يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Sunday 19 May 2024
|
عيسى سحرخيز
کانال تلگرام نویسنده
بهانه حفظ مجوز است و كسب ارز و يارانه و چند روز حيات بيشتر؛
بازنشر چند نوشته در ارتباط با حضور جمعى از مديران مسئول در ضيافت افطار رياست جمهورى و ديدار با آقاى رئيسى كه در مواردى كار به تملقهاى بىجا و حتى دستبوسى كشيد، مرا در برابر پرسشهاى چندى قرار داد كه پاسخم را به ارائه موضعگيرىهاى گذشته كشاند و از جمله سخنان ارائه شده در نشست انجمن صنفی در ارتباط با توقیف روزنامه هم میهن و خبرگزاری ایلنا.
بىمناسبت نديدم نگاهى بيندازيم به مفاد اين سخنان كه حدود پانزده سال پيش بيان شده (چهارشنبه ۲۰ تير ۱۳۸۶) و حاوى نكاتى است كه هنوز موضوعيت دارد:
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستارههاست
باز گردهم آمدهایم، دورهم جمع شدهایم تا مرثیهای دیگر به سرائیم و باز راه خویش گیریم و رهسپار منزل یا محل کار خود شویم، بدون آنکه بتوانیم کاری کنیم کارستان و یا راهی یابیم برای خروج از این بنبست تعطیلی و توقیف یا بیکاری و دربهدری.
آن گاه که گفتیم سیاست مطلوب برخی از دوستان، «بقا» و یا خدای ناکرده «گلیم خود را از آب کشیدن» و برای «جرعهای آب سرد» و «لقمهای نان گرم» تن به هر خفت دادن و ننگ سانسور و خودسانسوری را پذیرفتن، راه کار نیست، گروهی روی ترش کرده و گره به ابرو انداختند که باز فلانی صدایش از جای گرم در میآید و نمیداند که برای داشتن شغل و گذران زندگی چه مشکلاتی داریم و یا برای کار در این جامعه با چه کسانی طرفیم.
آن گاه که گفتیم بیائیم دست کم صفحهای، اگر نشد ستونی، و باز اگر صلاح نمیدانید چند سطری از روزنامه را در اعتراض به سانسور و خودسانسوری سفید چاپ کنیم، یا سخنان آزادیستیزان و دشمنان مطبوعات را درج نکنیم و یا به جای گذاردن عکس دولتمردان در مراسم، مصاحبهها و…. در صفحات روزنامه یا مجله، عکس حضور خودمان یا دیگرانی را که میپسندیم زینت بخش نشریهای که میپسندیم کنیم، جمعی لب به دندان گزیده و گفتند کاری ست ناشدنی و خطرناک.
آن گاه که در جمعهای خصوصیتر این نکته اساسی را مطرح کردیم که در جامعهای چون ایران کنونی، که روزنامهنگار آن امنیت شغلی ندارد و خانوادهاش دائم نگران تامین معاش، و مدیر مسئول روزنامه و مجله، نامطمئن است نسبت به چاپ شمارهی آینده، پس باید تا رسیدن روز موعود قید انتشار نشریات مستقل و آزادیخواه را زد و فکری بکر به کار بست، صحنه بازی را گستردهتر کرد و فکر راهاندازی سایتهای خبری بود و گسترش وبلاگها و اگر شد رسانههای صوتی و تصویری، باز دوستان موضوع را جدی نگرفتند و دل خوش کردند به چاپ روزنامههای جدید.
آن گاه که سخن از شنیدن صدای پای فاشیسم به میان آمد، آنان گوشهای خود را گرفتند، چشمان خود را بستند و در لاک خویش فرو رفتند و چون کبک سر زیر برف بردند و طلبکارانه پرسیدند که از چه حرف میزنید؟ اوضاع به این خوبی ست و بر وفق مراد. مگر نمیبینید که حکم توقیف روزنامهها هم لغو میشود و مجوزهای جدید صادر میشود و تیراژ نشریات در حال افزایش است. چرا نفوس بد میزنید، زهر قلمتان را بگیرید، اندکی ملاحظه کنید، کمی سانسور و خودسانسوری هم که مشکلساز نیست، رعایت کنید، حتی در این شرایط میشود مطلب شما را هم با اندکی دستکاری چاپ کرد.
هرچه فریاد میزدیم که این در باغ سبز نشان دادن است، فریب ظاهر آنان و حرفهای قشنگشان را در اتاقهای در بسته نخورید، به افقهای دور دست نگاه کنید و برای روزهای سخت آینده چاره جویی کنید، حصار ترس را بشکنید و زیر بار سانسور و خودسانسوری نروید، وقتش که برسد قربانی بعدی شمائید، باز نگاه عاقل اندر سفیه بود که بر ما انداخته میشد و اگر ملاحظاتی نبود فاصلهها بیشتر میگردید که تا خدای نکرده ترکش تیر حملات دیگران به ما، گوشه ی ردای آنان را ندرد و یا زخمی به آنان نزند.
آن گاه که میگفتیم «صدای پای فاشیسم میآید» باید چاره کار پیش از واقعه کرد، روی ترش میکردند و میپرسیدند که از «کدام سو»، ما که چیزی نمیشنویم. اکنون در اندک زمانی کمتر از دو سال، نه صدای پا را که اندک اندک حضور فاشیسم را حس میکنند. میبینند نه این که صدا از هر سو میآید، بلکه سردی سرنیزه را بر گلوی خویش و سنگینی پوتین را در پس گردن خود حس میکنند.
برخی از آنانی که تا دیروز ملاحظه داشتند که در این مکان جمع شوند و در سوگ عزیز از دست رفتهای، روزنامه یا مجلهای، حرفی بزنند و اشکی بریزند، اکنون چون فرزندمردگان زانوی غم به بغل گرفتهاند و این روزها ندای وامصیبتا سر دادهاند.
بیم و هراس من از این است که امروز باز راه خویش گیریم و رهسپار منزل یا محل کار خود شویم، بدون آنکه بتوانیم کاری کنیم کارستان و یا راهی یابیم برای خروج از این بن بست تعطیلی و توقیف یا بیکاری و دربه دری.
اکنون که جریان اقتدارگرا، از سر تا ذیلش، نشان داده است که آنچه برایش اهمیت ندارد منافع ملی ست و مصالح کشور، اکنون که دستها رو شده است و شعبدهها گشوده، و صدای اما و اگرها کوتاه، دیگر به راحتی و اطمینان خاطر میتوانیم بگوییم که اگر به موقع نجنبیم اندک دستاوردهای گذشته، در صحنه داخلی و خارجی، نیز نابود خواهد شد و تا به خود بجنبم این ماشین بیترمز و فرمان سراشیبی جاده را طی کرده و به ته دره سقوط خواهد کرد. اگرچه پایهها و نقاط اتکایی که در این سالها ساختهایم و اکنون - هرچند متزلزل- بر روی آن ایستادهایم، هنوز چنان استوار است که جریان اقتدارگرا به راحتی نمیتواند کلیه منویات خود را به مرحله عمل درآورد و بیشتر دست به قدرت نمایی میزند تا فضای رعب و وحشت را در کشور حاکم کند و جو سانسور و خودسانسوری غالب. اگرچه شرایط بینالمللی به گونهای نیست که جریان نظامی -امنیتی حاکم بتواند به سهولت سیاست «داغ و درفش» را در پیش گیرد و هنوز- جز در موارد ویژه و زمانهای خاص چون پریروز که تیغ بر دانشجویان کشیدند و آنان را دستگیر و بازداشت کردند و دفتر ادوار تحکیم وحدت را بستند - ترجیح میدهد حتی الامکان ظاهرسازی کرده و به اصطلاح با پنبه سر ببرد، اما واقعیت این است که چشمانداز پیش رو بسیار تیره و تار است و آنچه که در حال وقوع است نشانههایی است فراتر از “«صدای پای فاشیسم» که دارد از «هر سو» میآید. تنها باید هشیار باشیم و متحد، و ببینیم که از «کدام سو» میآید و چاره کار چیست و چگونه میتوان جبههی مبارزه را در همهی زمینهها، از جمله فعالیتهای مطبوعاتی و اطلاع رسانی گسترد و به ازای هر ستارهای که از سپهر مطبوعات میچینند، ستارهها و خورشیدهایی دیگر بر آسمان نشاند.
آنچه که اکنون شاهدش هستیم، تنها شمهای ست از آنچه که باید باشد. و هنوز “آخر پائیز” نرسیده است که به برداشت انچه که کاشته بودیم بپردازیم. در این شرایط دیگر خبر چندانی از “ازادی بیان و فلم”، ” مطبوعات مستقل و آزادیخواه ” نیست، آنچه برجای مانده است “سانسور” است و “خودسانسوری” و باز “تعطیلی” و “توقیف” نشریات.
اکنون در سالگرد ۱۸ تیر، بال دیگر پرنده اصلاحات که همراه با مطبوعات و روزنامهنگاران مستقل و آزادیخواه، اصلاحات را به پیش میبرد، شاهپرهایش شکسته و خود درگیر مشکلات فراوان است و تهاجم مداوم نیروهای امنیتی- انتظامی. از آن کوبندگی و سرزندگی جنبش دانشجویی در ظاهر چیز زیادی باقی نمانده است، چون اگر بود این روزها باید شاهد تجمعها و اعتراضهای مسالمتآمیز روزانه بودیم، نه دستگیریها و بازداشتهای گسترده. اگر بود که نمیشد به راحتی دانشجویان را از خوابگاهها بیرون ریخت و استادان را به بهانههای مختلف بازنشسته و پاکسازی کرد و استادی جسور چون محسن کدیور را از دانشگاه اخراج کرد و آب از آب تکان نخورد. اگرچه باید در سوگ توقیف “هم میهن” بود و لغو امتیاز “مشارکت” و دلداری داد روزنامه نگارانی را که باز از محل کار خود آواره شدهاند و ممر زندگی شان قطع.
اما باید این بار با تصمیمی مشخص از در انجمن صنفی خارج شویم.
این تصمیم میتواند تحصنی باشد یا تجمعی اعتراض آمیز در برابر مجلس یا هرجایی که اکثریت بپذیرند. تحریم خبری و چاپ نکردن عکس آزادی ستیزان باشد و جباران در رسانههایی که داعیه اصلاح طلبی و آزادیخواهی دارند. زینت بخشیدن نواری مشکی باشد بر تارک هر روزنامه آزادیخواهی در سوگ عزیز از دست رفتهای یا ستون سفیدی به نشانه ی سانسور مطلبی؛ تا آن روزکه آزادی قلم و بیان به جامعه باز گردد و باز مطبوعات آزاد و مستقل تزئین بخش دکههای روزنامه فروشیها باشند و اگاهی بخش ملت.
حتی این تصمیم میتواند قلم به زمین گذاردن و ننوشتن در نشریاتی باشد که تن به سانسور و خودسانسوری میدهند، و روی آوردن هرچه بیشتر به نوشتن در سایتهای خبری، وب لاگها و مصاحبه با رسانههای افشاگر و تلاشی گسترده برای راه انداختن رسانههای صوتی و تصویری آزاد و مستقل.
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|