جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Friday 17 May 2024
|
میدانید هوشنگ ابتهاج، شاعر بزرگ زمانهی ما بیست و دو سال در قامت یکی از مدیران صنعتی در شرکتی بسیار معروف و مشهور فعالیت داشت؟
شرکت سیمان تهران این رشته توییت روایتی از بخش کمتر دیده شدهی زندگی و زمانهی این مرد پرآوازه است.
هوشنگ ابتهاج درگذشت. شاعر بزرگ نسل ما، این بازمانده قافلهی درخشان ادبیات ایران در ٩۵ سالگی چشم از جهان فرو بست. نه در ایران؛ در شهر کلن آلمان. خودش روایت عجیبی از مهاجرت دارد. میگوید وقتی زندان رفتم، آلما خیلی بهش برخورد. اصلا اینکه گذاشت و از ایران رفت به این خاطر بود.(دهه۶٠)
اما چه شد که راه هوشنگ ابتهاج به سیمان تهران افتاد؟ خودش میگه: «پدرم در سالهای ٣٠ تا ٣٢ شعرهای من رو در روزنامهها میخوند و نگران بود که بلایی سرم بیاد. حتی با اینکه وضعش خوب نبود به من پیشنهاد داد ماهی ١۵٠٠ تومان بهم بده. میخواست با این پول برم فرانسه یا بلژیک و طب یا حقوق بخونم.
در خیابان لالهزار با کیوان نامهی پدرم را میخواندیم و میرفتیم طرف خانهی نادرپور. کیوان پرسید چی کار میکنی؟ گفتم سنگر رو که نمیشه خالی گذاشت. من بهانه کردم که سربازی نرفتم و پاسپورت نمیدن. میگفت برو پیش عموت، اون همه کارهاس. کارت رو درست میکنه. میگفتم اینا پولدارن. ربطی به ما ندارن؛ بالاخره با پدرم رفتیم. احمدعلی ابتهاج دوتا سگ گنده داشت که حرف شد این سگها روزی چقدر گوشت میخورن؛ بیرون اومدیم به پدرم گفتم مَردم از گرسنگی میمیرن این روزی فلان قدر خرج سگهاش میکنه.
بعد کودتای ٢٨ مرداد پدرم تهران اومد و دید زندهام. نامه نوشت اینطرف و اون طرف که کاری برای هوشنگ درست کنید؛ شوهر عمهام منو به عموم معرفی کرد. رفتم و تصادفا عموم بود. نگاهی کرد و گفت: شنیدم شعر میگی. گفتم: بله. نگاه پرافسوسی به من انداخت. یعنی حیف! ولمعطلی.
سایه با تصمیم عمویش در شرکت او مشغول به کار میشه. مرتضی کیوان چندباری به دفتر سایه میره و با شوخی میگه سایهی کارمند رو هم ببینیم. سایه شعر بهارغمانگیز را در اتاق آقای طاهری که تلفنچی و منشی مخصوص رییس بود، سروده. کمکم سایه تلفنها رو جواب میده و در نقش تلفنچی ماهری ظاهر میشه. سایه میشه رییس امور اداری شرکت سیمان تهران.
خودش گفته شروع کارش ٣۵٠ تومان حقوق داشته و در دزاشیب خانهای اجاره کرده بوده به قیمت سالی ٣۵٠٠ تومان. یعنی ماهی ٣۵٠ حقوق میگرفت و ماهی ٣٠٠ اجاره میداد.
کار در سیمان تهران را بسیار دوست داشت. از ۶ مهر ٣٢ تا آبان ۵۴ آنجا کار کرد و میگه طبقهبندی مشاغل را برای اولین بار من در ایران انجام دادم. اما عاقبت کار هوشنگ ابتهاج در شرکت سیمان تهران چه بود؟ شاید کمی دور از ذهن باشه اما ایشون با اینکه برادرزاده احمدعلی ابتهاج بود؛ اخراج میشه
هوشنگ ابتهاج گفته: وقتی هما اعلم، همسر احمدعلی ابتهاج مرد؛ چنان پریشان شد که شرکت را نابود کرد. رییس کارخونه، رییس حسابداری و من رو اخراج کرد. من هم رفتم وزارت کار شکایت کردم و به نفع من رای دادند. خلاصه چکی به مبلغ ۶٩٠ هزار تومان در سال ۵۴ گرفتم که خیلی پول بود.
خودش معتقده کار در رادیو هم در اخراجش اثرگذار بوده. بعد از این دعواها هوشنگ ابتهاج دیگر عمویش را نمیبیند و او هم سال ۵۵ فوت میکنه. البته در کتاب پیر پرنیاناندیش گفته همیشه خواب این عمو را میده.
احمد علی ابتهاج در تصادف رانندگی در جاده هراز درگذشت و جنازهاش هیچ وقت پیدا نشد. وقتی سایه خبر مرگ عمویش را شنید؛ قطعهای ساخت با این مضمون:
«آنکه سنگ صد بنای نو نهاد
سنگ گوری هم نصیب خود نبرد»
و این حکایت کار سایهی مصدقی در تشکیلات عمویش بود. در سالهایی که سایه در سیمان تهران کار میکرد در خانهای کنار این شرکت که درخت ارغوان معروف آنجاست؛ زندگی میکرد.
ابتهاج خاطرهای را نقل کرده است که در زمان فروش خانه، به دلیل مهاجرت از ایران، پس از آنکه چشمش به درخت افتاده است، از آن خجالت کشیده و به سوی دیگری نگاه کرده است. ابتهاج در کتاب خاطرات پیر پرنیاناندیش از عشقش به این درخت نوشته است.
در همین کتاب درباره محل درآمدش در سالهای مهاجرت به آلمان گفته است: «مقداری حقالتالیف کتابهایم است. بخشی هم کار آلماست که خیاطی میکند. بخشی هم کمک دولت آلمان است. طبق قانون، دولت آلمان به هر کسی که اینجاست کمک میکنه و حداقل زندگی را برایش فراهم میکنه.»
«به یک نفر هزینه خانهی ٣۶ متری میدن و به دو نفر هزینهی خانه ۴٨ متری. ما شانس آوردیم یک خانه نسبتا بزرگ به ما دادن که دو اتاق و یک نشیمن داره. مقداری هم خرج خوراک میدن. البته پول بیمه رو هم دولت میده و ما هیچ خرجی برای دوا و درمان نداریم.
«با توجه به سن و سال و اینکه در ایران بیمهای نداریم این موضوع برامون مهمه. من چند وقت پیش ایران آنژیوگرافی رفتم ٧۵٠هزار تومان شد. برای ٢ شب بیمارستان یک میلیون و خردهای دادم.(این اعداد متعلق به قبل سال ٩١، زمان انتشار کتاب است.)
مرام و مسلک سیاسی هوشنگ ابتهاج، نقدهای متفاوت و گاه تندی را متوجه او کرده اما هر چه هست در قلهای از شعر و غزل ایستاده که کسی دستش به او نمیرسد. سایه در سالهای پایان عمر به دلیل بیماری همسرش به ایران سفر نکرد و تنها ۵ ماه بعد از رفتن آلما به او پیوست.
رشتهتوئیت زهرا علیاکبری، روزنامهنگار
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|