پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 21.05.2016, 20:38

خودکشی

قهرمان قنبری

خودکشی از دیرباز مسله‌ای بحث انگیز بوده است، اینکه یک نفر به این نتیجه می‌رسد که درد جان دادن از درد ادامه زندگی کمتر است و زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، به زعم کامو مسله‌ای از اساس فلسفی است. حتی گوته خودکشی را طبیعی‌ترین بخش از زندگی فرض کرده است که هر کس در حیات خود باید به‌نوعی با آن در زمان و موقعیت خود روبرو بشود. در یونان باستان هم که نسبت به شرق یا ادیان شرقی به آزادی بهای بیشتری می‌دهد خودکشی بجز در موارد استثنایی عملی زشت محسوب می‌شد و افلاطون توصیه می‌کند که از دفن جسد فرد “خود کشته” در قبرستان عمومی و نشان دار و با تشریفات احترام آمیز بجز در موارد استثنایی خودداری شود.

با همه این احوال و گناه آمیز بودن خودکشتن در ادیان و با توجه به اینکه آن «سادیست ساحر» به روشنی در جهنم نامه خود تهدید کرده است که: «خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است، و هر کس از روی تجاوز و ستم چنین کند به زودی وی را در آتشی درآوریم و این کار بر خدا آسان است.»

با همه این تهدیدهای رنگارنگ خودکشی هنوز پرطرفدار است و شاید فرض اصلی فرد خود کشته این مثل قدیمی باشد که بالاتر از سیاهی رنگی نیست. هر چند که در تناقضی آشکار همان ادیان شرقی، خودکشی به خاطر دین را شدیداً ارج می‌نهند و خودکشتن به خاطر ارزشهای دینی را با نام بی‌مسمای شهادت به عرش اعلا می‌رسانند. به همین خاطر هم است که مصلحین و روشنگران دینی مخالف انتحاریون هیچ دلیلی از قران و هیچ حدیثی مستند در رد انتحار پیدا نمی‌کنند که تا انتحاریون و طرفداران انتحار را با زبان خودشان اقناع کنند که عملیات انتحاری و خودکشی دینی هم در ردیف خودکشی عرفی است و راهش به جهنم کج است.

اما اینکه انسان چرا خودکشی می‌کند، بحث‌برانگیز و تا حدی مجهول است و دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. چه آنکه خود را می‌كُشد از دنیای مـرگ رجعت نمی‌کند تا خبر از دلایل خود کشتنش بدهد و آنکه نجات می‌یابد لب فرو می‌بندد، تو گویی که می‌خواهد از خود هم پنهان بکند که چرا می‌خواست خود درد جانکاه جان دادن را بر خود تحمیل کند، صادق هدایت سالها پیش در هنگامی که اولین بار خواست خود به استقبال جان دادن برود به برادرش کوتاه نوشت: «دیوانگی کردم اما به خیر گذشت.»

به‌صورت کوتاه از مشکلات روانی تا ظلم حاکمیت، ناامیدی از جامعه تا ناامیدی از خانواده، از دست ردی که از طرف دوست یا عزیزی به درخواست کمک داده می‌شود تا خنده‌ای که در یک روز صبح از روی دریغ می‌شود می‌تواند در خود کشتن یک نفر ریشه داشته باشد.

سابق بر این خودکشی هر چه بود منحصر به امری فردی و در حوزه عرصه خصوصی بود و تاثیر سیاست بر آن بیشتر غیرمستقیم بود. اما اینکه چرا یک انسان در عرصه عمومی چنان خودکشی می‌کند که خود را به رسانه‌های کشوری استبدادزده که هنوز این مسئله تابو است را تحمیل می‌کند، باید دلیل ویژه‌ای برای این کارش داشته باشد. شاید او چند ماه است که برنامه ریزی می‌کند، مسئله فقط در حکومت نیست، مسئله بالاتر از این حرفهاست، شاید او می‌خواهد از جامعه انتقام بگیرد، از جامعه‌ای که هر روز در آن اخلاق کم‌رنگ‌تر می‌شود، جامعه‌ای که هر روز بی تفاوت‌تر می‌شود. در این جامعه که به تعبیر‌هابزی در آن: «انسان، گرگ انسان شده است.»

هر کس سهم بیشتری می‌خواهد و برای رسیدن به این سهم بیشتر، آماده دریدن است. در زمانه‌ای که مثل معروف در عرصه عمومی این است که «دیوار موش دارد و موش گوش دارد» در این جامعه دیگر تو یک دوست نداری که بدون ترس از تمسخر و یا مخبری با او درد دل کنی، دیگر معروف شده است که نمی‌شود به برادر هم اعتماد کرد. همه جا تابلوهای تشویق به چغلی به شماره تلفن «یکصد و یازده» چشم و روح را نوازش می‌کند و دائم در میان برنامه‌های تلویزیونی مستندی تبلیغاتی دو دقیقه‌ای را نشان می‌دهند که در آن اعضای خانواده یک مرد او را به سربازان گمنام امام زمان لو می‌دهند و آنها به مدد خداوند او را نجات می‌دهند تا دوباره به آغوش خانواده‌اش بازگردد. حتی در این مستند دو دقیقه‌ای هم خاکستر مـرگ را بر چهره بازیگر نقش متهم می‌توان به وضوح مشاهده کرد، دیگر به کسی نمی‌توان اعتماد کرد، پدر و مادر و خواهر و برادر هم به امید نانی بیشتر ممکن است که روزی چغلی‌ات را بکنند، دیگر در وقت گرسنگی یا احتیاج نمی‌توان قرص نانی قرض کرد، معرفت و مرام به امری لوکس و غیر قابل دسترسی تبدیل شده است که باید آن را در روزگار خوش گذشته جستجو کرد.

خودکشته در مقابل این پوچی عصیان می‌کند. او با خودکشتن به عصیان در مقابل این بی تفاوتی و بی اعتمادی دست می‌زند، به احتمال زیاد او در اندیشه وارد کردن شوک به این جامعه است. خودکشته هیچ ابزاری برای ابراز این خشم‌اش ندارد، غالباً روحش حساس‌تر از آن است که با دشنه بر دیگران زخم وار کند، خود کشته دشنه را بر قلب خود وارد می‌کند. او با تحمیل مـرگ خود است که در فکر جاودانگی بخشیدن بر خویش است، او غالباً با انتخاب خود آگاهانه مـرگ، شیوه زندگی کنونی را انکار می‌کند.

جسد آویخته نشانه شرم است، نه بر کسی که تشخیص داده تا خود سرنوشت خودش را تعیین بکند! بلکه نشانه شرمی بر حکومتی است که خواست با نوید آخرت، دنیای مردم را بهشت کند و هر دو را در نهایت به جهنم تبدیل کرد. این جسد آویخته از پل یا سوخته از آتش بنزین به دلیل ناچاری و خشم از دست ماموران «سد معبر عمومی» که همه سرمایه زندگی و نان شب کودکان خودسوخته را به جرم بدچهره کردن فضای عمومی شهری مصادره می‌کنند و چه جرمی بالاتر از اینکه زیبایی عمومی فضای شهری «ام القرای اسلامی و حکومت حامی مستضعفین» را که الگویی برای اداره کردن دنیا و عدالت جهانی است را چهره رنگ پریده حاکی از سوتغذیه دستفروشانی تکیده زشت جلوه دهند. این جسم روان و سوزان و آویخته بر پل، تُفی است بر چهره آن جانی بالفطره که گفت: «به مستضعفان و مستمندان و زاغه ‏نشینان که ولی نعمت ما هستند خدمت کنید.» و رندی در جوابش گفت: ولیکن منظورش این بود که بهترین خدمت به مستضعفان و مستمندان این است که همه آنها را بكُشیم تا هم خودشان از درد زندگی پرمشقت راحت بشوند و هم ما از زحمت مسولیت این همه گرسنه که چهره ام القرای اسلامی را زشت جلوه می‌دهند راحت شویم.

جسد سوزان در خیابانها و آویخته از پل آنتی تز و نشانه شکست ایدئولوژی حکومت مدعی حامی مستضعفین جهان است، علامتی است که با بانگ بلند به کسانی که انحصار گورکنی تاریخی و کلیددار حرمسراهای اخروی را دارند می‌گویند: بهتر است شرتان را از سر ما کم کنید و من جهنم سوزان را بر جنت کذایی با وجود شما ترجیح می‌دهم!

در حکومت و ایده‌ای که نفرت از لذت زندگی و حیات دنیوی به امید لذت از حرم سراهای اُخروی بر ذهن عامه مردم تحمیل می‌شود، خودکشته می‌خواهد بگوید که زندگی دنیوی ما را جهنم کردید و هیچ امیدی به حرمسرای اوخروی شما نیست و برای من بالاتر از سیاهی رنگی نیستی و به جهنم که آخرتم هم جهنم بشود.

شاید او می‌خواهد با تحمیل جسد خود به عرصه عمومی وجدان اخلاقی جامعه را تحریک بکند، اما اینکه آیا فرد خودکشته رعایت اخلاق را نمی‌کند، مسله‌ای قابل بحث است چه، خود کشتن فقط تحمیل درد ترک دنیا بر فاعل عمل نیست. در اینجا باید درد و رنج تبعات فراقی را که فاعل عمل خودکشی با عمل خود بر نزدیکانش تحمیل می‌کند را هم باید در نظر گرفت. چه آنکه هم شرم نادرست موجود خودکشی خودکشته بر نزدیکانشان در اجتماع، در نبودش بخاطر مرگش بر نزدیکانش تحمیل می‌شود و هم درد و رنج اضافی حاصل از فراق همراه با امکان تحمیل ضرر و ضربه مادی عزیز از دست رفته را ماندگان باید تحمل کنند!

در نقطه مقابل این ادعا ممکن است تصور شود که خود کشتن به معنای انتقام از نزدیکان است، اینکه او محاسبه تحمیل درد و کدر جان دادنش را بر عزیزانش را کرده و حتی در آن غلو کرده است نشانه‌هایی از حقیقت وجود دارد. به احتمالی او فکر رجوع و بازگشت از جهانی فانی به دنیای زندگان را داشته باشد تا از ارزشی و قدر و قیمتی که بعد از فراقش برایش مرثیه سرایی می‌کنند لذتی وافر ببرد، شاید هم می‌خواهد غیر مستقیم بگوید این سرنوشت شما هم است، شمایی که می‌توانستید از سرنوشت من جلوگیری کنید و نکردید، شمایی که با بی توجهی به من، من را به سوی خودکشتن راغب کردید. در این ادعا هم می‌تواند نشانه‌ای از حقیقت باشد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024