|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید، دیو لاولر، مارک کاپوتو، کالین دمرست
آکسیوس / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
یک هفته پیش، ولودیمیر زلنسکی در حالی پشت بلندگو به سخنان مشاوران دونالد ترامپ ــ استیو ویتکاف و جرد کوشنر ــ گوش میداد که آنها بندبهبند طرح ۲۸ مادهای پایان جنگ اوکراین را برایش میخواندند.
دو روز بعد، وجود این طرح برای نخستینبار در آکسیوس فاش شد. تا روز جمعه، زلنسکی به مردم اوکراین هشدار میداد که این طرح ــ و فشاری که برای امضایش بر او وارد میشود ــ کشور را وارد یکی از دشوارترین لحظات تاریخ خود کرده است.
مشارکت زلنسکی در نشست آخر هفته گذشته میان مشاور امنیت ملیاش، روستم عمروف، و تیم ترامپ ــ آن هم از طریق تماس تلفنی ــ پیشتر گزارش نشده بود و اکنون روشن میکند که او در چه مرحلهای وارد گفتوگوها شده است.
فرایندی که به آن نشست دراماتیک و به طرح ۲۸ مادهای منتهی شد، حدود یک ماه پیش و در پرواز بازگشت ویتکاف و کوشنر از خاورمیانه به میامی آغاز شد.
این روایت بر پایه گفتوگو با شش مقام آمریکایی، دو مقام اوکراینی و یک منبع مطلع دیگر تهیه شده است؛ افرادی که اکثرشان بهطور مستقیم در مذاکرات مربوط به این طرح دخیل بودهاند.
چگونه ماجرا شروع شد
در آن پرواز ۲۲ اکتبر، کوشنر و ویتکاف که تا دقایقی قبل درباره توافق غزه ــ که در شکلگیری آن نقش داشتند ــ صحبت میکردند، گفتوگو را به جنگ اوکراین کشاندند.
ترامپ همان روز برای نخستینبار از زمان بازگشت به قدرت، تحریمهایی علیه روسیه اعمال کرده بود و روند صلح تقریباً کاملاً متوقف شده بود. این دو نفر میخواستند همان رویکرد غزه را تکرار کنند: طرحی بنویسند، روی میز بگذارند و ببینند چگونه میتوان دو طرف را به توافق رساند.
سه روز بعد، ویتکاف و کوشنر با نماینده رئیسجمهور ولادیمیر پوتین، کریل دیمیتریف، در میامی شام خوردند و یکشنبه نیز چند ساعت دیگر با او دیدار کردند.
نماینده روسیه ــ که رئیس صندوق سرمایهگذاری دولتی روسیه نیز هست ــ در مصاحبهای با آکسیوس در ۱۷ نوامبر گفت که در این دیدارها تلاش شده «تفاهمهای حاصلشده در نشست ترامپ–پوتین در آلاسکا» روی کاغذ آورده شود.
به گفته دیمیتریف، هدف ارائه چارچوبی بود که «اساساً میپرسید: چگونه میتوانیم بالاخره امنیتی پایدار برای اروپا، نه فقط برای اوکراین، ایجاد کنیم؟»
نتیجه این دیدارها، نسخه اولیه طرحی بود که بعدها به «طرح ۲۸ مادهای آمریکا» تبدیل شد.
دیمیتریف در آن مصاحبه مستقیماً به طرح صلح آمریکا اشاره نکرد، اما گفت نسبت به روند گفتگوها خوشبین است: «احساس میکنیم موضع روسیه واقعاً شنیده میشود.»
تا آن زمان، ویتکاف و کوشنر چراغ سبز ترامپ را گرفته بودند. یک مقام آمریکایی گفت: «ویتکاف و کوشنر بدون اجازه ترامپ هرگز وارد گفتوگو با روسها و اوکراینیها درباره طرح جدید نمیشدند.»
به گفته همین مقام، مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، «در تمام مراحل در جریان کار بود». معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، نیز در جریان جزئیات قرار داشت.
فرستاده غیرمنتظره
به گفته یکی از مقامهای ارشد دولت، ایده اعزام دن دریستکال، وزیر نیروی زمینی آمریکا، از سوی ونس مطرح شد؛ همکلاسی دوران حقوق او در دانشگاه ییل.
قرار بود دریستکال بههمراه هیئتی بزرگ نظامی برای بررسی فناوری دفاعی و استراتژی به اوکراین سفر کند. چند روز مانده به سفر، کاخ سفید به او گفت برنامه سفرش را جلو بیندازد و خود را برای مذاکره درباره صلح آماده کند.
یکی از مقامهای آمریکایی به آکسیوس گفت: «همانطور که تصور میکنید، برنامهها را کاملاً کنار گذاشتیم و وارد حالت کامل برنامهریزی و آمادهسازی شدیم.»
او افزود: «او گزارشهای سیاستی دریافت میکند، سوابق و تاریخ جنگ را بررسی میکند، همه چیز را تا آخر هفته مطالعه میکند و سپس با عجله از واشنگتن حرکت میکنند.»
در همین حال، ویتکاف و کوشنر طی دو روز در خانه ویتکاف در میامی با مشاور زلنسکی، عمروف، دیدار کردند.
یک مقام ارشد قطری نیز حضور داشت؛ فردی که روابط خوبی با فرستادگان آمریکایی، عمروف و پوتین دارد.
ویتکاف و کوشنر طرح را برای عمروف تشریح کردند و برخی از نظرات او را در آن گنجاندند. ایده تماس گرفتن با زلنسکی از سوی عمروف مطرح شد تا او بتواند طرح را مستقیماً از تیم ترامپ بشنود.
یک مقام اوکراینی که بهشدت با طرح و شیوه ارائه آن مخالفت داشت، گفت: «آنها تلاش کردند بندهای طرح را برای رئیسجمهور بخوانند، اما واقعاً امکان ندارد چنین کاری را از طریق تلفن انجام داد.»
با وجود این، تیم آمریکایی پس از آن دیدار با این تصور بیرون آمد که اوکراینیها همراه شدهاند. ویتکاف قصد داشت چهارشنبه به ترکیه سفر کند تا مستقیماً با زلنسکی درباره طرح گفتوگو کند.
اما آن دیدار برگزار نشد. از نگاه طرف آمریکایی، اوکراینیها از آمادگی خود برای ورود به این طرح عقبنشینی کرده بودند.
یک مقام اوکراینی این وضعیت را ناشی از «سوءتفاهم» دانست و گفت تیم زلنسکی تصور میکرد ویتکاف و کوشنر صرفاً در حال ارائه ایدههای اولیه هستند، در حالی که آمریکاییها آن را یک پیشنهاد رسمی تلقی میکردند.
اکنون وظیفه آن بود که دریستکال روز پنجشنبه طرح را رسماً بهصورت حضوری به زلنسکی ارائه کند و او را برای موافقت با آن تحت فشار بگذارد.
افشای خبر
در ۱۸ نوامبر، یک مقام آمریکایی به آکسیوس درباره ۲۸ بند و حوزههای کلی آنها گفت: صلح در اوکراین؛ تضمینهای امنیتی؛ امنیت در اروپا؛ آینده روابط آمریکا با روسیه و اوکراین.
مقام آمریکایی دیگری تأیید کرد که دیمیتریف در جریان کار قرار داشته و یک مقام اوکراینی نیز تأیید کرد که طرح به عمروف ارائه شده است.
همان شب، نخستین گزارش ما [آکسیوس] منتشر شد.
این خبر در پایتختهای اروپایی و همچنین در میان بسیاری از مقامهای واشنگتن و کییف ــ که هنوز در جریان امور نبودند ــ با سردرگمی مواجه شد.
بسیاری، پس از انتشار جزئیات توسط آکسیوس و رسانههای دیگر در روز چهارشنبه، با وحشت واکنش نشان دادند. از جمله امتیازهای سنگین مطرحشده، این بود که از اوکراین خواسته میشد از بخشهای بیشتری از سرزمین خود، فراتر از مناطق تحت اشغال روسیه، چشمپوشی کند.
هنگامی که مقامهای اروپایی در ابتدا با وزارت خارجه آمریکا تماس گرفتند و خواستار توضیح شدند، به گفته دو دیپلمات، پاسخ شنیدند که این یک «طرح ترامپ» نیست.
اما ترامپ نهتنها از طرح استقبال کرد، بلکه از اوکراین خواست آن را تا روز شکرگزاری امضا کند.
پس از دیدار زلنسکی و دریستکال در روز پنجشنبه، یک مقام آمریکایی مدعی شد که «زمانبندی تهاجمی برای امضا» میان طرفین توافق شده است.
یک مقام اوکراینی گفت زلنسکی پذیرفت از این طرح بهعنوان پایه مذاکرات استفاده کند، زیرا میدانست نمیتواند آن را رد کند. فشار ساعتبهساعت در حال افزایش بود.
زلنسکی روز جمعه خطاب به مردم اوکراین هشدار داد. او گفت اوکراین با خطر «از دست دادن عزت» یا از دست دادن حمایت آمریکا مواجه است. «آنها از ما انتظار پاسخ خواهند داشت.»
عقبنشینی
دستکم برخی از اعضای دولت ترامپ ــ از جمله روبیو ــ بر این باور بودند که امور بیش از حد و بیش از اندازه سریع پیش رفته است.
مقام ارشد دولت مدعی شد دریستکال «بیش از حد جلو رفته» و «مذاکرات کامل صلح» با مقامهای ارشد اوکراینی برگزار کرده است.
او گفت: «طبعاً اوکراینیها میگویند ما تلاش داریم آنها را به یک توافق موردنظر روسیه مجبور کنیم. این کاری است که همیشه میکنند. این حرف درست نبود، حتی یک دقیقه. اما ما کمی غافلگیر شدیم.»
خود ترامپ بود که ضربالاجل روز شکرگزاری را تعیین کرد؛ بخشی از سر ناراحتی از زلنسکی. مقام ارشد دولت گفت رئیسجمهور تا روز جمعه احساس میکرد اوضاع بیش از حد آشفته شده است.
او روبیو را همراه با ویتکاف، کوشنر و دریستکال به ژنو اعزام کرد.
اظهارات عمومی و خصوصی روبیو درباره میزان جدیت این طرح و دیدگاه شخصی او نسبت به آن، موجب سردرگمی بیشتر شد.
اما زمانی که در سوئیس مستقر شد، روبیو به تیم اوکراینی گفت آمریکا تا زمانی حاضر به دیدار نیست که کییف بیانیهای منتشر کند مبنی بر اینکه این طرح یک طرح روسی نیست و اوکراین نیز در تدوین آن نقش داشته است.
طرف آمریکایی اوکراینیها را متهم کرد که جزئیات منفی را به رسانههای آمریکایی درز دادهاند. اوکراینیها پذیرفتند برای ایجاد فضای مثبت، بیانیهای حاکی از نظر مساعد صادر کنند.
با این حال همه اخبار برای اوکراینیها بد نبود. از جمله، طرف آمریکایی از آن پس ۲۸ بند را «چارچوب» مینامید، نه یک پیشنهاد نهایی. همچنین در نشست ژنو، آمریکا نشان داد که آماده است بخشهایی از پیشنهادهای متقابل اوکراین را وارد متن کند.
وضعیت کنونی
اگرچه طرفهای آمریکایی و اوکراینی روز یکشنبه پس از گفتوگوهای ژنو بیانیهای امیدوارکننده منتشر کردند، اما نشست چندساعته تنشآلود بود.
روبیو آن را «سازندهترین روز ما در این پرونده» توصیف کرد. اما در واشنگتن، ترامپ اوکراینیها را به ناسپاسی متهم کرد.
در خصوص ضربالاجل روز شکرگزاری، روبیو گفت هدف واقعی «دستیابی به توافق در سریعترین زمان ممکن» است.
به گفته دو منبع مطلع، اگر این گفتوگوها پیشرفت بیشتری نشان دهد، احتمال دارد ترامپ و زلنسکی این هفته یا اوایل هفته آینده دیدار کنند. هنوز تاریخی تعیین نشده است.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
«به مناسبت ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»
پیشگفتار: در هر گوشهای از این سرزمین، زنی زندگی میکند که نه دیده میشود و نه صدایش در هیاهوی جامعه شنیده میشود. او با هر نفس، با هر قدم، با هر لبخند و هر اشک، جهان را لمس میکند؛ اما زندگیاش آکنده از صداهای خاموش است. صدای کودکانی که گرسنهاند، صدای خانهای که امنیت ندارد، صدای امیدی که گاهی در تاریکی فرو میرود. با اینهمه، او هر روز میایستد، حتی هنگامی که همهچیز بر ضد اوست. میگوید که هرگز قصد نداشت پا به خیابان بگذارد، تنها آرزویش سقفی بر سر داشته باشد. سقفی ساده، کوچک، اما برای او بزرگ ترین معنای زندگی! امید، امنیت، و امکان ادامه دادن است.
فقر، زنجیری است که نه تنها بر بدن، بلکه بر روح و ذهن او سنگینی میکند. زنان در چنین شرایطی بارها قربانی میشوند؛ کار میکنند اما امنیت ندارند، تلاش میکنند اما حمایت نمیشوند؛ زندهاند، اما در لبه حاشیه انسانیت قرار گرفتهاند. صدای زنی جوان پژواک هزاران زن دیگر است که احساس میکنند حتی خودشان نیز به خود تعلق ندارند. کوچهها و پارکها، مترو و پناهگاهها، صحنههای سکوتاند؛ هر نگاه سنگین، زخمی تازه بر دل آنان. با اینهمه، زن هنوز زنده است، هنوز میخندد، حتی اگر این لبخند بر دهانی نشسته باشد که از اندوه سرریز است.
فقر زنانه، توفانی بیرحم است و اعتیاد، اغلب نه انتخاب، بلکه گریزی از درد و تنهایی. زنان بسیاری میگویند که تنها یک دم کشیدن کافی است تا همهچیز برای لحظهای فراموش شود. آنان برای بقا میجنگند اما هم زمان محکوم نیز میشوند. جامعه گاهی آنان را نه انسان، بلکه کالایی میبیند. تن فروشی برای بسیاری نه انتخاب، نه میل، بلکه آخرین روزنه بقاست؛ معاملهای نه برای هوس، بلکه برای زنده ماندن. نگاههای تحقیرآمیز، بار زندگی را چند برابر سنگینتر میکند. حتی عزیزان گاها آنان را از خود میرانند؛ اما آنان همچنان ادامه میدهند، زیرا در دل تاریک ترین لحظهها نیز روزنهای از امید وجود دارد.
خودکشی، آنجا رخ میدهد که زن به پایان خط میرسد، جایی که تعلق فرو میریزد و جهان پیرامونش دیگر جایی برای او نمیگذارد. آن فریاد خاموش، صدای هزاران زن دیگر است؛ اعتراضی علیه جامعهای که نمیبیند و نمیشنود. دختران جوان نیز گاه از خانه و مدرسه میگریزند، نه از سر هیجان نوجوانی، بلکه از سنگینی فشارهایی که بر آنان تحمیل میشود؛ خانهای که زندان است و مدرسهای که پناه نمیدهد.
فرار، آغاز مسیری دشوار است؛ مسیری که دختران را به خیابان، به فقر و گاه به اعتیاد و تن فروشی میکشاند. ترک تحصیل، محرومیت از آموزش، از دست رفتن اعتماد به نفس و ناتوانی در ساختن زندگی مستقل، بخشی از چرخهای بزرگ تر است؛ چرخهای که اگر جامعه جلوی روندش را نگیرد، نسلهای بسیاری را خواهد بلعید. اما فرار همواره پایان نیست؛ حمایت، آموزش، پناه، و گوشهای شنوا، میتوانند مسیر بازگشت را باز کنند.
فقر، اعتیاد، تن فروشی و فرار، حلقههای زنجیری هستند که نسلها را در خود میبلعند؛ اما زنان، در دل همین تاریکیها، هنوز نور کوچکی با خود حمل میکنند. نور مقاومت. هر روایت، هر نگاه، هر تلاش کوچک، گواهی است بر اینکه عدالت با دیدن و شنیدن آغاز میشود. هیچ انسانی بیارزش نیست. هر سازمان حمایتی، هر خانواده مهربان و هر شبکه اجتماعی میتواند حلقهای از این زنجیر را بشکند.
دختران فراری نشانه بیعدالتیاند، نه انحراف. اگر جامعه آنان را بشنود، راه بازگشت برایشان ممکن میشود. امید واقعی، در بازسازی کرامت است؛ در بازگرداندن حس انسان بودن، حتی به آنان که در تاریکی زیستهاند. هر زنی که دوباره لبخند میزند، هر دختری که به مدرسه بازمیگردد، هر انسانی که از مرز سقوط نجات مییابد، سند توانایی جامعه برای تغییر است. هیچ زنی نباید به مرگ یا فرار یا تن فروشی پناه ببرد. هر نگاه مهربان، هر عمل کوچک، بخشی از روشن کردن پایان تاریکی است.
این نوشته، دعوتی است برای تغییر؛ فراخوانی به همدلی، به انسانیت و به عدالت. داستان زنان ایران هنوز ناتمام است و پایان آن، در دستان ماست؛ در نگاههایمان، در گوشهایی که میشنوند و در دستانی که آمادهاند به یاری برخیزند. زنان هنوز میتوانند خود را بسازند؛ حتی بر ویرانههای زندگی. مقاومت آنان، ادامه دارد. هر نفسشان، شعلهای کوچک اما پایدار است. زندگی هنوز ارزش دارد؛ امید هنوز زنده است. داستان هر زن، داستان جامعه است و هر نگاه شنوا، نوری است که مسیر تاریک زنان را روشن میکند. این رساله نیز آیینه همین زنان است؛ زنانی که فراموش شدهاند، اما هنوز ایستادهاند.
***
آغاز:
هر جامعه برای فهم زخمهای خود نیازمند زبان گویا است؛ زیرا به ما امکان میدهد آنچه در ظاهر پنهان است، آشکار کنیم. سخن گفتن از زنان فقیر، معتاد یا گرفتار کار خیابانی، اگر تنها در سطح نصیحت اخلاقی یا دلسوزی سطحی بماند، هیچ تغییری نمیآفریند. زبان گویا ما را به عمق میبرد؛ به جایی که این پدیدهها را نه به عنوان انتخاب فردی، بلکه به مثابه محصول ساختارهای اجتماعی درک میکنیم. زنان فقیر و خیابانی، قربانیان همزمان فقر، تبعیض جنسیتی و نگاه قضاوت گرند. هیچ سیاست اجتماعی نمیتواند این وضعیت را تغییر دهد مگر آنکه همه این ابعاد را به صورت هم زمان ببیند! وگرنه هرگونه درمانی تنها ظاهری و موقت خواهد بود.
در پژوهشهای داخلی در ایران، بیشتر مطالعات درباره «آسیبهای اجتماعی زنان» رویکردی محدود و توصیفی داشتهاند. بسیاری از این تحقیقات، زنان خیابانی را عمدتاً در چارچوب «مسئلهای اخلاقی» بررسی کردهاند تا نتیجه نابرابری ساختاری. هرچند در دهههای اخیر رویکردهای کیفی و مردمنگارانه افزایش یافتهاند، اما هنوز جای پژوهشهایی که از بینش انتقادی بهره بگیرند ؛ خالی است! با تکیه بر روایتهای واقعی و اصول نظری نشان میدهد ریشه فقر و طرد نه در «زن بودن»، بلکه در ساختارهایی است که زن را به حاشیه میراند.
این پژوهش بر پایه چند نظریه مکمل بنا شده است؛ نظریههایی که در کنار یکدیگر تصویری چندلایه از پدیده فقر زنانه ارائه میدهند: ریشههای ساختاری، جنسیتی، فرهنگی و روانی طرد اجتماعی. چنین چارچوبی کمک میکند که بازتاب ساختارها را عمیق تر ببینیم، نه حکایتی منفرد.
خاستگاه زنان در حاشیه، پیش از هر چیز، مشمول سکوت است؛ سکوتی که در بافتی از شرم، فقر، درد و داوری تنیده شده است. در این میان، وظیفه پژوهشگر نه قضاوت، بلکه شنیدن است؛ شنیدن روایتهایی که معمولاً جایی برای بیان شدن ندارند. این رساله میکوشد مسیر و روش پژوهش را نیز روشن کند: چگونگی انتخاب میدان مطالعه، روش تحلیل و ملاحظات اخلاقی. با توجه به حساسیت موضوعاتی چون فقر، اعتیاد، خودفروشی و خودکشی!
در این پژوهش تمرکز آن بر فهم عمیق تجربه زیسته زنان، نه بر آمارهای عددی. از ترکیبی از تفکر انتقادی و جامعه شناسی فقر ساختاری بهره میگیرد، تا توضیح دهد زنان چگونه وضعیت خود را میفهمند، چگونه قدرت و نابرابری را تجربه میکنند و ساختارها چگونه آنان را به حاشیه میرانند. جامعه مورد مطالعه شامل زنانی است که با فقر شدید، اعتیاد، کار خیابانی، طرد خانوادگی یا تجربه خودکشی روبهرو هستند. این پژوهش نه برای تعمیم آماری، بلکه برای فهم کیفیت رنج انجام شده است. در میان گروههای مورد مطالعه، زنانی که تجربه اقدام به خودکشی دارند جایگاه مهمی یافتهاند؛ زیرا خودکشی، مرز نهایی طرد اجتماعی است، زمانی که زن دیگر جایی در جامعه و حتی در خود نمییابد. هر روایت، تکهای از واقعیت است و واقعیت در زندگی زنان حاشیه نشین با درد آغاز میشود.
مشاهدات میدانی نشان میدهد فقر زنان در شهرهای بزرگ چهرهای پنهانتر از آن دارد که تصور میشود. زنانی که روزها کارگرند و شب بیسرپناه، زنانی که در خانه دیگران خدمت میکنند اما خود در بیخانمانی به سر میبرند. فقر از شرم تغذیه میکند؛ شرمی که جامعه بر آن اصرار دارد. دادهها نشان میدهد فقر در ایران امروز، چندبعدی و به شدت جنسیتی است. زنان در مشاغل ناپایدار، بدون بیمه و حمایت اجتماعی گرفتارند. در شرایط بحران اقتصادی، نخستین حذفشدگان زناناند و نخستین متهمان نیز همانها.
اعتیاد در میان زنان فقیر اغلب با فقدان پناه، حمایت و امید همراه است. حتی در مراکز درمانی نیز زنان کمتر جدی گرفته میشوند؛ امکانات محدود است و قضاوتها بسیار سنگین. بسیاری از آنان میگویند جامعه دوبار آنها را میکشد: یک بار با فقر، بار دیگر با تحقیر. اعتیاد برای بسیاری، نه انحراف، بلکه راهی برای بیحسکردن درد جهانی است که آنها را نمیبیند؛ اما این فراموشی موقت سرانجام به فروپاشی میانجامد.
خودفروشی، در روایتهای این زنان، شکلی از بقای اجباری است. زن وقتی از سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تهی میشود، تنها سرمایهای که برایش باقی میماند بدن اوست. این وضعیت، نوعی خشونت پنهان ساختاری است. جامعه زن را به جایی میرساند که تنها راه بقا فروش بدنش باشد، سپس همان جامعه او را به خاطر آن محکوم میکند. این تناقض، قلب نظامی است که از بدن زن بهره میگیرد اما صدای او را نمیپذیرد.
برچسبهای اجتماعی زنان فقیر را با عناوین : «فاحشه» «معتاد»، «منحرف»، «بیآبرو».... مسیر بازگشت آنان را سد میکند. جامعه برای حفظ ظاهر خود، نیازمند قربانیانی است که بر آنان داغ بزند؛ زن فقیر، به دلیل زن بودن و فقیر بودن، دو بار طرد میشود.
خودکشی در این بستر، شکلی از اعتراض است؛ نه از سر ضعف، بلکه از سر بیپناهی. بسیاری از زنان، دچار نوعی “خودکشی آنومیکاند”. فروپاشی ارزشها، بیثباتی اجتماعی و فقدان تعلق. در جامعهای که معیارهایش بر محور ظاهر و آبروست، زن فقیر جایی برای تنفس نمییابد. از منظر فمینیستی، مرگ برای برخی زنان آخرین لحظه بازیابی اختیار است. وقتی همه انتخابها از آنان گرفته شده، مرگ تنها تصمیمی است که خود میگیرند.
فقر مزمن در ایران نسلی است؛ دختران خانوادههای فقیر، به دلیل ازدواجهای زودهنگام، ترک تحصیل و خشونت خانگی، در همان مسیر مادرانشان قرار میگیرند. نظریه بازتولید اجتماعی توضیح میدهد چگونه فقر، از طریق نهادهای فرهنگی و آموزشی، تکرار و نهادینه میشود. فقر زنانه در ایران نه تصادف است و نه بینظمی؛ بلکه نتیجه ساختارهایی است که فرصت برابر را از زنان میگیرند و آنان را به سکوت و شرم سوق میدهند.
بسیاری از زنان آسیبدیده، قربانی بیاعتمادی ریشه ای هستند. خدمات حمایتی محدود است و نهادها بیشتر نقش مجازاتکننده دارند تا حامی. زن در آستانه خودکشی بیش از هر چیز به شنیده شدن نیاز دارد، نه موعظه یا سرزنش. اما جامعه به جای شنیدن، حکم صادر میکند. بسیاری از زنان میگویند: «مرگ مهربانتر از مردم است!» این جمله، نه نشانه اغراق، بلکه نتیجه ساختاری است که در آن، انسان بودن به امتیازی طبقاتی تبدیل شده است.
با همه این تاریکیها، نشانههایی از امید نیز دیده میشود. زنانی که از مرز مرگ بازگشتهاند ، اغلب به کمک دیگران میشتابند! درد آنان به منبعی برای همدلی بدل شده است. اینجاست که مفهوم رهایی معنا مییابد. رهایی نه در معنای رمانتیک، بلکه به عنوان توانایی بازسازی کرامت انسانی، حتی بر ویرانههای زندگی. اگر زن ساخته شود. میتواند دوباره بسازد!
سرنوشت زنان فقیر در ایران، بازتاب ساختارهای نابرابری و قدرت است. جامعهای که زن را فقط در نقش همسر و مادر یا کالای جنسی میبیند، حق انسان بودن را از او دریغ کرده است. با اینهمه، در دل این بیعدالتیها، زنان خاموش، با لبخندهای کوچک و مقاومت روزمره خود، همچنان نور افشانی میکنند. این گفتگو سفری است از سکوت به سخن؛ از حاشیه به مرکز؛ از مرگ به امید. زنانی که شاید در زندگی شکست خوردهاند، اما در روایت خود پیروزند. پیروز در گفتن، در ایستادن، در باور به امکان دوباره زیستن.
پژوهش ها نشان میدهد پدیدههایی که اغلب «اخلاقی» نامیده میشوند.اعتیاد، خودفروشی، فرار.... در واقع پدیدههایی اجتماعی و سیاسیاند. ساختار اقتصادی ناعادلانه، قوانین تبعیضآمیز، مذهب، نبود آموزش و اشتغال برابر، همه دست به دست هم میدهند تا زنان را به مرز سقوط برسانند. بدن و زندگی زنان فقیر، میدان نبردی میان قدرت و مقاومت است. جامعه و خصوصا مذهب آنان را در قالب کلیشهها زندانی میکند؛ اما زنان در دل این محدودیتها نیز راههایی برای بقا و اعتراض مییابند.گاه با کلام، گاه با سکوت و حتی گاه با مرگ. هر خودکشی، فریاد خاموشی است علیه ساختاری که شنیدن را از یاد برده است.
برای تغییر، نخست باید قوانین تبعیضآمیز اصلاح شوند. زنان آسیب دیده نیازمند پناهگاه، کار، درمان و حمایتاند؛ نه زندان. مراکز توانمندسازی، آموزش مهارتهای شغلی، حمایت از مادران بیسرپرست و خدمات روانی در لحظه بحران، ضرورتهای فوریاند. جامعه باید بیآموزد که فقر، انحراف اخلاقی نیست. زن فقیر سزاوار فرصت است، نه قضاوت.
هیچ سیاستی بدون حضور زنان آسیب دیده کامل نیست؛ آنان باید در تصمیمسازی شریک باشند. جامعهای که به جای درمان درد، صاحب درد را حذف میکند، به مرز فروپاشی اخلاقی نزدیک میشود. اگر زنی در خیابان دیدیم که بیخانمان است، اگر شنیدیم زنی خود را فروخت یا خودکشی کرد، به جای قضاوت، باید لحظهای درنگ کنیم؛ شاید او تنها میخواست شنیده شود. اگر هر یک از ما گوش دهیم، دست بگیریم و داوری نکنیم، دیگر هیچ زنی برای بقا به مرگ یا تن فروشی پناه نخواهد برد. آن روز، میتوان گفت جامعه ما دوباره انسانی شده است.
سخن پایانی:
زنان هنوز میتوانند بر پاهای خود بایستند و زندگی را دوباره بسازند. هر لبخند، هر نفس، هر امید کوچک، نشانهای از مقاومت است. اگر جامعه گوش بدهد، ببیند و حمایت کند، چرخه درد شکسته میشود. هیچ انسانی بیارزش نیست و هیچ زندگیای بیمعنا. هر اقدامی کوچک؛ جرقهای از امید است.
دخترانی که گریختهاند میتوانند بازگردند؛ زنان آسیب دیده میتوانند کرامت از دست رفته را بازیابند. هر گام در مسیر آموزش و توانمندسازی، چراغی در تاریکی است. فقر، اعتیاد و تن فروشی تنها زمانی پایان می یابند که جامعه چشمان خود را باز کند و قلبی بیدار داشته باشد. امید واقعی در بازگرداندن انسانیت است. هیچ زن نباید مجبور به سکوت، فرار یا مرگ باشد. هر تصمیم عادلانه، هر نگاه مهربان، هر دست یاریدهنده، آیندهای تازه میسازد. صدای زنان صدای انسانیت است؛ جامعهای که گوش بسپارد، چرخه رنج را متوقف میکند.
هیچ تاریکی ابدی نیست. هیچ چرخهای بیپایان نیست. با همدلی، با آموزش، با عدالت و حمایت میتوان آیندهای روشن ساخت. زنان میتوانند نور را بازگردانند؛ هر لبخندشان یادآور ارزش زندگی است. این رساله دعوتی است به عمل، به همدلی، به بازسازی کرامت انسانی. صدای آنان، صدای همه ماست و مسئولیت ماست که بشنویم.
با هر اقدام کوچک، زندگیشان تغییر میکند. جامعهای که حمایت میکند، جامعهای است که انسانیت را پاس میدارد. هیچ انسانی تنها نیست، هیچ امیدی بیپاسخ نمیماند. هر نفس در تاریکی شعلهای است که میتواند فردا را روشن کند. زندگی زنان، روایت مقاومت، امید و انسانیت است. هر روز، هر لحظه، فرصت دوبارهای برای بازسازی است. امید هنوز زنده است. اگر بخواهیم، میتوانیم آن را روشن نگه داریم. پایان.
پائیز ۲۰۲۵
f.yassaei@gmail.com
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
چرا در میانه جنگ بین ایران و اسرائیل در حالی که کثیری از ایرانیان کشته و زخمی و خسارتهای بسیاری به کشور وارد شده است مقصد سفر تحقیقاتی گروه مشاوران شاه ایران باید اسرائیل باشد؟ آیا سفر به مراکز تحقیقاتی کشورهایی مانند ژاپن، آمریکا، کانادا، چین، روسیه، فرانسه... و بررسی امکان استفاده از ظرفیتهای علمی آنان ممکن نبود؟ با چه امیدی و بر اساس کدام معیارها خواهان استفاده از نتایج تحقیقات و همکاری علمی با کشوری هستید که مهمترین واحدهای تحقیقاتی ایران را منهدم و شاخصترین محققین مملکت را به قتل رسانده در پی کشتن سایر دانشمندان کشور است؟ یا این امر هم در راستای نقشه قبلی موسسه نوفدی برای وارد ساختن پرچم اسرائیل در جمع پادشاهی خواهان به نیت ایجاد تفرقه و بیتفاوت ساختن مردم هنگام حمله و از همه مهمتر به نیت جلوگیری از اجماع حول محور پادشاهی و سرگردان ساختن مردم بوده است؟
باید مشخصا توضیح داده شود دلایل عقلانی و منطقی سفر گروهی که خود را وابسته به سامانه پادشاهی معرفی کرده است به کشوری که با ایران در حال جنگ و مشغول کشتار ایرانیان است چه بوده است؟
آیا جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی در راستای همکاری با پادشاهی خواهان آغاز شد؟ بخاطر پادشاهیخواهان متوقف شد؟ اهداف با مشورت آنان انتخاب شد؟ از توان سرکوب کاسته شد؟ چه دلیلی برای شادی و همراهی با حمله اسرائیل و آمریکا به ایران وجود دارد؟ اسرائیل به محض آگاهی از شروع فعالیت حسن خمینی و روحانی برای در دست گرفتن رهبری، در نگرانی از گسستنِ شیرازهِ حکومتِ شخص همراه و مطمئنی مانند خامنهای با وجودی که آسمان کشور را در اختیار داشت حملات را برای جلوگیری از وارد آمدن آسیب جدی به حکومت او متوقف کرد. حاضر به جابجایی او حتی در سیستم آخوندی نیست، به پادشاهی خواهان برای تغییر حکومت کمک میکند؟ به مزخرفات خامنهای در مورد دشمنی با غرب و اسرائیل بعنوان بهانه نیاز دارد. در این جنگ خون از دماغ یک آخوند جاری نشد.
خامنهای با محق و مظلوم نمایش دادن اسرائیل دلیل باز شدن دست نتانیاهو برای حمله به هر نقطهای از خاورمیانه و مهمتر از آن تقویت جبهه سیاسی اسرائیل در سراسر دنیا بویژه آمریکا و اروپا و تحمیل معاهدات صلح با اعراب و عامل اصلی سرازیر شدن پیشرفته ترین سلاحها بدون هیچ هزینهای و دریافت میلیاردها دلار پول نقد بوده است. نتانیاهو به هیچ وجه مایل به از دست دادن او که یک برگ همیشه برنده و عامل اصلی ماندن او در قدرت و فرار از قانون و زندان طی سالهای طولانی بوده است نیست.
آنها به راحتی میتوانستند خامنهای و سایر سران حکومت را هدف قرار دهند و همانطور که تلفنی فرماندهان را تهدید کردند میتوانستند طی تماس با آنها خواستار حمایت از شاه پس از قتل خامنهای شوند، شبیه ماموریتی که برایهایزر در نظر گرفته بودند. میتوانستند کمک کنند مملکت با کمترین هزینه در مسیری درست قرار گیرد و ایرانیان را مدیون و سپاسگزار خود سازند بدون اینکه ضرورتی برای قتل فرماندهان، مدیران نظامی، دانشمندان و انهدام سرمایههای ملی ایرانیان وجود داشته باشد، اما هدف از حمله آسیب به ایران بود نه کمک به مردم.
ایرانیان بویژه پادشاهی خواهان باید بابت چه چیزی از اسرائیل تشکر کنند؟ در حمله اخیر بسیاری از پاسگاههای مرزی غرب کشور را برای ورود گروههای تجزیه طلبی که سالهاست برای آسیب به ایران مسلح کرده و آموزش دادهاند نابود کردند. نتانیاهو قصد بمباران اتمی سایتها را داشت. ترامپ مانع شد. سرسوزنی مردم ایران برایش اهمیت نداشت. عدم بمباران زیرساختها به خاطر فاصله زیاد و هزینه بالای حمل بمب بود که ضرورت داشت برای اهداف مهمتر و انهدام توان نظامی و تحقیقاتی استفاده شود، بخاطر رعایت حال مردم ایران نبود. چرا بر سر مردم منت میگذارید؟
در صورت آغاز مجدد جنگ حال که پدافند و هدفهای مهم ازبین رفته است خواهید دید چه بلایی بر سر زیرساختها بیاورند. به غزه و سوریه و لبنان و یمن نگاه کنید تا دریابید که آنها هرگز در هیچ عملیاتی نه تنها نگران کشته شدن مردم عادی نبودهاند بلکه کشتار مردم و انهدام اماکن مسکونی اگر ضرورت یابد مانند غزه به سیاست راهبردی آنها تبدیل میشود. زیر تمام خانههای ویران شده غزه انبار مهمات بود؟ هزاران زن و کودک کشته شده جزو نیروهای حماس بودند؟ چشم بستن بر این واقعیتها با چوب راندن وجدان از صحنه است. امری که با پستی و رذالت آخوندی که از فلسطین هم مانند عاشورا به خاطر منافع یاد میکند سازگار است نه حق طلبی و دادگری پادشاهی.
ملایان هنگام ارتکاب جنایت قتل حمید حاجیزاده فرزند خردسالش کارون را هم برای ازبین بردن شاهد به قتل رساندند. اسرائیلیها حین جنگ با حماس ۳فرزند و ۲نوه هنیه را فقط برای آزار روحی او به قتل رساندند. چون مطمئن نبودند سردار باقری در کدام منزل است هر سه منزل او و ساکنین بیگناه آنرا بدون ذرهای عذاب وجدان به قتل رساندند. کارنامه اسرائیل در برخورد بیرحمانه با بیگناهان بسیار خونبار تر از ملایان است. ذرهای احساس نسبت به مرگ دیگران ندارند. قبایل هر چه عقب مانده تر باشند در صورت توانایی با اشتیاق مرتکب قتل دیگران میشوند و به آن افتخار میکنند. توانایی کشتن دیگران را لطف خدایان در اعطای قدرت میبینند. برخی قبایل سرخپوست از موی سر دشمنان خود قالیچه میبافتند و با لذت و افتخار روی آن مینشستند چپق میکشیدند. برخی در کاسه سر دشمنان کشته شده شراب مینوشیدند. آنها تیر و کمان و کارد داشتند، اسرائیل F-35، ملایان نیروی انسانی درنده.
با وجود فضای فعلی سیاست در اسرائیل که خود را قدرت مطلق منطقه تصور میکنند انتظار کمک و دوستی از آن سو پوچ و بیهوده است. در ارتباط با ایران اهداف دیگری را دنبال میکنند. اگر در اوکراین شرایط غیرقابل پیش بینی شود یا اطراف مرزهای اسرائیل حوادث از کنترل خارج شود به نحوی که بازنگری در مسیر منافع اسرائیل را ضروری سازد آنگاه احتمال تغییر در سیاستهای ضد ایرانی آنها وجود دارد. بعد از سفر شاهزاده به اسرائیل گروهی از نمایندگان کنست رسما خواستار تجزیه ایران شدند. سیاستمداران اسرائیلی برای گرفتن رای ناچارند هر چه بیشتر خود را دیندار نشان دهند. بر اساس آموزههای ادیان و کشورهای با ذهنیت قبیلهای جنگ با هر کشوری بدون هیچ بهانهای در صورت توانایی و امکان پیروزی موجه است. هیچ پیمانی مانع حملات اسرائیل به اعراب نخواهد شد. احزاب وابسته به مراکز دینی در اسرائیل هر سال قویتر میشوند. سیاست و زندگی از سکولاریسم و دمکراسی دور و پیوند جامعه با حقوق بشر هر روز ضعیف تر میشود. مسیری که حکومتهای قبیلهای آخوندی و اسرائیل در فاصله گرفتن از آزادی طی کردهاند بسیار شبیه یکدیگر است. مایلند دمکراسی محسوب شوند ولی عملا نیستند. ویرانی عظیم و عمدی غزه نسبت دولت اسرائیل با مفهوم کمک را نشان میدهد. حتی مانع کمک رسانی سایرین میشوند. کودکان و زنان را در صف دریافت کمک و غذا به قتل میرسانند. تمام بیمارستانها را منهدم کردهاند. شرایط زیست انسانی را از بین بردهاند. اگر حکومت ملایان با شرافت و راستی توانست نسبت برقرار کند دولت اسرائیل هم میتواند با رحم و کمک به دیگران رابطه برقرار کند. در فرهنگ یهود کمک به سایر انسانها تعریف نشده است. افتخار بزرگ آنان عنایت یهوه در برتری بخشیدن به بنی اسرائیل در مقابل سایر قبایل است و نمود این برتری در عالم وجود ضعف و ذلت دیگران است. در عالم ایمان است که این برتری پذیرفته و گرامی است. کمک به سایرین برای عبور از شرایط دشوار تلاش برای از بین بردن این برتری و خلاف تفسیرهای دنیوی از دین یهود است.
چرا شرایط خونبار غزه موجب اعتراضی در جامعه اسرائیل نمیشود؟
عملکردها باید مستدل و شفاف باشد. حکومت پادشاهی بنیادی لیبرال و قانونمند دارد. حکومت یک ملای نادان خودپرست نیست که مردم را فاقد بینش و صلاحیت در امور سیاسی بداند و امکان پرسش و اعتراض را از آنها سلب کند.
پادشاهی نتیجه خردورزی و ایمان است. محضر شاه ایرانی به نور عقل و راستی روشن و بیت ولی فقیه غرق در ظلمت هوای نفس و دروغ است. تبدیل دفتر شاه به بیت رهبری نه امروز و نه فردا پس از استقرار حکومت پادشاهی ممکن نیست. این تفکر بین مردمی که به امید رسیدن به زمین امن لیبرال دمکراسی در تلاشی جانکاه برای عبور از مرداب عمیق و متعفن استبداد آخوندی با پادشاهی همراه شدهاند جایی ندارد.
اسرائیل در حمله به ایران دشمن دیده میشود زیرا قصد از حمله آسیب به ایران بود نه آسیب به حکومت یا از آن دورتر کمک به مردم ایران.
به خامنهای اطمینان دادهاند خطری متوجه حکومت او نیست که دلیل زبان درازیهای اخیر او شد. ولی با توجه به سرعت تحولات منطقهای و جهانی اطمینانی وجود ندارد و به راحتی نظرشان عوض خواهد شد. در جریان حمله اخیر مراقب بودند آسیبی به قرارگاههای اصلی نیروهای ضد شورش مانند سپاه ثارالله و مراکز بسیج وارد نشود. آن دسته از گروههای نظامی و تجهیزاتی که هدف قرار گرفتند مدافعان مرزها بودند. حذف آنان کمترین تاثیری در کاهش توان سرکوب نداشت. وظیفه واحدهای پدافند و موشکی دفاع از تمامیت ارضی کشور است. امری که برای آسیب زدن به آن تلاش فراوانی از سوی بیگانگان صورت گرفته است. اسرائیل و متحدین فقط به دنبال نابودی این توان بودند نه باز کردن فضای مبارزه برای مردم. چاقویی که یک جراح به نیت درمان وارد بدن بیمار میکند با ضربه چاقوی یک قاتل تفاوت بسیار دارد.
زمانی آمریکا و اسرائیل به بهانه کمک به مردم ایران برای کنترل امور وارد عمل خواهند شد که مطمئن شوند حکومت ملایان در حال سقوط است و امکان حمایت بیشتر وجود ندارد. آن زمان برای جلوگیری از استقرار پادشاهی همه توان خود را بکار خواهند گرفت.
مردم عامل اصلی خطر را تشخیص دادهاند. در ذهن اکثریت، ملایان به مار و عقرب و مصیبت تبدیل شدهاند. میدانند برای حفظ زندگی ناچارند خود را از شر آنها نجات دهند. برای دفاع شایسته از سنگر ایران ابتدا باید از شر افعیهای داخل سنگر رها شد.
خوب و بد عملکرد افراد، احزاب، گروهها، سازمانها، دولت، مجلس، …در هر زمان بر اساس نسبتی که با مردم و منافع ملی دارد قضاوت میشود.
نظامیان ایرانی در وضعیتی که از فاجعه حکومت ملایان دفاع میکنند در راستای آسیب به مردم و خیانت به کشور و نیروی شر محسوب میشوند. در وضعیت جانوری که به فکر بقا و دست ظالم و خونریز جمهوری اسلامی هستند مستحق مرگ و زمانی که حکومت از مردم است و در دفاع جان خود را سپر بلا میکنند شایسته حمایت هستند.
شرایط ایران شبیه وضعیت یک بیمار است. عامل بیماری درونی است. راه درمان نیز درونی است. مغز بیمار دچار عفونت است. آخوندی خودشیفته و روان پریش مسئول مملکت است که هر چه بیشتر سعی میکند عاقل باشد حماقت بیشتری از او سر میزند. نظامیان که در حکم سیستم ایمنی بدن هستند تحت تاثیر عفونت مغزی به جای حمله به عامل بیماری به بافتهای بدن حمله میکنند. اگر بیمار مادر شخص باشد مسئولیت و احساس دو چندان میشود. اگر بیمار مادر میلیونها انسان زنده و مرده و آیندگانی باشد که هنوز به دنیا نیامدهاند موضوع کاملا متفاوت میشود.
چگونه میشود از مام میهن بیمار در مقابل دشمنان دفاع کرد و همزمان در تکاپوی درمان او بود آنهم زمانی که نظامیان مدافع میهن به عامل دوام بیماری تبدیل شده اند؟ نظامیان ایرانی چه میزان در استمرار فلاکت حاکم بر کشور نقش دارند؟ آیا هرگز نشان دادهاند که از شرایط کشور نگران و در مصائب و بیچارگیهای مردم شریکند؟ آیا جایی برای همدلی و همراهی مردم با خود باقی گذاشته اند؟ به کدام دلیل مردم باید آنها را از خود بدانند و در جنگ پشتیبان و در مرگ عزادارشان باشند؟ از باتومهایی که بر سر جوانان کوبیدند؟ از چشمهایی که کور کردند؟ از چوبههای داری که برپا کردند؟ چه زمانی باید از مرگ یک هموطن نظامی خرسند بود و چه زمانی اندوهگین؟ این مرز در چه موقعیتی قرار گرفته است؟ حکومت آخوندی وضعیت بغرنج و فلاکت باری برای ایران رقم زده است.
برای حقوقی که از منابع متعلق به مردم ایران تامین میشود و هر حکومتی موظف به پرداخت آن است خود را جاننثار ملایان میخوانند و با جنایات آنها در حق مردم و مملکت همراهی میکنند. این است مصیبت قرار گرفتن در موقعیت جانوری و بقا که خامنهای سعی بسیار در حفظ آن دارد. جانوران پستاندار گونه انسان خردمند با لباس نظامیان ایرانی آگاهانه بر سر هموطنان خود باتوم کوبیدند و از آزار و قتل و تجاوز لذت بردند. فرصت آزاد بودن در موقعیت حیوانی و رهایی از قید و بند اخلاق و شرف و مردانگی را غنیمت شمردند و برای دفاع از حیثیت انسانی خود آگاهانه هیچ تلاشی نکردند. آزارهایی به مردم رساندند که هیچ دشمن خارجی تاکنون در حق ایرانیان مرتکب نشده است.
سابقه ندارد دشمنی با جوانان ایران در اسارت چنان ددمنشانه رفتار کرده باشد که نتوانند با وجود خود برای ادامه زندگی کنار بیایند و پس از آزادی خودکشی کنند. چه دلیلی برای گریستن در مرگ یک نظامی باقی گذاشتهاند؟ نظامیان ایرانی چه حقی بر گردن مردم دارند که کسی خود را مدیون و موظف به شرکت در مراسم تشییع جنازه آنان بداند؟ فاصله بین فضای اندوه و عزا هنگام تشییع شهدای جنگ در دهه ۶۰ و غریبی عبرت آموز کشتهشدگان جنگ اخیر دوری مردم با نظامیان کنونی را نشان داد.
افرادی که مردم تابوتشان را بر دوش میگرفتند و با حرمت بدرقه میکردند آدمهای دیگری بودند. آنان مدافعان ایران بوند نه مدافعان ملایان. تشییع جنازه کشته شدگان جنگ اخیر نشان داد که پیکر یک نظامی وقتی بخاطر مردم نمیمیرد از همراهی قلوب آنها که همه عزت یک نظامی است محروم میشود. انگار در یک دعوای شخصی به قتل رسیده است نه در جنگ. ملایانی که بخاطر آنها به مردم پشت کرده بودند حتی نیامدند بر جنازه اشان نمازی بخوانند. باورکردنی نبود ولی پیکرهای نیروهای نظامی ایرانی کشته شده در جنگ مانند اجساد گروهی مزدور و از آن بدتر سربازان دشمن بدون هیچ اندوه و مشایعت قلبی از سوی مردم به خاک ایران سپرده شدند. خاکی که مردم رنج کشیدهاش از نظامیانِ امروز جز ظلم و جنایت چیزی ندیدهاند. این خاک کهنه که هزاران سال است پیکر دلاوران و فرزندان مدافعش را در آغوش خود جای داده است این بار با کشته شدگان بر سر مهر نبود. آنان را فرزندان خود ندید. زیرا این بار نظامیان ایرانی در مسیر خیانت به مردم و شراکت با دزدان و غاصبان وطن کشته شدند نه برای دفاع از ایران.
خامنهای طی چهل سال تقابل با مردم روز به روز خواری و ذلت بیشتری به چشم دید با اینکه روز به روز بیشتر در قدرت پیچید. شاهان ایران از کوروش تا شاپور و رضاشاه و محمدرضا شاه نامهایی در تاریخ هستند ولی روز به روز نزد مردم عزت و حرمت بیشتر مییابند و بدون این که در قدرت باشند قدرتمند هستند. این روزها مجسمه شاپور شان بیشتری دارد تا خامنهای با همه دم و دستگاه اهریمنی. آنکه در راه ایران مبارزه کرده است همواره گرامی خواهد بود. نحوه تعامل با مردم است که شیطان یا خدا را پشت سر شخص متجلی میسازد، به ادعای جانشینی خدا و پیامبر نیست. این مردم هستند که با عنایت خود به زنده و مرده عزت میبخشند.
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
در تاریخ شهر جایگاه افراد در نسبتی که با داد و خیرعمومی داشتهاند مشخص میشود. با تاریخ قبایل که در آن افتخار به اجداد، فتوحات، دین و نژاد موضوعاتی برای ادعای برتری و بهانه اولویت یافتن در بقا هستند متفاوت است.
آنچه به بیماری ایران قدرت میبخشد نظامیان یا سلولهای ایمنی هستند که به جای دفاع از بدن به دفاع از بیماری پرداختهاند. تاکید بر عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط ملایان تاکید بر سلولهای ایمنی بدن به عنوان بخشی از بیماری است، که در اصل دروغ است. حقوق و سلاحهای جنگی و امکانات و توان آنها از منابع ایران است و اگر در مسیری غیر از منافع ایران صرف شود ناروا، ناحق، ظلم و غیرقانونی است. سپاه و سایر نیروها متعلق به ایران و مردم هستند و اگر بر خلاف مصالح کشور حرکت کردند در واقع جزو نیروهای دشمن محسوب میشوند و مردم نه تنها مجاز بلکه موظف به مقابله با آنها هستند.
نیروهای نظامی ایران تا زمانی که برخلاف منافع ملی و علیه مردم هستند در واقع دشمنی داخلی محسوب میشوند و درگیری آنها با دشمن خارجی برای حفظ سیطره و منافع مشترک با گروه غاصبان و راهزنان دیده میشود نه دفاع از کشور.
نظامیان ایرانی برخلاف ماهیت وجودی خود در دفاع از منافع ایران با پافشاری بر ادامه حمایت از سیستم مافیایی حکومت اسلامی در واقع بازوهای یک سیستم جنایتکار و بر علیه ایران هستند. با کمک و به پشتوانه نظامیان ملایان کشور را در آستانه نابودی قرار دادهاند.
موضوع مهم این است، نیروهای نظامی هم انسانهایی معمولی هستند و به اندازه بقیه توان تشخیص خوب از بد دارند. شرایط فعلی و حوادث گذشته برای مشخص شدن خیر و شر کافی است. جانبداری از شر تبعاتی دارد به خصوص زمانی که کشور نابود و مردم قربانی میشوند. به خوبی میدانند مردم حق دارند. میدانند چارهای جز خیابان و فریاد باقی نمانده است، با این حال با باتوم سر آنها را متلاشی میکنند. چشمشان را از حدقه در میآورند و در زندان به آنها تجاوز میکنند و بعد از کشتن به مزارشان بیحرمتی میکنند.
به محض این که هر نیروی نظامی به صورت انفرادی به دفاع از مردم و تقابل با حکومت بپردازد به وظیفه ذاتی خود در دفاع از میهن عمل کرده و از عامل بیماری به سلول ایمنی مدافع بدن تبدیل میشود. فداشدن در راه ایران وظیفه آنهاست. بدن با بازگشت سلولهای ایمنی به وضعیت طبیعی در مسیر درمان قرار میگیرد. در وضعیت انسانی این تحول ابتدا در ذهن رخ میدهد و سپس به انتخاب میانجامد. کنش اصیل و وجودی جانور را میل به بقا و تلاش برای حفظ منافع در چارچوب اجتماعی قبیله تعیین میکند. وضعیت مجازی و موقتی آدم بودن که برای بقای جانور غیرضروری و حتی خطرناک است در دفاع از خیرعمومی و در ساختار ذهنی شهری امکان بروز دارد.
جهانبینی حکومت و سیستم تعلیم و تربیت آن مبتنی بر بقا در تاکید بر حفظ نظام و سیطره قبیله ولایتمداران بر سایرین است. نظامیان حکومت نیز با تأسی از این چارچوب عقیدتی که کاملا در انطباق با ویژگیهای طبیعی جاندار است با ترفند تبعیت از رهبری در ماهیت مدافعان قبیله انقلاب اسلامی و در راستای حفظ بقا قرار میگیرند. نظامیان سیستم شاهنشاهی تحت تاثیر نظام آموزشی شهری و مشاهده عملکرد شاه در فداکاری برای حفظ مملکت و مردم بیقید و شرط تسلیم شدند اما نظامیان پرورش یافته سیستم آخوندی برخلاف آنان تا خطر بقا را احساس نکنند در کنار مردم و منافع ملی قرار نخواهند گرفت. گفته شمخانی است، آنقدر مردم را میکشیم تا به خانه برگردند. هرگز هیچ فرمانده ایرانی کلمهای در دفاع از مردم و منافع ملی به زبان نیاورده است. نگرانی برای مردم و اولویت بخشیدن به منافع عمومی به جای منافع شخصی فاصله گرفتن از ذات حیوانی است که در حکومت قبیلهای آخوندی عین خطر کردن است.
چارهای نیست باید بخش عمده نیروهای نظامی را که با خصلتهای حیوانی مانوس شده و منافع را در استفاده از چنگ و دندان و کشتن میبینند با خطر بقا مواجه و آنها را مجبور به همراهی با مردم و منافع ملی کرد.
امید و انتظار برای برانگیخته شدن ویژگیهای آدمی در بسیاری از آنها عبث و بیهوده است. افرادی که برای حفظ منافع به راحتی مردم را به قتل میرسانند فقط زمانی که بقا را در خطر ببینند تسلیم خواهند شد، بویژه امروز که دیگر ذائقه اشان به خون عادت کرده است.
گرچه در بین نیروهای نظامی همه واحدها در امر سرکوب ماموریت و مسئولیت یکسانی ندارند ولی در چشم انداز کلی نیروهای نظامی ایران به صورت بازوهای اختاپوس درآمدهاند.
اما چگونه میشود حمله دشمن خارجی را به فرصتی برای کمک به ایران تبدیل کرد؟ از آن بهرهبرداری و نیروهای ضدایرانی مدافع حکومت ملایان را در تنگنا قرار داد؟
راه را اوول کورکور نشان داد.
ساقیا بیگه رسیدی میبده مردانه باش
ساقی دیوانگانی همچو من دیوانه باش
سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده
وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش
کاسه سر را تهی کن وانگهی با سر بگو
کای مبارک کاسه سر عشق را پیمانه باش
لانه تو عشق بودستای همای لایزال
عشق را محکم بگیر و ساکن این لانه باش
با این توجه مهم که مردمان شجاعی چون او نباید اشتباه مهلک او در مخفی شدن بعد از اقدام را تکرار کنند زیرا سریعا ردیابی و حذف خواهند شد. به محض تجهیز، اجرای عملیاتهای از پیش طراحی شده یکی پس از دیگری بدون توقف در تیمهای حداکثر دو نفره عرصه را بر دشمن داخلی ایران تنگ خواهد کرد. این دارویی است که سیستم ایمنی نظامی فاسد شده را ناچار متوجه ریشه بیماری که عفونت مغزی است میسازد و البته مانند همه داروها مصرف آن بدون تبعات و عوارض جانبی نخواهد بود اما بهایی است که یک بیمار در چنین وضعیت خطیر و روبه موتی ناچار است برای زنده ماندن بپردازد.
مستی و مستتر شو بیزیر و بیزبر شو
بی خویش و بیخبر شو خود از خبر چه آید
چیزی ز ماست باقی مردانه باش ساقی
درده میرواقی زین مختصر چه آید
چون گل رویم بیرون با جامههای گلگون
مجنون شویم مجنون از خواب و خور چه آید
فرصتی برای سیاست ورزی شیک اصلاحاتی باقی نمانده است. تمام سرمایه مردمی اصلاحات به سرکردگی خاتمی در پای مصلحت نظام و رضایت ام الفساد رهبری قربانی شد.
شاید بتوان تهدید عنوان تروریست را که بیگانگان به ناروا برای آسیب به ایران به سپاه الصاق کردهاند به فرصتی برای ایران تبدیل کرد. ملایان فرمانده اصلی نیروهای سپاه هستند. همان طور که برای حذف ردههای فرماندهی سپاه جایزه تعیین میشود سزاوار است که برای حذف ملایان به عنوان فرماندهان اصلی واحدهای تروریست هم جایزه در نظر گرفته شود. پرداخت پاداش به خانوادههای افرادی که در راه حذف ملایان تروریست کشته میشوند باید از سوی شاه تضمین شود. این خطری است که شاه برای ایران باید به جان بخرد نه پذیرش عواقب تایید ماموریت خائنانه پرسنل نوفدی در سفر به اسرائیل حین حمله به ایران، این همراهی چه منافعی برای ایران در برداشت؟
دولتهای آمریکا و اسرائیل از راهبرد تعیین جایزه برای رسیدن به اهداف بسیار استفاده میکنند. در این مورد میتوانند با تایید و پشتیبانی تبلیغاتی و عملی در سرعت و نتیجه موثر باشند ولی بسیار بعید است همکاری کنند. تابحال برای هیچ آخوندی جایزه تعیین نکردهاند در صورتیکه مهمترین سمتهای اطلاعاتی متعلق به آنها بود و تمامی فرماندهان سپاه را خامنهای منصوب میکند. ورود این مولفه با حمایت آمریکا و اسرائیل شرایط را به شکل موثری به نفع پادشاهی خواهان تغییر خواهد داد، که البته آنها چنین کاری نخواهند کرد زیرا با نقشههای آنان سازگار نیست. جوایز باید قابل توجه و بنا به رتبه آخوند تا چند میلیون دلار باشد و شاه ضامن پرداخت. هزینه نهایی نسبت به خسارت هر روزه بقای این سیستم اهریمنی بسیار ناچیز است.
بدیهی است آن دسته از نیروهای نظامی هم که در دفاع از سیستم به مردم شلیک میکنند هدف هستند. هیچ راه دیگری برای نجات کشور در حال نابودی باقی نمانده است. فقط رژیم نیست که به سمت پرتگاه میرود، کل کشور در حال فرو رفتن و نابودی است.
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی میآید
نیروهای نظامی باید متوجه باشند چارهای جز کمک به درمان وطن بیمار و کاهش خسارت عبور از باتلاق فلاکت حکومت ندارند. شهر و آبادی و همشهریان، افراد خانواده، دوستان و عزیزان و آیندگان آنها هم با مصیبتهای ناشی از تحمیل بیماری بر بدن میهن مانند سایرین در رنج و عذاب هستند. با نابودی ایران همه آنچه برایشان عزیز است ازبین خواهد رفت.
از طرفی نباید فریب تبلیغات دشمن خارجی حین حمله به ایران را خورد. هدف آنها از منجی نشان دادن خود بدست گرفتن ذهن ایرانیان و ایجاد اعتماد برای انجام نقشههای شوم بعدی است. هیچ نیت خیری پشت حملات آنها نیست. قصد آنها کمک نیست. گشوده شدن روزنه تنفسی برای مردم از پیامدها و نتایج ناخواسته حملات است نه هدف آن. در مسیر مبارزه با دشمن داخلی نباید فریب خورد و اختیار به دشمن خارجی داد یا آنها را به عنوان یاور و ناجی باور کرد. پیگیر اهداف ضدایرانی خود هستند. هر دوی آنها، نیروهای نظامی ایرانی در داخل و نیروهای نظامی مهاجم خارجی در حقیقت متحد و علیه ایران هستند. همزمان باید در دو جبهه داخلی و خارجی با دشمن جنگید. نیروهای نظامی ایران عملا با حمایت از ملایان در تضاد با منافع ملی و مردم به بخشی از نیروهای دشمن خارجی در داخل تبدیل شدهاند. نیروهای نظامی ایران در حال نابود کردن کشور از درون هستند. مبارزه با آنان به تنها راه نجات کشور تبدیل شده است.
در چند صد سال گذشته شریعت اسلام که امری غیرقابل پرسش است پایه مشروعیت قوانین و پادشاهی بود اما امروز عقل جمعی به عنوان یک پاسخ از پی پرسشهای بیشمار محصول یک تجربه تلخ و خونین 47 ساله آفرینش مدرنی از ساختار مانوس و مطمئن پادشاهی را برای ادامه زندگی ضروری یافته است. جایگاه اجتماعی شریعت با وجود حرمت نزد کثیری از مردم به شکل آشکار و رو به تزایدی تنزل یافته به نحوی که دیگر مانند گذشته پایه حکومت یا حتی عرف نخواهد بود و در این مسیر مردمی که نگران آینده، زندگی، دین، اخلاق، فرهنگ، همزیستی و صلح در ایران هستند تغییر حکومت را رقم خواهند زد نه آمریکا و اسرائیل و کارمندان آنها در موسسه نوفدی.
پادشاهی خواهان اصیل کشاورزان مؤمنی هستند که در نماز جمعه با بیان عبارت رو به میهن پشت به دشمن جهت عبادت خداوند را به سمت قبله ایران تغییر دادند. این حرکت نمایش نوک کوه یخ تحولات بنیادین صورت گرفته در سیستم باور ایرانیان بود. تغییر جهت قبله در صدر اسلام از قدس به مکه اهداف و امکاناتی در سیاست و قدرت را پیگیری میکرد ولی تغییر جهت قبله از عربستان به ایران از منظر ایمان و به نیت قدسی حفظ زندگی بود. از دید نمازگزاران در آن روز ایران جهتی بود که تغییر قبله به سمت آن با طریق عبادت خداوند قرابت بیشتری داشت. خداوند که در یک جهت و جغرافیای خاص نیست.
آمد ندای بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپ نی راست نی پس نی از برابر آمد
گویی که آن چه سویست آن سو که جست و جویست
گویی کجا کنم رو آن سو که این سر آمد
سوی جستجو، سوی خیر و مصلحت مردم این سرزمین است که نمازگزاران کشاورز و دامدار و کارگر به کمک تجربه و خرد به خوبی آن را دریافتند. ایمان متکی به عقل آن سو را ایران دید. کنشها و واکنشهای این گروه از مردمان که اکثریت هستند بر اساس تحلیلهای سیاسی و نظریه پردازیهای تئوریک و مناظرههای اهل سیاست در میزگردهای فضای مجازی نیست. وقتی برای توجه به تبلیغات، بحثها و مجادلات رسانهای و گوش دادن به پادکست ندارند. اهل زندگیاند و سخت با آن گلاویز. اگر حکومت آخوندی هم روزگارشان را با تلخی و نان شان را با خواری و خون دل توام نمیکرد در مقابلش قرار نمیگرفتند.
مردم با جمهوری در بهترین گونه آن دینی با زعامت علمای متدین و درستکار و متقی و شعار دلربای استقلال، آزادی جمهوری اسلامی به خوبی آشنا شدند. نه استقلال ماند، نه آزادی، جمهور به ذلت افتاد و اسلام متواری شد. نقش اسلام از دلها محو شد و بر پیشانی عدهای برای کاسبی نشست. روحانیت شیعه که قرنها بر سر مردم جا داشت به خاک مذلت افتاد چندانکه جز به ضرب قتل عام مسلمین امکان ادامه بقا ندارد. این حاصل جمهوری جانشینان خدا بود.
کارگران و کشاورزان، کسبه و کارمندان معمولی، مردم عادی و زحمتکشان کف ساختار طبقاتی جامعه بیش از همه بازگشت به میهن و سیستم حکومتی تاریخی آن را برای ادامه زندگی ضروری یافتهاند. مانند رسوایی پنجاه و هفت ایدئولوژیها راهبر نیستند. این بار زندگی واقعی است که مسیر را تعیین میکند. به همین خاطر است که این بار نامداران روشنفکر و دانشگاهیان و اهل نظریه و ایدئولوژی پرچمدار نیستند بلکه مردم عادی، گمنامان میدان کار و تلاش فیزیکی، کسانی که نان خود را از زمین یا از میان پیچها و مهرهها با نیروی ماهیچه و با زحمت بیرون میکشند در صف اول مبارزه هستند. این بار افسون رسیدن به مناظر سبز و زیبای تخیلی در آیندهای دور محصول ذهنهای ایدئولوژی زده عامل فریب و حرکت جامعه نیست. این بار گامهای استوار حرکت اجتماعی بر زمین مطمئن، تفتیده و واقعی ایران در کشاکش زندگی روزانه برداشته میشود. شهدا، زخمیها و زندانیان طی ده سال اخیر همزمان با کاهش طبقه متوسط و افزایش عامدانه فقر به عنوان راهی برای اسیر و مطیع ساختن مردم به دستور خامنهای بیشتر از طبقات پایین جامعه بودهاند تا مثل گذشته از طبقات متوسط. پایههای دوران جدید پادشاهی در ایران همچون روزگار فریدون بر دوش تودههای رنج دیده و یاران کاوه استوار خواهد بود.
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
کهای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
در اهریمن بودن خامنهای آیا تردیدی وجود دارد؟
اسرائیل با ایران در حال جنگ است و بدون تردید بر اساس منافع خود اقدام میکند. هدف حمله آسیب به ایران است، کمک به ایرانیان نیست.
در ۵۷ هم قدرتهای خارجی زمانی کنار خمینی قرار گرفتند که شاه را تنها و مردم را کنار خمینی دیدند وگرنه سال نو مسیحی کارتر و خانواده اش در تهران مهمان شاه بودند. چند ماه بعد شاه و خانواده اش را ابتدا به آمریکا راه نداد و سپس قصد تحویل آنها را به خمینی داشت.
اسرائیلیها بعد از چند دهه که برای نابودی ایران با همکاری نیروهای داخلی خود در حکومت به بهانه مرکز زدایی، زبان مادری و بومی گرایی تلاش کردند و موفق نشدند پس از دریافت اقبال عمومی به شاهزاده تصمیم گرفتهاند در پی دستیابی به اهداف پیشین همراه با نابودی قدرت نظامی اندک ایران و بیدفاع ساختن کامل کشور، حرکت اصیل پادشاهی خواهی ایرانیان را به نیت ازبین بردن هر نیروی قوی تعیین کننده یا نابود یا تحت کنترل درآورند. اشتباهی که به انزوای بیشتر یهود منجر خواهد شد زیرا ایران آمریکا نیست که بتوان با اعمال نوعی دیکتاتوری پنهان و مافیای رسانهای افکار عمومی را مهندسی و افراد را جهت اعمال سیاستهای دلخواه به سیستم تحمیل کرد بویژه که نقش تعیین کننده و حیاتی دین در عرصه سیاست ایران بر خلاف آمریکا به خرد منتقل شده است. دین به عنوان پایه امور، تابو و شمشیر داموکلس در ایران از کار افتاده است. اتفاقی در ایران رخ داده است که مانند شرایط عراق و افغانستان شناختی از ماهیت آن ندارند ولی مایلند از آن حتی به قیمت جان انسانها سود ببرند. اندیشکدههای تاثیرگذار با بودجه و خواست کمپانیها مسیر مطالعات سیاسی را در راستای سودآوری هدایت میکنند نه حقیقت، و نتیجه در مقابل است. اولویت انسان از هر جهان بینی و شکل حکمرانی که حذف شود نتیجه اسفبار خواهد بود.
اوضاع آمریکا و جهان به مدت طولانی به وفق مراد لابی یهود نخواهد ماند. غرب نسبت به بیآبرو شدن لیبرالیسم که با سوءاستفاده از دین توسط آنها انجام شد بیتفاوت نخواهد ماند. بازگشتی خشم آلود برای اعاده حیثیت خواهد داشت. عواقب دهشتناک تشکیل دولت جوانان مسیحی مومن انقلابی در آمریکا مشکلاتی غیرقابل حل در ابعاد جهانی برای حامیان یهودی اش ایجاد خواهد کرد همانگونه که خامنهای را در سطح یک کشور در مسیر سقوطی غیرقابل کنترل قرار داد.
تبعات سوء تحمیل سیاستهای دلخواه اسرائیل بر کشورهای اروپایی و آمریکا با ذهنیت پنهان محقق ساختن وعده سیطره قوم برگزیده بر جهان بزودی دامنگیر آنها خواهد شد. شبیه حکومت اسلامی که با وجود تلاش همه جانبه برای سلطه بر زندگی و افکار ایرانیان شکست خورد و حتی مرزهای عقیدتی هزار و چهارصد ساله را از دست داد.
مردمی که طی تاریخ کهن خود سختیهای اسارت در بابل و روم را از سر گذراندهاند شاید بهتر باشد جانب احتیاط از دست ندهند، از بازی چرخ غافل نشوند و همه پلها را پشت سر خود خراب نکنند و جایی برای روز مبادا باقی بگذارند.
ایرانیان حمله اخیر را فراموش نخواهند کرد. تلافی آن امروز اگر میسر نشد میراث میماند برای آیندگان، مگر این که به ما در عبور از مصیبت ملایان که در تحمیل اولیه آنها هم نقش داشتید کمک کنید. فکر نکنید آمدید و زدید و کشتید و رفتید و تمام. ما خاطراتمان را بر سنگ نقش میکنیم. حداقل دوهزار و پانصد سال عمر میکند.
برین کینه آرامش و خواب نیست
همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
شما را به داد جهان آفرین
دل ارمیده بادا به آیین و دین
ز مادر همه مرگ را زادهایم
بر اینیم و گردن ورا دادهایم
کمی دیرتر کمی زودتر شرایط آمریکا و اروپا بر علیه یهود خواهد شد. مانند حکومت ملایان که تشیع را اسباب کاسبی و بیآبرو کردند سرمایه داری بیضابطه هم چنین بلایی بر سر یهود آورده است.
کدام کشور در صورت طرد از آمریکا پذیرای شما خواهد بود؟ آلمان؟ آذربایجان؟ فقط یک کشور وجود دارد که میتوانید آنجا را مانند خانه خود بدانید و در آنجا گرامی هستید. خوش آمدید. ولی پیش از آن از حمایت ملایان دست بردارید و به ما در عبور از باتلاق متعفن حکومت آخوندی بدون کلک و حقه بازی کمک کنید. فرصت کمک به ایرانیان را از دست ندهید آنها برای همیشه در این تنگنا نخواهند ماند. برای یکبار در تاریخ یهود به گروهی از انسانهای گرفتار کمک کنید. شاید کمک به دیگران آنقدر که از آن بیزار و گریزان هستید چیز بدی نباشد. حداقل برای یکبار امتحان کنید. آهسته آهسته دیگران را درک کنید. با به رسمیت شناختن دیگری به شهر رسیده اید. با کل قبیله دسته جمعی به شهر مهاجرت کنید. وحشت نکنید بقیه هم قبایلی مشابه هستند. تازه شما مدرن و با F-35 و گنبد آهنین هستید و اکثر قبایل ساکن این شهر با همان تیر و کمانی که آخرین بار در بابل دیدید. با این حال شهری هستند. شهری بودن امری ذهنی است نه ابزاری، پذیرش دیگری مانند خود، در یک روستای دورافتاده هم میتوان ذهنیت شهری داشت. مهمترین قانونهای نانوشته زندگی در شهر در کنار سایر قبایل داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک نسبت به دیگران است. به شهر بیایید و در کنار دیگران زندگی کنید پشیمان نمیشوید. شهر مفهومی برآمده از ایمان است و بنی اسرائیل به عنوان قوم برگزیده خداوند از منظر ایمان و وارث ایمان آدم در آنجا بدون نیاز به اثبات و خونریزی، نورانی و درخشان در جایگاهی که شایسته و سزاوار آن هستند دیده خواهند شد.
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نورِ رویِ موسیِ عِمرانم آرزوست
حتی اگر بزرگان یهود ضرورتی مالی برای گل آلود کردن آب در خاورمیانه به نیت گرفتن ماهی دارند باید در استفاده از ایران به عنوان طعمه سر قلاب تجدید نظر کنند. به تدبیر و دوراندیشی نزدیک تر است که با ایرانیان صادق باشند و البته به آیات روشن تورات، از منظر ایمان نه کتاب مرجع قبیله.
چه وضعیت اقتصادی بهتر بشود یا نشود. چه آزادیهای مدنی رسما داده شود یا نشود. چه جنگ جهانی سوم و چهارم همزمان با هم شروع شود، شرایط سیاسی در ایران بزودی به سمت تغییرات اساسی خواهد رفت و در این مسیر ایرانیان مدیون اسرائیل یا آمریکا که هر دو نهایت تلاش خود را برای حفظ حکومت ملایان بعمل میآورند نخواهند بود. اگر حکومت برای ایجاد تفرقه و ترساندن مردم از خطر جنگ داخلی سعی در اختلاف افکنی بین اقوام داشت و پرچم بیگانگان را به ورزشگاهها میبرد اسرائیل علاوه بر حمایت تسلیحاتی و آموزشی و مالی گروههای مسلح پیرامون مرزهای ایران با جدیت در تمام رسانههای وابسته موضوع فدرالیسم و زبان مادری را در داخل و خارج از ایران پشتیبانی میکرد. تلاش لابی یهود برای تاثیرگذاری بر سیاست جهان جز فاجعه نتیجهای نداشته است، افزایش تنشها و وقوع جنگها در سراسر جهان، شبیه حکومت ملایان در ایران که جز نابودی مملکت نتیجهای نداشته است. سیاست هر دو تلاش برای تسلط بر جوامع از طریق یک دین قدیمی قبیلهای در روزگاری است که سرعت تغییرات نرم افزاری و سخت افزاری ضرورت زیست شهری را هر چه بیشتر ناگزیر ساخته است. ملایان شیعه در سطح یک کشور، یهود در سطح جهان. پیروزی هر دو در کوتاه مدت قطعی بود همانگونه که شکست هر دو در بلند مدت قطعی است. ملایان در ایران از اوج گذشته در حال پیمودن مسیر سقوط و انحطاط هستند و یهود اکنون در بالاترین حد منحنی قدرت و سلطه قرار دارد که با سرعتی کمتر آنها هم در سراشیب زوال قرار خواهند گرفت. اسلام و یهود هر دو به دلیل عدم هماهنگی با زمان در تحمیل خود به عنوان سیستم سیاسی از طریق سوءاستفاده از باورهای انسانها به بدترین شکل ممکن شکست خواهند خورد.
حکومت ملایان ایران و حکومت اسرائیل از جنس حکومتهای قبیلهای هستند. در جهان بینی آنان دیگری دشمن تلقی میشود. دمکراسی که به رسمیت شناختن حق دیگری است در حکومتهای قبیلهای حتی در حد ظاهر هم امکان وجود ندارد. اگر رابطهای با دیگری برقرار میشود از سر ناچاری یا به طمع منفعت است. قبیله یک واحد اجتماعی در تاریخ تکامل و هنوز دارای کارکرد است. آنچه دانش ثابت کرده است پیش از آن وجود گلههای کوچنده انسانهای نخستین در نقاط مختلف زمین در طلب خوراک بوده است. انواعی از قبایل ابتدایی هم اکنون هم در اعماق آمازون وجود دارند. جاندار در هر منطقه مولفههای دین، رسوم و آداب را که همگی طی تاریخ در کنش و واکنش با جغرافیا در مسیر بودن خلق شدهاند راز استمرار بقای خود و مقدس میداند از این رو عبارت آبا و اجدادی را به آنها اضافه میکند. هر عملی بر خلاف آنها را تهدیدی برای بقا دیده سعی به حذف عامل تهدید میکند. حضور دیگران یا غریبهها را به صورتی آشکار تحمل نمیکند. دیگران را تهدید میبیند، از این رو با مفهوم کمک به دیگران بیگانه است. در حال حاضر توقع کمک از قبیله مدرن اسرائیل به امید محال نشستن است، مگر اینکه موضوع با اهداف آنها در یک راستا قرار بگیرد یا این که متوجه ناپایداری شرایط شوند.
دیگران، فقط در جهان بینی شهری که در مقایسه با وضعیت قبیله یک جهش در تکامل اجتماعی است معنا دارد. در جغرافیای گسترده فلات ایران جانور پس از قرنها جنگ و خونریزیهای بسیار در وضعیت قبیله در تکاپوی بقا از جاده باورهای میترایی به وضعیت تکاملی بالاتر و پیچیده تر شهر رسیده است. شهر مقصد قبایل ساکن در محدوده فرهنگ میترایی از پی قرنها خونریزی بوده است که پس از “باور به برابری حق دیگری با خود” در افق ظاهر شده است. چنین اتفاقی در هیچ نقطه دیگر جهان رخ نداده است. همانگونه که ضرورت بقا درخت سیب را در هر جغرافیایی به شکلی متفاوت در آورده است نحوه بقای انسان نیز در هر منطقه به او ویژگیهای متفاوتی بخشیده است. در آفریقا که منشا انسان است هرگز تمدنی بوجود نیامد زیرا بقای جاندار در تعادل با طبیعت بابرکت جنگل بدون نیاز به تغییر و نوآوری در همان حالت ممکن بود.
در کنار آداب و رسوم و جشن و رقص ویژه هر قبیله آیینهای گسترده و فراگیر در جغرافیای میترایی مانند نوروز و سده تجلی مفهوم و باور شهر بودند.
فرهنگ شهر در دو هجوم باور قبیلهای یهود آسیب بسیار دید. ابتدا در قالب مسیحیت که شکل شهری شده و متمدنانه یهودیت بود و سپس در قالب اسلام که شکل بیابانی یهودیت بود. مهمترین بخش اعتقادی مشترک بین سه دین سامی پنج فصل نخست تورات به ویژه سفر آفرینش، داستان خلقت، از بهشت رانده شدن آدم و حوا،هابیل و قابیل، طوفان نوح، ابراهیم و قربانی کردن فرزند… است که منشا مهمترین الهامات فرهنگی، هنری، ادبی بشر و حتی تاثیرگذار بر حیات سیاسی انسانها و حکومتها بوده است. مسیحیت و اسلام در واقع انشعاباتی از یهود هستند و ماهیت مستقلی ندارند. اختلافات مابین هر سه دین مانند اختلاف مابین شیعه و سنی و کاتولیک و پروتستان داخلی و مثل اختلافات مابین مذاهب غیرقابل حل است، فقط با مرز و فاصله قانون عقل میتوانند در یک محیط کنار هم باشند. اگر مرز قانون مبتنی بر عقل برداشته شود برای اثبات حقانیت بر اساس شریعت خود چارهای جز ریختن خون یکدیگر ندارند.
در غرب هنوز فرهنگ قبیلهای قدرتمند است و با عنوان کاذب راستگرایی میهن پرستانه تبلیغ میشود. پذیرش پناهندگان و مهاجران را لطف میبینند نه وظیفه. دیگران با بیمیلی تحمل میشوند و به زودی نخواهند شد. خونبارترین جنگها در اروپا پس از قرون وسطی و از مبدا متمدن ترین کشورها آغاز شدهاند. همین امروز آمریکاییان با غالب شدن دیدگاههای اختراعی لابی یهود در قالب فرقههای مسیحی آخرالزمانی در سیاست، قدرت نظامی و چنگ و دندان را عامل برقراری صلح میدانند.
هنوز در هر جغرافیایی مهمترین دغدغه جانور بقاست.
در فلات ایران جاندار مانند سایر نقاط زمین پس از هزاران سال زندگی در گلههای کوچ رو آهسته آهسته به یکجانشینی در غارها و زندگی قبیلهای رسید. برای رسیدن از قبیلههای ابتدایی به قبیلههای مدرن امروزی چند هزار سال سپری شده است.
رسیدن از قبیله به شهر چند هزار سال خونین دیگر زمان برد. جاندار گونه انسان خردمند در هر قبیله به ضرورت بقا برای برقراری ارتباط، انتقال مفاهیم و ایجاد مناسباتی فراتر از قوم و قبیله و عشیره خود به ناچار با وام گرفتن واژهها از زبانهای قبایل دیگر و ترکیب آنها به زبان مشترک و میانجی فارسی رسید. زبانی که در راستای دلیل خلق شهر زیر چتر مهربانی، عشق، راستی و خردورزی آیین میترایی تبدیل به زبان آشتی، تساهل، مدارا، گفتگو و نهایتا قوانین شد. زبان فارسی اینگونه زبان شهر شد، زبان قبیله خاصی نیست. زبانی است که در طی زمان برای ایجاد ارتباط و بیان مفاهیم مشترک بین انسانهایی با دین، زبان و فرهنگ متفاوت و تبیین مناسبات گسترده تر و پیچیده تر از ترکیب زبانهایی با گویشوران کمتر به زبانی با گویشورانی بیشتر با همراهی، همدلی و همفکری تمام قبایل به ضرورت بقا در جامعه شهری تکامل یافته است. سلطان محمود غزنوی، فرزندان تیمور در هند و سلطان بزرگ سلیمان قانونی با شناخت از ویژگی شهری زبان فارسی آن را توسعه و ترویج میکردند.
یکی سیرت نیکمردان شنو
اگر نیکبختی و مردانه رو
که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غله دید
که سرگشته هر گوشهای میدوید
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت
مروت نباشد که این مور ریش
پراکنده گردانم از جای خویش
درون پراکندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نبخشود بر حال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است
تواناتر از تو هم آخر کسی است
نگرانی برای آوارگی، غم غربت، دلتنگی، رنج و اندوه مورچهها و انسانها موضوع جوامع و حکومتهای دینی قبیلهای آخوند شیعه و اسرائیل نیست.
رحم و مروت دینی امری درون قبیلهای است. شامل افراد خارج از قبیله یا غیرخودی نمیشود. خودی و غیرخودی از کلمات کلیدی خامنهای است. او حتی مردم شیعه مخالف را هم خیرخودی میداند.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ (۲۹- فتح)
محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود میبینی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را میطلبند، نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست، این است توصیف آنان در تورات.
ترحم و بخشش فقط شامل افراد قبیله و نیروهای خودی مانند صدیقی و زنجانی میشود. امثال محمد حسینی و مجیدرضا رهنورد افراد خارج از قبیله محسوب میشوند و ترحم بر آنها جایز نیست.
در شهر، قانون که برآیند خردجمعی است نه شریعت یا سنت بر همه یکسان جاری میشود و ترحم ضرورت وجود پیدا نمیکند.
جای مُهری که برخی به هر ترفندی سعی در نقش آن بر پیشانی دارند تلاشی برای قرار گرفتن در زمره افراد مورد اشاره آیه است. کسانی که نشانه بر چهره از اثر سجود دارند. آنان اهل قبیله، خودی، مومن و انقلابی محسوب میشوند.
کافران کسانی هستند که حاضر به تبعیت از قوانین قبیله نیستند و کشتن و غارت اموال آنان موجب دریافت پاداش از سوی خدای نگهبان قبیله است. امت افرادی هستند که حاضر به اطاعت از قوانین قبیله شدهاند. در صدر اسلام هم برادران جهادی در تقسیم غنائم شامل اموال و زنان و مردان و کودکان به عنوان برده بین خود انصاف و عدالت را رعایت میکردند وگرنه در مورد دیگرانی که کافر محسوب میشدند و همان کسانی بودند که به آنها حمله شده بود عدل و انصاف و رحم بیمعنا بود. در این دیدگاه کمک به دیگران جایگاهی ندارد.
با این همه شیعه کمی از یهود جلوتر است. در ایران جز ملای رهبر کسی خود را منتخب خداوند نمیداند ولی در اسرائیل تمام یهودیان متعصب خود را برگزیده میدانند. در جنگ غزه فقط نگران اسیران خود بودند و هیچ اعتراضی در مورد درد و بیچارگی مردم بینوا و کشتار قریب هفتاد هزار انسان بیگناه ندارند. سعی در تحمیل دیدگاههای دینی به جامعه جهانی یهود را به موقعیت دشواری دچار خواهد کرد که البته با وجود داشتن حکومت، مانند ملایان چاره دیگری جز ظلم ندارند. حکومت بر بنیاد دین از آنجا که ریشه قبیلهای دارد جز با تحمیل رنج و درد به دیگری ممکن نیست. در قبیله، دیگری فاقد حق است. به رسمیت شناختن حق دیگری و قرار گرفتن در محدوده باور شهری برای قبیله حاکم بویژه ذینفعان اصلی مخاطره عظیمی است. شهر موضوعی برآمده از باور و ایمان است، اشه یا راستی. در پولیس یونانی زنان و بردگان در یک ردیف بودند و هیچکدام حقی نداشتند اما در شهر، بر اساس ِگلنوشتههای پرداخت حقوق و دستمزد در تخت جمشید، بردهای وجود ندارد و زنان همچون مردان صاحب حق هستند.
حذف پادشاهی و اعطای خودگردانی به استانها که از اهداف دیرینه اسرائیل بود و در مصاحبههای بیژن کیان هم بر آنها تاکید شد از نتایج سحر برنامههای ضدایرانی است که در دفترچه دوران گذار مهمترین تولیدی و خروجی نوفدی با مدیران و کارشناسانی بعضا از ژنرالهای سابق امنیتی اسرائیل دیده شد.
سالهای سال اسرائیل توجهی به شاهزاده نداشت. امروز که دور و بر اوست بدون شک نقشهای بر اساس منافع خود دارد. شاهزاده متوجه این موضوع است. اما قدرت لابی یهود به حدی است که حتی رییس جمهور و سایر سیاستمداران آمریکایی مستقیما و اروپاییها غیرمستقیم مجبور و موظفند تابع آنها باشند. رسما در دفاع از منافع اسرائیل قسم یاد میکنند وگرنه امکان حضور در عرصه قدرت ندارند.
شاهزاده در حال حاضر بخاطر شرایط خطیر ایران در مقابل نفوذ مرگبار لابی یهود چارهای جز همراهی ندارد. مجبور شد علی رغم میل باطنی مسئولیت اعزام کارمندان شرکت نوفدی را متوجه خود سازد. در آتش رفتن برای ایران در سلسله پهلوی سنت شده است. رفتار کارمندان نوفدی خیانتی دوسویه به ایران بود. همراهی با دشمن در جنگ از طریق سوءاستفاده از جایگاه شاه به نیت خلع سلاح روحی ایرانیان و از سویی تلاش برای بیتفاوت ساختن مردم نسبت به بمباران کشور که عملا شکلی از مشارکت در جنگ علیه ایران و به نفع اسرائیل بود. شاید اگر آنان به این سفر ننگین نمیرفتند مردم بویژه پادشاهی خواهان عذاب وجدان همکاری با دشمن را نداشتند و هنگام حمله با آسودگی وارد درگیری با حکومت میشدند.
در تنهایی و تنگنایی که شاه در آن قرار گرفته سایر نیروهای مخالف حکومت هم نقش دارند. معلوم نیست افرادی مانند تاج زاده و موسوی منتظر چه بودند که با شاه اعلام همبستگی نکردند؟ سرعت و شدت تحولات شرایطی رقم زده است که اعلام همبستگی سایر نیروها با پادشاهی دیگر فاقد ارزش است. کشور در مرز نابودی قرار گرفته و آقایان هنوز نگران تعلقات جناحی و محاسبه سود و زیان هستند و از حلقه زدن پیرامون شاه کراهت و ترس دارند. پشیمان و شرمنده خواهند شد.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد
بدون آنها هم شاه و مردم ایران از این معرکه عبور خواهند کرد، با خسارتی بیشتر. مسلما اگر سایر مخالفین همراه میشدند نگرانی از دخالتهای بیگانگان کمتر بود.
دیدگاههای سیاسی که در آن مصالح شخصی و جناحی پیش از خیر مردم و کشور لحاظ شده باشد پشیزی ارزش ندارد. روز به روز با افزایش فشار اقتصادی ازدحام بینوایان و مردم عادی پیرامون شاه بیشتر خواهد شد. اعلام همبستگی با شاه در روزهای آینده بیشتر شکلی از فرصت طلبی خواهد داشت تا دلسوزی برای مردم و کشور، حتی همین امروز هم افراد مبارزی چون تاجزاده به دلیل سابقه سیاسی برای پذیرفته شدن بین مردم با مشکل مواجه هستند، افراد پیرامون او همان گروه اندک و پریشان و سردرگم اصلاحات است که به کمترین میزان تاثیرگذاری در سطح ملی رسیده است. نه تنها فاقد مرجعیت بلکه مورد نفرت هستند.
نامه آخر او از اوین بیشتر بیان سردرگمی و استیصال در مواجهه با شرایط بود تا تبیین شرایط.
نوفدی که شرکتی متعلق به لابی یهود است با تحمیل کارمندان خود به عنوان مشاور به شاه سعی باطلی در خط دهی به تحولات سیاسی ایران در امروز و آینده دارد.
لابی اسرائیل قدرتمند است و سیاست جهانی را بویژه در غرب منحرف ساخته است. از سویی افراط گرایی دینی و فرقه گرایی مسیحی را بعنوان راست گرایی تحمیل کرده است و از سویی با کنترل رسانهها و به حاشیه راندن دغدغههای اجتماعی و تبدیل نیروهای فعال اجتماعی و روشنفکری به گروههای زرد پرسر و صدا و بیخاصیت چپ را از محتوا تهی کرده است. سردبیران بسیاری از رسانههای چپ معتبر آمریکایی یهودی هستند که در انتخابات اخیر پیدا و پنهان مدافع ترامپ بودند. اتحادیه کارگران آمریکا که زمانی قدرتمندترین اتحادیه کارگری جهان بود امروز چنان ضعیف شده است که پرسنل راه آهن حتی نتوانستند درخواست یک روز مرخصی استعلاجی با حقوق در طول سال را در ۲۰۲۲ به سرانجام برسانند. بایدن دمکرات بشدت آنها را درهم کوبید.
در اسرائیل تبهکارانی مانند نتانیاهو در قدرت هستند که اگر در همان کشورهای اروپای شرقی مانده بودند نهایتا رئیس یک باند قاچاق مواد مخدر و ترور میشدند. در ایران اتحادیه جنایتکاران و باندهای مافیایی کشور را در اشغال دارند. حذف اخلاق و انسانیت از عرصه سیاست غرب و پیامدهای فاجعه بار آن به واسطه سلطه دین بر سیاست به مدد لابی یهود رخ داده است. فرصت حضور شیادان و کلاهبرداران و آدمکشان و فرومایگان را در عرصه سیاست، دین که از شاخصهای اصلی تفکر قبیلهای است فراهم کرده است. خامنهای هنوز دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد تمام نشده مقابل دوربینها برای تحقیر مردم که بفهمند کارهای نیستند به او گفت شما از همین حالا خود را در دور دوم ریاست جمهوری ببین! آن غرور و هوای غالب نفس نتایج فاجعه باری برای مملکت داشت. امروز لابی یهود در چنین حس و حالی از احساس قدرت در سطح جهان است و ذرهای برای افکار عمومی جهانیان ارزش قائل نیست، ولی مانند خامنهای سرشان به سنگ خواهد خورد.
اعزام کارشناسان شرکت نوفدی به اسرائیل با عنوان مشاوران شاهزاده تلاشی برای کلاهبرداری از ایرانیان بعنوان بخشی از عملیات حمله به ایران با سواستفاده از حرمت روزافزون پادشاهی بود. آنان با رهبری رئیس مشاوران شاه ماموریتی شبیه انهدام لانچرهای موشک و سیستم پدافندی در ایران را برای انهدام اتحاد و روحیه دفاعی ایرانیان، برای اسرائیل انجام دادند.
شاه مرد شریفی است. طی سالیان بارها حضور در عرصه سیاست را فقط برای کمک به ایران و مردم عنوان کرده است. در گذشتن از تاج و تخت و جان در راه ایران همچون پدر و پدربزرگش تردید نمیکند. گرچه بکار بردن کلمه منبر به جای تخت از سوی شاه صحیح نبود. برای دومین بار روزگار عواقب مصیبت بار تبدیل تخت به منبر را به ایرانیان نشان داده است. یکبار در هزار و چهارصد سال پیش و یکبار در پنجاه و هفت.
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردنفراز
رباید همی این از آن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
شود بندهٔ بیهنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
تخت پادشاهی ایران از آن رو جایگاه ارجمندی است که محل اتفاق نظر مردم و منشا دادگری است، با منبر که محل موعظه و خودبینی و ستمگری است متفاوت است. شاه اگر مجبور است با اسرائیل به نرمی مدارا کند به نیت رسیدن به قدرت که بارها بیزاری خود را از آن اعلام کرده است نیست. تنها انگیزه او در قریب پنجاه سال فعالیت سیاسی خیر و صلاح ایران بوده است. امروز هم به خاطر ایران است که خود را در سخت ترین شرایط قرار داده ناچار مسئولیت اعزام کارمندان نوفدی را به اسرائیل حین جنگ با ایران میپذیرد.
اعتراض برخی پادشاهی خواهان به مواردی در دفترچه یا به سفر مشاوران دلایل شخصی ندارد. بلکه به دلیل وفاداری به شاه و نگرانی برای ایران است. بدیهی است افرادی که نگران شأن شاه و آینده ایران هستند از اینکه گروهی در همراهی با حمله اسرائیل به ایران از نام شاه ایران برای موجه جلوه دادن این خیانت استفاده کردهاند آزرده، نگران و ناراحتند.
شاه و ایران مفاهیمی در هم تنیده هستند که یک دولت ملت با تاریخی کهن بر اساس آنها شکل گرفته و پایدار مانده است. خیانت به ایران با نام شاه موضوع قابل گذشتی نیست.
تا زمانی که اعضای دفتر شاه بواسطه نبودن دولت منتخب در مملکت بنام تمام پادشاهی خواهان مجبور به اخذ تصمیم هستند واکنشهای مخالف وجود خواهد داشت حتی اگر دلایل موجه پنهانی پشت آن باشد. در ادامه با قوی تر شدن توان سامانه پادشاهی و افزایش ناچار نقش آنها در تحولات انتقادات بیشتر و تندتر خواهند شد.
با استقرار حکومت و تشکیل احزاب و دولت این فشار فوق العاده از روی آنان برداشته و مانند انگلستان متوجه احزاب و دولت خواهد شد. تا آن زمان بهتر است مقاوم باشند و از حملات شدید و تیرهای به حق و ناحق انتقاد، عصبانی و آزرده نشوند چون بیفایده است. آه و ناله و گله و زاری، خود را توی گل غلتاندن، سر به دیوار کوبیدن و به سوی بیابان دویدن جواب نمیدهد.
حملات از هر سو به ویژه از سوی پادشاهی خواهان به دلیل پایه تحول یافته سیستم پادشاهی از فرد و شریعت به مردم و راستی در مخالفت با هر تصمیم و اظهار نظری، درست یا نادرست شدیدتر ادامه خواهد داشت. پادشاهی خواهان برای دفاع از پادشاهی به عنوان دژ راستی به اطرافیان شاه رحم نخواهند کرد اگر عملکرد آنان را بر خلاف راستی که همان مصالح ایران است ببینند، و زاویه دید به تعداد افراد است!
علاوه بر این، عدم توجه به انتقادات اگر به نوعی نادیده گرفتن منافع کشور و عدم رعایت شان پادشاهی که شان مملکت است باشد افراد دخیل را با مسئولیت حقوقی و پاسخگو بودن در آینده متوجه میسازد.
شاه در مفهوم غربی ریشه در وجود و قدرت دارد اما در فرهنگ ایرانی محل تجلی ایمان مردم به راستی و داد است. هر چه تعداد مردم همراه و همدل با سامانه پادشاهی بیشتر باشند فره شاهی تجلی درخشانتری دارد. امری که به عینه هر روز مشاهده میشود. شاه متعلق به تمام مردم است. وظیفه کارمندان دفتر و نزدیکان جانفشانی در راه حفظ شان اوست که شان ملت است.
موضوع پادشاهی برای ایران و ایرانیان اهمیت حیاتی دارد. در پنجاه سال گذشته به خوبی این اهمیت به اثبات رسید. مشخص شد نه فقط دنیا بلکه دین مردم هم به وجود شاه وابسته است نه روحانیون، و البته مشخص شد روحانیون به تنهایی نه توان حفظ دین را دارند نه صلاحیت و ظرفیت راهبری دنیا را.
پس به چه دلیل باید در آینده وجود داشته باشند؟
تا پیش از ۵۷ بر اساس باور مردم دین محل اخذ مشروعیت قوانین و پادشاهی بود و روحانیت به عنوان نماینده دین تایید کننده این مشروعیت. اما امروز به حکم خرد جمعی پادشاهی برای تثبیت شرایط مملکت برای ادامه بقا ضرورت عقلی یافته است. جامعه دیگر هیچ نقشی در حکومت برای روحانیت تعریف نمیکند. از گذشتههای دور در این ملک دین و دولت توامان بودند. دو ریل موازی که قطار حکومت بر آن حرکت میکرد. جهشی تکاملی صورت گرفته است. آن دو ریل به یک ریل، ترکیبی از خرد جمعی و راستی تبدیل شده است.
آیینه شکسته دین در دل مردمانی که هزاران سال آداب، رسوم، فرهنگ و همه زندگی شان رنگ، بو و زیرساختی دینی داشته است به سرعت ترمیم خواهد شد ولی نه با قاب بندی دین اسلام و جیوه شریعت شیعه بلکه از طریق بازگشت به آیینهای کهن مبتنی بر خرد، بندگی خداوند بر شریعت عقل.
زخانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد
کارمندان نوفدی بهتر است برای انتقادات ارزش و برای منتقدین حرمت قائل شوند و مانند بیت خامنهای با بیتوجهی به نظرات مردم آنها را فاقد صلاحیت و بصیرت لازم برای اظهار نظر اعلام نکنند. مانند اجلاس مونیخ در دعوت از پادشاهی خواهان تیم گزینش و شورای نگهبان با فیلتر ذوب در ولایت اسرائیل و نتانیاهو تشکیل ندهند. پس از استقرار حکومت قانون در ایران باید پاسخگوی لحاظ کردن منافع یک دولت در حال جنگ با ایران به جای منافع ایران و دلسرد و متفرق ساختن نیروهای وفادار پادشاهی از اطراف شاه و تضعیف جبهه پادشاهی و کمک ناخواسته به ادامه بقای حکومت اسلامی باشند.
در حکومت پادشاهی مشروطه کارمندان دفتر شاه هم مانند سایرین در قبال قانون پاسخگو خواهند بود. ایران با آمریکا متفاوت است و لابی یهود در آن زمان نمیتواند مانند نجات ترامپ از زندان در شکستن قانون کمکی به آنها بکند.
باید منافع سفر به کشورِ در حال جنگ با ایران و دلایل هزینه کردن از اعتبار شاه برای ایرانیان مشخص شود. در ایرانِ پادشاهی شاه مشروطه به عنوان نماد قانون نمیتواند از گروهی که دادستان نظامی علیه آنان جرم همکاری با دشمن در زمان جنگ را مطرح کرده است دفاع کند حتی اگر از نزدیکان باشند. ملکه الیزابت به عنوان مادر و شاه فعلی انگلستان به عنوان برادر در برخورد با شاهزاده اندرو در موضوع اپستین، که تلهای اسرائیلی برای به دام انداختن قدرتمندان بود، تردید نکردند.
دفتر شاه ایران با بیت رهبری فرق دارد و اعضای کنونی دفتر که با حال و هوای بیتی مختصر انسی دارند بهتر است با پشتگرمی به اسرائیل در خیال خام داشتن مصونیت آهنین، اعمال و رفتار خود را تنظیم نکنند.
اگر موضوعیت داشته باشد نمایندگان مجلس میتوانند به عنوان نمایندگان مردم پس از موافقت قوه قضاییه و رئیس ستاد مشترک ارتش از شاه برای رئیس مشاوران و گروه تحقیقاتی همراه طلب عفو کنند وگرنه به همان سلولی که علیرضا اکبری در آن زندانی بود هدایت خواهند شد تا در آنجا تحقیقات خود را در زمینه آب، باد، خاک و آتش تا رسیدن به جایزه نوبل ادامه دهند.
باید مراقب مشاورههایی که به شاه میدهند و ترغیب او به سخنرانی در بنیاد نوفدی که از سوی پرسنل سازمانهای امنیتی اسرائیل مدیریت میشود باشند. شاه اگر سالی دوبار کنفرانسی ضرورت تشکیل داشته باشد میتواند در فضای چمن خانه اش زیر سقف یک چادر برگزار کند نه زیر سقف ملک کشوری که با ایران در جنگ است. هیچ ضرورتی برای گشت و گذار در راهروهای کنگره و ملاقات با نمایندگان یا دیدار با مسئولین اروپایی که هیچکدام از ترس لابی یهود حتی جرات دست دادن با شاهزاده را ندارند وجود ندارد. زمانی که ازدحام مردم ایران را کنار شاه ببینند بخاطر منافع تقاضای ملاقات خواهند کرد. انتقاد برخی در مورد کم کاری سیاسی و درخواست تحرک سیاسی از شاه هیچ وجاهتی ندارد. شاه رهبر یک حزب یا فرماندهای درصدد کسب قدرت نیست. تجلی باور مردم است و همانگونه که واضح است علی رغم تمایل تمام دولتها روز به روز با افزایش اقبال و توجه مردم قوی تر میشود.
سیاستمداران آمریکایی بیش از سایرین از هر حرکتی که به تقویت جایگاه شاه ایران بیانجامد با دقت و وسواس دوری میکنند. پشتیبانی آمریکا از مخالفان ونزوئلا را ببینید. هر سال یک نفر جدید رهبر مخالفان میشود. با این حال آمریکا با تمام امکانات از او دفاع میکند. هم اکنون بدون هیچ دلیل مشخصی ونزوئلا را محاصره کرده است. اگر بخواهند میدانند چگونه و میتوانند محکم پشتیبانی کنند. شاهزاده چهل و هفت سال است در جایگاه اپوزیسیون اصلی است ولی با کمترین پشتیبانی غربیها یا اسرائیل مواجه نمیشود. شاه ایران از مردم ایران عزت و شوکت خواهد یافت. روندی که آشکار و مقابل چشم است.
مانند احزاب محافظه کار و کارگر در انگلیس یا جمهوریخواه و دمکرات در آمریکا گروههای پادشاهی خواه نیز حول محور منافع ملی در تقابل با یکدیگر خواهند بود. جمهوری خواهان در حد یک گروه لاغر رنگ پریده دچار بیماریهای گوناگون فاقد توان کافی برای تاثیرگذاری جدی باقی خواهند ماند. وجود شرایط تقابل بین دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا در حکومت اسلامی بیحاصل بود زیرا در حکومت شرک آلود اسلامی بتی بنام ولی فقیه محور است ولی در پادشاهی محور حکومت و مملکت “راستی” یا حق است که در حقوق و قانون پادشاهی مشروطه مدرن متجلی خواهد شد.
تفاوت بنیادین “جایگاه راستی” که در حکومت ولایت فقیه “شخص” و در پادشاهی “مردم” است یکی را در آستانه سقوط و مرگ و دیگری را در آستانه تولد و اوجی دوباره قرار داده است.
دامنه پادشاهی خواهی به دلیل ماهیت لیبرال آن میتواند بسیار گسترده باشد به نحوی که تمام طیفهای فکری وفادار به ایران در آن امکان تعریف شدن داشته باشند.
رودخانههای عظیمی مانند آمازون مخلوق ظرفیت بالای بستر عمیق و گسترده هستند که طی تاریخی طولانی در جغرافیایی خاص ایجاد شده است. عمق و گستردگی بستر رودخانه ظرفیت عظیم هدایت جریانهای پیرامونی آمازون را فراهم آورده است.
تقابل هر چه بیشتر بین پادشاهی خواهان میتواند باعث گسترش و عمق یافتن بستر رودخانه پادشاهی خواهی شود به نحوی که تمام جریانهای سیاسی و نحلههای فکری اطمینان یابند در حکومت آینده امکان جاری شدن و ایفای نقش دارند. جای نگرانی نیست اگر اختلاف و شکاف بین آنها در حد دره وسعت و عمق یابد. اختلاف نظری که بین دفتر شاه و منتقدین پادشاهی خواه بر سر مسائلی چون دفترچه و نوفدی وجود دارد هر چه عمیق تر و گسترده تر، جریان در رودخانه پرآب تر و برای مملکت بابرکت تر، تمرین عملی دمکراسی حول محور منافع ملی.
تا زمان تثبیت جریان در ایران و استقرار حکومت، کنارههای رودخانه در هر دو سو بارها و بارها بشدت مورد هجوم قرار خواهند گرفت و چه بسا در مواردی فرو خواهند ریخت. در دو ساحل رودخانه نیروهای پادشاهی که عرصه را برای هدایت و حرکت جریانها باز میکنند بیشترین خسارت را پرداخت خواهند کرد. زیرا بیشترین و سخت ترین برخوردها که اجتناب ناپذیر هستند به کنارهها وارد میشود.
چهل و هفت سال جمهوری خواهان که جماعتی اندک و متخصص ایجاد سر و صدای بسیار حتی پیرامون هیچ هستند در یکی از ساحلها مستقر بودند. امروز مدتی بعد از آنکه آن تی شرت سرخ قشنگ شان با تصویر چه گوارا را باد برد در حالی که هر کدام مجهز به چند بوق و بلندگو هستند زیرپیراهن رکابی مرحوم مصدق را که اگر در شورش ۳۲ موفق میشد قاجار ادامه مییافت و اصولا مثل دویست سال قبل از آن چیزی ساخته نمیشد که برای انهدام نیازی به جمهوری اسلامی باشد سر صلیبی هفت رنگ کرده زیر آن سنج و دمام میزنند و باعث وحشت عمومی، تشویش افکار و تفرقه میشوند. هرگز موفق به خلق جریانی منسجم و مفید به حال مردم در تقابل با حکومت نشدند و بعد از این هم نخواهند شد. ایرانیان پس از چشیدن طعم اعتماد به افراد مدعی جانشینی خدا به هیچ وجه به طیفهای چپ و ملی مذهبی که واسطه این اعتماد و عذاب و جنایت و ویرانی بودند باور نخواهند کرد.
جمهوری خواهی هر روز ضعیف تر و برگهایش زردتر میشود. نهال جمهوری در خاک و آب و هوای خاورمیانه بویژه ایران نمیگیرد چه رسد به دادن محصول.
همراهان نزدیک شاه از سختیهای مسیر بیش از سایرین آسیب خواهند دید. آنان این افتخار را خواهند داشت که برای مراقبت از شاه و آینده ایران هدف تیرهایی از هر سو باشند. باید خود را آماده کنند زیرا تیرها واقعی است. به عنوان مثال اگر نتوانند دلایل محکمی برای ضرورت سفر به کشور در حال جنگ با ایران و دیدار با مقامات آن ارائه کنند حتی با وجود حسن نیت، قطعا مجازات خواهند شد. دفاع از ایران و اعتبار شاه ایران امری نمایشی نیست. موضوعی بسیار جدی است زیرا به یک ملت مربوط است. قرص و محکم کنار شاه بایستند و از اظهار نظرهای مخالف نهراسند زیرا تاثیری در نظر قاضی و نتیجه محکمه ندارد. با جان و دل در خدمت شاه باشند و در اوقات فراغت روی لایحه دفاعیه خود کار کنند.
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
مشاوران شاه اگر از امواج سهمگین پیش رو جان سلامت به در برند پس از تشکیل احزاب و دولت به تدریج و آهسته از زیر بار ضربات و حملات نجات خواهند یافت. تا آن روز چارهای جز کشیدن بارهای به حق و ناحق ملامت ندارند. این مسیر جز با سخت جانی به سرانجام نمیرسد.
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
موج دوم حملات اسرائیل و آمریکا هر لحظه ممکن است آغاز شود. هر چه حکومت بیشتر به سمت سقوط متمایل شود آمریکا و اسرائیل برای جلوگیری از پیروزی پادشاهی خواهان تلاش بیشتری خواهند کرد. حمله به زیرساختها و حمایت و هدایت گروههای مسلح تجزیه طلب به داخل کشور در این راستا انجام خواهد شد نه برای حمایت از شاه و پیروزی مردم بر حکومت.
در سفرهای هوایی مشاوران محترم شاه لطفا ایمنی را رعایت کنند. قبل از بستن کمربند بهتر است برای احتیاط بیشتر مقصد بلیط و طرفهای گفتگو را مجددا چک کنند. شاید به نفع ایران و خودشان باشد که پیاده شوند. انداختن نشان فروهر به گردن کمکی نمیکند کما اینکه جای مهر بر پیشانی علیرضا اکبری را نجات نداد.
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود - ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
با ایران کار جز به راستی پیش نمیرود.
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی
سخن هرچه پرسم همه راست گوی
متاب از ره راستی هیچ روی
چو خواهی که یابی رهایی ز من
سرافراز باشی به هر انجمن
از ایران هر آنچت بپرسم بگوی
متاب از ره راستی هیچ روی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
جنایتی که ۲۷ سال پیش در خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده، پلاک هجده، در تهران اتفاق افتاد، از لحاظ دهشتناکی و سبعیت، در نوع خود، بیسابقه بود. جنایتی که قاتل هنگام انجام جنایت، با لذت به جنایت خود بنگرد و از آن دهشتناکتر، قربانی را هم وادار به تماشای جنایت بنماید، چیزی بس فراتر از قتل و جنایت باید نامید. من قادر نیستم نامی برای این “خون آشامی” بیابم. آنچه که در آن شب، دو سردار ملی را قربانی کرد، ورای جنایت، قتل یا سادیسم بود. همسایه ارمنی روبروی منزل فروهرها چند نفر را (تعداد دقیق منتشر شده بود ولی من یادم نیست) شبانه میبیند که از دیوار خانه فروهرها بالا میروند. روز بعد که آمبولانسها را مشاهده میکند و جمعیت زیادی که به سوی آن خانه میروند، میفهمد همسایههای روبرو، قربانی چه جنایت، در حد خود، بینظیری، گردیدهاند.
داریوش و پروانه بیمار بودند، داریوش هم دچار تب بود. دهان زن و شوهر را میبندند، آنها را روی دو صندلی، روبروی همدیگر، دست و پایشان را میبندند و آنها را در مقابل چشم هم دیگر، کارد آجین میکنند. این فقط یک قتل، از رشته قتلهای زنجیرهای بود که در آن زمان اتفاق افتاد. رژیمی که قادر بود این چنان وحشتناک، این سرمایههای فرهنگی و ملی ما را از دستمان بگیرد هنوز هم بر مسند قدرت نشسته.
خون طلبی و کشتار، باخون این حاکمان بر سرزمینمان عجین شده. کشتار مبارزان چپ کشورمان در شهریور ۶۷ را، از لحاظ تعداد و وسعت اعدامها، قتل عام، نامیدهاند. میگویند کسانی که مامور به دار کشیدن محکومان بودند در ساعات آخر روز دستهایشان به قدری خسته بود که دیگر توانائی بالا کشیدن طنابها را نداشتند. این جانیان، با این سابقه از قتل و کشتار، به جای روی صندلی دادگاه یا کنج زندان، هنوز هم در راس حاکمیت ایران فرار گرفتهاند و چهار اسبه کشور را به سوی جنگ، خشکسالی و شاید هم قحطی میرانند.
حکومت اسلامی با قتلهای زنجیرهای و شهریور ۶۷، دو هدف را دنبال مینمود، هم کارشکنی در اداره مملکت، دردوران خاتمی، و هم بعد از خاتمه جنگ به قتل رساندن تعداد زیادی از مخالفان چپ خود. یرواند آبراهامیان یکی از دستآوردهای خاتمی را دستگیری قاتلان فروهرها میداند. عدهای در آن زمان مدعی بودند که دستگیر شدگان، قاتل یا قاتلان واقعی نیستند و افراد دیگری به جای آنها دستگیر شدهاند. در اینجا برای شخص من آنچه بسیار زیبا به نظر رسید، زمانی بود که قاتل به مجازات اعدام محکوم شد ولی پرستو و آرش فروهر با حکم اعدام قاتل پدر و مادرشان مخالفت نمودند زیرا مخالف مجازات اعدام بودند.
فعالیتهای سیاسی داریوش فروهر از زمانی شروع شد که دانشجو بود و جلوی دانشگاه، شاهد رژه نظامیان بیگانه بود و چنان از دیدن این منظره حس میهندوستیاش خدشهدار شد که به اتفاق دانشجویان همفکرش، نهضت پانایرانیسم را پایهگذاری نمودند. چندی بعد زمانی که حزب پانایرانیست دچار انشعاب شد، حزب ملت ایران، بر بنیاد پانایرانیسم را پایهگذاری نمود و به جبهه ملی پیوست.
پدیده جالبی که در آن زمان شاهد بودیم، با وجود اختلافات بنیادینی که بین بیژن جزنی (از پایهگذاران سازمان چریکهای فدائیان خلق) و یارانش با جبهه ملیها وجود داشت، روابط فردی و شخصی آنها با یکدیگر در دانشگاه دوستانه بود. یادم هست که پروانه فروهر در یکی از سخنرانیهایش، از بیژن جزنی، به عنوان “دوست عزیزم بیژن جزنی” یاد نمود. در کتابی که بیژن جزنی نوشته بود و خانم میهن جزنی، همسر بیژن، نشانم داد، بخش کوچکی را به جبهه ملیها در دانشگاه تهران اختصاص داده بود که مفهوم آن از این قرار بود “دوستان جبهه ملی ما در دانشگاه انسانهای خوبی هستند فقط متاسفانه در این وهم به سر میبرند که به جز انقلاب راه حل دیگری هم وجود دارد” (در اینجا تاکید میکنم که این نقل قول از شادروان جزنی، تقریبی میباشد چون این متن در آن کتاب را بیش از بیست سال پیش دیدم).
مسئول جبهه ملی در دانشگاه، در آن زمان، شاپور بختیار بود. این خود نشان از آن دارد که جبهه ملی مخالف انقلاب بود ولی با پیوستن به انقلابیون در زمان انقلاب، در حقیقت از اصول خودش عدول نمود، موضوعی که باعث به وجود آمدن قشری از شخصیتهای جبهه ملی گردید که مخالف این موضعگیری انقلابی بودند. این گرایش در درون جبهه ملی، مانند نوعی آتش زیر خاکستر، سالها ادامه داشت تا نهایتا یکی از علل به وجود آمدن جبهه ملی ششم گردید. باید صادقانه اذعان کنم شخصیتهایی مانند کورش زعیم و عیسی خان حاتمی، علنا، به تجلیل از بختیار و محکوم کردن اخراج او پرداختهاند و به همین دلیل، جبهه ملی ششم را، بختیاریهای جبهه ملی مینامم.
با کمال تاسف، حدود همزمان با انقلاب یا قدری پیش از آن (متاسفانه تاریخ دقیق آن را به یاد ندارم)، آقای خنجی و یارانش از رهبران جبهه ملی در آن زمان، یک تصمیم نامبارک گرفتند و اعلام نمودندکه جبهه ملی از افراد تشکیل شده و نه از احزاب. و همین تصمیم، باعث شد که حزب نیرومند “ملت ایران” جبهه ملی را ترک گوید. این تصمیم به اضافه اخراج بختیار، سالها پیش از آن، باعث شد که جبهه ملی ایران دچار افول گردد.
میگویند انقلاب، همیشه اول فرزندان خودش را میخورد. داریوش فروهر همراه بازرگان، سنجابی، شمس امیر علائی و تعدادی دیگر در اولین کابینه بعد از انقلاب شرکت کردند. همگی بهای سنگینی بابت این همکاری با انقلاب پرداختند ولی شوربختانه بهائی که فروهرها پرداختند بیاندازه غیر انسانی و دهشتناک بود.
الهه امیر انتظام، که همسرش نیز از قربانیان انقلابیون بود، به مناسبت مراسم یادبود این جنایت، چنین مینویسد: (روزنامه اطلاعات به رغم جو امنیتی و حساس آن روز پذیرای انتشار پیامهای رنج آلود ما دوستداران این دو قهرمان شد. یادم نیست در آن روز چه نوشتم اما به یاد دارم که همسر عزیزم، که عزادار یارانش در زندان بود، از خواندن آن گریسته بود زیرا که برخاسته از سوز دل من بود....
این زخم مانده بر پیشانی تاریخ را به یاران همیشه مومن و پویندگان دل خستهی راه دشوار آزادی مجددا و مکررا تسلیت میگویم).
داریوش مجلسی، نوامبر ۲۰۲۵
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
استفادهٔ جمهوری اسلامی از افراد منتسب به حزب توده در خارج از کشور (گرایش محور مقاومتی)
مقدمه
این مقاله خلاصهای است از پژوهشی گستردهتر که با هدف بررسی و انتقال آگاهی دربارهٔ نقش چند چهره از نیروهای وابسته به حزب توده ــ یا جریانهای نزدیک به آن ــ در فعالیتهای برونمرزی جمهوری اسلامی تدوین شده است. گرچه حزب توده بهصورت رسمی چنین سیاستی را دنبال نمیکند، اما گرایشهای تودهای معاصر، از جمله رسانههایی چون «پیکنت» و «۱۰ مهر»، در عمل به جریان اصلی این جهتگیری سیاسی بدل شدهاند. این نوشته بر “چپ محور مقاومتی” و نقش آن در همکاری با جمهوری اسلامی در چارچوب «عملیات نرم» و «نفوذی» تمرکز دارد.
جمهوری اسلامی با بهرهگیری از الگوی امنیتی برگرفته از سنت حزب توده و مدلهای شوروی سابق بهطور سیستماتیک از نیروهای دارای پیشینهٔ تودهای یا ذهنیت شدید ضدغربی برای نفوذ، جمعآوری اطلاعات، عملیات روانی و ایجاد تفرقه در میان مخالفان در خارج از کشور استفاده کرده است
در فضای سیاسی ایران، چپ به دو جریان عمده قابل تقسیم است:
«چپ عدالتخواه»: گرایشی که با مدلهای سوسیالدموکراتیک و دموکراسی سازگار است و بر عدالت اجتماعی، آزادیهای مدنی و نهادهای مدرن تأکید دارد.
«چپ محور مقاومتی»: ادامهٔ سنت فکری و تشکیلاتی حزب توده و محصول جهانبینی جنگ سرد، که در آن «غربستیزی» و «وابستگی ذهنی به روسیه» بر منافع ملی مقدم دانسته میشود” . این گروه به طور عمده از اعضا و فعالین سابق حزب توده و اکثریت (انشعابی از فدائیان خلق) تشکیل شده است.
«چپ محور مقاومتی» عنوانی است برای بخشی از چپ ایرانی که ریشههای فکری آن در سنت حزب توده، دوگانهسازی جنگ سرد و نگاه ایدئولوژیک ضدغربی شکل گرفته است. این جریان امروز در کنار جمهوری اسلامی و در امتداد سیاستهای ضدآمریکایی و طرفدار روسیه عمل میکند؛ هرچند همچنان با پوشش ظاهراً «چپگرایانه» سخن میگوید.
در این گفتمان، جمهوری اسلامی و همپیمانانش ــ از پوتین و اسد تا مادورو، چین و حتی کرهٔ شمالی ــ «سنگرهای مقاومت» معرفی میشوند. هرگونه نقد نسبت به سرکوب، تبعیض، فساد یا نقض حقوق بشر در این کشورها، یا انکار میشود یا با این توجیه پاسخ مییابد که «غرب» پشت اعتراضهاست.
در نتیجه، این طیف منتقدان دموکراسیخواه و آزادیطلب را با برچسبهایی مانند «عامل غرب»، «نفوذی»، «طرفدار انقلابهای رنگی» یا «لیبرال» تخریب میکند. در نگاه آنان، لیبرالیسم ــ به معنای آزادیخواهی و حقوق فردی ــ نه یک ارزش، بلکه «انحراف» محسوب میشود.
چپ محور مقاومتی در ظاهر از عدالت اجتماعی سخن میگوید، اما در عمل با توجیه رفتار حکومتهای اقتدارگرا، چپ را از مضمون آزادی و دموکراسی تهی میکند و به بازوی نرم دستگاههای امنیتی بدل میشود. ریشهٔ این رویکرد، میراث سیاسی–ایدئولوژیک دوران جنگ سرد است که بخشی از چپ ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ همچنان با آن زندگی میکند.
چنانکه محمد مالجو، از چهرههای چپ عدالتخواه، یادآور شده است: مشکل این طیف نه دفاع از عدالت، بلکه ناتوانی در رها شدن از ذهنیت اقتدارگرایی است که آزادی و حقوق فردی را «وابستگی به غرب» تصور میکند.
حزب توده و میراث امنیتی آن
حزب توده تنها یک حزب سیاسی نبود؛ بلکه سازمانی بود با تجربهای گسترده در مخفیکاری و فعالیت زیرزمینی، ارتباطات شبکهای، نفوذ در گروههای دیگر و جمعآوری اطلاعات. این مهارتها بهطور مستقیم از الگوهای امنیتی و دستگاههای اطلاعاتی شوروی و آلمان شرقی اقتباس شده بود و همین امر حزب توده را به یکی از پیچیدهترین شبکههای سیاسی–اطلاعاتی در خاورمیانه تبدیل میکرد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، این تواناییها برای جمهوری اسلامی اهمیت ویژهای یافت و بخشی از کادرهای تودهای ــ چه باورمند و چه فرصتطلب ــ عملاً در فعالیتهای امنیتی رژیم نقشآفرین شدند. آنان در لو دادن اعضای گروههای سیاسی، تقویت ساختارهای اطلاعاتی تازهتأسیس، خبرچینی و نفوذ در محافل سیاسی مشارکت داشتند. این افراد برای توجیه همکاری خود با جمهوری اسلامی، مخالفان سیاسی را آشکارا به «جاسوسی برای امپریالیسم و غرب» متهم میکردند و از همین طریق حمایت از سرکوبهای حکومتی را در میان هوادارانشان مشروع جلوه میدادند.
در دههٔ ۱۳۶۰ شماری از افراد با سابقهٔ تودهای با اتهاماتی چون «جاسوسی» و «توطئه برای براندازی جمهوری اسلامی» بازداشت، زندانی و شکنجه شدند و حدود صد نفر نیز اعدام گشتند. با این حال، برخی چهرههای دارای مسئولیتهای بالای حزبی ــ برخلاف انتظار ــ بدون توضیح روشن آزاد شدند و حتی گروهی از آنان توانستند با وجود پیشینهٔ تشکیلاتی، بهسادگی راهی کشورهای اروپایی و آمریکا شوند.
مشاهدات و مستندات نشان میدهد که این افراد در خارج از کشور همسویی قابلتوجهی با روایتهای امنیتی جمهوری اسلامی داشتهاند. آنان در فعالیتهایی چون: نفوذ در گروههای سیاسی مخالف، تلاش برای خنثیسازی فعالیت اپوزیسیون، جمعآوری اطلاعات دربارهٔ چهرههای شاخص، حضور در نشستها و کنفرانسها، ایجاد فضای بدگمانی، بیاعتمادی، دلسردی و یأس، و بزرگنمایی «پیشرفتهای ادعایی» جمهوری اسلامی نقش فعال ایفا کردهاند.
بهنظر میرسد دادهها و اطلاعاتی که از این مسیر بهدست آمده، در اختیار دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته و برای فشار، تخریب و کنترل نیروهای اپوزیسیون مورد استفاده قرار گرفته است.
برای نمونه، در هفتههای اخیر رسانههای وابسته به سپاه پاسداران ــ از جمله خبرگزاری فارس، مشرق و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ــ با صحنهسازی و تولید روایتهای ساختگی مدعی شدند که «۴۰۰ نفر از همکاران مؤسسهٔ ایرانآکادمیا» شناسایی و بازداشت شدهاند. این ادعا بلافاصله از سوی مسئولان ایرانآکادمیا تکذیب و ساختگی اعلام شد.
با وجود این، همان روایت ساختگی توسط برخی افراد همسو با دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور بازتاب یافت. این رفتار نشان میدهد که میان این افراد و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در خارج از کشور نوعی همسویی، ارتباط یا دستکم همگرایی عملی وجود دارد.
روشن است که هیچ انسان صاحب عقل و شعور مستقل و بیغرض، نهادی آموزشی را که بیش از ۱۲ سال فعالیت کاملاً علنی داشته و کادر آموزشی، محتوای برنامه درسی (کریکولومها) و ساختار اداری آن مطابق استانداردهای دانشگاههای معتبر غرب بوده است، بهسادگی «عامل قدرتهای بیگانه» نمینامد. چنین ادعایی تنها در دو حالت قابل توضیح است: یا دستگاه امنیتی سپاه برای برخی افراد در خارج از کشور نقشی مشخص تعریف کرده تا این روایتهای ساختگی را در رسانههای فارسیزبان بازتاب دهند؛ یا اینکه خود این افراد، از سر همسویی ایدئولوژیک و سیاسی با جمهوری اسلامی، آگاهانه به گسترش این ادعاهای نادرست دامن میزنند ــ یا هر دو وضعیت بهطور همزمان.
عملیات روانی و تخریب شخصیت یکی از محورهای اصلی فعالیت این شبکههاست. هدف آنها بیاعتبارسازی چهرههای مؤثر اپوزیسیون و تضعیف انسجام نیروهای مخالف است. شگردهای مورد استفاده شامل تولید شایعات سازمانیافته، حملات هماهنگ در رسانهها، برچسبزنی ایدئولوژیک، ایجاد فضای بیاعتمادی و ترس، و تحریک اختلافات و درگیریهای داخلی میان گروههای سیاسی است.
هدف راهبردی این عملیات
هدف این شبکهها روشن است: هیچ گروه مخالف نباید آنقدر قدرت و نفوذ پیدا کند که بتواند بر افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور تأثیر بگذارد. برای رسیدن به این هدف، از روشهایی مانند بزرگ کردن اختلافهای کوچک، ساختن دوقطبیهای جعلی، ایجاد بحثهای بیپایان و کشاندن درگیریها به رسانهها استفاده میشود.
در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نیز تلاش میشود با نفوذ و تغییر جهتگیری، رسانههای منتقد جمهوری اسلامی تضعیف شوند. پذیرش این افراد در برخی رسانهها معمولاً به خاطر نزدیکی ایدئولوژیک آنهاست؛ بهویژه در نقاطی که با گفتمانهای ضدآمریکایی یا ضد لیبرال همپوشانی دارند.
همسویی ایدئولوژیک و عملی جمهوری اسلامی و چپ محور مقاومتی
الف) ضدیت بنیادین با غرب و لیبرالدموکراسی. هر دو جریان، رژیم و چپ محور مقاومتی، غرب و آمریکا را «تهدید اصلی» تلقی میکنند.
ب) تجربهٔ تشکیلاتی و امنیتی کسانی مانند کادرهای سابق حزب توده برای فعالیت مخفی و شبکهای آموزش دیده بودند؛ تجربهای که در عملیات نفوذ به کار گرفته شد.
ج) وابستگی فکری و تاریخی به روسیه. در ذهنیت چپِ محور مقاومتی و همچنین در سیاست جمهوری اسلامی، روسیه ــ با وجود سابقهٔ تجاوزگری و رفتار امپریالیستی ــ همچنان بهعنوان «نیروی ضد آمریکا» و در نتیجه متحد طبیعی تلقی میشود. بر همین اساس، هر دو جریان در قبال تجاوز روسیه به اوکراین آشکارا جانب مسکو را گرفتهاند. جمهوری اسلامی با ارسال سلاح عملاً در کنار روسیه قرار دارد، و عناصر همسو با جریان محور مقاومتی نیز از نظر سیاسی و نظری تلاش کردهاند این تجاوز و جنایات همراه آن را توجیه کنند.
د) توجیه ایدئولوژیک برای همکاری. همکاری با جمهوری اسلامی در نگاه این نیروها «مبارزه با امپریالیسم» تلقی میشود، حتی اگر نتیجهٔ عملی آن تقویت یک رژیم تمامیتخواه، ارتجاعی و فاسد باشد ــ که تجربه نشان داده چنین بوده است. نکتهٔ قابلتوجه آنکه برخی از چهرههای محور مقاومتی، با وجود گرایشهای شدید و هیستریک ضدآمریکایی، میکوشند در ساختارهای سیاسی آمریکا جایگاهی به دست آورند؛ تلاشی که میتواند آنان را به عوامل نفوذی با گرایش به الیگارشی روسیه و روایتهای امنیتی جمهوری اسلامی بدل کند.
هـ) تداوم الگوی تخریب در سازمانهای چپ. در دههٔ ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، حزب توده کوشید در سازمانهای چپ دیگر نفوذ کند و با ایجاد انشعاب، آنها را دچار تضعیف و پراکندگی سازد؛ روندی که بعدها نیز در خارج از کشور توسط برخی چهرهها در قالب «عملیات نرم» ادامه یافت. نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک در سازمان فدائیان خلق و کشاندن آن به سلسلهانشعابهای پیدرپی از نمونههای مهم این رویکرد است.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز حزب توده با همین روشها، عملاً بزرگترین سازمان چپ سکولارِ مخالف استبداد ولایت فقیه را به مسیر نابودی کشاند. نیروهایی که خود را «پیرو خط امام» مینامیدند، خمینی ــ رهبرِ ضد ارزشهای مدرن، مخالف آزادیهای مدنی و سیاستمداری بهغایت خشونتورز ــ را متحد طبیعی خود در «مبارزه با آمریکا» یافتند و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را به راهی بردند که پیامد آن بحرانی عمیق و طولانیمدت بود.
هرکس حتی اندکی تاریخ معاصر ایران را مرور کرده باشد، میداند روسیه در دورههای مختلف چه آسیبهای جبرانناپذیری بر ایران وارد کرده است؛ بااینحال، بخشی از جریان چپِ محور مقاومتی همچنان این گذشتهٔ تاریخی را نادیده میگیرد و در چارچوب همان ذهنیت وابسته به شوروی سابق میاندیشد.
چرا این مسئله امروز جدی است؟
زیرا برخی افراد که آموزشهای تشکیلاتی خود را از سنتهای امنیتی KGB و «استازی» به ارث بردهاند، با جاسوسی، خبرچینی و ایجاد مشغولیتهای حاشیهای عملاً نیرو و انرژی گروههای مخالف جمهوری اسلامی را هدر میدهند. آنها با نفوذ در محافل سیاسی، به اطلاعات خصوصی فعالان دست مییابند و این دادهها را ــ بهسبب همسویی ایدئولوژیک ضد آمریکایی ــ در اختیار دستگاه امنیتی سپاه میگذارند.
روش کارشان آرام، تدریجی و حرفهای است؛ و چون ظاهر «چپگرایانه» و «ضد امپریالیستی» دارند، کمتر مورد تردید قرار میگیرند. برای مشروع جلوهدادن فعالیتهای خود نیز منتقدان دموکراسیخواه را «وابسته به غرب» معرفی میکنند.
به همین دلیل، تأثیر این شبکهها در تضعیف اپوزیسیون حتی از عملیات سختی چون ترور هم گستردهتر است؛ چرا که بهطور مداوم اعتماد، انسجام و توان سازماندهی مخالفان را فرسوده میکنند. این همان الگوی نفوذ بلندمدت است که رژیمهای اقتدارگرا برای کنترل مخالفان به کار میگیرند.
نتیجهگیری
تحلیلها نشان میدهد جمهوری اسلامی از شبکههای وابسته به جریان چپِ محور مقاومتی برای پیشبرد اهداف امنیتی خود در خارج از کشور استفاده میکند؛ شبکههایی که ریشه در میراث تشکیلاتی و شیوههای مخفی حزب توده دارند. این همکاری بر اساس همسویی ایدئولوژیک و مواضع مشترک ضدغربی شکل گرفته و تأثیر آن بر فضای سیاسی ایرانیان خارج از کشور رو به افزایش و نگرانکننده است. شناخت این روند، برای فهم سیاستهای امنیتی جمهوری اسلامی و چالشهایی که جامعهٔ ایرانی در مهاجرت با آن روبهروست، اهمیت ویژه دارد.
■ مهمترین استناد چپ مقاومتی کوباست که شایسته بود آقای علمداری در قسمت “همپیمانان جمهوری اسلامی” به آن نیز اشاره میکردند. در آرمانهای پیشا ۵۷ شاید هیچ کشوری چون کوبا الهام بخش مبارزات کمونیستی و ضدامپریالیستی در آن نسل نبود که بتواند کلیه گروههای چپ آن زمان را مشترکا در جبهه ضد شاه متحد کند. یعنی همان کشوری که نهایتاً رهبرش فیدل کسترو هنگام ملاقاتش با علی خامنهای قدم زنان از روی قبرهای چپهای اعدام شده در بهشت زهرا به مرقد خمینی بار یافت.
در پایان راه حلی از طرف آقای علمداری برای این مهم پیشنهاد نشده است گرچه خود ایشان قدم مهمی در این راه برداشت و آن افشای صریح و بیرودر بایستی چند گروهک فوق با نام و نشان بود. در حالی که با تداوم جمهوری اسلامی نهایتاً ایران شاهد انقراض آن نسل از چپگرایان روسوفیل خواهد بود لازم است تصریح شود با توجه به فاکتی که از محمد مالجو آمده است دستگیری آن عده از چپهای عدالتخواه بیشتر به خاطر موضعگیری سرسختانه شان علیه محور مقاومتیها و از جمله عدم دفاع از حکومت در جنگ ۱۲ روزه بود.
مهرداد
■ آفرین بر شما که چقدر دقیق و منطقی این جریان مخوف را توضیح دادید و برای همین هم، من هیچوقت از اسم و عنوان واقعی در کامنت ها استفاده نکردم چون این شبکه مخفی به قدری مهارت دارد که از تصور خارج است اینان عوامل بسیار آموزش دیده روسیه هستند و بسیار حساب شده کار میکنند و باید از این افراد شدیداً دوری کرد اینان عوامل بسیار مخوف هستند. در نهایت لازم میدانم بگویم که بزودی این فرقه جاسوسی در اروپا افشا خواهند شد. سخن بسیار اما به این مقدار قناعت میکنم.
adleraz
■ با درود و سپاس از زحمات شما جناب دکتر علمداری گرامی که همواره در خلال ۴۷ سال اخیر در زمانیکه رخدادهای مهم و تعیین کننده سرنوشت آینده ایران مطرح بوده است با نگاهی تیز بین و بررسی علمی به مسایل روز ایران پرداخته اید. جریانات و افرادی که استبداد را با هر نامی به نوع بد و خوب تقسیم میکنند, و موضوع دموکراسی و حقوق بشر را نادیده میگیرند, و فقط در شرایط خاص مورد نظرشان از آن سو استفاده میکنند, همیشه بعنوان نیروهای باز دارنده در صف دشمن قرار میگیرند. خطر این نوع طرز تفکر و منش و کردارشان پدیده ای ابدی و بر علیه آزادی, منافع ملی, و برنامه های توسعه و رشد معیارهای انسانی است. تندرست, پویا, و پاینده باشید!
ارادتمند, قاسم دفاعی
■ درود به دکتر علمداری گرامی
مقاله - گزارشی کاملی از آنچه بر میهن ما و جوانان ما و روشن اندیشان ما در دهه های ۱۳۳۰ تا اکنون به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران از جانب چپ حزب توده و چپ نوین رفته است ارائه دادهاید که بسیار مستند و معتبر و آگاهی بخش است و من خود نیز یکی از هزاران قربانی خیانتبار اعضای حزب توده در جریان انقلاب فرهنگی دانشگاهها در ۱۳۵۹ در پلی تکنیک تهران بودهام که منجر به پاکسازی من شد. شما و من که در شهرستان دماوند روزگاران دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ را سپری کردهایم به خوبی میدانیم که عملکرد ناپسند و ضد مردمی و واپس گرایانه بقایای حزب توده چگونه همسو با پیروان موتلفه در پی جذب جوانان آن شهر و شستشوی مغزی آنان از راههای مختلف بودهاند و این تجربه عینی چقدر در زندگی به کارمان آمده است. از این متن آگاهی بخش بسیار لذت بردم و مثل همیشه برایتان سلامتی خواستارم.
مستفا حقیقی
■ سپاس از شما از این مقاله روشن و زبان گویا و ساده که بخوبی این موضوع مهم را تشریح کردید. اشاره میکنم که متاسفانه در فضای بحثهای سیاسی همیشه مرزبندی روشنی میان جریانات روشنفکری لیبرال و “عدالتخواه” با دیدگاههای “محور مقاومتی” وجود ندارد. بویژه در شرایط گسترش اطلاعات نادرست و همینطور پدیده ناهمگون با لیبرالیسم دولت فعلی امریکا، کنشگری در سطوح بینالمللی مملو از دخالتهای امنیتی و توطئهآلود روسیه و اقمارش شده است. دولت فعلی امریکا پیداست که تضادی با ماهیت رژیم ایران ندارد و اگر برخی اختلافات در سیاستهای منطقهای و چگونگی برخورد با دولت اسرائیل حل شوند، میتواند با ج.ا. نیز نرد عشق بریزد (همانند کیم جون اون).
روزتان خوش، پیروز
■ اصلِ نخست هر پژوهشی، چه در علوم طبیعی و چه در علوم انسانی، صداقت و بیطرفی است؛ یعنی پژوهش باید بر اساس دادههای درست، عینی و بیرونی، و نه دادههای خودساخته، انجام گیرد. آقای علمداری مینویسد که نوشتهٔ کنونی ایشان، بخشی از یک پژوهش گستردهتر است. متأسفانه، اگر معیار «پژوهش» را در نظر بگیریم، نوشتهٔ ایشان را باید فاقد این ویژگی دانست. اما چرا؟
بهزعم نگارنده، جناب علمداری باید بداند جریانی که امروزه در داخل و خارج به راه افتاده است، ارتباطی به حزب توده ندارد. این جریان، به ادعای منتقدان، توسط چند عضو سابقِ حزب ـــ اما اخراجشده یا کنار رفته ـــ در همکاری با اطلاعات سپاهِ رژیم شیعی ایران شکل گرفته و تبلور یافته است؛ افرادی مانند علی خدایی، افشین رازانی، عمویی و دیگران. این افراد، بهلحاظ سازمانی، ارتباطی با حزب توده ندارند، هرچند نوشتهٔ جناب علمداری زیرکانه میکوشد آنها را به حزب توده وصل کند.
من از اعضای حزب توده نیستم، اما با بیانصافی از سوی هر کس و هر جریانی مسئله دارم و لازم میدانم این نکته روشن شود. از قضا، جناب علمداری با اینگونه تخریبهای نادرست و بیپشتوانه، نهتنها علیه رژیم شیعی ایران مبارزه نمیکند، بلکه با ایجاد اینگونه شک و تردیدها و تخریبها، عملاً در همان مسیری حرکت میکند که خواستِ رژیم است.
افشای ماهیت «چپِ محورِ مقاومتی»، این جریانِ ضدملی، ضروری است، اما نه با تحریف و نادرستی. اهداف شریف، ابزار شریف میطلبد. دامنزدن به تفرقه، شک و تردید، بیاعتمادی و صدها آفت دیگری که امروزه چون بختک به جانِ اپوزیسیون افتاده است، کاری نادرست و زیانبار است.
نادر هژبری
■ اگرچه این نوشته بخشی از تفکر ضدامپریالیستی و گرایشات وابسته به نهادهای امنیتی در خارج را نشان میدهد ولی سر مار در جای دیگری قرار دارد. شما فقط به مصاحبههای غلامی در سایت شرق با افراد چپ و مجاهد را نگاه کنید که چگونه گذشته خود را زیر سوال میبرند. اگر کسی امروز بتواند نشان دهد سایت جدل، هفته، تدارک، کارگر امروز، طوفان، زنجیر و ... که بسیار روشن از حکومت دفاع میکنند و دنبالکننده هم دارند و اتفاقا در تلاوت آیات مارکس کم هم نمیآورند حتما متوجه میشوید که از گرایش موردنظر و بحث ارائه شما نمیآیند. همه آنها از جریان ضدتودهای هم میآیند. تفاوت ملیحه محمدی و یاسمین میظر چیست؟ تفاوت جمعبندی فرخ نگهدار با تراب ثالث در ضدیت با امپریالیسم چیست؟ تفاوت نگاه شالگونی-بامشاد با لطفالله میثمی چیست؟ نفوذیهای درون جنبش از کجا میآیند؟ بخش گسترده زندانیان کارگری، معلمان و روشنفکری در زندانهای ایران از کجا ضربه خوردهاند؟ نصف دیگر حقیقت را هم باید گفت.
مهدی
■ این یاداشت در پاسخ به آقای نادر هژبری و همچنین توضیحی در ارتباط با یاداشت جناب مهدی است.
لازم است، همانگونه که در آغاز نیز تأکید کردم، یادآور شوم که «حزب توده بهصورت رسمی چنین سیاستهایی را دنبال نمیکند»؛ اما آنچه امروز «چپ محور مقاومتی» نامیده میشود، برآمده از همان سنت فکری، سیاسی و ایدئولوژیک شوروی/روسیه و تداوم منطقی سیاستهای حزب توده در ایران است. آنچه مهم است برآیند عملی این سیاست و ایدئولوژی میان چپ محور مقاومتی، حزب توده، روسیه و جمهوری اسلامی است. لطفن به توضیح زیر توجه کنید.
موضوع اصلی این مقاله تحلیل جایگاه چپ محور مقاومتی در برابر چپ عدالتخواه و آزادیخواه است. هدف نقد افراد نیست؛ بلکه نقد یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی است که ریشههای آن از دل سیاستهای دههها سلطهٔ شوروی بر “احزاب برادر” بیرون آمده است. این جریان در ایران نیز، همچون سایر کشورها، میراثدار مستقیم حزب توده است و بدون شناخت آن تاریخ، فهم رفتار امروزِ چپ محور مقاومتی ممکن نیست.
چپ محور مقاومتی، برخلاف چپ عدالتخواه، بهشدت تحت سلطهٔ ایدئولوژی ضدغربی است. این جریان، همچون روسیه و جمهوری اسلامی، موضعی هیستریک در قبال غرب و لیبرالدموکراسی دارد و همین امر موجب شده است که ــ چنانکه در گذشته نیز دیدهایم ــ به منافع ملی ایران آسیبهای مکرر وارد کند.
در گذشته «احزاب برادر» سیاستهای داخلی خود را با منافع شوروی همطراز میکردند؛ امروز نیز میراثداران همان سنت، یعنی چپ محور مقاومتی، سیاستهای خود را با منافع روسیه تنظیم میکنند. نمونهٔ روشن آن، حمایت بیدرنگ از حملهٔ جنایتکارانهٔ روسیه به اوکراین است. این حمایت تصادفی نیست. برآمده از یک منافع مشترک ایدئولوژیک است. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی نیز روسیه را متحد استراتژیک خود میداند؛ و چپ محور مقاومتی، به دلیل همان پیوندهای ایدئولوژیک، بهرغم تمام فجایع و جنایتهای جمهوری اسلامی، در صف دفاع از آن قرار میگیرد.
باز هم تأکید میکنم: پرداختن به حزب توده از آن روست که این حزب پدرخواندهٔ سیاسی و ایدئولوژیک این گرایش در ایران است. همانطور که نادیده گرفتن وابستگی همهجانبهٔ حزب توده به شوروی به معنای نفهمیدن سیاستهای ضدملی آن در تاریخ ایران است، نادیده گرفتن همترازی فکری و سیاسی چپ محور مقاومتی با روسیه نیز باعث میشود چرایی حمایت آنان از جمهوری اسلامی بیپاسخ بماند.
پرسش کلیدی اینجاست:
چرا یک جریان چپ باید جنایتهای جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد و از آن دفاع کند؟ پاسخ روشن است: زیرا نیروی قدرتمندتری به نام ایدئولوژی مشترک ذهنیت آنان را شکل میدهد؛ ایدئولوژیای که از منافع مردم ایران نیرومندتر و تعیینکنندهتر است.
چپ محور مقاومتی از آسمان نیامده است. اینان همزاد «احزاب برادر» دوران جنگ سرد هستند؛ جریانهایی که در گذشته مستقیماً به شوروی متصل بودند و همواره منافع روسیه را بر منافع ملی کشورهای خود مقدم میدانستند. تفاوت ایران با بسیاری از کشورهای جهان این است که قدرت حاکم در ایران متحد استراتژیک روسیه است؛ و همین واقعیت، چپ محور مقاومتی را ــ با پشتوانهٔ فکری و سیاسی روسمحور ــ در جایگاه مدافع جمهوری اسلامی قرار میدهد.
چنانکه اشاره شد، «چپ محور مقاومتی» یک پدیدهٔ صرفاً ایرانی نیست؛ بلکه جریانی جهانی است که با نامهایی چون «مارکسیسم فرهنگی» یا «چپ فرهنگی» شناخته میشود. این جریان معتقد است امپریالیسم امروز نه از راه اقتصاد و سیاست، بلکه از طریق نفوذ فرهنگی اعمال سلطه میکند. از دید آنان، این سلطه از طریق سبک زندگی، رسانه، جشنها، مصرفگرایی، زبان، سینما، و ارزشهای لیبرالی انجام میشود؛ بنابراین باید با «تهاجم فرهنگی» مقابله کرد. بطور مثال جشن کریسمس، ولنتاین یا مصرف کالاهای غربی در کشورهای دیگر مصادیق «تهاجم فرهنگی» هستند. چپ محور مقاومتی به روسیه بهعنوان «سنگر ضد امپریالیسم» نگاه میکند، و سرکوب داخلی جمهوری اسلامی را «مقابله با نفوذ غرب» توجیه میکند.
ریشهٔ این نگرش به روسیه و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق بازمیگردد. زمانی محور اصلی این جریان «مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم» بود؛ اما پس از فروپاشی بلوک شرق و استقرار سرمایهداری الیگارشیک در روسیه، این ایدئولوژی دستخوش تغییر شد و «مقابله با لیبرالدموکراسی» جای «مبارزه با امپریالیسم» را گرفت. در دوران استالین حتی سوسیالدموکراسی نیز «همدست نازیسم» معرفی میشد و احزاب برادر موظف بودند با آن مبارزه کنند. امروز نیز همان الگو با چهرهای جدید تکرار میشود.
تجاوز روسیه به اوکراین ــ که تلاشی برای جلوگیری از گسترش لیبرالدموکراسی به مرزهای روسیه است ــ از دل همین تفکر بیرون آمده و نظریهپردازانی مانند الکساندر دوگین آن را «تقابل تمدنی» نامگذاری کردهاند.
در چنین چارچوبی، جمهوری اسلامی که دشمن سرسخت لیبرالدموکراسی است، به طور طبیعی در کنار روسیه قرار میگیرد. چپ محور مقاومتی نیز، بهجای دفاع از آزادی و دموکراسی، در کنار همین بلوک ایدئولوژیک میایستد و رفتار سرکوبگرانهٔ جمهوری اسلامی را یا توجیه میکند یا کمرنگ نشان میدهد.
نقش میراثداران حزب توده در این میان برجسته است. آنان چپ را از «عدالتخواهی» به «ضدیت با امپریالیسم» تقلیل دادند و همین تقلیل، آنان را در سالهای نخست انقلاب به خمینی نزدیک کرد. این سیاست باعث شکافهای عمیق در میان نیروهای چپ ایران شد؛ درست مانند همان دوره که حزب توده با همین منطق، سرکوب نیروهای چپ ــ مذهبی و غیرمذهبی ــ را توجیه کرد و اعضا و هواداران خود را به پیوستن به نهادهای جمهوری اسلامی فراخواند.
یادداشت توضیحی دوم:
اطلاعات اولیه در باره همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی در آغاز چندان پنهان نبود و میتوان از نشریات علنی حزب استخراج کرد. در نوشتهها و مصاحبههای هوشنگ اسدی عضو حزب توده که او قبل از انقلاب همسلولی خامنهای بود و بعد از انقلاب مدتی رابط خامنهای با حزب برای نقل و انتقال اطلاعات قابل توحه است. هوشنگ اسدی در بخشهایی از کتاب مینویسد حزب توده اطلاعات سیاسی و تحلیلهای امنیتی به دفتر رئیسجمهور ارائه میداد. برخی اعضای رهبری حزب توده (بهویژه نورالدین کیانوری) گزارشهایی تحلیلی و امنیتی دربارۀ گروههای سیاسی، وضعیت جبهه جنگ، فعالیتهای گروههای چپ رقیب را به دفتر خامنهای منتقل میکرد. بخشی از این کارها به دلیل ایدئولوژی مشترک با نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آمریکا انجام میگرفت. حزب توده خود را «نیروی اطلاعاتی کمکی» برای جمهوری اسلامی میدانست. در رابطه با گروههای دیگر شامل: جمعآوری اطلاعات دربارهٔ گروههای چپ، سازمان مجاهدین، فعالان ملی–مذهبی بود.(نهضت آزادی لیبرال!) حزب توده این گروهها به امپریالیسم مرتبط میدانست. اعضا و هوادارانش را تشویق میکرد که در بسیج و سپاه ثبت نام کنند. با کمیتههای انقلاب، شوراهای دولتی در ادارات همکاری میکرد. تحلیلگر و مشاور سران رژیم درباره شوروی و مسائل امنیتی بود. شاید این خطای فاحش تحلیلی از ماهیت جمهوری اسلامی بزرگترین ضربهای بود که به خودشان زدند و بعد گروههای دیگر.
با احترام، علمداری
■ دو نگاه کاملا متفاوت:
یک _ نگاه در داخل کشور؛ ما که بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران بزرگ شدیم. در جامعه ، محل کار، مدارس، دانشگاها و محافل فرهنگی روشنفکری، ورزشی و ... همه تحت کنترل دائمی ساواک بودیم. دفتر «حفاظت»! ما خطر را از سمت سازمان مخوف ساواک می دیدیم و مواظب بودیم. چون هر مخالفی را به بند می کشید.
جنبش دانشجوئی بعداز فضای باز ۳۹ - ۴۱ در غائله ۱۵ خرداد ۴۲ به حکومت نظامی منتهی شد. در آن واقعه هیچ اثری از حضور و شرکت نیروهای چپ ارائه نشد و اگر چپ شرکت کرده بود حکومت آنرا پیراهن عثمان میکرد. ۵ سال طول کشید تا جنبش دانشجوئی نضج گرفت و دانشگاه تهران در سال ۴۶ به شهریه هزار تومانی اعتراض کرد. حکومت این اعتراض صنفی را نیز تحمل نکرد عدهای را دستگیر و بعداز زندان تحویل سربازخانهی باغشاه داد. در همین سال مرگ جهان پهلوان تختی در دیماه دانشگاهها را به حرکت در آورد. صدها نفر دستگیر شدند و به سربازخانه فرستاده شدند.
در همین زمان گروه بیژن جزنی دستگیر شدند. تا واقعه سیاهکل ۴۹ و شروع فعالیت مسلحانهی چریکهای فدائی چندین اتفاق دیگر مثل اعتراض به گرانی بلیط اتوبوس و واقعه ترور در کا خ مرمر و دستگیری گروه پرویز نیکخواه ( سازمان انقلابی حزب توده) و مصاحبه های مقام امنیتی و ...
اینها را نوشتم که یادآوری کنم در صحنه سیاسی ایران حزب توده حضوری نداشت. هزاران دانشجو و روشنفکر دستگیر شدند. بهندرت هوادار حزب توده! هوادارانش به رادیوها فارسیزبان آنها گوش میکردند. بعدا دانسته شد که ساواک در حزب توده نفوذ کامل داشت و کسانی که از خارج به ایران میآمدند در دام می افتادند. علاوه بر آن ساواک از طریق نادمین حزب بعدا از ۲۸ مرداد مثل عباس شهریاریها در گروههای سیاسی غیر حزب توده نفوذ و آنها را دستگیر کردند(گروه جزنی ، گروه فلسطین و...)
بههر صورت بعداز شروع فعالیت مسلحانه چریک های فدائی و مجاهدین خلق ، جنبش دانشجوئی و روشنفکری از اینها متاثر شد و حزب توده و جبهه ملی اصلا فعال نبودند. تا بحران سال ۵۵ و از کار افتادن ماشین سرکوب ساواک... از این جا شاهد فعالیتهای حزب توده بودیم.
لازم به تذکر ست که ساواک فقط از طریق حزب توده به گروههای مخالف ضربه نزد. سیروس نهاوندی از سازمان انقلابی حزب توده نیز همکار ساواک شد و بعدا از بین رفتن عدهای از مبارزان در سال ۵۵ هرگز معلوم نشد به چه سرنوشتی دچار شد. احمد کریمی، فتانت و بطحائی از جریانات مختلف سیاسی در زندان به همکار ساواک تبدیل شدند. ما در ایران همه چیز را نه به شوروی و نه حزب توده وصل میکردیم.
دو _ نگاه از خارج از کشور؛ فعالیت علنی کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران مشتمل به کار انواع گروههای سیاسی با گرایش های مختلف ملی، مذهبی، چپ بکلی با جنبش داخل ایران تفاوت داشت. انواع گروههای چپ از هواداران چریکها تا طرفداران حزب توده، سازمان انقلابی حزب توده، توفان و... تا مجاهدین، جبهه ملی و... علیه حکومت فعالیت میکردند و در سال ۵۷ به ایران آمدند. بعداز انقلاب سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق به بزرگترین گروههای مذهبی و چپ تبدیل شدند.
نتیجه گیری: حزب توده، رنجبران و مجاهدین هر سه از حکومت اسلامی حمایت کردند و در همه پرسی ۵۸ رای آری دادند. مجاهدین در اواخر ۵۹ راه خود را از حکومت اسلامی جدا کرد و در مقابل آن قرار گرفت. حزب توده به حمایت ادامه داد تا در سال ۶۱ سرکوب شد. رنجبران با برکناری بنیصدر سرکوب شد. فدانیان از ابتدا علیه حکومت اسلامی بودند همهپرسی ۱۲ فروردن ۵۸ را تحریم کردند. از ۱۳ آبان ۵۸ و گروگان گیری در سفارت آمریکا دچار بحران عمیق شدند که با حمایت ازاین حرکت ارتجاعی، خمینی و حکومت جنایتکارش در سال ۵۹ دومین انشعاب صورت گرفت (قبلا اشرف دهقانی و همفکرانش جدا شده بودند)
بحرانهای درون سازمان چریکهای فدائی خلق که بعداز انقلاب ۵۷ به صدها هزار نفر هوادار رسیده بود را نمیتوان به نفوذ حزب توده در آن تحلیل کرد. زیرا در هر انشعاب کوچک و بزرگ که در سطح رهبران اتفاق میافتاد تشکیلات جوان و چند هزار نفره از هم میپاشید. ولی صدها هزار هوادار بلاتکلیف و منفعل میشدند. چیزی نصیب حزب توده هم نمیشد که در سال ۶۱ متلاشی شد. ما در آن زمان از مواضع حزب توده در شگفتی مانده بودیم.
به مثل، همین هوشنگ اسدی مورد نظر آقای علمداری! در کتابی که اسامی ماموران ساواک را فاش کرده بود. نام هوشنگ اسدی هم وجود داشت. «نامه مردم» در اطلاعیهای این موضوع را تکذیب کرد و نوشت که حزب توده هوشنگ اسدی را برای نفوذ و کسب اطلاعات به ساواک فرستاده بود. این اطلاعیه خیلی مبتذل بود که حزبی که تمام تشکیلاتش تحت نفوذ ساواک بود چنین ادعای جیمزباندی میکرد. البته رهبران سازمان فدائی اکثریت دوست داشتند که خود را در حزب توده منحل کنند.
این اتفاقات موجب ضربات جبران ناپذیر به جنبش چپ مستقل در ایران شده که در ۲۵ سال حکومت بعداز کودتا با فداکاری ها با شوروی و حزب توده مرزبندی کرده بود.
امروز هم در ایران نگاه جنبش چپ با نگاه نیروهای خارج از کشور بکلی متفاوتند. «چپ محور مقاومتی» اعم از پیک نت یا فدائیان اکثریت هم در خارج از کشورند. به باور من چپ هائی چون مالجو و همفکراش در ایران بیش از «چپ محور مقاومتی» در جنبش آزادیبخش مردم اتوریته دارند باید در معرفی اینها کوشا باشیم.
با احترام کامران امیدوارپور
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
متن کامل سخنرانی پرستو فروهر در بیستوهفتمین سالگرد قتل پروانه و داریوش فروهر
در ابتدای کلام، نام کشتهشدگان آن پاییز را همراه هم بگوییم: کارون و حمید حاجیزاده، پیروز دوانی، پروانه و داریوش فروهر، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده.
دوستان و همراهان گرامی خوش آمدید.
بیست و هفت سال پیش در این ایام، طرح مخوف قتلهای سیاسی حکومتی، که از سالها پیش در درون و بیرون ایران، حضور و تکاپوی اجتماعی دگراندیشان، امنیت و در نهایت کینهتوزی جان آنان را هدف گرفته بود، اوجی هولناک یافت. بر پاییز سال ۱۳۷۷ سایهی قتل افتاده است.
در ابتدای کلام نام کشتهشدگان آن پاییز را همراه هم بگوییم: کارون و حمید حاجیزاده، پیروز دوانی، پروانه و داریوش فروهر، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده. یادشان گرامی و ماندگار و نیروبخش ما در طلب حقیقت و عدالت.
امروز بیست و هفت سال از قتل سیاسی حکومتی پروانه و داریوش فروهر گذشته است و حضور شما در این روز و اینجا دلگرمکننده، امیدآفرین و قدمتان گرمابخش زمین این خانه است.
خانهای که در چنین روزی در سال ۱۳۷۷ با تجاوز ماموران حکومتی حریماش شکست، با هجوم وحشیانه آنان به تن و جان صاحبان خانه، به قتلگاه بدل شد. و از آن تاریخ این دو مفهوم متضاد خانه و قتلگاه، دو مفهومی که در ذاتشان نفی یکدیگرند، در این مکان حضوری همزمان یافتهاند، هممکان شدهاند.
این مکان یادآوری، زندگی پر تلاش و مبارزهای را که سال ها زیر فشار سرکوب در آن جریان داشته، فراموش نکرده است، یادهای آن دو مبارز جسور و پیگیر را واننهاده است. بر دیوارها، تصویرها و سندهایی از آن دو زیست پربار و پر شور آویخته است. یک به یک این یادگارها رد زندگی را پاس میدارند، فراز و نشیب یک مسیر مبارزاتی طولانی را به یاد میآورند و بازنمای یکی از شریانهای تاریخ مردم این سرزمین هستند، در تکاپو برای ساختن ایرانی آزاد و آباد.
و همزمان این مکان، جنایتی را که رشتهی زندگی صاحبان آن را بریده است، به فراموشی نمیسپارد. در گذر روزمرهی سالها از بهت آن نمیکاهد، عادیاش نمیکند. قتلگاه یادآور قتل مانده است، حتی اگر رد خون به مرور زمان محو شده باشد. آن صندلی که در اتاق کار این خانه رو به قبله مانده است، یادآور قتل داریوش است که قاتلانش به گاه کشتن، او را رو به قبلهشان کردند. آن تکه زمین که قاب عکس پروانه بر آن خوابیده، یادآور پیکر پاره پاره او ست که پخش همان تکه زمین شده بود. انگار هنوز در سکوت سنگین آن اتاق، زیر دستهای آن چند مرد مامور، تقلا میکند، که یا زهرا گفتند و دشنهاش زدند و خفهاش کردند. آنچه از واقعیت شب قتل افشا و روایت شده است، در حافظه کسانی که در گذر زمان پای این خانه ایستادهاند، مانده است. هر بار که میآیند به یاد میآورند، به زبان میآورند تا پژواک یابد، تا زبان به زبان، دوباره و دوباره روایت شود. این خانه سنگینی قتل را بر دوش میکشد.
و این خانه و قتلگاه در این بیست و هفت سال که از آن شب جنایت گذشته است، با همت و همراهی جمعی وجه دیگری از بودن نیز یافته است؛ مکانی شده است برای پافشاری جمعی بر دادخواهی، برای ایستادگی جمعی بر حق دگراندیشی، برای اعتراض جمعی به سرکوب و خشونت سازمانیافتهی حکومتی، مکانی شده است برای تجربهی همبستگی.
در طی سالها در این مکان تداومی دلگرمکننده ساخته شده است که مدیون تمام کسانی ست که از راه دور و نزدیک برای ساختن و حفظ این سنت دادخواهانه تلاش کردهاند. به یاد آوریم که اگر امروز ما اینجا کنار هم ایستادهایم، قدم جای پای کسانی گذاشتهایم که سالها آمدند و با سد ماموران حکومتی روبرو شدند، مورد تعرض و خشونت قرار گرفتند، تهدید و بازداشت شدند و کتک خوردند. اما از پافشاری بر حق بزرگداشت کشتهشدگان و حق دادخواهی پا پس نکشیدند، برای حفظ و پیشبرد این تداوم ایستادگی کردند.
اما حفظ تداوم تنها در تکرار این کنش میسر نشده است و نمیشود. که هر بار در این روند، از نو و به اقتضای زمان به این مناسبت نگاه کردهایم. آن را به امروز فراخواندهایم تا ارتباطش را با موقعیت حاضر دریابیم و تبیین کنیم؛ مسئولیتی را که در زمان حاضر بر دوش ما مینهد دریابیم و بار گران آن را بکشیم. تا بتوانیم این شریان کوچک دادخواهی را در بستر پویش جامعه برای احقاق حقوق خویش در برابر ساختار قدرت متجاوز به این حقوق، بازخوانی کنیم، ضرورتهایش را دریابیم و به پیشاش ببریم. با شناسایی و تبیین این پیوند است که میتوان تداوم را پویایی بخشید و به آیندهی آن امید بست.
پس امروز و اینجا، اگر از دادخواهی میگوییم و بر آن پافشاری میکنیم باید معنا و ضرورتهای آن را در شرایط کنونی تبیین کنیم و کجفهمیها، تحریفها و مغلطههایی را که گرد این واژه ساخته و پرداخته میشوند، شناسایی و نقد کنیم. پافشاری بر دادخواهی را با گفتوگویی نقادانه دربارهی چشماندازها، راهکارها و زبانی که برای طلب آن به کار میبندیم، همراه کنیم.
دادخواهی در واکنش حقطلبانه و اعتراضی به حقکشی نطفه میبندد؛ از قدرت حاکم پاسخ میطلبد، در برابر دروغ و دغلشان میایستد، در برابر تهدید و تطمیع کوتاه نمیآید. در بستر چنین تلاشیست که فرهنگ حقخواهی در میان مردم توانمند میشود و حرکت و نیروی اجتماعیایی میسازد که عدالت طلب میکند. و عدالت همواره متعهد به کشف و ثبت حقیقت است، درصدد پاسخگو کردن مجرم در پیشگاه افکار عمومی و تاریخ است. متعهد است به ساز و کارهای حقوقی، که پایبند به کرامت انسان و حقوق بشر باشند. پس عدالت را با انتقام یکی نگیریم.
دادخواهی ما را از قربانی بودن میرهاند، برای ما عاملیت میسازد؛ اما این عاملیت اگر متعهد به حقوق دیگری نماند، این دیگری هر کسی که باشد، ما را به بازتولید چرخهی بیعدالتی و خشونت سوق میدهد.
دادخواهی از تعلقِ فردی بازمانده به عزیز جانباختهاش، از داغ و درد او، تعهدی میسازد برای یادآوری سرگذشتی که استبداد و سرکوب شریان حیاتش را قطع کرده است؛ درد مرگ در پیکر جانباخته را نه تنها به خشم که به کنشگری حقطلبانه بدل میکند. دادخواهی اگر تنها در خشم خلاصه بماند، اگر کینه و نفرت را به انگیزهی محوری و موتور محرکهی خویش بدل کند، به دام خشونتورزی گرفتار میشود. به جای شکستن چرخهی تباه خشونت، به آرزوی تکرار آن سقوط میکند.
دادخواهی را در سوگواری، روایت فاجعه و بازنمایی رنج خلاصه نکنیم. دادخواهی داغ سنگین ما را به اعتراض بدل میکند و اینگونه در امتدادِ کنشگری سرکوبشده جانباختگان، شریانی از حقخواهی و استقامت میسازد. و اگر دادخواهی، قد علم کردن در برابر نابودی و مرگی ست که پیآمد استبداد بوده است؛ پس باید به زندگی و آزادی پایبند بماند، برای ساختن آیندهای تلاش کند که حرمت جان و کرامت انسان را پاس دارد. پس فروکاستن دادخواهی به خونخواهی، آن را از جانمایهی رهاییبخشاش تهی میکند.
دادخواهی نه با چشمپوشی و مماشات کنار میآید و نه تن به مصادره از سوی نیروهای سیاسی، از هر طیف و با هر باور که باشند، میدهد. استقلال خود را از همه نهادهای قدرت حفظ میکند. دادخواهی متعهد به حقیقت و عدالت است، پس نباید بگذاریم که دادخواهی ما در عرصهی جدال قدرت به ابزار طنابکشی نیروهای متخاصم یا رقیب فروکاسته شود.
و ایستادن سر این معیارها در روزگار مهیب و غریبی که ما از سر میگذرانیم کار دشواری ست. اما اگر بر سر این معیارها نایستیم، حرکتهایی که سالها برای رشد و تعمیقشان از جان مایه گذاشتیم، به کجراهههای هولناک میافتند. زیرا که امروز از یک سو همچنان با ساختار قدرتی روبرو هستیم که برای تحکیم خویش از هیچ ظلم و دغلی فرونمیگذارد و از سوی دیگر با موج فزایندهای از تخطئه و تخریب و تندخویی از سوی بخشهایی از نیروهای مخالف با این ساختار قدرت. و هر دوی این جبههها در آزادیستیزی، انحصارطلبی و نفی تکثر، تحریف و سادهسازی واقعیت و تاریخ، بیحرمتی به هر باور و هویت و تاریخی که مخالف خود تعریف میکنند، در مصادرهی به مطلوب مفاهیم و نمادها شبیه هم هستند. یکی قدرت دارد و سال هاست کشته و نابود کرده و هزاران هزار چوبهی دار به پا کرده و میکند، دیگری در سودای پس گرفتن قدرت، به صداهایی میدان میدهد که نویدشان برپایی چوبههای دار است.
راستش باور نداشتم که به چنین ورطهای فروغلتیم.
رد این ناباوری و بهت را که گرفتم، دستنوشتهای از پدرم را به یاد آوردم که متن دفاعیات اوست در دادگاه نظامی در سال ۱۳۴۴. وقتی که تلاشهای شماری از احزاب و وابستگان به جریان ملی برای تشکیل جبهه ملی سوم با یورش دستگاه حاکمه و بازداشتهای گسترده سرکوب شد. در ابتدای دفاعیه نوشته است: سالها پیش آن روز که با دلی آکنده از مهر ایران در برابر کتاب آسمانی و درفش ملی بر زمین زانو زده و پیمان سپردم در راه آزادی و آبادی میهنم تا پای جان بکوشم هرگز گمان نمیبردم روزی فرارسد که به این کوششها رنگ بزه زنند و به دادگاهم کشانند.
این بهت از دشمنانگاری و سرکوب را که در کلام او مانده است، مدخلی گرفتم برای روایت موقعیتهایی در مبارزه سیاسی او، که جابهجا چنان مورد تخاصم قرار گرفته ،که بهت میآفریند. و جابهجا این تن اوست که هدف کینهتوزی شده است.
تن انسان، نمود چگونگی حضور او و محمل کنش او ست. جانش به این تن بند است. سرکوب نیز اغلب بر تن اعمال میشود، رد خشونت اش بر تن میافتد، تنی که حبس میشود، زخم میخورد، درد میکشد.
صبح روز کودتای ۲۸ مرداد، او میخواسته از سکویی در میدان بهارستان بالا برود تا مردم را جمع کند و به مقاومت بخواند. همانجا گروهی از کودتاچیان به سرش میریزند. به قصد کشت او را میزنند. تقلا میکند، کسانی به کمکش میآیند و نجاتش میدهند. در بیمارستان نجمیه از هوش می رود، سرش را که از چند جا شکافته بوده، بخیه میزنند، زخمهایش را تیمار میکنند و عصر آن روز کودتا او را روی برانکاردی از درپشتی بیمارستان که جسدها را از آن بیرون می بردند، در می برند تا در مخفیگاهی بهبود یابد. او ۲۴ ساله بوده است، با تنی جوان و رشید. بعد از آن بارها حبسش میکنند. سال ۱۳۳۷ او را برای دست کشیدن از کار سیاسی و ترک ایران زیر فشار میگذارند. ۳۰ ساله بوده است. اول افسر بلندپایهای در زندان به ملاقاتش میرود و در نهایت احترام به او پیشنهاد می دهد که ایران را ترک کند. و او آنقدر میهناش را دوست داشت، که نمیتوانست از آن دل بکند و برود. گفته بود زندان را به رفتن ترجیح میدهد. سلول او را به اتاقکی منتقل کردند با سقف فلزی، که روی سقف آشپزخانهی زندان دژبان بنا شده بود. میگفت تناش پر از تاول شده بود و روزها از شدت گرما غش میکرده است.
و آن افسر هر از گاه غروبها میآمده و از او احوالپرسی میکرده و میپرسیده که آیا تقاضایی دارد؟ و او هر بار تشکر میکرده و می گفته چیزی نمیخواهد.
پس از آن زندان بود که او دل به پروانه اسکندری باخت. میگفتند در بهار سال ۱۳۴۰ در فراغتی میان حبسها ازدواج کردهاند. و من سالها در زندانها به ملاقات پدر رفتم. او حبس میکشید و هر بار چهرهاش از دیدنم میشکفت. تن با صلابتاش به آغوشی نرم گشوده میشد.
در آذر ماه سال ۱۳۵۶ در باغی در کاروانسراسنگی کوشندگان جبهه ملی که چند ماهی بود دوباره تشکیل شده بود، گردهمایی داشتند. آن جمع، مورد هجوم جماعتی چماقدار قرار گرفت. او دوباره سرش شکست و تناش آسیب دید. با همان سر خونآلود بود که به پاسگاه مجاور رفته بود تا شکایت کند.
و در آن سالهای انقلاب تا بهار سال ۶۰ که به مرور همهی امیدهای او به آن انقلاب به باد رفت، چه در آن دوران که درون دولت بود و چه پس از استعفا و فاصلهگیری از حاکمیت، هر آنچه در توان تن و جاناش بود در طبق اخلاص گذاشت تا شاید بر روندهایی که زندگی ملی را میساختند، تاثیر بهینه بگذارد. و من کوفتگی آن تن عزیز را به یاد دارم که آخرشبها به خانه بازمی گشت. مادرم درباره آن دوران در یک جمله گفته است که ما همهی تلاشمان را کردیم که چیز بهتری بسازیم که نشد و ما خود را مسئول میدانیم پس همچنان همهی تلاشمان را میکنیم.
سال ۱۳۶۱ بود که پدرم پس از دورهای زندگی مخفی و تلاش برای ساماندهی مقاومت دوباره بازداشت شد. تا آستانه مرگ رفت و بازگشت. او را در سلولی حبس کرده بودند که چنان کوچک بود که او نمیتوانست قد راست کند. از آن زندان که آمد لاغر و رنگپریده بود با انبوهی از ریش و دردهایی در تن عزیزش، که با او ماند، با صدای تیرهای آن اعدامهای فوج فوج، که در گوشش ماند. ۵۳ ساله بود. رد آن اعدام که از آن جست، نزد ما که دوستش داشتیم، به دلهرهای بدل شد در نگاهمان به تن او. انگار لب مرز مرگ راه میرفت. و او و همراهان سیاسیاش بار دیگر قدم به قدم راهی ساختند برای مبارزه با استبداد و خشکاندیشی و تباهی حاکم. در این راه او پله پله چنان تند و جسور شد که گاه وحشت میکردیم که چه بیمهابا تن به صف آن جماعت دریده و بیرحم میزند.
تهدیدهایشان را به هیچ میگرفت، به تهمتها و دشنامهایی که در روزنامههایشان چاپ میکردند بیاعتنایی میکرد ، کنترل دائمی زندگی، از شنود و مامور و خبرچین که مثل مور و ملخ دور و برش ریخته بودند را به سخره میگرفت.
سال ۱۳۷۴ در آیین بزرگداشت شادروان سنجابی در خانقاه صفیعلیشاه در همین نزدیکی به روال آن سالهای سخت، جماعتی عربدهکش و چماقدار به خانقاه هجوم آوردند. او به رسم صاحب مجلس در آستانهی در ایستاده بود که سرکردهی آن جماعت به سویش یورش برد. برادرم خود را حايل تن پدر کرد و زخمی شد.
برادرم میگفت آن شب تا صبح نخوابیده است که مبادا آن جماعت، که آن روز برای نخستین بار در این شهر با مقاومت جانانهی مردم روبرو شدند، شبانه به خانه هجوم بیاورند.
هجوم ۳ سال بعد، با برنامهریزی و حکم حکومتی برای قتل رخ داد. او ۷۰ ساله بود که کشته شد.
تن او را در پزشک قانونی تهران دیدم. جمجمهاش را شکافته بودند و با نخهای سیاهی دوخته بودند. سینهاش را دریده بود. آن تن رشید، جان داده بود. برای بار آخر تناش را وقتی برادرم او را در گور میخواباند، لمس کردم به نوازش وداع. لبهایش به نرمی باز مانده بود و تن اش در پرچم ایران پیچیده بود. رویش خاک ریختند و او پنهان شد.
و حالا بیست و هفت سال پس از قتل او، جماعتی دریده سربرآورده که برای انتقامگیری از ۵۷یها برای جسدش خط و نشان میکشد، وعدهی نبش قبر میدهد تا استخوانهایش را بسوزاند، جماعتی که از هیچ توهین و ناسزا به او ابا ندارد.
جسد یک انسان همچنان تن او ست. قبر نیز که محفظهایی ست برای جسد در امتداد انسان جای می گیرد. از همین روست که همان کشمکش که بر سر انقیاد تن انسان حاکم است اینجا هم امتداد مییابد. سرکوبگر و کینه توز با قبر همان رفتاری را میکند که با جسد میکند، همان که با تن انسان می کند.
کینهتوزی و دریدگی و جهل آدم را در بهت فرو میبرد، شرم میآورد. و من امسال تا عمق جان، شرمسار اویم که پس از عمری جاننثاری برای آزادی و آبادی ایران، پس از مرگی چنان فجیع و دردناک، جسدش نیز نمیتواند آرام بگیرد، در خاک میهناش که عاشق آن بود با حرمت بخوابد. اما من از او آموختهام که پا پس نکشم، از او بیاموزیم که پا پس نکشیم، که بهت خویش در برابر فرومایگان از هر قوم و تبار که باشند فروخوریم، اما از آزادی و ایران دست نکشیم.
پرستو فروهر
یکم آذر ١۴٠۴
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
تیمور ازهری و مها الدهان / خبرگزاری رویترز / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
منابع مطلع میگویند عربستان سعودی در نظر دارد در ادامه روند کاهش محدودیتها در این کشور، دو فروشگاه جدید مشروبات الکلی افتتاح کند؛ از جمله فروشگاهی برای کارکنان خارجی غیرمسلمان شرکت ملی نفت آرامکو.
به گفته این منابع، قرار است یکی از این فروشگاهها در استان شرقی ظهران و دیگری برای دیپلماتها در شهر ساحلی جده راهاندازی شود. این اقدام گامی دیگر در مسیر سیاست گشایش اجتماعی و اقتصادی به رهبری ولیعهد محمد بن سلمان به شمار میرود.
عربستان، که زادگاه اسلام است، سال گذشته نخستین فروشگاه مشروبات الکلی ویژه دیپلماتهای غیرمسلمان را در ریاض افتتاح کرد که نخستین فروشگاه از این نوع از زمان ممنوعیت فروش مشروبات در ۷۳ سال پیش بود.
فروشگاه جدید در مجتمع آرامکو
یکی از سه منبع آگاه که با خبرگزاری رویترز گفتگو کرده، گفت فروشگاه جدید در ظهران در یکی از مجتمعهای متعلق به آرامکو ایجاد خواهد شد.
به گفته این منبع، این فروشگاه برای کارکنان غیرمسلمان آرامکو در دسترس خواهد بود و مقامات سعودی از قبل آنان را در جریان طرح قرار دادهاند.
دو منبع دیگر نیز گفتهاند فروشگاه سومی برای دیپلماتهای غیرمسلمان در جده در دست احداث است؛ شهری که بسیاری از کشورهای خارجی در آن کنسولگری دارند.
منابع یادشده افزودند انتظار میرود هر دو فروشگاه جدید در سال ۲۰۲۶ افتتاح شوند، هرچند جدول زمانی دقیقی اعلام نشده است. دفتر رسانهای دولت سعودی به پرسشهای رویترز درباره این طرحها پاسخی نداده و شرکت آرامکو نیز از اظهار نظر خودداری کرده است.
پس از افتتاح فروشگاه ریاض – که در ساختمانی بینام و نشان در محله دیپلماتیک موسوم به «پناهگاه مشروبات» قرار دارد – هیچ تغییری در مقررات رسمی اعلام نشد.
به گفته دو منبع، دایره مشتریان این فروشگاه در ماههای اخیر گسترش یافته و اکنون دارندگان اقامت ممتاز غیرمسلمان نیز مجاز به خرید از آن هستند. اقامت ممتاز به کارآفرینان، سرمایهگذاران بزرگ و افراد دارای استعدادهای خاص اعطا میشود.
پیش از راهاندازی فروشگاه ریاض، مشروبات الکلی تنها از طریق پست دیپلماتیک، بازار سیاه یا تولید خانگی قابل تهیه بود.
در سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس – به جز کویت – فروش مشروبات الکلی با محدودیتهایی مجاز است.
اصلاحات اجتماعی و اقتصادی
اگرچه نوشیدنیهای الکلی همچنان برای اکثریت جمعیت ممنوع است، اما در چارچوب اصلاحات محمد بن سلمان، شهروندان و خارجیها اکنون میتوانند در فعالیتهایی شرکت کنند که تا چند سال پیش غیرقابل تصور بود؛ از جشنهای رقص در کویر گرفته تا حضور در سینماها.
از دیگر اصلاحات میتوان به اجازه رانندگی برای زنان در سال ۲۰۱۷، تسهیل مقررات اختلاط زن و مرد در اماکن عمومی و کاهش چشمگیر قدرت پلیس مذهبی اشاره کرد.
عربستان در تلاش است با کاهش محدودیتهای اجتماعی، جذب گردشگران و سرمایهگذاران خارجی را افزایش دهد تا اقتصاد خود را از وابستگی به نفت برهاند.
در ماه مه گذشته، گزارشی رسانهای که نخست در یک وبلاگ تخصصی شراب منتشر و سپس توسط برخی رسانههای بینالمللی بازنشر شد، مدعی بود عربستان در نظر دارد فروش مشروبات الکلی در مناطق گردشگری را مجاز کند تا برای میزبانی جام جهانی فوتبال ۲۰۳۴ آماده شود.
یک مقام سعودی آن گزارش را در همان زمان تکذیب کرد و منبع اطلاعات نیز مشخص نشده بود. این گزارش بحثهای جدی در فضای مجازی به راه انداخت، زیرا پادشاه عربستان عنوان «خادم حرمین شریفین» – دو مکان مقدس مکه و مدینه – را نیز دارد.
با وجود سرعت بالای اصلاحات اجتماعی، رهبری کشور در زمینه موضوع مشروبات الکلی رویکردی محتاطانه و تدریجی در پیش گرفته است.
عربستان اخیراً سرمایهگذاری گستردهای در صنعت گردشگری انجام داده است و پروژه عظیم «دریای سرخ» شامل ساخت ۱۷ هتل جدید تا ماه مه آینده بخشی از آن است.
با این حال، این اقامتگاههای فوقلوکس همچنان خالی از سکنه باقی ماندهاند.
وزیر گردشگری عربستان، احمد الخطیب، در پاسخ به پرسش رویترز درباره احتمال لغو محدودیتها برای جذب گردشگران خارجی گفت: «ما درک میکنیم که برخی از گردشگران بینالمللی مایلاند هنگام سفر به عربستان از مشروبات استفاده کنند، اما هنوز هیچ تغییری رخ نداده است.»
وقتی از او پرسیده شد که آیا واژه «هنوز» به معنای احتمال تغییر در آینده نزدیک است، پاسخ داد: «تعبیر آن را به خودتان واگذار میکنم.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
هوای آلوده، مشکل آب و برق و تورم و فرونشست زمین و سوختن جنگلها و فضای مبهم جنگ، گسیختگیهای روانی و شکافهای اجتماعی همه نشانگان فاجعهاند. ما در حال تجربه جمعی یک فاجعه بزرگ هستیم. ما ساکنان امروز این سرزمین رنج میبریم اما ذخیرهای درون مخیله جمعی ما رسوب میکند که به کار آیندگان خواهد آمد.
امروز ما حاصل خودشیفتگیهای دیروز ماست. خودشیفتگیهای فرقهای و دینی و ملی این گمان باطل را پرورده بود که ما منجی مسلمانان هستیم اگر منجی کل بشریت نباشیم. خیال میکردیم خدا از میان همه مردمان جهان چشم به دست و اراده ما دوخته تا تمنیات قدسی او را محقق کنیم. باد این خودشیفتگی از ما آغاز نشد. محمد رضا پهلوی نیز هنگامی که از رسیدن به تمدن بزرگ سخن میگفت تحت تاثیر باد همین خودشیفتگی در سرزمین ما بود. خودشیفتگی عقل را زائل میکند، جشمها را کور و گوشها را کر.
فاجعه امروز نقطه پایانی بر باد خودشیفتگیهای ملی و دینی در سرزمین ما خواهد نهاد. نسلهای بعدی خواهند دید، گوش شنوا خواهند داشت و خردهایی افزونتر از ما.
جمع خودشیفته اقلیت و اکثریت میسازد. اقلیت خود را نماینده همگان میداند و در مقام متولی اکثریت مینشیند. اکثریت به حاشیه میروند و نقش هورا کشان را بر عهده میگیرند. چندانکه گویی سیاست به صحنه نمایشی تقلیل پیدا میکند که یک اقلیت ایفای نقش میکند و مردم کف و سوت میکشند و فریاد پیروزی سر میدهند.
فاجعه جمعی که امروز تجربه میکنیم، به این نمایش مضحک نقطه پایان نهاده است. آیندگان ما بعید است دوباره دست به گریبان چنان سوداهای جمعی شوند. از ما عبرت خواهند گرفت، هم در دین ورزیشان هم در احساس هویت جمعی و ملیشان متواضعتر خواهند بود.
در پرتو یک تواضع جمعی، همه چیز رنگ و لعاب تازهای پیدا میکند. حکومت به جای آنکه از شدت باد نخوت، مردمان را فراموش کند، قدر و قیمت تک تک مردمانش را خواهد شناخت. وظیفهشناسی یک خصیصه مردمی خواهد شد. تک تک مردم قدر دیگران و سامان و نظم و همیاری جمعی را خواهند شناخت. بیش از آنکه که به دین و ملت و فرهنگمان افتخار کنیم، کمی کاستیها را به دید خواهند آورد. به جای آنکه خیال کنند مرتب باید تحسین دیگران را برانگیزند، به فکر یاد گرفتن از دیگران خواهند بود.
آیندگان ما از این توهم باطل بیرون خواهند آمد که خدا در گنجینه ثروتهای ما ذخیره شده است. چشم باز میکنند میبینند خدا به خورشید شبیهتر است به همگان به یکسان میتابد. معنویت در نسلهای بعدی ما بیشتر است. عشق و دوستی را در عرصه حیات جمعی و سیاسی بیشتر تجربه میکنند.
خودشیفگی فرهنگ و دین و سیاست فروبسته میسازد، تواضع گشودگی خلق میکند: گشودگی به خویش، به دیگری، گشودگی به تجربههای گذشته و افقهای پیشامدی فردا. تواضع خصیصه ایرانیان فرداست. آنها ضمن گشودگی به دیگران به طبیعت و خاک این سرزمین نیز گشوده خواهند بود. به آب و منابع و هوا و جنگلها به دید عطیه مقدس خواهند نگریست.
تجربه جمعی فجایع امروز تاوان گذشته ماست. تاوان میدهیم تا آیندگان راه خود را بیابند.
منبع: تلگرام نویسنده
@javadkashi
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
بیانیه حمایت از فعالان مدنی–سیاسی تُرکِ اعتصابکننده در زندان اوین
ما، سازمانهای سیاسی و مدنی و کنشگران و شخصیتهای سیاسی ، مدنی و حقوق بشری و اجتماعی، نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت زندانیان سیاسی تُرک که در زندانهای کشور در اعتراض به تبعیض و بیعدالتی دست به اعتصاب غذا زدهاند، اعلام میکنیم. این اقدام اعتراضی بازتاب نارساییهای ساختاری در نظام قضایی و امنیتی کشور و نشانهای روشن از فشارهای مستمر علیه فعالیتهای مدنی در آذربایجان است.
در روز انتشار این بیانیه، به تاریخ سوم آذر ۱۴۰۴، بیست و هشت روز است که طاهر نقوی وکیل محبوس آذربایجانی در زندان اوین، در اعتراض به روند غیرقانونی پروندهی خود، رفتارهای تبعیضآمیز وزارت اطلاعات و بیتوجهی نهادهای قضایی به وضعیت زندانیان در اعتصاب غذا به سر میبرد. یک روز بعد از آغاز اعتصاب غذای وی، شماری دیگر از زندانیان سیاسی ترک در زندان اوین، آقایان ودود اسدی، محمود اجاقلو، مرتضی پروین، آیاز سیفخواه، سالار طاهر افشار و عبدالعزیز عظیمی قدیم، با انتشار نامهای به اعتصاب غذا پیوستند.
بر اساس اصول بنیادین حقوق بشر و استانداردهای بینالمللی، هیچ شهروندی نباید به دلیل فعالیت مسالمتآمیز، هویت فرهنگی یا پیگیری مطالبات مشروع مدنی–سیاسی مورد تعقیب یا برخورد تبعیضآمیز قرار گیرد. بازداشتهای گسترده، احکام سنگین و محدودیتهای سیستماتیک علیه فعالان تُرک در سالهای اخیر، نقض آشکار آزادی بیان، آزادی تشکل و حق مشارکت برابر در حیات عمومی کشور است.
ما تأکید میکنیم که این فعالان مرتکب هیچ رفتار خشونتآمیزی نشدهاند. دفاع از حقوق زبانی، فرهنگی و سیاسی جامعه تُرک را نمیتوان جرم دانست. برخوردهای صورتگرفته نشان میدهد که ساختار امنیتی و قضایی، در بسیاری از موارد، بهجای ایفای نقش بیطرف، به ابزاری برای اعمال فشار بر جنبش مدنی آذربایجان تبدیل شده است؛ روندی که برای انسجام ملی و آینده دموکراتیک ایران مخاطرهآمیز است.
ما خواهان رسیدگی فوری، شفاف و بیطرفانه به وضعیت این زندانیان هستیم و بر حقوق مسلم آنان — از جمله دسترسی به وکیل مستقل، محاکمه علنی و منصفانه، تماس منظم با خانواده و دریافت خدمات پزشکی کافی — تأکید میکنیم. انتقال تنبیهی به سلول انفرادی، ایجاد فشارهای روانی و جسمی و جلوگیری از مراقبت درمانی، نقض صریح اصول حقوقی داخلی و قواعد بینالمللی، از جمله «قواعد نلسون ماندلا»، است و باید بیدرنگ پایان یابد.
اعتصاب غذا آخرین ابزار مدنی شهروندانی است که راههای قانونی برای پیگیری حقوق خود را بسته میبینند. مسئولیت کامل هرگونه آسیب جسمی و تهدید علیه جان این زندانیان بر عهده نهادهای امنیتی و قضایی است. انتظار میرود دولت و دستگاه قضایی با فوریت، سلامت و حقوق آنان را تضمین کنند.
در همین راستا، ما علاوه بر اعلام حمایت کامل از این بیانیه، حمایت خود را از کمپین «یک نفر برای همه، همه برای یکی» که از سوی کنشگران مدنی آذربایجان شکل گرفته نیز اعلام میداریم؛ این کمپین صدای جمعی اعتراض مدنی است و نمایانگر ارادهای مشترک برای صیانت از کرامت، حقوق و سلامت این زندانیان. این همبستگی اجتماعی سرمایهای مهم برای تداوم مبارزه مسالمتآمیز و مطالبهگری برابر در ایران است.
ما از نهادهای مدنی، دانشگاهیان، رسانههای مستقل و سازمانهای بینالمللی حقوق بشر دعوت میکنیم که وضعیت این فعالان را مستندسازی و پیگیری کنند. گنجاندن وضعیت زندانیان تُرک در گزارشهای رسمی، مکاتبه با نهادهای بینالمللی و استفاده از ابزارهای فشار حقوقی و مدنی ضرورتی فوری دارد.
این بیانیه تأکیدی است بر مسئولیت مشترک همه نیروهای آزادیخواه. ما از تمامی احزاب، سازمانها و وجدانهای بیدار ایران دعوت میکنیم که با امضای این متن، در کنار این زندانیان و مطالبات عادلانه آنان بایستند. دفاع از حقوق اتنیکی، فرهنگی و سیاسی، بخشی جداییناپذیر از مسیر دستیابی به آزادی، عدالت و آیندهای دموکراتیک برای ایران است.
۲۴ نوامبر ۲۰۲۵ - سوم آذر ۱۴۰۴
امضاکنندگان به ترتیب حروف الفبا:
احزاب و تشکلها:
——————
• تشکل تجمع احواز
• تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان ( دیرنیش)
• تورکمنهای دمکرات ایران
• حزب بلوچستان راچی تپاکی
• حزب تضامن دمکراتیک اهواز
• حزب دمکرات آذربایجان
• حزب دمکرات مسیحی ایران
• جبهه متحد بلوچستان – ایران
• سازمان احوازي حقوق بشر
• شورای همکاری ترکمن صحرا
• فرقه دمکرات آذربایجان
• فوروم آذربایجان برلین
• مرکز آموزشی پژوهشی دانا – هامبورگ
• مرکز حقوق بشر احواز
• مرکز زنان تورک ایران
• کادر درمان برلین برای حقوق بشر و دموکراسی (برلین مد)
• کانون دموکراسی و توسعه آذربایجان (اوجاق)
• کانونمبارزه با نژادپرستی در ایران
• کنگره ملیتهای ایران فدرال (متشکل از):
۱. جبهه متحد بلوچستان – ایران
۲. حزب مردم بلوچستان
۳. حزب دمکرات آذربایجان
۴. حرکت ملی – دمکراتیک ترکمن
۵. حزب اتحاد بختیاری و لرستان
۶. حزب تضامن دموکراتیک الاهواز (عرب)
۷. حزب دمکرات کردستان ایران (PDKI)
۸. حزب کومله کردستان ایران
۹. سازمان دفاع از حقوق ملی خلق ترکمن
۱۰. سازمان مردمی کُرمانج (کردهای خراسان)
۱۱. کانون فرهنگی و سیاسی آذربایجان
۱۲. شورای همکاری تورکمن صحرا
• گروه ۲۵ شهریور
• گروہ حقوق بشر بلوچستان(BHRG)
شخصیتها:
—————
• آلن اکباتانی
• آراز سلیمانی جامعهشناس
• احمد عباسی نویسنده و مترجم
• اصلان عیسی بیگلی
• اسماعیل موریدی
• اعظم همرنگ
• احمد اسلامی
• امید اقدمی از حزب چپ ایران
• بابک آزاد
• بهزاد خدابندهلو
• بهروز قربانی
• پینار فرجزاده
• تایماز مهرعلی بیگلی
• تاتار مهرعلی بیکلی
• جوما بورش
• حسن شریعتمداری
• حمید کاویان
• حامد کنانی پژوهشگر و نویسنده عرب اهوازی
• حافظ میهن
• بهزاد اقدمی
• رضا تبریزلی
• رضا مریدی
• رضا عچرش
• رسول نیهوئیان از حزب چپ ایران
• رحیم بندویی
• سهیلا انزلی
• سئودا فرجزاده
• سهند تبریز
• طالب عامری (استاد بازنشسته دانشگاه)
• علی افشاری
• علی ملک
• علی رضایی
• علی سلیمانی
• عواطف اسدی (مدافع حقوق زنان)
• فرامرز بختیار
• فریبا قربانی
• کیانا کثیری
• کریم دحیمی
• مهران براتی
• مهدی انصاری
• مهدی خادمی
• محمد امین نعامی
• ناهید حسینی
• نسیمی آراز
• هاجر ترخانی
• هادی آقازری (فعال سیاسی و حقوق بشر)
• یوسف عزیزی بنیطرف
• یوسف دردیانی
• یوروش مهرعلی بیگلی
• ییلماز مهرعلی بیگلی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
بخش دوم و پایانی
* پروست واقعاً بزرگترین ماجراجویی من است. پس از او دیگر چه چیزی میتوانست نوشته شود؟(ویرجینیا وولف)
* پس از خواندن در جستجوی زمان از دسترفته با خود گفتم: همین است. و آرزو میکردم که ای کاش خودم آن را نوشته بودم.(ویلیام فاکنر)
* پروست را نشناختن یعنی تمدن غرب را درنیافتن. (لارنس دارل)
مرگ مادر برایش چنان ضربهی سهمگینی بود که برای مدتی ثبات روانی او را به طور کامل بر هم زد. در فرهنگ فرانسه، مادر جایگاهی بسیار مهم دارد و نزد پروست این اهمیت ده برابر بیشتر از هر فرد فرانسوی دیگر بود. مرگ او دو پیامد برای پروست داشت: نخست آنکه او را آزاد ساخت تا چیزهایی را بگوید که پیشتر از بیم رنجاندن مادرش هرگز بر زبان نمیآورد. دوم آنکه توانست این اندوه عظیم را سراسر تجربه کند، اندوهی که او را چنان از پا انداخت که دیگر قادر به نوشتن یا انجام هیچ کاری نبود. و هنگامی که تا حدی ــ اگر بتوان چنین گفت ــ از آن بهبود یافت، توانست ماهیت اندوه را دریابد.

پس از یک سال ناخوشایند در پاریس، سرانجام به توصیهٔ پزشکش عمل کرد و به مرخصی رفت. تابستان ۱۹۰۷، رنگپریده و نحیف بود به طوری که فقط با دیدن خورشید چشمانش آزرده می شدند. برای آرام کردن اعصابش روزانه هفده فنجان قهوه مینوشید و وسیلهای نوظهور و هراسانگیز برای خود فراهم آورد: یک تاکسی با راننده. رانندگی با اتومبیل را چنین توصیف میکرد: «انگار که آدم از درون یک توپ شلیک شود.»
او به نورماندی سفر کرد و روستاهایی را دید که در کودکی تعطیلاتش را در آنها گذرانده بود. طبیعی بود که این مکانها پیوسته او را به یاد مادرش بیندازند. و بااینحال، این سفر به گذشته نشانهای از نوزایی بود. نمیتوان از رنجی شفا یافت، مگر آنکه آن را به تمامی و با شدت تجربه کرد. شاید اندوه عظیمی که در پی مرگ مادر بر او سایه افکند، هرچه زودتر پوستهٔ وجود را بشکافد، دگردیسی را شتاب بخشد و هستیِ نهفتهای را که در درون است، به سطح آورد.

در گراند هتلِ کابور، که از کودکی آن را میشناخت، بار دیگر آنچه خود «سالهای خوشبختی»اش مینامید را به یاد آورد. و همین یادآوری به او توان کافی بخشید تا دوباره بنویسد. او میگفت: «ایدهها جایگزین رنجها هستند.» و چنین ادامه میدهد: «اکنون مشغول مطالعهای دربارهٔ اشرافم، در حال نگارش مقالهای دربارهٔ سنبو (Sainte Beuve) و فلوبر(Gustave Flaubert)، مقالهای دربارهٔ زنان، و دیگری دربارهٔ پدراستی (Pederastia) [یا همان رابطه جنسی مردان با پسران جوان در یونان باستان] ــ که انتشارش آسان نخواهد بود ــ همچنین پژوهشهایی دربارهٔ شیشههای رنگی کلیسا و نیز بر روی یک رمان.»
پروست بر روی مقالهاش دربارهٔ سنبو (Chaarles-Augustin Sainte-Beuve)، منتقد برجستهٔ ادبی فرانسهٔ آن دوران کار میکرد. در این مقاله، او با نظر منتقد مخالفت میکرد که نویسندگان باید بر اساس نگرش اخلاقی و عقلانیتشان ــ یعنی بهمثابه موجوداتی اجتماعی ــ داوری شوند. تأملات پروست به رسالهای هفتصدصفحهای گسترش یافت، رسالهای که در آن توضیح میداد آفرینش هنری از «خود»ی پنهان و تا حد زیادی رازآمیز سرچشمه میگیرد، در حالی که عقل معمولاً جریان خلاقیت را سد میکند. و چه برهانی برای این نظریه بهتر از خود پروست؟ یک روشنفکر درخشان که تاکنون بهعنوان هنرمند شکست خورده بود. او سالها بود که روی رمانی کار میکرد، اما با همهٔ طرحهایش حتی یک گام هم به آنچه «نکته اصلی درونی من» مینامید، نزدیکتر نشده بود.

تا اینکه ناگهان لحظهای فرا رسید: «در همان ثانیهای که جرعهای چای آمیخته با خردههای کیک بر کامم نشست، از جا پریدم و در خود تجربهای شگرف یافتم. چیزی در من رخ داد که بیدرنگ همهٔ دگرگونیهای زندگی را بیاهمیت کرد. فجایعش بیخطر، و کوتاهیاش خیالی شد. دیگر احساس نمیکردم موجودی معمولی، تصادفی و فناپذیر باشم. این شادی عظیم از کجا به سراغم آمده بود؟ همهٔ گلهای باغ ما و آنهایی که در پارک سوان بودند، نیلوفرهای آبی ویوون، همهٔ مردم روستا و خانههای کوچکشان و کلیسا و تمام کومبره و پیرامونش ــ همهٔ اینها که شکلی و استواری گرفته بودند ــ از درون فنجان چای من سربرآوردند.»
ما همه این جرقههای حافظه را میشناسیم که آنقدر زندهاند که ما را به نقطهای خاص در گذشته بازمیگردانند. چیزی شبیه به یک اتصال کوتاه، نوعی یکیشدن واقعی با گذشته. اما اغلب به آن بیاعتنا میمانیم. پروست اما همهچیز را وارونه کرد و گفت:
«این، برعکس، مهمترین چیزی است که تاکنون احساس کردهام.»

و بر همین اساس نوشت. او به یادداشتهایی بازگشت که سالها پیش نوشته بود و بدین ترتیب کارش را بر شاهکار خود آغاز کرد«: در جستوجوی زمان از دسترفته». برای اینکه زندگیاش با عادات عجیب کارش هماهنگ شود، پروست آپارتمانش را کاملاً دگرگون کرد. او از خانوادهٔ مادرش ارثیهای کوچک دریافت کرده بود و بنابراین میتوانست هرطور که میخواهد زندگی و کار کند. از آنجا که بسیار نسبت به سر و صدا حساس بود، اتاق خوابی عایق صدا برای خود ساخت. دیوارها و سقفها را با تختههای چوبپنبهای پوشاند تا خود را از دنیای بیرون جدا کند.
زمانی که همسایههای طبقهٔ بالا کارگرانی را به کار میگرفتند، به آنها تنها ۵۰ فرانک در ماه دستمزد میدادند. اما در همان بالا، آقای مارسل پروست بود که اگر کارگران لطف میکردند و با دمپایی راه میرفتند ــ چون سر و صدا آزارش میداد ــ مرتب به آنها ۱۰۰ فرانک پرداخت میکرد. بله، او آنقدر از سر و صدا میترسید که حاضر بود مبلغی گزاف به کارگران بپردازد تا هیچ کاری در آپارتمان انجام ندهند. مردم وقتی برمیگشتند، شگفتزده میشدند، چون هیچکدام از کارهایی که باید انجام میشد، صورت نگرفته بود. دلیلش این بود که مارسل پول زیادی میداد تا هیچ کاری انجام نشود، فقط برای اینکه ذهنش آرام بماند.

تدابیر او شاید عجیبوغریب به نظر برسند، اما در واقع تلاشهای مردی مصمم ــ و حتی درمانده ــ هستند. پروست کار روزانهاش را از هنگام غروب آغاز میکند و تمام شب را به نوشتن میگذراند. پنجرهها همیشه بستهاند و پردهها کشیده. آلرژیهای پروست بیش از هر زمان دیگری او را آزار میداد و او دچار ترسی بیمارگونه از گرد و خاک و دوده شده بود. حتی در سردترین زمستانها نیز به ندرت اجازه میداد شومینه را روشن کنند.
او در نامهای به دوستی مینویسد: «برای اثری طولانی خود را به انزوایی کامل کشاندهام.» رمان پروست خیلی زود از حدود یک جلد فراتر رفت و اوردید ناچار گ آن را به دو بخش تقسیم کند. تصمیمی سرنوشتساز. در همین زمان نیز عنوان کلی اثر را پیدا کرد «در جستوجوی زمان از دسترفته.»

در پاییز ۱۹۱۲، پروست نخستین جلد را با امید فراوان برای ناشران مختلفی ارسال کرد. عنوان آن دنیای سوان بود. ابتدا آن را به انتشارات وابسته به نوول رِوو فرانسز (Novellrevue Française)، نشریهای شناختهشده در عرصه ادبیات آوانگارد، سپارد. اما مدیر مجله، نویسنده آندره ژید، نسخه را بازگرداند و پروست را یک «شیاد» و «آماتور ادبی» خواند. ژید بعدها گفت: رد کردن این کتاب بزرگترین اشتباه زندگیاش بوده است.
سپس پروست به سراغ انتشارات فاسکل رفت، ناشری که به کشف شاهکارهای آینده میبالید. اما این «شاهکار» هرگز در فهرست آنها جای نگرفت، زیرا ویراستار چنین پاسخ داد:
«هیچ خوانندهای پیدا نخواهد شد که بیش از یک ربعساعت طاقت خواندن این کتاب را بیاورد، بهویژه به خاطر جملاتش که از هر سو سستی و رخنه دارند.» مدیر انتشارات اولندورف ــ که عمدتاً نویسندگان فرانسوی گمنام را چاپ میکرد ــ پاسخی نوشت که امروز بدنام است: «دوست عزیز، شاید من کودن باشم، اما هرچه فکر میکنم نمیفهمم چرا کسی باید ۳۰ صفحه وقت صرف کند تا فقط شرح دهد چگونه در تخت پیش از خواب غلت میزند.»
با این حال، همه هم اینگونه فکر نمیکردند. برخی میگفتند: «من عاشق جملههای طولانیاش هستم. به هنری جیمز (Henry James) هم همین ایراد را میگرفتند و بیم دارم مردم به همان دلایل او را هم نپسندند. اما من میتوانم از یک جمله بلند لذت ببرم. درست است که در آثار پروست ــ و حتی گاهی جیمز ــ یافتن فعل اصلی کار دشواری است، اما ارزشش را دارد.»

سرانجام، برنار گراسه (Bernard Grasset)، ناشری نسبتاً گمنام، پذیرفت «دنیای سوان» را منتشر کند، البته به شرطی که خود پروست هزینههای چاپ را بپردازد. بعدها روشن شد نقش گراسه در تاریخ ادبیات صرفاً تجاری بود. او حتی کتاب را پیش از انتشار نخوانده بود. «دنیای سوان» در سال ۱۹۱۳ منتشر شد. برخی از همان آغاز دریافتند که این کتاب شکل تازه و شگفتانگیزی از رمان را ارائه کرده است و پروست را بهعنوان صدایی کاملاً نو شناختند.
یکی از بازماندگان آن دوره سال ها پیش در مصاحبه ای در باره او گفته بود: «او تنها کسی بود که میتوانست آنچه را که باید بگوید، به خوبی بیان کند، و برای گفتن آن، سبکی بیمانند اختراع کرده بود. پروست لحظات بهظاهر پیشپاافتاده را چنان زیر ذرهبین میگذاشت که بزرگ و شفاف جلوه میکردند.»
مانند این توصیف مشهور از یک شببخیر ساده از رمان مشهور او: «تنها تسلایم هنگام خواب این بود که مادرم، وقتی در تخت بودم، نزد من میآمد و مرا میبوسید. اما این شببخیر گفتن خیلی کوتاه بود. او خیلی زود میرفت و مرا تنها می گذاشت. گاهی، وقتی پس از بوسهاش در را باز میکرد تا برود، دلم میخواست صدایش کنم و بگویم: “یک بوسه دیگر.” اما میدانستم همان لحظه چهرهای سختگیر به خود میگرفت، زیرا همین امتیاز کوچک که به اندوهم داده بود و نزد من آمده بود تا با این بوسه آشتیجویانه شببخیر بگوید، پدرم را میرنجاند. دیدن خشم او همه تسلای قلبم را که مادرم دمی پیش با خم شدن بر بالینم و نهادن چهره مهربانش چون قرص نان بدون خمیر مایه (Hostia) یک عشای ربانی بر من ارزانی داشته بود، نابود میکرد. آن دم که لبانم حضور زنده او را لمس کرده و توان خوابیدن از او گرفته بودند.»
«دنیای سوان» چنان موفق شد که خیلی زود به چاپ چهارم رسید. نیمهی دوم رمان نیز تقریباً آمادهی انتشار گردید. با این حال، به نظر میرسید پروست ـ آنگونه که گزارش شده ـ نتواند با دوستانش از این موفقیت شادمان باشد.

راننده سابقش، آلفرد آگوستینلی (Alfred Agostinelli)، اکنون بهعنوان منشیاش کار میکرد و پروست بیامان دلباختهی اوشده بود. او حتی برای این جوان در آپارتمان پاریسیاش اتاقی در نظر گرفته بود، اما آگوستینلی معشوقهاش، آنا (Anna) را نیز با خود میآورد و پروست از شدت حسادت در آتش میسوخت. او مینویسد: «چه می توان کرد که در عشق، تنها میتوانیم تصمیمی نادرست بگیریم».
با این حال، در نهایت این ورزش خطرناکِ تازهپدیدِ آمده یعنی پرواز با هواپیماهای اولیه است که آگوستینلی را از او میرباید. آنا، آگوستینلی را التماس میکرد که هر چه زودتر پروست را ترک گوید و خوشبختیاش را در مقام خلبان بجوید. او سپس به ریویرا (Riviera) رفت و در آنجا با نامی جعلی به یک مدرسهی خلبانی پسوشت. در واقع به طرز کنایهآمیزی با نام «مارسلان» (Marcelan). پروست از سوی دیگر پیوسته او را برای بازگشت تحت فشار قرار میداد. حتی به او وعده داده بود که یک هواپیما و یک رولزرویس خواهد خرید.
در رمان او، این دختری جوان به نام آلبرتین است که راوی پیوسته در پی اوست و او نیز بارها و بارها از دستش میگریزد. پروست مینویسد: «در ابتدا میخواستم شما آن چیزهایی را داشته باشید که با آنها میتوانستید سفر کنید، در حالی که من در وضعیت رنجورم در بندر منتظرتان میماندم. بر خشکی نیز میخواستم شما تنها مالک اتومبیل خود باشید. اما اکنون به نظرم میرسد دیوانگی است که بهخاطر یک قایق بادبانی و یک رولزرویس، دیدارمان و خوشبختی زندگیتان به خطر بیفتد. خوشبختیای که به عقیدهی خودتان در دوری از من است.»
در ۳۰ مه ۱۹۱۴، آگوستینلی به تنهایی به فراز دریا پرواز و سپس سقوط کرد. به این ترتیب او در ۲۶ سالگی جان خود را از دست داد. آگوستینلی از هوشی مسحورکننده برخوردار بود. پروست بعدها نوشت: «پس از مادرم و پدرم، او انسانی بود که بیش از همه دوستش داشتم.» سه ماه بعد فرانسه وارد جنگ شد. پروست، که وضع جسمی و روانی ناپایدارش او را از خدمت نظامی بازداشته بود، رویدادها را دنبال میکرد: روزانه هفت روزنامه میخواند و با سربازان در جبهه مکاتبه داشت. یکی پس از دیگری خبر مرگها به او میرسید. دوستانش یکی پس از دیگری در میدانهای نبرد کشته میشدند. پروست آنها را «سواحل مرگ» نامید. او از ویرانیهایی که ارتش آلمان به بار آورده بود نیز باخبر میشد: از نابودی شهرهای کهن و ویرانی کلیساهای جامع بزرگ که زمانی الهامبخش او بودند. « آمیزهی تاریخ و هنر زندهای که در فرانسه وجود داشت، از دست میرود و پایانی برای آن دیده نمیشود».

حتی زمانی که پاریس در برابر حملات هوایی آلمان آماده میشد، پروست همچنان در شهر باقی مانده بود. چون خدمتکار مخصوص و آشپزش به جبهه رفتهبودند، او زنی کارآمد از روستا به نام سلست آلبار (Celest Albar) را بهعنوان خانهدار استخدام کرد. از آن پس سلست با فداکاری بسیار از او مراقبت میکرد و پروست تقریباً همهچیز را به او میسپارد. نقش سلست در زندگی پروست و در شکلگیری «در جستوجوی زمان از دسترفته» را نمیتوان به اندازه کافی ستود. او وظایف گوناگونی بر عهده داشت، چنانکه پروست بدون او بهسختی میتوانست از عهدهی زندگی برآید. البته میتوان به قول ولتر گفت که اگر سلستی وجود نداشت، پروست او را اختراع میکرد. اما شایستگیهای او انکارناپذیر است و کارش بههیچوجه آسان نبود.
با شروع جنگ، انتشار بخش دوم رمانش به تعویق افتاد و پروست کل طرح را تغییر داد. او اگرچه پایان اولیه را همچنان حفظ کرد، اما میان آغاز و پایان بخشهای مفصلی اضافه نمود. پروست چرخهای رمانگونه با ابعادی بیسابقه را در نظر گرفته بود: کلیسای جامعِ کلمات. ویرانیهای جنگ جهانی اول و تلاشهای بیهودهی راوی برای نگهداشتن آلبرتین، بخشهای تازه و کامل یک جلد جدید را پُر میکنند. رمان اکنون بهتدریج تیره و تار میشود، همچون شهر در شبهای خاموشی.

در بعضی شبها، پروست به هتلی نزدیک می رفت، در واقع آنجا مکان خوشگذرانی برای همجنسگرایان بود و ظاهراً او بخشی از اثاثیهی موروثی خانوادهاش را به آنجا اهدا کرده بود. پروست خود را در معرض تابوهای سهمگین این دنیای ممنوعه قرار داده بود و آنها را همانقدر عمیق کاوش میکرد که روزگاری با جوهرهی اندوه چنین کرده بود، یعنی با اجازه داده به اینکه اندوه سراسر وجودش را در هم بکوبد.

او مینویسد: «همجنسگرا به نژادی تعلق دارد که نفرینی بر آن نهاده شده است و ناگزیر در دروغ و سوگندهای دروغین زندگی میکند، چرا که میداند خواهشش ـ همان چیزی که برای هر موجودی بالاترین سعادت هستی است ـ گناهآلود و ننگین و کاملاً غیرقابل اعتراف به شمار میآید. پسرانی بیمادر، چرا که باید تمام عمر به مادرانشان نیز دروغ بگویند، حتی در همان لحظهای که چشمانشان را برای آخرین بار میبندند.»
نوامبر ۱۹۱۸. پاریس پایان جنگ را جشن گرفته بود: صلحی شگفتانگیز و سرگیجهآور، همانطور که پروست نوشته است. شهر دوباره به زندگی بازگردید و پروست آن را حیاتی کاملاً دگرگونشده احساس میکرد. میان طنین فلزی ریفهای «عصر جاز» و آداب فرهیختهی دوران «بلاپوک» جهانی فاصله افتاده بود. پروست از «حماقت همگانی» شکایت داشت، حماقتی که به گمان او پس از جنگ همهجا را فراگرفته بود. او از آن بیم داشت که چنین مخاطب مصرفزده و سبکسری دیگر به یک روایت طولانی و مراقبهگون (meditative)، همچون آنچه او پنج سال پیش با «دنیای سوان» آغاز کرده بود اعتنایی نکند.
سال ۱۹۱۹ دومین جلد «در جستوجوی زمان از دسترفته» منتشر شد.عنوان فرعی آن «در سایهی دوشیزگان شکوفا » نام داشت. در این بخش، راوی که حالا نوجوانی در آستانهی بلوغ است، به اقامتگاه ساحلی «بالبک» (Balbeck) سفر میکند، جایی که نخستین لذتهای عشق را تجربه میکند: «چون تنها بودم، بیحرکت مقابل گراند هتل ایستادم، وقتی پنج یا شش دختر کوچک را دیدم که از نظر ظاهر و رفتار بهکلی از هر آنچه در بالبک دیده میشد متفاوت بودند. گویی گروهی مرغان دریایی بودند با منشأ ناشناخته که تازه فرود آمدهاند و حالا در امتداد ساحل گام میزدند، در حالی که عقبماندهها بالزنان خود را به دیگران میرساندند».
دسامبر ۱۹۱۹، «در سایهی دوشیزگان شکوفا» جایزهی گنکور (Prix Goncourt)، والاترین جایزهی ادبی فرانسه را بهدست آورد. تقریباً همهی روزنامهها این خبر را منتشر کردند و خبرنگاران و عکاسان برای مصاحبه با نویسندهی ۴۸ ساله هجوم بردند. اما سلست (خدمتکار وفادار) فقط به معدودی اجازهی دیدار میداد. او مأموریت دشوار نظمبخشیدن به دستنوشتههای پروست را بر عهده داشت: یادداشتهای ریز و اصلاحات او را بر برگههای پراکنده میچسباند. در آن زمان هنوز پنج جلد دیگر در انتظار انتشار بودند و خود پروست مطمئن نبود که از عهدهی چنین طرح عظیمی برآید.
سلامتیاش رو به وخامت گذارد و برخی روزها حملات آسم کاملاً مانع کارش میشدند. تنها با کمک کافئین خالص و تزریق آدرنالین بیدار میماند و حاشیههای نمونههای چاپی را با جزئیاتی سیاه میکرد که هرچند داستان را غنیتر میساخت، اما انتشار آن را مدام عقب میانداخت.

سال ۱۹۲۰ جلد سوم، «طرف خانه گرمانت»، منتشر گردید. پروست در آن با طنزی هنرمندانه و نیشدار، تجملپرستی و نخوت جامعهی اشرافی را به باد نقد گرفته بود:. در بخشی از آن چنین آمده است «خب، حالا خیلی کوتاه به من بگویید چه دلیلی دارید که نمیتوانید با ما به ایتالیا بیایید؟» او از دوشس سوان پرسید و از جا برخاست. دوست عزیزم، چون بنا به نظر پزشکانی که به آنها رجوع کردهام، در آن زمان چندین ماه است که درگذشتهام.» «چه میگویید!» دوشس برای نخستین بار در زندگیاش میان دو وظیفهی متضاد مردد شده بود: یکی سوار شدن به کالسکه برای رفتن به ضیافتی اجتماعی، و دیگری ابراز همدردی با انسانی در آستانهی مرگ.»

۱۹۲۲جلد بعدی منتشر میشود: « سُدوم و گُموُرا». در آنجا می خوانیم: «در معرض نگاه دیگران بودن، لذت بازیهای جسورانهشان را با چاشنی انحراف همراه میکرد. آنها نیاز داشتند که ماجراجوییهای بیپروای خود را در برابر همه به نمایش بگذارند. شبی، سرانجام در گوشهای نهچندان تاریک از تالار بزرگ رقص، روی نیمکتی چنان بیپروا رفتار کردند که گویی در بستر خویشاند.»

سلست (خدمتکار وفادارش) به یاد می آورد: «او به من میگفت که مرگ میخواهد کارش را تمام کند و بسیار متأسف خواهد شد که این همه زحمت کشیده و همه چیز را ناتمام رها کند. او مثل کودکی بود که برایش زیباترین اسباببازی جهان را یافته باشند — خوشبختیای کامل. به من گفت: «اَه، خبر بزرگی برای گفتن دارم: من لحظهای اینچنین مهم را گذراندم و همهچیز اینقدر خوب پیش رفت که گفتم الآن میتوانم بمیرم.» اما بعد با خودش گفت: «امّا چه چیزهایی را من شروع کردهام؟ چه ورقههایی باقی میماند؟ شما چه خواهید نوشت؟ کار مرا اصلاح کنید».
پاییز ۱۹۲۲، در حالی که همچنان با تب و بیوقفه کار میکرد، پروست کاملاً از غذا خوردن دست کشید و همانطور که سلست میگوید، تنها از وجود خود تغذیه میکرد. نفس کشیدن برای او هر روز دشوارتر میشد و خیلی زود تنها با مصرف دوزهای بسیار بالاتر از داروی ضد آسم ممکن بود.
پروست می نویسد: «این اندیشهی مرگ در من جا خوش کرد،ه همانطور که عشق همین کار را میکند. نه اینکه من مرگ را دوست میداشتم. برعکس، از او بسیار بیشتر بیزار بودم. با اینکه بیشک گاهبهگاه به او فکر کرده بودم، مانند زنی که هنوز دوستش نداری، اما این فکر اکنون چنان در ژرفترین لایهی مغزم جای گرفته بود که نمیتوانستم به هیچ چیز دیگری بپردازم، مگر آنکه نخست از میان اندیشهی مرگ عبور کرده باشد. اندیشهی مرگ همانقدر همدم ناگزیر من شده بود که تصور من از خویشتن.»

در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲، در سن ۵۱ سالگی، مارسل پروست بر اثر ذاتالریه درگذشت. دو روز تمام، دوستان و ستایشگرانش بر بالین جسد او آمدند تا آخرین احترام خود را به جای آورند. نویسنده ژان کوکتو از دیدن کاغذهای پروست که کنار پیکر بیجان او انباشته شده بود، سخت متأثر شد. او گفت: «این دستنوشتهها همچنان زندهاند، همچون ساعت مچیای که بر دست یک سرباز مرده هنوز تیکتیک میکند.»
تنها چند سال پس از مرگ پروست، آخرین جلدهای رمان منتشر شدند و بدین ترتیب، چرخهی رمان به شکلی که امروز میشناسیم تکمیل شد. این حقیقت که چنین اثر شگفتانگیزی وجود دارد، مایهی شادمانی است. این هماهنگی درونیِ شگفتانگیز و شیوهای که او تمام موضوعات متفاوت را به هم پیوند میزند و به شیوهای روشن و قابلفهم پردازش میکند، همان بالاترین لذتی را برمیانگیزد که هنر بزرگ میتواند پدید آورد. هیچکس در آگاهی فردی با چنین دقت میکروسکوپی نزدیک نشده است، همچون پروست. هنگام خواندن این رمان، با انسانی زندگی میکنی که در هر سطر حضور دارد و سرانجام به درون اندیشه و احساس او نفوذ میکنی.
اگر پروست را واقعاً با فهم بخوانی، جهانی کاملاً نو بر تو گشوده میشود. این جهان برای تو به یک کائنات دوم بدل میشود و از آن پس جزئی از توشهی همیشگی تو خواهد بود. تا پایان زندگیات، این جهان بخشی از اندیشه و هستی تو خواهد بود.
روزهای گذشته بهتدریج همهی روزهایی را که پیش از آنها بودهاند میپوشانند و خود نیز به نوبهی خود زیر روزهای تازهتر دفن میشوند. بااینحال، هر روز گذشته در ما ذخیره میشود، همچون کتابخانهای بیپایان که حتی از کهنترین کتابهایش هم یک نسخه وجود دارد، هرچند شاید هیچ انسانی هرگز سراغش نرود. اما هنگامی که آن روز کهنه بار دیگر سر برمیآورد، در درون ما گسترده میشود و بر همه چیز جاری میگردد. آنگاه نامهای گذشته برای لحظهای دوباره معنای کهن خود را بازمییابند، چهرهی انسانها به همان سیمای پیشینشان بازمیگردد، و ما روح خود را بر آنها میافزاییم. و در آن روزِ زیبا، ناگهان نه تنها تلاشهای جستجوگرانهی اندیشهام معنای خود را یافتند، بلکه گویا هدف زندگیام و شاید حتی هدف هنر بهطور کلی روشن شد.

|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
نشریه اینترنتی گاردین
نگاهی به جدید ترین اثر استیون پینکر: وقتی همه میدانند که همه میدانند
کتاب «گرهها» (۱۹۷۰) اثر آر. دی. لینگ (RD Laing) (۱)، مجموعهای از گفتوگوهای کوتاه بود که درهمتنیدگیِ «فرافکنی» و «سوءتعبیر» را در مواجهههای انسانی نشان میداد. این روانپزشک رادیکال، تأثیر «بارِ عاطفیِ تصدیقنشده» و «تنظیم آگاهانه یا ناخودآگاه تلهها برای طرف مقابل» را آشکار کرد و به ما کمک نمود تا حتی موانع گفتوگوهای روزمره مان را واضحتر ببینیم. در دورهای مانند امروز، که روابط جهانی میتواند به اندازه روابط خصوصی حاوی «رواندرام» باشد، گفتوگوهای «ذِنگونه» لینگ بیش از صرفِ ارتباط فردی اهمیت دارند.
تضاد بین حسگرایی پوچگرایانه و تراژی کُمیک لینگ با «عقلانیت روشن و واضح» استیون پینکر آشکار است (۲). اما اشتراکات بیشتری از آنچه در نگاه اول فکر میکنیم بین آنها وجود دارد. پینکر استدلالهایش را با گفتوگوهای کوتاه و تند و تیز نشان میدهد که برخی در سطح لینگ هستند: «اول تو گوشی را بگذار.» «نه، اول تو بگذار.» «باشه.» «او گوشی را روی من قطع کرد!» این کتاب، روانترین ارائه «علوم شناختی» (cognitive science) است که به احتمال زیاد پیدا خواهید کرد.
درونمایه اصلی به سادگی بیان شده است:
همه اقدامات و کنشهای ارتباطی در پسزمینهای از «فرضیات پیچیده و بازگشتی» رخ میدهند:
- من x را میدانم.
- تو میدانی که من x را میدانم.
- من میدانم که تو میدانی که من x را میدانم.
- تو میدانی که من میدانم که تو میدانی...
و تا بینهایت.
آنچه پینکر «دانش مشترک» مینامد، هم چیزی است که «تبادل قابل درک» را ممکن میسازد و هم آن را پیچیده میکند. ارتباطات یک داد و ستد مرتب و منظم بستههای اطلاعاتی نیست. بلکه حاصل تاریخچهای طولانی از فرضیات و نمادهاست. ما باید از «عقل» بهره بگیریم تا به نتایجی برسیم که برای همه طرفها خوب باشد و در برابر روایتهای فریبنده اما بالقوه ویرانگر و مهلک که فقط نوید سود فردی را میدهند، مقاومت کنیم.
پینکر به «معمای زندانی» مشهور میپردازد: دو مجرم که به طور جداگانه بازجویی میشوند، باید تصمیم بگیرند که آیا یکدیگر را لو میدهند یا خیر تا محکومیت خود را به حداقل برسانند. اگر هر دو از کمک به پلیس خودداری کنند، محکومیت کمی میشوند. اگر یکی دیگری را متهم کند، ممکن است آزاد شود، در حالی که شریکش با سرنوشتی بدتر مواجه میشود: یک امکان فریبنده. اما اگر هر زندانی روی این استراتژی شرط بندی کند (یعنی دوستش را لو دهد)، آنگاه شکست میخورد و هر دو برای مدتی طولانی زندانی میشوند. این نشان میدهد که یافتن «کمترین نتیجه نامطلوب برای همه» ممکن است مستلزم «کنار گذاشتن منافع فردی» باشد.
همانطور که پینکر میگوید، این الگویی است که در طیف بسیار گستردهای از انتخابها اعمال میشود – و دقیقاً به همین دلیل، میتواند وسوسهانگیز باشد که از آن به عنوان یک شبکه جهانی برای انتخاب استفاده کنیم. این مدلی است که در آن همیشه یک پاسخ بهینه وجود دارد، جایی که انتخابها را میتوان به صورت نموداری ترسیم کرد تا به وضوح نشان دهد چه چیزی برای همه بهترین است. اما این تنها در صورتی کار میکند که هر دو طرف نوعی «دانش» نسبت به طرف دیگر داشته باشند – یا، شاید واقعیتر این باشد که بگوییم، نوعی «اعتماد» داشته باشند که طرف دیگر به شیوهای قابل درک پاسخ خواهد داد.
زمانی که طرفین یک مناقشه بر لبه پرتگاه نابودی میایستند، این اعتماد به یک قمار خطرناک تبدیل میشود – قماری مبتنی بر این باور که هر یک طرف مقابل را آنقدر خوب میشناسند که پیشبینی میکنند او عقبنشینی خواهد کرد (که بخشی از آن، در یک پیچش طعنهآمیز مضحک ، به این دلیل است که خودشان نیز اگر جای طرف مقابل بودند همین کار را میکردند). این دقیقاً دلیلی است که به اصطلاح «استراتژی مرد دیوانه»(۳) در روابط بینالملل (زمانی که یک رهبر به گونهای غیرقابل پیشبینی رفتار میکند که هیچکس نمیتواند حدس بزند در یک بحران چگونه پاسخ خواهد داد) ابزاری بسیار قدرتمند برای مرعوب کردن دیگران است.

همه این موارد بر مرکزیت «دانش مشترک» در درک اعمال و گفتار دیگران تأکید دارند (پینکر در تحلیل توانایی ما در خوانش نشانگرهای فیزیکی افکار و نگرشها بسیار قوی عمل میکند). دانش مشترک در طیف گستردهای از عادات که ممکن است مبهم یا دلبخواهی به نظر برسند، اما اعتماد متقابل ذاتی در همکاری اجتماعی را تحکیم میکنند – از اسطوره و مناسک گرفته تا قراردادهای اجتماعی – نقش دارد. و به همین دلیل است که، به نقل از بیان ظریف پینکر، «بحث عقلانی باید بیشتر شبیه یک رقص باشد تا یک جنگ». این بحث یک به کارگیری آیینی از کنایه، انتظارات مشترک و اجرای فرهنگی است – یا میتواند چنین باشد – که در آن «معقولیت» توسط عوامل دیگر قاببندی و جاندار میشود.
پینکر تندترین مواضع جدلی خود را متوجه کسانی میکند که عمداً به دنبال سرکوب یا محدود کردن دانش مشترک برای محافظت از آنچه که یک اجماع اجتماعی آسیبپذیر یا شکننده تصور میشود، هستند. او استدلال میکند که مشکل «غریزه حذف/لغو کردن» (the cancelling instinct) این است که واقعیت (fact) و ارزش (value) را درهم میآمیزد و با دفاع از آنچه «درست» است از طریق سکوت قانونی یا اجتماعی، این استنباط خطرناک را تقویت میکند که ادعاهای مربوط به حقیقت، همیشه تلاشهای پنهان برای کسب قدرت هستند. اما او یک مطلقگرای آزادی بیان نیست و استدلال و موضع دقیقی برای «موضوعات تحت قرنطینه» (the cancelling instinct) مطرح میکند – موضوعاتی که ممکن است توافق کنیم ارتباطات بیقید و شرط در آنها به طور نامتناسب زیانبار است – مانند مانیفستهای تیراندازان انبوه (manifestos of mass shooters) (۴). او به صراحت کامل بیان نمیکند، اما به نظر میرسد میگوید که این «قرنطینه کردن» خود باید موضوعی از تشخیص و بینش فرهنگی مشترک باشد، نه فرآیندهای تفتیشی (چه در دادگاهها و چه در فضای مجازی).
بنابراین در کل، موضوع یک بحث روشن و متعادل است درباره آنچه باید در مورد ارتباطاتمان با یکدیگر درک کنیم. پینکر در این لحظه، لحن «عقلانیت به شدت خشمگین» را با بسیاری از فیلسوفان سکولار دیگر به اشتراک میگذارد: یک باور پیشفرض که واقعاً در نهایت مواضع معقولی وجود دارند که افراد خردمند نمیتوانند به طور منطقی درباره آنها اختلاف نظر داشته باشند، و یک تصدیق ناامیدکننده که این ایده به نظر به طور فزایندهای غیرمحبوب میرسد. او کمی تلاش میکند تا به ابعادی از زندگی اخلاقی ما که همیشه تابع عقل نیستند وزن بدهد (برای مثال، او به طور قابل پیشبینی در مورد دین دیدگاه تحقیرآمیز دارد)، اما در نهایت این بعد را جدی میگیرد و مشروعیت نشانگرهای اجتماعی همبستگی را میپذیرد – که بدون آنها اعتماد متقابلی که او در حال کاوش آن است، دوام نمیآورد.
این کتاب برای کسانی که در جستجوی تحلیل متافیزیکی از «انسان حیوانی دارای زبان» (به اصطلاح چارلز تیلور، فیلسوف) هستند، نیست. اما روشنگر و برانگیزنده است. با ادامه استعاره خودش، ارزش دارد که با آن «رقصید».
When Everyone Knows That Everyone Knows by Steven Pinker review – communication, broken down
This article is more than 1 month old
The Harvard psychologist on unwritten rules, social contracts, shared logic – and what happens when they fall apart
https://www.theguardian.com/books/2025/sep/29/when-everyone-knows-that-everyone-knows-by-steven-pinker-review-communication-breakdown
—————————-
زیرنویسها و توضیحات مترجم:
۱: آر. دی. لینگ (R.D. Laing) روانپزشک و نویسنده اسکاتلندی بود که در کتاب «گرهها» (Knots) در سال ۱۹۷۰، به بررسی پیچیدگیهای ارتباطات انسانی پرداخت. این کتاب شامل گفتگوهای کوتاه و چرخشی است که نشان میدهد چگونه سوءتفاهمها، پیشداوریها و بازیهای روانی، روابط را درگیر میکنند. لینگ با نگاهی رادیکال تأثیر «بار عاطفی ناخودآگاه» و نقشههای پنهانی را که در گفتگوها به کار میبریم، آشکار میکند. او نشان میدهد که حتی معمولیترین مکالمات ما نیز میتوانند پر از دامهای روانی باشند. در دوران ما که روابط جهانی نیز به اندازه روابط شخصی آکنده از کشمکشهای روانی است، بینش لینگ تنها به حوزه فردی محدود نمیشود. گفتگوهای موجز و عارفانهگونه او (شبیه به مکالمات ذن) امروز برای درک تنشهای بینالمللی، بحرانهای سیاسی و حتی بنبستهای فرهنگی نیز کاربرد دارند. لینگ به ما یادآوری میکند که «گرههای» ارتباطی در هر سطحی — از یک رابطه عاشقانه تا مناقشات جهانی — ریشه در الگوهای مشترک انسانی دارند.
۲: این دو کتاب، با فاصله نیم قرن، دو روی یک سکه را بررسی میکنند: لینگ به تراژدی درونی و بینفردی «گرهها» میپردازد، در حالی که پینکر به تراژدی جمعی و اجتماعی «دانش مشترک» معیوب میپردازد. هر دو به دامهای ارتباطی میپردازند که زمانی ایجاد میشوند که افراد نتوانند از الگوهای فکری خود فراتر روند. در ادامه، این ارتباط را در یک نمودار ساده و سپس به صورت تشریحی میتوان مشاهده کرد:

لینگ در «گرهها»: به دامهای روانی در روابط دو نفره (خرد-سطح) میپردازد. او نشان میدهد چگونه دو فرد در چرخهای از سوءتفاهم، فرافکنی و خوانش ذهن یکدیگر گرفتار میشوند و یک «گره» روانی ایجاد میکنند. مثال لینگی: «تو میترسی که من بدانم که تو میدانی که من میدانم...»
پینکر در کتاب فرضی خود: به دامهای شناختی در سطح جامعه (کلان سطح) میپردازد. او احتمالاً تحلیل میکند که چگونه «دانش مشترک» (Common Knowledge) یعنی هنگاکهمی همه میدانند که همه میدانند میتواند ناقص، تحریفشده یا برای هماهنگی جمعی مخرب باشد. مثال پینکری (فرضی): «همه میدانند که سیستم ناعادلانه است، اما همه میدانند که کسی برای تغییر آن اقدامی نمیکند، بنابراین هیچکس عمل نمیکند.» (یک تراژدی جمعی). لینگ بر «بار عاطفی ناخودآگاه» و «تلههای ناخودآگاه» تأکید دارد. گفتگوهای او نشان میدهند که مشکل از کلمات نیست، بلکه از پیشداوریها و تاریخچه روابطی است که هدایت نشدهاند. پینکر به طور حتم بر «پیشفرضهای فرهنگی»، «سوگیریهای شناختی» و «اطلاعات ناقص» که به عنوان دانش مشترک در جامعه پذیرفته میشوند، تمرکز خواهد کرد. این پیشفرضهای معیوب، تصمیمگیریهای جمعی را به انحراف میکشند. لینگ به عنوان یک روانپزشک رادیکال، این پدیده را در مطب درمانی خود مشاهده و ثبت کرد. پینکر به عنوان یک روانشناس شناختی، همان ایده را با ابزارهای علمی مدرن و در مقیاس بزرگتر (جامعه، اینترنت، سیاست) بررسی و بسط میدهد.
میتوان گفت «گرهها»ی لینگ، نمونههای خرد و بالینی از همان پدیدهای هستند که پینکر در مقیاس کلان و جامعهشناختی آن را «وقتی همه میدانند که همه میدانند» مینامد. مطالعه هر دو کتاب، ما را به این بینش مجهز میکند که بسیاری از بنبستهای فردی و اجتماعی ما ریشه در الگوهای شکستخوردهای از تفکر و ارتباط دارند که به طور جمعی تقویت میشوند. لینگ نشانمان میدهد که این الگوها چگونه در ذهن ما تنیده میشوند و پینکر نشان میدهد که این الگوها چگونه در تاروپود جامعه گسترده میشوند.
۳: «استراتژی مرد دیوانه» Madman Strategy:. این یک تئوری و تاکتیک در بازیهای راهبردی (Game Theory) و دیپلماسی است که بر اساس ایجاد ترس و عدم قطعیت عمدی کار میکند. منطق پشت این استراتژی به این گونه است: ایده اصلی این است که یک رهبر خود را به گونهای نشان دهد که عقلانی و قابل پیشبینی نیست. او القا میکند که ممکن است برخلاف منافع عقلانی و حتی به قیمت نابودی خود، دست به اقدامات شدید و غیرمنتظره بزند. وقتی حریف باور کند که طرف مقابل «دیوانه» است و ممکن است بدون محاسبه عواقب، جنگ تمامعیار یا حمله اتمی را آغاز کند، احتمال عقبنشینی او به شدت افزایش مییابد زیرا هزینه ریسک کردن در برابر چنین فردی بسیار بالا میرود. نمونه تاریخی مشهور: این استراتژی اغلب به ریچارد نیکسون، رئیسجمهور پیشین آمریکا، نسبت داده میشود. در دوران جنگ ویتنام، او عمداً تلاش کرد این تصور را برای رهبران ویتنام شمالی و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کند که فردی غیرقابل پیشبینی و مستعد تشدید شدید درگیری است تا آنها را وادار به پذیرش توافق در میز مذاکره کند. این تاکتیک «دیوانگی عقلانی» نام گرفت. این پاراگراف به درستی به دو نکته کلیدی اشاره میکند: معمولاً بازی بر سر «اعتماد» و «پیشبینیپذیری» است. در بحرانها، طرفین سعی میکنند رفتار طرف مقابل را بر اساس منطق عقلایی پیشبینی کنند (او میداند که اگر حمله کند، من نیز تلافی خواهم کرد، پس عقب میکشد). «استراتژی مرد دیوانه» این منطق را وارونه میکند: این استراتژی دقیقاً با شکستن عمدی پیشبینیپذیری کار میکند. رهبر میگوید: «نمیتوانید رفتار مرا با معیارهای عقلانی پیشبینی کنید، زیرا من ممکن است بر اساس خشم، غرور یا ایدئولوژی، حتی برخلاف منافع خودم نیز عمل کنم.» این عدم قطعیت، حریف را به بنبست شناختی میکشاند و او را وادار به عقبنشینی میکند، زیرا ترجیح میدهد به جای خطر رویارویی با یک «دیوانه»، امتیاز بدهد. در یک کلام استراتژی مرد دیوانه مانند بازی شطرنجی است که در آن یکی از بازیکنان به طور مداوم تهدید میکند که صفحه بازی را به هم میریزد. این تهدید، حتی اگر غیرعقلانی به نظر برسد، میتواند بسیار موثر باشد.
۴: منظور از «مانیفست تیراندازان انبوه» (Manifestos of Mass Shooters) نوشتهها، بیانیهها یا ویدیوهایی است که برخی از مرتکبان قتلهای دستهجمعی پیش از جنایت خود منتشر میکنند. ویژگیهای این مانیفستها: ۱. تبیین ایدئولوژی: این نوشتهها معمولاً حاوی توجیه ایدئولوژیک، سیاسی یا نژادی برای اقدام خشونتآمیز هستند. آنها ممکن است مملو از نفرت پراکنی، تئوریهای توطئه و تحریک دیگران به پیروی باشند. ۲. جستجوی شهرت: یکی از انگیزههای اصلی انتشار این مانیفستها، جلب توجه و کسب شهرت پس از مرگ است. قاتل میخواهد نام و «پیام» او در رسانهها گسترش یابد. ۳. ایجاد «مسابقه تقلید»: انتشار گسترده این مطالب میتواند خطر «مسابقه تقلید» (Copycat Effect) را به شدت افزایش دهد. افراد آسیبپذیر یا مستعد خشونت ممکن است با خواندن این مانیفستها تحریک شده و برای کسب همان “افتخار” دست به جنایات مشابه بزنند.
چرا پینکر آن را مثال میزند؟ پینکر از این مانیفستها به عنوان نمونهای بارز از یک «موضوع در قرنطینه» نام میبرد زیرا: آزادی بیان مطلق در مورد این محتوا (یعنی انتشار آزادانه و بدون کنترل آن) میتواند آسیب اجتماعی بسیار بزرگی (قتلهای بیشتر) ایجاد کند. منفعت عمومی در محدود کردن آن به وضوح از منفعت فردی در انتشار آن بیشتر است. این مثال، مرز دقیق نظریه او را نشان میدهد: او از یک سو با «فرهنگ لغو» (Cancel Culture) مخالف است، اما از سوی دیگر معتقد است جامعه باید برای محافظت از خود در برابر محتوایی که به وضوح و به طور مستقیم خشونت جمعی را دامن میزند، مکانیسمهایی داشته باشد. بحث پینکر این است که ما به عنوان یک جامعه به یک تشخیص جمعی و خردمندانه نیاز داریم تا مواضعی را شناسایی کنیم که در آنها محدودیتهای ارتباطی (قرنطینه) موجه است. این محدودیتها نباید از بالا و با قوانین سختگیرانه (فرآیندهای تفتیشی) تحمیل شوند، بلکه باید نتیجه یک توافق فرهنگی باشد که تشخیص میدهد برخی سخنان – مانند مانیفست یک قاتل – آنقدر خطرناک هستند که ارزش گسترش را ندارند. این یک راهحل ظریف و مبتنی بر مسئولیت جمعی در برابر معضل آزادی بیان است.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
اما فارژ، الیویا لو پویدوَن و اندی سالیوان / خبرگزاری رویترز / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
ایالات متحده و اوکراین قرار بود روز دوشنبه به کار بر روی طرحی برای پایان دادن به جنگ با روسیه ادامه دهند؛ طرحی که پس از توافق دو طرف برای اصلاح نسخه اولیه ــ که بهطور گسترده بهعنوان پیشنهادی بیش از حد مطلوب برای مسکو تلقی شده بود ــ مورد بازبینی قرار گرفته است.
دو طرف در بیانیهای مشترک اعلام کردند که پس از مذاکرات روز یکشنبه در ژنو، یک «چارچوب صلحِ اصلاحشده» تدوین کردهاند، هرچند جزئیاتی از آن ارائه نکردند.
کاخ سفید جداگانه اعلام کرد هیئت اوکراینی به آنها گفته است که این چارچوب «بازتابدهنده منافع ملی اوکراین» بوده و «نیازهای راهبردی اصلی» این کشور را برآورده میکند؛ هرچند خود کییف هیچ بیانیهای صادر نکرده است.
هنوز روشن نیست که این نسخه بهروزشده چگونه مجموعهای از موضوعات حساس ــ ازجمله تضمین امنیت اوکراین در برابر تهدیدهای مداوم روسیه ــ را مدیریت خواهد کرد. ایالات متحده و اوکراین اعلام کردند که پیش از ضربالاجل پنجشنبه «کار فشرده» را ادامه خواهند داد، اگرچه مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا که ریاست هیئت آمریکایی را در مذاکرات بر عهده داشت، شامگاه یکشنبه ژنو را به مقصد واشنگتن ترک کرد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، فشار بر اوکراین را برای رسیدن به توافق حفظ کرده است. او روز یکشنبه گفت اوکراین در قبال تلاشهای آمریکا درباره جنگ، «هیچ قدردانی» نشان نداده است؛ اظهاراتی که مقامات اوکراینی را بر آن داشت تا بر سپاسگزاری خود از حمایت ترامپ تأکید کنند.
ترامپ پیشتر برای «ولودیمیر زلنسکی»، رئیسجمهوری اوکراین، ضربالاجل پنجشنبه را برای پذیرش طرح صلح تعیین کرده بود، اما روبیو روز یکشنبه گفت ممکن است این ضربالاجل «قطعی» نباشد.
به گفته منابع آگاه، زلنسکی ممکن است همین هفته به ایالات متحده سفر کند تا حساسترین ابعاد این طرح را با ترامپ به بحث بگذارد.
طرح اولیه ۲۸ مادهای که هفته گذشته از سوی ایالات متحده ارائه شد، از اوکراین میخواست بخشی از قلمرو خود را واگذار کند، محدودیتهایی بر توان نظامیاش بپذیرد و از پیوستن به ناتو صرفنظر کند. این شروط برای بسیاری از اوکراینیها پس از نزدیک به چهار سال جنگ ــ مرگبارترین درگیری اروپا از زمان جنگ جهانی دوم ــ معادل تسلیم قلمداد میشود.
این طرح اولیه برای بسیاری از مقامهای آمریکایی نیز شگفتانگیز بود و دو منبع گفتند این طرح در نشستی در ماه اکتبر در میامی تدوین شد؛ نشستی که شامل استیو ویتکاف، فرستاده ویژه، جرد کوشنر داماد ترامپ، و کریل دیمیتریِف، نماینده روسیه که تحت تحریمهای آمریکا قرار دارد، بود.
کشورهای اروپایی طرحی متقابل ارائه کردند
نمایندگان دموکرات در کنگره این طرح را فهرستی از خواستههای روسیه توصیف کردهاند، اما روبیو اصرار دارد که واشنگتن این طرح را با مشارکت هر دو طرف درگیر تهیه کرده است.
متحدان اروپایی گفتهاند که در تدوین طرح اولیه مشارکت نداشتند و روز یکشنبه طرحی متقابل منتشر کردند که برخی از امتیازهای ارضی پیشنهادی را تعدیل میکند و یک تضمین امنیتی مشابه ناتو از سوی ایالات متحده برای اوکراین ــ در صورت حمله به آن ــ در بر میگیرد.
این مذاکرات در حالی انجام میشود که روسیه بهتدریج در برخی مناطق پیشروی کرده و همزمان نیروگاههای برق و تأسیسات گاز اوکراین هدف حملات پهپادی و موشکی قرار گرفتهاند؛ حملاتی که میلیونها نفر را هر روز ساعتها بدون آب، گرمایش و برق گذاشته است.
زلنسکی همچنین در داخل کشور تحت فشار است، زیرا یک رسوایی بزرگ فساد برخی از وزیرانش را درگیر کرده و خشم تازهای نسبت به فساد گسترده برانگیخته است. این موضوع تلاشهای این کشور برای تأمین بودجه جهت سرپا نگه داشتن اقتصاد خود را دشوارتر کرده است.
کییف در هفتههای اخیر دلگرم شده بود؛ پس از آنکه ایالات متحده فشار بر بخش نفت روسیه ــ منبع اصلی تأمین مالی جنگ ــ را افزایش داد و در مقابل، حملات پهپادی و موشکی دوربرد اوکراین خسارت قابل توجهی به این صنعت وارد کرده بود.
متن کامل پیشنهاد متقابل اروپا
خبرگزاری رویترز / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
در ادامه، متن پیشنهاد متقابل اروپایی به پیشنویس طرح ۲۸ مادهای ایالات متحده برای صلح اوکراین آمده است که روز یکشنبه توسط رویترز مشاهده شد.
این پیشنهاد متقابل که توسط سه قدرت اروپایی E۳ شامل بریتانیا، فرانسه و آلمان تهیه شده است، طرح آمریکا را مبنا قرار داده و سپس ماده به ماده با پیشنهاد تغییرات و حذفهایی پیش میرود.
متن به شرح زیر است:
۱. حاکمیت اوکراین مجدداً تأیید میشود.
۲. یک توافقنامه کامل و جامع عدم تجاوز بین روسیه و اوکراین و ناتو برقرار خواهد شد. تمامی ابهامات ۳۰ سال گذشته حلوفصل خواهد شد.
۳. (بند ۳ طرح آمریکا حذف شده است. متن آن بند در نسخه طرح آمریکا که رویترز مشاهده کرده، چنین بود: «انتظار میرود که روسیه به کشورهای همسایه خود حمله نکند و ناتو بیش از این گسترش نیابد.»)
۴. پس از امضای توافق صلح، گفتوگویی میان روسیه و ناتو آغاز خواهد شد تا تمام نگرانیهای امنیتی مورد بررسی قرار گیرد و یک محیط کاهش تنش بهمنظور تضمین امنیت جهانی و افزایش فرصتهای اتصال و رشد اقتصادی آینده ایجاد شود.
۵. اوکراین ضمانتهای امنیتی قدرتمند دریافت خواهد کرد.
۶. اندازه نیروهای نظامی اوکراین در زمان صلح به ۸۰۰ هزار نفر محدود میشود.
۷. پیوستن اوکراین به ناتو منوط به اجماع اعضای ناتو است؛ اجماعی که در حال حاضر وجود ندارد.
۸. ناتو موافقت میکند که در زمان صلح، نیروهای تحت فرماندهی خود را به صورت دائمی در اوکراین مستقر نکند.
۹. جنگندههای ناتو در لهستان مستقر خواهند شد.
۱۰. تضمین امنیتی آمریکا که منعکسکننده ماده ۵ است:
a. ایالات متحده برای ارائه این تضمین، غرامت دریافت میکند
b. اگر اوکراین به روسیه حمله کند، این تضمین را از دست میدهد
c. اگر روسیه به اوکراین حمله کند، علاوه بر واکنش نظامی هماهنگ و قدرتمند، تمامی تحریمهای جهانی احیا شده و هرگونه بهرسمیتشناسی برای قلمرو جدید و تمام امتیازات ناشی از این توافق لغو خواهد شد.
۱۱. اوکراین واجد شرایط عضویت در اتحادیه اروپا است و تا پایان دوره ارزیابی، دسترسی ترجیحی کوتاهمدت به بازار اروپا خواهد داشت.
۱۲. بسته بازسازی جهانی قدرتمند برای اوکراین شامل، اما محدود به موارد زیر نیست:
a. ایجاد صندوق توسعه اوکراین به منظور سرمایهگذاری در صنایع با رشد بالا از جمله فناوری، مراکز داده و تلاشهای هوش مصنوعی
b. ایالات متحده با اوکراین برای بازسازی، توسعه، نوسازی و بهرهبرداری مشترک از زیرساختهای گاز این کشور، شامل خطوط لوله و تأسیسات ذخیره، همکاری خواهد کرد
c. تلاش مشترک برای بازسازی مناطق آسیبدیده از جنگ و نوسازی شهرها و مناطق مسکونی
d. توسعه زیرساختها
e. استخراج منابع معدنی و طبیعی
f. بانک جهانی یک بسته مالی ویژه برای تأمین منابع لازم برای تسریع این تلاشها فراهم خواهد کرد.
۱۳. روسیه بهصورت تدریجی دوباره در اقتصاد جهانی ادغام خواهد شد:
a. روند کاهش تحریمها به صورت مرحلهای و مورد به مورد مورد بحث و توافق قرار میگیرد.
b. ایالات متحده وارد یک توافق بلندمدت همکاری اقتصادی با روسیه خواهد شد تا توسعه متقابل در حوزههای انرژی، منابع طبیعی، زیرساخت، هوش مصنوعی، مراکز داده، مواد معدنی کمیاب، پروژههای مشترک در قطب شمال و سایر فرصتهای اقتصادی سودمند مشترک دنبال شود.
c. روسیه دوباره به گروه G۸ دعوت خواهد شد.
۱۴. اوکراین بهطور کامل بازسازی شده و از نظر مالی جبران خسارت خواهد شد، از جمله با استفاده از داراییهای دولتی روسیه که تا پرداخت خسارات اوکراین همچنان بلوکه خواهند ماند.
۱۵. یک نیروی مشترک امنیتی با مشارکت ایالات متحده، اوکراین، روسیه و کشورهای اروپایی برای ترویج و اجرای تمامی مفاد این توافق تشکیل خواهد شد.
۱۶. روسیه سیاست عدم تجاوز به اروپا و اوکراین را بهصورت قانونی تصویب خواهد کرد.
۱۷. ایالات متحده و روسیه توافق میکنند که معاهدات کنترل و منع اشاعه هستهای، شامل «استارت منصفانه»، تمدید شوند.
۱۸. اوکراین متعهد میشود که تحت پیمان NPT یک کشور غیرهستهای باقی بماند.
۱۹. نیروگاه هستهای زاپوریژیا تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی دوباره راهاندازی خواهد شد و برق تولیدشده به نسبت ۵۰-۵۰ بهطور عادلانه میان روسیه و اوکراین تقسیم خواهد شد.
۲۰. اوکراین قوانین اتحادیه اروپا درخصوص تسامح مذهبی و حمایت از اقلیتهای زبانی را خواهد پذیرفت.
۲۱. قلمروها:
اوکراین تعهد میدهد که برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی خود از ابزار نظامی استفاده نکند. مذاکرات درباره مبادلات سرزمینی از خط تماس آغاز خواهد شد.
۲۲. پس از توافق بر سر ترتیبات نهایی سرزمینی، فدراسیون روسیه و اوکراین متعهد میشوند که این وضعیت را با استفاده از زور تغییر ندهند. هرگونه تضمین امنیتی در صورت نقض این اصل بیاعتبار خواهد بود.
۲۳. روسیه مانع استفاده اوکراین از رودخانه دنیپر برای فعالیتهای تجاری نخواهد شد و توافقاتی برای آزاد بودن مسیر صادرات غلات از طریق دریای سیاه انجام خواهد گرفت.
۲۴. کمیتهای بشردوستانه برای حل مسائل باقیمانده تشکیل خواهد شد:
a. تمامی زندانیان و اجساد طبق اصل «همه در برابر همه» مبادله خواهند شد
b. تمامی غیرنظامیان بازداشتی و گروگانها از جمله کودکان بازگردانده میشوند
c. برنامهای برای اتحاد مجدد خانوادهها اجرا خواهد شد
d. تمهیداتی برای رسیدگی به رنج قربانیان درگیری اتخاذ خواهد شد
۲۵. اوکراین در اولین فرصت پس از امضای توافق صلح، انتخابات برگزار خواهد کرد.
۲۶. تمهیداتی برای رسیدگی به رنج قربانیان درگیری اتخاذ خواهد شد.
۲۷. این توافق الزامآور قانونی خواهد بود. اجرای آن توسط «شورای صلح» به ریاست دونالد جی. ترامپ نظارت و تضمین خواهد شد. برای نقض توافق، مجازاتهایی در نظر گرفته میشود.
۲۸. پس از توافق همه طرفها با این یادداشت، آتشبس بلافاصله با عقبنشینی دو طرف به نقاط توافقشده لازمالاجرا میشود تا روند اجرای توافق آغاز گردد. شرایط آتشبس، شامل نظارت، توسط طرفین و تحت نظارت ایالات متحده مورد توافق قرار خواهد گرفت.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
نیروی هوایی اسرائیل روز یکشنبه حملهای در بیروت انجام داد تا هیثم علی طباطبایی، فرمانده ارشد حزبالله را ترور کند؛ موضوعی که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل اعلام کرد.
چرا مهم است: این مهمترین حمله اسرائیل علیه رهبران حزبالله از زمان برقراری آتشبس یک سال پیش تاکنون به شمار میرود و نخستین باری است که اسرائیل طی پنج ماه گذشته به بیروت حمله میکند.
این حمله در حالی انجام شد که در هفتههای اخیر تنشها در حملات اسرائیل به مواضع حزبالله در لبنان افزایش یافته است؛ حملاتی که اسرائیل آن را پاسخی به تلاش این گروه برای تجدید قوای تسلیحاتی و بازسازی توان نظامیاش در لبنان توصیف میکند.
مقامهای اطلاعاتی اسرائیل مدعیاند طباطبایی اصلیترین مخالف درون حزبالله نسبت به تصمیم دولت لبنان برای خلع سلاح این گروه بوده است. آنها مدعیاند او برای پایان دادن به آتشبس و ازسرگیری درگیری با اسرائیل فشار وارد کرده است.
جزئیات بیشتر: نتانیاهو گفت ارتش اسرائیل «رئیس ستاد نظامی حزبالله را که رهبری تلاشهای این سازمان برای ایجاد و تقویت توان تسلیحاتیاش را برعهده داشت» هدف قرار داد.
به گفته او، این حمله بنا به توصیه وزیر دفاع و رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل انجام شده است.
نتانیاهو افزود: «اسرائیل مصمم است اهداف خود را در هر مکانی و در هر زمانی دنبال کند.»
موشکهایی که نیروی هوایی اسرائیل شلیک کرد، طبقات چهارم و پنجم یک ساختمان ۱۰ طبقه را در جنوب بیروت ــ که بهعنوان یک پایگاه مهم حزبالله شناخته میشود ــ هدف قرار داد.
طبق گزارش رسانههای لبنانی، در این حمله یک نفر کشته و پنج نفر زخمی شدهاند.
پشت پرده: یک مقام ارشد آمریکایی به آکسیوس گفت که اسرائیل پیش از حمله، واشنگتن را در جریان اقدام خود در بیروت قرار نداده بود. او گفت: «ما بلافاصله پس از انجام حمله مطلع شدیم.»
یک مقام ارشد دیگر آمریکایی گفت آمریکا چند روزی بود که میدانست اسرائیل قصد دارد سطح حملات خود در لبنان را افزایش دهد، اما از زمان، مکان یا هدف دقیق این حمله از پیش اطلاع نداشت.
یک مقام اسرائیلی نیز تأیید کرد که آمریکا پیشاپیش از این حمله باخبر نشده بود.
نکته مهم: طباطبایی سالهاست که تحت تعقیب دولت آمریکا قرار دارد؛ دولتی که برای ارائه اطلاعات منجر به دستگیری او پاداش ۵ میلیون دلاری تعیین کرده است. وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۱۶ طباطبایی را در فهرست «تروریستهای جهانی بهطور ویژه تعیینشده» قرار داد.
به گفته مقامهای اسرائیلی، طباطبایی پس از نعیم قاسم، رهبر سیاسی حزبالله، نفر دوم این سازمان بود. او پس از آنکه اسرائیل فرماندهان پیشین حزبالله را ترور کرد، بهعنوان فرمانده نظامی این گروه منصوب شد.

تایید کشتهشدن رهبر نظامی حزبالله
ارتش اسرائیل اعلام کرد که در حمله روز یکشنبه به حومه جنوبی بیروت، علی طباطبائی، رئیس ستاد کل گروه شبهنظامی حزبالله را به قتل رسانده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، در بیانیه ارتش اسرائیل آمده است که طباطبائی «فرماندهی اکثر واحدهای حزبالله را بر عهده داشت و برای بازگرداندن آنها به آمادگی جنگ با اسرائیل، سخت تلاش کرد».
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در یک بیانیه کوتاه تلویزیونی گفت که اسرائیل اجازه نخواهد داد حزبالله نیروهای خود را بازسازی کند و انتظار دارد که دولت لبنان «به تعهد خود برای خلع سلاح حزبالله عمل کند.»
حزبالله نیز در بیانیهای مرگ طباطبائی را تأیید کرد و از او به عنوان «فرمانده بزرگ جهادی» که «تا آخرین لحظه عمر پربرکت خود برای مقابله با دشمن اسرائیلی تلاش کرده بود» یاد کرد و ارشدیت او را نشان داد، اما جزئیاتی در مورد نقش دقیق او ارائه نکرد.
محمود قماطی، یکی از مقامات حزبالله، در حالی که در نزدیکی ساختمان بمباران شده در حومه حاره حریک، یکی از پایگاههای حزبالله، ایستاده بود، گفت که حمله اسرائیل از «خط قرمز» عبور کرده است. او افزود که رهبری حزبالله در مورد چگونگی و نحوه واکنش این گروه تصمیم خواهد گرفت.
پنج کشته در حمله
وزارت بهداشت لبنان اعلام کرد که این حمله منجر به کشته شدن پنج نفر و زخمی شدن ۲۸ نفر دیگر شده است. این حمله به یک ساختمان چند طبقه برخورد کرد و آوار آن به خودروهایی که در جاده اصلی پایین آن بودند، برخورد کرد.
حمله اسرائيل یک هفته قبل از اولین سفر خارجی پاپ لئو به لبنان انجام شد و بسیاری از لبنانیها امیدوار بودند که این دیدار نشانهای از حرکت کشور به سوی روزهای بهتر باشد.
جوزف عون، رئیس جمهور لبنان، از جامعه بینالمللی خواست تا برای توقف حملات اسرائیل مداخله کنند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
نتایج یک گزارش تحقیقی در رسانههای اسرائيلی نشان میدهد، گروه هکری «گربه جذاب» که گفته میشود زیرنظر سپاه پاسداران ایران فعالیت میکند، در طول سالهای اخیر، عملیات پیچیده سایبری را برای نفوذ در اسرائيل پیش برده که در برخی موارد هم موفقیت آمیز بوده است.
روزنامه هاآرتص اسرائيل در یک مطالعه تحقیقی به این نتیجه رسیده که واحدهای سایبری سپاه پاسداران در سالهای اخیر، در یک پروژه بزرگ نفوذ و هک در اسرائيل نقش داشتهاند.
در عین حال افشای این گروه سایبری باعث شده تا هویت هکرها و فرماندهان سپاهی که در این فرآیند نقش داشتهاند نیز مشخص شود. بر اساس این گزارش واحد سایبری ایرانی با نام «گربه جذاب» یکی از سه گروه هکری اصلی ایران محسوب میشود و حوزه تخصصی آن سرقت هویت است؛ روشی که عمدتا برای نفوذ به حسابهای ایمیل، سیستمهای کامپیوتری و زیرساختهای حساس استفاده میشود.
هاآرتص اسنادی را بررسی کرده که نشان میدهد هکرها چگونه تلاش کردهاند به شبکهها و وبسایتهایی مانند شرکت تسلیحاتی رافائل، سازمان فرودگاههای اسرائیل و وزارت حملونقل نفوذ کنند. برخی از این تلاشها موفقیتآمیز نیز بوده است.
این افشاگری در یک پلتفرم میزبان کدنویسان به نام گیت هاب و توسط یک حساب ناشناس منتشر شده است. این اطلاعات شامل لاگهای فعالیت گروه، کد منبع بدافزار و جاسوسافزار، و همچنین فایلهایی شامل کارتهای شناسایی و عکسهای هکرهای عضو سپاه پاسداران است.
این مجموعه، همراه با گزارشهای سازمانیافته، مستندی مفصل از حملات سایبری و عملیات نفوذ است که این گروه بین سالهای ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۵ علیه اسرائیل و دیگر کشورها انجام داده است. این مستندات بهصورت گزارشهای هفتگی و ماهانه تنظیم شده و برای فرماندهان بالادستی این واحد در سپاه ارسال میشده است.
طبق اسناد افشاشده، اسم رسمی این واحد سایبری «گروه اطلاعات سایبری ۱۵۰۰ سپاه پاسداران» است و این اسناد روی سربرگ «مرکز عملیات سایبری، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» چاپ شده و لوگوی رسمی دارد.
این اسناد، ساختار و شیوه عملیات این واحد را شرح میدهد و فایلهای شخصی، نقش افراد مختلف را مشخص میکند: از رهبران تیمها و متخصصان نفوذ گرفته تا توسعهدهندگان جاسوسافزار، کاردانهای فیشینگ، تولیدکنندگان بدافزار، مجریان کمپینهای نفوذ و هماهنگکنندگان رسانهای.
یکی از افراد افشاشده عباس رهنروی (یا عباس حسینی) است که در اسناد بهعنوان رئیس عملیات واحد و رابط با دستگاه اطلاعاتی سپاه معرفی شده. بخش مهم اسناد، «گزارش حمله» است: گزارشهایی عملیاتی همراه با اسکرینشاتهایی که حملات سایبری و عملیات نفوذ در اروپا و خاورمیانه را نشان میدهند؛ اهدافی که با منافع ژئوپلیتیک ایران هماهنگ است.
از محتواهای فنی افشاشده، کد منبع جاسوسافزارBellaCiao یا همان «بلا چائو» است؛ برنامهای که ایران برای هک تلفن همراه توسعه داده بود. همچنین دفترچههای راهنمای استفاده از «تروجانهای ایرانی»،ـ برنامههایی برای دسترسی غیرمجاز به موبایل منتشر شده است.
هاآرتص در گزارشها دهها دامنه اینترنتی اسرائیلی و شماره تلفن اسرائیلی پیدا کرده که هکرها برای پنهانسازی حملاتشان استفاده کردهاند.
در دهها گزارش حمله، تلاش برای اسکن سیستمهای اسرائیلی و یافتن رخنههای قابل نفوذ شرح داده شده است. اسکرینشاتها دسترسی از راه دور به رابطهای صنعتی با علائم عبری را نشان میدهند؛ یعنی گروه در برخی موارد واقعا توانسته رخنهها را پیدا و سوءاستفاده کند، از جمله در یک سامانه مربوط به صنایع لبنیاتی در اسرائيل.
شرکت «انرسان» که سیستمهای صنعتی از جمله تاسیسات آب را توسعه میدهد، تایید کرده یکی از اسکرینشاتها مربوط به پروژهای است که این شرکت در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ انجام داده بود. قرار بوده این سیستمها اصلا به اینترنت متصل نباشند، اما یکی از کارکنان مشتری یا پیمانکار، قطعه سختافزاری مقرونبهصرفهای خریده و به سیستم متصل کرده که امکان اتصال از راه دور را فراهم کرده است.
انرسان اعلام کرده که سیستمهایش مطابق استانداردهای امنیت سایبری حفاظت میشوند، اما امکان کنترل بر مشتریانی که با وجود هشدارها، تجهیزات اضافه نصب میکنند ندارد؛ تجهیزاتی که دسترسی از راه دور ایجاد میکند و سیستمها را در برابر هک آسیبپذیر میگذارد.
گزارشها همچنین تلاش برای نفوذ به رافائل را نشان میدهد؛ بهویژه تلاش برای دسترسی به وبسایتی که امکان ارتباط کارکنان با سرور ایمیل داخلی و سیستمهای مدیریت پروژه را فراهم میکند. رافائل یکی از بزرگترین شرکتهای تسلیحاتی اسرائیل و سازنده سامانه «گنبد آهنین» است.
هاآرتص همچنین تلاشهای گسترده برای اسکن و نفوذ به اهداف دیگری مانند سازمان فرودگاهها، وزارت حملونقل (از جمله سرور ایمیل و سامانههای ارسال فایل) و چندین شرکت اینترنتی و آژانس مسافرتی را یافته است.
اسناد داخلی نشان میدهد که ایرانیها از یک آسیبپذیری جهانی در نرمافزار VPN استفاده کردهاند؛ همان نرمافزاری که کارکنان برای اتصال از راه دور به سیستمهای سازمانی به کار میبرند. این آسیبپذیری باعث شده تا هکرها بتوانند سازمانهایی در اسرائیل را هدف قرار دهند که هشدارها را جدی نگرفته و سیستم خود را بهروز نکرده بودند.
گزارش فوریه ۲۰۲۴ نشان میدهد تیم هکری، ۲۵۶ سرور VPN اسرائیلی را اسکن کرده و ۲۹ مورد آسیبپذیر یافته و به دو مورد نفوذ کرده است. یک ماه پیش از آن، مرکز ملی سایبری اسرائیل هشدار داده بود که هکرها از رخنه نرمافزار VPN شرکت آمریکایی Ivanti سوءاستفاده میکنند و سازمانها باید فورا سیستمهای خود را بهروز کنند.
در پاسخ به گزارش هاآرتص، مرکز سایبری اسرائیل تأیید کرده که حداقل ۶ نفوذ موفق از طریق این آسیبپذیری ثبت شده و احتمالا موارد گزارشنشده بیشتری نیز وجود دارد. این نمونه نشان میدهد ایران چگونه با اسکن و هدفگیری سریع، از سازمانهایی که سیستمشان را بهروز نمیکنند سوءاستفاده میکند.
دوربینهای مداربسته و عملیات تبلیغاتی
گروه هکری «عصای موسی» مسئولیت مجموعهای از حملات علیه اسرائیل را از سال ۲۰۲۰ بهعهده گرفته؛ از جمله هک و انتشار اطلاعاتی درباره رئیس موساد (دیوید بارنیه) و همچنین هک دوربینهای امنیتی. در سال ۲۰۲۲، این گروه یک ویدئو از صحنه یک حمله تروریستی در اورشلیم منتشر کرد که از طریق هک یک دوربین ضبط شده بود.
برای سالها تصور میشد این گروه هکری حملاتی نسبتا ساده انجام میدهد که هدفشان نه جاسوسی یا تخریب که جنگ روانی است: سرقت اسناد، ایمیلها و عکسهای شخصی و انتشار آنها برای تحقیر قربانی و ایجاد احساس ناامنی.
گروه ایرانی دیگری به نام Handala «حنظله» نیز همین کار را میکند و ایمیلها، اسناد و عکسهای خصوصی مقامهای ارشد سیاسی و امنیتی اسرائیل را منتشر میکند.
اسناد افشاشده نشان میدهد که یک واحد رسانهای، عملیات «عصاب موسی» را اجرا کرده و با هماهنگی «عملیات جمعآوری» و «عملیات رسانهای»، نفوذ به دوربینهای امنیتی در مکانهای حساس را دنبال میکرده است. این اسناد، لوگو و طراحیهای گرافیکی مطابقتدار با محتوایی را که «عصای موسی» طی سالها در تلگرام منتشر کرده، نشان میدهند.
شخصیتهای جعلی اسرائیلی: از «شلدون» تا «مالکی»
رسیدها و سوابق انتقال رمزارز موجود در اسناد نشان میدهد ایران زیرساخت گستردهای برای عملیات نفوذ سایبری ساخته که شامل هویتهای جعلی اسرائیلی همراه با شماره تلفنهای اسرائیلی است.
در اسناد، فردی جعلی به نام شلدون بایر ساکن «خیابان احد هعام ۸۵ پتاحتیکوا» معرفی شده و فرد دیگری به نام مالکی تایتل، ساکن تلآویو که هیچکدام وجود خارجی ندارند.
ایران با استفاده از رمزارز، از طریق این هویتها سه سرور مجازی در داخل اسرائیل خریده و از آنها برای انجام حملات از IPهای محلی استفاده کرده؛ اقدامی که باعث واقعیتر شدن حملات فیشینگ شده است.
اسناد همچنین فهرست شمارههای اسرائیلی خریداریشده برای این هویتها را نشان میدهد. این زیرساخت میتوانست به ایران در جذب و اداره عوامل در داخل اسرائیل کمک کند. طبق گزارش هاآرتص، ایران در جریان جنگ غزه از طریق تلگرام تلاش کرده بود با استفاده از شمارههای محلی، افراد را تهدید کند، بستههایی به روزنامهنگاران، نمایندگان کنست و خانواده گروگانها بفرستد و عملیات روانی انجام دهد.
اسناد همچنین نشان میدهد ایران تلاش کرده به اهداف دیگری در جهان حمله کند، از جمله: پلیس دبی، دولت اردن، شرکتهای کشتیرانی یونان (برای رصد فعالیتهای دریایی و دور زدن تحریمها)، وزارت خارجه ترکیه و مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور.
یورونیوز فارسی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
فیل استوارت و ادریس علی / خبرگزاری رویترز / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
چهار مقام آمریکایی به رویترز گفتهاند که ایالات متحده در روزهای آینده آماده آغاز مرحله جدیدی از عملیات مرتبط با ونزوئلا است؛ اقدامی که در چارچوب تشدید فشار دولت دونالد ترامپ بر حکومت نیکلاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، صورت میگیرد.
رویترز نتوانست زمان دقیق یا گستره این عملیات جدید را مشخص کند و همچنین مشخص نیست که آیا رئیسجمهور دونالد ترامپ تصمیم نهایی برای اقدام را گرفته است یا خیر. در هفتههای اخیر، گزارشهای متعددی از احتمال اقدام قریبالوقوع منتشر شده است؛ همزمان با اعزام نیروهای نظامی آمریکا به منطقه کارائیب در بحبوحه وخامت روابط با ونزوئلا.
دو تن از این مقامات آمریکایی گفتند که به احتمال زیاد «عملیات مخفیانه» اولین بخش از اقدام جدید علیه مادورو خواهد بود. هر چهار مقامی که در این گزارش نقل قول شدهاند، به دلیل حساسیت بالای اقدام پیشروی ایالات متحده، به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند.
پنتاگون پرسشها را به کاخ سفید ارجاع داد و سازمان سیا از اظهارنظر خودداری کرد.
یک مقام ارشد دولت آمریکا روز شنبه هیچ گزینهای را در مورد ونزوئلا رد نکرد و گفت: «رئیسجمهور ترامپ آماده است تا از تمام عناصر قدرت آمریکا برای جلوگیری از سرازیر شدن مواد مخدر به کشورمان و به عدالت سپردن مسئولین آن استفاده کند.» این مقام نیز به شرط ناشناس ماندن سخن میگفت.
دولت ترامپ در حال بررسی گزینههای مختلف در قبال ونزوئلا است تا با آنچه «نقش مادورو در تأمین مواد مخدر غیرقانونی که جان آمریکاییها را گرفته» توصیف کرده، مقابله کند. مادورو هرگونه ارتباط با قاچاق مواد مخدر را رد کرده است.
دو مقام آمریکایی به رویترز گفتند که یکی از گزینههای در حال بررسی، تلاش برای سرنگونی نیکلاس مادورو است.
مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است که ترامپ به دنبال برکناری اوست و تأکید کرده که مردم و ارتش ونزوئلا در برابر هرگونه تلاش در این زمینه مقاومت خواهند کرد.
رئیسجمهور ونزوئلا که روز یکشنبه ۶۳ سالگی خود را جشن میگیرد، شب شنبه در تئاتر اصلی کاراکاس در مراسم افتتاحیه یک سریال تلویزیونی بر اساس زندگی خود حضور یافت.
تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه کارائیب از چند ماه پیش آغاز شده و ترامپ پیشتر مجوز عملیات مخفی سیا در داخل ونزوئلا را صادر کرده بود. اداره هوانوردی فدرال آمریکا (FAA) روز جمعه به شرکتهای هواپیمایی بزرگ هشدار داد که پرواز بر فراز ونزوئلا ممکن است با «وضعیت بالقوه خطرناک» همراه باشد و از آنها خواست احتیاط کنند.
پس از این هشدار، سه شرکت هواپیمایی بینالمللی پروازهای خروجی خود از ونزوئلا را در روز شنبه لغو کردند.
مقامات آمریکایی اعلام کردند که ایالات متحده روز دوشنبه کارتل «کارتل د لوس سولس» (کارتل خورشیدها) را به دلیل نقش ادعایی آن در وارد کردن مواد مخدر غیرقانونی به آمریکا، بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی معرفی خواهد کرد. دولت ترامپ مادورو را رهبر این کارتل معرفی کرده؛ اتهامی که او قویاً رد میکند.
هگست: پس از تعیین تروریستی بودن، گزینههای جدیدی در اختیار داریم
پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده، هفته گذشته اظهار داشت که این تعیین تروریستی بودن «مجموعهای کاملاً جدید از گزینهها را در اختیار ایالات متحده قرار میدهد».
ترامپ گفته است که این اقدام آتی به آمریکا اجازه میدهد داراییها و زیرساختهای مادورو در ونزوئلا را هدف قرار دهد، اما همزمان اعلام کرده که آماده مذاکره و پیگیری راهحل دیپلماتیک نیز هست.
دو مقام آمریکایی تأیید کردند که گفتوگوهایی بین کاراکاس و واشنگتن در جریان بوده است. مشخص نیست که آیا این گفتوگوها میتواند بر زمانبندی یا مقیاس عملیات آمریکا تأثیر بگذارد یا خیر.
بزرگترین ناو هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا، «جرالد آر. فورد»، روز ۱۶ نوامبر همراه با گروه ضربت خود وارد منطقه کارائیب شد و به دستکم هفت ناو جنگی دیگر، یک زیردریایی هستهای و جنگندههای اف-۳۵ ملحق گردید.
نیروهای آمریکایی در این منطقه تاکنون بر عملیات مبارزه با مواد مخدر تمرکز داشتهاند؛ هرچند قدرت آتش جمعآوریشده به مراتب بیش از نیاز چنین عملیاتی است. از ماه سپتامبر تاکنون، نیروهای آمریکایی دستکم ۲۱ حمله به قایقهای مشکوک به حمل مواد مخدر در کارائیب و اقیانوس آرام انجام دادهاند که طی آن حداقل ۸۳ نفر کشته شدهاند.
گروههای حقوق بشری این حملات را «اعدامهای فراقضایی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کردهاند و برخی از متحدان آمریکا نگرانی فزایندهای از احتمال نقض قوانین بینالمللی توسط واشنگتن ابراز داشتهاند.
ایالات متحده در ماه اوت پاداش خود برای اطلاعات منجر به دستگیری مادورو را دو برابر کرد و به ۵۰ میلیون دلار رساند.
ارتش آمریکا از نظر قدرت به مراتب بر ارتش ونزوئلا برتری دارد؛ ارتشی که به دلیل کمبود آموزش، حقوق پایین و فرسودگی تجهیزات به شدت تضعیف شده است. رویترز پیشتر گزارش داده بود که برخی فرماندهان واحدهای نظامی مجبور شدهاند برای تأمین غذای سربازان خود با تولیدکنندگان محلی غذا مذاکره کنند، زیرا کمکهای دولتی کافی نیست.
این واقعیت باعث شده دولت مادورو در صورت حمله آمریکا، به استراتژیهای جایگزین از جمله پاسخ «مقاومت طولانیمدت» به سبک چریکی فکر کند؛ اصطلاحی که در پخشهای تلویزیون دولتی نیز به کار رفته است.
بر اساس گزارشهای قبلی رویترز با استناد به منابع و اسناد برنامهریزی قدیمی، این رویکرد شامل فعالیت واحدهای کوچک نظامی در بیش از ۲۸۰ نقطه در سراسر کشور برای انجام خرابکاری و دیگر تاکتیکهای چریکی خواهد بود.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
بنی سبتی / اسرائیل هیوم / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
آیتالله خامنهای با اعتمادبهنفس بیشتری سخن میگوید و اسرائیل را «غدهای سرطانی که باید ریشهکن شود» میخواند؛ در حالیکه گزارشها درباره بازسازی توان نظامی ایران رو به افزایش است. با این حال، این نمایش قدرت ظاهری واقعیتی عمیقتر را پنهان میکند: بحرانی درونی و فراگیر در ساختار جمهوری اسلامی.
در هفتههای اخیر و بهویژه در روزهای گذشته، مقامهای ایرانی تهدیدهای تازهای درباره احیای ظرفیتهای هستهای کشور مطرح کردهاند و آن را همچون ابزاری حیاتی برای بازدارندگی رژیم جلوه میدهند. همزمان، گزارشهای متعددی از تلاش برای بازسازی سامانههای تولید موشک در ایران منتشر میشود که ظاهراً با سرعت قابلتوجهی در حال انجام است.
حتی گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه ایران در حال پر کردن دوباره انبارهای موشکهای دوربرد خود است و ذخایر پیش از جنگ با اسرائیل ـــ حدود دو هزار موشک ـــ را بازسازی میکند. البته باید توجه داشت که ایران در حال حاضر بخش قابلتوجهی از پرتابگرهای خود را از دست داده و از این رو، شمار موشکها بهخودیخود تهدیدی به آن اندازه بزرگ نیست.
این تهدیدها مستقیماً متوجه اسرائیل، ارتش این کشور و مقامات بلندپایه آن است. علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، که از آغاز جنگ تنها در چند مراسم محدود و کماهمیت حضور یافته بود، بهتدریج نشانههایی از بازگشت اعتمادبهنفس از خود بروز میدهد.
هفته گذشته، او بار دیگر اسرائیل را «غدهای سرطانی در خاورمیانه» توصیف کرد و گفت باید «برای همیشه از میان برداشته شود». طبق روال همیشگی، سخنانش را به صورت سومشخص بیان کرد تا خود را از مسئولیت مستقیم مبرّا نشان دهد و چنین القا کند که نابودی اسرائیل یا به خودیِ خود رخ میدهد یا به دست «انبوه مسلمانانی» که علیه اسرائیل قیام میکنند، بدون آنکه ایران نقش مستقیمی داشته باشد. او پیشتر نیز از همین شگرد استفاده کرده است.
در نگاه نخست، این اظهارات شاید تهدیدآمیز جلوه کند و هر شهروند اسرائیلی را به نگاهی بدبینانه نسبت به پیامدهای جنگ با ایران وادارد؛ نگاهی متفاوت با روزهای نخست پس از پیروزی قاطع اسرائیل بر رژیم ایران. با این حال، در پسِ این هیاهوی رسانهای که ایران ایجاد میکند، نباید از چند واقعیت کلیدی درباره شرایط کنونی این کشور غفلت کرد.
۱. سنت دیرینه رجزخوانی
در چارچوب سنت چندصدساله ایران برای مقابله با دشمنان، این کشور همواره تمایل دارد قدرت خود را بیش از اندازه واقعی جلوه دهد و در عین حال ضعف دشمنانش را بزرگنمایی کند. رژیم ایران با راهاندازی سایتها و حسابهای بیشمار در شبکههای اجتماعی، تصویری از نیرویی عظیم، منابع بیپایان و تواناییهای نامحدود ارائه میدهد تا رقبای خود را مرعوب و از هرگونه اقدام علیه ایران بازدارد.
این رفتار در فارسی با واژه «رجزخوانی» شناخته میشود؛ سنتی که در آن جنگجوی ایرانیِ نیرومند پیش از نبرد به صف مقدم دشمن نزدیک میشد و با فریاد، از قدرت خود و سپاهش میگفت، به امید آنکه دشمن دچار هراس شود و از نبرد بپرهیزد. این تاکتیک بخشی از سنت راهبردی ایران در «پیشگیری بهجای پاسخ» است، که نقطه مقابل دکترین اسرائیلی واکنش سریع محسوب میشود.
۲. فساد و ناکارآمدی در حاکمیت
امروز ایران به دست گروهی از سیاستمداران و فرماندهان سپاه پاسداران اداره میشود که گرفتار توهم توطئه، فساد مالی و نزاعهای درونیاند. بسیاری از آنان گذرنامه غربی در اختیار دارند تا در زمان بحران از کشور بگریزند و فرزندانشان از پیش در غرب اقامت دارند و با پول نفت ایران داراییهای کلان گرد آوردهاند. از همینرو، شعار «دفاع از ایران تا آخرین قطره خون» بیش از آنکه واقعیتی سیاسی باشد، پروپاگاندایی است آموخته از دستگاههای اطلاعاتی روسیه و چین که به مقامهای ایرانی آموختهاند چگونه با ناسیونالیسمِ توخالی افکار عمومی را فریب دهند. در مقابل، اسرائیل از وجود کارشناسان حرفهای، بهویژه در بخش امنیتی، و از مدیرانی وفادار به دولت بهرهمند است؛ امری که برایش برتری راهبردی ایجاد میکند.
۳. ایرانِ خودویرانگر
زیر رهبری خامنهای، ایران به کشوری خودویرانگر بدل شده است. رژیم، بهشکلی وسواسآمیز منابع طبیعی و زیستمحیطی کشور را میفرساید تا بودجه شبکههای ترور، برنامههای موشکی و هستهای و ماشین تبلیغاتی خود را تأمین کند؛ ماشینی که نیروهایی از آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه را برای هدف قرار دادن غرب و اسرائیل جذب میکند. این همان کشوری است که شهروندانش از کمبود آب و برق در رنجاند، در حالیکه رژیم در آفریقا برای کودکان قبیلهای مهدکودک میسازد و در آمریکای جنوبی مسجد بنا میکند.
بهایندلیل، تهدید ایران باید در ابعاد واقعیاش دیده شود؛ نه بزرگنمایی شود و نه بیاهمیت تلقی گردد. اکنون لحظهای حساس است که باید واقعیتها بر ترسهای عمومی غلبه کنند. افکار عمومی اسرائیل باید بداند که ایران هرچند موشکهای زیادی دارد، اما پرتابگر کافی در اختیار ندارد؛ و در عین حال اسرائیل موفق شده است فعالیتهای تروریستی حزبالله را مختل کند و از تلاشهای این گروه برای مسلح شدن مجدد جلوگیری نماید، با وجود اصرار ایران برای انتقال پول و سلاح به آن.
ناتوانی تاریخی ایران در مصالحهجویی، بارها به فروپاشی حکومتها و امپراتوریهایش انجامیده است؛ از زمان اسکندر مقدونی ــــ که تنها در پی نوار ساحلی کوچکی نزدیک آتن بود ــــ تا فتح ایران به دست عربها و در نهایت سقوط آخرین شاه در سال ۱۹۷۹. رژیم کنونی نیز بهای تکبّر و تهدیدهای بیپایه خود را خواهد پرداخت، و شاید مردم ایران سرانجام نقشی در پایان دادن به آن ایفا کنند. تا آن زمان، اسرائیل بر جزئیات تهدیدهای ایران تمرکز دارد و اجازه نمیدهد لفاظیهای تند رژیم، بر ارزیابی واقعبینانهاش سایه بیفکند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
توماس فریدمن / نیویورکتایمز / ۲۲ نوامبر ۲۰۲۵
سرانجام، به نظر میرسد رئیسجمهور ترامپ ممکن است جایزهٔ صلحی دریافت کند که جایگاه او را در تاریخ تثبیت کند. اما متأسفانه، این همان جایزهٔ صلح نوبلی نیست که او چنان مشتاقانه در پی آن است. این جایزه، «جایزهٔ صلح نویل چمبرلین» (Neville Chamberlain Peace Prize) است — جایزهای که تاریخ به رهبر کشوری اعطا میکند که بیش از هر کشور دیگری، متحدان و ارزشهای خود را به یک دیکتاتور متجاوز میفروشد.
این جایزه شایسته است با بسیاری از «وزرای خارجه» ترامپ — استیو ویتکاف، مارکو روبیو و دن دریسرل — شریک شود؛ کسانی که با هم تسلیم اوکراین در برابر مطالبات ولادیمیر پوتین را بدون هیچ مشورت قبلی با اوکراین یا متحدان اروپایی ما مذاکره کردند — و سپس به اوکراین گفتند که باید این طرح را تا روز شکرگزاری بپذیرد.
یعنی همین پنجشنبهٔ پیشِ رو.
اگر اوکراین واقعاً مجبور شود تا آن زمان در برابر مفاد مشخص این «توافق» تسلیم شود، روز شکرگزاری دیگر یک تعطیلات آمریکایی نخواهد بود. این روز به یک تعطیلات روسی تبدیل خواهد شد؛ روز سپاسگزاری از اینکه پیروزی در جنگ وحشیانه و بیاساس پوتین علیه مردم اوکراین — جنگی که از لحاظ اخلاقی، نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی کاملاً شکست خورده — نه از راه برتری تسلیحاتی یا مشروعیت ادعاهای روسیه، بلکه از طریق یک دولت آمریکایی به روسیه اهدا شده است.
«روز شکرگزاری» را به روسی چگونه میگویند؟
به همهٔ آقایانی که این بوقلمون را تحویل مسکو دادند، فقط یک توصیه میتوانم بکنم: هیچ توهّمی به خود راه ندهید. نه شبکهٔ فاکسنیوز و نه کارولین لویت، سخنگوی کاخ سفید، تاریخ این توافق را نخواهند نوشت. اگر این توافق را به همین شکل به اوکراین تحمیل کنید، نام تکتک شما در دفتر ننگِ تاریخ کنار نام چمبرلین ثبت خواهد شد؛ کسی که امروز تنها برای یک چیز به یاد آورده میشود:
او نخستوزیر بریتانیا بود که سیاست «مماشات» را پی گرفت؛ سیاستی که میکوشید برای جلوگیری از جنگ با آلمان هیتلری، در برابر مطالبات او عقبنشینی کند. این سیاست در توافق مونیخ ۱۹۳۸ عینیت یافت، جایی که چمبرلین، همراه با دیگر رهبران اروپایی، به آلمان اجازه داد بخشهایی از چکسلواکی را ضمیمه کند. او با غرور اعلام کرد این کار «صلح در زمان ما» را تضمین خواهد کرد. یک سال بعد، با حملهٔ آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد و چمبرلین مجبور به استعفا شد — و ننگ ابدی برای او باقی ماند.
طرح ترامپ، اگر اجرا شود، همان معادل امروزی این اشتباه خواهد بود. با پاداش دادن به حملهٔ بیدلیل پوتین به اوکراین — حملهای مبتنی بر وسواس او برای تبدیل اوکراین به بخشی از «مادر روسیه» — ایالات متحده کل اتحادیهٔ اروپا را زیر نفوذ پوتین قرار خواهد داد. پیام ترامپ به متحدان ما کاملاً روشن خواهد بود: پوتین را تحریک نکنید، زیرا تا زمانی که من فرماندهٔ کل قوا هستم، آمریکا هیچ هزینهای نخواهد پرداخت و هیچ باری در دفاع از آزادی شما بر دوش نخواهد گرفت.
به همین دلیل، اگر این طرح به همین شکل به اوکراین تحمیل شود، باید فعل جدیدی به واژگان دیپلماتیک اضافه کنیم: «ترامپ شدن» — یعنی فروخته شدن توسط رئیسجمهور آمریکا، به دلایلی که هیچیک از شهروندانش نمیدانند (هرچند بیگمان دلایلی وجود دارد). و تاریخ، مردانی را که این کار را کردند — دونالد ترامپ، استیو ویتکاف، مارکو روبیو و دن دریسرل — هرگز فراموش نخواهد کرد؛ زیرا ننگ آنان ابدی خواهد بود.
همانگونه که یک سرمقالهٔ والاستریت ژورنال در روز جمعه نوشت: «آقای ترامپ ممکن است تصور کند اگر اروپا و اوکراین پیشنهاد او را رد کنند، بالاخره میتواند دست خود را از اوکراین بشوید. او آشکارا از سر و کار داشتن با این جنگ به ستوه آمده است. اما مماشات با آقای پوتین، باقی دورهٔ ریاستجمهوری او را تسخیر خواهد کرد. اگر آقای ترامپ فکر میکند رأیدهندگان آمریکایی از جنگ متنفرند، صبر کند تا بفهمد چقدر از ننگ بیزارند. … یک توافق بد در اوکراین به دشمنان آمریکا نشان خواهد داد که میتوانند آنچه را میخواهند با زور، باجگیری هستهای یا صرفاً ادامهٔ فشار تا زمانی که آمریکا علاقهاش را از دست بدهد، تصاحب کنند.»
توجه داشته باشید که من بههیچوجه با یک راهحل مذاکرهشده مخالفتی ندارم. در واقع، از همان آغاز این جنگ بارها گفتهام که پایان آن تنها با یک «توافق کثیف» ممکن است. اما این توافق نمیتواند «توافقی چرکین» باشد؛ و طرح ترامپ همان چیزی است که تاریخ آن را یک توافق چرکین خواهد نامید.
حتی پیش از رسیدن به جزئیات کلیدی، کافی است در نظر بگیرید که تا چه اندازه مضحک است ترامپ با پوتین توافقی انجام دهد و اوکراین و متحدان اروپایی ما را تنها زمانی وارد مذاکرات کند که توافق تقریباً نهایی شده باشد. سپس ترامپ اعلام کرد این طرح باید تا پنجشنبه پذیرفته شود؛ گویی ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین ــ که باید پذیرش پارلمان کشورش را نیز جلب کند ــ میتواند حتی اگر بخواهد، تا آن زمان چنین کاری انجام دهد.
دیوید سنجر، همکارم در نیویورکتایمز، در تحلیل محتوای این طرح نوشت: «بسیاری از ۲۸ بندِ طرح پیشنهادی کاخ سفید برای صلح روسیه–اوکراین، گویی در کرملین نوشته شدهاند. این بندها تقریباً همهٔ مطالبات حداکثری پوتین را منعکس میکنند.»
طبق این طرح، اوکراین باید رسماً تمام قلمرویی را که روسیه در مناطق دونتسک و لوهانسک برای خود اعلام کرده، به آن واگذار کند. ایالات متحده نیز آن را بهعنوان قلمرو روسیه بهرسمیت خواهد شناخت. هیچ نیروی ناتو اجازهٔ استقرار در داخل اوکراین را نخواهد داشت تا تضمین شود روسیه هرگز دوباره حمله نکند. شمار نیروهای ارتش اوکراین باید به ۶۰۰ هزار نفر محدود شود — یعنی ۲۵ درصد کمتر از سطح فعلی — و این کشور از داشتن سلاحهای دوربردی که بتواند به روسیه برسد منع خواهد شد. کییف نیز «تضمینهای امنیتی» مبهمی از آمریکا در برابر احتمال حملهٔ دوبارهٔ روسیه دریافت خواهد کرد (اما چه کسی در اوکراین یا مسکو به چنین تضمینهایی از سوی ترامپ اعتماد خواهد کرد؟).
طبق طرح ترامپ، ۱۰۰ میلیارد دلار از داراییهای مسدودشدهٔ روسیه به تلاشهای تحت رهبری آمریکا برای بازسازی و سرمایهگذاری در اوکراین اختصاص مییابد، و ایالات متحده سپس ۵۰ درصد از سود این سرمایهگذاری را دریافت میکند. (بله، ما نیمی از سود صندوقی را مطالبه میکنیم که قرار است کشوری ویرانشده را بازسازی کند.)
ترامپ، که با واکنش شدید متحدان، کنگره و اوکراین روبهرو شد، روز شنبه گفت این «پیشنهاد نهایی» او نیست؛ اما افزود اگر زلنسکی این شروط را نپذیرد، «میتواند تا جایی که دل کوچکش میخواهد به جنگ ادامه دهد.» ترامپ، همچون همیشه، مواضعی پراکنده دارد — و همچون همیشه آماده است ضربه را به زلنسکی بزند، مردی که برای آزادی کشورش میجنگد، و نه به پوتین، مردی که آزادی اوکراین را میخواهد بگیرد.
یک «توافق کثیفِ قابلقبول» چه ویژگیهایی دارد؟
چنین توافقی خطوط نبرد را در وضعیت فعلی منجمد میکرد، اما هیچ بخش اشغالشدهای از خاک اوکراین را رسماً واگذار نمیکرد. همچنین مستلزم استقرار نیروهای امنیتی اروپا ــ با پشتیبانی لجستیکی آمریکا ــ در امتداد خط آتشبس بود، بهعنوان ماشهای نمادین در برابر هرگونه حملهٔ دوبارهٔ روسیه. این توافق، روسیه را مجبور به پرداخت مبلغی قابلتوجه برای جبران همهٔ ویرانیهایی میکرد که به اوکراین وارد کرده — و تا زمان انجام این تعهد، مسکو را منزوی و تحت تحریم نگه میداشت — و شامل تعهد اتحادیهٔ اروپا برای پذیرش اوکراین بهعنوان عضو، بهمحض آمادگی این کشور و بدون دخالت روسیه، میشد.
این نکتهٔ آخر بسیار حیاتی است. چرا که در این صورت مردم روسیه ناچار خواهند بود همواره ببینند برادران و خواهران اسلاو اوکراینیشان در اتحادیهٔ اروپا ــ اتحادیهای شکوفا ــ زندگی میکنند، در حالی که خودشان در دیکتاتوری غارتگرِ پوتین گرفتار ماندهاند. این تضاد، بهترین مجازات پوتین برای این جنگ است و چیزی است که پس از پایان جنگ، بیشترین دردسر را برای او ایجاد خواهد کرد.
چنین توافق کثیفی، توافقی بود که تاریخ ترامپ را بابت آن تحسین میکرد — بهدست آوردن بهترین نتیجه از یک دست نهچندان خوب، با استفاده از اهرم فشار آمریکا بر هر دو طرف، همانطور که او در غزه انجام داد.
اما استفاده از اهرم فشار آمریکا فقط بر اوکراین، یک توافق چرکین است — یعنی تا کردن یک دست ضعیف در برابر رهبری روسیه که خودش نیز دست فاجعهباری دارد.
در پوکر برای چنین چیزی یک اصطلاح وجود دارد: «سادهلوح».
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
ابراز نگرانی از سرنوشت احسان افرشته و مهدی فرید، دو زندانی محکوم به اعدام
احسان افرشته، زندانی متهم به جاسوسی که حکم اعدام او تایید شده، روز ۱۹ آبان با توسل نیروهای امنیتی به زور، از بند عمومی به بند امنیتی ۲۴۱ منتقل شد. همچنین مهدی فرید، دیگر زندانی متهم به جاسوسی که به اعدام محکوم شده بود، به زندان قزلحصار منتقل شده است.
سازمان حقوق بشر ایران با اشاره به افزایش اعدام متهمان جاسوسی در ماههای گذشته، نسبت به سرنوشت این دو متهم ابراز نگرانی میکند و از جامعه جهانی میخواهد تا برای نجات جان آنها بکوشد.
از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تاکنون، جمهوری اسلامی دستکم ۱۲ نفر را به اتهام «افساد فیالارض» و «محاربه» از طریق جاسوسی برای اسرائیل اعدام کرده است.
احسان افراشته
احسان افرشته (افراشته)، ۳۱ ساله، فارغالتحصیل مهندسی عمران است که طبق گزارشها پیش از بازداشت در حوزههای امنیت سایبری، تحلیل اطلاعات متنباز (OSINT)، تست نفوذ و ساخت ماکتهای صنعتی فعالیت میکرده است. به گفتهٔ همسلولی او، مهدی محمودیان: «احسان افرشته [افراشته] پیشتر پس از خروج از کشور و اقامت در ترکیه، زمانی که متوجه سوءاستفاده سرویسهای خارجی از او شد، با گفتوگوی پدرش با نهادهای امنیتی و هماهنگی با آنان، تصمیم به بازگشت داوطلبانه به ایران گرفت. اما پس از بازگشت، در روندی قضایی به اعدام محکوم شد.»
پس از بازگشت، احسان خود را معرفی کرد، بازداشت شد و به مدت پنج ماه در سلول انفرادی نگهداری شد. گفته میشود که در این مدت، بازجویان اعترافاتِ او را با قرار دادن یک تختهسفید مقابلش و وادار کردن او به تکرار جملات از پیش نوشته شده، به مدت حدود دو ساعت مقابل دوربین ضبط کردند.
او تهدید شده بود که اگر همکاری نکند، چند عملیات ترور را به او نسبت خواهند داد. بازجویان از تصاویر خصوصی برای تحت فشار گذاشتن او و خانوادهاش استفاده کردند. بازپرس پرونده به او گفته بود که بین دو تا ده سال حبس خواهد گرفت و یک تهیهکننده تلویزیون یا بازجو نیز به او وعده داده بود که حکم بیش از هفت سال نخواهد بود و شامل عفو زودهنگام میشود؛ وعدههایی که هیچکدام عملی نشدند.
طبق گزارشها، در کیفرخواست، انتقال بیش از ۴۰ سند «بهکلی سری، سری و بسیار محرمانه» مطرح شده که احسان قاطعانه آنها را رد میکند. بر اساس گزارشها، رفتار واقعی او محدود به هشدار دادن به وبسایتهای مستقل دربارهٔ حملات سایبری قریبالوقوع دولت بوده است. او گفته است: «من به میل خودم آمدم. مکاتباتم موجود است. به من گفته بودند آسیبی نخواهم دید. برخلاف کیفرخواست، من هیچ سند محرمانه دولتی را به کسی ندادهام.»
بر اساس گزارشها، احسان به وکیل منتخب خود دسترسی نداشت و در دادگاه با وکیل تسخیری محاکمه شد. او در اواخر ژوئن ۲۰۲۵ توسط قاضی اعدام، صلواتی، به اعدام محکوم شد و این حکم در شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور تأیید شد. شعبه ۹ دیوان عالی نیز نخستین درخواست فرجامخواهی او را رد کرد. پدر احسان پس از شنیدن خبر صدور حکم اعدام برای پسرش دچار حمله قلبی شد و جان باخت.
مهدی فرید
مهدی فرید ۴۸ ساله و اهل اراک است. او هنگام بازداشت در۱۱ خرداد ۱۴۰۳، در سازمان انرژی اتمی ایران کار میکرد. گفته میشود که او با وجود همکاری کامل با مقامها، ابتدا در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ده سال حبس محکوم شد و پس از برگزاری دادگاه مجدد، اینبار در شعبه ۲۳ دادگاه انقلاب تهران، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به اعدام محکوم شد. بر اساس گزارشها، مهدی اکنون در انتظار نتیجه تجدیدنظر است. او در زندان قزلحصار نگهداری میشود و ممنوع الملاقات.
از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تاکنون، جمهوری اسلامی دستکم ۱۲ نفر را به اتهام «افساد فیالارض» و «محاربه» از طریق جاسوسی برای اسرائیل (بر اساس ماده ۶ «قانون مقابله با اقدامات رژیم صهیونیستی علیه صلح و امنیت») اعدام کرده است.
به ترتیب اجرا:
محسن لنگرنشین، پدرام مدنی، اسماعیل فکری، مجید مسیبی، محمد امین مهدویشایسته، ادریس آلی، آزاد شجاعی، رسول احمد رسول، روزبه وادی، بابک شهبازی، بهرام چوبی و جواد نعیمی.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
طارق عماره / خبرگزاری رویترز / ۲۲ نوامبر ۲۰۲۵
هزاران تونسی روز شنبه در پایتخت راهپیمایی کردند و علیه «بیعدالتی و سرکوب» شعار دادند. آنان رئیسجمهور قیس سعید را متهم کردند که با استفاده از دستگاه قضایی و پلیس، حکومت فردی خود را تثبیت کرده است.
این اعتراض بخشی از موجی گسترده بود که تونس را فرا گرفته و روزنامهنگاران، پزشکان، بانکها و سیستم حملونقل عمومی را درگیر کرده است. همچنین هزاران نفر خواستار تعطیلی یک کارخانه شیمیایی به دلایل زیستمحیطی شدند.
معترضان با پوشیدن لباسهای سیاه، خشم و اندوه خود را از آنچه «تبدیل تونس به زندانی روباز» نامیدند، نشان دادند. آنان پلاکاردهایی با شعارهایی چون «بس است سرکوب»، «نه ترس، نه وحشت، خیابانها متعلق به مردم است» در دست داشتند.
این تجمع فعالان، سازمانهای غیردولتی و احزاب پراکنده از طیفهای مختلف را در یک نمایش نادر از اتحاد علیه سعید گرد هم آورد. این رویداد بحران شدید سیاسی و اقتصادی تونس را برجسته میکند و چالشی بزرگ برای سعید محسوب میشود؛ کسی که در سال ۲۰۲۱ قدرت را به دست گرفت و با صدور فرمان حکمرانی را آغاز کرد.
معترضان شعارهایی چون «ما در حال خفه شدن هستیم!»، «بس است استبداد!» و «مردم خواهان سقوط رژیم هستند!» سر دادند.
عزالدین حزقی، پدر سیاستمدار زندانی جوهر بن مبارک، به رویترز گفت: «سعید کشور را به زندانی روباز تبدیل کرده است، ما هرگز تسلیم نخواهیم شد.»
احزاب مخالف، گروههای مدنی و روزنامهنگاران همگی سعید را متهم میکنند که با بهرهگیری از دستگاه قضایی و پلیس، انتقادها را خاموش میسازد.
ماه گذشته سه گروه برجسته حقوق مدنی اعلام کردند که مقامات فعالیتهای آنان را به دلیل ادعای دریافت بودجه خارجی تعلیق کردهاند.
سازمان عفو بینالملل اعلام کرده است که سرکوب گروههای حقوقی به سطحی بحرانی رسیده و شامل بازداشتهای خودسرانه، توقیف داراییها، محدودیتهای بانکی و تعلیق فعالیتها علیه ۱۴ سازمان غیردولتی میشود.
مخالفان میگویند سعید استقلال دستگاه قضایی را نابود کرده است. او در سال ۲۰۲۲ شورای عالی قضایی را منحل و دهها قاضی را برکنار کرد؛ اقدامی که گروههای مخالف و مدافعان حقوق بشر آن را کودتا خواندند.
اکثر رهبران مخالف و دهها منتقد اکنون در زندان هستند.
سعید اما انکار میکند که به دیکتاتور تبدیل شده یا از دستگاه قضایی علیه مخالفان استفاده میکند و میگوید در حال پاکسازی تونس از «خائنان» است.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
برگردان: علیمحمد طباطبایی
گفتگوی جدیدترین شماره هفتهنامه اشپیگل
گفتوگوی اشپیگل: اوتو کرنبرگ روانپزشکی است با شهرت جهانی. او در کودکی از دست هیتلر گریخت و امروز در آمریکا و در دوران ترامپ زندگی میکند. او در هر دو مرد، الگوهای شخصیتی مشابهی تشخیص میدهد.
کرنبرگ ۹۷ ساله، روز طولانی را پشت سر گذاشته است. این پزشک عصر روز گذشته [چهارشنبه ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵ / ۲۸ آبان ۱۴۰۴] از آمریکا به آلمان سفر کرده، در یک بیمارستان در کلن شش ساعت درباره کار خود سخنرانی کرده و سپس یک مصاحبه یک ساعته تلویزیونی انجام داده است. با این وجود، این روانپزشک اتریشیالاصل، وقتی ساعت هفت عصر در خانه یکی از دوستانش در نزدیکی بن برای گفتوگو در یک صندلی مینشیند، هیچ نشانهای از خستگی نشان نمیدهد.
کرنبرگ در سال ۱۹۳۹ با والدینش از وین به شیلی گریخت. تقریباً تمام خانوادهاش در هولوکاست کشته شدند. او در سال ۱۹۶۱ به آمریکا رفت و از سال ۱۹۷۶ استاد روانپزشکی در دانشگاه کرنل و پزشک ارشد بیمارستان پرسبیترین نیویورک بود. او را یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان روانکاوی مدرن میدانند. تنها نشانه قابل تشخیص از سنش: شنیدن برایش دشوار است. بنابراین ترجیح میدهد سوالات و اظهارات را بخواند. با تشکر از قابلیت یادداشتبرداری در تلفن همراه که گفتار را در چند ثانیه به متن تبدیل میکند، این کار بیدردسر است.
اشپیگل: آقای کرنبرگ، شما به عنوان یک پسر یهودی مجبور شدید در سن نزدیک به یازده سالگی وین را ترک کنید. امروز، به عنوان یک آمریکایی، تصاویر افرادی را میبینید که قرار است از کشور اخراج شوند و هنگام دستگیری با خشونت از خانوادههایشان جدا میشوند. این چه احساسی در شما برمیانگیزد؟
کرنبرگ: این که ترامپ از چنین روشهایی استفاده میکند مرا شوکه نمیکند. من از او انتظار دیگری ندارم. چیزی که مرا شوکه میکند، عدم واکنش مناسب به آن است. چرا این هراس در سیاستمداران دموکرات وجود دارد؟ ترامپ آشکارا میگوید که او رئیسجمهور آمریکاییها نیست، بلکه رئیسجمهور جمهوریخواهان است و تنها به یک حزب متعهد است. این دقیقاً مشخصه دیکتاتوریهاست.
اشپیگل: آیا وقتی شاهد هستید که مردم دوباره طرد یا تحقیر میشوند، تصویری از دوران کودکی به ذهنتان خطور میکند؟
کرنبرگ: تصاویر زیادی وجود دارد. به ویژه لحظهای را به یاد میآورم که از مدرسه دولتی اخراج شدیم. ناگهان روشن گردید که ما دیگر به آنجا تعلق نداریم. دیگر هیچ دوستی بین کودکان یهودی و غیریهودی وجود نداشت، هیچ گفتوگوی عادیای در کار نبود. همه جا این تابلوها بود: «ورود یهودیان و سگها ممنوع». من هنوز هم آنها را میبینم، روی نیمکتهای مقابل «پارک شهر وین» (Wiener Volksgarten) ، جایی که من زندگی میکردم.
اشپیگل: آن زمان چگونه در مورد این تجربیات با والدین خود صحبت میکردید؟
کرنبرگ: والدین من اصلاً با من صحبت نمیکردند، آنها سعی میکردند از من محافظت کنند. ما بچهها این مسائل را بین خودمان حل میکردیم. به همراه چهار پنج پسر یهودی دیگر، ماهها در مغازهها و قنادیها شیرینی دزدی میکردیم. این برای والدین به شدت خطرناک بود. اما به ما احساس آزادی و اعتراض میداد. خیلی بعدتر، وقتی خانواده من در شیلی در کنار صدها مهاجر آلمانی- یهودی دیگر زندگی میکرد، ما نوجوانان بین خودمان در مورد تجربیاتمان صحبت میکردیم. تنها آن گاه بود که برایم روشن شد چه اتفاقی افتاده است.
اشپیگل: چرا شمار زیادی از مردم مشتاق به اصطلاح «مردان قدرتمند» در سیاست هستند - حتی زمانی که این افراد گاهی آشکارا دروغ میگویند و تفرقه میافکنند؟
کرنبرگ: در پاسخ به این پرسش، ما از چیزی صحبت میکنیم که در روانشناسی «گروه بزرگ واپسگرا» نامیده میشود: اعضای چنین گروهی احساس میکنند که دیگران بر جهان کنترل دارند، که آنان قربانی هستند و باید علیه این وضعیت شورش کنند. اغلب، یکی از آنان مأموریت مییابد تا این جهان خصومتآمیز را تسخیر کند. این رفتار شایسته ای برای بزرگسالان نیست، بلکه الگوهای کودکانهای هستند که افراد تحت استرس و ترس شدید ممکن است به آنها بازگردند.
اشپیگل: دقیقاً چه چیزی این استرس را برمیانگیزد؟
کرنبرگ: قطعاً احساس درماندگی نیز در این امر نقش دارد، که به نوعی محصول جانبی دموکراسی است: فرد از تصمیمات اکثریت ناراضی است، احساس میکند صدایش شنیده نمیشود. تا حدی این امر اجتنابناپذیر است و هر کسی آن را تجربه کرده است. اما وقتی این احساس شدت میگیرد، یک تحول طبیعی این است که فرد به دنبال رهبری مطمئن به خود، فوق العاده و کم نظیر و ضداجتماعی بگردد.
اشپیگل: چرا از آن به عنوان یک تحول طبیعی یاد میکنید؟
کرنبرگ: زیرا گروههای واپسگرا همیشه رهبران مشابهی را انتخاب میکنند. این گروههای بزرگ متشکل از حدود ۱۵۰ نفر با روش روانکاوی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در مدت کوتاهی، آنها تمایل داشتند که یا یک رهبر خودشیفته یا یک رهبر بدگمان (پارانوئید) انتخاب کنند.
اشپیگل: یعنی به زبان ساده، یک فرد خودمحور که میخواهد مورد تحسین قرار گیرد، یا فردی که به شکل بیمارگونی بدبین است و احساس میکند تحت تعقیب قرار دارد.
کرنبرگ: اگر گروه میانهرو باشد، رهبری از نوع «پدربزرگ مهربان» با ویژگیهای خودشیفته انتخاب میکند. او همه را آرام میکند و وعده صلح میدهد.
اشپیگل: و اگر گروهی باشد که بیشتر خشمگین است؟
کرنبرگ: در آن صورت آنها رئیسی پارانوئید میخواهند که ترسهای آنان را تقویت کند و علیه دشمن رهبریشان نماید. گروههایی که به ویژه ناراضی هستند و تحت فشار احساس میکنند، اغلب کسی را میخواهند که هر دو ویژگی را یکجا داشته باشد: خودشیفتگی و بدگمانی. یعنی کسی که از یک سو میخواهد دوست داشته شود و از سوی دیگر میخواهد از او بترسند. در اینجا است که شخصیتهای رهبری با «خودشیفتگی بدخیم» مطابقت پیدا میکنند.
اشپیگل: آیا ترامپ چنین انسانی است؟
کرنبرگ: او به هر حال به نظر میرسد که میخواهد توسط هوادارانش دوست داشته شود و همزمان طوری رفتار میکند که افراد بسیار زیادی با او مبارزه میکنند. اما: من نمیتوانم یک تشخیص روانپزشکی بدهم اگر شخص را معاینه نکرده باشم. بنابراین نمیدانم که آیا ترامپ از نظر بالینی از خودشیفتگی بدخیم رنج میبرد. ممکن است که او در زندگی خصوصیاش بسیار معقولتر و شایستهتر از عرصه عمومی رفتار کند - حتی اگر من این را باور نداشته باشم. اما به عنوان یک سیاستمدار، او قطعاً ویژگیهایی از خودشیفتگی بدخیم را نشان میدهد.
اشپیگل: دقیقاً کدام ویژگیها؟
کرنبرگ: علاوه بر نیاز به بزرگ و فوق العاده بودن، پرخاشگری و تقریباً یک کینهتوزی بیمارگونه به آن تعلق دارد: ترامپ خود را محاصرهشده توسط دشمنان میبیند، او هر کسی را که تا به حال کوچکترین حرفی علیه او زده است، زیر نظر میگیرد و دنبال میکند. ویژگی دیگر، عدم صداقتی است که با آن به جنگ با دشمنان ادعایی خود میرود. برای او مهم برنده شدن است - وسیله رسیدن به آن اهمیتی ندارد. هوادارانش نیز به خاطر این ویژگیها او را تحسین میکنند، زیرا ترامپ در دروغگویی فرد بی باکی است.

اشپیگل: منظورتان چیست؟
کرنبرگ: ترامپ این تصور را به آنان القا میکند که او برای هدف خوب و انسانی دروغ میگوید: او به نوعی جامعه متخاصم و دروغگویی را که آنان از آن احساس تهدید میکنند، با سلاح خودش میزند. هنگامی که او تغییرات آب و هوایی را انکار میکند یا دانشمندان را دشمن ملت اعلام میکند، این در نگاه هوادارانش نشانه ای از شجاعت است.
اشپیگل: منظورتان این است که رایدهندگان او آگاهند که او دروغ میگوید؟
کرنبرگ: احتمالاً افرادی که در محیط کار مستقیم او هستند میدانند که او دروغ میگوید. اما توده عظیم هوادارانش به او ایمان دارند، حتی زمانی که مثلاً ادعا میکند که در واقع او برنده انتخابات ۲۰۲۰ بوده است - و نه رقیبش بایدن. آن ۴۰ میلیون آمریکایی که از او پیروی میکنند، پیش از هر چیز معتقدند: او قدرتمند است، میتواند به آنچه میخواهد برسد، او همه مشکلات را حل میکند. همزمان، او به آنان نشان میدهد که یک انسان معمولی است، یکی از خود آنان: او مانند آنها صحبت میکند و جرات دارد هر چیزی را بگوید، حتی زنندهترین توهینها، تا برای رفاه آنان بجنگد. اینها الگوهای مشابهی در اشتیاق ناسیونال سوسیالیستها به هیتلر هستند.
اشپیگل: وقتی در مورد ترامپ صحبت میکنید، اغلب اشاره شما به هیتلر است. پس شما شباهتهایی بین این دو شخصیت میبینید؟
کرنبرگ: بله. اما البته تفاوتهایی هم وجود دارد. هیتلر از همان ابتدا افرادی را که به عنوان دشمن اعلام میکرد، به قتل میرساند. و ترامپ رفتاری کودکانهتر و گاهی تقریباً بازیگوشانه دارد. در مقابل، هیتلر همیشه بسیار مصممتر به نظر میرسید، مثلاً در نحوه اجرای خواستههایش. با این حال، او نیز هیچ انتقادی را تحمل نمیکرد. اگر کسی سعی میکرد از او انتقاد کند، بلافاصله عصبانی میشد و آن شخص را کنار میگذاشت.
اشپیگل: آیا خودشیفتههای بدخیم در قبال خود و هوادارانشان نیز رفتار پرخاشگرانه دارند؟
کرنبرگ: قطعاً، به ویژه زمانی که واقعیت را دست کم میگیرند و قدرت خود را بیش از حد برآورد میکنند. مثالهایی برای این نیز در مورد هیتلر یافت میشود. لشکرکشی او به روسیه چنین لحظهای از خودویرانگری بود. ژنرالهایش میتوانستند به او هشدار دهند. اما یا آنقدر از او میترسیدند، یا او را آنقدر بزرگ میدانستند که جرات نکردند به او بگویند شکست کشوری عظیم مانند اتحاد جماهیر شوروی، در حالی که همزمان ایالات متحده در آستانه ورود به جنگ است، چقدر دشوار خواهد بود.
اشپیگل: وقتی هواداران ترامپ در سال ۲۰۲۱ به تالار کنگره آمریکا در واشنگتن یورش بردند زیرا نمیخواستند شکست انتخاباتی او را بپذیرند، به نظر میرسید دموکراسی آمریکا در آستانه سقوط است. شما در مواجهه با آن تصاویر چه فکر کردید؟
کرنبرگ: این یک شورش آشکار علیه جامعه دموکراتیک بود. خدا را شکر که این شورش بد سازماندهی شده بود و ترامپ ناتوان از رهبری آن به عنوان یک جنبش انقلابی ضددمکراتیک بود. او سخنرانیهای بزرگ کرد و سپس از انظار عمومی پنهان شد. ترامپ ثابتقدم نیست. او وعدههای بزرگ میدهد، اما اغلب آنها را تا پایان پیگیری نمیکند. اما آنچه او میتواند انجام دهد این است: به طور شهودی تشخیص دهد مردم چه آرزویی دارند و از آن یک پیام بسازد. به یاد دارید: او گفت میخواهد جنگ بین روسیه و اوکراین را در یک روز به پایان برساند.
اشپیگل: چیزی که اتفاق نیفتاد.
کرنبرگ: در نهایت، ترامپ از پوتین میترسد. او جرات مقابله با او را ندارد و باید این را پنهان کند تا تصور بزرگ بودنش باقی بماند.
اشپیگل: فارغ از تشخیصهای پزشکی - چگونه باید با یک سیاستمدار از قماش ترامپ برخورد کرد؟
کرنبرگ: با اپوزیسیون قوی و ثابتقدمی که بر اساس اصل لیبرالیسم دموکراتیک عمل کند.
اشپیگل: دقیقاً منظورتان چیست؟
کرنبرگ: یک نگرش، همانطور که فرد شجاعی مانند الکسی ناوالنی (Alexej Nawalny) در روسیه نشان داد، که با مرگش بهای انتقاد از پوتین و رژیمش را پرداخت. یا یک روشنفکر مانند تاریخدان تیموتی اسنایدر (Timothy Snyder) که دانشگاه ییل را در اعتراض ترک کرد. سیاستمداران دموکرات مانند فرمانداران جاش شاپیرو در پنسیلوانیا یا گاوین نیوسام در کالیفرنیا، به اندازه کافی در مقابل ترامپ نمیایستند. به نظر میرسد از او میترسند.
اشپیگل: آیا ترس از دیگران یا غیر خودی ها، فردی مانند ترامپ را تحریک میکند؟
کرنبرگ: مطمئناً. با این حال، اگر با کسی مواجه شود که به همان اندازه قدرتمند است، میترسد، همانطور که در مورد پوتین اینطور است. ترامپ میتوانست پوتین را مجبور به پایان دادن به جنگ در اوکراین کند، اگر تسلیحات قویتری به آنجا ارسال میکرد. او این کار را نکرد. در عوض، بیانیههای مسخره و کودکانهای میدهد که چقدر از پوتین ناامید شده است. و به جنگ کشورهای کوچکی مانند ونزوئلا و کلمبیا میرود، جایی که میتواند نقش آدم بزرگ را بازی کند.

اشپیگل: آیا این شخص ترامپ است که آمریکا را مسحور خود کرده - یا بستر رهبری اقتدارگرا مدتهاست در این کشور وجود داشته است؟
کرنبرگ: مدتی است که یک فضای ضددمکراتیک در ایالات متحده گسترش یافته است، من اینطور میبینم. دولتهای قبلی تحت ریاستجمهوری اوباما و بایدن به وضوح از گروههای تحت ستم و محروم حمایت کردند، به طوری که این امر اعتراضات و مقاومتهای بزرگی در کشور برانگیخت. بنابراین بله: ترامپهای دیگری نیز میتوانستند وجود داشته باشند.
اشپیگل: در میان محرومان، پناهندگان نیز هستند. کمک به آنان یک فرمان انساندوستانه است. میزان این کمکها چیزی است که یک جامعه باید بر سر آن توافق کند. چرا بحثها درباره این سؤال به این سرعت نژادپرستانه میشود؟
کرنبرگ: ما دست کم میگیریم که ایالات متحده در هسته خود هنوز چقدر نژادپرست است. به ویژه در جنوب هنوز هم دیدگاه بسیار منتقدانه ای نسبت به سیاهپوستان دارند. علاوه بر این، تحمل تناقضات سیاسی ناخوشایند و دردناک است. در شهرک کوچکی در ایالت مین (Maine) که من و همسرم اکنون زندگی میکنیم، هواداران ترامپ بسیار هستند. من مدام سعی میکنم با آنها در مورد ایدههایشان صحبت کنم، اما آنان در قبال من بسیار محتاط رفتار میکنند. در حالی که ما باید با یکدیگر در مورد خطراتی که دموکراسی با آن مواجه است صحبت کنیم.
اشپیگل: چگونه میتوان این را آموخت؟
کرنبرگ: ما باید به نوجوانان در درسهای آموزش مدنی بیاموزیم که روانشناسی گروهی و جریانهای اجتماعی به چه معنا هستند.
اشپیگل: شما در کودکی خود دیدید که مردم فریاد «هایل هیتلر» سر میدادند و تعداد کسانی که از ناسیونال سوسیالیسم هیجانزده میشدند، مدام بیشتر میشد. آیا این یک ویژگی کهن و ابتدایی انسان است که جذب اقتدارگرایی میشود؟
کرنبرگ: بله، و این به روانشناسی گروهی که قبلاً اشاره کردم مربوط میشود. این حالت ما را به حس کودکانهای بازمیگرداند که در آن اگرچه وابسته هستیم، اما مجبور نیستیم مسئولیتی بپذیریم. این در تضاد با مسئولیتپذیری فرد بالغ برای رفتار خودش قرار دارد. البته آرزوی یک جهان بینقص و ساده، چیزی ابتدایی دارد. ترامپ نماد این است.
اشپیگل: در فلسفه، «شر» از جمله به عنوان «بیفکری» توصیف شده. نظر شما در مورد این مشاهره چیست؟
کرنبرگ: «بیفکری» به این معناست که شر حاوی جزء شناختی نیست، یعنی چیزی سنجیدهشده نیست، بلکه صرفاً یک عاطفه محض است، یعنی بدون تفکر و هدایتشده توسط غریزه. اما شر، بیفکر نیست، زیرا حتی لذت بردن از تخریب، خود یک فکر است. اصلاً فکر نکردن، دشوار است. نوزاد از اولین روز تولدش فکر میکند.
اشپیگل: «شر» (Böse) دقیقاً چیست؟
کرنبرگ: شر، یک رفتار پر از نفرت و تخریبگر است که میتوان آن را از طریق تاریخ و زندگی انسانها توضیح داد. اما افرادی نیز هستند که نفرتشان از خودشان تغذیه میکند، به یک هدف زندگی تبدیل میشود، زیرا از این طریق احساس قدرت و بزرگی میکنند.
اشپیگل: سیاستمداران چه چیزی میتوانند از روانشناسی و رواندرمانی بیاموزند؟
کرنبرگ: آگاهی بهتر از روانشناسی گروههای بزرگ قطعاً خوب خواهد بود. و آنها میتوانند بیاموزند که برای رهبری خوب به چه تواناییهایی نیاز است.
اشپیگل: این تواناییها کدامند؟
کرنبرگ: رهبری خوب به هوش بسیار بالا، درک عمیق انسانی (مردمداری)، تعهد اخلاقی بزرگ، خودشیفتگی مناسب اما و نه بیش از اندازه، و همچنین بدگمانی مناسب اما نه افراطی نیاز دارد.
اشپیگل: شما در زندگی خود به دوره ای نگاه میکنید که توسط تاریکترین فصلهای قرن بیستم شکل گرفته است. امروز چه تصویری از انسان دارید؟
کرنبرگ: من معتقدم که انسانهای خوب و انسانهای شرور وجود دارند. و من حاضرم افراد با شدیدترین اختلالات را معاینه و درمان کنم. من نسبت به آنان بااحترام و بردبار هستم. آنچه برای من شخصاً تغییر کرده، این است که امروز بیش از گذشته برای روابط خوب، برای عشق و دوستی سپاسگزارم. اگر الآن مجبور باشم از یک روز به روز دیگر بمیرم، میتوانم این کار را در آرامش انجام دهم. در سال ۲۰۰۳ یکی از دریچههای قلبم به شدت ملتهب شده بود، مطمئن بودم که کارم تمام شده است. از آرامشی که در برابرش داشتم، شگفتزده شدم. یکی از بزرگترین مشکلاتم این بود که در واقعیت هنوز می خواستم دو تابلو را به دیوار آویزان کنم.
اشپیگل: آقای کرنبرگ، از شما برای این گفتوگو سپاسگزاریم.
»Es hätte auch andere Trumps geben können«
DER SPIEGEL 48 | 2025
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد نسبت به مصرف بالای آنتیبیوتیکها و افزایش مقاومت میکروبی هشدار داد.
به گزارش ایسنا، دکتر امین بجدی امروز شنبه اول آذر در نشست خبری به مناسبت هفته جهانی مبارزه با مقاومت میکروبی، اظهار کرد: مقاومتهای میکروبی در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته است؛ امروز با پدیدهای مواجهیم که سازمان جهانی بهداشت از آن با عنوان «پاندمی خاموش» یاد میکند. مقاومت میکروبی دیگر یک بحران محدود در بیمارستانها نیست؛ تهدیدی است که به زندگی روزمره مردم رسیده و مستقیماً مرگ و میر، هزینههای درمان و طول مدت بستری بیماران را افزایش میدهد.
وی با اشاره به آمارهای جهانی، افزود: طبق گزارش نشریه لنست، تنها در سال ۲۰۱۹ بیش از یکمیلیون و دویست هزار مرگ مستقیماً به مقاومتهای میکروبی نسبت داده شده و حدود پنج میلیون مرگ دیگر بهطور غیرمستقیم با این بحران مرتبط بوده است.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد، تصریح کرد: ایران در ردیف کشورهای دارای مصرف بسیار بالای آنتیبیوتیک قرار دارد و بر اساس دادههای رسمی، میزان مصرف سرانه آنتیبیوتیک در ایران تقریباً دو تا سه برابر میانگین جهانی است.
بجدی تاکید کرد: اگر جلو مصرف بیش از حد آنتیبیوتیکها گرفته نشود، تا سال ۲۰۵۰، میزان مرگومیر ناشی از مقاومتهای میکروبی به ۱۰ میلیون نفر در سال هم خواهد رسید.
وی با بیان اینکه مصرف آنتی بیوتیکها به دو صورت تزریقی در بیمارستان و یا مصرف خوراکی است، گفت: بیشتر مصرف، مربوط به آنتیبیوتیک خوراکی است و آمار مصرف خودسرانه آنتیبیوتیک در ایران بسیار بالا است.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد در رابطه با عوامل دخیل در مصرف بیش از حد انتیبیوتیکها، افزود: تصور عمومی غالب این است که اکثر عفونتها با آنتیبیوتیک خوب میشود، در صورتی که مصرف آنتیبیوتیکها در بیماریهای ویروسی از جمله در پیک شیوع سرماخوردگی و آنفلوانزا خصوصا در روزهای اول، هیج نقشی ندارد؛ بحث دیگر تجویز بیش از حد آنتیبیوتیک توسط پزشکان است که بعضی از پزشکان با تصور پیشروی بیماری به سمت عوامل باکتریایی، آنتیبیوتیک تجویز میکنند.
بجدی خاطرنشان کرد: برای حل این معضل بحث آموزش عمومی در همه سطوح مهم است و باید آگاهیهای مردم بالا رود، چرا که تقاضا برای آنتیبیوتیک از جانب مردم بسیار بالا است.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: بحث دیگر که چالشبرانگیزتر است، بحث نظارت، پایش و هشدار است که متاسفانه در سیستم سلامت این مورد را نداریم، مثلا در بسیاری از کشورها چنانچه پزشک بیش از حد مجاز، آنتیبیوتیک تجویز کند، اخطار دریافت میکند و یا فروش بیش از حد آنتیبیوتیک در داروخانهها هم همینطور نباید از یک حد مجاز بیشتر باشد.
وی اظهار کرد: در رابطه با مصرف آنتیبیوتیکها در بیمارستانها و در آیسییو نیز به دلیل مقاومتهای میکروبی میزان تجویز آنتیبیوتیکهای با طیف وسیع زیاد شده است که برای جلوگیری از این امر، پزشکان باید تا حد امکان آنتیبیوتیکهای با طیف پایین تجویز کنند. همچنین مدت مصرف آنتیبیوتیک چه در درمان سرپایی و چه درمان بستری محدود باشد.بجدی افزود: یکی از مشکلات رایج این است که در اکثر بیمارستانها، درمانها براساس تجربه پزشک است و برای اینکه درمانها مبتنی بر کشت و مبتنی بر شرایط باشد، نیاز است که از تکنولوژی بیشتر استفاده شود. در این زمینه اقداماتی انجام شده، اما هنوز در مراحل اولیه است.
تاثیر مستقیم مقاومت میکروبی بر نتایج درمان
وی با بیان اینکه مقاومتهای میکروبی مستقیم بر نتایج درمان اثر میگذارد، گفت: بیمارانی که با میکروبهای مقاوم مواجه میشوند، مدت بستری طولانیتری دارند، درمانشان پیچیدهتر و گرانتر و احتمال مرگ در آنها بیشتر است؛ علاوه بر این، باید برای آنها از داروهای قویتر، کمیابتر و گرانتر استفاده کرد.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا( ع ) مشهد پیشگیری را در این حوزه بسیار مهم و ضروری خواند و ادامه داد: شستوشوی دستها، استفاده از ماسک، انجام واکسیناسیون به ویژه واکسنهای آنفلوآنزا موارد مهمی هستند که در حوزه مقاومت میکروبی باید مورد توجه قرار گیرند. وقتی فرد به بیماری مبتلا نشود؛ بدیهی است که چرخهای که در آن نیاز به درمان و مقاومت میکروبی روی میدهد؛ شکل نخواهد گرفت.
وی مقاومت میکروبی را تهدید بزرگ قرن خواند و اظهار کرد: اگر امروز مصرف غیرضروری یک آنتیبیوتیک، بهظاهر مشکلی ایجاد نکند، فردا موجب مرگ یک بیمار بدحال در ICU خواهد شد. بحران مقاومت میکروبی یک تهدید خاموش است؛ اما اگر اقدام مؤثر نکنیم، بهزودی بسیار پر سر و صدا خواهد شد، اما با تجویز صحیح، آموزش و آگاهی مردم قابل کنترل است.
۸۰ الی ۹۰ درصد عفونتهای تنفسی اصلا نیاز به مصرف آنتیبیوتیک ندارد
سخنگوی سازمان نظام پزشکی مشهد نیز در این نشست ضمن هشدار در رابطه با مصرف بیش از حد و خودسرانه آنتیبیوتیکها، اظهار کرد: ۸۰ الی ۹۰ درصد عفونتهای تنفسی اصلا نیاز به مصرف آنتیبیوتیک ندارد و این عفونتها معمولا عفونت ویروسی هستند.
دکتر مسعود زحمتکش اضافه کرد: کسی که برای بیماری تنفسی خود اقدام به مصرف خودسرانه آنتیبیوتیک کرده یا دوره درمان با آنتیبیوتیک را کامل نکرده و به محض برطرف شدن علائم، درمان را قطع میکند، نه تنها به خود بلکه به جامعه ظلم میکند، چرا که این موارد باعث مقاومت باکتری در فرد و جامعه میشود.
وی با اشاره به هزینهبر بودن تولید آنتیبیوتیکهای جدید به دلیل ایجاد مقاومتهای میکروبی، توضیح داد: به عنوان مثال قبلا آزیترومایسین و آموکسیکلاو خیلی خوب به درمان پاسخ میدادند، اما به دلیل مصرف بیرویه و خودسرانه، مقاومت به این داروها نیز زیاد شده است .
دبیر انجمن پزشکان عمومی خراسان رضوی گفت: وقتی برای درمان سرماخوردگی به صورت روتین آموکسیسیلین استفاده شود، این باعث میشود که یک عفونت باکتریال که قبلا به این دارو جواب میداده است، دیگر به این دارو جواب ندهد.
زحمتکش با بیان اینکه در زمینه آگاهیرسانی در زمینه مقاومت میکروبی مردم، پزشکان و داروخانهها نقش دارند، خاطرنشان کرد: بسیاری از بیماران هنگام مراجعه به درمانگاه اصرار بر دریافت آنتیبیوتیک دارند و در بسیاری از مواقع نیز با توجه به تجربیات قبلی از بیماری، به مصرف خودسرانه آنتیبیوتیکها روی میآورند؛ حتی در مواقعی با نتیجه نگرفتن از درمان، برای دریافت آنتیبیوتیک قویتر درخواست دارند که همهی این موارد ناشی از عدم آگاهیست و مقاومت میکروبی را افزایش میدهد.
وی با تأکید بر اهمیت نقش داروسازان، یادآور شد: داروخانهها باید قانون را رعایت کنند؛ تحویل آنتیبیوتیک بدون نسخه ممنوع است. همکاران داروساز میتوانند نقش مهمی در آگاهسازی مردم داشته باشند؛ توضیحاتی مانند اینکه دوره مصرف آنتی بیوتیک باید کامل شود و مصرف ناقص یکی از علل اصلی ایجاد مقاومت میکروبی است و اینکه بدون تجویز پزشک درخواست آنتی بیوتیک اشتباه است؛ خیلی کمک کننده خواهد بود.
سخنگوی سازمان نظام پزشکی مشهد با بیان اینکه متأسفانه حتی در میان تحصیلکردهها هم خوددرمانی رواج دارد، تصریح کرد: برخی چون چند بار تجربه مصرف آنتیبیوتیک داشتهاند، تصور میکنند تشخیص و درمان را بلد شدهاند. این رفتارها بسیار خطرناک است، چون فرد نمیداند با هر مصرف غیرضروری چه آسیبی به سلامت خود و جامعه میزند.
زحمتکش تأکید کرد: کنترل مقاومت میکروبی نیازمند همراهی همکاران پزشک، داروساز و رسانهها است و در کنار این باید سواد سلامت عمومی ارتقا یابد.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
رویداد۲۴: آتشسوزی هیرکانی وارد بیستمین روز شده و هنوز هیچ مقام و نهادی پاسخ نداده که چرا چنین فاجعهای در مهمترین ذخیرهگاه زیستی کشور، اینقدر دیر دیده و دیر جدی گرفته شد. اما مسئله فقط «ضعف مدیریت» نیست؛ مسئله این است که وقتی آتش در کالیفرنیا زبانه میکشد، صفی طولانی از رسانههای اصولگرا برای تحلیل و دلواپسی و درسدادن درباره «بحران مدیریت در غرب» تشکیل میشود، اما حالا که جنگلهای ثبت جهانی ایران در حال خاکستر شدناند، همان رسانهها انگار روی دکمه «بیصدا» رفتهاند.
آتش به جان هیرکانی افتاده، به جان مسئولیتگریزی هم
جنگلهای هیرکانی، میلیونها سال قدمت دارند؛ قدیمیتر از بسیاری از تمدنهای بشری. اما در ایران سال ۱۴۰۴، این گنجینه جهانی با بیدقتی و بیتجهیزاتی در سطح یک دهستان اداره میشود. پرسش روشن است: چطور ممکن است منطقهای نزدیک به ۲۰ هزار هکتار، فقط با دو محیطبان حفاظت شود؟
به گزارش رسانهها آتش از روزهای نخست قابل مهار بود، اما نه استانداری درخواست پرنده کرد، نه سازمان محیطزیست و نه هیچ مقام ارشد دولتی زحمت داد تا پای کار بیاید. وقتی هم که «ایلیوشین» رسید، آتش به مرحلهای رسیده بود که هر پرواز، فقط کار نمادین محسوب میشد؛ یک شوی مدیریتی برای ثبت در گزارشها.
در تمام این سالها، دولتمردان برای افتتاح سدهای بیمجوز، تغییر کاربریها، معادن و پروژههای تخریبی هزار امضا و دستور صادر کردهاند؛ اما برای تأمین چند بالگرد استاندارد اطفای حریق جنگل همیشه کمبود بودجه، تحریم، یا «ضرورتی ندارد» بهانه شده است.
وقتی نوبت به جنگل ایران میرسد، تکنولوژی ناگهان تجملی میشود
جالب اینجاست که کارشناسان سازمان منابع طبیعی بدون هیچ لکنتی میگویند «بالگرد و هواپیما برای هیرکانی لازم نیست» و «بیل و شنکش کافی است».سؤالی ساده: اگر بیل و شنکش کافی است، پس چرا همین مقامها در سال ۱۴۰۰ برای کمک به جنگلهای ترکیه از پرندههای ایرانی استفاده کردند؟ چرا برای تالاب هورالعظیم هواپیما رفت، اما برای هیرکانی بیست روز باید دست دست میشد؟این تناقض نه علمی است نه مدیریتی؛ فقط نشان میدهد «حفاظت از محیطزیست» در ذهن مدیران یک کار حاشیهای است که با کمترین هزینه باید جمعش کرد.
باد که میوزد، آتش میدود؛ اما تصمیم در سیستم اداری ایران حتی راهرفتن هم بلد نیست
جنگل هیرکانی از لحظه اشتعال باید با پرنده مهار میشد؛ این ضرورت علمی است نه سلیقهای. کارشناسان مستقل بارها هشدار دادهاند که در جنگلهای انبوه، نیروی انسانی نمیتواند کار کند و هر ساعت تأخیر، دامنه فاجعه را چند برابر میکند.اما بروکراسی سنگین، مجوزهای بیپایان و بیمیلی مدیران برای «پذیرفتن مسئولیت» باعث شد آتش مثل موج در جنگل حرکت کند و به نقطهای برسد که فقط «باران» میتواند نجاتش دهد؛ مثل همیشه.

سکوت رسانههای اصولگرا؛ چرا وقتی غرب میسوزد همه کارشناس میشوند؟
کافی است ورق بزنیم رسانههایی را که هنگام آتشسوزی جنگلهای کالیفرنیا تیتر میزدند: «مدیریت ناکارآمد در آمریکا»، «غرب عاجز از مهار بحران» و ...؛ اما حالا که هیرکانی در حال سوختن است، سکوت کامل است؛ نه نقدی، نه سوالی، نه پیگیریای. این سکوت نشان میدهد محیط زیست، نه دغدغه است و نه اولویت؛ فقط ابزار است. ابزاری برای انتقاد از رقبا، نه حفاظت از طبیعت ایران.
هیرکانی فقط جنگل نیست؛ زیرساخت امنیت غذایی، اقلیمی و حتی ملی ماست
جنگلی که امروز میسوزد، مهمترین سپر طبیعی ایران در برابر خشکسالی، فرسایش خاک، سیلاب و بیابانیشدن است. هر درخت هیرکانی معادل دهها تن «زیرساخت زیستی» است؛ چیزی که هیچ پروژه عمرانی قادر به جایگزینی آن نیست.با این حال، دولتی که حاضر است برای پروژههای خاکستری میلیاردها خرج کند، برای حفاظت از این میراث جهانی حتی هزینه خرید چند «پرنده مخصوص اطفا» را هم ضروری نمیداند.
فاجعه هیرکانی فقط نبود تجهیزات نیست؛ نبود اراده است
مشکل اصلی در هیرکانی این نیست که بالگرد کم داریم، یا مسیرها صعبالعبور است.
مشکل این است که مدیران مسئول، مسئولیت را جدی نمیگیرند؛ رسانههایی که باید مطالبهگر باشند، ترجیح میدهند سکوت کنند؛ و دولتی که هر روز به نام «اصلاح ساختاری» سازمانهای محیطزیستی را ضعیفتر میکند، معلوم نیست قرار است چه چیزی را برای نسل آینده باقی بگذارد.
آتش هیرکانی، آتش بیپناهی طبیعت ایران است؛ آتشی که فعلاً هیچکس نمیخواهد مسئولیت خاموش کردنش را به گردن بگیرد.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
تایلر پیجر و اما جی. فیتزسیمونز / نیویورک تایمز / ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
روز جمعه، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، و زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک، در دفتر بیضی شکلی از صمیمیت کمسابقه به نمایش گذاشتند؛ جایی که ترامپ با ستایش از این سوسیالیست دموکرات، وعده داد که به او برای موفقیت کمک خواهد کرد.
تنها چند هفته پیش، ترامپ به رأیدهندگان نیویورکی هشدار میداد که انتخاب ممدانی معادل تهدیدی وجودی برای بزرگترین شهر کشور خواهد بود.
ترامپ گفت: «انتظار دارم به او کمک کنم، نه اینکه به او لطمه بزنم — کمکی بزرگ»، و افزود: «فکر میکنم این شهردار میتواند کارهایی انجام دهد که واقعاً عالی خواهد بود.»
در مقابل، ممدانی — که در جریان مبارزات انتخاباتی وعده داده بود در برابر رئیسجمهور بایستد — دیدارشان را «سازنده» توصیف کرد و گفت مشتاق همکاری با ترامپ برای بهبود زندگی در نیویورک است.
ترامپ و ممدانی — که در کارزار مملو از خصومت شهرداری، یکدیگر را با برچسبهایی مانند «کمونیست» و «مستبد» خطاب کرده بودند — هنگام سخن گفتن دیگری با رضایت سر تکان میدادند و در برابر خبرنگاران لحنی خوشبینانه اتخاذ کردند. اما همزمان از پاسخ به پرسشهایی که میتوانست اختلافات تندشان را برجسته کند، پرهیز کردند.
ممدانی گفت: «آنچه واقعاً در رئیسجمهور برایم ارزشمند بود این است که در این دیدار بر نقاط اختلاف — که بسیارند — تمرکز نکردیم و در عوض بر هدف مشترکمان برای خدمت به نیویورکیها تأکید کردیم.»
برای ترامپ، این آشتی عمومی فرصتی بود تا خود را در کنار یک سیاستمدار جوان و کاریزماتیک قرار دهد؛ فردی که به بسیاری از همان دغدغههای اقتصادی که پایگاه رأی رئیسجمهور را برانگیخته، دست یافته است. این اقدام در حالی انجام شد که دموکراتها مسئله «قدرت خرید و هزینههای زندگی» را محور قرار داده و همین موضوع آنها را در انتخابات این ماه به پیروزی رساند. از آن زمان، ترامپ و متحدانش تلاش داشتهاند جمهوریخواهان را حزبِ پیگیرِ مشکل هزینههای بالا جلوه دهند.
سفر پرریسک ممدانی به کاخ سفید
برای ممدانی، این سفر پرریسک به کاخ سفید — که همواره برای رهبران خارجی دردسرساز بوده — میتواند برای بزرگترین شهر آمریکا پیامدهایی مهم داشته باشد؛ همچنانکه روابط او با رئیسجمهور در ماههای آینده نقشی تعیینکننده خواهد داشت. بسیاری از نیویورکیها نگران بودند که ترامپ اندکی پس از آغاز به کار ممدانی در اول ژانویه، گارد ملی را به شهر اعزام کند یا به شیوههای دیگر بخواهد شهر را تنبیه کند. ممدانی بهنظر میرسید فعلاً این تهدید را خنثی کرده است.
ترامپ روز جمعه گفت: «هرچه او بهتر عمل کند، من خوشحالترم.»
دو رهبر حدود ۴۵ دقیقه ملاقات کردند و ممدانی از بخش غربی کاخ سفید نیز بازدید کرد؛ از جمله اتاق کابینه که او و ترامپ در مقابل پرتره فرانکلین دلانو روزولت عکس گرفتند، و همچنین «پیادهراه افتخار رؤسایجمهور» که تازه در ستونسرای غربی نصب شده است.
به گفته افرادی که با او صحبت کردند، دستیاران رئیسجمهور میگویند ترامپ مصمم بود دیداری موفق با ممدانی داشته باشد و طی دو روز گذشته در محافل خصوصی از او با لحنی مثبت یاد کرده است.
رئیسجمهور اقداماتی برای تضمین موفقیت دیدار انجام داده بود. برخلاف نشستهایش با رهبران خارجی — که برخی از آنها به مشاجره کشیده شده — ترامپ رسانهها را تا پایان جلسه به دفتر بیضی دعوت نکرد. او ساعاتی پیش از آن نیز در مصاحبه با رادیوی فاکس نیوز از ممدانی تمجید کرده بود.
حامیان چپگرای ممدانی نسبت به نتیجه دیدار با احتیاط خوشبین بودند و امیدوار بودند او توانسته باشد از برخی حملات علیه شهر جلوگیری کند. اما متحدان جمهوریخواه ترامپ چندان راضی نبودند؛ برخی از آنها گفتند با رویکرد رئیسجمهور مخالفت دارند و آرزو داشتند او در قبال انتقادات ممدانی از اسرائیل برخوردی تندتر نشان میداد.
در ادامه، ترجمهٔ کامل، دقیق و روانِ بخش دوم گزارش تقدیم میشود. این نسخه برای انتشار رسانهای و منطبق با سبک بخش اول آماده شده است.
کاترین اس. وایلد، رهبر یکی از برجستهترین گروههای تجاری نیویورک که با وجود درخواستهای ممدانی برای افزایش مالیات ثروتمندان به او نزدیک شده است، این دیدار را موفقیتآمیز توصیف کرد.
او گفت: «هیچ چیز برای چند سال آینده شهر ما نویدبخشتر از مهارتهای رهبری و انضباطی نیست که شهردار جوان منتخب ما با خروج از این دیدار و آنچه بهنظر میرسد تبادل مثبت با رئیسجمهور بوده، از خود نشان داد.»
ممدانی، که در اوگاندا متولد شده و در کودکی به نیویورک مهاجرت کرده است، از منتقدان سرسخت سیاستهای مهاجرتی ترامپ بوده است. در ماه مارس، ممدانی در ویدئویی که بهسرعت وایرال شد، در برابر تام هومن، مسئول مرزی دولت ترامپ، قرار گرفت و در حالیکه مأموران ایالتی او را عقب نگه داشته بودند، بر سر او فریاد زد.
ممدانی روز جمعه به خبرنگاران گفت که نگرانیهای خود درباره یورشهای مهاجرتی — از جمله مورد اخیر مربوط به مادری و فرزندانش — را با ترامپ در میان گذاشته است.
«دیدار بسیار دلگرمکننده بود»
ال بیسگارد-چرچ، نزدیکترین مشاور ممدانی، هنگام خروج از کاخ سفید در گفتوگو با شبکه NY1 گفت که «دیدار بسیار دلگرمکننده بود» و اینکه فرصتی برای بحث درباره بحران توانِ خرید در شهر فراهم کرد. همزمان افزود که «در اتاق کاملاً درباره اختلافنظرها شفاف بودیم»، از جمله بیان نگرانیها درباره یورشهای مهاجرتی.
اگرچه تغییر لحن عمومی رئیسجمهور چشمگیر بود، ترامپ طی هفتههای اخیر در محافل خصوصی نیز از ممدانی تعریف کرده بود. با این حال، لحن گرم او بهویژه در تضاد شدید با اظهارات روز پنجشنبهاش بود، زمانی که گروهی از قانونگذاران دموکرات را مورد حمله قرار داد و گفت رفتار آنان «مستوجب مرگ» است.
ترامپ درباره ممدانی گفت: «ما در موضوعات بسیار بیشتری همنظر هستیم نسبت به آنچه فکر میکردم.»
ترامپ همچنین از کارزار انتخاباتی ممدانی تمجید کرد — با اینکه در انتخابات از رقیب او حمایت کرده بود — و از توجه گسترده رسانهها به این دیدار ابراز شگفتی کرد.
با این حال، گرمی ترامپ نسبت به ممدانی ممکن است عمر کوتاهی داشته باشد — بهخصوص اگر حمله به ممدانی برای رئیسجمهور و حزب او از نظر سیاسی سودمند باشد. ترامپ بهویژه با اظهارات یکی از متحدانش، الیس استفانیک، نماینده جمهوریخواه نیویورک که برای فرمانداری نامزد شده، مخالفت کرد؛ زمانی که از او درباره توصیف ممدانی بهعنوان «جهادی» پرسیده شد. رئیسجمهور گفت با ارزیابی خانم استفانیک موافق نیست.
او گفت: «من با انسانی دیدار کردم که فردی کاملاً منطقی است. با انسانی ملاقات کردم که واقعاً میخواهد نیویورک دوباره عظمت پیدا کند.»
پس از دیدار، خانم استفانیک در شبکههای اجتماعی نوشت که در این مورد «باید با هم تفاوتنظر داشته باشیم»، بدون آنکه نامی از ترامپ ببرد.
او درباره ممدانی نوشت: «او یک جهادی است.»
موضع ترامپ نسبت به ممدانی همچنین بازتابی از شیفتگی دیرپایش به نیویورک است؛ شهری که در آن به دنیا آمد و بزرگ شد و همچنان چندین ملک دارد.
ترامپ گفت: «همیشه گفتهام یکی از کارهایی که دوست داشتم روزی انجام دهم، این بود که شهردار نیویورک باشم.»
در چندین مقطع از این دیدار، ترامپ برای دفاع از ممدانی در برابر پرسشهای تند خبرنگاران مداخله کرد. زمانی که خبرنگاری از ممدانی پرسید آیا ترامپ «فاشیست» است یا خیر، رئیسجمهور دست او را روی بازویش زد. ممدانی با لبخندی نامطمئن واکنش نشان داد و ترامپ به او توصیه کرد که فقط بگوید «بله».
ترامپ گفت: «اشکالی ندارد. فقط میتوانی بگویی بله. این سادهتر است. سادهتر از توضیح دادن است.»
وقتی خبرنگاری یادآور شد که ممدانی ترامپ را «مستبد» خوانده است، ترامپ وسط صحبت آمد و گفت: «خیلی بدتر از مستبد هم به من گفتهاند. پس چندان توهینآمیز نیست.»
و هنگامی که خبرنگاری از ممدانی پرسید چرا بهجای استفاده از آمترک — گزینهای سازگارتر با محیط زیست — با هواپیما به واشنگتن آمده است، ترامپ گفت: «اما اگر پرواز کرده، خیلی سریعتر بوده.»
او افزود: «این مسیر خیلی طولانی است. من طرف تو را میگیرم.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
نسترن فرخه / روزنامه شرق
سایت همسریابی «آدم و حوا» که خود را مجموعهای واسطهگر برای ازدواج معرفی و در قالب یک سایت اینترنتی فعالیت میکند، سازوکاری برای کودکهمسری فراهم کرده است. بر اساس بررسیهای انجامشده از این سایت، کودکان ۱۳، ۱۴ساله هم میتوانند بهطور مستقیم یا از سوی والدین خود به عنوان گزینههای ازدواج ثبتنام کنند. بررسی جزئیات فعالیت این مجموعه نشان میدهد کودکان زیر ۱۸ سال در این سامانه به عنوان گزینههای ازدواج ثبتنام میشوند؛ وضعیتی که به والدین اجازه میدهد برای دختران متولد ۱۳۹۱ و پسران متولد ۱۳۸۹ خود پروفایل ازدواج بسازند، بدون آنکه مانع فنی یا احراز هویتی در مسیرشان وجود داشته باشد.
دادههای بهدستآمده نشان میدهد بخش زیادی از این ثبتنامها از مناطق محروم کشور انجام میشود؛ جایی که ازدواج زودهنگام معمولا نهتنها یک عرف اجتماعی، بلکه بازتابی از فقر، نابرابری و خلأ قانونی در حمایت از کودکان است. کارشناسان حقوق کودک و فعالان اجتماعی این وضعیت را نشانهای از خلأ قانونی و نهادینهشدن پدیده کودکهمسری در پوشش رسمی میدانند. با وجود نقدهای جدی به کودکهمسری اما مدیر اجرائی این سایت درباره ازدواج دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله برای «شرق» توضیح میدهد: «از نظر حقوقی ما تکلیف داریم که عضویت را بپذیریم و نمیتوانیم مانع ثبتنام کسی شویم که طبق قانون در آن بازه سنی قرار دارد».
کاندیدای کودکهمسری از مناطق کمبرخوردار
در ابتدای فرایند ثبتنام در این پلتفرم برای ازدواج، از کاربر سؤال میشود قصد دارد برای خودش این فرم را پر کند یا فرزند یا آشنایش. این بخش از طراحی سایت عملا به والدین یا سرپرستان کودک اجازه میدهد تا جای فرزندشان، پروفایل ایجاد کنند. براساس تجربه ثبتنام آزمایشی انجامشده توسط خبرنگار «شرق»، ایجاد پروفایل برای یک دختر متولد ۱۳۹۱ بدون هیچ محدودیت فنی یا محتوایی ممکن است و روند ثبتنام کاملا عادی پیش میرود. این مسئله نشان میدهد هیچ مانع اجرائی یا احراز هویتی برای جلوگیری از ثبتنام افراد نابالغ وجود ندارد و والدین میتوانند به طور مستقیم برای فرزند خود درخواست ازدواج ثبت کنند.
تحلیل دادههای مشاهدهشده از پروفایلها حاکی از آن است که بخش عمده ثبتنامهای مربوط به افراد زیر ۱۸ سال، از مناطق حاشیهای و محروم کشور انجام میشود. این الگو، همراستا با الگوی کلی ازدواج زودهنگام در ایران است که معمولا در مناطق با دسترسی کمتر به آموزش و فرصتهای اقتصادی رخ میدهد. از طرفی، در میان کاربران زیر ۱۸ سال، دختران بیشتر در سنین ۱۳ تا ۱۶ سال هستند، درحالیکه برای پسران سنهای ۱۶ تا ۱۸ سال فراوانی بیشتری دارد. این تفاوت سنی بازتابی از همان الگوی ازدواجهای زودهنگام در جامعه است که در آن دختران معمولا چند سال زودتر از پسران وارد این چرخه میشوند.
سؤالاتی با رویکرد خاص
پرسشنامه ثبتنام در سایت «آدم و حوا» مجموعهای از سؤالات را در بر میگیرد که فراتر از اطلاعات عمومی مانند سن، قد و وزن است و بیشتر بر سبک زندگی مذهبی، گرایش سیاسی و الگوهای رفتاری جنسیتی تمرکز دارد. برخی از سؤالات همچون نوع حجاب در اجتماع و در میان اقوام، نظر درباره آرایش در برابر نامحرم، روابط با جنس مخالف در محیط اجتماعی و خانوادگی، تعریف فرد از آدم مذهبی و گرایش سیاسی و نگاه به موسیقی یا ماهواره در سؤالات این پلتفرم دیده میشود. چنین ساختاری از پرسشنامه، تصویری از نوع ازدواج مورد تأیید پلتفرم ارائه میدهد که عمدتا با ایدئولوژی خاصی همخوان است. حتی کلاس و دورههای قبل از ازدواج این سایت هم بیشتر بر اساس همین نگاه بارگزاری شده است.
در عین حال، فقدان هرگونه سؤال درباره رضایت شخصی، بلوغ فکری یا آمادگی روانی افراد زیر ۱۸ سال، خلأ مهمی را در طراحی سؤالات و محتواهای این سامانه آشکار میکند.
این سایت همسریابی، در اینستاگرام هم صفحهای با ۱۸۲ هزار دنبالکننده دارد. ۷۵۰ پست گذاشته و در بخش پروفایل، تأکید کرده که «با مجوز رسمی» فعالیت میکند. هر چند فعالیتهای رسانهای این مجموعه وسیعتر از این است. به طور مثال شبکههای مختلف صداوسیما، از جمله شبکه دو، سه و افق به شکل مستمر سایت آدم و حوا را معرفی میکنند. با این حال در هیچکدام از این مجموعههایی که پخش شده تا به حال به آسیبهای مربوط به ازدواج در زیر سن قانونی پرداخته نشده است.
براساس دادههای رسمی سازمان ثبتاحوال، در سالهای اخیر بیش از ۲۰ هزار ازدواج زیر ۱۸ سال در ایران ثبت شده است؛ از این میان، سهم دختران ۱۰ تا ۱۴ساله حدود پنج درصد کل ازدواجهای کشور را تشکیل میدهد. این اعداد در استانهای محروم و حاشیهای مانند سیستانوبلوچستان، خراسان جنوبی و کرمان بیشترین فراوانی را دارد؛ همان مناطقی که حالا ردپای کاربران خردسال «آدم و حوا» نیز در آنها دیده میشود.
کارشناسان حقوق کودک و روانشناسان اجتماعی هشدار میدهند ازدواج در سنین پایین، نهتنها سلامت جسمی و روانی کودکان را تهدید میکند، بلکه آنها را از حق آموزش، رشد عاطفی و شکلگیری هویت فردی محروم میکند. در نبود نظارت و با تکیه به اذن ولی یا تشخیص مصلحت دادگاه، عملا زمینه استثمار جنسی و اقتصادی کودکان فراهم میشود؛ ازدواجهایی که اثر مستقیم بر شدت خشونتهای خانگی دارد. مثل قتل دختری ۱۶ ساله توسط همسرش در روزهای قبل که توسط اعلام دادستان عجبشیر رسانهای شد یا دختر نوجوانی که به دلیل جراحت شدید از سمت همسر ۲۷ ساله خود در بیمارستان فوت کرد. اینها فقط بخشی از موارد بیشمار خشونت در زمینه کودکهمسری است.
حامیانی که آسیبها را نمیبینند
طبق آنچه در این سامانه عنوان شده، فعالیت سایت «آدم و حوا» بیش از یک دهه قدمت دارد؛ سایتی که فقط یکی از زیرمجموعههای جمعیت امامرضاییهاست که به گفته خودشان در زمینه تسهیلگری و واسطهگری ازدواج فعالیت میکند. در بخش دیگر حامیان و طرفهای همکاری اعلام شده که علاوه بر جمعیت بینالمللی امامرضاییها، بنیاد ملی خانواده، پارک علم و فناوری خراسان، دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه بینالمللی امام رضا و بنیاد کرامت امام رضا هم از این سامانه حمایت میکنند.
مدیر سایت: مکلف به ثبت نام دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله هستیم
در پی طرح شبهاتی درباره امکان ثبتنام افراد زیر ۱۸ سال در سامانه «آدم و حوا»، محمدحسین اصغری، مدیر اجرایی این سامانه، درباره فعالیت این سایت توضیحاتی به «شرق» میدهد. او با اشاره به تکلیف قانونی ناشی از ماده ۳۷ قانون جوانی جمعیت توضیح میدهد: «ماده ۳۷ سازمانهای دستاندرکار را مثل سازمان تبلیغات مکلف کرده از مراکز فعال در انتخاب همسر حمایت کنند. این قانون به ما تکلیف کرده که در صدور مجوزها سنین مندرج در قوانین کشور را رعایت کنیم؛ ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سن ازدواج را برای زنان از ۱۳ سال و برای مردان از ۱۵ سال گذاشته است. از نظر حقوقی ما تکلیف داریم عضویت را بپذیریم و نمیتوانیم مانع ثبتنام کسی شویم که طبق قانون در آن بازه سنی قرار دارد».
در ادامه اصغری آمار و سازوکار داخلی سامانه را تشریح میکند: «ما از حدود ۳۰۰ هزار متقاضی ثبتنام، فقط ۷۰ هزار فرم را بهصورت فعال و تأییدشده پذیرفتهایم. چرا؟ چون بر اساس ماده ۳۷ فقط برای ازدواج دائم و یک همسر اقدام میکنیم و روند ثبتنام ما یک روال کارشناسی و مشاوره روانشناختی دارد؛ هر فرم باید تک به تک کارشناسی و احراز هویت شود».
کودکان زیر ۱۵ سال از سوی والدینشان ثبتنام میشوند
او درباره گروه سنی متقاضیان زیر ۱۸ سال هم میگوید: «از ۷۰ هزار فرم تأییدشده، ۲۶ فرم در بازه ۱۳ تا ۱۵ سال بودهاند، دقیقتر بگویم یک فرم بین ۱۳ تا ۱۴ سال و ۲۵ فرم بین ۱۴ تا ۱۵ سال داریم. اما خیلی از متقاضیانِ کمسن در فرایندهای مشاوره روانشناسی تأیید نشدهاند؛ ما از نظر قانونی نمیتوانیم جلوی ثبتنام را بگیریم اما از نظر روانشناسی معیارهای خودمان را داریم و میتوانیم فرم را رد کنیم مگر همه پارامترهای ما تأیید شود».
اصغری تأکید میکند که در مورد افراد زیر ۱۵ سال، «خودِ شخص نمیتواند برای خودش فرم پر کند؛ والدین باید اقدام کنند»، و افزود که اگر والدین بخواهند اما شخص خودش راضی نباشد، امکان پیشروی نیست: «علاوه بر صحبت با والدین، ما حتما با خودِ شخص هم صحبت و احراز میکنیم تا آمادگی واقعی او بررسی شود».
او همچنین توضیح میدهد که هدف سامانه صرفا «همسرگزینی» نیست، بلکه برنامههای آموزشی و آمادهسازی نیز ارائه میشود: «کسی که وارد سامانه میشود ممکن است هدفش افزایش آگاهی فرزندش و آمادهسازی او برای ازدواج باشد؛ ما با برنامههای آموزشی جایخالی نهادهای دیگر را دنبال میکنیم». اصغری معتقد است: «سن بهتنهایی معیاری قاطع برای آمادگی ازدواج نیست؛ فهم و آمادگی ازدواج مجموعهای از پارامترهاست».
او در ادامه به یکی از موارد ازدواج دختری ۱۵ساله اشاره میکند: «در یکی از روستاها، دختری حدود ۱۵ سال داشت و پس از بررسی مشاور و روانشناس «آمادگی» او مورد تأیید قرار گرفت. وقتی مشاور و روانشناس تأیید کنند آن فرد آماده ازدواج است، چه کسی باید مانع شود؟».
در واکنش به انتقادهای جامعه، نسبت به ازدواج زیر سن قانونی اصغری میگوید: «اینها موارد مصداقی و نه نمونههای کلی است. از ۷۰ هزار فرم، ۲۵ یا ۲۶ مورد مصداقی هستند. وقتی مصداقی بررسی شده و کارشناسان آن را تأیید کردهاند، ادعای کلی علیه سامانه درست نیست».
مدیر این سایت درباره فرایند ثبتنام افراد زیر ۱۸ سال هم توضیح میدهد: «کاربر هنگام ثبتنام باید حدود ۸۰ سؤال را تکمیل کند؛ فرمی که معمولا نزدیک به ۵۰ دقیقه زمان میبرد. کاربر باید یک «رابط» معرفی کند که در ۹۰ درصد موارد مادران رابط هستند و مدارک را بارگذاری میکنند. سامانه از طریق سیستمهای استعلامی با مراجع حکومتی اطلاعات را احراز میکند. متقاضی آزمونهای شخصیتشناسی از جمله کتل، آزمون هوش هیجانی و پایبندی مذهبی را تکمیل میکند. سیستمهای هوشمند، نحوه رفتار کاربر را تحلیل میکنند؛ در «آدم و حوا» پروفایل کاربری نداریم، بلکه «پرونده شخصیتی» تشکیل میشود. تیم کارشناسی با خود متقاضی و رابطهای او گفتوگو میکند، آموزش میدهد و تیک «ثبت توجیه» را قبل از ارائه خدمات میزند».
او درباره محدودیت در ارسال اطلاعات تماس یا آیدی بین طرفین هم میگوید: «الگوریتمهای هوش مصنوعی ما با دقت بالا اجازه ارسال شماره یا آیدی را نمیدهند؛ اگر کسی تلاش کند مسیر را دور بزند، سیستم او را مسدود میکند».
سامانه فقط برای ازدواج دائم است
اصغری توضیح میدهد که سامانه از مرحله خواستگاری تا پس از ازدواج پیگیری میکند: «به محض اینکه خواستگاری در فرایند قرار میگیرد، سیستم فالوآپ و پیگیری اگر نتواند از دختر و پسر خبر بگیرد، کارشناس وارد میشود و پیگیری میکند تا مانع برطرف شود. ما پیگیریهای سهماهه، ششماهه و سالانه داریم. اردوهای آموزشی و توانمندسازی زوجها را برگزار میکنیم؛ مثلا اردویی برای زوجین در شلمچه و اردویی در مشهد با همکاری مؤسسات دیگر هم داریم. سامانه آدم و حوا فقط برای ازدواج دائم و فقط برای یک همسر است، نه آنکه برای ازدواج موقت و نه تعدد زوجات باشد. اگر کسی سابقه طلاق داشته باشد، میتواند ثبتنام کند ولی در مورد ازدواج دوم اینطور نیست، در مورد درخواستهایی که برای همسر دوم آمده بود، با وجود رضایتنامه محضری ما خدمات ندادیم. ما فقط برای ازدواج دائم و یکهمسری فعالیت میکنیم».
همچنین او در پایان صحبتهایش به ظرفیت سازمانی اشاره میکند: «حدود ۵۰ نفر بهطور مستقیم در مجموعه کار میکنند. دفتر مرکزی در تهران و دفتر پشتیبانی و فنی در مشهد است».
پشتیبانی سایت: ما فقط معرف هستیم
پیش از گفتوگو با مدیر این سایت، خبرنگار «شرق» در تماس برای پیگیری ثبتنام دختری ۱۳ساله، با اپراتور این سایت، با این توضیح مواجه شد که «آدم و حوا» فقط به عنوان معرف فعالیت میکند. اپراتور سایت، در همان ابتدا بدون سؤال و توضیحی، اعلام کرد که ثبتنام یک کودک ۱۳ساله مشکلی ندارد. او در ابتدای تماس توضیح داد که این دختر ۱۳ساله سواد کافی برای استفاده از سایت را ندارد و درخواست شد که ثبتنام و پیگیریها توسط یک بزرگسال انجام شود. پس از آن در پاسخ به نگرانی درباره احتمال سوءاستفاده بعد از ثبتنام در سامانه، کارشناس سایت توضیح داد که فرمها بر اساس «صداقت کاربران» تکمیل میشود و در صورت مشاهده تخلف در جلسات حضوری، کاربران باید موضوع را به سامانه گزارش دهند.
با این حال، این کارشناس اشارهای به سازوکارهای تخصصی حفاظت از افراد زیر ۱۸ سال، فیلتر سنی، یا کنترل هویت نکرد. با اینکه طبق قوانین دختر زیر ۱۳ سال نیاز به اجازه دادگاه دارد، در مورد این موضوع توضیح داد: «باید فرم این خانم پر شود و مدارک و مشخصات ذکر شود، بعد از آن در صورت نیاز به حکم رشد از طرف دادگاه، همکاران با شما تماس خواهند گرفت». در ادامه، زمانی که سؤال شد آیا سامانه تا زمان عقد در کنار خانواده خواهد بود، او توضیح داد نقش مجموعه «وساطت و آشنایی اولیه» است و تحقیق درباره فرد، بررسی سلامت روانی و اجتماعی طرف مقابل و سایر مسئولیتها به خانوادهها واگذار میشود: «ما فقط افراد را آشنا میکنیم». در بخش پایانی تماس، زمانی که درباره وجود کلاسها یا دورههای آموزشی برای تصمیمگیری بهتر سؤال شد، اپراتور فقط به محتواهای داخل این سامانه اشاره کرد.
ازدواج زیر سن قانونی ممنوع شود
منصوره شاهنظری، مدیر واحد خودمراقبتی جنسی انجمن صدای یارا، درباره پیامدهای ازدواج کودکان زیر ۱۸ سال و آسیبهای ناشی از آن به «شرق» توضیح میدهد: «کودکانی که در سن ۱۰ تا ۱۶ سال ازدواج میکنند، با آسیبهای روانی و اجتماعی گستردهای مواجهاند. تجربه ما در برخورد با این پروندهها نشان میدهد که این کودکان آمادگی روانی و اجتماعی برای زندگی مشترک ندارند. تربیت فرزند، ارتباط سالم با همسر و تصمیمگیریهای زندگی مشترک همه نیازمند مهارت و رشد عاطفی است که افراد زیر ۱۸ سال هنوز به آن دست نیافتهاند».
او با اشاره به تأثیر سن پایین مادران بر تربیت فرزند تأکید میکند: «مشکل عمده این است که کودکان، هویت فردی و هوش هیجانی کافی ندارند. هنوز نمیتوانند هیجانات خود را مدیریت کنند یا مهارتهای اجتماعی و ارتباطی لازم را داشته باشند. در نتیجه، ارتباط با همسر و فرزندشان آسیب میبیند».
شاهنظری میگوید مشکلات اقتصادی و فرهنگی نقش مهمی در ازدواج کودکان دارند: «بیشتر کودکانی که با آنها کار کردهایم، از مناطق محروم بودهاند؛ جایی که فقر و محدودیتهای اجتماعی باعث میشود خانوادهها به ازدواج زودهنگام تن دهند. این موضوع در روستاهای اطراف استانهایی مانند سیستانوبلوچستان و کرمان مشهود است. در بین پروندههایی که داشتیم، یک مادر که در ۱۴سالگی ازدواج کرده بود، در ۲۸سالگی با ما تماس گرفت. دختر کوچکش ۱۲ساله بود و او هیچ مهارتی برای تربیت فرزند نداشت که همین منجر به ایجاد مشکلاتی برایش شده بود. تجربه نشان میدهد این مادران، به دلیل کمبود رشد روانی و اجتماعی، نمیتوانند رابطه مناسبی با فرزند یا همسرشان برقرار کنند. در این پرونده، مادر حتی در تصمیمگیریهای مهم با همسرش مشارکت نداشت و همه امور به صورت تحمیلی بر او اعمال میشد».
او درباره فعالیتهای واحد خودمراقبتی جنسی در مجموعه خود توضیح میدهد: «کار ما ارائه مشاوره و راهکار به والدین است، نه درمان مستقیم. ما به والدین آموزش میدهیم که مسائل جنسی و مراقبتهای روانی کودک زیر ۱۸ سال را جدی بگیرند و از هرگونه آزار و خشونت جنسی جلوگیری کنند. این آموزشها شامل موضوعاتی از اضطراب کودکان و مشکلات رفتاری تا مهارتهای تربیتی و خودمراقبتی است. والدین میتوانند از طریق موتورهای جستوجوگر، «مشاوره کودک و نوجوان رایگان صدای یارا» را پیدا کنند و با ما تماس بگیرند. ما تنها مرکز ارائه مشاوره رایگان برای کودکان در ایران هستیم و سعی میکنیم راهکارهای اصولی و علمی ارائه دهیم».
شاهنظری بر ضرورت اصلاح قانون تأکید میکند: «فعالان اجتماعی و انجمنها باید این موضوع را به مجلس ببرند و تصویب کنند که زیر سن قانونی ازدواج ممنوع شود. رشد مغزی، مهارتهای عاطفی و اجتماعی کودکان زیر ۱۸ سال هنوز تکمیل نشده و نمیتوان مسئولیتهای مادرشدن یا زندگی مشترک را بر عهده آنها گذاشت. آینده کشور با تربیت درست کودکان گره خورده است و ازدواج زودهنگام به این روند آسیب میزند».
بازاریابی برای ازدواج کودکان
مشکلات اقتصادی و فرهنگی یکی از دلایل اصلی ازدواجهای زیر سن قانونی است. سحر خواجهوند، مدیر واحد حقوقی انجمن حمایت از حقوق کودکان، تأکید میکند که تشکیل خانواده باید بر پایه عقل باشد و به «شرق» میگوید: «روح کلی حاکم بر قوانین کشور ما در این زمینه، متمرکز بر حمایت از خانواده است. با اینکه در حال حاضر منع قانونی و شرعی برای ازدواج کودکان نداریم، این موضوع یکی از آسیبهای مهم اجتماعی است و باید در اجرای قانون مراقب باشیم که شکل آن به روحش خدشه وارد نکند. از قانون اساسی که در اصل دهم آن به بیان اهمیت استواری و پایداری نهاد خانواده پرداخته شده و در اصل بیستویکم، دولت موظف به ایجاد زمینههای مناسب برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق او شده است، تا قوانین مدنی و حمایت خانواده و برنامههای توسعه و پیشرفت کشور، همه دلالت بر لزوم ایجاد شرایطی دارند که تشکیل خانواده بر پایه عقلانیت و با هدف پایداری آن اتفاق افتد».
این وکیل و فعال حقوق کودک درباره وضعیت ازدواجهای کودکان توضیح میدهد: «آمار رسمی نرخ موفقیت ازدواج در سنین کودکی و نوجوانی را باید از قوه قضائیه بخواهیم، اما همه میدانیم این شیوه به چه نتایج بعضا فاجعهباری در کشورمان منجر شده است. موضوع دیگر درباره بازاریابی برای کودکهمسری، کودکان و نوجوانانی است که بدسرپرست هستند یا در شرایط نامناسب اقتصادی زندگی میکنند. این موضوع نسبتی با تشکیل خانوادهای که مدنظر قانون اساسی و برنامههای توسعه و پیشرفت کشور است، ندارد و برعکس منجر به نقض حقوق اشخاص و ایجاد هزینه روانی و اجتماعی میشود».
قانونی برای سوءاستفاده
رضا شفاخواه، وکیل و فعال حقوق کودک، وضعیت قانون ازدواج کودکان در ایران را بحرانی و نیازمند اصلاح فوری میداند. او در گفتوگو با «شرق» توضیح میدهد: «ایران تنها کشوری است که در قانون خود حداقل سن ازدواج قطعی ندارد. بعد از انقلاب، ماده ۱۲۰۷ قانون مدنی تغییر و شورای نگهبان آن را غیرشرعی اعلام کرد. در حال حاضر سن بلوغ در دختران ۹ سال تمام قمری و در پسران ۱۵ سال تمام قمری است، اما هیچ حداقل قانونی برای ازدواج تعیین نشده است».
شفاخواه به تلاشهای قبلی مجلس برای اصلاح این وضعیت اشاره میکند: «چند سال پیش، فراکسیون زنان مجلس، با تلاش برخی، لایحهای برای تعیین حداقل سن ازدواج ارائه کرد که شکست خورد. نمایندگان این لایحه را حتی غیرشرعی و امنیتی قلمداد کردند». او درباره شرایط قانونی فعلی هم توضیح میدهد: «طبق قانون، ازدواج زیر ۱۳ سال در دختران و زیر ۱۵ سال در پسران فقط با تشخیص مصلحت دادگاه و با اذن ولی امکانپذیر است؛ یعنی ازدواج ممنوع نشده، بلکه مشروط شده است. متأسفانه در بسیاری از مناطق محروم، این موضوع به یک خردهفرهنگ اشتباه تبدیل شده و اغلب مصداق بردهداری و استثمار جنسی کودکان است».
شفاخواه درباره پیامدهای اجتماعی این معضل میگوید: «بحث کودکهمسری در ایران با موضوعات امنیتی و جمعیتی گره خورده است. ازدواج کودکان نهتنها خانوادهها را مستحکم نمیکند، بلکه چرخهای از آسیبهای اجتماعی ایجاد میکند؛ از محرومیت از تحصیل و ورود به کارهای سخت، تا مادرشدن در سن کم و افزایش خطر اعتیاد و فقر. بسیاری از کودکانی که در حاشیه شهرها کار میکنند و بدون هویتاند، حاصل همین ازدواجهای زودهنگام هستند. این یک چرخه است که بارها بازتولید میشود».
او به دوگانگی قوانین اشاره میکند: «اگر ازدواج با تشخیص مصلحت دادگاه و اذن ولی انجام نشود، ازدواج غیرقانونی است و کودک در وضعیت مخاطرهآمیز قرار میگیرد. دادستان و مراجع ذیربط، از جمله بهزیستی و دفتر حمایت از حقوق کودکان، موظف به واکنش هستند، اما عملا این اتفاق نمیافتد».
براساس اعلام شفاخواه، مرجع ملی حقوق کودک متولی نظارت بر اجرای کنوانسیون حقوق کودک در ایران است. دبیر و رئیس این مرجع باید به ازدواج کودکان اعتراض و تلاش کنند قانون حداقل سن ازدواج تصویب شود. این موضوع بارها در مجلس مطرح شده، اما شکست خورده است و نمایندگان طرح را غیرشرعی و امنیتی خواندهاند. ما از یک طرف قانونی برای تعیین حداقل سن ازدواج نداریم و از سوی دیگر، حتی ازدواج کودکان شیرخوار مشروط به اذن ولی و تشخیص مصلحت دادگاه است. اگر این شرایط رعایت نشود، ازدواج غیرقانونی است و مقامات ذیربط باید فورا وارد عمل شوند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
توم بالمفورث و اولنا هارماش / خبرگزاری رویترز / ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز جمعه هشدار داد که کشورش در برابر طرح صلح آمریکا – که برخی از مهمترین خواستههای روسیه را تأیید میکند – با خطر از دست دادن «شرافت و آزادی» خود یا حمایت واشنگتن مواجه است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کرد کییف باید این طرح را ظرف یک هفته بپذیرد.
ترامپ در گفتوگو با رادیو فاکس نیوز گفت که پنجشنبه را مهلت مناسبی برای پذیرش این طرح توسط کییف میداند؛ موضوعی که دو منبع آگاه نیز به رویترز تأیید کردند.
ترامپ بعداً به خبرنگاران گفت زمان بسیار محدود است، زمستان در راه است و باید خونریزی پایان یابد؛ بنابراین زلنسکی باید این طرح را تأیید کند.
او گفت: «او باید آن را دوست داشته باشد؛ اگر دوست نداشته باشد، فکر کنم باید به جنگیدن ادامه دهند.»
ترامپ افزود: «در مقطعی او مجبور است چیزی را بپذیرد که تا حالا نپذیرفته است.»
وی با یادآوری دیدار پرتنش خود با زلنسکی در ماه فوریه در کاخ سفید گفت: «یادت هست همینجا در دفتر بیضی، نه خیلی وقت پیش، به او گفتم: “شما کارتهای برنده را در دست ندارید.”»
جزئیات طرح ۲۸ مادهای آمریکا
بر اساس پیشنویس این طرح که رویترز آن را دیده است، اوکراین باید سرزمینهایی را واگذار کند، محدودیتهای نظامی بپذیرد و از آرمان پیوستن به ناتو دست بکشد. در عین حال، برخی مواد طرح ممکن است برای مسکو نیز قابل قبول نباشد و خواستار عقبنشینی نیروهای روسیه از برخی مناطق اشغالی است.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه – که پیشتر بر خواستههای سرزمینی و امنیتی کلیدی مسکو پافشاری کرده بود – روز جمعه اعلام کرد این طرح آمریکایی میتواند مبنای حلوفصل نهایی جنگ نزدیک به چهار ساله باشد. او گفت کییف با این طرح مخالف است، اما نه اوکراین و نه متحدان اروپاییاش واقعیت پیشرفتهای روسیه در میدان جنگ را درک نمیکنند.
«شرافت و آزادی اوکراینیها»
زلنسکی که پیشتر شرایط این طرح را «تسلیم» خوانده و رد کرده بود، در نطقی خطاب به ملت از مردم خواست متحد بمانند و تأکید کرد هرگز به اوکراین خیانت نخواهد کرد.
او گفت: «اکنون اوکراین ممکن است با انتخابی بسیار دشوار روبرو شود: یا از دست دادن شرافت، یا ریسک از دست دادن یک شریک عمده.»
وی افزود: «من ۲۴ ساعته مبارزه خواهم کرد تا دستکم دو نکته در این طرح نادیده گرفته نشود: شرافت و آزادی اوکراینیها.»
دو منبع آگاه به رویترز گفتند واشنگتن تهدید کرده است در صورت رد این توافق، اشتراک اطلاعات و ارسال تسلیحات به اوکراین را قطع خواهد کرد. این منابع به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند.
یک مقام ارشد آمریکایی بعداً گفت بیان اینکه آمریکا «تهدید به قطع اشتراک اطلاعات» کرده، دقیق نیست.
زلنسکی در اظهارات علنی خود مراقب بود که طرح آمریکا را رد نکند یا آمریکاییها را ناراحت نکند.
او روز جمعه با رهبران بریتانیا، آلمان و فرانسه و سپس با جِیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، گفتوگو کرد. زلنسکی اعلام کرد با ونس توافق کردهاند مشاورانشان «برای یافتن مسیری عملی به سوی صلح» همکاری کنند.
زلنسکی گفت: «ما تلاشهای ایالات متحده، رئیسجمهور ترامپ و تیم او برای پایان دادن به این جنگ را ارج مینهیم. ما روی سندی که طرف آمریکایی تهیه کرده کار میکنیم. این باید طرحی باشد که صلحی واقعی و شرافتمندانه را تضمین کند.»
تحلیلگران هشدار میدهند توافقی زیانبار برای اوکراین میتواند پس از نزدیک به چهار سال جنگ مداوم، ثبات جامعه این کشور را به آزمایش بکشد.
«تیم اش»، کارشناس موسسه چتم هاوس بریتانیا، گفت: «روسیه همه آنچه میخواهد را به دست میآورد و اوکراین تقریباً چیزی نصیبش نمیشود. اگر زلنسکی این طرح را بپذیرد، پیشبینی میکنم ناآرامیهای بزرگ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در اوکراین رخ خواهد داد.»
فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، در پستی در شبکه ایکس اعلام کرد جمعه شب «گفتوگویی خوب و محرمانه» با ترامپ درباره این طرح صلح داشته و دو طرف بر «گامهای بعدی در سطح اطلاع مشاوران» توافق کردند.
انتظار میرود این طرح در حاشیه اجلاس جی۲۰ در ژوهانسبورگ – که رهبران اروپایی علیرغم تحریم ترامپ در آن شرکت میکنند – موضوع اصلی گفتوگوها باشد.
«لحظهای بسیار خطرناک»
سه منبع به رویترز گفتند اوکراین همراه با بریتانیا، فرانسه و آلمان در حال تهیه پیشنهاد متقابل به طرح ۲۸ مادهای آمریکاست. اروپاییها در تدوین طرح آمریکایی مشورت نشدهاند و حمایت قاطع خود از کییف را اعلام کردهاند.
کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفت: «همه ما میخواهیم این جنگ پایان یابد، اما نحوه پایان یافتن آن مهم است. روسیه هیچ حق قانونی برای هیچ امتیازی از کشوری که به آن حمله کرده، ندارد. این لحظهای بسیار خطرناک برای همه ماست.»
مقامات آمریکایی میگویند این طرح پس از مشورت با رستم عمروف، دبیر شورای امنیت و دفاع ملی اوکراین و از نزدیکان زلنسکی (که تا تیرماه وزیر دفاع بود)، تدوین شده است.
یک مقام ارشد آمریکایی روز پنجشنبه گفت عمروف «پس از اعمال چند اصلاحیه، با اکثر مواد طرح موافقت کرده و آن را به رئیسجمهور زلنسکی ارائه داده است.»
با این حال، عمروف هرگونه موافقت با مواد طرح را رد کرد و گفت تنها نقش فنی در سازماندهی مذاکرات داشته است.
خواستههای روسیه صریح، خواستههای کییف مبهم
این طرح اوکراین را ملزم میکند از مناطق تحت کنترل خود در استانهای شرقی که روسیه مدعی الحاق آنهاست عقبنشینی کند، در حالی که روسیه تنها باید مقدار کمتری از زمینهایی را که در مناطق دیگر اشغال کرده، رها کند.
اوکراین برای همیشه از پیوستن به ناتو منع خواهد شد و نیروهای مسلحش به ۶۰۰ هزار نفر محدود میشود. ناتو نیز متعهد میشود هرگز نیرو در اوکراین مستقر نکند.
تحریمها علیه روسیه به تدریج لغو میشود، مسکو دوباره به گروه هشت (G8) دعوت خواهد شد و داراییهای مسدودشده روسیه در صندوقی سرمایهگذاری تجمیع میشود که بخشی از سود آن به واشنگتن میرسد.
یکی از مهمترین خواستههای اوکراین – یعنی تضمینهای امنیتی الزامآور معادل ماده ۵ ناتو برای بازدارندگی از حمله مجدد روسیه – تنها در یک خط و بدون جزئیات ذکر شده است: «اوکراین تضمینهای امنیتی قوی دریافت خواهد کرد.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
خشونت مجازی| چرخه جنایت در فضای مجازی| کودکهمسری به قتل ناموسی میانجامد؟
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
فارِن افرز – ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
برای بسیاری از مقامهای واشنگتن، رئیسجمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، در آستانه سقوط به نظر میرسد. ارتش ایالات متحده بزرگترین استقرار دریایی خود را در دریای کارائیب جنوبی از زمان بحران موشکی کوبا در دهه ۱۹۶۰ به این سو انجام داده، قایقهای کوچکی را که گفته میشود حامل مواد مخدر بودهاند منهدم کرده و یک ناو هواپیمابر، «یواساس جرالد آر. فورد»، را به منطقه اعزام کرده است. در ماه اکتبر، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا به سازمان سیا اجازه اجرای عملیات مخفیانه در ونزوئلا را داد. اعضای ارشد تیم ترامپ اصرار دارند که مادورو کنترل اوضاع را از دست میدهد و به زودی یا استعفا خواهد کرد یا از سوی ارتش خود برکنار میشود. همانطور که جیمز استوری، سفیر پیشین آمریکا در ونزوئلا، به پایگاه خبری پولیتیکو گفت، دولت ترامپ سه گزینه پیش روی مادورو میبیند: «تبعیدش کنیم، استردادش کنیم یا او را روانه دیدار با خالقش کنیم.»
ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا که در ماه اکتبر برنده جایزه صلح نوبل شد، نیز به همان اندازه نسبت به سقوط قریبالوقوع مادورو اطمینان دارد. او در مصاحبهای پس از دریافت این جایزه گفت: «چه با مذاکره، چه بدون آن، مادورو رفتنی است.» ماچادو آشکارا از فشار نظامی آمریکا بر مادورو حمایت کرده است، هرچند اصرار دارد که یک حمله نظامی کامل به ونزوئلا لازم نخواهد بود. او این ماه اعلام کرد: «مادورو این جنگ را آغاز کرد و ترامپ دارد آن را به پایان میرساند.» مقامهای ارشد دولت ونزوئلا بیشک از احتمال فزاینده حملات هدفمند پهپادی، راکتی یا موشکی آمریکا آگاهاند. ترامپ مدتها مدعی بوده که طرفدار خویشتنداری در سیاست خارجی است، اما حملات آمریکا به سایتهای هستهای ایران در ماه ژوئن پیامی روشن فرستاد: دولت او آماده است فراتر از مرزهای آمریکا نیز مداخله کند.
اکثریت قاطع مردم ونزوئلا خواهان رفتن مادورو هستند. اما این فرض که سرنگونی اجباری دولت کنونی به یک گذار بیدردسر به دموکراسی منجر خواهد شد، بسیار خطرناک است. ونزوئلا پر است از گروههای مسلحی که در برابر فروپاشی رژیم مقاومت خواهند کرد و هر تلاشی برای بازگرداندن حاکمیت قانون را تضعیف خواهند نمود. ژنرالهایی که هماکنون به مادورو وفادارند ممکن است فردی حتی سرکوبگرتر را جایگزین او کنند. بدون وجود یک استراتژی قابل اجرا برای آنچه پس از سقوط دولت رخ خواهد داد، برکناری مادورو میتواند به سرکوبی شدیدتر و رنجی افزونتر برای مردم ونزوئلا بینجامد.
بهجای تلاش برای وادار کردن مادورو به تسلیم از نوک تفنگ، آمریکاییها و اپوزیسیون باید بر تنها راهبردی تمرکز کنند که احتمالاً به یک گذار پایدار و مسالمتآمیز منجر میشود: مذاکرات جامع با پشتوانه بینالمللی. چنین مذاکراتی دشوار خواهد بود و زمان خواهد برد. با توجه به جایزه ۵۰ میلیون دلاری که برای دستگیری مادورو تعیین شده، کیفرخواست دادگاه عالی فدرال آمریکا علیه او به اتهام قاچاق مواد مخدر، و تحقیقات جاری دیوان کیفری بینالمللی درباره احتمال ارتکاب جنایت علیه بشریت، رئیسجمهور ونزوئلا میداند که ماندن در قدرت امنترین گزینه برای اوست. به عبارت دیگر، شرایط لازم برای دیپلماسی هنوز فراهم نشده است. اما میانبُرهای خشونتآمیز تنها اوضاع را بدتر خواهند کرد.
غلبه تندروها
اپوزیسیون اصلی ونزوئلا همیشه رویکرد تهاجمی نداشته است. طی دو دهه گذشته، کنترل این جریان میان تندروها و میانهروها در نوسان بوده است. اما در سال ۲۰۱۴، زمانی که ماچادو هنوز یک چهره سیاسی نسبتاً کماهمیت بود، او و دو سیاستمدار برجسته دیگر از رهبری میانهرو اپوزیسیون جدا شدند تا راهبردی را دنبال کنند که آن را «لا سالیدا» یا «راه خروج» مینامیدند؛ این راهبرد به ماهها تظاهرات گسترده انجامید که هدف آن فشار بر مادورو برای کنارهگیری فوری بود. مادورو با سرکوبی خشن پاسخ داد و در این سرکوب ۴۳ نفر کشته شدند. اعتراضات گسترده مشابه در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ نیز با همین نتیجه روبهرو شد. ماچادو از این وقایع نتیجه گرفت که برکناری مادورو مستلزم مداخله نظامی خارجی است.
برخی دیگر از مخالفان ارشد مادورو با او همنظر نبودند. دولت موازی مورد حمایت آمریکا (که از ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ خود را رهبری قانونی ونزوئلا میدانست، هرچند نفوذ اندکی داشت) شامل هر دو جناح میانهرو و تندرو بود. ماچادو که در حاشیه مانده بود، این دولت موقت را بهخاطر آنچه «تردیدش در درخواست برای نیروی مداخله منطقهای جهت سرنگونی مادورو» میدانست، بهشدت مورد انتقاد قرار میداد. این درخواست قرار بود به استناد «پیمان بینالامریکایی کمک متقابل» یا همان پیمان ریو مطرح شود؛ یک معاهده امنیت جمعی در نیمکره غربی که ونزوئلا در سال ۱۹۴۷ به آن پیوست، اما مادورو آشکارا آن را رد کرده است.
فروپاشی دولت موقت در پایان سال ۲۰۲۲ و فرار رهبر آن، خوان گوایدو، به تبعید باعث شد اغلب کسانی که با آن ساختار سیاسی همراه بودند بیاعتبار شوند. اما موضع مستقل ماچادو و برداشت عمومی از پاکدستی او، وی را از این سرنوشت دور نگه داشت. او با وجود آنکه سالها طرفدار اقدام مستقیم بهجای رقابت انتخاباتی بود، فرصت را غنیمت شمرد تا از راه صندوق رأی به رهبری اپوزیسیون برسد. در اکتبر ۲۰۲۳، او در انتخابات درونسازمانی اپوزیسیون پیروز شد و به عنوان نامزد اصلی ائتلاف عمده مخالفان، یعنی «پلتفرم واحد دموکراتیک»، برگزیده شد تا در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴ مادورو را به چالش بکشد.
ماچادو بلافاصله از سوی دولت از نامزدی در انتخابات منع شد. اما سرانجام پذیرفت از نامزد جایگزین، ادموندو گونسالس – دیپلمات بازنشسته – حمایت کند و با وجود موانع متعدد ایجادشده از سوی دولت، همراه او کارزار انتخاباتی به راه انداخت. بنا بر آمار رسمی و کاملاً راستیآزماییشده اپوزیسیون، گونسالس بیش از دو برابر مادورو رأی آورد. با این حال، دولت نتیجه را نپذیرفت و مادورو را برای دورهای دیگر سوگند داد.
پس از اعلام پیروزی مادورو از سوی مقامات، هزاران شهروند خشمگین به خیابانها آمدند. اما ماچادو و تیمش نتوانستند از این فرصت بهرهبرداری کنند. کارلوس بلانکو، از مشاوران ارشد ماچادو، در مصاحبهای اخیر اذعان کرد که تیم ماچادو تصور میکرد نتیجه انتخابات ژوئیه ۲۰۲۴ مادورو را ناگزیر خواهد کرد که درباره کنارهگیری مذاکره کند. در عوض، نیروهای حکومتی طی روزهای پس از انتخابات ۲۴ معترض را کشتند و بیش از ۲ هزار نفر را بازداشت کردند. مخالفان درس تلخی گرفتند: ترس از سرکوب، دستکم فعلاً، توان اپوزیسیون برای بسیج گسترده مردم را فلج کرده است.
ناکامی ماچادو در کنار زدن مادورو باعث ریزش محبوبیت او شد. اما او همچنان چهرهای پرطرفدار است و امیدواری را منعکس میکند. یکی از نظرسنجیهای معتبر در کاراکاس به من گفت که اگرچه مردم ونزوئلا نسبت به توانایی ماچادو در تحقق وعدههایش تردید دارند – اعتبار او نسبت به پیش از انتخابات ۲۰۲۴ تقریباً به نصف کاهش یافته – اما «تصویر عمومی او هنوز قوی است. اگر شرایط تغییر کند، او میتواند دوباره اوج بگیرد.» به بیان دیگر، اگر ایالات متحده بتواند تغییر رژیم را با موفقیت تحمیل کند و اپوزیسیون قدرت را به دست بگیرد، ماچادو بیشترین بهره را خواهد برد.
تقلا برای بقا
در میان تهدیدهای مداوم مداخله آمریکا، ترس از تشدید سرکوب، و بیاعتمادی به گامهای بعدی اپوزیسیون، مردم ونزوئلا اکنون با بحرانی بیثباتکننده دیگر مواجهاند: سختی شدید اقتصادی. اقتصاد ونزوئلا که پس از سقوطی عمیق – از ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۱ – به حدود یکچهارم اندازه سابق خود رسیده بود (بر اثر سوءمدیریت اقتصادی، سقوط بهای نفت، و تحریمهای آمریکا)، طی چند سال اخیر نشانههایی از رشد نشان داده بود؛ اما اکنون بار دیگر علائم فشار جدی را بروز میدهد.
بر اساس برآورد صندوق بینالمللی پول، تورم سالانه که سال گذشته تنها دو رقمی بود، در سال ۲۰۲۶ ممکن است به حدود ۷۰۰ درصد برسد. شکاف میان نرخ رسمی ارز دولتی و نرخ موازی، یعنی نرخی که در بازار آزاد برای معاملات غیررسمی استفاده میشود، بهسرعت رو به افزایش است؛ نشانهای از آنکه پول ملی بهشدت بیشازحد ارزشگذاری شده است. در ژانویه ۲۰۲۵ این دو نرخ تقریباً یکی بودند، اما اکنون نرخ رسمی یعنی ۲۲۶ بولیوار برای هر دلار، بسیار از نرخ موازی – بیش از ۳۰۰ بولیوار برای هر دلار – عقب مانده است.
حداقل دستمزد که ۱۳۰ بولیوار در ماه است و اکنون ارزشی کمتر از یک دلار آمریکا دارد، بسیار کمتر از آن است که بتواند نیازهای ابتدایی یک کارگر را تأمین کند. حتی با احتساب پاداشهای نسبتاً بزرگ، بسیاری از کارکنان بخش دولتی خوششانساند اگر بیش از معادل ۱۰۰ دلار در ماه درآمد داشته باشند. در حالی که هزینه تغذیه یک خانواده در ونزوئلا اکنون حدود پنج برابر این مبلغ است.
دولت کاراکاس منکر بحران اقتصادی است. در واقع، در ماه اکتبر دلسی رودریگز، معاون رئیسجمهور، با افتخار اعلام کرد که کشور ۱۸ فصل پیاپی رشد اقتصادی را پشت سر گذاشته و امسال رشد ۸.۵ درصدی را تجربه خواهد کرد – آماری بهشدت خوشبینانه که عمدتاً بر افزایش تولید نفت استوار است. اما در واقعیت، ۸۰ درصد مردم ونزوئلا زیر خط فقر زندگی میکنند و طبقه متوسط در حال ناپدید شدن است. یک تعمیرکار خودرو که این ماه با او صحبت کردم گفت سال ۲۰۲۴ بدترین سال اقتصادی زندگیاش بوده و محاسبه کرده که درآمدش نسبت به ۲۰۲۳ حدود ۶۰ درصد کاهش یافته است. حدود هشت میلیون ونزوئلایی نیز طی سالهای اخیر کشور را ترک کردهاند، عمدتاً به این دلیل که دیگر توان زندگی در آنجا را نداشتند.
با توجه به گستردگی رنج و دشواریها، بسیاری از ونزوئلاییها آمادهاند از یک پایان خشونتآمیز برای دوران مادورو حمایت کنند؛ به شرط آنکه این پایان سریع باشد. این وضعیت باعث شده بسیاری از حامیان اپوزیسیون از هر رویکردی که بتواند روند تغییر رژیم را تسریع کند، صرفنظر از خطرات آن، پشتیبانی کنند. متحدان ماچادو هشدارها درباره بیثباتی احتمالی پس از فروپاشی حکومت را «ترساندن مردم» میخوانند و منتقدان مداخله نظامی آمریکا را متهم میکنند که همسو با مادورو هستند. اما چنین طرز فکری خطرناک است.
آنچه در پسِ ماجراست
صرفنظر از اینکه حکومت مادورو تا چه حد بد است، برخی از مسیرهای احتمالی آینده ونزوئلا میتواند بسیار بدتر باشد. اگر یک جناح قدرتمند در ارتش به این نتیجه برسد که مادورو برایش دردسرساز شده و بخواهد او را برکنار کند، هیچ تضمینی وجود ندارد که نخستین انتخاب آنها سپردن قدرت به تندروهای اپوزیسیون مانند ماچادو باشد. یکی از نتایج ممکن این است که رژیمی به همان اندازه سرکوبگر — یا حتی بیکفایتتر — روی کار بیاید.
سقوط مادورو همچنین میتواند نیروهای مسلح غیردولتی متنوعی را که در ونزوئلا فعالاند، از جمله چریکهای کلمبیایی و باندهای جنایتکار، به قدرت برساند. این گروههای قدرتمند از آنچه ممکن است پس از پایان رژیم کنونی رخ دهد بیم دارند و احتمالاً در برابر هر اقدامی برای احیای حاکمیت قانون مقاومت خواهند کرد. ارتش آزادیبخش ملی، یک گروه چریکی مارکسیست کلمبیایی که از دهه ۱۹۶۰ دست به اسلحه برده، گفته میشود هزاران جنگجوی مسلح در ونزوئلا دارد. تا جایی که این نیروها اکنون مهار شدهاند، به دلیل اتحاد آنها با دولت مادورو است.
همین وضعیت در مورد سایر گروههای مسلح نیز صادق است. به اصطلاح «کولکتیوها» — دستههایی از اوباش مسلح که برای سیاستمداران ارشد کار میکنند — در چندین شهر بزرگ ریشه دواندهاند. برخلاف ادعاهای ترامپ، مادورو رهبر شبکه تبهکاری مشهور «ترین دِ آراگوا» نیست؛ شبکهای جنایی قدرتمند که طی دهه گذشته در میان مهاجران ونزوئلایی گسترش یافته و ترامپ آن را رسماً یک گروه تروریستی اعلام کرده است. اما بسیاری از مقامهای دولتی از روابط نزدیک با این باند سود بردهاند. پس از آنکه مادورو در سال ۲۰۱۳ به ریاستجمهوری رسید، دولت او کوشید با امضای توافقهای عدمتجاوز با ترین د آراگوا و دیگر گروههای مسلح، نرخ رو به افزایش قتل را کاهش دهد؛ توافقهایی که در نهایت به افزایش قدرت این گروهها انجامید. اخیراً دادستانهای شیلی ادعا کردند دولت کاراکاس اعضای این باند را برای ترور یک مخالف تبعیدی به کار گرفته است.
ثبات شکنندهای که میان این گروهها و دولت وجود دارد، به احتمال زیاد با خروج مادورو فروخواهد پاشید، بهویژه اگر تغییر بهصورت ناگهانی رخ دهد و کنترل متحدان رئیسجمهور بر اهرمهای قدرت را به چالش بکشد. همانطور که خوان گونسالس، یکی از مشاوران ارشد پیشین جو بایدن در امور آمریکای لاتین، اشاره کرده، شرایط ونزوئلا مستعد یک دوره طولانی از جنگ کمشدت است. در چنین حالتی، تصویر ونزوئلا ممکن است بیشتر شبیه کلمبیا یا مکزیک شود؛ کشورهایی آکنده از ترورهای هدفمند، بمبگذاریها و درگیریهای پراکنده خیابانی، اما بدون دولتی انتخابی و نسبتاً باثبات مانند بوگوتا یا مکزیکوسیتی. ماچادو با اعتمادبهنفس از برنامه جاهطلبانه ۱۰۰روزهای سخن میگوید که آماده کرده است؛ برنامهای شامل بازگرداندن نظم نهادی، تثبیت اقتصاد، اصلاح نیروهای مسلح و رسیدگی به بحران انسانی ناشی از فقر. اما اگر دولت ترامپ از اعزام نیروهای زمینی قابلتوجه به ونزوئلا خودداری کند، یک دولت اپوزیسیونِ تازه بر سر کار آمده مجبور خواهد بود برای بقا به همان ژنرالهایی تکیه کند که اکنون او آنها را متهم به اداره کارتلهای مواد مخدر میکند.
ماچادو و دیگران میگویند بسیاری از افسران ارتش آمادهاند طرف خود را عوض کنند و در صورت وقوع یک کودتا، مادورو حتی میتواند تحویل مقامهای آمریکایی داده شود. اما فرضهای مشابه در گذشته پوچ از کار درآمدهاند. در سال ۲۰۱۹، چند ماه پس از تأسیس دولت موقت، گوایدو و دیگر رهبران اپوزیسیون بیهوده در بیرون یک پایگاه هوایی در کاراکاس منتظر کودتایی ماندند که گفته شده بود در شرف وقوع است اما هرگز عملی نشد.
محتمل است که پیشبینی ماچادو در این مورد که برخی افسران ارتش در صورت موفقیت او از او حمایت خواهند کرد، تا حدی درست باشد. اما بعید است که همه آنها همراه شوند. و اگر ارتش به جناحهای رقیب تقسیم شود یا یک دولت پسامادورو تصمیم بگیرد ارتش را منحل و کارمندان غیرنظامی را برکنار کند، احتمال بروز آشوب خشونتبار بیش از پیش خواهد شد. دولتی به رهبری ماچادو-گونسالس بدون پشتیبانی کافی نظامی — چه داخلی و چه خارجی — بعید است بتواند در برابر کارزار خشونتآمیز گروههای مسلح که به دنبال بیثبات کردن آن هستند دوام بیاورد.
دموکراسی پایدار
بزرگترین دستاوردهای اپوزیسیون ونزوئلا در ربع قرنی که از ریاستجمهوری هوگو چاوز — مربی و پیشینی مادورو — در سال ۱۹۹۹ میگذرد، نه از مسیر خشونت، بلکه از طریق مذاکره و صندوق رأی حاصل شده است. در همهپرسی سال ۲۰۰۷، مردم با موفقیت تلاش چاوز برای گنجاندن سوسیالیسم در قانون اساسی ونزوئلا را رد کردند. در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۵، اپوزیسیون متحد شامل بیش از دوازده حزب توانست اکثریت قاطع کرسیها را به دست آورد؛ اکثریتی که در صورت باقی ماندن اختیارات مجلس، میتوانست ترکیب دیوان عالی و نهاد انتخاباتی کشور را به نفع خود تغییر دهد—اما دولت برای جلوگیری از کنترل اپوزیسیون، پارلمان را از قدرت خلع کرد. و اگرچه مادورو پس از شکست در انتخابات ۲۰۲۴ در مقام ریاستجمهوری باقی ماند، اما شاید آن انتخابات بزرگترین پیروزی سیاسی اپوزیسیون تا امروز بوده است. مخالفان مادورو با جمعآوری و دیجیتالی کردن بیش از ۸۰ درصد صورتجلسات انتخاباتی، شواهدی غیرقابلانکار ارائه کردند مبنی بر اینکه رئیسجمهور هیچ ادعای مشروعی برای باقیماندن در قدرت ندارد.
مذاکرات با میانجیگری بینالمللی نیز فضای لازم برای پیشروی اپوزیسیون را فراهم کرده است. این «توافقنامههای باربادوس» میان دولت و ائتلاف اپوزیسیون «پلتفرم واحد دموکراتیک» در اکتبر ۲۰۲۳ — که با پیشنهاد دولت بایدن برای کاهش تحریمها همراه بود — راه را برای پیروزی ماچادو در انتخابات درونحزبی آن ماه و پیروزی گونسالس در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴ هموار کرد. مادورو تنها به این دلیل با برگزاری انتخاباتی تحت نظارت بینالمللی موافقت کرد که این امر بخشی از مفاد آن توافقها بود.
اما این پیروزیها بهجای آنکه اپوزیسیون را تشویق کند بر موفقیتهای گذشته خود بیفزاید، موجب شده تندروهای اپوزیسیون به دنبال مسیرهای سریعتر برای برکناری مادورو باشند. در این مسیر، آنان در خطر تکرار همان اشتباهی هستند که مخالفان مادورو هنگام تأسیس دولت موقت در سال ۲۰۱۹ مرتکب شدند: سپردن راهبرد سیاسی به یک قدرت خارجی که گرچه اهدافی همپوشان دارد، اما در بنیاد با اهداف اپوزیسیون متفاوت است. ماچادو و دیگران به دنبال اجرای حاکمیت قانون و پایاندادن به میراث شکستخورده چاویسم هستند؛ اما ایالات متحده تمرکز خود را بر مهار قاچاق مواد مخدر، مدیریت مهاجرت، کنترل هزینههای انرژی و مهار نفوذ چین در منطقه گذاشته است. این یعنی حتی اگر نیروهای آمریکایی وارد ونزوئلا شوند، واشنگتن احتمالاً رهاییای را که اپوزیسیون انتظار دارد فراهم نخواهد کرد. ترامپ بار دیگر از احتمال ازسرگیری مذاکرات با مادورو سخن گفته است، که روزنهای از امید برای دیپلماسی میگشاید. اما این راهبرد تنها زمانی کارساز خواهد بود که واشنگتن و تندروهای اپوزیسیون در ونزوئلا درک کنند گذار سیاسی فرایندی تدریجی است، نه رویدادی آنی.
به بیان دیگر، ونزوئلا را نمیتوان به سرعت به کشوری آزاد تبدیل کرد. هر چقدر هم که دولت مادورو در میز مذاکره غیرقابل اعتماد باشد، تلاش برای براندازی خشونتآمیز رژیم در نهایت هدف اپوزیسیون و اکثریت قاطع مردم ونزوئلا را — یعنی ایجاد نظامی امن، باثبات و مبتنی بر قانون بهجای حکومت مادورو — تضعیف خواهد کرد. تلاش برای یک میانبُر ممکن است کشور را در وضعیتی حتی بدتر از شرایط کنونی رها کند.
——————-
* فیل گانسون تحلیلگر ارشد بحران بینالمللی در حوزه آند است و در ونزوئلا مستقر است.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز – ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
مقامهای آلمانی و یک گروه مخالف ایرانی اعلام کردند که ایرانیان ساکن آلمان با افزایش آزار و فشار از سوی نهادهای امنیتی ایران روبهرو شدهاند؛ از جمله تهدید، ارعاب و تلاش برای وادار کردن آنان به جاسوسی یا گزارشدهی درباره سایر ایرانیان در تبعید.
سرویسهای اطلاعاتی آلمان بارها هشدار دادهاند که تهران علیه گروههای تبعیدی در آلمان به فشار و جاسوسی میپردازد. «اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی»(BfV)، که سازمان اطلاعات داخلی اصلی آلمان محسوب میشود، در گزارش سالانه خود در سال گذشته گفته بود که این تهدید همچنان در سطح بالایی قرار دارد.
«اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی» در سال ۲۰۲۴ یک خط تلفن ویژه برای گزارش موارد مشکوک به تروریسم و فعالیتهای جاسوسی خارجی ایجاد کرد. این نهاد در پاسخ به پرسشهای رویترز در ایمیلی گفت: «در ماههای اخیر شمار گزارشهایی که به ایران مربوط میشود افزایش یافته است»، اما آمار دقیقتری ارائه نکرد.
وزارت خارجه ایران به درخواست برای اظهارنظر پاسخی نداد.
در داخل ایران نیز گروههای حقوق بشری و فعالان گزارش دادهاند که سرکوب مخالفت سیاسی تشدید شده و موارد متعدد آزار، بازداشت و انواع دیگر فشارها بهویژه از زمان حملات هوایی اسرائیل–آمریکا در ماه ژوئن – که بخش بزرگی از توان پدافند هوایی ایران را نابود کرد – افزایش یافته است.
جواد دبیران، سخنگوی شورای ملی مقاومت ایران، گروهی مخالف که در ایران ممنوع است اما در خارج از کشور حضور پررنگی دارد، گفت که او از ابتدای سال تاکنون از بیش از ۱۰۰ مورد در آلمان باخبر شده است. او افزود که این موارد معمولاً شامل فشار بر افراد برای گزارشدهی درباره سایر ایرانیان تبعیدی بوده است.
او گفت این پروندهها نشاندهنده «شدتگیری بیسابقه» فعالیتهای سرویسهای اطلاعاتی ایران در آلمان است. طبق آمار اداره فدرال آمار آلمان، حدود ۱۴۴ هزار ایرانی در این کشور زندگی میکنند.
ماه گذشته گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر از «الگوی رو به رشد سرکوب فراملی» توسط مقامهای ایرانی خبر داد که مخالفان در خارج از کشور را از طریق «ارعاب، نظارت و تهدید» هدف قرار میدهد.
شورای ملی مقاومت ایران همچنین مواردی را ذکر کرد که در آن، اعضای این شورا برای گزارش آزار و تهدید به پلیس آلمان مراجعه کردهاند.
در یکی از موارد، یک مسیحی ایرانی ۴۰ ساله در شهر اسن در غرب آلمان گفت که پس از شرکت او در یک تظاهرات در بروکسل در ماه سپتامبر، مأموران اطلاعاتی در ایران با خواهر و برادرش تماس گرفته و آنها را تهدید کردهاند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
نرگس محمدی در یادداشتی در اینستاگرام خود از موج تازهی حملات سایبری نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به حسابهای کاربری فعالان حقوق بشر خبر داده است.
خانم محمدی نوشته است:
در پی موج تازهای از حملات سایبری منتسب به نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی در هفتههای اخیر، حملاتی با هدف نفوذ و دسترسی غیرمجاز به حسابهای کاربری فعالان حقوق بشر، خبرنگاران و کنشگران زنان انجام میشود، حساب تلگرام شخصی من نیز مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
بهنظر میرسد مهاجمان با سوءاستفاده از سیمکارت و دریافت کد تأیید از طریق اپراتورهای داخلی، طی مدت حدود ۴۸ ساعت به حساب دسترسی یافته باشند.
این موضوع با کمک متخصصین پیگیری و پس از دو روز حساب بازیابی شد.
از دوستان و همکارانی که ممکن است در این بازه زمانی پیامی یا لینکی از حساب من دریافت کرده باشند، بهویژه پیامهایی با مضمون «تأیید هویت»، «درخواست ارسال کد تأیید» یا هرگونه درخواست تعامل، تقاضا میکنم پیامها را باز نکرده و روی هیچ لینکی کلیک نکنند.
لازم به تأکید است که تمامی پیامهای ارسالشده در آن مدت بدون اطلاع و خارج از کنترل من بوده است.
اگر در این بازه زمانی گفتوگویی انجام شده، یا بهصورت ناخواسته روی لینکی کلیک کردهاید، توصیه میشود فوراً امنیت حسابهای کاربری خود را بررسی کنید و در صورت نیاز با سازمان های معتبر و شناختهشده حقوق بشری که در حوزه امنیت دیجیتال فعالیت میکنند تماس بگیرید.
مطابق گزارشهای دریافتی از سازمانهای حقوق بشری، در هفته های اخیر موارد متعدد هک و دستکاری حسابهای فعالان مدنی مشاهده شده و این موضوع به الگویی نگرانکننده تبدیل شده است.
از همه فعالان درخواست میکنم توصیههای عمومی و منتشرشده از سوی نهادهای معتبر حقوق بشری درباره امنیت دیجیتال را جدی بگیرند.
از تمامی نهادهای بینالمللی، سازوکارهای حقوق بشری سازمان ملل، و سازمانهای مدافع حقوق بشر میخواهم در کنار مدافعان حقوق بشر و فعالین سیاسی ایران ایستاده و در این باره برای تضمین حمایت مؤثر اقدام فوری و هماهنگ انجام دهند.
با احترام،
نرگس محمدی
۲۸ آبان ۱۴۰۴
اینستاگرام ترگس محمدی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت گفت: برخی اقلام خوراکی به حدی گران شدهاند که دسترسی خانوادهها و بخصوص دهکهای یک تا پنج به مواد غذایی محدود و سخت شده است.
احمد اسماعیلزاده، مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت در گفتوگو با خبرنگار ایلنا با اشاره به گرانی مواد غذایی گفت: «در چند سال اخیر شاهد افزایش قیمتها بهویژه در حوزه اقلام خوراکی بودهایم و این روزها هم شاهد تشدید این روند هستیم. برخی اقلام خوراکی به حدی گران شدهاند که دسترسی خانوادهها و بخصوص دهکهای یک تا پنج به مواد غذایی محدود و سخت شده است. بررسیهایی که در سالهای قبل انجام شده، نشان میدهند که حدود ۳۵ تا ۴۵ درصد خانوارها برخی اقلام غذایی مانند سبزیجات و لبنیات را کمتر از مقادیر مورد نیاز مصرف میکنند.»
به گفته او علت مصرف کمتر مواد غذایی مورد نیاز علاوه بر فرهنگ بهداشت و تغذیه جامعه، مساله افزایش قیمتها هم بسیار تاثیرگذار است: «وزارت بهداشت، در حوزه فرهنگ تغذیه اقداماتی را انجام داده اما افزایش قیمت مواد غذایی خارج از حوزه اختیارات این وزارتخانه است. با این حال ما در کنار مردم از دستگاههای مربوطه مانند جهاد کشاورزی، وزارت صمت و… در این حوزه مطالبهگر هستیم تا این دستگاهها با نظارت کافی بر قیمتها و برخورد با اخلالگران بازار مواد غذایی از افزایش قیمت اقلام خوراکی مورد نیاز مردم جلوگیری کنند و این مواد را به نحو مطلوب در دسترس مردم قرار دهند.»
برقراری کالابرگ ضروری است
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه، تاکید کرد که وزارت بهداشت به جد پیگیر ایجاد برنامههای حمایت غذایی برای مردم است و در دولت بر تدوین این برنامه در اسرع وقت تاکید میکند. ما پیگیر برقراری کالابرگ الکترونیک هستیم به این امید که به این شیوه، اندکی از نیازهای غذایی مردم بهویژه در دهکهای پایینتر تامین شود. ما همچنین به محض برقراری این برنامه، لیست اقلام غذایی و کالاهای اساسی که بتوانند کالری و پروتئین مورد نیاز مردم را تامین کند در اختیار وزارت رفاه قرار خواهیم داد تا مردم بتوانند کالاهای مورد نیاز خود را تامین کنند.»
او اظهار کرد: «لیستی که در اختیار وزارت رفاه قرار میدهیم مشخصا به مواد غذایی با بهترین کیفیت اشاره میکند مثلا برنج ایرانی، اما وزارت رفاه براساس بودجه و اعتباری که در اختیار دارد در خصوص کیفیت مواد غذایی در نظر گرفته شده برای کالابرگ، تصمیمگیری میکند. البته نمیتوان گفت اگر کیفیت یک ماده غذایی در کالابرگ کمی نازل باشد، به معنای کمبود مواد مغذی آن است. تمام کالاهای در نظر گرفته شده در کالابرگ شرایط بهداشتی مناسب و مواد مغذی کافی دارند.»
این مقام مسئول در وزارت بهداشت در حوزه تامین مواد مغذی توصیههایی هم به شهروندان دارد: «قیمت مواد غذایی سالم و مواد غذایی ناسالم، هر دو افزایش یافته است، اما هچنان سالم غذا خوردن نسبت به ناسالمغذا خوردن، راهکاری ارزانتر است. با مبالغی که صرف خرید انواع نوشابهها، فستفودها و انواع تنقلات ناسالم گران قیمت میکنیم میتوان مواد غذایی سالم خریداری کرد. تاکید میکنم که منکر افزایش قیمت شدید مواد غذایی سالم نیستم، اما سالم غذا خوردن همچنان ارزانتر تمام میشود. به عنوان مثال نان از طرف دولت حمایت شده و به آن یارانه تعلق میگیرد بنابراین تهیه نان برای تامین کالری مورد نیاز راهکار نسبتا ارزانی است. البته در کنار نان میتوان از اقلام غذایی دیگری هم استفاده کرد، زیرا این کالا به تنهایی نمیتواند جای مصرف لبنیات، پروتئینها و غلات را بگیرد.»
وقتی دسترسی به حبوبات هم سخت است
اسماعیلزاده در خصوص تامین گروه میوهها و سبزیجات هم عنوان کرد: «خوشبختانه تعداد زیادی از مردم کشاورز و باغدار هستند. بنابراین تامین این گروه غذایی در روستاها و شهرهای کوچکی که مردم مشغول دامداری و کشاورزی هستند، نسبت به تهران راحتتر است. از طرف دیگر با توجه به اینکه در شهرهای کوچکتر و شهرهایی به جز تهران مردم خانههای ویلایی دارند، میتوانند از باغچههای خانگی برای کاشتن سبزیجات و میوهجات استفاده کنند. در شرایط موجود این راهکاری ارزانتر است.»
او با اشاره به افزایش چشمگیر قیمت لبنیات گفت: «اگر تامین این مواد برای مردم گران تمام میشود و شهروندان قصد استفاده از محصولات محلی را دارند، توصیه میکنم که این محصولات را بجوشانند و بعد مصرف کنند. دسترسی به این گروه از مواد غذایی بهویژه در مناطقی که مردم غالبا دامدار هستند، قطعا راحتتر است. اما توصیه وزارت بهداشت این است که مردم دارای توان مالی، از لبنیات پاستوریزه استفاده کنند تا بیماریهایی مانند تب مالت به مردم سرایت نکند و از این رهگذر هزینه بیشتری به مردم تحمیل نشود.»
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت تاکید کرد که مردم برای تامین پروتئین، آهن و روی مورد نیاز خود باید بتوانند در هفته دو بار گوشت قرمز مصرف کنند: «اما با توجه به افزایش شدید قیمت این ماده غذایی و محدودیت دسترسی بسیاری از خانوادهها به گوشت، خرید گوشت سفید مانند مرغ وماهی هم یک راهکار جدی است. اما اگر تامین این نوع گوشت هم مقدور نیست خواهش ما این است که تخم مرغ از برنامه غذایی مردم حذف نشود. تخم مرغ میتواند تامین کننده پروتئین مورد نیاز مردم باشد. با مصرف تخممرغ میتوان به پروتئین کافی دست یافت بدون آنکه دغدغهای بابت مصرف نکردن گوشت وجود داشته باشد. در کنار تخممرغ گنجاندن حبوبات و سویا در برنامه غذایی میتواند راهکاری جایگزین در تامین پروتئین باشد. هر چند که این مواد نمیتوانند آنچنان که باید آهن مورد نیاز بدن را تامین کنند. در بین حبوبات البته قیمت لوبیا بسیار بالا است، اما سویا، عدس و لپه قیمتهای کمتری دارند. آجیلها هم سرشار از پروتئین هستند که متاسفانه قیمت آنها از گوشت هم بیشتر است و دسترسی به آن سخت شده است.»
او اضافه کرد: «قیمت روغن اگر چه نسبت به سال گذشته افزایش داشته است، اما با توجه به حمایتهای دولت این افزایش قیمت به حدی نیست که مردم قادر به تامین آن نباشند.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ایران، از تصویب قطعنامۀ مربوط به وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران در کمیتهٔ سومِ مجمع عمومی سازمان ملل متحد خبر داد.
خانم ساتو روز پنجشنبه ۲۹ آبان در شبکۀ ایکس اعلام کرد این قطعنامه با ۷۹ رأی موافق، ۲۸ رأی مخالف و ۶۳ رأی ممتنع به تصویب رسید.
در این قطعنامه، «افزایش نگرانکننده و قابلتوجه» و نیز «استفادۀ مداوم و گسترده» از مجازات اعدام توسط جمهوری اسلامی ایران، که نقض تعهدات بینالمللی این کشور است، به شدیدترین وجه محکوم شده است.
اعدامها بر اساس اعترافات اجباری، بدون دادرسی عادلانه و آیین دادرسی قانونی، بهصورت مخفیانه یا بدون اطلاع قبلی به خانواده یا وکیل زندانی از موارد مورد اشاره در این قطعنامه است.
در این قطعنامه همچنین ابراز نگرانی شده که تعداد قابلتوجهی از جرایم مشمول مجازات اعدام در زمرۀ «جدیترین جرایم» محسوب نمیشوند، از جمله جرایم مرتبط با مواد مخدر و همچنین سایر اعمال مندرج در قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران از جمله زنا، روابط همجنس، ارتداد، توهین به مقدسات و شرب خمر.
میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، که ایران هم عضو آن است، مجازات اعدام را تنها به «جدیترین جرایم» که شامل قتل عمدی است، محدود میکند.
مای ساتو در نیمۀ آبانماه نیز اعلام کرده بود که در مکاتبۀ رسمی با دولت جمهوری اسلامی ایران، نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت شش محکوم به اعدام به اتهام «بغی» ابراز و اعلام کرده که مجازات اعدام برای این اتهام، طبق میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، غیرقانونی است.
او از مقامات جمهوری اسلامی خواسته است علاوه بر توقف اجرای احکام اعدام این شش زندانی سیاسی، اجرای اعدام را بهطور کلی تعلیق کند و سپس در جهت لغو کامل آن، در قانون و عمل، گام بردارد.
این قطعنامه در ادامه از لغو حمایتهای حقوقی موقت برای پناهندگان افغان در ایران، تهدید حقوق اولیۀ آنان، بهویژه حقوق زنان و دختران افغان، افزایش محدودیت دسترسی به خدمات اولیه برای اتباع فاقد مدرک افغانستان، و همچنین اخراج گسترده بیش از ۱.۶۵ میلیون نفر از اتباع افغانستان از ایران نیز انتقاد کرده است.
قطعنامه در عین حال از مقامات ایران خواسته که در قانون و در عمل تمامی اشکال تبعیض بر اساس فکر، وجدان، دین یا باور را برای همه اقلیتهای دینی و از جمله بهائیان حذف کند.
این قطعنامه همچنین افزایش یهودستیزی، حملات هدفمند علیه جوامع یهودی و هرگونه انکار هولوکاست را محکوم کرده و از جمهوری اسلامی ایران میخواهد که به مصونیت سیستماتیک جاری برای مرتکبان جرایم علیه افراد متعلق به اقلیتهای دینی شناختهشده و شناختهنشده پایان دهد.
در ایران سالها است که با برخی پیروان دیگر باورها و ادیان، از جمله یهودیان، مسیحیان نوکیش و بهائیان، به بهانههای مختلف و بدون رعایت قوانین دادرسی موجود، برخورد میشود.
در این قطعنامه در عین حال از جمهوری اسلامی درخواست شده با گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران، از جمله با پذیرش درخواستهای مکرر او برای سفر به کشور به منظور اجرای مأموریت، همکاری کامل شود.
همکاری کامل با هیأت حقیقتیاب بینالمللی مستقل در مورد ایران، از جمله با فراهم کردن دسترسی بدون مانع به کشور و جمعآوری اطلاعات حیاتی برای اجرای مأموریت، همکاری در زمینه حقوق بشر و اصلاحات قضایی با سازمان ملل، نیز از دیگر توصیههای این قطعنامه به حکومت ایران است.
در دهههای گذشته جمهوری اسلامی به گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل متحد اجازه ورود به ایران و تهیه گزارش نداده است.
آخرین باری که یک گزارشگر ویژۀ سازمان ملل در موضوع حقوق بشر به ایران سفر کرد، مربوط به دهۀ ۱۳۷۰ خورشیدی و پیش از تبدیل کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به شورای حقوق بشر بوده است.
رادیو فردا
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید، کالین دمارست، دیو لاولر / آکسیوس
مقامهای آمریکایی و اوکراینی به آکسیوس گفتهاند که ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز پنجشنبه به دن دریـسکول، وزیر ارتش آمریکا، اعلام کرده که آماده است با دولت ترامپ درباره طرح جدید صلح در اوکراین همکاری کند.
اهمیت موضوع: این طرح مستلزم امتیازهای بسیار بزرگی از سوی اوکراین است؛ از جمله واگذاری مناطقی به روسیه که هماکنون در کنترل اوکراین قرار دارد. با این حال، زلنسکی به جای رد فوری طرح، با مذاکره درباره آن موافقت کرده و دفتر او اعلام کرده که رئیسجمهور اوکراین انتظار دارد طی روزهای آینده درباره این طرح با دونالد ترامپ گفتوگو کند.
جزئیات تازه: به گفته یک مقام اوکراینی، دریـسکول در دیدار روز پنجشنبه خود در کییف، نسخهای از طرح را به زلنسکی ارائه کرد.
دفتر زلنسکی در بیانیهای اعلام کرد که رئیسجمهور «اصول بنیادینی را که برای مردم ما اهمیت دارد تشریح کرد و پس از دیدار امروز، دو طرف توافق کردند که روی مفاد طرح به شکلی کار کنند که به پایان عادلانه جنگ منجر شود.»
یک مقام آمریکایی نیز گفت که زلنسکی و دریـسکول «بر سر یک جدول زمانی فشرده برای امضا توافق کردند.»
طبق گفته مقام دوم آمریکایی، قرار بود هیئت دریـسکول اساساً برای گفتوگو درباره فناوری و راهبردهای نظامی به اوکراین سفر کند، اما کاخ سفید از او خواسته بود به نمایندگی از استیو ویتکاف، فرستاده آمریکا، و مارکو روبیو، وزیر خارجه، روند «آغاز مذاکرات» با زلنسکی را پیش ببرد.
پسزمینه موضوع: این طرح که توسط ویتکاف و سایر مقامهای آمریکایی با مشورت روسها تدوین شده، هنگامی که آکسیوس این هفته از وجود آن پرده برداشت، در کییف و پایتختهای اروپایی موجی از شوک ایجاد کرد.
این هفته یک نشست برنامهریزیشده میان زلنسکی و ویتکاف پس از آن لغو شد که طرف آمریکایی گفت زلنسکی تمایل کافی برای تعامل جدی با طرح نشان نداده است.
اما مقام اوکراینی به آکسیوس گفت که زلنسکی در دیدار با دریـسکول موضع آشتیجویانهتری داشت. او گفت: «تصمیم این است که بهطور مشترک روی طرح کار کنیم تا صلح ممکن شود.»
یک مقام آمریکایی گفت دولت ترامپ روز چهارشنبه و پنجشنبه تلاش کرد اوکراین و متحدان اروپاییاش را مطمئن کند که این طرح «سندی زنده» است و دیدگاههای آنها در آن لحاظ خواهد شد.
پشت پرده: به گفته یک مقام آمریکایی، ویتکاف روز پنجشنبه در تماس تلفنی با یوهان وادفول، وزیر خارجه آلمان، اطمینان داد که طرح جدید «چارچوبی از ایدههاست» که شامل مواضع اوکراین و روسیه میشود.
این مقام آمریکایی افزود: «ویتکاف تأکید کرد که دولت ترامپ کار مسئولانه انجام میدهد و در پی یافتن راههایی برای پایان دادن به جنگ اوکراین است.»
بر اساس گفتههای همان مقام، ویتکاف به وادفول گفته است: «اگر برخی بخشهای طرح را نمیپسندید، به ما اطلاع دهید تا سعی کنیم به یک مصالحه برسیم.»
نقطه اصطکاک: اروپاییها در مرحله نخست تدوین طرح در جریان قرار نگرفتند و اوکراینیها نیز پس از دور طولانی مذاکرات میان فرستادگان آمریکا و روسیه وارد روند شدند.
به گفته یک مقام اوکراینی، این طرح شامل بندهایی است که بسیار به نفع مسکو تلقی میشود؛ از جمله محدودیتهایی بر اندازه و تواناییهای ارتش اوکراین پس از جنگ.
اوکراین در گذشته بارها چنین پیشنهادهایی را رد کرده است.
نکات ضمنی: این فشار آمریکا در حالی صورت میگیرد که زلنسکی با شدیدترین فشار سیاسی داخلی از زمان آغاز تهاجم گسترده روسیه روبهرو است.
یک رسوایی گسترده فساد شماری از نزدیکان زلنسکی را گرفتار کرده و مخالفان از او خواستهاند دولت را پاکسازی کند یا حتی یک دولت وحدت ملی تشکیل دهد.
انتظار میرود زلنسکی امشب، ساعاتی پس از دیدار با دریـسکول، هیئت نمایندگان حزب خود در پارلمان را فرابخواند.
یک مقام آمریکایی به آکسیوس گفت این فشار داخلی ممکن است زلنسکی را برای دادن امتیازهای دشوار در مسیر صلح متمایلتر کند. برخی تحلیلگران اما نظر مخالف دارند و میگویند شرایط سیاسی نامطمئن او باعث میشود نتواند با طرحی که بهنوعی «واگذاری» به مسکو تلقی شود موافقت کند.
حاشیه ماجرا: دریـسکول تا هفته گذشته نمیدانست که قرار است در نقش فرستاده صلح ظاهر شود.
یک مقام آمریکایی گفت: «میتوانید تصور کنید که تمام برنامهها را کنار گذاشتیم، وارد حالت کامل برنامهریزی و آمادگی شدیم.»
او افزود: «او در حال دریافت گزارشهای سیاستی است، پسزمینهها و تاریخ جنگ را مرور میکند و همه چیز را تا آخر هفته مطالعه میکند، و سپس سریع راهی میشوند.»
دریـسکول و فرماندهان نظامی آمریکا که همراه او هستند، همچنین قرار است در کییف با نمایندگان صنایع دفاعی و فرماندهان نظامی اوکراین نیز دیدار کنند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
پریسا حافظی / خبرگزاری رویترز / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
دو منبع منطقهای مطلع میگویند ایران از عربستان سعودی خواسته است آمریکا را برای ازسرگیری مذاکرات متوقفشده هستهای ترغیب کند؛ درخواستی که نشاندهندهٔ نگرانی عمیق تهران از احتمال تکرار حملات هوایی اسرائیل و همچنین تشدید مشکلات اقتصادی کشور است.
یک روز پیش از سفر «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان به کاخ سفید در اوایل هفته جاری، «مسعود پزشکیان» رئیسجمهور ایران نامهای برای رهبر بالفعل عربستان ارسال کرد؛ خبری که رسانههای ایرانی و سعودی روز دوشنبه منتشر کردند.
این منابع به رویترز گفتند پزشکیان در این نامه تأکید کرده است که ایران «به دنبال تقابل نیست»، خواهان «تعمیق همکاریهای منطقهای» است و همچنان «در صورت تضمین حقوقش، برای حلوفصل اختلاف هستهای از مسیر دیپلماسی آمادگی دارد».
سخنگوی وزارت خارجه ایران، «اسماعیل بقایی»، روز چهارشنبه گفت پیام پزشکیان به ولیعهد عربستان «کاملاً دوجانبه» بوده است. دفتر رسانهای دولت عربستان نیز هنوز به درخواست اظهارنظر پاسخی نداده است.
بنسلمان پیام پزشکیان را به ترامپ منتقل کرد
پیش از جنگ ۱۲روزهٔ ژوئن که با حملات هوایی اسرائیل آغاز شد و طی آن نیروهای آمریکایی سه مرکز هستهای ایران را هدف قرار دادند، تهران و واشنگتن پنج دور مذاکره دربارهٔ برنامه جنجالی غنیسازی اورانیوم جمهوری اسلامی برگزار کرده بودند.
اما پس از جنگ، مذاکرات عملاً به بنبست رسیده است — با وجود آنکه هر دو طرف همچنان مدعیاند که برای توافق آمادگی دارند.
یکی از منابع خلیج فارس گفت ایران در تلاش است کانالی برای ازسرگیری گفتوگو با واشنگتن بیابد و اینکه رهبر سعودی نیز از راهحل مسالمتآمیز حمایت میکند و در سفر خود این پیام را به «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا منتقل کرده است.
این منبع عرب خلیج گفت: «ولیعهد (MbS) نیز میخواهد این مناقشه بهطور مسالمتآمیز پایان یابد. این موضوع برای او مهم است و آن را به ترامپ منتقل کرد و گفت آمادهٔ کمک است.»
محمد بن سلمان روز سهشنبه به خبرنگاران گفت: «تمام تلاش خود را برای کمک به رسیدن به توافق بین آمریکا و ایران به کار خواهیم گرفت.»
ریاض و تهران در دهههای اخیر رقبای راهبردی یکدیگر در خاورمیانه بودهاند و اغلب از جبهههای متضاد در جنگهای نیابتی منطقه حمایت کردهاند؛ اما آشتیِ حاصل از میانجیگری چین در سال ۲۰۲۳ سطحی از آرامش را به روابط دو کشور بازگرداند و مناسبات دیپلماتیک را احیا کرد.
قدرت سیاسی روبهرشد عربستان این کشور را به بازیگری تعیینکننده در دیپلماسی منطقه تبدیل کرده است. روابط امنیتی عمیق ریاض با واشنگتن — و بهویژه ارتباط نزدیک رهبران سعودی با ترامپ — به عربستان نفوذی داده که کمتر کشوری در خاورمیانه از آن برخوردار است.
در مقابل، جایگاه منطقهای ایران طی دو سال گذشته تضعیف شده است؛ ازجمله به دلیل ضربههای سنگین نظامی اسرائیل به متحدانش — حماس در غزه و حزبالله در لبنان — و همچنین سقوط «بشار اسد» دیکتاتور سوریه که از نزدیکترین متحدان تهران بود.
«حمید ابوطالبی» دیپلمات ارشد پیشین ایران گفت: «تغییر مسیر میانجیگری از کشورهایی مانند عمان و قطر به عربستان — کشوری با قدرت ساختاری، نفوذ مستقیم در آمریکا و اراده عملی برای کاهش تنش — بهترین تصمیم راهبردی در شرایط کنونی است.»
او در شبکهٔ ایکس نوشت: «این ویژگیها عربستان را به میانجی مؤثر و کانالی واقعی برای انتقال پیامها تبدیل میکند؛ موقعیتی که نه عمان، نه قطر و نه اروپاییها از آن برخوردارند.»
«فراس مقصَد»، مدیرعامل دفتر واشنگتن مؤسسه «اوراسیا گروپ»، گفت عربستان به دلیل تلاش برای ایجاد برنامهٔ بومی غنیسازی اورانیوم، در ترویج توافق هستهای ایران و آمریکا منافعی دارد.
در جریان سفر ولیعهد به واشنگتن، او و ترامپ اعلامیهای برای تکمیل مذاکرات دربارهٔ برنامهٔ انرژی غیرنظامی عربستان امضا کردند، بیآنکه روشن کنند آیا ریاض اجازهٔ غنیسازی خواهد داشت یا نه.
مقصَد گفت: «پیگیری عربستان برای غنیسازی با دیپلماسی هستهای آمریکا و ایران پیوند دارد. سعودیها علاقهمندند از طریق یک کانال پشتی صامت، این مذاکرات را پیش ببرند.»
مطالبات متضاد ایران و آمریکا
احیای دیپلماسی هستهای، پیامدهای بسیار مهمی دارد. شرایطی که حکومت روحانیون در تهران و دولت ترامپ تعیین کردهاند کاملاً با یکدیگر در تضاد است و اگر این اختلافها کاهش نیابد، خطر آغاز یک جنگ منطقهای جدید وجود دارد.
کشورهای خلیج فارس که نگران کشیدهشدن به یک درگیری گستردهتر در صورت حمله مجدد اسرائیل به ایران هستند، پیشتر نقش میانجی را ایفا کردهاند — بهویژه قطر و عمان.
ایران واشنگتن را متهم میکند که با همراهی اسرائیل در جنگ ژوئن «به دیپلماسی خیانت کرده» و تأکید دارد هر توافقی باید شامل لغو تحریمهای آمریکا باشد؛ تحریمهایی که اقتصاد نفتمحور کشور را بهشدت تضعیف کرده است. در مقابل، واشنگتن از تهران میخواهد غنیسازی در خاک خود را متوقف کند، برنامه موشکیاش را محدود سازد و حمایت از شبهنظامیان منطقهای را پایان دهد—شرایطی که ایران رد کرده است.
ترامپ و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل هشدار دادهاند در صورت ازسرگیری غنیسازی ایران، که میتواند مسیر ساخت سلاح هستهای را هموار کند، برای حمله مجدد تردیدی نخواهند کرد.
قدرتهای غربی و اسرائیل تهران را متهم میکنند که از برنامهٔ هستهای اعلاماً غیرنظامی خود بهعنوان پوششی برای تولید مواد لازم برای سلاح اتمی استفاده میکند. ایران میگوید تنها بهدنبال انرژی هستهای صلحآمیز است و در برابر هرگونه تجاوز دوبارهٔ اسرائیل «پاسخی کوبنده» خواهد داد.
انزوای اقتصادی و خشم عمومی؛ حاکمان را به تغییر مسیر سوق میدهد
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی که مواضع او در سیاست خارجی و برنامه هستهای تعیینکننده است، مذاکره تحت تهدید را رد کرده است.
او گفته: «آنها میخواهند مطالبات خود را با فشار نظامی و اقتصادی تحمیل کنند. این رویکرد قابل قبول نیست و ملت ایران تسلیم آن نخواهد شد.»
اما این رویکرد برای بسیاری از ایرانیان که با دشواریهای روزمره زندگی دستوپنجه نرم میکنند، قابل تحمل نیست.
اقتصاد زیر فشار سقوط ارزش پول ملی، تورم سرسامآور و کمبودهای مزمن انرژی و آب فرومیپاشد — بحرانی که عمدتاً حاصل سالها سوءمدیریت و تحریمهاست.
دو مقام ارشد ایرانی به رویترز گفتهاند، در شرایطی که خشم عمومی روبهافزایش است و خطر حمله مجدد اسرائیل در صورت شکست دیپلماسی هستهای وجود دارد، حاکمیت روحانی در تهران در تلاش برای ایجاد گشایش در روابط با واشنگتن است تا از شدت انزوای اقتصادی بکاهد.
«کمال خرازی» مشاور ارشد خامنهای، هفته گذشته در گفتوگویی با خبرنگار شبکه خبری «سیانان»، از ترامپ خواست «گفتوگوهای واقعی با ایران را بر پایهٔ احترام و برابری متقابل پیگیری کند».
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
پسر آفرین مهاجر، شهروند دو تابعیتی ایرانی- آمریکایی، خبر داد که مادرش روز هفتم مهر امسال هنگام بازگشت از ایران توسط مأموران امنیتی در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد.
رضا ضرابی، فعال سیاسی، روز چهارشنبه ۲۸ آبان در گفتوگو با رادیو فردا گفت که مادرش از سوی سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شده است، و این نهاد را به «ربودن» مادرش از فرودگاه متهم کرد.
او افزود: «ما تا ۴۳ روز هیچگونه اطلاعی از بازداشت مادرم از طریق رسانهها نداشتیم» و حتی برخی افراد ما را متهم میکردند که شما در حال «مظلومنمایی» هستید و خانم مهاجر در زندان نیست.
به گفتهٔ این فعال سیاسی، آفرین مهاجر ۷۰ ساله که ساکن لسآنجلس آمریکا است هم اکنون در بند ۲۰۹ زنان زندان اوین نگهداری میشود و «خود ایشان تلفنی به من این موضوع را خبر داد».
این شهروند ایرانی- آمریکایی از سال ۱۹۹۲ مقیم آمریکا است و به گفتهٔ پسرش، «مبتلا به سرطان و دارای تومور مغزی بین دو چشم» است که «بسیار خطرناک بوده و پزشک، قبل از اعزام به زندان، به ایشان گفته که زمان خیلی طولانی زنده نخواهد ماند».
او افزود که داروهای مادرش حتی در آمریکا در دسترس همگان نیست و او به صورت محدود آنها را دریافت میکرد، «اما مطمئناً در زندان از او مراقبت نخواهد شد و اگر به همین منوال پیش برود جانش به شدت در خطر خواهد بود».
«پنج اتهام» آفرین مهاجر
رضا ضرابی میگوید از طریق یکی از وکلایی که معمولاً پروندهٔ افراد سیاسی را برعهده میگیرد در جریان اتهامات مادرش قرار گرفته است. او این اتهامات را چنین عنوان کرد: «ایجاد گروه معاند»، «عضویت در گروههای معاند»، «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری» و «توهین به مقدسات».
او افزود: گفتهاند که مادرم برای سفر به ایران «اماننامه» یا «توبهنامه» هم امضا نکرده بود و «همینطوری به ایران رفته است».
آقای ضرابی که خود را «مدیر شورای براندازی» معرفی میکند، تأکید کرد که مادرش همواره در کنار او بود ولی عضو «شورای براندازی» یا «شورای اتاق فکر اپوزیسیون» نبود که «مدیریت آن برعهده من است»؛ اما «بهخاطر مهر و محبت مادری که به من داشت، هرجا که من میرفتم، در کنارم نشسته بود و شرکت میکرد و در تمام برنامههایی که من داشتم حضور فیزیکی داشت».
او تصریح کرد که مادرش هیچ فعالیت سیاسی نداشت و «بهخاطر فعالیتهای سیاسی من ایشان را بازداشت کردند و تحت فشار قرار میدهند».
به گفتهٔ این فعال سیاسی، از مادرش «تحت فشار و شکنجه» خواستهاند تا «من شورای براندازی را تعطیل کنم. اما اعلام میکنم که من این شورا را نخواهم بست و با توجه به اینکه ایشان زندگی مستقل خود را دارد، اجازه این را ندارم که بخواهم یک نهاد سیاسی را ببندم».
آقای ضرابی میگوید که «با واسطه یکی از اقوامش در ایران» توانسته است تلفنی با مادرش صحبت کند و «بخش زیادی از صحبتهای او را ضبط کرده است».
دولت آمریکا در ماههای اخیر بارها دربارهٔ سفر شهروندان آمریکایی به ایران هشدار داده است.
در همین مورد از رضا ضرابی پرسیدیم که چرا با وجود این هشدارها، مادرش به ایران سفر کرد. او در پاسخ گفت: «دلیل اصلی سفر مادرم برای انجام امور شخصی پس از مرگ پدرم بود».
این فعال سیاسی میگوید به مادرش خبر دادهاند که «قرار است دادگاهی تشکیل شود و او را محاکمه کنند. و من این خطر را جدی میبینم که از ایشان به عنوان ابزار در برابر آمریکا استفاده کنند، چون دارای تابعیت آمریکایی است».
آقای ضرابی به رادیو فردا گفت یک روز پس از بازداشت مادرش «نامهای کتبی به وزارت خارجه آمریکا» نوشت و آنها «دریافت نامه را تأیید و اعلام کردند که در مورد اقدامات خودشان اطلاع خواهند داد، ولی هنوز هیچ اطلاعی ندادند».
رادیو فردا
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
استِفانی لیختناشتاین / آسوشیتدپرس / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز پنجشنبه (۲۰ نوامبر ۲۰۲۵) با تصویب قطعنامهای از ایران خواست «همکاری کامل و فوری» داشته باشد، اطلاعات «دقیق» دربارهٔ ذخایر اورانیوم با غنای نزدیک به سطح تسلیحاتی در اختیار بازرسان این آژانس قرار دهد و دسترسی به سایتهای هستهای کشور را فراهم کند.
به گفتهٔ دیپلماتهایی که به دلیل بسته بودن جلسه خواستند نامشان فاش نشود، نوزده کشور از میان ۳۵ عضو هیئت حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به این قطعنامه رأی مثبت دادند.
روسیه، چین و نیجر با آن مخالفت کردند، در حالی که ۱۲ کشور رأی ممتنع دادند و یک کشور نیز در رأیگیری شرکت نکرد.
این قطعنامه از سوی فرانسه، بریتانیا، آلمان و ایالات متحده پیشنهاد شده بود. نسخهٔ پیشنویس آن در اختیار آسوشیتدپرس قرار گرفته است.
بر اساس معاهدهٔ منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، ایران از نظر قانونی موظف به همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. با این حال، ایران تاکنون دسترسی بازرسان آژانس به سایتهای هستهای آسیبدیده در جنگ با اسرائیل در ماه ژوئن را فراهم نکرده است.
طبق گزارش محرمانهای از آژانس که هفته گذشته توسط آسوشیتدپرس مشاهده شد، این نهاد همچنین قادر به راستیآزمایی وضعیت ذخایر اورانیوم با غنای نزدیک به سطح تسلیحاتی ایران از زمان حملهٔ اسرائیل و ایالات متحده به سایتهای هستهای این کشور در جریان جنگ ۱۲روزهٔ ژوئن نبوده است.
بر اساس اعلام آژانس، ایران ذخیرهای شامل ۴۴۰٫۹ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را حفظ کرده است؛ سطحی که تنها یک گام فنی کوتاه تا غنای ۹۰ درصد، یعنی سطح تسلیحاتی، فاصله دارد.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، در گفتوگویی اخیر با آسوشیتدپرس هشدار داد که این میزان از مواد هستهای میتواند در صورت تصمیم ایران برای نظامیسازی برنامهٔ هستهای، برای ساخت تا ۱۰ بمب اتمی کافی باشد. او افزود که این موضوع به معنای آن نیست که ایران چنین سلاحی در اختیار دارد.
طبق دستورالعملهای آژانس، مواد هستهای با چنین سطح غنایی باید معمولاً هر ماه مورد راستیآزمایی قرار گیرد.
رأیگیری روز پنجشنبه در مقر آژانس در وین، احتمالاً زمینهساز تشدید بیشتر تنشها میان آژانس و ایران خواهد بود؛ تنشهایی که تهران پیشتر نیز در واکنش به قطعنامههای مشابه، موضعگیریهای تندی در برابر آنها داشته است.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
نضال المغربی و داود ابو الکاس / خبرگزاری رویترز / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
دیدهبان حقوق بشر روز پنجشنبه (۲۰ نوامبر ۲۰۲۵) اعلام کرد که اخراج دهها هزار فلسطینی از سه اردوگاه پناهندگان کرانه باختری توسط اسرائیل در اوایل سال ۲۰۲۵، جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت است و خواستار اقدامات فوری بینالمللی برای پاسخگو کردن مقامات اسرائیلی و توقف سوءاستفادههای بیشتر شد.
این گروه حقوق بشری اعلام کرد که حدود ۳۲۰۰۰ نفر از ساکنان اردوگاههای جنین، طولکرم و نور شمس در جریان “عملیات دیوار آهنین” در ژانویه و فوریه توسط نیروهای اسرائیلی به زور آواره شدهاند. در گزارش ۱۰۵ صفحهای این گروه با عنوان “تمام رویاهای من پاک شده است” آمده است که این آوارگان از بازگشت منع شدهاند و صدها خانه تخریب شده است.
میلنا انصاری، محقق دیدهبان حقوق بشر که روی این گزارش کار کرده است، روز چهارشنبه در مصاحبه با رویترز گفت: “ده ماه پس از آوارگی، هیچ یک از ساکنان خانواده نتوانستهاند به خانههای خود بازگردند.”
ارتش اسرائیل روز چهارشنبه در بیانیهای به رویترز اعلام کرد که باید زیرساختهای غیرنظامی را تخریب کند تا شبهنظامیان نتوانند از آنها سوءاستفاده کنند. این بیانیه نگفت که ساکنان چه زمانی میتوانند بازگردند.
«ما زندگی بسیار سختی را میگذرانیم»
کنوانسیونهای ژنو، جابجایی غیرنظامیان از سرزمین اشغالی را ممنوع میکند، مگر به طور موقت به دلایل نظامی ضروری یا امنیت آنها. دیدهبان حقوق بشر گفت که مقامات ارشد مسئول باید به دلیل جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.
این گزارش، یورش سربازان به خانهها، غارت اموال و دستور دادن به خانوادهها از طریق بلندگوهای نصب شده بر روی پهپادها را شرح میدهد. در این گزارش آمده است که ساکنان گزارش دادهاند که بولدوزرها هنگام فرار، ساختمانها را تخریب کردهاند و نیروهای اسرائیلی هیچ سرپناهی یا کمکی ارائه ندادهاند و خانوادهها را مجبور کردهاند در خانههای اقوام خود جمع شوند یا در مساجد، مدارس و خیریهها پناه بگیرند.
هشام ابوتابیخ، که از اردوگاه پناهندگان جنین اخراج شده است، گفت که خانوادهاش هنگام اخراج نتوانستند چیزی با خود ببرند.
«ما در مورد نداشتن غذا، نوشیدنی، دارو و هزینه صحبت میکنیم... ما زندگی بسیار سختی را سپری میکنیم.» این گفتهی تابیخ در مصاحبه با رویترز در روز چهارشنبه است.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که با ۳۱ فلسطینی آواره از سه اردوگاه مصاحبه کرده و تصاویر ماهوارهای، دستور تخریب و ویدیوهای تأیید شده را تجزیه و تحلیل کرده است. این سازمان بیش از ۸۵۰ سازه را تخریب شده یا به شدت آسیب دیده یافته است، در حالی که ارزیابی سازمان ملل متحد این رقم را ۱۴۶۰ ساختمان اعلام کرده است. این اردوگاهها که در دهه ۱۹۵۰ برای فلسطینیهایی که با تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ آواره شده بودند، برپا شدند، نسلهایی از پناهندگان را در خود جای دادهاند.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که مقامات اسرائیلی در پاسخ نوشتهاند که این عملیات عناصر تروریستی را هدف قرار داده است، اما هیچ دلیلی برای اخراجهای دسته جمعی یا ممنوعیت بازگشت ارائه نکردهاند.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که این اخراجها که در حالی انجام شده است که توجه جهانی بر غزه متمرکز بوده است، بخشی از جنایات علیه بشریت آپارتاید و آزار و اذیت را تشکیل میدهد.
افزایش خشونت در کرانه باختری
در این گزارش آمده است که از زمان حملات حماس به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نیروهای اسرائیلی نزدیک به ۱۰۰۰ فلسطینی را در کرانه باختری کشته، بازداشت بدون محاکمه را گسترش داده، خانهها را تخریب کرده و ساخت شهرکها را تسریع کردهاند، در حالی که خشونت شهرکنشینان و شکنجه بازداشتشدگان افزایش یافته است.
سازمان ملل متحد گزارش داده است که خشونت شهرکنشینان در ماه اکتبر افزایش یافته است، زمانی که شهرکنشینان اسرائیلی حداقل ۲۶۴ حمله علیه فلسطینیان انجام دادهاند که بزرگترین مجموع ماهانه از زمان شروع ردیابی چنین حوادثی توسط مقامات سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ است.
اسرائیل به پیوندهای تاریخی و کتاب مقدس با کرانه باختری که در طول جنگ ۱۹۶۷ تصرف کرد، استناد میکند و میگوید که این شهرکها عمق استراتژیک و امنیت را فراهم میکنند.
بیشتر جامعه جهانی همه شهرکها را طبق قوانین بینالمللی غیرقانونی میدانند. اسرائیل این را رد میکند و میگوید کرانه باختری سرزمینی “مورد مناقشه” است نه “اشغالی”.
دیدهبان حقوق بشر از دولتها خواست تا تحریمهای هدفمندی را علیه مقامات و فرماندهان اسرائیلی اعمال کنند، فروش اسلحه و مزایای تجاری را به حالت تعلیق درآورند، کالاهای شهرکنشینان را ممنوع کنند و احکام دادگاه کیفری بینالمللی را اجرا کنند.
این گروه، اخراجها را پاکسازی قومی توصیف کرد که اصطلاحی غیرحقوقی است و معمولاً برای توصیف حذف غیرقانونی یک جمعیت قومی یا مذهبی از یک منطقه خاص توسط گروه دیگر استفاده میشود.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
هیئت تحریریه روزنامه «واشنگتن پست»
۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
ولیعهد در ازای وعده سرمایهگذاری، جنگندههای اف-۳۵، جایگاه امنیتی جدید و مشروعیت دریافت کرد.
دروغهای رئیسجمهور دونالد ترامپ درباره ستوننویس مقتول ما، جمال خاشقجی، دستاوردهای ملموستری را که در جریان سفر این هفته محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی، به او اعطا شد تحتالشعاع قرار داد. در مجموع، محمد از این سفر بیش از ایالات متحده بهره برد، هرچند کسبوکارهای خانواده ترامپ نیز از معاملات خصوصی با سعودیها سود کلانی خواهند برد.
«امبیاس» ــ لقب محمد ــ با مجوز خرید ۴۸ فروند جنگنده پیشرفته اف-۳۵ که بسیاری در پنتاگون و اسرائیل به او اعتماد ندارند که در اختیار داشته باشد، و همچنین نزدیک به ۳۰۰ تانک آبرامز به کشور بازمیگردد. ترامپ همچنین جایگاه «متحد عمده غیرناتو» را به عربستان اعطا کرد و توافق کرد فناوری هوش مصنوعی «در سطح جهانی» را در اختیار این کشور قرار دهد؛ امید است که این فناوری در نهایت به چین منتقل نشود.
در مقابل، سعودیها متعهد شدند نزدیک به یک تریلیون دلار در ایالات متحده سرمایهگذاری کنند؛ رقمی که از ۶۰۰ میلیارد دلاری که در ماه مه اعلام کرده بودند افزایش یافته است. آنان هیچ بازه زمانی برای تحقق این رقم دور از ذهن ارائه نکردند؛ رقمی که تقریباً برابر با کل تولید اقتصادی سالانه عربستان است. تحلیلگران میگویند تحقق این وعده با توجه به کاهش قیمت نفت و کسری بودجه فزاینده ناشی از هزینههای بیهوده در پروژههای زیرساختی بیثمر، دشوارتر خواهد بود. اما ترامپ عاشق نمایش ارقام بزرگ است و سعودیها، مانند دیگر کشورها، خوشحالند که همراهی کنند.
واقعیت ناخوشایند ژئوپلیتیک آن است که ایالات متحده ناگزیر از تعامل با خاندان سلطنتی سعودی است. این پادشاهی سدّی در برابر رژیم رادیکال ضدآمریکایی ایران و نیروهای نیابتی منطقهای آن محسوب میشود. همچنین حمایت عربستان برای طرحهای بازسازی غزه حیاتی است.
با این حال، در جریان سفرش به واشنگتن، بنسلمان همچنان در برابر درخواستهای ترامپ برای پیوستن به دیگر کشورهای عربی میانهرو در توافقهای ابراهیم مقاومت کرد. ولیعهد میگوید چنین بهرسمیتشناسی تنها زمانی ممکن است که اسرائیل مسیر معتبری به سوی تشکیل دولت فلسطینی را بپذیرد. انتقال جنگندههای اف-۳۵ میتوانست مشوق بزرگی برای ترغیب بنسلمان به امضای توافقها باشد؛ اما این گزینه دیگر وجود ندارد.
آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا اخیراً در گزارشی هشدار داد که چین ممکن است در صورت پیشبرد فروش، به فناوری اف-۳۵ دسترسی پیدا کند، زیرا ریاض با پکن شراکت امنیتی دارد. رهبران دفاعی اسرائیل نیز جداگانه ابراز نگرانی کردند که این معامله برتری هوایی اسرائیل در خاورمیانه را به خطر میاندازد. ترامپ این نگرانی را پذیرفت، اما نتیجه گرفت هر دو کشور سزاوار داشتن هواپیماهای «در بالاترین سطح» هستند. خوشبختانه، ترامپ و بنسلمان به توافقی برای اشتراک فناوری هستهای غیرنظامی با عربستان دست نیافتند ــ کشوری که از انرژی ارزان سرشار است ــ هرچند توافق کردند گفتوگوها را ادامه دهند.
برای ترامپ، این رابطه هم عملگرایانه است و هم شخصی. رئیسجمهور مدتهاست که به پادشاهی سعودی علاقهمند است و در نخستین سفرهای خارجی مهم خود در هر دو دوره ریاستجمهوری به آنجا سفر کرده است. کسبوکار خانوادگی او همکاری گستردهای با سعودیها دارد، از جمله توسعه مشترک یک مجتمع تفریحی لوکس در مالدیو و چندین پروژه با برند ترامپ در داخل عربستان. صندوق ثروت ملی این کشور دو میلیارد دلار به صندوق سرمایهگذاری تحت مدیریت داماد ترامپ، جرد کوشنر، اختصاص داده و لیگ گلف «لیو» که با حمایت سعودیها اداره میشود، مسابقاتی را در املاک ترامپ برگزار کرده است.
ملانیا ترامپ، بانوی اول، در ضیافت شام رسمی به افتخار محمد در کاخ سفید، لباس سبزی پوشید تا نشانهای از حمایت از پادشاهی باشد. دونالد ترامپ جونیور، که همراه با برادرش اریک کسبوکارهای خانوادگی را اداره میکند، حضور داشت. کریستیانو رونالدو، بازیکن باشگاه فوتبال سعودی، نیز شرکت کرد؛ ترامپ گفت پسر کوچکترش، بارون، طرفدار پر و پا قرص اوست. حتی ایلان ماسک نیز پس از اختلافاتش با ترامپ در ماه ژوئن، برای نخستین بار بازگشت.
بازسازی تصویر عمومی بنسلمان از دوران ریاستجمهوری جو بایدن آغاز شد؛ کسی که وعده داده بود او را «مطرود» بداند، اما در سال ۲۰۲۲ به جده پرواز کرد و در تلاشی برای پایین نگهداشتن قیمت نفت پس از حمله روسیه به اوکراین، مشت معروفی با ولیعهد رد و بدل کرد. ترامپ با تمسخر آن مشت، بنسلمان را با دستدادنی گرم استقبال کرد و گفت: «برایم مهم نیست این دست کجا بوده است»؛ اشارهای آشکار به نتیجهگیری سازمان سیا مبنی بر اینکه او دستور قتل خاشقجی را صادر کرده است.
در حالی که محمد با اجازه رانندگی زنان، گسترش مراکز سرگرمی، برگزاری جشنوارههای کمدی و محدود کردن قدرت پلیس مذهبی، در پی ساختن تصویری از خود بهعنوان یک نوساز بود، همزمان سرکوب بیرحمانه مخالفان را رهبری کرد. عربستان در سال ۲۰۲۵ صدها اعدام انجام داد، از جمله روزنامهنگار ترکی الجاسر و مخالفان سیاسی. ترامپ در ضیافت شام به افتخار بنسلمان، عربستان را «یک معجزه مدرن» خواند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
مردم عربستان حق دارند دستاوردهای سفر اخیر رهبر جوانشان به آمریکا را بررسی کنند تا امکان برنامه ریزی دقیقتری برای کار و زندگی خود مهیا نمایند؛
اگر واقع بین باشیم برای ما هم که به عنوان همسایه، همیشه رقیب بودهایم یا حداقل چنین حسی داشتیم بررسی چنین سفرها و اقداماتی نه تنها مضر نیست بلکه الزامی است!
عربستان امن:
توافق جدید بین بن سلمان و ترامپ حاکی از بزرگترین توافق همکاری دفاعی در تاریخ آمریکاست. مدرن سازی ارتش عربستان در دستور کار است. حداقل ۴۰ فروند F35 که در این منطقه فقط در اختیار اسرائیل بود به ارزش ۶۰ میلیارد دلار به عربستان فروخته شد، رخدادی که از دیدگاه بسیاری از کارشناسان نظامی و سیاسی بعید بود با تیپ شخصیتی ترامپ و روانشناسی سلمان محقق شد؛ نیروی هوایی و فضایی شامل پهپادها و ماهواره ها، دفاع هوایی و موشکی از جمله تاد، پتریوت، امنیت دریایی، ناوهای جنگی چندمنظوره، مدرن سازی نیروهای زمینی و امنیت مرزی، به علاوه ۳۹۰ تانک آبرامز به ارزش ۳۰ میلیارد دلار، ارتقای سیستمهای ارتباطی و اطلاعاتی و پشتیبانی و نگهداری توسط ۱۲ شرکت دفاعی آمریکایی جمعا به ارزش ۱۴۲ میلیارد دلار امضا و البته تعهد کامل آمریکا به دفاع از عربستان در برابر هر حمله خارجی به قلمرو، حاکمیت و زیرساختها به عنوان تهدیدی برای امنیت آمریکا تلقی خواهد شد. با این تفاصیل قدری دشوار به نظر میرسد که شاهد تکرار ماجراهای حمله موشکی به آرامکو یا اصولا نگاهی چپ از سوی ایران باشیم!
قدرتخانه تکنولوژیک:
دومین هاب هوش مصنوعی جهان!
توافق نامه دیروز، عربستان را به کارخانه و صادرکننده هوش مصنوعی مبدل می کند! عربستان به آخرین و پیشرفته ترین تراشه های جهانی مورد مصرف برای هوش مصنوعی دسترسی تا برای ساخت کارخانه های هوش مصنوعی با ظرفیت ۵۰۰ مگاوات، مراکز دیتاسنتر و دوقلوهای دیجیتال استفاده نماید. انودیا، گوگل، آمازون در این پروژه مشارکت دارند و این بخش ۲۰۰ میلیارد دلار برای عربستان آب خورده است. ۲۰.۰۰۰ متخصص آمریکایی بزودی روانه این کشور خواهند شد تا عربستان را به دومین هاب هوش مصنوعی جهان پس از آمریکا و پیش از چین تبدیل کنند!
عربستان هستهای:
شرکت جنرال الکتریک و وستینگهاوس نسبت به طراحی و راه اندازی صنعت هستهای عربستان شروع بکار میکنند. عربستان طبق توافق جامع پادمان با آژانس بینالمللی انرژی اتمی عمل خواهد کرد و آمریکا سوخت هستهای مورد نیاز ۴ راکتور هستهای به ظرفیت ۸ گیگاوات را تامین خواهد کرد. این بخشی از برنامه عربستان برای ۱۶ گیگاوات برق هستهای است که معادل یک سوم برق مصرفی مملکت است. عربستان برای بخش انرژی ۸۰ میلیارد دلار در نظر گرفته که بخش هستهای ۲۵ میلیارد دلار آن را شامل میشود.
عربستان معدنی:
عربستان هاب معدنی خاورمیانه میشود. مس، نیکل، اورانیوم در احجام بسیار بالا و مواد معدنی حیاتی از جمله لیتیوم، کبالت و عناصر نادر خاکی در یک زنجیره کامل استخراج، پردازش و تولید نهایی خواهد شد. تصاویر ماهوارهای جدید گویای دو برابر بودن ذخایر معدنی عربستان نسبت به تخمینهای قبل به ارزش ۲۵۰۰ میلیارد دلار است که با یک سرمایهگذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری قرار است با فناوری آمریکایی و مشارکت شرکتهای آمریکایی فعال شود. ابعاد این پروژه به قدری است که معدن به عنوان ستون دوم اقتصاد عربستان این کشور را از اقتصاد نفتی خارج میکند؛ از این گذشته آمریکا با این پروژه دست چینیها را به عنوان تامین کننده اصلی مواد معدنی میبندد و عملا جایگزینی برای بخشی از تسلط چینیها در مواد معدنی خلق میکند. عربستان با این پروژه در فهرست ۷ کشور اول معدنی جهان قرار میگیرد!
عربستان سهامدار:
بخشی از توافق ۱۰۰۰ میلیارد دلاری در این سفر، سرمایهگذاری مستقیم عربستان در صندوقهای سرمایهگذاری مشترک با آمریکاییهاست. صندوقهای سرمایه گذاری از خودرو و قطعات گرفته تا هوافضا، ورزش، هوش مصنوعی، انرژی، زیرساخت، فناوری و حتی صنایع دفاعی! در حقیقت عربستان با این مدل مشارکت، منافع خود را به هوشمندانهترین وجه ممکن به منافع آمریکا گره زده است. چه تضمینی بالاتر از این برای اقتصاد و سیاست یک مملکت؟
عربستان جدید با عربستان سعودی که در ذهن بیات شده بسیاری از اذهان از جمله سیاستمداران ما به عنوانی رقیبی سنتی در همسایگیمان بود، فرسنگها فاصله دارد. عربستان جدید، کشوری است مدرن، پویا، امن، های تک، ثروتمند، با اقتصادی ۱۲۰۰ میلیارد دلاری، متنوع و بدون وابستگی به نفت که تا دو سه سال آینده به ۱۵۰۰ میلیارد دلار میرسد، با در نظرگیری جمعیت کمتر از نصف ایران به معنی اقتصادی ۱۰ برابر ما، و ارتباطی حسنه از شرق تا غرب جهان.
عربستان صعودی شاید حالا نام مناسبتری برایش باشد.
همسایه جدیدمان را بهتر بشناسیم!
مجمع فعالان اقتصادی
@Iran_economy_online
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
سارا سبزی / هممیهن
هشدار درباره وضعیت افت تحصیلی حالا به سطح وزارت آموزشوپرورش هم رسیده و این نگرانی در میان گفتههای مسئولان آن هم دیده میشود. نمونه آن مهدی نوید ادهم، مشاور وزیر آموزشوپرورش است که خردادماه امسال درباره وضعیت نمرات آزمونهای نهایی هشدار داد و گفت که در آزمونهای نهایی، نمرات دانشآموزان بین ۸ تا ۱۰ و میانگین کشوری نیز در همین حدود است و این فقط زنگ خطر نیست، بلکه خود خطر است.
چهارسال قبل، یعنی در سالهای آخر دوران کرونا «سنجش ملی کیفیت یادگیری دانشآموزان پایه ششم ابتدایی» به نتایج مشابهی رسیده بود و پیشاپیش از رسیدن به شرایط فعلی خبر میداد. براساس یافتههای این سنجش، در هر سه درس، حدود یکسوم دانشآموزان به حدنصاب پایین نرسیدهاند.
بهطور میانگین عملکرد دانشآموزان در درس علوم ضعیفتر از ریاضی و خواندن است، اما بهلحاظ شکاف بین استانها، بیشترین اختلاف نمره در درسخواندن است؛ یعنی ۱۴۰ نمره اختلاف بین بالاترین و پایینترین استان. در درس ریاضی عملکرد دختران و پسران به هم نزدیک است اما در خواندن عملکرد دختران بهطور میانگین حدود ۵۰ نمره بالاتر از پسران بوده است.
۱۵ مهرماه امسال علیرضا کاظمی، وزیر آموزشوپرورش، برای پاسخ به سوال محمدرضا صباغیان، نماینده بافق و مهریز، درباره دلایل افت شدید وضعیت علمی دانشآموزان کشور در صحن علنی مجلس حاضر شد. به گفته کاظمی: «افت تحصیلی فرآیندی زمانبر است و نمیتوان انتظار داشت تنها در یکسال تغییرات قابل ملاحظهای در آن ایجاد شود؛ ریشههای این پدیده را میتوان در چهار لایه مورد بررسی قرار داد.»
به گفته او اولین دلیل در عوامل ساختاری و سیاستگذاریهای کلان کشور است و یکی از مهمترین دلایل افت تحصیلی، شکاف میان برنامه درسی با نیازهای زمانه است. به اعتقاد وزیر آموزشوپرورش، برنامه درسی کنونی مبتنی بر محفوظات بوده و از نیازهای واقعی بازار کار و مهارتهای زندگی در قرن ۲۱ فاصله دارد. این امر موجب کاهش انگیزه درونی دانشآموزان میشود.
البته وزیر آموزشوپرورش در همین جلسه از یک روند رو به رشد در حوزه آموزش عمومی هم گفته بود که البته با دیدگاههای کارشناسان حوزه آموزش و معلمان کمی متفاوت است؛ طبق اظهارات او: «اگر در حوزه آموزش عمومی میانگین نمرات آزمونهای نهایی یا کل یک دوره تحصیلی را براساس جدول ۲۰ برنامه هفتم توسعه مدنظر داشته باشیم، آمارها نشان میدهد که میانگین نمرات نهایی پایه دوازدهم نظری در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲ حدود ۵۸ درصد افزایش داشته است.
میانگین نهایی نمرات پایه یازدهم نظری در سال ۱۴۰۴ نسبت به سال ۱۴۰۳ حدود ۰/۶ درصد افزایش داشته است. معدل دوره دوم متوسطه نظری براساس تکلیف جدول ۲۰ ماده ۷۸ قانون برنامه هفتم توسعه، از ۱۴/۷۵ در سال ۱۴۰۳ به ۱۵/۳۲ در سال ۱۴۰۴ رسیده که نشاندهنده ۰/۵۷ درصد ارتقا است. عملکرد دانشآموزان در امتحانات نهایی پایه دوازدهم، بهدلایل متعددی ازجمله تعطیلیهای ناخواسته ناشی از ناترازیهای انرژی و آلودگی هوا تحتتأثیر قرار گرفته و باعث افت تحصیلی به میزان ۰/۴۳ درصد در سال ۱۴۰۴ شده است.»
حالا بهتازگی نتایج «سنجش ملی کیفیت یادگیری دانشآموزان در سال ۱۴۰۰» در دسترس قرار گرفته و وضعیت را کمی روشنتر میکند. این سنجش ملی توسط پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش در سراسر کشور انجام شده و سه درس اصلی خواندن و نوشتن به زبان مادری، ریاضی و علوم دانشآموزان پایه ششم ابتدایی را بهعنوان شاخصی برای آگاهی از کیفیت یادگیری آنها ارزیابی کرده است.
در بخشی از این گزارش نوشته شده است که این نتایج حداقل در درس ریاضی در مطالعات سابق نیز خودش را بهشکلی مشابه نشان داده است و عملکرد ریاضی دانشآموزان از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. براساس نتایح مطالعه بینالمللی روندهای آموزش علوم و ریاضی (تیمز) که هر چهارسال یکبار از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۹ در بیش از ۵۰ کشور ازجمله ایران اجرا شده، عملکرد ریاضی دانشآموزان پایه چهارم ایران همیشه پایینتر از میانگین بینالمللی بوده است.
نتیجه آخرین دوره مطالعه در سال ۲۰۱۹ نشان داده که میانگین ریاضی دانشآموزان ایران در پایه چهارم، برابر با ۴۴۳ است که نسبت به دوره قبل از آن یعنی سال ۲۰۱۵، ۱۲نمره رشد داشته است. علاوه بر این ۳۲ درصد از دانشآموزان پایه چهارم هم به حداقل سطح شایستگی مورد انتظار در ریاضی نرسیدند و تنها دو درصد از آنها به سطح بالاترین معیار عملکردی رسیده بودند. علاوه بر این مطالعه «سنجش صلاحیتهای پایه: ارزشیابی دروندادها و بروندادهای آموزشی در ایران» که در پایه پنجم ابتدایی انجام شد نیز نشان میدهد که عملکرد دانشآموزان از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست.
حالا نتایج بررسی عملکرد تحصیلی دانشآموزان پایه ششم نشان داد که همچنان عملکرد تحصیلی آنها در این درس و در کشور از نقطه وسط مقیاس، پایینتر است. در این مطالعه نمره ۵۰۰ معادل با میانگین نمرات مقیاس در مطالعه و نمرات کمتر یا بیشتر از ۵۰۰ بهمعنای نمرات کمتر یا بیشتر از میانگین مقیاسی است. در درس ریاضی، نمره کل کشور برابر با ۴۴۶، در درس علوم میانگین آن برای درس علوم ۴۲۲ و در درسخواندن این میانگین ۴۴۶ بهدست آمد.
براساس تحلیلهای نهایی، عملکرد ریاضی دانشآموزان در کل کشور براساس مقیاس میانگین ۵۰۰ و انحراف استاندارد ۱۰۰، برابر با ۴۴۶ برآورد میشود؛ بهعبارتدیگر عملکرد دانشآموزان در ریاضی از نقطه مقیاس پایینتر است. غیر از استانهای همدان، سمنان و شهر تهران که بهدلیل رعایت نکردن هر سه سطح استاندارد نمونهگیری و نرخ مشارکت پایین در این گزارش قرار نگرفتهاند، عملکرد ریاضی دانشآموزان استانهای یزد و مرکزی بالاتر از سایر استانها قرار دارد و درمجموع تنها استانهای مرکزی، اصفهان و فارس از نظر معناداری بالاتر از میانگین کشور قرار دارند.
در نقطه مقابل استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان، کمترین میانگین ریاضی را در کشور کسب کردهاند و استانهای هرمزگان، خوزستان، کردستان، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی از میانگین کشوری، عملکرد ریاضی پایینتری داشتند. طبق نتایج این سنجش، بیش از نیمی از دانشآموزان استان سیستان و بلوچستان یعنی حدود ۵۳ درصد حتی به کف یادگیری در این درس نمیرسند؛ نتیجهای که در دو درس دیگر هم مشاهده میشود.
رتبه بهتر غیردولتیها
در مقایسه عملکرد درس ریاضی در انواع مدارس، بهترین عملکرد را دانشآموزان مدارس غیردولتی نشان دادند. پس از این مدارس، دانشآموزان مدارس شاهد قرار گرفتند و تفاوت عملکرد این گروه از دانشآموزان نیز با سایر دانشآموزان معنادار بود. میانگین عملکرد ریاضی دانشآموزان مدارس غیردولتی حمایتی، عادی و عشایری بعد از این سه گروه بودند، ولی تفاوتهای این سه گروه از لحاظ آماری معنادار محسوب نمیشود.
در تحلیل بعدی دانشآموزان مدارس شهری و روستایی از نظر عملکرد ریاضی مقایسه شدند که مشخص شد دانشآموزان مدارس شهری با میانگین ۴۵۱ از مدارس روستایی با میانگین ۴۲۱ عملکرد ریاضی بهتری داشتند. همچنین مقایسه بین مدارس با جنسیتهای مختلف هم نشان داد که مدارس دخترانه تفاوتی از نظر عملکرد با مدارس پسرانه ندارند ولی مدارس مختلط بهطور معناداری عملکرد ضعیفتری نسبت به مدارس تکجنسیتی دارند.
اصفهان، مرکزی و یزد در صدر «خواندن»
همراه با سنجش ریاضی دانشآموزان پایه ششم بهعنوان درس اصلی، دو موضوع خواندن و علوم نیز بهعنوان دروس اصلی مورد سنجش قرار گرفت. نتایج آن نشان داد که میانگین عملکرد دانشآموزان پایه شش در خواندن ۴۴۶ است. در مقایسه استانی، استانهای اصفهان، مرکزی و یزد بالاترین عملکرد و سیستان و بلوچستان وخوزستان پایینترین عملکرد خواندن را میان استانهای کشور نشان دادند.
استانهای اصفهان، مرکزی، یزد، قم، زنجان، مازندران، فارس و خراسان رضوی بهطور معناداری عملکرد بالاتری از میانگین کشوری داشته و عملکرد استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، گلستان، هرمزگان، کردستان و آذربایجان غربی نیز بهشکلی معنادار از میانگین کشوری پایینتر است.
درمجموع در استانهای اصفهان، مرکزی و یزد وضعیت عملکرد خواندن نسبت به سایر استانها مطلوب است اما وضعیت نامناسبی در استان سیستان و بلوچستان دیده میشود که طبق آن در این استان از هر پنج دانشآموز، سه نفر به کف یادگیری در این درس نمیرسند. بالاترین عملکرد درسخواندن بین انواع مدرسه هم در مدارس غیردولتی دیده میشود.
پس از مدارس غیردولتی، مدارس شاهد قرار دارند و بعد از آن مدارس غیردولتی حمایتی و عادی قرار میگیرند و طبق نتایج بهدست آمده، عملکرد مدارس عشایری نیز از دیگر مدارس پایینتر است. علاوه بر این، مدارس شهری نیز بهطور قابلتوجهی نسبت به مدارس روستایی عملکرد خواندن بهتری دارند. برخلاف عملکرد ریاضی، در درس خواندن، مدارس دخترانه از مدارس پسرانه عملکرد بالاتری داشتند و هر دوی این مدارس از مدارس مختلط بهتر بودند.
عملکرد مشابه در درس علوم
میانگین عملکرد علوم در کل کشور برابر با ۴۲۲ بود. پنج درصد از دانشآموزان کمتر از ۲۵۳ کسب کرده بودند و همین نسب از آنها، عملکرد بالاتر از ۵۳۸ داشتند. استانهای مرکزی و یزد بالاترین عملکرد را در میان استانهای کشور نشان دادند و استانهای سیستان و بلوچستان و خوزستان مشابه عملکرد درسخواندن، کمترین میانگین عملکرد علوم را در میان استانهای دیگر بهدست آوردند. در این دو استان بیشتر دانشآموزان به کف یادگیری پایین نمیرسند که این نتیجه بسیار ناگوار است.
بهعبارتدیگر در استان سیستان و بلوچستان از هر سه دانشآموز، دو دانشآموز به کف یادگیری درس علوم نمیرسند. مثل دو درس ریاضی و خواندن، مدارس غیردولتی و شاهد عملکرد و نمرات بالاتری نسبت به سایر مدارس دارند و بعد از آنها، مدارس عادی، عشایری و غیردولتی حمایتی قرار دارند. مدارس شهری نیز عملکرد علوم بالاتری نسبت به مدارس روستایی نشان دادهاند و مدارس دخترانه نسبت به مدارس پسرانه، عملکرد بالاتری داشتند و هر دوی این مدارس، از مدارس مختلف عملکرد بالاتری نشان دادهاند.
محتوای درسی سنگین و ارزیابی سنتی
براساس یکی از جداولی که در این گزارش منتشر شده، استانهای کرمانشاه، قم، گلستان، کردستان، اردبیل و آذربایجان شرقی دارای وضعیت بهتری در عدالت آموزشی در مقایسه با سایر استانها هستند. این استانها حداقل در سه شاخص عدالت آموزشی وضعیت مناسبی داشتند. ازطرفدیگر، در استانهای بوشهر، خراسان رضوی، زنجان، کهگیلویه و بویراحمد و یزد وضعیت عدالت آموزشی مناسب نیست؛ چون در همه شاخصهای موردبررسی این سنجش، عملکرد استان بد یا بسیار بد بود.
علی بهشتینیا، کارشناس آموزش و معلم معتقد است که شرایط فعلی کیفیت تحصیل دانشآموزان ترکیبی از عواملی مثل کمبودهای زیرساختی، محتوای درسی و حتی نحوه تدریس است و باتوجه به شرایط آموزش در کشور ما نتایج این ارزیابی، نباید انتظاری بیشازاین داشت؛ چون آنچه در مدارس رخ میدهد با آنچه در رسانههای آموزشوپرورش بازتاب داده میشود، دو مسیر متفاوت است.
او معتقد است آنچه در کلاسهای مدرسه میبینیم، با تبلیغات آموزشوپرورش متفاوت است: «در این سالها محتوای کتابهای درسی بسیار سنگین و روشهای ارزشیابی بسیار سنتی بوده است. برای مثال بیشتر مطالب کتاب علوم چهارم ابتدایی مبتنی بر آزمایش است، اما باید پرسید کدام یک از مدارس ما آزمایشگاه مجهز دارد؟ حتی اگر داشته باشد هم آیا معلمان توانمندی برای استفاده از این آزمایشگاهها داریم؟
بحث آزمایشگاه بسیار مهم است و با مواد شیمیایی سروکار دارند، خود معلمها رنگ و بویی از آزمایشگاه دیدهاند؟ دانشآموزان چطور و کجا قرار است این آزمایشها را یاد بگیرند؟ با حفظکردن که نمیتوانند خروجی مطلوبی از این درس داشته باشند. درحقیقت محتواهای درسی با آنچه باید انجام شود متفاوت است و مدارس نمیتوانند این تجهیزات را تهیه کنند.»
او توضیح میدهد که آزمونها مبتنی بر مسائل مفهومی است و وقتی دانشآموزان حفظ کردن را جایگزین یادگیری مفهومی کردهاند، درک لازم را از درس علوم ندارند: «بخشی از این مسائل به دوران کرونا برمیگردد که مدارس بهصورت آنلاین برگزار میشود، اما نسبت کمتری دارد. نتایجی که ما میبینیم بسیار تأسفبار است. در درس ادبیات هم همین شیوه از آموزش اجرا میشود. دانشآموزانی که آزمون میدهند عموماً خواندن و نوشتن را بلد نیستند.
من بهصورت میدانی شاهد هستم که دانشآموزان ابتدایی و متوسطه اول و دوم توان خواندن، نوشتن و درک متن را ندارند. دانشآموزان بسیار بد خط شدهاند و املای بسیار ضعیف دارند و این نشان میدهد که کتاب نمیخوانند. قرار بود معلمان ادبیات بر خواندن متن تاکید کنند اما آنچه میبینیم خلاف آن است. برای مثال در مقطع متوسطه اول، درس ادبیات به یکی از دروس نهایی تبدیل شده و فقط بهصورت تستی با دانشآموز کار میشود. درحالیکه این درس باید از این قاعده استثنا میشد. درحالیکه دانشآموزان باید با اشعار بهشکلی مفهومی آشنا شوند.»
او از تفاوت محتواهای کتابهای درسی با نیازهای واقعی دانشآموزان میگوید: «نسخه آزمایشی کتاب درسی ادبیات پایه هفتم، با نسخهای که بعد منتشر شد، بسیار متفاوت است. محتواهای نسخه آزمایشی بسیار جذاب بود؛ چون محصول یک سنجش کشوری و مشارکت معلمان بود و هیئت تألیف برای آن تلاش زیادی انجام داده بود، اما همه مطالب سازنده را حذف کردند و درنهایت کتابی تألیف شد که دانشآموزان هیچ علاقهای به مطالب آن ندارند.»
مهرماه امسال، احسان عظیمی راد، سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس میانگین معدل دانشآموزان را بین ۹ تا ۱۲ اعلام کرده و گفته بود که میانگین معدل دانش آموزان تقریباً بین ۹ تا ۱۰ برای رشته ریاضی، حدود ۱۰ تا ۱۱ برای رشته تجربی و ۱۱ تا ۱۲ برای رشته علوم انسانی است. حالا بهشتینیا میگوید، آموزش درس ریاضی هم شرایط مشابهی دارد و به درسی حفظی تبدیلشده و دانشآموزان مدام در حال نوشتناند: «آمادگی برای کنکور به مدارس ابتدایی رسیده و این روند برای آموزشوپرورش خطرناک است.
محتوای درسی باید سبکتر باشد. آنچه دانشآموزان در درس ریاضی حفظ میکنند با آنچه میخواهند بهصورت عملیاتی پیاده کنند، متفاوت است. این نکته را هم باید در نظر گرفت که استانها نیازها و نتایج متفاوتی دارند. مجموع این عوامل دستبهدست هم داده و شرایط فعلی را پیش آورده است. دانشآموزان حال خوبی در مدارس ندارند و با انگیزه درس نمیخوانند. تراکم کلاسها بالاست و همه درسها حفظی شده است.
تجربه زیستهای از دروس ندارند، بههمیندلیل رابطه آنها با محتوای درسی کاملاً قطع است و با آن ارتباط برقرار نمیکنند. هیچ تجربه جدید و متفاوتی ندارند و کلاسها با همان سبک و سیاق سنتی مدیریت میشود و فقط تختهسیاه جمع شده و به وایت برد و ویدئو پروژکتور تبدیل شده است. تعریف مسئولان از هوشمندسازی مدارس هم همین است.»
این کارشناس آموزش اعتقاد دارد که برای بهبود اوضاع، یکی از راهکارها این است که آموزشوپرورش در زمینه نحوه آموزش دروس، کمی عقب بایستد و نحوه تدریس را در اختیار معلم و مدرسه قرار دهد: «در این شرایط معلم میتواند دروس را بهصورت مفهومی به دانشآموز بیاموزد، اما سازوکار آموزش آنقدر برای معلمان پیچیده شده که حاضرند در کلاس بمانند، اما از عواقباش دور بمانند.»
بهشتیان اعتقاد دارد که روند افت تحصیلی دانشآموزان کاملاً صعودی است و در یکی، دو سال اخیر بیشتر دیده میشود: «این مسیر از سالهای گذشته شروع شده، مسئلهای ریشهای است و ما باید ابتدا بدانیم هدف از آموزشوپرورش ما چیست؟ ایجاد اشتغال یا تربیت شهروند نمونه؟»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
مایلز جانسون در لندن و مکس سِدون در برلین
فایننشال تایمز / ۱۹ نوامبر ۲۰۲۵
آمریکا: این دیدار بخشی از تلاش تهران برای دستیابی به فناوریهای حساس نظامی از مسکو است
دانشمندان و کارشناسان هستهای ایران سال گذشته برای دومین بار به طور محرمانه به روسیه سفر کردند؛ سفری که به گفتهی آمریکا، در چارچوب تلاش تهران برای به دست آوردن فناوریهای حساسی صورت گرفته که میتوانند کاربردهایی در ساخت سلاح هستهای داشته باشند.
این سفر که پیشتر علنی نشده بود، بخشی از سلسله تبادلات میان مؤسسات تحقیقات نظامی روسیه و «سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی» (سپند) به شمار میرود. «سپند» نهادی وابسته به بخش نظامی ایران است که آمریکا آن را متهم میکند هدایت تحقیقات مربوط به سلاح هستهای ایران را بر عهده دارد.
این دیدارها، که در اسنادی آمده و فایننشال تایمز به آنها دست یافته، نخستین شواهدی است که نشان میدهد مسکو ظاهراً تمایل دارد با تهران درباره دانش بالقوه مرتبط با سلاح هستهای همکاری کند. فایننشال تایمز صحت این اسناد را از طریق سوابق ثبتی شرکتها، فهرست تحریمها، دادههای افشاشدهی سفر و دیگر مکاتبات تأیید کرده است.
دامنه کامل این همکاری و انتقال فناوری پیشرفته دارای کاربرد دوگانه هنوز روشن نیست. اما جیم لَمْسون، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات منع گسترش جیمز مارتین و تحلیلگر پیشین سیا، میگوید شواهد نشان میدهد دانشمندان وابسته به حوزه دفاعی ایران سال گذشته «در جستوجوی فناوری و تخصص لیزری بودهاند که میتواند به آنها در ارزیابی و اعتبارسنجی طراحی یک سلاح هستهای بدون انجام آزمایش انفجاری کمک کند».
ایران همواره تأکید کرده برنامه هستهایاش کاملاً صلحآمیز است و روسیه نیز اعلام کرده با دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای مخالف است.
پیش از آنکه اسرائیل و آمریکا در ماه ژوئن امسال تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنند، ایالات متحده گفته بود باور ندارد تهران برنامه تسلیحاتی خود را از سر گرفته باشد؛ اما اقدامات ایران باعث شده بود زمان لازم برای دستیابی به سلاح هستهای ــ در صورت اتخاذ تصمیم سیاسی ــ کوتاهتر شود.
اسناد، مکاتبات و سوابق سفر که فایننشال تایمز مشاهده کرده نشان میدهد «دماوَندتِک» ــ یک شرکت پوششی وابسته به سپند، در نوامبر گذشته سفری را برای گروهی از متخصصان لیزر ایرانی از تهران به سنپترزبورگ ترتیب داده است.
این دانشمندان با شرکت «لیزر سیستمز» دیدار کردند. این شرکت روسی تحت تحریمهای آمریکا قرار دارد و بر روی فناوریهای دارای کاربرد غیرنظامی و همچنین پروژههای محرمانه نظامی کار میکند. لیزر سیستمز به درخواست فایننشال تایمز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
تحقیق فایننشال تایمز در ماه اوت آشکار کرده بود که دماوندتک و مدیرعامل آن، علی کَلوَند، چندین دیدار میان دانشمندان هستهای ایران و واسطههای تدارکات با دانشمندان و شرکتهای روسی دارای پیوندهای نظامی و اطلاعاتی را ترتیب دادهاند. این افراد با گذرنامههای دیپلماتیک ویژه و دارای شمارههای متوالی که توسط وزارت خارجه ایران صادر شده بود سفر کردند.
وزارت خارجه آمریکا در اکتبر شرکت دماوَندتک و کلوَند را به دلیل فعالیت برای «سپند» و تلاش برای «تأمین اقلام مرتبط با توسعه دستگاههای انفجاری هستهای از تأمینکنندگان خارجی» تحریم کرد. در این بیانیه افزوده شده بود آنها «تسهیلکننده سفر کارشناسان هستهای ایران به روسیه» بودهاند.
مکاتباتی که فایننشال تایمز مشاهده کرده نشان میدهد کلوَند و دماوَندتک سال گذشته سفر دوم دانشمندان ایرانی به روسیه را نیز ترتیب دادهاند. به گفته مقامهای غربی، این سفرها به یکدیگر مرتبط بودهاند.
در آوریل سال گذشته، دیمیتری واسیلیِف، مدیرعامل «لیزر سیستمز»، علی کلوَند و چهار نفر از کارمندان ادعایی دماوَندتک را برای بازدید از تأسیسات این شرکت در استرلنا در جنوبغرب سنپترزبورگ دعوت کرده بود. ایرانیها در نوامبر این سفر را انجام دادند.
اسناد دانشگاهی و نهادی که فایننشال تایمز آنها را بررسی کرده نشان میدهد افرادی که در این سفر حضور داشتند، کارمند دماوندتک نبودند، بلکه فیزیکدانان و مهندسانی از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ایران با پیوندهای نزدیک به مجموعه دفاعی کشور بودند.
این افراد شامل پژوهشگرانی از دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان، و دانشگاه صنعتی مالکاشتر هستند. دانشگاه صنعتی مالکاشتر زیر نظر وزارت دفاع ایران اداره میشود و به دلیل نقش آن در فعالیتهای مرتبط با برنامه هستهای، مدتهاست تحت تحریمهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا قرار دارد.
در متن دعوتنامه، این سفر «فرصتی برای همکاری فناورانه» توصیف شده بود. دادههای پرواز که فایننشال تایمز بررسی کرده نشان میدهد کلوَند و این گروه بین ۷ تا ۱۱ نوامبر ۲۰۲۴ به روسیه سفر کردهاند.
آندری ساوین، پژوهشگر شرکت لیزر سیستمز، در فوریه ۲۰۲۵ به تهران سفر کرده و با نمایندگان دماوندتک و ــ بنا بر گفته فردی که از جزئیات سفر مطلع است ــ مقامهایی که گمان میرود وابسته به سپند بوده باشند دیدار کرده است. ساوین همچنین استاد دانشگاه دولتی فنی بالتیک است که یکی از مهمترین دانشگاههای فنی-نظامی روسیه به شمار میرود. او به درخواست فایننشال تایمز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
طبق اطلاعات منتشرشده در وبسایت شرکت، «لیزر سیستمز» مجوز سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB) برای انجام پروژههای دارای محرمانگی دولتی را دارد و همچنین از وزارت دفاع روسیه مجوز توسعه انواع سلاحها تحت نظارت مستقیم این وزارتخانه در محل شرکت را دریافت کرده است.
در مقابل، بنا بر اعلام وزارت خارجه آمریکا، دماوَندتک در ساختار تحقیقاتی وابسته به بخش نظامی ایران نقش یک واسطه تدارکاتی را ایفا میکند و برای تهیه قطعاتی از تأمینکنندگان خارجی تلاش میکند که تحت رژیمهای کنترل صادرات جهانی محدود شدهاند.
فایننشال تایمز پیشتر گزارش داده بود که دماوندتک تلاش کرده مقدار اندکی از چند ایزوتوپ رادیواکتیو، از جمله تریتیوم، را به دست آورد؛ موادی که صادرات آنها به شدت کنترل میشود زیرا میتوانند برای افزایش توان تخریبی کلاهکهای هستهای مورد استفاده قرار گیرند.
ایران همواره هرگونه تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده و تأکید دارد برنامه هستهایاش کاملاً صلحآمیز است. دیمیتری پسکوف، سخنگوی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه نیز به درخواست فایننشال تایمز برای اظهارنظر پاسخی نداد.
نیکول گراجِفسکی، پژوهشگر برنامه سیاست هستهای در بنیاد کارنگی، گفت این دیدارها «شواهد قدرتمندی است که نشان میدهد روسیه در تحقیقات مرتبط با سلاح هستهای به ایران کمک کرده و نهادهای وابسته به دولت روسیه در حال انتقال فناوری و دانش دارای کاربرد دوگانه به تهران هستند».
او افزود: «این فعالیتها به نظر میرسد در سطحی بالا از سوی هر دو دولت ایران و روسیه مورد تأیید قرار گرفته است.»
افشای این اطلاعات در شرایطی صورت میگیرد که تنشها بر سر جاهطلبی هستهای تهران پس از حملات هوایی مشترک آمریکا و اسرائیل در اوایل امسال به تأسیسات هستهای ایران افزایش یافته است. در حالی که دونالد ترامپ اعلام کرده بود برنامه ایران «نابود شده»، دیپلماتهای غربی گفتهاند حملات هرچند خسارات سنگینی وارد کرد، اما زیرساخت هستهای تهران یا ذخایر اورانیوم با غنای بالا را از بین نبرده است.
پس از آن، تحریمهای سازمان ملل علیه ایران دوباره برقرار شد، زیرا تهران نتوانست نگرانیهای قدرتهای غربی ــ از جمله درباره وضعیت ذخایر اورانیوم با غنای بالا و عدم همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را برطرف کند.
این تحریمها در اواخر سپتامبر، پس از آنکه بریتانیا، آلمان و فرانسه با استناد به «نقض قابل توجه» تعهدات هستهای ایران، سازوکار «بازگشت خودکار تحریمها» را فعال کردند، دوباره به اجرا گذاشته شد.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
ساختمان مسکونی در ترنوپیل در غرب اوکراین که هدف حمله متجاوزان روس قرار گرفته است
تام بامفورث و آناستاسیا مالنکو / خبرگزاری رویترز / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
دو فرد مطلع روز چهارشنبه گفتند که ایالات متحده به ولودیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین این پیام را منتقل کرده که اوکراین باید چهارچوب پیشنهادی واشنگتن برای پایان جنگ با روسیه را بپذیرد؛ چارچوبی که خواستار واگذاری بخشی از قلمرو و نیز بخشی از توان تسلیحاتی کییف است.
این دو منبع که بهدلیل حساسیت موضوع نخواستند نامشان فاش شود، گفتند این پیشنهادها شامل کاهش اندازه نیروهای مسلح اوکراین، در کنار موارد دیگر است. به گفته آنها، واشنگتن میخواهد کییف با نکات اصلی این طرح موافقت کند.
چنین طرحی در حالی مطرح میشود که اوکراین با پیشرویهای بیشتر روسیه در شرق این کشور روبهرو است و زلنسکی همزمان با یک رسوایی فساد دستوپنجه نرم میکند؛ رسواییای که روز چهارشنبه به برکناری وزیران انرژی و دادگستری از سوی پارلمان انجامید.
کاخ سفید از اظهارنظر در اینباره خودداری کرد. مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، در شبکه ایکس گفت واشنگتن «به تدوین فهرستی از ایدههای بالقوه برای پایان دادن به این جنگ ادامه خواهد داد؛ ایدههایی که بر اساس نظرات هر دو طرف درگیر شکل میگیرند.»
روبیو افزود: «پایان دادن به جنگی پیچیده و مرگبار مانند جنگ اوکراین مستلزم تبادل گسترده ایدههای جدی و واقعبینانه است. دستیابی به صلح پایدار نیز مستلزم آن است که هر دو طرف با امتیازهای دشوار اما ضروری موافقت کنند.»
یک مقام ارشد اوکراینی پیشتر به رویترز گفته بود که کییف «سیگنالهایی» درباره مجموعهای از پیشنهادهای آمریکا برای پایان جنگ دریافت کرده است؛ پیشنهادهایی که واشنگتن درباره آن با روسیه گفتوگو کرده، بدون آنکه اوکراین در تدوین آنها نقشی داشته باشد.
زلنسکی که روز چهارشنبه در ترکیه با رئیسجمهور رجب طیب اردوغان گفتوگو میکرد، قرار است روز پنجشنبه با مقامهای ارتش آمریکا در کییف دیدار کند.
زلنسکی در اظهاراتی در تلگرام، به چهارچوب پیشنهادی واشنگتن اشاره نکرد، اما بر ضرورت نقشآفرینی مؤثر آمریکا برای کمک به پایان دادن به جنگ بیش از سهونیمساله تأکید کرد.
او پس از دیدار با اردوغان در آنکارا نوشت: «مسئله اصلی برای توقف خونریزی و رسیدن به صلح پایدار این است که با همه شرکای خود هماهنگ عمل کنیم و رهبری آمریکا همچنان مؤثر و قدرتمند باقی بماند.»
زلنسکی گفت تنها ایالات متحده و دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، «قدرت کافی برای پایان نهایی جنگ» را دارند.
رئیسجمهور اوکراین همچنین گفت که اردوغان پیشنهادهایی درباره قالبهای مختلف گفتوگو مطرح کرده و «برای ما مهم است که ترکیه آماده است سکوی لازم را فراهم کند.»
نشانههای تلاش دوباره دولت ترامپ برای پایان دادن به جنگ باعث شد روز چهارشنبه قیمت اوراق دولتی اوکراین بزرگترین جهش چندماه اخیر را تجربه کند.
هیچ مذاکره حضوری میان کییف و مسکو از زمان نشست استانبول در ماه ژوئیه برگزار نشده و نیروهای روسیه همچنان در جریان جنگ نزدیک به چهار ساله مسکو علیه اوکراین به پیشروی ادامه میدهند و شب گذشته با حملات خود ۲۵ نفر را کشتند.
عدم تغییر در موضع روسیه
تلاشها برای احیای مذاکرات صلح در حال اوجگیری است، هرچند مسکو هیچ نشانهای مبنی بر تغییر شروط خود برای پایان جنگ نشان نداده است.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، مدتهاست که از کییف میخواهد از پیوستن به ناتو صرفنظر کند و نیروهای خود را از چهار استان مورد ادعای روسیه خارج سازد. مسکو هیچ نشانهای دال بر عقبنشینی از این مطالبات نداده و اوکراین نیز میگوید آنها را نخواهد پذیرفت.
نیروهای روسیه حدود ۱۹ درصد از قلمرو اوکراین را در کنترل دارند و در حال پیشروی تدریجیاند؛ همزمان با نزدیک شدن زمستان، حملات مکرر به زیرساختهای انرژی اوکراین نیز ادامه دارد.
ترکیه ـ عضو ناتو که روابط نزدیکی با هر دو طرف، یعنی کییف و مسکو، دارد ـ در هفتههای نخست جنگ در سال ۲۰۲۲ میزبان نخستین دور مذاکرات صلح بود؛ مذاکراتی که تا امسال، زمانی که ترامپ تلاش جدیدی برای پایان جنگ آغاز کرد، تنها گفتوگوهای انجامشده میان طرفین به شمار میرفت.
کرملین گفت نمایندگان روسیه در گفتوگوهای روز چهارشنبه در آنکارا حضور نخواهند داشت، اما پوتین آماده است درباره نتایج این مذاکرات با آمریکا و ترکیه گفتوگو کند.
زمین در برابر تضمینهای امنیتی؟
وبسایت آکسیوس روز چهارشنبه به نقل از یک مقام آمریکایی مطلع از موضوع گزارش داد که طبق طرح جدید آمریکا، اوکراین بخشی از شرق این کشور را که هماکنون خارج از کنترل کییف است به روسیه واگذار میکند و در مقابل تضمین امنیتی آمریکا برای اوکراین و اروپا در برابر تجاوزهای آتی روسیه را دریافت خواهد کرد.
یک دیپلمات اروپایی با اشاره به پیشنهادهای ادعایی جدید آمریکا گفت این طرح میتواند تلاش دیگری از سوی دولت ترامپ برای «قرار دادن کییف در تنگنا» باشد؛ اما افزود هیچ راهحلی بدون درنظر گرفتن مواضع اوکراین و نیز متحدان اروپایی واشنگتن امکانپذیر نیست.
یک دیپلمات اروپایی دیگر گفت پیشنهاد کاهش ارتش اوکراین بیشتر به خواستههای روسیه شباهت دارد تا یک پیشنهاد جدی.
سفارت آمریکا در کییف اعلام کرد یک هیأت آمریکایی به رهبری دن دریـسکول، وزیر ارتش آمریکا، برای یک «ماموریت حقیقتیاب» در کییف حضور دارد. به گفته یک فرد مطلع، رندی جورج، رئیس ستاد ارتش آمریکا نیز در این هیأت است و او و دریـسکول قرار است روز پنجشنبه با زلنسکی دیدار کنند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
(در این بخش فصل نوشابههای تقطیری به پایان میرسد و فصل بعدی را با قهوه شروع میکنیم. مترجم.)
رام نوشیدنی دوران استعمار و انقلاب آمریکا بود، اما بسیاری از شهروندان این کشور نوپا به زودی آن را کنار گذاشته و به نوشیدنی تقطیری دیگری روی آوردند. با حرکت مهاجران به سمت غرب و دور شدن از سواحل شرقی، آنها به ویسکی (whiskey) که از غلات تخمیر شده تقطیر میشد روی آوردند. یکی از دلایل این بود که بسیاری از این مهاجران اصالت اسکاتلندی- ایرلندی بوده و در تقطیر غلات تجربه داشتند. همچنین تأمین ملاس که ماده اولیه تولید رام بود، در طول جنگ مختل شده بود. از سوی دیگر، کشت غلاتی مانند جو، گندم، چاودار و ذرت در نزدیکی سواحل دشوار بود (از همین رو استعمارگران اولیه در تولید آبجو مشکل داشتند)، اما در مناطق داخلی به راحتی قابل کشت بودند. در مقابل، رام محصولی دریایی بود که در شهرهای ساحلی از ملاس وارداتی تولید میشد و انتقال آن به داخل کشور هزینهبر بود. ویسکی را تقریباً در هر جایی میتوانستند تولید کنند و به مواد اولیه وارداتی که مشمول مالیات یا تحریم میشدند وابسته نبود.
تا سال ۱۷۹۱ فقط در غرب پنسیلوانیا بیش از پنج هزار دستگاه تقطیر دیگی وجود داشت، به ازای هر شش نفر یک دستگاه. ویسکی وظایفی را بر عهده گرفت که پیش از این بر دوش رام بود. این نوشیدنی شکلی فشرده از ثروت بود: یک اسب باربر میتوانست چهار بوشل [حدود ۱۴۰ لیتر] غلات حمل کند، اما اگر این غلات به ویسکی تقطیر میشد، همان اسب قادر به حمل ۲۴ بوشل [۸۴۰ لیتر] بود. از ویسکی به عنوان پول رایج مناطق روستایی استفاده میشد و با آن کالاهای ضروری مانند نمک، شکر، آهن، باروت و فشنگ معامله میکردند. به کارگران مزرعه ویسکی میدادند، در مراسم تولد و مرگ مصرف میشد، هنگام امضای اسناد رسمی مینوشیدند، به هیئت منصفه در دادگاهها و به رأیدهندگان توسط سیاستمداران تبلیغاتی تعارف میشد. حتی به کشیشها هم ویسکی پرداخت میکردند.
بنابراین وقتی الکساندر همیلتون (Alexander Hamilton)، وزیر خزانهداری ایالات متحده، به دنبال راهی برای تأمین مالی بدهی کلان ملی ناشی از جنگ انقلاب بود، وضع مالیات بر تولید نوشیدنیهای تقطیری انتخاب آشکاری به نظر میرسید. این مالیات هم درآمد ایجاد میکرد و هم شاید مردم را از مصرف زیاد منصرف میکرد. همیلتون معتقد بود چنین مالیاتی «برای کشاورزی، اقتصاد، اخلاق و سلامت جامعه مفید خواهد بود.» در مارس ۱۷۹۱ قانونی تصویب شد: از اول ژوئیه، تقطیرکنندگان میتوانستند یا مالیات سالانه بپردازند یا حداقل هفت سنت به ازای هر گالن مشروب تولیدی - بسته به درجه الکل آن - مالیات غیرمستقیم پرداخت کنند. اعتراضات فوری به ویژه در مناطق مرزی غربی آغاز شد. این مالیات به ویژه برای ساکنان مناطق داخلی ناعادلانه به نظر میرسید، زیرا هنگام خروج مشروب از دستگاه تقطیر اخذ میشد و نه در نقطه فروش. این بدان معنا بود که ویسکی تولید شده برای مصرف شخصی یا مبادله کالا به کالا نیز مشمول مالیات میشد. علاوه بر این، بسیاری از مهاجران به آمریکا آمده بودند تا از دست مأموران مالیاتی و دخالت دولت فرار کنند. آنها شکایت داشتند که دولت فدرال جدید هیچ تفاوتی با دولت بریتانیا ندارد که آمریکا تازه از زیر سلطه آن رها شده بود.

شورش ویسکی در سال ۱۷۹۴ (دستگیری مأموران مالیات بر ویسکی)
اختلاف بر سر مالیات ویسکی، در واقع بازتاب دهنده شکاف عمیقتری درباره توازن قدرت بین ایالتها و دولت فدرال بود. به طور کلی، ساکنان مناطق شرقی بیشتر از ساکنان مناطق جنوبی و غربی با این ایده که قانون فدرال باید بر قانون ایالتی ارجحیت داشته باشد، موافق بودند. قانون جدید— که از جمله مشخص می کرد متخلفان باید در دادگاه فدرال فیلادلفیا (Philadelphia) محاکمه شوند، نه در دادگاههای محلی— به نظر میرسید منافع فدرالیستهای شرقی را تأمین میکند. جیمز جکسون (James Jackson) از جورجیا (Georgia) در مجلس نمایندگان اعلام کرد که این مالیات «تنها تجملاتی را که توده مردم از آن بهرهمند هستند، یعنی مشروبات تقطیری، از آنها خواهد گرفت.» او پرسید اگر به این مالیات اعتراض نشود، بعداً چه چیزی در انتظارشان خواهد بود؟ جکسون هشدار داد: «زمانی خواهد رسید که حتی شستن یک پیراهن هم بدون پرداخت مالیات ممکن نخواهد بود.»
پس از اجرایی شدن قانون جدید، بسیاری از کشاورزان از پرداخت مالیات خودداری کردند. مأموران مالیاتی مورد حمله قرار گرفتند، اسناد آنها دزدیده و نابود شد، و زین اسبهایشان برداشته و تکهتکه شد. مخالفتها در مناطق جداییطلب غرب پنسیلوانیا—ایالتهای فایت (Fayette)، الگینی (Allegheny)، وستمورلند (Westmoreland) و واشنگتن (Washington)— به اوج خود رسید. گروههایی از کشاورزان مخالف مالیات، شروع به هماهنگی برای مقاومت سازمانیافته کردند. تقطیرکنندگانی که مالیات پرداخت میکردند، با شلیک به دستگاههای تقطیرشان مواجه میشدند. اعلانهای تحریک به نافرمانی روی درختها نصب شد. کنگره در سالهای ۱۷۹۲ و ۱۷۹۴ قانون را اصلاح کرد تا مالیات تقطیرکنندگان روستایی کاهش یابد و اختیار محاکمه متخلفان را به دادگاههای ایالتی سپرد. اما این اقدام نتوانست مخالفتها را خاموش کند. همیلتون که متوجه شد اقتدار دولت فدرال در خطر است، مأموران فدرال را به غرب پنسیلوانیا فرستاد تا برای چندین کشاورز که از پرداخت مالیات خودداری کرده بودند، احضاریه صادر کنند.
خشونتها پس از آن شعلهور شد که در ژوئیه ۱۷۹۴ به یکی از این کشاورزان به نام ویلیام میلر (William Miller) احضاریه ابلاغ شد. یکی از همراهان میلر به سمت گروه مأموران شلیک کرد، اما کسی آسیب ندید. در طی دو روز بعد، درگیریهایی بین دو گروه رخ داد، و جمعیت مسلح «پسران ویسکی» (whiskey boys) مخالف مالیات به پانصد نفر افزایش یافت و تلفاتی در هر دو طرف به جا گذاشت. دیوید بردفورد (David Bradford)، وکیلی جاهطلب، رهبری پسران ویسکی را بر عهده گرفت و از مردم محلی درخواست حمایت کرد. حدود شش هزار مرد در «میدان برداک» (Braddock’s Field) نزدیک پیتسبرگ (Pittsburgh) جمع شدند. بردفورد به عنوان ژنرال ارتش خودخوانده آنها انتخاب شد. در میان شور و اشتیاق، تمرینات نظامی و تیراندازی، شورشیان قطعنامههایی را تصویب کردند که خواستار جدایی از ایالات متحده و تشکیل یک دولت مستقل جدید بودند.
همیلتون، رئیسجمهور جورج واشنگتن (George Washington) را متقاعد کرد که اقدام قاطعانه ضروری است. رئیسجمهور سیزده هزار شبهنظامی از شرق پنسیلوانیا (eastern Pennsylvania)، نیوجرسی (New Jersey)، ویرجینیا (Virginia) و مریلند (Maryland) را بسیج کرد. این نیروها به همراه توپخانه، تجهیزات و مقادیری ویسکی که مالیات آن پرداخت شده بود، از کوهستانها عبور داده شدند تا به پیتسبرگ برسند و برتری دولت فدرال را به جداییطلبان نشان دهند. با این حال، شورش نوپا در حال فروپاشی بود. با نزدیک شدن نیروهای نظامی، بردفورد فرار کرد و حامیانش پراکنده شدند. به طعنه، حضور شبهنظامیان برای مقابله با پسران ویسکی تا حد زیادی مشکل را حل کرد: در پایان راهپیمایی، سربازان فدرال ویسکی بیشتری خواستند— ویسکیای که با پول نقد خریداری شد. این امر به تقطیرکنندگان غرب پنسیلوانیا پولی داد تا بتوانند مالیات خود را پرداخت کنند.

جورج واشنگتن
تنها بیست تن از شورشیان به فیلادلفیا منتقل شده و در خیابانها به نمایش گذاشته شدند. اما جز چند ماه زندان، مجازات دیگری برای آنها تعین نگردید. دو نفر از آنان به اعدام محکوم شدند، اما رئیسجمهور آنها را عفو کرد. در نهایت، مالیات مشروبات تقطیری شکست خورد و چند سال بعد لغو گردید. هزینهٔ سرکوب شورش که چیزی نزدیک به ۱.۵ میلیون دلار تخمین زده می شد نزدیک به یکسوم کل مالیاتهای جمعآوری شده در ده سال اجرای این قانون بود. هرچند هم شورش و هم مالیات با شکست مواجه شدند، سرکوب شورش ویسکی، یعنی اولین اعتراض مالیاتی پس از استقلال بهوضوح نشان داد که قانون فدرال را نمیتوان نادیده گرفت و این رویداد نقطهٔ عطفی در تاریخ نخستین سالهای ایالات متحده بود.

شکست شورش همچنین به توسعهٔ نوشیدنی دیگری انجامید، چرا که شورشیان اسکاتلندی-ایرلندی به غرب یعنی به ایالت جدید کنتاکی (Kentucky) مهاجرت کردند و در آنجا شروع به ساخت ویسکی از ذرت و چاودار نمودند. این ویسکی جدید نخستین بار در شهرستان بوربون تولید شد و به همین دلیل به «بوربون» (bourbon) معروف شگردید. استفاده از ذرت که محصولی بومی بود به آن طعمی منحصربهفرد می بخشید.
در واپسین سالهای زندگی، جورج واشنگتن خود به تولید ویسکی روی آورد. ایده را مدیر مزرعهاش که یک اسکاتلندی بود مطرح ساخت و پیشنهاد داد غلات تولیدی در املاک مونت ورنون (Mount Vernon) به ویسکی تبدیل شود تا سودآوری بیشتری داشته باشد. دو دستگاه تقطیر در ۱۷۹۷ راهاندازی شدند و در اوج تولید کمی پیش از مرگ واشنگتن در دسامبر ۱۷۹۹ پنج دستگاه فعال بود. او در آن سال یازده هزار گالن (کمتر از 42 هزار لیتر) ویسکی چاودار تولید کرد که بهصورت محلی به فروش رساند و ۷۵۰۰ دلار سود برد. همچنین چندین بشکه از آن را به خانواده و دوستان هدیه داد. در ۲۹ اکتبر ۱۷۹۹ به برادرزادهاش نوشت: «امروز دویست گالن ویسکی آمادهٔ تحویل است و هرچه زودتر برداشته شود بهتر است، چون تقاضا در این مناطق بالاست.»
فعالیت واشنگتن در تولید ویسکی در تضاد آشکار با دیدگاه یکی دیگر از بنیانگذاران آمریکا یعنی توماس جفرسون (Thomas Jefferson) قرار داشت. جفرسون از «ویسکی بهعنوان زهر» یاد میکرد و جملهٔ معروفی دارد: «هیچ ملتی که شراب ارزان باشد، مست نمیکند و هیچ ملتی که شراب گران باشد، با جایگزینی مشروبات تقطیری بهعنوان نوشیدنی رایج، هوشیار نمیماند.» او کوشید تا کشت انگور را در آمریکا رواج دهد و خواستار کاهش مالیات بر شراب وارداتی شد تا «تنها پادزهر ویسکی» باشد. اما تلاشهایش بیثمر ماند. شراب گرانتر بود، الکل کمتری داشت و فاقد بار معنایی آمریکایی ویسکی بود، نوشیدنی سادهای که با استقلال و خودکفایی گره خورده بود.
استعمار توسط بطری
در طول دوران استعمار، مشروبات الکلی راهی برای فرار از سختیها بودند، هم سختیهای خودتحمیلشده توسط مهاجران اروپایی و هم مشقات بسیار بزرگتری که بر بردگان آفریقایی و بومیان تحمیل میکردند. زیرا علاوه بر استفاده از مشروبات برای خرید، مطیعسازی و کنترل بردگان، مهاجران اروپایی در قاره آمریکا عمداً از اشتیاق بومیان سرخپوست به نوشیدنیهای تقطیری به عنوان ابزاری برای تسلط استفاده میکردند.
ریشههای این اشتیاق موضوع بحثهای بسیاری است، اما به نظر میرسد از این تصور سرخپوستان نشأت گرفته باشد که مشروبات الکلی، مانند گیاهان توهمزای بومی، دارای قدرتهای ماوراءالطبیعهای هستند که مصرفکننده تنها با مستی کامل میتواند به آنها دست یابد. یک ناظر در اواخر قرن هفدهم در نیویورک خاطرنشان کرد که مردان قبیلههای سرخپوست «علاقهمند شدیدی به نوشیدنیهای قوی هستند، اما مایل به نوشیدن نیستند مگر آنکه به اندازه کافی داشته باشند تا کاملاً مست شوند.» اگر مقدار کافی برای مست کردن همه افراد گروه وجود نداشت، مشروب بین تعداد کمتری تقسیم میشد و دیگران تماشاچی میماندند. اصرار بر مستی کامل همچنین توضیح میدهد که چرا برخی سرخپوستان ترجیح اروپاییان به شراب به جای رام را عجیب میدانستند. یک مهاجر در سال ۱۶۹۷ نوشت: «آنها بسیار تعجب میکنند که انگلیسیها چرا شراب را به قیمت گران میخرند در حالی که رام بسیار ارزانتر است و زودتر آنها را مست میکند.»
منشأ هر چه باشد، این عادت به طور گسترده توسط اروپاییها مورد سوءاستفاده قرار گرفت، که مراقب بودند هنگام معامله با سرخپوستان برای کالا یا زمین، مقدار زیادی مشروب تهیه کنند. در عمل، این به معنای رام در مناطق تحت کنترل بریتانیا و برندی در مناطق فرانسوی بود. استفاده از برندی توسط تاجران خز فرانسوی در کانادا توسط یک مبلغ مذهبی فرانسوی مورد انتقاد قرار گرفت که گفت: «بی نظمیهای بیپایان، وحشیگری، خشونت... و توهین، که تجارت تأسفبار و شرمآور برندی به طور گسترده در میان سرخپوستان این مناطق منتشر کرده است... در ناامیدی که در آن غرق شدهایم، چیزی برای ما باقی نمانده جز آنکه آنها را به فروشندگان برندی به عنوان قلمرو مستی و فساد واگذار کنیم.» به جای سرکوب تجارت برندی، نیروهای محلی فرانسوی تأمین آن را، هم برای خود و هم برای فروش به سرخپوستان، به عنوان وظیفه اصلی خود میدانستند.
در مکزیک، معرفی تقطیر توسط اسپانیاییها منجر به توسعه مسکال (mescal)، نسخه تقطیرشده پولکه (pulque)، نوشیدنی الکلی ملایم بومی ساخته شده توسط آزتکها (The Aztecs) از عصاره تخمیرشده گیاه آگاوه شد. (پولکه نوشیدنی روزمره و اصلی بود؛ جنگجویان، روحانیون و اشراف آزتک شکلات مینوشیدند، نوشیدنی نخبگان.) سپس آزتکها و دیگر سرخپوستان محلی تشویق شدند که به جای پولکه، مسکال بنوشند و در واقع در این نوشیدنی بسیار قویتر زیادهروی کنند. در سال ۱۷۸۶ نایبالسلطنه مکزیک پیشنهاد کرد که علاقه سرخپوستان به مشروب و تأثیر آن در ایجاد وابستگی به قدرت استعماری به این معناست که شاید همان روش را باید در مورد آپاچیهای (Apaches) شمالی نیز امتحان کرد. او پیشنهاد کرد که این کار «نیاز جدیدی ایجاد میکند که آنها را وادار میکند وابستگی اجباری خود را نسبت به ما به وضوح بشناسند.»
نوشیدنیهای تقطیری، در کنار سلاحهای گرم و بیماریهای مسری، به شکلگیری جهان مدرن کمک کردند و به ساکنان دنیای قدیم امکان دادند تا به عنوان حاکمان دنیای جدید مستقر شوند. مشروبات الکلی در به بردگی کشیدن و جابجایی میلیونها نفر، تأسیس ملتهای جدید و مطیعسازی فرهنگهای بومی نقشآفرین بودند. امروزه، مشروبات الکلی دیگر با بردهداری و بهرهکشی مرتبط نیستند. اما بازتابهای دیگری از کاربردهای آنها در دوران استعمار باقی مانده است. مسافران هوایی که یک بطری مشروب معاف از مالیات را در چمدان دستی خود میگذارند، این کار را انجام میدهند زیرا این یک شکل فشرده از الکل است که به اندازه کافی مقاوم است تا در طول یک سفر طولانی سالم بماند. و در تمایل آنها برای اجتناب از پرداخت عوارض گمرکی، خریداران مشروبات معاف از مالیات، سنت ضدتشکیلاتی و نظام موجود قاچاقچیان رام و پسران ویسکی را حفظ میکنند.
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روحها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنیهایی که آمریکا را ساختند
بخش بعدی: قهوه در عصر خرد

|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
دونالد ترامپ برنامه هستهای حکومت ایران را «ابر سیاهی بر فراز خاورمیانه» توصیف کرد و گفت که در حملهای هوایی با استفاده از بمبافکنهای بی۲، «زیرساخت هستهای ایران بهطور کامل نابود شد».
چهارشنبه ۲۸ آبان ماه، در جریان برپایی مجمع سرمایهگذاری آمریکا و عربستان سعودی در واشنگتن، دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، با حضور محمد بن سلمان، ولیعهد پادشاهی عربستان، از بستهای گسترده از توافقهای دفاعی، اقتصادی و فناوری پرده برداشت که به گفته او «یکی از مهمترین شراکتهای راهبردی جهان» را شکل میدهد.
ترامپ اعلام کرد ایالات متحده، عربستان سعودی را بهطور رسمی بهعنوان یک «متحد عمده غیر عضو ناتو» به رسمیت شناخته و همزمان «توافقنامه راهبردی دفاعی آمریکا و عربستان سعودی» را امضا کرده است؛ توافقی که به گفته او، همکاری نظامی، حضور شرکتهای دفاعی آمریکایی در عربستان و فروش تسلیحات پیشرفته را تسهیل میکند. او تأکید کرد: «این یک افتخار بزرگ و رخدادی بسیار نادر …،و نشانه اعتماد ما به این پادشاهی است.»
بهموازات این توافقهای دفاعی، ولیعهد عربستان اعلام کرد تعهدات سرمایهگذاری کشورش در ایالات متحده از سطح پیشین ۶۰۰ میلیارد دلار به نزدیک یک تریلیون دلار افزایش خواهد یافت؛ سرمایهگذاریهایی که قرار است در زیرساخت، فناوری و صنایع پیشرفته آمریکا متمرکز شود. ترامپ این تعهد را «موتور» ایجاد هزاران شغل با دستمزد بالا در ایالات متحده خواند و گفت این سرمایهها «مستقیماً وارد جوامع محلی آمریکا خواهد شد».
کاخ سفید پیشتر اعلام کرده بود که دو کشور «بیانیه مشترک در مورد پایان مذاکرات همکاری در حوزه انرژی هستهای غیرنظامی» را امضا کردهاند؛ بیانیهای که چارچوب حقوقی یک شراکت چند دههای و چند میلیارد دلاری در انرژی هستهای غیرنظامی را فراهم و آمریکا را شریک اصلی عربستان در این حوزه معرفی میکند. همزمان، یک «چارچوب مواد معدنی حیاتی» برای تنوعبخشی و ایمنکردن زنجیره تأمین مواد معدنی کلیدی و یک «تفاهمنامه تاریخی در حوزه هوش مصنوعی» نیز میان دو کشور امضا شده است؛ تفاهمنامهای که بر اساس آن، عربستان به سامانههای پیشرفته هوش مصنوعی ساخت آمریکا دسترسی مییابد و واشنگتن متعهد میشود از این فناوری در برابر نفوذ بازیگران رقیب محافظت کند.
در حوزه نظامی، ترامپ از تأیید یک بسته بزرگ فروش تسلیحاتی به عربستان خبر داد که شامل تحویلهای آتی جنگندههای اف ۳۵ و خرید نزدیک به ۳۰۰ تانک آمریکایی است؛ بستهای که به گفته او، همزمان پایه صنعتی دفاعی آمریکا را تقویت و توان بازدارندگی عربستان را افزایش میدهد. او تصریح کرد: «برخی از بهترین تجهیزات نظامی که تا حالا ساخته شده را به عربستان سعودی خواهیم فروخت.»
رئیسجمهوری آمریکا در بخشهای مختلف سخنرانی، این شراکت را در چارچوب سیاست «آمریکا اول» تعریف کرد و گفت توافقهای هستهای، معدنی، هوش مصنوعی و دفاعی با ریاض، واشنگتن را در جایگاه رهبر جهانی در انرژی و فناوری پیشرفته قرار میدهد و زنجیرههای تأمین حیاتی آمریکا را در برابر شوکهای خارجی مقاوم میکند. به گفته او، افزایش سرمایهگذاری سعودی، همراه با بازگشت کارخانههای خودروسازی و تولید تراشه به خاک آمریکا، «اقتصادی قدرتمندتر از دوره اول ریاستجمهوری» او رقم خواهد زد.
در مقابل، عربستان سعودی با این توافقها نهتنها به یکی از معدود «متحدان عمده غیر عضو ناتو» تبدیل میشود، بلکه به شبکهای از همکاریهای بلندمدت در انرژی هستهای، مواد معدنی حیاتی و هوش مصنوعی متصل میشود که برای برنامههای تنوعبخشی اقتصاد این کشور و پروژههای عظیم توسعهایاش نقشی کلیدی خواهد داشت. ولیعهد سعودی پیشتر در این مجمع تأکید کرده بود که شراکت اقتصادی با آمریکا «در سالهای آینده رشد بیسابقهای را تجربه خواهد کرد» و رهبران دو کشور این همکاری را بر پایه «رشد، تنوعبخشی اقتصادی و نوآوری» بنا کردهاند.
بخشی از سخنرانی ترامپ، به ایران اختصاص داشت. او برنامه هستهای حکومت ایران را «ابر سیاهی بر فراز خاورمیانه» توصیف کرد و گفت که در حملهای هوایی با استفاده از بمبافکنهای بی ۲، «زیرساخت هستهای ایران بهطور کامل نابود شد».
رئیس جمهوری آمریکا گفت پس از این حملات، ایران «بهدنبال توافق و معامله» با واشنگتن است و توافقهای تازه با عربستان، توان آمریکا و متحدانش را برای «مهار تهدیدهای مشترک» افزایش میدهد.
سخنان ترامپ در باره ایران:
آنچه که امشب ترامپ در مورد ایران در مجمع سرمایهگذاری آمریکا- عربستان گفت:
● ما شدیدترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران اعمال کردیم و رژیم را از همه منابعی که برای تأمین مالی تروریسم نیاز داشت، محروم ساختیم.
● هیچ تضادی از این تندتر و روشنتر نمیتوان تصور کرد: مسیری که شما در شبهجزیره عربستان انتخاب کردید، در مقابل فاجعهای که درست آن سوی خلیج فارس، در ایران، در حال رخ دادن است.
● دههها بیتوجهی و سوءمدیریت، ایران را به جایی رسانده که مردمش هر روز با قطعی برق چندساعته دست و پنجه نرم میکنند؛ همهجا صدای آن را میشنویم.
● در حالی که کشورهای عربی تمام تلاش خود را برای تبدیل شدن به ستونهای ثبات منطقه و شرکای بزرگ تجارت جهانی به کار بستهاند، رهبران ایران فقط به غارت ثروت مردم خودشان و خرج کردن آن برای تروریسم و خونریزی در کشورهای دیگر مشغول بودهاند.
● کاش رژیم ایران به جای ویران کردن منطقه، فقط نیمی از این انرژی را صرف ساختن کشور خودش میکرد.
● من بار دیگر به حملات ماه ژوئن آمریکا به تأسیسات هستهای ایران افتخار میکنم.
● تهران الان به دنبال راهحل دیپلماتیک با واشنگتن است؛ ما هم همین را میخواهیم، اما شرطش روشن است: برچیدن کامل برنامه هستهای.
● به ایران توصیه میکنم مسیر تازه و بهتری را انتخاب کند و به یک توافق هستهای جدید و واقعی تن دهد.
● اگر ایران این فرصت را از دست بدهد، فشار حداکثریِ بسیار سنگینتر از قبل دوباره برمیگردد.
● ما واقعاً باور داریم که یک توافق خوب نه فقط برای منطقه و جهان، بلکه برای آینده خود مردم ایران هم مفید و سودمند است.
رئیس جمهور آمریکا در ادامه، خود را معمار «دورهای تازه از صلح» در خاورمیانه و فراتر از آن معرفی کرد و گفت در سالهای گذشته در پایاندادن به چند جنگ و مناقشه بینالمللی نقش داشته است؛ از جمله مناقشات میان هند و پاکستان و بحرانها در آفریقا. او گفت شورای امنیت سازمان ملل با طرح صلح پیشنهادیاش برای غزه موافقت کرده و قرار است «هیئت صلحی» به رهبری او و با حضور پررنگ ولیعهد سعودی تشکیل شود تا نقش محوری در مدیریت منازعات منطقهای ایفا کند.
آقای ترامپ همچنین از خواست ولیعهد سعودی برای دخالت آمریکا پایان دادن به درگیریها در سودان خبرداد و گفت که «این در فهرست کار من نبود که مداخله کنم و این چیزی خارج از کنترل و دیوانه وار است. اما میدانم این موضوع چقدر برای شما و برای دوستانتان در این تالار مهم است. بنابراین و در مورد سودان هم کارمان را شروع میکنیم».
منابع گزارش: صدای آمریکا و شبکههای اجتماعی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
بن فینلی / خبرگزاری آسوشیتدپرس / ۱۹ نوامبر ۲۰۲۵
آنچه باید دربارهٔ جنگندهٔ اف-۳۵ که ترامپ به عربستان سعودی میفروشد بدانید
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، اعلام کرده است که با فروش پیشرفتهترین جنگندهٔ آمریکا، اف‑۳۵، به عربستان سعودی موافقت کرده؛ تصمیمی که با نگرانیهایی دربارهٔ احتمال دسترسی چین به فناوری حساس این هواپیما همراه شده است.
این معامله با پادشاهی عربستان، که چین بزرگترین شریک تجاری آن به شمار میرود، روز سهشنبه و همزمان با سفر محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، به واشینگتن بار دیگر تأیید شد.
برخی مقامها در دولت جمهوریخواهان نیز نگراناند که فروش اف‑۳۵ به عربستان، برتری کیفی نظامی اسرائیل بر همسایگانش را تضعیف کند؛ بهویژه در زمانی که ترامپ برای موفقیت طرح صلح غزهٔ خود به حمایت اسرائیل تکیه کرده است.
اسرائیل که در جنگ ۱۲ روزهٔ خود با ایران در ماه ژوئن از اف‑۳۵ استفاده کرد، در کنار ۱۹ کشور دیگری قرار دارد که این هواپیما را تحویل گرفتهاند یا قرارداد خرید آن را امضا کردهاند.
نخستین فروند از جنگندهٔ تهاجمی اف‑۳۵ «لایتنینگ» نزدیک به ۲۰ سال پیش در خط تولیدی در فورتوِرت تگزاس از خط مونتاژ خارج شد؛ هواپیمایی که در آن زمان هم به عنوان جهشی فناورانه ستایش میشد و هم به عنوان پروژهای بسیار پرهزینه در وزارت دفاع مورد انتقاد قرار میگرفت.
از آن زمان تاکنون بیش از ۱۲۰۰ فروند از این جنگندهٔ پنهانکار تولید شده که به گفتهٔ شرکت لاکهید مارتین، پشتوانهٔ حدود ۳۰۰ هزار شغل در زنجیرهٔ تأمین این برنامه در ۴۹ ایالت آمریکا و پورتو ریکو است. این هواپیماها به نیروی هوایی، نیروی دریایی و تفنگداران دریایی ایالات متحده تحویل داده شدهاند.
در ادامه، نکاتی دربارهٔ اف‑۳۵:
جنگندهای پرطرفدار
تفنگداران دریایی آمریکا از اف‑۳۵ برای اجرای حملات علیه اهداف دشمن در افغانستان استفاده کردهاند و جنگندههای اف‑۳۵ ایتالیا نیز در سپتامبر، بخشی از واکنش ناتو به ورود هواگردهای روسی به حریم هوایی استونی بودند.
با این حال، از همان آغاز، این هواپیمای کوتاهدماغه با دم عمودی دوگانه هدف انتقاد بوده است؛ بخشی به این دلیل که قرار بود به طور همزمان پاسخگوی نیازهای سه شاخهٔ مختلف نیروهای مسلح آمریکا باشد. برای نمونه، نیروی دریایی آن را از روی ناوهای هواپیمابر به پرواز درمیآورد. همزمان نسخهٔ تفنگداران دریایی قادر است مانند بالگرد به صورت عمودی برخاسته و فرود آید.
این برنامه، پرهزینهترین طرح تسلیحاتی تاریخ پنتاگون به شمار میرود؛ بهایی که بنابر گزارش «سرویس پژوهش کنگره» در سال ۲۰۲۳ برای هر فروند آن تا ۷۷ میلیون دلار بوده است، آن هم در شرایطی که اف‑۳۵ بهخاطر افزایش مکرر هزینهها و تأخیرهای پیدرپی بدنام شده است.
در این میان، احتمال میرود چین پیشاپیش به بخشی از اطلاعات، هرچند چند ساله و قدیمی، دربارهٔ این هواپیما دست یافته باشد. «هیئت علوم دفاعی» که بازوی مشورتی پنتاگون است، در گزارشی در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که حملات سایبری چین به دادههای دهها برنامهٔ وزارت دفاع، از جمله پروژهٔ جنگندهٔ مشترک تهاجمی، نفوذ کرده است.
پیشرفتهترین جنگندهٔ آمریکا
اف‑۳۵، به گفتهٔ برَدلی بومن، مدیر ارشد مرکز «قدرت نظامی و سیاسی» در بنیاد دفاع از دموکراسیها، «بهطور گسترده به عنوان بهترین و پیشرفتهترین جنگندهٔ آمریکا شناخته میشود».
بومن اشاره میکند که سامانههای نظامی آمریکا به طور مداوم بهروزرسانی و ارتقا مییابند و این روند، کارایی هرگونه اطلاعات سرقتشدهٔ احتمالی در سالهای گذشته را کاهش میدهد.
او میگوید: «به همین دلیل است که ۱۹ کشور شریک در این برنامه حضور دارند و کشورهایی مانند عربستان سعودی هم خواهان آن هستند. اگر این هواپیما به دلیل سرقت اطلاعات توسط چینیها آنقدر آسیبپذیر شده بود، سعودیها علاقهای به آن نشان نمیدادند.»
طرح اولیهٔ اف‑۳۵ در دههٔ ۱۹۹۰ مطرح شد و قرار بود جایگزین چند جنگندهٔ سالخورده، از جمله اف‑۱۶، ستون فقرات نیروی هوایی آمریکا، شود. این هواپیما طوری طراحی شده که خلبان بتواند در طول یک مأموریت واحد، بهراحتی از حملات بمبارانی به نبرد هوایی تغییر نقش دهد.
اف‑۳۵ که از آن به عنوان جنگندهٔ «نسل پنجم» یاد میشود، از فناوریهایی همچون پوششهای پنهانکار و رادار و حسگرهای پیشرفته بهره میبرد؛ بنا بر اطلاعات سرویس پژوهش کنگره.
بومن میگوید: «آنچه اف‑۳۵ را بهویژه هولناک میکند، دشوارتر شدن کشف آن برای دشمنان است. اگر نتوانید آن را ببینید، نمیتوانید آن را بزنید.»
به گفتهٔ او، این جنگنده همچنین به حسگرهای پیشرفتهای برای شناسایی بهتر دشمن و تواناییهای شبکهای برای تبادل اطلاعات با هواپیماهای همپیمان و نیروهای زمینی در میدان نبرد مجهز است.
قرار بود هر فروند این هواپیما نسبتاً ارزان ساخته شود و گونههای مختلف آن روی یک خط تولید مشترک مونتاژ شوند. اما در حالی که نخستین اف‑۳۵ خود را برای پرواز اولیه در سال ۲۰۰۶ آماده میکرد، هزینههای برنامه بهطور چشمگیری افزایش یافته بود.
هزینههای هنگفت
بر اساس گزارش ماه سپتامبر «دیوان محاسبات دولت» آمریکا، برآورد وزارت دفاع نشان میدهد که هزینهٔ نگهداری، بهرهبرداری و مدرنسازی ۲۴۷۰ فروند برنامهریزیشدهٔ اف‑۳۵ در طول یک چرخهٔ عمر ۷۷ ساله، از دو تریلیون دلار فراتر خواهد رفت.
در این گزارش همچنین آمده است که لاکهید مارتین سال گذشته ۱۱۰ فروند هواپیما تحویل داده که همهٔ آنها «به طور میانگین با ۲۳۸ روز تأخیر به مشتری رسیدهاند؛ افزایشی قابل توجه نسبت به میانگین ۶۱ روز تأخیر در سال ۲۰۲۳».
همزمان، نگرانیهایی دربارهٔ آمادگی عملیاتی این جنگنده مطرح است. در سال ۲۰۲۳، نرخ توانایی اف‑۳۵ برای انجام دستکم یکی از مأموریتهای محوله حدود ۵۵ درصد بوده؛ رقمی که بسیار پایینتر از اهداف برنامه است. دیوان محاسبات دلیل بخشی از این مشکل را تأخیر در راهاندازی مراکز تعمیر و نگهداری، کمبود تجهیزات مناسب و مشکلات زنجیرهٔ تأمین عنوان کرده است.
دن گرازیِر، پژوهشگر ارشد و مدیر برنامهٔ «اصلاح امنیت ملی» در اندیشکدهٔ استیمسون سنتر، میگوید برنامهٔ اف‑۳۵ در مجموع یک شکست بوده است.
او به پوشش پنهانکار این هواپیما برای گریز از رادار اشاره میکند که به گفتهٔ او نگهداری و مراقبت بسیار پرهزینه و پیچیدهای میطلبد؛ در حالی که سامانهٔ دوربین برای افزایش آگاهی خلبان از محیط پیرامونی نیز با مشکلاتی روبهرو بوده است.
گرازیِر میگوید: «هیچ اهمیتی ندارد یک هواپیما چه توانایی متحولکنندهای در نبرد داشته باشد، اگر نتوان روی آن حساب کرد.»
به گفتهٔ او، اف‑۳۵ طوری طراحی شده که همزمان جایگزین چندین هواپیمای قدیمیتر شود و «کارهای زیادی را کمابیش خوب انجام میدهد، اما در هیچ زمینهای واقعاً عالی نیست».
او میافزاید: «هزینهٔ آن هم سرسامآور است. در نتیجه، برای هواپیمایی ثروت هنگفتی میپردازید که در بسیاری موارد، تواناییاش حتی کمتر از نسل قبلی است.»
شرکت لاکهید مارتین این انتقادها را رد میکند.
این شرکت در بیانیهای اعلام کرد: «اف‑۳۵ ستون فقرات توان رزم ۲۰ کشور همپیمان است و با تقویت بازدارندگی، صلح را از رهگذر قدرت ممکن میکند. این جنگنده در میدان نبرد آزموده شده، و پیشرفتهترین قابلیتها و فناوریها را در اختیار میگذارد. با بیش از یک میلیون ساعت پرواز و بیش از ۱۲۵۵ فروند در خدمت، اف‑۳۵ عنصری انکارناپذیر در تأمین امنیت جهانی است.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری آسوشیتدپرس
ایران روز چهارشنبه یک فروند نفتکش تحت پرچم جزایر مارشال به همراه تمام ۲۱ خدمه آن را آزاد کرد. این کشتی چند روز پیش بدون ارائه هیچ توضیحی از سوی تهران توقیف شده بود. این خبر را شرکت مدیریتکننده کشتی اعلام کرد.
تهران تاکنون هیچ اظهارنظر رسمی در خصوص آزادسازی کشتی «تالارا» (Talara) نداشته است. این توقیف نخستین مورد توقیف کشتی توسط ایران طی چند ماه اخیر به شمار میرود. منطقه خاورمیانه همچنان پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ماه ژوئن و همچنین نگرانیهای مداوم جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی، در وضعیت تنشزا به سر میبرد.
شرکت مدیریت کشتی «کلمبیا شیپمنجمنت» مستقر در قبرس اعلام کرد: «خدمه کشتی در سلامت کامل و روحیه خوبی به سر میبرند.»
این شرکت افزود: «ما خانوادههای خدمه را در جریان قرار دادهایم و کشتی اکنون آزاد است تا فعالیتهای عادی خود را از سر بگیرد.»
شرکت مدیریتکننده تأکید کرد: «هیچ اتهامی علیه کشتی، خدمه آن و همچنین مدیران و مالکان کشتی مطرح نشده است.»
دادههای ردیابی کشتی که توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس بررسی شده، نشان میدهد کشتی تالارا در حال حاضر در حال حرکت به سمت خارج از آبهای ایران است.
روز جمعه گذشته، نیروهای نظامی ایران این کشتی را هنگام عبور از تنگه هرمز – گلوگاه باریک خلیج فارس که ۲۰ درصد از کل نفت معاملهشده جهان از آن عبور میکند – توقیف کردند. کشتی تالارا از بندر عجمان در امارات متحده عربی عازم سنگاپور بود.
نیروی دریایی ایالات متحده، ایران را مسئول مجموعهای از حملات با «مین چسبان» (limpet mine) به کشتیها در سال ۲۰۱۹ میلادی میداند که به چندین نفتکش آسیب رساند؛ همچنین تهران را مقصر حمله مرگبار پهپادی سال ۲۰۲۱ به یک نفتکش مرتبط با اسرائیل میداند که طی آن دو خدمه اروپایی جان خود را از دست دادند. این حملات پس از آن آغاز شد که دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، در نخستین دوره ریاستجمهوری خود بهصورت یکجانبه از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ ایران با قدرتهای جهانی (برجام) خارج شد.
در ماه مه ۲۰۲۲، ایران دو نفتکش یونانی را توقیف کرد و تا نوامبر همان سال آنها را در اختیار داشت. همچنین در آوریل ۲۰۲۴، کشتی باری تحت پرچم پرتغال به نام «اماسسی آریز» (MSC Aries) را توقیف کرد.
این حملات در سایه حملات حوثیهای مورد حمایت ایران به کشتیها در جریان جنگ اسرائیل و حماس در نوار غزه قرار گرفت؛ حملاتی که به شدت تردد کشتیها در مسیر حیاتی دریای سرخ را کاهش داد.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
آرتور کانن دویل، به عنوان فردی پرشور و معتقد به وجود ارواح ، معتقد بود که پریهای کوچک بالدار واقعی هستند و اگر به اندازه کافی سخت جستجو کنید میتوانید آنها را پیدا کنید.
آرتور کانن دویل (Arthur Conan Doyle) به عنوان پزشک تلاشی ناموفق و به عنوان چشمپزشک یک شکست کامل بود. رمانهای تاریخی که امید داشت میراث ادبی او باشند، حتی در دوران حیات خودش نیز عمدتاً ناخوانده ماندند و او هرگز نتوانست مردم را متقاعد کند که پریها واقعی هستند یا مانند هری هودینی دارای قدرتهای روانی. اما او در یک چیز موفق شد که دنیای نشر را برای همیشه تغییر داد: کسب درآمد فراوان با خلق پرطرفدارترین فرنچایز کارآگاهی (popular detective franchise) (۱) در تاریخ. هر زمان که با عنوان «سِر» (Sir) پیش از نامتان به خاک سپرده شوید، قطعاً کار درستی انجام دادهاید.
کانن دویل که اصالتاً اسکاتلندی بود، زندگی یک نجیبزاده انگلیسی تمامعیار را سپری کرد. او به نام پادشاه آرتور (King Arthur)، که مادرش بسیار ستایشش میکرد، نامگذاری شد و با رمانهای چارلز دیکنز (Charles Dickens) و سِر والتر اسکات (Sir Walter Scott) بزرگ شد. او در دانشگاه ادینبورگ (Edinburgh) پزشکی خواند، مدتی به عنوان پزشک کشتی کار کرد و در نهایت در پورتسموث (Portsmouth)، انگلستان - زادگاه نویسنده ای که او را می پرستید یعنی دیکنز - ساکن شد. با این حال، کانن دویل در جذب بیمار مشکل داشت و برای سرپا نگه داشتن مطب پزشکیاش به تصادفات رانندگی متکی بود. او در سال ۱۸۸۵ با لوئیزا هاکینز (Louisa Hawkins)، خواهر یکی از بیمارانش، ازدواج کرد.
کانن دویل اندکی پس از آن شروع به نوشتن داستانهای معمایی کرد، اگرچه باید گفت که شرلوک هولمز (Sherlock Holmes) [قهرمان خلق شده توسط او] به هیچ وجه یک شبه به موفقیت نرسید. اولین ماجراجویی هولمز، «اتود در قرمز لاکی» (۲)، در شماره ۱۸۸۷ نشریه «Beaton’s Christmas Annual» (۳) منتشر شد. سه سال بعد، کانن دویل انگلستان را به قصد وین ترک کرد تا چشمپزشکی بخواند. با این حال، امیدهایش برای کسب درآمد خوب به عنوان چشمپزشک به دلیل کمبود بیماران نقش بر آب شد و این شکست خورده دو باره برای تأمین معاش به نوشتن بازگشت. او امید داشت به عنوان نویسنده داستانهای تاریخی به شهرت برسد. اما حماسه او به نام «میکا کلارک» (Micah Clarke) (۴) در ۱۸۸۹ و آثار بعدیاش با بیاعتنایی منتقدان و مردم مواجه شدند. سپس در سال ۱۸۹۱، مجلهای جدید به نام «استرند» (The Strand) شروع به انتشار سریالی ماجراهای هولمز کرد. شخصیت نابغه و حساس کارآگاه مشاور، که کانن دویل او را بر اساس استاد قدیمی دانشگاهش به نام جوزف بِل (Joseph Bell) خلق کرده بود، در دل خوانندگان دوره ویکتوریا نشست. حرفه کانن دویل اوج گرفت. او قبل از خستگی از این شخصیت و کشتن او در داستان «مسئله نهایی» (۵) در سال ۱۸۸۹، بیست و چهار داستان از هولمز نوشت.
اکنون هولمز یک موفقیت واقعی بود و هواداران در مقابل خانه نویسنده علیه «به قتل رسیدن» او تظاهرات کردند. برخی برای سوگواری مرگ کارآگاه نابغه، بازوبند مشکی بستند. کانن دویل مجبور شد در سال ۱۹۰۲ هولمز را بازگرداند - اقدامی که سود قابل توجهی برای حساب بانکیاش داشت. او تا این زمان مطب پزشکیاش را رها کرده بود و عاشق زن دیگری به نام جین لکی (Jean Leckie) شده بود، اگرچه این رابطه به احترام همسر بیمارش که به سل مبتلا بود، با عشقی افلاطونی باقی ماند. آنها پس از مرگ لوئیزا در سال ۱۹۰۶ ازدواج کردند.
کانن دویل که اکنون یک چهره مشهور بینالمللی بود، بیش از پیش خود را وقاف علایق شخصیاش کرد. او در دو پرونده جنایی مشهور درگیر شد و به جلب توجه به وضعیت دو مرد که به نظر او به ناحق متهم شده بودند، کمک کرد. او همچنین یک دفاعیه تند و تیز از سیاست بریتانیا در جنگ بوئر (Boer War) (۶) نوشت، که یک عمل شوونیستی کلامی بود و در سال ۱۹۰۲ برایش لقب شوالیه را به ارمغان آورد. او دو بار ناموفق برای پارلمان نامزد شد. بعدها، او تقریباً به طور انحصاری بر اعتقادش به روحگرایی، ارتباط با اموات و وجود پریها متمرکز شد. این تغییر موضع عجیبی برای نویسندهای بود که با استدلال عقلانی مرتبط بود. این مواضع او را در محافل ادبی به موضوع تمسخر تبدیل کرد، اگرچه محبوبیتش نزد همسر دومش را افزایش داد. گزارش شده که او مدت کوتاهی پس از مرگ کانن دویل در سال ۱۹۳۰ سوار هواپیما شد تا ببیند آیا میتواند از کابین از طریق مراسم احضار روح با او تماس بگیرد. او معتقد بود اگر به بهشت نزدیکتر باشد، انتقال واضحتر خواهد بود.

مردی برای همه فصلها
کانن دویل که ورزشکاری مشتاق بود، در کریکت، گلف و اسکی مهارت داشت. او بوکس را والاترین ورزش فردی میدانست و مشهور بود که دیروقت و در حالی که لباس رسمی شب بر تن داشت، مشتزنی تمرینی میکرد. در طول یک بازدید از نیویورک در سال ۱۹۱۴، یک بازی بیسبال بین تیمهای فیلادلفیا اتلتیکس (Philadelphia Athletics) و نیویورک یانکیز (New York Yankees) را تماشا کرد. او یک بار در یک تیم کریکت متشکل از چهرههای مشهور به همراه همکاران نویسندهاش جی. ام. بری (J. M. Barrie) (خالق پیتر پن) و ای. ای. دبلیو. میسون (A. Ε. W. Mason)، نویسنده کتاب «چهار پر»، بازی کرد. هواداران فوتبال انگلیسی (آنچه آمریکاییها ساکر مینامند) میتوانند از او به خاطر کمک به تأسیس باشگاه فوتبال پورتسموث در سال ۱۸۸۴ تشکر کنند. دویل همچنین اولین دروازهبان تیم بود و از نام ای. سی. اسمیت استفاده میکرد - نشانهای از منزلت پایین این بازی در نزد نجیبزادگان آن زمان.
«لعنتی! شرینگفورد»
اگر کانن دویل بر نام اولیه «شرینگفورد هُوپ» برای مشهورترین کارآگاه جهان اصرار میکرد، نهتنها تاریخ ادبیات، که حتی زبان محاورهای انگلیسی نیز کاملاً متفاوت بود. («هُوپ» نام کشتی نهنگگیری بود که او علاقهی ویژهای به آن داشت.) همسرش، لوئیزا، با اشاره به وحشتناک بودن این نام، او را متقاعد کرد تا نام دیگری انتخاب کند. بنابراین او نام «شرلوک» (به افتخار نوازنده مورد علاقهاش، آلفرد شرلوک، نوازنده ویولن) و «هولمز» (به افتخار حقوقدان مشهور، اولیور وندل هولمز، که اخیراً کتابی در مورد روانشناسی جنایی نوشته بود) را ترکیب کرد. شایان ذکر است که هر دو شخصیت شرلوک هولمز و شخصیت اصلی سریال کمدی «گرین ایکرس» به افتخار یک نفر نامگذاری شدهاند (۷).
چگونه هولمز به یک مرد جذاب تبدیل شد
اگر نظر کانن دویل اجرا میشد، هولمز نهتنها با یک نام عجیب و غریب، بلکه با ظاهری کاملاً متفاوت از شخصیتی که امروز میشناسیم، روبرو بود. هنگامی که «اتود در قرمز لاکی» در سال ۱۸۸۷ منتشر شد، کانن دویل اصرار داشت که پدر الکلی و بستری شدهاش در یک آسایشگاه روانی، تصویرگر کتاب باشد. طراحیهای چارلز دویل آماتوری و سرهمبندی شده بود. او هولمز را به صورت مردی کوتاهقد، چاق و ریشدار شبیه به نقاش فرانسوی، هانری دو تولوز- لوترک (Henri de Toulouse-Lautrec) به تصویر کشیده بود. بسیاری فروش ضعیف کتاب را به این تصاویر ناشیانه نسبت دادهاند. هنگامی که سردبیرهای مجله استرند چند سال بعد شروع به چاپ سریالی داستانهای هولمز کردند، به عمد سیدنی پجت (Sidney Paget)، تصویرگر درجه یک، را استخدام کردند تا کارآگاه بزرگ را بازطراحی کند. پجت بلافاصله ایده دویل بزرگتر مبنی بر اینکه هولمز یک خوشپوش زننده باشد را رد کرد. او گفت: «مطلقاً نه. ما باید او را برای زنان از نظر جنسی جذاب کنیم، یک دَندی دهه ۱۸۹۰. من قرار است شرلوک هولمزی را طراحی کنم که همه زنان آرزویش را دارند و همه مردان میخواهند در خیاطی بیعیب و نقصش از او تقلید کنند.» این تصویر جدید - لاغر، زاویهدار، خوشچهره و فوقالعاده خوشپوش - نقش بزرگی در تبدیل شرلوک هولمز به نمادی بینالمللی، همانطور که امروز هست، ایفا کرد.
ضربه زدن به میز
کانن دویل در اثر مرگ پسر و برادرش در طول جنگ جهانی اول از پای درآمد. آنقدر از نظر روحی ویران که در واقع، از زندگی مبتنی بر تفکر عقلانی روی گرداند و به مفهوم روحگرایی یا صحبت با مردگان روی آورد. امروزه این مکالمات در برنامههای تلویزیون روزانه تحت هدایت «نجواگران ارواح» (ghost whis-pere) آرایش شدهای مانند جان ادوارد و جیمز ون پراگ انجام میشود. اما در دوران کانن دویل، جلسات احضار روح حول یک میز چوبی انجام میشد که وقتی پیامی از دنیای ارواح منتقل میگردید، میز به هوا بلند میشد یا بر روی آن ضربه هایی زده میشد. «جان ادوارد» دوران کانن دویل، مارگارت فاکس بود (Margaret Fox)، یک بانوی میانسال از شمال ایالت نیویورک که به همراه دو خواهرش سالها حامیان ثروتمند و زودباور را گول زدند و در نهایت اعتراف کردند که همه چیز فقط یک تئاتر بوده است. کانن دویل یکی از معدود کسانی بود که قبول اعتراف او را رد کرد و برای سالهای متمادی در مورد موضوع روحگرایی نوشت و سخنرانی کرد، که اغلب با تمسخر عمومی روبرو میشد.
یک بار در حین ارائه سخنرانی در این زمینه در سالن کارنگی (Carnegie Hall) نیویورک، صدای سوت زیری صحبت او را قطع کرد. با این تصور که این پیامی از عالم ارواح است، بسیار هیجان زده شد. سپس پیرمردی در جمع اعتراف کرد که این فقط سمعکش بوده که دوباره خراب شده است. حضار قهقهه زدند و روزنامهها از این حکایت به عنوان شاهدی بیشتر بر اینکه خالق شرلوک هولمز دیوانه شده است، استفاده کردند.
هولمز برای تو نیست!
اعتقاد کانن دویل به امور ماوراءطبیعه حداقل تاثیر جزئی بر صورتهای حق التألیف او داشت. برای سالهای متمادی، کتاب «ماجراهای شرلوک هولمز» به طور رسمی در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شده بود.
سرزمین پریها
شاید مشهورترین سفر کانن دویل به اعماق دنیای روحانی در سال ۱۹۲۱ اتفاق افتاد، زمانی که او کتاب «آمدن پریها» (The Coming of the Fairies) را منتشر کرد، که مدافع سرسخت دو دختر نوجوان از کاتینگلی (Cottingley) انگلستان بود که ادعا میکردند با گروهی از پریهای کوچک بالدار دوست شدهاند. عکسهای این دختران در حال بازی با این به اصطلاح پریها به وضوح دستکاری شده بود - و بعدها به عنوان جعلی افشا شد - اما یک بار دیگر کانن دویل ثابت کرد که دوست دارد انسان ساده لوحی باشد. او در طول دهه ۱۹۲۰، مدتها پس از اینکه بقیه از این موضوع عبور کرده بودند، به تبلیغ ظهور پریها در مقالات و سخنرانیهایش ادامه داد.
دیوانه هری
کانن دویل دوستی غیرمنتظرهای با هنرمند اهل فرار (escape artist) (۸)، یعنی هری هودینی (Harry Houdini)، توسعه داد، که معتقد بود او دارای قدرت روانی واقعی است. هر دو مرد در سطح بینالمللی مشهور بودند و هر دو به دنیای ارواح علاقه داشتند، اما تشابهات آنها به همین جا ختم میشد. هودینی به رسانههای روحی اعتقادی نداشت و از ارتباط خود با کانن دویل به عنوان فرصتی برای ملاقات و افشای آنان استفاده میکرد. از سوی دیگر، کانن دویل متقاعد شده بود که هودینی واقعاً میتواند جادو کند - نه اینکه صرفاً از حقهها برای متقاعد کردن مخاطب از توهمات استفاده کند. رابطه آنها پس از اینکه همسر کانن دویل جلسه احضار ارواحی را برگزار کرد که در آن ادعا کرد پیامی از مادر مرحوم هودینی به زبان انگلیسی دریافت کرده است - زبانی که آن پیرزن هرگز به آن صحبت نکرده بود - شروع به ضایع شدن کرد. به زودی، هودینی شروع به مسخره کردن عمومی اعتقاد کانن دویل به روحگرایی کرد. این دو مرد با هم قهر کردند، چند نامه تند به یکدیگر فرستادند و سپس به کلی صحبت کردن با یکدیگر را متوقف کردند.
این استخوانها
آیا خالق شرلوک هولمز مغز متفکر یکی از بزرگترین حقهبازیهای تاریخ بود؟
این ادعایی است که جان وینزلو (John Winslow)، انسانشناس، در مقالهای در سال ۱۹۸۳ برای مجله «ساینس» مطرح کرد. وینزلو ادعا کرد که کانن دویل متقلبی است که مسئول «مرد پیلتداون» (Piltdown Man) است، مجموعهای از قطعات استخوان فسیل شده که در سال ۱۹۱۲ در یک معدن شن و ماسه پیدا شد و به عنوان بقایای افسانهای «حلقه گمشده» بین میمونها و انسانها جا زده شد. معلوم شد این «انسان اولیه» بیشتر شبیه اورانگوتان بود، اگرچه بیش از چهل سال طول کشید تا انسانشناسان جعلی بودن آن را کشف کنند.
پس چگونه کانن دویل به عنوان مظنون مطرح شد؟ او همسایه و آشنای چارلز داوسن، باستانشناس آماتوری که این بقایا را پیدا کرد، بود. او همچنین با یک جمجمهشناس که در جمجمههای با شکل عجیب تخصص داشت و میتوانسته در تهیه آرواره اورانگوتان - بخش کلیدی این حقه - کمک کند، دوست بود. برخی حتی استدلال کردهاند که کانن دویل در نوشتههایش سرنخهایی درباره مرد پیلتداون به جا گذاشته است.
به طور خاص، ادعا میشود که رمان «دنیای گمشده» او در سال ۱۹۱۲ حاوی معمایی است که محل فسیلها را مشخص میکند. در مورد انگیزه، مدعیان به وسواس کانن دویل به روحگرایی اشاره میکنند و پیشنهاد میکنند که او قصد داشته با یک جعل عمدی، جامعه علمی را فریب دهد تا اعتبار آن را زیر سؤال ببرد.
امروزه، به جز چند انسانشناس دیوانه، هیچکس واقعاً نظریه کانن دویل به عنوان متقلب پیلتداون را قبول ندارد. با این حال، امروزه، به جز چند انسانشناس دیوانه، هیچکس واقعاً به نظریهٔ دخالت کانن دویل در کلاهبرداری پیلتداون باور ندارد. با این حال، کمتر کسی میتواند انکار کند که این یک نقشه بود که لیاقت پروفسور موریارتی (شرور نابغه داستانهای شرلوک هلمز) را داشت (۹).

آرتور کانن دویل، به عنوان فردی پرشور و معتقد به وجود ارواح ، معتقد بود که پریهای کوچک بالدار واقعی هستند و اگر به اندازه کافی سخت جستجو کنید میتوانید آنها را پیدا کنید.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
———————————
زیرنویسهای مترجم:
۱: فرنچایز کاراگاه یعنی چه؟ در این مورد بخصوص یک «فرنچایز» به یک اثر خلاقانه (مانند یک شخصیت، داستان یا جهان) گفته میشود که به قدری محبوب و سودآور میشود که امکان گسترش و استفاده مجدد از آن در قالبهای مختلف فراهم میآید. یک «فرنچایز کاراگاه» به طور خاص، به یک شخصیت کاراگاه و دنیای پیرامون آن اشاره دارد که بارها و بارها در داستانهای متعدد، اقتباسها، فیلمها، سریالها و محصولات مختلف ظاهر میشود و برای خالق خود درآمدزایی مستمر ایجاد میکند. حتی امروز، دههها پس از مرگ کانن دویل، این فرنچایز با ساخت فیلمها، سریالها، بازیهای ویدیویی و محصولات جدید، کماکان درآمدزایی میکند.
۲: اتود در قرمز لاکی» (A Study in Scarlet) اولین داستان شرلوک هلمز است که در سال ۱۸۸۷ منتشر شد. آنچه در این داستان مهم است: آشنایی تاریخی: دکتر واتسون به عنوان راوی داستان، با شرلوک هلمز آشنا میشود و همخانه میشوند./معمای قتل: آنها یک قتل مرموز در خانهای در لندن را بررسی میکنند که روی دیوار با کلمه «راخه» (RACHE) به آلمانی به معنای انتقام خونین نوشته شده است. نبوغ هلمز: هلمز برای اولین بار روش منحصربهفرد «استنتاج» خود را به نمایش میگذارد و با مشاهده جزئیات به ظاهر بیاهمیت، حقایق را کشف میکند./ فلشبک: بخش بزرگی از داستان به گذشته در آمریکا میرود و انگیزه قتل را که مربوط به انتقام از یک فرقه مذهبی در یوتا است، توضیح میدهد.
۳: بیتون کریسمس آنوئال (Beeton’s Christmas Annual) یک مجله یا کتاب ادبی بود که هر ساله به مناسبت کریسمس در قرن نوزدهم در بریتانیا منتشر میشد. این انتشارات معمولاً حاوی داستانهای کوتاه، اشعار و مطالب سرگرمکننده برای ایام تعطیلات بود. در این متن اهمیت این مجله در این است که نخستین داستان شرلوک هلمز به نام “اتود در قرمز لاکی” در شماره سال ۱۸۸۷ همین مجله منتشر شد. این نقطه آغاز خلق یکی از محبوبترین شخصیتهای ادبی تاریخ بود.
۴: «میکا کلارک» (Micah Clarke) یک رمان تاریخی نوشته آرتور کانن دویل است که در سال ۱۸۸۹ منتشر شد. این اثر به طور کامل با داستانهای جنایی شرلوک هلمز متفاوت است و آرزوی اصلی کانن دویل برای شهرت به عنوان یک رماننویس جدی تاریخی را نشان میدهد. خلاصه داستان و زمینه تاریخی رمان به شکل خاطرات یک کهنهسرباز انگلیسی به نام میکا کلارک روایت میشود. زمان داستان در قرن هفدهم (حدود سال ۱۶۸۵) و در دوران سلطنت پادشاه جیمز دوم میگذرد. موضوع اصلی رمان به شورش دوک مونموث (Monmouth Rebellion) میپردازد. این یک قیام ناموفق توسط جیمز اسکات، دوک مونموث (پسر نامشروع چارلز دوم) بود که تلاش کرد پادشاه کاتولیک، جیمز دوم را از تخت سلطنت برکنار کند. میکا کلارک، راوی داستان، یک پروتستان است که به ارتش شورشی مونموث میپیوندد. رمان ماجراهای او، نبردها و در نهایت شکست خونین این شورش در نبرد سجمور (Battle of Sedgemoor) را شرح میدهد. اما اهمیت اثر و دلایل عدم موفقیت از این قرار بود: کانن دویل برای نوشتن این رمان تحقیقات تاریخی مفصلی انجام داد و سبک نوشتاری آن را شبیه به رماننویسان قرن هجدهمی مانند دانیل دفو (نویسنده رابینسون کروزوئه) طراحی کرد. با این حال، این رمان با استقبال عمومی و انتقادی که او امیدوار بود مواجه نشد. دلایل اصلی این امر عبارتند بودند از رقابت با یک غول ادبی. این رمان در همان سالی منتشر شد که «بازگشت به سیزیر» اثر توماس هاردی، نویسنده بسیار مشهور آن دوران، منتشر شد و تمام توجهات را به خود جلب کرد. «میکا کلارک» اگرچه از نظر تحقیقات تاریخی قابل احترام است، اما امروزه به عنوان یک پاورقی جالب در زندگی حرفهای کانن دویل شناخته میشود. این رمان نماد شکست بزرگ ادبی او و اثبات این واقعیت است که گاهی یک نویسنده با اثری که برایش ارزش چندانی قائل نیست (مانند داستانهای شرلوک هلمز) به شهرت ابدی میرسد، نه با آرزوهای جدیتر خود. موفقیت عظیم هلمز در مجله استرند تنها دو سال پس از انتشار «میکا کلارک»، این شکاف را به وضوح نشان داد.
۵: «مسئله نهایی» (The Final Problem) داستان کوتاهی از آرتور کانن دویل است که در دسامبر ۱۸۹۳ منتشر شد و یکی از تاثیرگذارترین و به یاد ماندنیترین داستانهای شرلوک هلمز محسوب میشود. خلاصه داستان چنین است: در این داستان، دکتر واتسون مستقیماً به خوانندگان هشدار میدهد که شرلوک هلمز، بزرگترین کارآگاه جهان، درگذشته است. هلمز با خطرناکترین دشمن خود، پروفسور موریارتی، روبرو میشود. موریارتی یک نابغه جنایتکار است که «ناپلئون دنیای جنایت» توصیف میشود و یک شبکه جنایی وسیع را در لندن رهبری میکند. هلمز که جانش در لندن در خطر است، برای فرار از دست موریارتی به قاره اروپا فرار میکند و واتسون نیز به او میپیوندد. پایان تراژیک داستان به این گونه است که تعقیب و گریز نهایی به آبشار رایشنباخ در سوئیس میرسد. در آنجا، هلمز و موریارتی در نبردی تنبهتن درگیر میشوند و ظاهراً هر دو از روی آبشار به پایین سقوط کرده و کشته میشوند. واتسون فقط یک نامه خداحافظی از هلمز پیدا میکند. گفته می شود که کانن دویل عمداً هلمز را در این داستان کشت زیرا از محبوبیت این شخصیت خسته شده بود و احساس میکرد که نوشتن درباره او مانع از پرداختن به آثار جدیتر مانند رمانهای تاریخی میشود. این تصمیم با اعتراض گسترده و خشم خوانندگان در سراسر بریتانیا و جهان مواجه شد. بسیاری از طرفداران مشکی پوشیدند و به مجله استرند نامههای خشمگینانهای نوشتند. فشار عمومی و مالی نهایتاً آن قدر زیاد شد که کانن دویل را مجبور کرد در داستان «ماجرای خانه خالی» (۱۹۰۳) هلمز را به شکلی باورپذیر زنده کند و ماجراهای او را ادامه دهد. «مسئله نهایی» نقطه عطفی در تاریخ ادبیات عامهپسند بود. این داستان نه تنها یک دشمن به یاد ماندنی را معرفی کرد، بلکه نشان داد که یک شخصیت داستانی میتواند تا چه حد برای خوانندگانش “واقعی” و عزیز باشد، تا جایی که مرگ او یک رسوایی عمومی ایجاد کند.
۶: جنگ بوئر (Boer War) که به آن جنگ دوم بوئر نیز میگویند، یک نبرد استعماری مهم بود که بین امپراتوری بریتانیا و دو جمهوری مستقل بوئرنشین (مهاجران هلندی تبار) - یعنی جمهوری ترانسوال و کشور نارنجی آزاد - از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲ درگرفت. یکی از دلایل اصلی جنگ عبارت بود از کشف طلا. پس از کشف معادن عظیم طلا در ترانسوال، هجوم ثروتجویان بریتانیایی به منطقه، کنترل اقتصادی و سیاسی بوئرها را تهدید کرد. امپریالیسم بریتانیا به رهبری سیاستمدارانی مانند سسیل رودز، مصمم به ایجاد یک اتحادیه فدرال تحت سلطه خود در سراسر آفریقای جنوبی بود. از جهت حقوق سیاسی بوئرها به غیر خودی ها حق رای نمیدادند و بریتانیا از این موضوع به عنوان بهانهای برای فشار آوردن استفاده میکرد. اما نقش آرتور کانن دویل در این میان چه بود. کانن دویل در اوج شهرت خود به عنوان خالق شرلوک هلمز، در سال ۱۹۰۰ به عنوان پزشک داوطلب به یک بیمارستان صحرایی در آفریقای جنوبی رفت. تجربیات او در آنجا باعث شد که پس از بازگشت به بریتانیا، یک جزوه دفاعی قدرتمند به نام «جنگ در آفریقای جنوبی: علت و رفتار آن» در سال ۱۹۰۲ بنویسد. این کتاب پاسخی به انتقادات بینالمللی (به ویژه از کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه) از اقدامات بریتانیا در این جنگ بود. بریتانیا در این جنگ تاکتیکهای جنجالیای به کار برده بود، از جمله: ایجاد اردوگاههای کار اجباری برای زنان و کودکان بوئر (که هزاران نفر در آنها بر اثر بیماری و گرسنگی مردند) وهمین طور سیاست زمین سوخته. کانن دویل در دفاعیه خود ادعاهای سوءرفتار با اسرا توسط بوئرها را رد کرد. او استدلال کرد که اردوگاههای کار اجباری با نیت خوبی ایجاد شده بودند تا غیرنظامیان را از خطر جنگ در امان نگه دارند و مشکلات آنها ناشی از بیکفایتی اداری بوده است. این دفاعیه بسیار موفق بود و در سراسر جهان توزیع شد. به پاس این خدمات و همچنین به عنوان تقدیر از خلق شرلوک هلمز، ملکه ویکتوریا در سال ۱۹۰۲ به کانن دویل عنوان «شوالیه» (Sir) اعطا کرد. جنگ بوئر یک نبرد استعماری پیچیده و خونین بود که وجهه بریتانیا را خدشهدار کرد. دفاعیه کانن دویل نمونهای بارز از چگونه یک نویسنده مشهور از نفوذ خود برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی در سیاست بینالملل استفاده کرد و در ازای آن، بالاترین نشان افتخار کشورش را دریافت نمود.
۷: جمله آخر این پاراگراف به یک اشتراک نامگذاریِ کنایهآمیز و غیرمنتظره اشاره دارد و طنز ظریفی را خلق میکند. برای درک آن، باید اجزای جمله را شکافت: همانطور که پاراگراف توضیح میدهد، نام «شرلوک» از آلفرد شرلوک، یک نوازنده ویلن مورد علاقه کانن دویل گرفته شده است. اما در باره شخصیت اصلی سریال کمدی «گرین ایکرس» (Green Acres). این سریال طنز آمریکایی (۱۹۷۱-۱۹۶۵) درباره یک وکیل ثروتمند به نام اولیور وندل داگلاس است که شهر را ترک میکند تا در مزرعهای زندگی کند. نام این شخصیت، یعنی اولیور وندل داگلاس، از ترکیب دو نام مشهور تشکیل شده است: «اولیور وندل هلمز» (Oliver Wendell Holmes) قاضی و حقوقدان برجسته آمریکایی که در پاراگراف به او اشاره شده است. و «فریدریک داگلاس» (Frederick Douglass) مبارز مشهور ضد بردهداری. جمله میگوید: نباید ناگفته بماند که شرلوک هلمز و شخصیت اصلی سریال کمدی گرین ایکرس، هر دو به نام یک نفر نامگذاری شدهاند. این جمله با مقایسه دو شخصیت کاملاً متفاوت در ژانرها و دورانهای مختلف (یک کارآگاه جدی و محبوب ادبی در قرن ۱۹ لندن، و یک وکیل کمیک در سریال روستایی آمریکایی قرن ۲۰)، طنز ظریفی خلق میکند. این مقایسه غیرمنتظره، به وحدت پنهان در پشت نامها اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه یک نام میتواند به دو اثر کاملاً متفاوت راه یابد. جمله آخر با اشاره به این اشتراک پنهان، به خواننده یادآوری میکند که جهان ادبیات و تلویزیون گاهی از مسیرهای عجیب و غیرمنتظرهای به هم پیوند میخورند و یک قاضی مشهور آمریکایی میتواند همزمان الهامبخش یک کارآگاه انگلیسی و یک وکیل کمدی باشد!
۸: واژه Escape Artist در اینجا به معنای واقعی کلمه به هنرمند فرار ترجمه میشود و اشاره مستقیم به هری هودینی، شعبدهباز و بدلکار مشهور مجارستانی- آمریکایی دارد که به خاطر اجرای شمارههای خارقالعاده و فرار از وسایل خطرناکی مانند دستبند، قفس، صندوق و مخزن پر از آب به شهرت جهانی رسید. منظور از این عبارت در پاراگراف این است که نویسنده با استفاده از این لقب برای هودینی، میخواهد تضاد عمیق فکری بین دو دوست را از همان ابتداکاملاً روشن کند. هودینی (اسکیپ آرتیست): نماد شکگرایی، عقلانیت و تردید است. تمام هنر او بر پایه فریب و توهم از طریق تکنیکهای فیزیکی و روانشناختی استوار بود و او به خوبی میدانست که هیچ پدیده فراطبیعی در کار نیست. بنابراین، او به شدت با مدیومها (روحشناسان) و ادعاهای ارتباط با ارواح مخالف بود و در صدد افشای آنان برآمد. کانن دویل: نماد اعتقاد راسخ به امور فراطبیعی و معنویت بود. او که پس از مرگ پسرش در جنگ جهانی اول، سخت به روحگرایی روی آورده بود، حتی حاضر بود باور کند که هودینی واقعاً از قدرتهای جادویی برخوردار است، نه اینکه فقط یک تردست و بدلکار چیرهدست است. بنابراین، نویسنده با انتخاب این لقب برای هودینی، خط اصلی درام پاراگراف (دوستی که به دشمنی تبدیل شد) را ترسیم میکند: مردی که حرفهاش بر پایه ایجاد توهم است، در مقابل مردی که توهمات دیگران را باور میکند. این تضاد در نهایت به قطع رابطه آن دو انجامید
۹: کلاهبرداری پیلتداون (Piltdown Hoax) یکی از معروفترین تقلبهای علمی تاریخ بود که در اوایل قرن بیستم، فسیلهایی جعلی به عنوان «حلقه گمشده» تکامل انسان در بریتانیا ارائه شد و برای دههها جامعه علمی را فریب داد. پروفسور موریارتی هم شرور نابغه و دشمن اصلی شرلوک هلمز بود که در داستانهای آرتور کانن دویل، او را «ناپلئون جنایت» مینامید و نقشههای پیچیده و زیرکانۀ او توصیف میشد. جمله پایانی با طنز میگوید که اگرچه کانن دویل مقصر این کلاهبرداری نبوده، اما کیفیت و پیچیدگی این فریب به اندازهای است که شایستهٔ ذهن شرور و نابغهای مانند موریارتی یعنی آفریده خود کانن دویل بوده است. امروزه، به جز چند انسانشناس دیوانه، هیچکس واقعاً به نظریهٔ دخالت کانن دویل در کلاهبرداری پیلتداون باور ندارد. با این حال، کمتر کسی میتواند انکار کند که این یک نقشه بود که لیاقت پروفسور موریارتی (شرور نابغه داستانهای شرلوک هلمز) را داشت.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصادنیوز: تهیه پیش نویس قطعنامه برای تعلیق فعالیتهای هستهای ایران از جانب سه کشور اروپایی و آمریکا و ارائه آن به نشست شورای حکام از آخرین تحولات پرونده هستهای ایران است؛ پروندهای که بعد از گذشت دو دهه از پیچیدگیهای آن کاسته نشده است.
در شرایطی که مسئولان ایران پس از جنگ ۱۲ روزه میگویند امکان دسترسی به ۴۴۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ایران میسر نیست رافائل گروسی مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی برنامه هستهای ایران را نگرانکننده دانسته است.
به جز شرایط جدیدی که آمریکاییها برای مذاکره با ایران ایجاد میکنند، سیاست خارجی ایران هم حاکی از یک سکون و بیعملی برای عبور از بحران است. این بیعملی این سوال را ایجاد می کند که «چه شرایطی پیش روی سیاست خارجی ایران و اقتصاد ایران تحت فشار تحریمها قرار دارد و وقوع جنگ دوم چقدر محتمل است؟» کارشناسان معتقدند که پاسخ به این پرسش به نوع حرکت مسئولان و طرف ایرانی بستگی دارد.
در همین زمینه با قاسم محبعلی، مدیرکل پیشین خاورمیانه وزارت خارجه به گفتگو نشستهایم. محبعلی معتقد است که در صورتی که ایران به یک ابتکار عمل دست نزند، آینده روشنی در انتظار کشور نخواهد بود.
متن این گفتگو را در ادامه میخوانید.
* آقای محبعلی! برنامه هستهای ایران همچنان در سیاست خارجی سایه انداخته؛ تروئیکا پیشنویس قطعنامهای برای تعلیق فعالیتهای هستهای را به شورای حکام دادهاند و از طرفی هم گروسی برنامه هستهای ایران را نگرانکننده خوانده است. از طرف دیگر مذاکرهای بین ایران و آمریکا در جریان نیست. با توجه به مجموعه این موارد چه تحلیلی از وضعیت سیاست خارجی کنونی کشور دارید؟
بله، برنامه هستهای به جای باریک رسیده است. با بازگشت ایران به ذیل قطعنامههای الزامآور شورای امنیت – فصل هفتم، بند ۴۱ – ایران باید برنامه غنیسازی و برنامه موشکی خود را متوقف کند. خرید و فروش سلاح با ایران ممنوع است. اجرای این قطعنامهها البته به تصمیم سیاسی قدرتهای بزرگ بستگی دارد و چون اجماع نیست، مشکل است. با وجود این، همه قطعنامههای الزامآور ۲۲۳۱ با اسنپبک فعال شدهاند. بنابراین، در شرایط فعلی وضعیت پیچیدهای ایجاد شده است.
اگر اروپاییها در شورای امنیت نتوانند اجماعی برای قطعنامههای جدید ایجاد کنند و با وتوی چین و روسیه مواجه شوند، میتوانند با تکیه بر الزامآور بودن قطعنامههای قبلی، از طریق شورای حکام سیاستهای خود را پیش ببرند. گزارش آژانس هم با توجه به توقف فعالیتهای آژانس در ایران – یعنی عملاً بعد از جنگ ۱۲روزه و مصوبهای که مجلس تصویب رساند و اتفاقات پس از آن – ادعا میکند که بر برنامه هستهای ایران نظارت ندارد.
شورای حکام هم احتمالاً بر اساس این گزارش و پیشنویس قطعنامهای که دارند، آن را تصویب خواهد کرد؛ هم مأموریتهای جدیدی به آژانس واگذار میشود که مرتب باید به شورای حکام و شورای امنیت گزارش دهد و در مقابل ایران مجددا در شرایط سخت و تصمیمات سخت قرار میگیرد. یک طرف این تصمیمات نافرمانی و پایبند نبودن است و سوی دیگر پذیرش شرایط. بنابراین وضعیت نسبتاً میتوانیم بگوییم غامض یا بنبستی روبهروی برنامه هستهای ایران قرار دارد و باید ببینیم که واکنش افراد مسئولی که در این سالها برنامه هستهای را به این شرایط رساندهاند، چیست.
آمریکا و اروپا فعلا مفاد قطعنامههای شورای امنیت را اجرا نکردهاند
* اگر شورای حکام قطعنامهای صادر کند، ماهیت آن چه خواهد بود؟ آیا مثل قطعنامههای شورای امنیت فشارهای اقتصادی و سیاسی اعمال میکند؟
شورای حکام که قدرت اجرایی شورای امنیت را ندارد. شورای حکام مأموریتهایی را برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی تعیین میکند که ایران باید در قبال آن پاسخگو باشد. اگر آژانس موفق نشود مأموریتهایی که این شورای بالادستی به آن واگذار کرده را انجام دهد، گزارش باید به شورای امنیت ارجاع شود. آن وقت باید شورای امنیت تصمیم بگیرد.
البته همانطور که اشاره کردم، شش قطعنامهای که فعال شده، به اندازه کافی میتوانند ایران را تحت فشار قرار دهند. تاکنون آمریکا و اروپا فعلا مفاد این قطعنامهها مثل بازرسی هواپیما و کشتیهای ایران یا بازرسی محمولههایی که از ایران به خارج میرود را اجرا نکردهاند چراکه ممکن است به درگیری کشیده شود. اما عملاً به دلیل اینکه ملزم به اجرای قطعنامهها هستند، ابزارهای کافی را در اختیار دارند.
از طرف دیگر مهمترین مسئله این است که ایران را به عدم پایبندی به تعهدات خود در انپیتی متهم میکنند. اگر ایران به تعهدات خود عمل نکند، آنها میتوانند در شورای امنیت قطعنامههای جدیدی درخواست کنند و اگر اجماع حاصل شود، ایران را به بند ۴۲ ببرند؛ بندی که در آن اقدامات اجرایی نظامی پیشبینی شده باشد.
* در این صورت به نظر می رسد که درگیری نظامی صرفا با اسرائیل و در کوتاهمدت نخواهد بود. اینطور نیست؟
بله، البته اینها تصمیماتی سیاسی هستند که طرفهای مقابل هم طبیعتا بر اساس هزینه و فایده به آنها نگاه میکنند. اما اگر شرایط حل و فصل دیپلماتیک فراهم نشود و ایران موفق نشود ثابت کند که به سمت ساخت بمب گرایش ندارد و برنامه هستهایاش شفاف است، آن وقت ممکن است که این روند به سمت یک درگیری نظامی جدید و اینبار گستردهتر و با ورود کشورهای بیشتری صورت بگیرد که فقط آمریکا و اسرائیل نخواهند بود.
* یعنی یک اجماع جهانی به وجود خواهد آمد؟
دستکم کشورهای غرب و متحدینی مثل ناتو، کشورهای عربی و اسرائیل، و در شرق آسیا کشورهایی مثل ژاپن، کره جنوبی، هند، استرالیا حضور پیدا خواهند کرد؛ یعنی مجموعهای به غیر از چین و روسیه چند کشوری که اثرگذار هم نیستند مثل کره شمالی و ونزوئلا. این اجماع بینالمللی برای برخورد با کشوری که از نظر آنها متهم است شبیه آن چیزی است که در مورد عراق یا افغانستان شکل گرفت.
چین و روسیه وارد درگیری با یک ائتلاف غربی نمیشوند
* در چنین شرایطی چین و روسیه در مقام متحدان ایران چه اقدامی انجام خواهند داد؟ آیا آنها هم وارد جنگ و حمایت از ایران میشوند و درگیری بینالمللی رخ خواهد داد؟
بر اساس تجربهای که از چین و روسیه وجود دارد، میتوان گفت آنها جز در حوزههایی که مستقیم به خودشان مربوط است وارد نمیشوند. مثلاً آخرین آن سوریه بود که آخرین متحد عربی سیاسی، نظامی و تاریخی روسیه بود. اما روسها در آن موقع که باید عمل میکردند، هیچ اقدامی نکردند؛ حتی در سقوط اسد همکاری کردند و او را به مسکو بردند تا روند جایگزینی به آرامی و با هزینه کمتری انجام شود.
در مورد چینیها هم سابقهای وجود ندارد که خارج از حوزه خود، یعنی آنچه که خارج از سرزمین آنهاست، وارد جنگ شوند. ممکن است که حمایت لفظی کنند و اعلامیه و بیانیه بدهند یا اگر در شورای امنیت مصوبهای باشد آن را وتو کنند. اما نه توان آن را دارند و نه ارادهای که وارد درگیری با یک ائتلاف غربی شوند.
* تهران و واشنگتن در ظاهر از مذاکره استقبال میکنند اما در عمل شرایط آن برای طرفین فراهم نیست. در این رابطه چه تحلیلی دارید؟
مذاکره در هر شرایط زمانی و مکانی چارچوب خود را دارد. طبیعتاً الان اگر ایران وارد مذاکره شود، باید چارچوبهای جدیدی را طراحی کند و بپذیرد که چارچوبهای جدید با قبل از حمله اسرائیل و آمریکا و جنگ ۱۲روزه متفاوت است. الان بنا به گفته مسئولین، ایران دیگر غنیسازی ندارد. میتواند بگوید که مثلاً ما حق غنیسازی داریم اما غنیسازی فعال نداریم. الان موضوع آن ۴۰۰ کیلوگرم است که باید راجع به آن صحبت کرد. ایران باید ببیند که در میز مذاکره در ازای آن میزان از اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی چه میتواند بگیرد. همینطور در مورد برنامه موشکی چه مابهازایی میتواند بگیرد. ایران باید برای اینها طراحی کند و بعد وارد مذاکره شود.
اما اگر مسئولان نخواهند وارد مذاکره شوند، همین وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد و کشور هزینه خواهد داد؛ بدون اینکه دستاوردی داشته باشد. این شرایط ایهام در مورد ساخت سلاح هستهای نه فقط امنیت ایجاد نمیکند بلکه حتی ممکن است حمله نظامی به ایران را تسریع کند.
هزینه ادامه دار بودن بحران در دیپلماسی را مردم ایران میپردازند
* در ارتباط با ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم صحبت کردید. مقامات ایرانی میگویند که این ۴۰۰ کیلو زیر تأسیسات هستهای مدفون شدهاند و همین شرایط را برای بازرسی آژانس – به گفته آنها – سخت کرده. به نظر شما این میتواند برای طرف مقابل توجیهکننده باشد؟
درباره اینها باید سر میز مذاکره صحبت کرد. جلو دوربین یا مصاحبه دیپلماسی نیست؛ نامش تبلیغات یا نهایتا دیپلماسی عمومی است. باید بر سر میز مذاکره دید که طرف مقابل چه چیزی مطرح میکند و در مقابل آن باید چه چیزی را مطرح کرد تا به یک تفاهم رسید و از این بحران عبور کرد. وگرنه واضح است که هزینه ادامه این بحران را مردم کشور ایران میپردازند. طرفهای مقابل در مورد زمان مشکل ندارد. آنکه باید نگران زمان باشد، طرف ایرانی است.
* از طرفی هم به نظر میرسد که این که ایران باید در مورد مسئله موشکی خود هم امتیاز دهد، یک پیام تبلیغاتی است...
مسئله ما با غرب یک منازعه امنیتی است؛ یعنی آنها ادعا میکنند بر سر امنیت منطقه و جهان است. البته طرف ایرانی هم همین بحثها را میکند و میگوید ما موشک را به خاطر دفاع و امنیت ملیمان میخواهیم و بدون موشک، امنیت ملی ما به خطر میافتد. اما این امنیت از جانب چه کسی در خطر است؟
اینها یک طرح مذاکراتی میخواهد که ما با کشورهای منطقه، با کشورهای همسایهمان که ادعا میکنند که در معرض تهدید ایران هستند به یک تفاهم امنیتی برسیم. اسرائیل ادعا میکند در معرض تهدید ایران است، اروپاییها نیز همین ادعا را دارند و آمریکاییها هم میگویند سیاستهای ایران و رفتار ایران، امنیت ملی آمریکا را تهدید میکند. پس بنابراین به یک مذاکره حول مسائل امنیتی با غرب و آمریکا که طرف اصلی است، نیاز داریم تا در این مذاکره جامع ببینیم که هردو سمت ببینند تهدید امنیتی آنها چیست و سپس به یک داد و ستد برسیم که هم نگرانیهای طرف ایرانی و هم نگرانی طرف غربی رفع شود.
وزارت خارجه و دولت تصمیمگیر نیستند
* شما به طور کلی عملکرد سیاست خارجی ایران را در این زمینه چطور ارزیابی میکنید، آیا اصلاً ارادهای میبینید برای حل و فصل این مسئله؟
ببینید مشکل ما در ایران این است که وزارت خارجه و دولت تصمیمگیر نیستند. یعنی دولت اگرچه مثلاً انتخابات برگزار میشود، رئیسجمهور انتخاب میشود، و وزرای او در مجلس رأی اعتماد میگیرند اما اینها هیچکدام عملاً پاسخگوی عملکردشان نیستند چون تصمیمگیر نیستند.
* من به طور کلی سیاست خارجی ایران را عرض کردم.
سیاست خارجی در وضعیتی قرار دارد که شطرنجبازها به آن حالت آچمز میگویند. برای خارج کردن کشور از این وضعیت نیاز به ابتکارات جدید است که در اختیار دولت و وزارت خارجه نیست.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
شکست همهجانبهی نظام ولایت فقیه، ایران را آبستن تحولاتی گسترده، ژرف و اجتنابناپذیر کرده است. همه منتظر تحولاند، اما کسی نمیداند تغییرات مزبور کی و چگونه رخ خواهد داد، چه روندی را طی میکند و فرجام آن چیست. آیا به دمکراسی گذر خواهیم کرد یا شاهد بیدولتی، هرجومرج و سپس استبداد جدیدی خواهیم بود؟ درهرحال مسالمتآمیز بودنِ تحولات بستگی تام به عملکرد ذینفعان و صاحبان نقش از حاکمیت و مخالفانش تا عموم شهروندان دارد.
به نظر من رهبر نمیتواند مانع وقوع تغییرات شود، ولی میتواند آنرا بسیار پرهزینه کند و آیندهای تیرهوتار و آکنده از خشونت را برای ملت رقم بزند. به بیان واضح، همراهی نکردن آقای خامنهای با تحولات، مردم را از تحقق آنها منصرف نخواهد کرد؛ اما تقابل او با خواستههای ملت پیامدهای پیشبینیناپذیر و بهشدت مخاطرهآمیز دارد، تاآنجاکه ممکن است راهی برای جبران خسارتهای این لجاجت، دستِکم در کوتاهمدت باقی نگذارد.
نه میتواند، نه میگذارد
استراتژی غلط رهبر، بهویژه در دو دهه گذشته، بیشوپیش از هرکس، خود او را سرگردان کرده است. اداره کشور به روش آمرانه و فردی و با سیاستهایی که ایران را به این روز اسفبار کشانده، ناممکن شده است و میهن را گرفتار تلاطمهای بنیانبرافکن میکند. تن دادن به تغییرات اساسی و ضروری برای عبور از بحرانهای درهمتنیدهی کنونی نیز مستلزم ترک تکصدایی و بازگشت حاکمیت به مردم است.
درحالحاضر رهبر نه میتواند با روش «النصر بالرعب» حکم براند و با بگیروببند، احکام اعدام و حبس و حصر بیشتر در دلها وحشت بیفکند؛ نه زیر بار تغییرات عمیق و وسیع میرود که جلب اعتماد، رضایت و مشارکت ملت منوط به آن است.
- نه تمهید و اجرای برنامههای درازمدت باوجود تحریمها ممکن است، نه چارهجوییهای موقت جوابگوی بحرانهای همافزای کنونی است.
- نه جنگ جدید میتواند گره معضلات را بگشاید، نه صلح جامع و عادلانه با آمریکا در دسترس است.
- نه میتواند همچون گذشته اولویت را به تقویت «محور مقاومت» بدهد، نه مهار گرانی، تورم، رکود و بیکاری بدون لغو تحریمها امکانپذیر است.
- نه قدرت تحمیل حجاب به زنان را دارد، نه ظرفیت تحمل آزادی حجاب آنان را.
- نه میتواند پروژه نظامیسازی حکومت و پادگانیکردن جامعه را ادامهدهد، نه مدیریت میهن را به غیرنظامیان وا میگذارد.
- نه میتواند بیشازاین با حربه نظارت استصوابی به حذف منتقدان بپردازد، نه به انتخابات آزاد و عادلانه روی خوش نشان میدهد.
- نه میتواند نظرها و مطالبات اکثریت را نادیده بگیرد، نه به استقبال گفتوگوی ملی، تفاهم و آشتی ملی میرود.
- نه میتواند همچنان از موضع دانای کل و طلبکارانه سخن بگوید، نه با پذیرش چندصدایی قدرت را تسلیم مردم میکند.
- نه جانشینی مییابد که بتواند اختیارات عالم و آدم را به او واگذارد، نه تن به اصلاح/تغییر قانون اساسی میدهد.
- نه میتواند عصر یخبندان سیاسی را استمرار بخشد، نه کاری برای آبکردن یخهای بین حاکمیت و ملت میکند.
- نه شجاعت سرکشیدن جام زهر را دارد، نه شهامت استعفادادن را.
رهبر که نمیتواند با مدیران کارنابلد و بیتجربه، آنهم در حساسترین و پیچیدهترین شرایط، کشتی کشور را از طوفانها بهسلامت عبور دهد، هنوز تغییرات اساسی را نپذیرفته و حاضر نیست هدایت سکان را به چهرههای توانا، مجرّب و کارآمد بسپارد، درنتیجه دیریازود کشتی را به صخره خواهد کوبید، یا به گِل خواهد نشاند. این درحالیستکه کشور راه نجات دارد، اما رهبر تن به آن نمیدهد. آنچه ولیفقیه میخواهد اکثریت ملت نمیخواهد و برعکس. بنبست همهگیر برآمده از این تضاد، سرنوشتساز است. خوشبختانه گذر زمان به زیان نظام ولایت فقیه است، اما شوربختانه معلوم نیست که به ساحل نجات برسیم.
کوتاه آنکه اسلام حکومتی بهمعنای «اسلام آمرانه و زوری» جاذبه و قدرت بسیجکنندگی خود را ازدست داده است. باوجوداین رهبر مصرّ است که آن را زنده نگه دارد و بر آن اساس حکم براند، آنهم در شرایطی که جنبش مهسا (ژینا) پلیسی و امنیتیکردن کامل فضا را ناممکن کرده است، زیرا عکسالعمل اعتراضی مردم بهویژه جوانان، هم جدی است و هم برای حکومت ویرانگر؛ و رهبر از این حقیقت آگاه است.
لکنت زبان رهبر
هرکه در چنین بنبست و برزخی گرفتار آید، سخن گفتن و اخذ تصمیمهای راهبردی برایش بسیار دشوار میشود، اگر ناممکن نشود. بههمیندلیل رهبر نمیتواند بدون لکنت زبان به نقد رژیم پیشین بنشیند، چراکه در بسیاری از عرصهها، اوضاع در زمان شاه اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود. او همچنین نمیتواند به تبیین شکستها و آسیبشناسی نظام حکمرانی بپردازد...
زیرا شخصاً نقشی تعیینکننده در ناکامیها ایفا کرده است. ترسیم افق روشن نیز برای او ممکن نیست. به نظر من کمتر سخنگفتن رهبر پس از جنگ ۱۲ روزه بیش از آنکه ناشی از ملاحظات امنیتی باشد، بهعلت آناستکه حرف جدید و امیدبخشی ندارد. ناکامیهای پیدرپیِ ذیل، حباب منطق رهبر را شکسته، افسانه «نیابت امام معصوم» را به تاریخ سپرده و اسطوره «رهبر همهچیزدان» را فروریخته است:
۱- عجز در تحقق آرمان ملت ایران (عدالت، آزادی، پیشرفت و رفاه).
۲- گسترش کمسابقه فقر، فساد، تبعیض و افزایش روزافزون مشکلات اجتماعی و اقتصادی شهروندان.
۳- ناتوانی در تامین صلح و پیشگیری از جنگ.
۴- تداوم تحریمها و الزامیشدن مجدد آنها (سازوکار موسوم به “ماشه” و “اسنپ بک”).
۵- ریزش مستمر و هشداردهنده مخاطبان صداوسیمای رهبر و سایر تریبونهای تبلیغاتی نظام.
۶- غلطدرآمدنِ بسیاری از پیشگوییها و پیشبینیهای رهبر.
۷- ناکامی در فیلترینگ و پایان یافتن تکصدایی.
۸- رشد آگاهیهای عمومی و ریختن ترس شهروندان.
عبرتآموز آنکه رهبر با وجود شکستهای متعدد داخلی و خارجی، همچنان دامن خود را از ارتکاب هر خطایی مبرا میخواند و تمام قصورها و تقصیرات را متوجه مقاماتِ بهویژه انتخابی میکند. به نظر میرسد جنگ اخیر به توهّم رهبر درباره نابودی اسرائیل بهدست «محور مقاومت» خاتمه بخشیده، راه بر تجدیدنظر اساسی در دیپلماسی منطقهای و حتی جهانی ایران گشوده است.
بحران دستاورد و شکست گفتمانی
شکست نظام ولایت فقیه در تامین آزادی، عدالت، توسعه و رفاه، جمهوری اسلامی را با بحران دستاورد روبهرو کرده، موجودیت آن را به خطر انداخته است. به نظر من یکی از دلایل مهمی که رهبر شناسنامهی جوان ایرانی را موشک میخواند، منحرفکردن توجه آنان از ناکامی نظام در تحقق آرمانهای ملی است. او میکوشد موشک را جایگزین عدالت و آزادی کند که البته تلاش عبثی است. من البته دوگانه «موشک یا رضایت مردم» را درست و دقیق نمیدانم. ایران درحالحاضر هم نیازمند پشتوانه ملی است و هم باید از پیشرفتهترین موشکها بهرهمند باشد. موشک درحالحاضر موثرترین اهرمِ نظامیِ بازدارنده کشورمان، بهویژه مقابل اسرائیل است. اما تقلیلدادن هویت ایرانی به موشکساز انحراف از مطالبات ایرانیان از نهضت مشروطه تاکنون است. ساخت موشک لازم و مهم است و تحسینبرانگیز. اما آزادی، عدالت و توسعه همهجانبه و پایدار، ایران را آباد، زیبا و امن میسازد و آرمان ملت را تحقق میبخشد.
گذشته از آن رهبر توجه ندارد که اگر معیار افتخار و هویت موشک شود، نهفقط جوانان در آمریکا، اروپا، چین، روسیه و هند، بلکه حتی در کرهشمالی نیز از جوانان ایرانی پیشی میگیرند؛ زیرا تمام آنها موشک بالستیک و قارهپیما با قابلیت حمل کلاهک هستهای دارند! وقتی سپاهیان بر کشور حاکم میشوند، موشک شناسنامهی جوان ایرانی میگردد، نه تاسیس نظم و نظامی انسانی که بتواند «حریت» و «مساوات» به تعبیر عصر مشروطه و «آزادی»، «برابری» و «حقوق بشر» امروزیان را باهم جمع کند و طرحی نو دراندازد.
از نشانههای بارز شکست استراتژیک رهبر، ۱۰درصدی شدن جمعیت حزباللهیهاست. طبق اعتراف باهنر، جوانان مومن و انقلابی، اقلیّت محض شدهاند و ۹۰درصد مردم خواهان سبک زندگی متفاوت هستند. ایرانخواهی و اخیراً باستانگرایی جناح رهبر نیز در همین چارچوب مطرح میشود، که صد البته همراه با تناقضهای آشکار است. برای مثال بازدید از تخت جمشید را در سالگرد کوروش برای مردم ممنوع میکنند، همزمان در خیابانهای تهران سرباز هخامنشی را به نمایش میگذارند! من تندیس «پادشاه ساسانی» در میدان «انقلاب اسلامی» را همچون بدرودی نمادین اما بیشکوه با تمام ادعاهای گزافی میبینم که «جمهوری ولایی» را پایانبخش ۲۵۰۰ سال «شاهنشاهی سیاه و سراسر نکبتبار» میخواندند.
پرسشهای استراتژیک
با رویکردی که ما را به وضعیت اندوهبار کنونی کشانده است، نمیتوان ایران را نجات داد. بنابراین مسأله را نه در ضرورت تغییر، که در چندوچون و تبعات آن میدانم و به نظرم پرسشهای اصلی اینهاست:
۱- چه باید کرد که تحولات گریزناپذیر با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین پویایی و پایداری رقم بخورد؟
۲- آیا هدف باید براندازی حکومت یا نظام باشد یا گذار به دمکراسی و دستیابی به توسعه همهجانبه و عادلانه؟
۳- انتقام اصالت دارد یا دادخواهی؟
۴- آیا فقط استبداد دینی پلید است و باید برود یا دیکتاتوری سکولار نیز نباید دوباره بر میهن حاکم شود؟
۵- آیا میتوان ایران را معادل یکصدا و یک گرایش دانست یا باید دستبهدست هم داد تا ایران به همه ایرانیان تعلق گیرد؟ بهعبارت دیگر آیا باید نگرش حذفی را راهنمای عمل قرار داد و راهبرد «برد-باخت» را برگزید یا لازم است روش «برد-برد» را انتخاب کرد، به جلب مشارکت همگان اهتمام ورزید و کوشید هر شهروند و گروهی متناسب با پایگاه اجتماعی خود در مدیریت کشور شراکت کند و سهیم شود؟
۶- آیا امکان دستیابی به توسعه و دمکراسی در ایران کنونی با یک رژیم اقتدارگرای تضعیفشده بیشتر است یا با سرنگونی خشونتبار آن؟
دو سوال اول و ششم اهمیت تاریخی دارند و تا حدود زیادی بههم مرتبطند و در تعیین تکلیف سایر سوالات نقش زیادی ایفا میکنند.
ریشهی مشکلات
ساختار انسدادی ولایت فقیه، استراتژی ایرانسوز رهبری و میداندادن به فرصتطلبان کارنابلد، بیشترین نقش را در تلنبارشدن مشکلات و ناکارآمد و بلکه فلجکردن حکومت ایفا کرده است. رهبر با نظارت استصوابی راه بر حذف نخبگان و جذب پخمگان گشوده؛ با آمریکاستیزی و اولویتدادن به تقویت «محور مقاومت» و اختصاصدادن بخش مهمی از ثروت و منابع ملی به توهّم «محو اسرائیل»، توسعه ایران را به فراموشی سپرده و با رویکرد «نه جنگ، نه مذاکره» وضعیت فرساینده و زیانبار «نه جنگ، نه صلح» را به ملت تحمیل کرده است.
به اعتقاد من راهبرد آقای خامنهای امکان و فرصت حل ریشهای مشکلات از قبیل کمبود آب و برق و گاز تا معضل فرونشست زمین، ریزگردها و آلودگی هوا ازیکطرف و گرانی، تورم، رکود و بیکاری ازطرفدیگر را نمیدهد. با رویکرد وی، ایران هرگز در مسیر توسعه همهجانبه، پایدار و عادلانه قرار نمیگیرد. با سیاستهای جاری جنگ بشود یا نشود و جمهوری اسلامی بماند یا برود، پدیدهی خانمانبرانداز بیدولتی میهن را تهدید میکند، اگر رهبر هرچه سریعتر به اصلاحات بنیادین و تغییر پارادایم حکمرانی تن ندهد و فرصتهای اندکِ باقیمانده را بسوزاند.
بستن باب گفتوگو
از علل بزرگ گرفتارشدن جامعه ما در چنبره بحرانهای جانسوز، بستن مجاری گفتوگوی عمومی درباره مسائل ملی توسط رهبر است. او با تمسک به روش رژیمهای استبدادی نگذاشته است که صاحبان اندیشه و نظر در رسانهها، دانشگاهها و حوزهها، به بحث آزاد در مورد موضوعات ملی و چارهجویی دربارهی آنها بپردازند. سانسور اجازه نمیدهد همگان و بهخصوص حاکمیت بفهمند که در زیر پوست جامعه چه میگذرد، دیگر جوامع چه میکنند و راه رفع معضلات چیست؟ تلاش رهبر برای حاکمیت تکصدایی، بهویژه توقیف فلهای مطبوعات از سال ۱۳۷۸، افزون بر مردم، به هسته سخت قدرت نیز ضربه بزرگی وارد آورده و حاکمیت را از واقعیات و از ملت بهگونهی روزافزونی دورتر کرده است، در حدی که نسل جوان حاکمان را نمیشناسد و به آنها اعتنا ندارد. حکومت نیز از درک جوانان عاجز است و نمیتواند با آنها تعامل کند و به گفتوگوی مؤثر بنشیند.
هوشیاری ملت
آنچه ایران را در فرازونشیبهای سالها و دهههای اخیر حفظ کرده، در درجه نخست آگاهی، زمانشناسی و صبوری ملت بوده است، نه درایت و دوراندیشی رهبر. ایرانیان پیامدهای دخالت نظامی آمریکا و متحدانش را در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و... دیدهاند. اغلبِ مشکلات این کشورها حل ناشده باقی مانده و بعضاً بر شدّت و حدّت و پیچیدگی آنها افزوده شده است. بههمیندلیل مردم باوجود نارضایتی و حتی خشم از حاکمیت، بهعلت ایجاد تنگناهای نفسگیر و اجتنابپذیر، حاضر نشدهاند همسو و همزمان با تهاجم نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران، به تسویهحساب با نظام بپردازند. آنان بهدرستی فکر میکردند که اعتراضات علنی و خیابانی در آن مقطع، بیشوپیش از آنکه بهنفع ایران شود، بهسود جنگسالاران در دوسوی آبها تمام میشود و حاصل آن، نه حاکمیت قانون و توسعه و دمکراسی میهن، که بیدولتی و هرجومرج و افتادن در چاه ویل نزاعهای خونین داخلی خواهد بود.
عقبنشینی نظام
هرچه اوضاع در بالا ناامیدکننده است، در پایین نشانههای امیدواری فراوان دیده میشود. به نظر من بهرغم جهل و جمود در حکومت، تحولات ژرف و گستردهای در جامعه جریان دارد. مردم درعین گذران زندگی، تحقیرها، تبعیضها و تحمیلهای حکومتی را با اقدامات و ابتکارات خود به چالش کشیده و با مقاومت مدنی و گاه با نافرمانی مدنی، رژیم را به عقب راندهاند. درست است که پروژه حاکمیت، پراکندن شهروندان و جلوگیری از متشکل شدن آنهاست، اما این روند مخرّب را آگاهی، شجاعت و خلاقیت مردم تا حدود زیادی خنثی کرده و میکند. بهعلاوه باوجود تلاشهای سازمانیافته کانون قدرت، ایرانیان در این سالها قربانیان ساکت و منفعل نبودهاند، اگرچه گاه بیدفاع و بیپناه ماندهاند.
واقعیت آناستکه پیشروی آهسته اما پیوسته و مؤثر مردم، مهمترین خط قرمز رهبر را کمرنگ کرده است. عبور قاطبه ایرانیان و حتی اکثریت باورمندان به شعائر اسلامی از حجاب اجباری، به معنای نفی و ردّ فلسفه وجودی حکومت روحانیون است. هنگامی که نتوان احکام فقهی را الزامی کرد، استمرار ولایت «فقیه» دلیل ندارد. به تصریح رهبر، دیگران، یعنی حکومتهای عرفی، بهراحتی و بلکه بهتر میتوانند امور دنیوی مردم را سامان دهند. از این منظر روحانیون حکومت را قبضه کردهاند تا احکام اسلامی و در راس آنها حجاب را اجباری کنند. برهمیناساس حجاب اجباری را پرچم نظام ولایت فقیه میخوانند و آزادشدن حجاب را نشانه و مقدمه پایانیافتن «ولایت اجباری»، «اعترافات اجباری» و «بهشت اجباری» مییابند.
رهبر از این واقعیت آگاه است، اما کار چندانی ازدست او برنمیآید، زیرا مردم تصمیم خود را گرفتهاند و تداوم فضای پلیسی و امنیتی برای الزام حجاب را برنمیتابند. اکثر مومنان نیز پیامدهای منفی حجاب اجباری را در دینگریزی و دینستیزی مردم، بهویژه جوانان دیدهاند و آزادی حجاب را برای دین و اعتقادات مردم کمضررتر از اجبار آن یافتهاند. بههمیندلیل روند آزاد شدن حجاب را برگشتناپذیر میدانم. فشار افکارِعمومی موجب شده که قبح مذاکره با آمریکا بریزد، فیلترینگ فضای مجازی خنثی شود و زیانهای حصر رهبران جنبش سبز برای ولیفقیه بیش از همیشه گردد. نظارت استصوابی نیز که با شایستهستیزی و بلهقربانگوپروری سیستم را ناکارآمد، فسادپرور و سرکوبگر ساخته، بهدرستی لبهی تیز انتقادها را متوجه شخص رهبر کرده است، بهگونهای که هرچه صداوسیما و ائمه جمعه بیشتر میکوشند مدیریت آقای خامنهای را پیامبرگونه و رهنمودهای وی را راهگشا جلوه دهند، کمتر شنونده مییابند. شکستهای متعدد نظام و رشد آگاهی شهروندان، بهخصوص پس از جنبش درخشان «زن، زندگی، آزادی» برای ادعاهای گزاف حزب پادگانی و رهبرش جایی باقی نگذاشته است. اکنون اکثر مردم حکومت فقها و روحانیون را شکستخورده و شخص رهبر را بانی وضع اسفناک موجود میشناسند.
هنر ملت
هنر ملت آناستکه با حفظ نظم و امنیت، رهبر را مجبور به شنیدن صدای خود کند تا ایران در مسیر توسعه دمکراتیک قرار گیرد. ملت باید بتواند و به یاری خدا خواهد توانست آقای خامنهای را متوجه این واقعیت کند که دورهای که گزینهی او «حفظ کامل قدرت» یا «توزیع آن» بود، گذشته است. انتخاب واقعی او درحالحاضر «واگذاری تمام قدرت» یا بازکردن راه برای «مشارکت همگان در مدیریت کشور» و استفاده آحاد شهروندان از مواهب عمومی به روش مسالمتآمیز است. درغیراینصورت کشور به ورطهی بیدولتی و هرجومرج خواهد افتاد. روشن است که منافع جناح حاکم، از موانع بزرگ تغییرات ساختاری بهشمار میرود. بسیاری از آنان چنان کوتهنظرند که کمترین خدشهای به نظام سرمایهداری رفاقتی/مافیایی را برنمیتایند، ولو آنکه فاجعه در دو قدمی باشد. اما ملت میتواند نوکیسهگان را نیز یا ساکت و منفعل کند و یا با تحولات همراه سازد، بدون آنکه جامعه در تله هیجانات کور بیفتد.
مذاکره با آمریکا
تلاش برای مذاکرات مستقیم با ایالات متحده همزمان با اصلاحات سیاسی داخلی، اقدامی مثبت و بلکه لازم ارزیابی میشود. اما مذاکره از موضع ضعف با آمریکا گرهگشای بحرانهای فعلی نیست. واقعیت آناستکه پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳، موازنه قوا به ضرر جمهوری اسلامی بر هم خورده است و رژیم نمیتواند به صرف مذاکره، به اهدافی دست یابد که پیش از آن در دسترس ایران قرار داشت و رهبر با فرصتسوزی تاریخی آنها را به باد داد. به نظر من جنگطلبان وطنی درست میگویند که مذاکره با آمریکا درحالحاضر حتی اگر با بنبست روبهرو نباشد، از موضع برابر ممکن نیست و با دادن امتیازات بزرگ، درحد تعطیلکردن غنیسازی اورانیوم همراه است؛ اما بهجای آنکه بر انجام تغییرات ساختاری و گشایشهای سیاسی تاکید ورزند تا مذاکره از موضع برابر ممکن شود، میگویند ایران راهی جز قطع ارتباط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، خروج از NPT و ساخت سلاح هستهای ندارد. آنها از این نکته غافلند که پیمودن چنین مسیری، ایران را گرفتار جنگی ویرانگر با آمریکا و متحدانش میکند. بعید هم نمیدانم که جماعتی از آنان با علم به عواقب این راه، چنین پیشنهادهایی مطرح میکنند؛ چراکه منافع خود را در بروز جنگ مییابند. همچنانکه پیشازاین تحریمها را نعمت خواندند و به کاسبی تحریم پرداختند. درهرحال از شرایط نابرابر طرفین و حتی از بنبست مذاکرات، نمیتوان و نباید نتیجه گرفت که به استقبال جنگ رفتن بهتر است. آنهم در شرایطی که نظام، بسیاری از اهرمهای بازدارنده خود را در داخل و خارج ازدست داده و اوضاع اقتصادی کشور و وضعیت معیشتی مردم بسیار وخیم است.
شرط عقل
ایران در جنگهایش با روسیه (۱۱۸۲-۱۱۹۳خ، ۱۸۰۳-۱۸۱۴م) شکستهای سنگینی متحمل شد. طبق پیمان گلستان بخشهای مهمی از ارمنستان، آذربایجان، داغستان و گرجستان به همسایه قدرتمند شمالی واگذار شد. باوجوداین گروهی از درباریان، بیتوجه به تغییر توازن قوا بهسود روسیه، بر شروع دور دوم جنگ اصرار ورزیدند. آنان هشدار تاریخی قائممقام فراهانی را نادیده گرفتند که «جنگ کشوری با شش کرور مالیات، با کشوری با ششصد کرور مالیات، نه شرط عقل است». ثمره تلخ جهل شاه و غفلت درباریان، شکستی سنگینتر و ازدست دادن بخشهای دیگری از ایران و قفقاز ایران، شامل ایروان و نخجوان بود. عبرتآموز آنکه ایرانیان قرارداد ترکمنچای (۱۲۰۷خ، ۱۸۲۸م) را ننگین خواندند، اما به آن تن دادند، چراکه با امضای آن توانستند تبریز عزیز را که بهدست ارتش تزار اشغال شده بود، پس بگیرند. هوچیگرایان وطنی پس از گذشت دویست سال از جنگهای با روسیه و پیمانهای ننگین متعاقب آن، هنوز نفهمیدهاند یا نمیخواهند بفهمند به استقبال جنگی نابرابررفتن «نه شرط عقل است» و ممکن است لطماتی احیاناً جبرانناپذیر به کشور وارد آورد و حتی خدایناکرده به تجزیه ایران عزیزمان منتهی شود.
عجیب آنکه در دو دهه اخیر ایران هزینه تولید بمب اتم را پرداخت، بدون آنکه به آن دست یابد. اکنون همان کسانیکه بهانه به آمریکا دادند تا پرونده هستهای کشورمان را به شورای امنیت ببرد و قطعنامههای کمرشکن تحریم علیه کشورمان صادر کند، درصددند بهانهی تازهای به واشنگتن بدهند تا بهنام دفاع از صلح و امنیت جهانی و جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، خاک میهن عزیزمان را شخم بزنند. روشن است که دفاع در برابر تجاوز دشمن، آنهم پس از تلاش همهجانبه بهمنظور جلوگیری از آغاز جنگ حسابش جداست. درآنصورت باید طبق توصیه حکیم فردوسی عمل کرد که :
همه سربهسر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
نفی جنگ نابرابر
«زلنسکی» ارزیابی جامعی از موقعیت و توان خود و نیز روسیه نداشت. به نظر من او میتوانست با دیپلماسی عاقلانه و دوراندیشانه، روابط صمیمانه با همسایه قدرتمند خود برقرار کند و مانع لشکرکشی مسکو به کشور خویش شود. قصدم توجیه اقدام و اهداف توسعهطلبانه پوتین در تجاوز به اوکراین نیست. تجاوز نظامی روسیه به کشور همسایه محکوم است، اما کییف میتوانست از جنگی که خسارات و تلفات فراوانی به هردوطرف وارد آورده است، جلوگیری کند. بگذریم از اینکه برقراری صلح نیز در گرو دادن امتیازات مهمی به روسیه است.
همچنین میدانیم که ۲۸ کشور جهان به رهبری آمریکا به افغانستان لشکر کشیدند، اما پس از ۲۰ سال اشغال، مفتضحانه از کابل فرار کردند و آن کشور را مجدداً تحویل طالبان دادند. اگر این قدرتها به روش دیگری عمل میکردند چه میشد؟ یعنی اگر همان ابتدا با طالبان تضعیفشده به توافق میرسیدند و آنها را ملزم به رعایت حقوق همه اقوام و اتباع خود میکردند، خون بهمراتب کمتری ریخته نمیشد؟ خسارت کمتری به بار نمیآمد؟ و طرفین بهویژه مردم افغانستان به نتیجه بهتر و پایدارتری نمیرسیدند؟
برایناساس میگویم رفتن پروندهی هستهای کشورمان به شورای امنیت سازمان ملل و نیز صادرشدن قطعنامههای تحریم علیه ایران کاملاً اجتنابپذیر بود. همچنانکه تجاوز هوایی اسرائیل و بمباران تاسیسات هستهای ما توسط آمریکا گریزپذیر بود. به اعتقاد من تلاش برای نابودی طالبانیسم شیعی، مانند طالبان سنی، به نتیجه نمیرسد. بهجای آن باید با بسیج افکارِعمومی، طالبان را به رعایت حقوق شهروندی و بهویژه حق حاکمیت ملی مجاب یا مجبور کرد. طالبانیسم، شیعه یا سنی، یک رویکرد فکری، سیاسی با تبار و تاریخی ۱۳۰۰ ساله است و نابودشدنی نیست اما میتوان و باید آنها را مهار کرد.
نه به سرکوب مردم، آری به دفاع ملی
جمهوری اسلامی باوجود ناتوانی و ضعف زیاد در ارائه خدمات به شهروندان، حفظ محیط زیست و مهار گرانی، تورم و رکود، در دو مورد همچنان توانمند است:
۱- سرکوب مخالفان، اما با توجه به این حقیقت که انبوه معضلات، شکست فیلترینگ و رشد آگاهیهای عمومی امکان ساکتکردن منتقدان و بهویژه شهروندان معترض را روزبهروز دشوارتر و پرهزینهتر کرده است.
۲- قدرت موشکی-پهبادی که میتواند ضربات قابلِتوجهی به هر دولت مهاجمی وارد آورد، ولی با در نظرگرفتن این واقعیت که در هر جنگ جدید، آسیبی که ایران و ایرانیان میبینند، در اغلب موارد قابلِقیاس با آسیبهای طرف مقابل نیست و ضربات وارده، نارضاییها و معضلات، بهخصوص معضلات اقتصادی مردم را گسترش میدهد.
به نظر من برای مهار قوه سرکوب نظام، نباید بنیه دفاعی کشور را تضعیف یا تخطئه کرد، همچنانکه نباید اجازه داد حاکمیت بهنام تقویت بازدارندگی نظامی، منتقدان خود را زیر ضرب گیرد و به بهانه شرایط جنگی، مردم معترض را سرکوب کند. به باور من اشتباهات مهلک رهبر در داخل و خارج، دخالت نظامی یا تحریم اقتصادی بیگانگان را موجه و مجاز نمیکند. ازجمله پیامدهای دخالت نظامی آمریکا و تحریمهای اقتصادی آن تاکنون، تضعیف طبقه متوسط و مبارزات دمکراسیخواهانه درونزا بوده است. برایناساس لازم میدانم همگان مصادره اموال و ساختمانهای کشورمان در نقاط مختلف جهان، انکار مالکیت ایران بر جزایر سهگانه در خلیج فارس، تجاوز به آسمان میهن و بمباران، بهویژه بمباران مراکز هستهای و صنعتی و... را محکوم کنند. درعینحال وظیفه آحاد شهروندان میدانم که به افشا و مقابله با خطاهای پرهزینهی رهبر و یا جناحش برای تداوم اعدامها، بگیروببندهای تازه، بازگشت گشتهای ارشاد، تداوم فیلترینگ، تشکیل هیئت منصفههای جناحی، جنگافروزی صداوسیما و انزوای بیشتر ایران در جهان ازیکسو و سیاستهای کمرشکنِ اقتصادی ازسویدیگر بپردازند. صریح بگویم: لازم است از آمادگی دفاعی و نظامی کشور و الزامات آن بیقیدوشرط دفاع کرد و درعینحال قاطعانه با نظامیسازی حکومت و پادگانسازی جامعه به مخالفت برخاست. تضعیف نیروهای مسلح برخلاف مصالح و منافع ملی است. هرچند باید دخالت سپاهیان را در امور غیردفاعی و غیرنظامی صریحاً و قاطعانه محکوم کرد تا مداخله آنان در زمینههای سیاسی، انتخاباتی، رسانهای و... پایان یابد.
لزوم هوشمندی مخالفان
منتقدان و مخالفان نظام نباید خطای ولیفقیه را تکرار کنند. او به نام مبارزه با آمریکا، استبداد ورزیده و خود و حکومتش را از اکثریت ملت جدا کرده است. مخالفان نباید به اسم مبارزه با استبداد دینی، به دام دولتهای بزرگ بیفتند و یا به استقبال تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی آمریکا بروند. نادیدهگرفتن نخ تسبیح مبارزات ملت، از انقلاب مشروطه تاکنون خطایی بزرگ است. ایرانیان هم استقلالطلبند و هم آزادیخواه. نه استقلال و حاکمیت ملی را فدای آزادی فردی میکنند و نه از مطالبه حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان به نام حفظ استقلال دست میکشند. همچنین اگر هسته سخت قدرت درک واقعبینانهای از پایگاه و موقعیت خود و نیز سیر تحولات ملی، منطقهای و جهانی ندارد، منتقدان و مخالفانش نباید از این عیب و نقیصهی بزرگ رنج ببرند و حلقه اقبال ناممکن بجنبانند. آنان باید واقعیات را، هرچقدر تلخ ببینند و استراتژی خود را برای تحقق آرمانهای ملت، متناسب با آن تنظیم کنند. برای مثال اگر مخالفان سلطنت مطلقه فقیه، رهبر کاریزماتیک و مورد قبول همه، ایدئولوژی بسیجکننده و انسجامبخش و سازماندهی سراسری ندارند، لازم است راهبرد خود را به منظور نیل به توسعه، دمکراسی و آزادی و نیز مبارزه با ستمگری، فساد و نابرابری بر مبنای همین واقعیاتِ بعضاً ناخوشایند تدوین کنند.
ائتلاف مطالباتی
در شرایطی که تشتت نیروها، اختلافات عقیدتی و سیاسی و تضاد منافع، ائتلاف سیاسی و تشکیلاتی را ناممکن میکند، میتوان ائتلافهای مطالباتی را شکل داد و بهویژه درمورد «چه نباید کرد» ها و تا حدود زیادی درباره «چه باید کرد» ها به توافق رسید. یعنی درمورد موضوعات مهم و مشترک سلبی، مثل نفی خشونتورزی، نفی دخالت خارجی و نفی انحصارطلبی و تمامیتخواهی ازیکطرف و نیز مواضع ایجابی مانند آزادی حجاب، آزادی رسانه و اینترنت، آزادی اندیشه، قلم و بیان، آزادی اعتراض مسالمتآمیز، آزادی تشکیل احزاب، سمنها (NGO) و اتحادیههای کارگری، کارمندی، کارفرمایی و آزادی انتخابات و... ازطرفدیگر توافق کرد. ما باید مشترکاً با مقاومت/نافرمانی مردمی به نفی تمرکز قدرت در دستان یکنفر، آنهم بهشکل مادامالعمر و بهخصوص موروثی آن، نفی دخالت نظامیان در امور غیردفاعی و غیرنظامی، نفی انحصار صداوسیما، نفی وابستگی دستگاه قضا به قدرت حاکم و نقد سیاستهای ایرانسوز رهبر پرداخت، صرفنظر از اینکه اجماعکنندگان حامی پادشاهی مشروطه یا جمهوریخواه و دموکراسیخواه گذارطلب یا اصلاحطلب ساختاری باشند. مهم آناستکه درباره استقلال میهن، حق حاکمیت هر نسل برای تعیین سرنوشت خود، تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی، درعین دفاع از حقوق اقوام گوناگون ایرانی، حقوق برابر شهروندی برای همه ایرانیان، خشونتپرهیزی و حاکمیت قانون به اشتراکنظر و تفاهم دست یابند.
بیدولتی از بالا
جمهوری اسلامی سه گزینه پیش رو دارد:
تداوم وضع موجود؛ تغییرات ساختاری؛ و سرنگونی.
ادامه سیاستهای کنونی رهبری حداکثر با چند اصلاح تاکتیکی و جزئی، نتیجهای جز افزایش نارضاییها و ناتوانیهای حکومت در زمینههای زیر را ندارد:
۱- مهار گرانی، تورم، رکود و بیکاری
۲- رفع تحریمها
۳- جلوگیری از فرار مغزها و حفظ سرمایههای مادی و معنوی
۴- بازسازی تجهیزات و تاسیسات فرسودهی صنایع گوناگون
معضلات فوق موضع کانون قدرت را چنان ضعیف کرده است که حتی ظاهراً تعمیر استادیوم آزادی را به تاخیر میاندازد تا بهزعم خود، اجتماع یکصدهزار نفری مردم به این زودی ممکن نشود. یا مانع برگزاری کنسرت موسیقی در میدان آزادی میشود، مبادا شهروندان علیه بیکفایتی حاکمیت فریاد اعتراض سر دهند. به نظر من تداوم وضع موجود، دیر یا زود به ناکارآمدی حکومت در زمینههای مختلف و سرانجام به بیدولتی ختم خواهد شد.
تجربه شکستخورده پزشکیان
عملکرد دولت پزشکیان بیانگر آن است که انجام اصلاحات تاکتیکی، ذیل منویات رهبر نهفقط رافع معضلات تلنبارشده نیست، بلکه بر دامنه و ژرفای بحرانها میافزاید. به اعتقاد من سقوط سیاسی و اقتصادی سیستم چنان شتاب گرفته است که تغییرات در این حد نمیتواند مانع فروپاشی آن شود. درست است که اجرانشدن لایحه حجاب اجباری، شروع مذاکرات با آمریکا و خویشتنداری برابر اسرائیل، خصوصاً پس از عملیات وعده صادق ۲ از دلایل مهم سکوت مردم در جنگ ۱۲ روزه بود، اما شرایط بعد از جنگ متفاوت است. تابآوری عمومی و کنترل جامعه در برابر تحریم، تورم فزاینده و کمرشکن، رشد بیکاری و کنترل خشم ناشی از تحقیر، فساد و تبعیض سیستماتیک از مقطعی به بعد ممکن نخواهد بود. علاوه بر حل معضلات اقتصادی و اجتماعی، شهروندان انتظارات بهحقی دربارهی دورکردن شبح جنگ، گشایشهای مدنی و سیاسی، ملیشدن صداوسیما، فرصتهای برابر و مشارکت در عرصه تعیین سرنوشت دارند. برآوردهنشدن این خواستهها شکاف حاکمیت و مردم را به نقطهی بیبازگشت میرساند. وضعیت بحرانزدهی کشور شبیه بیماری است که نیاز به جراحی فوری و درعینحال خطرناکی دارد و با دارو و روشهای متعارف درمانی، نمیتوان او را مداوا کرد. حتی جراحی نیز ممکن است به نتیجه مطلوب نرسد و بیمار ازدست برود، اما انتخاب دیگری ندارد. در شرایط سخت فعلی نوع و میزان تغییرات را باید نیازهای کشور و مطالبات ملت تعیین کند، نه منویات و تجویزهای رهبر.
ازسویدیگر ناکامی پزشکیان نباید سیل انتقادها را متوجه دولت او کند. علت اساسی شکست پزشکیان، پیشوبیش از آنکه به خود او برگردد، به ساختار ناکارآمد و مشکلات انباشتشدهای برمیگردد که دولت پنهان، تحت هدایت مستقیم رهبر مسبب آن بوده است. این آقای خامنهای است که مسیر هر تحول مثبت مهمی به سود مردم را سد کرده است. رهبر، هم راه بر تغییر سیاستها و هم بر انتخاب مصلحان کاردان بسته و به فرصتطلبان و حرامخوارانی میدان داده است که با ثروتهای بادآورده از مناسبات ظالمانه، فسادآلود و نابرابر کنونی دفاع میکنند و بعضاً همچون زالو مشغول مکیدن خون ملت هستند. اصلاحات اندک دولت را نیز نادیده نمیگیرم، اما بهبودهای موردی در بهترین حالت نقش مسکن را دارند. درد را اندکی کاهش میدهند، اما قادر به درمان بیمار روبهموت نیستند.
دربارهی براندازی
تلاش برای سرنگونی هر رژیمِ دارایِ پایگاه مردمی، اگرچه اقلیّت، اما مومن، سازمانیافته و مسلح که منابع، انگیزه، اراده و ابزار سرکوب مخالفان را دارد و برای بقای خود به هر وسیلهای، از سرکوب خونین مردم معترض تا اعدام فلهای مخالفان متشبث میشود، بدون تردید با خشونت همراه خواهد بود. چنین راهبردی اگر به سقوط رژیم نینجامد، آنرا خشنتر، وحشیتر و سرکوبگرتر میکند. چنانچه به تغییر رژیم منجر شود، بهاحتمالِزیاد دمکراسی و حاکمیت قانون را به ارمغان نمیآورد. در مرحله اول هرجومرج بر کشور حاکم میشود و پس از مدتی از دل بیدولتی، دیکتاتوری تازهنفس ظهور میکند که به نام حفظ امنیت عمومی و ملی، چنان خفقانی بر جامعه حاکم خواهد کرد که مستبد پیر و قدیمی را روسفید میکند. طالبانیسم شیعی را نیز پس از شکست مقطعی تقویت میکند و به کسب مجدد قدرت امیدوار میسازد، شبیه آنچه در افغانستان رخ داد.
برهمیناساس میگویم سختی و حتی طولانیبودن مسیر دمکراسیخواهی و روش خشونتپرهیزی نباید ما را از پیمودن آن راه منصرف کند و به فکر راههای میانبری اندازد که سراباند؛ روندگان را هلاک و ناظران را مایوس میکنند.
به نظر من در هر جامعهای که در آن اختلاف عقاید، سلایق و منافع غوغا میکند و متشکل از اقوامی با سنن و آداب و رسوم و فرهنگ و زبانهای متفاوت است، دستیابی به ثبات، امنیت، آزادی و عدالت صرفاً با دیدن و بهرسمیت شناختن یکدیگر، احترام متقابل، پذیرش حقوق برابر برای همه اقوام و شهروندان و تنها و تنها با گفتوگوی آزاد، علنی و همگانی میسر میشود. تجربه نشانداده که توهم پیروزی یک گرایش یا یک جریان و حذف و طرد سایرین، سیاهچالهای است که افتادن درون آن برای ملت زیانبار است و به مستبدان امکان سوءاستفاده زیادی میدهد.
دخالت نظامی دولتهای بزرگ نیز آرمانهای ملت ایران را محقق نخواهد کرد. به باور من حملات هوایی احتمالی تلآویو و واشنگتن، حتی اگر بتواند نظام را ساقط کند، محتملترین پیامدش بیدولتی و سالها هرجومرج است. در خاورمیانه کنونی دلبستن به دخالت نظامی بیگانگان درنهایت به سرخوردگی ملی میانجامد، حتی اگر به همدستی با آنان در ویرانی میهن ختم نشود. درمورد خاص ایران، به استقرار دمکراسی، صلح در منطقه و آبادانی کشور منجر نمیشود.
سخنم با براندازان در یک کلام این است: اگر قدرت سرنگونی رژیم و جایگزینی نظمی تازه را دارید، بهطریقاولی میتوانید هسته سخت قدرت را مجبور به برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان کنید تا تحولات بزرگ متناسب با نظر ملت و به شکل گفتوگویی و مسالمتآمیز رقم بخورد. اگر فاقد چنین قدرتی هستید، از شیوههای مدنی و خشونتپرهیز تغییر پشتیبانی کنید تا فضا امنیتیتر و پلیسیتر نشود، هزینه فعالیتهای سیاسی بالاتر نرود، یاس و استیصال بیشتر نگردد و حکومت بهطور کامل در اختیار راست فاشیست قرار نگیرد.
تغییرات ساختاری
من انجام تغییرات استراتژیک و فوری در هر سه زمینه ساختاری، سیاستی و مدیریتی بهنحو مسالمتآمیز را راه نجات ایران و شرط موفقیت آنرا منوط به تحقق شرایط زیر میدانم:
۱- پایانیافتن استراتژی آزادیستیز و مردمگریز رهبر
۲- تجدیدنظر حاکمیت در راهبرد آمریکاستیز خود و اولویتدادن به توسعه میهن و رفاه هممیهنان
۳- رفع موانع بهکارگیری نیروهای متخصص، کاردان و مستقل
۴- اصلاح/تغییر قانون اساسی مطابق نظر «ملت بالفعل» یعنی همین مردم کوچه و بازار، براساس حق مسلم تعیین سرنوشت کشور بهدست هر نسل. سقف اصلاحات/تغییرات قانون اساسی را نمایندگان برگزیده ملت در مجلس مؤسسان تعیین خواهند کرد و آنها را به همهپرسی خواهند گذاشت. اگرچه بهنظر میرسد کف خواستههای ملی، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و خاتمهدادن به حکومت فقها و روحانیون است که تجربه تلخ و شکستخورده حاکمیت کلیسا در قرون وسطا را در جهان معاصر زنده کرده است.
بازگشت به مردم
تضمینی نیست که در نتیجه بازگشت حاکمیت به مردم، آمریکا از موضع برابر با ایران روبهرو شود، اما چنین اقدامی ضرورت تام دارد، چراکه:
۱- حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش حق آنهاست و قانون اساسی بر آن تصریح دارد.
۲- جمهوری اسلامی براساس چنین وعدهای تاسیس و میزان رای ملت خوانده شد.
۳- یکی از دلایل استراتژیک تهاجم نظامی اسرائیل و آمریکا و الزامآورشدن مجدد تحریمهای اقتصادی، اقلیّتیشدن پایگاه اجتماعی نظام است. خطای محاسباتی مهاجمان این بود که تصور میکردند مردم، همزمان با بمبارانها و در اعتراض به انبوه مشکلات، علیه جمهوری اسلامی به خیابانها میریزند و کار رژیم را تمام میکنند.
حال اگر ببینند جنگ ۱۲ روزه نتیجه عکس داده، رهبر با تجدیدنظر در رویکرد اشتباه پیشین از توهمات منطقهای دست برداشته، حقوق و آزادیهای شهروندان را بهرسمیت شناخته، درصدد پرکردن شکاف عمیق حکومت با ملت برآمده و میکوشد با توزیع عادلانه قدرت و ثروت، مشارکت آحاد مردم را جلب کند، بهاحتمالِزیاد خود را ناچار میبینند که از موضعی مناسب با نمایندگانِ حکومتِ متکی به رای اکثریتِ یک ملت بزرگِ ۹۰ میلیونی مذاکره کنند. چنانکه حماسه مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ موجب شد که آمریکا از حمله نظامی محدود به ایران، در پاسخ به انفجار الخُبر عربستان، چشم بپوشد و انتخابات ۷۲ درصدی ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ نیز شبح جنگ را از آسمان کشورمان دور کرد و به مذاکرات موفق هستهای منجر شد.
گذار به روش مشروطه
تأکیدم بر ضرورت تغییرات در دورهی حیات آقای خامنهای، بهدلیل ناامیدی از مردم یا خوشبینی به او نیست. من به آگاهی و عزم ایرانیان برای دستیابی به آزادی، برابری و پیشرفت ایمان دارم، اما تنها مسیر مسالمتآمیز گذار از استبداد دینی را جلب همکاری هسته سخت قدرت، به شمول پاسداران و روحانیون میبینم. به اعتقاد من هر دو آلترناتیو این راهبرد، یعنی حفظ وضع موجود یا سرنگونی خشونتآمیز، به بیدولتی و فروپاشی خواهند انجامید. تداوم وضع موجود با ناتوانی در ارائه خدمات عمومی و تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی بهتدریج بیدولتی را حاکم میکند. سرنگونی خشونتآمیز هم بهشکل دفعی و از پایین، کشور را با خلاء قدرت روبهرو خواهد ساخت. پیامد مشترک هر دو بهاحتمالِبسیارزیاد هرجومرج طولانیمدت، مداخله نظامی خارجی و تکهتکهشدن احتمالی ایران است.
به باور من ایرانیان یا میتوانند با حفظ نظم و همانند انقلاب مشروطه، دگرگونی بنیادی در ساختار حکومت را رقم بزنند، یا در مسیر خلاء قدرت و هرجومرج میافتند.
من در شرایط کنونی به دلایل متعدد گزینه «برد–باخت» را منتفی میدانم. یا همه از تغییرات منتفع میشوند یا همگی زیان میبینند. به بیان دیگر ما یا قادر به تحقق راهبرد برد-برد خواهیم شد و همه از جبهه پایداری تا پادشاهیخواهان از نظم جدید سود خواهند برد یا همه زیان خواهیم کرد. زیرا درحالحاضر تنها دو راهبرد دو سر برد یا دو سر باخت، ممکن و در دسترس است. یا همه میبریم یا همه میبازیم. برهمیناساس باید به رهبر تفهیم کرد که گرچه عقبنشینی او هزینه سنگینی برای وی و حامیانش دارد، اما عقبنشینی داوطلبانه و تسلیمِ حقِ تعیینِ سرنوشتِ ملت شدن، عواقبی بهمراتب کمتر از عقبنشینی تحمیلی و پرهزینه توسط مردم برای ولیفقیه و وفادارانش دارد، بهویژه باتوجه به احتمال مداخله خارجی که مسئولیت آن مستقیماً متوجه رهبر خواهد گردید. من موثرترین اقدام برای خروج از بحرانها را، پذیرش حق تعیین سرنوشت ملت، گشودن راه مشارکت همگانی و ایجاد موازنه جدید قوا بهسود جامعه میدانم. چنین تحولی جان تازهای به کشور میبخشد، تابآوری جامعه را افزایش میدهد و حل مشکلات و موفقیت دیپلماسی را تسهیل میکند، ثبات سیاسی را نیز تداوم میبخشد، مشروط بر اینکه مردم تغییر رویکرد رهبر و توجه او به مطالباتشان را آشکارا ببینند.
من بر سرمشق قراردادن الگوی مقاومت/نافرمانی مدنی برای آزادی حجاب تاکید دارم. راهبرد موفقی که طبق آن، مردم ارادهی خود را بر ولیفقیه و دستگاه سرکوبش تحمیل کردند. همچنانکه در مورد ویدئو، ماهواره و دسترسی آزاد به اینترنت نیز همین مسیر را پیمودند و نتیجه گرفتند. اکنون هم مردم میتوانند با همان سیاق، یعنی با مقاومت مدنی و با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین ابتکارات و صدالبته با پایداری، «اسلام آمرانه» و «ولایت زوری» را از میدان بهدر کنند، حکومت روحانیون را برچینند و به نظام ولایت فقیه پایان دهند.
اگر رهبر بر سیاستهای آزادیستیز و مشارکتگریز پافشاری کند یا به سرکوب و محدودیتهای تازه رو آورد، خطایی فاجعهبار مرتکب خواهد شد. زیرا کشور در وضعیت انفجاری ناشی از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی است و هر لحظه امکان شورشهای گسترده وجود دارد. شورشهایی که لزوماً به نظم دمکراتیک نمیانجامد. در چنین حالتی رهبر نهتنها مسئول وضعیت بحرانزدهی کنونی است، بلکه متهم اصلی هر بحرانی در آینده ازجمله بیدولتی، هرجومرج، جنگ داخلی و چه بسا تهدید یکپارچگی ایران نیز خواهد بود. او هرگز نباید از یاد ببرد که مردم تغییر میخواهند و به آن جامهی عمل خواهند پوشاند. همراهی با این خواست شرط عقل است.
زندان اوین - ۲۷ آبانماه ۱۴۰۴
تلگرام مصطفی تاجزاده
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
استیو هلند، مت اسپتالنیک و حميرا پاموک
خبرگزاری رویترز / ۱۹ نوامبر ۲۰۲۵
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، روز سهشنبه گفت که محمد بن سلمان هیچ اطلاعی از قتل جمال خاشقجی در سال ۲۰۱۸ توسط مأموران سعودی نداشته است؛ اظهاراتی که بهعنوان دفاعی قاطع از ولیعهدِ میهمان عربستان مطرح شد و با ارزیابی نهادهای اطلاعاتی آمریکا در تضاد است.
ماجرای قتل خاشقجی، ستوننویس واشنگتنپست و منتقد ساکن آمریکا که رهبری سعودی را نشانه گرفته بود، بار دیگر در دفتر کار ریاستجمهوری و در مقابل دوربینها شعلهور شد؛ آنهم در حالی که حاکم واقعی عربستان پس از بیش از هفت سال برای نخستین بار به کاخ سفید آمده بود تا اعتبار جهانیاش را که با آن واقعه خدشهدار شده، ترمیم کند.
ترامپ ساعاتی بعد اعلام کرد که عربستان سعودی را بهعنوان «متحدِ مهمِ غیر عضو ناتو» معرفی میکند. دو طرف همچنین توافقهایی در زمینه فروش تسلیحات، همکاری هستهای غیرنظامی، هوش مصنوعی و مواد معدنی راهبردی اعلام کردند.
نهادهای اطلاعاتی آمریکا نتیجه گرفتهاند که بنسلمان، عملیات «دستگیری یا قتل» خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول را تأیید کرده بود. ولیعهد دستور دادن به این عملیات را انکار کرده اما بهعنوان حاکم عملی کشور، مسئولیت آن را پذیرفته است.
ترامپ در حالی که بنسلمان در کنار او نشسته بود، به خبرنگاران گفت: «خیلیها آن آقایی را که دربارهاش صحبت میکنید دوست نداشتند، چه شما او را دوست داشته باشید چه نه. اتفاقاتی افتاد، اما او هیچ اطلاعی از آن نداشته؛ و میتوانیم همینجا موضوع را تمامشده بدانیم.»
بنسلمان گفت شنیدن خبر مرگ خاشقجی «دردناک» بوده، اما دولتش «تمامی اقدامات درستِ تحقیق» را انجام داده است. او به خبرنگاران گفت: «سیستممان را ارتقا دادیم تا مطمئن شویم چنین اتفاقی دیگر تکرار نمیشود. این موضوع دردناک بود و اشتباهی بزرگ.»
ترامپ، که خبرنگاری را که پرسش مربوط به خاشقجی را مطرح کرده بود بابت «شرمسار کردن میهمان ما» سرزنش کرد، همچنین ولیعهد را بابت عملکرد «باورنکردنی» در حوزه حقوق بشر ستود، هرچند توضیح بیشتری نداد.
نحوه برخورد ترامپ با بنسلمان واکنش تندی از سوی همسر خاشقجی را برانگیخت. حنان العتر خاشقجی در گفتوگو با رویترز گفت: «هیچ چیز نمیتواند چنین جنایت هولناکی را توجیه کند… آن هم فقط به این دلیل که او فردی جنجالی بوده یا عدهای دوستش نداشتهاند.» او افزود که آرزو میکرد ترامپ با او دیدار کند تا بتواند «جمال واقعی» را به او معرفی کند.
بنسلمان نهتنها بهخاطر قتل خاشقجی بلکه بهخاطر سرکوب مخالفتها در داخل عربستان هدف انتقاد شدید نهادهای حقوق بشری بوده است. با این حال، ولیعهد مجموعهای از اصلاحات اجتماعی بزرگ را نیز به راه انداخته که برخی از سختگیرانهترین قواعد اجتماعی را کنار زده است.
فروش تسلیحات و توافق هستهای غیرنظامی
این دیدار بار دیگر اهمیت یکی از روابط کلیدی – میان بزرگترین اقتصاد جهان و بزرگترین صادرکننده نفت – را برجسته کرد؛ رابطهای که ترامپ در دور دوم ریاستجمهوریاش آن را در اولویت قرار داده، آن هم در شرایطی که جنجال بینالمللی پیرامون قتل خاشقجی بهتدریج فروکش کرده است.
استقبال گرم از بنسلمان در واشنگتن نقطه اوج تازهای در روابط آمریکا و عربستان است؛ روابطی که پس از قتل خاشقجی آسیب دیده بود. جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا، به عربستان سفر کرده و با ولیعهد دیدار کرده بود، اما از دعوت او به کاخ سفید خودداری کرد.
ترامپ گفت که «پاسخ مثبتی» درباره چشمانداز عادیسازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل دریافت کرده است. اما ولیعهد تأکید کرد که با وجود تمایل برای پیوستن به توافقنامه ابراهیم، همچنان بر شرط خود پافشاری میکند: اسرائیل باید مسیری برای تشکیل دولت فلسطینی فراهم کند؛ شرطی که اسرائیل تا امروز آن را نپذیرفته است.
ترامپ در ضیافت رسمی شام در کاخ سفید گفت که با اعلام عضویت عربستان بهعنوان «متحد مهم غیر ناتو»، «همکاری نظامیمان را به سطوحی بالاتر» میبرد؛ جایگاهی که برای یک شریک آمریکا امتیازات نظامی و اقتصادی به همراه دارد، اما تعهدات امنیتی ایجاد نمیکند. او افزود که حملات آمریکا به تأسیسات هستهای ایران در ماه ژوئن، باعث شده عربستان «امنتر» شود.
در یک برگه اطلاعاتی کاخ سفید آمده است که دو طرف یک «توافقنامه دفاعی راهبردی» امضا کردهاند؛ توافقی که «بازدارندگی در سراسر خاورمیانه را تقویت میکند»، فعالیت شرکتهای دفاعی آمریکا در عربستان را تسهیل میکند و «منابع مالی جدیدی از سوی عربستان برای کاهش هزینههای آمریکا» فراهم میآورد. بهنظر میرسید این توافق کمتر از معاهدهای باشد که عربستان در ابتدا بهدنبال آن بود؛ معاهدهای مشابه پیمان ناتو که نیازمند تصویب کنگره است.
کاخ سفید اعلام کرد ترامپ با تحویلهای آتی جنگندههای اف-۳۵ موافقت کرده و سعودیها نیز با خرید ۳۰۰ تانک آمریکایی توافق کردهاند.
فروش جنگندههای رادارگریز اف-۳۵ به عربستان – که برای خرید ۴۸ فروند از این هواپیماهای پیشرفته درخواست داده است – نخستین فروش این جنگندهها به ریاض از سوی آمریکا خواهد بود و یک تغییر سیاست مهم به شمار میرود. چنین معاملهای میتواند موازنه نظامی در خاورمیانه را دگرگون کند و آزمونی برای تعریف واشنگتن از «برتری کیفی نظامی» اسرائیل باشد؛ اصلی که آمریکا همواره بر آن تأکید کرده است. تاکنون اسرائیل تنها کشور خاورمیانه بوده که اف-۳۵ در اختیار دارد.
دو کشور همچنین یک اعلامیه مشترک درباره پایان مذاکرات در زمینه همکاری انرژی هستهای غیرنظامی امضا کردند؛ اعلامیهای که کاخ سفید گفت پایه حقوقی لازم برای یک شراکت هستهای بلندمدت را ایجاد خواهد کرد.
بنسلمان مدتی است که بهدنبال توافقی برای دسترسی به فناوری هستهای آمریکا و کمک به عربستان برای همسطح شدن با امارات و رقیب دیرینه منطقهایاش، ایران، بوده است. اما پیشرفت در این توافق هستهای دشوار بوده، زیرا سعودیها با شرط واشنگتن مخالفت کردهاند؛ شرطی که غنیسازی اورانیوم و بازفرآوری سوخت مصرفشده – هر دو مسیرهای بالقوه برای ساخت بمب – را ممنوع میکند.
افزایش تعهدات سرمایهگذاری ولیعهد
در آغاز سفر، از ولیعهد با تشریفات و مراسمی باشکوه در چمن جنوبی کاخ سفید استقبال شد؛ مراسمی که ترامپ ریاست آن را برعهده داشت و شامل گارد افتخار، شلیک توپ و پرواز نمایشی جنگندههای آمریکایی بود.
بنسلمان در نشستن کنار ترامپ قول داد میزان سرمایهگذاری کشورش در آمریکا را از تعهد ۶۰۰ میلیارد دلاری که هنگام سفر ترامپ به عربستان در ماه مه مطرح کرده بود، به یک تریلیون دلار افزایش دهد. با این حال، او هیچ جزئیات یا جدول زمانی ارائه نکرد.
کاخ سفید گفت که دو طرف همچنین یک یادداشت تفاهم در زمینه هوش مصنوعی و چارچوبی برای همکاری در حوزه مواد معدنی حیاتی امضا کردهاند.
با این حال، گردآوردن سرمایهگذاری یک تریلیون دلاری در آمریکا برای عربستان دشوار خواهد بود؛ بهویژه با توجه به هزینههای سنگینی که این کشور برای مجموعهای از پروژههای عظیم داخلی – از جمله شهرهای آیندهنگر و فوقمدرنی که هزینههایشان از حد پیشبینیشده فراتر رفته – انجام میدهد.
در حالی که بنسلمان برنامه بلندپروازانه «چشمانداز ۲۰۳۰» را برای تنوعبخشی به اقتصاد عربستان و کاهش وابستگی آن به نفت هدایت میکند، انتظار میرود روز چهارشنبه در یک کنفرانس سرمایهگذاری در مرکز جان اف. کندی برای هنرهای نمایشی، تلاشهای خود را در حضور جمعی از مدیران شرکتهای بزرگ تشریح کند.
در دفتر کار ریاستجمهوری، ترامپ با شدت هرگونه تعارض منافع با فعالیتهای سرمایهگذاری خانوادهاش در عربستان را رد کرد. او گفت: «من هیچ ارتباطی با کسبوکار خانوادگی ندارم. از آن جدا شدهام و ۱۰۰ درصد انرژیام را وقف کار کردهام. کاری که خانوادهام انجام میدهد مشکلی ندارد. آنها در همه جا تجارت میکنند.»
کاخ سفید بارها گفته است که ترامپ هنگام ورود به کاخ سفید، مدیریت فعالیتهای تجاری خود را پس از انتقال آنها به یک صندوق امانی تحت مدیریت فرزندانش، کنار گذاشته است. با این حال، رئیسجمهور که ذینفع اصلی این صندوقِ مالکِ سازمان ترامپ است، پس از ترک کاخ سفید به درآمدهایی که اکنون خانوادهاش کسب میکند دسترسی خواهد داشت.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
محمدحسین موسوی / روزنامه شرق
«لاتاری آمریکا» عبارتی دوکلمهای که برای عده زیادی نمادی برای نزدیک شدن به یک رؤیاست؛ یعنی رفتن به کشوری که آن را مهد آزادی میدانند، جایی برای ساخت یک زندگی که در کشورشان از آنها دریغ شده است.
از سال ۱۳۹۱ ایران رسماً در فهرست کشورهای واجد شرایط شرکت در لاتاری قرار گرفت و سالانه سه هزار تا هفت هزار نفر از طریق آن پاسپورت آمریکا دریافت میکنند. حالا نیز کمتر از ۱۰ روز تا شروع ثبت نام باقی مانده و کسانی به این امید که این بار نوبت آنها شود، در حال تکمیل مدارک خود و ثبت نام در این قرعهکشی هستند. رفتن به آمریکا و قبول شدن در لاتاری، تبدیل به فرصتی برای شروع زندگی از صفر شده است؛ زندگیای که برای مردم کشوری که بسیاری از آنها حالا در سراشیبی منفی به سر میبرند، نوعی فرصت است.
در یکی از سایتهای مؤسسات مهاجرتی مرتبط با لاتاری، روزشماری آبیرنگ قرار دارد که بالای آن بزرگ نوشته شده است: ثبت نام لاتاری گرین کارت ۲۰۲۷ و در پایین به ثانیه و روز، مدت باقی مانده تا شروع ثبت نام در سایت نشان داده میشود. افراد زیادی هستند که حالا چشم به این روزشمار دوختهاند؛ بعضی در تقویم شروع ثبت نام را برای خود ثبت کردهاند و برخی نیز مثل هر سال در حال بیرون کشیدن فایل مدارک خود از کامپیوتر برای ثبت نام هستند.
برای این جمعیت حداقل ۷۰۰ هزار نفری، روزشمار لاتاری نمادی از نزدیک شدن به یک هیجان است؛ هیجانی برای به دست آوردن یک جایزه بزرگ؛ جایزهای که زندگیشان را عوض میکند. برای بسیاری از این افراد، امید به لاتاری جایگزین دیگر ناامیدیهایشان است؛ ناامیدی از خرید خانه، ناامیدی از یک شغل خوب، ناامیدی از شرایطی آرام و ناامیدی از رسیدن به روزی روشنتر از روزهای فعلی.
طبق آمار وزارت خارجه آمریکا و رصدخانه مهاجرت ایران، در سال ۲۰۲۵ نزدیک به ۶۸۰ هزار ایرانی در لاتاری ثبت نام کردند. همین طور طبق آمار در پنج سال اخیر ایران رتبه اول در تعداد برندگان لاتاری در آمریکا را دارد و میانگین چهارهزارو ۸۰۰ تا ششهزارو ۲۰۰ نفر سالانه از ایران به آمریکا پذیرش میشوند.
این عدد در شرایطی است که محدودیتهایی مثل ظرفیت پایین سفارتخانههای آمریکا در اطراف ایران که شامل کشورهای ترکیه، ارمنستان و امارات میشود، قرارگرفتن ایران در فهرست کشورهای حامی تروریسم توسط آمریکا و تحریمهای گسترده بانکی و مالی، شانس مصاحبه بیشتر شرکتکنندگان ایرانی در لاتاری را پایین آورده است و این محدودیتها پیشبینی میشود سال به سال بیشتر شوند.
بااینحال، پیشبینی میشود در لاتاری سال ۲۰۲۶ این عدد به بیش از ۸۰۰ هزار نفر برسد. با نگاهی به آمارها، از سال ۲۰۲۰ تعداد شرکتکنندگان ایرانی در لاتاری از ۵۵۰ هزار نفر به ۶۸۰ هزار نفر رسیده و برآورد میشود امسال به عدد ۸۰۰ هزار نفر برسد. در همین بازه زمانی طبق آمار، از سال ۲۰۲۰ تا امسال تورم ایران از ۳۶.۴ درصد به ۴۲.۴ درصد رسیده و چهار سال متوالی است که تورم بالای ۴۰ درصد است؛ عددی که باعث شده در بازه زمانی ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ قدرت خرید ایرانیان ۵۰ درصد کاهش یابد.
همین طور نرخ بیکاری جوانان در این بازه زمانی همیشه بالای ۲۰ درصد بوده است. کوین هریس، استاد دانشگاه کالیفرنیا و پژوهشگری که درباره مهاجرت ایرانیان تحقیقهای زیادی انجام داده، در مقالهای که سال ۲۰۲۳ نوشته است، مهاجرت ایرانیان را نوعی عملگرایی بیرحمانه در برابر فشارها و نابرابریهای اقتصادی نامیده؛ عملی که وجود نرخ پایین هشت تا ۱۰ درصدی قبولی در لاتاری، ناشی از تداوم فاصله طبقاتی و بحرانهای اقتصادی در سالهای متوالی است. به عبارتی، گویی مهاجرت برای ایرانیان نوعی پل برای رفتن به سوی ثبات و فرار از تورم و وضعیت اقتصادی ویرانگر فعلی است.
هر عکس ۳۰۰ هزار تومان
شرایط ثبت نام در لاتاری خاص نیست؛ هرکسی خود میتواند در سایت ثبت نام کند و با تکمیل فرمها، کد تأیید را دریافت کند. اما این روند ساده نیازمندیهایی دارد که تأمین آنها شرایط را خاص میکند. یکی از این نیازمندیها مربوط به عکسی است که در فرم خود بارگذاری میکنید؛ عکسی که اگر تأیید نشود، حتی در صورت قبولی در قرعهکشی شما فرصت حضور در سفارت برای مصاحبه را از دست میدهید.
علی عکاسی که در خیابان ستارخان آتلیهای کوچک دارد، در حال تدوین عکسی است که اتفاقاً برای لاتاری گرفته شده: «یک ماه پیش از فرصت ثبت نام در سایت لاتاری، مراجعه مردم برای گرفتن عکس زیاد میشود. یک خانمی هست که هر سال میآید عکس میگیرد و همیشه قول میدهد اگر اسمش دربیاید به کل محله شیرینی بدهد.»
این خانم امسال نیز آمده، اما پول بیشتری نسبت به سالهای گذشته برای عکس پرداخت کرد: «او هم خودش عکس میگیرد، هم خواهران و خواهرزادگانش و هزینه عکس آنها را نیز پرداخت میکند، چون آنها با اصرار او در لاتاری ثبت نام میکنند. امسال هزینه هر عکس ۲۵۰ هزار تومان است، برای آنها بیش از دو میلیون تومان شد که نسبت به سال گذشته جهش بزرگی است.»
در خیابان شریعتی نیز یکی از آتلیهها، عکس برای شرکت در لاتاری میاندازد. حسین از کاسبان قدیمی محل است و قیمت عکس لاتاری را ۳۰۰ هزار تومان میگوید: «هر سال به شکل طبیعی رشد میکند، سال پیش ۲۰۰ هزار تومان بود و حالا ۳۰۰ هزار تومان شده است.»
او از رشد هرساله افرادی که برای لاتاری عکس میاندازند، میگوید: «هزینه عکس هر سال بیشتر میشود. امسال مخصوصاً در دو هفته اخیر روزی سه تا چهار نفر برای عکس لاتاری مراجعه میکنند.»
وکیل ۳ هزار دلاری اما قلابی
«ما سه سال پیش در لاتاری ثبت نام کردیم و اسم مان درآمد، اما دعوت به مصاحبه نشدیم»؛ این را زینب میگوید که حالا دیگر میلی به رفتن و ثبت نام در لاتاری ندارد: «بعد از اعتراضات ۱۴۰۱ احساس ناامیدی زیادی داشتیم و فکر میکردیم شاید اگر برویم در جای دیگری و از صفر شروع کنیم میتوانیم شرایط بهتری داشته باشیم. برای زندگی در شرایط اجتماعی و سیاسی بهتر، قصد رفتن داشتیم.»
او لاتاری را به علت شرایطی که به برندگان میدهند بهترین راه برای این شروع دوباره میداند: «با قبولی در لاتاری شهروند آمریکا میشویم و اجازه کار پیدا میکنیم؛ در نتیجه بسیاری از مشکلاتی را که مهاجران به شکل معمول دارند نداریم.»
زینب میگوید تا پیش از آن حتی به رفتن فکر نیز نمیکردند: «همسرم پس از اینکه نام ما درآمد، برای دریافت پاسپورت اقدام کرد. آن موقع خیلیها به سراغ مؤسساتی که کارراهانداز بودند، میرفتند. به ما هم گفته شد اگر به یک وکیل که در آمریکاست اما در سفارتهای اطراف ایران روابطی دارد سه هزار دلار بدهیم میتواند کمک کند تا پرونده ما در فهرست جلوتر بیاید و شانس قبولی بیشتر شود. اما ما ترسیدیم پول را بدهیم اما اتفاقی نیفتد.»
در انتظار رفتن
ساغر ۲۰ سال دارد، خانواده او از پیش از به دنیا آمدنش هر سال در لاتاری شرکت میکردند: «برای خانواده ما ثبت نام در لاتاری یک کار هرساله است. البته تا امسال که دیگر با ریاست جمهوری ترامپ فکر کردیم شانسی نداریم.»
این ثبت نام به علت عکاس بودن یکی از اعضای خانواده و بلدبودن پرکردن فرمهای مربوطه، کاری کمهزینه است: «عکس را خودمان میگرفتیم و فرمها را خودمان پر میکردیم. انگیزه خانواده ما نیز همیشه رفتن به یک فضای جدید و شروعی دوباره بود.»
برای خود او نیز از کودکی تا به حال انگیزههای مختلفی برای شرکت در لاتاری وجود داشته است: «مدرسه که میرفتم با دیدن تصاویر مدارس آمریکا همیشه دوست داشتم در فضایی مثل آن مدارس تحصیل کنم. مدتی نیز مسئله حجاب برایم مطرح شد و بعد از اعتراضات سال ۱۴۰۱ آزادیهای سیاسی و اجتماعی انگیزه شخصی من برای ثبت نام لاتاری شد.»
ریجکت شدن و سنگینی بدهیها
حسین دانشجوی ارشد رشته مهندسی برق در یکی از دانشگاههای تهران است؛ دانشجویی که آرزو داشت در کشوری دیگر در همین رشته تحصیل کند. حسین قربانی یکی از وکلای مهاجرتی شده که در زمینه لاتاری فعالیت میکنند: «چند سال پیش در لاتاری برنده شدم، خیلی هم غیرمنتظره بود، چون اولین سالی بود که در لاتاری ثبت نام میکردم.»
پس از برنده شدن، او دعوت به مصاحبه در سفارت آمریکا در شهر آنکارای ترکیه شد: «آنجا از طریق یکی از افرادی که در هتل با او دوست شدیم، با یک وکیل آشنا شدیم. این وکیل، پرونده چند نفر دیگر از ایرانیانی را که در آن زمان برای مصاحبه سفارت آمریکا دعوت شده بودند، در دست داشت. میگفتند این وکیل که ساکن آمریکاست، آشنایانی در سفارت دارد و میتواند پذیرش را آسانتر کند. یکی از مستخدمان هتل که ایرانی بود هم او را میشناخت و میگفت افرادی را میشناسد که با کمک او توانستند به آمریکا بروند.»
با این تعاریف، حسین نیز برای کمک گرفتن از او از خانواده و دوستانش پول قرض گرفت: «از ما نزدیک چهار هزار دلار میخواست. پول اضافه ای هم میخواست که وقتی وارد آمریکا شدیم برای پیداکردن کار و خانه کمک مان کند که البته ما نتوانستیم آن پول را جور کنیم.»
حسین میگوید از طریق یکی از افرادی که مثل او در هتل منتظر وقت سفارت بودند، پول را به وکیل رساند: «در تمام مدت از طریق واتساپ با من در ارتباط بود. اول از طریق دیگران و بعد به صورت مستقیم با خودم صحبت کرد. پول را نیز یکی از دوستانم در هتل به حساب او واریز کرد و من مدارکم را برای آن وکیل فرستادم.» اما پس از اینکه او به مصاحبه رفت و تستهای لازم را داد، نتیجه برخلاف امید و قولهای آن وکیل شد: «ریجکت شدم. خود آن وکیل نیز به من اطلاع داد و عذرخواهی کرد، اما نه پولم را برگرداند و نه حتی پس از اینکه من اعتراض کردم جواب پیامهایم را داد.»
پس از مدتی نیز حسین متوجه شد آن اکانتی که با آن توانسته بود با وکیل ارتباط بگیرد، پاک شده است. ایرانیانی که در هتل مشوق او بودند دیگر جواب ندادند و تنها اظهار تأسف کردند: «پول وکیل، هزینه اقامت در هتل و پول تست پزشکی و هزینههای سفارت را من از خانواده و دوستانم قرض گرفته بودم. قرار بود با کار در آمریکا پولها را پس بدهم، اما نشد و وقتی برگشتم با یک ناامیدی بزرگ و بدهی هنگفت بازگشته بودم.»
برای زندگی بهتر
پریسا در سالهای اخیر از طریق لاتاری توانسته است با دو فرزند و همسرش به آمریکا برود: «ما اصلاً به لاتاری فکر نمیکردیم. یک روز قبل از پایان مهلت ثبت نام در یک میهمانی در خانه یکی از همکاران مان، درباره لاتاری صحبت شد و همسرم گفت ما هم ثبت نام کنیم و رفتیم عکس انداختیم و ثبت نام شدیم.»
نام همسر او به عنوان برنده لاتاری آمریکا اعلام شد: «پس از اعلام نتایج، از ترس اینکه اشتباهی نکنیم که باعث شود شانس مان از بین برود، به یکی از مؤسسات مهاجرتی مراجعه کردیم و ۳۰ میلیون تومان نیز به این مؤسسه دادیم. اما این مؤسسه برای ما سودی نداشت و تنها یک فرم را برای ما پر کرد که فرم مهمی نیز نبود. در آن مؤسسه حتی جواب سؤالات ما را نمیدانستند. برای مثال یکی از پسران من مشمول سربازی بود و کسی در آن مؤسسه مهاجرتی نمیدانست باید برای اینکه بتوانیم او را ببریم چه کار کرد.»
پریسا که اصلاً انتظار برنده شدن را نداشت، میگوید که این مهاجرت برای آنها فرصتهای زیادی ساخته است: «در شرایط اقتصادی و اجتماعی نامناسب ایران من و همسرم هر دو کارمند بودیم و دو فرزند نیز داشتیم و فکر نمیکردیم با این شرایط بتوانیم برای این دو بچه زندگی خوبی بسازیم. ما برای یک زندگی بهتر رفتیم و حالا در آمریکا آینده را روشنتر میبینیم.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
روزنامه شرق
در خیابانها و جادههای کشور، هر روز سایه مرگ با صدای ترمزها و برخوردها قدم میگذارد. در ششماهه ابتدایی سال ۱۴۰۴، بیش از ۱۰ هزار نفر جان خود را در تصادفات رانندگی از دست دادند و بیش از ۲۰۲ هزار نفر مصدوم شدند؛ ارقامی که بهخوبی نشان میدهند هر لحظه در خیابانها و جادهها، جان انسانها در معرض خطر است. بیشترین تلفات در شهریورماه، در اوج گرمای تابستان، ثبت شد؛ ماهی که رکورد چند سال اخیر مرگومیر جادهای شکسته شد و هشداردهنده افزایش روند تصادفات در کشور است.
در کنار آمار، رفتارهای پرخطر رانندگان، از سرعت و سبقت غیرمجاز تا خستگی و استفادهنکردن از کمربند ایمنی، نقش تعیینکنندهای در این حوادث دارد. این گزارش مروری است بر آمار و روند تصادفات رانندگی در ایران، مقایسه آن با سال گذشته، عوامل انسانی و اجتماعی دخیل در حوادث و راهکارهای پیشنهادی برای کاهش مرگومیر و مصدومان.
آمار ششماهه ابتدایی سال ۱۴۰۴ نشان میدهد که ۱۰هزارو ۴۱۴ نفر در سراسر کشور جان خود را بر اثر تصادفات رانندگی از دست دادهاند و ۲۰۲هزارو ۱۴۵ نفر نیز مصدوم شدهاند. این ارقام در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته افزایش ۳.۳ درصدی در تعداد کشتهها و ۱.۲ درصدی در تعداد مصدومان را نشان میدهد. بیشترین تعداد کشتهها در شهریور ۱۴۰۴ با دوهزارو ۶۴ نفر ثبت شده که رکورد چند سال اخیر است و هشداردهنده افزایش روند مرگومیر جادهای در کشور است.
توزیع جغرافیایی تصادفات در ششماهه ابتدایی ۱۴۰۴ حاکی از تمرکز بالای تلفات در برخی استانهاست. استانهای تهران، فارس، کرمان و خراسان رضوی بیشترین تعداد کشتهها را داشتهاند، درحالیکه استانهای قم، کهگیلویه و ایلام کمترین تلفات را ثبت کردهاند. همچنین بیشترین تعداد مصدومان مربوط به استانهای تهران، خراسان رضوی و اصفهان بوده و استانهای هرمزگان، بوشهر و ایلام کمترین مصدومان را داشتهاند. بررسی نوع تصادفات نشان میدهد که تصادفات درونشهری و برونشهری سهم درخورتوجهی از تلفات را به خود اختصاص دادهاند و ساعت اوج وقوع حوادث عصر و شب بین ۱۶ تا ۲۰ و ۲۰ تا ۲۴ است.
تمرکز تلفات در کلانشهرها و نمونه تهران
جعفر تشکریهاشمی، رئیس کمیسیون عمران و حملونقل شورای شهر تهران، با اشاره به نمونههای اخیر تصادف در تهران گفته است: «در روزهای گذشته شاهد تصادف زنجیرهای سرویسهای یکی از کارخانهها بودیم که غیرقابل قبول است. در هفت ماه اول امسال، تعداد فوتشدگان در مقایسه با سال گذشته ۴۷ درصد افزایش یافته و از ۳۵۳ به ۵۱۷ نفر رسیده است».
او جزئیات بیشتری هم ارائه داده: «در طول این مدت، ۱۶۲ عابر، ۲۰۵ موتورسوار و ۶۰ راننده و سرنشین خودرو جان خود را از دست دادهاند. اینجا نه غزه است، نه سودان و نه میدان جنگ؛ اینجا شهری است که مردم با هزاران امید صبح از خانه بیرون میآیند تا نان حلالی به خانه ببرند؛ اما ماهانه ۹۰ نفر و روزانه به طور متوسط سه نفر در تهران بر اثر حوادث رانندگی جان میبازند».
با نگاهی به آمار سال ۱۴۰۳، مجموعا ۱۹هزارو ۴۳۵ نفر در تصادفات جان خود را از دست داده و ۳۸۱هزارو ۴۸۴ نفر مصدوم شده بودند که کاهش اندک سه درصدی کشتهها و ۲.۵ درصدی مصدومان نسبت به ۱۴۰۲ را نشان میدهد. بیشترین تلفات این سال در استانهای فارس، تهران، خراسان رضوی و کرمان ثبت شد و استانهای خراسان شمالی، اردبیل، کهگیلویهوبویراحمد و ایلام کمترین تلفات را داشتند. میانگین کشتههای هر استان حدود ۶۲۷ نفر بوده است. از نظر نوع تصادفات، چهارهزارو ۷۵۹ نفر درونشهری، ۱۳هزارو ۳۷۲ نفر برونشهری و هزارو ۸۹ نفر در جادههای روستایی جان خود را از دست دادهاند.
روند فصلی و استانی تصادفات
تحلیل تغییرات فصلی و استانی نیز نکات مهمی را نشان میدهد. تابستان ۱۴۰۳ کاهش ۱۹درصدی تصادفات فوتی نسبت به تابستان سال قبل داشت، اما تصادفات جرحی ۵۶ درصد افزایش یافت و تعداد مصدومان ۴۵ درصد بیشتر شد. از نظر استانی، استانهای البرز و ایلام بیشترین کاهش تلفات و استانهایی مانند تهران و فارس بیشترین افزایش را در نیمه اول سال تجربه کردند. همچنین سهم تصادفات رانندگی نسبت به کل مرگومیر حوادث غیرطبیعی در سهماهه اول ۱۴۰۳ حدود ۳۹ درصد بوده است که اهمیت اقدامات ایمنی و رعایت قوانین رانندگی را نشان میدهد.
مقایسه ششماهه ۱۴۰۴ با سال ۱۴۰۳ بیانگر روند صعودی تلفات است؛ اگرچه مصدومان تغییر چندانی نداشتهاند، تمرکز بالای کشتهها در استانهای بزرگ و ساعتهای اوج رانندگی هشداردهنده است. این دادهها تأکید میکنند که برای کاهش مرگومیر و مصدومان تصادفات، نیاز به راهکارهای فوری و مشارکتی میان پلیس، وزارت راه، سازمانهای ایمنی و مردم وجود دارد.
عوامل انسانی و اجتماعی
رفتارهای پرخطر رانندگان یکی از مهمترین دلایل تصادفات رانندگی در ایران است. طبق اعلام پلیس راهور، سرعت غیرمجاز و سبقت غیرمجاز نقش برجستهای در بروز حوادث دارند. رئیس پلیس راهور تأکید کرده که این تخلفات، «خط قرمز» پلیس است و در بسیاری از تصادفات مرگبار سهم درخورتوجهی دارند. آمارها نیز این هشدار را تأیید میکنند؛ بهعنوان مثال در برخی محورهای پرخطر استان کرمانشاه، در عرض تنها ۲۰ روز بیش از ۲۶ هزار تخلف سرعت غیرمجاز به وسیله دوربینها ثبت شده است. علاوه بر سرعت و سبقت، استفادهنکردن از کمربند ایمنی نیز یکی از عوامل کلیدی در افزایش میزان تلفات تصادفات است. هادیانفر، رئیس پلیس راهور فراجا، میگوید که بستن کمربند ایمنی میتواند بیش از ۶۰ درصد از جانباختگان تصادفات را نجات دهد و بر ضرورت افزایش آموزش و فرهنگسازی در این زمینه تأکید کرده است.
عامل دیگری که بارها توسط مسئولان و کارشناسان مورد توجه قرار گرفته، خستگی راننده است. تحقیقات پلیس نشان میدهد که بسیاری از تصادفات در سفرهای طولانی و ساعات پایانی روز رخ میدهد و کاهش تمرکز و خستگی راننده نقش مستقیم در بروز حوادث دارد. رئیس پلیس راهور پیشین تهران بزرگ تصریح کرده که عامل انسانی، کیفیت جاده و وضعیت وسیله نقلیه سه ضلع اصلی بروز تصادفات هستند و نمیتوان صرفا عامل انسانی را مقصر دانست. از بعد اجتماعی و فرهنگی نیز کارشناسان بر نقش خانواده و آموزشهای اولیه تأکید دارند. تجربه و تربیت رانندگی از دوران جوانی میتواند رفتارهای پرخطر را کاهش دهد و مهارتهای رانندگی ایمن را شکل دهد.
تأثیر قوانین و اقدامات پیشگیرانه
ارزیابیها و گزارشهای رسمی پلیس راهور نشان میدهد که اجرای طرحهای کنترلی و نظارتی در سالهای اخیر تأثیر درخورتوجهی بر کاهش بخشی از تصادفات داشته است، هرچند این تأثیر در همه استانها یکسان نبوده است. یکی از مهمترین ابزارهای پلیس، توسعه شبکه دوربینهای کنترل سرعت در محورهای برونشهری و بزرگراههای شهری است. طبق اعلام پلیس، در محورهایی که تعداد دوربینها افزایش یافته، میزان تخلفات سرعت و سبقت در بازههای سهماهه تا ۳۰ درصد کاهش داشته و همزمان آمار تصادفات منجر به فوت نیز کاهش محسوسی را تجربه کرده است. نمونه آن در برخی محورهای پرتردد استان البرز دیده میشود که با نصب دوربینهای جدید و اعمال محدودیتهای ترافیکی، این استان در نیمه نخست سال ۱۴۰۳ یکی از بیشترین کاهشهای تلفات را ثبت کرد.
در کنار کنترل سرعت، اجرای طرحهای مناسبسازی جادهها و اصلاح نقاط حادثهخیز هم نقش مهمی در کاهش تصادفات مرگبار داشته است. گزارشهای وزارت راه و پلیس نشان میدهد که ساماندهی تقاطعها، نصب گاردریل، بهبود روشنایی و بهروزرسانی تابلوهای هشداردهنده در برخی محورهای استان ایلام، میزان تلفات را به صورت محسوسی کاهش داده و این استان را در ردیف استانهایی قرار داده که روند نزولی مرگومیر جادهای را در سال ۱۴۰۳ تجربه کردهاند.
در مقابل، استانهایی مانند تهران و فارس که حجم تردد بالا، تخلفات سرعت و تراکم وسیله نقلیه در آنها بسیار بیشتر است، با وجود اجرای طرحهای مشابه همچنان با افزایش تلفات در نیمه اول سال ۱۴۰۴ مواجه بودهاند. کارشناسان یکی از دلایل اصلی این تفاوت را «عدم تناسب ظرفیت مسیرها با حجم ترافیک»، «فرسودگی زیرساختها» و «پایینبودن اثربخشی برخی اقدامات فرهنگسازی در کلانشهرها» عنوان میکنند.
فرهنگسازی نیز از ابزارهای کلیدی پلیس و نهادهای ایمنی بوده است. پلیس راهور در ماههای اخیر بارها تأکید کرده که اطلاعرسانی درباره کمربند ایمنی، خستگی راننده و رعایت فاصله طولی، بدون همراهی مردم اثر چندانی ندارد. با این حال، بررسیها نشان میدهد استانهایی که کمپینهای موضعی آموزشی و مشارکتی اجرا کردهاند، بهویژه در شهرهای کوچک، در مقایسه با کلانشهرها کاهش بیشتری در حوادث جرحی و فوتی داشتهاند.
در نهایت اینکه آمار و بررسیها نشان میدهد که اجرای قوانین و اقدامات پیشگیرانه میتواند به کاهش تصادفات کمک کند، اما اثرگذاری واقعی آن مستلزم تقویت زیرساختها، افزایش فرهنگسازی و مشارکت فعال مردم در رعایت مقررات است. بدون ترکیب این عوامل، تمرکز صرف بر ابزارهای کنترلی، توان کاهش تلفات رانندگی را به صورت پایدار نخواهد داشت.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
فرانسوا مورفی / خبرگزاری رویترز / ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵
سه قدرت بزرگ اروپایی و ایالات متحده، پیشنویس قطعنامهای را به نشست این هفته شورای حکام ۳۵ عضوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی ارائه کردهاند که خواستار دریافت پاسخ و دسترسی از ایران درباره سایتهای هستهای بمبارانشده و ذخایر اورانیوم غنیشده این کشور است.
دیپلماتها میگویند این پیشنویس که روز سهشنبه از سوی فرانسه، بریتانیا، آلمان و آمریکا ارائه و توسط رویترز رؤیت شده، به احتمال زیاد روز چهارشنبه به تصویب خواهد رسید. این اقدام در پی گزارش تند و انتقادی آژانس درباره ایران است که هفته گذشته برای کشورهای عضو ارسال شد.
در آن گزارش آمده است که تهران هنوز اجازه ورود بازرسان به سایتهای هستهای که در ماه ژوئن توسط اسرائیل و ایالات متحده بمباران شده بودند را نداده و ارائه توضیحات درباره ذخایر اورانیوم «مدتهاست که به تأخیر افتاده است».
ایران هنوز وضعیت آن دو سایت یا وضعیت آن ذخایر را – شامل موادی با غنای تا ۶۰ درصد، که بسیار نزدیک به سطح حدود ۹۰ درصد مورد نیاز برای تولید سلاح هستهای است – به آژانس اطلاع نداده است.
در متن پیشنویس آمده است: «ایران باید بدون تأخیر اطلاعات دقیق درباره حسابرسی مواد هستهای و تأسیسات هستهای تحت پادمان در ایران را در اختیار آژانس قرار دهد و تمام دسترسیهای لازم را برای راستیآزمایی این اطلاعات اعطا کند.»
هشدار ایران درباره اقدام تلافیجویانه
پیشنویس این قطعنامه بسیار محتاطانهتر از قطعنامه ماه ژوئن است که اندکی پیش از حمله اسرائیل صادر شده بود و ایران را در آستانه نقض تعهدات قرار میداد، اما ایران هشدار داده است که به هرگونه قطعنامهای که آن را هدف قرار دهد، پاسخ خواهد داد.
نمایندگی ایران در آژانس روز جمعه در شبکه «ایکس» نوشت: «در صورت تصویب این پیشنویس، روند مثبت همکاری میان ایران و آژانس بهطور اجتنابناپذیر و منفی تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.» این هیئت تلاش برای تصویب قطعنامه را «اشتباهی بزرگ» خواند.
ایران و آژانس در سپتامبر از توافقی خبر داده بودند که قرار بود زمینه ازسرگیری کامل بازرسیها و حسابرسی از اورانیوم غنیشده ایران را فراهم کند، اما تهران بعداً اعلام کرد که این توافق بیاعتبار است.
دیپلماتهای غربی پیشتر گفته بودند که پیشنویس اساساً جنبه فنی دارد و دستورالعملهای تازهای به آژانس برای گزارشدهی درباره فعالیتهای هستهای ایران پس از پایان دوره مأموریت ۱۰ ساله سال ۲۰۱۵ – سال توافق هستهای – ارائه میکند.
با این حال، متن پیشنویس تنها شامل نکوهش ایران به دلیل همکاری ضعیف و دعوت به راهحل دیپلماتیک – که ظاهراً اشارهای به احتمال گفتوگو با آمریکا دارد – نبود، بلکه همچنین خواستار اجرای «پروتکل الحاقی» از سوی ایران شد؛ پروتکلی که اختیارات آژانس را گسترش میدهد.
نظارت گستردهتر و بازرسیهای مداخلهگرانه
اجرای پروتکل الحاقی که ایران در سال ۲۰۰۳ آن را امضا کرد اما هرگز به تصویب نرساند، یکی از ارکان اصلی توافق ۲۰۱۵ بود؛ توافقی که در برابر محدودیتهای شدید بر فعالیتهای هستهای ایران، تحریمها را لغو کرد.
پروتکل الحاقی به آژانس امکان نظارت گستردهتر و عمیقتر بر فعالیتهای هستهای یک کشور را میدهد؛ از جمله قدرت انجام بازرسیهای سرزده از سایتهای اعلامنشده.
توافق ۲۰۱۵ پس از خروج ایالات متحده از سوی رئیسجمهور دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ از هم فروپاشید. ایران نیز در واکنش، محدودیتها از جمله اجرای پروتکل الحاقی را کنار گذاشت.
در پیشنویس آمده است: «(شورای حکام) از ایران میخواهد که دقیقاً مطابق مفاد پروتکل الحاقی که در ۱۸ دسامبر ۲۰۰۳ امضا کرده است عمل کند و این اقدام را بدون تأخیر اجرا نماید.»
پیشنویس همچنین از آژانس خواسته در گزارشهای خود جزئیات بیشتری ارائه کند، از جمله محل نگهداری ذخایر اورانیوم ایران و موجودی سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم.
آژانس پس از توقف اجرای پروتکل الحاقی از سوی ایران در سال ۲۰۲۱ نظارت بر موجودی سانتریفیوژهای ایران را از دست داد. در حال حاضر آژانس تنها اختیار نظارت بر سانتریفیوژهای موجود در سایتهای اعلامشده غنیسازی ایران را دارد، سایتهایی که در حملات نظامی اسرائیل و آمریکا تخریب شده یا آسیب جدی دیدهاند.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
رئیسجمهوری ایالات متحده، دونالد ترامپ، روز سهشنبه اعلام کرد که به دنبال دستیابی به توافقی با ایران است و باور دارد که تهران نیز چنین تمایلی دارد. او این سخنان را در کنار محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، مطرح کرد. ولیعهد نیز گفت تلاش خواهد کرد به ایران و آمریکا برای رسیدن به توافق کمک کند.
ترامپ در این نشست خبری مشترک در کاخ سفید گفت: «ایران میخواهد توافق کند. فکر میکنم آنها بهشدت خواهان یک توافق هستند. من کاملاً آمادهام و در حال گفتوگو با آنها هستیم و روندی را آغاز کردهایم.»
او افزود: «داشتن توافقی با ایران اتفاق خوبی خواهد بود.»
ایالات متحده اوایل امسال، در چارچوب برنامه هستهای مورد مناقشه ایران، گفتوگوهایی را با تهران آغاز کرده بود و مهلتی ۶۰ روزه تعیین کرد. در روز شصتویکم، یعنی ۱۳ ژوئن، اسرائیل حملهای نظامی غافلگیرانه را آغاز کرد که در ۲۲ ژوئن با حملات هوایی آمریکا به تاسیسات کلیدی هستهای ایران در اصفهان، نطنز و فردو به اوج رسید.
ترامپ گفت دولت او پیش از «جنگ ژوئن» میتوانست با تهران به توافق برسد، «اما آنطور که باید پیش نرفت.» او افزود: «اتفاقی در آنجا خواهد افتاد. شاید بگویند خلافش را، اما آنها بهشدت مایلاند توافقی حاصل شود.»
ترامپ همچنین از حملات هوایی آمریکا به سایتهای هستهای ایران دفاع کرد و آن را «اقدامی درست» خواند. وی خطاب به ولیعهد عربستان گفت: «ما شما را در جایگاهی بسیار خوب قرار دادیم.»
ریاض آماده کمک است
ولیعهد سعودی نیز در همان نشست خبری اعلام کرد آماده است به ایران و آمریکا برای دستیابی به توافقی که به نفع خاورمیانه نیز باشد کمک کند.
او گفت: «من در موضوع ایران همکاری نزدیکی خواهم داشت و تمام تلاش خود را میکنیم تا توافقی میان آمریکا و ایران حاصل شود.»
بن سلمان افزود: «ما معتقدیم داشتن توافقی خوب برای آینده ایران سودمند است؛ توافقی که رضایت منطقه و جهان را جلب کند. بنابراین، نهایت تلاش خود را خواهیم کرد تا این اتفاق بیفتد.»
حملات غافلگیرانه اسرائیل که از ۱۳ ژوئن آغاز شد، علناً از سوی همسایگان عرب ایران در خلیج فارس محکوم شد. این کشورها که با آنچه جاهطلبی ایران برای برتری در منطقه میدانند مخالفاند، در عین حال به ثبات برای پیشبرد برنامههای توسعه داخلی خود نیاز دارند.
کارشناسان امنیتی در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفته بودند که پس از جنگ دوازدهروزه، بسیاری از این همسایگان عرب در خفا از تضعیف جمهوری اسلامی خرسند بودند، هرچند ترجیح میدهند ایرانِ ضعیفشده را ببینند نه تغییر رژیمی که احتمالاً بیثباتی به همراه میآورد.
در جریان این کارزار، اسرائیل در مدت چند روز کنترل فضای هوایی ایران را در دست گرفت، چند فرمانده ارشد نظامی را ترور کرد و توان موشکی ایران را تضعیف نمود.
با این حال، هرگونه درگیری طولانی یا بیثباتی داخلی در ایران میتواند تهدیدی برای گردشگری، تجارت و سرمایهگذاری خارجی کشورهای منطقه باشد؛ تجربهای که در جریان جنگ با بسته شدن فضای هوایی خلیج فارس و سقوط بازارهای بورس منطقه بهخوبی دیده شد.
ایراناینترنشنال انگلیسی
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
رایا جلابی / فایننشال تایمز / ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵
سوریه محاکمهٔ متهمانی را که در موجی از خشونتهای مرگبار فرقهای در سال جاری دست داشتهاند آغاز کرده است؛ نخستین تلاش مقامات جدید کشور برای تحقق پاسخگویی پس از آنکه صدها نفر از غیرنظامیان متعلق به اقلیت علوی کشته شدند.
این خونریزی نخستین موج بزرگ خشونتهای فرقهای پس از آن بود که شورشیان اسلامگرای رئیسجمهور احمد الشرع در دسامبر گذشته دیکتاتور پیشین، بشار اسد ــ که خود از فرقهٔ علوی است ــ را سرنگون کردند.
حدود ۱۴۰۰ نفر ــ عمدتاً غیرنظامی ــ پس از درگیری نیروهای دولتی و هواداران آنها با وفاداران به اسد در ماه مارس کشته شدند.
روز سهشنبه، چهارده نفر پس از یک تحقیق چندماهه دربارهٔ این خشونتها به «دیوان عدالت حلب» منتقل شدند. هفت نفر از متهمان از وفاداران به اسد بودند و بقیه از اعضای نیروهای امنیتی دولت؛ اقدامی که ظاهراً با هدف نمایش نوعی توازن صورت گرفت.
بیش از ۵۶۰ نفر از سوی کمیتهٔ تحقیق دولت به دستگاه قضایی معرفی شدهاند.
بهگزارش رسانههای دولتی سوریه، دادستان کل کشور تاکنون علیه حدود ۳۰۰ نفر از افراد مرتبط با گروههای مسلح وابسته به نیروهای امنیتی دولت و حدود ۲۶۵ نفر از افراد مرتبط با گروههای شبهنظامی وفادار به اسد اعلام جرم کرده است.
بنابر تصاویر پخششده از روند دادرسی، متهمان روز سهشنبه دربارهٔ اتهامهای «قتل غیرنظامیان» و «مشارکت در حمله به ایستهای بازرسی امنیتی دولت» مورد بازجویی قرار گرفتند.
برخلاف گزارشهای اولیه که حکایت از جمعبندی سریع دادگاه داشت، قاضی جلسه را به تعویق انداخت و نشست بعدی را برای ماه دسامبر برنامهریزی کرد.
رسانههای دولتی اعلام کردند که اتهامهای مطرحشده میتواند شامل «فتنهانگیزی»، «تحریک به جنگ داخلی»، «حمله به نیروهای امنیتی دولت»، «قتل»، «غارت» و «عضویت در باندهای مسلح» باشد.
منتقدان دولت میگویند روند قضایی استقلال لازم را ندارد، اما مقامات تأکید میکنند که به اصل پاسخگویی پایبند هستند؛ در تقابلی آشکار با ۵۰ سال حکومت خاندان اسد که طی آن بهندرت مسئولان بابت مجموعهای از جنایات حکومتی پاسخگو شدند.
الشرع با فشار فزایندهای برای مهار فرقهگرایی روبهافزایش و کنترل اعضای گروههای مسلح پراکندهای روبهروست که به او در رسیدن به قدرت کمک کردند. در ماه ژوئیه، درگیری جداگانه میان شبهنظامیان دروزی، جنگجویان بادیهنشین و نیروهای دولتی به کشتارهای فرقهای غیرنظامیان در جنوب سوریه انجامید و صدها کشته برجای گذاشت.
بهگفتهٔ یک کمیتهٔ دولتی، در این هفته چندین عضو نیروهای امنیتی دولت به دلیل دست داشتن در کشتارهای ماه ژوئیه منطقه سویدا بازداشت شدهاند.
بر اساس تحقیقات سازمان ملل، درگیریها از اوایل ماه مارس پس از حملات هماهنگ از سوی جنگجویان حامی رژیم اسد علیه اعضای نیروهای امنیتی دولت موقت آغاز شد.
پاسخ ضدحملهٔ دولت بهسرعت به حملات انتقامجویانهٔ فرقهای و کشتار صدها غیرنظامی علوی در استانهای ساحلی، که اقلیت علوی عمدتاً در آن مناطق متمرکز است، تبدیل شد.
طبق یافتههای تحقیقات سازمان ملل و دولت، در روزهای پس از آن، اعضای گروههای مسلح تحت کنترل یا نزدیک به دولت موقت سوریه دست به اعدامهای فراقضایی، شکنجه و سایر سوءاستفادهها زدند.
سازمان ملل اعلام کرد که «هیچ نشانهای از وجود یک سیاست یا برنامهٔ دولتی برای انجام این حملات نیافته است». همچنین در برخی موارد، نیروهای دولتی برای حفاظت از غیرنظامیان اقدام کردهاند؛ یافتههایی که با گزارش دولت نیز همخوانی دارد.
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
استیو هلند، مت اسپتالنیک و هومیره پاموک
خبرگزاری رویترز / ۱۸ نوامبر ۲۰۲۵
رئیسجمهور دونالد ترامپ روز سهشنبه در کاخ سفید از محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان، استقبال کرد؛ دیداری که در آن حاکم بالفعل عربستان تلاش دارد پس از ماجرای قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار مقیم آمریکا در سال ۲۰۱۸، بیش از پیش چهرهٔ جهانی خود را ترمیم کرده و روابطش را با واشنگتن گسترش دهد.
ولیعهد، که برای نخستین بار پس از بیش از هفت سال پا به کاخ سفید میگذاشت، با تشریفاتی گسترده در محوطه جنوبی و به میزبانی ترامپ مورد استقبال قرار گرفت؛ از جمله گارد احترام نظامی، شلیک توپهای تشریفاتی و پرواز جنگندههای آمریکایی بر فراز کاخ سفید.
گفتوگوهای دو طرف قرار است همکاریهای امنیتی، مشارکت در حوزهٔ انرژی هستهای غیرنظامی و قراردادهای تجاری چندین میلیارد دلاری را پیش ببرد. با این حال، انتظار نمیرود پیشرفت چشمگیری در زمینهٔ عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل — با وجود فشارهای ترامپ برای تحقق این گام تاریخی — حاصل شود.
این دیدار بار دیگر بر اهمیت رابطه میان بزرگترین اقتصاد جهان و بزرگترین صادرکننده نفت تأکید میکند؛ رابطهای که ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوریاش اولویت بالا داده و در فضایی شکل میگیرد که جنجال پیرامون قتل خاشقجی — یک منتقد درونسیستمیِ سعودی — بهتدریج فروکش کرده است.
سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نتیجهگیری کردهاند که بن سلمان دستور بازداشت یا قتل خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول را تأیید کرده بود. ولیعهد دستور دادن به عملیات را انکار کرده، اما بهعنوان رهبر بالفعل کشور مسئولیت آن را پذیرفته است.
استقبال گرم واشنگتن از بن سلمان آخرین نشانهٔ بهبود روابط پس از تنش عمیقی است که قتل خاشقجی ایجاد کرده بود.
ترامپ با لبخند و دست دادن در فرش قرمز از ولیعهد استقبال کرد. دهها نیروی نظامی مسیر را احاطه کرده بودند و لیموزین حامل بن سلمان با همراهی یگان سوار ارتش آمریکا وارد محوطه شد. دو رهبر سپس نظارهگر پرواز جنگندهها بودند و پس از آن ترامپ مهمانش را به داخل هدایت کرد.
پیش از آغاز مذاکرات رسمی، آن دو با خوشرویی گفتوگو میکردند و ترامپ ولیعهد را در راهروی منتهی به دفتر بیضی، در میان مجموعهای از پرترههای رؤسایجمهور آمریکا، همراهی میکرد.
در طول روز، بن سلمان در دفتر بیضی با ترامپ دیدار خواهد کرد، در اتاق کابینه ناهار خواهد خورد و عصر در ضیافت رسمی شرکت خواهد نمود؛ مجموعهای از برنامهها که حالوهوای یک سفر دولتی را تداعی میکند. پرچمهای آمریکا و عربستان در خیابانهای مقابل کاخ سفید برافراشته شده بودند.
به گفتهٔ یک مقام ارشد دولت آمریکا، ترامپ امیدوار است بر پایهٔ تعهد ۶۰۰ میلیارد دلاری سرمایهگذاری عربستان — که در سفر اردیبهشتماه خود به ریاض مطرح شد — دهها پروژهٔ هدفمند را اعلام کند.
این مقام گفت آمریکا و عربستان آمادهاند تا روز سهشنبه قراردادهایی در حوزهٔ فروش تسلیحات، همکاریهای گستردهتر در انرژی هستهای غیرنظامی و سرمایهگذاری چندین میلیارد دلاری در زیرساختهای هوش مصنوعی آمریکا منعقد کنند. این مقام نخواست نامش فاش شود.
ترامپ روز دوشنبه به خبرنگاران گفت: «ما (هواپیمای) اف-۳۵ را به عربستان خواهیم فروخت»؛ عربستان خواستار خرید ۴۸ فروند از این جنگنده پیشرفته شده است.
این نخستین فروش اف-۳۵ آمریکا به عربستان خواهد بود و تغییری مهم در سیاست واشنگتن به شمار میرود. چنین معاملهای میتواند توازن نظامی خاورمیانه را دگرگون کند و آزمونی برای تعریف آمریکا از حفظ «برتری کیفی نظامی» اسرائیل باشد؛ چراکه تاکنون اسرائیل تنها دارندهٔ اف-۳۵ در منطقه بوده است.
فراتر از تجهیزات نظامی، ولیعهد عربستان در پی دریافت تضمینهای امنیتی جدید است. کارشناسان انتظار دارند ترامپ با صدور یک فرمان اجرایی، نوعی پیمان دفاعی مشابه آنچه اخیراً به قطر اعطا کرد، ارائه دهد — هرچند این توافق همچنان کمتر از پیمانهای رسمی و مورد تأیید کنگره، مانند ناتو، خواهد بود.
نگاه به چین
دنیس راس، مذاکرهکننده پیشین آمریکا در خاورمیانه و پژوهشگر اندیشکده واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک، گفت ترامپ میخواهد رابطهای چندوجهی با عربستان بسازد تا این کشور از حوزه نفوذ چین دور بماند.
راس گفت: «ترامپ معتقد است این اقدامات، سعودیها را در مجموعهای از حوزهها — از امنیت گرفته تا ارتباط میان مالی، انرژی و هوش مصنوعی — بیشتر به ما وابسته میکند. او میخواهد آنها در این زمینهها به ما متکی باشند، نه به چین.»
انتظار میرود ترامپ همچنان ولیعهد را برای پیوستن عربستان به «توافقنامههای ابراهیم» و عادیسازی روابط با اسرائیل تحت فشار بگذارد.
عربستان بدون ترسیم مسیری روشن بهسوی تشکیل کشور فلسطین تمایلی به چنین گام بزرگی ندارد؛ هدفی که در بحبوحهٔ جنگ غزه به حاشیه رفته است.
ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوریاش در سال ۲۰۲۰، توافقنامههای ابراهیم را میان اسرائیل و بحرین، امارات متحده عربی، مغرب و سودان برقرار کرد. در هفتههای اخیر، قزاقستان نیز به این چارچوب پیوست.
با این حال، ترامپ همواره عضویت عربستان را حلقهٔ کلیدی برای دستیابی به صلح گستردهتر در خاورمیانه دانسته است.
یک مقام ارشد کاخ سفید گفت: «این موضوع برای او بسیار مهم است که عربستان در دورهٔ ریاستجمهوریاش به توافقنامههای ابراهیم بپیوندد و او در این باره فشارها را افزایش داده است.»
جاناتان پنیکوف، معاون پیشین افسر ملی اطلاعات آمریکا در امور خاورمیانه، گفت اگرچه ترامپ ولیعهد را به پیشبرد روند عادیسازی با اسرائیل ترغیب خواهد کرد، اما نبود پیشرفت در این زمینه احتمالاً مانع پیشبرد توافق امنیتی جدید میان آمریکا و عربستان نخواهد شد.
پنیکوف — که اکنون در اندیشکده شورای آتلانتیک فعالیت دارد — گفت: «علاقهٔ ترامپ به سرمایهگذاری عربستان در آمریکا — سرمایهگذاریای که ولیعهد پیشتر وعده داده بود — میتواند فضا را برای گسترش همکاریهای دفاعی هموار کند، حتی در حالی که رئیسجمهور مصمم است مسیر عادیسازی میان اسرائیل و عربستان را پیش ببرد.»
|
دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 24 November 2025
|
ايران امروز |
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|