يكشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Sunday 28 April 2024
|
بی بی سی
۱۵ دسامبر ۲۰۱۸ - ۲۴ آذر ۱۳۹۷
وقتی شیرین عبادی در سال ۱۳۸۲ جایزه صلح نوبل را گرفت، تصور غالب این بود که این جایزه، حکومت ایران را در برخورد با او محتاطتر خواهد کرد.
ولی درعمل پس از چند سال، نه تنها به بهانه «مالیات» جایزه نوبل تمام داراییها و از جمله منزل مسکونی عبادی و خانوادهاش مصادره شد، که خواهرش را به زندان انداختند، با تهدید مرگ از شوهرش علیه او «اعتراف» گرفتند، و حتی برای مدتی خود جایزه (مدال) نوبل را ضبط کردند.
کتاب خاطرات شیرین عبادی با عنوان «تا آزادی»، که مراسم رونمایی از آن امروز در دانشگاه سواس لندن برگزار شد، شرحی از وقایع زندگی او در سالهای پس از دریافت جایزه نوبل است.
بخشهایی از این کتاب، به شرح برخوردهایی اختصاص دارد که وزارت اطلاعات ایران، در زمان دولتهای نهم و دهم، با خانم عبادی و اعضای خانواده او انجام داده است.
تشریح این برخوردها، اگرچه تمام کتاب را تشکیل نمیدهد، اما به عنوان روایتی دست اول از روشهای پیچیده دستگاه قضایی امنیتی ایران در مقابله با منتقدان، از اهمیت تاریخی برخوردار است.
درگیری با نهادهای قضایی و امنیتی ایران، بخشی کمابیش ثابت از زندگی شیرین عبادی بوده است. حتی در زمان وکالت خانواده داریوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهای زنجیرهای، صفحاتی از پرونده را میبیند که حکایت دارند خود عبادی، قرار بوده در ادامه قتلها کشته شود.
با وجود این مشکلات برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، از سال ۱۳۸۷ افزایش مییابد. آن زمان، یک مامور وزارت اطلاعات با نام مستعار «محمودی» مسئولیت پرونده او را به عهده میگیرد که در اقدامات خود علیه عبادی، از همکاری کامل دادگاه انقلاب برخوردار است.
نخستین اقدام ماموران امنیتی در دوره جدید که بازتاب بینالمللی گسترده مییابد، پلمپ ساختمان «کانون مدافعان حقوق بشر» در آذر ماه ۱۳۸۷، در آستانه مراسمی عمومی با حدود ۱۰۰ مهمان است. شیرین عبادی کانون مدافعان را پیش از دریافت جایزه نوبل به همراه عدهای دیگر از وکلای ایرانی تاسیس کرده، و دفتر آن را هم از محل جایزه صلح نوبل خریده است.
عبادی مینویسد: «نرگس [محمدی] به سمت من آمد: شیرین، مامورها آمدهاند تا دفتر را ببندند. از ما میخواهند همین الان برویم تا دفتر را پلمپ کنند... دو مامور امنیتی که کت و شلوار تیره بر تن داشتند و نزدیک راهرو ایستاده بودند گفتند: متاسفانه به دستور دادگاه انقلاب باید فوراً اینجا را تعطیل کنیم.»
شیرین عبادی از ماموران میخواهد حکم قضایی پلمپ دفتر را نشان بدهند و وقتی پاسخ میشنود «دادستان شفاهاً دستور داده» زیربار نمیرود. «[مامور] دستش را روی پهلویش گذاشت. میدانستم اسلحه کمری دارد..... ما باید دفتر را پلمپ کنیم و این دستور باید اجرا بشود....مامور دیگری از پشت دفتر با دوربین فیلمبرداری در دست ظاهر شد. از همه جا فیلم میگرفت.»
مدتی بعد از پلمپ، مدیر ساختمانی که دفتر کانون مدافعان در آن قرار داشته به عبادی اطلاع میدهد دو نفر از کارکنان «واحدی تجاری» که در همسایگی کانون قرار داشته را در حال ورود به دفتر پلمپ شده دیده. وقتی به آنها اعتراض کرده، کارتشان را نشان دادهاند که نشان میداده مامور امنیتی هستند، با این هشدار به مدیر ساختمان که از ماجرا چیزی به کسی نگوید.
گذشته از محل کانون مدافعان، دفتر وکالت شخصی شیرین عبادی هم، که در زیر منزل مسکونیش قرار دارد، تحت کنترل است. یک تعمیرکار در این دفتر دستگاههای شنود کشف میکند و وزارت اطلاعات، منشیهای دفتر را زیر فشار میگذارد. حتی یکی آنها زندانی میشود و به دیگری اخطار میدهند که اگر به کار برای عبادی ادامه دهد اجازه دفاع از پایان نامه فوقلیسانسش را نخواهد داشت.
در دی ماه ۱۳۸۷، دهها نیروی لباس شخصی در مقابل منزل و دفتر شیرین عبادی جمع میشوند و با شعار «اعدام باید گردد» به پرتاب سنگ به ساختمان میپردازند. بعد از تماس همسر خانم عبادی با کلانتری محل، دو پلیس به محل میآیند ولی هیچ کاری برای متوقف کردن لباس شخصیها انجام نمیدهند. با این بهانه که: «برای مدتی شعار میدهند و بعد متفرق میشوند.»
با وجود این همین ماموران پلیس، وقتی متوجه میشوند یکی از همسایهها در حال فیلمبرداری از لباس شخصیهاست، به سراغش میروند و به زور دوربین و فیلمهایش را میگیرند.
«اعتراف گیری» از همسر با تهدید به مرگ
فشار بر شیرین عبادی، بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و واکنشهای او به رفتار دستگاه قضایی-امینتی ایران با معترضان به نتایج انتخابات به نحو بی سابقهای افزایش مییابد.
او برای سخنرانی در یک کنفرانس در اسپانیا است که از نتایج مناقشه برانگیز انتخابات، کشته شدن معترضان در خیابانها و دستگیری دستجمعی منتقدان و فعالان مطلع میشود. عبادی تصمیم میگیرد در بازگشت عجله نکند و فرصت حضور در خارج از کشور را برای حساس کردن افکار عمومی نسبت به تحولات جاری ایران مورد استفاده قرار دهد.
«خیلی زود حکومت دو تن از همکارانم را برای بازجویی احضار کرد. از طریق آنها برای من پیام فرستادند: به عبادی بگویید که اگر ساکت باشد، به او کاری نخواهیم داشت. وقتی اوضاع آرام شد به او اجازه میدهیم دفتر کانون را باز کند.»
وقتی خانم عبادی این پیشنهاد را قبول نمیکند، فشار بر همسرش جواد توسلیان شروع میشود و شدت میگیرد. ابتدا با رجوع ماموران به منزل برای جلب عبادی، که آن را نوعی اخطار برای ساکت کردن خود تلقی میکند، و سپس با پرونده سازی برای همسرش.
در اواخر تابستان ۱۳۸۸، برای مدتی تماسهای تلفنی شیرین عبادی با همسر بی نتیجه میماند و باعث نگرانی او میشود.
«با خواهرم نوشین در تهران تماس گرفتم و از او خواستم سری به آپارتمان ما بزند. ولی او هم نتوانست جواد را پیدا کند. هیچ کدام از موبایلهای جواد جواب نمیداد... چند روز بعد نوشین تماس گرفت و گفت که به آپارتمان ما سر زده و جواد را دیده که تازه به خانه برگشته است. گفت حال جواد اصلاً خوب نبوده و از نوشین خواسته که او را تنها بگذارد تا بخوابد.»
مدتی بعد، همسر خانم عبادی با وضعیتی آشفته با او تماس میگیرد و توضیح میدهد که ماموران وزارت اطلاعات، چگونه برایش پرونده «اخلاقی» ساخته و در همان ابتدای دستگیری، به عنوان مجازات مصرف الکل شلاق زدهاند.
»بعد او را به یک سلول میفرستند. بدون اینکه مرهمی به او برای زخم شلاقها بدهند، او را در سلولی انفرادی که کمی بزرگتر از وان حمام است رها میکنند. سلول آن قدر کوچک بوده که او نمیتوانسته پاهایش را دراز کند. فرش آنجا کثیف و زرد بوده و بوی نم میداده... برای دو روز تمام جواد در سلول تنها رها میشود.»
روز سوم، برای همسر عبادی یک «دادگاه» کوتاه برگزار و او را به اتهام «رابطه نامشروع» به سنگسار محکوم میکنند. قاضی، در مقابل اعتراض زندانی به نداشتن وکیل میگوید: «وکیل برای چه؟... این دو روز باقی مانده عمرت از خدا طلب بخشش کن تا لااقل روحت بعد از مرگ عذاب نکشد.»
در چنین شرایطی است که «محمودی»، مسئول پرونده شیرین عبادی، به شوهر زندانی میگوید که تنها راه اجرا نشدن حکم مرگ آن است که متنی را علیه همسر خود جلوی دوربین اجرا کند. این متن، خانم عبادی را عامل بیگانگان، و جایزه صلح نوبل او را ابزاری برای براندازی معرفی میکند. زندانیِ در هم شکسته، به ناچار متن را تمرین و در حضور مسئول پرونده همسرش تکرار میکند. بعد، در دادگاهی دیگر، حکم مرگ او لغو و به پرداخت جریمهای صد هزار تومانی محکوم میشود.
«اعترافات» او، سرانجام در خرداد ۱۳۸۹، در سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دهم، از برنامه « بیست و سی» تلویزیون سراسری ایران پخش میشود.
در اواخر مصاحبه، «خبرنگار» از همسر شیرین عبادی میخواهد «شکایت»های شخصی خود از همسرش را بگوید؛ و زندانی به تکرار آنچه بازجویان به او دیکته کردهاند میپردازد: «در خانه ما او حتی حقوق بشر چهار نفر را رعایت نمیکرد... یک بار عینک من را شکست و بار دیگر پیراهنم را پاره کرد. به من حمله کرد و من را کتک زد.»
مصادره حاصل ۳۶ سال زندگی مشترک
شیرین عبادی در بخشی دیگر از کتاب خاطرات خود، روایت میکند که چطور بعد از آزادی همسرش از زندان، ماموران به همراه او به خانه رفته و پاسپورت، شناسنامه و همه مدارک مالکیتی که به اسم خود او، همسر و دخترانش وجود داشته را ضبط میکنند.
«یک روز جواد برام تعریف کرد که برای کنترل و گذاشتن مدرکی در صندوق امانت شخصیاش در بانک، به شعبه محل صندوقها میرود... رئیس بانک میگوید: خیلی متاسفم. نامهای از قوه قضاییه آمده و از ما خواسته شده که اجازه ندهیم.»
در صندوق بانک، علاوه بر تعدادی سکه، اشیای قیمتی خانوادگی و مدارک، مدال نوبل خانم عبادی نیز به امانت گذاشته شده بود.
»بدین ترتیب جمهوری اسلامی همه اشیای داخل صندوق از جمله مدال نوبل و تمام جوایز من را به گروگان گرفته بود... در آن هنگام این خبر تبدیل به انفجاری در رسانههای ایرانی و بین المللی شد. وزیر امور خارجه دولت نروژ طی مصاحبهای ضمن اعتراض به چنین عملی گفت: اولین بار است که جایزه نوبل یک فرد توسط یک حکومت مصادره میشود.»
ده روز بعد «محمودی» با همسر عبادی تماس میگیرد و میگوید که به بانک برود. سپس با یک فیلمبردار میآید و از آقای توسلیان میخواهد مدال نوبل را از صندوق در بیاورد و جلوی دوربین بگیرد. اما بعد از پایان فیلمبرداری، دوباره کلید صندوق امانت را از او میگیرند و عملا -جز مدال نوبل- بقیه محتویات بهادار صندوق در تصرف ماموران باقی میماند.
با این حال، کار تصرف بقیه مایملک شیرین عبادی و خانوادهاش، به همین جا ختم نمیشود. در دیماه ۱۳۸۸، عبادی در گفتگوی تلفنی با همسر، از دریافت نامهای عجیب از «اداره مالیات» ایران مطلع میشود.
«در این نامه اداری نوشته شده بود که جایزه نوبل به ارزش یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در سال ۱۳۸۳ مشمول مالیات بوده است و من باید پنج سال دیر کرد و جریمه را هم بپردازم... گفتم که این ساختگی است. من هر سال مالیاتم را داده ام و مفاصاحساب گرفته ام و پروانه وکالتم را هم تمدید کرده ام. قوانین ایران هم جایزه را از مالیات معاف کرده است. بنابراین دلیلی برای مالیات جهت جایزه نوبل نیست.»
ولی وقتی نسرین ستوده وکیل خانم عبادی برای پیگیری ماجرا به اداره مالیات میرود، به او گفته میشود که «حراست اداره» پشت ماجراست.
چند روز بعد از ملاقات خانم ستوده با مقامات اداره مالیات، «محمودی» در دفتر وکالتش حاضر میشود و از او میخواهد از پرونده کنار بکشد، اما به نتیجه نمیرسد.
متعاقبا، نه تنها «هیأت حل اختلاف» اداره مالیات به ضرر خانم عبادی رای میدهد، که نسرین ستوده هم به خاطر وکالت پروندههای حقوق بشری مورد محاکمه قرار میگیرد. او به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» به ۶ سال زندان و ۲۰ سال ممنوعالخروجی و ممنوعیت از حرفه وکالت محکوم میشود.
«وقتی که شورا [هیات حل اختلاف مالیات] رای خود را داد، حکومت برای سلب مالکیت من با تردستی شگفت آوری وارد صحنه عمل شد... ظرف چند روز به مدد مدارکی که دست شان بود، همه اموال من را برای فروش گذاشتند... به این ترتیب آنچه من و جواد ظرف ۳۶ سال زندگی به دست آورده بودیم توقیف شد.»
دستگیری خواهر
در دی ماه ۱۳۸۸ شیرین عبادی، علاوه بر دریافت نامه اداره مالیات -که مقدمه مصادره دار و ندارش میشود- در جریان خبر دستگیری خواهرش که دندانپزشک و استاد دانشگاه است نیز قرار میگیرد.
«ساعت ۱۱:۳۰ شب... محمودی و ماموران او به خانه خواهرم نوشین در تهران حمله میکنند. او و همسرش تازه آماده شده بودند که به رختخواب بروند که زنگ در خانه را میزنند... بعد محمودی به نوشین میگوید که برای بازجویی باید با آنها به وزارت اطلاعات برود.»
شوهر نوشین عبادی که نگران همسر خود است، با اتومبیل خود دنبال ماشین ماموران به راه میافتد ولی یک ماشین دیگر ماموران راه را بر او میبندد تا ماشین اول از دیدرس خارج شود. «او هم تا نزدیک صبح در خیابانها پرسه میزند و نمیداند چه کند. از یک ایستگاه پلیس به ایستگاه دیگر میرود. فقط یک قاضی کشیک را در دادگاه میبیند. ولی اثری از ماموران امنیتی و زنش نمییابد.»
نوشین عبادی به بازداشتگاه انتقال مییابد و به مدت ۲۱ روز در مورد خواهر خود بازجویی میشود. بازجویی در مورد موضوعاتی از این قبیل که «چگونه خواهرش از پس هزینههای زندگی در خارج از ایران بر میآید؟ پول از کجا میگیرد؟ چرا به او جایزه صلح نوبل داده اند؟»
به نوشته شیرین عبادی: «نوشین تمام این مدت را در سلولی تنگ و با تپش قلب و درد سینه مدام میگذراند. هیچ ملاقاتی هم با وکیل و شوهر و پسرانش به او نمیدهند. دکتر زندان به او دارو میدهد، اما وضعیتش بدتر میشود. در نهایت از ترس اینکه در زندان بمیرد و برای آنها مشکل ایجاد شود، او را با وثیقه آزاد میکنند.»
«تا آزادی»
نسخه فارسی کتاب «تاآزادی» شیرین عبادی، که روایتهای بالا از آن نقل شدهاند را، «نشر باران» سوئد منتشر کرده است.
این کتاب، به ۱۹ زبان دنیا ترجمه شده و نسخه انگلیسی آن، از سوی موسسه انتشاراتی «رندومهاوس» چاپ شده.
روایت این کتاب، تاکنون از زوایای مختلف مورد توجه ناظران مسائل ایران قرار گرفته است.
اما شاید «خاص»ترین زاویه خاطرات شیرین عبادی، این باشد که وی، به عنوان تنها ایرانی برنده نوبل، از بیشترین میزان شهرت بین المللی و درنتیجه، از نوعی «حاشیه امنیت» استثنایی درمقایسه با سایرین برخوردار بوده.
بر همین مبناست که به نظر میرسد که این کتاب، فراتر از توصیف رفتار حکومت ایران با شخص شیرین عبادی، سوالی بزرگتر را پیش روی خوانندگان قرار میدهد:
اینکه وقتی در کشوری با یک برنده جایزه نوبل چنین برخوردی صورت بگیرد، شهروندان «معمولی» -بهویژه آنها که بهکلی ناشناس هستند- در معرض چه رفتارهایی قرار دارند؟
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|