پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 17:51

ماچادو: دموکراسی‌ها باید برای آزادی بجنگند


گولادیس فوچه، ترژ سولسویک و مت اسپتالنیک / خبرگزاری رویترز / ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵

ماریا کورینا ماچادو، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ و رهبر مخالفان ونزوئلا، روز چهارشنبه در سخنرانی‌ای که توسط دخترش در مراسم اهدای جایزه در اسلو قرائت شد، تأکید کرد: «دموکراسی‌ها برای بقا باید آماده جنگیدن برای آزادی باشند».

این مهندس ۵۸ ساله قرار بود شخصاً در حضور پادشاه هارالد نروژ جایزه را دریافت کند؛ آن هم در حالی که بیش از یک دهه ممنوع‌الخروج بوده و بیش از یک سال در مخفیگاه به سر می‌برده است. اما او نتوانست به موقع به پایتخت نروژ برسد، هرچند به‌طور مخفیانه ونزوئلا را ترک کرده بود تا خود را به مراسم برساند.

موسسه نوبل نروژ دقایقی پیش از آغاز مراسم، فایل صوتی کوتاهی از خانم ماچادو منتشر کرد که در آن می‌گفت: «من در راه اسلو هستم؛ همین حالا در مسیر اسلو هستم». مشخص نبود او از کجا تماس گرفته است.

خروج مخفیانه با قایق

به گفته منبعی آگاه که از سوی نزدیکان خانم ماچادو در جریان جزئیات قرار گرفته، او روز سه‌شنبه با قایق از ونزوئلا خارج شد، ابتدا به جزیره کوراسائو در کارائیب رفت و از آنجا با یک هواپیمای خصوصی عازم اسلو شد. تیم حفاظتی شخصی او عملیات خروج از ساحل ونزوئلا را مدیریت کرده بود. کاخ سفید تا لحظه انتشار این گزارش به درخواست اظهارنظر درباره سفر او به کوراسائو (که ابتدا وال‌استریت ژورنال آن را گزارش کرد) پاسخی نداده بود.

در تالار شهرداری اسلو، پرتره بزرگی از ماریا کورینا ماچادو با لبخند بر لب آویخته شده بود تا نماد حضور او باشد. هنگامی که یورگن واتنه فریدنس، رئیس کمیته نوبل نروژ، در سخنرانی خود اعلام کرد «خانم ماچادو در راه اسلو است»، حضار با تشویق و کف زدن طولانی مواجهه کردند.

رئیس کمیته نوبل نروژ با یادآوری برندگان پیشین نوبل مانند نلسون ماندلا و لخ والسا گفت: «از مبارزان دموکراسی انتظار می‌رود که اهداف خود را با پاکی اخلاقی‌ای دنبال کنند که هیچ‌گاه از سوی مخالفانشان دیده نمی‌شود. این انتظار غیرواقعی و ناعادلانه است».

«هیچ دموکراسی‌ای در شرایط ایده‌آل عمل نمی‌کند. رهبران فعال باید با معضلاتی روبه‌رو شوند که ما تماشاگران می‌توانیم نادیده بگیریم. مردمی که زیر دیکتاتوری زندگی می‌کنند، اغلب باید بین «دشوار» و «ناممکن» یکی را انتخاب کنند».

«آزادی انتخابی است که هر روز باید تجدید شود»

در بخش‌هایی از سخنرانی آماده‌شده خانم ماچادو که توسط دخترش، آنا کورینا سوسا ماچادو (که هنگام صحبت از مادرش صدایش لرزید) قرائت شد، آمده بود:

«این جایزه نه تنها برای کشور من، بلکه برای جهان اهمیت عمیقی دارد. این جایزه به جهان یادآوری می‌کند که دموکراسی برای صلح ضروری است. و بیش از هر چیز، آنچه ما ونزوئلایی‌ها می‌توانیم به جهان عرضه کنیم، درسی است که در این مسیر طولانی و دشوار آموخته‌ایم: برای داشتن دموکراسی، باید حاضر باشیم برای آزادی بجنگیم».


پرتره ماریا کورینا ماچادو، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵، در تالار شهرداری اسلو، ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵

«آزادی انتخابی است که هر روز باید تجدید شود؛ با میزان شجاعت و آمادگی ما برای دفاع از آن سنجیده می‌شود. به همین دلیل، آرمان ونزوئلا فراتر از مرزهای ما می‌رود. مردمی که آزادی را برمی‌گزینند، نه تنها به خود، بلکه به کل بشریت خدمت می‌کنند».

نهادهای شکننده دموکراتیک

خانم ماچادو در سخنرانی خود گفت ونزوئلایی‌ها دیر متوجه شدند که کشورشان به سمت دیکتاتوری لغزیده است. او با اشاره به هوگو چاوز (که سال ۱۹۹۹ انتخاب شد و تا زمان مرگش در ۲۰۱۳ در قدرت بود) اظهار داشت:

«وقتی فهمیدیم نهادهایمان چقدر شکننده شده‌اند، مردی که زمانی برای سرنگونی دموکراسی کودتای نظامی کرده بود، رئیس‌جمهور شده بود. بسیاری فکر می‌کردند کاریزما می‌تواند جایگزین حاکمیت قانون شود. از سال ۱۹۹۹ به بعد، رژیم دموکراسی ما را قطعه‌قطعه کرد».

در سال ۲۰۲۴، ماریا کورینا ماچادو با وجود پیروزی قاطع در انتخابات مقدماتی اپوزیسیون، از نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری منع شد. او از اوت ۲۰۲۴، پس از موج گسترده بازداشت چهره‌های مخالف در پی انتخابات مورد مناقشه، به زندگی مخفی روی آورد.

شورای ملی انتخابات و دیوان عالی ونزوئلا نیکولاس مادورو را پیروز اعلام کردند، اما ناظران بین‌المللی و اپوزیسیون می‌گویند نامزد اپوزیسیون به وضوح برنده بوده و اپوزیسیون صورت‌جلسات حوزه‌های رأی‌گیری را به عنوان مدرک پیروزی منتشر کرده است.

نیکولاس مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، قصد دارد برای دسترسی به ذخایر عظیم نفت ونزوئلا او را سرنگون کند و تأکید می‌کند که مردم و نیروهای مسلح ونزوئلا در برابر هرگونه تلاش در این زمینه مقاومت خواهند کرد.

تقدیم جایزه به ترامپ

خانم ماچادو هنگام اعلام برنده شدن جایزه نوبل در ماه اکتبر، بخشی از آن را به دونالد ترامپ تقدیم کرد؛ کسی که خود ادعا کرده بود شایسته این جایزه است.

او با تندروهای نزدیک به ترامپ هم‌راستا شده که معتقدند مادورو با باندهای تبهکار ارتباط دارد و این موضوع تهدید مستقیمی برای امنیت ملی آمریکاست؛ این در حالی است که جامعه اطلاعاتی آمریکا در این مورد تردیدهایی مطرح کرده است.

دولت ترامپ در ماه‌های اخیر بیش از ۲۰ حمله نظامی علیه شناورهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در کارائیب و سواحل اقیانوس آرام آمریکای لاتین انجام داده است. گروه‌های حقوق بشری، برخی دموکرات‌ها و چند کشور آمریکای لاتین این حملات را «اعدام‌های فراقانونی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کرده‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







تحولات خاورمیانه، ایران را به کدام سو می‌برد؟
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 21:30

تحولات خاورمیانه، ایران را به کدام سو می‌برد؟


محمود سریع‌القلم

کانونِ استراتژی غرب برای شکست کمونیسم و شوروی، افزایش تدریجی ناکارآمدی‌ها از طریق محدود کردن، محصور کردن و منفور کردن بود. به موازات کمونیسم، سرنوشت یک ایسم دیگری به تدریج در همین مسیر حرکت می‌کند. برای سه دهه، مجموعۀ غرب، اسراییل و بسیاری از کشورهای عربی، ترکیبی از محدود کردن و محصور کردن ایران را در پیش گرفتند و از قضا ۲۴ سال مذاکره کردند. هم اکنون فناوری‌های حیرت‌انگیز، استراتژی غرب نسبت به ایران و بنیادگرایی را در کانال جدیدی قرار داده است.

انرژی به ‌کارگیری این فناوری، رئیس جمهوری است که در کاخ سفید نشسته است که گفته می‌شود بزرگترین سرمایۀ مدیریتی او، غیرقابل پیش‌بینی بودن اوست. هنوز سه سال از دورۀ ریاست او باقی‌مانده است و همانگونه که نشان داده، سیستم و فرآیند تصمیم‌‌گیری او با دیگر روسای جمهور آمریکا بسیار متفاوت است.

عموم کشورهای مسلمان منطقه با ایران «ملاقات و گفت‌وگو» می‌کنند ولی عضو شرکت سهامی خاص (غرب، اسراییل، عموم کشورهای عربی و سنتکام) هستند که می‌خواهد بنیادگرایی را به سرنوشت کمونیسم دچار کند. فناوری و تجمیع سرمایه اقتصادی در آمریکا باعث شده که شرکت سهامی خاص، علاقه‌ای به مذاکره نداشته باشد، بلکه دالانی درست ‌کند تا به نتیجۀ دلخواه خود دست یابد.

طی سال ۲۰۲۵، فاصلۀ فناوری میان این شرکت سهامی خاص و ایران باعث شد که از منظر ژئوپلیتیک، ایران هزارتوی (Labyrinth) نفوذ خود در خاورمیانه را به طور دائمی از دست بدهد. در دالانی که شرکت سهامی خاص طراحی کرده، در پی آن است که «منابع» ایران به حداقل برسد تا از یک طرف آنچه در منطقه از دست داده است را نتواند بازسازی کند و از طرف دیگر، منابع محدود، داخل را به اوج ناکارآمدی برساند.

برای عادی کردن وضع آب، برق، انرژی و محیط زیست، ایران به حدود ۴۵۰ میلیارد دلار سرمایه و سرمایه‌گذاری نیاز دارد. چنین سرمایه‌ای در داخل نیست و با سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی (Foreign Direct Investment: FDI) قابلیت تأمین دارد. آن دالان مانع چنین امکانی خواهد شد تا ایسم زمانه را از منظر خود کاملاً شکست دهد. منابع نباشد یا محدود شود، این ایسم به سخنرانی و تظاهرات محدود می‌شود.

دالان در پی آن است که با محدود کردن منابع درآمد ایران، ارتباطات کشور را با محیط جهانی به حداقل برساند. سفر کردن، سمینار تخصصی رفتن، صادرات کالا و خدمات، یادگیری و مشارکت برای بسیاری از ایرانیان یا تعطیل شده و یا به حداقل رسیده است. در جهان امروز، وقتی اتصال (Connectivity) نباشد، ذهن‌ها و سخنان محدود و محدودتر می‌شوند و تصمیم‌سازی‌ها معیوب می‌گردند. با محدود شدن منابع، قدرت خرید شهروندان به حداقل می‌رسد، سطح دعواها در جامعه به شدت تنزل پیدا می‌کند و قرارداد اجتماعی شکل نمی‌گیرد.

در حالی که کشورهای عربی خلیج فارس و شرکت‌های توانمند فناوری در نحوۀ مدیریت و سرمایه‌گذاری دو تریلیون دلاری با هم نزاع داشته و اختلاف دارند، در ایران به خاطر محدود شدن منابع، اختلاف به سطح غریزه‌ها سقوط می‌کند. در حالی که ترکیه با ارتباطات و اتصالات، پروژه‌های مشترک با غرب و شرق را طراحی می‌کند، ایران به واسطۀ فقدان منابع و تحریم‌ها، پروژه‌های خود را تعطیل می‌کند. دالان جدید شرکت سهامی خاص، هدفی بالاتر از برنامۀ هسته‌ای ایران دارد که با آن اقتصاد ایران و به حداقل رساندن منابع ایران را افق قرار داده است.

بنیادگرایی در منطقه، وضعیت شوروی ۱۹۸۵ را دارد: بحران متد، بحران فکر، بحران افق و بحران منابع. ایران برای چندین دهه، منابع ملی خود را به نفع منطقه صرف کرد و از پرداختن به داخل عمدتاً غفلت کرد، مثل شخصی که تمام انرژی خود را صرف درآمدزایی کند و ناگهان در دهۀ ۶۰ زندگی متوجه تجمیع ده‌ها بیماری در جسم خود شود که به آن‌ها کاملاً بی‌تفاوت بوده است.

تعادل میان تعهدات خارجی و رشد و مدیریت کارآمد داخلی، از موضوعات مهم علم روابط بین‌الملل و اقتصاد سیاسی بین‌الملل است که در کتاب معروف (The Rise and Fall of Great Powers, Paul Kennedy) بدان پرداخته شده است. مهم‌ترین روش برای ایجاد تعادل در یک کشور، در یک بنگاه، در یک نهاد و در یک خانواده، مشورت کردن، ارتباط داشتن، یاد گرفتن، متصل بودن، شنیدن و اصلاح کردن است.

دایرۀ ارتباطی ایران فوق‌العاده محدود بوده است: افراد تکراری، قرائت‌های تکراری و روش‌های بیرون از چرخۀ فناوری روز. شرکت سهامی خاص متوجه این خلأ شده است و بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده تا آن را تشدید کند. دالان در پی آن است که تضادها را به شدت افزایش دهد و کانون آن محدود کردن منابع ایران است. تضاد در خواستن ولی نتوانستن اجرای پروژه‌های عمرانی، تضاد در تمایل به مذاکره کردن ولی نتوانستن در به ثمر رساندن آن، تضاد در کنترل قیمت‌ها ولی نتوانستن کنترل آن‌ها، تضاد در کاهش فاصله طبقاتی ولی نتوانستن پر کردن شکاف‌ها.

تضادها در داخل کشور، میان اهداف و واقعیت، به واسطۀ محدودیت‌های منابع، افزایش خواهند یافت. اعضای شرکت سهامی خاص، اهداف مشترک دارند و به صورت تدریجی در حال برداشتن قدم‌های آهسته ولی پیوسته هستند. خروج از این دالان و جلوگیری از استهلاک ایران، نتیجۀ تصمیم‌سازی‌های کهکشانی است؛ تصمیم‌هایی که نیازمند انسان‌های بزرگ، شجاع، آگاه از جهان و افق ۵۰ ساله برای آینده ایران‌اند.

اینکه ایرانیان نمی‌توانند به اجماع برسند و تفاوت‌های خود را مدیریت کنند، باعث شده تا از سال ۱۲۹۹ شمسی تا کنون، متغیر خارجی در تعیین سرنوشت و جهت‌گیری‌های کلان، نقش حداکثری ایفا کند.


منبع: تلگرام نویسنده





نظر شما درباره این مقاله:







اولین باران پاییزی بر پایتخت ایران بارید
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 21:00

اولین باران پاییزی بر پایتخت ایران بارید


ناصر کریمی و جان گمبرل / آسوشیتدپرس /  ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵

روز چهارشنبه برای نخستین بار پس از چند ماه، در پایتخت ایران باران بارید؛ بارانی که برای لحظاتی کوتاه مرهمی بر تنِ تشنهٔ تهران بود که در خشک‌ترین پاییز بیش از نیم‌قرن گذشته به سر می‌برد.

خشکسالیِ فراگیری که ایران را در چنگ گرفته، رئیس‌جمهور را واداشته تا به مردم هشدار دهد اگر تا پایان دسامبر بارش قابل‌توجهی برای پر کردن سدهای اطراف تهران رخ ندهد، ممکن است مجبور شویم پایتخت سیاسی کشور را از تهران منتقل کنیم. هواشناسان پاییز امسال را در سراسر کشور — حتی خشک‌تر از دوران پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ — توصیف کرده‌اند؛ وضعیتی که نظام آبی کشور را که بخش عظیمی از آب را به شکلی ناکارآمد در کشاورزی مصرف می‌کند، بیش از پیش تحت فشار گذاشته است.

بحران آب حتی به موضوعی سیاسی تبدیل شده است؛ به‌ویژه آن‌گاه که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل — کشوری که در خردادماه امسال جنگی ۱۲ روزه با ایران به راه انداخت — بارها پیشنهاد کمک فنی در حوزهٔ آب به ایران داده است.

کمبود آب در گذشته نیز باعث اعتراضات محلی شده بود؛ چیزی که ایران اکنون با اقتصادِ درهم‌شکسته زیر بار تحریم‌های بین‌المللی به دلیل برنامهٔ هسته‌ای، به شدت از تکرار آن می‌ترسد.

برایان شاددوست، یکی از ساکنان تهران گفت: «بسیار سپاسگزار پروردگارم هستم که درِ رحمتش را بر ما گشود و توفیق دیدن این باران مبارک و پربرکت را به ما عطا کرد. پارسال واقعاً از کمبود شدید آب رنج بردیم؛ آن‌قدر خشک بود که عملاً آبی نداشتیم. حالا که برای اولین بار در این فصل باران می‌بینیم، هزار بار شکر خدا می‌کنیم.»

مخازن در حال خشک شدن و برف‌کمِ البرز، ایران را به چالش کشیده است

موضوع خشکسالی مدت‌هاست که در تهران و سراسر ایران نقل مجلس است؛ از گفت‌وگوی صریح مقامات دولتی با خبرنگاران خارجی گرفته تا خرید تانکر آب توسط مردم برای خانه‌هایشان. در پایتخت، بیلبوردهای دولتی از شهروندان می‌خواهند برای جلوگیری از هدررفت، از شیلنگ باغبانی استفاده نکنند. در برخی محله‌های تهرانِ ۱۰ میلیونی، آب روزانه چند ساعت قطع می‌شود.

برف‌کمِ رشته‌کوه البرز نیز نگران‌کننده است؛ به‌ویژه پس از تابستانی داغ که در برخی مناطق دما به نزدیک ۵۰ درجهٔ سانتی‌گراد رسید و ادارات دولتی تعطیل شدند.

احد وظیفه، مسئول سازمان هواشناسی ایران، هفتهٔ گذشته در گفت‌وگو با وب‌سایت فرارو این خشکسالی را «بی‌سابقه» خواند و گفت میزان بارش پاییز امسال تنها حدود ۵ درصدِ مقدار نرمال است.

او هشدار داد: «حتی اگر بارش زمستان و بهار عادی باشد، باز هم با ۲۰ درصد کمبود آب مواجه خواهیم بود.»

ویدیوهای شبکه‌های اجتماعی مردمی را نشان می‌دهند که داخل مخازن خالی سدها ایستاده‌اند و خطوط سابق سطح آب کاملاً مشخص است. تصاویر ماهواره‌ای تحلیل‌شده توسط آسوشیتدپرس نیز کاهش چشمگیر حجم مخازن را تأیید می‌کند. سد لتیان — یکی از پنج سد اصلی تأمین‌کنندهٔ آب تهران — اکنون کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت‌اش آب دارد؛ در حالی که پایتخت وارد ششمین سال متوالی خشکسالی شده است.

روزنامهٔ دولتی تهران‌تایمز که معمولاً خط رسمی حکومت را دنبال می‌کند، این آخر هفته صریح نوشت: «ایران با بحرانی بی‌سابقه در حوزهٔ آب روبه‌روست که نه تنها بخش کشاورزی، بلکه ثبات منطقه‌ای و بازار جهانی مواد غذایی را نیز تهدید می‌کند.» همزمان، مردم در مساجد برای طلب باران دعا می‌کنند.

ایرانِ کم‌آب، با چالش تغییرات اقلیمی روبه‌روست

ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی، از دیرباز کشوری کم‌آب بوده است. رشته‌کوه‌های البرز و زاگرس با ایجاد پدیدهٔ «سایهٔ باران»، رطوبت دریای خزر و خلیج فارس را از بیشتر مناطق کشور دریغ می‌کنند.

اما بخش بزرگی از این بحران خودساخته است. کشاورزی حدود ۹۰ درصد منابع آب کشور را مصرف می‌کند و حتی در سال‌های خشکسالی اخیر هم این روند متوقف نشده است. بخشی از این وضعیت ریشه در سیاست‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ و قول آیت‌الله خمینی  دارد که آب را برای همه رایگان اعلام کرد. سال‌های جنگ ایران و عراق هم کشور را به سمت خودکفایی مطلق سوق داد؛ زمین‌های خشک آبیاری شد، محصولات آب‌بر مانند گندم و برنج کشت شد و چاه‌های غیرمجاز بیش از حد حفر شدند.

کارشناسان از عبارت «ورشکستگی آبی» برای توصیف تصمیمات ایران استفاده می‌کنند. در گذشته برخی مقامات ایرانی، همسایگان را مقصر می‌دانستند؛ محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور پیشین تندرو، زمانی ادعا کرد «دشمن ابرهایی که به سمت کشور ما می‌آیند را نابود می‌کند و این جنگی است که ایران در آن پیروز خواهد شد.»

اما شدت بحران اکنون چنان است که رئیس‌جمهور فعلی، مسعود پزشکیان، علناً هشدار داده که ممکن است ناچار به انتقال پایتخت شویم — تصمیمی که میلیاردها دلار هزینه دارد و ایران در میان بحران شدید اقتصادی بعید است بتواند آن را تأمین کند.

در همین حال، گروه بین‌المللی بررسی «تغییرات آب‌وهوای جهانی» (World Weather Attribution) اعلام کرد تغییرات اقلیمی احتمالاً خشکسالی‌های عراق (خشک‌ترین سال از ۱۹۳۳)، سوریه و ایران را تشدید کرده است.

این گروه می‌گوید با گرم شدن ۱.۳ درجه‌ای جو زمین به دلیل سوخت‌های فسیلی، شدت خشکسالی‌ای که ایران در سال گذشته تجربه کرد، از این پس هر ۱۰ سال یک‌بار تکرار خواهد شد؛ در حالی که پیش از این گرمایش، چنین خشکسالی‌ای هر ۵۰ تا ۱۰۰ سال یک‌بار انتظار می‌رفت.

این گروه در گزارش اخیر خود تأکید کرد: «بحران حاد کنونی بخشی از یک بحران بلندمدت آب در ایران و منطقه است که منشا آن ترکیبی از خشکسالی‌های مکرر همراه با تبخیر فزاینده، کشاورزی آب‌بر و برداشت غیرپایدار از آب‌های زیرزمینی است. این فشارهای توأمان باعث تنش مزمن آبی در کلان‌شهرهایی مانند تهران شده‌اند..»





نظر شما درباره این مقاله:







اعلام جرم قوه قضاییه علیه اسماعیل کهرم، بوم‌شناس
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 20:56

اعلام جرم قوه قضاییه علیه اسماعیل کهرم، بوم‌شناس






نظر شما درباره این مقاله:







موج آنفلوآنزا در ایران؛ ۱۰۱ نفر تاکنون جان باخته‌اند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 18:43

موج آنفلوآنزا در ایران؛ ۱۰۱ نفر تاکنون جان باخته‌اند






نظر شما درباره این مقاله:







جهان و ایران در دکترین امنیت ملی جدید آمریکا ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 18:16

جهان و ایران در دکترین امنیت ملی جدید آمریکا






نظر شما درباره این مقاله:







توماج صالحی: زندانیان سیاسی را آزاد کنید
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 18:12

توماج صالحی: زندانیان سیاسی را آزاد کنید






نظر شما درباره این مقاله:







ابتذال ارزش‌ها / عرفان ثابتی در گفت‌وگو با حسین رزاق ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 18:00

ابتذال ارزش‌ها / عرفان ثابتی در گفت‌وگو با حسین رزاق






نظر شما درباره این مقاله:







نظام قضایی ایران سلاحی برای آزار و تعقیب بهائیان
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 16:50

نظام قضایی ایران سلاحی برای آزار و تعقیب بهائیان


موج حبس بی‌ضابطه و خودسرانه و مصادره اموال

جامعۀ جهانی بهائی و دیده‌بان حقوق بشر امروز گفتند مقامات ایران با مجموعه‌ای از احکام سنگین زندان و مصادرۀ اموال به سرکوب بهائیان شدت بخشیده است. قوه قضاییه ایران، هم‌زمان با تحریک فزاینده عموم به تبعیض از سوی مقامات حکومتی، تبلیغ نفرت، و اطلاعات جعلی که این گروه اقلیت مذهبی را هدف می‌گیرند، آزار و تعقیب بهائیان را هدایت می‌کند.

بهار صبا، پژوهشگر ارشد ایران در دیده‌بان حقوق بشر، گفت: «مقامات ایران به نحوی بی‌امان مشغول به آزار و تعقیب بهائی‌ها هستند و آن‌ها را صرفاً به خاطر باورهای مذهبی‌شان از اساسی‌ترین حقوق بشری خود محروم می‌کنند، که مصداق جنایتی ادامه‌دار علیه بشریت محسوب می‌شود. هیچ بخشی از زندگی بهائیان در ایران نیست که متأثر از نقض جدی حقوق و جرایم تحت حقوق بین‌الملل نباشد.»

سرکوب اخیر حکومت، که پس از درگیری اسرائیل-ایران در خرداد و تیر شدت پیدا کرده است، شامل بازداشت‌های خودسرانه، بازجویی‌ها، محکومیت‌های ناعادلانه و زندان، و همین‌طور مصادرۀ اموال می‌شود.

جامعۀ جهانی بهائی از تیر تا آبان ۱۴۰۴ بیش از ۷۵۰ اقدام آزار و تعقیب در اقصی نقاط ایران را مستند کرده است، که سه برابر عدد ثبت‌شده در همین بازه زمانی در سال ۱۴۰۳ است. این موارد شامل بیش از ۲۰۰ یورش به منازل و کسب و کارها، و در پی آن بازجویی منجر به بازداشت و دستگیری حداقل ۱۱۰ بهائی می‌شود. دادگاه‌های انقلاب برای بیش از ۱۰۰ فرد جلسه رسیدگی برگزار و احکامی جدید بین دو تا ده سال زندان علیه بهائیان صادر کرده‌اند. در این دوره حداقل ۴۵ نفر برای شروع گذراندن حکم زندان خود احضار شدند. در میان افراد زندانی‌شده، مادرانی هستند که از کودکان خردسال خود جدا شده‌اند.

سیمین فهندژ، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل در ژنو گفت: «نظامی قضایی که باید عدالت و بی‌طرفی در پیش گیرد و پناهگاهی در برابر سرکوب باشد، در عوض، به شکل سلاحی برای آزار و تعقیب بهائیان، دگر اندیشان و دیگر اقلیت‌های مذهبی و اتنیکی در ایران ایفای نقش می‌کند».

قضات در حکومت ایران کارنامه‌ای هولناک از بی‌توجهی به اصول دادرسی‌های منصفانه و پیش‌داوری مذهبی افراطی علیه بهائیان دارند، که بزرگ‌ترین اقلیت مذهبی غیرمسلمان در ایران هستند. در ۴۵ سال گذشته، چند سند، که مطابق با نامه‌ای امضاشده به دست رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۹ تدوین شده‌اند، سیاست عامدانه و نظام‌مند حکومت ایران برای آزار و اذیت بهائیان، از جمله از طریق نظام قضایی کشور، را به نمایش می‌گذارند.

در فروردین ۱۴۰۴ اتحادیه اروپا بخش‌هایی از قوه قضاییه ایران و همچنین چندین قاضی و دادستان را به خاطر نقض حقوق بشر، از جمله آزار و اذیت بهائیان، مورد تحریم قرار داد.

فهندژ گفت: «قوه قضاییه ایران پرونده به پرونده نشان می‌دهد که تمایلی به ایفای وظیفۀ مقدس بر دوش یک نهاد قضایی، که باید مروج عدالت باشد، ندارد». او اضافه کرد: «در عوض، این نهاد دستان و کارنامۀ خود را با احکامی مشحون از آزار و تعقیب و پیش‌داوری مذهبی آلوده کرده است. این احکام توسط قضاتی صادر شده‌اند که بارها نه در پی عدالت، که در پی سرکوب جامعۀ بهائی بوده‌اند، و عمیقاً در دستگاه سرکوب حکومت مشارکت دارند».

جدیدترین موج آزار و اذیت علیه بهائیان دربردارندۀ بازداشت‌هایی در شرایطی که می‌تواند مصداق ناپدیدسازی قهری محسوب شوند و افزایش احکام طولانی زندان پس از محاکماتی به غایت نامنصفانه بوده است. در برخی پرونده‌ها دادگاه‌ها پس از آن که دیوان عالی احکام را نقض کرده و دستور به محاکمۀ مجدد داده اصرار بر صدور احکام سنگین داشته‌اند، یا مقامات پس از تبرئه، پرونده‌های کیفری علیه بهائیان را دوباره باز کرده‌اند.

بنا به اطلاعات کسب‌شده توسط جامعۀ جهانی بهائی، در روز ۲۱ آبان، نیروهای امنیتی در گرگان، در استان گلستان، پس از تفتیش منزل و ضبط اموال شخصی فرهاد فهندژ او را دستگیر کردند. مکان نگهداری او، دلیل دستگیری و اتهامات وارده به او هفته‌ها پس از دستگیری نامعلوم بود. او پیش از این به خاطر باورهای مذهبی خود ۱۵ سال در زندان به سر برده است.

در اوایل آبان ۱۴۰۴ در سمنان، انیسا فنائیان، زن بهائی که در گذشته به خاطر باورهایش زندانی شده بود، بنا بر اتهاماتی مبهم توسط شعبۀ ۱۰ دادگاه تجدیدنظر سمنان به هشت سال زندان محکوم شد. این حکم پس از آن صادر شد که دیوان عالی در پی یک درخواست اعادۀ دادرسی، حکم دادگاهی بدوی علیه او را نقض کرده و برای محاکمۀ مجدد فرستاده بود.

در یک پرونده به شدت نگران‌کننده دیگر که تمامی نشانه‌های کاربرد قوه قضاییه از سوی حکومت به عنوان ابزار سرکوب را دارد، مقامات پرونده‌های کیفری علیه ۲۶ بهائی در شیراز را دوباره باز کرده‌اند. بنا به اطلاعات کسب‌شده توسط جامعۀ جهانی بهائی، این ۲۶ نفر پس از تصمیم دیوان عالی که محکومیت‌ها و احکام آن‌ها را در ۱۴۰۱ نقض کرد و دستور به محاکمۀ مجدد داد، تبرئه شده‌ بودند. بنا بر گزارش‌ها، آغاز مجدد رسیدگی کیفری در پرونده به درخواست یک مقام قضایی ارشد استانی سابق بر اساس رویه‌های حقوقی داخلی انجام شده است، که قویاً حاکی از نقش مستقیم رییس قوه قضاییه دارد. اطلاعات کسب‌شده توسط جامعۀ جهانی بهائی، همچنین حکایت از آن دارد که بیشتر این ۲۶ نفر در زمان دستگیری اولیه در سال ۱۳۹۵ تحت شکنجه و بدرفتاری قرار گرفته بودند. در اتفاقی که نمادی از نقض اساسی‌ترین ضمانت‌های دادرسی عادلانه به دست مقامات قضایی است، مقام قضایی ارشد سابق در جریان یک ملاقات معمولی به وکیل مدافع در پرونده توهین کرد، او را از دفتر خود بیرون انداخت و گفت: «آن‌ها متهم نیستند، آن‌ها مجرمند».

ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در روز ۸ آذر گزارش داد که در پرونده‌ای در کرمان، دادگاه تجدیدنظر استان، شهرام فلاح ۶۴ ساله را به اتهام «فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» و «تشکیل گروه با هدف بر هم زدن امنیت کشور» به نه سال و شش ماه زندان – تقلیل یافته از بیش از ۱۳ سال - و یک سال تبعید داخلی محکوم کرده است. این اتهامات، مشابه اتهامات مورد استفاده در دیگر پرونده‌ها برای جرم‌انگاری باورهای مسالمت‌آمیز بهائیان است.

در همدان، شش زن بهائی – ندا محبی، عاطفه زاهدی، فریده ایوبی، نورا ایوبی، زریندخت احدزاده، و ژاله رضایی – در روز چهارم آبان ۱۴۰۴ برای اجرای حکم، بازداشت و به زندان منتقل شدند. مقامات پنج نفر از آن‌ها را به شش سال، و نفر ششم را به هفت سال زندان محکوم کردند. این زنان، که برخی‌شان مادران کودکانی خردسال هستند، با اتهام «فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» و «عضویت در فرقه بهائی» روبه‌رو بودند.

در کرج، ناهید بهروزی در روز ۱۴ مهر ۱۴۰۴ به اتهام «فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» به مجازاتی سخت، از جمله ۵ سال زندان و مصادرۀ اموال شخصی، محکوم شد. بنا بر اطلاعات کسب‌شده توسط جامعۀ جهانی بهائی، چندین مأمور در روز ۸ شهریور ۱۴۰۳ بدون حکم قضایی او را با خشونت دستگیر کردند. در نتیجه، او دچار کبودی و خونریزی بینی شد. سپس او برای ۶۵ روز بدون دسترسی به وکیل یا مراقبت پزشکی مناسب تحت بازداشت قرار داشت. در جریان محاکمه، از دسترسی کامل وکیل او به پرونده‌اش ممانعت شد و مدرکی برای اثبات اتهامات ارائه نشد.

در شیراز، رویا ثابت، یک مقیم امارات که برای مراقبت از والدین سالمند خود به ایران آمده بود، در روز ٣ آبان ۱۴۰۴ توسط مأموران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شد و به زندان عادل‌آباد منتقل شد تا حکم ده سال زندانی که پیش از این دریافت کرده بود را آغاز کند. اطلاعاتی که مورد بررسی جامعۀ جهانی بهائی قرار گرفته‌اند نشان می‌دهند که او در خرداد ۱۴۰۴ با اتهامات بی‌پایه «همکاری و مراوده با اتباع و نهادهای دولت اسرائیل» و «تشکیل و اداره گروه به قصد اقدام علیه امنیت کشور» محکوم شناخته شده است. او همچنین با دو سال ممنوعیت خروج از کشور و پنج سال محرومیت از فعالیت آنلاین روبه‌رو است.

در پرونده‌ای دیگر که نمادی از تشدید سرکوب حکومتی علیه زنان بهائی است، در روز ۶ مهر ۱۴۰۴، مقامات احکام زندان بین ۵ تا ۱۰ سال علیه ۱۰ زن بهائی در اصفهان به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» را مورد تأیید قرار دادند.

سیاست مقامات مبنی بر سلب مالکیت اقتصادی بهائیان نیز بدون وقفه ادامه دارد. در یک مورد اخیر در اصفهان، جامعۀ جهانی بهائی دریافت که مقامات برای مصادرۀ اموال مشروع ۲۰ بهائی در این استان، از جمله منزل، ماشین، و حساب‌های بانکی آن‌ها بدون دادرسی عادلانه، به اصل ۴۹ قانون اساسی استناد کرده‌اند که به حکومت امکان ضبط دارایی‌های «غیرقانونی» را می‌دهد.

بهار صبا گفت: «تمامی افراد درگیر در جرایم تحت حقوق بین‌الملل که علیه بهائیان در ایران ارتکاب می‌یابد، از جمله مقامات دادستانی و قضایی، باید مسئول نگاه داشته شوند».


بیانیه مشترک جامعۀ جهانی بهائی و دیده‌بان حقوق بشر





نظر شما درباره این مقاله:







ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با دانیل دنت فقید
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 15:54

ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با دانیل دنت فقید


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

کانال ماهواره‌ای سوئیس (SRF)

بخش اول

مقدمه مترجم: اگر امروز از ما بپرسند «آگاهی چیست؟»، احتمالاً پاسخ خواهیم داد: «همان حس درونی من، تجربه رنگ قرمز، مزه شکلات، یا دردی که اکنون احساس می‌کنم». این پاسخ، سنت دیرینه‌ای را بازتاب می‌دهد که آگاهی را به مثابه «تئاتر درونی ذهن» می‌پندارد: صحنه‌ای که در آن افکار، احساسات و ادراکات مانند بازیگرانی در برابر ناظری مرکزی – همان «من» – ظاهر می‌شوند. اما اگر این تصویر ریشه‌دار، توهمی پیچیده باشد؟ اگر هیچ صحنه مرکزی، هیچ ناظر واحدی در سر ما وجود نداشته باشد چه؟ دنیل دنت، فیلسوف برجسته آمریکایی و استاد علوم شناختی، دقیقاً با همین پرسش بنیادین، انقلابی آرام اما عمیق در فهم ما از ذهن به پا کرده است. از نگاه دنت، آنچه ما «خودآگاهی» یا «احساس من بودن» می‌نامیم، نه جوهره‌ای رازآمیز، بلکه فرآورده تکامل – یک «داستانسرایی پیچیده عصبی» – است. او با بهره‌گیری از یافته‌های عصب‌شناسی، روانشناسی تکاملی و هوش مصنوعی، مدعی است که مغز ما سیستمی موازی، توزیع‌شده و فاقد مرکز فرماندهی است که از طریق فرآیندهای رقابتی بی‌شمار، روایتی یکپارچه – اما ذاتاً ناقص و پس‌نگریانه – می‌سازد تا جهان و جایگاه ما در آن را معنادار کند. این روایت، همان «من» است: توهمی سودمند.
در این چارچوب، احساس وحدت خودآگاه ما شبیه به واسط کاربری یک کامپیوتر فوق‌پیچیده است. شما برای استفاده از تلفن همراه، نیازی به فهم ترانزیستورها و کدهای ماشین ندارید. تنها با آیکون‌ها و نمادهای ساده‌شده سروکار دارید. به همین ترتیب، مغز نیز برای مدیریت انبوه داده‌های عصبی، یک «واسط روایی» می‌سازد تا تصمیم‌گیری و ارتباط اجتماعی را ممکن کند. این واسط، ضروری و کارآمد است، اما بازنمایی دقیقِ معماری آشوبناک و غیرمتمرکز مغز نیست. به بیان دنت: «آگاهی توهمی است که خود مغز آن را می‌سازد، اما این بدان معنا نیست که اهمیت ندارد – برعکس، دقیقاً به این دلیل مهم است که چنین توهم قدرتمندی را خلق کرده‌ایم.»
گفتگوی حاضر، کاوشی است در قلب این ایده جسورانه. ما همراه دنت خواهیم کاوید که چگونه مغزِ فاقد تماشاچی مرکزی، توهم تماشاچی را می‌آفریند. چرا این توهم برای بقا ضروری است. و چگونه پذیرش این دیدگاه، نه تنها از شکوه تجربه انسانی نمی‌کاهد، بلکه درکی ژرف‌تر و علمی‌تر از چیستیِ بودنِ انسان به ارمغان می‌آورد. این سفر، ما را از دل اسرار فلسفه ذهن به پیشرفته‌ترین آزمایشگاه‌های علوم شناختی می‌برد و در نهایت، تصویری نو از خودمان به عنوان روایت‌گران قصه‌ای پرشکوه – و توهمی – به نام هویت ارائه می‌دهد.

دانیل دنت در گفت‌وگو درباره‌ی ذهن

خانم‌ها و آقایان، به شما خوش‌آمد می‌گویم. آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که چگونه از این توده‌ی مادی می‌تواند یک «من» پدید آید؟ «منی» با ادراکات، احساسات و اندیشه‌ها؟ بی‌تردید این یکی از بزرگ‌ترین معماهای بشریت است. اما مهمان امشب من، این موضوع را طور دیگری می‌بیند. دانیل دنت (Daniel Dennett) یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان جهان است. او خداناباور، داروینیست و پیرو طبیعت‌گرایی است. از دیدگاه او، انسان چیزی جز تکه‌ای پیچیده از ماده نیست. حال باید دید خدا، روح و آزادی ما در این میان چه جایگاهی دارند. آقای دنت، خوش آمدید.

ـ خوشحالم که اینجا هستم.

فیلسوفان بزرگی چون افلاطون و ارسطو بر این باور بودند که فلسفه با شگفتی آغاز می‌شود. آخرین بار کی به معنای فلسفی دچار شگفتی شدید؟

من تقریباً هر روز شگفت‌زده می‌شوم. گاهی از نبوغ طبیعت، گاهی هم از پدیده‌های عجیب در جهان هستی. و گاهی نیز از برداشت‌های نادرست برخی همکارانم، که نمی‌خواهند بفهمند. به این نتیجه رسیده‌ام که آنها نمی‌فهمند، چون نمی‌خواهند بفهمند. می‌خواهند برای چیزها راز و رمزی باقی بگذارند. این برایشان یک اصل تقریباً اخلاقی است: مبادا دیدگاه دنت را بپذیرند، چرا که این همان لغزشگاه سراشیبی به سوی دوزخ است!

خب، نمونه‌ی بارز این موضوع، خودِ آگاهی است. به زودی درباره‌اش صحبت می‌کنیم. اما فعلاً بفرمایید: شما کسی هستید که همه‌ی این اسرار و رازها را «افسون‌زدایی» می‌کنید. شما را «افسون زدا» (Entzauberer) می‌نامند. می‌گویید همه چیز در اصل قابل تبیین علمی است، همه چیز بر اساس قوانین طبیعی رخ می‌دهد و هیچ امر ماوراءالطبیعه‌ای در کار نیست. این بینش از چه زمانی در شما شکل گرفت؟

از همان نوجوانی. مثلاً یادم هست وقتی «تأملات» دکارت (Deckarts Meditationen) را می‌خواندم. همان نقل قول مشهور او «می‌اندیشم پس هستم». و با دوگانه‌انگاری (Dualismus) او آشنا شدم. آن موقع هفده سالم بود. مجذوب شدم، اما به طور خودانگیخته قضاوت کردم، همان‌طور که در آن سن طبیعی است: جالب است، اما اشتباه. و فکر کردم حتی می‌توانم همه چیز توضیح دهم که چرا این گونه است. فکر می کردم بیش از یکی دو بعدازظهر وقت نمی‌خواهد. اما حالا پنجاه سال گذشته و هنوز در جست‌وجو هستم.

در چه خانواده و محیطی بزرگ شدید؟ آیا خانواده‌تان هم دیدگاه های علمی و طبیعت‌گرایانه داشتند و خداناباور بودند؟

نه، پدرم تاریخ‌دان و اسلام‌شناس بود. مادرم دبیر زبان انگلیسی. هر دو در حوزه‌ی علوم انسانی فعالیت می‌کردند. من از کودکی به علوم طبیعی علاقه داشتم، اما در دوران مدرسه‌ام علاقه‌ام از چارچوب درسی فراتر نمی‌رفت. پیش از دانشگاه هم دوره‌ی جدی علوم طبیعی ندیدم. واحدهای علمی‌ام را بیشتر با درس‌های منطق پر می‌کردم.

و البته دین در خانواده‌ی شما جایگاهی نداشت. و شما تعلیم و تربیت دینی در آن سن و سال نداشتید؟ یا برعکس؟

چرا. به نوعی داشتم. در شهر ما در نیو انگلند همه‌ی بچه‌ها به مدرسه‌ی یکشنبه می‌رفتند. کلیساهای پروتستان زیاد بودند و یکی دو کلیسای کاتولیک. من به کلیسای «کنگره‌گالیست‌ها» (Kongregationalistische Kirche) می‌رفتم. این کلیسا در دهه‌ی ۱۹۴۰ و ۵۰ بسیار لیبرال و باز بود، اصلاً دگماتیک نبود. آنجا خیلی چیزها آموختم: با آیات کتاب مقدس آشنا شدم، سرودهای بسیاری یاد گرفتم و در گروه‌های متعددی که سرود سته جمعی مذهبی (Chormusik) می خواندند شرکت می کردم. هنوز هم موسیقی کر مذهبی را دوست دارم. اما ایمان مسیحی (Glaubensbekenntnis) را هیچ‌وقت جدی نگرفتم. در عین حال تجربه‌ی «روشن‌شدگی ذهنی» (Erleuchtung) در اعتقاد به بی‌خدایی هم نداشتم، فقط کم‌کم دریافتم که به مسیحیت باور ندارم. یک کشیش خودخواه و متظاهر هم در این میان نقش داشت. همین که از او بدم می‌آمد، علاقه‌ام به بی‌خدایی بیشتر شد.

در نیمه‌ی دوم گفت‌وگو درباره‌ی خدا، ایمان و بی‌خدایی صحبت خواهیم کرد. اما اکنون می‌خواهم به این توده‌ی ماده بازگردم. برای من، این یک معمای عظیم است: چگونه از آن «من»، «آگاهی» و «احساس» پدید می‌آید. شما استاد فلسفه و مدیر مرکز علوم شناختی در دانشگاه تافتس نزدیک بوستون هستید. به خاطر دارید اولین بار چه زمانی به این معما اندیشیدید؟

بله، در دوران کالج، بیشتر درباره‌ی ادراک بینایی (visuelle Wahrnehmung) فکر می‌کردم. متوجه شدم خیلی‌ها به اشتباه این گونه می‌پندارند که در ذهنشان جریانی مثل یک «فیلم» یا «نمایش درونی» در حرکت است. فکر کردم این درست نیست و چنانچه با نگاه  ظریفی به آن بنگریم غیرمنطقی است. اما جایگزینی برای آن نداشتم. در همان زمان این ایده مرا به خود مشغول کرد. بعدها که در دانشگاه آکسفورد بودم، دوستی داشتم که پزشکی می‌خواند. من هیچ چیز درباره‌ی مغز نمی‌دانستم و از او پرسیدم: مغز از چه ساخته شده؟ گفت از نورون‌ها. گفتم: نورون (Neuron) چیست؟ یادم هست روی زمین نشست، کاغذی برداشت، یک نورون کشید و آن را به نورون دیگری وصل کرد و توضیح داد که در سال ۱۹۶۳ چه چیزهایی درباره‌ی نورون‌ها می‌دانستند. همان‌جا برایم مثل برق گرفت. فهمیدم این‌ها واحدهایی هستند که می‌توان آن‌ها را در شبکه‌های بزرگ به هم متصل کرد تا از طریق فرایند تکامل، یادگیری در مغز شکل گیرد. مغز یک دستگاه یادگیری شگفت‌انگیز است. یادگیری بدون معلم درونی و بدون اسرار رخ می‌دهد، فقط با آزمون و خطا. با جست‌وجوی کورکورانه تا وقتی که اتصالات کارآمد پیدا شوند و بعد آن‌ها را تقویت کنیم. آن زمان فهمیدم یادگیری نوعی تکامل در مغز است. بعدها کشف کردم که در این اندیشه تنها نیستم. حتی داروین هم به ایده‌های مشابهی رسیده بود. امروز تقریباً همه قبول دارند که یادگیری، کشف و خلاقیت در مغز را می‌توان به فرایندهای مکانیکیِ آزمون و خطا تقلیل داد، یعنی فرایندهایی که در رقابت‌اند و برندگانشان (die Gewinner) بقای بهتری برای ارگانیسم فراهم می‌کنند.

می‌بینیم که مدل تکامل در نگاه شما نقش محوری دارد. چه در توضیح پدیده‌های فرهنگی مثل دین، چه در توضیح مغز. می‌گویید «جادو»، اگر اصلاً وجود داشته باشد، همان اتصال نورون‌هاست. اما پرسش اصلی این است: یادگیری را می‌توان توضیح داد، اما خودِ آگاهی چطور؟ تجربه‌ی زیسته، داشتن «من»، احساس درد، عشق ورزیدن… این پدیده‌های ذهنیِ غیر مادی از کجا می‌آیند؟ این همان مسئله‌ی ذهن و بدن است. آگاهی کجا و چگونه پدید می‌آید؟

بیایید از چیزی آغاز کنیم که بیشتر مردم از آن می‌ترسند: درد و رنج. بدن و دستگاه عصبی ما به گیرنده‌های خاصی مجهز است، به نام «نوسیسپتورها» (Notizzeptoren) (۱). این سلول‌ها درد یا خطر را ثبت می‌کنند. گاهی هم خطا می‌کنند، اما در اصل پیام درد را می‌فرستند. وقتی کسی بازوی مرا فشار دهد، سیگنالی به مغز می‌رود و تجربه‌ی درد شکل می‌گیرد. مسیر فیزیولوژیک و عصب‌شناختی این انتقال تا مغز به‌خوبی شناخته شده است. اما در مغز چه رخ می‌دهد؟ چطور ما درد را «حس» می‌کنیم؟ بدیهی است که نورون‌ها با ضربه‌زدن به یکدیگر درد تولید نمی‌کنند. هیچ نورونی به تنهایی درد حس نمی‌کند. پس چطور تعامل میلیون‌ها نورون در سراسر بدن، پدیده‌ی «درد» را می‌آفریند؟ این پرسشی دشوار است، اما می‌توان طرحی از پاسخ به دست داد. اگر نوسیسپتورها بی‌فایده بودند، تکامل آن‌ها را نمی‌پذیرفت. این‌ها باعث می‌شوند که ما فعالیت خود را متوقف کنیم و اولویت‌هایمان را تغییر دهیم، به عبارتی، ما را از خطر محافظت می‌کنند، مثلاً وقتی به اجاق داغ دست می‌زنیم...

دقیقاً.

اگر انسان‌ها بدون توانایی احساس درد به دنیا بیایند، به شدت دچار ناتوانی خواهند شد. افرادی هستند که از بدو تولد هیچ‌گونه درد را تجربه نمی‌کنند. زندگی آنان کوتاه و غم‌انگیز است. به همین دلیل ما گیرنده‌های درد داریم. یکی از کارکردهای این گیرنده‌ها آن است که با فرستادن سیگنالی قوی‌تر از همه چیز، فعالیت جاری ما را قطع کنند. این کار بدون وجود یک «هومونکولوس» (۲) (Homunkulus) مرکزی (یک موجود کوچک درونی) انجام می‌شود، کسی در مغز نیست که تصمیم بگیرد قدم بعدی چیست. در واقع نوعی رقابت رخ می‌دهد بین درد و فعالیتی که در همان لحظه در حال انجام آن هستیم. اگر درد شدید باشد، برنده‌ی رقابت می‌شود. اما این رقابت از نظر فیزیولوژیک چیست؟ چیزی جز تولید افتراقی «نورو‌مدولاتورها» (۳) (Neuromodulatoren) نیست، موادی که یا فرآیندی را مهار می‌کنند یا تقویت. ما می‌دانیم در مغز فرایندهای متضاد بسیاری در جریان است. یکی می‌کشد، دیگری می‌کشد، و آنچه ما انجام می‌دهیم، حاصل یک سازش است. همین‌طور چشم‌هایتان: عضلات چشم به صورت متضاد عمل می‌کنند و تعیین می‌کنند که نگاهتان به کجا بیفتد. مثالی ساده: در زندگی روزمره، چشمان شما سه تا چهار بار در ثانیه حرکت می‌کنند. آن‌ها می‌پرند، بدون اینکه شما متوجه شوید. چه چیزی تعیین می‌کند چشم‌ها به کجا پرش کنند؟ رقابت بین نورون‌ها. برخی می‌گویند: «این صحنه خسته‌کننده است، چیز تازه‌ای نشانم بده.» و برخی دیگر می‌گویند: «امن است، همین‌جا بمانیم.» هر طرف که قوی‌تر بکشد، چشم به آن سو حرکت می‌کند. این فرایند بسیار سریع است، تا پنج بار در ثانیه.

این بخش را می‌فهمم، فکر می‌کنم می‌فهمم. اما این فقط توضیح می‌دهد چرا وقتی دستم به صفحه‌ی داغ می‌خورد سریع آن را کنار می‌کشم. این یک مزیت تکاملی است. ولی حالا این لیوان آب را در نظر بگیریم. این لیوان هم از مولکول‌های H2O ساخته شده، که وقتی در سطح تک‌مولکولی قرار داشته باشند آنگاه دیگر مایع نیستند. اما وقتی تعداد زیادی از آن‌ها کنار هم قرار می‌گیرند، مایع و شفاف می‌شوند. این یعنی کیفیتی تازه پدید می‌آید. شاید آگاهی هم همین‌طور باشد: از تجمع نورون‌ها، ناگهان چیزی کاملاً متفاوت مانند «احساس درد» پدید می‌آید. این همان چیزی است که برایم جالب است. شما چگونه این را توضیح می‌دهید؟

باید آن را توضیح دهم، البته به شکل بسیار ساده‌شده. مغز یک مشکل دارد: از ۸۶ میلیارد نورون تشکیل شده که قادر به انجام کارهای بی‌شمارند. پس باید چیزی باشد که این فعالیت‌های عظیم را ساده کند، چیزی که آن‌ها را بازنمایی کند تا امور ساده‌تری را نشان دهند. این پدیده شبیه دستاورد فنی مهندسان در سال‌های اخیر است: «رابط کاربری» رایانه‌ها یا گوشی‌های هوشمند. موبایل شما دستگاهی به‌غایت پیچیده است، با لایه‌های نرم‌افزار، سخت‌افزار و فرم‌ویر (Firmware) که از میلیاردها جزء تشکیل شده‌اند. اما شما نمی‌خواهید جزئیات را بدانید. شما فقط یک رابط کاربری می‌خواهید که بر پایه‌ی استعاره‌ها کار کند. این رابط ساده است، حتی نوعی توهم. آن را «توهم کاربر» (Benutzerillusion) می‌نامند. ولی کاربر کیست؟ شما. گوشی توهمی به شما می‌دهد، اما توهمی سودمند و خوشایند، زیرا زندگی‌تان را ساده می‌کند و به شما امکان می‌دهد آن را کنترل کنید. مغز نیز دارای چنین «توهم کاربری» است .یعنی داده‌ها را ساده‌سازی می‌کند تا تنظیم کند قدم بعدی شما چیست. نتیجه‌ی این کار همان «شما» هستید: سوژه‌ی خودآگاه که از تعامل بین رابط‌های دو نیمکره‌ی مغز پدید می‌آید. این امر در یک نقطه‌ی خاص از مغز رخ نمی‌دهد. نواحی بسیاری هستند که این سازش‌ها و ساده‌سازی‌ها در آن‌ها انجام می‌شود و می‌توانند واکنش‌ها، تصمیم‌ها و شناسایی‌ها را برانگیزند. به این ترتیب است که درد مشخص می‌شود: کجاست و چقدر شدید است. این فرایند پراکنده است. این یکی از موضوعات اصلی کار من طی بیش از ۲۵ سال گذشته بوده است: هیچ نقطه‌ای در مغز وجود ندارد که همه‌چیز در آن جمع شود و «آگاهی» در آن بنشیند. من این را «تئاتر دکارتی» (kartesianisches Theater) (۴) می‌نامم. دکارت فکر می‌کرد این نقطه غده‌ی صنوبری در مرکز مغز است. نوعی خط فکس به روح (Faxverbindung zur Seele)، که همه‌چیز باید از آن عبور کند تا آگاهانه شود. ایده‌ای عجیب و دیوانه وار، البته باید گفت به طور درخشانی دیوانه وار. اما چنین جایی وجود ندارد. آنچه به نظر می‌رسد «هومونکولوس» خردمند در اتاق فرمان انجام می‌دهد، در واقع به‌طور پراکنده میان نورون‌های بی‌شمار توزیع می‌شود که خودشان آگاه نیستند اما کار را پیش می‌برند.

اگر درست منظور شما را درک کرده باشم، این یعنی «من» و حتی تجربه‌هایی مثل درد، در اصل نوعی توهم هستند که مغز برای ساده‌سازی کار خود می‌سازد، تا مجبور نباشد با آن پیچیدگی بی‌پایان دست‌وپنجه نرم کند.

بله. مغز بازنمایی‌ای از جهان می‌سازد. اما آیا بابت این توهم‌ها شکرگزار نیستید؟ تکامل آن‌ها را به‌طرزی درخشان خلق کرده است، به‌عنوان خلاصه و استعاره‌ای از آنچه واقعاً رخ می‌دهد.

اما مشکل من اینجاست: فکر می‌کنم ذهن یا اراده‌ی من دیگر نمی‌تواند بر بدنم اثر بگذارد. وقتی می‌گویم می‌خواهم دست راستم را بلند کنم، واقعاً می‌توانم این کار را بکنم. این میل یا فکر اول می‌آید و بعد مغز و بازویم به حرکت درمی‌آیند. اما در مدل شما چنین چیزی کار نمی‌کند. پس علیت ذهنی (mentale Verursachung) چگونه رخ می‌دهد؟

درست است، در مدل من این‌طور که شما می‌پندارید کار نمی‌کند، که در آن «من» را همچون ناحیه‌ای جدا یا موجودی ساکن در مغز تصور کتیم. خیر، «من» در واقع [مجموعه ای از کارکرد] کل دستگاه است. اجرای خواسته‌ها و انتظارات شما شامل فرایندهای بسیار در مکان‌ها و زمان‌های مختلف است. این‌ها تعیین می‌کنند چه زمانی دستتان بالا برود. مغز و به‌ویژه مغز انسان ویژگی‌ای دارد که چندان قدردانی نمی‌شود. نه چندان از سوی دانشمندان، هرچند شاید از سوی شاعران. این ویژگی آن است که ما می‌توانیم به همه‌چیز بیندیشیم. ظرفیت‌های اندیشه‌ی آگاهانه عظیم‌اند، تقریباً بی‌مرز. حتی از زبان هم فراتر می‌روند. بارها گفته‌ایم: «آنچه حس می‌کنم در کلمات نمی‌گنجد.» اندیشه‌ها دامنه‌ی بی‌پایانی از وضعیت‌ها دارند. به زبان فنی، این‌ها «درجات آزادی»اند (Grad der Freiheit). هر اندیشه یک درجه‌ی آزادی است که باید کنترل شود. اما تعدادشان بسیار زیاد است. میلیاردها درجه‌ی آزادی در مغز انسان. پس چطور ممکن است چیزی این همه چیز را کنترل کند؟ این همان فرایند «خودآیینی» (Autonomie) است .چگونه مغز یک عامل خودمختار می‌آفریند؟ اگر عامل یک موش باشد، مغز در اصل همه‌چیز را ساده می‌کند و فقط مجموعه‌ی اندکی از کنش‌های ممکن را ارائه می‌دهد: پنهان شدن، خوابیدن، تولید مثل، جنگیدن، خوردن، شکار چیزی برای خوردن. همین و بس. فقط پنج درجه‌ی آزادی. انتخاب بین A، B، C، D یا E ولی نه بیشتر. نه F و G و H، حداکثر گونه‌هایی از همان A تا  E. اما در انسان‌ها، تعداد کارهایی که هر لحظه می‌توان انجام داد سرسام‌آور است. و اکنون، کار من دقیقاً این است: فهم این که این سیستم پیشرفته چگونه فرایندهایی می‌سازد که تعیین می‌کنند قدم بعدی شما چه باشد، چگونه تصمیم‌هایتان اجرا شوند، و چگونه اندیشه‌هایتان مسیر بگیرند. پس آیا همه‌چیز از پیش تعیین شده است؟ بله  اما توسط فعالیت‌های خودِ سیستم.

این به آن معناست که نه تنها «من» و «تجربه» نوعی توهم‌اند که مغز تولید می‌کند، بلکه آزادی و توانایی ما برای تصمیم‌گیری و مداخله هم همین‌گونه‌اند. اینکه ما «رهبر ارکستر»ی باشیم که مغز را هدایت می‌کند. برای شما این همه درست نیست؟ـ نه.

می‌شود گفت – و بعضی‌ها اصرار دارند که من این را بگویم، چون دوست دارند این را بشنوند – که «ارادهٔ آزاد یک توهم است». من می‌گویم بخشی از این درست است: ما یک «توهم کاربری» داریم. مغز شما طوری ساخته شده که برای شما – و شما چیزی بیش از مغز هستید – امکاناتی فراهم کند تا از میانشان انتخاب کنید. این‌که کدام امکان را انتخاب کنید، به برهم‌کنش تجربه‌های ناشی از تربیت، خواسته‌ها و ضعف‌ها، حالت‌های شما (مثلاً مست بودن یا نبودن) و چیزهای دیگر بستگی دارد. شما یک «عرصه» دارید که در آن تصمیم‌ها گرفته می‌شوند – و این تصمیم‌ها کاملاً از پیش تعیین شده نیستند. حتی یک رایانهٔ سالم هم «تصمیم» می‌گیرد، هرچند خودش یک سیستم از پیش تعیین شده است. شما شاید اعتراض کنید که این تصمیم‌ها واقعی نیستند. ولی سعی کنید توانایی‌های برنامه‌های رایانه‌ای را بفهمید بدون این‌که به آن‌ها «تصمیم واقعی» نسبت بدهید.

می‌توان گفت آن‌ها تصمیم می‌گیرند، ولی من می‌گویم آن‌ها تصمیم‌های آزاد نمی‌گیرند. یعنی، اگر شما بگویید ما حتی در جهانی کاملاً علیّت‌محور (دترمینیستی) که همه‌چیزش طبق قوانین علت و معلول تعیین شده، می‌توانیم «آزاد» باشیم، من می‌گویم بله، می‌توانیم. تصور کنید مثل توپ‌های بیلیارد که به هم برخورد می‌کنند و ... همین‌طور در مغز ما.

ـ بله.

خب، اگر ما بخشی از جهان طبیعی باشیم و مغزمان هم همین‌طور، پس از «انفجار بزرگ» (بیگ‌بنگ) از قبل مشخص بوده که امروز ما دو نفر اینجا نشسته‌ایم و فلسفه می‌گوییم. پس این را نمی‌شود آزادی نامید. این که مضحک است.

این یک دیدگاه شناخته‌شده و بسیار رایج است که بر یک خطای ۲۰۰۰ ساله استوار است. ایده‌ای که می‌گوید اگر ارادهٔ آزاد وجود داشته باشد، باید با حتمیت گرایی/جبرآئینی (دترمینیسم) در تضاد باشد. من می‌گویم این درست نیست، به شرطی که ارادهٔ آزاد وجود داشته باشد. یک مثال تاریخی بزنم که در اولین کتابم «آزادی آرنجی» (۵) (Ellbogenfreiheit) آورده‌ام: کاوشگر وایکینگ را از زمین به سمت مریخ پرتاب کردند. در یک نقطه، سیگنال‌های ارسالی از پایگاه زمینی آن‌قدر طولانی شد که کنترل عملی ممکن نبود. مهندسان این را پیش‌بینی کرده بودند و کنترل زمینی را خاموش کردند و اجازه دادند کاوشگر «خودمختار» عمل کند. خودش خودش را کنترل می‌کرد. این نه رازآمیز است و نه متافیزیکی. نظریهٔ کنترل در مهندسی به‌خوبی تفاوت  A ,B را کنترل می‌کند  با B خودش را کنترل می‌کند را نشان می‌دهد.

«خودکنترلی» مستقل از پیش‌تعیین‌شدگی است. خودکنترلی (Selbstkontrolle) در این معنای محدود مهندسی با چیز ساده‌ای مانند کاوشگر وایکینگ، آمیب یا صدف آغاز می‌شود، اما هرچه «درجات آزادی» بیشتری اضافه شود، تصور استقلال جالب‌تر و مهم‌تر می‌شود. به‌محض اینکه سیستمی بتواند میلیاردها کار متفاوت انجام دهد و خودش انتخاب کند، این انتخاب‌ها وابسته به سطح رشد مغز آن سیستم است. این هم به نوبهٔ خود به تاریخچه و ژن‌ها وابسته است؛ اما دیگر توسط نیروهای بیرونی کنترل نمی‌شود، بلکه فقط توسط وضعیت لحظه‌ای مغز تعیین می‌شود، مغزی که چیزی بیش از یک رایانه نیست. این نوعی «خودمختاری» است. و وقتی دربارهٔ موجوداتی مثل انسان حرف می‌زنیم، حتی ابعاد اخلاقی پیدا می‌کند.

پس این نتیجه می‌دهد که حتی سیستم‌های مصنوعی مثل رایانه یا روبات هم می‌توانند آزاد باشند، آزادی داشته باشند و حتی آگاهی داشته باشند؟ من برداشت می‌کنم که اگر این اشیا طوری رفتار کنند که انگار آزادند، آگاهی دارند، احساس دارند، خواسته دارند، پس واقعاً دارند. بیشتر از این لازم نیست.

ادامه دارد ...

Daniel Dennett im Gespräch über Geist Daniel Dennett im Gespräch über Geist

کانال ماهواره‌ای سوئیس (SRF)

———————-
زیر نویس‌ها و توضیحات تکمیلی مترجم:

۱: نوسیسپتورها پایانه‌های عصبی تخصص‌یافته‌ای هستند که تنها به محرک‌های بالقوه آسیب‌زا (دمای شدید، فشار مکانیکی قوی، مواد شیمیایی آسیب‌رسان یا التهاب) پاسخ می‌دهند. آنها فیبرهای عصبی با میلین کم (فیبرهای C) یا با میلین بیشتر (فیبرهای Aδ) هستند که پیام را با سرعت‌های مختلف به سمت نخاع می‌برند. درد یک پدیده زیستی- روانی- اجتماعی است. در حالی که نوسیسپتورها زنگ‌خطری ضروری برای بقا هستند، مغز کارگردان نهایی این تجربه است. این توضیح می‌دهد که چرا:
- وضعیت روانی ما بر شدت درد تأثیر می‌گذارد.
- روش‌هایی مانند ذهن‌آگاهی، شناخت‌درمانی یا هیپنوتیزم می‌توانند درد را تغییر دهند.
- درد بدون آسیب بافتی واضح (مانند فیبرومیالژیا) وجود دارد.
درد یک تجربه ذهنی و چندبعدی است که در مغز ساخته می‌شود، نه یک حس ساده که از بدن دریافت می‌شود. مغز اطلاعات نوسیسپتورها را با بافتار (context) کنونی، خاطرات گذشته، انتظارات، ترس‌ها و حالات هیجانی ترکیب می‌کند.
- اثر دارونما/نوسِبو: اگر باور داشته باشید که یک درمان مؤثر است، مغز می‌تواند مسیرهای مهاری درد را فعال کند، حتی اگر دارو بی‌اثر باشد.
- درد فانتوم: پس از قطع عضو، مغز همچنان می‌تواند درد را در اندام وجودنداشته تجربه کند، زیرا نقشه‌ی عصبی آن اندام در قشر حسی فعال باقی می‌ماند.
به بیان ساده‌تر: نوسیسپتورها پیام را می‌فرستند، اما مغز داستان را می‌سازد. شناخت این مسیر به ما کمک می‌کند درد را نه به‌عنوان یک دشمن صرف، بلکه به‌عنوان یک زبان پیچیده‌ی سیستم عصبی درک کنیم که گاهی نیاز به «ترجمه» و تعدیل دارد.

۲: هومونکولوس (به لاتین: “انسان کوچک”) یک نقشه حسی- حرکتی غریب و تحریف‌شده از بدن انسان در قشر مغز است. این نقشه نشان می‌دهد که کدام نواحی از قشر مغز مسئول پردازش حس یا کنترل حرکت هر بخش از بدن هستند. نکته جالب این است که اندازه‌ی مناطق اختصاص‌یافته در این نقشه، متناسب با تراکم گیرنده‌های حسی یا پیچیدگی حرکتی آن بخش بدن است، نه اندازه فیزیکی آن.
- نمونه معروف: در هومونکولوس حسی، دست‌ها، لب‌ها، زبان و انگشتان بزرگ‌ترین مناطق را اشغال می‌کنند (چون گیرنده‌های لمسی بسیار دارند)، در حالی که تنه، بازوها و ساق‌ها مناطق کوچکی هستند.
- هومونکولوس حرکتی هم مشابه است: کنترل حرکات ظریف انگشتان و صورت، بخش بزرگی از قشر حرکتی را می‌طلبد.
ارتباط با درد و ایده “موجود کوچک درونی”: آیا در مغز ما یک “تماشاچی” یا “کارگردان” کوچک (هومونکولوس) وجود دارد که همه سیگنال‌ها را می‌بیند و تصمیم می‌گیرد؟ پاسخ علم عصب‌شناسی امروز قاطعانه «خیر» است.
اگر به اشتباه فکر کنیم یک “انسان کوچک” در مغزمان نشسته و همه چیز را تماشا و کنترل می‌کند، دچار مسئله تسلسل بی‌پایان می‌شویم: پس آن انسان کوچک هم باید مغزی با یک هومونکولوس حتی کوچک‌تر داشته باشد و الی آخر!
در واقعیت: مغز یک سیستم پیچیده، موازی و توزیع‌شده است. هومونکولوس فقط یک نقشه نمایشی است، نه یک موجود هوشیار درونی. پردازش اطلاعات (از جمله درد) در سراسر شبکه‌های عصبی به طور همزمان و بدون نیاز به یک “فرمانده مرکزی” انجام می‌شود.
سیگنال درد به طور خودکار و بدون نیاز به یک “کسی” در مغز برای تصمیم‌گیری، فعالیت جاری را قطع می‌کند. این کار توسط ساختار سلسله‌مراتبی و موازی سیستم عصبی انجام می‌شود که در طی میلیون‌ها سال تکامل برای اولویت‌دهی به تهدیدات و حفظ بقا بهینه شده است. مفهوم هومونکولوس به ما کمک می‌کند سازمان فضایی پردازش حسی-حرکتی در قشر مغز را درک کنیم، اما نباید آن را به عنوان یک کنترل‌گر مستقل در نظر گرفت. مغز، خودِ شبکه است، نه کاربری که پشت آن نشسته باشد.

۳: نورومدولاتورها مواد شیمیایی (مانند دوپامین، سروتونین، نوراپی‌نفرین، استیل‌کولین، اندورفین‌ها) هستند که به جای انتقال مستقیم پیام (مانند انتقال‌دهنده‌های کلاسیک)، حالت کلی یک شبکه عصبی را تنظیم می‌کنند. آن‌ها مانند تنظیم‌کننده‌های صدا یا فیلترهای یک استودیو عمل می‌کنند: نحوه پاسخ‌دهی نورون‌ها به سیگنال‌های ورودی را تغییر می‌دهند. مغز یک دموکراسی شیمیایی پویا است، نه یک دیکتاتوری متمرکز. “من” یا آگاهی ما، حاصل لحظه‌به‌لحظه‌ی نتیجه این رقابت‌ها و سازش‌ها بین شبکه‌های متعدد با تعدیل‌کننده‌های شیمیایی مختلف است. درد یکی از قدرتمندترین کاندیداها در این رقابت است، زیرا مدارهای عصبی آن مستقیم با مراکز کنترل بقا در ساقه مغز مرتبط هستند و می‌توانند به سرعت “فضای شیمیایی” کل مغز را به نفع خود تغییر دهند.

۴: «تئاتر دکارتی» (Cartesian Theater) یکی از اصطلاحات طنزآمیز، انتقادی و محوری دنیل دنت در فلسفه ذهن است که در کتاب مشهورش «آگاهی توضیح داده شده» (Consciousness Explained, 1991) به تفصیل معرفی و نقد شده است.

معنای اصطلاح: «تئاتر دکارتی» استعاره‌ای است برای توصیف الگوی نادرست اما رایج از آگاهی که به نظر دنت ریشه در اندیشه رنه دکارت (فیلسوف قرن ۱۷) دارد. در این الگو:
- ذهن مانند یک سالن تئاتر تصور می‌شود.
- اطلاعات حسی و افکار مانند بازیگرانی روی «صحنه» آگاهی ظاهر می‌شوند.
- در جایی در مغز (معمولاً در مرکز)، تماشاچی کوچکی (یک «خود» یا «نفس» مجزا) نشسته و این نمایش را تماشا می‌کند. این تماشاچی همان ناظر آگاه، «من» درونی یا «روح» است که تجربیات را دریافت و تفسیر می‌کند.
- لحظه آگاهی، لحظه‌ای است که یک محتوا (مثلاً یک تصویر یا فکر) وارد این صحنه مرکزی می‌شود و توسط تماشاچی دیده می‌شود.

نقد دنت به تئاتر دکارتی: دنت این الگو را یک خطای مهلک و یک اسطوره فلسفی می‌داند و آن را از چند جهت نقد می‌کند:

- مسئله مکان (جستجوی ناکام محل تئاتر): علم عصب‌شناسی هیچ نقطه‌ای در مغز نیافته است که همه اطلاعات در آنجا جمع شوند تا «نمایش آگاهی» اجرا شود. پردازش در مغز غیرمتمرکز، موازی و توزیع‌شده است.
- مسئله زمان (لحظه آگاهی): اگر قرار باشد محتوایی به صحنه برسد، باید «قبل» از ورود به صحنه پردازش شده باشد. پس آنچه پردازش شده، توسط چه کسی دیده شده؟ این به تسلسل بی‌پایان (نیاز به یک تماشاچی در پشت صحنه دیگر) منجر می‌شود.
- دوگانه‌انگاری ذهن و بدن: تئاتر دکارتی مستلزم وجود یک تماشاچی غیرفیزیکی (یک روح یا خود مجزا) است که در تعارض با دیدگاه علمی طبیعت‌گرایانه قرار دارد.

مدل جایگزین دنت: «چند نسخه‌سازی» یا «الگوی پردازش موازی»
دنت به جای تئاتر دکارتی، مدل «چند نسخه‌سازی» (Multiple Drafts Model) را پیشنهاد می‌دهد:

- در مغز هیچ صحنه یا تماشاچی مرکزی وجود ندارد.
- پردازش اطلاعات به صورت موازی و رقابتی در مناطق مختلف مغز انجام می‌شود و «پیش‌نویس‌های» متعددی از واقعیت به طور مداوم در حال تولید و بازنویسی هستند.
- آگاهی، حاصل رقابت و تثبیت یکی از این پیش‌نویس‌ها است. آنچه ما به عنوان روایت یکپارچه و لحظه‌ای تجربه می‌کنیم، در واقع پس‌نگری (retrospection) مغز است که داستان منسجمی از میان آشوب پردازش موازی می‌سازد.
- به بیان دیگر، «من» یک روایتگر است، نه یک تماشاچی.
پس به طور خلاصه استعاره «تئاتر دکارتی» برای دنت، نماد بدفهمی بنیادین بشر از ماهیت آگاهی است. نقد او به این ایده، حمله به یکی از ریشه‌دارترین شهودهای ما درباره خودمان است. رد این تئاتر، سنگ بنای دیدگاه طبیعت‌گرایانه دنت را تشکیل می‌دهد که می‌کوشد آگاهی را نه به عنوان رازی ماورایی، بلکه به عنوان فرآورده پیچیده و تکامل‌یافته فرآیندهای فیزیکی مغز توضیح دهد. هرگاه شنیدید کسی از «ناظر درونی» یا «صحنه ذهن» سخن می‌گوید، شما با یک نمایش از تئاتر دکارتی روبرو هستید که دنت قصد دارد پرده آن را برای همیشه پایین بکشد.

۵: کتاب «Ellbogenfreiheit» اثر دنیل دنت (Daniel Dennett) یکی از آثار جذاب و قابل توجه او به زبان آلمانی است. «Ellbogenfreiheit» (آزادی عمل/فضای مانور) در واقع مجموعه‌ای از مقالات و سخنرانی‌های دنیل دنت است که موضوعات محوری تفکر او را پوشش می‌دهد:  تکامل آگاهی و ذهن/ نقد تفکر ماوراءطبیعی و باورهای دینی/ دفاع از خردگرایی علمی و طبیعت‌گرایی/ مسئله اراده آزاد در چارچوب علمی/ اخلاق و معنویت در دنیای معاصر. دنت در این کتاب با زبانی روشن و گاه طنزآمیز، ایده‌های پیچیده را برای مخاطب عام قابل درک می‌کند و به چالش‌های فکری روز (مانند تقابل علم و دین، محدودیت‌های ذهن انسان) می‌پردازد.

عنوان اصلی انگلیسی این کتاب «Freedom Evolves» است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. ترجمه تحت‌اللفظی آلمانی «Ellbogenfreiheit» به انگلیسی «elbow room» است که در اصطلاح به معنای «فضای کافی برای عمل کردن» یا «آزادی عمل» است.

علت انتخاب چنین نامی: دنت با انتخاب این عنوان (چه در انگلیسی و چه در آلمانی) به استعاره‌ای قدرتمند اشاره می‌کند:
- معنای تحت‌اللفظی: «Ellbogenfreiheit» در زبان آلمانی به فضای فیزیکی لازم برای تکان دادن آرنج اشاره دارد (مثلاً در یک جمع شلوغ).
- معنای فلسفی: این مفهوم استعاری از «آزادی عمل در جهانی تعیین‌شده» است. دنت در کتاب استدلال می‌کند که اراده آزاد نه به معنای “اراده مستقل از قوانین طبیعی”، بلکه به معنای توانایی عمل کردن در فضای ممکناتِ تکامل‌یافته است.
- پیام اصلی: انسان‌ها در چارچوب قوانین علیت و تکامل، فضای مانور (Elbow Room) برای انتخاب‌های معنادار دارند. آزادی، محصول تکامل سیستم‌های پیچیده‌ای مانند مغز و فرهنگ است، نه یک موهبت ماورایی.
دنت در این کتاب تقابل سنتی بین جبرگرایی علمی و اراده آزاد را رد می‌کند و نشان می‌دهد که آزادی می‌تواند در یک جهان علی‌معلول تکامل یابد. عنوان کتاب به خوبی این ایده را خلاصه می‌کند: ما در جهان مقید شده‌ای زندگی می‌کنیم، اما این جهان آنقدر «فضای بازی» در اختیار ما گذاشته که بتوانیم عاملانی آزاد و مسئول باشیم.


بخش‌های قبلی:
گفتگو با پتر سینگر
گفتگو با جین گودال
گفتگو با دیوید چالمرز





نظر شما درباره این مقاله:







پس از محور مقاومت چه خواهد شد؟
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 15:35

پس از محور مقاومت چه خواهد شد؟


ماریا فانتاپیه و ولی نصر

فارین افرز / ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵

امروزه این نظر به یک باور عمومی تبدیل شده است که حملات اسرائیل و ایالات متحده به ایران در سال جاری، و در هم شکستن متحدان و نیروهای نیابتی تهران در غزه، لبنان و سوریه، نفوذ ایران در خاورمیانه را به‌طور قاطع محدود کرده است. اما این دیدگاه، ماهیت آنچه «محور مقاومت» ایران خوانده می‌شود — و توان بالقوه تهران برای بازسازی آن — را نادرست درک می‌کند.

پس از تهاجم ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از موج آشوب بهره گرفت و شبکه‌ای ایدئولوژیک و فراملی از جوامع، دولت‌ها و گروه‌های شیعه از ایران تا عراق، لبنان، یمن و سرزمین‌های فلسطینی ایجاد کرد؛ چیزی که ملک عبدالله اردن با نگرانی از آن به‌عنوان «هلال شیعی» یاد کرده بود. تا سال ۲۰۱۴، تحلیلگران به‌طور معمول می‌گفتند که تهران چهار پایتخت عربی — بغداد، بیروت، دمشق و صنعا — را تحت نفوذ خود دارد.

از منظر نظامی، این محور اکنون درهم‌ریخته به نظر می‌رسد. معماران ایرانی آن سالخورده شده‌اند و شرکای عربی‌شان بر اثر حملات اسرائیل به‌شدت ضربه خورده‌اند. نزدیکی محتاطانه ایران و عربستان سعودی طی دو سال گذشته — رقابتی که پیش‌تر محرک اصلی تنش‌های فرقه‌ای در منطقه بود — نیز به این تصور دامن زده است که نبرد فرقه‌ای در خاورمیانه به پایان رسیده است.

اما حتی اگر پرده بر روی «محور مقاومت» فرود آمده باشد، هویت سیاسی و مذهبی شیعی همچنان پابرجا است. هرچند شبکهٔ نیابتی ایران به تهران یاری داد تا نفوذی فراتر از اندازهٔ واقعی خود در جهان عرب اعمال کند، اما تاب‌آوری این محور همچنین بر قدرت ماندگار ایمان، جامعه و پیوندهای خاندانی تکیه داشت. پرسش دربارهٔ آنکه چه آینده‌ای در انتظار جوامع شیعه منطقه است، اکنون به‌شدت بر محاسبات کشورهای عربیِ خلیج فارس و ایالات متحده برای ایجاد ثبات در خاورمیانه پس از جنگ ویرانگر اسرائیل و حماس سایه انداخته است. بنابراین این میانجیان صلح باید توجه بسیار بیشتری معطوف کنند تا شیعیان منطقه — چه در داخل ایران و چه بیرون از آن — را در چشم‌انداز نظم منطقه‌ای جدید لحاظ کنند.

طرح کنونی برای خلع سلاح حزب‌الله بدون پایان دادن به اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل — چه رسد به بازسازی مناطق شیعه‌نشین ویران‌شدهٔ لبنان، جایگزین‌کردن خدماتی که شیعیان پیش‌تر از حزب‌الله دریافت می‌کردند، یا دادن نقش پررنگ‌تر به شیعیان در سیاست ملی — عملاً به محروم‌سازی شیعیان می‌انجامد. اگر اسرائیل تهدید اخیر خود برای حمله به لبنان را عملی کند، این اقدام تهدیدی وجودی برای جامعه شیعی آن کشور خواهد بود و آنان را وارد میدان مقاومت خواهد کرد. و هنگامی که حکومت سنی در سوریه تثبیت شود و ارتش ایالات متحده فشار بیشتری بر شبه‌نظامیان شیعه در عراق وارد کند، این احساس «محاصره» می‌تواند بُعدی منطقه‌ای پیدا کند. اگر شیعیان در تلاش‌های دولت‌سازی و دیپلماسی کنار گذاشته شوند، احتمالاً بار دیگر به سیاست‌های جمعی و فرقه‌ای به‌مثابه راهبردی برای بقا روی خواهند آورد — چیزی که می‌تواند بی‌ثباتی گسترده‌تری ایجاد کند. افزون بر این، بدون آنکه ایران سهمی در نظم جدید داشته باشد، امکان مهار موفق آن وجود نخواهد داشت.

جهش ایمانی

اگرچه شیعیان تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد از جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل می‌دهند، اما حدود نیمی از جمعیت مسلمان خاورمیانه را شامل می‌شوند. شیعیان، اکثریت جمعیت بحرین، ایران و عراق و نزدیک به اکثریت در یمن هستند؛ و در لبنان بزرگ‌ترین جامعه دینی را تشکیل می‌دهند. بااین‌حال، در طول قرن بیستم سیمای منطقه عمدتاً سنی بود. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ شُبحِ برآمدن قدرت شیعی — و در پی آن مقاومت سنی — را پدید آورد. تنش‌های فرقه‌ای، زیربنای جنگ فرسایشی ایران و عراق در سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ بود، جنگی که پیوندهای فراملی کلیدی میان شیعیان ایجاد کرد: ابومهدی المهندس، که بعدها رهبر شبه‌نظامیان شیعه عراق شد، در جریان همین جنگ از عراق گریخت و در کنار همتایان ایرانی خود علیه صدام حسین جنگید.

این پیوندهای فراملی شیعه پس از سرنگونی دولت عراق توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۰۳ به‌طور چشمگیری گسترش یافت. سقوط رژیم بعث به احیای هویت دینی دامن زد؛ شمار بیشتری از شیعیان به زیارتگاه‌های مقدس در ایران، عراق و سوریه، و نیز به مراکز تاریخی آموزش دینی شیعه در نجف (جنوب بغداد) و قم (جنوب تهران) راه یافتند. نیروهای سیاسی و نظامی شیعه نیز برای پر کردن خلأ قدرت در عراق پدیدار شدند. در میانه دهه ۲۰۰۰، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از متحدان عراقی خود مانند المهندس و همچنین از نیروهای حزب‌الله لبنان از جمله علی موسی دقدوق و عماد مغنیه کمک گرفت تا شبه‌نظامیان شیعه عراقی را که حاضر به خلع سلاح و پیوستن به روند انتقال سیاسی تحت رهبری آمریکا نبودند، سازمان‌دهی کند.

هنگامی که خیزش‌های عربی در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، نفوذ ایران و شیعیان در جهان عرب بیش‌ازپیش گسترش یافت؛ زیرا جنگ‌های داخلی سوریه و یمن را دربر گرفت. این منازعات ناگزیر رنگ‌وبوی فرقه‌ای داشتند: حاکمان علوی سوریه تنها پیوندی کمرنگ با تشیع داشتند، اما تهدید اسلام‌گرایی سنی آنان را به متحدان نزدیک ایران و حزب‌الله تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۳، ایران و حزب‌الله جنگجویان شیعهٔ افغان، عراقی و پاکستانی را سازمان‌دهی کردند تا به ارتش بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه، در مقابله با اسلام‌گرایان سنی — که رقبای سنیِ منطقه‌ای ایران از آنان حمایت می‌کردند — یاری رسانند. سال بعد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌همراه شبه‌نظامیان شیعه عراقی جنگی تمام‌عیار علیه «دولت اسلامی» (داعش) که رهبری آن در دست سنی‌ها بود، آغاز کرد. قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، این کارزار را هدایت می‌کرد و به چهره‌ای همه‌جا حاضر در میدان‌های نبرد عراق و سوریه تبدیل شد. در همین حال، حوثی‌ها در یمن — که به شاخه زیدیِ تشیع تعلق دارند — در به چالش کشیدن سنی‌های یمن با ایران هم‌داستان شدند.

مراجع عالی شیعه، شیعیان طبقهٔ متوسط در شهرهایی مانند بغداد و بیروت، و نخبگان شیعه که از خشونت فرقه‌ای داعش بیم داشتند، همگی از جنگ با داعش حمایت کردند و آن را به یک نبرد فراگیر شیعی تبدیل کردند. در ژوئن ۲۰۱۴ — زمانی که داعش تا دروازه‌های بغداد پیش رفته بود — عالی‌ترین مرجع شیعهٔ عراق، آیت‌الله العظمی علی سیستانی، که همواره با تلاش‌های ایران برای کشاندن شیعیان سراسر منطقه به کارزارهای نظامی مخالفت کرده بود، حتی فتوایی صادر کرد که جوانان عراقی را به پیوستن به نیروهای مورد حمایت سلیمانی فرا می‌خواند.

پیروزی‌های میدانی علیه داعش به تداوم حکومت شیعیان در عراق، تقویت نبرد حوثی‌ها در یمن، و بقای رژیم بعثی سوریه کمک کرد. این پیروزی‌ها همچنین باعث شد نبرد گروه‌های سنیِ حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه اسرائیل به‌نوعی در چارچوب مبارزهٔ کلی «محور مقاومت» معنا پیدا کند. ایران که از این موفقیت‌ها دلگرم شده بود، از محور مقاومت برای نمایش قدرت در سراسر مدیترانه و دریای سرخ بهره گرفت و آنچه «حلقهٔ آتش» پیرامون اسرائیل خوانده می‌شد ایجاد کرد.

ترک‌های فزاینده

اما شکست قاطع داعش در سال ۲۰۱۹ زمینهٔ افول محور مقاومت را فراهم کرد. بسیج جوانان شیعه برای پیوستن به نیروهای ضد داعش به شدت کاهش یافت. مراجع برجستهٔ شیعه در منطقه، در هم‌آمیختن دینداری با مشارکت در کارزارهای نظامی ایران را کمتر برمی‌تافتند. از جایگاه خود در شهر نجف، سیستانی آشکارا از کارزارهای محور فاصله گرفت و خشونت شبه‌نظامیان را محکوم کرد و استدلال نمود که تداوم قدرت شیعیان در عراق در گرو توانایی آن‌ها در شکل‌دهی به دولت و سیاست کشور است.

شبه‌نظامیان شیعه در جریان نبرد با داعش، کنترل بخش‌های وسیعی از خاک عراق را در دست گرفتند — فراتر از نفوذ ارتش و پلیس عراق در بسیاری از شهرها و حتی در بخش‌هایی از بغداد — و قدرت اقتصادی قابل توجهی مستقل از دولت مرکزی به دست آوردند. اما اعتبار آنان به‌عنوان «نجات‌دهندگان شیعه» و تضمین‌کنندگان ثبات عراق مخدوش شد؛ زیرا به رفتارهای خشونت‌آمیز روی آوردند و اعتراضات ضدفساد را سرکوب کردند. در سال ۲۰۲۰، یک حملهٔ هوایی آمریکا، سلیمانی و المهندس را کشت و ضربه‌ای دیگر بر محور وارد شد. در سال ۲۰۲۱، احزاب سیاسی عراقی وابسته به ایران و شبه‌نظامیان مورد حمایت تهران تنها ۱۷ کرسی پارلمان را به دست آوردند؛ این رقم در سال ۲۰۱۸، ۴۸ کرسی بود.

حملهٔ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در ابتدا نمایشی قدرتمند از توان محور مقاومت به نظر می‌رسید. اما در واقع، ضعف‌ها و روند افول محور را آشکار و تسریع کرد. نیروهای شیعه در سراسر منطقه تلاش کردند در حمایت از حماس بسیج شوند. اما در نوامبر ۲۰۲۴، اسرائیل با تبدیل سامانه‌های ارتباطی خودِ حزب‌الله [پیجرها] به بمب — که به کشته‌شدن ۴۲ نفر و زخمی‌شدن هزاران عضو و مسئول این گروه انجامید — و با ترور ده‌ها فرمانده و رهبر کاریزماتیک آن، سید حسن نصرالله، در یک حملهٔ هوایی، حزب‌الله را عملاً در هم کوبید. یک ماه بعد، در سوریه، رژیم اسد در برابر پیشروی ارتش نیروهای سنیِ مورد حمایت ترکیه فروپاشید.

هنگامی که اسرائیل و آمریکا در ژوئن همان سال حملهٔ مستقیم و سنگین خود علیه ایران را آغاز کردند، نیروهای نیابتی شیعهٔ تهران برای دفاع از آن به پا نخاستند. ایران که ناچار شده بود تمام توجه خود را به داخل معطوف کند، سودی در فراخوان‌های فراملی ندید و به‌جای آن از مردم ایران خواست از میهن خود دفاع کنند. به‌طور مشابه، متحدان شیعه در عراق و لبنان نیز از گفتمانی که بر هویت دینی فراملی استوار بود فاصله گرفتند و بیش از پیش به ملی‌گرایی‌های خود روی آوردند.

به‌جای آنکه ایران متحدان منطقه‌ای خود را هدایت کند، اکنون چنین به نظر می‌رسد که خود ایران در حال پیروی از مسیر آنان است. آنچه زمانی به‌صورت یک شبکهٔ مرکز–پیرامون عمل می‌کرد، امروز بیشتر شبیه نوعی «فدراسیون» از گروه‌های هم‌فکر شده است که اهداف مشترکی دارند اما مستقل عمل می‌کنند. در عراق، ایران مشوق آن است که نیروهای نیابتی‌اش لباس نظامی را با کت‌وشلوار سیاسی عوض کنند و وارد فرآیند سیاسی شوند. در لبنان، احتمال دارد حزب‌الله تحت فشار اسرائیل و ایالات متحده، برای جلوگیری از جنگ با اسرائیل و جلوگیری از جنگ داخلی با سایر گروه‌های لبنانی، به خلع سلاح تن دهد. تحولات داخلی ایران — از رشد ملی‌گرایی گرفته تا کاهش قیود مذهبی، به‌ویژه کاهش سختگیری در اجرای حجاب — نیز ادعای ایران مبنی بر رهبری معنوی فراملی را تضعیف کرده است.

رهبرانی که در برآمدن شیعیان نقش داشتند نیز در حال خروج از صحنه‌اند. فرماندهان و روحانیانی که در انقلاب ۱۹۷۹ ایران حضور داشتند (و از ترور جان به‌در برده‌اند) اکنون سالخورده‌اند. رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای، ۸۶ ساله است. سیستانی — که نوعی احیای دینداری شیعی با محوریت شهرهای مقدس عراق را هدایت کرده بود — ۹۵ ساله و بیمار است. نجف و قم سالیان طولانی رقیب در حوزهٔ دانش دینی شیعه بوده‌اند، اما در دهه‌هایی که ایران تمرکز خود را بر ساخت قدرت سیاسی و نظامی گذاشت، این نجف بود که بیش از قم (و تهران) به نماد مرجعیت دینی شیعه تبدیل شد. جانشین سیستانی در عراق — نه جانشین خامنه‌ای در ایران — مسیر شیعیان را در امور ایمانی مشخص خواهد کرد.

اسرائیل خواهان فروپاشی شبکهٔ منطقه‌ای ایران است و این هدف را با تشدید شکاف‌ها میان شیعیان دنبال می‌کند. به باور تل‌آویو، اگر دولت‌های ضعیف اما مطیع که اقلیت‌های خود — به‌ویژه شیعیان — را تحت فشار قرار می‌دهند یا تهدید می‌کنند در لبنان و سوریه بر سر کار آیند، انرژی شیعیان صرف کشمکش‌های داخلی بر سر نفوذ و قلمرو خواهد شد، نه مبارزه با اسرائیل. اسرائیل، در جریان اشغال جنوب لبنان، به‌طور مستمر اهداف شیعی را هدف قرار داده و ده‌ها غیرنظامی و همچنین نیروهای حزب‌الله را کشته است. همچنین تلاش‌های آن برای جلوگیری از بازیابی قدرت دولت مرکزی در سوریه، اقلیت‌های این کشور را در مسیر تقابل با حکومت مرکزی قرار می‌دهد.

خطرهای پنهان

با این حال افول قدرت نظامی شیعیان در سراسر خاورمیانه به این معنا نیست که هویت مذهبی آنان یا احساس تعلق به یک جامعهٔ ایمانی فراملی تضعیف شده است. شمار شیعیانی که به شهرهای مقدس عراق سفر زیارتی می‌کنند، هر ساله — حتی با وجود شکست‌های سیاسی و نظامی — روبه‌افزایش است. در ماه اوت، مراسم سالانهٔ بزرگداشت شهادت سومین امام شیعه، حدود ۲۱ میلیون زائر را به شهر کربلای عراق کشاند.

درحالی‌که ایران دچار ضعف شده و فشارها بر شبه‌نظامیان شیعه برای خلع سلاح افزایش می‌یابد، شیعیان نگران آینده‌ای سرشار از حاشیه‌نشینی و خشونت‌اند. سوریه — که زمانی ستون اصلی محور مقاومت بود — اکنون توسط بازماندگان داعش و سایر گروه‌های تندرو سنی که در جریان جنگ داخلی سوریه علیه حزب‌الله جنگیده بودند، اداره می‌شود. رژیم جدید دمشق از سوی قدرت‌های اصلی سنی منطقه، یعنی ترکیه و عربستان سعودی، حمایت می‌شود و به‌دنبال رسیدن به توافقی با اسرائیل است. در همین حال، شیعیان لبنان و عراق بیم دارند که دمشق از سنی‌ها در کشورهای آنان حمایت کند و توازن قدرت را به زیان آنان تغییر دهد.

در معرض تهدید و زیر فشار، شیعیان ممکن است بیش‌ازپیش به هویت جمعی و فرقه‌ای خود پناه ببرند. دروزی‌ها و علویان سوریه همین حالا نیز مقاومت در برابر اقتدار دمشق را آغاز کرده‌اند. برای جلوگیری از آغاز جنگ‌های داخلی جدید، فروپاشی دولت‌ها و رشد دوبارهٔ افراط‌گرایی — به بیان دیگر، همان شرایطی که در وهلهٔ اول به ایران امکان داد محور مقاومت را بنا کند — تلاش‌های دولت‌سازی در لبنان و سوریه باید بر تضمین حقوق برابر برای همهٔ جوامع متمرکز شود. اگر بیروت و دمشق اقلیت‌ها را کنار بگذارند، شیعیان حاشیه‌نشین بار دیگر به ایران روی خواهند آورد؛ و به محض آغاز درگیری، کمک ایران در زمینهٔ آموزش، تسلیحات و تأمین مالی نیز در پی خواهد آمد.

در عراق، جایی که همچنان فرآیند حساس تشکیل دولت و چانه‌زنی‌های درون‌شیعی ادامه دارد، لازم است رهبری میانه‌رو شیعیان تقویت شود. این امر مستلزم اصلاحات قانون اساسی برای از میان بردن شبکه‌های حامی‌پروری شبه‌نظامیانی است که به سیاست‌مدار تبدیل شده‌اند (و همچنان از سهمیه‌هایی در پارلمان و شوراهای استانی برخوردارند). سیاست اخیر ایالات متحده فشار سنگینی بر دولت عراق وارد کرده تا از ایران فاصله بگیرد. واشنگتن باید از مجبور کردن بغداد به انتخابی این‌چنین دوگانه پرهیز کند؛ زیرا چنین فشاری می‌تواند جایگاه رهبران شیعهٔ میانه‌رو را تضعیف کند و تلاش‌های آن‌ها برای مهار نفوذ مخرب شبه‌نظامیان-سیاستمداران و دور نگه‌داشتن عراق از درگیری ایران و اسرائیل را خنثی سازد.

در سراسر منطقه، جلوگیری از بازگشت به خشونت در گرو آن است که شیعیان برای خود آینده‌ای سیاسی در کشورهایشان ببینند — نقشی ملی که جایگزین پایبندی به یک ایدئولوژی فراملی شود — و همچنین فرصت‌های اقتصادی‌ای که آنان را از وابستگی به رانت و حمایت گروه‌های شبه‌نظامی بی‌نیاز کند. در لبنان، برای نمونه، صرفاً خلع سلاح و انحلال حزب‌الله به ثبات نمی‌انجامد. این سازمان دهه‌ها همچون یک «دولت» برای جامعه شیعه عمل می‌کرد و امنیت، اشتغال و خدمات اجتماعی ارائه می‌داد؛ اکنون که نقش آن کاهش یافته، باید مسیرهای دیگری برای مشارکت شیعیان در سیاست و اقتصاد کشور گشوده شود.

دولت‌های لبنان، سوریه و عراق — با کمک ایالات متحده و همسایگان عرب — باید برای شیعیان مشاغل طبقهٔ متوسط در بخش خصوصی ایجاد کنند تا وابستگی آنان به استخدام در بخش دولتی، که تحت نفوذ شبه‌نظامیان است، کاهش یابد. در لبنان و عراق طبقهٔ متوسط شیعه‌ای وجود دارد که برای بهره‌برداری از فرصت‌های اقتصادی‌ای که ایالات متحده و متحدان خلیجی‌اش پس از پایان عملیات نظامی اسرائیل در نظر دارند، آماده است. بدون امکان مشارکت اقتصادی، جوانان ممکن است دوباره به سوی گروه‌های شبه‌نظامی کشیده شوند.

هنگامی که عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس برای ایجاد دولت‌های نیرومند و متمرکز در لبنان و سوریه سرمایه‌گذاری می‌کنند — دولت‌هایی که بتوانند در برابر نفوذ ایران مقاومت کنند — نباید اجازه دهند این تلاش‌ها روند عادی‌سازی روابط با ایران را مختل کند. عادی‌سازی روابط به ثبات خلیج فارس کمک کرده، درحالی‌که باقی خاورمیانه درگیر جنگ بوده است. برای تداوم این ثبات، کشورهای عرب باید برنامه‌های دولت‌سازی را با چشم‌انداز اقتصادی‌ای پیوند دهند که برای مناطق شیعه‌نشین لبنان و عراق نیز آینده‌ای فراهم کند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی باید اطمینان یابند که آتش‌بس‌های فعلی با حوثی‌ها برقرار بماند و پیشرفت دیپلماتیک به‌سوی پایان دائمی جنگ داخلی یمن ادامه پیدا کند. برای جلوگیری از بازخیز ایران به‌عنوان یک بازیگر مخرب منطقه‌ای، باید ذهنیت «وابستگی همهٔ شیعیان منطقه به ایران» کنار گذاشته شود و با آنان به‌عنوان شهروندان برابر برخورد شود.

بازسازی نیازمند آشتی است

اگر ایالات متحده می‌خواهد به درگیری‌ها در خاورمیانه پایان دهد و شاهد شکوفایی عراق مستقل از کنترل ایران باشد، باید گروه‌های شیعه را در نظم ملی و منطقه‌ای مورد نظر خود جای دهد. در لبنان، این به معنای پیوند زدن فرآیند خلع سلاح حزب‌الله با برنامه‌ای روشن برای بازسازی مناطق شیعه‌نشین و مشارکت سیاسی شیعیان است. ایالات متحده همچنین باید از هیچ تلاشی برای حفظ آتش‌بس میان حزب‌الله و اسرائیل دریغ نکند؛ زیرا شیعیان لبنان بی‌تردید در برابر حمله و اشغال اسرائیل مقاومت خواهند کرد، همان‌گونه که میان سال‌های ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ چنین کردند. احیای مقاومت می‌تواند بار دیگر جان تازه‌ای به آنچه از محور مقاومت باقی مانده، بدمد.

واشنگتن باید تلاش‌های کشورهای عرب برای عادی‌سازی روابط با ایران را تقویت کند؛ و این امر مستلزم گفت‌وگوی مستقیم با تهران است. برخلاف آنچه رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، گمان می‌کند، ایران پس از جنگ ۱۲ روزهٔ ژوئن خود را شکست‌خورده نمی‌بیند. تهران بر این باور است که موشک‌هایی که به اسرائیل شلیک کرد، آسیب کافی وارد آورده تا اسرائیل و ایالات متحده را از آغاز دور جدید درگیری بازدارد. افزون بر این، اکنون روشن است که این حملات توانسته است جلوگیری کند، اما نتوانسته توان هسته‌ای و جاه‌طلبی‌های ایران را به‌طور کامل نابود سازد.

ثبات منطقه به تعامل دیپلماتیک و اقتصادی ایران با جهان عرب وابسته است، اما کشورهای عربی نسبت به اعطای نقشی منطقه‌ای بزرگ‌تر به تهرانِ در آستانهٔ هسته‌ای شدن محتاط‌اند. بازگشایی روابط دیپلماتیک با بحرین یا گسترش همکاری اقتصادی با سایر کشورهای خلیج فارس منوط به پیشرفت ایران در مذاکرات هسته‌ای است. بنابراین، دیر یا زود، واشنگتن باید بار دیگر تمرکز خود را بر مذاکرهٔ یک توافق هسته‌ای با تهران قرار دهد.

شکاف‌افکنی در شام (لبنان، سوریه و پیرامون آن) به ثبات خاورمیانه نخواهد انجامید. جوامع شیعه‌ای که زمانی ستون محور مقاومت بودند باید در زندگی سیاسی و اجتماعی منطقه ادغام شوند. و ایران باید دریابد که می‌تواند از تعامل دیپلماتیک و اقتصادی، سودی بسیار بیشتر از بازگشت به تلاش‌های نظامیِ مخرب به دست آورد. گروه‌های شیعه تضعیف شده‌اند، اما تلاش برای مهار آن‌ها از طریق حذف سیاسی، آنان را به طعمه‌ای برای تلاش‌های آتی ایران جهت بازسازی شبکهٔ نیابتی خود تبدیل خواهد کرد — و هر چشم‌انداز گسترده‌تری از صلح منطقه‌ای را در معرض خطر قرار خواهد داد.





نظر شما درباره این مقاله:







حکم اعدام وریشه مرادی، زندانی سیاسی کرد نقض شد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 15:30

حکم اعدام وریشه مرادی، زندانی سیاسی کرد نقض شد






نظر شما درباره این مقاله:







تجمع هزاران نفری کارگران صنعت نفت مقابل مجلس
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 15:16

تجمع هزاران نفری کارگران صنعت نفت مقابل مجلس






نظر شما درباره این مقاله:







ترکیه در حال مذاکره برای بازگشت به برنامه اف-۳۵
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 11:58

ترکیه در حال مذاکره برای بازگشت به برنامه اف-۳۵






نظر شما درباره این مقاله:







نشانه‌های تازه از نقش حکومت در قتل خسرو علیکردی ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 10:43

نشانه‌های تازه از نقش حکومت در قتل خسرو علیکردی






نظر شما درباره این مقاله:







مسئولان کشور زبان دارند، اما گوش نه!
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 10:25

مسئولان کشور زبان دارند، اما گوش نه!


فرارو: ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاه‌های ترکیه تحصیل می‌کنند؛ پاسخ آن‌هایی که ماندند تا همه چیز را بسازند هم این است: «این‌ها که می‌گویی شعار است؛ قصه نگو، بگیر بشین.» این عبارت هدیه علیرضا زاکانی به دانشجویان در روز دانشجوست.

میل مهاجرت از ایران در میان دانشجویان کم بود که حالا این میل به سراغ دانش‌آموزان رفته. طبق آخرین داده‌هایی که حسین سیمایی صراف، وزیر علوم، در اختیار قرار داده ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی در ترکیه در حال تحصیل هستند. اگرچه هنوز اطلاعاتی در مورد تعداد دانشجویان حاضر در سایر کشورها نیست اما نکته روشن، حاضر نبودن هزاران تفکر، پرسش و گفتمان برای سازندگی ایران  است.

تعداد دانشجویان باقی مانده‌ هم اگر با تفکری انتقادی سعی داشته باشند از موقعیت استفاده کرده و پرسشی مطرح کنند با پاسخ‌هایی آبشاری روبه‌رو می‌شوند. نمونه چنین پاسخ‌هایی از زبان شهردار تهران شنیده شد. نمونه‌ای دیگر هم برخورد مصطفی پورمحمدی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز با دانشجویان دانشگاه علوم تحقیقات تهران بود که با زبانی مشابه زاکانی به دانشجو گفت: «شعار ندهید!»صرف نظر از اینگونه پاسخ‌ها و با نگاهی کلی باید پرسید که وقتی فضای گفت‌وگو میان دانشجویان و حکومت محدود شود، چه تاثیری بر روحیه پرسشگر و تفکر انتقادی او و در نهایت جامعه خواهد گذاشت؟

علیرضا شریفی یزدی، جامعه‌شناس، روان‌شناس اجتماعی و مشاور علمی در پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش تهران، به بررسی این مساله پرداخت و گفت: «ایران سال‌ها هزینه‌های فراوانی، مثلا بر سر مساله پوشش، پرداخت کرده و اکنون دوباره همان حرف‌های گذشته تکرار می‌شود. این نشان می‌دهد قرار نیست گوش‌ها به کار بیفتند و همین خطر موجب فاصله گرفتن هرچه بیشتر دانشجویان می‌شود.»

مسئولان کشور زبان دارند، اما گوش نه

علیرضا شریفی یزدی گفت: «یکی از بزرگ‌ترین مشکلات بخش قابل توجهی از مسئولان کشور این است که زبان دارند، اما گوش نه؛ سرهایی که مدام حرف می‌زنند، اما انگار توان شنیدن ندارند. وقتی مسئولی فقط گویش دارد و می‌گوید، اما نمی‌شنود یا حتی وانمود می‌کند شنیده، اما در عمل اثری از آن دیده نمی‌شود؛ یعنی خود را بیشتر در جایگاه واعظ می‌بیند تا شنونده.»

این جامعه شناس گفت: «کم‌کم، به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و به‌ویژه با گسترش دسترسی به اطلاعات و اینترنت، روحیه مطالبه‌گری که در نسل‌های مختلف وجود داشت، در نسل زد و جوانان امروز بسیار شدیدتر و دقیق‌تر بروز کرد؛ نسلی که حرفش را رک می‌زند و اعتقادی به ملاحظه‌کاری ندارد.»

او افزود: «به همین دلیل، در سال‌های اخیر هرجا جمعی شکل گرفته به‌ویژه اگر جمعیت جوان بوده باشد، مانند دانشجویان معمولا مسئولان با چالش مواجه شده‌اند؛ برخی از میدان گفت‌وگو عقب نشسته‌اند و برخی دیگر به استفاده از کلمات تخریبی و واکنش‌های تند پناه برده‌اند.»

وقتی پرسش دانشجو شنیده نمی‌شود، فضا  رادیکال می‌شود

شریفی یزدی گفت: «اینکه این شیوه برخورد چه پیامدی دارد، روشن است: تا زمانی که گفت‌وگو میان مسئولان و مردم رایج باشد، هنوز می‌توان امیدوار بود که از طریق بحث، مناظره و پرسش‌وپاسخ، مسائل طرح و حتی حل شوند. اما وقتی مسئولی به‌جای پاسخ متقن، به اهانت، توهین یا نادیده گرفتن سخن دانشجو روی می‌آورد، چه رخ می‌دهد؟ از نگاه جمعیتی که پایین نشسته‌اند و امروز تقریبا همه دوربین در دست دارند چنین رفتاری نشانه‌ای از بی‌منطقی فرد یا دستگاهی است که از بالا می‌خواهد برایشان تعیین تکلیف کند. از سوی دیگر، دانشجو سرخورده می‌شود؛ احساس می‌کند این مسیرها برای رساندن صدا به جایی نمی‌رسد.»او افزود: «خطر اصلی همین‌جاست: وقتی پرسش دانشجو شنیده نمی‌شود، فضا به‌سمت رادیکالیزه شدن حرکت می‌کند. در چنین فضایی، هیجان جای منطق را می‌گیرد و احتمال بروز رفتارهای غیرقابل کنترل افزایش می‌یابد.»

بین دانشجو و مسئولین گسستی عمیق در حال شکل‌گیری‌ست

این آسیب شناس اجتماعی گفت: «این یکی از خطراتی است که وجود دارد. وقتی فرد از دریافت پاسخ قانع‌کننده از سوی مسئول ناامید می‌شود و در عین حال مورد سرزنش و تحقیر قرار می‌گیرد و سخنش شنیده نمی‌شود حتی اگر آن سخن منطقی نباشد  نتیجه‌اش ایجاد فاصله‌ای عمیق میان این دو گروه است. اکنون نیز شکاف میان‌نسلی قابل‌توجهی میان ما وجود دارد و اگر همین روند ادامه یابد، این شکاف به گسست کامل تبدیل خواهد شد. هر دو به زبان فارسی سخن می‌گویند، اما یکدیگر را نمی‌فهمند و در چنین وضعی، آنچه نباید رخ دهد، رخ می‌دهد.»

بسیاری از مسئولان ظرفیت جایگاهشان را ندارند

او افزود: «نکته دیگر آن است که برخی از مسئولان ما به اندازه جایگاهی که در آن ایستاده‌اند ظرفیت ندارند. مدیری که بر مسندی تکیه می‌زند باید لباس متناسب با آن جایگاه بر تن داشته باشد، اما در کشور ما چنین تناسبی کمتر دیده می‌شود و برخی از مسئولان در قد‌وقامت آن جایگاه نیستند.»

مهاجرت و افسردگی دانشجویان از همین سرخوردگی بوجود می‌آید

شریفی یزدی گفت: «در نتیجه این وضعیت، دانشجویان دلمرده، ناامید، مایوس و سرخورده می‌شوند. گروهی به افسردگی، انزوا و گوشه‌نشینی رو می‌آورند؛ گروهی دیگر راه مهاجرت را در پیش می‌گیرند؛ و عده‌ای نیز ممکن است واکنش‌های تند نشان دهند  شاید نه در همان لحظه، اما بعدها. می‌گویند: «آمدیم صحبت کنیم، نشد؛ حالا باید صدایمان را به شکل دیگری برسانیم.»»او افزود: «این نداشتن گوش، مسبوق به سابقه است.این نشان می‌دهد قرار نیست گوش‌ها به کار بیفتند و همین خطر موجب فاصله گرفتن هرچه بیشتر دانشجویان می‌شود.»

در ایتالیا از ۱۲ دانشجو، ۸ نفر ایرانی‌ و از هر ۴ استاد ۲ نفر ایرانی هستند

این جامعه شناس گفت: «یکی از اساتید که در دانشگاهی در رم در مقطع فوق‌لیسانس تدریس می‌کند، می‌گفت: وقتی وارد کلاس می‌شوم، از ۱۲ دانشجو، ۸ نفر ایرانی‌اند و از میان ۴ استادی که تدریس می‌کنند نیز ۲ نفر ایرانی هستند. گاهی حتی در روزهایی که خارجی‌ها تعطیل‌اند، ما کلاس را به زبان فارسی برگزار می‌کنیم.»

او در نهایت گفت: «این صحنه شبیه همان قاب معروف است که در کشتی، همه سرنشینان ایرانی بودند اما هرکدام نماینده کشورهای دیگر، نه ایران.  ترکیه نیز اکنون حدود ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی را جذب کرده، چون بسیاری از خانواده‌ها دیگر توان مالی مهاجرت به آمریکا و کانادا و پول ندارند و ترکیه را به‌عنوان مقصدی ارزان‌تر انتخاب می‌کنند.»





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه کانون همکاری نهادهای جمهوری‌خواه
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 10:14

بیانیه کانون همکاری نهادهای جمهوری‌خواه






نظر شما درباره این مقاله:







سایه جنگ یا تنش شدید بالای سر کشور است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 10:14

سایه جنگ یا تنش شدید بالای سر کشور است


شفقنا: احمد زیدآبادی فعال رسانه‌ای و کنشگر سیاسی با انتقاد از وضعیت حال حاضر کشور به شفقنا توضیح می‌دهد: وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه می‌شود … این یک تقاطع تاریخی بغرنج است که نیازمند شروعی قاطع از بستر سیاسی برای بازگشایی قفل‌ها است.

وقتی با مسئولان گفت‌وگو می‌کنیم، درمی‌یابیم که آنان گویی در جهانی دیگر به سر می‌برند. البته برخی از مسئولان دولتی نسبت به خطرات، کمتر از ما آگاه نیستند، اما به نظر می‌رسد قوه مجریه عملاً نقشی در تصمیم‌گیری ندارد. راه برون‌رفت از این وضعیت، مستلزم ایجاد حس امنیت برای هرگونه فعالیت سیاسی و مشارکت مدنی در جامعه است. این به معنای آن است که هیچ فردی نباید به صرف اظهار عقیده، اعتقاد یا نقد، تحت پیگرد یا دستگیری قرار گیرد. احزاب باید بتوانند جلسات نقد و بررسی خود را برگزار کنند و فضای فشار از روی روزنامه‌ها و نهادهای مدنی برداشته شود و زندانیان سیاسی باید آزاد گردند.

• مردم ایران عصبی و ناراضی اند
• فاصله‌ای جدی میان تصمیم‌سازان و واقعیت میدانی جامعه پدید آمده
• بلاتکلیفی در سیاست امری پرریسک است

* با توجه به فشارهای داخلی و خارجی، تا چه اندازه تصمیم‌های کلیدی سیاسی بر تحلیل واقعی شرایط، آینده‌نگری و ارزیابی پیامدها استوار است؟

در حال حاضر، مدت‌هاست که امکان تصمیم‌گیری از مجموعه‌ قوا سلب شده است. تصمیم‌هایی اتخاذ می‌شود که اساساً قابلیت اجرا ندارند و کشور در وضعیت بلاتکلیفی و تعلیق به سر می‌برد. در واقع، ما در جایگاه تحلیل‌گر نشسته‌ایم، اما نمی‌دانیم تصمیم‌گیران قصد دارند چه مسیری را انتخاب کنند، به کدام سمت بروند و چگونه می‌خواهند مشکلات را حل کنند. تصوری که ما از شرایط داریم و آن را به‌شدت خطرناک می‌بینیم، گویی مسئولان در مباحث منطقه ای و بین المللی و داخلی،  چندان درکی از اوضاع ندارند.  وقتی با مسئولان گفت‌وگو می‌کنیم، درمی‌یابیم که آنان گویی در جهانی دیگر به سر می‌برند. البته برخی از مسئولان دولتی نسبت به خطرات، کمتر از ما آگاه نیستند، اما به نظر می‌رسد قوه مجریه عملاً نقشی در تصمیم‌گیری ندارد. مسئله اینجاست که اساساً مشخص نیست چه کسی، در کجا، با چه سازوکاری و بر مبنای کدام نظام ارزیابی تصمیم می‌گیرد. سازوکار تصمیم‌گیری روشن نیست، نهادهای تصمیم‌گیر شفاف نیستند، و حتی معلوم نیست آیا اصلاً تصمیمی گرفته می‌شود یا خیر؛ و اگر گرفته می‌شود، بر چه ارزیابی و با چه مبنایی است.

این ارزیابی‌ها نسبتی با واقعیت عینی جامعه ایران ندارد. هرکس در خیابان راه برود، با مردم بنشیند و صحبت کند، یا حتی سوار تاکسی، مترو و اتوبوس شود، به‌خوبی درمی‌یابد که تا چه اندازه عصبی، ناراضی و ناامیدند. آنان چشم‌اندازی از امید نمی‌بینند و گاهی سخنان بسیار تندی بر زبان می‌آورند. برخی بر این باورند که گویا عده‌ای مأمور شده‌اند کشور را نابود کنند.  به نظر می‌رسد نظام تصمیم‌گیری دچار اختلال شده و فاصله‌ای جدی میان تصمیم‌سازان و واقعیت میدانی جامعه پدید آمده است؛ گویی آنان در جهانی دیگر زندگی می‌کنند. از همین رو، سخنان ما برای آنان تعجب‌برانگیز است و گفته‌های آنان نیز برای ما. این وضعیت بسیار خطرناک است، زیرا بلاتکلیفی در سیاست امری پرریسک است. به‌عنوان مثال، اگر فردی سوار آسانسور شود و هیچ دکمه‌ای فشار ندهد، نهایتاً فرد دیگری خواهد آمد و دکمه‌ای را، به بالا یا پایین، خواهد فشرد. این همان وضعیتی است که امروز شاهد آنیم.

• گروه‌های موسوم به «ارزشی»، «حزب‌اللهی» یا «انقلابی»  برای خود سازوکارهایی موازی ایجاد کرده‌اند
• قوه‌ی مجریه عملاً از اختیار و توان اجرایی تهی گشته است
• هر امام‌جمعه برای خود نقش سیاسی قائل است و گاه نظرات دولت را زیر سؤال می‌برد

* به نظر شما، چه عواملی موجب شده که در  ارتباط تصمیم‌گیران با شرایط واقعی جامعه فاصله ایجاد شود؟

این مسئله پیشینه‌ای طولانی دارد. مجموعه‌ای از مشکلات به ساختار حقوقی بازمی‌گردد که بر اساس قانون اساسی شکل گرفته و در آن تناقض‌های بسیاری وجود دارد. از منظر تاریخی، دولت‌های مدرن در ابتدای شکل‌گیری دارای حاکمیتی متمرکز و مطلقه بودند؛ اقتدار مشروع غالباً در دست ساختار دولتی قرار داشت. اما در ایران، در کنار سه قوه‌ی رسمی، نهادهای پرنفوذ دیگری نیز وجود دارند که اعمال قدرت می‌کنند بی‌آنکه مسئولیت مشخصی بپذیرند یا قابل بازخواست باشند. این نهادها نیز در بسیاری موارد هم‌جهت عمل نمی‌کنند و همین ناهماهنگی موجب فلج‌شدن ساختار تصمیم‌گیری شده است. از همان آغاز شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی، این ناهم‌جهتی خود را نشان داد.  به‌ویژه در حوزه‌ی فکری و فقهی، پرسش‌های مهمی مطرح شد: نسبت فقه و شریعت با ماهیت دولت چیست؟ در حالی‌که در همه‌ی دنیا دولت وظایفی چون تأمین امنیت، استقرار نظم، حمایت از شهروندان، و فراهم‌کردن بستر رفاه، پیشرفت و توسعه دارد، در اینجا گروهی بر این باور بودند که وظیفه‌ی دولت اجرای احکام شرعی است، حتی آن دسته از احکامی که مستقیم به زندگی فردی و شخصی مردم مربوط می‌شود. این در حالی است که فقه شیعه، در طول قرن‌ها، از عرصه‌ی سیاست فاصله داشته است. در حوزه‌ی حقوق فردی مباحثی مطرح شده، اما در زمینه‌ی حقوق عمومی تقریباً هیچ مبنای نظری مدونی وجود نداشته است. همین امر، از ابتدا، نخستین شکاف را ایجاد کرد.

آقای خمینی دیدگاهی متفاوت داشت. او معتقد بود بسیاری از احکام شرعی در زمان جنگ و بحران، مانع اداره‌ی کشور می‌شوند و می گفتند با تکیه صرف بر فقه سنتی، یعنی فقه جواهری و فقه شیخ انصاری، امکان اداره‌ی کشور وجود نداشت؛ حتی برخورد با مسائلی چون احتکار ممکن نبود، زیرا فقه چنین مصادیقی را به‌صورت محدود تعریف کرده بود. بدین‌سان، ایشان مطرح کرد که اگر مجلس با رأی دوسوم نمایندگان قانونی را تصویب کند، شورای نگهبان حق وتو ندارد. سپس نهاد «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ایجاد شد تا در موارد اختلاف، تشخیص مصلحت عمومی را ملاک تصمیم قرار دهد. بعدها عنوان شد که اساس کار بر مصلحت است، و چنانچه مصلحت اقتضا کند، حتی احکام شرعی — از نماز و روزه تا حج — نیز می‌تواند موقتاً تعطیل شود.  در نتیجه، ریشه‌ی این وضعیت در یک مشکل نظری بنیادین نهفته است: تضادی میان مبانی فقهی و ضرورت‌های اداره‌ی یک دولت مدرن. این شکاف معرفتی و نهادی از آغاز وجود داشته و تا امروز در سازوکار تصمیم‌گیری کشور تأثیرگذار مانده است. با گذر زمان، خودِ نهادهای حاکم نیز دچار شکاف‌های درونی شدند. این شکاف‌ها عمدتاً برآمده از همان دیدگاه‌های فقهی متفاوت بود که بعدها به مواضع سیاسی گوناگون انجامید. در نتیجه، نهادهای حاکم در دوره‌هایی به جان یکدیگر افتادند و عرصه‌ی دولت را به میدان منازعه بدل کردند، بی‌آنکه سازوکار حل اختلافی مؤثر و بی‌طرف میان خود ایجاد کنند.

ریشه‌ی بسیاری از مشکلات کنونی را باید در رخدادهای دهه‌ی هفتاد و به‌ویژه انتخابات دوم خرداد جست‌وجو کرد. در آن زمان، نظام سیاسی با ظهور یک حرکت تازه و مطالبه‌گر روبه‌رو شد و این حرکت را تهدیدی علیه ثبات و بقای خود تلقی کرد؛ تهدیدی که می‌پنداشت ممکن است به براندازی یا استحاله‌ی ساختار حاکمیت منجر شود. از همین رو، تصمیم گرفت آن جریان اصلاحی را به‌طور کامل خنثی کند و ریشه‌هایش را بزند.برای مقابله با این جریان، نیروهایی را به میدان آورد که ذاتاً ضد اصلاحات بودند؛ نیروهایی ضد مذاکره، ضد توافق، مخالف توسعه و در کل، مخالف هر نوع آزادی سیاسی و اجتماعی، و حتی مخالف تساهل و تسامح اعتقادی. آنان با تکیه بر برداشتی سختگیرانه و سلبی از دین و سیاست، ساختاری سخت و بسته پدید آوردند تا صدای اصلاحات را خاموش کنند. پس از آنکه اصلاحات را خنثی کردند، همان تفکرِ سخت‌گیرانه ناگهان موقعیت یافت و قدرت را در دست گرفت؛ نتیجه‌ی آن، ظهور دولت احمدی‌نژاد بر پایه‌ی همان نیروی اجتماعی و سیاسی بود.

در سال ۱۳۸۸، اتفاقی پیچیده‌تر رخ داد. بسیاری از نیروهای اصلاح‌طلب در اعتراض به روند انتخابات به خیابان آمدند و اعتراضات آنان به‌سرعت برچسب «براندازی و فتنه» گرفت. برای سرکوب این اعتراض‌ها، دوباره همان نیروهای تندرو وارد میدان شدند — نیروهایی که پیش‌تر در دهه‌ی هفتاد و هشتاد به قدرت رسیده بودند. از آن پس، حکومت وامدار همین نیروها شد؛ نیروهایی که خود را حافظ نظام می‌دانستند اما با ایدئولوژی بسیار تند و بسته‌ای پرورش یافته بودند.

این نیروها عملاً مانع هرگونه انعطاف در سیاست‌ها شدند. از یک سو، واقعیت اجتماعی حکومت را زیر فشار قرار می‌دهد و اقتضا می‌کند که در برخی زمینه‌ها انعطاف نشان دهد، زیرا ادامه‌ی سخت‌گیری موجب فروپاشی تدریجی می‌شود. تجربه‌ی تاریخی هم نشان داده است که ساختارهای غیرمنعطف سرانجام در برابر فشار اجتماعی می‌شکنند؛ همانند درختی که اگر در برابر باد خم نشود، خواهد شکست. بنابراین، بقای هر نظامی مستلزم درجه‌ای از انعطاف است.

اما در دیدگاه [بخشی از] نیروهای مؤثر و حامی حکومت، انعطاف مترادف با عقب‌نشینی، تسلیم، کفر و نفی دین تلقی می‌شود. همین نگرش، مانع اصلاحات اساسی است. نمونه‌ی بارز آن، موضوع «حجاب و عفاف» است. آنان بر اجرای سخت‌گیرانه‌ی این قانون اصرار دارند و معتقدند باید به هر قیمتی اجرا شود، حتی اگر به درگیری گسترده با مردم بینجامد. این اصرار می‌تواند به طغیان اجتماعی خطرناکی منجر شود.

هرچند حکومت در برخی زمینه‌ها — از جمله در برخورد با حجاب در مقاطعی — نوعی تحمل و انعطاف غیررسمی نشان داده است، اما در حوزه‌های راهبردی و استراتژیک، همچنان سخت‌گیر است. در زمینه‌ی سیاست خارجی، جایی که تصمیمات راهبردی برای لغو تحریم‌ها و تعامل با جهان ضرورت دارد، ناتوانی در انعطاف‌پذیری باعث شده وضعیت اقتصادی کشور روز‌به‌روز وخیم‌تر شود؛ ارزش پول ملی کاهش یابد و مردم در فشار روانی و اقتصادی بیشتری قرار گیرند. نتیجه‌ی مستقیم آن، افزایش اضطراب اجتماعی، پرخاشگری، و رشد انواع مفاسد و باندهای فساد است که بسیاری از آن‌ها درون دستگاه‌های دولتی شکل گرفته‌اند.

در این میان، قدرت سیاسی به‌شدت پراکنده شده و قوه‌ی مجریه عملاً از اختیار و توان اجرایی تهی گشته است. در مواجهه با مسئولان، این احساس شکل می‌گیرد که خودِ آنان باور دارند هیچ قدرت واقعی ندارند — نه قدرت تصمیم‌گیری، نه حتی قدرت اجرا. تصمیم‌ها میان دستگاه‌های غیررسمی تقسیم شده است؛ هر امام‌جمعه برای خود نقش سیاسی قائل است و گاه نظرات دولت را زیر سؤال می‌برد، برخی روحانیان متنفذ به‌طور مستقل دخالت می‌کنند، و نهادهای امنیتی نیز قدرتی فزاینده یافته‌اند. گروه‌های موسوم به «ارزشی»، «حزب‌اللهی» یا «انقلابی» نیز برای خود سازوکارهایی موازی ایجاد کرده‌اند که عملاً موجب هرج‌ومرج و اختلال در تصمیم‌گیری شده است.

حتی زمانی که تصمیمی اتخاذ می‌شود، اجرای آن با مشکل مواجه است. برای نمونه، این روزها گفته می‌شود شورای عالی امنیت ملی اجرای قانون «حجاب و عفاف» را متوقف کرده است؛ اقدامی که نشان دهد حمایت مقام‌های عالی نظام را دارد. با این حال، همچنان فشار و اصرار بر اجرای آن از سوی نیروهای تندرو ادامه دارد. این پرسش به‌طور جدی مطرح است که این نیروها از کجا هدایت و حمایت می‌شوند و قدرت و نفوذ خود را از چه منبعی به‌دست آورده‌اند که می‌توانند بر تصمیمات کلان کشور غلبه کنند. در چنین شرایطی، طبیعی است که حکومت نتواند تصمیم‌های هماهنگ و مؤثر بگیرد و در نتیجه، وضعیت روز‌به‌روز بحرانی‌تر شود.

• احزاب موجود،قادر به انجام کار حزبی مؤثر نیستند
• ساختار فعلی برای تحقق یک حزب پویا و مؤثر نامناسب است

* احزاب سیاسی، نخبگان فکری و رسانه‌ها تا چه اندازه در فرآیند سیاست‌گذاری نقش واقعی دارند؟ چرا نظام حزبی در ایران همچنان ضعیف و کم‌اثر باقی مانده است؟

حزب مانند گیاهی است که در هر زمینی رشد نمی کند،تشکیل و تقویت احزاب سیاسی مستلزم تعریف یک سازوکار دموکراتیک چندحزبی است. برای شکل‌گیری مؤثر یک حزب و دستیابی به قدرت، فراهم آمدن فضایی آزاد جهت رشد، جذب نیرو، تبیین برنامه‌های مدیریتی کشور و بسیج عمومی برای مشارکت در انتخابات ضروری است. پیروزی یک حزب باید به اجرای تعهدات اعلامی منجر شود، و در صورت عدم موفقیت، امکان ایفای نقش قانونی به عنوان حزب اپوزیسیون جهت نقد سازنده و کسب اکثریت در دوره‌های آتی فراهم آید.همه این موارد در کشور ما غایب است.

مشاهده فعلی نشان می‌دهد که با وجود استقرار مظاهر مدرن سیاسی همچون تفکیک قوا، جمهوریت، مجلس و انتخابات، محتوای واقعی این ساختارها خالی است. احزاب موجود، که اغلب متشکل از گروه‌های کوچک با اعضای محدود (از چند نفر تا ده‌ها نفر) هستند، قادر به انجام کار حزبی مؤثر نیستند. حتی تلاش‌ها برای ائتلاف، مانند آنچه در جبهه اصلاحات رخ داده، نتوانسته است وزن قابل اتکایی ایجاد کند؛ به عنوان مثال، سازمان رأی قابل توجهی در تهران (حدود ۲۰۰ هزار نفر) نیز نتوانست در انتخابات آتی، نتیجه مدنظر را رقم بزند، به‌ویژه در شرایطی که رقیب از حمایت‌های حکومتی و امنیت فعالیت بیشتری برخوردار است.

اداره کشور بدون سازوکار کارآمد حزبی عملاً غیرممکن است. تصمیمات حیاتی نیازمند پایه‌های مطالعاتی و تئوریک عمیق هستند و باید تمام تقابل منافع ناشی از هر تصمیم در ابعاد مختلف سنجیده و بررسی شود. این فرآیند تعمیق و پالایش دیدگاه‌ها باید درون تشکیلات حزبی صورت پذیرد تا پس از آن، تصمیم نهایی در پارلمان یا دولت به قانون تبدیل شود. فقدان این شفافیت و بررسی تخصصی منجر به تصویب قوانین یک‌باره می‌شود که سود و زیان آن به صورت نامتوازن توزیع شده و نهایتاً اعتراضات را دامن می‌زند. از این منظر، ساختار فعلی برای تحقق یک حزب پویا و مؤثر نامناسب است.

• هر ادعایی مبنی بر توانایی مدیریت این وضعیت اقتصادی در سایه تحریم‌های فلج‌کننده، فریب افکار عمومی تلقی می‌شود
• هیچ اقتصادی در جهان تحت این سطح از فشارها موفق به پیشرفت نشده است
• لغو تحریم‌ها مستلزم تغییر در سیاست خارجی و البته نیازمند تحول بنیادین در تفکر حاکم است

* ارزیابی شما از وضعیت کنونی جریان اصلاح‌طلب چیست؟ برخی تحلیلگران معتقدند این جریان نسبت به گذشته با چالش‌هایی در زمینه اثرگذاری و ارائه گفتمان جدید مواجه است. شما این دیدگاه را چگونه می‌بینید؟

ما می توانیم  از اصلاح طلبی به عنوان یک جریان سیاسی نام ببریم و بار دیگر به عنوان یک مش مصلحانه صحبت می کنیم که نمیخواهد مسائل را از طریق زور و آشوب حل کند، که از ابتدا با تکثر منافع داخلی همراه بوده است. این تنوع، که به تشکیل محافل و نشریات گوناگون منجر شده، ضعف‌های بنیادی را در این مجموعه ایجاد کرده و نمایندگی مؤثر مطالبات را با چالش مواجه نموده است. همچنین اصلاح طلبان هیچ گاه تحلیل درستی از  مسائل بین المللی نداشتند و همه سیاست را در موضع گیری خلاصه کردند، در حالیکه این جریانات باید درک عمیق از مناسبات جهانی، منطقه‌ای و شرایط داخلی کشور داشته باشند؛ به دلیل فقدان این نگاه جامع، بسیاری از نیروهای سیاسی دچار «انتخابات‌محوری» شده‌اند؛ به این معنا که تمامی فعالیت خود را معطوف به دوره‌های انتخابات مجلس یا ریاست‌جمهوری می‌کنند.

هنگامی که یک نیروی سیاسی با اتکا به پایگاه اجتماعی خود بسیج شده و رأی کسب می‌کند، انتظار می‌رود که وعده‌های عملیاتی خود را در مقام اجرا پیاده سازد. در صورت بروز مانع و عدم اجرای برنامه‌ها، که اغلب ناشی از عدم درک کامل جوانب امر توسط منتخبان است، طبیعی است که ریزش نیروها آغاز شود. این وضعیت به طور خاص در مورد جریان اصلاحات مشاهده شده است؛ این جریان ممکن است در ابتدا دستاوردهای محدودی کسب کند، اما به تدریج با کاهش اختیارات و محدود شدن توان اجرایی مواجه می‌شود. در این مرحله، جناح رقیب با برجسته کردن ناکارآمدی، بخشی از بدنه اجتماعی را ناامید می‌سازد.

در پی این ناامیدی، بخشی از رأی‌دهندگان ممکن است به سمت گزینه‌های دیگر متمایل شوند. وقتی جریان مقابل به قدرت می‌رسد، به دلیل دسترسی به نهادها و فضای تبلیغاتی، خود را موفق جلوه می‌دهد، هرچند که عملکرد واقعی آن‌ها تأثیر ملموسی بر حل مشکلات مردمی ندارد. این چرخه تکراری منجر به سرخوردگی مجدد و بازگشت به گزینه‌های اصلاح‌طلب در دور بعدی می‌شود. اما در حال حاضر، این باور که اصلاح‌طلبان می‌توانند به شکل مؤثر کار کنند، تضعیف شده و ریزش نیروها تسریع یافته است.

این وضعیت پارادوکسیکال، برخی از نیروهای درون این جریان را به سمت رادیکالیسم و اتخاذ مواضع تند سوق می‌دهد؛ رفتارهایی که در پاسخ به سرخوردگی از مشی مصلحانه و غیرخشونت‌آمیز، راهکار انقلابی را جستجو می‌کنند. با این حال، چنین رادیکالیسمی عواقب امنیتی و سیاسی جدی برای حزب به همراه دارد؛ از جمله حساسیت حکومت، محدودیت‌های اعمالی، و حتی انحلال تشکیلات.

این پارادوکس مشابه چالش‌هایی است که جناح مقابل (اصولگرا) نیز با آن مواجه است، زیرا آن‌ها نیز تابع مطالبات پایگاه اجتماعی تندرو خود هستند که گاهی خواسته‌هایی فراتر از واقعیت‌های موجود مطرح می‌کنند. در این شرایط، هر دو جناح در نوعی «بی‌تصمیمی» و تقابل میان واقعیت و آرمان‌های پایگاه اجتماعی خود گرفتار شده‌اند.

تنها مسیر امیدبخش برای احیای جریان اصلاحات، حصول موفقیت‌های ملموس و روشنی در دوره کنونی (مانند دولت آقای پزشکیان که محصول مشارکت همین جریان است) است. این دستاوردها باید افق‌گشا باشند. اتکای صرف به دستاوردهای گذشته، مانند عملکرد در حوزه حجاب، که خود محل مناقشه است، پایدار نخواهد بود و نمی‌تواند جایگزین حل مشکلات ساختاری و اساسی‌تر نظیر مسائل فیلترینگ و… شود. اساس و اولویت اصلی باید ساماندهی به اقتصاد رکودی تورمی باشد که معیشت مردم را به شدت تحت فشار قرار داده است. این امر، جز از طریق رفع تحریم‌ها امکان‌پذیر نیست؛ هر ادعایی مبنی بر توانایی مدیریت این وضعیت اقتصادی در سایه تحریم‌های فلج‌کننده، فریب افکار عمومی تلقی می‌شود، چرا که هیچ اقتصادی در جهان تحت این سطح از فشارها موفق به پیشرفت نشده است.

لغو تحریم‌ها مستلزم تغییر در سیاست خارجی و البته نیازمند تحول بنیادین در تفکر حاکم است که در شرایط فعلی قابل تحقق به نظر نمی‌رسد. در نتیجه، تمام امور به این مسئله گره خورده است. در صورت دستیابی به یک توافق که چشم‌اندازی از امید ایجاد کند، جامعه به‌ویژه جوانان می‌توانند به ایجاد اشتغال، کسب درآمد پایدار و افزایش ارزش پس‌انداز امیدوار شوند؛ امیدی که امکان تشکیل خانواده و تأمین مسکن را فراهم می‌آورد. در شرایط فعلی که پس‌انداز بی‌ارزش است و توانایی مالی برای ازدواج یا اجاره مسکن وجود ندارد، هرگونه سخن از امید، مکانیکی و فاقد اثرگذاری عملی است.

• سیاست خارجی کشور در صدد به چالش کشیدن یا پس زدن  فضای بین المللی است
• استقلال باید به معنای رهایی از سلطه استعماری باشد

* در شرایطی که محیط منطقه‌ای و بین‌المللی بی‌ثبات است، سیاست خارجی ایران تا چه حد در مسیر کاهش هزینه‌ها، افزایش دسترسی‌های اقتصادی و تقویت جایگاه منطقه‌ای پیش می‌رود؟ آیا مسیر فعلی سیاست خارجی ظرفیت بازتنظیم یا بازتعریف دارد؟

از دهه شصت و زمانیکه جوان ۲۲ ساله ای بودم و کار روزنامه نگاری خود را شروع کردم، دریافتم که فضای بین‌المللی همسو با سیاست خارجی کشور نیست و این سیاست در صدد به چالش کشیدن یا پس زدن آن فضا بوده است، مشخص شد که این رویکرد تقابلی نتیجه‌ای جز فشار متقابل نخواهد داشت. در این تقابل، طرف کوچک‌تر با امکانات محدود همواره تحت فشار قرار می‌گیرد. صرف هزینه‌های سنگین برای اثبات قدرت بازدارندگی نیز مانع از اعمال فشارها از سوی طرف مقابل از طریق تحریم، ایجاد موانع سرمایه‌گذاری و تأثیرگذاری بر وضعیت منطقه‌ای (مانند شرایط در ترکیه یا سوریه) نمی‌شود؛ امری که ساماندهی اقتصاد در جهان امروز بدون رفع آن میسر نیست.

در افکار عمومی داخلی، دوگانگی عمیقی وجود دارد که همواره برای راضی نگه داشتن جناح تندرو مطرح شده است: این ایده که ما برای «استقلال» خود هزینه می‌پردازیم. در حالی که استقلال باید به معنای رهایی از سلطه استعماری باشد، در عمل این شعار به توجیه هزینه‌های اقتصادی تبدیل شده است. اما در محافل بین‌المللی، اظهار می‌شود که کشور در چارچوب قواعد بین‌المللی حرکت می‌کند. وقتی تناقضات رفتاری کشور در قبال این قواعد به چالش کشیده می‌شود، طرف مقابل با اتهام همکاری با دشمن خارجی و تضعیف کشور، واکنش نشان می‌دهد. این خود اولین معضل است: امکان بحث آزاد و شفاف در مورد مشکلات و پیامدهای واقعی سیاست‌ها از بین می‌رود.

در نتیجه، بخش‌هایی از جامعه به شعارهای توخالی و روایتی خیالی از واقعیت روی می‌آورند. اما واقعیت، فارغ از این روایت‌ها، مانند تیغ فولادین عمل کرده و با اعمال سیاست‌هایی (همچون تأثیرگذاری بر بازار ارز یا بحران‌های منطقه‌ای) به سرعت عمل می‌کند. در غیاب فضای نقد و آسیب‌شناسی درون‌جناحی، هیچ بحثی صورت نمی‌گیرد و به جای اعتراف به خطاها، بر پیروزی‌های مقطعی تأکید می‌شود که وضعیت را بدتر می‌کند.

• نبود اراده یا ظرفیت لازم برای یک «مصالحه سازنده»
• در کنار فرار سرمایه، دولت با کسری بودجه شدید مواجه است

* به نظر شما وضعیت حاضر ما که مبتنی بر «نه جنگ است و نه صلح» ادامه همان سیاست مبتنی بر تقابل و پس زدگی است؟

آن زمان اواخر جنگ بود و اقداماتی در حال انجام شدن بود که از آن وضعیت خارج شوند و اقای هاشمی رفسنجانی به این نتیجه رسید که ادامه جنگ ممکن نیست و اگر بخواهیم این نوع روابط را با آمریکا داشته باشیم می تواند فوق العاده برای کشور خطرناک باشد به ویژه در جنگی که در مواجهه با استفاده از سلاح‌های شیمیایی (مانند آنچه در حلبچه رخ داد)، این درک را ایجاد کرد که ایستادگی در برابر چنین تهدیداتی در برابر قدرت‌های جهانی، عملاً به معنای فاجعه ملی است. این درک، زمینه‌ساز تلاش برای پایان دادن به جنگ و برقراری نوعی رابطه با قدرت‌های جهانی، به‌ویژه آمریکا، شد.

با این حال، این تلاش ها با تناقضات ساختاری همراه بود، چرا که خود هاشمی رفسنجانی هم افکارش منسجم نبود و برای مثال، تلاش برای عادی‌سازی رابطه با آمریکا همزمان با حفظ مواضع سخت‌گیرانه در قبال مسائل منطقه‌ای نظیر کنفرانس مادرید برای مسئله فلسطین، یک دوگانگی ایجاد کرد. همچنین این دوگانگی موجب شد تا نیروهای ذی‌نفوذ که از شرایط موجود (تحریم و فشار) منتفع بودند، برای حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از هرگونه سازش، فعال شوند و علیه روند اصلاحی اقدام کنند. در این شرایط آقای هاشمی کشور را تحویل آقای خاتمی داد. و دولت آقای خاتمی، با پشتوانه اجتماعی قوی (۲۰ میلیون رأی) و شعارهایی که فضای جامعه را دچار شکاف و گفت‌وگوی اجتماعی کرد، تلاش شد تا دیوارهای بی‌اعتمادی کاهش یابد. اما این تحولات با بسیج نیروهای مخالف و سرکوب چهره‌های اصلاح‌طلب و ترور برخی از آن‌ها متوقف شد و مسیر تقابل مجدداً غالب گشت.

در شرایط فعلی ادامه وضعیت «نه جنگ است نه صلح»، ناشی از آن است که هیچ‌یک از طرفین تمایل ندارد رویارویی را تا انتها ادامه دهد، زیرا هزینه‌های آن برای همه سنگین است. اما نبود اراده یا ظرفیت لازم برای یک «مصالحه سازنده» باعث می‌شود کشور در همین وضعیت خطرناک باقی بماند. الان باقی ماندن در این حالت، خنثی نیست؛ بلکه به ضرر کشور است، چرا که سایه جنگ یا تنش شدید بالای سر کشور است که این امر موجب بی‌اعتمادی سرمایه‌گذاران شده و آن‌ها را به سمت دارایی‌های سفته‌بازانه (ارز و سکه) سوق می‌دهد. این فرار سرمایه، التهاب بازار داخلی را تشدید می‌کند.در کنار فرار سرمایه، دولت با کسری بودجه شدید مواجه است. تلاش دولت‌ها، به‌ویژه در دوره آقای رئیسی، برای جبران کسری بودجه از طریق گسترش نهادهای دولتی و رانت‌محور (به‌جای سرمایه‌گذاری مولد مردمی) تنها به افزایش هزینه‌های جاری و عدم تزریق منابع به بخش مولد اقتصاد منجر شده است.

• مردم ایران به شدت به افزایش قیمت‌ها حساس هستند
• بار اقتصادی تحریم‌ها بر دوش مردم سنگینی می‌کند
• هرگونه توجیه منطقی برای افزایش هزینه‌های عمومی با شکست مواجه می‌شود

* با توجه به تجربه سال‌های گذشته در زمینه اصلاح قیمت بنزین و پیامدهای اجتماعی آن، رویکرد دولت چهاردهم را در این حوزه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اقتصاددانان طرفدار اقتصادباز معتقدند که تداوم حمایت‌های دولتی گسترده (سوبسیدها و یارانه‌ها) در شرایط تحریم، صرفاً مشکلات را تعمیق می‌کند. در مقابل، گروهی خود را «نهادگرای اقتصاد رقابتی» دانسته و اصرار دارند که این ساختار نباید دستکاری شود. این عدم اجماع در سطوح عالی، مانع از شکل‌گیری هرگونه استراتژی اقتصادی منسجم می‌شود.

مردم ایران نیز به شدت به افزایش قیمت‌ها حساس هستند، چرا که بار اقتصادی تحریم‌ها بر دوش آن‌ها سنگینی می‌کند. واکنش‌ها به افزایش نرخ‌ها در حمل و نقل یا قیمت بنزین، ریشه در عدم توانایی در تأمین هزینه‌های اولیه (مانند اجاره مسکن) دارد. در شرایطی که قیمت کالاهای مصرفی مانند خودرو چندین برابر قیمت بین‌المللی است و درآمد ملی کاهش یافته، هرگونه توجیه منطقی برای افزایش هزینه‌های عمومی با شکست مواجه می‌شود، زیرا دولت فاقد یک استراتژی اقتصادی شفاف برای پاسخگویی به این نقدها است و از سوی دیگر، وارث سوبسیدهای ناعادلانه و غیرشفاف است.

اصلاح قیمت حامل‌های انرژی و یارانه‌های ساختاری، هرچند اجتناب‌ناپذیر است، اما پیش‌شرط اساسی آن، رهایی اقتصاد از وضعیت فلاکت‌بار فعلی ناشی از فشارها و تحریم‌ها است. مشکل اصلی اینجاست که شهروندان، به‌ویژه در شرایط تحریم، این وضعیت را تقصیر خود نمی‌دانند و خواهان زندگی مطابق با استانداردهای جهانی، همراه با رفاه، چشم‌انداز شغلی برای نسل‌های آینده و امکان برنامه‌ریزی برای زندگی خود هستند.

در شرایطی که تورم سالانه بین ۴۰ تا ۵۰ درصد است، هرگونه افزایش قیمتی (حتی با فرض کاهش قیمت اسمی بنزین به ۵ تومان ) با واکنش‌های تند اجتماعی مواجه خواهد شد. تصویر ذهنی مردم این است که حتی با قیمت جدید، هزینه‌های روزمره (مانند پر کردن باک خودرو) همچنان بخش بزرگی از درآمد روزانه آن‌ها را مصرف خواهد کرد و تأثیری بر قدرت خرید واقعی نخواهد گذاشت.

طرح‌های جایگزین مانند سهمیه‌بندی برای همه ایرانیان و واگذاری اختیار فروش به خود افراد، منطقی‌تر به نظر می‌رسد، زیرا توزیع یارانه‌ها باید متناسب با نیاز باشد، نه مالکیت دارایی. در حال حاضر، یارانه‌ها به نفع کسانی است که چندین خودرو در اختیار دارند، در حالی که یارانه‌ای که قرار است برای خودروهای خاص حذف شود، همچنان حاوی یارانه نقدی قابل توجهی است. این امر نشان‌دهنده نیاز به اصلاحات ساختاری است.متأسفانه در کشور، مخالفان جدی برای هرگونه اصلاح ساختاری اقتصادی وجود دارند که این سیاست‌ها را تحت عنوان «نئولیبرالیسم» و «بنیادگرایی بازار» محکوم می‌کنند. نکته قابل تأمل این است که رسانه‌هایی که مدعی طرفداری از اقتصاد آزاد هستند، گاهی به بزرگ‌نمایی سخنان مخالفان می‌پردازند و تناقض ایجاد می‌کنند.

تفاوت اصلی با نظام‌های توسعه‌یافته در همین‌جاست؛ در آنجا احزاب با انسجام فکری مشخص، رویکرد اقتصادی خود را تعریف می‌کنند (مثلاً اقتصادی آزاد با حمایت صرفاً در حوزه‌های مشخص مانند تأمین اجتماعی یا بهداشت) و بر اجرای آن پافشاری می‌کنند. اگر تصمیمی گرفته شود که عده‌ای متضرر شوند، سازوکاری برای اقناع و جبران خسارت آن‌ها وجود دارد تا به سمت سودآوری در حوزه‌های دیگر هدایت شوند. این فرایند نیازمند تئوری، اقناع، بحث آزاد و فضای رسانه‌ای باز است. در فضای فعلی، تریبون‌های عمومی در کنترل نهادهایی است که یا به توزیع جهل (صدا و سیما) مشغولند یا شبکه‌های خارجی هستند که صرفاً هدفشان دامن زدن به نارضایتی، تحریف و بزرگ‌نمایی مشکلات است.

این فضای مسموم، کار را برای هر رئیس‌جمهوری که بخواهد تصمیمات سخت اقتصادی بگیرد، عملاً غیرممکن می‌سازد. نمونه بارز آن، فیلمی از آقای پزشکیان است که در آن، تکذیب وی مبنی بر عدم افزایش قیمت بنزین، به مثابه دروغ جلوه داده می‌شود، زیرا او در گذشته در پاسخ به شایعات، چنین اظهاراتی کرده است. این تداوم تکذیب‌ها و رد شدن هر ادعایی، حتی اگر راست باشد، به دلیل شکسته‌شدن کلی اعتماد عمومی، سبب می‌شود تا هیچ‌کس به هیچ حرفی اعتماد نکند و کشور در وضعیتی باقی بماند که هیچ بخشی از ساختار آن به‌درستی عمل نمی‌کند. ماهیت هر نظام سیاسی باید بازتاب‌دهنده آرای اکثریت جامعه و توانایی آن در تأمین مطالبات مشروع شهروندان باشد. بدون جلب رضایت عمومی، حکومت‌داری پایدار میسر نخواهد بود.

• نظام اطلاع‌رسانی کنونی فاقد کارآمدی لازم است
• هر نهاد رسانه‌ای باید با موضعی ثابت و شفاف، به نقد و تحلیل بپردازد
• روایت سازی نباید در تضاد کامل با واقعیت عینی باشد

* چگونه می‌توان نقش رسانه‌ها را در نظارت و گفت‌وگوی ملی تقویت کرد؟

نظام اطلاع‌رسانی کنونی فاقد کارآمدی لازم است،  این نظام که شامل مطبوعات، فضای مجازی، صدا و سیما و رسانه‌های خارجی است، به همان دلیلی ناکارآمد است که احزاب نیز کارآمد نیستند: فقدان خط مشی شفاف و مواضع مشخص. هر نهاد رسانه‌ای باید با موضعی ثابت و شفاف، به نقد و تحلیل بپردازد، نه اینکه صرفاً برای دیده شدن، مواضع متناقضی اتخاذ کند. در حال حاضر، رسانه‌ها بیشتر به دنبال جذب مخاطب هستند تا هدایت منطقی افکار عمومی، و این مسئله به نوبه خود، تأثیرگذاری واقعی آن‌ها را در فرآیند اقناع عمومی تضعیف می‌کند.

افزایش دنبال‌کنندگان و مشترکین رسانه‌ها، به‌ویژه در شرایطی که جامعه دچار نارضایتی و خشم است، مستقیماً با انتشار محتوای تلخ، تهاجمی و هیجان‌آور مرتبط می‌شود. این وضعیت، یک «مسابقه» بین رسانه‌ها ایجاد می‌کند تا هرکدام محتوایی تندتر و تحریک‌کننده‌تر ارائه دهند، که این خود می‌تواند به گسترش تنش‌ها دامن بزند. ؛ جایی که آتش‌سوزی‌ها یا بحران‌های اجتماعی با انگیزه‌های متفاوتی رخ می‌دهند،این پدیده صرفاً مختص فضای داخلی نیست و در سایر نقاط جهان نیز مشاهده می‌شود، اما نحوه برخورد و پوشش رسانه‌ای بر عمق و تداوم بحران اثر می‌گذارد.

در این میان، گاهی اوقات هنگامی که یک چهره یا هنرمند با همدلی عمومی، سوژه‌ای را مطرح می‌کند، تمامی منازعات و تقصیرات به گردن او انداخته می‌شود و تحلیل‌ها به جای بررسی ریشه‌ها، به سمت تفسیرهای شخصی و جانبدارانه سوق پیدا می‌کند. هرچه فضای التهابی‌تر شود، بیننده بیشتری جذب می‌شود، حتی اگر این حرف‌ها فاقد مبنای عینی باشند.

بسیاری از افراد در جامعه، تصورات عجیبی نسبت به اوضاع دارند که به‌شدت تحت تأثیر دامن زدن‌های رسانه‌ای شکل گرفته است. رسانه‌های رسمی (داخلی) در این مسیر، با ارائه اطلاعات نادرست یا ناقص، در تلاشند تا «روایتی خاص» بسازند و اصرار بر این روایت را عاملی برای تبدیل شدن آن به واقعیت تلقی می‌کنند. البته که روایت‌سازی از اهمیت بالایی برخوردار است، اما این روایت نباید در تضاد کامل با واقعیت عینی باشد، زیرا در نهایت، حقیقت خود را آشکار خواهد ساخت.

رسانه‌های خارجی، از جمله ایران اینترنشنال، نیز در این فضا نقش‌آفرینی می‌کنند. این رسانه‌ها اغلب با نقل‌قول‌های ناقص و بریده از سخنرانی‌های طولانی، توهماتی محض از شرایط کشور ایجاد می‌کنند. با وجود ادعای حرفه‌ای بودن، این رسانه‌ها آشکارا در خدمت یک پروژه سیاسی با حامیان خارجی قرار گرفته‌اند که هدف اصلی‌اش تحریک و برانگیختن است. استفاده از ادبیاتی نمونه‌ای بارز از این جانب‌داری آشکار است که در روزنامه‌نگاری حرفه‌ای رایج نیست. متأسفانه، رسانه‌ها در ایران در این شرایط توفیق چندانی ندارند؛ زیرا آزاد نیستند و نمی‌توانند رسالت واقعی خود را انجام دهند. راه‌حل این وضعیت، آغاز فرآیند آزادسازی رسانه و تأمین شفافیت است. ضروری است که یک نهاد صنفی قدرتمند شکل گیرد تا اختلافات و شکایات در حوزه رسانه، به‌جای مداخله دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی، در آنجا حل و فصل شود. در حال حاضر، این نهادها اغلب به تحلیل‌های جدی و انتقادی فشار وارد می‌کنند و مانع ارائه تحلیل‌های تحلیلی جدی می‌شوند.

در بستری از نارضایتی و خشم عمومی، گرایش ذاتی جامعه به سمت مصرف محتوای رسانه‌ای تلخ و منفی افزایش می‌یابد. این امر، یک رقابت کاذب میان نهادهای رسانه‌ای ایجاد می‌کند که در آن، هر رسانه برای حفظ مخاطب و دنبال‌کننده، به انتشار محتوای تهاجمی‌تر و هیجان‌انگیزتر روی می‌آورد. این چرخه، به خودی خود، آتش التهاب اجتماعی را شعله‌ورتر می‌سازد. این گرایش شدید به سمت محتوای تحریک‌آمیز، حتی زمانی که جامعه دارای چشم‌انداز امیدبخش باشد، تعدیل شده و میل به بی‌طرفی و اخبار مثبت غالب می‌شود؛ اما در تنگنا و خشم، میل به پذیرش روایت‌هایی که یک «طرف» را مقصر اصلی تلقی می‌کنند، قوی‌تر می‌گردد. هرگونه انحراف از این روایت غالباً با اتهام «دفاع از حکومت» یا «طرفداری از وضعیت موجود» مواجه می‌شود.

دوره دوم خرداد به عنوان یک شانس بزرگ برای ایران قلمداد می‌شود که در صورت تداوم، می‌توانست به بلوغ رسانه‌ای و اجتماعی منجر شود. در ابتدا، با گشایش فضا، هر صدایی شنیده می‌شد، اما انتظار می‌رفت که با گذشت زمان و رسیدن به پختگی، محتوا کیفیت یابد. ۲۰ سال جلوگیری از بیان بسیاری از دیدگاه‌ها باعث شده است که اکنون با اندکی گشایش، فورانی از مطالبات انباشته‌شده صورت گیرد. این فوران، حکومت‌ها را به ترس و واکنش می‌اندازد، در حالی که اگر اجازه تداوم و عادی‌سازی تدریجی این فضا داده می‌شد، جامعه به سمت تقاضای «حرف حساب»، «راه حل» و «تحلیل عمیق» سوق پیدا می‌کرد. متأسفانه، این فرصت از دست رفت و اکنون شاهد فقدان نشریات خصوصی با عمر طولانی هستیم.

• کلید حل بحران‌های ایران، چه در حوزه داخلی و چه خارجی، از سیاست آغاز می‌شود
• زندانیان سیاسی آزاد گردند
• وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه می‌شود

* با نگاه واقع‌بینانه، چشم‌انداز سیاسی ایران در سال‌های پیش‌رو چگونه است؟ کدام حوزه‌ها ظرفیت بهبود سریع دارند؟ و کدام بخش‌ها با خطر تشدید بحران سیاسی یا اجتماعی روبه‌رو هستند؟

در پاسخ به چالش‌های فعلی، کلید حل بحران‌های ایران، چه در حوزه داخلی و چه خارجی، از سیاست آغاز می‌شود. وضعیت اقتصادی بسیار دشوار، تحت تأثیر مستقیم نبود شفافیت، عدم رقابت و فضای تحریم‌ها قرار دارد. اما دلیل اصلی این کاستی‌ها، فضای سیاسی حاکم است که از این وضعیت سود می‌برد.

راه برون‌رفت، مستلزم ایجاد حس امنیت برای هرگونه فعالیت سیاسی و مشارکت مدنی در جامعه است. این به معنای آن است که هیچ فردی نباید به صرف اظهار عقیده، اعتقاد یا نقد، تحت پیگرد یا دستگیری قرار گیرد. احزاب باید بتوانند جلسات نقد و بررسی خود را برگزار کنند و فضای فشار از روی روزنامه‌ها و نهادهای مدنی برداشته شود و زندانیان سیاسی باید آزاد گردند. این تغییر در سیاست داخلی، می‌تواند به سیاست خارجی نیز تسری یابد و باب رویکردهای نوین توسعه‌محور را بگشاید و قید و بندهای اقتصادی را بردارد. از هر دو حوزه، یعنی سیاست داخلی یا خارجی، که شروع شود، بر دیگری اثر خواهد گذاشت و چشم‌انداز اقتصادی را بهبود خواهد بخشید.

بدون این تغییرات بنیادین، دو مسیر محتمل است: فرسایش غیرقابل بازگشت: جامعه در شرایط فرسایشی فعلی چنان غرق خواهد شد که مسائل به نقطه غیرقابل حل و غیرقابل بازگشت رسیده و ثبات اجتماعی به خطر بیفتد. مسیر دوم،  مداخله خارجی: نگرانی برای بازیگران خارجی که منافعی در منطقه دارند، افزایش یافته و ممکن است آن‌ها با مداخلاتی جدید، بحران را به سمت درگیری یا جنگ سوق دهند، چرا که هر بازیگری برنامه و طمع خاص خود را نسبت به ایران دنبال می‌کند.

وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه می‌شود که حتی می توانم بگویم [از جهاتی] ایران حال حاضر بدتر از  پس از جنگ جهانی اول است،  ناتوانی دولت در کنترل امور، قدرت‌ها متفرق و غیرقابل جمع شدن هستند و اقتصاد در وضعیت اسفبار قرار دارد. این یک تقاطع تاریخی بغرنج است که نیازمند شروعی قاطع از بستر سیاسی برای بازگشایی قفل‌ها است.

شرایط پس از جنگ جهانی اول، که با قحطی و فشار شدید بر مردم همراه بود، فرصت تاریخی نادری برای استقلال ایران فراهم آورد. توافق سه‌جانبه (یا تقسیم منطقه‌ای) میان روسیه و بریتانیا برای اِعمال کامل سلطه بر ایران، با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه به هم خورد. این تحول، محاسبات بریتانیا را تغییر داد؛ آن‌ها به حمایت از برآمدن یک دولت مرکزی قدرتمند متمایل شدند که [البته]  به رضا شاه انجامید. هرچند شرایط اجتماعی آن دوران پراکنده بود، اما در عرصه بین‌الملل، کشوری مانند ایران می‌توانست از دعواهای قدرت‌های بزرگ به نفع استقلال خود بهره‌برداری کند.

• نحوه پرورش دیپلمات‌های ایرانی به گونه‌ای است که همواره در تضاد عمل می‌کنند
• سیستم دیپلماتیک تحت نفوذ یک ساختار محافظه‌کار قرار دارد
• چهره‌هایی مانند عراقچی، کمال خرازی، و حتی ظریف، اغلب در حال تکرار همان دایره واژگانی از پیش تعیین شده هستند

* حال که شما ریشه حل بحران ها را به حوزه سیاسی قلمداد می کنید، عملکرد وزارت امور خارجه و فعالیت های دیپلماتیک را برای پیشبرد روابط سیاسی به ویژه در حوز بین الملل چطور ارزیابی می کنید؟

در حال حاضر، به نظر می‌رسد که دولت فاقد شجاعت دیپلماتیک لازم برای بهره‌برداری از تحرکات جدید منطقه‌ای و بین‌المللی است. نحوه پرورش دیپلمات‌های ایرانی به گونه‌ای است که همواره در تضاد عمل می‌کنند مثلا در در عرصه بین‌الملل موظف‌اند خود را تابع قواعد بین‌المللی، عادی و هم‌شکل با سایر کشورها معرفی کنند، اما  در عرصه داخلی، موظف‌اند متفاوت بودن و ویژگی‌های خاص نظام را القا نمایند. این دوگانگی بنیادین، مانع اصلی در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک است. این تضاد زمانی علنی می‌شود که دیپلمات‌ها در برابر پرسش‌های چالشی قرار می‌گیرند. به عنوان مثال، آقای ظریف، با وجود تسلط بالا بر اوضاع، در مواجهه با این تناقضات قادر به پیشبرد کامل اهداف خود نبود.

علاوه بر این، سیستم دیپلماتیک تحت نفوذ یک ساختار محافظه‌کار قرار دارد که هم به دولت و هم به نهادهای دیگر پاسخگو است. این دخالت‌های موازی، امکان ابتکار عمل را از بین می‌برد. هرگونه ابتکار ممکن است به عنوان «فروختن انقلاب» یا «تسلیم شدن در برابر دشمن» تلقی شود، لذا دیپلمات‌ها مجبورند دامنه تفکر و کلام خود را بسیار محدود کنند.

مشکل صرفاً به دیپلمات‌های رده میانی ختم نمی‌شود؛ به نظر می‌رسد خود دستگاه حاکم و دولت نیز به یک نتیجه‌گیری واحد و روشن درباره مسیر پیش‌رو نرسیده است. اگر چنین اجماعی حاصل شود، متخصصان مورد نیاز نیز پیدا خواهند شد، هرچند برخی از آن‌ها ممکن است به دلیل ترس از عواقب، سکوت اختیار کنند. در دوره آقای هاشمی رفسنجانی، دیپلمات‌های وزارت امور خارجه در محافل دانشگاهی حضور می‌یافتند و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه می‌کردند. بسیاری از این افراد در دوگانگی ذهنی عمیقی گرفتارند: یا باید برای حفظ شغل خود سکوت کنند، یا در خلوت خصوصی خود به تفکر بپردازند. متأسفانه، برخی از این افراد تبدیل به بوروکرات‌هایی با جملات کلیشه‌ای شده‌اند. چهره‌هایی مانند عراقچی، کمال خرازی، و حتی ظریف، اغلب در حال تکرار همان دایره واژگانی از پیش تعیین شده هستند، هرچند دامنه تحلیل هرکدام اندکی متفاوت باشد. در نهایت، هرگونه گشایش در این دستگاه نیازمند آن است که ساختار تصمیم‌گیری حاکم به یک درک واحد برسد؛ آنگاه است که افراد شجاع نیز جسارت اظهارنظر و عمل را خواهند یافت.





نظر شما درباره این مقاله:







فکرِ آزادی خودِ زندگیه
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 9:10

فکرِ آزادی خودِ زندگیه


ماندانا زندیان

گوگوش، صدای قدغن
نوشتهٔ گوگوش و تارا دهلوی
ترجمه از انگلیسی: هما سرشار
Blue Art Productions. INC
چاپ یکم، ۲۰۲۵ میلادی

خاطره‌نویسی روبه‌رو شدن با خود است و نزدیک شدن به لایه‌های پنهانِ روان. اندیشیدن به خود، که صورت‌بندیِ روایتی نو از دریافت‌ها و تجربه‌های شخصی و نقدِ آن‌ها را ممکن می‌سازد، از ویژگی‌های انسان مدرن است.

تجدد، زندگی هر فرد را تکرارناپذیر و روایت فرد از زندگیِ خود و جهان را یگانه و سزاوار ثبت می‌داند. نوشتن از خود، ثبت این روایتِ یگانه است، به شکل و ‌شیوه‌ای مستقل از روایت‌های جمعیِ پذیرفته‌شده در تاریخ. چنین ذهنیتی، هر متن -از داستان تا خاطره و تاریخ- را روایتی رها از قطعیت و یقین ارزیابی می‌کند و برداشت‌های متکثّر از لایه‌های معناییِ روایت‌های متعدد را مسیری برای رسیدن به درکِ متقابل و همدلی می‌داند.

از چشم‌انداز دیگر، خاطره‌نویسی یادآوری، ثبت و شریک کردنِ دیگران در تجربه‌های فردی است. مسیری که هرچند بازتاب ذهنی یک تجربهٔ شخصی است، در کلّیت خود نگرشی تاریخی دارد و افق نگاهش، از جمله، بر سرگذشتِ مردمانی گشوده است که تاریخ به دست آن‌ها شکل می‌گیرد، ولی نام و یادشان لابه‌لای روایت‌های رسمی تاریخ پنهان می‌ماند.

ارزش افزودهٔ‌ ثبت روایت‌های فردی -و تاریخ اجتماعی- برای ما ایرانیان، در این نیز هست که نهاد قدرت در ایران، با پشتوانه‌های فراوان، در حذف یا مخدوش کردن گذشته و حتی اکنون ما، و ثبت تک‌‌روایت تک‌صدای خود می‌کوشد و روایت‌های ما تنها بدیل در برابر روایت رسمی استبداد است.

خاطره‌نویسی، در جغرافیای استبداد، مبارزه با فراموشی است.

با این مقدمه، گوگوش، صدای قدغن تنها بازتاب خاطرات یک هنرمند افسانه‌ای نیست؛ روایتی است از لایه‌های هویت فردی، حافظهٔ جمعی و تاریخ هم‌روزگار ما.

نام گوگوش یادآور آمیزه‌ای از‌ موسیقی، آواز، نور، رنگ، حرکت و زیبایی است؛ همهٔ آن‌چه استبدادِ چیره بر ایران برای زنان «قدغن» می‌داند. هرچند، استواریِ مثالیِ گوگوش و بازتاب آن در خاطرات ما -بی‌اعتنا به استبداد- تضاد برآمده از «قدغن» انگاشتنِ «صدا»ی همیشه حاضر او را الهام‌بخش آفرینش هنر می‌کند.

هنر، به‌تعبیری، در تضاد زاده می‌شود؛ در ممکن نمودن ناممکن. خاطرات گوگوش، انگار، «آن‌چه نادیدنی‌ست» (۱) را می‌بینند و با دیگران در میان می‌گذارند، تا از امکانی پنهان پشت مفهوم ناممکن پرده بردارند. گوگوش، صدای قدغن یک اثر هنری است.

متن پیش رو، بازخوانی نمونه‌هایی از مفاهیم جان گرفته در فضاهای به‌ظاهر متضاد در کتاب گوگوش، صدای قدغن و در روان جمعی ماست.

نگاه اندیشیدهٔ گوگوش، راوی متن، تدوین سنجیدهٔ تارا دهلوی، مؤلف کتاب، و ساختار و لحن به‌دقت برگزیده‌ٔ هما سرشار در ترجمهٔ فارسی متن، تردیدها و پرسش‌های شخصی این روایت را به گستره‌های جمعی و فرهنگی می‌کشاند.

***

تصویر روی جلد کتاب، گوگوش را نشسته، در پوششی سیاه و سفید، بر زمینهٔ‌ خاکستری، با لبخندی محو و نگاهی آرام رو به خواننده نشان می‌‌دهد. در امتداد این تصویر، متن پشت جلد زیر سنگینیِ مفاهیم سکوت و ایستایی به تکرار دایره‌وار «صدای قدغن» می‌رسد. ناتوانیِ خوانندهٔ فارسی‌زبان از تصور گوگوش در سکوت و ایستایی آستانهٔ ورود به روایت است.

صدای قدغن با خاطره‌ای از «کمیتهٔ امر به معروف و نهی از منکر» در تهران باز می‌شود: «ساکت ایستاده بودم... امیدوار بودم به زودی آزادم کنند.» (ص۵) و با خیالی در یک تالار موسیقی در کانادا به پایان می‌رسد: «ایستاده در وسط آن صحنه، در آن سالن بزرگ، هزاران کیلومتر دورتر از تهران، بالاخره به خانه بازگشته بودم. همهٔ ما بازگشته بودیم.» (ص ۳۱۷) راوی، انگار، گردش چرخ زمان را در دست گرفته و به نقطهٔ دلخواه بازگردانده؛ به صحنه -«دنیای تخیلی»اش- «که در آن هیچ اتفاق بدی نمی‌توانست رخ بدهد.» (ص۲۲)

فاصلهٔ بین این دو تصویر، با روایت‌های تو در تو و رفت‌وبرگشت‌های زمانی، در سایهٔ حبس و هراس و –مهم‌تر از آن- در فکر آزادی می‌گذرد.

در فضایی که پیکرهٔ استبداد، هنوز و همچنان صدای زنان را سرمی‌بُرد، گوگوش شهرزاد هزارتوی ظلم است؛ صدای درایتی که در حبس از فکرِ آزادی و در آزادی از واقعیتِ حبس می‌گوید تا نشان دهد از خشونت نشکسته و به انکار نباخته.

گوگوش، صدای قدغن روایت مبارزهٔ یک زن است؛ روایت یک زندگی که هزار شب می‌‌خواند، می‌رقصد و قصه می‌گوید تا صحنه روشن بماند و آزادی به صبح هزار و یکم برسد.

زندان در خاطرات گوگوش، همیشه زیرزمین تاریک و کثیف و دم‌کردهٔ جمهوری اسلامی نیست؛ تنگی‌های فرهنگِ سنّتی و دشواری‌های شکستنِ هر قفس و هر دیوارِ به‌عادت پذیرفته شده نیز هست. رهاییِ سلسله‌وارِ او از زندان‌های پی‌درپی و ادب و حرمتی که برای درس‌های هزار و یک شب بی‌انصافی نگه می‌دارد، شکستِ مفهوم زندان، و کامیابیِ صدای در بند نماندنی اوست.

گوگوش که به حکم استبداد از آواز خواندن و گذشته را به یاد دیگران آوردن منع شده بود، در زندان، تنها با حضورش، خوش‌ترین خاطرات زندانیان دیگر را زنده می‌کرد و برایشان ترانه می‌خواند. هم‌بندانش در خفقانِ روسری‌های اجباری، از مدل موی او صحبت می‌کردند و صحنه‌های فیلم‌هایش و آلبوم‌های متعدد عکس‌هایی که از او جمع کرده بودند. زندان‌بان نیز می‌دید و می‌شنید و می‌گذشت.

بیرون از زندان، صدا، حتی حضور گوگوش، «قدغن» بود. ولی موسیقیِ سکوت و چهرهٔ آشنا و درآمیخته با حافظهٔ آب و گیاه و آفتابش، در نبض خاک و گلوی مردم جریان داشت.

صدای قدغن با یادآوری تلاش حکومت برای حذف گذشته‌ای که او نمادش بود، از سنگینیِ افکار روزهای نخست حبس می‌نویسد: «من گوگوش شدم، نه چون خودم می‌خواستم، بلکه چاره‌ای نداشتم... “آن‌ها” می‌خواستند گوگوش را از من بگیرند.» (ص۲۶) زمان زیادی لازم نبود تا «آن‌ها» بفهمند، هیچ‌کس، هرگز، نمی‌تواند گوگوش را از او بگیرد و برای دیگران قدغن کند.

خاطرات گوگوش آمیزه‌ای از سختی جان و نرمی احساس است؛ یک زیباییِ سرریزِ پیچیده در تضادهای شگفتی‌آور که در سایۀ اکسیرش انسان به درک و دوست داشتنِ انسان می‌رسد. راوی خاطرات، با سخت‌گیری بر خود و مهربانی بر دیگران، به جایی می‌رسد که از هستی و مردمان نمی‌رنجد و این‌گونه آسیب‌ناپذیر می‌ماند:
«کامبیز پسر من بود. با تمام وجود دوستش داشتم... او باید در جهانی بزرگ می‌شد که مادرش بر همهٔ ترس‌هایش غلبه کرده بود، حتی اگر مفهوم آن ایستادن در مقابل جوخهٔ اعدام بود.» (ص۱۲۱)

«در خاکسپاری فری [برادرش] به او [نامادری‌اش] گفتم که بخشیدمش ولی هرگز کارهایش را فراموش نخواهم کرد. من باید به دلایل مختلف از او سپاسگزار هم می‌بودم. او مرا قوی‌تر کرد. نوسان‌های رفتارش به من فرصت داد تا به موسیقی پناه ببرم. مشت و لگدهای محکم او موجب شد من دردهایم را با خواندن فریاد بزنم. عصبانیت‌های او آتش عشقم را به اجرا و بهتر شدن شعله‌ورتر کرد. او ناخودآگاه مرا برای مقابله با چالش‌های بی‌شماری که از آن زمان به بعد برایم پیش آمد آماده کرد.» (ص۲۰۵)

«خیلی طول کشید تا بعد از فوت پاپا، او را به‌خاطر محافظت نکردن از ما و محافظت نکردن از فری ببخشم. حتی خیلی بیشتر طول کشید تا خودم را ببخشم.» (ص۲۹۶)

گوگوش عاشق است؛ به‌تجربه آموخته که از هر اندازه نیرومندتر بودن از خود نیز نیرومندتر می‌تواند باشد. شهامتی زلال در نگاهش عشق را بالاتر از احتیاط و تنهایی را پذیرفتنی‌تر از تن دادن به عادت نشانده. داناییِ این نگاه اندیشیده، تضادهای زندگی دشوارش را به توانایی آفریدن بدل کرده. گرچه مدتی «در انتظار رهایی، در قفس گیر افتاده» (ص۲۲۲)، سرانجام انتظار و قفس را می‌شکند و لایه‌لایه و تکه‌تکه کشف می‌کند خود را. خشونتِ نادانی و حقارت دیگران را به آگاهانه برگذشتن از چالش‌های زندگی تبدیل می‌کند، ایستایی جنگ را به پرسش‌های سیال و قطعیت مرگ را به انگیزهٔ رها شدن در زندگی. خاطرات گوگوش روایت تمام‌قد زیستنِ زندگی است.

***

هفتاد سال است حضور گوگوش، خیال حضورش حتی، روشن و بی‌هراس از هیبت دشواری‌های پرشمار، شور زندگی را برای بسیاری از ما زنده نگاه داشته.

هفتاد سال است... و امروز این مسئولیت ماست، که منصف و مهربان، روایت الهام‌بخش او از پشت صحنهٔ این حجم زندگی را بخوانیم، بفهمیم و از خود بپرسیم: به‌راستی چگونه دوام آورد؟ چگونه از خلوت اجباری، از رانده شدن از صحنه‌های عمومی، به خلاقیت‌های تازه رسید و به صحنه بازگشت؟ چگونه باورهایش -باور به خویش را نیز- حفظ کرد، امیدوار و استوار از آتش‌های بی‌انصافی پرید و پشتِ سر گلستان ساخت؛ تلخ نشد، بد نگفت، قهر نکرد، کم نخواست و کم نیاورد؟

چگونه شهرزاد هزار و یک شب شد، تا زنانِ اسیرِ جیغ و جنونِ جلّادهای خانه و شهر به زندگی برگردند، بخندند، آواز بخوانند، برقصند و جهان جای زیباتری شود، در شادیِ آزادی؟

کتاب که به پایان می‌رسد، «گوگوش» دیگر نام یک شخصیت آشنا نیست، یک مفهوم باشکوهِ ایستاده در برابر استبداد است؛ نماد همهٔ آن‌چه پنج دهه در حذفش کوشیدند و به زیبایی‌اش باختند. «سرّی‌ست سمندر را زآتش بنمی‌سوزد» (۲)

ماندانا زندیان
نوزدهم آذر ۱۴۰۴ (دسامبر ۲۰۲۵)

————————
* عنوان یادداشت برگرفته از ترانهٔ «عشق یعنی همه‌چیز»، شهیار قنبری
۱- «چشم دل باز کن که جان بینی/ آن‌چه نادیدنی‌ست‌ آن بینی»، هاتف اصفهانی
۲- «سرّی‌ست سمندر را ز آتش بنمی‌سوزد/ جانی‌ست قلندر را نادرتر از آن برگو»، مولوی
* آدرس خرید نسخه فارسی و انگلیسی کتاب «گوگوش، صدای قدغن»





نظر شما درباره این مقاله:







کاوه احمدزاده، زندانی سیاسی، در بوکان جان باخت
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 8:58

کاوه احمدزاده، زندانی سیاسی، در بوکان جان باخت






نظر شما درباره این مقاله:







ایرانی‌ها چند روز پیش از سقوط اسد فرار کردند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 8:17

ایرانی‌ها چند روز پیش از سقوط اسد فرار کردند


خبرگزاری فرانسه

به گفته‌ی منابعی که با خبرگزاری فرانسه گفت‌وگو کرده‌اند، در حالی که شهرهای سوریه یکی پس از دیگری در دسامبر گذشته به دست مخالفانِ تندرو سقوط می‌کرد، نیروها و دیپلمات‌های ایرانیِ حامی بشار اسد متوجه سرنوشت محتوم او شدند و تنها چند روز پیش از برکناری‌اش، وی را ترک کردند.

در جریان جنگ داخلی سوریه که از سال ۲۰۱۱ و در پی سرکوب خونین اعتراضات طرفداران دموکراسی از سوی حکومت آغاز شد، ایران از اصلی‌ترین حامیان دمشق بود و برای کمک به اسد، مستشاران نظامی و نیروهایی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به سوریه اعزام کرد.

جنگجویان ایرانی و متحدان منطقه‌ای‌شان – عمدتاً از حزب‌الله لبنان و همچنین از عراق و افغانستان – نقاط کلیدی را در دست داشتند و باعث حفظ حکومت اسد شدند، اما در برابر پیشروی برق‌آسای نیروهای اسلام‌گرا که به سوی پایتخت یورش می‌بردند، به‌سرعت عقب‌نشینی کردند.

در طول نبردها، افسران و سربازان سوری تحت فرماندهی سپاه پاسداران خدمت می‌کردند؛ فرماندهی‌ای که هم‌زمان با کاهش قدرت اسد، نفوذ آن افزایش یافت.

یک افسر پیشین ارتش سوریه که در یکی از مقرهای امنیتی سپاه در دمشق مأمور بود، گفت که در پنجم دسامبر سال گذشته، مافوق ایرانی‌اش او را برای روز بعد به مرکز عملیات منطقه‌ی مزّه فراخواند تا درباره‌ی «موضوعی مهم» گفت‌وگو کنند.

به گفته‌ی این افسر که به‌دلیل نگرانی از امنیت خود نخواست نامش فاش شود، فرمانده ایرانی‌اش – که به حاج ابوابراهیم معروف بود – در جلسه‌ای با حضور حدود بیست افسر و سرباز سوری، تصمیمی شوکه‌کننده مطرح کرد.

او گفت: «از امروز به بعد، دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه نخواهد بود. ما می‌رویم.»

به گفته‌ی این افسر سوری، حاج ابوابراهیم جمله‌ای گفت که در میان حاضران طنین انداخت: «همه‌چیز تمام شد. از امروز، ما دیگر مسئول شما نیستیم.»

افسر سوری افزود که به آن‌ها دستور داده شد تمام اسناد محرمانه را بسوزانند یا نابود کنند و حافظه‌ی سخت‌افزارهای رایانه‌ها را از بین ببرند.

ازدحام در مرز

به گفته‌ی او، این اعلامیه زمانی صادر شد که نیروهای اسلام‌گرا پیشروی‌های بزرگی انجام داده بودند، هرچند این تصمیم همچنان برای سربازان سوری غافلگیرکننده بود.

او گفت: «می‌دانستیم اوضاع خوب نیست، اما نه تا این حد.»

سربازان حقوق یک ماه خود را پیشاپیش دریافت کردند و به خانه رفتند.

دو روز بعد، نیروهای اسلام‌گرا بدون درگیری دمشق را به تصرف درآوردند، پیش از ورود آنها، اسد به روسیه گریخته بود.

دو کارمند سوری کنسولگری ایران در دمشق نیز که برای حفظ امنیت خود خواستند نامشان فاش نشود، از خروج شتابزده‌ی ایرانی‌ها سخن گفتند.

به گفته‌ی آنان، تا عصر پنجم دسامبر کنسولگری کاملاً تخلیه شده بود و دیپلمات‌های ایرانی از طریق مرز به بیروت گریختند.

یکی از این کارکنان سابق گفت: «چند کارمند سوری که تابعیت ایرانی داشتند، همراه مقام‌های ارشد سپاه پاسداران از کشور خارج شدند.»

در گذرگاه اصلی مرزی سوریه با لبنان، در جدیده‌ی یابوس، رانندگان تاکسی و کارکنان پیشین از ترافیک سنگینی در روزهای پنجم و ششم دسامبر خبر دادند؛ به‌گونه‌ای که عبور از مرز تا هشت ساعت به طول می‌انجامید.

کارکنان سابق کنسولگری گفتند که ایرانی‌ها به نیروهای سوری خود دستور داده بودند در خانه بمانند و سه ماه حقوق به‌عنوان تسویه دریافت کنند.

به گفته‌ی آن‌ها، تا صبح ششم دسامبر، سفارت، کنسولگری و تمام مواضع امنیتی ایران در دمشق تهی از نیرو شده بود.

پایگاه روسی

در جریان جنگ، نیروهای تحت فرمان ایران در مناطق حساس داخل دمشق و حومه‌ی آن متمرکز بودند؛ به‌ویژه در منطقه‌ی «سیده زینب» که زیارتگاه مهم شیعیان قرار دارد، و نیز پیرامون فرودگاه دمشق و نزدیک مرزهای لبنان و عراق.

بخش‌هایی از شهر شمالی حلب و نقاطی دیگر در همان استان نیز محل استقرار و پشتیبانی نیروها و جنگجویان ایرانی بود.

سرهنگ محمد دیبو، از اعضای ارتش جدید سوریه که در عملیات مخالفان شرکت داشت، گفت در زمانی که شهر حلب در نخستین مرحله‌ی نبردها به دست شورشیان افتاد، «ایران نبرد را متوقف کرد.»

به گفته‌ی او، نیروهای ایرانی «پس از فروپاشی سریع ارتش اسد ناچار به عقب‌نشینی فوری شدند.»

یک خبرنگار فرانس پرس که از پایگاه متروکه‌ی پیشین نیروهای ایرانی در جنوب حلب بازدید کرده بود، گزارش داد که بر دیوارهای ویران‌شده‌ی آن شعارهایی از ایران و حزب‌الله و نقاشی شمشیری که پرچم اسرائیل را می‌شکافت، دیده می‌شد.

در طول جنگ، اسرائیل – دشمن دیرینه‌ی تهران – صدها حمله در خاک سوریه انجام داد و اعلام می‌کرد هدف آن نیروهای ارتش اسد و گروه‌های مورد حمایت ایران است.

افسر پیشین ارتش سوریه گفت در روز پنجم دسامبر، یک مقام ارشد سپاه پاسداران با نام حاج جواد به همراه چند سرباز و افسر ایرانی از طریق پایگاه روسی حمیمیم در ساحل مدیترانه تخلیه و سپس به تهران منتقل شدند.

سرهنگ دیبو نیز گفت پس از سقوط حلب، «حدود چهار هزار نظامی ایرانی که در پایگاه حمیمیم پناه گرفته بودند، از آنجا به ایران منتقل شدند.»

او افزود که برخی دیگر از مسیر زمینی، از راه عراق یا لبنان، گریختند.

به گفته‌ی او، خروج ایرانی‌ها آن‌قدر شتابزده بود که «وقتی ما وارد پایگاه‌هایشان در استان حلب شدیم، گذرنامه‌ها و مدارک شناسایی افسران ایرانی را پیدا کردیم که حتی فرصت جمع‌آوری آن‌ها را نداشتند.»





نظر شما درباره این مقاله:







چهار وکیلی که از جانشان در راه دفاع از حقوق
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 8:02

چهار وکیلی که از جانشان در راه دفاع از حقوق






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه وکلای دادگستری در حمایت از حقوق خانواده علیکردی
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 7:52

بیانیه وکلای دادگستری در حمایت از حقوق خانواده علیکردی






نظر شما درباره این مقاله:







روس‌ها و ایرانی‌ها بشار اسد را رها کردند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 10.12.2025, 7:28

روس‌ها و ایرانی‌ها بشار اسد را رها کردند


العربیه فارسی

دو روز پیش از سرنگونی نظام بشار اسد، رئیس‌جمهور پیشین سوریه، در هشتم دسامبر ۲۰۲۴، ایران هیأت دیپلماتیک و نیروهای خود را از سوریه خارج کرد.

محمد الجلالی، آخرین نخست‌وزیر سوریه در دوران اسد، در مصاحبه اختصاصی با العربیه جزئیاتی از روزهای منتهی به سقوط نظام را فاش کرد و گفت که ارتش سوریه در آغاز نبرد موسوم به «بازدارندگی تجاوز»، تمایلی به جنگ نداشت.

الجلالی تأکید کرد که خود اسد و همچنین روس‌ها و ایرانی‌ها نیز از این واقعیت مطلع شده بودند.

عدم تحرک ارتش اسد

او افزود که در جریان درگیری‌ها، اخباری درباره ورود یک یگان نظامی ایرانی به فاصله میان حمص و حماه و سپس عقب‌نشینی آن منتشر شد که بر گمانه‌زنی‌ها افزود. الجلالی همچنین از شنیدن گزارشی دیگر خبر داد که بر اساس آن، یک هواپیمای ایرانی حامل سلاح و نیروهای رزمی به فرودگاه حمیمیم رسیده بود، اما اجازه فرود به آن داده نشد.

الجلالی در جمع‌بندی این تحولات گفت: «ارتش سوریه نمی‌جنگید و شمار نیروهای روسی و ایرانی نیز برای دفاع کافی نبود؛ در نتیجه این احساس فراگیر شد که هیچ‌کس نمی‌تواند به کسی کمک کند که خودش اراده‌ای برای کمک به خود ندارد» (کنایه‌ای آشکار به نیروهای وفادار به اسد)

«حزب‌الله فرسوده شده بود»

او همچنین اشاره کرد که در آن مقطع، فرسودگی حزب‌الله لبنانی پس از ترور حسن نصرالله و جنگ با اسرائیل، بر پیچیدگی اوضاع افزود. به گفته او، حزب‌الله تلاش کرد مداخله کند، اما بلافاصله عقب‌نشینی کرد.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، پیش‌تر نیز یک افسر پیشین سوری که در یکی از مقرهای امنیتی وابسته به سپاه پاسداران در دمشق خدمت می‌کرد، اعلام کرده بود که در پنجم دسامبر ۲۰۲۴ ـ سه روز پیش از سقوط نظام اسدـ تماسی از فرماندهی ایرانی خود دریافت کرد که از او خواسته شده بود به دلیل «امری مهم»، صبح جمعه ششم دسامبر 2024 به مقر عملیات در محله «المزه ویلات شرقیه» در پایتخت مراجعه کند.

این افسر افزود که فرمانده ایرانی مسئول این گروه، معروف به «حاجی ابو ابراهیم»، به محض ورود افسران و سربازان سوری ـ که حدود ۲۰ نفر بودند و تحت امر ایرانی‌ها خدمت می‌کردند ـ به آن‌ها اطلاع داد: «از امروز دیگر سپاه پاسداران ایران در سوریه حضور نخواهد داشت».

به گفته او، این خبر حاضران را شوکه کرد. سپس این مقام ایرانی از نیروها خواست «اسناد حساس را بسوزانند و در مقابل چشمان او از بین ببرند و تمامی هارددیسک‌ها را از رایانه‌ها خارج کنند»؛ چرا که به آن‌ها گفته شد: «همه‌چیز تمام شد، از این پس مسئولیتی در قبال شما نداریم و کارت‌های شناسایی غیرنظامی‌ شما طی چند روز آینده به دستتان خواهد رسید.»

از سوی دیگر احمد الشرع، رئیس‌جمهور سوریه، در خصوص تعامل روس‌ها، بارها اعلام کرده که پس از درگیری‌ها با آن‌ها تماس داشته و مذاکراتی انجام شده که به وعده روسیه مبنی بر عدم مداخله انجامید.

نقش ایران تا سقوط اسد

گروه‌های هم‌پیمان با تهران در طول جنگ سوریه در مراکز حساسی در دمشق و حومه آن به‌ویژه در منطقه مزه، پیرامون زیارتگاه زینب، اطراف فرودگاه دمشق، و همچنین در نقاطی در مرزهای سوریه با لبنان و عراق مستقر بودند. این گروه‌ها مسئولیت عملیات نظامی، آموزش و هماهنگی مستقیم با نیروهای حکومت پیشین را بر عهده داشتند.

با تشدید درگیری‌ها و کاهش توان ارتش سوریه طی سال‌های جنگ داخلی، نفوذ ایران گسترش یافت و مراکز امنیتی، انبارهای سلاح و پایگاه‌های مشترک با ارتش سوریه را دربر گرفت.





نظر شما درباره این مقاله:







امر برگشت‌ناپذیر
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 22:46

امر برگشت‌ناپذیر


یدالله کریمی‌پور

معرکه‌ای برپا شد. به دختر جوانی گفته بود: «این چه طرز لباس پوشیدن است؟» دختر جیغ کشید و مردم فوراً دورشان جمع شدند. آمرِ به معروف که انتظار حمایت داشت، دید ماجرا از دستش خارج شده و با عجله دور شد. او گمان کرده بود دولت و حکومت پشت اوست، اما وضعیت جامعه از این مرحله گذشته است.

از منظر جامعه‌شناسیِ تغییر هنجار، زمانی که یک الگوی رفتاری به «رویه روزمره» بدل شود، بازگشت‌پذیری آن بسیار دشوار ـ و گاه ناممکن ـ می‌شود. بوردیو در نظریه Habitus می‌گوید عادت‌های جمعی وقتی نهادینه شوند، ساختارهای رسمی را به حاشیه می‌رانند. پوشش آزاد زنان در ایران نیز از سطح اعتراض سیاسی فراتر رفته و به «رویه زیسته» تبدیل شده است؛ میلیون‌ها زن، حتی در مناطق محافظه‌کار، اکنون نظم بدنی تازه‌ای را تجربه می‌کنند.

نوربرت الیاس در فرایند تمدن توضیح می‌دهد که هنجارهای مرتبط با بدن، اگر تثبیت شوند، فقط با خشونت سنگین قابل عقب‌گردند؛ و خشونت سنگین، خود هنجار جدید را تقویت می‌کند نه حذف. ازاین‌رو، هر میزان اجبار حکومتی تنها «شکاف هنجاری» را ژرف‌تر می‌سازد و امکان بازگشت به وضعیت دهه‌های پیشین را از میان می‌برد.

در نظریه نافرمانی مدنی، گیلرمو اودانل و آدام پرژوورسکی تأکید بر آن‌است که رفتارهای «فراگیر و کم‌هزینه»، دولت را از توان اعمال قانون تهی می‌کند.

پوشش آزاد زنان امروز بزرگ‌ترین نافرمانی کم‌هزینه در تاریخ جمهوری اسلامی است:

روزمره، بی‌رهبر، فراگیر و غیرقابل مهار.

طبق نظریه «ظرفیت حکمرانی» (مانسور اولسون و فرانسیس فوکویاما)، دولت تنها زمانی قادر به اعمال اجبار است که هم مشروعیت نسبی داشته باشد و هم توان اجرایی. فقدان هر دو، اجرای سیاست‌های اخلاقی را ناممکن می‌کند.

بنابراین تلاش برای بازگرداندن الگوی گذشته، نه نشانه قدرت حکومت بلکه نشانه «بحران ظرفیت» است و خود، مقاومت اجتماعی را تقویت می‌کند.

در تاریخ تحولات فرهنگی، آزادی بدن پایدارترین نوع آزادی است. اریک هابزبام در Age of Extremes اشاره می‌کند که تغییرات سبک زندگی، پس از تجربه‌شدن، به سختی معکوس می‌شوند.

نمونه‌های ترکیه، یوگسلاوی، اروپای شرقی و حتی جمهوری‌های شوروی نشان می‌دهد هرجا زنان تجربه پوشش آزاد یافته‌اند، ساختارهای اقتدارگرا توان بازگرداندن کنترل را از دست داده‌اند.

این حافظه، به‌ویژه زمانی که بدن و سبک زندگی را دربرگیرد، حتی با سرکوب ساختاری پاک نمی‌شود.

بازگشت، از منظر تاریخی، نه احتمال بلکه «محال ساختاری» است.


منبع: تلگرام نویسنده
@karimipour_k





نظر شما درباره این مقاله:







بحران پنهان گرسنگی درحال بی‌ثبات کردن جهان است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 22:17

بحران پنهان گرسنگی درحال بی‌ثبات کردن جهان است


عارف حسین

فارین افرز
برگردان: آزاد شریف‌زاده
۱۱ نوامبر ۲۰۲۵

چگونه ناامنی غذایی خشونت را برمی‌انگیزد — و حتی دولت‌های ثروتمند را تضعیف می‌کند

با در نظر گرفتن وضعیت کلی، جهان هرگز تا این اندازه ثروتمند، پیشرفته از نظر فناوری، و قادر به تأمین غذای خود نبوده است. در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ و اوایل دههٔ ۱۹۷۰، بسیاری از تحلیلگران نگران بودند که جهان ممکن است غذای کافی نداشته باشد. نرخ رشد جمعیت، به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه، بسیار بیش از رشد ظرفیت کشاورزی بود و گزارش‌های سازمان ملل و بانک جهانی نشان می‌داد که بدون تغییرات چشمگیر، جهان به سوی کمبودهای فاجعه‌بار غذایی رانده خواهد شد. اما آنچه «انقلاب سبز» نامیده می‌شود، خیلی زود به افزایش چشمگیر بهره‌وری کشاورزی کمک کرد و موج‌های پی‌درپیِ بهبود و نوآوری در روش‌های کشاورزی را ممکن ساخت. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائوFAO) و برنامۀ محیط‌زیست سازمان ملل برآورد کرده‌اند که اگر اتلاف مواد غذایی به حداقل برسد، کشورهای جهان اکنون می‌توانند به اندازه‌ای غذا تولید کنند که تقریباً ده میلیارد انسان را تغذیه کند؛ یعنی دو میلیارد نفر بیشتر از جمعیت کنونی سیاره.

با این حال، این دستاورد عظیم به نوعی خود مغرور شده و بحران تازه و رو‌به‌رشدی از گرسنگی را پنهان کرده است. امروز، محرک اصلی گرسنگی نه کمبودِ مواد غذایی، بلکه موانع دسترسی به غذا در جهانی است که وفور و وفاق در کنار محرومیتی فلج‌کننده هم‌زمان وجود دارند. بر اساس گزارش «وضع امنیت غذایی و تغذیه در جهان ۲۰۲۵» که توسط فائو تهیه شده است، تا ۷۲۰ میلیون نفر به‌طور مزمن با ناامنی غذایی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. چهل‌وسه میلیون کودک از «اتلاف شدید وزن (wasting) »، وخیم‌ترین شکل سوءتغذیه، رنج می‌برند و ۱۵۲ میلیون نفر نیز دچار «کوتاه‌قدی» ناشی از کمبودهای تغذیه‌ای و عفونت‌های مکرر هستند؛ مشکلی که به نوبهٔ خود می‌تواند ظرفیت‌های شناختی و جسمی آنان را در بزرگسالی کاهش دهد. گزارش «چشم‌انداز جهانی ۲۰۲۵» برنامهٔ جهانی غذا (WFP) UN World Food Program نشان می‌دهد که ۳۱۹ میلیون نفر با گرسنگی حاد مواجه‌اند — رقمی که بیش از ۱۳۰ درصد نسبت به سطح پیش از سال ۲۰۲۰ افزایش یافته است — و اینکه دو قحطی هم‌زمان در غزه و سودان در حال وقوع است.

در زمانی که جنگ‌ها، فاجعه‌های زیست‌محیطی و سختی‌های اقتصادی باعث می‌شوند شمار بیشتری از مردم گرسنه شوند، بسیاری از کشورهای کمک‌کننده از تأمین بودجهٔ برنامه‌های کمک غذایی — که جان انسان‌ها را نجات می‌دهد و زندگی آنان را دگرگون می‌کند — عقب‌نشینی می‌کنند. برای مثال، یک مطالعه در ژوئیهٔ ۲۰۲۵ که در نشریهٔ لنست (The Lancet) منتشر شد، پیش‌بینی کرده است که تعطیلی آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده توسط دولت ترامپ در پنج سال آینده به حدود ۱۴ میلیون مرگ زودرس — که بسیاری از آن‌ها ناشی از گرسنگی خواهند بود — منجر خواهد شد. با عقب‌نشینی از کمک ‌رسانی، کشورهای کمک‌کننده حقیقتی انکارناپذیر را نادیده می‌گیرند: ناامنی غذایی در یک منطقه، به بی‌ثباتی در مناطق دیگر می‌انجامد. اگر کشورهای ثروتمند اکنون برای مقابله با گرسنگی فزاینده اقدام نکنند، پیامدها به اندازه فاجعهٔ پیش‌بینی‌شدهٔ نیم قرن پیش میتواند گسترده باشد — با این تفاوت که در توان جهان کنونی است، که کاملا از این بحران جلوگیری کردن از آن قرار دارد.

زنجیره‌های غذایی

قحطی‌های بزرگ قرن بیستم غالباً بر اثر خشکسالی به وجود می‌آمدند. اما امروز، دلایلی که مردم را گرسنه می‌کند بیشتر مشکلات ساختاری‌ هستند و به درگیری‌های خشونت‌آمیز، تداوم تغییرات اقلیمی و حاشیه‌نشینی اقتصادی مربوط می‌شوند. بر اساس برنامهٔ داده‌های درگیری اوپسالا Uppsala Conflict Data Program، شمار درگیری‌های فعال در جهان از ۴۶ مورد در سال ۲۰۱۴ به ۶۱ مورد در سال ۲۰۲۴ افزایش یافته است. همچنین نسبت درگیری‌های فعالی که در یک سال معین حل‌وفصل می‌شوند، به پایین‌ترین حد خود در نیم قرن گذشته رسیده است. درگیری خشونت‌آمیز همواره ناامنی غذایی را افزایش داده و نزدیک به ۷۰ درصد افرادی که اکنون با ناامنی غذایی حاد روبه‌رو هستند در کشورهایی زندگی می‌کنند که درگیر جنگ و خشونت‌اند. وجود جنگ، به تنهایی، در غزه و سودان، یک میلیون نفر را به ورطهٔ قحطی کشانده است.

تغییرات اقلیمی نیز آغاز کرده اند که به شدت گرسنگی بیفزایند. «مرکز پژوهش در اپیدمیولوژی بلایا» در دانشگاه لوون دریافته است که بین سال‌های ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۴، جهان به‌طور متوسط هر سال ۲۳۱ بلای طبیعی مرتبط با تغییرات اقلیمی را تجربه می‌کرد. اما از سال ۲۰۰۵ تاکنون، این عدد به نزدیک ۳۴۳ رسیده است — افزایشی حدود ۵۰ درصد. تنها در سال ۲۰۲۴، پایگاه بین‌المللی بلایا (EM-DAT)، که معتبرترین پایگاه دادهٔ جهانی در این حوزه است، ۳۷۱ بلای طبیعی — خشکسالی، سیل و طوفان — را ثبت کرده است، که منجربه آوارگی۴۵ میلیون نفر شده است. امسال، طوفان میلیسا باعث شد ۳٫۱ میلیون نفر در کارائیب به کمک فوری غذایی نیاز پیدا کنند، و ۶٫۳ میلیون نفر در پاکستان تحت تأثیر سیلاب‌ها قرار گرفتند. در ساحل آفریقا، خشکسالی‌های مکرر فقر و جابه‌جایی جمعیت را تشدید می‌کند و گروه‌های افراطی از این آسیب‌پذیری‌ها سوء‌استفاده می‌کنند.

آسیب پذیری اقتصاد جهانی نیز این بحران را تشدید می‌کند. حدود نیمی از کشورهای کم‌درآمد در وضعیت بحران بدهی یا نزدیک به آن قرار دارند؛ وضعیتی که می‌تواند ناامنی غذایی را به‌طور چشمگیری بدتر کند. سطوح بالای بدهی دولت‌ها را مجبور می‌کند بازپرداخت‌ها را بر هزینه‌های اساسی مقدم بدانند، و این امر بودجهٔ در دسترس برای واردات غذا، شبکه‌های امنیت اجتماعی، و نیز سرمایه‌گذاری‌های ضروری در زیرساخت‌های کشاورزی و روستایی را کاهش می‌دهد. امروزه، بیش از سه میلیارد نفر در کشورهایی زندگی می‌کنند که برای پرداخت بهرهٔ بدهی خود بیشتر از هزینهٔ سلامت یا آموزش خرج می‌کنند.به‌دلیل افزایش بدهی، کاهش ارزش پول ملی، و افزایش هزینه‌های تولید، قیمت مواد غذایی طی پنج سال گذشته در ۶۱ کشور تا ۵۰ درصد و در ۳۷ کشور بیش از ۱۰۰ درصد افزایش یافته است. بازگشت حمایت‌گرایی تجاری نیز جریان‌های درآمدی کشورهایی را که برای تأمین مالی واردات غذایی و سایر واردات ضروری به آن وابسته‌اند، مختل می‌کند.

بازی‌های گرسنگی، بین مرگ و زندگی

نهادهایی که برای جلوگیری از چنین رنجی ایجاد شده‌اند، اکنون زیر فشار رقابت‌های ژئوپلیتیک، کاهش اعتماد، و کم‌رنگ شدن ارادهٔ سیاسی خم شده‌اند. پس از پنج سال رشد مداوم، کمک‌های بین‌المللی در سال ۲۰۲۴ حدود ۹ درصد کاهش یافت. برآوردهای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی the Organization for Economic Cooperation and Development (OECD) نشان می‌دهد که این کمک‌ها ممکن است در سال ۲۰۲۵ نیز ۹ تا ۱۷ درصد دیگر کاهش پیدا کنند. پیامدهای این کاهش بودجه، به ‌ویژه برای جمعیت‌هایی که به کمک غذایی نیاز دارند، بسیار وخیم بوده است. بنا بر گزارش «شبکهٔ جهانی مقابله با بحران‌های غذایی» — ائتلافی از کشورهای کمک‌کننده و سازمان‌های بشردوستانه و توسعه‌ای — بودجهٔ جهانی کمک غذایی ممکن است بین سال ۲۰۲۴ تا امسال تا ۴۵ درصد کاهش یابد.

در سال ۲۰۲۴، برنامهٔ جهانی غذا (WFP) به ۱۲۴ میلیون نفر در سراسر جهان کمک‌رسانی کرد. اما پیش بینی میکند که در سال ۲۰۲۵ به دلیل کاهش شدید بودجه از سوی اهداکنندگان اصلی،این برنامه ۲۱ درصد افراد کمتری را تحت پوشش قرار دهد. کمک دولت ایالات متحده به این برنامه از سال ۲۰۲۴ تاکنون ۵۵ درصد کاهش یافته و فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز کاهش‌هایی مشابه داشته‌اند. برخی از عملیات‌های میدانی ناچار شده‌اند جیره‌های روزانهٔ توزیعی را به کمتر از ۳۰۰ کالری کاهش دهند — کمتر از یک وعدهٔ کوچک. در حالی که گرسنگی جهانی رو به وخامت است، ۱۶ میلیون نفر در معرض از دست دادن کامل کمک غذایی قرار دارند.

سازمان‌های امدادرسان همچنین با دشواری‌های فزاینده‌ای برای رسیدن به جمعیت‌های آسیب‌دیده روبه‌رو هستند. بر اساس پایگاه دادهٔ امنیت کارکنان امدادی Aid Worker Security Database، در سال ۲۰۲۴ تعداد ۳۸۳ امدادگر کشته شدند — بیش از دو برابر میانگین سه سال پیش از آن — که نشان‌دهندهٔ بی‌اعتنایی رو‌به‌افزایش طرف‌های درگیر به حقوق بین‌الملل بشردوستانه است.

کاهش بودجه‌های بشردوستانه نشانهٔ تضعیف همبستگی جهانی با اقشار محروم است. اما این موضوع برای جوامع ثروتمند و به‌ ظاهر باثبات نیز یک مشکل واقعی ایجاد می‌کند. دقیقاً در دوران بی‌ثباتی است که اقدام جمعی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، زیرا وقتی کمک‌های بشردوستانه کاهش می‌یابد، بحران‌ها گسترش پیدا می‌کنند و به بخش‌های دیگر سرایت می‌کنند.

ناامنی غذایی موجب جابه‌جایی جمعیت هم می‌شود.

یک مطالعهٔ برنامه جهانی غذا (WFP) در سال ۲۰۱۷ نشان داد که هر یک درصد افزایش در ناامنی غذایی همراه است با ۱٫۹ درصد افزایش در تعداد پناهجویان به کشورهای دیگر. همان مطالعه نشان داد که به ازای هر سال بیشتر که یک درگیری خشونت‌آمیز ادامه پیدا می‌کند — و درگیری خشونت‌آمیز به‌طور طبیعی ناامنی غذایی ایجاد می‌کند — میزان خروج پناهجویان ناشی از آن درگیری تقریباً ۰٫۴ درصد افزایش می‌یابد.

پناهجویان ناچارند ابتدا به کشورهای همسایه نقل مکان کنند؛ کشورهایی که غالباً توان و امکانات کافی برای پذیرش آنان را ندارند. وقتی این جوامع از پسِ ورود گستردهٔ جمعیت برنیایند، مردم ناچار می‌شوند به مقصدهای دورتری مهاجرت کنند. برای کشورهای ثروتمند، نادیده گرفتن ناامنی غذایی در خارج از مرزهایشان از نظر اقتصادی کاملاً غیرمنطقی است. در سال ۲۰۲۴، کشورهای عضو OECD مبلغ ۲۴.۲ میلیارد دلار صرف کمک‌های بشردوستانه کردند که به حدود ۱۹۸ میلیون نفر کمک شد؛ یعنی تقریباً ۱۲۰ دلار برای هر نفر. اما همین کشورها ۲۷.۸ میلیارد دلار — معادل ۹۲۰۰ دلار برای هر نفر — برای حمایت از فقط سه میلیون پناهجو و درخواست‌کنندهٔ پناهندگی در داخل مرزهایشان هزینه کردند. تغذیهٔ یک خانواده در محل زندگی‌شان بسیار ارزان‌تر از حمایت از آنان به عنوان پناهجو، پس از آن‌که گرسنگی آنان را به فرار وادار کرد، تمام می‌شود. ناتوانی در اقدام به موقع در سطح محلی، منجر به صرف هزینه‌های بسیار بیشتری در آینده می‌شود — و همچنین تضمین‌کنندهٔ واکنش‌های سیاسی شدیدی هم خواهد بود. ورود گستردهٔ پناهجو به هر کشوری معمولاً سیاست داخلی آن کشور را بی‌ثبات کرده و موجب تشدید قطبی‌سازی و افراط‌گرایی می‌شود.


سودان، نیازمندان در انتظار دریافت کمک‌های بشردوستانه

گرسنگی همچنین موجب بی‌ثباتی ژئوپلیتیک می‌شود. ناامنی غذایی مشروعیت دولت‌های درگیر را تضعیف می‌کند، رقابت بر سر منابع کمیاب را تشدید می‌سازد و هزینهٔ فرصت برای توسل به خشونت را کاهش می‌دهد. همچنین گروه‌های افراطی از ناامیدی مردم سوءاستفاده می‌کنند، غذا را ابزار جذب نیرو قرار می‌دهند و گرسنگی را به سلاحی برای نفوذ تبدیل می‌کنند. رابطهٔ میان گرسنگی و درگیری چرخه‌ای است؛ هر کدام دیگری را تغذیه می‌کند.

از قحطی تا فراوانی

شکستن این چرخه، نیازمند دوراندیشی اقتصادی و شجاعت سیاسی است. چالش، فنی نیست؛ جهان می‌داند چگونه غذا تولید و توزیع کند. مسئله، سیاسی و مالی است — اینکه امنیت غذایی را یک اولویت مشترک بدانیم، نه یک وظیفهٔ فرعی و بی فایده.

دولت‌ها، نهادهای چندجانبه، سازمان‌های خیریه، و اهداکنندگان بخش خصوصی باید فوراً تأمین مالی قابل‌اتکا و چندساله برای برنامه‌های بشردوستانه و توسعه‌ای را بازگردانند و گسترش دهند. تأمین بودجهٔ برنامه‌هایی که جان انسان‌ها را نجات می‌دهد حیاتی است، همچنین حمایت از ابتکارهایی که تاب‌آوری ایجاد می‌کنند و به مردم امکان می‌دهند از دام گرسنگی خارج شوند، به همان اندازه ضروری است. اینکه دائماً برای نجات همان جان‌ها مداخله کنیم، بدون پرداختن به ریشه‌های گرسنگی، مقرون‌به‌صرفه نیست. این برنامه‌ها باید حتی در دوران کسری بودجه نیز به‌طور منظم تأمین مالی شوند تا از چرخه‌های سالانهٔ عدم قطعیت که عملیات میدانی را مختل می‌کنند، جلوگیری شود. از آن‌جایی که گرسنگی و کمبود منابع باعث درگیری‌های خشونت‌آمیز و مهاجرت می‌شوند، ناتو، سازمان ملل، اتحادیهٔ آفریقا، اتحادیهٔ اروپا و گروه ۷ باید امنیت غذایی را به یکی از ستون‌های اصلی چارچوب‌های استراتژیک خود تبدیل کنند.

سامانه‌های پایش امنیت غذایی، مانند فائوی سازمان ملل، سیستم هشدار سریع قحطی دولت آمریکا، و برنامه جهانی غذا (WFP)، باید به‌طور کامل تأمین مالی شوند تا تضمین شود کمک‌ها در زمان مناسب به جمعیت‌های مناسب برسند. داده‌هایی که این سازمان‌ها گردآوری می‌کنند به گروه‌های امدادی کمک می‌کند کشورهایی را که با درگیری، شوک‌های اقلیمی و فروپاشی اقتصادی هم‌زمان روبه‌رو هستند در اولویت قرار دهند — جاهایی که عدم اقدام در آن‌ها بالاترین هزینهٔ انسانی و ژئوپلیتیک را دارد. اما کمبود بودجه هم‌اکنون باعث تأخیر در تهیهٔ تحلیل‌های حیاتی شده است.

جهان می‌داند چگونه غذا را تولید و توزیع کند

پاسخگو کردن ناقضان حقوق بین الملل یکی از اجزای کلیدی است اگر وقتی امنیت غذایی نادیده گرفته شود. این کار نه تنها عدالت را برای قربانیان برقرار می‌کند، بلکه مانع از نقض‌های آینده نیز می‌شود. پیگردهای قضایی در سیستم‌های حقوقی بین‌المللی و داخلی، تحریم‌های هدفمند، مسدودسازی دارایی‌ها، ممنوعیت سفر، و دیگر اقدامات تنبیهی باید علیه افرادی، نهادها یا دولت‌هایی که مسئول نقض‌های فاحش هستند اعمال شود.

گروه‌های مختلف اهداکننده نیز باید هماهنگی خود را با یکدیگر تقویت کنند. بسیار پیش می‌آید که منابع مالی پراکنده و مأموریت‌های هم‌پوشان، به تکرار کمک‌ها در برخی مناطق و ایجاد خلأهای جدی در مناطق دیگر منجر می‌شود. دولت‌ها، نهادهای پوششی سازمان ملل، و سازمان‌های غیردولتی باید ارزیابی‌های مشترک امنیت غذایی و آسیب‌پذیری انجام دهند، دسترسی متقابل به سامانه‌های داده‌ای خود فراهم کنند و با شفافیت ارتباط برقرار کنند تا یک تقسیم کار راهبردی‌تر ایجاد شود. فائو و برنامه جهانی غذا (WFP) باید همراه با نهادهای توانمند ملی، رهبری این تلاش هماهنگی را بر عهده بگیرند.

گروه‌های امدادی مانند یونیسف و WFP، نهادهای توسعه‌ای چون بانک جهانی، و سازمان‌های برقراری صلح مانند Interpeace همگی در افزایش امنیت غذایی و تضمین اینکه کمک‌های اضطراری، برنامه‌های بازسازی، و تلاش‌های تاب‌آوری بلندمدت مکمل یکدیگر باشند و نه رقیب هم، منفعت مشترک دارند. اهداکنندگان نیز باید تلاش بیشتری کنند تا اولویت‌ها و زمان‌بندی‌های مالی خود را با برنامه‌های واکنش محلی و ملی هماهنگ سازند.

برای کاهش فشار بر کشورهای کم‌درآمدی که در وضعیت بحران بدهی یا نزدیک به آن قرار دارند، بستانکاران و نهادهای مالی بین‌المللی باید پیشنهادهایی برای بخشش بدهی در برابر کاهش گرسنگی ارائه دهند. بخشیدن بدهی می‌تواند منابعی را آزاد کند که در غیر این صورت صرف بازپرداخت بدهی می‌شد. این اصل اساس برنامه‌هایی مانند رویکرد «تهاتر بدهی برای امنیت غذایی» برنامه جهانی غذا است؛ رویکردی که برنامه‌های «غذا در برابر آموزش» را در مصر و موزامبیک اجرا کرده است.

در نهایت، کشورهای با درآمد بالا باید تعرفه‌ها و سایر موانع واردات از اقتصادهایی با امنیت غذایی شکننده را حذف یا تعلیق کنند. کشورهای صادرکننده نیز باید از اعمال ممنوعیت صادرات غذا که بازارها را بی‌ثبات ‌کرده و قیمت‌ها را افزایش می‌دهد، پرهیز کنند. و برای مقابله با اثرات تغییرات اقلیمی بر ناامنی غذایی، دولت‌ها باید بودجهٔ برنامه‌هایی را که در کشاورزی مقاوم در برابر خشکسالی، مدیریت سیلاب، و بیمهٔ کشاورزان خُرده‌مالک سرمایه‌گذاری می‌کنند، افزایش دهند. سرمایه گذاری در سامانه‌های هشدار زودهنگام که از فناوری‌های نوین برای پیش‌بینی بلایا استفاده می‌کنند، به همان اندازه حیاتی است.

صرفه‌جویی بی‌جا، خرج کردن بدون فکر (PENNY FOOLISH, POUND WISE) حتی در حالی که دولت‌های ثروتمند از کمک‌های خارجی عقب‌نشینی می‌کنند، بسیاری از آن‌ها همچنان اصرار دارند که به پایان دادن به درگیری‌های خشونت‌آمیز در مکان‌هایی مانند اوکراین و خاورمیانه متعهد هستند. آنچه در این معادله نادیده گرفته می‌شود، این حقیقت است که امنیت غذایی پایه و اساس صلح است. تلاش‌ها برای مذاکره بر سر آتش‌بس‌ها و توافق‌های صلح باید شامل مفادی باشد که تضمین کند سازمان‌های امدادی بتوانند کمک‌رسانی کنند و نظام‌های غذایی امکان بازیابی داشته باشند.

بدون تضمین دسترسی امن برای کارکنان امدادی به جمعیت‌های آسیب‌دیده، هیچ میزان بودجه‌ای نمی‌تواند از بروز گرسنگی جلوگیری کند. بازیگران خارجی — از جمله دولت‌ها، سازمان‌های بین‌المللی، و سازمان‌های غیردولتی محلی و بین‌المللی — می‌توانند با تسهیل مذاکرات با مقامات محلی و گروه‌های مسلح، ارائهٔ آموزش‌های امنیتی و پشتیبانی مدیریت ریسک، و اعمال فشار دیپلماتیک، به کارکنان بشردوست کمک کنند تا به مردم در مناطق ناامن دسترسی پیدا کنند. همچنین باید منابع بیشتری به پایش از راه دور، ارائهٔ دیجیتالی کمک‌ها، و همکاری با شرکای محلی که می‌توانند به‌طور ایمن در میدان عمل کنند اختصاص یابد.

هر دلار هزینه‌شده برای جلوگیری از گرسنگی شدید، بسیاری دلارهای دیگر را که در آینده برای واکنش به بحران‌ها لازم خواهد بود، صرفه‌جویی می‌کند. تداوم گرسنگی اجتناب‌ناپذیر نیست؛ یک انتخاب سیاسی است. پایان دادن به آن تنها یک وظیفهٔ اخلاقی نیست؛ یک ضرورت راهبردی است.

عارف حسین، اقتصاددان ارشد برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد است.





نظر شما درباره این مقاله:







ارغنون نو
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 21:56

ارغنون نو


حسین جرجانی

پیشگفتار: پس از دو جنگ جهانی در قرن بیستم، شکافی که از قبل بین علوم “انسانی/اجتماعی” و “تجربی/طبیعی” وجود داشت، بسیار بیشتر شده است. این شکاف را می‌توان به بهترین وجه در کلام هورکهایمر (Horkheimer) و آدورنو (Adorno) در کتاب “دیالکتیک روشنگری” (Dialectic of Enlightenment) دید که گفتند “روشنگری، تمامیت خواه است” (Enlightenment is totalitarian). آنچه که واضح است این است که ترمیم این شکاف کار ساده‌ای نیست، اما ممکن است. بر این باورم که برای شناخت و ترمیم این شکاف باید به ریشه‌های این شکاف بازگشت. این مقاله در مورد تلاشی تازه در راه ترمیم این شکاف است.

تلاش من برای ترمیم این شکاف، یک “امر سیاسی” است، و نه یک امر فلسفی یا علمی یا روشنفکرانه. در پسِ هر بخشی از این تلاش، آرزوی بهروزی برای آیندگان، در نظر است.

مقدمه: به تازه‌گی دو ترجمه و ویرایش کامل (به فارسی و به انگلیسی) از کتاب ارغنون نو (Novum Organum) که فرانسیس بیکن (Francis Bacon) آن را در سال ۱۶۲۰ به زبان لاتین نوشته است، فراهم آورده‌ام. علاوه بر ترجمه، توضیحات فراوانی هم بر کتاب افزوده‌ام تا خوانندهٔ امروزی بتواند حرف‌های ۴۰۰ سال پیش بیکن را در آن جایگاهی که او در نظر داشت، قرار دهد. در آدرس زیر، علاوه بر ترجمه فارسی و انگلیسی، هم متن اصلی لاتین، و هم‌چنین نسخه‌های بازسازی شدهٔ چند ترجمه قدیمی را می‌توان یافت: https://hosseinjorjani.com/novum-organum

آشنایی من با ” ارغنون نو” بیش از سه دهه پیش، در سال ۱۹۹۱، آغاز شد؛ زمانی که برای نخستین بار بخشی کوتاه از این اثر را در درس “فلسفهٔ علم” در دانشگاه علوم کشاورزی سوئد خواندم. در سال‌های پس از آن، هنگامی که مطالعاتم را در ادبیات علمیِ کلاسیک و مدرن گسترش می‌دادم، بارها از خود پرسیدم که آیا می‌توان “منطق نوینی” را که بیکن در ذهن داشت، در روش‌های نوآوران علمیِ پس از او بازشناخت یا نه. پاسخ همیشه ساده نبود، اما برخی نمونه‌ها چشمگیر بودند. چارلز داروین به‌روشنی نوشته است که از “روشِ راستینِ بیکنی” پیروی کرده است، هرچند شیوهٔ عملیِ کار او آمیزه‌ای پیچیده از استقرا، فرضیه‌سازی و استنتاج بود که فراتر از دستورهای رسمیِ بیکن می‌رفت. در چنین چهره‌هایی نه با کاربرد مکانیکیِ دستورهای بیکن روبه‌رو هستیم و نه با تداومی مستقیم؛ بلکه نوعی هم‌آوایی با منش استقرایی‌ای دیده می‌شود که بیکن می‌کوشید بیان کند — منشی که بر مشاهدهٔ دقیق، گذارِ تدریجی به تعمیم، و پرهیز از آن‌که ساختارهای مفهومیِ به ارث‌رسیده بر تفسیر ما از طبیعت سلطه یابد، تأکید می‌کند.

از آن زمان، علاقهٔ من به بیکن همچنان ادامه یافته است؛ علاقه‌ای که هم از کارهای بعدی‌ام در حوزهٔ روش‌شناسی علمی تأثیر پذیرفته و هم از پرسش‌های دیرپایی دربارهٔ این‌که چگونه — از نظر تاریخی و مفهومی — فرهنگ علمیِ اروپا پس از رنسانس چنین شتاب چشمگیری یافت. “ارغنون نو” با برنامه‌اش برای اصلاح روند تحقیق، همواره متنی محوری در این‌گونه کاوش‌ها بوده است. بااین‌حال، پس از مدتی دریافتم که باوجودِ اهمیت بیکن، نسخه‌ای کامل و انتقادیِ قابل اتکا از “ارغنون نو” به زبان فارسی در دسترس نبود، و نسخه‌های موجود انگلیسی نیز یا کهنه و ناقص بودند، یا فاقد شرح و توضیح، یا برای خوانندگان امروز چندان مناسب نبودند. این وضعیت به‌تدریج زمینهٔ شکل‌گیریِ پروژهٔ کنونی را فراهم کرد.

ازاین‌رو، ترجمه و شرح کنونی از دو سرچشمه برخاسته است: تداومِ مسیرِ شخصی و ضرورتِ دانشیک. این اثر بازتاب‌دهندهٔ مسیری فکری است که در همان درسِ سال ۱۹۹۱ آغاز شد و سپس در کارهای بعدی‌ام در ژنتیک کمی، آمار، فلسفهٔ علم و پژوهش تاریخی گسترش پیدا کرد. هم‌زمان، انگیزه‌ای ساده اما بنیادی نیز آن را پیش می‌بَرد: این باور که ” ارغنون نو” — به‌عنوان اثری شاخص در تاریخ روش علمی — باید برای خوانندگان فارسی‌زبان به شکلی در دسترس باشد که از نظر متن معتبر، از نظر فکری شفاف، و از نظر تاریخی استوار باشد. این ویرایشِ جدید با همین روحیه عرضه می‌شود.

اهمیت تاریخی بیکن در چیست

جایگاه تاریخیِ فرانسیس بیکن نه در یک کشفِ علمیِ منفرد است و نه در بنا نهادن یک نظامِ فلسفیِ کامل، بلکه در طرح‌ریزیِ برنامه‌ای روش‌شناختی است که جهت‌گیری‌ها، بنیان‌ها و انتظارات از تحقیق در طبیعت را به‌طور قاطع دگرگون کرد. او در زمانی می‌نوشت که اروپا از سلطهٔ طولانیِ ارسطویی‌گریِ مدرسی فاصله می‌گرفت؛ و بیکن، با شناساییِ محدودیت‌های مفهومیِ شیوه‌هایِ استدلالِ به‌ارث‌رسیده، استدلال می‌کرد که پیشرفت واقعی در دانش تنها با اصلاحِ نظام‌مندِ قوای ذهنی میسر است. نقد او نه صرفاً خطابی بود و نه صرفاً نفی‌گرایانه؛ بلکه می‌خواست نشان دهد که عادات فکری‌ای که طی قرن‌ها انباشته شده‌اند — “بت‌واره”هایِ ناشی از عادت، زبان، اقتدار، و تجریدهای ناپرسیده — به موانعی در برابر کشف طبیعت بدل شده‌اند.

بااین‌همه، باید تأکید کرد که بیکن نخستین متفکرِ اوایل دوران مدرن نبود که از سنت‌های مدرسی فاصله گرفت. کالبدشناسان، اخترشناسان و طبیعت‌دانانِ رنسانس — از وِسالْیوس تا کوپرنیک، و از پاراسِلسوس تا گالیله — پیش از او با برخی آموزه‌های بنیادیِ اقتدارِ قرون‌وسطایی گسست کرده بودند. آنچه بیکن را متمایز می‌کرد، نه صرفِ کنارگذاشتنِ مدرسی‌گرایی، بلکه ارائهٔ گزارشی روشن، صریح و برنامه‌ای، از این بود که چگونه باید از آن فراتر رفت. او چارچوبی فراهم آورد برای جایگزینیِ عادت‌های فکریِ به‌ارث‌رسیده با روشی منضبط برای پرسش از طبیعت؛ روشی که از جزئیاتِ منظم و سنجیده آغاز می‌کند و تنها با گام‌هایی آگاهانه و تدریجی به گزاره‌های کلی می‌رسد. از این حیث، بیکن به دگرگونی‌ای که پیش‌تر آغاز شده بود ساختاری مفهومی بخشید و نوآوری‌های پراکنده را به چشم‌اندازی روش‌شناختی تبدیل کرد.

ازاین‌رو، سهم بیکن در تاریخ اندیشه “ساختاری” بود، نه “آموزه‌ای”. او ارغنونی نو عرضه کرد، نه به‌عنوان ابزاری کامل، بلکه به‌عنوان مجموعه‌ای از اصول برای ساختنِ چنان ابزاری. تأکید او بر گردآوریِ منظم و منضبطِ جزئیات، حرکت محتاطانه از آن‌ها به سوی گزاره‌های کلی، و اصلاح پیوستهٔ گرایش‌های درونیِ ذهن، چارچوبی مفهومی برای پژوهشِ تجربی فراهم آورد؛ آن هم درست در زمانی که اروپا تازه در حال آزمودن امکان‌های چنین پژوهشی بود. از این منظر، ارغنون نو نخستین کوششِ آگاهانه برای صورت‌بندیِ یک معرفت‌شناسی متناسب با علومِ در حال پیدایشِ سدهٔ هفدهم است — معرفت‌شناسی‌ای که نه استدلال را طرد می‌کرد و نه آن را بر مشاهده برتری می‌داد، بلکه می‌کوشید این دو را از طریق روشی ساخت‌یافته برای تفسیر طبیعت با یکدیگر هماهنگ سازد.

تأثیرِ این صورت‌بندیِ روش‌شناختی تقریباً بلافاصله آشکار شد. نسلِ تازه‌ای از پژوهشگرانِ اوایل دوران مدرن، در نوشته‌های بیکن خلاصه‌ای مجاب‌کننده از آنچه باید اصلاح می‌شد — و چراییِ آن — بازشناختند. چهره‌هایی چون رابرت بویل، رابرت هوک و جان ویلکینز به‌صراحت از اصول بیکنی بهره بردند و شیوه‌های تجربی‌ای را پدید آوردند که بر مشاهده، آزمون‌های کنترل‌شده و ثبتِ مشترک داده‌ها استوار بود. “انجمن پادشاهی” بریتانیا — که تنها چند دهه پس از مرگ بیکن بنیان‌گذاری شد — بارها او را مرجع جهت‌گیری دانست و آرمان بیکنیِ “سخنِ هیچ‌کس حجت نیست” (nullius in verba) را به‌مثابه شعارِ نانوشتهٔ خود پذیرفت. حتی فراتر از انگلستان، طبیعت‌دانان برجسته‌ای چون کریستیان هویگنس و دِنی پاپَن نیز بر اهمیتِ آزمایش و گسترشِ نظام‌مندِ تاریخ‌های طبیعی، به شیوه‌ای بیکنی، تأکید می‌کردند. این دانشمندان نه مریدان بیکن بودند و نه پیشنهادهای او را آموزه‌ای تغییرناپذیر تلقی می‌کردند؛ بلکه در نوشته‌های او تلخیصی روشن از شهودهای در حال شکل‌گیریِ خویش دربارهٔ چگونگیِ پیگیریِ معرفت طبیعی می‌یافتند. بیکن به روش‌هایی که در سراسر اروپا در حال شکل‌گیری بود بُعدِ روش‌شناختی بخشید، و پیشنهادهایش دقیقاً از آن‌رو رواج یافت که با نیازهای عملی و آرمان‌های معرفتیِ پژوهشگران هم‌زمانش هم‌نوا بود.

جایگاه تاریخیِ بیکن همچنین با آگاهیِ او از این واقعیت تعیین می‌شود که پیشرفتِ معرفت تنها زمانی ممکن است که با کاری جمعی و میان‌نسلی پشتیبانی شود. به‌گفتهٔ او، علومِ روزگارش “در مرحلهٔ طفولیت” مانده بودند نه از آن‌رو که توانِ ذهنِ انسان به دستاوردهای بزرگ‌تر نمی‌رسد، بلکه چون پژوهش فاقد ابزارهای مناسب، گزارش‌های مناسب و روش‌های مناسب بوده است. دعوت او به تدوین نظام‌مندِ تاریخ‌های طبیعی و تجربی، و نیز طرح او برای پروژه‌های پژوهشیِ سازمان‌یافته و گسترشِ تعاونیِ دانش، پیشاپیش شکل‌هایی نهادی را نوید می‌داد که بعدها فرهنگ علمیِ اروپا را تعریف کردند. از این منظر، اهمیت بیکن از پیدایشِ نوعی اقتصاد فکریِ نوین جدایی‌ناپذیر است — اقتصادی که بیش‌ازپیش دانش را انباشتی، قابل‌تصحیح و معطوف به درگیر شدنِ عملی با جهان طبیعی می‌دانست.

تأثیرِ اندیشه‌های بیکن نه آنی بود و نه یک‌دست. بسیاری از پیشنهادهای روش‌شناختیِ او در زمان حیاتش تحقق نیافتند، و علوم نیز در مسیرهایی رشد کردند که او نمی‌توانست به‌طور کامل پیش‌بینی کند. بااین‌حال، جهت‌گیریِ کلی‌ای که او به تثبیت آن یاری رساند — جهتی تجربه‌محور، خودآگاه از حیث روش، اقتدارستیز، و معطوف به بهبود وضعیت انسانی — به یکی از ویژگی‌های تعریف‌کنندهٔ اندیشهٔ علمیِ مدرن بدل شد. اهمیت پایدار او نه در یک قضیهٔ خاص یا کشفِ معین، بلکه در همین جهت‌گیریِ نوین آشکار می‌شود. آثار او لحظه‌ای را نشان می‌دهند که در آن مطالعهٔ طبیعت صراحتاً با یک فلسفهٔ روش پیوند خورد و جست‌وجوی دانش به تلاشی خودآگاهانه برای اصلاح بناهای معرفت بدل شد، نه صرفاً شرح‌ونقدی بر آموزه‌های به‌ارث‌رسیده.

چرا بیکن و ارغنون نو امروز همچنان اهمیت دارند

اهمیت پایدار بیکن و ارغنون نو از این واقعیت ناشی می‌شود که پرسش‌هایی که او با آن‌ها روبه‌رو بود — این‌که “دانشِ قابل اعتماد” چگونه پدید می‌آید، “خطاهای استدلال” چگونه به فهم انسانی راه می‌یابند، و “فرایند پژوهش” چگونه باید سامان یابد — هنوز در مرکز زندگی علمی و فکری قرار دارند. هرچند بسیاری از شیوه‌های مشخصِ علمِ مدرن با آنچه بیکن تصور می‌کرد تفاوت دارند، اما بنیان‌های پژوهش تجربی همچنان بر مفروضاتی استوارند که او با وضوحی کم‌نظیر صورت‌بندی کرد: این‌که طبیعت نظمی مستقل از خواست‌های ما دارد؛ این‌که دست‌یافتن به این نظم تنها از راه درگیریِ منضبط با تجربه ممکن است؛ و این‌که ذهن باید آگاهانه خویشتن را از اعوجاج‌ها و تمایلاتِ خطاساز خودش محافظت کند. این اصول نه کهنه شده‌اند و نه به پایان رسیده‌اند؛ بلکه زیرساخت فلسفی همهٔ شاخه‌های علمیِ معاصر را تشکیل می‌دهند.

بااین‌حال، در سال‌های اخیر خودِ ایدهٔ “پیگیریِ دانش بر پایهٔ روشی مشترک و استوار” زیر فشارهای گوناگونِ ایدئولوژیک قرار گرفته است. مناقشه‌ها دربارهٔ تخصص علمی، اعتماد عمومی، و مشروعیتِ استدلال تجربی در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی شدت یافته‌اند. در چنین فضایی، یادآوریِ خاستگاه‌های فکریِ ساختارهای  موسسات علمی سودمند — و شاید ضروری — است. آثار بیکن به ما یادآور می‌کند که اقتدار علم نه از نهادها ناشی می‌شود، نه از فناوری‌ها، و نه از قدرتِ قهری؛ بلکه از پایبندی به روش‌هایی که به طبیعت اجازه می‌دهند “به‌شرط‌های خودش” به پرسش‌های ما پاسخ دهد. همین پایبندی — نه یک کشفِ علمیِ خاص — بود که سنت علمیِ اروپا را متمایز کرد. ارغنون نو یادآور تاریخیِ معنای “علم” در لحظه‌ای است که تازه از چنگالِ آموزه‌های موروثی فاصله می‌گرفت: روشی برای تحقیق که بر تواضع، شکیبایی، و آمادگیِ اصلاحِ پیش‌فرض‌ها توسط خودِ جهان تکیه داشت.

اهمیتِ این یادآوری فراتر از اروپا می‌رود. بسیاری از مناطق جهان امروز در پیِ گسترش ظرفیت علمی، تقویت رشد فناورانه، یا مشارکت گسترده‌تر در شبکه‌های پژوهشیِ جهانی‌اند. برای موفقیتِ این تلاش‌ها، فهمِ این نکته ضروری است که دگرگونیِ اروپا پس از رنسانس صرفاً بر کشتی‌ها، توپ‌ها یا مزیت‌های اقتصادی استوار نبود. این‌ها پیامد بودند، نه علت. علتِ عمیق‌تر، علتِ واقعی، فکری بود: آمادگی برای به پرسش کشیدنِ اقتدارهای موروثی، مشاهدهٔ مستقیمِ طبیعت، و ساختنِ دانش بر اساس “نظمِ چیزها” نه “نظمِ سنت”. بیکن آغازگرِ این دگرگونی نبود، اما منطقِ آن را دریافت و شرایط لازم برای آن را به‌روشنی بیان کرد. برای جامعه‌هایی که می‌کوشند فرهنگ علمیِ خود را تقویت کنند، تحلیل او همچنان راه‌گشا است — نه به‌عنوان الگویی برای تقلیدِ مکانیکی، بلکه به‌مثابه تبیینی از نگرش‌ها و روش‌هایی که امکان شکوفاییِ تحقیقِ نظام‌مند را فراهم کردند.

در میان عوامل گوناگونی که در خیزش علمیِ اروپا نقش داشتند، تاریخ‌نگاران اغلب بر پدید آمدنِ نوعی فرهنگ متمایزِ خودانتقادی تأکید می‌کنند — خو و گرایشی فکری که به‌واسطهٔ اومانیسم، اصلاح دینی و شیوه‌های نوینِ تحقیق تقویت شد. هرچند میان پژوهشگران دربارهٔ میزان اهمیت این عامل اختلاف‌نظر وجود دارد، کمتر کسی انکار می‌کند که این روحیه در امکان‌پذیر شدنِ دگرگونی‌های روش‌شناختیِ سدهٔ هفدهم نقشی چشمگیر داشت. در این زمینه، بیکن و ارغنون نو این سنتِ خودانتقادی را اختراع نکردند، بلکه معماریِ مفهومیِ آن را فراهم ساختند: آن‌ها سرچشمه‌های خطا را تحلیل کردند، ضرورتِ اصلاحِ نظام‌مندِ ذهن را توضیح دادند، و روشی را پیشنهاد کردند که بر پایهٔ آن تحقیقِ انتقادی می‌توانست انباشتی، تجربی و از نظر نهادی پایدار شود.

چرا امروز به ترجمه و ویرایشِ شرح‌دارِ تازه‌ای نیاز داریم

با توجه به تداومِ اهمیتِ تأملات روش‌شناختیِ بیکن، چندین دلیل وجود دارد که یک ویرایش تازه از ارغنون نو را در این زمان ضروری می‌سازد. نخست آن‌که ترجمه‌های موجود از نظر دقت، لحن، و پایبندی به ساختارِ لاتین تفاوت‌های چشمگیری دارند. ترجمه‌های انگلیسیِ معاصر غالباً به‌دنبال روانیِ متن‌اند، اما گاه این روانی به بهای کاهشِ دقت تمام می‌شود؛ درحالی‌که ویرایش‌های شرح‌دارِ قدیمی‌تر هرچند به دقت وفادارند، اما از واژگان و سبکِ سدهٔ نوزدهم بهره می‌برند که با ذائقهٔ خوانندهٔ سدهٔ بیست‌ویکم سازگار نیست. بنابراین، ترجمه‌ای متعادل که هم معماریِ مفهومیِ بیکن را حفظ کند و هم برای خوانندهٔ امروز دسترس‌پذیر باشد، مورد نیاز است.

با آن‌که ارغنون نو بسیار مورد استناد قرار می‌گیرد، هنوز هیچ نسخهٔ لاتینِ اصیل که با کیفیتی بالا، قابل خواندن، و به‌طور رایگان در دسترس باشد وجود ندارد. نسخه‌های اسکن‌شدهٔ موجود در حوزهٔ عمومی گرچه سودمندند، اما اغلب جستجوی راه در آن‌ها دشوار است، از نظر قالب‌بندی ناسازگارند، یا فاقد دستگاه ویرایشیِ قابل اعتمادند. به همین ترتیب، هیچ ویرایشِ شرح‌دارِ مدرنی — نه به لاتین، نه به انگلیسی، و نه به فارسی — وجود ندارد که یادداشت‌های زبان‌شناختیِ جامع، توضیح‌های مفهومی، و ارجاعات میان‌متنی به ” نوسازیِ بزرگ” (Instauratio Magna)  را یکجا فراهم کند. پروژهٔ کنونی دقیقاً برای برطرف‌کردنِ این خلأ شکل گرفته است: با فراهم‌کردنِ متن لاتین به‌همراه ترجمه‌های تازهٔ انگلیسی و فارسی، همگی به‌طور رایگان در یک جا در دسترس خواهند بود؛ و همراه با شرح‌هایی که به خواننده امکان می‌دهد استدلال‌های بیکن را با دقت و در چارچوب تاریخی‌شان دنبال کند. نسخه‌های انگلیسی و فارسی در همان پیوند، در کنار متن لاتین، قرار دارند.

دوم آن‌که هیچ ترجمهٔ فارسیِ کامل و انتقادیِ قابل اتکا از ارغنون نو وجود ندارد. برگردانِ ناقصِ محمود سنایی از کتابِ اول — که بر پایهٔ یک متنِ خلاصه‌شدهٔ مربوط به سدهٔ بیستم انجام شده و هم گزین‌گویه‌های (aphorism) پایانیِ کتابِ اول و هم تمامِ کتابِ دوم را حذف کرده است — نمی‌تواند مبنایی معتبر برای پژوهش یا آموزش باشد. یک ویرایشِ فارسیِ کامل، استوار بر متنِ لاتین و بهره‌مند از دستاوردهای پژوهشِ معاصر، گامی دیرهنگام اما ضروری برای مطالعات روش علمی در جامعهٔ دانشگاهیِ فارسی‌زبان است.

سوم آن‌که ارغنون نو متنی سرراست نیست؛ بلکه به‌روشنی نیازمند شرح و توضیح است. واژگان فنی، ارجاعات، و ساختار خطابیِ بیکن در درونِ فضای فکریِ اوایل سدهٔ هفدهم جای گرفته‌اند. بدون توضیحاتی که اصطلاحات کلیدی (مانند “notio”، “idolum” و “experientia”) را روشن کنند، جایگاهِ هر گزین‌گویه را در چارچوبِ ” نوسازیِ بزرگ” نشان دهند، و هم‌سنخی‌های مفهومی میان بیکن و دیگر اندیشمندان اوایل دوران مدرن را توضیح دهند، خوانندهٔ امروز — خواه دانشجو، خواه پژوهشگر — ابزار لازم برای فهم متن را در بستر تاریخی و فلسفی‌اش در اختیار نخواهد داشت.

سرانجام، یک ویرایشِ شرح‌دارِ تازه می‌تواند میان بصیرت تاریخی و مسائل امروزین پلی برقرار کند. چنین ویرایشی به خواننده امکان می‌دهد ببیند که پیشنهادهای بیکن چگونه با تحولات بعدی در استدلال علمی — از تجربه‌گرایی تا استنتاجِ آماری — پیوند می‌یابد، و چرا پافشاری او بر روشِ منضبط هنوز در روزگاری که اقتدارِ پژوهش تجربی بارها به چالش کشیده می‌شود اهمیت دارد. با ارائهٔ متنی که با دقت ترجمه شده، از نظر تاریخی استوار است، و از حیث فلسفی شفاف، این ویرایش بر آن است که ارغنون نو را هم به‌عنوان سندی تاریخی و هم به‌عنوان منبعی زنده برای اندیشیدن دربارهٔ علم، به جایگاه شایستهٔ خود بازگرداند.

حسین جرجانی
دسامبر ۲۰۲۵
سوئد





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیلی‌ها جنگ دیگر با ایران را محتمل می‌دانند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 21:21

اسرائیلی‌ها جنگ دیگر با ایران را محتمل می‌دانند


بن کرول / هاآرتص / ۹ دسامبر ۲۰۲۵

بیشتر اسرائیلی‌ها بر این باورند که کشورشان طی سال آینده وارد یک درگیری نظامی گسترده خواهد شد و حزب‌الله و ایران محتمل‌ترین دشمنان در این تقابل هستند.

این نظرسنجی که روز سه‌شنبه توسط مؤسسه دموکراسی اسرائیل منتشر شد، نشان می‌دهد ۷۰.۸ درصد از اسرائیلی‌ها احتمال وقوع جنگ با حزب‌الله را «بسیار زیاد» یا «نسبتاً زیاد» ارزیابی می‌کنند. این نظرسنجی هفته گذشته، چند روز پس از آن انجام شد که اسرائیل در حمله‌ای به بیروت فرمانده نظامی حزب‌الله، «هیثم ابوعلی طباطبایی» را کشت.

تقریباً همین میزان از افکار عمومی اسرائیل – ۶۹ درصد – احتمال جنگ با ایران را نیز «زیاد» می‌دانند. در مقابل، تنها یک‌چهارم اسرائیلی‌ها معتقدند احتمال درگیری مسلحانه با حزب‌الله یا ایران در سال آینده «نسبتاً کم» یا «بسیار کم» است.

به نظر می‌رسد اسرائیلی‌ها نسبت به وضعیت امنیتی در کرانه باختری نیز نگران‌اند؛ ۵۹ درصد احتمال وقوع یک «خیزش مردمی» یا انتفاضه را محتمل می‌دانند و کمی کمتر از یک‌سوم آن را نامحتمل می‌شمارند. همزمان و در آستانه دومین ماه توقف درگیری‌ها در غزه، کمی بیش از نیمی از پاسخ‌دهندگان وقوع درگیری دوباره با حماس در سال آینده را محتمل دانسته‌اند، در حالی که ۴۳ درصد آن را بعید می‌دانند.

بر اساس این داده‌ها، احساس نزدیکی جنگ در میان یهودیان اسرائیلی به‌مراتب بیشتر از شهروندان عرب است. تنها ۴۱ درصد از عرب‌ها احتمال وقوع جنگ با حزب‌الله را باور دارند، در حالی که این رقم در میان یهودیان به ۷۶ درصد می‌رسد. همین الگو در مورد جنگ با ایران (۴۰.۷ درصد از عرب‌ها در برابر ۷۵ درصد از یهودیان)، با حماس در غزه (۲۹ درصد در برابر ۵۸ درصد) و درباره کرانه باختری (۳۵ درصد در برابر ۶۴ درصد) نیز دیده می‌شود.

این نظرسنجی همچنین میزان توافق یا مخالفت اسرائیلی‌ها با مسائل دیگری را که اخیراً در صدر اخبار بوده‌اند بررسی کرده است. نزدیک به نیمی از پاسخ‌دهندگان – ۴۵ درصد – معتقدند ارتش اسرائیل در برخورد با شهرک‌نشینان یهودیِ عامل خشونت علیه فلسطینی‌های کرانه باختری بیش از حد «مدارا» می‌کند. ۲۱ درصد اقدامات ارتش را مناسب دانسته‌اند و ۲۲ درصد نیز گفته‌اند ارتش در برخورد با متخلفان «بیش از حد سختگیر» است.

مخالفت با عفو بنیامین نتانیاهو

نیمی از پاسخ‌دهندگان – ۵۰ درصد – مخالف آن هستند که اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهور اسرائیل، بنیامین نتانیاهو را عفو کند تا او «بدون حواس‌پرتی» بتواند به کار خود ادامه دهد. در مقابل، ۴۱ درصد با چنین عفوی موافق‌اند؛ نتانیاهو هفته گذشته رسماً این درخواست را به هرتزوگ ارائه کرد. نظرسنجی‌هایی که همان شب انجام شد نیز سطح مشابهی از حمایت برای این عفو را نشان داده‌اند، هرچند میزان مخالفت در نظرسنجی مؤسسه دموکراسی بیشتر بوده است.

ماه گذشته، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، اعلام کرد که ایالات متحده جنگنده‌های اف-۳۵ را به عربستان سعودی خواهد فروخت؛ اقدامی که مقام‌های ارشد دفاعی اسرائیل می‌گویند ممکن است برتری هوایی منطقه‌ای ارتش این رژیم را به خطر بیندازد. بیش از ۵۵ درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی موافق‌اند که این اقدام می‌تواند امنیت اسرائیل را تضعیف کند؛ از جمله یک‌پنجم آنان که گفته‌اند «کاملاً مطمئن» هستند این کار چنین تأثیری دارد. کمتر از یک‌سوم پاسخ‌دهندگان گفته‌اند این معامله امنیت اسرائیل را تضعیف نخواهد کرد.

———————
* این نظرسنجی هفته گذشته از ۷۵۷ بزرگسال اسرائیلی انجام شد – ۶۰۴ نفر به زبان عبری و ۱۵۳ نفر به زبان عربی – که نمونه‌ای نماینده از جمعیت ملی بود.





نظر شما درباره این مقاله:







قبیله‌گرایی مشمئزکننده در دفاع از حقوق شهروندان
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 20:55

قبیله‌گرایی مشمئزکننده در دفاع از حقوق شهروندان






نظر شما درباره این مقاله:







با تعداد زیادی «دولت سایه» روبرو هستیم
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 19:48

با تعداد زیادی «دولت سایه» روبرو هستیم


اقتصادنیوز: ۱۸۰ اقتصاددان و کنشگر اقتصادی و اجتماعی با صدور نامه‌ای سرگشاده خطاب به مسعود پزشکیان خواستار عدالت و شفافیت در نظام بودجه‌ریزی کشور و اصلاح هزینه‌های بودجه هم‌زمان با اصلاحات اقتصادی شدند.

در این باره، محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و یکی از امضاکنندگان این بیانیه  می‌گوید:« اگر مذاکره‌ای صورت نگیرد و تحریم‌ها برداشته نشود، و اگر در داخل هم بودجه سامان پیدا نکند، پیش‌بینی خوبی برای آینده نداریم و مردم در شرایط سخت‌تری قرار می‌گیرند.»

* آقای بهکیش، بیانیه اخیر اقتصاددانان و کنشگران اجتماعی که شما از امضا کنندگان آن هستید ضمن اینکه اصلاحات اقتصادی و مشخصا اصلاح قیمت حامل های انرژی را مورد تاکید قرار داده است، الزاماتی را نیز در کنار آن مطرح کرده است، چه ضرورت ها و نگرانی هایی باعث صدور این بیانیه و امضای آن از جانب جنابعالی شد؟

دولت اکنون با کسری بودجه بسیار شدیدی مواجه است. سال آینده هم کسری بودجه افزایش پیدا خواهد کرد. ظاهراً امسال حداقل ۸۵۰ همت کسری داریم و سال آینده این رقم بالاتر از ۱۰۰۰ همت خواهد رفت و منجر به تورم شدید و افزایش نرخ ارز می‌شود. تورم بالا که بالای ۴۰ درصد است و نرخ ارزی که ظرف یک سال تقریباً دو برابر شده، زندگی مردم را مختل کرده است. این اختلالی که اکنون در اوجش قرار گرفته‌ایم، ناشی از حکمروایی بد اقتصادی در سال‌های گذشته است.

در این سال‌ها بارها اقتصاددان‌ها، از جمله ما، گفتیم قیمت‌های دستوری را حذف کنید؛ سوبسیدها باید کنار گذاشته شود؛ اقتصاد باید بر اساس رقابت اداره شود. چون این کارها انجام نشد، حالا در یک چاله بزرگ افتاده‌ایم. تحریم‌ها هم به آن اضافه شده است و در نتیجه دولت در موقعیتی عکس العملی قرار گرفته؛ نه می‌تواند تحریم‌ها را رفع کند و نه می‌تواند وضعیت اقتصاد را به حالت عادی بازگرداند.

اگر بودجه سامان پیدا نکند و تحریم ها رفع نشود، پیش بینی خوبی از آینده نداریم

ما اقتصاددان‌ها به این فکر می‌کنیم که از کجا باید این حجم عظیم از خرابی‌ها را آباد کرد. مهم‌ترین نقطه، بودجه است. رفع اختلال دو ستون دارد: یکی در داخل، یعنی تصحیح و سامان دادن بودجه؛ و یکی در خارج، یعنی روابط خارجی و رفع تحریم‌ها. اگر مذاکره‌ای صورت نگیرد و تحریم‌ها برداشته نشود، و اگر در داخل هم بودجه سامان پیدا نکند، پیش‌بینی خوبی برای آینده نداریم و مردم در شرایط سخت‌تری قرار می‌گیرند.

به همین دلیل، این نامه یکی از این ستون‌ها را مورد توصیه قرار داده است؛ یعنی حالا که دولت در آستانه تدوین بودجه است، بودجه را بر اساس شرایطی که پیشنهاد شده تهیه کند. سه پیشنهاد مطرح شده است: شفافیت بودجه، حذف موارد غیر ضروری، و بازبینی بودجه سازمان‌هایی که خدمات کافی ارائه نمی‌کنند. شفافیت بودجه اهمیت زیادی دارد تا کسری بودجه کاهش پیدا کند.

ما متأسفانه در کشور بودجه‌های متعدد داریم. برخی بنیادها که زیر مدیریت دولت نیستند، درآمدزا هستند؛ اما از طرف دیگر تمام هزینه‌ها بر دوش دولت است. حقوق کارمندان را دولت می‌دهد، سرمایه‌گذاری لازم را دولت تأمین می‌کند، اما درآمدها در اختیار نهادهای دیگری است.

با تعداد زیادی «دولت در سایه» روبه‌رو هستیم

* حذف ردیف های بودجه ناکارآمد و حذف ردیف بودجه برخی موسسات در سال های گذشته همیشه مورد بحث بوده اما در دولت های مختلف این مورد در حد حرف باقی مانده. یک علت در قدرت سیاسی پشت برخی از این بودجه ها است که حذف آنها برای دولت ها هزینه سیاسی سنگینی داشته است. چرا دولت های شجاعت حذف این ردیف ها که فشار زیادی به بودجه دولت می آورند را ندارند؟

چون به نظر می‌رسد دولت‌ها قدرت کامل اداره کشور را ندارند. متأسفانه گروه‌های متعددی شکل گرفته‌اند که هرکدام برای خود بودجه، سازمان اطلاعاتی و نوعی نظام مشخص و جدا دارند. ما عملاً با تعداد زیادی «دولت در سایه» روبه‌رو هستیم. این دولت‌های در سایه که بعضی وقت‌ها قدرت‌شان از دولت رسمی هم بیشتر است، منابع و شیوه‌های تصمیم‌گیری خاص خودشان را دارند و برای خود قانون گذاری می‌کنند.

این چندپارگی مملکت، مثل دوره قاجار، نوعی ملوک‌الطوایفی ایجاد کرده؛ البته نه جغرافیایی، بلکه سازمانی. سازمان‌های متعدد با بودجه‌های متفاوت اجازه نمی‌دهند بودجه رسمی دولت درست کار کند. در نتیجه، با منابع محدود دولت و این پراکندگی تصمیم‌گیری، اقتصاد به وضعیت بسیار بدی رسیده: نه رشدی وجود دارد و تقریبا منفی است، نه سرمایه‌گذاری می‌شود، تورم بسیار بالاست و رکود بسیار شدید است.

در چنین وضعیتی، دولت نمی‌تواند مالیات کافی جمع کند تا هزینه‌هایش را پوشش دهد. پس بنابراین چه باید بکند؟ یا باید توانش را جمع کند و بقیه دولت‌های در سایه را قانع کند که باید بودجه یک کاسه شود. اگر بودجه یک کاسه شود، کسری بودجه کم می‌شود و تورم پایین می‌آید و مردم نفسی می‌کشند تا دولت بتواند مذاکره کند و با حفظ منافع ملی تحریم‌ها را رفع کند.

مردم در فقرند و نمی توانند قیمت بالاتر بنزین و برق را تحمل کنند اما...

* در این نامه تاکید شده اصلاح قیمت بنزین باید با اصلاحات دیگری نیز همراه شود که بخشی از این اصلاحات به دولت و هزینه های آن برمی گردد. به نظر شما اصلاح هزینه‌های دولت شامل چه بخش‌هایی می‌شود؟

رفع ناترازی‌ها عموما متکی است به رفع رانت‌ها؛ یعنی قیمت بنزین باید واقعی شود، قیمت ارز باید واقعی شود، قیمت نفت باید واقعی شود. اما یک «ولی» مهم وجود دارد: مردم در فقرند و نمی‌توانند قیمت بالاتر بنزین یا برق یا سایر کالاهایی را که به غلط ارزان نگه داشته شده تحمل کنند. بنابراین دولت باید راهی پیدا کند که اول درآمد مردم افزایش یابد.

شما خودتان کارمندید؛ با این حقوق اگر قیمت دارو چهار برابر شود، کالای اساسی پنج برابر شود یا بنزین ده برابر شود، وضعیت زندگی چگونه می‌شود؟ مردم در شرایط فعلی که نزدیک به فقر هستند، توان تحمل افزایش قیمت‌ها را ندارند. هرچند قیمت‌ها باید واقعی شود. پیشنهاد من این است که راه تجارت، به‌خصوص با همسایگان، باز شود.

باید مناطق آزاد واقعی در حاشیه مرزها ایجاد شود تا مردم امکان تجارت بیابند؛ مناطق آزاد واقعی، نه آنچه که در حال حاضر داریم! ساختار جامعه ما اصولا با تجارت بسیار هماهنگ است و مردم هم به آن علاقه دارند و درآمد هم ایجاد می‌کند. بنابراین یک مقداری راه‌هارا باز کنند تا مردم نفس بکشند و تحمل قیمت‌های بالاتر بنزین و برق و... را داشته باشند. نمی‌شود که همه‌ بارهارا بر دوش مردم ریخت؛ دولت هم باید بخشی از هزینه‌ها را بپذیرد و از مواضع غلط گذشته عقب‌نشینی کند.

* یکی از نقاط مبهم طرح دولت برای اصلاح قیمت بنزین این است که منابع حاصل از افزایش قیمت بنزین در کجا هزینه خواهد شد؟ چرا دولت در اجرای این طرح شفافیت لازم را ندارد و جزئیات را مشخص نکرده است؟

همان‌طور که عرض کردم، دولت کسری بودجه بسیار بزرگ دارد؛ وقتی منابعی هم به دست می‌آورد هزاران چاله‌چوله دارد تا آنها را پر کند! یعنی هزار مورد نیاز دارد که باید بخشی از آن را تامین کند. همچنین وقتی منابعی به دست دولت می‌رسد، فشارهای سیاسی آن را به مصارف دیگری می‌کشد.

* به نظر شما منابع حاصل از این طرح باید در کجا هزینه شود؟

گفته شده این منابع باید بین افرادی که توان پرداخت قیمت‌های بالاتر را ندارند، توزیع شود. اما من معتقدم این افزایش درآمد آن‌قدر نیست که بتواند مردم را تامین کند تا فشاری به آنها تحمیل نشود برای همین است که می‌گویم این راه راه درستی نیست که دولت به عهده گرفته است؛ باید این منابع را توزیع کند بین آنهایی که به آنها فشار تحمیل می‌شود ولی این منابع آنقدر نخواهد بود . مثلاً اگر بنزین از سه هزار تومان به پنج هزار تومان برسد، رقم چندانی ایجاد نمی‌کند.

برای این همه آدمی که با ماشین‌های فرسوده مسافرکشی می‌کنند، این منابع کافی نیست. وقتی کرایه‌ها بالا برود، مسافر کم می‌شود چون مردم توان پرداخت ندارند؛ مسافرکش‌ها هم بیکار می‌شوند. بنابراین این چرخه ادامه پیدا می‌کند. باید به راه‌های دیگری فکر کرد؛ از جمله تجارت که من پیشنهاد می‌کنم، تا درآمد مردم افزایش یابد.

با ۱۵ میلیون تومان نمی توان این هزینه های سنگین را تاب آورد

* شفافیت بودجه یکی از خواسته های فعالان اقتصادی است چراکه موجب کاهش فساد و افزایش اعتماد مردم می شود. چه راهکاری برای شفافیت بودجه و ارائه گزارش های مستمر به مردم وجود دارد؟​

مردم تقریباً بیگانه‌اند. شفافیت در کشورهایی وجود دارد که دولت متکی بر مردم است؛ مردم دولت‌شان را انتخاب می‌کنند و بعد دولت در مقابل مردم پاسخگوست؛ در اینجا معمولاً دولت‌ها و حکومت پاسخگو نیستند. علتش هم این بوده که قبلاً درآمدشان از نفت تأمین می‌شده و نیازی به پاسخگویی به مردم نداشتند. اما حالا که درآمد نفت کم شده و سال آینده هم قطعاً کمتر خواهد شد، دولت کم‌کم به مردم نیاز پیدا می‌کند.

ضمناً مردم در آن زمان (بیست سال پیش، پانزده سال پیش) وضع بهتری داشتند، اما اکنون همه در فشار اقتصادی هستند. به همین دلیل، حالا که دولت می‌خواهد به مردم متوسل شود و از طریق مالیات یا گران کردن کالاهایی که در اختیارش است بودجه‌اش را تأمین کند، باید کاری کند که مردم پولدار شوند تا بتوانند این هزینه‌ها را تحمل کنند. با ۱۵ میلیون تومان که نمی‌شود چنین هزینه‌هایی را تاب آورد.

اینکه بنشینند و بگویند مذاکره نمی‌کنیم، راه‌حل نیست

پس روش باید تغییر کند. این تغییر هم مراحل مختلفی دارد که اقتصاددان‌ها بارها آن را توضیح داده‌اند. شروعش با تجارت است که آسان‌تر است؛ اگر تجارت راه بیفتد، صنعت هم پشت آن می‌آید، خدمات هم همین‌طور. در کنار این ستون، ستون تحریم‌هاست که باید رفع شود؛ یعنی دولت بالاخره باید کوتاه بیاید و وارد مذاکره شود. بله، مذاکره باید بر اساس منافع ملی باشد، اما باید مذاکره کرد. اینکه بنشینند و بگویند مذاکره نمی‌کنیم، راه‌حل نیست.

چین و آمریکا دشمن‌اند، روسیه و آمریکا دشمن‌اند، اما با هم مذاکره می‌کنند. مذاکره که به معنای قبول مواضع طرف مقابل نیست. در بعد خارجی، باید مذاکره کرد چراکه تا زمانی که کار و کاسبی راه نیفتد، وضعیت بهتر نمی‌شود. با وجود این تحریم‌ها، ما حتی با همسایگان‌مان هم نمی‌توانیم تجارت داشته باشیم. حتی با چین و ترکیه هم تجارت مناسبی نداریم، با اینکه این کشورها دوست ایران محسوب می‌شوند. با روسیه هم همین‌طور؛ وقتی تحریم‌ها برداشته نشود، تجارت ما با این کشورها هم مختل می‌ماند.بنابراین در داخل کشور هم باید بودجه تصویب و شفاف شود. این نامه نیز همین بخش را هدف قرار داده و تأکید کرده که بودجه باید شفاف‌سازی شود.





نظر شما درباره این مقاله:







جدی‌ترین بحران اقتصاد ایران بحران انرژی است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 19:14

جدی‌ترین بحران اقتصاد ایران بحران انرژی است






نظر شما درباره این مقاله:







۱۸ آذر سالروز قتل محمدجعفر پوینده، مترجم پرکار
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 18:37

۱۸ آذر سالروز قتل محمدجعفر پوینده، مترجم پرکار


محمدجعفر پوینده، مترجم پرکار و عضو فعال کانون نویسندگان ایران، روز ۱۸ آذر ۱۳۷۷ از محل کارش در خیابان ایرانشهر (دفتر پژوهش‌های فرهنگی) خارج شد، در تاکسی نشست و سه روز بعد جنازه‌اش را اطراف شهریار پیدا کردند. او قربانی دیگر قتل‌های زنجیره‌ای تعدادی از ماموران وزارت اطلاعات بود.

پوینده در فرانسه جامعه‌شناسی خوانده بود و کتاب‌های مهم و متعددی ازجمله در حوزه نقد ادبی، جامعه‌شناسی و فمینیسم ترجمه کرده بود. او همچنین مترجم اعلامیه جهانی حقوق بشر به فارسی است.

پوینده در اردیبهشت ۷۷، چندماه پیش از به قتل رسیدنش، در مقدمه ترجمه کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی اثر جورج لوکاچ نوشته است:
«نکته آخر این‌که ترجمهٔ این کتاب را در اوج انواع فشار‌های طبقاتی و در بدترین اوضاع مادی و روانی ادامه دادم و شاید هم مجموعه همین فشار‌ها بود که انگیزه و توان به پایان رساندن ترجمه این کتاب را در وجودم برانگیخت. و راستی را چه تسلایی بهتر از به فارسی درآوردن یکی از مهم‌ترین کتاب‌های جهان در شناخت دنیای معاصر و ستم‌های طبقاتی آن! تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»

یکی از ترجمه‌های او کتابی است با عنوان «اگ‍ر ف‍رزن‍د دخ‍ت‍ر داری‍د…: ج‍ام‍عه‌شن‍اس‍ی و روان‌ش‍ن‍اس‍ی ش‍ک‍ل‌گ‍ی‍ری ش‍خ‍ص‍ی‍ت در دخ‍ت‍ره‍ا». تا حالا چند زن را دیده‌ام که گفته‌اند با خواندن این کتاب در نوجوانی برای اولین بار با حقوق زنان و اصول فمینیسم آشنا شده‌اند.

فهرستی از ترجمه‌های محمدجعفر پوینده:

اون‍ت، ژاک د. درآم‍دی ب‍ر ه‍گ‍ل: ن‍گ‍اه‍ی ب‍ه زن‍دگ‍ی، آث‍ار و ف‍ل‍س‍ف‍هٔ ه‍گ‍ل: ه‍م‍راه ب‍ا چ‍ک‍ی‍ده‌ای از آث‍ار وی. ت‍ه‍ران: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۵۸۳۸-۸۷-۸

آدورن‍و، ت‍ئ‍ودور و دی‍گ‍ران. درآم‍دی ب‍ر ج‍ام‍عه‌ش‍ن‍اس‍ی ادب‍ی‍ات: م‍ج‍م‍وع‍ه م‍ق‍ال‍ه. ت‍ه‍ران: ن‍ق‍ش ج‍ه‍ان، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۹۱۴۵۵-۶-۷

باختین، میخاییل. س‍ودای م‍ک‍ال‍م‍ه، خ‍ن‍ده آزادی: م‍ی‍خ‍ای‍ی‍ل ب‍اخ‍ت‍ی‍ن. گ‍زی‍ده و ت‍رج‍م‍هٔ م‍ح‍م‍د پ‍وی‍ن‍ده. ت‍ه‍ران: نشر چ‍ش‍م‍ه، ۱۳۸۰. شابک ‎۹۶۴-۳۶۲-۰۴۶-۸

ب‍ال‍زاک، اون‍وره دو. آرزوه‍ای ب‍ر ب‍اد رف‍ت‍ه. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ن‍ی، ۱۳۸۳. شابک ‎۹۶۴-۳۱۲-۷۴۰-۰

ب‍ال‍زاک، اون‍وره دو. پ‍ی‍ر دخ‍ت‍ر. ت‍ه‍ران: اش‍اره، ۱۳۸۲. شابک ‎۹۶۴-۵۷۷۲-۶۶-۴

ب‍ال‍زاک، اون‍وره دو. گ‍وب‍س‍ک رب‍اخ‍وار. اص‍ف‍ه‍ان: ن‍ش‍ر ف‍ردا، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۶۴-۶۳۲۸-۴۱-۵

ب‍ه‍ن‍ام، ج‍م‍ش‍ی‍د. ت‍ح‍ولات خ‍ان‍واده: پ‍وی‍ای‍ی خ‍ان‍واده در ح‍وزه‌ه‍ای ف‍ره‍ن‍گ‍ی گ‍ون‍اگ‍ون. ت‍ه‍ران: م‍اه‍ی، ۱۳۹۲. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۷۹۴۸-۱۷-۳

پ‍لان‍ت‍ی-ب‍ون‍ژور، گ‍ی. م‍ق‍ول‍ه‌ه‍ای ف‍ل‍س‍ف‍ه م‍ع‍اص‍ر ش‍وروی. ت‍ه‍ران: نشر چ‍ش‍م‍ه، ۱۳۸۰. شابک ‎۹۶۴-۳۶۲-۰۴۸-۴

پ‍لان‍ت‍ی-ب‍ون‍ژور، گ‍ی. ه‍گ‍ل و ان‍دی‍ش‍ه ف‍ل‍س‍ف‍ی در روس‍ی‍ه ۱۹۱۷–۱۸۳۰. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ن‍ی، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۶۴-۳۱۲-۵۴۵-۹

ج‍ان‍س‍ون، گ‍ل‍ن. اع‍لام‍ی‍هٔ ج‍ه‍ان‍ی ح‍ق‍وق ب‍ش‍ر و ت‍اری‍خ‍چ‍هٔ آن. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ن‍ی، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۳۱۲-۴۰۰-۲

ج‍ان‍ی‍ن‍ی ب‍ل‍وت‍ی، ال‍ن‍ا. اگ‍ر ف‍رزن‍د دخ‍ت‍ر داری‍د…: ج‍ام‍عه‌شن‍اس‍ی و روان‌ش‍ن‍اس‍ی ش‍ک‍ل‌گ‍ی‍ری ش‍خ‍ص‍ی‍ت در دخ‍ت‍ره‍ا. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ن‍ی، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۳۱۲-۳۴۶-۴

ری‍وی‍ر، ف‍ران‍س‍وا و دی‍گ‍ران. م‍ک‍ت‍ب ب‍وداپ‍س‍ت. ت‍ه‍ران: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۵۸۳۸-۸۸-۶

زاپ‍ات‍ا، رن‍ه. ت‍اری‍خ م‍ب‍ارزات ف‍ل‍س‍ف‍ی در ش‍وروی. ت‍ه‍ران: نشر چ‍ش‍م‍ه، ۱۳۸۰. شابک ‎۹۶۴-۳۶۲-۰۴۹-۲

ش‍رک‍اوی، م‍ح‍م‍د. درآم‍دی ب‍ر ج‍امعه‌شن‍اس‍ی آم‍وزش و پ‍رورش. ت‍ه‍ران: ن‍ق‍ش ج‍ه‍ان، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۶۴-۶۶۸۸-۰۴-۷

ک‍ال‍وه، ل‍وئ‍ی-ژان. درآم‍دی ب‍ر زب‍ان‌ش‍ن‍اس‍ی اج‍ت‍م‍اع‍ی. ت‍ه‍ران: ن‍ق‍ش ج‍ه‍ان، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۶۴-۶۶۸۸-۰۳-۹

گ‍ارث‍ون، آل‍وارو. س‍ی‍اس‍ت م‍ل‍ی ک‍ت‍اب: راه‍ن‍م‍ای ت‍وس‍ع‍ه ک‍ت‍اب و ک‍ت‍اب‌خ‍وان‍ی. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ک‍ارن‍ام‍ه، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۴۳۱-۰۱۷-۹

گ‍ل‍دم‍ن، ل‍وس‍ی‍ن و دی‍گ‍ران. درآم‍دی ب‍ر ج‍ام‍عه‌ش‍ن‍اس‍ی ادب‍ی‍ات: م‍ج‍م‍وع‍ه م‍ق‍ال‍ه. ت‍ه‍ران: ن‍ق‍ش ج‍ه‍ان، ۱۳۹۰. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۶۶۸۸-۴۲-۱

گ‍ل‍دم‍ن، ل‍وس‍ی‍ن. ج‍امعه‌ش‍ن‍اس‍ی ادب‍ی‍ات: دف‍اع از ج‍امعه‌ش‍ن‍اس‍ی رم‍ان. ت‍ه‍ران: ه‍وش و اب‍ت‍ک‍ار، ۱۳۷۱.

ل‍وک‍اچ، جورج. ت‍اری‍خ و آگ‍اه‍ی طب‍ق‍ات‍ی: پ‍ژوه‍ش‍ی در دی‍ال‍ک‍ت‍ی‍ک م‍ارک‍س‍ی‍س‍ت‍ی. ت‍ه‍ران: ت‍ج‍رب‍ه: دف‍ت‍ر وی‍راس‍ت‍ه، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴-۶۴۸۱-۳۱-۰

ل‍وک‍اچ، جورج. ج‍امعه‌ش‍ن‍اس‍ی رم‍ان: ب‍ال‍زاک، زولا، اس‍ت‍ن‍دال. ت‍ه‍ران: ت‍ج‍رب‍ه: دف‍ت‍ر وی‍راس‍ت‍ه، ۱۳۷۴.

ل‍وی‍ن، ل‍ی‍ا. پ‍رس‍ش و پ‍اس‍خ درب‍اره ح‍ق‍وق ب‍ش‍ر. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ق‍طره، ۱۳۷۷. شابک ‎۹۶۴–۳۴۱-۰۲۹-۳

م‍اک‍ارن‍ک‍و، آن‍ت‍ون س‍م‍ی‍ون‍ووی‍چ. راه زن‍دگ‍ی (راه‍ن‍م‍ای آم‍وزش پ‍دران و م‍ادران). م‍ح‍م‍دج‍ع‍ف‍ر پ‍وی‍ن‍ده، ۱۳۷۰.

م‍اک‍ارن‍ک‍و، آن‍ت‍ون س‍م‍ی‍ون‍ووی‍چ. م‍ق‍ال‍ه‌ه‍ای آم‍وزش‍ی آن‍ت‍ون م‍اک‍ارن‍ک‍و. ت‍رج‍م‍ه م‍ح‍م‍د پ‍وی‍ن‍ده، س‍ی‍م‍ی‍ن ک‍رم‍ان‍ی‌ن‍ژاد. ت‍ه‍ران: پ‍ی‍ش‍رو، ۱۳۷۲.

م‍ی‍ش‍ل، آن‍دره. پ‍ی‍ک‍ار ب‍ا ت‍ب‍ع‍ی‍ض ج‍ن‍س‍ی: پ‍اک‍س‍ازی ک‍ت‍اب، خ‍ان‍ه، م‍درس‍ه و ج‍ام‍ع‍ه از ک‍ل‍ی‍ش‍ه‌ه‍ای ت‍ب‍ع‍ی‍ض ج‍ن‍س‍ی. ت‍ه‍ران: م‍وس‍س‍ه ان‍ت‍ش‍ارات ن‍گ‍اه، ۱۳۷۶. شابک ‎۹۶۴-۶۱۷۴-۳۸-۸

ه‍ورک‍ه‍ای‍م‍ر، م‍اک‍س. س‍پ‍ی‍ده‌دم‍ان ف‍ل‍س‍ف‍هٔ ت‍اری‍خ ب‍ورژوای‍ی. ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر ن‍ی، ۱۳۷۶. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۳۱۲-۳۴۸-۲

سایر آثار
… ت‍ا دام آخ‍ر: گ‍زی‍دهٔ گ‍ف‍ت و گ‍وه‍ا و م‍ق‍ال‍ه‌ه‍ا. ب‍ه ک‍وش‍ش س‍ی‍م‍ا ص‍اح‍ب‍ی. ت‍ه‍ران: چ‍ش‍م‍ه، ۱۳۷۸. شابک ‎۹۶۴-۵۵۷۱-۳۵-۹


منبع: تلگرام بهمن دارالشفایی





نظر شما درباره این مقاله:







همسر ماکرون فمینیست‌ها را «کثافت‌های عوضی» خواند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 17:08

همسر ماکرون فمینیست‌ها را «کثافت‌های عوضی» خواند






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه جبهه آزادی و نجات ایران
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 16:57

بیانیه جبهه آزادی و نجات ایران






نظر شما درباره این مقاله:







مسکو در ایران به‌دنبال گوشت‌ دم‌ توپ است؟
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 16:08

تلاش مسکو برای سربازگیری از داخل ایران

مسکو در ایران به‌دنبال گوشت‌ دم‌ توپ است؟


عرفان بیوک نژاد و سارا ریاضی / رویداد۲۴

در روزهایی که نرخ دلار در تهران سقف‌های جدید را می‌شکند و حداقل حقوق کارگر ایرانی به زحمت به صد دلار می‌رسد، یک شبنامه عجیب در چهارراه کالج نزدیک سفارت روسیه ظاهر شد؛ یک برگ ساده که مثل دعوت‌نامه‌ای از یک جهان موازی، وعده می‌دهد هر مرد ایرانی ۱۸ تا ۵۵ ساله می‌تواند با دریافت ۱۵ تا ۱۸ هزار دلار پاداش اولیه و ماهیانه ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ دلار حقوق، تنها با یک پاسپورت، یک تست پزشکی و کمی شجاعت به ارتش روسیه بپیوندد.


تصویر شبنامه پیوستن به ارتش روسیه

شبنامه شما را به یک کانال تلگرامی کوچک هدایت می‌کرد؛ کانالی که تا دیشب کمتر از ۲۰۰ دنبال‌کننده داشت و ظرف چند ساعت، ۸۰۰ مخاطب جدید پیدا کرد—مخاطبانی که احتمالاً دنبال «راه ثروتمند شدن» بودند.

در این کانال، آگهی‌های چندزبانه—فارسی، عربی، لاتین و روسی—ادعا می‌کنند قرارداد‌ها مستقیماً با وزارت دفاع روسیه بسته می‌شود. وعده‌ها بزرگ‌اند: مسکن رایگان، مراقبت پزشکی رایگان، یونیفورم مادام‌العمر رایگان، و البته… حقوقی برابر با ۳۵۰ میلیون تومان در ماه.

وقتی خبرنگار رویداد۲۴ با شماره درج‌شده در کانال تماس گرفت، فردی که خودش را «کارگزار ارتش روسیه» معرفی می‌کرد، شرط ورود را ساده توضیح داد: «زیر ۴۰ سال باشی، پاسپورت داشته باشی و آزمایشات پزشکی نشان دهد که HIV و سل نداری. همین.»

ویزا؟ بلیط؟ مسکو؟

«با ما.»

وقتی خبرنگار سؤال سخت‌تری پرسید، کارگزار با لحنی مشکوک گفت: «مگر روسیه چند تا ارتش دارد؟» و سپس او را بلاک کرد.


تصویر مکالمه خبرنگار رویداد۲۴ با فردی که خود را کارگزار ارتش روسیه معرفی کرده

کانال ادعا کرده که این یک «برنامه حمایت‌شده دولتی با حمایت کامل قانونی تحت وزارت دفاع روسیه است.»

کانال پر است از عکس‌هایی که صورت نیرو‌های خارجی را پوشانده‌اند؛ در یکی از آنها دو نفر که «ایرانی» معرفی شده‌اند که ۱۲ جولای ۲۰۲۵ به ارتش روسیه پیوسته‌اند. در ویدئویی دیگر، مردی با یونیفورم روس‌ها، فارسی صحبت می‌کند: «محمدیان خطیبی هستم، از ایران.»

ثانیه ۱۶ ویدئو یک ایرانی با لباس نظامی روسیه خود را معرفی می‌کند

یک تصویر دیگر، مردانی از چندین ملیت را در فرودگاه‌های روسیه می‌بینید. پیام کانال این است؛ نگران هیچ چیز نباشید، «ما از مهمانان خارجی در فرودگاه استقبال می‌کنیم.»

تصویر یک کلاس‌های آموزشیِ در کانال متتشر شده؛ روی دیوار‌ها تصاویر پوتین، سرگئی شویگو و یک چهره امنیتی روسیه نصب شده. کانال توضیح می‌دهد که داوطلبان خارجی در یک برنامه فشرده «زبان روسی، تاریخ، تاکتیک، نظامی‌گری و ورزش» را می‌آموزند.

اما آنچه این آگهی‌ها پنهان می‌کنند، همان چیزی است که تحلیلگران بین‌المللی ماه‌هاست درباره‌اش هشدار می‌دهند: روسیه گوشت جلوی توپ می‌خواهد.

چرا این پیام برای ایران خطرناک‌تر از آن چیزی است که به‌نظر می‌رسد؟

کانال در یکی از پست‌های توضیح داده که چرا باید یک خارجی به ارتش روسیه بپیوندد؛ دلایل تراژیک است؛ وحدت ایدئولوژیک، حافظهٔ تاریخی، شرافت نظامی و برادری! اما مهمتر از همه برای خارجی‌هایی که ترغیب می‌شوند کسب شهروندی روسیه است.

وقتی حداقل حقوق کارگر ایرانی حدود ۱۰ میلیون تومان—کمتر از ۱۰۰ دلار—است، وعده‌ی ۲۸۰۰ دلار حقوق ماهانه برای بسیاری نه فرصت، بلکه راه نجات به‌نظر می‌رسد.

اما این داستان فقط درباره پول نیست. این بخش کوچکی از کمپین جهانیِ سربازگیری روسیه است؛ کمپینی که از آفریقا تا چین، از هند تا نپال و از ایران تا خاورمیانه گسترده شده.

در دو سال گذشته، رسانه‌های هند، نپال، چین، اردن، کنیا و آفریقای جنوبی گزارش‌هایی منتشر کرده‌اند که نشان می‌دهد چگونه کارتل‌های سربازگیری—بعضاً با پشتیبانی مستقیم نهاد‌های روسی—افراد را با وعده کار، ویزا یا درآمد بالا، به روسیه می‌کشانند و سپس به خط مقدم دونباس می‌فرستند.

هندی‌هایی که با وعده کار در دبی به روسیه منتقل شده‌اند.

نپالی‌هایی که ۹ هزار دلار به آژانس‌های جعلی داده‌اند و بعد در «روستوُف» آموزش دیده و مستقیم به جنگ برده شده‌اند.

سریلانکایی‌هایی که در پی بحران اقتصادی کشورشان به دام افتاده‌اند و بعضی از آنها در حملات پهپادی کشته شده‌اند.

حتی یک مقام نپالی تخمین زده که تا پایان ۲۰۲۳ حداقل ۲۰۰ نپالی برای روسیه جنگیده‌اند.

اوایل اکتبر، یک شهروند هندی توسط نیرو‌های اوکراینی اسیر شد. رسانه‌های اوکراینی مدعی شدند این جوان ۲۲ ساله ادعا کرده که در زمان تحصیل در روسیه بازداشت شده و تحت فشار قرار گرفته که برای رهایی از زندان، قرارداد خدمت در ارتش روسیه را امضا کند. او تنها پس از دو هفته آموزش ابتدایی، مستقیماً به خط مقدم جنگ در اوکراین اعزام شده است.

همان زمان روزنامه لس‌آنجلس تایمز گزارش داد که روسیه ممکن است ده‌ها هزار جنگجوی خارجی را از طریق شبکه‌های اجتماعی جذب کرده باشد؛ بسیاری از آنها از کشور‌های محروم در خاورمیانه، آفریقا و شرق آسیا با وعدهٔ مزایای چشمگیر از جمله حقوق بالا و اعطای شهروندی روسیه در ازای خدمت نظامی می‌آیند.

الجزیره هم گزارشی درباره پیوستن جوانان جنوب آسیا به ارتش روسیه منتشر کرده است؛ هندی ها، نپالی‌ها و سریلانکایی ها. پدر دو تن از این سربازان که از کشمیر به خط مقدم جنگ با اوکراین اعزام شده به الجزیره گفته «پسرانش از طریق شرکت‌های کاریابی کلاهبردار، فریب داده شده و به روسیه فرستاده شدند و در مرز اوکراین، به‌عنوان مزدور برای روسیه به جنگ وادار شدند.»

جالب اینجاست که روزنامه هندی «هندو» در گزارشی گفته با اینکه این جوانان با وعده پول به روسیه رفته‌اند، نه تنها حقوقی نگرفته‌اند بلکه در خط مقدم جبهه‌ها کشته شده‌اند و راه‌های فرارشان پر از مانع است.

یک مقام وزارت خارجه نپال هم در گفت‌و‌گو با رسانه‌های این کشور تخمین زده تا پایان سال ۲۰۲۳ حدود ۲۰۰ نپالی برای روسیه می‌جنگیده‌اند.

چرا روسیه این‌قدر به جنگجویان خارجی نیاز دارد؟

پاسخ کوتاه است: تلفات انسانی و اجتماعی جنگ روسیه در اوکراین.

به گفته وزارت دفاع بریتانیا، روسیه از آغاز حمله به اوکراین بیش از یک میلیون کشته و زخمی داشته است—رقمی که از جنگ‌های شوروی نیز بالاتر است.

مسکو تمایلی ندارد که به‌طور گسترده دست به بسیج اجباری شهروندان روس بزند. بسیج «جزئی» در سپتامبر ۲۰۲۲، واکنش شدید داخلی را برانگیخت و صد‌ها هزار روس برای فرار از خدمت اجباری، کشور را ترک کردند. راه حل چیست؟ نیروگیری از کشور‌های خارجی با وعده پول یا استفاده از زندانیان در روسیه با وعده آزادی و بخشش جرم.

به گزارش رویداد۲۴، جالب است بدانید اشتیاق کرملین برای جذب جنگجویان خارجی، صرفاً برای «پر کردن عدد» نیست. از نگاه مسکو، استفاده از نیرو‌های غیرروس هم ارزان‌تر است و هم ریسک سیاسی کمتری دارد..

از سال ۲۰۲۲، کرملین سیستم گسترده‌ای از پرداخت غرامت برای سربازان روسِ کشته یا زخمی در اوکراین ایجاد کرده است. اما این پرداخت‌ها شامل اتباع خارجی نمی‌شود.

ماشین سربازگیری روسیه چگونه کار می‌کند؟

روسیه با راه‌اندازی یک کمپین هدفمند در شبکه‌های اجتماعی، جذب سربازان خارجی را افزایش داده است. احتمال می‌رود شبنامه‌ای که در شبکه‌های اجتماعی ایران منتشر شده نیز بخشی از همین کمپین باشد؛ یعنی شبنامه‌ای در چهارراه کالج در کار نبوده بلکه یک برگه، راه را برای ورود داوطلبان به جریان جذب نیرو، باز کرده است.

به گزارش رویداد۲۴ ،گزارش‌های متعدد نشان می‌دهد تعداد این آگهی‌ها از کمتر از ۱۰۰ مورد در اوایل سال ۲۰۲۴، به بیش از ۴۵۰۰ آگهی در ماه رسیده است. همه گزارش‌ها حاکی از آن است که جذب نیرو از طریق شبکه اجتماعی صورت گرفته است. توییتر، تلگرام، واتس اپ و حتی تیک تاک محلی برای جذب داوطلبان خارجی برای عضویت در ارتش روسیه بوده است.

گزارش مفصل پولیتیکو نشان می‌دهد مسکو از یک اکوسیستم پیچیده استفاده می‌کند؛ دولت‌های محلی روسیه با بودجه خود شرکت‌های منابع انسانی را استخدام می‌کنند. این شرکت‌ها صد‌ها کارگزار آزاد را در تلگرام، تیک‌تاک و یوتیوب فعال می‌کنند؛ هر کارگزار برای جذب یک داوطلب خارجی ۱۲۸۰ تا ۳۸۰۰ دلار کمیسیون می‌گیرد. امضای هر قرارداد برای داوطلب تا ۲۵ هزار دلار پاداش اولیه دارد.

نتیجه؟ جذب ماهانه ۳۰ هزار داوطلب—کافی برای جبران تلفات سنگین روسیه.

مقامات روس معمولاً درباره حضور اتباع خارجی در ارتش این کشور بسیار کم‌حرف بوده‌اند، اما در ماه‌های اخیر برخی مسئولان روسیه هم به‌طور ضمنی حضور نیرو‌های کوبایی را تأیید کرده‌اند. «آندری کارتاپولوف»، رئیس کمیته دفاعی دوما (پارلمان) روسیه، از جذب کوبایی‌ها دفاع کرد و گفته «اگر جوانان کوبا بخواهند به کشور ما کمک کنند، هیچ چیز عجیبی در این موضوع وجود ندارد.»

صراحت، در مورد مشارکت سربازان کره شمالی در جنگ روسیه بیشتر هم هست. زمانی که نخستین گزارش‌ها درباره اعزام نیرو‌های کره شمالی به روسیه در اواخر ۲۰۲۴ منتشر شد، کرملین با مجموعه‌ای از تکذیب‌ها واکنش نشان داد. چند ماه بعد، خود پوتین رسماً حضور یک یگان کره شمالی را تأیید کرد و در آوریل ۲۰۲۵ گفت: «ما همواره قهرمانان کره‌ای را که جان خود را برای روسیه و برای آزادی مشترک‌مان داده‌اند، همانند برادران روس خود در سلاح، گرامی خواهیم داشت.»

و ایران؟

در حالی که این شبکه جهانی در حال گسترش است، سکوت وزارت خارجه ایران عجیب و خطرناک است.

اگر این آگهی‌ها جعلی‌اند، چرا وزارت خارجه سفارت روسیه در ایران را مجبور نمی‌کند تکذیبیه‌ای منتشر کرده و تکلیف داوطلبان ایرانی که به دنبال فرار از وضعیت اقتصادی ممکن است در دام این کلاهبرداران بیافتند روشن کند؟

و اگر جعلی نیستند، چرا هیچ هشداری به شهروندان ایرانی داده نمی‌شود؟

در کشوری که حداقل حقوق رسمی یک ایرانی کمتر از ۱ درصد حقوق پیشنهادی ارتش روسیه است، این تبلیغات فقط یک آگهی شغلی نیست— یک تهدید امنیتی است.

یک کانال برای کشاندن جوانان بی‌پناه به خط مقدم یکی از مرگبارترین جنگ‌های قرن.





نظر شما درباره این مقاله:







گلی کوهکن، کودک‌عروس از اعدام رهایی یافت
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 15:50

گلی کوهکن، کودک‌عروس از اعدام رهایی یافت


گلی کوهکن، زن بلوچ بی‌شناسنامه‌ای که در کودکی به ازدواج واداشته شده بود و قرار بود به اتهام قتل شوهرش در روزهای آینده اعدام شود، پس از تامین دیه در مهلت مقرر از اعدام نجات پیدا کرد.

به گزارش خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضاییه، اولیای‌دم در پرونده گلی کوهکن از قصاص صرف‌نظر کرده‌اند. در ویدیویی، والدین مقتول در حال امضای اسناد مربوطه دیده می‌شوند. پرند قره‌داغی، وکیل گلی، در پستی در شبکه‌های اجتماعی تأیید کرد که مبلغ اولیه دیه که ۱۰ میلیارد تومان بود، به ۸ میلیارد تومان کاهش یافت و از طریق کمک‌های مردمی و خیریه‌ها تامین شد.

گلی که در سن ۱۲ سالگی مجبور به ازدواج شد و سال‌ها خشونت شدید فیزیکی و روانی را تحمل کرده بود، در پی واقعه‌ای که به مرگ همسرش انجامید، همراه با محمد آبیل، پسرعموی مقتول که گلی آن روز در ناامیدی با او تماس گرفته بود، به قصاص محکوم شد. لازم به ذکر است که محمد همچنان در معرض خطر اعدام قرار دارد.

سازمان حقوق بشر ایران با انتشار بیانیه‌ای، خواستار نجات گلی کوهکن شده بود. محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفته بود: «پرونده گلی کوهکن بازتابی از تبعیض و خشونت ساختاری است که بسیاری از زنانی که در جمهوری اسلامی با حکم اعدام روبه‌رو می‌شوند تجربه می‌کنند؛ زنانی که قربانی فقر، کودک‌-همسری، خشونت خانگی و طردشدگی ازسوی خانواده و جامعه هستند. علاوه بر این، گلی یک زن بلوچِ بدون شناسنامه است؛ شرایطی که او را در ضعیف‌ترین و محروم‌ترین موقعیت اجتماعی در ایران قرار می‌دهد».

او در ادامه گفت: «در دادگاه هیچ توجهی به سن گلی در زمان ازدواج، سابقه خشونت خانگی، و این واقعیت نشد که او هنگام بازداشت و اعتراف دسترسی به وکیل نداشت و حتی خواندن و نوشتن نمی‌دانست. علاوه بر این، مبلغ دیه تعیین‌شده چندین برابر نرخ رسمی است؛ رقمی که یک زن جوان بلوچِ بدون شناسنامه و از طبقه محروم جامعه که از سوی خانواده نیز طرد شده ، هیچ امکانی برای پرداخت آن ندارد. بالابردن هزینه سیاسی می‌تواند گلی را از اعدام نجات دهد. دولت‌هایی که روابط دیپلماتیک با جمهوری‌اسلامی دارند، باید لغو اعدام گلی کوهکن، هم پرونده‌ای‌اش محمد آبیل و توقف اعدام‌ها در ایران را در دستور کار خود بگذارند.»

همچنین، در ۱۱ آذر ۱۴۰۴، گروهی از کارشناسان سازمان ملل، از جمله مای ساتو گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران، ریم السالم گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان و دختران، تومویا اوبوکاتا گزارشگر ویژه اشکال معاصر بردگی، موریس تیدبال-بیز گزارشگر ویژه اعدام‌های فراقضایی، فوری یا خودسرانه، و نیز گروه کاری تبعیض علیه زنان و دختران، بیانیه‌ای مشترک صادر کردند و از ایران خواستند اعدام گُلی کوهکن، که یک بازمانده خشونت خانگی است، متوقف شود.

«سازمان حقوق بشر ایران» با انتشار بیانیه‌ای، خواستار نجات گلی کوهکن شده بود. محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفته بود: «پرونده گلی کوهکن بازتابی از تبعیض و خشونت ساختاری است که بسیاری از زنانی که در جمهوری اسلامی با حکم اعدام روبه‌رو می‌شوند تجربه می‌کنند؛ زنانی که قربانی فقر، کودک‌-همسری، خشونت خانگی و طردشدگی ازسوی خانواده و جامعه هستند. علاوه بر این، گلی یک زن بلوچِ بدون شناسنامه است؛ شرایطی که او را در ضعیف‌ترین و محروم‌ترین موقعیت اجتماعی در ایران قرار می‌دهد».

او در ادامه گفت: «در دادگاه هیچ توجهی به سن گلی در زمان ازدواج، سابقه خشونت خانگی، و این واقعیت نشد که او هنگام بازداشت و اعتراف دسترسی به وکیل نداشت و حتی خواندن و نوشتن نمی‌دانست. علاوه بر این، مبلغ دیه تعیین‌شده چندین برابر نرخ رسمی است؛ رقمی که یک زن جوان بلوچِ بدون شناسنامه و از طبقه محروم جامعه که از سوی خانواده نیز طرد شده ، هیچ امکانی برای پرداخت آن ندارد. بالابردن هزینه سیاسی می‌تواند گلی را از اعدام نجات دهد. دولت‌هایی که روابط دیپلماتیک با جمهوری‌اسلامی دارند، باید لغو اعدام گلی کوهکن، هم پرونده‌ای‌اش محمد آبیل و توقف اعدام‌ها در ایران را در دستور کار خود بگذارند.»

همچنین، در ۱۱ آذر ۱۴۰۴، گروهی از کارشناسان سازمان ملل، از جمله مای ساتو گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران، ریم السالم گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان و دختران، تومویا اوبوکاتا گزارشگر ویژه اشکال معاصر بردگی، موریس تیدبال-بیز گزارشگر ویژه اعدام‌های فراقضایی، فوری یا خودسرانه، و نیز گروه کاری تبعیض علیه زنان و دختران، بیانیه‌ای مشترک صادر کردند و از ایران خواستند اعدام گُلی کوهکن، که یک بازمانده خشونت خانگی است، متوقف شود.





نظر شما درباره این مقاله:







سال ۲۰۲۵، سالی مرگبار برای روزنامه‌نگاران
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 15:46

سال ۲۰۲۵، سالی مرگبار برای روزنامه‌نگاران


روزنامه‌نگاران صرفاً نمی‌میرند — آن‌ها کشته می‌شوند. شمار روزنامه‌نگارانی که به قتل رسیده‌اند بار دیگر افزایش یافته است؛ نتیجهٔ رویه‌های جنایتکارانهٔ گروه‌های نظامی — چه دولتی و چه شبه‌نظامی — و سازمان‌های جنایی.

تیبو بروتن، مدیرکل «گزارشگران بدون مرز»(RSF) می‌نویسد دست‌کم ۵۳ نفر از ۶۷ نفر حرفه‌ای رسانه‌ای که در یک سال گذشته کشته شده‌اند قربانی جنگ یا شبکه‌های جنایت‌ساز بوده‌اند:

۱. نزدیک به نیمی (۴۳٪) از روزنامه‌نگارانی که در ۱۲ ماه گذشته کشته شده‌اند، در غزه و به‌دست نیروهای مسلح اسرائیل جان خود را از دست داده‌اند. در اوکراین، ارتش روسیه همچنان خبرنگاران خارجی و اوکراینی را هدف قرار می‌دهد. سودان نیز به‌عنوان منطقه‌ای به‌ویژه مرگبار برای فعالان خبری ظهور کرده است.

۲. در مکزیک، گروه‌های جنایت سازمان‌یافته مسئول افزایش نگران‌کنندهٔ قتل روزنامه‌نگاران در سال ۲۰۲۵ هستند. امسال، دست‌کم در سه سال گذشته مرگبارترین سال بوده و مکزیک با ۹ کشته، دومین کشور خطرناک جهان برای روزنامه‌نگاران است. این روند رو به گسترش است، زیرا آمریکای لاتین بیش‌ازپیش «مکزیکی‌سازی» شده و اکنون ۲۴٪ از کل روزنامه‌نگاران به‌قتل‌رسیدهٔ جهان را شامل می‌شود.

۳. روزنامه‌نگاران در داخل کشورهای خود با خطر بیشتری مواجه‌اند. تنها دو روزنامه‌نگار خارجی امسال کشته شده‌اند: آنتونی لالیکان، عکاس خبری فرانسوی که در اوکراین بر اثر حملهٔ پهپاد روسیه جان باخت؛ و خاویر هرکولس، روزنامه‌نگار اهل السالوادور، که در هندوراس — جایی که بیش از یک دهه زندگی کرده بود — کشته شد. همهٔ روزنامه‌نگاران دیگری که به قتل رسیده‌اند، در کشورهای خود خبررسانی می‌کردند.

۴. هم‌اکنون ۵۰۳ روزنامه‌نگار در سراسر جهان در بازداشت به‌سر می‌برند. بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان همچنان چین است (۱۲۱ نفر). روسیه با ۴۸ نفر در جایگاه دوم قرار دارد و بیش از هر کشور دیگری روزنامه‌نگاران خارجی — ۲۶ اوکراینی — را زندانی کرده است. میانمار با ۴۷ نفر در رتبه سوم است.

۵. یک سال پس از سقوط رژیم بشار اسد، بسیاری از خبرنگارانی که در دوران او بازداشت یا ناپدید شده‌اند هنوز یافت نشده‌اند؛ و همین امر سوریه را به کشوری با بیشترین تعداد خبرنگاران مفقود جهان — بیش از یک‌چهارم کل — تبدیل کرده است.

«نفرت از گزارشگران به چنین جایی می‌رسد! این نفرت بود که در سال جاری باعث مرگ ۶۷ روزنامه‌نگار شد — نه بر اثر حادثه، و نه به‌عنوان قربانیان جانبی. آن‌ها کشته شدند، به‌طور هدفمند و به‌خاطر کارشان. نقد رسانه‌ها کاملاً مشروع است — نقد باید محرک تغییری باشد که بقای مطبوعات آزاد، یک کالای عمومی، را تضمین کند. اما این نقد نباید هرگز به نفرت از روزنامه‌نگاران تنزل پیدا کند؛ نفرتی که عمدتاً محصول — یا نتیجهٔ تحریک عمدی — تاکتیک‌های نیروهای مسلح و سازمان‌های جنایی است. مصونیت از مجازات این جنایات ما را به این‌جا رسانده است: ناکامی نهادهای بین‌المللی که دیگر قادر به تضمین حق حفاظت از روزنامه‌نگاران در درگیری‌های مسلحانه نیستند، نتیجهٔ افول جهانی شجاعت دولت‌هایی است که باید سیاست‌های عمومی محافظتی را اجرا کنند. روزنامه‌نگاران، که شاهدان کلیدی تاریخ‌اند، به‌تدریج به قربانیان جانبی، شاهدان ناخوشایند، گروگان‌ها، مهره‌های بازی‌های دیپلماتیک، و زن و مردی تبدیل شده‌اند که باید ‘حذف’ شوند. باید مراقب برداشت‌های نادرست دربارهٔ خبرنگاران بود: هیچ‌کس جانش را برای روزنامه‌نگاری نمی‌دهد — این جان از او گرفته می‌شود؛ روزنامه‌نگاران صرفاً نمی‌میرند — آن‌ها را می‌کشند.»

۶۷ روزنامه‌نگار در طی ۱۲ ماه کشته شدند

از زمان انتشار گزارش قبلی «خبرنگاران بدون مرز» در اول دسامبر ۲۰۲۴، ۶۷ روزنامه‌نگار به دلیل انجام کارشان کشته شده‌اند. دست‌کم ۷۹ درصد آنان قربانی نیروهای مسلح یا گروه‌های شبه‌نظامی (۳۷ روزنامه‌نگار) و شبکه‌های جنایی (۱۶ روزنامه‌نگار) بوده‌اند.

🔶 ارتش اسرائیل مسئول بیش از ۴۳ درصد — تقریباً نیمی — از جنایت‌های ارتکاب‌یافته علیه روزنامه‌نگاران در دوازده ماه گذشته است. در مجموع، از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، ارتش اسرائیل نزدیک به ۲۲۰ روزنامه‌نگار را کشته است که دست‌کم ۶۵ نفر از آنان به دلیل کارشان یا هنگام انجام وظیفه به قتل رسیده‌اند.

🔶 با گذشت یک سال از ریاست‌جمهوری کلودیا شینباوم — و با وجود تعهداتی که او در قبال «خبرنگاران بدون مرز» مطرح کرد — سال ۲۰۲۵ مرگبارترین سال سه سال گذشته برای فعالان خبری در مکزیک بوده است. این کشور با ۹ کشته، دومین کشور خطرناک جهان برای روزنامه‌نگاران است.

🔶 در سودان، در شرایطی که درگیری‌ها همچنان شعله‌ور است، روزنامه‌نگاران با بدرفتاری‌های جدی مواجه‌اند. امسال چهار تن هنگام انجام کار خود کشته شدند و دست‌کم دو نفر پس از ربوده‌شدن به دست نیروهای «پشتیبانی سریع» جان باختند.

🔶 تنها دو نفر از روزنامه‌نگاران کشته‌شده، خبرنگاران خارجی‌ای بودند که بیرون از کشور خود جان باختند: آنتونی لالیکان، عکاس خبری فرانسوی که در اوکراین با حملهٔ پهپاد روسیه کشته شد؛ و خاویر هرکولس، روزنامه‌نگار اهل السالوادور، که در هندوراس — جایی که بیش از ده سال زندگی می‌کرد — به قتل رسید. تمامی دیگر قربانیان در داخل کشورهای خود به قتل رسیده‌اند.

۵۰۳ روزنامه‌نگار بازداشت‌شده در سراسر جهان

تا اول دسامبر ۲۰۲۵، ۵۰۳ روزنامه‌نگار در ۴۷ کشور جهان در بازداشت بودند. بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران همچنان چین (۱۲۱ نفر) است و پس از آن روسیه (۴۸ نفر) و میانمار (۴۷ نفر) قرار دارند. روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین بیش از هر کشور دیگری روزنامه‌نگاران خارجی — ۲۶ نفر — را زندانی کرده و پس از آن اسرائیل با ۲۰ نفر قرار دارد.

🔶 بر اساس آمار اول دسامبر ۲۰۲۵، ۱۱۳ فعال رسانه‌ای تحت حکومت شی جین‌پینگ در بازداشت بودند و هشت نفر دیگر در هنگ‌کنگ زندانی بودند. جمهوری خلق چین همچنان بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان است و شمار زندانیان آن بیش از مجموع زندانیان روسیه و میانمار است.

🔶 وضعیت کشورهایی چون روسیه، گرجستان، جمهوری آذربایجان و بلاروس نشانگر تهدیدهای جدی علیه آزادی رسانه در سراسر بلوک سابق شوروی است. در گرجستان، رویکرد اقتدارگرایانه و مداوم دولت منجر به بازداشت روزنامه‌نگار گرجی «مزیا آماخلوبلی» در ژانویه شد. در جمهوری آذربایجان، هم‌اکنون ۲۵ روزنامه‌نگار در زندان به سر می‌برند. روسیه نیز با ۴۸ روزنامه‌نگار زندانی — از جمله ۲۶ اوکراینی — در جایگاه دوم بزرگ‌ترین زندان‌های جهان برای فعالان رسانه‌ای قرار گرفته است.

🔶 پس از روسیه، اسرائیل دومین کشوری است که بیشترین شمار روزنامه‌نگاران خارجی را زندانی کرده است. تا اول دسامبر ۲۰۲۵، ۲۰ روزنامه‌نگار فلسطینی در زندان‌های اسرائیل به سر می‌برند که ۱۶ نفر از آن‌ها طی دو سال گذشته در غزه و کرانه باختری بازداشت شده‌اند.

۷۲ درصد روزنامه‌نگاران مفقود در خاورمیانه و آمریکای لاتین ناپدید شده‌اند

در حال حاضر، ۱۳۵ روزنامه‌نگار در ۳۷ کشور مفقودند. برخی از آن‌ها بیش از ۳۰ سال است که ناپدید شده‌اند. گرچه روزنامه‌نگاران در سراسر جهان مفقود می‌شوند، اما این روند در مکزیک (۲۸ نفر) و سوریه (۳۷ نفر) شدت بی‌سابقه‌ای دارد.

🔶 اکنون ۳۷ روزنامه‌نگار در سوریه مفقود هستند. بسیاری از آن‌ها توسط داعش گروگان گرفته شدند یا به دست رژیم بشار اسد زندانی شدند، اما سقوط این دو حاکمیت هنوز به کشف سرنوشت این روزنامه‌نگاران منجر نشده است.

🔶 ۷۲ درصد روزنامه‌نگاران مفقود در کشورهای خاورمیانه یا آمریکای لاتین — عمدتاً سوریه، عراق و مکزیک — ناپدید شده‌اند.

بیست روزنامه‌نگار گروگان در سراسر جهان

بیست روزنامه‌نگار هم‌اکنون در سراسر جهان در گروگان به سر می‌برند. شورشیان حوثی در سال ۲۰۲۵ هفت روزنامه‌نگار را گروگان گرفتند و یمن را به کشوری با بیشترین شمار خبرنگاران ربوده‌شده در دوازده ماه گذشته تبدیل کردند. در سوریه نیز بسیاری از خبرنگاران که پیش از سقوط حکومت بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ بازداشت یا ربوده شده بودند، همچنان مفقودند.

🔶 یمن در سال ۲۰۲۵ به کانون ربایش روزنامه‌نگاران تبدیل شد و هفت خبرنگار امسال در این کشور ربوده شدند. در سوریه، عناصر گروه جهادی «هیئت تحریر الشام» (HTS) پس از سقوط دیکتاتوری اسد قدرت گرفتند، اما این گروه همچنان چندین روزنامه‌نگار را در اسارت نگه داشته است — و این افراد باید آزاد شوند.

🔶 در مالی، اکنون دو سال از ربوده شدن «سالک آگ جیدو»، روزنامه‌نگار و مدیر رادیوی «کوتون دانسونگو»، و «مصطفی کونه»، مجری همین رادیوی محلی، می‌گذرد. آن‌ها در ۷ نوامبر ۲۰۲۳، هنگام سفر به شهر گائوی واقع در شمال کشور، همراه با دو همکار دیگر، به دست اعضای یک گروه مسلح ناشناس ربوده شدند.





نظر شما درباره این مقاله:







اعتراف رئیس صداوسیما به پخش خبر دروغ
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 15:26

اعتراف رئیس صداوسیما به پخش خبر دروغ






نظر شما درباره این مقاله:







آرمان یا آرزو
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 15:15

آرمان یا آرزو


جواد کاشی

دخیره‌ همه آرمان‌‌های اتوپیایی به پایان رسیده است. نه دیگر کسی احیای شکوه ایرانشهری را باور می‌کند، نه احیای وحدت امت اسلامی را. نه کسی به وحدت زحمتکشان جهانی می‌اندیشد نه امکان تحقق یک جمهوری‌خواهی تام را باور دارد. سعید حجاریان از فقدان آرمان‌ها سخن گفت. باید دقیق‌تر مقصود خود را بیان کند. آیا  در رویای آرمان‌های اتوپیایی است که روزی روزگاری در عرصه سیاست ایرانی خلق نیرو و انر‌ژی جمعی می‌کرد؟ اگر چنین نیست، چه مقصودی از مقوله آرمان در حوزه سیاست دارد؟

سعید حجاریان راست می‌گوید کنشگران شناخته شده سیاسی در ایران، قطب‌نمایی در دست ندارند. اصلاح طلبان قدیم اگر رادیکال شده باشند، میدان عمل و بازی را از دست داده‌اند اگر سر به راه‌ شده باشند، به گشودن روزنه‌ای دل بسته‌اند و پشت چراغ قرمز عرصه سیاست توقف کرده‌اند. در انتظار سبز شدن چراع‌اند. چراغی که ثانیه شمارش نزدیک به صفر می‌شود اما دوباره از شماره صد آغاز می‌کند و قرمز می‌ماند. صبر و انتظار یک چراغ سبز کوتاه اعصاب و روان و نگاه و زبان‌شان را تسخیر کرده است.

آن سنخ از آرمان‌ها دیگر جان و توانی ندارند. اما بی‌جان شدن آرمان‌های بزرگ سد راه آرزوها نشده است. بلکه میدانی برای آرزوهای مردم گشوده است.

گروه‌های گوناگون به انحاء مختلف حسرت و داغ دارند. متناسب با رنج‌ و آلامی که متحمل شده‌اند، آرزوهایی در دل می‌پرورانند. آرزوها از یک سنخ و جنس نیستند. بیش از آنکه میان مردم وحدت ایجاد کنند، اتفاقاً تمایز می‌آفرینند، گاه به حسب آرزوهاشان از هم بیگانه می‌شوند، گاه با یکدیگر در ستیز می‌افتند و گاه قرابتی با هم پیدا می‌کنند. مساله پیش‌روی اهل فکر ایران، تلاش برای تولید حداکثر امکان توازن و همسازی میان آنهاست.

جامعه ایرانی همراه با یاس و ترس از فردا، مملو از آرزوهای رنگارنگ است. طبقات تهی‌دست، اقشار متوسط شهری، گروه‌های سنت‌گرا، ملی‌گرایان، تعلقات دینی، جهانشهرگرایی نسل جدید، برآمدن سوژگی زنانه، قدرت‌یابی گروه‌های قومی، ظهور گرایش‌های جدی معنویت‌گرا و ده‌ها جریان دیگر، آرزوهایی متمایز از دیگران در سر می‌پرورانند. نظام مستقر نیز دیگر یک نظام آرمانگرا نیست. متعلق به یک گروه خاص است با آرزوهای خاص. آرزوهایی که هیچ‌گاه محقق  نشدند.

ما امروز با زمستان و انجماد و یخ زدگی قلمرو آرزوها رویارو شده‌ایم.

بهار قلمرو آرزوها، با یک بوم نقاشی بزرگ فراخواهد رسید. امکانی که هر کس نقش خود را بر آن بزند و همزمان در یک تصویر کلی، خود را در کنار سایر نقش‌ها و آرزوهای دیگران تجربه کند. ما به امکان یک تصویر کلی از خودهای ناهمرنگ نیاز داریم. بوم خالی منتظر دیگران، می‌تواند جای خالی آرمان‌های پیشین را پر کند. آن تصویر کلی این امکان را فراهم خواهد کرد که آرزوهای خاص با تداوم هستی کل، همساز شود.

نه آزادی نه عدالت، هیچ‌کدام حوزه سیاست را اخلاقی نمی‌کنند. تعادل بخشی موقت میان قلمرو آرزوهاست که حیات سیاسی را اخلاقی می‌کند. آنگاه هم آزادی هم عدالت با معنای تازه چهره نشان خواهند داد.





نظر شما درباره این مقاله:







نوری که بی‌صدا می‌کشد / دستیابی به سلاح لیزری مرگبار
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 14:43

نوری که بی‌صدا می‌کشد / دستیابی به سلاح لیزری مرگبار






نظر شما درباره این مقاله:







وزیر اقتصاد: وضع خیلی بد است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 11:13

وزیر اقتصاد: وضع خیلی بد است






نظر شما درباره این مقاله:







افزلیش ۲۰۰ درصدی قیمت برنج در یکسال
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 10:19

افزلیش ۲۰۰ درصدی قیمت برنج در یکسال


بعد از مدت‌ها کشاکش رسانه‌ای بر سر ارز ترجیحی ـــ ادعاهای دولت که تخصیص ارز دولتی فسادآور است و رانت به وجود می‌آورد و انکار و عدم پذیرش بانک مرکزی که سیاست‌های ارزی قطعاً تغییر نمی‌کند ـــ بالاخره دولت آب پاکی را روی دست مردم ریخت و در آستانه‌ی گرانی بنزین، ارز ترجیحی را نیز از زنجیره واردات چند کالای اساسی از جمله «برنج» حذف کرد.

به گزارش ایلنا، طبق مصوبه شماره ۱۴۵۴۲۲ مورخ ۱ آذر ۱۴۰۴، هیئت دولت واردات کالاهایی مانند برنج خارجی، روغن نباتی، گوشت قرمز، جو، ذرت، کنجاله و حبوبات را بدون تعیین منبع ارز مجاز اعلام کرده است. کارشناسان معتقدند که این تصمیم به مفهوم واردات از طریق ارز آزاد قاچاق، با نرخ بیش از ۱۰۰ هزار تومان است.

در روزهای اخیر، غلامرضا نوری قزلجه حذف ارز ۲۸۵۰۰ تومانی از واردات برنج را تأیید کرده است؛ موضوعی که پیش تر در تیر ماه برای واردات گوشت قرمز اتفاق افتاده بود.به این ترتیب، گرانی دام، گوشت قرمز، حبوبات (که فرودستان ناچاراً به عنوان کالای جایگزین گوشت مصرف می‌کردند) و البته برنج، یک اتفاق قریب الوقوع است؛ در روزهای پیش رو، این کالاها یک موج تورمی جدید را پشت سر خواهند گذاشت و به طور مشخص قیمت هر کیلو برنج خارجی  به احتمال بسیار زیاد، چند صد هزار تومان افزایش خواهد یافت؛ به تبعیت از آن، قیمت هر کیلو برنج ایرانی نیز دوباره رشد خواهد کرد.

به زودی قیمت هر کیلوبرنج ایرانی، مرزهای نیم میلیون تومان و حتی بیشتر را پشت سر خواهد گذاشت.

تلاش برای پاک کردن صورت مسئله

البته در این میان، جالب‌تر از هر چیز دیگر، استدلال یک مقام تجاری مرتبط با توزیع برنج در مورد فلسفه‌ی حذف ارز ترجیحی‌ست: چون دولت نتوانسته قیمت مصرف‌کننده را مدیریت کند و اثرات اختصاص ارز در قیمت مصرفی دیده نمی‌شود، پس اساساً باید صورت مسئله را پاک کرد و ارز ترجیحی را از معادله برداشت!

سیزدهم آذرماه، رضا کنگری، رئیس اتحادیه بنکداران مواد غذایی تهران با اشاره به حذف ارز ترجیحی برنج، گفت: برنج هندی با قیمت مصوب می‌بایست کیلویی ۵۹ هزار و ۸۰۰ تومان به دست مصرف‌کننده نهایی می‌رسید یا هر کیلو برنج پاکستانی با قیمت مصوب باید ۶۶ هزار و ۳۰۰ تومان به دست مصرف‌کننده نهایی می‌رسید؛ ولی این متاسفانه به دلایل مختلف به دست مردم نمی‌رسید.

وی ادامه داد: سیاست دولت بر این بود که با توجه به اینکه برنج با قیمت مصوب به دست مصرف‌کننده نمی‌رسد و هر کیلو برنج هندی با قیمت حدود ۱۳۰ تا ۱۳۵ هزار تومان و هر کیلو برنج پاکستانی با قیمت حدود ۲۱۰ تا ۲۲۰ هزار تومان به دست مردم می‌رسد ارز ترجیحی آن حذف شود. و این استدلال یعنی عدم مدیریت بازار باید منجر به آزادسازی و گرانی بیشتر شود! چون قیمت‌ها مدیریت نشده، مردم باید هزینه بیشتر بپردازند و اگر هم نتوانستند مشکلی نیست، اینبار برنج را از سفره‌های مختصر خود حذف کنند!

تورم ۲۰۰ درصدی برنج در یکسال

تورم برنج در یکسال اخیر، بی‌سابقه و کمرشکن بوده است؛ بدون تردید، تزریق یک شوک تورمی جدید، این کالا را به کلی از دسترس طبقات مختلف مردم (و نه فقط کم‌درآمدترین دهک‌های درآمدی) خارج می‌کند. در ابتدا بهتر است نگاهی به شتاب قیمت‌ها در بازه زمانی یکساله بیندازیم.

یک سال قبل در آذرماه ۱۴۰۳، قیمت هر کیلو برنج هاشمی در بازار ۱۱۵ تا ۱۲۰ هزار تومان، قیمت هر کیلو برنج طارم ۱۱۰ هزار تومان و برنج شمشیری ۸۳ هزار تومان بوده است. در همان زمان، قیمت هر کیلو برنج هندی بین ۴۸ تا ۵۰ هزار تومان بود؛ به طور مشخص، در آن زمان قیمت عمده‌فروشی برنج‌های هندی مرغوب بین هر کیلو ۵۵ تا ۶۰ هزار تومان و قیمت خرده‌فروشی آن بین هر کیلو ۶۰ تا ۶۵ هزار تومان بوده است.

بعد از گذشت یکسال، در روزهای قبل از میانه‌ی آذرماه امسال، قیمت هر کیلو برنج هاشمی اعلا در بازار به ۳۶۷ هزار تومان، هر کیلو برنج طارم به ۲۹۵ هزار تومان و برنج شمشیری به ۲۹۰ هزار تومان رسیده است. قیمت هر کیلو برنج هندی نیز بین ۱۲۵ تا ۱۷۰ هزار تومان است.قیاس این قیمت‌ها نشان می‌دهد در بازه یکساله، برنج هاشمی بیش از ۲۰۰ درصد و برنج طارم بیش از ۱۶۰ درصد گران شده است. در همین بازه زمانی، برنج هندی نیز چیزی حدود ۱۵۰ درصد رشد قیمت داشته است.

بنابراین در عرض یکسال اخیر، برنج مورد نیاز مردم تورم ۱۵۰ تا ۲۰۰ درصدی را تجربه کرده است و توجه داشته باشیم که این تورم سنگین قبل از اجرای تصمیم دولت برای آزادسازی قیمت برنج اتفاق افتاده است یعنی پیش از اینکه شوک قیمتی جدید در بازار اعمال شود.حالا با این شوک جدید، تورم چقدر افزایش می‌یابد و قیمت برنج کف بازار به چه رقم‌هایی می‌رسد؟

پیش‌بینی افزایش قیمت بیشتر

«علیرضا حیدری» کارشناس رفاه و تامین اجتماعی در ارتباط با دورنمای قیمت‌ها می‌گوید: با این تصمیم جدید، بازهم یک تنش در بازار به خصوص بازار برنج ایجاد می‌شود منتها سعی می‌کنند فاصله قیمتی را حفظ کنند مفهومش این است که با گران شدن برنج خارجی، برنج ایرانی نیز با حفظ فاصله‌ی قیمتی گران می‌شود. اگر امروز قیمت هر کیلو برنج ایرانی حدود ۴۰۰ هزار تومان است، آن زمان احتمالاً به کیلویی حدود ۵۰۰ هزار تومان یا حتی بیشتر خواهد رسید.

به گفته وی، با هر شوک تورمی در یک کالا، گرانی با تاخیر جزئی به سایر کالاها و خدمات منتقل می‌شود؛ کالاهای جایگزین و مکمل بیشترین تاثیر را می‌گیرند بنابراین گرانی برنج خارجی، قبل از همه بازار برنج ایرانی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مسئله این است که دولت ادعا می‌کند اثر حذف ارز ترجیحی کالاها با سیاست‌های جبرانی از جمله کالابرگ الکترونیکی از میان می‌رود. حیدری در این رابطه می‌گوید: جدا از میزان تاثیرگذاریِ سیاست‌هایی مثل کالابرگ، حمایت دولت از گروه‌های آسیب‌پذیر نمی‌تواند مادام‌العمر باشد؛ ظاهراً دولت پذیرفته ما گرفتار یک تورم بالای ۴۰ و ۵۰ درصد در یک بازه زمانی طولانی هستیم و برای کاهش اثر اصلی این تورم که همانا تولید فقر است، باید مدام و بی‌وقفه از سیاست‌های جبرانی استفاده شود؛ هیچ کشوری در دنیا، تاکید می‌کنم هیچ کشوری در دنیا اینگونه عمل نمی‌کند؛ چنین نظام حمایتی‌ای، نه کارایی و اثرگذاری دارد و نه با استانداردهای دولت رفاهی همخوان است. این شیوه‌ها، اقتصاد و جامعه را به سمت قهقهرا می‌برد، حرکت به سمتی‌ست که آسیب‌های اجتماعی بی‌وقفه افزایش می‌یابد.

  دولت نمی‌تواند با وعده‌های نخ‌نما از قبیل جبران یارانه‌ای یا کالابرگی، تزریق یک شوک قیمتی جدید به بازار را توجیه کند. در حال حاضر، قیمت یک کیسه ده کیلویی برنج ایرانی چیزی حدود ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است یعنی تقریباً برابر با دستمزد یک هفته کارگر؛ ده کیلو برنج هندی نیز حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان قیمت دارد؛ و این در حالیست که در یکسال اخیر، کالاهای مشابه  مانند نان نیز تورم بیش از ۱۰۰ درصدی را پشت سر گذاشته‌اند.

باید از طراحان  سیاست‌های انقباضی که پا روی دوش‌های نحیف طبقه‌ی کارگر گذاشته‌اند پرسید آیا اساساً تحمل گرانی بیشتر ممکن است؟ کالابرگی که اعتبار آن برای یک خانواده ۳ یا ۴ نفره، به اندازه  یک کیسه برنج هم نیست، چطور قرار است مسئولیتِ جبران گرانی‌های بیشتر را برعهده بگیرد؟!





نظر شما درباره این مقاله:







صفحه اینستاگرام نیوشا مفیدی، خواننده جوان مسدود شد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 10:13

صفحه اینستاگرام نیوشا مفیدی، خواننده جوان مسدود شد






نظر شما درباره این مقاله:







بازتولید طرح صیانت با ادبیات جدید
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 09.12.2025, 8:09

بازتولید طرح صیانت با ادبیات جدید


سیما پروانه گهر / اعتماد

مساله طرح صیانت برای ساکنان بهارستان تمامی ندارد. اگرچه حامیان این ایده در مجلس یازدهم راه به جایی نبردند اما بخشی از آنها توانستند به مجلس دوازدهم راه پیدا کنند و مسیر را ادامه دهند. حالا دوباره طرحی در جلسه علنی اعلام وصول شده که حکایت از آپلود طرح جدیدی با مضمون صیانت دارد. طرحی با همان هدف و ابزارها برای محدودسازی فعالیت در فضای مجازی با استفاده از قوانین سختگیرانه.

مرور نام نمایندگان امضاکننده طرح «قانون حمایت و رسیدگی به تخلفات حوزه صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی» جهت‌گیری این قانون را نشان می‌دهد: حمید رسایی، موسی غضنفرآبادی، رضا تقی‌پور، مهدی کوچک‌زاده، محمدتقی نقدعلی، حسینعلی حاجی‌دلیگانی، کامران غضنفری و با حضور؛ مجتبی ذوالنوری، مرتضی آقاتهرانی و نصرالله پژمان‌فر.

طرح دوباره مثل موارد قبلی از کمیسیون فرهنگی مجلس بیرون آمده است، کمیسیونی با ترکیب سیاسی مشخص به سمت جبهه پایداری؛ از اعضا تا نزدیکان این جریان.

طراحان طرح چه می‌گویند

شهریور ماه سال جاری وقتی این طرح در کمیسیون فرهنگی چکش‌کاری و تصویب می‌شد حمید رسایی به عنوان رییس کمیته فرهنگ و هنر و رسانه این کمیسیون به خبرگزاری رسمی مجلس گفته بود که با توجه به خلأ قانونی در حوزه حمایت و رسیدگی به تخلفات حوزه صوت و تصویر فراگیر فضای مجازی، کمیته رسانه، هنر و فضای مجازی در چارچوب وظایف تقنینی و نظارتی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، از حدود ۸ ماه قبل جلساتی را برای تدوین طرح قانونی این حوزه شروع کرد.

جلسات مورد اشاره رسایی که به گفته او طی ۸ ماه یعنی از حدود بهمن ماه سال ۱۴۰۲ روند کار را آغاز کرده است، با حضور نمایندگانی از دو نهاد تنظیم‌گر، یعنی صدا و سیمای جمهوری اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین کارشناسان مرکز پژوهش‌های مجلس، مرکز تحقیقات اسلامی مجلس و شوراهای عالی انقلاب فرهنگی و فضای مجازی برگزار شد و تا سه ماه پیش یعنی در شهریور سال جاری، بیش از ۲۵ جلسه تخصصی و بیش از ۸۰ ساعت به این طرح اختصاص داده شده بود.

رسایی همان زمان درباره این طرح تاکید کرده بود که طرح براساس تکلیف بند «پ» ماده (۷۷) قانون برنامه پنج ‌ساله هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران و در چارچوب ماده‌ واحده «تعیین الزامات ساماندهی حوزه صوت و تصویر فراگیر»، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، در ۱۶ ماده و هفت فصل تهیه شده است. عنوان طرح درست مثل صیانت مساله حمایت از حقوق کاربران را سپر قرار داده است. طرح قبلی صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی بود و طرح فعلی حمایت از حقوق کاربران و تشریح تکالیف و مسوولیت‌های سکوها.

رسایی در گفت‌وگوی شهریور ماه امسال یکی از نقاط قوت را این نکته برشمرده است که «متن مصوب کمیته هنر، رسانه و فضای مجازی کمیسیون فرهنگی تشریح دقیق تخلفات حوزه صوت و تصویر فراگیر و تعیین مجازات‌های متناسب برای آنها» را در نظر گرفته است. او همچنین گفته بود برای این منظور، فهرستی جامع از تنبیهات و مجازات‌های متنوع پیش‌بینی ‌شده و هیات‌های تخصصی چندرشته‌ای برای رسیدگی به تخلفات تشکیل شده‌اند.

رسایی در پایان مواردی از جمله «درخواست پیش‌بینی ضمانت اجرای قوی برای حمایت‌های پیش‌بینی شده از فعالان در طرح بخشی»، «لزوم ترسیم دقیق و شفاف خطوط قرمز محتوایی تولیدات رسانه‌ای از سوی حاکمیت»، «لزوم حرکت به سمت خودتنظیم‌گری سکوها به عنوان جدیدترین مدل توسعه دیجیتال»، «چاره‌اندیشی درخصوص نیازهای فوری و حیاتی سکوهای نمایش خانگی تا زمان تصویب نهایی و تبدیل طرح به قانون»، «مقرر نمودن تسهیلات مالیاتی برای سکوهای نمایش خانگی و سرمایه‌گذاران تولید محتوای داخلی» و «اجازه پخش زنده به سکوهای متقاضی» را از جمله مطالبات صاحبان رسانه‌های صوت و تصویر فراگیر در جلسه با کمیته هنر، رسانه و فضای مجازی کمیسیون فرهنگی مجلس عنوان کرده بود.

حمایت ویژه از خودی‌ها

مشخصا متن فعلی که مصوب کمیسیون فرهنگی است و در جلسه علنی اعلام وصول شده و برای بررسی در دستورکار قرار گرفته است بین دو موضوع «رسانه» و «سکوهای» فضای مجازی تفاوتی قائل نشده است. برخی رسانه‌ها و کاربران فضای مجازی در این باره نوشته‌اند که کمیسیون و طراحان تعمدا از عنوان کلی رسانه در متن استفاده کرده تا با مبهم بودن مساله امکان تفسیر به مطلوب در زمان تصویب و اجرای قانون وجود داشته باشد.

در ماده ۷ هم وضعیت همین است. قانون گذار تکلیف کرده است که تنظیم‌گر - صداوسیما - باید رسانه‌هایی که حداقل یکی از شاخص‌های ۱۶ گانه مورد تاکید را ترویج و رعایت کند، حمایت کند. شاخص‌ها نیز شامل مواردی از قبیل «ارزش‌های اسلامی – ایرانی»، «فرهنگ و ارزش‌های ایثار شهادت و مقاومت»، «ارزش‌های خانواده محوری نظیر ازدواج، احترام به والدین و فرزندآوری»، «الگوی زن ایرانی – اسلامی با بازنمایی صحیح وجهه اجتماعی، خانوادگی و شخصی»، «عفاف و حجاب» و «فعالیت‌های مسجد محور» است.

هیچ یک از این موارد به خودی خود مشکل‌ساز نیست، مشکل زمانی است که در این شیوه قانون‌نویسی دست باز مجری و ناظر برای اعمال سلیقه با شرایط ابهام در متن قانونی مهیا است. علاوه بر اینکه مساله شناخت سلیقه جامعه و مخاطبان نیز گویی هیچ انگاشته شده است. این در حالی است که یکی از الزامات قانون‌نویسی هم جامعیت و شفافیت است هم توجه به نیازهای جامعه.

وقتی صداوسیما همه کاره است

نکته عجیب‌تر اینکه در این طرح صداوسیما در حوزه نظارت و مجوز و حتی تشویق و تنبیه حوزه تصویری رسانه‌ها برای تولید محتوای تصویری صاحب اختیار کامل و همه کاره است به این معنی که از پخش زنده تا تولید برنامه و سریال در ید اختیار مجوز و نظارت صداوسیما قرار دارد. نه تنها بحث مجوز و نظارت که در صورت تصویب نهایی این متن به عنوان قانون به تنظیم‌گر که صداوسیما باشد، اجازه برخورد انتظامی هم داده شده است؛ به بیان روشن‌تر یعنی صداوسیما هم خودش مجوز می‌دهد، هم خودش تشخیص می‌دهد که تخلف صورت گرفته و هم خودش مجازات می‌کند و جالب‌تر اینکه به احکام صادر شده‌اش، امکان «تجدیدنظرخواهی» هم ندارد!

ماده ۲ این طرح اگرچه می‌گوید که «مسوولیت تنظیم‌گری صدور مجوز و نظارت بر خبرگزاری‌ها و رساله‌ها کتاب، تبلیغات بازی‌های رایانه‌ای و امثال آن در حیطه صوت و تصویر فراگیر به عهده وزارت ارشاد است» اما به دنبال این مساله در همان ماده کلیه مسوولیت «تنظیم‌گری صدور مجوز و نظارت بر رسانه‌های کاربر محور» و «ناشر محور (VOD) و نیز شبکه نمایش خانگی به ویژه تولید سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی و امثال آن همچنین صدور مجوز نظارت و تنظیم مقررات تبلیغات و آگهی در حیطه صوت و تصویر فراگیر برعهده سازمان صداوسیما گذاشته است.

عجیب‌تر اینکه در بخش «تنبیهات و مجازات‌ها» ذیل تبصره 5 ماده 10 گفته شده است که «در مواردی که فعالیت‌های یک رسانه در فضای مجازی منوط به اخذ مجوز با نظارت از دو تنظیم‌گر موضوع این قانون باشد، تصمیم هر یک از تنظیم‌گران متضمن تنبیه و مجازات انتظامی، برای تنظیم‌گر دیگر و سایر دستگاه‌های اجرایی لازم‌الاجرا است.»

یعنی اگر وزارت ارشاد موضوع را نیازمند مجازات ندانست باز هم باید نظر صداوسیما را در این خصوص اجرا کند! یعنی اگر صدا و سیما به عنوان تنظیم‌گر، بخواهد رسانه‌ای را مجازات کند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حق دخالت ندارد و باید همه ‌چیز را دربست قبول کند. در عمل این شیوه قانون‌نویسی نوعی رقابت سرعتی را بین ارشاد و صدا و سیما ایجاد می‌کند که هر کس زودتر اعلام جرم کند دیگری ناچار به تبعیت است.

هدف قرار دادن اقتصاد رسانه‌های بخش خصوصی

در طرح فعلی و مصوب کمیسیون فرهنگی به صدا و سیما اجازه داده شده تا رسانه‌ها را از یک هفته تا ۳ ماه از تبلیغات (یعنی تنها ممر درآمد بخش خصوصی) محروم کند. این مجوز در عمل یعنی تحت فشار قرار دادن اقتصاد نحیف رسانه‌های بخش خصوصی!

وقتی محتواهای صیانت  با ادبیاتی دیگر تکرار می‌شود

یکی از اصلی‌ترین انتقادات به طرح صیانت در مجلس گذشته محدود کردن کاربران فضای مجازی برای استفاده از شبکه‌های اجتماعی داخلی بود. این درحالی بود که بسیاری از نمایندگان مجلس و کارشناسان مکررا تاکید داشتند و دارند که از اساس توانایی و ظرفیت این سکوهای داخلی هنوز برای جوابگویی به کاربران داخلی جوابگو نیست. در فصل سوم با عنوان «تسهیل‌گری و شیوه‌های حمایت» قید شده است که حمایت‌های موضوع این قانون شامل ۱۰ مورد است. مرور ۱۰ مورد مملو از ادبیات شعاری و فاقد امکان سنجش قانونی است.

به ‌طور مثال قید شده است که خرید با تولید محتوای جذاب و در تراز انقلاب اسلامی و ارایه رایگان آن به رسانه‌ها است. مشخصا تنظیم‌گر که همان صدا و سیما باشد با این شیوه قانون‌نویسی دست بازی در اعمال سلیقه برای حمایت از رسانه‌ها و سکوهای همسوی خود دارد.

در صورت تبدیل این طرح به قانون وقتی صدا و سیما تشخیص بدهد که «محتوا در تراز انقلاب اسلامی» است می‌تواند حمایت‌هایی از جمله «تخفیف تمام یا بخشی از هزینه تبلیغات و اطلاع‌رسانی رسانه و محتواهای تولیدی آنها»، «تخفیف تمام یا بخشی از هزینه خدمات زیر ساختی و فنی»، «کمک مالی برای تولید محتوا»، «برخورداری از تعرفه فرهنگی (آموزشی) در انشعابات و مصرف آب، برق و گاز) با رعایت بند ج ماده ۱۵ قانون برنامه هفتم پیشرفت» و «حمایت از انتشار محتوای تولیدی رسانه در سکوهای داخلی» را اعمال کند.

تبصره یک نیز می‌گوید که «حمایت‌های رسانه توسط سایر دستگاه‌ها غیر از تنظیم‌گر با معرفی و تایید عملکرد رسانه توسط تنظیم‌گر اعمال می‌شود» که از اساس مشخص نیست این «سایر دستگاه‌ها» کدام دستگاه‌ها هستند و می‌توانند انتخاب براساس سلایق کاملا سیاسی صورت بگیرد. بدتر از تبصره یک تبصره دو و اعمال تبعیضی روشن‌تر است وقتی می‌گوید: «شرایط و ضوابط اعطای مشوق‌های این ماده براساس نظام رتبه‌بندی رسانه‌ها خواهد بود که با پیشنهاد تنظیم‌گر به تصویب مرکز ملی فضای مجازی می‌رسد.»

طرحی با مجازات‌های مفصل  زیر سایه  امپراتوری صدا و سیما

این طرح در دو بخش فصل چهارم و فصل پنجم به تشریح آنچه تخلفات خوانده و مجازات‌های آن پرداخته است. در بخش تخلفات موارد متعددی قید شده که انتشار همه آنها «بدون مجوز تنظیم‌گر» تخلف شناخته شده است. مشخصا صدا و سیما می‌تواند هرگونه تولیدات رسانه‌ای یا فضای مجازی را کانالیزه کند و در تنظیم با محتوای تولیدی خود حذف کند. در این شرایط صدا و سیما وقتی اعطای مجوز را دراختیار دارد و عدم کسب مجوز نیز تخلف محسوب می‌شود، می‌تواند فضای تولید محتوای فضای رسانه‌ای و مجازی کشور را براساس سلیقه خود مدیریت کند. با توجه به عملکرد و خروجی فعلی صدا و سیما می‌توان حدس زد که خروجی کار چگونه خواهد بود.

علاوه بر این، این طرح به صدا و سیما اجازه می‌دهد رسانه را از نظر پهنای باند و سرعت اینترنت -از یک هفته تا ۳ ماه- تحت فشار قرار دهد. مشخص نیست که ارتقای کیفیت اینترنت که یک حق عمومی است چگونه به ابزار در دست تنظیم‌گر به عنوان اهرم تشویق و تنبیه تبدیل می‌شود. «ممنوعیت انتشار تبلیغات به مدت یک هفته تا سه ماهه»، «ممنوعیت انتشار محتوای جدید موردی یا کلی برای مدت یک هفته تا سه ماه»، «محدودیت دسترسی منطقه‌ای سنی و زمانی برای مدت یک هفته تا سه ماه»، «محدودیت خدماتی نظیر آموزش خبر اکران برخط برای مدت یک هفته تا سه ماه»، «محدودیت مالی و فنی نظیر عدم محاسبه مصرف ترافیک درگاه الکترونیکی پرداخت، کاهش پهنای باند و سرعت اینترنت برای مدت یک هفته تا سه ماه»، «اخذ هر نوع وجه و انتفاع ناشی از تخلفات موضوع این قانون مطابق نظر کارشناس رسمی دادگستری و جریمه نقدی معادل ۲ تا ۱۰ برابر آن» و سه مورد عجیب «پرداخت جریمه نقدی معادل یک تا ۵درصد از کل درآمد ناخالصی سالانه» و «تعلیق مجوز فعالیت رسانه برای مدت دو هفته تا شش ماهه» و «ابطال مجوز فعالیت رسانه» تنها بخشی از مجازات‌های در نظر گرفته شده در این طرح است.

صدا و سیما قانونگذار مجری، دادگاه و ضابط است

در این طرح جدید کمیسیون فرهنگی، قوه قضاییه و ساز و کار شکایت و تشخیص آن به ‌کلی حذف شده و دادستانی تنها یک نماینده در هیات عالی بررسی تخلفات دارد. براساس متن طرح «هیات عالی» متشکل از ۵ عضو است؛ یک نفر به انتخاب بالاترین مقام دستگاه موضوع این قانون به عنوان رییس هیات، یک نفر با معرفی دبیر شورای عالی فضای مجازی، یک نفر با معرفی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک نفر با معرفی دادستانی کل کشور، یک نفر با معرفی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی.

ترکیب سیاسی در عمل یک ـــ از دادستانی و قوه قضاییه ـــ و چهار از دیگر دستگاه‌ها است. در همین ۴ عضو هم ۲ نفر مشخصا از صدا و سیما و کمیسیون فرهنگی هستند که تکلیف روشنی دارند. ۲ عضو شوراهای عالی نیز احتمالا با گرایش‌های سیاسی همسو با صدا و سیما انتخاب می‌شوند و حتی اگر یک نفر نیز رویکردی متفاوت داشته باشد با این ترکیب تاثیری در تصمیم‌گیری‌ها نخواهد داشت.

چرا کمیسیون فرهنگی طرح‌های صیانت را بازتولید و به صداوسیما اختیارات ویژه می‌دهد؟

به‌رغم اینکه طرح صیانت در مجلس گذشته نیمه‌کاره رها و لایحه جنجالی فضای مجازی توسط دولت استرداد شد اما به نظر می‌رسد حالا مجلس دوازدهم در حال دور زدن افکار عمومی، که حساسیت قابل‌توجهی در ارتباط با این دست از قوانین دارد، است؛ دور زدن از طریق ارایه طرحی جدید با همان محتواهای قبل برای محدودیت اینترنت اما با عناوین و القاب و ادبیات جدید. هدف همه این طرح‌ها اعمال نوعی اینترنت طبقاتی و محدودیت بیش از پیش دسترسی عموم مردم به فضای مجازی است.

با این وجود به نظر می‌رسد مجلس دوازدهم و طراحان این طرح ابایی از اینکه طرحی با محتوای اینترنت طبقاتی ارایه دهند، ندارند. مجلس دوازدهمی‌ها یا حداقل بخشی از آنها سعی دارند پا جای پای مجلس یازدهم در ارایه طرح صیانت بگذارند با این تفاوت که این‌بار چراغ خاموش‌تر حرکت می‌کنند. مساله سطح‌بندی جامعه برای دسترسی به اینترنت و اینترنت طبقاتی نکته دیگر مورد اشاره در این طرح است.  حسینعلی حاجی‌دلیگانی، نماینده دیگر مجلس نیز پیش از این در این باره گفته بود که طرح صیانت جدید که «نظام‌بخشی فضای مجازی» نام گرفته، خواهان اعمال سطوح دسترسی است.

او در این باره می‌گوید: «نام این طرح دیگر صیانت نیست و هنوز به صحن مجلس نیامده. این طرح مشابه قوانین جوامع غربی است؛ یعنی به‌ دنبال سطح‌بندی استفاده و دسترسی است، همان کاری که غربی‌ها انجام می‌دهند اما ما بدتر از آنها رها کرده‌ایم.»  او همچنین تاکید دارد: «این طرح تداخلی با رفع فیلترینگ ندارد و می‌تواند دسترسی‌ها را چارچوب‌مند کند. ما نباید اجازه بدهیم مردم‌مان در صخره [دره] سقوط کنند.»

اعمال محدودیت‌های سنگین بر فضای مجازی اما مشخصا هدفی نیست که جریان سیاسی پشت‌پرده طراحی این دست از لوایح و طرح‌ها خیال دست برداشتن از آن را داشته باشد. جنگ ۱۲ روزه نیز برای این جریان بهانه‌ای برای تکرار و تاکید بر اهمیت بستن هر چه بیشتر فضای مجازی شده است. از طرف دیگر مشخصا این جریان که همپوشانی قابل‌توجهی با طیف رقیب مسعود پزشکیان در انتخابات دارند، می‌خواهند با این اقدام به نوعی تحقق شعارهای پزشکیان در زمینه رفع فیلترینگ را با چالش همراه سازند.

کمیسیون فرهنگی مجلس یازدهم مرکز ثقل بررسی طرح‌ها و لوایح پرحاشیه بود و حالا حفظ تقریبی همان ترکیب در مجلس دوازدهم راه را برای ادامه فعالیت‌های این دیدگاه‌های سیاسی هموار کرده است. همان‌طور که کمیسیون فرهنگی مجلس یازدهم طرح صیانت و جمعیت را به نام خود ثبت کرد حالا هم جمع کمیسیون فرهنگی برای داستان‌های جدید جمع است. کمیسیون فرهنگی مجلس دوازدهم درست مثل کمیسیون فرهنگی مجلس یازدهم با ریاست مرتضی آقاتهرانی شمایل جبهه پایداری در بهارستان و البته رییس شورای مرکزی این تشکل اصولگرا آغاز به کار کرد.

نام آقاتهرانی در مجلس قبل با عناوین طرح‌هایی همچون طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی - همان محدود کردن اینترنت و شبکه‌های اجتماعی - و لایحه حجاب گره خورده است. اگرچه لایحه حجاب در کمیسیون قضایی و حقوقی بررسی شد و از اساس لایحه تغییر کرد و یک طرح ذیل عنوان لایحه در مجلس یازدهم تدوین شد، اما حضور آقاتهرانی در این کمیسیون در زمان بررسی لایحه و اعمال نفوذ برای تصویب نهایی گزارش کمیسیون قضایی و حقوقی در این باره در جلسات علنی غیرقابل انکار است.

بیژن نوباوه، احمد راستینه، سیدعلی یزدی‌خواه و امیرحسین بانکی‌پور و حمید رسایی همراهی قابل توجهی در همه این جریانات با مرتضی آقاتهرانی داشتند. هر 5 نفر این نمایندگان در مجلس دوازدهم نیز حضور دارند و باز هم کمیسیون فرهنگی را در ید اختیار خود گرفته‌اند. با این توضیح که به ترکیب فوق حضور حمید رسایی و امیرحسین ثابتی را نیز اضافه کنید. از همان ماه‌های ابتدایی آغاز به کار مجلس دوازدهم اخبار متعددی از عدم اقبال نمایندگان برای عضویت در کمیسیون فرهنگی منتشر می‌شد و این مساله خود در امکان عضویت راحت‌تر این طیف سیاسی در این کمیسیون تاثیر داشت. کار به جایی رسید که همان زمان برخی رسانه‌ها نوشتند که یاران سعید جلیلی کمیسیون فرهنگی را قبضه کردند.

تلاش‌های کمیسیون فرهنگی در قانون کردن طرحی با محتوای قبضه کردن فضای مجازی حالا هم ادامه دارد. این‌بار سعی شده است تا در طرح جدید اختیارات تام و تمام به صدا و سیما داده شود تا دوستان و رفقای یکسان بتوانند کار را پیش ببرند. صدا و سیما نیز مشخصا توسط همین جریان در حال اداره است و بدون شک از دادن چنین اختیاراتی استقبال می‌کند. اتحاد کمیسیون فرهنگی در نهاد قانون‌گذاری و صدا و سیما در زمینه فضای مجازی می‌تواند امکان تحقق شعارهای دولت در حوزه فضای مجازی را نیز تحت‌الشعاع قرار دهد. در عمل با یک تیر دو نشان زده شده است؛ هم مدیریت فضای مجازی در دست این جریان قرار می‌گیرد و مطابق سلیقه آنها محدود و هدایت می‌شود و هم رقیب انتخاباتی سعید جلیلی در تنگنای عدم تحقق وعده‌هایش قرار می‌گیرد.





نظر شما درباره این مقاله:







زلنسکی واگذاری سرزمین را رد کرد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 23:08

زلنسکی واگذاری سرزمین را رد کرد


مایکل دی. شِر / نیویورک تایمز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵

ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، روز دوشنبه اعلام کرد که کشورش از مخالفت دیرینه خود با واگذاری سرزمین به روسیه عقب‌نشینی نخواهد کرد و افزود که ایالات متحده در تلاش است اوکراین را به «سازش» بر سر مطالبات ارضی مسکو ترغیب کند.

در حالی که گفت‌وگوهای صلح تحت حمایت آمریکا به دلیل اختلاف دیدگاه‌ها بر سر نحوه پایان جنگ به بن‌بست رسیده است، رهبر اوکراین به‌روشنی بیان کرد که مسئلهٔ سرزمین همچنان یکی از عمیق‌ترین شکاف‌هاست.

کرملین اصرار دارد که اوکراین باید کل منطقهٔ شرقی موسوم به دونباس را واگذار کند؛ از جمله بخش‌هایی که نیروهای روسیه طی نزدیک به چهار سال جنگ نتوانسته‌اند تصرف کنند. زلنسکی روز دوشنبه گفت اوکراین هیچ «حق قانونی» یا «حق اخلاقی» برای چشم‌پوشی از هر مقدار از سرزمین خود ندارد.

وی گفت: «البته روسیه اصرار دارد که ما از سرزمین‌هایمان چشم‌پوشی کنیم. ما، طبیعتاً، نمی‌خواهیم هیچ چیز را واگذار کنیم. دقیقاً برای همین است که می‌جنگیم.»

او افزود: «امروز آمریکایی‌ها به دنبال سازش هستند. رک می‌گویم.»

زلنسکی این اظهارات را در یک نشست آنلاین با خبرنگاران، پس از دیدار در لندن با رهبران بزرگ‌ترین اقتصادهای اروپا که بر تداوم حمایت خود از اوکراین در برابر تجاوز روسیه تأکید کردند، مطرح کرد.

کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا، میزبان زلنسکی در شماره ۱۰ داونینگ‌استریت بود. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، و فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، نیز برای گفت‌وگویی پشت درهای بسته به او پیوستند.

زلنسکی در سخنان کوتاهی پیش از آغاز نشست گفت که برای بحث دربارهٔ «مسائل حساس» در اینجا حضور دارد و تأکید کرد که ضروری است اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در دفاع از اوکراین در برابر روسیه و در مذاکرات مربوط به پایان جنگ، متحد بمانند.

او گفت: «برخی چیزها هست که بدون آمریکایی‌ها نمی‌توانیم از پس آن برآییم؛ برخی چیزها که بدون اروپا نمی‌توانیم مدیریت کنیم. به همین دلیل باید تصمیمات مهمی بگیریم.»

تعهد اروپایی‌ها به حمایت قوی از اوکراین

پس از پایان نشست، دفتر آقای مکرون در بیانیه‌ای اعلام کرد که این گروه بر روی پیشنهادهای صلح آمریکا «با هدف تکمیل آن با مشارکت اروپایی‌ها و در هماهنگی نزدیک با اوکراین» کار کرده است.

در این بیانیه همچنین آمده است که «همزمان، تلاش‌ها برای ارائهٔ تضمین‌های امنیتی قوی به اوکراین و برنامه‌ریزی برای اقدامات بازسازی این کشور تشدید خواهد شد.»

رهبران اروپایی بار دیگر تعهدات دیرینه خود به حمایت قوی از اوکراین — چه در میدان نبرد و چه خارج از آن — را تکرار کردند. مکرون گفت اروپا و اوکراین «کارت‌های زیادی در اختیار دارند»؛ اشاره‌ای آشکار به سخنان پیشین دونالد ترامپ که گفته بود زلنسکی برای مذاکره با روسیه جهت پایان دادن به جنگ «کارت‌های لازم» را ندارد.

مکرون به «این واقعیت که اوکراین در این جنگ مقاومت کرده و اینکه اقتصاد روسیه شروع به آسیب دیدن کرده است» اشاره کرد.

مرتس نیز گفت زمان کنونی «می‌تواند لحظه‌ای سرنوشت‌ساز برای همهٔ ما باشد» و به این نکته اشاره کرد که تجاوز روسیه به اوکراین نه تنها این کشور را ویران کرده، بلکه تهدیدی بلندمدت برای امنیت و ثبات همهٔ کشورهای اروپاست.

او گفت: «همهٔ ما می‌دانیم که سرنوشت این کشور همان سرنوشت اروپاست. به همین دلیل اینجا هستیم تا دریابیم چه می‌توانیم انجام دهیم.»

فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، گفت نسبت به برخی مفاد طرح صلحی که ایالات متحده تدوین کرده است «بدبین» است. اما افزود: «باید دربارهٔ آن گفت‌وگو کنیم. برای همین اینجاییم.»

سه رهبر اروپایی امیدوار بودند موقعیت مذاکره‌ای زلنسکی را در برابر آنچه خواسته‌های غیرقابل‌قبول ولادیمیر وی. پوتین، رئیس‌جمهور روسیه — از جمله موارد مرتبط با دونباس — می‌دانند، تقویت کنند.

زلنسکی در مصاحبه‌ای با خبرگزاری بلومبرگ که صبح دوشنبه منتشر شد، گفت فاصله مواضع در مذاکرات دربارهٔ مسائل ارضی زیاد است. او گفت: «دیدگاه‌های ایالات متحده، روسیه و اوکراین وجود دارد — و ما دربارهٔ دونباس به یک دیدگاه واحد نرسیده‌ایم.» اشاره او به بخش‌های مورد مناقشه در شرق اوکراین بود.

ترامپ از کدام مردم اوکراین می‌گوید؟

اواخر یکشنبه، دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده، زلنسکی را مورد انتقاد قرار داد و ادعا کرد که رهبر اوکراین هنوز نسخهٔ جدید طرح‌های صلح را که پس از ساعت‌ها گفت‌وگوی مذاکره‌کنندگان آمریکایی با پوتین در هفته گذشته تدوین شده، نخوانده است.

ترامپ به خبرنگاران گفت: «باید بگویم کمی ناامید شده‌ام که رئیس‌جمهور زلنسکی هنوز این طرح را نخوانده است. مردم او آن را دوست دارند، اما خودش نه.»

مشخص نبود ترامپ دقیقاً به کدام «مردم» اشاره می‌کند، اما نسخهٔ قبلی طرح صلح مورد حمایت آمریکا که بسیاری از خواسته‌های کرملین را منعکس می‌کرد، به‌طور گسترده‌ای در اوکراین رد شد. افکار عمومی در آنجا کمتر بر تلاش‌های دیپلماتیک متمرکز است و بیشتر بر اینکه جنگِ ادامه‌دار چگونه بر زندگی روزمره آنان تأثیر می‌گذارد.

اکثر ساکنان کی‌یف، پایتخت اوکراین، تنها شش تا نه ساعت در روز برق دارند؛ آن هم اغلب در زمان‌هایی نامناسب مانند ۲ بعدازظهر تا ۵ بعدازظهر، زمانی که سر کار هستند، و سپس دوباره از ۲ بامداد تا ۵ بامداد. آنها با قطعی برق بیدار می‌شوند و با قطعی برق به خواب می‌روند.

ترامپ همچنین به خبرنگاران گفت روسیه با آخرین طرح‌های صلح «مشکلی» ندارد.

او گفت: «فکر می‌کنم روسیه ترجیح می‌دهد کل کشور را داشته باشد، وقتی به آن فکر کنید، اما روسیه — به باور من — با این طرح مشکلی ندارد. اما مطمئن نیستم زلنسکی مشکلی نداشته باشد.»

در واقع هیچ‌یک از دو طرف طرح دولت ترامپ را نپذیرفته‌اند. پوتین هفته گذشته گفت بخش‌هایی از پیشنهاد آمریکا برای پایان دادن به جنگ عملی نیست. زلنسکی نیز روز شنبه در یک پست در شبکه‌های اجتماعی نوشت که او «مصمم است به کار ادامه دهد» تا به توافق صلح برسد.

زلنسکی نوشت: «رویکرد ما این است که همه چیز باید قابل اجرا باشد — هر اقدام حیاتی برای صلح، امنیت و بازسازی.»

برای تحقق این اهداف، او به رهبران اروپایی متوسل شده که در هفته‌های اخیر از کنار گذاشته شدن از روند مذاکرات توسط ترامپ و تیم او ابراز نارضایتی کرده‌اند.

این تنش‌های دیپلماتیک با اروپا هفته گذشته آشکار شد، زمانی که دولت ترامپ نسخهٔ سالانه به‌روزشدهٔ راهبرد امنیت ملی ایالات متحده را منتشر کرد که در آن از عملکرد اروپا در قبال جنگ اوکراین انتقاد شده بود.

در این سند آمده است: «دولت ترامپ خود را در تقابل با مقام‌های اروپایی می‌بیند که انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای از جنگ دارند، آن هم در حالی که بر دولت‌های اقلیتِ بی‌ثبات تکیه دارند که بسیاری از آنها برای سرکوب مخالفت‌ها، اصول پایه‌ای دموکراسی را زیر پا می‌گذارند.»

مقام‌های اروپایی آخر هفته با نگرانی از این سند استقبال کردند و گفتند این امر نشانه‌ای دیگر از عقب‌نشینی آمریکا از اروپا در دوران رهبری ترامپ است.

در مقابل، دیمیتری اس. پسکوف، سخنگوی کرملین، روز دوشنبه راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا را ستود.

او در تماس تلفنی روزانه خود با خبرنگاران گفت: «از ظرافت‌هایی که در راهبرد جدید می‌بینیم، بی‌شک خوشمان می‌آید. در آن دربارهٔ اهمیت گفت‌وگو و ایجاد روابط سازنده صحبت شده، و این کاملاً با دیدگاه ما همسوست.»





نظر شما درباره این مقاله:







ارزش لیره سوریه از زمان سقوط رژیم اسد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 21:22

ارزش لیره سوریه از زمان سقوط رژیم اسد






نظر شما درباره این مقاله:







میان عربستان و قطر خط آهن برقی سریع‌السیر
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 21:03

میان عربستان و قطر خط آهن برقی سریع‌السیر






نظر شما درباره این مقاله:







بنزین سه‌نرخی مصرف و قاچاق را کم می‌کند؟
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 20:40

بنزین سه‌نرخی مصرف و قاچاق را کم می‌کند؟






نظر شما درباره این مقاله:







دانشجو؛ ایستاده در بحران| گفت‌‌وگوی فعالان دانشجویی ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 19:48

دانشجو؛ ایستاده در بحران| گفت‌‌وگوی فعالان دانشجویی






نظر شما درباره این مقاله:







قرائت پیام مصطفی تاجزاده
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 19:45

قرائت پیام مصطفی تاجزاده






نظر شما درباره این مقاله:







سال آینده نرخ تورم ممکن است سه رقمی شود
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 18:47

سال آینده نرخ تورم ممکن است سه رقمی شود


امیر عباس آرزم وند / خبرآنلاین: بانک مرکزی با چند سال تاخیر از رکورد شکنی تورم کشور در سال ‍۱۴۰۱ خبر داد. در آن سال تورم با رسیدن به نرخ ۵۳.۱ درصدی، رکورد بالاترین تورم کشور را شکست. این در شرایطی است که ایران در چند دهه اخیر همواره تورمی بیش از میانگین تورم جهانی داشته است. در حالی که تورم میانگین جهان در سال ۲۰۲۴ میلادی را ۵.۸ درصد محاسبه کرده‌اند که ایران در ۵۰ سال گذشته همیشه تورمی بیش از این نرخ داشته است.

با این همه فشار تورمی پس از ۱۴۰۱ تخلیه نشد و حالا به نظر می‌رسد ایران دوباره در آستانه یک رکوردشکنی تورمی تازه قرار گرفته است. در حالی که تورم به شکل فزاینده رو به افزایش است، خبرها نشان از آن دارند که دولتمردان در پی اقداماتی هستند که بر تورم موجود خواهد افزود. از جمله اینکه قیمت بنزین را سه نرخی کرده و شنیده می شود در پی افزایش نرخ ارز ترجیحی هم هستند. اقداماتی که به نوبه خود می‌توانند شتاب افزایشی تورم را بیشتر هم کند.

در این باره محمد تقی فیاضی منتقد اقتصادی به خبرآنلاین گفت: دولت سیزدهم در حالی کار خود را آغاز کرد که یک فاصله بزرگی میان نرخ ارز ترجیحی و نرخ ارز بازار به وجود آمده بود. این فاصله مشکلاتی را به وجود می‌آورد و همزمان دولت دچار مشکلاتی هم در تامین بودجه خود بود. ارز ترجیحی ۴۲۰۰ تومان بود و ارز آزاد در مقطعی به ۲۶ هزار تومان هم رسید که ۶ برابر نرخ ارز ترجیحی بود.

وی افزود: دولت باید برای تامین کالاهای اساسی و دارو چیزی در حدود ۱۰ یا ۱۱ میلیارد دلار کنار می‌گذاشت و کسری بودجه خود را هم تامین می‌کرد. این در توان دولت نبود و نهایتا باید سراغ چاپ پول می‌رفت یا اینکه نرخ ارز را افزایش دهد. دولت سیزدهم در همان ماههای اول و سال ۱۴۰۰ تصمیم خود را برای افزایش نرخ ارز ترجیحی گرفتند. حتی یک لایحه هم به مجلس آوردند و در بودجه هم به این موضوع پرداختند.

فیاضی با یادآوری وقایع ابتدای ۱۴۰۱، حذف ارز ترجیحی را عاملی موثر بر جهش تورم، به ویژه در بخش مواد غذایی و دارو شد.

او توضیح داد: در عین حال بازار ارز هم تحت تاثیر قرار گرفت و نرخ دلاری که پیش از حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی، نهایتا به ۲۶ هزار تومان رسیده بود، به سرعت به ۳۵ هزار تومان، یعنی ۳۴ درصد بیشتر، افزایش یافت. در این شرایط فاصله میان نرخ ارز ترجیحی که حالا ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومان تعیین شده بود و بازار مقداری کاهش یافت و از سوی دیگر هم با افزایش درآمدهای دولت، کسری بودجه نیز کاهش یافت ولی جهش‌های تورمی به وجود آمد که بر بی‌ثباتی‌های موجود افزود. این عوامل دست به دست هم داد تا آن شوک تورمی بزرگ به وجود بیاید و برای اولین بار تورم از ۵۰ درصد بیشتر شود.

افزایش نرخ ارز ترجیحی تورم را بیشتر می‌کند

هرگاه دولت‌ها تصمیم به افزایش نرخ ارز ترجیحی، قیمت بنزین یا هر اقدام تعدیلی دیگر می‌گیرند، اثر تورمی این اقدامات را کتمان می‌کنند. به طور مثال چند روز پیش محمد جعفر قائم پناه گفته بود، دولت برای کنترل تورم، تصمیم به افزایش قیمت بنزین گرفته است. با این همه هر گاه تعدیل شروع شده، نه تنها تورم کنترل نشده که به شدت بالاتر هم رفته است.

فیاضی در این باره توضیح داد: بحثی در این نیست که ارز ترجیحی به ایجاد رانت کمک می‌کند اما در این هم نباید تردید کنیم که بخشی از این منابع، با کنترل قیمت یکسری اقلام، به کمک مصرف کننده نهایی هم می‌رسد. البته باید بررسی شود چقدر از این منابع به اهداف خود اصابت می‌کنند و چه سهمی نصیب مصرف کننده نهایی می‌شود اما وقتی ارز ترجیحی حذف می‌شود، قیمتها به سرعت بالا می‌رود.

او با یادآوری نقش انتظارات تورمی تصریح کرد: اینجا باید به انتظارات تورمی هم توجه کنیم که هر گاه نرخ ارز ترجیحی افزایش می‌یابد، آن هم بالاتر می‌رود و زمینه تشدید تورم را فراهم می‌کند. زمانی که مشخص می‌شود دیگر دولت پولی ندارد و حسابش خالی شده، خود به خود نگرانی‌ها را بالاتر می‌برد. در هر حال افزایش نرخ ارز به افزایش قیمت تمام کالاها هم منجر می‌شود.

سیاست‌های ضد معیشتی از سال ۱۴۰۱ تشدید شد

از سال ۱۴۰۱ دولت رویه تازه‌ای در قبال تورم در پیش گرفت. تا پیش از آن زمانی که تورم بالا می‌رفت، دولت‌ها لااقل رقمی نزدیک به نرخ تورم را برای افزایش دستمزد تعیین می‌کردند. از سال ۱۴۰۱ این روند یکسره تغییر کرد. حالا دولت که برای تامین کسری بودجه خود دست به تورم‌زاترین سیاستهای ممکن می‌زند، برای کنترل جهش‌های تورمی سراغ تضعیف مزد و حقوق کارگران و کارمندان رفت.

در سال ۱۴۰۱ با اینکه تورم ۵۳ درصد بود، وزارت کار وقت، حاضر به افزایش قیمت بنزین، به همین اندازه نشد. با تصمیمی که صولت مرتضوی وزیر وقت کار گرفت نرخ دستمزد برای ۱۴۰۱ تنها ۲۷ درصد افزایش یافت. البته در شورای عالی کار، ملاک نرخ تورم مرکز آمار است که برای سال ۱۴۰۱ بیش از ۴۵ درصد برآورد شده است.

در این باره فیاضی تاکید کرد: در آن سال حقوق کارمندان را تنها ۱۰ درصد بالا بردند تا مرد بگیران، اعم از کارگر و کارمند بزرگترین قربانی تورم بالا شوند. این نوع تصمیم‌گیری بیش از هر چیز موجب گسترش فقر و افزایش فاصله طبقاتی می‌شود. این اقدامات در نهایت موجب شد هم بزرگتری از مرد به زیر خط فقر بروند، هم شدت فقر افزایش یابد و کار به جایی برسد که امروز در کشور شاهد فقر غذایی هم هستیم.

دولت چهاردهم هم رکورد تورم را خواهد شکست

این منتقد اقتصادی با اشاره به وضعیت اقتصادی کشور هشدار داد: استنباط من این است که کشور در آستانه یک جهش تاریخی‌ و بزرگ تورم قرار دارد. در زمانی که تورم ۵۳ درصدی حاصل شد، در کاخ سفید جو بایدن حضور داشت که سیاست فشار حداکثری را کنار گذاشته بود، تهدید نظامی علیه ایران وجود داشت اما ایران مورد حمله نظامی قرار نگرفته بود و آن زمان مذاکره ولو بدون اراده توافق، وجود داشت و امروز چنین نیست. همه این موارد نشان می‌دهد شرایط در ۱۴۰۱ به مراتب پایدارتر بود و دولت موفق شد با کنترل فضای روانی از تشدید بیشتر تورم جلوگیری کند.

فیاضی در یک نتیجه‌گیری تکان‌دهنده گفت: دولت امروز در یک وضعیت دیگر قرار دارد و هر روز قیمت‌ها در حال بالا رفتن هستند. وضعیت تورم از این جهت هم نگران کننده است که عمده تورم در بخش اقلام خوراکی است و برخی خوراکی‌ها مانند میوه و خشکبار یا نان به تورم بیش از ۱۰۰ درصد رسیده‌اند. به این ترتیب نرخ تورم امسال و سال بعد افزایشی خواهد بود. چنانچه وضعیت فعلی استمرار پیدا کند، تورم ۱۴۰۵ نه تنها رکود ۱۴۰۱ را خواهد شکست که انتظار می‌رود تورم مانند ابتدای دهه ۲۰ و سالهای اشغال ایران، سه رقمی شود.

وی در توضیح عوامل سه رقمی شدن تورم در ۱۴۰۵ گفت: دولت کسری بودجه بسیار زیادی دارد اما توان کاهش هزینه‌ها را ندارد، کنترل کامل بر منابع و مصارف عمومی از دست دولت خارج است، درآمدهای ارزی وصول نمی‌شوند و یا وارد اقتصاد نمی‌شوند. این واقعیات اقتصاد ماست که وقتی با انتظارات تورمی بسیار بالای امروز همراه می‌شود، ما را وارد یک دوره تورمی شدید کرده است.

او ادامه داد: اینکه هر روز هزار تومان دلار گران‌تر می‌شود، قبل از هر چیز ناشی از انتظارات تورمی است. انتظارات تورمی به این روز رسیده‌اند چون چشم‌انداز مثبتی در مقابل خود نمی‌بینند و اگر این وضعیت ادامه داشته باشد، رسیدن به تورم سه رقمی کاملا ممکن است. متاسفانه اراده‌ای هم در میان سیاستگذاران برای تغییر این روند مشاهده نمی‌شود و تورم هم به بیش از ۱۰۰ درصد خواهد رسید.





نظر شما درباره این مقاله:







فیلم جعفر پناهی نامزد چهار جایزه گلدن گلوب ۲۰۲۵
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 17:14

فیلم جعفر پناهی نامزد چهار جایزه گلدن گلوب ۲۰۲۵


فیلم «یک تصادف ساده» اثر جعفر پناهی نامزد چهار جایزه در جشنواره سینمایی گلدن گلوب شد. این فیلم نخل طلای کن را امسال برده بود.

فیلم آقای پناهی نامزد جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شده است.

این نخستین بار است که یک کارگردان ایرانی توانسته در یک جشنواره یا جایزه سینمایی معتبر در چهار بخش اصلی نامزد دریافت جایزه شود.

فرانسه فیلم «یک تصادف ساده» را به‌عنوان نماینده خود برای جوایز اسکار ۲۰۲۶ انتخاب کرده است. این فیلم آقای پناهی بدون مجوز رسمی در ایران ساخته شده است.

با توجه به اینکه جوایز گلدن گلوب همواره پیش‌زمینه‌ای برای جوایز اسکار بوده است، احتمال زیادی دارد که امسال آقای پناهی برای بخش بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان و بخش‌های اصلی دیگر نیز نامزد دریافت جایزه اسکار شود.

اصغر فرهادی تنها فیلمساز ایرانی است که تاکنون موفق شده اسکار بهترین فیلم غیر زبان انگلیسی (دو بار) را دریافت کند.

«یک تصادف ساده» داستان زندگی جوانی است که از زندان آزاد شده است و مرد دیگری را که پای مصنوعی دارد می‌رباید، چون فکر می‌کند او همان مردی است که در زندان او را شکنجه و زندگی‌اش را تباه کرده است.

فیلم «یک تصادف ساده» در فرانسه تدوین شد و شرکتی فرانسوی در تامین بودجه آن مشارکت داشت. پس از دریافت جایزه نخل طلای کن، شرکت فیلمسازی آمریکایی «نئون» این فیلم را خرید.

مصطفی نیلی، از وکلای جعفر پناهی، هفته گذشته، ۱۰ آذر ۱۴۰۴ / ۱ دسامبر ۲۰۲۵، از محکومیت او به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از ایران خبر داد. به گفته آقای نیلی، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران این حکم غیابی را برای «فعالیت تبلیغی علیه نظام» صادر کرده است.

آقای نیلی در شبکه ایکس نوشت که دادگاه همچنین آقای پناهی را «به دو سال ممنوعیت عضویت در گروه‌ها و دسته‌جات سیاسی و اجتماعی» محکوم کرده است.

وکیل آقای پناهی گفت که به این حکم اعتراض خواهد کرد. آقای پناهی که برای تور اکران فیلم «یک تصادف ساده» خارج از ایران است گفت با وجود این حکم به ایران برمی‌گردد.

از جمله اتهاماتی که دادگاه انقلاب تهران مطرح کرده است، این است که آقای پناهی در طول جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران در صفحه اینستاگرام خود مطالبی با مضمون «حمایت از محکومین امنیتی، حمایت از اغتشاشات، مطالبی درباره بی‌کفایتی جمهوری اسلامی، قرار دادن جمهوری اسلامی در کنار حکومت اسرائیل، اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام، و سیاه‌نمایی وضع کشور منتشر کرده است.»

این فیلمساز ۶۴ ساله دو بار در ایران به زندان افتاد و علاوه بر حکم ممنوعیت فعالیت سینمایی و فیلمسازی حدود ۱۵ سال نیز ممنوع‌الخروج بود.

آقای پناهی در سال ۱۳۸۸ و همزمان با اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران بازداشت و به شش سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از فیلمسازی و فعالیت اجتماعی محکوم شد.

او در سال ۱۴۰۱ و همزمان با اعتراضات سراسری در ایران، برای پیگیری بازداشت دو فیلمساز دیگر به دادسرا مراجعه کرد اما بازداشت شد و مقام‌های قضایی گفتند که حکم زندان او به اجرا گذاشته شده است.

آقای پناهی شهریورماه امسال جایزه ویژه «شخصیت سینمایی سال آسیا» را از جشنواره بین‌المللی فیلم بوسان کره جنوبی دریافت کرد.

او جایزه خود را به «فیلمسازان مستقل جهان» اهدا کرده و گفته بود: «برای سینما باید همیشه مبارزه کرد و این مبارزه ادامه خواهد داشت تا فیلمسازان مستقل بتوانند کارشان را ادامه بدهند.»

جعفر پناهی از پرافتخارترین فیلمسازان ایرانی در جشنواره‌های معتبر خارجی بوده است. دوربین طلایی چشنواره فیلم کن در سال ۱۹۹۵ برای فیلم بادکنک سفید، نخستین جایزه جهانی مهم او بود.

او در سال‌های بعد با فیلم‌هایی همچون، دایره، آینه، آفساید، تاکسی و خرس نیست توانست مهمترین جوایز جشنواره‌های معتبر جهاین از جمله شیر طلایی ونیز، خرس طلایی برلین و پلنگ طلایی لوکارنو را به دست آورد.

بی‌بی‌سی فارسی

***

فهرست کامل نامزدهای جوایز گلدن گلوب ۲۰۲۶

دنیل برادوی / خبرگزاری رویترز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵

نامزدهای جوایز گلدن گلوب ۲۰۲۶ در بخش‌های سینما و تلویزیون روز دوشنبه اعلام شد. مراسم اهدای جوایز در تاریخ ۱۱ ژانویه برگزار خواهد شد.

سینما

بهترین فیلم درام
- «فرانکنشتاین»
- «هملت»
- «یک تصادف ساده»
- «مامور مخفی»
- «ارزش عاطفی»
- «گناهکاران»

بهترین فیلم کمدی یا موزیکال
- «ماه آبی»
- «بوگونیا»
- «مارتی سوپریم»
- «هیچ انتخاب دیگری نیست»
- «موج نو»
- «یکی پس از دیگری»

بهترین بازیگر مرد – درام
- جوئل اجرتون، «رویای قطار»
- جرمی آلن وایت، «اسپرینگستین: مرا از هیچ‌جا نجات بده»
- اسکار آیزاک، «فرانکنشتاین»
- دواین جانسون، «ماشین خردکن»
- مایکل بی. جردن، «گناهکاران»
- واگنر مورا، «مامور مخفی»

بهترین بازیگر زن – درام
- جسی باکلی، «هملت»
- جنیفر لارنس، «بمیر عشق من»
- رناته رینسوه، «ارزش عاطفی»
- جولیا رابرتس، «پس از شکار»
- تسا تامپسون، «هدا»
- اوا ویکتور، «ببخشید عزیزم»

بهترین بازیگر مرد – کمدی یا موزیکال
- تیموتی شالامه، «مارتی سوپریم»
- ایتن هاوک، «ماه آبی»
- لی بیونگ-هون، «هیچ انتخاب دیگری نیست»
- جورج کلونی، «جی کلی»
- لئوناردو دی‌کاپریو، «یکی پس از دیگری»
- جسی پلمونس، «بوگونیا»

بهترین بازیگر زن – کمدی یا موزیکال
- رز بیرن، «اگر پا داشتم لگدت می‌کردم»
- سینتیا اریوو، «ویکد: برای همیشه»
- کیت هادسون، «آواز آبی»
- چیس اینفینیتی، «یکی پس از دیگری»
- آماندا سایفرد، «وصیت‌نامه آن لی»
- اما استون، «بوگونیا»

بهترین بازیگر مرد نقش مکمل
- بنیسیو دل تورو، «یکی پس از دیگری»
- جیکوب الرودی، «فرانکنشتاین»
- پل مسکال، «هملت»
- شان پن، «یکی پس از دیگری»
- آدام سندلر، «جی کلی»
- استلان اسکارسگارد، «ارزش عاطفی»

بهترین بازیگر زن نقش مکمل
- امیلی بلانت، «ماشین خردکن»
- ال فانینگ، «ارزش عاطفی»
- آریانا گرانده، «ویکد: برای همیشه»
- اینگا ایبس‌داتر لیله‌آس، «ارزش عاطفی»
- ایمی مدیگان، «سلاح‌ها»
- تیانا تیلور، «یکی پس از دیگری»

بهترین کارگردان
- پل توماس اندرسون، «یکی پس از دیگری»
- گیرمو دل تورو، «فرانکنشتاین»
- رایان کوگلر، «گناهکاران»
- یوآخیم تریه، «ارزش عاطفی»
- کلویی ژائو، «هملت»
- کلینت بنتلی، «رویای قطار»
- جعفر پناهی، «یک تصادف ساده»

بهترین فیلم انیمیشن
- «آرکو»
- «قاتل اهریمن: قلعه بی‌نهایت»
- «الیو»
- «شکارچیان اهریمن کی‌پاپ»
- «آملی کوچک یا شخصیت باران»
- «زوتوپیا ۲»

بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان
- «یک تصادف ساده»
- «هیچ انتخاب دیگری نیست»
- «مامور مخفی»
- «ارزش عاطفی»
- «صدای هند رجب»
- «صراط»

بهترین فیلمنامه
- پل توماس اندرسون، «یکی پس از دیگری»
- رونالد برونستین و جاش سفدی، «مارتی سوپریم»
- رایان کوگلر، «گناهکاران»
- مگی اوفارل و کلویی ژائو، «هملت»
- جعفر پناهی، «یک تصادف ساده»
- یوآخیم تریه و اسکیل ووگت، «ارزش عاطفی»

بهترین موسیقی متن
- الکساندر دسپلا، «فرانکنشتاین»
- لودویگ گورانسون، «گناهکاران»
- جانی گرینوود، «یکی پس از دیگری»
- مکس ریختر، «هملت»
- هانس زیمر، «اف۱: فیلم»

بهترین ترانه اورجینال
- «آواتار: آتش و خاکستر»، «رویابین یکی شو»
- «شکارچیان اهریمن کی‌پاپ»، «طلایی»
- «گناهکاران»، «به تو دروغ گفتم»
- «ویکد: برای همیشه»، «خانه‌ای مثل اینجا نیست»
- «ویکد: برای همیشه»، «دختر در حباب»
- «رویای قطار»، «رویای قطار»

دستاورد سینمایی و فروش گیشه
- «آواتار: آتش و خاکستر»
- «اف۱»
- «شکارچیان اهریمن کی‌پاپ»
- «گناهکاران»
- «سلاح‌ها»
- «ویکد: برای همیشه»
- «ماموریت غیرممکن: حساب نهایی»
- «زوتوپیا ۲»

تلویزیون

بهترین سریال درام
- «دیپلمات»
- «پیت»
- «پلوریبوس»
- «جدایی»
- «اسب‌های کند»
- «نیلوفر سفید»

بهترین سریال کمدی/موزیکال
- «ابتدایی ابوت»
- «هکس»
- «هیچ‌کس این را نمی‌خواهد»
- «استودیو»
- «فقط قتل‌ها در ساختمان»

بهترین بازیگر مرد – درام
- استرلینگ کی. براون، «بهشت»
- دیه‌گو لونا، «آندور»
- گری اولدمن، «اسب‌های کند»
- مارک رافالو، «تسک»
- آدام اسکات، «جدایی»
- نوآ وایلی، «پیت»

بهترین بازیگر زن – درام
- کتی بیتس، «متلاک»
- بریت لور، «جدایی»
- هلن میرن، «۱۹۲۳»
- بلا رمزی، «آخرین ما»
- کری راسل، «دیپلمات»
- ریا سیهورن، «پلوریبوس»

بهترین بازیگر مرد نقش مکمل
- اوون کوپر، «نوجوانی»
- اشلی والترز، «نوجوانی»
- بیلی کروداپ، «برنامه صبحگاهی»
- والتون گاگینز، «نیلوفر سفید»
- جیسون آیزاکس، «نیلوفر سفید»
- ترامِل تیلمن، «جدایی»

بهترین بازیگر زن نقش مکمل
- کری کون، «نیلوفر سفید»
- ارین دوهرتی، «نوجوانی»
- هانا این‌بایندر، «هکس»
- کاترین اوهارا، «استودیو»
- پارکر پوزی، «نیلوفر سفید»
- ایمی لو وود، «نیلوفر سفید»

بهترین بازیگر مرد – کمدی/موزیکال
- آدام برودی، «هیچ‌کس این را نمی‌خواهد»
- استیو مارتین، «فقط قتل‌ها در ساختمان»
- گلن پاول، «چد پاورز»
- ست روگن، «استودیو»
- مارتین شورت، «فقط قتل‌ها در ساختمان»
- جرمی آلن وایت، «خرس»

بهترین بازیگر زن – کمدی/موزیکال
- کریستن بل، «هیچ‌کس این را نمی‌خواهد»
- آیو ادبیری، «خرس»
- سلنا گومز، «فقط قتل‌ها در ساختمان»
- جنا اورتگا، «ونزدی»
- جین اسمارت، «هکس»
- ناتاشا لیون، «چهره پوکر»

بهترین مینی‌سریال، سریال آنتولوژی یا فیلم تلویزیونی
- «نوجوانی»
- «تمام تقصیر او»
- «هیولایی درون من»
- «آینه سیاه»
- «مرگ برای سکس»
- «دوست‌دختر»

بهترین بازیگر مرد – مینی‌سریال، سریال آنتولوژی یا فیلم تلویزیونی
- جیکوب الرودی، «جاده باریک به شمال دور»
- پل جیاماتی، «آینه سیاه»
- استیون گراهام، «نوجوانی»
- چارلی هانام، «هیولا: داستان اد گین»
- جود لا، «خرگوش سیاه»
- متیو ریس، «هیولایی درون من»

بهترین بازیگر زن – مینی‌سریال، سریال آنتولوژی یا فیلم تلویزیونی
- کلر دینز، «هیولایی درون من»
- رشیدا جونز، «آینه سیاه»
- آماندا سایفرد، «رودخانه روشن طولانی»
- سارا اسنوک، «تمام تقصیر او»
- میشل ویلیامز، «مرگ برای سکس»
- رابین رایت، «دوست‌دختر»

بهترین اجرای استندآپ کمدی تلویزیونی
- «بیل ماهر: آیا کس دیگری این را می‌بیند؟»
- «برت گلدستین: دومین شب بهترین زندگی‌ات»
- «کوین هارت: در سن من»
- «کمیل نانجیانی: افکار شبانه»
- «ریکی جرویس: فناپذیری»
- «سارا سیلورمن: پسامرگ»

پادکست سال
- «کارشناس صندلی با دکس شپرد»
- «کال هر ددی»
- «گود هنگ با ایمی پولر»
- «پادکست مل رابینز»
- «اسمارت‌لس»
- «آپ فرست»





نظر شما درباره این مقاله:







حماس: آماده «انبار یا تعلیق» تسلیحات خود هستیم
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 10:40

حماس: آماده «انبار یا تعلیق» تسلیحات خود هستیم






نظر شما درباره این مقاله:







سوریه نخستین سالگرد سقوط رژیم اسد را جشن می‌گیرد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 10:29

سوریه نخستین سالگرد سقوط رژیم اسد را جشن می‌گیرد


خبرگزاری رویترز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵

مردم سوریه روز دوشنبه نخستین سالگرد سرنگونی بشار اسد و پایان حکومت سخت‌گیرانه او را گرامی داشتند، در حالی که این کشور همچنان برای بازسازی و یافتن ثبات پس از سال‌ها جنگ تلاش می‌کند.

مراسم رسمی در میدان اموی دمشق، که در روزهای منتهی به هشتم دسامبر مملو از تجمع‌های شادمانه بوده، و نیز در دیگر شهرهای کشور برگزار می‌شود. رژه‌های نظامی نیز در دستور کار قرار دارد.

بشار اسد یک سال پیش پس از آن‌که نیروهای شورشی به رهبری احمد الشرع، رئیس‌جمهور جدید سوریه، دمشق را تصرف کردند، به روسیه گریخت و بدین ترتیب بیش از سیزده سال پس از آغاز جنگی که از خیزش مردمی علیه او شکل گرفته بود، حکومتش پایان یافت.

به گزارش خبرگزاری رسمی سانا، احمد شرع در نخستین سالگرد این رخداد، نماز صبح را در مسجد اموی دمشق اقامه کرد. او با یونیفورم نظامی مشابه آنچه در جریان کارزار پیروزمندانه شورشیان به فرماندهی گروه اسلام‌گرای «هیئت تحریر الشام» بر تن داشت، در این مراسم حضور یافت.

الشرع در سخنانی وعده داد سوریه‌ای عادل و نیرومند بنا کند و گفت: «به خواست خدا، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، سوریه‌ای قدرتمند خواهیم ساخت که شایسته گذشته و حالش باشد.»

دعوت به وحدت ملی

احمد الشرع که پیش‌تر از فرماندهان القاعده بوده، تغییرات بزرگی در سیاست و روابط خارجی سوریه ایجاد کرده است. او روابط جدیدی با ایالات متحده برقرار کرده، حمایت کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و ترکیه را به‌دست آورده و از هم‌پیمانان پیشین دمشق یعنی ایران و روسیه فاصله گرفته است. بیشتر تحریم‌های سنگین غرب نیز لغو شده‌اند.

الشرع وعده داده حکومت امنیتی و سرکوبگر اسد را با نظامی فراگیر و عادلانه جایگزین کند.

نجات رشدی، معاون فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، گفت سرنگونی اسد «نخستین فرصت واقعی در چندین نسل برای بازآفرینی آینده کشور» بوده است.

در شهر حلب، نخستین کلان‌شهری که سال گذشته به دست نیروهای الشرع سقوط کرد، خودروها در خیابان‌ها به بوق‌زنی و برافراشتن پرچم جدید سوریه پرداختند.

محمد کرم حمامی، یکی از ساکنان حلب، گفت: «ما تازه شروع کرده‌ایم به دوست‌داشتن کشورمان. قبلاً از آن بیزار بودیم و همیشه دنبال راهی برای فرار می‌گشتیم.»

با این حال، صدها نفر در موج‌های خشونت فرقه‌ای کشته شده‌اند که باعث جابه‌جایی‌های جدید و بی‌اعتمادی میان اقلیت‌ها نسبت به دولت الشرع شده است، در حالی که او در تلاش است تمام مناطق سوریه را دوباره زیر کنترل دمشق درآورد.

اداره خودگردان کردها در شمال‌شرق به دلایل امنیتی و با اشاره به افزایش فعالیت «هسته‌های تروریستی» که ممکن است از این مناسبت سوءاستفاده کنند، برگزاری تجمع یا مراسم را ممنوع کرده، اما به مردم سوریه این سالگرد را تبریک گفته است.

در همین حال، اداره کردها در پی حفظ خودمختاری منطقه‌ای خود است، و در جنوب نیز برخی از پیروان مذهب دروزی – شاخه‌ای از اسلام – از تابستان گذشته و پس از کشته شدن صدها نفر در درگیری‌های مرگبار با نیروهای دولتی در استان سویدا، خواستار استقلال این منطقه هستند.

چهار سال دوره گذار تا انتخابات

الشرع در یک همایش در قطر در پایان هفته گذشته گفت «با وجود درگیری‌های پراکنده، سوریه امروز در بهترین دوران خود به سر می‌برد» و وعده داد عاملان خشونت‌ها مجازات خواهند شد.

او اعلام کرد دوره گذار به رهبری او چهار سال دیگر ادامه خواهد یافت تا طی آن نهادها، قوانین و قانون اساسی جدید تدوین شود و پس از تأیید در همه‌پرسی، انتخابات سراسری برگزار گردد.

الشرع در چارچوب قانون اساسی موقت که در ماه مارس تصویب شد، از اختیارات گسترده برخوردار است. در ماه اکتبر، رأی‌گیری غیرمستقیم برای تشکیل پارلمان برگزار شد، اما او هنوز یک‌سوم از ۲۱۰ نماینده را – همان‌گونه که در قانون پیش‌بینی شده – منصوب نکرده است.

خانواده اسد از جامعه علوی سوریه به مدت ۵۴ سال بر کشور حکومت کردند.

جنگ داخلی سوریه از سال ۲۰۱۱ تاکنون صدها هزار کشته و میلیون‌ها آواره برجای گذاشته و حدود پنج میلیون نفر را به عنوان پناهجو به کشورهای همسایه رانده است.

کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل روز دوشنبه اعلام کرد از زمان سقوط اسد تاکنون حدود یک‌میلیون و دویست هزار پناهجو و یک‌میلیون و نهصد هزار آواره داخلی به خانه‌های خود بازگشته‌اند، اما کاهش کمک‌های جهانی ممکن است مانع بازگشت دیگران شود.

رئیس بانک مرکزی سوریه نیز در نشست «رویترز نکست» هفته گذشته گفت بازگشت حدود یک‌ونیم میلیون پناهجو به رشد اقتصاد کشور کمک کرده است.

به گفته دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل، نیازهای انسانی در سراسر سوریه همچنان جدی است و در سال ۲۰۲۵ حدود ۱۶٫۵ میلیون نفر در این کشور به کمک نیاز دارند.





نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا دومین گروه از ایرانی‌ها را اخراج کرد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 8:36

آمریکا دومین گروه از ایرانی‌ها را اخراج کرد


فرناز فصیحی / نیویورک تایمز / ۷ دسامبر ۲۰۲۵

به گفتهٔ دو مقام ایرانی مطلع از جزئیات ماجرا، دولت ترامپ روز یکشنبه یک گروه از شهروندان ایرانی را با پروازی چارتر از خاک آمریکا اخراج کرد. این دومین بار است که ایالات متحده چنین عملیاتی را انجام می‌دهد. 

به گفتهٔ این دو مقام که به‌دلیل نداشتن مجوز برای صحبت عمومی خواستند نامشان فاش نشود، این هواپیما حامل حدود ۵۰ شهروند ایرانی و نیز دیپورت‌شدگانی از کشورهای عربی و روسیه بود که از فرودگاهی در «مِسا» در ایالت آریزونا به پرواز درآمد و قرار است در مسیر خود در مصر و کویت توقف کند. 

پرواز چارتر ویژهٔ دیپورت ایرانیان، دومین مورد از این نوع محسوب می‌شود. نخستین پرواز مشابه در ماه سپتامبر انجام شد، پس از چندین ماه مذاکره میان تهران و واشنگتن. 

ایران و آمریکا از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ روابط دیپلماتیک ندارند و در طول دهه‌ها، ایالات متحده پناهگاه ایرانیان مخالف حکومت، اقلیت‌های مذهبی و قومی، اعضای جامعهٔ دگرباشان جنسی و دیگرانی بوده است که از آزار و تعقیب در کشور خود گریخته‌اند. 

با این حال، در چارچوب سیاست‌های اخراج گستردهٔ دولت ترامپ، واشنگتن با تهران توافقی برای بازگرداندن شهروندان ایرانیِ در معرض دیپورت – که شمارشان حدود دو هزار نفر برآورد می‌شود – به وطن و انتقال آنها با پروازهای چارتر به تهران منعقد کرده است. پیش‌تر، آمریکا ایرانیان را به‌صورت فردی و با پروازهای تجاری اخراج می‌کرد. 

هویت افراد اخراج‌شده در پرواز روز یکشنبه و شرایط هر یک از آنها – از جمله این‌که آیا داوطلبانه بازگشتند یا به اجبار سوار هواپیما شدند – هنوز روشن نیست. یکی از مقام‌های ایرانی آشنا با فهرست دیپورت‌شدگان گفت، ایرانیان حاضر در این پرواز از مرز جنوبی آمریکا وارد شده و ماه‌ها در بازداشتگاه‌های مهاجرتی مانده بودند تا سرانجام درخواست پناهندگی آنها رد شد. 

وزارت امنیت داخلی آمریکا از اظهار نظر دربارهٔ این پرواز خودداری کرد. با این حال، یک مقام آمریکایی که به شرط ناشناس ماندن سخن گفت، تأیید کرد که پرواز روز یکشنبه انجام شده و آن را «پرواز معمول دیپورت» توصیف کرد که شامل اتباع کشورهای دیگری نیز بوده است، نه فقط ایران. 

یکی از مقام‌های ایرانی دخیل در روند انتقال گفت اتباع عرب و روس در قاهره از هواپیما پیاده خواهند شد و ایرانیان سپس به کویت خواهند رفت تا از آنجا با پرواز چارتر خطوط هوایی کویت به تهران منتقل شوند. 

مجتبی شستی کریمی، مدیرکل امور کنسولی وزارت امور خارجهٔ ایران، روز یکشنبه به رسانه‌های داخلی گفت تهران طی روزهای آینده انتظار دارد حدود ۵۵ نفر از دیپورت‌شدگان از آمریکا را تحویل بگیرد. 

شستی کریمی افزود اعضای این گروه به‌دلیل «سیاست‌های نژادپرستانه و ضدمهاجرتی» دولت آمریکا خواسته‌اند داوطلبانه به ایران بازگردند و تهران گزارش‌هایی از «رفتارهای غیرانسانی» با ایرانیان در بازداشت‌های ادارهٔ مهاجرت و گمرک آمریکا دریافت کرده است. 

اما هم‌زمان با انتشار گزارش‌هایی دربارهٔ احتمال انجام این پرواز در آخر هفته، یاسمین انصاری، نمایندهٔ ایرانی‌تبار دموکرات از ایالت آریزونا، در شبکه‌های اجتماعی هشدار داد ممکن است در میان دیپورت‌شدگان «افراد آسیب‌پذیری وجود داشته باشند که در صورت بازگشت به ایران در معرض خطر آزار و پیگرد قرار گیرند». 

دولت ترامپ اعلام کرده قصد دارد بزرگ‌ترین عملیات اخراج در تاریخ آمریکا را اجرا کند و مهاجران فاقد مدرک و آنهایی را که غیرقانونی از مرز وارد شده‌اند هدف قرار دهد. همچنین اعلام کرده است که قصد دارد به‌شدت شمار پرونده‌های پناهندگی پذیرفته‌شده را کاهش دهد و آنها را به مهاجران سفیدپوست از آفریقای جنوبی یا اروپاییان انگلیسی‌زبان محدود کند. 

ایرانیان از جمله اتباع ۱۹ کشوری‌اند که در فهرست ممنوعیت سفر دولت ترامپ قرار دارند. مسیرهای قانونی مهاجرت برای ایرانیان و بسیاری دیگر نیز پس از اعمال محدودیت‌های جدیدی که ترامپ ماه گذشته و پس از تیراندازی به دو عضو گارد ملی در واشنگتن اعلام کرد، بیشتر مسدود شده است. در آن حادثه یکی از سربازان کشته شد و مظنون تیراندازی مهاجری از افغانستان بود. 

پرواز نخست دیپورت‌شدگان ایرانی در ماه سپتامبر انجام شد و در اوایل اکتبر، از طریق قطر، در تهران فرود آمد. دست‌کم هشت نفر از مجموع ۴۵ نفر در آن پرواز گفته بودند در برابر دیپورت مقاومت کرده و التماس داشته‌اند که به ایران بازگردانده نشوند، زیرا بیم جان داشتند. دو نفر از دیپورت‌شدگان این پرواز، جزئیات تجربهٔ خود را فاش کردند و گفتند از سوی مأموران مهاجرتی آمریکا و قطر کتک خورده و با زور به هواپیما منتقل شده‌اند. 

افراد دیپورت‌شده پس از فرود در تهران در اکتبر گفته‌اند به شدت ترسیده بودند، چون در فرودگاه مورد بازجویی قرار گرفتند و مجبور شدند فرم‌هایی پر کنند که توضیح می‌داد چرا ایران را ترک کرده و پناهندگی در آمریکا درخواست داده‌اند. چند نفر از آنان گفته‌اند بعدتر برای بازجویی به ادارهٔ اطلاعات سپاه پاسداران احضار شده‌اند. 

ایالات متحده و قطر هر دو اتهام‌های مربوط به اعمال خشونت علیه دیپورت‌شدگان یا اجبار آنها برای سوار شدن به پرواز به مقصد ایران را رد کرده‌اند. 





نظر شما درباره این مقاله:







«زن‌کشی» پدیده‌ای که قانون‌گذار به آن ورود نمی‌کند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 8:15

«زن‌کشی» پدیده‌ای که قانون‌گذار به آن ورود نمی‌کند


زن‌کشی پدیده‌ای است که متاسفانه رد و اثری از آن را می‌توان در خبرهای روزانه کشور مشاهده کنیم. قتل زنان توسط مردان خانواده به دلایلی که گاهی ناموسی و گاهی اختلاف خانوادگی خوانده می‌شود. با این حال هنوز قانون‌گذار هیچ اقدام بازدارنده‌ای برای ممانعت از بازتکرار این پدیده در کشور، انجام نداده است. بسیاری از حقوقدان‌ها معتقدند برای کاهش این پدیده در کشور نیازمند قوانینی ویژه هستیم، اتفاقی که در بسیاری از کشورهای جهان رخ داده است. با این حال عده‌ای دیگر از حقوقدان‌ها معتقدند که قوانین فعلی کافی هستند و باید به فکر اقدامات فرهنگی بود نه جزایی.

به گزارش خبرنگار ایلنا، چند روز پیش بود که پارلمان ایتالیا قانونی را به تصویب رساند که زن‌کشی یا «فمیساید» را وارد قانون کیفری این کشور می‌کند. قانون‌گذاران ایتالیایی به‌اتفاق آرا هرگونه «زن‌کشی»، یعنی قتل عمدی زنان یا دختران، را به‌عنوان جرمی مستقل با مجازات حبس ابد در نظر گرفتند.

البته پیش از این هم قوانین این کشور نسبت خانوادگی یا زناشویی میان قاتل و قربانی را جزو موارد تشدیدکننده مجازات در نظر گرفته بود.

این رویکرد پارلمان ایتالیا از این جهت در کشور ما هم مورد توجه قرار گرفت که تعداد زنان قربانی قتل‌های موسوم به «قتل ناموسی» کم نیست. تا جایی که در بسیاری موارد حقوقدان‌ها و جامعه‌شناسان معتقدند در کنار بسترسازی‌های فرهنگی برای کاستن از این نوع قتل‌ها نیاز به قوانین ویژه و سختگیرانه‌تر نسبت به زن‌کشی هم وجود دارد. با این حال قانون‌گذار در ایران حتی نیم‌نگاهی به این موضوع ندارد چنانکه «لایحه رومینا» هم به سکوت گذاشته شد. در حال حاضر کاستن از مجازات کیفری مردان در موضوع مهریه بیش از تامین امنیت زنان توجه قانون‌گذار را در کشور ما به خود جلب کرده است.

یکی از موارد جالبی که در این میان وجود دارد موضوع آمار است. مؤسسه ملی آمار ایتالیا اعلام کرده است که از میان ۳۲۷ مورد قتل ثبت‌شده در این کشور در سال ۲۰۲۴ ، ۱۱۶ مورد قربانیان زن یا دختر بوده‌اند و در ۹۲ درصد موارد، قاتل مرد بوده است.

در ایران اما آمار رسمی درباره تعداد زن‌کشی‌ها وجود ندارد. آخرین آمار اعلام شده در این خصوص اما در آبان ماه منتشر شد، آماری غیررسمی اما هولناک که انجمن جامعه‌شناسی ایران از میان اخبار منتشر شده احصاء کرد: «از ابتدای سال تا کنون ۶۳ مورد زن‌کشی در درکشور رخ داده است.» این آمار البته غیررسمی بوده و مشخص نیست در صورت احصا همه موارد شاهد چه عددی به دست خواهد آمد. این عدد را می‌توان نوک کوه یخ خشونت نهادینه شده علیه زنان در خانواده دانست.

با این حال زن‌کشی در ایران ادامه دارد. مردانی که زنان خانواده را ملک و خود را صاحب او و تصمیم‌گیرنده درباره شئون زندگی و حتی مرگش می‌دانند به راه خود می‌روند. در مواردی که طایفه و خانواده زن هم در برنامه‌ریزی برای قتل زن به دلیل آنچه ناموسی خوانده می‌شوند نقش دارند، قاتل در نهایت با رضایت اولیای دم از مهلکه می‌گریزد. حالا اگر قاتل پدر زن باشد هم اساسا قصاص نمی‌شود و تنها مجازاتی که برای او در نظر گرفته می‌شود سه تا ۱۰ سال حبس است. از نظر آن‌ها که قوانین فعلی را در مجازات قاتلین مرتکب قتل ناموسی کافی می‌دانند در صورت قصاص نشدن قاتل همان مجازات سه تا ۱۰ سال حبس برای گرفتن یک جان کافی است. مجازاتی که شواهد عینی گواه می‌دهد بازدارندگی و کارآیی لازم برای جلوگیری از تکرار چنین قتل‌هایی را ندارد.

این گروه که به نظر می‌رسد قانون‌گذاران کشور هم در زمره آن‌ها قرار دارند، معتقدند که کار مبارزه با خشونت علیه زنان بیش از هر چیز اقدامی فرهنگی است. به نظر می‌رسد این گروه از تاثیر و تاثر متقابل قانون و فرهنگ به شدت غافل مانده‌اند.

نیاز به قانون‌گذاری ویژه داریم اما اراده‌ای نیست

«مینا جعفری» وکیل دادگستری و فعال در حوزه حقوق زنان ‌در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا به این موضوع اشاره می‌کند که پیش از این نیز در قوانین ایتالیا قانون خاصی درباره خشونت علیه زنان وجود داشته است، اما به دلیل اهمیت موضوع بار دیگر و به صورت خاص درباره قتل زنان به عنوان یک جرم مستقل قانون‌گذاری شده است.

به گفته او این رویکرد نشان می‌دهد که خشونت علیه زنان و قتل آن‌ها برای قانون‌گذاران این کشور از چنان اهمیتی برخوردار بوده که با وجود داشتن قانون جداگانه برای خشونت علیه زنان، قانون دیگری نیز به‌طور خاص درباره قتل آن‌ها تدوین کرده است: «این نشان‌دهنده حساسیت و دقت آن جامعه و قانون‌گذارانش است که براساس آمار و هشدارهای کارشناسان حقوقی، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اقدام می‌کنند و قطعاً به نتیجه بهتری هم خواهند رسید.»

جعفری در پاسخ به این سوال که آیا در کشور ما هم نیاز به چنین قانون‌گذاری در حوزه قتل زنان و خشونت علیه زنان وجود دارد یا خیر؟ می‌گوید: «با توجه به زن‌کشی‌ها و افزایش خشونت علیه زنان، چه در خانواده و چه در جامعه، قطعاً چنین نیازی وجود دارد اما متأسفانه من چنین قصد، نیت و توانی را در قانون‌گذاران‌مان نمی‌بینم. توجه کنید که لایحه تامین امنیت زنان در برابر خشونت از ۱۴ سال پیش تا کنون در انتظار تصویب مجلس است. با وجود اینکه این لایحه برخلاف متن اولیه به متنی بسیار ساده، ابتدایی و حتی مغایر با مفاهیم مرتبط با خشونت تبدیل شده که حتی در عنوان فعلی آن واژه «خشونت» دیده نمی‌شود. در چنین وضعیتی انتظار اینکه قانون‌گذار ما قانون خاصی در حوزه زن‌کشی وضع کند عجیب است. من بسیار بعید می‌دانم چنین امری اتفاق بیفتد یا قانون‌گذاران چنین تصمیمی بگیرند.

تورم قوانین بهانه خوبی برای‌ عدم تقنین در موارد ضروری نیست

برخی از حقوقدان‌ها معتقدند که «تورم قوانین» در قانون مجازات رخ داده و قرار نیست در هر مورد خاصی مانند قتل زنان دنبال قانون خاص کیفری باشیم. رویکردی که این وکیل دادگستری در واکنش به آن سوال عنوان می‌کند که چرا وقتی به قوانین کیفری مربوط به زنان می‌رسیم، موضوع «تورم قوانین» مطرح می‌شود؟ چرا درباره سایر مسائل به این موضوع توجه نمی‌شود اما هر زمان که درباره تصویب قانونی برای حمایت از زنان سخن به میان می‌آید چنین مباحث کارشناسی مطرح می‌شوند مباحثی که گاه حتی در حد کارشناسی هم نیستند.

او اضافه می‌کند: «ما در بسیاری از حوزه‌های دیگر هم از جمله قوانین جزایی با تورم قوانین مواجه هستیم. با این حال تورم قوانین بهانه خوبی برای‌ عدم قانون‌گذار در مواردی که ضرورت ایجاب می‌کند یا جامعه برای جلوگیری از افزایش خشونت و کنترل نظم اجتماعی به قانون جدید نیاز دارد، نیست. تصویب قوانین به وقت ضرورت به معنای تورم قانون نیست، بلکه به معنای توجه به نیازها و خواسته‌های جامعه است. بنابراین به نظر من طرح مفهوم تورم قوانین در چنین مواردی اصلاً جایگاهی ندارد.»

فرهنگ‌سازی کافی نیست

به باور این حقوقدان فرهنگ‌سازی به تنهایی نمی‌تواند باعث کاهش زن‌کشی‌ها و سایر خشونت‌هایی شود که در جامعه یا خانواده علیه زنان وجود دارد: «تا زمانی که قوانین از زنان در برابر انواع خشونت‌ها حمایت نکند و در این حوزه جرم‌انگاری جدی در صورت نگیرد، فرهنگ‌سازی صرف فایده‌ای ندارد و در هیچ کجای جهان هم منتج به نتیجه نشده است.

به گفته او یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های یک جامعه توسعه یافته وضعیت زنان آن جامعه است و افزایش یا بالا بودن آمار زن‌کشی در یک جامعه زنگ خطری است که باید جدی گرفته شود و به همین دلیل برای جلوگیری از افزایش آن، باید قوانین و مجازات‌های خاص در نظر گرفت.

او معتقد است که قصاص و مجازات‌های سالب حیات بازدارندگی لازم را ندارند به‌ویژه در حوزه زنان: «در حوزه خشونت علیه زنان در نظر گرفتن مجازات حبس ابد یک ضرورت است، زیرا باعث ایجاد ترس در فرد نسبت به از دست رفتن همیشگی آزادی‌اش می‌شود اما در قصاص موضوع فرق می‌کند. زیرا بسیاری از زن‌کشی‌ها در داخل خانواده رخ می‌دهد و در این موارد اعضای خانواده مجبور به رضایت می‌شوند گاهی هم خانواده قربانی نمی‌تواند تفاضل دیه را تهیه کنند تا قصاص انجام شود. بنابراین مجازات عملاً اجرا نمی‌شود. همین فقدان بازدارندگی موجب افزایش آمار زن‌کشی‌ها شده است. در جرایم علیه زنان، بازدارنده‌ترین مجازات «حبس ابد» است. زیرا مجرم آگاهی می‌یابد که اگر جرمی مرتکب قتل یک زن شود، قطعاً حبس ابد خواهد گرفت و راه فراری هم نیست.

به باور جعفری باید قوانین و مجازات‌های خاص و مشدد در این رابطه در نظر بگیرد اما نه از جنس افزایش مجازات اعدام زیرا اعدام در حوزه مواد مخدر هم پیشگیرانه نبوده است.

فقدان آمار قابل اتکا

«احسان بابایی» عضو حقوقدان و هیات علمی دانشگاه علوم قضایی اما در این باره رویکردی مخالف دارد و قوانین فعلی را در حوزه زن کشی‌ها کافی میداند.  او در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا به فقدان آمار قابل اتکا برای تحلیل علمی در این باره اشاره می‌کند: «از نظر کمیت با ابهام مواجه هستیم و نمی‌دانیم در روند چندساله چه تغییر و تحولی را در خصوص قتل زنان شاهد هستیم. گاهی قتل زنان در خبرها منعکس می‌شود اما اگر بدانیم این میزان در طول مثلا ۱۰ سال اخیر ثابت مانده است، یک طور برخورد می‌کنیم اما اگر ببینیم سیر صعودی داشته یا در سال‌های مختلف دچار افزایش و کاهش بوده، تحلیل ما متفاوت خواهد بود.»

او به شاخص‌های مهم دیگر در تحلیل پدیده زن کشی هم اشاره می‌کند: «مثلا مقایسه تعداد زنان و مردان مقتول، سن مقتولین، محیطی که قتل در آن رخ می‌دهد (محیط خانواده، محیط کار، خیابان…) مهم بوده و در کنار این موارد، محیط جغرافیایی وقوع قتل و این که کدام استان‌ها با این پدیده بیشتر مواجه هستند هم از اهمیت برخوردار است زیرا ممکن است عوامل و زمینه‌هایی را وارد حیطه تحلیل موضوع کند که در طراحی اقدام مناسب، کاهش و پیشگیری مؤثر باشند».

او معتقد است، در غیاب آماری درست که امکان تحلیل علمی را فراهم کند، ارائه نسخه‌ها با نوعی خیال‌پردازی همراه خواهد شد حتی اگر با ادبیاتی به ظاهر علمی بیان شود: «به نظرم هر بار در کنار ابراز نگرانی در مورد جرایم و آسیب‌های اجتماعی باید از ضرورت آمار علمی و در دسترس نیز سخن گفت و آن را مطالبه کرد.»

به باور این حقوقدان در بسیاری موارد با توقع بیش از حد از قانون و کیفر مواجه هستیم و این گمان وجود دارد که برخورد کیفری و جرم انگاری یا تشدید مجازات، شاه کلید کاهش جرایم و پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی است. بر اساس همین نگاه، گمان می‌شود که علت بروز جرایم علیه زنان، عدم بازدارندگی کیفری است و به همین علت دنبال قانون تازه و جرم انگاری مستقل و اختصاصی در این زمینه هستیم. در حالی که در شرایط فعلی، قتل زنان با قصاص یا دیه و مجازات زندان مواجه است.

قاتل مرتکب زن‌کشی را می‌توان از آزادی مشروط محروم کرد

بابایی تاکید می‌کند: «لازم است در کنار پرسش از سهم مجازات در بروز پدیده خشونت علیه زنان، در مورد عوامل فرهنگی هم بپرسیم. به عنوان مثال اگر قتل زنان، ریشه در زمینه‌های فرهنگی داشته باشد، آیا می‌توان به ابزار قانون و کیفر برای حل معضل امید داشت. حتما عنصر مجازات و بازدارندگی نقش دارد اما مسأله این است که مجازات چقدر نقش دارد؟ ما نباید خیال پردازانه نقشی غیرواقع بینانه برای بازدارندگی مجازات در نظر بگیریم. نمی‌شود کاستی‌ها در سایر ابعاد را با تأکید دوچندان بر مسأله مجازات و کیفر جبران کرد.»

او اضافه می‌کند: «آیا به همان میزان که بر راهکار ساده افزایش مجازات تأکید می‌شود بر تقویت اورژانس‌های خدمات اجتماعی هم تأکید می‌شود؟ آیا بر فرهنگ مراجعه به روانشناس و مشاور و در دسترس بودن خدمات مشاوره هم تأکید می‌شود؟ آیا به عنصر خانواده و مهارت‌های خانواده داری هم توجه می‌شود؟ مهارتی که هم زن و هم مرد باید بیاموزند. آیا برای آموزش تفکر منطقی و اصول حل مسأله، سرمایه‌گذاری لازم صورت می‌گیرد؟ آیا از سهم منابر تبلیغ دین، رسانه‌ها و فعالان فضای مجازی سراغ گرفته می‌شود؟ به نظر می‌رسد عدم بررسی عوامل احتمالی مؤثر در موضوع و بسنده کردن به عامل مجازات، یک مثال روشن از مواجهه نادرست با مسأله است.»

عضو هیات علمی دانشگاه علوم قضایی قصاص و دیه را در زمره عواملی می‌داند که می‌تواند از زنان در برابر خشونت دفاع کند. او همچنین به ماده ۶۱۲ قانون تعزیرات آمده اشاره می‌کند: «هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و یا به هر علت قصاص نشود در صورتی که اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد دادگاه مرتکب را به حبس از سه تا ده سال محکوم می‌نماید». یعنی حتی اگر قاتل، قصاص نشود و محکوم به پرداخت دیه شود، باز هم مجازات زندان در انتظار قاتل خواهد بود. می‌توان در این زمینه سختگیری بیشتری داشت و چنین زندانی‌ای را از نهادهای ارفاقی مثل آزادی مشروط محروم کرد.»

او اضافه می‌کند: «انعکاس رسانه‌ای مجازات نیز اهمیت دارد. آنقدر که وقوع جرم در رسانه منعکس می‌شود، محکومیت قاتل و مجازات او و همچنین آثار قتل در رسانه‌ها بازتاب پیدا نمی‌کند. در حالی که انعکاس رسانه‌ای مجازات هم در بازدارندگی عمومی نقش دارد.»


خبرنگار: شادی مکی





نظر شما درباره این مقاله:







سرنوشت نامعلوم ۱۵۰ هزار ناپدیدشده رژیم اسد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز

امینه بقائی، عکسی از همسر و برادرش را در دست دارد که پس از دستگیری توسط نیروهای امنیتی رژیم بشار اسد، مفقود شدند

iran-emrooz.net | Mon, 08.12.2025, 8:08

سرنوشت نامعلوم ۱۵۰ هزار ناپدیدشده رژیم اسد


خلیل اشاوی و مایا جبیلی / خبرگزاری رویترز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵

یک سال پس از برکناری دیکتاتور بشار اسد در سوریه، چیزی در جست‌وجوی ناامیدانه امینه بقایی تغییر نکرده است. او بار دیگر نام همسر ناپدیدشده‌اش را در کادر جست‌وجوی اینترنتی تایپ می‌کند، به امید یافتن پاسخی برای پرسشی که ۱۳ سال است بی‌جواب مانده. اما بی‌ثمر.

بقایی جای دیگری برای مراجعه ندارد.

«کمیسیون ملی رسیدگی به افراد ناپدیدشده» که در ماه مه تشکیل شد، در حال جمع‌آوری شواهد مربوط به ناپدیدسازی‌های قهری در دوران اسد است، اما تاکنون حتی سرنخی هم به خانواده‌ها درباره حدود ۱۵۰ هزار نفری که در زندان‌های بدنام او ناپدید شده‌اند، نداده است.

این افراد شامل همسر بقایی، محمود، می‌شود؛ کسی که نیروهای امنیتی سوریه در ۱۷ آوریل ۲۰۱۲ در خانه‌شان در نزدیکی دمشق بازداشت کردند. همچنین برادرش احمد که در اوت همان سال دستگیر شد.

سقوط اسد در ابتدا این امید را ایجاد کرد که اسناد زندان‌ها بتواند به خانواده‌ها نشان دهد عزیزانشان آیا، چگونه و چه زمانی جان باخته‌اند. این‌که بتوان گورهای جمعی حفرشده توسط نیروهای اسد در سراسر سوریه را گشود و قربانیان را به‌طور شایسته دفن کرد.

اما هیچ‌کدام از این‌ها رخ نداده است.

بقایی به رویترز گفت: «یک سال گذشته. هیچ کاری نکرده‌اند... آیا قابل تصور است که حتی اسناد مربوط به این مردان را هم به دست نیاورده باشند؟ ما فقط می‌خواهیم حقیقت را نشان‌مان بدهند.»

امیدهای رو به افول

سال گذشته، زمانی که شورشیان در مسیر پیشروی به‌سوی دمشق از شهرهای سوریه عبور می‌کردند، نخست به‌سوی زندان‌ها رفتند و درها را گشودند تا هزاران زندانی مبهوت را آزاد کنند.

در هشتم دسامبر ۲۰۲۴، چند ساعت پس از آن‌که اسد به روسیه گریخت، شورشیان ده‌ها زندانی را از زندان صیدنایا آزاد کردند؛ زندانی که سازمان عفو بین‌الملل آن را «کشتارگاه انسانی» نامیده بود، به دلیل شکنجه‌ها و اعدام‌های سازمان‌یافته و صنعتی که در آن انجام می‌شد.

اما کسانی که از دل این زندان بیرون آمدند، شامل عزیزان بقایی نبودند.

او گفت: «وقتی زندان‌ها باز شدند و آن‌ها برنگشتند ـ آن لحظه شوک بود. همان وقت بود که امید تمام شد، واقعاً مُرد.» با این‌حال او همچنان می‌خواهد بداند همسر و برادرش چگونه، چه زمانی و در کجا جان باخته‌اند.

با نبود هرگونه به‌روزرسانی از سوی کمیسیون ملی، بقایی می‌گوید به «وسواس» جست‌وجوی اینترنتی مبتلا شده است؛ عکس‌های اجساد زندانیان و اسکن اسناد زندان‌ها را که رسانه‌های سوری پس از سقوط اسد و ورود به زندان‌ها و مراکز امنیتی منتشر کرده‌اند، زیر و رو می‌کند.

او می‌گوید: «تنها کاری که مانده همین نشستن و جست‌وجو کردن است.»

این اسناد برخی اطلاعات حیاتی را آشکار کرده‌اند.

ساره الخطاب آخرین بار همسرش را در ۹ فوریه ۲۰۱۹ دیده بود که وارد یک پاسگاه پلیس در جنوب سوریه شد تا پس از سال‌ها زندگی در میان شورشیان، با دولت اسد آشتی کند.

از آن زمان هیچ خبری از او ندارد.


خانواده‌های برخی ناپدیدشدگان سوری در یک کنفرانس مطبوعاتی

در یک جدول اسامی زندانیان جان‌باخته در صیدنایا که پس از سقوط اسد توسط رویترز مشاهده شد، نام همسر او، علی محسن البریدی، نیز دیده می‌شد؛ در این جدول تاریخ مرگ او ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹ ثبت شده بود و علت مرگ «ایست نبض و تنفس» ذکر شده بود، همراه با دستور این‌که جسد به خانواده تحویل داده نشود.

رویترز این یافته را به «مرکز عدالت و پاسخگویی سوریه» ــ یک گروه مدافع حقوق بشر که با خانواده‌های افراد ناپدیدشده همکاری می‌کند ــ منتقل کرد و آنان این خبر را به الخطاب اطلاع دادند.

کمیسیون به دنبال کمک و نظارت

کمیسیون ملی توسط احمد الشرع، رئیس‌جمهور جدید و رهبر پیشین شورشیان، تشکیل شده است. مشاور رسانه‌ای کمیسیون، زینا شهلا، به رویترز گفت مأموریت این نهاد شامل هر سوری ناپدیدشده‌ای است، فارغ از شرایط ناپدید شدن.

او گفت: «وقتی پای درد خانواده‌ها در میان است، شاید ما واقعاً کند پیش می‌رویم. اما این پرونده نیاز دارد که روند پیشرفت با دقت، به‌صورت علمی و نظام‌مند و بدون عجله طی شود.»

سال آینده، کمیسیون امیدوار است با استفاده از اسناد زندان‌ها و دیگر مراکز، یک پایگاه داده جامع از تمام افراد ناپدیدشده راه‌اندازی کند. شهلا گفت که نبش گورهای جمعی به تخصص فنی بیشتری نیاز دارد و احتمالاً تا سال ۲۰۲۷ عملی نخواهد شد.

کمیسیون با گروه‌های مدافع حقوق سوری‌ها و برخی خانواده‌ها دیدار کرده است. در ماه نوامبر، این نهاد یک توافق‌نامه همکاری با کمیته بین‌المللی صلیب سرخ مستقر در ژنو و کمیسیون بین‌المللی افراد ناپدیدشده امضا کرد؛ دو سازمانی که در سطح جهانی در این حوزه تخصص دارند.

کمیسیون سوریه امیدوار است این همکاری به آموزش بیشتر کارکنان و دسترسی به تجهیزاتی منجر شود که در سوریه کمیاب است؛ از جمله آزمایشگاه‌های تشخیص هویت DNA برای بقایای کشف‌شده.

شهلا گفت: «ما از هر نوع همکاری و حمایتی استقبال می‌کنیم، مادامی که این موضوع همچنان تحت اختیار (کمیسیون) ما باقی بماند.»

خویشاوندان و فعالان خواهان عملکرد بهتر

رویکرد دولت گروه‌هایی را ناراضی کرده است که طی دوران اسد در تبعید، تخصصی گسترده در زمینه ناپدیدسازی‌های قهری به دست آورده‌اند. شش گروه حقوق بشری به رویترز گفتند که بسیاری از آنان هیجان‌زده بودند تا با سقوط اسد این دانش را در میدان عمل به کار گیرند، اما می‌گویند رویکرد متمرکز دولت، آن‌ها را کنار گذاشته، روند کار را کند کرده و خانواده‌ها را بلاتکلیف گذاشته است.

احمد حلمی، فعال سوری و مدیر ابتکار «تعافی» که بر بازداشت‌شدگان ناپدیدشده و بازماندگان زندان تمرکز دارد، گفت: «وقتی تا یک‌چهارم میلیون نفر ناپدید شده‌اند، نمی‌شود این‌طور عمل کرد. باید کار را تقسیم کرد.»

فعالان همچنین کمیسیون را به «انحصارطلبی» درباره اسناد مربوط به بازداشت‌ها متهم می‌کنند.


زینا شهلا، مشاور رسانه‌ای کمیسیون ملی مفقودین سوریه، در کنفرانس مطبوعاتی در دمشق

در ماه سپتامبر، مقامات سوری برای مدتی کوتاه عامر مطر، فعال سوری و بنیان‌گذار یک موزه مجازی برای ثبت تجربه‌های زندانیان، را بازداشت کردند و او را به دسترسی غیرقانونی به اسناد رسمی برای مقاصد شخصی متهم کردند.

در نوامبر، کمیسیون از خانواده‌ها خواست که به هیچ‌یک از اسناد مرتبط با بازداشت‌ها که در پلتفرم‌های غیررسمی آنلاین منتشر می‌شود ــ مانند همان‌هایی که بقایی جست‌وجو می‌کند ــ اعتماد نکنند و تهدید کرد علیه این رسانه‌ها اقدام قانونی خواهد کرد.

مطر گفت: «کمیسیون می‌خواهد پرونده را در انحصار خود بگیرد، اما ابزار، صلاحیت و شفافیت لازم را ندارد. از خانواده‌ها اعتماد می‌خواهد، اما هیچ نتیجه‌ای ارائه نمی‌کند.»

شهلا گفت این کمیسیون «نهاد مرکزی و رسمیِ دارای اختیار برای روشن‌کردن سرنوشت» افراد ناپدیدشده است و خانواده‌ها باید یک مرجع واحد برای دریافت پاسخ‌های دقیق داشته باشند.

آنیِس کالامار، رئیس سازمان عفو بین‌الملل، گفت کمیسیون باید گزارش‌های منظم درباره پیشرفت کار منتشر کند و همچنین اعطای کمک مالی به خانواده‌های افراد ناپدیدشده را در نظر بگیرد.

او به رویترز گفت: «مهم‌ترین کاری که کمیسیون ملی در حال حاضر می‌تواند انجام دهد، این است که اطمینان دهد خانواده‌ها احساس می‌کنند صدایشان شنیده می‌شود و حمایت می‌شوند.»

با گذشت یک سال از سقوط اسد، بسیاری از مردم همچنان زیر بار همان رنجی خم شده‌اند که در دوران حکومت او تحمل می‌کردند: بی‌پاسخی و نرسیدن به حقیقت.

علیا درّاجی آخرین بار پسرش یَزَن را در اول نوامبر ۲۰۱۴ دیده بود؛ زمانی که از خانه بیرون رفت تا دوستانش را در نزدیکی دمشق ملاقات کند. او هرگز بازنگشت.

این زن سالخورده در سال گذشته بخشی از وقت خود را در «چادرهای حقیقت» گذرانده است؛ تحصن‌هایی که خواهان اطلاع از سرنوشت ناپدیدشدگان سوری است و برگزاری آن‌ها در دوران اسد قابل تصور نبود. اگرچه این همبستگی‌ها به او آرامش نسبی داده‌اند، اما آن‌چه دلش می‌خواهد همچنان برآورده نشده است.

درّاجی گفت: «امید داشتیم بتوانیم اجسادشان را پیدا کنیم، آن‌ها را دفن کنیم، یا بفهمیم کجا هستند.»





نظر شما درباره این مقاله:







آن زنِ همیشه نترس
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 21:12

آن زنِ همیشه نترس


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم و پایانی

به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت هانا آرنت
در جدیدترین شماره از هفته نامه اشپیگل

مجرم پشت میزتحریر

کتاب هانا آرنت با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر/شرارت» از همان اولین لحظات، یک رسوایی (Skandal) بود. به او ایراد گرفته می‌شد که مردی را که مسئول مرگ میلیون‌ها انسان بود، بی‌اهمیت جلوه داده، زیرا او را موجودی مسخره می‌پنداشت. همچنین به خاطر انتقادش از شوراهای یهودی (Judenräten) یعنی همان نهادهای اجباری که در دوران حکومت نازی ها در مناطق تحت اشغال آلمان در جوامع و محله‌های یهودی‌نشین ایجاد شده بودند مورد حمله قرار گرفت. آرنت آنها را در قبال هولوکاست مسئول می‌دانست. و سپس، طنز و لحن خاص او وجود داشت. اتهام این بود که او دیگر چندان «عشق به قوم یهود» ندارد. دوستان قدیمی ارتباطشان را با او قطع کردند.

آدولف آیشمن، که در طول جنگ جهانی دوم یک بخش اداری مرکزی در دفتر اصلی امنیت رایش آلمان را رهبری می‌کرد، یکی از مسئولان قتل شش میلیون یهودی توسط نازی‌ها بود. پس از جنگ، او به آمریکای جنوبی فرار کرد و در اواخر دهه پنجاه میلادی، عمدتاً به لطف تلاش‌های فریتس باوئر (Fritz Bauer)، دادستان کل فرانکفورت، شناسایی و دستگیر شد. یک گروه از موساد در سال ۱۹۶۰ آیشمن را ربوده و به اسرائیل بردند، جایی که پس از ۱۲۱ روز محاکمه، به مرگ محکوم شد.

آرنت پیش از این درباره ابعاد کلان توتالیتاریسم نوشته بود، اما اکنون می‌خواست فرد مجرم را از نزدیک ببیند. در واقعیت، آرنت یک روزنامه‌نگار چندان خوب در موارد مربوط به گزارشات دادگاهی نبود. او بیشتر روزهای دادگاه را از قلم می‌اندازد و بازسازی پرونده‌اش تا حد زیادی مبتنی بر مطالعه پرونده‌های دادگاه است. او مجبور بود کتاب دیگری را نیز به پایان برساند، در این میان همسرش بیمار شد و خود او نیز یک سانحه رانندگی داشت.

انتقادات وارد به کتابش نیز کاملاً بی‌اساس نیست. شدت و حرارتی که او شوراهای یهودی را در قبال هولوکاست مقصر می‌شمرد، قابل دفاع نیست. و حتی اگر او آیشمن را از مسئولیت مبرا نمی‌کند، تصویری که از او ترسیم می‌کند به احتمال بسیار زیاد نادرست است. او آن کارمند بوروکرات ودفتری نبود که فقط دستورات را اجرا می‌کرد. پژوهش‌های امروزی تصویر دیگری ترسیم می‌کنند: آیشمن یک یهودی‌ستیز متعصب بود که به آنچه باور داشت عمل می‌کرد.

اما همه اینها در مقایسه با دستاورد اصلی او قابل اغماض هستند. زیرا او دو کار دیگر را با موفقیت انجام می‌دهد: ترسیم چهره‌ای تیزبینانه از یکی از کهن‌الگوهای عصر مدرن، یعنی «مجرم پشت میزتحریر»، و به‌روزرسانی یکی از کهن‌ترین مقولات بشریت: «شر/شرارت». طبیعتاً تا به امروز نیز یک رسوایی است که شر را به چنین شکلی رادیکال اسطوره‌زدایی کنیم. آرنت در یکی از مشهورترین فرازهای کتابش می‌نویسد: « اگر بخواهیم به زبان روزمره بگوییم، آیشمن هرگز واقعاً به آنچه مشغول انجامش بود فکر نکرده بود. به گونه‌ای، این بی‌فکری محض بود، یعنی آن چیزی که نمی توان آن را با حماقت یکسان دانست که او را شایسته می‌ساخت تا به یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران آن دوران بدل شود.»

حالا، این بی‌فکری چیزی است که بدون آن هیچ نظام بوروکراسی در جهان نمی‌تواند کار کند. دولت مدرن، این هیولای عجیب و غریب که زندگی بخش عمده‌ای از بشریت را سازمان می‌دهد، تنها در صورتی می‌تواند عمل کند که افرادی باشند که بی‌فکر عمل می‌کنند. بدون آنان، هیچ مالیاتی، هیچ ساخت جاده‌ای و هیچ سیستم کیفری وجود نخواهد داشت. و هر چه الگوریتم‌ها و هوش مصنوعی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند، این پرسش درباره مسئولیت که وقتی میان «آنچه انجام می‌دهی» و «آنچه تصور می‌کنی» دیگر همپوشانی وجود ندارد، محوری‌تر می‌شود.

آرنت هنگامی که درباره آیشمن می‌نویسد، در تعقیب پرسش‌های بزرگ عصر مدرن است. جای تعجب نیست که پاسخ‌های او ناخوشایند هستند. کتاب کوچکی وجود دارد که چند هفته پیش با عنوان «هانا آرنت در سوریه» به زبان آلمانی منتشر شد. نویسنده آن، یاسین الحاج صالح، می‌کوشد اندیشه‌های آرنت را بر کشور خودش تطبیق دهد. او ۱۶ سال در زندان‌های سوریه حبس بود تا اینکه موفق به مهاجرت شد. پس از اقامتی در برلین، شروع به خواندن کتاب‌های آرنت کرد. او در توصیف آرنت از حکومت توتالیتر، بخش زیادی از آنچه خود از سوریه می‌شناخت را بازمی‌یابد. صالح بارها به «آیشمن‌ها»یی می‌پردازد که در طول سال‌های زندان با آنان مواجه شده — و در نهایت پیشنهاد می‌دهد که «شر افراطی» (radikale Böse) که آرنت در کتاب توتالیتاریسم خود ترسیم کرد و «شر مبتذل»ی (banale Böse) که در کتاب آیشمن توصیف کرد، با نوع سومی تکمیل شود: «شر صمیمی» (intime Böse) که او با آن روبرو شده بود — شری که برای تحقق خود به تماس بدنی مستقیم، مانند تجاوز سیستماتیک و شکنجه، نیاز دارد. بی‌تردید، این رویکرد مورد پسند آرنت قرار می‌گرفت.

همه چیز مرزی دارد

اما برای درک هانا آرنت، باید به این نیز اعتراف کرد که حوزه‌های عظیمی از جهان مدرن وجود دارند که با چارچوب فکری او قابل درک نیستند. مسائلی که او نتوانست یا نخواست ببیند، و برای آن‌ها ابزار مفهومی‌ای که او با آن کار می‌کرد، به سادگی به کار نمی‌آید.

مثال اول: تغییرات اقلیمی

بر اساس تمام آنچه امروز می‌دانیم، تغییرات اقلیمی بزرگ‌ترین مشکل بشریت در قرن بیست و یکم است و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه می‌دهد. این مسئله ربطی به دوران زندگی او ندارد. هنگام تخلیه پلیس روستای «لوتتسرات» (Lützerath) در زمستان  و در ناحیه نورد رایت وست فالن (Nordrhein-Westfalen) ۲۰۲۳ ، «لوییزا نویباوئر» (Luisa Neubauer) کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر «هانس یوناس» (Hans Jonas). یوناس از نزدیک‌ترین دوستان آرنت بود، اما به خاطر کتاب آیشمن، رابطه آن دو به تیرگی گرائید. با این حال، او بعدها سخنرانی مرگ آرنت را بر سر قبرش ایراد نمود. یوناس استدلال می‌کرد که فناوری مدرن، «یکپارچگی» جهان را به خطر می‌اندازد و بنابراین، اخلاق جدید ضروری است. آرنت حتی با «گونتر آندرس» (Günther Anders)، متفکر پیشگام بوم‌شناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» (Die Antiquiertheit des Menschen) را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین، او به چنین اندیشه‌هایی بسیار نزدیک بود. با این وجود طبیعت یک جای خالی در آثار اوست.

برای مثال: تغییرات اقلیمی. با توجه به آنچه امروز می‌دانیم، این بزرگترین مشکل بشر در قرن بیست‌ویکم است. و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه می‌دهد. این ربطی به زمانهٔ او ندارد. هنگام تخلیه پلیسی لوتزرات در زمستان ۲۰۲۳ — روستایی در نوردراین-وستفالن که مانع معدن زغال‌سنگ قهوه‌ای بود و جوانان خانه‌ها و درختانش را در اعتراض اشغال کرده بودند — لوییزا نویبائر کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر هانس یوناس. یوناس یکی از نزدیک‌ترین دوستان آرنت بود؛ آنها از دوران تحصیل با هم آشنا بودند، و به دلیل کتاب او درباره آیشمن از هم فاصله گرفتند، اما با این‌همه او بعدها در گورش مراسم سوگواری برگزار کرد. یوناس می‌گفت فناوری مدرن «سالمت» جهان را به خطر می‌اندازد و بنابراین اخلاق جدیدی لازم است. آرنت حتی با گونتر آندرس، پیش‌اندیش بوم‌شناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین او به چنین اندیشه‌هایی نزدیک است. اما طبیعت در اثر او یک جای خالی است.

مثال دوم: فمینیسم

آرنت یک فمینیست نیز نبود، اگرچه بسیاری از فمینیست‌های امروزی او را دوست دارند. عدم توازن قدرت بین مردان و زنان و پیامدهای آن برای سیاست، هویت و اندیشه، برای آرنت چندان جالب نبود. وقتی «گونتر گائوس» در یک مصاحبه تلویزیونی از او پرسید که آیا زندگی خود را به عنوان تنها فیلسوف زن در میان مردان بی‌شمار، یک داستان رهایی می‌بیند، او پاسخ داد: «او فقط همیشه کاری را که می‌خواست انجام داده است.»

مثال سوم و برجسته: نژادپرستی

در واقع، مرزهای اندیشه آرنت هرگز به وضوحِ زمانی که به سومین موضوع بزرگ عصر ما می‌رسد، آشکار نمی‌شود که منظور «نژادپرستی» است. این امر در هیچ‌کجا واضح‌تر از مقاله او با عنوان «تأملاتی در مورد لیتل راک» (Reflections on Little Rock) (۱) دیده نمی شود.

اما پیشینه ماجرا عکسی بود که در سراسر جهان منتشر گردید. آن تصویر «الیزابت اِکفورد» (Elizabeth Eckford) ۱۵ ساله را که یک دختر سیاه‌پوست بود نشان می‌داد که در ۴ سپتامبر ۱۹۵۷، در آغاز سال تحصیلی جدید، تلاش می‌کرد وارد یک مدرسه شود و توسط یک جمعیت خشن سفیدپوست از آن منع می‌شد. سه سال قبل از آن، دیوان عالی ایالات متحده حکم داده بود که تبعیض نژادی در مدارس باید لغو شود. فرماندار آرکانزاس از اجرای این حکم خودداری کرد و پرزیدنت آیزنهاور افراد مسلح فرستاد. این درگیری روزها به طول انجامید و در پایان، سربازان یک لشکر هوابرد، اکفورد و هشت دانش‌آموز دیگر را به مدرسه همراهی کردند.

اما موضع جنجالی آرنت چه بود؟ هانا آرنت این اقدام را اشتباه می‌دانست. استدلال او این بود که مدارس بخشی از قلمرو سیاسی نیستند و اگر والدین فقط می‌خواستند فرزندانشان را با کودکان سفیدپوست دیگر به مدرسه بفرستند، دولت حق نداشت مانع آنان شود. این متن حتی در زمان خود نیز جنجال‌آفرین بود و همچنان جنجال‌آفرین باقی مانده است. آیا هانا آرنت یک نژادپرست بود؟

البته او هرگز تبعیض نژادی در ایالات متحده را  که در آن زمان بر بخش‌های وسیعی از جنوب حاکم بود  تأیید یا توجیه نکرد. حتی در این مقاله نیز چنین چیزی دیده نمی شود. او فقط در این مورد دچار تردید بود که «آیا عاقلانه است که اجرای حقوق مدنی را از حوزه‌ای آغاز کنیم که هیچ حق بنیادین بشری یا حق اساسی سیاسی در آن در خطر نیست.» او این واقعیت را که حق والدین سفیدپوست در این تحلیل خودش، سنگین‌تر از حق والدین سیاه‌پوست ارزیابی شده است، نادیده گرفت.

به نظر می‌رسد مجادله بر سر این متن در ذهن آرنت کار خود را کرد. هنگامی که چند سال بعد مصاحبه‌ای با «رالف الیسون» (Ralph Ellison) نویسنده سیاه‌پوست منتشر شد که در آن آرنت را به دلیل کم‌اطلاعی از تاریخ سیاهپوستان آمریکا مورد انتقاد قرار داده بود، آرنت در پاسخ نامه‌ای به او نوشت و این را پذیرفت - با این حال، هرگز موضع خود را به طور عمومی اصلاح نکرد.

مجادله درباره «لیتل راک» تا به امروز ادامه دارد. این پرسش که چگونه یک اندیشمند که از نخستین کسانی بود که به ریشه‌های ایدئولوژی نازی در استعمار اروپا اشاره کرد، توانست درک کمی از نژادپرستی در ایالات متحده داشته باشد، همچنان باز است. آیا او آمریکا را بیش از حد دوست داشت؟ آیا درک آرنت از یهودی‌ستیزی، او را نسبت به دیگر اشکال تبعیض کور کرده بود؟ شاید هم به سادگی بتوان گفت: اگر می‌خواهید نژادپرستی را درک کنید، هانا آرنت جایگاه درستی نیست.

سرزمین آزادگان

اندیشه سیاسی هانا آرنت بر فلسفه یونان باستان استوار است. اما در عین حال، او همواره با هر دو پا در زمان حال و در مشکلات روزمره ایستاده است. این دو را باید با هم درنظر گرفت. در اکثر نظریه‌های سیاسی و حتی در دانش عامه، مفاهیمی مانند قدرت و خشونت با هم مرتبط دانسته می‌شوند. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. قدرت در اندیشه او به قلمرو کنش عمومی تعلق دارد. این قدرت است که نهادهای جمهوری‌خواه و آزادی‌بخش را بنیان می‌نهد. قدرت، یک کنش ارتباطی (Handeln kommunikatives) است. در مقابل، خشونت نقطه مقابل آن است. خشونت خاموش است و قدرت را به نابودی می‌کشاند.

تصور آرنت از جامعه نیز خلاف شهود رایج است. برای بیشتر مکاتب جامعه‌شناسی و در درک عامه مردم، کار (die Arbeit) در مرکز نحوه نگرش ما به خودمان قرار دارد. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. «کار کردن»، «تولید کردن» و «کنش» سه مقوله‌ای هستند که او از طریق آنها به زندگی جمعی می‌نگرد. می‌توان گفت: تولید مثل، خودشکوفایی و سیاست. اما کار (die Arbeit) در پایین‌ترین مرتبه قرار دارد.

این تصور که وقت گذراندن با گوشی همراه (Handy) و لایک کردن پست‌های اینستاگرام ممکن است به نوعی با سیاست مرتبط باشد، برای آرنت کاملاً بیگانه می‌بود. از نگاه او، سیاست یعنی آنچه ما را به عنوان موجوداتی اجتماعی تعریف می‌کند، تنها در فراسوی خودشکوفایی (Selbstverwirklichung) و مصرف (Konsums) آغاز می‌شود. در جایی که سنگینی ضرورت دیگر بر دوش‌های ما فشار نمی‌آورد.

یا نگاه او به تاریخ را در نظر بگیرید. انقلاب آمریکا با اعلامیه استقلال در سال ۱۷۷۶ و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹، معمولاً به عنوان دو رویداد مرتبط به هم در نظر گرفته می‌شوند. اما نزد آرنت این‌گونه نیست. از دید او، این دو انقلاب یک جفت متضاد هستند. و او تنها انقلاب آمریکا را به طور واقعی به رسمیت می‌شناسد. او معتقد است انقلاب فرانسه در همان لحظه‌ای شکست خورد که فقیران وارد عرصه شدند. این امر به ناگزیر به دوره وحشت انجامید. در مقابل، انقلاب آمریکا موفق بود، دقیقاً به این دلیل که سعی نکرد با نابرابری مبارزه کند – بلکه از طریق یک قانون اساسی پیچیده، آزادی را تضمین کرد. بدین ترتیب، فضایی جدید برای سیاست گشوده شد.

این دیدگاه، البته، یک نامه عاشقانه به ایالات متحده است، کشوری که وقتی او مجبور به فرار از اروپا شد – بی وطن و بی دولت – او را در آغوش کشید. اما در عین حال، یک پیش‌بینی روشن‌بینانه از تمام انقلاب‌هایی است که از دهه ۱۹۷۰ به بعد در جهان رخ داده‌اند: در یونان، آفریقای جنوبی، شیلی، در سراسر اروپای شرقی، از سقوط دیوار برلین در آلمان تا «انقلاب کرامت» (Revolution der Würde) در میدان کیف. در اقداماتی که تقریباً همیشه بی‌خشونت هستند، شهروندان عادی آنچه را آرنت «شرایط آزادی» می‌نامد، ایجاد می‌کنند. این توانایی خودسازمان‌دهی از نظر آرنت جزو لوازم اصلی بشر است. بارها و بارها سر برمی‌آورد و انسان‌ها را به بازیگران یک فرآیند سیاسی تبدیل می‌کند – به جای آنکه قربانیان آن باشند.

آزادی ممکن است. بعد چه؟

آرنت تصوری پیچیده از سیاست دموکراتیک دارد. دموکراسی ثبات خود را از گشودگی (Offenheit) خود می‌گیرد. گشودگی در برابر شهروندان فعال و حتی شورشی، در برابر نخبگان مسئول و در برابر مراجع قدرت. این تنها زمانی کار می‌کند که شجاعت، قضاوت و حس مشترک با هم همراه شوند – و این تجربه که متفاوت بودن (unterschiedlich zu sein)، امر مشترک (das Gemeinsame) را تقویت می‌کند. بنابراین، عوامل بسیار زیادی باید گرد هم آیند تا آزادی دموکراتیک را ممکن سازند.

بی‌تردید او جمهوری فدرال امروز آلمان را که تا مغز استخون بوروکراتیزه شده، با دیدی همراه با سوءظن می‌نگریست. چرا که از نظر آرنت، آزادی یعنی آماده بودن برای حرکت به سوی وضعیت ناشناخته و نامعلوم (Ungewisse).

پیمودن یک عصر

در سال‌های اخیر، هانا آرنت اغلب به عنوان اندیشمند برندگان (Denkerin der Gewinner) در نظر گرفته شده است. این امر با جریان جهان و این توهم ارتباط دارد که گویا دموکراسی لیبرال در درازمدت بدون جایگزین است – آرنت در این زمینه منبع الهام خوبی به شمار می‌رفت. به نظر می‌رسد با توجه به جهان گرگ‌ها [وضعیت خشن و پرخطر] که اکنون در حال ظهور است، این نگرش، دست‌کم برای مدتی، بازار خود را از دست داده است.

اندیشیدن بدون نرده‌بان

در سال ۱۹۷۲، سه سال پیش از مرگش، همایشی به افتخار آرنت در دانشگاه تورنتو برگزار شد و او نیز دعوت شده بود. این یک رویداد جالب بود. آرنت مجبور بود انتقادات تندی را تحمل کند، آن هم در حالی که برای یک مراسم افتخاری، چنین چیزی قابل تصور نیست. بارها از او پرسیده شد: «شما واقعاً در کجا ایستاده اید و موضعتان چیست؟» او پاسخ داد: «من جایگاه مشخصی ندارم. من واقعاً در جریان اندیشه سیاسی حاضر یا هیچ اندیشه سیاسی دیگری هم سو نیستم. البته نه به این خاطر که بخواهم به طور خاص اصیل (besonders originell) باشم – بلکه بیشتر به این دلیل است که به سادگی اینگونه شده که من هیچ‌کجا واقعاً جا نمی‌شوم.»

اما مگر می‌توان بدون داشتن تکیه‌گاهی [زمین زیر پا] اندیشید؟ او پاسخ داد: «شما از «اندیشیدن بدون زمین» سخن گفتید. من یک استعاره دارم که آنقدر بی‌رحم نیست، هرگز آن را منتشر نکرده‌ام و فقط برای خودم نگه داشته‌ام. من آن را «اندیشیدن بدون نرده‌بان» (Denken ohne Geländer) می‌نامم. وقتی از پله‌ها بالا یا پایین می‌روید، همیشه می‌توانید به نرده‌بان تکیه دهید تا نیفتید. اما ما نرده‌بان را از دست داده‌ایم. اینگونه است که با خودم ارتباط برقرار می‌کنم.» اندیشیدن بدون نرده‌بان. دوباره یکی از همان جملات به یاد ماندنی آرنت است که قابلیت چاپ روی تی‌شرت را دارد. اما می‌توان آن را جدی هم گرفت.

عبور از فاجعه‌های قرن بیستم

این یک زن است که زندگی‌اش به طور تنگاتنگی با فاجعه‌های قرن بیستم گره خورده است: فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم. جنگ جهانی دوم، هولوکاست، جنگ سرد. این عصری است که او از آن عبور می‌کند. و این عصر، معیارها و استانداردهای همه را از بین می‌برد. تقریباً هیچ‌کس از فریفتگی توسط قدرت – که وعده امنیت می‌دهد – گریزی نداشت. اما آرنت از آن گریخت. دست‌کم در بیشتر موارد. تعداد کمی می‌توانند چنین ادعایی درباره خود داشته باشند.

پنجاه سال پس از مرگ آرنت، ایدئولوژی‌ها بازگشته‌اند. هم در مقیاس جهانی و هم در زندگی روزمره. کره زمین در حال تقسیم‌بندی مجدد است و جهانی پسا-غرب در حال ظهور است. از آرنت می‌توان آموخت که چگونه با این جهان روبرو شویم.

منبع: اشپیگل، شماره ۴۹، سال ۲۰۲۵
DER SPIEGEL 49 | 2025
———————————
توضیح تکمیلی مترجم:
۱: نوشته آرنت تحت عنوان «تأملاتی درباره لیتل راک» (۱۹۵۹) یکی از بحث‌برانگیزترین مواضع اوست. در این مقاله، او میان «امر اجتماعی» (the social) ، «امر سیاسی» (the political) و «امر خصوصی» (the private) تمایز قائل می‌شود و ادعا می‌کند که دولت نباید در حوزه اجتماعی (مانند مدارس و انتخاب هم‌محل‌های اجتماعی) دخالت کند. از نظر او، اجبار به یکسان‌سازی اجتماعی (مانند ادغام اجباری نژادی در مدارس) ممکن است به آزادی‌های مدنی لطمه بزند.

نقدهای اصلی به موضع آرنت:
• ساده‌انگاری در تحلیل قدرت: منتقدان استدلال می‌کنند که آرنت جداسازی نژادی را صرفاً یک «ترجیح اجتماعی» نمی‌دانست، بلکه آن را یکی از مکانیسم‌های اصلی سلطه سیاسی و نظامی‌سازی فضای عمومی توسط سفیدپوستان می‌دانست. از این منظر، مدارس جداگانه ابزار حفظ نظم نژادی بودند.
• نادیده گرفتن خشونت ساختاری: تصمیم آرنت مبنی بر قرار دادن آموزش در حوزه «اجتماعی» و نه «سیاسی»، این واقعیت را نادیده می‌گیرد که تبعیض نژادی در مدارس بخشی از یک سیستم گسترده‌تر ستم نژادی و محرومیت از حقوق شهروندی بود.
• تناقض با اندیشه خودش: برخی مفسران می‌گویند این موضع با دفاع سرسختانه آرنت از «حق بر داشتن حقوق» و ضرورت مداخله برای محافظت از کرامت انسانی در موارد دیگر (مثل پیگرد یهودی‌ستیزی) در تناقض است. آرنت بعدها در پاسخ به انتقادات گفت که از «نیروی پلیس» برای اجرای ادغام نژادی دفاع نمی‌کند، اما در عین حال تأکید کرد که قوانین ضد تبعیض نژادی باید به شدت اجرا شوند. با این حال، او هرگز به طور کامل از نوشته اصلی خود در مورد لیتل راک عقب‌نشینی نکرد. اتهام «نژادپرستی» به آرنت از سوی بسیاری از پژوهشگران بی‌اساسی تلقی می‌شود، چرا که او در طول زندگی علیه تمامی اشکال توتالیتاریسم و ستم مبارزه کرد. اما تحلیل او در مورد لیتل راک نشان‌دهنده یک نقطه کور قابل توجه در اندیشه اوست — ناتوانی در درک کامل اینکه چگونه نژادپرستی نه تنها یک مسئله «اجتماعی»، بلکه یک مسئله سیاسی بنیادی است که پایه‌های «فضای عمومی» و «حقوق شهروندی» را در ایالات متحده شکل داده است. این بخش از زندگی او نشان می‌دهد که حتی بزرگترین متفکران نیز می‌توانند تحت تأثیر کوررنگی‌های دوران خود قرار گیرند.





نظر شما درباره این مقاله:







روزگار بشار اسد یک سال پس از سقوطش چگونه می‌گذرد؟
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 19:00

روزگار بشار اسد یک سال پس از سقوطش چگونه می‌گذرد؟






نظر شما درباره این مقاله:







استراتژی ترامپ؛ خاورمیانه و سرنوشت ایران ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 18:13

استراتژی ترامپ؛ خاورمیانه و سرنوشت ایران






نظر شما درباره این مقاله:







خاکسپاری پیکر خسرو علیکردی، وکیل دادگستری
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 17:25

خاکسپاری پیکر خسرو علیکردی، وکیل دادگستری


واکنش‌ها به مرگ «مشکوک» او ادامه دارد

رادیو فردا: مراسم خاکسپاری خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و زندانی سیاسی پیشین که مرگ او موجی از واکنش‌ها مبنی بر مشکوک بودن دلیل مرگ برانگیخته است، روز یکشنبه ۱۶ آذر با حضور مردم در سبزوار برگزار شد.

جواد علیکردی، وکیل دادگستری که خود دورهٔ محکومیت زندان خانگی‌اش را می‌گذارند، در مراسم خاکسپاری برادرش گفت امیدوار است جمهوری اسلامی حکم جدید دادگاه انقلاب مشهد علیه برادرش را تأیید کند «تا در پیشگاه پدرِ شهیدم سرافرازتر باشد.»

براساس اعلام سایت وکلاپرس، مرگ این وکیل دادگستری که در سال‌های اخیر وکالت برخی زندانیان سیاسی و خانواده‌های دادخواه را بر عهده داشت، شامگاه جمعه ۱۴ آذر رخ داد با این توضیح تأییدنشده که او «در دفتر کار خود دچار ایست قلبی شده است».

اما با گذشت بیش از دو روز از مرگ او و به‌رغم واکنش شمار قابل‌توجهی از دیگر وکیلان و فعالان مدنی که درگذشت او را «مشکوک» و یا «قتل» خوانده‌اند، مقامات قضایی و انتظامی هنوز اطلاعیه‌ای در این باره صادر نکرده‌اند.

سینا یوسفی، وکیل دادگستری، روز شنبه از مشکوک بودن و «ابهامات جدی» در مورد مرگ خسرو علیکردی «بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده از نزدیکان و منابع موثق» خبر داد و نوشت نیروهای پلیس و مأموران اطلاعاتی پس از این واقعه «دوربین‌های مداربسته» دفتر او را بردند و «قاضی کشیک قتل نیز بلافاصله در صحنه حاضر شد».

این وکیل دادگستری در ادامه نوشت «این امر خود نشان‌دهندهٔ ارزیابی اولیهٔ مقامات از مشکوک بودن ماجرا است. با این حال، تا کنون هیچ توضیح رسمی به خانواده ارائه نشده است».

خسرو علیکردی، وکیل اهل سبزوار و ساکن مشهد که پدرش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود، وکالت فاطمه سپهری، زندانی سیاسی، شماری از بازداشت‌شدگان جنبش «زن زندگی آزادی» و همچنین تعدادی از خانواده‌های دادخواه مانند خانوادهٔ ابوالفضل آدینه‌زاده، نوجوان معترض کشته‌شده، را بر عهده داشت.

او خود نیز پیش‌تر به‌دلیل فعالیت‌های مدنی خود مدتی زندانی شده بود.

امیر رئیسیان، وکیل دادگستری، نیز در واکنش به خبر درگذشت خسرو علیکردی نوشت مرگ او «مستقیم یا غیرمستقیم» نتیجهٔ ستم‌هایی است که در حق او و موکلانش اعمال شده بود.

مرضیه محبی، وکیل دادگستری، هم به‌نقل از «منابع موثق» خود نوشت آقای علیکردی در دفتر کارش با «ضربه به سر» کشته شده، ادارهٔ اطلاعات دوربین‌های محل را جمع کرده و دسترسی به خانوادهٔ او نیز «ناممکن» شده است.

رادیو فردا مستقلاً قادر به تأیید یا رد این جزئیات نیست. با این حال شماری دیگر از وکلای دادگستری نیز در واکنش‌های خود دست‌کم بر مشکوک بودن مرگ این وکیل فعال حقوق بشر صحه گذاشتند.

رضا شفاخواه، وکیل داگستری، نوشت علیکردی برای دفاع از موکلینش «تا پای جان» رفت و افزود: «ستم زمانی پایان می‌یابد که ستم‌دیده تصمیم بگیرد دیگر تحمل نکند. خسرو علیکردی خیلی وقت بود که ستم را دیگر تحمل نمی‌کرد و در این مسیر تعارف و وسط‌بازی را کنار گذاشت و تا پای جان عزیزش هم رفت.»

بابک پاک‌نیا، وکیل دادگستری، نیز تصویری از گفت‌وگوی خود با علیکردی را به اشتراک گذاشت و با اشاره به این‌که علیکردی بعد از آزادی از زندان، باز هم در جهت احیا‌ و‌ استیفای حقوق‌ مردم، دست از تلاش برنداشت، از تشکیل یک پرونده جدید علیه او خبر داد و نوشت «تا لحظهٔ آخر دست از سر او برنداشتند».

به‌گفتهٔ سینا یوسفی، وکیل دادگستری، جواد علیکردی، برادر خسرو علیکردی که او هم وکیل دادگستری است، در حال حاضر با پابند الکترونیکی در زندان خانگی به سر می‌برد.

جواد علیکردی در مراسم خاکسپاری برادرش گفت: «امیدوارم جمهوری اسلامی حکم جدیدی را که دادگاه انقلاب مشهد علیه خسرو علیکردی مبنی بر حبس و تبعید و ممنوعیت خروج و فعالیت را تأیید کند تا برادرم در پیشگاه پدر شهیدم سرافرازتر باشد.»

برخی منابع نیز از تماس مأموران وزارت اطلاعات با برخی دوستان نزدیک آقای علیکردی تماس گرفته و هشدار داده‌اند که از اطلاع‌رسانی عمومی در خصوص مشکوک بودن مرگ این وکیل دادگستری خودداری کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







نشست احتمالی میان السیسی و نتانیاهو
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 14:35

نشست احتمالی میان السیسی و نتانیاهو


باراک راوید / اکسیوس

کاخ سفید در صدد است نشست مشترکی میان بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، ترتیب دهد؛ دو رهبری که از پیش از جنگ غزه تاکنون هیچ تماسی با یکدیگر نداشته‌اند. یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی مطلع، این موضوع را به وب‌سایت اکسیوس گفته‌اند.

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، پیش‌شرط چنین دیداری آن است که نتانیاهو با توافق راهبردی صادرات گاز به مصر موافقت کند و گام‌های دیگری نیز برای متقاعد کردن سیسی به برگزاری نشست بردارد.

اهمیت موضوع: به‌گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، واشنگتن می‌کوشد از مسیر دیپلماسی اقتصادی یخ روابط اسرائیل و کشورهای عربی را آب کند.

یک مقام آمریکایی به اکسیوس گفت: «این برای اسرائیل فرصت بزرگی است. فروش گاز به مصر، نوعی وابستگی متقابل ایجاد می‌کند، دو کشور را به هم نزدیک‌تر می‌سازد، صلحی گرم‌تر می‌آفریند و از وقوع جنگ جلوگیری می‌کند.» 

تصویر کلی: دولت آمریکا طرح‌های مشابهی را بررسی می‌کند که هدف آن ایجاد مشوق‌های اقتصادی میان اسرائیل و کشورهای عربی از جمله لبنان، سوریه و عربستان سعودی در حوزه‌هایی مانند فناوری و انرژی است.

هدف این ابتکارها آن است که اسرائیل از انزوای دیپلماتیک خارج شود، الگوی تازه‌ای برای تعامل با جهان عرب شکل گیرد و «توافق‌های ابراهیم» دوباره به مسیر اصلی بازگردند.

مقام‌های آمریکایی امیدوارند این هدف همزمان با تلاش‌های آنان برای تثبیت آتش‌بس در غزه و پیشبرد روند صلح دنبال شود.

پشت صحنه: به گفته‌ی یک مقام آمریکایی، جرد کوشنر، مشاور و داماد رئیس‌جمهور پیشین دونالد ترامپ، در گفت‌وگوهای اخیر به نتانیاهو گفته است اسرائیل باید پس از جنگ نشان دهد که فراتر از «دستورکار منفی» چیزی برای ارائه به ملت‌های منطقه دارد.

به گفته‌ی کوشنر، کشورهای منطقه نمی‌خواهند همواره درباره ایران صحبت کنند، بلکه مایل به بررسی فرصت‌های اقتصادی هستند. او تأکید کرده که اگر اسرائیل می‌خواهد در منطقه پذیرفته شود، باید دوباره به همین زبان سخن بگوید.

یکی از مقام‌های آمریکایی گفت: «جرد به بی‌بی گفت اسرائیل باید توان دیپلماسی اقتصادی خود را تقویت کند و بخش خصوصی را در روند صلح مشارکت دهد. او توضیح داد که وقتی قطری‌ها، سعودی‌ها یا اماراتی‌ها به واشنگتن می‌آیند، هیأت‌های تجاری هم همراه دارند چون تمرکزشان بر توافق اقتصادی است.» 

همین مقام افزود که اسرائیل باید از مزیت‌های خود در حوزه فناوری و هوش مصنوعی، منابع گاز طبیعی و دانش فنی در انرژی‌های تجدیدپذیر و مدیریت آب برای پیشبرد دیپلماسی منطقه‌ای استفاده کند.

به گفته‌ی او، کوشنر به نتانیاهو پیشنهاد کرده است از مصر آغاز کند؛ کشوری که نقش کلیدی در دستیابی به توافق صلح غزه داشته و در بازگرداندن ۲۷ تن از ۲۸ گروگان جان‌باخته در غزه پیشگام بوده است.

یک مقام آمریکایی گفت: «مصری‌ها واقعاً تعهد زیادی برای کمک در غزه نشان داده‌اند.» 

با این حال، به گفته‌ی یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی، هرچند نتانیاهو به کوشنر گفته مایل به دیدار با سیسی است، اما هنوز اقدام جدی‌ای در این مسیر انجام نداده و رئیس‌جمهور مصر نیز تمایل چندانی به این دیدار ندارد.

به گفته‌ی منبع اسرائیلی، «در دو سال گذشته هیچ تماس راهبردی مهمی میان دو کشور وجود نداشته است.» 

گذشته ماجرا: طبق گفته همین منبع، نتانیاهو پیش‌تر از حضور در نشست صلح غزه در شرم‌الشیخ مصر که با میانجیگری ترامپ برنامه‌ریزی شده بود، انصراف داد؛ اقدامی که به مذاق سیسی خوش نیامد.

نتانیاهو و سیسی در سال ۲۰۱۸ یک دیدار محرمانه برگزار کردند و آخرین دیدار علنی آنان به مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۱۷ برمی‌گردد.

تمرکز تازه: منابع آمریکایی به نتانیاهو گفته‌اند که برای تحقق نشست، باید پیشنهادی ملموس به مصری‌ها ارائه کند. یکی از گزینه‌ها، تصویب توافقی چندمیلیارد دلاری در زمینه گاز طبیعی است که بر اساس آن اسرائیل حدود ۲۵ درصد برق مصر را تأمین خواهد کرد. شرکت آمریکایی «شورون» یکی از شرکای اصلی میدان گازی مرکزی این طرح است.

سیسی در ماه ژوئیه با وجود انتقادهای داخلی و خارجی، این طرح را تصویب کرد اما دولت اسرائیل هنوز گام مشابهی برنداشته است.

منبع اسرائیلی علت این تعلل را «مسائل خرد سیاست داخلی اسرائیل» و تمایل نتانیاهو به امضای رسمی توافق در جریان دیدار علنی با سیسی در خاک مصر عنوان کرد. سفارت اسرائیل در واشنگتن از اظهار نظر در این باره خودداری کرده است.

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، نتانیاهو باید این توافق گازی را تصویب و مجموعه‌ای از پیشنهادهای اقتصادی دیگر را نیز برای زمینه‌سازی دیدار با سیسی آماده کند.

آنچه باید در نظر داشت: بنا بر گفته‌ی منابع اسرائیلی و آمریکایی، نتانیاهو اخیراً تیمی تعیین کرده که در خفا در حال آماده‌سازی دستاوردهای اقتصادی مشخص برای احتمال برگزاری نشست با سیسی است.

جمع‌بندی: یک مقام آمریکایی گفت: «ما به بی‌بی گفتیم باید این رابطه را به صلحی گرم تبدیل کند و سپس برای کاهش تنش‌های منطقه‌ای همکاری کند. اگر این روش با مصر مؤثر باشد، می‌توان همین مدل را با سوریه، لبنان و عربستان هم پیش برد.» 





نظر شما درباره این مقاله:







دستور دادم سیم‌کارت‌های سفید را سیاه کنند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 11:41

دستور دادم سیم‌کارت‌های سفید را سیاه کنند






نظر شما درباره این مقاله:







ایران در انتظار دومین هواپیمای حامل اتباع اخراجی
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 11:16

ایران در انتظار دومین هواپیمای حامل اتباع اخراجی






نظر شما درباره این مقاله:







محمد خاتمی: دانشگاه‌های ما حال و روز خوبی ندارند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:56

محمد خاتمی: دانشگاه‌های ما حال و روز خوبی ندارند






نظر شما درباره این مقاله:







هیچ جامعه‌ای با آینده مبهم شاد نیست
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:51

هیچ جامعه‌ای با آینده مبهم شاد نیست


مظاهر گودرزی / خبرآنلاین: حال و روز شادی و نشاطِ جمعی در سرزمین ما به زبان شفیعی کدکنی وصفی چنین دارد: «طفلی به نامِ شادی دیری‌ست گم شده‌ست، با چشم‌های روشنِ برّاق، با گیسویی بلند، به بالای آرزو، هر کس ازو نشانی دارد، ما را کُنَد خبر، این هم نشانِ ما: یک‌سو، خلیج‌فارس سویِ دگر، خزر»؛ اما این گم‌گشتگی حاصل چیست؟

بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند نشاط اجتماعی ارتباط مستقیم با وضعیت سرمایه اجتماعی دارد، گزارش‌های اخیر هم نشان می‌دهد سرمایه اجتماعی در کشور روند نزولی دارد، مدتی قبل سیدمحمد بطحایی، رئیس سازمان امور اجتماعی کشور گزارشی از سرمایه اجتماعی ارائه داد، او در یک مصاحبه گفت: «سرمایه‌های اجتماعی ما [در ایران] بالا نیست و آمار ۲۶.۵ درصد بسیار رقم نگران‌کننده‌ای است.» بطحایی همچنین میزان رضایت شهروندان از اوضاع کشور با شرایط فعلی را ۲۵.۵ درصد عنوان کرد و یادآور شد که: «با نشاط اجتماعی فاصله داریم.» اما مشکل دقیقا از همین‌جا شروع می‌شود، یعنی وقتی همه‌ی آمار و ارقام‌ها نشان می‌دهند نشاط اجتماعی وضعیت نزولی دارد حکومت می‌خواهد پا به میدان بگذارد و این نشاطِ جا مانده را جبران کند.

این جملات بخشی از صحبت‌های رئیس سازمان امور اجتماعی کشور درباره روند بازتولید نشاط در جامعه است: «پس از جلسات متعدد بخشنامه‌ای تحت عنوان نشاط اجتماعی نوشته و ابلاغ شد؛ به طوری که در هر شهرستانی به مقتضای فرهنگ، آداب و رسوم و فرهنگ محلی و بومی خود رویدادهایی را برگزار کنند.»

این جملات هم برای حجت‌الاسلام عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است: «جامعه ما قطعاً به نشاط حلال نیاز دارد. قطعا باید برنامه‌ها و جشنواره‌های نشاط‌آور برگزار کنیم تا مردم مومنانه از زندگی خود لذت ببرند. بنابراین لذت ممنوع نیست، اما لذت باید توأم با ایمان باشد.»

هر دو جمله رنگ و بویی از جنس فرمان، دستور و بخشنامه برای بازگشتِ آن طفل گمشده، یعنی شادی و نشاط به جامعه دارند، درحالی‌که عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعه‌شناسی ایران معتقد است: «نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت، رضایت، امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعاتِ تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.»

* تعریف عملیاتی شما از نشاط اجتماعی چیست؟

برای ارایه یک تعریف عملیاتی جامع، همزمان باید نظریه‌های جامعه شناسی، شاخص‌های بین‌المللی (UNDP, WHO, OECD) و نیز پیمایش‌های ایرانی مانند ارزش‌ها و نگرش‌ها را مدنظر قرار داد. بنابراین تعریف عملیاتی استاندارد ما می‌تواند این‌گونه مفصل‌بندی شود؛ نشاط اجتماعی مجموعه‌ای از احساسات، رفتارها و وضعیت اجتماعی قابل اندازه‌گیری است.

* اجزای مهم این مجموعه قابل اندازه‌گیری چه چیزهایی هستند؟

این‌که آیا افراد جامعه احساس رضایت، امید و انگیزش برای مشارکت جمعی دارند؟ همچنین چقدر در فعالیت‌های فرهنگی هنری ورزشی و مدنی حضور فعال دارند؟ آن‌ها چقدر روابط اجتماعی امن، معنادار و اعتمادآمیز را تجربه می‌کنند؟ چقدر دسترسی بدون تبعیض به عرصه عمومی و تجربه‌های جمعی دارند؟ و این‌که سطحی از رفاه روانی اجتماعی را که تجربه می‌کنند چقدر آن‌ها را به سمت تعامل مثبت با دیگران سوق می‌دهد؟اگر بخواهم این پنج مورد را فشرده کنم باید بگویم نشاط اجتماعی یعنی مثلث؛ ذهنیت مثبت جمعی بعلاوه توان مشارکت، در کنار رفتارهای جمعی نشاط آفرین.

* شما پنج مورد از اجزای پر اهمیت تشکیل دهنده نشاط اجتماعی را معرفی کردید، آیا درباره وضعیت آن‌ها در جامعه ایرانی اطلاعاتی در دسترس هست؟

پیمایش‌های ملی نشان می‌دهد نمودار هر پنج مولفه یعنی احساس رضایت و امید، تمایل به فعالیت فرهنگی، روابط اجتماعی امن و اعتماد آمیز، احساس تبعیض و رفاه روانی اجتماعی در جامعه‌ی ایرانی در بازه‌های بلند مدت سیر نزولی داشته است. یعنی در جامعه ایرانی ذهنیت مثبت جمعی، توان مشارکت و رفتارهای جمعی نشاط‌آور رو به کاهش است.

نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است

* نشاط اجتماعی با همین مولفه‌های که شما برای ما صورت‌بندی کردید در گروه‌های اجتماعی مانند طبقه متوسط، یا طبفه فرودست و فرادست متفاوت است؟

نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است و از نظر چگونگی تجربه و امکان تحقق، در سه طبقه فرودست، متوسط و فرادست تفاوت‌های ساختاری وجود دارد؛ این تفاوت‌ها فقط در سطح شادی نیست، بلکه در ماهیت شادی، امکان و ابعاد تجربه، ابزارها، معانی و حتی در محدودیت‌ها قابل مشاهده است.

* به ما بگویید نشاط اجتماعی در طبقه فرودست چه ویژگی‌هایی دارد؟

نشاط اجتماعی در این طبقه معمولاً جمعی، خیابانی، ارزان و کوتاه مدت است. در واقع با نوعی شادیِ آنی، رهایی‌بخش و کم هزینه مواجه هستیم که بیشتر برای فرار لحظه‌ای است.

* فرار از چه چیزی؟

فرار از فشارهای اقتصادی. در این طبقه سرمایه فرهنگی و اقتصادی معدود است و تنوع تجربه‌ را کاهش می‌دهد، همچنین امنیت شغلی و روانی پایین هم در این طبقه سبب شادی ناپایدار و شکننده می‌شود.

* اگر بخواهید مصداقی بگویید چه‌جور شادی‌هایی معرفی می‌کنید؟

مثل شادی‌های خیابانی، موسیقی‌های بلند در پارک‌ها و خیابان‌ها، فوتبال، جشن‌های محلی، دورهمی‌های کوچک خانوادگی، یا حضور در فضاهای شهری که رایگان هستند.

* شما وقتی گفتید نشاط طبقاتی است، از محدودیت هم در این طبقه‌بندی نام بردید، محدودیت‌های نشاط در طبقه فرودست چیست؟

بی‌ثباتی اقتصادی، حاشیه‌نشینی و نبودن فضاهای امن، تبعیض ساختاری و انگ اجتماعی جزو محدویت‌های این طبقه برای نشاط اجتماعی هستند. در این طبقه نشاط بیشتر فشار زدایی است تا پرورش امید جمعی، نشاط برای این طبقه ابزار است نه نماد منزلت، در واقع نشاط ابزاری برای کاهش فشار است، درحالی‌که نشاط قرار است سبب پرورش امید جمعی شود.

نشاط در طبقه متوسط ابزاری برای فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است

* اگر موافق باشید با همین نگاه نشاط در طبقه متوسط را بررسی کنیم، نشاط در این طبقه چه ویژگی‌ای دارد؟

نشاط در طبقه متوسط معنای فرهنگی، هویتی و نمادین دارد، یعنی این طبقه از ورزش کردن، هنر، کنسرت، کافه، کتاب‌فروشی، تئاتر، سالن سینما، سفرهای داخلی تغذیه می‌کند، بنابراین نشاط در این طبقه ابزار ساخت هویت و فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است.

* و حاضر هستند برای این‌ها پول هم بدهند.

بله همین‌طور است، ضمن این‌که در این گروه فعالیت‌های داوطلبانه هم جزو مصداق‌های نشاط ساز است. همچنین فضای مجازی هم به عنوان حوزه عمومی سبک زندگی مطرح می‌شود.

* حالا موانع نشاط در طبقه متوسط چیست؟

موانع نشاط در این طبقه فرسایش سرمایه اجتماعی یا بی‌اعتمادی به نهادها است، وقتی می‌گویم بی‌اعتمادی به نهادها منظورم سیاست‌زدگی شدید است، در کنار آن فشارهای اقتصادی هم باعث کوچک شدن طبقه متوسط شده است.نشاط طبقه متوسط دو گانه است یعنی هم امر فرهنگی است و هم امر سیاسی، وقتی فضاهای فرهنگی محدود و سیاست‌زده می‌شود نشاط طبقه متوسط به سرعت به ناخشنودی و اعتراض تبدیل می‌شود، اتفاقا همین طبقه است که بیشترین شکاف میان انتظارات و واقعیات را تجربه می‌کند.

نشاط در طبقه فرادست قطع نمی‌شود

* برسیم به طبقه فرادست، در این طبقه نشاط چه ویژگی‌ای دارد؟

نشاط اجتماعی در این طبقه ویژگی خصوصی دارد، ممتاز، پرهزینه و البته انحصاری است، بنابراین بیشتر بر منزلت و جایگاه استوار است، به‌همین خاطر نشاط در خدمت بازتولید و حفظ این طبقه و قدرت طبقاتی آن است. نشاط در این طبقه قطع نمی‌شود و فقط انتقال مکان پیدا می‌کند.

* چه مصداق‌هایی دارد؟

سفرهای خارجی، باشگاه‌های خصوصی، مهمانی‌های بسته، فضاهای فرهنگی و ورزشی وی‌آی‌پی (VIP) یا خصوصی، رویدادهای هنری خاص.

* نشاط در این طبقه با محدودیت هم مواجه است؟

بله اما خیلی کمتر از دو طبقه دیگر است. محدودیت نشاط در این طبقه همان محدودیت‌های عمومی است که خیلی اندک روی نشاط این طبقه تاثیر دارد. بنابراین نشاط در طبقه فرادست وابسته به شبکه‌های بسته و سرمایه اقتصادی است، پایدار است اما عمومی نیست، نکته اینکه نشاط این طبقه اثر اجتماعی کمتری دارد.

طبقه متوسط نماد نشاط در جامعه است

* اما میان این سه طبقه بیشتر نشاط اجتماعی در طبقه متوسط مورد توجه قرار می‌گیرد، چرا؟

در گزارش‌های رسمی هم وقتی از کاهش نشاط اجتماعی صحبت می‌شود معمولاً اشاره‌شان به طبقه متوسط است چراکه این طبقه مهم‌ترین موتور فرهنگی و نمادین نشاط در جامعه است.

* نقش حکومت‌ها در بازتولید نشاط در جامعه چیست؟

در واقع حکومت‌ها ساختارِ فرصت‌های جمعی را فراهم می‌کنند، نشاط اجتماعی نتیجه فرصت‌هایی است که حکومت‌ها آن را فراهم یا محدود می‌کنند، به‌تعبیر هابرماس عرصه عمومی قلب فعالیت‌های فرهنگی جامعه است و  در این عرصه حکومت‌ها ایفای نقش دارند. آنها یا تولید فضای امن می‌کنند یا آن را محدود می‌کنند.

* منظورتان از فضا امن چیست؟

پارک‌ها، سالن‌های فرهنگی، جشنواره، مراکز هنری، منظورم خیابان امن و میدان‌ها شهر است. در کنار ایجاد فضای امن نقش دیگر حکومت ایجاد تنوع است، فرهنگ زمانی شاداب می‌شود که در فضای عمومی امکان تنوع سلیقه وجود داشته باشد، اگر فضای عمومی سیاسی و امنیتی شود حضور مردم در عرصه عمومی و به‌دنبال آن نشاط اجتماعی کم می‌شود. بنابراین حکومت‌ها از طریق سیاست فرهنگی می‌توانند شادی را بازتولید یا سرکوب کنند.

* این سیاست فرهنگی الگوهای متنوع دارد؟

بله؛ سیاست حمایتی، سیاست نظارتی، سیاست مهندسی فرهنگی و سیاست سرکوب فرهنگی از انواع آن هستند.

* ویژگی سیاست حمایتی چیست؟

حمایت از هنر، منظورم تسهیل‌گری است؛ پیامد این سیاست افزایش نشاط در جامعه است.

* سیاست نظارتی چه‌طور؟

این سیاست یک نظارت شفاف دارد، بنابراین در آن یک نشاط متوسط در جامعه بازتولید می‌شود.

* این الگو در سیاست مهندسی فرهنگی چه‌طور است؟

این سیاست دنبال جهت‌دهی رسمی به شادی است، پیامد این الگو شادی مصنوعی یا بی‌اعتمادی است.آخرین سیاست هم سرکوب فرهنگی است که ما می‌توانیم ویژگی‌های آن را در محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها ببینیم که سبب کاهش شدید نشاط اجتماعی می‌شود.

* حاکمیت در ایران از کدامیک از این الگوها پیروی می‌کند؟

در بازه‌های زمانی متفاوت چند الگو را تجربه کرده است، از الگوی نظارتی تا مهندسی فرهنگی. ناگفته نماند فضا در بازه‌هایی به‌سمت سیاست سرکوب فرهنگی تمایل پیدا کرد، اما بیشتر الگوی مهندسی فرهنگی در دهه‌های گذشته رواج داشته است، یعنی تعریف کردن شادی و به آن جهت‌دهی رسمی دادن. در کنار این الگوها دولت‌ها روایت‌سازی هم می‌کنند و بر نشاط اجتماعی اثر می‌گذارند.

* منظورتان از روایت‌سازی چیست؟

حکومت‌ها رسانه، آموزش رسمی و سیاست تبلیغاتی منظم دارند، با این توانایی‌ها می‌توانند روایت امید یا ناامیدی بسازند.همچنین حکومت‌ها می‌توانند با رواداری نشاط ایجاد کنند، نشاط به‌طور طبیعی متکثر است، یعنی جوانان، طبقه متوسط، اقلیت‌ها، مذهبی‌ها، روشنفکران، اقشار سنتی، اقشار شبه مدرن و مدرن، همه‌ی این‌ها روش‌های متفاوتی برای شادی دارند اگر حکومت فقط بخشی از این سلیقه‌ها را بپذیرد پیامد آن قطب‌بندی اجتماعی است، در واقع نشاط اجتماعی قطب‌بندی می‌شود، بنابراین مهندسی فرهنگی نشاطِ شکننده ایجاد می‌کند.

نکته مهم دیگر اینکه حکومت‌ها با تامین امنیت اقتصادی می‌توانند سبب‌ساز و بازتولیدکننده شادی و نشاط شوند، اساساً بدون رفاه شادی اجتماعی بنای محکم ندارد.وقتی درباره نقش حکومت در شادی و نشاط حرف می‌زنیم نمی‌توانیم درباره مدیریت شهری حرف نزنیم، اگر مدیریت شهری کارآمد باشد رویدادهای شهری جاری و روان برگزار می‌شود، دیگر این‌که احساس می‌شود فضای عمومی زنده است، تنش‌های اجتماعی مدیریت می‌شود و فضای فرهنگی محل نزاع نمی‌شود.

* در صحبت‌های آقای بطحایی بود که بخش‌نامه‌هایی به استان‌ها فرستاده‌اند تا درباره نشاط و شادی برنامه‌ریزی کنند، این قبیل بخشنامه‌ها در راستای همان مهندسی کردن شادی و نشاط است؟

موافقم، به نظرم درهمین راستا است. با بخشنامه و دستور نمی‌شود نشاط اجتماعی تولید کرد شاید در نهایت بشود یک مراسم شاد برگزار کرد درحالی‌که نشاط اجتماعی به‌مثابه یک پدیده ساختاری از مسیر فرمان اداری نمی‌گذرد. نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت و رضایت است، از جنس امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعات تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.

* در دنیا نمونه‌هایی برای ایجاد شادی با بخشنامه و دستور داریم؟

بله، بسیار. در تاریخ شادی نمایشی، حکومت مراسم، کنسرت و جشن برگزار می‌کند اما مردم آن را نمایش سیاسی می‌دانند، نمونه‌های این موارد در دنیا مانند تلاش‌های اتحاد جماهیر شوری برای ساخت شادی سوسیالیستی است، یا تلاش‌های چین در دهه ۹۰ میلادی برای خلق «شهروندان خوشحال‌»، همه این شادی‌ها مصنوعی و کوتاه مدت بودند. در اثر معکوس، وقتی مردم احساس کنند که حکومت به زور می‌خواهد آن‌ها را شاد نشان دهد سطح بی‌اعتمادی افزایش پیدا می‌کند و اتفاقا لجاجت جمعی هم شکل می‌گیرد.

در جامعه‌ای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیت‌های فرهنگ‌ساز به منبع درگیری تبدیل می‌شود

* نزاعی که درباره خبر کنسرت همایون شجریان پیش آمد یا حتی مدتی قبل شهرداری تهران در یکی از میادین شهر جشنی برگزار کرد که موافقان و مخالفان زیادی داشت، این‌ها نمونه‌های همین شادی دستوری هستند؟

از زاویه‌ای بله، علت را می‌توان در پنج سطح تحلیل کرد. در جوامعی مانند ایران که سرمایه اجتماعی متغیر و در بازه زمانی پایین است هر سیاست فرهنگی به میدان نزاع تبدیل می‌شود. در سطح ساختاری یک کنسرتی که باید نشاط ایجاد کند وقتی در جامعه‌ای برگزار می‌شود که اعتماد مردم به نهادهای رسمی اندک است به نزاع تبدیل می‌شود. رابرت پاتنام می‌گوید که «در جامعه‌ای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیت‌های فرهنگ‌ساز به منبع درگیری تبدیل می‌شود.»

در سطح فرهنگی-معنایی، از نگاه مخالفان کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی فقط یک رویداد موسیقیایی نبود، بلکه یک نشانه سیاسی بود. در شرایط جامعه قطبی شده پدیده‌های فرهنگی کارکرد دیگری پیدا می‌کنند، یعنی به‌جای رویداد به نشانه تبدیل می‌شوند، برخی از این کنسرت‌ها برای بخشی از مردم به نشانه یا نماد آزادی فرهنگی تبدیل می‌شود، اما برای یک گروه دیگر نشانه‌ی «شیره مالیدن سر مردم» است، در واقع کنسرت به نماد پوشاندن مشکلات اصلی تبدیل می‌شود، وقتی معنای یک رویداد پراکنده شود (مانند ماجرای کنسرت همایون شجریان) رویداد به میدان معناشناختی نزاع و درگیری تبدیل می‌شود. درحالی‌که مثلاً وقتی «فردی مرکوری» کنسرت خیابانی می‌گذاشت درباره آن پراکندگی معنایی وجود نداشت و صرفاً یک رویداد موسیقیایی بود.

سطح بعدی یک اقدام فرهنگی در بستر بی‌اعتمادی سیاسی است، ماجرای کنسرت شجریان در چه فضایی رخ داد؟ در فضایی که مردم نسبت به سیاست‌های فرهنگی حس انسجام سیاستی ندارند، مردمی که تجربه لغو کنسرت در شهرهای مختلف را دیده و شنیده‌اند حالا با کنسرت خیابانی همایون شجریان در میدان آزادی مواجه شدند، یعنی دو اتفاق متضاد، در چنین وضعیتی هر اقدام فرهنگی توسط دولت را نوعی تاکتیک قدرت تفسیر می‌کنند و از دریچه سوء ظن ساختاری به آن نگاه می‌کنند، به‌عباراتی هر اقدام فرهنگی تبدیل به بازی قدرت می‌شود.

سطح چهارم اجتماعی و روانی است، جامعه در زندگی تحت فشار زیست می‌کند، جامعه‌ی تحت فشار مستعد انفجارهای ریز است، وقتی جامعه خستگی روانیِ جمعی دارد، فشار اقتصادی و ناامنی شغلی بالا است، امید و چشم‌انداز روشن ندارد، امکان تخلیه سالم هیجانات هم ندارد، در این جامعه رویدادهای کوچک به درگیری بزرگ تبدیل می‌شود، جامعه‌ای که در آن تحریک‌پذیری جمعی بالا است هر کنش کوچکی تنش ایجاد می‌کند.

در سطح نهادی، کنسرت شجریان مصداق همان سیاست‌های نمایشی بدون زیرساخت اعتماد است که این وضعیت اثر معکوس ایجاد می‌کند، یعنی وزارت ارشاد اقدام فرهنگی کرد اما در چه بستری؟ در بستری که آزادی فرهنگی پایدار وجود ندارد و امنیت آزادی اجتماعی تضمین شده هم وجود ندارد، بنابراین در چنین وضعیتی فرهنگ به‌جای همبستگی تنش تولید می‌کند.

هیچ جامعه‌ای در آینده مبهم نمی‌تواند شاد باشد

* شما وضعیت کنونی را صورت‌بندی کردید، اجازه بدید بپرسم حالا جامعه ایرانی برای داشتن نشاط اجتماعی چه چیزهایی کم دارد؟

نشاط اجتماعی محصول ساختارهای عادلانه، آزادی فرهنگی و امنیت روانی است، وقتی این سه مورد آسیب ببینند حتی بهترین برنامه‌های فرهنگی هم بی‌اثر می‌شوند. با این نگاه در ایران امروز به نظرم هفت کمبود برای نشاط مردم وجود دارد.

یک، اعتماد اجتماعی و نهادی، این مهم‌ترین عامل است، نهادهای مدنی تضعیف شده‌اند و احساس امنیت وجودی کاهش یافته است. دو، آزادی فرهنگی و سبک زندگی، نشاط اجتماعی همانا امکان زیستن سبک زندگی دلخواه بدون ترس از کنترل و مداخله است، اما در ایران موسیقی، پوشش، جشن، تئاتر، اجتماع دائماً در معرض حساسیت‌زایی قرار دارد و گاهی سبک زندگی موضوع امنیتی می‌شود، بنابراین احساس آزادی تجربه به شدت پایین است.

سه، امنیت اقتصادی و چشم‌انداز به آینده. هیچ جامعه‌ای در آینده مبهم نمی‌تواند شاد باشد و ما در ایران نوسان اقتصادی شدید، تورم مزمن، ناامنی شغلی بالا، مهاجرت اجباری نخبگان، افق آینده نامعلوم داریم، همه این‌ها خستگی امید ایجاد می‌کند.

چهار، گفت‌وگوی اجتماعی و میدان‌های عمومی. نشاط اجتماعی اساساً در فضاهای عمومی امن آزاد و شلوغ شکل می‌گیرد. در ایران تجمعات فرهنگی معمولاً مجوز نمی‌گیرند یا به دشواری مجوز می‌گیرند. شهرها در ایران فاقد میدان‌های عمومی باز و شاد هستند، بنابراین ما شاهد سیاست‌زدگی فضای شهری هستیم.

پنج، عدالت اجتماعی و نبود تجربه عمیق تبعیض است؛ درحالی‌که در ایران برعکس است. تجربه بی‌عدالتی یکی از قوی‌ترین عوامل افسردگی اجتماعی است، ما در ایران فاصله طبقاتی واضح داریم، ناکارآمدی و فساد اداری به دفعات دیده می‌شود، تبعیض قومیتی و جنسیتی داریم و همه این‌ها باعث می‌شود بخش مهمی از جامعه احساس کند بی‌صدا است.

شش، آرامش و پایداری روانی جمعی؛ اما برعکس در جامعه ایران ما با فشارهای روانی پشت‌سرهم مواجه هستیم، مانند کرونا، تورم، بحران‌های سیاسی، بحران محیط زیستی، همه این‌ها جامعه را در حالت تنش دائمی قرار داده است.

هفت، وجود نهادهای میانجی مانند احزاب و انجمن‌ها. این نهادها فشارهای اجتماعی را تخلیه می‌کنند و با ایجاد کنش جمعی مثبت اعتماد می‌سازند، اما در ایران این کارکردها بلاتکلیف مانده اند. در یک جمع بندی، جایی که نهادهای میانجی ضعیف باشند نشاط اجتماعی فرو می‌پاشد.





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت روز دانشجو
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 10:30

بیانیه جبهه ملی ایران به مناسبت روز دانشجو






نظر شما درباره این مقاله:







مدیرعامل یک شرکت صوری فروش خودرو اعدام شد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 9:14

مدیرعامل یک شرکت صوری فروش خودرو اعدام شد


خبرگزاری »میزان» وابسته به قوه قضاییه اعلام کرد که حکم اعدام محمد غفاری، متهم ردیف اول پرونده اقتصادی شرکت “رضایت‌ خودرو طراوت نوین”، صبح امروز به اجرا درآمد.

میزان در گزارش خود عنوان کرد که این متهم صبح امروز به چوبه دار آویخته شده است اما به محل اجرای حکم اشاره ای نکرده است. هویت وی، محمد غفاری، مدیرعامل شرکت مذکور عنوان شده است.

به گزارش هرانا، در مرداد امسال دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان از تایید حکم اعدام این متهم در دیوان عالی کشور خبر داده بود.

بر اساس این گزارش، پرونده اقتصادی مورد اشاره، از جمله پرونده‌های «کثیرالشاکی» بوده و بیش از ۲۸ هزار نفر در جریان فعالیت‌های این شرکت متضرر شده‌اند. مجموعه «رضایت‌ خودرو طراوت نوین» از سال ۱۳۹۲ با جذب گسترده سرمایه‌گذاران آغاز به کار کرده و طی سال‌های بعد با گسترش تخلفات، موجی از شکایات در استان قزوین و استان‌های مجاور شکل گرفته بود.

شرکت «رضایت خودرو طراوت نوین» به روش کلاسیک «هرمی» یا «پونزی» عمل می‌کرد؛ یعنی از پول مشتریان جدید، غرامت مشتریان قبلی را پرداخت می‌کرد. طبق برآوردها، مجموع کلاهبرداری این شرکت حدود ۵۷ میلیون یورو بوده است، اما با توجه به تورم شدید و سقوط آزاد ارزش ریال در سال‌های اخیر، زیان واقعی قربانیان بسیار بیشتر از این رقم است.

بنابر اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، آقای غفاری به عنوان متهم ردیف اول پرونده، با ایجاد شبکه‌ای از بازاریاب‌ها و انجام تبلیغات وسیع، اقدام به جذب وجوه مردم برای خرید و فروش خودرو با قیمت کمتر از بازار می‌کرد اما بخش عمده مشتریان هیچ‌گاه خودرویی دریافت نکرده بودند. میزان مدعی شده است که تنها چهار درصد از مشتریان خودرو تحویل گرفته و بخش بزرگی از قراردادها بدون تحویل کالا و صرفا همراه با پرداخت سود از محل وجوه دیگر سرمایه‌گذاران بوده است.

بازداشت متهم در مرداد ۱۴۰۲ صورت گرفته و بنا بر گزارش‌ها، ۸۸ خودرو، یک دستگاه آمبولانس و سایر اموال متعلق به شرکت نیز شناسایی و توقیف شده است. این پرونده در نهایت در قالب ۱۳ جلسه دادگاه ویژه جرایم اقتصادی در قزوین مورد رسیدگی قرار گرفت و برای ۲۸ متهم حقیقی و حقوقی کیفرخواست صادر شد.

خبرگزاری میزان همچنین اشاره کرده است که جلسات متعدد «ارشادی و مذاکره» میان قاضی پرونده، نمایندگان دادستانی و متهم برای پرداخت بدهی‌ها برگزار شده بود، اما با وجود اعطای چندین مهلت، متهم اقدامی مؤثر برای جبران خسارات انجام نداد.

مرکز رسانه قوه قضاییه در پایان اعلام کرده که با وجود اجرای حکم، روند توقیف و فروش اموال همچنان ادامه دارد.

بر اساس آماربرداری سالانه مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در بازه زمانی ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴ تا ۸ اکتبر ۲۰۲۵، دست‌ کم ۱۵۳۷ تن در زندان‌های کشور اعدام شده‌اند؛ رقمی که در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته، حدود ۸۶.۰۷٪ افزایش داشته است.





نظر شما درباره این مقاله:







استراتژی جدید امنیت ملی ترامپ: «آمریکا اول»
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 07.12.2025, 7:04

استراتژی جدید امنیت ملی ترامپ: «آمریکا اول»


ریشی آیِنگار و کریستینا لو / فارن پالیسی / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

دولت ترامپ پنج‌شنبه شب (۴ دسامبر ۲۰۲۵)، استراتژی جدید امنیت ملی را که مدتی طولانی در انتظار انتشارش بود، منتشر کرد؛ سندی که تلاش دارد سلطه جهانی آمریکا را با عقب‌نشینی این کشور از بخش‌هایی از نقش چند دهه‌ای جهانی خود آشتی دهد.

خط اصلی این استراتژی که در بخش‌هایی هم مداخله‌گری را ترویج و هم از آن انتقاد می‌کند پیشبرد جاه‌طلبی‌های واشنگتن است.

ترامپ در مقدمه سند نوشت: «در هر کاری که انجام می‌دهیم، آمریکا را در اولویت قرار می‌دهیم.» او این استراتژی را «نقشه راهی برای اطمینان از اینکه آمریکا همچنان بزرگ‌ترین و موفق‌ترین ملت در تاریخ بشر باقی بماند» توصیف کرد.

اما پاراگراف‌های آغازین سند که با تعریف درسی از استراتژی آغاز می‌شود: «طرحی مشخص و واقع‌بینانه که پیوند ضروری میان اهداف و ابزار تحقق آن‌ها را توضیح می‌دهد» هم‌زمان نظم جهانیِ پس از جنگ سرد به رهبری آمریکا را به باد انتقاد می‌گیرد و از گسستی آشکار از آن خبر می‌دهد.

در سند آمده است: «نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را قانع کردند که سلطه دائمی آمریکا بر سراسر جهان به نفع کشور ماست. اما امور سایر کشورها تنها زمانی به ما مربوط می‌شود که فعالیت‌های آن‌ها مستقیماً منافع ما را تهدید کند. نخبگان ما به‌شدت در محاسبه تمایل آمریکا برای به دوش کشیدن دائمی بارهای جهانی که مردم آمریکا هیچ ارتباطی با منافع ملی در آن نمی‌دیدند، خطا کردند.»

رِتوریکی که یادآور ایده‌های ملی‌گرایان سفیدپوست و نظریه توطئه «جایگزینی بزرگ» است نیز در سراسر سند موج می‌زند؛ از جمله در بخشی که نسبت به «محو تمدنی» در اروپا هشدار می‌دهد و خواستار احیای «هویت غربی» این قاره می‌شود.

این استراتژی همچنین به نگرانی دولت ترامپ درباره کاهش نرخ زاد‌و‌ولد اشاره می‌کند و تأکید دارد که «افزایش تعداد خانواده‌های نیرومند و سنتی که کودکان سالم تربیت می‌کنند» برای «بازسازی و تقویت سلامت معنوی و فرهنگی آمریکا» ضروری است.

این سند، جهان‌بینی دولت ترامپ را به پنج منطقه تقسیم می‌کند و برای هر منطقه اصول و دستورالعمل‌هایی برای متحدان، شرکا، دشمنان و سایر بازیگران ارائه می‌دهد.

منطقه: نیمکره غربی

تمرکز دوباره ترامپ بر نفوذ ایالات متحده در محیط بلافصل خود یکی از نخستین و برجسته‌ترین بخش‌های استراتژی ماه‌هاست که زمینه‌چینی شده بود؛ از جمله همین هفته که دولت «اصل الحاقی ترامپ» به دکترین مونرو ۱۸۲۳ را منتشر کرد و اعلام داشت: «مردم آمریکا نه کشورهای خارجی و نه نهادهای جهانی‌گرا همیشه سرنوشت خود را در نیمکره ما تعیین خواهند کرد.»

استراتژی به‌روشنی نشان می‌دهد که این بازتنظیم، عمدتاً در خدمت یکی از مهم‌ترین اولویت‌های ترامپ است: جلوگیری از ورود انسان‌ها و مواد مخدر از مرزهای آمریکا.

در سند آمده است: «ما دوستان قدیمی خود در این نیمکره را برای کنترل مهاجرت، متوقف کردن جریان مواد مخدر و تقویت ثبات و امنیت در خشکی و دریا به کار خواهیم گرفت.»

این دستور شامل «بازتنظیم حضور نظامی جهانی ما برای مقابله با تهدیدهای فوری در نیمکره» و «استقرارهای هدفمند برای تأمین امنیت مرز و شکست کارتل‌ها، ازجمله در صورت لزوم استفاده از نیروی مرگبار» می‌شود.

این سند همچنین همان‌گونه که دولت ترامپ تاکنون در عمل انجام داده مرز میان منافع امنیتی، دیپلماتیک و تجاری آمریکا را محو می‌کند. در استراتژی آمده است: «تمام سفارتخانه‌های ما باید از فرصت‌های تجاری عمده در کشور محل مأموریت خود، به‌ویژه قراردادهای بزرگ دولتی، آگاه باشند. هر مقام دولت آمریکا که با این کشورها تعامل دارد باید بداند بخشی از وظیفه او کمک به شرکت‌های آمریکایی برای رقابت و موفقیت است.»

این استراتژی همچنین هدف دارد نفوذ رو‌به‌گسترش چین در آمریکای لاتین را بدون نام بردن مستقیم از چین مهار کند. در سند آمده است: «هر مقام آمریکایی مستقر در منطقه یا فعال در امور آن باید از تصویر کاملِ تأثیرات زیان‌بار خارجی آگاه باشد و در عین حال با اِعمال فشار و ارائه مشوق، کشورهای شریک را ترغیب کند تا از نیمکره ما محافظت کنند.»

آسیا

در «حیاط خلوت» چین، استراتژی آمریکا هدف دارد که متحدان و شرکای خود را برای مهار بزرگ‌ترین رقیب هم‌تراز واشنگتن گرد آورد. در سند آمده است: «برای موفقیت در داخل، باید در آن‌جا نیز با موفقیت رقابت کنیم — و این کار را کرده‌ایم.» در ادامه، این سند به توافق‌هایی اشاره می‌کند که ترامپ در سفر اکتبر خود به منطقه با ژاپن، کره جنوبی و دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا امضا کرد.

دو ستون اصلی این رویکرد، «متعادل‌سازی اقتصادی» و «بازدارندگی نظامی» است؛ حوزه‌هایی که در آن استراتژی از متحدان منطقه‌ای (و دیگر کشورها) می‌خواهد در کاهش نفوذ چین به آمریکا کمک کنند. در سند آمده است: «باید اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، کانادا، مکزیک و دیگر کشورهای برجسته را به اتخاذ سیاست‌های تجاری تشویق کنیم که اقتصاد چین را به سمت مصرف خانوار متعادل سازد، زیرا جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه به‌تنهایی قادر به جذب ظرفیت مازاد عظیم چین نیستند. کشورهای صادرکننده در اروپا و آسیا همچنین می‌توانند به کشورهای با درآمد متوسط به‌عنوان بازاری محدود اما رو به رشد برای صادرات خود نگاه کنند.»

سند همچنین اعلام می‌کند که آمریکا قصد دارد از «دارایی‌های خالص خارجی ۷ تریلیون دلاری» متعلق به «اروپا، ژاپن، کره جنوبی و سایرین»، و نیز از ۱.۵ تریلیون دلار دارایی نهادهای مالی بین‌المللی از جمله بانک‌های توسعه چندجانبه، برای مقابله با چین بهره گیرد. با این حال طرح یادشده کاملاً «آمریکا اول» باقی می‌ماند. در سند آمده است: «این دولت متعهد است از جایگاه رهبری خود برای اجرای اصلاحاتی استفاده کند که تضمین کند این نهادها در خدمت منافع آمریکا باشند.»

با وجود اشتیاق ترامپ برای دستیابی و حفظ یک توافق تجاری با چین — که در استراتژی آن را «متعادل و متمرکز بر حوزه‌های غیرحساس» توصیف کرده — سند در برابر دو بلندپروازی اصلی نظامی چین عقب‌نشینی نمی‌کند. در سند آمده است: «بازداشتن از وقوع درگیری بر سر تایوان، ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی، یک اولویت است.»

همچنین تأکید می‌کند: «ما سیاست دیرینه اعلامی خود درباره تایوان را حفظ خواهیم کرد؛ به این معنا که ایالات متحده از هیچ‌گونه تغییر یک‌جانبه در وضعیت موجود در تنگه تایوان حمایت نمی‌کند.»

در عین حال، دولت ترامپ قصد دارد بخش بیشتری از بار نظامی را به کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی منتقل کند. در سند آمده: «باید این کشورها را به افزایش بودجه دفاعی خود ترغیب کنیم، با تمرکز بر قابلیت‌هایی — از جمله قابلیت‌های جدید — که برای بازدارندگی دشمنان ضروری هستند.»

اهداف آمریکا همچنین نقش برجسته‌ای برای هند در نظر گرفته‌اند، هرچند روابط واشنگتن و دهلی‌نو در دوران ترامپ به یکی از پایین‌ترین سطوح خود در دو دهه اخیر رسیده است. استراتژی تصریح می‌کند: «باید به بهبود روابط تجاری (و دیگر روابط) با هند ادامه دهیم تا دهلی‌نو را تشویق کنیم در امنیت هند-پاسیفیک مشارکت بیشتری داشته باشد، از جمله از طریق ادامه همکاری چهارجانبه با استرالیا، ژاپن و ایالات متحده (کواد).»

اروپا

انتقال بار مسئولیت و نسخه‌نویسی سیاسی در رویکرد استراتژی دولت ترامپ نسبت به اروپا به‌ویژه چشم‌گیر است.

در ادامه مضامین مطرح‌شده در سخنرانی بحث‌برانگیز معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، در کنفرانس امنیتی مونیخ در ماه فوریه، این استراتژی از «چشم‌انداز هولناک محو تمدنی» در اروپا ابراز تأسف می‌کند؛ پدیده‌ای که آن را تا حدی ناشی از «سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفان سیاسی، سقوط نرخ زاد‌و‌ولد، و از دست رفتن هویت‌های ملی و اعتمادبه‌نفس» و همچنین سیاست‌های مهاجرتی قاره اروپا می‌داند. سند می‌گوید: «می‌خواهیم اروپا همچنان اروپایی باقی بماند، اعتمادبه‌نفس تمدنی خود را بازیابد و تمرکز شکست‌خورده خود بر خفگان نظارتی را کنار بگذارد.»

با وجود اهداف «آمریکا اول»، این استراتژی ادعا می‌کند که واشنگتن باید به «اصلاح مسیر کنونی اروپا کمک کند»؛ از جمله با «پرورش مقاومت … در داخل کشورهای اروپایی.» سند «نفوذ فزاینده احزاب میهن‌پرست اروپایی» را «دلیل خوش‌بینی فراوان» می‌داند.

این سند همچنین خواستار مداخله بیشتر آمریکا در رابطه اروپا با روسیه است؛ جایی که استراتژی، مذاکرات جاری به رهبری آمریکا برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین را اقدامی ضروری برای «بازسازی شرایط ثبات راهبردی در سراسر پهنه اوراسیا و کاهش خطر درگیری میان روسیه و کشورهای اروپایی» توصیف می‌کند.

در حالی که این استراتژی خواستار «پایان فوری درگیری‌ها در اوکراین» و «بازسازی پس از درگیری» است که به اوکراین «امکان بقا به‌عنوان یک دولت پایدار» را بدهد، اما جزئیات چندانی درباره شرایط لازم برای توقف جنگ ارائه نمی‌کند. در عوض، مقام‌های اروپایی را که «انتظارات غیرواقع‌بینانه از جنگ دارند» نکوهش کرده و آن‌ها را متهم می‌کند که خواست مردم خود را نادیده می‌گیرند. در سند آمده است: «اکثریت بزرگی از اروپایی‌ها خواهان صلح هستند، اما این خواسته در سیاست‌گذاری بازتاب نمی‌یابد، و دلیل عمده آن کارشکنی این دولت‌ها در فرایندهای دموکراتیک است.»

با این حال، سند یکی از ادعاهای کلیدی روسیه درباره عضویت اوکراین در ناتو را نیز بازتاب می‌دهد و «پایان دادن به برداشت — و جلوگیری از واقعیت — اینکه ناتو یک ائتلاف دائماً در حال گسترش است» را به‌عنوان یکی از اهداف اصلی آمریکا فهرست می‌کند.

خاورمیانه

در مقابل، رویکرد این استراتژی نسبت به خاورمیانه نشان‌دهنده فاصله‌گیری چشمگیر از هدف دیرینه آمریکا برای ترویج دموکراسی در جهان است. در سند آمده است: «همکاری با کشورهای منطقه مستلزم کنار گذاشتن تجربه اشتباه‌آمیز آمریکا در سرزنش این کشورها — به‌ویژه پادشاهی‌های خلیج — برای وادار کردن آن‌ها به رها کردن سنت‌ها و اشکال تاریخی حکومت‌شان خواهد بود. ما باید اصلاحات را هر زمان و هر جا که به‌طور طبیعی پدیدار می‌شود تشویق و تحسین کنیم، بدون آنکه بکوشیم آن را از بیرون تحمیل کنیم.»

این سیاست بازتاب‌دهنده اصل وسیع‌تری است که سند آن را «واقع‌گرایی انعطاف‌پذیر» می‌نامد. در سند آمده است: «ما به‌دنبال روابط خوب و روابط بازرگانی مسالمت‌آمیز با ملت‌های جهان هستیم، بدون آنکه دگرگونی‌های دموکراتیک یا اجتماعی‌ای بر آن‌ها تحمیل کنیم که با سنت‌ها و تاریخ‌شان تعارض دارد.»

دولت ترامپ استدلال می‌کند که درگیری‌های مزمن منطقه «کمتر از آنچه تیترها القا می‌کنند» مشکل‌آفرین‌اند. به ادعای سند، ایران با حملات اسرائیل و آمریکا «شدیداً تضعیف» شده، مناقشه اسرائیل و فلسطین «هنوز دشوار» است اما در مسیر «رسیدن به صلحی پایدارتر» قرار دارد و سوریه نیز «هنوز بالقوه مشکل‌ساز است، اما… ممکن است ثبات یابد و جایگاه شایسته خود را به‌عنوان بازیگری سازنده و مثبت در منطقه بازیابد.»

در همین حال، کشورهای یادشده خلیج فارس منبعی کلیدی برای «حمایت از فناوری برتر هوش مصنوعی آمریکا» هستند؛ حمایتی که با سفر معاملاتی ترامپ به منطقه در اوایل سال جاری تقویت شده است.

در مجموع، این استراتژی اعلام می‌کند: «روزهایی که خاورمیانه سیاست خارجی آمریکا را، چه در برنامه‌ریزی بلندمدت و چه در اجرای روزانه، تحت سلطه خود داشت، خوشبختانه به پایان رسیده است — نه به‌این‌دلیل که خاورمیانه دیگر اهمیتی ندارد، بلکه چون دیگر آن منبع دائمی آزار و پتانسیل فاجعه فوری که در گذشته بود، نیست. بلکه اکنون در حال تبدیل شدن به مکانی برای شراکت، دوستی و سرمایه‌گذاری است — روندی که باید از آن استقبال و آن را تقویت کرد.»

آفریقا

از میان یک سند ۲۹ صفحه‌ای، دولت ترامپ تنها سه پاراگراف را به آفریقا اختصاص داده است؛ منطقه‌ای که مدت‌هاست در واشنگتن توجه اندکی از سیاست‌گذاران آمریکایی دریافت می‌کند. استراتژی جدید آشکارا ماهیتی معامله‌محور دارد و تمرکز آن بر ایجاد شراکت‌هایی است که منافع تجاری آمریکا را تقویت کرده و بازده سرمایه‌گذاری ایجاد کند.

در سند آمده است: «برای مدت بسیار طولانی، سیاست آمریکا در آفریقا بر ارائه و سپس ترویج ایدئولوژی لیبرال متمرکز بوده است.»

در ادامه تأکید می‌شود که آمریکا باید از رویکرد کمک‌محور به سمت رویکردی مبتنی بر تجارت و سرمایه‌گذاری حرکت کند، آن هم با کشورهایی که «متعهد به گشودن بازارهای خود به روی کالاها و خدمات آمریکایی هستند.»

فرصت‌های فوری سرمایه‌گذاری — که به گفته سند «چشم‌انداز بازدهی مناسب» دارند و می‌توانند «برای شرکت‌های آمریکایی سودآور باشند» — عمدتاً در بخش انرژی و مواد معدنی حیاتی قرار دارند.

سند می‌افزاید که آمریکا می‌تواند به مذاکره برای حل درگیری‌های جاری کمک کند و در پیشگیری از مناقشه نقش داشته باشد، هرچند واشنگتن «باید نسبت به فعالیت دوباره تروریسم اسلام‌گرا هوشیار بماند» و از «هرگونه حضور یا تعهد بلندمدت آمریکا» در منطقه پرهیز کند.





نظر شما درباره این مقاله:







حملات یکپارچه و بی‌سابقه تندروها به حسن روحانی
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 23:08

حملات یکپارچه و بی‌سابقه تندروها به حسن روحانی






نظر شما درباره این مقاله:







مرگ پر از ابهام خسرو علیکردی، وکیل خانواده های دادخواه
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:46

مرگ پر از ابهام خسرو علیکردی، وکیل خانواده های دادخواه






نظر شما درباره این مقاله:







اطلاعات تازه از قتل‌های سیاسی بعد ۲۷ سال ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:43

اطلاعات تازه از قتل‌های سیاسی بعد ۲۷ سال






نظر شما درباره این مقاله:







چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد / محسن سازگارا - علی لیمونادی

">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 22:02

چگونه خمینی به عنوان مرد میدان ساخته شد






نظر شما درباره این مقاله:







کردهای سوریه جشن‌های سالگرد سقوط اسد را ممنوع کردند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 21:18

کردهای سوریه جشن‌های سالگرد سقوط اسد را ممنوع کردند






نظر شما درباره این مقاله:







شرع: هر توافقی با اسرائیل باید منافع سوریه را تضمین
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 20:27

شرع: هر توافقی با اسرائیل باید منافع سوریه را تضمین






نظر شما درباره این مقاله:







تورکمن‌های دمکرات ایران: دریدن مرزها
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 17:53

تورکمن‌های دمکرات ایران: دریدن مرزها






نظر شما درباره این مقاله:







پیام تبریک پوتین به احمد شرع
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 16:38

پیام تبریک پوتین به احمد شرع






نظر شما درباره این مقاله:







اقتصاددان‌ها: بودجه را عادلانه و شفاف کنید
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 15:48

نامه ۱۸۰ اقتصاددان به مسعود پزشکیان

اقتصاددان‌ها: بودجه را عادلانه و شفاف کنید


اقتصادنیوز: جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگرانِ حوزه‌های اقتصاد و علوم اجتماعی در نامه ای سرگشاده خطاب به مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری، ضمن تاکید بر ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید کرده‌اند؛ «زیرساخت‌های حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروه‌های کم‌درآمد به حداقل ممکن برسد، بی‌آنکه به بازگشت سیاست‌های پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.»

در بخش دیگری از این نامه که به امضای ۱۸۰ چهره شاخص رسیده است، با اشاره به ضرورت اصلاح قیمت حامل های انرژی آمده است؛ «همان‌گونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیف‌های پرهزینه، کم‌اثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح هم‌زمان سمت هزینه‌های بودجه حکمرانی همراه باشد.»

در میان امضاکنندگان این نامه، نام چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون مسعود نیلی، سید محمد طبیبیان، موسی غنی‌نژاد، محمدمهدی بهکیش، حسن درگاهی، داود سوری، مسعود روغنی زنجانی، محمد ستاری‌فر، طهماسب مظاهری، ولی‌الله سیف، حسین عبده‌تبریزی، پیروز حناچی، عباس آخوندی، علینقی مشایخی، فرهاد نیلی و اکبر کمیجانی به چشم می‌خورد.

متن نامه:

رئیس‌جمهور محترم، جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان

با سلام و احترام

در ابتدا توجه جناب‌عالی را به این نکته تاریخی جلب می‌کنیم که تا قبل از انقلاب مشروطه، مالیه حکومت، شامل دریافت منابع از مردم به جور و ستم و تقسیم بخش عمده‌ای از آن، بین عده‌ای ذی‌نفع بود. چنان‌که نام بسیاری از افراد در دفاتر مالیه ثبت بود که «مواجب» دریافت می‌کردند، بدون آنکه کاری انجام داده باشند. یکی از آرزوهای مجاهدین و کنشگران جنبش مشروطه، سروسامان دادن به امور مالیه عمومی کشور بود.

این آرزو نه‌تنها در قانون اساسی مشروطه تصریح شده، بلکه در مقدمه اولین بودجه‌ای که به مجلس مشروطه ارائه شده نیز به‌روشنی قید گردیده است که «دیگر بودجه مربوط به جمع‌آوری و توزیع منابع نیست، بلکه برای رعایت انصاف و عدالت و عقلانیت در جمع درآمد بدون آسیب است و هزینه کردن آن برای خیر عمومی». ما اگر از این آرمان بگذریم و آن را فراموش کنیم، به ناحق، نه‌تنها پا رویِ دستاورد مجاهدین صدر مشروطه گذاشته‌ایم، بلکه حق ملت ایران را که صاحبان اصلی منابع عمومی هستند نیز نادیده گرفته‌ایم.

ما امضاکنندگان این نامه، جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگران حوزه‌های اقتصاد و علوم اجتماعی، بر این اصل مشترک تاکید داریم که عدالت در تخصیص منابع عمومی یکی از شروط لازم برای عبور از شرایط دشوار کنونی کشور است.

ضمن پذیرشِ ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید می‌کنیم که اجرای این اصلاحات باید با ایجاد توازن در بودجه و کاهش هزینه‌های غیرکارا همراه باشد. زیرساخت‌های حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروه‌های کم‌درآمد به حداقل ممکن برسد، بی‌آنکه به بازگشت سیاست‌های پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.

روشن است که تحقق چنین معیاری در شرایط فعلی معیشتی مردم، کاری به‌غایت دشوار است. هرچند لازم است اصل اصلاح را فراموش نکنیم، اما هزینه این رویکرد را نیز نباید تنها بر دوش مردم بگذاریم، و ضروری است سایر بخش‌های حکمرانی نیز در تحمل بار این تحول و دیگر مشکلات طاقت‌فرسای موجود، به نحو موثر دخیل گردند و برای این امر نیز تمهید کارآمد، شفاف و قابل ارزیابی فراهم و اعلام شود.

در شرایطی که بخشی از جامعه ناچار شده است پرداخت‌های بیشتری انجام دهد، طبیعی و مشروع است که این پرسش را در مورد اصلاحات اقتصادی مطرح کند که:

«منابع به‌دست‌آمده، دقیقاً کجا هزینه خواهد شد؟»

جناب آقای رئیس‌جمهور،

جناب‌عالی بارها بر ضرورت بودجه عملیاتی، حذف ردیف‌های فاقد کارایی و صرفه‌جویی در هزینه‌هایی که مابه‌ازایی برای مردم ندارند تاکید کرده‌اید. اکنون زمان آن است که این رویکرد عملی شده و نتایج آن در عمل دیده شود.

همان‌گونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیف‌های پرهزینه، کم‌اثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حامل‌های انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح هم‌زمان سمت هزینه‌های بودجه حکمرانی همراه باشد. مردم باید ببینند:

• کدام هزینه‌ها کاهش یافته؛
• کدام ردیف‌ها حذف شده‌اند؛
• و درآمدهای جدید چگونه به‌نفع کالاهای عمومی مانند آموزش، بهداشت و درمان، حمل‌ونقل عمومی و سایر موارد مشابه، هزینه می‌شوند.

اگر بخشی از این منابع برای کاهش کسری بودجه مصرف شود، کاملاً قابل ‌درک است؛ اما در کنار آن لازم است، حذف هزینه‌های زائد و غیرمولد نیز شفاف‌سازی و اجرا شود. مردم حق دارند بدانند دولت در کنار افزایش درآمد، کدام بارهای بی‌فایده را از دوششان برداشته است.

این «فقط» یک مطالبه اقتصادی نیست؛ بلکه مطالبه‌ای اخلاقی و ملی نیز هست.

جناب آقای رئیس‌جمهور،

امروز دولت باید نشان دهد که عدالت و کارآمدی را، همزمان دنبال می‌کند. ما امضاکنندگان این نامه، بر خواستی مشترک توافق داریم: «بودجه را عادلانه و شفاف کنید» و به‌عنوان نقطه آغازین، موارد زیر را در بودجه سال آینده اجرایی نمایید:

۱ - بودجه نهادهایی را که هیچ نقش و جایگاهی در ارائه خدمات عمومی ندارند و مشخص نیست چرا باید از منابع عمومی بهره‌مند شوند، بدون مماشات حذف کنید. مردم در شرایطی بسیار دشوار زندگی می‌کنند و آن‌طور که به‌نظر می‌رسد، چشم‌انداز پیش رو نیز، بهبودی را نوید نمی‌دهد. در چنین شرایطی، اختصاص بودجه به فعالیت‌ها و نهادهایی که ارتباطی به منافع ملی ندارند، چه توجیهی دارد؟ هزینه‌هایی را که مابه‌ازای ملموس برای مردم ندارند، شجاعانه حذف کنید، و اجازه دهید مردم ببینند که اصلاحات اقتصادی تنها از طریق تحمیل هزینه جدید به آنان انجام نمی‌شود.

۲ - بودجه را کاملاً شفاف کنید. خزانه دولت را به اتاقی شیشه‌ای تبدیل کنید که هرچه در آن وارد و هرچه از آن پرداخت می‌شود، به‌طور واضح توسط آحاد مردم، قابل ‌مشاهده باشد. انتشار گزارش مستمر از ردیف‌های حذف‌شده، کوچک‌شده و نحوه مصرف منابع حاصل از اصلاحات، اعتماد عمومی را افزایش می‌دهد و مشارکت مردم در تحمل بار اصلاحات را ممکن می‌سازد.

۳ - بودجه سازمان‌ها و نهادهای موجود در نظام حکمرانی را که خدمات آنها هیچ تناسبی با مبالغ کلان منظور شده ندارد، با قاطعیت کاهش دهید.

امروز، کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند عدالت، صداقت، شفافیت و توازن در سیاست‌گذاری بودجه‌ای است. مردم اگر قرار است سختی بیشتری تحمل کنند، باید اطمینان یابند که دولت و حکومت نیز همان اندازه سختیِ اصلاح را می‌پذیرد.

با احترام

امضاکنندگان:

کورش احمدی - احسان اسدی - بهرنگ اسدی - سعید اسلامی‌بیدگلی - فرهاد اسماعیل‌زاده - حسین اصغرپور - میرمهدی اصفهانی - علی‌اشرف افخمی - ولی‌الله افخمی‌راد - مرتضی الویری - سارا امامقلی‌پور - بهروز امیدعلی - سعید امینی - غلامرضا انصاری - بهمن - احمدی‌امویی - قاسم انصاری‌‌رنانی - هاشم اورعی - محمود اولاد - سید‌جواد ایرانیان‌فرد - عباس آخوندی - محمدرضا آراستی - سیدجواد آغاجری - الله‌محمد آقایی - علی آقایی - جواد آماره - عبدالمجید آهنگری - علی باغانی - محمدتقی بانکی - محمدحسین بحرانی - علیرضا بختیاری - طیبه بختیاریان - لطفعلی بخشی - رسول برادران‌حسن‌زاده - محمدعلی برخورداری - آلبرت بغزیان - داود بهبودی - محمدباقر بهشتی - محمد‌مهدی بهکیش - بهزاد بهمن‌نژاد - مهرداد پارسامنش - امیر پوریانسب - احمد پویانفر - مهرداد تاکی - مهدی تکیه - حمید تنکابنی - مهدی تنهامعافی - مهرناز تیموریان - افشین جاوید - پویا جبل‌عاملی - سیدحسین جلالی - ناهید جهانی - مسعود حاج‌علیلو - علی‌اکبر حسنی - امیر حسینی - محمد حسینی - سیدمحمد حسینی - فرزین حق‌پرست - مهدی حقیقی‌کفاش - پیروز حناچی - محمدسعید حیدری - سیدمحمدعلی خاتمی‌فیروزآبادی - امیرحسین خالقی - هادی خانیکی - ولی خدادادی - روح‌الله خدارحمی - آزاده خرمی‌مقدم - بهزاد خسروی - یدالله دادگر - کاوه درخشان - حسن درگاهی - احمد دوست‌حسینی - علی‌محمد دوست‌حسینی - فیروز راد - معصومه رجبی - اشکان رحیمی - احمد رضایی - بهروز رضایی‌منش - کریم رضوی - حسن رفیعی - مسعود روغنی‌زنجانی - صدیق رییسی - نوید رئیسی - مریم زارعیان - فیاض زاهد - عباس زرکوب - شهریار زروکی - محمدحسین زینلیان - علی سایه‌میری - مهرداد سپهوند - محمد ستاری‌فر - سیدحسین سراج‌زاده - علی سرزعیم - محمدرضا سعدی - علی‌اصغر سعیدی - امیربهداد سلامی - غلامرضا سلامی - جواد سلطان‌زاده - رویا سلطانی - داود سوری - ولی‌الله سیف - حسنعلی سینایی - محمود شارع‌پور - امید شریفی - محمدحسین شریف‌زادگان - وحید شقاقی - ناصر شمس - مهدی شیخ‌زاده‌مرند - مصطفی صادق - محمدرضا صادقی‌مقدم - علی صادقی‌همدانی - شلاله صحافی - ابراهیم صحافی - بهرام صلواتی - سعید صمدی - محمد طاهری - حسن طایی - سیدمحمد طبیبیان - علی ططری - جواد طهماسبی - محسن ظریفیان - ابراهیم عباسی - سعید عباسیان - محمدرضا عبدالرحیمی - لیلا عبدالله‌زاده‌رامهرمزی - عباس عبدشاهی - امیررضا عبدلی - حسین - عبده‌تبریزی - میثم عرب‌زاده - احمد عزیزی - محمد علی‌نژاد - محمد غروی - موسی غنی‌نژاد - علینقی مشایخی - نعمت‌الله فاضلی - فرشاد فاطمی‌اردستانی - اصغر فخریه‌کاشان - رضا فراهانی - غلامعلی فرجادی - پویا فیروزی - کامران فیضی - اسماعیل قادری - فرید قدیری - ابوالفضل قندچی - محمد قوچانی - سیدبهزاد کاظمی - مرتضی کاظمی - علی‌ کجباف - نادر کریمی - زهرا کریمی‌موغاری - ابوالفضل کزازی - غلامرضا کشاورزحداد - داود کشاورزیان - اکبر کمیجانی - علی‌محمد کیمیاگری - علی لطفی - محمدمهدی لطفی‌هروی - افشین متقی - علی محقر - پرویز محمدزاده - سیدمجتبی محمودزاده - وحید محمودی - علی محمودی - غلامعلی مستعلی‌پارسا - طهماسب مظاهری - حسین مقدم - مهرداد مقصودلو - بهروز ملکی - مانی موتمنی - میرطاهر موسوی - مجید میراسکندری - علی‌ میرزاخانی - مهدی میرزایی - سیداحمد - میری - نیما نامداری - مسعود نیلی - فرهاد نیلی - بهروز هادی‌زنوز - سیدعباس هاشمی - ابوالقاسم هاشمی - کورش همایون‌پور - حسن ورمزیار





نظر شما درباره این مقاله:







دنیا، صحنه بازی سه دیوانه و سرنوشت نامعلوم ما
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 14:38

دنیا، صحنه بازی سه دیوانه و سرنوشت نامعلوم ما


داریوش مجلسی

مطالبی از چپ و راست دریافت می‌کنم که نشان می‌دهد حمله احتمالی آینده امریکا و اسرائیل دارای تبعات و نتایج اسفباری می‌باشد که متفاوت با جنگ ۱۲ روزه خواهد بود. البته در جنگل اخبار و شایعات غیرواقعی، آسان نخواهد بود واقعی از غیرواقعی را از هم تمیز دهیم. ولی فراموش هم نباید کرد، در دنیائی که در صحنه سیاسی بین‌المللی، سه دیوانه (ترامپ، پوتین و نتانیاهو) بدون کوچک‌ترین آشنائی با آرمان‌هایی مانند انسانیت، آزادی و حقوق بشر ، بازیگران اصلی می‌باشند، عجیب نخواهد بود چنانچه وقایعی را که ما غیرمنطقی و غیرعملی می‌نامیم، صورت عمل به خود بگیرند.

حالا چنانچه در این شرایط نامعلوم و گاهی خطرناک، حکومتی در ایران حاکم بود که قادر به حفظ مناقع ملی می‌بود، اقلا جای نگرانی کمتری وجود می‌داشت. بد نیست محض نمونه به سخنان اخیر یکی از نمایندگان تندرو در مجلس شورای اسلامی توجه کنید که می‌گوید “جنگ بعدی با اسرائیل جنگ دوم نیست، بلکه جنگ آخر است” یعنی به عبارت دیگر یا اسرائیل نابود می‌شود یا جمهوری اسلامی. این مردک که لقب نماینده مجلس شورای اسلامی را هم یدک می‌کشد، مثل این که در طویله به دنیا آمده، کور و کر است، نمی‌‌بیند که زنش آب برای غذا پزی ندارد، مصرف آب و برق نوبتی شده و زحمتکشان کم در آمد کشورمان باید حسرت یک وعده غذا با گوشت را برای خودش و خانواده‌اش به گور ببرد و خوشحال است چنانچه قادر باشد با نان و پنیر به خانه بیاید. آنوقت در این کشور هرت، این ادم به خودش اجازه می‌دهد ادعا کند که در جنگ آینده یا ایران و یا اسرائیل نابود می‌شوند.

حالا در کنار این هارت و پورت‌های توخالی و در عین حال خطرناک، به گفته‌های یک افسر باز نشسته ارتش افغانستان نیز توجه کنید که در کانال “کیان ملی” تلویزیون افغانستان ادعا می‌کند: ” قرار است در حمله آینده به ایران، قوای طالبان به عنوان نیروی پیاده نظام آمریکا، استان‌های شرقی ایران را اشغال کند و این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواسته‌های اسرائیل و آمریکا را بر آورده نکند ادامه خواهد داشت”. حالا شخصا وقتی گفته‌های این افسر بازنشسته افغانی را زیر ذره بین می‌گذارم نمی‌‌توانم به راحتی این ادعای بدون مستند او را قبول کنم. در دورانی که جنگ‌ها یا در هوا و یا دریا انجام می‌گیرد از “پیاده نظام” نام بردن، قدری مضحک به نظر می‌رسد ولی از سوی دیگر چون، نه آمریکا و نه اسرائیل مایل به پیاده کردن نیروی جنگی در سرزمینی دور از سر زمین خود نمی‌‌باشند، می‌تواند این امکان هم وجود داشته باشد که آمریکا این مهم را به عهده طالبان می‌گذارد که سرباز‌های خودش را به کشتن ندهد.

ما فرض را بر این می‌گذاریم که این ادعا صحت داشته باشد. نکته مجهول در ادعای این افسر باز نشسته، همان سطر آخر است که می‌گوید “این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواسته‌های اسرائیل و آمریکا را برآورده نکند ادامه خواهد داشت”. ما فقط می‌توانیم خواسته‌های این دو دیوانه، از رژیم حاکم بر ایران را حدس بزنیم. بسیار خوش‌بینانه است چنانچه تصور کنیم خواسته‌های دو متجاوز از رژیم حاکم، استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران باشد.

رفتار غیر مسئولانه ترامپ با هم‌پیمان‌های خود در ناتو و اتحادیه اروپا در رابطه با روسیه و اوکراین از یک سو، و از سوی دیگر، با خاک یکسان کردن سراسر غزه، در حالی که حماس هنوز به اعدام مخالفینش در غزه ادامه می‌دهد، نشان‌دهنده این واقعیت است که دل بستن به خارج کشور، یعنی تبدیل شدن به عروسک چوبی که شعبده‌باز از پشت پرده به میل خود عروسک را به رقص وامی‌دارد. سرنوشت به اصطلاح “صلحی” را که ترامپ، پوتین و نتانیاهو با ساز و دهل اعلام نمودند، هم در اوکرائین و هم در غزه شاهدیم. این باید درس عبرتی برای شخصیت‌ها و فعالان خارج کشور باشد که علنا مشوق آمریکا و بخصوص اسرائیل برای حمله به ایران می‌باشند.

ما خود شاهد هستیم این سه دیوانه چطور دنیا را به لبه پرتگاه می‌برند. پوتین از یکسو مشغول مغازله با دیوانه دیگر (ترامپ) بر سر اوکرائین می‌باشد، در حالی که به دنیا بشارت قراداد صلح قریب‌الوقوع می‌دهند و از سوی دیگر پوتین اعلام می‌کند، هرگز تمایلی به ترک سرزمین‌های اشغال‌شده اوکرائین را ندارد، ما هم هر روز شاهد حملات هوائی روسیه به خانه و زندگی اهالی نگون‌بخت اوکرائین می‌باشیم و ترامپ (مدعی شایسته بودن عنوان قهرمان صلح!!) در گوشه دیگر دنیا، مشغول آغاز ماجرای خطرناک دیگری با ونزوئلا می‌باشد.

تنها نور امید ضعیفی که در ته تونل به چشم می‌خورد موضع‌گیری شجاعانه (و در عین حال غیر منتظره) لاریجانی می‌باشد که وقتی خامنه‌ای اعلام می‌کند علاقه‌ای به مذاکره با آمریکا ندارد، لاریجانی اعلام می‌کند هنوز شانس و امکان مذا کره با آمریکا وجود دارد و نیز موضع‌گیری‌های علنی و شجاعانه حسن روحانی در برابر خامنه‌ای که، امید به نور ته تونل را قدری قوی‌تر می‌کند.

دوباره تکرار می‌کنم، صحنه میانی سیاسی داخل کشور در انتظار اجماع جمعی شخصیت‌های مدنی، سیاسی و اصلاح طلب به اضافه تشکل‌های صنفی، جبهه ملی و جبهه اصلاحات می‌باشد. دور و بر خامنه‌ای در حال خالی‌شدن است، صدای روحانیت معترض رسا‌تر شده. اجازه ندهیم “سه دیوانه” با سرنوشت ما بازی کنند. درون کشور باید تبدیل به نیرویی گردد که اجازه ندهد، ارتجاع دوباره در زمین‌های حجاب و فیلترینگ نقش غالب را بازی کند. به میدان آمدن فعال و سازمان‌یافته جبهه متشکل مدنی، سیاسی، ملی و اصلاحات داخل کشور، در عین‌حال می‌تواند اخطاری به سه دیوانه باشد که از این سو راهی برای آنها نیست.

داریوش مجلسی، دسامبر ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ خلاصهٔ کوتاه درباره خطر اشغال بخش‌هایی از ایران در صورت وقوع جنگ گفته اخیر یک نماینده مجلس درباره «جنگ آخر» بیشتر فضاسازی سیاسی است تا تحلیل واقعی. سناریوی اشغال بخش‌هایی از ایران توسط طالبان، گروه‌های کرد معارض یا جمهوری آذربایجان از نظر عملیاتی، سیاسی و میدانی بسیار بعید است.
سه دلیل اصلی:
۱. ایران از نظر نظامی و جغرافیایی قابل اشغال نیست. ورود چند گروه پراکنده نمی‌تواند به اشغال پایدار منجر شود.
۲. آمریکا و اسرائیل استراتژی اشغال زمینی ایران را ندارند. تجربه عراق و افغانستان نشان داده ورود به جنگ زمینی علیه کشور بزرگ و کوهستانی مانند ایران غیرممکن و پرهزینه است.
۳. طالبان و کردهای عراق توان و انگیزه چنین عملیات بزرگی را ندارند. طالبان درگیر بحران داخلی است و کردهای عراق تحت کنترل آمریکا و بغداد اجازه ورود به جنگ علیه ایران را نخواهند داشت.
جمع‌بندی:
این نوع سناریوها بیشتر جنگ روانی است و احتمال وقوع آن بسیار کم است؛ اما تنش‌های منطقه‌ای واقعی است و نیاز به عقلانیت، پرهیز از ماجراجویی و دیپلماسی فعال دارد.
خسرو نامور، بندر انزلی


■ دور از دسترس نیست که طالبانیان به ایران یورش بیاورند بویژه اینکه استان سیستان و بلوچستان در کشور حنفی مذهب هستند و مانند آنها. و چون در ۴۷ سال گذشته ستم و نابرابری اجتماعی در جامعه سنی ایران بیداد می‌کند و هنوز کشتار سه سال پیش مردم در زاهدان و چاه بهار فراموش نشده و هیچ احقاق حقی با همه تلاشهای مولوی عبدالحمید به آنها داده نشده است. این گفته این فرمانده ارتش افغانستان بی‌مورد نیست.و ضمنا آمریکا هم از برگ برنده در منطقه برای کنترل زمینی هر دو کشور استفاده می‌برد.
با تشکر از مقاله در خور تفکر شما / طلایی


■ آقای مجلسی عزیز. در مقاله شما نکته جالبی بود که دوست داشتم آن را مطرح کنم. اما عنوان “سه دیوانه”، و کنار هم قرار دادن پوتین و ترامپ، هضمش برایم دشوار بود. و اما نکته جالب این بود که شما جهت مثبت و امیدبخشی در موضع‌گیری حسن روحانی و لاریجانی دیده‌اید. آیا این دو نفر تعبیر و تفسیر جدیدی از اسلام دارند؟ و آن را اعلام نموده‌اند؟
توضیح: من (چه بسا مثل شما) معتقدم که تنها اسلام میانه‌رو می‌تواند اسلام افراطی را مهار کند. اما این اسلام میانه‌رو باید تعبیر و تفسیری از اسلام ارائه دهد که با حقوق بشر و دمکراسی سازگار باشد. آیا این دو نفر که ذکر نمودید چنین خوانشی از اسلام ارائه می‌دهند؟ بدون یک پشتوانه فکری قوی که بتواند تز “ولایت مطلقه فقیه” را به حاشیه براند، و به جای آن رأی مردم را ملاک قرار دهد، اسلام میانه‌رو شانسی ندارد.
رضا قنبری. آلمان


■ چه اوضاع و احوالی ست که راهبردهای به اصطلاح اپوزیسیون شده: از جبهه پایداری تا پادشاهی‌خواهان، از لشکر پاسداران انقلاب اسلامی تا سلطنت، از جریان دزدان موتلفه تا فرقه مجاهدین خلق و حالا هم لاریجانی تو دهنی خورده در لبنان و طرفدار حزب الله و گروه‌های نیابتی با روحانی شیاد. فقط مانده آقا مجتبی و پدرش که وارد اپوزیسیون شوند. اصلا معلوم نیست این ها چه چیزی را می‌خواهند عوض کنند. آقای تاجزاده که میفرمایند: “آیا امکان دستیابی به توسعه و دمکراسی در ایران کنونی با یک رژیم اقتدارگرای تضعیف‌ شده بیشتر است یا با سرنگونی خشونت‌بار آن؟” انگار راه حل دیگری نیست ولی کمی پایین تر ذکر میکنند: ” اکنون هم مردم می‌توانند با همان سیاق، یعنی با مقاومت مدنی و با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین ابتکارات و صدالبته با پایداری، «اسلام آمرانه» و «ولایت زوری» را از میدان به‌ در کنند، حکومت روحانیون را برچینند و به نظام ولایت فقیه پایان دهند”. یعنی مردم بعد از این همه تلاش و مبارزه “یک رژیم اقتدارگرای تضعیف‌ شده” را جانشین «ولایت زوری» کنند. چیزی که جناب مجلسی هم در پی آن است ولی به صراحت تاجزاده بیانش نمی‌کند. واقعا که باید به حال و روز چنین اپوزیسیونی گریست. به جای رو به ملت کردن و سعی در ارتقای مبارزه شان برای برچیدن این بساط نکبت، چشمشان به بالایی‌ها و زد و بند است و حرکت مردم برای تثبیت و به سرانجام رساندن آن.
با احترام سالاری


■ نوشته شما کاملا درسته، هدف این است اگر شرایط مهیا شد بخش‌هایی از ایران را جدا کنند: کردستان، بلوچستان و جزایر سه گانه.
علی بهمنیاری، استان فارس


■ در وحله اول با درود به دو هموند گرامی از ایران، جناب نامور بر مبنای منطق، صحبت می‌کنند، از جمله اینکه امریکا و بغداد اجازه حمله به ایران را نخواهند داد. شما نمی توانید کوچکترین اعتمادی به ترامپ داشته باشید. هیچ کس فکر نمی‌کرد آمریکا روزی پشت به اروپا کند و به سوی روسیه گرایش پیدا کند، اتفاقی که الآن صورت گرفته. در عین حال جوابی‌ست به جناب قنبری عزیز.
ضمنا قنبری عزیز، به اعتقادات دینی روحانی و لاریجانی اشاره نمودند، موضوعی که اصلا مورد اشاره من نبود بلکه اختلاف دید و نظرشان با خامنه ای مورد نظر من بود.
جناب سالاری به این مهم توجه ندارند که انسان ها قابل تغییرند. نمی توان افراد را بر مبنای اعمال و گفته هایشان در گذشته مورد قضاوت قرار داد. تاجزاده دو روز از زندان آزاد بود، طول صفی که در خیابان منتظر دیدارش بودند به قدری طولانی بود که رژیم حاکم وحشت کرد و مجددا او را به زندان برگرداند. لاریجانی از درون حاکمیت است، در چکسلواکی، واسلاو هاول ویارانش هدفشان جذب هرچه بیشتر هواداران رژیم حاکم بود، چیزی که حالا هم مورد نظر ما و شرط موفقیتمان است.
در خاتمه، از توجه دو هموند از درون وطن و همشهری‌ام طلائی سپاسگزارم.
با احترام، مجلسی


■ با درودجناب مجلسی گرامی، من هم از راه حل شما پس از این همه خسارتی که ملت مبارز دیده متحیر شدم لاریجانی و روحانی مورد اعتماد مردم نیستند و چه بسا آن ها برای ماندگاری رژیم در طرحی خود را مخالف رهبر هم جا بزنند. آنها می‌دانند با سرنگون شدن رژیم هیچ کدامشان از دم تیغ ملت سر سالم بدر نخواهند برد. بهترین و سریعترین راه سرنگون کردن رژیم فاسد اسلامی ائتلاف بین دو نیروی اصلی تاریخی است بدون این که هنوز مجبور به تن دادن به آخوندی دیگر یا مردی مرموز مانند لاریجانی باشیم. شما خوب می‌دانید من از کدام دو نیرو حرف می‌زنم . بلی جبهه ملی ایران با مشروطه خواهان که از تنه یک درخت بنام مشروطیت هستند می توانند بسرعت صحنه آچمز سیاسی ایران را عوض کنند و گره کور ۴۶ ساله را باز نمایند. افسوس که جبهه ملی ایران ارزش نام خود را به فراموشی سپرده است. اگر ایران و مردم ایران مد نظر است این دو نیرو که اکثریت ملت را تشکیل می‌دهند از هر جهت توانایی همراهی با هم را دارند که بر دشمن مشترک فائق آیند. کجاست جوانمرد و شاهپور بختیاری دیگر از جبهه ملی به کمک مشروطه خواهان بیاید و از تجارب ذیقیمت سیاسی و نام خوشی که دارد برای رهایی ایران استفاده کند.
سیاوش-ل


■ آقای سیاوش گرامی. عقیده شما درست است (جبهه ملی ایران با مشروطه خواهان که از تنه یک درخت بنام مشروطیت هستند می توانند بسرعت صحنه آچمز سیاسی ایران را عوض کنند و گره کور ۴۶ ساله را باز نمایند)، به شرط اینکه نیروهای مخالف در جامعه را در نظر نگیریم. نیروهای مخالفی هستند که حاضرند جان خود را از دست بدهند تا مانع تحقق اهداف سازنده دیگران شوند. از جمله، اسلام راست‌گرای افراطی چنین نقشی بازی می‌کند. این نوع اسلام قادر به سازندگی نیست، اما توان زیادی برای تخریب دارد. برای همین است که من در کامنت خود نوشتم که تنها اسلام میانه‌رو می‌تواند جلوی اسلام افراطی را بگیرد. مشکل اساسی این است که اسلام میانه‌رو، هم در عمل و هم در نظر، بسیار ضعیف است.
با احترام. رضا قنبری


■ جناب مجلسی شما با این اظهارات تنها نآمیدی و انفعال را تبلیغ میکنید و “صحنه میانی سیاسی داخل کشور در انتظار اجماع جمعی شخصیت‌های مدنی، سیاسی و اصلاح‌طلب به اضافه تشکل‌های صنفی، جبهه ملی و جبهه اصلاحات می‌باشد” با لاریجانی و روحانی جور در نمی‌آید. انتظار این بود که شما پس از نا امیدی از پزشکیان یک کمی و فقط ذره‌ای رادیکال‌تر شوید و انگار چشم راست شما غالب است و بهتر می‌بیند. شما در بیت رهبری دنبال متحد می‌گردید و بقیه اظهاراتتان در باره جنبش اجتماعی با آن همخوانی ندارد و انگار بخاطر استتار آن بیان می‌شود.
شرایط بغرنج جامعه راهکار های شفاف و قابل اجرا می‌طلبد و اگر بعدها در اثر ریزش حاکمیت عده‌ای به این سمت آمدند و این جبهه را واقعا تقویت کردند، چه بهتر. بعد از این همه ویرانی و فجایع باید تمام تلاش صرف ایجاد آلترناتیوی شود که کشور را از این بن بست به در آورد نه اینکه شرایط را برای به قدرت رساندن یک اولیگاشی نظامی هم شرقی و هم غربی بزک کرده جدید فراهم کند. نیرو و پتانسیل کافی وجود دارد، فقط کمبود همت است. خودبینی‌های فردی و گروهی را باید نقد کرده به کناری نهاد تا اتحادی برای گذار از وضع موجود شکل گیرد.
در نیت خوب آقای تاجزاده شکی نیست وی دیدگاه سیاسی و راه‌حل‌های ایشان دچار زیک زاک است و گاهی از اصول خودشان هم عدول می‌کنند و به بالایی ها چشم می‌بندند. خلاصه کردن همه مشکل‌ها به خامنه‌ای و چشم بستن به سایر اجزای هیولای حکومت اسلامی خطایی ست که خود را در راه حل‌ها منعکس خواهد کرد از جمله نصیحت‌های ممتد به خامنه‌ای برای تغییر. صف کشیدن شاید نشانه مقبولیت باشد ولی به هیچ وجه دلیلی بر درست بودن نظرات کسی نیست. صفی که برای خمینی کشیده بودند را بیاد بیاورید.
با احترام سالاری


■ با سپاس از آقای مجلسی و اشتراک نظر دوستان.
آقای سالاری بخوبی و صراحتا جوهر مطلب را بیان کردند. در مورد تاجزاده و گفته‌های اخیرشان تصور می‌کنم که نباید مته به خشخاش گذاشت، ایشان و نامشان به جناح “گذار از جمهوری اسلامی” اپوزسیون گره خورده و حمایت‌های بی‌دریغ از ایشان نیز از همین جهت است، همینطور دوباره به حبس بردن ایشان توسط حاکمیت نیز به همین دلیل است. مانورهای اخیر لاریجانی و روحانی بیشتر به کمپین برای شرایط بعد از خامنه‌ای می‌ماند (اگر اشتباه نکنم)، به هر حال باندهای داخل حلقه قدرت در تکاپوی یارگیری هستند. هم در داخل و در میان سپاه و امنیتی ها، و هم چراغ زدن به خارجی‌ها (امریکا، روسیه، چین، عربستان ...) . آنچه پا در هوا و نامعلوم است منافع آزادیخواهی مردم است و آپوزسیونی که هنوز در تب فقدان تشکیلاتی فراگیر می‌سوزد.
اشاره می‌کنم به کامنت آقای قنبری در مورد اسلام “میانه رو”. صحبت ایشان هم امروز و هم در آینده درست است. ایران کشوری مسلمان است، ضدیت یا تلاش برای حذف دین و اسلام عواقب وخیم به بار می‌آورد. تنها اصلاح و تحول درونی می‌تواند آینده روشن‌تری داشته باشد، و اینکار بیشتر بر دوش مذهبیون متحول شده است تا روشنفکران غیر مذهبی. پا فشاری بر جدایی دین و سیاست آغاز خوبی برای تحول مذهبی در جامعه ایران است.
با احترام، پیروز.


■ جناب قنبری گرامی ائتلاف جبهه ملی و مشروطه خواهان (که می تواند به ائتلاف تعدادجبهه های بیشتر ایران دوست منجر شود) ذاتا هیچ کدام طبق شواهد تاریخی مشکلی با اسلام میانه رو ندارند. جبهه ملی ایران و مشروطه خواهان دو نیروی قدیمی و شناسنامه دار ایران هستند و می توانند گام نخست این ائتلاف نجات دهنده را بردارند و متفقا از سایر نیروها دعوت به ائتلاف نمایند . کلید اصلی این مهم که بسود هر نوع طرز تفکر ملی است در گرو همت جبهه ملی ایران است که هنوز اعتبار سیاسی خود را از دست نداده است . رهبر مشروطه خواهان بار ها دستش را بسوی همه احزاب و جبهه ها برای همگاهی و همکاری دراز کرده و اینک جبهه ملی باید با دادن پاسخ مثبت صحنه مبارزات اوپوزسیون را در جهت اقتدار و نیرومندتر شدن تغییر دهد. این طبیعی ترین ائتلاف و ساده ترین راه پیروزی برای نجات ملت گرفتار شده ایران است.
سیاوش


■ آقای سیاوش گرامی، همانطور که نوشته‌اید جبهه‌ملی و مشروطه‌خواهان مشکلی با اسلام ندارند. اصولا این دو، احزاب سیاسی هستند و مطابق اصل جدایی دین از سیاست عمل می‌کنند. اما آنچه منظور من بود یک حرکت و تحول دینی است که زمینه گسترش راست افراطی در اسلام را از بین ببرد. در کامنت بالا آقای پیروز به خوبی به این مطلب اشاره کرده است که مذهبیون باید متحول شده و با کوشش فراوان و قامت استوار از جدایی دین از دولت حمایت کنند. ادغام دین و دولت در ج. ا. نشان داد که چه فاجعه‌ای به بار می‌آید.
با احترام. رضا قنبری


■ مقاله داریوش مجلسی تصویری روشن از فضای متشنج جهانی ارائه می‌دهد؛ جهانی که رفتار قدرت‌های بزرگ ـ از آمریکا و روسیه تا اسرائیل ـ هر روز پیش‌بینی‌ناپذیرتر می‌شود و کشورهای منطقه را در معرض فشارهای مستقیم و غیرمستقیم قرار می‌دهد.
بحران منطقه‌ای و فشارهای خارجی
مجلسی به‌درستی توضیح می‌دهد که آرایش نظامی و تحرکات قدرت‌های فرامنطقه‌ای، مجموعاً فضای فشار گسترده‌ای علیه ایران ایجاد کرده است. این فشار تنها بُعد نظامی ندارد، بلکه بُعد سیاسی و روانی را نیز شامل می‌شود و هدف آن تضعیف جایگاه ژئوپولیتیکی ایران است.
تمامیت ارضی؛ محور هویت ملی
تمامیت ارضی تنها یک موضوع نظامی یا حقوق بین‌الملل نیست؛ بلکه قلب هویت و حافظه تاریخی ملت ایران است. تهدید به تغییر وضع جزایر ایرانی، تحمیل روایت‌های جعلی درباره خلیج فارس، یا ایجاد شکاف‌های اجتماعی و قومیتی، همه در یک پروژه بزرگ‌تر تعریف می‌شوند: پروژه‌ای که می‌کوشد ستون فقرات هویت ملی را تضعیف کند.
نهادهای مدنی؛ خط مقدم پایداری ملی
یکی از نقاط کلیدی برای مواجهه با تهدیدهای خارجی، نقش نهادهای مدنی است. نهادهای مدنی، ستون فقرات امنیت پایدار و انسجام اجتماعی به شمار می‌روند و می‌توانند همزمان: فهم عمومی نسبت به تهدیدهای واقعی را افزایش دهند؛ شکاف‌های اجتماعی، قومی و نسلی را کاهش دهند؛ جامعه را نسبت به ارزش تمامیت ارضی حساس نگه دارند؛ روایت ملی و منافع عمومی را تقویت کنند؛ نقش نظارتی بر تصمیمات خطرساز و ماجراجویانه داشته باشند.
توان ملی صرفاً در قدرت نظامی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در بلوغ جامعه مدنی و ظرفیت مردم برای مشارکت و مطالبه‌گری ریشه دارد. هر جا نهادهای مدنی فعال و مستقل بوده‌اند، شفافیت، پاسخ‌گویی و انسجام اجتماعی تقویت شده است؛ و هر جا تضعیف شده‌اند، ناکارآمدی و فساد گسترش یافته است.
پرهیز از ماجراجویی؛ تأکید بر عقلانیت ملی
تحلیل مجلسی نشان می‌دهد که هرگونه رفتار هیجانی یا نمایش قدرت بدون محاسبه می‌تواند بهانه‌ای برای تشدید فشار بین‌المللی شود. عقلانیت ملی اقتضا می‌کند که امنیت ایران بر منافع جمعی، تحلیل واقع‌گرایانه و مدیریت راهبردی تهدیدها بنا شود، نه بر واکنش‌های احساسی یا سیاست‌های کوتاه‌مدت.
جمع‌بندی عقلانی و راهبردی
بازخوانی تحلیل داریوش مجلسی از نگاه ملی‌گرایانه نشان می‌دهد که تهدیدهای امروز ایران تنها نظامی نیست؛ بلکه ترکیبی است از فشار بین‌المللی، رقابت منطقه‌ای، جنگ روایت‌ها و سوءمدیریت داخلی. در برابر چنین چالش‌هایی، راهکار عقلانی و ملی عبارت است از:
تقویت نهادهای مدنی فعال و مستقل؛ ایجاد مشارکت آگاهانه و فراگیر مردم در امور ملی و محلی؛ بازسازی اعتماد اجتماعی و ظرفیت نظارتی جامعه؛  بهره‌گیری از دیپلماسی هوشمند و مدیریت راهبردی تهدیدها؛ حفظ منافع ملی بر اساس تحلیل واقع‌گرایانه و پرهیز از واکنش‌های احساسی یا ماجراجویانه.
ایران زمانی پایدار، مقاوم و مقتدر خواهد بود که امنیت، قدرت و انسجام ملی بر عقلانیت جمعی، بلوغ نهادهای مدنی و برنامه‌ریزی راهبردی بنا شود، نه صرفاً بر واکنش‌های فردی یا هیجانات مقطعی.
خسرو نامور، ایران






نظر شما درباره این مقاله:







اگر روزی ترامپ از غنی‌سازی گفت
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:45

اگر روزی ترامپ از غنی‌سازی گفت






نظر شما درباره این مقاله:







وزیر نیرو توان اداره وزارتخانه را ندارد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:21

وزیر نیرو توان اداره وزارتخانه را ندارد






نظر شما درباره این مقاله:







خداحافظی «پدر راک ایران» از دنیای موسیقی
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:16

خداحافظی «پدر راک ایران» از دنیای موسیقی






نظر شما درباره این مقاله:







ماراتن کیش و گروه‌های فشار همیشه حاضر در صحنه
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 13:12

ماراتن کیش و گروه‌های فشار همیشه حاضر در صحنه






نظر شما درباره این مقاله:







گفت‌وگو با پرستو فروهر درباره وضعیت کنونی جامعه ایران
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:34

گفت‌وگو با پرستو فروهر درباره وضعیت کنونی جامعه ایران






نظر شما درباره این مقاله:







حکومت ایران در جنگ با مردم خودش است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:14

یادداشت نرگس محمدی در مجله تایم:

حکومت ایران در جنگ با مردم خودش است


نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزۀ صلح نوبل ۲۰۲۳ در یادداشتی برای مجله تایم، خطاب به جامعه بین‌المللی نوشته است: «ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانه‌های مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آینده‌ای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.»

متن کامل فارسی این یادداشت که در تاریخ ۵ دسامبر ۲۰۲۵ در تایم منتشر شده به نقل از صفحه ایکس نرگس محمدی:

حتی وقتی هیچ بمبی سقوط نمی‌کند، مردم ایران آنچه واقعاً می‌توان صلح نامید را تجربه نمی‌کنند، زیرا تحت حکومتی زندگی می‌کنند که هر جنبه‌ای از زندگی شخصی و عمومی آنها را کنترل می‌کند.

‏صلح آنها با نظارت، کنترل، سانسور، بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه و تهدید مداوم خشونت بار مختل می‌شود. این صلح توسط اقتصادی که فساد، ناکارآمدی و سوء مدیریت آن را تهی کرده، فشار تحریم‌ها، اضطراب روزانه تورم، گرانی، کمبود و بیکاری و همچنین تخریب بی‌وقفه محیط‌زیست ایران، از بین می‌رود.

‏صلح، نبود جنگ نیست؛ بلکه زیربنایی است که همه چیز باید بر آن بنا شود: دموکراسی، ثبات، رشد اقتصادی، تغییرات اجتماعی و امکان وجود یک جامعه مدنی کارآمد. اما پس از جنگ ۱۲ روزه، مردم ایران خود را در تقاطع جنگ رژیم علیه مردم خود و جنگ دولت‌های جمهوری اسلامی و اسرائیل یافتند.

‏استبداد و جنگ دو روی یک سکه هستند.

‏همان‌طور که مدافعان دموکراسی و صلح در بیانیه‌هایی که منتشر کردند، اعلام کرده اند. این بیانیه‌ها خواستار یک نظم سیاسی جدید شده اند: دولتی سکولار و دموکراتیک که واقعاً نماینده مردم ایران باشد، یک همه‌پرسی آزاد و عادلانه تحت نظارت بین‌المللی سازمان ملل، و تدوین چارچوب قانونی جدید توسط مجلس موسسان منتخب. آنها سازوکارهای قانونی و روشن برای گذار مسالمت‌آمیز را نام برده اند، مبتنی بر استانداردهای بین‌المللی و اهداف دموکراتیک ایران.

‏موضع متحد آنها نشان داد که یک جنبش ملی گسترده و جمعی، ریشه‌دار در جامعه مدنی، حقوق بشر و حقوق زنان و سنت‌های متنوع دموکراتیک ایران، ظرفیت هدایت کشور به سمت یک تحول تاریخی تعیین کننده را دارد. تحولی که ابتدا باید مسالمت‌آمیز، مبتنی بر گفتگو، پاسخگویی، پیگیر تحقق عدالت و احترام به حقوق مدنی و انسانی جهانی باشد. زیرا هر چیز کمتر از آن – فروپاشی، هرج و مرج یا درگیری مسلحانه – میلیون‌ها نفر را در منطقه‌ای آسیب‌پذیر به خطر می‌اندازد.

‏ایرانیان همواره به حرکت ها و جنبش‌های دموکراتیک غیرخشونت‌آمیز مشهور و پایبند بوده‌اند. این کشور همیشه محل تلاقی فرهنگ‌ها بوده است. هزاران سال است که ایران خانه‌ی تکثر و تنوع قومی، زبانی و دینی بوده است. با وجود تفاوت های فرهنگی جدی و اختلافات فکری و سیاسی، مردم ایران سنت‌های دیرینه همزیستی، احترام متقابل و زندگی جمعی و شبکه های پایدار فرهنگی را حفظ کرده‌اند.

‏طی سالهای اخیر مردم ایران به وضوح نشان داده‌اند که رژیم مشروعیت خود را از دست داده است. بیش از چهار دهه، ایرانیان از طریق جنبش‌های مسالمت‌آمیز و دموکراتیک برای حقوق اساسی و انسانی خود تلاش کرده‌اند: از راهپیمایی‌های زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا اعتراضات دانشجویی ۱۳۷۸، جنبش سبز ۱۳۸۸، اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸و قیام «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱که با کشته شدن مهسا (ژینا) امینی آغاز شد. مقاومت مداوم زنان و جوانان، پایه‌ها و بنیان های جمهوری اسلامی را لرزانده و آن را به بدترین کابوس رژیم تبدیل کرده است. کسانی که رژیم بیشترین تلاش را برای سکوت آنها کرد، قدرتمندترین چالش‌گران آن شده اند.

‏حقیقت این است که ایران در حال حاضر در مسیر گذار است. اما گذار می‌تواند در جهات مختلف حرکت کند. مردم ایران شجاعت خود را ثابت کرده‌اند. آنها زندان، سانسور، کنترل، گلوله و از دست دادن فرزندانشان را تحمل کرده‌اند، با این حال مردم به مبارزه ادامه می‌دهند، البته نه به‌صورت خشونت‌آمیز.

‏خشونت، چه از خارج اعمال شود و چه از داخل، راه حل نیست. آنچه آنها می‌خواهند، مداخله نیست، بلکه به رسمیت شناختن اراده مردم و مبارزاتشان است؛ نه ارتش‌های خارجی، بلکه همبستگی بین‌المللی؛ نه جنگ، بلکه صلح.

‏چگونه جهان می‌تواند کمک کند؟

‏جمهوری اسلامی مانند حکومت هایی مشابه، فقط با فشار پاسخگو می‌شود. تغییر در ایران نیازمند فشار موثر جهانی برای پایان دادن به نقض حقوق بشر، آپارتاید جنسیتی و اعدام‌ها؛ آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی؛ و امکان عملکرد آزادانه نهادهای جامعه مدنی است. جامعه بین‌المللی باید رویکرد خود به «تغییر» در ایران را بازبینی و باز تعریف کرده و زمینه گذار از استبداد به دموکراسی را فراهم کند.

‏پیام من: ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانه‌های مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آینده‌ای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.

‏با همبستگی جهانی، دموکراسی و صلح نه تنها ممکن، بلکه در دسترس هستند.

‏مردم ایران آماده‌اند. کنار آنها بایستید.

‏نرگس محمدی
‏تهران - ایران

لینک مقاله به زبان انگلیسی در مجله تایم
https://time.com/7338618/iran-war-with-people-government-protests/





نظر شما درباره این مقاله:







خسرو علیکردی، وکیل آزادیخواه، درگذشت
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 12:11

خسرو علیکردی، وکیل آزادیخواه، درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







برنامه هسته‌ای، دامی که جمهوری اسلامی برای خود پهن کرد ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 8:32

برنامه هسته‌ای، دامی که جمهوری اسلامی برای خود پهن کرد






نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا نقش خود در جهان را بازتعریف می‌کند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 8:16

آمریکا نقش خود در جهان را بازتعریف می‌کند


ادریس علی، مت اسپتالنیک و جیمز مکنزی / خبرگزاری رویترز / ۵ دسامبر ۲۰۲۵

ایالات متحده سلطه خود را در نیمکره غربی دوباره برقرار خواهد کرد، توان نظامی خود را در منطقه هند ـ اقیانوس آرام گسترش می‌دهد و احتمالاً روابط خود با اروپا را مورد بازنگری قرار خواهد داد؛ موضوعاتی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، روز جمعه در یک سند جامع راهبردی مطرح کرد؛ سندی که می‌کوشد نقش آمریکا در جهان را بازتعریف کند.

در «راهبرد امنیت ملی» که طی شب منتشر شد، چشم‌انداز ترامپ «رئالیسم انعطاف‌پذیر» توصیف شده و در آن تأکید شده است که آمریکا باید دکترین مونرو در قرن نوزدهم را ـــ که نیمکره غربی را حوزه نفوذ واشنگتن اعلام می‌کرد ـــ احیا کند. این سند همچنین هشدار می‌دهد که اروپا با «محوشدن تمدنی» مواجه است و باید مسیر خود را تغییر دهد.

این سند جدیدترین و روشن‌ترین بیان تمایل ترامپ برای تکان‌دادن نظم پس از جنگ جهانی دوم است؛ نظمی که با رهبری آمریکا و شبکه‌ای از اتحادها و نهادهای چندجانبه شکل گرفته بود. ترامپ تلاش دارد این نظم را از دریچه «اول آمریکا» بازتعریف کند.

در این سند ۲۹ صفحه‌ای آمده است: «سیاست خارجی رئیس‌جمهور ترامپ عمل‌گراست بدون آنکه “عمل‌گرایانه”، واقع‌بینانه است بدون آنکه “رئالیستی”، اصول‌محور است بدون آنکه “ایدئالیستی”، قدرتمند است بدون آنکه “جنگ‌طلبانه”، و مهارگر است بدون آنکه “صلح‌طلبانه” باشد. این سیاست بیش از هر چیز با این معیار هدایت می‌شود که چه چیزی برای آمریکا کارآمد است.»

این سند که با آغاز کار هر دولت منتشر می‌شود و راهنمای بسیاری از نهادهای حکومتی است، اعلام می‌کند ترامپ قصد دارد «برتری آمریکا» در نیمکره غربی را احیا کند و این منطقه را در رأس اولویت‌های سیاست خارجی دولت قرار می‌دهد.

در سند آمده است: «این “متمم ترامپ” برای دکترین مونرو، احیایی منطقی و قدرتمند از قدرت و اولویت‌های آمریکا و سازگار با منافع امنیت ملی آمریکاست.» در این سند همچنین اشاره شده که افزایش گسترده حضور نظامی آمریکا در منطقه اقدامی موقت نیست.

از زمان ورود ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، منتقدان گفته‌اند سخنان او یادآور امپریالیسم مدرن در نیمکره غربی است. او در همان ماه‌های نخست، به‌صورت مبهم از پس‌گرفتن کانال پاناما و الحاق گرینلند و کانادا سخن گفته بود.

در ماه‌های اخیر نیز افزایش حضور نظامی آمریکا در کارائیب و تهدید به حملات زمینی در ونزوئلا و دیگر کشورهایی که کارتل‌های مواد مخدر در آن فعالیت دارند، نگرانی‌ها را در منطقه افزایش داده است؛ منطقه‌ای که واشنگتن در آن سابقه دشوار مداخله نظامی دارد.

ایالات متحده بیش از ۱۰ هزار نیرو همراه با یک ناو هواپیمابر، چندین ناو جنگی و جنگنده به کارائیب اعزام کرده است.

جیسون مارچاک، تحلیلگر ارشد امور آمریکای لاتین در اندیشکده شورای آتلانتیک در واشنگتن، گفت: «راهبرد جدید امنیت ملی کاملاً روشن می‌گوید که قرار نیست به گذشته بازگردیم.»

این سند همچنین به افزایش نفوذ اقتصادی چین در آمریکای لاتین اشاره می‌کند؛ موضوعی که دولت‌های متوالی آمریکا نسبت به آن ابراز نگرانی کرده‌اند و مهار آن را از اهداف خود دانسته‌اند.

آسیا و بازدارندگی در برابر چین

در بخش آسیایی سند آمده است که ترامپ قصد دارد با تقویت قدرت نظامی آمریکا و متحدانش، از بروز درگیری با چین بر سر تایوان و دریای جنوبی چین جلوگیری کند.

به‌گفته سند: «بازدارندگی در برابر درگیری بر سر تایوان ـ ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی ـ یک اولویت است.»

این مسئله سال‌هاست که یکی از نقاط تنش در روابط آمریکا و چین بوده است.

با این حال، سابقه تصمیم‌های غیرمتعارف ترامپ در سیاست خارجی باعث می‌شود مشخص نباشد این چارچوب رسمی چگونه به اقدامات عملی تبدیل خواهد شد.

اروپا در خطر «محوشدن تمدنی»

دولت ترامپ در این سند نگاه بدبینانه‌ای نسبت به متحدان سنتی خود در اروپا اتخاذ کرده و هشدار می‌دهد این قاره با «محوشدن تمدنی» روبه‌روست و اگر می‌خواهد شریک قابل اعتمادی برای آمریکا باقی بماند، باید مسیر خود را اصلاح کند.

این سند تازه‌ترین مورد از سلسله اظهارات مقام‌های آمریکایی است که مفروضات دیرینه درباره نزدیکی اروپا و ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را زیر سؤال برده است.

در سند آمده است: «در بلندمدت کاملاً محتمل است که ظرف چند دهه آینده، برخی اعضای ناتو اکثریتی غیراروپایی پیدا کنند.»

برخی تحلیلگران اروپایی گفته‌اند این سند یادآور ادبیات احزاب راست افراطی در اروپا است؛ احزابی که امروز در کشورهایی چون آلمان و فرانسه به مهم‌ترین نیروهای مخالف دولت تبدیل شده‌اند.

در سند آمده که دولت ترامپ خواستار احیای «هویت غربی» در اروپا است. این سند در شرایطی منتشر می‌شود که ترامپ روزبه‌روز از ادبیات نژادپرستانه‌تری علیه مهاجران رنگین‌پوست در داخل آمریکا استفاده می‌کند.

سیاستمداران و مقام‌های اروپایی از لحن واشنگتن ناخشنودند، اما در شرایطی که برای بازسازی ارتش‌های سال‌ها کم‌بودجه‌مانده خود و مقابله با تهدید درک‌شده از سوی روسیه تلاش می‌کنند، همچنان به حمایت نظامی آمریکا وابسته‌اند.

این سند می‌گوید از منظر راهبردی برای آمریکا اهمیت دارد که به‌سرعت بر سر یک راه‌حل در اوکراین مذاکره شود و «ثبات راهبردی» با روسیه دوباره برقرار گردد.

ترامپ سابقه طولانی اظهارنظرهای مثبت و تحسین‌آمیز درباره ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دارد؛ مسئله‌ای که مدت‌هاست موجب انتقادهایی مبنی بر «نرم بودن» او در برابر روسیه شده است.

رویترز روز جمعه گزارش داد که واشنگتن از اروپا می‌خواهد بخش عمده توانمندی‌های دفاع متعارف ناتو ـ از جمله اطلاعات، سامانه‌های موشکی و دیگر قابلیت‌ها ـ را برعهده بگیرد؛ ضرب‌الاجلی که برخی مقام‌های اروپایی آن را غیرواقع‌بینانه می‌دانند.

برَد بومن، کارشناس اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» در واشنگتن، درباره اولویت‌بندی مناطق مختلف در دستور کار ترامپ در شبکه ایکس نوشت: «برندگان در رقابت برای زمان، منابع و توجه؟ نیمکره غربی و شاید اقیانوس آرام. بازندگان؟ اروپا. نامشخص؟ خاورمیانه. آفریقا؟ موفق باشید…»





نظر شما درباره این مقاله:







معرفی رقبای ایران در جام جهانی ۲۰۲۶
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:55

معرفی رقبای ایران در جام جهانی ۲۰۲۶


سپهر ستاری / خبرآنلاین: مراسم قرعه‌کشی جام جهانی ۲۰۲۶ دیروز (جمعه) در کشور آمریکا برگزار شد و تیم ملی ایران در گروه G رقابت‌ها با بلژیک، مصر و نیوزیلند همگروه شد. جام جهانی ۲۰۲۶ با حضور ۴۸ تیم برگزار می‌شود و به همین خاطر علاوه بر ۲ تیم اول هر گروه، ۸ تیم از ۱۲ تیم برتری که در رده سوم گروه‌ها قرار می‌گیرند هم به دور بعدی راه خواهند یافت و این موضوع شانس ایران را برای ثبت اولین صعود تاریخ خود در جام جهانی افزایش می‌شود.

بلژیک

قوی‌ترین حریف ایران در مرحله گروهی بلژیک است که در رده هشتم رده‌بندی فیفا قرار دارد و برای چهاردهمین بار به جام جهانی صعود کرده است.

بلژیک در ۸ بازی مرحله مقدماتی حتی یک شکست هم نخورد. هرچند ۲ تساوی مقابل مقدونیه شمالی و قزاقستان کمی صعود را به تعویق انداخت اما در نهایت با اقتدار صدرنشین گروه شد. این گروه برای بلژیک هرگز سخت نبود؛ آن‌ها بیش از یک دهه است که در مرحله مقدماتی جام جهانی یا یورو شکست نخورده‌اند. تنها شکستشان در این مدت به ولز بود که در این دوره هم انتقام گرفتند و دو بازی رفت و برگشت با نتایج ۴-۳ و ۴-۲ به سود بلژیک تمام شد.

شیاطین سرخ اروپا اولین بار سال ۱۹۸۶ در جام جهانی درخشیدند و در شرایطی که مارادونا و آرژانتین مانع صعودشان به فینال شدند، در نهایت در رده چهارم قرار گرفتند.

دوره طلایی مدرن بلژیک از ۲۰۱۴ شروع شد و جام جهانی در ۲۰۱۸ به عنوان یکی از مدعیان اصلی به نیمه‌نهایی رسیدند اما با نتیجه ۱-۰ به فرانسهِ قهرمان باختند و در نهایت سوم شدند تا بهترین عملکرد تاریخ‌شان را ثبت کنند.. حذف زودهنگام در مرحله گروهی ۲۰۲۲ را بسیاری پایان عصر «نسل طلایی» (دی‌بروینه، هازار، لوکاکو، ورتونگن و...) دانستند.

رودی گارسیا فرانسوی که از ژانویه ۲۰۲۵ جانشین دومنیکو تدسکو شد، هدایت بلژیک را برعهده دارد. گارسیا ۶۱ ساله در سال ۲۰۱۱ با لیل قهرمان فرانسه شد، دو بار با رم نایب‌قهرمانی سری آ را تجربه کرد و سال ۲۰۲۰ لیون را با حذف منچسترسیتی به نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان رساند. آخرین تجربه‌هایش\ش در النصر عربستان (همراه کریستیانو رونالدو) و سپس در ناپولی چندان موفقیت‌آمیز نبوده است.

ژرمی دوکو،  وینگر ۲۳ ساله منچسترسیتی کلیدی‌ترین مهره بلژیک محسوب می‌شود. او در تمام ۸ بازی مقدماتی فیکس بود، ۵ گل زد و ۳ پاس گل داد. توانایی دریبلینگ غیرقابل مهار او باعث شده نقش مهمی در ترکیب بلژیک پیدا کند.. کوین دی‌بروینه با وجود مصدومیت شدید همسترینگ همچنان بازیکن مهمی در ترکیب بلژیک است اما در ۳۴ سالگی (۳۵ ساله در زمان جام جهانی) دیگر نقطه اتکای اصلی نیست. از طرفی با حضور گارسیا روی نیمکت بلژیک، تیبو کورتوا هم به ترکیب این تیم برگشته است. دروازه‌بان رئال مادرید پس از اختلاف با تدسکو اعلام کرده بود تا وقتی او سرمربی باشد دیگر برای بلژیک بازی نمی‌کند. با آمدن گارسیا، کورتوا پس از یورو ۲۰۲۴ به تیم ملی بازگشت و دوباره دروازه‌بان شماره یک است.

مصر

از سید ۳ قرعه‌کشی جام جهانی نام تیم مصر خارج شد تا یاران محمد صلاح با ایران همگروه شوند. این تیم آفریقایی که برای چهارمین‌بار راهی جام جهانی شده، در رده سی‌وچهارم رده‌بندی فیفا قرار دارد و بدون حتی یک شکست به جام جهانی راه یافته است.

مصر در گروه A مقدماتی آفریقا ۸ پیروزی و ۲ تساوی به‌دست آورد و در نهایت اکتبر با پیروزی ۳-۰ مقابل جیبوتی (دو گل از محمد صلاح) صدرنشینی و صعودش را قطعی کرد.

آن‌ها اولین کشور عربی و آفریقایی بودند که سال ۱۹۳۴ به جام جهانی رفتند اما تاکنون حتی یک پیروزی هم در این تورنمنت به دست نیاورده‌اند. پس از ۱۹۳۴ فقط دو بار دیگر صعود کرده (۱۹۹۰ و ۲۰۱۸) و هر دو بار در مرحله گروهی حذف شده است. حضور در جام جهانی ۲۰۱۸ با مصدومیت شدید شانه صلاح در فینال لیگ قهرمانان همراه بود و مصر هر سه بازی را باخت.

حسام حسن، اسطوره خط حمله مصر حالا هدایت این تیم را برعهده دارد. او برنده ۳ جام ملت‌های آفریقا، رکورددار گل ملی مصر (۶۹ گل) و یکی از بهترین مهاجمان نوک تاریخ این کشور محسوب می‌شود و  خودش در جام جهانی ۱۹۹۰ بازی کرده است. حسن در زمان بازی بزرگ‌ترین تابوی فوتبال مصر را شکست و از آکادمی الاهلی به رقیب دیرینه، الزمالک رفت و سال ۲۰۰۲ با همین تیم قهرمان آفریقا شد. این سرمربی ۵۹ ساله از سال ۲۰۲۴ هدایت مصر را برعهده دارد و هرگز در مربیگری جامی کسب نکرده است.

تردیدی وجود ندارد که محمد صلاح مهم‌ترین ستاره ترکیب مصر محسوب می‌شود. او برخلاف اسطوره‌های پیشین مصر، در تیمی نه‌چندان قدرتمند بازی کرده اما او بود که پس از ۲۸ سال کشورش را به جام جهانی ۲۰۱۸ رساند. صلاح حالا در ۳۴ سالگی امیدوار است اولین پیروزی تاریخ مصر در جام جهانی را رقم بزند و حتی رکورد گل ملی حسام حسن (۶۹) را بشکند؛ در حال حاضر ۶۳ گل دارد و جام ملت‌های آفریقای پیش رو فرصت خوبی برای نزدیک شدن به این رکورد است. اگر صلاح موفق شود هم رکورد گل ملی را بشکند، هم جام ملت‌های آفریقا را ببرد و هم برای اولین بار مصر را به مرحله حذفی جام جهانی برساند، به بزرگ‌ترین اسطوره تاریخ فوتبال این کشور تبدیل خواهد شد.

نیوزیلند

احتمالا ضعیف‌ترین تیم گروه G جام جهانی ۲۰۲۶ نیوزیلند است که در رده هشتادوششم رده‌بندی فیفا قرار دارد و سومین حضورش در جام جهانی را تجربه می‌کند. نیوزیلند بدون کوچک‌ترین دردسری به جام جهانی رسید. آن‌ها مستقیماً به مرحله دوم مقدماتی اقیانوسیه راه یافتند و ۳ بازی را با ۳ پیروزی، ۱۹ گل زده و تنها ۱ گل خورده مقابل تاهیتی، وانواتو و ساموآ پشت‌سر گذاشتند. در مرحله سوم، ابتدا فیجی را ۷-۰ در نیمه‌نهایی خرد کردند و سپس با پیروزی ۳-۰ مقابل نیوکالدونیا، بلیت جام جهانی را رزرو کردند.

نیوزیلندی‌ها در هر ۲ حضور قبلی نتوانستند از مرحله گروهی صعود کنند ولی در سال ۲۰۱۰ رکورد جالبی ثبت کردند و با کسب ۳ تساوی، تنها تیم بدون باخت جام بودند. در آن دوره حتی اسپانیا که قهرمان شد هم یک شکست را تجربه کرد ولی نیوزیلند بدون باخت بود.

دارن بیزلی، مدافع سابق واتفورد که نزدیک به ۳۰۰ بازی برای این باشگاه انجام داد حالا روی نیمکت نیوزیلند می‌نشیند. او ۲۰ سال پیش برای بازی در لیگ استرالیا به نیوزیلند رفت و در این کشور ماندگار شد. بیزلی از سال ۲۰۰۹ در ساختار تیم‌های پایه نیوزیلند کار کرده و تنها وقفه‌اش مربیگری کوتاه در کلرادو راپیدز آمریکا و نیوکاسل جتس استرالیا بوده است. او از جولای ۲۰۲۳ سرمربی بزرگسالان شد و همزمان تیم زیر ۲۳ سال را در المپیک ۲۰۲۴ پاریس هدایت کرد.

معرفوترین بازیکن نیوزیلند کریس وود، مهاجم ۳۳ ساله ناتینگام فارست است.او بهترین گلزن تاریخ نیوزیلند در لیگ برتر انگلیس، آقای گل تاریخ تیم ملی با ۴۵ گل (مشترک با ایوان ویسلیچ) و کاپیتان تیم محسوب می‌شود. وود با قد بلندی که دارد، یک تمام‌کننده خطرناک در هوا و زمین محسوب می‌شود و امیدوار است تابستان آینده اولین گل خود در جام جهانی را به ثمر برساند.





نظر شما درباره این مقاله:







کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی در ایران
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:48

کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی در ایران


فریبا نباتی / اعتماد

«اعتماد» پیامدهای انباشت مطالبات مردم و فرسودگی اجتماعی در ایران را در گفت‌وگو با کارشناسان بررسی می‌کند

صبح با صدای اعلان قطعی آب از خواب بیدار می‌شویم. با نوسان قیمت دلار صبحانه می‌خوریم و در هوایی که نفس ‌کشیدن را سخت می‌کند، به ترافیکی می‌رسیم که انگار پایانی ندارد. در همین روز، خبر یک ممنوعیت تازه می‌آید، بحث حجاب و پوشش اختیاری بالا می‌گیرد، قیمت کالاهای ضروری بیشتر از روز قبل می‌شود، قطعی وی‌پی‌ان و کندی اینترنت زندگی و کار را مختل می‌کند، یک وعده سیاسی دیگر روی زمین می‌ماند و تصویر خشک ‌شدن تالابی و سوختن جنگلی دیگر در شبکه‌های اجتماعی دست‌ به دست می‌شود. این روایت، تصویر روزمره زندگی ساکنان ایران است و بخشی از فهرست مطالبات جمعی که در چرخه انکار و بی‌پاسخی گرفتار مانده‌اند.

در ظاهر این مسائل مربوط به حوزه‌های متفاوتند، اما در تجربه زیسته مردم، همه این خواسته‌های معلق یک ترجمه دارد: احساس شنیده ‌نشدن و کنار گذاشته‌ شدن. احساسی که شکاف میان «وعده‌های رسمی» و «واقعیت زندگی روزمره» را هر روز عمیق‌تر می‌کند. گسستی که فقط سیاسی و اجتماعی نیست و زخمی بر روان جامعه شده و عاملی برای تشدید فرسودگی اجتماعی و نزدیک شدن به نقطه  بی‌بازگشت.

نشانه‌های این فرسودگی را همین حالا هم می‌توان دید؛  در کاهش مشارکت سیاسی و مدنی، در بی‌میلی به گفت‌وگوهای اجتماعی، در طنز کنایه‌آلودی که جای زبان مطالبه را گرفته، در موج مهاجرت، پرخاشگری، خودکشی و  دیگرکشی.

اما جامعه‌ای که بارها مطالبه می‌کند و پاسخی نمی‌گیرد، سرانجام از نظر اعتماد اجتماعی، انسجام ملی و تاب‌آوری روانی به کجا می‌رسد و با این انباشت مطالبات بی‌پاسخ چه خواهد کرد؟ آیا کاهش مشارکت مدنی و بی‌میلی به گفت‌وگو به معنای تسلیم است یا شکل تازه‌ای است از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌پاسخ؟ آیا جامعه ایران به نقطه بدون ‌بازگشت رسیده یا هنوز راهی برای بازگرداندن امید، بازسازی سرمایه اجتماعی و کاهش چرخه فرسودگی اجتماعی باقی مانده  است؟

«اعتماد» در گفت‌وگو با دکتر کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، دکتر پرنیا رضی‌پور، جامعه‌شناس و مهشید بیرامی، کارشناس ارشد روان‌شناسی تلاش کرده است تا پاسخی برای این سوالات بیابد.

مطالبه‌گری بی‌اثر  و کاهش اعتماد عمومی

مطالبه‌گری و تلاش برای شنیده ‌شدن در ایران با چالش‌های پیچیده‌ای روبه‌رو شده است. بسیاری از تلاش‌ها برای تغییر شرایط پاسخی عملی دریافت نمی‌کنند و این مساله روند اعتماد عمومی را از بین برده است. از نگاه جامعه، کنشگری اجتماعی بی‌اثر شده، مطالبه‌گری ناکارآمد است و نقش فرد در تصمیم‌گیری‌های جمعی، کمرنگ و حتی از بین رفته است. به نظر می‌رسد مساله، از زاویه نگاه مسوولی که باید پاسخ‌ بدهد هم مثال معروف یک گوش در و یک گوش دروازه شده است.

«کوروش محمدی» رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، درباره دلایل ناکارآمدی مطالبه‌گری در ایران و پیامدهای آن بر سلامت روان جمعی و سرمایه اجتماعی معتقد است، مطالبه‌گری در جامعه ما عمدتا مقطعی و مبتنی بر هیجان است: «مطالبات مردم در حوزه‌های مختلف، از حقوق زنان تا مسائل ‌محیط زیستی و اقتصادی، معمولا به ‌صورت اصولی و مستمر مطرح نمی‌شوند و تابع شرایط و فضاهای موجود هستند. تنها در شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شوند و بعد از مدتی فروکش می‌کنند. این مدل مطالبه‌گری، نه‌تنها پاسخگویی را  شکل نمی‌دهد، بلکه اعتماد عمومی  را نیز کاهش می‌دهد.»

او دلیل این امر را در نیاموختن اصول درست درخواست و پاسخگویی می‌داند: «واقعیت این است که هم کسانی که مطالبه می‌کنند و هم متولیان پاسخگو، اصول مطالبه‌گری و پاسخگویی را نیاموخته‌اند. مطالبه‌گری موثر باید مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، سرمایه اجتماعی و همبستگی جامعه باشد؛ یعنی افرادی که مسائل مهم را مطرح می‌کنند، مسوولیت رفتار و پیامدهای آن را نیز بپذیرند و مطالبات‌شان در بستر جمعی و حقوقی پیگیری شود. در نبود این چارچوب، مطالبات مقطعی، گاهی بهانه‌ای برای مسوولان می‌شود تا افراد را متهم کنند یا برخوردهای امنیتی داشته باشند و عملا مسیر مطالبه و پاسخگویی ناکام می‌ماند.»

به عقیده این کارشناس مسائل اجتماعی، یکی از مهم‌ترین پیامدهای بی‌پاسخ ماندن مطالبات، کاهش حس تعلق و مشارکت اجتماعی است. موضوعی که تاب‌آوری اجتماعی را کاهش داده: «هنگامی که مردم می‌بینند صدای‌شان شنیده نمی‌شود، دغدغه‌های جمعی جای خود را به دغدغه‌های فردی می‌دهند و انگیزه مشارکت کاهش می‌یابد. انسجام اجتماعی و سرمایه اجتماعی آسیب می‌بینند و با گذشت زمان، این موضوع به کاهش تاب‌آوری روانی جامعه و افزایش بی‌تفاوتی منجر می‌شود. حتی در همبستگی‌های مقطعی، مانند کمک‌های مردمی در زلزله یا سیل که در روزهای اولیه بسیار گسترده است می‌بینیم با گذشت زمان کاهش می‌یابد و اثر بلندمدت بر سرمایه اجتماعی نمی‌گذارد.»

فرسودگی اجتماعی  و سلب مسوولیت از حکومت

به اعتقاد کوروش محمدی ادامه روند فعلی می‌تواند منجر به فرسودگی اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی، افزایش بی‌تفاوتی و تضعیف سرمایه اجتماعی شود: «فاصله میان وعده‌های رسمی و تجربه واقعی مردم، اعتماد عمومی را تضعیف می‌کند و افراد را به عمل خارج از قواعد و قوانین سوق می‌دهد. نسل جوان و نوآور که باید آینده جامعه را بسازد، به تدریج دچار ناامیدی و بی‌انگیزگی می‌شود. این کناره‌گیری، هر چند ممکن است به عنوان مقاومت خاموش تفسیر شود، اما در واقع بازتابی از کمبود حس تعلق و ناامیدی است. مسوولیت اجتماعی در جامعه ما در حال کاهش است و بخش‌هایی از مردم، به امید خیریه‌ها یا اقدامات مقطعی، از وظایف خود غافل می‌شوند یا اضافه‌کاری می‌کنند و مسوولیتی را بیش از مسوولیت اجتماعی خود می‌پذیرند. در حالی که این اقدامات حتی می‌تواند نتایج معکوس نیز داشته باشد، تکلیف را از روی دوش حاکمیت بردارد و پاسخگویی را از او سلب کند.»

رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی راهکار مقابله با ناامیدی و فرسودگی اجتماعی را اصلاح بنیادین نظام آموزش‌وپرورش و ایجاد فضای پاسخگو در بدنه مدیریت و حاکمیت می‌داند: «تنها با اصلاحات بنیادین در آموزش، فرهنگ مطالبه‌گری و پاسخگویی حاکمیتی می‌توان از این وضعیت عبور کرد و جامعه‌ای با حس تعلق، مشارکت و تاب‌آوری بالا ساخت. فرسودگی اجتماعی و افت سرمایه اجتماعی، اگر به موقع کنترل نشود، می‌تواند آثار بلندمدت و مخربی بر سلامت روان جمعی و انسجام اجتماعی داشته باشد. نظام آموزشی به جای اینکه هر بار تغییرات سطحی به خود بگیرد با یک تحول بنیادین کودکان و نوجوانان را به شهروندان مسوول، پاسخگو و مطالبه‌گر تبدیل کند و حاکمیت نیز باید فضایی فراهم کند که متولیان، با وجدان و با نگاه به خیر جمعی، وظایف خود را انجام دهند. مطالبه‌گری اصولی و مبتنی بر مسوولیت اجتماعی و سرمایه اجتماعی، زمانی امکان‌پذیر است که مردم و حاکمیت به یک باور مشترک در مورد نقش و مسوولیت خود برسند و اقدامات مقطعی و هیجانی جای خود را به برنامه‌ریزی بلندمدت و اصولی بدهد.»

زندگی در سایه سرخوردگی  و خاموشی روان

انباشت مطالبات بی‌پاسخ در جامعه ایران، تنها یک مساله سیاسی نیست، بلکه به ‌تدریج و در سال‌های اخیر به بحرانی در سطح روان جمعی تبدیل شده است. در جامعه‌ای که افراد بارها تجربه می‌کنند صدایشان شنیده نمی‌شود و تغییری در وضعیت‌شان رخ نمی‌دهد، احساس بی‌قدرتی جای حس مشارکت و اثرگذاری را می‌گیرد. این وضعیت، زمینه‌ساز نوعی سرخوردگی مزمن می‌شود که پیامدهای آن فراتر از یک نارضایتی لحظه‌ای است و به فرسودگی روانی جامعه می‌انجامد.

«مهشید بیرامی» کارشناس ارشد روان‌شناسی معتقد است: انباشت مطالبات بی‌پاسخ به ‌مرور باعث شکل‌گیری نوعی «خاموشی روانی» در سطح فردی و جمعی می‌شود. به گفته او، وقتی افراد بارها تلاش می‌کنند، حرف می‌زنند، نقد می‌کنند، مشارکت می‌کنند و نتیجه ملموسی نمی‌بینند، برای محافظت از خود در برابر آسیب روانی، ناخودآگاه وارد مرحله‌ای از عقب‌نشینی می‌شوند. این عقب‌نشینی الزاما به معنای بی‌تفاوتی نیست؛ بلکه نوعی سازوکار دفاعی است برای حفظ بقای روانی. او توضیح می‌دهد: «در این وضعیت، افراد انرژی روانی خود را از عرصه عمومی بیرون می‌کشند و آن را صرف حفظ زندگی شخصی، خانواده و دایره محدود خود می‌کنند. این رفتار ممکن است از بیرون به شکل انزوا یا بی‌مسوولیتی اجتماعی دیده شود، اما در واقع تلاشی است برای زنده ماندن روانی در برابر فشار مزمن اجتماعی.»

نابودی رویاها و افزایش خشونت

این وضعیت با مفهومی در روان‌شناسی اجتماعی به نام «بی‌اثر بودن آموخته ‌شده» قابل توضیح است. این مفهوم زمانی شکل می‌گیرد که فرد به این باور می‌رسد تلاش‌هایش هیچ تاثیری در تغییر شرایط ندارد. در چنین وضعیتی، فرد به ‌تدریج از کنشگری فاصله می‌گیرد، انگیزه خود را از دست می‌دهد و نسبت به محیط پیرامونش احساس ناتوانی می‌کند. نتیجه این فرآیند در سطح اجتماعی، کاهش امید عمومی، افت مشارکت مدنی و شکل‌گیری نوعی افسردگی جمعی و حتی آسیب به اجتماع است. بیرامی معتقد است نشانه‌های این فرسودگی روانی را می‌توان در جامعه امروز به ‌وضوح مشاهده کرد؛ از افزایش اضطراب جمعی و خشم فروخورده گرفته تا افزایش خودکشی و دیگرکشی. او می‌گوید: «وقتی آینده برای افراد قابل پیش‌بینی نیست و هیچ افق روشنی پیش چشم آنها وجود ندارد، طبیعی است که میل به برنامه‌ریزی، مشارکت و حتی رویاپردازی از بین برود. این یکی از خطرناک‌ترین پیامدهای فرسودگی اجتماعی است.»

از نگاه این روان‌شناس، کناره‌گیری بخشی از جامعه، به‌ویژه نسل جوان از مشارکت‌های اجتماعی را باید راهکاری برای ادامه دادن در شرایطی دانست که روان خسته شده است. او توضیح می‌دهد: «این کناره‌گیری در ظاهر نوعی سکوت و بی‌توجهی است، اما در واقع نوعی استراتژی بقاست. جوانی که می‌بیند حضورش در عرصه عمومی هیچ دستاوردی ندارد، ترجیح می‌دهد انرژی خود را صرف ساختن یک دنیای کوچک شخصی کند؛ از مهاجرت گرفته تا تمرکز بر زندگی فردی یا حتی پناه بردن به سرگرمی‌های مجازی. این رفتار را نمی‌توان صرفا سرزنش کرد؛ این واکنش طبیعی یک روان فرسوده است.»

از بین رفتن فرصت احیای جامعه

با این حال، بیرامی هشدار می‌دهد که اگر این خاموشی روانی به یک وضعیت پایدار تبدیل شود، جامعه با پیامدهای خطرناکی روبه‌رو خواهد شد؛ از افزایش افسردگی اجتماعی و خشونت پنهان گرفته تا گسست عمیق‌تر میان افراد و نهادهای اجتماعی. در چنین شرایطی، سرمایه اجتماعی فرسوده می‌شود و بازسازی آن به مراتب دشوارتر از وضعیت کنونی خواهد بود.

او راه برون‌رفت از این وضعیت را در بازسازی حس اثرگذاری جمعی می‌داند و می‌گوید: «مردم زمانی از خاموشی خارج می‌شوند که تجربه کنند صدای‌شان واقعا شنیده می‌شود و کنش آنها اثر دارد. این امر بدون پاسخگویی واقعی، شفافیت و ایجاد فرصت‌های مشارکت معنا‌دار امکان‌پذیر نیست.» به گفته او، در کنار اصلاح در سطح سیاستگذاری، توجه جدی به سلامت روان جمعی نیز ضروری است؛ از توسعه خدمات مشاوره عمومی گرفته تا آموزش مهارت‌های تاب‌آوری، مدیریت استرس و افزایش حس کنترل فردی و اجتماعی.

بیرامی تاکید می‌کند که فرسودگی اجتماعی اگر به ‌موقع جدی گرفته نشود، نه‌تنها روابط اجتماعی را از درون تهی می‌کند، بلکه آینده یک نسل را با بحران مواجه خواهد کرد. به اعتقاد او، جامعه‌ای که از نظر روانی فرسوده شود، حتی در صورت بهبود اقتصادی و سیاسی هم به ‌سختی می‌تواند احیا شود، مگر آنکه اعتماد، امید و حس اثرگذاری دوباره به آن بازگردد.

اقتصاد ناکارآمد مهم‌ترین عامل فرسودگی اجتماعی

انباشت مطالبات در یک جامعه، حاصل یک روند فرسایشی در سیاستگذاری است. در این میان انباشت مطالبات اقتصادی، اما پرقدرت‌تر است و بر حس پوچی و معلق ماندن و کاهش اعتماد عمومی بیش از باقی خواسته‌ها تاثیر می‌گذارد. جایی که تورم فزاینده، کاهش ارزش پول ملی، افت قدرت خرید و بی‌ثباتی بازار کار، لایه‌های مختلف جامعه را به‌طور همزمان درگیر کرده است. این فشار، تصمیمات اقتصادی خانوار را از برنامه‌ریزی بلندمدت به بقا در کوتاه‌مدت سوق می‌دهد؛ پس‌انداز جای خود را به مصرف اضطراری می‌دهد، سرمایه‌گذاری‌های کوچک حذف می‌شوند و افق آینده به چند هفته یا چند ماه محدود می‌شود. در چنین شرایطی، مردم نه درباره رفاه، بلکه درباره حفظ حداقل‌های زندگی سوال می‌کنند؛ سوال‌هایی که اگر بی‌پاسخ بماند، به نااطمینانی اجتماعی مزمن منجر خواهد شد. در چنین وضعیتی، اقتصاد از یک نظام تولید و رشد، به یک میدان فرسایش تبدیل می‌شود؛ میدانی که در آن، نیروی کار فرسوده، بنگاه‌های کوچک ناتوان و مصرف‌کنندگان مضطرب، همگی در چرخه‌ای گرفتار می‌شوند که خروج از آن بدون اصلاحات بنیادین ممکن نیست. انباشت این نوع مطالبات نه فقط نشانه بحران اقتصادی، بلکه علامتی از کاهش ظرفیت تاب‌آوری جامعه در برابر شوک‌هاست.

«پرنیا رضی‌پور» جامعه‌شناس درباره اینکه کدام یک از مطالبات بی‌پاسخ مانده در جامعه اثر مخرب‌تری بر اعتماد عمومی گذاشته، می‌گوید: «اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، اقتصاد مهم‌ترین عامل اثرگذار بر اعتماد مردم به نظام تصمیم‌گیری است. تورم سنگین در سال‌های اخیر کمر بسیاری از خانواده‌ها را خم کرده و سفره مردم روزبه‌روز کوچک‌تر شده است. بخش قابل ‌توجهی از جامعه حتی در تامین نیازهای اولیه با مشکل مواجهند و با افزایش قیمت‌ها، امید، انگیزه و اعتماد اجتماعی نیز کاهش می‌یابد. اقتصاد پایه زندگی روزمره است؛ از خوراک و پوشاک تا مسکن و حداقل معیشت. وقتی این پایه دچار اختلال می‌شود، طبیعی است که سایر حوزه‌ها نیز تحت ‌تاثیر قرار بگیرند. اگر بخواهم مثالی ملموس بزنم، تورم و گرانی کالاهای اساسی بهترین و عینی‌ترین نمونه است. امروز بسیاری از خانواده‌ها برای خرید اقلامی مانند برنج، روغن، گوشت یا میوه با مشکل جدی مواجهند؛ هزینه‌های درمان و اجاره مسکن سر به فلک کشیده و توان مالی اقشار متوسط و کم‌درآمد به‌طور چشمگیری کاهش یافته است. از سوی دیگر، فروشندگان و کسب‌وکارها نیز شرایط مطلوبی ندارند و بسیاری از آنان از رکود بازار گلایه می‌کنند و می‌گویند: «بازار کاملا راکد است.» این وضعیت به معنای کاهش دادوستد، رکود اقتصادی و بی‌ثباتی در چرخه زندگی روزمره مردم است. مشکل از سفره خانواده‌ها آغاز می‌شود، به درآمد فروشندگان و تولیدکنندگان سرایت می‌کند و در نهایت، فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی را مختل می‌کند. مردم این فشار را هر روز و به‌ صورت ملموس تجربه می‌کنند و وقتی پاسخ یا تغییر محسوسی مشاهده نمی‌کنند، اعتمادشان به کارآمدی نظام تصمیم‌گیری کاهش می‌یابد.»

او البته نقش خواسته‌های اجتماعی را هم در کاهش امید و فرسودگی بی‌تاثیر نمی‌داند: «در کنار اقتصاد، مسائل اجتماعی و حقوقی نیز نقش مهمی در شکل‌دهی احساس مردم نسبت به کارآمدی نهادها دارند. موضوعاتی مانند حجاب، دریافت گواهینامه موتورسیکلت برای زنان و محدودیت‌های اینترنتی مستقیما بر کیفیت زندگی و آزادی‌های فردی تاثیر می‌گذارند. این محدودیت‌ها در جامعه احساس «شنیده ‌نشدن» و نوعی تبعیض ایجاد می‌کند و حس مشارکت و اثرگذاری اجتماعی را تضعیف می‌کند. همچنین بحران‌های محیط‌زیستی مانند کمبود آب و آلودگی هوا در سال‌های اخیر شدت یافته‌اند. کاهش بارندگی، مدیریت ناکافی و نبود برنامه‌ریزی بلندمدت، سلامت جسمی و روانی مردم را تهدید کرده و زندگی گروه‌های آسیب‌پذیر را به ‌شدت تحت ‌تاثیر قرار داده است. این وضعیت طبیعی است که پرسش‌هایی مانند «مسوولان چه می‌کنند؟» یا «چرا بحران کنترل نمی‌شود؟» را در ذهن مردم پررنگ کند. در مجموع، اقتصاد عامل اصلی فرسایش اعتماد، مسائل اجتماعی عامل کاهش رضایت و مشارکت و بحران‌های محیط‌زیستی عامل تضعیف امید به آینده‌اند. همزمانی این سه حوزه، تصویر مردم از کارآمد نهادهای تصمیم‌گیری را به ‌شدت تضعیف کرده و بازسازی اعتماد اجتماعی معطوف نیازمند نگاهی جامع و هماهنگ  است.»

رضی‌پور درباره اینکه چرا در میان نسل جوان برای مشارکت مدنی انگیزه‌ای وجود ندارد، معتقد است این کناره‌گیری ترکیبی از نشانه ناامیدی و نیز سازوکاری تازه از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌پاسخ است: «به نظر من، این کناره‌گیری ترکیبی از هر دو پدیده است: ناامیدی و نوعی مقاومت خاموش. از یک سو، تجربه مداوم مشکلات اقتصادی، محدودیت‌های اجتماعی و بحران‌های محیط‌زیستی بدون مشاهده تغییر، انگیزه و امید را کاهش می‌دهد و به ناامیدی می‌انجامد. این احساس که «صدای ما شنیده نمی‌شود» باعث می‌شود افراد تمایلی برای مشارکت یا مطالبه‌گری نداشته باشند. از سوی دیگر، این فاصله‌گیری نسل جوان می‌تواند نوعی مقاومت خاموش باشد؛ رویکردی محتاطانه و غیرمستقیم برای حفظ زندگی، هویت و اثرگذاری فردی در برابر ساختارهایی که مردم آنها را بی‌پاسخ یا ناکارآمد می‌دانند. این رفتار در ظاهر منفعل است، اما در واقع راهبرد آگاهانه‌ای برای کنار نکشیدن از زندگی، اما کنار رفتن از عرصه‌هایی است که افراد به کارآمدی آنها  باور ندارند.»

کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی

پرنیا رضی‌پور مهم‌ترین نشانه‌های هشدار در جامعه امروز ایران را کاهش امید می‌داند: «نخستین نشانه جدی، کاهش امید و افزایش افسردگی اجتماعی است. مردم در مواجهه با مشکلات روزمره مانند خوراک، مسکن و هزینه‌های زندگی احساس ناتوانی می‌کنند و این موضوع مستقیما به کاهش امید نسبت به آینده، ازدواج، فرزندآوری یا توان برنامه‌ریزی برای زندگی منجر می‌شود. نشانه دیگر، کاهش مشارکت مدنی و سیاسی است. بخش قابل ‌توجهی از جامعه، به‌ویژه نسل جوان، انگیزه‌ای برای مطالبه‌گری یا حضور در عرصه‌های مدنی و سیاسی ندارد. کاهش مشارکت در انتخابات یا فعالیت‌های اجتماعی نشان‌دهنده کاهش اعتماد به اثربخشی این تلاش‌هاست.»

او اما  این وضعیت را بدون راه‌حل نمی‌داند: «برای اینکه یک فرد یا جامعه بتواند دوباره جان بگیرد و حرکت کند، باید امید، انگیزه و اعتماد به آن بازگردد. انسان یا جامعه ناامید، اگرچه زنده است، اما روحی خسته و فرسوده دارد. تورم آسیبی عمیق است که بر تمام ابعاد زندگی تاثیر می‌گذارد؛ هم سفره خانوار را کوچک می‌کند و هم مسیر توسعه و تعامل اجتماعی را کند می‌سازد. بنابراین کنترل و مدیریت آن ضرورت دارد. در حوزه مسائل اجتماعی نیز اگرچه این مسائل اهمیت دارند، اما برای جلوگیری از احساس تبعیض و بی‌اعتمادی، ضروری است قوانین بر اساس نیازهای امروز جامعه اصلاح و بازنویسی شوند. در کنار همه اینها، بحران آب سال‌هاست هشدار می‌دهد اما مدیریت کافی برای آن انجام نشده است. آب زیربنای حیات و توسعه است و با توجه ‌به خشکسالی‌های پی‌درپی، افزایش جمعیت و مدیریت ناکافی، شهرهای بزرگی مانند تهران را با تهدیدی جدی مواجه کرده است. «علاج واقعه قبل از وقوع» تنها راه مدیریت این بحران است. آلودگی هوا نیز نه‌تنها در کلانشهرها، بلکه در شهرهای کوچک به مساله‌ای جدی تبدیل شده و سلامت مردم و طبیعت را تهدید می‌کند. از خوزستان و تهران گرفته تا شهرهای شمالی، گستردگی آلودگی نشان می‌دهد که این مساله باید به‌ صورت جدی و علمی مدیریت شود. همه این مسائل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و محیط‌زیستی اگر مدیریت نشوند، روح جامعه را خسته و فرسوده می‌کنند و امکان حرکت آن را کاهش می‌دهند. اما با مدیریت صحیح و شنیدن مطالبات مردم و اقدامات عملی می‌توان اعتماد و امید را به مردم و جامعه بازگرداند.»

حرکت‌های کوچک و  امیدوارانه

با وجود بلندتر شدن هر روزه لیست مطالبات و مشاهده افزایش ناامیدی، خستگی جمعی و فرسودگی اجتماعی، اما هنوز نشانه‌هایی از میل به بازسازی در جامعه دیده می‌شود؛ از میل به مشارکت در بحران‌های طبیعی و محیط‌زیستی و شکل‌گیری گروه‌های کوچک محلی برای حل مسائل روزمره گرفته تا تلاش برای زنده نگه داشتن گفت‌وگو در فضاهای فرهنگی، دانشگاهی و حتی مجازی. شاید این حرکت‌ها در نگاه اول کوچک و پراکنده و بی‌ثمر به نظر برسند، اما می‌توانند هسته‌های اولیه بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی باشند و سدی در مقابل حرکت به نقطه بدون بازگشت جامعه، به شرط آنکه به رسمیت شناخته شوند، شنیده شوند و به جای سرکوب، مجال تداوم و رشد پیدا کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







قدرت و ثروت از راه تولد، جایی در دموکراسی ندارند
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:41

قدرت و ثروت از راه تولد، جایی در دموکراسی ندارند


گفت‌وگو با هارالد شومان

گفت‌وگوی جدیدترین هفته‌نامه اشپیگل
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

در حدود ۳۰ سال پیش، دو روزنامه‌نگار اشپیگل در کتاب پرفروش خود «دام جهانی‌شدن» (Die Globalisierungsfalle) در برابر فقر و پوپولیسم دست‌راستی هشدار دادند. هارالد شومان (Harald Schumann)، نویسنده، معتقد است: هنوز هم می‌توان از بدترین حوادث جلوگیری کرد.

هارالد شومان، روزنامه‌نگار اقتصادی متولد ۱۹۵۷، از سال ۱۹۸۶ برای اشپیگل کار می‌کرد، در سال ۲۰۰۴ به «تاگس‌شپیگل» (Tagesspiegel) برلین رفت و در سال ۲۰۱۶ از بنیان‌گذاران تیم روزنامه‌نگاری تحقیقی «Investigate Europe» بود. او بارها برای کتاب‌ها و فیلم‌های مستندش جوایزی دریافت کرده است، از جمله در سال ۲۰۱۳ جایزه تلویزیونی آلمان.

گفت‌وگو را «کریستوف گیزن» و «برنهارد زند» انجام داده‌اند.

***

اشپیگل: آقای شومان، در سال ۱۹۹۲ فرانسیس فوکویاما، دانشمند سیاسی آمریکایی، «پایان تاریخ» و پیروزی دموکراسی لیبرال را اعلام کرد و به ستاره صنف خود تبدیل شد.

شومان: به یاد دارم. متأسفانه یک اشتباه بزرگ بود.

اشپیگل: تنها چهار سال بعد، شما به همراه هانس-پیتر مارتین (Hans-Peter Martin)، همکار سابق خود در اشپیگل، کتاب «دام جهانی‌شدن» را منتشر کردید. تز شما این بود: پایان کمونیسم نشانه پایان تاریخ نیست، بلکه جهانی‌سازی‌ای را به راه می‌اندازد که فقر را افزایش می‌دهد، ترس را دامن می‌زند، ملی‌گرایی را شعله‌ور می‌سازد و حاکمان خودکامه به وجود می‌آورد. آیا شما دوراندیش‌تر از فوکویاما بودید؟

شومان: شاید ما فقط به الگوهای تاریخی توجه بیشتری داشتیم. من به شدت با تاریخ قرن بیستم درگیر بودم. پدرم هفت سال یونیفرم ارتش نازی را به تن داشت. تجربیات جنگی او بر زندگی روزمره ما تأثیر گذاشت. از همان اوایل حس می‌کردم که چگونه رویدادهای خاص می‌توانند زنجیره‌ای از پیامدها را به دنبال داشته باشند. در اثر کارل پولانی (Karl Polanyi)، تاریخ‌دان اجتماعی، درباره «تحول بزرگ » (Große Transformation) [در ایران با نام جابجایی های بزرگ منتشر شده است.مترجم] می‌توان خواند که چگونه این روند در قرن گذشته پیش رفته بود. تشابهات وحشت‌آور است.

اشپیگل: بسیاری از پیش‌بینی‌های شما محقق شده‌اند: سقوط اجتماعی، از دست رفتن مشاغل صنعتی، جابجایی‌های مهاجرتی، جنگ‌های تجاری. کتاب شما در سال که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده همین امروز مانند گزارشی از زمان حال خوانده می‌شود. نگاه شما به آینده بر چه اساسی استوار بود؟

شومان: من آن بخش‌های مربوطه را دوباره مرور کردم. در برخی جاها به طور ترسناکی دقیق است و من فکر کردم: اوه، واقعاً همینطور شده است. به ویژه پیش‌بینی ما درباره آنچه اتفاق می‌افتد آنهم چنانچه سیستم مالی جهانی رها شود، درست بود. ما دقیقاً همان ابزارهایی را نشان دادیم که وام‌ها را از ریسک جدا می‌کنند و بنابراین بحران اقتصادی جهانی ۲۰۰۸ را رقم زدند. یکی از مهم‌ترین گفت‌وگوکنندگان من هورست کوهلر (Horst Köhler)، رئیس وقت صندوق های پس‌انداز (Sparkassen) بود.

اشپیگل: کوهلر، که بعدها رئیس صندوق بین‌المللی پول و سپس رئیس جمهور فدرال آلمان شد.

شومان: او خیلی زود به واقعیت این سیستم پی برد. او در مورد مشتقات اعتباری (Kreditderivaten) هشدار داد و کمک کرد که من این سؤالات را پیگیری کنم. در آن زمان، در میان اقتصاددانان این تز رایج بود که بازارهای مالی باید تصمیم بگیرند که کشورها چگونه از نظر اقتصادی و اجتماعی رفتار کنند. این مرا به شدت مشکوک کرد و متوجه شدم چقدر سریع همه چیز می‌تواند از کنترل خارج شود.

اشپیگل: اگر در اواسط دهه نود به شما می‌گفتند که تقریباً ۳۰ سال بعد مردی مانند دونالد ترامپ در کاخ سفید آمریکا خواهد بود و در تقریباً همه کشورهای صنعتی غربی احزاب پوپولیست دست‌رستی قدرت می‌گیرند – آن زمان چه پاسخی می‌دادید؟

شومان: احتمالاً همان چیزی که نوشتیم: که این یک امکان واقعی است. اما در عین حال: ما می‌توانیم از آن جلوگیری کنیم. تاریخ به طور حتمی پیش نمی‌رود.

اشپیگل: با این کار شما حدود ۳۰ سال پیش نکته حساس را تحریک کردید. آیا احزاب از شما مشاوره خواستند؟

شومان: از سوی سیاست‌مداران هیچ واکنشی نبود، حتی اگر کتاب ما صدها هزار نسخه فروش رفت و به ده‌ها زبان ترجمه شد. تقریباً هیچ کس در برابر گفتمان فراگیر و شادمانه جهانی‌سازی آن زمان مقاومت نکرد.

اشپیگل: و واکنش اشپیگل، کارفرمای وقت شما، چگونه بود؟

شومان: حساسیت‌برانگیز بود. در اصل قرار بود اشپیگل یک نسخه پیش‌چاپ (Vorabdruck) منتشر کند، من و هم‌نویسنده‌ام (Co-Autor) هر کدام ۵۰۰۰ مارک برای آن دریافت کردیم. اما وقتی متن را تحویل دادیم، این قضاوت آمد: «غیرقابل انتشار». ادعاهای ما قابل دفاع نبود. بنابراین اشپیگل سکوت کرد. تنها وقتی موفقیت کتاب آشکار شد، همکاران پیش ما آمدند و تبریک گفتند.

اشپیگل: منتقدان سرمایه‌داری مانند اعضای انجمن آتاک (Attac) نظریه‌های شما را به کار گرفتند. آیا احساس تأیید کردید یا مصادره؟

شومان: یک همکار اشپیگل که در ژوئیه ۲۰۰۱ درباره تظاهرات در اجلاس جی‌۸ (G8-Gipfel) در جنوا گزارش می‌داد، به من گفت: «کتاب شما انجیل آن‌هاست. همه درباره آن صحبت می‌کنند.» این مطمئناً در مورد کل جنبش صدق نمی‌کند، اما در فضای آلمانی‌زبان، این کتاب به طور محسوسی بر بحث تأثیر گذاشت.

اشپیگل: شما در آن زمان از ویلیام گریدر (William Greider)، نویسنده آمریکایی، نقل قول کردید که آمریکا را در یک «موقعیت پیشافاشیستی» می‌دید. چگونه به ترامپ نگاه می‌کنید؟

شومان: در ابتدا او را یک پوپولیست خودشیفته می‌دانستم که عمداً آشفتگی سیاسی به پا می‌کند. چیزی که دست کم گرفتم، محیط اطرافش بود، افرادی که از او حمایت و محافظت می‌کنند. این گروه هدفشان تضعیف نظاممند نهادهای دولت آمریکاست. این شکل مدرنی از به قدرت رسیدن فاشیستی است. خود ترامپ شاید یک فاشیست کلاسیک نباشد، اما برنامه‌ای که اطرافیانش در حال اجرای آن هستند، فاشیسم‌گونه و خطرناک است. می‌ترسم که سیستم آنقدر تخریب شود که انتخابات کنگره در پاییز ۲۰۲۶ دیگر انتخابات واقعی نباشد.

اشپیگل: طرفداران ترامپ ادعا می‌کنند که «جهانی‌گرایان» (Globalisten)، یعنی نخبگان سیاسی و اقتصادی بین‌المللی، هستند که جهان را به سمت بدبختی می‌رانند. آیا این شبیه استدلال شما در آن زمان نیست؟

شومان: دقت کنید، ما هرگز مخالف اصولی جهانی‌سازی نبودیم، بلکه خواستار مرزهای مشخص، قوانین اجتماعی و مدیریت مسئولانه بودیم.

اشپیگل: جامعه «۲۰/۸۰» که شما پیش‌بینی کرده بودید، جایی که فقط یک پنجم مردم به طور مولد کار می‌کنند و بقیه به سرگرمی‌های سطحی می‌پردازند، محقق نشد. کجا اشتباه کردید؟

شومان: ما تنگدستی اقتصادی را صرفاً به بیکاری کلاسیک مرتبط می‌کردیم. در واقعیت، تنها حدود ۲۰ درصد از برندگان واقعی جهانی‌سازی بودند. ۸۰ درصد تقریباً چیزی از پیشرفت اقتصادی ندیدند. اما این موضوع، همانطور که انتظار داشتیم، به شکل بیکاری انبوه ظاهر نشد، بلکه در این واقعیت جلوه کرد که دستمزدهای راکد بین افراد بیشتری توزیع شد. این به ویژه در آلمان آشکار بود، جایی که یک صدراعظم سوسیال‌دموکرات بخش دستمزد پایین را به شدت گسترش داد.

اشپیگل: شما از گرهارد شرودر (Gerhard Schröder) و دستورکار ۲۰۱۰ صحبت می‌کنید.

شومان: اگرچه بیکاری انبوه رخ نداد، اما ترس از سقوط اجتماعی در آن زمان به لایه‌های عمیق طبقه متوسط نفوذ کرد و سمی‌ترین عامل برای یک دموکراسی را آزاد کرد: افرادی که احساس تهدید از طرد شدن می‌کنند، به نوبه خود به دنبال طرد ضعیف‌ترها هستند. این یک اصل ثابت تاریخ فرهنگی در سراسر جهان است. این آمادگی برای کینه‌توزی، خصومت و بدخواهی به راحتی قابل بهره‌برداری سیاسی است. فقط کافی است که یک بار برانگیخته شود، آن گاه مانند زنجیره دومینو به پیش می‌رود. برای این کار حتی لازم نیست مردم به طور عینی فقیر باشند. این فقر نیست که دموکراسی را تهدید می‌کند...

اشپیگل:...بلکه باید گفت که ترس از آن است، همانطور که شما در سال ۱۹۹۶ نوشتید؟

شومان: فقط کافی است با چشمان باز در جامعه‌مان قدم بزنید تا ببینید این حس چقدر عمیق ریشه دوانده است.

اشپیگل: شما در آن زمان از توزیع ناعادلانه ثروت انتقاد کردید. اما آیا نادیده نگرفتید که جهانی‌سازی، برای مثال در چین، صدها میلیون نفر را از فقر شدید رهانیده است؟

شومان: کاملاً مشخص است. از این نظر اشتباه کردیم. چین در کتاب ما تنها به عنوان یک مکان با دستمزد پایین ظاهر شد. در واقعیت، برخی کشورهای در حال توسعه موفق شدند به اقتصاد غربی بپیوندند و حتی بازارهای مالی را رام کنند. می‌توان در مورد کمونیست‌های چینی هرچه می‌خواهید فکر کنید، اما یک چیز را فهمیده‌اند: آن‌ها اجازه نمی‌دهند بازیگران مالی جهانی آن‌ها را هدایت کنند. آن‌ها بخش‌های بزرگی از رشد تولید را به مردم منتقل کردند. البته می‌توانست بسیار بیشتر باشد، در چین نیز نابرابری عظیم است. اما صدها میلیون چینی توانستند از فقر شدید فرار کنند.

اشپیگل: چین برای دهه‌ها با تکیه بر دستمزدهای پایین زندگی کرده و کارگران مهاجر خود را استثمار کرده است. اگر هوش مصنوعی میلیون‌ها شغل را نابود کند، آیا چین درست در همان تله‌ای که شما هشدار داده بودید، گرفتار نمی‌شود؟

شومان: در نگاه اول، شواهد زیادی به این امر اشاره می‌کنند. اما در سفرهایم به عنوان یک کارشناس به اصطلاح جهانی‌سازی، یاد گرفته‌ام که در جوامع آسیایی مکانیسم‌های دیگری در کار است. آنچه در مورد حاشیه‌نشینی گفتم، در مورد ژاپن و همچنین چین صادق است. بیگانه‌هراسی و ملی‌گرایی همه‌جا حاضر است. اما وقتی به نحوه تحول جامعه ژاپن نگاه می‌کنم، با دانش اقتصادی غربی به مرزهایم برمی‌خورم. ژاپن تقریباً ۳۰ سال است در رکود باقی مانده است. اگر این وضعیت برای ما پیش می‌آمد، ما مدت ها بود که یقیناً درگیر جنگ‌های وحشتناک توزیعی (Verteilungskämpfe) [منازعات بر سر توزیع منابع، در آمد، ثروت، قدرت یا فرصت ها. مترجم] شده بودیم، شاید حتی از هم پاشیده بودیم.

اشپیگل: چرا در آنجا جنگ‌های توزیعی رخ نمی‌دهد؟

شومان: باید نیروهای فرهنگی باشند که سرمایه‌داری را مهار می‌کنند، نیروهایی که تاکنون به خوبی مورد تحقیق قرار نگرفته‌اند.

اشپیگل: ژاپن و چین نیز میلیاردرها، بانک‌های غول‌پیکر و کنسرن‌هایی دارند که بر صنایع مسلط هستند. آیا می‌خواهید به ما بگویید که در آنجا سرمایه‌داری به گونه‌ای متفاوت عمل می‌کند؟

شومان: دقیقاً. شاید متفکر پیشگام، دنگ ژیائوپنگ (Deng Xiaoping)...

اشپیگل: ... یعنی همان پدر اصلاحات چین که در دهه هشتاد جمهوری خلق را از نظر اقتصادی گشود، اما در سال ۱۹۸۹ قیام میدان تیان‌آن‌من را سرکوب کرد...

شومان: ...شاید همان دنگ حق داشت وقتی گفت که در چین قوانین متفاوتی نسبت به ما حاکم است. من در ارائه پیش‌بینی‌ها برای چین مشکل دارم، نه تنها به این دلیل که طی ۲۰ سال گذشته دائماً پیش‌بینی‌های فروپاشی را می‌خوانم که هرگز محقق نشده‌اند. تنها این ادعا که در چنین سیستم سرکوب‌گری نمی‌توان خلاقیتی شکوفا شود – مزخرف است. امروزه شرکت‌های چینی مانند دیپ‌سیک (DeepSeek) در مقابل شرکت‌های بزرگ آمریکایی رقابت می‌کنند، در تولید خودرو پیشرفت کرده‌اند و در فناوری باتری پیشتاز هستند. من شکاف بزرگ اجتماعی را در چین می‌بینم، و بارها این احساس به من دست می‌دهد که این وضعیت نمی‌تواند به خوبی پایان یابد. اما ظاهراً مکانیسم‌های فرهنگی‌ای در آنجا عمل می‌کنند که ثبات ایجاد می‌کنند.

اشپیگل: تشخیص شما برای اروپا چیست – و مهم‌تر از همه: نسخه شما چیست؟

شومان: کوچک‌تر از این ممکن نیست؟ متأسفانه محتمل‌ترین تحول، مرحله‌ای از بی‌ثباتی فزاینده است. ما همین حالا نیز با قدرت‌گیری دولت‌های راست‌پوپولیست و ملی‌گرای خودکامه آن را تجربه می‌کنیم: در آمریکا، مجارستان، اسلواکی، ایتالیا و شاید به زودی در فرانسه. سؤال این است: این وضعیت چقدر طول می‌کشد؟ خسارات اقتصادی که چنین دولت‌هایی ایجاد می‌کنند، بسیار گسترده است. اگر برنامه حزب آلترناتیو برای آلمان اجرایی شود، بیکاری در آلمان احتمالاً در عرض دو سال پنج برابر می‌شود. خروج از حوزه یورو، خروج از اتحادیه اروپا – این از نظر اقتصادی و سیاسی فاجعه‌بار خواهد بود.

اشپیگل: بزرگ‌ترین خطر سیاست خارجی را چه می‌بینید؟

شومان: یک مجهول بزرگ روسیه است. من یک روس‌دوست کلاسیک آلمانی (klassischer deutscher Russophiler) هستم، روسی یاد گرفته‌ام، مصاحبه‌هایی به روسی انجام داده‌ام، مرتباً به مسکو سفر می‌کردم، اما حالا دوستانم در تبعید زندگی می‌کنند و من دیگر نمی‌توانم بدون خطر به آنجا سفر کنم. آنچه در آنجا می‌گذرد، آشکارا فاشیستی است. این رژیم فقط می‌تواند با ادامه جنگ وجود داشته باشد. یک دوست به من گفت: اگر جنگ پایان یابد، اینجا همه چیز فرو می‌ریزد. اگر پوتین واقعاً اوکراین را به تسلیم وادارد – که امیدوارم چنین نشود – مجبور خواهد بود جنگ بعدی را آغاز کند: علیه کشورهای بالتیک، علیه لهستان یا با خرابکاری ترکیبی. این مرا می‌ترساند.

اشپیگل: پس با این حساب نتیجه‌گیری شما چیست؟

شومان: ما باید ساختار دفاعی اروپایی خود را تقویت کنیم. با اینکه مخالف هزینه‌کرد پول بیشتر در تسلیحات هستم و به بودجه برای بهداشت، آموزش و کربن‌زدایی نیاز داریم، اما می‌فهمم که باید قابلیت دفاعی داشته باشیم، وگرنه نمی‌توانیم از خود محافظت کنیم.

اشپیگل: چگونه می‌توانیم از این جلوگیری کنیم که دموکراسی‌ها از درون تحلیل روند؟

شومان: با حل مسئله توزیع. خوشبختانه گفتمان اقتصادی در سال‌های اخیر به طور اساسی تغییر کرده است. زمانی که کتابمان را می‌نوشتیم، نئولیبرالیسم حاکم بود. امروز اوضاع متفاوت است. حتی صندوق بین‌المللی پول نیز اکنون مطالعاتی منتشر می‌کند که مالیات بر ثروت را ضروری می‌داند. این ۳۰ سال پیش غیرقابل تصور بود. این بینش اقتصادی جدید باید اکنون وارد سیاست شود، به ویژه در میان سوسیال‌دموکرات‌ها. توزیع عادلانه همه چیز نیست – اما بدون آن، هر چیز دیگری فرو می‌ریزد.

اشپیگل: این به طور مشخص به چه معناست؟

شومان: امتیاز مخفی اشرافی برای فوق‌ثروتمندان باید برچیده شود. کسی که میلیاردها ارث می‌برد، امروز اغلب هیچ مالیاتی نمی‌پردازد – این یک رسوایی است. قدرت و ثروت از طریق تولد نباید در یک دموکراسی جایی داشته باشند. و بله، ما به یک مالیات بر ثروت معتدل نیز نیاز داریم.

اشپیگل: معتدل یعنی چه؟

شومان: مثلاً از خالص دارایی ده میلیون یورو به بالا. این فقط اقلیت کوچکی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اکثریت قاطع همچنان می‌توانند پس‌انداز کنند، دو ملک داشته باشند، دارایی جمع کنند، اما فوق‌ثروتمندان سهم مناسبی در رفاه عمومی خواهند داشت. تاریخ گشوده است، لزومی ندارد دوباره به فاشیسم و جنگ ختم شود.

اشپیگل: آقای شومان، از شما برای این گفت‌وگو متشکریم.

Das versteckte Adelsprivileg für die Superreichen muss weg
DER SPIEGEL 50 | 2025





نظر شما درباره این مقاله:







تام باراک: ماجرای اسرائیل با تهران تمام نشده است
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 06.12.2025, 7:00

تام باراک: ماجرای اسرائیل با تهران تمام نشده است


تام باراک، فرستاده ویژه ترامپ در امور سوریه و سفیر آمریکا در ترکیه با اشاره به تجربه‌های پیشین آمریکا در تلاش برای تغییر رژیم در کشورها، گفت که ترامپ با دخالت آمریکا در تغییر رژیم در ایران موافق نیست و افزود: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشته‌ایم و هیچ‌کدام کار نکرده است.»

تام باراک در گفتگو با روزنامه اماراتی «نشنال» گفت: «تغییر رژیم در عمل هیچ‌گاه جواب نداده است. اگر از سال ۱۹۴۶ به بعد را در نظر بگیرید، ایالات متحده در ۹۳ کودتا و تغییر رژیم دست داشته است که همه آن‌ها شکست خورده‌اند. بنابراین روسای من یعنی مارکو روبیو، وزیر خارجه و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا به‌دنبال تغییر رژیم نیستند. آن‌ها در پی راه‌حل منطقه‌ای هستند که خود منطقه آن را پیش ببرد. بنابراین، این موضوع مربوط به اسرائیل است، نه آمریکا.»

آقای باراک افزود: «کاری که آقای ترامپ برای پایان‌ دادن به آن جنگ ۱۲‌ روزه انجام داد، تاریخی و فوق‌العاده بود. اما این‌که او را مسئول تغییر رژیم بدانند، کار درستی نیست.»

تام باراک بدون اشاره به جزئیات بیشتر گفت: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشته‌ایم و هیچ‌کدام کار نکرده است.»

آقای باراک افزود: «به نظر من کار عاقلانه این است که راه‌حل این موضوع را به خود منطقه واگذار کنیم. چرا اسرائیل نخواست کار را یکسره کند؟ من فکر نمی‌کنم این داستان تمام شده باشد. الان در فصل پنجم هستیم و هنوز پنج فصل دیگر باقی مانده است.»

نقش ایران در جلوگیری از خلع سلاح حزب‌الله

تام باراک با اشاره به گفتگوهای میان اسرائیل و لبنان و توافق «توقف خصومت» میان این دو که در نوامبر سال ۲۰۲۴ با میانجی‌گری آمریکا حاصل شد، گفت: «گفتگو باید بین لبنان و اسرائیل باشد. در حال حاضر یک توافق توقف خصومت داریم که در نوامبر ۲۰۲۴ حاصل شد. اما این توافق میان دو طرف نیست. در واقع در آن زمان آمریکا و فرانسه گفتند حالا که شما [لبنان] با اسرائیل صحبت نمی‌کنید. اسرائیل با حزب‌الله گفتگو نمی‌کند و حزب‌الله هم نمی‌خواهد با دولت لبنان صحبت کند، پس ما یک پوشش مصنوعی ایجاد می‌کنیم که روز بعد هم کار نکرد.»

آقای باراک افزود: «خبر خوب این است که در حال حاضر همه می‌گویند که بیایید گفتگو کنیم. اما این گفتگو باید شامل راه‌حلی برای شیعیان و حزب‌الله باشد. موضوع خلع‌سلاح آن‌ها نیست. مساله این است که چطور آن‌ها را مجاب کنیم از سلاح استفاده نکنند. تفاوت اینجاست. این یک توافق واقعی میان اسرائیل و لبنان خواهد بود. چیزی که شیعیان را راضی می‌کند که بگویند ایران باید از این ماجرا کنار گذاشته شود و پیش‌تر هم درباره آن صحبت کرده‌ایم.»

فرستاده ویژه دونالد ترامپ با اشاره به تمایل کشورهای عرب خلیج فارس به حل موضوع لبنان گفت: «کشورهای عرب خلیج فارس در گذشته میلیاردها میلیارد دلار برای حل این موضوع سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اما تا زمانی که ایران بخواهد آن‌ها [حزب‌الله و گروه‌های وابسته] را به عنوان نیروهای نیابتی حفظ کند، چنین کاری بسیار دشوار است.»

آقای باراک افزود: «اگر بتوانیم لبنان و سوریه را همزمان به یک توافق مرزی و توافق جلوگیری از درگیری با اسرائیل برسانیم، گامی بسیار مهم است. سپس ما ترکیه و هشت کشور پیرامون آن از جمله اسرائیل و لبنان را داریم و باید ببینیم با ایران چه می‌توانیم بکنیم. امیدوارم ایران هم سر عقل بیاید.»

نفوذ ایران در عراق

تام باراک در بخشی دیگر از این گفتگو ایران را عامل «آشوب» در عراق دانست و گفت: «شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران عملا بر پارلمان عراق مسلط هستند. بنابراین نخست‌وزیر خوبی چون آقای سودانی انتخاب می‌شود، اما هیچ قدرتی ندارد و نمی‌تواند ائتلاف تشکیل دهد. چون سایرین، از جمله حشد شعبی و نمایندگان آن‌ها در پارلمان صحنه را فلج کرده‌اند.»

آقای باراک افزود: «عراق، سوریه، لبنان و ترکیه را در نظر بگیرید. مرز‌های مشترک آن‌ها با ایران مساله اساسی است. ایران هم این را می‌داند و بنابراین عراق را به‌سادگی از دست نخواهد داد. آن‌ها به تازگی در مورد حزب‌الله، حماس و حوثی‌ها عقب رانده شده‌اند و بعد هم در خاک خودشان در جنگ ۱۲ روزه هدف حمله قرار گرفتند. حالا دارند برای نگه داشتن عراق می‌جنگند. چون این تنها چیزی است که برایشان باقی مانده است.»

توافق ایران و آمریکا

آقای باراک با تاکید بر این که حصول توافق میان ایران و آمریکا سریع‌ترین مسیر برای رسیدن به راه‌حلی برای منطقه است، گفت: «رئیس‌جمهوری ما کاملا صریح بوده است. او برای گفتگوی واقعی آماده است، نه برای این که توپ را فقط به زمین حریف بیندازد و وقت‌کشی کند و این برنامه را خوب می‌شناسد. اگر ایرانی‌ها بخواهند به آنچه این دولت درباره غنی‌سازی و متوقف کردن تامین مالی نیروهای نیابتی می‌گوید گوش بدهند، این پاسخ مساله است. هیچ‌کس دیگر خواهان کشتار بی‌معنی نیست. آمریکا نمی‌خواهد حزب‌الله را از بین ببرد، نمی‌خواهد حماس را از بین ببرد، نمی‌خواهد هیچ‌کس را بکشد. اگر بتواند به توافقی با ایران برسد.»

او افزود: «توجه داشته باشید که رئیس‌جمهوری ما در سال دوم دوره خود است، اما رژیم ایران چشم‌اندازی ۵۰ ساله دارد. رئیس‌جمهوری ما آنقدر هوشمند است که بفهمد کشاندن او به یک گفتگوی ظاهری برای این که فقط این کشتار بی‌معنی از طریق نیروهای نیابتی ادامه پیدا کند، نباید رخ دهد. بنابراین به نظر من، او صددرصد برای توافق آماده است. باید امیدوار باشیم ایران هم آماده باشد.»


یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه مشترک وزیران خارجه ۱۰ کشور عربی درباره سوریه
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:53

بیانیه مشترک وزیران خارجه ۱۰ کشور عربی درباره سوریه






نظر شما درباره این مقاله:







آب پرتقال، فراتر از یک نوشیدنی روزمره
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:44

آب پرتقال، فراتر از یک نوشیدنی روزمره


مطالعه‌ای جدید: آب پرتقال فعالیت هزاران ژن سلول‌های ایمنی را دگرگون می‌کند

پژوهش‌های جدید نشان می‌دهند که مصرف منظم آب پرتقال اثری بسیار فراتر از یک نوشیدنی روزمره دارد و می‌تواند فعالیت هزاران ژن در سلول‌های ایمنی انسان را تغییر دهد.

این ژن‌ها در فرآیندهایی حیاتی مانند تنظیم فشار خون، کنترل التهاب و مدیریت متابولیسم قند نقش ایفا می‌کنند؛ فرآیندهایی که برای سلامت قلب و عروق در طول عمر اهمیت اساسی دارند.

در یک مطالعه کنترل‌شده، بزرگسالان به مدت ۶۰ روز روزانه ۵۰۰ میلی‌لیتر آب پرتقال پاستوریزه مصرف کردند. بررسی نمونه‌های خونی نشان داد که ژن‌های مرتبط با پاسخ التهابی (از جمله IL6، IL1B، NAMPT و NLRP3) فعالیت کمتری از خود نشان دادند.

این ژن‌ها معمولا در موقعیت‌های استرس و التهاب شدید فعال می‌شوند. علاوه بر این، ژنی که بر توانایی کلیه در نگه‌داشتن سدیم اثر می‌گذارد نیز کاهش فعالیت نشان داد.

این تغییرات می‌تواند به کاهش فشار خون کمک کند، موضوعی که پیش‌تر نیز در مطالعات مختلف درباره تأثیر آب پرتقال تأیید شده بود.

یکی از دلایل این تأثیرات، وجود «فلاونوئید هسپریدین» در پرتقال است. این ماده خاصیت آنتی‌اکسیدانی و ضدالتهابی قوی دارد و به کاهش التهاب سیستمیک، بهبود عملکرد رگ‌ها و تنظیم متابولیسم قند کمک می‌کند.

مطالعه جدید نشان می‌دهد تأثیرات هسپریدین فقط به ضدالتهاب بودن محدود نیست، بلکه مسیرهای مرتبط با فشار خون بالا، تعادل چربی خون، و کنترل قند نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

نکته جالب در یافته‌ها این است که پاسخ بدن به آب پرتقال، بسته به ترکیب بدنی افراد متفاوت است. افراد دارای اضافه‌وزن تغییر بیشتری در ژن‌های مرتبط با متابولیسم چربی نشان دادند، در حالی که افراد لاغرتر تغییرات چشمگیرتری در ژن‌های مرتبط با التهاب داشتند.

این موضوع نشان‌دهنده تعامل پیچیده تغذیه با ژنتیک و فیزیولوژی فرد است.

تحلیل ۱۵ مطالعه کنترل‌شده با مجموع ۶۳۹ شرکت‌کننده نیز نشان داده که مصرف منظم آب پرتقال می‌تواند مقاومت به انسولین را کاهش دهد و کلسترول ال‌دی‌ال را پایین بیاورد.

این دو عامل از مهم‌ترین شاخص‌های خطر در بیماری‌های قلبی و دیابت نوع دو هستند. آب پرتقال همچنین در برخی افراد موجب افزایش کلسترول اچ‌دی‌ال، که به «کلسترول خوب» معروف است، شده است.

مطالعات متابولیتی نشان داده که آب پرتقال بر مسیرهای انرژی، ارتباطات سلولی، و مسیرهای التهابی اثر می‌گذارد.

علاوه بر این، افزایش باکتری‌های تولیدکنندهٔ اسیدهای چرب کوتاه‌زنجیر پس از یک ماه مصرف آب پرتقال خونی، نشان‌دهنده بهبود سلامت روده و کاهش التهاب است. این اسیدهای چرب با کاهش فشار خون و بهبود سلامت قلب مرتبط‌ هستند.

در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک نیز مصرف آب پرتقال موجب بهبود عملکرد لایه درون‌رگی شده است. این عملکرد بهتر به معنای توانایی بیشتر رگ‌ها برای گشادشدن و کنترل جریان خون است؛ عاملی که خطر حمله قلبی را کاهش می‌دهد.

در مجموع، نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهد که آب پرتقال، در صورت مصرف متعادل، می‌تواند نقش قابل توجهی در کاهش التهاب، بهبود جریان خون، کاهش فشار خون، تنظیم متابولیسم قند و چربی و در نتیجه کاهش خطر بیماری‌های قلبی–عروقی داشته باشد.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







ترکیه اس-۴۰۰ را به تاریخ می‌سپارد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 22:19

ترکیه اس-۴۰۰ را به تاریخ می‌سپارد






نظر شما درباره این مقاله:







مکزیک آغازگر جام جهانی ۲۰۲۶
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 21:24

مکزیک آغازگر جام جهانی ۲۰۲۶






نظر شما درباره این مقاله:







فرمانده سنتکام به نیروهای امنیتی سوریه تبریک گفت
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 21:23

فرمانده سنتکام به نیروهای امنیتی سوریه تبریک گفت






نظر شما درباره این مقاله:







پارلمان آلمان  قانون جدید خدمت سربازی را تصویب کرد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:46

پارلمان آلمان  قانون جدید خدمت سربازی را تصویب کرد






نظر شما درباره این مقاله:







چرا اظهارنظر یک روحانی درباره فاطمه زهرا جنجال آفریده؟ ">
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:11

چرا اظهارنظر یک روحانی درباره فاطمه زهرا جنجال آفریده؟






نظر شما درباره این مقاله:







یک نفر بنام ولی‌فقیه برای ۸۵ میلیون نفر تصمیم می‌گیرد
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 11 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2025, 20:02

یک نفر بنام ولی‌فقیه برای ۸۵ میلیون نفر تصمیم می‌گیرد






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net