|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۳ نوامبر ۲۰۲۵
به گفته دو منبع مطلع و چندین منبع صنعتی، پالایشگاههای بزرگ نفت ترکیه در واکنش به تحریمهای جدید غرب علیه روسیه، میزان خرید نفت غیرروسی را افزایش دادهاند.
ترکیه در کنار چین و هند از خریداران عمده نفت خام روسیه محسوب میشود. اکنون پالایشگران ترکیهای اقداماتی مشابه هند را در پیش گرفتهاند؛ نشانهای از تأثیر تلاشهای ایالات متحده، اتحادیه اروپا و بریتانیا برای محدود کردن فروش نفت روسیه که منبعی برای تأمین مالی جنگ در اوکراین است.
یکی از بزرگترین پالایشگاههای ترکیه، پالایشگاه اژهای شرکت سوکار ترکیه (STAR) که متعلق به شرکت آذربایجانی سوکار است، اخیراً چهار محموله نفت خام از عراق، قزاقستان و سایر تولیدکنندگان غیرروسی برای تحویل در ماه دسامبر خریداری کرده است.
بر اساس محاسبات رویترز، این خرید معادل ۷۷ هزار تا ۱۲۹ هزار بشکه در روز (بسته به حجم محمولهها) نفت غیرروسی است و نشان میدهد که پالایشگاه سوکار مصرف نفت روسیه را کاهش خواهد داد.
طبق دادههای شرکت کپلکر (Kpler)، نفت روسیه تقریباً تمام ورودی نفت خام پالایشگاه STAR را در ماههای سپتامبر و اکتبر، با حجمی حدود ۲۱۰ هزار بشکه در روز، تشکیل میداد.
به گفته دو منبع، یکی از این چهار محموله، نفت KEBCO قزاقستان است که از نظر کیفیت مشابه نفت اورال روسیه بوده اما منشأ آن قزاقستان است. پالایشگاه STAR تنها یک محموله دیگر از این نوع نفت قزاقستانی را در سال جاری وارد کرده و در سال ۲۰۲۴ هیچ وارداتی از این نوع نداشته است.
پالایشگاه بزرگ دیگر ترکیه، شرکت توپراش (Tupras)، نیز در حال افزایش خرید نفتهای غیرروسی با کیفیت مشابه نفت اورال روسیه است؛ برای مثال نفت عراق. دو منبع این موضوع را تأیید کردهاند، بدون ارائه جزئیات بیشتر.
اقدامات پالایشگران ترکیه برای افزایش خرید نفت غیرروسی در پی تحریمهای جدید تاکنون گزارش نشده بود.
به گفته دو منبع، شرکت توپراش که مالک دو پالایشگاه بزرگ در ترکیه است، احتمالاً بهزودی واردات نفت روسیه را در یکی از این پالایشگاهها بهطور کامل متوقف خواهد کرد تا بتواند صادرات سوخت به اروپا را بدون نقض تحریمهای جدید اتحادیه اروپا ادامه دهد. این شرکت در پالایشگاه دیگر خود همچنان به فرآوری نفت روسیه ادامه خواهد داد.
شرکت سوکار از اظهار نظر خودداری کرد. شرکت توپراش نیز به درخواست رویترز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
توپراش امسال منابع تأمین نفت خام خود را متنوع کرده و نخستین محموله نفت از برزیل را خریداری کرده است. همچنین در انتظار دریافت دومین محموله نفت خام از آنگولا (نوع Mostarda) است که قرار است اوایل نوامبر وارد شود.
بر اساس دادههای کپلکر (Kpler)، ترکیه قرار است در ماه نوامبر ۱۴۱ هزار بشکه در روز نفت خام از عراق دریافت کند؛ در حالی که این رقم در ماه اکتبر ۹۹ هزار بشکه در روز بود و میانگین سالانه حدود ۸۰ هزار بشکه در روز بوده است. دادههای مربوط به ماه دسامبر هنوز منتشر نشدهاند.
طبق دادههای کپلکر، ترکیه در بازه زمانی ژانویه تا اکتبر حدود ۶۶۹ هزار بشکه در روز نفت خام وارد کرده که از این میزان، ۳۱۷ هزار بشکه در روز (معادل ۴۷ درصد) نفت روسیه بوده است.
این رقم در مقایسه با واردات ۵۸۰ هزار بشکه در روز در مدت مشابه سال گذشته است که از این میزان، ۳۳۳ هزار بشکه در روز نفت روسیه بوده است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
زهرا شهباز طبری، زندانی سیاسی ۶۷ ساله و اهل رشت، در نامهای از زندان لاکان، جزئیات حکم اعدام خود را تشریح کرده و با استناد به مواد قانونی، حکم صادره را «فاقد مبنای حقوقی و نشانهای از فقدان دادرسی عادلانه» توصیف کرده است. خانم طبری پیشتر توسط شعبه اول دادگاه انقلاب رشت به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شده بود.
به گزارش خبرگزاری هرانا، جلسه دادگاه خانم شهباز طبری روز پانزدهم مهرماه ۱۴۰۴ بهصورت ویدئوکنفرانس برگزار شد. به گفتهی خانواده، این دادرسی کمتر از ده دقیقه طول کشیده و وکیل تسخیری معرفیشده توسط دستگاه قضایی نیز دفاع مؤثری صورت نداده است. قاضی «احمد درویش» پس از کمتر از ده دقیقه رسیدگی، حکم اعدام را صادر کرد.
فرزند خانم طبری پیشتر در گفتوگو با هرانا روند دادرسی را «نمایشی و غیرقانونی» خوانده و گفته بود که مادرش به وکیل مستقل و فرصت دفاع مؤثر دسترسی نداشته است.
خانم طبری اکنون در نامهای از زندان که نسخهای از آن به دست هرانا رسیده به شرح ماوقع و پرونده خود پرداخته است. او نامهی خود نوشته است: «هیچ فعل مجرمانهای از من سر نزده و صدور حد محاربه یا بغی در حالی صورت گرفته که حتی مصادیق رفتار مجرمانه اثبات نشده است. درخواست من ابطال کامل این حکم ناعادلانه است.»
متن کامل نامه زهرا شهباز طبری از زندان لاکان رشت
«حکم من: بغی از طریق عضویت در گروه تروریستی منافقین.
تبلیغ علیه نظام = ماده پانصد، یک سال حکم داد.
بغی از طریق عضویت در… = به عنوان محارب طبق مواد ۲۸۲ و ۲۸۳ که به سبب بغی به استناد ماده ۲۸۷ صادر کردند.
ماده ۲۸۷: گروهی که در برابر اساس جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کند، باغی محسوب و در صورت استفاده از سلاح، اعضای آن به مجازات اعدام محکوم میگردند.
این ماده مصوب ۱۳۹۲ است ولی سازمان مجاهدین هیچ اقدام مسلحانهای از خیلی سال پیشتر از آن نداشته است و صرفاً یک گروه سیاسیعقیدتی است. پس استناد به این ماده اساساً درست نیست.
حکم بغی: که جرایم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب و غیره به گونهای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور شود، به اعدام محکوم میگردد.
کدام اقدام از طرف من در چارچوب بغی حکم صادر نموده؟ یا حتی در صورت بغی، شرط دارد و در غیر این صورت حبس تعزیری درجه پنج یا شش محکوم میگردد که اصلاً چنین اتهامی ثابت نشده که به حکم تبدیل شود. (درجه پنج ۲ تا ۵ سال، درجه شش ۶ ماه تا ۴ سال)
اما عنوان حکم یعنی «بغی از طریق عضویت در گروه تروریستی منافقین» که اولاً خود بغی طبق توضیح بالا اساساً نمیتوان نسبت داد ولی نکته مهم این است که سازمان مجاهدین مسلح نیست و اقدام مسلحانه انجام نداده و گروه تروریستی بودن آن هم جای سؤال دارد و باید ثابت شود که کدام ترور انجام گرفت.
ولی علاوه بر این، این عنوان را در زمانی که تاریخ جلسه دادگاه را به من دادند یعنی هشتم مهرماه ۱۴۰۴ من دیدم و قبل از آن گروه «گروهک منافقین» بوده است. چرا عنوان را تغییر دادند؟
وقتی در شروع دادگاه از قاضی سؤال کردم گفت «فرقی نمیکند»، در صورتی که خیلی فرق دارد.
و بعد در دادگاه با اختلال صدا روبهرو شدم و وقتی اعتراض کردم با یک تلفن رومیزی به دادگاه وصل شدم و فقط یک سؤال پرسید که «آخرین دفاع چیست؟» که جواب دادم ولی در صورتجلسه دقیق نیامد و ده دقیقه بیشتر طول نکشید و حکم مرگ صادر کرد.
سهشنبه دادگاه بود (پانزدهم مهرماه) ولی شنبه صورتجلسه را برای امضا آوردند که من اعتراضات را در همه جای آن نوشتم و چند صفحه ضمیمه کردم.
ولی جالب این است که حکم من قبل از صورتجلسه یعنی ساعت ۹:۲۰ صادر شده بود و برای دادن حکم صورتجلسه را به من دادند. و البته اختلال در سیستم صوتی در جلسه دوم بازپرسی من هم اتفاق افتاد و اساساً هیچ دادرسی و دادگاه عادلانهای نداشتم.
آنچه که در پروندهام گذاشتند:
۱. میگویند که روی یک تکه پارچه «زن، مقاومت، آزادی» نوشته بود را یک جا نصب کردم. حالا آیا این شعار اصلاً ضد حکومت است؟ و بعد اینکه هیچ مدرکی ارائه نکردند و فقط ادعا کردند و برای همین من گفتم باید حتماً ببینم. چی بود؟ کی بود؟ کجا بود؟
۲. یک ویس که روی گوشیام بود. من اصلاً آن را که در گوشی خانه ضبط شده بود، جایی ارسال نکرده بودم. چطور میتواند دلیل بغی باشد؟ آنهم حکم اعدام؟
ضمناً مسئولیت کیفری شخصی است. قانون مجازات اسلامی طبق ماده ۱۴۱ و ۱۴۲ مسئولیت کیفری به علت رفتار دیگری تنها در صورتی ثابت است که شخص به طور قانونی مسئول اعمال دیگری باشد.
ماده ۲ قانون فوق در تعریف جرم رد حکم بغی چون هیچ فعل مجرمانهای صورت نگرفته است مطابق ماده ۲۸۶ و صدور حد محاربه مغایر با ماده ۲۷۹ و درخواست ابطال کامل حکم صادره.»
***
زهرا شهباز طبری مهندس برق، عضو سازمان نظام مهندسی ایران و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد انرژی پایدار از دانشگاه Borås سوئد است. او پیشتر نیز به دلیل انتشار مطالب مسالمتآمیز در شبکههای اجتماعی بازداشت و پس از سه ماه با پابند الکترونیکی آزاد شده بود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
امروز خامنهای به مناسبت ۱۳ آبان، روز اشغال سفارت آمریکا، در انظار عمومی ظاهر شد تا بگوید:
۱. اشغال سفارت آمریکا، به عنوان بخشی از خاک سومین دولتی که ج.ا. را دو هفته بعد از سقوط نظام پیشین به رسمیت شناخت، اقدامی درست و انقلابی بود.
۲. مشکل ج.ا. با آمریکا ماهوی و غیرقابلحل است.
۳. هر وقت آمریکا دست از همراهی با «رژیم صهیونی» بردارد و همه پایگاههایش در منطقه را هم جمع کند، آنوقت میتوان مسائل را برای آینده دورتر بررسی کرد!
او با این سخنرانی نشان داد که چشم و گوش خود را به روی واقعیتهای کشور و جهان بسته است و در گذشته زندگی میکند. او با تداوم این روش، ایران را به سمت ویرانی هدایت میکند.
قانون اساسی نظام میگوید که رهبر باید از:
- صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه؛
- عدالت و تقوای لازم برای رهبری؛
- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برخوردار باشد.
همان روز که او در زمان جلوس بر صندلی رهبری گفته بود، باید به حال ملت خون گریست وقتی که اسم همچو آدمی به عنوان رهبر به میان بیاید. او با این سخنان بر فقدان صلاحیت افتا اعتراف کرده بود. امروز هیچیک از بقیه شرایط را هم ندارد. نه عادل است، نه تقوا دارد و نه بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و نه قدرت کافی برای رهبری.
او باید به دلیل زوال عقل و عدم توانایی فهم مسائل، دفترش را تعطیل کند و بیش از این با سرنوشت ایران و ۹۰ میلیون ایرانی بازی نکند.
اگر نهادهای عریض و طویل حاکمیتی، در کنار گذاشتن این ملای مخبط باز هم تعلل کنند و سرنوشت خود را با توهمات او گره بزنند، در فرجام تلخ او سهیم خواهند شد. شواهد بسیاری از شکلگیری طوفان و سونامی در اعماق جامعه حکایت دارند. شامه روباه منطقه بوی طوفان را بهتر از آقایان حس میکند. جنگ ۱۲ روزه حتماً به تصمیمسازان نظام تفهیم کرد که «جنگ میهنی» یک یاوه است و مردم ایران تحت هیچ شرایطی به دفاع از حکومتی برنمیخیزند که به مسبب اصلی سیهروزی آنها بدل شده است.
تلگرام نویسنده
https://t.me/apurmandi
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
طبقه متوسط بیریشه؛ گذار از کنش گری به رانتمحوری
تحولات اجتماعی و اقتصادی دهه گذشته در ایران، نه تنها باعث تضعیف طبقه متوسط سنتی شده، بلکه ماهیت این طبقه را نیز دگرگون ساخته است. بر همین اساس ما امروز با “طبقه متوسط بیریشه” ای روبرو هستیم که فاقد ویژگیهای کلاسیک طبقه متوسط از جمله دغدغههای جمعی، کنشگری در عرصه عمومی و اخلاق مدنی است و جای خود را به طبقهای داده که بقا و تحرک اجتماعی خود را از طریق رانت، مصرف گرایی فردی و انفعال در برابر نابسامانیها تعریف میکند.
طبقه متوسط واقعی در هر جامعه، همواره به عنوان موتور محرک توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شناخته شده است. با این حال، در سالهای اخیر، بسیاری از صاحبنظران از “افول” یا تضعیف شدید این طبقه سخن میگویند. به نظر میرسد به جای ناپدید شدن کامل طبقه متوسط سنتی، ما با ظهور گونهای جدید از طبقه متوسط روبرو هستیم که مولفه های رفتاری و ارزشی آن در تضاد با نقش تاریخی این طبقه قرار دارد.
طبقه متوسط سنتی در ایران، متکی بر سرمایه فرهنگی، تحصیلات عالی، اشتغال در بخش دولتی و خصوصی رسمی، و باورمندی به پیشرفت تدریجی و اصلاحات ساختاری بود. این طبقه همچنین، حامل ارزشهایی مانند قانونگرایی، شفافیت و مسئولیتپذیری اجتماعی بود.
تحت تأثیر تورم افسارگسیخته ، تحریمها و خالی شدن حوزه عمومی و ناپایداری برنامه ها در نظام حکم رانی، این طبقه نه تنها توان اثر گذاری و جریان سازی خود را از دست داده است بلکه در چنین خلائی، نیرو و قشر جدیدی متولد شده است که من نام ان را ” طبقه متوسط بی ریشه” می نامم.
این طبقه متوسط جدید فقدان دغدغه جمعی است و خود را موظف به دفاع از حقوق عامه یا پیگیری عدالت اجتماعی نمیداند.مشروعیت خود را از طریق رانت دنبال می کند و همانند “دولت رانتیر” که درآمدش را از منابع خارجی (مانند نفت) میگیرد، این طبقه نیز موقعیت خود را نه از طریق تولید یا خلاقیت، بلکه از طریق ارتباطات غیررسمی، فساد سیستمی و فرصتهای انحصاری حفظ میکند.
طبقه متوسط بیریشه در جامعه ایران، تمرکز بر لذتجویی فردی و لحظهای دارد. الگوی مصرف این طبقه، نه بر مبنای بازتولید ثروت و چرخش اقتصادی، بلکه بر اساس نمایش مادی ثروت و کسب لذتهای آنی شکل گرفته است.
این طبقه نسبت به وضعیت فرودستان جامعه نیز به شدت بیتفاوت است و بحرانهای اقتصادی برای این قشر نه یک تهدید که یک فرصت برای انباشت بیشتر است.
ماکس وبر بین “طبقه (موقعیت اقتصادی) و ” قشر”(منزلت اجتماعی) تمایز قائل میشد. طبقه متوسط بیریشه امروز، اگرچه ممکن است از رفاه نسبی برخوردار باشد، اما فاقد “منزلت اجتماعی” است؛ چرا که منزلت وبری، بر پایه احترام اخلاقی و پذیرش عمومی شکل میگیرد، نه ثروت غیرمولد.
این گروه، به جای کنشگری عقلانی در عرصه عمومی، به “قدرت بازی” یعنی استفاده ابزاری از نهادها برای حفظ امتیازات تمایل دارد و قدرت خود را از طریق دسترسی به رانتهای دولتی و شبهدولتی کسب میکند.
طبقه متوسط بی ریشه در جامعه ایران، مطابق نظریه هابرماس به “فضای عمومی” بعنوان عرصهای برای گفتوگوی آزاد و عقلانی شهروندان اعتقاد ندارد و اساسا درکی از جامعه مدنی در حوزه عمومی ندارد و با کارکرد خود تضعیف هرچه بیشتر این فضا دامن میزند.
به اعتقاد نویسنده ، “طبقه متوسط بی ریشه” در جامعه ایران شکاف اجتماعی و طبقاتی کنونی را عریان تر کرده است و به بازی گیری رانت محور تبدیل شده است که خشونت پنهان را بازتولید می کند. از طرفی بیتفاوتی این طبقه به رنج فرودستان، خشم عمیقی را در جامعه دامن میزند که میتواند به خشونتهای ساختاری بینجامد.
جامعه امروز ایران، در فقدان طبقه متوسط واقعی خود در مواجهه با گونهای جدید از طبقه ای قرار دارد که با منطق رانت و بیمسئولیتی اجتماعی عمل میکند ونباید آن را با طبقه متوسط تحول گرا اشتباه گرفت. بر این اساس بدون احیای طبقه متوسط اصلاح گرا و دارای مسئولیت اجتماعی، چشمانداز توسعه ایران با مانعی جدی روبرو خواهد بود.
منبع: عصر ایران
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
میدلایست فوروم (Middle East Forum)
۲ نوامبر ۲۰۲۵
* تحقیر و دگرگونی: جمهوری اسلامی پس از جنگ دوازدهروزه
* جنگ دوازدهروزه، رویارویی مستقیم پس از ۴۵ سال نبرد نیابتی
جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، ضعفهای بنیادین جمهوری اسلامی را در عرصههای نظامی، راهبردی و ایدئولوژیک آشکار ساخت و به نقطه عطفی در تاریخ این حکومت بدل شد. ناتوانی دولت ایران در دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی خود، اعتبار رژیم را تضعیف کرد، محدودیتهای بازدارندگی آن را برملا ساخت و مباحثات درونی درباره آینده نظام را تشدید نمود.
این نوشتار به بررسی علل، روند و پیامدهای جنگ پرداخته و تأثیر آن بر ساختار حکمرانی، ایدئولوژی و جایگاه منطقهای ایران را تحلیل میکند. نویسنده استدلال میکند که این درگیری، روند ازهمگسیختگی راهبردی رژیم را شتاب بخشید؛ در نتیجه، سرکوب داخلی افزایش یافت، چرخشی به سوی ناسیونالیسم پدید آمد و بازسازی نهادی در دستور کار قرار گرفت، در حالی که ایران بیش از پیش در برابر بحرانهای آینده آسیبپذیر شد.
مسیر تاریخی تا جنگ دوازدهروزه
جنگ دوازدهروزه، نبرد نیابتی ۴۵ ساله میان ایران و اسرائیل را به رویارویی مستقیم تبدیل کرد. برای بیش از چهار دهه، رقابت دو طرف نه بر سر مرزها، بلکه بر پایه ایدئولوژی و رقابت راهبردی تعریف میشد.
از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی بخش قابل توجهی از هویت و مشروعیت خود را بر مخالفت با اسرائیل بنا کرده است؛ از حمایت از آرمان فلسطین و پشتیبانی از گروههای مسلحی چون حزبالله و حماس گرفته تا وعده نابودی «رژیم صهیونیستی». در مقابل، اسرائیل تلاش کرد نفوذ منطقهای و برنامه هستهای ایران را از طریق عملیات پنهانی، ترورهای هدفمند و حمله به داراییهای ایران در سراسر خاورمیانه مهار کند.
۷ اکتبر ۲۰۲۳ نقطه عطفی در این رابطه بود. حمایت جمهوری اسلامی از حماس، حزبالله و سایر گروههای نیابتی، درگیری را از سطح جنگ سایهها به مرحله رویارویی مستقیم سوق داد. اسرائیل در آوریل ۲۰۲۴ با حمله به کنسولگری ایران در دمشق پاسخ داد که به کشته شدن چند تن از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید. دولت ایران در واکنش، «عملیات وعده صادق ۱» را آغاز کرد — نخستین حمله مستقیم موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل — که عمدتاً توسط سامانههای دفاعی اسرائیل با کمک ایالات متحده خنثی شد.[۱]
در پی آن، چرخهای از حملات تلافیجویانه شکل گرفت: اسرائیل فؤاد شکر (از فرماندهان حزبالله)، اسماعیل هنیه (رهبر حماس) و حسن نصرالله (دبیرکل حزبالله) را ترور کرد. این ترورها موجب شد ایران در اکتبر ۲۰۲۴ «عملیات وعده صادق ۲» را اجرا کند؛ حملهای گسترده با موشک و پهپاد. اما دفاع هوایی اسرائیل خسارتها را به حداقل رساند و ناکامی استراتژیک تهران را آشکار کرد. اسرائیل نتیجه گرفت که برنامه موشکی ایران، با وجود وسعتش، از دقت و قدرت تخریبی ادعایی برخوردار نیست و بیش از آنکه تهدیدی واقعی باشد، «ببری بیدندان» است.
این چرخهی متقابل حملات، زمینه انفجار درگیری مستقیم ژوئن ۲۰۲۵ را فراهم کرد. تداوم غنیسازی اورانیوم از سوی ایران تا سطح بالای ۶۰ درصد، نگرانیهای اسرائیل و آمریکا را در مورد نزدیک شدن تهران به آستانه توان هستهای نظامی افزایش داد. در ۱۳ ژوئن، اسرائیل «عملیات طلوع شیران» را آغاز کرد و زیرساختهای هستهای و نظامی ایران از جمله سایت نطنز را هدف قرار داد، که منجر به کشته شدن چند فرمانده ارشد شد. ایران بلافاصله واکنش نشان داد و با شلیک بیسابقهی حدود ۹۰۰ موشک بالستیک و ۱۰۰۰ پهپاد رزمی به اسرائیل پاسخ داد. هرچند برخی موشکها از سامانههای دفاعی عبور کرده و موجب مرگ بیش از ۲۸ غیرنظامی شدند، اما در مقایسه با حجم عظیم حمله، خسارات محدود بود.[۲]
این نابرابری آشکار بود: ایران بزرگترین حمله موشکی تاریخ خود را انجام داد، اما بخش اعظم آن بیاثر شد. نقطهی سرنوشتساز زمانی رقم خورد که ایالات متحده وارد نبرد شد و یک هفته پس از آغاز عملیات اسرائیل، تأسیسات زیرزمینی عمیق فردو و نطنز را هدف قرار داد.
قدرت توخالی جمهوری اسلامی
علیرغم تبلیغات رسمی حکومت، این جنگ شکستآور و تحقیرآمیز بود. بیش از هر چیز، جنگ دوازدهروزه ضعفهای ساختاری جمهوری اسلامی و نیروی مسلح ایدئولوژیک آن — سپاه پاسداران انقلاب اسلامی — را آشکار ساخت و برتری فناورانه اسرائیل را نشان داد.
دکترین نظامی ایران همواره بر «نبرد نامتقارن» استوار بوده است؛ یعنی استفاده از نیروهای نیابتی، ابزارهای سایبری و موشکها برای جبران ضعف در توان نظامی متعارف.[۳] اما در جریان جنگ دوازدهروزه، تهران خلاقیت راهبردی خود را کنار گذاشت و به حملات پیشبینیپذیر موشکی و پهپادی متوسل شد؛ حملاتی که بیشترشان خنثی شدند.[۴]
علت اصلی تحقیر رژیم و بازوی مسلح ایدئولوژیک آن، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، را میتوان در ماهیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی جستوجو کرد؛ ماهیتی که به گفته پژوهشگران، به «کودنسازی ساختاری حکومت» و گسترش فساد گسترده در میان نخبگان حاکم انجامیده است.[۵]
در طول بیش از چهار دهه از تأسیس جمهوری اسلامی، رهبران آن بهرغم حفظ قدرت سرکوب، توانایی یادگیری، انطباقپذیری و حکمرانی کارآمد را از دست دادهاند. از آغاز شکلگیری نظام، تکیه آن نه بر شایستگی و برنامهریزی، بلکه بر ایدئولوژی، رانتپراکنی و سرکوب بوده است. به جای اصلاح ناکارآمدیها، حکومت همواره بر شعارهای خشک و تکراری پافشاری کرده و بدینسان شایستهسالاری را تضعیف کرده است.
مناصب دولتی نه بر پایه مهارت و تخصص، بلکه بر اساس میزان وفاداری به نظام توزیع میشود، و همین امر کارآمدی نهادها را از میان برده است. در درون سپاه پاسداران — ایدئولوژیکترین نهاد رژیم — روند جذب نیرو، آموزش و ارتقا بهشدت تابع میزان وفاداری به رهبر و پایبندی ایدئولوژیک است.[۶]
یکی از نمونههای مشهور از زوال شایستگی و «احمقسازی ساختاری» سپاه در سال ۲۰۲۰ و در جریان همهگیری کووید-۱۹ رخ داد. در اوج بحران کرونا، سپاه دستگاهی به نام «کرونا فایندر (مُستعان)» رونمایی کرد و مدعی شد که این ابزار میتواند ویروس را در فاصله چند ثانیه از راه دور شناسایی کند. تنها دو روز بعد روشن شد که این ادعا دروغی بیش نبوده و دستگاه مذکور اختراعی جعلی است که فردی برای فروش به سپاه ارائه کرده بود — ماجرایی که هم درماندگی سپاه را آشکار کرد و هم آسیبپذیری آن در برابر ادعاهای شبهعلمی را برملا ساخت.[۷]
این جایگزینی ایدئولوژی و تبلیغات بهجای تخصص و شایستگی، که منجر به «احمقسازی ساختار دولت و سپاه» شده است، در جنگ دوازدهروزه نیز خود را نشان داد و موجب فلج عملکردی سپاه شد. فساد و رانتخواری نیز بیشتر بر ضعف ساختار افزوده و نیروهای نظامی به جای خدمت به منافع عمومی، به ابزار ثروتاندوزی نخبگان حاکم بدل شدهاند.
پیامدهای جنگ دوازدهروزه
جنگ دوازدهروزه صرفاً یک درگیری کوتاهمدت نبود؛ بلکه شکافی عمیق پدید آورد که پیامدهای آن بهصورت بنیادی ساختار درونی، ایدئولوژی، سیاستگذاری و مسیر تحول بلندمدت جمهوری اسلامی را دگرگون میکند.
نخستین و آشکارترین پیامد، ضربه سنگین به زیرساختهای هستهای و نظامی ایران بود. حملات دقیق اسرائیل و آمریکا تأسیسات غنیسازی، انبارهای تسلیحاتی و مراکز فرماندهی را بهشدت تخریب کرد و برنامه هستهای ایران را سالها به عقب راند؛ همزمان ضعفهای آشکار در سامانه پدافند هوایی و ساختار فرماندهی ایران را برملا ساخت.[۸]
صدها میلیارد دلاری که جمهوری اسلامی در طول دههها صرف پروژه هستهای کرده بود، در عرض چند دقیقه نابود شد و رژیم و حامیانش را در شوک فرو برد. زیانها تنها به تجهیزات محدود نماند؛ مرگ بیش از ۳۰ فرمانده ارشد، دهها دانشمند و صدها عضو سپاه پاسداران، اعتبار رژیم، رهبر آن و گارد محافظش را بهشدت تضعیف کرد.
برای دههها، سیاست منطقهای ایران بر پایه دستیابی به هژمونی منطقهای و معرفی کشور بهعنوان اُمّالقُری یا «مادر شهرهای جهان اسلام» استوار بود — هدفی که از طریق نابودی اسرائیل و «آزادی فلسطین» دنبال میشد. در این مسیر، ایجاد «محور مقاومت»، گسترش شبهنظامیان اسلامگرا و توسعه برنامههای موشکی ابزار تحقق این اهداف بودند.
اما پس از ۷ اکتبر، و بهویژه پس از جنگ دوازدهروزه، این ساختار بهشدت فروریخت. دفاع برتر اسرائیل و حمایت غرب، کارایی شبکه نیابتی ایران را به حداقل رساند. ناتوانی این نیروها در تغییر مسیر جنگ، هم کارکرد و هم آسیبپذیری «محور مقاومت» را نمایان کرد. رهگیری گسترده موشکها و پهپادهای ایرانی نشان داد که فناوری آنان در میدان واقعی نبرد بسیار پایینتر از ادعاهاست.
علاوه بر این، جنگ محدودیتهای همکاری ایران با روسیه و چین را نیز آشکار کرد. با وجود شعار «نگاه به شرق»، مسکو و پکن در جریان بحران تنها حمایتی نمادین نشان دادند و از رویارویی با اسرائیل یا آمریکا خودداری کردند. این رویداد نشان داد که اتحادهای ایران بیشتر ماهیتی معاملهمحور دارند تا راهبردی.
ناپدید شدن خامنهای
شاید مهمترین پیامد جنگ دوازدهروزه، شتاب در فرسایش اقتدار آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی بود. این درگیری در زمانی روی داد که بهدلیل کهولت سن و وخامت حال او، پرسشهای مربوط به جانشینی به موضوعی جدی در درون نظام تبدیل شده بود.
طی دههها، حکومت کوشیده بود پیرامون رهبر نوعی «فرّه قدسی» و چهرهای معصوم خلق کند.[۹] اما شکست نظامی تحقیرآمیز ژوئن ۲۰۲۵ این تصویر را در هم شکست و خطاهای محاسباتی و ضعفهای راهبردی او را آشکار کرد. آنچه پیشتر نشانه «قدرت و مصونیت مطلق» قلمداد میشد، اکنون شکننده جلوه کرد و حتی اعتماد وفاداران سرسخت را لرزاند.
پیامدهای شکست، پایههای اجتماعی نظام را نیز متزلزل ساخت. بسیاری از حامیان رژیم، که تبلیغات رسمی آنان را قانع کرده بود اسرائیل هرگز جرأت حمله به ایران را نخواهد داشت، با واقعیتی تلخ روبهرو شدند. نتیجه جنگ نهتنها آن توهم را از میان برد، بلکه شک و تردید را در میان نسل جوانتر نیروهای تندرو نیز برانگیخت — نسلی که تا پیش از آن، روایت خامنهای از قدرت و برتری را بیچونوچرا پذیرفته بود.
یکی از عوامل فروپاشی کیش شخصیت آیتالله خامنهای، غیبت ناگهانی او از انظار عمومی در آغاز جنگ بود. خامنهای که پیشتر چهرهای حاضر در صحنه و مداخلهگر در کوچکترین امور کشور شناخته میشد، در جریان جنگ تقریباً از دید عموم ناپدید شد. گزارشها حاکی از آن بود که وی برای حفظ جان خود، در پی ترورهای هدفمند اسرائیل علیه فرماندهان نظامی و امنیتی ایران، به پناهگاهی امن منتقل شده است.
این غیبت صرفاً فیزیکی نبود؛ بلکه به معنای غیبت در تصمیمسازی و سیاستگذاری نیز بود. در بیش از سه دهه گذشته، خامنهای شخصاً در جزئیترین امور کشور دخالت کرده است — از انتخاب نام خودروهای تولید داخل تا دستور توقف پخش برنامههای تلویزیونی که خوشایندش نبود.اکنون محو حضور عمومی او، شایعات گستردهای را در داخل و خارج از ایران درباره شکلگیری خلأ قدرت در رأس نظام برانگیخته است.[۱۰] ناپدید شدن خامنهای بهعنوان محور وحدت ساختار حکمرانی، نشانهای از آغاز فروپاشی الگوی حکومت دینی بود که از سال ۱۳۵۸ بر کشور سایه افکنده است.
تمرکززدایی از فرآیند تصمیمگیری
پس از ناپدید شدن خامنهای از عرصه عمومی، دفتر او (بیت رهبری) تلاش کرد کنترل خود را بر نهادهای نظامی-امنیتی و طبقه سیاسی حفظ کند. جنگ دوازدهروزه موجب افزایش نقش نهادهای انتصابی — بهویژه دفتر رهبری — شد، اما همزمان به گسترش تمرکززدایی در سطوح محلی نیز انجامید. به گفته معاون اول رئیسجمهور، محمدرضا عارف، دولت ایران بهطور رسمی طیفی از اختیارات اجرایی را به استانداران تفویض کرده است — اقدامی که گامی مهم بهسوی تمرکززدایی اداری محسوب میشود.[۱۱]
در آغاز جنگ، دولت پزشکان بخشنامهای صادر کرد که بر اساس آن، بخشی از مسئولیتهایی که پیشتر در اختیار هیئت وزیران بود، به استانداران منتقل شد. این اختیارات شامل حوزههایی چون امنیت ملی و سیاستگذاری کلان کشور نیز میشد. بر اساس این دستور، تصمیمات استانداران در حوزههای واگذارشده، از نظر قانونی همسنگ تصمیمات رئیسجمهور و هیئت دولت تلقی میشود. هرچند وزارتخانهها و معاونتهای ریاستجمهوری همچنان نقش اجرایی دارند، هدف از این تغییر، تقویت مدیریت منطقهای، کاهش بروکراسی، افزایش کارآمدی و تطبیق حکمرانی با نیازهای محلی عنوان شده است.[۱۲]
این تفویض قدرت در حوزه امنیت نیز مشهود است. واحدهای استانی سپاه پاسداران اکنون نقش پررنگتری در حفظ نظم سیاسی و مهار ناآرامیها یافتهاند و برای شرایطی آماده میشوند که در آن، زنجیره فرماندهی مرکزی مختل گردد — همچون دوران جنگ. سپاههای استانی (سپاه استانی) که در سال ۲۰۰۸ تأسیس شدند، مأموریت دارند تا اقتدار سپاه را در سطح محلی تثبیت کرده و کنترل دقیقتری بر استانهای کشور اعمال کنند.[۱۳] در جریان جنگ دوازدهروزه، این سپاههای استانی نقش محوری در نظارت و کنترل جامعه ایران ایفا کردند تا از بروز اعتراضات گسترده جلوگیری کرده و بقای رژیم را تضمین نمایند.[۱۴]
تلاش برای وحدت نخبگان
خامنهای همچنین پس از جنگ دوازدهروزه، برای مقابله با خطر شکاف درونی میان نخبگان حاکم، کوشیده است انسجام درونی رژیم را تقویت کند.[۱۵] نمونه بارز این تلاش، انتصاب علی لاریجانی به ریاست شورای عالی امنیت ملی (شعام) است. در چهار سال گذشته، لاریجانی — که زمانی از چهرههای کلیدی نظام به شمار میرفت — از صحنه سیاسی کنار گذاشته شده بود. شورای نگهبان در دو انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ و ۲۰۲۴ صلاحیت او را رد کرد که نشانه سقوط نفوذش در ساختار قدرت بود. بازگشت او به یکی از مهمترین مناصب کشور، نشان میدهد که خامنهای برای بازگرداندن نخبگان حذفشده و تحکیم وفاداری در میان جناحهای مختلف سیاسی، روحانی و امنیتی تلاش میکند.
انتصاب لاریجانی به ریاست شعام نه از سر اعتماد، بلکه از روی ناچاری و ضرورت است — تلاشی برای نمایش وحدت، مهار شکافهای درونی، و تمرکز بر بقای نظام و بازسازی اقتصادی به جای استمرار تقابل ایدئولوژیک.
شورای عالی امنیت ملی بالاترین نهاد تصمیمگیری در حوزه امنیت، دفاع و سیاست خارجی ایران است. بنابراین، تغییر در ترکیب و مدیریت آن بازتابی از بازآرایی نهادی و راهبردی در ساختار کل نظام محسوب میشود. بازگشت لاریجانی همچنین نشانهای از ناخرسندی رهبر از عملکرد رئیس پیشین شورا، سردار علیاکبر احمدیان است. ضعف پاسخ نظامی ایران در جنگ، بخشی به ناکارآمدی شعام و احمدیان — از چهرههای تندرو سپاه — نسبت داده میشود.[۱۶]
ظهور دوباره لاریجانی همچنین به دلیل تضعیف و حذف نخبگان تندرو پس از جنگ ممکن شد. بسیاری از افرادی که در ترورهای اسرائیل کشته شدند، از جناح افراطی نظام بودند؛ از جمله فرماندهان سپاه، رئیس سازمان اطلاعات و معاونانش، و حتی فرمانده کل سپاه، سردار حسین سلامی — همان کسانی که پیشتر حذف نیروهای عملگرا و میانهرو مانند لاریجانی را طراحی کرده بودند.
حذف فرمانده کل سپاه پاسداران و از میان رفتن اعتبار آن، به اصلاحطلبان جسارت بخشید تا بار دیگر صدای خود را بلند کرده و خواستار تغییر بنیادین در رویکرد نظام شوند. چند روز پس از پایان جنگ، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین، مقالهای در نشریه «Foreign Policy» منتشر کرد و در آن خواستار یک «تغییر پارادایم اساسی» بهسوی اصلاحات داخلی و مذاکره شد.
به دنبال او، چهرههایی همچون حسن روحانی، رئیسجمهور پیشین، و گروههای اصلاحطلب نیز درخواستهایی مشابه برای گشایش سیاسی، بازسازی ساختاری و تغییر در سیاستهای کلان نظام مطرح کردند. آنان در قالب یک طرح ۱۱ مادهای از حکومت خواستند بهصورت داوطلبانه غنیسازی اورانیوم را متوقف کرده و اجازه بازرسیهای کامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی را بدهد تا در مقابل، تحریمها لغو شوند.[۱۷]
اما دفتر خامنهای، رسانههای وابسته به سپاه و نهادهای امنیتی بلافاصله این پیشنهادها را خائنانه و نشانه تسلیم در برابر غرب توصیف کردند. تندروها نیز بهشدت واکنش نشان دادند. غلامحسین محسنیاژهای، رئیس قوه قضائیه و منصوب مستقیم خامنهای، این اظهارات را «بیانیهای در جهت خواست دشمن» دانست، آنهم در شرایطی که «دشمن به کشور حمله کرده و همچنان تهدید میکند.»[۱۸]
در همین حال، معاون سیاسی سپاه نیز ظریف و دیگر اصلاحطلبان را به باد انتقاد گرفت و گفت: «این گروه باید افکار خود را تغییر دهند و همراه مردم در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کنند.»[۱۹]
با وجود امید برخی ناظران به اینکه جنگ دوازدهروزه شاید به اعتدال و عادیسازی رفتار نظام بینجامد، حضور و قدرتیابی تندروها در ساختار تصمیمگیری این احتمال را بسیار اندک کرده است.
تشکیل شورای دفاع ملی
همچون بحرانهای گذشته، واکنش جمهوری اسلامی به جنگ دوازدهروزه نیز شامل تغییرات نهادی و جابهجایی در سطح مدیران ارشد بود. در پی این جنگ، نهاد تازهای با عنوان شورای دفاع ملی تشکیل شد که وظیفه آن متمرکزسازی برنامهریزی نظامی، تقویت هماهنگی بیننهادی و تسریع واکنش در شرایط بحران است.[۲۰]
این تصمیم، گامی مهم تلقی میشود. شورای دفاع ملی در دوران جنگ ایران و عراق ایجاد شده بود اما در سال ۱۹۸۹ جای خود را به شورای عالی امنیت ملی (شعام) داد. اکنون، پس از جنگ ژوئن ۲۰۲۵، این شورا بار دیگر در چارچوب شعام احیا شد تا ساختاری چابک و آماده در زمان جنگ فراهم آورد؛ ساختاری که بتواند هم به تهدیدهای خارجی پاسخ دهد و هم ناآرامیهای داخلی را مدیریت کند.
بر اساس اساسنامه جدید، رئیسجمهور ریاست شورا را بر عهده دارد و اعضای آن شامل رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه، فرماندهان ارشد نظامی و وزرای دفاع، اطلاعات و امور خارجه هستند.
به طور خلاصه، تشکیل مجدد شورای دفاع ملی نشاندهنده اولویتهای جدید جمهوری اسلامی در پر کردن خلأهای دفاعی و نظامی است که جنگ دوازدهروزه آشکار کرد. این اقدام گویای آن است که حکومت بیش از آنکه به اصلاحات سیاسی بیندیشد، بر تقویت زنجیره فرماندهی و حفظ انسجام نظام تمرکز کرده تا بتواند از بحرانهای آینده جان سالم به در برده و در برابر فشارهای خارجی تابآوری نشان دهد.
چرخش به سوی ناسیونالیسم
در کنار بازسازی ساختار قدرت و ایجاد نهادهای جدید، جمهوری اسلامی کوشید از احساسات ملیگرایانه برای بازسازی مشروعیت خود بهره گیرد. حکومت تلاش کرد جنگ را بهعنوان «مقاومت قهرمانانه در برابر تجاوز صهیونیستی» تصویر کند.
با افول مشروعیت انقلابی، رهبران نظام بیش از پیش به ملیگرایی بهعنوان منبع جدید اقتدار تکیه کردند — با تأکید بر غرور ایرانی، حاکمیت ملی و مظلومیت تاریخی ایران. این روند، چرخشی تاکتیکی و کوتاهمدت از روحانیتمحوری به سوی روایت ملیگرایانه بود که هدف آن ایجاد وحدت در جامعهای از همگسیخته بهنظر میرسید.
نمونهای چشمگیر از این تغییر، کارزار تبلیغاتی جدید شاخه فرهنگی سپاه پاسداران بود که کوشید جمهوری اسلامی را با اسطورههای ایران باستان پیوند دهد — اسطورههایی که از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ سرکوب شده بودند. محور این تلاش، افسانهی آرش کمانگیر بود؛ پهلوانی که جان خود را فدای تعیین مرز ایران و توران کرد.
در تبلیغات رسمی پس از جنگ، آرش در قالب نمادین به قهرمانی بدل شد که تیرهای خود را به سوی اسرائیل پرتاب میکند — تصویری که جمهوری اسلامی را وارث «قهرمانی و مقاومت باستانی ایرانیان» معرفی میکرد.[۲۱]
خامنهای نیز — که سالها منتقد سرسخت ناسیونالیسم ایرانی بود — پس از جنگ کوشید خود را در هیئت رهبر ملیگرا نشان دهد؛ از جمله با ترویج سرودهای میهنی به جای سرودهای مذهبی. حتی رسانههای وابسته به سپاه در برخی مطالب منتشرشده در وبسایتهای خود، لحن تبلیغاتی خود را با غرور ملی ایرانیان هماهنگ کردند.[۲۲]
اما این دگرگونی، خطرهایی جدی در پی داشت. با کمرنگ شدن هویت انقلابی و ایدئولوژیک نظام، آن «چسب ایدئولوژیکی» که دههها پایگاه تندروها را یکپارچه نگاه میداشت، تضعیف شد. از سوی دیگر، فاصله میان تبلیغات رسمی و واقعیت زندگی مردم آشکار بود. بسیاری از ایرانیان، که از فقر، فساد و انزوا رنج میبردند، باور نکردند که حکومت در حال «دفاع از میهن» است و برعکس، رهبری را به دلیل تحریک جنگ و ناتوانی در دفاع واقعی از کشور مورد انتقاد قرار دادند.
تشدید سرکوب داخلی
به همین دلیل، جمهوری اسلامی در داخل کشور میزان سرکوب سیاسی را بهطور چشمگیری افزایش داده تا کنترل خود را بر جامعه مستحکمتر کند. در پی یک شکست نظامی، بسیاری از حکومتهای اقتدارگرا برای نمایش قدرت، صدای مخالفان را خاموش کرده و روشنفکران را قربانی میسازند تا ناکامیهای خود را پنهان کنند.
بر اساس گزارشهای عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، جمهوری اسلامی ایران با ادعای «حفظ امنیت ملی» دست به موجی از سرکوب گسترده زده است. بیش از ۲۰ هزار نفر — شامل فعالان مدنی، مخالفان سیاسی و کنشگران اجتماعی — بازداشت شدهاند. همچنین، اقلیتهای قومی و مذهبی بهعنوان «جاسوس اسرائیل» هدف بازداشتهای گزینشی قرار گرفتهاند.[۲۳]
کنترل اجتماعی از مسیر فرهنگ
با وجود فشارهای شدید سیاسی، حکومت تلاش کرده است تا در عرصه فرهنگی و اجتماعی چهرهای بازتر از خود نشان دهد؛ از جمله با برگزاری کنسرتهای عمومی موسیقی در سراسر کشور.
نامهای محرمانه که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فاش شده، نشان میدهد که دولت قصد داشت از ابزارهای فرهنگی برای کنترل اجتماعی استفاده کند. طبق این سند، وزارت ارشاد با هماهنگی کنسرتها، نمایشهای خیابانی و تئاترهای محلی در شهرها و روستاها، بهدنبال آن بود تا حس «وحدت ملی» را تقویت کرده و تنشهای اجتماعی را کاهش دهد. در واقع، این وزارتخانه فعالیتهای هنری را نه صرفاً تفریحی، بلکه ابزاری در خدمت امنیت ملی تعریف کرده بود.[۲۴]
با این حال، این ابتکار با مخالفت شدید جناح تندرو روبهرو شد و در نهایت، منجر به برکناری معاون هنری وزارت ارشاد شد؛ کسی که از طراحان اصلی این برنامه بود. برکناری او نشان میدهد که تندروها همچنان قادرند حتی کوچکترین اصلاحات اجتماعی را متوقف کنند و شکافها و تناقضهای درونی نظام چنان عمیق است که هرگونه نوآوری، هرچند محدود، به سرعت خفه میشود.
سناریوهای آینده برای ایران
ایران در نقطه عطفی تاریخی قرار دارد. نزدیک به دو ماه پس از پایان جنگ خردادماه، جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است از پیامدهای آن رهایی یابد.
رهبر جمهوری اسلامی وضعیت کنونی را «نه جنگ و نه صلح» توصیف کرده است؛ وضعیتی که کشور و جامعه را در حالتی از رکود و انتظار فرو برده و بسیاری را نگران دور جدیدی از درگیری کرده است، زیرا هیچیک از عواملی که حمله اسرائیل را رقم زد، هنوز حل نشدهاند.
جمهوری اسلامی همچنان بر مواضع ضداسرائیلی خود پافشاری میکند و خواستار اتحاد جهان اسلام برای «آزادی فلسطین» است. بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۶۰ درصد همچنان بازیابی نشده است. اگرچه برنامه موشکی و محور مقاومت ایران بهشدت تضعیف شده، اما هنوز بهطور کامل از میان نرفته و در صورت وجود منابع و فرصت، میتواند احیا شود.
به بیان دیگر، ایران اکنون وارد عصر پس از جنگ سایهها شده است؛ عصری که در آن شکست بازدارندگی و تصلب ایدئولوژیک، دشمنان را به سمت درگیری مستقیم سوق میدهد.
در این شرایط، سه سناریوی احتمالی برای آینده ایران قابل تصور است:
۱. اصلاحات تاکتیکی محدود
افزایش فشار اصلاحطلبان میتواند به تغییرات جزئی و سطحی منجر شود، مانند ازسرگیری مذاکرات هستهای. با این حال، سلطه تندروها دامنه این اصلاحات را بسیار محدود نگه خواهد داشت.
در این سناریو، راهبرد بقای خامنهای بر «تحمل فشارها، افزایش سرکوب، و صبر تا پایان دوران ترامپ و نتانیاهو طی سه سال آینده» متمرکز است. چنین رویکردی شاید به ثبات موقت منجر شود، اما ریشه بحرانها را حل نخواهد کرد.
۲. رکود و انسداد مزمن
در این مسیر، رژیم به سرکوب و دستکاری اجتماعی ادامه میدهد و بدون رفع ضعفهای ساختاری، صرفاً بقای خود را حفظ میکند.
با توجه به فلج نهادی جمهوری اسلامی و عدم تمایل رهبران آن به تغییر ایدئولوژی، مذاکرهای مؤثر نخواهد بود، زیرا حکومت قصدی برای کنار گذاشتن برنامه هستهای ندارد.
نتیجه محتمل این سناریو، انزوای بیشتر و فروپاشی اقتصادی تدریجی است.
۳. تشدید بحران و فروپاشی
تداوم سرپیچی از تعهدات هستهای، از جمله پنهانکردن اورانیوم غنیشده یا خودداری از همکاری واقعی با آژانس انرژی اتمی، میتواند به واکنشهای جدید اسرائیل یا آمریکا منجر شود — واکنشهایی که احتمالاً با اعتراضات داخلی یا فروپاشی درونی نظام همراه خواهد بود.
اگرچه این سناریو کمتر محتمل است، اما در صورت شکاف بیشتر در میان نخبگان حاکم، میتواند به واقعیت بپیوندد.
جمعبندی: حکومتی سردرگم، جامعهای فلج
جنگ دوازدهروزه، نقاط ضعف بنیادین جمهوری اسلامی را آشکار کرد — از ناکارآمدی نظامی گرفته تا فرسایش مشروعیت سیاسی.
پاسخ رژیم به بحران، یعنی افزایش سرکوب، تحریک احساسات ملیگرایانه، جابهجایی نخبگان و بازسازی نهادی، تلاشی برای بقاست؛ تلاشی که نمیتواند کاهش کارآمدی و انزوای راهبردی نظام را پنهان کند.
این جنگ آغازگر مرحلهای جدید است: عصر پس از جنگ سایهها — دورانی که در آن شکست بازدارندگی و تصلب ایدئولوژیک میتواند به درگیریهای تازه بینجامد.
هرچند صدای اصلاحطلبان و خواست تغییر هنوز روزنهای از امید را زنده نگه داشته است، اما مقاومت تندروها و سکون ساختاری نظام نشان میدهد مسیر پیشِ رو ایران، مسیری پر از بحران و بنبست خواهد بود.
آینده کشور بستگی دارد به اینکه آیا نظام قادر خواهد بود با فشارهای داخلی و خارجی سازگار شود یا در برابر آنها فروبپاشد — رخدادی که تأثیرات عمیقی نهتنها بر ایران، بلکه بر سراسر منطقه خواهد داشت.
———————————
[1] Uzi Rubin, “Operation ‘True Promise’: Iran’s Missile Attack on Israel,” BESA Center, June 18, 2024. https://besacenter.org/operation-true-promise-irans-missile-attack-on-israel/.
[2] Amy Spiro, “These Are the 28 Victims Killed in Iranian Missile Attacks During the 12-Day Conflict,” The Times of Israel, June 29, 2025, https://www.timesofisrael.com/these-are-the-28-victims-killed-in-iranian-missile-attacks-during-the-12-day-conflict/.
[3] Matthew McInnis, The Strategic Foundations of Iran’s Military Doctrine (International Institute for Strategic Studies, December 2017), https://www.iiss.org/globalassets/media-library—content–migration/images/comment/analysis/2017/december/2-mcinnis2125.pdf.
[4] Emanuel Fabian, “The Israel-Iran War by the Numbers, After 12 Days of Fighting,” The Times of Israel, June 24, 2025, https://www.timesofisrael.com/the-israel-iran-war-by-the-numbers-after-12-days-of-fighting/.
[5] Saeid Golkar, “Personalization of Power in Iran: Regime Incompetency and Protests in Iran,” Journal of Peace and War Studies, 5th ed., 2023, Norwich University https://archives.norwich.edu/digital/collection/jpws/id/57/.
[6] Saeid Golkar, The Supreme Leader and the Guard: Civil-Military Relations and Regime Survival in Iran, Policy Note 58 (Washington Institute for Near East Policy, 2019), https://www.washingtoninstitute.org/uploads/Documents/pubs/PolicyNote58-Golkar.pdf.
[7] Fact Check: How Big of a Lie Is the Guards’ Coronavirus Detector?” IranWire, April 18, 2020, https://iranwire.com/en/fact-checking/66940/.
[8] Naimeh Namjoo, “Why Did Iran ‘Rapidly’ Lose Control of Its Airspace?” BBC Persian, June 23, 2025, https://www.bbc.com/persian/articles/cq6mg4p3j4zo; Robert Czulda, “The Cost of Weakness: Iran’s Air Defense Failures in the Face of Israel,” MENA Research Center, September 23, 2025, https://mena-studies.org/the-cost-of-weakness-irans-air-defense-failures-in-the-face-of-israel/.
[9] Saeid Golkar “The Developing Cracks in Khamenei’s Cult of Personality,” Washington Institute for Near East Policy, May 14, 2025, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/developing-cracks-khameneis-cult-personality.
[10] “The Supreme Leader Is Fading into the Shadows,” The Economist, July 30, 2025, https://www.economist.com/middle-east-and-africa/2025/07/30/irans-supreme-leader-is-fading-into-the-shadows.
[11] Iranian Students’ News Agency, “Aref: The Governor Can Be the Province’s President,” May 13, 2025, https://www.isna.ir/xdTpDD.
[12] “Delegation of Powers to Governors by the President / Pezeshkian: Governors in Provinces Represent the President,” Khabaronline, July 8, 2025, https://www.khabaronline.ir/xnLkY.
[13] Saeid Golkar, “Taking Back the Neighborhood,” The Washington Institute for Near East Policy, Policy Notes 81, June 4, 2020, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/taking-back-neighborhood-irgc-provincial-guards-mission-re-islamize-iran.
[14] Kasra Aarabi and Saeid Golkar, “Why Don’t the Iranian People Rise Up?,” Foreign Policy, July 3, 2025, https://foreignpolicy.com/2025/07/03/iran-regime-security-military-israel-war/.
[15] “Khamenei Calls for Unity as Hardliners Attack Iran’s Reformist Government,” Amwaj Media, July 17, 2025, https://amwaj.media/en/media-monitor/khamenei-calls-for-unity-as-hardliners-attack-iran-s-reformist-government.
[16] Saeid Golkar and Kasra Aarabi, “Ahmadian’s Appointment Completes Khamenei’s Purification Project,” Middle East Institute, June 6, 2023, https://www.mei.edu/publications/ahmadians-appointment-completes-khameneis-purification-project.
[17] “Iran’s Reformists: Regime Should Voluntarily Halt Uranium Enrichment,” Asharq Al-Awsat, August 18, 2025, https://english.aawsat.com/world/5176289-iran%E2%80%99s-reformists-regime-should-voluntarily-halt-uranium-enrichment
[18] “Ejei: The Reform Front’s recent statement was in line with the enemy’s wishes,” Mehr News Agency, August 25, 2025, https://www.mehrnews.com/news/6569879.
[19] “General Javani: Who Should Return to the People?,” Basirat, August 24, 2025, https://basirat.ir/fa/news/380396/سردار-جوانی-چه-کسانی-باید-به-مردم-برگردند.
[20] Alexander Grinberg, “Iran’s New Defense Council Will Not Resolve Tehran’s Pressing Security Issues,” Jerusalem Institute for Strategy & Security, September 15, 2025, https://jiss.org.il/en/grinberg-irans-new-defense-council/.
[21] “Municipality installs banners of Arash Kamangir with rockets on the streets of Tehran; Iranian historical myths defend the homeland,” Khabaronline, April 14, 2024, https://www.khabaronline.ir/photo/1894975.
[22] Patrick Clawson, “How Iran’s Turn to Nationalism Affects US Policy,” The Washington Institute for Near East Policy, July 8, 2025, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/how-irans-turn-nationalism-affects-us-policy.
[23] Human Rights Watch, “Iran: Authorities Unleash Wave of Oppression After Hostilities with Israel,” Human Rights Watch, September 2, 2025, https://www.hrw.org/news/2025/09/02/iran-authorities-unleash-wave-of-oppression-after-hostilities-with-israel.
[24] “Deputy Minister of Islamic Guidance: The National Security Council has approved holding street concerts,” Asriran, September 10, 2025, https://www.asriran.com/fa/news/1091533.
Published originally on October 30, 2025.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
تجارت نیوز: بانک جهانی به تازگی و در ادامه سلسله گزارشهای خود با عنوان «فقر و برابری»، آمارهای تازهای از وضعیت فقر و ضریب جینی در ایران ارائه کرده است. بر اساس دادههای جدید بانک جهانی، نرخ تورم ایران در سال ۱۴۰۴ صعودی بوده و درگیریهای اخیر نیز به تشدید تورم انتظاری دامن زده است. همچنین پیشبینی میشود که رشد اقتصادی نیز در میان مدت کاهشی شود. در نتیجه، برآوردها حاکی از آن هستند که در سال جاری، بیش از ۳۵ درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر قرار بگیرند.
برآورد ۳۵.۹ واحدی بانک جهانی از ضریب جینی ایران در سال ۲۰۲۳
بر اساس آمارهای بانک جهانی، ضریب جینی ایران در سال ۲۰۲۳ برابر با ۳۵.۹ واحد بوده است که نسبت به سال ۲۰۲۲ صعودی بوده است. نکته قابل توجه آن است که بانک جهانی، برآوردی خوشبینانهتر از دادههای مرکز آمار ایران مبنی بر ضریب جینی ۳۸.۲ واحدی در سال ۱۴۰۲ ارائه کرده است.
ضریب جینی یکی از مهمترین شاخصهای سنجش نابرابری درآمد در اقتصاد است و عددی بین صفر و یک را نشان میدهد. در این شاخص، عدد صفر به معنی توزیع کاملا برابر درامد یا ثروت و یک به معنای نابرابری مطلق در توزیع است. بنابراین هرچه عدد شاخص به صفر نزدیکتر باشد، وضعیت توزیع درآمد بهتر را نشان میدهد.
دو میلیون و ۲۵۳ هزار نفر در سال ۲۰۲۳ زیر خط فقر مطلق بودند
برآوردهای بانک جهانی نشان میدهد که در سال ۲۰۲۳، ۳۶ درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر درآمد ۸.۳۰ دلار در روز (خط فقر کشورهای با درآمد بالاتر از متوسط) زندگی میکردهاند که تعداد آنها بیش از ۳۲ میلیون و ۶۶۱ هزار نفر بوده است.
این در حالی است که در آن سال، نسبت جمعیت زیر خط فقر درآمد ۴.۲۰ دلاری (خطر فقر کشورهای با درآمد پایینتر از متوسط) معادل ۷.۵ درصد و جمعیت زیر خط فقر درآمد سه دلاری (فقر مطلق) معادل ۲.۵ درصد بوده است؛ به عبارت دیگر، در سال ۲۰۲۳ بیش از دو میلیون و ۲۵۳ هزار نفر زیر خط فقر مطلق بودهاند.
افزایش ۲.۵ میلیون نفری تعداد فقرا در سال ۲۰۲۵
دادههای بانک جهانی حاکی از آن هستند که بخش قابلتوجهی از جمعیت کشور، به ویژه زنان، افراد با سطح تحصیلات کمتر از دبیرستان و روستانشینان در وضعیت شکنندهای قرار دارند.
بر اساس پیشبینیهای این نهاد بینالمللی، ۲.۵ میلیون نفر تا پایان سال ۲۰۲۵ به جمعیت فقیر اضافه میشوند و نسبت جمعیت زیر خط فقر درآمد ۸.۳۰ دلاری از ۳۳.۲ درصد در سال ۲۰۲۴ به ۳۵.۴ درصد در سال ۲۰۲۵ میرسد. همچنین با فرض تداوم روند کنونی، در سال ۲۰۲۶ حدود سه میلیون نفر دیگر به زیر خط فقر میروند و نرخ فقر در ایران به ۳۸.۸ درصد میرسد.
پیشبینی افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی
بانک جهانی دلایل متعددی را برای پیشبینی افزایش فقر در ایران عنوان کرده که رشد تورم و کاهش نرخ رشد اقتصادی از مهمترین آنها هستند.
با استناد به این گزارش، نرخ تورم سالانه در چهار ماه نخست سال ۱۴۰۴ به ۳۹.۵ درصد رسیده است و تورم مواد غذایی ۴۲.۹ درصد اعلام شده است. همچنین بانک جهانی پیشبینی کرده که با توجه به افزایش محدودیتها در حوزه نفت و تضعیف تقاضای جهانی، رشد اقتصادی ایران در میان مدت کاهش قابل توجهی را تجربه کند.
خشکسالی و کمبود آب چگونه اقتصاد ایران را تهدید میکنند؟
دیگر عامل تشدید فقر در ایران از دیدگاه بانک جهانی، کسری فزاینده انرژی و آب است که منجر به جیرهبندی و اختلال در فعالیتهای اقتصادی شده است.
همچنین بانک جهانی تاکید کرده سطح بارندگی در ایران نسبت به سال گذشته ۴۰ درصد کاهش یافته که این موضوع بر معیشت خانوارهایی که به کشاورزی متکی هستند، تاثیر میگذارد و فشار مهاجرت از روستا به شهر و تشدید تقاضای برای خدمات شهری را افزایش میدهد.
به علاوه، کمبود آب ناشی از خشکسالیهای مکرر، تغییرات اقلیمی و مدیریت غیربهینه منابع، رودخانهها، دریاچهها و تخلیه سفرههای آب زیرزمینی، باعث فرونشست شدید زمین شده است که زیرساختها و بهرهوری را در بلندمدت تهدید میکند.
کسری بودجه، دست دولت را برای حمایتهای بیشتر بسته است
بانک جهانی در بخش دیگری از گزارش خود، سیاستهای حمایتی ایران در حوزه کاهش فقر را مورد بررسی قرار داده است.
بر اساس این گزارش، پرداخت یارانههای نقدی، گرچه بار مالی قابل توجهی بر دوش دولت گذاشتهاند، همچنان نقشی مهم در کاهش فقر ایفا میکنند؛ با وجود ارز واقعی یارانهها به دلیل تورم، کاهشی تدریجی را شاهد بوده است.
افزون بر یارانه نقدی و افزایش مبلغ آن، طرحهای مثل بسته حمایتی در دوران همهگیری کرونا و توزیع کالابرگ الکترونیک نیز توانست از جمعیت فقر حمایت کند؛ با وجود این، کسری بودجه مداوم حدود ۴.۵ درصدی باعث شده که توان مالی دولت برای افزایش کمکهایی از این دست، محدود شود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: هوش مصنوعی در دنیا انقلاب به پا کرده و جهان با سرعت بیسابقه به سمت اقتصاد دیجیتال در حرکت است، اما کاربران ایرانی همچنان اندر خم فیلترینگ و کندی سرعت اینترنت هستند. گزارش اخیر اسپیدتست نشان میدهد که سرعت اینترنت موبایل و ثابت در ایران در شهریور ۱۴۰۴ به ترتیب شش و چهار پله سقوط کرده است.
در یک کشور با اقتصاد نرمال، چنین آماری میتوانست ضربهای بر پیکره اقتصاد دیجیتال باشد، اما با وضعیت اینترنت ایران، اقتصاد دیجیتال بیشتر به شوخی میماند. با این حال این سقوط نشانهای از چالشهای عمیقتر در زیرساخت ارتباطی کشور است که مستقیما بر رشد کسب و کارهای اینترنتی، بهرهوری نیروی کار و جایگاه ایران در بازار جهانی تأثیر میگذارد.
مقایسه وضعیت اینترنت ایران در سال ۲۰۲۵ با کشورهای منطقه
بر اساس گزارش اسپیدتست در سپتامبر ۲۰۲۵، میانگین سرعت اینترنت موبایل ایران ۵۵.۳۰ مگابیت بر ثانیه و سرعت اینترنت ثابت ۱۹.۲۳ مگابیت بر ثانیه بوده است. این در حالی است که میانگین جهانی برای اینترنت موبایل ۹۳.۴۷ و برای اینترنت ثابت ۱۰۶.۸۴ مگابیت بر ثانیه گزارش شده است.
رتبه ایران در اینترنت موبایل به جایگاه ۱۴۲ جهانی و در اینترنت ثابت به رتبه ۷۵ سقوط کرده است. بر اساس دادههای منتشرشده از شاخص اسپیدتست در سپتامبر ۲۰۲۵، در حالیکه کشورهای حوزه خلیج فارس مانند امارات متحده عربی، قطر و کویت در میان سریعترین کشورها از نظر سرعت اینترنت موبایل و ثابت قرار گرفتهاند. با وجود رتبههای پایین عراق (۱۱۶) و یمن (۱۳۷) در جدول جهانی، هر دو کشور در سپتامبر با ثبت سرعت متوسط ۴۱.۸۵ و ۲۰.۴۱ مگابیت بر ثانیه در اینترنت ثابت، عملکردی بهتر از ایران داشتهاند.
ضرر میلیون دلاری قطعی اینترنت به اقتصاد ایران
در جریان اختلال گسترده اینترنت ایران در پی حمله نظامی اسرائیل، تقریبا کل ارتباطات بینالمللی کشور مختل شد و سطح دسترسی به اینترنت جهانی به کمتر از ۳ درصد وضعیت عادی رسید.این وضعیت، بهویژه در روزهای ۱۷ تا ۲۸ خرداد، موجب توقف بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی، بهویژه در صنایع دیجیتال، تجارت الکترونیک، خدمات مالی آنلاین و حملونقل هوشمند شد. طبق دادههای منتشرشده، بیش از ۴۱ درصد از شرکتهای فناوری در این مدت بین ۲۵ تا ۵۰ درصد از درآمد خود را از دست دادند و حدود ۴۷ درصد دیگر نیز با افت فروش بیش از ۵۰ درصدی مواجه شدند. این قطعیها فقط به کسبوکارهای دیجیتال محدود نبود و زنجیره تأمین کالا، خدمات بانکی، پرداختهای الکترونیکی و حتی فعالیت روزمره شرکتهای غیرفناور را نیز دچار اختلال کرد.برآوردهای انجمن صنفی کسب و کارهای اینترنتی نشان میدهد هر ساعت قطعی اینترنت حدود ۱.۵ میلیون دلار زیان مستقیم به اقتصاد کشور تحمیل میکند.
نه سرمایهگذار داخلی و نه خارجی در حوزه فناوری در ایران نداریم
رضا الفت نسب، رئیس اتحادیه کسبوکارهای مجازی در پاسخ به اینکه آیا میتوان گفت وضعیت فعلی اینترنت ایران به مانعی برای توسعه اقتصادی تبدیل شده است؟گفت: «قطعا همینطور است. اقتصاد دیجیتال فعالیت اقتصادی است که در بستر فضای مجازی انجام میشود و ابزار مهمش اینترنت است. از این رو هرگونه اختلال و کندی سرعت پایین آن میتواند تاثیر مستقیمی بر توسعه یا افت اقتصاد داشته باشد. حدود ۲۰ سالی میشود که کسب و کارهای اینترنتی را در ایران داریم، اما متاسفانه از همان زمان مشکل کندی و قطعیهای مکرر اینترنت؛ چه در اینترنت ثابت و چه تلفن همراه را همواره داشتهایم.»
وی ادامه داد: «ما این موضوع را بارها درخواست و بیان کردهایم تا وضعیت اینترنت بهبود پیدا کند ولی به سرانجام نرسیده است. تابستان امسال هم با توجه به قطعی مکرر برق، وضعیت بدتر شد و تاثیر بسیاری بدی بر استفاده کاربران گذاشت و مشکلاتی برای کسب و کارها به وجود آورد. حال این مشکلات را در کنار وضعیت اقتصادی بگذارید که باعث کاهش فروش هم شده است؛ بنابراین کسب و کارها در وضعیت بغرنجی قرار دارند و امیدواریم شرایط حداقل در بخش سرعت اینترنت تغییر پیدا کند و بهتر شود.»
الفت نسب در پاسخ به اینکه اساسا اقتصاد دیجیتال و تلاش برای جذب سرمایهگذار خارجی در حوزه فناوری برای سیاستگذاران اهمیتی دارد یا خیر؟ عنوان کرد: «سرمایهگذار خارجی که کیمیاست؛ حتی سرمایهگذار داخلی هم با شرایط فعلی که ریسک سرمایهگذاری در استارتاپهای ایرانی افزایش پیدا کرده، به سختی پیدا میشود. سرمایهگذاران داخلی محتاط شدهاند و سرمایهگذار خارجی که جای خود، اصلا نداریم. نبود سرمایهگذار با توجه به شرایطی که در دنیا و منطقه میبینیم، باعث شده هم کاهش رشد فروش را داشته باشیم و هم اینکه کسب و کارهای کوچکتر نمیتوانند در این اوضاع ادامه فعالیت دهند.»
سهم ۵۰۰ میلیون دلاری ایران از کل سرمایهگذاری در اکوسیستم کسبوکارها
رئیس اتحادیه کسب وکارهای مجازی با مقایسه میزان سرمایهگذاری ایران در حوزه فناوری با کشورهای همسایه گفت: «شاید مجموع سرمایهگذاری در طول سالهای اخیر در اکوسیستم کسب و کارهای آنلاین در ایران، ۵۰۰ میلیون دلار باشد، اما مشاهده میکنیم به یکباره یک کسب و کار در ترکیه در یک راند سرمایه گذاری یک الی دو میلیارد دلار سرمایه جذب میکند. این نشان میدهد کسب و کارها به شدت شرایط بدی را دارند تجربه میکنند. آن هم شرایطی که خودشان نقشی در آن ندارند و دولت باید این موضوع را رسیدگی کند.»
وی ادامه داد: «هر دولت و هر مجلسی با شعارهایی درباره رشد اقتصاد دیجیتال میآید و بدون تغییری میرود. اپراتورها مدام اعلام میکنند که تجهیزات ما دیگر جوابگو نیست و باید تعویض شوند ولی گویی موضوع مهمی برای سیاستگذاران و تصمیمگیران نیست. درصورتی که به باور من اگر اقتصاد دیجیتال در کشور رشد پیدا کند، قطعا اتفاقات بسیار خوبی را در سایر بخشها میتواند رقم بزند. ما امروز ظرفیتهای بسیار خوبی را در کسب و کارها میبینیم. مثالش همین تاکسیهای اینترنتی است که مردم روزانه استفاده میکنند. حال این را به بخش نظام توزیع کالاهای اساسی تعمیم دهید که اگر به ما اجازه دهند، میتوانیم موضوعات مختلفی را حل و فصل کنیم؛ بنابراین اقتصاد دیجیتال میتواند به کشور کمک کند ولی دیده نمیشود.»
الفت نسب با اشاره به مهاجرت فعالان حوزه آیتی، بیان کرد: «متاسفانه این همه نیروی انسانی نخبه وجود دارد ولی آنطور که شایسته است از آنها استفاده نمیشود. در کنار همه اینها کشورهای همسایه هستند که پیشنهادات چشمگیری چه برای کسانی که در حوزه اقتصاد دیجیتال کار میکنند و چه برای خود مجموعه پیشنهاد دارند که مدیران بیایند و کسب و کار را از فلان کشور راه اندازی کنند. این اتفاق به باور من یک اتفاق ناگوار است. کشور همین چند سال سرمایه جوان انسانی را دارد، اما این سرمایه در حال کم شدن است که خسرانی برای کشور است.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
مقامات اعلام کردند که زلزلهای به بزرگی ۶.۳ ریشتر اوایل روز دوشنبه در نزدیکی شهر مزار شریف در شمال افغانستان رخ داد که منجر به کشته شدن حداقل ۲۰ نفر، زخمی شدن صدها نفر و آسیب دیدن مسجد آبی تاریخی این شهر شد. احتمال افزایش تلفات وجود دارد.
سازمان زمینشناسی ایالات متحده اعلام کرد که این زلزله در عمق ۲۸ کیلومتری (۱۷.۴ مایلی) در نزدیکی مزار شریف رخ داده است که جمعیتی حدود ۵۲۳۰۰۰ نفر دارد.
شرافت زمان، سخنگوی وزارت بهداشت افغانستان، گفت که حداقل ۲۰ نفر کشته و حدود ۳۲۰ نفر زخمی شدهاند، اما مقامات هشدار دادند که با رسیدن تیمهای امداد و نجات به روستاهای دورافتاده در استانهای بلخ و سمنگان که بیشترین آسیب را دیدهاند، ممکن است تلفات افزایش یابد.
ویدیوهایی که در پلتفرم شبکه اجتماعی X به اشتراک گذاشته شده است، امدادگران را در حال جستجوی آوار برای یافتن بازماندگان نشان میدهد. یک ویدیو نشان میدهد که امدادگران در حال بیرون کشیدن اجسادی هستند که به نظر میرسد اجساد مردگان باشند. رویترز نتوانست بلافاصله تصاویر تلاشهای امدادرسانی را تأیید کند.
زمان گفت: «تیمهای امداد و نجات و بهداشت ما به منطقه رسیدهاند و تمام بیمارستانهای اطراف توسط رهبری برای درمان مجروحان در حالت آمادهباش قرار گرفتهاند.»
مسجد کبود
حاجی زید، سخنگوی استان بلخ، گفت که زلزله به بخشی از مسجد کبود، مقدسترین زیارتگاه مزار شریف، آسیب رسانده است.
این مسجد یکی از مقدسترین اماکن در افغانستان محسوب میشود و گمان میرود محل دفن پسرعمو و داماد پیامبر اسلام باشد. بنای فعلی در قرن پانزدهم ساخته شده است.
فیلمهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده و توسط رویترز تأیید شده است، نشان میدهد که سنگتراشیها و کاشیهای شکسته در حیاط مسجد افتادهاند، اگرچه بنای اصلی همچنان پابرجاست.
این فاجعه جدیدترین چالش برای دولت طالبان در افغانستان جنگزده است که پیش از این با بحرانهایی از جمله زلزله ماه اوت که هزاران نفر را کشت، کاهش شدید کمکهای خارجی و اخراج گسترده پناهندگان افغان توسط کشورهای همسایه دست و پنجه نرم میکند.
شرکت ملی برق افغانستان، در بیانیهای اعلام کرد که این زلزله باعث قطع برق در سراسر کشور از جمله کابل، پایتخت، شد.
سازمان زمینشناسی ایالات متحده اعلام کرد: «احتمال تلفات قابل توجه و گستردگی فاجعه وجود دارد».
گسلهای فعال
افغانستان به ویژه در برابر زلزله آسیبپذیر است زیرا روی دو گسل فعال قرار دارد که پتانسیل گسست و ایجاد خسارات گسترده را دارند.
در پایان ماه اوت، بیش از ۲۲۰۰ نفر در زلزله و پسلرزههای شدید در جنوب شرقی این کشور جنگزده کشته و هزاران نفر دیگر زخمی شدند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
دونالد ترامپ، رییس جمهوری آمریکا میگوید که ایران به دنبال دستیابی به توافقی با آمریکا است. آقای ترامپ در مصاحبه با شبکه سیبیاس آمریکا گفت: «البته آنها این را نمیگویند و نباید هم بگویند. هیچ معاملهگر خوبی این را نمیگوید. ولی ایران به شدت به دنبال توافق است.»
طی روزهای اخیر گزارشهایی در مورد احتمال از سرگیری مذاکرات بین ایران و آمریکا منتشر شده است و فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت ایران هم روز گذشته درباره میانجیگری عمان برای مذاکرات جدید با آمریکا گفت: «وزارت خارجه پیامهایی را دریافت کرده است.» بدر بوسعیدی، وزیر خارجه عمان هم روز شنبه گفت: «ما میخواهیم مذاکرات ایران و ایالات متحده از سر گرفته شود.»
اما عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران در مصاحبه با شبکه الجزیره که روز یکشنبه مشروح آن از این شبکه پخش شد، گفت که این کشور عجلهای برای مذاکره ندارد و سفر معاونش، مجید تختروانچی به مسقط طی روزهای اخیر، «ارتباطی به آمریکا ندارد و تبادل پیامی در این خصوص صورت نگرفته است.»
آقای عراقچی در پاسخ به این سوال که ایران چه زمانی حاضر به مذاکره با آمریکا است، «هر زمانی که آمریکاییها آماده مذاکره از موضع برابر و براساس منافع متقابل باشند. ظاهرا آنها عجلهای ندارند. ما هم عجلهای نداریم.»
وزیر خارجه ایران همچنین در پاسخ به سوالی در مورد شروط آمریکا برای توافق با ایران، از جمله توقف غنیسازی اورانیوم گفت: «غنی سازی صفر امکان ندارد. غنی سازی دستاورد دانشمندان ایرانی هست و ما برای آن سالها زحمت کشیدیم و دانشمندان ما در گذشته ترور شدند. الان که برای این غنیسازی یک بار هم جنگیدیم، ۱۲روز جنگ به ما تحمیل شده و بیش از هزار شهید داده ایم، چه دلیلی دارد که ما غنی سازی صفر را قبول کنیم؟ چیزی که آنها در جنگ به دست نیاوردند در مذاکره هم نمیتوانند به دست بیاورند.»
دونالد ترامپ در مصاحبه با برنامه ۶۰ دقیقه شبکه سیبیاس که یکشنبه شب پخش شد، همچنین گفت اطمینان دارد که پس از حملات هوایی آمریکا، ایران دیگر از توانایی هستهای برخوردار نیست.
وزیر خارجه ایران اما در مورد میزان خسارات ناشی از حملات آمریکا به الجزیره گفت: «خسارتها زیاد است، ساختمانها از بین رفتند، تجهیزات و ماشینهای ما از بین رفتند ولی تکنولوژی از بین نرفته است. تکنولوژی را با بمب نمیشود از بین برد. از آن مهم تر اراده ما هم از بین نرفته است و حتی بعد از جنگ بیشتر هم شده است.»
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران هم روز شنبه در دیدار با مدیران صنعت هستهای و بازدید از سازمان انرژی اتمی ایران گفت دولت با «تمام توان از پیشرفت و تقویت» ظرفیتهای هستهای پشتیبانی میکند.
آقای عراقچی همچنین در مورد سرنوشت بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیسازی شده با غلظت ۶۰ درصد ایران به شبکه الجزیره گفته ایران بعد از حمله به آنها «دست نزده است.»
به گفته وزیر خارجه ایران، «آنها در همان جایی که هستند که قبل از حمله قرار داشتند. از قبل جنگ ما به آنها دست نزدهایم. بیشتر آن ها زیرآوارها هستند یا بهتر است بگوییم تقریبا همه آن ها زیر آوار هستند و ما قصدی برای خارج کردن آن ها از زیر آوار نداریم تا زمانی که شرایطش مهیا شود. البته اطلاعی هم نداریم که از این میزان ۴۰۰ کیلو چه مقدارش سالم است و چه مقدارش از بین رفته است و تا وقتی آن ها را از زیر آوار خارج نکنیم هم اطلاعی نخواهیم داشت.»
در بخش دیگری از این مصاحبه، آقای عراقچی گفته اگر مجددا جنگی بین ایران و اسرائیل صورت بگیرد، ایران «آمادهتر» از گذشته خواهد بود.
او همچنین در مورد پیام نتانیاهو به ایران از طریق پوتین که به دنبال راهاندازی جنگ جدیدی نیست، گفت: «دوستان ما در روسیه این پیام را به ما منتقل کردند و البته خود آنها هم نسبت به صحت کلام نتانیاهو تردید داشتند. لذا ما این پیام را شنیدهایم ولی آمادگیهای ما همچنان به قوت خود باقی است و حتی ارتقا هم پیدا کرده است.»
بیبیسی فارسی
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرآنلاین: چند روزی است که بحث مذاکرات ایران با مالکان پلتفرم تلگرام و تلاش دولت برای برداشتن گام دوم رفع فیلترینگ، نقل محافل رسانهای شده است؛ موضوعی که دیروز با اعتراض برخی از نمایندگان مجلس همراه شد و حتی کار به تهدید ستار هاشمی، وزیر ارتباطات، برای استیضاح کشیده شد.
اعتراض نمایندگان مخالف رفع فیلترینگ حتی واکنش محمدباقر قالیباف را نیز در پی داشت. او از تریبون صحن علنی تأکید کرد: «بنده خواهش میکنم اطلاعات غلط نه در جلسات مجلس شورای اسلامی و نه در پشت تریبون به مجلس داده نشود. بنده به عنوان عضو شورای عالی فضای مجازی اعلام میکنم که اخطار شما از اساس کذب است.»
در همین راستا، فرید موسوی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، دربارهی سنگاندازی مخالفان رفع فیلترینگ بیان کرد: «اینها کارشان این است که شبهه ایجاد کنند، فضا را مهآلود سازند و با جار و جنجال کارشان را پیگیری کنند. به نظر من، آقای رئیسجمهور و آقای وزیر نباید به این کارها توجه کنند. آنچه خواست مردم است، باید برای دولت در اولویت باشد.»
وی همچنین در پاسخ به این سؤال که چرا آقای پزشکیان دستور مستقیم برای رفع فیلترینگ نمیدهد، گفت: «من ایشان را در شرایطی نمیبینم که بخواهند رأساً دستور رفع فیلترینگ بدهند. به نظر من، شاید آن دستور هم تأثیر چندانی نداشته باشد، چون ممکن است پس از مدتی شرایط به حالت قبلی بازگردد.»در ادامه، مشروح گفتوگو با فرید موسوی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، را میخوانید:
* بحث مذاکرات ایران با پلتفرم تلگرام چیست و آیا شما با آن موافق هستید؟
وقتی مذاکرهای نیست، من چه بگویم؟ از اساس هیچ برنامهای برای مذاکره وجود ندارد.
* اما یکی از مهمترین وعدههای انتخاباتی آقای پزشکیان رفع فیلترینگ است. آیا با توجه به سنگاندازیهایی که از سوی مخالفان رفعفیلترینگ انجام میشود؛ پیشبینی میکنید که ایشان بتوانند رفع فیلترینگ را انجام دهند؟
بله، همانطور که گفتید، متأسفانه شاهد سنگاندازیهای جریان مخالف دولت هستیم که عمدتاً با انگیزههای سیاسی و دیدگاههای انحصارگرایانه خود مانع اجرای وعدههای آقای رئیسجمهور میشوند؛ وعدههایی که نه در راستای منافع ملی است، نه همسو با خواست اکثریت جامعه، نه منطبق با مطالبات نسل جوان و نه همسو با دیدگاه فعالان اقتصادی.
من بر این باورم که راهحل واقعی، همانطور که پیشتر نیز به آقای پزشکیان گفتهام، اعتماد به مردم و اعمال نظرات کارشناسی درباره رفع فیلترینگ است. به نظر من، رفع فیلترینگ اقدامی مهم است که میتواند در جهت بازگرداندن امید اجتماعی و تقویت پیوند میان مردم و حاکمیت نقشآفرین باشد.
برخلاف تصور برخی که رفع فیلترینگ را تهدیدی برای نظام میدانند، تجربه رفع فیلتر واتساپ نشان داد که هیچگونه آسیبی در واقع به نظام وارد نشد. به نوبه خود، به عنوان نماینده مردم، از دولت میخواهم با شجاعت و پافشاری بر حقوق مردم، مسیر اصلاح را در راستای اهداف خود ادامه دهد. همچنین از گروههای مخالف انتظار میرود که بهجای مقاومت در برابر تغییر، واقعیت جامعه و خواست مردم را بپذیرند و کمتر در این مسیر سنگاندازی کنند.
من آقای پزشکیان را در شرایطی نمیبینم که بخواهند رأساً دستور رفع فیلترینگ بدهند
* اما اکنون حدوداً ده ماه از رفع فیلتر واتساپ میگذرد و آقای پزشکیان در این مدت نتوانستهاند گام دوم رفع فیلترینگ را، با توجه به گفتمان وفاق ملی، بردارند. اعضای شورای عالی فضای مجازی نیز، طبق برآوردها، از جمله مخالفان رفع فیلترینگ هستند. فکر میکنید آقای پزشکیان به این سمت میروند که مستقیماً دستور رفع فیلترینگ بدهند یا همچنان اصرار دارند که با گفتمان وفاق ملی ماجرا را حل کنند؟
آقای پزشکیان برنامهی خودشان را بر مبنای وفاق ملی و گفتوگو با بخشهای مختلف حاکمیت قرار دادهاند تا موضوعات را پیش ببرند. آقای رئیسجمهور ارادهی رفع فیلترینگ را دارند و گامهای مشخصی هم پیشتر برداشتهاند، اما من ایشان را در شرایطی نمیبینم که بخواهند رأساً دستور رفع فیلترینگ بدهند. به نظر من، شاید آن دستور هم تأثیر چندانی نداشته باشد، چون ممکن است پس از مدتی شرایط به حالت قبلی بازگردد. به نظرم دولت باید با ارادهی بیشتر این موضوع را رفع کند و با جدیت بیشتری وعدهی خود را پیگیری نماید.
مخالفان فکر میکنند رفع فیلترینگ باعث افزایش محبوبیت دولت میشود
* امروز برخی نمایندگان، وزیر ارتباطات را تهدید به استیضاح کردند. آیا این مقابله با خواست مردم نیست؟
اینها کارشان این است که شبهه ایجاد کنند، فضا را مهآلود سازند و با جار و جنجال کارشان را پیگیری کنند. به نظر من، آقای رئیسجمهور و آقای وزیر نباید به این کارها توجه کنند. آنچه خواست مردم است، باید برای دولت در اولویت باشد. دولت باید به وعدهی خود و به خواست مردم توجه کند. بالاخره دولت از مردم رأی گرفته است و نباید به این فشارهای جناحی که وارد میکنند، تن دهد؛ چون آنان فکر میکنند رفع فیلترینگ باعث افزایش محبوبیت دولت میشود و میخواهند مانع آن شوند.
دولت و وزیر ارتباطات باید وفادار به وعدهی رئیسجمهور بمانند. آنان میتوانند در کمیسیونها، تحریم اقتصادی مبنی بر رفع فیلترینگ را شفاف توضیح دهند. ابزاری که مخالفان استفاده میکنند این است که موضوع را امنیتی جلوه میدهند؛ در حالیکه دولت میتواند نشان دهد این تصمیم امنیتی نیست و بر محور توسعهی کشور اتفاق میافتد.
به هر حال، دولت باید برنامهی خود را همانگونه که مدون شده است، اجرا کند. آقای رئیسجمهور باید آشکارا از وزیر ارتباطات حمایت کند و بگوید که این تصمیم بخشی از اقدام دولت است، نه اقدام شخصی وزیر. همچنین از بخشهای مختلف دولت انتظار میرود که توضیحی شفاف دربارهی اهداف رفع فیلترینگ ارائه دهند؛ زیرا وقتی برخی بحث امنیتی را مطرح میکنند، باید روشن شود که این اقدام برای حفظ ارتباطات مردم و رونق اقتصادی است و باعث میشود مردم پشت سر دولت بایستند و فشار جریانهای سیاسی کاهش یابد. در آن زمان دولت میتواند با فراغ بال بیشتری وعدهی خود را محقق کند و دستور اکید رئیسجمهور نیز در آن شرایط اثربخشتر خواهد بود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
واشنگتن پست / ۳ نوامبر ۲۰۲۵
ترکیه در حدود دو دهه گذشته روابط نزدیکی با حماس برقرار کرده است؛ روابطی که خشم برخی کشورهای منطقه را برانگیخته، اما در هفتههای اخیر از سوی رئیسجمهور دونالد ترامپ با تحسین فراوان روبهرو شده است؛ زیرا آنکارا از همین ارتباطات برای اعمال فشار بر این گروه فلسطینی بهمنظور دستیابی به توافق آتشبس با اسرائیل بهره برد.
با این حال، نقش محوری که آمریکاییها برای ترکیه در پیشبرد طرح صلح ترامپ قائل شدهاند، موجب شگفتی و نگرانی مقامهای اسرائیلی شده است. تلآویو معتقد است ترکیه بیش از حد به گروههای اسلامگرای مخالف اسرائیل نزدیک است و آن را رقیب اصلی خود برای نفوذ در سراسر خاورمیانه میداند.
اکنون این اختلاف دیدگاهها – در مورد نقشی که ترکیه در بازسازی غزه و مشارکت در نیروی بینالمللی برای ثبات این منطقه ایفا خواهد کرد – یکی از بزرگترین چالشها در مسیر اجرای گامهای بعدی طرح صلح به شمار میرود.
پس از آنکه ترکیه در تلاشهای پیشین برای پایان دادن به جنگ غزه تا حد زیادی نادیده گرفته شده بود، این کشور اکنون میکوشد از موفقیت خود در متقاعد کردن حماس به آزادی تمام گروگانهای زنده که در غزه در اختیار داشت، بهرهبرداری کند. آزادی این گروگانها از ارکان اصلی توافق آتشبس به شمار میرود.
رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، اعلام کرده است ترکیه قصد دارد کمکهای بشردوستانه به غزه ارسال کند و «مسئولیتی حیاتی» در زمینه بازسازی و احیای این منطقه بر عهده دارد. او حتی از آمادگی ترکیه برای اعزام نیرو به نیروی ثبات غزه نیز سخن گفته است.
تحلیلگرانی که تحولات ترکیه را از نزدیک دنبال میکنند، میگویند مشارکت ترکیه در این روند میتواند روابط آنکارا با ایالات متحده را تقویت کرده و تصویر ترکیه را بهعنوان بازیگری کلیدی در عرصه دیپلماسی جهانی تثبیت کند. افزایش نقش آنکارا همچنین میتواند جایگاه اردوغان را در میان پایگاه محافظهکارش بهعنوان رهبر جهان اسلام تقویت کند.
اما احتمال دخالت ترکیه در غزه باعث نگرانی گسترده در میان اسرائیلیها شده است. آنها هشدار میدهند که جاهطلبیهای ترکیه میتواند نیروهای خصمانه را در مجاورت مرزهای اسرائیل مستقر کند.
مایکل میلشتین، رئیس پیشین بخش امور فلسطین در اداره اطلاعات نظامی اسرائیل (آمان)، در اینباره گفته است: «ایده ورود ترکها و گروههای ترکیهای به داخل غزه برای اسرائیلیها دیوانهکننده است، بهویژه پس از تمام اقداماتی که برای جلوگیری از مداخله ترکیه انجام دادهاند. آنها دشمن رسمی اسرائیل نیستند، اما آشکار است که شریک این کشور هم نیستند.»
خاورمیانه در نتیجه دو سال درگیری و دگرگونی دگرگون شده است. در کنار نبرد اسرائیل با حماس، حملات این کشور به ایران و متحدانش در حزبالله لبنان – و نیز سقوط بشار اسد، رئیسجمهور سوریه – جایگاه ایران را بهشدت تضعیف کرده و فرصتهایی برای ترکیه ایجاد کرده تا به قدرت منطقهای برجستهتری تبدیل شود. اردوغان همچنین با وجود نزدیکی فکری به جنبش اخوانالمسلمین – که حماس حدود چهل سال پیش از دل آن بیرون آمد – روابط شخصی گرمی با ترامپ برقرار کرده است.
مایکل اورن، سفیر پیشین اسرائیل در ایالات متحده، هشدار داده است: «اگر نهایتاً از شر ایران و حزبالله خلاص شویم اما به جای آنها ترکیه، قطر و اخوانالمسلمین در داخل غزه مستقر شوند، با وضعیتی بسیار خطرناک روبهرو خواهیم بود.»
سیاستمداران و دیپلماتهای اسرائیلی در محافل خصوصی و علنی کوشیدهاند هرگونه طرح آمریکا برای حضور ترکیه در غزه را خنثی کنند. آنان بارها تأکید کردهاند که «دوستان آمریکایی» اسرائیل نیز با این نگرانیها موافقاند.
بنیامین نتانیاهو روز یکشنبه گفت: «اسرائیل تعیین خواهد کرد کدام نیروها برای ما غیرقابلقبولاند... [و] این مسئله، طبعاً مورد پذیرش ایالات متحده نیز هست.» او این سخنان را در حالی بیان کرد که نهادهای امنیتی اسرائیل نسبت به احتمال ورود ترکیه به غزه هشدار میدهند.
جِیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، در جریان سفر ماه گذشته خود به اسرائیل گفت که ایالات متحده قصد ندارد «چیزی را بر دوستان اسرائیلی خود تحمیل کند که به حضور نیروهای خارجی در خاکشان مربوط شود، اما ما باور داریم ترکها میتوانند نقش سازندهای ایفا کنند؛ در واقع، آنها تاکنون نقش بسیار مثبتی داشتهاند و ما بابت آن سپاسگزاریم.» او در پاسخ به پرسشها درباره حمایت ترکیه از حماس گفت: «راه دستیابی به صلح تمرکز بر آینده است.»
وزارت امور خارجه ترکیه به پرسشهای تفصیلی پاسخ نداد. با این حال، وزیر خارجه، هاکان فیدان، روز جمعه در اظهارات عمومی اعلام کرد که برنامههای مربوط به نیروی ثبات غزه «در حال بررسی است» و نیروهای نظامی ترکیه نیز «در نشستهایی با همتایان خود برای بررسی احتمال تشکیل چنین نیرویی شرکت میکنند.»
روابط ترکیه و حماس
به گفته میلشتین، در دو سال گذشته نشانههای روشنی از تداوم روابط ترکیه با حماس وجود داشته است؛ از جمله پذیرش زندانیان حماس در خاک ترکیه که در چارچوب مبادله اسیران فلسطینی با گروگانهای اسرائیلی آزاد شدهاند. او تخمین میزند که دستکم چند ده نفر از نیروهای وابسته به حماس به ترکیه تبعید شدهاند، از جمله عبدالناصر عیسی که نقشی کلیدی در ایجاد شاخه نظامی حماس، یعنی گردانهای عزالدین قسام، و طراحی تاکتیکهای بمبگذاری انتحاری ایفا کرده بود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
بخش اول
آیا من همان مغز خودم هستم؟
خوش آمدید. چه چیزی ما انسانها را از یک دماسنج متمایز میکند؟ وقتی خورشید بر صورت ما میتابد، ما فقط این که «هوا گرم است» را ثبت نمیکنیم، بلکه این گرما را احساس هم میکنیم و هوای داغ لرزنده چون سراب (flirrend heiße Luft) را تجربه میکنیم. اما چرا اساساً چیزی را تجربه میکنیم؟ و آیا شما همان چیزی را تجربه میکنید که من تجربه میکنم؟ پرسش از آگاهی، قرنهاست که ذهن فلسفه را مشغول کرده است.
امروز بسیار خوشحالم که با یکی از برجستهترین متخصصان این حوزه، دیوید چالمرز (David Chalmers) (۱)، گفتگو میکنم. او استاد فلسفه و علوم اعصاب در دانشگاه نیویورک و دانشگاه ملی استرالیا در کانبر(Canber) است.
خوش آمدید، آقای چالمرز.
متشکرم، خیلی خوشحالم که اینجا هستم.
پرسش نخست: آقای چالمرز، شما از متخصصان برجسته در خصوص پرسش از آگاهی بشر هستید. اگر بخواهیم خیلی کوتاه بگوییم، موضوع آگاهی دقیقاً چیست؟
آگاهی همان تجربهی ذهنی ما از خودمان و جهان است. وقتی به شما نگاه میکنم، جریان اطلاعات وارد مغزم میشود: سیگنالهایی که شبکیه چشمم را تحریک میکنند و به شکل فعالیت الکتریکی به مغزم منتقل میشوند، مغز پاسخی تولید میکند. از بیرون ممکن است شبیه یک روبات بزرگ یا یک ماشین به نظر بیایم. اما درون من یک چشمانداز درونی هم برای تجربه کردن وجود دارد: تصویری از جهان، اصواتی که میشنوم، احساسات بدنی، گرما یا سرما، جریان افکار. همهی اینها اجزای «فیلمی در سر من» هستند که همان آگاهی است. این «فیلم درونی» چیزی است که یک دماسنج ندارد. دماسنج فکر نمیکند «من یک دماسنج هستم». بیشتر مردم موافقاند که دماسنج تجربهی ذهنی ندارد. دماسنج صرفاً دستگاهی عینی است: به گرما واکنش نشان میدهد، جیوه بالا میرود. من هم میتوانم مثل دماسنج واکنش نشان دهم: وقتی بخاری روشن میشود، شروع میکنم به عرق کردن و میگویم «هوا گرم شد». اما این واکنش صرفاً عینی نیست. من گرما را احساس میکنم. احتمالاً دماسنج وقتی دمای ۴۰ درجه را نشان میدهد در مقایسه با من «احساس» گرما ندارد.
درباره همهی این پرسشها و راهحلهای احتمالیشان برای مشکل آگاهی گفتوگو خواهیم کرد. اما پیش از آن، مایلم شما را کمی بهتر بشناسم. شما اهل استرالیا هستید و در آکسفورد ریاضیات خواندید. وقتی دربارهتان میخوانیم، میبینیم که از کودکی علاقهمند به ریاضی بودید، معماهای فراوانی حل میکردید و حتی در المپیاد ریاضی برای استرالیا شرکت کردید. آیا باید شما را در کودکی شبیه « یک نفرکه به ویژه غرق در موضوعات علمی است» (Nerd) تصور کنیم که همیشه در دنیای اعداد خود را گم میکرد؟
بیشک خودم را یک فرد «گیک» یا علاقهمند دیوانه به اعداد (Geek) توصیف میکنم. من وسواس زیادی نسبت به ریاضیات، علوم و کامپیوتر داشتم. هر چیزی که مربوط به علوم طبیعی بود را حریصانه میبلعیدم. از آنجایی که ریاضیات را بنیادیترین چیز میدانستم، میخواستم ریاضیدان شوم، چون میخواستم اساس و بنیان جهان را درک کنم. ما شیمی را بنیادیتر از زیستشناسی میدانیم، فیزیک از آن هم بنیادیتر است، اما بنیادیترین چیز ریاضیات است. اما اگر کمی عمیقتر فکر کنید، میبینید که چیز بنیادیتری هم وجود دارد، یعنی فلسفه. من به گرداب پرسشهای فلسفی کشیده شدم. چرا چیزها اینگونه هستند که هستند؟ کدام پرسشها هستند که علم هنوز پاسخی برای آنها نیافته است؟ اینگونه بود که متوجه شدم در تفکر علمیمان درکی از آگاهی، ذهن انسان و چگونگی جایگاه آن نداریم.

و این در واقع از همان اوایل شروع شد. شما قبل از اینکه با بورسیه در آکسفورد به تحصیل ریاضیات بپردازید، سفری انجام دادید. چهار ماه نیز در اروپا سفر کردید و در این سفر شروع به خواندن متون بودایی نمودید. شما با بودیسم آشنا شدید، « دائودِ جین» (Dao Jin) را خواندید، اما همچنین آثار نظری اومبرتو اکو (Umberto Eco) را مطالعه کردید، هرمان هسه (Hermann Hesse) شما را جذب کرد، همانطور که بسیاری از جوانان را. از آن دوران چه چیزی برای شما باقی مانده است و آیا حتی آن زمان نیز مسئله آگاهی، که شما به طور خاص به آن علاقه دارید، مطرح بود؟
موضوع آگاهی از زمانی که هنوز مشغول تحصیل در ریاضیات بودم، برایم مطرح بود. در آن زمان در یک دوره فلسفه شرکت کردم. البته وضعیت چندان خوب پیش نرفت. بدترین امتحان من بود. فقط نمره B گرفتم، در حالی که در بقیه دروس A بودم. بنابراین خرد درخشانی نبودم، اما این موضوع مرا به فکر کردن درباره پرسشهای ذهن و رابطه آن با ریاضیات واداشت. این موضوع را به عنوان یک سرگرمی میدیدم که بسیار بیش از حد جالب و لذتبخش بود که بتوان برای آن پول گرفت. این سرگرمی کمکم به یک وسواس تبدیل شد. در سراسر اروپا سفر کردم و در کنار جاده، دفترچهام را از ایدههای دیوانهوار درباره آگاهی پر میکردم. در نهایت متوجه شدم که باید آن را جدیتر دنبال کنم. پس از بازگشت به آکسفورد، میخواستم به عنوان یک دانشجوی ریاضی در برنامه فلسفه ثبتنام کنم تا درباره فلسفه و پرسشهای مربوط به ذهن تحقیق کنم. به من گفتند دیوانه شدهام، چون میخواستم ریاضیات محض یعنی رشتهای که به خوبی در آن مهارت داشتم را رها کنم و به سراغ فلسفه نامطمئن بروم، که هیچ اطلاعی از آن نداشتم. شروع این دوره تحصیلی برای من مانند پرش به ناشناختهها بود.
و خوشبختانه شما در این زمینه بسیار موفق نیز بودهاید. بدون شک شما اکنون یکی از شناختهشدهترین فیلسوفان در سطح جهان هستید. مایلم با شما نوعی سفر فکری به درون این مسئله آگاهی داشته باشم و پیشنهاد میکنم که با احتیاط به آن نزدیک شویم. شاید بتوانیم فقط با این فکر شروع کنیم که در جهان واقعاً چه چیزهایی وجود دارد. اکثر مردم خواهند گفت که در جهان، برای مثال، کتاب وجود دارد، آبشار وجود دارد، گیاه وجود دارد، آیفون و دماسنج و این میز وجود دارد، و همچنین دنداندرد، اندوه عشق، بیقراری و برنامههایی که میریزیم نیز وجود دارند. بنابراین چیزهایی هستند که از ماده ساخته شدهاند و چیزهای غیرمادی نیز وجود دارند. این احتمالاً تقریباً موضع «دوگانهانگاری» (Dualismus) است.
این یک نگاه بسیار شهودی به واقعیت است. چیزهای مادی وجود دارند که میتوان آنها را لمس کرد، احساس کرد و جابهجا کرد. و چیزهای ذهنی وجود دارند. تجربیات درون ذهن، افکار، احساسات و ادراکات. از منظر علمی، امروزه تمایل بر این است که گفته شود همه چیز قابل توجیه است. فیزیک خود را علم بنیادی واقعیت میداند. خود فیزیکدانان به دنبال یک «نظریه برای همه چیز» هستند. آنها آن را نظریه جهان مینامند. وضعیت در بسیاری از حوزههای دیگر دانش نیز مشابه است. زیستشناسی بسیاری از جنبههای زندگی، تولیدمثل و ژنتیک را بر اساس مولکولها توضیح میدهد. یعنی با کمک شیمی. شیمی نیز به نوبه خود به فیزیک اتمی تجزیه میشود که در نهایت توسط مکانیک کوانتوم پایهریزی شده است. ما به طور گسترده به این ایده عادت کردهایم که فیزیک میتواند همه چیز را توضیح دهد، حتی جنبههایی از ذهن را. در واقع، میتوان مغز را به عنوان یک سیستم فیزیکی دید و با قوانین فیزیک توضیح داد. اما با این روش نمیتوان چیزهای خاصی را توضیح داد، یعنی همان ذهن که قبلاً در موردش صحبت کردیم، و به ویژه «تجربه ذهنی» (subjektive Erleben). چرا همه این فرآیندهای فیزیکی یک محتوای تجربی ذهنی تولید میکنند که حسی مانند یک «چیز» دارد؟

فیلسوفان این را «کوالیا» (Qualia) (۲) مینامند، یعنی این ایده که یک چیزی به این شکل احساس می شود، که نه تنها مانند رنگ قرمز اثرش روی شبکیه من ایجاد میشود، بلکه من این قرمزی را احساس میکنم، من قرمز را تجربه میکنم. اکنون یک مشکل در دوگانهانگاری - اگر کمی بیشتر روی آن مکث کنیم - این است که اگر دو جوهر (ماده و ذهن) وجود داشته باشد، واقعاً نمیتوان تصور کرد که آنها چگونه باید با یکدیگر تعامل کنند. و دکارت ایده بسیار بامزهای داشت. دکارت این ایده غده صنوبری (Zirbeldrüse) را داشت که در مغز میانی قرار دارد. تصور بر این بود که این تعامل در واقع در آنجا رخ میدهد. مشکلی که دوگانهانگاران دارند همین است. این دو جهان متفاوت چگونه باید با یکدیگر کار کنند؟
دکارت رویکرد دوگانهانگاری سنتی را دنبال میکرد که بر اساس آن بدن و ذهن اساساً متفاوت هستند، اما با یکدیگر تعامل دارند. این همانطور که شما درست اشاره کردید، به «مسئله تعامل» (Problem der Interaktion) منجر میشود. به گفته دکارت، این تعامل از طریق بخشی از مغز به نام «غده صنوبری» انجام میشد. سیگنالها از مغز فیزیکی به ذهن غیرفیزیکی فرستاده میشوند، ذهن کمی فکر میکند و به نوبه خود سیگنالی به مغز میفرستد که یک عمل را آغاز میکند. سپس من چیزی میگویم، به جایی میروم یا آب مینوشم، زیرا تشنهام. من تشنگی را تجربه کردم. سیگنالی به مغزم رفت و من آب نوشیدم. اما این چگونه اتفاق میافتد و چگونه با دانش ما از فیزیک همخوانی دارد؟ به نظر میرسد فیزیک میگوید که سیستمهای فیزیکی بسته هستند، بنابراین ذهن نمیتواند بر آنها تأثیر بگذارد و فیزیک را به هم بریزد. «تعامل» (Die Interaktion) مشکل بزرگ دیدگاه دوگانهانگاری است. این امر باعث شد توجه به سمت یک دیدگاه مادیگرایانه (materielle Sichtweise) معطوف شود، جایی که همه چیز فیزیکی است.
دقیقاً. میتوان گفت اگر جایی برای این تعامل پیدا نکنیم، پس آگاهی فقط یک توهم (Illusion) است. دیگر وجود ندارد.
زندگی بدون آگاهی بسیار سادهتر میبود. این موضوع برخی را بر آن داشت که بگویند آگاهی یک توهم فریبنده است، یک فریب ناشی از مدلهای خود تکاملیمان (evolutionären Selbstmodelle). ما باور داریم که آگاهی داریم، اما در واقع همه ما زامبی (Zombies) هستیم، موجوداتی بیروح و بدون هیچ آگاهی. این یک راهحل ساده و ظریف و نگاهی بسیار واقعبینانه به واقعیت است. اما این باورپذیر نیست، زیرا آگاهی برای اکثر ما یک واقعیت قطعی است. هیچ چیز برای دکارت قطعیتر از افکارش نبود. آگاهی، تجربه بصری من، دردی که اکنون با زدن ضربه به دستم احساس میکنم، برای من قطعیت یک واقعیت را دارد و از جمله چیزهایی است که علم برای درک بهتر جهان ما باید بررسی کند. برای چنین واقعیتهایی به توضیح نیاز داریم و انکار آنها به نظر من غیرعلمی میرسد.
شخصی که به این باور ندارد، کسی که واقعاً معتقد است همه چیز را میتوان به طور فیزیکی توضیح داد، یعنی یک فیزیکالیست (مادیگرا) فیلسوف مشهور «دنیل دنت» (Daniel Dannet) است. و دنیل دنت شاید یکی از مخالفان شما باشد. شما دو نفر بارها در گفتوگوهای متعدد با هم روبرو شدهاید. او مهمان ما نیز بوده است و میگوید: «آگاهی یک توهم است و میتوان آن را با نوعی رابط کاربری یک تلفن همراه مقایسه کرد.» بیایید گوش کنیم به بخشی از آنچه او در آن برنامه گفته بود:

بله، آقای چارلز، آیا خود آگاهی من چیزی شبیه به یک رابط کاربری تلفن آیا آگاهی چیزی مانند یک رابط کاربری است؟
به گفته دنت، ما به آن به عنوان یک ابزار برای فکر کردن در مورد ذهن نیاز داریم. تا اینجا با او موافقم. آگاهی یک رویکرد اساسی برای تفکر در مورد خودمان است. اما سپس او اضافه میکند که این یک ابزار توهمی برای فکر کردن در مورد ذهن است. آگاهی خودش واقعی به نظر میرسد، اما خودش در واقع یک توهم است. بیایید به اصل ماجرا بپردازیم: توهمها چه هستند؟ وقتی یک چوب را در آب فرو میبرم و خم شده به نظر میرسد، من یک توهم را تجربه میکنم. اما یک توهم چیزی نیست جز یک تجربه آگاهانه. اگر دنت میگفت جهان یک توهم است، دیدگاه او باید رادیکالتر میبود. یا اینکه ما مغز خود را از طریق عدسی (Linse) آگاهی میبینیم و اینگونه در مورد ساختار مغز فریب میخوریم. من این را میتوانم درک کنم. اما در آن صورت، آگاهی واقعی است و ما را در مورد چیزی که مشاهده میکنیم فریب میدهد. اما در واقع، دنت میگوید که خود آگاهی یک توهم است. ما یک توهم ناخودآگاه داریم و آگاهی به طریقی جادو شده است. این نگرش به خودی خود زیبا و بسیار سنجیده است، اما به نظر میرسد که اساساً با دادههای ما ناسازگار باشد.
سوال این است که واقعاً منظور از مفهوم «توهم» چیست؟ احتمالاً «دنت» نمیگوید که ما باید همدیگر را اصلاح کنیم و مدام بگوییم: «تو فقط تصور میکنی که یک خود هستی» یا «تو فقط تصور میکنی که واقعاً دلشکستهای». اینها فقط تغییرات هورمونی تو هستند یا چیزی شبیه به آن. یعنی شاید «جهان زندگی» هنوز هم از توضیحات فلسفی پشت آن جدا باشد. و با این حال، به نظر میرسد فرق میکند بین اینکه یک ربات بگوید: «مدارهای من خراب است» و کسی بگوید: «من غمگینم». یا بین اینکه بگویم «سطح سروتونین من بسیار پایین است» یا بگویم «احساس افسردگی میکنم». و دقیقاً برای این برداشتهای جهان زندگی (lebensweltlichen Eindrücke)، برای این تجربیات، برای همین «کوالیا» است که فیزیکالیستها هیچ توضیحی ندارند.
دقیقاً تجربه ذهنی است که به ما امکان میدهد معنا را در زندگی انسانها تشخیص دهیم و آنها را به عنوان موجوداتی دارای قابلیت رنج بردن و دارای جایگاه اخلاقی در نظر بگیریم، موجوداتی که باید با ملاحظه با آنها رفتار کنیم. چرا برایمان مهم است که چگونه با دیگران برخورد میکنیم؟ برای من مهم نیست که با این لیوان آب چگونه رفتار کنم. میتوانم آن را بخورم یا حتی آبش را قورت دهم. بله، میتوانم یک جرعه بنوشم بدون اینکه به آن آسیبی رسانده باشم، زیرا ما به آب آگاهی نسبت نمیدهیم. با یک برنامه کامپیوتری یا یک ربات میتوانم مانند یک مکانیسم رفتار کنم. این تجربه آگاهانه است که ما را مهم میسازد.
به نظر شما، دنیل دنت یا سایر فیزیکالیستها چگونه اخلاق را توضیح میدهند؟ چرا باید با یکدیگر مهربان و محترمانه باشیم؟
او احتمالاً میبایست بگوید که چیزی غیر از آگاهی، پایهگذار جایگاه اخلاقی است. شاید او همه چیز را محصول تکامل (Produkt der Evolution) ببیند، زیرا این مواضع اخلاقی برای ما مفید بوده و جوامع مربوطه موفقتر بودهاند. شاید امکانهای توضیحی دیگری نیز برای یک فیزیکالیست وجود داشته باشد. اما اگر آگاهی یک توهم است، پس نمیتواند پایهگذار جایگاه اخلاقی ما یا معنی زندگیمان باشد. بنابراین آنها مجبورند دلایل دیگری پیدا کنند. اما این مستلزم یک بازاندیشی بسیار رادیکال در نحوه تفکر ما درباره خودمان است.
شما چند دقیقه پیش نیز به «زامبی» اشاره کردید. خب، چرا فرق میکند که فکر کنیم کسی یک زامبی است یا نه؟ و شاید بتوانیم این مسئله را به طور خلاصه توضیح دهیم، زیرا در فلسفه شما نیز نقش بزرگی ایفا میکند. ما میتوانیم، برای مثال، تصور کنیم که یک «زامبی» از من وجود دارد، یک کپی کامل. اینجا زامبی من است. و آن زامبی از بیرون دقیقاً شبیه من به نظر میرسد. مانند من حرکت میکند، مانند من صحبت میکند. اما اگر به درونش نگاه کنید، فقط مدارها در آنجا هستند، سیمهای مختلف و غیره. و اگر اکنون تفاوتی قائل شویم و بگوییم که آن زامبی را میتوانیم خرد کنیم، میتوانیم آن را نابود کنیم، میتوانیم برقش را قطع کنیم، اما من را نه، در واقع فرض میکنیم که چیزی به نام آگاهی وجود دارد.
زامبیها یک فرضیه هستند، یک آزمایش فکری که توسط فیلسوفان مطرح شده تا درباره آگاهی تأمل کنیم. هیچکس باور ندارد که زامبیها واقعاً وجود دارند، اما به عنوان یک فرضیه، فوقالعاده مفید هستند. من الان با شما صحبت میکنم و کاملاً متقاعد شدهام که شما آگاهی دارید. در ارتباط هایتان با دیگران و با جهان، همه نشانههای آگاهی، تفکر و تجربه را نشان میدهید. اما چگونه میتوانم مطمئن باشم که شما آگاهی دارید؟ این ایده که شما ممکن است بدون هیچ زندگی درونی اینجا نشسته باشید، صحبت کنید و عمل کنید، برایم قابل تصور است. شما میتوانید یک ربات باشید، یک ماشین خودکار (Automat)، یک فرآیند عینی بدون تجربه ذهنی. من میتوانم این ایده که شما ممکن است یک زامبی باشید را قابل درک کنم. من باور ندارم که شما یکی از آنها هستید. من مطمئنم که خودم یکی از آنها نیستم. به شما اطمینان میدهم که من آگاهی دارم.
چرا ما زامبی نیستیم؟ تفاوت بین ما و زامبیها چیست؟ چرا طبیعت موجوداتی دارای روح آفریده است و نه زامبیها؟ در پسزمینه زامبیها میتوان مسائل آگاهی و اخلاق را به خوبی مورد بحث قرار داد. اگر ما توسط زامبیهای فاقد آگاهی احاطه شده بودیم، میتوانستیم با آنها مانند اشیای بیروح یا اجساد بیهوش رفتار کنیم. آیا در آن صورت آنها جایگاه اخلاقی داشتند؟ بسیاری احتمالاً این را انکار میکنند.

حالا ما در مورد فیزیکالیسم (Physikalismus) صحبت کردیم و فکر کردیم که یک نظریه مقابل چه میتواند باشد. و من فکر کردم که چرا برای شما اینقدر مهم است که فیزیکالیسم اشتباه است؟ یا چه چیزی شما را به رد فیزیکالیسم سوق داد؟ شما همین الان بسیار در این مورد صحبت کردید که باور دارید این نظریه اصلاً منعکس نمیکند که ما چگونه در جهان قرار داریم، چگونه خودمان را میبینیم، چگونه دیگران را میبینیم. اما یک جزئیات جالب در زندگی شما این است که خودتان تا دوران جوانی «سینستت» (Synästhet) (۴) بودید. یعنی وقتی موسیقی گوش میدادید، همزمان رنگها را میدیدید. و در واقع فکر میکنم شما احتمالاً فردی هستید که کوالیای بسیار زیادی را تجربه کردهاید. شما برداشتهای حسی بسیار بسیار زیادی داشتید. آیا شاید این نیز چیزی است که شما فکر میکنید، مخصوصاً برای خودتان که همیشه اینقدر با کوالیا، با این همه برداشتهای حسی مواجه بودید، چرا اینقدر مهم است که به این آگاهی پایبند بمانید؟
ممکن است این نقش داشته است. در کودکی، آهنگها یا آکوردهای خاص رنگ مخصوص به خودشان را داشتند، اغلب سایههای مختلفی از سبز یا قهوهای. اما گاهی اوقات یک قرمز روشن و خالص وجود داشت، برای مثال در آهنگ Here, There Everywhere از بیتل ها. در حدود ۲۰ سالگی، این پدیده ناپدید شد. ظاهراً رایج است که سینستزی (Synästhesie) در کودکی ظاهر میشود و بعداً از بین میرود. من آن زمان در دفتر خاطراتم نوشتم: «چه خبر است؟ ناگهان آهنگها دیگر رنگ ندارند.»
آیا این غمانگیز بود؟
بله، غمانگیز بود. آیا این در تفکر من درباره آگاهی نقش داشت؟ فکر میکنم توجه مرا به این چیزها جلب کرد، به آن «کوالیا»ها، همانطور که گفتید، رنگها، صداها و رابطه بین آنها. چیز دیگری هم به آن اضافه شد. چشم راست من نزدیکبین شد. بنابراین به عینک نیاز پیدا کردم. امروز از لنز استفاده میکنم. با زدن عینک، ناگهان جهان سهبعدی شد. من قبلاً هم فکر میکردم که جهان سهبعدی است، اما وقتی با هر دو چشم میدیدم، ناگهان جهان تبدیل به یک فیلم سهبعدی شد. من فرآیندهای عینی در مغز را میشناختم، جایی که هر دو چشم با هم همکاری میکنند تا اطلاعات درباره عمق فضا تولید کنند. اما چرا این تجربه ذهنی را داشتم؟ اینکه جهان ناگهان بیرون میزند و به صورت سهبعدی ظاهر میشود. این یک پرسش درباره تجربه ذهنی و در نهایت درباره آگاهی بود. چرا من این فرآیندهای عینی - که در آن اطلاعات از طریق دو چشم ادغام میشوند - را به صورت ذهنی به عنوان «عمق فضا» (Raumtiefe) تجربه میکنم؟ آن موقع ده ساله بودم.
این جالب است. و شما خودتان هم برای مدت بسیار طولانی موسیقی کار کردهاید. شما یک گروه راک داشتید، نمیدانم که هنوز آن را دارید یا نه، اسمش «گروه زامبی بلوز» (Zombie Blues Band) بود. آیا این قبلاً ارتباطی با آزمایش فکری زامبی داشت؟ یا اینکه شما آزمایش فکری زامبی را به خاطر گروه موسیقیتان ابداع کردید؟
من البته فانتزیهای ستاره راک دارم، اما استعداد موسیقایی ندارم. هنگام خواندن حتی نتها را هم درست نمیزنم، اما هر از گاهی سعی میکنم «زامبی بلوز» را اجرا کنم. این آهنگ بر اساس آن آزمایش فکری با زامبیها بنا شده. ایده این است که چقدر وحشتناک میشد اگر کسی یک زامبی بود و آگاهی نداشت. آدم این همه چیز را از دست میداد. به همین دلیل چارهای نیست جز اینکه زامبی بلوز را بخوانی، که اینطور است:
زامبی بلوز...
عالی است. این متن شماست.
بله. و هر بیت (Vers) از بیت قبلی نشأت میگیرد، برای مثال، در یک کنفرانس آگاهی (Consciousness Konferenz)، جایی که کسی نظریهاش را ارائه میدهد و دقیقاً میداند آگاهی چیست، آنگاه من میخوانم:
«زندگی واقعاً غمگین میشد اگر ما آگاه نبودیم.»
حالا میخواهم با شما در مورد نظریهتان صحبت کنم، اما شاید پیش از آن، مختصراً این برایم جالب است که برداشت شما از فلسفه در واقع چیست. من متوجه شدهام که تعداد کمی از اساتید فلسفه را میشناسم که اینقدر پرافتخار باشند و همزمان اینچنین برای درک گسترده از فلسفه تلاش کنند. شاید فقط برای اشاره به چند مثال: شما در هیئت داوران «جایزه برگروین» برای فلسفه حضور دارید. جایزهای که سالی یکبار اعطا میشود، یک میلیون دلار آمریکا برای ایدههایی که جهان را تغییر میدهند. شما همچنین بنیانگذار PhilPapers.org هستید، یک پلتفرم آنلاین که در آن تعداد بسیار زیادی مقاله در حوزه فلسفه، و همچنین کتابها یافت میشود. یعنی شما سعی دارید فلسفه را برای همه قابل دسترس کنید. و در وبسایت خودتان، جوکها و طنزهای فلسفی، کارتونهای فلسفی را جمعآوری میکنید. یعنی به نظر میرسد فلسفه برای شما چیزی بسیار فراگیر است. شما چه میگویید، هدف فلسفه در زمان حاضر در واقع چیست؟
هدف یا مقصود فلسفه. خب، من فکر میکنم فلسفه درباره بنیان همه چیز است. شما به همه جا نگاه میکنید و میپرسید: «چرا»؟ این چطور ممکن است؟ چه چیزی این را توضیح میدهد؟” فلسفه فراتر از توضیحات علمی میرود. در فلسفه، مسئله این است که هر چیزی را در جهان زیر و رو کنی تا بفهمی. برای من، فلسفه یک کوشش پیشگیرانه برای فهمیدن، اراده برای فهم خود است. من سعی میکنم آگاهی خودم را بفهمم. اگر کسی به اندازه کافی طولانی در مورد آن فکر کند، به فلسفه میرسد. به همین ترتیب، اگر کسی سعی کند یک موضوع سیاسی یا یک موضوع روز مانند ملیگرایی در سیاست را عمیقاً بررسی کند. این از کجا میآید؟ بر چه چیزی استوار است؟ چه ریشههای فلسفی اشکال خاصی از دموکراسی دارند؟ اگر به اندازه کافی بپرسی «چرا»، در واقع داری فلسفه میورزی. من معتقدم تقریباً همه وقتی در مورد چیزی که برایشان مهم است فکر میکنند، فلسفه میورزند. شاید نه در سطح آکادمیک. وقتی من به پرسشهای مربوط به بیناییام فکر میکردم، سالها قبل از اینکه حتی بدانم فلسفه چیست، داشتم فلسفه میورزیدم. من با افرادی که فلسفه را برای خود کشف میکنند و به آن نزدیک میشوند، همذاتپنداری میکنم. و میخواهم ابزار لازم را برای این کار در اختیارشان قرار دهم.
ادامه دارد ...
————————————————-
زیر نویسهای مترجم:
۱: دیوید چالمرز (David Chalmers) متولد ۲۰ آوریل ۱۹۶۶ یک فیلسوف استرالیایی-آمریکایی است که به دلیل کارهای پیشگامانه در فلسفه ذهن و به ویژه به خاطر تبیین «مسئله سخت آگاهی» مشهور است. او استاد فلسفه و علوم اعصاب در دانشگاه نیویورک (NYU) و همچنین مدیر مؤسسه مرکز ذهن، مغز و آگاهی در همان دانشگاه است. از جمله مهمترین مفاهیم و دستاوردهای او شامل: مسئله سخت آگاهی (The Hard Problem of Consciousness) است. چالمرز به طور مشهور بین «مسائل آسان» و «مسئله سخت» آگاهی تمایز قائل می شود. مسائل آسان: این مسائل به توضیح عملکردهای شناختی مانند توجه، حافظه، یادگیری و ادغام اطلاعات میپردازند. اگرچه حل آنها پیچیده است، اما در اصل با پیشرفت علوم اعصاب و روانشناسی قابل توضیح هستند. مسئله سخت: این مسئله به این پرسش میپردازد که چرا و چگونه فرآیندهای فیزیکی در مغز منجر به تجربیات ذهنی و کیفی (کوالیا) میشوند؟ چرا ما احساس قرمزی، درد یا لذت را «تجربه» میکنیم؟ توضیح این که چرا اصلاً آگاهی وجود دارد، مسئلهای است که به نظر چالمرز با رویکردهای متعارف فیزیکالیستی قابل حل نیست. از دیگر دستاوردهای او: نظریه دوآلیسم طبیعی (Naturalistic Dualism) است. چالمرز برای حل مسئله سخت، «دوگانهانگاری طبیعی» را پیشنهاد میکند. این دیدگاه میگوید آگاهی یک ویژگی بنیادی جهان است، درست مانند خواص بنیادی فیزیکی (مانند جرم یا بار الکتریکی). این دیدگاه به معنای بازگشت به دوگانهانگاری دکارتی (ذهن و بدن به عنوان دو جوهر کاملاً جدا) نیست. بلکه، آگاهی یک ویژگی غیرفیزیکی اما کاملاً طبیعی و یکپارچه با قوانین طبیعت است. او پیشبینی میکند که کشف «قوانین روان-فیزیکی» جدیدی ضروری است که نحوه ظهور آگاهی از سیستمهای فیزیکی پیچیده را توضیح دهد. مورد دیگرپانسایکیسم (Panpsychism) است. چالمرز به طور جدی از ایده پانسایکیسم استقبال کرده است. این دیدگاه میگوید که آگاهی در تمامی اجزای بنیادی جهان (مانند الکترونها و کوارکها) به شکل ابتدایی وجود دارد. آگاهی پیچیده انسان از ترکیب این «ذرات آگاهی» اولیه به وجود میآید.ر او این ایده را به عنوان یک راهحل ممکن برای مسئله سخت در نظر میگیرد، زیرا مشکل توضیح «ظهور» آگاهی از ماده کاملاً غیرآگاه را از بین میبرد. دستاورد دیگر او تجربه فکری «زامبی» (The Zombie Argument) است. چالمرز از استدلال زامبی برای به چالش کشیدن فیزیکالیسم (این ایده که همه چیز، از جمله آگاهی، صرفاً فیزیکی است) استفاده میکند. او میگوید ما میتوانیم به طور منطقی موجودی را تصور کنیم که از نظر فیزیکی و رفتاری کاملاً شبیه یک انسان باشد، اما فاقد هرگونه تجربه ذهنی (یک «زامبی فلسفی») باشد. اگر چنین موجودی قابل تصور باشد، پس آگاهی نمیتواند کاملاً با ویژگیهای فیزیکی یکسان باشد.
کتابهای شاخص:
The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory (1996) این کتاب مرجع اصلی اوست که در آن مسئله سخت و دوآلیسم طبیعی را به تفصیل شرح میدهد.
The Character of Consciousness (2010) مجموعهای از مقالات مهم او که نظریاتش را بیشتر بسط میدهد.
۲: کوالیا (Qualia) به کیفیت های ذهنی و سوبژکتیو (ذهنی) تجربیات ما اشاره دارد. یعنی همان “حسی” که از یک تجربه به دست میآوریم و فقط از درون برای فرد تجربهکننده قابل دسترسی است. اینها اجزای بنیادی “چگونگی احساس” یک تجربه هستند. کوالیا چیزی است که توضیح آن با واژهها بسیار دشوار است و فرد باید خودش آن را “تجربه” کند تا بفهمد چیست. مثال های گویا برای درک بهتر. به این مثال ها توجه کنید: قرمزی یک سیب: شما میتوانید طول موج های نور منعکس شده از سیب را به طور فیزیکی توضیح دهید، اما آن احساس قرمز خاصی که وقتی به سیب نگاه میکنید در شما ایجاد میشود، همان کوالیای قرمزی است. طعم شیرینی: توصیف شیمیایی مولکولهای شکر ممکن است، اما آن حس شیرینی که روی زبان خود احساس میکنید، کوالیاست. درد یک سوختگی: میتوانید درباره تحریک اعصاب وابسته به گیرنده های درد را توضیح دهید، اما خودِ رنج و حس تیز و سوزناک درد، کوالیای آن تجربه است. بوی باران روی خاک خشک (بوی پتریکور): میتوانید ترکیبات شیمیایی را تحلیل کنید، اما آن حس نوستالژیک و خاص بویایی که دارید، کوالیاست. ویژگی های کلیدی کوالیا: ذهنیت (Subjectivity) کوالیا فقط از نگاه اول شخص (فرد تجربهکننده) در دسترس است. شما هرگز نمیتوانید دقیقاً بدانید که احساس قرمز در ذهن دیگری چطور است. غیرقابل توصیف بودن (Ineffability) توصیف کامل یک کوالیا با کلمات غیرممکن است. چگونه میتوانید “طعم آناناس” را به کسی که هرگز آن را نچشیده است، توضیح دهید؟ کیفیت ذاتی (Intrinsic Nature) کوالیا یک کیفیت درونی است. به خودی خود و مستقل از روابطش با دیگر چیزها وجود دارد. چرا کوالیا اینقدر مهم و مسئلهساز است؟ کوالیا در قلب «مسئله سخت آگاهی» که توسط دیوید چالمرز مطرح شد، قرار دارد. مشکل اصلی این است: چگونه میتوان توضیح داد که فرآیندهای عینی و فیزیکی در مغز (مانند انتشار یونها و فعال شدن نورونها) منجر به ایجاد تجربیات کاملاً سوبژکتیو و کیفی مانند کوالیا میشوند؟ این همان «شکاف توضیحی» بین جهان عینی و تجربه ذهنی است. پس به طور کلی کوالیا همان «چیزی است که احساس میشود». این مفهوم، پل ارتباطی بین دنیای عینی علم و دنیای سوبژکتیو وجود ماست و توضیح آن بزرگترین مانع برای یک تئوری کامل از آگاهی به شمار میرود. تا زمانی که نتوانیم توضیح دهیم که چرا و چگونه «حس کردن» چیزی مانند درد یا رنگ سرخ از درون به وجود میآید، درک کاملی از آگاهی نخواهیم داشت.
۳: تماشاخانه دکارتی (Cartesian Theater) یک استعاره انتقادی است که توسط فیلسوف آمریکایی دنیل دنت ابداع شد. او از این مفهوم برای حمله به یک ایده رایج اما به باور او اساساً نادرست درباره نحوه کار آگاهی استفاده میکند. اما ایده اصلی تماشاخانه دکارتی چیست؟ تماشاخانه دکارتی به این تصور غلط اشاره دارد که در جایی در مغز یک مکان فیزیکی یا مرکز خاص وجود دارد که: تمام اطلاعات حسی (دیدن، شنیدن، لمس کردن و...) پس از پردازش، در آنجا “جمعآوری” میشوند./ یک «تماشاگر» یا «هومونکولوس» (انسان کوچک) در آنجا نشسته است و این اطلاعات را مانند تماشای یک فیلم روی پرده سینما، مشاهده و درک میکند./ این «تماشاگر» است که آگاهی را تجربه میکند، تصمیم میگیرد و فرمان میدهد. به بیان ساده، این ایده که «آگاهی در یک نقطه مرکزی و واحد در مغز اتفاق میافتد»، همان تصور تماشاخانه دکارتی است. ریشه تاریخی این مفهوم از مجا آمده است؟ اگرچه نام رنه دکارت بر این مفهوم گذاشته شده، اما این یک تفسیر مدرن و سادهشده از ایده اوست. دکارت واقعاً به یک «سالن سینما» فکر نمیکرد، اما او معتقد بود که غده صنوبری (Pineal Gland) در مرکز مغز، نقطه تعامل بین ذهن غیرمادی (روح) و بدن مادی است. از نظر دنت، این ایده دکارت، نسخه اولیه و فلسفی همان تماشاخانه است. دنت استدلال میکند که تماشاخانه دکارتی یک «سفسطه و دور باطل» است. دلایل اصلی او به این شرح است: اگر یک هومونکولوس (تماشاگر کوچک) در مغز باشد که فیلم زندگی را تماشا میکند، پس آگاهی آن هومونکولوس چگونه به وجود میآید؟ آیا در مغز آن هومونکولوس نیز یک تماشاخانه کوچکتر با یک هومونکولوس حتی کوچکتر وجود دارد؟ این منجر به یک تسلسل باطل میشود که هرگز مسئله آگاهی را حل نمیکند، فقط آن را به تعویق میاندازد. در مجموع تماشاخانه دکارتی یک استعاره قدرتمند برای نشان دادن یک اشتباه شهودی رایج درباره ذهن است. ما به غلط احساس میکنیم که “ناظری” در سرمان نشسته و جهان را تماشا میکند. اما به گفته دنت و بسیاری از دانشمندان علوم اعصاب، این ناظر وجود خارجی ندارد؛ بلکه خود این احساس، محصول نهایی فعالیت پیچیده و یکپارچه مغز است. رد کردن این ایده، گامی ضروری برای درک علمی واقعی از منشأ آگاهی محسوب میشود.
۴: سینستزی (Synesthesia) یا حسآمیزی یک پدیده عصبی- دراکی است که در آن تحریک یک مسیر حسی یا شناختی به طور خودکار و غیرارادی، تجربهای در یک مسیر حسی یا شناختی دیگر ایجاد میکند. به بیان ساده، درهمآمیختگی حواس است. فرد مبتلا به این ویژگی ممکن است با شنیدن یک نت موسیقی، رنگ خاصی را ببیند. هنگام خواندن یک حرف یا عدد، طعم خاصی را روی زبانش احساس کند. یا روزهای هفته را دارای شخصیت و جنسیت مشخصی بداند. اما علت علمی این پدیده چیست؟ دانشمندان معتقدند سینستزی احتمالاً به دلیل اتصالهای عصبی غیرمعمول (Cross-wiring) بین نواحی مجاور مغز که معمولاً از هم جدا هستند، رخ میدهد. یک نظریه دیگر عدم هرس سیناپسی است. به این معنی که در نوزادان همه ما چنین اتصالاتی وجود دارد، اما در مغز افراد غیرسینستت، این اتصالات در طول رشد «هرس» میشوند، در حالی که در مغز سینستتها این اتصالات باقی میمانند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
جنگ و رژیمچنج یا تسلیم و تغییر پارادایم؟ / گفتوگوی حسین رزاق با مهرزاد بروجردی
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
۲۸ اکتبر ۲۰۲۵
در دیدار ماه سپتامبر در دفتر بیضی، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با گرمی از رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، استقبال کرد؛ او برای مهمان خود صندلی جلو کشید و هیأت ترکیه را «بسیار باهوش» خواند.
هرچند ستایش ترامپ از اردوغان پیشتر نیز بارها ثبت شده است، اما این نخستین بار بود که او در برابر دوربینها، هنگام بیان چنین سخنی، نگاهی به هاکان فیدان، وزیر خارجه ترکیه، و ابراهیم کالین، رئیس سازمان اطلاعات ملی این کشور (میت – MİT) انداخت.
وابستگی ایالات متحده به ترکیه در پروندههای سوریه و اوکراین موضوعی شناختهشده است. با این حال، فراتر از روایتهایی که اردوغان را رهبری قدرتمند میدانند، آنچه در واقع زیربنای گسترش نفوذ جهانی ترکیه را تشکیل میدهد، تثبیت نقش عملیات اطلاعاتی این کشور در عرصه ژئوپولیتیک است – از آمریکای لاتین گرفته تا آفریقا و شرق آسیا.
در حالی که بیشتر تحلیلگران درباره دامنه نفوذ «دولت پنهان» در امور داخلی ترکیه سخن میگویند، در واقع این سلطه در عرصه سیاست خارجی است که موجب صعود ترکیه شده است.
از جاسوسان عثمانی تا تجسم مدرن آنها
سه کتاب تازهمنتشرشده به روشن شدن جایگاه برتر دستگاه اطلاعاتی ترکیه کمک میکنند.
کتاب «جاسوسان سلطان» نوشته پروفسور امراه گورکان (Emrah Gürkan) نشان میدهد که چگونه امپراتوری عثمانی با استفاده از جاسوسی راهبردی، همراه با مراقبت و شناسایی تاکتیکی، توانست بر سیاستهای درباری اروپا تأثیر بگذارد.
عثمانیها از خاندانها و قدرتهای اروپایی مانند هابسبورگها، امپراتوری مقدس روم و واتیکان تا قلمروهای مختلف، با بهرهگیری از موقعیت جغرافیایی و سرمایه انسانی خود، به بازیگری کلیدی در امور اروپا بدل شدند. بازرگانان، هنرمندان و دیپلماتهای عثمانی در زندگی اجتماعی محلی غرق میشدند و به بازیگران فعال در تبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در سراسر مدیترانه و اروپا تبدیل میگشتند.
چند قرن این موقعیت بیرقیب ادامه داشت، تا آنکه چند قدرت مدیترانهای، با حمایت امپراتوری بریتانیا، شروع به عقب راندن نفوذ آشکار عثمانی در امور داخلی اروپا کردند.
دو کتاب دیگر نیز زمینه تاریخی مهمی ارائه میدهند: «اطلاعات ترکیه و جنگ سرد» نوشته اِگِمن بِزجی (Egemen Bezci) و «چرکِس» نوشته بنجامین فورتنا(Benjamin Fortna). کتاب فورتنا که نزدیک به یک دهه پیش منتشر شد، به جهان پر رمز و راز «لورنس عربستانِ ترکیه»، اشرف قوشچوباشی، میپردازد؛ مردی که از او بهعنوان پدر بنیانگذار سازمان میت یاد میشود.
اشرف که اصالتاً اهل قفقاز بود، نمادی از زیرکی و ابتکار عمل دستگاه اطلاعاتی عثمانی به شمار میرفت. با وجود شکستهای نظامی تاکتیکی در برابر روسها، عملیات اطلاعاتی عثمانی – از جمله اقداماتی که اشرف در آنها نقش داشت – توانست مزیتهای راهبردی در برابر قدرتمندترین امپراتوریهای آن زمان به دست آورد.
با آنکه عثمانیها لقب «مرد بیمار اروپا» را یدک میکشیدند، این امپراتوری در جریان جنگ جهانی اول تابآوری نظامی چشمگیری از خود نشان داد و نبردهای مهمی را علیه امپراتوریهای بریتانیا، ایتالیا و روسیه از کریمه تا لیبی پیروز شد. حتی ارتش ضعیفشده عثمانی نیز توانست شکستهای قابل توجهی بر ایتالیاییها در لیبی، روسها در بلغارستان و بریتانیاییها در عراق و گالیپولی وارد کند. بخش بزرگی از این موفقیتها ناشی از اطلاعات بهدستآمده از پشت خطوط دشمن بود.
از امپراتوری تا جمهوری
کتاب اِگِمن بِزجی نشان میدهد که چگونه میراث امپراتوری عثمانی به جمهوری مدرن ترکیه انتقال یافت. از مصطفی کمال آتاتورک تا عصمت اینونو، بسیاری از دولتمردان و دیپلماتهای نخستین جمهوری، افسران نظامیای بودند که در سراسر قلمرو پیشین عثمانی خدمت کرده بودند. هیچ کشور دیگری پس از جنگ جهانی اول، توان اطلاعاتیای در حد و اندازه جمهوری آتاتورک در برابر اتحاد شوروی نداشت.
در سراسر دوران جنگ سرد، ترکیه بهعنوان پایگاه راهبردی غرب در مرزهای حوزه نفوذ شوروی عمل میکرد و تحولات پیرامونی خود را زیر نظر داشت؛ از موج کارگران مهاجر در آلمان گرفته تا دگرگونیهای پیدرپی سیاسی در سوریه پیش از به قدرت رسیدن حزب بعث.

کتاب بزجی فصلی کامل را به سوریه اختصاص داده است؛ در آن از فعالیتهای بریتانیاییها و آمریکاییها در دمشق سخن میگوید و نکاتی روشنگر درباره وضعیت امروز آن کشور ارائه میدهد. برای بریتانیا و آمریکا، سوریه تنها صحنه حکومت در دمشق نبود، بلکه عرصهای برای عملیات ضدجاسوسی علیه شوروی و حتی فراتر از آن به شمار میرفت.
جمهوری نوپای ترکیه از قرنها حافظه نهادی بهرهمند بود و درک امروز ما از «دولت پنهان» از همان مفهوم عثمانی «درین دولت»(derin devlet) ریشه گرفته است. این اصطلاح که امروز در زبان سیاستمدارانی چون ترامپ، هیلاری کلینتون و دیگر کشورهای بزرگ عضو ناتو رایج است، نخستین بار زمانی شکل گرفت که امپراتوری رو به زوال عثمانی سازوکاری برای تداوم وجود خود پس از فروپاشی ایجاد کرد. از رهگذر «دولت پنهان»، میراث عثمانی توانست فراتر از مرزهای جمهوری نوین، در سرزمینهایی که در حوزه نفوذ آن تلقی میشدند نیز به حیات خود ادامه دهد.
امروز وارثان این میراث، هاکان فیدان و ابراهیم کالین هستند.
کهنهسربازان و «جنگجویان سایه»
ترامپ شاید از اینکه هیأت ترکیه را «بیش از حد باهوش» دید خوشش نیامده باشد، اما ستایش ضمنیاش حقیقتی ساده را بازتاب میدهد: آنها را نمیتوان نادیده گرفت. از ادعای اینکه ترکها «سوریه را تصرف کردند» گرفته تا نقش ترکیه در جنگ پهپادی اوکراین علیه روسها، تغییری آشکار در نحوه نگرش ایالات متحده به آنکارا پدید آمده است.
حتی اروپاییها – بهویژه لهستان و مجارستان – نیز اکنون نه تنها برای تبادل اطلاعات، بلکه برای همکاریهای فناورانه به ترکیه وابسته شدهاند، بهویژه با توجه به رشد چشمگیر توان هوایی این کشور. تنها پهپادهای «بایراکتار» نیستند که آماده ورود به صنایع دفاعی آمریکا هستند؛ شرکتهای کوچکتر مانند «پاوو گروپ» و «کانیك آرمز» نیز بخشی از موفقیت خود را مدیون حمایت و راهبری اطلاعاتی ترکیه، بهویژه نقش فیدان، میدانند.
فیدان پیش از تصدی وزارت خارجه، نزدیک به پانزده سال ریاست سازمان اطلاعات ملی ترکیه (میت) را بر عهده داشت. او همچنین مسئولیت حیاتی هماهنگی کمکهای خارجی ترکیه را در دست داشت – عاملی کلیدی در گسترش نفوذ آنکارا در آمریکای لاتین، آفریقا و جنوب آسیا.
جنگنده «تائی کاآن» (TAI Kaan) ساخت ترکیه توجه کشورهایی چون اندونزی و دیگر کشورهای شرق آسیا را جلب کرده است. هرچند این جنگنده در حال حاضر از موتور آمریکایی F110 ساخت جنرال الکتریک استفاده میکند، اما ترکیه بهطور فعال در حال توسعه موتور بومی توربوفن TF-35000 است.
رمز اصلی آنکه قدرتهای جهانی ترکیه را به عنوان یک تأمینکننده دفاعی جدی مینگرند، تا حد زیادی در توان اطلاعاتی این کشور نهفته است – چه در بعد انسانی و چه در بعد فناورانه. توانایی آنکارا برای آموختن، سازگاری و نوآوری بدون اتکا به ایالات متحده و اروپا، اکنون این امکان را فراهم کرده که کشورهای آفریقایی، آسیایی و حتی آمریکای جنوبی بتوانند از سلطه دفاعی آمریکا فاصله بگیرند.
در مورد ابراهیم کالین نیز، تنها یک روز پس از آنکه بشار اسد به روسیه گریخت، او در دمشق حضور یافت. زندگی چندوجهی کالین – از فعالیت در دانشگاه و موسیقی کلاسیک گرفته تا زبانشناسی و فلسفه – سبب شده است که او اندیشمندی باشد که هرچند آموزش خود را در آمریکا دیده، اما ریشههای فکریاش در آسیا قرار دارد.
در همین حال، نوح ییلماز، سفیر ترکیه در سوریه، پیش از انتصاب اخیرش بهعنوان معاون وزیر خارجه، سابقهای طولانی و پُرداستان در سایه جنگهای سوریه و عراق داشت. نقش او در فریب روسها و ایرانیها، وی را به گزینهای مطلوب برای آنکارا و واشنگتن تبدیل کرده تا به ثبات سوریه یاری رساند.
بهطور مشابه، یکی از دیپلماتهای ترک که نه سال در ایران خدمت کرده، دیگر «جنگجوی سایه»ای است که نقشی کلیدی در حفظ ارتباطات غیررسمی با تهران و نیز در فعالیتهای ضداطلاعاتی علیه ایران ایفا کرده است.
نقش چرکسها در دستگاه اطلاعاتی ترکیه نیز همواره مقابله با روسیه در معادلات ژئوپولیتیکی دریای سیاه بوده است، جایی که مسکو ناگزیر است با آنکارا تعامل کند. در این میان، پیوندهای دیرینه دولت پنهان ترکیه با تاتارهای کریمه – که امروز نقشی کلیدی در مقابله با روسها دارند – بسیار مؤثر بوده است. شکست اخیر روسها در ارمنستان نیز از همین الگو پیروی میکرد، در حالی که آمریکاییها صرفاً نظارهگر بودند. حتی کنارهگیری جوئل ریبورن از سمت معاون وزیر خارجه آمریکا در امور خاور نزدیک نیز به نفوذ ترکیه نسبت داده میشود؛ مسئلهای که همگان میدانند زیرا ترکها با دیدگاه او در خصوص سوریه مخالف بودند.
این موضوع، همراه با این واقعیت که سفیر ایالات متحده در آنکارا، تام باراک، اکنون به شوخی به عنوان فرستاده ترکیه در خاورمیانه، به جای نماینده ترامپ در ترکیه شناخته میشود، همه به موفقیت عملیات نفوذ ترکیه تا درون حلقه داخلی ترامپ اشاره دارد.
افزایش قدرت دستگاه اطلاعاتی ترکیه توجه رئیسجمهور آمریکا را به خود جلب کرده و اکنون اروپاییها نیز به آنکارا مینگرند تا در برابر روسیه و چین، گزینهای جایگزین در اختیار داشته باشند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
میدل ایست نیوز: کاخ سفید به دولت عراق در خصوص تحرکات گروههای مسلح این کشور و نشان دادن هرگونه واکنش در قبال اقدامات احتمالی واشنگتن طی روزهای آینده در منطقه نزدیک به عراق، به شدت هشدار داد.
به گزارش الشرق الاوسط، تنها به فاصله دو روز پس از ارسال پیام حمایتی واشنگتن به بغداد در خصوص آینده روابط دو کشور، دولت عراق ظاهراً خطرناکترین هشدار کاخ سفید را نیز در رابطه با گروههای مسلح دریافت کرده است.
این هشدار حاوی تهدیدی مستقیم بوده است که در صورت هرگونه اقدام تلافیجویانه از سوی گروههای مسلح عراقی در پاسخ به عملیاتهای نظامی قریبالوقوع امریکا در منطقه نزدیک به عراق طی روزهای آینده، عواقب جدی در انتظار آنان خواهد بود.
این منبع درباره جزئیات این هشدار نوشت، ثابت العباسی، وزیر دفاع عراق، در یک مصاحبه تلویزیونی فاش کرد این هشدار شدیداللحن از سوی پیت هگست، وزیر دفاع امریکا، طی یک تماس تلفنی به او ابلاغ شده است.
العباسی گفت: وزیر دفاع امریکا از طریق کاردار سفارت این کشور در بغداد، وی را در جریان عملیات نظامی قریبالوقوع در منطقه قرار داده و به شکلی قاطع نسبت به دخالت گروههای عراقی در این عملیاتها هشدار داده، اما جزئیات بیشتری ارائه نکرده است.
العباسی افزود: این تماس ۱۱ تا ۱۲ دقیقهای، در حضور رئیس ستاد ارتش و معاون فرماندهی عملیات مشترک عراق انجام شده و همتای امریکاییاش، تماس را با یک جمله تهدید آمیز صریح به پایان رسانده است مبنی بر اینکه «این آخرین ابلاغ به شماست… و شما به خوبی میدانید که پاسخ دولت کنونی امریکا چگونه خواهد بود.
وزیر دفاع عراق افزود: در بخشی از مکالمهاش با همتای امریکایی، پرونده همکاری در زمینه پهپادها، یادداشت تفاهم همکاری امنیتی و اطلاعاتی که پیشنهاد شده بین دو طرف امضا شود و همچنین قرارداد بالگردهای مدل «بل» که قرار است به عراق تحویل داده شود، پرداخته شد.
این هشدار وزیر دفاع امریکا در حالی مطرح شده است که عراق آماده میشود تا ششمین انتخابات مجلس نمایندگان خود را از زمان تغییر و تحولی که در سال ۲۰۰۳ توسط نیروهای امریکایی شاهد بود، برگزار کند.
در همین حال، در سایه اختلافات و دودستگیهای شدید میان قدرتهای سیاسی، پیامهای متناقض امریکا، نگرانیها و هراس فزایندهای را نزد طرفهای مختلف، بهویژه نیروهای شیعه، برانگیخته است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
بازار رستورانها و فستفودهای شیراز این روزها با رکودی بیسابقه و کاهش محسوس مشتریان روبهرو است. همزمان، لغو بسیاری از مراسمها و کاهش برگزاری جشنها موجب شده فروش رستورانها و تالارهای پذیرایی تا حدود ۷۰ درصد کاهش یابد و شماری از واحدهای صنفی ناچار به تعطیلی شوند.
به گزارش ایلنا، افزایش چشمگیر قیمت مواد اولیه، گرانی گوشت و مرغ، و فشار ناشی از اجارههای سنگین باعث شده بسیاری از واحدهای صنفی با کاهش شدید فروش روبهرو شوند و بخشی از فعالان این صنف به تعطیلی یا ابطال پروانه کسب تن دهند.
رکود در بازار، نه تنها کسبوکار رستورانداران و سفرهخانهها را تحت تأثیر قرار داده، بلکه زنجیرهای از اشتغال مستقیم و غیرمستقیم در بخش خدمات غذایی را نیز با مشکل روبهرو کرده است.
روند کاهشی مراجعه مشتریان، به ویژه در تالارهای پذیرایی و رستورانهایی که قبلاً به عنوان مکانهای تفریح و گردهمایی مورد استقبال خانوادهها قرار میگرفتند، بهوضوح مشهود است. بسیاری از مردم به دلیل گرانی مواد غذایی و کاهش قدرت خرید، دیگر قادر به حضور مرتب در این واحدها نیستند و حتی مراسمهایی مانند عروسی و جشنها با کاهش شدید روبهرو شده است.
به گفته مسئولان این صنف، برخی مشتریان که پیشتر هفتهای یک بار به رستوران مراجعه میکردند، اکنون فاصله بازدیدشان به دو هفته یا حتی یک بار در ماه رسیده است؛ مردم همچنان فستفود را دوست دارند، اما به دلیل گرانی، به سراغ گزینههای ارزانتر میروند.
همزمان با افت مشتریان داخلی، کاهش حضور گردشگران و مسافران نیز بازار رستورانها را تحت فشار قرار داده است.
رکود ۷۰ درصدی در صنعت رستورانداری و تالارهای پذیرایی شیراز
رئیس اتحادیه صنف رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز، از رکود شدید بازار رستورانداری و تالارهای پذیرایی این شهر خبر داد و گفت: از زمان آغاز جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و تحولات پس از آن، بازار شیراز دچار افت فروش شدیدی شده است؛ در این مدت هم رستورانها و هم سفرهخانهها و واحدهای بیرونبر با کاهش محسوس مشتری روبهرو بودهاند.
امین رحیمی در گفت و گو با ایلنا با اشاره به اینکه علاوه بر رکود ناشی از شرایط سیاسی و روانی جامعه، همزمانی این وضعیت با فصل مالیاتی نیز آسیب جدی به فعالان صنف وارد کرده است و ادامه داد: واحدهای صنفی موظف به پرداخت مالیات و ارزش افزوده خود بودند و در این شرایط فشار مضاعفی را متحمل شدند.
رحیمی خاطرنشان کرد: پس از شروع جنگ، بسیاری از مردم مراسمهای عروسی خود را لغو کردند و تالارهای پذیرایی نیز به همین دلیل آسیب شدیدی دیدند؛ هماکنون کاهش برگزاری مراسمها بهطور مستقیم منجر به رکود ۷۰ درصدی در فروش و کاهش مشتری در صنف ما شده است.

رئیس اتحادیه صنف رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز با اشاره به افزایش بیسابقه قیمت مواد اولیه گفت: متأسفانه در ماههای اخیر قیمت گوشت، مرغ، برنج و حبوبات افزایش چشمگیری داشته است. این گرانیها موجب شده تا قیمت غذا نیز ناچاراً افزایش یابد.
وی با بیان اینکه برخی افراد سودجو با استفاده از مواد اولیه نامرغوب یا فاسد، غذاهایی با قیمت پایین عرضه میکنند که برای سلامت مردم بسیار خطرناک است هشدار داد و افزود: در بازرسیهای صورتگرفته، مشاهده شده برخی واحدها برای جلب مشتری از گوشتهای نامرغوب و مواد غیربهداشتی استفاده میکنند؛ این در حالی است که مردم باید با درنظر گرفتن قیمت واقعی مواد اولیه، متوجه غیرمنطقی بودن برخی نرخهای پایین شوند.
این مسئول تأکید کرد: ممکن است مردم با پرداخت کمتر، غذایی تهیه کنند، اما در آینده چندین برابر آن را صرف درمان و هزینههای پزشکی کنند.
مراجعه مردم به رستورانها بسیار کاهش یافته است
رئیس اتحادیه صنف رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز درباره ترکیب مشتریان فعلی رستورانها گفت: رستورانها امروز میزبان همه اقشار جامعه هستند، اما به دلیل وضعیت اقتصادی موجود، مراجعه مردم به رستورانها بسیار کاهش یافته است؛ افرادی که پیشتر هفتهای یکبار به رستوران میرفتند، اکنون شاید ماهی یکبار یا حتی کمتر مراجعه میکنند.
رحیمی با اشاره به اینکه شهر شیراز یک شهر گردشگری است، یادآور شد: در ماههای اخیر شاهد کاهش محسوس ورود مسافر و توریست به شیراز بودهایم که این موضوع نیز بر رکود بازار رستورانها تأثیر مستقیم داشته است.
شیشلیک و ماهیچه مشتری ندارد
وی درباره نوع غذاهای پرفروش گفت: همه غذاها بسته به ذائقه مشتری تقاضای خاص خود را دارند، اما در حال حاضر، مردم بیشتر به سمت غذاهای با قیمت مناسبتر در بازه ۲۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومان میروند. در مقابل، فروش غذاهای گرانقیمت مانند شیشلیک و ماهیچه کاهش یافته است.
رئیس اتحادیه صنف رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع ابطال پروانهها اشاره کرد و گفت: متأسفانه برخی افراد بدون تجربه و آموزش کافی وارد این شغل میشوند و پس از چند ماه فعالیت به دلیل ناآشنایی با شرایط بازار، سرمایه خود را از دست میدهند. بسیاری از این افراد وام میگیرند، اما به دلیل عدم مشورت با افراد باتجربه دچار زیان مالی سنگین و حتی از همپاشیدگی زندگی شخصی میشوند.
رحیمی درباره اثر تعطیلی هر واحد صنفی بر اشتغال گفت: بهطور میانگین در هر رستوران یا واحد بیرونبر ۲۵ نفر بهصورت مستقیم مشغول به کار هستند و برخی واحدهای بزرگتر بیش از ۱۲۰ نفر نیرو دارند؛ صنف رستورانداران از نظر تعداد اشتغالزایی، بالاترین آمار را در بین اصناف مختلف دارد.
وی افزود: بهصورت غیرمستقیم نیز بیش از ۲۰ تا ۲۵ شغل دیگر با این صنف در ارتباط هستند؛ از جمله مرغفروشان، ماهیفروشان، ترهبارفروشان و تولیدکنندگان مواد اولیه. این موضوع اهمیت صنف رستورانداران در چرخه اشتغال استان را نشان میدهد.
افزایش شدید هزینهها و تعطیلی واحدها
نایبرئیس اتحادیه صنف رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز نیز با اشاره به شرایط دشوار بازار رستورانداری گفت: در حال حاضر بازار فروش رستورانها پس از جنگ اخیر بهشدت افت داشته و میزان استقبال مردم از رستورانها کاهش یافته است.

ایمان قویپنجه شیرازی در گفت و گو با ایلنا افزود: دلیل اصلی این کاهش، وضعیت نابسامان اقتصادی و افت شدید توان مالی مردم است. مردم در شرایط فعلی سرمایههای خود را از دست دادهاند و عملاً پولشان بیارزش شده است. مواد اولیه، نیروی کار و هزینههای جاری همگی افزایش چشمگیری پیدا کردهاند و این مسئله باعث شده هم مردم نتوانند خرید کنند و هم رستورانداران از پس هزینهها برنیایند.
قویپنجه با یادآوری اینکه قیمت مواد اولیه نسبت به سال گذشته حدود ١٠٠درصد افزایش داشته است و برخی اقلام مانند برنج تا ۳۰۰ درصد رشد قیمت داشتهاند، خاطرنشان کرد: در سالهای گذشته مردم برای گذراندن اوقات فراغت، دیدار با دوستان یا گفتگو به رستوران میرفتند، اما امروز به دلیل وضعیت اقتصادی، رستوران دیگر یک گزینه تفریحی نیست و از سبد تفریح مردم حذف شده است.
هر سه نفر یک پرس غذا سفارش میدهند
وی ادامه داد: در حال حاضر بیشتر افرادی که به رستوران مراجعه میکنند، کسانی هستند که به دلیل کارهای اداری یا شغلی و نبود فرصت پختوپز در خانه، مجبور به خوردن غذا در بیرون هستند. بازار به سمتی رفته که حتی اگر سه نفر هم به رستوران بیایند، تنها یک پرس غذا سفارش میدهند.
قویپنجه درباره نوع غذاهایی که مردم انتخاب میکنند گفت: این موضوع بستگی به نوع رستوران دارد. در بیرونبرها بیشتر چلوکباب، جوجه و کوبیده فروش میرود و در رستورانهای سطح بالا، غذاهای ویژهتر مثل جوجه مخصوص یا خوراکهای خاص طرفدار دارد. با این حال، میانگین مصرف نشان میدهد که هر دو یا سه نفر تنها یک دست غذا میگیرند.
وی با اشاره به وضعیت واحدهای صنفی گفت: ابطال پروانه در این صنف نسبت به سالهای گذشته افزایش داشته است؛بسیاری از رستورانداران که ملک اجارهای دارند به دلیل نبود صرفه اقتصادی و درآمد پایین، مجبور به تعطیلی واحد خود میشوند. هر رستورانی که تعطیل میشود، بین ۱۰ تا ۱۵ نفر بهطور مستقیم بیکار میشوند و شمار بیکاران غیرمستقیم نیز قابل محاسبه نیست.
نایبرئیس اتحادیه رستورانداران و سفرهخانههای سنتی شیراز افزود: با این شرایط، صنعت رستورانداری در حال افول است. سرمایهگذاری در این حوزه بسیار سنگین شده و قیمت ملکها بالا رفته است، در حالی که درآمدها پایین و بازده اقتصادی اندک است.
قویپنجه با بیان اینکه رستوران دیگر به عنوان تفریح خانوادگی مطرح نیست، بلکه تنها در مواقع ضروری از آن استفاده میشود؛خاطرنشان کرد: در گذشته، مردم برای تفریح و صرف غذا در رستوران برنامهریزی میکردند، اما امروز بسیاری از خانوادهها ترجیح میدهند حتی در خانه غذاهای ساده درست کنند تا از هزینههای بالا دور بمانند. او گفت:
وی با اشاره به وضعیت مناطق مختلف شهر شیراز گفت: در حال حاضر استقبال از رستورانها بیشتر در مناطق بالاشهر دیده میشود، در حالی که در مناطق پایینتر، به دلیل مشکلات معیشتی، تعداد مشتریان بسیار کاهش یافته است.
قویپنجه تأکید کرد: رکود موجود در بازار، افزایش هزینهها، اجارههای سنگین و کاهش توان خرید مردم باعث شده بسیاری از فعالان این صنف به فکر تغییر شغل بیفتند. اگر وضعیت اقتصادی بهبود نیابد، صنعت رستورانداری در شیراز با تعطیلیهای بیشتری مواجه خواهد شد.
بازار فستفود شیراز در آستانه رکود کامل
رئیس اتحادیه صنف پیتزا و اغذیهفروشان شیراز هم از وخامت اوضاع بازار فستفود در این شهر خبر داد و گفت: افزایش بیسابقه قیمت مواد اولیه، اجارههای بالا و کاهش قدرت خرید مردم، باعث شده این صنعت به مرز بحران برسد.
رسول احمدپناه در گفت و گو با ایلنا با اشاره به اینکه تقریباً همه مواد اولیه گران شده و هم مردم و هم فروشندگان در فشار قرار گرفتهاند،افزود: تا چند سال پیش، خانوادهها برای تفریح به فستفود میرفتند، اما امروز با افزایش مداوم قیمتها، بسیاری از مردم دیگر توان خرید ندارند؛ زمانی با ۲۰ یا ۳۰ هزار تومان میشد یک ساندویچ خرید، اما حالا حتی سادهترین ساندویچها کمتر از ۵۰ هزار تومان نیستند.

وی با اشاره به افزایش شدید قیمت گوشت گفت: قیمت گوشت گوساله که بیشترین مصرف را در فستفود دارد، از حدود ۵۰۰ هزار تومان به ۹۰۰ هزار تومان رسیده است؛ یعنی حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد افزایش. گوشت گوسفند نیز به همین نسبت بالا رفته است علاوه بر گوشت، قیمت فلفل، گوجه، خیارشور و لیمو نیز رشد چشمگیری داشته است.
احمدپناه ادامه داد: برای نمونه، فلفل شیرین که قبلاً کیلویی ۳۰ هزار تومان بود، اکنون به حدود ۷۰ هزار تومان رسیده است. پلاستیک و فویل آلومینیومی نیز افزایش قیمتی بیسابقه داشتهاند؛ پلاستیک از ۸۰ هزار تومان به ۱۳۰ هزار تومان در هر کیلو رسیده و فویلهای باکیفیت به سختی پیدا میشوند و حتی فویلهای معمولی نیز نسبت به دو ماه قبل تقریباً دو برابر شدهاند.
اقشار ضعیف توان رفتن به فستفود را از دست دادهاند
احمدپناه تصریح کرد: اقشار ضعیف جامعه عملاً دیگر توان رفتن به فستفود را از دست دادهاند؛ امروز اگر یک خانواده چهار نفره بخواهد یک وعده شام در فستفود بخورد، باید حداقل ٢میلیون تومان هزینه کند. حتی خوردن یک کتلت یا املت ساده در خانه نیز به دلیل گرانی مواد اولیه مقرونبهصرفه نیست.
وی گفت: مردم شیراز، مخصوصاً در شبها، برای تفریح به ارتفاعات یا مکانهای خنک شهر میروند و معمولاً برای شام فستفود میخورند، اما با شرایط فعلی، همین تفریح ساده هم برای بسیاری از خانوادهها ممکن نیست.
رئیس اتحادیه صنف پیتزا و اغذیهفروشان افزود: مردم همچنان فستفود را دوست دارند، اما به دلیل گرانی، به سراغ گزینههای ارزانتر میروند. ساندویچهای ساده و نوستالژیک مانند بندری یا سوسیسکالباسهای سبک قدیم هنوز طرفدار دارند، اما ساندویچهای گرانقیمتی مانند مغز و زبان دیگر مشتری چندانی ندارند.
وی با اشاره به وضعیت واحدهای فعال گفت: در مناطق بالای شهر برخی برندهای شناختهشده بهدلیل مشتریان ثابت خود هنوز سرپا ماندهاند، اما واحدهای کوچکتر که پشتوانه مالی قوی ندارند، یکییکی در حال تعطیلیاند.
احمدپناه افزود: با وجود آنکه شاید تهران از نظر تعداد واحد بیشتر باشد، اما نسبت به جمعیت، شیراز در کشور رتبه نخست را در تعداد فستفود دارد.
رستورانهای شیراز در آستانه ورشکستگی؛ مشتریان نصف شدند/تغییر ذائقه اجباری مردم به ساندویچهای ارزان
اجارههای ۷۰ میلیون تومانی واحدهای فستفود در شیراز
وی ادامه داد: با افزایش اجارهها و کاهش فروش، بسیاری از مغازهداران دیگر توان ادامه فعالیت ندارند. برخی اجارههای واحدهای فستفود در شیراز به ۷۰ میلیون تومان در ماه رسیده است و طبیعی است که چنین هزینههایی با فروش فعلی قابل جبران نیست.
به گفته احمدپناه، برخی بدون دریافت پروانه کسب شروع به کار میکنند و پس از چند ماه به دلیل نداشتن صرفه اقتصادی ناچار به تعطیلی میشوند. از ابتدای سال تا پایان ششماهه نخست، ۴۴ پروانه کسب در این صنف باطل شده است. هرچند تعدادی از واحدهای جدید جایگزین شدهاند، اما در مجموع تعداد واحدهای فعال حدود ۱۰۰۰ مورد است که در نوسان قرار دارد.
وی با تأکید بر اینکه تأسیس فستفود نیاز به سرمایه زیادی ندارد، گفت: بیشتر هزینهها مربوط به دکور و تجهیزات اولیه است، اما در شرایط فعلی، بازگشت سرمایه بسیار دشوار شده است.
احمدپناه خاطرنشان کرد: آینده صنف فستفود با این روند روشن نیست؛ گرانی مواد اولیه، اجارههای سنگین و کاهش قدرت خرید مردم باعث شده امید فعالان این حوزه روزبهروز کمتر شود. واقعیت این است که آینده تلخی پیشرو داریم و اگر حمایت مؤثری از صنف نشود، بسیاری از واحدها تعطیل خواهند شد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
فرارو: رشد کانالها و صفحات اینستاگرامی که در آنها دعانویس و رمالها آیندهای آرمانی به مخاطبان وعده میدهند، نشاندهنده ورود این پدیده به عصر جدید و شکلگیری یک بحران اجتماعی تازه است.
با این وجود که دسترسی آزاد به اطلاعات، انسان مدرن را نسبت به مسائل پیرامون خود آگاهتر کرده است اما دعانویسی و رمالی در سطح جامعه ایران هنوز پابرجاست. این موضوع مدتهاست راه خود را به فضای مجازی باز کرده؛ فضایی که بیشترین تاثیر را بر مردم جامعه دارد. از طرفی نسل جدید که با پدیدههای اجتماعی همواره به شیوهای متفاوت برخورد میکردند، در برخی موارد در دام این کانالها میافتند. این وضعیت این پرسش را مطرح میکند که چه عواملی باعث محبوبیت این باورها به نسلهای آینده شده و شکلگیری این کانالها چگونه به تثبیت آنها در جامعه کمک میکند.
دعانویسی همسایه چطور به درگیری کشید؟
ابراهیم، مرد ۵۸ ساله، هنگام تمیز کردن ماشینی که قصد فروشش را داشت، با یک اتفاق غیرمنتظره روبهرو شد. او میگوید: «یک تکه کاغذ پیدا کردم که روی آن دعا نوشته شده بود. بعد از آن انگار ورق زندگیم برگشت.» اما داستان فقط به یک کاغذ دعا ختم نمیشود. او و دیگر همسایهها بارها خانم همسایه را دیده بودند که با زغال روی دیوارهای آجری پارکینگ چیزهای عجیبی مینویسد و هرچه تلاش میکردند پاک شود، بینتیجه بود. ابراهیم میگوید: «چندین بار هشدار دادیم، اما او باز هم ادامه داد.»
نزاع زمانی بالا گرفت که دختر ۱۸ساله ابراهیم به خانه همسایه رفت و با دختر او درباره رفتار مادرش صحبت کرد. از آن شب، درگیریها در خانه آنها شروع شد. هر یک از اعضای خانواده انگار سالها منتظر تلنگری بودند تا مادرشان را از خواب بیدار کنند. حتی یک شب، عروسِ خانم همسایه که از ماجرا مطلع شده بود، در راهپله فریاد زد: «تمام بدبختیهای ما به خاطر همین کارهاست!» اما خانم همسایه نیز در پاسخ گفت دعاهایی که پیدا شده، برای رونق کار پسرش نوشته شده بود.
عروس این خانواده میگوید: «ورشکستگی همسرم به دلیل ندانمکاریهای خود اوست نه دعا و جادو. درست است که اینها اصلا تاثیری در زندگی ندارند، اما بار روانی آن در زندگی غیرقابل انکار است.» نکته این است که دختر کوچکتر این خانواده تنها کسی است که به باورهای مادرش عقیده دارد. او میگوید: «اگر دعاهای مادرم نبود هرگز دانشگاه قبول نمیشدم.»
آیا با دعانویسی مشکلاتمان حل میشود؟
این اتفاق نمونهای است از اینکه چگونه باورهای خرافی و دعانویسی میتوانند به اختلافهای خانوادگی و روابط روزمره رنگ و بوی بحران بدهند و چگونه نسل جدید تحت تاثیر والدینشان به باورهای گاها نادرست آنان ایمان میآورند.
علیرضا شریفی یزدی، جامعه شناس، روانشناس اجتماعی و عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات خانواده به بررسی این مساله پرداخته است.
بزرگترین اضطراب انسان مربوط به آینده اوست
علیرضا شریفی یزدی گفت: «یکی از بزرگترین اضطرابهای انسان همیشه مربوط به آینده او بوده است. اساساً نسل ما به گونهای تکامل یافته که همواره نگران آینده است؛ زیرا توانایی پیشبینی آینده به انسان این امکان را میدهد که کشاورزی کند، محصولات خود را انبار کند و سلامت خود را تضمین نماید. به عبارت دیگر، انسان از دیرباز به دنبال شناخت آینده بوده است تا بتواند بر اساس آن تصمیمگیری کند.»
وقتی اضطراب اجتماعی بالا میرود تلاش به پیشبینی آینده افزایش مییابد
او افزود: «وقتی این اضطراب در سطح جامعه افزایش مییابد، از منظر جامعهشناسی به معنای احساسعدم امنیت در جامعه است؛ بهویژه زمانی که جامعه در شرایط ثابت به سر نمیبرد. در چنین شرایطی، اضطراب اجتماعی بالا میرود و مردم تلاش میکنند با پیشبینی آینده، بر این اضطراب غلبه کنند.»
گروهی شیاد از اضطراب مردم سواستفاده میکنند
این جامعه شناس گفت: «از دیرباز یکی از ابزارهای مناسب برای این هدف، فالگیری، جنگیری، رمالی و دعانویسی بوده است. انسانها برای کنترل اضطراب خود همواره از ابزارهایی استفاده کردهاند و این توجیه را داشتهاند که میتوانند آینده را پیشبینی کنند. در این مسیر، گروهی باهوشتر یا شیادتر نیز بودهاند که سعی کردهاند از این باورها و نیاز مردم، سود اقتصادی یا قدرت اجتماعی کسب کنند. این مسئله پیشینهای دیرینه دارد؛ برای مثال، بحث ستارهشناسی در میان مغولها، چینیها و هندیها نشان میدهد که این موضوع از دیرباز بخشی از فرهنگ انسان بوده است.»
فالگیری و دعانویسی میان افراد تحصیلکرده هم وجود دارد
او افزود: «اما چرا با پیشرفت علم هنوز چنین باورهایی وجود دارد؟ نخستین دلیل آن این است که جامعهای با تب اجتماعی بالا وجود دارد و مردم اضطراب اجتماعی بالایی را تجربه میکنند. این موضوع حتی در میان افراد تحصیلکرده از جمله کسانی که دارای مدرک ارشد یا دکتری هستند دیده میشود؛ این افراد نیز گاه به فالگیری و دعانویسی اعتقاد دارند.»
عدم تفکر علمی در جامعه به ماندگاری این پدیده دامن میزند
شریفی یزدی گفت: «دلایل این پدیده چند وجهی است. بخش اول به تب اجتماعی و احساسعدم امنیت اجتماعی در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بازمیگردد. بخش دوم به نظام آموزش و پرورش و دانشگاهها مربوط است. نتیجه این است که افراد درست درس میخوانند و اطلاعات علمی دریافت میکنند، اما تفکر علمی در جامعه به طور گسترده رایج نمیشود.»او افزود: «طبیعی است که این افراد به جای رجوع به دانش و اطلاعات خود، به همان روشهایی مراجعه میکنند که گذشتگانشان برای حل مشکلات به کار میبردند.»
افراد دارای اختلال شخصیتی بیشتر به این پدیده گرایش دارند
این روانشناس اجتماعی گفت: «از نظر روانشناسی، اختلال شخصیتی اسکیزوتایپال در میان انواع دیگر تیپهای شخصیتی بیشتر به پدیده جنگیری و فالگیری گرایش دارد. از منظر روانشناسی اجتماعی، اگر این موضوع را در میان توده مردم بررسی کنیم، چند نکته مهم قابل توجه است.»
او افزود: «اول اینکه، وقتی افراد به جای مسیر عقلانی و منطقی برای حل مسائل خود، به این گونه روشها توجه میکنند، باعث گسترش خرافه در سطح جامعه میشوند.دوم اینکه، این کار برای خود افراد نیز مشکلآفرین است؛ چرا که وقتی به نتیجه مطلوب نمیرسند، سرخوردگی، ناامیدی، اضطراب و حتی افسردگی در آنها افزایش مییابد. نکته سوم و شاید مهمتر اینکه، این افراد معمولاً به جای توسعه مسیرهای عقلانی و خردورزانه در زندگی، به سمت خرافه کشیده میشوند. این گرایش ریشهای تاریخی دارد، اما در دوره صفوی در کشور ما شدت بیشتری یافت. به عنوان مثال، شاه سلطان حسین برای مواجهه با محمود عباس به جنگیر، فالگیر و رمال مراجعه میکرد و استخاره میکرد تا تصمیم بگیرد آیا به جنگ برود یا نه.»
او یادآورد شد: «این پدیده مخصوصاً در افرادی که در سطوح بالای جامعه قرار دارند اهمیت بیشتری پیدا میکند. حتی در دوره معاصر نیز نمونههایی از تصمیمسازان داریم که برای پیشبرد اهداف خود از جنگیر استفاده میکردند.»
فالگیرها و رمالها خلاهای نسلزدیها را میشناسند
شریفی یزدی گفت: «نسل زِد بخش بزرگی از منابع اطلاعاتی و آگاهی خود را از طریق رسانههای امروزی بهویژه شبکههای اجتماعی به دست میآورد، اما همین رسانهها نیز میتوانند منبع تأثیرگذاری منفی باشند. این موضوع نشان میدهد که کانالها و صفحات مجازی، بهویژه در اینستاگرام، نقش مهمی در شکلدهی باورها و نگرشهای این نسل دارند.»
او افزود: «در عین حال، نسل زد همچنان تحت تأثیر ارزشها و هنجارهای اجتماعی، والدین و اطرافیان خود نیز قرار میگیرد. یکی از ویژگیهای این نسل، توجه به مسائل جدیدی مانند کراش و نوع خاصی از ارتباطات عاطفی و اجتماعی است. افرادی که در زمینه فالگیری و رمالی فعالیت میکنند، این خلأها را بهخوبی میشناسند. به نوعی میتوان گفت فالگیر و رمال، هم جامعهشناس و هم روانشناساند؛ چون دقیقاً نقاط ضعف و نیازهای احساسی را شناسایی میکنند و بر همان نقاط تمرکز دارند.»
او تاکید کرد: «از آنجا که بخش بزرگی از نسل زد را نوجوانان تشکیل میدهند، احتمال گرفتار شدن آنها در این فضاها بیشتر است. دلیلش نیز روشن است: در این سن، هیجان بر عقل غلبه دارد. بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که کمتر از سایر گروهها در دام چنین پدیدههایی بیفتند.»
مردم سواد رسانهای پایینی دارند
این جامعه شناس گفت: «چه بپذیریم و چه نه، رسانههای نوپدید امروز به مرجعی مسلم برای بخش بزرگی از جامعه تبدیل شدهاند. از آنجا که بسیاری از مردم سواد رسانهای پایینی دارند یا اصلاً فاقد آن هستند، تصور میکنند هر آنچه در فضای مجازی منتشر میشود، درست، اساسی و قابل اعتماد است.»او افزود: «در نتیجه، افرادی که پیشتر به فالگیرها و جنگیرهایی با ظاهری عجیب و غیرمتعارف بیاعتماد بودند، اکنون با دیدن چهرههای بهظاهر معمولی و حتی جذاب در شبکههای اجتماعی، به آنان اعتماد میکنند. این تغییر ظاهری سبب شده است تا فالگیر مدرنتر به نظر برسد و در نتیجه، تفکر او نیز مدرن و پذیرفتنی جلوه کند.»
این پدیده محدود به ایران یا شرق نیست
شریفی یزدی گفت: «البته این پدیده محدود به ایران یا شرق نیست؛ در جوامع غربی هم چنین باورهایی وجود دارند، اما میزان گسترش آن بسیار کمتر است. دلیل نخست این تفاوت، وقوع رنسانس در غرب بود که انسان را از آسمان به زمین بازگرداند و نگاه او را از متافیزیک به واقعیت زمینی معطوف کرد.»
او افزود: «علاوه بر آن، فلسفه یونان و روم باستان نیز نقش مهمی داشت؛ چرا که در آن تفکر، انسان بهعنوان موجودی زمینی و مستقل از دوگانگی روح و جسم دیده میشود. در مقابل، در تمدنهای شرقی توجه به ماوراءالطبیعه همواره پررنگتر بوده و همین امر موجب تداوم چنین باورهایی شده است.»
او در نهایت گفت: «عامل دیگر، قدمت تمدنهای شرقی است. در حالیکه در غرب تنها چند کشور (و در واقع مستعمرات پیشین مانند آمریکا و استرالیا) دارای پیشینه تاریخی محدود هستند، در آسیا از جمله ایران، چین و هند تمدنهایی با قدمت چهار تا هفت هزار سال وجود دارد. همین دیرینگی فرهنگی سبب شده است که باورهای سنتی و ماورایی در لایههای عمیقتر ذهن و فرهنگ مردم ریشه بدواند.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: هنگامی که نمایندگان مجلس در صحن بهارستان با لحنی تند دربارهٔ مراودات ایران با چین و روسیه جدل میکنند، پشت این جنجالها عددهایی پنهاناند که دستکم برای ایران چندان به نفع نیستند.
پس از ماهها تبلیغ و تاکید بر نگاه به شرق از سوی برخی چهرههای سیاسی، در ظاهر، تجارت رسمی ایران و چین گسترده و پررونق به نظر میرسد. اما اگر تخفیفهای سنگین نفتی، مسیرهای خاص دور زدن تحریمها و مقایسه با سطح مبادلات دیگر کشورهای منطقه را در نظر بگیریم، واقعیت چهرهای دیگر نشان میدهد: ایران از چین کالا وارد میکند، نفت را با قیمت پایین میفروشد و سهم واقعیاش در این رابطه بسیار کوچکتر از آن است که شعار اتحاد راهبردی وانمود میکند.
حجم تجارت و روند مراودات ایران و چین
سازمانهای رسمی ایران گزارش دادهاند که تجارت غیرنفتی ایران با چین در سال منتهی به ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ (۲۰ مارس ۲۰۲۵) به حدود ۳۴٫۱ میلیارد دلار رسیده و از این مقدار صادرات غیرنفتی ایران به چین ۱۴٫۸ میلیارد دلار و واردات ایران از چین ۱۹٫۳ میلیارد دلار بوده است.در سال ۲۰۲۴، آمار «صادرات چین به ایران» ثبت شده از سوی COMTRADE حدود ۸٫۹۵ میلیارد دلار بوده و «واردات چین از ایران» در سال ۲۰۲۴ حدود ۴٫۴۴ میلیارد دلار بوده است.
هم چنین در حوزه نفت، تحلیلها نشان میدهند که چین در نیمهٔ نخست ۲۰۲۵ بهطور متوسط حدود ۱٫۳۸ میلیون بشکه در روز نفت از ایران وارد کرده (۱۳٫۶٪ از واردات کل نفت چین) و این نفت با تخفیف حدود ۷-۸ دلار به ازای هر بشکه پایینتر از قیمت جهانی به چین واگذار شده است (البته این رقم در آخرین گزارش رویترز در هر بشکه به ۱۰ دلار نیز رسیده است).
همچنین گزارشهای مستقل میگویند که ایران بیش از ۸۰٪ از صادرات نفتی خود را اخیراً به چین ارسال کرده، آن هم درحالیکه سهم چین از بازار نفت ایران با رقبای منطقهای قابل قیاس نیست و این روند منجر به وابستگی یک طرفه ایران به چین می شود.
تخفیفهای کلان نفتی و برندهٔ اول
از سوی دیگر در حالی که ایران تحت فشار تحریمها برای حفظ جریان صادرات نفتیاش ناگزیر به تخفیف شدید بوده، طرف چین از این موقعیت استفاده کرده است. برای نمونه، در گزارش رویترز آمده که تخفیف نفت ایران به چین «حدود ۷-۸ دلار در هر بشکه» نسبت به قیمت نفت مشابه بازار بوده است.
در یک نقلقول از مؤسسهٔ Foundation for Defense of Democracies آمده که «پکن رقم واقعی نفت ایران را کمتر از رقم واقعی گزارش میکند، ولی تحلیلگران مستقل تخمین میزنند که ایران مجبور شده که نفت خود را با تخفیف به چین بفروشد تا راه ورود پیدا کند». بنابراین، ایران نه فقط فروشندهٔ مادهٔ خام است، بلکه در موقعیت چانهزنی ضعیف قرار گرفته است: خریدارِ چینی نیز با قدرت انتخاب بیشتر، تخفیف میگیرد و ایران ناگزیر است برای حفظ بازار تحریمیاش انعطاف به خرج دهد.
مقایسه مراودات تجاری با کشورهای عربی و ترکیه در برابر ایران
چنان چه که اگر بدانیم که در خلیج فارس و منطقه، کشورهای عربی چگونه با چین تجارت میکنند و حتی سهم نفتشان چقدر بالاست، تصویر برای ایران روشنتر میشود. برای مثال، بین ایران و چین در سال منتهی به مارس ۲۰۲۵، تجارت غیرنفتی حدود ۳۴٫۱ میلیارد دلار بوده است. اما بین عربستان سعودی و چین در سال ۲۰۲۴، مجموع تجارت دوجانبه حدود ۱۰۷ میلیارد دلار گزارش شده است.
واردات چین از عربستان در سال ۲۰۲۴ حدود ۵۷٫۵۳ میلیارد دلار بوده است. صادرات چین به عربستان نیز در همان سال حدود ۵۰٫۰۵ میلیارد دلار بوده است.
در همین حال، تجارت چین با کشورهای عربی بهطور کلی در سال ۲۰۲۴ حدود ۴۰۷ میلیارد دلار بوده است (صادرات چین ۲۰۶ میلیارد دلار و واردات از کشورهای عربی ۲۰۱ میلیارد دلار)؛ این یعنی عربستان (و کشورهای عربی) سهمی بسیار بزرگتر از ایران در سازوکار تجارت با چین داشتهاند.
مقایسهای میان وضعیت ایران و کشورهای همسایه
این اعداد نشان میدهد که در واقع سهم ایران از تجارت خارجی با چین در مقابل مراودات مالی با عربستان تقریبا یک سوم کمتر است. حجم تجارت غیرنفتی ایران و چین حدود ۳۴٫۱ میلیارد دلار است، در حالی که عربستان با چین حدود ۱۰۷ میلیارد دلار تجارت داشته است. چین واردکننده نفت ایران با تخفیف شدید است، اما چین از عربستان، نفت را عمدتاً با سهم بزرگتر و شرایط بهتر وارد کرده است (۵۷٫۵ میلیارد دلار واردات نفت عربستان توسط چین در ۲۰۲۴)؛ بنابراین چین سطح متفاوتی از قدرت چانهزنی در مقابل عربستان دارد.
نتیجه اینکه ایران در «سبد تجارت با چین» نقش بسیار ضعیفتری نسبت به عربستان (و عملاً کشورهای عربی) دارد. این یعنی رابطهٔ «استراتژیک» برای ایران واقعاً به شکل متوازن نیست. این تفاوت بزرگ در حجم و ساختار تجارت، نشان میدهد که ایران نه تنها در مقایسه با رقبای منطقهایاش ضعیف است، بلکه «بازیگر اصلی» این رابطه نیست؛ بازیگر اصلی چین است که از موقعیت ایران بهره میبرد.
مساله نیز تنها عربستان نیست، کافی است نگاهی به حجم معاملات و بازرگانی دیگر کشورها با چین کنیم تا با شگفتی بیشتر مواجه شویم:
ایران–چین ( ۲۰۲۴): ۱۳٫۳۷ میلیارد دلار.
چین–عربستان (۲۰۲۴): ۱۰۷–۱۰۷٫۵ میلیارد دلار.
چین–امارات (۲۰۲۴): ۱۰۱٫۸ میلیارد دلار.
چین–عراق (۲۰۲۴): ۵۴ میلیارد دلار.
چین–قطر (۲۰۲۴): ۲۴٫۲۲ میلیارد دلار.
چین–ترکیه (۲۰۲۴): ۴۱–۴۲ میلیارد دلار (صادرات چین ۳۸٫۱ + صادرات ترکیه ۳٫۴).
تخفیف نفت ایران به چین (پاییز ۲۰۲۵): ۶ تا ۱۰ دلار در هر بشکه
مناقشات سیاسی داخل کشور بر سر منافع چین
اما در هفتههای اخیر، در جلسات علنی مجلس شورای اسلامی، پرسشهایی مطرح شد و نمایندگان با صراحت گفتهاند که «قرارداد ۲۵ ساله با چین» و حجم نفت فروخته شده زیر قیمت، به جای اینکه به نفع ایران باشد، به ابزاری برای چین تبدیل شده است. برخی نمایندگان گفتهاند که «ایران سهم واقعیاش را نمیگیرد» و «تخفیف نفت ایران به شکل غیربرابر ادامه دارد».
همچنین یکی از نمایندگان اعلام کرد: «ما نفتمان را در شرایط تحریمی میفروشیم، تخفیف میدهیم، اما کالا و وارداتمان از چین دارد رشد میکند؛ این یعنی ما بازیگر نیستیم، تأمینکننده هستیم.»
این بازتاب روشن نابرابری سازمانیافته در رابطه تجاری میان ایران و چین است. در مقابل، وزارت امور خارجه و دستگاههای اقتصادی ایران، اما عنوان کردهاند که «رابطه با چین در شرایط تحریمی فرصت است» و «اگر قرارداد ۲۵ سالۀ راهبردی نبود، ممکن بود صادرات نفت ایران به چین کاهش یابد».
اما این توضیح هنوز نتوانسته همهٔ نمایندگان و کارشناسان را متقاعد کند؛ چرا که نگرانی در مورد «وابستگی اقتصادی» و «سهم پایین ارزش افزوده» همچنان وجود دارد.
تحلیل انتقادی و راهکارهای موجود برای طرفین
مساله اینجاست که اکنون ایران با وجود حجم قابلتوجهی از صادرات نفت به چین، نقش تأمینکنندهٔ اولیهٔ نفت ارزانشده را دارد؛ نه شریک صنعتی و بلندمدت. چین با در اختیار داشتن گزینههای بیشتر، نفت ایران را با تخفیف میخرد (۷-۸ دلار تخفیف در هر بشکه که بنا به آخرین گزارش رویترز در مهرماه سال جاری به ۱۰ دلار رسیده است) و در مقایسه با عربستان که تجارتش با چین ۱۰۷ میلیارد دلار در ۲۰۲۴ بوده، ایران سهم بسیار کوچکی دارد.
همین روند میتواند منجر به «وابستگی» ایران شود؛ اکنون نیز ایران در موضعی قرار گرفته که مجبور است برای حفظ بازار و تولید ارزی، شرایط را بپذیرد و چون چین شریک بزرگی برای ایران نیست، تهران نمیتواند خواستهایش را به همان اندازه تحمیل کند.
از پیامدهای این روند میتوان به صورت تیتروار به موارد زیر اشاره کرد:
- کاهش قدرت چانهزنی ایران در تجارت بینالمللی
- کاهش تنوع بازار و افزایش ریسک اقتصادی و سیاسی برای ایران، بهویژه در شرایط تشدید تحریمها یا اختلال در مسیر صادرات.
اکنون نیز وضعیت ایران بیشتر به تأمینکننده نفت ارزان و بازار واردات کالاهای چینی بدل شده تا شریک برابر؛ و این دقیقا برخلاف ادعاهای «اتحاد راهبردی» است که مطرح میشود.
اما اکنون برای تغییر این وضعیت ایران میتواند دستکم در چند بخش تحولاتی را رقم بزند. ایران باید سهم خود را در ارزش افزودهٔ صادرات افزایش دهد (پتروشیمی، فرآوری، گاز، فناوری). هم چنین تنوع شرکای تجاری را بالا ببرد؛ نه صرفاً به چین تکیه کند.ایران نیاز به سازوکارهای تسویهٔ مطمئنتر و مستقلتر دارد، تا مجبور نشود نفتش را با تخفیف سنگین بفروشد و قراردادهای بلندمدت را با شرایط شفافتر و ضمانت بازگشت سرمایه ببندد.
حقیقت غیرقابل انکار اکنون این است که رابطه ایران و چین در نگاه اول بزرگ و راهبردی جلوه میکند؛ آن هم مثلا با ارقامی چون صادرات غیرنفتی ایران به چین ۱۴٫۸ میلیارد دلار و واردات ایران از چین ۱۹٫۳ میلیارد دلار در دوره منتهی به مارس ۲۰۲۵.
اما وقتی به تخفیفهای نفتی، قدرت چانهزنی چین، و حجم تجارت چین با رقیبان منطقهای نگاه میکنیم، تصویر متفاوت میشود؛ حقیقت آشکار این است که ایران در این رابطه پایِ ضعیفتر است.
برتریِ چین در این بازی روشن است. چین نفت ارزان میخرد، صنایع ایران را کالاهای چینی پر میکنند و ایران جایگاهی بسیار کمتر از رقبایش در برابر پکن دارد. رقبایی که تجارتشان با چین در حدود ۱۰۷ میلیارد دلار (برای نمونه عربستان در سال ۲۰۲۴) است.
اگر ایران واقعاً میخواهد از «تأمینکننده خام» به «شریک برابر» تبدیل شود، باید نابرابری موجود در این معادله را بپذیرد، شروطش را بازبینی کند و از این رابطه، سهم بیشتری طلب کند؛ پیش از آن که وابستگیاش به چین به مشکل بزرگتری بدل شود و دیگر حتی نتواند جایگزین مناسبی برای این کشور بیابد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
ایلنا: این روزها کم نیستند در جامعه ایرانی که نه توان برنامهریزی برای آینده را دارد و نه حوصله چندانی برای گفتگو و تبادل نظر. هر روز را در هراس از آنچه فردا میشنویم سر میکنیم. گاهی احساس میکنیم مغزمان انباشته از سوالات بدون پاسخ و لبریز از تردید است. گاهی هم به این نتیجه میرسیم که مغزمان فاقد مهارت و توانایی لازم برای پاسخ به سوالات و نگاه کردن به آینده است.
در چنین شرایطی این سوال مطرح میشود که چه بر سر این بخش از جامعه ایران آمده است، آیا ناتوانی ذهن مردم برای پاسخدادن به تردیدها و برنامهریزی برای آینده خود نوعی مشکل روانشناختی است یا ناشی از مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که مبتلابه زندگی امروز جمعی از مردم ایران است.
مقایسههای ناقص توسط ذهن فقیر
«محمدرضا ایمانی» روانشناس و رفتارشناس میگوید: انسان تحت تأثیر رویکردهای ذهنی خودش زندگی میکند، تصمیم میگیرد و رفتار میکند. بهعنوان مثال، بر اساس رویکردهای ذهنیمان احساس میکنیم باید در شرایط بهتری زندگی کنیم؛ زیرا در کشوری زندگی میکنیم که منابع بسیار زیادی دارد، قدرت و توان بالایی دارد، ظرفیت نیروی انسانی خوبی دارد، افراد تحصیلکرده بسیاری دارد و ثروت یا منابع وسیعی در اختیار دارد.
او تاکید میکند که ذهن قاعدتاً بر «نداشتهها» تمرکز میکند، موضوعی که ابعاد مثبت و منفی به دنبال دارد: «تمرکز بر نداشتهها، میتواند به فرد انگیزه و امید دهد و او را وامیدارد که برای به دست آوردن آنها تلاش کند. از طرف دیگر این موضوع فرد را مداوما با اشتباهات و خطاهایی مواجه میکند. مثلا فرد شرایط زندگی خودش را با دیگری مقایسه میکند. مثلا میگوید «چرا دوست من ثروتمند است و من نیستم، در حالی که هر دو ما باهم به دانشگاه رفتیم.» چنین مقایسهای درست نیست و هر فرد باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
ایمانی به این موضوع هم اشاره میکند که ذهن فقیر باعث میشود که خودمان را به لحاظ قدرت، ثروت، امکانات، منابع انسانی و هوش با کشورهای پیشرفته یا مرفه مقایسه کنیم، اما از طرف دیگر به تفاوت و تمایز سبکهای زندگی و رفتاری میان خودمان و آنها توجه نمیکنیم: «به عنوان مثال رفتار خود را با رفتار مردم این جوامع در مواردی مانند مصرف انرژی، آب و… مقایسه نمیکنیم. چقدر قانونپذیری ما افزایش یافته است؟ چقدر تخلفات ما کاهش یافته است؟ چقدر نزاع و درگیری در جامعه ما کاهش یافته؟ متاسفانه ما برای ارتقای رفتارهایمان هم آنچنان که باید تلاش نمیکنیم.»
او از شاخصهای اساسی عملکردی در جامعه ایرانی میگوید: «مواردی مانند آمار تصادفات جادهای، حوادث غیرمترقبه، میزان آسیبرسانی به منابع محیط زیستی و حتی حیوانات، نوع رفتارهای منفعتطلبانه همگی شاخصهایی هستند که ما به صورت مداوم با آنها مواجهیم ناشی از ذهن فقیری است که به صورت مناسب پرورش نیافته و آموزش لازم برای زندگی را دریافت نکرده است.»
ریشه ذهن فقیر در نابسامانیهای اجتماعی
او بر این باور است که ریشه ایجاد ذهنیت فقیر در جامعه ما به نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه بازمیگردد: «در ایجاد چنین نابسامانیهایی سیستم آموزش و پرورش، آموزش عالی، کسبوکار و فرهنگ عمومی دخیل هستند. مدارس در کشورهای توسعهیافته و پیشرفته، به دانشآموزان فرهنگ تلاش، خستگیناپذیری، مسئولیتپذیری، تعهد و کوشش را یاد میدهند. آنها قدرت حل مسئله را از دوران مدرسه میآموزند تا بتوانند مشکلات خود را حل کنند. اما در نظام آموزش و پرورش ما بچهها بهصورت خودخواهانه پرورش مییابند.
این رفتارشناس توضیح میدهد: دانشآموزان در ساختار آموزشی ما در مکانیزم سخت کنکور قرار میگیرند. سیستمی که هدف آن نفر اول کنکور بودن است. در چنین ساختاری هدف از تلاش فرد این است که «من باید نفر اول کنکور شوم.» برای رسیدن به این هدف هم باید تلاش کند تا دیگری در رقابت برنده نشود. برای رسیدن به این هدف، سیستم آموزش و پرورش هم دست به کار شده و با تحمیل هزینههای بسیار به خانوادهها باعث ایجاد شکاف طبقاتی میان مردم شده است.
آنها که متمول و برخوردارند و امکانات بیشتری در اختیار دارند، میتوانند وارد دانشگاه شوند و افرادی که شرایط مساعدی ندارند، با وجود داشتن استعداد چشمگیر امکان ورود به دانشگاه را ندارند یا کمتر از چنین فرصتی برخوردار میشوند.
ابرچالشهای اجتماعی زائیده ذهن فقیر
این روانشناس یکی دیگر از نتایج داشتن ذهن فقیر و ناتوان در برنامهریزی و حل مساله را انتظار برای تصمیمات دولتی میداند: «مردمی که به لحاظ ذهنی در شرایط فقر زندگی میکنند، همواره منتظرند دولت تصمیماتی بگیرد یا اقداماتی انجام دهد که سبک زندگی یا رفاه عمومی مردم را ارتقا دهد، بدون آنکه خود افراد عملکرد خلاقانهای داشته باشند.»
به باور او بخشی از ابرچالشهای شناخته شده در جامعه ما از جمله طلاق، همسرآزاری، فرزندآزاری، خودکشی، نزاع و درگیری و…، ابرچالشهایی نتیجه همین ذهنیت فقیر است: «وقتی افراد یک جامعه ذهن توسعه یافتهای نداشته و رویکردشان حل مسئله نباشد، اگر مهارت ارتباطی را بلد نباشند و مذاکره کردن، تصمیم گرفتن، چگونه صحبت کردن و تعامل داشتن را نیاموخته باشند با یک ذهنیت خالی و نامساعد برای زندگی مدرن اقدام به تصمیمگیری میکنند. تصمیمگیریهایی که زیست فرد را با مخاطره مواجه میکند. مثلا فرد به صورت هیجانی تصمیم به ازدواج، یا فرزندآوری میگیرد. یا بدون آگاهی مناسب اقدام به سرمایهگذاری کرده و در این مسیر خانهاش را هم میفروشد و در نهایت ورشکست میشود.
ذهن فقیر منافع شخصی را به منافع جمعی ارجح میداند
ایمانی ریشه همه این فقدانها و ایجاد یک ذهن فقیر را در آموزش نامناسب میداند: «ما آموزشهای مناسب برای زندگی در جامعه امروز را نیاموختهایم به همین دلیل هم در بسیاری موارد خودخواهانه تصمیم میگیریم، منفعتطلبانه رفتار میکنیم و به دیگران آسیب میزنیم. در نهایت هم به خودمان آسیب میزنیم. زیرا این نوع ذهنیت نمیداند چگونه منافع خود را با منافع جمع یکی کند. توجه به منافع جمعی است که موجب شکلگیری سازگاری و تعامل در جامعه شده و به نوعدوستی و همدلی منجر میشود، در حالی که ذهن فقیر منافع شخصی را به منافع جمعی ارجح میداند.
نتیجه ذهن فقیر مسئولان
او تاکید میکند که نظام خانواده، نظام آموزش و پرورش و نظام حکمرانی ما در این فرآیند ایراداتی اساسی دارند که نتیجه این ایرادات، همین نابسامانی قابل مشاهده در جامعه است: «از طرف دیگر وقتی مسئولان هم ذهنی فقیر داشته باشند، تصمیمگیریها و سیاستگذاریهایشان مردم را به سمت منافع شخصی و بروز رفتارهای هیجانی و غیرمنطقی هدایت میکند. به عنوان مثال با گسترش روزافزون مدارس غیرانتقاعی، امکان رقابت عادلانه را از دانشآموزان سلب کردهایم. استعدادهای برتر ساکن در مناطق محروم به دلیل فقدان امکانات نمیتوانند وارد دانشگاه شوند و این امکان تنها برای افراد برخوردار وجود دارد.»
این روانشناس اضافه میکند: «افراد برخورداری که در چنین شرایطی به سطوح عالی اجتماعی میرسند، از این سیستم بهرهمند میشوند، ممکن است نتوانند خدمات اجتماعی ارائه دهند یا حس همدردی و نوعدوستی چندانی داشته باشند، به مناطق محروم بروند و کمک کنند. در حقیقت، خروجی این ساختار غلط، تصمیمگیریهای غلط، حکمرانی و سیاستهای نادرست، وضعیت فعلی جامعه است.
ناتوانی در گفتگو نشانه فقر ذهنی
«رابعه موحد» روانشناس اجتماعی اما معتقد است که مغز انسان برای بقای خود چارهای ندارد به جز آنکه خود را با جوی که در آن قرار دارد هماهنگ کند: «این شیوه کارکرد مغز است. در گذشته عبارتی بود که افراد را از همنشینی با «رفیق ناباب» برحذر میکرد، «با فلانی همنشینی نکن، تأثیر میگذاری و تأثیر میپذیری». این عبارت یک حقیقت است، زیرا مغز بشر تحت تأثیر محیط پیرامون خود قرار میگیرد. حالا میتوان به جای عبارت رفیق ناباب از کلمه «فضای ناباب»، زندگی در «فضای اورژانسی» یا در شرایط اضطراری استفاده کرد.»
«فضای امن به مغز اجازه برنامهریزی میدهد»، موضوعی که این روانشناس اجتماعی به آن اشاره کرده و ادامه میدهد: «به عنوان مثال در چنین فضای امنی، فرد میتواند برنامهریزی کند که پسانداز کند و چند سال بعد خانه بخرد. امید انگیزهای درونی و خودجوش است که دورنمای زندگی و تلاش را موفقیت میداند. این امید و انگیزه درونی نشانه یک ذهن غنی است. امید باعث میشود که بخشی از انرژی مغز به سمت رشد و پیشرفت حرکت کند، مانند مطالعه، تحقیق، کتاب خواندن، صحبت کردن و خوب گوش دادن.»
او ناتوانی در گفتگو را یکی از نشانههای فقر ذهنی و از دلایل فقر فرهنگی میداند: «تعامل با دیگران باعث رشد فکری میشود. مغز انسان هر قدر وارد شبکههای ارتباطی بزرگتری شود و با افراد مختلف، ایدههای مختلف و مشکلات متفاوتتری آشنا شود و همچنین دارای آزادی بیشتری برای بیان ایدههای خود در جمع داشته باشد، در چنین شرایطی مغز هم رشدیافتهتر میشود.»
آزادی بیان زمینهساز شکلگیری ذهن غنی
به گفته موحد، مغز ما نیازمند فکر، استدلال و بیان آزادانه آنهاست، همچنین مغز نیاز دارد که با ایدههای جدید آشنا شده و به نتایج جدید دست پیدا کند، مواردی که اگر دسترسی به آنها برای مغز فراهم نباشد، منجر به فقیر شدن ذهن و مغز میشود.
او با بیان اینکه گفتگو باعث رشد مغز میشود، اما امروز هنر گفتگو کردن در جامعه بسیار کمرنگ شده است: دلیل این موضوع افزایش خشم و انواع بیماریهای روانی در جامعه است. خشم، یکی از عوامل ایجاد ذهن فقیر است. امروز خشم افراد بیش از هر چیز متوجه مدیریت کشور است، یعنی معطوف به نقاطی است که دستمان به آن نمیرسد، در نتیجه خشم به درون خود ما یا به محیط پیرامونیمان باز میگردد. اگر خشم به خودمان بازگردد باعث بروز بیماریهای مختلف و خودکشی میشود. زیرا افراد خود را بیعرضه و ناکارآمد میدانند؛ در حالی که مطلع هستند، موانعی در مسیرشان گذاشته شده که مانع پیشرفتشان میشود.»
این روانشناس اجتماعی عجول بودن و بیصبری را هم ناشی از خشم موجود در جامعه و از نتایج ذهن فقیر میداند، خشمی که اجازه نمیدهد افراد صحبتهای یکدیگر را بشنوند: «در جامعهای که فقر تفکر وجود دارد، فقر رابطه نیز ایجاد میشود. زیرا مردم صدای یکدیگر را نمیشنوند. همین نشنیدن حرفهای یکدیگر باعث بروز ۸۰ درصد از اختلافات زناشویی شده است. بنابراین فقر رابطه، علاوه بر ناامنی، باعث میشود که ما به سطح بالای رشد نرسیم.»
ترس، خلاقیت را از بین میبرد
او میگوید: ما همواره در حال ترسیدن هستیم. ترس، خلاقیت را از بین میبرد و قدرت استدلال را تحت تأثیر قرار میدهد. بخشهای بالایی مغز مربوط به استدلال و خلاقیت است، اما شرایط زندگی ما به نحوی است که بخشهای پایینی مغز را که مسئول «بقا» هستند، درگیر کرده است. این وضعیت باعث فقر فکری، اندیشه، گفتگو و خلاقیت میشود. زیرا زمینهساز ترجیح منافع شخصی بر منافع جمعی میشود، در نتیجه جلوی رشد فرد و غنیشدن مغز گرفته میشود.
موحد از آموزش و رسانهها هم انتقاد کرده و این دو را موثر در فقر ذهنی جامعه میداند: «رسانهها در طول این سالها تکبعدی بودن را به جامعه آموزش دادهاند: «به این معنا که یک نوع تفکر خاص غالب شده است. حرکت آموزشها و رسانهها به سمت تکبعدی بودن موجب شده که ما نتوانیم تفکر چندبعدی و آزاد داشته باشیم. جامعهای که فاقد فضای آزاد و چندجانبه فکری باشد، نمیتواند رشد و خلاقیت را تجربه کند. این تکبعدی بودن نه تنها در سطح فردی بلکه در ساختارهای اجتماعی و سیاسی نیز تأثیر منفی برجای میگذارد. محدودیتها باعث شدهاند که امروز مردم ما از گفتوگوهای عمیق و سازنده محروم بمانند و سطحینگری و رفتارهای واکنشی جایگزین این گفتگوهای سازنده شود.
فضای امن فکری را تامین کنیم
او یکی دیگر از ضروریات رسیدن به ذهن غنی را برخورداری از احساس آرامش و امنیت در جامعه میداند: «اگر به صورت مداوم به دلیل احساس فقدان امنیت سعی در محافظت از خودمان باشیم توان رشد نخواهیم داشت. سالهاست که از خودمان میپرسیم «باید چه کنیم، در آینده چه میشود؟» این تردید نسبت به آینده مشکل جامعه ما طی سالهای طولانی است. ناامنیهای اقتصادی به این تردیدها و ناتوانی برای برنامهریزی آینده، دامن زده است.
این روانشناس اجتماعی به مهاجرت برخی از مردم ایران به سایر کشورها هم اشاره میکند: «بسیاری خانوادهها به دنبال مهاجرت فرزندانشان هستند. مسالهای که باعث شده بسیاری از خانوادهها تکهتکه شوند.
به باور موحد، اگر بخواهیم جامعهای پویا، خلاق و رشد یافته داشته باشیم، لازم است که آزادی بیان، گفتوگو و تبادل نظر را تشویق و فضای امن فکری را تامین کنیم. این موارد پایههای اساسی رشد فرهنگی و اجتماعی هستند که بدون آنها، هر تلاشی برای پیشرفت با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.
خبرنگار: شادی مکی
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
بنا بر گفتهٔ سیاستمداران و تحلیلگران، دو چهرهٔ اصلی اپوزیسیون ونزوئلا بر سر اقدامهای احتمالی ایالات متحده علیه این کشور روزبهروز دچار اختلاف بیشتری میشوند در حالی که همزمان سرکوب مخالفان همچنان ادامه دارد.
دولت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا، از اوایل سپتامبر تاکنون دستکم ۱۴ حمله به قایقهای کوچک در دریای کارائیب و اقیانوس آرام انجام داده که دهها کشته برجای گذاشته است. واشینگتن میگوید این حملات علیه قاچاقچیان مواد مخدر انجام شده است.
ترامپ، که دولتش جزئیات اندکی از این حملات منتشر کرده، همچنین به سازمان اطلاعات مرکزی (CIA) اجازهٔ انجام عملیات پنهانی در ونزوئلا را داده و اعلام کرده است که بهزودی عملیات زمینی در این کشور انجام خواهد شد. با این حال، او روز جمعه گفت که در حال حاضر حملهای در داخل خاک ونزوئلا در نظر ندارد.
«نیکلاس مادورو» رئیسجمهور ونزوئلا ــ که از سوی ایالات متحده به قاچاق مواد مخدر و فساد مالی متهم شده و این اتهامات را رد میکند ــ ترامپ را به تلاش برای «تغییر رژیم» متهم کرده و گفته است مردم و نیروهای مسلح ونزوئلا جلوی هرگونه تلاش برای برکناری او را خواهند گرفت.
مادورو امسال برای سومین دورهٔ متوالی سوگند ریاستجمهوری یاد کرد، هرچند نتیجهٔ شمارش آرا نشان میداد که نامزد مخالفان در انتخابات ۲۰۲۴ با فاصلهٔ زیاد پیروز شده بود.
در شرایطی که ایالات متحده حضور نظامی خود را در منطقه گسترش داده و اکنون یک گروه ناو هواپیمابر، ناوشکنهای مجهز به موشک هدایتشونده، جنگندهها و یک زیردریایی هستهای در نزدیکی ونزوئلا مستقر کرده است، دو جناح اصلی اپوزیسیون دربارهٔ مسیر آینده اختلاف نظر دارند.
گروهی به رهبری «ماریا کورینا ماچادو» (Maria Corina Machado)، برندهٔ جایزهٔ نوبل صلح، موضعی نزدیک به ترامپ گرفته و استدلال میکند که مادورو تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی آمریکا است، هرچند گزارشهای اطلاعاتی این ادعا را زیر سؤال بردهاند. این جناح از استقرار نیروهای آمریکایی حمایت میکند.
اما جناح دیگر، به رهبری «انریکه کاپریلس» (Henrique Capriles)، نامزد سابق انتخابات ریاستجمهوری، با هرگونه مداخلهٔ نظامی خارجی مخالفت کرده و خواهان ازسرگیری مذاکرات میان دولت مادورو و دولت ترامپ است، هرچند گفتوگوهای پیشین دستاورد چندانی نداشت.
این شکاف جدید در حالی رخ میدهد که سرکوب اپوزیسیون به بازداشت، تبعید و پیگرد قضایی بسیاری از فعالان انجامیده و بسیاری از هواداران مخالفان در داخل و خارج کشور دچار سردرگمی شدهاند.
یکی از تحلیلگران سیاسی در ونزوئلا که به دلیل نگرانی از پیگرد دولتی نخواست نامش فاش شود، گفت: «ما ونزوئلاییها در موقعیتی بسیار نامطلوب هستیم؛ چگونه میتوانیم از یکی از این دو موضع حمایت کنیم؟»
او افزود که تلاشهای کاپریلس چالشی جدی برای مادورو بهشمار نمیآید، در حالیکه ماچادو وابسته به حمایتی است که ترامپ، با وجود انتقادهایش از مهاجران ونزوئلایی در آمریکا و لغو حمایتهای مهاجرتی برای آنان، به او ارائه میدهد. به گفتهٔ او، «هیچ پایان خوشی در کار نیست.»
کاپریلس خواهان مذاکره شد
«ماگالی مدا» (Magalli Meda)، مشاور ماچادو، تأکید کرد که اپوزیسیون همچنان در چارچوب ائتلاف هشتحزبی «پلتفرم متحد» (Unitary Platform) ــ که در انتخابات ۲۰۲۴ از ماچادو و سپس جانشین او حمایت کرده بود ــ متحد باقی مانده است. دادگاه پیشتر مانع نامزدی ماچادو در آن انتخابات شده بود.
او گفت: «هرگز در تاریخ کشور، مردم تا این حد حول یک هدف مشترک متحد نبودهاند: آزادی ونزوئلا.»
بسیاری از چهرههای مخالف، از جمله خود ماچادو، از زمان برگزاری انتخابات ۲۰۲۴ مخفی شدهاند و تعدادی از نزدیکان او نیز در زندان بهسر میبرند.
در همین حال، دولت از دیوان عالی کشور خواسته تابعیت «لئوپولدو لوپز» (Leopoldo Lopez)، رهبر سابق اپوزیسیون که اکنون در اسپانیا زندگی میکند، بهدلیل دعوت به مداخلهٔ نظامی لغو شود، هرچند قانون اساسی ونزوئلا سلب تابعیت افراد متولد کشور را ممنوع کرده است.
یکی از قانونگذاران همپیمان حزب حاکم نیز گفته فهرستی از ۲۰ درخواست سلب تابعیت، از جمله نام ماچادو، به دادگاه ارائه داده است.
از سوی دیگر، کاپریلس، فرماندار پیشین ایالت «میراندا» که در ماه مه امسال در انتخاباتی که بیشتر گروههای مخالف ــ از جمله ماچادو ــ آن را تحریم کرده بودند، کرسیای در مجلس ملی تحت کنترل حزب حاکم بهدست آورد، خواهان ازسرگیری مذاکرات شده است.
او که جناح ماچادو را «افراطی» خوانده، در گفتوگو با رویترز اعلام کرد مصمم است برای تغییر مبارزه کند، هرچند برخی مخالفان، مشارکت او در انتخابات را نوعی پاداش دادن به مادورو برای چسبیدن به قدرت دانستهاند.
کاپریلس ضمن تبریک به ماچادو برای دریافت جایزهٔ نوبل، گفت میان مواضع آن دو «تفاوتهای عمیقی» وجود دارد.
او افزود: «من همچنان باور دارم که مذاکره همیشه برای آیندهٔ ونزوئلا گزینهای بهتر خواهد بود.»
نخستوزیر قطر، که پیشتر میزبان مذاکرات میان دولت و اپوزیسیون ونزوئلا بود، این هفته اعلام کرد کشورش آمادهٔ میانجیگری میان مادورو و ایالات متحده است، اما گفت هنوز هیچ روند ملموسی در جریان نیست.
از سال ۲۰۱۹ تاکنون سه دور مذاکره بین دولت و اپوزیسیون برگزار شده که به آزادی برخی بازداشتشدگان و توافق بر سر شرایط انتخابات ۲۰۲۴ منجر شد.
با این حال، به نظر میرسد حمایت عمومی از ماچادو بیشتر است.
نظرسنجی شرکت «پانتِرا» (Panterra) در ماه اوت نشان داد ۷۰ درصد از مردم ونزوئلا مخالف حزب حاکم هستند. از میان آنان، ۶۰ درصد از پشتیبانی ایالات متحده از رهبری ماچادو حمایت کردهاند، در حالیکه تنها ۱۶ درصد خواهان ادامهٔ مذاکره با مادورو بودهاند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
آموزههای تاریخی تجربهی توسعه در ایران کداماند؟
گفتوگوی اکبر کرمی و شهرام اتفاق
در گفتوگو با شهرام اتفاق نویسنده، پژوهشگر و کارشناس توسعه پرسیدهام؛ درسها، آدرسها و آموزهها ی تاریخی تجربه ی توسعه در ایران کداماند؟ آیا آنچنان که برخی از پهلویطلبان در توضیح دوران محمدرضاشاه و برخی از برنامهها ی رضا پهلوی پیشگذاشتهاند میتوان از پیشدرآمدی، پیشنیازی و پیشآهنگی توسعه اقتصادی پشتیبانی کرد؟ و پیش از توسعه ی سیاسی در پی توسعه اقتصادی بود؟ آیا آنچنان که برخی چهارچوببندی کردهاند «توسعه ی اقتصادی مقدم بر توسعه ی سیاسی است»؟ یا زخمها ی ایران نیازمند توسعه ی پایدار است. در باره ی گروهی از اقتصادانها که در جمهوری اسلامی از توسعه ی اقتصادی و اهمیت و ناگزیری آن میگویند، چه باید گفت؟ اصلاحطلبان در این ساختار بیمار که در برابر هر دگردیسی ی آرام و اصلاحطلبانهای در سپهر سیاسی ایستادهگی میکند، چرا خیال توسعه ی اقتصادی میپزند؟
بخت ایران برای توسعه پس از چند انقلاب و چند جنبش بزرگ همبوگانیگ و اجتماعی چه بود؟ چیست؟ و گوناگونیها ی همبودیگ و تاریخی ما چهگونه در جدایش بخت از بختگرایی (که گزند توسعه و ریختی از سیاستزدایی از سپهر سیاست است) در میماند و سرانجام بخت توسعه را به بختگرایی و انتظار در کشاکش توسعه گره می زند و از دل آن جریانها ی سیاسی امروز در ایران بالا میآیند که به طور چیره بختگرا هستنند؟ و چشمبهراه مهدی توسعه ماسیدهاند! حتا اگر پا ی توسعه در میان باشد، آیا میتوان دیروز را (که پروندهای بسته است) با امروز (که پروندهای هنوزگشوده است) همانند کرد. این دست ارزیابیها تا چه پایه به آموزهها ی توسعه می رسد؟ و تا چه پایه سیاسی است و ازآماجها ی سیاسی سیراب شدهاست؟ سرنوشت جمهوری اسلامی چهگونه نوشتهخواهدشد؟ و چهکسانی آن را خواهند نوشت؟ چهخوشمان بیاید و چه نه، سیب سیاست هنور در جمهوری اسلامی بر زمین ننشسته است؛ و برای ارزیابی پایانی هنوز باید چشمبهراه ماند. حزب کارگزاران سازندگی در ایران نمونهای از خوانشها و خواهشها ی توسعه در دل جمهوری اسلامی است که میخواهد ریختی از توسعه و نوینش را در دل «اسلام سیاسی» پیبگیرد؟ آیا چنین تکاپویی کجاندیشی و کجکاری در تاریخ توسعه است؟ یا ریختی از توسعه؟
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
مصاحبه: گابریلا هِرپِل
عکاس: نیوشا توکلیان
نشریه زوددویچه سایتونگ – ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵ – شماره ۲۰۲۵/۴۴
کریستین امانپور در دفتر کارش در بخش شرقی لندن، در ساختمان شبکه CNN، گفتوگو میکند. اتاق کوچک، روشن و پر از کتاب، یادگاری و جعبه است. بر دیوار عکسهایی از دوران جوانیاش در لباس خبرنگار جنگی (با جیبهای بزرگ، کمربند پهن و رنگ خاکی) آویزان است، و نیز تصاویری از او با بیل کلینتون و رابرت ردفورد. روزنامهها و مجلات بازشده روی فرش پخشاند. امانپور تند و پرشور سخن میگوید، بهویژه وقتی صحبت به دوران جنگ بوسنی در دهه نود میلادی میکشد؛ دورانی که با گزارشهایش به شهرت رسید و شهر سارایوو به پاس آن، به او شهروندی افتخاری اعطا کرد.
او در بسیاری از مناطق جنگی و بحرانی جهان کار کرده و امروز در برنامه اختصاصیاش در CNN با رؤسای کشورها، اندیشمندان بزرگ و چهرههای فرهنگی گفتوگو میکند. امانپور در سال ۱۹۵۸ متولد شد، در تهران و لندن بزرگ شد، در آمریکا تحصیل کرد و در سال ۱۹۸۳ به عنوان خبرنگار در CNN آغاز به کار کرد. بعدها به سمت سردبیر و خبرنگار ارشد بینالمللی رسید. در سال ۱۹۹۸ با جیمز روبین، دیپلمات و روزنامهنگار آمریکایی ازدواج کرد؛ این ازدواج در سال ۲۰۱۸ به جدایی انجامید. برای کریستین امانپور، همه چیز ــ حتی امور شخصی ــ امری سیاسی است.
* نشریه SZ: خانم امانپور، شما همراه با همسر پیشینتان جیمز روبین ــ که مشاور دولتهای بایدن و کلینتون بوده است ــ پادکستی به نام «The Ex Files» («پروندههای سابق») ضبط میکنید و درباره وضعیت جهان گفتوگو میکنید. آیا گفتوگوهای شامتان در دوران ازدواج هم چنین حالوهوایی داشت؟
کریستین امانپور: بله، ما زیاد درباره سیاست حرف میزدیم. پیام امروز این است: «زمانهای استثنایی نیازمند اقدامات استثناییاند.» اگر دو نفر که زمانی بسیار به هم نزدیک بودهاند و بعد از هم دور شدهاند بتوانند دوباره گرد هم بیایند و با متانت درباره وضعیت جهان گفتوگو کنند، دیگران هم میتوانند همین کار را بکنند. ما بیست سال با هم ازدواج کرده بودیم و اکنون هفت سال است که از هم جدا شدهایم. یک فرزند مشترک داریم که حالا مرد جوانی است. وقتی با کسی فرزند داری، ناگزیر باید بتوانی با او کنار بیایی.
* شما به عنوان خبرنگار جنگی، با ترس و شجاعت آشنا هستید. کدام برایتان شجاعت بیشتری میطلبید: ازدواج یا طلاق؟
آن زمان که ازدواج کردم، آن را «شجاعت» نمینامیدم. وقتی مردم ازدواج میکنند... آه، من نقلقولی عالی در اینباره دارم؛ عاشق نقلقولهای خوبم. صبر کنید، تلفنم کجاست؟ من همیشه همهچیز را گم میکنم... آهان، پیدایش کردم! نقلقول این است: «خودت را پرت میکنی توی آن، پاهایت را جلو میکشی و میپری ــ و اگر کار نکرد، دوباره از آن بیرون میپری.» این پاسخ سؤال شماست. شاید اگر بخواهیم از نظر لفظی دقیق باشیم، برای طلاق شجاعت بیشتری لازم بود.
* شما پیش از ازدواج بسیار مستقل بودید.
بیشتر زنان نسل من مستقلاند.
* واقعاً؟
بله، بسیاری از زنان در این حرفه درست به اندازه من مستقل بودند. وقتی خبرنگار خارجی شدم، ناگهان باید کاملاً مستقل میشدم. ازدواج نکرده بودم، اما روابط عاشقانه خودم را داشتم. میدانستم اگر همسر و مادر بودم، نمیتوانستم این کار را با چنین جدیت و ازخودگذشتگی انجام دهم ــ دستکم نه در سالهای جنگ. در آن صورت دچار تضاد شدیدی میشدم: یا باید خود را در معرض خطر میگذاشتم، یا از فرزندم، از آن نوزاد یا کودک کوچک، جدا میماندم. در آن زمان اما مردها اینگونه عمل میکردند، با این طرز فکر که: «برویم، حلقهها پایین!» مردها وقتی از خانه بیرون میرفتند، حلقههای ازدواجشان را درمیآوردند. شاید امروز زنها هم همین کار را بکنند. ولی من حتی پس از مادر شدن هم استقلالم را حفظ کردم. کمتر سفر میرفتم و بیشتر مصاحبه و مستند کار میکردم، در عین حال برای فرزندم حضور داشتم ــ و به این موضوع افتخار میکنم.
* آیا شما که زنی کارکشته در جنگ بودید، از آسیبپذیری تازهای که در مقام مادر احساس کردید، شگفتزده شدید؟
کاملاً. هیچ تصوری از آن نداشتم. وقتی پسرم در سال ۲۰۰۰ به دنیا آمد، درست زمانی بود که تنشها میان اسرائیل و فلسطینیها دوباره بالا گرفته بود؛ بعد از گفتوگوهای صلح ناکام «کمپ دیوید۲» میان بیل کلینتون، اهود باراک و یاسر عرفات. به اسرائیل پرواز کردم، و همان موقع که هواپیما بلند شد، ترس به دلم افتاد: اگر سقوط کند چه؟ حتی در محل مأموریت هم ناگهان از جان خودم میترسیدم ــ چیزی که پیشتر برایم ناشناخته بود. و گزارش دادن از وضعیت کودکان گرفتار در بحرانها، کودکان با سرنوشتهای تراژیک، از نظر احساسی برایم تقریباً غیرقابل تحمل شده بود.
* شما در کودکی خجالتی بودید. آیا میگویید که آن خجالت از بین رفته است؟
بیشترش از بین رفته، اما اگر کسی عمیقتر نگاه کند، هنوز رگههایی از آن خجالت را در من پیدا میکند. من خواندن زندگینامهها را دوست دارم، و عجیب است که چقدر از کسانی که در انظار عمومی شناختهشدهاند، گفتهاند در کودکی بسیار خجالتی بودهاند. نمیدانم آیا انتخاب حرفهای عمومی و در معرض دید، نوعی واکنش به خجالتی بودن است یا اینکه اتفاقاً افراد خجالتی وقتی از آن حالت بیرون میآیند، در فضای عمومی احساس راحتی میکنند. اما من واقعاً بسیار خجالتی بودم – تا حدود پنج یا شش سالگی. بعد از آن زباندراز و سرکش شدم.
اسبسواری چیزهای زیادی به من یاد داد: مقاومت، استقامت، قدرت، شجاعت و همدلی – چون با موجودی زنده سروکار داری. و این کاملاً متفاوت از نگهداری حیوان خانگی است؛ باید این حیوان را وادار کنی کاری را که میخواهی انجام دهد، در حالی که خودت بر پشتش سوار هستی – کاری که میتواند بسیار خطرناک باشد. من بارها از اسب افتادم. سقوط، درد، شوک… و بعد باید دوباره سوار شوی، نمیتوانی بگویی: «دیگر بسم است.» فکر میکنم از پنجسالگی سوارکاری را شروع کردم، آن زمان هنوز در ایران زندگی میکردیم. ما سه نفر بودیم – خواهر کوچکترم، بهترین دوستم و من. مادرانمان در سالن مینشستند، با هم گپ میزدند و نگاه میکردند که ما چطور از اسب میافتیم. آنها فقط به صحبتشان ادامه میدادند!
* نمیترسیدید؟
ترس دقیقاً همان بود که بعدها در مناطق جنگی تجربه کردم. پیش از شروع، آدم مضطرب و آشفته است، اما وقتی بر پشت اسب مینشینی – یا در خط مقدم جنگی – ترس ناپدید میشود. فقط کار خودت را انجام میدهی، چه آن کودک پنجسالهای باشی که سوار اسب است، چه خبرنگاری در میدان جنگ. فکر کردن به جبهه، به گلولهها و تیراندازی و موشک، مرا عصبی میکند. اما وقتی آنجا هستم، آرام و بسیار متمرکز میشوم، چون برای زنده ماندن به همین تمرکز نیاز دارم. به این افتخار میکنم که تا امروز حتی یک نفر از اعضای تیمهایم – از جمله خودم – زخمی نشده است.
* با این حال، در بوسنی بسیاری از خبرنگاران کشته شدند.
در بوسنی، برای نخستین بار در تاریخ، خبرنگاران «عمداً» هدف تیراندازی قرار گرفتند. پیش از آن هرگز چنین چیزی رخ نداده بود – نه در بیروت، نه در ویتنام، نه حتی در جنگ جهانی دوم. در آن زمان هم خبرنگاران کشته میشدند، اما در تیراندازیهای متقابل، در واقع قربانیان جانبی بودند. اما در بوسنی، ما آگاهانه هدف نیروهای صرب بوسنی قرار گرفتیم. این موضوع به گزارشهای CNN مربوط میشد – تصاویر ما در عرض چند ساعت، بیستوچهار ساعت شبانهروز در خانههای مردم پخش میشد؛ پدیدهای که تا آن زمان بیسابقه بود. و طبعاً مهاجمان نمیخواستند حقیقتی را که ما روایت میکردیم، دیده شود: اینکه در سارایوو کودکان کشته میشدند، اینکه ما در برکهای از خون ایستادهایم. بنابراین تلاش کردند ما را از میان بردارند.
* شما بارها طومارهایی را امضا کردهاید که در آنها از اسرائیل خواسته شده بود اجازه دهد خبرنگاران وارد غزه شوند.
در غزه هیچ نقطه عطفی وجود ندارد، چون هنوز هیچ خبرنگار بینالمللی در محل حضور ندارد. دولت اسرائیل اجازه نمیدهد – و این واقعاً شرمآور است. البته ما همکاران فلسطینی بسیار شجاعی در آنجا داریم که تصاویر میفرستند و گزارش میدهند؛ انسانهایی که خودشان گرسنگی میکشند و هیچ امنیتی ندارند. در سوریه هم، در دوران حکومت اسد، تنها شمار اندکی از خبرنگاران توانستند در محل حضور داشته باشند؛ به خاطر داعش. آن جنگ هم هیچگاه واقعاً تمام نشد.
* خود شما به غزه میرفتید؟
البته. چون عمیقاً باور دارم اگر خبرنگاران غربی در غزه حضور داشتند، جنگ به شکلی که رخ داد پیش نمیرفت. از زمانی که حماس آن کشتار فجیع را در اسرائیل مرتکب شد ــ که در آن ۱۲۰۰ نفر کشته و بیش از ۲۵۰ نفر گروگان گرفته شدند ــ بیش از ۶۰ هزار نفر در غزه کشته شدهاند، کودک و زن، نه جنگجو.
یادتان هست؟ برای مدتی کوتاه، دونالد ترامپ، فریدریش مرتس، امانوئل مکرون، کیر استارمر – همهشان عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتند وقتی تصاویر کودکان گرسنهی غزه را دیدند. چنین تصاویری تأثیر دارند، هم بر مردم و هم بر سیاستمدارانی که میتوانند واکنش نشان دهند.

* در یکی از قسمتهای پادکست شما که پس از اعلام آتشبس ضبط شد، نقل کردید که یکی از افسران بلندپایه عرب گفته بود تصاویری که از غزه در شبکههای اجتماعی دیده میشود، در برابر وسعت واقعی ویرانی، ناچیز است.
خواهیم دید وقتی وارد غزه شویم، اوضاع چگونه است. همه ما به تصاویر وحشتناکی که از حملات ۷ اکتبر در اسرائیل منتشر شد دسترسی داشتیم؛ وارد خانههای ویران مردم شدیم، اتاقهای امنشان را دیدیم، حتی میشد بوی مرگ را حس کرد. و این درست بود. آن تصاویر جهان را شوکه کرد و خشم جهانی را علیه حماس برانگیخت. اما در مورد ادامه این جنگ، ما امکان مشابهی برای اطلاعرسانی نداشتیم. ببینید، حتی در جنگ هم قوانینی وجود دارد. من بخش عمده زندگی حرفهایام را صرف گزارش از جنگهایی کردهام که در آنها این قوانین بهکلی کنار گذاشته شدند. بوسنی نخستین مورد بود: جنگی علیه غیرنظامیان. صربهای بوسنی میخواستند بخشهایی از بوسنی را از مسلمانان پاک کنند. آنان به اتهام نسلکشی محکوم شدند.
* شما در عراق، افغانستان و سومالی حضور داشتید، با رؤسایجمهور ایران، آنگلا مرکل و هیلاری کلینتون گفتوگو کردهاید. با این حال، به نظر میرسد که بوسنی هنوز برای شما مهمترین تجربه حرفهایتان است. چرا؟
بوسنی مرا شکل داد. و کار ما در آن زمان واقعاً تغییری پدید آورد. وقتی غرب تصمیم گرفت مانع شود که میلوشویچ در کوزوو همان کاری را بکند که در بوسنی کرده بود، آن برای ما نوعی پیروزی بود. نمونه دیگر روانداست؛ آنجا خبرنگاری حضور نداشت. و جهانی که در هر صورت نمیخواست مداخله کند، نیازی هم به این کار ندید، چون هر روز با چشم خودش نمیدید که ۹۰۰ هزار تا یک میلیون نفر در عرض سه ماه قتلعام میشوند. این همان چیزی است که من تمام عمرم کوشیدهام با آن بجنگم: «بیتفاوتی جهان».
* میشل فریدمن، وکیل و نویسنده آلمانیـیهودی، گفته است که از مورد نفرت واقع شدن نمیترسد، بلکه آنچه بیش از هر چیز او را میترساند، بیتفاوتی جهان است.
من هم همینطور. من بخشی از نسلِ «دیگر هرگز» هستم. بوسنی نخستین کشتار جمعی پس از جنگ جهانی دوم بود – البته قابل مقایسه با آن نیست، اما قتلعامی بود قومی، مذهبی و ملیگرایانه. من امروز خیلی روشن میبینم که چه میگذرد، چون درس بوسنی را آموختهام. جهان در یک دوراهی اخلاقی گرفتار شده است. همه این کشورها – ایالات متحده، اروپا – که مدعیاند از حقوق بشر دفاع میکنند و موظف به حفاظت از آن هستند، در برابر این فجایع سکوت کردهاند.
* شما سال گذشته با مارین لوپن گفتوگو کردید. او گفت حزبش اساساً راستافراطی نیست، و شما پاسخ دادید: شوخی میکنید، مگر نه؟
واقعاً از شنیدن آن حرف متعجب شدم. چون یا دروغی آشکار بود یا او خودش از واقعیت بیخبر است. شاید هم به این دلیل که در محیطش راستگرا بودن چنان عادی شده که دیگر برایش طبیعی به نظر میرسد.
* وقتی با چنین افرادی گفتوگو میکنید، میدانید که آنها دستورکار و شعارهای خاصی دارند. اما شما معمولاً به چیز بیشتری میرسید.
و واقعاً به چیز بیشتری میرسم! (میخندد) من فقط بسیار سرسخت و پیگیرم. و نمیخواهم مورد علاقه آنها باشم. نه دلم میخواهد با این افراد شراب یا قهوه بنوشم، نه میخواهم به شانهشان بزنم یا عضوی از آن باشگاه اغلب مردانه قدرت شوم. کار من این است که واقعیت را کشف کنم و دیگران را وادار سازم تا تا حد ممکن انسانی و صادقانه پاسخ دهند، نه مثل ماشین.
* عینیت برای شما چقدر اهمیت دارد؟
بسیار زیاد. اما من میان «عینیت» و «بیطرفی» تفاوت قائلام. به نظر من نمیتوان بیطرف بود، هرچند خیلیها چنین چیزی را مطالبه میکنند. مثلاً در موضوع اقلیم: وقتی در یک برنامه تلویزیونی برای مقابله با دادههای علمی و واقعی، چند «منکر تغییرات اقلیمی» را مینشانید و میگویید باید هر دو طرف را یکسان در نظر گرفت، در واقع در برابر حقیقت میایستید.
در بوسنی، بسیاری از رهبران جهان آن زمان میگفتند همه طرفها به یک اندازه در جنگ مقصرند؛ و به همین دلیل مداخله نکردند. اما این درست نبود. خیلی آسان میشد دید چه کسی به چه کسی شلیک میکند. مسلمانان بوسنی که بهدلیل تحریم تسلیحاتی سازمان ملل عملاً بیدفاع بودند، توسط صربهای بوسنی، با حمایت صربستان و اسلوبودان میلوشویچ، محاصره و گلولهباران میشدند. برای گزارشهایم شدیداً مورد انتقاد قرار گرفتم – از جمله به این دلیل که قربانیان مسلمانان اروپایی بودند و عاملان، مسیحیان سفیدپوست اروپایی.
عینیت به این معنا نیست که همه طرفها را برابر بدانی، بلکه یعنی درباره همه طرفها گزارش دهی.
* آیا مصاحبه با یک رئیس دولت شما را عصبی میکند؟
کاملاً. همانقدر که رفتن به خط مقدم جنگ یا سوار شدن بر اسب مرا عصبی میکند. اما وقتی در حین مصاحبه روی صندلیام مینشینم، همهچیز خوب پیش میرود. البته لحظات ناخوشایند زیادی داشتهام. رؤسایجمهور ایران، که بسیار بیادب بودند و وسط مصاحبه بلند شدند و رفتند. یکی از آنها حتی اصلاً نیامد، چون من برخلاف خواستهاش روسری نپوشیده بودم.
* بعد از گفتوگو با کسی، پیش آمده که احساس ناامیدی کنید؟
اغلب، اما بیشتر از خودم ناامید میشوم. بزرگترین ترسم این است که کارم را بهاندازهی کافی خوب انجام نداده باشم. اما همین ترس مرا به پیش میراند.
* چه چیزی به شما امید میدهد؟
اخیراً با یولی نوواک و گای شالِو از سازمانهای اسرائیلی حقوق بشر «بتسِلم» و «پزشکان برای حقوق بشر» گفتوگو کردم. آنها بهتفصیل بررسی کردهاند که از هفتم اکتبر تاکنون چه رخ داده و به این نتیجه رسیدهاند که اقدامات دولتشان در غزه معادل نسلکشی است. این کارِ آنها بهغایت شجاعانه است، زیرا نه در دفتر یک سازمان حقوق بشری در لندن یا نیویورک نشستهاند، بلکه در خود اسرائیل زندگی میکنند، خانواده و دوستانشان آنجاست و در جامعهی خود عمیقاً ریشه دارند. وقتی انسان مردمان خود را مورد انتقاد قرار میدهد، خطر آن را میپذیرد که برچسب «خائن» بخورد و طرد شود. در آمریکا، در زمان جنگ عراق، چنین انسانهایی کم بودند.
* منظورتان چیست؟
در سال ۲۰۰۳، پیش از حمله به عراق، در سراسر جهان اعتراضاتی علیه تهاجم آمریکا برگزار شد. اما رسانهها، بهویژه در خود ایالات متحده، شعار بوش را پذیرفتند که میگفت: «یا با ما هستید یا با تروریستها»، زیرا هنوز زیر سایهی یازدهم سپتامبر بودند. آنان در کنار بوش ایستادند و کاملاً از عینیت فاصله گرفتند، گویی خود را سربازانی در آن جنگ میدانستند ـ حتی روزنامههای بزرگ، از جمله «نیویورک تایمز». هیچکس مخالفت نکرد. این درست نقطهی مقابل شجاعت بود.
* آلمان در آن زمان در برابر آمریکا ایستاد.
فرانسه هم همینطور. نمایندگان کنگرهی آمریکا از شدت خشم، شراب فرانسوی را در فاضلاب ریختند و سیبزمینی سرخکرده را به «سیبزمینی آزادی» تغییر نام دادند. من درست پیش از حمله به عراق با رئیسجمهور ژاک شیراک گفتوگو کردم. او به روشنی برایم توضیح داد که اگر آمریکاییها ۳۰ روز دیگر به بازرسیها مهلت میدادند، او هم در کنارشان میایستاد. اما چند ساعت بعد حمله آغاز شد. با این حال، حق با شیراک بود: هیچ سلاح کشتار جمعیای وجود نداشت.
* مدتی پیش اسرائیل و آمریکا تأسیسات غنیسازی اورانیوم ایران را هدف قرار دادند و خواستار سقوط رژیم شدند. آیا شما هم به چنین چیزی امید دارید؟
چنین امیدی برخاسته از خیالپردازی غرب و بخشی از دیاسپورای ایرانی است. غرب از آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی خواهان پایان آن بوده و دیاسپورا نیز چنین آرزویی دارد. رژیمی است که بدترین نقضهای حقوق بشر را مرتکب میشود و علیه مردم خود خشونت بهکار میبرد. ایرانیان بارها در برابر حکومت خود برخاستهاند. من در سال ۲۰۰۹، هنگام جنبش سبز، آنجا بودم. پس از مرگ ژینا مهسا امینی نیز اعتراضات بسیار شجاعانهای شکل گرفت؛ زنان ماهها در خیابانها بودند، اما رژیم با خشونتی گسترده قیامها را در هم کوبید. مشکل از مردم یا کمبود شجاعت نیست، مسئله این است که حکومت برای حفظ خود تا هر حدی پیش میرود: با اعدام، زندان و شکنجه.
* اما آیا از نظر شما سقوط این رژیم، به هر دلیلی، مطلوب نیست؟
ایرانیان مردمی عمیقاً میهندوست و ملیگرا هستند. آنها نمیخواهند از سوی اسرائیل یا آمریکا «آزاد» شوند؛ این برایشان رهایی نیست بلکه مداخلهی خارجی است، و از این دخالتها از آغاز قرن بیستم تا امروز بهقدر کافی رنج کشیدهاند. ایرانیان خواهان پایان این رژیماند تا بتوانند زندگی عادی داشته باشند: کار کنند، اقتصادی کارآمد بدون تحریم داشته باشند، سفر کنند و آزاد باشند. ایرانیان باسوادترین مردم در سراسر خاورمیانهاند ـــ و این را نه از سر تعصب، بلکه به عنوان کسی میگویم که نیمی ایرانیام. جامعهی ایرانیان مهاجر در آمریکا در همه جا درخشان است: در شرکتهای فناوری در سیلیکونولی، در عرصهی مالی، پزشکی، هنر و فرهنگ.
* آیا فکر میکنید ایرانیان مهاجر در صورت سقوط رژیم به کشور بازگردند؟
نمیدانم. در حال حاضر رهبری سیاسیِ روشنی در خارج از کشور نمیبینم. باور ندارم که ایران با بمباران یا دخالت خارجی نجات پیدا کند. این همان چیزی است که در عراق رخ داد. اما حمله به عراق در زمانی صورت گرفت که آن کشور از نظر سرکوب حتی شدیدتر از ایران بود. آیتاللهها اقتدارگرا و خشناند، اما صدام حسین توتالیتر بود و از آن هم خشنتر. او علیه مردم خود از سلاح شیمیایی استفاده کرد. هرکس از دیگری میترسید و جرئت سخن گفتن نداشت.
* زنان ایران علیه سرکوب خود مقاومت میکنند. آیا زنانی که آرزوی بازگشت به نقشهای سنتی گذشته را دارند شما را عصبانی میکنند؟
وقتی جوان بودم، ما زنان انسانهای درجهدوم بودیم و برای برابری جنگیدیم. حالا دوباره به ما گفته میشود که انسانهای درجهدوم هستیم؛ دولت ترامپ زنان و اقلیتها را دوباره به همان جایگاه پیشین بازگرداند. این باورنکردنی است. اما این یک راهبرد سیاسی است ـــ درست مانند انکار بحران اقلیمی یا اخراج مهاجران. هدف از همهی اینها، نابودی دموکراسی است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
«سامی مجدی» / خبرگزاری آسوشیتدپرس / ۱ نوامبر ۲۰۲۵
مصر روز شنبه «موزه بزرگ مصر» (Grand Egyptian Museum) را که آغاز به کار آن مدتها به تعویق افتاده بود، افتتاح کرد. این بزرگترین موزه جهان است که تنها به یک تمدن باستانی اختصاص دارد. این پروژه عظیم هدفی دوگانه دارد: پاسداشت میراث باستانی و تقویت صنعت گردشگری و اقتصاد بحرانی کشور.
این موزه که ساخت آن دو دهه به طول انجامیده و در نزدیکی اهرام و ابوالهول در جیزه قرار دارد، بیش از ۵۰ هزار اثر تاریخی از زندگی در مصر باستان را به نمایش میگذارد. برای نخستین بار از زمان کشف مقبره «توت عنخ آمون» در سال ۱۹۲۲، تمامی گنجینههای این پادشاه نامدار به طور کامل در معرض دید عموم قرار میگیرد.
دفتر ریاستجمهوری مصر اعلام کرد سران کشورهای مختلف، از جمله پادشاهان و رؤسای کشورها و دولتها، در مراسم باشکوه افتتاح این موزه در پایتخت مصر حضور خواهند داشت و این رویداد را «رخدادی استثنایی در تاریخ فرهنگ و تمدن بشر» توصیف کرد.
عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، در پیامی در شبکههای اجتماعی نوشت که این موزه «نبوغ مصریان باستان و خلاقیت مصریان امروز را درهم میآمیزد و با یادمانی نو، فرهنگ و هنر جهانی را غنا میبخشد و دل همه کسانی را که شیفته تمدن و دانشاند، به سوی خود جذب میکند.»
«سمفونی بشریت»
این موزه که با نام اختصاری GEM شناخته میشود، یکی از چندین ابرپروژهای است که السیسی از زمان روی کار آمدنش در سال ۲۰۱۴ آغاز کرده است؛ پروژههایی با سرمایهگذاری گسترده در زیرساختها بهمنظور احیای اقتصادی که دههها از رکود رنج برده و پس از ناآرامیهای انقلاب عربی سال ۲۰۱۱ آسیب دیده بود.
به گفته «محمد منصور» تاجر مشهور مصری و عضو هیئت امنای موزه، انتظار میرود این مجموعه سالانه پنج میلیون بازدیدکننده را جذب کند؛ رقمی که آن را در ردیف محبوبترین موزههای جهان قرار میدهد. برای مقایسه، موزه لوور پاریس در سال ۲۰۲۴ حدود ۸.۷ میلیون نفر، موزه بریتانیا ۶.۵ میلیون و موزه متروپولیتن نیویورک ۵.۷ میلیون بازدیدکننده داشتهاند.
منصور در گفتوگو با آسوشیتدپرس اظهار داشت: «این موزه تأثیری عظیم بر اقتصاد خواهد گذاشت.»
دولت مصر همراه با تبلیغات گستردهای که آن را «موجی از فرعوندوستی» توصیف کردهاند، افتتاحیه را جشن میگیرد. شب جمعه صدها پهپاد تصاویری از نقاب و ارابه «توتعنخآمون» و دیگر آثار شاخص موزه را در آسمان قاهره به نمایش گذاشتند. رسانهها نیز ترانههای پاپ مصری با تصاویری از پیکرههای رقصان فرعونی پخش کردند.

روز شنبه به عنوان تعطیلی عمومی اعلام شد و تدابیر امنیتی در سراسر قاهره افزایش یافت. صحن اصلی موزه به صحنهای اختصاص یافت که قرار است ارکستر و گروهی از موسیقیدانان در آن اثری را اجرا کنند که رسانههای مصری آن را «سمفونی جهانی بشریت» نامیدهاند.
این موزه که از سال گذشته تا حدی بهطور آزمایشی فعالیت خود را آغاز کرده بود، طی دو هفته گذشته برای آمادهسازی نهایی تعطیل شد.
رامسس کبیر و توتعنخآمون
ساخت این پروژه ۱ میلیارد دلاری در سال ۲۰۰۵ و در دوران ریاستجمهوری حسنی مبارک آغاز شد. هدف از آن جایگزینی موزه قدیمی مصر واقع در مرکز شهر قاهره بود؛ ساختمانی بیش از صد ساله که بهشدت شلوغ و نامنظم شده و دیگر توان نگهداری شمار فراوان آثار باستانی کشور را نداشت.
اما کار ساخت موزه در پی ناآرامیهای سال ۲۰۱۱ که به سقوط مبارک انجامید، متوقف شد و تأخیرهای بعدی نیز پروژه را عقب انداخت. مراسم افتتاح بزرگ که برای تابستان امسال برنامهریزی شده بود، پس از آغاز جنگ دوازدهروزه میان اسرائیل و ایران در ماه ژوئن به تعویق افتاد.
موزه بزرگ مصر دارای نمایی شیشهای مثلثی و بسیار بزرگ است که با الهام از اهرام نزدیک ساخته شده و فضای نمایش دائمی آن حدود ۲۴ هزار متر مربع (۲۵۸ هزار فوت مربع) است.
ورودی موزه با مجسمه عظیمی از رامسس کبیر، یکی از قدرتمندترین فرعونهای مصر باستان که حدود ۶۰ سال، از ۱۲۷۹ تا ۱۲۱۳ قبل از میلاد حکومت کرد و به گسترش قلمرو مصر باستان تا مناطقی از سوریه امروزی در شرق و سودان امروزی در جنوب معروف است، میآغاز میشود. این مجسمه بزرگ، بازدیدکنندگان را پس از ورود به اتاقی با طراحی زاویهدار و مدرن میپذیرد.
از این اتاق، پلههای بزرگ شش طبقهای که با مجسمههای باستانی تزیین شدهاند، بازدیدکنندگان را به گالریهای اصلی و دیدی به اهرام راهنمایی میکنند. طبق گفته مقامات موزه، پلی این مجموعه را به اهرام متصل میکند و امکان حرکت گردشگران بین آنها را به صورت پیاده یا با وسایل نقلیه برقی فراهم میسازد.
دوازده گالری اصلی موزه که از سال گذشته افتتاح شدهاند، آثار باستانی را از دوران پیش از تاریخ تا دوران رومی به ترتیب تاریخی و موضوعی به نمایش میگذارند.

دو سالن جدید که برای نخستین بار در مراسم افتتاح بزرگ افتتاح میشوند، به ۵ هزار اثر از مجموعه توتعنخآمون اختصاص دارند؛ فرعون جوانی که از ۱۳۶۱ تا ۱۳۵۲ قبل از میلاد حکومت کرد. مقبره او در سال ۱۹۲۲ توسط باستانشناس بریتانیایی «هوارد کارتر» در شهر جنوبی لوکسور کشف شد. اما موزه قدیمی مصر فضای کافی برای نمایش تمامی این مجموعه را نداشت و بخشهایی از آن اغلب به موزههای خارج از کشور ارسال میشد.
این مجموعه شامل سه تخت مراسم تدفین، شش ارابه، تخت طلایی، تابوت پوشیده از طلا و ماسک تدفین اوست که از طلا، کوارتزیت، لاجورد و شیشه رنگی ساخته شده است.
زاهی حواس، مشهورترین باستانشناس مصر و وزیر سابق امور باستانی، گفت مجموعه توتعنخآمون، شاهکار این موزه است.
او در گفتوگو با آسوشیتدپرس گفت: «چرا این موزه آنقدر مهم است و همه منتظر افتتاح آن هستند؟ به خاطر توتعنخآمون.»
تقویت گردشگری و اقتصاد
مقامات امیدوارند این موزه گردشگران بیشتری را جذب کند که مدت طولانیتری در کشور بمانند و ارز مورد نیاز برای تقویت اقتصاد آسیبدیده مصر را فراهم کنند.
دولت همچنین منطقه اطراف موزه، اهرام و ابوالهول را بازسازی کرده است. بزرگراههای جدید ساخته شده و ایستگاه مترو نیز در حال ساخت است. فرودگاه بینالمللی اسفنکس نیز در غرب قاهره، حدود ۴۰ دقیقه از موزه، افتتاح شده است.
صنعت گردشگری در سالهای طولانی پس از ناآرامیهای پس از انقلاب عربی سال ۲۰۱۱ و همچنین در دوران همهگیری کرونا و جنگ روسیه علیه اوکراین آسیب دیده بود؛ دو کشوری که منبع اصلی گردشگران مصر بودند.
بر اساس آمار رسمی، حدود ۱۵.۷ میلیون گردشگر در سال ۲۰۲۴ به مصر سفر کردند که حدود ۸ درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل دادند. شریف فتحی، وزیر گردشگری و امور باستانی مصر، گفت امسال انتظار میرود حدود ۱۸ میلیون گردشگر به کشور سفر کنند و مقامات امیدوارند تا سال ۲۰۳۲ این رقم به ۳۰ میلیون نفر در سال برسد.
«ولید الباطوطی»، راهنمای گردشگی، گفت این امر به معنای ایجاد شغلهای بیشتر و ورود ارز به اقتصاد کشور خواهد بود.
او افزود: «این موزه اقتصاد مصر را به شدت تقویت خواهد کرد، نه فقط هتلها و خود موزه، بلکه هر زمان یک گردشگر سوار تاکسی شود یا حتی فقط یک بطری آب بخرد، پولی به خزانه مصر وارد میشود.»
مقامات اعلام کردند موزه از ۴ نوامبر ـــ سالگرد کشف مقبره توتعنخآمون توسط کارتر ـــ برای بازدید عموم باز خواهد شد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
تام باراک، فرستاده ایالات متحده به سوریه، به اکسیوس گفت که قرار است احمد الشرع، رئیس جمهور سوریه، در ۱۰ نوامبر به واشنگتن سفر کند و انتظار میرود در کاخ سفید با رئیس جمهور ترامپ دیدار کند.
چرا این موضوع مهم است: این اولین سفر یک رئیس جمهور سوریه به کاخ سفید و گام کلیدی دیگری در بازسازی روابط ایالات متحده و سوریه خواهد بود.
باراک گفت که انتظار میرود الشرع در طول این سفر خود توافقنامهای را در مورد پیوستن به ائتلاف به رهبری ایالات متحده علیه داعش امضا کند.
خبر مهم: دولت ترامپ اوایل این هفته اعلام کرد که از کنگره برای لغو دائمی “تحریمهای قیصر” که علیه سوریه اعمال میشود، حمایت میکند.
قانون حمایت از غیرنظامیان سوریه، قیصر، که به نام یک سرباز فراری سوری که عکسهای قربانیان شکنجه را قاچاق کرده بود، نامگذاری شده است، یک قانون ایالات متحده است که در ژوئن ۲۰۲۰ به اجرا درآمد.
این قانون رژیم اسد و هر کسی را که با آن تجارت میکند، به ویژه در بخشهایی مانند انرژی، ساخت و ساز و امور مالی، هدف قرار داد.
دولت ترامپ معافیتهای موقت برای این تحریمها صادر کرد، اما فقط کنگره میتواند برای لغو آنها رأی دهد.
مروری به گذشته: آخرین سفر یک مقام ارشد سوری به کاخ سفید در دسامبر ۱۹۹۹ بود. فاروق الشرع، وزیر امور خارجه وقت سوریه، برای مذاکرات صلح با اسرائیل به کاخ سفید سفر کرد.
آنچه باید دید: باراک خاطرنشان کرد که انتظار میرود دور پنجم مذاکرات مستقیم بین اسرائیل و سوریه، با میانجیگری ایالات متحده، پس از سفر الشرع به واشنگتن برگزار شود.
او تأکید کرد که هدف ایالات متحده دستیابی به یک توافق امنیتی در مورد مرز بین دو کشور تا پایان سال است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و فرستاده ویژه رئیس جمهور آمریکا در امور سوریه و لبنان، در حاشیه کنفرانس سالانه امنیت جهانی و ژئوپلیتیک در منامه پایتخت بحرین در باره اوضاع لبنان و سوریه سخن گفت. بخشهایی از اظهارات بارک درباره لبنام و سوریه:
🔸شیعیان، فلسطینیها و سوریها اکنون اکثریت جمعیت لبنان را تشکیل میدهند.
🔸لبنان یک دولت شکستخورده است. بانک مرکزی کارآمدی وجود ندارد، سیستم بانکی فروپاشیده، شصت میلیارد دلار مفقود شده، هفتاد و پنج میلیارد دلار دیگر ناپدید شده و بدهی ملی صد و سی میلیارد دلار است. برق، آب و آموزش همه خصوصی هست. پس دولت کجاست؟ دولت حزبالله است.
🔸یک جنگجوی حزبالله ماهانه ۲۲۰۰ دلار درآمد دارد، در حالی که یک سرباز ارتش لبنان ۲۷۵ دلار درآمد دارد. حزبالله موشک و راکت دارد، در حالی که ارتش لبنان جیپ دارد. پس ارتش واقعی کیست؟
🔸شما نمیتوانید از لبنان بخواهید که یکی از احزاب سیاسی خود را خلع سلاح کند و انتظار صلح داشته باشید. چیزی که ما باید بپرسیم این است که چگونه میتوان از استفاده حزبالله از سلاحهایش جلوگیری کرد.
لبنان و اسرائیل باید با هم گفتوگو کنند
🔸اسرائیل خیلی واضح گفته است: سلاحهایتان را زمین بگذارید دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد. اما انها قبول نکردند.
🔸ما برای این مانورهای دیپلماتیک بیپایان، وقت نداریم. همین رویکرد دیپلماتیک با ایران نیز استفاده شد و جواب نداد.
🔸اسرائیل آماده است تا در مورد مرزها با لبنان به توافق برسد و لبنانیها باید به مذاکرات بپیوندند و از مرزهای خود محافظت کنند.
🔸غیرقابل تصور است که هیچ گفتگویی بین لبنان و اسرائیل وجود نداشته باشد.
🔸رهبری لبنان ثابت قدم است، اما باید سریعتر در مورد خلع سلاح حزبالله اقدام کند.
🔸اگر حزبالله خلع سلاح شود، هیچ مشکلی بین لبنان و اسرائیل وجود نخواهد داشت.
🔸اسرائیل روزانه جنوب لبنان را بمباران میکند زیرا سلاحهای حزبالله باقی مانده است.
🔸هزاران موشک در جنوب لبنان هنوز اسرائیل را تهدید میکنند.
🔸لبنان دیگر وقت ندارد و باید سریع خلع سلاح شود.
ترامپ تصمیم گرفت به سوریه جدید فرصتی بدهد
🔸رئیس جمهور الشرع از رئیس یک سازمان به سرعت و خیلی خوب به یک دولتمرد تبدیل شده است.
🔸ما تحریمهای سوریه را لغو کردیم و در تلاشیم تا قانون قیصر را لغو کنیم.
🔸پنج دور مذاکره بین سوریه جدید و اسرائیل. انجام شد.
🔸سوریه جدید و اسرائیل به سمت عادیسازی روابط حرکت میکنند.
🔸در سوریه جدید، مشکلاتی در سویدا و ساحل به وجود آمد، اما دولت جدید در حال بررسی و پاسخگو کردن مسئولان آن است.
🔸روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، پس از دهه ها سوریه را از فهرست “حامیان دولتی تروریسم” خارج کرد.
🔸روبیو به سوریه جدید انگیزه زیادی داد و ما خواهان پیشرفت در موارد زیر هستیم: مبارزه با تروریسم، مقابله با داعش، کنترل دولت بر اردوگاه الهول، پایان دادن به استفاده از سلاحهای شیمیایی، و ما از گنجاندن دروزیها، مسیحیان، علویها و کردها در دولت جدید حمایت میکنیم.
🔸مذاکرات بین دولت قانونی و نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) به طور عالی در حال پیشرفت است.
دعوت ترامپ از احمد شرع برای نشست در کاخ سفید
🔸سوریه در آستانه امضای نامه ائتلاف ضد داعش هستند. فکر میکنم وزیر امور خارجه الشیبانی ممکن است فردا در مورد آن صحبت کند، که گامی بزرگ است.
🔸اینکه سوریه پس از رژیم اسد این کار را انجام دهد، قابل توجه است.
🔸مبارزه سوریه با داعش با همکاری شرکای محلی مانند عربستان ، ترکیه و اسرائیل ادامه خواهد یافت.
🔸رئیس جمهور ترامپ از الشرع که عملکرد خوبی در این چند ماه داشته دعوت کرد تا به کاخ سفید بیاید.
🔸سوریه در واشنگتن با اسرائیل گفتگوی مستقیم خواهد داشت و ممکن است هر دو به یک توافق صلح تاریخی برسند.
منبع: تلگرام ایران تایمز
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
آنتونی فایولا، هانا ناتانسون، مری ایلیوشینا و آنا ونسا هررو
واشنگتن پست – ۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
در حالی که نیروهای آمریکایی در دریای کارائیب در حال افزایش حضور خود هستند، نیکولاس مادورو، رئیسجمهوری ونزوئلا، برای تقویت توان نظامی فرسوده کشورش و جلب کمکهای جدید به روسیه، چین و ایران روی آورده است. بنا بر اسناد داخلی دولت آمریکا که در اختیار روزنامه واشنگتن پست قرار گرفته، مادورو از این کشورها درخواست سامانههای رادار دفاعی، تعمیر هواپیماها و حتی احتمالاً موشک کرده است.
بر اساس این اسناد، درخواستهای ونزوئلا از روسیه در قالب نامهای خطاب به ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، تنظیم شده و قرار بوده است در جریان سفر یکی از مشاوران ارشد مادورو به مسکو در ماه جاری، به پوتین تحویل داده شود.
مادورو همچنین، طبق همین اسناد، نامهای جداگانه به شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین نوشته و در آن خواستار «گسترش همکاریهای نظامی» میان دو کشور برای مقابله با «افزایش تنش میان ایالات متحده و ونزوئلا» شده است.
در این نامه، مادورو از دولت چین خواسته تولید سامانههای تشخیص راداری توسط شرکتهای چینی را تسریع کند تا ونزوئلا بتواند توان دفاعی خود را تقویت کند.
تجهیزات نظامی و پهپاد از ایران
اسناد همچنین نشان میدهند که وزیر حملونقل ونزوئلا، رامون سلستینو ولاسکز، اخیراً هماهنگی ارسال تجهیزات نظامی و پهپاد از ایران را بر عهده داشته و در حال برنامهریزی برای سفر به تهران بوده است. طبق این گزارشها، او به یکی از مقامهای ایرانی گفته است ونزوئلا به «تجهیزات تشخیص غیرفعال»، «اختلالگرهای جیپیاس» و «تقریباً بهطور قطع پهپادهایی با برد هزار کیلومتر» نیاز دارد.
در اسناد دولت آمریکا آمده است: «مادورو در این نامه بر شدت تهدید ناشی از تجاوزگری آمریکا در دریای کارائیب تأکید کرده و اقدام نظامی احتمالی واشنگتن علیه ونزوئلا را معادل حملهای علیه چین دانسته، زیرا دو کشور را دارای ایدئولوژی مشترک معرفی کرده است.»
از اسناد روشن نیست که روسیه، چین و ایران به این درخواستها چه پاسخی دادهاند.
روسیه همچنان اصلیترین تکیهگاه مادورو محسوب میشود. روز یکشنبه، یک فروند هواپیمای ایلیوشین ۷۶ — از جمله هواپیماهای روسی که در سال ۲۰۲۳ از سوی آمریکا بهدلیل مشارکت در تجارت تسلیحات و انتقال مزدوران تحریم شده بودند — پس از پروازی طولانی از مسیر آفریقا برای پرهیز از عبور از حریم هوایی غرب، در کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، فرود آمد. کرملین از اظهار نظر درباره این نامه خودداری کرده است.
تنها یک روز پیش از آن، مسکو پیمان راهبردی جدیدی را با کاراکاس به تصویب رسانده بود.
این تحولات نشان میدهد روسیه تا چه اندازه در صورت سقوط رهبر تحت فشار ونزوئلا زیان خواهد دید. همکاریهای بزرگ میان دو کشور همچنان در حال گسترش است، از جمله افتتاح کارخانه تولید مهمات کلاشنیکف در ماه ژوئیه در ایالت آراگوا، که حدود بیست سال پیش وعده ساخت آن داده شده بود. افزون بر این، روسیه حق اکتشاف در میادین بالقوه چندین میلیارد دلاری گاز طبیعی و نفت ونزوئلا را در اختیار دارد.
با این حال، به گفته ناظران، با وجود ظاهر حمایتی مسکو، توان و تمایل واقعی روسیه برای پشتیبانی از مادورو نسبت به گذشته کاهش یافته است. تقابل فزاینده واشنگتن و کاراکاس حتی ممکن است برای روسها مزایایی غیرمنتظره به همراه داشته باشد، زیرا توجه آمریکا را از اروپا منحرف میکند.
در حالی که روسیه در جنگ اوکراین درگیر است و به دنبال گسترش همکاری با دیگر شرکای آمریکای لاتین میباشد، در سالهای اخیر علاقهاش به ونزوئلا کاهش یافته و نشانهای از افزایش حمایت از مادورو بهدلیل بحران کنونی دیده نمیشود.
«اینکه ما بیش از ۱۰ درصد از داراییهای نیروی دریایی خود را به دریای کارائیب منتقل کردهایم، در واقع از جهاتی نوعی پیروزی برای پوتین محسوب میشود»، جیمز استوری، سفیر پیشین آمریکا در ونزوئلا و شریک بنیانگذار شرکت مشاوره ژئوپولیتیک Global Frontier Advisors گفت. او افزود: «تازه شدن تمرکز ما بر هر آنچه در نیمکره غربی میگذرد، باعث میشود بخشی از توجهمان از اوکراین منحرف شود، و این برای پوتین اتفاق خوبی است.»
روابط سیاسی و اقتصادی میان روسیه و ونزوئلا به دوران هوگو چاوز، بنیانگذار نظام سوسیالیستی کشور، بازمیگردد که در سال ۱۹۹۹ به قدرت رسید. این روابط در دهههای ۲۰۰۰، ۲۰۱۰ و اوایل دهه ۲۰۲۰ شکوفا شد و امروز حوزههای مهمی همچون صنعت پتروشیمی، خرید تسلیحات، همکاریهای تبلیغاتی مشترک و معاملات مبهم رمزارزی را در بر میگیرد.
بزرگترین چالش نیکولاس مادورو
افزایش حضور نظامی آمریکا در دریای کارائیب شاید بزرگترین چالش نیکولاس مادورو از زمان جانشینی چاوز در سال ۲۰۱۳ تاکنون باشد. از سپتامبر تاکنون، بیش از دوازده حمله هوایی ایالات متحده به اهدافی که مدعی است حامل مواد مخدر بودهاند — عمدتاً در حال حرکت از سواحل ونزوئلا — دستکم ۶۱ کشته بر جای گذاشته است. دولت آمریکا تاکنون مدرکی دال بر ارتباط این کشتیها با قاچاق مواد مخدر ارائه نکرده و مادورو نیز این اتهام را رد کرده است.
ناو هواپیمابر «یواساس جرالد فورد» — سنگینترین و پیشرفتهترین ناو نیروی دریایی آمریکا — به منطقه اعزام شده است.
با این حال، واکنش رسمی مسکو به اقدامات ترامپ علیه ونزوئلا نسبتاً محتاطانه بوده است. در اوایل اکتبر، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، در تماس تلفنی با همتای ونزوئلایی خود، «نگرانی جدی از افزایش اقدامات تحریکآمیز واشنگتن در دریای کارائیب» ابراز کرد.
روز چهارشنبه، دیمیتری پسکوف، سخنگوی کرملین، نیز گفت مسکو «به حاکمیت ونزوئلا احترام میگذارد» و معتقد است این موضوع باید بر اساس «حقوق بینالملل» حلوفصل شود — عبارتی که کرملین معمولاً برای پرهیز از موضعگیری مستقیم در مسائل حساس ژئوپولیتیکی به کار میبرد.
اما روسیه در حال حاضر بیشتر درگیر مسائل نزدیک به مرزهای خود است — از جمله جنگ اوکراین و مقابله با تحریمهای غرب. به گفته تحلیلگران دفاعی، مسکو برخی از مراکز شنود و اطلاعاتی کلیدی خود در آمریکای لاتین را از ونزوئلا به نیکاراگوئه منتقل کرده، جایی که دانیل اورتگا، رئیسجمهوری اقتدارگرای حامی روسیه، کنترل خود را بر قدرت مستحکم کرده است.
داگلاس فراه، رئیس شرکت مشاوره امنیت ملی IBI Consultants، گفت: «واقعیت این است که روسیه در قبال ونزوئلا نسبتاً ساکت بوده است و سرمایه سیاسی اندکی را صرف دفاع از مادورو کرده است.»
با این همه، رئیسجمهوری ونزوئلا در حال تقویت توان دفاعی خود است و همچنان به مسکو نیاز دارد.
درخواست از روسیه
در میانه اکتبر، وزیر حملونقل ونزوئلا، رامون ولاسکز، برای دیدار با همتای روس خود به مسکو سفر کرد. طبق اعلام وزارت حملونقل روسیه و بر اساس اسنادی که واشنگتن پست به دست آورده، او قرار بود نامه مادورو به پوتین را نیز به مسکو تحویل دهد.
در این نامه، مادورو از روسیه خواسته بود به ونزوئلا در تقویت توان پدافند هواییاش کمک کند، از جمله با بازسازی چند فروند جنگنده روسی سوخو Su-20MK2 که پیشتر توسط ونزوئلا خریداری شده بودند. طبق اسناد، او همچنین خواستار تعمیر هشت موتور و پنج رادار در روسیه، خرید ۱۴ مجموعه موشک روسی (که نوع دقیق آن مشخص نشده بود) و نیز دریافت «حمایت لجستیکی» نامعین شد.
در گزارشهای دولت آمریکا آمده است مادورو تأکید کرده که جنگندههای سوخو ساخت روسیه «مهمترین عامل بازدارنده در برابر تهدید جنگ برای دولت ملی ونزوئلا محسوب میشوند».
مادورو همچنین از روسیه درخواست کرده بود «طرح تأمین مالی میانمدت سهساله» از طریق شرکت دولتی تسلیحاتی روستهک (Rostec) برای کشورش در نظر بگیرد، هرچند میزان این کمک در اسناد مشخص نشده است.
اسناد همچنین نشان میدهد که رامون ولاسکز قرار بوده با دنیس مانتوروف، معاون نخستوزیر روسیه، دیدار کرده و دومین نامه مادورو را به او تحویل دهد.

حضور مادورو در مراسم رژه نظامی مسکو در ۹ ماه مه ۲۰۲۵
در این اسناد مشخص نیست که دولت روسیه به درخواست مادورو پاسخی داده است یا نه، و نیز روشن نیست که این سفر واقعاً انجام شده یا خیر.
«آشغال محض»
هوگو چاوز خرید تسلیحات از روسیه را در مقیاسی گسترده آغاز کرد — از جمله تانکهای ساخت روسیه، جنگندههای سوخو و سامانههای موشکی زمین به هوا.
تحلیلگران و مقامهای آشنا با ارتش ونزوئلا میگویند بسیاری از این تجهیزات اکنون از کار افتاده یا فرسودهاند. یکی از افسران سابق ارتش ونزوئلا، که به دلیل نگرانی از تلافیجویی خواست نامش فاش نشود، گفت تا سال ۲۰۱۸، کمتر از پنج فروند از جنگندههای سوخوی ساخت روسیه در ونزوئلا عملیاتی بودند.
او افزود چاوز همچنین بالگردها و موشکهای روسی خریداری کرده بود، اما بسیاری از آنها قدیمیاند و در عمل هیچ تهدیدی برای ارتش آمریکا محسوب نمیشوند.
او گفت: «چاوز خرید، یا روسیه به ونزوئلا فروخت، آشغال محض.»
با این حال، مادورو در ماه جاری مدعی شد که ونزوئلا ۵ هزار فروند موشک دوشپرتاب روسی ایگلا–اس را در سراسر کشور مستقر کرده است.
تغییر رژیم در ونزوئلا ضربهای سنگین به مسکو خواهد بود، زیرا به معنای از دست دادن یکی از متحدان اصلی روسیه و همزمان تضعیف شدید متحد قدیمیترش، کوبا، است — کشوری که دستگاه اطلاعاتیاش ارتباط تنگاتنگی با دولت مادورو دارد و به گفته ناظران، ممکن است هدف بعدی واشنگتن باشد.
با این همه، برخی تحلیلگران نسبت به میزان تعهد روسیه به مادورو تردید دارند. پیامهای سیاسی امروز مسکو با سال ۲۰۱۹ متفاوت است؛ زمانی که حدود ۱۰۰ نظامی روس به فرماندهی ژنرال واسیلی تونکوشکروف با هواپیمای باری نظامی AN-124 وارد ونزوئلا شدند تا در حمایت علنی از مادورو و در برابر اپوزیسیون مورد حمایت آمریکا قدرتنمایی کنند.
حتی پیمان همکاری جدید مسکو و کاراکاس نیز متضمن هیچ تعهد نظامی واقعی نیست. ویکتور ژِیفِتس، سردبیر نشریه علمی روسی آمریکای لاتین، میگوید این پیمان که موضوعاتی چون پولشویی و جلوگیری از گسترش تسلیحات هستهای را در بر میگیرد، در بخش همکاری نظامی بسیار مبهم است و تنها به لزوم «بهبود روابط در حوزه دفاع» اشاره دارد.
از سوی دیگر، روسیه که درگیر جنگ اوکراین است، توان محدودی برای حمایت از متحدی در آن سوی اقیانوس اطلس دارد، حتی اگر تمایل سیاسیاش را داشته باشد.
ژِیفِتس میگوید: «اگر آمریکا عملیات نظامیای علیه ونزوئلا انجام دهد، آیا روسیه اقدامی خواهد کرد؟ به نظر من چنین چیزی در برنامه فوری مقامات روس نیست.»
روابط نفتی
روسیه همچنان یکی از بازیگران اصلی در صنعت نفت ونزوئلاست؛ نفتی غلیظ و سنگین که برای فرآوری به تجهیزات ویژه نیاز دارد. روسها مواد ضروری برای پالایش این نفت و همچنین محمولههای بنزین برای ادامه فعالیت صنعت انرژی ونزوئلا را تأمین میکنند.
به گفته فرانسیسکو مونالدی، مدیر برنامه انرژی آمریکای لاتین در دانشگاه رایس، شرکتهای دولتی روسیه در سه شرکت مشترک نفتی ونزوئلا سرمایهگذاری مستقیم دارند که روزانه ۱۰۷ هزار بشکه نفت خام تولید میکنند — معادل حدود ۱۱ درصد از کل تولید فعلی ونزوئلا — و ماهانه حدود ۶۷ میلیون دلار درآمد ایجاد میکنند.
روسیه همچنین دارای حقوق اکتشاف و صادرات در میدانهای گازی فراساحلی پاتائو و مجییونس است. مونالدی میگوید ارزش حقوق روسیه بر ذخایر اثباتشده اما استخراجنشده نفت خام ونزوئلا تا ۵ میلیارد دلار برآورد میشود.
با این حال، نفت ونزوئلا که تحت تحریم آمریکا قرار دارد، رقیب نفت روسیه نیز محسوب میشود؛ زیرا هر دو کشور به دلیل تحریمهای واشنگتن، برخی مشتریان مشترک دارند — از جمله چین.
مونالدی در پایان گفت: «روسیها دیگر در ونزوئلا سرمایهگذاری نمیکنند، این خلاصه ماجراست.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
مراسم تشییع محمد تاجزاده، برادر مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی سرشناس ایران، صبح امروز شنبه ۱۹ آبان به سمت بهشت زهرا برگزار شد. مصطفی تاجزاده عصر پنجشنبه پس از ۳ سال در پی درگذشت برادرش و مراسم خاکسپاری از زندان به مرخصی آمد.
































|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
وزیران خارجه بریتانیا، آلمان و اردن در واکنش به گزارشهای تازه از کشتار و خشونت در دارفور، «جنایتها در سودان» را محکوم کرده و خواستار آتشبس فوری شدند. آنها وضعیت سودان را «آخرالزمانی» توصیف کردند.
وزیران خارجه بریتانیا، آلمان و اردن در جریان نشست امنیتی در منامه، پایتخت بحرین جنایات در شهر الفاشر در منطقه دارفور سودان را که گفته میشود توسط نیروهای شبهنظامی «پشتیبانی سریع» (آراساف) انجام شده، محکوم کردند و خواستار برقراری فوری آتشبس در این کشور شدند.
در بیانیهای مشترک، سه کشور وضعیت سودان را که بیش از دو سال است درگیر جنگ داخلی خونین است، «هولناک» و «آخرالزمانی» توصیف کردند. این بیانیه پس از آن منتشر شد که نیروهای شبهنظامی پشتیبانی سریع آخرین شهر بزرگ منطقه دارفور را به تصرف خود درآوردند.
سازمان ملل هشدار داده است که افراد مسلح این گروه با یورش به شهر الفاشر، بیش از ۴۵۰ نفر را در یک بیمارستان کشتهاند و دست به کشتار قومی و تعرض جنسی علیه غیرنظامیان زدهاند.
نیروهای پشتیبانی سریع اما کشتن افراد را در بیمارستان انکار کردهاند با این حال تصاویر ماهوارهای و ویدیوهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی نشان از کشتار جمعی و خشونت گسترده در این شهر دارد.
ایوت کوپر، وزیر خارجه بریتانیا در سخنرانی خود در نشست منامه با لحنی اندوهگین از تحولات سودان سخن گفت و افزود: «در حالی که رهبری و همکاری بینالمللی تا حدی در غزه پیشرفت داشته، در قبال بحران انسانی و درگیری ویرانگر سودان کاملا ناکام بوده است. گزارشهایی که از دارفور رسیده، حکایت از جنایتهایی دارد که حقیقتا هولناکاند.»
او ادامه داد: «اعدامهای دسته جمعی، گرسنگی و تجاوز جنسی بهعنوان سلاح جنگی، زنان و کودکان را در مرکز بزرگترین بحران انسانی قرن بیستویکم قرار داده است. این درگیری مدتهاست نادیده گرفته شده و تنها رنج و ویرانی افزایش یافته است.»
کوپر تاکید کرد: «هیچ میزان کمکی نمیتواند بحرانی به این بزرگی را تا زمانی که اسلحهها به زمین گذاشته نشوند، حل کند.»
یوهان وادفول، وزیر خارجه آلمان نیز ضمن ابراز نگرانی مشابه، مستقیما نیروهای پشتیبانی سریع را مسئول خشونتهای الفاشر دانست و گفت: «سودان در وضعیتی کاملا آخرالزمانی قرار دارد.»
ایمن الصفدی، وزیر خارجه اردن نیز گفت: «سودان توجهی را که شایسته آن است دریافت نکرده است. بحرانی انسانی در مقیاسی غیرانسانی در آنجا در جریان است. ما باید جلوی این فاجعه را بگیریم.»
درباره حملات به الفاشر چه میدانیم؟
به گفته منابع محلی، حمله به الفاشر که از روز سهشنبه گزارش شد، بخشی از یورش گسترده نیروهای پشتیبانی سریع بود که برای تثبیت کنترل خود بر منطقه پس از ۱۸ ماه محاصره، به داخل شهر پیشروی کردند.
شاهدان از یورش خانهبهخانه، قتل غیرنظامیان و تجاوز به زنان خبر دادهاند. تصاویر ماهوارهای نیز نشان میدهد بخشهایی از شهر به رنگ قرمز درآمده که تحلیلگران میگویند نشانه خون و گواهی بر وقوع اعدامها و کشتارهای دستهجمعی است.
این تصاویر واکنش گسترده جامعه جهانی را برانگیخته و بسیاری از کشورها خواستار توقف فوری خشونتها و درگیریها در جنگ قدرتی شدهاند که اکنون وارد سومین سال خود شده است.
سودان چگونه به این نقطه رسید؟
جنگ داخلی سودان در آوریل ۲۰۲۳ آغاز شد، زمانی که اختلاف میان «عبدالفتاح البرهان» فرمانده ارتش و «محمد حمدان دقلو» معروف به «حمدتی»، فرمانده نیروهای پشتیبانی سریع در شورای حاکمیتی انتقالی که هر دو ریاست آن را بر عهده داشتند، بالا گرفت.
بر اساس آمار سازمان ملل این جنگ تاکنون بیش از ۴۰ هزار کشته برجای گذاشته، هرچند گروههای امدادرسان میگویند رقم واقعی احتمالا چندین برابر این عدد است.
در این مدت بیش از ۱۴ میلیون نفر نیز آواره شدهاند و بیماریهای واگیردار جان هزاران نفر را گرفته است. در بخشهایی از دارفور (منطقهای به وسعت اسپانیا) و سایر نقاط کشور قحطی اعلام شده است.
البرهان که اکنون عملا رئیس دولت سودان است در پی کودتای اکتبر ۲۰۲۱ و با همکاری دقلو، دولت انتقالی به رهبری عبدالله حمدوک، نخستوزیر وقت و از مقامات پیشین سازمان ملل را سرنگون کرد.
حمدوک پس از سرنگونی عمرالبشیر، دیکتاتور دیرپای سودان که نزدیک به ۳۰ سال در قدرت بود، مامور هدایت کشور به سوی ثبات و برگزاری انتخابات شده بود.
یورونیوز فارسی
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
منوچهر یزدی، سخنگو و عضو رهبری حزب پانایرانیست
![]() |
چندی پیش مکاتبهای با یکی از دوستان ملی داشتم، او مرا “سرور” مجلسی خطاب کرد، عنوانی که پانایرانیستها به جای “آقا” بهکار میبرند. این عنوان ساده مرا با خود به سالهای دور گذشته برد که جامعه و سرزمین ما (از نظر من) درگیر تغییر و تحول و در حقیقت ترانزیت به دنیای دیگری بود. حضور مصدق در صحنه سیاسی ایران، باعث شد مردمی که هر تحول یا واقعهای را “سیاست انگلیسها” مینامیدند اینبار با غرور شاهد پیروزی کشورشان در برابر همان انگلستان باشند، آن هم با تکیه بر قوانین بینالمللی (پیروزی در دادگاه بینالمللی لاهه) و بالاتر از همه حمایت وسیع نیروی مردمی.
این که میگویم ترانزیت به ایرانی متفاوت، به این لحاظ است که جامعه ما برای اولین بار با پدیده تحزب و ایدههای مختلف سیاسی، روبرو گشت. من بعد از دوران مصدق هیچگاه این طور با تبلور ایدههای بسیار متفاوت سیاسی روبرو نشدم که آزادانه از طریق دکههای روزنامه فروشی عرضه میشد. با زمان انقلاب مقایسه نکنید. درباره دورانی صحبت میکنیم که از یک سو، درجه سواد در سطح بالائی نبود و از سوی دیگر کارگر، کشاورز، دانشجو و دانشآموز و حتی بازاری، برای اولین بار با ایدههای سیاسی متفاوتی روبرو گردیدند که تا قبل از آن برایشان ناآشنا بود. جبهه ملی، منادی و ناشر فکر و ایده ملی و ملیگرائی، و حزب توده ناشر ایدههای سوسیالیستی و کمونیستی که در حقیقت روبروی همدیگر قرار گرفته و بازیکنان اصلی عرصه سیاسی بودند.
فراموش نکنیم که ما در آن دوران، مدت زمان زیادی نبود که جنگ دوم جهانی و اشغال سرزمینمان از سوی متفقین را پشت سر گذارده بودیم. حضور نیروهای بیگانه (شرقی و غربی) نیز باعث ماندن جایپائی در جامعه سیاسی ما، بعد از ترک ایران از سوی آنها گردید. نتیجتا بین دو حرکت بزرگ ملی و کمونیستی، احزاب و گروههای کوچکتر ناسیونالیستی و مذهبی نیز به وجود آمد که دارای درجات مختلف معتدل و رادیکال بودند.
ظهور پان ایرانیستها در صحنه سیاسی ایران، زمانی آغاز گردید که ایران در اشغال متفقین بود، یکی از روزها نیروهای آمریکا، در خیابان شاهرضا رژه میرفتند و مردم زیادی در خیابان، و از جمله روبروی دانشگاه تهران، به تماشا ایستاده بودند. در میان تماشاگران تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران نیز حضور داشتند. تعدادی از مردم تماشاچی که برای اولینبار نظامیان امریکائی را در خیابانهای تهران مشاهده مینمودند شروع به کف زدن نمودند و این باعث جریحهدار شدن احساسات ناسیونالیستی جوانان دانشجویی گردید که در میان جمع ایستاده بودند و حتی بعضی از آنها دچار اشکریزی شدند.
این جوانان دانشجو خیابان را تر ک نمودند و به دانشگاه برگشتند. متعاقبا طی جلساتی که بهطور خصوصی برگزار میکردند اقدام به ایجاد نهضتی به نام “پانایرانیسم” نمودند. پروفسور کاظمزاده ایرانشهر هم گاهی برایشان صحبت میکرد. این واقعیت هم قابل ذکر است که در آن زمان نیروهای متفقین با نیروهای آلمان هیتلری در نبرد بودند و به دلایلی که برای من روشن نیست ایرانیان از فجایعی که از سوی نازیها انجام میگرفت، مانند هولوکاست و اجاقهای گاز برای سوزاندن یهودیان بیخبر بودند. به همین دلیل هم آلمان بهخاطر جنگ بر علیه دو کشوری که از سوی بسیاری از ایرانیان، نوعی خطر برای استقلال ایران بهشمار میرفتند (انگلستان و شوروی) دارای محبوبیت بود (البته برای حزب توده، شوروی از این قاعده مستثنا بود!!). یادم هست بخصوص بچههای دبیرستانی در ساعات انشاء، محتوای انشایشان نشانهای از علاقه به آلمانها بود. تا آنجا که بهیاد دارم نه در رادیو و نه در جراید مطلبی درباره جنایات نازیها به گوش و به چشم نمیخورد. یادم هست در تهران، روبروی دانشگاه، یک آرایشگاه مردانه بود که علنا روی شیشه آرایشگاهش نوع و سبک موی هیتلر را تبلیغ میکرد، روزی از روی کنجکاوی داخل مغازهاش شدم دیدم عکس هیتلر را به دیوار آویزان کرده بود.
در چنین جوی، جوانان پانایرانیست، نمادها، پرچم، اونیفورم و رفتارشان، با تغییراتی، شبیه نماد و آرمهای نازیهای آلمان بود. وقتی به هم میرسیدند دستشان را تا سینه بالا میبردند و به جای سلام میگفتند “پاینده ایران” که هنوز هم از همین روش استفاده میکنند و همدیگر را به جای “آقا”، “سرور” خطاب مینمودند و هنوز هم همدیگر را به همین عنوان خطاب میکنند.
جوانان دانشجویی که نهضت پانایرانیسم را پایهگذاری نمودند من نام چند نفر از آنها را بیاد دارم که بعدا وارد صحنه سیاسی ایران گردیدند، از جمله: محسن پزشکپور، دکتر محمد عاملی تهرانی ( که در انقلاب ۵۷ اعدام شد)، دکتر فضلاله صدر، مهندس پرویز ورجاوند (بعدا از رهبران جبهه ملی ایران گردید) و داریوش فروهر (بعدا رهبر حزب ملت ایران و از رهبران جبهه ملی).
حزب پان ایرانیست بعدا دچار انشعاب و تبدیل به سه حزب دیگر گردید، یعنی، حزب پانایرانیست (به رهبری پزشکپور)، حزب پانایرانیسم (یک حزب به تمام معنا فاشیستی و ضد یهودی) که رهبرش در آلمان با ضربه چاقوی افرادی از حزب توده یک چشمش را از دست داد، نامش را به یاد ندارم و حزب سوم حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیسم، به رهبری داریوش فروهر که به جبهه ملی ایران پیوست.
پانایرانیستها به جبهه ملی نپیوسته بودند ولی هر بار تظاهراتی از سوی جبهه ملی برگزار میشد با پرچمهای قرمز و بنرهای خودشان شرکت میکردند. اکثریت بزرگ پانایرانیستها از جوانان دبیرستانی تشکیل میشد. یادم هست در اصفهان هرگاه تظاهراتی از سوی جبهه ملی برگزار میشد با مزاحمت و آزار و اذیت تودهایها روبرو میشد. حزب پانایرانیست به تقلید از نازیهای آلمان، دارای گارد حمله بود که در زمان تظاهرات از اعضای جبهه ملی که بیشتر، دانشجویان، فرهنگیان، دانشگاهیان و بازاریها بودند مواظبت میکردند.
یادم میآید که ما به اتفاق جوانان ملیگرای دیگر، شبهای جمعه در خیابان چهارباغ اصفهان به فروش روزنامههای “باختر امروز” “نیروی سوم” و “خاک و خون” میپرداختیم (خاک و خون نشریه پانایرانیستها بود و نام خاک و خون از نازیهای آلمان تقلید شده بود که به زبان آلمانی “blut und boden” معنا میداد). ما چون جوان بودیم گاهی اوقات با حملات کارگران حزب توده روبرو میشدیم که روزنامههای ما را پاره میکردند. به همین دلیل هم هرگاه غلامرضا تختی قهرمان کشتی برای مسابقات کشتی به اصفهان میآمد با کشتیگیران دیگر پشت سر ما حرکت میکردند تا به ما حملهای نشود. تختی عضو جبهه ملی بود.
علاوه بر جبهه ملی، حزب توده و پانایرانیستها دو حزب مجاهدین اسلام و فدائیان اسلام (توضیح درباره این دو حزب از حوصله این مقاله خارج است) به اضافه یک حزب فاشیستی به تمام معنا به نام “سومکا” نیز در ایران فعال بودند.
حزب پانایرانیست هنوز هم در ایران فعال میباشد و در زمان شاه نیز چهار نماینده در مجلس داشتند. زمانی که به پیشنهاد شاه قرار شد یک رفراندوم در بحرین برگزار شود و به دنبال آن، بحرین از ایران جدا شد، نمایندگان پانایرانیست در مجلس شورای ملی، به شدت با این رفراندوم و جدائی بحرین از ایران مخالفت نمودند و در حقیقت اولین چالش بین شاه و پانایرانیستها به وجود آمد.
از آنجا که حزب پانایرانیست هنوز در ایران وجود دارد (اگر اشتباه نکنم به دبیر کلی مهندس زنگنه، یک ایرانی کردتبار) لازم میدانم برای جلوگیری از هر گونه سوءتفاهمی چند نکته را درباره مواضع حزب پانایرانیست توضیح دهم.
حزب پانایرانیست ایران، با وجود تقلید (در گذشته)، به دلایلی که توضیح دادم، از بعضی شعارها و نمادهای نازیهای آلمانِ، ولی یک حزب ناسیونالیست و دموکرات ایرانی و عاری از هر گونه گرایش فاشیستی و نژادی میباشد. به عنوان مثال گروههای پان ترکیسم، پان عربیسم و حتی گروههای ناسیونالیسونالیست رادیکال غربی، به نوعی اعتقاد به برتری ترکها و تورانیها، عربها و یا ملیتهای غربی به سایر ملتها و یا نژادهای دیگر دارند، خوشبختانه ناسیونالیستهای ایرانی هیچگونه اعتقاد یا گرایشی به هیچگونه برتری نژادی، قومی یا ملیتی ندارند و به تساوی حقوق ملتها، نژادها و مذاهب تمامی مردم روی کره زمین اعتقاد دارند.
در خاتمه چند سطری هم به جامعه در حال تغییر امروزمان بپردازیم. من یک معتقد بسیار قدیمی به آرمانهای جبهه ملی ایران هستم. ولی در عین حال به جرات، ناچار به این توضیح میباشم که جوانان، زنان و کنشگران جامعه مدنی امروز سرزمینمان، مصدق برایشان آن جایگاهی را که نزد ما دارد دارا نیست و مصدق را بیشتر یک مقوله تاریخی میدانند. اصطلاحاتی مانند، ملی یا ملیگرائی، همان مفهومی را که برای ما داراست، برای آنها دارا نیست. این نسل نه درگیر دغدغه جمهوری است و نه پادشاهی. دید این نسل درباره راست یا چپ، همان دید نسل ما نیست. به همین دلیل هم معتقدم که ایدهها و راهحلهای ما، بهخصوص از خارج کشور، در میان این نسل ریشه ندوانده.
نسل امروز سرزمینمان مشغول پوستاندازی، ترانسفورماسیون و نوعی ترانزیت به سوی جامعهای میباشد که همخوان با جو و نیاز امروز است. به همین دلیل هم رژیم حاکم بر کشورمان کم کم به صورت یک زائده در آمده که جوابگوی نیازهای نسل امروز ما نیست و سعی دارد با بیرحمی و اعدام، اعتراضها و خواستههای نسل امروز را خفه کند. نه تنها موفق نشده و نمیشود، برعکس حتی خود رژیم هم دارد بسیار تدریجی تبدیل به چیز دیگری میگردد.
مراسم ازدواج دختر شمخانی، نه تصادفی و نه بدون فکر بوده، این مراسم و صدها نشانه دیگر نشان از آن دارد که نیاز به “تغییر”، رژیم را هم در چنگ خود گرفتار نموده. به همین دلیل هم نه از روی خصومت، بلکه بر مبنای دید ناقصم، تجربه طولانیام، نظم جهانی و نیاز مردممان، معتقدم هیچ حرکت انقلابی یا جنگ، بهخصوص از خارج کشور کار ساز نخواهد بود.
جنبش تاریخی “جبهه ملی” ما هم که از زمان همراهی با انقلاب ۵۷ و اخراج بختیار، مسیر افول را طی میکند ظاهرا به این آگاهی پی برده که افتخارات و نقش رهبری گذشته، دیگر قابل تجدید نیست و به درستی بیش از گذشته، دارد وارد صحنه مدنی و سیاسی امروز میگردد و جای خوشحالی است که هر بار با اصناف، سندیکاها و حتی اصلاحطلبان نشست و برخاست دارند.
دیگر راهی به سوی برگشت به گذشته وجود ندارد. گزینه دیگری به جز همسانی با جامعه مدنی سرزمینمان وجود ندارد زیرا سکون یا برگشت، به معنای عدم میباشد.
داریوش مجلسی، اکتبر ۲۰۲۵
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
تیمور اظهری / خبرگزاری رویترز
شرکتهای بزرگ عربستان سعودی در حال برنامهریزی برای سرمایهگذاری میلیارد دلاری در سوریه هستند که بخشی از رویکرد جدید این کشور برای کمک به بازسازی سوریه به شمار میرود، اما تحریمهای ایالات متحده و وضعیت متزلزل نهادهای دولتی سوریه همچنان چالشهای عمدهای ایجاد کرده است.
عبدالله مندو، مدیرعامل شورای مشترک تجاری عربستان و سوریه اعلام کرد شرکتهای بزرگ سعودی از جمله شرکت انرژیهای تجدیدپذیر (ACWA Power) و شرکت دولتی ارتباطات (STC) قصد ورود به بازار سوریه را دارند. بر اساس این برنامه، پروژههای اساسی در اقتصاد جنگزده سوریه نظیر بازسازی زیرساختهای انرژی، مالی و ارتباطی آغاز خواهند شد.
مندو در گفتگو با رویترز در حاشیه همایش ابتکار سرمایهگذاری آینده (FII) در ریاض گفت: «هدف این است که طی پنج سال آینده… میلیاردها دلار سرمایه واقعی به سوریه وارد شود».
شرکتهای ACWA Power و STC به درخواست اظهارنظر پاسخی ندادهاند.
تحریمهای سختگیرانه همچنان پابرجا است
ریاض از زمان سقوط بشار اسد – رهبر سابق سوریه – توسط نیروهای شورشی در سال گذشته، نقش اصلی را در احیای روابط جهانی با دمشق ایفا کرده؛ روندی که سوریه را از مدار ایران خارج و نقشه ژئوپلتیک خاورمیانه را دگرگون کرده است.
در ماه مه گذشته، عربستان میزبان نشست تاریخی میان رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، و رئیسجمهور جدید سوریه، احمد شرع، بود. در این دیدار ترامپ اعلام کرد که تمام تحریمهای سوریه را لغو خواهد کرد.
با وجود معافیتهای گسترده، سختترین تحریمها موسوم به «تحریمهای سزار» نیازمند لغو توسط کنگره آمریکاست. با این که نمایندگان همچنان در این مورد اختلاف نظر دارند، انتظار میرود تا پایان سال، تصمیم نهایی اتخاذ شود.
مندو افزود: «قانون سزار آخرین حلقه فشار بر اقتصاد سوریه است. میتوان همچنان سرمایهگذاری عمده داشت ولی انتقال سرمایه بسیار دشوار است».
سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد دولت ترامپ از لغو تحریمهای سزار علیه سوریه از طریق لایحه قانون اختیارات دفاع ملی حمایت میکند که در حال حاضر مورد بحث نمایندگان است.
این مقام گفت: «ایالات متحده در ارتباط مستمر با شرکای منطقهای است و از هرگونه سرمایهگذاری یا تعامل در سوریه که به تحقق فرصت صلح و رفاه برای همه سوریها کمک کند استقبال مینماید».
وزارت اطلاعرسانی سوریه هنوز به درخواستها برای اظهارنظر پاسخی نداده است.
معاملات میلیارد دلاری
بانک جهانی هزینه بازسازی سوریه پس از نزدیک به ۱۴ سال جنگ ویرانی را ۲۱۶ میلیارد دلار برآورد کرده است.
عربستان در ماه ژوئیه بیش از ۶ میلیارد دلار سرمایهگذاری در سوریه را اعلام کرد که از این رقم، ۲.۹۳ میلیارد دلار به پروژههای املاک و زیرساخت اختصاص یافته و حدود ۱.۰۷ میلیارد دلار مربوط به حوزه ارتباطات و فناوری اطلاعات است.
این هفته، پروژه عظیم (Diriyah) عربستان که توسعه یک سایت تاریخی در ریاض به عنوان مقصد گردشگری و املاک را هدف دارد، با مقامهای سوری درباره مشارکت در بازسازی اماکن تاریخی سوریه مذاکره کرد.
به گفته فعالان اقتصادی سعودی و سوری، سرمایهگذاری عربستان احتمالا به بخشهای هوانوردی، آموزش و درمان سوریه نیز تسری مییابد و مذاکرات برای ایجاد خط ریلی میان عربستان و دمشق از طریق اردن جریان دارد.
سوریه همچنین با شرکتهای قطری و اماراتی، و دیگران، تفاهمنامههایی برای پروژههای انرژی و زیرساخت امضا کرده است؛ با این حال مقامهای سوری میگویند به علت تحریمها و ضعف نظام مالی کشور، سرمایه واقعی اندکی وارد شده است.
مقامهای سعودی و سوری ابراز امیدواری کردهاند که قانون سزار لغو شود و خود را برای آن شرایط آماده میکنند.
مندو که یکی از ۶۰ فعال اقتصادی سعودی شورا است — بسیاری با اصالت سوری — گفت: «سرمایه قابلتوجهی در دسترس است ولی هزینه واقعی تا این لحظه تقریبا صفر بوده».
چشمانداز ۲۰۳۰
به گفته کارشناسان، شرطبندی عربستان بر سوریه علاوه بر اهداف ژئوپلتیک، بخشی از برنامه بلندمدت چشمانداز ۲۰۳۰ ولیعهد محمد بن سلمان برای تنوعبخشی به اقتصاد از وابستگی نفتی است.
عادل همیضیه، مدیرعامل شرکت مشاوره (Highbridge Advisory) گفت: «این رویکرد کاملا با هدفهای چشمانداز ۲۰۳۰ همخوانی دارد؛ هدفی که صرفا ناظر بر دگرگونی داخلی نیست بلکه تبدیل عربستان به محور اتصال منطقهای و جهانی را نیز مد نظر قرار میدهد».
وی افزود: «این سیاست جلوهای روشن از این واقعیت است که تلاشهای عربستان برای تنوعبخشی و شکوفایی اقتصاد، با ثبات و بازآفرینی منطقه گره خورده است».
حتی با حضور بزرگترین دارندگان و مدیران سرمایه جهانی، ولیعهد سعودی در همایش سرمایهگذاری آینده، جایگاه ویژه مرحله پایانی را به احمد شرع، رئیسجمهور سوریه، اعطا کرد.
این اتفاق برای شرع — فرمانده سابق القاعده که تا کمتر از یک سال پیش در میدانهای نبرد سوریه میجنگید — نقطه عطفی بود؛ او اینک با شخصیتهای جهانی، از جمله رئیس فیفا جیانی اینفانتینو، دیدار میکرد و شامگاه سهشنبه در سالن همایش با دوستدارانش عکس یادگاری میگرفت.
شرع خطاب به حضار گفت: «ما مسیر بازسازی را از طریق سرمایهگذاری برگزیدهایم؛ نه راه بازسازی سوریه از مسیر کمک و اعانه.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
نشست «بررسی افزایش زنکشی و خشونت علیه زنان در غیاب قانون» از سوی کمیسیون مطالعات زنان حزب اتحاد برگزار شد.
به گزارش «امتداد»، در این نشست، چهار سخنران به ارائه دیدگاههای خود پرداختند: پرستو سرمدی پژوهشگر مسائل زنان، فاطمه موسوی ویایه جامعهشناس، فاتیما باباخانی حقوقدان و مدیر خانه امن مهر شمسآفرین، مریم باقی حقوقدان.
پرستو سرمدی: حفظ مردسالاری اولویت دارد، نه امنیت زنان
پرستو سرمدی پژوهشگر مسایل زنان و رییس کمیسیون مطالعات زنان در ابتدای این نشست گفت:
در سالهای اخیر، موضوع خشونت علیه زنان، محور اصلی فعالیتهای کمیسیون بوده است. متأسفانه، ما با کاهش خشونت روبهرو نبودهایم؛ بلکه هر سال با افزایش خشونت، قتلهای ناموسی، زنکشی و بیپناهی زنان مواجه بودهایم. این پدیده، یک زخم باز در جامعهی ماست.
یکی از پرسشهای جدی این است: چرا لایحه منع خشونت علیه زنان، که طی ۱۵ سال چندبار تغییر نام و محتوا داده هنوز تصویب نشده است؟ چرا مقابله با خشونت علیه زنان، اینقدر دشوار است؟
به باور من، پاسخ این پرسش در ساختار مردسالار جامعه و خانواده نهفته است. ساختاری که بر اساس سلطه مرد بر زن تعریف شده و برای حفظ این سلطه، از دو نوع خشونت استفاده میکند:
اول خشونت نمادین (نرم) که در باورها، فرهنگ، سبک زندگی، شیوه تربیت کودکان و تقسیم نقشهای جنسیتی بازتولید میشود. این نوع خشونت تلاش میکند سلطه را طبیعی و بدیهی نشان دهد، گویی «از ابتدا همین بوده و باید همین بماند».
دوم خشونت سخت (مستقیم و فیزیکی) زمانی ظاهر میشود که خشونت نمادین دیگر کارایی ندارد و زن از نقش تعیینشده مردسالاری خارج میشود.
تا زمانی که این ساختار مردسالار تغییر نکند، خشونت نیز از بین نخواهد رفت. زیرا پایان دادن به خشونت، به معنای به چالش کشیدن مردسالاری است و این دقیقاً همان چیزی است که ساختار موجود تمایلی به پذیرش آن ندارد.
در حزب اتحاد، ما اخیراً نامهای به سران سه قوه ارسال کردیم و چند مطالبه مشخص را مطرح کردیم؛ از جمله: تصویب و اجرای یک قانون جامع و بازدارنده برای تأمین امنیت زنان در برابر خشونت. تقویت سازوکارهای حمایتی موجود مانند سامانه ۱۲۳، پلیس اجتماعی، پلیس ۱۱۰، خانه های امن و اطلاعرسانی گسترده دربارهی آنها. استفاده از مراکز بهداشتی و درمانی برای گزارش و ثبت موارد خشونت، چون زنان بیشتر به این مراکز مراجعه میکنند
اصلاح قوانین خانواده، زیرا قوانین فعلی با سخت کردن طلاق، حضانت و حقوق مالی، زنان را ناچار به ماندن در رابطه خشونتبار میکنند. اجرای برنامههای فرهنگی و آموزشی برای تغییر نگرش جامعه؛ در حالی که برخی نهادهای فرهنگی با بودجههای کلان، برعکس عمل میکنند و فرهنگ زنستیزانه را گسترش میدهند
اینها مطالباتی هستند که بارها مطرح کردهایم، و همچنان امیدواریم گوش شنوا و ارادهای جدی برای تغییر وجود داشته باشد.
فاطمه باباخانی: تکتک زنانی که در سکوت کشته میشوند، سند ناکارآمدی ساختارند
از سخنرانان این نشست فاطمه باباخانی، حقوقدان و مدیر خانهٔ مهر شمس آفرین بود که سخنان ایشان به اختصار بدین شرح است:
سلام عرض میکنم. خوشحالم که در جمع شما هستم. مثل همیشه ما زنان دور هم جمع میشویم تا درباره مسئلهای حرف بزنیم که قرار نیست فقط مسئله ما باشد. اما واقعیت این است که هنوز تمایل چندانی برای شنیدن این حرفها، بهویژه از سوی مردان، وجود ندارد. ما بارها آرزو کردهایم که تعداد قابلتوجهی از شرکتکنندگان مرد باشند، اما معمولاً خریدار ندارد. این خود یکی از چالشهای اصلی ماست.
بهعنوان کسی که هم در میدان کار میکنم و هم پژوهش انجام میدهم، میخواهم از یک شکاف مهم حرف بزنم: گسست میان دانشگاه و میدان.
اساتید برجستهای در جامعهشناسی داریم که تولیدات علمی درخشانی دارند و من با اشتیاق آثارشان را میخوانم، اما این دانش غالباً وارد میدان نمیشود. ما به خروجیهایی نیاز داریم که قابل اجرا باشند؛ پیشنهاد، برنامه اقدام، شاخص، و راهکار عملی. جامعه علمی نباید برای خودش بنویسد؛ باید بتواند به تغییر وضعیت زنان در میدان کمک کند.
وقتی اسناد بینالمللی و حتی اسناد ملی کشورهای همسایه را بررسی میکنیم — پاکستان، ترکیه، آذربایجان، لبنان، سوریه — میبینیم که در ده پانزده سال اخیر همه آنها اسناد و قوانین مشخص برای مقابله با خشونت جنسیتی تصویب کردهاند. نه اینکه وضعیتشان ایدهآل باشد، اما وجود قانون خودش ابزار فشار و مطالبهگری است.
قانونمند کردن حمایتها و جرمانگاری خشونت، نه چیز عجیب و نه «غیر اسلامی» است؛ کشورهای همسایه همین حالا انجامش دادهاند.
پس پیشنهاد اول: تقویت پیوند دانشگاه و میدان؛ از طریق هستههای مشترک، پروژههای مشترک، تهیه شاخصها و پایش داده.
چالش دوم: نبود آمار: ما در ایران هیچ منبع رسمی و قابل دسترس از آمار خشونت علیه زنان نداریم. آماری که من دارم، جمعآوری شخصی است؛ بخشی منتشر شده و بخشی نه. بدون داده، تصمیمسازی ممکن نیست. حتی اگر نخواهند آمار را منتشر کنند، ما نیازمند وجود یک سامانه ثبت و پایش هستیم.
اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ چون زنان در فرآیند تصمیمسازی سیاسی غایبند.تا زمانی که زنان در سطح قدرت حضور نداشته باشند، روایتِ تصمیمسازی مردانه باقی میماند. تجربه ۱۵ ساله ما درباره لایحه امنیت زنان نشان میدهد که نگاه غالب، نگاه مردمحور است و ضرورتی برای تصویب قانون حمایتی احساس نمیشود.
پس مطالبه بعدی: حضور زنان در سطوح تصمیمسازی سیاسی؛ نه در حد نمادین، بلکه واقعی — از رئیسجمهور زن تا وزرا و سهم مشخص در کابینه.
موضوع مهم دیگر: اقدام میدانی.
در اسناد بینالمللی تأکید شده که قانونگذاری باید همزمان با آموزش، تغییر فرهنگی و کار میدانی پیش برود. وقتی قانون معطل است، کار میدانی تنها محل باقیمانده است. ما در خانههای امن با خشونتگر نیز کار میکنیم، چون اگر مبنای توقف خشونت باشد، باید با عامل خشونت مواجه شویم. فقط آموزش زن کافی نیست.
گاهی زن نمیخواهد یا نمیتواند جدا شود—بهدلایل اقتصادی، عاطفی، فرزند، یا هر چیز دیگر. ما باید راهکاری داشته باشیم برای توقف خشونت، نه فقط طلاق.
و نکته بسیار مهم: رسانهها خشونت را روایت نمیکنند، آن را انتخاب میکنند.
در تهران مردی که همسرش را کشت، بعداً فهمیدیم چند سال پیش همسر اولش را هم کشته بود — اما خبری نبود. اما اگر همان اتفاق در سردشت، اهواز یا ایرانشهر بیفتد، روایت میشود، تحلیل میشود، تکهتکه نمایش داده میشود.
در پنج سال اخیر، حدود ۲۵٪ زنکشیهای ثبتشده مربوط به تهران است.چند تا از آنها را اسم میبریم؟
هیچکدام.
خشونت، «مسئله قومیت» نیست. خشونت، مسئله قدرت و مردسالاری است. تا وقتی یک زن تکهتکه نشود یا سر بریدهاش در خیابان گردانده نشود، برای رسانه «ارزش خبری» ندارد. تا وقتی خشونت، «هولناک» نباشد، «اهمیت» ندارد.
اما حقیقت این است: تکتک زنانی که در سکوت کشته میشوند، سند ناکارآمدی ساختارند.
مریم باقی: تا زمانی که خشونت انکار شود، زنان کشته میشوند
مریم باقی حقوقدان در این نشست گفت: معمولاً وقتی درباره خشونت علیه زنان صحبت میکنیم، میگویند: «در جامعه انواع خشونت وجود دارد، چرا فقط به خشونت علیه زنان میپردازید؟»
پاسخ روشن است: خشونت پدیدهای جهانی است، اما خشونت علیه زنان یک خشونت ساختاری و مبتنی بر نابرابری قدرت است؛ خشونتی که ریشه در فرهنگ مردسالار دارد و در سطح خانه، جامعه و حتی در قانون بازتولید میشود.
در جامعهشناسی، ناهنجاریها را به دو دسته تقسیم میکنیم: برخی طبیعیاند و در همه جوامع هست، اما برخی «مرضی» و حاد میشوند و نیازمند مداخلهاند.خشونت علیه زنان در ایران امروز به مرحله حاد رسیده است.
ما با انواع خشونت روبهرو هستیم:
- از خشونت خانگی، آزار خیابانی، تجاوز و آزار کلامی تا خشونتهای قانونی.
- قوانینی که خشونت را نهتنها کنترل نمیکنند، بلکه آن را تئوریزه و مشروع میکنند.
مثال ساده: در قانون مدنی هنوز نوشته شده «ریاست خانواده با مرد است». این جمله یک «سیطره قانونی» ایجاد میکند که بسیاری از رفتارهای کنترلگرانه را توجیه میکند، در حالیکه امروز خانواده واحدی مشارکتی است.
لایحه «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» میتوانست بخشی از این خلأ را جبران کند.این لایحه در نسخههای اولیه نقاط مثبت زیادی داشت:
- تعریف خشونت و شناسایی اشکال آن
- وظایف مشخص برای وزارتخانهها در پیشگیری و آموزش
- امکان پیگیری تبعیض مزدی (دستمزد برابر زن و مرد)
- جرمانگاری انواع آزار و تماس بدنی ناخواسته
اما به مرور، نام لایحه و محتوای آن تغییر کرد:
«تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» شد: «حفظ کرامت و حمایت از زنان» و نهایتاً شد: «حفظ کرامت و حمایت از خانواده»
در نسخه آخر:
کلمه خشونت حذف شد. بسیاری از تعاریف و ضمانتهای اجرایی حذف شدند.
برخی مفاهیم مبهم مثل «غیرتورزی صحیح مردان» اضافه شد؛ عبارتی که خود میتواند به ابزار توجیه خشونت تبدیل شود.
همچنین در برخی مواد، واژه «زن» حذف و به «هر کس» تبدیل شده؛ یعنی قانونی که قرار بود برای زنان باشد، عملاً زنان را از متن حذف کرده است.
یکی از مهمترین ضربهها حذف «صندوق تفاضل دیه» بود. این صندوق قرار بود مانع از این شود که قاتل زن، بدون پرداخت تفاوت دیه و بدون قصاص آزاد شود.
در نهایت، جامعه زنان به حداقلها دلخوش کرده بود؛ حتی با وجود ضعفها. اما همان حداقلها نیز حذف شد.
در حالی که طبق آمار رسمی: خشونت علیه زنان ۳۰ برابر مردان گزارش شده است.
فقط در نیمه اول امسال ۹۳ مورد زنکشی ثبت و رسانهای شده است؛ موارد غیررسانهای را نمیدانیم.
این یعنی ما با یک بحران اجتماعی و انسانی روبهرو هستیم، نه موضوعی قابل چشمپوشی.
با خشونت علیه زنان مقابله نمیشود، چون ساختار مردسالار نمیخواهد تغییر کند.
در پایان: ما خواهان تنبیه نیستیم؛ خواهان قانون پیشگیرانه، ساختار حمایتی و فرهنگی گفتوگو هستیم.
تا زمانی که خشونت انکار شود، زنان کشته میشوند و این یعنی شکاف عمیقی میان زنان ایران و حاکمیت وجود دارد.
فاطمه موسوی ویایه: چرا زنان در یک ازدواج پرخشونت باقی میمانند؟
از سخنرانان این نشست فاطمه موسوی ویایه جامعهشناس گفت:
خشونت خانگی به معنی رفتار خشونتآمیز و سلطهگرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است تا فرد را به انجام کاری وادار یا از انجام اموری که فرد آزارگر نمیپسندد منع کند. خشونت خانگی انواعی دارد، خشونت نسبت به کودکان بیشترین فراوانی را دارد و در رتبه دوم خشونت شوهر نسبت به زن بیشتر رخ میدهد.
خشونت خانگی شوهر علیه زن، اشکال گوناگونی دارد که از ملایمترین شکل به خشنترین شکل را میتوان برشمرد:
خشونت اجتماعی: وادار کردن زن به ترکتحصیل، کنار گذاشتن دوستان، کاهش رفتوآمد با بستگان و روابط خانوادگی. خشونت اجتماعی به کوچک شدن شبکه اجتماعی و حمایتی و انزوای اجتماعی زن منجر میشود.
خشونت اقتصادی: محدود کردن خرجی ماهانه زن و حسابرسی سخت، وادار کردن زن به در اختیار گذاشتن درآمد ماهانه، کنترل و تصاحب اموال و میراث زن، اجبار به ترک شغل و خانهنشینی. خشونت اقتصادی با وابستگی مالی و آسیبپذیری بیشتر زن همراه است.
خشونت کلامی/روانی: سرزنش، دشنام، تحقیر، تهدید به آسیب، تهمت خیانت و … به کاهش عزت نفس زن منجر میشوند.
خشونت جنسی: رابطه جنسی ناایمن، اجبار به رابطه جنسی علیرغم امتناع زن، کتک زدن برای داشتن رابطه، رابطه جنسی خشن علیرغم تمایل زن، رابطه جنسی نامتعارف و آسیبزا عزت نفس و رضایت زناشویی زن را نابود میکنند.
خشونت جسمی: هر نوع ضربه فیزیکی که ایجاد درد کند از سیلی گرفته تا پیچاندن دست و ایجاد کبودی و خونمردگی خشونت جسمی است و موارد شدید آن با شکستن استخوان، ضربه مغزی و گاه قتل همراه میشود.
سؤال اینجاست که چرا زنان در یک ازدواج پرخشونت باقی میمانند؟ ابتدا اینکه رابطه خشونتآمیز آرام و مرحله به مرحله پیش میرود و در هر مرحله با ارجاع به گزارههای فرهنگی توجیه میشود: چون دوستم داره چون غیرت داره رفتوآمدم را کنترل میکنه، چون غرور داره و خرجی وظیفه مرد است میگوید کار نکن و به خونه زندگیت برس، خسته از سر کار آمده بود به خاطر حرف بیجای من عصبانی شد، دست خودش نبود که مرا زد، بعدش برام هدیه خرید و کلی معذرت خواست، زن باید به خاطر بچههایش تحمل کند، اگر خوب و صبور باشم متوجه اشتباهش میشه و … متاسفانه وقتی زن به خشونت یک مرحله تن دهد، خشونت شدیدتر شده و وارد مرحله بالاتر میشود.
دوم اینکه خشونت هر روزه و همیشگی نیست: تحقیقات نشان میدهد در خشونت بین زوجین یک چرخه چهار مرحلهای « تنش، بحران، توجیه و ماه عسل» وجود دارد، ابتدا یک تنش و احساس ناخوشایند وجود دارد، غر زدنها و اعصاب خردی و حساسیت و بعد در یک لحظه با بهانهای کوچک، بحران پیش میآید و خشونت رخ میدهد، بعد فرد خشونتگر کارش را توجیه میکند، معذرت میخواهد و دلجویی میکند، برای مدتی همه چیز در رابطه خوب است و مثل یک ماه عسل به نظر میرسد تا اینکه دوباره تنش به وجود میآید. با تکرار چرخه، شدت خشونت در مرحله بحران نیز افزایش پیدا میکند. ولی این چرخهای بودن خشونت باعث میشود قربانی هر بار امید داشته باشد که این آخرین بار بود و از این به بعد همهچیز خوب خواهد شد.
سوم اینکه خشونت در بلندمدت باعث میشود که قربانی عزت نفس و اراده خود را از دست بدهد و به سختی میتواند از وابستگی مالی، عاطفی و جنسی به همسر آزارگر رها شود و زندگی جدیدی بسازد بهخصوص اگر زن فاقد مهارت تأمین معاش باشد، فرزندانی داشته باشد، روند طلاق قانونی سخت باشد و حمایتهای اجتماعی مانند حمایت قانون یا حمایت خانواده وجود نداشته باشد. به همین دلیل بیشتر کسانی که در سن پایین ازدواج کردند، تحصیلات کمتری دارند، از طبقه اقتصادی- اجتماعی پایینتری هستند به احتمال بیشتر قربانی خشونت خانگی میشوند چون امکان خروج از رابطه خشونتآمیز برای آنها کمتر است.
چرا مردان خشونت میکنند؟ عوامل مختلفی وجود دارد، عوامل فردی- شخصیتی چون اختلال شخصیت پارانویید، مشخصههای روانی کنترلگری- پرخاشگری، اعتیاد. از آن مهمتر اینکه استفاده از خشونت برای حل تعارض خانوادگی چیزی است که در دوران کودکی و با مشاهده رفتار والدین آموخته میشود، در خانوادهای که پدر خشونتگر است، پسران نیز همان شیوه رفتاری را در پیش میگیرند و دختران یاد میگیرند این رفتارها را تحمل کنند. به همین دلیل محققان از انتقال بیننسلی سخن میگویند. اما عامل اصلی خشونت علیه زنان فراتر از یادگیری اجتماعی است، هنجارهای فرهنگی و نگرش مردسالارانه درباره مالکیت و کنترل زنان توسط مردان و بار آبروی خانواده بر رفتار زنان خشونت مردان را توجیه میکند، در فقدان نظارت اجتماعی و حمایت قانون از قربانیان خشونت، خشونت مردان برای حفظ سلطه بر زنان رخ میدهد و ادامه مییابد.
خشونت زن علیه شوهر نیز رخ میدهد آمار دقیقی از خشونت خانگی وجود ندارد. آمار مراجعان پزشکی قانونی از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۱ نشان میدهد هر ساله به طور میانگین ۷۵ هزار زن قربانی خشونت فیزیکی به پزشکی قانونی ارجاع داده میشوند و در برابر آمار شوهران قربانی خشونت فیزیکی زن ۳.۵ هزار نفر بوده است. یعنی در برابر هر صد زن آسیب دیده کمتر از ۵ شوهر آسیب دیده وجود دارد. حتی اگر آمار مردان قربانی خشونت فیزیکی زن که حاضر به گزارش نشدهاند را چند برابر در نظر بگیریم، همچنان شاهدیم که زنان بیشتر قربانی خشونت جسمی مردان هستند.
در پیمایشی که سال ۹۶ در شهر قم درباره خشونت زن علیه شوهر انجام دادم، ۳۰۰ زن متاهل در بازه سنی ۲۵ تا ۴۰ ساله در مورد شیوه حل تعارض زوجین و رضایت زناشویی مورد پرسش قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان داد که مردان بیش از زنان به خشونت فیزیکی و اجبار جنسی متوسل میشوند. در مجموع ۱۱۱ مرد به همسرشان آسیب جسمی وارد کرده بودند در حالی که تنها ۳۰ زن چنین رفتاری داشتند، مردان بیش از زنان، از شیوه اجبار و زدن برای رابطه جنسی استفاده کرده بودند (۶۰ مورد گزارش شده از مردان در برابر ۹ مورد گزارش شده از زنان). در زمینه خشونت کلامی- روانی، مردان تفاوت چندانی با زنان نداشتند ( ۲۷۱ نفر از مردان در برابر ۲۷۴ نفر از زنان)، مردان بیش از زنان ناسزا میگفتند، همسر خود را زشت و چاق خطاب و او را به پرتاب اشیاء تهدید میکردند، زنان بیشتر رفتارهایی مانند پا کوبیدن بر زمین و متهم کردن همسر به خیانت را نشان میدادند. آزمون همبستگی نشان داد که رابطه میان خشونت خانگی زن علیه شوهر (متغیر وابسته) با متغیرهای مستقل خشونت خانگی مرد، رضایت زناشویی زن و فاصله سنی زوجین معنادار است. خشونت زن علیه شوهر واکنشی به خشونت شوهر علیه او است تا آنجا که درصد قابل توجهی از موارد شوهرکشی نیز به دلیل خشونت و آزارگری شوهر رخ دادهاند.
در جمعبندی نهایی میتوان دید خشونت شوهر علیه زن بیشتر رخ میدهد و آسیب بیشتری وارد میکند، در حالیکه خشونت شوهر علیه زن به طور منظم و برای کنترل او انجام میشود، خشونت زن علیه شوهر بیشتر در واکنش به خشونت و دفاع از خود رخ میدهد. خشونت شوهر با کاهش رضایت از ازدواج زن همراه است. در نهایت شوهر بیش از زن، امکان، قدرت و منابع لازم برای خروج از ازدواج خشونتآمیز را دارد. چگونه میتوان به خشونت علیه زنان پایان داد. حقیقت این است که فرهنگ و عرف مردسالارانه، نظام حقوقی و حتی نگاه فقه سنتی، فرودستی زنان را بازتولید میکند و خشونت علیه آنان را طبیعی میداند و حتی در مواردی مثل خشونت اجتماعی و اقتصادی شوهر یا خشونت جنسی به عنوان تمکین اساسا خشونت نمیداند. کاهش خشونت علیه زنان در ایران به یک اقدام جامع و اصلاحات بنیادی نیاز دارد که فراتر از تغییر قوانین، رسانه و آموزش در مدرسه را هم دربربگیرد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
بهاره شبانکارئیان / اعتماد
پدر این دختر جوان: خودروی النود سفید با دیدن نرگس عسکری توقف کرده و ما دیگر هیچ ردی از دخترم نداریم
توضیح «اعتماد»: تصویری که در این گزارش منتشر شده، مربوط به زن جوانی است که گم شده است. پلیس اقدامات لازم را انجام داده، اما هیچ ردی از این زن جوان و ماشینی که سوار آن شده، کشف نشده است. دوربینهای مداربسته نیز فقط تا لحظه سوار شدن او در یک خودروی النود سفید را ضبط کرده و دیگر هیچ ردی از این زن جوان به دست نیامده است.
حالا با گذشت ۱۰۰ روز بیخبری از این زن جوان، خانوادهاش تصمیم گرفتهاند خبر مفقودی او را رسانهای کنند تا شاید زودتر به سرنخهای لازم برسند. به گفته پدر این دختر جوان پلیس هنوز نتوانسته پلاک ماشین را پیدا کند. با این حال افرادی که این زن جوان را مشاهده کرده یا نشانی از او دارند، میتوانند با «اعتماد» تماس بگیرند.
«نرگس عسکری» زن جوان ۳۵ ساله؛ اواسط تیرماه سال جاری در غرب تهران در حالی که سوار بر یک خودروی النود سفید رنگ شده، مفقود و خانوادهاش دیگر از این زن جوان خبری ندارند. طبق فیلم دوربینهای مداربسته؛ «نرگس عسکری آن روز بدون اطلاع قبلی به خانواده از خانهشان در نزدیکی منطقه چیتگر تهران خارج شده و پس از یک ساعت پیادهروی هنگامی که در نزدیکی اتوبان همدانی بوده یک دستگاه خودروی النود سفید با دیدن نرگس توقف کرده و او نیز سوار ماشین این فرد ناشناس شده است. در حال حاضر هیچ سرنخی از نرگس عسکری به دست نیامده است.
پدر او در اداره چهارم پلیس آگاهی تهران شکایتی مبنی بر مفقودی دخترش ثبت کرده، اما تاکنون هیچ سرنخی از نرگس عسکری پیدا نشده است. خانواده نرگس میترسند سرنوشت دخترشان مثل «الهه حسیننژاد، سما جهانباز یا شیما صباگردی» شود؛ خرداد ماه امسال، الهه حسیننژاد هنگامی که سوار ماشین یک فرد مسافرکش شده، مفقود و پس از ۱۰ روز جسدش در اطراف تهران کشف شده است. سما جهانباز سه سال پیش در شیراز مفقود و تا به الان هیچ سرنخی از او کشف نشده و به تازگی کیفرخواست پروندهاش با استناد به ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی صادر شده است.
طبق ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی؛ هرگاه شخصی را شبانه و بهطور مشکوکی از محل اقامتش فرا خوانده و بیرون بردهاند، مفقود شود، دعوتکننده، ضامن دیه او است مگر اینکه ثابت کند که دعوت شده زنده است یا اگر فوت کرده به مرگ عادی یا علل قهری بوده که ارتباطی به او نداشته یا اگر کشته شده، دیگری او را به قتل رسانده است. شیما صباگردی نیز مرداد ماه ۱۳۹۸ از خانه خارج و دیگر هیچ خبری از او نشده تا اینکه یکسال بعد مردی به عنوان مظنون شناخته و بازداشت میشود؛ او اعتراف میکند که صبا را به قتل رسانده و در باغچه خانهاش دفن کرده است.
اگر هر موضوعی غیر از مفقودی بود سریع فرد مورد نظر را پیدا میکردند
پدر نرگس عسکری در مورد جزییات این حادثه به «اعتماد» میگوید: «حدود ساعت ۱ بعدازظهر هفدهم تیر ماه، نرگس بدون اینکه به من یا همسرش اطلاع دهد از خانه خارج میشود. سابقه نداشته دخترم بدون اطلاع قبلی از خانه خارج شود. نرگس آن روز هیچ وسیلهای با خود نبرده؛ گوشی تلفن همراه، کارت عابربانک و مدارک شناسایی او همه در خانه است. نرگس فقط کیف خود را برداشته و از خانه خارج شده است. دخترم دو فرزند ۱۴ و ۹ ساله دارد.»
او در پاسخ به اینکه آیا نرگس قبل از اینکه از خانه خارج شود با اعضای خانواده مشکل خاصی داشته، میگوید: «ما حتی از پیامکهای او پرینت گرفتیم، اما هیچ مورد مشکوکی پیدا نکردیم. نرگس یکی، دو ساعت قبل از اینکه از خانه خارج شود با همسرش صحبت کرده و حتی پیامهای عاشقانه رد و بدل کردهاند.»
پدر نرگس در ادامه میگوید: «الان سه ماه و نیم است که هر روز صبح به اداره آگاهی پلیس تهران میروم. پلیس اقدامات لازم را انجام داده است؛ دستور بررسی فیلم دوربینهای مداربسته را صادر کردهاند. من خودم تمام فیلم دوربینهای مداربسته اطراف خانه را چک کردهام؛ نرگس وقتی از خانه خارج شده حدود یک ساعت پیادهروی کرده تا به اتوبان همدانی رسیده است. آنجا کنار اتوبان در حالی که داشته به راه خود ادامه میداده، یک خودروی النود از کنارش عبور میکند، اما آن خودرو چند ثانیه بعد و کمی جلوتر ایستاده و دنده عقب به سمت نرگس رفته و جلوی پای دخترم توقف کرده است. از فیلم دوربینهای مداربسته مشخص است که راننده چیزی به نرگس گفته و دخترم سوار ماشین او شده است. از آن لحظه به بعد هم هیچ ردی از نرگس نداریم. پلاک این ماشین نیز در فیلم دوربینهای مداربسته مشخص نیست. پلیس، مالک چند خودرو را با مشخصات مشابه احضار کرده، اما هیچ کدام از آنها از ماجرا اطلاعی نداشتهاند. ما حتی قصد داشتیم فیلم دوربینهای پلیس راهور را چک کنیم، اما به ما گفتند ما فیلمها را نداریم؛ اگر بخواهند میتوانند فیلمها را در اختیار بگذارند.»
پدر نرگس همچنین میگوید: «با توجه به اینکه نرگس مدارک شناسایی و کارت عابربانکش را با خود نبرده و گوشی موبایلش را هم در خانه گذاشته؛ هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. بنابراین حتی نمیتواند بلیت تهیه کند و به شهرستان برود؛ ما شهرستان آشنا داریم، اما اگر به آنجا رفته بود به ما اطلاع میدادند.»
او به آخرین سوال «اعتماد» نیز پاسخ میدهد.
آخرین حرفی که افسر پرونده به شما گفته، چه بوده است؟
افسر پرونده گفته؛ صبر کنید، پیدا میشود. ما چقدر باید صبر کنیم! الان سه ماه و نیم است که از گم شدن دخترم گذشته است. اگر هر موضوعی غیر از مفقودی بود سریع فرد مورد نظر را پیدا میکردند. مگر میشود نتوانند پلاک ماشین را پیدا کنند؟! به هر حال جان یک انسان در خطر است.
در سال ۲۰۲۴، ۲۸۴ هزار و ۴۰۰ نفر در جهان مفقود شدهاند
طبق بررسیهای «اعتماد»؛ روزانه افراد زیادی در جهان مفقود میشوند، آمار دقیقی در دست نیست یا اگر باشد، ناپایدار است. با این حال طبق گزارش The International Committee of the Red Cross ICRC) (کمیته بینالمللی صلیبسرخ) تا سال ۲۰۲۴ حدود ۲۸۴ هزار و ۴۰۰ نفر مفقودی در جهان ثبت شده که بیش از ۹۴ هزار نفر فقط در همان سال مفقود شدهاند. همچنین طبق گزارش Missing people؛ تنها سازمان خیریه ملی بریتانیا که به موضوع افراد مفقودی اختصاص دارد، هر سال بیش از ۱۷۰ هزار نفر در بریتانیا مفقود میشوند. در واقع طبق همین گزارش هر ۹۰ ثانیه یک نفر در بریتانیا مفقود میشود.
این در حالی است که آمار مشخصی از تعداد مفقودان در ایران وجود ندارد، اما سال ۱۴۰۰، «علیرضا لطفی»، رییس پلیس وقت آگاهی تهران اعلام کرد: «از ابتدای سال ۱۴۰۰ تا پایان آذر همان سال، ۲۲ هزار و ۶۹ پرونده درباره مفقودی افراد در پلیس آگاهی تهران بزرگ تشکیل شده است. اکثر این افراد پیدا شدهاند که البته عدد این پروندهها قابل توجه نیست. بعضا در پروندههای مفقودی به این نتیجه میرسیم که فرد یا ربوده شده یا جنایتی در پرونده صورت گرفته است، اما در مجموع میتوان گفت که ۹۹ درصد از افراد مفقود شده با پیگیری اولیه پلیس پیدا میشوند.»
در زمان اطلاع از مفقودی و گم شدن یک فرد؛ قبل از اینکه به اداره پلیس مراجعه شود باید علت گم شدن شخص در نظر گرفته شود. با این حال اگر گمان میرود که فرد، ربوده شده یا در معرض خطر فوری است در اسرع وقت به پلیس مراجعه شود. تماس با بیمارستانها، زندانها و پزشکان قانونی در حوزه قضایی فرد مفقودی گام دیگری است که باید انجام شود. به این ترتیب قبل از ادامه جستوجو باید از احتمال تصادف، مرگ و حبس شدن فرد مضمون مطمئن شد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
آیا بحران اقتصادی جمهوری اسلامی را به سوی شورش نیازمندان خواهد کشاند؟
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
(پژوهشگر جامعه شناسی ادبیات)
● کتاب تادیب، اثر طاهر بن جلون | ایران کتاب
● کتاب دروازه خورشید، اثر الیاس خوری | ایران کتاب
● کتاب شرق مدیترانه، اثر عبدالرجمن منیف | نشر افراز
مقایسهای میان طاهر بن جلون، عبدالرحمن منیف و الیاس خوری
رمان تأدیب نه تنها داستانی از مجازات است، بلکه روایتی از فرورفتن انسان در تاریکیِ حافظه و تلاش او برای بازسازی معنا در جهانی است که عقل از آن تبعید شده است. طاهر بن جلون در این اثر، تجربهی شخصی خود از بازداشت و تحقیر دوران پس از کودتای نافرجام ۱۹۶۵ مراکش را به زبان روایت درمیآورد؛ اما فراتر از خاطره و تاریخ، آن را به تجربهای پدیدارشناسانه از وجود انسانی بدل میکند که در جستوجوی خویش در دل خشونت است.
در تأدیب، مجازات نه حادثهای بیرونی، که لحظهای درونی است: لحظهای که انسان درمییابد جهان دیگر با او گفتوگو نمیکند. واژهها از معنا تهی میشوند و زبان، که همواره ابزار ارتباط بود، بدل به دیوار میگردد. زندان در این روایت نه چهار دیوار فیزیکی، که فضایی پدیدارشناسانه است؛ جایی که زمان از امتداد میافتد، حافظه به چاه بدل میشود، و انسان میان سکوت و اضطراب، معنای بودن خویش را بازمیسازد.
طاهر بن جلون در مقام راوی، به ما نشان میدهد که تأدیب در اینجا تنها مجازات سیاسی نیست، بلکه آیینی تراژیک برای تهذیب روح است؛ گویی قدرت، در چهرهای متافیزیکی، انسان را به آستانهی نابودی میکشاند تا در او تجربهی خویشتن را بیدار کند. در این میان، راوی نه قربانی صرف، بلکه شاهد است؛ شاهدی که از دل رنج، نوعی روشنایی استخراج میکند. در همین تضاد است که رمان بُعد شاعرانه و فلسفی خود را مییابد: درک اینکه رنج، اگرچه ویرانگر است، میتواند زبانی تازه برای معناشدن بیافریند.
در فضای «تأدیب»، انسان از نام و شأن خویش تهی میشود؛ او دیگر فرد نیست، بلکه عددی است، سایهای بیصدا. اما همین تهیشدن، امکان تفکر را فراهم میکند. در سکوت زندان، راوی درمییابد که آنچه او را زنده نگه میدارد نه امید بیرونی، بلکه وفاداری به درون خویش است؛ به خاطره، به رؤیا، به شعر. در دل تاریکی، حافظه همان نور است. و همین حافظه است که از مجازات، تجربهای اگزیستانسیال میسازد.
بن جلون، با زبانی شاعرانه و دقیق، مرز میان واقعیت و رؤیا را در هم میشکند. زمان خطی در این روایت فرو میپاشد؛ گذشته و حال در هم میآمیزند، گویی ذهن در خود میچرخد تا در تاریکی، ردی از خویش بیابد. این چرخش ذهن، به مثابه یک مراقبهی فلسفی، یادآور تأملات پدیدارشناسانه است: ادراک به جای آنکه در جهان رخ دهد، در آگاهیِ زخمخوردهی راوی شکل میگیرد. هر تصویر، هر صدا، هر تپش سکوت، پدیدهای است که به مشاهدهی تازهای از وجود راه میدهد.
در «تأدیب»، خشونت چهرهای بینام دارد. راوی در برابر آن نمیجنگد؛ تنها مشاهده میکند، مینویسد و میاندیشد. نوشتن، در اینجا، کنشی مقاومتآمیز است. قلم، جایگزین فریاد است. نوشتن همان بازسازی خویشتن است در جهانی که میخواهد انسان را از خویشتن خالی کند. از این رو، تأدیب نه فقط رمانِ مجازات، بلکه رمانِ بقا از طریق زبان است.
در سطحی دیگر، این اثر بازتاب وضعیت جهان مدرن نیز هست؛ جهانی که در آن قدرت، عقل را میبلعد و سیاست بدل به پادسیاست میشود. مجازات در این جهان، دیگر صرفاً پاسخ به جرم نیست، بلکه ابزاری است برای کنترل معنا و حافظه. راوی در سکوت خود، علیه همین بیمعنایی مقاومت میکند. او میداند که اگر معنا بمیرد، انسان نیز میمیرد.
در پایان، تأدیب سرود انسانِ مقاوم است؛ انسانی که از دل رنج، شعور میسازد. این رمان در پی آن نیست که شکوه یا پیروزی را تصویر کند، بلکه میخواهد نشان دهد که چگونه در لحظهی شکست، جوهری از بیداری نهفته است. طاهر بن جلون، با نگاهی شاعرانه، مجازات را به تجربهای متافیزیکی بدل میکند؛ تجربهای که در آن، انسان در مواجهه با تاریکی، معنا را از نو میآفریند.
تأدیب، در نهایت، کتابی دربارهی انسان است؛ انسانی که در خاموشی و تحقیر، هنوز صدایی برای گفتن دارد، هنوز کلمهای برای زندهماندن. در جهانی که سیاست به پادسیاست بدل شده و حقیقت به انکار حقیقت، این رمان یادآور آن است که تفکر و زبان، آخرین پناهگاههای آزادیاند. در آنجا که جهان در بند است، کلمه هنوز میتواند پرندهای باشد که از میان میلهها پر میکشد.
شرق مدیترانه؛ رؤیای سوختهی آزادی
در جهان عبدالرحمن منیف، انسان نه صرفاً موجودی سیاسی، بلکه پدیدهای در مرز میان بودن و نیستی است. شرق مدیترانه، رمانی است که از شکنجه آغاز میشود، اما به فلسفه میرسد؛ از فریاد میگوید، اما سکوت را میکاود؛ از زندان سخن میگوید، اما از حقیقت انسان پرسش میکند. این اثر، نه فقط داستان زندانهای سیاسی در خاورمیانه، بلکه آیینهای است که در آن چهرهی روح ما، در برابر قدرت و ترس، آشکار میشود.
در این رمان، زندان نه فقط مکان فیزیکی حبس است، بلکه استعارهای است از وضعیت وجودی انسان در جهان استبداد. انسان در اینجا در میان دیوارهایی از ترس، اطاعت و انکار معنا زندگی میکند. شکنجهگر و شکنجهشونده، هر دو در یک دایرهی بسته گرفتارند؛ یکی با تازیانه، دیگری با سکوت. منیف، با قلمی تند و بیرحم، بیپرده نشان میدهد که چگونه قدرت، نخست زبان را میکُشد، سپس اندیشه را، و آنگاه انسان را.
اما فراتر از سیاست، شرق مدیترانه سرودی است در باب زخم و آگاهی. رنج در این رمان، همچون تجربهای پدیدارشناسانه، انسان را به درون خود میکشاند؛ در سکوت سلول، او با خودِ برهنهاش روبهرو میشود. اینجا جایی است که انسان درمییابد دیگر چیزی ندارد جز نفس، حافظه و رؤیا. منیف نشان میدهد که وقتی همه چیز از انسان گرفته میشود، تازه جوهر او آشکار میشود: جوهرِ آزادی.
شخصیتهای رمان، با همهی تنوعشان، در یک نقطه اشتراک دارند: همگی در جستوجوی صدای خویشاند. صدایی که قدرت میکوشد آن را خاموش کند، اما هر چه بیشتر فرو مینشیند، ژرفتر و رساتر میشود. صدای راوی، صدای انسان شرقیِ معاصر است که در چنبرهی استبداد و تبعید، از معنا تهی شده، اما هنوز رؤیای رهایی را از یاد نبرده است. او در دل تاریکی، از نوری سخن میگوید که دیگر وجود ندارد، اما باید به آن ایمان آورد.
شرق مدیترانه را میتوان بیانیهای اگزیستانسیالیستی دانست در جهان عرب؛ جایی که انسان در کشاکش میان «زیستن» و «حقیقت گفتن» سرگردان است. منیف، با نگاهی عریان و دردمند، نشان میدهد که در سرزمینهای ما، سیاست نه هنرِ زیستن، که علمِ نابود کردن است. اما همین آگاهی، خود نوعی بیداری است؛ بیداری تلخ، اما بیداری. در نگاه منیف، شکنجه و رنج، پردهای را میدرند تا ما، چهرهی عریان حقیقت را ببینیم؛ حقیقتی که اغلب طاقت دیدنش را نداریم.
در این رمان، بدن انسان صحنهی سیاست است. هر زخم، هر تازیانه، بدل به واژهای میشود که نظام قدرت بر پیکر انسان مینویسد. اما انسان، همین بدن زخمی، از درون آن نوشته، معنا میآفریند. در نهایت، شکنجهگر به خدمت اندیشیدن درمیآید؛ زیرا هر ضربهای، انسان را به تفکر وامیدارد. به تعبیر منیف، «آزادی را تنها آنان درک میکنند که مزهی اسارت را چشیدهاند.»
زبان منیف در شرق مدیترانه زبان شمشیر است و آیینه. او از استعارههای زیبا برای پنهان کردن زشتیها استفاده نمیکند؛ بلکه از زشتیها برای آشکار کردن حقیقت زیبایی بهره میگیرد. او حقیقت را فریاد نمیزند، آن را در چشمان خاموشِ قهرمانانش نشان میدهد. در اینجا، سکوت از هر کلمهای گویاتر است.
در افق اندیشه، شرق مدیترانه رمانی است دربارهی مرز میان انسان و حیوان، میان اندیشه و ترس. انسان در مواجهه با قدرتِ بیچهره، اگر نتواند بیندیشد، در حیوانیت سقوط میکند. اما اگر در همان لحظهی درد، هنوز بتواند معنا را بیابد، هنوز بتواند به آزادی بیندیشد، آنگاه از مرز ترس عبور کرده است. این همان لحظهی فلسفی در رمان منیف است؛ لحظهای که رنج، به شناخت بدل میشود.
منیف در پایان، آزادی را نه در گریز از زندان، که در بیداری درون میبیند. قهرمان او، هرچند در سلول جان میدهد، اما در حقیقت، نخستین گام را بهسوی رهایی برداشته است؛ رهایی از ترس، از دروغ، از اطاعت. در جهانی که قدرت، حقیقت را میکُشد، تنها انسانِ رنجکشیده است که میتواند معنای راستین آزادی را دریابد.
و چنین است که شرق مدیترانه، از مرز ادبیات عبور میکند و بدل به آیینهای فلسفی میشود: آیینهای که ما را با چهرهی خود در لحظهی سقوط روبهرو میسازد. این رمان، نه صرفاً دربارهی زندانهای سیاسی خاورمیانه، بلکه دربارهی زندانهای درون ماست؛ زندانهایی که در آن، انسان هنوز باید یاد بگیرد چگونه در تاریکی، انسان بماند.
بابالشمس؛ تبعید، حافظه و زایشِ دوبارهی انسان در ویرانهی تاریخ
در جهان الیاس خوری، انسان در تبعید زاده میشود؛ در میانهی بیخانگی و خاطره. بابالشمس، تنها رمانی دربارهی فلسطین نیست؛ روایت زخمِ انسانِ تبعیدی است که میان حافظه و فراموشی، میان عشق و شکست، میان زندگی و مرگ، به جستوجوی معنای خویش برمیخیزد. این رمان، نه صرفاً تاریخنگاریِ فاجعه، بلکه آیینی است برای بهخاطرآوردن؛ برای بازآفرینی انسان در جهانی که ویرانی، قانونش شده است.
الیاس خوری در بابالشمس از جنگ نمیگوید، از انسانِ پس از جنگ میگوید. انسانِ زخمی، انسانی که دیگر نمیتواند به عقب بازگردد، اما هنوز نمیخواهد آینده را وانهد. او در برزخی میان بودن و نابود شدن، معنا را با روایت میسازد. هر خاطره، دانهای از امید است که در خاک تبعید کاشته میشود. در جهانی که واقعیت دیگر قابل لمس نیست، زبان، تنها پناهگاهِ بودن است.
راویِ بابالشمس در بیمارستانی دورافتاده، روایت مردی به نام یونس را بازمیگوید؛ مبارزی که در کوههای جلیل میان عشق و مقاومت سرگردان است. اما آنچه در این روایت جاریست، بیش از داستانی تاریخی، سیرِ معنویِ حافظه است. یونس و نهیله، نماد انسانهاییاند که در دل فاجعه، با عشق خویش میکوشند تا جهان را از نو بیافرینند. این عشق، در نگاه خوری، نه رمانتیک بلکه متافیزیکی است؛ تلاشی است برای بازگرداندن معنا به جهانی که دیگر معنا را برنمیتابد.
در بابالشمس، تبعید صرفاً جغرافیایی نیست؛ وضعیتی وجودی است. انسان از خویش تبعید شده است. وطن، نه مکانی بیرونی، بلکه حالتی درونی است؛ خاطرهای زنده که در دل روایتها ادامه مییابد. در اینجا، روایت، جایگزین خانه میشود. هر بار که داستانی گفته میشود، تکهای از وطن بازسازی میگردد. بدینگونه، حافظه در بابالشمس بدل به عمل مقاومت میشود.
الیاس خوری با نثری شاعرانه و سیال، مرز میان راوی و روایت را از میان برمیدارد. هیچ حقیقتی نهایی نیست، هیچ صدایی مطلق نیست. هر روایت، تنها تکهای از حقیقت را در خود دارد. این تکثر صداها، نشانهی فروپاشی جهان واحد است؛ اما در عین حال، نشانهی زایش نوعی حقیقت انسانی تازه نیز هست: حقیقتی که در گفتوگو زاده میشود، نه در فرمان.
در افق فلسفی، بابالشمس رمانی است دربارهی حافظه به مثابهی اخلاق. فراموشی در این جهان، نه نشانهی رهایی، بلکه شکل دیگری از مرگ است. انسان، برای آنکه بماند، باید روایت کند، باید سخن بگوید، باید درد را نام ببرد. روایت، در این معنا، شفای جمعی است. راوی با گفتنِ زخم، آن را به تجربهای قابل زیستن بدل میکند. از این رو، هر جمله در بابالشمس نه صرفاً گزارش، بلکه نوعی نیایش است؛ نیایشی در برابر فراموشی.
در ژرفترین لایه، بابالشمس گفتوگویی است میان عشق و تاریخ. تاریخ، نیروی ویرانگر است؛ بیرحم و بیچهره. عشق، نیروی زندهکننده است؛ خاطرهای که از خاکستر برمیخیزد. انسان در میانهی این دو ایستاده است. خوری با نگاهی هایدگریوار، نشان میدهد که تنها عشق است که میتواند از دل فاجعه، «بودنِ اصیل» را احیا کند. در آغوش عشق، انسان دوباره خانه مییابد، حتی اگر دیوارهای خانهاش فرو ریخته باشند.
بابالشمس را میتوان کتابِ پدیدارشناسیِ تبعید دانست؛ کتابی دربارهی نحوهی بودنِ انسان در جهانی بیخانه. هر شخصیت، بازتاب چهرهای از ماست: جایی میان یاد و گریز، میان ایمان و تردید. خوری در این اثر، تاریخ را به رؤیا و رؤیا را به فلسفه بدل میکند. او به ما یادآور میشود که حقیقت، نه در پیروزی سیاسی، بلکه در وفاداری به حافظه است؛ در پاسداشتِ انسانیت در دل ویرانهها.
در پایان، بابالشمس سرودِ بقاست. بقا نه به معنای ادامهی زیستن، بلکه توانِ معنا بخشیدن به زندگی در شرایط بیمعنایی. خوری در دل فاجعه، صدای آرام انسانی را میجوید که هنوز میتواند روایت کند، هنوز میتواند دوست بدارد. و این خود، آغاز رستگاری است.
بابالشمس، در نهایت، نه رمانی دربارهی فلسطین، بلکه کتابی دربارهی انسان است؛ انسانِ رانده از خانه، اما وفادار به رؤیای بازگشت. و این رؤیا، بابالشمس است: درِ خورشید، دری که از میان ویرانهها میگذرد و به سوی امید میگشاید.
سخنِ فرجامین
ادبیات زندان و تبعید در جهان عرب، تنها بازتاب رنج نیست، بلکه نوعی تفکر در باب «وجود در حصار» است. در این آثار، زندان صرفاً مکانی فیزیکی نیست، بلکه استعارهای از جهان سیاسی، از ذهن مقهور و از حافظهای است که میان سکوت و فریاد در نوسان است. در میان این صداها، سه چهره برجسته میدرخشند: طاهر بن جلون در تأدیب، عبدالرحمن منیف در شرق مدیترانه، و الیاس خوری در باب الشمس. هر سه، در قالبهای متفاوت، از تجربهای سخن میگویند که رنج را به آگاهی بدل میکند؛ از شکستن و دوباره ساختن انسان.
در تأدیب، بن جلون رنج را به تجربهای درونی و فلسفی بدل میکند. زندان در این رمان، بیش از آنکه محل شکنجه باشد، جغرافیای آگاهی است؛ آگاهیای که در تنهایی و سکوت شکل میگیرد. او مجازات را نه بیرونی، بلکه درونی میفهمد؛ نوعی تأمل در خویش، پالایش روح از خودفریبی، و در نهایت بازگشت به معنا. در حالیکه در شرق مدیترانه منیف، زندان میدان نبردی عریان میان انسان و قدرت است؛ نبردی که در آن بدن شکسته میشود تا روح خاموش شود.
منیف، با قلمی صریح و برشی رئالیستی، جهان عرب را در قفس استبداد ترسیم میکند؛ جهانی که در آن شکنجه ابزار تولید سکوت است. در برابر آن، بن جلون به سطحی پدیدارشناسانهتر میرسد: او از جسمِ در بند به ذهنِ در تأمل میرود. اگر منیف از شکنجهی بدن میگوید، بن جلون از شکنجهی معنا سخن میگوید. در هر دو، مسئلهی اصلی یکی است: سیاستی که انسان را به عدد، به سایه، به خاموشی بدل میکند. اما بن جلون راه نجات را در زبان و حافظه میبیند؛ در حالیکه منیف نجات را در شور مقاومت و خشم جمعی جستوجو میکند.
در باب الشمس الیاس خوری، زندان و تبعید به سطحی تاریخی و اسطورهای گسترش مییابند. خوری، فلسطین را به حافظهای زخمی بدل میکند؛ حافظهای که میان تبعید و بازگشت، میان سکوت و روایت، سرگردان است. در این جهان، راویان بیشمارند، اما هیچکس روایت نهایی را ندارد. اگر در تأدیب، زبان نجاتدهنده است، در باب الشمس زبان زخمی است؛ تکهتکه، پارهپاره، چون خودِ حافظهی تبعید.
از منظر پدیدارشناسیِ رنج، هر سه نویسنده یک پرسش بنیادین را پیش میکشند: انسان در مواجهه با سلطه چه میشود؟ پاسخ در آثار آنان متکثر است. در منیف، انسان در برابر سلطه میایستد و با مرگ خود معنا میآفریند؛ در بن جلون، انسان در درون سلطه میماند و با تأمل و زبان، معنا را بازمیسازد؛ و در خوری، انسان در تبعیدِ بیپایان، با حافظه و داستانگویی زنده میماند.
در نگاه بن جلون، مجازات، فرصتی برای بازشناسی خود است؛ در نگاه منیف، نشانهای از سقوط جهان؛ و در نگاه خوری، استمرار زخمی تاریخی. هر سه، به گونهای از «پادسیاست» سخن میگویند: سیاستی که به جای سامان دادن به زندگی، آن را در حصار، سکوت و تحقیر نگاه میدارد. اما تفاوت در این است که بن جلون، حتی در دل این پادسیاست، جرقهای از تأمل و خودسازی را مییابد. برای او، زندان میتواند مکانی برای تفکر باشد؛ برای پالایش ذهن از ترس، و برای بازآفرینی آزادی در درون.
اگر بخواهیم به زبان هایدگری سخن بگوییم، در تأدیب، انسان از «سقوط در بیخانگی جهان» آگاه میشود و در همین آگاهی، راهی برای بازگشت به خویشتن مییابد. در شرق مدیترانه، انسان در بیخانگی میسوزد؛ و در باب الشمس، با بیخانگی زندگی میکند. در این میان، بن جلون شاعرِ فلسفهی بقاست: او به ما میآموزد که حتی در تاریکی، میتوان با زبان روشن بود.
از این رو، تأدیب را میتوان حلقهی میانی میان ادبیات مقاومت و ادبیات تأمل دانست؛ پلی میان سیاست و پدیدارشناسی، میان رنج و معنا. او مجازات را به نوعی تجربهی عرفانی بدل میکند: سفر از انکار به آگاهی، از خاموشی به زبان. این همان جایی است که ادبیات، فلسفه میشود؛ و فلسفه، به شعر بدل.
در جهان طاهر بن جلون، انسان درون قفس هم میتواند آزاد باشد، اگر هنوز توان اندیشیدن و گفتن دارد. در جهان منیف، آزادی تنها با شکستن قفس ممکن است. در جهان خوری، قفس با انسان یکی میشود و حافظه، تنها راه فرار است. و شاید حقیقت، در تلاقی این سه نگاه نهفته باشد: رهایی، نه در بیرون از رنج، بلکه در فهم عمیق آن.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
وزارت خزانهداری ایالات متحده اعلام کرد که مقام ارشد این وزارتخانه در حوزه تحریمها از روز جمعه (اول نوامبر ۲۰۲۵) به خاورمیانه و اروپا سفر میکند؛ سفری که در راستای تلاش دولت دونالد ترامپ برای افزایش فشار بر ایران انجام میشود.
بر اساس بیانیهای که رویترز آن را مشاهده کرده است، جان هرلی، معاون وزیر خزانهداری در امور تروریسم و اطلاعات مالی، در روزهای آینده به اسرائیل، امارات متحده عربی، ترکیه و لبنان سفر خواهد کرد. این نخستین سفر او به خاورمیانه از زمان تصدی این سمت به شمار میرود.
ترامپ پس از آغاز دومین دوره ریاستجمهوری خود، کارزار «فشار حداکثری» علیه ایران را از سر گرفت؛ کارزاری که هدف آن جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هستهای است. ایالات متحده در ماه ژوئن تأسیسات هستهای ایران را بمباران کرد.
هرلی در این بیانیه گفت: «رئیسجمهور ترامپ بهروشنی اعلام کرده است که فعالیتهای بیثباتکننده و تروریستی ایران باید با فشاری مستمر و هماهنگ پاسخ داده شود.»
او افزود: «مشتاق دیدار با شرکایمان هستم تا تلاشهایمان را برای محروم کردن تهران و نیروهای نیابتیاش از دسترسی مالیای که برای دور زدن تحریمهای بینالمللی، تأمین مالی خشونت و تضعیف ثبات منطقه به آن تکیه دارند، هماهنگ کنیم.»
هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک بلافاصله به درخواست برای اظهار نظر پاسخ نداد.
بازگرداندن تحریمهای تسلیحاتی سازمان ملل در سپتامبر
ترامپ در نخستین دوره ریاستجمهوری خود، ایالات متحده را از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ میان ایران و قدرتهای جهانی خارج کرد؛ توافقی که محدودیتهای سختگیرانهای بر برنامه غنیسازی اورانیوم ایران در ازای لغو تحریمها اعمال میکرد.
در ماه سپتامبر، سازمان ملل متحد تحریمهای تسلیحاتی و سایر محدودیتها علیه ایران را بهدلیل برنامه هستهای این کشور دوباره برقرار کرد.
قدرتهای غربی ایران را متهم میکنند که با غنیسازی اورانیوم تا سطح بالایی از خلوص شکافتپذیر، در پی دستیابی پنهانی به توانایی ساخت سلاح هستهای است؛ سطحی که به گفته آنان، فراتر از نیاز یک برنامه انرژی هستهای غیرنظامی است. تهران میگوید برنامه هستهایاش کاملاً با اهداف صلحآمیز و برای تولید برق است.
بر اساس بیانیه وزارت خزانهداری، هرلی در اسرائیل درباره پیشبرد بیشتر کارزار فشار حداکثری ترامپ علیه تهران، بهویژه در قبال نیروهای نیابتی ایران در منطقه، گفتوگو خواهد کرد. همچنین در امارات، فشار بر ایران در دستور کار اصلی مذاکرات قرار دارد و موضوع مبارزه با پولشویی و تأمین مالی تروریسم نیز مطرح خواهد شد.
در ترکیه، مقام خزانهداری آمریکا قرار است درباره چگونگی همکاری دو کشور برای «مهار نفوذهای مخرب منطقهای و جلوگیری از دور زدن تحریمها» گفتوگو کند.
در دوران ریاستجمهوری پیشین جو بایدن، ایالات متحده نگرانیهایی را در مورد ضعف اجرای تحریمها در امارات مطرح کرده بود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
جان گمبریل / آسوشیتدپرس / ۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده روز جمعه در سخنانی در خاورمیانه اعلام کرد که سیاست پیشین آمریکا مبنی بر «تغییر رژیم یا ملتسازی» در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ پایان یافته است.
تولسی گَبِرد این سخنان را در نشست «گفتوگوی منامه» ــ اجلاس سالانه امنیتی در بحرین که از سوی «مؤسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» برگزار میشود ــ ایراد کرد. اظهارات او در واقع تأکیدی بود بر همان مواضعی که ترامپ در سفر خود به خاورمیانه در اوایل سال جاری مطرح کرده بود.
در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، اهداف دیرینه آمریکا در زمینه ترویج حقوق بشر و دموکراسی در منطقه جای خود را به تمرکز بر «رفاه اقتصادی و ثبات منطقهای» داده است. این سیاست شامل برقراری آتشبسی است که به جنگ اسرائیل و حماس در نوار غزه پایان داده، و همچنین واداشتن اسرائیل به توقف جنگ دوازدهروزه علیه ایران پس از آن است که آمریکا بمبافکنهای خود را برای حمله به تأسیسات هستهای ایران اعزام کرد.
گَبِرد گفت: «دههها سیاست خارجی ما در چرخهای بیثمر و بیپایان از تغییر رژیم یا ملتسازی گرفتار شده بود. این رویکردی یکدست و کلینگر بود؛ از سرنگونی حکومتها و تلاش برای تحمیل نظام حکمرانی خود بر دیگران گرفته تا مداخله در درگیریهایی که بهسختی آنها را درک میکردیم و در نهایت بیرون آمدن از آنها با دشمنانی بیشتر از دوستان.»
او افزود: «نتیجه این سیاستها چه بود؟ صرف هزاران میلیارد دلار، از دست رفتن بیشمار جان انسانها و در بسیاری از موارد، پدید آمدن تهدیدهای امنیتی بزرگتر.»
این ارزیابی با دیدگاه خودِ ترامپ درباره جنگهایی که پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به نیویورک و واشنگتن آغاز شد همسو است. ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوریاش توافقی برای خروج از افغانستان امضا کرد که در دولت بایدن به خروجی آشفته در سال ۲۰۲۱ انجامید. در همین حال، او از احمد الشرعاء، رئیسجمهور موقت سوریه ــ که پیشتر از اعضای القاعده و زندانی سابق نیروهای آمریکایی در عراق بود ــ حمایت کرده است.
با این حال، چالشهای جدی همچنان پابرجاست، بهویژه در خاورمیانه. گَبِرد در سخنان کوتاه خود اشاره کرد که آتشبس در غزه هنوز «شکننده» است. او همچنین اذعان داشت که ایران همچنان منبع نگرانی است، زیرا رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی اخیراً از «تحرکات تازه» در تأسیسات هستهای این کشور خبر داده است.
گَبِرد گفت: «مسیر پیشِ رو نه ساده است و نه آسان، اما رئیسجمهور بهشدت متعهد به ادامه این مسیر است.» او در حالی در این نشست شرکت کرد که در داخل آمریکا تعطیلی دولت همچنان ادامه دارد.
***
در همین حال، یک خبرنگار خبرگزاری آسوشیتدپرس که برای پوشش خبری این اجلاس اعتبار رسانهای و ویزا دریافت کرده بود، روز چهارشنبه بهطور غیرمنتظرهای مطلع شد که مجوز او در چارچوب «بازبینی پس از صدور» از سوی دولت بحرین لغو شده است. دولت بحرین توضیحی درباره علت این اقدام ارائه نکرد. صبح همان روز، آسوشیتدپرس گزارشی منتشر کرده بود مبنی بر اینکه فعال سرشناس بحرینی، عبدالهادی الخواجه، در اعتراض به بازداشت طولانیمدت خود که در سطح بینالمللی مورد انتقاد است، دست به اعتصاب غذای «نامحدود» زده است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: در داروخانهای شلوغ در یکی از محلههای مرکزی تهران، زنی با چشمهایی سرخ و صدایی لرزان نسخهای را روی پیشخوان میگذارد. نسخه مربوط به داروی شیمیدرمانی همسرش است؛ مردی ۵۴ ساله که به سرطان ریه مبتلاست. داروساز نگاهی به نسخه میاندازد، سری تکان میدهد و میگوید: «این دارو دیگه توی انبار نیست خانم، سه هفتهست نیومده. شاید هفته آینده بیاد.»
زن، ناامید نسخه را تا میکند و میگوید: «میگن باید داروی ایرانیش رو بگیریم، اما اون رو که مصرف کرد، حالش بدتر شد، تب کرد، بدنش تاول زد...»صدای او در میان همهمه داروخانه گم میشود، اما روایتش شبیه دهها بیمار دیگر است که این روزها در صف داروخانهها، دنبال نجات میگردند.
ارزی که گم شد، دارویی که نرسید
حالا دیگر بحران دارو در ایران دیگر پدیدهای گذرا نیست؛ تبدیل به ساختاری مزمن شده که هر بار با یک شوک ارزی یا تحریم تازه، دوباره سر باز میکند. دیروز، مدیرکل دارو در سازمان غذا و دارو هشدار داد: «در بدترین دوران تأمین ارز هستیم. اگر وضعیت فعلی ادامه یابد، حتی برای داروهای ضروری نیز با کمبود مواجه خواهیم شد. در صورت عدم تأمین ارز، زمستان امسال با کمبود آنتیبیوتیک روبهرو میشویم.»
از سوی دیگر داروسازان میگویند چرخه تولید دارو در کشور، بهویژه برای داروهای پیچیده و بیماران خاص، بهشدت به واردات مواد اولیه وابسته است و حدود ۵۰ درصد مواد اولیه دارویی ایران وارداتی است و بخش عمده آن از چین و هند میآید.
حال، اما با تداوم محدودیتهای بانکی، پرداختهای ارزی به تأخیر میافتد و شرکتهای تولیدی برای تأمین مواد اولیه، ناچارند از مسیرهای غیررسمی و با نرخ ارز آزاد خرید کنند؛ نتیجه آن نیز افزایش سه تا پنج برابری قیمت تمامشده دارو است.
طبق برآورد انجمن تولیدکنندگان دارو، در سال ۱۴۰۳ ارزش دلاری واردات مواد اولیه حدود ۱.۲ میلیارد دلار بوده که بیش از ۴۰ درصد آن هنوز تخصیص نیافته و این در حالی است که کل بودجه ارزی بخش دارو در سال گذشته کاهش ۲۵ درصدی داشته است. در چنین شرایطی، بسیاری از کارخانهها با کمبود نقدینگی و زیان عملیاتی مواجهاند. مدیر یکی از شرکتهای بزرگ دارویی نیز اخیرا گفته بود که: «ما الان با دلار ۶۰ هزار تومانی باید مواد اولیه بخریم، اما دولت اجازه افزایش قیمت دارو را نمیدهد. نتیجه این میشود که یا تولید را متوقف کنیم یا کیفیت را پایین بیاوریم.»در واقع، قیمتگذاری دستوری در بازاری که همه مؤلفههایش آزادانه بالا میرود، نهتنها از مصرفکننده حمایت نکرده، بلکه تولیدکننده را به ورشکستگی کشانده است.
ملت در حال بلعیدن قرص
اما در کنار بحران تأمین دارو، واقعیت دیگری نیز پنهان نیست: ایرانیها بیش از هر زمان دیگری دارو مصرف میکنند. آمار رسمی وزارت بهداشت نشان میدهد سرانه مصرف دارو از ۳۶۵ عدد در سال ۱۳۸۵ به ۶۶۹ عدد در سال ۱۴۰۳ رسیده است؛ یعنی هر ایرانی بهطور میانگین روزانه دو دارو مصرف میکند.
ارزش بازار دارو در همین بازه از ۸۲۰ میلیارد تومان در سال ۱۳۸۳ به بیش از ۲۳۲ هزار میلیارد تومان در سال ۱۴۰۳ رسیده است؛ و این رشدی ۲۸۰ برابری در یک دهه نیز تنها با تورم توجیه نمیشود و به نظر مصرف دارو نیز با افزایش جدی رو به رو شده است.از سوی دیگر پژوهشها نشان میدهد حدود ۴۸ درصد بزرگسالان ایرانی دستکم یک داروی فشارخون یا قلبی مصرف میکنند و ۲۶ درصد داروی مرتبط با دیابت.
داروهای پرمصرف کشور عبارتاند از:
متفورمین (دیابت)
لوزارتان و آسپرین (قلب و فشارخون)
فاموتیدین (زخم معده)
آموکسیسیلین (آنتیبیوتیک)
آلپرازولام (ضداضطراب)
افزایش مصرف این داروها نشانهای از تغییر سبک زندگی، استرسهای اقتصادی، کمتحرکی، تغذیه ناسالم و خوددرمانی است.این آمار تکان دهنده مصرف دارو در کشور نیز در حالی رخ میدهد که در آمریکا کمتر از نیمی از جمعیت روزانه یک دارو مصرف میکنند، اما در ایران دارو به کالای روزمره تبدیل شده است. به تعبیر یکی از اساتید داروسازی دانشگاه تهران، «ما ملت قرصخور شدهایم؛ هر درد را با دارو خاموش میکنیم، نه با اصلاح علت.»
بیماران خاص، قربانیان خاموش
در میان این بلوای مصرف فراگیر دارو و بحرانهای ارزی، بیماران خاص بیش از همه از بحران آسیب میبینند؛ بیماران مبتلا به سرطان، هموفیلی، اماس، تالاسمی و دیابت نوع یک از جمله همین آسیب دیدگان هستند.
چنانکه با کاهش واردات و جهش ارزی، دسترسی به داروهای حیاتی برای این گروه بهشدت محدود شده است. به گفته انجمن بیماران خاص، در سه ماه گذشته، بیش از ۴۰ قلم داروی حیاتی یا بهطور کامل نایاب شده یا با قیمت چند برابری در بازار آزاد فروخته میشود.
چنان که یک بیماران مبتلا به ام اس نیز در همین باره میگوید: «داروی اصلی من تا سال گذشته ماهی ۶۰۰ هزار تومان بود، الان یا نیست یا باید از بازار آزاد با قیمت ۵ میلیون تومان بخرم. بیمه هم فقط نصفش را میدهد.»وضعیت نابه سامان ماجرای انسولین قلمی برای بیماران دیابتی نیز نمونهای از این بحران است. در بسیاری از داروخانهها این دارو وجود ندارد و بیماران مجبورند از نوع ایرانی استفاده کنند که اثربخشی متفاوتی دارد.
هم چنین گزارشهای میدانی از شهرهای مشهد، تبریز و کرمانشاه نشان میدهد داروهای حیاتی مثل تلفست، لانتوس، پلاویکس و هرسپتین، یا کمیاب شدهاند یا در فهرست داروهای در انتظار تخصیص ارز قرار دارند.یک داروساز در اصفهان میگوید: «برخی داروها اصلاً تولید داخل ندارند و برای وارداتشان باید ماهها در صف ارز بمانیم. وقتی دارو میرسد، قیمتش دو برابر شده و بیماران توان خرید ندارند.»
مافیای دارو و بازار سیاه جان
این شرایط، اما اکنون در حالی رخ میدهد که حتی پس از جنگ دوازده روزه و افزایش محدودیتهای ارزی، بحران دارو به نقطه جوش رسید.به گفته فعالان بازار، گروهی از واسطهها و شرکتهای خاص با انحصار در واردات و توزیع دارو، قیمتها را بهصورت مصنوعی بالا نگه میدارند. کارشناسان از این وضعیت بهعنوان «مافیای دارو» یاد میکنند؛ شبکهای که از شکاف میان دولت، بیمه و تولیدکننده بیشترین سود را میبرد. در چنین بازاری، احتکار دارو، قاچاق معکوس و فروش آزاد پدیدهای رایج است و از آنجا که قیمت برخی داروها در ایران پایینتر از کشورهای همسایه است، بخشی از داروهای یارانهای از طریق مرزها به خارج قاچاق میشود.
به گزارش گمرک، در سال گذشته بیش از ۳۰۰ میلیون عدد داروی قاچاقی از مرزهای غربی کشف شده است. این قاچاق نهتنها کمبود داخلی را تشدید میکند، بلکه منابع ارزی کشور را نیز هدر میدهد.در سوی دیگر، با پایینبودن قیمت رسمی برخی داروها و سود ناچیز تولید، برخی کارخانهها ترجیح میدهند تولید اقلام کمسود را متوقف کنند. نتیجه این روند نیز آن است که فهرست داروهای کمیاب روزبهروز بلندتر میشود.
نتیجه این توقف تولید برخی داروها به دلیل قیمت دولتی نیز این شده است که در بازار سیاه، قیمتها گاه ۱۰ تا ۲۰ برابر نرخ رسمی است؛ و به این ترتیب ناگهان دیده میشود که همین کمبود باعث شده که دارویی با قیمت رسمی ۴۰۰ هزار تومان، تا چهار میلیون تومان فروخته میشود.
انفجار قیمتها و فشار بر بیماران
از آغاز سال ۱۴۰۳ تاکنون یعنی نیمه اول سال جاری، متوسط قیمت داروها بین ۶۰ تا ۱۸۰ درصد افزایش یافته است. بنا به دادههای رسمی سازمان غذا و دارو، فقط در فروردین امسال، قیمت ۳۵۰ قلم دارو افزایش یافت. در برخی اقلام خاص مانند داروهای ضد سرطان، جهش قیمتی تا ۴۰۰ درصد نیز گزارش شده است.
یک داروساز نیز در همین باره میگوید: «قیمت داروها تقریباً هفتگی تغییر میکند. ما دیگر نمیدانیم دارویی که امروز میخریم، فردا با چه قیمتی باید بفروشیم. بیماران هم فکر میکنند داروخانه مقصر است.»
در واقع، نوسانات مداوم ارز، سیاستهای دستوری و نبود شفافیت، کل زنجیره تأمین دارو را بیثبات کرده و در حالیکه سهم داروی ایرانی در بازار از نظر تعداد حدود ۹۶ درصد است، اما از نظر ارزش ریالی تنها ۶۵ درصد بازار را در اختیار دارد؛ یعنی داروهای وارداتی سهم اندک، اما پرهزینهای دارند.
در نتیجه، بیمار ایرانی نهتنها از کمبود دارو رنج میبرد، بلکه باید هزینهای سنگینتر برای همان داروی داخلی بپردازد؛ دارویی که گاه کیفیت پایینتری دارد.
بیمهها، بیمارهای اقتصادی
در چنین شرایطی است که افزایش قیمت دارو، مستقیماً به بحران بیمهها منتهی شده است، بیمههای پایه و تکمیلی، که با کسری بودجه مزمن روبهرو هستند، دیگر قادر به پوشش کامل داروهای گرانقیمت نیستند. به گفته رئیس انجمن داروسازان ایران، بدهی بیمهها به داروخانهها از مرز ۱۴ هزار میلیارد تومان گذشته است.
در نتیجه، بسیاری از داروخانهها مجبورند دارو را نقدی بفروشند و سهم بیمهای را بعداً تسویه کنند. یکی از داروسازان در همین باره میگوید «ما ماهها باید منتظر بمانیم تا بیمه پول نسخههای بیماران را بدهد. در این مدت، نقدینگی نداریم و نمیتوانیم داروی جدید بخریم. داروخانهها عملاً طلبکار بزرگ نظام سلامت شدهاند.»از سوی دیگر، بیمهها برای کاهش بار مالی خود، بخشی از داروها را از فهرست پوشش خارج کردهاند. بهعنوان نمونه، در سال گذشته حدود ۱۲۰ قلم دارو از فهرست پوشش بیمه حذف شد و این تصمیم، فشار مضاعفی بر بیماران مزمن و سالمندان وارد کرده است.
راهی برای درمان نظام دارویی
بحران دارو در ایران، ترکیبی از سیاستهای غلط اقتصادی، تحریمهای خارجی، سوءمدیریت داخلی و فقدان شفافیت است. در چنین ساختاری، نه بیمار امنیت دارویی دارد، نه تولیدکننده انگیزهای برای بقا. کارشناسان نیز تأکید میکنند که هیچ راهحل کوتاهمدتی وجود ندارد.
راه برونرفت، تنها از مسیر اصلاحات عمیق میگذرد:
- تثبیت سیاست ارزی و تخصیص بهموقع ارز به دارو
- آزادسازی نسبی قیمتها همراه با پرداخت یارانه مستقیم به بیماران خاص
- شفافسازی زنجیره تأمین و مبارزه واقعی با انحصار و رانت
- افزایش سرمایهگذاری در تولید مواد اولیه داخلی
- تقویت بیمهها و تسویه سریع بدهی به داروخانهها
به گزارش اقتصاد ۲۴، تا زمانی که دارو از کالای حیاتی به ابزار سوداگری تبدیل شود، بیمار ایرانی همچنان میان داروخانهها سرگردان خواهد ماند و نسخههای بیدارو، سندی زنده از بیماری عمیق اقتصاد سلامت ایران خواهند بود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
لی جه-میونگ، رئیسجمهور کره جنوبی، در دیدار با دونالد ترامپ / Alex Brandon / AP
ترجمه: شریفزاده و آزاد
فارین افرز / ۱۷ اکتبر ۲۰۲۵
در ماه اوت، تنها چند روز پس از آنکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، در نشستی در آلاسکا استقبال کرد، تصویری قابلتوجه از کاخ سفید منتشر شد. ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، بهسرعت به واشنگتن رفت تا با ترامپ دیدار کرده و حمایت آمریکا از دفاع اوکراین در برابر تهاجم روسیه را تقویت کند. اما زلنسکی تنها نبود: در آن دیدار با ترامپ، رهبران فنلاند، فرانسه، آلمان، ایتالیا و بریتانیا نیز حضور داشتند، بههمراه دبیرکل اروپایی ناتو و رئیس کمیسیون اروپا. عکسی که از این گروه منتشر شد، تا حدی پاسخی بود به تصاویری که پیشتر از خوشوبش گرم ترامپ و پوتین در آنکوریج منتشر شده بود.
تصمیم رهبران اروپایی برای همراهی با زلنسکی، ترکیبی از شجاعت و عملگرایی را نشان میداد. برای آنها آسانتر بود که ترامپ را بهخاطر دعوت از پوتین به خاک آمریکا محکوم کنند یا در اروپا یک نشست جداگانه برگزار کرده واز روبرو شدن رفتار توهین آمیز احتمالی ترامپ در دفتر بیضیشکل کاخ سفید پرهیز کنند. اما چنین گزینههایی مستلزم آن بود که رهبران اروپایی باور داشته باشند میتوانند بدون تکیه بر قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک ایالات متحده، از پیروزی روسیه در اوکراین جلوگیری کنند (و امنیت کشورهای خود را تضمین نمایند). اما آنان میدانند که چنین کاری از توانشان خارج است.
بنابراین، آنها از نقاط قوت خود استفاده کردند—نخستوزیر ایتالیا، جورجیا ملونی، با نزدیکی ایدئولوژیک خود به ترامپ؛ نخستوزیر بریتانیا، کییر استارمر، با تماسهای نسبتاً مکرر خود با او؛ و رئیسجمهور فنلاند، الکساندر استاب، با رابطهٔ ویژهاش با ترامپ (که کموبیش بر مهارتش در بازی گلف استوار است). آنها با بهرهگیری از جذابیت، تشویق و گاهی فشار، تلاش کردند تا این رئیسجمهور نامتعارف آمریکا را در مسیر راهبردیِ درستتر هدایت کنند. نتیجه، توافقی بود برای ارسال سامانههای پیشرفتهٔ تسلیحاتی آمریکایی به اوکراین از طریق خریدهای ناتو، و حتی بررسی درخواست کییف برای دریافت موشکهای «تاماهاوک» توسط ترامپ.
برای رهبران اروپایی، این همکاری برای تشویق ترامپ به ادامهٔ پایبندی به متحدان آمریکا—و به کل نظام ائتلافی که خود ایالات متحده ساخته بود—نقطهٔ عطفی بود نسبت به دورهٔ اول ریاستجمهوری او. در آن زمان، رهبران اروپایی نقشهای فرعی داشتند: رأیدهندگانشان از ترامپ بیزار بودند و ویژگیهای شخصیشان توان برقراری ارتباط با او را محدود میکرد. درحالیکه آنها تقلا میکردند، نقش اصلیِ «مدیریت ترامپ» در شبکهٔ ائتلافهای آمریکا بر عهدهٔ رهبران آسیایی بود—و در میان آنان، شینزو آبه (Shinzo Abe)، نخستوزیر وقت ژاپن، این نقش را استادانه ایفا میکرد. عکسی معروف از نشست گروه هفت در کبک (Qubec) در سال ۲۰۱۸ این رویکرد آبه را بهخوبی نشان میدهد: در آن عکس، آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، در حالی دیده میشود که با بیصبری در برابر ترامپِ سرسخت یا بیاعتنا ایستاده است، درحالیکه امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، و ترزا می، نخستوزیر بریتانیا، بهنظر میرسد از مرکل پشتیبانی میکنند. در همان حال، آبه با چهرهای متفکر در کنار ترامپ ایستاده، حرکات بدن او را تقلید میکند و شاید در جستوجوی فرصتی است تا تنش را کاهش دهد.
تیم ترامپ در سال ۲۰۱۷ بدون هیچ طرح روشن و منسجمی برای راهبرد آسیایی خود در امورقاره آسیا وارد کاخ سفید شد، ازاینرو شینزو آبه به آنها کمک کرد تا چارچوب ژاپن با عنوان «منطقهٔ هند و اقیانوس آرام آزاد و باز» را بپذیرند. زمانی که ترامپ تهدید کرد که بر کرهٔ شمالی «آتش و خشم» نازل خواهد کرد، آبه حمایت ژاپن را اعلام کرد—اما در پشتصحنه شروطی را مطرح نمود که مشخص میکرد آیا واقعاً باید از نیروی نظامی استفاده شود یا نه. در حالی که بسیاری از رهبران جهان سعی میکردند از درگیری با رئیسجمهور غیرقابلپیشبینی آمریکا پرهیز کنند، آبه در طول دورهٔ نخست ترامپ ۲۰ دیدار حضوری، ۳۲ تماس تلفنی و پنج دور بازی گلف با او داشت. یکی از دیپلماتهای ژاپنی با طنز به من گفت: «در واقع بیست اجلاس نبود، بلکه همان یک اجلاس بود که بیست بار تکرار شد».
آبه درک کرده بود که قدرت آمریکا برای منافع ژاپن حیاتی است و تلاش کرد با مهارت فراوان آن را در مسیر مطلوب هدایت کند—و تا حد زیادی در این کار موفق بود. در دوران نخست ریاستجمهوری ترامپ، رهبران آسیایی نیز از او الگو گرفتند. نارندرا مودی Narendra Modi ، نخستوزیر هند، توانست ترامپ را در سال ۲۰۱۹ به تگزاس بکشاند تا در مراسمی با حضور ۵۰ هزار نفر از اعضای جامعهٔ مهاجران هندی شرکت کند؛ این گردهمایی عنوان «Howdy, Modi» داشت. اسکات موریسون Scott Morrison، نخستوزیر استرالیا، و جو هاکی Joe Hockey، سفیر او در واشنگتن، با معاون رئیسجمهور وقت، مایک پنس، و تیم امنیت ملی ترامپ روابط نزدیکی برقرار کردند تا در زمینهٔ راهبرد چین و تعامل در اقیانوس آرام جنوبی هماهنگ بمانند. حتی مون جائه-این Moon Jae-in، رئیسجمهور وقت کرهٔ جنوبی که از جناح چپ سیاسی میآمد و در ظاهر شریکی غیرمحتمل برای ترامپ بود، اما در کنار رئیسجمهور آمریکا قرار گرفت تا او را به دیپلماسی با کرهٔ شمالی تشویق کند.
اما در دورهٔ دوم ریاستجمهوری ترامپ، رهبران آسیایی برای مدیریت روابط ائتلافی خود با او با دشواری روبهرو شدهاند. هیچکس نتوانسته جای خالی آبه را پر کند—رهبری که در سال ۲۰۲۰ بهدلیل بیماری استعفا داد و در سال ۲۰۲۲ ترور شد. این امر از چند جهت شگفتانگیز است. از یک سو، رویکرد کنونی ترامپ به منطقه، از برخی لحاظ بیش از گذشته به نوعی راهبرد «آسیا نخست» شباهت دارد. علاوه بر این، نظرسنجیهای سال ۲۰۲۴ نشان داد که در استرالیا، هند، ژاپن و کرهٔ جنوبی، مردم در ابتدا نسبت به بازگشت ترامپ به قدرت ، بسیار کمتر از اروپاییها نگران بودند. همچنین، نمیتوان سکوت نسبی رهبران آسیایی را به موقعیت سیاسی آنها نسبت داد: چون رهبران اروپایی نیز وضعیت سیاسی بهتری ندارند—میزان محبوبیت کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، و فریدریش مرِتس، صدراعظم آلمان، پایین است، و امانوئل مکرون در فرانسه بهسختی قدرت را حفظ کرده است. درست است که رهبران اروپایی بهواسطهٔ جنگ اوکراین انگیزهٔ بیشتری برای حفظ رابطهٔ دوسوی آتلانتیک دارند، اما این موضوع بهتنهایی نمیتواند رویکرد منفعل رهبران آسیایی را توضیح دهد، بهویژه با توجه به افزایش تهدیدهای نظامی و اقتصادی از سوی چین.
با از دست رفتن «نجواگر ترامپ» ، یعنی آبه، آسیا در رابطهاش با ایالات متحده تا حدی بیسکان به نظر میرسد. ممکن است این نقش توسط رهبر تازه منتخب ژاپن، سانائه تاکایچی Sanae Takaichi، پر شود—شاگرد سیاسی آبه که بسیاری از دیدگاههای او را سهیم است (هرچند آیندهٔ سیاسی او پس از جدایی شریک اصلی ائتلاف حزبش در ۱۰ اکتبر در هالهای از ابهام قرار دارد). اما تا الان، در دورهٔ دوم ترامپ، هیچ متحد آسیایی نتوانسته است رابطهای به اندازهٔ آبه با رئیسجمهور آمریکا برقرار کند. در نتیجه، راهبرد ایالات متحده در آسیا همچنان مبهم مانده و رهبران آسیایی از مزایای کامل شراکت با آمریکا—از جمله امنیت بیشتر در برابر چین—بیبهرهاند.
بدون آبه
در محافل خصوصی، یکی از عواملی که مقامهای آسیایی بارها برای توضیح انفعال اخیر خود به آن اشاره میکنند، فرآیند سیاستگذاری در دولت دوم ترامپ است—فرآیندی که از دورهٔ نخست او بسیار آشفتهتر و غیرقابلپیشبینیتر شده است. در آن زمان، آنها میتوانستند روی شرکای قابلاعتماد و بانفوذی در داخل دولت حساب کنند، از جمله هربرت ریموند مک مسترH. R. McMaster ، مشاور امنیت ملی؛ مایک پمپئو، وزیر امور خارجه؛ و مت پاتینجر Matt Pottinger، مدیر ارشد امور آسیا در شورای امنیت ملی. اما این بار، بهدلیل تصفیههای دورهای دولت از بهاصطلاح «جهانیگرایان» و نقش تضعیف شدهٔ شورای امنیت ملی، متحدان آمریکا دشوارتر میتوانند تشخیص دهند در مسائل کلیدی به کجا و به چه کسی باید مراجعه کنند، یا انتظار داشته باشند که همتایانشان در واشنگتن بدون آگاهی از موضع شخص ترامپ ابتکار عملی نشان دهند.
سیاستهای تعرفهای ترامپ نیز رهبران آسیایی را چنان نگران کرده است که حتی اظهاراتش در دورهٔ نخست ریاست جمهوری اش دربارهٔ جنگ و صلح با کرهٔ شمالی چنین نگران کننده نبود. استرالیا میتواند بهراحتی تعرفههای ده درصدی وضعشده از سوی دولت آمریکا را تحمل کند، اما ترامپ تهدید کرده است که در صورت عدم افزایش پرداخت استرالیا برای داروهای تولیدشده در ایالات متحده، تعرفهٔ ۲۰۰ درصدی بر داروها—که موضوعی بسیار حساس در سیاست داخلی استرالیاست—اعمال خواهد کرد. در همین حال، توکیو با وجود نارضایتی، با تعرفهٔ ۱۵ درصدی بر صادرات ژاپن با آمریکا کنار آمده است، اما تعرفهٔ ۱۰۰ درصدی بر نیمههادیها که ترامپ از آن سخن گفته، میتواند برای شرکتهای ژاپنی فاجعهبار باشد. در سوی دیگر، هند نیز از اینکه باید برای خرید نفت روسیه تعرفهٔ ۵۰ درصدی بپردازد، در حالیکه ترامپ در آلاسکا با پوتین گرم گرفته و تهدید به تحریمهای بیشتر علیه مسکو را کنار گذاشته، خشمگین و سردرگم است.
دلایل اینکه این نارضایتی به تلاشهای جدیتر برای مدیریت رابطه با ترامپ منجر نشده، در هر کشور متفاوت است. در ژاپن، مشکل اصلی ضعف سیاسی حزب حاکم لیبرال دموکرات است. با وجود نارضایتی از تعرفهها و نتایج نظرسنجیهایی که نشان میدهد تنها ۱۶ درصد از مردم ژاپن به ترامپ اعتماد دارند، حمایت عمومی از ائتلاف ژاپن و آمریکا همچنان ۹۰ درصد یا بیشتر باقی مانده است—عمدتاً به دلیل احساس تهدید مشترک از جانب چین. افکار عمومی ژاپن اگر میتوانست، همان رویکرد آبه را انتخاب میکرد، اما هیچکس با قدرت سیاسی داخلی یا درایت او در تعامل با ترامپ ظهور نکرده است. موفقیتهای اولیهٔ شیگرو ایشیبا Shigeru Ishiba’s ، نخستوزیر پیشین ژاپن، در دیدار فوریهاش با ترامپ، بهدلیل تعرفههای آمریکا و جایگاه ضعیف او در حزب خود از بین رفت (او در اوایل سپتامبر استعفا داد و انتخابات اکتبر را رقم زد). جانشین او، سانائه تاکایچی، محافظه کارتر است و از رویکرد «اول ژاپن» حمایت میکند و دیدگاههای تندتری دربارهٔ چین دارد—دیدگاههایی که میتواند با سیاستهای دولت ترامپ همخوانی داشته باشد.
بااینحال، ترامپ در آستانهٔ سفر برنامهریزیشدهٔ خود به پکن در سال ۲۰۲۶ در حال نرمتر کردن موضعش نسبت به چین است و امیدوار به دستیابی به توافق تجاری مثبتی با شی جینپینگ، رهبر چین، میباشد. اگر تاکایچی (Takaichi) در ژاپن نخست وزیر شود، احتمالاً در هفتههای آینده در حاشیهٔ اجلاس همکاری اقتصادی آسیا-اقیانوس آرام (APEC) در کرهٔ جنوبی برای نخستینبار با ترامپ دیدار خواهد کرد. او بهتر است مانند آبه ، به ترامپ دربارهٔ چین هشدار دهد، اما چنین هشداری در شرایط تغییر اولویتهای ترامپ توام با ریسک میباشد. اگر ترامپ بهنفع روابط آمریکا و چین، تاکایچی را نادیده بگیرد، تاکاچی در داخل کشور با مشکلات سیاسی روبهرو خواهد شد.
اما اعلامیهٔ پکن در ۹ اکتبر مبنی بر گسترش محدودیتهای صادرات فلزات خاکی کمیاب—که برای تولیدات فناوری حیاتیاند—باعث شد ترامپ واکنشی تند نشان دهد: او تهدید کرد تعرفهٔ ۱۰۰ درصدی دیگری بر واردات چین وضع خواهد کرد و حتی لغو دیدار خود با شی در اجلاس APEC را مطرح کرد. قرار است ترامپ در پایان اکتبر به ژاپن سفر کند و تاکایچی ممکن است بتواند از این تنش تازه میان ترامپ و شی به نفع خود استفاده کند—اما تنها در صورتی که او ابتدا بتواند اوضاع سیاسی داخلی کشورش را سامان دهد.
استرالیا، کرهٔ جنوبی و هند در آزمون ترامپ
آنتونی آلبانیزی (Anthony Albanese)، نخستوزیر استرالیا، در داخل کشور از موقعیت سیاسی قدرتمندی برخوردار است؛ او در انتخابات سراسری ماه مه، محافظهکاران را بهشدت شکست داد. بااینحال، با وجود چند تماس تلفنی با ترامپ و یک دیدار تبلیغاتی در حاشیهٔ مجمع عمومی سازمان ملل، رابطهٔ او با رئیسجمهور آمریکا همچنان با فاصله و محتاطانهتر از همتایانش در ژاپن یا کرهٔ جنوبی باقی مانده است.
آلبانیزی قرار است در تاریخ ۲۰ اکتبر برای نخستین دیدار رسمی خود با ترامپ به کاخ سفید برود. او از مزیت ائتلاف دیرینهٔ میان استرالیا و ایالات متحده برخوردار است—ائتلافی که از جنگ جهانی اول تاکنون در همهٔ درگیریهای بزرگ آمریکا ادامه داشته است. دو کشور در حوزهٔ دفاعی و اشتراک اطلاعات امنیتی نیز همکاری نزدیکی دارند؛ (موضوعی که در رقابت فزاینده با چین برای هر دو اهمیت بیشتری یافته است) . بر اساس توافق آکوس (AUKUS) که در سال ۲۰۲۱ امضا شد، استرالیا پذیرفت چند زیردریایی هستهای از نوع «ویرجینیا» ساخت آمریکا خریداری کند. تمرین نظامی دوجانبهٔ امسال دو کشور با عنوان Talisman Sabre نیز بزرگترین رزمایش از زمان آغاز برنامه در سال ۲۰۰۵ بود. افزون بر این، کانبرا Canberra آماده است تا برای تأمین زنجیرههای عرضهٔ مواد معدنی حیاتی—با توجه به منابع گستردهٔ معدنی خود—با واشنگتن همکاری کند.
بااینحال، در این اتحاد نیز نغمههای ناساز وجود دارد که دو رهبر باید مدیریت کنند. تصمیم پنتاگون برای بازنگری در ارزش توافق آکوس باعث نگرانی مقامهای استرالیایی شد؛ مایک هاکبی، سفیر آمریکا در اسرائیل، از استرالیا بهدلیل بهرسمیت شناختن کشور فلسطین انتقاد تندی کرد؛ و دو دولت در مواضع خود دربارهٔ تغییرات اقلیمی فاصلهٔ زیادی دارند. دولت کارگر آلبانیزی در واکنش به تهدید چین، لحن ملایمتری نسبت به آمریکا در پیش گرفته و بر ثبات روابط با پکن تأکید دارد—البته، اگر رویکرد ترامپ نسبت به چین همچنان تغییر کند، این امر میتواند برای آلبانیزی مزیتآور باشد. ترامپ در جناح چپ حزب کارگر استرالیا بسیار نامحبوب است—طبق نظرسنجیهای «پیو»، دیدگاههای منفی نسبت به ترامپ در استرالیا بسیار شدیدتر از سایر نقاط آسیا است—و برخی مشاوران آلبانیزی معتقدند او باید در تعامل با رئیسجمهور آمریکا پروفایل پایینتری حفظ کند. بااینحال، آلبانیزی بر انجام نخستین دیدار رسمی خود در واشنگتن پایبند است، دیداری که فرصتی برای جلب توجه ترامپ به مشارکت عمیقتر در منطقه، بهویژه در آسیای جنوبشرقی و اقیانوس آرام فراهم میکند—مناطقی که تحت فشار چیناند و برای امنیت استرالیا حیاتی محسوب میشوند.
در کرهٔ جنوبی، بهنظر میرسید که میان ترامپ و لی جائه-میونگLee Jae-myung ، رئیسجمهور جدید این کشور که در ماه ژوئن انتخاب شد، نوعی رابطهٔ غافلگیرکننده اما کارآمد شکل گیرد. لی در دیدار خود در ۲۵ اوت در دفتر بیضیشکل کاخ سفید، عملکردی عالی داشت—او ترامپ را از تعهد سرمایهگذاریهای کرهٔ جنوبی در اقتصاد آمریکا مطمئن کرد و سطح تعرفهها را کاهش داد. گرچه لی از جناح چپ پیشرو میآید و تیم او متشکل از مشاورانی است که از فعالان جنبشهای دموکراسیخواه دههٔ ۱۹۸۰ (با گرایشهای گاه ضدآمریکایی و حتی طرفدار کرهٔ شمالی) بودهاند، اما در سیاست خارجی عملگرایی واقعگرایانهای نشان داده و مصمم است روابط با آمریکا و ژاپن را تقویت کند. بااینحال، در سپتامبر، مأموران ادارهٔ مهاجرت و گمرک آمریکا (ICE) به کارخانهٔ هیوندای در ایالت جورجیا یورش بردند و کارگران دارای اقامت غیرقانونی را بازداشت نمودند . تصویری که از بیش از ۳۰۰ کارمند کرهای در حال انتقال بهعنوان بازداشتی پخش شد، خشم عمومی در کرهٔ جنوبی را برانگیخت؛ مردمی که تازه به آنها گفته شده بود روابط واشنگتن و سئول در حال تقویت است. در کره جنوبی، حمایت از اتحاد آمریکا و کرهٔ جنوبی حدود ۹۰ درصد بود، اما اکنون صداهای ضدآمریکایی در میان حلقهٔ مترقی اطراف لی جسورتر شدهاند، و روابط شخصی او با ترامپ نیازمند ترمیم است. حضور ترامپ در اجلاس APEC در پایان ماه میتواند فرصتی برای آشتی میان دو طرف باشد—اگر هر دو بتوانند از آن بهرهبرداری کنند.
شاید هیچ متحد آمریکایی به اندازهٔ نارندرا مودی، نخستوزیر هند، از بازگشت ترامپ به قدرت مطمئن نبود—و هیچکس نیز تا این اندازه مایوس نشده است. افزون بر تعرفههای ۵۰ درصدی اعمالشده علیه هند، ترامپ با نسبت دادن کاملِ پایان درگیری نظامی ماه مه میان هند و پاکستان به خود و سپس دعوت از فرمانده ارتش پاکستان به کاخ سفید، خشم دهلینو را برانگیخت. از نگاه بسیاری در هند، این رفتار یادآور سیاست منطقهای واشنگتن ۲۵ سال پیش است—زمانی که آمریکا هنوز شراکت راهبردی با هند را شکل نداده بود. مودی میتوانست مانند آبه رفتار کند و این بیاعتناییها را نادیده بگیرد و در عوض، بکوشد تا ترامپ را به مسیر بهتری هدایت کند؛ اما چنین رویکردی با شخصیت مودی سازگار نیست. اکنون که اکثریت حزب او در پارلمان کاهش یافته و اقتصاد هند نیز با کندی رشد مواجه است، او با وضعیت سیاسی داخلی دشوارتری نسبت به دورهٔ نخست ترامپ روبهرو است. ترامپ در ۱۷ سپتامبر تولد مودی را تبریک گفت و مودی نیز با گرمی پاسخ داد، اما اگر غیبت احتمالی ترامپ در اجلاس سران گروه چهارجانبه (Quad) که قرار است اواخر امسال در هند برگزار شود، نشانهای باشد، روابط میان واشنگتن و دهلینو بهنظر میرسد برای مدتی همچنان سرد و شکننده باقی بماند.
برانگیخته از سوی پکن
رویکرد منظم و حسابشدهی شینزو آبه در تعامل با دونالد ترامپ – و در رقابت با چین – چارچوب مفهومی لازم را برای شکلدهی به یک راهبرد آسیایی منسجم فراهم کرد؛ راهبردی که نهتنها به نفع ژاپن، بلکه در قالب نسخهی آمریکایی مفهوم «چهار چوب سیاسی باز و آزاد در منطقهی هند و اقیانوس آرام» نیز تعبیر شد. نشست ماه اوت میان ترامپ و رهبران اروپایی هدف مشابهی را دنبال میکرد: ثباتبخشی به سیاست آمریکا در قبال اوکراین، حفظ ولودیمیر زلنسکی در میدان نبرد و تقویت امنیت اروپا، علیرغم استقبال ترامپ از ولادیمیر پوتین در آلاسکا.
با این حال، در غیاب مدیری ماهر چون آبه، مسیر سیاست آسیایی ترامپ همچنان نامطمئن و مبهم است. برخی از اعضای دولت کنونی آمریکا همانند دولت نخست ترامپ، از جاهطلبیهای هژمونیک چین ابراز نگرانی میکنند؛ اما گروهی دیگر – از جمله خود ترامپ – دیپلماسی با پکن را فرصتی برای انعقاد توافقهای تجاری کوتاهمدت میدانند و مایلاند سایر دغدغههای امنیتی یا سیاسی را موقتاً نادیده بگیرند. در شرایطی که برخی از ارکان کلیدی ساختار امنیتی آمریکا در آسیا – مانند ائتلاف چهارجانبه (Quad) – در حال فروریختن است، متحدان واشنگتن در منطقه ،از آمریکا میخواهند که حضور و تعهد خود در منطقهی هند و اقیانوس آرام را افزایش دهد؛ بهویژه پس از آنکه کاهش گستردهی کمکهای توسعهای ایالات متحده، زمینه را برای نفوذ و فشار اقتصادی چین در این منطقه فراهم کرد.
دولت دوم ترامپ بیتردید سختتر از دورهی نخست قابل مدیریت است، چراکه رئیسجمهور به تعرفهها علاقه دارد و رفتاری غیرقابلپیشبینی از خود نشان میدهد. در حال حاضر هیچ رهبر آسیایی از قدرت سیاسی داخلی و مهارت دیپلماتیک مشابه آبه برخوردار نیست. با این حال، نبود شخصیتی چون آبه در میان رهبران آسیایی نباید تداوم یابد. رهبران آسیا اکنون نسبت به سال ۲۰۱۷ انگیزهی بیشتری برای حفظ نقش فعال واشنگتن در معادلات منطقهای دارند، زیرا تنها ایالات متحده از ترکیب قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک لازم برای حفظ امنیت و بازدارندگی در برابر جاهطلبیهای پکن برخوردار است. با وجود پیشبینیناپذیری ترامپ، چند عضو کلیدی دولت او آمادهاند تا تعامل خود با آسیا را گسترش دهند؛ اما این بار، ابتکار عمل به احتمال زیاد تنها از سوی شخص رئیسجمهور آغاز خواهد شد. بنابراین، روابط شخصی با ترامپ برای قدرتهای آسیایی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. رهبران آسیا باید، همانگونه که همتایان اروپاییشان آموختهاند، از ترکیبی از سیاستورزی، اقناع و همسویی سیاسی برای حفظ پیوند با واشنگتن استفاده کنند تا ایالات متحده همچنان بازیگر اصلی در صحنهی آسیا باقی بماند.
_______________
مایکل جی. گرین، مدیرعامل مرکز مطالعات ایالات متحده در دانشگاه سیدنی و دارنده کرسی هنری ای. کیسینجر در مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی است.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
وال استریت ژورنال (The Wall Street Journal)
۳۰ اکتبر ۲۰۲۵ / ۸ آبان ۱۴۰۴
گروه شبهنظامی لبنانی حزبالله در حال بازسازی توان تسلیحاتی و نیروهای آسیبدیده خود است؛ اقدامی که نقض مفاد توافق آتشبس محسوب میشود و احتمال ازسرگیری درگیری با اسرائیل را افزایش داده است. این موضوع از سوی افرادی مطرح شده که به اطلاعات سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل و کشورهای عربی دسترسی دارند.
بر اساس این اطلاعات، حزباللهِ مورد حمایت ایران در حال انباشت دوباره راکت، موشکهای ضدتانک و توپخانه است. به گفته برخی منابع، بخشی از این تسلیحات از طریق بنادر و مسیرهای قاچاقی که از داخل سوریه عبور میکنند ــ هرچند ضعیف اما همچنان فعالاند ــ وارد لبنان میشود. یکی از این افراد همچنین گفته است که حزبالله شخصاً بخشی از سلاحهای جدید خود را تولید میکند.
این روند تجدید تسلیحاتی، توافقی را که یک سال پیش به جنگ دوماهه اسرائیل با حزبالله پایان داد، تحت فشار قرار داده است. طبق مفاد این توافق، لبنان موظف است در مناطقی از کشور خلع سلاح حزبالله را آغاز کند و سپس بر اساس توافق پیشین، این روند را به سراسر کشور گسترش دهد. با این حال، حزبالله تا کنون از اجرای آن سر باز زده و اعلام کرده است که سلاحهایش برای دفاع از حاکمیت لبنان ضروری است.
به گفته منابع آگاه، اسرائیل که از زمان امضای توافق آتشبس در نوامبر گذشته بیش از هزار حمله علیه مواضع حزبالله انجام داده و اطلاعات لازم را برای کمک به ارتش لبنان در جهت خلع سلاح این گروه در اختیار بیروت گذاشته است، اکنون صبر خود را از دست میدهد. یکی از این منابع گفت، یافتههای اطلاعاتی جدید خشم مقامهای اسرائیلی را برانگیخته، زیرا ظرف چند ماه موضوع از «خلع سلاح حزبالله» به «مسلح شدن مجدد حزبالله» تغییر کرده است.
تام باراک (Tom Barrack)، سفیر آمریکا در ترکیه و از فرستادگان ارشد واشنگتن در امور لبنان و سوریه، در اکتبر گفت: «اگر بیروت به تردید خود ادامه دهد، اسرائیل ممکن است به اقدام یکجانبه دست بزند ــ و پیامدهای آن بسیار سنگین خواهد بود.»
رهبران لبنان از طریق میانجیهای عرب و آمریکایی از اسرائیل خواستهاند بردباری به خرج دهد و اعلام کردهاند که آماده افزایش همکاری و تبادل اطلاعات امنیتی با اسرائیل هستند، هرچند دو کشور هنوز از نظر رسمی در وضعیت جنگی قرار دارند.
دفتر نخستوزیر لبنان از اظهارنظر در اینباره خودداری کرد و نهاد ریاستجمهوری و ارتش نیز به درخواستها برای توضیح پاسخ ندادند. مقامهای حزبالله هم از اظهارنظر خودداری کردند.
دشواری خلعسلاح حزبالله
نعیم قاسم، دبیرکل کنونی حزبالله، در گفتوگویی تلویزیونی که در اکتبر از شبکهای وابسته به این گروه پخش شد، گفت باید میان ارتش لبنان و حزبالله هماهنگی وجود داشته باشد، اما هر گونه تلاش برای خلع سلاح این گروه باید با مقاومت روبهرو شود. او افزود حزبالله در پی آغاز جنگی جدید با اسرائیل نیست و از زمان آغاز آتشبس از واکنش نظامی مستقیم به حملات اسرائیل در لبنان خودداری کرده است.
این بنبست نشان میدهد که سرکوب کامل یک گروه نظامی ریشهدار با پشتوانه مردمی تا چه اندازه دشوار است، حتی زمانی که این گروه بهشدت آسیب دیده باشد.
این دشواریها در نوار غزه نیز مشهود است، جایی که جنبش حماس در برابر درخواستها برای خلع سلاح و واگذاری قدرت مقاومت میکند؛ دو شرط اصلی توافق پرزیدنت ترامپ برای پایان دادن به جنگ دوساله در این منطقه.
حماس در جریان جنگ هزاران نیروی خود را از دست داد و با نارضایتی گسترده مردم غزه روبهرو شد که این گروه را مسئول ویرانیهای فراگیر میدانند. با این حال، اندکی پس از آغاز آتشبس که نزدیک به سه هفته از آن میگذرد، حماس اقدام به سرکوب مخالفان داخلی برای تحکیم قدرت خود کرد و از آن زمان بارها با نیروهای اسرائیلی درگیر شده است.
حزبالله که بیش از چهار دهه پیش در میان جامعه شیعی لبنان شکل گرفت، تاکنون از چندین نبرد با اسرائیل جان سالم به در برده است. این گروه پس از حملات مرگبار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بار دیگر نبردی تازه را آغاز کرد و با شلیک تقریباً روزانه راکت به خاک اسرائیل، موجب تخلیه شهرکهای شمال این کشور شد. پاسخ اسرائیل در پاییز گذشته ــ شامل هزاران حمله هوایی به مواضع حزبالله و انفجار همزمان هزاران دستگاه بیسیم و پیجر متعلق به این گروه ــ از جمله سنگینترین ضربات در تاریخ درگیریهای دو طرف بود.
توافق آتشبس نوامبر گذشته تصریح میکند که روند خلع سلاح باید از جنوب رودخانه لیتانی آغاز شود؛ منطقهای به عمق حدود ۲۰ مایل که تقریباً به موازات مرز لبنان و اسرائیل امتداد دارد. ژوزف عون، رئیسجمهور لبنان، و نواف سلام، نخستوزیر این کشور، هر دو بهطور علنی خواستار خلع سلاح حزبالله در سراسر خاک لبنان و در اختیار داشتن انحصار استفاده از زور توسط دولت شدهاند.
دولت لبنان در جنوبترین نواحی کشور، که سالها در کنترل حزبالله بوده و سال گذشته هدف حملات سنگین زمینی و هوایی اسرائیل قرار گرفت، در برچیدن مواضع و جمعآوری تسلیحات حزبالله پیشرفتهایی حاصل کرده است. در بسیاری موارد، این روند با رضایت حزبالله انجام شده است.
اما در سایر مناطق دارای نفوذ قابلتوجه حزبالله — مانند حومه جنوبی بیروت و دره بقاع در شرق لبنان —پیشرفت چندانی مشاهده نمیشود، زیرا این گروه شبهنظامی در برابر روند خلع سلاح مقاومت میکند.
دولت لبنان گرفتار در وضعیتی خاکستری
رهبران لبنان در موقعیت حساسی قرار دارند. ارتش این کشور از نظر نیروی انسانی نسبت به حزبالله ضعیفتر است. منزوی کردن سیاسی حزبالله میتواند باعث احساس حاشیهنشینی در میان جمعیت شیعه شود که صدها هزار نفر از آنان از حزبالله حمایت میکنند و پیوندشان با دولت مرکزی را سستتر کند. رهبران لبنانی بیم دارند که رویارویی مستقیم، کشور را بار دیگر به ورطه جنگ داخلی بکشاند — جنگی که بخش بزرگی از نیمه دوم قرن بیستم لبنان را درگیر خود کرده بود.
راندا سلیم، پژوهشگر مؤسسه سیاست خارجی وابسته به دانشگاه جانز هاپکینز و کارشناس حلوفصل منازعات، گفت: «ارتش لبنان نه علاقه دارد و نه آمادگی رویارویی نظامی با حزبالله را دارد.»
او افزود: «ما در وضعیتی خاکستری گرفتار شدهایم. دولت لبنان میگوید تصمیم به خلع سلاح حزبالله گرفته و آن را در جنوب لیتانی اجرا میکند، اما هیچ برنامه مشخص و عینیای برای آنچه در شمال لیتانی رخ خواهد داد وجود ندارد.»
افزایش ناامیدیها نشان میدهد که تبدیل توقف درگیریهای شدید به صلحی پایدار تا چه اندازه دشوار است و همزمان محدودیتهای استفاده از زور برای خلع سلاح گروهها را نیز آشکار میسازد.
سلیم همچنین گفت: «اسرائیل برای رسیدن به هدف خود چه کار بیشتری میتواند انجام دهد که تاکنون نکرده است؟ آیا قرار است دوباره به جنوب حمله کند؟ یا به بیروت بیاید و نیروهای حزبالله را در آنجا شکار کند؟»
طبق دادههای سازمان ثبت و تحلیل درگیریها (ACLED)، اسرائیل از زمان پایان درگیریها در نوامبر سال گذشته تاکنون حدود هزار حمله هوایی و بیش از پانصد گلولهباران توپخانهای علیه لبنان انجام داده است. مقامات اسرائیلی اعلام کردهاند که این حملات متوجه اهداف حزبالله در اطراف بیروت و سایر مناطق بوده است. بنا بر گفته یک مقام ارشد غربی، ایالات متحده اسرائیل را به خویشتنداری دعوت نکرده است.
اسرائیل همچنین نیروهایی را در چندین موقعیت در جنوب لبنان مستقر کرده است. حزبالله تاکنون واکنش نظامی قابل توجهی نشان نداده است.
صدای وزوز پهپادهای اسرائیلی تقریباً در سراسر بخشهای مختلف لبنان شنیده میشود. طبق گزارش سازمان بینالمللی مهاجرت در اکتبر، بیش از ۶۰ هزار نفر هنوز پس از فرار از خانههای خود در جریان درگیریها آواره ماندهاند. تلاشها برای بازسازی مناطقی که در اثر حملات اسرائیل آسیب دیدهاند، متوقف شده است؛ زیرا هم حزبالله و هم دولت لبنان با کمبود منابع مالی روبهرو هستند و کشورهای غربی و عربهای حوزه خلیج فارس نیز تا زمانی که روند خلع سلاح پیشرفت بیشتری نکند، از تأمین منابع مالی خودداری میکنند.
مقامات حزبالله در گفتوگو با روزنامه «والاستریت ژورنال» در اوایل امسال گفتند که اگرچه این گروه در نتیجه کارزار نظامی اسرائیل تضعیف شده، اما در صورت تصمیم، همچنان قادر به تجدید قوای نظامی است. آنان تأکید کردند که تسلیحات حزبالله عامل قدرت برای لبنان است، زیرا ارتش این کشور — که یکی از ضعیفترین نیروهای نظامی در خاورمیانه محسوب میشود — توان دفاع از لبنان در برابر اسرائیل را ندارد.
بر اساس گزارش منابع اطلاعاتی عربی، حزبالله در حال بازگشت به ساختار عملیاتی غیرمتمرکزتری است؛ مشابه شیوهای که در دهه ۱۹۸۰ از آن استفاده میکرد و نیز مشابه تغییری که حماس در غزه در تاکتیکهای خود ایجاد کرده است. با وجودی که هر دو گروه نیروهای تازهنفس برای جایگزینی اعضای از دسترفته جذب کردهاند، ساختار فرماندهی نظامی آنان هنوز در آشفتگی است. با این حال، به گفته منابع اطلاعاتی، هیچیک نشانهای از تسلیم شدن بروز ندادهاند.
سلیم در پایان گفت: «حزبالله احساس نمیکند که شکست خورده است. هنوز بر این باور است که میتواند دوباره خود را بازسازی کند، و همچنان از حمایت منطقهای ایران برخوردار است.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، روز پنجشنبه ۳۰ اکتبر (۸ آبان ۱۴۰۴) در گزارشی به کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل (کمیته حقوق بشر) گفت مردم ایران قربانی دو جبههاند: «از یکسو حملات نظامی خارجی و از سوی دیگر تشدید سرکوب داخلی از سوی حکومت خودشان.»
مای ساتو در گزارش خود اعلام کرد که اسرائیل احتمالاً در جریان عملیات نظامی خود در ماه ژوئن، قوانین بینالمللی را نقض کرده است. همزمان تهران پس از درگیری (جنگ ۱۲ روزه)، سرکوب را گسترش داد و صدها اعدام انجام داد و محدودیتهای جدیدی بر مخالفتها اعمال کرد.
این گزارش که توسط مای ساتو تهیه شده و تاریخ ۲۶ اوت را دارد، روز پنجشنبه به مجمع عمومی سازمان ملل ارائه شد و تحولات از ژانویه تا ژوئیه ۲۰۲۵ را پوشش میدهد.(متن کامل گزارش در وبسایت سازمان ملل)
مای ساتو در این گزارش از «وخامت عمیقاً نگرانکننده» وضعیت حقوق بشر سخن گفته و به بازداشتهای خودسرانه، شکنجه، تبعیض و دیگر اشکال خشونت دولتی اشاره کرده است.
حملات اسرائیل «اصول کلیدی» حقوق بینالملل را نقض کرد
در گزارش آمده است که حملات اسرائیل و ایالات متحده بین ۱۳ تا ۲۴ ژوئن به زیرساختهای نظامی، هستهای و غیرنظامی ایران — از جمله زندان اوین در تهران — حدود ۱۱۰۰ کشته، از جمله ۱۰۲ زن و ۴۵ کودک، و بیش از ۵۶۰۰ مجروح بر جای گذاشت.
گزارش افزود که منابع غیردولتی تخمین زدهاند بین ۴۰ تا ۶۰ درصد کشتهشدگان غیرنظامی بودهاند.
«اسرائیل بیش از ۲۱۰ مرکز تجاری، ۱۶ مرکز آموزشی، ۱۷ تأسیسات انرژی، نزدیک به ۱۰ هزار واحد مسکونی و ۲۳ مرکز درمانی، از جمله بیمارستانهایی در کرمانشاه و تهران را هدف قرار داد»، گزارش تأکید کرد.
مای ساتو گفت: «به نظر میرسد اصول بنیادین حقوق بشردوستانه بینالمللی نقض شده باشد، از جمله لزوم تمایز بین نظامیان و غیرنظامیان، رعایت تناسب در اقدامات نظامی و به حداقل رساندن آسیبهای پیشبینیشده به غیرنظامیان و زیرساختهای غیرنظامی».
وی ترور ۱۴ دانشمند هستهای توسط اسرائیل را «کشتن غیرقانونی» توصیف کرد.
حملاتی که اسرائیل و ایالات متحده آن را ضربهای کلیدی به دشمن منطقهای خود و موهبتی برای امنیت بینالمللی توصیف کردند، توسط وی محکوم شد.
«گزارشگر ویژه تأکید میکند که حملات مسلحانه به تأسیسات هستهای هرگز نباید رخ دهد، زیرا ممکن است مواد رادیواکتیو آزاد شود و پیامدهای فاجعهبار انسانی و زیستمحیطی به همراه داشته باشد».
این حملات باعث شد مجلس ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) را تعلیق کند و قوانینی برای گسترش جرایم جاسوسی و محدود کردن فعالیت خبرنگاران و گروههای مدنی تصویب کند.
افزایش «هشداردهنده» اعدامها در ایران
ساتو گفت استفاده ایران از مجازات اعدام به سطوح «هشداردهنده» رسیده و به طور میانگین روزانه سه تا چهار اعدام انجام شده است.
بیش از ۷۰۰ نفر در دوره گزارششده اعدام شدند، از جمله حداقل ۹۸ بلوچ، ۴۲ کرد و ۸ عرب، همراه با افزایش اعدام اتباع افغان.
نیمی از اعدامها به جرایم مرتبط با مواد مخدر مربوط بود، پس از آن قتل و اتهامات «امنیتی»، از جمله جاسوسی برای اسرائیل.
ساتو گفت اعدامها با «نقض رویههای قضایی» انجام شده و مقامات تنها ۸ درصد موارد را علنی کردهاند و اکثر آنها بدون اعلام باقی مانده است.
شکنجه، قطع عضو و بدرفتاری در زندان
گزارش به مواردی از شکنجه، خشونت جنسی و محرومیت از مراقبتهای پزشکی در بازداشت اشاره کرد. در آن به قطع چهار انگشت هر دست سه مرد به نامهای هادی رستمی، مهدی شرفیان و مهدی شهیوند که به اتهام سرقت محکوم شده بودند، در زندان مرکزی ارومیه در ماه ژوئیه، به عنوان «مثله کردن مورد تأیید دولت» اشاره شده است.
پس از حملات اسرائیل به زندان اوین در ۲۳ ژوئن که حدود ۸۰ کشته بر جای گذاشت، زندانیان به مراکز شلوغ و غیربهداشتی منتقل شدند، گزارش افزود که سرنوشت چندین بازداشتی همچنان نامعلوم است.
سرکوب رسانهها و فعالان مدنی
ساتو گفت مقامات در جریان تشدید تنش در ژوئن بیش از ۲۱ هزار نفر را بازداشت کردند، در آنچه وی «سرکوب گسترده فضای مدنی» توصیف کرد.
قوه قضائیه همچنین پیامکهای هشداردهندهای برای شهروندان ارسال کرد و تهدید به پیگرد قانونی کرد کسانی که با آنچه «صفحات رژیم صهیونیستی» در شبکههای اجتماعی نامید، تعامل کنند.
در گزارش آمده است که خبرنگاران ایران اینترنشنال و بیبیسی فارسی همچنان با تهدید به مرگ و آزار خانوادههایشان در داخل ایران مواجه هستند.
گروه حقوق بشری کرد «هنگاو» نیز بارها هدف «کمپینهای تخریبی، تهدید، اتهامات حقوقی کذب، تلاش برای ربودن و تهدید به مرگ» قرار گرفته است.
تبعیض سیستماتیک علیه اقلیتها
گزارش به تبعیض سیستماتیک علیه اقلیتهای بهائی، کرد، بلوچ و عرب و همچنین پناهجویان افغان اشاره کرد، از جمله بازداشتهای خودسرانه و اخراج جمعی بیش از ۱.۵ میلیون افغان در نیمه اول سال.
در آن گفته شده است که احیای قانون اجباری حجاب و اختیارات نظارتی جدید، آزادیها را بیش از پیش محدود کرده است، در حالی که وکلا، فعالان و مدافعان حقوق زنان با زندان و محاکمات ناعادلانه روبرو هستند.
خشونت مرگبار فراتر از جنگ
ساتو گفت نقض حقوق بشر در ایران بسیار فراتر از درگیری ژوئن است و بخشی از الگویی گستردهتر از «خشونت مرگبار» طی سالهاست.
وی به عنوان شواهد به کشتارهای فراقضایی در مرزهای ایران، مرگ در بازداشت، فرهنگ مصونیت برای خشونت دولتی و قوانینی که سوءاستفاده جنسیتی را مجاز میدانند، اشاره کرد.
«نقض حق حیات به اشکال متعدد ظاهر میشود»، گزارش گفت و افزود که بین ۱۱ تا ۱۷ کولبر کرد در دوره گزارششده کشته و تا ۲۲ نفر زخمی شدند.
حداقل ۷۱ سوختبر یا «سوختبر» نیز در استان سیستان و بلوچستان در جنوب شرقی ایران کشته و ۵۴ نفر زخمی شدند. انفجار مینهای زمینی همچنان جان جوامع مرزی آسیبپذیر را میگیرد، افزود.
درخواستها از دولت ایران و دولتهای خارجی
ساتو از ایران خواست قوانین جرمانگاری بیان مسالمتآمیز را لغو کند، استفاده از شکنجه و اعترافات اجباری را متوقف کند و مرگها در بازداشت و کشتارهای مرزی را تحقیق کند.
وی گفت دولتهای خارجی باید از تبعیدیهای ایرانی، مدافعان حقوق بشر و خبرنگاران در برابر آزار فرامرزی محافظت کنند و از گروههای جامعه مدنی که نقضها را مستند میکنند، حمایت کنند.
ساتو گفت: «دورههای پس از درگیری فرصتهای حیاتی برای اتحاد ملی و التیام فراهم میکند. اما در جمهوری اسلامی ایران، پایان درگیریها برای مردم گشایشی به همراه نداشته است».
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
کمیته حقیقتیاب سازمان ملل از شدت سرکوب و افزایش ناگهانی اعدامها ابراز نگرانی کرد
ژنو (۳۰ اکتبر ۲۰۲۵) – کمیته مستقل بینالمللی حقیقتیاب درباره جمهوری اسلامی ایران هشدار داد که پس از حملات هوایی اسرائیل در ماه ژوئن، وضعیت حقوق بشر در ایران به طور جدی رو به بدتر شدن است. بهدنبال این حملات، سرکوب داخلی گسترده، فضای مدنی را بیش از پیش محدود کرده است. [این سرکوبها] روند دادرسی عادلانه را تضعیف نموده و احترام به حق حیات را خدشهدار کرده است.
در نخستین ارائه کمیته به مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مقام ریاست کمیته، سارا حسین، نسبت به تأثیر حملات هوایی اسرائیل از ۱۳ تا ۲۵ ژوئن ۲۰۲۵ ابراز نگرانی کرد؛ حملاتی که به گفته دولت ایران، تقریباً ۱۱۰۰ نفر از جمله ۲۷۶ غیرنظامی کشته شدهاند. در میان آنان ۳۸ کودک و ۱۰۲ زن حضور داشتند. همچنین بیش از ۵۶۰۰ نفر دیگر زخمی شدند. در این حملات، مناطق غیرنظامی از جمله مراکز درمانی و مدارس نیز آسیب دیدند. طبق گزارشها دست کم پنج امدادگر کشته شدند. او همچنین از واکنش ایران ابراز نگرانی کرد؛ واکنشی که شامل حملات موشکی در اسرائیل بود. به گفته مقامات اسرائیلی، در این حملات ۳۱ نفر کشته شدهاند و بیش از ۳۳۰۰ نفر نیز زخمی شدند.
در تاریخ ۲۳ ژوئن، نیروهای اسرائیلی بدون هشدار قبلی در زمان ملاقات زندانیان، زندان اوین در تهران را هدف حمله قرار دادند. بنا بر اعلام دولت ایران، در این حمله حدود ۸۰ نفر، از جمله زندانیان، اعضای خانواده آنان، کارکنان زندان و دست کم یک کودک، کشته شدند. در آن زمان، حدود ۱۵۰۰ زندانی در این زندان نگهداری میشدند که در میان آنان مدافعان حقوق بشر و فعالان نیز حضور داشتند.
تحقیقات اولیه نشان میدهد که حملات هوایی به ساختمانهای غیرنظامی در مجموعه زندان اصابت کرده است؛ ساختمانهایی که اهداف نظامی مشروع محسوب نمیشوند، و احتمالاً حمله به آنها عمدی بوده است.
کمیته حقیقتیاب نامههایی به مقامات ایرانی و اسرائیلی ارسال کرده است. کمیته از ایران پاسخ دریافت کرده است و در حال حاضر منتظر پاسخ اسرائیل است.
پس از این حملات، کمیته حقیقتیاب دریافت که مقامات ایرانی در اتخاذ تدابیر لازم برای حفاظت از بسیاری از بازداشتشدگان کوتاهی کردهاند؛ افراد پس از حملات منتقل شدند و برخی از آنان مورد ضرب و شتم و تهدید با اسلحه قرار گرفتند. خانوادهها برای هفتهها و گاه ماهها از اطلاع از محل نگهداری عزیزانشان محروم ماندند. گزارش شده است که دستکم یک زن پس از انتقال از زندان اوین به زندان زنان قرچک، به دلیل محرومیت از خدمات درمانی جان باخته است.
سارا حسین اظهار داشت: «ما از مقامات ایرانی میخواهیم که تحقیقاتی مستقل و شفاف درباره حادثه اوین انجام دهند. همچنین اطمینان حاصل کنند که مسئولیت هرگونه نقض حقوقی که پیش از، در حین یا پس از حملات رخ داده است، مشخص و پیگیری شود.»
کمیته افزایش چشمگیری در سرکوب پس از درگیریها را ثبت کرده است.
دولت ایران در اواسط مرداد ماه اعلام کرد که مقامات این کشور ۲۱۰۰۰ «مظنون» را دستگیر کردهاند. وکلا، روزنامهنگاران و مدافعان حقوق بشر در سراسر کشور، و همچنین برخی از افرادی که دیدگاههای خود را درباره این درگیریها در شبکههای اجتماعی ابراز کرده بودند، از جمله این بازداشتشدگان هستند.
قوه قضاییه خواستار برگزاری محاکمه فوری برای افرادی که به «همکاری با اسرائیل» متهماند، شد. همچنین مجلس در ماه جاری قانونی را تصویب کرد که استفاده از مجازات اعدام برای اتهام «جاسوسی» را تسهیل میکند. این قانون همچنین مجازات مربوط به انتشار محتوایی در شبکههای اجتماعی را که دولت ممکن است آن را «اطلاعات نادرست» تلقی کند، افزایش میدهد.
افزایش اخیر سرکوبها بر اقلیتهای اتنیکی و مذهبی تأثیر گذاشته است. بیش از ۳۳۰ کرد و شمار زیادی از عربها بازداشت شدند، در حالی که صدها هزار افغان از کشور اخراج شدند. اعضای اقلیت مذهبی بهائی به «جاسوسی برای صهیونیسم» متهم شدهاند و برخی از آنها در یورشهای خانگی بازداشت و اموالشان مصادره شده است.
کمیته حقیقتیاب افزایش بسیار نگرانکنندهای را در تعداد اعدامها در ایران در سال جاری گزارش کرده است؛ این میزان اکنون به بالاترین سطح ثبتشده از سال ۲۰۱۵ رسیده است. بیشتر پروندههای مربوط به مجازات اعدام که توسط کمیته حقیقتیاب بررسی شدهاند، به نظر میرسد مغایر با حقوق بینالملل بشر باشند و در نتیجه، حق حیات را نقض میکنند.
«اگر اعدامها بخشی از یک حمله گسترده و نظاممند علیه جمعیت غیرنظامی و در چارچوب سیاست حکومتی باشند، در آن صورت مسئولان، از جمله قضاتی که حکم اعدام صادر میکنند، ممکن است به ارتکاب جنایت علیه بشریت متهم شوند.» این را مکس دو پلسیس، کارشناس کمیته حقیقتیاب، بیان کرد.
تداوم سایر اشکال خشونت، از جمله موارد قتلهای زنان (فمیساید) که در ماههای اخیر گزارش شدهاند، نشاندهنده الگوهای مشابهی از مصونیت از مجازات و بیاعتنایی به حق حیات است. سازمانهای معتبر حقوق بشری بیش از ۶۰ مورد از این قتلها را بین ماههای مارس تا سپتامبر ۲۰۲۵ مستند کردهاند. در همین حال، اصلاحات قانونی برای پیشگیری از خشونت علیه زنان متوقف شده است. چارچوب حقوقی موجود و نحوه اجرای آن همچنان امکان مصونیت از مجازات را برای آنچه «قتلهای ناموسی» و دیگر اشکال خشونت مبتنی بر جنسیت خوانده میشود، فراهم میکند.
بنا بر گزارشها، کسبوکارهایی که به زنانی خدمات ارائه میدادند که از رعایت قوانین اجباری حجاب خودداری میکردند، به طور فزایندهای تعطیل شدهاند و گزارشها حاکی از آن است که نظارتها شدت یافته است. همچنین گزارشهایی منتشر شده مبنی بر اینکه «پلیس اخلاق» اخیراً بار دیگر به گشتزنی در خیابانها بازگشته است.
کمیته حقیقتیاب موارد فزایندهای از سرکوب فرامرزی را مستند کرده است، از جمله بازجویی، تهدید و نظارت بر خانوادههای روزنامهنگاران ایرانی مقیم خارج از کشور. بیش از ۴۵ روزنامهنگار در هفت کشور بهدلیل پوشش رویدادهای مربوط به ایران با تهدیدهای جدی مواجه شدهاند.
ویویانا کرستیچویچ، کارشناس کمیته حقیقتیاب، اظهار داشت: «این اقدامات، ارعاب و رصد فراتر از مرزهای ملی ناقض تعهدات ایران در زمینه احترام به حق آزادی بیان است. همچنین پرهیز از اقدامات فرامرزی که حق حیات و امنیت اشخاص را تهدید میکنند را نیز نقض مینماید.»
این الگوها به نظر میرسد بخشی از یک نظام تکرارشونده سرکوب باشند که بر پایه مصونیت ساختاری از مجازات استوار است.
سارا حسین گفت: «اقدام به سلب عدالت بیطرفانه نیست. ناتوانی در رسیدگی به بیعدالتی، رنج قربانیان را تداوم میبخشد و تعهدات دولت را طبق قوانین بینالمللی حقوق بشر در زمینه تضمین پاسخگویی، حقیقت، عدالت و جبران نقضها تضعیف میکند.»
پیشینه: شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد (UN Human Rights Council) در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۱ کمیته حقیقتیاب مستقل بینالمللی در مورد جمهوری اسلامی ایران را جهت تحقیق و بررسی موارد گزارش شده نقض حقوق بشر در ارتباط با اعتراضات آغاز شده در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ را در جمهوری اسلامی ایران به ویژه موارد نقض مربوط به زنان و کودکان تأسیس کرد. در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۴۰۴، شورای حقوق بشر سازمان ملل از طریق قطعنامه 58/21/HRC مأموریت کمیته حقیقتیاب را به مدت یک سال تمدید کرد و به آن مأموریت داد تا به بررسی ادعاهای مربوط به نقضهای جدی و جاری حقوق بشر در کشور بپردازد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
مسعود پزشکیان بر این نظر است ایران میتواند پایتخت جدیدی را در نوار ساحلی جنوبی و دورافتاده و کمجمعیت مکران در خلیج عمان بسازد
بیتا غفاری / فایننشال تایمز / ۳۰ اکتبر ۲۰۲۵
* مسعود پزشکیان میگوید کمبود آب، کلانشهر تهران را غیرقابل سکونت کرده، اما کارشناسان ایده جابهجایی را رد میکنند
در سال ۱۷۸۶، آقامحمدخان قاجار پایتخت پادشاهی تازهمتحدشده ایران را به یک آبادی آرام در دامنه کوههای شمالی منتقل کرد: تهران. اکنون، پس از دو و نیم قرن، رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، بار دیگر به دنبال جابهجایی پایتخت است.
رئیسجمهور دولت خود را مأمور انجام مطالعات امکانسنجی برای انتقال پایتخت از تهران کرده و گفته چالشهای زیستمحیطی، کلانشهر پراکنده ۱۰ میلیونی را غیرقابل سکونت کرده و ترک آن «دیگر یک گزینه نیست، بلکه الزامی است».
پزشکیان هفته گذشته گفت: «تهران گسترش یافته و بیش از حد بارگذاری شده است. آبهای زیرزمینیمان را تخلیه کردهایم، از جاهای دیگر آب به تهران منتقل میکنیم، اما همچنان با کمبود مواجهیم. چه سیاستی اجازه میدهد بدون پایداری زیستمحیطی به توسعه ادامه دهیم؟»
پزشکیان پیشنهاد کرده ایران میتواند پایتخت جدیدی در نوار ساحلی دورافتاده و کمجمعیت مکران در جنوب، کنار خلیج عمان بسازد؛ منطقهای که حامیانش میگویند پتانسیل توسعه عظیم و دستنخوردهای دارد و از نزدیکی به مسیرهای تجارت دریایی بهره میبرد.
با این حال، کارشناسان این ایده — که هنوز در مراحل بسیار اولیه است — را رد کردهاند و میگویند جمهوری اسلامی ظرفیت اجرای چنین پروژه عظیمی را ندارد؛ پروژهای که در دهههای گذشته بارها مطرح شده اما به دلیل موانع عظیم کنار گذاشته شده است.
آنها میگویند با اقتصاد ایران که زیر بار تحریمهای آمریکا و جنگ در حال فروپاشی است، جابهجایی و ساخت پایتخت جدید نیازمند سرمایهگذاری عظیمی است که کشور از آن بیبهره است.
علی بیتاللهی، مدیر مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، میگوید: «این ایده بر پایه فرضی ساده و نادرست استوار است که با جابهجایی صرف پایتخت از یک مکان جغرافیایی به مکان دیگر، جمعیتهای بزرگ به منطقه جدید منتقل خواهند شد.»
«شاید ۱۰ درصد جمعیت به دلیل شغلشان مجبور به مهاجرت شوند، اما بسیاری دیگر که آرزوی مهاجرت به تهران را دارند، جای آنها را خواهند گرفت.»
دهها کشور — از برزیل تا قزاقستان — در دهههای اخیر پایتختهای خود را جابهجا کردهاند، اما چنین پروژههایی هزینههای هنگفت و چالشهای لجستیکی عظیمی به همراه داشته است.
اندونزی در حال انتقال پایتخت خود از جاکارتای پرترافیک به شهر هدفمند نوسانتارا در بورنئو است، اما این پروژه با تأخیرهای متعدد مواجه شده است.
با این حال، عظمت چالشهای پیش روی تهران ترسناک است.
این شهر از فرونشست شدید زمین رنج میبرد، زیرا خشکسالی و مدیریت ضعیف آب باعث فرونشست زمین میشود. تهران روی گسلهای لرزهای بزرگ قرار دارد و در برابر زلزلههای ویرانگر آسیبپذیر است. حتی گورستان شهر نیز در حال پر شدن است.
اما مقامات محلی با عجله در حال اجرای پروژههایی برای بهبود زیستپذیری هستند.
شهرداری همچنین در حال ساخت ۱۰۰ کیلومتر مسیر پیادهروی و دوچرخهسواری است تا شهر را احیا کند، در حالی که دولت پروژه انتقال آب از سد طالقان، واقع در ۱۴۰ کیلومتری شمالغرب تهران، را برای تأمین آب پایتخت تسریع کرده است.
اما انزوای بینالمللی ایران توانایی مقامات برای اقدام را پیچیده میکند. حسن فرتوشی، دبیرکل کمیسیون ملی ایران برای یونسکو، گفت تحریمها مانع بزرگی برای توسعه علمی و انتقال فناوری مورد نیاز برای حل مشکلات تهران هستند.
بیتاللهی گفت: «جابهجایی پایتخت فرونشست زمین را متوقف نخواهد کرد. خطر زلزله از بین نخواهد رفت. تأمین آب تهران افزایش نخواهد یافت. آلودگی هوا ادامه خواهد داشت.»
«در واقع، به نظر من، یکی از جنبههای منفی این است که تهران ممکن است توجهی را که اکنون به عنوان پایتخت دریافت میکند، از دست بدهد.»
طرح پزشکیان برای انتقال پایتخت ظاهراً مورد استقبال جمعیت تهران قرار نگرفته است؛ بسیاری از آنها این پیشنهاد را پاسخی غیرعملی به مشکلاتی میدانند که خود نتیجه دههها بیتوجهی رسمی و حاکمیت ضعیف است.
مهلا، دانشجوی دانشگاه، گفت: «جابهجایی پایتخت چه فایدهای دارد؟ آیا مشکلات ناپدید خواهند شد؟ فکر میکنید انتقال پایتخت رایگان است؟» «میتوانند کسری از آن پول را صرف حل مشکلات تهران کنند.»
«حتی اگر موفق به [انتقال پایتخت] شوند، فقط راهحلی کوتاهمدت خواهد بود. و تنها چند سال طول میکشد تا پایتخت جدید با همان مشکلات مواجه شود.»
کارشناسان میگویند مقامات باید به جای آن بر توزیع برابرتر فرصتهای شغلی، بهداشت و آموزش در سراسر کشور تمرکز کنند.
یک مقام شهرداری گفت: «در آن صورت، مردم دیگر صرفاً به دلیل وجود مدارس، بیمارستانها و امکانات شهری بهتر به تهران مهاجرت نخواهند کرد.»
بیتاللهی موافق بود و استدلال کرد که توسعه مکران نیازمند سرمایهگذاری پایدار در طول زمان است. «اگر زیرساختهای معیشتی مناسب در آنجا ایجاد شود، نیازی به اجبار مردم به مهاجرت نخواهد بود. آنها داوطلبانه این کار را خواهند کرد.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
برای شناخت بیشتر راهبردهای کلان مخرب خامنهای، لازم است مفهوم جهانبینی (یا ایدئولوژی) واکاوی شود.
ایدئولوژی ساختاری از ایدهها، ارزشها و باورهاست که درک افراد و گروهها از جهان و شیوهٔ تصمیمسازیشان را شکل میدهد.
ایدئولوژی بر همهچیز، از سیاست و دین تا فرهنگ و ارزشهای فردی، تأثیر میگذارد و معمولاً پایهریز جنبشها، راهبردها و نظامهای ارزشی و حکومتی است.
جهانبینی در اشکال گوناگونی خودنمایی میکند؛ برای نمونه دموکراسی بر این باور استوار است که مردم باید بتوانند از راه انتخابات آزاد و عادلانه و با احترام به حقوق بشر، ادارهٔ کشور را در دست گیرند.
نمونهٔ دیگر کمونیسم مارکسی است که در جهانبینیاش جامعهٔ بیطبقه و تقسیم مساوی منابع ثروت ترویج میشود. کمونیسم روسی تلاش کرد بر پایهٔ ایدههای مارکس بنا شود، هرچند در رسیدن به ایدهآلهایش ناکام ماند و فروپاشید. نوع چینی آن نیز از اندیشههای مارکس دور شد و راه و روش سرمایهداری دولتی را پیمود. سوسیال دموکراسی راه میانهای است که در برخی از کشورهای اروپایی به قدرت رسید و کوشید میان دموکراسی و عدالت اجتماعی توازن برقرار کند و نظامی پایدارتر ارائه دهد.
جهانبینیهای دینی نیز در شکل دادن جوامع و فرهنگها نقش شایان توجهی ایفا کردهاند. در این رابطه، از جمله مسیحیت، اسلام و هندوئیسم، با ارائهٔ نظام باورها و ارزشها، زندگی میلیاردها نفر از مردم جهان را با فراز و فرود بسیار هدایت کرده و میکنند.
هواداری از زیستبوم (محیطزیستگرایی یا environmentalism) نمونهٔ دیگری از جهانبینی است که بر اهمیت حفاظت از محیط زیست و بهرهگیری پایدار از منابع تأکید دارد. این ایدئولوژی الهامبخش جنبشهای جهانی پیکار با تغییرات اقلیمی بوده، نگهداری از حیات وحش و بهرهگیری از انرژیهای تجدیدپذیر را تشویق میکند. این تلاشها حفظ طبیعت برای ایمنی و آسایش نسلهای آینده را نوید میدهد.
در حالی که برخی از ایدئولوژیها توانستهاند در همگرایی مردم حول آرمانهای بشردوستانه و دگرگونی جوامع نقشآفرینی کنند (مانند جنبش مدنی سیاهپوستان در آمریکا)، اما همواره این خطر موجود است که جهانبینیها به ایدههای غیرپویا، متعصبانه و انعطافناپذیر تبدیل شوند و افراد هوادار، بدون زیر سؤال بردن ایدههایشان، آثار مخرب آنها را نادیده بگیرند و بدیلهای گوناگون دیگر را مورد توجه قرار ندهند.
سدهٔ بیستم شاهد جهانبینیهای مخربی همچون فاشیسم، نازیسم، استالینیسم و امپریالیسم بوده که هر یک در ابعاد گوناگون و مقایسهناپذیر مسئول جان باختن صدها هزار و حتی میلیونها نفر بودهاند. جنگ دوم جهانی، شروع جنگ سرد و کشف و توسعهٔ سلاحهای هستهای حاصل ایدئولوژیهای مخربی است که امکان سازش و تفاهم میان ملتها را به حداقل رسانده و بشریت را در آستانهٔ نابودی قرار دادهاند. پوتینیسم امروزه با گرایشهای جهانگشاییهای تزاریستی و عظمتطلبی استالینیستی، چالشهای جدی دیگری در برابر جهان دموکراتیک ایجاد کرده است.
بنیادگرایی اسلامی نیز جهانبینی مخرب دیگری است که سید قطب مصری و آیتالله خمینی از جمله بنیانگذاران این ایدئولوژی انسانستیز به شمار میآیند.
خمینی، بنیانگذار جمهوری جهل و جنایت، رهبری که به گفتهٔ خودش با “خدعه” (تزویر) انقلاب ۵۷ را به پیروزی رساند، روحانی ایدئولوژیزدهای بود که یهودستیزی، دشمنی با مدرنیته و غرب را در صدر برنامههایش قرار داد. او در دوران دهسالهٔ ولایت فقیهش، کشور را تا آنجا که توانست به گفتهها و خواستههای شیخ فضلالله نوری مشروعهخواه نزدیک کرد و علیه مخالفین از جمله بازماندگان رژیم گذشته، مجاهدین و چپها حمام خون به راه انداخت.
جانشین او که بر پایهٔ گفتهها و فعالیتهای فرهنگیاش هوادار نواب صفوی تروریست و سید قطب اخوانی است، در دوران چندیندهه رهبری مطلقه، راهبردهای خارجی کشور را بر پایهٔ اسرائیل و آمریکاستیزیاش با هدف توهمآمیز نابودی اسرائیل و بیرون راندن آمریکا از منطقه طراحی کرده است. در این راه، سپاه پاسداران در قالب سپاه قدس به بازوی اجرایی خامنهای درآمد و با ایجاد و تقویت گروههای نیابتی، به روایتی سالانه صدها میلیون دلار از سفرهٔ مردم ایران را در این راه هزینه کرد.
انرژی هستهای نیز که در ایجاد و گسترش آن ملت ایران کوچکترین دخالتی نداشته است، به ادعای این رهبر خودخواندهٔ مسلمین جهان، قرار بود نقشی بازدارنده ایفا کند که با تحمیل تحریمهای کمرشکن به کشور و صرف هزینههای صدها میلیارد دلاری، در جنگ ۱۲ روزه به نابودی کشیده شد.
اگر خمینی کوشید راهبرد “نه شرقی نه غربی” را در سیاست خارجی به پیش ببرد، خامنهای ایدئولوژیزده، با تمام توان راهبردهای کلان کشور را با هدف زیان زدن به غرب و بهویژه آمریکا، با رضایت تزار روسیه و صوابدید دولت چین تنظیم کرده است. این در حالی است که حتی برخی از منصوبین وی نیز این راهبرد را حداقل در مورد جنگ ۱۲ روزه به زیان کشور سنجیدهاند. در این رابطه محمد صدر، عضو شورای مصلحت نظام، گفته است:
جالب اینجاست که گفتههای صدر خشم مسکو را برانگیخت و در پی اعتراض سفارت روسیه در تهران، محمد صدر به قوه قضاییه احضار شد.
قالیباف، نورچشمی خامنهای، نیز در جلسهٔ علنی مجلس با اشاره به روحانی و ظریف، “انتقاد صریح” خود را نسبت به مواضع آنها در رابطه با رویکرد روسیه در قبال ایران اعلان کرد که گویا “دقیقاً در شرایطی که مسیر همکاریهای راهبردی ما با کشور روسیه در حال پیشرفت است با مواضع خود به این مسیر لطمه میزنند.” به باور برخی ناظران، متن سخنان قالیباف با اطلاع و درخواست طرف روسی تهیه شده بود![۲]
مهدی کروبی نیز در دیدار با دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، رهبران در حصر جنبش سبز، نفوذ روسیه در کشور را چنین بیان کرد:
رویدادهای بالا در حالی رخ میدهد که خامنهای لجوج در مخفیگاهش، چشمان خود را بر دگرگونیهای ناشی از ایدئولوژی مخربش بسته و بر راهبردهای شکستخوردهاش اصرار میورزد. در این مورد میتوان به اخطار ترامپ به خامنهای پیش از جنگ ۱۲ روزه اشاره کرد که بنا بر گفتهٔ تخت روانچی در نامهاش نوشته بود: “بدون مذاکره جنگ میشود”[۴]. با این حال، خامنهای تنها به مذاکرات غیرمستقیم و بینتیجه تن داد که به جنگ ۱۲ روزه و از جمله به کشته شدن صدها غیرنظامی انجامید.
سخنان خامنهای در تأکید بر ادامهٔ غنیسازی و تحرکات تازهاش با واردات دو هزار تن مواد شیمیایی لازم از چین برای توسعهٔ موشکهای بالستیک و تشدید فعالیتهای مشکوک در سایت هستهای “کوه کلنگ” که در اعماق زمین قرار گرفته است، “گمانهزنیهای قابل توجهی را برانگیخته است.” این گونه فعالیتها که میتواند جنگ تازهای از سوی اسرائیل و آمریکا را در پی داشته باشد، جز ستیز با منافع ملی و نابودی کامل سرزمینی ایران نتیجهٔ دیگری نخواهد داشت.
در داخل کشور، تورم بالای پنجاه درصد، فساد گسترده، سرکوب جامعهٔ مدنی، رشد شمار بیسابقهٔ اعدامها، فرونشست هشداردهندهٔ زمین و خشک شدن تالابها و تشدید جنگ قدرت، نشان بر آن دارد که بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور، کشور را به نابودی کامل نزدیک کرده است.
خواب خرگوشی مخالفین در خارج کشور که تنها با مخالفت با یکدیگر، انتشار بیانیههای کلیشهای و یا توهم بازگشت به قدرت به یاری دولتهای خارجی به سر میبرند، چشمانداز تحولات آینده را بدون یک بدیل مورد اعتماد جامعهٔ مدنی تیره و تار نمایان میسازد.
لازمهٔ گذار از جمهوری جهل و جنایت، همدلی و همکاری حداقلی میان گروههای مخالف است که شوربختانه تاکنون پس از دهها سال اقامت در جوامع دموکراتیک غربی به وقوع نپیوسته است!
آبان ۱۴۰۴
mrowghani.com
————————-
[۱] - انتخاب، محمد صدر عضو مجمع تشخیص، ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
[۲] - احضار “عضو تشخیص مصلحت” به خاطر انتقاد به روسیه!، ایران امروز، ۲۹/۱۰/۲۰۲۵
[۳] - کروبی در دیدار با فرزندان موسوی و رهنورد، خبر آنلاین، ۸ آبان ۱۴۰۴
[۴] - تخت روانچی: ترامپ در نامهاش نوشته بود بدون مذاکره جنگ میشود، دویچه وله، ۶/۸/۱۴۰۴
■ آقای روغنی نکات مهمی را در باره ایدئولوژی بیان کردهاید. جهانبینی میتواند نقش دوگانهای ایفا کند. از یک سوی افراد و یا گروهها را گرد آرمانی انسانی متحد کند و به نتایج شایان توجهی دست یابد. از سوی دیگر اگر پویایی خود را از دست دهد و به تعصب و لجاجت تبدیل شود، نتایج فاجعهباری به بار آورد. رویکرد نیروهای مخالف در سه ساله پس از پیروزی انقلاب شاهد این مدعاست. بسیاری از چپها برای نمونه در تله مبارزات “ضدامپریالیستی” افتادند و از “خط امام” با این ارزیابی نادرست که ضد امپریالیست است دفاع کردند. غافل از آنکه خمینی رهبری مرتجع و مدرنیته ستیز بود و نه ضد امپریالیست. خامنهای نیز فردی ایدئولوژی زده است و برای رسیدن به اهداف “آرمانی” خود بدون توجه به سود و زیان راهبردهایش چوب حراج به ثروتهای کشور زده است. نفت را با تخفیفهای زیاد به چین میدهد، هر سال صدها میلیون دلار خرج گروههای نیابتیاش میکند و از پروژه هستهای و موشکی بیفایدهاش دست بردار نیست. حاضر است کشور را دوباره با جنگ تازهای درگیر کند اما از خواست توهمآمیز نابودی اسرائیل دست بر ندارد. اعدام و سرکوب جامعه مدنی بویژه علیه زنان مخالف حجاب اجباری راهبرد داخلیاش را تشکیل میدهد و از کوچک تر کردن سفره مردم ابایی ندارد.
آیا مخالفان باید تنها منتظر مرگ او باشند و یا با همکاری و همدلی بکوشند بدیل مورد اعتمادی به مردم ایران عرضه کنند تا گذار از این جمهوری فاسد امکان پذیر گردد؟!
شاده باشید، منیره
■ آقای روغنی گرامی. مقاله خوبی بود که موضوع را فشرده بیان کردید و من فقط یک نکته را لازم به تفصیل دیدم. آنجا که نوشتهاید “توهم بازگشت به قدرت به یاری دولتهای خارجی”. منظورتان حتما رضا پهلوی است. به نظر من هر سیاستمدار خودش مسؤل و محق است استراتژی و تاکتیک خود را تعیین کند. تضمین و کنترل این است که اگر بد عمل کند، رأی نمیآورد.
من به عنوان یک شهروند عادی، از دو زاویه میتوانم به موضوع نگاه کنم. با استفاده از تمثیل یک مسابقه فوتبال، از زاویه “داور مسابقه” که مسؤل رعایت مقررات بازی است. از زاویه داور، همانطور که در بالا نوشتم، رضا پهلوی خودش مسؤل تصمیمگیری و نظراتش است. از زاویه “بازیکن فوتبال” من میتوانم با او موافق باشم، یا نباشم. از این زاویه، من تاکتیک او را در رابطه با سفر به اسرائیل و برخی نظرات او در این رابطه را نادرست میدانم. ضمن اینکه معتقدم به صلاح ایران و اسرائیل است که صلحآمیز در کنار یکدیگر زندگی کنند.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ منیر خانم گرامی. شما به “توهم” در رابطه با رهبران ج.ا. به خوبی اشاره کردید. آیا به توهمهایی که ما مردم (یعنی من و شما و امثال ما در ایران و خارج) دچار آن هستیم نیز توجه دارید؟
مثال بزنم. من معتقدم که مسؤل و بانی جنگ ۱۲ روزه، ایران بوده است، نه اسرائیل. ایران با زیر سؤال بردن موجودیت اسرائیل و اقدام عملی در این رابطه (کمک به نیروهای نیابتی و تجهیز آنها در جنگ با اسرائیل، تلاش برای ساخت سلاح اتمی و موشک و استفاده عملی از آنها) مسبب و آغازگر تنش و جنگ بوده است. عدهای دیگر از هموطنان ما، خلاف این را میگویند. اینکه اسرائیل به حریم هوایی ایران تجاوز کرده و تعداد زیادی سران نظامی و متخصصان هستهای و مکانهای نظامی و غیرنظامی را هدف قرار داده که ضمن آن بیش از هزار غیرنظامی نیز کشته شدهاند.
چه باید گفت؟ یا من دچار “توهم” هستم، یا این هموطنان (که تعدادشان نیز زیاد است)؟! چطور میتوانیم “توهم” را نه فقط در دیگران، بلکه در خودمان نیز تشخیص بدهیم؟ مگر میشود با اینهمه توهم و کجاندیشی جبهه واحدی تشکیل داد؟ یا من اشتباه میکنم یا آن دیگران. آیا میشود علیرغم این اختلافنظرهای اساسی، جبهه واحدی تشکیل داد؟ به نظر من نه.
با احترام. رضا قنبری. آلمان
■ آقای قنبری با سپاس از توجهتان به نوشته من. بیتردید هر فردی حق دارد باور خودش را در باره مسایل اجتماعی و سیاسی داشته باشد که البته مسئول خوبی و یا بدی باورهایش به شمار میآید. به باور من دگرگونی خشونتپرهیز در ایران زمانی همسو با منافع ملی تمام ایرانیان اعم از فارس، کرد، بلوچ و.... روی خواهد داد که برپایه خواست جامعه مدنی و عاملیت نیروهای شرکت کننده در آن انجام گیرد. این موضوعی مهمی است که آقای رضا پهلوی باید به آن توجه کند. اسرائیل و یا هر کشور دیگری در پی تحقق منافع ملی خودشان هستند و یاری احتمالی آنان به آقای پهلوی از دریچه همان منافع سنجیده میشود. با این باور شما که اسرائیل و ایران باید سرانجام به صلح و دوستی دست یابند کاملا موافقم ایدهای که با ادامه حیات جمهوری جهل و جنایت امکان پذیر نیست.
با درود م- روغنی
■ با درود به آقای قنبری. شما کاملا حق دارید. بسیاری از ما ایرانیان در وجوه گوناگون زندگیمان متوهم هستیم و شوربختانه حاضر نیستیم توهماتمان را روز آمد کنیم. مورد آشکار این توهمگرایی شخص خامنهای و حتی بسیاری از مخالفان این رهبر کشور بر باد ده است. تردیدی نیست که تا زمانی که از جمله از تک تک ما مخالفان توهم زدایی روی ندهد همکاری و همگرایی و در نهایت تشکیل یک جهبه علیه بنیاد گرایی اسلامی در ایران روی نخواهد داد.
با سپاس فراوان منیره
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
تروور هانیکات / خبرگزاری رویترز
رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، روز پنجشنبه گفت که با رئیسجمهور چین، شی جینپینگ، بر سر کاهش بخشی از تعرفههای آمریکا بر واردات چین توافق کرده است؛ در ازای آن، پکن متعهد شده است با تجارت غیرقانونی فنتانیل مقابله کند، خرید سویا از آمریکا را از سر بگیرد و صادرات عناصر نادر خود را ادامه دهد.
دیدار رودرروی ترامپ و شی در شهر بوسان کره جنوبی، نخستین گفتوگوی حضوری آنها از سال ۲۰۱۹ بود و نقطهپایان سفر پرشتاب آسیایی ترامپ به شمار میرفت؛ سفری که او در جریان آن از پیشرفتهای تجاری با کره جنوبی، ژاپن و کشورهای جنوب شرق آسیا نیز سخن گفت.
ترامپ هنگام پرواز با هواپیمای اختصاصی ریاستجمهوری (ایرفورس وان) خطاب به خبرنگاران گفت: «دیدار فوقالعادهای بود»، و در ارزیابی این مذاکرات، نمره «۱۲ از ۱۰» را به آن داد.
او اعلام کرد که نرخ تعرفهها بر واردات چین از ۵۷ درصد به ۴۷ درصد کاهش خواهد یافت؛ چراکه تعرفههای مربوط به تجارت مواد اولیه تولید فنتانیل تا نصف، یعنی ده درصد، پایین آورده میشود.
ترامپ اظهار داشت شی «بهسختی تلاش خواهد کرد تا مانع از جریان» فنتانیل به آمریکا شود؛ مادهای مخدر و کشنده که امروزه عامل اصلی مرگهای ناشی از مصرف بیش از حد در ایالات متحده است.
به گفته ترامپ، چین همچنین پذیرفت کنترلهای صادراتی جدید خود بر عناصر کمیاب را که اوایل ماه جاری اعلام کرده بود، به حالت تعلیق درآورد. این عناصر که در تولید خودرو، هواپیما و تجهیزات نظامی نقشی حیاتی دارند، بزرگترین اهرم فشار پکن در جنگ تجاری با آمریکا شمرده میشوند.
وزارت بازرگانی چین اعلام کرد این تعلیق یک سال ادامه خواهد داشت. در بیانیه این وزارتخانه همچنین آمده است که دو کشور درباره گسترش تجارت کشاورزی به توافق رسیدهاند و در مورد حل مسائل مربوط به برنامه ویدیویی تیکتاک نیز همکاری خواهند کرد تا این شرکت تحت مالکیت آمریکایی قرار گیرد.
واکنش محتاط بازارهای جهانی
بازارهای سهام واکنشی محتاطانه به این تنشزدایی نشان دادند و شاخصهای عمده آسیا و معاملات آتی بورسهای اروپا میان سود و زیان در نوسان بودند. شاخص شانگهای چین کمی از بالاترین سطح دهساله خود افت کرد و قیمت معاملات آتی سویا در آمریکا نیز پایین آمد.
بِسا دِدا، اقتصاددان ارشد مؤسسه مشاورهای ویلیام باک در سیدنی، گفت: «واکنش بازارها محتاطانه بوده، برخلاف توصیف پرشور ترامپ از این دیدار.»
در میان شرکای اصلی تجاری آمریکا، تنها برزیل و هند همچنان با تعرفههای بالا مواجه هستند.
پیش از برگزاری دیدار بوسان، بازارهای جهانی از والاستریت تا توکیو به امید شکستن بنبست در جنگ تجاری میان دو اقتصاد بزرگ جهان به رکوردهای جدیدی رسیده بودند؛ جنگی که زنجیرههای تأمین جهانی را مختل کرده و اعتماد تجاری جهان را متزلزل ساخته است.
ترامپ از روز یکشنبه تاکنون چندبار از احتمال توافق سخن گفته بود، زمانی که مذاکرهکنندگان آمریکایی اعلام کردند چارچوبی با چین برای جلوگیری از اعمال تعرفههای صددرصدی بر کالاهای چینی و تعویق محدودیتهای صادراتی چین بر عناصر نادر حاصل شده است.
اختلاف نظرها عادی است
در آغاز دیدار، شی جینپینگ از طریق مترجم گفت که بروز گاهبهگاه اختلاف میان دو کشور امری طبیعی است. او افزود: «توسعه و نوسازی چین با هدف رئیسجمهور ترامپ برای “عظمت دوباره آمریکا” در تضاد نیست.»
دو کشور همچنین توافق کردند اجرای متقابل تعرفههای بندری بر حملونقل دریایی را که برای جلوگیری از سلطه در صنایع کشتیسازی و لجستیک وضع شده بود، متوقف کنند.
ترامپ در پیامی در شبکه اجتماعی تروث سوشال اعلام کرد که چین روند خرید انرژی از آمریکا را آغاز خواهد کرد و از احتمال یک قرارداد بزرگ در آلاسکا خبر داد، جایی که دولت او پروژه خط لوله گاز طبیعی مایعشده به ارزش ۴۴ میلیارد دلار را تبلیغ کرده است.
کاخ سفید ابراز امیدواری کرده است این نشست سرآغاز چند دیدار دیگر میان دو رهبر در سال آینده باشد. ترامپ گفت در ماه آوریل به چین سفر خواهد کرد و پسازآن از شی در ایالات متحده پذیرایی میکند.
رسانههای رسمی چین دیدار با ترامپ را نشانهای از پیروزی سیاستهای شی دانستند. خبرگزاری رسمی شینهوا به نقل از او نوشت: «ما اعتماد و توان عبور از هرگونه خطر و چالش را داریم.»
درباره تراشهها و تایوان گفت وگو نشد
توافق اخیر روابط دو کشور را تقریباً به وضعیت پیش از «عملیات روز رهایی» ترامپ در ماه آوریل بازمیگرداند؛ اقدامی که دور تازهای از اقدامات تلافیجویانه را برانگیخته بود.
تحلیلگران با این حال هشدار دادند که این توافق شاید چیزی بیش از یک آتشبس شکننده در جنگ تجاری نباشد، زیرا ریشههای اختلاف همچنان حلنشده باقی مانده است.
ترامپ گفت درباره تراشه فوقپیشرفته شرکت «انویدیا» موسوم به «بلکوِل» با شی گفتوگو نکرده است؛ مسئلهای که ضربه تازهای به امیدهای این شرکت برای حفظ جایگاهش در بازار ۵۰ میلیارد دلاری هوش مصنوعی چین محسوب میشود.
به گفته ترامپ، موضوع حساس تایوان — جزیره دموکراتیکی که چین آن را قلمرو خود میداند و متحد فناوری پیشرفته آمریکا است — نیز در مذاکرات مطرح نشد.
با این حال، دقایقی پیش از آغاز دیدار، ترامپ به ارتش آمریکا دستور داد پس از وقفهای ۳۳ ساله، آزمایش تسلیحات هستهای را از سر بگیرد؛ اقدامی که او آن را در واکنش به افزایش زرادخانههای روسیه و چین دانست.
وزارت خارجه چین روز پنجشنبه اعلام کرد امیدوار است ایالات متحده به تعهد خود درباره توقف آزمایشهای هستهای پایبند بماند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
وزارت خارجه بریتانیا روز پنجشنبه اعلام کرد که علی انصاری، سهامدار اصلی بانک «آینده» را بهدلیل حمایت مالی از فعالیتهای سپاه پاسداران، تحریم کرده است.
علی انصاری صاحب ایرانمال و سهامدار اصلی بانک ورشکسته «آینده» است. بانک آینده با زیان انباشیه ۵۵۰ هزار میلیارد تومانی، هفته گذشته منحل و شعبات آن به بانک ملی واگذار شد.
اطلاعیه مطبوعاتی وزارت خارجه بریتانیا:
دولت بریتانیا امروز تحریمهایی علیه علی انصاری به دلیل نقش او در تأمین مالی فعالیتهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه) اعلام کرد.
همیش فالکونر، معاون وزیر خارجه بریتانیا در امور خاورمیانه، گفت: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی از قدرتمندترین سازمانهای نظامی در ایران است که مستقیماً به رهبر معظم گزارش میدهد. استفاده این سازمان از سرکوب و تهدیدهای هدفمند برای انجام اقدامات خصمانه، از جمله در خاک بریتانیا، کاملاً غیرقابل قبول است. ما به اقدامات خود برای افشا و مقابله با چنین رفتارهایی ادامه خواهیم داد.
امروز تحریمهایی علیه علی انصاری، بانکدار و تاجر فاسد ایرانی، به دلیل نقش او در حمایت مالی از فعالیتهای سپاه اعلام میکنیم.
این تحریم پیامی روشن دارد: ما تهدیدهای سپاه را تحمل نخواهیم کرد و در اتخاذ مؤثرترین اقدامات علیه آنها تردید نخواهیم کرد.»
زمینه:
● فرد زیر امروز توسط دولت بریتانیا تحریم شده و مشمول مسدودسازی داراییها، ممنوعیت تصدی سمت مدیرعاملی و ممنوعیت سفر است: علی انصاری.
● فهرست کامل تحریمهای امروز و اطلاعات بیشتر در اینجا قابل دسترسی است: فهرست تحریمهای بریتانیا - GOV.UK
● تحریم امروز بر اساس مقررات تحریمهای ایران (۲۰۲۳) اعمال شده است.
● تا به امروز، بریتانیا بیش از ۵۰۰ فرد و نهاد را تحت رژیمهای تحریم ایران و ایران (هستهای) تحریم کرده است.
تعاریف:
● مسدودسازی داراییها: مسدودسازی داراییها مانع از آن میشود که هر شهروند بریتانیایی یا هر کسبوکاری در بریتانیا با هرگونه وجوه یا منابع اقتصادی که متعلق به، در اختیار یا تحت کنترل فرد تحریمشده است، معامله کند. همچنین، ارائه وجوه یا منابع اقتصادی به یا به نفع فرد تحریمشده ممنوع است. تحریمهای مالی بریتانیا برای همه افراد در قلمرو و آبهای سرزمینی بریتانیا و همه افراد بریتانیایی، در هر نقطه از جهان، اعمال میشود.
● ممنوعیت تصدی سمت مدیرعاملی: در مواردی که تحریمهای ممنوعیت تصدی سمت مدیرعاملی اعمال میشود، فرد تحریمشده برای این منظور مرتکب جرم میشود اگر به عنوان مدیر یک شرکت بریتانیایی یا یک شرکت خارجی که به اندازه کافی با بریتانیا مرتبط است، عمل کند یا در مدیریت، تشکیل یا ترویج یک شرکت مشارکت کند.
● ممنوعیت سفر: ممنوعیت سفر به این معناست که به فرد تحریمشده باید اجازه ورود یا اقامت در پادشاهی متحد بریتانیا رد شود، زیرا این فرد بر اساس بخش 8B قانون مهاجرت ۱۹۷۱، فرد محرومشده محسوب میشود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
تصور بخشی از جامعه این است که برخی شوهای صدا و سیما فقط برای خنده است، اما اینطور نیست! بستگی دارد توسط چه کسی اجرا شوند.
برای مثال، شوهای محمدرضا شهبازی اصلاً برای خنده نیست، از هر جهت زمینهسازی برای احضار و تشکیل پرونده و مجازات از راه دوقطبیسازیهای کاذب اجتماعی است!
بعد از عملیات ۷ اکتبر و قبل از حملهٔ اسرائیل به نوارغزه، من در یادداشتی در همین کانال نوشتم که اگر حماس نیروهای مسلح خود را از غزه خارج و ادارهٔ آنجا را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند، بهانه از اسرائیل برای اشغال دوبارهٔ نوارغزه و نابودی مال و جان مردم آن گرفته خواهد شد.
بعد از آن، آقای شهبازی در برنامهٔ طنز خود در شبکهٔ دو با اشاره به یاداشت من، مدعی شد که فلانی گفته است: “بده بره!”
با اطلاع از پخش آن شو، با خود گفتم که حالا یک آدم بیاطلاع از سیاست خارجی و مسئلهٔ فلسطین برای جلب مخاطب و پر کردن برنامهاش چیزی گفته است؛ چه اهمیت دارد!
اما وقتی بلافاصله پس از پخش آن شو، احضار و امر به سکوت در آن باره شدم و همینطور اصطلاح “بده برو!” به ترجیعبند گفتمان طیف افراطی برای دوختن دهان منتقدان تبدیل شد، تازه دانستم که شوهای آقای شهبازی نه فقط مزاحی بیمزه و خنک و بیاثر نیست، بلکه عواقب دارد و به بخشی از گفتمان جریانی در داخل حکومت تبدیل میشود!
حالا بگذریم از اینکه حماس دو سال پس از حادثه و از بین رفتن حرث و نسل در نوارغزه توسط ارتش اسرائیل، نهایتاً به همان راهی رفت که به نظر من تنها راه معقول بود! و همینطور بگذریم از اینکه امثال شهبازی و دوستانش بعد از موافقت حماس با طرح ۲۰ بندی ترامپ اصلاً به روی خود نمیآورند که آن تهمتها و اذیت و آزارها علیه منتقدان و آن ادعاهای رنگ و وارنگ خودشان بر چه پایهای بود و چرا سرانجامش این شد!
این جماعت اساساً اهل تهمت و بدون کوچکترین احساس مسئولیت برای پاسخگویی است و فعلاً هم که صدا و سیما و برخی نهادهای دیگر در اختیارشان است و هر سازی که بخواهند مینوازند!
منظور از پیش کشیدن این بحث اشاره به شوی دیگری است که آقای شهبازی در مورد عکس روی جلد روزنامه هممیهن در شبکه دو اجرا کرد!
او با کنایات و اشاراتی که به لحاظ فقهی حکم قذف دارند، در مقام دفاع از حجاب و چادر، کلی بهتان بار شمار زیادی از شهروندان و روزنامهنگاران کشور کرد!
روشن است که بازی جدیدی برای تعطیلی هممیهن به راه انداختهاند و به نظرم حتماً هم آن را در جلسهٔ بعدی هیأت نظارت بر مطبوعات لغو امتیاز خواهند کرد!
ملالی نیست! فقط بهانهای که برای این کار بر سر نیزه کردهاند، از جهاتی بسیار نفرتانگیز است!
بهانهشان توهین و تعرض به حجاب و عفاف است! شرم هم نمیکنند!
مدیر مسئول روزنامهٔ هممیهن خود درس حوزه خوانده و از بسیاری از مدعیان اجتهاد، سواد فقهی و قرآنی بسیار بیشتری دارد.
همسرش هم که چادری و خانوادهاش هم که همگی محجبهاند! یعنی او خواسته به خانوادهٔ خود توهین و تعرض کند؟
خب، این چه بازی شرمآوری برای تکه تکه کردن جامعه و اختلافافکنی بین صاحبان سبکهای مختلف زندگی و ایجاد تعارضات و دوقطبیهای کاذب و بیثباتکننده است؟
همین چند روز پیش، علی لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی با ارسال دستنویسی به مدیران رسانهها از آنان درخواست کرد که به دوقطبی در جامعه دامن نزنند. خطاب به او نوشتم، رسانههای مستقل که خود از دوقطبیها زیان میبینند، شما مراقب رسانههای حکومتی باشید که نان خود را از تفرقه و نزاع اجتماعی در میآورند!
حالا از آقای لاریجانی میپرسم! آن تصویر سیاه روی جلد هممیهن به دو قطبی در جامعه دامن میزند یا این المشنگهای که صدا و سیما و کیهان و شرکاء بر سر آن پدید آوردهاند؟
پاسخ آقای لاریجانی به این پرسش حداقل برای امثال من مشخص خواهد کرد که در تشخیص دوقطبیسازان چقدر منصف است و از چه میزان قدرت واقعی برای جلوگیری از خرابکاری دوقطبیسازان برخوردار است.
تلگرام نویسنده
@ahmadzeidabad
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
ساکنان و شاهدان فلسطینی گفتند که هواپیماها و تانکهای اسرائیلی روز پنجشنبه مناطقی را در شرق غزه بمباران کردند. این بمبارانهای مرگبار حالی است که روز گذشته اسرائیل اعلام کرد که به آتشبس مورد حمایت آمریکا متعهد است!
شاهدان گزارش دادند که هواپیماهای اسرائیلی ۱۰ حمله هوایی را در مناطق شرقی خانیونس در جنوب نوار غزه انجام دادند و تانکها نیز مناطقی در شرق شهر غزه در شمال را گلولهباران کردند. تاکنون گزارشی از تلفات یا مجروحان این حملات منتشر نشده است.
ارتش اسرائیل اعلام کرد که این حملات «دقیق» بوده و زیرساختهای «تروریستی» را هدف قرار داده که «تهدیدی برای نیروهای نظامی» محسوب میشدهاند؛ مناطقی که همچنان تحت اشغال اسرائیل قرار دارند.
این حملات تازه، آزمونی دیگر برای آتشبس شکنندهای است که از ۱۰ اکتبر در جریان درگیری میان اسرائیل و حماس برقرار شده است.
شاهدان در غزه گفتند که حملاتی خارج از مناطق تحت کنترل اسرائیل مشاهده نکردهاند.
از روز سهشنبه تا چهارشنبه، اسرائیل در واکنش به کشته شدن یکی از سربازانش، حملاتی را انجام داد که به گفته مقامات بهداشت غزه، منجر به کشته شدن ۱۰۴ نفر شد.
اسرائیل اعلام کرده که این سرباز در حملهای توسط افراد مسلح در منطقهای کشته شده که در محدوده موسوم به «خط زرد» قرار دارد؛ منطقهای که نیروهای اسرائیلی طبق توافق آتشبس از آن عقبنشینی کردهاند. حماس این اتهام را رد کرده است.
ارتش اسرائیل فهرستی از ۲۶ نفر از شبهنظامیان را منتشر کرده که مدعی است در جریان حملات اخیر هدف قرار داده است؛ از جمله یکی از فرماندهان حماس که گفته میشود در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به جنوب اسرائیل، که آغازگر جنگ بود، مشارکت داشته است.
دفتر رسانهای دولت غزه که تحت کنترل حماس است، این فهرست را بخشی از «کمپین نظاممند انتشار اطلاعات نادرست» توصیف کرد که هدف آن «پوشاندن جنایات علیه غیرنظامیان در غزه» است.
وزارت بهداشت غزه اعلام کرد که از میان ۱۰۴ قربانی حملات هوایی، ۴۶ کودک و ۲۰ زن بودهاند.
منابع نزدیک به تلاشهای بینالمللی برای حفظ آتشبس گفتند که میانجیگران آمریکایی و منطقهای به سرعت وارد عمل شدند تا آرامش را بازگردانند، در حالی که اسرائیل و حماس یکدیگر را مقصر میدانند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
لغو مجازات اعدام در ایران؛ «از خواست سیاسی تا وجدان جمعی»
پیشگفتار:
در جهان امروز، مجازات اعدام به یکی از بحث برانگیزترین و چالشزاترین موضوعات حقوقی و اخلاقی بدل شده است. در حالی که شمار زیادی از کشورها این مجازات را لغو کردهاند، ایران همچنان در میان سه کشور اول جهان از نظر تعداد اعدامها قرار دارد. این واقعیت تلخ نه تنها نشانهای از شدت خشونت دولتی است، بلکه بازتابی از بحران عدالت، شفافیت و اعتماد عمومی به نظام قضایی کشور به شمار میآید. هر سال، با انتشار گزارشهای نهادهای بینالمللی مانند عفو بینالملل و دیدبان حقوق بشر، افکار عمومی جهان یک بار دیگر به ابعاد گستردهی این پدیده در ایران متوجه میشود. با این حال، پس از گذشت چند هفته از انتشار آمارها، موج حساسیت فروکش میکند و چرخهی خشونت همچنان ادامه مییابد.
در ایران، اعدام نه فقط یک ابزار قضایی بلکه ابزاری سیاسی و اجتماعی است که در طول چهار دههی گذشته، نقش پررنگی در تثبیت اقتدار و ارعاب عمومی داشته است. اعدامهای گستردهی دههی شصت، مجازاتهای مرتبط با مواد مخدر در دههی نود و اعدام معترضان در سالهای اخیر، همگی بیانگر آن است که مجازات اعدام از چارچوب عدالت کیفری فراتر رفته و به سازوکاری برای کنترل جامعه و سرکوب اعتراضات تبدیل شده است. از این منظر، لغو مجازات اعدام نه تنها یک مطالبهی حقوق بشری، بلکه ضرورتی سیاسی برای گذار به جامعهای انسانی تر و مدرن تر است.
با وجود تلاشهای گستردهی فعالان مدنی، اپوزیسیون سیاسی و نهادهای حقوق بشری، مسئلهی اعدام هنوز در ایران به مطالبهای همگانی بدل نشده است. هر سال در روز جهانی « نه به اعدام -دهم اکتبر»، بیانیهها، نشستها و سخنرانیهایی برگزار میشود، اما پس از چند روز، گویی همه چیز به فراموشی سپرده میشود. ریشهی این ناپایداری را باید در شکاف میان روشنفکران و افکار عمومی جست وجو کرد؛ جایی که جامعه هنوز اعدام را «ضروری» یا «عادلانه» میپندارد و در بسیاری از موارد، حتی در مراسم اعدام در ملأ عام شرکت میکنند و حتی فرزندان خردسال خود را نیز بهمراه میبرند!. این شکاف خطرناک، تلاشها برای لغو اعدام را به سطحی محدود و غیرپیوسته کاهش داده است.
هدف این نوشته، بازاندیشی در مفهوم و کارکرد مجازات اعدام در ایران و تبیین راههایی است که بتوان از طریق آن، مخالفت با اعدام را به یک خواست عمومی و پایدار تبدیل کرد. برای این منظور، ابتدا نگاهی خواهیم داشت به تاریخچهی اعدام در ایران و تحولات آن در قوانین کیفری. سپس به تحلیل فلسفی و اخلاقی این مجازات خواهیم پرداخت و از آنجا به بررسی جامعهشناختی پدیدهی اعدام در ملأ عام و واکنش جامعه خواهیم رسید. در ادامه، نقش اپوزیسیون، جامعهی مدنی و رسانهها در مبارزه با اعدام تحلیل میشود و در نهایت، پیشنهادهایی برای عبور از این چرخهی خشونت و ساختن جامعهای بدون اعدام ارائه میگردد.
نگارنده بر این باور است که لغو اعدام نه تنها به معنای بخشیدن مجرمان نیست، بلکه به معنای بازسازی مفهوم عدالت بر پایهی کرامت انسانی است. جامعهای که در آن مرگ به نام عدالت اجرا میشود، دیر یا زود دچار زوال اخلاقی خواهد شد. از همین رو، گفتوگو دربارهی لغو اعدام، در واقع گفت وگویی است دربارهی آیندهی انسان ایرانی، شأن او و نوع جامعهای که میخواهیم بسازیم .جامعهای که در آن عدالت پاسدار زندگی باشد، نه مرگ!
***
مقدمه و طرح مسئله:
مجازات اعدام در ایران نه صرفاً پدیدهای حقوقی، بلکه نشانهای تاریخی از رابطهی قدرت و جامعه است. در طول دهههای گذشته، دستگاه قضایی و سیاسی ایران، مرگ را به ابزار قانون تبدیل کرده است. هر سال دهها و گاه صدها نفر بر چوبه دار میروند؛ گاهی بیصدا، در زندانهای دورافتاده و گاهی در میدانهای شهر، زیر نگاه جمعیتی که گویی به تماشای «عدالت» آمدهاند. این تصویر، قلب جامعه را میفشارد و پرسشی بنیادین را پیش میکشد: چه بر سر ما آمده که مرگ را به نمایش گذاشتهایم و خاموش ماندهایم؟
در نظامهای سیاسی بسته، مجازات اعدام غالباً نقشی فراتر از قانون کیفری دارد. این مجازات، ابزار کنترل اجتماعی، سرکوب سیاسی و نمایش اقتدار است. در ایران نیز اعدام، به ویژه در دهههای پرتنش سیاسی، به معنای حذف مخالفان و مهار اعتراضات به کار رفته است. از اعدامهای سیاسی دههی شصت تا اعدام معترضان پس از اعتراضات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، اعدام به زبان قدرت بدل شده است ؛ پیامی از سوی حاکمیت به جامعه که می گوید: « زندگی و مرگ شما در اختیار من است !»
اما مسئله تنها در حاکمیت نیست؛ جامعه نیز در این چرخه سهیم شده است. حضور مردم در مراسم اعدام در ملأ عام، عکس برداری از بدن آویزان شدهی انسان و حتی تمایل بخشی از افکار عمومی به اجرای سریعتر حکم اعدام، نشانهی زخمی عمیق در وجدان جمعی است. جامعهای که خشونت را میبیند و خاموش میماند، اندک - اندک به خشونت خو میکند و آن را بخشی از نظم طبیعی جهان میپندارد. در چنین فضایی، گفتوگو دربارهی لغو اعدام، در واقع گفت وگویی است دربارهی بازگرداندن «احساس انسانی» به بطن جامعه است.
تاریخچه و وضعیت کنونی مجازات اعدام در ایران:
ایران یکی از کهنترین نظامهای کیفری جهان را دارد و مجازات مرگ در بخش بزرگی از تاریخ آن حضور داشته است. در دوران باستان، اعدام به عنوان جزای خیانت یا ارتداد به کار میرفت. در دورهی قاجار، شکلهای خشونت بارتر آن چون به دار آویختن، سنگسار، یا قطع عضو در میدانهای شهر رایج بود. با گسترش اندیشههای مدرن در دوران مشروطه، روشنفکران ایرانی از جمله میرزا فتحعلی آخوندزاده و طالبوف تبریزی نخستین کسانی بودند که از لزوم «عدالت انسانی» و پرهیز از خشونت سخن گفتند. با این حال، سنت قصاص و مجازاتهای شدید همچنان در بطن فرهنگ حقوقی باقی ماند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، مجازات اعدام با شدت بیشتری به جامعه بازگشت. قانون مجازات اسلامی مصوب دههی شصت، گسترهی وسیعی از جرایم را شامل اعدام کرد: از قتل و تجاوز تا ارتداد، جاسوسی، دگراندیشی، محاربه و جرایم مواد مخدر... دههی نخست جمهوری اسلامی شاهد یکی از خون بارترین دورههای تاریخ قضایی کشور بود؛ هزاران نفر در دادگاههای چند دقیقهای اعدام شدند. در دهههای بعد نیز، با وجود اصلاحات محدود، ایران همواره در زمرهی کشورهایی باقی ماند که بالاترین نرخ اجرای حکم مرگ را دارند. گزارش عفو بینالملل در سالهای اخیر نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد از کل اعدامهای ثبتشده در جهان در ایران، عربستان سعودی و چین رخ میدهد؛ ایران، با جمعیتی کمتر، سهمی نامتناسب از این آمار را به خود اختصاص داده است.
نکتهی تأملبرانگیز آن است که بخش قابل توجهی از اعدامها در ایران، مربوط به جرایم غیرخشونتآمیز بهویژه مواد مخدر است؛ جرایمی که در بسیاری از کشورها حتی مجازات زندان بلند مدت هم ندارند. این مسئله نشان میدهد که نظام حقوقی ایران از فلسفهی «حفظ جان» فاصله گرفته و به فلسفهی «نمایش مرگ» نزدیک شده است.
مبانی نظری و فلسفی لغو اعدام:
از منظر فلسفی، مجازات اعدام از دیرباز محل جدال میان دو دیدگاه بوده است: دیدگاه بازدارندگی و دیدگاه کرامت انسانی. متفکرانی چون ایمانوئل کانت بر این باور بودند که عدالت حقیقی زمانی تحقق مییابد که مجرم همان رنجی را که به دیگری رسانده، خود نیز بچشد. اما در برابر او، * سزار بکاریا در رسالهی تاریخی خود «جرایم و مجازاتها» (۱۷۶۴) استدلال کرد که هیچ قدرتی جزحکومت؛ حق گرفتن جان انسانی را ندارد، زیرا جان بخشی از حق طبیعی انسان است که نمیتوان از او سلب کرد.
در دوران معاصر، اندیشهی حقوق بشر به نقطهی عطف این بحث تبدیل شد. مادهی ۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸) تصریح میکند که «هر فردی حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد». بر اساس این اصل، دولتها نه تنها نباید زندگی را بگیرند، بلکه موظف به پاسداری از آن هستند. از این رو، در قرن بیست و یکم، اعدام به عنوان شکلی از خشونت دولتی و نقض بنیادین کرامت انسانی شناخته میشود.
از منظر روان شناختی و اخلاقی نیز، اعدام نه تنها عدالت نمیآورد بلکه چرخهی خشونت را بازتولید میکند. در لحظهی اعدام، جامعه احساس انتقام را تجربه می کند نه عدالت را. عدالت هنگامی معنا دارد که بتواند بازسازی کند، نه ویران سازد! در حالی که اعدام، پایان گفت وگو و نفی امکان بازپروری است. جامعهای که راه دیگری جز مرگ برای مهار جرم نمیشناسد، در حقیقت از درک عمیق عدالت بازمانده است.
جامعه شناسی اعدام در ایران:
بررسی جامعه شناختی اعدام در ایران، ما را به ریشههای فرهنگی خشونت میبرد. حضور مردم در مراسم اعدام در ملأ عام، تنها نتیجهی تبلیغات حکومتی نیست؛ بلکه حاصل قرنها عادت به «تماشای رنج» است. از داستانهای حماسی و مجازاتهای قبیلهای تا میدانهای اعدام در شهرهای کوچک، خشونت به بخشی از حافظهی جمعی ما بدل شده است. وقتی قانون، عدالت را در مرگ خلاصه میکند، مردم نیز مرگ را به عنوان نمایش عدالت میپذیرند.
رسانههای رسمی در این میان نقش مهمی دارند. آنها با انتشار خبر اعدامها با عنوان «قصاص حق اولیای دم» یا «برقراری عدالت»، در ذهن مردم نوعی مشروعیت برای این عمل میسازند. به این ترتیب، دولت از یک سو عامل خشونت است و از سوی دیگر، مردم را به تماشاگرانی همدست بدل میکند. در چنین شرایطی، لغو اعدام نه تنها تغییر قانون بلکه نیازمند دگرگونی فرهنگی است: بازسازی مفاهیم عدالت، انتقام و بخشش در وجدان جمعی.
اپوزیسیون، جامعه مدنی و مسیر لغو اعدام:
در دو دههی اخیر، اپوزیسیون و فعالان مدنی ایرانی گامهای مهمی برای مبارزه با اعدام برداشتهاند. کمپینهایی چون «نه به اعدام»، فعالیت نهادهایی مانند «شهروندان علیه اعدام»، و تلاش خانوادههای قربانیان و جدیدا واکنش زندانیان نسبت به احکام اعدام، نشانههایی از بیداری وجدان جمعی در برابر مرگ دولتیاند. اما این اقدامات هنوز به حدی از قدرت نرسیدهاند که حکومت را وادار به عقب نشینی کنند. دلیل اصلی: آن است که لغو اعدام هنوز به مطالبهای عمومی تبدیل نشده است ! جریان واکنشی همیشه مثبت نیست. اقدام علیه مجازات اعدام باید مدام پیگیری شود. ما در آینده حتی پس از حکومت دیکتاتوری اسلامی نیز با آن روبرو خواهیم بود. لذا اشخاص و تشکلهای سیاسی برای آماده کردن ذهن جامعه باید کار فرهنگی و روشنگری کنند و به تقویت جامعه مدنی بپردازند تا از این طریق بتوان بمروز مجازات اعدام را از قوانین جزائی آینده کشور ؛ خارج و آنرا لغو کرد!
تا زمانی که جامعه، خواست لغو اعدام را از زبان نخبگان به زبان خود ترجمه نکند، حکومت دیکتاتوری اسلامی ایران از این ابزار قدرت، چشم نخواهد پوشید. تجربهی سالهای اخیر نشان داده که تنها فشار اجتماعی گسترده میتواند ساختار قدرت را به عقبنشینی وادارد. همانگونه که در ماجرای «لایحهی حجاب» شاهد بودیم، ایستادگی پیوسته و آگاهانهی زنان مبارز ایران، مقاومت جامعه مدنی را به سطحی رساند که حاکمیت ناچار شد از شدت برخوردها بکاهد و عقب نشینی تدریجی را آغاز کند. همین منطق در مسئلهی لغو اعدام نیز صادق است! تا زمانی که مخالفت با اعدام به گفت وگوی روزمرهی مردم، به شعار اجتماعی و به باور اخلاقی مشترک تبدیل نشود، حکومت انگیزهای برای عقب نشینی نخواهد داشت!
اپوزیسیون در این مسیر وظیفهای تاریخی دارد. باید با روشنگری مداوم، با آموزش و گفتوگو، این مطالبه را از حاشیهی سیاسی به متن جامعه بیاورد. باید نشان دهد که لغو اعدام نه دفاع از مجرمان، بلکه دفاع از زندگی و کرامت انسان ایرانی است. هرچه این آگاهی و روشنگری گسترش یابد، صف طرفداران اعدام کوچک تر میشود و پایههای مشروعیت حکومت در استفاده از مرگ بهعنوان ابزار قدرت سست تر خواهد شد. ایران در نهایت ناگزیر است به صف کشورهایی بپیوندد که اعدام را از قوانین جزائی خود حذف کردهاند، زیرا هیچ ملت مدرن و آزاد نمیتواند بر پایهی مرگ بایستد.
راهکارها و چشمانداز آینده:
برای گذار از جامعهی اعدام محور به جامعهای حیات محور، میتواند سه مسیر را هم زمان پیش برد:
آگاهی عمومی: آموزش دربارهی فلسفهی حقوق بشر در مدارس، دانشگاهها و رسانهها. معرفی تجربه کشورهایی که بدون اعدام توانستهاند عدالت را حفظ کنند.
اصلاح قانون و نظام قضایی: جایگزینی مجازاتهای غیرمرگ بار برای جرایم سنگین، نظارت بینالمللی بر روند دادرسیها و ممنوعیت اعدام در ملأ عام و پشت درهای بسته!
بازسازی فرهنگی: تولید آثار هنری، فیلمها، نمایشها و روایتهایی از زندگی قربانیان اعدام. هنر: بیش از هر قانون، میتواند قلب انسانها را تغییر دهد... باید هنرمندان خودمان را به اینکار تشویق کرد...!
لغو مجازات اعدام در ایران ممکن است سالها به طول انجامد، اما نخستین گام آن، دگرگونی در اندیشه و وجدان است. هر نسلی که بتواند ارزش زندگی را بالاتر از انتقام ببیند، گامی بزرگ در مسیر آزادی و انسانیت برداشته است.هنرمندان ما با خلق آثار هنری خویش میتوانند به تلطیف جامعه و یاری به لغو مجازات غیر انسانی اعدام کمک کنند!
سخن پایانی:
سرنوشت هر جامعه را میتوان از نحوهی مواجههاش با مرگ سنجید. جامعهای که مرگ را به نمایش میگذارد، در حقیقت از زندگی دور شده است. در ایران امروز، مسئلهی اعدام دیگر تنها مسئلهای حقوقی نیست؛ مسئلهای اخلاقی، فرهنگی و سیاسی است که مستقیماً با آیندهی انسان ایرانی گره خورده است. لغو اعدام به معنای بخشیدن بیقید و شرط مجرمان نیست، بلکه به معنای بازگرداندن انسانیت به قانون است. جامعهای که بتواند حتی در برابر خطا، کرامت انسانی را پاس دارد، جامعهای است که به بلوغ رسیده است.
ما در دورهای زندگی میکنیم که مرگ، در رسانه و خیابان، عادی شده است. اما در همین تاریکی، نشانههایی از بیداری وجدان جمعی نیز دیده میشود. مادران دادخواه، وکلا و فعالانی که بیهراس از سرکوب، در برابر اعدام فریاد میزنند، در حقیقت از زندگی دفاع میکنند. آنان یادآور میشوند که عدالت با خون نوشته نمیشود، بلکه با فهم، ترحم و قانون انسانی تحقق مییابد.
لغو مجازات اعدام شاید دشوارترین نبرد اجتماعی ایران باشد، زیرا ریشه در تاریخ، مذهب و قدرت دارد. اما هر تحول بزرگ از پرسشی کوچک آغاز میشود: آیا کشتن، واقعاً ما را عادل و مهربان تر میکند؟ این پرسش، اگر در ذهنها بماند، آرامآرام به وجدان جمعی بدل میشود و آنگاه که مردم از حضور در میدانهای اعدام خودداری کنند، حکومت نیز ابزار ترس را از دست خواهد داد.
در پایان باید بر این حقیقت تأکید کرد که لغو اعدام، تنها با تغییر قانون تحقق نمییابد؛ بلکه به ارادهای جمعی نیاز دارد، به جنبشی اخلاقی و سیاسی که مرگ را از میدانهای شهر و ذهن مردم بیرون براند. این جنبش، باید همچون جنبش زنان در برابر اجبار حجاب، از دل جامعه برخیزد، پیگیر، آرام و بیوقفه پیش رود و با آگاهی و مقاومت، حکومت را گام به گام به عقب براند. هر بار که انسانی از حضور در مراسم اعدام خودداری کند، هر بار که رسانهای در دفاع از زندگی بنویسد، گامی به سوی آزادی برداشتهایم.
لغو اعدام، شاید آخرین سنگر در مسیر انسان دوستی ایرانی باشد. روزی فراخواهد رسید که ایران نیز در کنار ملتهایی قرار گیرد که مرگ را از عدالت جدا کردند و زندگی را قانون خویش ساختند. آن روز، طنابهای دار فرو خواهند افتاد و در حافظهی جمعی ما، به جای صدای اعدام، صدای زندگی طنین خواهد انداخت!
پایان
پائیز ۲۰۲۵
————————-
* سزار بکاریا (۱۷۳۸–۱۷۹۴ Cesare Beccaria) نظریهپرداز حقوق، فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی و از بنیانگذاران اصلی مکتب کلاسیک جرمشناسی بود. او با رسالهٔ تأثیرگذار خود با عنوان « رسالهٔ جرائم و مجازاتها» به یکی از چهرههای برجسته عصر روشنگری تبدیل شد.
مهمترین اندیشهها و اقدامات:
اصلاح نظام کیفری: بکاریا به شدت منتقد نظام قضایی و مجازاتهای بیرحمانه و ناعادلانه در زمان خود بود. او خواهان اصلاحات اساسی و همسو کردن مجازاتها با اصول عقلانی، تناسب و انسانیت بود.
رسالهٔ جرائم و مجازاتها(۱۷۶۴) مهمترین اثر بکاریا است که در آن، خواستار تغییراتی انقلابی در قوانین جزایی شد. برخی از پیشنهادهای او عبارتند از:
لغو شکنجه و مجازات اعدام: بکاریا معتقد بود که این مجازاتها نه تنها غیرانسانی هستند، بلکه در پیشگیری از جرم نیز مؤثر نیستند. او اولین نویسنده مدرنی بود که خواستار الغای کامل مجازات اعدام شد.
اصل تناسب مجازات: او استدلال میکرد که مجازات باید متناسب با جرم ارتکابی باشد و هدف آن بازدارندگی باشد، نه انتقام.
اصل قطعیت مجازات: بکاریا تأکید میکرد که قطعیت مجازات مهمتر از شدت آن است. یعنی اگر مجرمان مطمئن باشند که مجازات میشوند، احتمال ارتکاب جرم کاهش مییابد.
پیشگیری بهتر از کیفر: او پیشگیری از جرم را مؤثرتر از مجازات میدانست و معتقد بود که آموزش میتواند راهکار مناسبی برای این امر باشد.
تأثیرات ماندگار: ایدههای بکاریا تأثیر عمیقی بر اصلاحات حقوقی در اروپا، ایالات متحده و سایر نقاط جهان داشت. اصول او در قانون اساسی ایالات متحده و منشور حقوق آن منعکس شده است. بسیاری از اصلاحات در قوانین جزایی کشورهای مختلف، از جمله در فرانسه و روسیه، متأثر از اندیشههای او بوده است. او به عنوان یکی از پیشگامان جرمشناسی مدرن شناخته میشود.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
توضیح مختصر مترجم: بخشهای آبجو و سپس شراب در قسمتهای قبلی به پایان رسید و اکنون وارد بخش نوشابههای الکلی تقطیری میشویم.
روحیه سرشار، دریای آزاد
میتوان شراب را با استفاده از حمام آب (water-bath) تقطیر کرد، [یعنی روشی قدیمی برای تقطیر]، و نتیجهای به رنگ آبگلرز بهدست آورد.
«ابویوسف یعقوب بن اسحاق صبّاح الکندی، دانشمند و فیلسوف عرب (حدود ۸۰۱–۸۷۳ میلادی)، در کتاب شیمی عطر و تقطیر»
هدیهای از اعراب
در پایان هزاره اول میلادی، بزرگترین و متمدنترین شهر در اروپای غربی، رم، پاریس یا لندن نبود. بلکه قرطبه (Cordoba)، پایتخت اندلس عربی، در منطقهای که امروزه جنوب اسپانیا است، بود. در این شهر پارکها، کاخها، جادههای سنگفرش، چراغهای نفتی برای روشنایی خیابانها، هفتصد مسجد، سیصد حمام عمومی و سیستمهای گسترده زهکشی و فاضلاب وجود داشت. شاید جالبترین مورد، کتابخانه عمومی بود که حدود سال ۹۷۰ میلادی تکمیل شد و نزدیک به نیم میلیون کتاب در خود جای داده بود، بیشتر از هر کتابخانه دیگر در اروپا، و حتی بیشتر از بسیاری از کشورهای اروپایی. و این تنها بزرگترین کتابخانه در میان هفتاد کتابخانه شهر بود. جای تعجب نیست که هروسویتا (Hroswitha)، وقایعنگار آلمانی در قرن دهم، قرطبه را «گوهر جهان» توصیف کرد.
قرطبه تنها یکی از مراکز بزرگ دانش در جهان عرب بود، قلمرویی وسیع که در اوج خود از کوههای پیرنه در فرانسه تا کوههای پامیر در آسیای مرکزی و تا جنوب دره سند در هند امتداد داشت. در زمانی که خرد یونانی در بیشتر نقاط اروپا از بین رفته بود، دانشمندان عرب در قرطبه، دمشق و بغداد بر پایه دانش یونانی، هندی و فارسی پیشرفتهای بیشتری در زمینههایی مانند نجوم، ریاضیات، پزشکی و فلسفه ایجاد کردند. آنها اسطرلاب، جبر و سیستم عددی مدرن را توسعه دادند، از گیاهان به عنوان بیهوشی استفاده کردند و روشهای جدید ناوبری بر اساس قطبنما (که از چین وارد شده بود)، مثلثات و نقشههای دریایی ابداع کردند. در میان دستاوردهای فراوان آنها، آنها همچنین روشی را اصلاح و گسترش دادند که منجر به ایجاد طیف جدیدی از نوشیدنیها شد: تقطیر (distillation).
این فرآیند، که شامل تبخیر و سپس میعان مجدد یک مایع برای جداسازی و خالصسازی اجزای تشکیلدهنده آن است، ریشههای باستانی دارد. تجهیزات ساده تقطیر مربوط به هزاره چهارم قبل از میلاد در شمال میانرودان یافت شدهاند که، با توجه به کتیبههای میخی بعدی، برای ساخت عطر استفاده میشدند. یونانیان و رومیان نیز با این روش آشنا بودند؛ برای مثال، ارسطو (Aristotle) خاطرنشان کرد که بخار متراکمشده از آب نمک جوشان، شور نیست. اما تنها بعدها، از جهان عرب شروع شد که تقطیر بهطور معمول بر روی شراب اعمال شد، بهویژه توسط دانشمند عرب جابر بن حیان (Jabir ibn Hayyan) در قرن هشتم میلادی، که بهعنوان یکی از پدران شیمی شناخته میشود. او شکل بهبودیافتهای از دستگاه تقطیر، یا عود تقطیر، را طراحی کرد که با آن او و دیگر کیمیاگران عرب شراب و مواد دیگر را برای استفاده در آزمایشهایشان تقطیر میکردند.
تقطیر شراب آن را بسیار قویتر میکند، زیرا نقطه جوش الکل (۷۸ درجه سانتیگراد) پایینتر از نقطه جوش آب (۱۰۰ درجه سانتیگراد) است. با گرمشدن آهسته شراب، بخار مدتی قبل از جوشیدن مایع از سطح آن شروع به بالا آمدن میکند. بهدلیل نقطه جوش پایینتر الکل، این بخار نسبت به مایع اصلی حاوی الکل بیشتر و آب کمتری است. جمعآوری و میعان این بخار غنی از الکل، مایعی با محتوای الکل بسیار بالاتر از شراب تولید میکند، اگرچه هنوز از الکل خالص فاصله دارد، زیرا مقداری آب و ناخالصیهای دیگر حتی در دمای زیر ۱۰۰ درجه تبخیر میشوند. با این حال، محتوای الکل را میتوان با تقطیر مجدد مکرر، که بهعنوان تصفیه نیز شناخته میشود، افزایش داد.
دانش تقطیر یکی از جنبههای بسیاری از خرد باستانی بود که توسط دانشمندان عرب حفظ و گسترش یافت و پس از ترجمه از عربی به لاتین، به احیای روح یادگیری در اروپای غربی کمک کرد. کلمه «انبیق» (alembic)، که به نوعی دستگاه تقطیر اشاره دارد، این ترکیب از دانش باستانی و نوآوری عرب را در خود جای داده است. این کلمه از عربی «الانبیق» گرفته شده است که به نوبه خود از کلمه یونانی «ambix» مشتق شده است و به ظرف مخصوصی اشاره دارد که در تقطیر استفاده میشود. بهطور مشابه، کلمه مدرن «الکل» (alcohol) منشأ نوشیدنیهای الکلی تقطیرشده را در آزمایشگاههای کیمیاگران عرب روشن میکند. این کلمه از «الکحل» گرفته شده است، نامی که به پودر سیاه تصفیهشده آنتیموان (antimony) داده میشد و بهعنوان آرایشی برای رنگآمیزی یا تیرهکردن پلکها استفاده میشد. این اصطلاح توسط کیمیاگران بهطور کلی برای اشاره به سایر مواد بسیار خالصشده، از جمله مایعات، استفاده میشد، بهطوری که شراب تقطیرشده بعدها در انگلیسی بهعنوان «الکل شراب» شناخته شد.

تجهیزات تقطیر در یک آزمایشگاه قرون وسطایی. تولید مشروبات الکلی تقطیری ابتدا بهعنوان یک تکنیک کیمیاگری ناشناخته بود که تنها عدهای اندکی با آن آشنا بودند.
از خاستگاه مبهم در آزمایشگاههای کیمیاگری، نوشیدنیهای جدیدی که با تقطیر ممکن شدند، در عصر اکتشافات به سلطه رسیدند؛ زمانی که کاشفان اروپایی با سفرهای دریایی، مستعمرات و سپس امپراتوریهایی در سراسر جهان ایجاد کردند. نوشیدنیهای تقطیرشده، شکل بادوام و فشردهای از الکل برای حملونقل در کشتیها فراهم کردند و کاربردهای متنوع دیگری نیز یافتند. این نوشیدنیها به کالاهای اقتصادی چنان مهمی تبدیل شدند که مالیاتستانی و کنترل آنها به مسائل سیاسی بزرگی بدل شد و حتی بر روند تاریخ تأثیر گذاشت. دانشمندان عرب صرفه جو که نخستین بار شراب را تقطیر کردند، نتیجه را بیشتر بهعنوان مواد کیمیاگری یا دارو میدانستند تا یک نوشیدنی روزمره. تنها زمانی که دانش تقطیر به اروپای مسیحی راه یافت، مشروبات تقطیری بهصورت گستردهتری مصرف شدند.
معجون شفابخش؟
در یک شب زمستانی در سال ۱۳۸۶، پزشکان سلطنتی به اتاق خواب شارل دوم ناوار (Charles II of Navarre)، حاکم پادشاهی کوچکی در شمال اسپانیای امروزی، فراخوانده شدند. او به «شارلِ بد» معروف بود، لقبی که در آغاز حکومتاش بهخاطر سرکوب بیرحم یک شورش به دست آورده بود. تفریح موردعلاقهاش توطئهچینی علیه پدرزنش، پادشاه فرانسه، بود. حالا پس از یک شب عیاشی، شارل با تب و فلج از پا افتاده بود. پزشکانش تصمیم گرفتند دارویی به او بدهند که به خاطر خواص معجزهآسایش شهرت داشت و با فرآیندی تقریباً جادویی ساخته میشد: تقطیر شراب.
یکی از نخستین اروپاییانی که با این فرآیند جدید آزمایش کرد، کیمیاگر ایتالیایی قرن دوازدهم، مایکل سالرنوس (Michael Salernus)، بود که از طریق متون عربی با آن آشنا شد. او نوشت: «ترکیب شراب خالص و بسیار قوی با سه قسمت نمک، که در ظرف معمولی تقطیر شود، مایعی تولید میکند که در صورت آتش زدن شعلهور میشود.» ظاهراً این فرآیند در آن زمان تنها برای عدهای خاص شناخته شده بود، چراکه سالرنوس چند کلمه کلیدی این جمله (ازجمله «شراب» و «نمک») را به صورت رمزی نوشته بود. از آنجا که شراب تقطیرشده قابل اشتعال بود، به آن «آکوآ آردنس» (aqua ardens) یا «آب سوزان» میگفتند.
البته، «سوزان» توصیف حس ناخوشایندی بود که پس از نوشیدن شراب تقطیرشده در گلو ایجاد میشد. بااینحال، کسانی که مقدار کمی از آن را مینوشیدند، متوجه شدند که این ناراحتی اولیه (که گاهی با گیاهان پوشانده میشد) در مقایسه با حس نشاط و سرزندگی که بلافاصله پس از آن میآمد، ناچیز بود. از آنجا که شراب بهطور گسترده بهعنوان دارو استفاده میشد، منطقی به نظر میرسید که شراب تغلیظ شده و خالصشده قدرت درمانی بیشتری داشته باشد. تا اواخر قرن سیزدهم، با رونق گرفتن دانشگاهها و دانشکدههای پزشکی در سراسر اروپا، شراب تقطیرشده در رسالههای پزشکی لاتین بهعنوان دارویی معجزهآسا با نام «آکوآ ویتا» (aqua vitae) یا «آب زندگی» ستایش میشد.
از جمله کسانی که به قدرت درمانی شراب تقطیرشده باور داشت، آرنالدِ ویلانُوا (Arnald of Villanova)، استاد دانشکده پزشکی مونپلیه (Montpellier) در فرانسه بود که حدود سال ۱۳۰۰ دستورالعملهایی برای تقطیر شراب نوشت. او توضیح داد: «آب واقعی زندگی بهصورت قطرات گرانبها بهدست میآید که پس از سه یا چهار بار تقطیر متوالی، جوهر شگفتانگیز شراب را ایجاد میکند. ما آن را آکوآ ویتا مینامیم، و این نام بهطرز قابلتوجهی مناسب است، زیرا واقعاً آب جاودانگی است. عمر را طولانی میکند، اخلاط بد را از بین میبرد، قلب را احیا میکند و جوانی را حفظ مینماید.»
آکوآ ویتا فوقطبیعی به نظر میرسید، و در واقع هم بود، زیرا شراب تقطیرشده الکل بسیار بیشتری نسبت به هر نوشیدنیِ تخمیرشده طبیعی دارد. حتی مقاومترین مخمرها نمیتوانند الکل با غلظت بیش از حدود ۱۵ درصد را تحمل کنند، که این محدودیت طبیعی برای قدرت نوشیدنیهای تخمیری ایجاد میکند. تقطیر به کیمیاگران اجازه داد از این محدودیت که از زمان کشف تخمیر هزاران سال پیش وجود داشت، عبور کنند. ریموند لولی (Raymond Lully)، شاگرد آرنالد، آکوآ ویتا را «عنصری تازهکشفشده برای بشر، اما پنهان از دوران باستان» خواند، «چون نژاد انسان در آن زمان هنوز برای نیاز به چنین نوشیدنیای که برای احیای انرژیهای فرسوده دوران جدید ساخته شده بود، بهاندازه کافی بالغ نشده بود.» هر دو مرد بیش از هفتاد سال عمر کردند، که در آن زمان سنی غیرعادی بود و ممکن است بهعنوان شاهدی بر قدرت عمرطولانیکننده آکوآ ویتا در نظر گرفته شده باشد.
این داروی شگفتانگیز جدید هم بهصورت خوراکی و هم بهصورت موضعی روی بخشهای آسیبدیده بدن استفاده میشد. طرفداران آکوآ ویتا معتقد بودند که میتواند جوانی را حفظ کند، حافظه را تقویت نماید، بیماریهای مغز، اعصاب و مفاصل را درمان کند، قلب را احیا نماید، دنداندرد را تسکین دهد، نابینایی، اختلالات گفتاری و فلج را معالجه کند، و حتی در برابر طاعون محافظت نماید. بهطور خلاصه، آن را اکسیر همهدرمانها میدانستند، و به همین دلیل پزشکان شارلِ بد تصمیم گرفتند آن را به بیمارشان بدهند. آنها در نور شمعها، پادشاه را در ملافههایی آغشته به آکوآ ویتا پیچیدند، به این امید که تماس با این مایع جادویی فلج او را درمان کند. اما درمان به فاجعه انجامید: ملافهها بهطور تصادفی توسط شمع یک خدمتکار بیدقت آتش گرفتند و پادشاه در لحظه شعلهور شد. گفته میشود که مردم مرگ دردناک و آتشین او را حکم الهی دانستند، زیرا یکی از آخرین اقدامات او افزایش شدید مالیاتها بود.
در طول قرن پانزدهم، آکوآ ویتا کمکم از یک دارو به نوشیدنی تفریحی تبدیل شد، زیرا دانش تقطیر گسترش یافت. این روند با اختراع جدیدی یعنی چاپخانه توسط یوهانس گوتنبرگ (Johannes Gutenberg) در دهه ۱۴۳۰—تقویت شد. (حداقل برای اروپاییها جدید بود، هرچند چینیها چند قرن قبل همین ایده را داشتند.) نخستین کتاب چاپشده درباره تقطیر توسط مایکل پوف فون شریک (Michael Puff von Schrick)، پزشک اتریشی، نوشته شد و در سال ۱۴۷۸ در آگسبورگ (Augsburg) منتشر شد. این کتاب چنان محبوب شد که تا سال ۱۵۰۰، چهارده ویرایش از آن به چاپ رسید. از جمله ادعاهای فون شریک این بود که نوشیدن نصف قاشق آکوآ ویتا یا همان «آب زندگی» هر صبح میتواند از بیماری پیشگیری کند، و ریختن کمی از آن در دهان یک فرد در حال مرگ به او نیرویی میدهد تا برای آخرین بار سخن بگوید.
اما برای بیشتر مردم، جذابیت آکوآ ویتا نه بهخاطر فواید داروییِ ادعاشده، بلکه بهخاطر قدرت سریع و آسان آن در مست کردن بود. نوشیدنیهای تقطیرشده بهویژه در آبوهوای سرد شمال اروپا، که شراب کمیاب و گران بود، محبوبیت یافتند. با تقطیر آبجو، برای نخستین بار امکان تولید مشروبات الکلی قوی از مواد محلی فراهم شد. واژه گالیکِ (Gaelic) برای آکوآ ویتا، «یوایشگه بهآها» (uisge beatha)، بود که همان ریشه واژه امروزی «ویسکی» است. این نوشیدنی جدید بهسرعت بخشی از سبک زندگی ایرلندیها شد. یک وقایعنگار مرگ ریچارد مکراهنایل (Richard MacRagh-naill)، پسر یک رئیس قبیله ایرلندی، را در سال ۱۴۰۵ ثبت کرده که «پس از نوشیدن بیشازحد آب زندگی مرد؛ و این آب برای ریچارد آب مرگ بود.»
در دیگر نقاط اروپا، آکوآ ویتا را «شراب سوخته» مینامیدند، که در آلمانی «برانت واین» (Branntwein) و در انگلیسی «برندیواین» (brandywine) یا بهسادگی «برندی» خوانده میشد. مردم شروع به تقطیر شراب در خانههای خود کردند و آن را در روزهای جشن به فروش رساندند، عملی که آنقدر گسترده و مشکلساز شد که در سال ۱۴۹۶ در شهر نورنبرگ آلمان صراحتاً ممنوع اعلام گردید. یک پزشک محلی نوشت: «با توجه به اینکه همه در حال حاضر عادت به نوشیدن آکوآ ویتا پیدا کردهاند، لازم است مقدار مجاز مصرف را به خاطر بسپارند و یاد بگیرند که اگر میخواهند مانند یک مرد متشخص رفتار کنند متناسب با تواناییهای خود بنوشند.»
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
A History of the World in Six Glasses, Tom Standage
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
فرزندان مهندس موسوی به دیدار مهدی کروبی رفتند. در این دیدار مهدی کروبی از مهندس موسوی به عنوان نخستوزیر امام و موفق دوران سخت جنگ و زهرا رهنورد قرانپژوه به نیکی یاد کرد و گفت خدمات ارزشمند این دو عزیز بر کسی پوشیده نیست.
کروبی با اشاره به حوادث ۸۸ گفت هر دوی ما در آن روزها انحراف را دیدیم و برای کشور و انقلاب احساس خطر کردیم. آمدیم تا مانع انحرافی شویم که نطفهاش در سال ۸۴ گذاشته شد.
کروبی ادامه داد میدانستم با ورود سپاه، بسیج و امنیتی ها به حوزه قدرت، اقتصاد و سیاست کشور و انقلاب ویران خواهد شد. نهادهای نظارتی کاراییشان را از دست خواهند داد و فساد لجام گسیخته کشور را فرا خواهد گرفت. هرآنچه در سخنرانی و بیانیههاگفتیم متاسفانه اتفاق افتاد.
کروبی افزود مردم به درستی متوجه خسارات جبران ناپذیر ورود سپاه و بسیج به قدرت بودند. اما آقای خامنهای نه تنها رای مردم را تحمل نکرد بلکه از تقلب و سرکوب خشن حمایت کرد و ما را متهم به فتنه، بیبصیرتی و نانجیبی کرد اما مدعی بصیرت اقتصاد، فرهنگ، امنیت و اخلاق را از بین برد و آنچه که امروز میبینید محصول همان رویکرد غلط است.
کروبی ادامه داد، روزی که به حصر رفتیم یک دلار ۹۰۰ تومان بود و امروز۱۰۸ هزار تومان است و اگر این مسیر اصلاح نشود خدا میداند در آینده نزدیک چقدر خواهد بود.
کروبی همچنین گفت: انحراف از انقلاب و آرمان شهدا بنحویست که برخی نظامیها در مجلس برای پوتین یقه پاره میکنند.
وی در ادامه گفت بعید میدانم اگر حزب توده هم در قدرت بود بیش از این در مجلس برای روسها یقه پاره میکرد.
کروبی در پایان اظهار امیدواری کرد که کینه ها و لجبازی های کودکانه پایان پذیرد و به زودی شاهد آزادی مهندس موسوی و همسر محترمشان باشیم
در این دیدار فرزندان موسوی و رهنورد ضمن ابلاغ سلام ویژه پدر و مادرشان به مهدی کروبی گزارشی ناراحت کننده از روند حصر والدینشان و مسایل پیرامونی آن در ۱۵ سال گذشته دادند
منبع: سهامنیوز
@Sahamnewsorg
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص پزشکی اجتماعی درباره تأثیر گرانی غذا بر سلامت کودکان هشدار داد.
«عباس وثوق مقدم» عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتوگو با خبرنگار ایلنا با بیان اینکه در کشور ما مرگ به علت بیماری قلبی در سنین کمتر از ۶۰ سال کم نیست، گفت: در برنامه هفتم توسعه، هدفگذاریهایی در بخش سلامت انجام شده که یکی از آنها کاهش مرگومیر ناشی از مشکلات تنگی عروق است، زیرا این مشکلات باعث بیماری قلب و سکته میشود. سن این نوع بیماری در حال کاهش است که یکی از علل اصلی آن تغییر سبک زندگی و توسعه شهرنشینی است.
او در ادامه توضیح داد: سبک زندگی شهرنشینی ویژگیهایی دارد که یکی از مهمترین آنها کم تحرکی است. در حال حاضر حدود ۷۰ درصد از جمعیت بالغ در جامعه ما تحرک کافی ندارند. این در حالیست که هر فرد باید یک و نیم ساعت در هفته تحرک فیزیکی متوسط مانند پیاده روی تند داشته باشد. کمتحرکی در بین کودکان هم شایع شده که مسائلی مانند کمبود فضاهای بازی در محلهها و کمبود فضاهای ورزشی مناسب در مدارس، بهویژه در مدارس پرجمعیت از جمله دلایل این موضوع است.
کاهش سن بیماریهای قلبی
وثوق مقدم همچنین تاکید کرد که سوء تغذیه باعث شده که برخی کودکان نسبت به سن و قد خود با چاقی و اضافه وزن مواجه شوند. معضلی که رو به رشد است: تنگی عروق، نوعی بیماری است که میتوان از دوران جنینی آغاز شود به این معنا که مطالعات نشان میدهد که اگر مادر باردار دچار چربی خون یا اضافه وزن باشد، ممکن است چربی در رگهای جنین هم رسوب کند. در چنین مواردی فرآیند تنگ شدن عروق از درون شکم مادر شروع میشود.
این متخصص پزشکی اجتماعی کم تحرکی، اضافه وزن، فشارهای روانی وارد شده به کودکان در رابطه با درس خواندن را از جمله عواملی دانست که باعث کاهش سن بیماریهای قلبی شده است: این در حالیست که انتظار داریم این نوع بیماریها را در سنین بالای ۶۰ سال مشاهده کنیم. از طرف دیگر شیوع بیماری دیابت هم در جامعه رو به افزایش است و این موضوع درباره بچهها هم متاسفانه صدق میکند که علت آن ابتلای کودکان به اضافه وزن و چاقی است.
او اضافه کرد: اما ما گزارش شفاف و در دسترسی در اختیار نداریم که بررسی کنیم آیا مساله چاقی و اضافه وزن ممکن است باعث تنگی عروق در کودکان یا ایست قلبی آنها شود. در این حوزه مطالعه مناسبی صورت نگرفته است.
وثوق مقدم درباره تاثیر سوء تغذیه بر سلامت کودکان هم توضیح داد: مسائل اقتصادی اجتماعی و افزایش قیمتها باعث میشوند که دسترسی مردم به ضروریاتی مانند لبنیات و پروتئین محدود شده و مردم به بیشتر به کربوهیدراتها مانند برنج، نان و سیبزمینی روی آورند. این موضوع باعث اضافه وزن و چاقی شده و به دنبال آن افراد به بیماریهای دیابت، فشار خون، مشکلات قلبی و حتی کبد چرب - که این روزها در کودکان رو به افزایش است -، مبتلا شوند. شرایطی که میتواند کیفیت زندگی و شاید طول عمر کودکان را کاهش دهد.
سن مصرف دخانیات رو به کاهش است
او درباره تاثیر افزایش فشارهای اقتصادی در خانوادهها بر سلامت روان کودکان بیان کرد: دسترسی کودکان امروز به اطلاعات بیش از نسلهای گذشته است، این مساله باعث شده که کودکان خردمندتر از قبل بوده و به خوبی هر تغییر و تحولی در روح و روان والدین را احساس کنند. از طرف دیگر تعداد فرزندان در خانوادهها کاهش یافته و توجه والدین به مسائل درسی فرزندان و نگرانیشان درباره آینده آنها بیشتر شده است، این فشارها میتواند منجر به اضطراب و استرس در کودکان شود.
این متخصص پزشکی پیشگیری به مطالعه ملی سلامت روان اشاره کرد که در سال ۱۴۰۰ توسط وزارت بهداشت انجام شده است: این مطالعه که روی افراد ۱۵ سال به بالا انجام شده نشان میدهد که حدود ۲۹.۶ درصد از جمعیت تحت مطالعه دچار یک اختلال سلامت روان هستند که شایعترین آنها اضطراب و افسردگی است. که حداقل نیمی از این اختلالات از سنین زیر ۱۴ سال شروع میشوند. در حال حاضر وزارت آموزش و پرورش در قالب طرح نماد یا نظام مراقبت اجتماعی دانشآموزان، سعی میکند دانشآموزان دچار مشکلات رفتاری را به موقع شناسایی کرده و به کلینیکهای تخصصی مربوطه معرفی کند.
او اضافه کرد: گاهی کودکان به دلیل کنجکاوی و ناآگاهی موادی را مصرف میکنند که با وضعیت بدنی آنها ناسازگار است. شرایطی که میتواند باعث ایجاد حساسیت و سایر مشکلات در کودک شود. چنانکه مطالعات نشان میدهد سن مصرف دخانیات رو به کاهش است موضوعی که میتواند خطر مرگ ناگهانی را در کودکان افزایش دهد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
افیون نقش بسیار بزرگی در داستانهای لوئیزا می الکات ایفا میکرد. شاید به این دلیل که او در زندگی واقعی به آن معتاد بود.
لوئیزا می الکات (Louisa May Alcott) ، همچون «جو مارچ» (Jo March) قهرمان رمان بزرگش «زنان کوچک» (Little Women) دختری تندمزاج و یکدنده بود. این خصلتها واقعاً پدرش، «برانسون الکات» (Bronson Alcott) مرشد بزرگ مکتب تعالیگرایی(Transcendentalim) را آزار میداد (۱). او شکایت میکرد: «او هنوز موجودی رامنشده و در اختیار غرایز خودش است.» نکته جالب اینجا است که در زمان بیان این جمله توسط پدرش، لوئیزا تنها یک نوزاد یکساله بود! واضح است که بزرگ شدن در چنین خانوادهای کار دشواری پیش روی او بود.
لوئیزا برای تمام عمرش «گوسفند سیاه» خانواده باقی ماند. در عین حال، او نانآور خانواده نیز بود، ترکیبی ناپایدار و اغلب مسموم کننده. برانسون الکات، فارغ از هر معیاری، یک «احمق مفید» تمامعیار برای هر کسی بود که قصد تبلیغ یک درمان عجیب و غریبیا تأسیس یک جامعه آرمانشهر گیاهخواری را داشت. علاوه بر این، او کمی هم دورو و ریاکار بود. او با صدای بلند و مکرر، مالکیت خصوصی را محکوم میکرد، اما در عین حال کمکهای نقدی و اقامت رایگان در خانه دوستان ثروتمندش را به راحتی میپذیرفت.در نتیجه، خانواده همیشه تنها یک قدم با ورود به «نوانخانه» فاصله داشت. اینجا بود که نقش لوئیزا پررنگ شد. او برای تأمین معاش سه خواهر و پدر و مادر عجیب و غریبش، مشاغل خستهکننده و متعددی را تجربه کرد: خیاطی کرد، معلمی کرد، و از بچههای دیگران مراقبت نمود. اما در درون، شوق زندگی کردنو نوشتن از یک نوع زندگی دیگردر او شعله میکشید.
لوئیزا در یک سفر به بوستون، سعی کرد برخی از نوشتههای اولیهاش را بفروشد. «جیمز فیلدز» (James Fields)، ناشر سرشناس، وقتی دستنوشتهاش را به او بازگرداند، به او چنین گفت: «همون کار معلمیات رو ادامه بده. تو از عهده نوشتن برنمیای.» اما او ناامید نشد و به تلاش برای تکمیل مهارتش ادامه داد. در نهایت، نوشتههایش تبدیل به منبع اصلی درآمد خانواده شد.او با نوشتن داستانهای مهیج و ترسناک گوتیک (۲) تحت نامهای مستعار مختلفی مانند «ای. ام. بارنارد»، «عمه ویدی»، «فلورا فیرفیلد»، «اورانتی بلاگیج» و «مینروا مودی» پول زیادی به جیب زد. در واقع، نام «لوئیزا می الکات» ممکن است برای همیشه در تاریخ گم شده باشد اگر ناشرشان در سال ۱۸۶۸ از او نخواسته بود یک داستان برای دختران بنویسد. فقط یک مشکل وجود داشت: او از بچهها بدش میآمد!او در یادداشتهای روزانهاش نوشت: «من واقعاً از این جور کارها لذت نمیبرم. هرگز دخترها رو دوست نداشتم یا با بسیاری از آنان آشنا نبودم، به جز خواهرانم. اما شاید بازیها و تجربیات عجیب و غریب ما جالب باشند، اگرچه خودم شک دارم.» او بعدها داستانهای نوجوانانهاش را صرفاً به عنوان «مطالب سرگرم کننده و سبک مخصوص بچهها» رد کرد.
الکات رمان «زنان کوچک» (Little Women) را در تنها سه ماه به پایان رساند. این کتاب بلافاصله به موفقیت بزرگی دست یافت و او را به یک چهره ادبی مشهور تبدیل کرد. با این حال، او همچون یک دختر مجرد باقی ماند و به طرز عجیبی وابسته به خانوادهای که دیگر فقیر نبود. او تا حدی آدم فضولی نیز بود و حتی کمپین ممنوعیت کتاب «ماجراهای هاکلبری فین» اثر مارک تواین در ایالت ماساچوست را رهبری کرد. همین نوع عوامفریبی بود که باعث شد «اودل شپرد» (Odell Shepherd)، مورخ ادبی، درباره او چنین اظهار نظر کند: «او تا سن پنجاه و شش سالگی آن تحقیر نسبت به ایدهها را که معمولاً در پسران و دختران پانزده ساله دیده میشود، حفظ کرد.»
البته فعالیتهای اجتماعی الکات جنبه مثبتی نیز داشت. او از حامیان اولیه جنبش لغو بردهداری و نیز مدافع حق رأی زنان (women’s suffrage) بود. در طول جنگ داخلی، به واشنگتن دی.سی. سفر کرد تا به عنوان پرستار در بیمارستان اتحادیه خدمت کند. او از دیدن مناظر، صداها و بوی سربازان زخمیبازگشته از نبرد فردریکزبرگ (Fredericksburg) (۳)، کاملاً از پای درآمده بود (البته شاید لازم نباشد اشاره کنیم آن سربازها اولین مردان برهنهای بودند که او تا به حال دیده بود).
او در آنجا به بیماری ذاتالریه نیز مبتلا شد. یا شاید هم تیفوس بود. پزشکان مطمئن نبودند. اما بدون توجه به نوع دقیق بیماری، درمان بر اساس دستورات و روشهای پزشکی دیوانهوار قرن نوزدهم یکسان بود: به الکات مقادیر زیادی «کالومل» (calomel) تزریق کردند یعنی یک ترکیب جیوهدار که تصور میشد بدن را از سموم پاک میکند. این کار باعث مسمومیت او با جیوه شد. زبانش ورم کرد، لثههایش ملتهب شد و موهایش ریخت. این شرایط غیرقابل درمان و برگشتناپذیر بود و او در ۲۵ سال آخر عمرش با تأثیرات ناتوانکننده آن دست و پنجه نرم کرد.در نهایت، او تنها دو روز بیشتر از پدر عجیب و مستبدش زنده ماند. او تا لحظه آخر در حال رسیدگی به کارهای روزمره بود. در حالی که مشغول ترتیب دادن مراسم تشییع جنازه پدرش بود، به دفترخاطرات و محرم اسرارش اعتراف کرد: «آیا من اصلاً وقت خواهم کرد که بمیرم؟» در ۶ مارس ۱۸۸۸، اوبالاخره اینفرصت را پیدا کرد.
بیش از یک قرن بعد، زندگی و آثار لوئیزا می الکات همچنان مورد توجه محققان است. با این حال، وادار کردن مردم به دیدن او به عنوان چیزی فراتر از یک نویسنده بااستعداد حوزه کودک، کار دشواری بوده است. در اواخر دهه ۱۹۸۰، دو استاد دانشگاه که در حال تحقیق برای کتابی درباره الکات بودند، نسخه خطی دستنویس اولین رمان منتشرنشده او را در کتابخانه دانشگاه هاروارد پیدا کردند. این نسخه خطی که تخمین زده میشددارای ارزشی حدود یک میلیون دلار است، به مدت نزدیک به ۱۵۰ سال روی قفسه نشسته بود، عملاً خوانده نشده و گرد و خاک زمان را به خود گرفته بود.

عجب یورشی!
الکات در کودکی بسیار شرور و پرجنبوجوش بود، آنقدر که خودش متقاعد شده بود در زندگی قبلی یک اسب بوده است. اما پدرش، که به چنین مزخرفات کارمایی اعتقادی نداشت، از جنین طرز فکری اصلاً خوشش نیامد.
خورههای عرفان! (۴)
وقتی الکات یازده ساله بود، پدرش خانواده را به «اجتماع آرمانشهر فروتلندز» (Fruitlands community in Harvard) در هاروارد، ماساچوست برد. این تجربه «زندگی ساده و تفکر متعالی»یک شکست کامل و بیقیدوشرط بود که الکات بعدها در خاطرات خود در سال ۱۸۷۳به نام «جو وحشی تعالیگرا» (Transcendental Wild Oats) به شکلی بهیادماندنی به طنز کشید. خانواده الکات که از خوردن گوشت یا هرگونه بهرهکشی از حیوانات منع شده بودند، نزدیک به شش ماه فقط با نان فطیر، حریره و آب روزگار گذراندند. ساکنان که از استفاده از کود اسب یا کاشت هر چیزی در عمق خاک از ترس آزار کرمهای خاکی منع شده بودند، کشف کردند که — جای تعجب! — تمام تلاشهایشان برای کشاورزی بیثمر بوده است. آنان به سرعت سردشان شد (پشم نیز ممنوع بود)، دچار سوءتغذیه و بیماری شدند. بدتر از همه، این سکونتگاه «آرمانشهری» جاذب انواع و اقسام دیوانهها و روانپریشها شده بود، که برخی از آنان مجبور شدند توسط یک «شورای بزرگان» (Council of Elders) موقت با زور اخراج شوند. این گروه کمتر از شش ماه دوام آورد قبل از اینکه بیشتر اعضا از جمله خانواده الکات به سادگی تسلیم شده و آنجا را ترک کنند.
خورههای گرهام!
پاپا برانسون تنها فرد خانواده الکات با ایدههای عجیب نبود. همسرش، آبا (Abba)، از پیروان دکتر سیلوستر گراهام (Dr. Sylvester Graham)، مخترع «کراکر گرهام» (۵) بود که او را متقاعد کرده بود طبق نظریهاش، مغز و ریه مردان به دلیل از دست دادن منی در طی رابطه جنسی ضعیف میشود. شاید آبا فقط بهانهای میخواست تا پس از چهار بارداری سخت و دردناک، از رابطه جنسی خودداری کند.
قهرمانان من
چه دوست داشتنی! در دوران کودکی، الکات دل به هر دو یعنی «هنری دیوید ثورو» (Henry David Thoreau) و «رالف والدو امرسون» (Ralph Wal-do Emerson) که آنان نیز ساکن کنکورد، ماساچوست بودند، باخته بود. عشق اول او ثورو بود، آن مرد رویایی و طبیعتگرد که در مورد «پرندگان و زنبورها» به معنای واقعی کلمه به او همه چیز را آموخت. ثورو طبیعتگردی مشتاق بود که میتوانست ساعتی شاعرانه در مورد آواز پرندگان و حشرات صحبت کند. همچنین معروف بود که برایش فلوت مینواخت، اما فقط به معنای موسیقایی کلمه. با امرسون مسنتر و جدیتر، او بیشتریک دلبستگی از نوع معلم-شاگردی داشت. این به اصطلاح «افلاطون یانکی» یک نسخه از کتاب «مکاتبات گوته با یک کودک» را به او هدیه داد، کتابی که در آن یک زن جوان و جذاب دیوانهوار عاشق یک شاعر پیر و هوسران میشود. آیا او داشت پیامی برایش میفرستاد؟ ظاهراً الکات چنین فکر میکرد. او ساعات زیادی را صرف نوشتن نامههای عاشقانه پرشور برای امرسون میکرد اما هرگز آنان را ارسال نکرد. در شبهای مهتابی، روی درخت گردوی بیرون پنجره او مینشست و به زبان آلمانی آواز میخواند. گاهی گلهایی روی پلههای خانهاش میگذاشت. اما امرسون، که یک مرد متأهل بود، هرگز به نظر نمیرسید که متوجه شود یا پاسخی بدهد. او، در هر حال، فقط شش سال از بزرگترین دختر امرسون بزرگتر بود.
افیون، عزیزم!
افیون نقش بسیار بزرگی در داستانهای الکات ایفا میکند، شاید به این دلیل که او در زندگی واقعی به آن معتاد بود. او اولین بار این عادت را زمانی شروع کرد که پزشکش «لودانوم» (laudanum)یک شربت مسکن حاوی تریاک که در طول قرن نوزدهم محبوب بود برایش تجویز کرد. او از آن برای کمک به خوابیدن در طی نبرد طولانیاش با اثرات مسمومیت جیوه استفاده میکرد. خیلی زود، الکات به یک معتاد تمامعیار افیون تبدیل شد. بسیاری از شخصیتهای داستانهای مهیجی که با نام مستعار مینوشت، مصرفکننده افیون هستند، از جمله قهرمان زن داستان خودزندگینامهایش به نام «کار: داستانی از تجربه» (Work: A Story of Experience) (۱۸۷۲) که معتاد به قمار و مواد مخدر است.
فروشنده داستانهای مبتذل
اگرچه داستانهای سالم کودکان هزینههای زندگی را تأمین میکرد، اما در اعماق قلب، الکات ترجیح میداد داستانهای عامهپسند و پر از هیجان و احساسات بنویسد. هرگاه واقعاً میخواست از قیدوبندها رها شود، نام مستعار «ای. ام. بارنارد» (A. M. Barnard) را برمیگزید و داستانهایی پر از تعلیق و توطئه به سبک گوتیک خلق میکرد که در اصطلاح آن زمان به آنان «داستانهای خون و غرش» میگفتند. این کتابها، که دارای عناوین تکاندهندهای مانند «زمزمهای در تاریکی» و «شور و مجازات پولین»(Pauline’s Passion and Punishment) بودند، در مجلات جنجالی آن زمان، از جمله «گوشه دودکش فرانک لزلی»، به صورت سریالی چاپ میشدند. قهرمانان زن این داستانها کارهایی میکردند که طبق استانداردهای ویکتوریایی قطعاً «زنانه» محسوب نمیشد، مانند مصرف تریاک و کشیدن حشیش. یکی از رمانها با این جمله قهرمان زن شروع میشود: «من با کمال میل روحم را به شیطان میفروشم برای یک سال آزادی!» مطمئناً به سختی میتوان چنین اعلامی را از زبان «جو مارچ» (Jo March) در «زنان کوچک» تصور کرد.
حشیش کشی
لوئیزا می الکات به طور شرافتمند به اعتیادش به تریاک رسید — او به دلایل پزشکی به سراغ این ماده رفته بود. اما شخصیتهای داستانیاش، از طرف دیگر، چنین بهانهای نداشتند. در داستان کوتاه او به نام «بازی خطرناک» (۱۸۶۹)، گروهی از جوانان پولدار خسته از زندگی، با حرص و ولع «آب نباتهای حشیشی» میخورند. و در رمانش با عنوان «مفیستوفلس مدرن» (۱۸۷۷)، شخصیت شرور، «جاسپر هلوایز» (Jasper Helwyze)،یک زن جوان بیگناه را با معجون اختصاصی خود به نام «اجبارگر خواب» که یک شیرینی افیونی بود و دریک جعبه شکلاتی که از لاک لاکپشت و شیرینی نقرهای ساخته شده بود اغوا میکند. خیلی زود، آن زن که در حالت سرخوشی غرق شده بود، «به سرعت به سوی مرحله ناخودآگاه رؤیای حشیش سُر میخورد،رؤیایی که آمدنش را هیچکس نمیتواند پیشبینی کند، مگر کسانی که به مصرف آن عادت کرده باشند.» یکی دقیقاً مانند خود لوئیزا می.

افیون نقش بسیار بزرگی در داستانهای لوئیزا می الکات ایفا میکرد. شاید به این دلیل که او در زندگی واقعی به آن معتاد بود.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
—————————
زیرنویسهای مترجم:
۱: برانسون الکوت، پدر لوئیزا می الکوت، شخصیتی بسیار جالب و پیچیده بود که تأثیر عمیقی بر زندگی و آثار دخترش گذاشت. در اینجانگاهی به مهمترین جنبههای شخصیت و زندگی او می اندازیم.او از جمله روشنفکران جنبش تعالیگرایی(Transcendentalist) آمریکا در قرن نوزدهم بود. با چهرههای بزرگی مانند رالف والدو امرسون و هنری دیوید ثورو دوستی و همکاری نزدیک داشت و به شدت به «اصالت ذات» و «شکوفایی فردی» معتقد بود. او یک مدرسه تجربی پیشرو در بوستون تأسیس کرد و به جای تنبیه، بر گفتوگو و پرورش خلاقیت تأکید داشت. وی از اولین کسانی بود که آموزش ژیمناستیک و زمینبازی را در برنامه درسی گنجاند. متأسفانه به دلیل روشهای غیرمتعارف، مدرسه ورشکست شد!برانسون الکوتدر سال ۱۸۴۳ «کمون فرولندز» (Fruitlands) را تأسیس کرد که دارای قوانین سختگیرانه ای بود: گیاهخواری مطلق، منع استفاده از حیوانات برای کار، عدم استفاده از نور شمع!این جامعه تنها پس از ۷ ماه به دلیل سوءمدیریت کامل ورشکست شد. مشکل دیگر او تناقضات اخلاقی بودند. با وجود شعار «سادهزیستی»، همواره زیر بار قرض بود. او علیه مالکیت خصوصی سخنرانی میکرد، اما کمکهای مالی ثروتمندان را میپذیرفت. خانواده را در فقر نگه داشت، در حالی که خود به دنبال آرمانهای ذهنی بود. وی انتظارات غیرواقعی از فرزندانش داشت اما در عین حال، او بود که عشق به ادبیات و نوشتن را در لوئیزا پرورش داد. اگرچه برانسون الکوت یک فیلسوف آرمانگرا بود، اما در عمل پدر و نانآور موفقی نبود. این لوئیزا بود که با نوشتن «زنان کوچک» نه تنها شهرت ادبی پیدا کرد، بلکه در نهایت توانست بدهیهای خانواده را پرداخت کند و آبروی از دسترفته آنان را بازگرداند!
۲: «داستانهای گوتیک» (Gothic Fiction) در واقع یک ژانر ادبی بسیار محبوب در قرن نوزدهم بود که لوئیزا می الکات برای کسب درآمد سریع به سراغ نوشتن آنها رفت.ویژگیهای کلیدی این ژانر را می توان به این شکل خلاصه کرد: فضاسازی تاریک و مرموز/ مکانهای نمادین: قلعههای قدیمی و مخروبه، صومعههای تاریک، عمارتهای اسرارآمیز/ جوّ ترسناک: شب، طوفان، مه غلیظ، نور ماه شوم. درونمایههای اصلی این نوع از ادبیات داستانی بر ارباب شرور، زنان فریبنده و خطرناک، شخصیتهایی با گذشتهای تاریک و رازهای پنهان و اشباح، طلسم، پیشگوییهای شوم متمرکز بود. این داستانهای تاریک و پرشور، در واقع نمادی از آرزوهای سرکوب شده خود الکات برای زندگی پرهیجانتر و رهایی از قیدوبندهای جامعه ویکتوریایی بودند.
۳: نبرد فردریکزبرگ (Battle of Fredericksburg) یکی از خونینترین،یکطرفهترین و تکاندهندهترین شکستهای ارتش اتحادیه (شمال) در طول جنگ داخلی آمریکا بود. تاریخ این واقعه۱۱-۱۵ دسامبر ۱۸۶۲ بود و مکانش فردریکزبرگ، ویرجینیا. طرف های درگیر در این نبرد اتحادیه (شمال) یعنی ارتش پوتوماک به فرماندهی ژنرال آمبروز برنساید و کنفدراسیون (جنوب) یا ارتش ویرجینای شمالی به فرماندهی ژنرال رابرت ئی. لی بودند. علت نبرد این بود که ژنرال برنساید قصد داشت با تصرف شهر استراتژیک فردریکزبرگ و سپس پیشروی به سمت پایتخت کنفدراسیون، ریچموند، جنگ را به سرعت به پایان برساند. اتحادیه(شمال)حدود ۱۲,۶۵۰ کشته و زخمی بر جای گذاشت و تلفات کنفدراسیون (جنوب) را حدود ۵,۳۰۰ کشته و زخمی (که عمدتاً به دلیل موضع دفاعی بسیار قوی، تلفات بسیار کمتری متحمل شد) تخمین زده اند. در این خصوص جمله معروفی از ژنرال لی باقی مانده است. او با تماشای این کشتار یکطرفه گفت: «جنگ چقدر غمگین است! خوب است که اینقدر وحشتناک است، وگرنه ما بیش از این به آن عادت میکردیم.» پیامدهای این شکست فاجعهبار، روحیه ارتش اتحادیه را به شدت تضعیف کرد.ژنرال برنساید اندکی پس از آن از فرماندهی عزل شد.جنگ داخلی برای بیش از دو سال دیگر ادامه یافت.حالا با در نظر گرفتن این جزئیات، میتوان درک کرد که چرا تجربه الکات به عنوان پرستار اینقدر برای او فراگیر و طاقتفرسابود. او شاهد ورود سربازانی بود که در یکی از بدترین کشتارهای جنگ قربانی شده بودند. زخمهای وحشتناک، سرمازدگی، خستگی مفرط و بوی مرگ، صحنهای بود که برای همیشه در خاطره او و نوشتههایش (مانند کتاب “Hospital Sketches”) ثبت شد. این تجربه مستقیم، تعهد او به آزادیخواهی و منع برده داری (abolitionism) و مخالفت با خشونت جنگ را کردباعث گردید.
۴: عنوان این بخش «Fruitcakes» است که در حالت عادی کیک های میوه ای معنی می دهد اما در این پاراگراف، «Fruitcakes»یک اصطلاح عامیانه و طنزآمیز است که دو معنای اصلی دارد:معنای تحتاللفظی: «کیکهای میوهای» - اما این معنی در اینجا مراد نیست.معنای استعاری و اصطلاحی (مهمتر):در انگلیسی عامیانه،«fruitcake» به معنای:آدم دیوانه/عقبمانده ذهنی/ افراد عجیب و غریب و غیرعادی و کسی که ایدههای مسخره و غیرعملی دارد می باشد. اما چرا نویسنده این کلمه را انتخاب کرده. طنز قضیه این است: اشاره به جامعه «Fruitlands» (سرزمین میوه) که پر از آدمهای«fruitcake» (دیوانه) بود.یعنی ایجاد ایهام و بازی با واژه «fruit» در «Fruitlands». کنایه: ساکنان این جامعه آرمانشهری آنقدر ایدههای عجیب داشتند که در واقع “دیوانه” بودند. نویسنده با این کلمه میخواهد بگوید که جامعه «Fruitlands» نه یک جامعه آرمانشهر جدی، بلکه محلی برای جمع شدن آدمهای عجیب و غریب با ایدههای مسخره بود - دقیقاً مانند کسانی که به آنان «fruitcake» میگوییم.این عنوان طنزآمیز، لحن کل پاراگراف را مشخص میکند: مسخره کردن یک تجربه شکستخورده از طریق طنز!
۵: اختراع دکتر سیلوستر گراهام چه بود. دکتر سیلوستر گراهام (متوفی۱۸۵۱) مخترع «گراهام کراکر» (Graham Cracker) بود یعنی همان بیسکویت شور یا شیرینی تُرد گراهام که امروزه هم در شیرینیپزی و دسرها (مثل کراست پای) استفاده میشود.نکته جالب: هدف اصلی او از این اختراع، ساخت یک غذای ساده و سالم برای مقابله با «میل جنسی بیش از حد» بود! او معتقد بود غذاهای تصفیهشده و ادویهدار باعث تحریک شهوت میشوند.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
فرنوش امیری / آسوشیتدپرس / ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵
رئیس نهاد ناظر هستهای سازمان ملل روز چهارشنبه در گفتوگو با خبرگزاری اسوشیتدپرس گفت، ایران در حال حاضر به نظر نمیرسد که در حال غنیسازی فعال اورانیوم باشد، اما اخیراً حرکتهایی در سایتهای هستهای این کشور رصد شده است.
«رافائل ماریانو گروسی»، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، گفت بازرسان نتوانستهاند بهطور کامل به این سایتها دسترسی داشته باشند، اما از طریق تصاویر ماهوارهای هیچ فعالیتی مشاهده نکردهاند که نشان دهد جمهوری اسلامی تولید اورانیوم غنیشده را فراتر از سطحی که پیش از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در ژوئن داشت، تسریع کرده باشد.
گروسی در مصاحبهای در دفتر مرکزی سازمان ملل در نیویورک گفت: «با این حال، مواد هستهای غنیشده تا سطح ۶۰ درصد همچنان در ایران باقی مانده است. این یکی از مسائلی است که ما در مورد آن گفتوگو میکنیم، چرا که باید دوباره به آنجا بازگردیم و تأیید کنیم که این مواد همچنان در جای خود باقی مانده و به هیچ کاربرد دیگری — مانند ساخت سلاح — اختصاص داده نشده است.» او افزود: «این موضوع بسیار، بسیار مهم است.»
با این حال، گروسی گفت بازرسان حرکتهایی را در اطراف سایتهایی که ذخایر این مواد در آنها نگهداری میشود، مشاهده کردهاند. او تصریح کرد که بدون دسترسی بیشتر، سازمان ملل مجبور است به تصاویر ماهوارهای متکی باشد که تنها اطلاعات محدودی را فراهم میکنند.
گروسی هشدار داد که این ذخایر میتواند به ایران امکان ساخت تا ۱۰ بمب هستهای را بدهد، در صورتی که تصمیم بگیرد برنامه خود را نظامی کند. اما وی تأکید کرد که این به معنای داشتن چنین سلاحی توسط ایران نیست.
ایران همواره تأکید کرده که برنامه هستهای آن صرفاً صلحآمیز است، اما آژانس هستهای سازمان ملل و کشورهای غربی معتقدند تهران تا سال ۲۰۰۳ برنامه سازمانیافتهای برای ساخت بمب اتمی داشته است.
هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد به درخواست اظهار نظر بلافاصله پاسخ نداد.
ماه گذشته، ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قاهره توافقی امضا کردند تا راه را برای از سرگیری همکاریها — از جمله بازگشت بازرسان به تأسیسات هستهای ایران — هموار کنند، اما این توافق هنوز اجرا نشده است. این توافق پس از آن حاصل شد که مقامات ایرانی پس از جنگ با اسرائیل که در آن ایالات متحده چندین سایت هستهای ایران را هدف قرار داد، تمامی همکاریهای خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را به حالت تعلیق درآوردند.
پس از مداخله آمریکا، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، با اطمینان اعلام کرد که حملات نظامی آمریکا ضربهای کوبنده به برنامه هستهای ایران وارد کرده و تأسیسات این کشور «کاملاً نابود» شدهاند.
کمی پس از آن، یک گزارش اولیه اطلاعاتی ایالات متحده نشان داد که حملات ایالات متحده خسارات قابل توجهی به سایتهای فردو، نطنز و اصفهان ایران وارد کرده اما آنها را نابود نکرده است.
جان راتکلیف، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، بعداً به قانونگذاران بدبین آمریکایی گفت که حملات نظامی آمریکا تنها تأسیسات تبدیل فلزی ایران را نابود کرده که بازسازی آن سالها طول خواهد کشید، و جامعه اطلاعاتی بر این باور است که بخش عمدهای از ذخایر اورانیوم غنیشده ایران احتمالاً همچنان زیر آوار سایتهای اصفهان و فردو مدفون مانده است.
حمله غافلگیرکننده اسرائیل به تهران پس از آن رخ داد که شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای اولین بار در ۲۰ سال گذشته، ایران را به دلیل عدم همکاری با آژانس سرزنش کرد. ایران بدون ارائه شواهد، آژانس را متهم کرد که در حملات اسرائیل و بعداً آمریکا به ایران نقش داشته است.
پس از آن، مقامات ارشد ایرانی و رسانههای این کشور خواستار دستگیری و محاکمه گروسی در صورت بازگشت به ایران شدند. در پی این اقدامات، گروسی مجبور شد از حمایت واحد ویژه پلیس کبرا در اتریش برخوردار شود.
گروسی گفت که فراتر از دشمنیهای شخصی و تهدیدهای فیزیکی، جنگ اسرائیل و ایران پیشرفتهای چندساله آژانس در رابطه با تهران را به مخاطره انداخته و درست در زمانی رخ داده که آژانس قرار بود به سومین سایت غنیسازی ایران دسترسی پیدا کند. او روز چهارشنبه اعلام کرد که در حال حاضر هیچ فعالیت عملیاتی در محل اصفهان صورت نمیگیرد.
از زمان توافق قاهره، مجموعهای از تحریمهای سازمان ملل علیه ایران بازگردانده شده است، زیرا طرفهای اروپایی توافق هستهای ۲۰۱۵ معتقدند که ایران با آژانس همکاری نکرده و مذاکرات صلح با آمریکا نیز به بنبست رسیده است.
بازگشت تحریمهای سازمان ملل (اسنپبَک) رابطه از پیش شکننده بین آژانس و ایران را پیچیدهتر کرده است، اما گروسی گفت که بازرسان از روز چهارشنبه در داخل کشور هستند و او همچنان “در تماس مداوم” با عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، است.
وی افزود: «آیا این بدان معناست که آنها در سطح لازم با ما همکاری میکنند؟ خیر. این که بگوییم آنها دسترسی ما را کاملاً رد کردهاند اشتباه است؛ و به همان اندازه نادرست است که فرض کنیم همه چیز خوب است.»
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
طرحی از دادگاه دو متهم به طرح ترور مسیح علینژاد / خبرگزاری رویترز
لری نیومایستر / آسوشیتدپرس / ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵
دو مرد که دادستانها آنان را از تبهکاران روس معرفی کردهاند، روز چهارشنبه هر یک به ۲۵ سال زندان محکوم شدند. آنان به اتهام اجیر کردن یک قاتل برای کشتن مسیح علینژاد، روزنامهنگار ایرانیـآمریکایی، در خانهاش در بروکلین سه سال پیش و به نیابت از حکومت ایران محاکمه و محکوم شدند.
مسیح علینژاد در دادگاه فدرال منهتن، درست پیش از اعلام حکم توسط قاضی کالین مکماهون (Colleen McMahon)، خطاب به دادگاه گفت: «من از آن سوی اقیانوس به آمریکا آمدم تا زندگی عادی داشته باشم، اما دیگر زندگی عادی ندارم. من زنی شجاع و قوی هستم. آنها نتوانستند مرا بشکنند، اما ترس را وارد زندگیام کردند. این جنایتکاران زندگی مرا زیر و رو کردند.»
قاضی مکماهون این اقدام را «جنایتی بسیار هولناک» توصیف کرد.
دادستان مایکل دی. لاکارد (Michael D. Lockard) از قاضی خواست این دو مرد را به ۵۵ سال زندان محکوم کند و گفت آنان در خدمت خواستههای حکومت ایران برای ساکت کردن علینژاد قرار گرفتند؛ زنی که تعداد دنبالکنندگانش در شبکههای اجتماعی بیش از رهبر جمهوری اسلامی است. به گفته او، هدف توطئه فقط خود علینژاد نبود، بلکه «میلیونها انسانی بودند که به او بهعنوان صدای خود برای افشای روشهای فاسد و مرگبار حکومت ایران چشم دوختهاند.»
وکیل رفعت امیروف (Rafat Amirov)، آقای مایکل مارتین (Michael Martin)، از دادگاه خواست موکلش بیش از ۱۳ سال زندانی نشود و گفت: «مجازات سنگین امیروف نهایتاً پیامی به ایران نخواهد فرستاد. او با ایدئولوژی آنان همعقیده نیست.»
النا فست (Elena Fast)، وکیل پولاد عمروف (Polad Omarov)، نیز خواستار حداکثر ۱۰ سال زندان برای موکلش شد.
این دو در جریان محاکمهای دو هفتهای در ماه مارس محکوم شدند؛ محاکمهای که شامل شهادتهای تکاندهنده از سوی قاتل اجیرشده و خود علینژاد بود. علینژاد یک نویسنده، فعال مدنی و از همکاران صدای آمریکا است.
دادستانها گفتند متهمان از اعضای ردهبالای باند «گولیچی» (Gulici) بودهاند. این باند یکی از شاخههای مافیای روس است که در آمریکا و خارج از روسیه در قتل، ضربوشتم، اخاذی، گروگانگیری، سرقت و آتشسوزی دست داشته است.

مسیح علینژاد، ۴۹ ساله، کارزارهای آنلاین متعددی با هدف تشویق زنان ایرانی برای انتشار ویدیوهایی از برداشتن روسری در اعتراض به اجبار حجاب در اماکن عمومی راهاندازی کرده است.
به گفته دادستانها، مأموران اطلاعاتی ایران ابتدا در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ نقشه ربودن علینژاد را در خاک آمریکا ریختند تا او را به ایران منتقل و ساکت کنند. پس از شکست تلاشها برای آزار، تخریب چهره و تهدید او، ایران در ژوئیه ۲۰۲۲ مبلغ ۵۰۰ هزار دلار پاداش برای قتل علینژاد پیشنهاد کرد.
دادستانها اعلام کردند این توطئه «بهطرزی هولناک نزدیک به موفقیت بود»، اما تنها به دلیل خوشاقبالی از اینکه علینژاد در زمان اقدام قاتل در شهر نبود و نیز به علت «دقت و پیگیری نیروهای امنیتی آمریکا که توانستند نقشه را در زمان مناسب کشف و متوقف کنند»، ناکام ماند.
عمروف در فوریه ۲۰۲۴، یک سال پس از بازداشت در جمهوری چک، به ایالات متحده تحویل داده شد.
علینژاد در جریان محاکمه ماه مارس شهادت داد که در سال ۲۰۰۹ پس از ممنوعیت پوشش انتخابات جنجالی ریاستجمهوری ایران و تعطیلی روزنامه محل کارش، به آمریکا مهاجرت کرده است. او در نیویورک مخاطبانی میلیونی در فضای آنلاین به دست آورد و کارزار «آزادیهای یواشکی من» (My Stealthy Freedom) را برای تشویق زنان ایرانی به برداشتن روسری در نبود پلیس اخلاقی راه انداخت.
پرونده تحقیقات همچنان باز است. در اکتبر ۲۰۲۴، دادستانها علیه یک مقام ارشد نظامی ایران و سه فرد دیگر کیفرخواست صادر کردند، هرچند هیچیک از آنان در بازداشت نیستند.
علینژاد گفته است از زمان کشف توطئه ترور، ناچار شده حدود بیست بار محل سکونتش را تغییر دهد.
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 3 November 2025
|
ايران امروز |
۲۸ اکتبر ۲۰۲۵
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر، روز یکشنبه گفت: «ما امنیت خود را در دست داریم و همچنین در مورد نیروهای بینالمللی روشن کردهایم که اسرائیل تعیین خواهد کرد کدام نیروها برای ما غیرقابل قبول هستند و این نحوه عملکرد ما است و به فعالیت خود ادامه خواهیم داد.»
ظاهراً، این ادعای قدرتمندی بود که اسرائیل در تعیین ترکیب نیروی چندملیتی که قرار است به زودی در نوار غزه مستقر شود، حرف آخر را میزند. و اگر اظهارات او برای متقاعد کردن شکاکان کافی نبود، نخست وزیر افزود که «البته این برای ایالات متحده نیز قابل قبول است، همانطور که اکثر نمایندگان ارشد آن در روزهای اخیر ابراز کردهاند.»
منظور نتانیاهو عمدتاً اظهارات مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، بود که جمعه گذشته گفت نیروی چندملیتی از «کشورهایی که اسرائیل با آنها راحت است» تشکیل خواهد شد.
مشکل بزرگ این اظهارات، تناقض منطقی موجود در آنهاست. چگونه میتوان انتقال کنترل غزه به یک نیروی چندملیتی را با «ما کنترل امنیت خود را در دست داریم» تطبیق داد؟ یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که نتانیاهو در آوریل گذشته اعلام کرد که اسرائیل غزه را کنترل خواهد کرد. اسرائیل کاتز، وزیر دفاع، صریحتر گفت: «پس از آنکه اسرائیل بر قدرت نظامی و سیاسی حماس در غزه غلبه کند، امنیت غزه را با آزادی عمل کامل، درست مانند یهودا و سامره، کنترل خواهد کرد.»
موضوع نیروی چندملیتی، فعلاً، در حد یک نظریه است. بدون یک حکم، چه با توافق و چه با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد، که اهداف، اختیارات، تابعیت و روشهای عملیاتی این نیرو را تعیین میکند، هیچ کشوری تمایلی به اعزام سرباز به غزه ابراز نکرده است.
با این حال، از دل آن بحث نظری در مورد اختیار اسرائیل برای بررسی اینکه کدام کشورها نیروی چندملیتی را تشکیل خواهند داد، رقابتی داغ بین اسرائیل و ترکیه با تمام قوا در گرفته است. ظاهراً این بحث فقط مربوط به غزه است، اما در واقع شامل مبارزهای برای هژمونی خاورمیانه است.
در شرایط دیگر، ترکیه و اسرائیل میتوانستند متحدانی باشند که منافع مشترک خود را هماهنگ میکردند، همانطور که تا ۱۵ سال پیش، قبل از اینکه رهبرانشان به یکدیگر توهین کنند، چنین بود. به عنوان مثال، با وجود رقابت شدیدشان، ترکیه و اسرائیل هر دو با آذربایجان بسیار دوست هستند. هر دو در جنگهایش علیه ارمنستان به آن کمک کردند و سلاحهای زیادی به آن فروختهاند. آذربایجان میلیاردها دلار در هر دو کشور سرمایهگذاری میکند و به آنها گاز طبیعی و نفت میفروشد.
به «دلایل قانونی»، نفت آذربایجان همچنان از طریق خط لولهای که از ترکیه عبور میکند به اسرائیل ارسال میشود. دلیل این امر این است که طبق توافق بین شرکتهای نفتی، کنسرسیوم خط لوله و کشورهای «میزبان»، تحویل نفت تابع قوانین، مقررات، سیاستها یا سایر توافقاتی نیست که ممکن است مانع از اجرای توافق شود.
ترکیه، که در اسرائیل به عنوان شیطان جدید و تهدیدی خطرناکتر از ایران دیده میشود، تا حد زیادی مسئول فروپاشی رژیم اسد در سوریه و اخراج ایران و حزبالله از این کشور است. به همین دلیل، اسرائیل و ترکیه به شدت مورد انتقاد ایران قرار گرفتهاند و به «مشارکت در توطئه مشترک با اسرائیل و ایالات متحده علیه ایران» متهم شدهاند.
با این حال، همانطور که از اختلاف بر سر غزه مشهود است، این همگرایی منافع بین اسرائیل و ترکیه برای ادغام در یک «اتحاد جدید» با مشکل مواجه خواهد شد. دلیل این امر این است که در دهه گذشته، ترکیه به یک قدرت منطقهای تبدیل شده است که بازوهای خود را به هر گوشهای از منطقه گسترش میدهد. این کشور نه تنها در عرصه سوریه و فلسطین، بلکه در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن با اسرائیل رقابت میکند.
آنکارا به عنوان بخشی از دیپلماسی نظامی خود، دهها پایگاه نظامی در لیبی و قطر، سومالی و عراق تأسیس کرده است. این کشور سرزمینهایی را در شمال سوریه فتح کرده و پایگاههای آموزشی برای ارتش جدید سوریه برپا کرده است. ترکیه در آذربایجان و جیبوتی حضور نظامی دارد و دهها سرباز آن در نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) در لبنان خدمت میکنند.
اما این گسترش نظامی تنها یکی از مؤلفههای کارزار نفوذ آن است. در طول سه سال گذشته، ترکیه موفق شده است روابط دیپلماتیک خود را که زمانی مشکلساز بود با عربستان سعودی، امارات متحده عربی و مصر بهبود بخشد. این کشور (علاوه بر عضویت در سازمان همکاری اسلامی) به عنوان مهمان دائمی در کنفرانسهای بینالمللی عرب دعوت شده است.
از زمان ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید و در ادامه روابط دوستانه نزدیکی که در دوره اول ریاست جمهوری ایجاد شد، ترکیه اکنون در میان معدود کشورهای منطقه است که سیاست آمریکا را هدایت میکنند. در حالی که قدرتهای عربی خلیج فارس از مزیت ثروت هنگفتی برخوردارند که میتواند گوش ترامپ را برای آنها بخرد، ترکیه داراییهای سیاسی دارد که آن را از نظر استراتژیک ارزشمند میکند و آن را قادر میسازد تا در عرصههای مختلف بازیگر کلیدی باشد.
در روابط متناقضی که ترکیه با موفقیت مدیریت میکند، میتواند هم عضو ناتو باشد و هم سیستمهای دفاعی S-400 روسیه را خریداری کند که این کشور را به تهدیدی برای متحدانش تبدیل کرده و حتی آن را با تحریمهای آمریکا، از جمله محرومیت از پروژه جنگندههای F-35، مواجه کرده است.
اما وقتی جنگ در اوکراین آغاز شد، این آنکارا بود که به تحریمهای تحت رهبری ایالات متحده علیه روسیه نپیوست و از آن خواسته شد تا در توافق گندم بین روسیه و اوکراین میانجیگری کند که از بحران جهانی گندم که عمدتاً خاورمیانه و آفریقا را تهدید میکرد، جلوگیری کرد. در عین حال، ترکیه به فروش اسلحه، عمدتاً پهپادهای تهاجمی، به اوکراین ادامه داد که به طور قابل توجهی مسیر جنگ را تغییر داد. همچنین به حفظ روابط تجاری قوی با روسیه ادامه داد، که از آن دهها میلیارد دلار نفت و گاز طبیعی خریداری میکند.
ترکیه از عضویت خود در ناتو برای جلوگیری از پذیرش سوئد و فنلاند در این اتحاد استفاده کرد تا اینکه امتیازات سیاسی و نظامی کسب کرد.
روابط ترکیه با اتحادیه اروپا عمدتاً آشفته بوده است. سالها مذاکره برای پیوستن به این اتحادیه با ناامیدی و خشم از موانعی که اتحادیه اروپا پیش روی آن قرار داده بود، به پایان رسید. درخواستها برای تغییر قانون اساسی، گسترش دموکراسی، حقوق برابر برای کردها و اصلاحات اقتصادی، بدون ذرهای انصاف، در ترکیه به عنوان بهانههایی برای به تأخیر انداختن، اگر نگوییم انکار، پذیرش ترکیه در این اتحادیه تلقی میشد.
نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور سابق فرانسه که اکنون در زندان به سر میبرد، در سال ۲۰۱۶ با ابراز تردید بسیاری از همکاران اروپایی خود در مورد ایده پذیرش یک کشور مسلمان در اتحادیه، اعلام کرد: «ترکیه به اتحادیه اروپا تعلق ندارد، به آسیا تعلق دارد و باید این را به آن گفت.»
اما، در همان زمان، اتحادیه اروپا مجبور شد توافقی را با ترکیه امضا کند که سیل پناهندگان سوری را که به اروپا سرازیر شده بودند، متوقف کرد. بر اساس این توافق، ترکیه ۶ میلیارد دلار، شرایط ویزای آسانتر برای شهروندان ترکیه و تعهد اتحادیه اروپا برای مذاکره مجدد در مورد الحاق خود دریافت کرد. از دو بند آخر چیز زیادی حاصل نشد، اما این توافق به ترکیه یک قدرت دیپلماتیک قدرتمند داد.
در سال ۲۰۱۹، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، اروپا و ایالات متحده را تهدید کرد که اگر از برنامههای او برای ایجاد «منطقه امن در خاک سوریه» حمایت نکنند، مرزهای کشورش را باز خواهد کرد و میلیونها پناهنده ساکن ترکیه را به اروپا خواهد فرستاد.
توجیه ترکیه برای ایجاد این منطقه، لزوم جذب مجدد پناهندگان سوری و در واقع دادن «اجازه» به ترکیه برای اشغال خاک سوریه جهت مبارزه با نیروهای کرد بود. پس از تهدیدهای مختلف، ترامپ موافقت کرد که به ترکیه و شبهنظامیان آن اجازه دهد این منطقه را ایجاد کنند، که به سرعت به یک میدان کشتار تبدیل شد.
در پسزمینه برنامههای بزرگ بازسازی و توسعه که به ساکنان غزه ارائه میشود، یادآوری آنچه اردوغان در آن زمان برای متقاعد کردن ایالات متحده برای موافقت با ایجاد منطقه امن سوریه گفت، جالب است. «من میگویم که ما باید منطقه امنی ایجاد کنیم، جایی که ما، به عنوان ترکیه، میتوانیم به جای شهرهای چادری، خانه بسازیم... به ما کمک لجستیکی بدهید و ما میتوانیم خانههایی در عمق ۲۰ تا ۳۰ کیلومتری خاک سوریه بسازیم، به این ترتیب میتوانیم... شرایط زندگی انسانی را برای پناهندگان فراهم کنید. به نظر میرسد که طرح اردوغان منبعی است که ترامپ طرح ریویرای غزه خود را از آن طرح کرده است.
با این حال، ترکیه حتی پس از سقوط رژیم اسد در شمال سوریه باقی مانده و اکنون حامی این کشور است. در آنجا، در حال ایجاد جبهه دیگری علیه اسرائیل است، این بار از طریق مذاکرات و ترتیبات امنیتی.
اسرائیل جلوگیری از هرگونه مشارکت ترکیه در نیروی چندملیتی در غزه را به عنوان یک هدف امنیتی میبیند که “کنترل ما بر امنیت خود” و “تصمیمگیری مستقل” را نشان میدهد. اما ترکیه در حال حاضر عمیقاً در غزه درگیر است.
فعالیت سازمانهای امدادی ترکیه مانند IHH، سازمانی که در سال ۲۰۱۰ ناوگان مرگبار ماوی مرمره را آغاز کرد و اکنون، از جمله موارد دیگر، با پاکسازی آوار از خیابانهای غزه سروکار دارد، بخش نمادین را تشکیل میدهد. ترکیه در واشنگتن به عنوان کشوری در نظر گرفته میشود که حماس را به پذیرش طرح ۲۰ مادهای ترامپ ترغیب کرد. به همین دلیل، اردوغان اعتبار زیادی از ترامپ دریافت کرده است.
در کنفرانس اهداکنندگان که مصر برای اوایل نوامبر برنامهریزی میکند، ترکیه بازیگر اصلی خواهد بود، نه به این دلیل که به همراه قطر، کشور ضامن رفتار حماس است، بلکه به دلیل ماهیت روابطش با مصر که به یک مشارکت تجاری تبدیل شده است.
فراتر از آن، اگر ترامپ تصمیم بگیرد که مشارکت ترکیه برای ایجاد نیروی چندملیتی ضروری است، میتوان فرض کرد که او همچنین راهی برای توضیح محدودیتهای «اختیارات» اسرائیل و شاید در مسیر میانجیگری برای «توافق صلح» دیگری بین اسرائیل و ترکیه پیدا خواهد کرد.
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|