|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
بیش از هزار نفر از فعالان سیاسی و مدنی، اهالی فرهنگ و هنر، روزنامهنگاران، دانشجویان و اساتید دانشگاه، در بیانیهای برخوردهای خشونتآمیز و ضرب و شتم و شرکتکنندگان حاضر در مراسم یادبود خسروی علیکردی و بازداشت آنها را محکوم کرده و خواستار آزادی همهبازاداشتشدگان شدند.
متن کامل بیانیه:
بیانیه بیش از هزار نفر از فعالان سیاسی، مدنی، کارگری، اهالی فرهنگ و هنر، روزنامهنگاران، دانشجویان و اساتید دانشگاه، خانوادههای شهدا، جانبازان، دادخواه، همبندیهای سابق، فعالین زنان و زندانیهای سیاسی در اعتراض به بازداشتهای اخیر در مشهد
۲۹ آذر ۱۴۰۴
از حق سوگواری تا خواست آزادی
بیش از پنجاه شهروند و فعال مدنی از جمله نرگس محمدی، عالیه مطلبزاده، هستی امیری، سپیده قلیان، پوران ناظمی، در جریان مراسم یادبود خسرو علیکردی، وکیل شریف و مدافع حقوق بشر، در مشهد بازداشت شدند.
ما، امضا کنندگان این بیانیه، بازداشت شرکتکنندگان در این مراسم را بهشدت محکوم میکنیم؛ ما برخوردهای خشونتآمیز و ضرب و شتم عزیزان حاضر در مراسم را محکوم میکنیم. ما همراهی عدهای که با رفتارهای غیرانسانی با این خشونت افسار گسیخته همراه بودند را محکوم میکنیم. آنچه در مشهد رخ داد، زیرپا گذاشتن همه وجوه شان انسانی بود.
برگزاری مراسم یادبود و عزاداری برای درگذشتگان، بخشی جداییناپذیر از حقوق بنیادین انسانی و شهروندی است. هر انسان حق دارد بیهراس از تهدید و بازداشت، در آیینهای سوگواری، تجمعهای مسالمتآمیز و فعالیتهای مدنی شرکت کند. آنچه در مشهد رخ داد، بار دیگر نشان داد که حتی سادهترین و انسانیترین شکل همدردی جمعی نیز با سرکوب و خشونت پاسخ داده میشود.
با این همه، حضور گسترده شهروندان از نقاط مختلف کشور در مراسم یادبود خسرو علیکردی، نشانهای روشن از همبستگی اجتماعی و احترام عمیق مردمی است که رنج دیگران را رنج خود میدانند و در برابر بیعدالتی سکوت نمیکنند.
ما خواهان آزادی فوری و بیقید و شرط تمامی بازداشتشدگان هستیم و بر حق بدیهی آنان برای دسترسی به تماس تلفنی، ملاقات با خانواده، و برخورداری از وکیل مستقل و خدمات پزشکی تأکید میکنیم. همچنین از همه کسانی که به آزادیهای مدنی و کرامت انسانی باور دارند، میخواهیم در کنار زندانیان سیاسی و مدنی بایستند و صدای آنان باشند.
نرگس محمدی، سپیده قلیان، جواد علیکردی، ابوالفضل ابری، پوران ناظمی، حسن باقرینیا، طیبه نظری، عالیه مطلبزاده، علی آدینهزاده و هستی امیری از جمله چهرههای مدنی هستند که در جریان این مراسم بازداشت شدهاند.
همچنین در حالی که منابع رسمی بازداشت ۳۹ نفر در مشهد را تأیید کردهاند، فعالان حقوق بشر میگویند شمار بازداشتشدگان بیش از ۵۰ نفر بوده است. بر پایه فهرستهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی و گزارشهای منابع حقوق بشری، نام احمد کلمیشی، جواد جلالی قمصری، محمدرضا بابایی، حامد زارع، حیدر چاهچمندی ، محمود خانعلی، امیر خاوری، حامد حسینی، محمدحسین حسینی، نورا حقی، حامد رسولخانی، مهدی رسولخانی، یاسر دهستانی، کامران علیکردی، میلاد فتاح، حسین محبی، پوریا نجارزاده، حسن پژوم، رضا قرهباغی، زهرا شریفی ، سینا کراچی، علی وثوقینیا، محمد زنگنه، محمدحسین محبیزاده و محمدرضا صالحیفر نیز در میان بازداشتشدگان ذکر شدهاست. برخی از بازداشتشدگان ممکن است در این فاصله آزاد شده باشند و اطلاعات ارائهشده مربوط به افراد یاد شده است و الزاما بهمعنای وضعیت فعلی آنها نیست.
اسامی امضاکنندگان به ترتیب حروف الفبا:
صمد ابری، باقر ابراهیمزاده، بابک ابراهیمی، بیژن ابراهیمی، سیامک ابراهیمی، بهنام ابراهیمزاده، شکوفه ابراهیمزاده، عیسی ابراهیمزاده، مهدی ابراهیمزاده، حامد ابومعرف، مجتبی ابطحی، سپیده ابطحی، سعیده ابطحی، حسین انورحقیقی، مجید ارژنگ، نگین آرامش، سیامک آرام، محمد آرمند، سعید آرش، ابراهیم آوخ، محمدمهدی آروین، محمدکریم آسایش، ابوطالب آدینهوند، ایرج اروجی، نیکروز اعظمی، اسفندیار آبان، نسرین آزاد، بهبود آزادمنش، یونس آزادبر، محمد آزادی، مرتضی الویری، مینا احدی، ثمین احسانی، امیر اثباتی، کوثر افتخاری، حسن افراز، سونیا افسرشفیعی، روحی افسر، مهتاب افشاری، فاطمه افشاری، علی افشاری، سهند افشاریان، مهناز افضلی، بهنام افضلی، فرشته آبادی، ابراهیم آریانی، فرمیسک آذرامین، پل آذری، بهداد آرین، بهنام آرین، میترا آزاده، راضیه آقاجری، علی آقایی، سبحان آقایی طزرجانی، کاوه آهنگری، پگاه آهنگرانی، مصطفا آلاحمد، حمید آصفی، رضا آیرلو، الهه امانی، فرشته اسانلو، فاطمه اسانلو، الی امیدواری، میثم امیدی، هومن امجدی، عظمت اژدی، حمید اخوی، محمود اخوان، اکبر امینی ارمکی، روزبه امینی، سعید افضلی، سمیرا امینی، علی امینی، فیروزه امینی، هاشم امینی، نوشابه امیری، مینا امیری، حامد امیری، کاوه امیری، رحیم امیری، سورنا امیری خورهه، محسن امیریوسفی، طهمورث امیران، آزاده افصحی، اصغر ایزدی، امیر ایمانی، سمکو ایمانی، فرحان ایمانی، مژگان ایلانلو، زیبا انصاری، امیرحسین انصاری، امیرحسن انصاری، مهدی انصاری، سهیلا انزلی، کیانوش اخباری، روزبه اکرادی، شهناز اکملی، امیرحسن اکبری، حمید اکبری، مینا اکبری، محمد اکبری، روحالله اکبری، شقایق اکبری، مهین اکبری، فاطمه اکبرزاده کوچصفهانی، آلن اکباتانی، جواد امامی، هما امامی، مهران ارباب، پروین اردلان، ارسلان اردوان، ابوالفضل اردوخانی، بیژن احمدی، احمد احمدی، شاهرخ احمدی، شاهین احمدی، سحر احمدی، نعمت احمدی، نوید احمدی، سعید احمدی دلجو، داوود احمدلو، نوشین احمدی خراسانی، سیما احمدنژاد آبکنار، زرتشت احمدی راغب، لیلا احمدوند، حسن احمدپور، سلیم احمدیان، تورج اتابکی، فاطمه اتابکیپور، مهدی استعدادیشاد، اسماعیل اسماعیلی، لیدا اسماعیلی، پریا اسماعیلی، اسفندیار اسماعیلزاده، زینت اسماعیلزاده، کیقباد اسماعیلپور، محمد اقدم، پروین اسدی، کیمیا اسدی، فریبا اسدی، هوشنگ اسدی، رضا اسدی، حسن اسدی زیدآبادی، هوشنگ اسدی سوادکوهی، پروین اسفندیاری، نازی اسکویی، فتانه اسکندری، شیرین اسفندارمز، بهار الماسی، مارال اشگواری، فریبا انامی، آزاده بارزاده، لادن بازرگان، رخشان بنیاعتماد، کیانوش بابایی، مریم بابایی، آسیه باکری، محمود باقری، ناهید بازوفتی، شهین باور، یدالله بهرامی، قاسم بهرامی، تکتم بهرامی، الناز بهنام، علیرضا بهنام، احمد بهنامی، احمد بزرگ، سهیلا بزرگ، فرهاد بزرگ ضیابری، سیمرخ بزرگ ضیابری، مریم بلوطی، آرمین براتی، مسعود باستانی، مهران براتی، مجید برزگر، محمد بزرنجه، منیره برادران، شیرین برقنورد، کریم بگجانی، ارژنگ برهان، محمود بهزادیراد، قربان بهزادیاننژاد، درسا بیآزار، آزاده بیزارگیتی، محمد بیگلری، پانتهآ بهرام، علی بهرامی، فریبا بقراطی، منصوره بهکیش، مهدی بهروزی، بهروز بیات، نیلوفر بیانی، عشرت بستجانی، فریبا برهانزهی، بهاره بشارتی، فرامرز بختیار، جورما بورش، علیرضا بهشتی شیرازی، سیما بهمنش، سحر بهار، صحرا بهار، سیما بهاری، بهروز برومند، رضا برومند، مصطفی بادکوبهای هزاوهای، مرضیه بدری، محمدباقر بختیار، هانیه بختیار، نورا بیانی، فاطمه بهمنی، عباد بشکنی، امیر بشیری، پونه بیگمحمدی، محمد بیگمحمدی، احمد پورمندی، داوید پارسیان، سعید پارسایی، مریم پالیزبان، پریسا پوینده، علی پرسان، امین پوربرقی، آریا پورفریاد، بهامین پوررضا، سمیه پاکطینت، آذر پویا، مهشید پگاهی، حسین پرهیزگار، امیرحسین پزشکی، هادی پزشکی، کریم پیروتی، شعله پاکروان، جعفر پناهی، حسین پناهی، مهرداد پوشایی، امیر پوربرقی، میعاد پورمحمدی، علی پورهادی، مهدی پوریگانه، سعید پورعبدالله، فریده پورعبدالله، سارا پیام، راحله پیلعلی، مریم تاجبخش، علی تقیپور، طلعت تقینیا، ایرج تقیزاده، ژینوس تقیزاده، شیما تدریسی، نیره توحیدی، منیژه تام، تقی تام، نیروانا تربتی، سعید تبریزی، یاشار تبریزی، ریحانه تبریزی، مصطفی تاجزاده، بهرنگ تنکابنی، مهدی تیموری، ئالان توفیقی، علی توکلی، فروغ توکلی، امیر توکلی، کیانوش توکلی، جواد ترابی، ناهید تقوی، زری ثابتی، امیرحسین ثنایی، محمد جمادی، علیرضا جوادی، فاطمه جمشیدی، لطفالله جمشیدی، جمشید یارعلی، ناهید جعفری، نوشین جعفری، حسین جعفری، کمال جعفری یزدی، حسن جعفری، مهری جعفری، رضا جعفریان، فاطمه جمالیپور، مریم جزایری، مصطفی جزایری، روزبه جامهشورانی، رضا جوادی، شببیر صابری، صالح جوادی، مهدی جباری، امیرعطا جولایی، علی جنوبی، پویا جگروند، جواد جواهری، هومن جوکار، پروین جلالی، کمیل جعفری، امین جعفری، بهنام چگینی، آتفه چهارمحالیان، محمد چاکری، آرش چاکری، کامران چاهتل، مهدیه چاروسه، سمیه چاقر، سیمین چایچی، صبا چراغچی، داوود چنگیزی، سبا حاججعفر، صدیقه حاجمحسن، مهری حاجیآقازاده، فرخنده حاجیزاده، توران حاجیزاد کپورچالی، محمد حبیبی، علی حسنی، آرام حسامی، مریم حسینزاده، آسو حسینزاده، محبوبه حسینچی، فواد حسنزاده، قباد حیدر، محمدولی حیدربیگی، زهرا حیدری، رویا حیدری، احمد حیدری، حمیدرضا حیدری، فرحناز حیاتی، ابراهیم حضوری، بهروز حقی، سمیه حقنگهدار، علیرضا حسنپور، رضا حضرتی، حسین حضرتی، مینا حقیقت، نیلوفر حامدی، سیاوش حاتم، مرتضی حاتمی، بابک حاتمی، سعید حسنزاده، احسان حکیمی، محسن حکیمی، سهیلا حکاکیان، زینب خاتمی، محمد خاکسار، امیرعلی خدایی، خاطره خدایی، خدیجه خندان، شهناز خندانی، بهزاد خسروی، محمدرضا خسروی، لیدیا خسروی، منصوره خسروشاهی، فهیمه خضرحیدری، اشکان خواجه کولکی، هیمن خواستان، پویا خازنی اسکویی، مهران خانی، مینا خانی، اسفند خلف، سحر خوشنام، مهر خورشید، ایراندخت خلف، محمدرضا خشتی، مهدی خادمی، بهروز خلیق، مینو خدیوی، شهلا خباززاده، محمدرضا خوانساری، سهیلا خوشبین، فردین خلعتبری، آذر خونانی اکبری، محمد خیراللهی، ابراهیم دارابی، توران دانا، سیروس درویشی، سعید دهقان، معصومه دهقان، شهین دهقانی، زهره دادرس، امیرسالار داودی، سارا داودی، آتنا دائمی، مهرداد درویشپور، رضا درمیشیان، مائده دلبری، شیرین دخترزیارتی، نعیمه دوستدار، فاطمه داوند، بهار دهکردی، مریم دهکردی، اکبر دانش سرارودی، تارا داجک، مرتضی دامور، محمد دهقان، علی دماوندی، احمد درخشان، اسرین درکاله، هلن دفین، طاها ذاکر، مرتضی ذاکرینیا، مهدی ذوالفقاری، احمد ذرهپرست ملکزاده، جواد راستکار، اسحاق راستی، شیوا رشیدی، نسرین حسینپور، سعیدرضا رضاحسینی، جابر حسینی، حافظ حسینی، علی رضایی، علیاحمد رضایی، همایون رضاپور، پرویز رمضانی، سوسن رخش، کاظم روشنایی، مریم رستمی، شهلا رستمی، بهرام رستا، آسیه رئیسی، مریم رحیمی، دنیا راد، لیلا راوند، ابوالفضل رحیمیشاد، ساغر رحیمیشاد، فاطمه رجبی، محمدرضا رسایی، میلاد رساییمنش، آناهیتا رحمانی، تقی رحمانی، علی رحمانی، کیانا رحمانی، مریم رحمانی، واحد روزنورد، منیژه رحیمی، نسترن رحیمی، زهرا رضایی، مرتضی رضایی، ناهید رضایی، رقیه رضایی، آمنه رضایی، ویدا ربانی، میهن روستا، حسین رزاق، سعید رهنما، عقیل رهنما، طیبه راحلی، عاطفه رنگریز، علی رحیمی، محمد رسولاف، محمدرضا رمضانزاده، اومای رادمهر، بیژن رستگار، رضا روزیخواه، فاطمه رئیسی، دومان رادمهر، محمد رمضانی، محسن رحمانی، فرزانه راجی، تقی روزبه، شکوفه راشدی، احسان رفیعی، هرمز رها، نصی ریولت، نازنین زاغری، میثاق زارع، بهنام زارع، محدعلی زحمتکش، احمد زاهدی لنگرودی، مریم زندی، آرش زمانی، شعله زمینی، مرجان زهرانی، حسن زهتاب، مهشید زمانی، معصومه زمانی، سیما زردان، فاتیما زهرایی، کوروش زعیم، مسعود زینالزاده، کاوس ساجدی، مهرناز ساقدوشپی، سلمان سرابی، جلال سراجی، یحیی سرخانی، حسن سرداری، سیما سلمانی، حسین سلمانی، بهروز سالاری، مسعود سعدالدین، علی ستاری، رضا ستاری، بهاره سلیمانی، مولود سلیمانی، علی سلیمانی، رعنا سلیمانی، آزاده سلیمانی، نسرین سلیمانی، منصور سلیمانی، پروانه سلحشوری، سحر سلحشور، نسیم سلطانبیگی، عبدالفتاح سلطانی، خشایار سفیدی، سارا سیاهپور، سهیل ساره، یونس سلطانزاده، حسین سربندی، حسین سازور، رضا سرقینی، ایرج سبحانی، مریم سطوت، عشرت سیدی، مازیار سیدنژاد، فرزانه سیدسعیدی، تورج سلیمانی، پروین سلیمی، غزاله سلطانی، بهمن سعیدی، دانیلا سپهری، مریم سپهری، افشین سپهری، لیلا سپهری، لیلا سیفاللهی، سعید سیفیجهان، آتش شاکرمی، محمد شاداب، بهنام شادوران، جهانگیر شادانلو، علیرضا شاکردوست، مسعود شبافروز، حمید شیرزادی، اسفندیار شیرمحمدی، نرگس شیربچه، مهناز شفیع، یونس شاملی، کریم شامبیاتی، غزل شجاعی، ساسان شاهین، کریم شاهمحمدی، میلاد شمالی، شیوا شفاهی، ابی خطایی، ابوالفضل شایان، مصی شرافتی، مریم شیرینسخن، محمود شوشتری، اصغر شیری، محمد شعاعی، صبا شعردوست، مرضیه شعاعکیا، منصوره شجاعی، ملیحه شریفزاده، نرگس شریفی، عباس شریفی، فرحناز شریفی، آرمین شریفی، راحله شریفی، حمید شرقی، امید شمس، شیرین شمس، شهرزاد شمس، رزیتا شرفجهان، حسن شریعتمداری، اصغر شیرازی، ابراهیم شیخی، شیما شهرابی، سعید شیرزاد، سیامک شکوهی، احمد شکوری، زهرا شکاری، عباس شکری، مهدی شهبازی، امیرمسعود شهابیانزاده، رفعت شهابی، گلنار شهیار، نیلوفر صابری، صفورا صاحب، سیما صاحبی، آرش صادقی، بهزاد صادقی، عباس صادقی، اصغر صادقی، سنبل صادقوزیری، فریبرز صارمی، فریدون صارمی، فرید صالح، فاطمه صدقیزاده، جمشید صفاپور، هایده صفییاری، مجید صفری، مجتبی صفری، جمال صفری، فروغ صورتی، آذر صمدی، علی صمدیاحدی، سپهر صمدیراد، سیمین صبری، ضیا صدرالاشرافی، امین صدرایی، الهه صدر، صدف صمیمی، شبیر صابری، ناصر صابری، ابراهیم صالحی، شمی صلواتی، فهیمه ضراب، منظر ضرابی، مهدی طاهری، فرزانه طاهری، عذرا طاهری، پژمان طهرانیان، سوسن طهماسبی، حسین طهماسبپور، فرشته طوسی، معصومه طوفانپور، لادن طباطبایی، فرخنده طاهرپور، هومان طاهری، راحله ظاهررسولی، نرگس ظریفیان، حسین ظاهری، محسن عادل، افسانه عبادی، مریم عینی، محمدعلی علیان، اسماعیل عبدی، محمود عبدی، علیرضا عبدی، غزل عبداللهی، صدرا عبداللهی، ژوان عبداللهی، اسفندیار عبداللهی، حسین عباسی، پویش عزیزالدین، فائزه عزیزخانی، جمشید عزیزی، زانیار عزیزنژاد، اندیشه علیشاهی، لیلا عظیمی، سپهر عاطفی، سعید عقیقی، محمد عقیلی، رها عسگریزاده، رضا علیجانی، رویا علیخانی، رضا علامهزاده، میلاد علوی، کاظم علمداری، ترانه علیدوستی، شهلا علیزاده، ناصر علیزاده، مهوش علیزاده، مهدی علیزاده فخرآباد، دلارام علی، کلکتیو عصیان، یوسف عزیزی بنیطرف، شهلا عبقری، سیاوش عبقری، همایون علیزاده، فائقه عزیزی، حجت عسکری، شهین عبدالقادری، شهرام علیدی، محمود عظیمایی، شیدا عزیزی، محمد عابدی، رضا عابد، پروانه علینژاد، عاطفه علینیا، رحمان علیویسی، پری عیسیزاده، الهه غلامی، احمدرضا غلامی، هاله غلامی، حسین غلامیآذر، علیرضا غیاثی، رضا غیاث، صدیقه غلهزاری، کامبیز غفوری، فریبرز فلاح، سهیلا فلاحدوست، سپیده فارسی، آذر فارسی، رادا فاتحی، آراز فنی، ابولفضل فغانی، رویا فضائلینیا، مهدی فتاپور، فاطمه فرهنگخواه، یغما فشخامی، روزبه فرخه، علی فراهانی، لیلی فرهادپور، محسن فرهادی، پرستو فروهر، سعیده فتحی، شبنم فرشادجو، صدف فاطمی، ثمر فاطمی، پرستو فاطمی، اسدالله فخیمی، علیاصغر فرداد، حوریه فرجزاده، راحله فرجزاده، محبوبه فرحزادی، سیدمحمدرضا فقیهی، نسرین فرخه، عباس قاسمزاده، معصومه قاسمی، شهین قاسمی، سحر قاسمی، وجی قاسمی، مرسده قائدی، نازیلا قبادی، جعفر قدیمخانی، ابوالفضل قدیانی، محسن قنبری، فرزاد قنبری، ثمانه قدرخان، آیدا قجر، شهرزاد قدیری، مهدی قدسی، فرهنگ قاسمی، کامران قادری، فرشته قادری، اجلال قوامی، غنچه قوامی، فیضالله قویدل، نسیم قضنفری، مریم قلیزاده، مهناز قزللو، محسن قشقایی، مهتاب قربانی، میرا قربانیفر، عزیز قاسمزاده، ایرج قهرمانلو، احسان کامکار، دنیا کاسبی، محمد کارگر، امیر کاسهچی، محسن کاکاوند، رضا کاظمی، محسن کاظمزاده، مریم کبیری، امیررضا کشاورز، رستم کیانی، فرنوش کیانی، فروزنده کیانی، امیر کیانی، نصیر کریمزاده، نوشین کشاورزنیا، طناز کلاهچیان، رادبه کشاورز، خدیجه کشاورز، محمد کشاورز، مریم کلارن، رویا کریم، محمد کریمبیگی، مریم کریمبیگی، روزبه کریمی، حسن کریمی، کیوان کریمی، امید کریمی، شیما کریمی، خلیل کیوان، سرور کسمایی، بیبی کسرایی، محمد کمیجانی، رحیم کاظمیسرشت، حسن کاظمی، شیما کاپله، آتنا کامل، مریم کیانارثی، نگین کیانی، هانا کامکار، منیژه کازرانی، حسین کروبی، الناز کریمی، منیژه کریمی، کاظم کردوانی، حمید کاویان، آنا کی، نسرین کیایی، فتحاله کیاییها، هما کلهر، حسن کلانتری، کاوه کرمانشاهی، کیانا کثیری، ملیحه کریمالدینی، احمد کیارستمی، سپیده کاشانی، سمیه کارگر، عباس گویلی، کامران کهنلو، سپیده گوران، سهیلا گلستانی، سوسن گلمحمدی، گلناز گلمحمدی، مهدیه گلرو، باربد گلشیری، مازیار گیلانینژاد، امیرحسین گنجبخش، محمد گنابادی، منیژه گازرانی، محمد لاسکی، مسعود لدنی، اسکندر لطفی، علی لطیفی، حسن لایقکار، عظیم ماملی، ناصر مهاجر، منصوره محمدی، سنور محمدی، مریم محمدی، کمال محمدنیا، نازنین محمدنژاد، جواد مستوفی، شکرالله مسیحپور، آناهیتا مهدیان، حمید مهدیانی، فرج مومنی، مهران مصطفوی، شعله مصطفوی، اکرم مصباح، سحر مطلبی، هاجر متولی، ولی میرزاسعیدی، مریم میرزایی، مهناز متین، علی معظمی، فریبرز مهران ادیب، فرید مهران ادیب، محمود مهران ادیب، فاطمه مهدوی، طاهره مالکی، شاهین مدرس، سیدجلال مدبر، افسانه مدبر، مسعود مدبر، شبنم مقدسی، سعید ملایی، سعید مدنی، عبدالله مؤمنی، مجتبا میرتهماسب، آریا میرنام، آمنه میرکیان، انور میرستاری، فرهاد میثمی، مینوش مهجور، ایرج ممقانی، رضا مسلمی، زمان مسعودی، شهرزاد مجاب، پروین محسنی، فرهاد محرابی، هلن منشیزاده، الناز محمدی، الهه محمدی، علی محمدی، فریبا محمدی، زیبا محمدی، میلاد محمدی، سیروس میرزایی، هانیه میرزایی، شیلان میرزایی، آیدا میرزایی، فرهاد میرزایی، نوشین میرجلیلی، مراد معلم، گنبی معروفی، فخری محتشمیپور، هیوا مجیدزاده، نغمه معنوی، هایده مغیثی، علی ملک، پروین ملک، کتایون ملکزاده، فایقه ملکمحمدی، گرجی مرزبان، میترا مرادی، اکبر مرادیان، دلشاد مرسوس، یونس مشاوری، صفورا مشایخی، شیوا محبوبی، سهیلا مسافر، مجید مسافر، سیران محمدحسینی، فاطمه معتمدآریا، یلدا معیری، ابراهیم مددزاده، ژیلا مدرس گرجی، منوچهر مختاری، حمیده مختاری، خدیجه مقدم، رضوان مقدم، مهدی محمودیان، سامان موحدیراد، مریم موسوی، فرنگیس موسوی، حسین موسوی، نینا موسوی، ارغوان موسوی، سعید موسوی، رضا موسوی، فاضل موسوی، هادی موسوی، خلیفه موسوی، هادی مولوی، فریبرز موجبی، سیما موید، آزاد مستوفی، سعید مهراقدم، حسن مکارمی، نسترن مکارمی، اشرف میرهاشمی، ضرغام محمودی، امیر مهدیپور، ویس محلوجی، رضا مریدی، جادی میرانی، غلامرضا محمدی، مینا مینایی، منصور مجیدی، سحر مصیبی، داریوش مجلسی، اردلان مامه، غزاله معتمد، شاهین میلانی، کاوه میلانی، شقایق مرادی، عبدالله مرادی، پریوش مرادی، دیاکو مرادی، ابراهیم مهاجر گوروان، مریم مجد، پویان مکاری، مهدی ملکی، ژیلا مستأجر، ژیلا مکوندی، آزادی مقدم، مجید نادری، امید ناصحیفر، نیما ناصرآبادی، حمید نیازخانی، سارا نخعی، سولماز نراقی، امیرعلی نوایی، فواد نیلچیان، فرناز نوذرپور، ثریا نور، محمد نورانی، علی نورانی، محمدمحسن نوری، محمد نوریزاد، لیلی نظری، مرضیه نظری، محمد نظری، پریسا نظری، صدیقه نظری، شهابالدین نظری، فرشیده نسرین، حسن نایبهاشم، محمد نوری، علی نهالی، حسن نورزاد، شمیلا نژادهاشمی، هلن نصرت، اصغر نصرتی، اکرم نصیریان، آرش نصرتاللهی، شاهرخ نقدی، شیوا نظرآهاری، اکرم نقابی، بهمن نیرومند، آفرین نجفیزاده، محمد نجفی، محمد ناظری، محمدرضا نیکفر، آذر نیکرفتار، حسین نایب هاشم، امیر نیلو، مهرزاد نکوروح زند، نیلوفر نیکسار، فرزانه ناظرانپور، کامبیز نوروززاده، شقایق نوروزی، نسرین نامدارپور، سیامک نمازی، سعید نعیمی، محمدامین نعامی، عبدالله ناصری، مهشید ناظمی، ایمان واقفی، امیرعلی وحدتی، پروین واحدیپور، ایرج واحدیپور، الهام ورشوچی، احد وکیلی، محسن واحدی، علیالله ویسی، سالار وطنشناس، ناهید واثقی، پرشنگ وزیری، سالومه وزیری زنجانی، عباس واحدیان شاهرودی، محمدامین هادوی، مهین هادوی، علیاکبر هادیپور، هدی هاشمی، فرشاد هاشمی، فرخنده هاشمی، احسان هاشمی، زینب هاشمی، متین هاشمی، هرمینه هوراد، نگین همایونی، بهزاد همایونی، حمید همتپور، ناهید همتپور، اعظم همرنگ، میراث همدانی، شاهین هنروش، عطا هودشتیان، وحید یگانه، منصوره یزدانجو، رحیم یزدانپرست، حمید یزدانفر، مصطفی یاراحمدی، علیرضا یکتا، مهدی یحیینژاد، عنایت یوسفپور، محمدرضا یوسفی، محمد یوسفیآقکند، فرزاد یداللهی، فاطمه یزدانی، پیام یونسیپور، محمدحسین یحیایی، روزبه یقینی، امیر یعقوبعلی، علی یعقوبیان
شما هم میتوانید با ثبت امضا خود از این بیانیه حمایت کنید.
لینک امضا : https://c.org/SmTJynFMZg
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
گوردون لوبولد، کورتنی کیوب، دن دلوئیس و کارول ای. لی
انبیسی نیوز / ۲۰ دسامبر ۲۰۲۵
مقامهای اسرائیلی روزبهروز بیشتر نسبت به گسترش تولید موشکهای بالستیک ایران که اوایل سال جاری در پی حملات نظامی اسرائیل آسیب دیده بود، ابراز نگرانی میکنند و طبق گفتهی یک منبع آگاه از این برنامه و چهار مقام پیشین دولت آمریکا که در جریان جزئیات قرار گرفتهاند، در حال آماده شدن هستند تا رئیسجمهور دونالد ترامپ را درباره گزینههای احتمالی برای حملهی مجدد به این تأسیسات مطلع سازند.
به گفتهی این منابع، مقامهای اسرائیلی همچنین نگران آناند که ایران در حال بازسازی تأسیسات غنیسازی هستهای باشد که در ماه ژوئن هدف بمباران آمریکا قرار گرفت. با این حال، آنها اضافه کردند که از دید مقامهای اسرائیلی، تلاشهای ایران برای بازسازی مراکز تولید موشک بالستیک و ترمیم سامانههای پدافند هوایی از کار افتاده، نگرانیهای فوریتری را ایجاد کرده است.
بر اساس گفتهی منابع آگاه، قرار است ترامپ و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، اواخر ماه جاری در اقامتگاه ترامپ در مار-ئه-لاگو در ایالت فلوریدا دیدار کنند. انتظار میرود نتانیاهو در این دیدار استدلال کند که گسترش برنامه موشکهای بالستیک ایران تهدیدی است که ممکن است نیازمند واکنشی سریع باشد.
منابع افزودند که بخشی از استدلال نتانیاهو این خواهد بود که اقدامات ایران نهتنها برای اسرائیل بلکه برای کل منطقه، از جمله منافع ایالات متحده، خطرساز است. بنا بر این گزارش، انتظار میرود نخستوزیر اسرائیل گزینههایی را برای همکاری یا مشارکت ایالات متحده در هرگونه عملیات نظامی جدید به ترامپ ارائه دهد.
ترامپ روز پنجشنبه، در واکنش به پرسشی دربارهی دیدار ۲۹ دسامبر با نتانیاهو به خبرنگاران گفت: «هنوز رسماً تنظیم نشده، اما او مایل است من را ببیند.» مقامات اسرائیلی اما تاریخ ۲۹ دسامبر را اعلام کردهاند.
دولت اسرائیل از اظهار نظر خودداری کرد و مأموریت ایران در سازمان ملل نیز به درخواست رسانهها برای اعلام نظر پاسخی نداد.
آنا کلی، سخنگوی کاخ سفید، در بیانیهای گفت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی و دولت ایران ارزیابی ایالات متحده مبنی بر اینکه عملیات “چکش نیمهشب” توانمندیهای هستهای ایران را بهطور کامل نابود کرده است، تأیید کردند.» وی افزود: «همانطور که رئیسجمهور ترامپ گفته است، اگر ایران در پی دستیابی به سلاح هستهای باشد، آن محل پیش از نزدیک شدن به چنین هدفی مورد حمله قرار گرفته و نابود خواهد شد.»
طرح اسرائیل برای اطلاعرسانی به ترامپ دربارهی احتمال حملات نظامی جدید علیه ایران ـــ و فراهم کردن گزینهی مشارکت برای آمریکا ـــ در حالی مطرح میشود که رئیسجمهور در حال بررسی گزینه انجام حملات نظامی در ونزوئلا است، اقدامی که میتواند جبهه جنگی تازهای را برای ایالات متحده بگشاید. همچنین او در روزهای اخیر بر کارزار بمباران دولت خود علیه برنامه هستهای ایران و موفقیتش در دستیابی به آتشبسی میان اسرائیل و حماس تأکید کرده است.
ترامپ در نطقی خطاب به مردم آمریکا در روز چهارشنبه گفت: او «تهدید هستهای ایران را نابود کرده و جنگ غزه را پایان داده و برای نخستین بار در سه هزار سال گذشته صلح را به خاورمیانه آورده است.»
نگرانیهای اسرائیل درباره ایران در شرایطی بروز کرده که تهران علاقه خود را برای ازسرگیری گفتوگوهای دیپلماتیک با ایالات متحده با هدف محدودسازی فعالیتهای هستهایاش ابراز کرده است؛ موضوعی که میتواند پیگیری اسرائیل در طرح گفتوگو با ترامپ درباره حملات تازه را پیچیدهتر کند.
به گفتهی منبع آگاه از برنامههای اسرائیل، تأمین مالی متحدان منطقهای ایران نیز از نگرانیهای اصلی مقامهای اسرائیلی به شمار میآید.
این منبع گفت: «برنامه سلاحهای هستهای بسیار نگرانکننده است. تلاشی برای بازسازی در جریان است اما هنوز تهدیدی فوری محسوب نمیشود.»
حملات آمریکا که در ماه ژوئن علیه ایران انجام شد و «عملیات چکش نیمهشب» نام گرفت، شامل بهکارگیری بیش از ۱۰۰ هواپیما، یک زیردریایی و هفت بمبافکن B-2 بود. ترامپ گفته است که این حملات تأسیسات غنیسازی هستهای ایران را “کاملاً نابود” کردهاند، هرچند برخی ارزیابیهای اولیه نشان داد آسیبها ممکن است به آن گستردگی که رئیسجمهور ادعا کرده نبود.
در همان زمان، نیروهای اسرائیلی نیز چندین پایگاه موشکهای بالستیک ایران را هدف قرار دادند.
حملات هوایی اسرائیل در آوریل و اکتبر ۲۰۲۴ همچنین تمامی سامانههای پدافند هوایی S-300 ایران – پیشرفتهترین سامانه دفاعی در اختیار این کشور – را منهدم کرد. این اقدام مسیر را برای پروازهای سرنشیندار به داخل حریم هوایی ایران در ماههای بعد هموار ساخت، زیرا تهدید علیه خلبانان را بهطور چشمگیری کاهش داد.
برخلاف حملات علیه برنامه موشکهای بالستیک ایران، برای وارد آوردن آسیب قابلتوجه به تأسیسات هستهای ایران به مشارکت مستقیم نظامی ایالات متحده نیاز بود، چرا که انجام این کار مستلزم استفاده از بمبهای سنگرشکن ساخت آمریکا با وزن ۳۰ هزار پوند بود.
ترامپ هفته گذشته اشاره کرد که ممکن است آماده بازگشت به گفتوگو با ایران باشد، هرچند همزمان به تهران هشدار داد که نباید درصدد بازسازی برنامههای موشکی یا هستهای خود برآید.
او گفت: «ایران میتواند تلاش کند برنامه موشکیاش را بازسازی کند، اما برای بازگشت به وضعیت پیشین زمان زیادی لازم دارد.» و افزود: «اما اگر بخواهند بدون توافق برگردند، آن یکی را هم نابود خواهیم کرد. میدانید، ما میتوانیم موشکهایشان را خیلی سریع از کار بیندازیم، قدرت بزرگی در اختیار داریم.»
به گفتهی منبع آگاه از برنامههای اسرائیل، پیش از حملات ماه ژوئن، مقامهای اسرائیلی چهار گزینه برای اقدام نظامی به ترامپ پیشنهاد کرده بودند. این منبع گفت که مقامهای اسرائیلی این گزینهها را روی میز پذیرایی دفتر بیضی در کاخ سفید تشریح کردند. یکی از گزینهها اقدام مستقل اسرائیل بود؛ در گزینهی دوم حمایت محدود آمریکا پیشبینی شده بود؛ گزینهی سوم شامل عملیات مشترک ایالات متحده و اسرائیل علیه ایران بود؛ و در گزینهی چهارم خودِ آمریکا رأساً عملیات را انجام میداد. در نهایت، ترامپ تصمیم گرفت گزینه عملیات مشترک را تصویب کند. این منبع افزود که احتمال دارد نتانیاهو طی دیدار خود در مار-ئه-لاگو مجموعهای مشابه از گزینهها را بار دیگر به ترامپ ارائه کند.
انتظار میرود توافق آتشبس شکننده میان اسرائیل و حماس نیز محور مهمی در گفتوگوهای نتانیاهو و ترامپ باشد، زیرا نگرانیهایی وجود دارد که هیچیک از طرفین برای اجرای مرحله بعدی توافق اقدام مؤثری انجام نمیدهند.
بر اساس مرحله دوم این توافق، اسرائیل باید نیروهای خود را از نوار غزه خارج کرده و نهادی موقت، بهجای حماس، اداره این منطقه فلسطینی را بر عهده بگیرد. همچنین قرار است نیروی بینالمللی ثبات در غزه مستقر شود.
دو مقام پیشین اسرائیلی گفتند اگر تنش میان مقامهای آمریکایی و اسرائیلی بر سر رویکرد نتانیاهو نسبت به آتشبس ادامه یابد، ممکن است اشتیاق ترامپ برای انجام اقدامات نظامی جدید علیه ایران کاهش یابد.
به گفتهی منبع آگاه از برنامههای اسرائیل و مقامهای پیشین آمریکا که در جریان این برنامهها قرار گرفتهاند، اگر تولید موشکهای بالستیک ایران مهار نشود، این کشور میتواند تولید سالانهی خود را به حدود سه هزار فروند افزایش دهد.
یکی از مقامهای پیشین اسرائیلی که با مقامهای فعلی درباره این نگرانیها گفتوگو کرده است، گفت: «تهدید موشکهای بالستیک و تعداد موشکهایی که ایران میتواند در حمله به کار گیرد، فوریترین نگرانی اسرائیل است. پس از آخرین درگیری دیگر تردیدی باقی نمانده که ما میتوانیم برتری هوایی به دست آوریم و آسیب بسیار بیشتری به ایران وارد کنیم تا آنچه ایران میتواند به اسرائیل بزند. اما تهدید موشکی واقعی است و ما در نبرد پیشین نتوانستیم جلوی همه آنها را بگیریم.»
به گفتهی منبع آگاه از برنامههای اسرائیل و یکی از مقامهای پیشین آمریکایی مطلع از برنامهها، انبوه موشکهای بالستیک میتواند به ایران کمک کند تا از تأسیسات غنیسازی هستهای خود بهتر دفاع کند. آنها گفتند مقامهای اسرائیلی از بازسازی سامانههای دفاع موشکی ایران و نیز تأمین مالی و تسلیحاتی متحدان منطقهای تهران نگراناند و بر این باورند که در صورت تحقق این اهداف، ایران روند بازسازی برنامه هستهای خود را سرعت خواهد بخشید، زیرا آنگاه قادر خواهد بود از مراکز غنیسازیاش بهتر دفاع کند.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
فارن پالیسی / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
جعفر پناهی در صندلیاش فرو رفت، پشت به دیوار آجری تکیه داد و به تماس زوم خیره شد. با نیملبخند گفت: «انگار داری از تهِ یک چاه به من نگاه میکنی»، و تصویر ویدئویی من را برانداز کرد.
قرار بود برای نمایش نخست آمریکای شمالی فیلم «یک تصادف ساده» — نخستین فیلم او پس از آزادیاش از زندان تهران در دو سال پیش — بهصورت حضوری با پناهی دیدار کنم. اما بهدلیل تعطیلی دولت ایالات متحده، ویزای او بهموقع صادر نشد؛ در نتیجه سفر من از شمال ایالت نیویورک به شهر بیفایده از آب درآمد و ناچار شدیم به زوم پناه ببریم. پناهی که همیشه کارگردان است، از من خواست دوربینم را طوری تنظیم کنم که میزان مناسبی از سر و بالاتنهام در قاب باشد. فقط پس از آن بود که آماده گفتوگو شد.
جعفر پناهی یکی از تحسینشدهترین فیلمسازان زنده جهان است. تنها چند ماه پیش از گفتوگوی ما، او نخل طلای جشنواره کن را از آن خود کرده بود و بدین ترتیب به پنجمین فیلمساز تاریخ — و تنها فیلمساز زنده — تبدیل شد که بالاترین جایزه هر سه جشنواره بزرگ اروپایی را برده است. با این حال، برای بسیاری از ایرانیان، پناهی به همان اندازه که با سینمایش شناخته میشود، با سرپیچی و ایستادگیاش شناخته میشود. صراحت سیاسی و دیدهشدن جهانی او سالهاست او را در تقابل با حکومتی قرار داده که همچنان با هنرمندان مستقل احساس ناامنی میکند.
این تنش در سال ۲۰۱۰، پس از اعتراضات جنبش سبز، به نقطه انفجار رسید. زمانی که پناهی همراه دوست و همکارش محمد رسولاف مشغول ساخت فیلمی بود، مأموران امنیتی به خانهاش یورش بردند، تجهیزاتشان را ضبط کردند و آن دو و چند نفر دیگر را به زندان بدنام اوین منتقل کردند.
پناهی در زندان دست به اعتصاب غذا زد؛ اقدامی که موجی از خشم و اعتراض را در جامعه بینالمللی سینما برانگیخت. در جشنواره کن، هیئت داوران برای برجستهکردن غیبت او، یک صندلی خالی روی صحنه گذاشت. در پایان همان سال، دادگاهی پناهی را به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت ملی کشور و تبلیغ علیه جمهوری اسلامی» محکوم کرد و حکمی سنگین صادر شد: شش سال زندان و بیست سال محرومیت از فیلمسازی، مصاحبه و خروج از کشور.
پناهی پس از چند ماه آزاد شد، به حبس خانگی رفت و در سالهای بعد چندین فیلم را بهطور مخفیانه ساخت. در سال ۲۰۲۲، بار دیگر بازداشت و زندانی شد و موج تازهای از اعتراض را برانگیخت. اینبار، پس از آزادیاش هفت ماه بعد، قاضی پرونده اتهامات را لغو و ممنوعیت باقیمانده او را رفع کرد. پناهی بلافاصله دست به کار شد. «یک تصادف ساده» نخستین فیلم اوست که پس از نزدیک به دو دهه، در شرایطی نسبتاً آزاد ساخته شده است.
در ماههای اخیر، پناهی در جریان سفرهای بینالمللیاش برای معرفی «یک تصادف ساده» — فیلمی که تحسین گسترده منتقدان را برانگیخته — دهها مصاحبه انجام داده است. با این حال، کمتر به این پرداخته شده که این فیلم چگونه در چارچوب پروژه سینمایی کلی او قرار میگیرد. من سالهاست کارنامه پناهی را از نزدیک دنبال کردهام؛ هر فیلمش را اندکی پس از انتشار دیدهام و ساعتهای بیشماری را در خوابگاهها و کافههای تهران، در گفتوگو با همنسلان و دوستانم، صرف بحث درباره آثارش کردهام. همین سابقه مرا واداشت تا آخرین فیلم او را در پیوند با کلیت کارنامهاش بهعنوان یک فیلمساز ببینم. «یک تصادف ساده» پژواکهای آشکاری از آثار پیشین پناهی دارد، اما در عین حال حسِ گسست میدهد: فصلی بلندپروازانهتر از سوی فیلمسازی که سه دهه است مرزهای سینما و حدود بیان را میآزماید.
«کسی که با هیولاها میجنگد باید مراقب باشد خود به هیولا بدل نشود»، فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، در کتاب «فراسوی نیک و بد» (۱۸۸۶) نوشت. «زیرا آنگاه که به درازا در ژرفنا مینگری، ژرفنا نیز به تو مینگرد.» این جمله خلاصهای دقیق از «یک تصادف ساده» است.

وحید، زندانی سیاسی سابقِ اوین، بهعنوان مکانیک در حاشیه تهران کار میکند. شبی، خودرویی مقابل محل کارش میایستد و راننده درخواست کمک میکند. وحید صدایش را میشنود و بلافاصله میشناسد — اقبال است، مردی که زمانی در زندان او را شکنجه کرده بود. هرچند وحید در تمام دوران بازجویی چشمبند داشت، اما صدا را به یاد دارد، همانطور که صدای جیرجیر پای مصنوعی مرد را.
پس از تعمیر خودرو، وحید، اقبال را تا خانهاش تعقیب میکند. روز بعد، او اقبال را میرباید و به نقطهای دورافتاده در بیرون از تهران میبرد. درست در لحظهای که میخواهد مرد را زندهبهگور کند، اقبال شروع به التماس میکند و اصرار دارد که آن کسی نیست که وحید تصور میکند. تردید وجود وحید را فرامیگیرد؛ مطمئن نیست که آیا واقعاً مرد درست را گرفته است یا نه. بنابراین با دیگر همبندیهای سابقش تماس میگیرد — دو مرد و دو زن — که همگی در ون وحید جا میگیرند و برای تأیید هویت مرد، راهی سفری عجیب و غریب در دل تهران میشوند.
هیچکدام از آنها مطمئن نیستند، تا اینکه حمید به جمع میپیوندد. حمید در زندان مجبور شده بود پای زخمی بازجویش را لمس کند؛ بنابراین وقتی اقبال را میبیند، بیدرنگ او را بهعنوان همان مرد بیرحمی که زندگیشان را ویران کرده بود، شناسایی میکند. اما تأیید هویت مرد، آسانترین بخش ماجرا از کار درمیآید. پرسش اصلی این است که حالا باید با او چه کرد.
این گروه درهمریخته از زندانیان سابق — با گرایشهای سیاسی، خلقوخوها و ارزشهای متفاوت — درگیر بحثهایی طولانی و گاه خشونتآمیز میشوند. آیا باید اقبال را رها کنند؟ بکشندش؟ یا آیا کشتن شکنجهگر سابقشان آنها را به همان هیولاهایی تبدیل میکند که قصد انتقام از آنها را دارند؟
در چهار دهه گذشته، بسیاری از ایرانیان — از جمله خود من — چنین احساسی داشتهاند که تصور پایان جهان آسانتر از تصور پایان جمهوری اسلامی است. اما دیگر چنین نیست. شکاف میان مردم ایران و حاکمانشان هر روز عمیقتر میشود؛ اقتصاد در سقوط آزاد است و فساد، نخبگان حاکم را از درون میبلعد. ایران در دهه گذشته شاهد اعتراضات سراسری بیشتری بوده است تا در ۳۵ سال پیش از آن.
برای نخستینبار پس از دههها، پرسش فقط این نیست که چگونه میتوان از شر این حکومت خلاص شد، بلکه این است که پس از کنار رفتن آن از قدرت، با مقامهایش چه باید کرد. به نظر میرسد این، دغدغه محوری پناهی در «یک تصادف ساده» است.
پناهی بخش بزرگی از آنچه شخصیتهای فیلمش تجربه میکنند را خود از سر گذرانده است. او در دوران زندانش، روزهایی را در سلول انفرادی و ساعتهای بیشماری را در اتاقهای بازجویی گذراند — با چشمبند، نشسته بر صندلی چوبی سفتی رو به دیوار، و گوشسپرده به نفسکشیدنها و حرکتهای بازجویی که پشت سرش ایستاده بود.
او به من گفت: «بیشترِ وقتِ اتاق بازجویی صرف پرسشوپاسخهای کتبی میشد. طرف سؤال را روی کاغذ مینوشت، جلوی من میگذاشت و من جواب را مینوشتم؛ صفحه را فقط از شکاف باریک زیر چشمبند میدیدم. اما بهعنوان فیلمساز، همیشه به صداها و صداها حساس هستم و آنقدر روی آنچه میشنیدم تمرکز داشتم که بهسختی میتوانستم جوابهایم را بنویسم.»
در حالی که بازجو منتظر پاسخهای پناهی بود، کارگردان میکوشید تصویری از مردی بسازد که او را در اسارت نگه داشته بود: چند ساله است؟ چه شکلی است؟ بیرون از زندان چه زندگیای دارد؟ آیا اگر روزی دوباره صدایش را بشنود، او را خواهد شناخت؟ و اگر بشناسد، چه خواهد کرد؟
وقتی از پناهی میپرسم آیا پاسخی برای این پرسش آخر دارد، سرش را تکان میدهد. او علاقهای به چنین حدسوگمانهایی ندارد. میگوید: «وقتی از زندان بیرون آمدم، از همان لحظهای که پا بیرون گذاشتم، نمیتوانستم از فکر کردن به آدمهایی که پشت سر گذاشته بودم دست بردارم.»

منظورش تقریباً بهمعنای واقعی کلمه است. در ویدیویی از آزادی او از اوین در سال ۲۰۲۳، پناهی در میان دوستان و خبرنگاران ایستاده و پشتش به درِ زندان است. وقتی از او میپرسند چه احساسی دارد، میگوید: «چطور میتوانم خوشحال باشم وقتی اینهمه آدم هنوز پشت آن دیوار ماندهاند؟» پناهی چند دقیقه درباره دوستانی که در زندان پیدا کرده بود، درسهایی که آموخت و همبستگیای که آنها را سر پا نگه داشت، سخن گفت.
این روحیه تغییری نکرده است. او گفت: «تمام فکر و دغدغهام این بود که کاری برای آنها بکنم. فیلمسازی تنها کاری است که بلد هستم. جدا از آن، سعی میکردم راهی پیدا کنم برای ساماندادن به آشفتگیِ ذهنم، برای شکلدادن به همه فکرها و احساساتی که از زندان با خودم بیرون آورده بودم.»
او افزود: «من فیلمسازی اجتماعی هستم و در تمام آن ماهها، همان آدمها زندگی اجتماعی من بودند. طبیعی بود کسانی که آنجا با آنها آشنا شدم، در نهایت به الهامبخش شخصیتهایم تبدیل شوند.»
از دهه ۱۹۹۰ به این سو، پناهی یکی از چهرههای محوری موج نوی سینمای ایرانِ پس از انقلاب بوده است. او راه استاد و مرشدش، عباس کیارستمی — چهره سترگ سینمای هنری جهان، شناختهشده بهخاطر فیلمهای کند و مالیخولیاییاش — را ادامه داد. پناهی این زبان تازه سینمایی را اقتباس کرد، اما تمرکز خود را از چشماندازهای روستاییِ محبوب کیارستمی به پسزمینه شهری تهران منتقل ساخت.
از «بادکنک سفید» (۱۹۹۵) به بعد، جعفر پناهی خود را بهعنوان یکی از پیشگامان آنچه نظریهپردازان فیلم «نانسینما» مینامند تثبیت کرده است؛ بهعبارت دیگر، فیلمهایی که در برابر قراردادهای سینمای جریان اصلی مقاومت میکنند. ویلیام براون، پژوهشگر سینما، نانسینما را شیوهای میداند که فیلمساز از طریق آن، آنچه را که سینمای سنتی حذف یا از دید پنهان میکند به پیشزمینه میآورد — همه آن عواملی که مانع تبدیلشدن فیلم به یک ماشین سودآور میشوند.
فیلمهای نانسینما ممکن است با دوربینی ارزان، نورپردازی ناکافی و تصاویری کمکیفیت فیلمبرداری شوند. روایتهایشان میتواند غیرخطی باشد یا بازیگران غیرحرفهای را در نقشهای اصلی به کار گیرد. بهمرور زمان، همین کاستیهای ظاهری به سبکی مستقل بدل شد؛ بهویژه برای فیلمسازان جنوب جهانی که زیر فشار محدودیتهای فناورانه و سیاسی کار میکردند. سبکی که حاصل آن است، هم شکلهای مسلط سینما را به چالش میکشد و هم ساختارهای قدرتی را که در دل آنها تنیده شدهاند.
سبک سینمایی پناهی، سینمای فقراست — نه صرفاً به این دلیل که اغلب داستانهایی درباره طبقه کارگر و گروههای بهحاشیهراندهشده روایت میکند، که چنین میکند، بلکه از آن رو که فیلمسازیاش را بیرون از پیوند تثبیتشده میان سینما و سرمایه قرار میدهد. او زمانی درباره «بادکنک سفید» گفته بود: «در جهانی که فیلمها با میلیونها دلار ساخته میشوند، ما فیلمی ساختیم درباره دختربچهای که میخواهد با کمتر از یک دلار ماهی بخرد — این همان چیزی است که میخواستیم نشان بدهیم.»
گرایش پناهی به استفاده از بازیگران غیرحرفهای و روایتهایی که مرز میان مستند و داستانی را محو میکنند، در آثار اولیهاش حضور داشت، اما پس از نخستین زندان و ممنوعیت فیلمسازی که او را به زیرزمین راند، عملاً اجتنابناپذیر شد. «این فیلم نیست» (۲۰۱۱) — که عنوانش اشارهای مستقیم به مفهوم نانسینما دارد — «پرده بسته» (۲۰۱۳) و «تاکسی» (۲۰۱۵) محصول این دورهاند؛ آثاری که پناهی در آنها اغلب خود نیز در برابر دوربین ظاهر میشود.
پناهی در «سه رخ» (۲۰۱۸) و «خرس نیست» (۲۰۲۲) به آذربایجان شرقی، استان زادگاهش در شمالغرب ایران، بازگشت. او در آنجا، در روستاهای دورافتاده و بهدور از چشم نیروهای امنیتی فیلمبرداری کرد. با این حال، حتی این آثار — که بهمثابه راههایی خلاقانه برای دورزدن محدودیتها شکل گرفته بودند — لبهای مستندگونه و حسی از دربندبودن را حفظ کردند؛ بازتابی از سالهای زندان.

«یک تصادف ساده» نقطهگسستی مهم از رویکرد نانسینمایی پناهی به شمار میآید. هرچند او اغلب بهعنوان یکی از شاخصترین چهرههای نانسینما معرفی میشود، خود نسبت به این اصطلاح موضعی دوگانه دارد. پناهی تأکید میکند که «یک تصادف ساده» به آن نوع فیلمی نزدیکتر است که همواره آرزوی ساختنش را داشته. او توضیح میدهد که تجربههایش با نانسینما نه از انتخابی زیباشناختی، بلکه از سر ناگزیری بودهاند — راههایی برای ادامه خلق در شرایطی ناممکن.
پناهی میگوید: «بعد از حبس خانگی، در شوک مطلق بودم. هر کاری که میکردم باید somehow به خودم مربوط میشد، راهی برای فهمیدن وضعیت خودم. دوستم [مجتبی] میرتهمسب با یک دوربین آمد و شروع کردیم به فیلمبرداری؛ داستان را همانطور که پیش میرفتیم میساختیم و اسمش را گذاشتیم «این فیلم نیست». بعد به این فکر افتادم که اگر نتوانم فیلم بسازم، چطور باید زندگیام را بگذرانم، و تنها چیزی که به ذهنم رسید رانندگی تاکسی بود. اما با شناختی که از خودم داشتم، میدانستم دوربینی هم داخلش میگذارم؛ و همین ایده تبدیل شد به یک فیلم. در آن آثار، دغدغه اصلیام این بود که نشان بدهم همیشه راهی برای بیرونآمدن وجود دارد.»
لغو ممنوعیت فیلمسازی پناهی، از نظر فنی این امکان را فراهم کرد که او بالاخره بتواند بدون ترس از یورش به صحنه فیلمبرداریاش به خیابانهای تهران بازگردد. با این حال، او همچنان میبایست فیلمنامهاش را به وزارت فرهنگ — که عملاً نهادی سانسورگر است — ارائه دهد و مجوز فیلمبرداری بگیرد. داستانی که پناهی میخواست روایت کند هرگز از سد سانسور نمیگذشت، بنابراین بار دیگر آن را بهصورت زیرزمینی فیلمبرداری کرد.
در نبود فشار مستقیم و نظارت دائمی، پناهی دیگر نیازی نمیدید که بهعنوان شخصیت در فیلم ظاهر شود یا خودِ عمل فیلمسازی را به مضمون اصلی بدل کند. این تغییر به دوربین اجازه داد از خودارجاعیای که بسیاری از آثار پیشینش را تعریف میکرد فاصله بگیرد. پناهی در عوض به نقش کلاسیک فیلمساز بازگشت. او گفت: «در ساخت «یک تصادف ساده»، برای نخستینبار بعد از سالها، توانستم به جایی برگردم که همیشه میخواستم باشم: پشت دوربین.»
در «تاکسی»، دانشجوی جوانی از جعفر پناهی — که در فیلم نقش یک راننده تاکسی را بازی میکند — درخواست راهنمایی میکند. او برای پروژه پایانیاش در یافتن ایدهای اصیل درمانده است. با وجود آنکه فیلمهای بیشماری دیده و کتابهای بسیاری خوانده، به بنبست رسیده است. شخصیت پناهی به او میگوید: «آن داستانها قبلاً نوشته شدهاند، آن فیلمها قبلاً ساخته شدهاند. باید از خانه بزنی بیرون.»
این توصیهای کاملاً بجاست که در سراسر کارنامه پناهی طنین میاندازد. در فیلمهای او، شخصیتها بهندرت در فضای بسته میمانند. آنها مدام در حرکتاند — میدوند، مثل دخترکِ «بادکنک سفید»؛ راه میروند، مثل زنانِ «دایره» (۲۰۰۰)؛ موتورسواری میکنند، مثل حسین در «طلای سرخ» (۲۰۰۳)؛ یا در خیابانها رانندگی میکنند، مانند شخصیتهای «یک تصادف ساده». شخصیتهای پناهی هرگز مجال تماشای آسوده و از سر فراغت ندارند؛ آنها همواره در پی چیزی فوریاند، اغلب در حد و اندازه بقا.
بهسختی میتوان فیلمساز ایرانی دیگری را به یاد آورد که آثارش چنین زنده و ملموس، دگرگونی خودِ تهران را ثبت کرده باشد — معماریِ در حال تغییرش، تنشهای اجتماعیاش، نور و هیاهویش. تماشای فیلمهای او از دهه ۱۹۹۰ تا امروز، شبیه دیدن پیر و جوانشدن همزمان تهران است: شهری پرتراکمتر، زخمیتر و در عین حال زندهتر.
در «یک تصادف ساده»، با تهرانی تازه روبهرو میشویم؛ تهرانی که از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ تأثیر گرفته است — جنبشی که پس از آن، بسیاری از زنان دیگر به قواعد حجاب اجباری پایبند نیستند. فیلم عمدتاً از درون یک ون روایت میشود و شهر از قاب پنجرهها دیده میشود. با این حال، دگرگونی آن انکارناپذیر است. برای ما که در تبعید بهسر میبریم و از آن خیزش به این سو به ایران بازنگشتهایم، دیدن شخصیتهای زنِ بیحجاب تکاندهنده و برقآساست؛ بهویژه در قیاس با فیلمهای پیشین پناهی.

پناهی به من گفت که هرگز آگاهانه «انتخاب» نکرده بیرون فیلمبرداری کند؛ بلکه به این فضا رانده شده است. بخشی از این امر به وسواس او برای ثبت واقعیت شهری در اصیلترین شکلش بازمیگشت. اما عامل بزرگتر، محدودیت حجاب اجباری بود؛ چراکه فیلمسازان اجازه ندارند زنان را بدون آن روی پرده نشان دهند. پناهی میگوید: «زنی که در اتاق خودش نشسته و روسری سر کرده — اصلاً باورپذیر نیست. سانسور را هم فراموش کنید؛ این چیزها باورپذیریِ فیلم را نابود میکند.»
بهنوعی، سینمای ایران همواره بر بستر همین موانع شکوفا شده است. آنچه در ابتدا محدودیتی بهظاهر غیرقابل عبور به نظر میرسید، به نوآوری زیباشناختی انجامید و بهمرور، همین راهحلهای اجباری شالوده زبانی سینماییِ متمایز را شکل دادند. فیلمهای پناهی گواهی روشن بر این واقعیتاند — زاده ضرورت، اما آکنده از فوریتِ فیلمسازی که میکوشد در دشوارترین شرایط، جهانی در حال تغییر را ثبت کند.
پناهی همواره تأکید کرده است که فیلمساز سیاسی نیست، بلکه فیلمساز اجتماعی است. از نگاه او، سینمای سیاسی بر پیشفرضهایی استوار است که شخصیتها را بر اساس باورهایشان قالببندی میکند و آنها را در چارچوبی مینشاند که در آن، خیر و شر بهسادگی از هم قابل تشخیصاند. در مقابل، سینمای اجتماعی به شخصیتهایی با اخلاقیات شفاف و تکبعدی علاقهای ندارد.
با این همه، در بستر ایران، فیلمهای پناهی ناگزیر بار سیاسی پیدا میکنند. رشتهای مشترک سراسر کارنامه او را به هم پیوند میدهد: تلاش بیقدرتان برای دستیابی به قدرت. شخصیتهای پناهی بیوقفه به دنبال راههای کوچکی هستند برای دستکاری سیستم، خمکردن قواعد و گشودن روزنهای برای خود در جامعهای که مجال اندکی برای آزادی میدهد. هیچیک توان برپا کردن شورشی بزرگ را ندارند. مقاومتشان آرامتر و صمیمیتر است. با حرفزدن راه خود را به جاهایی باز میکنند که به آنها خوشامد گفته نمیشود، یا خود را از موقعیتهایی که در آن گرفتار شدهاند بیرون میکشند. در محل کار پا پس میکشند، بیعدالتیهای کوچک را خنثی میکنند یا قوانین را به شیوههایی جزئی اما معنادار میشکنند. در کشوری که مرزهای رفتار مجاز تنگ است و کوچکترین نشانه نافرمانی جمعی درهم شکسته میشود، چنین کنشهای کوچکی اهمیتی فراتر از اندازه خود پیدا میکنند.
————————-
* امیر احمدیآریان، نویسنده کتاب «آنگاه ماهی او را بلعید» و استادیار نویسندگی خلاق در دانشگاه بینگهامتونِ ایالت نیویورک است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
پرواز انقلاب و کشور بیصاحب/ محسن سازگارا - علی لیمونادی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
شرق، محمدحسین موسوی
«در روزهای اخیر انجمن اسلامی دانشجویان گزارشاتی مبنی بر تماس بخشهایی از دانشگاه با والدین دانشجویان به منظور تهدید و تذکر درخصوص پوشش دانشجویان دریافت کرده است. چنین روندی که هیچ هدف و حاصلی جز سلب آسایش دانشجویان ندارد، تعدی آشکار به حریم شخصی و حقوق دانشجو محسوب میشود». این پیامی است که در کانال انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شریف در اواسط هفته گذشته منتشر شد؛ پیامی که از موج جدید برخورد با دانشجویان به بهانه رعایتنکردن پوشش خبر میدهد.
دانشگاه شریف اخیرا بدون اخطار مستقیم به افراد، با خانواده دانشجویان تماس گرفته است؛ خانوادههایی که بیشترشان در شهرهایی دیگر زندگی میکنند و دخترانشان را برای تحصیل به یکی از برترین دانشگاههای کشور فرستادهاند، اما حالا با تماسهایی مواجه شدهاند که حاوی این پیام است: «دختر شما در دانشگاه شریف «عریان» میگردد» یا «در حال بیعفتی است».
فارغ از غیرقانونی و توهینآمیز بودن این برخوردها، حراست دانشگاه شریف هم با استناد به پوشش دانشجویان فضاسازی کرده و در آستانه شروع فصل سخت و پراضطراب امتحانات، خانوادهها را در برابر فرزندان خود قرار داده است. با اینکه سیماییصراف، وزیر علوم، پنجم آذرماه در نشست هماندیشی جمعی از نخبگان و فعالان فرهنگی-اجتماعی دانشجویی به مسئله پوشش در دانشگاهها پرداخته و گفته بود «پوشش را با تکلیف، دستور، الزام و قانون ترسیم کردیم و نتیجهاش را نیز حالا داریم میبینیم. ما باید تلاش کنیم با منطق، با صبر و با اقناعسازی این امر را بهعنوان یک امر اجتماعی بنگریم و فرهنگسازی کنیم»، اما آنچه در سطح دانشگاه شریف دیده میشود، اقدامات متفاوتی است.
تجسس در حریم خصوصی دانشجویان
«کیارش خسروی»، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه شریف است؛ انجمنی که از ابتدای مطرحشدن این موضوع آن را پیگیری کرده است. او به «شرق» میگوید که انتظار داشتند با تغییر ریاست دانشگاه دیگر شاهد این اتفاقات نباشند: «پس از وقایع سال ۱۴۰۱ در دانشگاه شریف تماس با والدین، تجسس در صفحات مجازی شخصی دانشجویان، عکسگرفتن با موبایل از دانشجویان توسط کارمندان حراست و اتفاقاتی از این قبیل وجود داشت. با تغییر دولت و ریاست دانشگاه این موضوعات منتفی شد، اما حالا از آذرماه ما با گزارشهایی درباره شروع دوباره این اقدامات علیه دانشجویان مواجهایم».
این فعال دانشجویی درباره دخالتهای حراست هم توضیح میدهد: «از اوایل آذرماه، کموبیش شنیدیم که حراست با خانواده دانشجویان تماس گرفته و درباره پوشش دانشجویان با آنها صحبتهایی کرده است. حتی موردی داشتیم که پدر و مادر دانشجوی دختر را پیدا نکرده بودند و با مادربزرگش تماس گرفتند. در این تماسها تهدید کردهاند که به دخترتان بگویید پوشش خود را تغییر دهد وگرنه برایش گران تمام میشود یا اگر پوشش خود را مناسب آنچه ما میخواهیم نکند، اتفاقات بدی برایش میافتد». این تماسها قاعده و قانون مشخصی نیز ندارد: «طبق آنچه قبلا وجود داشت، اول به دانشجویان چند پیامک ارسال میشود و بعد برخوردهای دیگر صورت میگیرد. در بین دانشجویانی که این روزها با خانوادههایشان تماس گرفته شده، افرادی هستند که حتی یک پیامک یا اخطار شفاهی از حراست پیش از تماس با خانواده دریافت نکردهاند. یا برای مثال کسی بوده که آخرین پیامک اخطار حجاب او مربوط به دو سال پیش بوده است».
استناد حراست دانشگاه شریف برای اخطارهای خود، براساس تجسس کارمندان در حریم خصوصی دانشجویان بوده است: «موردی داشتیم که در روزهای گذشته به دفتر حراست مراجعه کرد و به او عکسهایی نشان دادند که نه توسط دوربینهای مداربسته دانشگاه، بلکه با تلفن همراه گرفته شده است. این موضوع طبق شیوهنامه انضباطی جدید ممنوع است». «خسروی» به بحران امکانات و مسائل صنفی هم اشاره میکند؛ بحرانی که انتظار میرود برای دانشگاه شریف اولویت بیشتری از پوشش معمولی دانشجویان داشته باشد: «دانشگاه شریف خیلی درگیر مشکلات رفاهی و مالی است. برای مثال سامانه درسافزار که تمام تمرینات و جزوات و کارهای درسی دانشجویان در آن انجام میشود، مدام با اختلال مواجه میشود و تحصیل دانشجویان را تحت تأثیر قرار میدهد. برای دانشجویان سؤال است که اگر دانشگاه برای پیگیری پوشش دانشجویان نیرو، زمان و سرمایه دارد، چرا برای حل مشکلات اساسی رفاهی و مالی ندارد؟».
دانشگاه شریف: این خلاقیت ماست!
«از طرف دانشگاه به پدرم زنگ زدند و بدون اینکه بگویند از دانشگاه تماس گرفتهاند، شماره پدربزرگم را گرفتند و به او تلفن کردند». «سارا» دانشجوی دانشگاه شریف است و این روزها خانوادهاش با تماسی از تهران مواجه شدهاند؛ تماسی دور از انتظار: «پدربزرگم بیماری خاص دارد و خانواده من مدتهاست منتظر تماسی از تهران در ارتباط با پیداشدن دارویش هستند. وقتی به پدربزرگم زنگ زدند به او گفتند ما از دانشگاه شریف تماس میگیریم، به نوهتان بگویید حجابش را رعایت کند وگرنه برایش مشکلاتی پیش میآید». در تماس، لحنی تهدیدآمیز وجود داشت: «پدربزرگم میگوید با لحنی آرام تهدید و ارعاب کردند. فارغ از لحن، این تماس بسیار آسیبزننده بوده است. من یک بیماریای دارم که تشنج میکنم، وقتی به پدربزرگم زنگ زدند، او فکر کرد که من دوباره تشنج کردهام و اتفاق بدی برایم افتاده است، حالش بد شده بود و سه روز است در بیمارستان بستری است».
«سارا» تنها کسی نیست که با او تماس گرفته شده، او از تجربه دوستانش هم به «شرق» میگوید: «به خانواده چند نفر گفته شده دختر شما لخت در دانشگاه میگردد. به یکی زنگ زدهاند و گفتهاند شما خانواده فرهنگی هستید اما این چه وضع پوشش دختر شماست؟». تماس با خانواده پیامدهای زیادی برای دانشجویان دارد، مخصوصا آنهایی که از شهر دیگری آمدهاند: «با توجه به وضعیت پوشش در جامعه، وقتی با خانواده تماس میگیرند، آنها بهجای اینکه با فرزندشان صحبت کنند، دچار هراس میشوند و فشار روانی زیادی به فرزندشان وارد میکنند. حالا هم در آستانه برگزاری امتحانات هستیم و فشار امتحانات در شریف بهطور معمول بالاست، این موضوع نیز به اضطراب دانشجویان اضافه میکند».
او همراه با تعدادی از دانشجویان با رئیس حراست دانشگاه شریف صحبت کردهاند، اما رئیس حراست این روش ارعاب و تهدید را کمک به دانشجویان میداند: «در حراست به ما گفتند این کاری است که چندین سال است انجام میدهیم و اتفاقا خلاقانه است، چون برخورد با دانشجو را به چند مرحله تقسیم میکند و از استرس او میکاهد. من وقتی به آنها گفتم این کار چه آسیبی به دانشجویان و خانوادههایی میزند که بیماری دارند، به ما گفتند حتما از این به بعد به پرونده پزشکی هم توجه میکنیم».
«سارا» میگوید حراست به تشریح مراحلی پرداخته که برای برخورد با دانشجویان ایجاد کردهاند: «به ما گفتند ما شش مرحله در نظر گرفتهایم: اول تماس با مادر، دوم تماس با پدر، سوم جلسه مشاوره با مسئولان حراست و دو مرحله دیگر دعوت به کمیته انضباطی». او ادامه میدهد: «به ما گفتند چون نمیخواهیم به شما فشار بیاید در روزهای امتحانات تماس نمیگیریم و در روزهای غیرامتحانی برخوردها را ادامه میدهیم».
دانشگاه شریف قانون را نقض کرده است
این اقدام دانشگاه شریف نقض گسترده اصول مندرج در «شیوهنامه آییننامه انضباطی دانشجویان» مصوب شهریور ۱۴۰۳ است. در وهله اول دانشگاه شریف با تماس با خانواده، «اصل محرمانگی» را زیر پا گذاشته است؛ اصلی که در آن انتشار هرگونه اطلاعات مربوط به فرایند بررسی تخلف انضباطی در تمام مراحل تشکیل تا اجرای حکم قطعی دانشجو ممنوع است. همینطور در اصل ۱۵ شیوهنامه موسوم به «اصل عدم تجسس» اشاره شده است: «ادله و شواهدی که با نقض حریم خصوصی دانشجویان با سایر طرق غیرقانونی تحصیل شوند (مانند تهیه مخفیانه هرگونه فیلم صوت و تصویر نظیر تجسس در وسایل و صفحات مجازی شخصی متعلق به دانشجو) نمیتواند بهمثابه مستند مورد استفاده قرار بگیرد».
اما دانشگاه شریف با اتکا بر تصاویری که مسئولان حراست از دانشجویان در محیط عمومی دانشگاه گرفتهاند، اقدام به تشکیل پرونده و تماس با خانواده دانشجویان کرده است. دانشگاه شریف بهعنوان نهادی که موظف به اجرای شیوهنامه انضباطی بوده و زیرمجموعه وزارتخانهای است که آن را تصویب کرده، از اصول قانونی تخطی کرده است. در سال ۱۴۰۳ مجلس شورای اسلامی قانونی تصویب کرد با عنوان «قانون حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب».
در ماده ۱۱ و ۱۲ این قانون، وظایفی بر عهده دانشگاهها گذاشته شده ازجمله «در نظر گرفتن امتیاز مثبت و منفی در پرونده تحصیلی و انضباطی دانشجویان مبتنی بر سنجش پوشش آنها». با توجه به این قانون میتوان انتظار داشت برخورد با دانشجویان روی دیگری نیز بیابد؛ دانشجویانی که با استناد به گزارشها و اقدامات غیرقانونی دانشگاه امتیاز منفی پوشش دریافت میکنند، بدون توجه به وضعیت تحصیلی و علمی خود، از امکانات و فرصتهای آموزشی بیبهره میمانند. به عبارتی، این قانون ایجادکننده نوعی نابرابری نه بر مبنای علم که دانشگاه نهاد آن است، بلکه بر مبنای پوشش و نظرات سلیقهای نیروهای حراست است.
این روزها خبرهایی از تصویب مصوبهای جدید توسط وزارت علوم و نهادهای مربوطه درباره پوشش به گوش میرسد؛ زمزمههایی که میگوید اتفاق افتاده در دانشگاه شریف نه یک استثنا بلکه آزمودن یک قانون جدید پیش از اجرای آن است. از سال ۱۴۰۱ تا به حال برخوردهای تند و سلیقهای با دانشجویان منجر به مسائل مختلفی شده است؛ برای دانشجویان زیادی این فشارهای روانی تبعات فیزیکی داشت، بسیاری در تحصیل افت کردند و افرادی نیز با بحرانهای خانوادگی و شخصی مواجه شدند.
با تغییر دولت یکی از اولین انتظاراتی که وجود داشت، جمعشدن بساط برخورد تند و خشن با دانشجویان در مقوله پوشش بود. حتی اخیرا در روز دانشجو پزشکیان، رئیسجمهور، در دانشگاه شهید بهشتی اعلام کرد: «مسئله حجاب با دستور و الزام حل نمیشود، بلکه باید اقناع و گفتوگو صورت گیرد». با اینکه نزدیک به یک هفته از این اتفاقات دانشگاه شریف میگذرد، هیچیک از مسئولان وزارت علوم یا حتی دولت توضیحی ندادهاند.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
گفتگوی جدیدترین شماره هفتهنامه اشپیگل با دانیل زیمنس
و سپس مقالهای در باره جمهوری وایمار
برگردان: علیمحمد طباطبایی
بسیاری از آلمانیها در دهه بیست قرن گذشته، هفت سال از امکان یک زندگی افراطی لذت بردند. سپس دموکراسی به پایان رسید. آیا تاریخ میتوانست طور دیگری رقم بخورد؟ بله. این نظر تاریخدان دانیل زیمنس (Daniel Siemens) است. زیمنس، متولد ۱۹۷۵، از سال ۲۰۱۷ استاد تاریخ اروپا در دانشگاه نیوکاسل (Newcastle) است.
اشپیگل: آقای زیمنس، آیا در سال ۱۹۲۶ قابل پیشبینی بود که جمهوری وایمار تنها هفت سال دیگر دوام بیاورد؟
زیمنس: نه، برای بسیاری از مردم این سال دوران آرامش و ثبات نسبی بود. معاصران احتمالاً سال ۱۹۲۶ را بیشتر به عنوان مرحلهای از تحکیم دموکراسی تجربه کردند، حتی اگر در افق تحولات نگرانکنندهای نمایان میشد.

تاریخدان دانیل زیمنس (Daniel Siemens)
اشپیگل: آیا آلمانیها هنوز برای دموکراسی آماده نبودند؟
زیمنس: این فرضیه به نظر من بیراه میآید. در اروپای مرکزی از اوایل قرن نوزدهم سنتهای دموکراتیک قوی وجود داشت. علیرغم عقبگردها، در امپراتوری آلمان نیز روشهای دموکراتیک توسعه یافت. البته این یک دولت دموکراتیک به معنای امروزی نبود و زنان حق رأی نداشتند. اما مشارکت مردان در انتخابات مجلس قانون گذاری (رایشستاگ) حتی در دوران قیصری بالا بود. ما نمیتوانیم فروپاشی جمهوری وایمار را با این توضیح دهیم که آلمانیها دموکراسی را نمیفهمیدند یا آن را به عنوان یک ایده اساساً رد میکردند.
اشپیگل: پس با چه توضیحی؟
زیمنس: به ویژه از دیدگاه امروز، یک نکته برای من بسیار مهم به نظر میرسد، چون یک علامت هشدار است: در اواخر جمهوری وایمار، احزاب راست- میانه، امروزی وجود نداشتند که بتوانند به عنوان شریک برای ائتلافهای پایدار با حزب سوسیال دموکرات و حزب کاتولیک مرکز مطرح باشند. حزب خلق آلمان (DVP)، که بیشتر با حزب دموکرات مسیحی امروزی (CDU) قابل مقایسه است، به شدت قدرت را از دست داد و لیبرالها تقریباً کاملاً بیاهمیت شده بودند.
اشپیگل: آیا شور و اشتیاق برای شکل جدید دولت، دموکراسی، کم بود؟
زیمنس: اولین انتخابات در جمهوری جوان نشان میدهد که در ابتدا اکثریتهای دموکراتیک پایدار برای دولت جدید وجود داشت. تا حدود سال ۱۹۲۷، من تاریخ جمهوری وایمار را بیشتر یک موفقیت میبینم.
اشپیگل: با این وجود، مورخان در مورد این سؤال که آیا همه چیز میتوانست خوب تمام شود، اختلاف نظر دارند.
زیمنس: پس از ۱۹۴۵، در جمهوری فدرال، جمهوری وایمار ابتدا دولتی دیده میشد که از همان آغاز تنها توانایی بقای محدودی داشته است. این تصویر تحریفشده از یک دموکراسی غیرقابل بقا برای نخبگان بورژوازی مفید بود تا توجیه کنند چرا حالا در جمهوری فدرال همه چیز بهتر است. تنها در دهههای گذشته است که مورخان بر پتانسیلهای نوآورانه و قابلیت بقای وایمار تأکید کردهاند.

اشپیگل: این پتانسیلها چه بودند؟
زیمنس: بسیاری تغییرات مثبت به دست آمد. مثلاً روز کاری هشت ساعته، یک خواسته قدیمی حزب سوسیال دموکرات. یا سرمایهگذاری گسترده در مسکن اجتماعی، بهبودهای قابل توجه در نظام مدرسه، در اشتغال زنان و در حمایت از جوانان.
اشپیگل: همچنین مرد و زن برابر بودند و یک بردباری جنسی نسبتاً بزرگ وجود داشت. با این اوصاف، جمهوری وایمار تقریباً امروزی به نظر میرسد.
زیمنس: با این حال، چنین موضوعاتی عمدتاً برای یک محیط شهری بزرگ و جوان مهم بود. در آن زمان خیلی چیزها به طور همزمان اتفاق میافتاد. آنچه برای برخی بسیار رهاییبخش بود، برای دیگران بیاهمیت بود، یا آن را به شدت رد میکردند. از این منظر، جمهوری وایمار جامعهای بسیار مدرن بود، با چالشهای مشابهی که امروز دوباره داریم. بسیاری چیزها قطعهقطعه بود، محیطهای متعددی وجود داشت، اما همچنین میل شدیدی به تعلق. متأسفانه دموکراتها نتوانستند این را خوب زیر یک سقف جمع کنند.
اشپیگل: در انتخابات ۱۹۳۰، حزب نازی به طور غافلگیرکنندهای به دومین نیروی قوی تبدیل شد. آنان از بحران اقتصادی جهانی ۱۹۲۹ سود بردند. دولت بورژوایی تحت ریاست هاینریش برونینگ (Heinrich Brüning) نیز تحت فشار پرداختهای غرامت جنگ بود. آیا اساساً فضایی برای مانوور داشت؟
زیمنس: یک بحران اقتصادی جهانی با ابعاد مشابه، امروز نیز هر دولتی را به مرزها میرساند. برونینگ دیگر بر اکثریتهای پارلمانی تکیه نمیکرد، بلکه خط مشی خود را با کمک فرمانهای اضطراری رئیس جمهور رایش پیش میبرد. او سعی کرد بار پرداخت غرامت را کاهش دهد و در این کار نیز نسبتاً موفق بود. با این حال، او یک فروشنده بسیار بد برای سیاستهایش بود، رأیدهندگان در نهایت دیگر باور نمیکردند که چیزی تغییر کند.

اشپیگل: برونینگ همچنین سعی کرد بحران را با کاهش دستمزدها و مزایای اجتماعی مهار کند. آیا او دموکراسی را با سیاست های ریاضتی به انتهای خود رساند؟
زیمنس: برونینگ اگر هنوز به پارلمان نیاز داشت، میبایست بیشتر در نظر میگرفت که سیاستش چقدر غیرمحبوب بود. بنابراین یک برش حیاتی این است که سیاست دولتی از سال ۱۹۳۰ دیگر بر اکثریتهای دموکراتیک متکی نبود. از این رو، دموکراسی وایمار عملاً نه با انتصاب هیتلر در ژانویه ۱۹۳۳، بلکه پیش از آن پایان یافت. چگونه میخواهی برای دموکراسی مقبولیت کسب کنی، در حالی که همزمان سیگنال میدهی که اراده رأیدهنده را محترم نمیشمری و از کنار پارلمان حکومت میکنی؟
اشپیگل: نازیها در انتخابات هرگز بیش از ۳۷٪ آرا را به دست نیاوردند و در نهایت جمهوری را نابود کردند. این درباره شکنندگی دموکراسیها چه میگوید؟
زیمنس: دموکراسیها از بین نمیروند چون احزاب ضد دموکراتیک اکثریت مطلق آرا را دارند. بسیار کمتر از این کافی است. کافی است به اندازه کافی قوی باشید و سپس یک شریک مطیع پیدا کنید. مهم است که ما این را دقیقاً امروز درک کنیم.
مصاحبه: کریستوف گونکل

***
نگاهی کوتاه به دهه بیست طلایی در جمهوری وایمار
۱۰۰ سال از دهه بیست پررونق؛ لذت. سرخوشی. سقوط
نوشته: رافائلا فون بردو، کریستوف گانکل و فرانک پاتالونگ
اشپیگل شماره ۵۲ / ۱۸ دسامبر ۲۰۲۵
صد سال پیش، جمهوری جوان آلمان آزادی دموکراتیک را جشن میگرفت و به وحشیانهترین مهمانیها و دگرجنسبودگی میپرداخت – حتی در استانها، چنانکه تحقیقات جدید نشان میدهد. اما سپس نازیها آمدند.
نور سالن رقص را طلایی میکند، یک گوی آینهای، تراشهای درخشان را بر دیوارها و سقف میپاشد، گرم روی گونههای رنگپریدهی پودرزده، روی یقههای باز مینشیند و منجوقها را میدرخشاند. دور میدان رقص، خانمهایی با پر در موهای کوتاه و فرخورده، آقایانی با سبیل نازک و کلاه فدورا (Fedorahut) جمع شدهاند، روی کفش های پاشنهبلند یک زن ترنس با سایهی چشم دودی در ضربآهنگ چارلستون تاب میخورد.
دو دهه است که «بوهم وحشی» (Bohème Sauvage) [بوهمیسم افراطی و رها] در برلین و دیگر شهرها، دهه بیست قرن گذشته را دوباره زنده میکند، ترکیبی از واریته و مهمانی رقص، نوشیدنی با الکل بسیار بالا (Absinth) و قمار دارد و روی صحنه هنرهای آکروباتیک و نمایش اغوا گرانه ظنز آمیز (Burlesque). قوانین لباس و مدل مو سختگیرانه است، تلفن همراه ممنوع. در این شب زمستانی، حدود ۵۰۰ نفر در سالن «هایماتهافن» (Heimathafen) در برلین- نویکولن گرد آمدهاند.

به گفته بنیانگذارش، السه ادلشتال (Else Edelstahl)، بوهم ساووآژ میخواهد «جشنی پرغوغا به افتخار قهرمانان شبهای گذشته» باشد، برای «همه کسانی که هر شب را چنان جشن میگیرند که گویی آخرین شب است، که هرجه بنوشی هنوز هم کم است و و شیک پوشی در اینجا حد و اندازه ای ندارد.». به نظر وحشی میآید. لذتبخش است. رنگارنگی بخشی از برنامه است، دگرجنسبودگی هم. صحنه درست همانی است که باید باشد، خود برلین با تصویرش به عنوان شهر گناه و فساد. مجموعه «بابیلون برلین» که آخرین فصل آن انتظار میرود در سال ۲۰۲۶ منتشر شود، قبلاً از «نوستالژی مدرن» سود برده است، همانطور که ادلشتال این شور پایدار را برای دهه بیست در جمهوری وایمار مینامد.
و راست هم میگوید: «دهه بیست طلایی، زمانی باورنکردنی از رهایی و آزادی بود»، کیتی ساتن (Katie Sutton)، مورخ استرالیایی میگوید. «این احساس وجود داشت که در اوج مدرنیته قرار داری.» سالهای نشاط. و شاید هم یک اوج کوتاه قبل از سقوط بود؟ گفته میشود آنتونیو گرامشی (Antonio Gramsci)، از بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا، دوره بین دو جنگ جهانی را «زمان هیولا» نامیده است. «جهان قدیم در حال مرگ است، جهان جدید هنوز متولد نشده.»
پس این نوستالژی اصلاً برای چیست؟ آیا موضوع این رقص بر روی کوه آتشفشان و بسیار مورد اشاره [که هر لحظه ممکن است منفجر شود] است، به عنوان حس زندگی جامعه پارتی باز امروز؟ ساتن باور دارد که «نگاه ما به دهه بیست طلایی، از طریق عینک گذشتهنگر تحریف شده است». در واقع، صد سال پیش به ندرت کسی میتوانست حدس بزند که نازیها به قدرت خواهند رسید و قصد نابودی جهان را خواهند کرد.
امروز دقیقاً دانش ما از آنچه آنزمان رخ داد، ما را حساس کرده است. ما زندگی را جشن میگیریم، در حالی که مصیبت در کمین است. پوتین، اوربان، هرکدام به شیوه خود، جهان دموکراتیک را همانطور که میشناسیم خرد میکنند. جنگی در افق است. در آلمان حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان که نفوذ بیشتری به دست میآورد.
یک معیار برای درجه تهدید دموکراسی وجود دارد، یک ابزار اندازهگیری دقیق: باید دید بر سر اقلیتها چه میآید. برای مثال، افراد دگرباش (کوئیر). خودکامگان تعقیب، زندانی، و جنایت می کنند – دموکراتها اجازه میدهند متفاوت باشی.

ادلشتال، خالق بوهم ساواژ: «جشنی باشکوه به افتخار قهرمانان شبهای گذشته»
و بدین ترتیب میتوان صعود و سقوط جمهوری وایمار، اولین دموکراسی آلمان، را با فرهنگ جشنگیریاش و نوسان بین افراطها، به عنوان تاریخ دورانی روایت کرد که در آن لزبینها، گیها و ترنسها برای اولین بار با هم برای حق زندگی دگرباشانه مبارزه میکردند. در اکتبر ۱۹۲۹، نزدیک بود موفق شوند، پاراگراف ۱۷۵ که همجنسگرایی را جریمه میکرد، باید لغو میشد. اما بحران اقتصادی جهانی همه چیز را به آشوب کشید، اصلاحات مسکوت ماند. سپس نازیها آمدند.
پس در بازنگری شبیه معجزه مینماید که برای لزبینها، گیها و «ترانسوستیت»ها (همانطور که آن زمان نامیده میشدند) دقیقاً در زمان تولد جمهوری وایمار، زندگی رادیکال جدیدی آغاز شده بود: در ۱۴ اوت ۱۹۱۹ قانون اساسی اجرایی شد و با آن آزادی مطبوعات، بیان و سایر آزادیها آمد. در همان روز اولین شماره مجله «دوستی» (Die Freundschaft) منتشر شد که خطاب به افراد همجنسگرا بود.
ماتیاس فویت (Mathias Foit)، مورخ در دانشگاه پادووا (Padua) میگوید: «به این ترتیب، اولین جنبش تودهای دگرباش جهان در آلمان آغاز شد. این هفتهنامه راه را برای سیل مطبوعات همجنسگرا و تراجنسیتی گشود، که از مهمترین عناوین آن «دوست دختر» (Die Freundin) بود که اولین مجله لزبین محسوب میشود، اما همچنین «جنس سوم» (Das 3. Geschlecht) برای افراد ترنس. چنانکه فویت میگوید، این مجلات منجر به «انفجار زندگی گی، لزبین و ترنس» شدند، آن چه جرقههایش حتی فراتر از شبهای برلین نیز امتداد یافت. این مورخ که برای اولین بار فرهنگ دگرباش را در شرق آن زمان آلمان و لهستان تحقیق کرده است، میگوید: «آنها برای اولین بار ممکن کردند که مردم در استانها متوجه شوند: من تنها نیستم. از طریق آگهیهای تماس، همفکران یکدیگر را پیدا می کردند و باشگاهها، هتلها یا میخانههایی که در آنها برای جشن قرار میگذاشتند.»
چنانکه فویت میگوید کلوبهای مختص مخاطبین دگرباش گاه حتی بیش از امروز وجود داشتند. برای مثال در برسلاو (Breslau)، او در طول ۱۳ سال گذشته حداکثر ۶ مورد از این قبیل مکانها را شمارش کرده، در حالی که برای دوره نه چندان طولانیتر جمهوری وایمار، نشانههایی از ۱۵ مؤسسه مشابه در آنجا یافته است. در دیگر بخشهای جمهوری نیز جزایر دگرباش وجود داشت، مانند اشتوتگارت (Stuttgart) یا در اِسِن (Essen)، جایی که تونی سیمون (Toni Simon) (که در اصل آنتون نام داشت) در کافهاش به نام ۴۷۱۱ با لباس زنانه خدمت میکرد. مقامات به او مجوز سرو الکل نداده و رقص را ممنوع کرده بودند، بنابراین مهمانان آبجو را در فنجانهای چای مینوشیدند. اگر پلیس میآمد، آن را با عجله سر میکشیدند.

زنان سیگاری در کافهای در برلین (۱۹۲۷): «انفجار زندگی همجنسگرایان، لزبینها و ترنسها»
و دیروقت شب، سیمون میزها را کنار میزد و گرامافون را روشن میکرد. سپس رقص آغاز میشد: مردان با زنان، مردان با مردان، زنان با زنان. تکهای از آزادی در استان. برلین کانون فرهنگ تفریح باقی ماند. این کلانشهر که آن زمان سومین شهر بزرگ جهان بود، به گفته ساتن مورخ، «نخستین جایی است که میتوان شکلگیری سیاست هویت LGBTQ را در آن مشاهده کرد». شهری مترقی بود، «جایی که جهان به آن مینگرد».
اگرچه سالهای اول جمهوری آشفته و متأثر از خشونت و تلاشهای کودتا بود — هیتلر در سال ۱۹۲۳ تلاش کرد جمهوری را سرنگون کند — پس از ابرتورم، اقتصاد تثبیت شد و وضعیت سیاسی آرام گرفت. با بحران اقتصادی جهانی از سال ۱۹۲۹، شمار بیکاران به سرعت افزایش یافت. فقر اجتماعی، خواسته یا نا خواسته به سود افراطیهای دشمن دموکراسی، کمونیستها و به ویژه حزب نازی هیتلر، عمل نمود.
در میانه این فاز کوتاه و آرام بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹، سال ۱۹۲۶ قرار داشت. شاید واقعاً یک سال طلایی. در برلین سال ۱۹۲۶، جماعت های هنری غیر متعارف و یاغی (Boheme) پرسه میزدند. اوتو دیکس (Otto Dix)، هنرمند، روزنامهنگار سیلویا فون هاردن (Sylvia von Harden) را با موهای کوتاه، تکعینک و سیگار به عنوان تصویری از زن جدیدِ رها شده و شاغل نقاشی کرد. رقاصه جنجالی آنیتا بربر (Anita Berber) سال قبلتر برای انجام کار هنری در برابر دیکس قرار گرفته بود. هانا هوخ (Hannah Höch)، هنرمند دوجنسهٔ دادا (Dada-Künstlerin)، با کلاژهایش نقد تند اجتماعی میکرد. ترانههای کورت وایل (Kurt Weill) آهنگسازی که بعدها مغضوب شد و ترانه معروف مکی چاقو به دست (Mackie Messer) را ساخته بود، در شهر طنینانداز بود.

مشتریان کوییر در کلوپ شبانه الدورادو حدود سال ۱۹۲۶: ارنست روهم، دوست همجنسگرای هیتلر، و همچنین مارلین دیتریش، بازیگر جوان دوجنسگرا، به این کلوپ رفت و آمد داشتند
حتی آغاز سال ۱۹۲۶ شورانگیز بود. جوزفین بیکر (Josephine Baker)، نابغه رقص ۱۹ ساله از ایالات متحده، برای اولین بار در برلین برنامه اجرا کرد. تنها چند پر اندامش را آراسته بود، باسنش را میچرخاند و میلرزاند و در ضربآهنگ چارلستون بر روی صحنه میچرخید. تماشاگران به وجد آمده بودند. بیکر شهر را مسحور کرد. او به یک سوپراستار تبدیل گردید و همانطور که بعدها گفت، با هزاران مرد و زن همخواب شد.
بیش از ۵۰۰ کلوب شبانه در آن زمان در پایتخت وجود داشت، که «جنبه غیررسمی» آن تنها پس از غروب آفتاب بیدار میشد، «با مشعلهای نوریاش آسمان شب را میافروخت یا در تاریکی پنهان میگردید»، همانطور که «راهنمای برلین فاسد/آلوده به گناه» (lasterhafte Berlin) منتشر شده در سال ۱۹۳۱ توصیف میکند. حدود ۵۰ مؤسسه به طور خاص لزبینها و زنان ترنس را برای نوشیدن، رقص و گپ زدن جذب میکردند. همان گونه که توصیفی از همان دوره به ما می گوید، در کافه دومینو (Café Domino)، «بسیاری از زنان شیک با اطوارهای ظریف» پرسه میزدند، در حالی که در تاورن (Taverne) «جو تقریباً ملموسی از صراحت و سادگی بدوی» حاکم بود — اینجا «دوستدختران» کمبضاعتتر دور هم جمع میشدند.
همچنین در دورین گِری (Dorian Gray)، به روایتی دیگر، «زنان مشتریهای ثابت بودند». این مکان «مکان مقدس عشق سافیک» بود، جایی که مهمان در «روزهای ویژه برای بانوان نخبه» قدم به «دنیایی رنگارنگ پر از زرق و برق درخشان» میگذاشت. بسیار مهم در این صحنه: کلوب بانوان ویولِتا با شبهای رقصش در سالن قرمز. که در سال ۱۹۲۶ افتتاح شد و به زودی بیش از ۴۰۰ عضو داشت. بنیانگذارش، لوته هام (Lotte Hahm)، خود را از پیشگامان جنبش لزبین نشان داد.
مردان همجنسگرا به گفته «راهنمای برلین فاسد» در میان ۸۰ مکان در شهر حق انتخاب داشتند. دبلیو. اچ. اودن (W. H. Auden)، شاعر بریتانیایی- آمریکایی که برلین را «رویای هر مرد همجنسگرا» میدانست، حتی از «۱۷۰ بار و رستوران مرتبط که تحت نظارت پلیس بودند» گزارش داد. دوستش کریستوفر ایشروود (Christopher Isherwood) مجذوب جذابیت برلین، نیز از انگلستان که در چنین مواردی محدودیت بسیار داشت گریخته بود. این نویسنده در زندگینامه خود به «سوزنسوزن شدن لذتبخش و تپش قلب» هنگامی که اودن «پرده سنگین چرمی یک بار پسرانه را کنار زد» یاد میکند.

بیکر، رقصندهی مشهور، با دامن موزی، ۱۹۲۶: او با هزاران مرد و زن خوابیده است
شاید معروف ترین مؤسسه جامعه دگرباش، الدورادو (Eldorado) در شونبرگ (Schöneberg) بود. همانطور که در «راهنمای برلین فاسد» آمده در سالن رقص، مخاطبین با لباس اسموکینگ، فراک و لباس شب خوش میگذراندند، «یک خواننده زن (با صدای مردانه) با سوپرانو نازکش ترانههای دوپهلوی پاریسی میخواند»، و «یکی از دلانگیزترین و ظریفترین زنانی که در کل سالن حضور دارند، اغلب بابِ ظریف (zierliche Bob) است، و مردان زیادی هستند که در عمق قلبشان تأسف میخورند که او یک دختر نیست، که طبیعت به اشتباه آنان را از یک معشوقه دلپذیر محروم کرده است.»
ارنست روم (Ernst Röhm)، دوست همجنسگرای هیتلر، همدست کودتا در مونیخ ۱۹۲۳ و رئیس بعدی اسآ (SA)، در الدورادو رفتوآمد میکرد، همانجا که مارلنه دیتریش (Marlene Dietrich) جوان نیز میرفت. بر اساس یک شایعه، بازیگر با خواننده مشهور، کلر والدوف (Claire Waldoff)، رابطه داشت که در همان مکان از روی صحنه فریاد میزد: «مردان را از رایشستاگ (Reichstag) [یا پارلمان آلمان در جمهوری وایمار] بیرون کنید!». والدورف که دوست صمیمی کورت توخولسکی (Kurt Tucholsky) بود، به همراه همسر زندگیاش در مرکز محافل لزبین برلین قرار داشتند.
روزنامه «برلینر مورگنپست» (Berliner Morgenpost) در سال ۱۹۲۴ درباره اجرای هنرمندی که با مار به جرای کار هنری می پرداخت با نام هنری «وو دو» (Voo Doo) نوشت: «صحنه خیالی و شرقی معبد با یک شگفتی به پایان رسید، زمانی که رقاص خود را به عنوان یک مرد آشکار کرد». وو دو، با نام واقعی ویلی پاپه (Willy Pape)، قهرمان و الگوی جامعه ترنس بود. اندکی قبل از هجدهسالگی، پاپه که از کودکی لباس دخترانه دوست داشت، رگهای مچ دستش را زد. او بیمار ماگنوس هیرشفلد (Magnus Hirschfeld)، پزشک برجسته برلینی شد که در سال ۱۹۱۹ مؤسسه علوم جنسی (Institut für Sexualwissenschaft) را تأسیس کرد. پاپه که در دوران امپراتوری اقتدارگرا میخواست به زندگی خود پایان دهد، در جمهوری وایمار به یکی از موفقترین هنرمندان واریته تبدیل شد و در خارج از کشور به عنوان «هنرمند جنجالی اروپا» تبلیغ میشد.
و با این حال، علیرغم تمام آن «فضاهای شکوفای رهایی» (کیتی ساتن) — هرکس که فقط به بیرون رفتن و عیش و نوش در الدورادو نگاه کند، تصویر کامل را نمیبیند. ماتیاس فویت معتقد است: «مفهوم “دهه بیست طلایی” نگاه انسان را نسبت به واقعیت زندگی افراد دگرباش میبندد»، زیرا همواره «تعقیب و محکومیت وجود داشت، همجنسگرایان خودکشی میکردند.»
حدود ۱۰٬۰۰۰ همجنسگرا بین سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳ بر اساس پاراگراف ۱۷۵ محکوم شدند. همچنین همین پاراگراف میتوانست برای افراد میانجنسی و زنان ترنس در صورتی که روابط صمیمی با مردان داشتند، خطرناک باشد. از سوی دیگر، «پاراگراف بیاخلاقی» ۱۸۳، «برانگیختن رنجش عمومی» را مجازات میکرد. «رفتار بسیار ناشایست» را میشد با پاراگراف ۳۶۰ پیگیری کرد، مثلاً وقتی مردان لباس زنانه میپوشیدند. اما با یک «گواهی ترانسوستیت» که در برلین از جمله توسط مؤسسه ماگنوس هیرشفلد صادر میشد، افراد ترنس میتوانستند از بازرسی پلیس عبور کنند. چنین گواهیهایی در شهرهای دیگر نیز صادر میشد.

رقصندگان “دختران کشاورز” از کاخ دریاسالار برای اجرای شبی در حوالی سال ۱۹۲۶ بیرون آمدند: “دنیای رنگارنگ پر از زرق و برق درخشان”
مؤسسه هیرشفلد محل مراجعه تمام افرادی بود که تمایلات جنسیشان در دستهبندیهای رایج نمیگنجید. این متخصص علوم جنسی — که آشکارا همجنسگرا زندگی نمیکرد و تا امروز به عنوان یک نماد از سوی صحنه دگرباش ستایش میشود — به همراه همکارانش به جامعه LGBTQ مشاوره میداد. آنان تحقیق میکردند، پزشک آموزش میدادند، افراد عادی را آگاه میساختند و جراحیهای تطبیق جنسیت انجام میدادند. هیرشفلد از این دیدگاه انقلابی آن زمان دفاع میکرد که همجنسگرایی ذاتی و گرایشی است که نمیتوان به سادگی تغییرش داد.
جنبش دگرباش کاملاً سازمانیافته بود، همچنین از نظر سیاسی در مبارزه علیه پاراگراف ۱۷۵. پزشک جنسیتشناس هیرشفلد از سال ۱۸۹۷ با همفکرانش کمیته علمی- انسانی را تأسیس کرده بود، اولین سازمان در سطح جهان که برای حقوق افرادی مبارزه میکرد که از نظر جنسیتی و جنسی مطابق عرف نبودند. انجمنهای قدرتمند دیگر با دهها هزار عضو به دنبال آمدند، اعضای آنها در شهرهایی مانند اِشتِتین (Stettin)، برسلاو (Breslau) یا دوسلدورف (Düsseldorf) برای سخنرانی و خوانش، رویدادهای ورزشی و گردشهای دستهجمعی و بله، برای جشن دور هم جمع میشدند.
در سال ۱۹۲۱، وو دو (Voo Doo) در برسلاو برنامه اجرا کرد. در آنجا یا مثلاً در اشتِتین، بر اساس تحقیقات فویت، افراد دگرباش اهل مهمانی در «بال بدجنسها» یا «شب رنگارنگ» گرد هم میآمدند، اما همچنین در گُوورلیتس (Görlitz) یا کونیگزبرگ (Königsberg). در کلن، صحنه توسط همان جامعه خاص فرهنگی اجتماعی در «زیبای خفته» (Dornröschen) یا «مهمانخانه عقاب» (Hotel zum Adler) جشن گرفته می شد، جایی که هنرمندان دگرجنسگرا مانند یوهان باپتیست ولش (Johann Baptist Welsch) با نام هنری «تیلا» (Tilla) مخاطبین دگرجنسگرا را نیز به وجد میآوردند. تیلا از ترور نازیها جان سالم به در نبرد. او در سال ۱۹۴۳ در اردوگاه کار اجباری مائوتهاوزن (KZ Mauthausen) درگذشت، همانطور که ۱۸ همجنسگرای دیگر اهل کلن.
وقتی نازیها در ژانویه ۱۹۳۳ به قدرت رسیدند، همه چیز بسیار سریع پیش رفت. حتی قبل از آن نیز اوباش اسآ (SA-Schläger) گاه به دگرباشان حمله میکردند، اما حالا ابعاد نفرت آشکار میشد: همجنسگرایان از نخستین قربانیان رژیم بودند.
دادگستری نازی بیش از ۵۰٬۰۰۰ مرد را محکوم کرد، تدر حدود ۱۵٬۰۰۰ مرد همجنسگرا مجبور شدند به اردوگاه کار اجباری بروند. اینکه چند فرد میانجنسی و ترنس در دوران ناسیونالسوسیالیسم کشته، تعقیب، در اردوگاه زندانی و تحت اعمال جراحی اجباری قرار گرفتند، با توجه به وضعیت کنونی تحقیقات، به طور دقیق مشخص نیست.

زنان به عنوان تبلیغات سیار برای یک تئاتر واریته در سال ۱۹۲۵: آیا جمهوری وایمار به دلیل شیوع فساد فروپاشید؟
حزب نازی کلوبها و محلهای تجمع صحنه دگرباش را تعطیل کرد، و البته الدورادو بلافاصله پس از «به دست گرفتن قدرت» توسط هیتلر. روزنامههای همجنسگرایان در همان سال ممنوع شدند. در ماه مه ۱۹۳۳، نازیهای جوان به مؤسسه هیرشفلد یورش بردند و هرچه یافتند سوزاندند و نابود کردند. مدت ها بعد از زمان به قتل رساندن ارنست روم، یعنی همان رهبر همجنسگرای اسآ در سال ۱۹۳۴ و آنچه به «کودتای روم» (Röhm-Putsch) مشهور می باشد، دیگر هیچ توهمی باقی نماند: هرکس که همچنان تمایلات همجنسگرایانه خود را آشکار نشان میداد، جان خود را به خطر میانداخت.
در سال ۱۹۳۵ نازیها پاراگراف ۱۷۵ را تشدید کردند. از آن پس تنها قصد انجام یک عمل همجنسگرایانه کافی بود، که تعقیب قضایی دلخواهانهای را ممکن میساخت. شکوه برلین به عنوان پایتخت آزادی و جشن خاموش شد.
کریستوفر ایشروود در ماه مه ۱۹۳۳ نوشت: «هشت ساعت دیگر برلین را ترک میکنم، شاید برای همیشه، فقط حس میکنم دارم از یک بیماری سخت بهبود مییابم.» در سال ۱۹۳۳، بار دگرباشی (queere Bar) هم که ویلی «وو دو» پاپه علاوه بر حرفه صحنهای خود تأسیس کرده بود، مجبور به تعطیلی شد. او دیگر نمیتوانست با لباس زنانه در خیابانها راه برود. لوت هام، کلوب بانوان ویولتا را به «باشگاه ورزشی خورشید» تغییر نام داد، اما فایدهای نداشت. در یک حمله غافلگیرانه اسآ، دهها زن دستگیر شدند و کلوب تعطیل شد. هام مدتی در اردوگاه کار اجباری مورینگن (KZ Moringen) زندانی بود. او از دوران نازی جان سالم به در برد، همانطور که همسر زندگیاش، کته فلایشمان (Käthe Fleischmann)، که یک یهودی بود و او به پنهان کردنش کمک کرده بود.
لوری مارهوفر (Laurie Marhoefer)، یکی از مورخان برجسته در زمینه تاریخ دگرباشان در سال ۲۰۱۹ در یک مقاله فرضیهای پرسید: «آیا این سکس بود که جمهوری وایمار را سرنگون کرد؟». این ایده وجود دارد که آن زمان آزادی جنسی، راستگرایان را شعلهور کرده بود، همانطور که امروز «بیداری و آگاهی و حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی و نژادی » (Wokeness). جمهوری سقوط کرد زیرا فساد از کنترل خارج شد، به طوری که نازیها و محافل محافظهکار، مانند «انجمنهای اخلاق» (Sittlichkeitsvereine) و کلیساها، متفقالقول بودند که به این کارها پایان دهند.
اما لوری مارهوفر با قاطعیت میگوید که چنین نتیجه گیری یک اشتباه است. در حوزه سیاست جنسی، جمهوری حتی «باثبات» بود، مناقشات جامعه را از هم نگسیخته بود. شکل های غیرمتعارف سکسوالیته تحمل میشدند، حداقل اگر خیلی آشکار به نمایش گذاشته نمیشدند. این کارشناس بحران اقتصادی از سال ۱۹۲۹ را به ویژه مسئول سقوط جمهوری میداند.

مهمانی وحشیهای بوهمی در برلین: آزادی چقدر امن است؟
مورخ دیگر ما یعنی ساتن نیز دیدگاه مشابهی دارد. تئوری عقبنشینی «یک افسانه سرسخت است». با این حال، او «مفید میداند که درباره آنچه آن زمان اتفاق افتاد فکر کنیم»، به ویژه در زمانه احزاب راستپوپولیستی که اغلب مواضع همجنسگراستیزانه دارند. با این اشتیاق عجیب امروز به دهه ۱۹۲۰، با دانشی که نسبه به آن دوران داریم دموکراسی در آلمان در برابر دشمنان تنوع جنسیتی چقدر ثبات نشان میدهد؟ آزادی چقدر استوار است؟
آزادی چقدر استوار است؟ در «هایماتهافن» برلین (Berliner Heimathafen) نیمهشب گذشته است و یک زوج مسن و ظریف از پیست رقص به میزشان بازمیگردند، هر دو با نگاهی شاداب و درخشان. این یازدهمین حضور مایکل و کریستیانه در «بوهمِ سَوواژ» است.
کریستیانه میگوید: «این حس زندگی، این رنگارنگی و بردباری است که با دهه بیست مرتبط میدانیم، و ما را جذب میکند.» مایکل میگوید: «و برای من، بیش از هر چیز، خودِ موسیقی سوینگ است.» مایکل میگوید: «آمدن من به اینجا بیشتر برای تغییر است». کریستیانه جدی میشود. «گرچه گاهی فکر میکنم، وقتی حزب آلترناتیو برای آلمان را میبینم یا آنچه ترامپ با آمریکا میکند: امیدوارم تاریخ تکرار نشود.»
»Bis 1927 eher eine Erfolgsgeschichte«
Goldene Zwanziger
DER SPIEGEL 52 | 2025
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
رسانههای رسمی در داخل ایران از اعدام عقیل کشاورز، دانشجوی معماری دانشگاه شاهرود خبر دادند که به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» به اعدام محکوم شده بود. «تصویربرداری از ساختمان ستاد لشکر پیاده ارومیه» دلیل بازداشت و از مصادیق اثبات جرم این دانشجوی معماری قرار گرفته است.
سازمان حقوق بشر ایران ضمن محکومکردن اعدام عقیل کشاورز، از نهادهای بینالمللی میخواهد برای توقف مجازات اعدام در ایران اقدام عملی انجام دهند.
محمود امیریمقدم، مدیر این سازمان در این خصوص گفت: «عقیل کشاورز بدون دادرسی عادلانه و براساس اعترافات زیر شکنجه در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. اعدام او یک قتل فراقضایی محسوب میشود و علی خامنهای و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی باید درقبال این جنایت پاسخگو باشند. هدف جمهوری اسلامی از اینگونه اعدامها ارعاب جوانان ایران است که بزرگترین تهدید علیه حکومت محسوب میشوند.»
بنابه گزارش خبرگزاری میزان، رسانه رسمی قوه قضائیه جمهوری اسلامی، صبح روز شنبه ۲۹ آذرماه، حکم اعدام عقیل کشاورز به اجرا درآمد. این دانشجوی زندانی پیشاز جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل «ٰدر حال تصویربرداری از ساختمان ستاد لشکر پیاده ارومیه» بازداشت و با اتهام «جاسوسی بهنفع اسرائیل و ارتباط و همکاری اطلاعاتی با سرویسهای مرتبط با آن و تصویربرداری از اماکن نظامی و امنیتی» به اعدام محکوم شده بود.
در این گزارش به محل دقیق اجرای حکم این زندانی اشارهای نشده است، اما به نظر میرسد، حکم اعدام وی در زندان مرکزی ارومیه به اجرا درآمده باشد.
بنا به اطلاع سازمان حقوق بشر ایران، عقیل کشاورز، ۲۷ ساله، دانشجوی رشته معماری دانشگاه شاهرود و اهل اصفهان بود. براساس برخی گزارشها، او در خردادماه سال جاری و همزمان با حملات اسرائیل به ایران، هنگام سفر به ارومیه بهدست نیروهای سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شد.
او پس از بازداشت، به مدت یک هفته در بازداشتگاه این نهاد در ارومیه تحت بازجوییهای شدید قرار گرفت و بنا بر گزارشها، برای گرفتن «اعتراف اجباری» درباره اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» تحت شکنجه قرار داشته است. پس از آن، وی به زندان اوین منتقل شد.
کشاورز در زمان بمباران زندان اوین توسط اسرائیل در این زندان حضور داشت و پس از آن به بازداشتگاهی دیگر منتقل شد. با پایان دوره بازجویی، او را به زندان مرکزی ارومیه انتقال دادند. در اواخر تابستان نیز شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه به ریاست قاضی سجاد دوستی، وی را به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» به اعدام محکوم کرد. چند روز پیش از اجرای حکم اعدام، به این زندانی اعلام شده که حکم صادره از سوی دادگاه ویژه جرائم جاسوسی تایید شده است.
به دلیل تهدیدهای بازجویان امنیتی، عقیل کشاورز و خانوادهاش تا مدتها از اطلاعرسانی درباره وضعیت او خودداری کرده بودند. با این حال، روز چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴، او برای اجرای حکم به سلول انفرادی زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و همزمان خانوادهاش نیز برای انجام آخرین ملاقات به زندان فراخوانده شدند.
از ابتدای سال جاری میلادی ۱۳ نفر و از زمان آغاز جنگ ۱۲ روزه ایران-اسرائیل ۱۱ نفر با اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شدهاند.
این سیزدهمین اعدام از ابتدای سال جاری میلادی با اتهام جاسوسی برای اسراییل بوده است. محسن لنگرنشین، پدرام مدنی، اسماعیل فکری، مجید مسیبی، محمدامین مهدویشایسته، ادریس آلی، آزاد شجاعی، رسول احمد رسول، روزبه وادی، بابک شهبازی, بهرام چوبی، جواد نعیمی این فرد که نام او اعلام نشده، از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تا کنون اعدام شدهاند.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
نوشیدن روزانه یک کوارت ویسکی [در حدود یک لیتر] باعث شد جک لندن حوادث بیشماری را تجربه کند – مثل وقتی که از اسکله اوکلند تلوتلو خورد و در خلیج سانفرانسیسکو فرود آمد.
جک لندن یک بار چنین گفته بود: «من همیشه وقتی کسی اطرافم بود، حاضر به نوشیدن بودم. وقتی کسی نبود، تنها مینوشیدم.»(۱) در دنیای ادبی مملو از مستان در سطح کهکشانی(۲) (به ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe)، جک کروآک (Jack Kerouac) و دیلان توماس (Dylan Thomas) فکر کنید)، نویسنده داستانهای ماجراجویی کلاسیکی مانند «سفیددندان» (White Fang) و «آوای وحش» (The Call of the Wild) شاید مستترینِ همه بوده باشد.
تا چه اندازه او مست میشد؟ مجموعه «خاطرات الکلی» او به نام «جان بارلیکرن» (John Barley-corn) در فهرست خوانش توصیهشده انجمن الکلیهای گمنام قرار دارد. لندن به دوستانش افتخار میکرد که از پنج سالگی شروع به نوشیدن کرده، هنگامی که پدرخوانده الکلیاش او را برای آوردن آبجو در سطلی به میخانه محلی میفرستاد. تا چهارده سالگی، چنان زیاد می نوشید که حتی ملوانان سخت جان و باتجربه در نوشیدن در برابر او کم میآوردند. در اوج مصرف، جک لندن روزانه حدود یک لیتر ویسکی مینوشید و عوارض آن را به شکل حوادث و دورههای ولگردی تجربه میکرد. یک بار چنان مست شد که از اسکله اوکلند به خلیج سانفرانسیسکو تلوتلو خورد و بیهدف روی آب شناور گردید تا اینکه یک ماهیگیر یونانی نجاتش داد. در طی بازدیدی از ژاپن، لندن در نوشیدن ساکی زیادهروی کرد. در حالی که در قایق بادبانی خود در بندر یوکوهاما حبس شده بود، روز و شب برای یک هفته شراب برنج سر میکشید، تا اینکه پلیس محلی به او دستور ترک محل را داد. ظاهراً متقاعد شده بود که اگر تا خرخره مست باشد حتماً میتواند زیر آب نفس بکشد، لندن برای فرار از پلیسها به داخل بندر شیرجه زد. مقامات ژاپنی به طور رسمی او را غرقشده ثبت کردند، اما به طریقی لندن راه خود را به قایق باز یافت.
جک لندن، در مقام یک پیشگام واقعی ادبی، به رمانتیکسازی تصویر نویسنده آمریکایی به عنوان شخصی زورگو، دائم در حال نوشیدن مشروب و بیپروا کمک کرد. آیا بدون الگوی مردانه و پرخاشگرانه او، ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) یا نورمن میلری (Norman Mailer) وجود داشت؟ جک لندن چنان زندگی پر مشقتی را زیست که نویسندگانی با پیشینههای فرهیختهتر – مثلاً همینگوی – به آن حسادت میورزیدند و سعی در تقلید از آن داشتند. او حاصل ازدواج نبود و در فقر در کرانههای اوکلند بزرگ شد، جایی که به عنوان یک قانونشکن طبقه کارگر زندگی میکرد، از جمله دورهای به عنوان «دزد صدف» که نرمتنان ارزشمند را از بسترهای تجاری خلیج سانفرانسیسکو میدزدید (۳). اما زیر ظاهر خشن، قلب مردی ادیب و متفکر میتپید. جک لندن تقریباً کاملاً خودآموخته بود. او موش کتابخانه بود و مجموعه شخصیاش بالغ بر پانزده هزار جلد کتاب را گرد آورد، که آن را «ابزار حرفهام» مینامید. حرفهاش دستمزد خوبی داشت و او یکی از اولین نویسندگان مشهور قرن بیستم شد. شهرت، با پاداش مالی همراه آن، به لندن اجازه داد تا به دنبال ماجراجویی برود، اغلب روی عرشه قایق بادبانی خودساختهاش به نام «اسنارک» (Snark). پس از ۱۹۰۵، او در این سفرها همواره توسط همسر دومش، چارمین کیتریج (Charmian Kittredge)، همراهی میشد، زنی بیپروا و وقیح که او را «زن همراه» صدا میزد. در او، لندن نه تنها از نظر فکری، بلکه از نظر جنسی نیز همتای خود را یافته بود.
اگرچه سبک زندگی ماجراجویانهاش او را از نظر جسمی سالم نگه میداشت، اما لندن را در معرض انواع بیماریها و ناخوشیها قرار داد که به تدریج او را فرسوده کرد و به مرگ زودهنگامش انجامید. در اوایل بیست سالگی، چهار دندان جلوی خود را بر اثر یک دوره بیماری اسکوربوت (کمبود ویتامین ث) از دست داد. در مکزیک به اسهال خونی و ذات الجنب (pleurisy) مبتلا شد و سپس در اقیانوس آرام جنوبی مالاریا گرفت. در طی یک سفر دریایی به جزیره اونتونگ جاوه (Ontong Java)، دستهایش به دو برابر اندازه طبیعی متورم شد و پوستش دستهدسته کنده میشد. تشخیص پزشکان بیماری پلاگر (pellagra) بود، بیماری ناشی از کمبود نوعی ویتامین «ب» که در میان ملوانان متدوال بود. همچنین از سنگ کلیه، رماتیسم، زونا، زخمهای عفونی مچ پا، لوزه، بیخوابی، مفاصل ضعیف و نارسایی شدید کلیه ها (uremia) رنج میبرد. این آخرین مورد در نهایت در چهل سالگی، در ۱۹۱۶، جان او را گرفت. برخلاف تصور رایج، جک لندن خودکشی نکرد، بلکه یا در اثر عوارض انباشته رژیم غذایی ضعیف و مصرف الکل، یا در اثر مصرف تصادفی بیش از حد مورفین برای تسکین درد ناشی از اورمی درگذشت. او در جایی که اکنون پارک تاریخی ایالتی جک لندن در شهرستان سونوما (Sonoma County)، کالیفرنیا است، دفن شده است.
ستارهای متولد میشود
جک لندن شاید در شرایط بسیار بد و اسفناکی به دنیا آمده باشد، اما یک زندگی همراه با موفقیت ادبی آشکارا، همانطور که پدرش میتوانست گواهی دهد در ستارگان نوشته شده بود. پدر زیستی جک لندن تقریباً به یقین ویلیام چینی بود (William Chaney)، یک دزد دریایی سابق دمدمی که به چهرهای بنیادین در تاریخ طالعبینی (astrology) تبدیل شد. پس از آشنایی با قدرت طالعها (horoscopes) توسط دکتر لوک بروتون (Dr. Luke Broughton)، پیشگام طالعبینی بریتانیایی، چینی نشانههای نجومی (zodiacal) را «ارزشمندترین علمی که تاکنون به بشر شناسانده شده» نامید و زندگی خود را به وقف محبوبیتبخشی آن کرد. او به مطالعه ستارگان، سخنرانی و آموزش مریدان و انتشار یک تقویم نجومی (ephemeris)، یا نمودار مورد استفاده برای محاسبه طالع، دقت آکادمیک بخشید. با این حال، ظاهراً چیزی در این نمودارها به او نگفته بود که پدر جک لندن است. وقتی لندن در ۱۸۹۷ به دنبالش رفت، چینی انتساب پدری را رد کرد و ادعا کرد در دوره ای که لقاح نطفه جک لندن انجام می شده دچار ناتوانی جنسی (impotent) بوده است. اکثر محققان مدرن امروزه این ادعا را رد میکنند.
دزد طرح داستان
جک لندن موضوع اتهامات متعدد سرقت ادبی بود. معروف بود که عناصر داستان را از داستانهای واقعی منتشر شده در روزنامهها (عملی رایج در آن زمان) میگرفت یا به سادگی به افراد برای طرحها و ایدههای داستانی پول میداد، از جمله به جوانی به نام سینکلر لوییس (Sinclair Lewis). شایعه است که او همچنین ایدههایی از فرانک هریس (Frank Harris)، روزنامهنگار ایرلندی، و همچنین فرانک نوریس (Frank Norris)، رماننویس آمریکایی، ربوده است. دفاعیه لندن همواره این بود که او و نویسنده متضرر صرفاً به منابع یکسانی تکیه کردهاند. ظاهراً این دفاع مؤثر بوده، زیرا لندن هرگز به سرقت ادبی محکوم نشد.

به سنگرها!
لندن اولین نویسنده آمریکایی بود که از طریق آنچه مینوشت یک میلیون دلار درآمد کسب کرد. او همچنین یک سوسیالیست متعهد بود – تناقضی که در میان معاصرانش نادیده گرفته نشد.(۴) مارک تواین یک بار اظهار داشت: «برای این مرد، یعنی لندن حق است که طبقه کارگر کنترل امور را به دست گیرد. او مجبور میشد شبهنظامیان را برای جمعآوری حقالتألیفهایش به میدان آورد (۵). »
راستش را بخواهید، رادیکالیسم لندن تا حدی ژست بود. معروف بود که در مهمانیهای شام مجلل با پیراهن فلانل کارگری حاضر میشد – اما پیراهنی چنان بیعیب شسته و اتو شده که قصد اصلی و مورد نظر او را خراب میکرد. او نامههایش را با امضای «برای انقلاب، ارادتمند» میفرستاد، اگرچه کار ارزشمند کمی برای شروع آن انجام داد. لندن دو بار تحت پرچم حزب سوسیالیست برای شهرداری اوکلند (Oakland) نامزد شد. بار اول در ۱۹۰۱، ۲۴۵ رأی آورد. چهار سال بعد، آن تعداد ناچیز را به ۹۸۱ رأی افزایش داد. پس از آن کاملاً از نامزدی دست کشید.
تب زرد
با همه صحبتهایش درباره مبارزه طبقاتی و عدالت اقتصادی، لندن نژادپرستی شرور بود که به ویژه نسبت به مردم آسیایی نگاه تحقیرامیز خاصی داشت. در بازدیدی از ژاپن برای پوشش جنگ روسیه و ژاپن برای روزنامههای هرست (Hearst newspapers) در ۱۹۰۴، به همکاری گفت که ژاپنیها «شاید شجاع باشند، اما گراز های آمریکای جنوبی (peccary pigs) نیز در حمله دستهجمعی خود شجاعند.» درباره کرهایها نوشت: «نماد کامل ناکارآمدی و بیارزشی مطلق.» چینیها نسبتاً آسان جان به در بردند. لندن آنها را به خاطر عدم ترسو بودن و طبیعت سختکوششان ستود. اما در مقاله تهوعآور ۱۹۰۴ با عنوان «خطر زرد»، جک لندن از عواقب احتمالی این که شاید روزی میان ژاپنیهای «قهوهای» و چینیهای «زرد» اتحادی ایجاد گردد هشدار داد. او نوشت: «تهدید برای جهان غرب در مرد کوچک قهوهای نهفته نیست، بلکه در چهارصد میلیون مرد زرد است، البته چنانچه مرد کوچک قهوهای مدیریت آنها را به عهده گیرد.»
پس لندن چگونه چنین باورهایی را با پلتفرم سیاسی مترقی خود سازگار میکرد؟ اصلاً چنین نکرد. وقتی یکی از رفقای حزب سوسیالیستش اشاره کرد که مارکس خواستار انقلابی برای اتحاد کارگران همه ملتها و نژادها شده است، لندن عملاً از کوره دررفت. با خشم فریاد زد: «من اول از همه یک مرد سفیدپوستم و بعد یک سوسیالیست!»
عامل شیطان
هر دانشآموز خداترسی جک لندن را به عنوان نویسنده «آوای وحش» میشناسد. اما در میان شیطانپرستان، او بیشتر به خاطر کتابی مشهور است که ننوشته است. برای دههها، کلیسای شیطان آنتون لاوی (Anton LaVey’s Church of Satan) به طور غیرقابل توضیحی ادعا میکرد که لندن «راگنار ردبرد» (Ragnar Redbeard) است، نویسنده ناشناس رساله ۱۸۹۶ «قدرت حق است». ترکیب عجیبی از نظریه تکامل داروینی و فلسفه «ابرمرد» فردریش نیچه، «قدرت حق است» از احساساتی دفاع میکند که هیچ کس آشنا با دیدگاههای سیاسی لندن هرگز آنها را به او نسبت نمیدهد، مانند: «نیرومند باید همواره بر ناتوان در قانون نخستین و خشن حکمراند» و « در میدان گستردهی ستیز نژادی، فروتنان خرد و نابود میشوند.»
جای تعجب نیست که این کتاب مورد علاقه آنارشیستهای رادیکال، شیطانپرستان، برتریطلبان سفیدپوست، استالینیستها و دیگر طرفداران نظمی اجتماعی قرار گرفت که در آن قدرتمندان ناتوانان را به زور مطیع میکنند. این دقیقاً مورد علاقه لندن نبود، حتی اگر نظر خوشی نسبت به آسیاییها نداشت. در حالی که هویت واقعی راگنار ردبرد هرگز مشخص نشده، اکثر محققان امروزه توافق دارند که او آرتور دزموند (Arthur Desmond)، نویسنده و فعال سیاسی رادیکال (و ریشقرمز) نیوزیلندی بوده است.

نوشیدن روزانه یک کوارت ویسکی [در حدود یک لیتر] باعث شد جک لندن حوادث بیشماری را تجربه کند – مثل وقتی که از اسکله اوکلند تلوتلو خورد و در خلیج سانفرانسیسکو فرود آمد.
————————————
توضیحات تکمیلی مترجم:
۱: این پاراگراف با بیانی طنزآمیز و مبالغهگرانه، اعتیاد شدید جک لندن به الکل را در مقایسه با دیگر نویسندگان مشهور مطرح میکند. چند نکته قابل تحلیل است: جمله اول که می گوید «من همیشه وقتی کسی دور و برم بود مشتاق نوشیدن بودم...» نشان میدهد که الکل برای او تنها یک عادت اجتماعی نبود، بلکه نیازی فردی و خودزنی بوده است. این نقلقول بهطور غیرمستقیم به تنهایی و فرار از خود اشاره دارد که از مضامین رایج در زندگی و آثار لندن است. نویسنده با ذکر نامهایی مانند ادگار آلن پو، جک کروآک و دیلان توماس، لندن را در زمرهای از نوابغ ادبی قرار میدهد که الکل بخش جداییناپذیر زندگیشان بوده است. این مقایسه هم قداستزدایی از اسطورههای ادبی میکند و هم به «کلیشه نویسندهٔ الکلی» اشاره دارد که گاه رنج خلاقیت را با اعتیاد پیوند میزند. لندن در دورهای زندگی میکرد که اعتیاد به الکل در میان نویسندگان و روشنفکران نوعی شورش علیه قراردادهای بورژوایی محسوب میشد، اما در نهایت به قیمت تخریب سلامت و مرگ زودرس بسیاری از آنان تمام شد (خود لندن در ۴۰ سالگی درگذشت). در مجموع این پاراگراف کوتاه، با مهارت، پارادوکس موجود در زندگی جک لندن را نمایان میسازد: خالق داستانهای ماجراجویانهای که قهرمانانش با طبیعت خشن میجنگند، در زندگی واقعی اسیر ضعف درونی و اعتیادی مخرب بود. این یادآوری است که گاه نبوغ ادبی و آسیبهای شخصی میتوانند در هم تنیده شوند و افسانه نویسنده را هم جذاب و هم تراژیک سازند.
۲: عبارت «جهان ادبیات مملو از الکلیهایی با درجهبندی کهکشانی/اسطورهای است» یک استعارهٔ ادبی طنزآمیز و اغراقشده است که برای تأکید بر کثرت و کیفیت بالای میخوارگی در دنیای ادبیات به کار رفته. منظور این است که الکلی بودن در میان نویسندگان آنقدر شایع و چشمگیر است که گویی یک «ردهبندی کهکشانی» (مانند رتبهبندی ستارگان یا هتلها) برای سنجش درجه میخوارگی آنان وجود دارد. این عبارت به طور ضمنی به «اسطورهٔ نویسندهٔ الکلی» (همچون اسطورهٔ هنرمند رنجکشیده) اشاره میکند و آن را به شکل هجوآمیزی بزرگنمایی میکند. با آوردن نامهایی مانند ادگار آلن پو، جک کروآک و دیلان توماس (که همگی به مصرف الکل شهرت دارند)، نویسنده مصداقهای عینی این «کهکشان مستی» را نشان میدهد. این نامها نمادهایی از پیوند میان نبوغ ادبی و انحرافات شخصی در تاریخ ادبیات هستند. عبارت «جهان ادبیات مملو از الکلیهایی با درجهبندی کهکشانی/اسطورهای است» در واقع یک صف آرایی طنزآمیز از غولهای ادبی است که الکل بخشی از افسانه شخصیشان شده، و جک لندن را به عنوان رقیبی در این «رقابت تراژیک» معرفی میکند. این بیان، هم تجلیل است و هم نقدی تلخ به قیمتی که این نویسندگان برای خلاقیتشان پرداختند.
۳: این چند خط، «دزدیدن صدفها» اشاره به دورهای از زندگی جک لندن دارد که او به عنوان “دزد صدف” (oyster pirate) در خلیج سانفرانسیسکو فعالیت میکرد. در اواخر قرن نوزدهم، صید غیرقانونی صدف (به ویژه صدف خوراکی) در آبهای خلیج سانفرانسیسکو رایج بود. این صدفها در مزارع تجاری صدف پرورش مییافتند و دارای ارزش اقتصادی بالایی بودند. افرادی مانند جک لندن که فقیر و حاشیهنشین بودند، شبانه با قایق به این مزارع تجاری نفوذ میکردند و صدفها را به طور غیرقانونی میدزدیدند تا در بازار سیاه بفروشند. فعالیت به عنوان دزد صدف، نمادی از تنازع بقا در محیط خشن و فقر شدید اوایل زندگی لندن است. او برای زنده ماندن دست به اقدامات خطرناک و غیرقانونی میزد. این دوره بعدها در خاطرات و داستانهای ماجراجویانهاش (مانند «آوای وحش») بازتاب یافت، جایی که مبارزه برای بقا در طبیعت و جامعه نقش محوری دارد. «دزدیدن صدفها» در این متن، نمادی ملموس از دوران حاشیهنشینی و تنازع بقای جک لندن است که بعدها به سوخت خلق دنیاهای ادبی او تبدیل شد. متن به تضاد بین ظاهر خشن («roughneck facade») و درون فرهیخته («thoughtful man of letters») لندن اشاره میکند. همان کسی که صدف میدزد، در خلوت خود موش کتابخانه («library rat») است و ۱۵٬۰۰۰ جلد کتاب جمع میکند. این دوگانگی، پیچیدگی شخصیت لندن را نشان میدهد: او همزمان هم یک شورشی حاشیهای و هم یک روشنفکر خودآموخته است. در مجموع این بخش از زندگیاش، تضاد بین عملگرایی خشن و علاقه عمیق به دانش را برجسته میکند و نشان میدهد که چگونه تجربیات عینی یک نویسنده میتواند به عمق دیدگاه هنری او تبدیل شود.
۴: این پاراگراف به تناقض جالب و بحثبرانگیز در زندگی جک لندن میپردازد: موفقیت مالی چشمگیر او از طریق نویسندگی در تقابل با عقاید سوسیالیستیاش قرار دارد. موفقیت مالی بیسابقۀ لندن: جک لندن نخستین نویسنده آمریکایی بود که از راه قلم به درآمد میلیون دلاری دست یافت. این موفقیت نشاندهنده محبوبیت گسترده آثارش (مانند «آوای وحش» و «سپیددندان») و نیز تبدیل ادبیات به کالایی سودآور در اوایل قرن بیستم است. تعهد ایدئولوژیک به سوسیالیسم: لندن علیرغم ثروت شخصی، سوسیالیستی متعهد بود و در نوشتهها و سخنرانیهایش از حقوق کارگران، عدالت اجتماعی و نقد سرمایهداری دفاع میکرد. او حتی در سال ۱۹۰۱ نامزدی حزب سوسیالیست برای شهرداری اوکلند را پذیرفت و کتاب «پاشنه آهنین» (۱۹۰۸) را به عنوان هشدار علیه فاشیسم سرمایهداری نوشت.
۵: مارک تواین (نویسنده بزرگ آمریکایی) با نقلقولی طنزآمیز به این تناقض اشاره میکند: «حق این مرد لندن است که اگر طبقه کارگر کنترل امور را به دست بگیرد، مجبور شود شبهنظامیان را فرابخواند تا حقالتألیفهایش را وصول کند.» این جمله به شیوهای کنایهآمیز نشان میدهد که لندن در آرمانهای سوسیالیستیاش صادق نیست، زیرا خودش از نظام سرمایهداری بهرهای کلان برده است. اگر نظام سوسیالیستی برقرار شود، او نیز مانند سرمایهداران دیگر مجبور به مقابله با طبقه کارگر خواهد بود. این تناقض در زمان حیات لندن نیز مورد توجه منتقدان و همعصرانش بود. برخی او را «سوسیالیست میلیونر» مینامیدند که علیه سیستمی موضع میگیرد که خودش از آن ثروتمند شده است. لندن در پاسخ استدلال میکرد که ثروت شخصی او نافی اعتقاداتش نیست و او از طریق نوشتههایش آگاهی اجتماعی را گسترش میدهد. این تناقض، نمادی از دورۀ گذار آمریکا (عصر طلایی و پیشرفت صنعتی) است که در آن ایدههای سوسیالیستی در میان روشنفکران رشد کرد، اما انباشت ثروت شخصی نیز بیسابقه بود. لندن تجسم دوگانگی بین آرمانگرایی رادیکال و موفقیت مادی در فرهنگ آمریکایی است. این پاراگراف با اشاره به طنزگونۀ مارک تواین، چالش هویت دوگانه جک لندن را برجسته میسازد: نویسندهای که هم سرمایهدار موفق است و هم مدافع پرحرارت کارگران. این تناقض نهتنها نقدی به شخص لندن، بلکه بازتاب تعارضات بزرگتر جامعه صنعتی است که در آن مرز بین ایدئولوژی و عمل اغلب مبهم میشود.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
اچ .جی. ولز
گرترود استاین
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، در کنفرانس خبری خود با تاکید بر تداوم فشارهای واشنگتن علیه جمهوری اسلامی ایران، گفت که اختلاف آمریکا با تهران «عمیق و ساختاری» است و موضوع حقوق بشر، از جمله افزایش اعدامها، همچنان یکی از محورهای اصلی سیاست آمریکا در قبال ایران باقی خواهد ماند.
مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، در یک نشست خبری دو ساعته با خبرنگاران در روز جمعه ۱۹ دسامبر (۲۷ آذر ۱۴۰۴) با تشریح اولویتهای سیاست خارجی دولت دونالد ترامپ اعلام کرد که تمرکز اصلی این دولت بر پیشبرد منافع واشنگتن در سراسر جهان است و و یادآور شد که ایران «یکی از تحریمشدهترین کشورهای جهان» است.
او که خود فرزند مهاجران کوبایی است، با ابراز خشم نسبت به «مهاجرت گسترده» به ایالات متحده، مواضعی همسو با دیدگاههای دونالد ترامپ اتخاذ کرد. روبیو علاوه بر مسئولیتهای دیپلماتیک، همزمان بهعنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید و رئیس آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) که بخش بزرگی از آن تضعیف شده نیز فعالیت میکند.
روبیو ، بار دیگر بر موضع سختگیرانه دولت ترامپ علیه ونزوئلا تأکید کرد و در عین حال از کاهش بودجه برنامههای کمک خارجی دفاع کرد.
«ما اختلافات بسیار عمیق و سیستماتیکی با رژیم ایران داریم»
آقای روبیو در پاسخ به پرسشی درباره گزارش نهادهای حقوق بشری مبنی بر ثبت بالاترین آمار اعدامهای ایران در سال ۲۰۲۵ در طی بیش از دو دهه گذشته، گفت: «ما اختلافات بسیار عمیق و سیستماتیکی با رژیم ایران داریم» و یادآور شد که ایران «یکی از تحریمشدهترین کشور جهان» است.
او افزود: « تقریبا هفتهای نیست، یا دستکم ماهی دو، سه بار، که من تحریم تازهای علیه نهاد یا فرد جدیدی مرتبط با ایران صادر نکنم.»
او با رد هرگونه نرمش در قبال تهران افزود: «فکر نمیکنم کسی بتواند استدلال کند که دولت [ترامپ] برخورد دوستانهای با آنها داشته است. ما همچنان این مسائل را برجسته میکنیم، چون نشان میدهد آنها چه کسانی هستند.»
وزیر امور خارجه آمریکا با اشاره به موج بازداشتها و اعدامها در ایران گفت: «برخی از این اعدامها در پی جنگ با اسرائیل رخ داد؛ افرادی را زندانی کردند و بعد به جاسوسی و خبرچینی متهم کردند. اما ما دچار توهم نیستیم و [دولت آمریکا خودش را در این زمینه فریب نمیدهد] و هر سال گزارشی منتشر میکنیم که این مسائل را تشریح میکند.»
آقای روبیو تاکید کرد که اختلاف واشنگتن با تهران تنها به برنامه هستهای محدود نمیشود: «مشکل ما با رژیم ایران صرفا یا فقط تمایل آنها برای دستیابی به سلاح هستهای یا حمایتشان از تروریسم نیست، بلکه در نهایت نحوه برخورد آنها با مردم خودشان است.»
او با تفکیک میان حکومت و مردم ایران تأکید کرد: «من هیچ ملتی روی زمین نمیشناسم که چنین تفاوت بزرگی میان رژیمی که کشور را اداره میکند و مردمی که هر روز در آن زندگی میکنند وجود داشته باشد.» به گفته آقای روبیو، نظام جمهوری اسلامی «نمایانگر مردمی که در ایران زندگی میکنند و وارثان یک میراث فرهنگی کهن و پرافتخار و تاریخی بسیار بسیار پرافتخار هستند، نیست.»
وزیر امور خارجه آمریکا افزود: «آن وقت شما یک رژیم روحانی و رادیکال دارید که ثروت آن کشور را گرفته و به جای تأمین آینده مردم، آب و برق، پولش را صرف حمایت از سازمانهای تروریستی در سراسر جهان کرده است. این کاری است که با پولشان کردهاند.»
رئیس دستگاه دیپلماسی آمریکا همچنین با اشاره به لبنان گفت: «آنچه برای همه کاملاً روشن است این است که هیچکس خواهان حزباللهی نیست که بار دیگر بتواند منطقه را تهدید کند و بهعنوان نایب مستقیم ایران عمل کند.»
آقای روبیو در پاسخ به پرسشی درباره احتمال اقدام نظامی گسترده برای خلع سلاح حزبالله گفت چنین سناریویی را نشنیده و تصریح کرد: «بیشتر کشورهای منطقه خلیج فارس، حزبالله را بهعنوان عامل نفوذ ایران میبینند»، اما طرح اعزام نیروهای نظامی برای خلع سلاح این گروه «توسط کسی مطرح نشده است.»
«نمیتوان به مادورو اعتماد کرد، به حزبالله و ایران اجازه فعالیت از خاک خود را میدهد»
روبیو گفت هرگونه گفتوگوی بیشتر با ونزوئلا بیفایده است، زیرا به باور او، نیکلاس مادورو، رئیسجمهور این کشور، قابل اعتماد نیست و به تعهدات خود پایبند نمیماند.
او گفت: «او هیچکدام از توافقهایی را که در گذشته امضا کرده، اجرا نکرده است و همین مسئله، بررسی هرگونه توافق جدید در آینده را بسیار دشوار میکند.»
وزیر خارجه آمریکا بار دیگر مادورو را متهم کرد که از ساختار دولت ونزوئلا برای پیشبرد کارزار قاچاق مواد مخدر و «تروریسم» استفاده میکند. دونالد ترامپ نیز پیشتر ادعاهای مشابهی مطرح کرده و مادورو را مسئول ورود گسترده مواد مخدر و مجرمان به خاک آمریکا دانسته بود.
روبیو روز جمعه گفت آمریکا در حال همکاری با دولتهای نیمکره غربی برای تضمین ثبات در منطقه کارائیب است، اما تأکید کرد که ونزوئلا در این میان «استثنا» محسوب میشود.
اگرچه متحدان ترامپ مادورو را به برقراری ارتباط با حزبالله متهم کردهاند، اما ایالات متحده تاکنون شواهدی ارائه نکرده که نشان دهد این گروه لبنانی که در پی جنگ سال گذشته با اسرائیل تضعیف شده، در ونزوئلا فعالیت میکند.
ترامپ همچنین مادورو را بهعنوان رهبر یک کارتل معرفی کرده و مدعی شده بود که او گروههایی مانند باند ونزوئلایی «ترن د آراگوآ» را هدایت میکند؛ ادعاهایی که با گزارشهای نهادهای اطلاعاتی آمریکا در تناقض است. این نهادها اعلام کردهاند هیچ شواهدی مبنی بر کنترل این باند توسط مادورو وجود ندارد.
اظهارات روبیو در حالی مطرح میشود که آمریکا در حال افزایش حضور نظامی و استقرار تجهیزات در اطراف ونزوئلاست؛ اقدامی که گمانهزنیها درباره تلاش برای سرنگونی مادورو با زور را تقویت کرده است. ترامپ همچنین از اعمال محاصره نفتی علیه کاراکاس خبر داده و همچنان بهاشتباه ادعا میکند که نفت ونزوئلا متعلق به ایالات متحده است.
در پاسخ به پرسشی درباره تناقض میان تصویر ترامپ بهعنوان «میانجی صلح» و تشدید تهدیدهای نظامی علیه ونزوئلا، روبیو گفت: «ما حق داریم و این حق را برای خود محفوظ میدانیم که از تمام ابزارهای قدرت ملی برای دفاع از منافع ملی ایالات متحده استفاده کنیم. هیچکس نمیتواند این را انکار کند. همه کشورها همین حق را دارند؛ فقط قدرت ما از برخی بیشتر است.»
«جنگ اوکراین جنگ ما نیست»
جنگ جاری در اوکراین که از زمان حمله روسیه در فوریه ۲۰۲۲ ادامه دارد، یکی دیگر از محورهای اصلی این نشست خبری بود.
روبیو توضیح داد دولت ترامپ در تلاش است دریابد روسیه و اوکراین چه شرایطی را میتوانند بپذیرند تا زمینه دستیابی به یک توافق صلح فراهم شود، اما تأکید کرد که این جنگ در اولویت اصلی واشنگتن قرار ندارد.
او گفت: «این جنگ ما نیست. این جنگ در قارهای دیگر جریان دارد.»با این حال، روبیو تأکید کرد که تنها ایالات متحده قادر است زمینه دستیابی به توافق صلح در اوکراین را فراهم کند.
روبیو تصریح کرد: «اگر بحث اولویتبندی باشد، منافع ملی ما در نیمکره خودمان از مسائل یک قاره دیگر مهمتر است، اما این به معنای بیاهمیت بودن اوکراین و روسیه نیست. ما به آن اهمیت میدهیم و به همین دلیل درگیر آن هستیم.»
ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۲۴ وعده داده بود ظرف ۲۴ ساعت پس از بازگشت به قدرت به جنگ اوکراین پایان دهد؛ وعدهای که بعدها از آن عقبنشینی کرد. با این حال، او همچنان نقش فعالی در مذاکرات صلح ایفا کرده و حتی در ماه اوت میزبان ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، در آلاسکا بوده است.
ترامپ همچنین برای تلاشهای خود در پایان دادن به درگیریهای جهانی، خواستار دریافت جایزه صلح نوبل شده است.
فشار آمریکا برای تکمیل مرحله اول آتشبس غزه
روبیو همچنین تأکید کرد که واشنگتن در حال فشار برای تکمیل مرحله نخست آتشبس در غزه است تا مرحله دوم آن آغاز شود. او سه محور اصلی را شامل تشکیل یک کمیته تکنوکرات فلسطینی برای اداره غزه، ایجاد «هیئت صلح» با رهبری خارجی و استقرار یک نیروی پلیس بینالمللی در این منطقه برشمرد.
روبیو گفت: «این موضوعی است که بهزودی به آن میرسیم و تمرکز ما اکنون با دقتی لیزری بر همین مسئله است. هیچکس معتقد نیست وضع موجود در بلندمدت پایدار یا مطلوب است، به همین دلیل فوریت بالایی برای تکمیل مرحله نخست وجود دارد.»
او افزود: «پس از آن، اطمینان بسیاری داریم که منابع مالی لازم برای بازسازی و کمکهای بشردوستانه در مراحل دوم و سوم تأمین خواهد شد.»
ایالات متحده هماکنون میزبان گفتوگوهایی با مقامهای مصر، قطر و ترکیه برای بررسی ورود به مرحله بعدی است.
از زمان آتشبس با میانجیگری ترامپ در ماه اکتبر، اسرائیل ۳۹۵ نفر را در غزه کشته است؛ که بهطور میانگین روزانه دو کودک در فهرست کشتهشدگان بوده اند.
در پاسخ به پرسش الجزیره درباره نقض آتشبس از سوی اسرائیل، روبیو به اصل سؤال نپرداخت و تنها تأکید کرد که تلاشها برای تحقق صلح ادامه دارد. او گفت: «این کار دشوار دیپلماسی و صلحسازی است. صلح فقط امضای یک سند نیست، بلکه پایبندی به آن است؛ و این پایبندی در اغلب موارد نیازمند پیگیری روزانه و مداوم است.»
همکاری با چین: آمریکا و چین «پیشرفتهای خوبی» داشتهاند
روبیو که در دوران سناتوری خود مواضع تندی علیه چین داشت، این بار لحنی نرمتر در قبال پکن اتخاذ کرد و بر ضرورت همکاری علیرغم تنشهای دوجانبه تأکید کرد.
او با لحنی طنز گفت: «فکر میکنم با چین خوب رفتار کردهام» و افزود که آمریکا و چین «پیشرفتهای خوبی» داشتهاند. روبیو گفت: «اگر چالشی جهانی وجود داشته باشد که چین و آمریکا بتوانند با هم روی آن کار کنند، میتوانیم آن را حل کنیم. البته نقاط تنش هم وجود خواهد داشت، اما وظیفه ما ایجاد توازن میان این دو است.»
پس از تشدید جنگ تجاری در ابتدای دور دوم ریاستجمهوری ترامپ، واشنگتن و پکن در ماه نوامبر به توافقی یکساله برای توقف تعرفهها و حل برخی اختلافات دست یافتند.
تأکید دوباره بر تعهد آمریکا به ناتو برای حفظ بازدارندگی علیه روسیه
با وجود انتقادهای شدید دولت ترامپ از اروپا و سیاستهای مهاجرتی و مقررات اتحادیه اروپا، روبیو بار دیگر بر تعهد آمریکا به پیمان نظامی ناتو تأکید کرد.
او گفت اصل دفاع جمعی ناتو، مندرج در ماده پنج این پیمان، میتواند بازدارندگی هرگونه اقدام نظامی روسیه فراتر از اوکراین را شامل شود. روبیو افزود: «به همین دلیل در ناتو ماندهایم و به همین دلیل ماده پنج اهمیت دارد.»
او تنها خواسته آمریکا از متحدان ناتو را افزایش هزینههای نظامی دانست. ترامپ خواستار افزایش حداقل بودجه دفاعی اعضا به ۵ درصد تولید ناخالص داخلی شده، هرچند برخی کشورها از جمله اسپانیا با این موضوع مخالفت کردهاند.
روبیو در پایان تلاش کرد نگرانیها درباره پایبندی آمریکا به ناتو را برطرف کند و گفت: «ما به این ائتلاف متعهد هستیم و این تعهد فقط در حد حرف نیست؛ بلکه در نیروهایی که اعزام کردهایم، هزینههایی که پرداختهایم و توانمندیهایی که در قالب همکاری مستقر شدهاند، نمود دارد.»
یورونیوز فارسی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
یک جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه گفت: در سطح فردی، تجرد قطعی میتواند یک انتخاب آزاد و محترم باشد، اما وقتی این انتخاب شامل درصد زیادی از جامعه میشود و به یک روند گسترده تبدیل میگردد، قطعاً پیامدهای آن میتواند به شکل یک بحران اجتماعی و اقتصادی خود را نشان دهد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، با اعلام دبیر ستاد ملی جمعیت مبنی بر ۷ برابر شدن آمار تجرد قطعی در ایران، نگرانیها درباره تحولات جمعیتی و پیامدهای اجتماعی آن افزایش یافته است.
«عالیه شکربیگی» جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد، در گفتوگو با ما به بررسی دلایل شکلگیری این پدیده و آثار آن بر ساختار خانواده و جامعه پرداخته است.
* چرا آمار تجرد قطعی در کشور افزایش چشمگیر داشته است؟
آمار تجرد قطعی در ایران طی ۴ دهه اخیر حدود ۷ برابر شده و این افزایش عمدتاً در میان زنان مشاهده میشود. دلایل اصلی این امر شامل تغییر نگرشهای فرهنگی، مشکلات اقتصادی، و افزایش سن ازدواج است. در واقع، برای زنان، اولویتهای فعلی بیشتر تحصیل، سپس اشتغال و بعد ازدواج است. بر اساس تحقیقات، اولویت اول تحصیل، اولویت دوم اشتغال و اولویت سوم ازدواج است، بنابراین آمار تجرد قطعی در میان زنان نیز بالاست.
اگر بخواهیم تعریفی از تجرد قطعی ارائه دهیم، تجرد قطعی به فردی (زن یا مرد) اطلاق میشود که تا سن ۵۰ سالگی ازدواج نکرده باشد. بر اساس تحقیقات، در سال ۱۳۶۵ تنها ۱.۱ درصد از زنان ۵۰ ساله ازدواج نکرده بودند، اما در سال ۱۴۰۲ این رقم به ۷.۷ درصد رسیده که نشاندهنده رشد هفت برابری است. دلیل تمرکز بیشتر آمار بر زنان این است که دادههای رسمی بیشتر وضعیت زنان را بررسی کردهاند، زیرا سن باروری و ازدواج تأثیر مستقیمی بر ساختار جمعیت در ایران دارد. متوسط سن ازدواج زنان ایرانی به حدود ۲۴.۵ سال رسیده و در تهران نزدیک به ۳۰ سال است. همچنین، تأخیر در فرزندآوری نیز موضوع دیگری است، بهطوریکه فاصله ازدواج تا تولد فرزند اول حدود چهار و نیم سال و فاصله بین فرزند اول تا دوم حدود شش سال شده است.
به نظر میرسد که یک عامل دیگر که میتواند مهم باشد، نگرشهای فردگرایانه است. زنان بیشتر از گذشته به تحصیل، اشتغال و استقلال فردی اهمیت میدهند و دیگر ازدواج را الزامی نمیدانند. این به نظر میرسد که یک تغییر الگو در نگرش آنها در مورد تشکیل خانواده و فرزندآوری به وقوع پیوسته است. اگر بخواهیم عوامل کلیدی افزایش تجرد قطعی را نام ببریم، میتوان به مشکلات اقتصادی مانند هزینههای بالای مسکن، اشتغال یا معیشت اشاره کرد که خود مانع ازدواج میشود. همچنین، تحصیلات و اشتغال زنان تحصیلکرده باعث میشود که آنها بیشتر به دنبال جایگاه شغلی باشند و ازدواج را به تأخیر بیندازند. تغییر سبک زندگی و کمرنگ شدن زندگی چندنسلی به همراه تأکید بیشتر بر استقلال فردی نیز از دیگر عوامل تأثیرگذار است.
روند جهانی تجرد قطعی و کاهش ازدواج و فرزندآوری در بسیاری از کشورها مشاهده میشود و ایران نیز در این مسیر قرار دارد. اگر بخواهیم به پیامدهای اجتماعی و جمعیتی این موضوع اشاره کنیم، کاهش نرخ باروری را میتوان مثال زد؛ یعنی از متوسط ۶.۸ فرزند برای هر زن در دهه ۶۰ به کمتر از ۱.۵ فرزند در سال ۱۴۰۳ رسیده است.
نکته دیگری که قابل توجه است، سالمندی جمعیت است که ایران با سرعت بالا در حال حرکت به سمت آن میباشد. این موضوع به معنی بسته شدن پنجره طلایی نیروی کار جوانان است. همچنین، تعداد ازدواجها که از حدود ۸۰۰ هزار در اوایل دهه ۹۰ به ۴۸۰ هزار در سال ۱۴۰۳ کاهش یافته، نشاندهنده یک روند نگرانکننده است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که افزایش هفت برابری تجرد قطعی در ایران، به ویژه در میان زنان، نتیجه ترکیب مشکلات اقتصادی، تغییرات فرهنگی، افزایش تحصیلات و اشتغال زنان و روند جهانی کاهش ازدواج است.
* افزایش تجرد قطعی در کشور چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت؟
وضعیت فعلی نه تنها ساختار خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه آینده جمعیت کشور را نیز با چالشهای جدی مانند کاهش نیروی کار جوان و افزایش هزینههای سالمندی روبرو میکند. این بحران میتواند بر رویکرد نهاد خانواده در ایران تأثیرات عمیقی بگذارد. اگر بخواهیم این موضوع را با یک نگاه جدید بررسی کنیم، به وضوح میتوان گفت که آمار قابل توجه تجرد قطعی در کشور زنگ خطری برای وقوع یک بحران بزرگ به شمار میآید. پیامدهای این روند شامل کاهش شدید نرخ باروری، سالمندی سریع جمعیت و فشار سنگین بر نظام اقتصادی و رفاه اجتماعی کشور است.
افزایش حق برابری و تجرد قطعی در ایران نشاندهنده یک بحران جمعیتی و اجتماعی است که نیاز به توجه جدی دارد. این بحران میتواند به عدم تعادل در بازار کار، کاهش رشد اقتصادی و افزایش هزینههای اجتماعی منجر شود. بنابراین، مقابله با این وضعیت نیازمند اقدامات اساسی و برنامهریزی دقیق از سوی مسئولان و جامعه است تا بتوانند این چالشها را مدیریت کنند.
متأسفانه به نظر میرسد که سیاستگذاران در این راستا برنامهریزی و سیاستگذاری مؤثری در سطوح کلان، میانه و خرد نداشتهاند یا اگر هم داشتهاند، ناکافی بوده است. نگاه جدید به بحران تجرد قطعی نشان میدهد که این موضوع میتواند به دلایلی به بحران تبدیل شود. کاهش ازدواج حتماً به کاهش فرزندآوری منجر خواهد شد و افزایش تجرد قطعی. جالب اینجاست که برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، تعداد تولدها به زیر یک میلیون نفر در سال کاهش یافته است.
اگر بخواهیم به پیامدهای اجتماعی و اقتصادی این وضعیت نگاهی بیندازیم، باید توجه کنیم که ایران با سرعتی فراتر از پیشبینیها در حال وارد شدن به مرحله سالمندی است. این موضوع فشار سنگینی بر نظام بازنشستگی و سیستم سلامت ایجاد میکند. یکی از پیامدهای عمده این وضعیت، سالمندی جمعیت است.
علاوه بر این، کاهش جمعیت جوان به معنای کمبود نیروی کار فعال است و به از دست رفتن فرصت تاریخی برای توسعه اقتصادی منجر میشود. به طور کلی، باید درک کنیم که این بحران تجرد قطعی نه تنها به بُعد اجتماعی و خانوادگی مربوط میشود، بلکه تأثیرات عمیقی بر اقتصاد و تنوع نیروی کار کشور خواهد داشت. در نتیجه، توجه به این چالشها و نیاز به برنامهریزی مؤثر در این راستا ضروری است.
* آیا افزایش تجرد قطعی میتواند به مفهوم و بنیان خانواده در جامعه ایرانی آسیب وارد کند؟
زمانی که در خانواده فردگرایی وجود داشته باشد و استقلال شخصی حاکم شود، این مسأله میتواند الگوی سنتی خانوادههای چندنفری را جایگزین کند و به عبارتی تغییر سبک زندگی را به دنبال داشته باشد. همچنین، کاهش تعداد ازدواجها نشاندهنده این است که بر اساس بحثهای موجود، ازدواجها بهطور قابل توجهی کاهش یافته است. به نظر میرسد این بحران تنها جنبه جمعیتی ندارد، بلکه خود نشاندهنده تغییرات عمیق در ارزشها و سبک زندگی جامعه است.
نکته دیگر این است که ازدواج دیگر تنها مسیر پذیرفته شده برای زنان و مردان نیست و تحصیلات، اشتغال و استقلال فردی نیز به نوعی جایگزین شدهاند. در گذشته، حتی بدون آنکه فرد شغلی داشته باشد یا مسکن داشته باشد، ازدواج صورت میگرفت و خانوادهها به عنوان سرمایه اجتماعی به کمک فرزندان میآمدند. اما امروز انتظارات اقتصادی و توقعات فزاینده در بین دختران و پسران بهطور چشمگیری افزایش یافته و این انتظارات اقتصادی و اجتماعی مانع ازدواج شده است.»
* وضعیت در آینده چه خواهد شد؟
ما باید به گونهای مکمل در آیندهنگری داشته باشیم. اگر روند فعلی ادامه پیدا کند، ایران در دهههای آینده با مسائلی مانند افزایش جمعیت سالمند، کاهش شدید نیروی کار و فشار سنگین بر نظام رفاهی روبهرو خواهد شد. همچنین، بسته شدن پنجره جمعیتی که در واقع دوره طلایی با بیشترین جمعیت جوانان است، به معنای از دست رفتن یک فرصت تاریخی برای توسعه پایدار خواهد بود. به همین دلیل، افزایش تجرد قطعی در ایران تنها یک چالش جمعیتی نیست، بلکه یک بحران اجتماعی و اقتصادی است. این بحران آینده کشور را در سه سطح تهدید میکند: اول، جمعیتشناختی، مانند کاهش باروری و سالمندی سریع؛ دوم، اقتصادی، شامل افت نیروی کار و فشار بر نظام بازنشستگی؛ و سوم فرهنگی، که شامل تغییر ارزشها و سبک زندگی و کاهش نقش خانواده سنتی و پیدایش گونههای مختلف خانواده در ایران میشود.
* تجرد قطعی در جامعه ایرانی یک بحران است یا یک انتخاب؟
واقعیت این است که ما میتوانیم تجرد قطعی را از دو نگاه متفاوت بررسی کنیم: یکبار به عنوان یک انتخاب و بار دیگر به عنوان یک بحران. در هر دو مورد لازم است توضیحات لازم را ارائه دهم.بسیاری از زنان و مردان امروزی ازدواج نکرده و این تصمیم را بهصورت آگاهانه اتخاذ کردهاند. اگر تجرد قطعی را به عنوان یک انتخاب در نظر بگیریم، باید بگوییم که دلایل متعددی وجود دارد که تحت این عنوان قرار میگیرند. تمرکز بر تحصیل، شغل، استقلال فردی یا انتخاب سبک زندگی متفاوت در جوامع مدرن از جمله این دلایل است. وقتی که به بررسی تجرد قطعی میپردازیم، الزاما به معنای یک مشکل یا بحران نیست، بلکه بیشتر نشانهای از تنوع در الگوهای زندگی است.
در نمونههای جهانی، میتوان به کشورهای اروپایی و شرق آسیا اشاره کرد که درصد بالایی از افراد مجرد، ازدواج نکردن را بهعنوان یک انتخاب شخصی میدانند و این موضوع در سطح جهانی پذیرفته شده است. در بسیاری از موارد، دختران و پسران وقتی ازدواج میکنند، حیوانات را بهعنوان اعضای خانواده خود انتخاب میکنند. در ایران نیز این موضوع دیده شده و آنها را بهعنوان بخشی از خانواده تلقی میکنند.
حال اگر بخواهیم تجرد قطعی را بهعنوان یک بحران در نظر بگیریم، باید گفت که در ایران، تجرد قطعی به دلیل پیامدهای جمعیتی و اقتصادی بهعنوان یک بحران مطرح میشود. آمارها نشان میدهند که نرخ تجرد قطعی زنان ۵۰ ساله از ۱.۱ درصد در سال ۱۳۶۵ به ۷.۷ درصد در سال ۱۴۰۱ رسیده است. این روند همراه با کاهش شدید نرخ باروری و کاهش ازدواجها که به آن اشاره کردیم، به نظر میرسد زمینهساز یک بحران در آینده خانواده و جامعه ایران باشد.
در سطح فردی، تجرد قطعی میتواند یک انتخاب آزاد و محترم باشد، اما وقتی این انتخاب شامل درصد زیادی از جامعه میشود و به یک روند گسترده تبدیل میگردد، قطعاً پیامدهای آن میتواند به شکل یک بحران اجتماعی و اقتصادی خود را نشان دهد. بنابراین، تجرد قطعی همزمان میتواند یک انتخاب فردی باشد و در عین حال یک بحران جمعیتی نیز محسوب شود.
* با افزایش تجرد قطعی در کشور، باید چه بازنگری در نگاه به بازتعریف مفهوم خانواده داشته باشیم؟
با افزایش تجرد در کشور چه بازنگری در نگاه به بازتعریف مفهوم خانواده باید داشته باشیم، با افزایش تجرد قطعی در ایران، مفهوم خانواده دیگر محدود به والدین و فرزندان نیست و باید بهطور جدیدی تعریف شود. بهعنوان مثال، خانواده میتواند شامل ساختارهای جدیدی مانند خانوادههای تکنفره یا زوجهای بدون فرزند باشد که حیوانات خانگی را بهعنوان جایگزین فرزندان خود تلقی میکنند.
این تغییر نیازمند سیاستگذاریهای فرهنگی و اجتماعی است که هم انتخابهای فردی انسانها را به رسمیت بشناسد و هم شبکههای حمایتی جدیدی را ایجاد کند. این سیاستگذاریها باید در بستر حمایتهای اجتماعی از نهاد خانواده تعریف شود. ضرورت بازتعریف خانواده بهخاطر وجود سه مسئله مهم مطرح است.
نخست، به افزایش تجرد قطعی اشاره کردیم؛ دوم، تحولات سبک زندگی، مانند شهرنشینی و افزایش تحصیلات و اشتغال زنان، که منجر به جایگزینی خانوادههای هستهای به جای خانوادههای چندنسلی شده و حتی به ظهور خانوادههای تکوالد انجامیده است. سوم، ظهور ساختارهای جدید خانواده، مانند خانوادههای تکنفره و زوجهای بدون فرزند که حیوانات خانگی را بهعنوان جایگزین فرزندان خود انتخاب میکنند. این پدیده در بسیاری از نقاط دنیا به رسمیت شناخته شده و باید در ایران نیز به این مقوله توجه جدی شود.
اگر بخواهیم در بحث بازتعریف نهاد خانواده دقیقتر نگاه کنیم، میتوانیم از چهار بعد مختلف این مسأله را بررسی کنیم: بعد فرهنگی، بعد اجتماعی و بعد اقتصادی و به لحاظ بعد فرهنگی، خانواده دیگر تنها محل بازتولید سنتها نیست، بلکه به عنوان یک نهاد بازتابی، به قول گیدنز، دیده میشود که هر لحظه در حال بازنگری است. خانواده در واقع در میان سنت و مدرنیته در حال گفتگو است. ارزشهای سنتی مانند احترام به بزرگترها و همبستگی اجتماعی باید با آزادیهای فردی و سبکهای جدید زندگی تلفیق شوند. در زمانهای گذشته، احترام به بزرگترها واقعاً یک ارزش درونی بوده، اما امروزه در نسلهای جدید این ارزش کمرنگتر شده است.
به لحاظ بعد اجتماعی، خانواده همچنان به عنوان پایگاه عاطفی اعضا باقی میماند و این نهاد باید بهعنوان یک شبکه حمایتی عمل کند. اما حمایت باید برای افراد مجرد و خانوادههای غیرسنتی نیز فراهم شود. در حال حاضر، ما در خانوادههای ایرانی شاهد فرزندانی هستیم که بالای ۴۰ یا ۵۰ سال سن دارند و ازدواج نکردهاند. این خانوادهها برای آنها یک پناهگاه عاطفی و شبکه حمایتی به شمار میرود.
به نظر من، وقت آن فرارسیده که نگاه صیانت به خانوادههای سنتی فراتر برود و به توانمندسازی ساختارهای جدید خانواده توجه بیشتری شود. زیرا ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، گونههای دیگری از خانواده در حال ظهور هستند. بهجای آنکه جلوی این گونهها را بگیریم یا اجازه ندهیم که کسی برای آنها طرحی ارائه دهد، بیاییم کمک کنیم تا این خانوادهها توانمند شوند.
در بستر اقتصادی، با افزایش تجرد و کاهش ازدواجها، حمایتهای اقتصادی و اجتماعی برای افراد مجرد نیز ضروری است. خدماتی مانند بیمه مسکن و خدمات رفاهی میتواند به افراد مجرد کمک کند. اگر شرایط مهیا شود، میتوانیم با افراد مجرد درباره مسائل و مشکلاتشان صحبت کنیم. اما بعید میدانم که این اتفاق بهراحتی بیفتد، زیرا یکی از دلایل اصلی تغییر نگرشها در دختران و پسران ایرانی بهویژه خانوادههای تکوالد و بدون فرزند است؛ برای مثال، مادری که با فرزندش پس از طلاق زندگی میکند یا زوجهایی که بدون فرزند به زندگی ادامه میدهند.
اینها نیز نیازمند سیاستهای حمایتی خاصی در سیاستگذاری هستند. اگر بخواهم یک جمعبندی از بحث امروز داشته باشم، باید بگویم که خانواده امروز در ایران دچار بازنگری و بازاندیشی شده است. گونههای مختلف خانواده در ایران متولد شدهاند، همچون خانوادههای تکوالد، بدون فرزند، خانوادههای شبکهای و سایر گونههای خانوادههایی که در بستر ازدواج سفید وجود دارند.
اگر بخواهیم یک مقایسه بین ساختار خانواده را در گذشته، بهویژه در دهههای ۶۰ و ۷۰ و امروز انجام دهیم، باید بگوییم که در آن زمان ساختار خانواده گستردهتری بود و نقشها بهشکلی واضح تقسیم شده بود؛ مرد نانآور و زن خانهدار بود. ارزشهای سنتی مانند احترام به بزرگترها و تولید سنت و نسل در خانوادههای دهههای ۶۰ و ۷۰ مورد تأکید قرار داشت. اما امروز، یعنی از دهه ۱۴۰۰ به بعد، ساختار خانواده به سمت هستهای شدن و تکنفره شدن پیش میرود و نقشها نیز متنوع می شود.
ارزشها مانند فردگرایی، انتخاب آزاد و سیالیت در نهاد خانواده، همچنان کارکرد خود را بهعنوان یک پناهگاه عاطفی و شبکه حمایتی برای اعضا حفظ کردهاند. افزایش تجرد در ایران نشان میدهد که خانواده باید بازتعریف شود. قطعاً خانواده از یک نهاد سنتی به یک نهاد انعطافپذیر و متنوع تبدیل خواهد شد. این تغییر باید از تمرکز بر ضرورت ازدواج و فرزندآوری به تمرکز بر شبکههای حمایتی و عاطفی منتقل شود.
بهعلاوه، باید نگاه کنترلگرایانهای که تأکید دارد که حتماً دختران و پسران باید ازدواج کنند، به یک نگاه توانمندساز و پذیرنده انتخابها تبدیل شود. نکته آخر این است که علیرغم تمامی فراز و نشیبها و بازاندیشیها و بازنگریهایی که در درون این نهاد وجود دارد، خانواده همچنان پایدار و استوار خواهد ماند، اما بهطور حتم گونههای مختلف خانواده نیز پا به عرصه وجود خواهند گذاشت.
این موضوع نیازمند کار پژوهشی در بستر آیندهنگری نهاد خانواده در ایران است، بهویژه با توجه به اینکه امروزه ما با پدیدهای به نام خانواده رسانهای روبرو هستیم. خانواده رسانهای به معنای قرار گرفتن خانواده در شبکههای فضای مجازی است که پیامدهای خاصی را به دنبال میآورد. این پدیده یکی از بحثهای جدی است که تأثیر زیادی بر تنوع خانوادهها دارد و میتواند الگوهای جدیدی از رابطهها و ساختارهای خانوادگی را شکل دهد.
با توجه به تغییرات سریع در رسانهها و فضای مجازی، پژوهش در این زمینه میتواند به درک عمیقتری از تأثیرات بر نهاد خانواده و چگونگی سازگاری و تحول آن کمک کند. همچنین، بررسی این موضوع میتواند به سیاستگذاران و برنامهریزان اجتماعی کمک کند تا به نحو مؤثری بر چالشها و فرصتهای پیشرو در زمینه خانواده و رسانهها پاسخ دهند.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
ادریس علی و فیل استوارت / خبرگزاری رویترز / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
ارتش ایالات متحده روز جمعه حملات گستردهای را علیه دهها هدف متعلق به گروه داعش در خاک سوریه انجام داد. مقامات آمریکایی گفتند این حملات در واکنش به حمله اخیر این گروه به نیروهای آمریکایی صورت گرفته است.
ائتلاف تحت رهبری آمریکا طی ماههای گذشته عملیاتهای هوایی و زمینی متعددی را در سوریه علیه مظنونان وابسته به داعش اجرا کرده است؛ این عملیاتها اغلب با همکاری نیروهای امنیتی سوریه انجام میشود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، وعده داده بود پس از حملهای که هفته گذشته در سوریه منجر به کشته شدن چند تن از نیروهای آمریکایی شد، واکنش قاطعی نشان دهد.
وزیر دفاع ایالات متحده، پیت هیگست، اعلام کرد که این حملات مواضع «جنگجویان داعش، زیرساختها و انبارهای تسلیحاتی آنها» را هدف گرفته است و عملیات با نام رمز «عملیات هاوکآی استرایک» (Operation Hawkeye Strike) اجرا شده است.
هیگست افزود: «این آغاز جنگ نیست، بلکه اعلان انتقام است. امروز، دشمنانمان را شکار کردیم و کشتیم—بسیاری از آنها را. و این روند ادامه خواهد داشت.»
ترامپ نیز در شبکههای اجتماعی اعلام کرد که دولت سوریه از این حملات حمایت کامل کرده و آمریکا «اقدام تلافیجویانه بسیار شدیدی» انجام داده است.
رئیسجمهوری آمریکا شامگاه جمعه در گردهماییای در ایالت کارولینای شمالی، این عملیات را «ضربهای سنگین» به اعضای داعش توصیف کرد که آمریکا آنان را مسئول حمله ۱۳ دسامبر به نیروهای ائتلاف میداند. او گفت: «ما اراذل داعش را در سوریه هدف قرار دادیم... عملیات بسیار موفقی بود.»
فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) اعلام کرد که بیش از ۷۰ هدف در مناطق مرکزی سوریه مورد اصابت قرار گرفته و جنگندههای اردنی نیز این عملیات را همراهی کردهاند.
بر اساس گفته یکی از مقامات آمریکایی، این حملات با استفاده از جنگندههای F-15 و A-10، بالگردهای آپاچی و سامانههای پرتاب راکت HIMARS انجام شده است.
وزارت خارجه سوریه در بیانیهای تأکید کرده است که دمشق همچنان بر تعهد خود برای مبارزه با داعش و جلوگیری از ایجاد «پناهگاههای امن برای این گروه در خاک سوریه» پایبند است.
به گفته ارتش آمریکا، روز شنبه گذشته در حملهای در شهر تدمر (پالمیرا) در مرکز سوریه، دو سرباز آمریکایی و یک مترجم غیرنظامی کشته شدند. مهاجم کاروان نیروهای آمریکایی و سوری را هدف قرار داد و در ادامه با شلیک نیروهای محافظ کشته شد. در این حادثه همچنین سه سرباز آمریکایی دیگر زخمی شدند.
در حال حاضر، حدود یکهزار نیروی آمریکایی در خاک سوریه باقی ماندهاند.
وزارت کشور سوریه اعلام کرده است مهاجم از اعضای نیروهای امنیتی سوریه بوده که ظاهراً با داعش ابراز همدلی میکرده است.
دولت فعلی سوریه متشکل از نیروهای سابق شورشی است که سال گذشته و پس از پایان جنگ داخلی ۱۳ ساله، بشار اسد را از قدرت برکنار کردند. در این دولت تعدادی از اعضای شاخه پیشین القاعده در سوریه که از این گروه جدا شده و با داعش درگیر بودند نیز حضور دارند.
دولت سوریه ماه گذشته و پس از سفر «احمد الشرع» رئیسجمهوری این کشور به کاخ سفید، در همکاری با ائتلاف تحت رهبری آمریکا علیه داعش به توافقی جدید دست یافت.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
روزنامه هممیهن
لوازم سیاست چیست؟ فرق سیاست با پزشکی چیست؟ شما هنگام عمل جراحیِ قلب، یک گروه همکار برای جراحی درست میکنید. اساس کار شما هم بر پروتکلهای استاندارد درمانی است. بیمار هم بیهوش است. گروه پزشکی هم همگی تابع شما هستند. بدون مقدمات لازم هم آغاز به جراحی نمیکنید. پاسخگو هم فقط خودتان هستید. از قبل هم میدانید چه عملی میخواهید انجام دهید، و خودتان هم پاسخگوی همه مراحل و اقدامات گروه هستید.
سیاست قطعاً با پزشکی در تمام ویژگیهای مذکور فرق میکند. همین که شما متکلمالوحده شدهاید و به تنهایی در حال دفاع از دولت و عملکرد آن هستید یعنی، یک جای کار گیر دارد. اظهار سخنان تکراری و حتی کلیگویی که کمتر مخاطبی را قانع کند: نشانهای از وجود یک گیر جدی در سیاست جنابعالی و دولت است. در سیاست همه بهنوعی مشارکت میکنند و نهفقط تبعیت. پس باید در فرآیند سیاسی حضور و مشارکت داشته باشند. در عمل آنچه که مشهود است، غیبت اغلب همراهان دولتی و پیش از آن انتخاباتی با شماست.
ایرادی ندارد که بر اساس وفاق بخواهید دیگران را هم جلب کنید. خیلی هم خوب است. ولی باید به همان میزان در پی اقناع و تفاهم با کسانی باشید که حامی شما و وعدههای شما بودند و هستند. قدرت سیاسی بدون نیروهای حمایتکننده وجود ندارد. شما که نیروی امنیتی و نظامی و حتی پول فراوان ندارید که بخواهید در سیاست بمانید. البته، وابسته به این صندلی هم نیستید؛ ولی باید به گونهای عمل کنید که حامیان شما زیاد شوند و نه کم.
متأسفانه به نظر میرسد که خود را بینیاز از ایده و اندیشه و نقدهای دیگران و حامیان خود میدانید و اگر هم هرازگاهی جلسهای میگذارید برای رفع تکلیف است. از این منظر، جلسه اخیر با ۶۰تن از فعالان سیاسی جریانهای مختلف نیز، فقط نمایشی برای اعلان این است که بگویید حرفها را شنیدم. بعید است که حتی یک گزاره جلسه در کار شما تاثیری گذاشته باشد. اگر نتیجه جلسه این باشد که نه شما از آنها سودی برده باشید و نه آنان از نظرات شما قانع شده باشند و بدتر اینکه هر دو طرف از یکدیگر دورتر هم شده باشند، در این صورت باید گفت سیاستورزی رسمی کنونی در سطح دولت به جایی نخواهد رسید.
مسئله این است که شما خیلی زودتر از آنچه که انتظار میرفت، تنها شدهاید. شاید فقط یک نفر باشد که کنارتان هست، دیگران ساز خود را میزنند. این تنهایی علامت خوبی نیست که خیلی هم بد است. سیاستمدار باید دهها نفر مدافع داشته باشد. نه مدافعی که به دلیل منافع خود را پیشمرگ نشان دهد؛ بلکه مدافعی که خود را شریک سیاستهای او بداند و به دلیل این مشارکت از سیاستهای شما دفاع کند.
برای شما کسی نمانده؛ لذا به سخنان تکراری و نصیحتگونه روی آوردهاید. سخنان شما درباره انرژی (از جمله در سفر اخیر به خراسان جنوبی) نیز پذیرفتنی نیست. سال گذشته قول داده شد که در تابستان هم قطعی برق نخواهیم داشت؛ حالا میفرمایید اگر لازم باشد در زمستان هم قطع میکنیم. میفرمایید که: «این وضعیت که امروز بهوجود آمده بابت این است که ما بیدار شویم و بفهمیم نباید مثل گذشته کار میکردیم.»
لطفاً توضیح دهید که گذشتگان چگونه کار کردند که به این روز افتادیم و کار شما و دولت بهگونهای است که برخلاف آنان وضع را بهبود میبخشد؟ اگر یک پاراگراف توضیح دهید که علمی و دقیق باشد، پذیرفتنی است.
متأسفانه شما در بهتربن حالت همان راه گذشتگان را ادامه میدهید. گفتهاید که: «اگر هر خانواده یک قدم برای صرفهجویی بردارد، نیازی به قطع برق نیست.» قطعاً صرفهجویی و توصیه به آن عمل پسندیدهای است. ولی مگر وظیفه دولت تمرکز بر توصیه به صرفهجویی است؟ این کار را که همه میتوانند انجام دهند. سال گذشته درباره برق، سوخت مازوت و... چه وعدههایی داده شد و چقدرش انجام شد؟
همه دولتها قدری کارهای تولیدی میکنند. اگر قرار باشد آنها را بهعنوان این خدمات دولتهای خدمتگزار شمرد که همه دولتهای تاریخ خادمان ملت محسوب میشوند. شما مطلقاً یا به مسائل اصلی نمیپردازید یا حاضر نیستید درباره آنها گفتوگو کنید.
لطفاً دستور دهید نظرسنجیهای دولتی از مردم درباره وضعیت کشور و دولت منتشر شود. ما همچنان به صداقت شما اعتقاد داریم. ولی صداقت بهتنهایی مشکلی را حل نمیکند. مسئله هم این جناح و آن جناح نیست. مسئله امروز همه ما، ایران و مردم و بقای آن است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
پریسا هاشمی / هممیهن
جلسه بیثمر با پزشکیان/ انتقاد اصلاحطلبان، تشویق تندروها
روز چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۴ مسعود پزشکیان پس از یکسال و نیم ریاستجمهوری در نشستی سهساعته میزبان جمعی از دبیران کل احزاب، شخصیتهای برجسته و نخبگان سیاسی کشور بود تا درباره «راهکارهای تحقق انسجام ملی و چگونگی عبور از چالشها» به نتایجی برسند. پزشکیان در این نشست به دیدگاهها، نقدها و پیشنهادهای حاضران درباره مسائل مختلف کشور گوش سپرد و به سوالات مطرحشده وتشریح شرایط کنونی دولت پرداخت.
پزشکیان درباره علت ننشستن پای میز مذاکره که از سوی برخی از حضار مطرح شده بود، تاکید کرد: «من در نیویورک با مکرون و اروپاییها بر سر یک راهحل به توافق رسیدم، اما آمریکاییها آن را نپذیرفتند. آنها میخواهند همه چیز را از ما بگیرند و من تن به این ذلت نمیدهم. اگر ما سیستم موشکی خودمان را تعطیل کنیم، درصورت حمله مجدد به کشور چه کاری از دستمان بر میآید جز آنکه بنشینیم و شاهد نابودی کشور باشیم.»
او درباره کاهش برد موشکی و غنیسازی صفر به عنوان پیششرطهای ترامپ برای مذاکره با آمریکا هشدار داد: «... بنده حاضر نیستم زیر بار ذلت و ظلم بروم... بهدنبال دعوا و درگیری با کسی نیستیم؛ دوست داریم با همه با صلح به گفتوگو بنشینیم؛ اما مقابل کسی که قلدری میکند میایستیم. ایران به دنبال سلاح هستهای نیست؛ حاضریم تعامل کنیم، اما اینکه بگویند موشک نداشته باشید و بعد رژیم تا دندان مسلح اسرائیل به ما حمله کند که نمیشود. برای اینکه رئیسجمهور بمانم، باج نمیدهم. روی اعتقادی که دارم ایستادهام و به کسی باج نخواهم داد. با تمام وجود میخواهم که مردم ایران ما با عزت و سربلندی زندگی کنند و از این موضوع کوتاه نخواهم آمد.»
نیاز به تغییر نگرشها در میان حاکمان
در این نشست ۱۷ نفر از حاضران به نمایندگی از طیفهای مختلف سیاسی دیدگاههای خود را به صراحت با مسعود پزشکیان در میان گذاشتند. یکی از آنها محمدحسین بنیاسدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران است که در این دیدار خطاب به پزشکیان تاکید کرد: «همه درباره وجود بحرانها و مشکلات آگاه هستیم و بهتر است به جای پرداختن به تکتک آن موارد، راجع به ریشههای آن بحرانها صحبت کنیم. بحرانهای حال حاضر کشور همه از یک نوع سیاست و نگرش خاص نشأت میگیرد و آن نگاه خودی و غیرخودی به مردم و نیروهای اجتماعی است. وجود چنین نگاهی مانع مشارکت گسترده مردم و فرار سرمایههای اجتماعی در تمامی حوزهها میشود؛ وجود گزینشها در دانشگاهها، مجلس و تمام نهادهای دولتی و عمومی، نشأت گرفته از چنین نگاهی است. با همان تفکری که خود منشأ بهوجود آمدن بحرانها و مشکلات بوده است، نمیتوان به دنبال راهحل آنها گشت؛ به یک پارادایم شیفت و تغییر در الگوها و نگرشها در میان حاکمان نیاز داریم. جامعه ایران مانند بیماری است که هم دچار تب و التهاب درونی است و هم دچار یک التهاب بیرونی و مانند فردی است که در یک بیایان مورد حمله حیوانات وحشی قرار گرفته است.»
او افزود: «ابتدا باید این التهابات بیرونی را رفع کرد و سپس به مشکلات درونی پرداخت. باید دست از سیاستهای مرگخواهی برداشت و از جنگهای نیابتی دست کشید؛ همچنین، تعلیق موقت غنیسازی با هدف شروع مجدد مذاکرات امری ضروری است. تنها پس از رفع بحرانها و حل مسائل خارجی، میتوان درباره چگونگی وفاق ملی در داخل و شکلدهی به انسجام و همبستگی ملی بهعنوان یک پروژه بلندمدت و مستمر اندیشید.»
مردم نباید قربانی وفاق شوند
آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات ایران با اشاره به اینکه کشور در شرایط بسیار خطیری قرار دارد، تاکید کرد: «با توجه به این شرایط، باید دید چگونه میتوان انسجام ملی را تقویت کرد. به باور من، این موضوع بهطور مستقیم با امنیت ملی کشور گره خورده است. اما در همینجا باید پرسید لوازم تأمین یا تقویت امنیت ملی چیست؟ این پرسش ما را به اصل مشروعیت سیاسی میرساند و اینکه چه عواملی میتواند به ارتقای آن کمک کند. بخش مهمی از اقتدار نظام نیز دقیقاً در همین نقطه معنا پیدا میکند. [...] اردیبهشتماه انتخابات شوراها برگزار میشود. اگر همین روند فعلی ادامه پیدا کند، از هماکنون میتوان پیشبینی کرد که با چه نوع انتخاباتی مواجه خواهیم بود. در اینجاست که اصل مهم معناداری و اثربخشی انتخابات به مجموعه عملکرد دولت شما و چهبسا کل حاکمیت پیوند میخورد.
وفاق صرفاً به معنای توزیع پستها میان رقبای انتخاباتی شما و منصوبان آنها نیست. اگر قرار است وفاقی شکل بگیرد، باید بر سر فهم مشترک از بحرانها و شرایط خطیر کشور و نیز دستیابی به راهحلهای مورد توافق برای عبور از این بحرانها باشد. [...] نرخ دستمزدها، بهویژه دستمزد کارگران و حقوقبگیران، هیچ تناسبی با نرخ تورم ندارد. این یعنی فقیرتر شدن جامعه، کوچکتر شدن سفرههای مردم و در نتیجه افزایش ناامیدی نسبت به سازوکارهای موجود برای اصلاح امور. وقتی وعده رفع فیلترینگ داده میشود و سپس اعلام میشود که این کار ممکن نیست، پیامد آن چیزی جز افزایش ناامیدی مردم نسبت به کارآمدی همین سازوکارها نیست. سبک زندگی مردم نیز که امروز به یکی از پرمناقشهترین موضوعات میان حاکمیت و جامعه تبدیل شده، همچنان محل تعارض و تنش است.»
او افزود: «قربانی این وفاق نباید مردم باشند. وفاق، اگر قرار است معنایی داشته باشد، باید به توافق بر سر همین چالشها و به ترمیم شکافهای موجود میان حاکمیت و مردم منجر شود.»
جلسه بیثمر با رئیسجمهور
برخی از حضار در این نشست هم پس از آن به سخنان پزشکیان واکنش نشان دادند. احمد زیدآبادی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی پس از دیدار با رئیسجمهور در یادداشتی تلگرامی نوشت: «مسعود پزشکیان در دیدار دیروزش با جمعی از سران احزاب و فعالان سیاسی مذاکره با آمریکا را رد کرد و شرایط آن را تحقیرآمیز دانست. حتی به فرض همدلی با رئیسجمهور، این رویکرد وی، حل کردن مسئله نیست؛ بلکه پاک کردن صورت مسئله است. اگر این حرف آقای پزشکیان را بپذیریم که آمریکا «نامرد» است، آیا عدم مذاکره با آن موجب خنثی کردن «نامردی»اش میشود یا اینکه به عکس، کشور را تحت چنان فشاری میگذارد که اقتصاد مملکت به کلی مضمحل شود؟ به نظرم جلساتی مانند جلسه دیروز نه کمکی به حاضران و نه کمکی به رئیسجمهور است. اینکه بیش از ۶۰نفر دور میزی جمع شوند و جمعی از آنها چند دقیقه از زاویای متضاد از هر دری سخن بگویند، نهفقط مخرج مشترکی ندارد؛ بلکه عین اتلاف وقت و متأسفانه بعضاً نوعی نمایش از سوی برخی حاضران است. اگر دم و دستگاه ریاستجمهوری واقعاً خواهان اطلاع بلاواسطه از نظرات و دیدگاههای جریانهای مختلف سیاسی است، به جای این نوع برنامهها بهتر است از هر جریان بخواهد که یک نفر آدم صاحب دید و صاحبنظر و مسلط به مسائل کشور را معرفی کنند تا در یک جمع بسیار کوچک، ضمن طرح نظرات خود امکان یک بحث اقناعی با رئیسجمهور را پیدا کنند.» او در ادامه تاکید کرد: «متأسفانه آقای پزشکیان در این وضعیت گویی در دام پارهای امور جزئی و اجرایی افتاده است و تصویر کلان را بهدرستی نمیبیند. این برای شخص وی، دولت و مجموعه کشور بسیار خطرناک است.آیا این یادداشت که خطابش به طور مشخص آقای پزشکیان است، به اطلاع یا رؤیت وی میرسد؟ پیش از این تصور میکردم که چنین مطالبی به نحوی به رئیسجمهور منتقل میشود؛ اما الان میدانم که ممکن است روح او هم از چنین نقدی خبردار نشود.»
یاسر جبرائیلی، فعال سیاسی راست رادیکال: پزشکیان را تشویق کردیم!
یاسر جبرائیلی، فعال سیاسی راست رادیکال و دبیرکل حزب تمدن نوین اسلامی در کانال تلگرامی خود نوشت: «در میانه صحبتهای آقای پزشکیان، یکی از آقایان اصلاحطلب حرف رئیسجمهور را قطع کرد و گفت بروید تحریمها را بردارید. آقای پزشکیان گفت «من در سازمان ملل با مکرون رئیسجمهور فرانسه توافقاتی کردم اما آمریکاییها نپذیرفتند. آنها میگویند موشک نباید داشته باشید. موشک نداشته باشیم که اسرائیل بیاید ایران را شخم بزند و ما فقط نگاه کنیم؟ من زیر بار این ذلت نخواهم رفت.» به اتفاق چند تن دیگر از حاضرین، رئیسجمهور را تشویق کردیم.»
او که در همایش «سفره مردم» اعلام کرده بود اگر بخواهیم میتوان دلار را به 20 هزار تومان رساند، حالا به سراغ حوزه انرژی رفته و از پزشکیان در این مورد انتقاد کرده است: «پس از جلسه، به زبان ترکی به ایشان گفتم همه کارهایی که میکنید خوب است، غیر از حوزه ارز و انرژی. گفتند شما بگوئید چکار کنیم. گفتم وقت بگذارید تا بگوئیم. منتظرم که وقتی تعیین کنند تا مسئله را برایشان شرح دهم و بسته جامع سیاستی حزب برای مسئله آب، افزایش منابع مالی دولت، حوزه شهرسازی و همچنین بحث تقویت ارزش پول ملی را با ایشان در میان بگذارم.»
اصلاحطلبان فقط انتقاد کردند
حسین کنعانیمقدم، دبیرکل حزب سبز ایران نیز با اشاره به اینکه به چند تن از حضار تذکر دادم، تاکید کرد: «برخی اصلاحطلبان که با ادبیاتی نامناسب، رئیسجمهور را مورد انتقاد تند قرار میدادند و حتی نوعی تهدید سیاسی مطرح میکردند؛ از جمله اینکه چرا با آمریکا مذاکره نمیکنید یا چرا تحریمها را برنمیدارید. رئیسجمهور پاسخ قاطع و دندانشکنی به این اظهارات دادند و همانطور که در رسانهها هم منتشر شد، «نه» بزرگی به این نوع راهکارها گفتند و از موضع قدرت، عزت، حکمت و مصلحت نظام سخن گفتند. اصولگرایان نیز صحبتهای خوبی مطرح کردند؛ هم مطالبات مردم بیان شد و هم راهکارهای اجرایی. رئیس کمیسیون اصولگرایان، یک طرح اقتصادی آماده کرده بود که به رئیسجمهور ارائه شد. میتوان گفت جریان اصولگرایی با بستههای پیشنهادی و راهکارهای مشخص وارد جلسه شده بود. در مقابل، اصلاحطلبان بیشتر رویکرد انتقادی داشتند و حتی صراحتاً به آقای پزشکیان گفتند که انتخاب مطلوب آنها نبوده، اما چارهای جز انتخاب او نداشتند؛ که این نوع سخنان، جنبه تضعیفکننده نسبت به رئیسجمهور داشت. نمایندگان مستقل عملاً صحبت خاصی نداشتند. فضای جلسه بیشتر تحت تأثیر انتقادهای تند اصلاحطلبان بود؛ از جمله درباره فیلترینگ و وعدههایی که بهزعم آنها عملی نشده بود. برخی از اصلاحطلبان با ادبیات نامناسبی رئیسجمهور را مورد خطاب قرار دادند. بنده تذکر دادم و گلایه کردم که ما به این جلسه نیامدهایم مچگیری کنیم؛ آمدهایم به دولت در همه زمینهها کمک کنیم. متأسفانه بخش قابل توجهی از اصلاحطلبان با رویکردی تهاجمی نسبت به رئیسجمهور صحبت کردند.»
حبیب الله بوربور: اصلاحطلبان بد صحبت کردند
حبیبالله بوربور، دبیرکل جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی و رئیس فراکسیون اصولگرایان خانهی احزاب نیز در گفتوگو با هممیهن به تشریح جزئیات این جلسه و موضوعاتی که مطرح نکرده است پرداخته و تاکید کرد: «این دومین جلسه احزاب با رئیس جمهور بود و جلسه اول سال گذشته برگزار شد. این یک امر طبیعی است که آقای رئیسجمهور باید دغدغه جریانهای سیاسی با تفکرات مختلف را بشنود و بعد بتواند این دغدغهها را در تصمیمگیریهای خود لحاظ کند. اصل برگزاری این جلسه، مناسب و قابل دفاع است.»
او با انتقاد از اینکه مشخص نبود چه کسانی باید در این جلسه صحبت کنند، افزود: «ابتدا اعلام شد که قرعهکشی انجام شود اما برخی نقد کردند که قرعهکشی روش درستی نیست و رؤسای سه فراکسیون باید وقت بدهند. آقای حسین کمالی از طرف اصلاحطلبان، آقای قدرتعلی حشمتیان از جانب اعتدالیون و بنده از سوی اصولگرایان روسای فراکسیونها بودند و قرار شد که ما سخنرانان را انتخاب کنیم. به همین دلیل از نظر اخلاقی درست نبود که خودمان را در سخنرانان بگنجانیم و ناچار شدیم که فرصت را به دوستان دیگر واگذار کنیم. بنابراین ما نتوانستیم صحبت کنیم. اما پیش از این جلسه با هم به توافق رسیده بودیم که بنده درباره مسائل اقتصادی و مشکلات معیشتی مردم صحبت کنم. به همین دلیل کمیته اقتصادی جمعیت وفادار انقلاب اطلاعات بهروز را جمعآوری کرده بود تا بنده بتوانم درباره دغدغههای واقعی مردم صحبتهای مستندی ارائه کنم. قرار بود آقای کمالی درباره مسائل سیاسی کشور و موضوع خانه احزاب صحبت کنند و آقای حشمتیان نیز درباره مسائل اجتماعی.»
بوربور با اشاره به اینکه افرادی بهصورت فیالبداهه صحبت کردند، تاکید کرد: «طبیعتاً اگر جلسه جهتدهی میشد، نتیجه بهتری داشت، اما متأسفانه این اتفاق نیفتاد. اصولگرایان با توجه به توصیه مقام معظم رهبری مبنی بر این که «موفقیت دولت آقای پزشکیان موفقیت نظام است و بالعکس» آمادگی همکاری و هر نوع کمک به دولت را اعلام کردند. همچنین تأکید شد که نقد ما منصفانه است تا دولت در جریان واقعیات قرار بگیرد. در این میان، به ناکارآمدی بانک مرکزی و همچنین ناکارآمدی وزیر کشاورزی اشاره کردند. معتقدیم که امروز کار در حدی رها شده است که وزیر کشاورزی بیپرده اعلام میکند که «کنترل قیمتها به انصاف مردم در شب یلدا بستگی دارد.» پس دولت چه نقشی دارد؟ شما چه کاره هستید؟ اگر اینکاره نیستید استعفا بدهید. دلیلی ندارد که هم مسئول باشد و هم بگوید قیمتها به انصاف مردم بستگی دارد. دوستان بهصورت فیالبداهه به مشکلات معیشتی اشاره کردند. گفتار اصولگرایان این بود که برای اصلاح مسیر فعلی، باید تغییراتی در کابینه صورت بگیرد.»
دبیرکل جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی افزود: «وزیر کشاورزی به جای دخالت مؤثر، کنترل بازار و همکاری با تولیدکننده و مصرفکننده، اعلام میکند که قیمتها به انصاف فروشنده بستگی دارد. این نوع اظهارنظر حاکی از آن است که بیبرنامه هستند و کاری به معیشت مردم ندارند. به عنوان مثال برنجی که با ارز ۲۸هزار تومانی وارد کشور میشود، ده برابر قیمت به مردم فروخته میشود. در حقیقت دستمزدها با ریال و هزینههای زندگی مردم با دلار است. فشار مستقیم اختلاف قیمت ریال و دلار بر زندگی مردم است. این موضوعات در جلسه مطرح نشد، اما از زمانی که دولت چهاردهم دولت را تحویل گرفته است تا امروز قیمت دلار حدود ۱۳۰ درصد افزایش یافته است. اگر رشد حقوق کارکنان و بازنشستگان را ۲۳ یا ۳۰ درصد در نظر بگیریم، میتوان گفت که زندگی و معیشت مردم 100درصد مشکل پیدا کرده و سفره و قدرت خرید مردم نصف شده است. مابهالتفاوت این نصف شدن قدرت خرید و سفره مردم به جیب دولت یا تولیدکننده و وارد کننده نرفته بلکه به جیب دلالان و واسطههایی رفته که شاید با بعضی از کارمندان و شاید برخی از مسئولان دولتی ارتباط داشتند. اخیراً محمدحسین روشنک، عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی، اشاره کرد که قبلاً موضوع چای دبش مطرح بود، اکنون باید درباره برنج دبش صحبت شود. برنجی حدود ۳۵ تا ۴۰ هزار تومان تمام میشود اما با قیمتی بالای ۲۳۰ هزار تومان به دست مصرفکننده میرسد. این موضوع نشاندهنده نبود کنترل مؤثر است.»
او با اشاره به اینکه گزارش اصلاحطلبان بیشتر بر این محور متمرکز بود که باید رسانه بیشتری در اختیار دولت قرار بگیرد، تاکید کرد: «برای من مشخص نبود منظور دقیق از این موضوع چیست. اگر منظور صداوسیماست، اخبار از سوی دفتر ریاستجمهوری تهیه و به رسانهها ارسال میشود. برخی جملات نیز حالت تحریکآمیز داشت، از جمله تأکید بر اینکه باید تحریمها برداشته شود و برای این موضوع باید کنار بیایید. اما آقای رئیسجمهور با توضیح سفرش به آمریکا و گفتوگو با رئیس جمهور فرانسه گفت که خواستههای ترامپ غیرواقعی و غیرعقلانی بود و معتقد بود که باید توان دفاعی و موشکهای کشور را تحویل دهیم تا با ما صحبت کنند. یعنی میخواستند ایران را مانند غزه تخریب کنند. آقای رئیسجمهور صراحتاً اعلام کردند که زیر چنین بار ننگی نمیرود. متأسفانه برخی مانند آقای نوروزی و برخی که از مشارکت بودند، برخورد مناسبی نداشتند و چندین بار در حین صحبتهای رئیسجمهور وارد بحث شدند. آقای رئیسجمهور نیز تذکر داد که «بیش از دو ساعت و نیم وقت دادم شما صحبت کردید و من وسط حرف شما نیامدم، اما شما نمیگذارید من صحبت کنم.» اجازه نمیدهند ایشان صحبت کند. قداست جایگاه ریاستجمهوری بالاتر از آن است که هنگام صحبت رئیسجمهور، فردی نظرات شخصی خود را به او تحمیل کند. پس از جلسه هم به آقای نوروزی گفتم شما از دیوار سفارت بالا رفتید و این مشکلات را به وجود آوردید، چرا امروز اصرار دارید به کاری که انجام دادید؟ به هر حال نظام و امام هم در آن شرایط قرار گرفتند که کار شما را تایید کردند. شما عکس آن عمل میکنید. ایشان گفت: «انسان اشتباه میکند.» گفتم: «اشتباه شما به چه قیمتی باید تمام شود؟ اگر کاری انجام شده و حضرت امام آن را تأیید کردهاند، دیگر امروز نباید همان موضوع را دستاویز نقد قرار دهیم و در عین حال طلبکار باشیم.»
بوربور افزود: «به نظر من، برخی از مباحثی که مطرح شد، مناسب نبود و میشد با ادبیات بهتری بیان شود. دخالت در صحبتهای رئیسجمهور که جلسه را تا حدودی متشنج شد، صلاح نیست، فارغ از اینکه دولت در اختیار چه جریانی (اصلاحطلب یا اصولگرا) باشد. در جلسه احزاب با آقای دکتر رئیسی در دو سال پیش هم اصولگرایان این اتفاق را رخ دادند و بحثهایی پیش آمد که نباید مطرح میشد. رئیسجمهور، رئیسجمهور همه ملت و کشور ایران است و نباید آن را به نارضایتی رساند. با وجود این مسائل، جلسه با سعهصدر آقای پزشکیان به خوبی پایان یافت. سخنان ایشان مبنی بر این بود که نباید زیر بار ننگ و خفت برویم که هر زمانی که اسرائیل خواست ایران را شخم بزند.»
محمد قوچانی
هیچ حرف تازهای به رئیس جمهور نزدیم
محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی و رئیس کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران، درباره این نشست به هممیهن گفت: «جلسات به شیوهای برگزار میشود که شاید خیلی هم فایدهای نداشته باشد. این نشستها دو وجه دارد؛ یک وجه از سوی رئیسجمهور و وجه دیگر از طرف احزاب و جریانهای سیاسی است.»
او با اشاره به وجه احزاب سیاسی، افزود: «برگزاری این جلسه به لحاظ اجرایی به خانه احزاب سپرده شده و ریاست جلسه با آقای حسین کمالی، دبیرکل حزب اسلامی کار، بود. خانه احزاب یک پدیده عجیبی در نظامهای حزبی است و در هیچ کشوری ندیدهام که احزاب اتحادیه یا صنف داشته باشند. اما خانه اصلاً آمادگی برگزاری جلسه را به این شکل نداشت. یعنی متأسفانه هیچ محور منسجمی از طرف احزاب سیاسیِ موجود در جلسه مطرح نشد. صحبتها پراکنده و حرفها فاقد یک چشمانداز روشن بود. حتی حضار به سه فراکسیون اصلاحطلب، اصولگرا و به قول خودشان مستقل، تقسیمبندی شده بودند که این تقسیمبندی درستی نبود و بسیاری از جریانها را پوشش نمیداد.»
قوچانی با اشاره به اینکه رئیس جمهور دو ساعت حرفها را شنید و هیچ اظهارنظری بین سخنان حضار نکرد، تاکید کرد: «متأسفانه یادداشتی هم از طرف تشکیلات برداشته نشد. واقعیت اینکه اگر جای رئیسجمهور بودم، میگفتم: «اما خب چه حرف مفیدی به من زده شد؟» به عنوان مثال حزب تمدن نوین اسلامی که آقای یاسر جبرائیلی تأسیس و تازه کنگره برگزار کرده، در اولین قدم مدعی شده که ما بزرگترین حزب کشور با 50 هزار عضو هستیم. این موضوع باید راستیآزمایی و مشخص شود که این چه حزبی است که یکشبه پنجاه هزار تا عضو دارد؟ ما همیشه دولت را نقد میکنیم اما باید خودمان را هم نقد کنیم که آیا ما بهعنوان احزاب سیاسی کشور حرف یا دیدگاه تازهای را به رئیسجمهور منتقل کردهایم یا بر سر اینکه چه کسی صحبت بکند، با همدیگر اختلاف نظر و تفاوت دیدگاه داریم.»
معاون کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران با اشاره به دفتر رئیسجمهور و دولت، گفت: «به نظر میرسد که عناوین کلی، مثل «انسجام ملی» (که تعریف روشن و مضمون مشخصی ندارد) نمیتواند راهگشا باشد. اگر دنبال رسیدن به یک نتیجه هستیم که محتوای آن در اختیار رئیس جمهور قرار گیرد، باید یک دستورالعمل مشخصی با یک گروه یا یک کارگروه کوچکتر، تنظیم و تدوین شود و قبل از جلسه در اختیار افراد و حاضران قرار گیرد تا از آن نکتهیابی بشود. اما این اتفاق رخ نداده بود و جلسه شبیه به جلسهای بود بین نماینده مجلس و مردم یا کنفرانس خبری یک نماینده مجلس و متأسفانه مطالبات از طرف احزاب و تشکیلات، بعضاً در سطح مطالباتی بود که مردم از یک نماینده مجلس دارند یا در حد حل شدن مشکل یک شخص بود.»
او افزود: «قسمت دوم سریال «پایتخت» جایی است که خانواده معمولی میخواهند به رئیسجمهور نامه بنویسند و درخواستهایشان را مطرح کنند. متأسفانه بعضی اوقات جلسات ما شبیه همین صحنه سریال تلویزیونی میشود. یعنی اصلاً نمیدانیم چه موضوعی را از رئیس جمهور مطالبه کنیم و رئیسجمهور هم نمیداند که دقیقاً چه جوابی باید به ما بدهد. نتیجهاش این میشود که بعضی اوقات فقط برگزاری جلسه هدف قرار میگیرد، نه الزاماً دریافت نتیجه.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
(توماج صالحی: صدای چند دقیقه از مکالمه به دلیل ضعیف بودن اینترنت سالم نیست، بابتش پوزش میخوام.)
گفتگوی توماج صالحی و آرش صادقی درباره اهمیت حمایت از زندانیان سیاسی:
حمایت مدنی از زندانیان سیاسی و آثار روانی و اجتماعی آن اهمیت دارد.
۱- مبانی حقوقی و اخلاقی حمایت:
حقوق بشر متعلق به انسانها به ماورای ایدئولوژی و تفکر آنهاست. دفاع گزینشی از زندانیان (حمایت تنها از همفکران) نقض اصل برابری است.
حمایت از یک زندانی سیاسی، صرفاً دفاع از یک فرد نیست، بلکه دفاع از «حق اعتراض» و «آزادی بیان» برای تمام آحاد جامعه است.
طبق اخلاق کانتی، دفاع از حقوق دیگران (حتی کسانی که عقایدشان را قبول نداریم) یک وظیفه اخلاقی است که ارزش آن در شرایط سخت و پرهزینه مشخص میشود.
۲- آثار اجتماعی و سیاسی حمایت (بازدارندگی در برابر سرکوب)
جلوگیری از عادیسازی سرکوب: بیتفاوتی نسبت به نقض حقوق یک گروه (مانند بهاییان)، راه را برای سرکوب گروههای دیگر (مانند دانشجویان) باز میکند. سکوت جامعه باعث میشود سرکوب به یک امر عادی تبدیل شده و دامنه آن گسترش یابد.
هزینهمند کردن سرکوب: حمایت فراگیر و متحدانه، هزینه سرکوب را برای حکومت بالا میبرد، در حالی که سکوت یا دفاع تفکیکشده، به حکومت چراغ سبز نشان میدهد.
حمایت از طیفهای مختلف فکری، تمرینی برای پذیرش تنوع در جامعه است. نمونههای موفق این اتحاد در کمپین «نه به اعدام» و جنبش «زن، زندگی، آزادی» مشاهده شده است.
۳- وضعیت روانی زندانی (زندان به مثابه قبر)
توماج صالحی با اشاره به تجربیات زندانیان، استعارهای تکاندهنده را مطرح میکند:
فراموشی تدریجی: زندان به قبر تشبیه شده است؛ در ابتدا همه سوگوار و نگرانند، اما به مرور زمان تماسها و یادآوریها کمتر میشود. این «فراموشی» برای زندانی فرسودهکننده است.
تأثیر حمایت بر مقاومت: زندانی در انزوای کامل است. آگاهی از اینکه بیرون از دیوارهای زندان هنوز نام او برده میشود (حتی در حد یک توئیت ساده)، توانایی تحمل شکنجه و شرایط سخت را به شدت افزایش داده و از آسیبهای روانی جلوگیری میکند.
۴- نقش حمایت در شکستن فضای ترس
زندانی کردن افراد ابزاری برای ترساندن جامعه است. وقتی جامعه به جای ترسیدن، با اتحاد از زندانی حمایت میکند، ورق برمیگردد و سرکوب به عامل اتحاد بیشتر تبدیل میشود.
زنده نگه داشتن روحیه مقاومت: حمایتهای مردمی پیامی روشن به حاکمیت است که جامعه تسلیم نشده و مطالبهگری همچنان زنده است.
این گفتگو بر این نکته کلیدی تأکید دارد که حمایت از زندانی سیاسی، پیش از آنکه کمکی به فرد زندانی باشد، صیانت از امنیت و آزادی کل جامعه است. دفاع بدون لکنت و بدون تبعیض از تمام زندانیان سیاسی، ضامن بقای پویایی جامعه و مانعی بزرگ در برابر گسترش استبداد محسوب میشود.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
فاکس نیوز / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
مایک پمپئو، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا در مقالهای در وبسایت «فاکسنیوز» نوشته است: «مردم ایران بارها و در موجهای پیدرپی اعتراضات، ترجیح خود را بهروشنی اعلام کردهاند. آنان نه خواهان حکومت دینی هستند و نه سلطنت؛ بلکه یک جمهوری آزاد، دموکراتیک و پاسخگو در برابر شهروندان میخواهند.»
متن کامل مقاله مایک پمپئو:
«رژیم ایران در وضعیت بسیار وخیمی قرار دارد. بهواسطه اقدامات قاطع رئیسجمهور ترامپ و دولت اسرائیل، جمهوری اسلامی دیگر قدرت منطقهای سابق نیست و اکنون در تمامی جبههها با بحران روبهروست. زیرساختهای نظامی ایران بهشدت آسیب دیده و برنامه غیرقانونی هستهای آن تا حد زیادی منهدم شده است. شبکه نیروهای نیابتی ایران در سراسر خاورمیانه در حال فروپاشی است: حزبالله بهطور جدی تضعیف شده؛ سلسله اسد سقوط کرده؛ شبهنظامیان مورد حمایت ایران در عراق با مخالفت فزاینده سیاسی و مردمی مواجهاند؛ و حماس تنها سایهای از گذشته خود است.
وضعیت داخلی نیز تیره و تار است. در نتیجه سوءمدیریت مزمن اقتصادی، فساد و انزوای بینالمللی، اقتصاد کشور بههمریخته و ایران با بحران کمآبی روبهروست. رژیم که از مشروعیت مردمی برخوردار نیست و توان پاسخگویی به مطالبات مردم را ندارد، تنها ابزار باقیماندهاش برای حفظ کنترل، حکومت از طریق ترس است.
با وجود همه این ضعفها، همچنان بسیاری در غرب دچار این تصور نادرستاند که جایگزینی برای حکومت کنونی وجود ندارد.
این دیدگاه از هر نظر نادرست است. این تصور، آرمانهای میلیونها ایرانی را که جان خود را برای مطالبه تغییر به خطر انداختهاند نادیده میگیرد. وجود یک اپوزیسیون سازمانیافته و دموکراتیک را که بیش از چهار دهه علیه حکومت روحانیون مبارزه کرده و خود را برای روز پس از سقوط نظام دینی آماده کرده است، انکار میکند. و همچنین تبلیغات رژیم را تداوم میبخشد که مدعی است غرب باید خشونت آن را تحمل کند، زیرا جایگزینش هرجومرج خواهد بود.
مردم ایران بارها و در موجهای پیدرپی اعتراضات، ترجیح خود را بهروشنی اعلام کردهاند. آنان نه خواهان حکومت دینی هستند و نه سلطنت؛ بلکه یک جمهوری آزاد، دموکراتیک و پاسخگو در برابر شهروندان میخواهند.
جنبش سازمانیافته طرفدار دموکراسی در ایران، از توانمندی، حمایت مردمی و برنامهریزی نظاممند لازم برای جایگزینی حکومت فرسوده و خونریز ملاها با دولتی برخوردار است که بازتابدهنده اراده مردم ایران باشد. این نیروی تحولخواه، نقشه راهی معتبر برای ایرانی دموکراتیک ارائه داده است که شامل انتخابات آزاد، حاکمیت قانون، جدایی دین از دولت و تعهد به عدم پیگیری سلاح هستهای است.
این جنبش خواهان حضور نیروهای آمریکایی در خاک ایران یا هیچگونه تغییر رژیم از خارج نیست. تنها درخواست آن این بوده است که ایالات متحده و متحدانش از حق تعیین سرنوشت مردم ایران حمایت کنند و دسترسی رژیم به منابعی را که برای بقای خود به آنها متکی است، قطع نمایند.
تاریخ به ما نشان داده است که سقوط رژیمهای اقتدارگرا اغلب تا لحظه وقوع، ناممکن به نظر میرسد. زمانی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ بهعنوان افسر سوارهنظام در آلمان غربی خدمت میکردم، تصور اینکه دیوار برلین تنها چند ماه پس از پایان مأموریتم فرو بریزد، بیشتر شبیه داستانهای علمی–تخیلی بود؛ اما دقیقاً همین اتفاق رخ داد.
حتی پس از نزدیک به ۱۴ سال جنگ داخلی، هیچکس سقوط اسد در سوریه را پیشبینی نمیکرد، اما این نظام ناگهان و یکباره فروپاشید. امروز، دیکتاتوری ایران نشانههای کلاسیک فرسودگی را بروز میدهد که خبر از مراحل پایانی یک رژیم میدهند: فرسودگی اقتصادی، شکافهای درونی، تضعیف بازدارندگی و جمعیتی که دیگر حاضر نیست تحت حاکمیت روحانیت زندگی کند.
وظیفه سیاستگذاران آمریکایی پیشبینی لحظه دقیق فروپاشی رژیم نیست، بلکه شکل دادن به محیطی است که در صورت سقوط، نتیجه آن ثبات باشد نه هرجومرج. این امر مستلزم رویکردی واقعگرایانه و کنار گذاشتن فرمولهای دیپلماتیک شکستخورده گذشته است.
همین ویژگی دوم، سیاستهای ایرانِ رئیسجمهور ترامپ را هم در دولت اول و هم در دولت دوم او مشخص کرده است. اکنون او این فرصت را دارد که دستاوردهای تاریخی خود در خاورمیانه را با یک موفقیت واقعاً تحولآفرین تکمیل کند و به تسریع زوال رژیم ایران کمک نماید.
مزایای چنین تغییری غیرقابل اندازهگیری خواهد بود. تروریستها حامی اصلی خود را از دست خواهند داد؛ دشمنان آمریکا یک پایگاه کلیدی در خاورمیانه را از کف خواهند داد؛ فرصتهای اقتصادی چشمگیری در بخشهای دریایی و انرژی پدید خواهد آمد؛ و جمعیتی تحصیلکرده و بهشدت متصل به جهان در ایران میتواند به شریکی طبیعی در عرصه اقتصادی و سیاسی برای ایالات متحده بدل شود.
هیچ نیروی خارجی نمیتواند و نباید تغییر رژیم در داخل ایران را رقم بزند؛ این وظیفه مردم ایران است. اما ما میتوانیم با افزایش فشار از بیرون و حمایت از مردم ایران که در پی آیندهای مسالمتآمیز، دموکراتیک و طرفدار غرب هستند، به آنان کمک کنیم.
وظیفه ما ساده است: در کنار مردم ایران بایستیم، چشمانداز دموکراتیکی را که آنان برگزیدهاند به رسمیت بشناسیم، و پول، مشروعیت و مصونیتی را که روحانیون حاکم برای بقا به آن متکیاند، از آنان دریغ کنیم.
وقتی روز تغییر فرا برسد - که خواهد رسید - ایالات متحده باید خود را در بهترین موقعیت ممکن قرار دهد تا از مزایای آن بهرهمند شود و وارد دوران جدیدی از دوستی با مردم ایران شود.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
آندریاس فانیزاده / نشریه آلمانی «تاتس» / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
در پلتفرم ویدئویی یوتیوب لینکی به یک فیلم مستند لطیف و شاعرانه از جعفر نجفی، کارگردان ایرانی، یافت میشود. «آشو» با تصاویری آرام و زیبا، داستان پسری را در یکی از استانهای ایران روایت میکند.
این فیلم نشان میدهد که پسرک در منطقهای دورافتاده و کوهستانی گوسفندداری میکند، ترانههای محلی بختیاری میخواند و زیر کلاه حصیریاش، در ذهنی هنوز پیش از بلوغ، رؤیاهای بزرگی میپروراند. یکی از پسرعموهایش در دانشگاه سینما در تهران تحصیل میکند و او را با توصیههای سینمایی و لینکهای استریم از شهر تغذیه میکند.
این چوپان نوجوان با خیالپردازیهایی از «آلیس در سرزمین عجایب»، «درباره الی» یا «بابل» بزرگ میشود، عاشق تیم برتون، جانی دپ، مونیکا بلوچی یا اما استون است. پدرش او را کمی عجیبوغریب میداند، اما خودش هم با علاقه فیلمهای آکیرا کوروساوا را تماشا میکند. البته در حال حاضر تبلت او خراب است.
چیزی که پسرک اصلاً دوست ندارد این است که کارگردان، جعفر نجفی، دخترعمویی را که پیشتر به او وعده داده شده بود، جلوی دوربین میآورد. در این فضای روستایی، حالوهوا بهسرعت تغییر میکند. این تغییر لحن را میتوان بهشکلی حتی خشنتر در مستند دیگر نجفی با عنوان «تنها» دید؛ جایی که پسری از کوره درمیرود وقتی دخترعموهایش جرئت میکنند مقابل دوربین با او مخالفت کنند.
کودکان و زنان
فرمانبرداری امری ذاتی و وابسته به جنسیت نیست؛ بلکه تسلیمشدن، نظامی است که بهطور اجتماعی تحمیل میشود. نجفی همه اینها را ثبت میکند، بیآنکه کودکان یا بزرگسالان، مردمان ساده روستا را به نمایش بگذارد یا تحقیر کند. او با نشاندادن واقعیت آنگونه که هست ــ و در عین حفظ احترام، حتی در موارد خشونت مداخله میکند ــ فضایی برای گفتوگو میگشاید.
فیلمهای او زندگی روستایی را با همه تناقضهایش به تصویر میکشند؛ آثاری که با کودکان و زنان در سطحی برابر حرکت میکنند، در مناظری شگفتانگیز فیلمبرداری شدهاند و در عین حال از سنتهای پدرسالارانه تأثیر گرفتهاند.
اما فارغ از پدرسالاری، حتی در دورافتادهترین استانهای ایران نیز در سال ۲۰۲۵، مردم از سلطه اسلامگرایان به ستوه آمدهاند. در «آشو»، چوپان، حیوانی را که برای ذبح و مصرف انتخاب شده «رئیسجمهور» مینامد.
تا کنون، این فیلمهای نسبتاً آرام نجفی از سد سانسور عبور کردهاند، هرچند فقط اجازه نمایش رسمی در خارج از کشور و در جشنوارههای بینالمللی فیلم را داشتهاند. اما از بهار امسال، وضعیت او وخیمتر شده است؛ موضوعی که این کارگردان ایرانی در حضور وکیلش در دارمشتات، ونوس زاندر، در یک کنفرانس خبری آنلاین در ۱۶ دسامبر شرح داد؛ نشستی که به ابتکار ملانی گرتنر و هانس کارنیک (هر دو از گروه کاری مستند هسن) و لیلا هاشتمان (دفتر فیلم و سینمای هسن) برگزار شد.
تفتیش منزل در تهران
در حالی که جعفر نجفی در ماه مارس برای نمایش فیلم «تنها» در فرانکفورت به سر میبرد، منزل او در تهران مورد تفتیش قرار گرفت. در جریان این بازرسی، بخشی از تصاویر فیلمبرداریشده توسط او نیز ضبط شد؛ تصاویری که خشونت عریان پلیس در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در ایران را مستند میکرد.
این کارگردان گزارش میدهد که همزمان بهطور مستقیم در فضای آنلاین تهدید میشود و در صورت بازگشت به ایران، با خطر زندان و شکنجه روبهرو خواهد بود. با این حال، درخواست پناهندگی او در ماه مه از سوی اداره فدرال مهاجرت و پناهندگان آلمان (BAMF) رد شد و اکنون این پرونده در دادگاه اداری دارمشتات در حال بررسی است.
دفتر فیلم ایالت هسن آلمان در قالب یک نامه سرگشاده در حال جمعآوری امضاست تا با آنها مانع اخراج و تحویل جعفر نجفی به رژیم ملایان ایران شود.
نجفی هرگز قصد ترک وطنش را نداشت. با این همه، اکنون شاید بتواند در آلمان سرانجام فیلم خود درباره اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در ایران را به پایان برساند. تصمیم اداره فدرال مهاجرت و پناهندگان تصمیمی است که فهم آن دشوار است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
پیتر فرانکوپن / نیویورک تایمز / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
اوایل همین ماه، تهران ــ شهری با ۱۰ میلیون نفر جمعیت ــ عملاً درباره امکان ادامه حیات خود دچار تردید شده بود. پس از شش سال خشکسالی و خشکترین پاییز در بیش از ۵۰ سال گذشته، سطح آب سدهایی که این شهر را تأمین میکنند به حدود ۱۰ درصد ظرفیت رسید و در برخی موارد حتی کمتر از آن. در اواخر نوامبر و اوایل دسامبر، میزان بارندگی نسبت به میانگینهای تاریخی حدود ۹۰ درصد کاهش داشت. ساکنان شهر با قطعهای دورهای آب، افت شدید فشار آب لولهکشی و درخواستهای مکرر مقامها برای محدود کردن شستوشو روبهرو شدند.
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، در ماه نوامبر اعلام کرد که اگر باران نبارد، ناچار خواهند شد بخشهایی از شهر را تخلیه کنند. خوشبختانه در نهایت باران در اطراف تهران بارید و فشار فوری بر منابع آب کاهش یافت. اما شهر بیش از حد به فاجعه نزدیک شده بود. هیچ آسودگی خاطری در برابر خطر خشک شدن شیرهای آب وجود ندارد و چشمانداز بارندگی بیشتر نیز تیره و نامطمئن است.
تهران تنها آخرین نمونه از شهرهای بزرگی است که بهطرز خطرناکی به «روز صفر» نزدیک شدهاند؛ اصطلاحی که در سال ۲۰۱۷ رایج شد، زمانی که ذخایر آب کیپتاون آنقدر کاهش یافت که مقامهای شهری به طرح قطع کامل آب لولهکشی و توزیع سهمیه آب در ایستگاههای مشخص میاندیشیدند. کیپتاون، بههمراه سائوپائولو در برزیل در سال ۲۰۱۵ و چنای در هند در سال ۲۰۱۹، پس از آنکه تقریباً آب آشامیدنیشان تمام شد، توانستند دوام بیاورند؛ اما همه آنها به شیوههایی ادامه حیات میدهند که پرهزینه و در نهایت ناپایدار است.
در جهانی که بهسرعت در حال گرمتر شدن است، تنها مسئله زمان است تا بخت از تهران یا دهها شهر دیگرِ مستعد خشکسالی برگردد. و وقتی چنین شود، درس تاریخ این نیست که شهرها صرفاً باید آب بیشتری پیدا کنند، بلکه باید با محدودیتهای خود نیز روبهرو شوند.
هر پیشنهادی برای جابهجایی یک شهر، حواسپرتی از این واقعیت اساسی است که محدود کردن رشد و مصرف آب ــ هرچند از نظر سیاسی دشوار ــ اغلب عاقلانهتر از تلاش برای طراحی راهحلهای هرچه پیچیدهتر مهندسی است. شهرهایی که از فشارهای زیستمحیطی جان سالم به در میبرند، آنهایی هستند که مقیاس و رفتار خود را با محیطشان تطبیق میدهند، نه آنهایی که گمان میکنند فناوری میتواند بیپایان بر محدودیتهای طبیعی غلبه کند.
شرایط خشکسالی در ایران تا حدی نتیجه تغییرات اقلیمی است: بخش بزرگی از خاورمیانه، از جمله ایران، با سرعتی حدود دو برابر میانگین جهانی در حال گرم شدن است و تغییرات اقلیمی چرخههای بارش در فلات ایران را دگرگون کرده است. زمستانها کوتاهتر و خشکتر شدهاند؛ ذخایر برف در رشتهکوههای زاگرس و البرز ــ که زمانی همچون مخازن طبیعی حیاتی، رودخانهها و سفرههای آب زیرزمینی را در بهار و اوایل تابستان تغذیه میکردند ــ رو به کاهش است. هنگامی هم که باران میبارد، هرچه بیشتر بهصورت رگبارهای شدید و ناگهانی است که بهجای نفوذ در زمین، روی سطوح سختشده جاری میشود و نقش اندکی در تغذیه آبهای زیرزمینی دارد.
با این حال، گرمایش جهانی تنها بخشی از مشکل است. زیرساختهای آبی ایران مدتهاست از کمبود سرمایهگذاری رنج میبرند و حفر غیرقانونی صدها هزار چاه ــ که کشاورزی و صنعت را سرپا نگه میدارند ــ به این بحران دامن زده است. شرکت مدیریت منابع آب ایران برآورد میکند که کارکنانش هر سال حدود ۱۳ هزار چاه غیرمجاز را مسدود میکنند، یعنی هفتهای حدود ۲۵۰ چاه، بیآنکه ضربهای اساسی به ابعاد مشکل وارد شود.
عوامل دیگری حتی ممکن است نقش پررنگتری در این بحران داشته باشند: شهرنشینی شتابان، رشد جمعیت و افزایش مصرف آب. جمعیت تهران، برای مثال، از حدود ۷۰۰ هزار نفر در دهه ۱۹۴۰ به حدود ۱۰ میلیون نفر در امروز رسیده است.
آقای پزشکیان گفته است چنین رشدی ناپایدار است و به همین دلیل پیشنهاد کرده که بهترین راهحل، انتقال پایتخت کشور به سواحل دریای عمان است.
من تردید دارم که دولت توان انجام چنین مأموریت لجستیکی عظیمی را داشته باشد. نخست مسئله پول مطرح است: جابهجایی یک پایتخت مستلزم دهها میلیارد دلار سرمایهگذاری در زیرساخت، مسکن، حملونقل و خدمات است. ایران هماکنون بهدلیل تحریمها، تورم و نیازهای اجتماعی رقیب، با کمبود منابع مالی مواجه است. اما مشکل اصلی این است که چنین تلاشی منابع محدودی را میبلعد که میتوانست صرف پرداختن جدی به ریشه بحران آب شود: مدیریت واقعی آب، قیمتگذاری، مهار مصرف بیرویه در کشاورزی و کنترل رشد شهری.
نمونههای دیگر نشان میدهد که وقتی مقامها از رسیدگی به این مسائل عمیقتر غفلت میکنند، چه اتفاقی میافتد. پایتخت فناوری هند، بنگلورو ــ که پیشتر بنگلور نام داشت ــ نمیتواند نیاز آبی خود را از منابع محلی تأمین کند و به ناچار به ناوگان تانکرهای خصوصی از خارج شهر متکی است؛ تانکرهایی که با نرخهای متفاوت آب میفروشند، پسانداز مردم را میمکند و نابرابری را تشدید میکنند. استانبول با سرمایهگذاری در کاهش نشت آب و بهبود بهرهوری و صرفهجویی، برای خود زمان خریده است. اما این اقدامات، حسابوکتاب پایهای عرضه محدود و تقاضای رو به رشد را تغییر ندادهاند. با ادامه رشد شهرها و تخلیه سفرههای آب زیرزمینی، فاصلهها، هزینهها و تنشهای اجتماعی بهسرعت افزایش مییابد؛ و همین تضمین میکند که راهحلهای اضطراری فقط بهطور موقت روز حساب را به تعویق میاندازند.
در طول تاریخ، شهرها پدید آمدهاند و از میان رفتهاند. بسیاری از بزرگترین مراکز شهری گذشته ــ لاگاش و اوروک در میانرودان، انگکور در کامبوج و تیکال در گواتمالا ــ در نهایت تا حدی بهدلیل ناتوانی در مدیریت آب از پا درآمدند. هنگامی که تعادل بومشناختی برهم خورد، حتی پیچیدهترین جوامع نیز برای بازیابی توان خود با دشواری جدی مواجه شدند.
برای آنکه تهران و دیگر شهرهای مدرن به سرنوشت لاگاش و انگکور دچار نشوند، باید کاری رادیکال ــ به معیارهای سیاسی امروز ــ انجام دهند: بپذیرند که زندگی در چارچوب مرزهای بومشناختی اختیاری نیست. این به معنای تعیین سقفهای سخت برای گسترش شهری، همراستا کردن جمعیت و مصرف با منابع در دسترس و برخورد با آب نه بهعنوان نهادهای بینهایت انعطافپذیر، بلکه بهعنوان محدودیتی تعیینکننده است.
حتی شهرهایی که مدتها بر فرض رشد نامحدود بنا شده بودند، اکنون در حال روبهرو شدن با این واقعیتاند: مکانهایی مانند لاسوگاس و فینیکس که از نظر تاریخی تمایلی به محدود کردن توسعه نداشتند، امروز درباره توقفهای موقت، قواعد سختگیرانهتر برنامهریزی و مدیریت رشد بحث میکنند. کمبود آب هزینههای این فرض را آشکار کرده است که محدودیتهای فیزیکی وجود ندارند و همه مشکلات را میتوان با نبوغ انسانی یا با خرج کردن پول حل کرد.
انسانها، مانند همه گونههای دیگر، به تعادل با جهان طبیعی وابستهاند. نبوغ ما به ما اجازه میدهد قواعد را تا حدی خم کنیم ــ اما نه برای همیشه. در بلندمدت، همیشه این طبیعت است که برنده میشود.
———————-
* دکتر فرانکوپن استاد تاریخ جهانی در دانشگاه آکسفورد و نویسنده کتاب «زمین دگرگونشده: تاریخ ناگفته» است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
سلیمان الخالدی، تیمور ازهری، مایا گیبیلی و جاناتان اسپایسر
خبرگزاری رویترز / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
مقامهای سوری، کُرد و آمریکایی در آستانهی پایان سال در تلاشاند تا پیش از فرا رسیدن ضربالاجل تعیینشده، نشانههایی از پیشرفت در توافق متوقفشدهی ادغام نیروهای کُرد با دولت مرکزی سوریه ارائه کنند. این خبر را چند منبع آگاه از روند گفتوگوها به رویترز اعلام کردهاند.
به گفتهی منابع سوری، کُرد و غربی، اگرچه گفتوگوها طی روزهای اخیر سرعت گرفته، اما سرخوردگی از تأخیرها در حال افزایش است و برخی از منابع هشدار دادهاند که احتمال دستیابی به یک پیشرفت چشمگیر اندک است.
پنج منبع گفتهاند که دولت موقت سوریه پیشنهاد تازهای به نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) ارائه کرده است؛ نیروهایی که کنترل شمالشرق کشور را در اختیار دارند.
بر اساس این پیشنهاد، دمشق آمادگی خود را برای بازسازماندهی حدود ۵۰ هزار نیروی نیروهای دموکراتیک سوریه در قالب سه لشکر اصلی و چند تیپ کوچکتر اعلام کرده، مشروط بر آنکه فرماندهی بخشی از نیروها به دولت مرکزی واگذار شود و مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه برای استقرار یگانهای ارتش سوریه باز شود.
تلاش برای «حفظ ظاهر» و تمدید گفتوگوها درباره ادغام
هنوز روشن نیست که این طرح تا چه اندازه مورد پذیرش قرار گیرد. چند منبع گفتند بعید است توافقی جامع در لحظهی آخر به دست آید و احتمالاً مذاکرات بیشتری لازم خواهد بود. با این حال یکی از مقامهای نیروهای دموکراتیک سوریه گفت: «به توافق از هر زمان دیگری نزدیکتریم.»
یک مقام غربی دیگر اظهار داشت که هرگونه اعلامیه احتمالی در روزهای آینده بیشتر با هدف «حفظ ظاهر»، تمدید مهلت گفتوگوها و حفظ ثبات در کشوری صادر خواهد شد که تنها یک سال از سقوط بشار اسد، رئیسجمهور پیشین آن، میگذرد و همچنان شکننده است.
به گفتهی اعلب منابع، آنچه در نهایت حاصل شود احتمالاً کمتر از ادغام کامل نیروهای نیروهای دموکراتیک سوریه در ساختار ارتش و دیگر نهادهای دولتی تا پایان سال میلادی خواهد بود؛ امری که در توافق تاریخی ۱۰ مارس بین دو طرف پیشبینی شده بود.
شکست در ترمیم عمیقترین شکاف باقیمانده درون سوریه میتواند خطر درگیری مسلحانهای را به همراه داشته باشد که روند خروج کشور از ۱۴ سال جنگ را مختل و احتمالا ترکیه را نیز وارد میدان کند؛ کشوری که بارها تهدید به عملیات نظامی علیه نیروهای کُرد کرده و آنها را تروریست میداند.
هر دو طرف یکدیگر را به کارشکنی و سوءنیت متهم کردهاند. نیروهای دموکراتیک سوریه تمایلی به واگذاری خودمختاری به دستآمده طی جنگ ندارند؛ خودمختاریای که پس از تبدیل شدن به اصلیترین متحد آمریکا در نبرد علیه داعش و کنترل زندانهای مربوط به اعضای آن و مناطق نفتخیز حاصل شد.
به گفتهی چند منبع، ایالات متحده که از احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه، حمایت میکند و خواستار کمک بینالمللی به دولت موقت اوست، میانجیگری میان نیروهای دموکراتیک سوریه و دمشق را بر عهده داشته، پیامها را میان دو طرف رد و بدل کرده و برای دستیابی به توافق تلاش میکند.
یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت تام باراک، سفیر این کشور در ترکیه و فرستاده ویژه در امور سوریه، به پشتیبانی از گفتوگوهای دمشق و نیروهای دموکراتیک سوریه ادامه میدهد و هدف از این تلاشها، حفظ روند حرکت به سوی ادغام نیروهاست.
واکنش ترکیه و موضع نیروهای کُرد
پس از آنکه دور بزرگ گفتوگوها در تابستان گذشته نتیجهای نداد، تنشها بالا گرفته و درگیریهای پراکنده در چند جبههی شمالی تکرار شده است.
نیروهای دموکراتیک سوریه که در سال ۲۰۱۹ داعش را شکست دادند، کنترل بیشتر مناطق شمالشرق را در اختیار دارند؛ مناطقی که عمدهی نفت و گندم سوریه در آن تولید میشود.
رهبران این نیروها اعلام کردند که به دههها سرکوب علیه اقلیت کُرد پایان دادهاند، اما نارضایتی در میان جمعیت عمدتاً عربمنطقه در حال افزایش است، بهویژه نسبت به خدمت اجباری جوانان در صفوف نیروهای نیروهای دموکراتیک سوریه.
یک مقام سوری گفت مهلت تعیینشده برای ادغام تا پایان سال قطعی است و تنها در صورتی تمدید خواهد شد که نیروهای دموکراتیک سوریه «اقدامات غیرقابل بازگشت» در مسیر ادغام انجام دهد.
هاکان فیدان، وزیر خارجه ترکیه، روز پنجشنبه اعلام کرد که کشورش نمیخواهد به اقدام نظامی متوسل شود، اما هشدار داد که «صبر آنکارا در برابر نیروهای دموکراتیک سوریه رو به پایان است».
مقامهای کُرد اهمیت چندانی برای ضربالاجل قائل نیستند و میگویند متعهد به پیشبرد گفتوگو برای دستیابی به ادغامی عادلانه هستند. سیهانک دیبو، از مسئولان اداره خودگردان شمال و شرق سوریه، گفت: «مطمئنترین تضمین برای تداوم اعتبار توافق در محتوای آن نهفته است، نه در جدول زمانی آن.» او افزود تحقق کامل مفاد توافق ممکن است تا میانهی سال ۲۰۲۶ زمان ببرد.
نیروهای دموکراتیک سوریه در ماه اکتبر پیشنهاد داده بود که ساختار خود را در قالب سه منطقه جغرافیایی و چند تیپ سازماندهی مجدد کند. هنوز مشخص نیست این امتیاز که در پیشنهاد اخیر دمشق نیز آمده، برای واگذاری کنترل سرزمینی از سوی نیروهای دموکراتیک سوریه کافی هست یا خیر.
عبدالکریم عمر، نماینده اداره خودگردان شمالشرق سوریه در دمشق، گفت این پیشنهاد که هنوز منتشر نشده، شامل «جزئیات لجستیکی و اداری» است که میتواند موجب اختلاف و تأخیر در توافق شود.
یک مقام ارشد سوری نیز به رویترز گفت: پاسخ دمشق «دارای درجهای از انعطاف است که میتواند به دستیابی به توافقی برای اجرای مفاد توافق مارس کمک کند».
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
بازاندیشی سخنان انتقادی حاتم قادری، بحران وجدان عمومی و شعور ملی
مقدمه:
حاتم قادری، استاد بازنشسته دانشگاه تربیت مدرس که این روزها با شرکت در برنامههای گفتگویی مجازی با اندیشمندان، روشنفکران، کنشگران سیاسی اپوزیسیون و مصاحبههای اختصاصی، در قامت یک منتقد، زوایای از ناخودآگاهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ما ایرانیان را به تصویر بکشد. این استاد نام آشنای در میان طیفهای گوناگون دانشگاهی و جامعه مدنی به شخصیت آرام، متفکر با حُسن نیت شناخته میشود. ارتباطات او در چارچوب مناسبات دانشگاهی، چهره روشنفکر آکادمیک او را برجسته ساخته است. این موقعیت علمی در بعد از بازنشستگی از فعالیت متداول دانشگاهی گسترش یافته و حوزه عمومی را در بر گرفته است. از این زاویه، قادری با برجستهسازی رویکرد انتقادی نهفته در منش روشنفکری به آیینه تمام نمای انعکاس ناخودآگاهی ایرانی تبدیل شد. این جایگاه روشنفکری و رویکردهای انتقادی، امری غیرعادی در جامعه ایرانی است. به خصوص در ادوار بعد از انقلاب ۱۳۵۷ش، به دلیل همسازی انگارههای دینی و سیاسی، عرصه عرفی و عمومی از نقد تهی شد؛ زیرا نقد در مواجه با ایدئولوژی حاکم که خود را به اصول قدسی-سازی شده استوار میکرد، سخت و گران تلقی میشد.
در این چارچوب دامنه قدسیسازی قدرت، حدی مشخص نداشت؛ زیرا در هر جا که قرار میگرفتید و از موضع اصلاحگرایانه به نقد می-پرداختید، در تصور ایدئولوژیک و غیریتسازی نهادینه در آن، به دشمنی و عناد متهم میشدید. این امر به مرور زمان به عادتواره رفتاری ایرانی تبدیل شد که همواره میل به تعریف، تمجید و تأیید دارد. حال در شرایطی که کشور با بحرانهای گوناگون روبرو شده؛ اهمیت نقد برای پیدا کردن منفذی برای رهایی از بحران ضرورت یافته است. با این وجود اکنون مواجه انتقادی، خاطر بسیاری را مکدر و آزرده میکند. در این نوشتار تلاش میکنم با توضیح چیستی روشنفکری و ویژگیهای آن، ضرورت نگاه انتقادی چون حاتم قادری برای در و فهم موقعیت بحران و اندیشیدن در گذاری خودآگاهانه از بحران، امری ضروری و بایسته دانسته شود. در اینجا لازم به به تأکید است که نقد رویکردی مصلحانه و خودآگاهی بخش است که با توهین، تحقیر و تخفیف بسیار متفاوت است. روشنفکر در مدار خودآگاهی به نقد در حوزههای گوناگون میپردازد.
روشنفکر و ویژگیهایش
برای فهم شخصیت روشنفکر و کنش علمی و اجتماعی او باید در ابتدا از کارکرد اجتماعی او در یک جامعه باید سخن گفت. در این زمینه ایمانوئل کانت در رساله «روشنگری چیست؟» (Was ist Aufklärung) به بهترین وجه ممکن از کارکرد روشنفکری که همانا روشنگری است، پرده برمیدارد. وی در این زمینه می-گوید:
اگر روشنفکر را عامل اصلی روشنگری در یک جامعه بدانیم؛ باید او توانایی و امکان هدایت جامعه از موقعیت متصلب سنت به سمت دنیای نوگرایانه را داشته باشد. سنت عبارت از یک زیست فرو رفته در باورهای ناپرسنده، نااندیشیده و غیرقابل تفکر در حوزههای گوناگون است. فرآیندی که در انگارههای ایمانی، اطاعت و پذیرش را در جامعه نهادینه میسازد. در این وضعیت، کسی را یارای مقابله از موضع رهیافت پرسشی برای دانایی از امور قدسی ایمانی را نخواهد داشت و تنها باید به روایت و پاسخ نهاد رسمی ایدئولوژیک ایمان باورمند داشت. حال با توجه به پاسخ کانت در توضیح چیستی روشنگری از شجاعت آغاز و به پاسخی خلاف آمد روایت رسمی منتهی میشود. حال برای رسیده به این وضعیت خودآگاهی اجتماعی و خروج از کودکسانی( اصطلاح حاتم قادری) یا نابالغی(اصطلاح کانت) فرد باید از چه ویژگیهایی و یا مشخصههایی برخوردار باشد:
۱. استقلال فکری
روشنفکر تابع قدرت، ایدئولوژی مسلط، حزب، مذهب رسمی یا منافع اقتصادی نیست. او میکوشد خود بیندیشد و داوریاش را حتی در برابر جریان غالب حفظ کند.
۲. شجاعت اخلاقی
روشنفکر هزینه اندیشیدن را میشناسد و از آن نمیگریزد. او آماده است در برابر سرکوب، طرد اجتماعی یا تخریب حیثیت بایستد، بیآنکه ادعای قهرمانبودن داشته باشد.
۳. حساسیت نسبت به قدرت
روشنفکر همواره نسبت به مکانیسمهای پنهان و آشکار قدرت هشیار است؛ میپرسد «چه کسی سود میبرد؟» و «چه صدایی حذف شده است؟».
۴. تعهد به حقیقت، نه مصلحت
او حقیقت را فدای مصلحت سیاسی، محبوبیت اجتماعی یا امنیت شخصی نمیکند؛ هرچند میداند حقیقت همیشه ساده، کامل یا مطلق نیست. در این مدار روشنفکر در جستجوی حقیقت، در افق گفتگو با نخبگان و اندیشمندان، فرآیند برسازی حقیقت را هموار می-سازد.
۵. نقد ایدئولوژی
روشنفکر نه مبلغ ایدئولوژی است و نه اسیر آن. حتی نسبت به ایدئولوژیای که خود به آن نزدیک است، موضع انتقادی دارد.
۶. پیوند نظر و واقعیت اجتماعی
اندیشه روشنفکر از متن جامعه میآید و به جامعه بازمیگردد. او در برج عاج باقی نمیماند و از رنجهای واقعی انسانها گسست ندارد.
۷. مسئولیت زبانی
روشنفکر زبان را ابزار قدرت میداند؛ از تحریف، شعارزدگی و ابهامسازی عامدانه پرهیز میکند و میکوشد شفاف سخن بگوید.
۸. مقاومت در برابر ابتذال
او در برابر سادهسازیهای عوامپسند، هیجانسازی رسانهای و مصرفیشدن اندیشه مقاومت میکند، حتی اگر به انزوا بیانجامد.
در این نگاه روشنفکر نه «واعظ اخلاق» است، نه «کارشناس رسمی قدرت»، و نه «سلبریتی فرهنگی». روشنفکر کسی است که میان حقیقت و قدرت فاصله میگذارد و حاضر است بهای این فاصله را بپردازد. از دیدگاه ادوارد سعید، روشنفکر نه یک «متخصص آرام» بلکه یک کنشگر انتقادیِ ناآرام است؛ کسی که آگاهانه در موقعیتِ تعارض با قدرت میایستد. بر پایه کتاب «بازنماییهای روشنفکر» (Representations of the Intellectual) میتوان ویژگیهای روشنفکر از دید او را چنین برشمرد:
۱. گفتن حقیقت به قدرت (Speaking Truth to Power)
محوریترین ویژگی روشنفکر نزد سعید است. روشنفکر وظیفه دارد بیواسطه، علنی و بیملاحظه، دروغ، سرکوب و ریاکاری قدرت را افشا کند؛ حتی وقتی این کار هزینهزا است.
۲. تبعید یا حاشیهبودن
روشنفکرِ اصیل بهطور معمول در وضعیت حاشیهای قرار دارد: تبعید فیزیکی، تبعید فرهنگی یا بیگانگی اجتماعی. این فاصله امکان نقد را فراهم میکند و مانع همدستی با قدرت میشود.
۳. استقلال از نهادها
سعید نسبت به دانشگاه، رسانه، دولت و بنیادهای رسمی بدبین است. روشنفکر نباید به کارمند اندیشه بدل شود یا صدایش را با منافع نهادی تنظیم کند.
۴. مخالفت با تخصصگراییِ محدود
روشنفکر فقط «کارشناس فنی» نیست. او فراتر از رشته خود سخن میگوید و مسائل انسانی، اخلاقی و سیاسی را به زبان عمومی طرح میکند.
۵. موضعگیری اخلاقی
بیطرفی خنثی نزد سعید یک توهم است. روشنفکر باید جانب عدالت، رنجدیدگان و بیصداها را بگیرد، نه جانب تعادل صوری.
۶. افشای روایتهای مسلط
روشنفکر وظیفه دارد روایتهای رسمی، ملیگرایانه یا امپریالیستی را به چالش بکشد و نشان دهد چگونه دانش به ابزار سلطه بدل میشود.
۷. مقاومت در برابر جذبشدن
قدرت میکوشد روشنفکر را با شهرت، بودجه، جایگاه یا امنیت جذب کند. روشنفکرِ واقعی در برابر این وسوسه همدستی مقاومت میکند.
۸. زبان روشن و غیرنخبهگرایانه
سعید با زبان مبهم و آکادمیکِ منزوی مخالف است. روشنفکر باید واضح، قابلفهم و عمومی سخن بگوید، بیآنکه سطح اندیشه را فروبکاهد.
در اندیشه ادوارد سعید، روشنفکر: نه حافظ نظم موجود است، نه تکنوکراتِ بیطرف، و نه مفسر بیخطر فرهنگ؛ بلکه صدای مزاحم، افشاگر و اخلاقی جامعه است. حال اگر در مدار افق معنایی سعید به انگاره شجاعتِ بهکارگیری عقل (Autonomy of Reason)، ویژگی خاص نزد کانت بیفزاییم، خودآیینی عقل(عقل خود بنیاد) و جسارت اندیشیدن امکان خروج از «نابالغیِ خودخواسته» در چارچوب سنت امکانپذیر میشود.
اگر اندیشمندان یک جامعه، جسارت پرسیدن و به چالشکشیدن باورهای قدسی و ایمانی را پیدا کنند و بدون قیم فکری شروع به اندیشیدن کنند، و عقل خود را بهطور علنی (استفاده عمومی از عقل) به کار میگیرند، در فرآیند عبور خودآگاهانه و متکی بر خود آیینی عقل از سنت قرار میگیرند. روشنفکرِ کانتی بیش از آنکه سیاسی باشد، اخلاقی ـ عقلانی است؛ یعنی نقطه مرکزی او «جرأت اندیشیدن» است، نه سازماندهی یا مبارزه. این تلقی از روشنفکر سازمانده و مبارز را در ایده گرامشی میتوان یافت. او پیوند اندیشه و طبقه (Organic Intellectual) را مطرح میسازد.
ویژگی خاص روشنفکر گرامشی، روشنفکر ارگانیک و مبارزهی هژمونیک است. او روشنفکر را جدا از ساختارهای اجتماعی نمیبیند؛ بلکه در پیوند با طبقات اجتماعی و قدرت هژمونیک تعریف میکند.روشنفکر نزد او، تولیدکننده و سازماندهنده معناست و در ساخت یا شکستن هژمونی نقش فعال دارد و از دل یک طبقه برمیخیزد، نه بیرون از آن. روشنفکر گرامشی کنشگر سیاسی ـ اجتماعی سازماندهنده است، نه صرف منتقد منزوی.
این تصور چندگانه از روشنفکر را باید با نگاه میشل فوکو تکمیل کرد که روشنفکر را افشاگر رژیمهای حقیقت (Critique of Power/Knowledge) میخواند. ویژگی خاص روشنفکر فوکو در نقد پیوند دانش و قدرت مطرح میشود. فوکو با مفهوم روشنفکر «جهانشمول» مخالفت میکند و بهجای آن از، روشنفکر خاص (Specific Intellectual) سخن میگوید.
روشنفکر نزد فوکو، در میدانهای مشخص (پزشکی، زندان، آموزش، جنسیت…) مداخله میکند و نشان میدهد چگونه «حقیقت» تولید و کنترل میشود. نقش روشنفکر، افشاگری سازوکارهای قدرت، نه رهبری اخلاقی جامعه است. روشنفکر فوکویی کاوشگر میکروقدرتهاست، نه سخنگوی وجدان کلی بشر.
| متفکر | ویژگی خاص روشنفکر | محور اصلی |
| کانت | شجاعت عقل خودآیین | اخلاق و عقلانیت |
| گرامشی | سازماندهنده هژمونی | سیاست و طبقه |
| فوکو | افشاگر قدرت/دانش | دانش و سلطه |
حال با توجه به نگاه به روشنفکر از ایدههای گوناگون باید اظهار داشت که کانت، روشنفکر را از قیمومت میرهاند. گرامشی او را به میدان مبارزه اجتماعی میکشاند و در نهایت فوکو او را از توهم حقیقت ناب و بیطرفی نجات میدهد. از این رهیافت حاتم قادری را با توجه به رویکرد انتقادی که نسبت به عرصههای گوناگون فکری و فرهنگی ایران در کدام تعریف و موقعیت روشنفکری میتوان قرار داد.
حاتم قادری، وجدان بیدار و آگاه ایرانی
مسلمانان از نیمه دوم قرن چهارم در مسیر افولی قرار گرفتند که تا زمانه ما امتداد یافته است. انحطاط یا افول مفهومی در چارچوب اندیشه مسلمانان قابل فهم است. پارهای از اندیشمندان با تأکید بر دادههای تاریخی یا منابع نگاشته شده در اداوار مختلف تاریخ مسلمانان بعد از قرن پنجم را دلالتی بر بیپایگی این مفهوم دانستهاند؛ اما تأکید بر این امر که انحطاط مفهومی اندیشه است، ناشی از ناکامی فکری مسلمانان در پیشبرد اندیشهای جامعه به سمت تعالی و تکامل زیستی بوده است. برای درک موضوع باید توجه داشت که اندیشمندان مسلمان از قرن پنچم در مسیر امتداد فکری و تکامل آن نبودند؛ بلکه با بازگشت به گذشته و میراث باقی از آن، در صدد توجیه دشوارهها و مسائل جوامع مسلمانان و مسلمانی با تکیه بر گذشته بودند. از این جهت این نقطه آغاز فرآیند انحطاط بود.
به طور مثال در عرصه فلسفه سیاسی در جهان اسلام، فارابی با توجه به بحران خلافت، تلاش کرد از موضع فلسفه و اندیشیدن عقلایی، راهی برای خروج از این بحران را برای مسلمانان عرضه سازد. مسیری که با فارابی آغاز شد، توسط بعدیها ادامه نیافت. آنان یا جا در پای خود فارابی گذاشتند یا با سلطه عقل شهودی بر عقل مادی متناسب با زیست انسانی، فلسفه فارابی را در نقطه آغاز خود به پایان رسانیدند. براین اساس با فربه شدن امر متافیزیکی در قالب دانشهایی چون فقه و قدسیسازی سنت، امکان اندیشیدن روبه امتناع گذاشت.
این فرآیند تاریخی در مواجه با دنیای غرب و آموزههای دنیای مدرن در مسیر چالش میان و سنت ادامه یافت. سنت قدسی شده، فربه و ملتزم به گذشته در مواجه با امر جدید، امکان فهم سنت برای عبور به دنیای جدید صورت نگرفت. این وضعیت مسلمانان به طور عام و ایران به طور خاص را در شرایط تعلیق قرار داد. تعلیق، امکان طرح پرسش بنیادین متناسب با افق-معنایی را ناممکن میکند؛ در عینحال نخبگان، دنیای جدید را به جامعه وابسته به سنت معرفی میکنند و میکوشند تا صورتی از مدرنیسم را جلوه دهند.
در کنار مدرنیسم، زوایای فکری دنیای مدرن نیز برای نخبگان و اندیشمندان ایرانی شناخته شده است؛ اما با این اندوخته شناختی، امکان مواجه پرسشمند و انتقادی با سنت را ندارند. این عدم امکان، ناشی از عدم شناخت سنت از یکسو و یا فریفتگی به مدرنیته و در اندیشه انقطاع با سنت را در ذهن میپرورانند. از این جهت با سقوط خلافت در جهان اسلام و برآمدن مشروطیت در ایران، وضعیت آستانگی، به مثابه ایستادن در نقطه عدم التزام به سنت و عدم مدرن شدن قرار گرفتیم. عدم التزام به سنت نه به معنای گسست از آن؛ بلکه به معنای هیچ تعهد فکری به ظواهر سنت و التزامات فکری در میان ایرانیان در وجه غالب وجود ندارد؛ اما در عین حال در بنیانهای برسازنده خیالاندیشی یا ذهنیت عمومی، اصول فکری و فرهنگی سنت در قالب اعتقادات و رفتارها متناقض بازنمایی میشود. این وضعیت، شرایط رفتاری دورویی، دروغگویی، فردگرایی کاذب، ظاهرگرایایی و کیش شخصیت و بسیاری مسائل دیگر را وجود آورده است.
در این شرایط ایران با حکومت ج.ا که خود را بیش از آنکه متعهد به ایران و انسان ایرانی بداند با نگرش ایدئولوژیک دینی بر وضعیت انحطاط فزونی بخشیده است. امری که در گفتار حاتم قادری به مثابه هشدار به فروپاشی اجتماعی نمایان می-شود. حاتم قادری را میتوان با تعریف روشنفکر کانتی و ادوارد سعید مورد بازشناسی و فهم قرار داد. اگر به ویژگی-های روشنفکر از دید کانت و ادوارد سعید که در فقره فوق به توضیح آن پرداختیم توجه کنیم؛ او در دو مقطع حضور در دانشگاه و ارتباط با دانشجویان و در دوران بازنشستگی از فعالیت آکادمیک و قرار گرفتن در حوزه عمومی، به مثابه آیینه تمام نمای انعکاس دهنده خود self انسان ایرانی در شرایط انحطاط عمل کرده است. نقدهای او به ساختار ج.ا از یک سو و به جامعه و کنشگران عرصه عمومی از هواداران ج.ا، اپوزیسیون داخلی و خارجی و جامعه ایرانی، از موضع خودآگاهی بخشی به شرایط انحطاط و بنیانهای ذهنی برسازنده واقعیت بوده است. تلاشی برای آگاه سازی جهت خروج از انحطاط با خودآگاهی اجتماعی است.
جامعه ایرانی در این دو سده، تلاشها و کوششهای فراوانی جهت غلبه بر شرایط باز تولید انحطاط و نمادهای آن از استبداد، قدسیسازی و گذشتهگرایی و...صورت داده است؛ اما در هر گام برای عبور به جلو و تقدم به باز تولید گذشته و نمودهای آن در قالبهای مختلف همت گمارده است. از پیروزی مشروطیت به استبداد صغیر، از قاجاریه به پهلوی، از شهویور ۱۳۲۰ به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی و ظهور ولایت فقیه همه م همه باز تولید استبداد در بستر خطاهای مکرر و استمرار گذشته در قالب صور مختلف و مفاهیم گوناگون بوده است.
حال حاتم قادری از موضع روشنفکری منتقد، شجاع و متعهد به عقل خود آیین(عقل خودبنیاد)، اخلاق و عقلانیت به خودآگاهی بخشی اجتماعی همت میگمارد. نقدهای صریح و روشن او از موضع روشنفگر خودآگاه، وجدان گذشتهگرا، قدسیساز، منفعل و سرگشته نخبگان، کنشگران عرصه عمومی و جامعه غوطهور در نهلیسیم ناشی از شرایط در آستانگی را سخت میآزاد؛ اما این آزردگی، خود مقدمهای برای بیداری و آگاهی از وضعیت در حال تکرار و مستمر است. در این مسیر قادری با علم به تاریخ ایران و تحولات آن و از موضع یک متخصص فلسفه سیاسی در بین کنش ذهنی و عینی در جولان است. این بدان معنا است که او به تنهایی هم به نقد بنیانهای فکری و ذهنی برسازنده مخیال دینی و اجتماعی ایرانیان میپردازد و همزمان به عرصه عمومی و واقعیت اجتماعی و شرایط ناشی از عقلانیت فرو رفته در انحطاط میپردازد. بار سنگینی که التزام جمعی از نخبگان و روشنفکران را میطلبد در کوشش فکری و تحلیلی قادری میتوان دید.
او از یک جهت در گفتگوها و مناظرههای با حاملان سنت متصلب، نقاط حساس شکلدهنده ذهنیت گذشتهگرا و نمودهای عینی آن در قدسیسازیهای کاذب، باز تولید استبداد و پدرسالاری که امکان اندیشیدن و طرح پرسشهای بنیانی را از نخبگان گرفته را مورد نقد و توضیح قرار میدهد. از جهت دیگر در گفتگوها با کنشگران عرصه عمومی و فعالان حوزه جامعه مدنی شرایط منتهی به انفعال و عدم توانایی در اندازی امر نو را به آنان گوشزد و نشان میدهد. مناظره صورت گرفته با افرادی چون حسن انصاری تا هادی صادقی در بستر طرح پرسشهای اساسی از بنیانهای شکل دهنده عقل شهودی در چارچوب سنت صورت میگیرد.
این تلاش فکری لازمه پالایش سنت و بازشناسی مؤلفههای شکلدهنده استبداد و پدرسالاری است. امری که مقدمه خودآگاهی جهت برسازی امر نو در دنیای مدرن خواهد بود. اما مناظرههای با کنشگران عرصه عمومی در طیفهای مختلف آن، ناشی از شرایط بحران در قدرت حاکم و عزم عمومی به تغییر صورت میگیرد. در این شرایط، جامعه با انتقادهایی که قادری در گفتگوها و مناظرههای سیاسی به مثابه چراغ روشن میکند، باید ره تعالی و تکامل و خروج از دگماتیسم گذشتهگرایی را مدنظر قرار دهد. رجوع به گذشته و باز تولید آن به عنوان فرو غلطیدن در بنیانهای فکری و عقلانی شهودی تجربه شده است. در این روند، جامعه ایران راهی به رهایی، دموکراسی و حقوق بشر و توسعه همه جانبه نخواهد رسید. باز تولید گذشته، همانگونه که حاتم قادری میگوید ناشی از زیست ولایی انسان ایرانی است.
زیست ولایی، صورتی از زیست که فرآیند تعقل و طرح مسائل را انسان با استعفای از آن به شخصی که تداعی کننده امر متعالی و حیانی است، تفویض میکند. این امر در تاریخ گذشته ایرانی از دال مرکزی شاهنشاه به مثابه شخصی که در گیتی نماد و تالی تلو اهورامزدا است، آغاز تا مفهوم امام ، سلطان و ولایت فقیه استمرار مییابد. نقد حاتم قادری به بنیانهای شکلدهنده مخیال ایرانی برای ایجاد بستر خروج به زیست عقلایی قائم به عقل خودآیین است.
قادری در گفتگوی اخیر با استودیو پات شماره 31 ، واضح-ترین انتقادهای خود را معطوف لایههای مختلف کنشگران سیاسی و جامعه ایرانی صورت داد. او عدم وجود شعور ملی را مهمترین مؤلفه شرایط منحط امروز ایران تلقی میکند. شعور ملی یا خودآگاهی ملی، خرد معطوف به عمل در چارچوب هویت جمعی و ملی است. حال اگر در بستر کنش سیاسی برای تغییر، افرادی یا گروهی در مسیر خروج از منافع ملی عمل میکنند یا منافع شخصی و گروهی را بر امر ملی ترجیح میدهند، ناشی از استمرار در زیست ولایی و عقبماندگی فکری و فرهنگی رفتار میکنند.(دریافت نویسنده از گفتار حاتم قادری در مصاحبه است)
همچنین در جامعهای که فردگرایی منحط معطوف به غلبه منفعت فردی بر منافع عمومی در بستر زیست اجتماعی که موجب سختی و مشقت به دیگران میشود، دروغگویی، دورویی و هزار صفت نمود یافت در رفتار فردی و جمعی که زمینه اتمیزه شدن جامعه میشود؛ ناشی از فقدان یک شعور ملی است. نبود شعور ملی و خودآگاهی به امر ملی، مهمترین مؤلفه است که ساختار استبدادی برای غلبه بر بحرانها و تقویت استبداد و سرکوب اعتراضها از آن بهره میبرد.
نتیجهگیری:
حاتم قادری، آیینه تمامنمای وجدان ایرانی را در نقدهایش انعکاس میدهد. او به مثابه یک روشنفکر متعهد به ایران و ایرانی در چارچوب امر ملی، جرأت طرح پرسش در حوزههای نااندیشیده شده و یا حتی ممنوع از تفکر را نشان داده است. این جرأت معطوف به شجاعت، بایسته برای زدودن لایههای متراکم و متصلب سنت و بنیانهای ذهنی شکلدهنده رفتار عینی در چارچوب زیست ولایی است. همچنین این کوشش پرسشی و انتقادی، زمینه خروج از کودکسانی یا به قول کانت نابالغی فکری را مهیا میکند. جرأت طرح پرسش و مواجه با سنت، اصل بنیادین روشنفکری که در کنش فکری حاتم قادری مشهود است.
از این جهت، قادری که در مقام یک روشنفکر آکادمیک به پژوهش و نگارش مشغول است از جُبه دانشگاهی خارج و با بهرهگیری از فضای مجازی، جامعهای در وضعیت حداقل مطالعه است را با سخن و گفتار به خودآگاهی، تفکر، پرسش و مواجه با خود و خویشتن خویش دعوت میکند. سخنان حاتم قادری را نباید به صورت کنش سیاسی یا در موضع اپوزیسیون قرار داد. او روشنفکری خودآگاه از بنیانهای فکری و فرهنگی ایرانی و دانا به دنیای مدرن است. در این میانه با توجه به نقطه عزیمت او ایران و امر ملی به خودآگاهی اجتماعی برای گذار مسالمتآمیز و غایتمند به سوی تعالی و تکامل را به جامعه ایرانی نشان میدهد. از این رو توجه به سخنان او، میتواند زمینه ارتقای شعور و خودآگاهی ملی در ایران شود.
■ آقای عثمانی گرامی، مقاله شما از دو بابت برایم جالب بود، یکی چارچوبی که برای فعالیت روشنگری از کانت تا فوکو مطرح کرده بودید، و دیگری اشاره و قدردانی از دکتر حاتم قادری. این دومی به نظر من حتی مهمتر از اولی است. بارها شنیده و خواندهایم که “ایرانیان مردهپرست هستند”. اما اکنون کمکم این فرهنگ جا میافتد که قدر بزرگان خود را در زمان حیات آنان دریابیم. این پدیده مثبت، در مقابل اگوایسم (Egoism) یا خودمحوری افراطی است، که چشم دیدن رقیب یا کار هنرمندانه دیگران را ندارد. در پی نظرات دکتر قادری به یاد دکتر همایون کاتوزیان افتادم. از این قرار: دکتر قادری در یکی از مصاحبههایش انگشت روی یک پدیده منفی میگذارد، اینکه اپوزیسیون خلاقیت ندارد، اینکه اخلاق و وجدان عمومی ضعیف است، اینکه درک لازم از امر اجتماعی و خیر اجتماعی و شعور ملی تاریخی کم است. من در ادامه، به یاد نظریه “جامعه کوتاهمدت” دکتر کاتوزیان افتادم. آن پدیدههای منفی که دکتر قادری برمیشمرد، جنبه دیگری از جامعه کوتاهمدت است. قدردانی از روشنفکر، به مثابه وجدان بیدار جامعه قدمی در راه «بلندمدت» دیدن مبارزه اجتماعی است.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
نمودارهای تازه صندوق بینالمللی پول پرده از واقعیتی تلخ برمیدارند: ایران در سال ۲۰۲۵ در جمع سه کشوری قرار گرفته که پول ملیشان با بیشترین شتاب سقوط کرده است. سقوطی که به زبان ساده به معنای نابودی حدود یکسوم دارایی شهروندان از مسیر تورم و چاپ پول است؛ پدیدهای که برای مردم، چیزی جز «دزدی سیستماتیک» نیست.
رویداد۲۴ | اگر بخواهیم فاجعه اقتصادی ایران در سال ۲۰۲۵ را نه با عدد و نمودار، بلکه با تجربه زیسته مردم توضیح دهیم، کافی است یک سؤال ساده بپرسیم:
اگر ابتدای سال، ارزش پسانداز شما معادل ۱۰۰ دلار بود، امروز چه چیزی از آن باقی مانده است؟
پاسخ برای شهروند ایرانی تکاندهنده است: ۶۹ دلار.
سال ۲۰۲۵، سال همزمانی بحرانها بود: بازگشت فشار حداکثری، جنگ کوتاه اما پرهزینه، فعال شدن مکانیسم ماشه، فروپاشی بازار ارز، هجوم به طلا و رمزارز، محو طبقه متوسط و گسترش فقر مطلق. آنچه در ادامه میخوانید، روایت عددی و انسانیِ همین فروپاشی است؛ روایتی از اقتصادی که دیگر حتی توان حفظ ارزش دسترنج مردمش را ندارد.
صندوق بین المللی پول درباره اقتصاد ایران چه میگوید؟
نمودار پیشرو بر اساس دادههای صندوق بینالمللی پول ترسیم شده است و کشورهایی را به تصویر میکشد که پول ملیشان با بیشترین شتاب در مسیر سقوط قرار دارد. در میان اقتصادهای رو به زوال جهان، ایران در رتبه سوم این جدول جای گرفته است.
معنای این جایگاه و این آمار، روشن و واضح است و بدان معناست که نزدیک به یکسوم از اموال شهروندان، از طریق سازوکار تورم و چاپ اسکناس بدون پشتوانه، دود شده و به هوا رفته است. در اقتصاد این پدیده را «مالیات تورمی» مینامد؛ اما این پدیده برای شهروندی که رنج بحرانهای اقتصادی را بر گرده دارد و هر سال و هر ماه در حال فقیرتر شدن است، نامی بسیار دقیقتر و گویاتر دارد: «دزدی». بله، در طی یک سال گذشته، دولت حدود ۳۱ درصد از داراییهای شهروندان ایرانی را دزدیده است.
برای درک ابعاد فاجعه، باید ذهنمان را از قید آمارهای انتزاعی رها کنیم و به مفهوم بنیادین «قدرت خرید» بازگردیم؛ مفهومی که هر روز در زندگی روزمره خود حسش میکنیم. نمودار مورد بحث بر پایه یک سناریوی ساده، اما دردناک استوار است: اگر شهروندی در آغاز سال ۲۰۲۵ معادل صد دلار از پول ملی خود را در گاوصندوقی حبس کرده باشد، اکنون که در آخرین روزهای دسامبر هستیم، چه میزان از ارزش واقعی آن باقی مانده است؟ پاسخ شهروند ایرانی اسفبار است: ۶۹ دلار.
این عدد، یعنی ۳۱ درصد از داراییهای هر شهروند ایرانی تنها به واسطه مکانیسم بیرحم تورم، نابود شده است. اما چرا این عدد انقدر ترسناک است؟ اینکه از میان بیش از دویست کشور جهان، ایران رتبه سوم را دارد. از کشورهای دیگری که در لیست حضور دارند، ونزوئلا با حفظ تنها ۱۵ دلار، همچنان نماد کلاسیک فروپاشی دولت و اقتصاد است.
اما شوک اصلی آنجاست که میبینیم سودان با ۶۷ دلار و یمن با ۷۶ دلار_ دو کشوری که سالهاست درگیر جنگهای داخلی تمامعیار، قحطی و تجزیه سرزمینی هستند_ عملکردی مشابه یا حتی بهتر از ایران داشتهاند. ایران با منابع عظیم نفت و گاز، زیرساختهای صنعتی، دارا بودن حدود هفتاد درصد جمعیت جوان و با نیروی انسانی متخصص، در سال ۲۰۲۵ رفتاری شبیه به یک «اقتصاد جنگزده و بدون دولت» از خود نشان داده است. حتی آرژانتین و ترکیه که سالها با تورمهای مزمن دستبهگریبان بودند، با اصلاحات پولی توانستند ترمز سقوط را بکشند، اما در تهران ماشین چاپ پول با سرعتی مرگبار به حرکت ادامه داد و حاصل عمر میلیونها نفر را بلعید.
سال ۲۰۲۵: تقویم یک فاجعه
سال ۲۰۲۵ برای ایران سال «همگرایی بحرانها» بود. بر اساس آمارهای موجود، اقتصاد ایران در این سال ۲۰۲۵ ضرباتی متعددی را تجربه کرد که هر کدام به تنهایی برای از پا درآوردن یک سیستم اقتصادی کافی بود. بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و احیای سیاست «فشار حداکثری» تنها آغاز ماجرا بود. نقطه عطف بحران در ماه ژوئن ۲۰۲۵ رقم خورد؛ زمانی که یک درگیری نظامی کوتاه، اما شدید میان ایران و محور آمریکا-اسرائیل رخ داد. این جنگ چندروزه خساراتی میلیاردی به زیرساختهای حیاتی کشور وارد کرد و ریسک سرمایهگذاری را به اوج رساند.
ضربه نهایی نیز در اواخر سپتامبر فرود آمد. فعال شدن «مکانیسم ماشه» و بازگشت تمام تحریمهای سازمان ملل متحد، اقتصاد ایران را در یک محاصره کامل دریایی، بانکی و نفتی قرار داد. مقامات تهران که تا پیش از آن به استراتژی «اقتصاد مقاومتی» و فروش نفت تخفیفدار به چین دل بسته بودند، ناگهان با دیواری بتنی مواجه شدند. حتی چین، بزرگترین خریدار نفت ایران، تحت فشار تحریمهای ثانویه و برای کاهش تنش با دولت جدید آمریکا، واردات خود را محدود کرد و تخفیفهای سنگینتری طلبید. نتیجه این وضعیت در بازار ارز تهران نمایان شد: نرخ برابری ریال در نیمه دسامبر ۲۰۲۵ از مرز باورنکردنی ۱،۳۱۰،۰۰۰ (یک میلیون و سیصد و ده هزار ریال) به ازای هر دلار عبور کرد. این سقوط ۹۵ درصدی ارزش پول نسبت به سال ۲۰۱۸، به نوعی بیانگر ورشکستگی پول ملی است.
مصرفزدگی اضطرابی
واکنش جامعه به این فروپاشی، تغییری بنیادین در رفتارِ اقتصادی بود که اقتصاددانان آن را افزایشِ «سرعت گردش پول» (Velocity of Money) مینامند. در سال ۲۰۲۵، پول در دستان مردم ایران مانند یک گوی داغ عمل میکرد. نگهداشتن ریال حتی برای یک روز، مساوی با زیان بود. این هراسِ عمومی، پدیدهای به نام «مصرفزدگی اضطرابی» را رقم زد. شهروندان بلافاصله پس از دریافت حقوق، آن را به هر کالای بادوامی تبدیل میکردند؛ از خودرو و طلا گرفته تا برنج و روغن. منطقِ بازار ساده و بیرحم بود: «امروز بخر، چون فردا گرانتر است.» این رفتارِ تودهوار، تقاضای کاذبی را ایجاد کرد که خود به هیزمی برای آتش تورم بدل شد. در این فضا، سرمایهگذاری مولد جای خود را به سفتهبازی روزانه داد و تولیدکنندهای که نمیدانست مواد اولیهاش را فردا با چه قیمتی باید بخرد، عملا از چرخه تولید خارج شد.
پناه بردن به «استیبلکوینها»
همانطور که در نمودار نیز ذکر شده، یکی از راهکارهای شهروندان برای صیانت از اندک دارایی باقیمانده، پناه بردن به «استیبلکوینها» بود. سال ۲۰۲۵ را شاید بتوان سال «مهاجرت بزرگ به بلاکچین» نامید، اما این مهاجرت تنها مختص کسانی بود که هنوز چیزی برای نجات دادن داشتند. در حالی که میلیونها ایرانی (طبق برآوردها حدود ۱۸ میلیون نفر) برای حفظ ارزش پول خود به صرافیهای ارز دیجیتال هجوم بردند و حجم مبادلات را به ارقام میلیاردی رساندند، اکثریتی خاموش و تهیدست، تنها نظارهگر این طوفان بودند.
برای آن بخش از جامعه که هنوز توان پسانداز داشت_از کارمند و راننده تاکسی تا کاسب خرد_تتر (USDT) نقش گاوصندوق امنی را بازی کرد که ریال از ایفای آن عاجز بود. آنها درآمد روزانه خود را بلافاصله به کدهای دیجیتال تبدیل میکردند تا از گزند تورم شبانه در امان بمانند. اما واقعیت تلختر آنجا بود که برای خیل عظیمی از جمعیت زیر خط فقر، که درآمدشان حتی کفاف نان شب را نمیداد، بحث بر سر «انتخاب بین ریال و تتر» نبود؛ آنها اصلا پولی نداشتند که بخواهند نگران آب شدنش باشند. برای این گروه، تراژدی نه در «کاهش ارزش پسانداز»، بلکه در «ناتوانی مطلق در بقا» خلاصه میشد.
اما پناه بردن به «استیبلکوینها» نیز بدون چالش نبود. در ژوئیه ۲۰۲۵، خبر مسدود شدن ۴۲ آدرس بزرگ تتری مرتبط با کاربران ایرانی توسط شرکت مادر، شوکی بزرگ وارد کرد. این اقدام که تحت فشار تحریمهای آمریکا صورت گرفت، بزرگترین مسدودسازی تاریخ کریپتو در ایران بود. اما جامعه ایران که طی دههها «انعطافپذیری» را آموخته بود، به سرعت واکنش نشان داد: کوچی هوشمندانه از تتر به سمت دای (DAI) و سایر استیبلکوینهای غیرمتمرکز که قابل سانسور نیستند. این تغییر رفتار نشان داد که اعتماد عمومی به طور کامل از «نهاد دولت» و حتی «نهادهای متمرکز مالی» عبور کرده و به «کدهای ریاضی» پناه برده است.
محو طبقه متوسط
سقوط ارزش پول ضربهای مستقیم بر پیکر معیشت خانوار فرو میرود و اثرات روانی و اجتماعی بسیار هولناکی دارد. آمارهای دسامبر ۲۰۲۵ تصویری هولناک از وضعیت فقر در ایران ارائه میدهند. طبق گزارشهای نهادهای بینالمللی و تحلیلگران مستقل، اکنون بیش از ۸۰ درصد از خانوارهای ایرانی زیر خط فقر جهانی قرار دارند. شکاف میان درآمد و هزینه نیز به درهای پرنشدنی تبدیل شده است. محاسبات نشان میدهد که برای یک زندگی بسیار ساده و بقا محور (خط فقر)، یک خانواده سه نفره در تهران به درآمدی بین ۵۲۰ تا ۶۵۰ دلار در ماه نیاز دارد. این در حالی است که حداقل دستمزد یک کارگر متاهل، حتی با احتساب تمام مزایا و حق مسکن، به زحمت به ۱۵۰ دلار میرسد.
تورم مواد غذایی که امسال به عدد ۶۶ درصد رسید (و در اقلامی، چون نان و غلات سه رقمی شد)، امنیت غذایی میلیونها ایرانی را تهدید میکند. گزارشها حاکی از آن است که حدود ۷ میلیون نفر در وضعیت «فقر مطلق» و گرسنگی پنهان به سر میبرند و ۴۰ میلیون نفر دیگر در فقر نسبی دست و پا میزنند.
پیشبینیهای نهادهای معتبر بینالمللی برای سال آینده میلادی، هیچ روزنه امیدی را نشان نمیدهد. بانک جهانی رشد اقتصادی ایران را برای سال ۲۰۲۶ منفی ۲.۸ درصد پیشبینی کرده است. این یعنی رکود عمیقتر خواهد شد، کارخانههای بیشتری تعطیل میشوند و بیکاری گسترش مییابد.
دولت که اکنون با کسری بودجهای نجومی روبروست (منظور یکی از انواع «ناترازیها» است!)، گزینههای چندانی روی میز ندارد. درآمدهای نفتی زیر فشار تحریمهای سازمان ملل و کاهش تقاضای چین آب رفته است. امکان استقراض خارجی وجود ندارد و مالیاتستانی از اقتصادی که در رکود مطلق است، غیرممکن است. تنها ابزار باقیمانده، همان ماشین چاپ پول است که چرخه تورم را بازتولید میکند.
ایران در وضعیتی قرار دارد که اقتصاددانان آن را «سلطه مطلق مالی» مینامند؛ وضعیتی که در آن سیاست پولی بانک مرکزی کاملا گروگان نیازهای بودجهای دولت است. تا زمانی که این گره کور باز نشود، تا زمانی که انزوای بینالمللی پایان نیابد و تا زمانی که ساختار معیوب حکمرانی اصلاح نشود، ما همچنان در خسران و زوال خواهیم بود.
آنچه امروز در نمودارها و آمارهای اقتصادی میبینیم، زوال طبقه متوسط، ناامیدی گسترده، افسردگی، افزایش نرخ خودکشی و بر باد رفتن آرزوهای یک ملت است؛ و این در حالیست که به گفتهی اکثریت قاطع اقتصاددانان، این هنوز آغاز ماجراست و ایران زمستانی سهمگین در پیش رو دارد.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
لیلی بایر، اندرو گری و آندریاس رینکه / خبرگزاری رویترز / ۱۹ دسامبر ۲۰۲۵
رهبران اتحادیه اروپا روز جمعه تصمیم گرفتند مبلغ ۹۰ میلیارد یورو (۱۰۵ میلیارد دلار) به اوکراین وام دهند تا هزینه دفاع این کشور در برابر روسیه طی دو سال آینده تأمین شود. این تصمیم به جای استفاده از داراییهای مسدودشده روسیه اتخاذ شد و اختلافات بر سر طرح بیسابقه تأمین مالی کییف با پول حاکمیتی روسیه را دور زد.
رهبران همچنین به کمیسیون اروپا مأموریت دادند تا به کار بر روی طرح موسوم به «وام غرامت» بر پایه داراییهای بلوکهشده روسیه ادامه دهد، اما این گزینه در حال حاضر غیرعملی تشخیص داده شد؛ بهویژه به دلیل مخالفت بلژیک که بخش عمده این داراییها در آن کشور نگهداری میشود.
آنتونیو کوستا، رئیس اجلاس اتحادیه اروپا، در کنفرانس خبری صبح جمعه پس از ساعتها مذاکره میان رهبران در بروکسل گفت: «امروز تصمیمی برای اعطای ۹۰ میلیارد یورو به اوکراین تصویب کردیم. بهطور فوری، این وام با پشتوانه بودجه اتحادیه اروپا ارائه خواهد شد.»
استفاده از داراییهای روسیه در این مرحله بیش از حد پیچیده است
ایده استقراض اتحادیه اروپا در ابتدا غیرعملی به نظر میرسید، زیرا نیازمند اجماع کامل بود و ویکتور اوربان، نخستوزیر روسیهدوست مجارستان، با آن مخالفت کرده بود. اما مجارستان، اسلواکی و جمهوری چک پذیرفتند این طرح پیش برود، مشروط بر آنکه بار مالی بر دوش آنها نیفتد.
رهبران اتحادیه اروپا اعلام کردند داراییهای روسیه به ارزش مجموع ۲۱۰ میلیارد یورو در اتحادیه اروپا همچنان مسدود خواهد ماند تا زمانی که مسکو غرامت جنگی به اوکراین بپردازد. در صورت انجام چنین اقدامی، اوکراین میتواند از آن پول برای بازپرداخت وام استفاده کند.
«این خبر خوبی برای اوکراین و خبر بدی برای روسیه است و همین هدف ما بود.» – صدراعظم آلمان، فریدریش مرز.
اهمیت یافتن منابع مالی برای کییف بسیار بالا بود، زیرا بدون کمک مالی اتحادیه اروپا، اوکراین در سهماهه دوم سال آینده با کمبود بودجه مواجه میشد و احتمالاً جنگ را به روسیه میباخت؛ امری که اتحادیه اروپا بیم دارد تهدید تجاوز روسیه علیه بلوک را نزدیکتر کند.
این تصمیم پس از ساعتها بحث رهبران درباره جزئیات فنی وام بیسابقه مبتنی بر داراییهای مسدودشده روسیه اتخاذ شد؛ طرحی که در این مرحله بیش از حد پیچیده یا از نظر سیاسی دشوار بود.
مشکل اصلی، ارائه تضمین کافی به بلژیک – محل نگهداری ۱۸۵ میلیارد یورو از کل داراییهای روسیه در اروپا – در برابر خطرات مالی و حقوقی ناشی از احتمال اقدامات تلافیجویانه روسیه بود.
بارت دو وِور، نخستوزیر بلژیک، در کنفرانس خبری گفت: «سؤالات زیادی درباره وام غرامت وجود داشت، بنابراین مجبور شدیم به طرح جایگزین برویم. عقلانیت پیروز شد. اتحادیه اروپا از هرجومرج و تفرقه اجتناب کرد و متحد باقی ماند.»
مجارستان ادعای پیروزی کرد
با توجه به فشار بدهیهای سنگین بر بودجههای عمومی در سراسر اتحادیه اروپا، کمیسیون اروپا پیشنهاد داده بود یا از داراییهای روسیه برای اعطای وام به کییف استفاده شود یا استقراض مشترک با پشتوانه بودجه اتحادیه انجام گیرد.
گزینه دوم به اوربان امکان داد ادعای یک پیروزی دیپلماتیک کند.
یکی از دیپلماتهای اتحادیه اروپا گفت: «اوربان به خواستهاش رسید: بدون وام غرامت. و اقدام اتحادیه اروپا بدون مشارکت مجارستان، جمهوری چک و اسلواکی.»
«نمیتوانیم شکست بخوریم»
چندین رهبر اروپایی هنگام ورود به اجلاس تأکید کردند که یافتن راهحلی برای تأمین مالی اوکراین و ادامه جنگ این کشور طی دو سال آینده ضروری است. آنها همچنین میخواستند پس از آنکه رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، هفته گذشته کشورهای اروپایی را «ضعیف» خوانده بود، قدرت و عزم اروپا را نشان دهند.
کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفت: «ما بههیچوجه نمیتوانیم شکست بخوریم.»
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، که در اجلاس حضور داشت، از اتحادیه اروپا خواست با استفاده از داراییهای روسیه برای تأمین منابع مالی موافقت کند؛ منابعی که به گفته او امکان ادامه جنگ را فراهم میکند.
او گفت: «تصمیمی که اکنون روی میز است – تصمیم برای استفاده کامل از داراییهای روسیه در دفاع برابر تجاوز روسیه – یکی از روشنترین و از نظر اخلاقی موجهترین تصمیماتی است که تاکنون میتوان اتخاذ کرد.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
آرش عزیزی / آتلانتیک / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
در اواخر ماه نوامبر، دو روحانی سالخورده در تهران سخنرانیهایی ایراد کردند و در آنها به بررسی درسهایی پرداختند که از حملات تابستانی اسرائیل و آمریکا به کشورشان باید آموخت. تفاوت دیدگاه این دو نفر بهخوبی نشان میدهد که ایران اکنون در چه بنبست دشواری گرفتار شده است.
رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، از «پیروزی کامل» سخن گفت. او در ۲۶ نوامبر با لحنی پیروزمندانه اعلام کرد: «بدون تردید، ملت ایران در جنگ ۱۲روزه، آمریکاییها و صهیونیستها را شکست داد. آنها در دستیابی به هیچیک از اهداف خود موفق نشدند.»
اما یک روز پیش از آن، حسن روحانی، رئیسجمهور پیشین و رقیب خامنهای، دیدگاهی کاملاً متفاوت ارائه داد. او توصیه کرد که ایران دستکم گرفتن دشمنانش را کنار بگذارد و بر استفاده از دیپلماسی برای بازدارندگی از وقوع جنگی دیگر تمرکز کند. روحانی در جمعی از وزیران پیشین کابینهاش گفت: «متأسفانه ما هنوز در وضعیتِ “نه جنگ، نه صلح” قرار داریم. هیچ احساس امنیتی در کشور وجود ندارد.»
در ظاهر، تنها یکی از این دو روحانی اختیار اجرای دیدگاه خود را دارد. خامنهای از سال ۱۹۸۹ تاکنون قدرتمندترین فرد در ایران و رهبر این کشور بوده است. روحانی، در مقابل، هیچ منصب رسمیای ندارد و حتی سال گذشته از نامزدی برای کرسیای که از سال ۲۰۰۰ در یک نهاد نظارتی در اختیار داشت، منع شد.
اما این ظاهر ماجرا میتواند گمراهکننده باشد. جنگ، ضربهای سنگین به موقعیت خامنهای وارد کرد. او دههها به خود میبالید که ایران را از درگیری مستقیم دور نگه داشته است. با این حال، در دو سال گذشته یکی از متحدان منطقهای ایران، یعنی رژیم اسد در سوریه، سقوط کرده و دو متحد دیگر، حماس و حزبالله، زیر ضربات سنگین اسرائیل قرار گرفتهاند. سپس نوبت به بمباران ماه ژوئن رسید؛ حملهای که خامنهای در جریان آن در یک پناهگاه مخفی شده بود و همین مسئله احترام بسیاری از افراد در جمهوری اسلامی را نسبت به او از بین برد.
افول قدرت خامنهای، روحانی و دیگران را جسورتر کرده تا مواضع او را به چالش بکشند و گزینههای جایگزین ارائه دهند. ساختار حاکمیت در ایران متشکل از جناحهای متعددی است که اغلب با شدت بر سر مسیر پیشرو اختلاف نظر دارند. بسیاری از آنها به دیدگاه روحانی نزدیکترند تا به مواضع خامنهای. اما تا زمانی که خامنهای زنده و در قدرت است، دیدگاه او حاکم خواهد بود و فضای کلی کشور در وضعیتی از رکود و انجماد ناآرام باقی میماند.
ماههای پس از جنگ ۱۲روزه برای ایران بسیار دشوار بوده است. در ماه سپتامبر، ایالات متحده و اروپا به بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل کمک کردند؛ تحریمهایی که در سال ۲۰۱۵ لغو شده بودند. اقتصاد کشور در سراشیبی سقوط آزاد قرار دارد. بیش از ۶۰ درصد از جمعیت در سن کار ایران شاغل نیستند. ایران همچنان یکی از تنها سه کشور جهان ــ در کنار کره شمالی و میانمار ــ است که در فهرست سیاه گروه ویژه اقدام مالی (FATF) قرار دارد. حتی تصویب دو کنوانسیون بینالمللی که سالها بهعنوان پیششرط خروج از این فهرست تلقی میشدند نیز کمکی نکرده است. نرخ دلار آمریکا اکنون به رقم بیسابقه یکمیلیون و ۲۵۰ هزار ریال ایران رسیده است.
زیرساختهای کشور در حال فروپاشی است. قطعیهای برنامهریزیشده و ناگهانی برق به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شدهاند. بحران آب آنچنان شدید است که کارشناسان از «ورشکستگی آبی» سخن میگویند. مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، اخیراً اعلام کرد که اگر تهران با کمبود کامل آب مواجه شود، دولت او ممکن است ناچار شود شهر را تخلیه و پایتخت را جابهجا کند. دستگاه سرکوب نیز بیش از پیش روحیه عمومی را تضعیف کرده است. از زمان پایان جنگ، صدها نفر اعدام شدهاند و در هفتههای اخیر چندین پژوهشگر چپگرا بازداشت شدهاند.
نه روسیه و نه چین تمایلی به نجات ایران نشان ندادهاند. تنها چند روز پس از پایان جنگ، وزیر دفاع ایران در اجلاس سازمان همکاری شانگهای در شهر چینگدائو چین شرکت کرد. برخی گزارشهای رسانهای مدعی شدند که چین با تحویل سامانههای پدافند هوایی برد بلند HQ-9 و احتمالاً جنگندههای «چنگدو J-10» به ایران موافقت کرده است، اما سفارت چین در تلآویو این خبر را تکذیب کرد. جمهوری اسلامی روابط گرمی با چین دارد، اما بهتر است به یاد داشته باشد که پکن همزمان روابط اقتصادی سودآوری با اسرائیل و رقبای عرب ایران نیز دارد.
تهران از روسیه حتی انتظار کمتری میتواند داشته باشد. مقامهای ایرانی، از جمله وزیر بهداشت، مدتی است از نبود حمایت روسیه در جریان جنگ ۱۲روزه گلایه میکنند. یکی از مقامها حتی مدعی شد که روسها در این جنگ با اسرائیل علیه ایران همکاری کردهاند. پزشکیان ماه گذشته با لحنی گلایهآمیز گفت کشورهایی که ایران آنها را «دوست» میپنداشت، در زمان جنگ رهایش کردهاند و ایران ناچار شده است تنها به «خدا و مردم» تکیه کند.
با این همه، حکومت در تلاش است تا روابط خود را ترمیم کند و تصویری از اقتدار به نمایش بگذارد. علی لاریجانی، مشاور امنیت ملی کشور، به روسیه، بلاروس و پاکستان سفر کرده است؛ سفری که بهاحتمال زیاد با هدف جستوجوی حمایت نظامی انجام شده است. حکومت همچنین کتابهای درسی جدیدی برای دورههای ابتدایی و متوسطه منتشر کرده که از جمله آنها کتابی با عنوان «ما از ایرانمان دفاع خواهیم کرد» است؛ کتابی که توانمندیهای نظامی و فناورانه ایران را میستاید. کتاب دیگری که نویسندهاش یکی از چهرههای شناختهشده جریان تندرو است، مفاهیمی چون «پیروزی مبتنی بر ایمان» و «بیهراسی از دشمن» را ترویج میکند. در این کتاب، تصویر کودکی فلسطینی دیده میشود که به همتای ایرانی خود میگوید: «سارا، تو خیلی خوششانسی که در کشورت امنیت و آزادی داری. من همیشه باید از ایستهای بازرسی صهیونیستها عبور کنم.» کارتونهای این کتاب دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو را به تمسخر میگیرند.
در چارچوب همین لفاظیهای تند، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که همچنان از نظر ایدئولوژیک به رهبر جمهوری اسلامی نزدیک است، بار دیگر از بستن تنگه هرمز سخن گفته است؛ مسیری که به گفته فرمانده نیروی دریایی این نهاد «شریان حیاتی نفت و گاز جهان» محسوب میشود. او در ماه اکتبر تلویحاً تهدید کرد که در صورت وقوع جنگ، این تنگه میتواند بسته شود. روزنامه *تهران تایمز*، ارگان انگلیسیزبان نزدیک به حکومت، نیز بر «آمادگی ایران برای وارد آوردن پاسخی کوبنده به هرگونه تجاوز نظامی» تأکید کرد. محمدرضا نقدی، از فرماندهان ارشد سپاه، این ادبیات را یک گام فراتر برد و اعلام کرد که اگر او یک شرکت گردشگری مذهبی داشت، تورهای زیارتی به اورشلیم (بیتالمقدس) راهاندازی میکرد؛ ادعایی مضحک که بهطور ضمنی چنین القا میکرد که ایران و متحدانش در آستانه فتح اسرائیل هستند.
اما این رجزخوانیها برای اکثر ایرانیان توخالی به نظر میرسد. آنها فراموش نکردهاند که اسرائیل در روزهای نخست جنگ بسیاری از فرماندهان ارشد سپاه را ترور کرد و این نهاد نظامی را تحقیر ساخت. بنا بر گزارشها، محمدرضا نقدی به دلیل ظن نفوذ اطلاعاتی اسرائیل به دفترش تنزل مقام یافت. در میان مردم، این شوخی رایج است که در هر نشست عالیرتبه امنیتی در ایران، چند نفر بهطور پنهانی عبری صحبت میکنند. حسن روحانی در سخنرانی خود هشدار داد که اسرائیل اکنون بر منطقه تسلط دارد و میتواند آزادانه در آسمان ایران عملیات انجام دهد. او گفت: «وقتی به خودمان دروغ میگوییم و میگوییم قدرت بزرگی هستیم و دشمنانمان ضعیف و بیچارهاند، این وضعیت بسیار خطرناک است.»
درگیریهای تابستانی، حاکمیت را برای احتمال شعلهور شدن دوباره خصومتها در حالت آمادهباش قرار داده است. فرماندهان نظامی ایران ادعا میکنند که در صورت جنگی دیگر، این کشور قادر خواهد بود بسیار بیش از ۵۰۰ موشکی که پیشتر به سوی اسرائیل شلیک کرده بود، پرتاب کند و در این حملات از موشکهای بالستیک دوربرد «سجیل» نیز استفاده کند؛ موشکهایی که در دور قبلی تنها بهطور محدود به کار گرفته شدند. تحلیلگران اسرائیلی آگاهاند که ایران در صورت تکرار جنگ، مقاومت سختتری نشان خواهد داد. با این حال، اسرائیل همچنان برتری نظامی قابل توجهی نسبت به ایران دارد و میتواند دامنه خسارات خود را افزایش دهد، یا حتی فراتر رفته و در پی بیثباتسازی سیاسی ایران یا ترور شمار بیشتری از رهبران آن برآید. اسرائیل اخیراً یکی از فرماندهان ارشد حزبالله را در لبنان کشته است؛ اقدامی که بار دیگر به ایران یادآوری میکند موقعیتش در منطقه تا چه اندازه تضعیف شده است. برای تأکید بر همین واقعیت، مقامهای لبنانی اکنون آشکارا به همتایان ایرانی خود میگویند که کشورشان را ترک کنند.
هرچند ازسرگیری جنگ برای هر دو طرف پرهزینه خواهد بود، اما خطر اصلی بهمراتب متوجه ایران است؛ کشوری که زیرساختهای فرسوده و اقتصاد بحرانزدهاش آن را حتی در زمان صلح نیز مستعد بیثباتی کرده است. همین مسئله یکی از دلایلی است که جناح نزدیک به روحانی و دیگر گروهها را به تلاش برای احیای دیپلماسی سوق داده تا از بروز جنگ جلوگیری کرده و وضعیت ایران را بهبود بخشند.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، مدعی است که دولت او هماکنون در حال گفتوگو با ایران برای دستیابی به توافقی جدید است. در داخل ایران، برخی امیدوارند که عربستان سعودی نقش میانجی را ایفا کند؛ کشوری که روابطش با تهران ترمیم شده و رهبر بالفعل آن، محمد بن سلمان، گفته است مایل است شاهد تفاهمی میان ایران و آمریکا باشد. در هفتههای اخیر، رسانههای ایرانی پر از شایعاتی بودهاند مبنی بر اینکه محمد بن سلمان پیامی از سوی ایران را به واشنگتن و برای ترامپ برده است.
اما خامنهای با خشم این شایعات را «دروغی محض» خواند و افزود که ایالات متحده «شایستگی آن را ندارد که از سوی جمهوری اسلامی با آن تماس گرفته شود». او اوایل همین ماه گفته بود که ایران تنها در صورتی میتواند همکاری با آمریکا را «بررسی» کند که واشنگتن حمایت خود از اسرائیل را متوقف کرده و پایگاههای نظامیاش را از خاورمیانه خارج کند.
با این حال، میتوان این موضعگیریها را با دیده تردید نگریست. رهبر جمهوری اسلامی اوایل امسال نیز لحنی مشابه داشت، درست پیش از آنکه تهران مذاکرات با واشنگتن را با اشتیاق آغاز کند. اما بنبست در رأس حاکمیت جمهوری اسلامی میتواند کار وزیر امور خارجه ایران، عباس عراقچی، را بسیار دشوار کند؛ بهویژه اگر اختیار لازم برای مصالحه بر سر مسائل کلیدی، مانند غنیسازی اورانیوم در داخل خاک ایران، به او داده نشود.
مصطفی تاجزاده، معاون پیشین وزیر کشور و زندانی سیاسی کنونی، خامنهای را به ناخدایی تشبیه میکند که کشتیاش را به سوی به گل نشستن میبرد اما حاضر نیست مسیر را تغییر دهد. تاجزاده در مقالهای اخیر نوشت: «تغییرات گسترده و عمیق اجتنابناپذیر است و همه در انتظار یک دگرگونیاند، اما هیچکس نمیداند این تغییرات چگونه و چه زمانی رخ خواهد داد.» اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور در دولت روحانی، این وضعیت را ماه گذشته صریحتر بیان کرد: «هیچکس نمیداند با آینده چه باید کرد.»
—-
*آرش عزیزی، نویسنده همکار نشریه آتلانتیک است. کتاب او با عنوان «ایرانیان چه میخواهند: زن، زندگی، آزادی» در ژانویه ۲۰۲۴ منتشر شده است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
یک رسانه اسرائيلی میگوید در حالی که اسرائیل بر ساختار قدرت ایران، یعنی برنامه هستهای و موشکها، تمرکز دارد، تهران در خارج از خاورمیانه از آزادی عمل گستردهای برخوردار است.
یک نشریه اسرائيلی در گزارشی مینویسد حمله تروریستی در سیدنی استرالیا نمیتوانسته بدون هماهنگی ایران صورت گرفته باشد و احتمالا شبکهای از نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی در آن نقش داشتهاند.
اسرائيل هیوم در این گزارش خود با اشاره به اقداماتی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر در نقاط مختلف دنیا برای ضربه زدن به اسرائيلیها انجام داده مینویسد: حمله در سیدنی از نظر دامنه، نوع سلاحها و میزان برنامهریزی، حملهای استثنایی بود، اما در عین حال نقطه اوج موجی از تروریسم یهودیستیز به شمار میرود که استرالیا را هدف قرار داده؛ موجی که در برخی موارد، نقش عوامل خارجی در آن بهطور مستند اثبات شده است.
یافتههای اولیه حاکی از ارتباط این حمله با داعش است، نه ایران؛ با این حال ایران پیشتر در به آتش کشیدن کنیسهها و کسبوکارهای یهودیها در استرالیا نقش داشته است. با این حال، تمایز میان جریانهای مختلف اسلامگرایی افراطی از شدت تهدید نمیکاهد. الگوی عملیاتی ایران گاه در شبکههای نفوذ دیگر، چه دولتی و چه غیردولتی، بازتولید میشود و در هر صورت، زمینه و «کود» لازم برای حمله به زندگی یهودیان را فراهم میکند.
حملات پیشین به یهودیان در استرالیا
در ماه اوت، نهادهای اطلاعاتی استرالیا به این نتیجه رسیدند که ایران پشت دو حمله قرار داشته است: آتشزدن یک اغذیهفروشی در سیدنی و به آتش کشیدن یک کنیسه در ملبورن.
بررسیها نشان داد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای انجام این حملات، از مجرمان محلی استفاده کرده و آنها را برای حمله به نهادهای یهودی به کار گرفته است. در واکنش به این اقدامات، استرالیا سفیر ایران را اخراج کرد، سفارت خود در تهران را بست و سپاه پاسداران را یک سازمان تروریستی اعلام کرد؛ اقدامی که برای نخستین بار از زمان جنگ جهانی دوم، به اخراج یک سفیر در استرالیا انجامید.
تهران در کنار این اقدامات، از سازوکارهای «قدرت نرم» نیز بهره میبرد؛ سازوکارهایی که به ایران و حزبالله امکان میدهد نفوذ خود را در کشورهایی با جمعیت قابل توجه شیعه گسترش دهند. از جمله این ابزارها میتوان به نقشآفرینی در تعیین امامان مراکز مذهبی، فعالیت شاخههای دانشگاه المصطفی، مراکز فرهنگی وابسته به سفارت و فعالیتهای رسانهای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد.
در استرالیا، ایران نفوذ خود را در قالب سفرهایی به لبنان، دیدار با مقامهای حزبالله و همچنین انتقال پول از طریق موسسه قرضالحسنه، بانک وابسته به حزبالله، نشان داده است؛ موضوعی که پس از نفوذ به سامانههای این نهاد فاش شد.
نادیده گرفتن «زیرساختهای تسهیلکننده» ایران و حزبالله در استرالیا، به اسلامگرایان این احساس را داده که میتوانند بدون مزاحمت در این کشور فعالیت کنند.
مشابه الگوی عملیاتی ایران در جذب مجرمان استرالیایی برای انجام ماموریتهای نیابتی سپاه پاسداران، در گذشته نیز شواهدی از ارتباط میان عناصر جنایتکار و نهادهای مذهبی شیعه وجود داشته است. همچنین چهرههایی از دنیای زیرزمینی استرالیا به شبکهای برای پولشویی به نفع حزبالله مرتبط بودهاند.
در نتیجه، مراکز مذهبی شیعه پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ به محور اصلی تظاهرات ضداسرائیلی تبدیل شدند؛ تظاهراتی که در آن پرچمهای گروههای تروریستی بدون هیچ مداخلهای به اهتزاز درآمد. در همین حال، احمد صادقی، سفیر وقت ایران، آشکارا از حسن نصرالله، رهبر کشتهشده حزبالله، تمجید کرد و همزمان سفارت ایران نظارت و فشار بر مخالفان جمهوری اسلامی در استرالیا را تشدید کرد.
نبرد تازه آغاز شده است
ایران شبکههای مشابهی را در سراسر جهان به کار گرفته است: از برنامهریزی نیروی قدس برای حملهای از خاک ونزوئلا علیه سفارت اسرائیل در مکزیک گرفته، تا جذب نوجوانان سوئدی برای حمله به سفارت اسرائیل در استکهلم و تلاش برای آسیب زدن به روابط اسرائیل و تایلند از طریق فشار بر کارگران تایلندی.
در بریتانیا، حسابهای کاربری وابسته به ایران افشا شدند که برای تضعیف این کشور از درون، از استقلال اسکاتلند حمایت میکردند.
در ایتالیا، عناصر مرتبط با ایران از مرکز فرهنگی این کشور در رم برای ردیابی مخالفان استفاده کردند و در آلمان، دولت این کشور اذعان کرد که شاخه دانشگاه المصطفی در برلین به یک مرکز جاسوسی تبدیل شده است.
تمرکز صرف بر تهدید ایران از زاویه اسرائیل، باعث میشود فرصتی مهم از دست برود. در حالی که اسرائیل بر ساختار قدرت ایران، یعنی برنامه هستهای و موشکها، تمرکز دارد، تهران در خارج از خاورمیانه از آزادی عمل گستردهای برخوردار است. با این حال، همین تحولات زمینهای مناسب برای همکاری میان کشورهایی فراهم میکند که با نفوذ منفی ایران روبهرو هستند؛ کشورهایی که گاه از میزان این تهدید آگاه نیستند.
کشورهای غربی با موجهای گسترده مهاجرت مواجهاند و همین امر آنها را در معرض انواع نفوذ خارجی قرار میدهد. افشای شیوهای که ایران از دیاسپورای شیعه و نفوذ مذهبی درون آن استفاده میکند، میتواند الگویی برای مقابله با دیگر شبکههای افراطی باشد؛ از شبکههای آنلاین و حزبی داعش گرفته تا اتحادیههای مساجد تحت کنترل دولتهای دیگر خاورمیانه و حتی نفوذ دولتیِ غیرمذهبی.
در یک سال گذشته، نشانههایی از بیداری دیده شده است. در کنار اقدامات استرالیا، آلمان شاخه دانشگاه المصطفی در برلین را تعطیل کرد و امام مسجد آبی هامبورگ را که به دریافت مستقیم دستور از دفتر رهبر جمهوری اسلامی متهم بود، اخراج کرد. واکنش «هیستریک» حکومت ایران به هرگونه ضربه به این سازوکارها، هم اهمیت آنها را نشان میدهد و هم این واقعیت را که نبرد تازه آغاز شده است.
چه ایران مسئول مستقیم حمله سیدنی باشد یا نه، تجربه تاریخی نشان میدهد مقابله با زیرساختهای تسهیلکننده این اقدامات، ضرورتی انکارناپذیر است.
یورونیوز فارسی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه سالانه وضعیت حقوق بشر در ایران را با ۷۸ رای موافق، ۲۷ رای مخالف و ۶۴ رای ممتنع به تصویب رساند؛ نتیجهای که در قیاس با سالهای گذشته، بیش از آنکه ناشی از تغییر مواضع سیاسی باشد، بازتابدهنده تفاوت در ترکیب کشورهای حاضر در رایگیری بود.
بر اساس نتیجه رایگیری، که در نشست بعدازظهر پنجشنبه ۲۷ آذر در نیویورک انجام شد، شمار آرای «موافق» نسبت به سال گذشته اندکی کاهش یافته و آرای «ممتنع» نیز کمتر شده است.
سال گذشته قطعنامه پیشنهادی با ۸۰ رای موافق، ۲۷ رای مخالف و ۶۸ رای ممتنع به تصویب رسیده بود. مقایسه این رایگیری با رای کمیته سوم مجمع عمومی در ماه گذشته نیز نشان میدهد بخش عمده تفاوتها به غیبت یا حضور متفاوت برخی کشورها بازمیگردد.
پیش از این، کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل صبح چهارشنبه ۲۸ آبان قطعنامه محکومیت نقض حقوق بشر در ایران را با ۷۹ رای موافق در برابر ۲۸ مخالف تصویب کرده بود؛ متنی که امسال با تمرکز گستردهتر بر اعدامها، حقوق زنان، سرکوب معترضان و سرکوب فرامرزی همراه بود.
کشورهایی مانند سیرالئون، بنین، ماداگاسکار و سنت وینسنت و گرنادینها که در کمیته سوم رای ممتنع داده بودند، در رایگیری پنجشنبه در صحن علنی مجمع عمومی غایب بودند، در حالی که کشورهایی مانند کومور، جمهوری آفریقای مرکزی و گینه استوایی که پیشتر غایب بودند، این بار رای ممتنع دادند.
تنها شمار محدودی از کشورها موضع خود نسبت به وضع حقوق بشر در ایران را تغییر دادند؛ از جمله جمهوری کنگو که از رای مخالف به ممتنع تغییر موضع داد و موریتانی که رای موافق خود را به ممتنع تبدیل کرد.
در مقایسه با رایگیری نهایی سال گذشته، برخی کشورها از رای ممتنع یا موافق به غیبت روی آوردند و در مقابل، کشورهایی مانند هائیتی و تووالو از غیبت به رای موافق تغییر موضع دادند.
در میان تغییرات معنادار، هند و ترکمنستان از رای ممتنع به رای مخالف حرکت کردند، در حالی که آنتیگوا و باربودا و ساموآ از حمایت صریح از قطعنامه به رای ممتنع بسنده کردند.
این الگوها نشان میدهد اگرچه اجماع گستردهای برای تداوم نظارت بینالمللی بر وضعیت حقوق بشر در ایران وجود دارد، اما میزان حمایت فعال کشورها در حال نوسان است و رایگیریها بیش از پیش تحت تاثیر ملاحظات سیاسی و دیپلماتیک هر کشور قرار دارد.
* سرکوب فرامرزی؛ اشارهای بیسابقه در یک سند رسمی سازمان ملل
یکی از مهمترین بخشهای قطعنامه امسال، اشاره مستقیم به «سرکوب فرامرزی» است؛ موضوعی که برای نخستین بار در یک سند مجمع عمومی در مورد ایران ثبت میشود.
در متن آمده است که مخالفان، روزنامهنگاران، مدافعان حقوق بشر و حتی خانوادههای آنان در خارج از کشور هدف فشار، تهدید، حمله سایبری و نظارت قرار میگیرند.
قطعنامه تاکید میکند که خانوادههای این افراد در داخل ایران بهعنوان ابزار فشار برای ساکت کردن منتقدان در خارج مورد آزار و ارعاب قرار میگیرند. همچنین نگرانی جدی نسبت به تهدید خانوادههای قربانیان پرواز پیاس۷۵۲ و نیز بازماندگان اعتراضات ۱۴۰۱ بیان شده است.
* اعدامها؛ نگرانی شدید از افزایش گسترده و فقدان دادرسی عادلانه
بخش مهمی از قطعنامه به موضوع اعدامها اختصاص دارد. در متن، از «افزایش نگرانکننده و قابل توجه اعدامها» در ایران، بهویژه اعدامهایی که بر مبنای اعترافات اجباری و بدون رعایت حقوق دادرسی انجام میشود، ابراز نگرانی شده است.
قطعنامه تاکید میکند که اعدام در ایران بهطور نامتناسب علیه اقلیتهای بلوچ، کرد و عرب اعمال میشود و شمار اعدام شهروندان افغانستانی نیز در حال افزایش است.
اعدام نوجوانان، محرمانهبودن اجرای حکم، تحویل ندادن پیکرها به خانوادهها و استفاده از اعدام بهعنوان ابزار سرکوب اعتراضات از دیگر محورهای مهم این بخش است. قطعنامه از حکومت ایران میخواهد به سمت تعلیق رسمی اجرای حکم اعدام حرکت کند.
* حقوق زنان؛ از حجاب اجباری تا زنکشی و خشونت ساختاری
وضعیت زنان و دختران جایگاه ویژهای در متن امسال دارد. قطعنامه سرکوب هدفمند زنان را —چه در خیابان و چه در فضای مجازی— بهطور صریح محکوم میکند و قوانین مرتبط با حجاب اجباری، از جمله قانون «عفاف و حجاب»، را تهدیدی جدی برای آزادیهای بنیادین میداند.
نگرانی از استفاده گسترده از فناوری تشخیص چهره برای کنترل دانشجویان، اعمال مجازاتهایی مانند جریمه، مصادره اموال، تعلیق تحصیلی، منع سفر و حتی صدور حکم اعدام نیز برجسته شده است.
متن همچنین به پدیدههایی چون زنکُشی، «قتلهای ناموسی»، ازدواج کودکان و خشونت خانگی اشاره دارد و خواستار تصویب قانون جامع حمایت از زنان و لغو کامل سیاستهای اجباری حجاب شده است.

* اقلیتهای قومی و دینی؛ تاکید بر تبعیض ساختاری
در بندهای مربوط به اقلیتها، نگرانی از تبعیض گسترده علیه جمعیتهای بلوچ، کرد، عربهای اهوازی و ترکهای آذربایجانی مطرح و اشاره شده است که تعداد بیشتری از قربانیان اعتراضات از مناطق اقلیتنشین بودهاند.
قطعنامه همچنین نسبت به وضعیت اقلیتهای مذهبی، از جمله بهاییان، نوکیشان مسیحی، دراویش، یهودیان، اهل سنت، یارسانان و زرتشتیان ابراز نگرانی میکند و به ناپدیدسازیها، بازداشتهای خودسرانه و تخریب اماکن مذهبی اشاره دارد.
یهودستیزی و هرگونه انکار هولوکاست نیز بهطور مستقیم در متن محکوم شده است.
* سرکوب اعتراضات؛ بازداشتهای خودسرانه و خشونت گسترده
اعتراضات ۱۴۰۱ و پیامدهای آن بخش دیگری از متن قطعنامه را تشکیل میدهد. در این بخش، استفاده از خشونت مرگبار علیه معترضان، شکنجه —ازجمله خشونت جنسی—بازداشتهای گسترده و صدور احکام سنگین علیه معترضان مورد انتقاد قرار گرفته است.
قطعنامه از حکومت ایران میخواهد تمامی بازداشتشدگان مرتبط با اعتراضها را آزاد کند و درباره نقضها تحقیقات سریع، مستقل و شفاف انجام دهد.
همچنین بر ضرورت پایاندادن به آزار وکلای معترضان، روزنامهنگاران، مدافعان حقوق بشر و خانوادههای معترضان تاکید شده است.
* پناهندگان افغان؛ نگرانی از بازگرداندن اجباری گسترده
قطعنامه ضمن اشاره به میزبانی ایران از یکی از بزرگترین جمعیتهای پناهجویان در جهان، نسبت به بازگرداندن اجباری بیش از یک میلیون و ۶۵۰ هزار افغانستانی در سال ۲۰۲۵ ابراز نگرانی شدید میکند؛ اقدامی که بهویژه زنان و دختران افغانستانی را در معرض خطر شکنجه و قتل قرار میدهد.
محدودیت خدمات برای افراد فاقد مدرک و تهدیدهای گسترده علیه حقوق آنان در متن برجسته شده است.
* فاصله با استانداردهای بینالمللی و درخواست برای همکاری با سازمان ملل
در بخش پایانی، قطعنامه از حکومت ایران میخواهد همکاری خود را با سازوکارهای حقوق بشری سازمان ملل افزایش دهد، از جمله پذیرش گزارشگر ویژه و هیات حقیقتیاب، همسوسازی قوانین داخلی با تعهدات بینالمللی و ایجاد یک نهاد ملی مستقل حقوق بشر مطابق اصول پاریس.
اجرای توصیههای بررسی ادواری جهانی (یوپیآر) نیز از جمله درخواستهای مهم قطعنامه است.
با تصویب این قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل بررسی وضعیت حقوق بشر ایران در نشستهای آتی نیز ادامه خواهد داشت.
ایران اینترنشنال
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
تصویر بزرگ
سردبیران پراجکت سیندیکیت
برگردان: آزاد و شریفزاده
۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
منتشر شده در «تصویر بزرگ» (The Big Pictur) پراجکت سیندیکیت
استراتژی امنیت ملی جدیدی که از سوی دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، منتشر شده است، گسستی آشکار از ارزشها، اصول و اهدافی به شمار میرود که از زمان جنگ جهانی دوم سیاست خارجی ایالات متحده را تعریف کردهاند. اما محتوای این سند – از اولویتدادن به منافع اقتصادی و تجاری بر هر چیز دیگر گرفته، دلواپسی از ایجاد عدم توازن جمعیتی و اهریمنسازی از مهاجران – عملاً هیچ شباهتی به یک استراتژی واقعی ندارد.
بهجای آن، همانطور که استیون هولمز (Stephen Holmes) از دانشگاه نیویورک مینویسد، این سند «اعترافی است به اینکه این دولت به آینده باور ندارد»، زیرا «تغییرات جمعیتی و فرهنگی را همچون فاجعهای هستیشناسانه میبیند». هنگامی که یک جنبش «معتقد شود که دنیای آن در حال پایان یافتن است»، دیگر «برای نسل بعدی برنامهریزی، برای مثال از طریق ساختن روابط پایدار، نخواهد کرد.»، چنین جنبشی «میشکند و میرباید».
به گفته زکی لَعِیدی (Zaki Laïdi) از ساینسپو، «تحقیر ارزشهای لیبرال» و مواضع «آشکارا ملیگرایانه و بومیگرایانه» در این استراتژی باید «هرگونه توهم باقیمانده» در اروپا را درباره «وضعیت کنونی اتحاد ترانسآتلانتیک» از بین ببرد. اکنون که ترامپ کاملاً روشن کرده است تنها زمانی «در کنار اروپا خواهد ایستاد» که این قاره نسخهٔ اروپایی ایدئولوژی «آمریکا را دوباره عظمت ببخشیم» او – یعنی «اروپا را دوباره سفید کنیم» – را بپذیرد، رهبران اروپایی باید «آسیب پذیری راهبردی قاره را بیپرده مورد مواجهه قرار دهند».
همانگونه که مایکل برلی (Michael Burleigh) از مدرسه اقتصاد لندن یادآور میشود، کسانی که «تبلیغات شبهروشنفکرانه» مورد استفاده در این استراتژی را منتشر میکنند، بیش از آنکه به متفکران واقعی شباهت داشته باشند، به «احمقهای مفیدی» شبیهاند که زمانی «به ایجاد همدلی با اتحاد جماهیر شوروی در غرب کمک کردند». علاوه بر این، در حالی که «ظاهر وانمود میکنند که به دنبال جلب طبقه کارگر هستند»، در واقع «در خدمت سرمایهداران مالی و میلیاردرهای فناوریاند که مشتاق فرار از مقررات و مالیات هستند».
ریچارد هاس (Richard Haass)، رئیس پیشین شورای روابط خارجی، هشدار میدهد که این استراتژی امنیتی همچنین «فرصتهای فراوانی» برای چین و روسیه ایجاد میکند. قرار دادن نیمکره غربی «در مرکز سیاست امنیت ملی آمریکا» و اینکه اعلام کنند «حقیقت جاودان روابط بینالملل» مبنی بر اینکه «کشورهای بزرگتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر» نفوذی فراتر از اندازه خود دارند، عملاً به معنای پذیرفتن حوزههای نفوذ است. بنابراین ، برای «دوستان و متحدان سنتی آمریکا، در اروپا و آسیا»، این سند نشان میدهد که اکنون با «ریسک بیشتر» و «انتخابهای دشوارتر» روبهرو هستند.

ترامپ روی آینده شرطبندی نمیکند
🖊️ استیون هولمز
🗓️ ۹ دسامبر ۲۰۲۵
استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا مُهر شناخت، جنبشی را بر خود دارد که تغییرات جمعیتی و فرهنگی را همچون یک فاجعهٔ هستیشناسانه میبیند. هدف صرفاً نادیده گرفتن تهدیدهای واقعی نیست، بلکه بازتعریف خودِ تهدید بهعنوان حضور انسانهایی است که رئیسجمهور دونالد ترامپ آنها را «زباله» مینامد.
پاریس – استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا، در هیچ معنای واقعی، «استراتژی» نیست. استراتژی ابزارها را به اهداف قابلتحقق پیوند میدهد. آنچه کاخ سفید ترامپ هفتهٔ گذشته منتشر کرد چیز دیگری است: اعترافنامهای ۳۳ صفحهای مبنی بر اینکه این دولت به آینده باور ندارد – و بنابراین دلیلی برای سرمایهگذاری بر آن نمیبیند.
استراتژی ترامپ میان پیروزمندی افراطی و اضطراب زوالگرایانه نوسان میکند. آمریکا بزرگترین کشور تاریخ است؛ آمریکا در حال اشغال شدن است. ما در حال پیروز شدنیم؛ ما داریم همه چیز را میبازیم. این صرفاً تناقضگویی نیست: این مُهر ذهنی جنبشی است که تغییرات جمعیتی و فرهنگی را فاجعهای وجودی خود تلقی میکند.
این سند اهداف گستردهای را اعلام میکند بدون آنکه منابع، جدول زمانی یا سازوکارها را مشخص کند. نامیدن آن بهعنوان یک «کوتاه نگری» داریم فرض میکنیم که یک بازی بلندمدتی هم وجود دارد که نادیده گرفته شده است. اما اصلاً بازی بلندمدتی در کار نیست. جنبشی که قانع شده جهانش رو به پایان است، برای نسل بعدی برنامهریزی نمیکند. چنین جنبشی فقط میشکند و میرباید.
این روحیهٔ «ربایش» کاملاً آشکار است. در سند آمده: «تمام سفارتخانههای ما باید از فرصتهای بزرگ تجاری در کشورهای محل استقرارشان آگاه باشند، بهویژه قراردادهای بزرگ دولتی. هر مقام دولتی آمریکا که با این کشورها تعامل دارد باید درک کند که بخشی از وظیفهاش کمک به شرکتهای آمریکایی برای رقابت و موفقیت است.» دیپلماسی رسماً به یک عملیات توسعهٔ کسبوکار تبدیل شده است. شورای امنیت ملی مأمور شناسایی «مناطق و منابع استراتژیک» در نیمکرهٔ غربی برای بهرهبرداری شده است. روزنامهٔ لوموند نام واقعی آن را میگذارد: چپاول اقتصادی.
شورای روابط خارجی یادآور میشود که رقابت قدرتهای بزرگ، بهعنوان اصل سازماندهنده، از این سند حذف شده و جای خود را به اقتصاد بهعنوان «اوج میدان بازی» داده است. اعضای شورا میگویند که این سند بیشتر یک گفتگوی جدلی است تا راهبردی و غیرآمریکاییها بهتر است آن را بهعنوان بیانیهای واقعی از نیتها جدی نگیرند.
با این حال، حذف چارچوب رقابت قدرتهای بزرگ، یک اشتباه نیست. بلکه بازتابدهندهٔ دولتی است که بهطور بیصدا پروژهٔ شکلدادن به نظم بینالمللی را کنار گذاشته، زیرا شکلدادن به آن نظم مستلزم ایمان به آینده است.
به رفتار با متحدان نگاه کنید. استراتژی امنیت ملی آتش خطابه را بهسوی اروپا میچرخاند، در حالی که لحنش را دربارهٔ روسیه و دیگر دشمنان آشکارا نرمتر میکند. هشدار میدهد که اروپا بهخاطر مهاجرت و «خفهشدن زیر مقررات» در خطر «محو تمدنی» است. از اروپاییها میخواهد «مسئولیت اصلی» دفاع از خود را بر عهده بگیرند – در حالی که همزمان اعلام میکند ایالات متحده برای «پرورش مقاومت» در برابر روندهای سیاسی کنونی در اروپا، از احزاب ملیگرا و پوپولیست در کشورهای اتحادیه اروپا حمایت خواهد کرد.
این مدیریت اتحاد نیست؛ این خرابکاری است که در لباس «تقسیم بار مسئولیت» عرضه شده است.
دولت ادعا میکند که عادتِ بینالمللگرایی لیبرال در موعظه و دخالت در امور داخلی دیگران را کنار گذاشته است. اما همزمان از ایجاد حوزهای از نفوذ در سراسر نیمکره سخن میگوید که حق حاکمیتی کشورهای آمریکای لاتین برای انتخاب آزادانهٔ شرکای تجاری و ترتیبات امنیتی خود را انکار میکند. «متمم ترامپ» در دکترین مونرو، سیاست خارجیِ منتسب به ترامپ در قبال آمریکای لاتین، یک سیاست قدیمی و سلطهجویانه است که با نامی جدید ارائه شده و بیشتر بازتاب نگاه شخصی و منفعتطلبانهٔ رئیسجمهور است تا یک راهبرد مسئولانه و مدرن در روابط بینالملل.
مؤسسهٔ کِیتو (Cato) – که دوستی با لیبرالانترناسیونالیسم ندارد – تناقض دیگری را شناسایی میکند: تنش میان خطابهٔ ضد «جنگهای بیپایان» و اصرار زیربنایی بر اینکه آمریکا باید داور جهانی باقی بماند. یک «ظاهر آمریکا اول» روی پروژهای هژمونیک در عمل کشیده شده است. دولت میخواهد از مزایای برتری برخوردار باشد بدون بارهای آن – احترام بدون تعهد، دسترسی بدون رابطه.
این یک سیاست واقعگرایانه در سیاست خارجی نیست. این آموزهٔ کسی است که هرگز مجبور نبوده وعدهای را وفا کند.آنچه این تناقضات را کنار هم نگه میدارد، نه نظریهای دربارهٔ نظم بینالملل یا چشماندازی از رهبری آمریکا، بلکه دشمن مشترکی: که خودِ آینده است.
این سند NSSپر از اضطراب از تغییرات جمعیتی است. مهاجرت نه بهعنوان چالش سیاستگذاری، بلکه بهعنوان «تهاجم» ، چارچوببندی شده است. مرز «عنصر اصلی امنیت ملی» است. این سند خط میان تهدیدهای خارجی و رقابت سیاسی داخلی را محو میکند و جوامع دیاسپورا و تغییرات جمعیتی را همچون مشکلات امنیتی همتراز با دولتهای متخاصم تلقی میکند. این همان نظریهٔ «جایگزینی بزرگ» است که به آموزهٔ رسمی تبدیل شده است.
چرا دولتی که آمادهٔ عقبنشینی از تعهدات جهانی است، باید مهاجران را اهریمنسازی کند؟ چرا استراتژیای که بر نیمکرهٔ غربی تمرکز دارد، اینهمه انرژی صرف حمله به سیاست مهاجرتی اروپا میکند؟ زیرا ترسی که این دولت را برمیانگیزد نه چین است، نه روسیه و نه تروریسم. ترس اصلی این است که آمریکأ فردا شبیه آمریکأ دیروز نباشد.این سند NSSبرنامهای برای هدایت آینده نیست؛ بیان خشم از اجتنابناپذیری وقوع عوامل در آینده است.
این واقعیات اقتصاد غارتی را توضیح میدهد: اگر از ساختن روابط پایدار دست کشیدهاید، پس باید تا زمانی که میتوانید هر چیزی را که در دسترس است برای خود بردارید. اگر اتحادها صرفاً هزینههای برای تراکنشاند، رهایشان کنید. اگر نظم بینالمللی مانع کار شما است آنرا زیر پا بگذارید. منطق آنها، منطق حراج کامل و خالی کردن انباراست: همه چیز باید برود.
ترس از آینده همچنین نرمش دولت ترامپ نسبت به روسیه را توضیح میدهد. کرملین ولادیمیر پوتین همان اضطراب تغییرات جمعیتی، دشمنی با نهادهای لیبرال و رنجش از آیندهٔ جهانوطنی را دارد – و چیزی را در اختیار دارد که ترامپ میخواهد: یک دولت اتنوملیگرا و تجدیدنظرطلب که امپریالیسم را پذیرفته و هیچ پیامد معناداری متحمل نشده است. این سند روسیه را بهعنوان تهدیدی جدی نام نمیبرد، زیرا این دولت روسیه را تهدیدکنندهٔ آنچه ارزشمند میداند، تجربه نمیکند.
وقتی سیاست نمیتواند آنچه را که یک جنبش خواهان انست، برآورده کند، چه باقی میماند؟ ویرانی. اتحادهایی که ساختنشان نسلها طول کشیده، میتوانند در چند ماه نابود شوند. این سند NSSتوجیه ایدئولوژیک فراهم میکند – زبان «تمدنی»، مقدمات «جایگزینی بزرگ»، خطابهٔ «تهاجم» – برای بریدن پیوندهایی که به دموکراسیها اجازه میدهد با هم برای مواجهه با چالشهای عظیم آینده کار کنند.
هدف صرفاً نادیده گرفتن تهدیدهای واقعی نیست، بلکه بازتعریف خود تهدید با استفاده از تغییرات جمعیتی – یعنی حضور انسانهایی که ترامپ آنها را «زباله» مینامد. چرا باید اتحادها را برای مدیریت آینده ای حفظ کرد، اگر در آینده آن جمعیت سفید نباشد؟
این سند NSSمحصول زمانی است که سیاست خارجی را کسانی مینویسند که آینده را دشمن خود میدانند. ناتوان از متوقف کردن زمان، لذا به شکستن ساعتها بسنده میکنند – و به جیب زدن هر چیزی که بطور محکمی نگهداری نشده باشد.

ترامپ میخواهد اروپا را دوباره سفید کند
🖊️ زکی لَعِیدی
🗓️ ۸ دسامبر ۲۰۲۵
استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا گسستی قاطع از ارزشهای جهانشمولی است که از سال ۱۹۴۵ سیاست خارجی این کشور را هدایت کرده است. موضع بومیگرایانه و ضدلیبرال آن باید هرگونه توهم باقیماندهٔ اروپاییها دربارهٔ وضعیت کنونی اتحاد ترانسآتلانتیک را از بین ببرد.
چشمانداز دونالد ترامپ برای جهان – بهویژه برای اروپا – از زمان بازگشتش به کاخ سفید، اغلب در میان ناسازگاریها و گزافهگوییهای همیشگیاش مبهم بوده است. اما استراتژی جدید امنیت ملی او new National Security Strategy (NSS) اصولی را روشن میکند که دستورکار سیاست خارجیاش بر آنها استوار است.
با ترسیم چارچوبی آشکاراً ملیگرایانه و بومیگرایانه، NSS شکافی جدی با رویکرد چندجانبهای ایجاد میکند که از سال ۱۹۴۵ هنر حکمرانی آمریکا را شکل داده است. تحقیر آن نسبت به ارزشهای لیبرال باید هرگونه توهم باقیمانده دربارهٔ وضعیت کنونی اتحاد ترانسآتلانتیک را برطرف کند و روشن سازد که ترامپ تنها زمانی در کنار اروپا خواهد ایستاد که این قاره کاملاً ایدئولوژی MAGA («آمریکا را دوباره عظیم کنیم») را بپذیرد – یا دقیقتر بگوییم نسخهٔ اروپایی آن را: «اروپا را دوباره سفید کنیم».
در حالی که رهبری آمریکا زمانی با جهانشمولگرایی ایدئولوژیک تعریف میشد، NSS موضعی کاملاً تنگنظرانه اتخاذ میکند. همانطور که پیت هگست (Pete Hegseth)، وزیر جنگ ترامپ، گفته است، پنتاگون دیگر نباید با «ساختن دموکراسی، مداخلهگرایی، جنگهای نامشخص، تغییر رژیم، تغییرات اقلیمی، بیداری سیاسی یا ملتسازی بیاثر» منحرف شود.
بسیاری از دولتهای جهان جنوبی بیشک از این چرخش استقبال خواهند کرد. برخی از دشمنان آمریکا نیز پیشتر چنین کردهاند. برای روسیه، که NSS ترامپ را «همسو با دیدگاه ما» توصیف کرد، جنگ اوکراین ناگهان بسیار امیدوارکننده تر به نظراو میرسد.
ترامپ دوست دارد خود را مدافع آزادیهای فردی، بهویژه آزادی بیان، معرفی کند. اما NSS داستان دیگری تعریف میکند و قصدش را برای مقابله با «محدودیتهای نخبگانی و ضددموکراتیک بر آزادیهای اساسی در اروپا، جهان انگلیسیزبان و سایر کشورهای دموکراتیک – بهویژه متحدانمان» را اعلام میکند.
همانطور که NSS نشان میدهد، انتظارات ترامپ از اروپا به شدت از برداشت اروپاییها از رابطهٔ ترانسآتلانتیک فاصله دارد. رهبران اروپایی میخواهند چتر امنیتی آمریکا برای خود را حفظ کنند بدون آنکه وارد پروژهٔ ایدئولوژیک ترامپ شوند؛ اما ترامپ از آنها میخواهد که به نظم جهانیِ MAGA تن بدهند، در حالی که چیز زیادی در مقابل ارائه نمیکند.
در اصل، ترامپ میخواهد همبستگی راهبردی میان آمریکا و اروپا – نظمی که او دیگر به آن اعتقاد ندارد – را با یک اتحاد «تمدنی» جایگزین کند که بر سه شرط کلیدی استوار است.
نخستین شرط، مطالبهٔ ترامپ از اتحادیه اروپا برای برچیدن چارچوبهای مقرراتی است که به باور او آزادی بیان را نقض میکنند و به منافع آمریکا آسیب میزنند. معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، همین ادعا را در کنفرانس امنیتی مونیخ در فوریه مطرح کرد و گفت تهدید واقعی اروپا از سوی «منافع کهنهٔ ریشهدواندهای» میآید که با پنهان شدن پشت «واژههای زشت دوران شوروی مانند اطلاعات نادرست و گمراهکننده»، نوعی «سانسور دیجیتال» را بر صداهای پوپولیستی تحمیل میکنند.
اما جریمههای اتحادیه اروپا علیه غولهای فناوری آمریکا مانند گوگل، اپل، فیسبوک و آمازون هیچ ارتباطی با سانسور سیاسی نداشتهاند. و جریمهٔ اخیر ۱۴۰ میلیون دلاری علیه ایکس (توئیتر سابق)، که مقامات ترامپ را خشمگین کرد، به نقض شفافیت و قوانین حمایت از مصرفکننده مربوط بود: سیاست گمراهکنندهٔ تأیید هویت کاربران، ناتوانی پلتفرم در ارائهٔ دادههای الزامیِ تبلیغات، و تلاش آن برای جلوگیری از دسترسی پژوهشگران. با معرفی این اقدامات بهعنوان «سانسور»، ترامپ صرفاً ادعاهای مالک ایکس، ایلان ماسک، را تکرار میکند؛ فردی که آشکارا از «لغو» اتحادیه اروپا حمایت کرده است.
شرط دوم آن است که اتحادیه اروپا سیاستهای مهاجرتی و پناهندگی خود را بازسازی کند؛ سیاستهایی که NSS آنها را تهدیدی برای تمدن غربی معرفی میکند. احزاب راست افراطی اروپا – که مخالفت با مهاجرت هستهٔ اصلی هویت سیاسیشان است – فوراً این تأیید ایدئولوژیک را تصاحب کردند. رهبر راست افراطی فرانسه، اریک زمور (Éric Zemmour)، اعلام کرد: «ترامپ تنها کسی است که از تمدن اروپایی دفاع میکند».
شرط سومِ ترامپ این است که اروپا دیگرمنتظر استفاده از چتر محافظت نظامی آمریکا نباشند. در روایت او، دولتهای اروپایی سالهاست که به تضمینهای امنیتی آمریکا از طریق ناتو تکیه کردهاند، در حالی که از اتحادیه اروپا برای تضعیف منافع اقتصادی آمریکا بهره بردهاند.
معاون وزیر خارجه آمریکا، کریستوفر لاندائو (Christopher Landau)، این نکته را در پستی در شبکهٔ ایکس برجسته کرد: «وقتی این کشورها کلاه ناتو بر سر دارند، از وحدت ترانسآتلانتیک تمجید میکنند. اما وقتی کلاه اتحادیه اروپا را میگذارند، دستورکارهایی را دنبال میکنند که کاملاً مغایر با منافع و امنیت آمریکا است، از جمله « سانسور، خودکشی اقتصادی تعصب اقلیمی، مرزهای باز، تحقیر حاکمیت ملی ترویج حکمرانی و مالیاتگذاری چندجانبه، و حمایت از کوبای کمونیست».
یکی از بخشهای NSS به ویژه، به صورت قابل توجهی هشدار میدهد که «در نهایت، ظرف چند دهه»، برخی از اعضای ناتو «اکثریتی غیراورپایی» خواهند داشت. سند میافزاید که این یک «پرسش باز» است که آیا نسلهای آینده «جایگاه خود در جهان یا اتحادشان با آمریکا را همانگونه میبینند که امضاکنندگان منشور ناتو میدیدند».
این واژگان بازتاب باور دیرینهٔ ترامپ است که مهاجرت کشورهای اروپایی را «کمتر اروپایی» خواهد کرد؛ انگار که هویت اروپا بر پایهٔ «پاکی نژادی» بنا شده باشد. این سوءبرداشت عمیق، شکاف فزایندهٔ فرهنگی و سیاسی میان اروپا و آمریکا را برجسته میکند.
NSS ترامپ همچنین کاملاً روشن میسازد که اروپا باید انتظار حمایت اندک از اوکراین داشته باشد. دولت خود را «در تعارض با مقامهای اروپایی که انتظارات غیرواقعبینانه دربارهٔ جنگ دارند» میبیند و هدفش «بازگرداندن شرایط ثبات راهبردی در سراسر خشکیِ اوراسیا» و «کاهش خطر درگیری میان روسیه و کشورهای اروپایی» است. در این نگاه، آمریکا شریک اروپا در برابر روسیه نیست، بلکه میانجی میان دو طرف است.
در مجموع، این مواضع باید رهبران اروپایی را نگران کند. در مواجهه با دولتی خصمانه، آنان باید بپذیرند که دوران «حمایت خودکار» آمریکا به پایان رسیده است و با آسیبپذیری راهبردی قاره بهطور مستقیم روبهرو شوند. همانگونه که شارل دوگل دههها پیش هشدار داده بود، اروپا نمیتواند تا ابد به آمریکا تکیه کند. برای بقا، باید از خواب ژئوپولیتیک برخیزد و کنترل سرنوشت خود را دوباره به دست گیرد.

خیانت پوپولیستها
🖊️ مایکل برلی
🗓️ ۹ دسامبر ۲۰۲۵
چشمانداز رسانهای مدرن به «اندیشمندان» راستِ افراطی اهمیتی داده است که فراتر از رؤیاهایشان است؛ امری که در استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا نیز بازتاب یافته است. اما شبهروشنفکری آنان هرگز با اندیشهٔ واقعی اشتباه گرفته نخواهد شد، و در حالی که وانمود میکنند طبقهٔ کارگر را خطاب قرار میدهند، در حقیقت منافع سرمایهداران مالی و میلیاردرهای فناوری را تأمین میکنند.
تا چند روز پیش حتی به ذهنم خطور نکرده بود که مردم سراسر اروپا – از جمله ما لندننشینها – در یک جهنم رنجزدهٔ آکنده از درگیری زندگی میکنیم؛ جایی که در آن با «مقررات زیاد» خفه شدهایم، آزادیهای سیاسیمان از ما سلب شده، و بهسوی «محو تمدنی» میرویم. بنابراین با شگفتی این ارزیابی را در استراتژی جدید امنیت ملی (NSS) آمریکا خواندم؛ سندی که بیشتر شبیه تبلیغات شبهروشنفکرانه است تا هرگونه تحلیل جدی سیاست خارجی.
همزمان با اینکه دولت دونالد ترامپ اروپا را از بدبختی و زوالش آگاه کرد، راه نجاتش را نیز اعلام نمود: «پرورش تفکر مقاومت» از طریق احزاب سیاسی «میهنپرست» که قادر باشند با اتحادیه اروپا – که بهزعم او نابودکنندهٔ حاکمیت است – مقابله کنند و سیاستهای مهاجرتی را که کشورها را «غیرقابلشناسایی» میکنند، باطل کنند. معنای ضمنیِ کاملاً روشن این است که ایالات متحده خواهان آن است که دستنشاندگان راست افراطیِ ترامپ، رهبری اروپا را به دست بگیرند: جوردن باردلا از «اجتماع ملی» جایگزین امانوئل مکرون شود؛ آلیس وایدل از حزب آلترناتیو برای آلمان جایگزین صدراعظم فریدریش مرتس شود؛ و نایجل فاراژ از «رفرم یوکی» جایگزین نخستوزیر بریتانیا کِیر استارمر گردد.
البته، آخرین چیزی که اروپا نیاز دارد این است که از رژیمی در آمریکا دستور بگیرد که اوباش مسلح را به خیابانها میفرستد تا مهاجران مظنون را شکار کنند، و مسائل جنگ و صلح را فرصتهایی برای ثروتاندوزی شخصی تلقی میکند. اروپا قطعاً نباید به دولتی گوش دهد که سیاستهای خود را از مروجان فریب و تبلیغات میگیرد – حتی اگر خود را «فیلسوف» بنامند، مانند نظریهپرداز توطئهٔ راست افراطی، رنو کامو (Renaud Camus)، یا «الهیدان»، مانند جیمز اور (James Orr)، «راهنمای ایدیولوژیک بریتانیایی» معاون رئیسجمهور آمریکا، جیدی ونس.
این شبهروشنفکران و رسانههایی که آنان را تقویت میکنند، وارثان سیاسی «احمقهای مفیدی» هستند که روزگاری به گسترش همدلی با اتحاد جماهیر شوروی در غرب کمک کردند. همانگونه که والتر دورانتی، روزنامهنگار آمریکایی، شگفتیهای زندگی شوروی را تبلیغ میکرد، در حالی که استالین میلیونها نفر را به گولاگ میفرستاد، احمقهای مفید پوپولیسم راست امروز نیز فهم اندکی از مسائلی دارند که درباره شان سخن میگویند. آنان فقط چیزهایی را میسازند و میتراشند؛ همانگونه که کامو(Camus) نظریهٔ «جایگزینی بزرگ» را از خود ساخت.
بهنظر آنان، خطر چندان زیادی هم موجود نیست: چاپلوسی از قدرت، امروزه فعالیتی کمخطر و پُرپاداش است. (چنین نبود در قرن شانزدهم، زمانی که نیکولو ماکیاولی (Niccolò Machiavelli) بهخاطر مخالفت با خاندان مدیچی از مچهایش آویزان شد، یا زمانی که توماس کرامول – که سالها مشاور معتمد هنری هشتم بود – به دستور همان پادشاه گردن زده شد.) رماننویس فرانسوی، ژولین بندا (Julien Benda)، در کتاب مشهورش دربارهٔ روشنفکرانی که از رژیمهای اقتدارگرا و فاشیستی استقبال کردند، چنین چاپلوسی را «خیانت روشنفکران» نامید.
امروزه «روشنفکران خائن» گروهی کاملاً کمارزش و بیاعتبارند. در میان آنها میتوان «بچهفنسالارهای» کممایهای مانند دامینیک کامینگز، مشاور ارشد ناکام نخستوزیر بریتانیا بوریس جانسون، و همچنین کِرتیس یاروین، گورو نرمافزار آمریکایی را یافت؛ کسی که یادداشتهای نامنسجمش در سابسْتَک برای افرادی مثل وِنس و میلیاردر هر روز نامتعادلتر، پیتر تیل، جذابیت دارد. بسیاری از این افراد، مانند هنری اولسن – دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و هوادار حزب راست افراطی آلمان (AfD) و اجتماع ملی فرانسه – دیگر حتی تظاهر به بیطرفی علمی هم نمیکنند. آثار اولسن در «بروکسل سیگنال» منتشر شده است؛ یک رسانهٔ راستگرای تندرو که با حمایت استراتژیست سیاسی آمریکایی پاتریک ایگان تأسیس شده و یادداشتهایی از کونراد بلک – قطب رسانهای بدنام و کلاهبردار محکومشده (که در سال ۲۰۱۹ از ترامپ عفو گرفت) – نیز در کنار آن دیده میشود.
مَت گودوین (Matt Goodwin)، فعال راست افراطی و دانشگاهی سابق، بهعنوان مجری در شبکهٔ کابلی GB News – نسخهٔ تقلیدی فاکس نیوز متعلق به میلیاردر انجیلی، سر پال مارشال – استخدام شده و همچنین عنوان «رئیس افتخاری» سازمان جوانان حزب رفرم یوکی (Students4Reform) را دریافت کرده است. گودوین همراه با پادکستر راست افراطی، تاکر کارلسون (Tucker Carlson)، اکنون یک چهرهٔ کلیدی در عملیات تبلیغاتی خارجی ویکتور اوربان (Viktor Orbán)، نخستوزیر خودکامهٔ مجارستان است.
یکی از ستونهای اصلی این عملیات «کالج ماتیاس کورْوینوس» (MCC) است؛ بزرگترین مؤسسهٔ آموزشی خصوصی در مجارستان، که در سال ۲۰۲۱ بیش از ۱.۳ میلیارد یورو (۱.۵ میلیارد دلار) کمکهزینهٔ دولتی دریافت کرد. شعبهٔ بروکسل MCC نیز توسط یک «روشنفکر خائن» دیگر اداره میشود: فرانک فورِدی، جامعهشناس مجار-کانادایی که در دوران دانشجویی، «حزب کمونیست انقلابی»(RCP) را بنیان گذاشت؛ گروهی چپگرا که نسخهای آشفته از لنینیسمِ آزادیخواهانه را ترویج میکرد.
برخلاف ادعای این افراد دربارهٔ «حذف شدن» توسط رسانههای «بیدار» جریان اصلی، این رسانهها مرتباً به آنها فرصت میدهند تا زیر نام «تعادل» (که در واقع جعلی است) دیده شوند. بیبیسی بارونس کلر فاکس – رئیس «آکادمی ایدهها» با نام پرطمطراقش – را دعوت میکند تا دربارهٔ مسائل روز اظهار نظر کند. میک هیوم (Mick Hume)، سردبیر (europeanconservative.com)، و برندن اُنیل (Brendan O’Neill)، – عضو سابق RCP که ترامپ را «قهرمان ضد فاشیست» مینامد – نیز در روزنامههای جریان اصلی حضور دارند.
میتوان میان این ایدئولوگهای پوپولیست وجوه مشترک فراوانی یافت؛ از جمله ترس تقریباً بیمارگونهی آنان از مهاجران. با این حال، همانطور که پوپولیست هلندی، گیرت ویلدرز (Geert Wilders)، اخیراً دریافت، مردم عادی ممکن است از لفاظیهای تهاجمیِ ضد مهاجر و اسلامهراسانه به ستوه بیایند. فاراژِ (Farage) سرخوش، با ظاهرِ ساختگیِ روستاییاش، بد نیست این نکته را آویزهی گوش کند.
بههرحال، یک ویژگی بر همهٔ ویژگیهای دیگر غلبه دارد: کینهٔ عمیق نسبت به آنچه «نخبگان لیبرال» مینامند. بسیاری از پوپولیستها طوری رفتار میکنند که گویی تمام زندگی خود را با بینی چسبیده به شیشهٔ ساختمانهای باشکوه گذراندهاند، و به مهمانیهای پر زرقوبرقی نگاه میکردهاند که هیچگاه به آنها دعوت نشدهاند. برای برخی در بریتانیا، این عقده به نوعی وسواس برای پیوستن به مجلس اعیان تبدیل شده است (همانطور که برای فاکس اتفاق افتاد).
چشمانداز رسانهای مدرن به این افراد اهمیتی فراتر از رؤیاهایشان بخشیده است، همانگونه که استراتژی امنیت ملی ترامپ نشان میدهد. (با توجه به اینکه ترامپ اهل مطالعه نیست، آنها احتمالاً مشتاقانه منتظر قدرتگیری وِنس – فردی اهل ژستهای روشنفکرانه – هستند.) اما شبهروشنفکری آنها هرگز بهعنوان اندیشهٔ واقعی پذیرفته نخواهد شد، بهویژه وقتی کنار اندیشمندان برجستهای چون آن اپلبام ، جولیانو دا امپولی، تیموتی گارتن اَش و تیموتی اسنایدر قرار گیرد – کسانی که آنها را بهخوبی میشناسند و دروغشان را میبینند.
آنچه این اندیشمندان میبینند این است که این «روشنفکران» که تظاهر میکنند، که طبقهٔ کارگر – یا همان «کمسوادان» به تعبیر ترامپ در ۲۰۱۶ – را مورد خطاب قرار میدهند، در واقع تنها خادمان سرمایهداران مالی و میلیاردرهای فناوریاند؛ کسانی که مشتاقاند از مقررات و مالیات فرار کنند. در جهانی که ماشینها، وظیفه یادگیری را بر عهده گرفتهاند، این همان بازیگرانی هستند که «احمقها» ممکن است در نهایت بیشترین خدمت را به آنها بکنند.

ایالات متحدهٔ ترامپ
🖊️ ریچارد هاس
🗓️ ۸ دسامبر ۲۰۲۵
استراتژی امنیت ملی جدید دولت ترامپ جهانی را ترسیم میکند که در آن ایالات متحده دیگر ستون اتحادها و نهادهای بینالمللی نیست، از دموکراسی و حقوق بشر دفاع نمیکند، و تلاشی برای حفظ توازن قدرت جهانی انجام نمیدهد. روسیه و چین در این جهان جدید فرصتهای فراوانی خواهند یافت.
استراتژیهای امنیت ملی، که گاه بهگاه از سوی هر دولت آمریکا منتشر میشوند، معمولاً حرف چندانی برای گفتن ندارند و بهسرعت فراموش میشوند. اما آخرین مورد، که اواخر هفتهٔ گذشته از سوی دولت ترامپ منتشر شد، استثناست. این سند باید با دقت خوانده شود، زیرا بزرگ ترین تغییر مسیر در سیاست خارجی آمریکا را از آغاز جنگ سرد – یعنی ۸۰ سال پیش – پیشبینی میکند.
آنچه بلافاصله جلب توجه میکند، اولویت یافتن منافع اقتصادی و تجاری است. در این سند دربارهٔ کاهش کسری تجاری آمریکا، افزایش مبادلات، تأمین امنیت زنجیرههای تأمین، و بازصنعتیسازی کشور سخن گفته شده است. متحدان تا زمانی متحد به شمار میروند که سهم بسیار بزرگتری از بار دفاعی را بر دوش گیرند. ژئواکونومی جای ژئوپولیتیک را گرفته است. سرمایهگذاری مطرح است، اما کمکرسانی کنار گذاشته شده. سوختهای فسیلی و انرژی هستهای مطلوباند، اما انرژیهای بادی و خورشیدی و سایر منابع تجدیدپذیر – همراه با نگرانیهای مربوط به تغییرات اقلیمی – از دستور کار خارج شدهاند.
بزرگترین تغییر این است که نیمکرهٔ غربی، که مدتها عمدتاً نادیده گرفته میشد، اکنون در مرکز سیاست امنیت ملی آمریکا قرار گرفته است. این منطقه نخستین مورد در فهرست اولویتهای جهانی آمریکاست و پیش از هر منطقهٔ دیگر بهتفصیل دربارهٔ آن بحث شده.
این اولویت تازه را میتوان در وهلهٔ نخست حاصل نگرانیهای فزاینده دربارهٔ امنیت میهن دانست؛ ادامهٔ همان تلاشهای داخلی برای مقابله با قاچاق مواد مخدر و جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی. حضور نظامی آمریکا نیز بر همین اساس تغییر خواهد کرد. بهاختصار، «متمم ترامپ» اکنون جای خود را در کنار دکترین مونرو (Monroe Doctrine) و متمم [تئودور] روزولت باز کرده است، هرچند این سیاست بهاندازهٔ جلوگیری از نفوذ دیگران، متکی بر تلاش برای نفوذ اقتصادی و راهبردی آمریکا در دیگر کشورهای قاره است.
منطقهٔ هند-اقیانوس آرام از نظر میزان توجه در جایگاه دوم قرار میگیرد. جای تعجب نیست که تمرکز زیادی بر ابعاد اقتصادی سیاست وجود دارد، از جمله «بازتنظیم روابط اقتصادی آمریکا با چین، با اولویتبخشی به عمل متقابل و انصاف برای بازیابی استقلال اقتصادی آمریکا.» با این حال، سند تصریح میکند که بازدارندگی از بروز درگیری بر سر تایوان یک اولویت است.
بااینحال، کرهٔ شمالی اصلاً ذکر نشده است. اینکه دولت چگونه میخواهد اهداف اقتصادی و راهبردی خود را در این بخش از جهان متوازن نگه دارد، نامشخص است؛ از همین رو سفر برنامهریزیشدهٔ ترامپ به چین در بهار آینده اهمیتی حیاتی دارد.
در مقابل، دولت میخواهد نقش آمریکا در خاورمیانه را کوچک کند؛ منطقهای که طی ۳۵ سال گذشته بر سیاست خارجی آمریکا سایه انداخته است. اینکه آیا چنین چیزی در عمل ممکن است، هنوز روشن نیست: به نظر میرسد استراتژی، دستاوردهای مربوط به صلح و تضعیف ایران را بیش از اندازه بزرگ جلوه میدهد.آفریقا – با وجود اینکه منطقهای با بیشترین رشد جمعیت در دهههای آینده است – عمدتاً به حاشیه رانده شده.
اما اروپا سختترین برخورد را دریافت کرده است. پس از توصیف مشکلات اقتصادی آشکار قاره، سند ادعا میکند که «این افول اقتصادی در برابر چشمانداز واقعیتر و آشکارتر محو شدن تمدنی رنگ میبازد.»
اتحادیهٔ اروپا نهادی معرفی میشود که آزادی و قدرت حاکمیت را تضعیف میکند. سند ادامه میدهد: «اگر روندهای کنونی ادامه یابد، این قاره در ۲۰ سال یا کمتر غیرقابلتشخیص خواهد شد. از این رو، بههیچوجه روشن نیست که آیا برخی کشورهای اروپایی همچنان دارای اقتصادها و نیروهای نظامی کافی برای باقیماندن بهعنوان متحدانی قابل اعتماد خواهند بود یا خیر».
جالب آنکه سند، بحث خود دربارهٔ اروپا را با لحنی تا حدی مثبت تر پایان میدهد: «هدف ما باید کمک به اروپا برای اصلاح مسیر کنونیاش باشد. ما به اروپایی نیرومند نیاز خواهیم داشت تا به ما در رقابت موفق کمک کند و همراه با ما کار کند تا از سلطهٔ هر دشمنی بر اروپا جلوگیری کنیم.» اما در مجموع، برخورد با اروپا منفی، از بالا به پایین، و همراه با هشدار است.
روسیه بهراحتی از تیررس انتقاد میگریزد. در سند، روسیه بهعنوان یک دشمن تلقی نمیشود. فشار برای صلح در اوکراین نیز بدون هیچ شرطی مطرح شده است. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، بیتردید از هدف اعلامشدهٔ «بازبرقراری ثبات راهبردی با روسیه» و از آنچه دربارهٔ ناتو گفته شده – مبنی بر اینکه زمان پایان دادن به «برداشت و جلوگیری از واقعیت تبدیل شدن ناتو به یک اتحاد همواره رو به گسترش» فرا رسیده است – احساس آسودگی خواهد کرد.
با خواندن سند استراتژی، بهسادگی میتوان آن را نوعی پذیرش ضمنیِ مناطق نفوذ دانست: ایالات متحده در نیمکرهٔ غربی نقش اصلی را خواهد داشت؛ روسیه و اتحادیهٔ اروپا رها میشوند تا در اروپا اوضاع را بین خود حلوفصل کنند؛ و چین نیز تا زمانی که زیادهروی نکند، نقشی بزرگ در آیندهٔ آسیا خواهد داشت. سند در این بخش کاملاً صریح است: «نفوذ بیشازاندازهٔ کشورهای بزرگتر، ثروتمندتر و نیرومندتر، حقیقتی همیشگی در روابط بینالملل است».
این استراتژی انزواطلبانه نیست، اما نگرشی محدودتر و تنگ نظرانهتر نسبت به منافع و حضور آمریکا ارائه میدهد. «روزهایی که ایالات متحده چون اطلس تمام نظم جهانی را بر دوش میکشید، به سر آمده است.» در این میان، یکجانبهگرایی قابل توجه و بدگمانی شدید نسبت به نهادهای بینالمللی نیز وجود دارد؛ نهادهایی که عمدتاً ذاتاً ضدآمریکایی و تهدیدی برای حاکمیت ملی تصویر میشوند.
سیاست خارجی جدید نه غیراخلاقی است و نه اخلاقی؛ بلکه اساساً بیاعتنا به اخلاق است. گذشته از اروپا، نوعی تمایل نیز دیده میشود که از دخالت در امور داخلی دیگران پرهیز شود: «ما به دنبال روابط خوب و روابط بازرگانی مسالمتآمیز با کشورهای جهان هستیم، بدون اینکه آنها را مجبور به پذیرش دموکراسی یا تغییرات اجتماعی دیگری کنیم که با سنتها و تاریخشان تفاوت دارد.»
این واقعگرایی حداکثری در بخشی که از همکاری با دولتهای خاورمیانه حمایت میکند، تشدید میشود: «این کار مستلزم کنار گذاشتن تجربهٔ غلط آمریکا در موعظه به این کشورها – بهویژه پادشاهیهای حوزهٔ خلیج فارس – برای رها کردن سنتها و اشکال تاریخی حکومتشان است».
نتیجهٔ نهایی چیست؟ دورانی که آمریکا ستون اتحادها و نهادهای بینالمللی بود، از دموکراسی و حقوق بشر دفاع میکرد، و برای حاکمیت قانون و توازن قدرت در سراسر جهان هزینه میداد، به پایان رسیده است. در عوض، جهانی در حال شکلگیری است که در آن اقدامات آمریکا بیشتر بر اساس منافع مستقیم اقتصاد آمریکا، شرکتهای آمریکایی، و امنیت سرزمین اصلی تعیین میشود.
ممکن است رئیسجمهور آینده برخی عناصر این رویکرد – بهویژه تمرکز بر قارهٔ آمریکا – را تغییر دهد، اما تا آن زمان، جهانی آشفتهتر، کمآزادتـر، و کمرفاهتر نتیجهٔ محتمل خواهد بود؛ بهویژه که این دولت بیش از سه سال دیگر بر سر کار خواهد بود. روسیه و چین از این وضعیت بهره خواهند برد، در حالی که دوستان و متحدان سنتی آمریکا در اروپا و آسیا با خطرات بیشتر و انتخابهای دشوارتر روبهرو خواهند شد. تنها قطعیت این است که یک دوران تاریخی در حال پایان یافتن است و دوران جدیدی آغاز میشود.
———————
• استیون هولمز (Stephen Holmes)، استاد دانشکده حقوق دانشگاه نیویورک و برنده بورسیه «جایزه برلین» در آکادمی آمریکایی برلین، نویسنده (بههمراه ایوان کراستف) کتاب «نوری که خاموش شد: یک بازنگری» (پنگوئن، ۲۰۱۹) است.
• زکی لایدی (Zaki Laïdi)، مشاور ویژه پیشین نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور سیاست خارجی و امنیتی (۲۰۲۰–۲۰۲۴)، استاد دانشگاه علوم سیاسی پاریس (Sciences Po) است.
• مایکل برلی (Michael Burleigh) ، پژوهشگر ارشد مؤسسه LSE Ideas در مدرسه اقتصاد لندن، نویسنده کتابهای «جنگهای کوچک، مکانهای دوردست: خاستگاه جهان مدرن ۱۹۴۵–۱۹۶۵» (مکمیلان، ۲۰۱۳) و «بهترینِ زمانه، بدترینِ زمانه: تاریخی از اکنون» (مکمیلان، ۲۰۱۷) است.
• ریچارد هاس (Richard Haass)، رئیس افتخاری شورای روابط خارجی، مشاور ارشد شرکت سنترویویو پارتنرز و پژوهشگر ممتاز دانشگاهی در دانشگاه نیویورک، پیشتر مدیر دفتر برنامهریزی سیاستها در وزارت خارجه ایالات متحده (۲۰۰۱–۲۰۰۳) بوده و بهعنوان فرستاده ویژه رئیسجمهور جورج دبلیو بوش در ایرلند شمالی و هماهنگکننده آینده افغانستان فعالیت کرده است. او نویسنده کتاب «منشور تعهدات: ده عادت شهروندان خوب» (پنگوئن پرس، ۲۰۲۳) و خبرنامه هفتگی ساباستک Home & Away است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
فرناز فصیحی و لیلی نیکونظر / نیویورک تایمز ۱۸ دسامبر ۲۰۲۵
نخستین سال ریاستجمهوری مسعود پزشکیان در ایران، از سوی بسیاری به عنوان یک «سال فاجعهبار» توصیف شده است. ترور متحدان و فرماندهان ارشد، حملات هوایی اسرائیل و ایالات متحده، و تخریب تأسیسات هستهای، تنها بخشی از این وضعیت بوده است؛ در کنار اقتصادی که روزبهروز وخیمتر میشود و کمبودهای پیدرپی آب و انرژی.
اما اگر ایرانیان انتظار داشتند برای یافتن راهحلها به رئیسجمهور رجوع کنند، خود او نخستین کسی است که میگوید زحمتش را به خود ندهند.
آقای پزشکیان در مجموعهای از سخنرانیهای عمومی که بهطرز چشمگیری صریح و بیپرده بوده، گفته است ایران با مشکلاتی غیرقابلحل روبهروست و او دیگر ایدهای برای برطرف کردن آنها ندارد.
او اوایل دسامبر در جمع دانشجویان و استادان دانشگاه گفت: «اگر کسی میتواند کاری بکند، بسمالله. من نمیتوانم کاری انجام بدهم؛ به من فحش ندهید.»
او در جلسات با مقامهای دولتی نیز اذعان کرده است که دولت «گیر افتاده، واقعاً بد گیر افتاده است». وی افزوده: «از روز اولی که آمدیم، بلاها یکییکی نازل شده و این روند متوقف نشده است.»
پزشکیان حتی تا آنجا پیش رفته که گفته مشکلات ایران ساخته دست خود ماست — نتیجه فساد، درگیریهای جناحی و دههها شیوههای هزینهکرد دولتی که او آنها را «کارهای دیوانهوار» توصیف کرده — و نه تقصیر ایالات متحده یا اسرائیل.
او در چندین نشست، از جمله دیدار با دانشجویان، گفته است: «مشکل خودِ ما هستیم.»
این ماه، آقای پزشکیان به استانداران و مقامهای محلی گفته است تصور کنند دولت مرکزی «اصلاً وجود ندارد» و «خودتان مشکلاتتان را حل کنید».
او گفته است: «چرا باید من حلشان کنم؟ نباید فکر کنید رئیسجمهور میتواند معجزه کند.»
ویدئوهای این سخنرانیها در فضای مجازی و رسانههای ایرانی بهسرعت دستبهدست شده است. علی ضیا، مجری و چهره شناختهشده تلویزیونی، روز سهشنبه در ویدئویی که در شبکههای اجتماعی منتشر کرد، گفت: «پزشکیان دولت را اداره نمیکند؛ دکمه خلبان خودکار را زده و رها کرده است. این احساسی است که مردم دارند.»
به گفته دو مقام ایرانی شاغل در دولت و دو عضو از جناح محافظهکار رقیب، برخی از متحدان و رقبای آقای پزشکیان بهطور خصوصی از این اظهارنظرهای مداوم او ابراز نارضایتی کردهاند و گفتهاند چنین سخنانی در مقطعی حساس، دولت را ضعیف و ناتوان جلوه میدهد. هر چهار نفر به دلیل حساسیت موضوع خواستند نامشان فاش نشود.
در ساختار سیاسی ایران، رئیسجمهور تا حدی بر سیاستهای داخلی و خارجی تأثیرگذار است، اما تصمیم نهایی در همه امور کلان کشور با رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای ۸۶ ساله، است. رؤسایجمهور پیشین بهندرت بهصراحت اذعان میکردند که سیستم مانع عملکرد آنهاست.

اما نه آقای پزشکیان. او ظاهراً هیچ ابایی ندارد از اینکه آشکارا بگوید در موضوعات بحثبرانگیز سیاست خارجی — از جمله حلوفصل بنبست هستهای با ایالات متحده — تابع نظر آیتالله خامنهای است. او همچنین بهطور علنی گفته است اجازه نیافته محدودیتها بر شبکههای اجتماعی پرطرفداری چون اینستاگرام را که وعده رفع آن را داده بود، لغو کند؛ شبکههایی که ایرانیان اکنون از طریق فیلترشکن به آنها دسترسی دارند.
محمدعلی ابطحی، معاون رئیسجمهور پیشین و سیاستمدار اصلاحطلب، از رویکرد پزشکیان در پنهان نکردن واقعیتها دفاع کرده است. او در گفتوگویی تلفنی گفت: «اینکه یک مقام مسئول صادقانه با مردم صحبت کند، پدیدهای تازه است. این کار سادهلوحانه نیست؛ پشت آن یک سیاست وجود دارد. او نمیخواهد حقیقت را پنهان کند، توقع ایجاد کند و بعد نتواند آن را برآورده سازد.»
اما محافظهکاران خواستار کنارهگیری آقای پزشکیان شدهاند. کامران غضنفری، نماینده تندروی مجلس، ماه گذشته در یک برنامه گفتوگوی تلویزیونی پرسید: «پس چرا رئیسجمهور شدید؟ قرار است مشکلات جامعه را حل کنید، نه اینکه مدام بگویید ‘این را نداریم، آن را نداریم’.»
مسعود پزشکیان، ۷۱ ساله، جراح قلب، نماینده پیشین مجلس و وزیر اسبق بهداشت، در سپتامبر ۲۰۲۴ و پس از کشته شدن رئیسجمهور ابراهیم رئیسی در سانحه سقوط بالگرد، به ریاستجمهوری رسید.
مشکلات تقریباً بلافاصله آغاز شد. در همان روز مراسم تحلیف آقای پزشکیان، اسرائیل اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس را که برای شرکت در این مراسم به تهران سفر کرده بود، ترور کرد.
در ماه ژوئن، اسرائیل به ایران حمله کرد و دو کشور وارد یک جنگ شدید ۱۲روزه شدند که در نهایت با بمباران تأسیسات هستهای ایران از سوی ایالات متحده و وارد آمدن خسارات جدی به آنها پایان یافت. خودِ پزشکیان نیز بهسختی از مرگ گریخت؛ زمانی که اسرائیل محل یک نشست محرمانه امنیت ملی را که او در یک پناهگاه زیرزمینی ریاست آن را بر عهده داشت، بمباران کرد.
در همین حال، تحریمهای ایالات متحده که از سال ۲۰۱۸ و در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ با هدف قرار دادن درآمدهای نفتی و نظام بانکی ایران اعمال شد، طی سالها اقتصاد کشور را بهشدت تحلیل برده است. اکنون چشمانداز دستیابی به توافقی با واشنگتن که در ازای محدودیتهایی بر برنامه هستهای، لغو تحریمهای حیاتی و مورد نیاز ایران را به همراه داشته باشد، تیره و تار به نظر میرسد؛ در حالی که تهدید درگیریهای بیشتر با اسرائیل نیز همچنان جدی است.
صنم وکیل، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در اندیشکده روابط بینالملل چتمهاوس در لندن، میگوید: «ایران در حال حاضر فلج شده است؛ هم در داخل کشور و هم در رویاروییاش با ایالات متحده.»
او افزود: «اینکه پزشکیان آشکارا ناامیدی خود را بروز میدهد، واقعاً جالب است. او بهطور غیرمستقیم تلاش میکند نقش و اختیار خود را نشان دهد و محدودیتها و دستبندهایی را که بر او تحمیل شده، علنی کند.»
اما خانم وکیل ادامه داد: «آیا این کار مشکل را حل خواهد کرد؟ فکر نمیکنم.»
ایرانیان هر روز شاهد سقوط ارزش پول ملی، ریال، در برابر دلار هستند. روز چهارشنبه، هر دلار آمریکا در بازار آزاد ۱۳۰ هزار تومان معامله شد؛ رقمی بیش از دو برابر نرخ آن در زمان آغاز به کار آقای پزشکیان.
قیمتها، از جمله قیمت اقلام اساسی خوراکی و مصالح ساختمانی، نیز با تطبیق بازارها بهشدت افزایش یافته است. به عنوان نمونه، سخنگویی در ماه نوامبر به رسانههای دولتی گفت قیمت محصولات لبنی اخیراً سه برابر شده است. به گفته اقتصاددانان و رسانههای محلی، نرخ تورم در حوالی ۶۰ درصد نوسان دارد.

سهیل، مهندس ۳۸ سالهای در شهر مرکزی اصفهان، که مانند برخی دیگر از ایرانیان حاضر در این گزارش به دلیل ترس از پیامدها خواست نام خانوادگیاش ذکر نشود، گفت: «وضعیت فاجعهبار است. اگر سیستم کارتهای بانکی و انتقال الکترونیکی پول نبود، مجبور بودیم برای خرید مایحتاج روزانه کیسههای پول نقد با خود حمل کنیم.»
گزارشی که هفته گذشته از سوی وزارت رفاه اجتماعی ایران منتشر شد، اعلام کرد «ناامنی غذایی» در ایران از سال ۲۰۲۰ و همزمان با جهش تورم رو به وخامت گذاشته است. در این گزارش آمده که هر بزرگسال ایرانی اکنون روزانه حدود ۴۰۰ کالری کمتر از حداقل میزان توصیهشده ۲۲۰۰ کالری دریافت میکند.
مهشید، معلم بازنشسته ۷۰ ساله ساکن تهران، گفت تورم او را ناچار کرده است برای گذران زندگی، طلاهایش را بفروشد و از پسانداز خود استفاده کند. او در گفتوگوی تلفنی گفت: «خرید مرغ و گوشت حالا فقط برای مناسبتهای خیلی خاص است و بهزودی حتی توان خرید تخممرغ را هم نخواهیم داشت.»
بحرانهای حاد انرژی و آب نیز بر مشکلات افزوده و باعث قطعهای دورهای برق و آب در مناطق مسکونی، تجاری و صنعتی شده است.
امیرحسین خالقی، اقتصاددان ساکن اصفهان، در گفتوگویی تلفنی گفت هیچ راهحل کوتاهمدت یا در دسترسی برای حل بحرانهای متعدد و درهمتنیده ایران وجود ندارد. او گفت: «ما قادر به حل چالشهای اساسی اقتصادی نیستیم، چون به یک راهبرد عمیقاً جدی نیاز داریم. بدون یک تغییر عمده در عرصه سیاست خارجی، در جبهههای داخلی هم به هیچ گشایشی نخواهیم رسید.»
آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات ایران — که از آقای پزشکیان بهعنوان نامزد خود در انتخابات حمایت کرده بود — روز یکشنبه در پستی در شبکههای اجتماعی به او هشدار داد که تورم به نقطه انفجار رسیده است: «مردم عصبانی هستند؛ ادامه حکمرانی به این شکل ممکن نیست.»
در حال حاضر، آیتالله خامنهای حمایت خود را از رئیسجمهور — که سه سال دیگر از دوره ریاستجمهوریاش باقی مانده — اعلام کرده است. او ماه گذشته در سخنرانیای، آقای پزشکیان را «شرافتمند» و «پرتلاش» توصیف کرد؛ سخنانی که به گفته تحلیلگران با هدف تقویت جایگاه رئیسجمهور و ارسال پیام به منتقدان او مبنی بر بیثباتکننده بودن تلاشها برای کنار گذاشتنش بیان شد.
آقای پزشکیان، با وجود ترسیم چشماندازی تیره و ناامیدکننده، گفته است که «تا پایان خواهد ایستاد».
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
توصیه پژوهشگران استرالیایی به زنان: چای بنوشید تا استخوانهایتان مستحکم بماند
نتایج یک مطالعه دهساله از دانشگاه فلایندرز استرالیا نشان میدهد که چای و قهوه به عنوان دو نوشیدنی پرمصرف روزمره، میتوانند در سلامت استخوانهای زنان در سنین بالاتر نقشهای متفاوتی ایفا کنند و نوشیدن چای به دلیل وجود «کاتچین» با استحکام بهتر استخوان زنان همراه است.
این پژوهش که در مجله علمی «Nutrients» منتشر شده، وضعیت نزدیک به ۱۰ هزار زن ۶۵ ساله و بالاتر را به مدت ۱۰ سال دنبال کرده است تا ارتباط مصرف منظم چای و قهوه را با تغییرات تراکم مواد معدنی استخوان (BMD) هریک به عنوان شاخص کلید پوکی استخوان بررسی کند.
پوکی استخوان از هر سه زن بالای ۵۰ سال، یک نفر را درگیر میکند و سالانه میلیونها شکستگی در جهان بهدنبال دارد.
از آنجا که نوشیدن چای و قهوه بخشی از عادات روزانه میلیاردها نفر هستند، پژوهشگران تأکید میکنند شناخت اثرات بلندمدت این نوشیدنیها بر استخوانها اهمیت بالایی دارد؛ بهویژه آنکه نتایج مطالعات پیشین یکدست نبوده و کمتر پژوهشی چنین جمعیت بزرگی را در بازهای دهساله رصد کرده است.
طراحی مطالعه و پایش بلندمدت
پژوهشگران دانشگاه فلایندرز با استفاده از دادههای مربوط به «مطالعه شکستگیهای ناشی از پوکی استخوان»، میزان مصرف چای و قهوه را بهطور دورهای ثبت کردند و همزمان تراکم استخوان در نواحی لگن و استخوان ران را به عنوان دو ناحیه بسیار مرتبط با خطر شکستگی، با روشهای تصویربرداری پیشرفته اندازهگیری کردند.
فواید ملایم اما معنادار چای
نتایج نشان داد زنانی که چای مینوشیدند، بهطور متوسط تراکم استخوان لگن بالاتری نسبت به افرادی داشتند که چای مصرف نمیکردند. هرچند این افزایش اندک بود، اما از نظر آماری معنادار محسوب میشود.
به گفته دکتر انو لیو، استاد وابسته دانشکده پزشکی و بهداشت عمومی «حتی بهبودهای کوچک در تراکم استخوان، وقتی در مقیاس جمعیت در نظر گرفته شود، میتواند به کاهش قابلتوجه شکستگیها منجر شود».
قهوه؛ بیخطر در حد اعتدال اما مسئلهساز در حد افراط
یافتهها درباره قهوه متنوعتر بود. مصرف متوسط یعنی حدود دو تا سه فنجان در روز، با کاهش تراکم استخوان ارتباطی نداشت. اما مصرف بیش از پنج فنجان در روز با شاخص کمتر تراکم مواد معدنی استخوان همراه بود؛ به این معنا که افراط در نوشیدن قهوه میتواند به تضعیف استخوانها بینجامد.
اثر منفی نوشیدن بیش از حد قهوه در زنانی که در طول عمر خود مصرف الکل بالاتری داشتند، پررنگتر بود. در مقابل، فواید چای در زنان مبتلا به چاقی بیشتر مشاهده شد.
قهوه؛ بیخطر در حد اعتدال اما مسئلهساز در حد افراط
یافتهها درباره قهوه متنوعتر بود. مصرف متوسط یعنی حدود دو تا سه فنجان در روز، با کاهش تراکم استخوان ارتباطی نداشت. اما مصرف بیش از پنج فنجان در روز با شاخص کمتر تراکم مواد معدنی استخوان همراه بود؛ به این معنا که افراط در نوشیدن قهوه میتواند به تضعیف استخوانها بینجامد.
اثر منفی نوشیدن بیش از حد قهوه در زنانی که در طول عمر خود مصرف الکل بالاتری داشتند، پررنگتر بود. در مقابل، فواید چای در زنان مبتلا به چاقی بیشتر مشاهده شد.
رایان لیو، دیگر نویسنده مطالعه توضیح میدهد که چای سرشار از کاتچینهاست؛ ترکیباتی که میتوانند تشکیل استخوان را تقویت کرده و روند تحلیل استخوان را کند کنند.
او میافزاید: «در مقابل، کافئین قهوه در مطالعات آزمایشگاهی با اختلال خفیف در جذب کلسیم و متابولیسم استخوان مرتبط بوده است؛ هرچند این اثرات کوچک هستند و افزودن شیر میتواند تا حدی آنها را خنثی کند.»
پیامهای کاربردی برای زنان سالمند
پژوهشگران تأکید میکنند تفاوتهای مشاهدهشده بهقدری بزرگ نیست که نیاز به تغییرات شدید سبک زندگی ایجاد کند، اما نشان میدهد که «مصرف متعادل چای میتواند یکی از راههای ساده حمایت از سلامت استخوان باشد و افراط در قهوه احتمالاً ایدهآل نیست، بهخصوص برای زنانی که الکل مصرف میکنند».
در پایان، پژوهشگران یادآور میشوند که کلسیم و ویتامین دی همچنان ستونهای اصلی سلامت استخوان هستند؛ با این حال «آنچه در فنجان شماست» نیز میتواند نقشی کوچک اما معنادار داشته باشد.
این پژوهش با حمایت «مؤسسه ملی سالمندی» و «مؤسسه ملی آرتریت و بیماریهای اسکلتیعضلانی و پوستی» و از طریق چندین گرنت پژوهشی انجام شده است.
یورونیوز فارسی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
برادر نرگس محمدی خواستار رسیدگی فوری پزشکی و آزادی او شد
با گذشت یک هفته از بازداشت نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح و دهها فعال مدنی و سیاسی دیگر در مراسم هفتم خسرو علیکردی، وکیل جانباخته در مشهد، برادر نرگس محمدی، در نامهای با اشاره به وضعیت جسمی نگرانکننده خواهرش پس از بازداشت، خواستار رسیدگی فوری پزشکی و آزادی او شده است.
او در این نامه خطاب به دادستان خراسان رضوی نوشت که پس از سه روز بیخبری، تنها در یک تماس تلفنی کوتاه از بازداشت نرگس محمدی مطلع شده و در همین تماس، از شرایط نگرانکننده سلامتیاش آگاه شده است. او اضافه کرد نرگس محمدی دارای سوابق متعدد بیماری از جمله مشکلات قلبی و ریوی، سابقه آمبولی و پیوند استخوان در ناحیه پای راست است و تا پیش از بازداشت دوباره، بهدلیل همین شرایط، در خارج از زندان تحت درمان و مراقبتهای پزشکی قرار داشت.
برادر نرگس محمدی در این نامه همچنین به وارد شدن «ضربات متعدد و شدید باتون» به خواهرش در جریان بازداشت اشاره کرده و با تاکید بر خطرات جسمی ناشی از این ضربات، خواستار ارجاع فوری او به پزشکی قانونی و ثبت آثار و علائم آسیبهای وارده شده است.
او همچنین بر ضرورت ارسال فوری داروهای مصرفی نرگس محمدی تاکید کرده و هشدار داده که با توجه به وضعیت جسمی و بیماری او و سابقه آمبولی، خطر لخته شدن خون بهشدت بالاست. در کنار این موارد، درخواست ملاقات و دسترسی او به وکیل نیز از دیگر مطالبات مطرحشده در این نامه عنوان شده است.
در پایان، برادر نرگس محمدی با تاکید دوباره بر وخامت وضعیت سلامت خواهرش و سوابق بیماریهای متعدد او، آزادی فوری نرگس محمدی را تنها راه جلوگیری از بروز خطرات جدی و جبرانناپذیر برای جان او دانسته است.
——————-
* تصویر بالای گزارش مربوط به دیدار برادران علیکردی با نرگس محمدی پس از آزادی موقت او از زندان اوین در سال گذشته است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری فرانسه
زنانی که با موسیقی دیجی میرقصند، بیحجاب در نمایشگاههای هنری پیشرو قدم میزنند و در کافهها استایلهای مدرنی را به نمایش میگذارند که گویی از خیابانهای اروپا آمدهاند؛ صحنههایی که تا مدت کوتاهی پیش تصورشان در جمهوری اسلامی ایران غیرممکن بود.
از اندکی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ که شاهِ طرفدار غرب برکنار شد، قانون پوشش اسلامی زنان در اماکن عمومی در ایران لازمالاجرا بوده است. اما امروزه بیاعتنایی علنی به این قانون به پدیدهای رایج بدل شده است. در عین حال، مقامات جمهوری اسلامی همچنان بر اجباری بودن حجاب تأکید دارند و موج جدیدی از برخوردها را آغاز کردهاند که طی آن برخی چهرههای مخالفِ حجاب اجباری بازداشت شدهاند.
این وضعیت در مقطع حساسی برای حاکمیت ملاها رقم خورده است؛ نظامی که هنوز از تبعات جنگ ۱۲روزه اخیر با اسرائیل بیرون نیامده و در حالی که رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای، اکنون ۸۶ سال دارد.
اعتراضات سراسری سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ که در پی مرگ مهسا امینی در بازداشت بهدلیل ادعای «بدحجابی» شکل گرفت، همچنان در حافظه عمومی زنده است. تحلیلگران و فعالان میگویند مقامات طی ماههای گذشته تا حدی از شدت اجرای حجاب اجباری در زندگی روزمره کاستهاند، اما هرگز از این اصل ایدئولوژیک چشم نپوشیدهاند و بیم آن میرود که هر لحظه موج تازهای از سرکوب برای بازگرداندن آن آغاز شود.
رؤیا برومند، همبنیانگذار و مدیر اجرایی «مرکز حقوق بشر عبدالرحمن برومند» در آمریکا، در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه گفت دیدن تصاویر زنان بیحجاب «دلگرمکننده» است و نشاندهنده فشار اجتماعی از پایین است، نه «اصلاحی که از بالا اعطا شده باشد».
او افزود: «آنچه امروز میبینیم بیتردید نتیجه سالها نافرمانی مدنی زنان و دختران ایرانی است که برای گشودن و دفاع از اندک فضای آزادی در زندگی عمومی جنگیدهاند.»
امروز دیدن زنان با موهای بافته، فرفری یا حتی بلوند در خیابانها به امری معمول بدل شده است؛ در حالی که عدهای دیگر همچنان با حجاب سنتی یا چادر در سطح جامعه حاضر میشوند. این روند که در ماههای اخیر در تهران و دیگر شهرهای بزرگ بیشتر به چشم میخورد، اکنون نسلهای مختلف را بهنسبتهای گوناگون دربر گرفته است.
همچنین لباسهای تنگتر و پوششهایی که شانه، پا یا شکم را نمایان میکنند، در میان برخی زنان رواج یافته و خشم محافظهکارانی را برانگیخته که چنین پوششی را نوعی «برهنگی در ملا عام» میدانند.
«بازگرداندن غول به چراغ» آسان نیست
برومند میگوید میزان اجرای قانون حجاب اجباری در نقاط مختلف کشور متفاوت است و مقامات همچنان برخی کسبوکارهایی را که از نظر آنها قانون را رعایت نمیکنند، تعطیل میکنند.
او افزود در اوایل ماه جاری دو نفر که در جزیره کیش مسابقه ماراتنی برگزار کرده بودند بازداشت شدند؛ تصاویری که از آن رویداد در شبکههای اجتماعی منتشر شد دهها زن را نشان میداد که بیحجاب در خیابانها میدویدند. همچنین کافهای که نقطه آغاز و پایان آن ماراتن بود، پلمب شد.
آرش عزیزی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه ییل، در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه گفت: «نظام از اجرای سختگیرانه حجاب اجباری تا حدی کوتاه آمده، اما به هیچ وجه از خودِ اصل آن صرفنظر نکرده است.»
او افزود: «چنین عقبنشینی بزرگی از نظر ایدئولوژیک برای رژیم غیرقابلپذیرش است. هنوز میبینیم که مکانهایی بسته میشوند و افراد بهدلیل سهلانگاری در رعایت حجاب جریمه یا بازداشت میشوند. اما حاکمیت میداند بازگرداندن این وضعیت، مثل بازگرداندن غول به چراغ، کاری بسیار دشوار است.»
در هفتههای اخیر، رویدادهای دیگری نیز در شبکههای اجتماعی بازتاب گسترده یافتند: از جمله مراسم افتتاح یک مرکز خرید در تهران که جوانان در آن با موسیقی دیجی میرقصیدند، و مسابقهای در لیگ دستهدوم فوتبال ایران که حضور زنان ــ گرچه در بخش جداگانهای از ورزشگاه ــ قابل توجه بود، اما بیشترشان بیحجاب و در حال تکان دادن شالهای تیم میزبان دیده شدند.
حتی دفتر آیتالله خامنهای، که از سال ۱۳۶۸ در رأس قدرت است، ماه گذشته از سوی برخی تندروها مورد انتقاد قرار گرفت؛ زیرا روزنامه وابسته به آن عکسی از نیلوفر قلهوند، مربی پیلاتس کشتهشده در حملات اسرائیل، منتشر کرده بود که بهجای حجاب، کلاه بیسبال بر سر داشت.
در «هفته طراحی» در دانشگاه تهران نیز زنان بیحجاب آزادانه در میان آثار هنری تجربی رفتوآمد میکردند؛ اما این نمایشگاه بهدنبال اعتراض روحانیون زودتر از موعد تعطیل شد — نشانهای از آمادگی مقامات برای واکنش تند.
خطر بازگشت سرکوب
قاضیالقضات غلامحسین محسنیاژهای اخیراً از آغاز «دور تازهای از برخوردها» خبر داده و گفته است دستگاههای امنیتی مأمور شدهاند جریانهای «سازمانیافته مروّج بیحجابی و بیعفتی» را شناسایی و گزارش کنند. او هشدار داد با مسببان این جریانها برخورد خواهد شد.
آیتالله خامنهای نیز سوم دسامبر در سخنانی از حجاب دفاع کرد و گفت: «زن ایرانی با رعایت پوشش اسلامی میتواند در همه عرصهها بیش از دیگران پیشرفت کند و هم در جامعه و هم در خانه نقش فعال داشته باشد.»
برنده جایزه نوبل صلح، نرگس محمدی، که از زمان آزادی موقتش در سال گذشته از پوشیدن حجاب در انظار عمومی خودداری کرده بود، در ۱۲ دسامبر در مراسم یادبود وکیلی که اخیراً درگذشته بود، همراه دهها فعال دیگر بازداشت شد.
برومند هشدار داد: «خطر واقعی بازگشت و حتی تشدید سرکوب وجود دارد.»
کنشگران میگویند تصاویری از کافهها و کنسرتها ممکن است ظاهری از آزادی به نمایش بگذارد، اما در واقع سرکوب در ماههای اخیر و در پی جنگ با اسرائیل شدت گرفته است.
بازداشت نرگس محمدی تازهترین مورد از برخورد با چهرههای منتقد محسوب میشود. بنا بر گزارشها، شمار اعدامها در سال جاری از ۱۴۰۰ مورد فراتر رفته که صدها مورد بیش از سال گذشته است، و گروههایی از جمله بهائیان ــ بزرگترین اقلیت دینی غیرمسلمان ایران ــ نیز با فشار و آزار بیشتر روبهرو شدهاند.
به گفته برومند: «ما شاهد افزایش سرکوب در سایر حوزهها هستیم، نه نوعی مصالحه یا معامله سیاسی.»
شکاف در ساختار سیاسی
حجاب اجباری از مؤلفههای اصلی نظام اسلامی در ایران است و پاسخی به آنچه مقامات «غربزدگی» دوران پهلوی میخوانند، تلقی میشود.
با این حال، این موضوع در درون ساختار سیاسی نیز محل اختلاف است. چهرههای میانهروتر، از جمله رئیسجمهور مسعود پزشکیان، گفتهاند نمیتوان زنان را به رعایت حجاب مجبور کرد.
عزیزی در همین زمینه گفت: «خامنهای بر ضرورت حجاب اصرار دارد، اما رهبری آینده جمهوری اسلامی، پس از درگذشت او، احتمالاً ناچار خواهد شد آنچه اکنون عملاً در جامعه رخ داده را رسمیت ببخشد و از حجاب اجباری صرفنظر کند.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
جان آیریش و جانا چوکیر / خبرگزاری رویترز / ۱۸ دسامبر ۲۰۲۵
مقامهای فرانسه، عربستان سعودی و ایالات متحده روز پنجشنبه در پاریس با فرمانده ارتش لبنان دیدار خواهند کرد تا نقشهراهی برای ایجاد سازوکار خلع سلاح گروه حزبالله را نهایی کنند. این خبر را شماری از دیپلماتها اعلام کردند.
اسرائیل و لبنان در سال ۲۰۲۴ با میانجیگری آمریکا بر سر آتشبسی به توافق رسیدند که به بیش از یک سال درگیری میان اسرائیل و حزبالله پایان داد؛ درگیریای که بهشدت توان گروه مورد حمایت ایران را تضعیف کرده بود.
از آن زمان، دو طرف یکدیگر را به نقض توافق متهم کردهاند و اسرائیل نسبت به اقدامات ارتش لبنان برای خلع سلاح حزبالله ابراز تردید دارد. در هفتههای اخیر، جنگندههای اسرائیلی حملات خود را علیه مواضع حزبالله در جنوب لبنان و حتی در بیروت افزایش دادهاند.
خطر فروپاشی آتشبس
چهار دیپلمات و مقام اروپایی و لبنانی به رویترز گفتند با افزایش نگرانیها از احتمال فروپاشی آتشبس، هدف دیدار پاریس ایجاد سازوکارهای قویتر برای شناسایی، حمایت و راستیآزمایی فرآیند خلع سلاح و جلوگیری از تشدید تنش از سوی اسرائیل است.
با نزدیک شدن انتخابات پارلمانی لبنان در سال ۲۰۲۶، دیپلماتها هشدار دادهاند که بنبست سیاسی و رقابتهای حزبی میتواند ثبات این کشور را بیشازپیش تهدید کند و رئیسجمهور ژوزف عون را از پیشبرد طرح خلع سلاح بازدارد.
یکی از مقامات ارشد که نخواست نامش فاش شود، گفت: «وضعیت بسیار شکننده و پرتناقض است و جرقهای کوچک میتواند انبار باروت را شعلهور کند.»
او افزود: «عون نمیخواهد روند خلع سلاح را بیش از حد علنی کند، زیرا بیم دارد موجب خشم و تنش در جامعه شیعیان جنوب کشور شود.»
به گفته این دیپلماتها و مقامها، با توجه به فقدان توان کافی در ارتش لبنان برای خلع سلاح حزبالله، ایدهی مطرحشده این است که سازوکار موجود آتشبس با حضور کارشناسان نظامی فرانسه، آمریکا و احتمالاً دیگر کشورها، در کنار نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل، تقویت شود.
طرفها همچنین امیدوارند در ابتدای سال آینده میلادی کنفرانسی برای تقویت ارتش لبنان برگزار کنند و در کنار آن کنفرانسی جداگانه برای بازسازی، بهویژه در مناطق جنوبی کشور، ترتیب دهند.
حملات هوایی اسرائیل
در حالیکه مقامها برای گفتوگوها گردهم آمده بودند، خبرگزاری ملی لبنان (NNA) گزارش داد که چندین حمله هوایی اسرائیل روز پنجشنبه شهرهایی در جنوب لبنان و مناطق دره بقاع را هدف قرار داده است.
ارتش اسرائیل اعلام کرد اهدافی از حزبالله را در چندین منطقه هدف گرفته که شامل یک مجتمع نظامی مورد استفاده برای آموزش، انبار تسلیحات و محل پرتاب توپخانه بود. اسرائیل این فعالیتها را نقض تفاهمات فیمابین با لبنان و تهدیدی برای امنیت خود دانست. همچنین اعلام کرد که یکی از اعضای حزبالله در منطقه طیبه در جنوب لبنان هدف قرار گرفته است.
در واکنش به این حملات، نبیه بری، رئیس مجلس لبنان و رهبر جنبش امل متحد حزبالله، به نقل از خبرگزاری ملی لبنان گفت که این حملات «پیامی از سوی اسرائیل به کنفرانس پاریس» است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
اوتکارش شتی و فدریکو ماچیونی/ خبرگزاری رویترز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
قطر با اتکا به منابع فراوان و کمهزینه انرژی، روی جبران زمان از دسترفته خود در رقابت هوش مصنوعی در خلیج فارس شرطبندی کرده است و امیدوار است برق ارزان و توان مالی بالا به این کشور کمک کند تا فاصلهاش را با رقبای منطقهای که پیشاپیش گوی سبقت را ربودهاند، کاهش دهد.
راهاندازی پروژه «Qai» که از حمایت صندوق ثروت ملی ۵۲۶ میلیارد دلاری قطر برخوردار است و همچنین مشارکت مشترک ۲۰ میلیارد دلاری با شرکت بروکفیلد، بلندپروازانهترین گام قطر تاکنون برای ورود به بخشی بهشمار میرود که در حال دگرگونسازی فناوری و اقتصاد جهانی است.
این اقدام در کنار سرمایهگذاریهای عظیم عربستان سعودی و نیز ابوظبی و دوبی در امارات متحده عربی قرار میگیرد و بخشی از تلاش گستردهتر منطقه برای فاصله گرفتن از وابستگی به درآمدهای نفتی است.
اما در حالی که مزیت انرژی یک جاذبه قدرتمند برای «هایپراسکیلرها» — غولهای رایانش ابری مانند گوگل، مایکروسافت و متا که موتور محرک گسترش هوش مصنوعی هستند — بهشمار میآید، تحلیلگران میگویند جاهطلبیهای خلیج فارس با برخی موانع ساختاری روبهرو است که فراتر از زیرساختها قرار دارند.
موانع
برای تبدیل شدن به بازیگران اثرگذار در حوزه هوش مصنوعی، کشورهای خلیج فارس باید از میان مجموعهای پیچیده از چالشها عبور کنند: بازتولید نظامهای حکمرانی داده به سبک غرب، تأمین تراشههای پیشرفته کمیاب تحت محدودیتهای صادراتی ایالات متحده، و جذب استعدادهای طراز اول در بازار بهشدت رقابتی جهانی.
این عوامل — و نه صرفاً سرمایه — تعیین خواهند کرد که آیا منطقه میتواند قدرت مالی خود را به نفوذی معنادار در زیستبوم هوش مصنوعی تبدیل کند یا نه.
استیون برد، مدیر جهانی مراکز داده در شرکت نایت فرانک، میگوید: «به باور ما مؤلفه کلیدی در این زمینه، توانایی قطر برای الگوبرداری از سیاستهای آمریکایی در حوزه قوانین حفظ حریم خصوصی دادههاست… وقتی امروز به جهان نگاه میکنید، بزرگترین مانع در مسیر استقرار گسترده هوش مصنوعی، بخش مقرراتگذاری است.»
قطر جزئیات اندکی درباره پروژه Qai منتشر کرده است، اما زمانبندی آن بازتابدهنده افزایش شدید تقاضا برای زیرساختهای هوش مصنوعی است؛ آن هم در شرایطی که شرکتها روی این فناوری برای افزایش بهرهوری و کاهش هزینهها سرمایهگذاری میکنند.
محمد سلیمان، پژوهشگر ارشد مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن، میگوید: «تقاضا برای توان پردازشی آنقدر عظیم است که هر توسعه جدید زیرساختی در کشوری سرشار از انرژی مانند قطر که تأمین مالی آن نیز تضمین شده باشد، برای هایپراسکیلرهای آمریکایی خبر خوشایندی محسوب میشود… در این مرحله از توسعه هوش مصنوعی، فضا برای حضور چندین بازیگر وجود دارد.»
با این حال، تحلیلگران هشدار میدهند که جذب تقاضای هایپراسکیلرها مستلزم سرمایهگذاری پایدار و همسویی سیاستی در طول سالهای متمادی است.
دن آیوِز، تحلیلگر شرکت ودبوش، گفت: «انتظار داریم طی دو سال آینده، ۸۰۰ میلیارد دلار صرف توسعه مراکز داده هوش مصنوعی در خاورمیانه شود.»
برق ارزانتر
مزیت رقابتی قطر در هزینه پایین برق نهفته است؛ عاملی که میتواند هزینههای بالای خنکسازی در اقلیم بیابانی منطقه را جبران کند. بانک امارات انبیدی اعلام کرده است که میانگین شاخص بهرهوری مصرف انرژی (PUE) مراکز داده در خاورمیانه ۱٫۷۹ است، در حالی که این رقم در سطح جهانی بهطور میانگین ۱٫۵۶ است.
برد برآورد میکند که اگر قطر بتواند برق ارزان را حفظ کرده و روند توسعه را تسریع کند، تا سال ۲۰۳۰ میتواند به بازاری با ظرفیت ۱٫۵ تا ۲ گیگاوات تبدیل شود. این در حالی است که پروژه «هیومِین» عربستان سعودی هدفگذاری ۶ گیگاوات تا سال ۲۰۳۴ را دنبال میکند و شرکت G42 امارات نخستین فاز از یک پردیس هوش مصنوعی ۵ گیگاواتی را میسازد که قرار است در زمره بزرگترینها در جهان، خارج از ایالات متحده، قرار گیرد.
به گفته جاناتان اتکین، رئیس جهانی زیرساختهای ارتباطی بانک RBC، پیشرفت قطر اگر تا سال ۲۰۲۹ به ۵۰۰ مگاوات برسد قابلتوجه خواهد بود؛ او افزود که نرخ بهرهبرداری به اندازه ظرفیت اسمی اهمیت دارد.
بر اساس دادههای امارات انبیدی، امارات متحده عربی در حال حاضر میزبان ۳۵ مرکز داده، عربستان سعودی ۲۰ مرکز و قطر تنها پنج مرکز داده است. این در حالی است که در ایالات متحده بیش از ۵ هزار مرکز داده وجود دارد.
قطر با تکیه بر صندوق ثروت ملی خود از توان مالی قابلتوجهی برخوردار است، اما در برابر رقبای جاافتاده با مسیر دشواری مواجه است.
مارک اینشتین، مدیر شرکت پژوهشی کانترپوینت، با اشاره به عربستان سعودی و دو قطب امارات یعنی ابوظبی و دوبی، گفت: «بهطور منصفانه میتوان گفت قطر/دوحه تازهواردِ دیرهنگامِ یک رقابت چهار اسبه است. این کشور مزایایی دارد… اما از نظر حجم و مقیاس، همسایگان قطر در موقعیت بسیار بهتری قرار دارند.»
فراتر از زیرساختها، انطباق با مقررات نقشی حیاتی دارد. پروژههای «هیومِین» و G42 برای دسترسی به پیشرفتهترین پردازندههای بلکوِل شرکت انویدیا، باید به قواعد سختگیرانه ایالات متحده درباره نحوه استفاده از تراشهها پایبند باشند. پروژه Qai نیز برای جلب نظر واشنگتن به تضمینهای مشابهی نیاز خواهد داشت.
سلیمان گفت: «ایالات متحده میخواهد دیدی شفاف و کامل داشته باشد از اینکه هر تراشه دقیقاً کجاست، چه کسی از آن استفاده میکند و به کدام شبکهها متصل است. این به معنای گزارشدهی دقیق، بازرسیهای میدانی، و قواعد سختگیرانه برای تکنسینهایی از کشورهای پرریسک است… موضوعی که آمریکا در گذر زمان آن را با دقت زیر نظر خواهد داشت.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
فصل هشتم کتاب
“تو که شیفته طنز و شادی هستی و مشتاق شنیدن اخباری
که از گوشه و کنار جهان میآیند – از هلندیها، دانمارکیها، ترکها و یهودیها –
تو را به ملاقاتگاهی راهنمایی میکنم که خبر در آن داغداغ است:
به قهوهخانه برو – نمیتواند دروغ باشد...
هیچ رویدادی در جهان، از پادشاه تا موش،
رخ نمیدهد مگر آنکه روز یا شب
به قهوهخانه پرتاب میشود.”
— از «اخبار قهوهخانه» اثر توماس جردن (۱۶۶۷) (Thomas Jordan)
شبکهای نیرودهنده با قهوه
وقتی یک تاجر اروپایی در قرن هفدهم میخواست از آخرین اخبار تجاری مطلع شود، قیمت کالاها را دنبال کند، به شایعات سیاسی گوش دهد، نظرات مردم درباره یک کتاب جدید را بداند یا از آخرین دستاوردهای علمی باخبر شود، کافی بود به یک قهوهخانه برود. آنجا به بهای یک فنجان (یا «پیاله») قهوه، میتوانست آخرین جزوهها و خبرنامهها را بخواند، با دیگر مشتریان گپ بزند، معامله کند یا در بحثهای ادبی و سیاسی شرکت کند. قهوهخانههای اروپا همچون تبادلگاه اطلاعات برای دانشمندان، بازرگانان، نویسندگان و سیاستمداران عمل میکردند. مانند وبسایتهای امروزی، آنها منابعی پویا و گاه غیرقابل اعتماد از اطلاعات بودند که معمولاً در یک موضوع خاص یا دیدگاه سیاسی تخصص داشتند. آنها بهطور طبیعی محل انتشار سیل خبرنامهها، جزوهها، آگهیهای رایگان و اعلامیهها شدند. یک ناظر معاصر نوشته است: «قهوهخانهها بهویژه برای گفتوگوی آزاد و خواندن همه انواع اخبار چاپی با هزینهای ناچیز بسیار مناسب هستند، از آرای پارلمان در هنگام تشکیل جلسه گرفته تا سایر مطالب چاپی که هفتگی یا گهگاه منتشر میشوند. در میان آنها، گازت لندن دوشنبهها و پنجشنبهها، دیلی کورنت هر روز به جز یکشنبه، پستمن، فلایینگ- پست و پست- بوی سهشنبهها، پنجشنبهها و شنبهها، و انگلیش پست دوشنبهها، چهارشنبهها و جمعهها منتشر میشوند؛ علاوه بر پیوستهای مکررشان.» این نشریات همچنین طنز قهوهخانهای را به شهرستانها و شهرکها میبردند.
بسته به علایق مشتریانشان، برخی قهوهخانهها قیمت کالاها، قیمت سهام یا فهرست کشتیها را روی دیوارها نصب میکردند؛ برخی دیگر اشتراک خبرنامههای خارجی پر از اخبار دیگر کشورها را به دست آورده بودند. قهوهخانهها با حرفههای خاصی مرتبط شدند و به عنوان محل ملاقات بازیگران، موسیقیدانان یا ملوانانی که به دنبال کار بودند، عمل میکردند. قهوهخانههایی که به مشتریان خاصی خدمات میدادند یا به موضوعی خاص اختصاص داشتند، اغلب در یک محله گرد هم میآمدند.
این موضوع بهویژه در لندن صادق بود، جایی که تا سال ۱۷۰۰ صدها قهوهخانه، هر یک با نام و علامت مخصوص بر در، تأسیس شده بود. آنهایی که در اطراف سنت جیمز (St. James’s) و وستمینستر (Westminster) قرار داشتند، محل رفتوآمد سیاستمداران بودند؛ آنهایی که نزدیک کلیسای سنت پل (St. Paul’s Cathedral) بودند، مورد علاقه روحانیون و متکلمان. در همین حال، اهل ادب در قهوهخانه ویلز در کاونت گاردن (Covent Garden) گرد هم میآمدند، جایی که برای سه دهه شاعر جان درایدن (John Dryden) و حلقهاش آخرین شعرها و نمایشنامهها را مرور و بررسی میکردند. قهوهخانههای اطراف رویال اکسچنج مملو (Royal Exchange) از بازرگانانی بود که در ساعات معینی در قهوهخانههای خاصی حاضر میشدند تا همکارانشان بدانند کجا میتوانند آنها را پیدا کنند، و از قهوهخانهها به عنوان دفتر، اتاق جلسات و محل معامله استفاده میکردند. کتابها در قهوهخانه من (Man’s coffeehouse) در خیابان چانسرلی (Chancery Lane) فروخته میشد، و کالاهای گوناگون در چند قهوهخانه که به عنوان تالار حراج نیز عمل میکردند، خرید و فروش میشد. برخی قهوهخانهها آنقدر با موضوعات خاصی گره خورده بودند که تاتلر، مجلهای لندنی که در سال ۱۷۰۹ تأسیس شد، از نام قهوهخانهها به عنوان موضوعی مقالاتش استفاده کرد. شماره اول آن اعلام کرد: «همه گزارشهای مربوط به عیاشی، لذت و سرگرمی تحت عنوان قهوهخانه وایتز (White’s Chocolate-house) خواهد بود؛ شعر تحت عنوان قهوهخانه ویلز (Will’s Coffee-house)؛ دانش تحت عنوان گرکین (Grecian)؛ و اخبار خارجی و داخلی را از قهوهخانه سنت جیمز(St. James’s Coffee-house) دریافت خواهید کرد.»
ریچارد استیل (Richard Steele,)، سردبیر تاتلر (Tatler)، آدرس پستی آن را قهوهخانه یونانی (Grecian) ذکر کرد، که محل تجمع جامعه علمی بود. این نوآوری دیگری از قهوهخانهها بود: پس از تأسیس پست پنی لندن (London penny post) در سال ۱۶۸۰، استفاده از قهوهخانه به عنوان آدرس پستی رایج شد. مشتریان ثابت یک قهوهخانه میتوانستند روزی یک یا دو بار سری بزنند، پیالهای قهوه بنوشند، از آخرین اخبار مطلع شوند و بررسی کنند که آیا نامه جدیدی برایشان رسیده است یا نه. «خارجیها اشاره میکردند که قهوهخانه بهویژه لندن را از سایر شهرها متمایز میکند»، توماس مکالی (Thomas Macauley)، مورخ قرن نوزدهم، در تاریخ انگلستان خود نوشت. «قهوهخانه خانه لندنیها بود، و کسانی که میخواستند مردی نجیب را پیدا کنند، معمولاً نمیپرسیدند که آیا در خیابان فلیت یا چانسرلی زندگی میکند، بلکه میپرسیدند که آیا به گریشن یا رینبو رفتوآمد دارد.» برخی افراد به چندین قهوهخانه رفتوآمد میکردند، که انتخاب آنها به علایقشان بستگی داشت. برای مثال، یک تاجر ممکن بود بین یک قهوهخانه مالی و قهوهخانهای که در حملونقل دریایی بالتیک، هند غربی یا هند شرقی تخصص داشت، در نوسان باشد. علایق گسترده دانشمند انگلیسی رابرت هوک (Robert Hooke) در بازدیدهایش از حدود شصت قهوهخانه لندن در دهه ۱۶۷۰، همانطور که در خاطراتش ثبت شده، منعکس شده است.
شایعات، اخبار و گفتگوها توسط مشتریان بین قهوهخانهها جابهجا میشدند و گاهی پیکهایی از یک قهوهخانه به دیگری میرفتند تا رویدادهای مهم مانند آغاز جنگ یا مرگ یک رئیسدولت را گزارش دهند. (هوک در ۸ مه ۱۶۹۳ پس از شنیدن خبر در قهوهخانه جاناتان نوشت: «صدراعظم خفه شد»). اخبار به سرعت در این شبکه مبتنی بر قهوه منتشر میشد. بر اساس گزارشی که در سال ۱۷۱۲ در اسپکتاتور (Spectator) منتشر شد: «چند سال پیش در شهر [لندن] مردی بود که برای تفریح خود، ساعت هشت صبح در میدان چرینگکراس (Charing Cross) یک دروغ میگفت و سپس آن دروغ را در سراسر شهر دنبال میکرد تا ساعت هشت شب؛ آنگاه به باشگاهی از دوستانش میرفت و آنها را با گزارشی از واکنشهایی که آن دروغ در کافه ویلز در کاونت گاردن برانگیخته بود، سرگرم میکرد اینکه در کافه چایلدز چقدر آن دروغ خطرناک تلقی شده بود، و در کافه جاناتان از آن دروغ چه نتیجهای درباره وضعیت سهام بورس گرفته بودند.»

قهوهخانهای در لندن اواخر قرن هفدهم
بحثهای قهوهخانهای هم بر افکار عمومی تأثیر میگذاشت و هم بازتاب آن بود و پلی منحصر به فرد بین دنیای عمومی و خصوصی ایجاد میکرد. از نظر تئوری، قهوهخانهها مکانهای عمومی بودند و هر مردی (زیرا زنان دستکم در لندن منع شده بودند) میتوانست وارد شود؛ اما دکور ساده و مبلمان راحت آنها و حضور مشتریان ثابت، حالوهوایی صمیمی و خانگی به آنها میداد. از مشتریان انتظار میرفت به قوانینی احترام بگذارند که در دنیای خارج اعمال نمیشد. بر اساس عرف، تفاوتهای اجتماعی باید پشت در قهوهخانه باقی میماند. به گفته یک شعر معاصر: «نجیبزادگان، پیشهوران، همه اینجا پذیرفته میشوند و میتوانند بدون توهین کنار هم بنشینند.» رسم سلامتیگویی مرتبط با الکل ممنوع بود و هر کسی که بحثی را شروع میکرد، باید با خریدن یک پیاله قهوه برای همه حاضرین آن را جبران میکرد.
اهمیت قهوهخانهها در لندن که بین سالهای ۱۶۸۰ تا ۱۷۳۰ بیشتر از هر جای دیگر در جهان قهوه مصرف میکرد، به وضوح آشکار بود. خاطرات روشنفکران آن دوره پر از اشاره به قهوهخانههاست: «از آنجا به قهوهخانه» بارها در خاطرات معروف ساموئل پپیس (Samuel Pepys)، مقام رسمی انگلیسی دیده میشود. یادداشت او در ۱۱ ژانویه ۱۶۶۴ حالوهوای بینالمللی و تصادفی حاکم بر قهوهخانههای آن دوره را نشان میدهد، جایی که هم موضوعات عمیق و هم پیشپاافتاده بحث میشد و شما هرگز نمیدانستید چه کسی را ممکن است ملاقات کنید یا چه چیزی بشنوید: «از آنجا به قهوهخانه، جایی که سر ویلیام پتی و کاپیتان گرانت (Sir W. Petty and Captain Grant) آمدند و ما وارد بحث شدیم (علاوه بر یک جوان نجیبزاده، گمان میکنم تاجری به نام آقای هیل که سفر کرده و به نظر میرسد در بیشتر انواع موسیقی و چیزهای دیگر استاد است) درباره موسیقی؛ الفبای جهانی؛ هنر حافظه... و دیگر گفتوگوهای عالی که بسیار لذت بردم، مدتی بود که در چنین جمع خوبی نبودم، و اگر وقت داشتم دوست داشتم با آن آقای هیل آشنا (Mr. Hill) شوم... بحث عمومی شهر هنوز درباره کلنل ترنر (Collonell Turner) و دزدی است که فکر میکنند به دار آویخته خواهد شد.»

به همین ترتیب، خاطرات هوک نشان میدهد که او از قهوهخانهها برای بحثهای علمی با دوستان، مذاکره با سازندگان و سازندگان ابزار و حتی به عنوان محل انجام آزمایشهای علمی استفاده میکرد. یکی از یادداشتهای فوریه ۱۶۷۴ موضوعات بحث در گارویز (Garraway’s)، قهوهخانه مورد علاقه او در آن زمان را ذکر میکند: عادت ادعایی پیشهوران در هند که چیزها را با پاهایشان بهجای دستهایشان میگرفتند؛ ارتفاع خارقالعاده درختان نخل؛ و «طعم فوقالعاده خوشمزه آناناس ملکه»، که در آن زمان میوهای جدید و عجیب از هند غربی بود.
قهوهخانهها مراکز خودآموزی، تفکر ادبی و فلسفی، نوآوری تجاری و در برخی موارد، تخمیر سیاسی بودند. اما بیش از همه، آنها مراکز تبادل اخبار و شایعات بودند که توسط گردش مشتریان، انتشارات و اطلاعات از یک مؤسسه به مؤسسه دیگر به هم مرتبط میشدند. در مجموع، قهوهخانههای اروپا اینترنت عصر خرد بودند.
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روحها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنیهایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد
بخش پانزدهم: پیروزی قوه
بخش شانزدهم: امپراتوریهای قهوه
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
نیویورک تایمز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
رئیس جمهور ترامپ چهارشنبه شب از کاخ سفید در مورد اقتصاد سخنرانی کرد. متن زیر، متن سخنان او است که توسط نیویورک تایمز ضبط شده است.
رئیس جمهور به شدت به سلف خود حمله کرد و در عین حال اصرار داشت که کارنامه خودش چیزی جز پیروزی ندارد.
عصر بخیر، آمریکا.
یازده ماه پیش، من یک آشفتگی را به ارث بردم و در حال اصلاح آن هستم. وقتی من به قدرت رسیدم، تورم بدترین وضعیت را در ۴۸ سال گذشته، و به گفته برخی در تاریخ کشورمان، داشت که باعث شد قیمتها از همیشه بالاتر برود و زندگی برای میلیونها آمریکایی غیرقابل تحمل شود. این اتفاق در دوران یک دولت دموکرات رخ داد و زمانی بود که ما برای اولین بار کلمه «مقرون به صرفه بودن» را شنیدیم.
مرز ما باز بود. و به همین دلیل، کشور ما توسط ارتشی ۲۵ میلیون نفری مورد حمله قرار گرفت، بسیاری از آنها از زندانها و بازداشتگاهها، آسایشگاههای روانی و دیوانهخانهها آمده بودند. آنها قاچاقچی مواد مخدر، اعضای باند و حتی ۱۱۸۸۸ قاتل بودند که بیش از ۵۰ درصد آنها بیش از یک نفر را کشته بودند. این چیزی است که دولت بایدن اجازه داد برای کشور ما اتفاق بیفتد و هرگز نمیتوان اجازه داد دوباره اتفاق بیفتد.
ما مردانی داشتیم که در ورزش زنان بازی میکردند، تراجنسیتیها برای همه، جرم و جنایت در سطح بیسابقهای با اجرای قانون و کلماتی از این قبیل کاملاً ممنوع بود. ما بدترین معاملات تجاری را که تاکنون در کشورمان انجام شده بود، داشتیم، از سراسر جهان به آنها خندیدند. اما آنها دیگر نمیخندند. در طول ۱۱ ماه گذشته، ما تغییرات مثبت بیشتری را نسبت به هر دولتی در تاریخ آمریکا به واشنگتن آوردهایم.
هرگز چنین چیزی وجود نداشته است، و فکر میکنم اکثر مردم موافق باشند. من با اکثریت قاطع انتخاب شدم، رأی مردم و هر هفت ایالت متغیر و هر چیز دیگری را با این مأموریت به دست گرفتم تا با یک سیستم بیمار و فاسد که واقعاً ثروت را از مردم گرفته و رویاهای مردم آمریکا را نابود کرده است، مقابله کنم.
در چهار سال گذشته، ایالات متحده توسط سیاستمدارانی اداره میشد که فقط برای خودیها، بیگانگان غیرقانونی، مجرمان حرفهای، لابیگران شرکتها، زندانیان، تروریستها و بالاتر از همه، کشورهای خارجی میجنگیدند، که از ما در سطوحی که قبلاً دیده نشده بود، سوءاستفاده میکردند. آنها شهرها و روستاهای شما را با بیگانگان غیرقانونی پر کردند. آنها پساندازهای سخت به دست آمده شما را نابود کردند. آنها فرزندان شما را با نفرت از آمریکا شستشو دادند، واقعاً منظورم این است که آنها سطحی از جنایتکاران خشن را که هرگز ندیده بودیم، آزاد کردند تا بیگناهان را طعمه قرار دهند. آنها جنگ ایجاد کردند. آنها هرج و مرج ایجاد کردند. آنها وضعیت وحشتناکی را در سراسر جهان ایجاد کردند.
اما اکنون شما رئیس جمهوری دارید که برای مردم قانونمدار و سختکوش کشورمان میجنگد. کسانی که این ملت را اداره میکنند، کسانی که این ملت را به کار میاندازند. و تنها پس از یک سال، ما به بیش از آنچه هر کسی میتوانست تصور کند، دست یافتهایم.
از روز اول، من فوراً اقدام به توقف تهاجم به مرز جنوبی خود کردم. در هفت ماه گذشته، هیچ بیگانه غیرقانونی به کشور ما راه داده نشده است، شاهکاری که همه میگفتند کاملاً غیرممکن است. یادتان هست جو بایدن گفت که برای بستن مرز به کنگره نیاز به تصویب قانون دارد؟ او همیشه کنگره و دیگران را سرزنش میکرد. همانطور که معلوم شد، ما به قانون نیاز نداشتیم. ما فقط به یک رئیس جمهور جدید نیاز داشتیم.
ما بدترین مرز در هر کجای دنیا را به ارث بردیم و به سرعت آن را به قویترین مرز در تاریخ کشورمان تبدیل کردیم. به عبارت دیگر، در عرض چند ماه کوتاه، از بدترین به بهترین رسیدیم. ما مجرمان را اخراج میکنیم و امنیت را به خطرناکترین شهرهایمان بازمیگردانیم. فقط به واشنگتن دی سی نگاهی بیندازید. در سطحی از امنیت است که قبلاً هرگز ندیدهایم. و آنها کارتلهای مواد مخدر خارجی خونخوار را نابود کردند. ما این کار را خودمان، با مردممان انجام دادیم و به آن بسیار افتخار میکنیم زیرا آنها جمعیت ما را مسموم و نابود میکردند. مواد مخدری که از طریق اقیانوس و دریا وارد میشد، اکنون ۹۴ درصد کاهش یافته است. ما چنگال رادیکالهای شرور بیدار را در مدارس خود شکستهایم و کنترل آن مدارس اکنون به دست ایالتهای بزرگ و دوستداشتنی ما، جایی که آموزش به آن تعلق دارد، بازگشته است.
پس از بازسازی ارتش ایالات متحده در دوره اول ریاست جمهوریام، و با این افزایش، اکنون قدرتمندترین ارتش جهان را داریم، و حتی نزدیک به آن هم نیستیم. من قدرت آمریکا را احیا کردهام، هشت جنگ را در عرض ۱۰ ماه حل و فصل کردهام، تهدید هستهای ایران را نابود کردهام، و به جنگ غزه پایان دادهام، برای اولین بار در ۳۰۰۰ سال گذشته صلح را به خاورمیانه آوردهام، و آزادی گروگانها، چه زنده و چه مرده، را تضمین کردهام.
اینجا در خانه، ما اقتصاد خود را از آستانه ویرانی باز میگردانیم. دولت قبلی و متحدانشان در کنگره، خزانهداری ما را تریلیونها دلار غارت کردند و قیمتها و همه چیز را به سطوحی که قبلاً هرگز دیده نشده بود، رساندند. من آن قیمتهای بالا را پایین میآورم و خیلی سریع آنها را پایین میآورم.
بیایید به واقعیتها نگاه کنیم. در دولت بایدن، قیمت خودرو ۲۲ درصد و در بسیاری از ایالتها ۳۰ درصد یا بیشتر افزایش یافت. بنزین ۳۰ تا ۵۰ درصد افزایش یافت. نرخ هتلها ۳۷ درصد افزایش یافت. بلیط هواپیما ۳۱ درصد افزایش یافت. اکنون، تحت رهبری ما، همه آنها به سرعت در حال کاهش هستند. سیاستمداران دموکرات همچنین هزینه مواد غذایی را به شدت افزایش دادند، اما ما در حال حل این مشکل نیز هستیم. قیمت بوقلمون روز شکرگزاری در مقایسه با سال گذشته در زمان بایدن، ۳۳ درصد کاهش یافته است. قیمت تخم مرغ از ماه مارس ۸۲ درصد کاهش یافته است و هر چیز دیگری به سرعت در حال کاهش است. و هنوز تمام نشده است، اما پسر، آیا ما در حال پیشرفت هستیم؟ هیچ کس نمیتواند باور کند که چه اتفاقی میافتد.
در اینجا تنها برخی از تلاشهایی که ما در حال انجام آن هستیم، در کیف پول و حسابهای بانکی شما در سال جدید مشاهده خواهید کرد. پس از سالها کاهش رکوردشکن درآمد، سیاستهای ما در حال افزایش حقوق خالص با سرعتی تاریخی است. در زمان بایدن، دستمزدهای واقعی ۳۰۰۰ دلار کاهش یافت. در دوران ترامپ، یک کارگر معمولی کارخانه شاهد افزایش دستمزد ۱۳۰۰ دلاری بوده است. برای کارگران ساختمانی، این افزایش ۱۸۰۰ دلار است. برای معدنچیان، ما زغال سنگ تمیز و زیبا را به ۳۳۰۰ دلار بازمیگردانیم. و برای اولین بار در سالها، دستمزدها بسیار سریعتر از تورم افزایش مییابند. به یاد داشته باشید که این نرخ، دستمزدها، فقط به آن نگاه کنید، دستمزدها بسیار سریعتر از تورم افزایش مییابند. این چقدر بزرگ است؟
بسیار مهم است که امروزه افراد بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در تاریخ آمریکا مشغول به کار هستند. و ۱۰۰ درصد از کل مشاغل ایجاد شده از زمان تصدی من در بخش خصوصی بوده است. به این فکر کنید، ۱۰۰ درصد از کل مشاغل در بخش خصوصی بوده است تا دولتی، که تنها راه قدرتمند و بزرگ کردن یک کشور است.
این روند تاریخی ادامه خواهد یافت. من در حال حاضر ۱۸ تریلیون دلار سرمایهگذاری رکوردشکن در ایالات متحده را تضمین کردهام، که به معنای شغل، افزایش دستمزد، رشد، افتتاح کارخانهها و امنیت ملی بسیار بیشتر است. بخش زیادی از این موفقیت به لطف تعرفهها، کلمه مورد علاقه من، تعرفهها، حاصل شده است که برای دهههای متمادی توسط کشورهای دیگر علیه ما با موفقیت استفاده شده است، اما دیگر نه. شرکتها میدانند که اگر در آمریکا بسازند، هیچ تعرفهای وجود ندارد و به همین دلیل است که آنها با تعداد بیسابقهای به ایالات متحده برمیگردند. آنها در حال ساخت کارخانهها و تأسیسات در سطوحی هستند که ما ندیدهایم. هوش مصنوعی، اتومبیل، ما کاری را انجام میدهیم که هیچ کس فکر نمیکرد حتی ممکن باشد، حتی از راه دور هم ممکن نباشد. صادقانه بگویم، هرگز چیزی شبیه به آن وجود نداشته است.
یک سال پیش، کشور ما مرده بود. ما کاملاً مرده بودیم. کشور ما آماده شکست بود. کاملاً شکست. اکنون ما گرمترین کشور در هر کجای جهان هستیم. و این را تک تک رهبرانی که در پنج ماه گذشته با آنها صحبت کردهام میگویند.
سال آینده، شما همچنین نتایج بزرگترین کاهش مالیات در تاریخ آمریکا را خواهید دید که واقعاً از طریق لایحه بزرگ و زیبای ما، شاید فراگیرترین قانونی که تاکنون در کنگره تصویب شده است، محقق شد. ما 12 لایحه مختلف را در یک لایحه زیبا جمع کردیم. این شامل عدم مالیات بر انعام، عدم مالیات بر اضافه کاری و عدم مالیات بر تأمین اجتماعی برای سالمندان عزیز ما میشود. تحت این کاهشها، بسیاری از خانوادهها سالانه بین ۱۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ دلار پسانداز خواهند کرد و پیشبینی میشود بهار آینده بزرگترین فصل بازپرداخت مالیات در تمام دوران باشد.
به دلیل تعرفهها، همراه با لایحه «یک لایحه بزرگ و زیبا» که به تازگی تصویب شده است، امشب همچنین با افتخار اعلام میکنم که بیش از ۱۰۰۰ نفر، ۴۵۰۰۰۰ نفر، به این فکر کنید، ۱,۴۵۰,۰۰۰ نفر از اعضای خدمت سربازی، قبل از کریسمس، یک سود سهام ویژه دریافت خواهند کرد که ما آن را سود سهام رزمندگان مینامیم. به افتخار تأسیس کشورمان در سال ۱۷۷۶، ما به هر سرباز ۱۷۷۶ دلار میدهیم. به آن فکر کنید. و چکها در راه هستند. هیچ کس تا حدود ۳۰ دقیقه پیش این را نمیفهمید. ما به دلیل تعرفهها پول بسیار بیشتری از آنچه کسی فکر میکرد، به دست آوردیم و این لایحه به ما کمک کرد. هیچ کس بیشتر از ارتش ما شایسته آن نیست. و من به همه تبریک میگویم. و ضمناً، ما اکنون رکورد ثبت نام در ارتش خود را داریم و سال گذشته یکی از بدترین آمار استخدام در تاریخ ارتش خود را داشتیم. چه تفاوت بزرگی در یک سال ایجاد میشود.
علاوه بر این، من کاری را انجام میدهم که هیچ سیاستمداری از هیچ حزبی تاکنون انجام نداده است. ایستادن در برابر منافع خاص برای کاهش چشمگیر قیمت داروهای تجویزی. من مستقیماً با شرکتهای داروسازی و کشورهای خارجی که دههها از کشور ما سوءاستفاده کرده بودند، مذاکره کردم تا قیمت داروها و محصولات دارویی را تا ۴۰۰، ۵۰۰ و حتی ۶۰۰ درصد کاهش دهند. به عبارت دیگر، هزینههای دارویی شما رو به کاهش خواهد بود و من از تهدید تعرفهها استفاده میکنم تا کشورهای خارجی که هرگز این کار را نمیکردند، هزینه این کاهش عظیم دلار را بپردازند. آنها دست از کلاهبرداری از ما بردارند. و این از چهار روز پیش آغاز شده است.
در تاریخ کشور ما هرگز چنین چیزی سابقه نداشته است. قیمت داروها فقط افزایش یافته است، اما اکنون به ارقامی که هرگز تصور نمیشد، کاهش خواهد یافت. این کشور، کشور بسیار محبوب نامیده میشود و هیچ رئیس جمهوری تاکنون شجاعت یا توانایی انجام این کار را نداشته است. اولین مورد از این کاهشهای بیسابقه قیمت از ژانویه از طریق یک وبسایت جدید، Trumprx.gov، در دسترس خواهد بود. و این کاهشهای بزرگ قیمت، هزینه مراقبتهای بهداشتی را تا حد زیادی کاهش میدهد.
من همچنین با شرکتهای بیمه درمانی غولپیکری که با میلیاردها دلار پولی که باید مستقیماً به مردم برسد، ثروتمند شدهاند، مقابله میکنم. این پول باید به مردم برسد. شما هستید، بنابراین آنها میتوانند بیمه درمانی خود را خریداری کنند که مزایای بسیار بهتری را با هزینههای بسیار کمتر ارائه میدهد. این بیمه درمانی بسیار بهتری خواهد بود. قانون مراقبتهای درمانی غیرقابل دسترس فعلی برای ثروتمند کردن شرکتهای بیمه ایجاد شد. این مراقبتهای بهداشتی بد با هزینه بسیار بالا بود و اکنون شاهد افزایش شدید حق بیمهها توسط دموکراتها هستید. و آنها این افزایشها را درخواست میکنند و این تقصیر آنهاست. تقصیر جمهوریخواهان نیست. تقصیر دموکراتها است. این قانون مراقبتهای بهداشتی غیرقابل دسترس است و همه این را میدانستند.
باز هم، من میخواهم پول مستقیماً به مردم برسد تا بتوانید مراقبتهای بهداشتی خود را بخرید. شما مراقبتهای بهداشتی بسیار بهتری را با قیمت بسیار پایینتری دریافت خواهید کرد. تنها بازندگان شرکتهای بیمهای خواهند بود که ثروتمند شدهاند و حزب دموکرات که کاملاً توسط همان شرکتهای بیمه کنترل میشود. آنها خوشحال نخواهند شد، اما این برای من اشکالی ندارد زیرا شما، مردم، بالاخره مراقبتهای بهداشتی عالی را با هزینه کمتر دریافت خواهید کرد. یکی دیگر از تمرکزهای اصلی، هزینه انرژی است. سالها، دموکراتهای چپ رادیکال از کلاهبرداری انرژی سبز به عنوان بهانهای برای هدایت میلیاردها دلار به صندوقهای عظیم خود سوءاستفاده میکردند، زیرا محدودیتهای انرژی آنها قیمتها را به شدت افزایش میداد و آنها را به سطوح بیسابقهای رساند.
هزینههای برق در دوران بایدن ۳۰ تا ۱۰۰ درصد افزایش یافت و یک خانواده معمولی ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ دلار در هزینههای بالاتر انرژی ضرر کرد. به این فکر کنید، ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ دلار ضرر کردید. در روز اول، من وضعیت اضطراری ملی در حوزه انرژی اعلام کردم. بنزین اکنون زیر ۲.۵۰ دلار در هر گالن است و در بیشتر کشور، در برخی ایالتها، به هر گالن ۱.۹۹ دلار رسیده است. و ظرف ۱۲ ماه آینده، ۱۶۰۰ نیروگاه جدید تولید برق افتتاح خواهیم کرد، یک رکورد. و این رکوردی است که عملاً، به نظر من، توسط هیچ کس شکسته نخواهد شد، یا مطمئناً خیلی زود شکسته نخواهد شد. قیمت برق و هر چیز دیگری به طرز چشمگیری کاهش خواهد یافت.
فاجعه تورم دموکراتها، که باز هم بدترین در تاریخ کشورمان است، میلیونها آمریکایی را از مالکیت خانه و در واقع رویای آمریکایی محروم کرد. هزینه سالانه یک وام مسکن جدید معمولی در دوران حکومت دموکراتها ۱۵۰۰۰ دلار افزایش یافت. در ۱۱ ماه، ما این هزینه سالانه را ۳۰۰۰ دلار کاهش دادهایم و خیلی کمتر هم خواهد شد. صبر کنید تا ببینید، اعداد و ارقام تکاندهنده خواهند بود و من به زودی رئیس بعدی فدرال رزرو را اعلام خواهم کرد، کسی که به نرخ بهره بسیار پایینتر اعتقاد دارد و اقساط وام مسکن حتی بیشتر کاهش خواهد یافت. در اوایل سال جدید، و شما این را در سال جدید خواهید دید، من برخی از تهاجمیترین برنامههای اصلاحات مسکن در تاریخ آمریکا را اعلام خواهم کرد.
یکی از عوامل اصلی افزایش هزینههای مسکن، تهاجم عظیم مرزی بود. ما هرگز مورد تهاجم قرار نگرفتهایم. این بدترین چیزی است که، رک و پوست کنده، به نظر من، بدترین کاری که دولت بایدن با کشور ما انجام داد، تهاجم در مرز است. دولت قبلی و متحدان آنها در کنگره میلیونها و میلیونها مهاجر را آوردند و به آنها مسکن با بودجه مالیاتدهندگان دادند. در حالی که اجاره و هزینههای مسکن شما سر به فلک کشید. بیش از 60 درصد رشد در بازار اجاره از مهاجران خارجی حاصل شد. در همان زمان، بیگانگان غیرقانونی مشاغل آمریکاییها را دزدیدند و اورژانسها را پر کردند و مراقبتهای بهداشتی و آموزش رایگان را که توسط شما، مالیاتدهندگان آمریکایی، پرداخت میشد، دریافت کردند.
آنها همچنین هزینه اجرای قانون را آنقدر بالا بردند که حتی قابل ذکر نیست.
برای اولین بار در ۵۰ سال گذشته. اکنون شاهد مهاجرت معکوس هستیم زیرا مهاجران به خانههای خود بازمیگردند و مسکن و مشاغل بیشتری برای آمریکاییها باقی میگذارند. در سال قبل از انتخابات من، تمام ایجاد مشاغل خالص به مهاجران خارجی اختصاص داشت. از زمانی که من به قدرت رسیدم، ۱۰۰ درصد کل ایجاد مشاغل خالص به شهروندان متولد آمریکا اختصاص یافته است. صد در صد.
در نهایت، دولت یا در خدمت شهروند آمریکایی مولد، میهنپرست و سختکوش است، یا در خدمت کسانی است که قوانین را زیر پا میگذارند، سیستم را فریب میدهند و به دنبال قدرت و سود به قیمت ملت ما هستند.
به مینهسوتا نگاه کنید، جایی که سومالیاییها اقتصاد ایالت را به دست گرفتهاند و میلیاردها و میلیاردها دلار از مینهسوتا و در واقع از ایالات متحده آمریکا دزدیدهاند. ما به این وضعیت پایان خواهیم داد.
مدتها پیش از انتخاب من، اکثریت قریب به اتفاق آمریکاییهای خوب و شریف مجبور بودند نظارهگر باشند که چگونه سیاستمداران فاسد، تالارهای قدرت را غارت میکنند، از مالیاتدهندگان ما سوءاستفاده میکنند و هر سیستمی را که باعث عملکرد جامعه متمدن میشود، غارت میکنند. اما دیگر نه، و شما هر روز این را میبینید، دیگر نه.
ما آمریکا را در اولویت قرار میدهیم و دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم. خیلی ساده، ما دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم.
امشب، پس از ۱۱ ماه، مرز ما امن است، تورم متوقف شده، دستمزدها بالا رفته، قیمتها پایین آمده، ملت ما قوی است، آمریکا مورد احترام است، و کشور ما بازگشته است، قویتر از همیشه. ما برای رونق اقتصادی آمادهایم که جهان هرگز مانند آن را ندیده است. به زودی میزبان جام جهانی و المپیک خواهیم بود، که من هر دو را به دست آوردم. اما مهمتر از همه، ما ۲۵۰مین سالگرد اعلامیه استقلال را جشن خواهیم گرفت.
هیچ ادای احترامی شایستهتر از این نقطه عطف حماسی نمیتواند باشد جز تکمیل بازگشت آمریکا که تنها یک سال پیش آغاز شد. وقتی جهان سال آینده به ما نگاه میکند، بگذارید ملتی را ببیند که به شهروندانش وفادار، به کارگرانش وفادار، به هویتش مطمئن، به سرنوشتش مطمئن و مایه حسادت تمام جهان است. ما دوباره مورد احترام قرار گرفتهایم، آنطور که قبلاً هرگز مورد احترام نبودهایم. برای تک تک شما، کریسمسی شاد و سالی نو آرزومندم. خداوند همه شما را حفظ کند.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
بنفشه سامگیس / اعتماد
* به دنبال قطع سهمیه شربت تریاک، محلولی با ترکیبات نامعلوم و به اسم شربت تریاک و با قیمت ۲ الی ۶ میلیون تومان به بازار سیاه رسید
حدود ۶۰۰ هزار بیمار تحت درمان با شربت تریاک (تنتور اپیوم) به ابزار تسویهحساب ستاد مبارزه با موادمخدر و وزارت بهداشت تبدیل شدهاند. دلیل این تسویهحساب، ابهام در نیاز واقعی و مصرف سالانه داروهای مخدر است که وزارت بهداشت، حداقل طی دو دهه اخیر از پاسخ شفاف به این ابهام طفره رفته و ستاد مبارزه با مواد مخدر هم در اقدام متقابل، توزیع تریاک مورد نیاز کارخانههای داروسازی را به بهانه کاهش کشفیات تریاک، کم کرده است.
صاحبان مراکز ترک اعتیاد که طی یک ماهه اخیر، آخرین سهمیه شربت تریاکشان را از دانشگاههای علوم پزشکی گرفتهاند، به «اعتماد» میگویند که از اول دی ماه که حتی یک قطره شربت تریاک به دستشان نمیرسد، ۶۰۰ هزار بیمار، سرنوشت بسیار تلخی خواهند داشت؛ تعدادی از این بیماران، به بازار سیاه پناه میبرند تا محلولی به اسم شربت تریاک با قیمتهای ۳ و ۴ و ۶ میلیون تومانی بخرند، تعداد خیلی زیادتری دوباره مصرف مواد را از سر میگیرند و تعداد بسیار کمی، میپذیرند که با داروهای جایگزین مثل متادون و بوپرونورفین، درمانی دشوارتر را آغاز کنند.
چرا تسویهحساب؟
طبق قانون، تولید انواع دارو و ازجمله، داروهای مخدر و تحت کنترل، زیرنظر وزارت بهداشت است و طبق قانون، وزارت بهداشت تنها نهادی در کشور است که میتواند در هر زمان از سال به ستاد مبارزه با موادمخدر به عنوان مسوول نگهداری اموال با منشا قاچاق مواد و ازجمله کشفیات تریاک، درخواست بدهد و ماده اولیه برای تولید داروهای مخدر دریافت کند.
در دو دهه اخیر، وزارت بهداشت که یکی از اعضای کمیته درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر است، هیچگاه گزارش شفافی از میزان واقعی داروی موردنیاز برای درمان بالینی و ترک اعتیاد ارایه نداده و فقط به این بسنده کرده که سالانه حداقل ۵۰۰ تن تریاک خالص لازم است تا هم داروی بالینی و هم داروی ترک اعتیاد تولید شود ولی هنوز، هیچ کدام از مقامات کشور نمیدانند که سالانه چه مقدار داروی مخدر، برای کدام مصارف، برای چه تعداد بیمار موردنیاز است و همین بیجواب ماندنها سببی بوده که از ابتدای امسال، جرقه تسویهحساب را روشن کرده اگرچه که مسوولان ستاد مبارزه با موادمخدر و وزارت بهداشت، هیچ تایید مستقیم و صریحی بر این تسویهحساب ندارند و در اذهان عمومی، خود را همکار و همیار و همراه معرفی میکنند و حتی دبیرکل ستاد مبارزه با موادمخدر، کاهش کشفیات تریاک را دلیل اصلی چالش تولید داروهای مخدر طی ۸ ماهه اخیر میداند.
رگه تردید در خلوص این همراهیها و همکاریها، درخواستی است که وزارت بهداشت، اواخر پارسال و در آغاز سال میلادی ۲۰۲۵ برای هیات بینالمللی کنترل موادمخدر INCB فرستاد و سفارش چندین تن تریاک با منشا قانونی داد. در این ۵ ماهی هم که پشت سر گذاشتیم، وزیر بهداشت چند بار بر ضرورت کشت خشخاش برای تامین مواد اولیه موردنیاز تولید داروهای مخدر تاکید کرده ولی هر بار، مسوولان ستاد مبارزه با موادمخدر با یک توجیه جدید با کشت خشخاش مخالفت کردهاند.
توقف ۳۳ ماهه فعالیت سامانه «آیداتیس» با دستور معاون درمان وزارت بهداشت، از دیگر دلایلی بوده که ستاد مبارزه با مواد مخدر را به تسویهحساب با نهاد متولی سلامت مصمم کرده چون این سامانه، تنها محل ردیابی نسبتا دقیق توزیع داروهای ترک اعتیاد بود و تمام داروهای ترک اعتیاد، براساس کد ملی بیماران دریافتکننده دارو، در این سامانه ثبت میشد ولی از ابتدای سال ۱۴۰۲، معاون درمان دولت سیزدهم، فعالیت این سامانه را متوقف کرد و طی ۳۳ ماه اخیر، معلوم نیست که داروهای ترک اعتیاد، در کدام محل و برای چه افرادی توزیع شده است.
انحصار صادرات داروهای ترک اعتیاد توسط یک شرکت دارویی و صدور مجوزهای ممهور به امضای رییس سازمان غذا و دارو برای صادرات بیش از ۱۸۰ میلیون عدد قرص ترامادول، بوپرونورفین، متادون و ۲۵۰ هزار شیشه شربت تریاک در فاصله بهمن پارسال تا شهریور امسال، آخرین محرکها برای این تسویهحساب بوده و البته که در این غائله که هنوز پشتپردههای بسیار دارد، باز هم مردم عادی تلفات دادند و بس.
محلولی با برچسب «شربت تریاک» و آلوده به متادون
صبح سهشنبه، دهها درمانگر و صاحب مرکز ترک اعتیاد، مقابل ساختمان وزارت بهداشت تجمع کردند و خواستار تامین شربت تریاک شدند. از حدود یک ماه قبل، سهمیه شربت تریاک مراکز ترک اعتیاد در استانهای اصفهان، کرمان، گلستان، قطع شده یا به نصف کاهش پیدا کرده و دانشگاههای علوم پزشکی پایتخت هم حدود دو هفته قبل به مراکز تحت پوشش خود گفتهاند که از اول دی ماه، از شربت تریاک خبری نیست. دانشگاه علوم پزشکی ایران، از سه هفته قبل، سهمیه هرمرکز ترک اعتیاد را از ۲۶۰ شیشه به ۱۵ شیشه کاهش داده و دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به صاحبان مراکز تحت پوشش گفته که از اول دی ماه، شربت تریاک توزیع نخواهد شد.
در شهرهای زاهدان و مشهد و یزد هم وضع همین است و یکی از درمانگران اعتیاد در زاهدان، به «اعتماد» میگوید که دانشگاه علوم پزشکی زاهدان سهمیه شربت تریاک برای مراکز ترک اعتیاد را به نصف کاهش داده و به مراکز اعلام کرده که باید از تعداد بیماران تحت پوشش با این دارو کم کنند. تصویری از نامه رییس نظام پزشکی استان یزد برای خبرنگار «اعتماد» ارسال شده که نشان میدهد قرار است به زودی سهمیه شربت تریاک مراکز ترک اعتیاد این استان هم، کم یا به طور کامل قطع شود.
بیتا میرزایی؛ رییس انجمن صنفی مراکز درمان اعتیاد خراسان رضوی و نایبرییس کانون کشوری درمانگران اعتیاد، به «اعتماد» میگوید که از یک ماه قبل، سهمیه شربت تریاک در مراکز ترک اعتیاد به کمتر از نصف رسیده و دانشگاه علوم پزشکی استان هشدار داده که تا چند روز آینده، همین سهمیه به صفر میرسد.
یک منبع آگاه در وزارت بهداشت، به «اعتماد» میگوید که قرار است آییننامههای درمانی تغییر کند و شربت تریاک از فهرست داروهای ترک اعتیاد حذف شود. این منبع آگاه میگوید که این حرف، فعلا در حد پیشنهاد است چون طبق قانون، تمام تغییرات در روند درمان اعتیاد باید در کمیته درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر مطرح شده و به شرط موافقت اعضای این کمیته، تصویب و اجرا شود که هنوز هم این پیشنهاد به اتاق کمیته درمان نرسیده است.
این منبع آگاه، به «اعتماد» میگوید که دلیل اعتراض درمانگران اعتیاد، از دست دادن سود حاصل از درمان با شربت تریاک بوده و این اعتراض هم به جایی نخواهد رسید. درمانگران اعتیاد، شاید به خشنودی از سودی که از توزیع شربت تریاک نصیبشان میشود، معترف نباشند ولی بابت آینده بیمارانی که از اول دی ماه، نمیدانند درد خماریشان را چطور درمان کنند، نگرانند.
محمدصادق شیرازی که پزشک عمومی و مسوول فنی یک مرکز ترک اعتیاد در شهر تهران است، از پیشنهاد بعضی از دانشگاههای علوم پزشکی میگوید که به صاحبان بعضی مراکز ترک اعتیاد گفتهاند به جای شربت تریاک، متادون در اختیارشان خواهند گذاشت. ولی آیا تمام بیماران معتاد، گزینه مناسبی برای دریافت متادون هستند؟
شیرازی در جواب این سوال به «اعتماد» میگوید: «هر مرکز ترک اعتیاد، در هر نوبت کاری میتواند ۵۰ بیمار برای درمان با شربت تریاک داشته باشد و تا یک ماه قبل، هر مرکز ترک اعتیاد با ۵۰ بیمار، برای ۷۵ روز، سهمیهای معادل ۲۶۰ شیشه ۲۵۰ میلی لیتری شربت تریاک از دانشگاه علوم پزشکی تحویل میگرفت. تعرفه پرداختی بیمار هم، حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان برای دوره درمان یک ماهه بود که البته هیچ بیماری در طول روز کمتر از ۹ سیسی و بیشتر از ۱۸ سیسی دارو نمیگیرد. شربت تریاک، متادون و بوپرونورفین، زیرمجموعه داروهای جایگزین اپیوییدی هستند یعنی فقط معتادان وابسته به مشتقات تریاک میتوانند با متادون یا بوپرونورفین یا شربت تریاک تحت درمان قرار بگیرند. مسوول فنی هر مرکز، با بررسی میزان مصرف و شدت اعتیاد بیمار تشخیص میدهد که این بیمار با کدام یک از داروهای ترک اعتیاد درمان شود. تعدادی از بیماران ما، وابسته به کنگره ۶۰ هستند که تنها روش درمان این بیماران، شربت تریاک است. غیر از اینها، اغلب بیماران تحت درمان با شربت تریاک، افراد سالمندی هستند که شربت تریاک بر اساس وضعیت جسمی و سنشان، آسیب کمتری ایجاد میکند ولی بیماری که تزریق هرویین داشته یا در درمان پرهیز مدار ناموفق بوده باید با متادون درمان شود.»
شیرازی آینده پیش روی ۶۰۰ هزار بیمار تحت درمان با شربت تریاک بعد از قطع کامل سهمیه این دارو در مراکز ترک اعتیاد را این طور پیشبینی میکند: «خیلی از بیماران، دوباره به بازار قاچاق برمیگردند. همین حالا هم بیماران من میگویند که تریاک را با الکل و آب مخلوط میکنند و شربت تریاک میسازند ولی آیا چه تضمینی هست که الکلی که میگیرند، متانول نباشد و چه تضمینی هست که تریاکی که از مواد فروش میخرند، خالص و فاقد سرب و ناخالصی باشد و اصلا بیمار از کجا بداند که چه مقدار از این محلول دست ساز نامطمئن خانگی مصرف کند وقتی دیگر مراجعهای به مرکز ترک اعتیاد ندارد؟ بیماران من از همین حالا دچار استرس شدهاند و تعدادی شان حتی مصرف موادشان را شروع کردهاند.»
تعدادی از بیماران این پزشک عمومی برایش از خرید و فروش شربت تریاک در بازار سیاه خبر آوردهاند آن هم با قیمتهای چند برابر تعرفه دولتی.
«یکی از بیمارانم گفت که هر شیشه شربت تریاک، با قیمت حدود دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان تا ۶ میلیون تومان در بازار سیاه خرید و فروش میشود و یک شیشه از همین دو میلیون و ۵۰۰ هزاریها خریده بود و مصرف کرده بود ولی وقتی در مرکز ترک اعتیاد، تست اعتیاد داد، نمونه متادونش مثبت شد. یعنی حدود ۴۰ سیسی از شربت اصلی را با چای و موادی مثل متادون مخلوط کردهاند و به اسم شربت تریاک در بازار سیاه میفروشند. طبق گفته همکارانم، در تمام استانها بازار سیاه شربت تریاک ایجاد شده و البته با بدترین وضع فعال است چون در زمانی که شربت تریاک در سیستم دولتی توزیع میشد، بازار سیاه هم از نظم خاص خودش پیروی میکرد ولی حالا، حتی معلوم نیست چه محلولی به دست بیمار میدهند. در استان قم، بیمار با چاقو به مرکز ترک اعتیاد حمله کرده که شربت تریاک بگیرد و در استان لرستان هم پزشک مرکز ترک اعتیاد برای تحویل شربت تریاک با چوب تهدید شده است. دو روز قبل، یکی از بیمارانم که مرد سالمندی است و با چند سال مصرف شربت تریاک، به وضع آرام و متعادلی رسیده بود، با شنیدن خبر قطع دارو و احتمال دریافت متادون به جای شربت تریاک، از نگرانی و عجز به گریه افتاد. خانوادههای بیمارانم نگرانند که سرنوشت اعضای خانواده چه خواهد شد و آیا دوباره فرزندان این خانوادهها قرار است شاهد گستردن منقل تریاک و تزریق و دود کردن هرویین باشند؟»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
رئیس مرکز ملی فرش ایران، مهمترین چالش امروز فرش دستباف کشور را از دست رفتن جایگاه ایران بهعنوان برند اول جهانی فرش دستباف دانست و گفت: ایران که روزگاری با صادراتی بالغ بر ۲ میلیارد دلار در صدر بازار جهانی قرار داشت، امروز به کمتر از ۵۰ میلیون دلار صادرات رسیده و رتبه برتر خود را از دست داده است.
زهرا کمانی، در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه در سطح جهانی نیز مصرف و ارزش اقتصادی فرش دستباف کاهش یافته است، افزود: با وجود این شرایط، وظیفه ماست که جایگاه ایران را در سطوح بالای جهانی حفظ و تقویت کنیم و این مسیر از احیای صادرات فرش دستباف آغاز میشود.
وی با اشاره به چالشهای صادراتی تصریح کرد: بخشی از مشکلات ناشی از تحریمهای ظالمانه خارجی است، اما بخش مهمی نیز به خودتحریمیها و موانع داخلی باز میگردد، از جمله مسائل مالیاتی، رفع تعهدات ارزی، مشکلات عبور موقت، بروکراسیهای پیچیده کارت بازرگانی، گشایش السی، نوسانات ارزی و فرایندهای فرسایشی اداری که همگی به کاهش رشد این صنعت دامن زدهاند.
کمانی تاکید کرد: این چالشها در سالهای اخیر عمیقتر شده و شرایط کلی اقتصاد جهانی نیز فشار مضاعفی بر صنعت فرش دستباف وارد کرده است.
وی با اشاره به برنامههای دولت چهاردهم بیان کرد: با حمایت وزیر صمت، شورای عالی فرش دستباف با ریاست آقای آلاسحاق، مشاور وزیر، تشکیل شده تا گفتوگوی مستقیم با بخش خصوصی، انجمنها و تشکلهای تخصصی برقرار شود. در همین راستا، سند تحول فرش دستباف تدوین شده و در مسیر ارائه به دولت قرار دارد. این سند با تعریف پروژههای هدفمند، بهدنبال رفع گلوگاههای اصلی زنجیره تولید و صادرات است.
رئیس مرکز ملی فرش ایران از تشکیل کارگروه ویژه توسعه دیپلماسی فرش دستباف در وزارت امور خارجه خبر داد و افزود: با بهرهگیری از ظرفیت رایزنان فرهنگی و تجاری، سفارتخانهها و برگزاری رویدادهای مستمر در کشورهای هدف، در تلاش هستیم اشاعه فرهنگی فرش ایرانی را در جهان احیا کنیم.
وی با اشاره به از دست رفتن بازار آمریکا بهعنوان یکی از مهمترین مقاصد فرش ایرانی گفت: تمرکز ما بر یافتن بازارهای جدید و شرکای تجاری تازه است که از طریق اعزام هیئتهای تجاری و برگزاری نشستهای تخصصیB2B در حال پیگیری است.
کمانی با تاکید بر اهمیت ثبت مناطق جغرافیایی فرش اظهار کرد: فرش مشهد بهعنوان یک برند جهانی ثبت شده و این اقدام نقش مهمی در جلوگیری از کپیبرداری رقبا از طرحها و تکنیکهای اصیل ایرانی دارد. فرش مشهد با پیشینهای فاخر و آثار ارزشمند موجود در موزههای معتبر جهان، ظرفیت بازگشت به جایگاههای ممتاز جهانی را دارد.
وی درباره جذب نسل جدید به حرفه قالیبافی ییان کرد: توانمندسازی دانشآموزان هنرستانی، آموزشهای فنیوحرفهای و استفاده از ظرفیت جوانان خلاق و آشنا با بازارهای جهانی از اولویتهای ماست. جوانان میتوانند با حفظ اصالتها و طراحی نقوش متناسب با سلیقه بازار هدف، از تولید کور جلوگیری کرده و به بازارمحور شدن تولید کمک کنند.
کمانی هشدار داد: تحریم فرش ایرانی تنها تحریم یک کالا نیست، بلکه تحریم فرهنگ، خانواده و اشتغال بیش از ۲ میلیون نفر در این حوزه است؛ موضوعی که در صورت غفلت میتواند به تضعیف بنیان خانواده و مهاجرت از روستاها منجر شود.
رئیس مرکز ملی فرش ایران با بیان اینکه بیش از ۸۰ درصد تولید فرش دستباف کشور توسط بانوان قالیباف انجام میشود، گفت: بانوان قالیباف ولینعمتان این صنعت هستند و حداقل حق آنها برخورداری از بیمه قالیبافی است که پیگیری احیای آن در دستور کار دولت قرار دارد.
وی افزود: حمایت از زنان سرپرست خانوار، زنان روستایی و اقشار کمبرخوردار از اولویتهاست و تسهیلات کمبهره مشاغل خانگی تا سقف ۲۰۰ میلیون تومان برای افراد و تا ۵ میلیارد تومان برای کارگاههای بزرگ برای تامین مواد اولیه و توسعه تولید پیشبینی شده است.
کمانی تاکید کرد: فرش دستباف ایران، محصول تولید خانوادهمحور بانوی ایرانی و میراثی ارزشمند است که با حمایت هدفمند میتواند بار دیگر جایگاه شایسته خود را در جهان بازیابد.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
سود مکنِت، وارن پی. استروبل، نیلو تبریزی و جان هادسن / واشنگتنپست / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
آمادهسازیها برای جنگ تقریباً کامل شده بود. دهها مأمور آموزشدیده که برای اسرائیل کار میکردند، در داخل ایران مستقر بودند و به سلاحهای پیشرفته و جدید مجهز شده بودند. خلبانان نیروی هوایی اسرائیل در حالت آمادهباش، منتظر صدور دستور برای حمله به زیرساختهای هستهای ایران، سکوهای پرتاب موشکهای بالستیک و سامانههای پدافند هوایی بودند. اسرائیل و ایالات متحده، مهمترین حامی آن، پس از بحثهای فراوان به نوعی توافق کلی رسیده بودند درباره اینکه تهران تا چه اندازه به دستیابی به سلاح هستهای نزدیک شده است. همزمان، ترفندهای دیپلماتیک در جریان بود تا ایران را از حملهای که در راه بود، غافل کند.
اما مقامهای امنیتی اسرائیل میدانستند که برای وارد کردن ضربهای فراتر از خسارتی مقطعی به برنامه گسترده هستهای ایران، باید «مغز متفکر» آن را نیز نابود کنند؛ نسلی از مهندسان و فیزیکدانان ایرانی که به باور مقامهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، روی هنرهای تاریک تبدیل مواد شکافتپذیر هستهای به بمب اتمی کار میکردند.
حدود ساعت ۳:۲۱ بامداد ۱۳ ژوئن، در دقایق آغازین جنگ ۱۲روزه اسرائیل با ایران، سلاحهای اسرائیلی شروع به کوبیدن مجتمعهای مسکونی و خانهها در پایتخت ایران کردند. عملیات «نارنیا» ــ کارزار علیه برجستهترین دانشمندان هستهای ایران ــ آغاز شده بود.
محمدمهدی طهرانچی، فیزیکدان نظری و متخصص مواد منفجره که به دلیل فعالیتهای مرتبط با سلاح هستهای تحت تحریمهای آمریکا قرار داشت، در آپارتمان طبقه ششم خود در تهران، در ساختمانی موسوم به «مجتمع اساتید»، کشته شد. فریدون عباسی، فیزیکدان هستهای و رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران که او نیز تحت تحریمهای آمریکا و سازمان ملل متحد بود، دو ساعت بعد در حملهای دیگر در تهران جان باخت. در مجموع، به گفته اسرائیل، ۱۱ دانشمند ارشد هستهای ایران در روز ۱۳ ژوئن و روزهای پس از آن ترور شدند.
حملات گسترده، چندلایه و هماهنگ اسرائیل و ایالات متحده به برنامه هستهای ایران، خاورمیانه را دچار تکانه کرد، وعدههای انتقامجویانه ایران را در پی داشت و ــ دستکم در مقطع کنونی ــ امکان دستیابی به یک توافق دیپلماتیک برای مهار فعالیتهای هستهای تهران و قرار دادن آن تحت نظارتهای سختگیرانه بینالمللی را از میان برد.
واشنگتنپست، به همراه برنامه «فرانتلاین» شبکه PBS، جزئیات تازهای درباره این حملات، برنامهریزی پشت آنها و پیامدهایشان در داخل ایران به دست آورده است. این گزارش بر پایه گفتوگو با شماری از مقامهای کنونی و پیشین اسرائیلی، ایرانی، عرب و آمریکایی تهیه شده است؛ افرادی که برخی از آنها برای نخستین بار و به شرط حفظ ناشناس ماندن، برای توصیف عملیاتها و ارزیابیهای محرمانه با خبرنگاران صحبت کردهاند.
به گفته مقامهایی از اسرائیل، ایالات متحده و آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل، برنامه هستهای ایران احتمالاً سالها به عقب رانده شده است. اما این ارزیابی با ادعای رئیسجمهور دونالد ترامپ مبنی بر اینکه این برنامه «بهطور کامل و مطلق نابود شده» فاصله زیادی دارد.
ایران که میگوید فعالیتهای هستهایاش صرفاً برای تولید انرژی صلحآمیز است ــ نه ساخت سلاح ــ همچنان موضعی سرسختانه دارد.
امیر طهرانچی به فرانتلاین گفت که کار برادرش محمد ادامه خواهد یافت. او گفت: «با کشتن این استادان، ممکن است خودشان از میان بروند، اما دانششان برای کشور ما از دست نرفته است.»
اسرائیل پیش از این نیز دانشمندان ایرانی را ترور کرده بود، اما همواره با امکان انکار. مأمورانی که با موتورسیکلت حرکت میکردند، در ترافیک تهران بمبهای مغناطیسی را به خودروهای دانشمندان میچسباندند. عباسی در سال ۲۰۱۰ بهسختی از یکی از این سوءقصدها جان سالم به در برد. محسن فخریزاده، دانشمند برجسته هستهای، نیز در سال ۲۰۲۰ در کمینی در خارج از پایتخت ایران با شلیک یک مسلسل کنترل از راه دور کشته شد.
اما در ماه ژوئن، نقش اسرائیل دیگر از سایهها بیرون آمد. این کشور در حالی جسورتر شده بود که بهطور آشکار نیروهای نیابتی ایران را در نوار غزه، لبنان و سوریه هدف قرار داده و تضعیف کرده بود.
یک ژنرال نیروی هوایی اسرائیل که در برنامهریزی حمله به ایران نقش داشت، گفت: «بالاخره یک “فرصت عملیاتی” برای انجام این کار پیدا کردیم.»
برای عملیات نارنیا، تحلیلگران اطلاعاتی اسرائیل فهرستی از ۱۰۰ دانشمند هستهای مهم ایران تهیه کردند و سپس فهرست اهداف را به حدود یک ۱۲ نفر کاهش دادند. آنها برای هر یک از این افراد پروندههایی دقیق درباره نوع فعالیتها، رفتوآمدها و محل سکونتشان تهیه کردند؛ پروندههایی که بر پایه دههها فعالیت جاسوسی شکل گرفته بود.
این عملیات بینقص نبود. واشنگتنپست و پایگاه تحقیقاتی متنباز «بلینگکت» توانستند بهطور مستقل، با استفاده از تصاویر ماهوارهای، مکانیابی جغرافیایی ویدئوها، آگهیهای فوت، سوابق گورستانها و پوشش مراسمهای تشییع در رسانههای ایرانی، کشته شدن ۷۱ غیرنظامی را در پنج حملهای که در آنها دانشمندان هستهای هدف قرار گرفته بودند، تأیید کنند.
واشنگتنپست و بلینگکت تأیید کردند که ۱۰ غیرنظامی، از جمله یک نوزاد دوماهه، در حمله به «مجتمع اساتید» در محله سعادتآباد تهران جان باختهاند. روایتهای شاهدان، در کنار ویدئوها و تصاویر مربوط به انفجار و خسارات ساختاری ناشی از آن، نشان میدهد که قدرت این حمله معادل انفجار بمبی در حدود ۵۰۰ پوندی بوده است.
اسرائیل در موج نخست حملات، دانشمند دیگری به نام محمدرضا صدیقی صابر را در منزلش در تهران هدف قرار داد. صدیقی صابر در خانه حضور نداشت، اما پسر ۱۷ سالهاش در این حمله کشته شد.
در آخرین روز درگیری، ۲۴ ژوئن، صدیقی صابر در منزل یکی از بستگانش، در شهر آستانهاشرفیه در استان گیلان، در فاصلهای حدود ۳۲۰ کیلومتری از پایتخت، کشته شد. یکی از ساکنان این منطقه که به دلیل ترس از پیامدهای حکومتی به شرط ناشناس ماندن با واشنگتنپست صحبت کرد، گفت صدیقی صابر برای مراسم سوگواری پسرش به خانه خانوادگی بازگشته بود و همراه با دیگر بستگانش جان باخت.
واشنگتنپست در این حمله ۱۵ کشته غیرنظامی، از جمله چهار کودک را تأیید کرده است. دو خانه مسکونی بهطور کامل ویران شدند و تنها دو گودال بزرگ از محل آنها باقی ماند.
مقامهای امنیتی اسرائیل گفتند که تمام تلاش خود را برای محدود کردن تلفات غیرنظامیان انجام دادهاند. یکی از مقامهای ارشد اطلاعات نظامی اسرائیل گفت: «یکی از ملاحظات اصلی در برنامهریزی عملیات نارنیا، تلاش برای به حداقل رساندن هرچه بیشتر خسارات جانبی بود.»
سرتیپ الاد ادری، رئیس ستاد فرماندهی جبهه داخلی ارتش اسرائیل، گفت حملات تلافیجویانه ایران مدارس، بیمارستانها و دیگر مراکز غیرنظامی را هدف قرار داد و به کشته شدن ۳۱ اسرائیلی انجامید. سخنگوی دولت ایران در ماه ژوئیه اعلام کرد که در حملات اسرائیل ۱۰۶۲ نفر کشته شدهاند که ۲۷۶ نفر از آنها غیرنظامی بودهاند.
سلاحهای ویژه و مأموران خفته
اسرائیل نام کارزار گستردهتر علیه ایران را «شیر خیزان» گذاشت. جنگندهها و پهپادهای اسرائیلی، به همراه مأموران مستقر در داخل ایران، بیش از نیمی از پرتابگرهای موشکهای بالستیک ایران را نابود کردند و باقیمانده سامانههای پدافند هوایی این کشور را از کار انداختند. این حملات به حذف رهبری نظامی ایران و فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید.
جنگندههای اسرائیلی همچنین نیروگاههای برق و سامانههای تهویهای را بمباران کردند که ایران برای راهاندازی سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم در نطنز و فردو ــ دو مرکز اصلی غنیسازی کشور ــ به آنها نیاز داشت. پس از آن، حملات گسترده بمبافکنهای رادارگریز بی-۲ اسپیریت آمریکا و شلیک انبوهی از موشکهای کروز تامهاوک انجام شد.
در داخل ایران، سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، موساد، بیش از ۱۰۰ مأمور ایرانی را به کار گرفت و برخی از آنها را به یک «سلاح ویژه» سهبخشی برای اجرای حملات دقیق علیه اهداف نظامی مجهز کرد؛ این موضوع را یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل که مستقیماً در برنامهریزی عملیات نقش داشت، اعلام کرد.
به گفته این مقام، مقامهای ایرانی برخی از پرتابگرها را بازیابی کردند، اما نه موشکها را و نه جزء سوم و محرمانه این سامانه را.
تیمهای مأموران ایرانی در اسرائیل و نقاط دیگر آموزش دیده بودند. به آنها فقط مأموریتشان گفته شده بود، نه ابعاد کامل آنچه اسرائیل در تدارک آن بود. این مقام گفت: «این عملیات در تاریخ بیسابقه است. ما داراییها و مأموران خودمان را بسیج کردیم تا پیش از آنکه نیروی هوایی [اسرائیل] وارد حریم هوایی ایران شود، به نزدیکی تهران بروند و عملیات زمینی را آغاز کنند.»
اسرائیل طی دههها به حملهای گسترده به برنامه هستهای ایران و دیگر اهداف آن اندیشیده بود. اما موانع بالقوه، یکی پس از دیگری کنار رفتند؛ آن هم پس از آنکه نخستوزیر بنیامین نتانیاهو، در پی حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، دستور نابودی دشمنان اسرائیل را صادر کرد.
حمله حماس حدود ۱۲۰۰ کشته بر جای گذاشت و به محاصره نوار غزه از سوی اسرائیل انجامید؛ محاصرهای که بازوی نظامی حماس را بهشدت تضعیف کرد و بنا بر اعلام مقامهای بهداشتی غزه، بیش از ۷۰ هزار فلسطینی در جریان آن جان باختهاند.
نیروی نیابتی قدرتمندتر تهران، حزبالله، نیز در پی حملات هوایی بیوقفه در سراسر لبنان و یک عملیات چشمگیر موساد ــ که با انفجار مواد منفجره جاسازیشده در پیجرهای تلهگذاریشده مورد استفاده این گروه همراه بود ــ بهشدت ضربه دید. حسن نصرالله، رهبر دیرینه حزبالله، در سپتامبر ۲۰۲۴ در یک حمله هوایی اسرائیل کشته شد.
به گفته مقامها، تحولات دیگری نیز برنامهریزی اسرائیل را تسریع کرد. رژیم سوریه به رهبری بشار اسد، متحد دیرینه ایران، در دسامبر ۲۰۲۴ فروپاشید. اسرائیل از خلأ قدرت بهوجودآمده بهره برد و با صدها بمباران و حمله موشکی، آنچه از توان نظامی سوریه باقی مانده بود را در هم کوبید و سپس نوار قابلتوجهی از اراضی راهبردی در جنوبغرب این کشور را به اشغال خود درآورد.
در همین حال، درگیریهای پراکنده ادامه یافت. ایران در آوریل ۲۰۲۴، پس از آنکه اسرائیل ساختمانی وابسته به سفارت ایران در دمشق، پایتخت سوریه، را هدف قرار داد و سه فرمانده ارشد ایرانی را کشت، موشکها و پهپادهایی به سوی اسرائیل شلیک کرد؛ و بار دیگر در اکتبر همان سال، پس از آنکه اسرائیل اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس، را در تهران ترور کرد.
اسرائیل با حملات هوایی پاسخ داد و بخش اعظم موشکها و پهپادهای شلیکشده از سوی ایران را سرنگون کرد؛ اقدامی که تهدید تلافیجویانه آینده تهران را بهطور قابلتوجهی کاهش داد. در دومین رویارویی، اسرائیل سامانههای پیشرفته پدافند هوایی اس-۳۰۰ ساخت روسیه را که میتوانستند در جریان عملیات «شیر خیزان» تهدیدی جدی ایجاد کنند، نابود کرد.
این ژنرال نیروی هوایی اسرائیل گفت که تضعیف شدید حزبالله و سقوط اسد نقش کلیدی داشت. او افزود: «طرحها در طول سالها تغییر میکردند، اما پس از این دو رویداد، بسیار عینی و عملیاتی شدند.»
ظرایف هستهای
اسرائیل و ایالات متحده، چه در دوران ریاستجمهوری جو بایدن و چه در دوره دونالد ترامپ، بر این نظر توافق داشتند که ایران در مسیر دستیابی به سلاح هستهای حرکت میکند. اما سازمانهای اطلاعاتی دو کشور گاه در ارزیابیهای خود از فعالیتهای دانشمندان ایرانی و معنای آنها اختلاف نظر داشتند.
از سال ۲۰۲۳، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) اطلاعاتی گردآوری کرد که نشان میداد پژوهشگرانی که برای واحدی در وزارت دفاع ایران موسوم به SPND کار میکنند، در حال بررسی راههایی برای ساخت سریعتر یک سلاح هستهای هستند ــ مشروط بر آنکه آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، حکم مذهبی سال ۲۰۰۳ خود، موسوم به فتوا، مبنی بر منع سلاحهای اتمی را لغو کند.
بنا به ارزیابی سیا، ایرانیها در حال تحقیق روی یک جنگافزار هستهای ابتدایی بودند؛ سلاحی که با استفاده از ذخایر موجود اورانیوم غنیشده، حدود شش ماه زمان برای تولید آن لازم بود. این سلاح ابتدایی امکان آزمایش پیشاپیش یا حمل با موشک بالستیک را نداشت، اما در صورت ساخته شدن و بهکارگیری، همچنان ویرانگر میبود.
همچنین به نظر میرسید ایرانیها در حال تحقیق درباره سلاحهای همجوشی (گداخت هستهای)، نوعی پیشرفتهتر و قدرتمندتر از بمب هستهای، هستند. تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل توافق داشتند که چنین سلاحی، هرچند نگرانکننده، اما فراتر از توان دسترسی ایران است.
پس از آنکه ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق بینالمللی محدودکننده فعالیتهای هستهای ایران خارج شد، تهران تولید اورانیوم غنیشده را بهطور چشمگیری افزایش داد. نه سیا و نه موساد بر این باور نبودند که ایران ساخت بمب را آغاز کرده باشد. اما تا بهار ۲۰۲۵، تحلیلگران اسرائیلی مطمئن نبودند که خامنهای لزوماً لغو فتوای خود را بهصورت علنی اعلام کند یا اینکه آنها بتوانند بهموقع تشخیص دهند ایران در حال مونتاژ یک سلاح هستهای است.
در ۱۲ ژوئن، یک روز پیش از آغاز عملیات «شیر خیزان»، آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرد که تهران تعهدات خود در زمینه منع اشاعه را نقض کرده است؛ نخستین توبیخ رسمی از این دست در ۲۰ سال گذشته.
دیپلماسی و فریب اطلاعاتی
به گفته فردی آگاه از موضوع که برای تشریح تبادلات دیپلماتیک محرمانه به شرط ناشناس ماندن سخن گفت، زمانی که نتانیاهو در آغاز دور دوم ریاستجمهوری ترامپ ــ بهعنوان نخستین رهبر خارجی ــ به دیدار او رفت، چهار سناریو از چگونگی حمله به ایران را ارائه کرد.
نخستوزیر اسرائیل ابتدا به ترامپ نشان داد که اگر اسرائیل بهتنهایی حمله کند، عملیات چگونه خواهد بود. گزینه دوم این بود که اسرائیل نقش اصلی را بر عهده بگیرد و آمریکا تنها حمایت محدودی ارائه دهد. گزینه سوم، همکاری کامل دو متحد بود. و گزینه آخر، پیشتازی ایالات متحده در اجرای حمله.
پس از آن، ماهها برنامهریزی راهبردی فشرده و پنهانی آغاز شد. به گفته دو فرد مطلع، ترامپ میخواست به دیپلماسی هستهای با ایران فرصت بدهد، اما همزمان به تبادل اطلاعات و برنامهریزی عملیاتی با اسرائیل ادامه داد. یکی از این افراد گفت: «منطق این بود که اگر مذاکرات شکست بخورد، آماده اقدام باشیم.»
رهبران اسرائیل بر این باور بودند که دادن فرصت به دیپلماسی، از منظر افکار عمومی جهانی، در صورتی که در نهایت تصمیم به حمله بگیرند، اهمیت دارد. اما در عین حال نگران بودند که ترامپ، در اشتیاق خود برای دستیابی به توافق، ممکن است به توافقی بد تن دهد.
در اواسط آوریل، ترامپ به ایران ۶۰ روز فرصت داد تا با یک توافق هستهای موافقت کند. این ضربالاجل در روز پنجشنبه ۱۲ ژوئن به پایان رسید. او و نتانیاهو بهگونهای عمل کردند که ایرانیها برای آنچه در ادامه رخ خواهد داد، آمادگی نداشته باشند.
دونالد ترامپ در ۱۲ ژوئن به خبرنگاران گفت که حمله اسرائیل به ایران «کاملاً محتمل است»، اما در عین حال تأکید کرد که راهحل مذاکرهای را ترجیح میدهد. مقامهای اسرائیلی بهطور هدفمند خبر دادند که ران درمر، مشاور ارشد نتانیاهو، و دیوید بارنئا، رئیس موساد، بهزودی با استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا، دیدار خواهند کرد. همچنین اعلام شد که دور جدیدی از گفتوگوهای هستهای میان آمریکا و ایران برای روز یکشنبه ۱۵ ژوئن برنامهریزی شده است.
اما اسرائیل تصمیم خود را برای حمله گرفته بود؛ موضوعی که ایالات متحده نیز بهخوبی از آن آگاه بود. دیپلماسی برنامهریزیشده، نوعی فریب به شمار میرفت و مقامهای هر دو کشور رسانهها را به انتشار گزارشهایی درباره وجود شکاف میان واشنگتن و تلآویو تشویق کردند.
فردی آگاه از ماجرا گفت: «تمام گزارشهایی که نوشته شد مبنی بر اینکه بیبی با ویتکاف یا ترامپ همنظر نیست، نادرست بود.» او با استفاده از لقب نتانیاهو افزود: «اما اینکه چنین برداشتی بهطور کلی وجود داشت، مفید بود؛ چون کمک میکرد برنامهریزیها بدون جلب توجه زیاد پیش برود.»
حتی پس از آغاز کارزار بمباران و ترور اسرائیل، دولت ترامپ آخرین تلاش دیپلماتیک خود را انجام داد. واشنگتن بهطور محرمانه پیشنهادی را برای حل بنبست بر سر برنامه هستهای ایران به تهران منتقل کرد. آنچه ایران نمیدانست این بود که این پیشنهاد، آخرین فرصت پیش از آن بود که ترامپ با پیوستن توان نظامی آمریکا به عملیات اسرائیل موافقت کند.
شرایط این توافق ــ که برای نخستین بار به دست واشنگتنپست رسیده و پیشتر گزارش نشده بود ــ بسیار سنگین بود و شامل توقف حمایت تهران از نیروهای نیابتیای چون حزبالله و حماس، و همچنین «جایگزینی» تأسیسات غنیسازی سوخت فردو و «هر تأسیسات فعال دیگر» با مراکزی بود که امکان غنیسازی در آنها وجود نداشته باشد. در مقابل، ایالات متحده متعهد میشد «تمام تحریمهای اعمالشده علیه ایران» را لغو کند. این موضوع در متن پیشنهاد، به تاریخ ۱۵ ژوئن، تصریح شده است.
به گفته یک دیپلمات ارشد دخیل در این روند، اندکی پس از آنکه آمریکا این پیشنهاد را از طریق دیپلماتهای قطری به ایران منتقل کرد، تهران آن را رد کرد و ترامپ مجوز حملات نظامی آمریکا را صادر کرد.
«نمیتوان کشف علمی را از بین برد»
مقامهای آمریکا، اسرائیل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی میگویند خسارات واردشده به برنامه هستهای ایران، هرچند کامل نبوده، اما قابلتوجه است؛ بهگونهای که این برنامه را سالها به عقب رانده و احتمالاً در مقطع کنونی توان ایران برای غنیسازی اورانیوم در سطح قابلاستفاده برای سلاح هستهای را از میان برده است.
«بهطور کلی، خسارات ناشی از حملات هوایی به شماری از تأسیسات هستهای گسترده و در بسیاری موارد فاجعهبار بوده است.» این ارزیابی را مؤسسه علم و امنیت بینالمللی در گزارشی در ماه نوامبر و بر پایه بخشی از تصاویر ماهوارهای اعلام کرده است.
مقامهای اسرائیلی میگویند برنامه هستهای ایران «بهشدت به تأخیر افتاده است»؛ بهگونهای که سایت غنیسازی نطنز نابود شده، بخشهایی از مجتمع تحقیقاتی هستهای اصفهان از بین رفته و تأسیسات عمیقاً مدفون فردو بهشدت آسیب دیده است.
رافائل ماریانو گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به برنامه «فرانتلاین» گفت میزان خسارت «بسیار قابل توجه» است. او افزود ایران همچنان ذخیرهای نزدیک به ۹۰۰ پوند اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را در اختیار دارد؛ سطحی که تنها یک گام با غنای ۹۰ درصد مورد نیاز برای ساخت سلاح هستهای فاصله دارد.
به گفته گروسی، این ذخایر «عمدتاً در همان محلهایی که پیشتر بودند» ــ یعنی اصفهان، فردو و نطنز ــ قرار دارند. با این حال، مشخص نیست ایران به این مواد دسترسی دارد یا نه، و بازرسان آژانس از زمان حملات اجازه ورود به تأسیسات کلیدی را نیافتهاند.
گروسی گفت: «بدیهی است بدون دسترسی فیزیکی به یک مکان، هرگونه ارزیابی ناقص خواهد بود.»
واشنگتنپست در ماه سپتامبر گزارش داد که ایران، از زمان پایان جنگ ۱۲روزه، ساختوساز در یک سایت زیرزمینی مرموز در جنوب نطنز، موسوم به کوه کلنگ (Pickaxe Mountain)، را افزایش داده است. به گفته مقامهای اسرائیلی و تحلیلگران مستقر در آمریکا که با واشنگتنپست گفتوگو کردهاند، ایران همچنین با کمک چین در تلاش است زرادخانه موشکهای بالستیک خود را بازسازی کند.
ترامپ هشدار داده است که اگر ایران بار دیگر اقدام به غنیسازی اورانیوم در سطوح بالا کند، با حملات نظامی مواجه خواهد شد.
علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، در گفتوگو با برنامه «فرانتلاین» ــ نخستین مصاحبه او با رسانهای خارجی پس از جنگ ژوئن ــ واکنشی سرد نشان داد. او گفت: «برنامه هستهای ایران هرگز نابود نخواهد شد؛ زیرا وقتی یک فناوری کشف میشود، دیگر نمیتوان آن کشف را از بین برد.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
چرا بخشی جامعه ایران و به ویژه شماری از نیروهای سیاسی، مدنی، کنشگران و روشنفکری از سالهای شصت به اینسو کمتر تمایل داشتهاند تن به بررسی سنجشگرانه سیاست خارجی جمهوری اسلامی دهند؟ این امتناع از بازاندیشی نقادانه هم در مورد جنگ ایران و عراق صدق میکند و هم سیاست منطقهای و یا حتا غنیسازی اورانیوم. هر سه پرونده نقش اساسی در سرنوشت کشور داشتهاند و شاید فراتر از سویههای سیاسی و ژئوپولتیکی، از نظر اقتصادی پرهزینهترین پروژههای تاریخ ایران هم بودند.
رفتار حکومت، سرداران، و کاسبان تحریم در فرار از نقد گذشته چندان شگفتیآور نیست. نظام حاکم هربار روایتی را برای توجیه سیاستهای خود و تلقین “حقیقت” حکومتی ساخته است. از داستان “راه قدس از کربلا میگذرد”، “اگر در سوریه نجنگیم باید در تهران با داعش بجنگیم” و “مدافعان حرم” تا “عمق استراتژیک” و “بازدارندگی”. حکومت حتا درباره جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل هم با شتاب کتاب درسی برای دانشآموزان نوشته تا مبادا روایتش از گذشته و دلایل این جنگ مورد تردید و پرسش نسل جوان قرار گیرد.
آنچه مایه شگفتی است سکوت کسانی در بیرون از حکومت و یا توجیه و حمایت آشکار از این سیاستها است. شماری به گونه تقلیلی و سودار با بازتولید روایت رسمی همه چیز را به دخالت قدرتهای بزرگ و حمایت آنها از اسرائیل و یا کشورهای منطقه ربط میدهند، دیگرانی به تاریخ و دخالتهای خارجی برمیگردند برای توجیه حضور نظامی و کسانی هم به سراغ عوامل ژئوپولتیکی پرشمار خاورمیانه میروند برای اینکه بگویند ج.ا. برای حفظ امنیت کشور راه دیگری نداشت. در این گرایش همه نوع آدمی را میتوان پیدا کرد. از چپ ضدامپریالیستی دو آتشه تا اصلاحطلبان حکومتی و یا منتقدان نظام سیاسی، سکولارهای لیبرال و ناسیونالیست. هر کسی هم از گمان خود یار محور مقاومت حکومتی شده است : یکی در این سیاست مبارزه با زیادهخواهی و زورگویی اسرائیل و امریکا را میبیند و دیگری قدرت و نفوذ منطقهای ایران و سپر دفاعی در برابر تهدیدات منطقهای.
بحث بر سر نادیده گرفتن دخالت قدرتهای بزرگ مانند امریکا و کم بها دادن به نقش کشورهای پرنفوذ منطقه مانند ترکیه، عربستان، امارات و یا سرکوب بیرحمانه فلسطینیها توسط اسرائیل نیست. کسی هم نمیخواهد همه کاسه کوزههای بحرانهای تودرتوی خاورمیانه را بر سر ج.ا. بشکند. بحث اصلی بر سر نتایج سیاست منطقهای ج.ا. و “محور مقاومت” و بیلان آن با توجه به ایدئولوژی دینی حکومت و یا منافع ملی ایران است.
همه میدانند که سنگ اول این دیوار کج با اشغال سفارت امریکا و کش دادن جنگ با عراق گذاشته شد. از شعارهایی مانند آزاد سازی قدس، “نابودی اسرائیل”، تا تشکیل سپاه قدس برای آزاد کردن فلسطین و بعدها به وجود آوردن نیروهای نیابتی و محور مقاومت، خطوط راهبردی سیاست منطقهای ج.ا. و جایگزینی عقلانیت با توسعهطلبی شیعه بودند و هستند. بر خلاف برهان های شماری از موافقان شرطی یا غیر شرطی دخالت نظامی جمهوری اسلامی در منطقه، زمانی که شعار نابودی اسرائیل طرح شد و یا پروژه تشکیل سپاه قدس شکل گرفت نه تهدید امنیتی خاصی از سوی اسرائیل در چند صد کیلومتری ایران وجود داشت و نه دخالت نظامی قدرتهای بزرگ در کنار مرزهای کشور. امروز در کنار همه زیانهای مادی و انسانی، نه تنها “فتوحات” محور مقاومت بر باد رفته، که به جای امنیت، کشور هم مورد تجاوز نظامی قرار گرفته است.
محور مقاومت حکومتی و ایدئولوژی مقاومت دیگران
در ایران امروز ما میتوانیم در کنار محور مقاومت حکومتی از رواج ایدئولوژی مقاومت به معنای امتناع از بازاندیشی و خوانش سنجشگرانه از آن چه که گذشت هم سخن به میان آوریم. مقاومت وقتی از ابزار به هدف تبدیل میشود شکل ایدئولوژیک و دگم سیاسی به خود میگیرد. پرسش بنیادی این است که مقاومت برای چه هدفی؟ در برابر چه کسانی؟ با چه توان و منابعی و با چه هزینهای؟ چه رابطهای میان منافع ملی و امنیت ما با چنین راهبردی وجود دارد؟ آیا ما برای تامین امنیت کشور ناگزیر بودیم به سوی چنین گزینههای پرهزینه برویم؟ پرسش بر سر عاملیت یک کشور در سمت و سو دادن به سیاست خارجی در راستای منافع ملی در یک منطقه بحرانی و تنشزده است. هنر یک سیاست خارجی ملی در خاورمیانه چگونگی دور ماندن از آتش بحرانها است.
ایدئولوژی مقاومت از توهم یا تعریف نادرست قدرت هم تغذیه میکند و هزینهها و پیآمدها به حاشیه رانده میشود. به همین خاطر هم بازاندیشی درباره این ماجراجوییهای ایدئولوژیک و نقد و تغییر این سیاست، معنای تسلیم در برابر “کدخدا” و قدرتهای بزرگ و یا “بده بره” را پیدا میکند و مقاومت هم به ایستادگی و داشتن تعصب ملی تبدیل میشود.
واقعیت این است هزینهای که کشور برای محور مقاومت در داخل کشور هم پرداخته بسیار سنگین است. ایران در مقایسه با کشورهای دیگرنه تنها فرصتهای طلایی توسعه را از دست داده که با بحرانهای بزرگی در حوزه اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند. نارضایتی و بیاعتمادی عمومی و مهاجرت گسترده کارآفرینان و متخصصان از پیآمدهای ناگزیر این حکمرانی نامطلوب در داخل و سیاست خارجی است.
معنای امروزی مقاومت به سبک و سیاق گذشته بیشتر به همان شعار “جنگ جنگ تا پیروزی” و یا ادامه سیاستهایی میماند که ایران را در دو دهه گذشته گام به گام به سوی شرایط تهدید جنگی دایمی و فاجعه کنونی سوق داده اند. ما در برابر یک کارنامه عینی و مشخص قرار داریم: آن چه که قرار بود به عامل امنیت ایران تبدیل شود به صورت اصلیترین تهدید امنیتی در آمده است. نتایج این دخالت ها برای کشورهای دیگر هم فاجعهبار بوده است و ج.ا. در عمل در متلاشی کردن دولتهای ملی در چندین کشور نقشآفرین بوده است.
شفافیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیر کردن حکومت در برابر نتایج سیاست منطقهای یک مسئله ملی و موضوع حیاتی برای دمکراسی در ایران، صلح در منطقه و مشارکت جامعه در اموری است که با سرنوشت کشور پیوند خورده است. به همین دلیل هم باز کردن این پروندهها در عرصه عمومی راهی است برای تحلیل و نقد پیآمدهای سیاستهای گذشته در داخل و خارج کشور، بازتعریف جایگاه ایران بر اساس منافع ملی و صلح، شکل دادن به هوشیاری جمعی جدیدی درباره رابطه ایران با جهان و کشورهای منطقه.
ایران در یک بنبست تاریخی گرفتار آمده و به یک کشور معلق، بدون نقشه راه و آینده تبدیل شده است. زمانه شفافیت و بازگشت به آوردهها و بیلان سیاستی است که در ورشکستگی اقتصادی، سلطه نظامیان در سیاست داخلی، شکستهای ژئوپولتیکی ایران و تهدید نظامی دایمی ایران نقش اساسی داشته است.
کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
روز جمعه، نیروهای امنیتی ایران نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، را با کشیدن موهایش به داخل خودرویی که در انتظار بود، بردند. جرم او چه بود؟ شرکت در مراسم یادبودی برای یک وکیل حقوق بشر که بهتازگی در شرایطی مبهم در مشهد، شهری در شمالشرق ایران، جان باخته بود. شاهدان، صحنهای آشفته و خشونتبار را توصیف کردند: گاز اشکآور، باتوم، و ضربوشتم عزادارانی که در حال فرار بودند.
محمدی که بخش زیادی از دو دهه گذشته را در رفتوآمد میان آزادی و زندان بدنام اوین تهران سپری کرده است، همراه با دستکم ۹ فعال دیگر بازداشت و به زندان منتقل شد. او طی یک سال گذشته بهدلیل شرایط پزشکی در مرخصی درمانی از زندان بهسر میبرد و بهطور مستمر از گسترش آزادیها برای مردم ایران و گذار مسالمتآمیز به دموکراسی دفاع میکرد. محمدی در مقالهای که اخیراً برای مجله تایم نوشته بود، تأکید کرده: «خشونت، چه از بیرون تحمیل شود و چه از درون، پاسخ نیست.»
او تنها هدف این سرکوبها نبود. در اوایل دسامبر، دادگاهی در تهران جعفر پناهی، فیلمساز برجسته ایرانی، را غیاباً به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرد و بهاتهام «فعالیتهای تبلیغی» علیه نظام، عضویت او در گروههای سیاسی و اجتماعی را نیز ممنوع ساخت. تنها ساعاتی پس از انتشار خبر این حکم، پناهی ــ که در ماه مه نخل طلای جشنواره کن را به دست آورده بود ــ برای فیلم «یک تصادف ساده» سه جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اورژینال و بهترین فیلم بینالمللی را در جوایز گاتهام کسب کرد. پناهی که پیشتر دو بار بازداشت شده و با ممنوعیت فیلمسازی مواجه بوده است، قصد دارد پس از پایان کارزار فیلم اخیرش برای جوایز اسکار در ایالات متحده، به ایران بازگردد.
بازداشت محمدی و صدور حکم برای پناهی، اقدامات تصادفی از سر کینهتوزی اقتدارگرایانه نیست؛ بلکه نشانههای یک حکومت دینی گرفتار بحران وجودی است ــ دستوپا زدنهای نومیدانه رژیمی که بهخوبی میداند در حال از دست دادن کنترل خود است. جمهوری اسلامی همواره با منتقدانش خشن برخورد کرده، اما موج کنونی سرکوب در ایران، بوی آشکار وحشت و هراس میدهد.
وحشت در تهران
از زمان جنگ ۱۲روزه با اسرائیل در ماه ژوئن، مقامهای ایرانی هزاران نفر را به ظن جاسوسی بازداشت کردهاند؛ در میان آنها فعالان مدنی، روزنامهنگاران و شهروندان عادی نیز دیده میشوند. بنا بر برآورد کارشناسان سازمان ملل، تهران بیش از هزار نفر را اعدام کرده است. فیلترینگ اینترنت نیز به امری عادی تبدیل شده است.
دستگاه امنیتی ایران شبانهروز در حال فعالیت است؛ نه از سر قدرت، بلکه از سر ترس. جنگ با اسرائیل قرار بود توان «محور مقاومت» مورد ادعای ایران را به نمایش بگذارد. اما در عوض، حملات دقیق اسرائیل فرماندهان ارشد سپاه پاسداران را از پای درآورد، به تأسیسات هستهای آسیب زد و نشان داد سامانههای پدافند هوایی که تهران سالها تبلیغ میکرد، چیزی بیش از نمایشی پرهزینه نبودند. نیروهای نیابتی منطقهای رژیم، از حزبالله گرفته تا حماس، بهشدت تضعیف و عملاً به حاشیه رانده شدهاند. معماری بازدارندگیای که ایران دههها صرف ساختن آن کرده بود، اکنون ویران شده است.
وضعیت اقتصاد، سیاست و محیطزیست ایران نیز به همان اندازه تیره و بحرانی است. پس از سالها تورم شدید، در ماه دسامبر ارزش پول ایران به ۱۳۰ هزار تومان در برابر هر دلار سقوط کرد. در ماه اکتبر، دولت ایران از مجلس مجوز یک اصلاح پولی را گرفت تا چهار صفر از واحد پول حذف شود؛ اقدامی برای سادهسازی مبادلات و کاستن از تحقیر شهروندانی که ناچارند برای خرید نان، بستههای ضخیم اسکناس حمل کنند. نرخ تورم در حوالی ۴۰ درصد در نوسان است. گوشت به کالایی لوکس تبدیل شده و قیمت اقلام اساسی تنها در یک سال بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته است.
و سپس بحران آب مطرح است. ایران بدترین خشکسالی دستکم نیمقرن اخیر را تجربه میکند. ذخایر سدهای اطراف تهران، پایتخت، به کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت رسیده است. مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، اخیراً هشدار داد اگر بارندگیها کافی نباشد، ممکن است تخلیه تهران ضروری شود. اگرچه تهران در هفته گذشته اندکی باران داشته، اما این میزان بههیچوجه کافی نبوده است.
پیشینهای تیره از سرکوب
سایه سنگین مسئله جانشینی نیز بر همه این تحولات افتاده است. آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی که از سال ۱۹۸۹ بر ایران حکومت میکند، اکنون ۸۶ ساله است. وضعیت سلامت او سالهاست موضوع گمانهزنی بوده ــ از جمله درمان سرطان پروستات در سال ۲۰۱۴ ــ و پس از جنگ با اسرائیل، که گزارشهایی از هدف قرار گرفتن احتمالی او منتشر شد، حضورش در انظار عمومی بهطور چشمگیری کاهش یافته است. در پشت صحنه، کمیتهای از روحانیون روند جستوجو برای جانشین را سرعت بخشیده و نامهایی چون مجتبی خامنهای، پسر رهبر، و حسن خمینی، نوه آیتالله روحالله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، در میان گزینههای مطرح دیده میشود.
رژیم بهشدت نیاز دارد پیش از فرا رسیدن آن انتقال قدرت ــ که ممکن است هر لحظه رخ دهد ــ نظم را بازگرداند. انتقالی آرام و بدون تنش، به جامعهای آرام نیاز دارد، نه جامعهای سرشار از نارضایتی و خشم فروخورده. حکومت دینی ایران در ۴۶ سال حیات خود تنها یک بار تجربه جانشینی داشته، آن هم در شرایطی بهمراتب کمتنشتر. مردان پیرامون خامنهای بهخوبی میدانند که دوره بین دو رهبری، لحظهای با حداکثر آسیبپذیری خواهد بود. آنها توان رویارویی با چنین لحظهای را در حالی که خیابانها ملتهب و اقتصاد در سقوط آزاد است، ندارند.
جمهوری اسلامی سابقهای طولانی در هدف قرار دادن روشنفکران برجسته، هنرمندان و فعالان مدنی دارد؛ بهویژه در مقاطعی که حکومت دینی بیش از هر زمان دیگری احساس تهدید میکند. در سالهای آشفته پس از انقلاب ۱۹۷۹، رژیم هزاران زندانی سیاسی را اعدام کرد؛ از جمله اعضای گروههای چپگرا که در ابتدا از قیام علیه شاه حمایت کرده بودند.
پس از آتشبس ژوئیه ۱۹۸۸ در جنگ ایران و عراق، سازمان مجاهدین خلق ــ یک گروه مسلح مخالف که از خاک عراق فعالیت میکرد ــ تلاشی ناموفق برای سرنگونی جمهوری اسلامی انجام داد. اندکی پس از این عملیات، هزاران زندانی سیاسی در موجی از اعدامها کشته و در گورهای جمعی مخفیانه دفن شدند.
حکومت بار دیگر در سال ۲۰۰۹ برای سرکوب اعتراضات جنبش سبز به سرکوب گسترده متوسل شد. هنگامی که میلیونها نفر برای اعتراض به انتخاباتی که آن را تقلبی میدانستند به خیابانها آمدند، پاسخ رژیم باتوم و گلوله بود و خاموشکردن صداهای معترض، بهویژه رساترین آنها. فیلمسازان، نویسندگان و دانشگاهیان بازداشت و بازجویی شدند و در برخی موارد به قتل رسیدند.
پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ ــ که در پی مرگ مهسا امینی، زن جوان کُرد، در بازداشت گشت ارشاد شکل گرفت ــ سرکوب بار دیگر تشدید شد. معترضان در خیابانها هدف گلوله قرار گرفتند. فعالان سرشناس به احکام سنگین محکوم شدند. و رژیم بهطور خاص سراغ چهرههای فرهنگی رفت: رپر، توماج صالحی، به اعدام محکوم شد (حکمی که بعدها تخفیف یافت)، فیلمسازان از کار منع شدند و بازیگران بهدلیل حضور بدون حجاب در اماکن عمومی بازداشت شدند.
اکنون شاهد تازهترین تکرار این سنت هولناک هستیم، اما با شدتی که نشان میدهد حکومت تهدید کنونی را تهدیدی وجودی تلقی میکند. بازداشت نرگس محمدی و صدور حکم علیه جعفر پناهی ــ که هر دو چهرههایی شناختهشده در سطح بینالمللی هستند ــ هزینهای دیپلماتیک برای تهران دارد. با این حال، رژیم پیامی روشن میفرستد: هیچکس مصون نیست. تهران حاضر است محکومیت بینالمللی را بپذیرد، زیرا از مردم خود بیش از سرزنش خارجی هراس دارد.
بحران پیشِ رو
ایرانیان با ویرانی اقتصادی و فاجعهای زیستمحیطی روبهرو هستند و وقوع اعتراضات تازه کاملاً محتمل است. و هنگامی که این اعتراضات شکل بگیرد، رژیم تقریباً بهطور قطع سرکوب را تشدید خواهد کرد. مقامهای ارشد ایرانی که بهصورت ناشناس با خبرگزاری رویترز گفتوگو کردهاند، عملاً به این موضوع اذعان کردهاند. یکی از آنها گفت: «حاکمیت میداند اعتراضات اجتنابناپذیر است. فقط مسئله زمان است.» راهبرد آنان بهتعویق انداختن این رویارویی از طریق ایجاد ترس است: اعدام با نرخی حدود چهار نفر در روز، استقرار ایستهای بازرسی در شهرهای بزرگ، نظارت بر تلفنهای شهروندان، و عبرتسازی از هر کسی که تریبون یا نفوذی دارد.
تناقض ماجرا در این است که همین سرکوبها ممکن است به تسریع فروپاشی رژیم بینجامد. هر اعدام، هر بازداشت یک هنرمند یا فعال محبوب، و هر قطع اینترنت، اندک مشروعیتی را که جمهوری اسلامی هنوز در اختیار دارد، فرسودهتر میکند. حکومت دینی همواره بر نوعی قرارداد نانوشته با مردم ایران تکیه کرده بود: حاکمیت ما را بپذیرید، و ما ثبات و سطحی از رفاه را تأمین میکنیم. این قرارداد اکنون فروپاشیده است. رژیم حتی قادر به تأمین پایدار برق نیست، چه رسد به امنیت اقتصادی. نمیتواند شهروندانش را از حملات خارجی محافظت کند. حتی تضمین دسترسی به آب را هم از دست داده است.
کاری که میتواند انجام دهد، کشتن است. و بنابراین، میکشد.
پرسش این است که این وضعیت تا چه زمانی میتواند ادامه یابد. رژیمهایی که بر ترس بنا شدهاند، گاه میتوانند به طرز شگفتآوری دوام بیاورند — کافی است از کره شمالی بپرسید. اما ایران، کره شمالی نیست. جمعیت آن تحصیلکرده، شهری و ــ با وجود همه تلاشهای حکومت ــ به جهان خارج متصل است. جوانانش بارها و بارها، از طریق خیزشهای پیاپی، نشان دادهاند که حاکمیت دینی را نمیپذیرند. اعتراضات ۲۰۲۲ سرکوب شد، اما احساسی که آن را برانگیخت، از میان نرفته است.
بازداشت محمدی و صدور حکم بازداشت برای پناهی، اعدامهای گسترده، ایستهای بازرسی و قطع اینترنت — همه اینها تشنجهای سیستمی هستند که در مرحله زوال نهایی قرار دارد. مردانی که بر ایران حکومت میکنند، این را میدانند. به همین دلیل است که تا این اندازه هراساناند. شاید رژیم با سرزنش خارجی بازداشته نشود، اما با این حال باید پیامدهایی در پی داشته باشد؛ نه لزوماً برای متوقفکردن ماشین اعدام، بلکه برای آنکه وقتی آن لحظه فرا رسید، معماران سرکوب نتوانند از پاسخگویی بگریزند.
جامعه بینالمللی همچنین باید از هماکنون به تهران هشدار دهد که تکرار رفتارهای خشن گذشته تحمل نخواهد شد. برای مقامهایی که دستور جنایت میدهند یا آن را اجرا میکنند، باید پیامدهایی در نظر گرفته شود: تحریمهای هدفمند، پیگرد حقوقی در دیوان کیفری بینالمللی، ممنوعیت سفر و مسدودسازی داراییها. جهان همچنین باید خود را برای موجی از مهاجرت ایرانیانی که از سرکوب میگریزند، آماده کند. و اگر مردم ایران ــ خسته و زخمخورده ــ توان آن را بیابند که آن لحظه را از آنِ خود کنند، جامعه جهانی باید آماده کمک باشد.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
بیانیه «همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران» پیرامون رخدادهای مشهد
در برابر سرکوب جمهوریاسلامی و حرکتهای تخریبی سلطنت طلبان باید تمام قد ایستاد
مراسم یادبود زندهیاد خسرو علیکردی وکیل مردمی و کنشگر جمهوریخواه ملی در مشهد دچار حاشیههای مشکلسازی شد. تلاقی حرکت تخریبی جریان پهلویطلب و سرکوب همیشگی جمهوری اسلامی علیه آزادی بیان و آزادی تجمعات، وضعیت نگرانکنندهای را رقم زد. این اتفاق نشانگر مشکلات دیرینه سیاسی ایران در استقرار دموکراسی است. در جریان این مراسم نرگس محمدی،سپیده قلیان، هستی امیری و جواد علیکردی و دیگر بازداشتشدگان، قربانی مشترک سرکوب حکومتی و حملات طرفداران استبداد سلطنتی شدند.
در این رخداد دو نیروی متفاوت، ستیز با مبانی سیاسی و اندیشهگی مدرن و دموکراسی و رویکرد مشترکشان در نفرتپراکنی، تحکیم انسداد سیاسی و برنتافتن جامعه چندصدایی را به نمایش گذاشتند. ژرفکاوی ماجرا نشان میدهد که فراخوانهای اتحاد تنها بر اساس ملاک مخالفت با جمهوریاسلامی تا چه میزان گمراهکننده است و مشکلات را در سطح زیربنایی استمرار میبخشد. آنچه به کنش اپوزیسیونی اعتبار میدهد، علاوه بر نفی و مبارزه بیامان با استبداد دینی و تلاش برای گذارخشونتپرهیز از جمهوری اسلامی به دموکراسی، نیازمند تعهد به سویههای ایجابی در زمینه حقطلبی، دفاع از استقلال کشور و حاکمیت ملی، باور به یکپارچگی سرزمینی ایران، اعتقاد به موازین حقوقبشری، آزادیهای سیاسی و فرهنگی، تاکید بر ستیز آشتیناپذیر با تبعیض، طرفداری از توسعه پایدار، التزام به کثرتگرایی و رواداری است.
ابهامات جدی پیرامون چگونگی تخریبهای انجام شده در مراسم ختم علیکردی وجود دارد. نشانهها و گمانههایی وجود دارد که نهادهای اطلاعاتی جمهوریاسلامی با نفوذ در جریان پهلویطلب ویا بهرهبرداری از اقدامات آنها، فضا را برای تخریب فعالان حقوق بشر و نیروهای سیاسی و مدنی دموکراسیخواه در داخل و خارج از کشور مساعد کرده و سپس پروژه سرکوب خود را با هزینه کمتر به گونهای جلو بردند که جلوه بدهند بخشی از شرکتکنندگان در تجمع علیه نرگس محمدی شعار دادهاند! اما حتی اگر این فرضیه درست نباشد، باز در این واقعیت تغییری ایجاد نمیکند که این اقدام هواداران سامانه پادشاهی پهلوی مانند بخش قابل توجهی از اقدامات دیگر گذشته آنها، آب به آسیاب دستگاه سرکوب ریخته است.
در ادامه جریان پهلویطلب و رسانههای مبلغ آنها در خارج از کشور بمانند قبل بابزرگنمایی و بازنمایی واژگونه رسانهای، واقعیت حادثه را تحریف کرده و اقلیت ستیزهجو و خشونتطلب را بمثابه اکثریت شرکتکنندگان بازتاب دادند. فیلمها نشان میدهد که در جمع هزاران نفری که در مراسم یادشده حضور پیدا کردند، تنها بخش کوچکی شعارهای پهلویطلبانه دادند. اکثریت جمعیت گستردهای که در مراسم شرکت کردند به شعارهای تفرقهافکنانه پهلویطلبها بیاعتنایی کرده و برخی هم مخالفت کردند. آنچه تاسف را بیشتر میکند تشکر رضا پهلوی از فعالیتهای تخریبی شعاردهندگان پهلویگرا و توهینکنندگان و پرتابکنندههای سنگ به نرگس محمدی است. این اتفاق نشان داد که ادعاهای وی در مخالفت با برخوردهای تخریبی جنبه شعاری و توخالی داشته و او پشتوانه اصلی تحرکات تفرقهافکنانه و فحاشی از ناحیه اپوزیسیون در عرصه سیاسی ایران است.
آنچه در مشهد رخ داد پدیده جدیدی در تاریخ خونین سرکوب در ایران معاصر نیست. کسانی که فحاشی کردند و سنگ پرتاب کردند پا در جای پای شعبان بیمخها و «حزباللهیها» گذاشتند. در ایران پساجمهوری اسلامی آنچه اهمیت دارد، بسته شدن پرونده گروههای فشار و ناشکیبایی در خصوص فعالیتهای سیاسی و طرح دیدگاههای متفاوت است. دیگر نباید اجازه داد چرخه تباهیآور بازسازی گروههای فشار مانند آنچه که بعد از انقلاب بهمن ٥٧ اتفاق افتاد، تداوم پیدا کند.
اما آسیبشناسی واقعه مشهد سویه دیگری از مشکل را نیز بازتاب میدهد. سکوت، انفعال، حساسیتزدایی خواسته و یا ناخواسته و خطای محاسبه برخی از نیروهای مخالف دموکراسی خواه در نادیده گرفتن خطر جریان فاشیستی و مدافع بازگشت به استبداد پهلوی، باعث شده که اپوزیسیون اقتدارگرا در انجام حرکتهای تخریبی خود جسورتر شود. در بین نیروهای سلطنتطلب، پارادایم مشروطهخواهی پادشاهی در شکل واقعی و نه نمایشی، در موقعیت ضعیفی قرار دارد و قافیه را به جریان هوادار سلطنت مطلقه باخته است. «همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران» از سالها پیش نسبت به تهدید این جریان و تاثیر آن در تقویت دستگاه سرکوب و اخلال در همگرایی و قدرت گرفتن اپوزیسیون دمکرات هشدار داده بود.
به نظر ما باید به صورت جدی به معضل اقتدارگرایی در شکل جامع آن پرداخت و بر صفبندی متمایز نیروهای دمکراسیخواه با اقتدارگرایان غالب و مغلوب تاکید کرد و اجازه نداد تا اقتدارگرایی در کنش نیروهای مخالف و پهنه اعتراضات سیاسی و اجتماعی قوت پیدا کند. اقتداگرایان پهلویطلب در سالیان اخیر با حمایت برخی نیروها و نهادهای خارجی و بهرهبرداری تاکتیکی نهادهای اطلاعاتی جمهوریاسلامی نقش مخربی ایفا کرده و به وجهه اپوزیسیون در جامعه ایران لطمه زدهاند.
بیتوجهی و سکوت در برابر تهدید رو به رشد مدافعان سلطنت مطلقه در ایران میتواند به نتایج مخربی هم برای کشور و هم جامعه بینالمللی منجر شود. سلطنت طلبان و جمهوری اسلامی با کاربست یک ترفند مشترک، سعی میکنند که از برحستهشدت شخصیتهای موثر در افکار عمومی و ظهور رهبران میدانی جلوگیری کنند؛ برای اینکه فقط رضا پهلوی مطرح باشد و همه دنبالهرو او شوند. آنها قوت گرفتن رهبری سیاسی در داخل کشور را یک تهدید موجودیتی برای بقاء خود میدانند. با استفاده از این حرکات، حکومت نیز میکوشد تا بین معترضان تفرقه انداخته و از این طریق آنها را مهار کرده و از قدرت گرفتن نیروهای مخالف و خواهان تغییر جلوگیری کند.
ازاینرو نادیده گرفتن تهدید فوق میتواند به عادیسازی خودکامگی در ایران کمک کند. عدم مهار خشونتطلبی در هر شکل آن، این ظرفیت را دارد که با افزایش ناآرامی، وحشتآفرینی، خشونت و درگیریهای نابجا، ثبات کشور را تحت تأثیرات منفی بیشتر قرار دهد. همچنین میتواند به ناامیدی بخشی از نیروهای اجتماعی منجر شود که به دنبال تغییر و دموکراسی هستند و شهروندان را از حمایتی که برای به چالش کشیدن نیروهای سرکوبگر نیاز دارند، محروم کند.
«همگامی» با تاکید بر محکومیت شدید خشونتهای انجام شده دو طرفه نهادهای انتظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی و حامیان سامانه پادشاهی پهلوی، از نیروهای آزادیخواه و مدافع دمکراسی دعوت میکند که در تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی- عقیدتی همصدا شده و مبارزهی مشترک را ادامه بدهند. تمامی بازداشتشدگان رخداد مشهد از جمله خانم نرگس محمدی باید فوری و بدون قید و شرط آزاد شوند.
ما همچنین،بر این باوریم که ضرورت دارد نخبگان سیاسی، تشکلهای سیاسی دموکراسیخواه و نیروهای جامعه مدنی بیشتر از گذشته در مقابله با تمامی اشکال اقتدارگرایی و نابردباری در برابر آزادیهای سیاسی و فرهنگی فعالانه برخورد کرده و در مقابل جریان اقتداگرای پهلوی طلب که در جنگ تجاوزکارانه دوازده روزه نگاه ضدملی و مغایر با استقلال و حاکمیت ملی خود را نشان داد، ایستاده، اجازه مصادره مراسم اعتراضی را به آنها نداده و از کسانی که برای آزادی، دموکراسی، حاکمیت ملی، حقوق بشر و عدالت در چارچوب ایران مستقل، یکپارچه و متکثر تلاش میکنند، حمایت نمایند.
«همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران»
۲۶ آذر ۱۴۰۴ برابر با ١٧ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
ایلنا: «دو پرستار در کرمانشاه به زندگیِ خود پایان دادند؛ میلاد مروتی از بیمارستان امام خمینی و شیدا ارزانی از بیمارستان امام رضا». این خبری است که طی چند روز گذشته در رسانههای محلی منتشر شده است. اطلاعاتِ دقیقی از این اقدام و دلایلِ آن در دست نداریم و نمیتوان به سادگی آن را به مسئلهای خاص محدود کرد، اما اینکه فشارهای شغلی میتواند بر روی انتخابِ این مسیرِ دردناک اثر بگذارد، چندان دور از ذهن نیست.
در همین رابطه، خانه پرستار کرمانشاه، بدون اشاره به نحوهی فوتِ این دو پرستار، در بیانیهای به وضعیتِ شغلی پرستاران اشاره کرده و نوشته: «پرستاران بهعنوان یکی از ارکان اصلی نظام سلامت، در سالهای اخیر، بهویژه در دوران بحرانهای متعدد، تحت فشارهای سنگین کاری، اضافهکاریهای فرساینده، کمبود نیروی انسانی، مطالبات معوق و دغدغههای معیشتی قرار داشتهاند؛ مسائلی که بیتوجهی به آنها میتواند آثار جبرانناپذیری بر سلامت فردی و اجتماعی این قشر خدوم برجای بگذارد.»
پیشتر نیز اخباری از خودکشی پرستاران در ایران به گوش رسیده که تازهترینِ آن مربوط به خودکشی یک پرستار در دوازدهم آذر امسال در بیمارستان پنج آذر گرگان است؛ پرستاری که در شیفت کاری به زندگیِ خود پایان داد و بیمارستان در اطلاعیهای دلایل آن را شخصی عنوان کرد.
آمار دقیقی از اقدام به خودکشیِ پرستاران در دست نداریم و آنچه در رسانهها منتشر میشود لابد کمتر از میزان واقعی است. گفتگوها با فعالان این حوزه نشان میدهد که مواردی از اقدام به خودکشی در بیمارستانهای ایران اتفاق میافتد اما خبری از آن در رسانهها درز پیدا نمیکند. مثلا به گفتهی یکی از فعالان پرستاری، دو ماه پیش نیز در یکی از بیمارستانهای تهران پرستاری اقدام به خودکشی کرد.
فشار کار زیاد، اضافهکار اجباری، مشکلات معیشتی و برخوردهای انضباطی، از مهمترین دلایل اعتراض پرستاران طی سالهای اخیر بوده است. اعتراضاتی که جز با وعده و وعید و چند اقدامِ به شدت ناکافی به آن پاسخ داده نشد و هر کدام از این مشکلات، خود مقومِ مشکلاتی دیگر شد و تداوم چرخهی معیوبِ این وضعیتِ دشوار، سختیِ کارِ پرستاری را بیش از پیش کرد.
برای آنکه بدانیم پرستاران امروز چه وضعیتی دارند و به شکل ملموستری از اوضاع آنها باخبر شویم به سراغ سه پرستار رفتهایم. محمد شریفی مقدم، دبیر کل خانه پرستار، داوود خسروی، رئیس خانه پرستار کرمانشاه، و یکی از پرستاران بیمارستان امام خمینی تهران که تمایلی به فاش شدنِ نامش ندارد.
زمانی با چند شیفت کار خانه میخریدیم حالا اما اجارهخانه هم نمیتوان پرداخت کرد!
از شریفیمقدم، دبیر کل خانه پرستار، پرسیدم پرستاران چه وضعیتی دارند؟ او بارها به این سوال پاسخ داده و از کار سنگین، حقوق کم و وضعیت بد معیشتیِ پرستاران گفته؛ اینبار اما موضوع را به گونهای دیگر مطرح میکند: کار پرستاری همیشه سخت بوده اما در دورهی ما تعادل بیشتری میان دستمزد و هزینههای زندگی وجود داشت. یادم میآید در سالهای ابتداییِ کارم با وام توانستم خانهای نوساز در خیابان جیحون تهران بخرم. برای اینکه از پسِ وامهای خانه بربیایم چند سالی دو سه شیفت کار کردم. بحث این است که منِ پرستار با چند شیفت کار توانستم خانه بخرم و بعد هم آن را ارتقا بدهم. اما الان پرستاران چند شیفت کار میکنند اما حتی از پس تأمین هزینههای زندگی خودشان هم برنمیآیند. خانهای که من آن زمان گرفتم الان حدود ۵ میلیارد تومان است؛ حالا پرستاری که ماهی ۲۰میلیون تومان حقوق میگیرد حتی به سختی از پسِ اجاره خانه برمیآید، چه برسد به اینکه خانه بخرد!
چند شیفت کار آن هم در شغل پرستاری، که به دلیلِ ارتباط مستقیم با بیماران و شرایط سخت شغلی، هم جسم و هم روح را تحت تأثیر قرار میدهد، شاید چندان قابل مقایسه با مشاغل دیگر نباشد. شریفی مقدم میگوید: آن زمان شب در یک بیمارستان کار میکردم و صبح به بیمارستان دیگر میرفتم. گاهی از شدتِ کار و خستگی حالت تهوع میگرفتم و حتی حالِ دیدنِ فرزندانم که عزیزترین افراد زندگیام هستند، را هم نداشتم.
کارِ چند شیفتهی آن زمان اما با امروز زمین تا آسمان فرق دارد. پرستاران حالا از سرِ اجبار و برای تأمین حداقلیترین هزینههای زندگی -یعنی چیزی در حد خوراک و پوشاک ساده و پرداختِ سنگینِ هزینههای اجاره خانه – چند شیفت کار میکنند و این شرایط، اوضاع روحی وجسمیِ آنها را بسیار تحت تاثیر قرار میدهد.
دبیر کل خانه پرستار میگوید: پرستاران به دلیل ماهیت شغل خود، مواجهه مداوم با بیماری، مرگ، رنج بیماران و شرایط بحرانی، بیش از سایر گروهها در معرض تنشهای روانی قرار دارند؛ بهویژه در سالهای اخیر و پس از دوران کرونا این فشارها تشدید شده است.
شریفی مقدم میگوید: شیفتهای پرستاری اصلاً شبیه مشاغل اداری نیست. پرستار نمیتواند دیر برسد یا شیفت را جابهجا کند. استرس رسیدن بهموقع، شیفتهای نامتعارف صبح و شب و مسیرهای طولانی رفتوآمد از شهرهای اطراف، از همان ابتدای کار فشار میآورد.
او ادامه داد: از یک سو، تنشهای شغلی بسیار بالاست و از سوی دیگر مشکلات معیشتی، حقوق پایین و دغدغههای اقتصادی، پرستاران را به بنبست میرساند. این مسائل چندوجهی است؛ روحیه افراد، شرایط شخصی و استعداد روانی نقشآفرین است اما اگر همین افراد در شغلی کماسترستر بودند، احتمال بروز چنین بحرانهایی بسیار کمتر میشد.
این فعال صنفی با تأکید بر اینکه پرستاران جزو گروههای پُرخطر از نظر افسردگی، اضطراب و مشکلات روانی هستند، تصریح کرد: در بسیاری از کشورها پرستاران دارای پرونده سلامت جسم و روان هستند و به صورت دورهای پایش میشوند اما در کشور ما پرستاران عملاً رها شدهاند و فقط از آنها انتظار میرود بیوقفه کار کنند.
افزایش زمینه افسردگی و فرسودگی بین پرستاران
از داوود خسروی، رئیس خانه پرستار کرمانشاه، در مورد پرستارانی که خبر فوتِ آنها در رسانه منتشر شده پرسیدم، آنها چه وضعیتی داشتند؟ او میگوید: در مورد نحوهی فوت اطلاعاتِ دقیقی نداریم و قطعا نمیتوانیم مسئله را فقط به شغل ربط بدهیم، اما در رابطه با وضعیتِ کلیِ پرستاران میگویم که اوضاع اصلاً خوب نیست و شرایط به شدت نابسامان است. بسیاری از همکاران ما دچار فرسودگی شغلی، افسردگی و دلزدگی کامل از کار شدهاند.
خسروی گفت: بدون تردید شرایط معیشتی سخت، حقوق پایین، فشار کاری بالا و رفتار مدیران و برخوردهای انضباطی با پرستاران، زمینه افسردگی و فرسودگی را به وجود آورده است.
دبیر خانه پرستار کرمانشاه میگوید: ببینید در حدی فشار کار پرستاری زیاد است که برخی همکاران ما در شیراز پیش از رسیدن به بازنشستگی، سکته کردهاند و یا همین چند وقت پیش یک پرستار در خلخال به زندگی خود پایان داد که همانطور که گفتم نمیتوان این مسائل را مستقیم به شغل پرستاری ربط داد، اما به هرحال نمیتوان تأثیرِ فشار شغلی و معیشتی را در بروز این مسائل نادیده گرفت.
خسروی تأکید میکند: آنچه من میتوانم با قطعیت بگویم این است که پرستاران زیرِ فشار شدید معیشتی و روانی قرار دارند. بسیاری استعفا دادهاند، بسیاری ترک شغل کردهاند و عده زیادی نیز به فکر رها کردن این حرفه هستند.
رئیس خانه پرستار کرمانشاه گفت: در کنار همهی این مسائل، متأسفانه فحاشی، توهینهای رکیک، تهدید و در مواردی ضربوشتم هم وجود دارد. گاهی همراهان بیمار ما را مقصر میدانند و همهی اینها سختیِ کار را بیشتر میکند. در حال حاضر نیز با موج جدید آنفولانزا مواجه هستیم و بیمارستانها مملو از بیماران بدحال است. فشار کاری در حدی است که در مراکز استان، بسیاری از پرستاران حتی فرصت رفتن به سرویس بهداشتی یا صرف غذا را ندارند.
این فعال صنفی میگوید: با همهی این فشارِ کاری، حقوق یک پرستار حدود ۱۷ تا ۲۰ میلیون تومان است. در کنار آن، پرستاران مبلغ ناچیزی به عنوان کارانه و تعرفه دریافت میکنند که این مبلغ در بسیاری از مواقع با تاخیرِ ۵ تا ۸ ماهه پرداخت میشود.
درخواست بازخرید را نپذیرفتند، برای مهاجرت آمادهام!
شرایط سخت شغلی و معیشتی، بسیاری از پرستاران را مجبور به ترک کار یا مهاجرت کرده است. یکی از پرستارانِ با سابقهی بیمارستان امام خمینی تهران، از تصمیم خود برای ترک کار میگوید؛ از اینکه با سابقهای نزدیک به ۲۰ سال، درخواست بازخریدی داده است. با درخواستش اما به بهانهی نداشتنِ بودجه برای پرداختِ سنوات مخالفت شده است. به او گفتهاند اگر مایل به ادامه کار نیستید، میتوانید بدون حقوق و مزایا محل کار را ترک کنید! پرستار میگوید: مبلغ سنوات من حتی معادل کارانه یک ماه یک پزشک هم نمیشود.
او میگوید: فشارِ کار و معیشت زیاد است و برای حفظ سلامت روان و جسمم، تصمیم قطعی برای مهاجرت گرفتهام. کارهای مهاجرتم را انجام دادهام و احتمالا به زودی از کشور خارج شوم.
پرستار بیمارستان امام ادامه میدهد: مواجهه روزانه با درد، رنج و فوت بیماران تأثیر عمیق روحی بر پرستاران دارد. بارها پیش آمده که همراه با خانواده بیمار گریه کردهام. حتی پس از سالها کار، برخی صحنهها و اتفاقات آنقدر سنگین است که تا مدتها ذهن انسان را درگیر میکند. بارها دیدهایم که کل کادر یک شیفت همراه با خانواده بیمار گریه کردهاند. همهی اینها روی ما تاثیر میگذارد اما این فشارها دیده نمیشود.
او میگوید: چه از نظر مالی، چه از نظر روحی و جسمی در فشار هستیم. این فشارها بهقدری افزایش یافته که بسیاری از همکاران دیگر توان و انگیزهای برای اعتراض ندارند.
برخوردهای انضباطی با پرستاران آن هم در شرایطی که ماهیت شغل سخت و آزاردهنده شده، فشارِ کاری را بیشتر از همیشه کرده است. پرستار میگوید: جابهجایی، تعلیق یا حتی تهدید به اخراج، پاسخی است که در ازای اعتراض صنفی میگیریم! خیلی از ما سابقهی برخورد انضباطی و تعلیق داشتهایم و دلیلش هم پیگیری مطالبات صنفی بوده است.
«برای این کار پرفشار کمی بیشتر از حداقل حقوق میگیریم…» او با این جمله ادامه میدهد: با حدود ۲۰ سال سابقهی کار، حقوق من با کسر بیمه و مالیات حدود ۱۸ میلیون تومان میشود.
او میگوید: بسیاری از پرستاران برای تأمین معیشت مجبورند در دو یا حتی سه بیمارستان فعالیت کنند. همکارانی دارم که شب تا صبح در بیمارستان دولتی شیفت هستند، صبح تا شب در مرکز دیگری کار میکنند و سپس برای مراقبت، به خانههای بیماران میروند؛ همه اینها فقط برای اینکه بتوانند از پسِ تأمین حداقلیترین نیازهای خانواده خود بربیایند.
گزارش: زهرامعرفت
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
برگردان: آزاد و شریفزاده
۱۰دسامبر ۲۰۲۵
اکنون که تحولات مهم ژئوپولیتیکی اروپاییها را وادار کرده است تا درباره چگونگی تضمین رفاه، امنیت و حاکمیت خود تجدید نظر کنند، آنها نباید نوآوری را امری بدیهی بدانند. این موتور اصلی رشد اقتصادی تنها زمانی بهدرستی کار میکند که بهدرستی تنظیم و با دقت نگهداری شود.
پاریس – در حالی که مباحث مربوط به چشماندازهای ضعیف رشد در اروپا دستکم از آغاز قرن جاری ادامه داشته است، دهه ۲۰۲۰ به این نگرانیها فوریتی تازه بخشیده است. حمله روسیه به اوکراین نه تنها وابستگی خطرناک اروپا به انرژی وارداتی را آشکار کرد، بلکه تغییر دولت در ایالات متحده نیز اروپاییها را وادار ساخته است تا دوباره درباره چگونگی تضمین رفاه، امنیت و حاکمیت آینده خود بیندیشند. افزون بر این، با توجه به آنکه آمریکا و چین در حوزه هوش مصنوعی – که بهطور گسترده بهعنوان فناوری عمومی نسل بعدی، همتراز با اینترنت، تلقی میشود – با سرعت پیش میروند، کمبود پویایی در اروپا به یک وضعیت اضطراری تبدیل شده است.
مشکل فقط فاصله شناخته شده میان درآمد سرانه در اتحادیه اروپا و ایالات متحده نیست. مسئله این است که اروپا مدتهاست از نظر فناوری عقب مانده است. و در اقتصاد پلتفرمهای دیجیتال، هوش مصنوعی، رقابت فضایی جدید، و سایر بخشهایی که در قرن بیست ویکم برای رقابتپذیری و امنیت ، ضروری خواهند بود، تعداد اندکی رهبر جهانی شناختهشده دارد.
اروپا که بهشدت به فناوریهای پیشرفته تولیدشده در سایر نقاط جهان وابسته است و قادر نیست رشدی را که برای تأمین اهداف راهبردی و تعهدات آیندهاش لازم است، ایجاد کند، نمونهای کلاسیک از این موضوع است که چرا «تخریب خلاق» – کنارزدن شرکتهای کم بازده توسط رقبای نوآور جدید – اهمیت پیدا میکند. اگر از آن روش استفاده نکنید، کاهش نسبتاً ملایم چشمانداز رشد، تازه آغاز مشکلات شما خواهد بود.
با وجود تمام موفقیتهایی که اروپا بهعنوان یک قدرت تجاری و مقررات گذار داشته است، این قاره همچنان آسیب پذیر خواهد ماند مگر آنکه بتواند به نوآوری ، با همان سرعت و مقیاسی که در ایالات متحده، چین و دیگر کشورها دیده میشود، روی آورد. از آنجا که هوش مصنوعی این قابلیت را دارد که علاوه بر انجام طیف گستردهای از خدمات یا کارکردهای تولیدی سنتی، دانش و ایدههای جدید نیز تولید کند، میتواند بهعنوان یک موتور دوچندان قدرتمند برای نوعی از « تخریب خلاق » عمل کند که در نهایت محرک رشد در بلند مدت خواهد شد.
نوآوری پیشرفته هرچه یک اقتصاد به مرز فناوری نزدیکتر شود، اهمیت بیشتری پیدا میکند. اما در حالی که افزایش سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه برای ایجاد نوآوریهای پیشگامانه ضروری است، اما کافی نیست. همانطور که در گزارش ماریو دراگی، رئیس پیشین بانک مرکزی اروپا و نخستوزیر سابق ایتالیا، برای کمیسیون اروپا با عنوان «آینده رقابتپذیری اروپا» تأکید شده است، قاره اروپا در نوآوری تدریجی و فناوری متوسط باقی خواهد ماند، مگر آنکه در سه حوزه اصلی پیشرفت قابل توجهی حاصل کند: حذف تمامی موانعی که بر سر راه دستیابی به یک بازار کاملاً یکپارچه برای کالاها و خدمات قرار دارند؛ ایجاد اکوسیستم مالی مناسب برای تشویق شرکتها به پذیرش ریسکهای بلندمدت، با تمرکز بر سرمایهگذاری مخاطرهآمیز و سرمایهگذاران نهادی (صندوقهای بازنشستگی، صندوقهای مشترک)؛ و پیشبرد سیاست صنعتی حامی نوآوری و رقابت در حوزههای کلیدی مانند گذار انرژی، دفاع و فضا (شامل هوش مصنوعی) و زیستفناوریها.
اروپا نهتنها تحت بهانه اجرای سیاست رقابتی از سیاست صنعتی اجتناب کرده است، بلکه بر رقابت میان شرکتهای موجود در داخل اروپا تأکید داشته و توجه کمی به ورود بازیگران جدید و رقابت از خارج اروپا، بهویژه از ایالات متحده و چین، داشته است. ورود شرکتهای نوآور جدید از سایر نقاط جهان در واقع جوهره همان «تخریب خلاق» است که اروپا برای رشد سریعتر به آن نیاز دارد. در اوایل دهه ۲۰۰۰، جوزپه نیکولتی و استفانو اسکارپتا از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) نشان دادند که در حالی که جابهجایی شرکتها (جایگزینی شرکتهای قدیمی و کمبازده با شرکتهای نوآور جدید) نقش مهمی در رشد بهرهوری در ایالات متحده داشته است، بیشتر افزایش بهرهوری در اروپا در داخل شرکتهای موجود رخ میداد. بسیاری از مشکلات کنونی اروپا را میتوان به این تفاوت اساسی نسبت داد.
بهطور کلی، اروپا نیاز دارد که دکترین اقتصادی خود را ، که آن را به یک غول مقرراتی و یک کوتوله بودجهای تبدیل کرده است را بهروزرسانی کند. نخست، در اجرای محدودیتهای کسری بودجه معاهده ماساچوست، سیاستگذاران نباید دیگر سرمایهگذاریهایی که رشد را تقویت میکنند را در یک سطح با برنامههای مختلف هزینه عمومی مکرر (مانند بازنشستگی و مزایای اجتماعی) قرار دهند. علاوه بر این، باید اجازه دهند سیاستهای صنعتی بهدرستی اداره شوند، بهویژه زمانی که این سیاستها بهگونهای طراحی شدهاند که حامی رقابت و نوآوری هستند. در نهایت، کشورهای حوزه یورو باید اجازه داشته باشند بهصورت جمعی وام بگیرند تا در انقلابهای فناورانه جدید سرمایهگذاری کنند، به شرطی که کشورهای عضو در مدیریت چارچوبهای هزینه عمومی خود انضباط نشان دهند.
ترویج تخریب خلاق و نوآوری پیشگامانه در اروپا همچنین نیازمند سیاستهای مکملی است که به کارگران کمک کند و آنها را از بخشهای عقبمانده به بخشهای پیشرفتهتر منتقل نماید وجبران زیاندیدگان کوتاهمدت از اصلاحات ساختاری را بعهده بگیرند. برای این منظور، من مدل «امنیت منعطف» به سبک دانمارک را توصیه کردهام، مدلی که در آن دولت حقوق کارگران بی کار شده را پوشش دهد در حالی که آنها در حال آموزش مجدد و یافتن شغل جدید هستند. یک انقلاب صنعتی مبتنی بر هوش مصنوعی نیازمند چیزی کمتر از این نیست.
یک اروپایی، جوزف شومپیتر، اهمیت تخریب خلاق برای توسعه اقتصادی را تشخیص داد. اروپاییهای امروز باید آن را بپذیرند، اما همچنین آن را فراگیر و از نظر اجتماعی قابل قبول کنند تا بتوانند در سالها و دهههای پیش رو موفق شوند.
—————
فیلیپ آگیون، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۲۵، استاد کالج دو فرانسه و مدرسه اقتصاد لندن و همکار مرکز عملکرد اقتصادی است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
روسیه خبرگزاری دویچهوله (DW) را «سازمان نامطلوب» اعلام کرد؛ اقدامی که از سوی این رسانه آلمانی و دولت برلین بهعنوان تلاشی برای «خاموش کردن روزنامهنگاری مستقل» مورد انتقاد قرار گرفته است.
بر اساس قانون مصوب سال ۲۰۱۵ میلادی اعضای «سازمانهای نامطلوب» که تهدیدی برای نظم مبتنی بر قانون اساسی یا امنیت ملی روسیه تلقی میشوند، ممکن است با مجازاتهایی از جریمه نقدی گرفته تا شش سال حبس روبرو شوند.
همکاری با چنین سازمانهایی حتی بازنشر محتوای آنها از جمله در شبکههای اجتماعی نیز غیرقانونی محسوب میشود.
دویچهوله پس از اظهارنظر روز شنبه واسیلی پیسکاریوف، قانونگذار روس و رئیس کمیسیون پارلمانی مقابله با مداخلات خارجی در امور روسیه، به فهرست «سازمانهای نامطلوب» وزارت دادگستری این کشور افزوده شد.
باربارا ماسینگ، مدیرکل دویچهوله نیز در واکنش گفت این تصمیم نشانه دیگری است که کرملین «میخواهد هرگونه آزادی نظر و بیان را در کشور خفه کند».
او در بیانیهای افزود: «روسیه ممکن است ما را سازمانی نامطلوب بنامد، اما این تصمیم ما را از انجام فعالیتمان منصرف نخواهد کرد. این تازهترین تلاش برای خاموش کردن رسانههای آزاد است و بیاعتنایی آشکار رژیم روسیه به آزادی مطبوعات همچنین ترس آنها از شهروندان خودشان را نشان میدهد.»
دویچهوله پیشتر در سال ۲۰۲۲ میلادی در روسیه بهعنوان «عامل خارجی» معرفی شده بود و حتی پیش از آن نیز با ممنوعیت پخش برنامه در این کشور روبهرو بود.
به گفته دویچهوله، استودیوی مسکوی این رسانه تعطیل شده و وبسایت دویچهوله در تمامی زبانها در سراسر روسیه نیز مسدود شده است.
ماسینگ تاکید کرد که «با وجود سانسور و مسدودسازی خدمات دویچهوله از سوی دولت روسیه، بخش روسیزبان ما اکنون بیش از هر زمان دیگری مخاطب دارد».
به گفته این رسانه، دویچهوله روسی در سال ۲۰۲۵ میلادی حدود ۱۰ میلیون کاربر هفتگی داشته که عمدتا از طریق محتوای ویدیویی به آن دسترسی پیدا کردهاند.
او افزود: «ما به ارائه گزارشهای مستقل ادامه خواهیم داد، از جمله درباره جنگ تجاوزکارانه علیه اوکراین و دیگر موضوعاتی که اطلاعات اندکی درباره آنها در داخل روسیه وجود دارد؛ تا مردم بتوانند خودشان دیدگاهشان را شکل دهند.»
انتقاد برلین از مسکو
اشتفان کورنلیوس، سخنگوی دولت آلمان گفت این اقدام نشان میدهد که «مقامات روسیه از اطلاعات مستقل، بهویژه درباره جنگ تجاوزکارانه علیه اوکراین، هراس دارند».
وزارت خارجه آلمان نیز از این تصمیم انتقاد و اعلام کرد که «آزادی مطبوعات دیگر در روسیه تضمینشده نیست».
سخنگوی این وزارتخانه گفت سفارت آلمان در مسکو در تماس نزدیک با روزنامهنگاران و فعالان رسانهای شاغل در دویچهوله است و به آنها حمایتهای لازم را ارائه میدهد.
در پاسخ به پرسش یورونیوز درباره اینکه آیا وزارت خارجه آلمان سفیر روسیه در برلین را احضار خواهد کرد یا اقدامات بیشتری در نظر دارد، سخنگو از اظهارنظر خودداری کرد.
دویچهوله، رسانه عمومی بینالمللی آلمان است. این رسانه از محل بودجه عمومی تأمین مالی میشود اما از نظر تحریریهای مستقل است.
از زمان آغاز تهاجم تمامعیار به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ میلادی، سرکوب منتقدان کرملین از جمله روزنامهنگاران و فعالان مدنی در روسیه به سطحی بیسابقه رسیده است.
فهرست «سازمانهای نامطلوب» روسیه در حال حاضر بیش از ۲۷۵ نهاد را در بر میگیرد و شامل رسانههای مستقل شناختهشدهای مانند رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی، اندیشکدههایی چون چتم هاوس، سازمان ضدفساد شفافیت بینالملل و نهادهای مدافع محیط زیست میشود.
یورونیوز فارسی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
حکم اعدام سید محمدجواد وفایی ثانی، زندانی سیاسی پس از رد درخواست اعاده دادرسی، برای بار دیگر در دیوان عالی کشور تایید شد.
این منبع مطلع به هرانا گفت: «روز دوشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۴، رد درخواست اعاده دادرسی سید محمدجواد وفایی ثانی توسط سوی دیوان عالی کشور به وی در زندان وکیلآباد مشهد ابلاغ شد. پس از این ابلاغ، در تماسی از زندان به خانواده وفایی اعلام شد که پرونده او به دایره اجرای احکام مشهد ارسال شده است. همچنین، به مادر این زندانی سیاسی بهطور غیرمنتظرهای اجازه ملاقات حضوری داده شده است. مجموعه این موارد، در کنار تایید نهایی حکم و ارسال پرونده به اجرای احکام، نشان میدهد که وضعیت این زندانی سیاسی در مرحلهای نگرانکننده قرار دارد.»
حکم اعدام سید محمدجواد وفایی ثانی پیشتر دو بار در دیوان عالی کشور نقض شده بود، اما در ماههای اخیر از سوی شعبه نهم دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفت. در پی این تصمیم، وکیل مدافع وی درخواست اعاده دادرسی مجدد ارائه کرده بود که نهایتا رد شد. آقای وفایی ثانی آخرین بار در شهریور ۱۴۰۳ از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب مشهد، به اتهام «افساد فیالارض» به اعدام محکوم شد.
این زندانی سیاسی، مربی بوکس ۲۸ ساله، در اسفندماه ۱۳۹۸ در مشهد بازداشت و به زندان وکیلآباد منتقل شد. او در نخستین مرحله دادرسی نیز با اتهام «افساد فیالارض از طریق تخریب عمدی» توسط دادگاه انقلاب مشهد به اعدام محکوم شده بود؛ حکمی که در دیوان عالی کشور نقض و پرونده برای رسیدگی مجدد به شعبه همعرض ارجاع شد. در محاکمه دوم نیز حکم اعدام صادر شد که آن هم در خردادماه ۱۴۰۳ از سوی دیوان عالی کشور نقض شده بود.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
کارگر را چه به سلامت دندان!
یک شهروند ۴۴ساله میگوید: «در فک بالا و پایین سمت راست صورتم تنها دوسه دندان باقی مانده است، مابقی کشیده شده و نیاز به ایمپلنت دارد اما واقعا از عهده هزینههای چند ده میلیون تومانی ایمپلنت بر نمیآیم. خجالت میکشم لبخند بزنم و جای خالی دندانهایم مشخص شود. یعنی هم به لحاظ روانی تحت فشار هستم و هم به لحاظ جسمی. بیمه هم فایده ندارد. خدمات دهان و دندان تحت پوشش بیمه نیستند. مراکز دولتی هم شلوغ هستند و هم به لحاظ قیمت تفاوت چندانی با مراکز خصوصی ندارند. حقوق ۲۰ میلیون تومانیام هم با این نرخها همخوانی ندارد.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، «مشقتبار، فاجعهبار، توانفرسا» تنها عبارتی است که میتواند وضعیت ایرانیان را برای دسترسی به خدمات دندانپزشکی توصیف کند. بسیاری از ایرانیان به دلیل گرانی و بالابودن نرخ خدمات دندانپزشکی چارهای ندارند به جر اینکه یا درد دندان را مدتهای طولانی تحمل کنند یا اینکه دندان قابل ترمیم خود را بکشند و از آن دست بشویند. موضوعی که سال گذشته حسینعلی شهریاری رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در سخنانی بر آن صحه گذاشت. جالب آنکه به گفته متخصصان شاخص سلامت دهان، یکی از شاخصهای توسعه یافتگی جوامع است.
آمارها در این حوزه تاسفبار است. نتایج آخرین پیمایش هزینه درآمد خانوارهای ایرانی در سال ۱۴۰۰، نشان میدهد که خدمات دندانپزشکی بعد از دارو در رتبه دوم سهم از پرداخت از جیب در حوزه سلامت قرار میگیرد. ضمن آنکه در سطح کل جمعیت و خانوارهای شهری، خدمات دندانپزشکی عامل بیشترین مواجهه با هزینههای کمرشکن سلامت بوده است.
آمارها چه میگویند؟
همچنین مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۵ پژوهشی با عنوان «خدمات بهداشتی و درمانی دهان و دندان در ایران؛ چالشها و راهکارها» انجام داده که نشان میدهد در بین ۳۱ استان کشور، استان کردستان در هر دو رده سنی کودکان ۶ و ۱۲ سال دارای بیشترین تعداد در شاخص میانگین دندانهای پوسیده، ازدسترفته و پرشده است و افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله هم در کشور ۱۲ تا ۱۳ دندانِ از دسترفته دارند. از طرف دیگر بر اساس همین پژوهش حدود ۵۵ درصد افراد بالای ۶۵ سال نیز همه دندانهای خود را از دست دادهاند و حتی یک دندان ندارند.
آنطور که مرکر پژوهشهای مجلس گزارش داده در حوزه دسترسی به دندانپزشک عمومی و متخصص هم استانهای تهران و سیستان و بلوچستان به عنوان برخوردارترین و محرومترین استانها از نظر سرانه دندانپزشکان عمومی و متخصص در کشور محسوب میشوند. اختلاف سرانه دندانپزشک عمومی و متخصص بین برخوردارترین استان و محرومترین به ترتیب ۸۵ و ۱۲ دندانپزشک به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت است.
تعرفههای دندانپزشکی در ایران با وجود نرخنامه مصوب وزارت بهداشت، در مراکز درمانی شهرهای مختلف متفاوت است. به طوری که برخی پزشکان تعرفههای حداکثری برای خود تعیین کردهاند و برخی دیگر با پایین آوردن قیمتها و در نظر گرفتن تسهیلاتی مانند پرداخت قسطی، برای جذب مشتری بیشتر تلاش میکنند.
در حالی که محمد رئیسزاده، رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران از وجود بیش از ۲۵۰ میلیون دندان پوسیده در دهان ایرانیها خبر داده و این معضل را ناشی هزینههای بالای خدمات دندانپزشکی میداند اما سید جلال پورهاشمی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص دندانپزشکی کودکان، میگوید، اوضاع بسیار وخیمتر است: «آمار فراتر از ۲۰۰ میلیون عدد دندان پوسیده است یعنی در حدود ۴۰۰ میلیون دندان پوسیده. شاخص سلامت دهان کودکان ایرانی در سالهای ۸۷ تا ۹۷ بدتر شده است.»
زهرا قربانی، سرپرست دفتر سلامت دهان و دندان وزارت بهداشت نسبت به شیوع گسترده پوسیدگی دندان در همه گروههای سنی هشدار داده است: «مادران باردار به طور متوسط ۷ دندان پوسیده دارند و هنگامی که نوزاد متولد میشود، متأسفانه میکروب پوسیدگیزا را هنگام غذا دادن به نوزادشان منتقل میکنند.» به گفته او ۳۵ تا ۴۴ سالههای ایرانی حدود ۱۳ دندان شامل پوسیده، پرشده و کشیده شده دارند ۵۰ درصد سالمندان ایرانی هم هیچ دندان طبیعی در دهانشان ندارند.»
به هر روی مسئولان و متولیان حوزه درمان کشور متفقالقول هستند که هزینههای گران، در عمل دسترسی مردم را به خدمات دندانپزشکی مناسب را با چالش جدی مواجه کرده است. چالشی که کمتر کسی جرات و توان لازم برای رویارویی با آن را دارد. حالا هرقدر منطقهای محرومتر باشد این سختی دسترسی بیشتر هم میشود. حالا با وجود هزینههای چند ده میلیون تومانی و حتی چند صد میلیون تومانی درمانهای دندانپزشکی دیگر نمیتوان عوامل فرهنگی و آموزشی را زمینهساز پوسیدگی دندان ایرانیان دانست.
حقوق پایین و دندانهایی که از دست میروند
سپیده از سه سال پیش تاکنون موفق نشده بدهیاش را با دندانپزشک صاف کند. از هزینه ۴۰ میلیونی درمان و ایمپلنت دندانش در آن زمان، هنوز چند میلیون تومان دیگر باقی مانده با این حال تفاوت فاحش میزان درآمد و هزینههای زندگی باعث شده او به کندی به تعهداتش در قبال دندانپزشک عمل کند. فقط بخت با او یار بوده که پزشک از نوجوانی درمانگرش بوده و همین آشنایی طولانی باعث شده پزشک شرایط او را بپذیرد: «واقعیت این است به دلیل شرایط جسمی خاصی که دارم و داروهایی که مصرف میکنم سلامت دندانم به شدت در خطر است و روزی نیست که مشکلی به مشکلات دندانهایم اضافه نشود، اما به دلیل بیپولی و همین بدهی سنگین نه توان مالی مراجعه به پزشکم را دارم و نه رویی برای مواجهه با او. تا همین لحظه هم به شدت مرهون لطفش هستم.»
او میگوید: «تابستان سال گذشته یکی از دندانهایم را عصبکشی کردم، ۷ یا ۸ میلیون تومان هم هزینه عصبکشی و پرکردن ریشه دندانم شد. وام گرفتم و مبلغ را پرداخت کردم باید تاج دندان را پر میکردم و مابقی مراحل درمان را انجام میدادم اما پولم نرسید و درمان را متوقف کردم. دو ماه پیش دندانم کاملا شکست و حالا همان نقطه عفونت میکند و دردناک میشود. من هم با مصرف آنتیبیوتیک و مسکن سعی میکنم مشکل را به صورت موقت حل کنم.»
در صورت کشیدن ریشه همین دندان، جای خالی دندان در دهان او به ۶ عدد میرسد آنهم حالا در سن ۴۴ سالگی: «در فک بالا و پایین سمت راست صورتم تنها دو سه دندان باقی مانده است، مابقی کشیده شده و نیاز به ایمپلنت دارد، اما واقعا از عهده هزینههای چند ده میلیون تومانی ایمپلنت بر نمیآیم. خجالت میکشم لبخند بزنم و جای خالی دندانهایم مشخص شود. یعنی هم به لحاظ روانی تحت فشار هستم و هم به لحاظ جسمی. بیمه هم فایده ندارد. خدمات دهان و دندان تحت پوشش بیمه نیستند. مراکز دولتی، هم شلوغ هستند و هم به لحاظ قیمت تفاوت چندانی با مراکز خصوصی ندارند. حقوق ۲۰ میلیون تومانیام هم با این نرخها همخوانی ندارد.»
سپیده اضافه میکند که درمان دندانها برایش بسیار مهم و حتی در اولویت است، اما مخارج زندگی روزمره و آب شدن دستمزدش در همان اولین هفته دریافت آن، فرصتی برای هزینههای درمانی نمیدهد: «من به درمانهای دیگری هم نیاز دارم اما واقعیت این است که آنها را هم پشت گوش میاندازم و به خودم امیدواری میدهم که یک روز خوب خواهد رسید. اما حقیقت دیگری هم هست امروز شرایطم چنین است وای به حال دوران سالمندی.»
درآمد کارگری را چه به هزینه درمان دندان!
طاهر ۶۲ ساله است و از ۶ سال پیش تا کنون موفق نشده هزینه درمان دندانهایش را تامین کند: «درحال حاضر درآمد ماهانهام ۳۰ میلیون تومان است، این مبلغ مجموع حقوق بازنشستگی و حقوقی است که در ازای شغل فعلیام دریافت میکنم. یک حقوق کارگری ساده که میان اجاره خانه و مخارج خورد و خوراک خانواده و اگر برسد پوشاک تقسیم میکنم. درآمدم کم و هزینههای دندانپزشکیام به قدری زیاد است که به این موضوع فکر هم نمیکنم. در واقع چندسالی است که درمان دندانپزشکی برای من و بسیاری دیگر که میشناسم تبدیل به یک اقدام لوکس و دور از دسترس شده.»
او اضافه میکند که از میان دندانهای پوسیده و دردناکی که عذابش میدهند، دو تا را کشیده و از شرشان خلاص شده اما مابقی آنها روی دستش ماندهاند: «هزینه کشیدن دندان هم کم نیست.»
طاهر تعریف میکند: «یک بار به دندانپزشک گفتم وام میگیرم و دوباره درمان را ادامه میدهم، پزشک باور نمیکرد گمانش این بود که شوخی است. اما من واقعا وام گرفتم همان دو تا دندان را کشیدم، اما باقی وام هزینه زندگی شد و تمام. اصلا درآمد حداقلی یک کارگر را چه به هزینه درمان دندان؟»
تا سال گذشته و پیش از انجام عمل باز قلب، طاهر برای تسکین درد و عفونت دندان به مصرف خودسرانه مسکن و آنتیبیوتیک روی آورده بود اما حالا شرایط فرق میکند: «از سال گذشته که عمل قلب انجام دادهام چارهای جز تحمل درد ندارم. مصرف دارو حتما باید با مشورت متخصص قلب باشد که آن هم هزینه خود را دارد. خیلی وقتها حتی نمیتوانم به متخصص قلبم مراجعه کنم، به همین دلیل هم فقط درد را تحمل میکنم.»
طاهر آهی میکشد و ادامه میدهد: «این وضعیت هم البته به قلبم فشار میآورد و اذیتم میکند. اما زندگی ما فعلا همین است.»
برای درمان فرزندم، درمان خودم را کنار میگذارم
مریم هم کارمند قراردادی بخش خصوصی است و حقوقی حداقلی دارد. او هم از هزینههای سرسامآور دندانپزشکی گلایه میکند: «هزینههای درمان دندان همیشه نسبت به درآمدم گران بوده است. ۱۵ سال پیش نیاز به یک اقدام درمانی داشتم. پول انجام آن را نداشتم برای اینکه هزینهها کمتر شود پزشک سه دندان سالمی را که داشتم تراشید و کوچک کرد تا بتواند آن یک دندان را روکش کند. هرچند که همان دندان هم از دستم رفت.»
مریم همین چند روز پیش پی میبرد که فرزند ۶ سالهاش، ۶ دندان خراب و پوسیده در دهان دارد که نمنمک شروع به درد کرده است: «وحشت کردم. چگونه میتوانیم مخارج درمان خودم و پسرم را تامین کنیم. یکی از دندانهای آسیاب خودم هم در حال ریزش است و نیاز به روکش جدید دارد، درمانش نکنم از دست میرود. با این حال چارهای ندارم به جز اینکه درمان خودم را کنار بگذارم. تازه اگر از عهده درمان همه دندانهای پسرم که در سن رشد هم قرار دارد بر بیاییم.»
بخت با مریم یار بوده که همسرش تحت پوشش بیمه شهرداری است: «اگر بیمه او نبود اصلا نمیتوانستم به دندانپزشک مراجعه کنم. هر چند برای استفاده از این نوع بیمهها هم باید روند سختی را بگذرانی تا نهایتا بخشی از هزینه دندانپزشک را به تو بازگردانند. به علاوه اینکه امکان انتخاب دندانپزشکت را نداری و هر کس که معرفی میشود باید از خدمات همان فرد استفاده کنی. سیستم نوبتدهی هم طولانی است و چند ماه طول میکشد. در این مدت حتی اگر درد هم داشته باشی، چارهای نیست به جز انتخاب میان دو گزینه تحمل درد یا مراجعه به مطب خصوصی.»
او از تجربه تلخ یکی از دوستانش که آثار ماندگاری هم بر سلامت دندانش گذاشته میگوید: «دوستم به دلیل شرایط نامساعد مالی، چند سالی درد دندان را تحمل کرد واقعا امکان مراجعه به پزشک را نداشت. وضعیتش هر روز بدتر میشد تا اینکه بالاخره عرصه به او تنگ شد و چارهای ندید به جز مراجعه به دندانپزشک اما کمی دیر شده بود. لثههایش به شدت تحلیل رفته بود. او ناچار شد چند بار جراحی کند تا بتواند اقدامات درمانی را انجام دهد. شرایط انقدر بد بود که غذا خوردنش با شرایط عجیب همراه بود در آن زمان واقعا از زندگی سیر شده بود. همان زمان هم مبلغ بالایی پرداخت کرد. ۲۰۰ میلیون تومان نه ۵ سال پیش مبلغ قابل دسترسی بود و نه حتی امروز.»
هر وقت پولدار شدم، دندانم را درمان میکنم
صحبتهای ندا اما جالب است. او درباره توانایی مالیاش برای بهرهمندی از خدمات دندانپزشکی لحظهای مکث میکند و بعد با صدای بلند میخندد: «من در همان مرحله اول پاپس کشیدم. یعنی وقتی متوجه شدم قیمت OPG (عکس دندان) ۳۰۰، ۴۰۰ هزار تومان است. هر وقت پولدار شدم به دکتر مراجعه میکنم تا آن زمان هم چارهای ندارم به جز تحمل درد. دو سه سال است که با مصرف مسکن و آنتیبیوتیک مشکل دندانم را حل میکنم، باز هم تحمل میکنم.»
حمایت ضعیف بیمه تکمیلی از خبرنگاران
سعید بعد از دو سال تحمل درد موفق شده سروسامانی به وضعیت دندانهای پوسیدهاش بدهد: «هزینهها خیلی زیاد و خارج از توان من بود. وقتی بالاخره دل به دریا زدم و به دندانپزشک مراجعه کردم که دیگر تحمل درد را نداشتم. هزینه دندانپزشکی ۳۵۰ میلیون تومان شد، اما دکتر با پرداخت قسطی هزینه موافقت کرد. روندی که دو سال طول کشید.»
او به مراکز دولتی هم مراجعه میکند به امید درمان دندان و پایان دردهایش اما با شرایط سختتری مواجه میشود: «مراکز شلوغ هستند و نوبتدهیشان طولانی است به نحوی که میان هر اقدام درمانی تا اقدام بعدی چند ماه طول میکشد، آنطور که از دندانپزشکها شنیدهام این فاصله طولانی میان اقدامات درمانی هم مضر است و هم میتواند به از دست رفتن دندان منجر شود. به هر حال واقعیت این است که میان قیمتهای درمانی در مراکز درمانی و مراکز خصوصی تفاوت چندانی نیست و من هم مطمئن نبودم که آیا در این مراکز از مواد باکیفیت برای درمان استفاده میشود یا نه. با توجه به همه این شرایط عطای مراکز درمانی دولتی را به لقای آن بخشیدم.»
سعید تعریف میکند که طی دو سالی که از مراجعه به پزشک خودداری کرده است به مصرف آنتیبیوتیک روی آورده بود تا آبسه مکرر دندانهایش را کنترل کند اما در آخر متوجه ضعف بدنی و تاثیر منفی مصرف این دارو میشود: «ای کاش انقدر هزینهها زیاد نبود تا افراد میتوانستند به محض شروع پوسیدگی دندان به درمانگر مراجعه کنند.»
او تاکید میکند که بیمه تکمیلی خبرنگاران هم به شدت ضعیف است و حمایت چندانی نمیکند: «بسیاری از دوستانم به دلیل همین هزینههای گران دندانپزشکی از ترمیم و درمان خودداری کرده و دندانهایشان را کشیدهاند. یعنی دندانهایی که با یک درمان ساده میتوان حفظ کرد قربانی بیپولی، درآمد پایین و گرانی عجیب میشود.»
قیمتهای سنگین را میبینم دردم را فراموش میکنم
علی که مدتهاست دو دندان خراب خود را تحمل میکند به این نتیجه رسیده که اگر دندانهای خراب را نادیده بگیری خودشان از درد میافتند: «مدتی دندانهایم درد میکردند همان داروهای معمول را استفاده کردم و الان مدتی است که دردی حس نمیکنم. به هزینههای دندانپزشکی و درآمد پایین خودم که فکر میکنم دردم خوب میشود. بعد از ۱۴ سال کار میزان دستمزدم ۱۶، ۱۷ میلیون تومان است که قطعا نمیتواند پاسخگوی درمان دو دندان باشد.»
تجربه دندانپزشکی برای سمیرا هم سنگین و ناگوار بوده است: «زمانی که کودک بودم متوجه شدم دندانهایم نیاز به ارتودنسی دارد. با این که این اقدام گرانقیمت نه یک عمل زیبایی بلکه عملی کاملا درمانی است اما تحت پوشش بیمه قرار ندارد، حالا که ۴۵ سال از عمرم میگذرد هم شرایط تغییری نکرده و همچنان در بر همان پاشنه میچرخد. در حالی که ارتودنسی همیشه یک اقدام درمانی گران بوده است و همیشه هم برای بسیاری از مردم انجام این عمل سخت بوده.»
توان تامین سایر هزینههای زندگی را از دست دادهام
سمیرا در همه این سالها مشکل فکش را تحمل کرده است. مسالهای که روی تنفس و بیان او هم تاثیر گذاشته است: «شغل من به گونهای است که اختلال در گفتار و بیان به معنای اختلال در حرفهام است.»
به این حال او زمانی اقدام به درمان کرده که میان دندانهایش فاصلههای زیادی ایجاد شده و ناهماهنگی میان آنها هم باعث پوسیدگی و تخریب دندانها شده، موضوعی که با درد و عفونت هم همراه بوده است: «یکی از دندانهایم آبسه کرده بود اما دیر متوجه شدم. باید دندان را میکشیدم و به جای آن ایمپلنت میگذاشتم که پولش را نداشتم. چند سال درد را تحمل کردم تا جایی که عفونت نزدیک بود به قلبم آسیب بزند.»
پزشک برای رفع فاصله زیاد میان دندانها، ابتدا اقدام به لمینت میکند عملی که به تنهایی هم گران است: «سقف بیمه تکمیلی برای حمایت از اقدامات دندانپزشکی در یک سال، ۷ میلیون تومان است که البته ۲۰ درصد آن مشمول فرانشیز میشود. یعنی در واقع بیمه تنها ۵ و نیم میلیون تومان را تقبل میکند. این مبلغ تنها میتواند میتواند یک سوم هزینه درمان یک دندانم را تامین کند.»
سمیرا یک فکش را ترمیم و درمان فک دیگر را به آینده موکول کرده است: «هزینه ترمیم همین یک فک ۱۲۰ میلیون تومان شده و قطعا درمان فک بعدی هم حداقل در همین حد هزینه به دنبال دارد. برای تامین هزینه ۱۲۰ میلیون تومانی، ۶۰ میلیون تومان قرض گرفتم و در ازای مابقی هم سه عدد چک به دندانپزشک دادم. اما بابت هزینههای لابراتوار و… روی هر چک یک میلیون تومان هم کشید یعنی ۱۰ میلیون تومان هم از کل هزینههای انجام شده بیشتر پرداخت کردم.»
مبلغ هر یک از چکهایی که سمیرا کشیده ۱.۵ برابر حقوق او است. حقوقی که ابتدا ماه هم پرداخت نمیشود و گاه پرداخت آن با چند ماه تاخیر همراه است: «این وضعیت باعث شده که توان تامین سایر هزینههای زندگیام را نداشته باشم و شرایط بسیار بدی را بگذرانم.»
۱۵ سال تحمل درد
سالمندان اما وضعیت بدتری دارند. مانند آقا محمد که ۱۵ سالی میشود لبخندش کج و معوج و سیاه شده. از آن سال تا کنون دندانهای او با مشکلات عدیدهای مواجه شدهاند به نحوی که دندانهای نصفهنیمهاش از لثه آویزان شدهاند، عفونت آنها با یک نگاه کلی هم قابل تشخیص است.
محمد با وجود شغل آزاد، هرگز نتوانسته در جهان کسب و کار جای پای محکمی داشته باشد به همین دلیل هم درآمدش همیشه حداقلی و بخور و نمیر بوده. با توجه به این وضعیت او چارهای نداشته به جز اینکه همین درآمد کم را میان اجارهخانه و رتق و فتق امور خانواده ۶ نفرهاش تقسیم کند و در این میان دیگر جایی برای پرداخت هزینههای سنگین درمانهای دندانپزشکی برایش نمانده است. حالا هر قدر نرخ هزینههای دندانپزشکی بیشتر شده از قدرت او برای خرید کالایی که لابد «سلامت دندان» نام دارد کاسته شده است.
او تعریف میکند که مبتلا به عارضه قلبی است و اگر به سلامت دندانهایش رسیدگی نکند عفونت دندان شرایطش را بدتر میکند: «از عهده مخارج درمان دندان برنمیآیم، بیمه ندارم، البته اگر داشتم هم فایدهای نداشت. فرزندانم هم آنقدر درآمد ندارند که مخارج درمان دندانهایم را بدهند. حتی توان درمانهای دندانپزشکی خودشان را هم ندارند.»
برای آقا محمدی که حالا غبار پیری بر چهرهاش نشسته و به عنوان سالمندی ۷۵ساله نیازمند مراقبتهایی خاص است، لذت جویدن بدون درد غذا تبدیل به رویایی دستنیافتنی شده. دردی که سالهاست تحمل میکند اما حالا بیش از هر زمان دیگر: «خوردن میوه یا غذایی که کمی سفت باشد حتی یک تکه نان، برایم سخت است. غصهام میگیرد.»
با خندهای تلخ میگوید: «روزگاری برای خودم مرد خوش قیاقهای بودم. اما حالا از دیدن چهرهام در آینه هم ناراحت میشوم. چرا دولت به فکر مردمی که توان پرداخت هزینههای دندان را ندارند نیست. من به خوبی حس میکنم که در این سالها کمکم عفونت دندانهایم در کنار ناتوانیام برای غذا خوردن درست، باعث شدهاند که ضعیف و ضعیفتر شوم.»
تحمل درد در سکوت و بیپولی
فریماه هم سالمند دیگری است که با مشکلات دهان و دندان دست و پنجه نرم میکند. برای او که خانهدار است و محروم مانده از مستمری بازنشستگی هزینههای دندان کمرشکن و غیرقابل پرداخت است. فرزندان او هم توان پرداخت هزینههای درمان دندانپزشکی را ندارند: «برای خودشان هم ندارند. همین که گاهی بتوانند فرزندانشان را درمان کنند باید خدا را شکر کنیم.»
دندانهای فریماه خانم، پوسیده شدهاند انقدر زیاد که گاهی بخشهایی از آنها به داخل دهانش میریزد و ماندههای غذا لابلای پوسیدگی دندانهایش گیر میکند و این یعنی تحمل درد بیشتر: «از خلال دندان زیاد استفاده میکنم شاید که با خارج کردن ماندههای غذا دردم آرامتر شود گاهی هم نتیجه میدهد اما حقیقت این است که به درمان واقعی نیاز دارم. اما وقتی میبینم حتی فرزندانم هم با وجود اشتغال و داشتن درآمد امکان پرداخت هزینههای دندان را ندارند، سکوت میکنم. سعی میکنم درباره دردها و بیماریهایم با آنها صحبت نکنم تا به مشکلاتشان اضافه نشود. اما گاهی نصفهشبها درد دندان امانم را میگیرد و اجازه خواب نمیدهد. ناچارم مسکن و چرک خشک کن استفاده کنم تا دردم کمتر شود.»
معلولان در این بین شرایط ویژه و سختی را تحمل میکنند. از یک سو معلولیت باعث میشود آنها با سرعتی بیشتر با خرابی دندان مواجه شوند و از سوی دیگر بسیاری از آنها اشتغال مناسبی برای تامین هزینههای درمانی خود دارند و حمایتی بابت هزینههای گران دندانپزشکی دریافت میکنند.
بهرام و همسرش هر دو به جامعه افراد دارای معلولیت تعلق دارند. بهرام ۵۳ ساله و همسرش ۴۸ ساله است. این زوج دارای معلولیت اشتغال ندارند و تنها درآمدشان مبلغ یارانه دولتی است در کنار مستمری بهزیستی و حق پرستاری که از سازمان بهزیستی دریافت میکنند. مجموع این مبالغ میشود ماهانه ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان که البته حق پرستاری در جایگاه خود هزینه میشود و البته که کافی هم نیست.
این زوج با چنین درآمد کم و شرایط ناگواری با مشکلات دندان هم دست به گریبان هستند: «هر چند ماه یکبار با دندانهایمان چرک میکند و درد میگیرد، اما جرات فکر کردن به دندانپزشک و هزینههای آن را نداریم. مبالغ به صورت وحشتناکی بالاست. ما هم با مصرف دارو البته بدون مشورت با پزشک سعی میکنیم دردمان را ساکت کنیم. حالا حس میکنیم که بدنمان نسبت به به آنتیبیوتیکها مقاومتر شده. مثلاً دو سال پیش با یک بسته آنتیبیوتیک مشکل به صورت موقت حل میشد اما امروز باید دو بسته از داروی مورد نظر را مصر کنیم. یعنی از بین رفتن چرک و عفونت دندان زمانبرتر شده و نیاز به مصرف بیشتر آنتیبیوتیک پیدا کردهایم.»
بهرام این را هم میگوید که مشکلات جدی دندان و ناتوانی در رفع آنها باعث شده که او و همسرش از نظر روانی هم دچار آشفتگی شوند: «ما نمیدانیم تا چه زمانی توانایی تحمل درد را داریم و چه مدت دیگر باید با درمانهای گران مواجه شویم. این موضوع استرس زیادی را به ما وارد کرده است.»
بهروز مروتی مدیر کمپین معلولان و فعال این حوزه هم به ایلنا توضیح میدهد که «مشکلات دندانپزشکی یکی از مشکلات خاص جامعه افراد دارای معلولیت بهویژه معلولان جسمیحرکتی و ذهنی است. زیرا این افراد به علت نوع معلولیت، نمیتوانند بهداشت دهان و دندان را مانند سایرین رعایت کنند یا رسیدگی مناسبی از دندانهایشان داشته باشند، بنابراین خیلی زودتر و بیشتر از سایر افراد جامعه دچار مشکلات دهان و دندان میشوند.»
او یکی از بزرگترین مشکلات این افراد را تحت پوشش بیمه نبودن خدمات دندانپزشکی میداند: «بهزیستی هم تنها با دو مرکز دندانپزشکی برای خدمت به افراد دارای معلولیت قرارداد دارد و بخشی از هزینههای دندانپزشکی مراجعهکنندگان به این مراکز را میپردازد. سازمان بهزیستی معمولاً ۲ تا ۴ میلیون تومان از هزینههای درمان دندان را پرداخت میکند. این مبلغ هم با توجه به میزان هزینههای دندانپزشکی اصلا کافی نیست. به علاوه اینکه همین روند پرداخت از سوی بهزیستی هم بسیار طولانی است. در سایر استانها شرایط بسیار بدتر است و گاهی هزینههایی که معلولان کردهاند به آنها پرداخت نمیشود که معمولا علت این مساله را هم نبود اعتبار عنوان میکنند.»
این فعال حقوق معلولان بهعدم دسترسپذیری بسیاری از کلینیکهای دندانپزشکی هم اشاره میکند: «این موضوع به مشکلات معلولان برای دسترسی به خدمات دندانپزشکی دامن زده است. از سوی دیگر هر مرکز دندانپزشکیای خدمتدهی به معلولان ذهنی یا مبتلایان به اتیسم را تقبل نمیکند و برخی مراکز با دشواری بسیار و با انجام بیهوشی کامل اقدام به درمان دندان معلولان میکنند که همین بیهوشی کامل و اقدامات مراقبتی خاص بر افزایش قیمت خدمات چنین مراکزی اضافه میکند.»
مروتی از ناامیدی جامعه افراد دارای معلولیت از ترمیم دندان و رفع دردهایشان میگوید: «بسیاری از ما بعد از ۳۰ سالگی به فکر میافتیم که برای رهایی از درد همه دندانهایمان را چه سالم و چه ناسالم بکشیم و دندانهای مصنوعی متحرکی را که نسلهای گذشته در دوران پیری استفاده میکردند، جایگزین دندانهایمان کنیم.»
خبرنگار : شادی مکی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
ایدریس علی، فیل استوارت، شارق خان و ماریانا پاراگا / خبرگزاری رویترز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، روز سهشنبه دستور اجرای یک «محاصره کامل» علیه تمامی نفتکشهای تحریمشدهی در حال ورود یا خروج از ونزوئلا را صادر کرد؛ اقدامی تازه از سوی واشنگتن برای تشدید فشارها بر دولت نیکلاس مادورو و هدف قرار دادن اصلیترین منبع درآمد آن کشور.
هنوز روشن نیست که ترامپ چگونه این دستور را در مورد کشتیهای تحریمشده اجرا خواهد کرد و آیا بار دیگر برای توقیف شناورها از گارد ساحلی استفاده میکند یا خیر. دولت ایالات متحده تاکنون هزاران نیروی نظامی و نزدیک به دوازده ناو جنگی – از جمله یک ناو هواپیمابر – به منطقه اعزام کرده است.
ترامپ در شبکه اجتماعی تروثسوشال نوشت: «بهدلیل سرقت داراییهای ما و دلایل بیشمار دیگر، از جمله تروریسم، قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان، رژیم ونزوئلا بهعنوان یک «سازمان تروریستی خارجی» شناخته شده است. ازاینرو، امروز دستور «محاصره کامل و تمامعیار همه نفتکشهای تحریمشده» در مسیر ورود یا خروج از ونزوئلا را صادر میکنم.»
در بیانیهای که دولت ونزوئلا منتشر کرد، این اقدام ترامپ بهعنوان «تهدیدی نفرتانگیز و زشت» محکوم شد.
بهای نفت روز چهارشنبه در معاملات آسیایی بیش از یک درصد افزایش یافت. بهای نفت برنت با ۷۰ سنت افزایش (معادل ۱.۲ درصد) به ۵۹.۶۲ دلار در هر بشکه رسید و نفت خام وست تگزاس آمریکا نیز با ۷۳ سنت (۱.۳ درصد) رشد به ۵۶ دلار رسید.
در معاملات پس از اعلام تصمیم ترامپ، بهای نفت آمریکا بیش از یک درصد افزایش یافت و به ۵۵.۹۶ دلار در هر بشکه رسید؛ در حالی که روز سهشنبه در پایینترین سطح از فوریه ۲۰۲۱ به ۵۵.۲۷ دلار بسته شده بود.
تحلیلگران و فعالان بازار نفت گفتند افزایش قیمت ناشی از انتظار برای کاهش احتمالی صادرات ونزوئلاست. با این حال، بازار هنوز در انتظار روشن شدن جزئیات نحوه اجرای محاصره و دامنه آن است؛ بهویژه اینکه آیا شامل کشتیهای غیرتحریمشده نیز خواهد شد یا نه.
جنبههای حقوقی
النا چاچکو، استاد حقوق بینالملل در دانشکده حقوق برکلی دانشگاه کالیفرنیا، گفت رؤسایجمهور آمریکا اختیار گستردهای برای اعزام نیروهای نظامی به خارج دارند، اما اقدام اعلامشده از سوی ترامپ آزمونی تازه برای حدود اختیارات ریاستجمهوری محسوب میشود.
او افزود: «بهطور سنتی، محاصرهها ابزارهای قابلقبول جنگی تلقی میشوند، اما فقط در شرایطی بسیار خاص. از منظر حقوق داخلی و بینالمللی هر دو، پرسشهای جدی درباره مشروعیت این اقدام مطرح است.»
واکین کاسترو، نماینده دموکرات تگزاس در مجلس نمایندگان، این محاصره را «بیتردید اقدامی جنگی» خواند و افزود: «این جنگی است که کنگره هرگز مجاز نکرد و مردم آمریکا خواهان آن نیستند.»
هفته گذشته پس از توقیف یک نفتکش تحریمشده در آبهای ونزوئلا توسط ایالات متحده، عملاً نوعی تحریم نفتی غیررسمی برقرار شد و چندین نفتکش حامل میلیونها بشکه نفت در آبهای ساحلی ونزوئلا باقی ماندند تا از خطر توقیف در امان بمانند. از آن زمان، صادرات نفت خام ونزوئلا بهشدت کاهش یافته است؛ بحرانی که این هفته با حمله سایبری به سامانههای اداری شرکت نفت دولتی PDVSA تشدید شد.
در حالیکه بسیاری از نفتکشهایی که نفت ونزوئلا را بارگیری میکنند در فهرست تحریم قرار دارند، برخی دیگر که نفت ونزوئلا، ایران یا روسیه را حمل میکنند تحریم نشدهاند. شرکتهایی مانند «شورون» (Chevron) مجازند نفت ونزوئلا را با کشتیهای تحت مجوز خود منتقل کنند.
چین بزرگترین خریدار نفت خام ونزوئلاست و حدود ۴ درصد از کل واردات نفت خود را از این کشور تأمین میکند. برآورد تحلیلگران نشان میدهد که واردات چین از ونزوئلا در ماه دسامبر بهطور میانگین بیش از ۶۰۰ هزار بشکه در روز خواهد بود.
در حال حاضر عرضه جهانی نفت کافی است و میلیونها بشکه نفت خام در نفتکشهای مستقر در نزدیکی سواحل چین در انتظار تخلیهاند. اما اگر این محاصره مدت طولانی ادامه یابد، کاهش نزدیک به یک میلیون بشکه در روز از عرضه جهانی میتواند موجب افزایش بهای نفت شود.
دو مقام آمریکایی گفتند در صورت اجرای کامل این سیاست، تأثیر شدیدی بر دولت مادورو خواهد داشت. دیوید گلدوین، دیپلمات پیشین انرژی در وزارت خارجه آمریکا، اعلام کرد اگر کاهش صادرات ونزوئلا با افزایش ظرفیت مازاد اوپک جبران نشود، بهای جهانی نفت ممکن است بین پنج تا هشت دلار در هر بشکه افزایش یابد.
او افزود: «در آن صورت، تورم اوج میگیرد و موجی گسترده و فوری از مهاجرت از ونزوئلا به کشورهای همسایه آغاز خواهد شد.»
از زمان تحریمهای انرژی آمریکا علیه ونزوئلا در سال ۲۰۱۹، بازرگانان و پالایشگاهها برای خرید نفت این کشور به ناوگانی موسوم به «ناوگان سایه» متوسل شدهاند که موقعیت خود را پنهان میکنند یا از کشتیهای تحریمشده برای حمل نفت ایران و روسیه استفاده میکنند.
بنا بر دادههای پایگاه TankerTrackers.com، تا هفته گذشته بیش از ۳۰ مورد از حدود ۸۰ کشتی حاضر در آبهای ونزوئلا یا در مسیر این کشور، تحت تحریمهای آمریکا قرار داشتند.
افزایش تنشها
کارزار فشار ترامپ علیه مادورو شامل گسترش حضور نظامی آمریکا در منطقه و اجرای بیش از دو دوجین حمله نظامی علیه شناورها در اقیانوس آرام و دریای کارائیب در نزدیکی ونزوئلا بوده است؛ حملاتی که تاکنون دستکم ۹۰ کشته برجای گذاشتهاند.
ترامپ همچنین گفته است حملات زمینی به خاک ونزوئلا نیز بهزودی آغاز خواهد شد.
مادورو مدعی است که استقرار گسترده نیروهای آمریکایی با هدف سرنگونی او و تصاحب منابع عظیم نفتی کشور صورت گرفته است. او در سخنانی پیش از انتشار پست ترامپ گفت: «امپریالیسم و راست افراطی فاشیست میخواهند ونزوئلا را مستعمره کنند تا ثروت کشور ما از نفت و گاز تا طلا و دیگر منابع را تصاحب نمایند. ما سوگند یاد کردهایم که از میهن خود دفاع کنیم و در ونزوئلا صلح پیروز خواهد شد.»
سوزی وایلز، رئیس دفتر ترامپ، در گفتوگویی با نشریه «ونیتی فِر» گفت: «ترامپ میخواهد به انفجار کشتیها ادامه دهد تا زمانی که مادورو تسلیم شود.»
پنتاگون و گارد ساحلی آمریکا در پاسخ به پرسشها درباره جزئیات این تصمیم، ارجاع به کاخ سفید دادند.
دولت ترامپ بهطور رسمی «کارتل د لوس سولس» ونزوئلا را – که شامل مادورو و شماری از مقامات ارشد نظامی است – بهعنوان سازمان تروریستی خارجی معرفی کرده است.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
محمود حسن / خبرگزاری رویترز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
همزمان با وقوع بدترین حادثهٔ تیراندازی گروهی در استرالیا طی نزدیک به ۳۰ سال گذشته، تصاویری منتشر شد که نشان میداد یک صاحب مغازه در سیدنی به سمت یکی از مهاجمان میدود و سلاحش را از دستش بیرون میکشد. در نیمهای دیگر از جهان، در شهری کوچک در سوریه، گروهی از مردان در حال تماشای این فیلم بودند که صورتی آشنا را در آن تشخیص دادند.
«سوریه به او افتخار میکند»
عموی این قهرمان، محمد الاحمد، از طریق تصاویری که در فضای مجازی در حال گردش بود، وی را شناخت. او به رویترز گفت: «ما از طریق شبکههای اجتماعی از این خبر مطلع شدیم. به پدرش زنگ زدم و او تأیید کرد که این فرد احمد است. احمد یک قهرمان است؛ ما به او افتخار میکنیم. سوریه بهطور کلی به او افتخار میکند.»
خانوادهٔ احمد اهل شهر نیرب هستند؛ شهری که در جریان جنگ ۱۴ سالهٔ سوریه بهشدت بمباران شد. این جنگ سال گذشته با سقوط بشار اسد، در پی یک عملیات گستردهٔ مخالفان از استان ادلب به پایان رسید.
عموی احمد گفت که پسرخالهاش پس از اتمام تحصیلاتش در دانشگاه حلب در سال ۲۰۰۶ سوریه را ترک کرد و از آن زمان تاکنون به وطن بازنگشته است.
عموی احمد با توصیف او به عنوان فردی شاد و پرشور گفت: «از جوانی، شجاع و قهرمان بود. او بدون فکر کردن به اینکه چه کسانی کشته میشوند ـــ بدون دانستن مذهب آنها، اینکه مسلمان، مسیحی یا یهودی هستند ـــ به طور آنی عمل کرد. همین باعث شد که او از جا بپرد و این عمل قهرمانانه را انجام دهد.»
«مسلمانان صلحطلب هستند، نه جنگطلب»
احمد که امروزه شهروند استرالیاست و دو دختر دارد، همچنان در بیمارستانی در سیدنی به دلیل زخمهای گلوله درمان میشود. او در سراسر جهان، از جمله توسط دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، به عنوان یک قهرمان مورد ستایش قرار گرفته است.
درخواست کمک مالی تنظیمشده برای وی در وبسایت GoFundMe بیش از ۲٫۲ میلیون دلار استرالیا (معادل ۱٫۵ میلیون دلار آمریکا) جمعآوری کرده است.
در سوریه، خانهٔ خانوادگی احمد همچنان ویرانشده باقی مانده است. لاشه بتنی خانه دو طبقه را احاطه کردهاند که دیوارهایش بر اثر گلولهباران سوراخ شدهاند.
پسر عموی احمد، که او نیز محمد الاحمد نام دارد، به رویترز گفت: «این خانه پدر احمد است. در طول جنگ ویران شد. بمباران، بمباران هواپیماها، موشکها - هر نوع سلاحی.»
او گفت پسر عمویش «دلیل نجات بسیاری از افراد بیگناهی بود که هیچ کار اشتباهی نکرده بودند.» «احمد به جهان ثابت خواهد کرد که مسلمانان سازندهٔ صلحطلب هستند، نه جنگطلب.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
کانال ماهوارهای سوئیس (SRF)
بخش دوم و پایانی
پس میتوان چنین نتیجه گرفت که حتی سیستمهای مصنوعی مثل رایانه یا روبات هم میتوانند آزاد باشند، آزادی داشته باشند و حتی آگاهی داشته باشند؟ من برداشت میکنم که اگر این اشیا طوری رفتار کنند که انگار آزادند، آگاهی دارند، احساس دارند، خواسته دارند، پس واقعاً دارند. بیشتر از این لازم نیست.
در اصل همینطور است. در عمل، یک روبات یا یک هوش مصنوعی باید بینهایت پیچیده باشد تا بتواند مانند ما اخلاقی عمل کند. اما در اصل درست است. سالهاست به پرسش «آیا روباتهای آگاه وجود دارند؟» پاسخ میدهم: معلوم است! من خودم یکی هستم. شما هم هستید. ما روباتهای فرزندان روباتها هستیم. در سطح زیرسلولی، پروتئینهای موتوری کوچک وجود دارند که مثل روباتهای کوچک عمل میکنند. آنها متابولیسم ندارند، فقط روباتهای کوچکاند. ما هم همینطوریم. ما از انبوهی روبات کوچک تشکیل شدهایم.

اما من که چیزی متفاوت از این آیفونم با سیری (Siri) (۱) درونش هستم. سیریای که شاید در پنج یا ده سال آینده بتوانم با آن مثل شما صحبت کنم. ولی سیری که آگاهی ندارد، تجربه ندارد، آزادی ندارد. اینطور نیست؟
من میگویم: این ابزار هنوز چنین قابلیتی ندارد. اگر ما واقعاً سیری را با آگاهی تجهیز کنیم، آیا تواناییهای نرمافزار دو، سه یا چهار برابر میشود؟ نه؛ فقط سیری باید صد مرتبه پیچیدهتر شود – و این را باید جدی گرفت. آیا یک آمیب آگاهی دارد؟ او زنده است، اما هیچ دستگاه عصبیای ندارد. تنها از یک سلول تشکیل شده است. اما چرخههای واکنش شیمیایی در آمیب، نوعی دستگاه عصبیاند که رفتار او را هدایت میکنند. او به شکلی شگفتآور خودمختار است و از خود دفاع میکند. دقیقاً همان کاری را میکند که هر نورون در مغز شما انجام میدهد.
اما آمیب فقط به محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهد. پس او آزاد و خودمختار نیست.
درست است. و ما از میلیاردها آمیب تشکیل شدهایم. همان روباتهایی که شما میگویید. آنها فقط به محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهند، اما «قصد» (Absicht) هم دارند. وقتی تعداد کافی از آمیبها را به هم متصل کنیم، مجموعههای بزرگی شکل میگیرند که به حالت درونی خود واکنش نشان میدهند. با مشاهده، ارزیابی و حتی تصور کردن شکلهای آیندهٔ آن حالت. همهٔ اینها را میتوان در سامانهٔ زیستی- محاسباتی مغز جا داد، یعنی در اتصالات محاسباتی میان نورونها و سلولهای گلیال. مغز یک ساختار بهغایت شگفتانگیز و پیچیده است. هیچ هوش مصنوعیای حتی بهطور نسبی نمیتواند از نظر پیچیدگی با آن برابری کند.
همینجا مقایسهای با رایانهها شکل میگیرد: اینکه ذهن ما بهمثابه «نرمافزار» و مغز «سختافزار» است، یک قیاس بسیار قوی است. اما من یک مشکل بنیادین دارم، چون هنوز نمیفهمم این پدیدهٔ شگفتانگیز، این «کیفیات تجربهای» (qualia) از کجا میآیند. مثلاً حس نوشیدن یک جرعه آب، یا لمس کردن خودم. این «چگونه بودن» تجربهها از کجا پدید میآید؟ فیلسوفان برای نقد دیدگاههای شما ـ نوعی کارکردگرایی (Funktionalismus) یا فیزیکالیسم (Physikalismus) ـ اندیشهآزماییهای مشهوری طرح کردهاند. در نهایت، آیا واقعاً فقط ماده وجود دارد؟ یکی از مشهورترین این اندیشهآزماییها، آزمایش «مری» (Mary) از فرانک جکسون است. ما آن را در مجموعهٔ تلویزیونی FILOSOFiX بهصورت انیمیشن بازسازی کردهایم. بیایید کوتاه نگاهی به آن بیندازیم:

زیر جمجمهٔ شما چیزی لرزان وجود دارد. یک ژلهٔ چینخورده متشکل از میلیاردها نورون که پیوسته در حال ارسال و دریافتاند. در همینجا قرار است آگاهی ما، «منِ» ما، خانه داشته باشد. اما دقیقاً کجا؟ ادراکات، احساسات و روح ما کجای این ساختار جای دارند؟ شاید ذهن ما در واقع چیزی جز مغز نباشد. یعنی همهچیز، حتی خود ما، صرفاً ماده باشیم. اما اگر اینگونه باشد، «مری» را در نظر بگیرید. او متخصص بیرقیب در زمینهٔ ادراک رنگهاست. همهچیز را دربارهٔ طول موجها، شبکیهٔ چشم و پردازش محرکهای بینایی در مغز میداند. او همهٔ واقعیتهای علمی را میشناسد و دقیقاً میداند وقتی ما رنگ میبینیم، چه اتفاقی در مغزمان میافتد. مشکل اینجاست که مری هیچوقت خودش رنگی ندیده است. نه یک گوجهٔ فرنگی قرمز و نه آسمان آبی. از کودکی در اتاقی بیرنگ بزرگ شده است. لباسهایش سیاهوسفیدند، موهایش سیاه است، و تنها با طیفهای سیاه، سفید و خاکستری آشناست. هر آنچه دربارهٔ جهان و ادراک رنگها میداند، از کتابها آموخته است. یک روز، در بهطور جادویی باز میشود و مری برای نخستین بار به بیرون میآید. او چیزی را میبیند که سالها مطالعه کرده بود: رنگها. او قبلاً میدانست وقتی رنگ ببیند چه اتفاقی در مغزش خواهد افتاد. اما اکنون تجربه میکند که دیدن رنگها «چگونه است». مری درمییابد که دانستههایش ناقص بوده است. پس، به نظر میرسد حقیقتهایی وجود دارند که حتی یک نظریهٔ کامل فیزیکی هم نمیتواند توصیفشان کند. آیا شیوهٔ تجربهٔ ما از جهان چیزی بیش از فرآیندهای بیوشیمیایی مغز است؟ آیا ذهن ما بیش از مغز است؟

آقای دنت این خیلی قانعکننده است، نه؟ اینکه آگاهی فقط از «دیدگاه درونی» قابل درک کامل است.
فرانک جکسون (Frank Jackson) با اندیشهآزمایی مری یکی از قویترین نمونههای «پمپهای شهود» (Intuitionenpumpe) (۲) را عرضه کرد. اما این آزمایش نادرست است. خوشحالم که جکسون خودش بعداً آن را رد کرد، چون همانطور که استدلال کرد، این آزمایش چیزی را که او میخواست ثابت کند، نشان نمیدهد. من سالهاست علیه آن استدلال میکنم، چون این صرفاً «ناکامی تخیل» است. در سال ۱۹۹۱ در کتاب «فلسفهٔ آگاهی انسانی» (Philosophie des menschlichen Bewusstseins) پایان داستان مری را کمی تغییر دادم: وقتی در باز میشود و او برای نخستین بار رنگها را میبیند، همکارانش یک موز آبی به او نشان میدهند. او مکث میکند و میگوید: «این یک موز آبی است. شما میخواهید مرا فریب دهید.» همکارانش حیرتزده میشوند: «چطور ممکن است او این را بداند؟» اما او میتواند. اگر فرض کنیم مری همهچیز را دربارهٔ واکنشهای فیزیکی مغز خودش میداند، بهراحتی میتواند این را استنتاج کند. این مثل آن است که شما هرگز در زندگیتان با نوک مداد تماس نداشته باشید، اما همهچیز را دربارهٔ مدادها خوانده باشید. اگر من شما را با نوک مداد لمس کنم، چیز جدیدی نیاموختهاید. و این فقط بخشی از نقد من به این آزمایش است.
اجازه دهید چیزی دیگر بیفزایم: فیلسوف آمریکایی، توماس نیگل (Thomas Nagel)، اندیشهآزمایی دیگری دارد. او میگوید ما میتوانیم همهچیز را دربارهٔ خفاشها بدانیم، اینکه چگونه میخوابند، تولیدمثل میکنند، غذا میخورند و ... اما هرگز نخواهیم دانست «چگونه است که یک خفاش بودن» (۳) را تجربه کنیم. این همان آگاهی کیفی است که ما به آن دسترسی نداریم. اما شما ادعا میکنید که برعکس: آگاهی را میتوان از بیرون بهطور کامل کاوید.
بله، در واقع من میخواستم همراه با دانشجوی دکتریام، کاتلین اینس (Kathle Ains) (۴)، مقالهای بنویسم با عنوان: «بودن بهسان یک خفاش چگونه است؟» اما آنچه او در نهایت منتشر کرد، مقالهای با تیتر «بودن بهسان انسانی کسلکننده و کوتهفکر چگونه است؟» بود. در استدلال تام نیگل یک مشکل ظریف وجود دارد. او در نوشتهاش فیزیولوژی خفاشها را با جزئیات توضیح میدهد. اما چرا این موضوع باید مرتبط باشد؟ اگر این مهم باشد، بسیاری چیزهای دیگر نیز باید مهم تلقی شوند. در حالی که برای ادعای اصلیاش ـ اینکه ما نمیتوانیم تصور کنیم « خفاش بودن چگونه است » ـ هیچ استدلالی نمیآورد. او فقط بر آن اصرار میورزد. سالها این موضوع مرا ابتدا خسته و سرخورده کرد و سرانجام فقط مایهٔ خندهام شد. بارها دیدهام که دانشمندان مقالهٔ او را بهعنوان «نتیجهٔ نیگل» (Nagels Resultate) نقل کردهاند. اما وقتی با دقت بخوانید، میبینید هیچ استدلالی در آن نیست. او صرفاً فرض میگیرد که ما نمیتوانیم تصور کنیم خفاش بودن چگونه است، و استدلالهایش فقط تأیید همان فرضاند. اما فرض او به سادگی نادرست است. هر کس بپندارد که اطلاعاتی از درون ما وجود دارد که علم نمیتواند توضیح دهد، کاملاً در مسیر خطا قرار گرفته است. جالب است بدانید که من و تام نیگل حدود یک ماه پیش در نیویورک یک مناظرهٔ کوتاه و بداهه (improvisiertes) دربارهٔ این موضوع داشتیم که نسخهٔ آنلاینش موجود است. او در آن بحث بسیار مطمئن از خود ظاهر شد. من او را بیش از ۴۰ یا ۵۰ سال است که میشناسم.
او پرسید: «به نظر شما علم اعتبار و اقتدارش را از کجا میآورد؟» او موضوع را به مسئلهٔ اقتدار (Autorität) تقلیل داد: اقتدار دیدگاه اولشخص در برابر اقتدار علم. من پاسخ دادم: اینکه شما برای دیدگاه اولشخص اقتدار قائل شوید، اشتباه است. ما دربارهٔ آگاهی خودمان بسیار کم میدانیم و بسیاری چیزهایی که گمان میکنیم میدانیم، در واقع غلط است. ما هیچ چیز دربارهٔ «رسانهٔ حامل آگاهی» (Trägermedium des Bewusstseins) نمیدانیم. فقط قدری دربارهٔ محتوای آن میدانی (۵).
اخیراً پژوهشگری بازنشسته در زمینهٔ هوش مصنوعی به نام ریچارد پاور (Richard Power) نامهای برایم فرستاد که در آن نکتهای بسیار روشن مطرح کرده بود و من از آن زمان بارها نقلش کردهام. او برای مقایسهٔ نحوهٔ ادراک ما از جهان، مثال یک نقاشی از چشمانداز طبیعت را میزند. شما میتوانید آن نقاشی را در برابر چشمانداز واقعی قرار دهید و مقایسه کنید: سبزی موجود در نقاشی با سبزی درختان واقعی. ما هم «رسانه» (das Medium) را میبینیم، با ویژگیهای خودش، و هم ویژگیهای شیء بازنماییشده را. میتوانیم شباهتها و تفاوتها را تشخیص دهیم.
اما این کار را با تجربهٔ درونی خود نمیتوانیم انجام دهیم. ما هیچ دسترسیای به «رسانهٔ آگاهی خودمان» (Medium unseres Bewusstseins) نداریم. این رسانه چیزی نیست جز شلیکهای عصبی در شبکههای نورونی، و ما به آن دسترسی نداریم. اما همان رسانه است که کیفیت تجربهٔ ما را تعیین میکند. وقتی متوجه میشویم قادر به مقایسهٔ دو رسانه نیستیم، میگوییم: «این کوالیاها (کیفیات تجربهای) (Qualia)، این آگاهی پدیداری است که اشیاء را میبینیم.» اما این صرفاً نظریهای بد است، نه حقیقت.
بله، اما این شهودی بسیار قانعکننده به نظر میرسد. میبینید، من میتوانم ساعتها به شما گوش بدهم. اجازه دهید یک گام فراتر بروم. شما یکی از مشهورترین آتئیستها در کنار ریچارد داوکینز هستید، که او را بهخوبی میشناسید و در سال ۲۰۰۳ با هم «جنبش برایتس» (۶) را پایهگذاری کردید. لطفاً کمی در این باره توضیح دهید.
آن جنبش را ما پایهگذاری نکردیم. این کار را دو استاد دانشگاه فوقالعاده و بازنشستهٔ از کالیفرنیا انجام دادند. ما فقط از آن باخبر شدیم و آن را معرفی و گزارش کردیم. ما پیامرسان بودیم، نه خالق.
نکتهای که میخواهم بر آن تأکید کنم، این است که برای من دین هم یک «ایده» (Idee) است. ایدهای که در جریان تکامل پدید آمده است، همچون باور به خدا. شما خودتان خدا را «یک داستان ساختگی» (Fiktion) میدانید که در برخی جنبهها میتواند مفید هم باشد. اما نخست، قبل از اینکه وارد بحث خدا شویم، برایم جالب است بدانم: این ایده اصلاً چرا در تاریخ بشر پدید آمد؟ چرا انسانها ـ یا حتی حیوانات ـ شروع به باور به خدا کردند؟
من نمیتوانم این را ثابت کنم، اما یک روایت بسیار قانعکننده و مناسب دارم.
بیشتر حیوانات ــ و قطعاً همهٔ پستانداران ــ نوعی واکنش هراس (Schreckreaktion) دارند. وقتی چیزی غیرمنتظره رخ دهد که ما را میترساند، فوراً میخواهیم بدانیم چه خبر است. سگ شما شاید در یک شب زمستانی کنار پایتان چُرت بزند و ناگهان برف از بام فرو بریزد. سگ برمیجهد، پارس میکند و به شیوهٔ خودش میپرسد: «این چه بود؟ چه کسی بود؟ شاید یک دزد که وارد خانه شده باشد.» از دیدگاه تکاملی، دیدن یک عامل کنشگر (Akteur) در جایی که هیچ کنشگری وجود ندارد، یک استراتژی خوب است. ما انسانها همان کاری را میکنیم که نیاکانمان میکردند. آنها شبها در جنگل صداهای هراسانگیز میشنیدند و گمان میکردند درختی سخنگو یا موجودی پنهان دیدهاند. درخت و این ایده دهانبهدهان پخش میشد. کسی میپرسید: «واقعاً درخت سخنگو بود؟» یکی میگفت: «نه، چنین چیزی وجود ندارد.» دیگری میگفت: «چرا، من دیدم».
وقتی آنها به روستا بازمیگشتند، شایعه میپیچید: «فلانی درختی سخنگو دیده است.» و به این ترتیب، یکی از موجودات نامرئی آن منطقه متولد میشد. همهٔ الفها (Elfen)، کوتولهها، غولها و پریان در باورهای عامیانه همینطور پدید آمدند: خیالپردازیهای تکرارشوندهای که از تجربههای شگفتانگیزی برمیخاستند که توضیحی برایشان نداشتیم. و تنها آن داستانهایی باقی میماندند که فراموشنشدنی بودند، همانهایی که مردم دوست داشتند برای فرزندانشان بازگو کنند. اینگونه است که این چرخه عمل میکند. اینگونه بود که چندخدایی پدید آمد. و در گذر تکامل، آن چندخدایی به یکتاپرستی بدل شد. و همین است کل ماجرا.
اما چرا شما اینقدر مطمئن هستید که این ادراکها ــ این تصور دیدن چیزی ــ همه خیال و سخن بی اساس (فیکشن) هستند؟ چرا فکر نمیکنید این حساسیت به بخشی از واقعیت باشد که واقعاً وجود دارد؟ یعنی چه چیزی شما را اینقدر مطمئن میکند که خدایی وجود ندارد؟ از کجا میدانید؟
از کجا میدانم بابانوئل، خرگوش عید پاک یا هیولای دریاچهٔ لاخنس (Lochnestmonster) وجود ندارند؟ من نمیدانم. شاید واقعاً باشند. اما تقریباً مطمئنم ــ و مثل ریچارد داوکینز میگویم: احتمالاً خدایی وجود ندارد. و منظورم این است که «بسیار محتمل نیست.» من فکر میکنم وجود خدا به همان اندازه نامحتمل است که وجود بابانوئل. (امیدوارم با این حرف کودکان تماشاگر برنامه را شوکه نکنم.)
یعنی شما نمیتوانید این فرضیه، این ایده را ابطال کنید، فقط میگویید شواهد بسیار اندک و ناکافی در تأیید آن وجود دارد. هیچ برهانی به نفع وجود خدا در دست نیست.
بله. اما در چنین مواردی اغلب دلایل خوبی داریم تا یکی از گزینهها را نامحتملترین بدانیم و آن را کنار بگذاریم. برتراند راسل نمونهٔ مشهوری آورده است. او میگفت: من نمیتوانم ثابت کنم که در جایی از فضا یک قوری کوچک به دور زحل نمیچرخد. شاید واقعاً چنین قوریای وجود داشته باشد. من نمیتوانم خلافش را ثابت کنم. اما مهم هم نیست (۷).
میدانید آقای دنت، ما این مثال ــ این آزمایش فکری ــ را آماده کردهایم. بیایید با هم ببینیم.
بسیار خب.

اجازه دهید معرفی کنم: این یک همسایه است. آدم خوشبرخوردی است، اما باورهای عجیبی دارد. مثلاً این یکی: او باور دارد که بین زمین و مریخ، یک قوری چای به دور خورشید میگردد.
تاکنون هیچکس این قوری را ندیده است، چون آنقدر کوچک است که هیچ تلسکوپی نمیتواند آن را رصد کند. همسایهٔ شما ــ بگذارید او را یک خداباور (theist) بنامیم ــ میگوید: «تا زمانی که هیچکس نتواند این باور مرا رد کند، من به آن ایمان دارم. چیزی که ابطالپذیر نیست، میتوان به آن ایمان داشت.»
اما آیا این درست است؟ واقعیت این است که فرضیههای عجیب و غریب بیشماری وجود دارند که ابطالپذیر نیستند. مثلاً این که جهان ما را یک «هیولای اسپاگتی پرنده» آفریده باشد. یا اینکه همهجا فیلهای کوچک صورتی نشستهاند که به محض نگاه ما ناپدید میشوند.
این فرضیهها قابل ابطال نیستند، اما کسی که میگوید چیزی وجود دارد، باید برای آن دلایل خوبی بیاورد. صرفِ اینکه نتوان آن را رد کرد، کافی نیست. وگرنه تعداد نامتناهی فرضیههای پوچ ممکن میشد.

اما این برای همسایهٔ ما و قوریاش چه معنایی دارد؟ چه کسی موضع درستتری دارد؟ خداباور، که به وجود قوری ایمان دارد؟ بیخدا (atheist)، که به نبودش باور دارد؟ یا شکاک (skeptic)، که نه وجود و نه عدم آن را میپذیرد و صرفاً میگوید: «نمیدانیم.»؟
و حال پرسش اصلی: باور به وجود خدا چه وضعیتی دارد؟ آیا به همان اندازه نامعقول است که باور به یک هیولای اسپاگتی پرنده؟ آیا باور به چیزی که وجودش قابل اثبات نیست، معقول است؟

پس، آیا ایمان به خدا غیرعقلانی است؟
بله. ایمان در گذشته کارکرد بسیار مهمی داشت. باور دینی البته «اختراع» نشده بود، اما از طریق گزینش طبیعی باورهای فرهنگی به تقویت روحیهٔ همکاری و استحکام جوامع قبیلهای و روستایی ــ میان انسانهایی که خویشاوندی نداشتند ــ کمک کرد. به عبارتی، دین پیوندهای اجتماعی خانوادهٔ گسترده را گسترش میداد. من با کمال میل میپذیرم که دین در گذشته نقشی کلیدی در شکلگیری هویت گروهی و ایجاد انسجام اجتماعی داشته است. اما این نقش امروز دیگر ضروری نیست. من دین را بهمثابه یک تکیهگاه آغازین میبینم، چیزی شبیه به یک «افزوده ای غیر طبیعی اما ضروری که کمبود را جبران می کند» (Prothese) که تمدنها را برای پیدایش دموکراسی، علم، مطبوعات آزاد و بسیاری دستاوردهای خوب دیگر یاری کرد. دین در آغاز موتور محرک این فرایند بود. اما حالا ما میتوانیم آن را کنار بگذاریم. اکنون میتوانیم از دین عبور کنیم و آنها میتوانند از صحنهٔ زندگی محو شوند.
اما چه چیزی از دین میتوانیم بیاموزیم جز همین جنبهٔ اجتماعیاش؟ موضوع معنابخشی، که برای افراد دیندار بسیار مهم است، آیا برای شما هیچگاه کمبودش حس نشده؟ آیا لحظههایی بوده که آرزو کنید ای کاش مؤمن بودید؟
من هم به چیزهایی باور دارم، اما معنابخشی (Sinnstiftung) یعنی ساختن زندگی حول چیزهایی که واقعاً ارزشمندند. مثالی شخصی: من ناچار شدم تحت یک عمل سخت قلب باز قرار بگیرم. به علت پارگی در دیوارهٔ آئورت، برایم آئورت مصنوعی گذاشتند. معمولاً چنین چیزی مرگبار است، اما در مورد من نه، چون تیمی فوقالعاده از پزشکان، پرستاران و تکنسینها کار درست را در زمان درست انجام دادند و جانم را نجات دادند. این در سال ۲۰۰۶ بود، یعنی نزدیک به دوازده سال پیش.
وقتی در بیمارستان دورهٔ نقاهت را میگذراندم، با علاقه و کمی خنده ایمیلهای زیادی میخواندم که میپرسیدند: «آیا تجربهٔ معنوی داشتی؟ آیا مرگ را به چشم دیدی؟» جوابم این بود: «بله، اما نه آنطور که شما انتظار داشتید.» برایم روشن شد که ما بیخدایان وقتی میگوییم Thank goodness («سپاس از نیکی»)، این در واقع هیچ ربطی به «خدایا شکرت» ندارد، بلکه به معنای شکرگزاری از نیکیِ موجود در جهان است.
در جهان چیز های خوب و نیکی فراوان است. اما ما این ها را وامدار خدای مهربان نیستیم، بلکه وامدار نیکی انسانها هستیم، نیکی پزشکانی که از من مراقبت کردند، نیکی دانشمندانی که پژوهش و دارو ساختند. ما همه بهرهمندیم از انبوه کارهای نیکی که دیگر انسانها انجام دادهاند. بنابراین توصیه میکنم سپاسگزار باشیم برای آنچه پیشتر انجام شده ــ و سپاس خود را با افزودن بر نیکیها جبران کنیم: درختی بکاریم، کودکی یتیم را حمایت کنیم، چیزی مهم کشف کنیم، در انتخابات شرکت کنیم. اینها راههای واقعی برای نشان دادن سپاس ما هستند.
اما اینجا وارد عرصهٔ ارزشهای اخلاقی میشویم. مثل عدالت، همبستگی و… آیا در جهانبینی شما اینها هم صرفاً خیالات و ساختههای فرهنگی نیستند؟ یعنی هیچ ارزش عینیای وجود ندارد؟
هم آری و هم نه. فراموش نکنید ــ همانطور که خودتان هم گفتید ــ توهمها میتوانند سودمند باشند. توهم کاربری (user illusion) در گوشی شما مفید است. ما جهانبینیهای مشترکی داریم که برایمان بیشتر سود دارند تا زیان. «توهم» نامیدنشان کمی ناعادلانه است. اینجا با همان مسئلهٔ فلسفی دیرینه روبهرو هستیم: آیا چیزها خوباند چون خدا گفته خوباند، یا خدا آنها را خوب میداند چون واقعاً خوباند؟ از دید من، هیچ تضمینی وجود ندارد که چیزی فقط به این دلیل خوب باشد که کسی ــ حتی خدا یا مثلاً عمهٔ بزرگم ــ چنین فکر میکند. تاریخ پر است از تصویرهای مشمئزکنندهای از خدا و باورهای منسوب به او که رنج بسیاری به بار آوردهاند. پس راه بهتر چیست؟ ساده است: واسطه را حذف کنیم و در واژه های سایسی در باره چیز ها اندیشه کنیم.
تصور کنید یک کنگرهٔ عمومی داریم، یک میدان عمومی که در آن هرکس بتواند دلیل بیاورد که چرا چیزی را خوب میداند. اینجا فرصتی برای او فراهمشده است تا دیگران را قانع کند. اما هرگز نباید «کارت باور دینی» (Glaubenskarte) را رو کند. اینکه بگویید: «در دین من خوردن گوشت خوک بد است» یک واقعیت است. اما اگر میخواهید دیگران را قانع کنید، باید دلیل بیاورید ــ نه صرفاً «چون خدا چنین گفته». اگر دلیلی خوب وجود داشته باشد، همه میپذیرند.
این فرایند مبتنی بر عقل گرایی است. این یک نتیجه گیری علمی نیست بلکه حاصل کار اقناعی سیاسی (politische Überzeugungsarbeit) است. مسئله اصلی در اینجا آرمان (das Ideal) است، تلاشی برای رسیدن به اجماع، هرچند بسیاری موضوعات بیپاسخ بمانند. اگر به جهان نگاه کنیم، میبینیم که برخی باورها نزد بعضی مقدس است و نزد برخی دیگر پوچ. اگر آسیبی نمیزنند، بگذاریم همانطور بمانند. اما در بنیاد اخلاق، بهترین پایه چیزی جز تفکر جمعی انسانها نیست، وقتی ترغیب شوند که عمیق بیندیشند.
ما دیگر کمکم به پایان گفتوگو نزدیک میشویم. حالا میفهمم چرا شما به خدایی در بیرون باور ندارید. اما میپرسم: درون خودتان، آیا هیچ بُعد معنوی (spiritual) احساس میکنید؟ مثلاً وقتی در قایق تفریحی خود هستید، موسیقی جاَز گوش میکنید، یا به مرگ خود میاندیشید؟
واژهٔ «معنوی» در زبان انگلیسی معنای وسیعی پیدا کرده، اما همین باعث شد معنای اصلیاش کمرنگ شود. برای بعضیها فوتبال حرفهای معنویت است! برای من، حقیقت، دموکراسی و خودمختاری ارزشهای والای معنویاند. و بله، من عمیقاً شاکرم که موسیقی و هنر وجود دارند، و گاهی آنها مرا تا حد اشک برمیانگیزند. این فوقالعاده است.
و حتی برایم شگفتانگیزتر است وقتی درک میکنم که یوهان سباستیان باخ نه فرشته بود، نه خدا، نه موجودی ماورایی ــ بلکه محصولی بزرگ از تکامل طبیعی و انتخاب فرهنگی. ذهن او با ابزارهایی عالی مجهز بود که چنین آثار شگفتانگیزی آفرید که همهٔ بشریت را تحت تأثیر قرار میدهد. همین برای من کافی است. من باخ را بیش از این تحسین نمیکردم اگر کسی مرا متقاعد میکرد که خدایی به او «قرص نبوغ» داده است. این برایم نوعی فریب بود.
بسیار سپاسگزارم از این گفتوگو. باعث خوشحالی من بود.
این خوشحالی دوطرفه بود. پرسشهای خوبی مطرح کردید.
———————————
توضیحات مترجم:
۱: سیری نام دستیار صوتی هوشمند (AI voice assistant) است که روی آیفون (و دیگر محصولات اپل) نصب میشود. سیری یک نرمافزار/برنامه هوش مصنوعی است که با کاربران از طریق صدا تعامل میکند (مثل پاسخ به سوالات، اجرای دستورات). در جمله گفته شده: «این آیفون با سیری روی آن...» اشاره به آیفون به عنوان سختافزار و سیری به عنوان نرمافزار است. گوینده تأکید میکند که حتی اگر در آینده بتواند با سیری همانند یک انسان گفتگو کند، باز هم سیری آگاهی (Bewusstsein) ، تجربهٔ درونی (Erleben) یا آزادی (Freiheit) ندارد. پس سیری چیست؟ یک دستیار مجازی مبتنی بر هوش مصنوعی، نه یک ربات فیزیکی. اما در بحثهای فلسفی (مثل این متن)، گاهی از آن به عنوان نماد یک “غیرانسان هوشمند اما فاقد آگاهی” استفاده میشود تا مرز بین هوش مصنوعی پیشرفته و آگاهی انسانی را بررسی کنند.
۲: یک پمپ شهود نوعی آزمایش فکری (Gedankenexperimen) است که به شکلی گویا و جذاب طراحی میشود تا شهود (Intuition) خواننده یا شنونده را درباره یک مسئله فلسفی به جهتی خاص “پمپاژ” کند (یعنی هدایت یا برانگیخته کند). هدف آن قانع کردن یا به چالش کشیدن یک دیدگاه از طریق برانگیختن احساس “درستی” یا “نادرستی” در مخاطب است، نه لزوماً ارائه یک برهان منطقیِ قدمبهقدم. مثل یک پمپ که آب را جابهجا میکند، پمپ شهود هم تلاش میکند “شهودهای فلسفی” شما را به سمت نتیجهای خاص منتقل کند.
مثال کلاسیک: “مری دانشمند رنگها” (Mary the Color Scientist). داستان همان گونه که در بالا آمده به این شکل است: مری دانشمندی است که تمام دانش فیزیکی و عصبشناختی درباره رنگها را میداند (مثلاً اینکه طول موج قرمز ۷۰۰ نانومتر است و چه واکنشی در مغز ایجاد میکند)، اما خودش هرگز رنگی ندیده است (او در یک اتاق سیاهوسفید زندگی کرده). روزی مری از اتاق خارج میشود و برای اولینبار یک گوجهفرنگی قرمز را میبیند. حال پرسش این است پرسش: آیا مری چیز جدیدی یاد میگیرد؟ آیا تجربه ذهنی یا همان کوالیا (Qualia) دیدن رنگ قرمز چیزی فراتر از دانش فیزیکی است؟
هدف پمپ شهود: شهود اکثر مردم این است که “بله، مری چیزی کاملاً جدید یاد میگیرد”. بنابراین، این آزمایش فکری به نظر میرسد که فیزیکالیسم (این دیدگاه که همه چیز—از جمله آگاهی—فیزیکی است) را زیر سؤال میبرد، زیرا چیزی غیرفیزیکی (”تجربه ذهنی رنگ”) وجود دارد که علم فیزیکی نمیتواند آن را توصیف کند. درمتن گفتگوی بالا آمده است: “این یک مثال کلاسیک از یک پمپ شهود است. اما این استدلال غلط است.” یعنی: آزمایش مری اگرچه شهود ما را به سمت رد فیزیکالیسم میکشاند (پمپ شهود قدرتمندی است)، اما از نظر منطقی یا فلسفی نتیجهگیری معتبری ندارد. حتی خود فرانک جکسون (خالق این آزمایش فکری) بعدها آن را پس گرفت و گفت که این آزمایش آنچه او میخواست ثابت کند یعنی وجود غیرفیزیکیِ Qualia) ) را اثبات نمیکند. دنیل دنت که خود این اصطلاح را ابداع کرد، هشدار میدهد که پمپهای شهود ممکن است فریبنده باشند: آنها شهودها را دستکاری میکنند، بدون اینکه استدلال دقیقی ارائه دهند. گاهی یک داستان جذاب، ما را از ضعف منطقی استدلال غافل میکند. آزمایش مری، از نظر دنت، یکی از این پمپهای شهود گمراهکننده است (او در کتابش به نام “در باب آگاهی” این آزمایش را به تفصیل نقد میکند). “پمپ شهود” به ابزاری اقناعی—اما بالقوه گمراهکننده— در فلسفه اشاره دارد که با داستانپردازی، شهودهای ما را برای قبول یک دیدگاه خاص به کار میگیرد. آزمایش مری نمونهای کلاسیک است، اما نویسنده متن (احتمالاً با تأثیر از دیدگاههای دنت یا خود جکسون) تأکید میکند که این پمپ شهود، اگرچه قوی به نظر میرسد، از نظر منطقی نادرست است.
۳: مثال توماس نیگل درباره «خفاش بودن چگونه است» (What Is It Like to Be a Bat?) (۱۹۷۴) و نقد دنیل دنت به آن، از بحثهای کلاسیک در فلسفه ذهن هستند. در اینجا هر دو را به طور خلاصه و ساختاریافته توضیح داده می شود.
استدلال توماس نیگل: «خفاش بودن چگونه است؟»
نیگل در مقاله معروف خود با عنوان «خفاش بودن چگونه است؟» استدلال میکند که تجربه ذهنی (phenomenal consciousness) را نمیتوان به طور کامل با زبان فیزیک یا عصبشناسی توصیف کرد. محور استدلال او چنین است: حتی اگر ما تمام حقایق عینی درباره فیزیولوژی، سونار (echolocation) و مغز خفاش را بدانیم، باز هم یک حقیقت ذهنی باقی میماند که از دسترس ما خارج است: «احساسِ بودن یک خفاش» (چه احساسی دارد که تو جهان را از طریق پژواکیابی ادراک کنی؟). نتیجهگیری نیگل: این نشان میدهد که فیزیکالیسم (دیدگاهی که همه چیز، از جمله آگاهی، فیزیکی است) ناقص است، چون توضیح عینی نمیتواند کیفیت ذهنی تجربه (Qualia) را دربرگیرد. جمله معروف نیگل چنین است: «یک موجود عینی، هر قدر هم که دانشش کامل باشد، هرگز نمیتواند به نقطهنظر ذهنیِ آن موجود خاص دست یابد».
۴: کاتلین اینس (Kathleen A. Ains) یک دانشجوی دکترای فلسفه در دانشگاه تافتز در دهه ۱۹۹۰ بود که تحت راهنمایی دنیل دنت کار میکرد. او در حلقه فکری دنت درباره فلسفه ذهن و شناخت فعال بود. مقالهای از کاتلین اینس که در بالا به آن اشاره می شود و عنوان آن (How it is to be boring and narrow-minded) است در منابع آکادمیک استاندارد یافت نمیشود. این احتمالاً یک طنز درونی یا یک شوخی فلسفی در محافل دانشگاهی بوده که در خاطرات یا گفتگوها نقل شده است. ممکن است اینس واقعاً مقالهای انتقادی درباره محدودیتهای بحث کیفیات ذهنی یا Qualia نوشته باشد، اما با عنوانی رسمیتر. ارتباط مقاله با مناظره دنت و نیگل: این شوخی کاملاً با موضع فلسفی دنت همسو است. دنت همواره استدلال کرده که Qualia به آن شکلی که نیگل و دیگران توصیف میکنند، وجود ندارد. از دید دنت، پرسش “خفاش بودن چگونه است؟” یک پرسش نادرست است، زیرا فرض میگیرد که “چگونه بودن” یک امر ذهنیِ دستنیافتنی است. دنت معتقد است ما میتوانیم با مطالعه عینی مغز و رفتار، به طور کامل بدانیم که “خفاش بودن چگونه است”. این داستان کوتاه نمونهای از طنز و تخفیفگرایی در مناظرات آکادمیک است. نشان میدهد که چگونه یک ایده فلسفی جدی (نیگل) میتواند با یک عنوان طنزآمیز به چالش کشیده شود. همچنین نشاندهنده رابطه مکتبیست که دنت با دانشجویانش داشته و چگونه از طنز به عنوان یک اسلحه فلسفی استفاده میکرده است.
۵: نقد دنیل دنت به نیگل: دنیل دنت در آثار مختلف به ویژه در مقاله Quining Qualia و کتاب «آگاهی» (Explained) به نیگل و مفهوم کیفیت ذهنی حمله میکند. نقدهای اصلی او:
الف: نقد «دسترسیناپذیری مطلق». دنت میگوید: نیگل ادعا میکند که ما اصلاً نمیتوانیم بدانیم خفاش بودن چگونه است. اما این ادعای اغراقآمیز است. اگر ما تمام پردازشهای حسی، عصبی و رفتاری خفاش را بدانیم، میتوانیم با شبیهسازی دقیق، یک مدل کامپیوتری از ذهن خفاش بسازیم و حتی خود را در جایگاه آن قرار دهیم (مثلاً با شبیهسازی پژواکیابی در یک واقعیت مجازی). پس «خفاش بودن» کاملاً دستنیافتنی نیست، فقط پیچیده است.
ب: نقد «کیفیت ذهنی به عنوان جوهر مستقل». دنت معتقد است که کیفیات ذهنی یا Qualia مانند «قرمزی» گوجه یا «احساس پژواکیابی» ویژگیهای جادویی و غیرقابل تحلیل نیستند، بلکه همان الگوهای پردازش اطلاعات توسط مغز هستند. او آزمایش فکری معروفی به نام «قهوهای شدن ناگهانی کاغذ دیواری» را مطرح میکند: اگر شما متوجه تغییر تدریجی رنگ کاغذ دیواری نشوید، آیا کیفیات ذهنی شما تغییر نکرده است؟ پس کیفیات ذهنی امری ثابت و مطلق نیست، بلکه وابسته به توجه، حافظه و توصیف است.
ج: نقد «اولشخص بودن». نیگل بر منظر اولشخص (دیدگاه درونی) تأکید دارد. اما دنت میگوید که اولشخص بودن را هم میتوان از منظر سومشخص مطالعه کرد (مثلاً با اسکن مغزی که نشان دهد چه اتفاقی در مغز میافتد وقتی کسی میگوید: «احساس خفاش بودن را دارم»). دنت: «اولشخص بودن یک پدیده فیزیکی پیچیده است، نه یک معجزه».
د: نقد «سوءتفاهم از فیزیکالیسم». دنت میگوید فیزیکالیسم ادعا نمیکند که همه چیز را امروز میدانیم، بلکه ادعا میکند که هیچ نیروی مرموز غیرفیزیکی در کار نیست. مشکل نیگل ناشی از «توهم کیفیات ذهنی» است: ما فکر میکنیم Qualia چیزی ورای فرآیندهای فیزیکی است، اما در واقع خودِ همان فرآیندها هستند.
۶: جنبش برایتس (Brights) که گاه به فارسی «برایتها» یا «اندیشمندان روشنبین» ترجمه میشود) یک جنبش اجتماعی است که در سال ۲۰۰۳ توسط پل گیزر (Paul Geisert) و مایانا ینگ (Mynga Futrell) با هدف ایجاد هویت و شبکهای برای افرادی که جهانبینی طبیعیگرایانه دارند، تأسیس شد. دنیل دنت و ریچارد داوکینز از مشهورترین حامیان و اعضای اولیه این جنبش بودند. جنبش Brights تلاشی بود برای تبدیل طبیعیگرایی از یک موضع فلسفیِ پراکنده به یک هویت اجتماعیِ مؤثر. دنت و داوکینز با استفاده از شهرت خود سعی کردند این ایده را ترویج کنند که «طبیعیگرایان نیز میتوانند — و باید — در گفتگوی عمومی درباره اخلاق و معناداری زندگی مشارکت کنند، بدون اینکه نیاز به اتکا به مفاهیم فراطبیعی داشته باشند». این جنبش بخشی از موج گستردهتر آتئیسم عمومی (Public Atheism) در دهه ۲۰۰۰ بود که با کتابهایی مانند «پندار خدا» (داوکینز، ۲۰۰۶) و «خرافهزدایی» (دنت، ۲۰۰۶) شناخته میشود.
۷: مثال قوری سماوی (یا قوری چای راسل) یکی از مشهورترین استعارههای فلسفی است که توسط برتراند راسل فیلسوف و ریاضیدان بریتانیایی ارائه شد. این مثال به طور خلاصه اصل بار اثبات در فلسفه علم و نقد ادعاهای بدون شواهد را توضیح میدهد.
داستان قوری راسل: راسل در مقالهای در سال ۱۹۵۲ با عنوان «آیا یک خداباور هستید؟» این مثال را مطرح کرد: «فرض کنید من ادعا کنم که یک قوری چای چینی در مداری بیضیشکل بین زمین و مریخ به دور خورشید میچرخد، آنقدر کوچک که حتی با قدرتمندترین تلسکوپها هم دیده نمیشود. اگر من سپس بگویم: از آنجا که شما نمیتوانید عدم وجود این قوری را ثابت کنید، تردید در مورد وجودش نشاندهندهی شکگرایی افراطی شماست — قطعاً همه خواهند پذیرفت که من حرف بیمعنایی زدهام. اما اگر وجود چنین قوری در کتابهای باستانی ادعا شده بود، هر یکشنبه به عنوان حقیقتی مقدس آموزش داده میشد و در مدارس القا میشد، و تردید به وجود آن نشانهی دیوانگی تلقی میشد…»
هدف راسل از این مثال چه بود: راسل این استعاره را برای نقد ادعاهای مذهبیِ فاقد شواهد و به ویژه در پاسخ به این استدلال که «اگر نمیتوانی عدم خدا را ثابت کنی، پس باید وجودش را بپذیری» مطرح کرد. به طور کلی اعتقاد عموم امروزه بر آن است که بار اثبات بر عهدهی مدعی است: اگر کسی ادعایی غیرعادی کند (مثل وجود قوری در فضا)، باید خودش آن را با شواهد ثابت کند. این وظیفهی دیگران نیست که عدم آن را ثابت کنند. دیگر آن که غیرقابل رد بودن یک ادعا، دلیل بر درستی آن نیست: بسیاری از ادعاها (مانند وجود خدا، اجنه، انرژیهای مرموز) طوری طراحی میشوند که اصلًا غیرقابل رد باشند. اما این به معنای اعتبار آنها نیست.
■ آقای طباطبائی گرامی، از زحمات شما برای ترجمه مصاحبه با استاد دِنت که در مورد موضوع مورد علاقه و توجه من هم هست بسیار سپاسگرارم. ایشان همان گونه که از صحبتهایشان آشکار است یک فیزیکالیست کامل است و بدون تعارف تمام فعالیتهای ذهنی مخصوصا مساله “کوآلیا” را به اندام مغز نسبت میدهد ولی مدرک علمی و متقن قانعکنندهای ارائه نمی کند. این که در آزمایشات اسکنی در مغز فعل و انفعالاتی رخ میدهد، به نظر من جواب کافی نیست. از ایشان باید پرسید اگر همان محلهای تحریک شده در مغز را به گونه مصنوعی تحریک کنیم همان حالات “کوالیا”ئی را میتوانیم تولید کنیم؟ و آیا محل های تحریک شده در مغز برای تمام فاعلین یکسان است و غیره.
جمشیدی
■ با تشکر از جناب جمشیدی عزیز. در پاسخ باید بگویم که من در این زمینه تخصصی ندارم که قضاوت نهایی ارائه دهم. توصیه میکنم اگر گفتگو با دیوید چالمرز را نخواندهاید به آن مقاله مراجعه کنید و چه بسا جواب پرسش خود را تا اندازه ای دریافت کنید.
با تشکر از علاقه و توجه شما به ترجمه من
علیمحمد طباطبایی
■ آقای طباطبائی گرامی از راهنمائی شما بسیار سپاسگزارم. من ترجمه مصاحبه با دیوید چالمرز شما را هم خواندهام و بسیار لذت بردم. زحمات شما قابل تقدیر است. از نظر من نظرات چالمرز در مورد مقوله آگاهی(هوشیاری) بیشتر قابل پذیرش است تا استاد دِنت.
جمشیدی
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
رابطه «اخلاق و اقتصاد» و نیز رابطه «فرهنگ و اقتصاد» از جمله مباحثی است که نگاه نادرستی در هر دو مورد از سوی روشنفکران ایران ترویج شده و میشود. تا جایی که برخی از اهالی شبهعلم هیچ ابایی ندارند که علم اقتصاد را علمی غیراخلاقی توصیف کنند و این حقیقت را که علم اقتصاد از دل فلسفه اخلاق متولد شده است پنهان نمایند.
همچنین برخی از سخنوران و صاحبان تریبون با قطعیت این تصور را القا میکنند که ریشه توسعهنیافتگی ایران به مشکلات فرهنگی مردم مربوط میشود و این ایده توهینآمیز حتی تا نازکی ضخامت مغز ایرانیان بسط داده میشود.
اما واقعیت ماجرا چیست؟ و چرا صاحبان حرفهای غلط توانستهاند القائات شبهعلمی خود را تا محافل خانوادگی گسترش دهند؟ این سؤالی است که اخیرا در نشستی به همت رسانه «فردای اقتصاد» و میزبانی رویداد کیشاینوکس به آن پرداخته شد.
در این نشست، دکتر موسی غنینژاد نگاه علمی به رابطه اخلاق و اقتصاد را تبیین کرد و سپس دکتر مسعود نیلی، نگاه علمی و غیرعلمی به رابطه فرهنگ و اقتصاد را تشریح کرد. مدیریت این نشست را علی میرزاخانی سردبیر رسانه «فردای اقتصاد» بر عهده داشت و میهمانان عالیرتبه کیشاینوکس در آن حضور داشتند. بخش اول این نشست را تماشا کنید و بخش پرسش و پاسخ نیز در آینده منتشر خواهد شد.
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |
زکری باسیو / آکسیوس
کاخ سفید روز سهشنبه (۱۶ دسامبر ۲۰۲۵) پس از آنکه دیدگاههای صریح و خصوصی سوزی وایلز، رئیس دفتر رئیسجمهور، درباره سال نخست دونالد ترامپ در مجموعهای از مصاحبههای غافلگیرکننده و «ثبتشده برای انتشار» فاش شد، با شتاب از رئیس دفتر رئیسجمهور دفاع کرد.
اهمیت ماجرا: وایلز قدرتمندترین دستیار در کاخ سفید است؛ کسی که از او بهعنوان معمار ادارهای منضبطتر، وفادارتر و کارآمدتر از دوره نخست ترامپ یاد میشود؛ دورهای که بهطور مداوم با درز اطلاعات و درگیریهای داخلی تضعیف میشد.
همین موضوع باعث میشود اظهارات بیپرده او در گفتوگو با ونیتی فر — که در آن قضاوت، نحوه اجرا یا پیامدهای بسیاری از تهاجمیترین سیاستهای ترامپ را زیر سؤال برده — بیش از پیش چشمگیر باشد.
واکنشها: وایلز در نخستین پست مستقل خود در شبکه اجتماعی ایکس از اکتبر ۲۰۲۴ نوشت: «مقالهای که بامداد امروز منتشر شد، حملهای با چارچوبی فریبکارانه علیه من و بهترین رئیسجمهور، کارکنان کاخ سفید و کابینه در تاریخ است.»
او افزود: «بخشهای مهمی از زمینه موضوع نادیده گرفته شده و بسیاری از آنچه من و دیگران درباره تیم و رئیسجمهور گفته بودیم از گزارش حذف شده است. پس از خواندن آن، اینطور برداشت میکنم که هدف، ترسیم روایتی عمدتاً آشفته و منفی از رئیسجمهور و تیم ما بوده است.»
تقریباً تمام کابینه ترامپ بهسرعت در حمایت از وایلز موضع گرفتند؛ از جمله وزیر خزانهداری اسکات بسنت، وزیر دفاع پیت هگست، وزیر حملونقل شان دافی، وزیر کشور داگ برگم، رئیس افبیآی کش پاتل و شمار زیادی دیگر از متحدان ترامپ.
کارولین لیویت، سخنگوی کاخ سفید، در توییتی نوشت وایلز «به رئیسجمهور ترامپ کمک کرده است تا موفقترین ۱۱ ماه نخست کاری هر رئیسجمهوری در تاریخ آمریکا را رقم بزند.»
راس ووت، رئیس دفتر بودجه کاخ سفید — که وایلز در گفتوگو با ونیتی فر او را «متعصب مطلق راستگرا» توصیف کرده بود — گفت: «او همواره متحد من در کمک به تحقق اهداف رئیسجمهور بوده است. و این گزارش تخریبی ما را کند نخواهد کرد.»
تصویر کلی: مصاحبههای چندماهه وایلز با کریس ویپل — که نقش مدرن رئیس دفتر کاخ سفید را در کتاب پرفروش سال ۲۰۱۷ خود روایت کرده — بارها از خط رسمی دولت درباره جنجالیترین سیاستهای ترامپ فاصله میگیرد یا حتی با آن در تضاد است.
عفوهای ۶ ژانویه: وایلز گفت درباره اینکه آیا ترامپ باید همه بیش از ۱۵۰۰ متهم حوادث ۶ ژانویه را عفو کند تردید داشته و به او توصیه کرده بود آشوبگران خشن آزاد نشوند — هشداری که در نهایت نادیده گرفته شد. او از تحقیقات افبیآی درباره ۶ ژانویه تمجید کرد؛ تحقیقاتی که ترامپ بهشدت به آن حمله کرده است. وایلز اذعان کرد: «چند باری بوده که رأی من اقلیت بوده. و اگر مساوی شود، او برنده است.»
ایلان ماسک و DOGE: وایلز این میلیاردر حامی ترامپ را «مصرفکننده علنی کتامین» و «پرندهای بسیار عجیب» توصیف کرد و افزود: «همانطور که نوابغ معمولاً هستند.» او گفت از انحلال یکجانبه آژانس توسعه بینالمللی آمریکا (USAID) — نهادی بشردوستانه که «کارهای بسیار خوبی انجام میداد» — به دست ماسک «مبهوت» شده و افزود: «هیچ فرد عاقلی نمیتواند فکر کند روند USAID روند خوبی بوده است. هیچکس.»
اخراج مهاجران: وایلز پس از آنکه دولت ترامپ صدها نفر از اعضای ادعایی باندهای ونزوئلایی را به زندانی خشن در السالوادور فرستاد و سپس به بروز خطا در برخی پروندهها اذعان کرد، به ویپل گفت: «میپذیرم که باید فرآیند اخراج را با دقت بیشتری بررسی کنیم.»
تعرفهها: وایلز فاش کرد که بر سر تعرفههای متقابل موسوم به «روز آزادی» ترامپ «اختلافات بزرگی» وجود داشته و او معاون رئیسجمهور، ونس، را به کار گرفت تا اجرای این طرح را تا رسیدن به «وحدت کامل» متوقف کند. این تلاش ناکام ماند و وایلز اعتراف کرد روند تعرفهها «دردناکتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم.»
پروندههای جفری اپستین: وایلز انتقاد تندی از نحوه مدیریت پروندههای اپستین توسط دادستان کل، پم باندی، مطرح کرد و گفت او با توزیع «کلاسورهایی پر از هیچ» میان اینفلوئنسرهای ماگا و ادعای نادرست وجود «فهرست مشتریان» روی میزش «کاملاً ناکام» بوده است. وایلز تأیید کرد که ترامپ «در پرونده حضور دارد» اما هرگونه شواهد تخلف را رد کرد و آن را به این نسبت داد که ترامپ و اپستین «جوان، مجرد و خوشگذران» بودهاند. او همچنین گفت ترامپ در ادعای خود مبنی بر سفر بیل کلینتون، رئیسجمهور پیشین، به جزیره اپستین اشتباه کرده و به ویپل گفت: «هیچ مدرکی وجود ندارد.»
اسرائیل: وایلز گفت بخشهایی از ائتلاف ماگا «از اینکه ما تا این حد با اسرائیل صمیمی هستیم نگراناند.» پس از آنکه ترامپ در اکتبر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، را «قهرمان جنگ» خواند، وایلز — به گزارش ویپل — با تردید واکنش نشان داد و گفت: «مطمئن نیستم او کاملاً درک کند که اینجا مخاطبانی هستند که از این حرف خوششان نمیآید.»
ونزوئلا: وایلز گفت حملات نظامی ترامپ علیه قاچاقچیان مواد مخدر در کارائیب با هدف واداشتن دیکتاتور ونزوئلا، نیکلاس مادورو، به «تسلیم» است؛ اظهارنظری که ظاهراً با موضع رسمی آمریکا مبنی بر اینکه این کارزار بهدنبال تغییر رژیم نیست، در تضاد است. او افزود اگر ترامپ — چنانکه اخیراً مطرح کرده — حمله به خاک اصلی ونزوئلا را مجاز کند، این اقدام «جنگ» محسوب میشود و نیازمند تأیید کنگره است.
تلافیجویی وزارت دادگستری: وایلز فاش کرد که او و ترامپ در ابتدای دوره «توافقی کلی داشتند که تسویهحسابها پیش از پایان ۹۰ روز نخست خاتمه یابد.» اما وقتی ترامپ در تابستان به صدور دستور پیگرد سیاسی مخالفانش ادامه داد، وایلز اذعان کرد که «ممکن است این اقدامات تلافیجویانه به نظر برسد و گاهی هم عناصری از تلافی در آن وجود دارد.» او پرونده علیه لتیشیا جیمز، دادستان کل نیویورک، را «تنها مورد تلافی» دانست و پذیرفت که پیگرد جیمز کومی، رئیس پیشین افبیآی، ممکن است برای برخی «کینهتوزانه» جلوه کند.
جمعبندی: ترامپ از وایلز بهعنوان معمار ضروری دوره دوم ریاستجمهوری خود تمجید کرده و بعید است جایگاه او در کاخ سفید تغییر کند.
اگر چیزی باشد، این مصاحبهها راز موفقیت او را آشکار میکنند: او نه یک «محافظ محدودکننده» برای مهار ترامپ — چنانکه ونس به ویپل گفته — بلکه «تسهیلگر» تحقق چشمانداز رئیسجمهور است.
ونس روز سهشنبه در گردهماییای در پنسیلوانیا گفت: «سوزی وایلز — ما اختلافنظرهایی داریم. توافقهایمان خیلی بیشتر از اختلافهایمان است، اما هرگز ندیدهام به رئیسجمهور ایالات متحده بیوفا باشد، و همین او را به بهترین رئیس دفتر کاخ سفید تبدیل میکند که به نظر من رئیسجمهور میتواند داشته باشد.»
|
شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 20 December 2025
|
ايران امروز |