يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 21:12

آن زنِ همیشه نترس


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم و پایانی

به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت هانا آرنت
در جدیدترین شماره از هفته نامه اشپیگل

مجرم پشت میزتحریر

کتاب هانا آرنت با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر/شرارت» از همان اولین لحظات، یک رسوایی (Skandal) بود. به او ایراد گرفته می‌شد که مردی را که مسئول مرگ میلیون‌ها انسان بود، بی‌اهمیت جلوه داده، زیرا او را موجودی مسخره می‌پنداشت. همچنین به خاطر انتقادش از شوراهای یهودی (Judenräten) یعنی همان نهادهای اجباری که در دوران حکومت نازی ها در مناطق تحت اشغال آلمان در جوامع و محله‌های یهودی‌نشین ایجاد شده بودند مورد حمله قرار گرفت. آرنت آنها را در قبال هولوکاست مسئول می‌دانست. و سپس، طنز و لحن خاص او وجود داشت. اتهام این بود که او دیگر چندان «عشق به قوم یهود» ندارد. دوستان قدیمی ارتباطشان را با او قطع کردند.

آدولف آیشمن، که در طول جنگ جهانی دوم یک بخش اداری مرکزی در دفتر اصلی امنیت رایش آلمان را رهبری می‌کرد، یکی از مسئولان قتل شش میلیون یهودی توسط نازی‌ها بود. پس از جنگ، او به آمریکای جنوبی فرار کرد و در اواخر دهه پنجاه میلادی، عمدتاً به لطف تلاش‌های فریتس باوئر (Fritz Bauer)، دادستان کل فرانکفورت، شناسایی و دستگیر شد. یک گروه از موساد در سال ۱۹۶۰ آیشمن را ربوده و به اسرائیل بردند، جایی که پس از ۱۲۱ روز محاکمه، به مرگ محکوم شد.

آرنت پیش از این درباره ابعاد کلان توتالیتاریسم نوشته بود، اما اکنون می‌خواست فرد مجرم را از نزدیک ببیند. در واقعیت، آرنت یک روزنامه‌نگار چندان خوب در موارد مربوط به گزارشات دادگاهی نبود. او بیشتر روزهای دادگاه را از قلم می‌اندازد و بازسازی پرونده‌اش تا حد زیادی مبتنی بر مطالعه پرونده‌های دادگاه است. او مجبور بود کتاب دیگری را نیز به پایان برساند، در این میان همسرش بیمار شد و خود او نیز یک سانحه رانندگی داشت.

انتقادات وارد به کتابش نیز کاملاً بی‌اساس نیست. شدت و حرارتی که او شوراهای یهودی را در قبال هولوکاست مقصر می‌شمرد، قابل دفاع نیست. و حتی اگر او آیشمن را از مسئولیت مبرا نمی‌کند، تصویری که از او ترسیم می‌کند به احتمال بسیار زیاد نادرست است. او آن کارمند بوروکرات ودفتری نبود که فقط دستورات را اجرا می‌کرد. پژوهش‌های امروزی تصویر دیگری ترسیم می‌کنند: آیشمن یک یهودی‌ستیز متعصب بود که به آنچه باور داشت عمل می‌کرد.

اما همه اینها در مقایسه با دستاورد اصلی او قابل اغماض هستند. زیرا او دو کار دیگر را با موفقیت انجام می‌دهد: ترسیم چهره‌ای تیزبینانه از یکی از کهن‌الگوهای عصر مدرن، یعنی «مجرم پشت میزتحریر»، و به‌روزرسانی یکی از کهن‌ترین مقولات بشریت: «شر/شرارت». طبیعتاً تا به امروز نیز یک رسوایی است که شر را به چنین شکلی رادیکال اسطوره‌زدایی کنیم. آرنت در یکی از مشهورترین فرازهای کتابش می‌نویسد: « اگر بخواهیم به زبان روزمره بگوییم، آیشمن هرگز واقعاً به آنچه مشغول انجامش بود فکر نکرده بود. به گونه‌ای، این بی‌فکری محض بود، یعنی آن چیزی که نمی توان آن را با حماقت یکسان دانست که او را شایسته می‌ساخت تا به یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران آن دوران بدل شود.»

حالا، این بی‌فکری چیزی است که بدون آن هیچ نظام بوروکراسی در جهان نمی‌تواند کار کند. دولت مدرن، این هیولای عجیب و غریب که زندگی بخش عمده‌ای از بشریت را سازمان می‌دهد، تنها در صورتی می‌تواند عمل کند که افرادی باشند که بی‌فکر عمل می‌کنند. بدون آنان، هیچ مالیاتی، هیچ ساخت جاده‌ای و هیچ سیستم کیفری وجود نخواهد داشت. و هر چه الگوریتم‌ها و هوش مصنوعی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند، این پرسش درباره مسئولیت که وقتی میان «آنچه انجام می‌دهی» و «آنچه تصور می‌کنی» دیگر همپوشانی وجود ندارد، محوری‌تر می‌شود.

آرنت هنگامی که درباره آیشمن می‌نویسد، در تعقیب پرسش‌های بزرگ عصر مدرن است. جای تعجب نیست که پاسخ‌های او ناخوشایند هستند. کتاب کوچکی وجود دارد که چند هفته پیش با عنوان «هانا آرنت در سوریه» به زبان آلمانی منتشر شد. نویسنده آن، یاسین الحاج صالح، می‌کوشد اندیشه‌های آرنت را بر کشور خودش تطبیق دهد. او ۱۶ سال در زندان‌های سوریه حبس بود تا اینکه موفق به مهاجرت شد. پس از اقامتی در برلین، شروع به خواندن کتاب‌های آرنت کرد. او در توصیف آرنت از حکومت توتالیتر، بخش زیادی از آنچه خود از سوریه می‌شناخت را بازمی‌یابد. صالح بارها به «آیشمن‌ها»یی می‌پردازد که در طول سال‌های زندان با آنان مواجه شده — و در نهایت پیشنهاد می‌دهد که «شر افراطی» (radikale Böse) که آرنت در کتاب توتالیتاریسم خود ترسیم کرد و «شر مبتذل»ی (banale Böse) که در کتاب آیشمن توصیف کرد، با نوع سومی تکمیل شود: «شر صمیمی» (intime Böse) که او با آن روبرو شده بود — شری که برای تحقق خود به تماس بدنی مستقیم، مانند تجاوز سیستماتیک و شکنجه، نیاز دارد. بی‌تردید، این رویکرد مورد پسند آرنت قرار می‌گرفت.

همه چیز مرزی دارد

اما برای درک هانا آرنت، باید به این نیز اعتراف کرد که حوزه‌های عظیمی از جهان مدرن وجود دارند که با چارچوب فکری او قابل درک نیستند. مسائلی که او نتوانست یا نخواست ببیند، و برای آن‌ها ابزار مفهومی‌ای که او با آن کار می‌کرد، به سادگی به کار نمی‌آید.

مثال اول: تغییرات اقلیمی

بر اساس تمام آنچه امروز می‌دانیم، تغییرات اقلیمی بزرگ‌ترین مشکل بشریت در قرن بیست و یکم است و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه می‌دهد. این مسئله ربطی به دوران زندگی او ندارد. هنگام تخلیه پلیس روستای «لوتتسرات» (Lützerath) در زمستان  و در ناحیه نورد رایت وست فالن (Nordrhein-Westfalen) ۲۰۲۳ ، «لوییزا نویباوئر» (Luisa Neubauer) کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر «هانس یوناس» (Hans Jonas). یوناس از نزدیک‌ترین دوستان آرنت بود، اما به خاطر کتاب آیشمن، رابطه آن دو به تیرگی گرائید. با این حال، او بعدها سخنرانی مرگ آرنت را بر سر قبرش ایراد نمود. یوناس استدلال می‌کرد که فناوری مدرن، «یکپارچگی» جهان را به خطر می‌اندازد و بنابراین، اخلاق جدید ضروری است. آرنت حتی با «گونتر آندرس» (Günther Anders)، متفکر پیشگام بوم‌شناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» (Die Antiquiertheit des Menschen) را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین، او به چنین اندیشه‌هایی بسیار نزدیک بود. با این وجود طبیعت یک جای خالی در آثار اوست.

برای مثال: تغییرات اقلیمی. با توجه به آنچه امروز می‌دانیم، این بزرگترین مشکل بشر در قرن بیست‌ویکم است. و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه می‌دهد. این ربطی به زمانهٔ او ندارد. هنگام تخلیه پلیسی لوتزرات در زمستان ۲۰۲۳ — روستایی در نوردراین-وستفالن که مانع معدن زغال‌سنگ قهوه‌ای بود و جوانان خانه‌ها و درختانش را در اعتراض اشغال کرده بودند — لوییزا نویبائر کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر هانس یوناس. یوناس یکی از نزدیک‌ترین دوستان آرنت بود؛ آنها از دوران تحصیل با هم آشنا بودند، و به دلیل کتاب او درباره آیشمن از هم فاصله گرفتند، اما با این‌همه او بعدها در گورش مراسم سوگواری برگزار کرد. یوناس می‌گفت فناوری مدرن «سالمت» جهان را به خطر می‌اندازد و بنابراین اخلاق جدیدی لازم است. آرنت حتی با گونتر آندرس، پیش‌اندیش بوم‌شناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین او به چنین اندیشه‌هایی نزدیک است. اما طبیعت در اثر او یک جای خالی است.

مثال دوم: فمینیسم

آرنت یک فمینیست نیز نبود، اگرچه بسیاری از فمینیست‌های امروزی او را دوست دارند. عدم توازن قدرت بین مردان و زنان و پیامدهای آن برای سیاست، هویت و اندیشه، برای آرنت چندان جالب نبود. وقتی «گونتر گائوس» در یک مصاحبه تلویزیونی از او پرسید که آیا زندگی خود را به عنوان تنها فیلسوف زن در میان مردان بی‌شمار، یک داستان رهایی می‌بیند، او پاسخ داد: «او فقط همیشه کاری را که می‌خواست انجام داده است.»

مثال سوم و برجسته: نژادپرستی

در واقع، مرزهای اندیشه آرنت هرگز به وضوحِ زمانی که به سومین موضوع بزرگ عصر ما می‌رسد، آشکار نمی‌شود که منظور «نژادپرستی» است. این امر در هیچ‌کجا واضح‌تر از مقاله او با عنوان «تأملاتی در مورد لیتل راک» (Reflections on Little Rock) (۱) دیده نمی شود.

اما پیشینه ماجرا عکسی بود که در سراسر جهان منتشر گردید. آن تصویر «الیزابت اِکفورد» (Elizabeth Eckford) ۱۵ ساله را که یک دختر سیاه‌پوست بود نشان می‌داد که در ۴ سپتامبر ۱۹۵۷، در آغاز سال تحصیلی جدید، تلاش می‌کرد وارد یک مدرسه شود و توسط یک جمعیت خشن سفیدپوست از آن منع می‌شد. سه سال قبل از آن، دیوان عالی ایالات متحده حکم داده بود که تبعیض نژادی در مدارس باید لغو شود. فرماندار آرکانزاس از اجرای این حکم خودداری کرد و پرزیدنت آیزنهاور افراد مسلح فرستاد. این درگیری روزها به طول انجامید و در پایان، سربازان یک لشکر هوابرد، اکفورد و هشت دانش‌آموز دیگر را به مدرسه همراهی کردند.

اما موضع جنجالی آرنت چه بود؟ هانا آرنت این اقدام را اشتباه می‌دانست. استدلال او این بود که مدارس بخشی از قلمرو سیاسی نیستند و اگر والدین فقط می‌خواستند فرزندانشان را با کودکان سفیدپوست دیگر به مدرسه بفرستند، دولت حق نداشت مانع آنان شود. این متن حتی در زمان خود نیز جنجال‌آفرین بود و همچنان جنجال‌آفرین باقی مانده است. آیا هانا آرنت یک نژادپرست بود؟

البته او هرگز تبعیض نژادی در ایالات متحده را  که در آن زمان بر بخش‌های وسیعی از جنوب حاکم بود  تأیید یا توجیه نکرد. حتی در این مقاله نیز چنین چیزی دیده نمی شود. او فقط در این مورد دچار تردید بود که «آیا عاقلانه است که اجرای حقوق مدنی را از حوزه‌ای آغاز کنیم که هیچ حق بنیادین بشری یا حق اساسی سیاسی در آن در خطر نیست.» او این واقعیت را که حق والدین سفیدپوست در این تحلیل خودش، سنگین‌تر از حق والدین سیاه‌پوست ارزیابی شده است، نادیده گرفت.

به نظر می‌رسد مجادله بر سر این متن در ذهن آرنت کار خود را کرد. هنگامی که چند سال بعد مصاحبه‌ای با «رالف الیسون» (Ralph Ellison) نویسنده سیاه‌پوست منتشر شد که در آن آرنت را به دلیل کم‌اطلاعی از تاریخ سیاهپوستان آمریکا مورد انتقاد قرار داده بود، آرنت در پاسخ نامه‌ای به او نوشت و این را پذیرفت - با این حال، هرگز موضع خود را به طور عمومی اصلاح نکرد.

مجادله درباره «لیتل راک» تا به امروز ادامه دارد. این پرسش که چگونه یک اندیشمند که از نخستین کسانی بود که به ریشه‌های ایدئولوژی نازی در استعمار اروپا اشاره کرد، توانست درک کمی از نژادپرستی در ایالات متحده داشته باشد، همچنان باز است. آیا او آمریکا را بیش از حد دوست داشت؟ آیا درک آرنت از یهودی‌ستیزی، او را نسبت به دیگر اشکال تبعیض کور کرده بود؟ شاید هم به سادگی بتوان گفت: اگر می‌خواهید نژادپرستی را درک کنید، هانا آرنت جایگاه درستی نیست.

سرزمین آزادگان

اندیشه سیاسی هانا آرنت بر فلسفه یونان باستان استوار است. اما در عین حال، او همواره با هر دو پا در زمان حال و در مشکلات روزمره ایستاده است. این دو را باید با هم درنظر گرفت. در اکثر نظریه‌های سیاسی و حتی در دانش عامه، مفاهیمی مانند قدرت و خشونت با هم مرتبط دانسته می‌شوند. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. قدرت در اندیشه او به قلمرو کنش عمومی تعلق دارد. این قدرت است که نهادهای جمهوری‌خواه و آزادی‌بخش را بنیان می‌نهد. قدرت، یک کنش ارتباطی (Handeln kommunikatives) است. در مقابل، خشونت نقطه مقابل آن است. خشونت خاموش است و قدرت را به نابودی می‌کشاند.

تصور آرنت از جامعه نیز خلاف شهود رایج است. برای بیشتر مکاتب جامعه‌شناسی و در درک عامه مردم، کار (die Arbeit) در مرکز نحوه نگرش ما به خودمان قرار دارد. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. «کار کردن»، «تولید کردن» و «کنش» سه مقوله‌ای هستند که او از طریق آنها به زندگی جمعی می‌نگرد. می‌توان گفت: تولید مثل، خودشکوفایی و سیاست. اما کار (die Arbeit) در پایین‌ترین مرتبه قرار دارد.

این تصور که وقت گذراندن با گوشی همراه (Handy) و لایک کردن پست‌های اینستاگرام ممکن است به نوعی با سیاست مرتبط باشد، برای آرنت کاملاً بیگانه می‌بود. از نگاه او، سیاست یعنی آنچه ما را به عنوان موجوداتی اجتماعی تعریف می‌کند، تنها در فراسوی خودشکوفایی (Selbstverwirklichung) و مصرف (Konsums) آغاز می‌شود. در جایی که سنگینی ضرورت دیگر بر دوش‌های ما فشار نمی‌آورد.

یا نگاه او به تاریخ را در نظر بگیرید. انقلاب آمریکا با اعلامیه استقلال در سال ۱۷۷۶ و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹، معمولاً به عنوان دو رویداد مرتبط به هم در نظر گرفته می‌شوند. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. از دید او، این دو انقلاب یک جفت متضاد هستند. و او تنها انقلاب آمریکا را به طور واقعی به رسمیت می‌شناسد. او معتقد است انقلاب فرانسه در همان لحظه‌ای شکست خورد که فقیران وارد عرصه شدند. این امر به ناگزیر به دوره وحشت انجامید. در مقابل، انقلاب آمریکا موفق بود، دقیقاً به این دلیل که سعی نکرد با نابرابری مبارزه کند – بلکه از طریق یک قانون اساسی پیچیده، آزادی را تضمین کرد. بدین ترتیب، فضایی جدید برای سیاست گشوده شد.

این دیدگاه، البته، یک نامه عاشقانه به ایالات متحده است، کشوری که وقتی او مجبور به فرار از اروپا شد – بی وطن و بی دولت – او را در آغوش کشید. اما در عین حال، یک پیش‌بینی روشن‌بینانه از تمام انقلاب‌هایی است که از دهه ۱۹۷۰ به بعد در جهان رخ داده‌اند: در یونان، آفریقای جنوبی، شیلی، در سراسر اروپای شرقی، از سقوط دیوار برلین در آلمان تا «انقلاب کرامت» (Revolution der Würde) در میدان کیف. در اقداماتی که تقریباً همیشه بی‌خشونت هستند، شهروندان عادی آنچه را آرنت «شرایط آزادی» می‌نامد، ایجاد می‌کنند. این توانایی خودسازمان‌دهی از نظر آرنت جزو لوازم اصلی بشر است. بارها و بارها سر برمی‌آورد و انسان‌ها را به بازیگران یک فرآیند سیاسی تبدیل می‌کند – به جای آنکه قربانیان آن باشند.

آزادی ممکن است. بعد چه؟

آرنت تصوری پیچیده از سیاست دموکراتیک دارد. دموکراسی ثبات خود را از گشودگی (Offenheit) خود می‌گیرد. گشودگی در برابر شهروندان فعال و حتی شورشی، در برابر نخبگان مسئول و در برابر مراجع قدرت. این تنها زمانی کار می‌کند که شجاعت، قضاوت و حس مشترک با هم همراه شوند – و این تجربه که متفاوت بودن (unterschiedlich zu sein)، امر مشترک (das Gemeinsame) را تقویت می‌کند. بنابراین، عوامل بسیار زیادی باید گرد هم آیند تا آزادی دموکراتیک را ممکن سازند.

بی‌تردید او جمهوری فدرال امروز آلمان را که تا مغز استخون بوروکراتیزه شده، با دیدی همراه با سوءظن می‌نگریست. چرا که از نظر آرنت، آزادی یعنی آماده بودن برای حرکت به سوی وضعیت ناشناخته و نامعلوم (Ungewisse).

پیمودن یک عصر

در سال‌های اخیر، هانا آرنت اغلب به عنوان اندیشمند برندگان (Denkerin der Gewinner) در نظر گرفته شده است. این امر با جریان جهان و این توهم ارتباط دارد که گویا دموکراسی لیبرال در درازمدت بدون جایگزین است – آرنت در این زمینه منبع الهام خوبی به شمار می‌رفت. به نظر می‌رسد با توجه به جهان گرگ‌ها [وضعیت خشن و پرخطر] که اکنون در حال ظهور است، این نگرش، دست‌کم برای مدتی، بازار خود را از دست داده است.

اندیشیدن بدون نرده‌بان

در سال ۱۹۷۲، سه سال پیش از مرگش، همایشی به افتخار آرنت در دانشگاه تورنتو برگزار شد و او نیز دعوت شده بود. این یک رویداد جالب بود. آرنت مجبور بود انتقادات تندی را تحمل کند، آن هم در حالی که برای یک مراسم افتخاری، چنین چیزی قابل تصور نیست. بارها از او پرسیده شد: «شما واقعاً در کجا ایستاده اید و موضعتان چیست؟» او پاسخ داد: «من جایگاه مشخصی ندارم. من واقعاً در جریان اندیشه سیاسی حاضر یا هیچ اندیشه سیاسی دیگری هم سو نیستم. البته نه به این خاطر که بخواهم به طور خاص اصیل (besonders originell) باشم – بلکه بیشتر به این دلیل است که به سادگی اینگونه شده که من هیچ‌کجا واقعاً جا نمی‌شوم.»

اما مگر می‌توان بدون داشتن تکیه‌گاهی [زمین زیر پا] اندیشید؟ او پاسخ داد: «شما از «اندیشیدن بدون زمین» سخن گفتید. من یک استعاره دارم که آنقدر بی‌رحم نیست، هرگز آن را منتشر نکرده‌ام و فقط برای خودم نگه داشته‌ام. من آن را «اندیشیدن بدون نرده‌بان» (Denken ohne Geländer) می‌نامم. وقتی از پله‌ها بالا یا پایین می‌روید، همیشه می‌توانید به نرده‌بان تکیه دهید تا نیفتید. اما ما نرده‌بان را از دست داده‌ایم. اینگونه است که با خودم ارتباط برقرار می‌کنم.» اندیشیدن بدون نرده‌بان. دوباره یکی از همان جملات به یاد ماندنی آرنت است که قابلیت چاپ روی تی‌شرت را دارد. اما می‌توان آن را جدی هم گرفت.

عبور از فاجعه‌های قرن بیستم

این یک زن است که زندگی‌اش به طور تنگاتنگی با فاجعه‌های قرن بیستم گره خورده است: فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم. جنگ جهانی دوم، هولوکاست، جنگ سرد. این عصری است که او از آن عبور می‌کند. و این عصر، معیارها و استانداردهای همه را از بین می‌برد. تقریباً هیچ‌کس از فریفتگی توسط قدرت – که وعده امنیت می‌دهد – گریزی نداشت. اما آرنت از آن گریخت. دست‌کم در بیشتر موارد. تعداد کمی می‌توانند چنین ادعایی درباره خود داشته باشند.

پنجاه سال پس از مرگ آرنت، ایدئولوژی‌ها بازگشته‌اند. هم در مقیاس جهانی و هم در زندگی روزمره. کره زمین در حال تقسیم‌بندی مجدد است و جهانی پسا-غرب در حال ظهور است. از آرنت می‌توان آموخت که چگونه با این جهان روبرو شویم.

منبع: اشپیگل، شماره ۴۹، سال ۲۰۲۵
DER SPIEGEL 49 | 2025
———————————
توضیح تکمیلی مترجم:
۱: نوشته آرنت تحت عنوان «تأملاتی درباره لیتل راک» (۱۹۵۹) یکی از بحث‌برانگیزترین مواضع اوست. در این مقاله، او میان «امر اجتماعی» (the social) ، «امر سیاسی» (the political) و «امر خصوصی» (the private) تمایز قائل می‌شود و ادعا می‌کند که دولت نباید در حوزه اجتماعی (مانند مدارس و انتخاب هم‌محل‌های اجتماعی) دخالت کند. از نظر او، اجبار به یکسان‌سازی اجتماعی (مانند ادغام اجباری نژادی در مدارس) ممکن است به آزادی‌های مدنی لطمه بزند.

نقدهای اصلی به موضع آرنت:
• ساده‌انگاری در تحلیل قدرت: منتقدان استدلال می‌کنند که آرنت جداسازی نژادی را صرفاً یک «ترجیح اجتماعی» نمی‌دانست، بلکه آن را یکی از مکانیسم‌های اصلی سلطه سیاسی و نظامی‌سازی فضای عمومی توسط سفیدپوستان می‌دانست. از این منظر، مدارس جداگانه ابزار حفظ نظم نژادی بودند.
• نادیده گرفتن خشونت ساختاری: تصمیم آرنت مبنی بر قرار دادن آموزش در حوزه «اجتماعی» و نه «سیاسی»، این واقعیت را نادیده می‌گیرد که تبعیض نژادی در مدارس بخشی از یک سیستم گسترده‌تر ستم نژادی و محرومیت از حقوق شهروندی بود.
• تناقض با اندیشه خودش: برخی مفسران می‌گویند این موضع با دفاع سرسختانه آرنت از «حق بر داشتن حقوق» و ضرورت مداخله برای محافظت از کرامت انسانی در موارد دیگر (مثل پیگرد یهودی‌ستیزی) در تناقض است. آرنت بعدها در پاسخ به انتقادات گفت که از «نیروی پلیس» برای اجرای ادغام نژادی دفاع نمی‌کند، اما در عین حال تأکید کرد که قوانین ضد تبعیض نژادی باید به شدت اجرا شوند. با این حال، او هرگز به طور کامل از نوشته اصلی خود در مورد لیتل راک عقب‌نشینی نکرد. اتهام «نژادپرستی» به آرنت از سوی بسیاری از پژوهشگران بی‌اساسی تلقی می‌شود، چرا که او در طول زندگی علیه تمامی اشکال توتالیتاریسم و ستم مبارزه کرد. اما تحلیل او در مورد لیتل راک نشان‌دهنده یک نقطه کور قابل توجه در اندیشه اوست — ناتوانی در درک کامل اینکه چگونه نژادپرستی نه تنها یک مسئله «اجتماعی»، بلکه یک مسئله سیاسی بنیادی است که پایه‌های «فضای عمومی» و «حقوق شهروندی» را در ایالات متحده شکل داده است. این بخش از زندگی او نشان می‌دهد که حتی بزرگترین متفکران نیز می‌توانند تحت تأثیر کوررنگی‌های دوران خود قرار گیرند.



نظر شما درباره این مقاله:








جزایر سه‌گانه و تهدید تازه کشورهای عربی ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 19:16

جزایر سه‌گانه و تهدید تازه کشورهای عربی




نظر شما درباره این مقاله:








روزگار بشار اسد یک سال پس از سقوطش چگونه می‌گذرد؟
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 19:00

روزگار بشار اسد یک سال پس از سقوطش چگونه می‌گذرد؟




نظر شما درباره این مقاله:








استراتژی ترامپ؛ خاورمیانه و سرنوشت ایران ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 18:13

استراتژی ترامپ؛ خاورمیانه و سرنوشت ایران




نظر شما درباره این مقاله:








خاکسپاری پیکر خسرو علیکردی، وکیل دادگستری
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 17:25

خاکسپاری پیکر خسرو علیکردی، وکیل دادگستری


واکنش‌ها به مرگ «مشکوک» او ادامه دارد

رادیو فردا: مراسم خاکسپاری خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و زندانی سیاسی پیشین که مرگ او موجی از واکنش‌ها مبنی بر مشکوک بودن دلیل مرگ برانگیخته است، روز یکشنبه ۱۶ آذر با حضور مردم در سبزوار برگزار شد.

جواد علیکردی، وکیل دادگستری که خود دورهٔ محکومیت زندان خانگی‌اش را می‌گذارند، در مراسم خاکسپاری برادرش گفت امیدوار است جمهوری اسلامی حکم جدید دادگاه انقلاب مشهد علیه برادرش را تأیید کند «تا در پیشگاه پدرِ شهیدم سرافرازتر باشد.»

براساس اعلام سایت وکلاپرس، مرگ این وکیل دادگستری که در سال‌های اخیر وکالت برخی زندانیان سیاسی و خانواده‌های دادخواه را بر عهده داشت، شامگاه جمعه ۱۴ آذر رخ داد با این توضیح تأییدنشده که او «در دفتر کار خود دچار ایست قلبی شده است».

اما با گذشت بیش از دو روز از مرگ او و به‌رغم واکنش شمار قابل‌توجهی از دیگر وکیلان و فعالان مدنی که درگذشت او را «مشکوک» و یا «قتل» خوانده‌اند، مقامات قضایی و انتظامی هنوز اطلاعیه‌ای در این باره صادر نکرده‌اند.

سینا یوسفی، وکیل دادگستری، روز شنبه از مشکوک بودن و «ابهامات جدی» در مورد مرگ خسرو علیکردی «بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده از نزدیکان و منابع موثق» خبر داد و نوشت نیروهای پلیس و مأموران اطلاعاتی پس از این واقعه «دوربین‌های مداربسته» دفتر او را بردند و «قاضی کشیک قتل نیز بلافاصله در صحنه حاضر شد».

این وکیل دادگستری در ادامه نوشت «این امر خود نشان‌دهندهٔ ارزیابی اولیهٔ مقامات از مشکوک بودن ماجرا است. با این حال، تا کنون هیچ توضیح رسمی به خانواده ارائه نشده است».

خسرو علیکردی، وکیل اهل سبزوار و ساکن مشهد که پدرش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود، وکالت فاطمه سپهری، زندانی سیاسی، شماری از بازداشت‌شدگان جنبش «زن زندگی آزادی» و همچنین تعدادی از خانواده‌های دادخواه مانند خانوادهٔ ابوالفضل آدینه‌زاده، نوجوان معترض کشته‌شده، را بر عهده داشت.

او خود نیز پیش‌تر به‌دلیل فعالیت‌های مدنی خود مدتی زندانی شده بود.

امیر رئیسیان، وکیل دادگستری، نیز در واکنش به خبر درگذشت خسرو علیکردی نوشت مرگ او «مستقیم یا غیرمستقیم» نتیجهٔ ستم‌هایی است که در حق او و موکلانش اعمال شده بود.

مرضیه محبی، وکیل دادگستری، هم به‌نقل از «منابع موثق» خود نوشت آقای علیکردی در دفتر کارش با «ضربه به سر» کشته شده، ادارهٔ اطلاعات دوربین‌های محل را جمع کرده و دسترسی به خانوادهٔ او نیز «ناممکن» شده است.

رادیو فردا مستقلاً قادر به تأیید یا رد این جزئیات نیست. با این حال شماری دیگر از وکلای دادگستری نیز در واکنش‌های خود دست‌کم بر مشکوک بودن مرگ این وکیل فعال حقوق بشر صحه گذاشتند.

رضا شفاخواه، وکیل داگستری، نوشت علیکردی برای دفاع از موکلینش «تا پای جان» رفت و افزود: «ستم زمانی پایان می‌یابد که ستم‌دیده تصمیم بگیرد دیگر تحمل نکند. خسرو علیکردی خیلی وقت بود که ستم را دیگر تحمل نمی‌کرد و در این مسیر تعارف و وسط‌بازی را کنار گذاشت و تا پای جان عزیزش هم رفت.»

بابک پاک‌نیا، وکیل دادگستری، نیز تصویری از گفت‌وگوی خود با علیکردی را به اشتراک گذاشت و با اشاره به این‌که علیکردی بعد از آزادی از زندان، باز هم در جهت احیا‌ و‌ استیفای حقوق‌ مردم، دست از تلاش برنداشت، از تشکیل یک پرونده جدید علیه او خبر داد و نوشت «تا لحظهٔ آخر دست از سر او برنداشتند».

به‌گفتهٔ سینا یوسفی، وکیل دادگستری، جواد علیکردی، برادر خسرو علیکردی که او هم وکیل دادگستری است، در حال حاضر با پابند الکترونیکی در زندان خانگی به سر می‌برد.

جواد علیکردی در مراسم خاکسپاری برادرش گفت: «امیدوارم جمهوری اسلامی حکم جدیدی را که دادگاه انقلاب مشهد علیه خسرو علیکردی مبنی بر حبس و تبعید و ممنوعیت خروج و فعالیت را تأیید کند تا برادرم در پیشگاه پدر شهیدم سرافرازتر باشد.»

برخی منابع نیز از تماس مأموران وزارت اطلاعات با برخی دوستان نزدیک آقای علیکردی تماس گرفته و هشدار داده‌اند که از اطلاع‌رسانی عمومی در خصوص مشکوک بودن مرگ این وکیل دادگستری خودداری کنند.



نظر شما درباره این مقاله:








نشست احتمالی میان السیسی و نتانیاهو
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 14:35

نشست احتمالی میان السیسی و نتانیاهو


باراک راوید / اکسیوس

کاخ سفید در صدد است نشست مشترکی میان بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، ترتیب دهد؛ دو رهبری که از پیش از جنگ غزه تاکنون هیچ تماسی با یکدیگر نداشته‌اند. یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی مطلع، این موضوع را به وب‌سایت اکسیوس گفته‌اند.

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، پیش‌شرط چنین دیداری آن است که نتانیاهو با توافق راهبردی صادرات گاز به مصر موافقت کند و گام‌های دیگری نیز برای متقاعد کردن سیسی به برگزاری نشست بردارد.

اهمیت موضوع: به‌گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، واشنگتن می‌کوشد از مسیر دیپلماسی اقتصادی یخ روابط اسرائیل و کشورهای عربی را آب کند.

یک مقام آمریکایی به اکسیوس گفت: «این برای اسرائیل فرصت بزرگی است. فروش گاز به مصر، نوعی وابستگی متقابل ایجاد می‌کند، دو کشور را به هم نزدیک‌تر می‌سازد، صلحی گرم‌تر می‌آفریند و از وقوع جنگ جلوگیری می‌کند.» 

تصویر کلی: دولت آمریکا طرح‌های مشابهی را بررسی می‌کند که هدف آن ایجاد مشوق‌های اقتصادی میان اسرائیل و کشورهای عربی از جمله لبنان، سوریه و عربستان سعودی در حوزه‌هایی مانند فناوری و انرژی است.

هدف این ابتکارها آن است که اسرائیل از انزوای دیپلماتیک خارج شود، الگوی تازه‌ای برای تعامل با جهان عرب شکل گیرد و «توافق‌های ابراهیم» دوباره به مسیر اصلی بازگردند.

مقام‌های آمریکایی امیدوارند این هدف همزمان با تلاش‌های آنان برای تثبیت آتش‌بس در غزه و پیشبرد روند صلح دنبال شود.

پشت صحنه: به گفته‌ی یک مقام آمریکایی، جرد کوشنر، مشاور و داماد رئیس‌جمهور پیشین دونالد ترامپ، در گفت‌وگوهای اخیر به نتانیاهو گفته است اسرائیل باید پس از جنگ نشان دهد که فراتر از «دستورکار منفی» چیزی برای ارائه به ملت‌های منطقه دارد.

به گفته‌ی کوشنر، کشورهای منطقه نمی‌خواهند همواره درباره ایران صحبت کنند، بلکه مایل به بررسی فرصت‌های اقتصادی هستند. او تأکید کرده که اگر اسرائیل می‌خواهد در منطقه پذیرفته شود، باید دوباره به همین زبان سخن بگوید.

یکی از مقام‌های آمریکایی گفت: «جرد به بی‌بی گفت اسرائیل باید توان دیپلماسی اقتصادی خود را تقویت کند و بخش خصوصی را در روند صلح مشارکت دهد. او توضیح داد که وقتی قطری‌ها، سعودی‌ها یا اماراتی‌ها به واشنگتن می‌آیند، هیأت‌های تجاری هم همراه دارند چون تمرکزشان بر توافق اقتصادی است.» 

همین مقام افزود که اسرائیل باید از مزیت‌های خود در حوزه فناوری و هوش مصنوعی، منابع گاز طبیعی و دانش فنی در انرژی‌های تجدیدپذیر و مدیریت آب برای پیشبرد دیپلماسی منطقه‌ای استفاده کند.

به گفته‌ی او، کوشنر به نتانیاهو پیشنهاد کرده است از مصر آغاز کند؛ کشوری که نقش کلیدی در دستیابی به توافق صلح غزه داشته و در بازگرداندن ۲۷ تن از ۲۸ گروگان جان‌باخته در غزه پیشگام بوده است.

یک مقام آمریکایی گفت: «مصری‌ها واقعاً تعهد زیادی برای کمک در غزه نشان داده‌اند.» 

با این حال، به گفته‌ی یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی، هرچند نتانیاهو به کوشنر گفته مایل به دیدار با سیسی است، اما هنوز اقدام جدی‌ای در این مسیر انجام نداده و رئیس‌جمهور مصر نیز تمایل چندانی به این دیدار ندارد.

به گفته‌ی منبع اسرائیلی، «در دو سال گذشته هیچ تماس راهبردی مهمی میان دو کشور وجود نداشته است.» 

گذشته ماجرا: طبق گفته همین منبع، نتانیاهو پیش‌تر از حضور در نشست صلح غزه در شرم‌الشیخ مصر که با میانجیگری ترامپ برنامه‌ریزی شده بود، انصراف داد؛ اقدامی که به مذاق سیسی خوش نیامد.

نتانیاهو و سیسی در سال ۲۰۱۸ یک دیدار محرمانه برگزار کردند و آخرین دیدار علنی آنان به مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۱۷ برمی‌گردد.

تمرکز تازه: منابع آمریکایی به نتانیاهو گفته‌اند که برای تحقق نشست، باید پیشنهادی ملموس به مصری‌ها ارائه کند. یکی از گزینه‌ها، تصویب توافقی چندمیلیارد دلاری در زمینه گاز طبیعی است که بر اساس آن اسرائیل حدود ۲۵ درصد برق مصر را تأمین خواهد کرد. شرکت آمریکایی «شورون» یکی از شرکای اصلی میدان گازی مرکزی این طرح است.

سیسی در ماه ژوئیه با وجود انتقادهای داخلی و خارجی، این طرح را تصویب کرد اما دولت اسرائیل هنوز گام مشابهی برنداشته است.

منبع اسرائیلی علت این تعلل را «مسائل خرد سیاست داخلی اسرائیل» و تمایل نتانیاهو به امضای رسمی توافق در جریان دیدار علنی با سیسی در خاک مصر عنوان کرد. سفارت اسرائیل در واشنگتن از اظهار نظر در این باره خودداری کرده است.

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، نتانیاهو باید این توافق گازی را تصویب و مجموعه‌ای از پیشنهادهای اقتصادی دیگر را نیز برای زمینه‌سازی دیدار با سیسی آماده کند.

آنچه باید در نظر داشت: بنا بر گفته‌ی منابع اسرائیلی و آمریکایی، نتانیاهو اخیراً تیمی تعیین کرده که در خفا در حال آماده‌سازی دستاوردهای اقتصادی مشخص برای احتمال برگزاری نشست با سیسی است.

جمع‌بندی: یک مقام آمریکایی گفت: «ما به بی‌بی گفتیم باید این رابطه را به صلحی گرم تبدیل کند و سپس برای کاهش تنش‌های منطقه‌ای همکاری کند. اگر این روش با مصر مؤثر باشد، می‌توان همین مدل را با سوریه، لبنان و عربستان هم پیش برد.» 



نظر شما درباره این مقاله:








دستور دادم سیم‌کارت‌های سفید را سیاه کنند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 11:41

دستور دادم سیم‌کارت‌های سفید را سیاه کنند




نظر شما درباره این مقاله:








ایران در انتظار دومین هواپیمای حامل اتباع اخراجی
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 11:16

ایران در انتظار دومین هواپیمای حامل اتباع اخراجی




نظر شما درباره این مقاله:








محمد خاتمی: دانشگاه‌های ما حال و روز خوبی ندارند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:56

محمد خاتمی: دانشگاه‌های ما حال و روز خوبی ندارند




نظر شما درباره این مقاله:








هیچ جامعه‌ای با آینده مبهم شاد نیست
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:51

هیچ جامعه‌ای با آینده مبهم شاد نیست


مظاهر گودرزی / خبرآنلاین: حال و روز شادی و نشاطِ جمعی در سرزمین ما به زبان شفیعی کدکنی وصفی چنین دارد: «طفلی به نامِ شادی دیری‌ست گم شده‌ست، با چشم‌های روشنِ برّاق، با گیسویی بلند، به بالای آرزو، هر کس ازو نشانی دارد، ما را کُنَد خبر، این هم نشانِ ما: یک‌سو، خلیج‌فارس سویِ دگر، خزر»؛ اما این گم‌گشتگی حاصل چیست؟

بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند نشاط اجتماعی ارتباط مستقیم با وضعیت سرمایه اجتماعی دارد، گزارش‌های اخیر هم نشان می‌دهد سرمایه اجتماعی در کشور روند نزولی دارد، مدتی قبل سیدمحمد بطحایی، رئیس سازمان امور اجتماعی کشور گزارشی از سرمایه اجتماعی ارائه داد، او در یک مصاحبه گفت: «سرمایه‌های اجتماعی ما [در ایران] بالا نیست و آمار ۲۶.۵ درصد بسیار رقم نگران‌کننده‌ای است.» بطحایی همچنین میزان رضایت شهروندان از اوضاع کشور با شرایط فعلی را ۲۵.۵ درصد عنوان کرد و یادآور شد که: «با نشاط اجتماعی فاصله داریم.» اما مشکل دقیقا از همین‌جا شروع می‌شود، یعنی وقتی همه‌ی آمار و ارقام‌ها نشان می‌دهند نشاط اجتماعی وضعیت نزولی دارد حکومت می‌خواهد پا به میدان بگذارد و این نشاطِ جا مانده را جبران کند.

این جملات بخشی از صحبت‌های رئیس سازمان امور اجتماعی کشور درباره روند بازتولید نشاط در جامعه است: «پس از جلسات متعدد بخشنامه‌ای تحت عنوان نشاط اجتماعی نوشته و ابلاغ شد؛ به طوری که در هر شهرستانی به مقتضای فرهنگ، آداب و رسوم و فرهنگ محلی و بومی خود رویدادهایی را برگزار کنند.»

این جملات هم برای حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است: «جامعه ما قطعاً به نشاط حلال نیاز دارد. قطعا باید برنامه‌ها و جشنواره‌های نشاط‌آور برگزار کنیم تا مردم مومنانه از زندگی خود لذت ببرند. بنابراین لذت ممنوع نیست، اما لذت باید توأم با ایمان باشد.»

هر دو جمله رنگ و بویی از جنس فرمان، دستور و بخشنامه برای بازگشتِ آن طفل گمشده، یعنی شادی و نشاط به جامعه دارند، درحالی‌که عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعه‌شناسی ایران معتقد است: «نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت، رضایت، امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعاتِ تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.»

* تعریف عملیاتی شما از نشاط اجتماعی چیست؟

برای ارایه یک تعریف عملیاتی جامع، همزمان باید نظریه‌های جامعه شناسی، شاخص‌های بین‌المللی (UNDP, WHO, OECD) و نیز پیمایش‌های ایرانی مانند ارزش‌ها و نگرش‌ها را مدنظر قرار داد. بنابراین تعریف عملیاتی استاندارد ما می‌تواند این‌گونه مفصل‌بندی شود؛ نشاط اجتماعی مجموعه‌ای از احساسات، رفتارها و وضعیت اجتماعی قابل اندازه‌گیری است.

* اجزای مهم این مجموعه قابل اندازه‌گیری چه چیزهایی هستند؟

این‌که آیا افراد جامعه احساس رضایت، امید و انگیزش برای مشارکت جمعی دارند؟ همچنین چقدر در فعالیت‌های فرهنگی هنری ورزشی و مدنی حضور فعال دارند؟ آن‌ها چقدر روابط اجتماعی امن، معنادار و اعتمادآمیز را تجربه می‌کنند؟ چقدر دسترسی بدون تبعیض به عرصه عمومی و تجربه‌های جمعی دارند؟ و این‌که سطحی از رفاه روانی اجتماعی را که تجربه می‌کنند چقدر آن‌ها را به سمت تعامل مثبت با دیگران سوق می‌دهد؟اگر بخواهم این پنج مورد را فشرده کنم باید بگویم نشاط اجتماعی یعنی مثلث؛ ذهنیت مثبت جمعی بعلاوه توان مشارکت، در کنار رفتارهای جمعی نشاط آفرین.

* شما پنج مورد از اجزای پر اهمیت تشکیل دهنده نشاط اجتماعی را معرفی کردید، آیا درباره وضعیت آن‌ها در جامعه ایرانی اطلاعاتی در دسترس هست؟

پیمایش‌های ملی نشان می‌دهد نمودار هر پنج مولفه یعنی احساس رضایت و امید، تمایل به فعالیت فرهنگی، روابط اجتماعی امن و اعتماد آمیز، احساس تبعیض و رفاه روانی اجتماعی در جامعه‌ی ایرانی در بازه‌های بلند مدت سیر نزولی داشته است. یعنی در جامعه ایرانی ذهنیت مثبت جمعی، توان مشارکت و رفتارهای جمعی نشاط‌آور رو به کاهش است.

نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است

* نشاط اجتماعی با همین مولفه‌های که شما برای ما صورت‌بندی کردید در گروه‌های اجتماعی مانند طبقه متوسط، یا طبفه فرودست و فرادست متفاوت است؟

نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است و از نظر چگونگی تجربه و امکان تحقق، در سه طبقه فرودست، متوسط و فرادست تفاوت‌های ساختاری وجود دارد؛ این تفاوت‌ها فقط در سطح شادی نیست، بلکه در ماهیت شادی، امکان و ابعاد تجربه، ابزارها، معانی و حتی در محدودیت‌ها قابل مشاهده است.

* به ما بگویید نشاط اجتماعی در طبقه فرودست چه ویژگی‌هایی دارد؟

نشاط اجتماعی در این طبقه معمولاً جمعی، خیابانی، ارزان و کوتاه مدت است. در واقع با نوعی شادیِ آنی، رهایی‌بخش و کم هزینه مواجه هستیم که بیشتر برای فرار لحظه‌ای است.

* فرار از چه چیزی؟

فرار از فشارهای اقتصادی. در این طبقه سرمایه فرهنگی و اقتصادی معدود است و تنوع تجربه‌ را کاهش می‌دهد، همچنین امنیت شغلی و روانی پایین هم در این طبقه سبب شادی ناپایدار و شکننده می‌شود.

* اگر بخواهید مصداقی بگویید چه‌جور شادی‌هایی معرفی می‌کنید؟

مثل شادی‌های خیابانی، موسیقی‌های بلند در پارک‌ها و خیابان‌ها، فوتبال، جشن‌های محلی، دورهمی‌های کوچک خانوادگی، یا حضور در فضاهای شهری که رایگان هستند.

* شما وقتی گفتید نشاط طبقاتی است، از محدودیت هم در این طبقه‌بندی نام بردید، محدودیت‌های نشاط در طبقه فرودست چیست؟

بی‌ثباتی اقتصادی، حاشیه‌نشینی و نبودن فضاهای امن، تبعیض ساختاری و انگ اجتماعی جزو محدویت‌های این طبقه برای نشاط اجتماعی هستند. در این طبقه نشاط بیشتر فشار زدایی است تا پرورش امید جمعی، نشاط برای این طبقه ابزار است نه نماد منزلت، در واقع نشاط ابزاری برای کاهش فشار است، درحالی‌که نشاط قرار است سبب پرورش امید جمعی شود.

نشاط در طبقه متوسط ابزاری برای فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است

* اگر موافق باشید با همین نگاه نشاط در طبقه متوسط را بررسی کنیم، نشاط در این طبقه چه ویژگی‌ای دارد؟

نشاط در طبقه متوسط معنای فرهنگی، هویتی و نمادین دارد، یعنی این طبقه از ورزش کردن، هنر، کنسرت، کافه، کتاب‌فروشی، تئاتر، سالن سینما، سفرهای داخلی تغذیه می‌کند، بنابراین نشاط در این طبقه ابزار ساخت هویت و فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است.

* و حاضر هستند برای این‌ها پول هم بدهند.

بله همین‌طور است، ضمن این‌که در این گروه فعالیت‌های داوطلبانه هم جزو مصداق‌های نشاط ساز است. همچنین فضای مجازی هم به عنوان حوزه عمومی سبک زندگی مطرح می‌شود.

* حالا موانع نشاط در طبقه متوسط چیست؟

موانع نشاط در این طبقه فرسایش سرمایه اجتماعی یا بی‌اعتمادی به نهادها است، وقتی می‌گویم بی‌اعتمادی به نهادها منظورم سیاست‌زدگی شدید است، در کنار آن فشارهای اقتصادی هم باعث کوچک شدن طبقه متوسط شده است.نشاط طبقه متوسط دو گانه است یعنی هم امر فرهنگی است و هم امر سیاسی، وقتی فضاهای فرهنگی محدود و سیاست‌زده می‌شود نشاط طبقه متوسط به سرعت به ناخشنودی و اعتراض تبدیل می‌شود، اتفاقا همین طبقه است که بیشترین شکاف میان انتظارات و واقعیات را تجربه می‌کند.

نشاط در طبقه فرادست قطع نمی‌شود

* برسیم به طبقه فرادست، در این طبقه نشاط چه ویژگی‌ای دارد؟

نشاط اجتماعی در این طبقه ویژگی خصوصی دارد، ممتاز، پرهزینه و البته انحصاری است، بنابراین بیشتر بر منزلت و جایگاه استوار است، به‌همین خاطر نشاط در خدمت بازتولید و حفظ این طبقه و قدرت طبقاتی آن است. نشاط در این طبقه قطع نمی‌شود و فقط انتقال مکان پیدا می‌کند.

* چه مصداق‌هایی دارد؟

سفرهای خارجی، باشگاه‌های خصوصی، مهمانی‌های بسته، فضاهای فرهنگی و ورزشی وی‌آی‌پی (VIP) یا خصوصی، رویدادهای هنری خاص.

* نشاط در این طبقه با محدودیت هم مواجه است؟

بله اما خیلی کمتر از دو طبقه دیگر است. محدودیت نشاط در این طبقه همان محدودیت‌های عمومی است که خیلی اندک روی نشاط این طبقه تاثیر دارد. بنابراین نشاط در طبقه فرادست وابسته به شبکه‌های بسته و سرمایه اقتصادی است، پایدار است اما عمومی نیست، نکته اینکه نشاط این طبقه اثر اجتماعی کمتری دارد.

طبقه متوسط نماد نشاط در جامعه است

* اما میان این سه طبقه بیشتر نشاط اجتماعی در طبقه متوسط مورد توجه قرار می‌گیرد، چرا؟

در گزارش‌های رسمی هم وقتی از کاهش نشاط اجتماعی صحبت می‌شود معمولاً اشاره‌شان به طبقه متوسط است چراکه این طبقه مهم‌ترین موتور فرهنگی و نمادین نشاط در جامعه است.

* نقش حکومت‌ها در بازتولید نشاط در جامعه چیست؟

در واقع حکومت‌ها ساختارِ فرصت‌های جمعی را فراهم می‌کنند، نشاط اجتماعی نتیجه فرصت‌هایی است که حکومت‌ها آن را فراهم یا محدود می‌کنند، به‌تعبیر هابرماس عرصه عمومی قلب فعالیت‌های فرهنگی جامعه است و  در این عرصه حکومت‌ها ایفای نقش دارند. آنها یا تولید فضای امن می‌کنند یا آن را محدود می‌کنند.

* منظورتان از فضا امن چیست؟

پارک‌ها، سالن‌های فرهنگی، جشنواره، مراکز هنری، منظورم خیابان امن و میدان‌ها شهر است. در کنار ایجاد فضای امن نقش دیگر حکومت ایجاد تنوع است، فرهنگ زمانی شاداب می‌شود که در فضای عمومی امکان تنوع سلیقه وجود داشته باشد، اگر فضای عمومی سیاسی و امنیتی شود حضور مردم در عرصه عمومی و به‌دنبال آن نشاط اجتماعی کم می‌شود. بنابراین حکومت‌ها از طریق سیاست فرهنگی می‌توانند شادی را بازتولید یا سرکوب کنند.

* این سیاست فرهنگی الگوهای متنوع دارد؟

بله؛ سیاست حمایتی، سیاست نظارتی، سیاست مهندسی فرهنگی و سیاست سرکوب فرهنگی از انواع آن هستند.

* ویژگی سیاست حمایتی چیست؟

حمایت از هنر، منظورم تسهیل‌گری است؛ پیامد این سیاست افزایش نشاط در جامعه است.

* سیاست نظارتی چه‌طور؟

این سیاست یک نظارت شفاف دارد، بنابراین در آن یک نشاط متوسط در جامعه بازتولید می‌شود.

* این الگو در سیاست مهندسی فرهنگی چه‌طور است؟

این سیاست دنبال جهت‌دهی رسمی به شادی است، پیامد این الگو شادی مصنوعی یا بی‌اعتمادی است.آخرین سیاست هم سرکوب فرهنگی است که ما می‌توانیم ویژگی‌های آن را در محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها ببینیم که سبب کاهش شدید نشاط اجتماعی می‌شود.

* حاکمیت در ایران از کدامیک از این الگوها پیروی می‌کند؟

در بازه‌های زمانی متفاوت چند الگو را تجربه کرده است، از الگوی نظارتی تا مهندسی فرهنگی. ناگفته نماند فضا در بازه‌هایی به‌سمت سیاست سرکوب فرهنگی تمایل پیدا کرد، اما بیشتر الگوی مهندسی فرهنگی در دهه‌های گذشته رواج داشته است، یعنی تعریف کردن شادی و به آن جهت‌دهی رسمی دادن. در کنار این الگوها دولت‌ها روایت‌سازی هم می‌کنند و بر نشاط اجتماعی اثر می‌گذارند.

* منظورتان از روایت‌سازی چیست؟

حکومت‌ها رسانه، آموزش رسمی و سیاست تبلیغاتی منظم دارند، با این توانایی‌ها می‌توانند روایت امید یا ناامیدی بسازند.همچنین حکومت‌ها می‌توانند با رواداری نشاط ایجاد کنند، نشاط به‌طور طبیعی متکثر است، یعنی جوانان، طبقه متوسط، اقلیت‌ها، مذهبی‌ها، روشنفکران، اقشار سنتی، اقشار شبه مدرن و مدرن، همه‌ی این‌ها روش‌های متفاوتی برای شادی دارند اگر حکومت فقط بخشی از این سلیقه‌ها را بپذیرد پیامد آن قطب‌بندی اجتماعی است، در واقع نشاط اجتماعی قطب‌بندی می‌شود، بنابراین مهندسی فرهنگی نشاطِ شکننده ایجاد می‌کند.

نکته مهم دیگر اینکه حکومت‌ها با تامین امنیت اقتصادی می‌توانند سبب‌ساز و بازتولیدکننده شادی و نشاط شوند، اساساً بدون رفاه شادی اجتماعی بنای محکم ندارد.وقتی درباره نقش حکومت در شادی و نشاط حرف می‌زنیم نمی‌توانیم درباره مدیریت شهری حرف نزنیم، اگر مدیریت شهری کارآمد باشد رویدادهای شهری جاری و روان برگزار می‌شود، دیگر این‌که احساس می‌شود فضای عمومی زنده است، تنش‌های اجتماعی مدیریت می‌شود و فضای فرهنگی محل نزاع نمی‌شود.

* در صحبت‌های آقای بطحایی بود که بخش‌نامه‌هایی به استان‌ها فرستاده‌اند تا درباره نشاط و شادی برنامه‌ریزی کنند، این قبیل بخشنامه‌ها در راستای همان مهندسی کردن شادی و نشاط است؟

موافقم، به نظرم درهمین راستا است. با بخشنامه و دستور نمی‌شود نشاط اجتماعی تولید کرد شاید در نهایت بشود یک مراسم شاد برگزار کرد درحالی‌که نشاط اجتماعی به‌مثابه یک پدیده ساختاری از مسیر فرمان اداری نمی‌گذرد. نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت و رضایت است، از جنس امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعات تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.

* در دنیا نمونه‌هایی برای ایجاد شادی با بخشنامه و دستور داریم؟

بله، بسیار. در تاریخ شادی نمایشی، حکومت مراسم، کنسرت و جشن برگزار می‌کند اما مردم آن را نمایش سیاسی می‌دانند، نمونه‌های این موارد در دنیا مانند تلاش‌های اتحاد جماهیر شوری برای ساخت شادی سوسیالیستی است، یا تلاش‌های چین در دهه ۹۰ میلادی برای خلق «شهروندان خوشحال‌»، همه این شادی‌ها مصنوعی و کوتاه مدت بودند. در اثر معکوس، وقتی مردم احساس کنند که حکومت به زور می‌خواهد آن‌ها را شاد نشان دهد سطح بی‌اعتمادی افزایش پیدا می‌کند و اتفاقا لجاجت جمعی هم شکل می‌گیرد.

در جامعه‌ای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیت‌های فرهنگ‌ساز به منبع درگیری تبدیل می‌شود

* نزاعی که درباره خبر کنسرت همایون شجریان پیش آمد یا حتی مدتی قبل شهرداری تهران در یکی از میادین شهر جشنی برگزار کرد که موافقان و مخالفان زیادی داشت، این‌ها نمونه‌های همین شادی دستوری هستند؟

از زاویه‌ای بله، علت را می‌توان در پنج سطح تحلیل کرد. در جوامعی مانند ایران که سرمایه اجتماعی متغیر و در بازه زمانی پایین است هر سیاست فرهنگی به میدان نزاع تبدیل می‌شود. در سطح ساختاری یک کنسرتی که باید نشاط ایجاد کند وقتی در جامعه‌ای برگزار می‌شود که اعتماد مردم به نهادهای رسمی اندک است به نزاع تبدیل می‌شود. رابرت پاتنام می‌گوید که «در جامعه‌ای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیت‌های فرهنگ‌ساز به منبع درگیری تبدیل می‌شود.»

در سطح فرهنگی-معنایی، از نگاه مخالفان کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی فقط یک رویداد موسیقیایی نبود، بلکه یک نشانه سیاسی بود. در شرایط جامعه قطبی شده پدیده‌های فرهنگی کارکرد دیگری پیدا می‌کنند، یعنی به‌جای رویداد به نشانه تبدیل می‌شوند، برخی از این کنسرت‌ها برای بخشی از مردم به نشانه یا نماد آزادی فرهنگی تبدیل می‌شود، اما برای یک گروه دیگر نشانه‌ی «شیره مالیدن سر مردم» است، در واقع کنسرت به نماد پوشاندن مشکلات اصلی تبدیل می‌شود، وقتی معنای یک رویداد پراکنده شود (مانند ماجرای کنسرت همایون شجریان) رویداد به میدان معناشناختی نزاع و درگیری تبدیل می‌شود. درحالی‌که مثلاً وقتی «فردی مرکوری» کنسرت خیابانی می‌گذاشت درباره آن پراکندگی معنایی وجود نداشت و صرفاً یک رویداد موسیقیایی بود.

سطح بعدی یک اقدام فرهنگی در بستر بی‌اعتمادی سیاسی است، ماجرای کنسرت شجریان در چه فضایی رخ داد؟ در فضایی که مردم نسبت به سیاست‌های فرهنگی حس انسجام سیاستی ندارند، مردمی که تجربه لغو کنسرت در شهرهای مختلف را دیده و شنیده‌اند حالا با کنسرت خیابانی همایون شجریان در میدان آزادی مواجه شدند، یعنی دو اتفاق متضاد، در چنین وضعیتی هر اقدام فرهنگی توسط دولت را نوعی تاکتیک قدرت تفسیر می‌کنند و از دریچه سوء ظن ساختاری به آن نگاه می‌کنند، به‌عباراتی هر اقدام فرهنگی تبدیل به بازی قدرت می‌شود.

سطح چهارم اجتماعی و روانی است، جامعه در زندگی تحت فشار زیست می‌کند، جامعه‌ی تحت فشار مستعد انفجارهای ریز است، وقتی جامعه خستگی روانیِ جمعی دارد، فشار اقتصادی و ناامنی شغلی بالا است، امید و چشم‌انداز روشن ندارد، امکان تخلیه سالم هیجانات هم ندارد، در این جامعه رویدادهای کوچک به درگیری بزرگ تبدیل می‌شود، جامعه‌ای که در آن تحریک‌پذیری جمعی بالا است هر کنش کوچکی تنش ایجاد می‌کند.

در سطح نهادی، کنسرت شجریان مصداق همان سیاست‌های نمایشی بدون زیرساخت اعتماد است که این وضعیت اثر معکوس ایجاد می‌کند، یعنی وزارت ارشاد اقدام فرهنگی کرد اما در چه بستری؟ در بستری که آزادی فرهنگی پایدار وجود ندارد و امنیت آزادی اجتماعی تضمین شده هم وجود ندارد، بنابراین در چنین وضعیتی فرهنگ به‌جای همبستگی تنش تولید می‌کند.

هیچ جامعه‌ای در آینده مبهم نمی‌تواند شاد باشد

* شما وضعیت کنونی را صورت‌بندی کردید، اجازه بدید بپرسم حالا جامعه ایرانی برای داشتن نشاط اجتماعی چه چیزهایی کم دارد؟

نشاط اجتماعی محصول ساختارهای عادلانه، آزادی فرهنگی و امنیت روانی است، وقتی این سه مورد آسیب ببینند حتی بهترین برنامه‌های فرهنگی هم بی‌اثر می‌شوند. با این نگاه در ایران امروز به نظرم هفت کمبود برای نشاط مردم وجود دارد.

یک، اعتماد اجتماعی و نهادی، این مهم‌ترین عامل است، نهادهای مدنی تضعیف شده‌اند و احساس امنیت وجودی کاهش یافته است. دو، آزادی فرهنگی و سبک زندگی، نشاط اجتماعی همانا امکان زیستن سبک زندگی دلخواه بدون ترس از کنترل و مداخله است، اما در ایران موسیقی، پوشش، جشن، تئاتر، اجتماع دائماً در معرض حساسیت‌زایی قرار دارد و گاهی سبک زندگی موضوع امنیتی می‌شود، بنابراین احساس آزادی تجربه به شدت پایین است.

سه، امنیت اقتصادی و چشم‌انداز به آینده. هیچ جامعه‌ای در آینده مبهم نمی‌تواند شاد باشد و ما در ایران نوسان اقتصادی شدید، تورم مزمن، ناامنی شغلی بالا، مهاجرت اجباری نخبگان، افق آینده نامعلوم داریم، همه این‌ها خستگی امید ایجاد می‌کند.

چهار، گفت‌وگوی اجتماعی و میدان‌های عمومی. نشاط اجتماعی اساساً در فضاهای عمومی امن آزاد و شلوغ شکل می‌گیرد. در ایران تجمعات فرهنگی معمولاً مجوز نمی‌گیرند یا به دشواری مجوز می‌گیرند. شهرها در ایران فاقد میدان‌های عمومی باز و شاد هستند، بنابراین ما شاهد سیاست‌زدگی فضای شهری هستیم.

پنج، عدالت اجتماعی و نبود تجربه عمیق تبعیض است؛ درحالی‌که در ایران برعکس است. تجربه بی‌عدالتی یکی از قوی‌ترین عوامل افسردگی اجتماعی است، ما در ایران فاصله طبقاتی واضح داریم، ناکارآمدی و فساد اداری به دفعات دیده می‌شود، تبعیض قومیتی و جنسیتی داریم و همه این‌ها باعث می‌شود بخش مهمی از جامعه احساس کند بی‌صدا است.

شش، آرامش و پایداری روانی جمعی؛ اما برعکس در جامعه ایران ما با فشارهای روانی پشت‌سرهم مواجه هستیم، مانند کرونا، تورم، بحران‌های سیاسی، بحران محیط زیستی، همه این‌ها جامعه را در حالت تنش دائمی قرار داده است.

هفت، وجود نهادهای میانجی مانند احزاب و انجمن‌ها. این نهادها فشارهای اجتماعی را تخلیه می‌کنند و با ایجاد کنش جمعی مثبت اعتماد می‌سازند، اما در ایران این کارکردها بلاتکلیف مانده اند. در یک جمع بندی، جایی که نهادهای میانجی ضعیف باشند نشاط اجتماعی فرو می‌پاشد.



نظر شما درباره این مقاله:








بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت روز دانشجو
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:30

بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت روز دانشجو




نظر شما درباره این مقاله:








مدیرعامل یک شرکت صوری فروش خودرو اعدام شد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 9:14

مدیرعامل یک شرکت صوری فروش خودرو اعدام شد


خبرگزاری »میزان» وابسته به قوه قضاییه اعلام کرد که حکم اعدام محمد غفاری، متهم ردیف اول پرونده اقتصادی شرکت “رضایت‌ خودرو طراوت نوین”، صبح امروز به اجرا درآمد.

میزان در گزارش خود عنوان کرد که این متهم صبح امروز به چوبه دار آویخته شده است اما به محل اجرای حکم اشاره ای نکرده است. هویت وی، محمد غفاری، مدیرعامل شرکت مذکور عنوان شده است.

به گزارش هرانا، در مرداد امسال دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان از تایید حکم اعدام این متهم در دیوان عالی کشور خبر داده بود.

بر اساس این گزارش، پرونده اقتصادی مورد اشاره، از جمله پرونده‌های «کثیرالشاکی» بوده و بیش از ۲۸ هزار نفر در جریان فعالیت‌های این شرکت متضرر شده‌اند. مجموعه «رضایت‌ خودرو طراوت نوین» از سال ۱۳۹۲ با جذب گسترده سرمایه‌گذاران آغاز به کار کرده و طی سال‌های بعد با گسترش تخلفات، موجی از شکایات در استان قزوین و استان‌های مجاور شکل گرفته بود.

شرکت «رضایت خودرو طراوت نوین» به روش کلاسیک «هرمی» یا «پونزی» عمل می‌کرد؛ یعنی از پول مشتریان جدید، غرامت مشتریان قبلی را پرداخت می‌کرد. طبق برآوردها، مجموع کلاهبرداری این شرکت حدود ۵۷ میلیون یورو بوده است، اما با توجه به تورم شدید و سقوط آزاد ارزش ریال در سال‌های اخیر، زیان واقعی قربانیان بسیار بیشتر از این رقم است.

بنابر اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، آقای غفاری به عنوان متهم ردیف اول پرونده، با ایجاد شبکه‌ای از بازاریاب‌ها و انجام تبلیغات وسیع، اقدام به جذب وجوه مردم برای خرید و فروش خودرو با قیمت کمتر از بازار می‌کرد اما بخش عمده مشتریان هیچ‌گاه خودرویی دریافت نکرده بودند. میزان مدعی شده است که تنها چهار درصد از مشتریان خودرو تحویل گرفته و بخش بزرگی از قراردادها بدون تحویل کالا و صرفا همراه با پرداخت سود از محل وجوه دیگر سرمایه‌گذاران بوده است.

بازداشت متهم در مرداد ۱۴۰۲ صورت گرفته و بنا بر گزارش‌ها، ۸۸ خودرو، یک دستگاه آمبولانس و سایر اموال متعلق به شرکت نیز شناسایی و توقیف شده است. این پرونده در نهایت در قالب ۱۳ جلسه دادگاه ویژه جرایم اقتصادی در قزوین مورد رسیدگی قرار گرفت و برای ۲۸ متهم حقیقی و حقوقی کیفرخواست صادر شد.

خبرگزاری میزان همچنین اشاره کرده است که جلسات متعدد «ارشادی و مذاکره» میان قاضی پرونده، نمایندگان دادستانی و متهم برای پرداخت بدهی‌ها برگزار شده بود، اما با وجود اعطای چندین مهلت، متهم اقدامی مؤثر برای جبران خسارات انجام نداد.

مرکز رسانه قوه قضاییه در پایان اعلام کرده که با وجود اجرای حکم، روند توقیف و فروش اموال همچنان ادامه دارد.

بر اساس آماربرداری سالانه مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در بازه زمانی ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴ تا ۸ اکتبر ۲۰۲۵، دست‌ کم ۱۵۳۷ تن در زندان‌های کشور اعدام شده‌اند؛ رقمی که در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته، حدود ۸۶.۰۷٪ افزایش داشته است.



نظر شما درباره این مقاله:








استراتژی جدید امنیت ملی ترامپ: «آمریکا اول»
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 7:04

استراتژی جدید امنیت ملی ترامپ: «آمریکا اول»


ریشی آیِنگار و کریستینا لو / فارن پالیسی / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

دولت ترامپ پنج‌شنبه شب (۴ دسامبر ۲۰۲۵)، استراتژی جدید امنیت ملی را که مدتی طولانی در انتظار انتشارش بود، منتشر کرد؛ سندی که تلاش دارد سلطه جهانی آمریکا را با عقب‌نشینی این کشور از بخش‌هایی از نقش چند دهه‌ای جهانی خود آشتی دهد.

خط اصلی این استراتژی که در بخش‌هایی هم مداخله‌گری را ترویج و هم از آن انتقاد می‌کند پیشبرد جاه‌طلبی‌های واشنگتن است.

ترامپ در مقدمه سند نوشت: «در هر کاری که انجام می‌دهیم، آمریکا را در اولویت قرار می‌دهیم.» او این استراتژی را «نقشه راهی برای اطمینان از اینکه آمریکا همچنان بزرگ‌ترین و موفق‌ترین ملت در تاریخ بشر باقی بماند» توصیف کرد.

اما پاراگراف‌های آغازین سند که با تعریف درسی از استراتژی آغاز می‌شود: «طرحی مشخص و واقع‌بینانه که پیوند ضروری میان اهداف و ابزار تحقق آن‌ها را توضیح می‌دهد» هم‌زمان نظم جهانیِ پس از جنگ سرد به رهبری آمریکا را به باد انتقاد می‌گیرد و از گسستی آشکار از آن خبر می‌دهد.

در سند آمده است: «نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را قانع کردند که سلطه دائمی آمریکا بر سراسر جهان به نفع کشور ماست. اما امور سایر کشورها تنها زمانی به ما مربوط می‌شود که فعالیت‌های آن‌ها مستقیماً منافع ما را تهدید کند. نخبگان ما به‌شدت در محاسبه تمایل آمریکا برای به دوش کشیدن دائمی بارهای جهانی که مردم آمریکا هیچ ارتباطی با منافع ملی در آن نمی‌دیدند، خطا کردند.»

رِتوریکی که یادآور ایده‌های ملی‌گرایان سفیدپوست و نظریه توطئه «جایگزینی بزرگ» است نیز در سراسر سند موج می‌زند؛ از جمله در بخشی که نسبت به «محو تمدنی» در اروپا هشدار می‌دهد و خواستار احیای «هویت غربی» این قاره می‌شود.

این استراتژی همچنین به نگرانی دولت ترامپ درباره کاهش نرخ زاد‌و‌ولد اشاره می‌کند و تأکید دارد که «افزایش تعداد خانواده‌های نیرومند و سنتی که کودکان سالم تربیت می‌کنند» برای «بازسازی و تقویت سلامت معنوی و فرهنگی آمریکا» ضروری است.

این سند، جهان‌بینی دولت ترامپ را به پنج منطقه تقسیم می‌کند و برای هر منطقه اصول و دستورالعمل‌هایی برای متحدان، شرکا، دشمنان و سایر بازیگران ارائه می‌دهد.

منطقه: نیمکره غربی

تمرکز دوباره ترامپ بر نفوذ ایالات متحده در محیط بلافصل خود یکی از نخستین و برجسته‌ترین بخش‌های استراتژی ماه‌هاست که زمینه‌چینی شده بود؛ از جمله همین هفته که دولت «اصل الحاقی ترامپ» به دکترین مونرو ۱۸۲۳ را منتشر کرد و اعلام داشت: «مردم آمریکا نه کشورهای خارجی و نه نهادهای جهانی‌گرا همیشه سرنوشت خود را در نیمکره ما تعیین خواهند کرد.»

استراتژی به‌روشنی نشان می‌دهد که این بازتنظیم، عمدتاً در خدمت یکی از مهم‌ترین اولویت‌های ترامپ است: جلوگیری از ورود انسان‌ها و مواد مخدر از مرزهای آمریکا.

در سند آمده است: «ما دوستان قدیمی خود در این نیمکره را برای کنترل مهاجرت، متوقف کردن جریان مواد مخدر و تقویت ثبات و امنیت در خشکی و دریا به کار خواهیم گرفت.»

این دستور شامل «بازتنظیم حضور نظامی جهانی ما برای مقابله با تهدیدهای فوری در نیمکره» و «استقرارهای هدفمند برای تأمین امنیت مرز و شکست کارتل‌ها، ازجمله در صورت لزوم استفاده از نیروی مرگبار» می‌شود.

این سند همچنین همان‌گونه که دولت ترامپ تاکنون در عمل انجام داده مرز میان منافع امنیتی، دیپلماتیک و تجاری آمریکا را محو می‌کند. در استراتژی آمده است: «تمام سفارتخانه‌های ما باید از فرصت‌های تجاری عمده در کشور محل مأموریت خود، به‌ویژه قراردادهای بزرگ دولتی، آگاه باشند. هر مقام دولت آمریکا که با این کشورها تعامل دارد باید بداند بخشی از وظیفه او کمک به شرکت‌های آمریکایی برای رقابت و موفقیت است.»

این استراتژی همچنین هدف دارد نفوذ رو‌به‌گسترش چین در آمریکای لاتین را بدون نام بردن مستقیم از چین مهار کند. در سند آمده است: «هر مقام آمریکایی مستقر در منطقه یا فعال در امور آن باید از تصویر کاملِ تأثیرات زیان‌بار خارجی آگاه باشد و در عین حال با اِعمال فشار و ارائه مشوق، کشورهای شریک را ترغیب کند تا از نیمکره ما محافظت کنند.»

آسیا

در «حیاط خلوت» چین، استراتژی آمریکا هدف دارد که متحدان و شرکای خود را برای مهار بزرگ‌ترین رقیب هم‌تراز واشنگتن گرد آورد. در سند آمده است: «برای موفقیت در داخل، باید در آن‌جا نیز با موفقیت رقابت کنیم — و این کار را کرده‌ایم.» در ادامه، این سند به توافق‌هایی اشاره می‌کند که ترامپ در سفر اکتبر خود به منطقه با ژاپن، کره جنوبی و دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا امضا کرد.

دو ستون اصلی این رویکرد، «متعادل‌سازی اقتصادی» و «بازدارندگی نظامی» است؛ حوزه‌هایی که در آن استراتژی از متحدان منطقه‌ای (و دیگر کشورها) می‌خواهد در کاهش نفوذ چین به آمریکا کمک کنند. در سند آمده است: «باید اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، کانادا، مکزیک و دیگر کشورهای برجسته را به اتخاذ سیاست‌های تجاری تشویق کنیم که اقتصاد چین را به سمت مصرف خانوار متعادل سازد، زیرا جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه به‌تنهایی قادر به جذب ظرفیت مازاد عظیم چین نیستند. کشورهای صادرکننده در اروپا و آسیا همچنین می‌توانند به کشورهای با درآمد متوسط به‌عنوان بازاری محدود اما رو به رشد برای صادرات خود نگاه کنند.»

سند همچنین اعلام می‌کند که آمریکا قصد دارد از «دارایی‌های خالص خارجی ۷ تریلیون دلاری» متعلق به «اروپا، ژاپن، کره جنوبی و سایرین»، و نیز از ۱.۵ تریلیون دلار دارایی نهادهای مالی بین‌المللی از جمله بانک‌های توسعه چندجانبه، برای مقابله با چین بهره گیرد. با این حال طرح یادشده کاملاً «آمریکا اول» باقی می‌ماند. در سند آمده است: «این دولت متعهد است از جایگاه رهبری خود برای اجرای اصلاحاتی استفاده کند که تضمین کند این نهادها در خدمت منافع آمریکا باشند.»

با وجود اشتیاق ترامپ برای دستیابی و حفظ یک توافق تجاری با چین — که در استراتژی آن را «متعادل و متمرکز بر حوزه‌های غیرحساس» توصیف کرده — سند در برابر دو بلندپروازی اصلی نظامی چین عقب‌نشینی نمی‌کند. در سند آمده است: «بازداشتن از وقوع درگیری بر سر تایوان، ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی، یک اولویت است.»

همچنین تأکید می‌کند: «ما سیاست دیرینه اعلامی خود درباره تایوان را حفظ خواهیم کرد؛ به این معنا که ایالات متحده از هیچ‌گونه تغییر یک‌جانبه در وضعیت موجود در تنگه تایوان حمایت نمی‌کند.»

در عین حال، دولت ترامپ قصد دارد بخش بیشتری از بار نظامی را به کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی منتقل کند. در سند آمده: «باید این کشورها را به افزایش بودجه دفاعی خود ترغیب کنیم، با تمرکز بر قابلیت‌هایی — از جمله قابلیت‌های جدید — که برای بازدارندگی دشمنان ضروری هستند.»

اهداف آمریکا همچنین نقش برجسته‌ای برای هند در نظر گرفته‌اند، هرچند روابط واشنگتن و دهلی‌نو در دوران ترامپ به یکی از پایین‌ترین سطوح خود در دو دهه اخیر رسیده است. استراتژی تصریح می‌کند: «باید به بهبود روابط تجاری (و دیگر روابط) با هند ادامه دهیم تا دهلی‌نو را تشویق کنیم در امنیت هند-پاسیفیک مشارکت بیشتری داشته باشد، از جمله از طریق ادامه همکاری چهارجانبه با استرالیا، ژاپن و ایالات متحده (کواد).»

اروپا

انتقال بار مسئولیت و نسخه‌نویسی سیاسی در رویکرد استراتژی دولت ترامپ نسبت به اروپا به‌ویژه چشم‌گیر است.

در ادامه مضامین مطرح‌شده در سخنرانی بحث‌برانگیز معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، در کنفرانس امنیتی مونیخ در ماه فوریه، این استراتژی از «چشم‌انداز هولناک محو تمدنی» در اروپا ابراز تأسف می‌کند؛ پدیده‌ای که آن را تا حدی ناشی از «سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفان سیاسی، سقوط نرخ زاد‌و‌ولد، و از دست رفتن هویت‌های ملی و اعتمادبه‌نفس» و همچنین سیاست‌های مهاجرتی قاره اروپا می‌داند. سند می‌گوید: «می‌خواهیم اروپا همچنان اروپایی باقی بماند، اعتمادبه‌نفس تمدنی خود را بازیابد و تمرکز شکست‌خورده خود بر خفگان نظارتی را کنار بگذارد.»

با وجود اهداف «آمریکا اول»، این استراتژی ادعا می‌کند که واشنگتن باید به «اصلاح مسیر کنونی اروپا کمک کند»؛ از جمله با «پرورش مقاومت … در داخل کشورهای اروپایی.» سند «نفوذ فزاینده احزاب میهن‌پرست اروپایی» را «دلیل خوش‌بینی فراوان» می‌داند.

این سند همچنین خواستار مداخله بیشتر آمریکا در رابطه اروپا با روسیه است؛ جایی که استراتژی، مذاکرات جاری به رهبری آمریکا برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین را اقدامی ضروری برای «بازسازی شرایط ثبات راهبردی در سراسر پهنه اوراسیا و کاهش خطر درگیری میان روسیه و کشورهای اروپایی» توصیف می‌کند.

در حالی که این استراتژی خواستار «پایان فوری درگیری‌ها در اوکراین» و «بازسازی پس از درگیری» است که به اوکراین «امکان بقا به‌عنوان یک دولت پایدار» را بدهد، اما جزئیات چندانی درباره شرایط لازم برای توقف جنگ ارائه نمی‌کند. در عوض، مقام‌های اروپایی را که «انتظارات غیرواقع‌بینانه از جنگ دارند» نکوهش کرده و آن‌ها را متهم می‌کند که خواست مردم خود را نادیده می‌گیرند. در سند آمده است: «اکثریت بزرگی از اروپایی‌ها خواهان صلح هستند، اما این خواسته در سیاست‌گذاری بازتاب نمی‌یابد، و دلیل عمده آن کارشکنی این دولت‌ها در فرایندهای دموکراتیک است.»

با این حال، سند یکی از ادعاهای کلیدی روسیه درباره عضویت اوکراین در ناتو را نیز بازتاب می‌دهد و «پایان دادن به برداشت — و جلوگیری از واقعیت — اینکه ناتو یک ائتلاف دائماً در حال گسترش است» را به‌عنوان یکی از اهداف اصلی آمریکا فهرست می‌کند.

خاورمیانه

در مقابل، رویکرد این استراتژی نسبت به خاورمیانه نشان‌دهنده فاصله‌گیری چشمگیر از هدف دیرینه آمریکا برای ترویج دموکراسی در جهان است. در سند آمده است: «همکاری با کشورهای منطقه مستلزم کنار گذاشتن تجربه اشتباه‌آمیز آمریکا در سرزنش این کشورها — به‌ویژه پادشاهی‌های خلیج — برای وادار کردن آن‌ها به رها کردن سنت‌ها و اشکال تاریخی حکومت‌شان خواهد بود. ما باید اصلاحات را هر زمان و هر جا که به‌طور طبیعی پدیدار می‌شود تشویق و تحسین کنیم، بدون آنکه بکوشیم آن را از بیرون تحمیل کنیم.»

این سیاست بازتاب‌دهنده اصل وسیع‌تری است که سند آن را «واقع‌گرایی انعطاف‌پذیر» می‌نامد. در سند آمده است: «ما به‌دنبال روابط خوب و روابط بازرگانی مسالمت‌آمیز با ملت‌های جهان هستیم، بدون آنکه دگرگونی‌های دموکراتیک یا اجتماعی‌ای بر آن‌ها تحمیل کنیم که با سنت‌ها و تاریخ‌شان تعارض دارد.»

دولت ترامپ استدلال می‌کند که درگیری‌های مزمن منطقه «کمتر از آنچه تیترها القا می‌کنند» مشکل‌آفرین‌اند. به ادعای سند، ایران با حملات اسرائیل و آمریکا «شدیداً تضعیف» شده، مناقشه اسرائیل و فلسطین «هنوز دشوار» است اما در مسیر «رسیدن به صلحی پایدارتر» قرار دارد و سوریه نیز «هنوز بالقوه مشکل‌ساز است، اما… ممکن است ثبات یابد و جایگاه شایسته خود را به‌عنوان بازیگری سازنده و مثبت در منطقه بازیابد.»

در همین حال، کشورهای یادشده خلیج فارس منبعی کلیدی برای «حمایت از فناوری برتر هوش مصنوعی آمریکا» هستند؛ حمایتی که با سفر معاملاتی ترامپ به منطقه در اوایل سال جاری تقویت شده است.

در مجموع، این استراتژی اعلام می‌کند: «روزهایی که خاورمیانه سیاست خارجی آمریکا را، چه در برنامه‌ریزی بلندمدت و چه در اجرای روزانه، تحت سلطه خود داشت، خوشبختانه به پایان رسیده است — نه به‌این‌دلیل که خاورمیانه دیگر اهمیتی ندارد، بلکه چون دیگر آن منبع دائمی آزار و پتانسیل فاجعه فوری که در گذشته بود، نیست. بلکه اکنون در حال تبدیل شدن به مکانی برای شراکت، دوستی و سرمایه‌گذاری است — روندی که باید از آن استقبال و آن را تقویت کرد.»

آفریقا

از میان یک سند ۲۹ صفحه‌ای، دولت ترامپ تنها سه پاراگراف را به آفریقا اختصاص داده است؛ منطقه‌ای که مدت‌هاست در واشنگتن توجه اندکی از سیاست‌گذاران آمریکایی دریافت می‌کند. استراتژی جدید آشکارا ماهیتی معامله‌محور دارد و تمرکز آن بر ایجاد شراکت‌هایی است که منافع تجاری آمریکا را تقویت کرده و بازده سرمایه‌گذاری ایجاد کند.

در سند آمده است: «برای مدت بسیار طولانی، سیاست آمریکا در آفریقا بر ارائه و سپس ترویج ایدئولوژی لیبرال متمرکز بوده است.»

در ادامه تأکید می‌شود که آمریکا باید از رویکرد کمک‌محور به سمت رویکردی مبتنی بر تجارت و سرمایه‌گذاری حرکت کند، آن هم با کشورهایی که «متعهد به گشودن بازارهای خود به روی کالاها و خدمات آمریکایی هستند.»

فرصت‌های فوری سرمایه‌گذاری — که به گفته سند «چشم‌انداز بازدهی مناسب» دارند و می‌توانند «برای شرکت‌های آمریکایی سودآور باشند» — عمدتاً در بخش انرژی و مواد معدنی حیاتی قرار دارند.

سند می‌افزاید که آمریکا می‌تواند به مذاکره برای حل درگیری‌های جاری کمک کند و در پیشگیری از مناقشه نقش داشته باشد، هرچند واشنگتن «باید نسبت به فعالیت دوباره تروریسم اسلام‌گرا هوشیار بماند» و از «هرگونه حضور یا تعهد بلندمدت آمریکا» در منطقه پرهیز کند.



نظر شما درباره این مقاله:








حملات یکپارچه و بی‌سابقه تندروها به حسن روحانی
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 23:08

حملات یکپارچه و بی‌سابقه تندروها به حسن روحانی




نظر شما درباره این مقاله:








مرگ پر از ابهام خسرو علیکردی، وکیل خانواده های دادخواه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:46

مرگ پر از ابهام خسرو علیکردی، وکیل خانواده های دادخواه




نظر شما درباره این مقاله:








اطلاعات تازه از قتل‌های سیاسی بعد ۲۷ سال ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:43

اطلاعات تازه از قتل‌های سیاسی بعد ۲۷ سال




نظر شما درباره این مقاله:








چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد / محسن سازگارا - علی لیمونادی

">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:02

چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد




نظر شما درباره این مقاله:








کردهای سوریه جشن‌های سالگرد سقوط اسد را ممنوع کردند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 21:18

کردهای سوریه جشن‌های سالگرد سقوط اسد را ممنوع کردند




نظر شما درباره این مقاله:








شرع: هر توافقی با اسرائیل باید منافع سوریه را تضمین
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 20:27

شرع: هر توافقی با اسرائیل باید منافع سوریه را تضمین




نظر شما درباره این مقاله:








تورکمن‌های دمکرات ایران: دریدن مرزها
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 17:53

تورکمن‌های دمکرات ایران: دریدن مرزها




نظر شما درباره این مقاله:








پیام تبریک پوتین به احمد شرع
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 16:38

پیام تبریک پوتین به احمد شرع




نظر شما درباره این مقاله:








اقتصاددان‌ها: بودجه را عادلانه و شفاف کنید
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 15:48

نامه ۱۸۰ اقتصاددان به مسعود پزشکیان

اقتصاددان‌ها: بودجه را عادلانه و شفاف کنید


اقتصادنیوز: جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگرانِ حوزه‌های اقتصاد و علوم اجتماعی در نامه ای سرگشاده خطاب به مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری، ضمن تاکید بر ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید کرده‌اند؛ «زیرساخت‌های حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروه‌های کم‌درآمد به حداقل ممکن برسد، بی‌آنکه به بازگشت سیاست‌های پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.»

در بخش دیگری از این نامه که به امضای ۱۸۰ چهره شاخص رسیده است، با اشاره به ضرورت اصلاح قیمت حامل های انرژی آمده است؛ «همان‌گونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیف‌های پرهزینه، کم‌اثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح هم‌زمان سمت هزینه‌های بودجه حکمرانی همراه باشد.»

در میان امضاکنندگان این نامه، نام چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون مسعود نیلی، سید محمد طبیبیان، موسی غنی‌نژاد، محمدمهدی بهکیش، حسن درگاهی، داود سوری، مسعود روغنی زنجانی، محمد ستاری‌فر، طهماسب مظاهری، ولی‌الله سیف، حسین عبده‌تبریزی، پیروز حناچی، عباس آخوندی، علینقی مشایخی، فرهاد نیلی و اکبر کمیجانی به چشم می‌خورد.

متن نامه:

رئیس‌جمهور محترم، جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان

با سلام و احترام

در ابتدا توجه جناب‌عالی را به این نکته تاریخی جلب می‌کنیم که تا قبل از انقلاب مشروطه، مالیه حکومت، شامل دریافت منابع از مردم به جور و ستم و تقسیم بخش عمده‌ای از آن، بین عده‌ای ذی‌نفع بود. چنان‌که نام بسیاری از افراد در دفاتر مالیه ثبت بود که «مواجب» دریافت می‌کردند، بدون آنکه کاری انجام داده باشند. یکی از آرزوهای مجاهدین و کنشگران جنبش مشروطه، سروسامان دادن به امور مالیه عمومی کشور بود.

این آرزو نه‌تنها در قانون اساسی مشروطه تصریح شده، بلکه در مقدمه اولین بودجه‌ای که به مجلس مشروطه ارائه شده نیز به‌روشنی قید گردیده است که «دیگر بودجه مربوط به جمع‌آوری و توزیع منابع نیست، بلکه برای رعایت انصاف و عدالت و عقلانیت در جمع درآمد بدون آسیب است و هزینه کردن آن برای خیر عمومی». ما اگر از این آرمان بگذریم و آن را فراموش کنیم، به ناحق، نه‌تنها پا رویِ دستاورد مجاهدین صدر مشروطه گذاشته‌ایم، بلکه حق ملت ایران را که صاحبان اصلی منابع عمومی هستند نیز نادیده گرفته‌ایم.

ما امضاکنندگان این نامه، جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگران حوزه‌های اقتصاد و علوم اجتماعی، بر این اصل مشترک تاکید داریم که عدالت در تخصیص منابع عمومی یکی از شروط لازم برای عبور از شرایط دشوار کنونی کشور است.

ضمن پذیرشِ ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید می‌کنیم که اجرای این اصلاحات باید با ایجاد توازن در بودجه و کاهش هزینه‌های غیرکارا همراه باشد. زیرساخت‌های حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروه‌های کم‌درآمد به حداقل ممکن برسد، بی‌آنکه به بازگشت سیاست‌های پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.

روشن است که تحقق چنین معیاری در شرایط فعلی معیشتی مردم، کاری به‌غایت دشوار است. هرچند لازم است اصل اصلاح را فراموش نکنیم، اما هزینه این رویکرد را نیز نباید تنها بر دوش مردم بگذاریم، و ضروری است سایر بخش‌های حکمرانی نیز در تحمل بار این تحول و دیگر مشکلات طاقت‌فرسای موجود، به نحو موثر دخیل گردند و برای این امر نیز تمهید کارآمد، شفاف و قابل ارزیابی فراهم و اعلام شود.

در شرایطی که بخشی از جامعه ناچار شده است پرداخت‌های بیشتری انجام دهد، طبیعی و مشروع است که این پرسش را در مورد اصلاحات اقتصادی مطرح کند که:

«منابع به‌دست‌آمده، دقیقاً کجا هزینه خواهد شد؟»

جناب آقای رئیس‌جمهور،

جناب‌عالی بارها بر ضرورت بودجه عملیاتی، حذف ردیف‌های فاقد کارایی و صرفه‌جویی در هزینه‌هایی که مابه‌ازایی برای مردم ندارند تاکید کرده‌اید. اکنون زمان آن است که این رویکرد عملی شده و نتایج آن در عمل دیده شود.

همان‌گونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیف‌های پرهزینه، کم‌اثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح هم‌زمان سمت هزینه‌های بودجه حکمرانی همراه باشد. مردم باید ببینند:

• کدام هزینه‌ها کاهش یافته؛
• کدام ردیف‌ها حذف شده‌اند؛
• و درآمدهای جدید چگونه به‌نفع کالاهای عمومی مانند آموزش، بهداشت و درمان، حمل‌ونقل عمومی و سایر موارد مشابه، هزینه می‌شوند.

اگر بخشی از این منابع برای کاهش کسری بودجه مصرف شود، کاملاً قابل ‌درک است؛ اما در کنار آن لازم است، حذف هزینه‌های زائد و غیرمولد نیز شفاف‌سازی و اجرا شود. مردم حق دارند بدانند دولت در کنار افزایش درآمد، کدام بارهای بی‌فایده را از دوششان برداشته است.

این «فقط» یک مطالبه اقتصادی نیست؛ بلکه مطالبه‌ای اخلاقی و ملی نیز هست.

جناب آقای رئیس‌جمهور،

امروز دولت باید نشان دهد که عدالت و کارآمدی را، همزمان دنبال می‌کند. ما امضاکنندگان این نامه، بر خواستی مشترک توافق داریم: «بودجه را عادلانه و شفاف کنید» و به‌عنوان نقطه آغازین، موارد زیر را در بودجه سال آینده اجرایی نمایید:

۱ - بودجه نهادهایی را که هیچ نقش و جایگاهی در ارائه خدمات عمومی ندارند و مشخص نیست چرا باید از منابع عمومی بهره‌مند شوند، بدون مماشات حذف کنید. مردم در شرایطی بسیار دشوار زندگی می‌کنند و آن‌طور که به‌نظر می‌رسد، چشم‌انداز پیش رو نیز، بهبودی را نوید نمی‌دهد. در چنین شرایطی، اختصاص بودجه به فعالیت‌ها و نهادهایی که ارتباطی به منافع ملی ندارند، چه توجیهی دارد؟ هزینه‌هایی را که مابه‌ازای ملموس برای مردم ندارند، شجاعانه حذف کنید، و اجازه دهید مردم ببینند که اصلاحات اقتصادی تنها از طریق تحمیل هزینه جدید به آنان انجام نمی‌شود.

۲ - بودجه را کاملاً شفاف کنید. خزانه دولت را به اتاقی شیشه‌ای تبدیل کنید که هرچه در آن وارد و هرچه از آن پرداخت می‌شود، به‌طور واضح توسط آحاد مردم، قابل ‌مشاهده باشد. انتشار گزارش مستمر از ردیف‌های حذف‌شده، کوچک‌شده و نحوه مصرف منابع حاصل از اصلاحات، اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد و مشارکت مردم در تحمل بار اصلاحات را ممکن می‌سازد.

۳ - بودجه سازمان‌ها و نهادهای موجود در نظام حکمرانی را که خدمات آنها هیچ تناسبی با مبالغ کلان منظور شده ندارد، با قاطعیت کاهش دهید.

امروز، کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند عدالت، صداقت، شفافیت و توازن در سیاست‌گذاری بودجه‌ای است. مردم اگر قرار است سختی بیشتری تحمل کنند، باید اطمینان یابند که دولت و حکومت نیز همان اندازه سختیِ اصلاح را می‌پذیرد.

با احترام

امضاکنندگان:

کورش احمدی - احسان اسدی - بهرنگ اسدی - سعید اسلامی‌بیدگلی - فرهاد اسماعیل‌زاده - حسین اصغرپور - میرمهدی اصفهانی - علی‌اشرف افخمی - ولی‌الله افخمی‌راد - مرتضی الویری - سارا امامقلی‌پور - بهروز امیدعلی - سعید امینی - غلامرضا انصاری - بهمن - احمدی‌امویی - قاسم انصاری‌‌رنانی - هاشم اورعی - محمود اولاد - سید‌جواد ایرانیان‌فرد - عباس آخوندی - محمدرضا آراستی - سیدجواد آغاجری - الله‌محمد آقایی - علی آقایی - جواد آماره - عبدالمجید آهنگری - علی باغانی - محمدتقی بانکی - محمدحسین بحرانی - علیرضا بختیاری - طیبه بختیاریان - لطفعلی بخشی - رسول برادران‌حسن‌زاده - محمدعلی برخورداری - آلبرت بغزیان - داود بهبودی - محمدباقر بهشتی - محمد‌مهدی بهکیش - بهزاد بهمن‌نژاد - مهرداد پارسامنش - امیر پوریانسب - احمد پویانفر - مهرداد تاکی - مهدی تکیه - حمید تنکابنی - مهدی تنهامعافی - مهرناز تیموریان - افشین جاوید - پویا جبل‌عاملی - سیدحسین جلالی - ناهید جهانی - مسعود حاج‌علیلو - علی‌اکبر حسنی - امیر حسینی - محمد حسینی - سیدمحمد حسینی - فرزین حق‌پرست - مهدی حقیقی‌کفاش - پیروز حناچی - محمدسعید حیدری - سیدمحمدعلی خاتمی‌فیروزآبادی - امیرحسین خالقی - هادی خانیکی - ولی خدادادی - روح‌الله خدارحمی - آزاده خرمی‌مقدم - بهزاد خسروی - یدالله دادگر - کاوه درخشان - حسن درگاهی - احمد دوست‌حسینی - علی‌محمد دوست‌حسینی - فیروز راد - معصومه رجبی - اشکان رحیمی - احمد رضایی - بهروز رضایی‌منش - کریم رضوی - حسن رفیعی - مسعود روغنی‌زنجانی - صدیق رییسی - نوید رئیسی - مریم زارعیان - فیاض زاهد - عباس زرکوب - شهریار زروکی - محمدحسین زینلیان - علی سایه‌میری - مهرداد سپهوند - محمد ستاری‌فر - سیدحسین سراج‌زاده - علی سرزعیم - محمدرضا سعدی - علی‌اصغر سعیدی - امیربهداد سلامی - غلامرضا سلامی - جواد سلطان‌زاده - رویا سلطانی - داود سوری - ولی‌الله سیف - حسنعلی سینایی - محمود شارع‌پور - امید شریفی - محمدحسین شریف‌زادگان - وحید شقاقی - ناصر شمس - مهدی شیخ‌زاده‌مرند - مصطفی صادق - محمدرضا صادقی‌مقدم - علی صادقی‌همدانی - شلاله صحافی - ابراهیم صحافی - بهرام صلواتی - سعید صمدی - محمد طاهری - حسن طایی - سیدمحمد طبیبیان - علی ططری - جواد طهماسبی - محسن ظریفیان - ابراهیم عباسی - سعید عباسیان - محمدرضا عبدالرحیمی - لیلا عبدالله‌زاده‌رامهرمزی - عباس عبدشاهی - امیررضا عبدلی - حسین - عبده‌تبریزی - میثم عرب‌زاده - احمد عزیزی - محمد علی‌نژاد - محمد غروی - موسی غنی‌نژاد - علینقی مشایخی - نعمت‌الله فاضلی - فرشاد فاطمی‌اردستانی - اصغر فخریه‌کاشان - رضا فراهانی - غلامعلی فرجادی - پویا فیروزی - کامران فیضی - اسماعیل قادری - فرید قدیری - ابوالفضل قندچی - محمد قوچانی - سیدبهزاد کاظمی - مرتضی کاظمی - علی‌ کجباف - نادر کریمی - زهرا کریمی‌موغاری - ابوالفضل کزازی - غلامرضا کشاورزحداد - داود کشاورزیان - اکبر کمیجانی - علی‌محمد کیمیاگری - علی لطفی - محمدمهدی لطفی‌هروی - افشین متقی - علی محقر - پرویز محمدزاده - سیدمجتبی محمودزاده - وحید محمودی - علی محمودی - غلامعلی مستعلی‌پارسا - طهماسب مظاهری - حسین مقدم - مهرداد مقصودلو - بهروز ملکی - مانی موتمنی - میرطاهر موسوی - مجید میراسکندری - علی‌ میرزاخانی - مهدی میرزایی - سیداحمد - میری - نیما نامداری - مسعود نیلی - فرهاد نیلی - بهروز هادی‌زنوز - سیدعباس هاشمی - ابوالقاسم هاشمی - کورش همایون‌پور - حسن ورمزیار



نظر شما درباره این مقاله:








دنیا، صحنه بازی سه دیوانه و سرنوشت نامعلوم ما
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 14:38

دنیا، صحنه بازی سه دیوانه و سرنوشت نامعلوم ما


داریوش مجلسی

مطالبی از چپ و راست دریافت می‌کنم که نشان می‌دهد حمله احتمالی آینده امریکا و اسرائیل دارای تبعات و نتایج اسفباری می‌باشد که متفاوت با جنگ ۱۲ روزه خواهد بود. البته در جنگل اخبار و شایعات غیرواقعی، آسان نخواهد بود واقعی از غیرواقعی را از هم تمیز دهیم. ولی فراموش هم نباید کرد، در دنیائی که در صحنه سیاسی بین‌المللی، سه دیوانه (ترامپ، پوتین و نتانیاهو) بدون کوچک‌ترین آشنائی با آرمان‌هایی مانند انسانیت، آزادی و حقوق بشر ، بازیگران اصلی می‌باشند، عجیب نخواهد بود چنانچه وقایعی را که ما غیرمنطقی و غیرعملی می‌نامیم، صورت عمل به خود بگیرند.

حالا چنانچه در این شرایط نامعلوم و گاهی خطرناک، حکومتی در ایران حاکم بود که قادر به حفظ مناقع ملی می‌بود، اقلا جای نگرانی کمتری وجود می‌داشت. بد نیست محض نمونه به سخنان اخیر یکی از نمایندگان تندرو در مجلس شورای اسلامی توجه کنید که می‌گوید “جنگ بعدی با اسرائیل جنگ دوم نیست، بلکه جنگ آخر است” یعنی به عبارت دیگر یا اسرائیل نابود می‌شود یا جمهوری اسلامی. این مردک که لقب نماینده مجلس شورای اسلامی را هم یدک می‌کشد، مثل این که در طویله به دنیا آمده، کور و کر است، نمی‌‌بیند که زنش آب برای غذا پزی ندارد، مصرف آب و برق نوبتی شده و زحمتکشان کم در آمد کشورمان باید حسرت یک وعده غذا با گوشت را برای خودش و خانواده‌اش به گور ببرد و خوشحال است چنانچه قادر باشد با نان و پنیر به خانه بیاید. آنوقت در این کشور هرت، این ادم به خودش اجازه می‌دهد ادعا کند که در جنگ آینده یا ایران و یا اسرائیل نابود می‌شوند.

حالا در کنار این هارت و پورت‌های توخالی و در عین حال خطرناک، به گفته‌های یک افسر باز نشسته ارتش افغانستان نیز توجه کنید که در کانال “کیان ملی” تلویزیون افغانستان ادعا می‌کند: ” قرار است در حمله آینده به ایران، قوای طالبان به عنوان نیروی پیاده نظام آمریکا، استان‌های شرقی ایران را اشغال کند و این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواسته‌های اسرائیل و آمریکا را بر آورده نکند ادامه خواهد داشت”. حالا شخصا وقتی گفته‌های این افسر بازنشسته افغانی را زیر ذره بین می‌گذارم نمی‌‌توانم به راحتی این ادعای بدون مستند او را قبول کنم. در دورانی که جنگ‌ها یا در هوا و یا دریا انجام می‌گیرد از “پیاده نظام” نام بردن، قدری مضحک به نظر می‌رسد ولی از سوی دیگر چون، نه آمریکا و نه اسرائیل مایل به پیاده کردن نیروی جنگی در سرزمینی دور از سر زمین خود نمی‌‌باشند، می‌تواند این امکان هم وجود داشته باشد که آمریکا این مهم را به عهده طالبان می‌گذارد که سرباز‌های خودش را به کشتن ندهد.

ما فرض را بر این می‌گذاریم که این ادعا صحت داشته باشد. نکته مجهول در ادعای این افسر باز نشسته، همان سطر آخر است که می‌گوید “این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواسته‌های اسرائیل و آمریکا را برآورده نکند ادامه خواهد داشت”. ما فقط می‌توانیم خواسته‌های این دو دیوانه، از رژیم حاکم بر ایران را حدس بزنیم. بسیار خوش‌بینانه است چنانچه تصور کنیم خواسته‌های دو متجاوز از رژیم حاکم، استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران باشد.

رفتار غیر مسئولانه ترامپ با هم‌پیمان‌های خود در ناتو و اتحادیه اروپا در رابطه با روسیه و اوکراین از یک سو، و از سوی دیگر، با خاک یکسان کردن سراسر غزه، در حالی که حماس هنوز به اعدام مخالفینش در غزه ادامه می‌دهد، نشان‌دهنده این واقعیت است که دل بستن به خارج کشور، یعنی تبدیل شدن به عروسک چوبی که شعبده‌باز از پشت پرده به میل خود عروسک را به رقص وامی‌دارد. سرنوشت به اصطلاح “صلحی” را که ترامپ، پوتین و نتانیاهو با ساز و دهل اعلام نمودند، هم در اوکرائین و هم در غزه شاهدیم. این باید درس عبرتی برای شخصیت‌ها و فعالان خارج کشور باشد که علنا مشوق آمریکا و بخصوص اسرائیل برای حمله به ایران می‌باشند.

ما خود شاهد هستیم این سه دیوانه چطور دنیا را به لبه پرتگاه می‌برند. پوتین از یکسو مشغول مغازله با دیوانه دیگر (ترامپ) بر سر اوکرائین می‌باشد، در حالی که به دنیا بشارت قراداد صلح قریب‌الوقوع می‌دهند و از سوی دیگر پوتین اعلام می‌کند، هرگز تمایلی به ترک سرزمین‌های اشغال‌شده اوکرائین را ندارد، ما هم هر روز شاهد حملات هوائی روسیه به خانه و زندگی اهالی نگون‌بخت اوکرائین می‌باشیم و ترامپ (مدعی شایسته بودن عنوان قهرمان صلح!!) در گوشه دیگر دنیا، مشغول آغاز ماجرای خطرناک دیگری با ونزوئلا می‌باشد.

تنها نور امید ضعیفی که در ته تونل به چشم می‌خورد موضع‌گیری شجاعانه (و در عین حال غیر منتظره) لاریجانی می‌باشد که وقتی خامنه‌ای اعلام می‌کند علاقه‌ای به مذاکره با آمریکا ندارد، لاریجانی اعلام می‌کند هنوز شانس و امکان مذا کره با آمریکا وجود دارد و نیز موضع‌گیری‌های علنی و شجاعانه حسن روحانی در برابر خامنه‌ای که، امید به نور ته تونل را قدری قوی‌تر می‌کند.

دوباره تکرار می‌کنم، صحنه میانی سیاسی داخل کشور در انتظار اجماع جمعی شخصیت‌های مدنی، سیاسی و اصلاح طلب به اضافه تشکل‌های صنفی، جبهه ملی و جبهه اصلاحات می‌باشد. دور و بر خامنه‌ای در حال خالی‌شدن است، صدای روحانیت معترض رسا‌تر شده. اجازه ندهیم “سه دیوانه” با سرنوشت ما بازی کنند. درون کشور باید تبدیل به نیرویی گردد که اجازه ندهد، ارتجاع دوباره در زمین‌های حجاب و فیلترینگ نقش غالب را بازی کند. به میدان آمدن فعال و سازمان‌یافته جبهه متشکل مدنی، سیاسی، ملی و اصلاحات داخل کشور، در عین‌حال می‌تواند اخطاری به سه دیوانه باشد که از این سو راهی برای آنها نیست.

داریوش مجلسی، دسامبر ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ خلاصهٔ کوتاه درباره خطر اشغال بخش‌هایی از ایران در صورت وقوع جنگ گفته اخیر یک نماینده مجلس درباره «جنگ آخر» بیشتر فضاسازی سیاسی است تا تحلیل واقعی. سناریوی اشغال بخش‌هایی از ایران توسط طالبان، گروه‌های کرد معارض یا جمهوری آذربایجان از نظر عملیاتی، سیاسی و میدانی بسیار بعید است.
سه دلیل اصلی:
۱. ایران از نظر نظامی و جغرافیایی قابل اشغال نیست. ورود چند گروه پراکنده نمی‌تواند به اشغال پایدار منجر شود.
۲. آمریکا و اسرائیل استراتژی اشغال زمینی ایران را ندارند. تجربه عراق و افغانستان نشان داده ورود به جنگ زمینی علیه کشور بزرگ و کوهستانی مانند ایران غیرممکن و پرهزینه است.
۳. طالبان و کردهای عراق توان و انگیزه چنین عملیات بزرگی را ندارند. طالبان درگیر بحران داخلی است و کردهای عراق تحت کنترل آمریکا و بغداد اجازه ورود به جنگ علیه ایران را نخواهند داشت.
جمع‌بندی:
این نوع سناریوها بیشتر جنگ روانی است و احتمال وقوع آن بسیار کم است؛ اما تنش‌های منطقه‌ای واقعی است و نیاز به عقلانیت، پرهیز از ماجراجویی و دیپلماسی فعال دارد.
خسرو نامور، بندر انزلی


■ دور از دسترس نیست که طالبانیان به ایران یورش بیاورند بویژه اینکه استان سیستان و بلوچستان در کشور حنفی مذهب هستند و مانند آنها. و چون در ۴۷ سال گذشته ستم و نابرابری اجتماعی در جامعه سنی ایران بیداد می‌کند و هنوز کشتار سه سال پیش مردم در زاهدان و چاه بهار فراموش نشده و هیچ احقاق حقی با همه تلاشهای مولوی عبدالحمید به آنها داده نشده است. این گفته این فرمانده ارتش افغانستان بی‌مورد نیست.و ضمنا آمریکا هم از برگ برنده در منطقه برای کنترل زمینی هر دو کشور استفاده می‌برد.
با تشکر از مقاله در خور تفکر شما / طلایی


■ آقای مجلسی عزیز. در مقاله شما نکته جالبی بود که دوست داشتم آن را مطرح کنم. اما عنوان “سه دیوانه”، و کنار هم قرار دادن پوتین و ترامپ، هضمش برایم دشوار بود. و اما نکته جالب این بود که شما جهت مثبت و امیدبخشی در موضع‌گیری حسن روحانی و لاریجانی دیده‌اید. آیا این دو نفر تعبیر و تفسیر جدیدی از اسلام دارند؟ و آن را اعلام نموده‌اند؟
توضیح: من (چه بسا مثل شما) معتقدم که تنها اسلام میانه‌رو می‌تواند اسلام افراطی را مهار کند. اما این اسلام میانه‌رو باید تعبیر و تفسیری از اسلام ارائه دهد که با حقوق بشر و دمکراسی سازگار باشد. آیا این دو نفر که ذکر نمودید چنین خوانشی از اسلام ارائه می‌دهند؟ بدون یک پشتوانه فکری قوی که بتواند تز “ولایت مطلقه فقیه” را به حاشیه براند، و به جای آن رأی مردم را ملاک قرار دهد، اسلام میانه‌رو شانسی ندارد.
رضا قنبری. آلمان


■ چه اوضاع و احوالی ست که راهبردهای به اصطلاح اپوزیسیون شده: از جبهه پایداری تا پادشاهی‌خواهان، از لشکر پاسداران انقلاب اسلامی تا سلطنت، از جریان دزدان موتلفه تا فرقه مجاهدین خلق و حالا هم لاریجانی تو دهنی خورده در لبنان و طرفدار حزب الله و گروه‌های نیابتی با روحانی شیاد. فقط مانده آقا مجتبی و پدرش که وارد اپوزیسیون شوند. اصلا معلوم نیست این ها چه چیزی را می‌خواهند عوض کنند. آقای تاجزاده که میفرمایند: “آیا امکان دستیابی به توسعه و دمکراسی در ایران کنونی با یک رژیم اقتدارگرای تضعیف‌ شده بیشتر است یا با سرنگونی خشونت‌بار آن؟” انگار راه حل دیگری نیست ولی کمی پایین تر ذکر میکنند: ” اکنون هم مردم می‌توانند با همان سیاق، یعنی با مقاومت مدنی و با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین ابتکارات و صدالبته با پایداری، «اسلام آمرانه» و «ولایت زوری» را از میدان به‌ در کنند، حکومت روحانیون را برچینند و به نظام ولایت فقیه پایان دهند”. یعنی مردم بعد از این همه تلاش و مبارزه “یک رژیم اقتدارگرای تضعیف‌ شده” را جانشین «ولایت زوری» کنند. چیزی که جناب مجلسی هم در پی آن است ولی به صراحت تاجزاده بیانش نمی‌کند. واقعا که باید به حال و روز چنین اپوزیسیونی گریست. به جای رو به ملت کردن و سعی در ارتقای مبارزه شان برای برچیدن این بساط نکبت، چشمشان به بالایی‌ها و زد و بند است و حرکت مردم برای تثبیت و به سرانجام رساندن آن.
با احترام سالاری


■ نوشته شما کاملا درسته، هدف این است اگر شرایط مهیا شد بخش‌هایی از ایران را جدا کنند: کردستان، بلوچستان و جزایر سه گانه.
علی بهمنیاری، استان فارس




نظر شما درباره این مقاله:








اگر روزی ترامپ از غنی‌سازی گفت
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:45

اگر روزی ترامپ از غنی‌سازی گفت




نظر شما درباره این مقاله:








وزیر نیرو توان اداره وزارتخانه را ندارد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:21

وزیر نیرو توان اداره وزارتخانه را ندارد




نظر شما درباره این مقاله:








خداحافظی «پدر راک ایران» از دنیای موسیقی
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:16

خداحافظی «پدر راک ایران» از دنیای موسیقی




نظر شما درباره این مقاله:








ماراتن کیش و گروه‌های فشار همیشه حاضر در صحنه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:12

ماراتن کیش و گروه‌های فشار همیشه حاضر در صحنه




نظر شما درباره این مقاله:








گفت‌وگو با پرستو فروهر درباره وضعیت کنونی جامعه ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:34

گفت‌وگو با پرستو فروهر درباره وضعیت کنونی جامعه ایران




نظر شما درباره این مقاله:








حکومت ایران در جنگ با مردم خودش است
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:14

یادداشت نرگس محمدی در مجله تایم:

حکومت ایران در جنگ با مردم خودش است


نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزۀ صلح نوبل ۲۰۲۳ در یادداشتی برای مجله تایم، خطاب به جامعه بین‌المللی نوشته است: «ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانه‌های مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آینده‌ای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.»

متن کامل فارسی این یادداشت که در تاریخ ۵ دسامبر ۲۰۲۵ در تایم منتشر شده به نقل از صفحه ایکس نرگس محمدی:

حتی وقتی هیچ بمبی سقوط نمی‌کند، مردم ایران آنچه واقعاً می‌توان صلح نامید را تجربه نمی‌کنند، زیرا تحت حکومتی زندگی می‌کنند که هر جنبه‌ای از زندگی شخصی و عمومی آنها را کنترل می‌کند.

‏صلح آنها با نظارت، کنترل، سانسور، بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه و تهدید مداوم خشونت بار مختل می‌شود. این صلح توسط اقتصادی که فساد، ناکارآمدی و سوء مدیریت آن را تهی کرده، فشار تحریم‌ها، اضطراب روزانه تورم، گرانی، کمبود و بیکاری و همچنین تخریب بی‌وقفه محیط‌زیست ایران، از بین می‌رود.

‏صلح، نبود جنگ نیست؛ بلکه زیربنایی است که همه چیز باید بر آن بنا شود: دموکراسی، ثبات، رشد اقتصادی، تغییرات اجتماعی و امکان وجود یک جامعه مدنی کارآمد. اما پس از جنگ ۱۲ روزه، مردم ایران خود را در تقاطع جنگ رژیم علیه مردم خود و جنگ دولت‌های جمهوری اسلامی و اسرائیل یافتند.

‏استبداد و جنگ دو روی یک سکه هستند.

‏همان‌طور که مدافعان دموکراسی و صلح در بیانیه‌هایی که منتشر کردند، اعلام کرده اند. این بیانیه‌ها خواستار یک نظم سیاسی جدید شده اند: دولتی سکولار و دموکراتیک که واقعاً نماینده مردم ایران باشد، یک همه‌پرسی آزاد و عادلانه تحت نظارت بین‌المللی سازمان ملل، و تدوین چارچوب قانونی جدید توسط مجلس موسسان منتخب. آنها سازوکارهای قانونی و روشن برای گذار مسالمت‌آمیز را نام برده اند، مبتنی بر استانداردهای بین‌المللی و اهداف دموکراتیک ایران.

‏موضع متحد آنها نشان داد که یک جنبش ملی گسترده و جمعی، ریشه‌دار در جامعه مدنی، حقوق بشر و حقوق زنان و سنت‌های متنوع دموکراتیک ایران، ظرفیت هدایت کشور به سمت یک تحول تاریخی تعیین کننده را دارد. تحولی که ابتدا باید مسالمت‌آمیز، مبتنی بر گفتگو، پاسخگویی، پیگیر تحقق عدالت و احترام به حقوق مدنی و انسانی جهانی باشد. زیرا هر چیز کمتر از آن – فروپاشی، هرج و مرج یا درگیری مسلحانه – میلیون‌ها نفر را در منطقه‌ای آسیب‌پذیر به خطر می‌اندازد.

‏ایرانیان همواره به حرکت ها و جنبش‌های دموکراتیک غیرخشونت‌آمیز مشهور و پایبند بوده‌اند. این کشور همیشه محل تلاقی فرهنگ‌ها بوده است. هزاران سال است که ایران خانه‌ی تکثر و تنوع قومی، زبانی و دینی بوده است. با وجود تفاوت های فرهنگی جدی و اختلافات فکری و سیاسی، مردم ایران سنت‌های دیرینه همزیستی، احترام متقابل و زندگی جمعی و شبکه های پایدار فرهنگی را حفظ کرده‌اند.

‏طی سالهای اخیر مردم ایران به وضوح نشان داده‌اند که رژیم مشروعیت خود را از دست داده است. بیش از چهار دهه، ایرانیان از طریق جنبش‌های مسالمت‌آمیز و دموکراتیک برای حقوق اساسی و انسانی خود تلاش کرده‌اند: از راهپیمایی‌های زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا اعتراضات دانشجویی ۱۳۷۸، جنبش سبز ۱۳۸۸، اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸و قیام «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱که با کشته شدن مهسا (ژینا) امینی آغاز شد. مقاومت مداوم زنان و جوانان، پایه‌ها و بنیان های جمهوری اسلامی را لرزانده و آن را به بدترین کابوس رژیم تبدیل کرده است. کسانی که رژیم بیشترین تلاش را برای سکوت آنها کرد، قدرتمندترین چالش‌گران آن شده اند.

‏حقیقت این است که ایران در حال حاضر در مسیر گذار است. اما گذار می‌تواند در جهات مختلف حرکت کند. مردم ایران شجاعت خود را ثابت کرده‌اند. آنها زندان، سانسور، کنترل، گلوله و از دست دادن فرزندانشان را تحمل کرده‌اند، با این حال مردم به مبارزه ادامه می‌دهند، البته نه به‌صورت خشونت‌آمیز.

‏خشونت، چه از خارج اعمال شود و چه از داخل، راه حل نیست. آنچه آنها می‌خواهند، مداخله نیست، بلکه به رسمیت شناختن اراده مردم و مبارزاتشان است؛ نه ارتش‌های خارجی، بلکه همبستگی بین‌المللی؛ نه جنگ، بلکه صلح.

‏چگونه جهان می‌تواند کمک کند؟

‏جمهوری اسلامی مانند حکومت هایی مشابه، فقط با فشار پاسخگو می‌شود. تغییر در ایران نیازمند فشار موثر جهانی برای پایان دادن به نقض حقوق بشر، آپارتاید جنسیتی و اعدام‌ها؛ آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی؛ و امکان عملکرد آزادانه نهادهای جامعه مدنی است. جامعه بین‌المللی باید رویکرد خود به «تغییر» در ایران را بازبینی و باز تعریف کرده و زمینه گذار از استبداد به دموکراسی را فراهم کند.

‏پیام من: ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانه‌های مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آینده‌ای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.

‏با همبستگی جهانی، دموکراسی و صلح نه تنها ممکن، بلکه در دسترس هستند.

‏مردم ایران آماده‌اند. کنار آنها بایستید.

‏نرگس محمدی
‏تهران - ایران

لینک مقاله به زبان انگلیسی در مجله تایم
https://time.com/7338618/iran-war-with-people-government-protests/



نظر شما درباره این مقاله:








خسرو علیکردی، وکیل آزادیخواه، درگذشت
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:11

خسرو علیکردی، وکیل آزادیخواه، درگذشت




نظر شما درباره این مقاله:








برنامه هسته‌ای، دامی که جمهوری اسلامی برای خود پهن کرد ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 8:32

برنامه هسته‌ای، دامی که جمهوری اسلامی برای خود پهن کرد




نظر شما درباره این مقاله:








آمریکا نقش خود در جهان را بازتعریف می‌کند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 8:16

آمریکا نقش خود در جهان را بازتعریف می‌کند


ادریس علی، مت اسپتالنیک و جیمز مکنزی / خبرگزاری رویترز / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

ایالات متحده سلطه خود را در نیمکره غربی دوباره برقرار خواهد کرد، توان نظامی خود را در منطقه هند ـ اقیانوس آرام گسترش می‌دهد و احتمالاً روابط خود با اروپا را مورد بازنگری قرار خواهد داد؛ موضوعاتی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، روز جمعه در یک سند جامع راهبردی مطرح کرد؛ سندی که می‌کوشد نقش آمریکا در جهان را بازتعریف کند.

در «راهبرد امنیت ملی» که طی شب منتشر شد، چشم‌انداز ترامپ «رئالیسم انعطاف‌پذیر» توصیف شده و در آن تأکید شده است که آمریکا باید دکترین مونرو در قرن نوزدهم را ـــ که نیمکره غربی را حوزه نفوذ واشنگتن اعلام می‌کرد ـــ احیا کند. این سند همچنین هشدار می‌دهد که اروپا با «محوشدن تمدنی» مواجه است و باید مسیر خود را تغییر دهد.

این سند جدیدترین و روشن‌ترین بیان تمایل ترامپ برای تکان‌دادن نظم پس از جنگ جهانی دوم است؛ نظمی که با رهبری آمریکا و شبکه‌ای از اتحادها و نهادهای چندجانبه شکل گرفته بود. ترامپ تلاش دارد این نظم را از دریچه «اول آمریکا» بازتعریف کند.

در این سند ۲۹ صفحه‌ای آمده است: «سیاست خارجی رئیس‌جمهور ترامپ عمل‌گراست بدون آنکه “عمل‌گرایانه”، واقع‌بینانه است بدون آنکه “رئالیستی”، اصول‌محور است بدون آنکه “ایدئالیستی”، قدرتمند است بدون آنکه “جنگ‌طلبانه”، و مهارگر است بدون آنکه “صلح‌طلبانه” باشد. این سیاست بیش از هر چیز با این معیار هدایت می‌شود که چه چیزی برای آمریکا کارآمد است.»

این سند که با آغاز کار هر دولت منتشر می‌شود و راهنمای بسیاری از نهادهای حکومتی است، اعلام می‌کند ترامپ قصد دارد «برتری آمریکا» در نیمکره غربی را احیا کند و این منطقه را در رأس اولویت‌های سیاست خارجی دولت قرار می‌دهد.

در سند آمده است: «این “متمم ترامپ” برای دکترین مونرو، احیایی منطقی و قدرتمند از قدرت و اولویت‌های آمریکا و سازگار با منافع امنیت ملی آمریکاست.» در این سند همچنین اشاره شده که افزایش گسترده حضور نظامی آمریکا در منطقه اقدامی موقت نیست.

از زمان ورود ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، منتقدان گفته‌اند سخنان او یادآور امپریالیسم مدرن در نیمکره غربی است. او در همان ماه‌های نخست، به‌صورت مبهم از پس‌گرفتن کانال پاناما و الحاق گرینلند و کانادا سخن گفته بود.

در ماه‌های اخیر نیز افزایش حضور نظامی آمریکا در کارائیب و تهدید به حملات زمینی در ونزوئلا و دیگر کشورهایی که کارتل‌های مواد مخدر در آن فعالیت دارند، نگرانی‌ها را در منطقه افزایش داده است؛ منطقه‌ای که واشنگتن در آن سابقه دشوار مداخله نظامی دارد.

ایالات متحده بیش از ۱۰ هزار نیرو همراه با یک ناو هواپیمابر، چندین ناو جنگی و جنگنده به کارائیب اعزام کرده است.

جیسون مارچاک، تحلیلگر ارشد امور آمریکای لاتین در اندیشکده شورای آتلانتیک در واشنگتن، گفت: «راهبرد جدید امنیت ملی کاملاً روشن می‌گوید که قرار نیست به گذشته بازگردیم.»

این سند همچنین به افزایش نفوذ اقتصادی چین در آمریکای لاتین اشاره می‌کند؛ موضوعی که دولت‌های متوالی آمریکا نسبت به آن ابراز نگرانی کرده‌اند و مهار آن را از اهداف خود دانسته‌اند.

آسیا و بازدارندگی در برابر چین

در بخش آسیایی سند آمده است که ترامپ قصد دارد با تقویت قدرت نظامی آمریکا و متحدانش، از بروز درگیری با چین بر سر تایوان و دریای جنوبی چین جلوگیری کند.

به‌گفته سند: «بازدارندگی در برابر درگیری بر سر تایوان ـ ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی ـ یک اولویت است.»

این مسئله سال‌هاست که یکی از نقاط تنش در روابط آمریکا و چین بوده است.

با این حال، سابقه تصمیم‌های غیرمتعارف ترامپ در سیاست خارجی باعث می‌شود مشخص نباشد این چارچوب رسمی چگونه به اقدامات عملی تبدیل خواهد شد.

اروپا در خطر «محوشدن تمدنی»

دولت ترامپ در این سند نگاه بدبینانه‌ای نسبت به متحدان سنتی خود در اروپا اتخاذ کرده و هشدار می‌دهد این قاره با «محوشدن تمدنی» روبه‌روست و اگر می‌خواهد شریک قابل اعتمادی برای آمریکا باقی بماند، باید مسیر خود را اصلاح کند.

این سند تازه‌ترین مورد از سلسله اظهارات مقام‌های آمریکایی است که مفروضات دیرینه درباره نزدیکی اروپا و ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را زیر سؤال برده است.

در سند آمده است: «در بلندمدت کاملاً محتمل است که ظرف چند دهه آینده، برخی اعضای ناتو اکثریتی غیراروپایی پیدا کنند.»

برخی تحلیلگران اروپایی گفته‌اند این سند یادآور ادبیات احزاب راست افراطی در اروپا است؛ احزابی که امروز در کشورهایی چون آلمان و فرانسه به مهم‌ترین نیروهای مخالف دولت تبدیل شده‌اند.

در سند آمده که دولت ترامپ خواستار احیای «هویت غربی» در اروپا است. این سند در شرایطی منتشر می‌شود که ترامپ روزبه‌روز از ادبیات نژادپرستانه‌تری علیه مهاجران رنگین‌پوست در داخل آمریکا استفاده می‌کند.

سیاستمداران و مقام‌های اروپایی از لحن واشنگتن ناخشنودند، اما در شرایطی که برای بازسازی ارتش‌های سال‌ها کم‌بودجه‌مانده خود و مقابله با تهدید درک‌شده از سوی روسیه تلاش می‌کنند، همچنان به حمایت نظامی آمریکا وابسته‌اند.

این سند می‌گوید از منظر راهبردی برای آمریکا اهمیت دارد که به‌سرعت بر سر یک راه‌حل در اوکراین مذاکره شود و «ثبات راهبردی» با روسیه دوباره برقرار گردد.

ترامپ سابقه طولانی اظهارنظرهای مثبت و تحسین‌آمیز درباره ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دارد؛ مسئله‌ای که مدت‌هاست موجب انتقادهایی مبنی بر «نرم بودن» او در برابر روسیه شده است.

رویترز روز جمعه گزارش داد که واشنگتن از اروپا می‌خواهد بخش عمده توانمندی‌های دفاع متعارف ناتو ـ از جمله اطلاعات، سامانه‌های موشکی و دیگر قابلیت‌ها ـ را برعهده بگیرد؛ ضرب‌الاجلی که برخی مقام‌های اروپایی آن را غیرواقع‌بینانه می‌دانند.

برَد بومن، کارشناس اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» در واشنگتن، درباره اولویت‌بندی مناطق مختلف در دستور کار ترامپ در شبکه ایکس نوشت: «برندگان در رقابت برای زمان، منابع و توجه؟ نیمکره غربی و شاید اقیانوس آرام. بازندگان؟ اروپا. نامشخص؟ خاورمیانه. آفریقا؟ موفق باشید…»



نظر شما درباره این مقاله:








معرفی رقبای ایران در جام جهانی ۲۰۲۶
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:55

معرفی رقبای ایران در جام جهانی ۲۰۲۶


سپهر ستاری / خبرآنلاین: مراسم قرعه‌کشی جام جهانی ۲۰۲۶ دیروز (جمعه) در کشور آمریکا برگزار شد و تیم ملی ایران در گروه G رقابت‌ها با بلژیک، مصر و نیوزیلند همگروه شد. جام جهانی ۲۰۲۶ با حضور ۴۸ تیم برگزار می‌شود و به همین خاطر علاوه بر ۲ تیم اول هر گروه، ۸ تیم از ۱۲ تیم برتری که در رده سوم گروه‌ها قرار می‌گیرند هم به دور بعدی راه خواهند یافت و این موضوع شانس ایران را برای ثبت اولین صعود تاریخ خود در جام جهانی افزایش می‌شود.

بلژیک

قوی‌ترین حریف ایران در مرحله گروهی بلژیک است که در رده هشتم رده‌بندی فیفا قرار دارد و برای چهاردهمین بار به جام جهانی صعود کرده است.

بلژیک در ۸ بازی مرحله مقدماتی حتی یک شکست هم نخورد. هرچند ۲ تساوی مقابل مقدونیه شمالی و قزاقستان کمی صعود را به تعویق انداخت اما در نهایت با اقتدار صدرنشین گروه شد. این گروه برای بلژیک هرگز سخت نبود؛ آن‌ها بیش از یک دهه است که در مرحله مقدماتی جام جهانی یا یورو شکست نخورده‌اند. تنها شکستشان در این مدت به ولز بود که در این دوره هم انتقام گرفتند و دو بازی رفت و برگشت با نتایج ۴-۳ و ۴-۲ به سود بلژیک تمام شد.

شیاطین سرخ اروپا اولین بار سال ۱۹۸۶ در جام جهانی درخشیدند و در شرایطی که مارادونا و آرژانتین مانع صعودشان به فینال شدند، در نهایت در رده چهارم قرار گرفتند.

دوره طلایی مدرن بلژیک از ۲۰۱۴ شروع شد و جام جهانی در ۲۰۱۸ به عنوان یکی از مدعیان اصلی به نیمه‌نهایی رسیدند اما با نتیجه ۱-۰ به فرانسهِ قهرمان باختند و در نهایت سوم شدند تا بهترین عملکرد تاریخ‌شان را ثبت کنند.. حذف زودهنگام در مرحله گروهی ۲۰۲۲ را بسیاری پایان عصر «نسل طلایی» (دی‌بروینه، هازار، لوکاکو، ورتونگن و...) دانستند.

رودی گارسیا فرانسوی که از ژانویه ۲۰۲۵ جانشین دومنیکو تدسکو شد، هدایت بلژیک را برعهده دارد. گارسیا ۶۱ ساله در سال ۲۰۱۱ با لیل قهرمان فرانسه شد، دو بار با رم نایب‌قهرمانی سری آ را تجربه کرد و سال ۲۰۲۰ لیون را با حذف منچسترسیتی به نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان رساند. آخرین تجربه‌هایش\ش در النصر عربستان (همراه کریستیانو رونالدو) و سپس در ناپولی چندان موفقیت‌آمیز نبوده است.

ژرمی دوکو،  وینگر ۲۳ ساله منچسترسیتی کلیدی‌ترین مهره بلژیک محسوب می‌شود. او در تمام ۸ بازی مقدماتی فیکس بود، ۵ گل زد و ۳ پاس گل داد. توانایی دریبلینگ غیرقابل مهار او باعث شده نقش مهمی در ترکیب بلژیک پیدا کند.. کوین دی‌بروینه با وجود مصدومیت شدید همسترینگ همچنان بازیکن مهمی در ترکیب بلژیک است اما در ۳۴ سالگی (۳۵ ساله در زمان جام جهانی) دیگر نقطه اتکای اصلی نیست. از طرفی با حضور گارسیا روی نیمکت بلژیک، تیبو کورتوا هم به ترکیب این تیم برگشته است. دروازه‌بان رئال مادرید پس از اختلاف با تدسکو اعلام کرده بود تا وقتی او سرمربی باشد دیگر برای بلژیک بازی نمی‌کند. با آمدن گارسیا، کورتوا پس از یورو ۲۰۲۴ به تیم ملی بازگشت و دوباره دروازه‌بان شماره یک است.

مصر

از سید ۳ قرعه‌کشی جام جهانی نام تیم مصر خارج شد تا یاران محمد صلاح با ایران همگروه شوند. این تیم آفریقایی که برای چهارمین‌بار راهی جام جهانی شده، در رده سی‌وچهارم رده‌بندی فیفا قرار دارد و بدون حتی یک شکست به جام جهانی راه یافته است.

مصر در گروه A مقدماتی آفریقا ۸ پیروزی و ۲ تساوی به‌دست آورد و در نهایت اکتبر با پیروزی ۳-۰ مقابل جیبوتی (دو گل از محمد صلاح) صدرنشینی و صعودش را قطعی کرد.

آن‌ها اولین کشور عربی و آفریقایی بودند که سال ۱۹۳۴ به جام جهانی رفتند اما تاکنون حتی یک پیروزی هم در این تورنمنت به دست نیاورده‌اند. پس از ۱۹۳۴ فقط دو بار دیگر صعود کرده (۱۹۹۰ و ۲۰۱۸) و هر دو بار در مرحله گروهی حذف شده است. حضور در جام جهانی ۲۰۱۸ با مصدومیت شدید شانه صلاح در فینال لیگ قهرمانان همراه بود و مصر هر سه بازی را باخت.

حسام حسن، اسطوره خط حمله مصر حالا هدایت این تیم را برعهده دارد. او برنده ۳ جام ملت‌های آفریقا، رکورددار گل ملی مصر (۶۹ گل) و یکی از بهترین مهاجمان نوک تاریخ این کشور محسوب می‌شود و  خودش در جام جهانی ۱۹۹۰ بازی کرده است. حسن در زمان بازی بزرگ‌ترین تابوی فوتبال مصر را شکست و از آکادمی الاهلی به رقیب دیرینه، الزمالک رفت و سال ۲۰۰۲ با همین تیم قهرمان آفریقا شد. این سرمربی ۵۹ ساله از سال ۲۰۲۴ هدایت مصر را برعهده دارد و هرگز در مربیگری جامی کسب نکرده است.

تردیدی وجود ندارد که محمد صلاح مهم‌ترین ستاره ترکیب مصر محسوب می‌شود. او برخلاف اسطوره‌های پیشین مصر، در تیمی نه‌چندان قدرتمند بازی کرده اما او بود که پس از ۲۸ سال کشورش را به جام جهانی ۲۰۱۸ رساند. صلاح حالا در ۳۴ سالگی امیدوار است اولین پیروزی تاریخ مصر در جام جهانی را رقم بزند و حتی رکورد گل ملی حسام حسن (۶۹) را بشکند؛ در حال حاضر ۶۳ گل دارد و جام ملت‌های آفریقای پیش رو فرصت خوبی برای نزدیک شدن به این رکورد است. اگر صلاح موفق شود هم رکورد گل ملی را بشکند، هم جام ملت‌های آفریقا را ببرد و هم برای اولین بار مصر را به مرحله حذفی جام جهانی برساند، به بزرگ‌ترین اسطوره تاریخ فوتبال این کشور تبدیل خواهد شد.

نیوزیلند

احتمالا ضعیف‌ترین تیم گروه G جام جهانی ۲۰۲۶ نیوزیلند است که در رده هشتادوششم رده‌بندی فیفا قرار دارد و سومین حضورش در جام جهانی را تجربه می‌کند. نیوزیلند بدون کوچک‌ترین دردسری به جام جهانی رسید. آن‌ها مستقیماً به مرحله دوم مقدماتی اقیانوسیه راه یافتند و ۳ بازی را با ۳ پیروزی، ۱۹ گل زده و تنها ۱ گل خورده مقابل تاهیتی، وانواتو و ساموآ پشت‌سر گذاشتند. در مرحله سوم، ابتدا فیجی را ۷-۰ در نیمه‌نهایی خرد کردند و سپس با پیروزی ۳-۰ مقابل نیوکالدونیا، بلیت جام جهانی را رزرو کردند.

نیوزیلندی‌ها در هر ۲ حضور قبلی نتوانستند از مرحله گروهی صعود کنند ولی در سال ۲۰۱۰ رکورد جالبی ثبت کردند و با کسب ۳ تساوی، تنها تیم بدون باخت جام بودند. در آن دوره حتی اسپانیا که قهرمان شد هم یک شکست را تجربه کرد ولی نیوزیلند بدون باخت بود.

دارن بیزلی، مدافع سابق واتفورد که نزدیک به ۳۰۰ بازی برای این باشگاه انجام داد حالا روی نیمکت نیوزیلند می‌نشیند. او ۲۰ سال پیش برای بازی در لیگ استرالیا به نیوزیلند رفت و در این کشور ماندگار شد. بیزلی از سال ۲۰۰۹ در ساختار تیم‌های پایه نیوزیلند کار کرده و تنها وقفه‌اش مربیگری کوتاه در کلرادو راپیدز آمریکا و نیوکاسل جتس استرالیا بوده است. او از جولای ۲۰۲۳ سرمربی بزرگسالان شد و همزمان تیم زیر ۲۳ سال را در المپیک ۲۰۲۴ پاریس هدایت کرد.

معرفوترین بازیکن نیوزیلند کریس وود، مهاجم ۳۳ ساله ناتینگام فارست است.او بهترین گلزن تاریخ نیوزیلند در لیگ برتر انگلیس، آقای گل تاریخ تیم ملی با ۴۵ گل (مشترک با ایوان ویسلیچ) و کاپیتان تیم محسوب می‌شود. وود با قد بلندی که دارد، یک تمام‌کننده خطرناک در هوا و زمین محسوب می‌شود و امیدوار است تابستان آینده اولین گل خود در جام جهانی را به ثمر برساند.



نظر شما درباره این مقاله:








کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی در ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:48

کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی در ایران


فریبا نباتی / اعتماد

«اعتماد» پیامدهای انباشت مطالبات مردم و فرسودگی اجتماعی در ایران را در گفت‌وگو با کارشناسان بررسی می‌کند

صبح با صدای اعلان قطعی آب از خواب بیدار می‌شویم. با نوسان قیمت دلار صبحانه می‌خوریم و در هوایی که نفس ‌کشیدن را سخت می‌کند، به ترافیکی می‌رسیم که انگار پایانی ندارد. در همین روز، خبر یک ممنوعیت تازه می‌آید، بحث حجاب و پوشش اختیاری بالا می‌گیرد، قیمت کالاهای ضروری بیشتر از روز قبل می‌شود، قطعی وی‌پی‌ان و کندی اینترنت زندگی و کار را مختل می‌کند، یک وعده سیاسی دیگر روی زمین می‌ماند و تصویر خشک ‌شدن تالابی و سوختن جنگلی دیگر در شبکه‌های اجتماعی دست‌ به دست می‌شود. این روایت، تصویر روزمره زندگی ساکنان ایران است و بخشی از فهرست مطالبات جمعی که در چرخه انکار و بی‌پاسخی گرفتار مانده‌اند.

در ظاهر این مسائل مربوط به حوزه‌های متفاوتند، اما در تجربه زیسته مردم، همه این خواسته‌های معلق یک ترجمه دارد: احساس شنیده ‌نشدن و کنار گذاشته‌ شدن. احساسی که شکاف میان «وعده‌های رسمی» و «واقعیت زندگی روزمره» را هر روز عمیق‌تر می‌کند. گسستی که فقط سیاسی و اجتماعی نیست و زخمی بر روان جامعه شده و عاملی برای تشدید فرسودگی اجتماعی و نزدیک شدن به نقطه  بی‌بازگشت.

نشانه‌های این فرسودگی را همین حالا هم می‌توان دید؛  در کاهش مشارکت سیاسی و مدنی، در بی‌میلی به گفت‌وگوهای اجتماعی، در طنز کنایه‌آلودی که جای زبان مطالبه را گرفته، در موج مهاجرت، پرخاشگری، خودکشی و  دیگرکشی.

اما جامعه‌ای که بارها مطالبه می‌کند و پاسخی نمی‌گیرد، سرانجام از نظر اعتماد اجتماعی، انسجام ملی و تاب‌آوری روانی به کجا می‌رسد و با این انباشت مطالبات بی‌پاسخ چه خواهد کرد؟ آیا کاهش مشارکت مدنی و بی‌میلی به گفت‌وگو به معنای تسلیم است یا شکل تازه‌ای است از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌پاسخ؟ آیا جامعه ایران به نقطه بدون ‌بازگشت رسیده یا هنوز راهی برای بازگرداندن امید، بازسازی سرمایه اجتماعی و کاهش چرخه فرسودگی اجتماعی باقی مانده  است؟

«اعتماد» در گفت‌وگو با دکتر کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، دکتر پرنیا رضی‌پور، جامعه‌شناس و مهشید بیرامی، کارشناس ارشد روان‌شناسی تلاش کرده است تا پاسخی برای این سوالات بیابد.

مطالبه‌گری بی‌اثر  و کاهش اعتماد عمومی

مطالبه‌گری و تلاش برای شنیده ‌شدن در ایران با چالش‌های پیچیده‌ای روبه‌رو شده است. بسیاری از تلاش‌ها برای تغییر شرایط پاسخی عملی دریافت نمی‌کنند و این مساله روند اعتماد عمومی را از بین برده است. از نگاه جامعه، کنشگری اجتماعی بی‌اثر شده، مطالبه‌گری ناکارآمد است و نقش فرد در تصمیم‌گیری‌های جمعی، کمرنگ و حتی از بین رفته است. به نظر می‌رسد مساله، از زاویه نگاه مسوولی که باید پاسخ‌ بدهد هم مثال معروف یک گوش در و یک گوش دروازه شده است.

«کوروش محمدی» رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، درباره دلایل ناکارآمدی مطالبه‌گری در ایران و پیامدهای آن بر سلامت روان جمعی و سرمایه اجتماعی معتقد است، مطالبه‌گری در جامعه ما عمدتا مقطعی و مبتنی بر هیجان است: «مطالبات مردم در حوزه‌های مختلف، از حقوق زنان تا مسائل ‌محیط زیستی و اقتصادی، معمولا به ‌صورت اصولی و مستمر مطرح نمی‌شوند و تابع شرایط و فضاهای موجود هستند. تنها در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شوند و بعد از مدتی فروکش می‌کنند. این مدل مطالبه‌گری، نه‌تنها پاسخگویی را  شکل نمی‌دهد، بلکه اعتماد عمومی  را نیز کاهش می‌دهد.»

او دلیل این امر را در نیاموختن اصول درست درخواست و پاسخگویی می‌داند: «واقعیت این است که هم کسانی که مطالبه می‌کنند و هم متولیان پاسخگو، اصول مطالبه‌گری و پاسخگویی را نیاموخته‌اند. مطالبه‌گری موثر باید مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، سرمایه اجتماعی و همبستگی جامعه باشد؛ یعنی افرادی که مسائل مهم را مطرح می‌کنند، مسوولیت رفتار و پیامدهای آن را نیز بپذیرند و مطالبات‌شان در بستر جمعی و حقوقی پیگیری شود. در نبود این چارچوب، مطالبات مقطعی، گاهی بهانه‌ای برای مسوولان می‌شود تا افراد را متهم کنند یا برخوردهای امنیتی داشته باشند و عملا مسیر مطالبه و پاسخگویی ناکام می‌ماند.»

به عقیده این کارشناس مسائل اجتماعی، یکی از مهم‌ترین پیامدهای بی‌پاسخ ماندن مطالبات، کاهش حس تعلق و مشارکت اجتماعی است. موضوعی که تاب‌آوری اجتماعی را کاهش داده: «هنگامی که مردم می‌بینند صدای‌شان شنیده نمی‌شود، دغدغه‌های جمعی جای خود را به دغدغه‌های فردی می‌دهند و انگیزه مشارکت کاهش می‌یابد. انسجام اجتماعی و سرمایه اجتماعی آسیب می‌بینند و با گذشت زمان، این موضوع به کاهش تاب‌آوری روانی جامعه و افزایش بی‌تفاوتی منجر می‌شود. حتی در همبستگی‌های مقطعی، مانند کمک‌های مردمی در زلزله یا سیل که در روزهای اولیه بسیار گسترده است می‌بینیم با گذشت زمان کاهش می‌یابد و اثر بلندمدت بر سرمایه اجتماعی نمی‌گذارد.»

فرسودگی اجتماعی  و سلب مسوولیت از حکومت

به اعتقاد کوروش محمدی ادامه روند فعلی می‌تواند منجر به فرسودگی اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی، افزایش بی‌تفاوتی و تضعیف سرمایه اجتماعی شود: «فاصله میان وعده‌های رسمی و تجربه واقعی مردم، اعتماد عمومی را تضعیف می‌کند و افراد را به عمل خارج از قواعد و قوانین سوق می‌دهد. نسل جوان و نوآور که باید آینده جامعه را بسازد، به تدریج دچار ناامیدی و بی‌انگیزگی می‌شود. این کناره‌گیری، هر چند ممکن است به عنوان مقاومت خاموش تفسیر شود، اما در واقع بازتابی از کمبود حس تعلق و ناامیدی است. مسوولیت اجتماعی در جامعه ما در حال کاهش است و بخش‌هایی از مردم، به امید خیریه‌ها یا اقدامات مقطعی، از وظایف خود غافل می‌شوند یا اضافه‌کاری می‌کنند و مسوولیتی را بیش از مسوولیت اجتماعی خود می‌پذیرند. در حالی که این اقدامات حتی می‌تواند نتایج معکوس نیز داشته باشد، تکلیف را از روی دوش حاکمیت بردارد و پاسخگویی را از او سلب کند.»

رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی راهکار مقابله با ناامیدی و فرسودگی اجتماعی را اصلاح بنیادین نظام آموزش‌وپرورش و ایجاد فضای پاسخگو در بدنه مدیریت و حاکمیت می‌داند: «تنها با اصلاحات بنیادین در آموزش، فرهنگ مطالبه‌گری و پاسخگویی حاکمیتی می‌توان از این وضعیت عبور کرد و جامعه‌ای با حس تعلق، مشارکت و تاب‌آوری بالا ساخت. فرسودگی اجتماعی و افت سرمایه اجتماعی، اگر به موقع کنترل نشود، می‌تواند آثار بلندمدت و مخربی بر سلامت روان جمعی و انسجام اجتماعی داشته باشد. نظام آموزشی به جای اینکه هر بار تغییرات سطحی به خود بگیرد با یک تحول بنیادین کودکان و نوجوانان را به شهروندان مسوول، پاسخگو و مطالبه‌گر تبدیل کند و حاکمیت نیز باید فضایی فراهم کند که متولیان، با وجدان و با نگاه به خیر جمعی، وظایف خود را انجام دهند. مطالبه‌گری اصولی و مبتنی بر مسوولیت اجتماعی و سرمایه اجتماعی، زمانی امکان‌پذیر است که مردم و حاکمیت به یک باور مشترک در مورد نقش و مسوولیت خود برسند و اقدامات مقطعی و هیجانی جای خود را به برنامه‌ریزی بلندمدت و اصولی بدهد.»

زندگی در سایه سرخوردگی  و خاموشی روان

انباشت مطالبات بی‌پاسخ در جامعه ایران، تنها یک مساله سیاسی نیست، بلکه به ‌تدریج و در سال‌های اخیر به بحرانی در سطح روان جمعی تبدیل شده است. در جامعه‌ای که افراد بارها تجربه می‌کنند صدایشان شنیده نمی‌شود و تغییری در وضعیت‌شان رخ نمی‌دهد، احساس بی‌قدرتی جای حس مشارکت و اثرگذاری را می‌گیرد. این وضعیت، زمینه‌ساز نوعی سرخوردگی مزمن می‌شود که پیامدهای آن فراتر از یک نارضایتی لحظه‌ای است و به فرسودگی روانی جامعه می‌انجامد.

«مهشید بیرامی» کارشناس ارشد روان‌شناسی معتقد است: انباشت مطالبات بی‌پاسخ به ‌مرور باعث شکل‌گیری نوعی «خاموشی روانی» در سطح فردی و جمعی می‌شود. به گفته او، وقتی افراد بارها تلاش می‌کنند، حرف می‌زنند، نقد می‌کنند، مشارکت می‌کنند و نتیجه ملموسی نمی‌بینند، برای محافظت از خود در برابر آسیب روانی، ناخودآگاه وارد مرحله‌ای از عقب‌نشینی می‌شوند. این عقب‌نشینی الزاما به معنای بی‌تفاوتی نیست؛ بلکه نوعی سازوکار دفاعی است برای حفظ بقای روانی. او توضیح می‌دهد: «در این وضعیت، افراد انرژی روانی خود را از عرصه عمومی بیرون می‌کشند و آن را صرف حفظ زندگی شخصی، خانواده و دایره محدود خود می‌کنند. این رفتار ممکن است از بیرون به شکل انزوا یا بی‌مسوولیتی اجتماعی دیده شود، اما در واقع تلاشی است برای زنده ماندن روانی در برابر فشار مزمن اجتماعی.»

نابودی رویاها و افزایش خشونت

این وضعیت با مفهومی در روان‌شناسی اجتماعی به نام «بی‌اثر بودن آموخته ‌شده» قابل توضیح است. این مفهوم زمانی شکل می‌گیرد که فرد به این باور می‌رسد تلاش‌هایش هیچ تاثیری در تغییر شرایط ندارد. در چنین وضعیتی، فرد به ‌تدریج از کنشگری فاصله می‌گیرد، انگیزه خود را از دست می‌دهد و نسبت به محیط پیرامونش احساس ناتوانی می‌کند. نتیجه این فرآیند در سطح اجتماعی، کاهش امید عمومی، افت مشارکت مدنی و شکل‌گیری نوعی افسردگی جمعی و حتی آسیب به اجتماع است. بیرامی معتقد است نشانه‌های این فرسودگی روانی را می‌توان در جامعه امروز به ‌وضوح مشاهده کرد؛ از افزایش اضطراب جمعی و خشم فروخورده گرفته تا افزایش خودکشی و دیگرکشی. او می‌گوید: «وقتی آینده برای افراد قابل پیش‌بینی نیست و هیچ افق روشنی پیش چشم آنها وجود ندارد، طبیعی است که میل به برنامه‌ریزی، مشارکت و حتی رویاپردازی از بین برود. این یکی از خطرناک‌ترین پیامدهای فرسودگی اجتماعی است.»

از نگاه این روان‌شناس، کناره‌گیری بخشی از جامعه، به‌ویژه نسل جوان از مشارکت‌های اجتماعی را باید راهکاری برای ادامه دادن در شرایطی دانست که روان خسته شده است. او توضیح می‌دهد: «این کناره‌گیری در ظاهر نوعی سکوت و بی‌توجهی است، اما در واقع نوعی استراتژی بقاست. جوانی که می‌بیند حضورش در عرصه عمومی هیچ دستاوردی ندارد، ترجیح می‌دهد انرژی خود را صرف ساختن یک دنیای کوچک شخصی کند؛ از مهاجرت گرفته تا تمرکز بر زندگی فردی یا حتی پناه بردن به سرگرمی‌های مجازی. این رفتار را نمی‌توان صرفا سرزنش کرد؛ این واکنش طبیعی یک روان فرسوده است.»

از بین رفتن فرصت احیای جامعه

با این حال، بیرامی هشدار می‌دهد که اگر این خاموشی روانی به یک وضعیت پایدار تبدیل شود، جامعه با پیامدهای خطرناکی روبه‌رو خواهد شد؛ از افزایش افسردگی اجتماعی و خشونت پنهان گرفته تا گسست عمیق‌تر میان افراد و نهادهای اجتماعی. در چنین شرایطی، سرمایه اجتماعی فرسوده می‌شود و بازسازی آن به مراتب دشوارتر از وضعیت کنونی خواهد بود.

او راه برون‌رفت از این وضعیت را در بازسازی حس اثرگذاری جمعی می‌داند و می‌گوید: «مردم زمانی از خاموشی خارج می‌شوند که تجربه کنند صدای‌شان واقعا شنیده می‌شود و کنش آنها اثر دارد. این امر بدون پاسخگویی واقعی، شفافیت و ایجاد فرصت‌های مشارکت معنا‌دار امکان‌پذیر نیست.» به گفته او، در کنار اصلاح در سطح سیاستگذاری، توجه جدی به سلامت روان جمعی نیز ضروری است؛ از توسعه خدمات مشاوره عمومی گرفته تا آموزش مهارت‌های تاب‌آوری، مدیریت استرس و افزایش حس کنترل فردی و اجتماعی.

بیرامی تاکید می‌کند که فرسودگی اجتماعی اگر به ‌موقع جدی گرفته نشود، نه‌تنها روابط اجتماعی را از درون تهی می‌کند، بلکه آینده یک نسل را با بحران مواجه خواهد کرد. به اعتقاد او، جامعه‌ای که از نظر روانی فرسوده شود، حتی در صورت بهبود اقتصادی و سیاسی هم به ‌سختی می‌تواند احیا شود، مگر آنکه اعتماد، امید و حس اثرگذاری دوباره به آن بازگردد.

اقتصاد ناکارآمد مهم‌ترین عامل فرسودگی اجتماعی

انباشت مطالبات در یک جامعه، حاصل یک روند فرسایشی در سیاستگذاری است. در این میان انباشت مطالبات اقتصادی، اما پرقدرت‌تر است و بر حس پوچی و معلق ماندن و کاهش اعتماد عمومی بیش از باقی خواسته‌ها تاثیر می‌گذارد. جایی که تورم فزاینده، کاهش ارزش پول ملی، افت قدرت خرید و بی‌ثباتی بازار کار، لایه‌های مختلف جامعه را به‌طور همزمان درگیر کرده است. این فشار، تصمیمات اقتصادی خانوار را از برنامه‌ریزی بلندمدت به بقا در کوتاه‌مدت سوق می‌دهد؛ پس‌انداز جای خود را به مصرف اضطراری می‌دهد، سرمایه‌گذاری‌های کوچک حذف می‌شوند و افق آینده به چند هفته یا چند ماه محدود می‌شود. در چنین شرایطی، مردم نه درباره رفاه، بلکه درباره حفظ حداقل‌های زندگی سوال می‌کنند؛ سوال‌هایی که اگر بی‌پاسخ بماند، به نااطمینانی اجتماعی مزمن منجر خواهد شد. در چنین وضعیتی، اقتصاد از یک نظام تولید و رشد، به یک میدان فرسایش تبدیل می‌شود؛ میدانی که در آن، نیروی کار فرسوده، بنگاه‌های کوچک ناتوان و مصرف‌کنندگان مضطرب، همگی در چرخه‌ای گرفتار می‌شوند که خروج از آن بدون اصلاحات بنیادین ممکن نیست. انباشت این نوع مطالبات نه فقط نشانه بحران اقتصادی، بلکه علامتی از کاهش ظرفیت تاب‌آوری جامعه در برابر شوک‌هاست.

«پرنیا رضی‌پور» جامعه‌شناس درباره اینکه کدام یک از مطالبات بی‌پاسخ مانده در جامعه اثر مخرب‌تری بر اعتماد عمومی گذاشته، می‌گوید: «اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، اقتصاد مهم‌ترین عامل اثرگذار بر اعتماد مردم به نظام تصمیم‌گیری است. تورم سنگین در سال‌های اخیر کمر بسیاری از خانواده‌ها را خم کرده و سفره مردم روزبه‌روز کوچک‌تر شده است. بخش قابل ‌توجهی از جامعه حتی در تامین نیازهای اولیه با مشکل مواجهند و با افزایش قیمت‌ها، امید، انگیزه و اعتماد اجتماعی نیز کاهش می‌یابد. اقتصاد پایه زندگی روزمره است؛ از خوراک و پوشاک تا مسکن و حداقل معیشت. وقتی این پایه دچار اختلال می‌شود، طبیعی است که سایر حوزه‌ها نیز تحت ‌تاثیر قرار بگیرند. اگر بخواهم مثالی ملموس بزنم، تورم و گرانی کالاهای اساسی بهترین و عینی‌ترین نمونه است. امروز بسیاری از خانواده‌ها برای خرید اقلامی مانند برنج، روغن، گوشت یا میوه با مشکل جدی مواجهند؛ هزینه‌های درمان و اجاره مسکن سر به فلک کشیده و توان مالی اقشار متوسط و کم‌درآمد به‌طور چشمگیری کاهش یافته است. از سوی دیگر، فروشندگان و کسب‌وکارها نیز شرایط مطلوبی ندارند و بسیاری از آنان از رکود بازار گلایه می‌کنند و می‌گویند: «بازار کاملا راکد است.» این وضعیت به معنای کاهش دادوستد، رکود اقتصادی و بی‌ثباتی در چرخه زندگی روزمره مردم است. مشکل از سفره خانواده‌ها آغاز می‌شود، به درآمد فروشندگان و تولیدکنندگان سرایت می‌کند و در نهایت، فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی را مختل می‌کند. مردم این فشار را هر روز و به‌ صورت ملموس تجربه می‌کنند و وقتی پاسخ یا تغییر محسوسی مشاهده نمی‌کنند، اعتمادشان به کارآمدی نظام تصمیم‌گیری کاهش می‌یابد.»

او البته نقش خواسته‌های اجتماعی را هم در کاهش امید و فرسودگی بی‌تاثیر نمی‌داند: «در کنار اقتصاد، مسائل اجتماعی و حقوقی نیز نقش مهمی در شکل‌دهی احساس مردم نسبت به کارآمدی نهادها دارند. موضوعاتی مانند حجاب، دریافت گواهینامه موتورسیکلت برای زنان و محدودیت‌های اینترنتی مستقیما بر کیفیت زندگی و آزادی‌های فردی تاثیر می‌گذارند. این محدودیت‌ها در جامعه احساس «شنیده ‌نشدن» و نوعی تبعیض ایجاد می‌کند و حس مشارکت و اثرگذاری اجتماعی را تضعیف می‌کند. همچنین بحران‌های محیط‌زیستی مانند کمبود آب و آلودگی هوا در سال‌های اخیر شدت یافته‌اند. کاهش بارندگی، مدیریت ناکافی و نبود برنامه‌ریزی بلندمدت، سلامت جسمی و روانی مردم را تهدید کرده و زندگی گروه‌های آسیب‌پذیر را به ‌شدت تحت ‌تاثیر قرار داده است. این وضعیت طبیعی است که پرسش‌هایی مانند «مسوولان چه می‌کنند؟» یا «چرا بحران کنترل نمی‌شود؟» را در ذهن مردم پررنگ کند. در مجموع، اقتصاد عامل اصلی فرسایش اعتماد، مسائل اجتماعی عامل کاهش رضایت و مشارکت و بحران‌های محیط‌زیستی عامل تضعیف امید به آینده‌اند. همزمانی این سه حوزه، تصویر مردم از کارآمد نهادهای تصمیم‌گیری را به ‌شدت تضعیف کرده و بازسازی اعتماد اجتماعی معطوف نیازمند نگاهی جامع و هماهنگ  است.»

رضی‌پور درباره اینکه چرا در میان نسل جوان برای مشارکت مدنی انگیزه‌ای وجود ندارد، معتقد است این کناره‌گیری ترکیبی از نشانه ناامیدی و نیز سازوکاری تازه از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌پاسخ است: «به نظر من، این کناره‌گیری ترکیبی از هر دو پدیده است: ناامیدی و نوعی مقاومت خاموش. از یک سو، تجربه مداوم مشکلات اقتصادی، محدودیت‌های اجتماعی و بحران‌های محیط‌زیستی بدون مشاهده تغییر، انگیزه و امید را کاهش می‌دهد و به ناامیدی می‌انجامد. این احساس که «صدای ما شنیده نمی‌شود» باعث می‌شود افراد تمایلی برای مشارکت یا مطالبه‌گری نداشته باشند. از سوی دیگر، این فاصله‌گیری نسل جوان می‌تواند نوعی مقاومت خاموش باشد؛ رویکردی محتاطانه و غیرمستقیم برای حفظ زندگی، هویت و اثرگذاری فردی در برابر ساختارهایی که مردم آنها را بی‌پاسخ یا ناکارآمد می‌دانند. این رفتار در ظاهر منفعل است، اما در واقع راهبرد آگاهانه‌ای برای کنار نکشیدن از زندگی، اما کنار رفتن از عرصه‌هایی است که افراد به کارآمدی آنها  باور ندارند.»

کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی

پرنیا رضی‌پور مهم‌ترین نشانه‌های هشدار در جامعه امروز ایران را کاهش امید می‌داند: «نخستین نشانه جدی، کاهش امید و افزایش افسردگی اجتماعی است. مردم در مواجهه با مشکلات روزمره مانند خوراک، مسکن و هزینه‌های زندگی احساس ناتوانی می‌کنند و این موضوع مستقیما به کاهش امید نسبت به آینده، ازدواج، فرزندآوری یا توان برنامه‌ریزی برای زندگی منجر می‌شود. نشانه دیگر، کاهش مشارکت مدنی و سیاسی است. بخش قابل ‌توجهی از جامعه، به‌ویژه نسل جوان، انگیزه‌ای برای مطالبه‌گری یا حضور در عرصه‌های مدنی و سیاسی ندارد. کاهش مشارکت در انتخابات یا فعالیت‌های اجتماعی نشان‌دهنده کاهش اعتماد به اثربخشی این تلاش‌هاست.»

او اما  این وضعیت را بدون راه‌حل نمی‌داند: «برای اینکه یک فرد یا جامعه بتواند دوباره جان بگیرد و حرکت کند، باید امید، انگیزه و اعتماد به آن بازگردد. انسان یا جامعه ناامید، اگرچه زنده است، اما روحی خسته و فرسوده دارد. تورم آسیبی عمیق است که بر تمام ابعاد زندگی تاثیر می‌گذارد؛ هم سفره خانوار را کوچک می‌کند و هم مسیر توسعه و تعامل اجتماعی را کند می‌سازد. بنابراین کنترل و مدیریت آن ضرورت دارد. در حوزه مسائل اجتماعی نیز اگرچه این مسائل اهمیت دارند، اما برای جلوگیری از احساس تبعیض و بی‌اعتمادی، ضروری است قوانین بر اساس نیازهای امروز جامعه اصلاح و بازنویسی شوند. در کنار همه اینها، بحران آب سال‌هاست هشدار می‌دهد اما مدیریت کافی برای آن انجام نشده است. آب زیربنای حیات و توسعه است و با توجه ‌به خشکسالی‌های پی‌درپی، افزایش جمعیت و مدیریت ناکافی، شهرهای بزرگی مانند تهران را با تهدیدی جدی مواجه کرده است. «علاج واقعه قبل از وقوع» تنها راه مدیریت این بحران است. آلودگی هوا نیز نه‌تنها در کلانشهرها، بلکه در شهرهای کوچک به مساله‌ای جدی تبدیل شده و سلامت مردم و طبیعت را تهدید می‌کند. از خوزستان و تهران گرفته تا شهرهای شمالی، گستردگی آلودگی نشان می‌دهد که این مساله باید به‌ صورت جدی و علمی مدیریت شود. همه این مسائل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و محیط‌زیستی اگر مدیریت نشوند، روح جامعه را خسته و فرسوده می‌کنند و امکان حرکت آن را کاهش می‌دهند. اما با مدیریت صحیح و شنیدن مطالبات مردم و اقدامات عملی می‌توان اعتماد و امید را به مردم و جامعه بازگرداند.»

حرکت‌های کوچک و  امیدوارانه

با وجود بلندتر شدن هر روزه لیست مطالبات و مشاهده افزایش ناامیدی، خستگی جمعی و فرسودگی اجتماعی، اما هنوز نشانه‌هایی از میل به بازسازی در جامعه دیده می‌شود؛ از میل به مشارکت در بحران‌های طبیعی و محیط‌زیستی و شکل‌گیری گروه‌های کوچک محلی برای حل مسائل روزمره گرفته تا تلاش برای زنده نگه داشتن گفت‌وگو در فضاهای فرهنگی، دانشگاهی و حتی مجازی. شاید این حرکت‌ها در نگاه اول کوچک و پراکنده و بی‌ثمر به نظر برسند، اما می‌توانند هسته‌های اولیه بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی باشند و سدی در مقابل حرکت به نقطه بدون بازگشت جامعه، به شرط آنکه به رسمیت شناخته شوند، شنیده شوند و به جای سرکوب، مجال تداوم و رشد پیدا کنند.



نظر شما درباره این مقاله:








قدرت و ثروت از راه تولد، جایی در دموکراسی ندارند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:41

قدرت و ثروت از راه تولد، جایی در دموکراسی ندارند


گفت‌وگو با هارالد شومان

گفت‌وگوی جدیدترین هفته‌نامه اشپیگل
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

در حدود ۳۰ سال پیش، دو روزنامه‌نگار اشپیگل در کتاب پرفروش خود «دام جهانی‌شدن» (Die Globalisierungsfalle) در برابر فقر و پوپولیسم دست‌راستی هشدار دادند. هارالد شومان (Harald Schumann)، نویسنده، معتقد است: هنوز هم می‌توان از بدترین حوادث جلوگیری کرد.

هارالد شومان، روزنامه‌نگار اقتصادی متولد ۱۹۵۷، از سال ۱۹۸۶ برای اشپیگل کار می‌کرد، در سال ۲۰۰۴ به «تاگس‌شپیگل» (Tagesspiegel) برلین رفت و در سال ۲۰۱۶ از بنیان‌گذاران تیم روزنامه‌نگاری تحقیقی «Investigate Europe» بود. او بارها برای کتاب‌ها و فیلم‌های مستندش جوایزی دریافت کرده است، از جمله در سال ۲۰۱۳ جایزه تلویزیونی آلمان.

گفت‌وگو را «کریستوف گیزن» و «برنهارد زند» انجام داده‌اند.

***

اشپیگل: آقای شومان، در سال ۱۹۹۲ فرانسیس فوکویاما، دانشمند سیاسی آمریکایی، «پایان تاریخ» و پیروزی دموکراسی لیبرال را اعلام کرد و به ستاره صنف خود تبدیل شد.

شومان: به یاد دارم. متأسفانه یک اشتباه بزرگ بود.

اشپیگل: تنها چهار سال بعد، شما به همراه هانس-پیتر مارتین (Hans-Peter Martin)، همکار سابق خود در اشپیگل، کتاب «دام جهانی‌شدن» را منتشر کردید. تز شما این بود: پایان کمونیسم نشانه پایان تاریخ نیست، بلکه جهانی‌سازی‌ای را به راه می‌اندازد که فقر را افزایش می‌دهد، ترس را دامن می‌زند، ملی‌گرایی را شعله‌ور می‌سازد و حاکمان خودکامه به وجود می‌آورد. آیا شما دوراندیش‌تر از فوکویاما بودید؟

شومان: شاید ما فقط به الگوهای تاریخی توجه بیشتری داشتیم. من به شدت با تاریخ قرن بیستم درگیر بودم. پدرم هفت سال یونیفرم ارتش نازی را به تن داشت. تجربیات جنگی او بر زندگی روزمره ما تأثیر گذاشت. از همان اوایل حس می‌کردم که چگونه رویدادهای خاص می‌توانند زنجیره‌ای از پیامدها را به دنبال داشته باشند. در اثر کارل پولانی (Karl Polanyi)، تاریخ‌دان اجتماعی، درباره «تحول بزرگ » (Große Transformation) [در ایران با نام جابجایی های بزرگ منتشر شده است.مترجم] می‌توان خواند که چگونه این روند در قرن گذشته پیش رفته بود. تشابهات وحشت‌آور است.

اشپیگل: بسیاری از پیش‌بینی‌های شما محقق شده‌اند: سقوط اجتماعی، از دست رفتن مشاغل صنعتی، جابجایی‌های مهاجرتی، جنگ‌های تجاری. کتاب شما در سال که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده همین امروز مانند گزارشی از زمان حال خوانده می‌شود. نگاه شما به آینده بر چه اساسی استوار بود؟

شومان: من آن بخش‌های مربوطه را دوباره مرور کردم. در برخی جاها به طور ترسناکی دقیق است و من فکر کردم: اوه، واقعاً همینطور شده است. به ویژه پیش‌بینی ما درباره آنچه اتفاق می‌افتد آنهم چنانچه سیستم مالی جهانی رها شود، درست بود. ما دقیقاً همان ابزارهایی را نشان دادیم که وام‌ها را از ریسک جدا می‌کنند و بنابراین بحران اقتصادی جهانی ۲۰۰۸ را رقم زدند. یکی از مهم‌ترین گفت‌وگوکنندگان من هورست کوهلر (Horst Köhler)، رئیس وقت صندوق های پس‌انداز (Sparkassen) بود.

اشپیگل: کوهلر، که بعدها رئیس صندوق بین‌المللی پول و سپس رئیس جمهور فدرال آلمان شد.

شومان: او خیلی زود به واقعیت این سیستم پی برد. او در مورد مشتقات اعتباری (Kreditderivaten) هشدار داد و کمک کرد که من این سؤالات را پیگیری کنم. در آن زمان، در میان اقتصاددانان این تز رایج بود که بازارهای مالی باید تصمیم بگیرند که کشورها چگونه از نظر اقتصادی و اجتماعی رفتار کنند. این مرا به شدت مشکوک کرد و متوجه شدم چقدر سریع همه چیز می‌تواند از کنترل خارج شود.

اشپیگل: اگر در اواسط دهه نود به شما می‌گفتند که تقریباً ۳۰ سال بعد مردی مانند دونالد ترامپ در کاخ سفید آمریکا خواهد بود و در تقریباً همه کشورهای صنعتی غربی احزاب پوپولیست دست‌رستی قدرت می‌گیرند – آن زمان چه پاسخی می‌دادید؟

شومان: احتمالاً همان چیزی که نوشتیم: که این یک امکان واقعی است. اما در عین حال: ما می‌توانیم از آن جلوگیری کنیم. تاریخ به طور حتمی پیش نمی‌رود.

اشپیگل: با این کار شما حدود ۳۰ سال پیش نکته حساس را تحریک کردید. آیا احزاب از شما مشاوره خواستند؟

شومان: از سوی سیاست‌مداران هیچ واکنشی نبود، حتی اگر کتاب ما صدها هزار نسخه فروش رفت و به ده‌ها زبان ترجمه شد. تقریباً هیچ کس در برابر گفتمان فراگیر و شادمانه جهانی‌سازی آن زمان مقاومت نکرد.

اشپیگل: و واکنش اشپیگل، کارفرمای وقت شما، چگونه بود؟

شومان: حساسیت‌برانگیز بود. در اصل قرار بود اشپیگل یک نسخه پیش‌چاپ (Vorabdruck) منتشر کند، من و هم‌نویسنده‌ام (Co-Autor) هر کدام ۵۰۰۰ مارک برای آن دریافت کردیم. اما وقتی متن را تحویل دادیم، این قضاوت آمد: «غیرقابل انتشار». ادعاهای ما قابل دفاع نبود. بنابراین اشپیگل سکوت کرد. تنها وقتی موفقیت کتاب آشکار شد، همکاران پیش ما آمدند و تبریک گفتند.

اشپیگل: منتقدان سرمایه‌داری مانند اعضای انجمن آتاک (Attac) نظریه‌های شما را به کار گرفتند. آیا احساس تأیید کردید یا مصادره؟

شومان: یک همکار اشپیگل که در ژوئیه ۲۰۰۱ درباره تظاهرات در اجلاس جی‌۸ (G8-Gipfel) در جنوا گزارش می‌داد، به من گفت: «کتاب شما انجیل آن‌هاست. همه درباره آن صحبت می‌کنند.» این مطمئناً در مورد کل جنبش صدق نمی‌کند، اما در فضای آلمانی‌زبان، این کتاب به طور محسوسی بر بحث تأثیر گذاشت.

اشپیگل: شما در آن زمان از ویلیام گریدر (William Greider)، نویسنده آمریکایی، نقل قول کردید که آمریکا را در یک «موقعیت پیشافاشیستی» می‌دید. چگونه به ترامپ نگاه می‌کنید؟

شومان: در ابتدا او را یک پوپولیست خودشیفته می‌دانستم که عمداً آشفتگی سیاسی به پا می‌کند. چیزی که دست کم گرفتم، محیط اطرافش بود، افرادی که از او حمایت و محافظت می‌کنند. این گروه هدفشان تضعیف نظاممند نهادهای دولت آمریکاست. این شکل مدرنی از به قدرت رسیدن فاشیستی است. خود ترامپ شاید یک فاشیست کلاسیک نباشد، اما برنامه‌ای که اطرافیانش در حال اجرای آن هستند، فاشیسم‌گونه و خطرناک است. می‌ترسم که سیستم آنقدر تخریب شود که انتخابات کنگره در پاییز ۲۰۲۶ دیگر انتخابات واقعی نباشد.

اشپیگل: طرفداران ترامپ ادعا می‌کنند که «جهانی‌گرایان» (Globalisten)، یعنی نخبگان سیاسی و اقتصادی بین‌المللی، هستند که جهان را به سمت بدبختی می‌رانند. آیا این شبیه استدلال شما در آن زمان نیست؟

شومان: دقت کنید، ما هرگز مخالف اصولی جهانی‌سازی نبودیم، بلکه خواستار مرزهای مشخص، قوانین اجتماعی و مدیریت مسئولانه بودیم.

اشپیگل: جامعه «۲۰/۸۰» که شما پیش‌بینی کرده بودید، جایی که فقط یک پنجم مردم به طور مولد کار می‌کنند و بقیه به سرگرمی‌های سطحی می‌پردازند، محقق نشد. کجا اشتباه کردید؟

شومان: ما تنگدستی اقتصادی را صرفاً به بیکاری کلاسیک مرتبط می‌کردیم. در واقعیت، تنها حدود ۲۰ درصد از برندگان واقعی جهانی‌سازی بودند. ۸۰ درصد تقریباً چیزی از پیشرفت اقتصادی ندیدند. اما این موضوع، همانطور که انتظار داشتیم، به شکل بیکاری انبوه ظاهر نشد، بلکه در این واقعیت جلوه کرد که دستمزدهای راکد بین افراد بیشتری توزیع شد. این به ویژه در آلمان آشکار بود، جایی که یک صدراعظم سوسیال‌دموکرات بخش دستمزد پایین را به شدت گسترش داد.

اشپیگل: شما از گرهارد شرودر (Gerhard Schröder) و دستورکار ۲۰۱۰ صحبت می‌کنید.

شومان: اگرچه بیکاری انبوه رخ نداد، اما ترس از سقوط اجتماعی در آن زمان به لایه‌های عمیق طبقه متوسط نفوذ کرد و سمی‌ترین عامل برای یک دموکراسی را آزاد کرد: افرادی که احساس تهدید از طرد شدن می‌کنند، به نوبه خود به دنبال طرد ضعیف‌ترها هستند. این یک اصل ثابت تاریخ فرهنگی در سراسر جهان است. این آمادگی برای کینه‌توزی، خصومت و بدخواهی به راحتی قابل بهره‌برداری سیاسی است. فقط کافی است که یک بار برانگیخته شود، آن گاه مانند زنجیره دومینو به پیش می‌رود. برای این کار حتی لازم نیست مردم به طور عینی فقیر باشند. این فقر نیست که دموکراسی را تهدید می‌کند...

اشپیگل:...بلکه باید گفت که ترس از آن است، همانطور که شما در سال ۱۹۹۶ نوشتید؟

شومان: فقط کافی است با چشمان باز در جامعه‌مان قدم بزنید تا ببینید این حس چقدر عمیق ریشه دوانده است.

اشپیگل: شما در آن زمان از توزیع ناعادلانه ثروت انتقاد کردید. اما آیا نادیده نگرفتید که جهانی‌سازی، برای مثال در چین، صدها میلیون نفر را از فقر شدید رهانیده است؟

شومان: کاملاً مشخص است. از این نظر اشتباه کردیم. چین در کتاب ما تنها به عنوان یک مکان با دستمزد پایین ظاهر شد. در واقعیت، برخی کشورهای در حال توسعه موفق شدند به اقتصاد غربی بپیوندند و حتی بازارهای مالی را رام کنند. می‌توان در مورد کمونیست‌های چینی هرچه می‌خواهید فکر کنید، اما یک چیز را فهمیده‌اند: آن‌ها اجازه نمی‌دهند بازیگران مالی جهانی آن‌ها را هدایت کنند. آن‌ها بخش‌های بزرگی از رشد تولید را به مردم منتقل کردند. البته می‌توانست بسیار بیشتر باشد، در چین نیز نابرابری عظیم است. اما صدها میلیون چینی توانستند از فقر شدید فرار کنند.

اشپیگل: چین برای دهه‌ها با تکیه بر دستمزدهای پایین زندگی کرده و کارگران مهاجر خود را استثمار کرده است. اگر هوش مصنوعی میلیون‌ها شغل را نابود کند، آیا چین درست در همان تله‌ای که شما هشدار داده بودید، گرفتار نمی‌شود؟

شومان: در نگاه اول، شواهد زیادی به این امر اشاره می‌کنند. اما در سفرهایم به عنوان یک کارشناس به اصطلاح جهانی‌سازی، یاد گرفته‌ام که در جوامع آسیایی مکانیسم‌های دیگری در کار است. آنچه در مورد حاشیه‌نشینی گفتم، در مورد ژاپن و همچنین چین صادق است. بیگانه‌هراسی و ملی‌گرایی همه‌جا حاضر است. اما وقتی به نحوه تحول جامعه ژاپن نگاه می‌کنم، با دانش اقتصادی غربی به مرزهایم برمی‌خورم. ژاپن تقریباً ۳۰ سال است در رکود باقی مانده است. اگر این وضعیت برای ما پیش می‌آمد، ما مدت ها بود که یقیناً درگیر جنگ‌های وحشتناک توزیعی (Verteilungskämpfe) [منازعات بر سر توزیع منابع، در آمد، ثروت، قدرت یا فرصت ها. مترجم] شده بودیم، شاید حتی از هم پاشیده بودیم.

اشپیگل: چرا در آنجا جنگ‌های توزیعی رخ نمی‌دهد؟

شومان: باید نیروهای فرهنگی باشند که سرمایه‌داری را مهار می‌کنند، نیروهایی که تاکنون به خوبی مورد تحقیق قرار نگرفته‌اند.

اشپیگل: ژاپن و چین نیز میلیاردرها، بانک‌های غول‌پیکر و کنسرن‌هایی دارند که بر صنایع مسلط هستند. آیا می‌خواهید به ما بگویید که در آنجا سرمایه‌داری به گونه‌ای متفاوت عمل می‌کند؟

شومان: دقیقاً. شاید متفکر پیشگام، دنگ ژیائوپنگ (Deng Xiaoping)...

اشپیگل: ... یعنی همان پدر اصلاحات چین که در دهه هشتاد جمهوری خلق را از نظر اقتصادی گشود، اما در سال ۱۹۸۹ قیام میدان تیان‌آن‌من را سرکوب کرد...

شومان: ...شاید همان دنگ حق داشت وقتی گفت که در چین قوانین متفاوتی نسبت به ما حاکم است. من در ارائه پیش‌بینی‌ها برای چین مشکل دارم، نه تنها به این دلیل که طی ۲۰ سال گذشته دائماً پیش‌بینی‌های فروپاشی را می‌خوانم که هرگز محقق نشده‌اند. تنها این ادعا که در چنین سیستم سرکوب‌گری نمی‌توان خلاقیتی شکوفا شود – مزخرف است. امروزه شرکت‌های چینی مانند دیپ‌سیک (DeepSeek) در مقابل شرکت‌های بزرگ آمریکایی رقابت می‌کنند، در تولید خودرو پیشرفت کرده‌اند و در فناوری باتری پیشتاز هستند. من شکاف بزرگ اجتماعی را در چین می‌بینم، و بارها این احساس به من دست می‌دهد که این وضعیت نمی‌تواند به خوبی پایان یابد. اما ظاهراً مکانیسم‌های فرهنگی‌ای در آنجا عمل می‌کنند که ثبات ایجاد می‌کنند.

اشپیگل: تشخیص شما برای اروپا چیست – و مهم‌تر از همه: نسخه شما چیست؟

شومان: کوچک‌تر از این ممکن نیست؟ متأسفانه محتمل‌ترین تحول، مرحله‌ای از بی‌ثباتی فزاینده است. ما همین حالا نیز با قدرت‌گیری دولت‌های راست‌پوپولیست و ملی‌گرای خودکامه آن را تجربه می‌کنیم: در آمریکا، مجارستان، اسلواکی، ایتالیا و شاید به زودی در فرانسه. سؤال این است: این وضعیت چقدر طول می‌کشد؟ خسارات اقتصادی که چنین دولت‌هایی ایجاد می‌کنند، بسیار گسترده است. اگر برنامه حزب آلترناتیو برای آلمان اجرایی شود، بیکاری در آلمان احتمالاً در عرض دو سال پنج برابر می‌شود. خروج از حوزه یورو، خروج از اتحادیه اروپا – این از نظر اقتصادی و سیاسی فاجعه‌بار خواهد بود.

اشپیگل: بزرگ‌ترین خطر سیاست خارجی را چه می‌بینید؟

شومان: یک مجهول بزرگ روسیه است. من یک روس‌دوست کلاسیک آلمانی (klassischer deutscher Russophiler) هستم، روسی یاد گرفته‌ام، مصاحبه‌هایی به روسی انجام داده‌ام، مرتباً به مسکو سفر می‌کردم، اما حالا دوستانم در تبعید زندگی می‌کنند و من دیگر نمی‌توانم بدون خطر به آنجا سفر کنم. آنچه در آنجا می‌گذرد، آشکارا فاشیستی است. این رژیم فقط می‌تواند با ادامه جنگ وجود داشته باشد. یک دوست به من گفت: اگر جنگ پایان یابد، اینجا همه چیز فرو می‌ریزد. اگر پوتین واقعاً اوکراین را به تسلیم وادارد – که امیدوارم چنین نشود – مجبور خواهد بود جنگ بعدی را آغاز کند: علیه کشورهای بالتیک، علیه لهستان یا با خرابکاری ترکیبی. این مرا می‌ترساند.

اشپیگل: پس با این حساب نتیجه‌گیری شما چیست؟

شومان: ما باید ساختار دفاعی اروپایی خود را تقویت کنیم. با اینکه مخالف هزینه‌کرد پول بیشتر در تسلیحات هستم و به بودجه برای بهداشت، آموزش و کربن‌زدایی نیاز داریم، اما می‌فهمم که باید قابلیت دفاعی داشته باشیم، وگرنه نمی‌توانیم از خود محافظت کنیم.

اشپیگل: چگونه می‌توانیم از این جلوگیری کنیم که دموکراسی‌ها از درون تحلیل روند؟

شومان: با حل مسئله توزیع. خوشبختانه گفتمان اقتصادی در سال‌های اخیر به طور اساسی تغییر کرده است. زمانی که کتابمان را می‌نوشتیم، نئولیبرالیسم حاکم بود. امروز اوضاع متفاوت است. حتی صندوق بین‌المللی پول نیز اکنون مطالعاتی منتشر می‌کند که مالیات بر ثروت را ضروری می‌داند. این ۳۰ سال پیش غیرقابل تصور بود. این بینش اقتصادی جدید باید اکنون وارد سیاست شود، به ویژه در میان سوسیال‌دموکرات‌ها. توزیع عادلانه همه چیز نیست – اما بدون آن، هر چیز دیگری فرو می‌ریزد.

اشپیگل: این به طور مشخص به چه معناست؟

شومان: امتیاز مخفی اشرافی برای فوق‌ثروتمندان باید برچیده شود. کسی که میلیاردها ارث می‌برد، امروز اغلب هیچ مالیاتی نمی‌پردازد – این یک رسوایی است. قدرت و ثروت از طریق تولد نباید در یک دموکراسی جایی داشته باشند. و بله، ما به یک مالیات بر ثروت معتدل نیز نیاز داریم.

اشپیگل: معتدل یعنی چه؟

شومان: مثلاً از خالص دارایی ده میلیون یورو به بالا. این فقط اقلیت کوچکی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اکثریت قاطع همچنان می‌توانند پس‌انداز کنند، دو ملک داشته باشند، دارایی جمع کنند، اما فوق‌ثروتمندان سهم مناسبی در رفاه عمومی خواهند داشت. تاریخ گشوده است، لزومی ندارد دوباره به فاشیسم و جنگ ختم شود.

اشپیگل: آقای شومان، از شما برای این گفت‌وگو متشکریم.

Das versteckte Adelsprivileg für die Superreichen muss weg
DER SPIEGEL 50 | 2025



نظر شما درباره این مقاله:








تام باراک: ماجرای اسرائیل با تهران تمام نشده است
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:00

تام باراک: ماجرای اسرائیل با تهران تمام نشده است


تام باراک، فرستاده ویژه ترامپ در امور سوریه و سفیر آمریکا در ترکیه با اشاره به تجربه‌های پیشین آمریکا در تلاش برای تغییر رژیم در کشورها، گفت که ترامپ با دخالت آمریکا در تغییر رژیم در ایران موافق نیست و افزود: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشته‌ایم و هیچ‌کدام کار نکرده است.»

تام باراک در گفتگو با روزنامه اماراتی «نشنال» گفت: «تغییر رژیم در عمل هیچ‌گاه جواب نداده است. اگر از سال ۱۹۴۶ به بعد را در نظر بگیرید، ایالات متحده در ۹۳ کودتا و تغییر رژیم دست داشته است که همه آن‌ها شکست خورده‌اند. بنابراین روسای من یعنی مارکو روبیو، وزیر خارجه و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا به‌دنبال تغییر رژیم نیستند. آن‌ها در پی راه‌حل منطقه‌ای هستند که خود منطقه آن را پیش ببرد. بنابراین، این موضوع مربوط به اسرائیل است، نه آمریکا.»

آقای باراک افزود: «کاری که آقای ترامپ برای پایان‌ دادن به آن جنگ ۱۲‌ روزه انجام داد، تاریخی و فوق‌العاده بود. اما این‌که او را مسئول تغییر رژیم بدانند، کار درستی نیست.»

تام باراک بدون اشاره به جزئیات بیشتر گفت: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشته‌ایم و هیچ‌کدام کار نکرده است.»

آقای باراک افزود: «به نظر من کار عاقلانه این است که راه‌حل این موضوع را به خود منطقه واگذار کنیم. چرا اسرائیل نخواست کار را یکسره کند؟ من فکر نمی‌کنم این داستان تمام شده باشد. الان در فصل پنجم هستیم و هنوز پنج فصل دیگر باقی مانده است.»

نقش ایران در جلوگیری از خلع سلاح حزب‌الله

تام باراک با اشاره به گفتگوهای میان اسرائیل و لبنان و توافق «توقف خصومت» میان این دو که در نوامبر سال ۲۰۲۴ با میانجی‌گری آمریکا حاصل شد، گفت: «گفتگو باید بین لبنان و اسرائیل باشد. در حال حاضر یک توافق توقف خصومت داریم که در نوامبر ۲۰۲۴ حاصل شد. اما این توافق میان دو طرف نیست. در واقع در آن زمان آمریکا و فرانسه گفتند حالا که شما [لبنان] با اسرائیل صحبت نمی‌کنید. اسرائیل با حزب‌الله گفتگو نمی‌کند و حزب‌الله هم نمی‌خواهد با دولت لبنان صحبت کند، پس ما یک پوشش مصنوعی ایجاد می‌کنیم که روز بعد هم کار نکرد.»

آقای باراک افزود: «خبر خوب این است که در حال حاضر همه می‌گویند که بیایید گفتگو کنیم. اما این گفتگو باید شامل راه‌حلی برای شیعیان و حزب‌الله باشد. موضوع خلع‌سلاح آن‌ها نیست. مساله این است که چطور آن‌ها را مجاب کنیم از سلاح استفاده نکنند. تفاوت اینجاست. این یک توافق واقعی میان اسرائیل و لبنان خواهد بود. چیزی که شیعیان را راضی می‌کند که بگویند ایران باید از این ماجرا کنار گذاشته شود و پیش‌تر هم درباره آن صحبت کرده‌ایم.»

فرستاده ویژه دونالد ترامپ با اشاره به تمایل کشورهای عرب خلیج فارس به حل موضوع لبنان گفت: «کشورهای عرب خلیج فارس در گذشته میلیاردها میلیارد دلار برای حل این موضوع سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اما تا زمانی که ایران بخواهد آن‌ها [حزب‌الله و گروه‌های وابسته] را به عنوان نیروهای نیابتی حفظ کند، چنین کاری بسیار دشوار است.»

آقای باراک افزود: «اگر بتوانیم لبنان و سوریه را همزمان به یک توافق مرزی و توافق جلوگیری از درگیری با اسرائیل برسانیم، گامی بسیار مهم است. سپس ما ترکیه و هشت کشور پیرامون آن از جمله اسرائیل و لبنان را داریم و باید ببینیم با ایران چه می‌توانیم بکنیم. امیدوارم ایران هم سر عقل بیاید.»

نفوذ ایران در عراق

تام باراک در بخشی دیگر از این گفتگو ایران را عامل «آشوب» در عراق دانست و گفت: «شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران عملا بر پارلمان عراق مسلط هستند. بنابراین نخست‌وزیر خوبی چون آقای سودانی انتخاب می‌شود، اما هیچ قدرتی ندارد و نمی‌تواند ائتلاف تشکیل دهد. چون سایرین، از جمله حشد شعبی و نمایندگان آن‌ها در پارلمان صحنه را فلج کرده‌اند.»

آقای باراک افزود: «عراق، سوریه، لبنان و ترکیه را در نظر بگیرید. مرز‌های مشترک آن‌ها با ایران مساله اساسی است. ایران هم این را می‌داند و بنابراین عراق را به‌سادگی از دست نخواهد داد. آن‌ها به تازگی در مورد حزب‌الله، حماس و حوثی‌ها عقب رانده شده‌اند و بعد هم در خاک خودشان در جنگ ۱۲ روزه هدف حمله قرار گرفتند. حالا دارند برای نگه داشتن عراق می‌جنگند. چون این تنها چیزی است که برایشان باقی مانده است.»

توافق ایران و آمریکا

آقای باراک با تاکید بر این که حصول توافق میان ایران و آمریکا سریع‌ترین مسیر برای رسیدن به راه‌حلی برای منطقه است، گفت: «رئیس‌جمهوری ما کاملا صریح بوده است. او برای گفتگوی واقعی آماده است، نه برای این که توپ را فقط به زمین حریف بیندازد و وقت‌کشی کند و این برنامه را خوب می‌شناسد. اگر ایرانی‌ها بخواهند به آنچه این دولت درباره غنی‌سازی و متوقف کردن تامین مالی نیروهای نیابتی می‌گوید گوش بدهند، این پاسخ مساله است. هیچ‌کس دیگر خواهان کشتار بی‌معنی نیست. آمریکا نمی‌خواهد حزب‌الله را از بین ببرد، نمی‌خواهد حماس را از بین ببرد، نمی‌خواهد هیچ‌کس را بکشد. اگر بتواند به توافقی با ایران برسد.»

او افزود: «توجه داشته باشید که رئیس‌جمهوری ما در سال دوم دوره خود است، اما رژیم ایران چشم‌اندازی ۵۰ ساله دارد. رئیس‌جمهوری ما آنقدر هوشمند است که بفهمد کشاندن او به یک گفتگوی ظاهری برای این که فقط این کشتار بی‌معنی از طریق نیروهای نیابتی ادامه پیدا کند، نباید رخ دهد. بنابراین به نظر من، او صددرصد برای توافق آماده است. باید امیدوار باشیم ایران هم آماده باشد.»


یورونیوز فارسی



نظر شما درباره این مقاله:








بیانیه مشترک وزیران خارجه ۱۰ کشور عربی درباره سوریه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:53

بیانیه مشترک وزیران خارجه ۱۰ کشور عربی درباره سوریه




نظر شما درباره این مقاله:








آب پرتقال، فراتر از یک نوشیدنی روزمره
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:44

آب پرتقال، فراتر از یک نوشیدنی روزمره


مطالعه‌ای جدید: آب پرتقال فعالیت هزاران ژن سلول‌های ایمنی را دگرگون می‌کند

پژوهش‌های جدید نشان می‌دهند که مصرف منظم آب پرتقال اثری بسیار فراتر از یک نوشیدنی روزمره دارد و می‌تواند فعالیت هزاران ژن در سلول‌های ایمنی انسان را تغییر دهد.

این ژن‌ها در فرآیندهایی حیاتی مانند تنظیم فشار خون، کنترل التهاب و مدیریت متابولیسم قند نقش ایفا می‌کنند؛ فرآیندهایی که برای سلامت قلب و عروق در طول عمر اهمیت اساسی دارند.

در یک مطالعه کنترل‌شده، بزرگسالان به مدت ۶۰ روز روزانه ۵۰۰ میلی‌لیتر آب پرتقال پاستوریزه مصرف کردند. بررسی نمونه‌های خونی نشان داد که ژن‌های مرتبط با پاسخ التهابی (از جمله IL6، IL1B، NAMPT و NLRP3) فعالیت کمتری از خود نشان دادند.

این ژن‌ها معمولا در موقعیت‌های استرس و التهاب شدید فعال می‌شوند. علاوه بر این، ژنی که بر توانایی کلیه در نگه‌داشتن سدیم اثر می‌گذارد نیز کاهش فعالیت نشان داد.

این تغییرات می‌تواند به کاهش فشار خون کمک کند، موضوعی که پیش‌تر نیز در مطالعات مختلف درباره تأثیر آب پرتقال تأیید شده بود.

یکی از دلایل این تأثیرات، وجود «فلاونوئید هسپریدین» در پرتقال است. این ماده خاصیت آنتی‌اکسیدانی و ضدالتهابی قوی دارد و به کاهش التهاب سیستمیک، بهبود عملکرد رگ‌ها و تنظیم متابولیسم قند کمک می‌کند.

مطالعه جدید نشان می‌دهد تأثیرات هسپریدین فقط به ضدالتهاب بودن محدود نیست، بلکه مسیرهای مرتبط با فشار خون بالا، تعادل چربی خون، و کنترل قند نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نکته جالب در یافته‌ها این است که پاسخ بدن به آب پرتقال، بسته به ترکیب بدنی افراد متفاوت است. افراد دارای اضافه‌وزن تغییر بیشتری در ژن‌های مرتبط با متابولیسم چربی نشان دادند، در حالی که افراد لاغرتر تغییرات چشمگیرتری در ژن‌های مرتبط با التهاب داشتند.

این موضوع نشان‌دهنده تعامل پیچیده تغذیه با ژنتیک و فیزیولوژی فرد است.

تحلیل ۱۵ مطالعه کنترل‌شده با مجموع ۶۳۹ شرکت‌کننده نیز نشان داده که مصرف منظم آب پرتقال می‌تواند مقاومت به انسولین را کاهش دهد و کلسترول ال‌دی‌ال را پایین بیاورد.

این دو عامل از مهم‌ترین شاخص‌های خطر در بیماری‌های قلبی و دیابت نوع دو هستند. آب پرتقال همچنین در برخی افراد موجب افزایش کلسترول اچ‌دی‌ال، که به «کلسترول خوب» معروف است، شده است.

مطالعات متابولیتی نشان داده که آب پرتقال بر مسیرهای انرژی، ارتباطات سلولی، و مسیرهای التهابی اثر می‌گذارد.

علاوه بر این، افزایش باکتری‌های تولیدکنندهٔ اسیدهای چرب کوتاه‌زنجیر پس از یک ماه مصرف آب پرتقال خونی، نشان‌دهنده بهبود سلامت روده و کاهش التهاب است. این اسیدهای چرب با کاهش فشار خون و بهبود سلامت قلب مرتبط‌ هستند.

در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک نیز مصرف آب پرتقال موجب بهبود عملکرد لایه درون‌رگی شده است. این عملکرد بهتر به معنای توانایی بیشتر رگ‌ها برای گشادشدن و کنترل جریان خون است؛ عاملی که خطر حمله قلبی را کاهش می‌دهد.

در مجموع، نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهد که آب پرتقال، در صورت مصرف متعادل، می‌تواند نقش قابل توجهی در کاهش التهاب، بهبود جریان خون، کاهش فشار خون، تنظیم متابولیسم قند و چربی و در نتیجه کاهش خطر بیماری‌های قلبی–عروقی داشته باشد.

یورونیوز فارسی



نظر شما درباره این مقاله:








ترکیه اس-۴۰۰ را به تاریخ می‌سپارد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:19

ترکیه اس-۴۰۰ را به تاریخ می‌سپارد




نظر شما درباره این مقاله:








مکزیک آغازگر جام جهانی ۲۰۲۶
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 21:24

مکزیک آغازگر جام جهانی ۲۰۲۶




نظر شما درباره این مقاله:








فرمانده سنتکام به نیروهای امنیتی سوریه تبریک گفت
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 21:23

فرمانده سنتکام به نیروهای امنیتی سوریه تبریک گفت




نظر شما درباره این مقاله:








پارلمان آلمان  قانون جدید خدمت سربازی را تصویب کرد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:46

پارلمان آلمان  قانون جدید خدمت سربازی را تصویب کرد




نظر شما درباره این مقاله:








چرا اظهارنظر یک روحانی درباره فاطمه زهرا جنجال آفریده؟ ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:11

چرا اظهارنظر یک روحانی درباره فاطمه زهرا جنجال آفریده؟




نظر شما درباره این مقاله:








یک نفر بنام ولی‌فقیه برای ۸۵ میلیون نفر تصمیم می‌گیرد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:02

یک نفر بنام ولی‌فقیه برای ۸۵ میلیون نفر تصمیم می‌گیرد




نظر شما درباره این مقاله:








چرا نرخ تورم سنگاپور حدود یک درصد است؟
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 19:47

چرا نرخ تورم سنگاپور حدود یک درصد است؟


محمود سریع‌القلم

نرخ تورم کشور سنگاپور ۱.۲ درصد است. این نتیجه ساختاری است که بهترین‌ها و توانمندترین‌های بانکداری، صنعت، IT، سیاست‌گذاری عمومی، محیط زیست، سیاست خارجی، آموزش و مدیریت به وجود آورده‌اند. در این ساختار، بهترین‌ها و توانمندترین‌های سنگاپور توانسته‌اند کشوری را بنا کنند که این ویژگی‌ها را دارد: تولید ناخالص داخلی (GDP) برابر ۵۵۰ میلیارد دلار با مساحت ۷۳۵ کیلومتر مربع و شش میلیون نفر جمعیت.

بر اساس رتبه‌بندی سرمایه انسانی کشورها (Global Ranking on Human Capital Index) سنگاپور با کسب شاخص ۰.۸۸ از یک، بهترین رتبه جهانی را دارد. ۴۰ درصد تولید آن در تراشه متمرکز شده است. ۵ درصد بهترین فارغ التحصیلان دانشگاه‌های سنگاپور، مدیران این کشور می‌شوند. طبق رتبه‌بندی Transparency International، سنگاپور رتبه چهارم جهانی در شفافیت مدیریتی است. در سال ۲۰۰۲، بانک جهانی، سنگاپور را یک کشور «توسعه یافته» قلمداد کرد.

سنگاپور به صورت کمّی و با وسواس قابل تأمّلی حدود ۱.۶ میلیون نفر از بهترین‌های کشورهای در حال توسعه و توسعه‌یافته جهت مدیریت و بازار کار استخدام کرده است. به این افراد توانا، باهوش، متخصص، کارآمد و حرفه‌ای، حقوق قابل توجه می‌دهد و در بدنه تصمیم‌گیری از آن‌ها بهره می‌برد. در دهه ۱۹۶۰، درآمد سرانه سنگاپور ۳۲۰ دلار بود (تاریخ تاسیس کشور: ۱۹۶۵). امروز درآمد سرانه این کشور ۶۶۰۰۰ دلار است.

در دهه ۱۹۶۰، سنگاپور حتی به اندازه کافی، آب آشامیدنی نداشت. نه ساختار عمرانی داشت و نه منابع طبیعی دارد. در حال حاضر ۳۰۰۰ شرکت خارجی در سنگاپور تولید می‌کنند. امید به زندگی در این کشور ۸۷.۳ سال است که جزء بالاترین‌ها در جهان می‌باشد. بندر سنگاپور، پر ترددترین بندر جهانی است. دولت سنگاپور، تمام اقشار جامعه را مکلف کرده تا مرتب «مهارت‌های» خود را ارتقاء بخشند و از طریق برنامه‌ای با عنوان Skillsfuture این تشخیص را داده که توانمندی، توسعه را به ارمغان می‌آورد.

مهم‌ترین موضوع برای حکمرانان سنگاپور جهت حفظ موقعیت ممتاز کشورشان و بهبود و ارتقاء تدریجی آن، تسهیل ورود بهترین‌ها به آموزش عالی و دانشگاه‌ها است. در سنگاپور، افرادی به سطوح عالی تدریس و تحقیق دست می‌یابند که طبق ضوابط سختی، توانمندی خود را به اثبات رسانده‌اند. رقابت در این کشور مبنای رشد است. حکومت معتقد است ارتقاء سطح مهارت و دانش مردم، مهم‌ترین تصمیم اوست.

رابرت لوکاس اقتصاددان معتقد است که دانش و مهارت، نوعی اثر جانبی مثبت (positive externality) است به این معنا که جامعه، بنگاه‌ها و مجموعه حکومت بدون آنکه هزینه کند از مهارت و دانش آحاد مردم بهره می‌برد. چون سنگاپور مهارت و توانایی را در مدیریت ارج می‌نهد و از جمله کشورهایی است که در سیاست‌های اقتصادی و به خصوص بانکداری از شفاف‌ترین‌های جهانی است، مورد وثوق بهترین بنگاه‌های تولیدی و فن‌آوری است به طوری که در سال ۲۰۲۵ حدود ۵۶ میلیارد دلار FDI (سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی) جذب کرده است. ژاپن، چین، آمریکا و هلند از جمله سرمایه‌گذاران هستند.

در سال ۱۹۶۵، سنگاپور ۹۹۰۰۰ نفر بازدیدکننده (توریست) داشت. این عدد در سال ۲۰۲۴ به ۱۶.۵ میلیون نفر افزایش یافته که درآمدی معادل ۲۲.۴ میلیارد دلار برای سنگاپور به وجود آورده است. پیش‌بینی می‌شود تولید ناخالص داخلی (GDP) سنگاپور در سال ۲۰۲۶ به ۵۷۳ میلیارد دلار برسد. اعتبار پاسپورت سنگاپور در سال ۲۰۲۵، رتبه اول جهانی است.

آیا این موفقیت حکومت و مردم سنگاپور تصادفی است؟ سنگاپور چگونه در دوره زمانی به طول حدود نیم قرن، از یک جزیره عقب‌مانده به یک Hub جهانی در صنعت، فن‌آوری، تحقیقات علمی، شفافیت، محیط زیست سالم و حتی جامعه‌ای سالم، راستگو، خوش قول و قابل اتکا تبدیل شده است؟ برای پاسخ به این پرسش نیازی به متوسل شدن به ۵۰ متغیر نیست. ریشه متحول شدن سنگاپور در دو متغیر است: اول، ماهیت و پایگاه اجتماعی حکومت و دوم، ماهیت تصمیم‌گیری‌های حکومت.

پایگاه اجتماعی حکومت سنگاپور، افراد توانا، متخصص، با تحصیلات کیفی و با ظرفیت رقابتی است. هر کسی که توانمند است به مدیریت می‌رسد. وفاداری به تخصص و مهارت است و نه به افراد. حکومت می‌گوید من یک کشور ثروتمند می‌خواهم که همه به تناسب زحمتی که می‌کشند از آن بهره‌مند شوند. حکومت سنگاپور آنقدر اعتماد به نفس دارد و سیستم ایجاد کرده است که افراد توانمند خارجی را نیز در چارچوب سیستم قاعده‌مند خود به کار می‌گیرد. افراد برای کارآمدی، تولید ثروت، بهره‌وری و رقابت سطح بالاتر کار می‌کنند، نه برای مدیران بالاتر.

سنگاپور از فرد به جمع، از فرد به سیستم و از فرد به قاعده و از فرد به آیین‌نامه تکامل پیدا کرده است. داخلی و خارجی، یک سیستم را می‌بینند و نه افراد را. سیستمی که افراد فاسد، رانت‌خوار، خلاف‌کار و ناکارآمد را نمی‌پذیرد و آن‌ها را به سوی بلاروس، کره‌شمالی و ونزوئلا راهنمایی می‌کند. حکومت سنگاپور اجازه نمی‌دهد و پولی خرج نمی‌کند که افراد ناتوان در سمت‌های مدیریتی قرار گیرند، دهه‌ها سمت داشته باشند و فقط وضع موجود را حفظ کنند.

حکومت سنگاپور هر فردی را که در مسئولیتی می‌گمارد، به صورت شفاف از او خروجی (Result) می‌خواهد. پول مردم باید برای بهبود وضع خود آن مردم صرف شود. حکومت سنگاپور بنیه و ریشه و ستون فقرات خود را بر توان‌مندی افراد (Meritocracy) بنا نهاده است. این حکومت به ویژه در عرصه مدیریت اقتصادی و سیاست خارجی، توانمندترین افراد با تحصیلات از بهترین دانشگاه‌های جهان با تسلط به زبان انگلیسی و با یک هدف کانونی جهت افزایش ثروت ملی سنگاپور را به کار گمارده است.

وقتی فردی توانا نیست، تخریب می‌کند، توجیه می‌کند، منابع را هدر می‌دهد، دوستان خود را همراه می‌کند و طولانی در سمت می‌ماند. از این رو، حکومت سنگاپور، طبقه متوسط را به حکمرانان تبدیل کرده است و پایگاه حکومت را به آنان محول کرده است. طبقه متوسط به خاک تعلق دارد چون موجودیت و آینده خود را در آن خاک می‌بیند. وابستگی او به خاک نه از روی اخلاق بلکه به واسطه ساختاری است که به زندگی و کیفیت زندگی او معنا می‌بخشد. او در آن ساختار تولید می‌کند، به جامعه خدمت می‌کند، هزاران نفر را استخدام می‌کند و با مهارت و فکر مدیریت می‌کند.

متغیر دوم حکمرانی سنگاپور که انبوهی از موفقیت را به همراه آورده است، ماهیت تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی‌های این سیستم است. چه کسانی و با چه ظرفیت‌هایی و با چه تحصیلاتی و با چه تجربیاتی تصمیم می‌گیرند؟ توسعه‌یافتگی مساوی با تصمیم‌سازی‌های کیفی است. چینی‌ها برای آنکه دقیق‌تر و کارآمدتر تصمیم بگیرند با رقبای خود مشورت می‌کنند. ریشه تفکرات منتهی به تصمیم‌سازی‌های سنگاپور کدامند؟ فردی که از تحصیلات بهتر و سطح بالاتری برخوردار است، افق بهتری را تشخیص می‌دهد.

حکومت سنگاپور در دهه ۱۹۷۰ تشخیص داد که باید جذب سرمایه‌گذاری کند. از این رو، هم ساختار عمرانی کارآمدی را ایجاد کرد و هم بهترین مدیران را به کار گرفت تا سرمایه‌گذار خارجی بتواند هم احساس امنیت کند و هم سود کند و هم ثروت تولید کند. توجه به محیط زیست، سرمایه‌گذاری در آب، برق، انرژی، بنادر و از همه کلیدی‌تر آموزش و مهارت از کانونی‌ترین تصمیم‌گیری‌های حکومت سنگاپور است. سنگاپور در تصمیم‌سازی‌ها، عصاره جهان را از طریق افراد توانمند گرفته است و در فرآیندها قرار می‌دهد. هر فردی بتواند سود کند و از سرمایه بهترین استفاده را کند، عقل معاش دارد و تعداد بیشتری از مردم را استخدام می‌کند و تولید ناخالص داخلی کشور را افزایش می‌دهد.

حکومت‌هایی به مردمشان خدمت می‌کنند که ساختار بسازند و عموم مردم را در فرآیند تولید ثروت با ظرفیت‌های مختلف به کار گیرند. همه جوامع و حکومت‌های پوپولیستی، اقتصاد ناسالم، سیاستی ناسالم و جامعه‌ای مأیوس و بی‌تفاوت دارند. حتی فرانکو در دهه آخر عمر خود متوجه شد پوپولیسم جز فساد و رانت‌خواری و تملق نیست و به حمایت از خصوصی‌سازی، تخصص‌گرایی و ارتباطات گسترده اقتصادی با اروپا متوسل شد.

اصولاً در کشوری که افراد طولانی و به واسطه پوپولیسم در مصدر قدرت بمانند، منافع ملی معنایی ندارد و منافع حکمرانان مطرح است. در سنگاپور، منافع کشور و حفظ سرمایه، تشویق تولید ثروت و بهبود زندگی شهروندان مبنای حکمرانی است. آیا تورم یک درصدی تصادفی است؟ یا نتیجه به‌کارگیری فکر و مشورت و تخصص و برنامه‌ریزی با بهره‌گیری از بهترین‌های داخل و خارج است؟

یکی از ویژگی‌های بارز سنگاپور connectivity یا اتصال به جهان است. چه کسانی به جهان وصل می‌شوند، اثر می‌پذیرند و اثر می‌گذارند؟ آن‌هایی که توانمندند. آن‌هایی که درست درس نخوانده‌اند، زبان‌های خارجی نمی‌دانند، آداب اندیشیدن را نمی‌دانند و در هاله‌ای از پوپولیسم گرفتارند توان آن را ندارند در حد ده دقیقه، پیچیده‌ترین روندهای اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک جهانی را برای مخاطبان متخصص خود تبیین کنند.

سنگاپوری‌ها در کانون‌های جهانی و در کریدورهای بین‌المللی رفت و آمد دارند چون توان بحث کردن دارند، دانش دارند و به زبان انگلیسی مسلط‌اند. قدرت فکر، قدرت تبیین و قدرت تصمیم، تحصیلات درجه یک با بهترین اساتید را لازم دارد که سنگاپوری‌ها با اتصال آنلاین به بهترین دانشگاه‌های دنیا و اساتید طراز اول آن را به دست می‌آورند.

فردی که توانمند است نیازی به دروغ، حیله‌گری، رانت‌خواری و توهم ندارد چون با توانمندی خود زندگی می‌کند و نه با اتصالات خود. چنین فردی در دنیای به‌هم‌تنیده مورد تقاضا است. تورم یک درصدی نتیجه مراقبت حاکمان سنگاپور از پروسه‌های تخصصی تصمیم‌سازی است. سرنوشت یک خانواده، یک بنگاه، یک شرکت، یک موسسه و یک دولت به متغیرهای مختلفی بر می‌گردد اما متغیر کانونی، کلیدی و محوری (critical mass)، نزد پدر و مادر، مدیران و حاکمان است. آن‌ها چه ویژگی‌های فکری دارند؟ از کدام مهارت‌ها برخوردارند؟ چقدر IQ و EQ آن‌ها توانمند است؟

همه انسان‌ها به لحاظ حقوقی مساوی هستند ولی در توانمندی و استعداد مساوی نیستند و جوامعی که به لحاظ پوپولیسم و توهمات تصور می‌کنند هوش انسان‌ها مساوی است و عدالت را در ذهنیت و سخنرانی می‌دانند و نه در ساختارسازی برای بهره‌برداری به تناسب ظرفیت افراد، در نهایت به ونزوئلا تبدیل می‌شوند که آمریکا می‌تواند به راحتی حکومت آن را تهدید کند چون پایگاه اجتماعی ندارد و انبوهی از رانت‌خواران و متملقین و افراد فاسد، حکومت را احاطه کرده‌اند.

افراد توانا در سنگاپور نمی‌گذارند حکومت سنگاپور اشتباه کند چون به خاک آن کشور تعلق دارند. حکومت سنگاپور برای عامه مردم تصمیم می‌گیرد و نه برای عده‌ای خاص. چه ارتباطی میان نرخ تورم یک درصد و پاسپورت اول جهانی وجود دارد؟ چون مردم سنگاپور بر اساس نظریه تمدن‌ساز آبراهام مزلو (Abraham Maslow) از زندگی خود راضی هستند، این کشور خود به خود امنیت مدنی و امنیت ملی دارد. با آنکه جزیره است و کشورهای قدرتمندی اطراف سنگاپور هستند، ولی همه جز احترام و تقدیر نگاه دیگری به آن ندارند.

اگر در یک کشور افراد ناتوان با هم متحد شوند، آن کشور را نابود می‌کنند و اگر افراد توانمند با هم همکاری کنند و به اجماع برسند، آن کشور سنگاپور می‌شود. مبنای اجماع در جهان فعلی، تولید ثروت از طریق فن‌آوری، تولید و اتصال به اقتصاد جهانی از طریق کشورهای دارای فن‌آوری و سرمایه و دانشگاه‌های برتر است. وقتی مردم مراحل اول و دوم هرم مزلو را گذراندند، به تدریج به رشد فکری و مدنی می‌رسند و جامعه‌ای توسعه یافته از حیث مشارکت را نیز رقم می‌زنند.


منبع: تلگرام محمود سریع‌القلم
https://t.me/sariolghalam



نظر شما درباره این مقاله:








نزدیک به نیمی از اروپایی‌ها ترامپ
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 19:14

نزدیک به نیمی از اروپایی‌ها ترامپ




نظر شما درباره این مقاله:








جزئیات توطئه نزدیکان اسد برای بی‌ثبات‌کردن سوریه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 19:07

جزئیات توطئه نزدیکان اسد برای بی‌ثبات‌کردن سوریه


خبرگزاری رویترز / العربیه فارسی

بر اساس مصاحبه با ۴۸ نفر که مستقیماً از این طرح مطلع بودند و بررسی سوابق مالی، اسناد عملیاتی و پیام‌های صوتی و متنی رد و بدل شده، یک تحقیق گسترده نشان داد دو تن از نزدیک‌ترین معتمدان بشار اسد، رئیس جمهوری مخلوع و فراری سوریه، پس از سرنگون شدن رژیم سابق اسد و فرار آنها از این کشور، میلیون‌ها دلار را برای سازماندهی د‌هها هزار جنگجوی بالقوه هزینه می‌کردند، به این امید که دو آشوب علیه دولت جدید شعله‌ور کنند و بخشی از نفوذ از دست رفته خود را بازیابند.

«نزدیک‌ترین چهره‌ها به اسد»

خبرگزاری «رویترز»، به نقل از این منابع، گزارش داد که دو فرد از نزدیک‌ترین چهره‌ها به اسد، از جمله سرتیپ کمال حسن، رئیس دستگاه اطلاعات نظامی رژیم سابق و رامی مخلوف، میلیاردر و پسرخاله بشار اسد، در تلاش‌اند در ساحل سوریه و لبنان گروه‌های شبه‌نظامی از افرادی که به فرقه علوی تعلق دارند و خانواده اسد به آن وابسته است، تشکیل دهند.

در ادامه این گزارش آمده است که این دو نفر و چندین گروه دیگر که برای کسب نفوذ با هم رقابت می‌کنند، بیش از ۵۰ هزار شبه‌نظامی با امید به جلب وفاداری آنها، را تأمین مالی می‌کنند.

چهار فرد آگاه نیز گفته‌اند ماهر اسد، برادر بشار اسد که در مسکو زندگی می‌کند و همچنان بر هزاران سرباز سابق نفوذ دارد، تاکنون هیچ پولی پرداخت نکرده و هیچ دستوری صادر نکرده است.

در همین حال، کمال حسن و رامی مخلوف به طور فعال برای کنترل شبکه‌ای از ۱۴ مرکز فرماندهی زیرزمینی که در اواخر حکومت اسد در سواحل سوریه ساخته شده است، به همراه انبارهای سلاح، رقابت می‌کنند.

طبق گزارش‌ها، حسن که در زمان بشار اسد ریاست سازمان اطلاعات نظامی را بر عهده داشت، به‌طور بی‌وقفه در حال انجام گفت‌وگو‌های تلفنی و ارسال پیام‌های صوتی به فرماندهان و مشاوران است و ناامیدی خود را از دست دادن نفوذ ابراز می‌کند و چشم‌اندازهای بلندپروازانه‌ای را برای نحوه اداره سواحل سوریه، محل سکونت اغلب علوی‌ها و پایگاه قدرت رژیم سابق اسد، ترسیم می‌کند.

بنابر گزارش رویترز، این دو مرد نزدیک به رژیم اسد از تبعیدگاه خود در مسکو، تصویری از سوریه‌ای تقسیم‌شده را ترسیم می‌کنند که هر کدام به دنبال کنترل مناطق با اکثریت علوی است و میلیون‌ها دلار برای ایجاد نیروهای وفادار هزینه می‌کنند.

بر اساس اسناد داخلی گروه‌های آنها، حسن کنترل ۱۲ هزار شبه‌نظامی را در دست دارد، در حالی که مخلوف مدعی است دست‌کم ۵۴ هزار شبه‌نظامی تحت فرمان او هستند.

فرماندهان میدانی نیز اعلام کرده‌اند که شبه‌نظامیان دستمزدهای ناچیزی دریافت می‌کنند و پول‌هایی نیز از هر دو طرف به آنها داده می‌شود.

«گروه شبه‌نظامی»

اسنادی مربوط به ژانویه ۲۰۲۵ که توسط خبرگزاری «رویترز» بررسی شده‌اند، نشان می‌دهد که نیروهای وفادار به رژیم سرنگون شده اسد طرح‌های اولیه‌ای را برای ایجاد یک نیروی شبه‌نظامی متشکل از ۵۷۸۰ شبه‌نظامی و تجهیز آنها از طریق مراکز فرماندهی مخفی تهیه کرده‌اند.

این مراکز اساساً انبارهای بزرگ مجهز به سلاح، انرژی خورشیدی، دسترسی به اینترنت، دستگاه‌های GPS و تجهیزات ارتباط بی‌سیم هستند.

با این حال، هیچ یک از این طرح‌ها اجرا نشد. دو منبع و عکس‌ها نشان دادند که مراکز فرماندهی، که در امتداد ۱۸۰ کیلومتری ساحل سوریه از شمال تا جنوب پراکنده شده‌اند، همچنان وجود دارند اما عمدتاً غیرقابل استفاده مانده‌اند.

همچنین در تصویری، اتاقی دیده می‌شد که در آن ۵ صندوق روی هم چیده شده بود؛ سه صندوق باز بودند و داخل آن‌ها مجموعه‌ای از تفنگ‌های AK ۴۷ (کلاشینکف)، مهمات و مواد منفجره قرار داشت.

این اتاق همچنین شامل سه دستگاه رایانه، دو تبلت، مجموعه‌ای از بی‌سیم‌ها و یک پاوربانک بود. در میانه اتاق نیز یک میز چوبی قرار داشت که نقشه بزرگی روی آن پهن شده بود.

یکی از دو منبع، که یک افسر ناظر بر وضعیت این اتاق‌هاست، گفت این مراکز برای حسن و مخلوف «مثل جزیره گنج است و همه‌شان مثل قایق‌هایی هستند که تلاش می‌کنند به آن برسند.»

«اعتراف به جعل وقایع ساحلی»

مقامات ارشد نظامی و چهره‌های برجسته دولتی از دوران اسد در دسامبر ۲۰۲۴ به خارج از کشور گریختند، اما فرماندهان میان‌رده در سوریه باقی ماندند و اکثر آنها به دنبال پناهگاه در مناطق ساحلی بودند.

به گفته یک فرمانده بازنشسته که در این عملیات شرکت داشت، این افسران شروع به جذب نیرو کردند. این فرمانده گفت: «ارتش و نظامی‌سازی زمینه مساعدی بود. هزاران جوان از جامعه علوی به ارتشی که ناگهان در جریان فروپاشی رژیم منحل شد، فراخوانده شدند و ناگهان خود را در وضعیتی دیدند که هیچ چیز نداشتند.»

بر اساس گفته افسر فرمانده کمین که با درجه سرتیپی آن را هدایت می‌کرد و از آن زمان به لبنان رفته است، در ششم مارس یک «آشوب ناموفق» رخ داد. در این روز، یک واحد مستقل کمین در حومه اللاذقیه برپا کرد تا به نیروهای امنیتی دولت جدید حمله کند، و این کمین به کشته شدن ۱۲ نفر و اسارت بیش از ۱۵۰ نفر انجامید.

دولت جدید سوریه اعلام کرد که صدها نفر از نیروهای امنیتی آن در درگیری‌های پس از آن کشته شده‌اند.

«ماهر اسد»

این گزارش همچنین ماهر اسد، برادر کوچکتر بشار، را به عنوان یکی از بازیگران اصلی در تلاش‌ها برای تحریک ناآرامی‌ها علیه دولت سوریه معرفی کرد. ماهر یک امپراتوری تجارت گسترده مواد مخدر را کنترل می‌کرد و فرماندهی قدرتمندترین واحد ارتش سوریه، لشکر چهارم زرهی، را بر عهده داشت.

تحقیقات انجام شده توسط موسسه «نیو لاینز» در ایالات متحده نشان داد که تحت فرماندهی او، این گروه نفوذ و استقلال مالی پیدا کرد که آن را تقریباً به یک دولت در درون یک دولت تبدیل کرد، تا جایی که ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا تحریم‌هایی را علیه آن اعمال کردند.

یکی از فرماندهان ارشد این گروه که اکنون به لبنان فراری است، گفت که امپراتوری مالی ماهر اسد به استثنای تجارت مواد مخدر کپتاگون، تا حد زیادی همچنان فعال است.

همچنین گمان می‌رود که یک تاجر نزدیک به ماهر، پول‌هایی را در شرکت‌های صوری در داخل و خارج از سوریه پنهان کرده باشد.

«رامی مخلوف»

رامی مخلوف پس از فرار در شب ۸ دسامبر ۲۰۲۴، با آمبولانس به لبنان، در حالی که رژیم در حال فروپاشی بود، در ۹ مارس خود را «پسر ساحل، حامی مظلومان» نامید.

چهار عضو خانواده و یک مقام گمرکی آشنا با وقایع گفتند که ایهاب، برادر مخلوف، آن شب سعی کرد با خودروی مازراتی لوکس خود فرار کند، اما در نزدیکی مرز به ضرب گلوله کشته شد و میلیون‌ها دلار پول نقد از او به سرقت رفت.

نه نفر از دستیاران و بستگان او گفتند که مخلوف در حال حاضر در یک طبقه خصوصی از یک هتل لوکس در مسکو تحت تدابیر شدید امنیتی زندگی می‌کند.

در اظهارات یک مدیر مالی، به همراه رسیدها و سوابق حقوق و دستمزد بررسی شده توسط خبرگزاری «رویترز»، فاش شده است که مخلوف از طریق مدیران تجاری مورد اعتماد خود در لبنان و روسیه به افسران علوی پول حواله می‌کند تا حقوق‌ها را پرداخت کرده و تجهیزات خریداری کنند.


رامی مخلوف (چپ) خود را به عنوان یک چهره مسیحایی به تصویر می‌کشد. کمال حسن (راست) معتقد است که علویان باید برای دفاع از خود سلاح به دست گیرند / عکس‌ها: رویترز، استرینگر و فیسبوک

از دیگر سو، یکی از مدیران مالی مخلوف مدعی شد که او حداقل شش میلیون دلار برای دستمزدها هزینه کرده است. همچنین، فیش‌های حقوق و رسیدهای دریافت دستمزد که توسط دستیاران مالی او در لبنان تهیه شده، نشان می‌دهد که مخلوف در ماه مه ۹۷۶,۷۰۵ دلار هزینه کرده و گروهی متشکل از پنج هزار شبه‌نظامی در ماه اوت ۱۵۰,۰۰۰ دلار دریافت کرده‌اند.

افزون بر این، بر اساس نقشه‌هایی که رویترز به آن‌ها دست یافته، تیم مخلوف تلاش کرده است تا سلاح تأمین کند. آن‌ها مکان‌های احتمالی دهها مخفیگاه از دوران اسد را شناسایی کردند که محتوی بر چند هزار قطعه سلاح می‌شود. این مخازن از آنچه در اتاق‌های فرماندهی مخفی وجود داشت، متفاوتند.

آن‌ها همچنین با قاچاقچیان در سوریه برای به دست آوردن سلاح‌های جدید مذاکره کردند، در عین حال اما افراد آگاه از این معاملات گفته‌اند که مشخص نیست آیا سلاح‌های جدید واقعاً خریداری و تحویل شده‌اند یا خیر.

پنج فرمانده نظامی اعلام کردند که مجموعاً حدود ۱۲ هزار نفر را در مراحل مختلف آماده‌باش فرماندهی می‌کنند. یکی از آن‌ها به رویترز گفت که هنوز زمان حرکت فرا نرسیده است.

از سوی دیگر، بر اساس گزارشی از سازمان ملل که در سال ۲۰۲۴ منتشر شد، حسن سیستم بازداشت نظامی در دوره اسد را اداره می‌کرد که به دریافت گسترده پول از خانواده‌های زندانیان شهرت یافته بود.

یک تحقیق رویترز در سال جاری به این نتیجه رسید که حسن پیشنهاد کرده بود گور ‌جمعی حاوی هزاران جسد به صحرای الضمیر خارج دمشق منتقل شود تا میزان فجایعی که توسط رژیم اسد مرتکب شده بودند، پنهان شود.

با فروپاشی ارتش و سرنگونی رژیم اسد، کمال حسن ابتدا متواری و سپس در دسامبر ۲۰۲۴ برای تقریبا دو هفته به سفارت روسیه در دمشق پناه برد.

دو نفر از نزدیکان او گفته‌اند که حسن از آنچه رفتار نامناسب میزبانانش می‌دانست، خشمگین شد؛ آن‌ها تنها یک اتاق به او دادند که در آن فقط یک صندلی چوبی برای نشستن وجود داشت.

در بهار گذشته، حسن در پیامی صوتی از طریق پلتفرم «واتساپ» به نزدیکانش گفت: «کمال حسن که چند روز روی صندلی چوبی می‌نشیند، من نیستم!»

یک افسر که در تابستان با او ملاقات کرده بود، اذعان کرد که حسن در نهایت به یک ویلا سه‌طبقه در حومه مسکو انتقال داده شد. بر اساس گفته دو نفر آگاه از تحرکات حسن، او از آن زمان تنها یک بار با ماهر اسد دیدار کرده و روابط نزدیکی با روس‌ها حفظ می‌کند.

در همین حال، هماهنگ‌کننده عملیات حسن در لبنان ادعا کرده است که رئیس سابق اطلاعات نظامی از مارس تاکنون ۱.۵ میلیون دلار برای ۱۲ هزار شبه‌نظامی در سوریه و لبنان هزینه کرده است.

همچنین در میانه سال، اعلام شد که یک سازمان خیریه با نام «سازمان توسعه سوریه غربی» تاسیس شده است، که در یکی از نخستین پست‌های آن در پلتفرم «فیسبوک» گفته شد تأمین مالی آن «توسط شهروند سوری، به نام سرتیپ کمال حسن» انجام می‌شود.

سه افسر مرتبط با حسن و یک مدیر لبنانی در این سازمان، این اقدام را پوششی بشر‌دوستانه توصیف کردند تا حسن بتواند نفوذ خود را در میان علوی‌ها تقویت کند.

بر اساس اعلام نخستین فعالیت آن در ماه اوت، این سازمان خیریه ۸۰ هزار دلار برای اسکان ۴۰ خانواده علوی سوری پرداخت کرد. همچنین، بر اساس یک سند حقوقی که رویترز به آن دست یافته است، حسن در همان ماه ۲۰۰ هزار دلار نقدی به ۸۰ افسر در لبنان ارسال کرد.

«حملات سایبری علیه دولت جدید»

به گفته دستیار حسن در مسکو و یکی از هکرها، یک مهندس کامپیوتر، کمال حسن همچنین در طول تابستان حدود ۳۰ هکر را استخدام کرد که بسیاری از آنها اعضای سابق اطلاعات نظامی بودند. دستور آنها انجام حملات سایبری علیه دولت جدید و نصب جاسوس‌افزار در سیستم‌های کامپیوتری آن بود.

تا ماه سپتامبر، مجموعه داده‌های دولت سوریه که به گفته این مهندس توسط تیمش به سرقت رفته بود، با قیمتی بین ۱۵۰ تا ۵۰۰ دلار در «دارک وب» فروخته می‌شد.

خبرگزاری «رویترز» چندین مجموعه داده شناسایی شده از جمله پایگاه‌های داده کارمندان وزارتخانه‌های ارتباطات و بهداشت توسط این مهندس را به صورت آنلاین پیدا کرد.

از دیگر سو، دولت دمشق به‌طور محوری بر خالد الاحمد، دوست کودکی احمد الشرع، رئیس جمهوری سوریه برای مقابله با این توطئه تکیه کرد. الاحمد، که علوی است، روزی جزو حلقه نزدیک به اسد بود.

او به عنوان یک دیپلمات سایه خدمت می‌کرد و یکی از بنیانگذاران نیروهای دفاع ملی، بزرگترین نیروی شبه‌نظامی متحد اسد، بود. اما به گفته دو دستیار، اسد با او همان رفتاری را داشت که با پسرعمویش داشت، او را از امتیازات محروم کرد و دستور خدمت اجباری او را داد.

به گفته سه نفر که با هر دو نفر کار می‌کردند، الاحمد به قبرس گریخت، پس از آن در سال ۲۰۲۱ به ادلب در شمال غربی سوریه سفر کرد تا با دوست قدیمی‌ خود الشرع ملاقات کند. آنها افزودند که در مورد طرح الشرع برای سرنگونی اسد که در واقع در دسامبر ۲۰۲۴ اجرا شد، بحث کردند.

رویترز پیام‌های صوتی الاحمد را از طریق واتساپ در اواخر سال ۲۰۲۴ بررسی کرد که در آنها به مقامات ارشد نظامی گفته بود که چسبیدن به دیکتاتور در حال سقوط بیهوده است و به آنها اگر او را رها و از خونریزی جلوگیری کنند، قول عفو داده بود.

امروزه، الاحمد برجسته‌ترین چهره علوی در سوریه محسوب می‌شود و به گفته دمشق، او با جدیت برای ترویج صلح مدنی تلاش می‌کند، که این امر ناشی از نگرانی برای جامعه علوی و در راستای ادغام آن در دولت جدید صورت می‌گیرد.

نقش الاحمد همچنین در تقویت اعتماد بین جامعه علوی و دولت جدید بسیار مهم تلقی می‌شود.

شایان ذکر است که در اواخر اکتبر ۲۰۲۵، وزارت کشور سوریه از دستگیری یک هسته در منطقه ساحل این کشور خبر داد که ادعا می‌شد توسط رامی مخلوف تأمین مالی شده و قصد داشت روزنامه‌نگاران و فعالان را ترور کند.



نظر شما درباره این مقاله:








نحوه تحریم صادرات نفت روسیه تغییر می‌یابد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:56

نحوه تحریم صادرات نفت روسیه تغییر می‌یابد


ژولیا پِین، جاناتان سال و ماریا چِنگ / خبرگزاری رویترز / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

بنا بر گفتهٔ شش منبع آگاه، کشورهای عضو گروه هفت و اتحادیه اروپا در حال مذاکره‌اند تا به جای سقف قیمت برای صادرات نفت روسیه، یک ممنوعیت کامل خدمات دریایی اعمال کنند؛ اقدامی که هدف از آن کاهش درآمد نفتی روسیه است که به تأمین مالی جنگ علیه اوکراین کمک می‌کند.

روسیه بیش از یک‌سوم نفت خود را با استفاده از نفتکش‌ها و خدمات دریایی غربی ــ عمدتاً به مقصد هند و چین ــ صادر می‌کند. اجرای ممنوعیت خدمات دریایی به این تجارت پایان می‌دهد؛ تجارتی که بیشتر از طریق ناوگان کشورهای دریایی عضو اتحادیه اروپا از جمله یونان، قبرس و مالت انجام می‌شود.

دو‌سوم دیگر از نفت صادراتی روسیه از طریق ناوگانی متشکل از صدها نفتکش موسوم به «ناوگان تاریک یا سایه» صادر می‌شود که خارج از نظارت و استانداردهای دریایی غرب فعالیت می‌کنند. اگر گروه هفت و اتحادیه اروپا ممنوعیت خدمات دریایی را اعمال کنند، روسیه ناچار خواهد بود این ناوگان را گسترش دهد.

احتمال گنجاندن ممنوعیت در بسته تحریمی بعدی

سه منبع از میان شش منبع یادشده به رویترز گفته‌اند که این ممنوعیت ممکن است بخشی از بسته بعدی تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه روسیه باشد که قرار است اوایل سال ۲۰۲۶ ارائه شود. به گفته دو منبع، اتحادیه اروپا تمایل دارد این ممنوعیت را هم‌زمان با یک توافق گسترده‌تر در سطح گروه هفت تصویب کند و سپس آن را در قالب بسته تحریمی پیشنهاد دهد.

منابع مذکور به دلیل حساسیت موضوع نخواستند نامشان فاش شود.

به گفته منابع، مقامات بریتانیا و آمریکا در نشست‌های فنی گروه هفت در حال پیشبرد این ایده‌اند. چهار منبع گفته‌اند که تصمیم نهایی ایالات متحده به نحوهٔ اعمال فشار از سوی دولت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، بستگی دارد؛ دولتی که هم‌اکنون میانجی مذاکرات صلح میان اوکراین و روسیه است.

اگرچه گروه هفت و اتحادیه اروپا از سال ۲۰۲۲ تقریباً واردات نفت از روسیه را متوقف کرده‌اند، اقدام جدید نزدیک‌ترین گام آن‌ها به یک ممنوعیت کامل در زمینهٔ تجارت با نفت خام و فرآورده‌های نفتی روسیه محسوب می‌شود؛ نه تنها در سطح واردات بلکه در حمل‌ونقل و خدمات دریایی نیز.

وزارت خارجهٔ آمریکا، کاخ سفید، وزارت کشتیرانی قبرس، کمیسیون اروپا، وزارت خارجهٔ بریتانیا و وزارت خارجهٔ کانادا به درخواست‌های رویترز برای اظهارنظر پاسخ ندادند. مقام‌های دولت یونان نیز در دسترس نبودند.

پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، گروه هفت برای محدود کردن درآمد کرملین در عین حفظ جریان خرید نفت روسیه از سوی کشورهای ثالث با استفاده از خدمات غربی، سقف قیمتی وضع کرد؛ به شرط آن‌که خریداران نفت روسیه را با قیمتی پایین‌تر از این سقف بخرند.

دور زدن سقف قیمت 

برای دور زدن این محدودیت، روسیه بخش عمده‌ای از صادرات نفت خود را به آسیا و از طریق نفتکش‌های خود منتقل کرد؛ نفتکش‌هایی که بسیاری از آن‌ها اکنون از سوی غرب تحریم شده‌اند. این کشتی‌ها قدیمی‌اند، مالکیت آن‌ها شفاف نیست و بدون بیمهٔ غربی فعالیت می‌کنند.

دولت پیشین جو بایدن استدلال می‌کرد که اگر روسیه مجبور شود هزینهٔ بیشتری صرف ناوگان نفتکش‌های خود کند، منابع کمتری برای ادامهٔ جنگ در اوکراین خواهد داشت.

با این حال، دولت ترامپ نسبت به سقف قیمت رویکردی تردیدآمیز دارد و در سپتامبر ۲۰۲۵ از حمایت از تصمیم بریتانیا، اتحادیه اروپا و کانادا برای کاهش سقف قیمت نفت خام از ۶۰ دلار به ۴۷٫۶ دلار در هر بشکه خودداری کرد.

بر اساس تحلیل «مرکز پژوهش در زمینه انرژی و هوای پاک» مستقر در فنلاند، در اکتبر ۲۰۲۵ حدود ۴۴ درصد از صادرات نفت روسیه توسط نفتکش‌های تحریم‌شدهٔ ناوگان سایه انجام شده است.

حدود ۱۸ درصد از نفت صادراتی نیز توسط نفتکش‌های ناوگان سایهٔ غیرتحریم‌شده و ۳۸ درصد باقی‌مانده توسط نفتکش‌های دارای ارتباط با کشورهای گروه هفت، اتحادیه اروپا و استرالیا حمل شده است.

به گزارش مؤسسه تخصصی «لوییدز لیست اینتلیجنس»، مجموع ناوگان فعال در حمل نفت تحریم‌شده از روسیه، ایران و ونزوئلا به ۱۴۲۳ نفتکش می‌رسد که از این میان ۹۲۱ فروند تحت تحریم‌های ایالات متحده، بریتانیا یا اتحادیه اروپا قرار دارند.



نظر شما درباره این مقاله:








ترکیه می‌خواهد از شر اس-۴۰۰ خلاص شود
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:39

ترکیه می‌خواهد از شر اس-۴۰۰ خلاص شود


پل والاس و بریل آکمان / بلومبرگ / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

ترکیه به حذف سامانه دفاع موشکی روسی اس-۴۰۰ که سال‌هاست منشأ تنش با دیگر اعضای ناتو بوده و مانع خرید جنگنده‌های رادارگریز اف-۳۵ آمریکا شده بود، نزدیک‌تر شده است؛ این را یکی از نزدیک‌ترین متحدان دونالد ترامپ اعلام کرد.

تام باراک، سفیر ایالات متحده در ترکیه، روز جمعه در کنفرانسی در ابوظبی گفت: «ترکیه در حال حاضر از سامانه اس-۴۰۰ استفاده نمی‌کند، اما همچنان موشک‌ها، رادارها و سایر تجهیزات آن را در اختیار دارد. اعتقاد من این است که این موضوع در چهار تا شش ماه آینده حل خواهد شد.»

وی در پاسخ به این سؤال که آیا ترکیه به خلاص شدن از اس-۴۰۰ نزدیک‌تر شده است، صریحاً گفت: «بله.»

دونالد ترامپ و رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه، در ماه سپتامبر در کاخ سفید درباره سامانه اس-۴۰۰ گفت‌وگو کردند. خرید این سامانه دفاع هوایی توسط ترکیه نزدیک به یک دهه پیش، باعث اخراج این کشور از برنامه توسعه اف-۳۵ و اعمال تحریم‌های موسوم به «کاتسا» (CAATSA) علیه برخی شرکت‌های دفاعی ترکیه شد. این تحریم‌ها عملاً امکان خرید بسیاری از تجهیزات حساس نظامی آمریکا را از ترکیه سلب کرده است.

ناتو بارها هشدار داده که اگر ترکیه – که پس از آمریکا بزرگ‌ترین ارتش این پیمان را دارد – همزمان از اس-۴۰۰ و جنگنده‌هایی مانند اف-۳۵ استفاده کند، روسیه می‌تواند به اطلاعات حیاتی و حساس دست یابد.

ترامپ در دیدار کاخ سفید اشاره کرد که ممکن است به ترکیه اجازه خرید این جنگنده‌های رادارگریز – که به‌عنوان پیشرفته‌ترین جنگنده جهان شناخته می‌شوند و به دلیل توانایی هماهنگی حملات با سایر هواپیماها و پهپادها به «کواتر بک آسمان» مشهورند – را بدهد. گران‌ترین نسخه هر فروند اف-۳۵ بیش از ۱۰۰ میلیون دلار قیمت دارد.

با این حال، ترامپ گفت که اردوغان «قصد دارد کاری برای ما انجام دهد». او جزئیات بیشتری نگفت، اما اشاره کرد که آنکارا باید واردات نفت و گاز از روسیه را کاهش دهد. سفیر باراک تأیید کرد که این کاهش هم‌اکنون در حال انجام است.

باراک همچنین از رابطه بسیار صمیمانه بین دو رهبر سخن گفت که از زمان بازگشت ترامپ به قدرت در ژانویه، روابط دو کشور را به‌طور چشمگیری بهبود بخشیده است.

وی افزود که واشنگتن می‌خواهد ترکیه در نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده‌ای که در طرح صلح ترامپ برای غزه پیش‌بینی شده، مشارکت داشته باشد. به گفته باراک، ترکیه به دلیل روابطش با حماس می‌تواند تضمین کند که این گروه سلاح‌های خود را زمین بگذارد و دیگر تهدیدی برای اسرائیل نباشد.

با این حال، این تاجر-دیپلمات سابق نسبت به موافقت بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، تردید جدی دارد؛ به‌ویژه با توجه به شکاف عمیق بین اسرائیل و ترکیه از زمان آغاز جنگ غزه در سال ۲۰۲۳.

باراک که بنیان‌گذار صندوق سرمایه‌گذاری خصوصی کولونی کپیتال در لس‌آنجلس است، گفت: «اگر شخصاً به نتانیاهو مشاوره می‌دادم، می‌گفتم این یکی از هوشمندانه‌ترین کارهایی است که می‌تواند انجام دهد. آیا فکر می‌کنم اتفاق بیفتد؟ نه. مسئله اعتماد است و فکر نمی‌کنم این اعتماد وجود داشته باشد.»

نگرانی‌ها درباره لبنان

سفیر آمریکا که در رویداد مؤسسه میلکن در ابوظبی با بلومبرگ گفت‌وگو می‌کرد، بار دیگر نگرانی خود را از احتمال گسترش عملیات نظامی اسرائیل در لبنان علیه حزب‌الله – که مانند حماس از سوی ایران حمایت می‌شود – تکرار کرد.

وی توانایی ارتش لبنان برای خلع سلاح حزب‌الله را بر اساس توافق آتش‌بسی که تقریباً یک سال پیش مناقشه این گروه با اسرائیل را پایان داد، زیر سؤال برد. تنش‌ها در هفته‌های اخیر بالا گرفته و اسرائیل با ادعای اینکه حزب‌الله دوباره در حال تسلیح شدن است، حملات خود به لبنان را شدت بخشیده است.

باراک معتقد است که اسرائیل با تلاش برای نابودی نظامی حزب‌الله به اهدافش نمی‌رسد. او گفت: «نظر شخصی من این است: یک تروریست را بکشی، ده تا دیگر به وجود می‌آیند. این نمی‌تواند جواب باشد. باید راه, پاسخ دیگری وجود داشته باشد.»

وی از رهبران لبنان خواست علی‌رغم عدم به‌رسمیت شناختن رسمی یکدیگر، مستقیماً با اسرائیل وارد مذاکره شوند: «زمان آن رسیده که به تل‌آویو و اورشلیم بروند، بنشینند و گفت‌وگو کنند. زمان پایان دادن به این وضعیت فرا رسیده است.»

باراک که همچنین فرستاده ویژه آمریکا در سوریه است، ابراز امیدواری کرد که کنگره قانون «سزار» (مجموعه جامع و طولانی‌مدت تحریم‌ها علیه سوریه) را لغو کند. ترامپ معتقد است لغو این تحریم‌ها برای سرمایه‌گذاری شرکت‌های آمریکایی و کشورهای حوزه خلیج فارس مانند قطر و عربستان سعودی در بازسازی سوریه تحت ریاست جمهوری جدید احمد شرع ضروری است.



نظر شما درباره این مقاله:








سرخابی‌ها به تساوی رضایت دادند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:36

سرخابی‌ها به تساوی رضایت دادند




نظر شما درباره این مقاله:








درخواست کمک برای دسترسی به اینترنت آزاد در ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:24

درخواست کمک برای دسترسی به اینترنت آزاد در ایران


یورونیوز فارسی

رئیس و دو نایب رئیس «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» در نامه‌ای رسمی به شرکت‌های بزرگ فناوری از جمله گوگل، متا (شرکت مادر اینستاگرام، واتس‌آپ، و فیسبوک)، یوتیوب، آمازون‌ وب‌سرویسز (AWS) و سیگنال خواستار «اتخاذ اقدامات مشخصی برای حفظ دسترسی شهروندان داخل ایران» به اینترنت آزاد شدند.

این نامه که نسخه‌ای از آن نیز برای یورونیوز ارسال شده است، در ادامه سلسله گزارش‌هایی تهیه شده که از شدت‌گیری سرکوب‌های دیجیتالی در ایران؛ از جمله استفاده فزاینده از نظارت‌های مبتنی بر هوش مصنوعی، قطع‌های مکرر اینترنت و افشای سیستم موسوم به «سیم‌کارت‌های سفید» که دسترسی بدون فیلتر به اینترنت را فقط برای وابستگان حکومتی فراهم می‌کند، حکایت دارد.

در چنین فضایی، «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» از شرکت‌های بزرگ فناوری درخواست کرده است پشتیبانی خود از ابزارهای دور زدن سانسور را گسترش دهند، امنیت ارتباطات را تقویت کنند و قابلیت‌هایی درون برنامه‌های خود ایجاد کنند که به کاربران برای عبور از محدودیت‌های اینترنتی کمک کند.

دکتر هانا نویمان، رئیس «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» ٖ و از اعضای «حزب سبز» اروپا در بیانیه‌ای در همین رابطه اعلام کرد: «اینترنت آزاد برای مردم ایران همچون سایر مردم جهان، تنها سد باقی‌مانده در برابر تبلیغات حکومتی، انزوا و ترس به شمار می‌آید. شرکت‌های فناوری نگهبان این آزادی هستند و اکنون زمان آن رسیده که مسئولیت خود را جدی بگیرند. رسالت آن‌ها باید پاسداری از صداها باشد نه اینکه اجازه دهند این صداها خاموش شود. آن‌ها توان انجام اقداماتی فراتر از وضعیت کنونی را دارند و ما منتظر آغاز یک گفت‌وگوی جدی و سازنده هستیم و ما مشتاق یک گفت‌وگوی جدی و سازنده درباره چگونگی آزاد کردن این ظرفیت هستیم.»

بارت گروت‌هاوس، نایب‌رئیس این هیأت و از اعضای حزب اروپایی «تجدید اروپا / Renew Europe»، نیز گفت: «میلیون‌ها ایرانی زیر فشار فزاینده سرکوب دیجیتال زندگی می‌کنند؛ این سرکوب به یکی از ابزارهای کلیدی مدل اقتدارگرایانه ایران تبدیل شده است. با حمایت از ابزارهای دور زدن فیلترینگ می‌توانیم ارتباطات امن را تقویت کرده و دسترسی ایرانیان به اینترنت آزاد را ممکن کنیم. شرکت‌های بزرگ فناوری می‌توانند و باید نقش تعیین‌کننده‌ای در آگاه نگه‌داشتن، متصل نگه‌داشتن و محافظت از مردم داخل کشور ایفا کنند.»

قطبی‌سازی دیجیتال

در این نامه خطاب به شرکت‌های فناوری آمده است که افشای پدیده موسوم به «سیم‌کارت‌های سفید» در ایران نشان‌دهنده ایجاد یک ساختار تبعیض‌آمیز دو‌لایه دیجیتال از سوی حکومت ایران است؛ ساختاری که «اقلیتی محدود، از دسترسی نامحدود به اینترنت بهره‌مند می‌شوند، در حالی که اکثریت مردم با سانسور مواجه‌اند» و همین امر امکان «سرکوب هدفمند» و «تضعیف ظرفیت مقاومت جمعی» را فراهم می‌کند.

نمایندگان پارلمان اروپا با اشاره به کاهش تعهد برخی شرکت‌های فناوری به پروژه‌های آزادی اینترنت، هشدار داده‌اند که کاهش بودجه پروژه‌های متن‌باز مانند Jigsaw که از مدافعان حقوق بشر حمایت می‌کند، «می‌تواند ابزارهای حیاتی برای دسترسی ایمن و مطمئن میلیون‌ها نفر در کشور‌های سرکوبگر را در معرض خطر قرار دهد.»

در بخش دیگری از این نامه، نمایندگان پارلمان اروپا مجموعه‌ای از درخواست‌های مشخص را از شرکت‌های فناوری مطرح کرده‌اند. آنان تأکید کرده‌اند که این شرکت‌ها باید بودجه پروژه‌های آزادی اینترنت و طرح‌های متن‌باز مرتبط با وی‌پی‌ان، ابزارهای دور زدن فیلترینگ و پیام‌رسانی امن را تأمین و حفظ کنند؛ چرا که این پروژه‌ها ستون اصلی دسترسی ایمن میلیون‌ها کاربر در کشورهای سرکوبگر محسوب می‌شوند.

این نمایندگان همچنین از آمازون وب‌سرویسز (AWS) خواسته‌اند فضای سرور رایگان یا تخفیفی در اختیار ارائه‌دهندگان VPN با رویکرد حقوق‌بشری قرار دهد تا بتوانند خدمات پایدارتر و ایمن‌تری به کاربران داخل ایران ارائه کنند.

در ادامه، آنان از گوگل خواسته‌اند که از پروژه‌هایی مانند Jigsaw، Outline VPN و Outline SDK حمایت مالی مستمر داشته باشد و امکان ادغام Outline VPN را در برنامه‌هایی همچون جیمیل، پلی‌استور و یوتیوب بررسی کند تا کاربران در شرایط قطع یا اختلال اینترنت بتوانند به شیوه‌ای امن و مقاوم در برابر سانسور متصل بمانند.

برای متا نیز درخواست شده است که فناوری‌های دور زدن فیلترینگ و ارتباطات رمزگذاری‌شده را در اپلیکیشن‌هایی مانند فیسبوک، اینستاگرام و تردز ادغام کند و نقش فعال‌تری در حفظ ارتباطات امن کاربران ایرانی ایفا کند.

در این نامه همچنین از تمامی شرکت‌های فناوری خواسته شده است که پروکسی‌های درون‌برنامه‌ای و قابلیت‌های دسترسی امن را در اپلیکیشن‌های خود توسعه دهند تا کاربران در شرایط فیلترینگ شدید نیز بتوانند به اطلاعات معتبر دسترسی داشته باشند.

نمایندگان پارلمان اروپا تأکید کرده‌اند که این شرکت‌ها باید «فرآیند دسترسی آسان و کاربرپسند برای اعتراض به حساب‌های مسدودشده، به‌گونه‌ای که کاربران بتوانند با ایمنی درخواست بازیابی حساب خود را ارائه دهند، حفظ کند.»

در نهایت، امضاکنندگان این نامه از شرکت‌های فناوری خواسته‌اند همکاری خود را با سازمان‌های معتبر حقوق دیجیتال تقویت کنند و سطح شفافیت در ارزیابی‌های حقوق‌بشری را افزایش دهند تا از سوءاستفاده احتمالی، تهدید کاربران آسیب‌پذیر و دخالت دولت‌های سرکوبگر جلوگیری شود.

در این نامه همچنین تأکید شده است که این اقدامات تنها جنبه انسان‌دوستانه ندارند، بلکه در راستای منافع خود پلتفرم‌ها نیز هستند؛ زیرا دسترسی ایمن به اطلاعات معتبر، اکوسیستم اطلاعاتی آن‌ها را در برابر «دستکاری، اطلاعات نادرست و دخالت دولتی» مقاوم‌تر می‌کند.

این هیات اروپایی در پایان از شرکت‌های فناوری دعوت کرده‌اند که برای گفت‌وگویی محرمانه با تیم‌های سیاست‌گذاری و فنی خود دربارۀ اجرای عملی این پیشنهادها و بررسی محدودیت‌های قانونی و فرصت‌های همکاری اعلام آمادگی کنند.

کنگره آمریکا لایحه‌ای را برای ترویج دسترسی بدون سانسور به اینترنت در ایران ارائه کرد

چندین نماینده کنگره آمریکا نیز روز پنج‌شنبه از ارائه طرح تازه‌ای خبر دادند که هدف آن بررسی و ارتقای دسترسی مردم ایران به اینترنت در شرایط سرکوب است.

نام این طرح «قانون بررسی امکان‌سنجی تجهیزات نوظهور برای رسانه‌های دیجیتال آزاد» (FREEDOM) است و در صورت تصویب، از وزیر امور خارجه ایالات متحده مارکو روبیو، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) و وزارت خزانه‌داری آمریکا می‌خواهد تا امکان پیاده‌سازی فناوری‌های تازه برای بهبود دسترسی امن و بدون فیلتر به اینترنت برای ایرانیان را بررسی کنند.

کلودیا تِنی، عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا بر اهمیت امکان‌سنجی استفاده از «فناوری ارتباط مستقیم ماهواره‌ای با تلفن همراه» تأکید کرد که به‌عنوان «ابزاری نوظهور می‌تواند به کاربران اجازه دهد تلفن‌های هوشمند خود را مستقیماً به ماهواره‌ها متصل کنند و از محدودیت‌های سانسور و شبکه‌های دولتی ایران عبور کنند.»

این امکان‌سنجی همچنین «پلتفرم‌های مبتنی بر پهپاد، فناوری‌های ایجاد اختلال در سیگنال و اقدامات متقابل مرتبط و تأثیر آن‌ها بر امنیت، جنبه‌های اقتصادی و تاب‌آوری ارتباطات بی‌سیم» را تحلیل خواهد کرد.

بدین ترتیب، مارکو روبیو، کمیسیون ارتباطات فدرال و وزارت خزانه‌داری ایالات متحده تا ۱۲۰ روز پس از تصویب طرح قانون فرصت خواهند داشت تا گزارشی تهیه و به کمیته‌های امور خارجه سنای آمریکا و مجلس نمایندگان ارائه کنند.

دیو مین، عضو دموکرات مجلس نمایندگان از حوزه انتخابیه کالیفرنیا که این طرح قانونی را مشترکا همراه با خانم تنی ارائه کرده است نیز اعلام کرد: «افتخار می‌کنم نماینده یکی از بزرگ‌ترین حوزه‌های انتخاباتی دارای جوامع ایرانی-آمریکایی در کشور باشم.» او افزود: «این طرح با ترویج آزادی اینترنت در ایران، ارتباط خانواده‌ها در سراسر جهان را بهبود می‌بخشد و همزمان در برابر حکومت‌های اقتدارگرا می‌ایستد.»



نظر شما درباره این مقاله:








حمله‌ی نیروهای امنیتی به اعضای کانون نویسندگان ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:16

حمله‌ی نیروهای امنیتی به اعضای کانون نویسندگان ایران




نظر شما درباره این مقاله:








مولوی عبدالحمید: هیچ روزنه‌ای برای خروج
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:09

مولوی عبدالحمید: هیچ روزنه‌ای برای خروج




نظر شما درباره این مقاله:








اعتراض و حمایت از ملت ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:07

اعتراض و حمایت از ملت ایران




نظر شما درباره این مقاله:








دیروز یکی از روزهای خوب زندگی من بود
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 18:05

دیروز یکی از روزهای خوب زندگی من بود




نظر شما درباره این مقاله:








از تاجزاده تا شاهزاده بعد از جنگ دوازده روزه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 17:12

از تاجزاده تا شاهزاده بعد از جنگ دوازده روزه


آرش پژوهنده

تز گفتگوی ملی از تاجزاده تا شاهزاده با زندانی شدن تاجزاده به محاق رفت، با جنگ دوازده روزه به دور دست‌ها پرتاب شد و با بیانیه اخیر تاجزاده عملا به پایان رسید. به عنوان کسی که همواره از این تز دفاع کرده‌ام می‌گویم به نظر می‌رسد که تاریخ مصرف این شعار عملا به پایان رسیده و افق چندان روشنی پیش روی آن دیده نمی‌‌شود.

در میان فعالان سیاسی آقایان رضا علیجانی و مهدی نصیری تنها کسانی بودند که تلاش کردند تا حدی به این شعار جامه عمل بپوشانند اما نه تنها این شعار مطالباتی مورد توجه اقشار جامعه و حتی نخبگان قرار نگرفت بلکه عملا توسط همین دو نفر تا حدی زیادی به انحراف کشیده شد. کسی که شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” سر می‌دهد قاعدتا می‌بایست بین این دو نفر بی‌طرف بوده و مهارت گفتمان سازی خود را در خدمت شکل‌گیری یک اتحاد حداکثری قرار دهد، نه این که خود عملا در جبهه یکی از طرفین دعوا قرار بگیرد و طرف مقابل را به سمت خود فرا بخواند. این در حالی است که جناب علیجانی معمولا به این طرف و جناب نصیری به طرف مقابل غش می‌کنند.

جناب علیجانی با باز کردن دایره گفتگو از بین نیروهای میانه‌رو به سمت جریانات افراطی و طرح شعارهای انحرافی مثل “از سپاه تا سلطنت” یا “از موتلفه تا مجاهدین خلق” که اصلا قابلیت بحث و گفتگو ندارند عملا گفتگوی ملی “از تاجزاده تا شاهزاده” را مصداق مثل معروف “سنگ بزرگ نشانه نزدن است” تحویل به محال کرد و جناب نصیری هم با نزدیکی و وابستگی بیش از حدش به شاهزاده و اعتمادش به اسرائیل مانع دیگری بر سر این گفتمان بوجود آورد.

لازم به ذکر است که شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” در اصل توسط هیچ یک از دو “زاده” نامبرده مطرح نشد. بلکه در واقع توسط کسانی مطرح شد که از فحوای کلام تاجزاده و شاهزاده به این نتیجه رسیده بودند که امکان و قابلیت گفتمانی بین آن دو وجود دارد. در واقع شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” یک شعار مطالباتی بود که تنها در صورت استقبال گسترده مردمی و نیروهای سیاسی و حمایت الیت جامعه می‌توانست به بار بنشیند. طراحان اولیه این شعار از مردم و نخبگان می‌خواستند که به هر نحو ممکن به شکل گیری گفتگویی چند جانبه دامن زده و با طرح شعارها و کمپین‌های تبلیغاتی و مطالباتی شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی مختلف را وادار به گفتگو کنند. کاملا طبیعی است که شعارهای رادیکالی همچون “گفتگو از موتلفه تا مجاهدین خلق” یا “گفتگو از سپاه تا سلطنت” و اخیرا “گفتگو از جبهه پایداری تا پادشاهی خواهی” به رغم زیبایی ظاهریشان در عمل غیر ممکن هستند. چرا که گفتگو اساسا بین شخصیت‌ها و گروه‌های میانه رو و تکثرگرا امکان پذیر است، نه بین رادیکال‌ها و انحصار طلب‌ها. گویا برخی عزیزان فکر میکنند هر شعاری که وزن و قافیه چشم و گوش نوازی داشته باشد به لحاظ عملی هم قابل اجراست.

طرح چنین شعارهایی دقیقا مانند این است که مثلا از خانم یاسمین پهلوی بخواهیم که بیاید و با خانم زینب سلیمانی گفتگو کند یا از امیر طاهری بخواهیم که با سعید جلیلی و از امیر حسین اعتمادی بخواهیم با حمید رسایی یا علم الهدی گفتگو کند. که چه بشود؟ انحصارطلبانی که خود را به تنهایی حق برتر می‌دانند چه حرفی برای مذاکره و گفتگو خواهند داشت؟ اساسا طرح چنین مدعیاتی در عمل به معنی فلج کردن و بی‌موضوع کردن آن است. سیاست عرصه گفتمان‌های فانتزی انتزاعی نیست که هر آن چه گمان کنیم در بادی نظر درست از آب در می‌آید در عمل هم ثمربخش خواهد بود.

البته اگر یک فعال رسانه‌ای آزاد یا یک بلاگر توانمندی پیدا بشود که مهارت لازم برای مدیریت میز گفتگو را داشته باشد چه بهتر. به عقیده من بر هر ایرانی میهن‌دوستی واجب است که در حد توان خود برای شکل‌گیری چنین گفتمان جامع الاطرافی تلاش کرده و در صورت توان حتی از جیب خود مایه بگذارد. اما محول کردن سرنوشت مردم ایران به طرح‌ها و تز‌های آرمانگرایانه تمنای محال است. اگر روزگاری مفاهیمی از قبیل آزادی مطلق یا عدالت مطلق یا فردگرایی مطلق یا بازگشت به گذشته‌های طلایی، مفاهیمی آرمان‌گرایانه و کمال‌گرایانه تلقی می‌شدند به نظر می‌رسد امروز مفهوم “گفتگو” به یک آرمان خیالی مبدل گشته است.

در شرایطی که گفتگوی دو نفر آدم بالنسبه میانه‌رو و معتدل مثل تاجزاده و شاهزاده امکان‌پذیر نباشد چگونه می‌توانیم انتظار داشته باشیم که تندروترها و رادیکال‌ترها بیایند و با هم گفتگو کنند؟

به هر حال گفتگوی تنی چند از اصلاح‌طلبان، تحول‌خواهان، جمهوری‌خواهان و ... با اپوزیسیون خارج از کشور از اولین روز برگزاری کنفرانس برلین تا کنون ادامه داشته و به احتمال خیلی زیاد باز هم ادامه خواهد یافت. افرادی همچون صادق زیبا کلام و مهدی خزعلی به تفاریق با افرادی همچون شهرام همایون و علیرضا نوریزاد گفتگو کرده‌اند. از رضا علیجانی و فرخ نگهدار هم می‌توان به عنوان افرادی که ظرفیت قابل‌توجهی برای گفتگو با مخالفان دارند نام برد اما با توجه به شکاف عمیقی که بین موافقان و مخالفان شاهزاده به خصوص بعد از جنگ دوازده روزه پدید آمده به نظر می‌رسد که این قبیل گفتگو‌ها تا مدت نسبتا قابل‌توجهی به حالت تعلیق درخواهد آمد و یا بازدهی امیدوارکننده‌ای نداشته باشند.

امروز که تاجزاده در حصار زندان و شاهزاده در انحصار اطرافیان تندرو در آمده‌اند کاملا طبیعی است که طرح چنین شعارهایی چندان مناسبتی ندارد. خصوصا آن که جناب تاجزاده با طرح “گفتگوی ملی از پایداری تا پادشاهی‌خواهی” عملا همان اشتباهی را مرتکب شد که پیش از او علیجانی با طرح “گفتگوی موتلفه تا مجاهدین و از سپاه تا سلطنت” مرتکب شده بود. هر چند هر دو نفر فقط بر امکان گفتگو میان نیروهای میانه‌رو و معتدل تاکید کرده‌اند اما به نظر می‌رسد در حال حاضر نه نیروهای معتدلی در سپاه و سلطنت و پایداری و پادشاهی وجود داشته باشد و نه هیچ اراده و ساز و کار مناسبی برای شکل‌گیری چنین گفتگوهای نفس‌گیر و دراز دامنی.

نکته دیگر که می‌بایست به آن توجه داشت محتوای سراسر ناامیدکننده آخرین بیانیه تاجزاده است. وی که زمستان ۹۶ (بعد از وقایع دی ماه همان سال) طی یک گفتگوی تصویری حدود چهل دلیل مبنی بر احتمال سوریه‌ای شدن ایران در صورت سرنگون شدن ج.ا. مطرح کرده بود بعد از هشت سال در پائیز امسال (۱۴۰۴) با انتشار این بیانیه ضمن بر شمردن ناتوانی‌های علی خامنه‌ای در بحرانی که خود پدید آورده و استیصال فزاینده هسته سخت قدرت، خواسته و ناخواسته افقی بسیار تاریک و مبهم پیش روی مردم ایران تصویر کرده است. سیاهی دهشتناکی که معلوم نیست چه بر سر مردم ایران خواهد آورد. با این اوصاف چنین به نظر می‌رسد که گویا سوریه‌ای شدن سرنوشت محتوم ماست. چه نظام سرنگون بشود و چه نشود. وی در ادامه مردم ایران را به رویکردی همدلانه و اتخاذ بازی برد-برد از پایداری تا پادشاهی‌خواهی دعوت کرده است. او معتقد است زیان هر از یک گروه‌های سیاسی ریشه‌دار در جامعه کنونی ایران عملا منجر به زیان همه گروه‌ها و گرایشات و دسته‌جات سیاسی کشور خواهد شد.

طرح پیشنهادی تاجزاده قطعا با مخالفت بسیاری از مردم و بسیاری از نیروهای سیاسی مواجه خواهد شد. هیچ گروهی در خود مهارت لازم برای مدیریت گفتمان راهبردی با مشارکت حداکثری نیروهای سیاسی ممکن را نمی‌‌بیند. چنین به نظر می‌رسد جامعه سیاسی ایران واسطه تسهیل‌گر ماهری که بتواند فراتر از گفتمان‌های جناحی و باندی چانه‌زنی کرده و معامله را جوش بدهد در اختیار ندارد. بسیاری از جمهوری‌خواهان حاضر نیستند زیر بیرق رضا پهلوی قرار بگیرند و طرفداران پهلوی نیز به رهبری شورایی تن در نمی‌‌دهند. از همه بدتر این است که حتی نیروهای میانه‌رو هم تا کنون قابلیت درخوری برای نیل به اتحاد و همدستی از خود نشان نداده‌اند. جمهوری خواهان گذار طلب از رضا پهلوی انتظار دارند که پیشاپیش از سلطنت استعفا دهد و فعالیت سیاسی خود را در غالب یک حزب سیاسی و با رویکرد جمهوری‌خواهی ادامه دهد. از طرف دیگر هواداران پهلوی معتقدند هیچ گروه سیاسی حق ندارد مردم ایران را پیشاپیش از حق انتخاب نظام مشروطه پادشاهی محروم کند. گذارطلبان می‌گویند سلطنت مشروطه خواهی‌نخواهی کشور را به سمت دیکتاتوری سوق می‌دهد. مشروطه‌خواهان با بر شمردن کشورهایی که نظام پادشاهی پارلمانی موفق داشته‌اند پاسخ آنها را می‌دهند و به همین ترتیب بسیار از بسیاران. بیچاره ملتی که درکشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب شده‌اند.

در حال حاضر تنها کاری که می‌توان کرد این است که اجازه بدهیم طرفداران تند پهلوی که سال‌ها منتظر ظهور ناجی آخر الزمانی همچون ترامپ و اسرائیل بودند هر کاری که دلشان می‌خواهد بکند. به آنها فرصت می‌دهیم تا پایان دوره ترامپ هر چه دلشان می‌خواهد بر طبل جنگ‌افروزی و بسط ادبیات انحصارطلبانه بکوبند. ما خود این راه‌ها را رفته‌ایم و عاقبتش را هم دیده‌ایم. یک روزی سر شما هم به همان سنگی خواهد خورد که پیش از این سر خود ما خورده بود. هر چند پایداری‌چی‌ها و موتلفه‌ای‌ها و سپاه تا به امروز از شکست‌های خود درس عبرت نگرفته‌اند اما امیدواریم لااقل شما از تاریخ عبرت‌آموزی بیشتری داشته باشید و دست از انحصار طلبی بردارید.


نظر خوانندگان:


■ آقای آرش پژوهنده شوربختانه ارزیابی منفی شما از مواضع و رویکرد مخالفین کشور واقعی است. شاید راه حل آقای حاتم قادری مشگل گشا باشد. ایشان در مناظره هایشان به کررار گفته اند که باید جمع کوچکی از نخبگان قابل اعتماد تشکیل شود و با رهبری مبارزات مدنی، چشم اندازه بهتری را در صورت گذار از جمهوری دینی، به جامعه بحران زده کنونی ارائه دهد. ایکاش پنج نفر باقیمانده در “منشور مهسا” با خروج رضا پهلوی در سال ۱۴۰۱ به فعالیت خود ادامه میدادند در اینصورت احتمالا برغم سرکوب های وحشیانه رژیم، جنبش مهسا ادامه می یافت. به باور نگارنده هنوز دیر نیست و این جمع و یا جمع های مشابه می تواند در تحولات کشور نقش آفرینی کند. در صورت دست آوردهای مثبت چنین جمعی سلطنت خواهان ناچار خواهند شد از انحصار طلبی شان کوتاه آیند و به همکاری تن دهند.
با امید به آینده بهتر برای ایران
شهرام


■ شهرام جان من نمی‌خواهم نامی از افراد ببرم اما خارج از این که چه گرایش سیاسی داشته باشیم بدون داشتن ویژگی ملی نمی‌شود اتحادی را شکل داد. نیرویی که تمام تخم‌مرغ‌اش را گذاشته روی کسب حمایت از آمریکا یا اسرائیل برای رسیدن به قدرت به هیچ وجه نمی‌تواند با نیروهای ملی، دمکراتیک و چپ وارد یک همکاری شود.
مزدک


■ درود بیکران بر شما، آنچه مسلم است گذار به اینده و به صورت مسالمت آمیز، تنها با حضور و پذیرش همه گروه ها امکان پذیر است چه تندرو و چه کندرو. به نظر می رسد پس از دو ماراتن انحصار طلبی بعضی از گروه ها و خسته و نا امید شدن آنها، سر انجام همگی واقعیت با هم بودن و بدون پیش شرط را خواهند پذیرفت. ضمن اینکه همه‌ی آنهایی که هم اکنون در حکومت هستند نیز در نگاهی واقع بینانه باید حضور آنها را در آینده کشور به رسمیت شناخت زیرا قرار است دموکراسی بر قرار بشود. ضمنا نیروی بالقوه و بالفعل آنها چشمگیر است و با مقاومت آنها عبور بسیار سخت خواهد بود. و شاید تئوری تاجزاده و علیچانی و دیگران از این رهگذر بسیار منطقی است.
مقصودی‌فر


■ واقعیت‌ها به تدریج همگان را در داخل و خارج به این جمع‌بندی خواهد رساند که جامعه‌ی ایران از مرحله بت‌سازی و بت‌تراشی بطور کامل عبور کرده و برای هیچ جریان و هیچ فردی توانایی خاص و خارق العاده‌ای قائل نیست که روی آن سرمایه‌گذاری همه یا هیچ آنطور که در ۵۷ روی خمینی شد انجام دهد. هر فرد و جریانی که به چنین درک و فهمی از جامعه‌ی کنونی ایران نرسیده است مدتی در اطراف سر و گوش ملت وز وزی در خواهد کرد اما به تدریج خسته و درمانده شده و درخواهد یافت آنچه در پیش روی می‌دیده سرابی بیش نبوده است.
امید




نظر شما درباره این مقاله:








مجلس به جای مهریه و حجاب به فکر بحران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 10:52

مجلس به جای مهریه و حجاب به فکر بحران




نظر شما درباره این مقاله:








خامنه‌ای و “مقام” زن در جمهوی ولایی!
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 10:25

خامنه‌ای و “مقام” زن در جمهوی ولایی!


م. روغنی

درپی پرواز چند باره هواپیماهای اسرائیلی در مرز ایران و عراق، خامنه‌ای حتی در روز بسیج (۵ آذر) جرات نکرد از مخفی‌گاهش خارج شود و مراسم این روز بدون حضور او برگزار شد. اما در ۱۲ آذر که از پرواز هواپیماهای اسراییلی خبری نبود، در جمع شماری از زنان ذوب شده در ولایت حاضر شد و طی سخنانی که بیشتر شکل موعظه داشت مواضع ایدئولوژیک غرب ستیزانه‌اش را تکرار و کوشید “مقام” زن در اسلام را در پوشش واژه‌های زیبا مطرح سازد. غافل از آنکه پس از ۴۷ سال حکومت دینی در ایران ماهیت واقعی این “مقام” برای اکثریت جامعه به‌ویژه زنان غیر ولایی نمایان شده به نافرمانی‌های مدنی از جمله مخالفت با پوشش اجباری منجر شده است.

بخش‌های گوناگون گفتار خامنه‌ای شامل نکات زیر می‌شد:

- این رهبر لجوج با حمله به فرهنگ غرب مدعی شد که زن مسلمان محجبه “می‌تواند در همه عرصه‌ها، بیشتر از دیگران حرکت و نقش‌آفرینی کند.”[۱] این در حالی است که از انقلاب ۵۷ تا کنون تنها دو زن وزیر در دولت‌های گوناگون حضور داشته و درصد نمایندگان زن در مجلس‌های فرمایشی در بهترین حالت تنها ۵.۷ درصد کل نمایندگان بوده است.

در برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تاکنون حتی یک زن معتقد به ولایت فقیه هم نتوانسته است به عنوان نامزد از فیلتر شورای نگهبان عبور کند. زنان مورد تائید خامنه‌ای از جمله از شغل قضاوت محرومند و در “اسلام عزیز” زن باید از شوهر خود اطاعت (تمکین) کند و از جمله تنها از نصف ارثیه مردان برخوردار است.

در بازار کار جمهوری جهل و جنایت نیز تبعیض جنسیتی کاملا آشکار است. برپایه داده‌های مرکزآمار ایران در سال ۱۴۰۳ بیکاری زنان ۲.۳ برابر بیکاری مردان بوده است. در گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۲۵ سازمان ملل، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران بر اساس داده‌های آماری سال ۲۰۲۳، ۱۳.۶ درصد گزارش شده در حالی که میانگین نرخ مشارکت اقتصادی زنان در جهان در همان سال ۴۸.۵ درصد بود.[۲]

دفاع مزورانه خامنه‌ای از حجاب اجباری زمانی نمایان می‌شود که در ۶ آذر ۱۴۰۴، عکسی از نیلوفر قلعه‌وند که در جنگ ۱۲ روزه کشته شد، بدون حجاب دل‌خواه بنیادگراها در نشریه پایگاه خبری خامنه‌ای انتشار یافت. این نشان می‌دهد که هرگاه مصالح ایدئولوژیک خامنه‌ای اقتضا کند، زیر پا گذاشتن اعتقادات دینی “رهبر خودخوانده مسلمین جهان” نیز جایز شمرده می‌شود.

- خامنه‌ای در بخش دیگر سخنانش بدون در نظر گرفتن شرایط تبعیض آمیز زنان در ایران می‌کوشد با نامیدن دختر پیامبر به عنوان “بانوی دو عالم” وظایف مردسالارانه زنان در نظام ولایت فقیه را از جمله به “خانه‌داری، همسرداری و فرزندپروری” تقلیل دهد.

“رهبر” شان زنان در اسلام را بسیار بالا و والا [می‌خواند و می‌افزاید]: تعابیر قرآن در باره هویت و شخصیت زن، عالی‌ترین و مترقی‌ترین تعابیر است” وی پارا از این نیز فراتر گذاشته و با مردود شمردن “فرهنگ منحط غربی و سرمایه‌داری” مدعی شده است: “در اسلام در فعالیت‌های اجتماعی، کسب و کار، و فعالیت‌های سیاسی، دستیابی به بیشتر مناصب حکومتی و در عرصه‌های دیگر، زن با مرد حقوق برابری دارد و در سلوک معنوی و تلاش و حرکت فردی و عمومی، زمینه‌های پیشرفت او باز است.”[۳]

- ولی مطلقه که در وارونه جلوه دادن حقایق دروغ‌گوی ماهری است می‌گوید: «زن در اسلام، استقلال، توانایی، هویت و امکان پیشرفت دارد، اما نگاه سرمایه‌داری، تبعیت و هضم شدن هویتی زن در مرد و عدم رعایت سرافت و حرمت زن است و زن را وسیله مادی و ابزار هوس‌رانی و خوش‌گذرانی می‌داند که باند‌های خلافکار که اخیراً در آمریکا سر و صدای زیادی به پا کرده‌اند نتیجه این نوع نگاه است.»

در بخش دیگری از سخنانش “مقام” زن را تا آنجا ارتقاء می‌دهد که وی را “مدیر و رئیس خانه” می‌نامد. این درحالی است که زن در رژیم ولایی در برابر خشونت خانوادگی از منظر حقوقی نیز کاملا بی‌دفاع است. موضوعی که حتی واکنش “آذر منصوری” رئیس جبهه متوهم اصلاحات را نیز برانگیخت. وی در تلگرام به مناسبت تصویب قانون مهریه نوشت:

«در حالی که مهریه موضوع روز قانون‌‌گذاری شده، لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت بیش از یک دهه است در پیچ‌وخم نهادها معطل مانده؛ لایحه‌ای که باید سرنوشت مسیر قانون‌ گذاری در حوزه زنان را تغییر دهد. جرم‌انگاری خشونت خانگی، ایجاد خانه‌های امن، حمایت قضایی و پیشگیری آموزشی، مطالباتی نیستند که نیاز به تأمل یک‌ دهه‌ای داشته باشند. این لایحه به همان اندازه که ضروری است، فراموش شده نیز هست. تناقض تلخ اینجاست: قانونی که جان و امنیت زنان را هدف دارد، سال‌ها بلاتکلیف می‌ماند، اما قانونی که محدودیت بر یک حق زن ایجاد می‌کند، در کوتاه‌ترین زمان ممکن به تصویب می‌رسد. این اولویت‌گذاری اتفاقی نیست؛ ساختاری است.»[۴]

به‌تازگی شماری از کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل نیز علیه تبعیض و خشونت سازمان یافته علیه زنان از جمهوری اسلامی خواسته‌اند حکم اعدام ” گلی کوهکن” زن بلوچ ۲۵ ساله را که قرار است در روزهای آینده اجرا شود، متوقف کند. به گفته این کارشناسان ” این پرونده نمونه‌ای روشن از تبعیض ساختاری و جنسیتی علیه زنانی است که قربانی ازدواج در دوران کودکی و خشونت خانگی بوده‌اند.”

گلی در ۱۲ سالگی به اجبار به عقد یکی از بستگانش در آمد و سال‌ها از سوی همسرش مورد ضرب و جرح و بدرفتاری روانی قرار می‌گرفت. در اردیبهشت ۱۳۹۷، در سن ۱۸ سالگی، همسرش او و پسر پنج ساله‌اش را کتک زد. در پی یک درگیری همسرش کشته شد و در رابطه با حکم ارتجاعی قصاص محکوم به اعدام شد.

برپایه گفته‌های سازمان ملل پرونده گلی بخشی از یک الگوی گسترده‌تر است: دست‌کم ۲۴۱ زن بین سال‌های ۲۱۰ تا ۲۰۲۴ در ایران اعدام شده‌اند. ۱۱۴ نفر از آنان با حکم قصاص و به دلیل قتل همسر یا شریک عاطفی‌شان حلق‌آویز شده‌اند. بسیاری از این زنان بازمانده خشونت خانگی یا ازدواج اجباری بوده‌اند و برخی هنگام دفاع از خود و فرزندانشان مرتکب قتل شده‌اند.

کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل اضافه کرده‌اند که گلی به عنوان یک زن بلوچ فاقد مدرک شناسایی با “چند لایه تبعیض” رو به رو بوده و از ابتدایی‌ترین خدمات دولتی، آموزشی و حمایت‌های قانونی محروم مانده است.

خانواده مقتول گفته‌اند در صورتی از اجرای حکم اعدام گلی می‌گذرند که وی ۱۰ میلیارد تومان “دیه” بپردازد![۵]

رهبر متوهم در پایان موعظه‌هایش از رسانه‌ها خواسته است از ترویج تفکر غلط سرمایه‌داری غرب درباره زن خودداری کنند و افزوده است: وقتی درباره حجاب و پوشش زنان و همکاری زن و مرد بحث می‌شود نباید رسانه داخل کشور، حرف غربی‌ها را تکرار و برجسته کنند بلکه باید نگاه عمیق و کارسازِ اسلام در داخل و مجامع جهانی مطرح و بزرگ شود که این بهترین راه ترویج اسلام است و باعث گرایش بسیاری از مردم دنیا بخصوص زنان به آن خواهد شد!!؟

خبر ناامید کننده برای خامنه‌ای این است که افزون بر نارضایتی ۹۲ درصد ایرانیان از نظام[۶]، مردم پس از تجربه دهه‌ها حکومت دینی در ایران، و نتایج فاجعه ‌بارش در زمینه‌های گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و محیط زیستی، جمعیت روز افزونی از مردمان ساکن در کشور خواستار جدایی دین از دولت می‌باشند. برپایه نظر سنجی موسسه گمان در سال ۱۳۹۹، ۶۸٪ افراد جامعه باور دارند که احکام دینی نباید معیار قانون‌گذاری قرار گیرد. ۵۷٪ با آموزش تعالیم و تکالیف دینی در مدارس به فرزندانشان مخالف‌اند. و از جمله ۷۳٪ مخالف حجاب اجباری است. [۷]

استقرار نظامی سکولار دمکرات مستلزم بدیلی قابل اعتماد است که جامعه مدنی بریده از نظام ولایی را به سوی ایرانی آباد و شکوفا یاری رساند.

آذر ۱۴۰۴
mrowghani.com
——————-
[۱] - رهبر انقلاب: مدیر و رئیس خانه زن است، پایگاه خبری آفتاب، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۲] - نابرابری جنسیتی در بازار کار ایران؛ بیکاری زنان ۲،۳ برابر و نرخ مشارکت یک پنجم مردان، یورونیوز، ۴/۶/۲۰۲۵
[۳] - رهبر انقلاب: مدیر و رئیس خانه زن است، آفتاب نیوز، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۴] - آذر منصوری، قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت؛ فقط تعمیق تبعیض است، ایران امروز، ۰۳ ۱۲، ۲۵
[۵] - سازمان ملل خواستار توقف حکم اعدام گلی کوهکن، زن بلوچ قربانی خشونت خانگی شد، رادیو فردا، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۶] - امیرحسین میر اسماعیلی، نتایج نظرسنجی محرمانه دولت: ۹۲ درصد مردم ایران از جمهوری اسلامی ناراضی‌اند. ایندیپندت فارسی، ۲۲ آبان ۱۴۰۴
[۷] - گمان، گروه مطالعات افکار سنجی ایرانیان، گزارش نظرسنجی در باره نگرش ایرانیان به دین، ۲ شهریور ۱۳۹۹


نظر خوانندگان:


■ جناب روغنی، مقاله جالبی بود. به اعتقاد من فرهنگ خامنه‌ای، حاصل هزاران سال نابرابری انسان‌ها در تمام زمینه‌هاست که خود را باز تولید می‌کند. استبداد دینی و حکومتی خامنه‌ای در حقیقت باز تولید استبداد فرهنگی است. در طول تاریخ، مذهب، قانون، سیاست، فرهنگ و هنر دست در دست هم به سترون کردن نابرابری جنسی یاری رسانده اند. در تمام تاریخ چند هزار ساله ایران، زنان در جایگاه پایین‌تری نسبت به مردان قرار داشته اند. وظیفه زن، تولید مثل و در خدمت آسایش مردان و بر آوردن نیاز جنسی همسر خلاصه می‌شده است. جامعه ما نیازمند اصلاحات بنیادی در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و حقوقی است. شرط لازم برای تحقق این اصلاحات بنیادی ، تحقق دمکراسی است. و شرط لازم برای تحقق دمکراسی، جامعه‌ای است که در آن دین به عنوان یک انتخاب شخصی قانونابه رسمیت شناخته شود. پیروز باشید.
منیره


■ با سپاس خانم منیره از توجهتان به نوشته نگارنده.
کاملا با شما موافقم. فرهنگ مرد سالار بسیاری از ایرانیان با نظام دینی تشدید شده است. زن کشی به امری عادی درآمده و تبعیض های جنسیتی بر پایه “شریعت” زنان را از نگاه حقوقی به انسان های درجه دوم تبدیل کرده است. اما خبر خوش این است که زنان در طی مبارزات مدنی و خشونت پرهیز شان خامنه ای و مرتجین ذوب شده در ولایت را در بسیاری از زمینه ها از جمله پوشش اختیاری به عقب نشینی وادار کرده اند. به باور نگارنده، اسلام سیاسی از نظر تاریخی با ناکامی های گوناگونی روبرو شده اما همانطور که اشاره کرده اید چاره کار در استقرار نظامی دمکراتیک و سکولار نهفته است.
با احترام م- روغنی




نظر شما درباره این مقاله:








شرم‌آورترین فصل در سیاست خارجی آمریکا
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 10:13

شرم‌آورترین فصل در سیاست خارجی آمریکا


توماس فریدمن / نیویورک‌تایمز / ۴ دسامبر ۲۰۲۵

«ابلهان مفید» آمریکایی که پوتین مثل یک فلوت با آن‌ها بازی می‌کند

من مطمئن هستم که رئیس‌جمهور ترامپ و فرستادگانش به روسیه، استیو ویتکاف و جرد کوشنر، صادقانه می‌خواهند کشتار در اوکراین را متوقف کنند؛ اما آنان ناکام بوده‌اند و تا زمانی که بر این نگاه ساده‌لوحانه پافشاری کنند که این فقط یک معامله بزرگ ملکی است و پیشینه‌شان در امور املاک به آن‌ها برتری می‌دهد، همچنان شکست خواهند خورد. این تصور از اساس و در سطوح مختلف، کاملاً بی‌معناست.

برای شروع، بله، می‌توان گفت ولادیمیر پوتین در اوکراین در کار «املاک» است، اما نه آن‌طور که ترامپ یا ویتکاف یا کوشنر در این کار بوده‌اند. پوتین در اوکراین همان‌گونه در کار املاک است که هیتلر در لهستان بود. هیتلر به دنبال تصاحب سرزمین بود، نه برای ساخت هتل یا خانه‌سازی با هدف کسب سود یا منفعت رساندن به ساکنان محل. او زمین را برای تحقق یک خیال‌پردازی ملی‌گرایانه می‌خواست. پوتین هم همین‌طور. او هیچ علاقه‌ای به رفاه مردم اوکراین نشان نداده است.

در چنین موقعیتی، داشتن چند «معامله‌گر حوزه املاک» به‌عنوان مذاکره‌کنندگان آمریکا نه یک مزیت، بلکه یک نقطه‌ضعف است. شما در این‌گونه شرایط به یک دولتمرد از جنس هنری کیسینجر یا جیمز بیکر نیاز دارید که فرق میان معامله املاک و مسائل جنگ و صلح را درک کند. املاک یک بازی با حال‌جمع مثبت است ــ دو طرف می‌توانند از یک معامله خوب سود ببرند، و هدف نیز همین است. اما در مسأله جنگ و صلح، هنگامی که یک طرف دیدگاه‌های فاشیستی دارد و متجاوز آشکار است و طرف دیگر دیدگاه‌های دموکراتیک دارد و قربانی آشکار است، شما با یک بازی با حاصل‌جمع صفر روبه‌رو هستید.

یا به قول مشهور رونالد ریگان وقتی درباره چگونگی پایان جنگ سرد از او پرسیدند: «ما پیروز می‌شویم، آن‌ها می‌بازند.»

ریگان می‌فهمید که معاملات ملکی صرفاً بر سر ارزش (قیمت هر فوت مربع) و نرخ بهره است. او درک می‌کرد که توافقات مربوط به جنگ و صلح درباره پیشبرد و حفظ ارزش‌های اخلاقی و منافع راهبردی است. و شما در برابر یک متجاوز فاشیست بر سر این‌ها مصالحه نمی‌کنید. ما سه جنگ، از جمله جنگ سرد، را در کنار متحدان اروپایی خود برای حفظ گسترش ارزش‌های دموکراتیک مشترک‌مان و منافع مشترک‌مان جنگیدیم ــ یعنی اینکه هیچ قدرت بزرگ اروپایی که این ارزش‌ها را نداشت نباید اجازه می‌یافت بر قاره سلطه پیدا کند.

به سختی می‌توانم رئیس‌جمهور دیگری در تاریخ آمریکا تصور کنم که چنین رفتار کند، گویی ارزش‌ها و منافع آمریکا ایجاب می‌کند که اکنون میانجی بی‌طرف میان روسیه و اوکراین باشد و حتی فراتر از آن، میانجی‌ای که تلاش کند در جریان کار از هر دو طرف سود ببرد ــ همان‌گونه که ترامپ چنین کرده است. این یکی از شرم‌آورترین فصل‌ها در سیاست خارجی آمریکاست و کل حزب جمهوری‌خواه نیز در تداوم آن شریک است.

همچنین نمی‌توانم هیچ رهبر دیگری در سیاست خارجی آمریکا را به یاد بیاورم که درباره پوتین، چنین سخنی بر زبان آورد؛ آن‌هم درباره دیکتاتوری که رقبای سیاسی‌اش اغلب به سرنوشت مرگبار دچار می‌شوند، در فساد گسترده برای خود و اطرافیانش غرق است و هر کاری می‌تواند برای تضعیف انتخابات آزاد و عادلانه در آمریکا و غرب انجام می‌دهد. ویتکاف درباره او گفته بود: «من پوتین را آدم بدی نمی‌دانم.»

کمونیست‌های روس برای خارجیانی که چنین دیدگاهی درباره رهبران‌شان داشتند، اصطلاحی داشتند: «ابلهان مفید».

می‌توانید پاسخ انزوا‌گرایان به سبک جی.دی. ونس را تصور کنید: «هی فریدمن، تو و دوستانت فقط می‌خواهید آمریکا را به درون جنگ‌های بی‌پایان بکشانید.»

نه، متأسفم، شما گاوچران اشتباهی را هدف گرفته‌اید. من از نخستین هفته‌های این جنگ و بارها پس از آن نوشته‌ام که این جنگ در نهایت ــ در بهترین حالت ــ تنها با یک «معامله کثیف» پایان خواهد یافت. روسیه در مقایسه با اوکراین بیش از حد بزرگ است و اراده‌اش برای ادامه جنگ تعیین می‌کند که پایان این جنگ به هر حال منوط به پذیرش امتیازهایی از سوی اوکراین خواهد بود. حقیقتی تلخ اما درست ــ و امروز خود بسیاری از اوکراینی‌ها نیز همین را می‌گویند.

اما همان‌طور که ماه گذشته نوشتم، تفاوت زیادی وجود دارد بین یک «معامله کثیفِ پلید» که منافع و سود و توانایی پوتین برای آغاز دوباره جنگ را در هر زمان تقویت می‌کند، و یک «معامله کثیف» به معنای واقعی. یک معامله کثیفِ قابل‌قبول این‌گونه خواهد بود: پوتین می‌تواند سرزمین‌هایی را که تاکنون غصب کرده نگه دارد، اما در مقابل، نیروهای نظامی غرب در داخل اوکراین مستقر شوند تا تضمین شود که او هرگز نتواند جنگ را دوباره آغاز کند ــ مگر با اعلام جنگ علیه تمام غرب؛ این توافق تضمین می‌کند که دستاوردهای نامشروع پوتین هیچ‌گاه با رسمیت دیپلماتیک تأیید نشود تا از این طریق تصرف سرزمین با توسل به زور پاداش بگیرد؛ و تضمین می‌کند که اوکراین بتواند هر اندازه ارتشی که برای دفاع از خود نیاز دارد حفظ کند و هر زمان آماده بود، عضو اتحادیه اروپا شود (هرچند نه عضو ناتو). چنین معامله کثیفی منافع و ارزش‌های اصلی اوکراین و آمریکا را حفظ و تأمین خواهد کرد.

انزواگرایان نزدیک به جی.دی. ونس پاسخ می‌دهند: «ما توان فشار آوردن بر پوتین برای پذیرش چنین معامله‌ی کثیفی را نداریم، و اصلاً هم نمی‌خواهیم وارد یک جنگ هسته‌ای با روسیه شویم، خیلی ممنون.»

دلیل اینکه شما نمی‌توانید بر پوتین فشار بیاورید این است که نمی‌دانید چه می‌کنید، و رییس‌جمهوری دارید که مدام این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخد و سیاست‌های متفاوتی را در شبکه‌های اجتماعی خود اعلام می‌کند و سپس پنتاگون و وزارت خارجه را وادار می‌سازد در لحظه خود را با آن تطبیق دهند. هیچ فرآیند سیاست‌گذاری‌ای وجود ندارد و به نظر می‌رسد دست‌کم پنج نفر نقش وزیر خارجه را بازی می‌کنند: ویتکاف، کوشنر، ونس، وزیر ارتش دانیل دریـسکول، و فردی که عنوان رسمی این سمت را دارد: مارکو روبیو.

یک رئیس‌جمهور معمولی آمریکا اکنون چه کار می‌کرد؟ او کار را با این درک آغاز می‌کرد که مذاکره در هر حوزه‌ای — چه املاک و چه ژئوپلیتیک — همیشه با یک چیز تعیین می‌شود: اهرم فشار. چه در حال خرید یک هتل باشید و چه در تلاش برای متوقف کردن یک تهاجم، شما به بیشترین اهرم فشار نیاز دارید تا سود یا منافع و ارزش‌هایتان در توافق نهایی به حداکثر برسد.

در املاک، اهرم فشار با مقدار پولی که در اختیار دارید سنجیده می‌شود. در دیپلماسی، اهرم فشار با میزان نیروی نظامی‌ای سنجیده می‌شود که می‌توانید به میدان نبرد وارد کنید؛ با میزان انزوای اقتصادی و آسیبی که می‌توانید به حریف وارد کنید؛ و آخرین مورد ــ اما قطعاً نه کم‌اهمیت‌ترین ــ اینکه تا چه حد می‌توانید جمعیت کشور حریف را علیه رهبران خودشان بسیج کنید تا آن‌ها را وادار به تغییر مسیر کند.

ترامپ با این معیارها چه کرده است؟ او همه‌ی تأمین مالی آمریکا برای خرید تسلیحات آمریکایی توسط اوکراین را متوقف کرده؛ از ارائه‌ی سلاح‌های حیاتی همچون موشک‌های کروز تاماهاوک — که می‌توانست ضربات جدی به پوتین در داخل خاک روسیه وارد کند و اروپایی‌ها هزینه‌اش را می‌پرداختند — خودداری کرده؛ و با بی‌شرمی مطلق دروغ گفته که این اوکراین بود، نه روسیه، که جنگ را آغاز کرد؛ و اینکه رهبر اوکراین، نه روسیه، دیکتاتور نامشروع است. او همچنین آشکارا به رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، گفته که «بدون کمک آمریکا کارت‌های بازی در دست نداری» در نبرد با روسیه.

اگر ترامپ مانند یک رئیس‌جمهور برازنده‌ی آمریکا و بر اساس منافع و ارزش‌های این کشور رفتار می‌کرد چه؟ او به اوکراینی‌های شجاع نمی‌گفت که هیچ کارتی ندارند؛ بلکه به آن‌ها کارت می‌داد تا اهرم فشارشان را افزایش دهد و در عین‌حال بلند و واضح به مردم روسیه می‌گفت که آن‌ها آینده‌ای ندارند — چون ولادیمیر پوتین همه کارت‌هایشان را دزدیده است.

این چگونه به گوش می‌رسید؟ چیزی شبیه این:

«هی پوتین، وقتی تو سرگرم حمله به اوکراین بودی تا خیال‌بافی تاریخی‌ات را اجرا کنی مبنی بر اینکه روسیه‌ی مادر به‌طور طبیعی مالک اوکراین است، بقیه جهان مشغول مشارکت در چیزی بودند که احتمالاً بزرگ‌ترین انقلاب فناوری در تاریخ بشر نام خواهد گرفت: انقلاب هوش مصنوعی. جایگاه روسیه در این میان کجاست؟ بیاییم به رتبه‌بندی شاخص جهانی پویایی هوش مصنوعی یک مؤسسه دانشگاه استنفورد نگاهی بیندازیم.

«آیا روسیه تحت رهبری پوتین در میان ده کشور برتر قرار دارد، آن‌گونه که از کشوری هم‌رده با آمریکا و چین انتظار می‌رود؟ نه. خوب، حتماً در میان ۲۰ کشور برتر است! باز هم نه. پس لابد در میان ۳۰ کشور برتر است! بله، همین‌طور است؛ تازه با زحمت توانسته در رتبه ۲۸ جا بگیرد. خیلی عقب‌تر از لوکزامبورگ در رتبه ۱۲. جمعیت لوکزامبورگ؟ حدود ۶۸۰ هزار نفر. جمعیت روسیه؟ حدود ۱۴۴ میلیون — البته منهای حدود ۲۵۰ هزار سربازی که پوتین در میدان‌های نبرد اوکراین به کشتن داده و دست‌کم ۱۰۰ هزار متخصص فناوری که از زمان آغاز جنگ توسط پوتین از روسیه گریخته‌اند.

«به مردم روسیه اجازه دهید یک قیاس ارائه کنم: انگار جیمز وات همین حالا موتور بخاری را اختراع کرده که انقلاب صنعتی را آغاز کرد و تزار شما گفته باشد: ‘نه، ممنون — ما روی اسب‌ها سرمایه‌گذاری بیشتری می‌کنیم.’»

پوتین یک احمق عظیم‌الجثه است که در تاریخ با جنگی شناخته خواهد شد که روسیه را به مستعمره‌ی انرژی چین و به حاشیه‌نویسی در حاشیه‌ی هوش مصنوعیِ لوکزامبورگ تبدیل کرد.

بله، پوتین دوست دارد موشک‌های هایپرسونیک خود را به رخ بکشد. من فکر می‌کنم عملکرد آن‌ها بهتر از سکوی پرتاب اصلی روسیه برای ارسال فضانوردان و محموله‌ها به ایستگاه فضایی بین‌المللی است؟ این سکو هفته گذشته و پس از پرتاب سه فضانورد فرو ریخت. طبق گفته یک کارشناس فضایی روس که به نیویورک تایمز نقل شده، این بدان معناست که روسیه «توانایی پرتاب انسان به فضا را از دست داده؛ کاری که از سال ۱۹۶۱ هرگز رخ نداده بود.»

تهدید روسیه علیه اوکراین پایان نخواهد یافت تا زمانی که پوتین از صحنه برود. اما کنار زدن او وظیفه مردم روسیه است. وظیفه رئیس‌جمهور و معاون رئیس‌جمهور آمریکا — اگر بدانند چه می‌کنند — این نیست که به رئیس‌جمهور اوکراین بگویند او هیچ «کارتی» ندارد؛ بلکه این است که فشار بر پوتین را افزایش دهند، از جمله از طریق گفتن این حقیقت به مردم روسیه — هر روز — که رهبرشان دارد تمام کارت‌هایشان، و تمام آینده‌شان، و تمام آینده فرزندانشان را می‌دزدد.

این همان شیوه‌ای است که ما اهرم فشار خود را افزایش می‌دهیم تا به یک «معامله کثیف» برسیم، نه یک «معامله پلید و فاجعه‌بار».



نظر شما درباره این مقاله:








مینو محرز: در برابر آلودگی هوا
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 10:05

مینو محرز: در برابر آلودگی هوا




نظر شما درباره این مقاله:








گوگوش از زندگی زیر نورافکن‌ها می‌گوید
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 8:11

گوگوش از زندگی زیر نورافکن‌ها می‌گوید


جان گمبرل / آسوشیتدپرس / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

برای گوگوش، مشهورترین خواننده ایران، زندگی همیشه نوعی تلاش برای حفظ تعادل بوده است.

این تلاش از دوران کودکی‌اش آغاز شد؛ زمانی که همراه پدر بندبازش روی صحنه می‌رفت و او را روی صندلی‌ای قرار می‌داد که خود روی صندلی دیگری قرار داشت و همه این‌ها فقط بر روی چانهٔ پدرش متکی بود. سال‌ها بعد، زمانی که او به عنوان نماد صحنه و سینما در سال‌های پایانی سلطنت شاه شناخته شد، ظاهر و مدل مویش چنان محبوب شد که زنان ایرانی آرایش و ظاهر «گوگوشی» را دنبال می‌کردند؛ صفتی که تنها به نام او گره خورده بود.

پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، دهه‌ها سکوت و ممنوعیت اجرا فرا رسید؛ اما او سال ۲۰۰۰ دوباره روی صحنه — این بار در خارج از کشور — بازگشت. اکنون که عازم تور خداحافظی خود است، نویسندگی را نیز به فهرست دگرگونی‌های زندگی‌اش افزوده، آن هم در زمانی که کشورش بار دیگر شاهد تغییرات اجتماعی است.

او در گفت‌وگو با آسوشیتدپرس می‌گوید: «اصلاً متوجه نبودم که همه این چالش‌ها و مبارزه‌ها نوعی تلاش برای حفظ تعادل محسوب می‌شود. اگر معنی‌اش این است، بله؛ من تمام عمرم را صرف تلاش برای ایجاد و حفظ تعادل میان زندگی شخصی و هنری‌ام کرده‌ام.»

«ما موفق شدیم!»

کتاب جدید گوگوش که با نام اصلی فائقه آتشین شناخته می‌شود، «گوگوش: صدایی گناه‌آلود» نام دارد. در این کتاب، او با همکاری تارا دِهلوی، هم‌نویسنده کتاب، زندگی‌ای را روایت می‌کند که هم تحت تأثیر تحولات سیاسی مدرن ایران بوده و هم فراز و فرودهای شخصی و پرآشوب خود او.

اما همه چیز از اجراهای دوران کودکی در کنار پدرش، صابر آتشین، آغاز شد؛ کسی که کتاب به او و مردم ایران تقدیم شده است. گوگوش می‌گوید تنها یک‌بار هنگام اجرا سقوط کرد که همان‌جا نیز پدرش او را گرفت. اما از همان نخستین اجرای روی صندلی، گویا سرنوشت او با صحنه گره خورده بود.

او می‌نویسد: «آن‌ها نفس‌شان را در سینه حبس کرده بودند و در سکوت کامل انتظار می‌کشیدند. هر ماهیچه‌ای در بدنم منقبض شده بود. ثانیه‌ها مانند ابدیت می‌گذشت. سرانجام، بابا آرام‌آرام شروع به پایین آوردن من کرد. وقتی پاهایم به زمین رسید، نفس راحتی از جمعیت بلند شد و سپس سالن از صدای تشویق انفجاری شد. من زنده مانده بودم. و ما موفق شده بودیم!»

گوگوش از همان سال‌های کودکی آواز می‌خواند و در فیلم‌ها بازی می‌کرد. او برای دربار محمدرضا شاه پهلوی هم اجرا کرده بود؛ شاهی که در نهایت بیمار شد و اندکی پیش از انقلاب ۵۷ از ایران گریخت.

گوگوش پیش از انقلاب نیز در صدر خبر های مجلات قرار داشت. او چهار بار ازدواج کرده و زندگی شخصی‌اش سال‌ها مورد توجه بوده است. در کتابش از تجربه سقط جنین‌ها و درگیری با مصرف مواد مخدر در دوران انقلاب و پس از آن پرده برمی‌دارد — از مصرف کراک تا کشیدن تریاک. او در مقطعی در نیویورک به فکر خودکشی می‌افتد اما تصمیم می‌گیرد به ایرانِ زیر سلطهٔ حکومت تازه بازگردد.

دهلوی، هم‌نویسنده کتاب، می‌گوید: «بارها به او می‌گفتم: “مطمئنی می‌خواهی این را هم بگویی؟” و او همیشه می‌گفت: “یا باید تمام داستانم را بگویم یا هیچ. باید همه‌چیز را بگویم.”»

بازداشت، آزار و یک گریز

پس از بازگشت به ایران، گوگوش با فشارهای حکومت جدید روبه‌رو شد؛ توقیف خانه، جلوگیری از صدور گذرنامه و ممنوعیت کامل اجرا و آواز. حتی زمانی نیز به زندان افتاد.

اما او می‌نویسد کهدر حالی که سعی می‌کرد هویت خود را در ملاء عام یا خصوصی پنهان کند، مردم همچنان از او می‌خواستند دوباره بخواند، دوباره صدایش را پیدا کند؛ با وجود ممنوعیت‌ها و تهدیدها.

گوگوش می‌گوید: «بعد از انقلاب، فشار بر من بیشتر شد. چون فارسی زبان مادری‌ام بود و در ایران بزرگ شده بودم، نتوانستم خودم را با زندگی در خارج وفق بدهم. آن زندگی را نمی‌خواستم. امید داشتم که بتوانم به نحوی به اجرای برنامه برای مردم خودم، در داخل کشور خودم، ادامه دهم.»

سرانجام در سال ۲۰۰۰ و در دوران ریاست‌جمهوری محمد خاتمی، توانست با دریافت قرارداد اجرا در خارج، پرداخت بدهی‌ها و گرفتن گذرنامه از ایران خارج شود. او هرگز بازنگشت، اما ۲۵ سال گذشته را در خارج از کشور برای ایرانیانی اجرا کرده که خود نیز دلتنگ وطن‌اند.

تندروهای مذهبی ایران هنوز هم او را محکوم می‌کنند؛ به‌ویژه پس از انتشار یک موزیک‌ویدئوی مربوط به عشق همجنس‌گرایانه در سال ۲۰۱۴ — موضوعی که در ایران مجازات مرگ دارد.

زنان ایران هرچه بیشتر حجاب را کنار می‌گذارند

کتاب جدید گوگوش و تور خداحافظی او در زمانی منتشر می‌شود که جامعه ایران در حال تغییر است. زنان ایرانی بیش از پیش پوشیدن حجاب اجباری را کنار می‌گذارند. مرگ مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ و اعتراضات سراسری پس از آن، زنان همه نسل‌ها و دیدگاه‌ها را در سطحی بی‌سابقه برانگیخت.

اما در همین زمان، اقتصاد ایران زیر فشار تحریم‌های بین‌المللی مرتبط با برنامه هسته‌ای به فرسایش ادامه می‌دهد. حکومت نیز پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، همچنان به اعدام‌ها ادامه می‌دهد و روشنفکران و دیگر اقشار را با موج جدید بازداشت‌ها هدف قرار می‌دهد.

گوگوش می‌گوید: «می‌بینیم که جوانان‌مان، به‌ویژه زنان، برای ابتدایی‌ترین حقوق خود می‌جنگند — از جمله اینکه چه بپوشند، اگر هنری دارند آزادانه آن را بیان کنند و زندگی عادی همچون مردم دیگر نقاط جهان داشته باشند.»

او ادامه می‌دهد: «مردم کشور من برای یک زندگی عادی برای خانواده‌هایشان در تلاش‌اند. برای آب پاک، هوای پاک و سرزمینی که بتوانند در آن زندگی کنند. جوانان ما پیر شدند بدون آنکه هرگز جوانی‌شان را زندگی کنند. مردم ما باید این چرخه دردناک را پایان دهند و آزادی‌هایی را به دست آورند که حق هر انسان است.»

وقتی از او سؤال شد برنامه بعدی‌الش پس از پایان تور چیست، گوگوش احتمال بازگشت دوباره به صحنه را رد نکرد.

او گفت: «در تمام زندگی‌ام تقریباً هیچ‌وقت نتوانسته‌ام آینده‌ام را برنامه‌ریزی کنم. همه چیز به‌سادگی برایم رخ داده است. ما ۴۷ سال است که زندگی خودمان را کنترل نکرده‌ایم. هرچه برنامه‌ریزی کردیم اتفاق نیفتاد، و هرچه اتفاق افتاد در برنامه ما نبود. من هم استثنا نیستم و فکر می‌کنم همین‌طور ادامه خواهد داشت.»

او افزود: «بااین‌حال، ترجیح می‌دهم کار هنری‌ام را بگذارم برای روزی که جمهوری اسلامی دیگر در کشورم وجود نداشته باشد.»



نظر شما درباره این مقاله:








پشت پرده استیضاح ۵ وزیر کابینه پزشکیان
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 8:06

پشت پرده استیضاح ۵ وزیر کابینه پزشکیان


سونامی استیضاح وزرای دولت پزشکیان در مجلس در حالی به راه افتاده است که تنها یک سال و پنج ماه از عمر دولت می‌گذرد. کشور در شرایط خاص پس از اجرای مکانیسم ماشه و پس از جنگ ۱۲ روزه به سر می‌برد. در روزهایی که همچنان زمزمه‌هایی از احتمال آغاز جنگی دوباره شنیده می‌شود، هر روز یک وزیر با تهدید استیضاح مواجه است. اخیراً علی نیکزاد، نایب‌رئیس مجلس، در برنامه «بزنگاه» گفته است: «امضاهای استیضاح پنج وزیر به حد نصاب رسیده و استیضاح هرکدام از آن‌ها به جریان بیفتد، رأی می‌آورد.»

به گزارش خبرآنلاین، در میان وزرایی که نمایندگان مجلس برای استیضاح آنان اصرار دارند، نام فرزانه صادق مالواجرد بیش از همه به گوش می‌رسد. او با کسب ۲۳۱ رأی موافق، راهی وزارت راه و شهرسازی شده است. این روزها به دلیل موضوعاتی مانند وضعیت حمل و نقل و مسکن، مورد غضب نمایندگان قرار گرفته است. صادق که تنها وزیر زن کابینه است، از همان روزهای ورود به ساختمان خیابان دادمان با اعتراض نمایندگان تندرو مواجه شد. با توجه به اختلافات او با مهرداد بذرپاش، وزیر راه دولت رئیسی و از چهره‌های تندروی اصولگرا، مخالفت‌ها با او چندان دور از ذهن نیست.

احمد میدری نیز از وزرایی بود که در جریان بررسی صلاحیت کابینه پیشنهادی پزشکیان، به سختی توانست رأی اعتماد نمایندگان را کسب کند. او با ۱۹۱ رأی به دولت راه یافت. استیضاح او از دی‌ماه سال گذشته در دستور کار نمایندگان مخالف دولت قرار داشته، اما تاکنون در مجلس به جریان نیفتاده است. برخی معتقدند میدری با دادن امتیاز و سهم‌هایی به جریان پایداری، تلاش کرده رضایت آنان را جلب کند، اما ظاهراً موفق نبوده است. علی خضریان، نماینده تهران، در تذکری در صحن علنی مجلس گفته بود: «بارها به آقای میدری گفتم مراقبت کنید؛ حلقه داوود و کمال رضوی که در حوزه وزارت شما نشستند، در حال شیطنت هستند و به اسم شما هزینه‌هایی برای کشور ایجاد می‌کنند.»

غلامرضا نوری قزلجه، عباس علی‌آبادی و احمد دنیامالی نیز از دیگر وزرایی هستند که نامشان در فهرست استیضاح قرار دارد. اگرچه نوری قزلجه و دنیامالی از جمله چهره‌هایی بودند که از صندلی مجلس به کرسی وزارت رسیدند، اما این روزها مورد نارضایتی همکاران سابق خود قرار گرفته‌اند.

موج استیضاح‌های سیاسی برای فشار به دولت

موج استیضاح‌ها در شرایطی شکل گرفته که کشور به تازگی جنگ با اسرائیل را پشت سر گذاشته و در وضعیت آتش‌بس به سر می‌برد. همزمان قیمت ارز و سکه روز به روز رکوردشکنی می‌کند. این پرسش مطرح می‌شود که آیا این استیضاح‌ها واقعی هستند یا صرفاً سیاسی و برای اعمال فشار به وزرا طراحی شده‌اند؟

این سوال از آنجا مطرح می‌شود که از همان روزهای تشکیل کابینه مسعود پزشکیان، پیش‌بینی می‌شد مخالفان دولت خیلی زود ساز مخالفت با او را کوک کنند. پیش‌بینی‌ای که به واقعیت پیوست. نمایندگان در اسفندماه سال گذشته، با بهانه‌هایی مانند افزایش قیمت ارز و اظهارات عبدالناصر همتی درباره پیوستن به FATF و رفع فیلترینگ، او را از وزیر اقتصاد به وزیر سابق اقتصاد تغییر دادند.

بهارستان‌نشینان هر بار با بهانه‌های مختلف، رئیس‌جمهور و اعضای کابینه را تهدید به عزل، برکناری و استیضاح می‌کنند. برخی بر این عقیده‌اند که هدف آن‌ها جلوگیری از اجرای وعده‌های دولت است. کما اینکه برخی از آن‌ها حتی در یک و پنج ماه گذشته بارها از کلیدواژه‌هایی مانند «استعفای پزشکیان»، «سؤال از رئیس‌جمهور» و «عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور» استفاده کرده‌اند. برخی ناظران معتقدند آنها با این کار قصد دارند تا بر دولت فشار روانی ایجاد کنند و از این طریق خواست‌های خود را بر دولت و وزرا تحمیل کنند. این کوبیدن بر طبل استیضاح در شرایطی است که رهبر انقلاب و مسئولان ارشد نظام چندین مرتبه بر حمایت کامل از دولت، تاکید کرده‌اند.

محمدتقی نقدعلی، نماینده خمینی شهر، در تذکری در صحن مجلس، با بیان اینکه کف انتظارات جامعه حوزه معیشتی است، خوستار استیضاح وزیر کشاورزی شد و گفت: «امروز نهاده‌های دامی در بازار ۱۱ هزار تومان قیمت‌گذاری می‌شود، اما فرد زنگ می‌زند و بابت هر کیلو ۶ هزار تومان دیگر درخواست واریز وجه می‌کند. مردم انتظار دارند استیضاح وزیر در دستور کار قرار بگیرد و باید وزیر پاسخگو باشد.»

سید مرتضی محمودی، نماینده تهران و از چهره‌های نزدیک به سعید جلیلی، هم از مخالفان جدی فرزانه صادق است. او در گفت‌وگویی با بیان استدلال‌های عجیبی درباره حضور یک زن به عنوان وزیر راه و شهرسازی گفت: «با وجود احترامی که برای بانوان کشور قائلم، باید بگویم مدیریت وزارت راه و شهرسازی جای یک خانم نیست؛ به‌خصوص به دلیل شرایط سختی که وزیر باید برای پیگیری مسائل مختلف تحمل کند. سفرهای متعدد، حضور در دل جاده‌ها و بررسی میدانی کریدورها از وظایف دائمی وزیر راه است و ما نیازمند وزیری چابک هستیم.»

محمد منان رئیسی، نماینده قم و طراح استیضاح وزیر راه و شهرسازی، هم در این باره گفته است: «از ابتدا هم با توجه به شناختی که داشتم تشخیص ما این بود که خانم مالواجرد برای این وزارتخانه گزینه مناسبی نیست. شاید در وزارتخانه‌های دیگری می‌توانست موفق باشد، اما وزارتخانه راه و شهرسازی وزارتخانه بزرگ و زیربنایی کشور است. تداوم حضور ایشان در این جایگاه منتج به تضییع حق مردم و حق الناس می‌شود.»

چه کسانی پشت پرده استیضاح وزرای دولت هستند؟

اما از آنجایی که این روزها بحث بر سر استیضاح وزرای دولت پزشکیان داغ شده است و برخی از نمایندگان در مجلس به صف شده‌اند تا وزرای پزشکیان را از کابینه بیرون کنند، این سوال ایجاد می‌شود که کدام نمایندگان پشت سر استیضاح دولتمردان هستند و چه هدفی را دنبال می‌کنند؟

بررسی‌های خبرگزاری خبرآنلاین نشان می‌دهد که جبار کوچکی‌نژاد نماینده رشت، محمد منان رئیسی نماینده قم، کامران غضنفری نماینده تهران، احسان عظیمی‌راد نماینده مشهد و کلات، مرتضی محمودی نماینده تهران، امیرحسین ثابتی نماینده تهران، مالک شریعتی نماینده تهران، محمدتقی نقدعلی نماینده قم، علی خضریان نماینده تهران و حسینعلی حاجی دلیگانی نماینده شاهین شهر از جمله نمایندگانی هستند که دولتمردان را تهدید به استیضاح کرده‌اند. نمایندگانی که طیف سیاسی بیشتر آنان جبهه پایداری  و نزدیک به تفکرات این نحله سیاسی یا افراد نزدیک به سعید جلیلی هستند.

بهارستانی‌ها در طول یک سال و پنج ماهی که از عمر دولت می‌گذرد، بیش از آنکه به فکر وضعیت معیشتی مردم باشند و طرح و برنامه‌های اقتصادی را در جهت کمک به حل مسئله کشور و دولت ارائه دهند، فقط به سمت مسائل جناحی و سیاسی‌کاری حرکت کرده و میکروفون‌شان فقط برای رفتارها و سیاسی‌کاری‌هایشان روشن شده است. در واقع، نمایندگان و طیف مخالف دولت، که همه تلاش خود برای سنگ‌اندازی پیش پای دولت به کار بستند تا دولت را از حیض انتفاع ساقط کنند و کار خودشان را برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۷ راحت‌تر کنند. همچنین بنا بر برخی تحلیل‌ها، آنها می‌خواهند با استیضاح اکثریت وزرای دولت، آن را از حد نصاب بیندازند تا با ناکارآمد نشان دادن پزشکیان، او را مجبور به چینش مجدد کابینه کنند؛ ادعایی که می‌توان صحت آن را از لا به لای سخنان نمایندگان مجلس جست‌وجو کرد.

اخیراً مصطفی پوردهقان، نماینده اردکان، از مطرح شدن استیضاح ۸ وزیر در مجلس خبر داده است. عباس صالحی وزیر ارشاد، محسن پاک نژاد وزیر نفت و محمد اتابک وزیر صنعت، معدن و تجارت از دیگر وزرایی هستند که استیضاح‌شان کلید خورده است. علی نیکزاد هم با اشاره به این موضوع گفته است: «اگر نصف به علاوه یک وزرا در طول کابینه استیضاح شوند یا استعفا بدهند و کنار بروند، کل هیئت دولت از حد نصاب می‌افتد و نظام دیدگاهش این است که کل هیئت دولت در این چهار سال از حد نصاب نیفتد.»

اقدامات اخیر نمایندگان و فشار آنان برای استیضاح وزرا، حاکی از آن است که دولت با طرح استیضاح‌ها مخالفت کرده است. اما حال، با وجود فشارها برای در دستور کار قرار گرفتن طرح، باید دید که دولت می‌تواند از راه لابی با نمایندگان و همکاری محمدباقر قالیباف ماجرای استیضاح وزرا را به پایان برساند یا مجلسی‌ها برای ایجاد فشار بر دولت بر تصمیم خود پافشاری خواهند کرد. هرچند که قالیباف در طول یک سال و نیم گذشته تلاش کرده تا همراهی و همکاری خودش را با دولت پزشکیان نشان دهد، اما هرگاه پای منفعت سیاسی خودش در میان باشد، به سمت گروه‌های سیاسی تندرو حرکت می‌کند. بر همین اساس، باید منتظر ماند و دید که او می‌تواند در جهت اقناع نمایندگان برای بازپس‌گیری طرح استیضاح موثر باشد یا خیر.



نظر شما درباره این مقاله:








پمپاژ آب در تهران، احتمال زلزله را افزایش می‌دهد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 7:57

پمپاژ آب در تهران، احتمال زلزله را افزایش می‌دهد


پدیده فرونشست زمین در تهران و البرز، که نتیجه مستقیم برداشت بی‌رویه آب‌های زیرزمینی است، به یکی از جدی‌ترین تهدیدهای زیست‌محیطی و لرزه‌ای کشور تبدیل شده است.

به گزارش خبرآنلاین، دکتر مهدی زارع، استاد پژوهشکده بین‌المللی زلزله‌شناسی، ضمن تشریح ابعاد این بحران و ارتباط آن با تحریک گسل‌های فعال تهران و کرج، می‌گوید: «پمپاژ بی‌رویه آب‌های زیرزمینی در دشت‌های تهران و ری (و نواحی اطراف مانند تهران-ری، شهریار و ورامین) و پدیده فرونشست زمین ناشی از آن، بر تحریک گسل‌های فعال منطقه اثرگذار است. استخراج بیش از حد آب زیرزمینی، به‌ویژه در دشت‌های آبرفتی، منجر به فشرده شدن لایه‌های خاک و رسوب و در نهایت فرونشست زمین می‌شود.»

* وضعیت تأمین آب تهران پیش از دهه چهل شمسی چگونه بود؟
پیش از دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، بخش عمده تأمین آب تهران و کرج از طریق قنات‌ها و آب‌های سطحی مانند رودخانه‌های کرج و جاجرود بود. در سال ۱۳۴۰ حدود ۳۰ هزار قنات در ایران وجود داشت که ۱۷.۳ میلیارد متر مکعب در سال آبدهی داشتند. پس از آن، با رشد جمعیت و توسعه شهری و صنعتی، حفاری چاه‌های عمیق آغاز شد و استخراج آب زیرزمینی به شدت افزایش یافت و منجر به برداشت بی‌رویه از سفره‌های آب زیرزمینی شد. این روند افزایشی استخراج، به ویژه در دهه‌های اخیر، منابع آب زیرزمینی دشت‌های تهران-کرج را به وضعیت بحرانی کشانده است.

* آمار برداشت آب از منابع زیرزمینی در تهران چگونه است؟
از سال ۱۴۰۳ حدود ۸۰ حلقه چاه جدید در تهران حفر شده که برداشت آب از عمق بالای ۱۰۰ متر صورت می‌گیرد تا کیفیت منابع حفظ شود. در مجموع ۲۲۵۰ حلقه چاه در استان تهران وجود دارد که ۷۵۰ حلقه آن در شهر تهران فعال است. در تهران ۱۶ مترمکعب در ثانیه از منابع زیرزمینی برداشت می‌شود و در آبان‌ماه میزان برداشت روزانه به ۳ میلیون مترمکعب رسید. مصرف روزانه آب در استان حدود ۴ میلیون مترمکعب و مصرف سالانه ۱.۶ میلیارد مترمکعب برآورد می‌شود.

* طی نیم‌قرن گذشته، اضافه برداشت در تهران و کرج به چند متر مکعب رسیده است؟
طبق گزارش‌ها، از سال ۱۳۵۰ تا ۱۴۰۴ اضافه برداشت تجمعی در استان تهران به حدود ۶ میلیارد متر مکعب رسیده  و در استان البرز  حدود ۲ میلیارد متر مکعب از آب سفره‌های زیرزمینی اضافه برداشت شده است. در دشت کرج، افت متوسط سالانه تراز آب زیرزمینی حدودا سالانه یک متر بوده است.

* خشکسالی چه نقشی در این بحران دارد؟
در سال آبی ۱۴۰۴-۱۴۰۵ ششمین سال خشکسالی در منطقه تهران-البرز در حال رخداد است. طی پنج سال اخیر، سالانه حدود ۵۰۰ میلیون متر مکعب از آب‌های زیرزمینی دشت تهران برداشت شده است. اگر این روند ادامه یابد، میزان تجمعی برداشت تا سال ۱۴۰۹ به حدود ۵ میلیارد متر مکعب خواهد رسید.

* برداشت بی‌رویه آب چه تأثیری بر گسل‌ها دارد؟
روند استخراج آب زیرزمینی از سال ۱۳۴۰ تا کنون، یک روند صعودی و نگران‌کننده را نشان می‌دهد که عمدتاً به دلیل رشد جمعیت، توسعه شهری، و گسترش کشاورزی چاه‌محور بوده است. تخلیه آب زیرزمینی باعث کاهش فشار منفذی در اعماق زمین می‌شود. این کاهش فشار، تنش مؤثر (فشاری که ذرات جامد خاک بر یکدیگر وارد می‌کنند) را افزایش داده و می‌تواند تنش برشی (Shear Stress) در راستای صفحه‌ی گسل‌ها را تغییر دهد. در نتیجه، گسل‌ها تحریک یا مجدداً فعال می‌شوند، حتی اگر در کوتاه‌مدت فعالیت لرزه‌ای نداشته باشند. فرونشست هم می‌تواند باعث کاهش تنش قائم (فشار رو به پایین ناشی از وزن مواد بالایی) شود.

* کدام مناطق تهران بیشترین فرونشست را تجربه کرده‌اند؟
فرونشست در دشت‌های جنوبی و غربی تهران، از جمله شهریار، ملارد، ورامین و ری، به شدت رخ داده است و در مجاورت گسل‌های مهمی قرار دارد. دشت شهریار در مجاورت گسل‌های شمال تهران، پردیسان، رباط کریم، و ماهدشت - جنوب کرج قرار دارد. زلزله‌های متوسط کوچک اخیر مانند زلزله ملارد در ۲۹ آذر ۱۳۹۶ با بزرگای ۵ و زلزله ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ ماهدشت با بزرگای ۴.۰ می‌تواند با تحریک این گسل‌ها در اثر فرونشست مرتبط باشد. پهنه فرونشست ری در مجاورت گسل کهریزک واقع شده است. در دشت ورامین فرونشست در مجاورت گسل پیشوا رخ می‌دهد.

* سرعت فرونشست زمین در این مناطق چگونه است؟
سرعت فرونشست زمین در برخی مناطق استان تهران بسیار بالاست. بعضی نقاط نرخ فرونشست سالانه در ری تا ۲۵ سانتی‌متر و در شهریار تا ۳۶ سانتی‌متر نیز گزارش شده است. اخیرا فرونشست در منطقه ۱۸ تهران تا ۳۱ سانتی متر در سال گزارش شده است.

* ادامه این روند، چه تبعاتی در بر دارد؟
ادامه این وضعیت می‌تواند علاوه بر آسیب به زیرساخت‌های حیاتی (راه‌آهن، آزادراه‌ها، خطوط لوله)،  خطر لرزه‌خیزی را در پهنه‌های پرجمعیت تهران و البرز افزایش دهد.

* کدام گسل‌ها بیشترین خطر را دارند؟
گسل کهریزک و گسل ری مستقیماً در داخل یا بلافاصله در مجاورت منطقه بدترین فرونشست جنوب تهران و  شهر ری قرار دارند. اگر قرار باشد گسلی تحت تأثیر فرونشست قرار گیرد، این گسل‌ها کاندیدای اول هستند که قادر به ایجاد زلزله‌های مخرب و شدید با بزرگای بیش از ۶ مستقیماً در زیر یک بخش پرجمعیت از منطقه شهری هستند.گسل شمال تهران هم یکی از خطرناک‌ترین گسل‌های ایران است که قادر به ایجاد زلزله با بزرگای تا ۷.۵ نیز هست و مستقیماً در زیر مناطق شمالی، پرجمعیت و از نظر سیاسی بحرانی شهر است. اگرچه از کاسه اصلی فرونشست دورتر است، اما تغییرات تنش در جنوب منطقه ۲۲ شهرداری در محاورت گسل شمال تهران قرار دارد.

* تنش در جنوب شهر چطور می‌تواند بر گسل‌های نواحی شمال تأثیر بگذارد؟
تغییرات قابل توجه تنش در جنوب می‌تواند به طور بالقوه بر پایداری گسل شمال تهران تأثیر بگذارد. گسل پردیسان در بخش غربی شهر قرار دارد. اگرچه فعال است، اما بزرگی بالقوه آن عموماً کمتر از گسل‌های شمال تهران در نظر گرفته می‌شود و مستعد تغییرات تنش ناشی از فرونشست منطقه‌ای است. گسل ماهدشت-جنوب کرج نیز در ادامه غربی گسل شمال تهران در منطقه‌ای با تنش آبی بالا نیز قرار دارد. نزدیکی آن به یک مرکز جمعیتی بزرگ -کرج- و پتانسیل تغییر تنش، آن  نگران‌کننده  است.گسل رباط کریم در جنوب غربی تهران و در مجاورت شمالی فرودگاه بین‌المللی امام خمینی در منطقه‌ای قرار دارد که افت و فرونشست قابل توجه آب‌های زیرزمینی را تجربه می‌کند. ‌

* آیا این وضعیت می‌تواند در دهه پیش رو موجب وقوع زلزله بزرگی شود؟
این احتمال ‌وجود دارد. مکانیسم‌های فیزیکی وجود دارند و مقیاس تغییرات ناشی از فعالیت‌های انسانی -با بیش از ۳۰ سانتی‌متر در سال فرونشست- به اندازه‌ای عظیم است که می‌تواند عامل مختل‌کننده قابل توجهی در میدان تنش منطقه‌ای باشد.

بحران پمپاژ آب باعث می‌شود که احتمال رخداد زمین‌لرزه شدید روی هر یک از این گسل‌ها افزایش یابد. هم‌اکنون محققان در پژوهشگاه زلزله در تیم تحقیقاتی نگارنده – شامل دانشجویان دکتری – مشغول بررسی حد افزایش ‌احتمال رخداد زلزله شدید در پی پمپاژ وسیع آب  هستند. احتمال یک زلزله بزرگ مثلاً روی گسل شمال تهران یا ری به دلیل تغییرات تنش ناشی از پمپاژ آب تشدید می‌شود یا در زمان رخدادش تسریع می‌شود.



نظر شما درباره این مقاله:








وبینار به مناسبت ۱۰ دسامبر، روز جهانی حقوق بشر
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 22:34

وبینار به مناسبت ۱۰ دسامبر، روز جهانی حقوق بشر




نظر شما درباره این مقاله:








خوانش کلان جدید دکتر کاتوزیان از فرهنگ و تاریخ ایران
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 22:04

خوانش کلان جدید دکتر کاتوزیان از فرهنگ و تاریخ ایران


رسول نفیسی

از جناب دکتر محمدعلی کاتوزیان که از متفکران معاصر و صاحبنظر در تاریخ ایران است اخیرا مصاحبه‌ای در “خبرآنلاین” منتشر شده که بازخوانشی کلان از استاد را مطرح کرده و نکات مناقشه‌انگیزی را پیش آورده است. در این مصاحبه که طبیعتا تم واحدی ندارد به مسائل گوناگونی پرداخته می‌شود. مثلا در بخش مربوط به تجددگرایی، کاتوزیان ادعا می‌کند که اقدامات رضا شاه “میمون‌وار” یعنی تقلید محض و بی‌تشخیص از غرب بوده و جنبه بومی نداشته است. کاتوزیان وزارت دادگستری را که مرحوم داور با یک نبوغ واقعی ایجاد کرد تاسیس عبثی می‌داند “چون در دسترس مردم” نبوده است.

کاتوزیان که خود تحصیل‌کرده دانشکده حقوق است بهتر می‌داند که در دوره ماقبل داور و عدلیه نوین، قضاوت در هر ده و شهری تیول علمای شیعه بود و پایان دادن انحصار ملاها و ایجاد دادگستری نوین گناهی بود که آخوندها هرگز آن را بر دولت پهلوی‌ها نبخشیدند. در دوره ماقبل داور، قضاوت پر هرج و مرج بی‌قانون بود. مورد “آقانجفی” در اصفهان و داوری‌های ظالمانه او که خود از علل جنبش مشروطه شد مشهور است. در واقع هر آخوندی بنا بر سلیقه و تشخیص خود رای می‌داد و چه بسا که در دو آبادی احکام ضدونقیض هم صادر می‌شد و طبیعتا رشوه نقش اساسی در صدور این آرا داشت.

مرحوم علی‌اکبر خان داور کوشید تا با ایجاد رویه قضائی یکنواخت به این هرج و مرج پایان دهد. او با وام‌گیری از قوانین فرانسه و بلژیک و وصل خلاقانه آنها به فقه شیعی به‌خصوص در احوال شخصیه و امور مدنی، دادگستری نوینی ساخت که تا امروز کم و بیش فعال است. اتفاقا اگر کاتوزیان می‌خواست نهادی پیدا کند که خلاقانه و “غیر میمون‌وار” تاسیس شده بایستی انگشت روی عدلیه می‌گذاشت ولی ایشان برعکس عدلیه را از مظاهر تقلید میمون‌وار می‌داند.

مهم‌ترین اشکال آن هم از نظر ایشان این است که در دسترس نبوده و گران بوده است! (البته در دوره پسین شاه کوشش شد که این مشکل هم با تاسیس شوراهای داوری و امثال آن رفع شود). حتی می‌توان استدلال کرد که شاید با قبول کردن کلی فقه شیعه در امور مدنی، داور سازشی کرد که خلاف تجدد بود و نقص دادگستری نوین نه در “تقلید میمون‌وار” بلکه برعکس (و به ناچار) در کم تقلید کردن در بخش حقوق مدنی بوده است.

دکتر کاتوزیان با خوانشی کلان از تاریخ ایران باز خصوصیت دیگری در تمدن ایرانی جسته است و آن افسانه‌سازی به‌جای رجوع به واقعیات است. کاتوزیان به شایعات مربوط به “قتل” صمد بهرنگی و جلال آل‌احمد می‌پردازد که مرگ هر دو یا طبیعی و یا تصادفی بوده و ربطی به ساواک نداشته است. البته این موضوع سال‌هاست که ثابت شده ولی کاتوزیان از آن‌ها به عنوان سند و شاهد افسانه‌سازی جامعه ایرانی یاد می‌کند و این که چگونه این شایعات به عنوان حقایق جا می‌افتند و تواتر این شایعات بیشتر حقانیت آن‌ها را ثابت می‌کند. او اصطلاح جدیدی جا می‌اندازد: فرهنگ شایعه‌ساز، جامعه افسانه‌ساز.

در مقابل این خوانش کلان این سوال مطرح می‌شود: آیا این اظهارنظر بر پایه مطالعه تطبیقی روانشناسی اجتماعی ملل مختلف است یا تنها با تمرکز بر جامعه ایرانی به دست آمده است؟ جواب البته مورد دوم است وگرنه استاد توجه می‌فرمود که در جوامع بسته و استبدادی، شایعات و افسانه‌سرایی به مرجع خبررسانی تبدیل می‌شوند. به قول بالزاک “شایعات روزنامه فقرا است”. مثلا در اتحاد شوروی سابق شایعه‌سازی و جوک در باره روسای حزب و سایر دولتمردان تبدیل به یک صنعت ملی شده بود! در ایران دوره پهلوی دوم شایعات به‌ مراتب از اخبار رسمی قابل اعتمادتر بود. خبر سرطان شاه پیش‌تر از آن که حتی همه دربار از آن مطلع شود در میان مردم دهان به دهان می‌گشت.

در فراز دیگری دکتر کاتوزیان به کتاب دکتر عبدالحسین زرین‌کوب “دو قرن سکوت” اشاره می‌کند و آن را کتابی ناشی از احساسات و بر اساس ناسیونالیزم و پان‌ایرانیسم ارزیابی می‌کند. نخستین سوالی که مطرح است این است که آیا توسل به ناسیونالیزم و پان‌ایرانیسم در جهانی مملو از “پان”‌های دیگر و ناسیونالیسم‌های افراطی چقدر می‌تواند مضر باشد. هم اکنون ما با پان‌اسلامیزم خطرناکی روبرو هستیم که جهادی و پرخاشگر است به حدی که حتی اروپائیان را نگران کرده است. تاکید برتشخیص و حفظ هویت ایرانی چه ضرری می‌توانست داشته باشد؟

دکتر کاتوزیان برای رد ایده اصلی “دو قرن سکوت” می‌نویسد که درآن دو قرن سکوت نبوده است و مردم به زبان فارسی صحبت می‌کردند و بعد مثل از رازی و ابن سینا می‌آورد. باید توجه کرد که این دو در قرون بعد از حوزه تحقیق دکتر زرین‌کوب یعنی دو قرن پس از شکست ایرانیان به دست اعراب مسلمان است می‌زیسته‌اند و معلوم نیست علت ذکر نام آنها چیست. یا این که ایشان می‌نویسد زبان دنیای اسلام در آن زمان عربی بوده است و به این دلیل آثار به زبان فارسی در آن دو قرن موجود نیست. از این اظهارات دکتر کاتوزیان چنین بر می‌آید که ایشان از تز زرین‌کوب چنین برداشت کرده است که او به علت عرب‌ستیزی (که نهایتا در اسلام‌ستیزی سر باز می‌کند) گفته است که در دوقرن اولیه مسلمان شدن، ایرانیان عملا سکوت کرده بوده‌اند.

برداشت من متفاوت است. زرین‌کوب تنها مسئله زبان و نوشتار را مطرح نمی‌کند بلکه محور بحث او خاموشی یک تمدن است. زرین‌کوب در اکثر صفحات کتاب به شرح مبارزات ایرانیان در راه احیای هویت ملی و راندن نیروی متخاصم از سرزمین خود می‌پردازد و مسئله عدم وجود نوشتار نقشی ندارد. نهایتا دکتر کاتوزیان این احساساتی بازی و تمرکز روی ناسیونالیزم را ترفند خوبی برای بالابردن تیراژ کتاب دانسته است که به چاپ‌های متعدد رسیده است. من از تیراژ کتاب‌های دکتر کاتوزیان اطلاعی ندارم ولی تز ایران به مثابه جامعه کلنگی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفت. البته جای پرداختن به این تز در این مقاله نیست ولی من نمی‌دانم وجود و بقای آن‌همه آثار تاریخی را به‌خصوص مثلا در شهر اصفهان چگونه می‌توان با این تئوری توجیه کرد یا دوام بیش از پانصدسال حکومت اشکانی و بیش از چهار صدسال حکومت ساسانی را چکونه می‌توان جامعه کوتاه مدت دانست.

نهایت این که خوانش‌های کلان از تاریخ امری خطرناک و غیر علمی است. فلسفه تاریخ از زمان “جیامباتیستا ویکو” (۱۶۶۸-۱۷۴۴) تا این زمان بر این عقیده متکی بوده است که تاریخ دارای طرح و الگویی است. این ایده به‌خصوص در هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) به اوج مذهب مانندگی خود می‌رسد که گویا خداوند (یا روح) تاریخ بشر را را بر اساس الگویی خاص آفریده است که دارای آغاز و پایانی است و وظیفه فیلسوف کشف این مسیر و این الگو و مکانیزم این پویش است.

خسارت‌هایی که این نوع نگرش به تاریخ به بشریت وارد کرده است آشکار است و دو مکتب استبدادی مدرن از آن نشات گرفته است. بحث و تحقیق علمی در برابر تفسیر جزمی و مطلق‌گرا رنگ می‌بازد وگرنه تاریخ معنای خاصی ندارد و محصول کنش و واکنش مردمان هر عصری است و تلاش در راه بقا و سلطه بر دیگران و هر زمان شکلی و شمایلی به خود می‌گیرد که ضرورتا دارای تداوم نیست که قانونمندی از آن اتخاذ شود.


نظر خوانندگان:


■ آقای نفیسی عزیز. مقاله فشرده و بسیار جالبی بود. تعجب کردم از مواردی که در مورد دکتر کاتوزیان نوشته بودید. با آشنایی که با آثار او دارم، دکتر کاتوزیان را روشنفکری پرکار، مبتکر و جامع‌الاطراف دیده‌ام. در مورد عدلیه و علی‌اکبر خان داور، شاید لازم باشد دکتر کاتوزیان نظرش را توضیح بیشتری بدهد، والا من نیز در راستای فکر شما، فکر نمی‌کنم که از این زاویه (رفتند عدلیه‌ای درست کردند که به درد فرانسه می‌خورد و آن عدلیه را به ایران آوردند و ۵ درصد مردم به آن بیشتر دسترسی نداشتند زیرا هم سوادش را نداشتند و نه می‌توانستند هزینه‌اش را پرداخت کنند)، بتوان به دادگستری ایراد گرفت. البته اگر ادعا کنیم که سیستم قضایی بیشتر در خدمت طبقات بالای جامعه است، عقیده درستی است که البته در مورد سایر کشورها هم صدق می‌کند و ربطی مستقیم به “تقلید” ندارد. مثلأ من ۳۵ سال است در آلمان زندگی می‌کنم، اما تا کنون برای احقاق حق خود به سیستم قضایی آلمان مراجعه نکرده‌ام.
نکته دیگری که در مورد مصاحبه دکتر کاتوزیان می‌توان گفت، استفاده ایشان از عبارت “تقلید میمون‌وار از فرنگ” در مورد رضاشاه است. تاکید می‌کنم که جنبه‌ای از فرهنگ و سیاست که امثال ما به آن مشغول هستیم، با بحث، روشنگری و احیاناً متقاعد کردن یکدیگر سر و کار دارد. استفاده از عباراتی که بار احساساتی زیادی دارد (مثل میمون‌وار) به روند بحث و روشنگری کمک نمی‌کند.
آنچه در مقاله شما، آقای نفیسی، برایم روشن نبود این بود که دکتر کاتوزیان در کجای مصاحبه به دکتر زرین‌کوب و کتاب “دو قرن سکوت” اشاره کرده بود؟
موفق باشید. رضا قنبری




نظر شما درباره این مقاله:








یکی از نزدیکان مکارم شیرازی به اتهام
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 20:54

یکی از نزدیکان مکارم شیرازی به اتهام




نظر شما درباره این مقاله:








پاداش ۱۰ میلیون دلاری برای شناسایی دو هکر
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 20:49

پاداش ۱۰ میلیون دلاری برای شناسایی دو هکر




نظر شما درباره این مقاله:








دست‌کم ۱۵۲ نفر در ماه گذشته در ایران اعدام شدند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 20:38

دست‌کم ۱۵۲ نفر در ماه گذشته در ایران اعدام شدند


دست‌کم ۱۵۲نفر در ماه گذشته اعدام شدند؛ ۱۴۲۶ اعدام در یازده ماه
در ماه گذشته میلادی (نوامبر ۲۰۲۵) دست‌کم ۱۵۲ نفر، شامل ۵ زن، ۴ تبعه افغانستان، ۱ تبعه عراق، ۵ شهروند بلوچ، ۷ شهروند کُرد و ۱ شهروند عرب در ایران اعدام شدند. در ۱۱ ماه که از سال جاری میلادی می‌گذرد، دست‌کم ۱۴۲۶ نفر اعدام شده‌اند  که در مقایسه با ۸۳۶ اعدام‌ طی همین بازه زمانی در سال گذشته میلادی، ۷۰ درصد افزایش داشته است.

سازمان حقوق‌ بشر ایران با تاکید مجدد بر لزوم توجه جدی مردم و جامعه جهانی به مسئله اعدام‌ها در ایران، خواستار واکنش جدی شخصیت‌های فرهنگی، سیاسی و مدنی ایرانی و بین‌المللی نسبت به موج اعدام‌ها در ایران شد.

محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «جهان نباید به اعدام‌های روزانه در ایران عادت کند. در ماه نوامبر، به‌طور میانگین هر روز پنج نفر اعدام شدند. با این حال هیچ دولتی، از جمله دولت‌هایی که با ایران روابط دیپلماتیک دارند و به اصول حقوق بشر متعهدند، به این روند نگران‌کننده واکنش علنی نشان نداد.» او افزود: «این اعدام‌ها حتی در چرخه خبری جهانی نیز به‌ندرت بازتاب یافتند. ادامه این سکوت بسیار خطرناک است، زیرا هیچ حد و مرزی برای این‌که رهبران جمهوری اسلامی تا کجا در ارتکاب چنین جنایاتی پیش بروند، وجود ندارد.»

اعدام‌های نوامبر ۲۰۲۵ در یک نگاه:
- دست‌کم ۱۵۲ نفر در ماه نوامبر ۲۰۲۵ اعدام شدند
- از مجموع ۱۵۲ اعدام ثبت‌شده، تنها ۵ مورد (۳ درصد) را رسانه‌های رسمی اعلام کردند
- ۷۳ زندانی با اتهام‌های مربوط به مواد مخدر اعدام شدند که ۴۸ درصد از کل اعدام‌هاست
- اتهام ۷۲ تن (۴۷ درصد) قتل عمد بوده است
- ۵ زندانی زن در این ماه اعدام شدند
- ۵ شهروند بلوچ، ۷ شهروند کُرد و ۱ عرب در میان اعدام‌شدگان بودند
- ۴ شهروند افغانستان و یک تبعه عراق در این مدت اعدام شدند
- شش تن نیز در این مدت با اتهام «تجاوز به عنف»  اعدام شدند
- اعدام در ملأ عام ۲ زندانی در ماه نوامبر به ثبت رسیده است

در ۱۱ ماهی که از سال جاری گذشته (تا پایان نوامبر)، دست‌کم ۱۴۲۶ اعدام در سازمان حقوق بشر ایران ثبت شده که در مقایسه با ۸۳۶ اعدام‌ طی همین بازه زمانی در سال گذشته میلادی، ۷۰ درصد افزایش داشته است.

از میان ۱۴۲۶ اعدام اجرا شده در این ۱۱ ماه، ۶۹۷ نفر با اتهام‌های مربوط به «مواد مخدر» در زندان‌های مختلف ایران اعدام شدند.

همچنین حکم اعدام ۶۴۱ نفر با اتهام «قتل عمد»، ۵۳ نفر با اتهام «محاربه، بغی و افساد فی‌الارض» و ۳۵ نفر با اتهام «تجاوز به عنف» در این مدت به اجرا درآمد. ۴۱ نفر از اعدام‌شدگان زن بودند و ۷۴ تن شهروند افغانستان و یک تن شهروند عراق بود. از میان ۱۴۲۱ اعدام ثبت‌شده در این مدت، نهادهای رسمی و یا رسانه‌های داخل ایران، تنها اعدام ۹۹ تن (کمتر از ۷ درصد) را اعلام کرده‌اند. همچنین ۱۳۲ شهروند بلوچ، ۷۹ شهروند کرد و ۲۶ شهروند عرب در میان اعدام‌شدگان بودند. ۱۰ اعدام در ملأعام اجرا شد.



نظر شما درباره این مقاله:








فرمانده جنجالی شرق رفح چگونه از صحنه حذف شد؟
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 18:39

فرمانده جنجالی شرق رفح چگونه از صحنه حذف شد؟




نظر شما درباره این مقاله:








بیانیه انجمن بازیگران ایران در اعتراض
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 18:33

بیانیه انجمن بازیگران ایران در اعتراض




نظر شما درباره این مقاله:








مجمع عمومی سازمان ملل از روسیه خواست کودکان
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 18:22

مجمع عمومی سازمان ملل از روسیه خواست کودکان




نظر شما درباره این مقاله:








ایرانی‌ها برای حفظ ارزش دارایی‌های خود طلا می‌خرند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز

عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس

iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 17:54

ایرانی‌ها برای حفظ ارزش دارایی‌های خود طلا می‌خرند


امیر وحدت و جان گامبل / آسوشیتدپرس / ۴ دسامبر ۲۰۲۵

برای افکار عمومی مضطرب ایران پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، آنچه بیش از همه امنیت مالی می‌آورد، طلاست — و برای بسیاری همچنان مطمئن‌ترین راه برای مقابله با تورم، تحریم‌ها و سقوط ارزش ریال محسوب می‌شود.

بازاریان در بازار بزرگ تهران می‌گویند هر خبر تازه درباره فعال‌سازی «مکانیزم ماشه» در سازمان ملل، سقوط ارزش ریال یا تنش‌های دوباره منطقه‌ای، موج تازه‌ای از مردم را به خرید آنچه «دارایی‌های ارزش‌محافظ» نامیده می‌شود، سوق داده است. این دارایی‌ها شامل دلار، طلا، نقره، الماس، رمزارزها و تا حدی کمتر، سهام هستند.

این نوع دارایی‌های قابل حمل وقتی دارایی‌های محلی ارزش خود را از دست می‌دهند، می‌توانند ارزش خود را حفظ کنند — و در صورت بروز بحران، به راحتی قابل جابه‌جایی‌اند؛ موضوعی که طی ماه‌های اخیر با نگرانی از احتمال بروز جنگی دوباره با اسرائیل، ذهن بسیاری از ایرانیان را مشغول کرده است.

منصور، فروشنده ۲۸ساله طلا و جواهر در بازار، می‌گوید تاکنون چنین تقاضایی را ندیده بود.

او گفت: «در دو هفته گذشته، ۶ کیلو طلا به مردم عادی فروختم — تجربه‌ای کاملاً جدید برای من.» منصور که فقط با نام کوچک حاضر به مصاحبه شد، از ترس پیامدها نخواست نام کاملش منتشر شود.

او افزود: «مردم با عجله می‌خرند چون می‌ترسند پس‌اندازشان بی‌ارزش شود.»

بِهزاد رشوند، مرد ۵۷ساله و پدربزرگ، می‌گوید تنها راه محافظت در برابر تورم افسارگسیخته را طلا می‌داند.

«الان طلا را بهترین راه حفظ ارزش می‌بینم. هر وقت پولی به دست می‌آورم، آن را به طلا تبدیل می‌کنم.»


عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس

افزایش جهشی فروش طلا در پایتخت ایران

در تابستان امسال، شمش‌های یک‌گرمی طلای ۱۸ عیار حدود ۱۱۵ میلیون ریال معامله می‌شدند — یعنی تقریباً ۱۰۰ دلار با توجه به اینکه قیمت دلار حالا از ۱ میلیون ریال گذشته است. قیمت سکه طلا بیش از هزار دلار و قیمت شمش‌های یک‌کیلوگرمی نقره نزدیک به ۲ هزار دلار بود. روز شنبه، قیمت سکه طلا در ایران برای نخستین بار از ۱.۲ میلیارد ریال عبور کرد. گزارش رسانه‌های داخلی حاکی از آن است که شمش‌های کوچک نقره از ۱۰۰ گرم به بالا به گزینه جدید و سطح‌پایین سرمایه‌گذاری برای خانواده‌های طبقه متوسط تبدیل شده‌اند.

فاطمه پارسا، مادر ۴۷ساله دو فرزند، اکنون از اینکه ارثیه‌اش را صرف خرید آپارتمانی در تهران کرده، پشیمان است. اگرچه ملک در برخی مناطق تهران همچنان ارزشمند است، اما وام‌های بانکی و پس‌انداز مردم دیگر همراه با جهش قیمت‌ها افزایش نیافته‌اند.

او گفت: «با افزایش قیمت جهانی طلا، گاهی آرزو می‌کنم کاش به‌جای ملک طلا خریده بودم — ارزش دارایی‌هایم خیلی بیشتر رشد می‌کرد. حالا به نظر می‌رسد سرمایه‌گذاری در نقره هم می‌تواند ارزشمند باشد، مخصوصاً برای آینده بچه‌هایم.»

چندین ماه است که گزارش‌هایی از موج گسترده تعدیل نیرو در اقتصاد ایران — ناشی از مشکلات برق، کاهش تقاضای مصرف‌کننده و تحریم‌ها — منتشر می‌شود. امیر رمضانی، یکی از معامله‌گران بزرگ طلا در تهران، می‌گوید برخی خانواده‌های مرفه‌تر برای تأمین هزینه‌های زندگی، بخشی از دارایی‌های خود را فروخته‌اند.

رمضانی گفت: «امروز درآمدشان با سبک زندگی‌ای که ساخته‌اند همخوانی ندارد. برای حفظ همان سطح زندگی، بسیاری مجبور به فروش دارایی‌های ارزشمند — طلا، جواهرات — شده‌اند.»

با افزایش فشار آمریکا بر فروشندگان رمزارز در ایران، که یکی از مسیرهای ایرانیان برای حفظ ارزش پولشان بود، نقش طلا و نقره پررنگ‌تر شده است.

حمید صفاری، فروشنده تجهیزات صوتی، گفت: «هر وقت پولی دارم که بتوانم ذخیره کنم، فوراً آن را تبدیل به طلا می‌کنم. در طول تاریخ، طلا نه تنها ارزش خود را حفظ کرده بلکه ارزشش بیشتر هم شده. اگر می‌خواهیم زندگی بهتری بسازیم باید از تاریخ درس بگیریم.»


عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس

نگرانی از «قابلیت حمل دارایی» با تشدید تنش‌های منطقه‌ای

در همین حال، سرمایه‌گذاران ثروتمندتر به سمت الماس و دیگر سنگ‌های قیمتی رفته‌اند که ذخیره ارزشِ قابل حمل و بی‌سر و صداتری به شمار می‌رود. جواهرفروشان تهران و مشهد گزارش می‌دهند که تقاضا برای سنگ‌های کوچک اما با درجه سرمایه‌گذاری رو به افزایش است — بازاری که همیشه در اختیار معامله‌گران حرفه‌ای بود، اما اکنون خریداران طبقه متوسط رو به بالا نیز وارد آن شده‌اند.

اقتصاد گسترده‌تر ایران همچنان زیر فشار شدید تحریم‌های بین‌المللی است؛ تحریم‌هایی که سرمایه‌گذاری خارجی را قطع و دسترسی کشور به نظام مالی جهانی را محدود کرده‌اند. سال‌ها محدودیت باعث تضعیف صنایع داخلی و ناتوانی بخش‌های کلیدی در نوسازی شده است. برای کسانی که می‌خواهند پول خود را به خارج منتقل کنند، ارز سخت و جواهرات از معدود گزینه‌های ممکن باقی مانده‌اند.

دلایل دیگری نیز هست — دلایلی که ایرانیان کمتر درباره آن حرف می‌زنند: اینکه در صورت بروز جنگ، بتوانند دارایی خود را همراه ببرند. باور بر این است که ده‌ها هزار نفر از ساکنان تهران در جریان جنگ ۱۲روزه، پایتخت را ترک کردند و به روستاهای اطراف یا به سواحل دریای خزر پناه بردند.

وقتی این افراد رسیدند، برخی مناطق با ازدحام جمعیت مواجه شده و دستگاه‌های خودپرداز یا خالی بودند یا کار نمی‌کردند. بسیاری هرچه پس‌انداز فوری در دسترس داشتند، با خود بردند.

این موضوع در تاریخ ایران نیز سابقه دارد. بسیاری از کسانی که در دهه ۱۹۸۰ در جنگ ایران و عراق از شهرها گریختند، هرچه داشتند با خود بردند. همچنین در جریان انقلاب ۱۹۷۹، کسانی که با شاه و دولت او مرتبط بودند، با هرچه می‌توانستند حمل کنند از کشور خارج شدند. آن زمان، ریال در بالاترین ارزش تاریخی خود ۱۲۰ ریال در برابر یک دلار بود، اما صرافی‌ها با هجوم مردم مواجه شدند و آنها طلا، جواهرات، فرش و دیگر دارایی‌ها را برای انتقال به خارج خریداری می‌کردند.

احمد، واردکننده ۴۹ساله پارچه، می‌گوید به دلیل شرایط ایران تصمیم گرفته باقی مانده موجودی‌اش را بفروشد و تمام دارایی‌هایش را به ارز سخت تبدیل کند.

او گفت: «نمی‌توانم خانه یا ماشینم را تبدیل کنم، اما طی دو ماه گذشته همه دارایی‌های نقدی‌ام را به ارز خارجی و طلا تبدیل کرده‌ام. در شرایط اضطراری باید بتوانم دارایی‌هایم را همراهم ببرم اگر مجبور شدم از کشور خارج شوم.»



نظر شما درباره این مقاله:








جعفر پناهی قصد دارد به ایران بازگردد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 17:25

جعفر پناهی قصد دارد به ایران بازگردد


جعفر پناهی، کارگردان سرشناس ایرانی، اعلام کرده است که پس از پایان سفرهای مربوط به نمایش فیلم جدیدش با عنوان «یک تصادف ساده»، قصد دارد به ایران بازگردد و هرگز به ترک کشور یا زندگی در تبعید فکر نکرده است؛ حتی با وجود حکم جدید زندان که در تهران علیه او صادر شده است.

بر اساس اعلام وکیل او، مصطفی نیلی، دادگاهی در تهران اخیراً پناهی را به‌صورت غیابی به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرده و او را به «فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم کرده است. نیلی گفته که به این حکم اعتراض خواهد کرد.

این حکم هم‌زمان با موفقیت‌های بین‌المللی فیلم «یک تصادف ساده» صادر شده؛ فیلمی که در جوایز گاتهام نیویورک سه جایزه دریافت کرد و پناهی برای شرکت در آن مراسم حضور داشت.

پناهی در جشنواره بین‌المللی فیلم مراکش گفت که می‌داند فیلم‌هایش مورد پسند حکومت نیست، اما این موضوع دلیلی برای ترک وطنش نیست. او تأکید کرد که ایران برایش جایی است که می‌تواند در آن زندگی و خلق کند و قصد دارد پس از پایان تور نمایش فیلم در سال آینده، به کشور بازگردد.

پناهی طی دو دهه گذشته بارها بازداشت، ممنوع‌الخروج و در حبس خانگی قرار گرفته، اما همچنان به فیلم‌سازی ادامه داده است. او فیلم جدیدش را پس از یک دوره هفت‌ماهه زندان که در سال ۲۰۲۳ با اعتصاب غذا پایان یافت، به‌صورت مخفیانه در ایران ساخته است.

فیلم «یک تصادف ساده» یک درام انتقامی درباره نظام زندان‌های ایران است و بر اساس روایت‌هایی ساخته شده که پناهی در دوران حبس در زندان اوین شنیده بود. داستان درباره مردی است که گمان می‌کند شکنجه‌گر سابق خود را یافته و در تلاش است تا میان انتقام یا بخشش تصمیم بگیرد.

«یک تصادف ساده» به‌عنوان نماینده فرانسه در بخش بهترین فیلم بین‌المللی اسکار معرفی شده و پیش‌تر نخل طلای جشنواره کن را نیز دریافت کرده است.

پناهی گفته است که تنها یک گذرنامه دارد و آن هم گذرنامه ایرانی است و هرگز — حتی در سخت‌ترین سال‌ها — به ترک کشور و پناهندگی در جای دیگر فکر نکرده است. او افزود که بیش از سه ماه است شبانه‌روز برای کمپین اسکار کار می‌کند و با وجود صدور حکم جدید، این روند را ادامه خواهد داد و سپس هرچه سریع‌تر به ایران بازمی‌گردد.

خلاصه‌ای از گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس



نظر شما درباره این مقاله:








عراق از مسدودسازی دارایی‌ها حزب‌الله حوثی‌ها
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 16:33

عراق از مسدودسازی دارایی‌ها حزب‌الله حوثی‌ها




نظر شما درباره این مقاله:








موگرینی از سمت خود در کالج اروپا استعفا کرد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 15:45

موگرینی از سمت خود در کالج اروپا استعفا کرد


لورن کوک / آسوشیتدپرس / ۴ دسامبر ۲۰۲۵

فدریکا موگرینی، رئیس پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا، روز پنج‌شنبه پس از درگیر شدن در یک پرونده تحقیقاتی کلاهبرداری مرتبط با برنامه آموزشی دیپلمات‌های جوان، از سمت ریاست کالج اروپا (یکی از معتبرترین مؤسسات مطالعات اروپایی) و همچنین آکادمی دیپلماتیک اتحادیه اروپا استعفا کرد.

موگرینی در بیانیه خود هیچ دلیلی برای استعفا ذکر نکرد و تنها اعلام کرد که این تصمیم را «با رعایت حداکثری دقت و انصاف، همان‌گونه که همیشه وظایفم را انجام داده‌ام، اتخاذ کرده‌ام».

او افزود: «به دستاوردهای مشترکمان افتخار می‌کنم و از اعتماد، احترام و حمایت عمیقی که دانشجویان، اساتید، کارکنان و فارغ‌التحصیلان کالج و آکادمی نسبت به من نشان داده‌اند و همچنان نشان می‌دهند، از صمیم قلب سپاسگزارم».

موگرینی که در فاصله سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود، نظارت بر مذاکرات هسته‌ای ایران، تلاش برای بهبود روابط دیرینه پرتنش صربستان و کوزوو و ده‌ها موضوع دیگر سیاست خارجی و امنیتی را بر عهده داشت.

بازداشت موقت و استعفای وزیر امور خارجه پیشین ایتالیا می‌تواند در شرایطی که اتحادیه اروپا در تلاش است در مذاکرات برای پایان جنگ اوکراین نقش‌آفرینی کند، به وجهه بین‌المللی این اتحادیه آسیب بزند؛ به‌ویژه آن‌که اتحادیه اروپا مرتباً از اوکراین می‌خواهد با فساد گسترده در این کشور مبارزه کند.

روز سه‌شنبه، موگرینی به همراه یکی از مدیران ارشد کالج و یک مقام ارشد کمیسیون اروپا، پس از یورش مأموران به دفاتر سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا (EEAS) در بروکسل و کالج اروپا در شهر بروژ بلژیک، برای بازجویی بازداشت شدند. هر سه نفر بعداً آزاد شدند، زیرا خطر فرار آن‌ها ارزیابی نشد.

دفتر دادستانی عمومی اروپا (EPPO) این یورش‌ها را به دلیل «ظن قوی» به تخلف در فرآیند اعطای پروژه آکادمی دیپلماتیک اتحادیه اروپا دستور داده بود. این آکادمی، برنامه آموزشی ۹ ماهه‌ای برای دیپلمات‌های جوان در ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا است.

این پروژه در سال ۲۰۲۱ از سوی سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا به کالج اروپا واگذار شده بود. دادستان‌ها در حال بررسی این موضوع هستند که آیا کارکنان کالج یا نمایندگان آن‌ها پیشاپیش از معیارهای انتخاب مناقصه مطلع شده بودند یا نه.

دادستانی اعلام کرد که «ظن قوی» وجود دارد که «اطلاعات محرمانه مربوط به مناقصه در حال اجرا با یکی از شرکت‌کنندگان در مناقصه به اشتراک گذاشته شده است». اتهامات مطرح‌شده شامل «کلاهبرداری در مناقصه، فساد، تعارض منافع و نقض محرمانگی حرفه‌ای» است.

تاکنون هیچ فرد یا کشور خارجی در این پرونده نام برده نشده است.

جانشین موگرینی در سمت مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، جوزپ بورل، در زمان اعطای این پروژه رئیس سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا (EEAS) بود. بودجه آکادمی دیپلماتیک نسبتاً اندک است؛ حدود ۱.۷ میلیون یورو (حدود ۲ میلیون دلار) برای هزینه‌های برنامه آموزشی از ژوئیه ۲۰۲۴ تا ژوئن ۲۰۲۵.

موگرینی روز چهارشنبه در بیانیه‌ای اعلام کرد که در جریان بازجویی، موضع خود را برای بازپرسان «کاملاً روشن کرده است». او افزود: «به نظام قضایی اعتماد کامل دارم و مطمئنم که صحت عملکرد کالج تأیید خواهد شد».

وکیل موگرینی، ماریاپائولا کرکی، به آسوشیتدپرس گفت که موکلش در جریان ۱۰ ساعت بازجویی «کاملاً شفاف، روشن و آرام» بود و اطمینان دارد که موگرینی تبرئه خواهد شد.

کالج اروپا نیز اعلام کرد که با تحقیقات همکاری خواهد کرد و «همچنان به بالاترین استانداردهای صداقت، انصاف و رعایت قوانین در امور آموزشی و اداری پایبند است».

این رسوایی فساد، یکی از مجموعه رو به افزایش پرونده‌های فساد در نهادهای اروپایی است.

در سال ۲۰۲۲، پرونده موسوم به «قطرگیت» (طرح پرداخت پول در ازای نفوذ) با دخالت برخی نمایندگان پارلمان اروپا، دستیاران، لابیست‌ها و بستگان‌شان فاش شد. ادعا شد که مقامات قطری و مراکشی برای تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌ها رشوه پرداخته‌اند. هر دو کشور این اتهام را رد کرده‌اند. تاکنون هیچ‌کس محکوم نشده و در بازداشت پیش از محاکمه نیز نیست و چشم‌انداز برگزاری دادگاه نامشخص است.

همچنین در ماه مارس سال جاری، چندین نفر در پرونده‌ای مرتبط با شرکت چینی هواوی بازداشت شدند که متهم است نمایندگان پارلمان اروپا را برای دریافت رشوه تحت تأثیر قرار داده است.



نظر شما درباره این مقاله:








نظم خاورمیانه‌ای ترامپ
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 14:25

نظم خاورمیانه‌ای ترامپ


ری تکیه

فارن افرز / ۴ دسامبر ۲۰۲۵

* سبک معاملاتی رئیس‌جمهور برای این منطقه بسیار مناسب است

خاورمیانه جایی است که اغلبِ رؤسای‌جمهور آمریکا ترجیح می‌دهند از آن دوری کنند؛ اما ناگزیر، خود را گرفتار کشمکش‌های آن می‌یابند. با وجود فراخوان‌های دوره‌ای برای چرخش راهبردی به سوی چالش‌های ژئوپولیتیک دیگر، این تصور که منافع اساسی ایالات متحده در این منطقه در معرض خطر است، همواره مانع خروج آمریکا شده است. منابع عظیم نفتی خلیج فارس همچنان برای اقتصاد جهانی حیاتی‌اند. ایرانِ تهدیدگر در آستانه توانمندی هسته‌ای قرار دارد. نابسامانی‌های سیاسی جهان عرب نیز نسل‌هایی از جنگجویان و تروریست‌ها را پرورش داده که گروهی از آنان در سال ۲۰۰۱ به ایالات متحده حمله کردند و مرگبارترین واقعه را از زمان پرل هاربر در خاک آمریکا رقم زدند.

از آغاز قرن بیست‌ویکم، رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند معماهای خاورمیانه را از طریق تهاجم نظامی، دیپلماسی یا مداخلات محدود انسانی حل کنند. اما همه این تلاش‌ها ناکام مانده است. برخی از این اقدامات حتی پدیده‌های زیان‌بارتری پدید آوردند. به‌عنوان نمونه، تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق به ظهور موج جدیدی از تروریست‌ها انجامید. عملیات محدود نظامی در لیبی در سال ۲۰۱۱ نیز هرج‌ومرجی گسترده را در بخش بزرگی از شمال آفریقا رقم زد. با این حال، دولت‌های پی‌درپی همچنان به نوعی شیفته ایده تحمیل یک چشم‌انداز منطقه‌ای بوده‌اند.

تا آنکه دونالد ترامپ آمد. این رئیس‌جمهور نیز مانند پیشینیانش، واشنگتن را از خاورمیانه بیرون نکشیده است. اما برخلاف آنها، ترامپ با کمترین آرمان‌گرایی به منطقه نزدیک شده است. رویکرد او کاملاً با عمل‌گرایی و ترجیح سیاست قدرت هدایت می‌شود. ترامپ، همچون رهبران اقتدارگرای خاورمیانه، جهان را به «برندگان» و «بازندگان» تقسیم می‌کند و قاطعانه در کنار برندگان می‌ایستد. اسرائیل قدرتمند است؛ پس او اجازه می‌دهد هر آنچه می‌خواهد انجام دهد. شیخ‌نشین‌های عرب خلیج فارس نفت دارند و وارد معامله می‌شوند؛ بنابراین با آنها تعامل می‌کند. اما فلسطینی‌ها بازندگان منطقه‌اند و از این‌رو، ارزش توجه چندانی ندارند.

این رویکرد بدون تردید خام و زمخت است. اما نتایج آن آشکارا مثبت بوده است. در پنج سال حضورش در قدرت، ترامپ روابط اسرائیل با چندین کشور عربی را عادی‌سازی کرده است. او در اکتبر، به جنگ اسرائیل و حماس — که با حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس آغاز شده بود — پایان داد. او همچنین مطمئن شده که شرکت‌های آمریکایی دسترسی ترجیحی به نفت و بازارهای خلیج فارس دارند. و توانسته گروه‌ها و دولت‌هایی را که منافع آمریکا را تهدید می‌کنند، از جمله جمهوری اسلامی ایران، مورد حمله قرار دهد.

تصمیم‌های ترامپ خاورمیانه را دموکراتیک‌تر نکرده است. قطعاً دردهای تاریخی منطقه را نیز درمان نکرده است. اما منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته و هم‌زمان موقعیت واشنگتن را پیش برده است. به بیان دیگر، او را قادر ساخته بیش از پیشینیان پیچیده‌نگر و نیک‌نیت خود دستاورد کسب کند.

بلوار رؤیاهای بربادرفته

برای درک اینکه چرا ترامپ در جایی موفق شده که دیگر رؤسای‌جمهور ناکام مانده‌اند، باید به نحوه مواجهه ایالات متحده با کشورهای عربی — که بخش اعظم خاورمیانه را تشکیل می‌دهند — نگاه کرد. برای دهه‌ها، رؤسای‌جمهور آمریکا تلاش کرده‌اند تنش‌های درونی این کشورها را با حمله یا فشار حل کنند. جورج دبلیو بوش در این میان بلندپروازترین و در عین حال فروتن‌شده‌ترین سیاستمدار آمریکاست. واکنش اولیه او به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر — یورش به افغانستان برای سرنگونی طالبان و آغاز «جنگ با ترور» — معقول بود. اما بعد، بوش و مشاوران کارکشته‌اش بر این باور شدند که بهترین راه برای تثبیت خاورمیانه، حمله به عراق است. به‌زعم آنان، این اقدام سرانجام رژیم‌های اقتدارگرای منطقه را به حکومت‌هایی دموکراتیک و طرفدار غرب تبدیل می‌کند. در عوض، این حمله شکاف‌های فرقه‌ای خاورمیانه را عمیق‌تر کرد و ایران را تقویت نمود. وقتی بوش از قدرت کنار رفت، منطقه ناپایدارتر از زمان ورود او به کاخ سفید بود.

جانشینان دموکرات بوش، باراک اوباما و جو بایدن، هر دو مصمم بودند در سیاست‌های آشفته جهان عرب گرفتار نشوند. آنان خستگی مردم آمریکا از جنگ‌های بی‌پایان را درک می‌کردند و به‌درستی اعلام کردند که زمان آن رسیده کمتر بر ارتش تکیه شود و بیشتر بر دیپلماسی. اما هر کدام، به شیوه خود، گرفتار آرمان‌گرایی بودند. در جریان بهار عربی، اوباما در کنار خیابان ایستاد، رئیس‌جمهور دوست آمریکا در مصر، حسنی مبارک، را به کناره‌گیری واداشت و در لیبی نیز مداخله‌ای نظامی با توجیهات بشردوستانه ترتیب داد که به سقوط معمر قذافی انجامید. هیچ‌یک از این اقدامات موفق نبود: مبارک با یک اسلام‌گرای منتخب جایگزین شد که پس از تلاش برای تمرکز قدرت، خود توسط یک دیکتاتور نظامی تازه برکنار شد. لیبی نیز تجزیه شد و اکنون دارای دو دولت اقتدارگرای رقیب است.

بایدن هرگز تغییر رژیم را ترویج نکرد، اما دشمنی او با مهم‌ترین پادشاهی منطقه — که پس از دستور محمد بن‌سلمان برای قتل یک روزنامه‌نگار منتقد، ولیعهد عربستان را «منفور» خواند — به منافع منطقه‌ای آمریکا لطمه زد. خاندان‌های حاکم، به‌عنوان نمونه، در برابر تلاش‌های بایدن برای افزایش تولید نفت و واداشتن حماس به پذیرش آتش‌بس مقاومت کردند.

ترامپ، در نقطه مقابل، سیاست را بی‌داوری اخلاقی پیش می‌برد. او، برای مثال، خوشحال است که با احمد شرع، جهادی سابق و رئیس‌جمهور جدید سوریه که اکنون کت‌وشلوار به تن دارد، معامله کند — اگر شرع به مبارزه او با «دولت اسلامی» (داعش) بپیوندد. او به‌شدت معامله‌محور نیز هست. ترامپ از عربستان سعودی و دیگر شیخ‌نشین‌های خلیج فارس حمایت می‌کند، زیرا این کشورها منبع سرمایه، بازار صادراتی نیمه‌رساناها و تسلیحات، و بازیگرانی مهم در بازار جهانی انرژی‌اند. این‌ها کسانی هستند که او می‌تواند با آنها معامله کند.

شاهزادگان و پادشاهان عرب نیز متقابلاً پاسخ داده‌اند. بنا به درخواست ترامپ، بحرین و امارات متحده عربی پیمان ابراهیم ۲۰۲۰ را امضا کردند و روابط خود را با اسرائیل عادی نمودند. عربستان سعودی همچنان خارج از این توافقات است، اما شراکت ظریف و غیررسمی خود را با اسرائیل حفظ کرده که شامل اشتراک‌گذاری اطلاعات و همکاری امنیتی است. قطر با نیروهای اسلام‌گرا مماشات می‌کند، اما همچنان میزبان یک پایگاه بزرگ نظامی آمریکا است و در شکل‌دهی به آتش‌بس غزه نقش اساسی داشت. هر سه کشور نیز در معاملات مالی با خانواده ترامپ دخیل‌اند. در آن بخش از جهان، ثروت‌های شخصی با منافع ملی درهم تنیده‌اند و مرز میان تجارت و دیپلماسی اغلب مبهم است. این دقیقاً همان چیزی است که نخبگان خلیج فارس می‌پسندند.

چماق بزرگ

از زمان پیدایش جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، دولت‌های پی‌درپی آمریکا با حکومت ایران نه همچون نهادی یکپارچه، بلکه به‌عنوان مجموعه‌ای از جناح‌های رقیب برای قدرت سیاسی برخورد کرده‌اند که برخی از آنها ظاهراً در برابر نفوذ آمریکا آسیب‌پذیرند. از این‌رو، بسیاری از رؤسای‌جمهور حمایت از «میانه‌روهای» ایران را به محور اصلی دستور کار خود بدل کردند. اوج چنین تلاش‌هایی در دولت اوباما بود که برای تقویت بازیگران معتدل‌تر، به دنبال دیپلماسی کنترل تسلیحات رفت. نتیجه این تلاش، توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ موسوم به «برجام» بود که بر اساس آن ایران پذیرفت غنی‌سازی خود را محدود کند و نظارت‌های بین‌المللی بیشتری را بپذیرد و در مقابل، از لغو تحریم‌ها بهره‌مند شود.

اما این رویکرد بر پیش‌فرضی نادرست استوار است. هرچند مقام‌های ایرانی همگی دیدگاه یکسانی ندارند، اما همگی در دشمنی با ایالات متحده مشترک‌اند — ضدیت با آمریکا چسبی است که رژیم را کنار هم نگه می‌دارد. در نتیجه، ایران تنها زمانی تن به توافق می‌داد که واشنگتن حق آن کشور برای غنی‌سازی داخلی را به رسمیت بشناسد و مقرر کند که پس از انقضای برخی بندها، ایران بتواند به غنی‌سازی در مقیاس صنعتی حرکت کند. در این میان، صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نیز از مزایای اقتصادیِ ناشی از رفع تحریم‌ها برای تأمین مالی تروریسم در خارج و سرکوب در داخل بهره‌برداری کردند.

در مقابل، بهترین راه برای گرفتن امتیاز از تهران، استفاده از زور است. پس از یورش به سفارت آمریکا در سال ۱۹۷۹، انقلابیون ایرانی تهدید کردند دیپلمات‌های آمریکایی را که گروگان گرفته بودند، محاکمه کنند. در واکنش، جیمی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، یادداشتی خصوصی برای ایران فرستاد و اعلام کرد اگر تهران به گروگان‌ها آسیب برساند، واشنگتن تلافی خواهد کرد. طولی نکشید که همه سخنان مربوط به دادگاه علنی کنار گذاشته شد.

دو دهه بعد، وقتی بوش به عراق حمله کرد و ایران را تهدید نمود، حکومت ایران برنامه هسته‌ای خود را تعلیق کرد — تا زمانی که آمریکا در عراق در باتلاق فرو رفت و ایران برنامه خود را با شدت بیشتری از سر گرفت. در قبال ایران، تهدید همواره استثنا بوده، نه قاعده. طنز تلخ رویکرد آمریکا در برابر تهران این است که واشنگتن از درس‌های موفقیت‌های خود نیز بهره نمی‌گیرد.

با این حال، استثنای همیشگی ترامپ است. او در دوره نخست خود، از توافق هسته‌ای خارج شد و تحریم‌های ویرانگر علیه ایران را دوباره برقرار کرد. او به‌درستی تشخیص داد که این توافق سدّ محکمی در برابر گسترش توان هسته‌ای ایران نیست و بیشتر به نفع تهران است تا واشنگتن. ترامپ سپس دستور ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده افسانه‌ای نیروی قدس را صادر کرد؛ فردی که ارتشی فراملی از نیروهای نیابتی و تروریست‌ها را سازمان داده بود تا خواسته‌های ایران را در سراسر منطقه اجرایی کنند. برخلاف نگرانی برخی تحلیلگران که از آغاز جنگی بزرگ‌تر هراس داشتند، ترور سلیمانی به‌طور دائمی قدرت نیروهای نیابتی ایران را عقب راند. در سال ۲۰۱۱، زمانی که جنگ داخلی سوریه آغاز شد، سلیمانی نقشی کلیدی در سازمان‌دهی دفاع سوریه داشت و نیروی کمکی‌ای متشکل از حدود ۷۰ هزار شبه‌نظامی فراهم آورد که رژیم بشار اسد را نجات داد. اما پس از مرگ او، ارتش سوریه از درون تهی شد و سرانجام توان جنگیدن را به‌کلی از دست داد. زمانی که نیروهای شورشی احمد شرع از شمال در اواخر نوامبر ۲۰۲۴ پیشروی خود را آغاز کردند، سربازان سوری مواضع خود را ترک کردند و دمشق در کمتر از دو هفته سقوط کرد.

اما شاید مهم‌ترین دستاورد ترامپ حملات ژوئن ۲۰۲۵ به تأسیسات هسته‌ای ایران بود. طی دو دهه، بسیاری از سیاست‌گذاران و تحلیلگران اصرار داشتند که حمله به برنامه هسته‌ای تهران موجب شعله‌ور شدن یک درگیری گسترده منطقه‌ای خواهد شد. به همین دلیل، آنها نه تنها از حمله آمریکا چشم پوشیدند، بلکه حملات اسرائیل را نیز سد کردند. اسرائیل در دوران اوباما می‌خواست به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله کند، اما با مخالفت مواجه شد. اما ترامپ به اسرائیلی‌ها چراغ سبز نشان داد — و زمانی که اوضاع خوب پیش رفت، خود نیز وارد عمل شد. او بعدها با افتخار گفت: «هیچ رئیس‌جمهوری حاضر به انجام آن نبود، اما من حاضر بودم.»

توهم دو دولت

دهه‌هاست که مقام‌های آمریکایی خواستار ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی بوده‌اند. آنها اعلام می‌کردند که راه‌حل دو کشور برای برقراری صلح در خاورمیانه و ادغام اسرائیل در منطقه ضروری است. بوش نخستین رئیس‌جمهوری بود که در ژوئن ۲۰۰۲، در آستانه جنگ عراق، رسماً خواستار تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی شد. اوباما این تلاش‌ها را ادامه داد و وزیر خارجه‌اش، جان کری، را میان اسرائیل و کرانه باختری در رفت‌وآمد مداوم قرار داد. بایدن نیز — حتی پس از حملات ۷ اکتبر — همچنان از این طرح دفاع کرد.

اما این تلاش‌ها به جایی نرسید. اقدامات بوش تنها به برگزاری یک نشست انجامید و بس. اوباما نتوانست چیزی بیش از توقف‌های موقتی و جزئی در توسعه شهرک‌ها به دست آورد. تلاش‌های بایدن تقریباً کاملاً جنبه خطابی داشت — گویی با هدف جلوگیری از انتقاد جناح لیبرال انجام می‌شد، در حالی که او در عمل هر سلاحی را که می‌توانست به اسرائیل فروخت و این کشور را از فشارها و نقدهای داخلی و خارجی مصون نگه داشت. حاصل تمام تلاش‌های واشنگتن برای راه‌حل دو دولت، مجموعه‌ای از خاطرات سیاسی است که در حسرت صلح ازدست‌رفته نوشته شده‌اند.

همواره چیزی غیرواقع‌بینانه در ایده دولت مستقل فلسطینی وجود داشته است. رهبران فلسطینی تلاش می‌کردند در میز مذاکره چیزی را به دست آورند که در جنگ‌هایی از دست داده بودند — جنگ‌هایی که خود آنان و متحدان عرب‌شان بارها آغاز کرده بودند — و تاریخ به‌ندرت چنین لجاجتی را پاداش می‌دهد. بااین‌حال، فلسطینی‌ها در مقاطعی توانستند اسرائیل را متقاعد کنند که غزه و بخش‌هایی از کرانه باختری را که در سال ۱۹۶۷ تصرف کرده بود، در قبال شناسایی و برخی امتیازهای سرزمینی واگذار کند. با وجود این، این امتیازها هرگز برای رهبران فلسطینی کافی نبود، و مواضع اسرائیل با گذشت زمان و ادامه حملات تروریستی گروه‌های فلسطینی سخت‌تر شد. تراژدی مردم فلسطین آن است که رهبرانشان چنان در روایت رنج و فقدان غرق‌اند که تا زمانی که گزینه‌هایشان بیش از پیش محدود نشود، حاضر به پذیرش هیچ مصالحه‌ای نیستند.

توهم راه‌حل دو دولت همچنان در ساختار سنتی سیاست خارجی واشنگتن حامیان فراوانی دارد. اما نه برای ترامپ. این رئیس‌جمهور برای بازیگران فروملی ارزشی قائل نیست. او درک می‌کند که اسرائیل تمایلی به واگذاری زمین ندارد و نباید مجبور به این کار شود. و دریافت که بسیاری از دولت‌های عرب نیز این واقعیت را پذیرفته‌اند. از همین رو توانست — به شگفتی بسیاری از تحلیلگران — پیمان‌های ابراهیم را میانجی‌گری کند. امضاکنندگان عرب این توافقات حتی در جریان یورش اسرائیل به غزه نیز از آن عقب‌نشینی نکردند.

با این حال، ترامپ می‌داند که نباید یک «چک سفید» به اسرائیل بدهد. او به نگرانی‌های تبلیغاتی رهبران عرب حساس بوده و به اسرائیلی‌ها هشدار داده است که کرانه باختری را ضمیمه نکنند، هرچند به آنها اجازه داد به‌تدریج اندازه شهرک‌های خود را افزایش دهند. او همچنین اسرائیل را به امضای آتش‌بس اکتبر واداشت. اما ترامپ قادر به اعمال این نفوذ بود زیرا یکی از محبوب‌ترین سیاستمداران در اسرائیل به شمار می‌رود و روابط محکمی با پادشاهان عرب دارد — که آنها نیز می‌توانستند بر حماس فشار وارد کنند. ترامپ همچنین مایل بود «قانون نانوشته» واشنگتن مبنی بر عدم گفت‌وگوی مستقیم با حماس را بشکند، امری که در دستیابی به آتش‌بس نقش مهمی داشت.

عاملان آشوب

ترامپ خاورمیانه را آرام کرده است، اما آن را اصلاح نکرده. با وجود ادعاهای او، صلح در سرزمین مقدس برقرار نشده است. برنامه هسته‌ای ایران نابود نشده. و جهان عرب همچنان گرفتار نابسامانی‌های سیاسی است. در منطقه‌ای که امور غالباً به بی‌راهه می‌روند، هنوز بسیاری چیزها می‌توانند از هم بپاشند.

به‌عنوان نمونه، آتش‌بس اخیر را در نظر بگیرید. آتش‌بس‌ها در خاورمیانه همواره لرزان‌اند، و آنچه به دست رون درمر دستیار نخست‌وزیر اسرائیل، استیو ویتکوف فرستاده همه‌کاره ترامپ، و جرد کوشنر داماد او ترتیب داده شد، استثنا نخواهد بود. حماس و اسرائیل هر دو همچنان تمایل دارند هرگاه مناسب دیدند، یکدیگر را تحت فشار نظامی قرار دهند. این توافق، مسئله گسترش شهرک‌های اسرائیلی را نیز مورد توجه قرار نمی‌دهد. ازاین‌رو، «طرح ۲۰ ماده‌ای» برای خلع سلاح حماس، بازسازی غزه و ایجاد مسیری برای دولت‌سازی فلسطین احتمالاً بلااستفاده باقی خواهد ماند. دشوار است تصور کنیم نیروی چندملیتی‌ای از سربازان عرب وارد غزه شود و بازمانده‌های سرسخت و خشونت‌گرای حماس را، آن‌گونه که طرح پیش‌بینی کرده، از میان بردارد. در عوض، غزه احتمالاً همچنان زخمی چرکین باقی خواهد ماند: اردوگاهی پناهنده‌نشین و پرتراکم که با کمک غذایی نهادهای بشردوستانه سرپا می‌ماند. نیروهای دفاعی اسرائیل بار مسئولیت امنیت را بر دوش خواهند داشت، مناطق غیرنظامی‌شده را گشت خواهند زد و گهگاه تهدیدهای نوظهور را بمباران خواهند کرد.

در همین حال، چالش هسته‌ای ایران می‌تواند بار دیگر سر برآورد. الیگارشی روحانی ایران لرزان است و هنوز در تلاش برای فهم این موضوع که استحکاماتش چگونه فروپاشید و دستگاه اطلاعاتی‌اش چگونه نفوذپذیر شد. آنان به‌دنبال تسویه‌حساب‌های داخلی و کنارزدن علی خامنه‌ای، رهبر فرسوده و جسماً ضعیف جمهوری اسلامی هستند؛ کسی که درباره قدرت اسرائیل دچار محاسبات فاجعه‌آمیز شد. گرچه رژیم فعلاً سر فروخواهد آورد، اما منتظر زمانی خواهد ماند که ایالات متحده درگیر بحران‌های دیگر شود و اسرائیل تمرکزش را از دست بدهد. آنگاه با شتاب دوباره برنامه هسته‌ای‌اش را از سر خواهد گرفت.

واشنگتن باید آماده پاسخ نظامی باشد. مهم‌ترین پیامد بلندمدت «جنگ ۱۲ روزه» میان جمهوری اسلامی و اسرائیل (و بعداً ایالات متحده) این است که مداخله نظامی اکنون ابزار اصلیِ مقابله با گسترش هسته‌ای در ایران شده است. تصور اینکه رژیم به توافق‌هایی اعتماد کند که ممکن است لغو شوند، یا به نهادهای بین‌المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل — که به‌آسانی در برابر خواست واشنگتن خم می‌شود — دل ببندد، دشوار است.

اسرائیل به نظر می‌رسد این «وضعیت عادیِ جدید» را درک کرده است. این کشور می‌داند هیچ پیروزی‌ای در خاورمیانه دائمی نیست؛ دلیلی وجود دارد که راهبرد اسرائیل برای مهار دشمنان، «چمن‌زنی» نام گرفته است. اما روشن نیست که ترامپ نیز چنین درکی داشته باشد. رئیس‌جمهور به جای ادامه فشار علیه تهران، اعلام پیروزی کرده و ایرانیان را به مذاکره دعوت کرده است. شاید ترامپ با این روش هم موفق شود؛ غیرقابل پیش‌بینی بودن او و جنگ‌طلبی نتانیاهو فعلاً جاه‌طلبی‌های هسته‌ای روحانیون ایران را مهار می‌کند. اما تقریباً مسلم است که او چالشی دشوارتر را برای جانشینانش باقی گذاشته است. آنان ممکن است چاره‌ای جز بمباران دوباره ایران نداشته باشند.

برخی تحلیلگران امیدوارند برنامه هسته‌ای ایران خودبه‌خود و با فروپاشی رژیم از میان برود. اما جنگ ایران با اسرائیل و آمریکا نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی، با وجود شکست‌های عظیم داخلی‌اش، بسیار مقاوم‌تر از آن است که بسیاری می‌پنداشتند. اسرائیل توانست به‌سرعت نیروهای نیابتی ایران، از جمله حزب‌الله لبنان را خنثی کند. اما زمانی که نتانیاهو در لحظه‌ای بسیار شکننده از ایرانیان خواست علیه رژیم خود برخیزند، اتفاق چندانی رخ نداد. نخبگان ناسازگار ایران به‌هم نزدیک شدند و مردم منفعل ماندند. جمهوری اسلامی مسئله‌ای برای مدیریت است، نه آرزویی که بتوان محو شدنش را طلب کرد.

خاورمیانه همان‌گونه که هست

این مسائل به این معنا نیست که بهبود خاورمیانه ناممکن است. حکمرانی ضعیف، فرسایش نهادی و تخریب محیط‌زیست همچنان مشکلات فراگیر منطقه‌اند. نخبگان حاکم عرب می‌دانند که بر منطقه‌ای گرفتار فساد و نابسامانی حکومت می‌کنند. شهوت قدرت، آنان را در برابر نارضایتی‌های عمومی کور می‌کند. ایالات متحده نمی‌تواند این رهبران را متقاعد یا مجبور کند که با رویکردی روشن‌بینانه‌تر حکومت کنند، اما می‌تواند آنان را تشویق کند دامنه مشارکت سیاسی را گسترده‌تر سازند و اقتصادهای خود را اصلاح کنند.

اما چنین گفت‌وگوها و تلاش‌هایی باید محتاطانه و محدود باشد. خاورمیانه در نهایت جایی برای آرمان‌گرایی و بلندپروازی‌های والا نیست. بلکه عرصه قدرت و واقع‌گرایی است — و همین آن را برای این رئیس‌جمهور آمریکا مناسب می‌کند. فعلاً نفت همچنان در جریان است، تهدید ایران کاهش یافته، جنگ در غزه فروکش کرده و از آشوب‌های بزرگ خبری نیست. در منطقه‌ای که بیشتر با بی‌نظمی شناخته می‌شود، اینها دستاوردهایی مهم‌اند.

—————————
* ری تکیه، عضو ارشد شورای روابط خارجی و نویسنده کتاب «آخرین شاه: آمریکا، ایران و سقوط سلسله پهلوی» است.


نظر خوانندگان:


■ مدنیت، سیاست و رویکردهای اجتماعی در سطح جهان دستخوش تغییرند، جای تعجب نیست که روش‌های ماکیاولی ترامپ در خاورمیانه تمجید می‌شود: “تصمیم های ترامپ....منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته..” چرا که ترامپ “..سیاست را بی‌داوری اخلاقی پیش می‌برد...”. ما حصل نوشته این است که هر چند سیاست‌های کنونی، میراث تراژدی را برای آیندگان به جا می‌گذرد ولی نقدا جلوی برخی بی‌ثباتی‌ها گرفته شده!!
در ضمن در این نوشته جای روسیه بازیگر مرموز و مخرب خالی است. روسیه‌ای که هر گونه کمک به پایداری و موفقیت دولت ترامپ می‌کند چرا که آن را “پوست خربزه”ای تاریخی در مسیر دمکراسی آمریکایی می‌بیند. بهترین گزینه روسیه برای ایران دولتی اقتدارگرا و فاشیستی از دل همین رژیم است که رهبرش با “کت و کراوات” به واشنگتن سفر کند؟ رویدادی که آنرا بدلیل وجود جنبش مدنی قدرتمند ایران (هر چند خاموش) محتمل نمی‌دانم.
با احترام، پیروز.


■ مقاله جالبی هست بدور از آرمانگرایی و جبهه گیری سیاسی و برخواسته از واقعیت موجود. اگر نیروهای دمکراتیک “خصوصا ایرانیان” از این فرصت موقت “خاورمیانه آرام” استفاده کنند می‌توان به آغاز پروسه صلح در خاورمیانه امیدوار بود.
ذکر “ضدیت با آمریکا چسبی است که رژیم را کنار هم نگه می‌دارد” و “صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نیز از مزایای اقتصادیِ ناشی از رفع تحریم‌ها برای تأمین مالی تروریسم در خارج و سرکوب در داخل بهره‌برداری کردند” در این مقاله می‌تواند تلنگری باشد برای پاره کردن چرت متوهمینی که چشم امید به اصلاح رژیم بسته و اصولا با هر تحریمی”از جمله تحریم های هدفمند علیه عوامل و دستگاه های سرکوب و...” مخالف اند. با نوشته جناب پیروز به عدم اشاره نقش روسیه در این مقاله کاملا موافقم.
با احترام سالاری


■ مقاله خوبی است در چارچوب سیاست خارجی آمریکا، همانطور که معنی “فارن افرز” است. من اشاره نکردن به روسیه را ضعف مقاله نمی‌دانم. موضوع روسیه باید برای کسان و محافلی مهم باشد که در انتقاد از ترامپ افراط می‌کنند. یعنی در نظر نمی‌گیرند که دنیای واقعی، محل اجرای سیاست‌های امثال روسیه و چین، با آرزوهای صلح‌طلبانه و آزادیخواهانه انسان‌ها چقدر فاصله دارد!
من نظر خودم را در این جمله خلاصه می‌کنم: اگر سیاست‌های امثال پوتین و شی جین‌پینگ و کیم جونگ اون و خامنه‌ای و حماس را در نظر بگیریم، «دونالد ترامپ نمره رفوزه نمی‌گیرد». تا نظر دوستان عزیز چه باشد.
رضا قنبری




نظر شما درباره این مقاله:








تندروها برای بازگشت به قدرت، زندگی مردم
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 11:18

تندروها برای بازگشت به قدرت، زندگی مردم




نظر شما درباره این مقاله:








حضور مسعود بارزانی در ترکیه با پیشمرگان مسلح
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 11:07

حضور مسعود بارزانی در ترکیه با پیشمرگان مسلح




نظر شما درباره این مقاله:








شورای انتقالی جنوب یمن کنترل استان المهره
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:56

شورای انتقالی جنوب یمن کنترل استان المهره




نظر شما درباره این مقاله:








نتایج تحقیقات حمله به میدان گازی کورمور اعلام شد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:46

نتایج تحقیقات حمله به میدان گازی کورمور اعلام شد




نظر شما درباره این مقاله:








نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۷
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:02

این قسمت: اچ. جی. ولز

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۷


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

وقتی که در حال نوشتن داستان‌های کلاسیک علمی- تخیلی نبود، اچ. جی. ولز پیشگام اولین بازی‌های جنگی مینیاتوری شد. با وجود این، به طعنه، ادعا می‌کرد که یک صلح‌طلب است.

وقتی اس‌اس هیتلر در حال تهیه فهرستی از شهروندان سرشناس بریتانیایی بود که می‌بایست بلافاصله پس از اشغال انگلستان توسط آلمان اعدام شوند، اچ. جی. ولز در صدر این فهرست قرار داشت. جرم او این بود که یک سوسیالیست است، هرچند اگر مقامات نازی دقیق‌تر نگاه کرده بودند، کشف می‌کردند که او همچنین یک یهودستیز دوآتشه نیز هست. نویسنده‌ای که بعدها به عنوان «مردی که فردا را اختراع کرد» شناخته شد، نمونه‌ای از تضادها بود و زندگی خصوصی‌اش تقریباً به همان اندازه شگفت و باورنکردنی بود که داستان‌های تخیلی علم‌تخیلی‌اش.

ولز، پسر یک کریکت‌باز حرفه‌ای، پس از مصدومیتی که حرفه پدرش را زودتر از موعد به پایان برد، در شرایط بسیار دشواری بزرگ شد. او به عنوان دستیار پارچه‌فروش، دستیار داروساز و دستیار معلم شکست به جایی نرسید، قبل از آن که عاقلانه به این نتیجه برسد که عنوان «دستیار» برایش مناسب نیست. در سال ۱۸۹۱ با دخترعمویش، ایزابل ماری ولز (Isabel Mary Wells)، ازدواج کرد، اما این ازدواج تقریباً به همان بدی شغل‌های مختلفش پیش رفت. سه سال بعد از او طلاق گرفت تا با ایمی کاترین رابینز (Catherine Robbins)، یکی از دانشجویانش (۱)، ازدواج کند. او دو فرزند برایش به دنیا آورد و با وجود انبوهی از روابط خارج از ازدواجش، در کنارش ماند.

ولز از سال ۱۸۹۵ با کتاب «ماشین زمان» (The Time Machine) شروع کرد و ده‌ها داستان و رمان بیرون داد که به تعریف قراردادهای ژانر علم‌تخیلی کمک کردند. از نوآوری‌های او می‌توان به تصویرسازی داستانی از سفر در زمان، جنگ هسته‌ای (او اصطلاح بمب اتمی را ابداع کرد) و دستکاری ژنتیکی اشاره کرد. شیفتگی مادام‌العمر او به اصلاح نژاد، نمایان‌گر جنبه تاریک دیدگاه آینده‌نگرانه او بود که همیشه با رگه‌هایی از نفرت نسبت به یهودیان همراه بود. ولز به جابجایی اجباری اقلیت‌های نژادی و قومی، مجازات «منحرفان» (deviants) و حکومت توسط یک الیت علمی و تکنوکرات معتقد بود. او همچنین نسبت به کاتولیسیسم رومی کاملاً خصومت داشت(۲).

این تعصبات به ندرت به طور آشکار در آثارش ظاهر می‌شدند، آثاری که بسیاری از آن‌ها امروزه به عنوان کلاسیک‌های ژانر تخیلی/فرضی (speculative) پابرجا هستند. اگرچه توسط برخی از منتقدان زمان خود کنار گذاشته شد - یکی از آن‌ها به طور بسیار جالبی کتاب «جنگ دنیاها» (The War of the Worlds) را «یک کابوس بی‌پایان» نامید - ولز تا اندازه ای از طریق دقت عجیب پیش‌بینی‌هایش خوانندگان را مجذوب خود کرد. او به درستی ظهور تهویه مطبوع، تلویزیون تجاری، ضبط نوار ویدئویی، کامیون‌های چرخ‌دار، هواپیماهای ملخی و جنگ هوایی را پیش‌بینی کرد. او همچنین با موفقیت تاریخ شروع جنگ جهانی دوم و انقلاب جنسی قریب‌الوقوع (coming sexual revolution) را پیش‌بینی نمود - اگرچه مورد آخر ممکن است آرزوی شخصی خودش بوده باشد. او به معاشرت بسیار با زنان مشهور بود.

طبیعتاً، همه پیش‌بینی‌هایش به حقیقت نپیوست. او ظهور هواپیماهای قابل استفاده را قبل از سال ۱۹۵۰ پیش‌بینی نکرده بود. او اصرار داشت که «قوه تخیل من از دیدن هر نوع زیردریایی که کاری جز خفه کردن خدمه‌اش و دست و پا زدن در دریا انجام دهد، سرباز می‌زند.» و پیش‌بینی مرموز او در یک مهمانی شام که نژاد بشر خود را نابود خواهد کرد، به عنوان یک گونه منقرض خواهد شد و در عرض هزار سال به لجن اولیه بازخواهد گشت، هنوز محقق نشده است. با این حال، به نظر می‌رسید ولز در حال آماده شدن برای توجیه نهایی خود بود وقتی که سنگ قبر خود را انتخاب کرد که روی آن نوشته شده: «خداوند شما را لعنت کند، به شما گفته بودم.»(۳)

ماشین سکس

ولز یک بار چنین اظهار نظر کرد: «من هرگز یک عاشق پیشه بزرگ نبودم.» اما این سخن را باید به زنان بی‌شماری گفت که او با آنها خارج از قید ازدواج همبستر شده است. (یا به پنج فرزندی اشاره کرد که گزارش شده است توسط او بیرون از ازدواج رسمی به دنیا آمده اند.) بله، این روشنفکر کوتاه‌قد، چاق، طاس با دستان کوچک و صدای زیر، تقریباً به اصطلاح زمانه بعدی یک «زنباره» (playa) بود، یا «دون ژوان روشنفکران» که دوست داشت خود را بدان بنامد. حتی یکی از زندگینامه‌نویسان مدرن ولز نیز او را به عنوان «نوعی ماشین سکس» توصیف کرده است، یک عاشق‌پیشه غیرمنتظره با «جذابیت مرگبار برای زنان اشتباه». مجموعه معشوقه‌های مشهور او شامل اودت کون (Odette Keun)، نویسنده سرشناس فرانسوی، ربکا وست (Rebecca West)، نویسنده فمینیست، مارگارت سانگر (Margaret Sanger)، مدافع کنترل تولد، کنتس کانستنس کولیج (Countess Constance Coolidge)، اشراف‌زاده محترم بوستونی که به مهاجری اروپایی تبدیل شد، و مارتا گلهورن (Martha Gell-horn)، یک بانوی اجتماعی و جسور و خبرنگار جنگی که بعدها با ارنست همینگوی ازدواج کرد.

پس راز ولز چه بود؟ برای یک چیز، او هیچ وجدانی نداشت. او در زندگینامه خود نوشت: «من هر کاری که خواستم انجام داده‌ام، به طوری که هر ذره از میل جنسی در من خود را بیان کرده است.» او که مدافع سرسخت «عشق آزاد» بود، به هر دو همسرش خیانت کرد و در یک مقطع ادعا کرد که «حق» دارد این کار را بدون مجازات انجام دهد. (مشخص نیست که آیا او معتقد بود این «حق» برای همسرانش نیز وجود دارد یا خیر.) چنین هرزگی بی‌پروایی به نظر نمی‌رسید که معشوقه‌های زیادی را بترساند. ولز تا دهه هفتاد زندگیش یک آهنربای واقعی برای زنان باقی ماند. یکی از معشوقه‌هایش توانایی های جنسی او را به این واقعیت نسبت داد که بدنش عطری مقاومت‌ناپذیر مانند عسل متصاعد می‌کرد.

گیر کرده در کهربا (۴)

یکی از پست‌ترین روابط ولز با امبر ریوز (Amber Reeves)، یک زن جوان آزاداندیش از یکی از خانواده‌های سرشناس لندن بود. والدین او دوستانش بودند و مانند ولز، مدافعان پر سروصدای آزادی جنسی. پس از گذراندن یک آخر هفته با ولز و همسرش ایمی (Amy)، امبر خوش‌اندام شروع به همخوابگی با این نویسنده میانسال کرد. شایعاتی درباره این رابطه شروع به پخش شدن کرد، که ولز هیچ تلاشی برای پنهان کردن آن از ایمی نکرد. این دو به زودی با هم در ملاء عام ظاهر شدند و برای فرار به فرانسه برنامه ریزی کردند. (مشخص نیست که ولز قصد داشت با همسری که در حال حاضر داشت چه کند.) ولز در خاطرات خود با شور و اشتیاق از «تخیل جنسی» شریک جوانترش سخن گفت و اشاره کرد که سلیقه او در امور غیرمعمول جنسی، همسرش را شرمنده می‌کرد.

با این حال، این شور و شیدایی به سرعت از بین رفت، زمانی که امبر باردار شد و دوستان به ولز هشدار دادند که او نمی‌تواند از رسوایی ناشی از طلاق همسر دوم در چنین شرایط شرم آوری جان سالم به در ببرد. علاوه بر این، امبر نشانه‌هایی از بی‌ثباتی عاطنی نشان می‌داد که بی‌تردید با درخواست ولز مبنی بر اینکه او [امبر] باید از او [ولز] همچون یک همسر واقعی مراقبت کند، تشدید شده بود. حتی رابطه جنسی فوق‌العاده نیز نمی‌توانست این رابطه محکوم به نابودی را نجات دهد. ولز دلسرد و ناامید، امبر را متقاعد کرد که با یک وکیل جوان از آشنایانشان ازدواج کند، با این امید که رسوایی فرونشیند و آن‌ها بتوانند به ملاقات یکدیگر ادامه دهند. برای مدتی، با پذیرش ضمنی همسر ولز، آن‌ها این کار را کردند. ولز با نوشتن رمان «آن ورونیکا» (Ann Veronica) که روایت تقریباً آشکاری از این ماجرا بود، بر زخم این رابطه نمک پاشید. این رمان تنها پس از آن منتشر شد که ناشر معمولی ولز آن را به دلایل غیراخلاقی رد کرد. در تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۰۹، امبر ریوز دختر ولز به نام آنا- جین را به دنیا آورد. این دختر از هویت پدر واقعی خود را تا سال ۱۹۲۸ مطلع نشد.

جاسوسی که عاشقش بود

آیا یکی از معشوقه‌های پایانی عمر ولز یک جاسوس شوروی بود؟ برخی مورخان مورا بودبرگ (Moura Budberg)، بارونسی (baroness) متولد اوکراین که ولز در اوایل دهه ۱۹۳۰ با او رابطه داشت را «ماتا هاری روسیه» می‌نامند و ادعا می‌کنند او در حالی که با ارتباطات جنسی خود از پایتخت‌های مختلف اروپا عبور می‌کرد، به عنوان یک مأمور مخفی برای بلشویک‌ها مشغول به کار بود. تحت پوشش رابطه آتشین شان، بودبرگ ۲۷ ساله با بی‌شرمی از ولز شصت و چند ساله استفاده کرد تا به دوستان دارای ارتباطات سیاسی او دسترسی پیدا کند. او حتی جلسه‌ای بین ولز و دیکتاتور شوروی، ژوزف استالین ترتیب داد که پس از آن ولز، «عمو جو» (Uncle Joe) را منصفانه‌ترین، صریح‌ترین و صادق‌ترین مردی توصیف کرد که تا به حال ملاقات کرده است. در نهایت، ولز به این واقعیت که داشت بازیچه می‌شد پی برد، اگرچه شور و اشتیاقش به این اشراف‌زاده مغرور، او را از پایان دادن به رابطه‌شان ناتوان کرد. آن زن در نهایت توسط ولز باردار شد و مجبور به سقط جنین گردید - یک پیچش طعنه‌آمیز با توجه به اعتقاد راسخ ولز به کنترل تولد.

ولز با ولز ملاقات می‌کند

نام آن‌ها برای همیشه به هم گره خورده است - و نه فقط به این دلیل که تلفظ یکسانی دارند. نمایش رادیویی اورسون ولز (Orson Welles) در سال ۱۹۳۸ از کتاب «جنگ دنیاهای» اچ. جی. ولز، باعث یک هراس سراسری شد و آن کارگردان تئاتر گمنام را بر سر زبان‌ها انداخت. گزارش شده که اچ. جی. از این اقتباس و جنجال پس از آن چندان راضی نبود، اما تا زمان ملاقات با اورسون دو سال بعد، در طی بازدیدی از سن آنتونیو تگزاس (San Antonio, Texas)، به نحو قابل توجهی نرم‌تر شده بود. ولز برای سخنرانی در انجمن آبجوسازان آمریکا در شهر بود. در حین رانندگی در شهر، توقف کرد تا از کسی راهنمایی بخواهد - و آن کسی نبود جز اورسون ولز. این دو مرد روز را با هم گذراندند و بعدتر در مورد پخش «جنگ دنیاها» در یک مصاحبه مشترک در رادیو KTSA بحث کردند. به نظر می‌رسید این زوج نامتناسب به طور عالی با هم کنار می‌آیند، و اگر اورسون از اشاره تحقیرآمیز اچ. جی. به او به عنوان «همنام کوچک من» ناراحت شد، آن را بروز نداد.

او اهل خوشگذرانی بسیار نبود

ولز به عنوان یک فرد اهل گفتگو و سرزنده شناخته می‌شد، اگرچه هرگز از حکایات برخی از هم‌مهمانی‌هایش متوجه این موضوع نمی‌شدید. رمان‌نویس انگلیسی سی. پی. اسنو (C. P. Snow) نقل کرد که این دو در حال نوشیدن در یک بار هتل بودند که مکالمه‌شان به نقطه وقفه مرده (dead spot) رسید. ناگهان، از میان سکوت، ولز پرسش نهایی مایه دلسردی را مطرح کرد: «اسنو، تا به حال به خودکشی فکر کرده‌ای؟» اسنو یک لحظه فکر کرد و سپس پاسخ داد: «بله، اچ. جی.، فکر کرده‌ام.» ولز پاسخ داد: «من هم همینطور، اما نه تا بعد از هفتاد سالگی.» او در آن زمان هفتاد سال داشت.

در یک موقعیت مناسب دیگر، ولز با اعلام این که «پدرم یک کریکت‌باز حرفه‌ای بود» - بدون هیچ مقدمه‌ای به عنوان سخن باز کننده گفتگو برای پی. جی. وودهاوس، نویسنده «جیوز و ووستر» - تقریباً زمان را متوقف کرد. وودهاوس بعدها به خاطر آورد: «اگر پاسخ خوبی برای این حرف وجود دارد، شما به من بگویید. من به این فکر افتادم که بگویم ‘پدر من سبیل سفید داشت’، اما در نهایت گفتم ‘اوه، آه’ و بعد به صحبت درباره موضوعات دیگر پرداختیم.”»(۵)

کلّه را بده

وقتی که ولز با صحبت‌های خود نفس مردم را بند نمی‌آورد، به معنای واقعی کلمه در حال دزدیدن لباس‌های مردم بود. یک شب، پس از یکی دیگر از مهمانی های کمبریج، ولز با کلاه مرد دیگری به خانه بازگشت. آنقدر از آن خوشش آمد که تصمیم گرفت آن را نگه دارد و به صاحب آن (که آدرسش در لبه کلاه نوشته شده بود) نوشت: «کلاه شما را دزدیدم. از کلاه شما خوشم آمد. کلاه شما را نگه خواهم داشت. هر زمان که به داخل آن نگاه کنم، به شما فکر خواهم کرد... کلاهتان را به احترام شما برمی‌دارم!»(۶)

بازی کنیم؟

ولز در نگاه یک انسان صلح‌طلب، مطمئناً عاشق جنگ بود. منظور بازی جنگی (war gaming) است. او در تمام عمرش از بازی با سربازان اسباب‌بازی لذت می‌برد. او حتی دو کتاب در این مورد نوشت: «بازی‌های کف اتاق» (۱۹۱۱) (Floor Games) و «جنگ‌های کوچک» (۱۹۱۳) (Little Wars). «جنگ‌های کوچک» که در آستانه جنگ جهانی اول منتشر شد، به عنوان کتاب قوانین قطعی اولین بازی جنگی تفریحی جهان در نظر گرفته می‌شود، اولین سیستم بازی که به بازیکنان اجازه می‌داد از سربازان اسباب‌بازی تجاری موجود به عنوان مهره بازی استفاده کنند. ولز به دلیل این نقشی که در این مورد داشت، امروزه به عنوان «پدر بازی جنگی مینیاتوری» شناخته می‌شود.

پس ولز چگونه صلح‌طلبی خود را با اشتیاقش به بازی با جنگ تطبیق می‌داد؟ او ادعا می‌کرد که این کار او را بیشتر به یک صلح‌طلب تبدیل می‌کند، زیرا وقتی با ژنرال‌های واقعی مقایسه می‌شد، آن‌ها را دلقک‌های نالایق می‌یافت. ولز به وضوح از آینده بریتانیا در صورت لزوم فرماندهی ارتش در یک نبرد واقعی می‌ترسید. جنگ جهانی اول، که در آن بریتانیا بیش از ۹۰۰,۰۰۰ نفر را از دست داد، به زودی حقانیت او را ثابت کرد.

این کتاب را بدزد

در سال ۱۹۲۵، ولز در یک دعوای حقوقی در مورد سرقت ادبی گرفتار شد. یک نویسنده گمنام کانادایی به نام فلورنس دیکس (Florence Deeks) ادعا کرد که ولز مطالبی را از یکی از دستنویس‌های منتشرنشده او ربوده است. مشکل در سال ۱۹۲۰ شروع شد، زمانی که دیکس نقدی از کتاب «طرح کلی تاریخ» (Outline of History) ولز را خواند. این کتاب دو جلدی شباهت عجیبی به تاریخ جهان خود دیکس، با عنوان «تار و پود رمانتیک جهان» (The Web of the World’s Romance) داشت که برای بیش از یک سال در انبار ناشر آمریکای شمالی ولز، مک میلان اند کامپنی (MacMillan & Company) خاک می‌خورد آن هم به طور تصادف شگفت‌انگیزی، در همان دوره‌ای که ولز کتابش را می‌نوشت. بررسی دقیق‌تر دستنویس رد شده نشان داد که به طور گسترده‌ای ورق خورده است، و شباهت‌های سازمانی کافی وجود داشت که دیکس بلافاصله همان موقع به فکر شکایت افتاد. با این حال او هنوز هم مردد بود. آخرین قطره ای که جام را لبریز کرد زمانی بود که ناشران دیگر شروع به رد دستنویس او کردند زیرا بیش از حد شبیه به کتاب ولز بود. دیکس خشمگین، ولز را به دادگاه کشاند و او را به «دزدی ادبی» متهم کرد، اما این دختر مجرد اهل تورنتو شانس کمی برای پیروزی در برابر نویسنده مشهور جهانی داشت. او باخت، اما پیگیری سرسختانه او برای عدالت، الهام‌بخش نویسندگان زن نادیده گرفته شده در همه جا شد.

تنها چیزی که نیاز داری ولز است

اعتقاد ولز به عشق آزاد و آزادی زنان، او را به نوعی قدیس حامی نسل هیپی‌ها (flower-power) تبدیل کرد. بیتل‌ها (The Beatles) حتی با دادن جایگاهی روی جلد آلبوم «Sgt. Pepper» از او تجلیل کردند. او در ردیف دوم از بالا، سوم از سمت راست، بین کارل مارکس (Karl Marx) و یوگی هندی، شری پاراماهانزا یوگاناندا (Indian yogi Sri Paramahansa Yogananda) قرار دارد.

نگه داشتنش در خانواده

نتیجه‌ی ولز (Wells’s great-grandson)، سایمون ولز، فیلمساز است که در سال ۲۰۰۲ نسخه سینمایی بازسازی شده «ماشین زمان» را بر اساس رمان پدربزرگ بزرگش کارگردانی کرد.

وقتی که در حال نوشتن داستان‌های کلاسیک علمی- تخیلی نبود، اچ. جی. ولز پیشگام اولین بازی‌های جنگی مینیاتوری شد. با وجود این، به طعنه، ادعا می‌کرد که یک صلح‌طلب است.


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
——————————
زیرنویس‌ها و توضیحات مترجم:

۱: اچ. جی. ولز استاد دانشگاه نبود. او در دوره‌ای کوتاه به عنوان معلم در مدارس خصوصی (Private Schools) کار می‌کرد و نه به عنوان استاد دانشگاه. ازدواج او با اِیمی کاترین رابینز (Amy Catherine Robbins) نیز زمانی اتفاق افتاد که او شاگردش در کالجی بود که ولز در آن تدریس می‌کرد. ولز در اوایل دهه ۱۸۹۰ (بین سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۳) در مؤسساتی مانند دانشگاه آموزش از راه دور (University Correspondence College) و کالج هِنریِ لندن (Henley House School) به تدریس علوم و زیست‌شناسی مشغول بود. این مراکز، دانشگاه‌های آکادمیک به معنای امروزی نبودند، بلکه بیشتر شبیه به مدارس عالی یا مؤسسات آموزشی خصوصی بودند. ولز هرگز مقام استادی (Professorship) در یک دانشگاه معتبر را نداشت. او بیشتر به عنوان معلم، نویسنده و روزنامه‌نگار فعالیت می‌کرد. ولز در سال ۱۸۹۲، هنگامی که در دانشگاه آموزش از راه دور به تدریس علوم مشغول بود، اِیمی کاترین رابینز (که یکی از دانشجویانش در آن مؤسسه بود) را ملاقات کرد. این رابطه منجر به ازدواج آن‌ها در سال ۱۸۹۵ شد. بنابراین، اگرچه ولز معلم اِیمی رابینز بود، اما نمی‌توان او را «استاد دانشگاه» به معنای آکادمیک آن دانست. این نکته‌ای است که در متن کوتاه شما نیز به درستی به آن اشاره شده است.

۲: ولز با آثاری مانند «ماشین زمان» (۱۸۹۵) مفاهیم نوینی مانند سفر در زمان، جنگ هسته‌ای (و اصطلاح “بمب اتمی”) و دستکاری ژنتیک را به ادبیات داستانی معرفی کرد که بسیاری از این پیش‌بینی‌ها بعدها به واقعیت پیوستند. او همچنین طرفدار اِیوژنیک (Eugenics) شده بود. ایوژنیک یک نظریه شبه‌علمی بود که هدف آن «بهبود نژاد بشر» از طریق کنترل تولیدمثل انسان‌ها (مانند ممنوعیت فرزندآوری افراد «ناخواسته» یا «ضعیف») بود. این ایده در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در میان روشنفکران غربی محبوبیت داشت. ولز از حامیان این نظریه بود و معتقد به اجباری کردن جابجایی اقلیت‌های نژادی و قومی، مجازات “منحرفان” و حکومت توسط یک الیت علمی-تکنوکرات بود. در عین حال او طرفدار یهود ستیزی هم بود. در نوشته‌های ولز، به ویژه در آثار غیرداستانی او مانند «طرح کلی تاریخ» (The Outline of History)، گرایش‌های ضدیهودی دیده می‌شود. او یهودیان را به عنوان «مانعی برای پیشرفت بشر» تصویر می‌کرد و از ادغام اجباری آنان در جامعه اصلی حمایت می‌کرد (که خود شکلی از پاک‌سازی قومی محسوب می‌شود). ولز نسبت به کلیسای کاتولیک روم نیز خصومت داشت و آن را نهادی مرتجع و مانع پیشرفت علم و جامعه می‌دانست. اگرچه ولز را به عنوان یک پیشگوی آینده و پدر علمی-تخیلی می‌شناسند، اما اندیشه‌های او جنبه‌های تاریک و اقتدارگرایانه نیز داشت. او جامعه‌ای آرمانی را تصور می‌کرد که در آن «دانشمندان» و «متخصصان» بر اساس معیارهای ایوژنیک حکومت می‌کنند، ایده‌هایی که بعدها توسط رژیم‌های فاشیستی مانند نازیسم مورد سوءاستفاده قرار گرفت. این تناقض در شخصیت ولز نشان می‌دهد که چگونه یک چشمانداز پیشرو می‌تواند با ایده‌های خطرناک و غیرانسانی آمیخته شود.

۳: سنگ قبر اچ.جی. ولز با عبارت “God damn you all, I told you so” (لعنت بر شما همگی، به شما گفته بودم) در واقع نمایشی از طنز تلخ، ویژگی شخصیتی و ناامیدی عمیق او از بشریت است. در اینجا میتوان ان تفسیر را بر اساس زمینه زندگی و اندیشه‌های او ‌آورد: هشدارهای نادیده گرفته‌شده: ولز در آثارش بارها به خطرات فناوری، جنگ‌های ویرانگر، تعصب نژادی و فروپاشی تمدن پرداخته بود. او در کتاب‌هایی مانند «شکل چیزهای آینده» و «جنگ در هوا» جنگ جهانی دوم، استفاده از بمب اتم و حتی جنگ سرد را پیش‌بینی کرده بود. با این حال، احساس می‌کرد جامعه به این هشدارها توجهی نکرده است. این جمله سنگ قبر، فریاد اعتراض او به بشر است که هشدارهایش را نادیده گرفت. بدبینی نسبت به آینده: او در اواخر عمر به دلیل دو جنگ جهانی، ظهور فاشیسم و شکست آرمان‌هایش، نسبت به آینده بشریت عمیقاً بدبین شده بود. جمله «به شما گفته بودم» اشاره به پیش‌بینی‌هایش درباره نابودی خودخواسته انسان دارد (مانند جمله‌ای که در پاراگراف شما آمده: “نژاد انسان خود را نابود خواهد کرد”). طنز و کنایه: ولز همواره طنز تلخی در نوشته‌هایش داشت. این جمله نیز با کنایه بیان شده است: او می‌دانست که اگر پیش‌بینی‌های فاجعه‌بارش محقق شوند، دیگر کسی زنده نخواهد بود تا “حقانیت او” را ببیند! بنابراین، این

اگرچه برخی پیش‌بینی‌های ولز (مانند بمب اتم) محقق شدند، اما او در مواردی نیز اشتباه کرد (مانند آینده زیردریایی‌ها و هوانوردی). با این حال، این جمله سنگ قبر نشان می‌دهد که او بیشتر بر هشدارهایش درباره فروپاشی تمدن تأکید داشت تا موفقیت‌های پیش‌بینانه‌اش.

۴: عنوان گیر کرده در گهربا «Stuck in Amber» برای این پاراگراف، یک جناس هوشمندانه (pun) و نمادپردازی چندلایه‌ای است که هم به نام شخصیت داستان (Amber Reeves) و هم به مفهوم نمادین «کهربا» (amber) اشاره دارد. عبارت «stuck in amber» در انگلیسی به معنای «گیر کرده در کهربا» است. کهربا (amber) ماده‌ای فسیل‌شده و شفاف است که گاه حشرات یا موجودات کوچک در آن به دام افتاده و برای میلیون‌ها سال حفظ می‌شوند. این عبارت استعاری معمولاً برای توصیف چیزی که در زمان متوقف شده، راکد مانده یا در وضعیتی ثابت و تغییرناپذیر گرفتار آمده به کار می‌رود. در اینجا، «Amber» هم نام معشوقه ولز (آمبر ریوز) است و هم به معنای «کهربا». پس عنوان هم به رابطه او با «آمبر» اشاره دارد و هم به وضعیت «گیرکردگی» و رکودی که این رابطه ممکن است نماد آن باشد. گیر کردن ولز در رابطه با امبر  چگونه بود؟ رابطه ولز با امبر ریوز — با وجود شور اولیه — به یک بن‌بست عاطفی و اخلاقی تبدیل شد. ولز که خود مدافع «عشق آزاد» بود، در این رابطه درگیر خیانت آشکار به همسرش (اِیمی)/ رسوایی اجتماعی/ مسئولیت‌های ناشی از رابطه با زنی جوان از خانواده‌ای سرشناس. این رابطه می‌تواند نماد توقف رشد اخلاقی یا گیرافتادن در شهوت باشد. امبر ریوز، زنی روشنفکر و آزاداندیش بود، اما رابطه با ولز او را در قالب «معشوقه یک مرد مشهور» محدود کرد و هویت مستقل فکری او را تحت الشعاع قرار داد. او در کهربای شهرت ولز گیر افتاد. پس در مجموع «Stuck in Amber» عنوانی ادبی و چندلایه است که با بازی با نام امبر ریوز، هم به داستان رابطه او با ولز اشاره می‌کند و هم به وضعیت رکود، گیرافتادگی و شیءشدن در رابطه‌ای که ادعای «آزادی» داشت. این عنوان به خواننده هشدار می‌دهد که پشت شعارهای روشنفکری، ممکن است واقعیت‌های پیچیده و حتی وابستگی‌های قدیمی پنهان باشد.

۵: طنز موقعیت. این داستان نمونهای از خشک بودن و بیهوده بودن گفتگوی اولیه در برخی موقعیتهای اجتماعی را نشان میدهد. ولز با جملهی کاملاً نامربوط («پدرم کریکت‌باز بود») سعی در شروع مکالمه دارد، اما این جمله چنان غیرمنتظره است که وودهاوس را سردرگم میکند. پاسخ پیشنهادی وودهاوس («پدر من سبیل سفید داشت») نیز عامدانه بیربط و مسخره است تا بی معنایی (absurdity) موقعیت را برجسته کند. در نهایت، پاسخ غیرمتعهدانه «اوه، آه» نشاندهندهٔ ناتوانی او در پیدا کردن واکنشی منطقی است. این داستان کوتاه، طنز ناخواسته در برخورد دو نویسنده بزرگ را روایت میکند و نشان میدهد چگونه یک تلاش ساده برای یخشکنی میتواند به موقعیتی کاملاً آبزورد تبدیل شود!

۶: این یک بازی زبانی است: “I take my hat off to you” به معنای “به تو احترام می‌گذارم” است، اما ولز می‌گوید “I take off your hat to you” که هم اشاره به دزدیدن کلاه دارد و هم کنایه از این عبارت است. عمل ولز در مورد کلاه آن مرد دیگر نمایش بی‌پروایی و خودمحوری اوست. عمل او که آشکارا «دزدیدن» خوانده می‌شود، نشان می‌دهد که او خود را بالاتر از قواعد اجتماعی متعارف می‌دانسته است. او نه تنها کلاه را برنمی‌گرداند، بلکه با ارسال نامه، عمل خود را به صورتی عمدی و تقریباً تحریک آمیز  به رخ صاحبش می‌کشد. نامه او سراسر طنز است. همان گونه که اشاره شد جمله پایانی «I take off your hat to you!» (کلاهتان را به احترام شما از سر برمی‌دارم) یک جناس یا بازی زبانی (pun) درخشان است. این عبارت در انگلیسی به معنای «به شما احسنت می‌گویم» یا «برای شما احترام قائلم» است، اما او در اینجا آن را به معنای واقعی کلمه به کار برده است: او واقعاً دارد کلاه آن شخص را از سر برمی‌دارد (و اصلاً قصد بازگرداندنش را ندارد). این کار، دزدی را به یک شوخی ادبی تبدیل می‌کند. این حکایت، نه صرفاً به عنوان یک «دزدی کوچک»، بلکه به عنوان نمادی از شخصیت مرکزی ولز عمل می‌کند: یک نابغه خلاق و پیشرو که خود را مقید به قوانین معمولی نمی‌دانست، شوخ طبعیِ تلخ و هوشمندانهای داشت و از ایجاد حیرت و به چالش کشیدن انتظارات دیگران لذت می‌برد.



نظر شما درباره این مقاله:








پیروزی قهوه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 9:27

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

پیروزی قهوه


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

رهبران مذهبی در ژوئن ۱۵۱۱ در مکه این قانون را به استمداد طلبیدند، که اولین تلاش شناخته شده از چندین تلاش برای ممنوعیت مصرف قهوه بود. حاکم محلی، مردی به نام خیر بیگ (Kha’ir Beg)، که مسئول حفظ اخلاق عمومی بود، به معنای واقعی کلمه قهوه را محاکمه کرد. او شورایی از کارشناسان حقوقی را تشکیل داد و متهم - یک ظرف بزرگ قهوه - را در مقابل آنها قرار داد. پس از بحث درباره اثرات مستی‌آور آن، شورا با خیر بیگ موافقت کرد که فروش و مصرف قهوه باید ممنوع شود. این حکم در سراسر مکه اعلام شد، قهوه ها توقیف و در خیابانها سوزانده شدند، و فروشندگان قهوه و برخی از مشتریانشان به عنوان مجازات کتک خوردند. با این حال، در عرض چند ماه، مقامات بالاتر در قاهره حکم خیر بیگ را لغو کردند و قهوه دوباره به طور آشکار مصرف شد. با تضعیف اقتدارش، خیر بیگ سال بعد از مقام خود به عنوان حاکم عزل شد. 

اما آیا قهوه واقعاً یک ماده مستی‌آور بود؟ علمای مسلمان پیش از این تلاش زیادی کرده بودند تا بحث کنند که آیا پیامبر قصد ممنوعیت نوشیدنی‌های مستی‌آور را به طور کلی داشت یا فقط عمل نوشیدن تا حد مستی. همه بر نیاز به یک تعریف قانونی از مستی توافق داشتند، و چندین تعریف از این دست به موقع تدوین شد. یک فرد مست به طور مختلف به عنوان کسی تعریف می‌شد که «حواس‌پرت و گیج می‌شود»، «از هرگونه فضیلت ملایم و آرامش به سمت حماقت و جهل می‌رود»، یا «کاملاً هیچ چیزی را درک نمی‌کند، و نمی‌تواند مرد را از زن، یا زمین را از آسمان تشخیص دهد.» این تعاریف، که به عنوان بخشی از بحث علمی درباره نوشیدنی‌های الکلی تدوین شده بودند، سپس در مورد قهوه اعمال شدند.

با این حال، قهوه به وضوح هیچیک از چنین اثراتی را در مصرف‌کننده ایجاد نمی‌کرد، حتی در مقادیر زیاد. در واقع، کاملاً برعکس بود. «یکی با نام خداوند قهوه می نوشد و بیدار می‌ماند»، یک مدافع قهوه خاطرنشان کرد، «در حالی که کسی که به دنبال لذت شهوانی در مستی‌هاست، خداوند را نادیده می‌گیرد و مست می‌شود.» مخالفان قهوه سعی کردند استدلال کنند که هر تغییری در وضعیت جسمی یا ذهنی مصرف‌کننده دلیلی برای ممنوعیت قهوه است. مدافعان این نوشیدنی با موفقیت این استدلال را نیز دفع کردند و خاطرنشان کردند که غذاهای تند، سیر و پیاز نیز اثرات جسمی مانند اشک ریختن ایجاد می‌کنند، اما مصرف آنها کاملاً قانونی بود. 

اگرچه مقامات بالاتر خیر بیگ در قاهره ممنوعیت فروش و مصرف قهوه را تأیید نکردند، اما با مخالفت او با گردهمایی ها و مکان‌هایی که در آن قهوه نوشیده می‌شد، همصدا شدند. در واقع، بیشتر از اثرات قهوه بر مصرف‌کننده، شرایطی که در آن مصرف می‌شد مقامات را نگران می‌کرد، زیرا قهوه‌خانه‌ها کانون شایعات، اخبار نادرست، بحث‌های سیاسی و گفتگوهای طنزآمیز بودند. آنها همچنین مکان‌های محبوبی برای شطرنج و نرد بودند، که از نظر اخلاقی مشکوک تلقی می‌شدند. از نظر فنی، بازی‌های تخته فقط در صورتی تحت قانون اسلام ممنوع بودند که روی نتیجه آنها شرط‌بندی می‌شد. اما صرفاً انجام این بازی‌ها به این تصور در میان مخالفان قهوه‌خانه‌ها دامن می‌زد که چنین مکان‌هایی در بهترین حالت محل‌های با اخلاق سست و در بدترین حالت لانه‌های توطئه و شورش بودند. 

تلاش‌های بیشتری برای تعطیلی قهوه‌خانه‌ها صورت گرفت، برای مثال در مکه در سال ۱۵۲۴ و قاهره در سال ۱۵۳۹، اگرچه چنین تعطیلی‌هایی معمولاً کوتاه‌مدت بودند. زیرا علیرغم این تلاش‌ها، و محکوم کردن مصرف‌کنندگان قهوه به عنوان افراد بیکار یا شایعه پراکن، هیچ قانونی واقعاً نقض نمی‌شد، بنابراین تلاش‌ها برای ممنوعیت قهوه در نهایت شکست خورد. تا اوایل قرن هفدهم، اروپائیانی که به این مناطق سفر می‌کردند، درباره محبوبیت گسترده قهوه‌خانه‌ها در جهان عرب و نقش آنها به عنوان محل ملاقات و منبع اخبار اظهار نظر می‌کردند. ویلیام بیدولف (William Biddulph)، یک مسافر انگلیسی، در سال ۱۶۰۹ خاطرنشان کرد که «قهوهخانه‌های آنها رایج‌تر از میخانه‌ها در انگلستان است... اگر خبری باشد، آنجا درباره‌اش صحبت می‌شود.» جورج ساندیز (George Sandys)، مسافر انگلیسی دیگری که در سال ۱۶۱۰ از مصر و فلسطین دیدن کرد، مشاهده کرد که «اگرچه آنها از میخانه‌ها محروم هستند، اما قهوه‌خانه‌های خود را دارند که تا حدی شبیه به آنهاست. آنها بیشتر روز را آنجا می‌نشینند و گپ میزنند؛ و از نوشیدنی‌ای به نام قهوه (که از دانه آن تهیه می‌شود) در ظروف کوچک چینی می‌نوشند، به داغی که می‌توانند تحمل کنند؛ سیاه به رنگ دوده، و مزه‌اش چندان متفاوت از آن نیست.» 

یک اعتراض احتمالی به پذیرش قهوه در اروپا - ارتباط آن با اسلام - حدود این زمان برطرف شد. کمی قبل از مرگش در سال ۱۶۰۵، از پاپ کلمنت هشتم (Pope Clement VIII) خواسته شد تا موضع کلیسای کاتولیک را در مورد قهوه اعلام کند. در آن زمان، این نوشیدنی یک نوآوری بود که در اروپا به جز در میان گیاه‌شناسان و پزشکان، از جمله آنهایی که در دانشگاه پادوا، یک مرکز پیشرو در تحقیقات پزشکی بودند، چندان شناخته شده نبود. مخالفان مذهبی قهوه استدلال می‌کردند که قهوه شیطانی است: آنها ادعا می‌کردند که از آنجا که مسلمانان نمی‌توانستند شراب، نوشیدنی مقدس مسیحیان، را بنوشند، شیطان آنها را با قهوه مجازات کرده بود. اما پاپ حرف آخر را می‌زد. یک تاجر ونیزی یک نمونه کوچک برای بررسی ارائه داد، و کلمنت تصمیم گرفت قبل از تصمیم‌گیری، این نوشیدنی جدید را بچشد. داستان می‌گوید که او چنان مجذوب طعم و عطر آن شد که مصرف آن توسط مسیحیان را تأیید کرد. در عرض نیم قرن، این نوآوری عجیب به سرعت در بخش‌هایی از اروپای غربی به امری عادی تبدیل شد. قهوه‌خانه‌ها در دهه ۱۶۵۰ در بریتانیا و در دهه ۱۶۶۰ در آمستردام و لاهه افتتاح شدند. همانطور که قهوه به سمت غرب حرکت کرد، مفهوم عربی قهوه‌خانه را به عنوان جایگزینی محترمانه‌تر، اندیشه‌ورزانه‌تر و مهمتر از همه غیرالکلی برای میخانه همراه خود برد – که تا حد قابل توجهی جنجالی بود.

پیروزی قهوه

قهوه گویی به سفارش لندن دهه‌های ۱۶۵۰ و ۱۶۶۰ ساخته شده بود. اولین قهوه‌خانه‌ها در دوران حکومت اولیور کرامولِ (Oliver Cromwell) پاک‌دین ظهور کردند؛ کسی که پس از برکناری و اعدام شاه چارلز اول (King Charles I)، در پایان جنگ داخلی انگلستان به قدرت رسید. قهوه‌خانه‌های انگلستان در دوران پاکدینان (پیوریتن‌ها) آغاز به کار کردند، به عنوان جایگزین‌هایی محترمانه‌تر و معتدل‌تر برای میخانه‌ها. این مکان‌ها به خوبی روشن بودند و با قفسه‌های کتاب، آینه‌ها، نقاشی‌های قاب‌طلایی و مبلمان خوب تزئین شده بودند، در تضاد آشکار با تاریکی و کثیفی میخانه‌هایی که در آن‌ها الکل سرو می‌شد. پس از مرگ کرامول در سال ۱۶۵۸، افکار عمومی به نفع بازگرداندن سلطنت تغییر کرد، و در این مدت، قهوه‌خانه‌ها به مراکز بحث و توطئه‌های سیاسی تبدیل شدند، چرا که راه برای به قدرت رسیدن چارلز دوم (Charles II) در سال ۱۶۶۰ هموار شده بود. ویلیام کاونتری (William Coventry)، یکی از مشاوران پادشاه، خاطرنشان کرد که هواداران چارلز در دوران حکومت کرامول اغلب در قهوه‌خانه‌ها ملاقات می‌کردند، و اینکه «دوستان پادشاه در این مکان‌ها آزادی بیان بیشتری داشتند تا هر جای دیگر.» او پیشنهاد کرد که شاید پادشاه بدون این گردهمایی‌های قهوه‌خانه‌ای به تخت سلطنت نمی‌رسید. 

در همان زمان، لندن در حال تبدیل شدن به مرکز یک امپراتوری تجاری پررونق بود. استقبال بازرگانان از قهوه‌خانه‌ها، که برای آن‌ها مکان‌های عمومی مناسب و محترمانه‌ای برای ملاقات و انجام کسب‌وکار فراهم می‌کرد، محبوبیت ادامه‌دار آن‌ها را پس از بازگشت سلطنت تضمین کرد. با جذب پیوریتن‌ها، توطئه‌گران و سرمایه‌داران به یک اندازه، قهوه‌خانه‌های لندن کاملاً با حال‌وهوای شهر همخوانی داشتند. 

اولین قهوه‌خانه شهر در سال ۱۶۵۲ توسط پاسکوا رزی (Pasqua Rosee)، خدمتکار ارمنی تاجر انگلیسی‌ای به نام دانیل ادواردز (Daniel Edwards) که در سفرهایش به خاورمیانه ذائقه‌اش به قهوه عادت کرده بود، افتتاح شد. ادواردز دوستانش در لندن را با قهوه آشنا کرد، که رزی روزی چند بار برایش آماده می‌کرد. اشتیاق آن‌ها به این نوشیدنی جدید به حدی بود که ادواردز تصمیم گرفت رزی را به عنوان فروشنده قهوه به کار بگیرد. اعلامیه راه‌اندازی کسب‌وکار رزی، با عنوان «فضیلت نوشیدنی قهوه» (The Vertue of the Coffee Drink)، نشان می‌دهد که قهوه چقدر نوظهور بود. این متن با فرض بی‌اطلاعی کامل خواننده از قهوه، به توضیح منشأ این نوشیدنی در عربستان، روش تهیه آن و آداب مصرفش پرداخته بود. بخش زیادی از این اعلامیه به خواص درمانی ادعایی قهوه اختصاص داشت. گفته می‌شد که این نوشیدنی در برابر درد چشم، سردرد، سرفه، استسقا، نقرس و اسکوربوت مؤثر است و از «سقط جنین در زنان باردار» جلوگیری می‌کند. اما شاید توضیح مزایای تجاری قهوه بود که مشتریان رزی را جذب می‌کرد: «این نوشیدنی خواب‌آلودگی را از بین می‌برد و فرد را برای انجام کارها آماده می‌کند، اگر لازم باشد بیدار بماند؛ و بنابراین نباید پس از شام آن را نوشید، مگر اینکه قصد بیدار ماندن داشته باشید، زیرا تا ۳ یا ۴ ساعت مانع خواب می‌شود.» 

موفقیت رزی به حدی بود که میخانه‌داران محلی به شهردار اعتراض کردند که رزی حق ندارد کسب‌وکاری در رقابت با آن‌ها راه بیندازد، چون از شهروندان آزاد شهر نبود. در نهایت رزی مجبور به ترک کشور شد، اما ایده قهوه‌خانه جا افتاده بود، و نمونه‌های بیشتری در طول دهه ۱۶۵۰ ظهور کردند. تا سال ۱۶۶۳ تعداد قهوه‌خانه‌های لندن به ۸۳ مورد رسید. بسیاری از آن‌ها در آتش‌سوزی بزرگ لندن در سال ۱۶۶۶ از بین رفتند، اما تعداد بیشتری جایگزین شدند، و تا پایان قرن صدها قهوه‌خانه وجود داشت. یک منبع این تعداد را سه هزار ذکر کرده، هرچند این رقم برای شهری با جمعیت تنها ششصدهزارنفر در آن زمان بعید به نظر می‌رسد. قهوه‌خانه‌ها گاهی نوشیدنی‌های دیگری مانند شکلات داغ (hot chocolate) و چای نیز سرو می‌کردند، اما فضای منظم و صمیمی آن‌ها الهام‌گرفته از قهوه‌خانه‌های عربی بود، و قهوه نوشیدنی غالب بود. 

البته همه موافق نبودند. در کنار میخانه‌داران و شراب‌فروشان، که دلایل تجاری برای مخالفت با قهوه داشتند، مخالفان این نوشیدنی شامل پزشکانی می‌شدند که معتقد بودند این نوشیدنی جدید سمی است، و مفسرانی که با تکرار انتقادات عربی‌ها نسبت به قهوه، نگران بودند که قهوه‌خانه‌ها موجب اتلاف وقت و بحث‌های پیش‌پاافتاده به جای فعالیت‌های مهم‌تر می‌شوند. برخی دیگر صرفاً به طعم قهوه اعتراض داشتند، که به طعنه «شربت دوده» یا «جوهر کفش کهنه» نامیده می‌شد. (قهوه، مانند آبجو، بر اساس گالن مالیات می‌خورد، یعنی باید از قبل آماده می‌شد. سپس قهوه سرد شده از بشکه را قبل از سرو دوباره می‌جوشاندند، که قطعاً تأثیر مثبتی روی طعم آن نداشت.) 

نتیجه این بحث‌ها، سیل جزوه‌ها و اعلامیه‌هایی از دو طرف بود، با عناوینی مانند «زدوخورد بر سر قهوه» (۱۶۶۲)، «اعلامیه‌ای علیه قهوه» (۱۶۷۲)، «در دفاع از قهوه» (۱۶۷۴) و «توجیه قهوه‌خانه‌ها» (۱۶۷۵). یکی از حملات قابل توجه به قهوه‌خانه‌های لندن از سوی گروهی از زنان بود، که «عریضه زنان علیه قهوه» را منتشر کردند و «مشکلات بزرگ ناشی از مصرف بیش از حد این نوشیدنی خشک‌کننده و ناتوان‌کننده برای جنس خود» را به عموم نشان دادند. زنان شکایت داشتند که شوهرانشان آنقدر قهوه می‌نوشند که «مانند بیابان‌هایی که این دانه شوم از آنجا آورده شده، نابارور شده‌اند.» علاوه بر این، از آنجا که مردان تمام وقت خود را در قهوه‌خانه‌ها می‌گذراندند، که ورود زنان به آن‌ها ممنوع بود، «نژاد بشر در خطر انقراض قرار گرفته بود.» 

بحث داغ بر سر مزایای قهوه مقامات بریتانیا را به اقدام واداشت. در واقع، شاه چارلز دوم (King Charles II) مدتی بود که به دنبال بهانه‌ای برای مقابله با قهوه‌خانه‌ها می‌گشت. مانند همتایانش در جهان عرب، او به آزادی بیان در قهوه‌خانه‌ها و مناسب بودن آن‌ها برای طراحی توطئه‌ها مشکوک بود. چارلز به خوبی از این موضوع آگاه بود، زیرا نقشه‌های قهوه‌خانه‌ای سهم کوچکی در به قدرت رسیدن خود او داشتند. در ۲۹ دسامبر ۱۶۷۵، پادشاه «اعلامیه‌ای برای سرکوب قهوه‌خانه‌ها» صادر کرد و اعلام کرد که از آنجا که این مؤسسات «اثرات بسیار شرورانه و خطرناکی داشته‌اند... زیرا در چنین مکان‌هایی... اخبار دروغ، مغرضانه و توهین‌آمیز جعل و منتشر می‌شود، به افترای حکومت اعلیحضرت و اخلال در صلح و آرامش قلمرو؛ اعلیحضرت مصلحت و لازم دیده‌اند که قهوه‌خانه‌های مذکور (برای آینده) تعطیل و سرکوب شوند.» 

نتیجه، اعتراض عمومی بود، زیرا تا آن زمان قهوه‌خانه‌ها به بخشی مرکزی از زندگی اجتماعی، تجاری و سیاسی لندن تبدیل شده بودند. وقتی مشخص شد که این اعلامیه به طور گسترده نادیده گرفته می‌شود، که اقتدار دولت را تضعیف می‌کرد، اعلامیه دیگری صادر شد که اعلام می‌کرد فروشندگان قهوه در صورت پرداخت پانصد پوند و قبول سوگند وفاداری، اجازه خواهند داشت شش ماه دیگر به کار خود ادامه دهند. اما این هزینه و محدودیت زمانی به زودی کنار گذاشته شد و در عوض درخواست‌های مبهمی مطرح شد که قهوه‌خانه‌ها باید از ورود جاسوسان و مفسدان جلوگیری کنند. حتی پادشاه هم نمی‌توانست پیشروی قهوه را متوقف کند. 

به طور مشابه، پزشکان در مارسی (Marseilles)، جایی که اولین قهوه‌خانه فرانسه در سال ۱۶۷۱ افتتاح شده بود، به درخواست شراب‌فروشان نگران معیشت خود، از جنبه سلامتی به قهوه حمله کردند. آن‌ها اعلام کردند که قهوه «نوآوری خارجی پست و بی‌ارزش... میوه درختی است که بزها و شترها آن را کشف کرده‌اند [و] خون را می‌سوزاند، باعث فلج، ناتوانی و لاغری می‌شود» و «برای اکثر ساکنان مارسی مضر خواهد بود.» اما این حمله تأثیر کمی در کاهش گسترش قهوه داشت؛ این نوشیدنی در میان اشراف به عنوان یک نوشیدنی مد روز جا افتاده بود، و تا پایان قرن قهوه‌خانه‌ها در پاریس رونق داشتند. هنگامی که قهوه در آلمان محبوب شد، آهنگساز یوهان سباستیان باخ (Johann Sebastian Bach) یک «کانتاتای قهوه» (Coffee Cantata) نوشت که به طعنه کسانی را نشان می‌داد که بدون موفقیت از جنبه پزشکی با قهوه مخالفت کرده بودند. قهوه در هلند نیز مورد استقبال قرار گرفت، جایی که یک نویسنده در اوایل قرن هجدهم مشاهده کرد که «استفاده از آن در کشور ما آنقدر رایج شده که اگر خدمتکاران و خیاطان هر صبح قهوه نخورند، نخ از سوزن رد نمی‌شود.» نوشیدنی عربی اروپا را فتح کرده بود.

ادامه دارد ...

بخش بعدی: امپراتوری‌های قهوه

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب می‌نوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روح‌ها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد

A History of the World in Six Glasses, Tom Standage



نظر شما درباره این مقاله:








اعتراض زنان به اصلاح قانون مهریه
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 8:36

اعتراض زنان به اصلاح قانون مهریه


روزنامه هم‌میهن

پس از مدت‌ها حرف و حدیث، دیروز نمایندگان مجلس، ماده یک، یکی از جنجالی‌ترین طرح‌های اصلاحی با موضوع نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و قانون مدنی را تصویب کردند که برای چندمین‌بار صدای منتقدان و معترضان را بلند کرده است. ماده یک این طرح که جنجالی‌ترین ماده آن است، مربوط به کاهش سقف پیگرد کیفری مهریه از ۱۱۰ به ۱۴ سکه است که حالا با ۱۴۴ رأی موافق و ۷۶ رأی مخالف تصویب شده است. این مصوبه به‌معنای آن است که  احتمال پیگرد کیفری بابت بدهی مهریه، حداکثر تا ۱۴ سکه طلا یا معادل آن است و بیش از آن، موضوع شامل پیگیرد کیفری نخواهد بود.

براساس این ماده اصلاحی، اگر مهریه بیش از ۱۴ سکه باشد، مازاد آن براساس ملائت زوج یعنی توانمندی مالی قابل پرداخت است؛ موضوعی‌که حالا منتقدانش می‌گویند در نبود قانون مدنی برابر برای زنان و مردان، حالا دست زنان را برای معدود دستاویزهای قانونی بیش‌از‌پیش کوتاه کرده است.

ماده یک این طرح، جزئیات دیگری هم دارد: در تبصره ۳ این ماده آمده است: «مراد از حبس در این قانون، اعم از «نگهداری شخص در زندان» یا «محدود کردن شخص با استفاده از نظارت سامانه‌های الکترونیکی» است.»

در تبصره ۴ نوشته شده است: «در مواردی که محکومٌ‌علیه به‌ازای دین، مالی دریافت نکرده مانند مهریه، دیه، خسارات ناشی از جرائم غیرعمدی یا ضمان قهری، صرفاً نظارت سامانه‌های الکترونیکی اعمال می‌شود.»

تبصره ۵ مقرر کرده است: «اجرای نظارت سامانه‌های الکترونیکی درخصوص رد مال در محکومیت‌های کیفری تابع شرایط مقرر در قانون مجازات اسلامی مصوب ۰۱/ ۰۲/ ۱۳۹۲ و قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۰۴/ ۱۲/ ۱۳۹۲ است.»

و در تبصره ۶ آمده است: «آیین‌نامه اجرایی این ماده و تبصره‌های ذیل آن، ظرف مدت سه‌ماه از تاریخ لازم‌الاجراء شدن این قانون توسط وزارت دادگستری با همکاری سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور تهیه می‌‌شود و به تصویب رئیس قوه‌قضائیه می‌رسد.»

۱۸ آبان‌ماه بود که نمایندگان مجلس با کلیات «طرح اصلاح موادی از قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی و قانون مدنی» با ۱۹۷ رأی موافق، ۳۸ رأی مخالف و ۷ رأی ممتنع از مجموع ۲۴۲ نماینده حاضر در جلسه، موافقت کردند و بلافاصله با مخالفت و انتقاد تعداد زیادی از فعالان حقوق زنان، حقوقدانان، پژوهشگران اجتماعی و البته بعضی مسئولان دولتی روبه‌رو شدند؛ انتقادهایی که به‌نظر می‌رسد حالا تعداد مخالفان این طرح را از ۳۸ به ۷۶ نفر رسانده است.

مخالفت‌ها در آبان‌ماه گذشته دراین‌باره به‌حدی بود که چندروز بعد از تصویب کلیات این طرح، زهرا بهروزآذر، معاون امور زنان و خانواده رئیس‌جمهوری گفت که دولت سریعاً مخالفت خود را اعلام کرده و پس از برگزاری جلسات متعدد با نمایندگان مجلس، آنها استدلال‌های دولت را پذیرفته‌اند و بحث تغییر مهریه به ۱۴ سکه اکنون کاملاً منتفی است و در طرح فعلی وجود ندارد؛ اظهارنظری که حالا خلاف‌اش ثابت شده است.

مخالفت بعضی زنان نماینده

دیروز و پس از تصویب این ماده در مجلس، یکی از نمایندگان مجلس در واکنش به رأی‌آوردن پیشنهاد کاهش سقف مهریه گفت: «ای جونم!»، منتشر و جنجالی شد. در جلسه دیروز، تعداد کمی از نمایندگان در مخالفت با این ماده، نطق کردند؛ نمونه‌اش سمیه رفیعی، عضو فراکسیون زنان مجلس که در اعتراض به اصلاح قانون مهریه گفت: «اگر که بنا دارید نهاد خانواده را له کنید، هم ۱۴سکه بگذارید، هم عندالاستطاعه. آقای قالیباف، لطفاً به حرف من گوش بدهید. ما امروز روی صحبت‌مان با جنابعالی و در مرحله‌ی دوم با شورای نگهبان است. واقعیت این است که متاسفانه به این مجلس با این طرح دیگر امیدی نداریم. خواهش می‌کنم شما با یک نگاه عقلانی و منطقی آن را برگردانید.»

او گفت که امروز کاملاً سوگیرانه داریم به‌نحوی رفتار می‌کنیم که نهاد خانواده را به بهترین شکل ممکن نشانه رفته‌ایم. از سوگیرانه‌ترین تصمیمات ما، متاسفانه بدترین عواقب دچار جامعه ما خواهد شد.

سارا فلاحی، یکی دیگر از زنان نماینده بود که در مخالفت با این طرح در تذکر شفاهی گفت که طرح محکومیت‌های مالی که خلاف نص صریح قرآن، سیره علوی و نبوی و اصول ۳، ۱۰، ۲۰ و ۲۱ قانون جمهوری‌اسلامی است برای پرت‌کردن حواس مردم و آدرس غلط‌دادن به مردمی است که هنوز باور نکرده‌ایم از ما هوشمندتر و بسیار از مسئولان جلوتر هستند: «آیا عاقلانه نبود وقتی که اینجا برای نجات‌دادن ۱۸۰۰ زندانی مهریه صرف کردیم را صرف زندانی‌کردن بدهکاران ارزی و کسانی‌که اقتصاد این مردم را به نابودی کشاندند، می‌کردیم، آیا عاقلانه نبود مسئولان بی‌مسئولیتی ‌که برخی از آن‌ها پشت مافیا هستند را به صلابه قانون می‌کشاندیم.»

جمشید قائم‌مقام، یکی دیگر از نمایندگان مجلس هم در تذکر شفاهی گفت که کاش این اراده را برای حل مشکل اصلی مردم داشته باشیم و به‌جای معلول به‌دنبال علت باشیم: «عامل اصلی فروپاشی زندگی‌ها، مهریه نیست؛ تورم بالای ۴۰ درصد، حقوق زیر ۲۰ میلیون، تورم، بیکاری و اجاره نجومی مسکن است، همینطور بیکاری، استسمار نیروهای شرکتی و فقر باعث سست‌شدن بنیان خانواده است.

شمایی‌ که اهل قرآن هستید آقای پزشکیان این فقر همه‌چیز را نابود کرده است.» پس از واکنش‌های گسترده به این طرح، الهه عطایی، مشاور رئیس مجلس در امور زنان گفت، بندی که امروز به تصویب مجلس رسید جزء اصل طرح نبود، اما همچنان راه کارشناسی در این حوزه باز است و حتماً نگرانی زنان دنبال خواهد شد.

اعتراض جامعه مدنی

دیروز و در ادامه اعتراضات قبلی، تعدادی از فعالان مدنی هم به این طرح انتقاد کردند. آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات یکی از آنها بود. او دراین‌باره نوشت: «تصویب قانون جدید مهریه در مجلس، به‌جای آنکه نشانه‌ای از «حل بحران» باشد، بار دیگر نشان داد که نظام قانون‌گذاری در ایران تمایلی به دیدن ریشه‌های واقعی مشکلات ندارد. مهریه در ایران محصول یک ساختار حقوقی عمیقاً نابرابر است؛ ساختاری‌که خود مجلس و قوانین موجود آن را خلق کرده‌اند.

زن در این نظام، از حق طلاق برابر، حق ولایت برابر و بسیاری از حقوق اساسی که در زندگی خانوادگی تعیین‌کننده‌اند، محروم است. نتیجه این نابرابری روشن است؛ مهریه به یک سازوکار بقا تبدیل شده است. مجلس اکنون، به‌جای اصلاح این نابرابری‌ها، همان تنها ابزار دفاعی زن را محدود کرده است؛ کاری‌که نه بحران را حل می‌کند و نه عدالت را برقرار.»

زهرا نژادبهرام، تحلیلگر سیاسی ـ اجتماعی و نماینده ادوار شورای شهر پایتخت، در واکنش به تصویب تعیین سقف کیفری ۱۴ سکه برای مهریه گفت که این قانون واقعاً قانون جالبی است. در این شرایط، هم حقوق زنان که براساس قانون اسلام مهریه تعیین شده، زیر سوال می‌رود و هم یک دغدغه و نگرانی اجتماعی به‌وجود می‌آید.

«فاطمه» دو سال پیش ازدواج کرده و در گفت‌وگو با «هم‌میهن»اعتقاد دارد، با قوانین فعلی هم زنان در ازدواج قدرتی ندارند، و حالا اگر به‌هردلیلی درخواست طلاق داشته باشند، دیگر اهرم مهریه هم کارساز نیست: «تا پیش از این طرح، پرداخت همان ۱۱۰ سکه مهریه هم براساس توان مالی مرد بود و می‌توانست  به زن کمک کند تا مرد را برای طلاق تحت فشار قرار دهد، حالا اگر همین اهرم هم حذف شود، زن باید به چه ابزاری متوسل شود که خودش را از زندگی‌ای که آن را نمی‌خواهد، نجات دهد؟

من موافق زندانی‌شدن مردان برای مهریه نیستم، اما اگر بخواهیم از آنها حمایت کنیم و معتقد باشیم که زندانی‌شدن به‌دلیل مهریه درست نیست، خیلی واضح است که باید همه حقوق اولیه زنان در ازدواج به آنها داده شود؛ در این شرایط می‌توانیم بگوییم که مهریه به‌عنوان یک اهرم اقتصادی باید برداشته شود.

حالا در شرایطی‌که در برخی از موارد، زن تنها در صورت بخشیدن مهریه می‌تواند بخشی از حقوق خودش را به‌دست آورد، همین اهرم هم از او گرفته شود؛ درست مثل شرایطی است که تو در یک اتاق دربسته گیر افتاده باشی. من زنان زیادی را می‌شناسم که تنها دلیلی که توانستند جدا شوند، مهریه بود. در غیر این‌صورت امکان طلاق‌گرفتن نداشتند.» او می‌گوید فارغ از مهریه، موضوع حمایت اقتصادی از زنان در کدام بخش از قوانین خانواده به‌ویژه بعد از جدایی در نظر گرفته می‌شود؟

علاوه بر کارشناسان، کاربران زیادی در شبکه اجتماعی «ایکس» به مصوبه دیروز مجلس، واکنش نشان دادند که پربازخوردترین آنها، واکنش برخی از وکلای دادگستری ازجمله محسن برهانی بود که در صفحه شخصی خودش نوشت: «آیا اقدام دیگری مانده است که این مجلس علیه زنان و حقوق و آزادی‌های ایشان انجام دهد؟»

امیرعلی صفا، یکی دیگر از وکلای دادگستری هم دراین‌باره نوشت: «کسی که میگه مهریه دلیل کاهش ازدواجه، نگاهش به ازدواج دارای مشکل مبنایی است. فکر میکنه ازدواج ایقاع است و با اراده مرد اتفاق میفته. درصورتی‌که ازدواج عقد است. دو اراده لازم است. می‌خواهید مشکل رو حل کنید؟ باید توازن اراده ایجاد کنید، نه در اراده‌ها به سود یک‌طرف دخالت کنید.»

کاربری به‌نام رونیا هم نوشته است: «امروز صبح مهریه ماکسیمم  ۱۴ تا سکه تصویب شده بود تو مجلس، قوانین فقط یک آوانس به‌دردنخور به خانوما داده بود که اونم دیگه نیست. بااین‌حساب ازدواج یعنی افتادن تمام اختیارات زندگیت دست یکی دیگه؛ مثل ادامه تحصیل، کار کردن، انتخاب محل زندگی، حتی عمل جراحی وقتی داری میمیری. واقعاً ترسناکه.»

کاربر دیگری نوشته است: «با این قانون جدید مهریه که به‌رسم جمهوری اسلامی باز هم به‌نفع آقایونه لطفاً همتون حق طلاق رو بگیرید، اونم تو محضر و به‌صورت قطعی». یک کاربر دیگر هم این طرح را ازبین‌رفتن سپر دفاعی زنان در برابر نابرابری‌های ساختاری می‌داند. او نوشته بود: «کاهش سقف مهریه از ۱۱۰ به ۱۴ سکه یعنی بریدن تنها سپر دفاعی زن در برابر نابرابری‌های ساختاری. حق طلاق، ‌حق خروج و حق تصمیم‌گیری هنوز دست مردِ؛ پس سهم زن از این مصوبه فقط بی‌پناهی‌های بیشتر بود.»

نگاهی‌که در میان کاربران دیگر هم دیده می‌شود؛ مثل کاربری که اعتقاد دارد: «این قانون ۱۴ سکه مهریه، مشکلی را از مردان حل نمی‌کنه، فقط زندان نداره. وگرنه اگه در عقدنامه نوشته باشه ۱۰۰ سکه، هروقت مرد تو حسابش پول باشه، ازش ۱۰ میلیارد تومان برمیدارن یا خونه و ماشینش را توقیف می‌کنن.» برخی دیگر از فعالان این شبکه اجتماعی، طرح جدید مجلس را در تضاد با قوانین شرع می‌دانند. یکی از کاربران نوشته است: «حق طلاق و حق ضمانت بچه برای زن در شرع نیومده، بعد سقف مهریه کجای شرع اومده؟ مشکل اقتصادی دارین؟ بدوی‌ترین حقوق زنان رو بهشون برگردونین.»

فشار مضاعف بر زنان خانه‌دار

فاطمه موسوی‌ویایه، پژوهشگر اجتماعی در گفت‌گو با «هم‌میهن» معتقد است که طرح فعلی مجلس درباره مهریه، تنها ابزار چانه‌زنی زنان در نهاد خانواده را کم‌اثر می‌کند و فشار مضاعفی بر زنان خانه‌دار و غیرشاغل وارد می‌کند. او معتقد است که باید تکلیف قانون‌گذار در زمینه قوانین خانواده روشن باشد؛ یا همه آنچه در شرع آمده را لحاظ کند یا به‌صورت کامل آن را به‌صورت عرفی و براساس شراکت زن و مرد در ازدواج، تصویب کند: «اگر قرار است قوانین خانواده مبتنی بر شرع باشد، همه بخش‌های آن باید طبق فقه اسلام باشد؛ یعنی اگر ریاست مرد در خانواده، خواست تمکین، چندزنی و حق‌ولایت او را پذیرفته‌اید، پس بنا بر همان‌شرع، زن وظیفه‌ای جز تمکین خاص ندارد، نباید جهیزیه و سیسمونی تهیه کند و کار خانه و نگهداری از فرزندان را انجام دهد. باید نحوه پرداخت مهریه به زن را براساس شرع بپذیرید.

اگر می‌خواهند قانون خانواده را به‌صورت عرفی و براساس اشتراک زن و مرد اعمال کنند، پس حق طلاق نباید نادیده گرفته شود و زن باید در اموال خانواده هم سهیم باشد.» او اعتقاد دارد با تصویب این طرح، قدرت مهریه به‌عنوان ابزار چانه‌زنی برای زنان کاهش پیدا می‌کند؛ چون در شرایط فعلی هم بسیاری از مردان برای اینکه مهریه زن را نپردازند، اموال خود را به‌نام پدرومادر و سایر اعضای خانواده خود می‌زنند و در این شرایط اگر زن، درخواست مهریه خود را داشته باشد، باید ثابت کند که آن اموال متعلق به مرد است.

درصورتی‌که اگر یک مرد، ورشکسته یا بدهکار باشد، طلبکار می‌تواند اموال او را ضبط کند: «چرا وقتی این طلبکار، زن است، قانون تغییر پیدا می‌کند؟ چون روابط بین زن و شوهر، مبتنی بر مصلحت مرد تعریف شده است. مهریه مثل هر دِین دیگری، حتی در صورت فوت زن، باید ادا شود. ما مهریه را در نظام خانواده و نظام مالی، از جایگاه خود خارج کرده‌ایم. اگر مهریه تنها ابزار چانه‌زنی زنان برای متعادل‌‌کردن قدرت خود در قانون خانواده بود، بسیاری از مردان نیز نگران مشکلاتی مثل حبس نبودند. اگر زنان حق طلاق داشتند، مجبور نبودند برای گرفتن حق طلاق به مهریه متوسل شوند.

مشکل ما بی‌قدرتی و بی‌حقوقی زنان در رابطه خانوادگی است. تمام طرح فعلی مجلس درباره مهریه، ایرادات زیادی دارد؛ اگر با این طرح، امکان و قدرت مهریه را از آنها بگیریم، چه جایگزینی برای آن در نظر گرفته می‌شود؟ در صورت تداوم این شرایط، نسبت ازدواج به‌شدت در بلندمدت کاهش پیدا می‌کند.»

موسوی‌ویایه اعتقاد دارد که ساختارهای اقتصادی در کشور به‌نحوی است که در بسیاری از موارد، زنان تنها با ازدواج می‌توانند تامین مالی کاملی داشته باشند: «گاهی درآمد زن آنقدر پایین است که استقلال مالی او تامین نمی‌شود و ازطرف‌دیگر، خود ازدواج هم یک رابطه نابرابر است.»

از نگاه او، قانون خانواده در ایران مبتنی بر فقه دهقانی است؛ نوعی از دستورالعمل‌ها و شرایطی که مناسب خانواده سنتی، متعلق به جامعه سنتی پیش از انقلاب صنعتی است: «این قانون با روابط یک خانواده هسته‌ای در جامعه مدرن ایران معنا ندارد. در جامعه کشاورزی، مهریه زنان زمین و حق آب و مسکن بود و هرسال برای او عایدی داشته است، اما درحال‌حاضر مهریه، تنها عدد روی کاغذ و کاملاً اعتباری و غیرقابل وصول است و به ابزار چانه‌زنی تبدیل شده است. در این شرایط همه قانون خانواده باید تغییر پیدا کند؛ چون اساس آن بر «بیع» است و زن، حق بر زندگی و بدن خود را در ازای تامین مالی، به مرد می‌فروشد.

این منطق درحال‌حاضر برای جامعه فعلی ایرانی دیگر پاسخگو نیست. مهریه‌ای که قرار است از سوی مرد پرداخت شود، اعتباری است و زمان پرداخت آن مشخص نیست، اما با منطق قانون فعلی، وظیفه زن در خانواده به‌صورت روزمره تعریف می‌شود؛ هرروز باید تمکین کند، کار خانه انجام دهد و از فرزندان مراقبت کند. این نابرابری در این بخش هم خودش را نشان می‌دهد.»

این پژوهشگر اجتماعی توضیح می‌دهد، یک قانون خانواده صحیح براساس شراکت زن و مرد در نظر گرفته می‌شود؛ در این صورت حتی اگر زوجین از یکدیگر جدا شوند، سهم هرکدام از آنها از اموال به‌شکلی منصفانه تقسیم می‌شود: «مشکل ما این است که قانون خانواده فعلی، صفر و یک است؛ یعنی اگر مردی بخواهد رفتاری عاقلانه و منصفانه داشته باشد و طبق شرع اسلام مهریه همسر خود را به‌صورت کامل بپردازد، با مشکلات مالی متعددی روبه‌رو می‌شود، البته تحقیقات نشان می‌دهد که کمتر از ۳۰ درصد مردان مهریه همسر خود را به‌صورت کامل می‌پردازند. ازسوی‌دیگر، زنی که طلاق می‌گیرد هم با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌‌شود.» موسوی می‌گوید، برخی از گروه‌های زنان به‌واسطه طرح فعلی مجلس درباره مهریه، آسیب بیشتری می‌بینند: «عمده زنانی که آسیب بیشتری می‌بینند، فاقد شغل‌اند.

درحال‌حاضر فقط حدود ۱۵ درصد زنان در ایران شاغل‌اند که بخشی از این آمار را زنان مجرد شاغل‌ تشکیل می‌دهند. ما حدود ۲۸ میلیون زن متاهل در ایران داریم که کمتر از سه‌میلیون نفر آنها شاغل‌اند؛ یعنی درمجموع حدود ۲۵ میلیون نفر زن متاهل داریم که از نظر مالی به همسر خود وابسته‌اند.

نمایندگان مجلس برای ۲۵ میلیون زن متاهل غیرشاغل خانه‌دار که پنج‌درصد آنها هم تحت خشونت خانگی قرار دارند، طرحی ندارند و نگران آنها نمی‌شوند، اما نگران چندهزار مردی هستند که حاضر نیستند مهریه زن خود را بپردازند و ممکن است بابت آن زندانی شوند؟ چرا مجلس برای سایر محکومان مالی طرحی ندارد؟ چرا فقط از کیسه زنان خرج می‌کنند؟ محکومان اختلافات ارث و پرداخت دیه را پیگیری‌ نمی‌کنند؟ چرا هیچ‌کس به فکر تغییر قانون ارث نیست؟»

شرایط نابرابر به‌نفع مردان

سارا باقری، وکیل خانواده هم در توضیح قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی به «هم‌میهن» می‌گوید که مهریه مانند سایر دیون طبق قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی، باید به این صورت باشد که اگر مدیون برای پرداخت مالی که بابت آن محکوم شده اقدام نکند، درصورتی‌که اموالی از او وجود نداشته باشد، مدیون جلب می‌‌شود و تا زمانی‌که نسبت به پرداخت دین خودش نتواند اقدام کند، در زندان می‌ماند تا حکم اعصار برای او صادر شود.

سقف ضمانت اجرایی مهریه که پیش‌تر ۱۱۰ سکه بود، حالا به ۱۴ سکه کاهش پیدا کرده است و باقری درباره این کاهش می‌گوید: «آنها افزایش تعداد زندانیان، تضعیف بنیان خانواده و مواردی ازاین‌قبیل را بهانه‌های این تغییر عنوان کردند. ما موافق زندان‌رفتن کسی برای مهریه نیستیم اما این زمانی مورد تایید ماست که منجر به تبعیض به‌نفع آقایان و به‌ضرر زنان نشود.

تبعیض ناروایی در قانون جدید مهریه، آشکارا به‌نفع آقایان است.» به گفته او قانون‌گذار در کنار دیگر محکومیت‌های مالی، مشخصاً وارد مبحث مهریه می‌‌شود که ماهیت حقوقی آن با سایر دیون، یکی نیست: «اما متاسفانه اینجا ماهیت حقوقی آن با دیگر دیون، یکسان تلقی‌شده و درنهایت وارد حقوق خصوصی و روابط شخصی افراد شدند. به این بحث ایراداتی وارد است و خارج از حدود اختیارات قانون‌گذاری است.»

براساس ماده دو قانون اجرای محکومیت‌های مالی، کاهش سقف مهریه به میزان ۱۴ سکه به این معناست که تا میزان ۱۴ سکه یا معادل آن، نسبت به شناسایی و توقیف اموال مرد اقدام می‌‌شود و اگر اموالی وجود نداشته باشد، مدیون یا محکوم‌علیه جلب می‌‌شود و تا زمان امکان پرداخت یا قبول اعصار در زندان باقی می‌ماند: «مازاد بر این میزان، زن باید ملائت مالی مرد را اثبات کند و بار اثبات بر دوش زوجه است که باید ثابت کند، زوج توانایی پرداخت مازاد بر ۱۴ سکه را دارد.»

تجربه او در حوزه وکالت خانواده نشان می‌دهد که در رویه قضایی و در عمل، چنین مواردی باعث‌شده که راه‌های فرار از دین و انتقال اموال از طرف مردان با معاملات صوری که انجام می‌‌شود بیشتر شود: «آنها دادخواست اعصار می‌دهند و حتی پس از آنکه این دادخواست مورد قبول قرار گرفت، دادخواست تعدیل تخصیص به دادگاه می‌دهند. ما شاهد بودیم که زنان برای وصول مهریه، به مشکلات زیادی برخورد می‌کنند.

آنها باید مراحل متعدد قضایی و سختی‌های زیادی را متحمل شوند و این در حالی است که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که انواع نابرابری‌های شغلی، تحصیلی و اجتماعی مانند بحث‌های مربوط به خانواده، خروج از کشور، حضانت فرزندان و حق طلاق برای زنان در آن وجود دارد و همین مهریه که سعی در کاهش آن دارند و قانون جدید در رابطه با آن تصویب می‌‌شود، برای زنان ابزار و اهرمی برای گرفتن حق طلاق، حضانت و خروج از کشور است.» او بر این‌باور است که این حق با شرایطی که برای آن تعیین‌شده در شرایط نابرابر خودش را نشان می‌دهد: «این مسئله نه‌تنها به‌نفع منافع و حفظ بنیان و کیان خانواده نیست، بلکه یک اقدام تبعیض‌آمیز است.»

باقری در توضیح بیشتر این تبعیض می‌گوید: «ما می‌توانیم به تجربه‌های قدیم نسبت به همان ۱۱۰ سکه که تصویب شده بود، نگاه کنیم و ببینیم آیا در این سال‌ها پرونده‌های مهریه کمتر شده است؟» براساس قانون برنامه ششم توسعه از سال ۱۳۹۶ تا پایان سال ۱۴۰۲، زنان برای مطالبه و وصول مهریه نمی‌توانستند خودشان از طریق دادگاه اقدام کنند و دادخواست تامین خواسته و مهریه بدهند: «آنها مجبور بودند برای انجام این مراحل ابتدا از طریق اجرای ثبت اقدام کنند و پس از استعلام اموال زوج، می‌توانستند از اداره ثبت، نامه دریافت و سپس برای مطالبه مهریه از طریق دادگاه اقدام کنند. این روند برای مردان فاصله‌زمانی و فرصتی ایجاد می‌کرد که می‌توانستند اموال‌شان را منتقل کنند؛ به‌همین‌دلیل دسترسی به اموال بسیار سخت‌تر انجام می‌شد.»

او در ادامه به بالا رفتن سن طلاق در میان زنان اشاره می‌کند و می‌گوید: «درحال‌حاضر میانگین سنی طلاق‌ در زنان به میانسالی رسیده و این نشان می‌دهد؛ آنان زنان خانه‌داری بودند که سال‌ها تلاش کردند برای حفظ آبرو، شرم خانوادگی و به‌خاطر فرزندان، سکوت پیشه کنند و وارد پروسه‌های قضایی نشوند.»

او به‌عنوان وکیل در سال‌های اخیر، زنانی را دیده که نسبت به حقوقشان آگاه‌تر شده‌اند: «همسران‌شان به‌دلیل زحمات‌ که آنها در این سال‌ها در زمینه خانه‌داری و بزرگ‌کردن فرزندان‌شان کشیدند، هیچ حق و حقوقی برایشان قائل نیستند و مجبورند برای وصول مهریه، اقدامات قانونی انجام دهند و این قانون، کار را برای آنها بسیار سخت‌تر خواهد کرد.» به گفته او این شرایط در وضعیتی که اموالی به‌نام مرد نباشد یا آنها را منتقل کرده باشد، سخت‌تر هم می‌‌شود به‌ویژه برای زنانی‌که میانگین سنی بیشتری دارند: «حتی برای زنان جوان هم سخت خواهد بود.

زنانی‌که استقلال مالی و توانایی اقتصادی ندارند، آسیب بیشتری می‌بینند. من بسیاری از زنان را می‌بینم که نمی‌خواستند به زندگی ادامه دهند و چون هیچ اموالی به‌نام مرد نیست، آنها مجبورند به زندگی جدا از هم تن دهند. این شرایط باعث می‌‌شود در بحث خروج از کشور هم زنان برای تمدید پاسپورت به مشکلات جدی برخورد ‌کنند، همچنین در زمینه حضانت فرزندان‌شان. مرد درباره حقوق مالی زن که مهریه است، تعیین‌تکلیف نمی‌کند و می‌گوید زن باید مهریه را ببخشد که بتواند طلاق بگیرد.»

او با انتقاد از نبود سازوکارهای لازم برای اینکه زن بتواند به‌طور مستقیم برای گرفتن عصر و حرج و طلاق اقدام کند، انتقاد می‌کند و می‌گوید: «در نتیجه همه این موارد ما شاهد طلاق عاطفی هستیم که جدا از هم زندگی می‌کنند. آنها نه می‌توانند مهریه‌شان را وصول کنند، نه درخواست طلاق دهند و نه در زمینه حضانت فرزندان‌شان اقدامی انجام دهند. ازسوی‌دیگر در تمام سال‌های زندگی مشترک، مالی به‌نام آنها منتقل نشده که بتوانند از طریق آن امرارمعاش کنند و از نظر اقتصادی، قوی‌تر باشند.»

باقری معتقد است با وجود قانون جدید، مهریه کارایی و کارآمدی خودش را ازدست‌داده و زنان باید نسبت به شروط ضمن‌ عقد ازدواج، آگاهی بیشتری داشته باشند: «آنها باید نسبت به حق طلاق، خروج از کشور، حضانت، تصنیف اموال که درحقیقت تقسیم اموال مشترک بعد از ازدواج است، مُصر باشند و نسبت به آنها آگاهی داشته باشند.»

او بر این باور است، به همان میزان که فرهنگ مراجعه به روانشناس قبل از ازدواج، در جامعه رواج پیدا کرده است، فرهنگ مراجعه به وکیل متخصص دراین‌زمینه هم باید رواج پیدا کند تا افراد پیش از ازدواج بدانند چه حقوق و تکالیفی متوجه آنهاست: «این نکته باید در نظر گرفته شود که صرف امضای شروطی‌که داخل سند ازدواج نوشته شده، ضمانت اجرا ندارد. آنها برای مطالبه حقوق‌شان در دادگاه باید براساس اسناد جداگانه رسمی که در دفتر اسناد رسمی انجام می‌‌شود، اقدامات قانونی را انجام دهند و براساس توافقات بین طرفین حقوق‌شان را مطالبه کنند.»

او از اعمال برخوردهای سلیقه‌ای از سوی سردفترداران گلایه می‌کند: «ما شاهد این هستیم که سردفتران برخوردهای سلیقه‌ای اعمال می‌کنند، با وجود اینکه ثبت موارد حقوقی و وکالتنامه‌ها جزو وظایف حرفه‌ای آنهاست. بااین‌حال ما شاهدیم که بسیاری از آنها این کار را انجام نمی‌دهند یا از دادن اطلاعات کافی به زوجین خودداری می‌کنند یا فرم‌هایی را به زوجین می‌دهند و آنها به‌دلیل نداشتن آگاهی، سندهایی را امضا می‌کنند که بسیاری از حقوق به‌طور مشخص و دقیق که بار حقوقی کافی به‌نفع زنان داشته باشد، در آن درج نشده و همین مسئله در پروسه‌های قضایی اشکال ایجاد می‌کند.»

باقری از تصویب قوانین جدید در حوزه محکومیت‌های مالی و مهریه انتقاد می‌کند: «کاش به‌جای تعیین میزان سقف مهریه و قوانین جدید در حوزه مهریه، آگاهی طرفین نسبت به مهارت‌های زندگی زناشویی و تمرکز بر مهارت‌های فرزندپروری افزایش پیدا می‌کرد.»

به‌گفته او داشتن یک رابطه مسالمت‌آمیز در خانواده‌ها نیازمند فرهنگ‌سازی است: «اما به‌جای آن، قوانین جدیدی تصویب می‌‌شود که زنان را در شرایط بلاتکلیفی و دشواری بیشتری برای ادامه زندگی مشترک قرار می‌دهد. ما در مقابل این قوانین، حقوقی‌که به‌صورت قانونی برای زنان متصور باشد و جنبه بازدارندگی داشته باشد، نداریم و ابزار چانه‌زنی که همان مهریه است هم روزبه‌روز محدودتر می‌شود. همه این موارد به شرایط نابرابر در جامعه به‌نفع مردان دامن می‌زند.»



نظر شما درباره این مقاله:








نخستین سفر هیئت شورای امنیت به سوریه و لبنان
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 8:13

نخستین سفر هیئت شورای امنیت به سوریه و لبنان


فرناز فصیحی / نیویورک‌تایمز / دوم دسامبر ۲۰۲۵

نمایندگان هر ۱۵ عضو شورای امنیت سازمان ملل روز چهارشنبه نخستین سفر رسمی این نهاد به سوریه و لبنان آغاز کرد. این دو کشور بحران‌زده دهه‌هاست که در دستور کار شورای امنیت قرار دارند و باعث شده‌اند دو قدرت بزرگ این شورا، روسیه و ایالات متحده، در برابر یکدیگر قرار گیرند.

این سفر در مقطع حساسی برای منطقه انجام می‌شود: سوریه در آستانه سالگرد سقوط دیکتاتور این کشور، بشار اسد، در ۸ دسامبر قرار دارد. و لبنان نیز در حال مدیریت یک آتش‌بس شکننده میان حزب‌الله و اسرائیل است، در حالی که نیروهای اسرائیلی همچنان به حملات علیه اهداف حزب‌الله ادامه می‌دهند.

ساموئل زبوگار، سفیر اسلوونی در سازمان ملل، روز دوشنبه در یک نشست خبری گفت: «این زمان، هم برای منطقه و هم برای این دو کشور، بسیار حساس است.» اسلوونی در ماه جاری ریاست دوره‌ای شورای امنیت را بر عهده دارد و زبوگار رهبری این سفر را بر‌عهده گرفته است.

او افزود این سفر «از این جهت مهم است که نشان‌دهنده حمایت و همبستگی با مردم هر دو کشور است، فرصتی برای شناخت چالش‌ها فراهم می‌کند و پیام‌های شورای امنیت درباره مسیر پیشِ‌رو را نیز منتقل خواهد کرد.»

در جریان سفر چهارروزه، نمایندگان شورا به دمشق، پایتخت سوریه؛ بیروت، پایتخت لبنان؛ و جنوب لبنان در مرز با اسرائیل ــ جایی که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) مستقرند ــ خواهند رفت. انتظار می‌رود دیپلمات‌ها با مقام‌های ارشد سیاسی و نظامی هر دو کشور و همچنین نمایندگان سازمان ملل دیدار کنند.

در سفر یک‌روزه به دمشق، اعضای شورا با رئیس‌جمهور سوریه، احمد الشرع، دیدار خواهند کرد؛ دیداری که از این جهت قابل توجه است که تا مدت بسیار کوتاهی پیش از این، او در فهرست افراد «تروریست» شورای امنیت قرار داشت. شورای امنیت در ماه نوامبر قطعنامه‌ای برای لغو تحریم‌های او تصویب کرد تا دیدار وی با رئیس‌جمهور ترامپ در کاخ سفید تسهیل شود.

جنگ داخلی ۱۳‌ساله سوریه سال‌ها محور اصلی فعالیت‌های شورای امنیت بود؛ از صدور قطعنامه‌ها برای پایان جنگ گرفته تا تحقیق درباره حملات شیمیایی نیروهای بشار اسد و داعش و همچنین تلاش برای عبور از موانع جهت باز کردن گذرگاه‌های مرزی برای رساندن کمک‌های انسان‌دوستانه به مناطق تحت کنترل نیروهای مخالف.

این جنگ همچنین دو عضو دائم شورا را در دو سوی متقابل قرار داد: روسیه با ورود به جنگ و استفاده از جنگنده‌هایش برای حمایت از نیروهای اسد، و آمریکا با آموزش و تسلیح گروه‌های مخالف. اکنون هر دو کشور در سطح دیپلماتیک با الشرع تعامل می‌کنند؛ او علاوه بر سفر به واشنگتن، در ماه اکتبر نیز به مسکو رفت و با ولادیمیر پوتین دیدار کرد.

اندرو تبلر، مدیر سابق پرونده سوریه در شورای امنیت ملی در دولت نخست ترامپ و پژوهشگر ارشد در انستیتو واشنگتن، گفت: «این سفر شورای امنیت مهم است: آنها می‌خواهند با خود او (الشرع) گفت‌وگو کنند، درباره موضوعات مورد نگرانی‌شان صحبت کنند و تعیین کنند برنامه‌های او تا چه اندازه با چشم‌اندازی که آنها برای سوریه می‌خواهند، همخوان است.»

در لبنان، نمایندگان شورا با رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و رئیس شیعه پارلمان دیدار خواهند کرد و سپس به جنوب خواهند رفت تا از ستاد یونیفل و فرمانده نیروهای مسلح بازدید کنند. دیپلمات‌ها می‌گویند خلع سلاح حزب‌الله یکی از موضوعات مورد گفت‌وگو خواهد بود.

آخرین سفر شورای امنیت به منطقه در سال ۲۰۱۹ انجام شد، زمانی که اعضا به عراق و کویت رفتند. سفرهای رسمی شورا معمولاً به‌سختی برنامه‌ریزی می‌شود زیرا هر ۱۵ عضو باید با اصل سفر و جزئیات برنامه آن موافقت کنند. سفر به خاورمیانه نیز به‌دلیل شرایط امنیتی، حتی دشوارتر است.

تحلیلگران می‌گویند این سفر مهم است زیرا نقش سازمان ملل در لبنان و سوریه در حال تغییر است. مأموریت نیروهای حافظ صلح در لبنان قرار است در سال ۲۰۲۶ و پس از پنج دهه حضور در منطقه حائل میان اسرائیل و لبنان پایان یابد. در سوریه، شورا باید نقش آینده سازمان ملل را با توجه به پایان رسمی جنگ و نیاز به به‌روزرسانی قطعنامه‌های گذشته تعیین کند.

مایا اونگار، تحلیلگر سازمان ملل در «گروه بین‌المللی بحران»، گفت: «این سفر چارچوب رویکرد شورا را هنگام هدایت این تغییرات شکل خواهد داد.»

ادامه حملات اسرائیل به داخل سوریه ــ به‌ویژه در بلندی‌های جولان اشغالی که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل برای نظارت بر آتش‌بس مستقرند ــ سازمان ملل و اعضای شورا را نگران کرده است. استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل، روز سه‌شنبه گفت که آنها همچنان «عمیقاً نگران» حملات مکرر اسرائیل در بلندی‌های جولان هستند و این حملات را نقض تمامیت ارضی و حاکمیت سوریه خواند.



نظر شما درباره این مقاله:








فروپاشی افغانستان
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 8:10

فروپاشی افغانستان


جنیفر بریک ‌مورتازاشویلی

مجله دموکراسی (Journal of Democracy)
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش نخست مقاله: فروپاشی افغانستان

بخش دوم و پایانی

دوره ریاست جمهوری منزوی غنی

تا سال ۲۰۱۴، دولت افغانستان تقریباً هیچ مشروعیتی نداشت و خشونت سراسر کشور را فراگرفته بود، زیرا طالبان احیا شده در حال پیشروی بودند. رئیس جمهور کرزی در پایان دومین دوره خود در همان سال از سمت خود کنار رفت و عملیات رزمی ایالات متحده در افغانستان به پایان رسید و آمریکا به نقش مشاوره و پشتیبانی از نیروهای افغان گذار کرد.

انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ در فساد بسیار زیادی غرق شده بود به طوری که برنده واقعی آن هنوز ناشناخته باقی مانده است. عبدالله عبدالله، مشاور سابق فرمانده فقید اتحاد شمال، احمد شاه مسعود، در دور اول در ۵ آوریل در بین هشت نامزد اول شد. با این حال، نتایج دور دوم در ۱۴ ژوئن بین عبدالله و اشرف غنی مشخص نبود. بنابراین، وزیر امور خارجه آمریکا، جان کری، به کابل رفت و بین غنی و عبدالله توافقی ترتیب داد: غنی رئیس جمهور شد و عبدالله به سمت «مدیر ارشد اجرایی» منصوب گردید، سمتی فراقانونی که در خلال مذاکرات ایجاد شده بود. این توافق همچنین خواستار اصلاح قانون اساسی، از جمله امکان عدم تمرکز بیشتر از طریق تشکیل یک لویه جرگه قانون اساسی جدید شد، اما هیچ یک از اینها هرگز محقق نگردید.

غنی در کارزار انتخاباتی خود بر اعتبار تکنوکرات خود تأکید داشت. او قول داد دولت را اصلاح کند، بخش عمومی را تقویت نماید و دیگر چالش‌های کلیدی را مورد توجه قرار دهد. حاکمیت او با شور و اشتیاق زیاد از سوی واشنگتن روبرو شد که غنی را کسی می‌دید که می‌تواند بسیار بهتر از کرزی با جامعه اهداکنندگان بین‌المللی و حامیان آمریکایی ارتباط برقرار کند. رابطه کرزی با آمریکا به دلیل نارضایتی او از تلفات غیرنظامی و خشم آمریکا از فساد تیره شده بود.

غنی، به همراه کلر لاکهارت (Clare Lockhart)، در سال ۲۰۰۶ مؤسسه «اثربخشی دولت» را، که یک سازمان غیردولتی مستقر در واشنگتن است، تأسیس کرده و کتاب «ترمیم دولت‌های شکست خورده» (۲۰۰۸) (Fixing Failed States) را نوشته بود [۱۹]. با این حال، راهنمایی‌های این کتاب برای افغانستان نامناسب است، زیرا تقریباً به طور کامل بر مسائل فنی مانند بودجه و تدارکات متمرکز شده و سخنی کمی درباره چگونگی ساخت مشروعیت یا رسیدگی به چالش‌های روزمره مردم گفته است.

غنی بسیاری از زنان و جوانان را به مناصب مهم وزارتی و دولتی منصوب کرد که ایالات متحده و شرکای ناتو را تحت تأثیر قرار داد و به جوانان افغان امید داد که او جنگسالارانی را که در دولت کرزی نقش بسیار برجسته ای داشتند، به حاشیه خواهد راند و تغییرات گسترده‌تری را به ارمغان خواهد آورد. اما غنی این امیدها را به باد داد. برای مثال، اگرچه او در ابتدا اعتراضات عمومی را تحمل کرد، اما وقتی به در خانه‌اش رسید، آن را سرکوب نمود. از اواخر سال ۲۰۱۵، چندین جنبش جوانان افغان شکل گرفت و در طول دو سال بعد، در مورد مسائل مختلف، از جمله تبعیض قومی علیه اقلیت هزاره، تظاهرات کردند. در ماه مه ۲۰۱۷، پس از انفجار یک کامیون بمب‌گذاری شده که بیش از ۱۵۰ نفر را در یک میدان در کابل کشت، یک تجمع سازمان‌یافته از شهروندان خشمگین به سمت کاخ ریاست جمهوری راهپیمایی کردند. وقتی معترضان با نیروهای امنیتی روبرو شدند، به روی آنان آتش گشوده شد و حداقل شش نفر از آنان کشته شدند [۲۰]. اندکی پس از آن، غنی اعلام کرد که تظاهرات «نظم عمومی و اقتصاد را آسیب می‌زند» و محدودیت‌هایی بر آزادی تجمع وضع کرد که ظاهراً نقض قانون اساسی بود. بسیاری از جوانانی که در ابتدا با اشتیاق از رئیس جمهور حمایت کرده بودند، اکنون دیگر از او پشتیبانی نمی‌کردند.

غنی اشتباه بسیاری از رهبران پیشین افغان را که در نهایت از قدرت رانده شده بودند همچنان تکرار کرد. او کنترل را متمرکز کرد تا به سرعت دیدگاه خود از اصلاحات را محقق کند. اما با انجام این کار، رئیس جمهور تقریباً همه اطرافیان خود، از جمله مردم را بیگانه و از خود دور نمود. همچنین تمایل غنی به «تمرکززدایی بیش از حد و مدیریت خرد» به شدت به وزارت دارایی آسیب زد [۲۱]. سبک مدیریت مستبدانه او منجر به افزایش اتهامات فساد و استعفای کارکنان کلیدی وزارتخانه شد.

به جای تقویت نهادهای دولتی، غنی بارها از پیشینیان خود تقلید کرد و نهادها و مکانیسم‌های تصمیم‌گیری موازی برای دور زدن اهرم‌های دولت ایجاد کرد. برای مثال، او کمیسیون‌های ریاست جمهوری ایجاد کرد که در مورد مسائلی مانند تدارکات مستقیماً به او پاسخگو بودند. منتقدان charge (ادعا) می‌کردند که غنی با مدیریت خرد تصمیماتی که باید متعلق به وزارتخانه‌ها می‌بود، وقت را تلف می‌کند. تنها یک هفته قبل از سقوط کابل به دست طالبان، غنی به طور مشهور کمیسیون ملی تدارکات خود را برای اعطای مجوز ساخت یک سد در استان کندز تشکیل داد، حتی اگر کندز تا آن زمان دیگر تحت کنترل دولت نبود [۲۲].

به مرور زمان، غنی بیش از گذشته دچار سوءظن و بدگمانی شد، تا جایی که تنها به تعداد معدودی اعتماد داشت و همواره در تلاش بود تا قدرت خود را حفظ کند. این مسئله پیامدهای مهمی در پی داشت. رئیس‌جمهور که خود پشتون بود، متهم به قوم‌مداری شد. در سال ۲۰۱۷، یک یادداشت محرمانه درون دولت که به بیرون درز کرده بود، نشان می‌داد که مشاغل دولتی عمدتاً به پشتون‌ها اعطا می‌شود تا کنترل در دست آنان باقی بماند. این موضوع به عنوان مدرکی دال بر تلاش یک «گروه محدود» برای حکمرانی بر کشور تلقی شد [۲۳].

علاوه بر این، غنی قدرت‌های منطقه‌ای – که بسیاری از آنان به اقلیت‌های قومی در شمال تعلق داشتند – را مانعی در برابر تصور خود از یک دولت مدرن و تهدیدی برای آرمان‌های تکنوکراتیک خود می‌دید. بنابراین، بلافاصله پس از رسیدن به ریاست‌جمهوری، تلاش برای تضعیف آنان را آغاز کرد. تمرکز غنی بر تثبیت قدرت بر رهبران ائتلاف شمالی با برکناری فرمانداران جنگسالاری که کرزی منصوب کرده بود – و غنی آنان را رقیب می‌دانست – وضعیت امنیتی در شمال را که از زمان به قدرت رسیدنش در سال ۲۰۱۴ در حال فروپاشی بود، بدتر کرد. در سال ۲۰۱۷، غنی عطا محمد نور، فرماندار ولایت بلخ را برکنار کرد که این اقدام تقریباً به یک رویارویی مسلحانه بین دولت و فرماندهان محلی منجر شد. غنی این رهبران را با وفاداران به خود، از جمله بسیاری از پشتون‌های جنوب و شرق که در شمال گمارد، جایگزین کرد که اغلب منجر به اعتراضات و خشونت می‌شد.

هنگامی که غنی برای اولین بار قدرت را به دست گرفت، از نسل جدید و تحصیل‌کرده کشور استعدادهایی را به خدمت گرفت. اما با افزایش رویه‌های اقتدارگرایانه او، بسیاری از آنان استعفا دادند. در سال‌های پایانی حکومتش، این رئیس‌جمهور تحت محاصره، حلقه داخلی خود را تنها به دو مشاور، یعنی رئیس دفتر «فاضل فاضلی» و مشاور امنیت ملی «حمدالله محب» محدود کرده بود. این سه تن با عنوان «جمهوری سه نفره» (Republic of Three) شناخته می‌شدند.

در این سال‌های پایانی، غنی زمان و توجه بسیار بیشتری را صرف سرکوب فرماندهان مجاهدینی کرد که با او مخالفت می‌کردند تا حکمرانی یا مبارزه با طالبان. غنی در نهایت موفق شد مخالفان خود را خلع سلاح کند و این، از قضا، باعث سقوط او شد، چرا که این فرماندهان و جنگسالاران، قوی‌ترین منبع محافظت او در برابر تهاجم طالبان بودند. بنابراین، با تضعیف آنان، مناطق بیشتری در شمال به تصرف نیروهای طالبان درآمد. تا اوایل سال ۲۰۲۱، دولت تنها بر ۳۰ درصد از قلمرو افغانستان کنترل بی‌چون‌وچرا داشت. از ماه مه تا اوت ۲۰۲۱، منطقه پس از منطقه به طالبان سقوط کرد، بسیاری از آن‌ها بدون هیچ درگیری.

طالبان؟ امارت اسلامی جدید افغانستان

پرسش‌های زیادی درباره چگونگی حکمرانی طالبان بر افغانستان در ماه‌ها و سال‌های آینده وجود دارد. رهبران طالبان خود نیز در حال فهمیدن این مسئله هستند، چرا که آنان نیز از سقوط سریع دولت غنی شوکه شده به نظر می‌رسیدند.

تهاجم طالبان تا حدی بسیار مؤثر بود زیرا پیام‌رسانی آنان کاملاً شفاف بود: آنان شکایات مردم را درک می‌کردند. هنگامی که نیروهای طالبان کنترل مراکز ولایات را به دست گرفتند، فرماندهان آنان از خود در کاخ‌های مجلل جنگسالاران رژیم پیشین فیلم گرفتند. پس از تصرف قصر ریاست‌جمهوری در کابل، فرماندهان طالبان در مقابل تجهیزات ورزشی گران‌قیمت غنی عکس گرفتند. خارجی ها و افراد ناآشنا با شرایط داحل افغانستان عمدتاً این ویدیوها را دلیلی بر عقب‌ماندگی طالبان می‌دانستند. اما برای بسیاری از افغان‌ها، این فیلم‌ها شکاف عمیق بین دولت و مردم را آشکار کرد.

طالبان در ۱۵ اوت کنترل کابل را به دست گرفتند، اما شکل‌دهی یک دولت موقت سه هفته دیگر زمان برد. آنان ملا حسن اخوند را به عنوان نخست‌وزیر موقت منصوب کردند و همچنین دو معاون نخست‌وزیر، ملا عبدالغنی برادر (که پیشتر ریاست دفتر سیاسی طالبان در دوحه را بر عهده داشت) و ملاوی عبدالسلام حنفی (عضو تیم مذاکره کننده دوحه) را معرفی کردند. رهبر معنوی این جنبش، هبت‌الله آخوندزاده، همچنان به عنوان امیرالمؤمنین ادامه‌دهنده نقش خود بود.

در حالی که طالبان به عنوان یک گروه شورشی متحد باقی ماندند، تنش فزاینده‌ای بین گروه‌هایی که مذاکرات دوحه را تحت رهبری برادر پیش می‌بردند – که به نظر می‌رسد تمایل بیشتری برای کار با جامعه بین‌المللی دارند – و جناح‌های تندروتر تحت رهبری سراج‌الدین حقانی، وزیر کشور موقت، وجود دارد. حقانی شبکه معروف به نام خود (شبکه حقانی) را رهبری می‌کرد که در بیست سال گذشته برخی از وحشیانه‌ترین حملات تروریستی را علیه غیرنظامیان افغان، نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای ناتو انجام داده است. به نظر می‌رسد طالبان علاقه‌ای به تعدیل چهره خود برای مخاطبان بین‌المللی ندارد، چرا که ۲۰ نفر از ۳۳ مقام این رژیم در فهرست تحریم‌های سازمان ملل قرار دارند [۲۴].

در حالی که بسیاری از رهبران ائتلاف شمالی از کشور گریختند، احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود، از پایگاه خود در دره پنجشیر، جبهه مقاومت ملی را سرهم‌بندی کرد. هنگامی که مشخص شد نیروهایش به شدت در حال شکست هستند، مسعود سعی کرد با طالبان مذاکره کند و درخواست پست‌هایی در چند وزارتخانه و یک دولت غیرمتمرکز کرد که در آن ولایات در مورد حاکمان خود حق اظهارنظر داشته باشند. طالبان این درخواست‌ها را رد کردند و او به زودی به تاجیکستان همسایه گریخت، جایی که تا امروز در آنجا باقی مانده است.

طالبان هنوز حاکمیت خود را تثبیت نکرده‌اند و در حال حاضر، رویه متفاوتی نسبت به دوره قبلی حکمرانی خود (۲۰۰۱-۱۹۹۶) در پیش گرفته‌اند. آنان زنان را از حضور در عرصه عمومی منع نکرده‌اند. اگرچه مدارس راهنمایی و دانشگاه‌ها را به روی زنان بسته‌اند – اقدامی که رژیم آن را موقت می‌خواند – اما اجازه داده‌اند مدارس ابتدایی دخترانه فعال باقی بمانند. آنان استفاده از برقع را اجباری نکرده‌اند یا زنان را ملزم به همراهی یک محرم در سفر نکرده‌اند. همچنین موسیقی را ممنوع یا مردان را مجبور به ریش گذاشتن نکرده‌اند.

در حال حاضر، تنها مخالفت داخلی با حکومت طالبان از سوی داعش- خراسان (IS-K) صورت می‌گیرد که در اوج تخلیه هوایی، حمله انتحاری در فرودگاه کابل ترتیب داد و باعث کشته شدن ۱۳ سرباز آمریکایی و حداقل ۱۷۰ غیرنظامی شد که قصد فرار از کشور را داشتند. ده‌ها مقام سابق نیروهای امنیتی افغان که روزی به دولت وفادار بودند، اکنون به داعش- خراسان سوگند وفاداری داده‌اند، زیرا این گروه تنها منبع مخالفت با طالبان محسوب می‌شود.

طالبان اکنون کلیدهای یکی از متمرکزترین دولت‌های جهان را در دست دارند. به عنوان یک جنبش اقتدارگرا، آنان هیچ تمایلی به واگذاری اختیارات به مناطق یا اجازه دادن به مخالفت معنادار ندارند. طالبان همواره گفته‌اند که معتقدند دموکراسی، آنگونه که توسط ایالات متحده اجرا و ترویج می‌شود، با اسلام سازگاری ندارد.

به نظر می‌رسد رهبری طالبان کاملاً مایل است دولت بزرگی را که از جمهوری سقوط کرده به ارث برده حفظ کند، از جمله اکثر وزارتخانه‌ها (به جز وزارت امور زنان که در وزارت تازه‌تأسیس امر به معروف و نهی از منکر ادغام شد). این رویکرد در تضاد با برخی دیدگاه‌های حداقلی‌تر طالبان درباره دولت است که در طول دو دهه تبعید شکل گرفته بود و با دوره قبلی حکمرانی آنان نیز تفاوت دارد. آنان حتی در ازای تشکیل دولت فراگیرتر، با آمریکا برای دریافت کمک و به رسمیت شناخته شدن چانه‌زنی می‌کنند. اگرچه دولت برخی انتصابات را انجام داده، اما هیچ سلسله مراتب تصمیم‌گیری مشخصی وجود ندارد. طالبان هنوز باید تصمیم بگیرند که چگونه درون ساختارهای به ارث برده مانور دهند. بنابراین، آینده‌ای مبهم و پرابهام در کمین کشور است.

ریشه‌های فروپاشی

تشخیص علل شکست در افغانستان نه تنها برای درک مسیر آینده این کشور، بلکه برای جلوگیری از تکرار اشتباهات سیاست خارجی اهمیت دارد. بدیهی است که دولت افغانستان به شدت فاسد بود. اما این فساد ریشه در جامعه یا فرهنگ افغانستان نداشت. بلکه توسط قوانین حاکم بر جامعه در ترکیب با حجم عجیب و غیر قابل باور از پول تزریق شده به اقتصادی که به سختی می‌توانست چنین مبالغی را جذب کند، تشویق می‌شد [تاکید از مترجم است. بنابراین همیشه آمریکا مقصر است]. تا زمان ناپدید شدن جمهوری افغانستان، تقریباً ۸۰ درصد بودجه دولت از سوی ایالات متحده تأمین می‌شد و نزدیک به ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور از کمک‌های خارجی نشأت می‌گرفت.

ایالات متحده در افغانستان استراتژی مشخصی نداشت. با این حال، یک امر ثابت، میلیاردها دلار کمک مالی بود که برای شناور نگه داشتن دولت به این کشور تزریق می‌کرد. با این حال، این سرمایه‌گذاری عظیم تحت نظارت یا محدودیت‌های معناداری در مورد نحوه استفاده قرار نمی‌گرفت و این امر به فساد و در نهایت فروپاشی دولت دامن زد. آمریکا به جای توسعه یک رویکرد جدید، ظاهراً تنها بر منابع مالی برای حفظ دولت و نیروی نظامی حساب باز کرده بود.

هنگامی که جمهوری به دست طالبان سقوط کرد، ایالات متحده بلافاصله این کمک‌ها را متوقف کرد و اقتصاد افغانستان را نابود گردانید. اکنون افغانستان با بحران بانکی و فاجعه انسانی روبرو است، زیرا رژیم جدید حقوق صدها هزار کارمند دولت را متوقف کرده و قحطی سراسر کشور را درنوردیده است. در زمان نگارش این مقاله در دسامبر ۲۰۲۱، هیچ کشوری دولت طالبان را به رسمیت نشناخته است.

فساد، جمهوری افغانستان را تضعیف کرد. اما این تنها به این دلیل ممکن شد که دولت مرکزی کاملاً در برابر جامعه پاسخگو نبود. این دولت تنها وامدار کمک های بین‌المللی بود و بنابراین در نظر مردم فاقد مشروعیت بود. پول نمی‌تواند دل و ذهن مردم را ببرد. کسب اعتماد در افغانستان نیازمند منابع عظیم، برنامه‌های پیچیده و استراتژی‌های نظامی پیچیده نبود. این کار مستلزم رفتار محترمانه با مردم و دادن نقش شهروندی به آنان بود. تلاش دولت‌سازی تحت رهبری ایالات متحده، اولویت را به تقویت توان و ظرفیت دولت داد، اما زحمت برقراری محدودیت‌های مؤثر بر قدرت دولت را به خود نداد. محدودیت‌ها کلید پاسخگویی هستند. مردم افغانستان هرگز نظر واقعی در مورد حاکمان یا نحوه حکمرانی بر خود نداشتند. ماجراجویی آمریکا در افغانستان، اشتباهات بسیاری از ناظران پیشین این کشور را تکرار کرد، که در پی حکمرانی از مرکز بدون تبدیل کردن جامعه به ستون اصلی دولت بودند. تراژدی این است که افغان‌ها عمدتاً به عنوان تماشاگر باقی ماندند، هرگز فرصت واقعی برای قرار دادن کشورشان در مسیری بهتر به آنان داده نشد، و آینده به همان اندازه که آشناست، تاریک به نظر می‌رسد.

—————————-
NOTES:
19. Ashraf Ghani and Clare Lockhart, Fixing Failed States: A Framework for Rebuilding a Fractured World (New York: Oxford University Press, 2008).
20. Srinjoy Bose, Nematullah Bizhan, and Niamatullah Ibrahimi, “Youth Protest Movements in Afghanistan: Seeking Voice and Agency,” Peaceworks 145, United States Institute of Peace, February 2019, 13, https://purl.fdlp.gov/GPO/gpo147737.
21. William Byrd, “Revitalizing Afghanistan’s Ministry of Finance,” United States Institute of Peace, 24 March 2021, http://www.usip.org/publications/2021/03/revitalizing-afghanistans-ministry-finance.
22. “NPC Meeting: President Ghani Stresses Qualify Food for ANDSF,” Bakhtar News Agency, 11 August 2021, https://bakhtarnews.af/npc-meeting-president-ghani-stresses-qualify-food-for-andsf.
23. “Leaked Memo Fuels Accusations of Ethnic Bias in Afghan Government,” Reuters, 21 September 2017, http://www.reuters.com/article/us-afghanistan-politics/leaked-memo-fuels-accusations-of-ethnic-bias-in-afghan-government-idUSKCN1BW15U.
24. Andrew Watkins, “The Taliban Rule at Three Months,” CTC Sentinel 14 (November 2021): 5.


Copyright © 2022 National Endowment for Democracy and Johns Hopkins University Press
Image Credit: Master Sgt. Donald R. Allen/U.S. Air Forces Europe-Africa via Getty Images

About the Author
Jennifer Brick Murtazashvili is associate professor at the University of Pittsburgh’s Graduate School of Public and International Affairs and founding director of the Center for Governance and Markets. She is the author of Informal Order and the State in Afghanistan (2016) and coauthor (with Ilia Murtazashvili) of Land, the State, and War: Property Institutions and Political Order in Afghanistan (2021).
View all work by Jennifer Brick Murtazashvili
The Collapse of Afghanistan
Jennifer Brick Murtazashvili
The Collapse of Afghanistan | Journal of Democracy



نظر شما درباره این مقاله:








حکم ۲۱ ماه حبس مطهره گونه‌ای
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 22:13

حکم ۲۱ ماه حبس مطهره گونه‌ای




نظر شما درباره این مقاله:








از بیدادِ مغول تا بیدارِ عشق
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 21:55

حکایتِ آن سال‌های سیاه و خیزشِ شمس اومانیست

از بیدادِ مغول تا بیدارِ عشق


قربان عباسی

چنین آورده‌اند که در ایامِ محنت و دورانِ ظلمت، آن‌گاه که آسمانِ ایران زمین از دود و خون، سیه‌فام گشته بود، شمس‌الدین محمد تبریزی، آن حکیمِ غریب، در کالبدِ شهری که تبریز خوانده می‌شد، نفس می‌کشید. تبریزی که نام داشت، اما از شور، تهی گشته بود و خود به تب مبتلا.

تبریزِ پیشین، شهری بود که آوازِ چکشِ زرگران و رایحه‌ی مطبوعِ دارچینِ کاروان‌ها، گویِ سبقت از هر شهرِ دیگر می‌ربود. در آنجا، صوفیان در خلوت به ذکرِ «الله» مشغول بودند و بازرگانان با بانگِ بلند،دینار «هزاز هزار» می‌شمردند.

اما چون سالِ ششصد و هجده هجری فرا رسید، همان سالِ هول‌انگیز که تیغِ ستم بر گردنِ شیخ فریدالدین عطار در نیشابور نشست، لشکرِ تاتار و مغول، چون سیلِ بلا، از ری به آذربایجان تاخت. دو سال نگذشت که تبریز نیز زیرِ پایِ آنان لرزید؛ دیوارهایِ متینش ترک‌ها برداشت و بازارِ پررونقش به خاکستر نشست. مردمان، که دیروز در حمام‌ها به طرب بودند، امروز برایِ بقایِ جان، در چاه‌ها پنهان می‌شدند.

مغولان، که چنگیزِ خبیث، اینک بر تختِ ظلم نشسته بود، به شهر رسیدند و پیغام دادند: «اگر خراجِ گران ندهید، این دیار را با زمین یکسان سازیم. » تبریز، از سرِ ناچاری، زر داد و پارچه داد و عذرا داد و جان داد؛ و شهر بماند، لیکن روحش از تن برفت. از آن پس، تبریز، شهری نبود، بلکه قبرستانی بود مُتنفّس، با پنجره‌هایی گشاده به سویِ عدم.

شمس در این قبرستانِ زنده بالید. در کوچه‌هایی که بویِ خونِ خشکیده در آن دائمی بود، و در شب‌هایی که ناله‌ی بیوه‌زنانِ غمزده با زوزه‌ی سگانِ گرسنه در هم می‌آمیخت. پدرش بازرگان بود، اما تجارت را مغول کُشته بود؛ مادرش بانویی مؤمن بود، اما ایمان را قحطیِ ترس میرانده بود.

تنها چیزی که در آن سینه‌ی جوان می‌تپید و زنده مانده بود، عشقی دیوانه، سرکش و بی‌صاحب بود. از این‌رو، آن پسرکِ تبریزی، ریش و ابرو می‌تراشید و به جرگه‌ی قلندران می‌پیوست؛ زیرا دنیا دیگر هیچ ارزشی برای آراستن و دل بستن نداشت.

در همین احوال بود که شهرهایِ بزرگِ ایران، یکی پس از دیگری، فروغ از دست دادند:
نیشابور را آتش در زدند و خاکسترش را به باد سپردند. مرو را چنان قتلِ عام کردند که جوینی در تاریخِ خود نوشت: «اگر چهار تن از کشته‌شدگان بمانند، از کثرتِ دیگران در حیرت خواهند بود. » بلخ را ویران ساختند و کودکی را به نامِ جلال‌الدین، آواره‌ی بیابان‌ها کردند.

ایران، این پیکرِ زیبا و بی‌بدیل، تکه‌تکه شد. کاریزها خشک گشتند، کاروان‌سراها خالی ماندند و مسجدها در سکوتِ خوفناک فرورفتند. مردمان از شدتِ گرسنگی به خوردنِ گوشتِ مُردار تن می‌دادند و از خوف، در غارها سکنا می‌گزیدند. گویی خداوند نیز، از شدتِ حوادث، خوابیده یا از فزونیِ گریه، کور شده بود. جهانی که خدا انگار غایب بود، سلطان نبود، قانون نبود، امنیت نبود، نان نبود، و تنها چیزی که باقی مانده بود ظلمت بود و تباهی و فساد و زندگی‌ای که پژمرده بود. اما فقط بلیه چنگیز و مغول‌ها نبود آن می‌کشت و می‌برد و می‌گذشت بلیه بدتر بیداد امرای محلی بود که دست دردست شریعتمداران متعصب امان از مردم بریده بودند و فرقه‌های مذهبی که هریک مدعی صراط مستقیم بودند و دیگران را به حربه تکفیر و تفسیق و فتوا به الحاد و ارتداد و زندیق بودن به مرگ محکوم می‌کردند.

و در این ظلمتِ بی‌انتها بود که شمس تبریزی، با چشمانی آتشی و زبانی چون شمشیرِ بُرّان، قد برافراشت. آن روزگار، زمانه‌ی سوختن بود. بیشترِ مردمان، خاکستر شدند اما شمس به الماس بدل شد. . . و ما، که هشت قرن از آن آتش گذشته است، همچنان در همان شعله می‌سوزیم و هنوز در این تردید مانده‌ایم که آیا چون مردم عادی خاکستر شویم یا چون شمس الماس؟

و اگر قرار است که به جای سوختن در خاکستر خویش و خود را به باد زمان سپردن از خویشتن الماسی سخت و پربها و ارج بسازیم باید دید که این کیمیاگر بزرگ-شمس تبریزی-که بود و چه کرد که اعجوبه بزرگی چون مولانا پس ازدیدار خویش می‌گوید«مرده بدم زنده شدم» با او چه کرد که فقیهی پس ازچهل سال روزه و نماز و چله نشینی مصحف از دست نهاد و چغاله و پیاله برگرفت و به قول خودش دهانش که همه تسبیح بود شد جای دوبیتی و ترانه. جامه درویشی کنارنهاد و ردای عشق و سماع را به تن کرد و آمیخته خلق آن هم با پایین ترین طبقات جامعه که فقها و شریعتمداران وقتی به طعنه‌اش گفتند که چرا همه مریدانت از بازاری و مردمان دون و نابکارند و چرا مریدان نیک نمی‌‌گیری جواب داد که اگر مریدی نیک بود که من خود مریدش می‌شدم!

چه شد که مولانا خود را پیش از دیدار با آن شمس بی‌غروب «بنده کژرونده» می‌داند و «بت تراش»!

من پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتری
اکنون همی خواهم زتو کز گفت خویشم وارهی
بت‌ها تراشیدم بسی بهر فریب هرکسی
مست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزری!
مولانا پس از دیدار و آشنایی با شمس است که می‌سراید:
عشق بتم عشق بتم کرد گرفتار مرا
کرد به صد حیله گری از همه بیزار مرا
داد یکی جرعه به من خوردم و سرمست شدم
برد به کلی ز سرم دعوی و پندار مرا

مولانا که خود غولی در عرصه فقه و فقاهت و حدیث و تفسیر و علوم قرانی سرآمد روزگار بود اینک پس ازاین دیدار هر چه دعوی و پندار است کنار می‌نهد و چون کودکی خردسال زانوی ادب می‌زند تا فراگیرد آنچه را که در چهل سال ماضی از آن به غفلت گذشته بود. اینگ پس از آن همه سخت گیری و ریاضت برخود و یاران خویش گوش سر و دل یکجا به مردی سپرده بود که موسیقی را«ولی ناطق پاک» و نوار چنگ را تا حد قران فارسی بالا می‌برد و سماع را «آرام جان» زندگان می‌دانست و «فریضه اهل حال» و همچنان که نماز بر اهل شریعت فرض است سماع را نیز بر اهل دل فریضه می‌دانست چرا که دل سلیم بزم کائنات است.

به عنوان کسی که سال‌ها در شعر و عرفان مولانا و شمس غرق بوده‌ام، جوابم این است: شمس به مولانا یک چیز گفت؛ فقط یک چیز، اما آن یک چیز همه دنیا را برای مولانا زیر و زبر کرد: «تو تا حالا خدا را می‌پرستیدی، حالا وقت آن رسیده که خدا تو را بپرستد. »

این جمله وحشتناکِ شمس بود؛ جمله‌ای که در مقالات آمده و مولانا تا آخر عمر از یاد نبرد. واقعیت این است همچنان که در غرب و یونان کهن این سقراط بود که فلسفه را ازآسمان به زمین آورد و خطاب به فیلسوفان پیش از خود گفت که درآسمان‌ها چه جویید که هر چه هست در انسان هست و بر خودشناسی تاکید نهاد تا آدمی خود را بشناسد در جهان ایرانی نیز این شمس است که متکلمان و مدعیان را برشناخت نفس و خود دعوت می‌کند چه می‌دانست ریشه این همه شرور و این همه فرقه بازی و ستیزه‌ها را باید در درون آدمی جست و لاغیر. چون هراکلیت می‌دانست که هر انسانی را دو دائمون است و بستگی دارد که آدمیزاد به کدام یک بیشتر غذا دهد و کدام را بیشتر بپرورد. ازاین رو شخصیت آدمی را خدای آدمی و تقدیر او می‌دانست. شمس نیز می‌دانست که موسی و فرعون در هستی توست این دو خصم را درخویش باید جست. می‌دانست و می‌گفت که پلیدی‌ها و پستی‌های این جهان را نه به خدا می‌توان نسبت داد و نه به شیطان. همه اینها ریشه در شخصیت و تربیت آدمی دارد و تا آدمی درست و انسان تربیت نشود دور دنیا برهمین منوال خواهد چرخید.

از این رو از همان آغاز مولانا را خطاب قرار می‌دهد که:
«این رسن(علم) ازبهر آن است که ازاین چه برآیند نه از بهر آن که از این چه برآیند به چاه دیگر فرو روند. در پی آن باش که بدانی من کیم؟و چه جوهرم؟و به چه آمده ام؟ و به کجا می‌روم؟ و اهل من ازکجاست؟ و این ساعت در چه ام و روی به چه دارم؟

«گفت خدا یکی است! اکنون ترا چه؟ چون تو درعالم تفرقه ای!صدهزار ذره‌ای درعالم پراکنده،پژمرده،فروفسرده ای! او خود هست. وجود او قدیم است ترا چه؟ تو خود را دریاب!»

می‌بینیم که شمس نیز سقراط وار مخاطب خود را به خودشناسی و تامل درخود فرا می‌خواند و به جای جستن و شناختن خدا و بحث در ذات و صفات او آدمی به خود مشغول شود و به جای اثبات خدا خود را بدو اثبات کند.

«یکی پیش من آمدو گفت‌ای شمس من به دلیل قاطع هستی خدا را ثابت کرده ام گفتم‌ای مردک! او خود ثابت است مردی اگر به مرتبه و مقامی خودت را پیش او ثابت کن»

این است که حرف شمس ازاساس انسان سالارانه است و بزرگداشت کرامت انسان که همانا همه چیز را باید دراندرون خویش یافت و از معبد گل به معبد دل رو کرد: «مدرسه ما این است: این چهاردیواری گوشتی! مدرسش بزرگ است! نمی‌‌گویم کیست! اما معبدش دل است»(مقالات ۳۲۰)

دلیل پرداختن‌اش به حدیث عرفان نفس نیز همه ازآنروست که تلاش می‌کند رویکرد انسان سالارانه خود را بیان کند و جا بیندازد.

«چه کنیم که پیامبر را شرم بود که بگوید من عرف نفسی فقد عرف ربی از این رو گفت من عرف نفسه فقد عرف ربه. . . هرکس که بشناسد خود را خدای خود را شناخته است. عقلا! گفتند آخر این نفسک پلید تاریک و درنده را بشناسیم ازاین معرفت خدا حاصل شود؟ اما اصحاب سِر دانستند که او چه گفت»(مقالات ۱۳۰)

ازاین رو به مولانا می‌گوید:
«اینقدر عمر که تراهست درتفحص حال خود خرج کن در تفحص قدم عالم و حدوث آن چه خرج کنی. شناخت خدا عمیق است!‌ای احمق عمیق تویی. اگر عمقی هست تویی!»

چون می‌دانست که مقدمه خودشناسی همانا خود-کاوی است و تفحص درحال خویشتن و به قول مولانا:
چون بکاوی،دغلی،گنده بغل،مکاری
آفتی،مزبله‌ای،جمله شکم،طبلی خوار
هیچ کاری نه ازو، جمله شکم خواری و بس
پس از آن گشت به هرمصطبه او اشکم خوار»

که اگر خود را بکاویم می‌فهمیم که چه آفات و آشغالی در خود انباشته ایم و چه زنگارها که بر رخ آیینه روح و روان خود کشیده ایم که نه سیمای خود درآن می‌بینیم و نه سیمای دیگری را. در پرتو این خود-کاوی است که درمی یابیم بی‌سرو پایی بیش نیستیم که نه به درد دنیا می‌خوریم و نه به درد آخرت. مشتی شکم خواره که وجود خود را به کاهدان بدل کرده ایم. دقت کنیم که عصر و روزگار شمس عصر بیداد است و آدم خواری. مردمان از ترس سر به زیر افکنده و به کنجی خزیده‌اند تا جان سالم بدرببرند. صوفیان خانقاهی همه درگوش مردم می‌خوانند که‌ای مردم این دنیا همه پلیدی است و آفت. دنیا کاروانسرایی بیش نیست اما شمس نهیب می‌زند که می‌گویند عالم اله همه نور درنور است و لذت درلذت و فر در فر و کرم درکرم است این که سایه می‌بینیم همه دنیا پستی است. همه عالم زشتی و قبح است و فنا و بی‌ذوقی! لکن این جماعت نمی‌‌گویند چگونه این مظهر پلیدی سایه آن عالم نور می‌تواند باشد؟»(مقالات۱۴۱)

و چون متکلمان و شریعتمداران پلیدی‌ها و زشتی‌های دنیا را به شیطان نسبت می‌دادند تا شانه از مسئولیت خویش خالی کنند شمس دربرابرشان می‌ایستد و می‌گوید:
»نه پیامبر ضامن مطمئنی برای رستگاری است که اگر بود ابوجهل باید رستگار می‌شد و نه شیطان عامل گمراهی انسان و زشتی‌های این جهان»

می‌پرسم چرا محمد نتوانست ابوجهل را نجات دهد می‌گویند که چون خود ابوجهل نخواست. خوب بنده هم همین را می‌گویم که اگر آدمی خود نخواهد ازپیامبر و غیر پیامبر چه سود؟ و اگر بخواهد شیطان را چه گناه؟

این دو تابع‌اند و اصل انسان است و اعتقادات او. شیطان یک فرد نیست و یک موجود مطلق بلکه هرکس را شیطانی ویژه است و اگر نگوییم هرکس خود شیطان خویش است. باز به حدیثی از پیامبر استناد می‌جوید که
«اسلم الشیطانی علی یدی»

شیطان من به دست من تسلیم(مسلمان) شد. پس شیطان مطلق نیست و اصلاح پذیر است و انسان می‌تواند براو چیره شود و او را تسلیم اراده خود کند چنانچه محمد کرد پس هرکس مسئول مبارزه با شیطان خود است. از دید شمس انسان معیارارزش‌ها و خالق اعتبارهاست. و چون انسان اصلاح شود همه چیز پیرامون او نیز رو به اصلاح گذارد.

در برابر آن دسته از صوفیان دنیا گریز و عزلت گزین که به حدیث سجن تمسک می‌جستند و می‌گفتند«الدنیا سجن المومن» پاسخی رندانه می‌دهد:
«من هیچ سجنی نمی‌‌بینم سجن کو؟ سجن کو؟ من همه خوشی دیدم همه عزت دیدم و همه دولت دیدم»(مقالات ۳۶۸-۱۵۲)

مردمان را فرامی خواند که به جای روی کردن به سوی کعبه گِل به «کعبه دل» روی کنند. ودر ستایش کعبه دل است که حکایتی از درویش و بایزید را پیش می‌کشد:
«اما بایزید به حج می‌رفت و او را عادت بود درهرشهری که درآمدی اول زیارت مشایخ کردی و آنگاه کار دیگر. سید به بصره به خدمت درویشی رفت و درویش گفت:یا ابایزید کجا می‌روی؟گفت به مکه به زیارت خانه خدا. گفت با تو چه زاد راه چیست؟ گفت دویست درم! گفت برخیز و هفت بار دور من طواف کن و آن سیم را به من ده. برجست و سیم بگشاد ازمیان و پیش او نهاد. درویش گفت یا ابایزید آن کعبه خانه خداست و این دل من نیز خانه خدا اما بدان خدایی که خداوند آن خانه است ازآن روز که آن خانه را بنا کرده‌اند در آن خانه درنیامده است ولی ازآن روز که این خانه را بنا کرده هرگز ازاین خالی خالی نشده است» (مقالات ۳۲۰)

و در این که مردم در این وانفسا و فقر و محرومیت و ناامنی روی به بیابان نهاده‌اند و خارمغیلان می‌جویند رندانه می‌گوید:
«آخر سنگ پرست را بد می‌گویی که رو سوی سنگی یا دیواری نقشین کرده است تو هم که رو به دیوار می‌کنی»

شمس تمام حرفش این است که درپی خانه خدا نگرد و آن را در خویش بجوی که کعبه دل کجا و کعبه گل کجا. که انسان اگر انسان باشد خود مظهر خداست. به قول مریدش« گر طلبکار خدایید خدا در همه جا هست/ می‌کنید از چه سبب طی بیابانی چند؟»

و البته برای اینکه اهل شریعت غوغا نکنند و فی الفور حکم زندیق بودنش را صادرنکنند به حدیثی از رسول ارجاع می‌دهد که گفت «من خداوند در زمین و آسمان درنگنجم لکن در دل بنده خویش همی گنجم»(مقالات۴۷۹)

حرف شمس ازاساس اومانیستی است و انسان سالارانه. و چون اومانیست‌های عصر رنسانس که درجواب اعتراض کشیشان می‌گفتند ما نیامده ایم که کلیسا را ویران کنیم ما آمده ایم که جهان را به کلیسایی بزرگ بدل کنیم» شمس نیز این دنیا را نه زندان مومن که عین دولت و زیبایی می‌داند آن را زشت و پلید نمی‌‌بیند چون ممکن نیست که از خدایی سراسر نور و فر پلیدی پدید آید. آدمیان را خطاب قرار می‌دهد که دل خود را به کعبه بدل کنند و آن قداست و طهارت را دردل و وجود خود پدید آورند. کرامت و بزرگی خویش بازبشناسند و مسئولیت زندگی و مبارزه با بدی‌ها را که به شیطان نسبت می‌دهند برعهده خود بگیرند و بیش از این بدی‌ها و پلیدی‌های درون شان را تغذیه نکنند. او آنقدر شجاع است که در حضور اهل تکفیر و فتوی و صوفیان متعصب که به حکمی سر بر دار کنند از زیبایی این دنیا و بزرگی انسان و اهمیت او سخن بگوید.

روزی در خانقاه نصرالدین وزیر اجلاس عظیم بود و جمیع علما و شیوخ و عرفا و حکما و امرا و اعیان حاضر و هرکس درانواع علوم و فنون و حکم کلمات می‌گفتند و بحث‌های شگرف می‌کردند جز شمس که درکنجی بسان گنجی مراقب گشته بود. وقتی غوغای آنان دید ناگه برخاست و بانگی برایشان زد
«تاکی بر زین بی‌اسب سوارگشته و درمیدان مردان می‌تازید تا کی به عصای دیگران بپا روید این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره سخنان مردم آن زمان است که هریک درعهد خود به مسند مردی نشسته بودند چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو؟... کاتب وحی خود باشید».

از خود بگویید و از علمی که دارید و کاتب وحی خود باشید! ساختارشکنانه ترین حرفی است که درچنان زمان و زمینه‌ای می‌شد برزبان آورد. یادی از فخر رازی می‌کند گویند فخر رازی درمحفلی سخنی کفرآمیز گفت گفتندش که کفراست و خلاف حرف پیامبر جواب داد محمد تازی چنان گفته است و محمد رازی چنین. من با محمد جز به اخوت نمی‌‌زیم وقتی ذکر بزرگی شان می‌کنم از روی حرمت داشت و تعظیم است و نه از روی حاجت!»(مقالات ۳۰۰)

شمس چنان از تقلید و متابعت بیزاراست که می‌گوید: «کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن»

و به طرزی رندانه و ساختارشکنانه می‌گوید:
«متابعت این است: مرا رساله محمد رسول الله سود ندارد مرا رساله خود باید چون که اگر هزاررساله-جزرساله خود-بخوانم تاریک شوم»(مقالات ۳۲۵)

متابعت درمفهوم اجتماعی خود یعنی همرنگی با جماعت یعنی هماوایی و همرنگی با همه درپیروی از سنتها و آداب و رسوم. همان انسان واپسین نیچه است و داس من‌هایدگر و انسان نااصیل کی یرکگور. انسانی گله منش و توده. و بسیار سده‌ها پیش از این فیلسوفان اگزیستانسیالیست گله خویی و تقلید و زندگی از سر عادت را به باد نکوهش می‌گیرد و در پی آن است که انسان دست به یک جهش ایمانی بزند و همه اصول و سلوک دیگران را به کنارنهد و تنها براساس دل خود زندگی کند. و بیش ازآن که اهل قال باشد اهل حال باشد. خود را فردی انقلابی و سراسر ناهمخوان و ناهمساز با عامه مردم می‌داند؛
«آری کار ما به عکس همه خلق باشد و هرچه ایشان قبول کنند ما رد کنیم و هرچه ایشان رد کنند ما قبول کنیم»(مقالات ۳۴۳)

شمس تبریزی، هفت قرن پیش از نیچه، کی‌یرکگور و‌هایدگر، با همان خشم مقدس و همان بی‌رحمیِ فلسفی، دقیقاً همان «انسان توده‌وار» را نشانه گرفت و با ضربات شمشیرِ زبانش قطعه‌قطعه کرد. او اسم این موجود را گذاشت: «مُقَلِّد»، «مُتَبِّع»، «خَلقی»، یعنی کسی که «همه‌چیز را از همه می‌گیرد و هیچ‌چیز را از خودش ندارد». در مقالات بارها فریاد می‌زند:
«این خلق همه گوسفندند؛ یکی جلو می‌افتد و بقیه دنبالش می‌دوند، حتی اگر به پرتگاه باشد. من گوسفند نیستم، من گرگم، من شیرم، من دیوانه‌ام»

این دقیقاً هماواییِ کی‌یرکگوری است: زندگی در «مرحلهٔ زیبایی‌شناختی» و «اخلاقی» یعنی زندگی «به قول مردم»، زندگی «آن‌چنان که باید»، زندگی «چنان‌که همه می‌کنند». شمس این را «مرگ پیش از مرگ» می‌نامد. نیچه بعدها گفت: «انسان واپسین» کسی است که فقط می‌گوید «ما قبلاً همه‌چیز را امتحان کرده‌ایم» و دیگر هیچ آرزوی بزرگ ندارد. شمس هفت قرن قبل گفت: «این خلق همه مرده‌اند و نمی‌دانند؛ فقط نفس می‌کشند و می‌خورند و می‌خوابند و می‌میرند».

هایدگر از «داس‌مان» (Das Man) حرف زد؛ آن ضمیر مبهم جمع که به جای «من» فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد، دوست می‌دارد و می‌میرد. شمس همان را «خلق» نامید و گفت: «هرچه خلق بگوید تو نباید بگویی؛ هرچه خلق بپوشد تو نباید بپوشی؛ هرجا خلق رفت تو باید برگردی»

سخنان شمس، مانیفستِ کاملِ اگزیستانسیالیسمِ عرفانی است. شمس عملاً می‌گوید:«اصالت» یعنی ناهمسازی مطلق با توده. می‌گوید: «اگر همه به راست رفتند تو به چپ برو؛ اگر همه ساکت شدند تو فریاد بزن؛ اگر همه گریستند تو بخند؛ اگر همه خدا را در مسجد جستند تو در میخانه بجوی. »

او حتی یک قدم فراتر می‌رود؛ چیزی که حتی نیچه و کی‌یرکگور هم جرأت نکردند بگویند: «اگر همه خلق کافر شدند تو مؤمن شو، و اگر همه مؤمن شدند تو کافر شو؛ چون آن ایمان، ایمانِ توده است و کفرِ توده از ایمانِ توده بدتر نیست. »

این همان «جهش ایمانی» کی‌یرکگوری است، اما جهشی که نه به سوی کلیسا، که به سوی «خودِ مطلق» و «دلِ بی‌قید» است.

در یک کلام، شمس تبریزی نخستین و انقلابی ترین «ضدِ همرنگی با جماعت» تاریخ بشر است؛ کسی که گفت:«من با هیچ‌کس هم‌نوا نیستم جز با خدا؛ و خدا هم با هیچ‌کس هم‌نوا نیست جز با دیوانگان. »

پس اگر نیچه فریاد زد «خدا مرده است»، شمس خیلی پیش‌تر فریاد زده بود:«خدای خلق مرده است؛ خدای من زنده است و دیوانه است و عاشق است و فقط با من حرف می‌زند. »

این است که شمس نه تنها پیشگوی اگزیستانسیالیسم، که پدرِ عصیانگر و بی‌رحمِ آن بود؛ کسی که «انسانِ اصیل» را نه در کتاب و دانشگاه، که در آتشِ تنهاییِ مطلق و ناسازگاریِ کامل به دنیا آورد.

اقلیت‌های غیر مسلمان چون یهود و ترسا و غیره را ستایش می‌کند. ازهمبستگی بشری صحبت می‌کند و حتی بتکده‌ها را هم به رسمیت می‌شناسد اما از رهبانیت،گوشه نشینی و ریاضت و چله نشینی و جمع گرایی انتقاد می‌کند. از شیطان اعاده حیثیت می‌کند و از تصور پلیدی مطلق او می‌کاهد و بر مسئولیت و آزادی و خلاقیت بشر و از مسئولیت انسان درقبال سرنوشت خویش دفاع می‌کند.

در سایه تعلیم و تربیت اوست که مولانا وقتی می‌بیند فردی را می‌زنند می‌پرسد برای چه او را می‌زنید می‌گویند مست است و مستی کرده است و مولانا جواب می‌دهد اگر او مست است پس شما چرا بدمستی می‌کنید؟ می‌گویند او ترسا است و مولانا می‌گوید شما چرا ترسا نیستید؟

سده‌ها پیش از آنکه اصحاب هرمنوتیک از تاویل و حقیقت‌های چندگانه سخن گویند در نقد مدعیان حقیقت و خود حق پنداری شیوخ و صوفیان که خیال خود را حقیقت گرفته‌اند سخن می‌گوید:
«ما کلام خدا را معنا می‌کنیم بعضی خیال خود را به خدایی گرفته‌اند. تو تاویل سخن به علم خود و معرفت و فلسفه‌های خود می‌کنی و خیال‌ها کم نیست خیال‌ها ازخود می‌انگیزی و حجاب خود می‌سازی و با آن خیال تفریح می‌کنی»(مقالات ۲۵۸)

به صراحت می‌گوید هیچ کس و هیچ دینی و فرقه و مذهبی حق ندارد برداشت خود را عین حقیقت مطلق قلمداد کند و صراط خود را تنها صراط مستقیم.
تاکید او بر عرفان عاشقانه و عشق هم همه ازآن روست که در رابطه عاشقانه هر عاشقی معشوق خود را به چشم و به شیوه خویش می‌بیند. و برخلاف تصوف زهد و شریعت خوف و جزا او رابطه انسان با خدا را به رابطه عاشق و معشوق تغییر می‌دهد.

مردی خطاب به مجنون گفت‌ای قیس عامری! این همه شوریدگی ازبهر این زن نازیبا برای چیست؟ جواب می‌دهد که این بدان جهت است که تو ازدید خود می‌نگری و نه از فراسوی چشم من.

وقتی‌هارون الرشید لیلی را دید گفت لیلی توئی؟ گفت بلی من لیلی ام اما تو مجنون نیستی. آن چشم که درسر مجنون است در تو نیست. مرا به نظر مجنون بنگر که محبوب را به نظر محب بنگرند»(مقالات۴۱-۴۲)

پس همه چیز سوبژکتیو است. شمس مثل افلاطون یک عینیت گرا نیست که حقیقت را بیرون از انسان بجوید او همچون کانت ایده آلیست است و ذهن گرا. می‌داند که ما حقیقت را آن گونه که هست نمی‌‌بینیم و درک نمی‌‌کنیم بلکه تنها تصویر و خیالی از آن در ذهن می‌سازیم و با آن خیال تفریح می‌کنیم. بنابر این حقیقت حتی اگر یکی باشد درک حقیقت متکثر است. بنابراین هیچ فرقه و مذهبی نمی‌‌تواند ادعای حقیقت مطلق بکند و آن را به زور دشنه و تکفیر بر دیگران تحمیل کند. در نقد خود معیاربینی و قیاس به نفس حکایت اشتر و مورچه را می‌آورد.

اشتری با مورچه‌ای همراه شد به آب رسیدند و مورچه پاپس کشید. اشتر گفت چه شد؟ مورچه گفت آب است! اشترپای درنهاد و گفت: بیا اسهل است آب تازانوست. مورچه گفت ترا تا به زانوست مرا ازسر گذشته است»(مقالات۱۵۳)

بنابراین ازدید شمس پیکار با «خودمعیاربینی» و«قیاس به نفس» یکی از معانی جهاداکبر با نفس است. پیکار با نفس خودخواه و خودپرست برای این است که آدمی خود را معیارحقیقت نبیند. بنابراین وقتی در عرفان عاشقانه مولانا و شمس سخن از مهارنفس می‌شود معنای‌اش این است که فرد به گونه‌ای خود را تربیت کند که امکان درک متفاوت امور را برای ادیان و مذاهب و فرقه‌ها و افراد دیگر به رسمیت بشناسد. بپذیرد که همه چیز را ازدید خود نبیند و از چشم سر دیگران هم به مسائل نگاه کند این است درس شمس و مولانا که«قیاس به نفس نکنید. امور نسبی‌اند و فهم امور نیز نسبی» و عرصه حق و حقیقت دریایی است عظیم و این دریا را درکوزه کرده و به زور درحلق مردم نریزید.
و این همه مبارزه با مطلق گرایی،قیاس به نفس و خودمعیاربینی که همه را ذیل «مهارنفس» مطرح می‌کند برای تعصب زدایی است و ترویج مدارا و تساهل و همزیستی. چیزی که در تصوف زهد و عالم شریعت مداران کفر محسوب می‌شد. این است که مولانا نیز به تاسی از او می‌سراید؛

عقل‌های خلق عکس عقل او
عقل او مشک است و عقل جمله بو
این تفاوت عقل‌ها را نیک بدان
در مراتب از زمین تا آسمان
هست عقلی همچو قرص آفتاب
هست عقلی کمتر ازنور شهاب»(مثنوی،دفتر پنجم،۵)

شمس متوجه این تفاوت عقل‌ها و سطوح متفاوت و متعدد فهم‌ها هست. درک حقیقت را نسبی می‌داند. اما آنچه وی با آن مشکل دارد و درافتاده است این است که افراد یا فرقه‌ها درک و برداشت خود را مطلق کنند و درک و فهم دیگران را ناقص و نادرست و خطا.

می گوید: «فهم اگر متردد(دگرگون) نشدی دراشارات و عبارات علام اسلام خلاف نکردندی و از نصوص یک معنی فهم کردندی»(مقالات ۱۷۳)

مشکل متردد بودن و پلورال بودن فهم‌ها نیست. این که اظهر الشمس است. اما این جنگ هفتادو دو ملت و فرق و مذاهب متعدد از بهرچیست؟ چرا به خون همدیگر تشنه‌اند و هرکس اندک قدرتی درخورجین خر نفس خویش می‌یابد یا دستش در دست اهالی قدرت گره می‌خورد زندگی را برای دیگران به جهنم بدل می‌کند؟ شمس معتقد بود که درد همینجاست و باید با خودکامگی ذهن درافتاد. بنابراین اساس کار خود را تربیت نفوس می‌داند و تغییر دادن ذهن و نگرش آدمیان. می‌داند که همه مردم در یک سطح فهم و ادراک نیستند و باید با عوام به یک گونه سخن گفت و با خواص به گونه‌ای دیگر.
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد

از این رو به تمثیل و حکایات و شعر و شطح و حدیث و روایت تمسک می‌جوید تا به اندازه فهم مخاطب سخن بگوید. او نه مدرسه‌ای دایر می‌کند و نه مکتبی و فرقه ای. انسانی است انسان دوست و عاشق آزادگی. روزی در تبریز است و روزی دیگر در بصره و روزی در قونیه و بلخ. آبی نیست که به یک جا راکد و ایستا بایستد. مدام در هجرت است.

شبی در سفر بود می‌خواهد که در مسجد بخوابد و شب را سپری کند اما موذن اجازه نمی‌‌دهد. دربرابر همه التماس‌هایش که مردی غریب است و ژنده پوش. گرسنه و بی‌خانمان،موذن بی‌رحم با خشونت تمام بی‌شرمانه او را از خانه خدا بیرون می‌اندازد و شمس می‌گوید فهمیدم که مسجد دیگر ملک و خانه خدا نیست دیریست که آن را به اجاره داده است.

به جرم تبریزی بودن‌اش او را ترک خر می‌خوانند و آفاقی و ولگردش می‌گویند. دیوانه‌اش خطاب می‌کنند و شب هنگام بر درحجره‌اش مدفوع آدمی فرو می‌پاشند. اما او از آن خائفان نیست که از میدان بدر شود و می‌گوید
«برنه قدم درمیان میدان کزدور نظاره کردن کار نامردان است» خود را عاشق رنج اندوز می‌داند و می‌گوید
«صوفی خرقه می‌دوزد و ما خرقه می‌درانیم»

جز راستی بر زبان نمی‌‌آورد و این برای مردمانی که به نفاق و دورویی خو گرفته‌اند تلخ است. ودر وصف این مردمان خو گرفته به نفاق است که می‌گوید:
«راست نتوان گفتن که من راستی آغازکردم مرا بیرون کردند اگر تمام راست کنمی به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی. ترا یک سخن گویم که این مردمان به نفاق خوش دل شوند و به راستی غمگین. گویا با این مردمان فقط باید به نفاق زیست تا درمیان ایشان خوش باشی. راستی آغازکردی؟ به کوه و بیابان باید رفت. راستی که شناخت این قوم مشکل تر است از شناخت حق»

و البته شمس دلیل و علت این همه نفاق و بیزاری و ترس از راستی را می‌داند و می‌شناسد.. شمس آتشی است در بیشه اندیشه خواص و در پی رستاخیز این جهانی مردمان است تا آنها را اززندان وجود خویش برهاند. روح بخشی است بی‌بدیل و بیدارگری خستگی ناپذیر. می‌داند آیین چراغ نور دادن است و روشنایی بخشیدن و نه خاموشی.

شمس تبریزی، هفتصد سال پیش از فروید، با همان دقت و بی‌رحمیِ یک جراحِ روح، به درون انسان فرو می‌رود و همان تشخیص هولناکی را می‌دهد که بعدها «روانکاوی» نام گرفت: خشونت، حسد، دروغ، کینه، جنگ، بی‌مروتی و حتی دینداریِ ظاهریِ آدمیان، نه از بیرون، که از یک زخم عفونیِ درونی سرچشمه می‌گیرد. او این عفونت را «چرک اندرون» می‌نامد؛ دقیقاً همان چیزی که فروید «سائق‌های سرکوب‌شده»، «لیبیدوی محبوس»، «عقده‌ها» و «نوروز» می‌خواند.

شمس می‌گوید: «چرک اندرون هزاربار مخرب‌تر است از چرک بیرون؛ چرک بیرون را می‌شویی و تمام، اما چرک اندرون را اگر نشویی، تو را می‌خورد و از تو چیزی نمی‌ماند جز یک پوسته پر از کینه و حسد و دروغ. » (مقالات، ص ۲۱۱)

فروید دقیقاً همین را می‌گوید: انرژی جنسی و پرخاشگری که در کودکی سرکوب شود، به جای خروج سالم، در ناخودآگاه انباشته می‌گردد و بعد به شکل بیماری روانی، تعصب، نژادپرستی، جنگ و حتی «انتقال منفی» به خدا و پیامبران بیرون می‌ریزد.

تفاوت ظاهری اما عمیقاً مکمل است:
فروید می‌گوید: «من» (ego) زیر فشار «نهاد» (id) و «فرامن» (superego) خرد می‌شود. شمس می‌گوید: «نفس اماره» و «هوای دل» همان «نهاد» است و «عقل ظاهری و تقلیدی» همان «فرامن» خشک و سرکوبگر» فروید درمان را «آگاهی‌بخشی» و بیرون ریختن عقده از راه سخن گفتن می‌داند. شمس درمان را «سوختن» می‌نامد: «باید این چرک را با آتش عشق سوزاند، نه با آب وضو. » او سماع، فریاد، گریه، خنده بی‌جا و حتی دیوانگی را نسخه می‌کند؛ دقیقاً همان «کاتارسیس» که فروید از تراژدی یونان گرفت.

فروید می‌گوید عقده ادیپ، حسادت به پدر و میل به مادر، ریشه بسیاری از دردهاست. شمس می‌گوید: «هر کس هنوز در دلش به پدر و مادر و استاد و شیخش وابسته است و از آن‌ها نبریده، چرک اندرون دارد؛ باید پاره کند و برود تا خدا پدر و مادرش شود. »

فروید می‌گوید مذهب گاهی «نوروز جمعی» است؛ مکانیزم دفاعی برای تحمل رنج زندگی. شمس با خشم می‌گوید: «نود و نه درصد دینداری مردم از چرک اندرون است؛ از ترس مرگ، از حسد به بهشت دیگران، از خودنمایی. دین حقیقی فقط یکی در هزار است. »

اما شباهت آخر، تکان‌دهنده است: هر دو معتقدند تا وقتی این چرک بیرون نریزد، انسان «مرده متحرک» است. فروید بیمار را روی تخت روانکاوی می‌خواباند و می‌گفت «هر چه به ذهنت می‌آید بگو، هیچ چیز را سانسور نکن». شمس کنار مولانا می‌نشست و می‌گفت: «هر چه در دل داری بیرون بریز، حتی اگر فحش به من و خدا و پیامبر باشد؛ این چرک را باید بالا بیاوری وگرنه تو را می‌کشد. »

نتیجه؟ مولانا چهل روز با شمس در خلوت ماند و هر روز فریاد زد، گریست، خندید، کفر گفت، ایمان آورد تا اینکه «چرک اندرونش» ریخت و مثنوی و دیوان شمس متولد شد؛ همان چیزی که فروید بعدها «تصعید» (sublimation) نامید: تبدیل انرژی سرکوب‌شده به خلاقیت و عشق. شمس، روانکاو بی‌تخت و بی‌دفتر بود؛ فروید، شمسِ با کت و کراوات و سیگار برگ. هر دو یک چیز گفتند: «ای انسان! تو بیمارتر از آنی که فکر می‌کنی؛ زخمت بیرون نیست، درون توست. یا بیرون بریز و زنده شو، یا درون تو بماند و تو را بکشد.

از دید شمس محرومیت‌ها و ناکامی‌ها به حسد منجر می‌شوند و حسد ریشه همه بی‌انصافی‌هاست. بدخواهی و زورگویی و ناجوانمردی و ستم پیامد تنش‌های درونی آدمی است. محرومیت را موجب برخاست قیامت از انسان می‌شود.
سروی است بلند و قامتی دارد راست
بی قامت او قیامت ازما برخاست

اشک خون‌آلود را محصول همان عقده درون و جوش و غلیان آن می‌داند.
گفتی که ترا اشک چرا گلگون شد
چو پرسیدی راست گویم چون شد
خونابه سودای تو می‌ریخت دلم
چون جوش برون آورد زسر بیرون شد

این کیفیت جهان درون ماست که سیمای ظاهر ما را می‌سازدواین رنج درون است و احوال درون خانه که باعث می‌شود اشک چون ناردانه ازحفره سر بیرون بریزد. ریشه همه تنش‌های درون،حسادت‌ها،بی انصافی‌ها همه در احساس محرومیت و ناکامی است. اما محرومیت را می‌شود برطرف کرد ولی رنج و درد حاصل از دوران محرومیت را چطور؟ آن همه زخم نشسته برروح را چکار کنیم؟
گیریم که وصال دولت درخواهم یافت
آن عمر گذشته را کجا دریابم؟

از دید شمس وقتی کام‌های اصلی و نیازهای ضروری آدمی ارضا نشوند آدمی ناچار بدل جو می‌شود. درپی کام‌های بدلی و انحرافی برمی آید تا مگر لحظه‌ای از رنج‌های ناشی از محرومیت و حرمان خویش بکاهد یا برهد این بدل جستن ازسر ناچاری است. عاریتی است. ارضا کننده نیست کشنده است. وقتی واقعیت چنان تلخ است و اندوهبار پس خوشی را باید در خیال و سودا و جایی دیگر جست. برخی به بنگ و افیون و سبزک(حشیش) پناه می‌برند و نمی‌‌دانند که سبزک حمال دیو است.
گر با دگری مجلس می‌سازم و باغ
هرگز ننهم زمهرکس بردل داغ
آری چو فروشود کسی را خورشید
درپیش نهد به جای خورشید چراغ»

سقوط اخلاقی مردمان،ترشرویی و نفاق و حسد و بی‌انصافی مردمان را باید در همان محرومیت‌ها دید. این تنش‌ها و جنگها و چرک‌های درون است که خود را درقالب جنگ و چرک‌های بیرون نشان می‌دهد. از کوزه همان تراود که دراوست. گفتیم یک راه در برابر واقعیت‌های تلخ و ناکامی و محرومیت این است که آدمی بدل جو باشد و به جای خورشید چراغ پیش نهد. اما راه دومی هم هست که شمس مطرح می‌کند. این که آدمی روان پالایی کند و رنج‌های خود را به رنج‌های خلاق بدل کند. آنچه شمس می‌جوید همین روان پالایی و تنش زدایی از درون، تصفیه چرک درون و خانه تکانی روحی است. همان کاتارسیس ارسطویی و تزکیه عاطفی و چنانچه گفتیم تصعیدی که فروید بر آن تاکید نهاد.

شمس امید نجات را درهیچ نهاد و مذهب و قدرت و طریقی نمی‌‌بیند و به هیچ یک گردن نمی‌‌نهد آنچه او به مردم می‌آموزد این است که دوباره دست به مبارزه بزنند و زمین را به سفره پهناور خدا تبدیل کنند. مبارزه کنند که بهشت را اینجا بنانهند اما مقدمه همه آنها این است که ابتدا اندرون خود را به بهشت تبدیل کنند.

اگر به عرش روی هیچ سودی نباشد و اگر بالای عرش روی و اگر زیر هفت طبقه زمین هیچ سودی نباشد در دل می‌باید که بازشود.
از این رو مردمان را دعوت می‌کند که مسئولیت زندگی و خوشبختی شان را به دوش بگیرند
«مشکل که شود ازخود گله کن بگو که این مشکل از من است. »

خطاب به مردمان می‌گوید:
«هر آن اعتقادی که ترا و زندگی را برتو گرم کند نگه دار و هراعتقاد که ترا و زندگی را برتو سرد کند ازآن دورباش». آن که خودخواه است مسلمان نتواند بودن.. برنفاق بشورید که خداوند منافق را بیزاراست و برکافر صدچندان شکر واجب است که باری منافق نیست. آن که انانیت آغازکند که من چنین ام و چنان مغزش نباشد. گویند زاهدی بزرگ بود و درکوه می‌زیست! عجبا! اگر آدمی بودی میان آدمیان بودی که فهم دارند و وهم دارند و قابل معرفت خدااند. درکوه چه می‌کرد؟آدمی را با سنگ چکار؟
و اینک درخواست او از تک تک ما
«بیداری ما چراغ عالم باشد یک شب تو چراغ را نگه دار و مخسب!»


نظر خوانندگان:


■ براستی که دست مریزاد جناب دکتر عباسی عزیز. خوانش‌های شما از متون کلاسیک و شخصیت‌های ادبی ایرانی واقعا بی‌نظیر است این مقاله شما نگرش مرا نسبت به تفاوت عرفان زندگی‌ستای ایرانی با تصوف زندگی‌ستیز کاملا عوض کرد. اینکه در این زمانه که همه دنبال یک تصویر و یک دو سطر نوشته هستند اما جنابعالی با تفحص و پژوهش در متون کلاسیک تلاش می‌کنید کماکان از ساحت اندیشه و مطالعه و تحقیق دفاع کنید خود جای بسی احترام و ستایش است. امیدوارم در ادامه با معرفی دیگر شخصیت‌های ایرانی چون حافظ و مولانا و سعدی و فردوسی بزرگ مجموعه کامل و منسجمی را برای دوستداران این ساحت فراهم کنید. در ضمن نمی‌دانم دراین باره با کتاب خانم شیرین‌دخت دقیقیان هم آشنایی دارید یا نه که حتما دارید با این شخصیت والای ایرانی هم در ارتباط باشید. برایتان آرزوی موفقیت دارم و از سایت ایران امروز هم بسیار قدردانم که بخش اندیشه سایت را با چنین غنایی حفظ کرده‌اند.
امیر فتحی - ایران




نظر شما درباره این مقاله:








آمریکا در خاورمیانه پهپادهای انتحاری مستقر کرد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 19:46

آمریکا در خاورمیانه پهپادهای انتحاری مستقر کرد


ارتش آمریکا در پاسخ به حملات مکرر پهپادی ایران و نیروهای نیابتی‌اش طی دو سال گذشته، اقدام به تشکیل نخستین اسکادران پهپادهای انتحاری خود در خاورمیانه کرده است؛ آن هم با استفاده از پهپادهایی که طراحی و فناوری آنها مستقیماً از نمونه‌های ایرانی الهام گرفته شده است.

به گزارش سی‌ان‌ان، این اسکادران زیرمجموعه گروهی عملیاتی موسوم به «نیروی ضربت عقرب» است که چند ماه پیش به‌دستور فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (سنتکام) ایجاد شد. این نیرو از پهپادهایی به نام «سامانه کم‌هزینه پهپاد رزمی تهاجمی» یا «لوکاس» (LUCAS) استفاده می‌کند. به گفته یکی از مقام‌های دفاعی آمریکا، پهپادهای لوکاس پس از مهندسی معکوس پهپاد ایرانی «شاهد» که چند سال پیش در اختیار آمریکا قرار گرفته بود، ساخته شدند.

پهپادهای شاهد همچنین در حملات روسیه علیه اوکراین به کار رفته‌اند.

فرماندهی مرکزی آمریکا در بیانیه‌ای که روز چهارشنبه منتشر کرد، اعلام کرد: «پهپادهای لوکاس که توسط سنتکام به‌کار گرفته می‌شوند، دارای برد پروازی بالا بوده و برای انجام عملیات خودکار طراحی شده‌اند. این پهپادها می‌توانند با سازوکارهای مختلف از جمله پرتابگرهای کاتاپولت، برخاست با کمک راکت و سامانه‌های زمینی یا خودرویی متحرک به پرواز درآیند.» 

هنوز مشخص نیست این اسکادران دقیقاً در کدام نقطه از خاورمیانه مستقر خواهد شد. ارتش آمریکا در ماه‌های اخیر به‌طور فشرده در تلاش بوده است تا توان پهپادی خود را گسترش دهد، چرا که پهپادها به عامل تعیین‌کننده‌ای در جنگ‌های خاورمیانه و اوکراین تبدیل شده‌اند.

برای نمونه، ایران و نیروهای نیابتی آن طی ماه‌ها، پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه را پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل هدف حمله قرار دادند. یکی از این حملات به یک پست نظامی در اردن منجر به کشته شدن سه نظامی آمریکایی شد.

هم‌زمان، حوثی‌های مورد حمایت ایران به‌طور مستمر پهپادها و موشک‌هایی را به سوی کشتی‌های تجاری در دریای سرخ شلیک می‌کردند. همچنین در سال ۲۰۲۴ ایران حدود ۱۷۰ پهپاد و بیش از ۱۲۰ موشک بالستیک به سمت اسرائیل پرتاب کرد که تقریباً همگی رهگیری شدند. نیروهای آمریکایی در شب آن حمله ۷۰ پهپاد و سه موشک بالستیک را منهدم کردند؛ دو نظامی آمریکایی به‌خاطر نقش خود در این عملیات، نشان نقره‌ای ستاره را دریافت کردند.

مقام دفاعی آمریکا در گفت‌وگو با سی‌ان‌ان اذعان کرد تمرکز ایالات متحده بر سامانه‌های بزرگ‌تر و گران‌تر با دقت بالا، «باعث شد نیروهای ما در برابر سامانه‌های کم‌هزینه‌تری مانند پهپادهای مورد استفاده ایران در موضع ضعف قرار گیرند.» 

او افزود: «اما حالا ورق برگشته است.» 

این مقام از اعلام تعداد دقیق پهپادهای اسکادران جدید در خاورمیانه خودداری کرد و تنها گفت تعداد آن‌ها «زیاد» است و پهپادهای بیشتری نیز در راه‌اند. به گفته او، هزینه تولید هر پهپاد لوکاس حدود ۳۵ هزار دلار است که در مقایسه با سایر سامانه‌های تسلیحاتی آمریکا ارزان محسوب می‌شود.

مقام یادشده افزود پهپاد ایرانی شاهد که چند سال پیش در اختیار آمریکا قرار گرفته بود، در آن زمان آسیب‌دیده بود. گروهی از شرکت‌های آمریکایی با انجام مهندسی معکوس روی آن، بر پایه داده‌های به‌دست‌آمده پهپاد لوکاس را طراحی و توسعه دادند.

به گفته او، گروه نظامی مسئول توسعه این پهپادها یعنی «نیروی ضربت عقرب»، متشکل از نزدیک به دو دوجین نیرو است که به رهبری اعضایی از فرماندهی عملیات ویژه–مرکزی اداره می‌شود. همه پرسنل این گروه در خاورمیانه مستقر نیستند.

دریاسالار برد کوپر، فرمانده سنتکام، در بیانیه روز چهارشنبه گفت: «این نیروی جدید شرایط را برای بهره‌گیری از نوآوری به عنوان ابزاری بازدارنده فراهم می‌کند.»



نظر شما درباره این مقاله:








جنگ چقدر نزدیک است؟ / احمد زیدآبادی ">
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 18:38

جنگ چقدر نزدیک است؟ / احمد زیدآبادی




نظر شما درباره این مقاله:








واشنگتن پست: مادورو ممکن است در قطر مستقر شود
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 18:25

واشنگتن پست: مادورو ممکن است در قطر مستقر شود




نظر شما درباره این مقاله:








افزایش بهای نفت در پی شکست مذاکرات صلح مسکو
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 16:49

افزایش بهای نفت در پی شکست مذاکرات صلح مسکو


پس از آن‌که روسیه اعلام کرد گفت‌وگوهایش با مقام‌های آمریکایی در مسکو برای دستیابی به توافقی احتمالی درباره صلح در اوکراین بدون نتیجه پایان یافته است، قیمت نفت روز چهارشنبه نزدیک به یک درصد افزایش یافت. توافق بر سر طرح صلح ترامپ  می‌توانست به کاهش تحریم‌های نفتی روسیه منجر شود.

به گزارش خبرگزاری رویترز، بهای نفت برنت با ۴۶ سنت یا ۰.۷ درصد افزایش به ۶۲.۹۱ دلار در هر بشکه رسید، در حالی که نفت خام وست تگزاس اینترمدیت آمریکا با ۵۶ سنت یا ۱ درصد رشد، به ۵۹.۲۰ دلار رسید. هر دو شاخص نفتی در معاملات روز پیش بیش از ۱ درصد افت کرده بودند.

تحلیل‌گران گلدمن ساکس در یادداشتی نوشتند: «بازارهای نفت و بازارهای پیش‌بینی، احتمال زیادی برای دستیابی به توافق صلح در کوتاه‌مدت یا لغو تحریم‌های نفتی روسیه در نظر نمی‌گیرند.» 

دولت روسیه روز چهارشنبه اعلام کرد، پس از پنج ساعت گفت‌وگو میان ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، و فرستادگان ارشد دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، دو طرف نتوانستند به توافقی برسند.

بازارهای نفت منتظر نتیجه این گفت‌وگوها بودند تا ببینند آیا توافق احتمالی می‌تواند به لغو تحریم‌ها علیه شرکت‌های روسی از جمله غول‌های نفتی روس‌نفت و لوک‌اویل منجر شود یا نه. تحریم‌های آمریکا علیه صنعت نفت روسیه، عرضه بخشی از نفت این کشور را محدود کرده است.

پوتین روز سه‌شنبه گفت قدرت‌های اروپایی در مسیر تلاش‌های آمریکا برای پایان دادن به جنگ مانع‌تراشی می‌کنند، زیرا پیشنهادهایی ارائه می‌دهند که به گفته او «کاملاً غیرقابل پذیرش» برای مسکو است.

حملات اخیر اوکراین به تاسیسات صادرات نفت در سواحل دریای سیاه روسیه، نگرانی‌های ژئوپلیتیکی ناشی از جنگ را بار دیگر برجسته کرده است. اوکراین هفته گذشته همچنین دو نفتکش تحریم‌شده را که در انتقال نفت روسیه در دریای سیاه مشارکت داشتند، هدف قرار داد.

پوتین روز سه‌شنبه هشدار داد که روسیه علیه نفتکش‌های کشورهایی که به اوکراین کمک می‌کنند، اقداماتی انجام خواهد داد. تحلیل‌گران می‌گویند این موضع بر ریسک‌های ژئوپلیتیکی می‌افزاید.

با این حال، افزایش ذخایر نفت خام آمریکا مانع از رشد بیشتر قیمت‌ها شد.

منابع بازار روز سه‌شنبه اعلام کردند، طبق داده‌های مؤسسه نفت آمریکا، ذخایر نفت و فرآورده‌های نفتی ایالات متحده در هفته گذشته افزایش یافته است.

اداره اطلاعات انرژی آمریکا قرار است اواخر روز چهارشنبه آمار رسمی ذخایر نفتی دولت را منتشر کند.



نظر شما درباره این مقاله:








بیست و هفت سال دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 13:14

بیست و هفت سال دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷


بیانیه کانون نویسندگان ایران
سایه‌ی تسلیم از میانه‌ی این پلک‌ها عبور نکرده‌ست

سالی دیگر گذشت و بانگ بیست و هفتمین پاییز دادخواهی ما به صدا درآمد. از پاییز ۷۷ که طناب جلادان گردن یاوران آزادی اندیشه و نویسندگان آزادی‌خواه سرزمین‌مان محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را فشرد بیش از ربع قرن می‌گذرد و هنوز پروژه‌ی سرکوب حاکمیتی که از سال‌ها پیش از آن و روزهای سیاه کشتار دهه‌ی شصت به طرد و حذف و کشتار آزادی‌خواهان و دگراندیشان فرمان می‌داد در فضای این مرز و بوم جولان می‌دهد و یادبود آن پاییز شوم را به پاییزهای دیگری می‌پیوندد؛ پاییزهایی که یادآور به خاک و خون کشیده شدن بی‌شمار مردم آزادی‌خواه و عدالت‌طلب در سال‌هایی دیگر است که تا همین اکنون ادامه یافته است.

در آن پاییز که فرمان حذف و شکستن صدا در رسید همه می‌دانستند که هدف اصلی آمران و عاملان این کشتار بی‌رحمانه، خاموش کردن صدای «مخالفت با شبان‌رمه‌گی» و به سکوت کشاندن «سودای آزادی» است، حقیقتی که با آشکار شدن ابعاد شوم آن جنایات و به میان آمدن حقایق قتل صاحبان اندیشه‌های مستقل چون احمد میرعلایی، غفار حسینی، پیروز دوانی، مجید شریف و دیگر کوشندگان عرصه‌ی سیاست و اجتماع چونان پروانه و داریوش فروهر و حمید حاجی‌زاده که در کنار فرزند خردسالش کارون به خاک افتاد، موکد شد.

اما زهی خیال باطل! فریاد آزادی‌خواهی با به خاک افتادن پیکر آزادی‌خواهان هرگز خاموش نخواهد شد.

جوشش خون مردم در پاییزهای مکرر که تا امروز استمرار یافته و دوام اندیشه آزادی‌خواهی به درازای بیش از ربع قرن در میان نسل‌های تازه و جوان، نشان از حقانیت راهی دارد که مسیری مخالف با خفقان و استبداد نهادینه شده‌ی موجود را نشان می‌دهد. خاطره‌ی این کشتگان کانون، همچنان چراغ راه همه‌ی رهپویانی است که در کار افشای بیداد و ستم بیدادگران و ستیز با سرکوب و سانسور، چراغ آگاهی را روشن می‌دارند.

کانون نویسندگان ایران با گرامیداشت خاطره‌ی اعضای جانباخته‌ی خود و همگام با همه‌ی آزادی‌خواهان دادخواه این سرزمین بر ادامه‌ی راه دادخواهی تا روشن شدن نقش و عملکرد همه‌ی عاملان و آمران این جنایات پای می‌فشارد و یاد این دو عزیز جانباخته‌ی راه آزادی اندیشه و بیان را در ساعت ۳ بعد از ظهر روز جمعه ۱۴ آذرماه، با گلباران مزار آنها واقع در گورستان امام‌زاده طاهر کرج گرامی می‌دارد.

کانون نویسندگان ایران
۱۲ آذر ۱۴۰۴



نظر شما درباره این مقاله:








موگرینی چند ساعت پس از بازداشت،  آزاد شد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 12:07

موگرینی چند ساعت پس از بازداشت،  آزاد شد


فدریکا موگرینی، مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا و وزیر امور خارجه ایتالیا، که به دلیل فساد تحت بازجویی بود، آزاد شده است. آنطور که دفتر دادستانی عمومی اروپا (EPPO) در لوکزامبورگ اعلام کرده، هر سه فرد دستگیر شده در روز سه‌شنبه پس از بازجویی توسط پلیس بلژیک آزاد شدند، زیرا خطر فرار وجود نداشت.

آنها قبلاً از اتهامات علیه خود مطلع شده بودند: کلاهبرداری در خرید، فساد، تضاد منافع و نقض محرمانگی حرفه‌ای.

دفتر دادستانی اتحادیه اروپا روز سه‌شنبه دوم دسامبر ۲۰۲۵، از بازداشت رئیس و یکی از اعضای ارشد کالج اروپا در شهر «بروژ» (Brügge) و همچنین یک مقام عالی رتبه از کمیسیون اروپا خبر داد. در اطلاعیه دفتر دادستانی اتحادیه اروپا نامی از بازداشت‌شدگان برده نشده بود.

موضوع اتهام‌های بازداشت‌شدگان، کلاهبرداری در مناقصه یک برنامه آموزشی ۹ ماهه برای دیپلمات‌های جوان در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ است. این مناقصه توسط سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا برگزار شد و در نهایت کالج اروپا (College of Europe) برنده آن شد. کالج اروپا نهادی است که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کشورهای عضو اتحادیه را برای مشاغل احتمالی در نهادهای اروپایی آماده می‌کند.

دفتر دادستانی اتحادیه اروپا بیانیه روز گذشته خود اعلام کرد: «شواهد جدی وجود دارد که در جریان برگزاری این مناقصه، ماده ۱۶۹ آیین‌نامه مالی اتحادیه اروپا نقض شده است.» پیش از این یورش‌ها، مصونیت قضایی چندین مظنون لغو شده بود.

یکی از بازداشت‌شدگان فدریکا موگرینی، مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود. اتهام اصلی خانم موگرینی سوءاستفاده از بودجه اتحادیه اروپا است. موگرینی که در فاصله سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ وزیر امور خارجه ایتالیا و سپس مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود، در حال حاضر رئیس (رکتور) کالج اروپا است.

اتهامات مربوط به دوره‌ای است که جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود. کایا کالاس، مسئول کنونی سیاست خارجی اتحادیه، از سال ۲۰۲۴ این سمت را بر عهده دارد.

بر اساس گزارش یوراکتیو، بخشی از تحقیقات همچنین به خرید ساختمانی به ارزش ۳٫۲ میلیون یورو در شهر بروژ در سال ۲۰۲۲ برای آکادمی دیپلماتیک مربوط می‌شود. ادعا شده که نمایندگان کالج اروپا به اطلاعات محرمانه مناقصه سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا دسترسی داشته‌اند.



نظر شما درباره این مقاله:








نیمی از استادان اخراجی بازگردانده نشدند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 10:25

نیمی از استادان اخراجی بازگردانده نشدند


روزنامه شرق / ‌‌محمدحسین موسوی

پیش‌بینی می‌شود پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ تا تابستان ۱۴۰۳، ۵۸ تا ۱۰۰ استاد از دانشگاه‌های دولتی برتر کشور اخراج شده‌اند و گزارش‌هایی از اخراج تعداد زیادی از اساتید حق‌التدریسی دانشگاه آزاد شنیده می‌شود. در این موج اخراج و تصفیه اساتید، وزارتخانه‌ مربوطه در دوره‌های مختلف با استناد به اتهاماتی غیرقابل اثبات یا غیرموثق دست به تشکیل پرونده برای اساتید زده و برای اخراج آنها هم از ابزارهای قانونی مثل تمدیدنکردن قرارداد یا تعلیق وضعیت علمی استفاده کردند.

پس از انتخابات سال ۱۴۰۳ و روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان با شعار وفاق و تأکید بر برگرداندن اساتید و دانشجویان و حفظ حریم دانشگاه، موجی از امید نسبت به بازگشت اساتید مؤثر اما اخراج‌شده در دانشگاه‌ها ایجاد شد. رئیس دولت چهاردهم در جلسه تکریم وزیر قبلی و معارفه وزیر جدید علوم در تاریخ ۸ شهریورماه خطاب به حسین سیمایی‌صراف گفت: «به وزرای بهداشت و آموزش و پرورش هم گفته‌ام درباره همه اساتیدی که به هر طریقی دانشگاه با آنها لغو قرارداد یا اخراج کرده بازنگری کنند و دانشجویان را برگردانند».

در همین راستا نیز خبر از بازگشت تعدادی از اساتید به دانشگاه‌ها آمد. اما حالا بیش از یک سال از معارفه وزیر جدید علوم و عمر دولت جدید گذشته است و با وجود بازگشت تعدادی از اساتید به دانشگاه، خبری از برگرداندن سایرین نیست؛ برآوردها نشان می‌دهد بیش از نیمی از اساتید هنوز به دانشگاه بازنگشته‌اند. در این گزارش «شرق» در یک گزارش تحقیقی - گفت‌وگویی به سراغ این اساتید رفته است؛ کسانی که از وضعیت فعلی‌شان می‌گویند که مغایرت زیادی با وعده‌ها دارد. در این گزارش تعدادی از اساتید به‌طور مستقیم با «شرق» مصاحبه کرده‌اند که اسناد آن هم موجود است و تعدادی هم با واسطه و غیرمستقیم. به سایر اساتید هم دسترسی راحتی وجود نداشت یا نخواستند مصاحبه‌ای انجام دهند. با وجود پیگیری‌های فراوان، مسئولین وزارت علوم با تاکید بر مسئولیت بیشتر نهادهای دیگر درباره این موضوع، تمایلی به گفت‌وگو با «شرق» نداشتند.

مهدی خویی: هیچ‌کس به نامه‌های من پاسخ نداد

در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی «مهدی خویی» از محبوب‌ترین و مهم‌ترین اساتید گروه جامعه‌شناسی این دانشکده بود. این استاد پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ از دانشگاه اخراج شد: «من یک روز در هفته آخر مردادماه ۱۴۰۲ کارتابل دانشگاهی‌ را باز کردم تا ببینم زمان کلاس‌هایم کی هست که با یک نامه مواجه شدم. این نامه به رئیس دانشکده ارجاع داده شده بود. او هم نامه را با یک یادداشت آرزوی موفقیت، به من ارجاع داد. در این نامه آمده بود که از شهریورماه حقوقم را قطع کنند و دانشگاه دیگر با من همکاری نخواهد داشت». او تأکید می‌کند که در فرایند اخراج هیچ‌‌وقت با پرونده‌‌ مکتوب یا امکان دفاعی مواجه نشده است: «دانشگاه یا وزارت علوم من را برای دفاع و ارائه توضیحات نخواست. حتی فرایند اخراجم از نظر بوروکراتیک نیز درست طی نشد و با اینکه به دانشگاه بدهی‌های زیادی دارم تا همین حالا حتی با من تصفیه‌حساب انجام نشده است».

خویی، برای دیدار با رئیس وقت دانشگاه علامه یعنی عبدالله معتمدی درخواستی نوشت: «در جلسه با رئیس دانشگاه آنچه به من گفته شد، این بود که شما یک متنی شبیه به توبه‌نامه بنویس و از دانشجویان اعلام برائت کن. در جلسات دیگری با اردشیر انتظاری، رئیس دانشکده و معتمدی، رئیس دانشگاه، دائما مطرح می‌شد شما اگر یک‌کارهایی کنید می‌توانید برگردید اما هیچ‌وقت به من نگفتند آن کارها چیست یا من باید چه کاری انجام دهم. در تمام مدت نیز می‌گفتند که من درباره اخراج خودم و آنچه گذشته مصاحبه‌ای نکنم. حتی رئیس دانشگاه یک‌ بار به من گفت به‌خاطر توییتی که نوشتم و منجر شد خیلی‌ها برای دانشگاه دلسوزی کنند، مسیر بازگشت سخت‌تر شد».

با تغییر دولت و تغییر رئیس دانشکده و دانشگاه «مهدی خویی» دوباره درخواستی به رئیس جدید دانشگاه برای بازبینی پرونده و بازگشت به دانشگاه نوشت: «بعد از درخواستم، معاونت آموزشی دانشگاه با من تماس گرفت و به من گفت که در حال حل مسئله هستیم. اساتید و رئیس جدید دانشکده نیز در جلساتی با رئیس دانشگاه درباره من حرف زدند و کار تا جایی پیش رفت که مدیر گروه جامعه‌شناسی برای تنظیم زمان درس‌ها با من تماس گرفت».

اما در همین هنگام تشکیل جلسه سنجش صلاحیت عمومی در دانشگاه علامه طباطبایی دوباره بازگشت این استاد دانشگاه را ناممکن کرد: «در جلسه‌ای که در دانشگاه برگزار شد، من و دو استاد دیگر حاضر بودیم. به نظر می‌رسید جلسه صوری است، از من فقط سه سؤال پرسیده شد، مثلا الان ساعت چند است؟ یا اینکه ازدواج کرده‌ایم یا خیر؟ سؤالی که در آن مشخص باشد اتهام من چیست، پرسیده نشد. در نهایت خروجی جلسه رأی منفی به بازگشت من بود».

درباره علت این رأی منفی نیز به این استاد دانشگاه جواب درستی نداده‌اند: «به من گفتند در شورای عالی انقلاب فرهنگی به بازگشت من رأی منفی داده شده. پیگیری کردم و چند درخواست دیگر نوشتم. برای مثال به معاونت جذب وزارت علوم یک نامه نوشتم و جلسه‌ای نیز با او داشتم. او هم گفت که به خود وزیر علوم درخواستی مبنی بر تجدیدنظر درباره پرونده‌ام بنویسم». اما وزیر علوم جوابی به نامه‌اش نداد: «نتیجه هیچ‌کدام از این جلسات به طور مکتوب به من داده نشد. جواب نامه‌هایم را ندادند، جز همان نامه‌ای که در کارتابل دیدم، هیچ سند مکتوبی به من نداده‌اند یا حتی برای تصفیه‌حساب نیز به من زنگ نزده‌اند».

مهشید گوهری و ۴ استاد دیگر؛ ممنوع‌الورود به دانشگاه

مهشید گوهری استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد بود، او همراه با شش استاد حق‌التدریسی دیگر بعد از نزدیک به هفت سال تدریس ادبیات در این دانشگاه و دو بار دریافت عنوان «استاد نمونه دانشکده» با استفاده از ابزار تمدیدنکردن قرارداد از این دانشگاه اخراج شد. این استاد ادبیات در سال ۱۴۰۱ به‌واسطه فعالیت در کارگروه‌هایی که اساتید دانشگاه فردوسی برای پیگیری کار دانشجویان بازداشتی یا تعلیق‌شده داشتند، از سوی حراست و مسئولان وقت دانشگاه فردوسی بازخواست شد.

«مهشید گوهری» از اساتیدی بود که بارها برای کمک به رفع تعلیق دانشجویان با دیگر اساتید به هیئت رئیسه دانشگاه مراجعه و تلاش کرد فضای علمی این دانشگاه را آرام کند. اما در نهایت، در دی‌ماه ۱۴۰۱ با او و شش استاد دیگر قطع همکاری شد؛ اقدامی که به اعتراض اساتید گروه ادبیات نیز منجر شد، زیرا این شش استاد اخراج‌شده، از بهترین اساتید دانشکده بودند. پس از قطع همکاری، در سال ۱۴۰۲ به‌شکل شفاهی حضور این استاد ادبیات در محیط دانشگاه فردوسی و استفاده از کتابخانه و ارتباط با دیگر اساتید نیز ممنوع شد و او که از سال ۱۳۷۶ تمام مقاطع تحصیلی و سپس استادی را در این دانشگاه گذرانده بود، بعد از ۲۸ سال از حضور در دانشگاه فردوسی منع شد. با تغییر دولت، وزارت علوم و هیئت رئیسه دانشگاه فردوسی، از بین این شش استاد، فقط یکی، به دانشگاه بازگردانده شد، اما با «مهشید گوهری» و چهار استاد دیگر حتی از طرف وزارت علوم یا مسئولان دانشگاه فردوسی یک تماس گرفته نشد و این استاد دانشگاه حالا به واسطه گزارش‌های دانشگاه فردوسی، درگیر پرونده‌های قضائی نیز شده است.

حسین مصباحیان: وقتی همه چشم‌هایشان را بستند

دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اساتید مختلفی را یا اخراج کرده یا با آنها قطع همکاری کرده است. در میان آنها حسین مصباحیان نیز قرار دارد؛ استادی که اخراج او واکنش اساتید و دانشجویان را برانگیخت و چندین نامه اعتراضی و درخواست برای بازگشت او، نوشته شده است. این اخراج که پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ اتفاق افتاد، اولین تجربه این استاد از اخراج نیست: «پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸، در سال ۱۳۸۹، به علت نامه‌ای که در اعتراض به ضرب و شتم دانشجویان نوشته بودم، از دانشگاه تهران اخراج شدم. در آن زمان در جلسه گزینش وزارت علوم بارها تأکید کردم که اعتراض من کاملا صنفی و اخلاقی بود و نامه‌ها و اعتراضاتی تندتر از این توسط دولتمردانی که در حال حاضر نیز در مسند قدرت هستند صورت گرفته است».

پس از جلسه گزینش، با توجه به رویکرد اخلاقی و علمی «مصباحیان» هیئت جذب وزارت علوم با وجود صادرشدن رسمی حکم اخراج این استاد توسط دانشگاه تهران، به تمدید قرارداد این استاد رأی داد: «هیئت گزینش و جذب وقتی موضع مرا دید، نامه زد که تمدید قرارداد من بلامانع است. من هم از همان سال شروع به تدریس به شکل حق‌التدریسی کردم، چون قرار بود پرونده‌ام اصلاح شود، اما این فرایند تا سال ۱۳۹۶ طول کشید، یعنی من از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۶ بدون اینکه استخدام رسمی شوم در دانشگاه مشغول به کار بودم».

این تأخیر در تمدید قرارداد، برایش عواقبی داشت و در نهایت اندوخته علمی و نمرات پژوهشی حسین مصباحیان که از سال ۱۳۸۶ در دانشگاه تهران در حال پژوهش و تدریس بود صفر و استخدام او از سال ۱۳۹۶ ثبت شد. در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱، این استاد فلسفه دوباره نامه‌ای اعتراضی نوشت و در نامه خود به حقوق دانشجویان اشاره کرد و عملکرد دانشگاه را مورد نقد قرار داد، همین‌طور او متن‌های تحلیلی درباره وقایع سال ۱۴۰۱ نوشت: «پس از نامه‌ام در سال ۱۴۰۱ و متن‌هایی که در آن به تحلیل وضعیت پرداخته بودم، در اسفند همان‌ سال دانشگاه اعلام کرد که وضعیت قراردادی من قطع شده است. اما من همچنان به کار ادامه می‌دادم و برای مثال شهریور ۱۴۰۲ دو پایان‌نامه با راهنمایی من در دانشکده ادبیات دفاع شد. سرانجام شش ماه پس از اسفند ۱۴۰۱، در شهریور ۱۴۰۲، دوباره حکم اخراج من به صورت مکتوب صادر شد».

پس از تغییر دولت در تابستان ۱۴۰۳، حسین مصباحیان از اساتیدی بود که انتظار بازگشت او وجود داشت. حتی ۱۰۰ دانشجوی فلسفه دانشگاه تهران در نامه‌ای درخواست بازگشت او را مطرح کردند و همین‌طور بسیاری از مدیران جدید دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران و وزارت علوم از افرادی بودند که در نامه اعتراض به اخراج مصباحیان در سال ۱۴۰۱، شرکت داشته و امضا کرده بودند، اما همه‌چیز برخلاف انتظارات و درخواست‌ها پیش رفت: «از زمان تغییر دولت، نه از دانشکده و نه از دانشگاه حتی یک تماس با من گرفته نشده است. تنها یکی از مسئولین جهاد دانشگاهی به من زنگ زد و مستندات پرونده را گرفت و گفت در جلسه‌ای که با وزیر علوم دارند، مسئله مرا مطرح می‌کند اما از او نیز خبری نشد».  او می‌گوید پس از دو پرونده اخراج، نامه استادان و دانشجویان و همین‌طور رسانه‌ای‌شدن خبر اخراج، تمام مسئولان وزارت علوم و دانشگاه موضوع را می‌دانند و اگر عزمی برای بازگشت او به دانشگاه بود، اقدام می‌کردند: «۱۹ سال در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بوده‌ام و از این ۱۹ سال، هفت سال را با مسئله استخدام و اخراج گذرانده‌ام. ‌امضاکنندگان نامه اعتراض به اخراج من، مشاورین وزیر علوم فعلی، رئیس دانشکده ادبیات فعلی و بسیاری دیگر هستند. من دیگر نیازی نمی‌بینم برای این مسئله دوندگی کنم. حقیقتا نیز خسته و فرسوده شده‌ام».

محمد سلطانی: بازگشته اما مطرود

محمد سلطانی، استاد دانشکده الهیات و معارف دانشگاه اصفهان است؛ استادی که پس از وقایع سال ۱۴۰۱ حکم دو سال تعلیق از این دانشگاه دریافت کرد: «در تیرماه ۱۴۰۲ هیئت رسیدگی به تخلفات دانشگاه اصفهان بدون اینکه پرونده‌ای در اختیارم قرار دهد، من را دو سال از خدمت تعلیق کرد. مستندات پرونده نیز پست‌های من در صفحه شخصی‌ام از فضای مجازی بود که به‌عنوان توهین به مقدسات تلقی شده بود. این حکم در حالی بود که در بند ۴۳ آیین‌نامه استخدامی، نهایتا برای یک استاد دانشگاه صدور حکم یک‌ سال تعلیق ممکن است».

او با ابلاغ این حکم تا بهمن ۱۴۰۳ از خدمت تعلیق بود و هم‌زمان پرونده‌ای نیز برای او در دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد: «من از تمام اتهامات در دادگاه روحانیت تبرئه شدم، اما به علت فشارهای موجود، دادگاه در نهایت حکم ۹ میلیون تومان جریمه نقدی به شکل تعلیقی در دو سال به من داد که حالا دو سال گذشته و این حکم نیز به پایان رسیده است».

در دولت قبل این استاد دانشگاه به غیرقانونی‌بودن حکم خود به وزارت علوم اعتراض کرد، اما با برخوردهایی تند مواجه شد. او با مشکلات زیادی به علت دریافت‌نکردن حقوق از دانشگاه و حتی قطع یارانه نیز مواجه شد: «با تغییر دولت، در بهمن ۱۴۰۳، در‌حالی‌که ۱۸ماه از ۲۴ ماه تعلیق را گذرانده بودم، به دانشگاه بازگشتم». اما این بازگشت به دانشگاه با مشکلاتی همراه بوده است: «وزارت علوم‌ حکم بازگشت به تدریس مرا زده و از سوی دیگر هم از تمام اتهامات قضائی تبرئه شده‌ام، اما پس از بازگشت به دانشگاه امتیازات پژوهشی و تمام اندوخته پژوهشی من صفر شده است. سهمیه پایان‌نامه و رساله دانشجوی دکتری و ارشدی که پل ارتباطی استاد با دانشجویان تحصیلات تکمیلی است، کاهش یافته. برای من که ۱۰سال هیئت‌علمی بوده‌ام تنها یک دانشجوی دکترا اختصاص یافته و از انتخاب من به‌عنوان مشاور رساله دانشجویان جلوگیری می‌شود. از بسیاری از حقوق خود به‌عنوان استاد دانشگاه محروم هستم».

محمد سلطانی می‌گوید که اعمال سلیقه شخصی در دانشگاه جریان دارد و مدیران میانی فعالیت علمی این استاد دانشگاه را مشکل‌دار کرده‌اند: «کسانی که با من اختلاف سلیقه دارند، در حال تعیین تکلیف هستند. خبر داریم استادان دیگری نیز چه در دانشگاه فردوسی و چه دانشگاه‌های دیگر درگیر این مسئله هستند».

رهام افغانی‌خراسکانی: پرونده‌ای در تعلیق

رهام افغانی‌خراسکانی، عضو گروه معماری دانشگاه شهید بهشتی بود. او در سال ۱۴۰۰ پس از هفت سال تدریس در دانشگاه،‌ پرونده علمی خود را برای تبدیل وضعیت شغلی از قرارداد پیمانی به قرارداد رسمی آزمایشی به این دانشگاه ارسال کرد. هم‌زمان با اعتراضات سال ۱۴۰۱ او برای مصاحبه عمومی به دانشگاه دعوت شد و با وجود کسب تمام امتیازات لازم علمی و پژوهشی، در این مصاحبه نمره لازم را کسب نکرد. اما علت اصلی ماجرا فقط آنچه در مصاحبه گذشته نبوده است؛ این استاد دانشگاه با توجه به استعلامات مختلف و از طریق دیگر همکاران خود متوجه شده‌ که به علت فعالیت‌هایش در توییتر و همین‌طور همراهی با دیگر استادان در امضای نامه‌ای در حمایت از دانشجویان، دانشگاه شهید بهشتی با تبدیل وضعیت او و همین‌طور تمدید قراردادش مخالفت کرد و در نهایت رأی به اخراجش داد.

رهام افغانی‌خراسکانی که فارغ‌التحصیل نمونه دانشگاه پلی‌تکنیک میلان در مقطع دکتراست، پس از این اخراج با واکنش تند مسئولان دانشگاهی مواجه شد و در نهایت نیز پیگیری برای بازگشت به دانشگاه را کنار گذاشت. پس از انتخابات سال ۱۴۰۳ و روی کار آمدن دولتی با وعده بازگرداندن استادان اخراج‌شده به دانشگاه، درخواستی برای بررسی مجدد پرونده خود به وزارت علوم نوشت. پس از ارسال این نامه، کمیسیون ماده ۲۱ هیئت جذب در وزارت علوم تشکیل شد، اما این وزارتخانه‌ به‌جای پیگیری پرونده و دستور بازگشت این استاد به دانشگاه، پرونده را در مهرماه ۱۴۰۴ پس از یک سال درگیری، برای بررسی بیشتر به خود دانشگاه شهید بهشتی ارجاع داد؛ دانشگاهی که تیم ریاست آن، همان تیم ریاست دولت قبل است و کسانی که سابقا رأی به اخراج رهام افغانی‌خراسکانی داده بودند، مسئول بازنگری پرونده شدند. در نهایت نیز دانشگاه شهید بهشتی بدون ارسال پاسخ و تعیین وضعیت بررسی این پرونده، به بازگشت او رأی نداد. در تمام این مدت نیز حتی یک نامه یا متن مکتوب به رهام افغانی‌خراسکانی داده نشد و پرونده او در تعلیقی آزاردهنده باقی مانده است.

بهدخت نژادحقیقی: در بر همان پاشنه می‌چرخد

بهدخت نژادحقیقی نسبت به دیگر استادان نام‌برده‌شده‌ روایت متفاوت‌تری دارد. او در سال ۱۳۹۹ در فراخوان جذب هیئت‌علمی «گروه ادبیات» دانشگاه تهران شرکت کرد و نمره لازم در مصاحبه‌های موجود در فرایند جذب را به دست آورد و برای استخدام به هیئت جذب دانشگاه تهران ارجاع داده شد. اما در سال ۱۴۰۰ با تغییر دولت و وزارت علوم و به‌ تبع آن تغییر ریاست دانشکده ادبیات و سر کار آمدن «عبدالرضا سیف»، در جذب بهدخت نژادحقیقی ممانعت به‌ عمل آمد. او دوباره به گزینش دعوت و سرانجام با گذراندن بیش از دو جلسه گزینش طولانی با جذب او مخالفت شد.

البته گفتنی است طبق مستندات سایت جذب، جلسه دوم که در تاریخ چهارم تیر ۱۴۰۲ برگزار شد، چیزی جز جلسه‌ای صوری برای تحت فشار گذاشتن این استاد نبود؛ زیرا پرونده جذب او در ۱۳ آذر ۱۴۰۱ رد شده بود. با تغییر دولت و پایان دوران ریاست «عبدالرضا سیف»، از این استاد دانشگاه برای تدریس درس‌ها به شکل استاد مدعو دعوت شد، اما در دولت جدید پرونده جذب او دوباره مورد بررسی قرار نگرفت و فراخوان جذبی که در سال ۱۴۰۳ با عنوان جذب استاد برای دروس ادبیات پایداری نیز منتشر شد، بدون بررسی دوباره پرونده او که سابقا توسط گروه جذب دانشگاه تهران با نمره‌ای بالا برای عضویت در گروه ادبیات تأیید شده بود، صورت گرفت. بنابراین بازگشت این استاد دانشگاه حتی به شکل مدعو نیز به علت تغییرنکردن رویکرد کلی دانشگاه‌ منتفی شد. نژادحقیقی در پستی اینستاگرامی این مسئله را ناشی از این دانسته که «در بر همان پاشنه می‌چرخد» و او حاضر نیست دوباره مسیری تکراری را طی کند.

زهرا موسوی‌خامنه: گزارش از حراست!

زهرا موسوی‌خامنه، استادیار گروه صنایع دستی دانشگاه الزهرا بود و در ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ از این دانشگاه اخراج شد. مستندات پرونده اخراج او گزارش حراست دانشگاه الزهرا درباره برخوردهای این استاد در برابر حراست و حمایت او از دانشجویان در درگیری‌های آنها با حراست دانشگاه است. درباره این استاد دانشگاه نیز مانند دیگر نمونه‌ها، تأکید بر مخالفت نیروهایی فرادانشگاهی شده است و وزارت علوم دولت جدید نیز در بازگشت او با وجود برگزاری جلسات و پیگیری‌هایی، ناتوان بوده است.

مشت، نمونه خروار است

۱۱ استاد ذکر‌شده تنها استادانی نیستند که به دانشگاه بازنگشته‌اند. علی سرزعیم استاد دانشکده بیمه اکو دانشگاه علامه طباطبایی، فرهاد شریعت‌راد استاد دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی، محمد فاضلی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی‌، رضا امیدی استاد گروه توسعه و سیاست‌گذاری اجتماعی دانشگاه تهران، معصومه قاراخانی استاد گروه تعاون و رفاه دانشگاه علامه طباطبایی، حسن باقری‌نیا استاد گروه روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه حکیم سبزواری، آرش اباذری استاد گروه فلسفه علم دانشگاه شریف و زهرا خشک‌جان استاد گروه جامعه‌شناسی دانشگاه باهنر کرمان تعدادی از استادانی هستند که پس از سال ۱۴۰۱ در کنار تعداد زیادی از استادان دانشگاه آزاد از دانشگاه اخراج و هنوز به دانشگاه بازنگشته‌اند. حالا بسیاری از این استادان از ادامه فعالیت در دانشگاه ناامید شده‌اند، یا راه‌یافتن به دانشگاه‌های خارج از کشور را انتخاب کرده‌اند‌ یا به فعالیت علمی در مکان‌هایی غیر از دانشگاه پرداخته‌اند. استادانی که بسیاری از آنها از بهترین و متخصص‌ترین افراد حوزه خود هستند و دانشگاه به‌جای حفظ آنها، تن به اخراج‌شان داده است.

وزارت علوم یا نهادهای دیگر؟

وزارت علوم متولی مدیریت دانشگاه است. بسیاری از استادان اخراج‌شده در دولت سیزدهم از طریق دخالت و گزارش‌های وزارت علوم اخراج یا از کار تعلیق شدند و در حال حاضر نیز بدون شک وزارت علوم موظف به عمل به ادعاها و وعده‌های خود است. اما به استناد روایت‌های عنوان‌شده که حاصل بررسی‌های تحقیقی «شرق» و گفت‌وگو با استادان است، اخراج و همین‌طور جذب استادان به‌طور مستقیم زیر نظر و با دخالت نهادی غیر از وزارت علوم است.

طبق قانون مصوب سال ۱۳۸۷، «هیئت عالی جذب اعضای هیئت‌علمی شورای عالی انقلاب فرهنگی» مسئولیت نهایی تأیید صلاحیت علمی و عمومی استادان را دارد؛ وظیفه‌ای که قبل از مصوبه سال ۱۳۸۷ عمدتا بر عهده خود دانشگاه‌ها و وزارت علوم بود. این شورا که نهادی فراتر از وزارت علوم است، متشکل از سران سه قوه، وزیر علوم، وزیر فرهنگ، وزیر آموزش و پرورش، معاون امور زنان رئیس‌جمهور، رئیس سازمان صدا‌و‌سیما، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس شورای فرهنگی-اجتماعی زنان و خانواده و همین‌طور ۹ عضو حقیقی انتصابی است. طبق قانون، جز جذب استادان، وظیفه تبدیل وضعیت قرارداد استادان و همین‌طور بازنشسته‌شدن ‌یا بازنشسته‌نشدن اجباری آنها بر عهده «شورای عالی انقلاب فرهنگی» است.

طبق اطلاعات موجود که استادان این مصاحبه نیز بارها به آن اشاره کردند، در حال حاضر پرونده بازگشت استادان دچار نوعی بن‌بست شده است؛ زیرا ناتوانی در مذاکره و اقناع «شورای عالی انقلاب فرهنگی» توسط وزیر علوم و دولت باعث شده این شورا به پرونده بازگشت بیش از نیمی از استادان اخراجی نظر منفی بدهد. از سمت دیگر، ‌در این میان، وزیر علوم در گفت‌وگویی به تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت استادان و دانشجویان اخراج‌شده از دانشگاه گفته است: «این مسئله تمام شده و شش ماه از بسته‌شدن پرونده آن می‌گذرد. به‌طور مشخص اگر موردی مانده، بگویید چه‌ کسی است تا خودم رأسا به آن رسیدگی کنم». این گفته‌های وزیر علوم، اعلام رسمی پایان پیگیری‌های دولت در این موضوع‌ است.



نظر شما درباره این مقاله:








قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 10:06

قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت




نظر شما درباره این مقاله:








دغدغه نمایندگان و دولت بیشتر از آلودگی هوا
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:22

دغدغه نمایندگان و دولت بیشتر از آلودگی هوا




نظر شما درباره این مقاله:








با ادامه مازوت‌سوزی جنایتی وسیع رخ خواهد داد
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:18

با ادامه مازوت‌سوزی جنایتی وسیع رخ خواهد داد




نظر شما درباره این مقاله:








خم به ابرو نیاور! / احمد زیدآبادی
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:08

خم به ابرو نیاور! / احمد زیدآبادی




نظر شما درباره این مقاله:








جوانان بی‌باک ایران تابوها را می‌شکنند
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 8:04

جوانان بی‌باک ایران تابوها را می‌شکنند


فرناز فصیحی و صنم ماهوزی / نیویورک تایمز / ۱ دسامبر ۲۰۲۵

هزاران زن و مرد جوان، با موهای آشکار و پوشیده در جین و تی‌شرت‌های آستین‌کوتاه، در یک کنسرت پرشور روباز پاپ بالا و پایین می‌پریدند و آواز می‌خواندند. در بخش دیگری از شهر، جوان‌ها با ریتم یک گروه موسیقی راک خیابانی سر تکان می‌دادند. و ده‌ها نفر سراسر شهر را زیر پا گذاشته بودند تا رویداد «هفته طراحی» را تجربه کنند؛ جشنواره‌ای از آثار عظیم هنری رنگارنگ، نمایش‌های نوری و موسیقی زنده در نقاط مختلف.

این‌جا نیویورک یا برلین نیست. این‌جا تهران است، پایتخت ایران، جایی که جوانان در ماه‌های اخیر پیشتاز یک رنسانس اجتماعی بوده‌اند. ماه گذشته یک جشنواره پنج‌روزه‌ی جاز، کافه‌ها و گالری‌های هنری را به صحنه‌های اجرا تبدیل کرد.

این وضع تفاوتی چشمگیر با تنها پنج سال پیش دارد؛ زمانی که زنان بابت نمایان شدن چند تار مو ممکن بود کتک بخورند و به زور وارد ون‌های پلیس شوند، نیروهای امنیتی برای برهم زدن مهمانی‌ها به منازل یورش می‌بردند و رقصیدن در ملأعام ممنوع بود.

«جامعه با سرعتی بسیار بالا در حال تغییر است، تقریباً مثل پوست انداختن. گذشته از گشایش‌هایی که در فضای اجتماعی می‌بینیم، نسل جوانی بی‌باک داریم که دارد تابوها را می‌شکند». این را دنیا امیری، منتقد و طراح مد ۳۳ ساله در تهران، در یک مصاحبه گفت. «نسل جوان آزادی‌های ابتدایی خود را می‌خواهد و با پشتکار محض در حال به دست آوردن آن‌هاست.»

ده‌ها ویدئوی منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی و مصاحبه با بیش از دو دوجین ایرانی — از جمله هنرمندان، طراحان، موسیقی‌دانان، کارآفرینان، دانشجویان دانشگاه، همچنین جامعه‌شناسان و تحلیلگران سیاسی — تصویر کشوری را نشان می‌دهد که در میانه‌ی یک تغییر خودجوش از پایین به بالا قرار دارد.

اعتراض سیاسی هنوز تحمل نمی‌شود، اعدام‌ها و احکام مرگ مکرر هستند، و مأموران امنیتی در اوایل نوامبر حداقل چهار پژوهشگر، اقتصاددان و نویسنده‌ی منتقد حکومت را بازداشت کردند. اما دولت مسعود پزشکیان، جراح قلبی که با شعار اعطای آزادی‌های بیشتر اجتماعی به قدرت رسید، به نظر نمی‌رسد توان یا تمایل مقابله با این موج تغییر را داشته باشد — و شاید نگران است که برخورد سخت نتیجه معکوس داده و باعث ناآرامی شود.


زنان در حال رقصیدن در کنسرتی در تهران در ماه اکتبر / عکس: آرش خاموشی برای نیویورک تایمز

دولت همین حالا با بحران پشت بحران مواجه است، از جمله اقتصادی به‌شدت بحرانی، ترمیم پس از جنگ با اسرائیل، و کمبود حاد منابع آب و انرژی. رقصیدن اندکی از این تیره‌روزی می‌کاهد.

این جشن‌ها به تهران محدود نمی‌شوند. کنسرت‌ها و جشنواره‌ها در سراسر کشور، در شهرهای بزرگ و کوچک برپا شده و جمعیت عظیمی را جذب می‌کنند. در یزد، شهری مذهبی و محافظه‌کار، کنسرت همخوانی ترانه‌های پاپ پیش از انقلاب — که زمانی ممنوع بودند — برگزار شد. شهر کرمان در اکتبر میزبان ماراتن کویر بود که زنان و مردان در کنار هم دویدند؛ یوگای صبحگاهی و ورزش گروهی در بسیاری از پارک‌ها به عادتی روزمره تبدیل شده؛ نوازندگان خیابانی — به‌ویژه زنانِ تک‌خوان — منظره‌ای آشنا شده‌اند؛ رقصندگان هیپ‌هاپ در شیراز و جاهای دیگر ظاهر شده‌اند؛ و مهمانی‌های خودجوش رقص در کافه‌ها، مانند این یکی در کرج، و همچنین مرکزخریدها با حضور دی‌جی، روندی رو به گسترش دارند.

پرنیا، متخصص زیبایی ۲۶ ساله در مصاحبه‌ای از تهران — که به دلیل نگرانی از تهدید، خواست نام خانوادگی‌اش منتشر نشود — گفت: «ما نیاز داریم شادی و سرخوشی را احساس کنیم. من به این کنسرت‌ها می‌روم تا موسیقی بشنوم — وقتی آنجا هستم، به جنگ یا درگیری فکر نمی‌کنم، در لحظه حضور دارم و از آن شب خاص لذت می‌برم.»

در بیابانی نزدیک اصفهان، تورگردان‌ها جشن‌های موسیقی رِیو را سازمان‌دهی می‌کنند، با رقصیدن دور تندیس‌های عظیم و آتشدان‌ها، به سبک جشنواره «برنینگ من» در نوادا. بازار بزرگ تهران، که به‌عنوان دژ سنت شناخته می‌شود، میزبان یک شوی مد بود که مدل‌های زن روی فرش قرمز قدم می‌زدند و شنل‌های کشمیری و کت‌های خز بر تن داشتند. برخی رستوران‌ها در تهران به‌صورت آرام و پنهانی شراب سرو می‌کنند و برای سفارش کوکتل، یک شات ودکا در آن می‌ریزند.

تئاتر موزیکال — که به‌ندرت در ایران دیده می‌شود به دلیل محدودیت‌های آوازخوانی و رقصیدن زنان  — پایش به تهران باز شده است. طبق آنچه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، نمایش‌های سبک برادوی از داستان‌های «الیور توئیست» و «رابین‌هود» شب‌ها با سالن‌های پر از تماشاگر اجرا شده‌اند.

حرکت خودانگیخته‌ی نسلی تازه از ایرانیان

این تغییر، نتیجه‌ی یک حرکت خودانگیخته‌ی نسلی تازه از ایرانیان است که با جهان بیرون از طریق شبکه‌های اجتماعی در ارتباطند و از بازداشت کمتر می‌ترسند؛ آن‌ها در حال آزمودن مرزها و بازپس‌گیری فضاهای عمومی از حکومت اسلامی هستند که سال‌ها به محدودیت‌های خفه‌کننده در خصوص اختلاط جنسیتی، رقص، آواز، الکل و رویدادهای سبک غربی مشهور بوده است.

فاطمه حسنی، جامعه‌شناسی که تحولات اجتماعی را مطالعه می‌کند، در گفت‌وگویی از تهران گفت که مرزهای زندگی عمومی و خصوصی هرچه بیشتر در حال محو شدن هستند، زیرا جوانان حاضر نیستند زندگی دوگانه داشته باشند.

خانم حسنی گفت: «طی چهار دهه‌ی گذشته، بخش زیادی از فرهنگ ایرانی در فضاهای خصوصی شکل می‌گرفت: در خانه‌ها، مهمانی‌ها و محیط‌های محدود. اما امروز، همان ارزش‌ها، احساسات و سبک‌های زندگی در عرصه عمومی بازتولید می‌شوند.»

دولت خود نیز، هرچند محتاطانه، به این موج تغییر پیوسته است.

در ماه سپتامبر، دولت مجموعه‌ای از اجراهای موسیقی رایگان روباز با عنوان «کنسرت‌های شادی» در سراسر کشور برگزار کرد و از خوانندگان و گروه‌های مشهور دعوت نمود تا برای عموم مردم اجرا کنند و حس ملی‌گرایی شکل‌گرفته پس از واکنش کشور به جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در ژوئن را تثبیت کنند. این اقدام، نخستین تجربه از این نوع بود: دولت ایران معمولاً مناسبت‌های جشن خود را در مساجد همراه با نماز جماعت برگزار می‌کند، نه کنسرت پاپ.


«هفته طراحی تهران»، جشنواره‌ای از چیدمان‌های هنری رنگارنگ غول‌پیکر، نمایش‌های نور و موسیقی زنده در مکان‌های مختلف پایتخت / عکس: آرش خاموشی برای نیویورک تایمز

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، در ماه سپتامبر به رسانه‌های داخلی گفت: «برگزاری کنسرت‌هایی با مشارکت میلیون‌ها نفر، وحدت ما را تقویت می‌کند.» او افزود که رویدادهایی مانند کنسرت‌های خیابانی به «افزایش شادی جمعی» کمک خواهد کرد.

این اقدام ستایش و انتقاد هر دو را برانگیخت؛ برخی گفتند دولت پس از مدت‌ها کاری سرگرم‌کننده انجام می‌دهد و برخی دیگر آن را ریاکارانه دانستند و هدفش را انحراف افکار عمومی از مشکلات متعدد کشور خواندند. با این حال، این کنسرت‌ها فوق‌العاده موفق بودند و بر اساس گزارش رسانه‌های داخلی، بیش از یک میلیون نفر در آن‌ها شرکت کردند، و به‌طور ناخواسته به نمایشگاهی از شکاف فزاینده میان حاکمان اسلامی و نسل جدید تبدیل شدند.

بهمن بابازاده، ۴۲ ساله، روزنامه‌نگار حوزه موسیقی و برگزارکننده کنسرت، در یک گفت‌وگوی تلفنی از تهران گفت جنگ باعث تغییر چگونگی اجرای کنسرت‌ها در ایران شده است. دولت در حال تعدیل محدودیت‌هاست، مانند نظارت بر انتخاب اشعار و ترانه‌ها، ممنوعیت رقصیدن و اجبار به رعایت حجاب برای زنان. بابازاده گفت که به‌طور متوسط هر شب حداقل چهار کنسرت در شهرهای بزرگی مانند تهران، شیراز و اصفهان برگزار می‌شود که هزاران نفر را جذب می‌کنند.

محافظه‌کاران خشمگین

این فاصله گرفتن از قواعد اسلامی، محافظه‌کاران را خشمگین کرده است؛ آن‌ها خواستار اقدام قوه قضائیه و نیروهای امنیتی شده و هشدار داده‌اند که با این روند، انقلاب اسلامی بزودی از میان خواهد رفت. در برخی موارد، مقامات در جهت تعطیلی یک رویداد اقدام کرده‌اند، مانند فروشگاهی که میزبان آن شوی مد در بازار بود، یا لغو یک کنسرت، یا جریمه کردن برگزارکننده؛ اما این اقدامات بیشتر شبیه یک بازی «موش‌کوب» است.

رسانه‌های ایران هفته گذشته گزارش دادند که وزارت اطلاعات گزارشی محرمانه درباره فاصله‌گرفتن از قواعد اجتماعی اسلامی و کاهش رعایت حجاب توسط زنان به رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، ارائه کرده است، و آقای خامنه‌ای به دولت دستور داده جوانان و زنان را به چارچوب برگرداند.

اما الیاس حضرتی، رئیس دفتر ارتباطات آقای پزشکیان، رئیس‌جمهور، به رسانه‌های داخلی گفت که دولت با وجود «حساسیت» نسبت به این موضوع، قصد ندارد از «روش‌های شکست‌خورده گذشته» استفاده کند، و دیدگاهش درباره حجاب «بر مبنای منطق» است.


«هفته طراحی تهران» در دانشگاه تهران / عکس: آرش خاموشی، نیویورک تایمز

عبدالرضا داوری، که مشاور ارشد محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور پیشین بوده است، در رشته‌پستی درباره این پدیده در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «نسل Z نسبت به قدرت بی‌تفاوت است و به یک حالت جمعی بی‌احترامی رسیده.» او اضافه کرد که نسل Z ایرانی «تحمیل دخالت در زندگی روزمره را تحمل نمی‌کند» و «از این نقطه، آینده ایران تغییر خواهد کرد.»

تحلیلگران می‌گویند نمایش شادی و نشاط در سراسر ایران به این معنا نیست که نسل جوان نسبت به مشکلات اقتصادی کشور یا تلاش‌های گاه‌به‌گاه حکومت اسلامی برای سرکوب بی‌تفاوت است. برخی از این تحلیلگران این جشن‌ها را نوعی مقاومت و سرپیچی تعبیر می‌کنند، مشابه حرکت رهبری‌شده توسط زنانی که پس از اعتراضات سراسری سال ۲۰۲۲، پس از آنکه مهسا امینی، دختر جوان، در بازداشت پلیس اخلاق جان باخت، به‌طور جمعی از پوشیدن حجاب اجباری دست کشیدند.

مجتبی نجفی، تحلیگر سیاسی مستقر در فرانسه که رساله دکتری درباره جنبش‌های اجتماعی-سیاسی در ایران نوشته است، گفت: «جامعه ایران توانسته با این اشکال مقاومت، ترک‌هایی در ساخت قدرت ایجاد کند و رژیم را وادار به پذیرش برخی از رویدادها کند.»

امیر سام، تولیدکننده محتوا در اینستاگرام با حدود ۱۲۰ هزار دنبال‌کننده در ایران، اغلب ویدئوهایی از کنسرت‌ها و مراسم را به اشتراک می‌گذارد و نوشته است که دیدن شادی جوانان به او لذت می‌دهد و «امیدوارم این آزادی و شادی در هر گوشه‌ای از ایران پایدار بماند.»

ویدئویی که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، جوانانی را در مرکز تهران نشان می‌دهد که دور یک گروه موسیقی که در خیابانی شلوغ می‌نوازد، جمع شده‌اند



نظر شما درباره این مقاله:








مای ساتو: اجرای حکم گُلی کوهکن را متوقف کنید
يكشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 7 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 7:45

مای ساتو: اجرای حکم گُلی کوهکن را متوقف کنید


مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران از مقام‌های جمهوری اسلامی خواست اجرای حکم اعدام گُلی کوهکن را متوقف کنند. گلی کوهکن در سال ۲۰۱۸، پس از حمله‌ی همسر خشونت‌گر به او و فرزندش، در جریان یک درگیری منجر به مرگ، بازداشت و سپس به قصاص محکوم شد.

متن یادداشت مای ساتو در باره گلی کوهکن:

همراه کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل، من از مقامات ایرانی می‌خواهم اجرای حکم گُلی کوهکن، زن ۲۵ ساله بلوچ و بازمانده خشونت خانگی که برای دسامبر ۲۰۲۵ (دی ۱۴۰۴)  تعیین شده است، را متوقف کنند.

کوهکن، زن بلوچِ بدون مدارک هویتی، در سن ۱۲سالگی مجبور به  ازدواج اجباری شد، در ۱۳سالگی صاحب فرزند شد و سال‌ها خشونت جسمی و روانی را تحمل کرد. در سال ۲۰۱۸، پس از آن‌که همسرش او و پسر ۵ ساله‌شان را مورد ضرب‌وجرح قرار داد، در پی یک درگیری کشته شد.

دادگاه‌های ایران گلی کوهکن را به قصاص محکوم کردند. خانواده‌ی قربانی تنها در ازای دریافت ۱۰ میلیارد تومان از زندگی او می‌گذرند، مبلغی که تهیه‌اش برای یک زن بلوچ بدون مدارک هویتی که خانواده‌اش نیز او را طرد کرده‌اند غیرممکن است.

گلی کوهکن جان به در برده از خشونت خانگی و قربانی نظام قضایی‌ست. اعدام او نمایانگر بی‌عدالتی عمیق خواهد بود. اگر حکم اجرا شود، حکومت زنی را خواهد کشت که سال‌ها قربانی خشونت مبتنی بر جنسیت بوده است و در همان حال از خود و فرزندش دفاع کرده‌است.

بین سال‌های ۲۰۱۰ تا  ۲۰۲۴ (۱۳۸۹-۱۴۰۳) دستکم ۲۴۱ زن در ایران اعدام شده‌اند، اکثرشان زنانی بوده‌اند که همسر یا شریک زندگی خشونت‌گر خود را، اغلب حین دفاع از خود کشته بودند.

پرونده گُلی کوهکن به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه تبعیض جنسیتی و به حاشیه رانده‌شدگی اتنیکی درهم‌تنیده می‌شوند و بی‌عدالتی‌های ویرانگری ایجاد می‌کنند.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net