سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 10:50

ترامپ خواستار گفت‌وگو میان اسرائیل و سوریه شد


دونالد ترامپ، رئیس‌ جمهوری آمریکا در پیامی در شبکه تروث‌سوشال اعلام کرد که اسرائیل باید در قبال سوریه رویکردی دیپلماتیک در پیش بگیرد و از اقداماتی که می‌تواند توسعه این کشور را مختل کند، خودداری کند.

او نوشت: «بسیار مهم است که اسرائیل با سوریه یک گفت‌وگوی جدی و واقعی برقرار نگه دارد و هیچ اقدامی نباید مانع روند تبدیل سوریه به کشوری آباد و باثبات شود.»

آقای ترامپ همچنین گفت که وضعیت کنونی سوریه «فرصتی تاریخی برای موفقیت روند صلح در خاورمیانه» فراهم کرده است؛ عبارتی که به نظر می‌رسد اشاره‌ای غیرمستقیم به حملات اسرائیل در خاک سوریه باشد.

کمی پس از انتشار این بیانیه، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و آقای ترامپ درباره گسترش توافق‌های صلح در منطقه گفت‌وگو کردند. طبق اعلام دفتر نخست‌ وزیری اسرائیل، آقای ترامپ در این تماس آقای نتانیاهو را برای دیدار در آینده نزدیک به کاخ سفید دعوت کرد.

مقامات سوریه و اسرائیل تاکنون چندین بار برای گفت‌وگوهای امنیتی با میانجیگری آمریکا دیدار کرده‌اند؛ مذاکراتی که هدف آن ایجاد ثبات در مناطق مرزی بود، اما مذاکرات از ماه سپتامبر متوقف شده است.

دیدار مقام‌های آمریکایی و سوریه در دمشق

این بیانیه همزمان با دیدار احمد الشرع، رئیس‌ جمهوری سوریه با تام باراک، نماینده ویژه آمریکا در دمشق منتشر شد. دمشق اعلام کرده است که آقای الشرع، آقای باراک و اسعد الشیبانی، وزیر خارجه سوریه درباره «آخرین تحولات منطقه و موضوعات مورد علاقه دو کشور» گفت‌وگو کردند.

اظهارات رئیس‌ جمهوری آمریکا پس از عملیاتی صورت گرفت که بامداد جمعه توسط ارتش اسرائیل در خاک سوریه انجام شد.

این حادثه در روستای دروزی‌نشین بیت‌جن رخ داد. ماجرا زمانی آغاز شد که نیروهای اسرائیلی برای بازداشت دو برادر که به گفته اسرائیل در فعالیت‌های «تروریستی» دخیل بودند، وارد این روستا شدند. عملیات به سرعت شدت گرفت و نیروهای اسرائیلی با حدود ۲۰ فرد مسلح دیگر روبه‌رو شدند. در درگیری‌های سنگین، هفت سرباز اسرائیلی زخمی شدند که حال سه نفر وخیم گزارش شده است. رسانه‌های دولتی سوریه می‌گویند در این حادثه دست‌کم ۱۰ سوری کشته شدند.

واکنش دمشق و سازمان ملل

ابراهیم العلبی، سفیر سوریه در سازمان ملل گفت کشورش در حال اعمال فشارهای دیپلماتیک و بین‌المللی بر اسرائیل است تا آن را وادار به پذیرش یک توافق امنیتی کند. او در گفت‌وگو با الجزیره افزود: «خویشتن‌داری سوریه در قبال اسرائیل باعث شده است که ۱۵ عضو شورای امنیت اسرائیل را محکوم کنند. همین روند است که سرمایه‌گذاری را به سوریه می‌آورد، به ما کمک می‌کند برق کشور را احیا کنیم و اعتماد جامعه جهانی را بازسازی کنیم.»

او تاکید کرد دولت جدید سوریه با استفاده از زبان حقوق بین‌الملل و دیپلماسی به تخلفات اسرائیل پاسخ می‌دهد.

آقای العلبی گفت: «این رویکرد، منافع فوری سیاسی و اقتصادی برای سوریه به همراه دارد و اسرائیل را که می‌خواهد سوریه واکنشی نظامی نشان دهد، ناکام می‌گذارد.» او هشدار داد واکنش نظامی سوریه می‌تواند به جنگی آشکار و پرهزینه منجر شود و افزود: «ما تمایلی نداریم سوریه را در معرض چنین خطراتی قرار دهیم.»

نجات رشدی، معاون فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، ورود نیروهای اسرائیلی به خاک سوریه را «نقضی سنگین و غیرقابل قبولِ حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه» خواند و گفت این اقدام وضعیت شکننده منطقه را بیش از پیش بی‌ثبات می‌کند.

وزارت خارجه سوریه نیز حمله اخیر اسرائیل را «جنایت جنگی تمام‌عیار» توصیف کرد و هشدار داد این حملات ثبات منطقه را تهدید می‌کند.

نخستین سفر رئیس‌ جمهوری سوریه به واشنگتن

رئیس‌ جمهوری آمریکا در اوایل نوامبر میزبان احمد الشرع در کاخ سفید بود؛ نخستین سفر یک رهبر سوریه به واشنگتن. آقای ترامپ در این دیدار وعده داد هر کاری بتواند برای «موفقیت سوریه» انجام دهد و آقای الشرع را «رهبر قدرتمندی» توصیف کرد که می‌توان به او اعتماد داشت.

گزارش‌هایی درباره فعالیت گروه‌های مسلح در سوریه

طی هفته‌های اخیر گزارش‌هایی منتشر شده مبنی بر اینکه حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی فلسطین در حال ایجاد سازه‌ها یا پایگاه‌هایی در سوریه هستند. با این حال ولید عکاشه، یکی از مقامات بیت‌جن، حضور هرگونه گروه مسلح در این منطقه را رد کرد.

او در گفت‌وگو با رویترز گفت: «ما مردمی غیرنظامی و صلح‌جو هستیم؛ کشاورزیم. حق مشروع دفاع از خود را داریم. ما شروع‌کننده نبودیم؛ آنها وارد زمین‌های ما شدند.»

به گفته او در حمله‌ای در ماه ژوئن، هفت نفر از اهالی روستا بازداشت شده‌اند و از آن زمان هیچ خبری از آنان در دست نیست. ارتش اسرائیل در یورش دوازدهم ژوئن چند فرد مظنون به عضویت در حماس را بازداشت و برای بازجویی بیشتر به اسرائیل منتقل کرده بود. وزارت کشور سوریه آن زمان اعلام کرد این هفت نفر «غیرنظامی» بوده‌اند.

اسرائیل نسبت به دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع که سابقه فرماندهی در القاعده دارد، به شدت بدبین است و می‌گوید خواستار «سوریه غیرنظامی» است. اسرائیل نیروها و تجهیزات نظامی را از منطقه حائل تعیین‌شده در سال ۱۹۷۴ عبور داده و به داخل جنوب منتقل کرده است.

در عین حال آقای الشرع تاکید کرده سوریه تهدیدی برای هیچ کشوری نیست.

عملیات‌های اسرائیل با ادعای حمایت از دروزی‌ها

اقدامات نظامی اسرائیل در سوریه شامل چند مداخله در ماه ژوئیه بوده که هدف اعلام‌شده آن «حفاظت از جامعه دروزی» در استان سویدا بوده است؛ جامعه‌ای که هدف حملات جنگجویان سنی و نیروهای دولتی قرار گرفته بود.

شیخ موفق طریف، رهبر معنوی دروزی‌های اسرائیل در گفت‌وگو با روزنامه جروزالم‌پست در میانه نوامبر گفته بود تنها رئیس‌ جمهوری آمریکا می‌تواند امنیت و کرامت اقلیت‌ها در سوریه را تضمین کند و خواستار حمایت واشنگتن از آنان شده بود.


یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت فدریکا موگرینی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 16:51

بازداشت فدریکا موگرینی






نظر شما درباره این مقاله:







نامه سرگشاده به شهردار فرایبورگ
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 16:46

نامه سرگشاده به شهردار فرایبورگ






نظر شما درباره این مقاله:







پلیس بلژیک فدریکا موگرینی را بازداشت کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 16:07

پلیس بلژیک فدریکا موگرینی را بازداشت کرد


۲ دسامبر ۲۰۲۵

دادستانی عمومی اروپا (EPPO) اعلام کرد که پلیس بلژیک امروز به چندین ساختمان متعلق به سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا در بروکسل، همچنین کالج اروپا در شهر بروژ (بلژیک) و منازل خصوصی مظنونان حمله کرد. در جریان این عملیات، سه نفر بازداشت شدند. پیش‌تر مجله آنلاین «یوراکتیو» این خبر را منتشر کرده بود.

موضوع اتهامات، کلاهبرداری در مناقصه یک برنامه آموزشی ۹ ماهه برای دیپلمات‌های جوان در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ است. این مناقصه توسط سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا برگزار شد و در نهایت کالج اروپا (College of Europe) برنده آن شد. کالج اروپا نهادی است که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کشورهای عضو اتحادیه را برای مشاغل احتمالی در نهادهای اروپایی آماده می‌کند.

بازداشت فدریکا موگرینی

دادستانی عمومی اروپا اعلام کرد: «شواهد جدی وجود دارد که در جریان برگزاری این مناقصه، ماده ۱۶۹ آیین‌نامه مالی اتحادیه اروپا نقض شده است.» پیش از این یورش‌ها، مصونیت قضایی چندین مظنون لغو شده بود.

یکی از بازداشت‌شدگان فدریکا موگرینی، مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا است. خبرگزاری فرانسه (AFP) گزارش داد که او هم‌اکنون در بازداشت پلیس به سر می‌برد. اتهام اصلی او سوءاستفاده از بودجه اتحادیه اروپا است. موگرینی که پیش‌تر در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ وزیر امور خارجه ایتالیا و سپس مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود، در حال حاضر رئیس (رکتور) کالج اروپا است.

وقایع در دوره مسئولیت جوزپ بورل رخ داده است

اتهامات مربوط به دوره‌ای است که جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود. کایا کالاس، مسئول کنونی سیاست خارجی اتحادیه، از سال ۲۰۲۴ این سمت را بر عهده دارد.

بر اساس گزارش یوراکتیو، بخشی از تحقیقات همچنین به خرید ساختمانی به ارزش ۳٫۲ میلیون یورو در شهر بروژ در سال ۲۰۲۲ برای آکادمی دیپلماتیک مربوط می‌شود. ادعا شده که نمایندگان کالج اروپا به اطلاعات محرمانه مناقصه سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا دسترسی داشته‌اند.

تحقیقات دادستانی عمومی اروپا همچنان ادامه دارد





نظر شما درباره این مقاله:







این داستان ناکامی دمکرات‌ها در موضوع غزه است
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 15:46

این داستان ناکامی دمکرات‌ها در موضوع غزه است


بن رودز

نیویورک‌تایمز / اول دسامبر ۲۰۲۵
برگردان: جمشید خون‌جوش

یک حزب دموکرات نوسازی شده باید ریشه در یک چشم‌انداز اخلاقی داشته باشد – چشم‌اندازی که در جهان امروز به‌شدت کمیاب است. گاهی، برای پیروزی باید نشان داد که اصولی وجود دارد که آماده هستید  برای حفظ آن‌ها حتی بهای باخت را بپردازید.

کمتر از دو هفته پس از حمله ۷ اکتبر حماس، رئیس‌جمهور جو بایدن به اسرائیل سفر کرد و نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو را در آغوش گرفت. این تصویر، همبستگی‌ای را که آمریکایی‌ها پس از آن خشونت هولناک با اسرائیلی‌ها احساس می‌کردند بازتاب می‌داد. همچنین، این صحنه نمادی بود از یک واکنش سیاسی و حکمرانی درون حزب دموکرات.

در دوران ریاست‌جمهوری بایدن، این رویکرد با عنوان کوتاه‌ شده «استراتژی بغل کردن بی‌بی» شناخته می‌شد – این ایده که اگر آمریکا نتانیاهو را با حمایت بی قید و شرط در بر گیرد، می‌تواند اهرم فشاری برای تأثیرگذاری بر اقدامات او پیدا کند. طی ۱۵ ماه پایانی ریاست‌جمهوری بایدن، این رویکرد باعث شد تا کاخ سفید سیلی از سلاح‌ها را برای بمباران اسرائیل علیه فلسطینی‌ها فراهم آورد، قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل را که خواستار آتش‌بس بودند وتو کند، دادگاه کیفری بین‌المللی را به دلیل پیگیری اتهامات علیه نتانیاهو مورد حمله قرار دهد، سیاست‌های خود درباره حمایت نکردن از واحد‌های نظامی متهم به جنایات جنگی را نادیده بگیرد و حماس را بابت نپذیرفتن شرایط آتش‌بس سرزنش کند، در حالی که دولت اسرائیل نیز همان شرایط را رد می‌کرد.

این رویکرد، دموکرات‌ها را هنگام دفاع از «نظم مبتنی بر قواعد»، برابری نژادی و دموکراسی، به ریاکاری کشاند. این سیاست موجب دل‌زدگی بخشی از پایگاه رأی دموکرات‌ها شد و آن‌ها را از گام برداشتن با نسل جوان بازداشت. و در عصری که اقتدارگرایی اوج گرفته است، وفاداری به یک رهبر اسرائیلی که بارها آنان را تحقیر کرده بود، دموکرات‌ها را ضعیف نشان داد: نتانیاهو را آن‌قدر در آغوش گرفتند که سرانجام در آغوش دونالد ترامپ جای گرفت.

امروز، با آتش‌بسی لرزان، شاید برای حزب وسوسه‌انگیز باشد که آنچه در غزه رخ داده را به دست فراموشی بسپارد. به‌ هرحال، دموکرات‌ها به تازگی پیروزی‌های انتخاباتی چشمگیری با تمرکز بر هزینه‌های زندگی کسب کرده‌اند و درباره خاورمیانه هیچ اجماع آسانی وجود ندارد. اما این کار، اشتباه نادیده‌گرفتن یا توجیه کردن واقعیتی تحمل ناپذیر را دوچندان خواهد کرد.

در غزه، فلسطینی‌ها میان کوه‌هایی از آوار زندگی می‌کنند، حماس همچنان تثبیت شده است و خبرنگاران بین‌المللی هنوز به‌طور معمول از ورود برای ثبت ابعاد ویرانی منع می‌شوند. پارلمان اسرائیل بار دیگر به الحاق کرانه باختری رأی داده است؛ جایی که حملات خشونت‌بار شهرک‌نشینان اسرائیلی رو به افزایش است. سیاست اسرائیل آن‌قدر به راست چرخیده که حتی کنار رفتن نتانیاهو نیز به احتمال زیاد منجر به شکل‌گیری دولتی میانه‌رو که به سرعت جهت‌گیری را تغییر دهد، نخواهد شد.

بی‌شک این مسئله‌ای دردناک و شخصی برای بسیاری از سیاستمداران و رأی‌دهندگانی است که واقعاً نگران امنیت اسرائیل و امنیت یهودیان در سراسر جهان هستند. اما زمان آن فرا رسیده تا دموکرات‌ها حمایت از این دولت اسرائیل را متوقف کنند. با رهاکردن رویکردی منسوخ، دموکرات‌ها می‌توانند ارزش‌های خود را بازیابند، ائتلافی بزرگ‌تر و باثبات‌تر بسازند و به‌جای دفاع از آنچه قابل دفاع نیست، شروع به ساختن جهانی کنند که خواستارش هستند.

دموکرات‌ها از دیرباز دلایل والایی برای حمایت از اسرائیل داشته‌اند. لوئیس براندیس، کیبوتص‌های سوسیالیستی اسرائیل را پناهگاهی برای یهودیان اروپایی و بخشی از تلاش جهانی برای پیشبرد سیاست‌های مترقی می‌دید. به‌ رسمیت‌ شناختن اسرائیل توسط هری ترومن تعهدی بود به امنیت مردم یهود پس از هولوکاست. یهودیان در کنار سیاهپوستان برای احقاق حقوق مدنی راهپیمایی کردند و همراه آنان به بخشی از پایه اصلی حزب دموکرات بدل شدند. در طول جنگ سرد، اسرائیل همچنان هم‌زمان جایگاه یک «ضعیف مظلوم» و یک متحد دموکراتیک را حفظ کرد.

در حالی که این حمایت اغلب چشم بر آوارگی فلسطینی‌ها می‌بست، امروز برای سیاستمداران دشوارتر شده است تا روایت خود درباره اسرائیل را با واقعیت دولت راست‌گرایی که مصمم است از تشکیل دولت فلسطینی جلوگیری کند و کرانه باختری را ضمیمه کند، سازگار کنند.

به زبان رایجی که بسیاری از دموکرات‌ها به کار می‌برند توجه کنید: اسرائیل «تنها دموکراسی خاورمیانه است» و «حق دفاع از خود را دارد.» تشکیلات خودگردان فلسطین باید «اصلاح شود» و «شریکی قابل اعتماد برای صلح» باشد تا «دو کشور، در کنار یکدیگر، در صلح و امنیت» محقق شوند. این کلمات در ظاهر بدون اشکال‌اند، اما انگار در زمانِ پس از توافق‌نامه‌های اسلو در سال ۱۹۹۳ منجمد شده‌اند؛ توافقی که قرار بود شناسایی اسرائیل از سوی فلسطینیان را با حق تعیین سرنوشت آن‌ها مبادله کند.

زمانی که من در کاخ سفید دولت باراک اوباما کار می‌کردم، اسرائیل یک ابرقدرت نظامی منطقه‌ای بود. شهرک‌های اسرائیلی همچون قارچ در سراسر کرانه باختری رشد کرده بودند. شبکه‌ای رو به گسترش از موانع امنیتی، ایست‌های بازرسی و محدودیت‌های تردد و شغلی، فلسطینی‌ها را به زیستی سرکوب‌شده محکوم کرده بود. حماس غزه را کنترل می‌کرد؛ غزه‌ای که زیر محاصره دائمی اسرائیل خفه شده و با جنگ‌های دوره‌ای ویران شده بود. تشکیلات خودگردان کمتر از نیمی از کرانه باختری را اداره می‌کرد و به دلیل فساد و همکاری‌اش با نیروهای امنیتی اسرائیل بی‌اعتبار شده بود.

در واشنگتن، لابی آیپک و سازمان‌های هم‌پیمان آن اصرار داشتند که هیچ شکافی میان رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر اسرائیل وجود نداشته باشد و این بار را بر دوش اوباما می‌گذاشتند تا با نتانیاهو همراه شود. در تمام آن سال‌ها، نتانیاهو سیاست خارجی اوباما را – به‌ویژه تلاش‌ها برای تعیین مرزهای دولت فلسطینی و پیگیری توافق هسته‌ای با ایران – به‌شدت نکوهش می‌کرد. این وضعیت بسیاری از دموکرات‌ها را در موقعیتی ناخوشایند قرار می‌داد؛ آنها باید به دنبال حمایت سازمانهایی، از جمله اهداکنندگان آیپک و کمیته‌های اقدام سیاسیِ وابسته به آن، می‌رفتند؛ سازمان‌هایی که ده‌ها میلیون دلار خرج کردند تا به سیاست‌های یک رئیس‌جمهور دموکرات حمله کنند و تلاش‌ها برای رسیدن به راه‌حل دو دولتی را به‌طور مداوم تضعیف کنند.

در سال ۲۰۰۹، نتانیاهو ظاهراً از امکان تشکیل دولت فلسطینی سخن گفت؛ اما تا سال ۲۰۱۵ وعده می‌داد که در دوران زمامداری او هیچ دولت فلسطینی‌ای شکل نخواهد گرفت. این واقعیت نشان‌ دهنده بیهودگی دو تلاش ما برای حل این مناقشه در دوران اوباما است. در هر دو مورد، نتانیاهو بیش از آنکه واقعاً در پی صلح باشد، به نظر می‌رسید که مصمم است فلسطینی‌ها را مقصر شکست مذاکرات جلوه دهد. خلاصه اینکه تا سال ۲۰۱۶، آن جملات دموکرات‌ها (که من هم بارها تکرارشان کرده بودم)، چیزی جز پرده دود نبودند – نسخه‌ای کهنه برای مصرف در واشنگتن، نه توصیفی از واقعیت خاورمیانه.

اگر دموکرات‌ها هنوز توهمی درباره رویکرد سیاسی آقای نتانیاهو داشتند، باید در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ از میان رفته باشد. پس از آنکه ترامپ اجماع اسلو را کنار گذاشت و سفارت آمریکا را به اورشلیم منتقل کرد، نتانیاهو و آیپک او را غرق ستایش کردند. با این حال، زمانی که ترامپ «توافق‌های ابراهیم» را برای عادی‌سازی روابط اسرائیل با چند کشور عربیِ خودکامه معرفی کرد، بسیاری از دموکرات‌ها ساده‌لوحانه آن را «توافق صلح» نامیدند؛ در حالی که این توافق نه جنگی را پایان داد و نه فلسطینی‌ها را در نظر گرفت.

بعد از آنکه بایدن در سال ۲۰۲۰ نامزد دموکرات‌ها برای ریاست‌جمهوری شد، من از تلاش‌هایی حمایت کردم که می‌خواستند در پلتفرم حزب دموکرات عبارتی درباره «اشغال» کرانه باختری توسط اسرائیل اضافه کنند و تعهد دهند که در صورت الحاق سرزمین‌های فلسطینی، کمک‌ها به اسرائیل محدود خواهد شد. این تلاش رد شد، و همان پیام را تقویت کرد که دموکرات‌ها حاضر نیستند در برابر سیاست‌های اسرائیل بایستند، حتی اگر این سیاست‌ها آشکارا با اصول دیرینه حزب دموکرات در تضاد باشند.

در نبرد میان دموکراسی و خودکامگی که سایه بر دوران ریاست‌جمهوری بایدن انداخته بود، کاملاً روشن بود که نتانیاهو در کدام سو ایستاده است. او طبق نسخه آشنای اقتدارگرایان، بر جامعه مدنی فشار آورد، به رسانه‌های مستقل حمله کرد، جنبش روزبه‌روز خشونت‌بارترِ شهرک‌نشینان را در آغوش کشید و تلاش کرد نظام قضایی اسرائیل را از کار بیندازد – امری که موج عظیمی از اعتراض‌ها را برانگیخت. با این همه، محور سیاست خاورمیانه‌ای بایدن همچنان توافق‌های ابراهیم باقی ماند؛ به‌ویژه تلاش برای وارد کردن عربستان سعودی به این چارچوب، آن هم بدون ایجاد یک دولت فلسطینی.

و سپس ۷ اکتبر فرا رسید. ناگهان، یهودیان آمریکا با تصاویر یک پوگروم در جنوب اسرائیل و سایه یهودستیزی فزاینده در ایالات متحده مواجه شدند؛ یهودستیزی‌ای که هم از سوی راست افراطی برمی‌آمد و هم چپ افراطی.

این ضربه روحی جمعی (تراوما)، ضرورتاً نباید به حمایت بی‌چون‌وچرای آمریکا از یک سیاست  اسرائیل منتهی می‌شد. تقریباً بلافاصله پس از ۷ اکتبر، رهبران ارشد اسرائیل فلسطینی‌های غزه را «حیوانات انسان‌نما» که در «شهری شرور» زندگی می‌کنند خطاب کردند و در حالی که هم جنگجویان حماس و هم غیرنظامیان را زیر بمباران می‌گرفتند، دسترسی مردم غزه به آب و غذا را قطع کردند.

بخشی از آنچه اتفاقات را چنان آزاردهنده می‌کرد، همین پیش‌بینی پذیری کامل آن بود. زمانی که دولت بایدن بالاخره خواستار خویشتن‌داری شد، به کم کاری و عدم حمایت کافی از اسرائیل متهم گردید و جریان ارسال سلاح بی‌وقفه ادامه یافت. هرگاه آتش‌بسی نزدیک می‌شد، نتانیاهو جنگ را طولانی‌تر می‌کرد تا ائتلاف راست افراطی خود را حفظ کند – حتی با وجود نظرسنجی‌هایی که نشان می‌داد اکثریت اسرائیلی‌ها آماده‌اند جنگ را در ازای آزادی گروگان‌ها متوقف کنند. هنگامیکه قانون‌گذاران دموکرات اعتراض کردند، آیپک و گروه‌های وابسته‌اش پول جمهوری‌خواهان را به انتخابات درون‌حزبی دموکرات‌ها سرازیر کردند تا آن نمایندگان را شکست دهند.

کمتر دموکراتی از رفتار اسرائیل دفاع کرد، اما بسیاری ترجیح دادند روایت تروریسم فلسطینی و «رد صلح» را پررنگ کنند. همین غریزه بخشی از مشکل است. بله، یاسر عرفات در گفت‌وگوهای کمپ دیوید ۲۰۰۰ طرف مذاکره دشواری بود. اما آیا این امر توجیه‌گر آوارگیِ بی‌وقفه فلسطینی‌ها در کرانه باختری در تمام سال‌های پس از آن است؟ بله، حماس مرتکب اعمال تروریستی مشمئز کننده شده است. اما آیا این موضوع بمباران اردوگاه‌های پناهندگان مملو از کودکان با بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی ساخت آمریکا را توجیه می‌کند؟

امروز دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که دولت اسرائیل مانع رسیدن کمک‌های انسانی به غزه شد، علیه غیرنظامیان به شکلی فراتر از قوانین جنگ از زور استفاده کرد و بخش اعظم نوار غزه را ویران ساخت. همین واقعیت‌ها سبب شدند تا بسیاری از پژوهشگران، سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای سازمان ملل به این نتیجه برسند که اسرائیل با استفاده از سلاح‌های آمریکایی مرتکب نسل‌کشی شده است – لکه ننگی اخلاقی که پاک‌شدنی نیست.

با این حال، بسیاری از دموکرات‌ها همچنان در منطقه‌ای برزخی گرفتار مانده‌اند و به عباراتی چنگ می‌زنند که هیچ نسبتی با واقعیت خاورمیانه، خیزش اقتدارگرایی در جهان، و جهت‌گیری افراطیِ‌ سیاست اسرائیل و آمریکا ندارد. اگر باور دارید که ارزش و کرامت یک کودک فلسطینی برابر با یک کودک اسرائیلی یا آمریکایی است، دیگر نمی‌توان از این دولت اسرائیل حمایت کرد و پشت شعارهای کلیشه‌ای «صلح» پنهان شد.

رأی‌دهندگان این واقعیت را درک می‌کنند. نظرسنجی‌ها نشان داده‌اند که تنها یک‌سوم دموکرات‌ها نظر مثبتی نسبت به اسرائیل دارند؛ این رقم در سال ۲۰۱۴ برابر با ۷۳ درصد بود. در تابستان امسال، اکثریت آمریکایی‌ها با ارسال کمک نظامی به دولت اسرائیل مخالفت کردند و ۷۷ درصد دموکرات‌ها معتقد بودند که در غزه نسل‌کشی رخ داده است. بیش از ۶۰ درصد یهودیان آمریکایی نیز موافق‌اند که اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه مرتکب جنایت جنگی شده است، هرچند اکثریت بزرگی همچنان باور دارند که وجود اسرائیل حیاتی است.

سیاستمداران دموکرات نیز کم‌کم واکنش نشان داده‌اند. در تابستان امسال، اکثریت سناتورهای دموکرات به مسدود کردن ارسال سلاح به اسرائیل رأی دادند. اخیراً چندین ده نماینده دموکرات در مجلس نمایندگان خواستار به‌ رسمیت‌ شناختن دولت فلسطینی از سوی آمریکا شده‌اند. شمار بیشتری از دموکرات‌ها از پذیرش پول آیپک خودداری می‌کنند. بااینحال، بحثی دردناک و فرساینده ادامه دارد؛ نمونه‌اش امتناع برخی از رهبران دموکرات از حمایت از نامزد دموکرات شهرداری نیویورک، یا اعلام برائت از آیپک، یا توقف تسلیح نتانیاهو است.

برای یک حزب، هماهنگ نبودن با رأی‌دهندگان خود و ارزش‌هایی که رسماً اعلامشان می‌کند، ناسالم است. ساده‌ترین کار همان کاری است که اخلاقاً درست است: خودداری از ارائه کمک نظامی به دولتی که مرتکب جنایت جنگی شده است؛ حمایت از دیوان کیفری بین‌المللی، چه هدف تحقیقاتش ولادیمیر پوتین باشد و چه بنیامین نتانیاهو؛ مخالفت با هر تلاشی از سوی اسرائیل برای الحاق کرانه باختری یا پاکسازی قومی نوار غزه؛ سرمایه‌گذاری روی یک رهبری فلسطینی برای جایگزین حماس که بتواند نهایتاً یک دولت فلسطینی را اداره کند؛ و دفاع از دموکراسی در اسرائیل همان‌گونه که در ایالات متحده دفاع می‌شود.

بله، جنبش احیای دموکراسی آمریکا باید چتری فراگیر داشته باشد. اما این جنبش نمی‌تواند موفق شود اگر گروگان سازمان‌هایی مانند آیپک باشد که سیاست‌های راست افراطی را تأمین مالی می‌کنند.

آیا اتخاذ این مواضع، فوراً به حل مناقشه اسرائیل–فلسطین خواهد انجامید؟ نه، اما چارچوبی ارائه می‌دهد برای آینده‌ای متفاوت در خاورمیانه و نیز هماهنگ کردن سیاست خارجی حزب دموکرات با باورهای بنیادی خودش.

برخی خواهند گفت که این مواضع امنیت اسرائیل و یهودیان جهان را به خطر می‌اندازد. اما این ادعا تنها زمانی صادق است که باور داشته باشید مسیر کنونی، امنیت اسرائیل و یهودیان جهان را تضمین خواهد کرد. من بر این باورم که واقعیت درست برعکس است.

اسرائیل به دلیل اقداماتش به‌شدت منزوی شده است و اگر وضعیت موجود ادامه یابد، این انزوا عمیق‌تر خواهد شد. دموکرات‌ها به‌جای آنکه با تسلیم شدن در برابر اقدامات جناح راست اسرائیل به آن قدرت بیشتری بدهند، باید منبعی از همبستگی برای اسرائیلی‌هایی باشند که خواهان جایگزینی واقعی برای آقای نتانیاهو و ائتلاف او هستند. این امر مستلزم تمایل به استفاده از اهرم فشار است، نه وعده‌ی چشم‌پوشی از آن.

البته میان منتقدان اسرائیل، یهودستیزی نیز وجود دارد و باید محکوم شود، اما اکنون این اتهام آن‌قدر گسترده به کار می‌رود که ارزش و معنای خود را از دست داده است. چنین کاربردی، نظریه‌های توطئه‌ شنیع علیه یهودیان را عادی می‌کند، زیرا آن‌ها را در کنار نقدهای مشروع از سیاست‌های اسرائیل قرار می‌دهد.

علاوه بر این، ادعاهای بی‌امان دولت ترامپ مبنی بر اینکه منتقدان اسرائیل یهود ستیز هستند، خطری را که از سوی ملی‌گرایان قوم‌گرای راست افراطی در سراسر غرب سربرآورده پنهان می‌کند. اگر باور دارید که یک دانشجوی یهودی ۱۹ ساله که شعار «فلسطین آزاد» سر می‌دهد خطرناک‌تر است از معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده که تلویحاً از آلمانی‌ها می‌خواهد حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان را بپذیرند، در آن صورت درس‌های اشتباهی از تاریخ گرفته‌اید.

اگر دموکرات‌ها از اسرائیل فاصله بگیرند، ممکن است که برخی حمایت‌های سیاسی، به‌ویژه در میان اهداکنندگان، از دست بروند. اما دموکرات‌ها می‌توانند روشن کنند که در صورت همسو شدن اسرائیل آینده با سیاست‌های انسانی و دموکراتیک، آماده‌ی حمایت از آن دولت خواهند بود.

علاوه بر این، چنین ریسک‌های سیاسی اغراق‌آمیز هستند. اکثریت قاطع یهودیان آمریکایی در انتخابات اخیر، با وجود اینکه جمهوری‌خواهان بی‌امان تلاش کردند از اسرائیل به‌عنوان یک ابزار ایجاد شکاف‌ سیاسی استفاده کنند، همچنان به دموکرات‌ها رأی دادند. با اتخاذ موضعی اخلاقی، حزب دموکرات می‌تواند رأی‌دهندگان جدیدی را وارد ائتلاف خود کند و نشان دهد که شرایط دوران کنونی را درک می‌کند. رأی‌دهندگان خواهان رهبرانی واقعی هستند که حاضرند مواضع اصولی اتخاذ کنند – رهبرانی که آماده‌اند برای مردم بجنگند و در برابر زورگویان فاسد، هر کجا که باشند، بایستند.

بسیاری از دموکرات‌ها هرگز دیدگاه‌های زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک، درباره اسرائیل را نخواهند پذیرفت. اما یکی از دلایلی که نیویورکی‌ها باور داشتند او برای کاهش هزینه‌ها مبارزه خواهد کرد، این بود که می‌دانستند او دارای باورهای بنیادین است. آمادگی او برای تحمل حملات از سوی افراد قدرتمند به دلیل دیدگاه‌هایش در باره اسرائیل – از جمله رئیس‌جمهور ترامپ و برخی از حامیان میلیاردر او – نشان می‌داد که از ایستادن بر سر باورهایش هراسی ندارد. در مقابل، چاپلوسی‌های معمول آقای اندرو کومو، رقیب اصلی ممدانی در رقابت شهرداری، برای جلب رأی‌دهندگان طرفدار اسرائیل – از جمله داوطلبی برای کمک به تیم دفاع حقوقی نتانیاهو – چندان شجاعانه یا واقعی به نظر نمی‌رسید.

استراتژیِ در آغوش گرفتنِ بی‌بی نشان داد که آن‌چه در ظاهر امن‌ترین مسیر به نظر می‌رسد، می‌تواند به خطرناک‌ترین مسیر تبدیل شود – چه از نظر سیاست‌گذاری، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اخلاقی. به‌ویژه در عصر اقتدارگرایی، سیاستمداران نمی‌توانند از مردم بخواهند با واقعیت‌های سخت روبه‌رو شوند، در حالی که خودشان از مواجهه با چنین واقعیت‌هایی طفره می‌روند. یک حزب دموکرات نوسازی شده باید ریشه در یک چشم‌انداز اخلاقی داشته باشد – چشم‌اندازی که در جهان امروز به‌شدت کمیاب است. گاهی، برای پیروزی باید نشان داد که اصولی وجود دارد که آماده هستید  برای حفظ آن‌ها حتی بهای باخت را بپردازید.

————————-
* بن رودز (Ben Rhodes) از نویسندگان همکارِ در بخش تحلیل و نظر نیویورک‌تایمز است. در دولت باراک اوباما، او معاون مشاور امنیت ملی  بود.





نظر شما درباره این مقاله:







اعلامیه همگامی در محکومیت اظهارات خامنه‌ای
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 13:00

اعلامیه همگامی در محکومیت اظهارات خامنه‌ای






نظر شما درباره این مقاله:







گزارش سی‌ان‌ان از بحران آب در ایران
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 10:08

گزارش سی‌ان‌ان از بحران آب در ایران


لاورا پدیسون / سی‌ان‌ان / اول دسامبر ۲۰۲۵

اوایل ماه جاری، صفوف نمازگزارانی که برخی صورت به آسمان داشتند و برخی سر بر سجده، در مسجدی در تهران برای بارش باران دعا می‌کردند. این دعایی است که رنگ و بوی استیصال بسیار گرفته است. شهر درگیر بحرانی آبی است که آن‌قدر شدید شده که رئیس‌جمهور ایران احتمال تخلیۀ شهر را مطرح کرده است. هفته‌ها یکی پس از دیگری می‌گذرند و هنوز بارانی نمی‌بارد.

بیم آن می‌رود که آب در این شهر پهناور و پرجمعیت ــ با حوزه شهری حدود ۱۵ میلیون نفر ــ به‌طور کامل تمام شود.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، در سخنرانی‌ای در اوایل ماه جاری گفت که اگر تا دسامبر در تهران باران نبارد، آب جیره‌بندی خواهد شد. او گفت در صورت تداوم نبود بارش، ساکنان «ناچار به تخلیه خواهند بود». بسیاری از کارشناسان می‌گویند تخلیه شهر عملی نیست، اما لحن پزشکیان نشان‌دهندۀ میزان جدی‌بودن وضعیت ایران است.

تهران کانون توجه قرار گرفته، اما این بحران بسیار فراتر از پایتخت است. حدود ۲۰ استان از آغاز فصل بارندگی در پایان سپتامبر، حتی یک قطره باران هم دریافت نکرده‌اند، به‌گفتۀ محسن ب. مسگران، دانشیار علوم گیاهی دانشگاه کالیفرنیا در دیویس. بنا بر گزارش رویترز، حدود ۱۰ درصد از سدهای کشور عملاً خشک شده‌اند.

ریشه‌های بحران آبی ایران مشابه بسیاری از مناطق دیگر جهان است: دهه‌ها برداشت بی‌رویه؛ زیرساخت‌های فرسوده و نشتی‌دار؛ افزایش ساخت سد بر روی رودخانه‌ها؛ سوء‌مدیریت؛ و ادعاهای مربوط به فساد. در میان همۀ این عوامل، نقش تغییرات اقلیمی مانند نخ تسبیح دیده می‌شود که هوا را گرم‌تر و خشک‌تر کرده و سبب شده مخازن خشک‌شده سال به سال دیگر تجدید نشوند.

به گفتۀ امیر آقاکوچک، استاد مهندسی عمران و محیط‌زیست دانشگاه کالیفرنیا در ارواین،‌ خشکسالی کنونی ایران بدترین وضعیت دست‌کم در ۴۰ سال گذشته است و سطح آب‌ها «در زمانی کاهش می‌یابد که معمولاً باید انتظار بهبود ذخیره آب را داشت، نه فروپاشی بیشتر».

ایران که عمدتاً کشوری نیمه‌خشک است، با بحران کم‌آبی بیگانه نیست، اما به ندرت این بحران دامان تهران ــ محل تجمع بسیاری از ثروتمندان و قدرتمندان کشور ــ را گرفته است.

به گفتۀ محسن اردکانی، مدیرعامل آب و فاضلاب استان تهران، که اوایل ماه جاری به نقل از خبرگزاری نیمه‌رسمی مهر گزارش شد، مخازن اصلی تأمین‌کنندۀ شهر تنها حدود ۱۱ درصد ظرفیت خود، آب دارند.

سد لتیان، حدود ۱۵ مایل بیرون شهر، تنها حدود ۹ درصد پر است. از ماه مه، این مخزن که در دامنه‌های کوه‌های البرز جای دارد، آن‌قدر عقب‌نشینی کرده که عملاً بستر رودخانه‌ای خشک بر جا گذاشته است، با تنها چند جویبار باریک که در آن جریان دارد.

سد امیرکبیر، حدود ۴۰ مایل شمال‌غرب تهران، نیز در وضعیت بسیار خطرناک قرار دارد و بنا بر گزارش رویترز، اکنون فقط حدود ۸ درصد از ظرفیت کل خود را در اختیار دارد.

فراتر از تهران، آب موجود در سدهای تأمین‌کنندۀ مشهد ــ دومین شهر بزرگ ایران با حدود ۳ میلیون نفر جمعیت ــ تنها حدود ۳ درصد ظرفیت است، به گفتۀ حسین اسماعیلیان، رئیس شرکت آب و فاضلاب مشهد، طبق گزارش خبرگزاری ایسنا.


دو تصویر از سد سفیدرود در ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴ و در ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵

کاوه مدنی، رئیس مؤسسه دانشگاه ملل متحد برای آب، محیط زیست و سلامت، که پیش از این معاون سازمان محیط زیست ایران بود، می‌گوید وضعیت ایران یک فاجعه کوتاه‌مدت نیست، بلکه یک بحران طولانی‌مدت و مستمر است که خسارات جبران‌ناپذیر به بار می‌آورد.

دستیابی به خودکفایی غذایی، عامل اصلی

او وضعیت کشور را «ورشکستگی آبی» توصیف کرد که در آن برداشت از رودخانه‌ها، دریاچه‌ها و تالاب‌ها (مشابه حساب جاری) و سفره‌های زیرزمینی (مشابه حساب پس‌انداز) با سرعتی بسیار بیشتر از سرعت بازیابی آن‌ها انجام می‌شود.

هدف دولت برای دستیابی به خودکفایی غذایی ــ که تا حدی ناشی از تحریم‌های غرب است ــ عامل اصلی این وضعیت است، بسیاری از کارشناسان می‌گویند. «برای دهه‌ها، سیاست‌ها گسترش کشاورزی آبی در مناطق خشک را تشویق کرده‌اند»، به گفتۀ آقاکوچک.

مساحت اراضی کشاورزی آبی از سال ۱۹۷۹ دو برابر شده و محصولات آب‌بر ــ به‌ویژه برنج که از غذاهای اصلی ایرانیان است ــ این آب را مصرف می‌کنند. حدود ۹۰ درصد از کل آب ایران به بخش کشاورزی اختصاص می‌یابد.

دریاچه ارومیه در شمال‌غرب کشور نمونه‌ای آشکار از قربانیان این روند است. ارومیه که زمانی یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های آب شور جهان بود، طی دهه‌های گذشته به‌شدت کوچک شده است. خشکسالی مؤثر بوده، اما عامل مهم‌تر سدها و چاه‌هایی هستند که برای حمایت از مزارع در اطراف ساخته شده‌اند و آب ورودی به دریاچه را مسدود کرده‌اند. این اقدامات «سیستم را از ظرفیت تحملش فراتر برده‌اند»، مسگران گفت.

صنایع آب‌بر مانند نفت و گاز نیز در مناطق خشک و نیمه‌خشک ایران توسعه یافته‌اند که به فشار بر منابع آب در مناطق حساس افزوده‌ است.

افزایش جمعیت شهری نیز تقاضا را بیشتر کرده است. این وضعیت به دلیل فرسودگی زیرساخت‌ها تشدید می‌شود. «حدود ۳۰ درصد از آب آشامیدنی تصفیه‌شده از طریق شبکه‌های قدیمی و دارای نشتی از دست می‌رود و بازیافت آب بسیار اندک است»، مسگران گفت.

فراتر از همه این مشکلات، بحران اقلیمی قرار دارد. «خانه بر اثر سوءمدیریت آتش گرفته بود و تغییرات اقلیمی… بنزین روی آن ریخته است»، مدنی گفت.

ایران اکنون وارد ششمین سال متوالی خشکسالی خود شده که از نظر گستره، شدت و مدت زمان، «در دوران معاصر بی‌سابقه است»، به گفتۀ مدنی.

انتظار و اضطراب در تهران

به گزارش تحلیل اخیر شبکه جهانی نسبت‌دهی آب‌وهوایی (World Weather Attribution)، شرایطی مانند کمبود بارش و افزایش شدید دما، بدون تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیت‌های انسانی ممکن نبود.

برای مردم تهران این روزها انتظار و اضطراب حاکم است. امید آن می‌رفت که پاییز بارندگی‌های ضروری را به همراه آورد، اما جز چند مورد پراکنده، بارانی در کار نبوده است.

مقام‌ها می‌گویند جیره‌بندی رسمی آب وجود ندارد، اما ساکنان از کاهش فشار آب خبر می‌دهند. گاهی شیرها برای مدتی کاملاً خشک می‌شوند.


دریاچه ارومیه

به گفتۀ مدنی، ارتباط دولت با مردم پراکنده و متناقض بوده که منجر به سطح بالای بی‌اعتمادی و رشد نظریه‌های توطئه شده، از جمله این تصور که قدرت‌های خارجی در حال دست‌کاری آب‌وهوای ایران هستند و ابرها را می‌دزدند.

احتمال تخلیۀ کامل شهر دور از ذهن به نظر می‌رسد، باوجود سخنان رئیس‌جمهور. مسگران پرسید: «مردم اصلاً به کجا بروند؟ کشور با یکی از بدترین شرایط اقتصادی خود روبه‌رو است و بیشتر خانواده‌ها اساساً توان چنین کاری را ندارند.»

تخلیۀ موقت محتمل‌تر است. در تابستان، مقامات تعطیلات اضطراری عمومی اعلام کردند تا مردم را به ترک شهر ترغیب کنند. مدنی گفت: «اگر فقط چند روز یا چند هفته آب باقی مانده باشد، حتی صرفه‌جویی چند ساعته می‌تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند.»

دولت همچنین به سراغ بارورسازی ابرها رفته است؛ روشی که طی آن ذراتی به ابرها تزریق می‌شود تا بارش باران یا برف تسهیل گردد. با این حال، اجماع علمی چندانی در مورد کارایی این روش وجود ندارد. مدنی گفت: «این راهکاری است که دولت‌های مستأصل از آن استفاده می‌کنند تا نشان دهند که دست‌کم دارند کاری انجام می‌دهند.»

به گفته کارشناسان، برای مقابله واقعی با بحران بلندمدت، اصلاحات گسترده لازم است، از جمله متنوع‌سازی اقتصاد و فاصله گرفتن از صنایع آب‌بر مانند کشاورزی. با این حال، چنین اقداماتی احتمالاً بسیار نامحبوب خواهد بود و می‌تواند معضل بیکاری گسترده ایجاد کند.

فعلاً مقامات امید و دعای خود را به رسیدن باران معطوف کرده‌اند. مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، طبق گزارشی از رویترز و به نقل از رسانه‌های دولتی گفت: «در گذشته مردم به صحرا می‌رفتند تا برای باران دعا کنند. شاید نباید این سنت را فراموش کنیم.»

اما وضعیت آن‌قدر حاد شده که حتی اگر باران بیاید، بعید است کافی باشد. آقاکوچک گفت: «طبیعت اکنون محدودیت‌های سختی را تحمیل کرده است.» سفره‌های آب زیرزمینی که تخلیه شده‌اند باز نخواهند گشت و اکوسیستم‌هایی که فروپاشیده‌اند به‌سرعت قابل ترمیم نیستند.

او افزود هرچه دولت دیرتر دست به اصلاحات اساسی بزند، گزینه‌ها محدودتر می‌شود. «بحران آب فقط یک موضوع زیست‌محیطی نیست؛ هرچه می‌گذرد، بیشتر با آینده اجتماعی و سیاسی ایران در هم تنیده می‌شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







زوالِ اسلام‌گرایی در ایران و گسترش آن در غرب
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 9:35

زوالِ اسلام‌گرایی در ایران و گسترش آن در غرب


شاهرخ بهزادی

زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران و گسترش چشم گیر آن در فرانسه و دیگرکشورهای غربی

درحالی که مشاهدات عینی و بررسی‌های میدانی فروپاشی اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باور‌های دینی در ایران را طی چهار دهه گذشته نشان می‌دهند، نتایح یک نظرسنجی تازه در فرانسه در باره رابطه مسلمانان این کشور با اسلام و اسلام‌گرایی، گرایش‌های کاملا متضاد با ایران را در جامعه فرانسه نشان می‌دهد. این مطالعه که توسط موسسه «ای فوپ» (Ifop) فرانسه انجام گرفته و نتایج آن در روز ١٨ نوامبر سال ٢۰٢۵ منتشرشد، با بازسازی داده‌های تاریخی از دهه ۱۹۸۰ میلادی، پدیده «باز‌سازی اسلامی» و تعمیق باورهای مذهبی در نزد مسلمانان فرانسه را برجسته می‌کند.این پدیده به‌ویژه نسل‌های جوان‌تر مسلمانان فرانسه را تحت تأثیر قرارداده و با افزایش نگران‌کننده‌ای در پایبندی آنان به ایدئولوژی‌های اسلام‌گرایانه همراه است. داده‌های این نظرسنجی در فرانسه، به جای تأیید روایت‌های «سکولاریزاسیون» در میان مسلمانان فرانسوی، روندِ افزایشِ مناسک و اعمال مذهبی، سخت‌تر شدن مواضع در موردِ مسائلِ مربوط به اختلاط جنسیتی و همدلی فزاینده آنان با جریان‌های بنیادگرا و اسلام سیاسی را نشان می‌دهند.

نگاهی اجمالی به رابطه مسلمانان فرانسه با اسلام و اسلام‌گرایی

اعلامِ نتایج تازه ترین نظرسنجی موسسه «ای فوپ Ifop» فرانسه در رابطه با تغییرات در نگرش مسلمانان این کشور، خصوصاً جوانان به سوی افزایش شدید دین داری و گرایش به سوی بنیادگرایی اسلامی در روزهای اخیر در فرانسه جنجال برانگیز شد.[۱]

در زیر نخست نتایح این نظر سنجی ارائه می‌شود. همانطور که خواهید دید اسلام و اسلام سیاسی در فرانسه در حال گسترش و شتاب گرفتن است. در بخش دوم این نوشتار، به کم و کیفِ باورها و شرایطِ اسلام سیاسی در ایران خواهیم پرداخت. همانطور که خواهید دید در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بر عکس مسلمانان فرانسه ما با فروپاشی آشکارِ اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باور‌های دینی روبرو هستیم.
اهمیت مسلمانان در چشم‌انداز مذهبی فرانسه طی چهل سال گذشته به آرامی، اما پیوسته افزایش یافته است.

نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال فرانسه از ۵‚۰ درصد در سال ١۹٨۵ به ۷ درصد در سال ٢۰٢۵ افزایش یافته است. این افزایش، اسلام را به دومین دین بزرگ در فرانسه پس ازمسیحتِ کاتولیک (٤٣ درصد) اما بالاتر از مسیحتِ پروتستان (٤ درصد) تبدیل کرده است. این رشدِ مداوم اسلام، بخشی از یک زمینه گسترده‌تر برای تغییر شکل چشم‌انداز مذهبی در فرانسه است که با افول مسیحت کاتولیک و ظهور افراد بی‌دین (۳۷/۵ درصد) مشخص شده است.[۲]

از دهه ۲۰۰۰ میلادی تاکنون جدیت در دینداری و افزایش مداوم مناسک مذهبی نزد مسلمانان فرانسه به شدت افزایش یافته است.

مسلمانان فرانسه نسبت بسیار بالایی از دینداری را نشان می‌دهند که بسیار فراتر از سایر ادیان است - ۸۰ درصد خود را «مذهبی» اعلام می‌کنند، در حالی که این رقم در بین پیروان سایر ادیان به طور متوسط ۴۸ درصد است - به ویژه در بین جوانان مسلمانان (۱۵ تا ۲۴ ساله) این نسبت ۸۷ در صد اعلام شده است.

از هر چهار مسلمان، یک نفر یعنی حدود (۲۴درصد) خود را «به شدت» یا «بسیارزیاد» مذهبی توصیف می‌کند (در مقامِ مقایسه،‌ این رقم در سایر ادیان فرانسه ۱۲ درصد است). در اینجا نیز، این دینداری شدید در میان مسلمانان زیر ۲۵ سال در فرانسه به اوج خود می‌رسد (۳۰درصد) و شکاف نسلی را درجامعه فرانسه آشکار می‌کند که الگوهای کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» دراین کشور در نزد جمعیت مسلمان این کشور کاملاً معکوس است.

از نظر «ای فوپ»: این افزایش پلکانی دینداری در میان مسلمانان با هر تغییر نسلی، که قبلاً توسط مطالعات و نظرسنجی‌های مختلف (مطالعه ارزش‌ها در سال ۲۰۱۸) اعلام شده است، اکنون به روشنی جامعه مسلمانان را از بقیه جوامع دینی در چشم‌انداز مذهبی فرانسه متمایز می‌کند. این تقویت دینداری در درجه اول عمدتاً ناشی از فرآیند «باز‌سازی اسلامی» بخشی از جوانان مسلمان و توجه آنان به مُدلِ سنت‌گرای اسلام است. توضیح اینکه بیش از دو دهه دولت فرانسه با تجهیز منابع مالی و سازمان دهی و اموزش امامان مساجد تلاش کرده تا مُدلِ جدیدی از اسلام دولتی را ارئه دهد که با مختصات اجتماعی و فرهنگی فرانسه سازگار باشد و اصطلاحاً آن را «اسلامِ فرانسه» می‌نامد. نتایح این نظر سنجی عدم موفقیت این راهبرد دولت فرانسه را آشکار می‌کند.

حضور در اماکن مذهبی و انجام فریضه نماز در طول ۴۰ سال گذشته، به ویژه در میان جوانان، به طور قابل توجهی افزایش یافته است. همانطور که حضور هفتگی در مساجد از ۱۶درصد در سال ۱۹۸۹ به ۳۵ در صد در سال ۲۰۲۵ افزایش یافته است، نماز روزانه نیز بین سال‌های ۱۹۸۹ (۴۱ درصد) و ۲۰۲۵ (۶۲ درصد) افزایش یافته و در میان جوانان زیر ۲۵ سال این افزایش به اوج خود یعنی ۶۷ درصد رسیده است.

پایبندی به دستورالعمل‌های غذایی مذهبی( مانند نخوردن گوشت خوک و خوردن گوشت سایرحیوانات حلال و ذبح اسلامی) نیز نسبت به چهل سال پیش، به‌ویژه در میان نسل‌های جوان‌تر، پایدارتر شده است. در واقع، رعایت روزه داری در ماه رمضان در طول این ماه به‌طور ویژه‌ای سختگیرانه است ( ۷۳ درصد، در مقایسه با ۶۰ درصد در سال ۱۹۸۹)، به‌ویژه در میان جوانانی که این فریضه اسلام، تقریباً همگانی شده است (۸۳ درصد در میان جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله).

این سخت‌گیری در رعایت عادات غذایی در عدم مصرف مشروبات الکلی نیز نشان داده شده است: ۷۹ درصد از افراد مورد پرسش قرار گرفته، اعلام کرده‌اند که (در سال ۲۰۲۵ ) از مصرف مشروبات الکلی خودداری می‌کنند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۸۹، ۶۵ درصد بوده است، سخت‌گیری در مصرف مشروبات الکلی در بین جوانان مسلمان بسیار بیشتر است. تنها ۱۲درصد از جوانان زیر ۲۵ سال مشروبات الکلی مصرف کرده‌اند.

دیدگاه «ای فوپ»: این داده‌ها تصویری از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان می‌دهد که تحت تأثیراتِ جنبش تجدید وابستگی مذهبی(اسلامی) قرار گرفته‌اند. این جنبش مذهبی به ویژه نسل‌های جوان‌تر را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد. مسلمانان فرانسوی، و به ویژه جوان‌ترین آنها، به جای پیروی از مُدِلِ کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» در فرانسه، از طریق تأکید وابستگی و تشدید اعمال مذهبی، با قدرت در تأیید مجدد هویت مذهبی خود تلاش می‌کنند. این پدیده که قبلاً در دهه ١۹۹۰ توسط پژوهشگرانی مانند «ژیل کِپِل» مشاهده شده بود، در اینجا به صورت کمّی تبیین می‌شود و نه تنها مقیاس آن، بلکه مهمتر از همه، ماهیت پایدار آن در طول چند نسل‌ را نشان می‌دهد.

درجه بالای دینداری نزد مسلمانان فرانسه با افزایش «ارتوپراکسی» (رفتار مطابق با آیین‌های سنتیِ و تثبیت‌شده) در زمینه رژیم غذایی، پوشش اسلامی و روابط بین دو جنس همراه است.

در حالی که پوشش حجاب اسلامی در میان زنان مسلمان فرانسه اقلیت دارد و غیرمعمول است – ۳۱ درصد آن را رعایت می‌کنند، اما تنها ۱۹ درصد به طور سیستماتیک - اما این امر در بین جوانان مسلمان فرانسه روز به روز رایج‌تر می‌شود: از هر دو زن جوان مسلمان ١٨ تا ٢٤ ساله، یک نفر ( ٤۵ درصد) امروز حجاب کامل اسلامی را رعایت می‌کنند، که تعداد سه برابر بیشتر از سال ٢۰۰٣ است که تنها (١۶ درصد) آن را رعایت می‌کردند - سالی که بحث‌های زیادی در مورد ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس دولتی فرانسه مطرح شد.

مطمئناً، رعایت حجاب اسلامی در درجه اول نتیجه یک حکم مذهبی است (۸۰ درصد)، اما این موضوع همچنین بیانگرغرور فزاینده‌ و تعلق خاطر است - ۳۸ درصد این کار را برای نشان دادن «تعلق و وابستگی به دینشان» و نیاز به محافظت در برابر فشارهایی که بر زنان در فضاهای عمومی وارد می‌شود، انجام می‌دهند: ۴۴ درصد می‌گویند که حجاب دارند «تا نگاه مردان را جلب نکنند»، ۴۲ درصد برای «احساس امنیت»، ۱۵درصد برای «اینکه به عنوان یک زنِ بی‌حیا تلقی نشوند» و ۲ درصد «تحت فشار مستقیم بستگان» حجاب را رعایت می‌کنند.

با فاصله گرفتن با اخلاق لیبرال رایج در غرب، کاربرد تفکیک جنسیتی نزد مسلمانان فرانسه به هیچ وجه جنبه حاشیه‌ای ندارد: ۴۳ درصد از مسلمانان حداقل از یک نوع تماس فیزیکی یا بصری با جنس مخالف خودداری می‌کنند، از جمله یک سوم (۳۳ درصد) که از بوسیدن امتناع می‌کنند، ۲۰ درصد که از رفتن به استخر مختلط خودداری می‌کنند، ۱۴درصد از دست دادن با فردی از جنس مخالف خودداری می‌کنند و ۶ درصد از درمان توسط پزشک جنس مخالف خودداری می‌کنند. شدت این ردِ اختلاط جنسیتی در میان جوانان مسلمان، نشان دهنده سخت‌تر شدن روابط جنسیتی با هر نسل در حال گذار است.

برخلاف روندهای مشاهده شده نزد پیروان سایر ادیان، نوعی «مطلق‌گرایی دینی» در ردِ گسترده علم در میان مسلمانان فرانسه مشهود است: ۶۵ در صد از مسلمانان معتقدند که در مورد مسئله آفرینشِ جهان، «نگرش دینی بیشتر از علم قابل قبول است»، این رقم سه برابر بیشتر از سایر ادیان است (۱۹درصد).

همچنین، یک نگرشِ بنیادگرایانه اسلامی این ایده را رواج می‌دهد که قوانینِ دینِ اسلام بر قوانین سایر ادیان و دیگر قوانین برتری و اولویت دارد. در داوری در موضوعاتی مانند ذبح شرعی یا ارث، نسبت مسلمانانی که احترام به قوانین دین خود را در اولویت قرار می‌دهند، در سی سال گذشته به شدت افزایش یافته است (۱۶ درصد بیشتر از سال ۱۹۹۵ که ۴۴ درصد بوده است)، در حالی که از سوی دیگر، مسلمانانی که قوانین فرانسه را در اولویت قرار می‌دهند، در مقایسه با سال ۱۹۹۵ به شدت کاهش یافته‌اند (۱۳ درصد از مجموع ۴۹ درصد).

نشانه دیگری از یک نگرشِ بنیادگرایانه خاص از شریعت: تقریباً از هر دو مسلمان، یک نفر (۴۶ درصد) معتقد است که قوانین اسلامی باید در کشورهایی که در آن زندگی می‌کنند اعمال شود، از جمله ۱۵درصد «به طور کامل صرف نظر از کشوری که در آن زندگی می‌کنند» و ۳۱ درصد «تا حدی» با تطبیق آن با قوانین کشوری که در آن زندگی می‌کنند.

دیدگاه «ای فوپ»: این داده‌ها به کسانی که نگران این موضوع هستند که جمعیت مسلمانان فرانسه در حال تبدیل شدن به یک گروه «ضدجامعه» است، اعتبار می‌بخشد. به این معنی که این جمعیت به دنبال سازماندهی زندگی روزمره خود بر اساس هنجارهای مذهبی متمایز، یا حتی مخالف با هنجارهای اکثریت جامعه (فرانسه) است. این روند، کاهش نمی‌‌یابد و به نظر می‌رسد در طول زمان و نسل به نسل در حال تقویت شدن است. این روند افزایشی توسط جوانانی هدایت می‌شود که به طور فزاینده‌ای هویت اسلامی خود را در مواجهه با جامعه فرانسه می‌بینند.جامعه‌ای که به عنوان جامعه متخاصم با هویت آنها تلقی می‌شود.

اسلام‌گرایی در فرانسه، که بسیار گسترده‌تر از دهه ۱۹۹۰ است، به عنوان یک مکتب فکری چندوجهی، تحت سلطه و سیطره «اِخوان المسلمین» است.

بنیادگرایی اسلامی بر ذهنِ بیش از یک سومِ مسلمانان فرانسه غلبه کرده است: ۳۸ درصد از مسلمانان فرانسه در سال ۲۰۲۵ تمام یا بخشی از مواضع «اسلام‌گرایانه» را تأیید می‌کنند. نسبتی که دو برابر بیشتر از کسانی است که حدود سی سال پیش (۱۹درصد در سال ۱۹۹۸) مواضع «بنیادگرایانه» داشتند.

در فرانسه، جنبش اسلام‌گرای فرانسوی توسط جریان‌های متعددی هدایت می‌شود که با نفوذ ترین آنها «اخوان المسلمین» است: از هر سه مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳۳ درصد) حداقل با یک جنبش اسلام‌گرا همدردی می‌کند، از جمله ۲۴ درصد با «اخوان المسلمین»، ۹ درصد با «سلفی‌گری»، ۸ درصد با «وهابیت»، ۸ درصد با «جماعتِ تبلیغ» [۳]، ۶ درصد با «تکفیری‌ها»[۴] و ۳ درصد با گروه‌های جهادگرا [ مانند داعش و القاعده]. از هر سه جوان مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳٢ درصد) می‌گوید که به جریان فکری «اخوان المسلمین» نزدیک است. این درصد چشم گیر، نشانه‌ای از نفوذ «اخوان المسلمین» در نسل‌های جدید مسلمانان فرانسه است، داده‌هایی که با ایده پیر شدن این جنبش در تضاد است.

نتیجه گیری«فرانسوا كراوس»، در باره این نظر سنجی

فرانسوا کراوس، مدیر بخش سیاسی موسسه «ای فوپ» در مورد این مطالعه می‌گوید: این نظرسنجی تصویر بسیار روشنی از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان می‌دهد که در حال گذراندن فرآیند بازساری اسلامی‌ است. اسلامی که ساختار آن حول هنجارهای سختگیرانه مذهبی انسجام یافته و به طور فزاینده‌ای به یک پروژه سیاسی اسلام‌گرایانه گرایش دارد.

به جای پیروی از مدل متداولِ «سکولاریزاسیون»، مسلمانانِ فرانسه، و به ویژه نسل‌های جوان‌تر آن، از طریق تشدیدِ مناسک و اعمالِ مذهبی، سفت و سخت کردن روابط جنسیتی و پایبندی فزاینده به ایدئولوژی اسلام‌گرایانه، تأیید مجدد هویت خود را نشان می‌دهند.

آنچه بیش از هر چیز در مورد این نتایج جلب توجه می‌کند، ثبات شیب نسلی[ و سیر بالارونده باورهای] مسلمانان فرانسه است: تقریباً در همه شاخص‌ها (دینداری، اعمال مذهبی، حجاب و روسری، ردِ اختلاط جنسیتی، ردِ علم، اولویتِ قوانینِ مذهبی بر دیگر قوانین، پایبندی به اسلام‌گرایی)، جوانان مسلمان فرانسه به طور مداوم سخت‌گیری و بنیادگرایی بسیار بیشتری نسبت به والدین خود نشان می‌دهند. این موضوع نشان می‌دهد که روند بازسازی اسلامی‌، نه تنها با گذشت زمان کاهش نمی‌یابد، بلکه برعکس، با هر تغییرِ نسلی تشدید می‌شود. هنوز مشخص نیست که آیا این روند برگشت‌ ناپذیر است یا نه. این نظرسنجی نشان می‌دهد که به نظر نمی‌رسد هیچ چیز مانع از روند بار سازی اسلامی در فرانسه شود. برعکس، همه شاخص‌ها نشانگر تقویت این روندها در سال‌های آینده هستند. در این زمینه، مسئله ادغام مسلمانانِ فرانسه و پایبندی آنها به ارزش‌های جمهوری‌خواهانه با فوریت جدیدی مطرح می‌شود و نیازمند پاسخ‌های سیاسی کاملی است که بسیار فراتر از رویکردهای صرفاً امنیتی یا سرکوبگرانه باشد.

گسترش اسلام و باورهای دینی در دیگر کشورهای اروپایی

گسترش اسلام و باورهای دینی مربوط به آن، به ویژه بنیادگرایی اسلامی تنها در کشور فرانسه مشاهده نمی‌‌شود. تحقیقات و مشاهدات میدانی بسیار زیادی نشان می‌دهند که این پدیده در بسیاری از کشورهای غربی در حال رشد و پیشرفت است.

به عنوان مثال کشورِ بریتانیا مبدل به سرپل سازمان‌های بین‌المللی اسلام‌گرا شده است که به دنبال فتح اروپا هستند. با پر کردن این کشور از انجمن‌ها، اتحادیه‌ها، مدارس و مؤسسات، اولویت آنها نه تحمیل یک دولت اسلامی با زور، بلکه اسلامی کردن آرام کل جامعه است. در این زمینه، متخصصان بریتانیایی صرفاً از «اخوان المسلمین» صحبت نمی‌کنند، بلکه از «افراط‌گرایی اسلامی غیرخشونت‌آمیز» صحبت می‌کنند، اصطلاحی که صرفاً به اخوان المسلمین که در مصر و خاورمیانه سرچشمه گرفته است، اشاره ندارد. جنبش‌های دیگری نیز وجود دارند که مهم‌ترین آنها جماعت اسلامی است که در شبه قاره هند سرچشمه گرفته و در ابتدا شاخه‌ای از یک حزب سیاسی پاکستانی بود. این جنبش در انگلستان بسیار برجسته است، جایی که مهاجرت پاکستانی‌ها و بنگلادشی‌ها جمعیت مسلمانان این کشور را به طور قابل توجهی افزایش داده است.

نتایج آخرین سرشماری صورت گرفته در بریتانیا (در انگلستان و ولز) در سال ۲۰۲۱ آمار مسلمانان از ۲.۷ میلیون نفر (۴.۹ درصد) در سال ۲۰۱۱ به ۳.۹ میلیون نفر (۶.۵ درصد) در سال ۲۰۲۱ رسیده است و بر همین اساس مسلمانان دومین جمعیت ساکن در پایتخت انگلیس را تشکیل می‌دهند. طبق آمار منتشر شده ۱۵ درصد لندنی‌ها مسلمان هستند که نسبت به سال ۲۰۱۱ میلادی ۲.۴ درصد افزایش نشان می‌دهد.

شمار مسلمانان در چندین کشور دیگر اروپایی:

بلژیک: شمار جمعیت مسلمانان در حال حاضر در این کشور ۷۵۰ هزار نفر است که هفت درصد از جمعیت این کشور محسوب می‌شوند. شمار مسلمانان در بروکسل حدود ١۷ درصد جمعیت این شهر است. در برخی از مناطق این شهر بیش از ٨۰ درصد جمعیت مسلمان هستند. یه عنوان مثال «مولنبک» در حومه بروکسل نزدیک به ۹۵ هزار نفر جمعیت دارد و اغلب جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند. برخی از جهادگرایانی که به داعش پیوستند، از این شهر می‌آیند. بسیاری در اروپا بروکسل را مرکز اسلامی اروپا می‌نامند. روزنامه اکونومیست در باره این شهر می‌نویسد: در پایتخت بلژیک بیش از ۳۰۰ مسجد وجود دارد، بلژیک دین اسلام را به عنوان یکی از ادیان کشور به رسمیت شناخته و بودجه‌ای بابت تدریس این دین در نظر گرفته و به ائمه مساجد هم حقوق پرداخت می‌کند.

آلمان: یکی از مهم‌‌ترین مقاصد مسلمانان به ویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود. بر اساس آخرین آمارهای موجود، جمعیت مسلمانان ابن کشور حدود پنج میلیون نفر است که ۵‚۶ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص می‌دهند.

اسپانیا: بنا بر آمارهای به‌روز‌شده جمعیت مربوط به سال ۲۰٢٢، اسپانیا دارای ۵‚٢ میلیون جمعیت مسلمان است که ۵‚٤ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص می‌دهند.

ایتالیا: بر اساس آمارهای جدید اعلام‌شده، شمار مسلمانان در ایتالیا دو میلیون نفر است که چهار درصد از جمعیت این کشور محسوب می‌شوند، مسلمانان اکثراً در شهرهای صنعتی واقع در شمال این کشور زندگی می‌کنند، در حالی که رم پایتخت این کشور نیز حدود ١۰۰ هزار مسلمانان را در خود جای داده است.

هلند: تعداد مسلمانان در هلند کمی بیش از یک میلیون نفر است که حدود ۶ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، روزنامه AD هلند اخیراً اعلام کرد، اسلام به سرعت در حال انتشار در این کشور است و شهرهایی مانند آمستردام یکی از مراکز مهم توسعه این دین به شمار می‌روند.

دانمارک: مسلمانان از اواسط قرن بیستم به دانمارک مهاجرت کردند و امروزه جمعیت آنها در حدود ٤۰۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود که پنج درصد از کل جمعیت این کشور است.

زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران

دو پژوهشگر و استادیار دانشگاه در هلند: پویان تمیمی عرب Pooyan Tamimi Arab و عمار مالکی Ammar Malek مدیر گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان، موسوم به گمان GAMAAN)، با استفاده از نتایج نظر سنجی‌های مؤسسه «گمان» که با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند در خصوص رفتار و گرایش‌های مذهبی مردم ایران بین سال‌های ٢۰۱۹ تا ٢۰٢٣ انجام گرفته، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران را بررسی کرده‌اند. تحقیقات این دو پژوهشگر در مقاله‌ای تحت عنوان « ایران: جامعه‌ای سکولار، متنوع و مخالف» در ماه ژوئیه سال ٢۰٢۵ در سایت «بنیاد اروپایی برای نوآوری سیاسی Fondation pour l’Innovation Politique » منتشر شده است.

پیش گفتار این کار تحقیقی با گفته‌های مجیدرضا رهنورد جوان ٢٣ ساله خراسانی پیش از اعدام او در ۱٢ دسامبر سال٢۰٢٢ آغاز می‌شود. رهنورد که در جریان دادگاهی بدون طی شدن تشریفات قانونی، به کشتن دو بسیجی و زخمی‌کردن چهار بسیجی دیگر در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» ۱۴۰۱شمسی در مشهد، متهم شده بود، در حالی که چشم‌بند به چشم داشت و مأموران نقابدار او را همراهی می‌کردند، از او درباره آخرین آرزوهایش پرسیده می‌شود. او آخرین خواسته‌‌هایش را مطرح می‌کند. پاسخ او با صلابتی بی مانند، در میان بسیاری از ایرانیان طنین‌انداز می‌شود. او آن هنگام، چنین گفت: «من نمی‌خواهم مردم بر سر مزارم گریه کنند، قرآن تلاوت کنند یا دعا بخوانند. می‌خواهم مردم شاد باشند و آهنگ شاد پخش کنند.»

تضاد بین جمعیت جوان و سکولارِ ایران و مذهبی‌های رو به پیری آن نمی‌توانست آشکارتر از این باشد. پژوهشگران این اقدام اعتراضی را نشانه‌ای از روند «سکولاریزاسیون» عمیق در جامعه ایران در طول چهار دهه حکومت دینی می‌دانند.

نظر سنجی اوت سال ٢۰٢۰ : بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بی‌دینی رسیده‌اند

کمی بیش ازپنج سال پیش در ماه اوت سال ٢۰٢۰، نتایج یک نظر سنجی در خصوص رفتار و گرایش‌های مذهبی مردم ایران که توسط مؤسسه «گمان» با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند انجام شد، روند شتابان «سکولاریزاسیون» در ایران را تأیید می‌کرد. این نظر سنجی بر اساس یک نمونه آماری که نماینده جمعیت بزرگسال با سواد کشور بود (۸۸ در صد از کل جمعیت)، نشان می‌داد که بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بی‌دینی رسیده‌اند. این نظر سنجی همچنین نشان می‌داد که تنها ٤۰ درصد ایرانیان خود را مسلمان دانسته و از این تعداد تنها ٣٢ درصد خود را مسلمانِ شیعه، ۵ درصد اهل تسنن و ٣ درصد به عرفان‌ (تصوف) گرایش داشته‌اند. ۲۲ درصد خود را «غیروابسته به مذهب»، ۹ درصد خود را خداناباور، ۷ درصد معنویت‌گرا و ۶ درصد خود را «اگونوستیک»( یا ندانم گرایی در شناخت خدا، دیدگاهی است که در آن وجود خدا را نمی‌‌توان شناخت و یا اثبات کرد) معرفی کرده‌ بودند، همچنین گروه‌های کوچک‌تری ۰.۵ درصد خود را بهائی و ۰.۱ خود را یهودی معرفی کرده بودند.

اما نکته قابل توجه در این نظر سنجی این است که ۸ درصد از سنجش شوندگان خود را زرتشتی دانسته بودند، پدیده‌ای که منعکس کننده برداشت ایرانیان از میراث ملی است تا اینکه دقیقاً بازتابی از جامعه کوچک قومی-مذهبی زرتشتیان ایران باشد.

نظرسنجی موسسه «گمان» همچنین نشان می‌داد که ۶۸ درصد از جمعیت کشور معتقد بودند که احکام مذهبی باید از قوانین ایران خارج شود.

این نظرسنجی در حدود دو سال پیش از آغار جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در سپتامبر سال ٢۰٢٢ ( شهریور ۱۴۰۱ شمسی) نشان می‌داد که زمینه‌های «سکولاریسم» در جامعه ایران نهادینه شده و دربرابر کوتاه نیامدن رژیم اسلامی، خواست‌ها ومطالبات مردم، به ویژه بانوان به زودی به صورت یک جنبشِ بزرگ اجتماعی قلیان کرده و پایه‌های حکومت دینی در ایران را به لرزه درخواهد آورد.

نظر سنجی دسامبر سال ٢۰٢٢: ۸۱ درصد به جمهوری اسلامی نه گفتند

در اوج جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در دسامبر سال ٢۰٢٢ (بهمن ماه سال ۱۴۰۱ شمسی) گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان (گمان) نتایج نظرسنجی دیگری را منتشر کرد که در تهیه آن بیش از ۲۰۰ هزار نفر پاسخ‌دهنده شامل ۱۵۸ هزار نفر از ایرانیان در داخل و ۴۲ هزار نفر در خارج از ایران در باره نظام جمهوری اسلامی اعلام نظر کرده بودند.

۸۱ درصد از پاسخ‌دهندگان به این نظرسنجی در داخل کشور به پرسش : «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» پاسخ «نه» داده بودند و تنها حدود ۱۵ درصد گزینه ‘’آری’’ را برگزیده‌اند؛ حدود ۴ درصد نیز اعلام نظز قطعی نکرده بودند. از سوی دیگر، ۹۹ درصد از ایرانیان نظر سنجی شده در خارج از کشور گزینه ‘’نه به جمهوری اسلامی’’ را انتخاب کرده بودند.

نتایج این نظرسنجی مشروعیت مردمی نظام اسلامی حاکم بر ایران را زیر پرسش می‌برد و تصریحاً خواستار گذار از آن می‌شود.

در این نظرسنجی، درباره نوع نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی نیز پرسش شده بود. در پاسخ به این پرسش، ۲۸ درصد در داخل و ۳۲ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری ریاستی» را برای آینده ایران انتخاب کرده بودند.

۲۲ درصد از پاسخ‌دهندگان در داخل و ۲۵ درصد در خارج از ایران نظام سیاسی «پادشاهی مشروطه» را انتخاب کرده بودند. همچنین ۱۲ درصد در داخل و ۲۹ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری پارلمانی» را برای آینده سیاسی ایران مناسب دانسته بودند.

نظرسنجی در ژوئیه ٢۰٢۳ : شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم

٢۰٢۳نتایج نظرسنجی موسسه گمان در ژوئیه ٢۰٢۳ خرداد ۱۴۰۲تصویر شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم را تأیید می‌کند. این نظرسنجی نشان می‌دهد اکثریت قاطع ایرانیان با ادامه جمهوری اسلامی مخالف‌اند و خواهان تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور هستند.

بر اساس یافته‌های نظرسنجی موسسه گمان، ۷۰ درصد شرکت‌کنندگان اعلام کرده‌اند با ادامه جمهوری اسلامی مخالف‌اند. اوج مخالفت‌ها در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» بود که به سطح ۸۱ درصد رسیده بود. در مقابل، تنها حدود ۲۰ درصد جامعه همچنان از جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند و به بقای آن رای مثبت می‌دهند. از این میان تنها ۱۱ درصد از حفظ «ارزش‌ها و اصول انقلاب» حمایت کرده‌اند؛ رقمی که نسبت به سال ۱۴۰۰ (۱۸ درصد) کاهش یافته است در واقع می‌توان چنین تحلیل کرد که هسته مرکزی نظام فقط ۱۱ درصد جمعیت بیش از ۲۰ سال را تشکیل می‌دهند.

بر این اساس تنها ۲۰ درصد از جامعه آماری این نظرسنجی همچنان از این نظام دفاع می‌کنند .در مقابل، نزدیک به ۲۶ درصد خواستار جمهوری سکولار، ۲۱ درصد نظام پادشاهی و ۱۵ درصد فدرالیسم را ترجیح داده‌اند. گرایش به فدرالیسم در مناطقی مانند کُردستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی بالاتر از میانگین کشوری گزارش شده است.

نظرسنجی دولتی که محرمانه برگزار شد: دین باید از سیاست جدا باشد

در پاییز سال ٢۰٢۳ ( ۱۴۰۲شمسی) نتایح یک نظرسنجی سراسری دولتی که محرمانه برگزار شده بود، فاش گردید و در رسانه‌های برون مرزی و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. این نظرسنجی از سوی دفتر «طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و با همکاری «مرکز رصد اجتماعی کشور» انجام گرفته بود. پیمایش چهارم این نظرسنجی در مصاحبه حضوری با ۱۵۸۷۸ نفر تهیه شده است، آنها ۱۸ ساله‌ یا بالاتر سن داشته‌اند. آنان به پرسش‌نامه‌هایی مشترک پاسخ داده‌اند. این پیمایش در ۳۱ استان کشور انجام شده است.

شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی دولتی به شکل «تصادفی» انتخاب شده‌اند. اما باید این موضوع را در نظر داشت که در مصاحبه‌های حضوری و حتی غیرحضوری وقتی که پرسش‌های حساس مثل میزان اعتماد به ارگان‌های جمهوری اسلامی از جمله «قوه قضاییه» یا «سپاه پاسداران»مطرح می‌شود، شرکت‌کنندگان نمی‌توانند با اعتماد کامل نسبت به حفظ امنیت خود پاسخ بدهند. با این وجود، نتایج این نظرسنجی از فاصله گرفتن شدید مردم ایران از ایدئولوژی حاکم و گرایش آشکار آنها به یک نظام سیاسی غیرمذهبی حکایت دارد.

گزارش نهایی پیمایش چهارم که به «ارزش‌ها ‌و ‌نگرش‌های ایرانیان» اختصاص دارد در فصل‌های مختلفی تدوین شده و فصل هشتم آن که راجع به «نگرش و رفتارهای دینی» مردم است، به وسیله «بی بی سی» فارسی منتشر شده است.

یکی از مهم‌ترین نتایج این پیمایش، بخشی است که در آن از افراد پرسیده شده تا چه حد موافق یا مخالفند که «دین باید از سیاست جدا باشد».
در پاسخ به این پرسش، ۹‚۷٢ درصد پاسخ‌گویان گفته‌اند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و در مقابل، ۵‚٢٢درصد گفته‌اند که مخالف یا کاملا مخالف جدایی دین از سیاست هستند.

این در حالی است که در سال ۱۳۹۴، تنها ۷‚٣۰ درصد پرسش شوندگان گفته بودند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و ۳‚۳۶ درصد گفته بودند که مخالف یا کاملا مخالف با این جدایی هستند.

می توان چنین نتیجه گیری کرد که در پیمایش سال ۱۳۹۴ آنانی که مخالف با جدایی دین از سیاست بودند کمی بیشتر از آنانی بوده که موافق با جدایی دین از سیاست بودند، ولی در پیمایش سال ۱۴۰۲ موافقان جدایی دین از سیاست بیش از سه برابر مخالفان آن شده‌اند.

پژوهشگران، تعامل بین سکولاریزاسیون و دینداری در ایران مدرن را چگونه مفهوم‌سازی می‌کنند؟

پس از استقرار نظام اسلامی و رشد نارضایتی‌های فزاینده در جامعه ایران نسبت به رژیم مذهبی، پژوهشگران به سرعت به سوی این پرسش سوق داده شدند که با تداوم حکومت دینی آیا تغییرات اجتماعی در جامعه ایران به سمت «سکولاریسم» در حال وقوع است و پیامدهای آن چیست؟ در همین حال توجه پژوهشگران به فرآیند «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران تشدید شده است که بازتاب دهنده نفوذ فراگیر ارزش‌ها و مفاهیم «سکولار» در زندگی روزمره و ارتباطات عمومی ایرانیان است.

عبدالمحمد کاظمی‌پور پژوهشگر و استاد جامعه‌شناسي در دانشگاه کالگری کانادا در تازه ترین کتابش با عنوان «مقدس به مثابه عرفی: سکولاریزاسیون در سایه حکومت دینی در ایران»[۵] که در سال ۲۰۲۲ توسط انتشارات دانشگاه مک‌گیل کوئینز منتشر شده با تکیه بر تحقیقات جامعه‌شناختی تجربی انجام‌شده در ۴۰ سال گذشته بر روی نگرش‌های اجتماعی- ملی در ایران، استدلال می‌کند که علیرغم اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، ایران پس از سال ۱۹۷۹ در حال تجربه «سکولاریزاسیون» در همه زمینه‌ها است: دولت، خیابان و فلسفه سیاسی. کاظمی‌پور با این کار پژوهشی خود نه تنها ایده‌های رایج در مورد تضاد سکولاریسم با انقلاب اسلامی، بلکه نظریه‌های استثناگرایانه‌ای که از همان ابتدا جوامع مسلمان را از مباحث مربوط به «سکولاریزاسیون» حذف می‌کنند، به چالش می‌کشد. کاظمی‌پور می‌پرسد «تجربه سکولاریسم در جهان اسلام» چیست؟

کار کاظمی‌پور، با دامنه قابل توجه نظری، مستلزم درک دقیقی از نظریه‌های جدید «سکولاریزاسیون» در عصر احیای دینی است که او با دقت در دو فصل اول کتاب ارائه می‌دهد. او به اصطلاحات کلیدی مانند «سکولاریزاسیون» (یک پدیده جامعه‌شناختی) و «لائیسیته» (یک ایدئولوژی سیاسی) می‌پردازد و آنها را تحلیل می‌کند. سپس، با تکیه بر پژوهشگرانی مانند «چارلز تیلور»، «خوزه کازانووا» و «دیوید یامانه»، او تمایز دقیق بین امر مقدس و امر دنیوی در نظریه «سکولاریزاسیون» و همچنین فرض مرسوم مبنی بر اینکه فرآیندهای «سکولاریزاسیون» لزوماً باید با کاهش مداوم و چندوجهی دینداری در جامعه همراه باشند را زیر پرسش می‌برد.

او به ویژه بررسی می‌کند که چگونه جوامع می‌توانند به دلیل کاهش دامنه دین در آنها، «سکولار» تر شوند، و همچنین «به دلیل دلبستگی قوی‌تر به این دامنه کاهش یافته دین، مذهبی‌تر شوند». این برداشتی از «دینداری با دامنه کاهش یافته» یا «سکولاریسم » چارلز تیلور است، که نه تنها امکان دسترسی به امر مقدس را از طریق یک فرآیند سکولار فراهم می‌کند، بلکه یک فرآیند مقدس را نیز قادر می‌سازد تا به یک فلسفه سیاسی سکولار تبدیل شود.

کاظمی‌پور با تکیه به برخی نظرسنجی‌ها معتقد است در باورها و رفتارهای مذهبیِ ایرانیان تغییراتی اساسی از مذهب‌گرایی به «سکولاریسم» رخ داده است. به باور او زنان یکی از مهمترین اهداف و مقاصد اسلامی‌شدن در نگاه روحانیت در انقلاب ایران بودند، اما اکنون نقش طلایه داران[ در جنبش عرفی کردن جامعه] وعقب‌زدن مرزهای دینی را دارند.

بحث‌برانگیزترین بخش کتاب کاظمی‌پور جایی است که او این تز را مطرح می‌کند که در انتهای دهه ۱۹۸۰ میلادی با ورود مفاهیمی مثل «ضرورت» و «مصلحت» به ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، عملاً شاهد یک دگرگونی در فلسفه سیاسی این حکومت و گذار از ایدئولوژی دینی به یک ایدئولوژی «سکولار» با مختصات استبدادی (اتوکراتیک) بودیم که منجر به کاهش نقش دین در سیاست‌های دولت می‌شود.

این نظر کاظمی‌پور که می‌گوید حکومت اسلامی «ظاهراً تئوکراتیک است اما ماهیتاً سکولار است.» به شدت جای سوال دارد. کاظمی‌پور می‌تواند این استدلال را مطرح کند زیرا او بین ماهیت ثانویه ایده‌های مذهبی و علل اجتماعی اصیل آن تمایز قائل می‌شود و دین را به عنوان یک «پدیده ثانویه» در رابطه با حوزه «سکولار» توصیف می‌کند. از نقطه نظر تاریخی، این ردِ آشکار نفوذ دین - که دیدگاه مذهبی را صرفاً به یک عامل ظاهری در ارتباط با زیرساخت‌های اقتصادی تقلیل می‌دهد - باعث شد بسیاری از گروه‌های چپ‌ در زمان انقلاب پتانسیل تئوکراتیک رژیم جدید را دست کم بگیرند. این برداشت همچنین نمی‌تواند این موضوع را توضیح دهد که چرا ایرانیان امروز به طور فزاینده‌ای از خودِ اسلام فاصله می‌گیرند.

عبدالمحمد کاظمي‌پور در یک گفتگوی تفصیلی با نشریه عصر اندیشه[۶] نقطه نظر‌های خود را در این خصوص ارائه داده است.

سیّد جواد طباطبایی (۲۳ آذر ۱۳۲۴ - ۹ اسفند ۱۴۰۱) استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانیِ فلسفه، تاریخ، حقوق و سیاست بود. اوعضو پیشین هیئت علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیرِ گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. طباطبایی دربارهٔ این پرسش پژوهش می‌کرد که «چه شرایطی مدرنیته را در اروپا ممکن کرد و به انکار آن در ایران انجامید؟» با گردش قابل توجه گفتمان عمومی ایران به سوی دیدگاه‌های سکولار، ایده‌های طباطبایی نیز به عنوان یک متفکر پیشروی سکولار اثرگذارتر شد. طباطبایی در آثار مختلف خود به خصوص ولایت مطلقه، جدال قدیم و جدید و دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران، به بحث سکولاریسم پرداخته است.

در نگاه او، «سکولاریزاسیون» در مسیحیت به دلایلِ الهیات ویژهٔ آن دین ضرورت پیدا کرد که مهم‌ترینِ آنها نفیِ دنیا بود. «الهیات مسیحی، مکانی در بیرون ساحت قدسانی را به رسمیت نمی‌‌شناخت و همین امر موجب شد که در سده‌های میانه متأخر، مسیحیت با تجدید نظری در مبانی فهم خود، نسبت میان دین و دنیا، شرع و عرف و عقل و ایمان را مورد توجه قرار دهد. در واقع آنچه «سکولاریزاسیون» خوانده شده، جز بازاندیشی نسبت دین و دنیا، شناسایی اصالت و استقلال دنیا و قلمرو عرف نسبت به دین و ایجاد تعادل میان آنها در ساحت حیات نیست. بنابراین، تکوین تاریخ در قلمرو مسیحیت نیازمند تحول در مبانی نظری الهیات بود که برحسب معمول از آن به «سکولاریزاسیون» تعبیر می‌کنند. این «سکولاریزاسیونِ» الهیاتی در اسلام موضوعیت ندارد. اسلام، دنیا را مزرعهٔ آخرت می‌داند که هر مؤمنی می‌بایست در محدودهٔ احکامِ شرعی از همهٔ مواهبِ آن بهره‌مند شود …». وی دربارهٔ بی‌معنا بودن سکولار کردن اسلام نیز می‌نویسد: «فعالانِ سیاسی، به عنوانِ مقلدانِ بحث‌های جامعه‌شناسیِ هضم‌نشده، گمان می‌کنند سکولاریسم، مرهمِ همهٔ دردهای کشورهایی مانندِ ایران است. این بحث در موردِ اسلام موضوعیت ندارد...اصلاح دینی در اسلام نمی‌تواند «سکولاریزاسیون» در معنای مسیحیِ آن باشد.»

مصطفی ملکیان، یکی دیگر از چهره‌هایی است که در باره سکولاریسم اندیشه کرده و نظریه «معنویت و عقلانیت» را ارائه داده است. وی ارتباطی «اُرگانیک» و نزدیک بین مدرنیته و «سکولاریسم» برقرار می‌کند. این متفکر، بر خلاف سیّد جواد طباطبایی نگرش برون دینی به «سکولاریسم» دارد و علل و تبعات و لوازم این پدیده را در مسائل برون دینی جستجو می‌کند. ملکیان یکی از ویژگی‌های انسانِ مدرن را «سکولار» بودن وی می‌داند و معتقد است انسان مُدرن فقط به زندگی دنیوی توجه دارد. از دیدگاه ملکیان، «سکولاریسم» از امور اجتناب ناپذیر مدرنیته است.این ویژگی با دین سازگاری ندارد. به تعبیر دیگر انسان مدرن اهل نقد است و اهل نسیه نیست.

ملکیان از سوی دیگر به مسئله رابطه معنویت و سکولاریسم اشاره می‌کند و هیچ تناقضی بین «سکولاریسم» و معنویت نمی‌‌بیند. وی در نظریه «معنویت و عقلانیت» تلاش می‌کند تا خِرَد خودبنیاد و مستقل از وحی را برای گذران زندگی دنیوی کافی معرفی کند. او عقیده دارد که «اگر راهی به رهایی باشد، جز در جمع و تلفیق عقلانیت و معنویت و ادای حق هریک از این دو فضیلت بزرگ نیست.» (ملکیان، مصطفی، «راهی به رهایی»، تهران: ١٣٨١- نگاه معاصر) ملکیان رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ «دین» را تعبد میداند و رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ مدرنیته را «استدلال‌گرایی و نفی تعبد» می‌داند. بنابر باور ملکیان مدرنیته و دین قابل جمع با یکدیگر نیستند او خود می‌گوید: «معتقدم که مدرنیته با دینداری سازگار نیست و جان کلام من برای نشان دادن این ناسازگاری این است که به نظر من قوام دینداری به تعبد است. مادامی که شما نسبت به سخن کسی یا کسانی متعبد نباشید، نمیتوان گفت که شما دیندار هستید. کسی مسلمان است که در سخن پیامبر اسلام به هیچ وجه چون و چرا نکند ...[ اما] از سوی دیگر، به نظر من قوامِ مدرنیته به عقلانیت است ... به اعتقاد من مدرنیته از زمانی آغاز شد که عقلانیتی بدین معنا، یعنی خوداندیشی و یا داوری استقلالی پدید آمد. اگر این دو سخن را بپذیریم شکی باقی نمی‌‌ماند که دینداری با مدرنیته سازگار نیست. چون در دینداری تعبدی هست که با عقلانیت، یعنی خوداندیشی و داوری استقلالی سازگاری ندارد .» در نهایت، ملکیان همۀ ادیان را در یک قالب میریزد و بدون توجه به ماهیتِ دین اسلام و مسیحیت اعتقاد دارد که دین باید خود را با شرایط مدرن تطبیق دهد؛ در غیر اینصورت حرفی برای گفتن ندارد.

ملکیان به تجربۀ تاریخی نوع بشر و تجربۀ فردی انسانها در طول عمرشان اشاره می‌کند و می‌گوید که انسان هیچگاه از درد و رنج عاری نبوده و نیست. آدمی همواره قرین و همنشین دردها و رنج‌هایی بوده و هست. این دردها و رنجها بسیار زیاد و متنوع هستند. ملکیان بر این باور است که بشر از آغاز همواره انتظار داشته است که نخستین کار دین باید معرفی این دردها و رنجها و نشان دادن راه رفع آنها باشد. دین تا مدت مدیدی پتانسیل این کار را داشته است، اما، امروز دیگر از لحاظ عقلی و استدلالی، گفتمان« متافیزیکی» سنگینی که دین دارد، دیگر قابل پذیرش نیست. همین موجب می‌شود که فهم سنّتی از دین دیگر نتواند شناختی از دردها و رنجها به ما بدهد و راه علاج آنها را برای ما مشخص کند. «اگر مراد از دین، دین نهادینه و تاریخی جا افتاده باشد، امروزه برای حلِّ بسیاري از مسائل و رفع مشکلات بشر کنونی، سخنی برای گفتن ندارد.»( مصطفی ملکیان، «در رهگذار باد و نگهبان لاله»، جلد ١ تهران: نگاه معاصر)

نظریه مصطفی ملکیان در باب مداراورزی و سکولاریسم سیاسی

این نظریه ملکیان بیش از دیگر نظرات وی مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است. میثم بادامچی، در مقاله‌ای در سایت زیتون در ١٣ اسفندماه سال ١٣۹٤ ضمن معرفی این نظریه آن را نقد کرده است. او می‌گوید:« نظریه ملکیان بیش از هرچیز، نظریه‌ای در مورد آن است که شهروندان در یک جامعه آرمانی، در مواجهه با چه عقایدی باید بر اساس حقیقت جویی مدارا نورزند و در مورد چه عقایدی باید بواسطه عدالت طلبی مدارا کرده و از صندوقهای رای حمایت کنند... نظریه مدارای ملکیان در عین حال دفاعیه‌ای از سکولاریسم سیاسی است و بنا بر آن حکومت دینی (یعنی حکومتی که تصمیم گیریهای جمعی در آن بر اساس معتقدات هستی شناختی، انسان شناختی و وظیفه شناختی یک دین خاص صورت می‌گیرد)، تنها در صورتی مجاز است که اکثریت جامعه به خاطر متدین بودنشان بخواهند حاکمیت گزاره‌های ذهنی یا بالقوه عینی دینی را، که از قضا بسیاری احکام فقهی و شریعت را شامل می‌شود، در حوزه عمومی و به عنوان مبنای تصمیم گیری جمعی بپذیرند. به بیان دیگر وقتی در جامعه‌ای اکثر افراد بگویند ما در عین اینکه می‌دانیم باورهای دینی بالفعل قابل تحقیق نیستند و هیچ دلیلی بر صدق و کذبشان وجود ندارد، به این باورها دلبستگی داریم و می‌خواهیم در جامعه خودمان همان باورها را مبنای حکومت قرار دهیم، در این صورت می‌توان بنا بر اقتضای عدالت طلبی، حکومت دینی داشت که با «سکولاریسم» در این معنای خاص متعارض نباشد. با این حال بسیار مهم است که توجه کنیم دوام چنان نوعی از حکومت دینی تا وقتی است که آرا عمومی را پشت سر خود داشته باشد. به محض اینکه اکثریت مردم گفتند دیگر حکومت دینی نمی‌‌خواهیم، دیگر نمی‌‌توان حکومت دینی داشت. (مصطفی ملکیان، «سکولاریسم و حکومت دینی»، صص. ۲۵۸-۲۵۷) مدل مشروع حکومت دینی را مطابق این نظریه می‌توان دموکراسی دینی هم نام نهاد با این تاکید که جز آن ملکیان تمام تقریرهای دیگر از دموکراسی دینی را «پارادوکسال» و مصداق فریب می‌داند.

این نظریه در نگاه من تناقض‌های زیاد و آشکاری دارد. دراینحا فقط به سه مورد از انها اشاره می‌کنم. نخست اینکه استقرار دموکراسی در یک جامعه فقط با رای اکثریت میسر نمی‌‌شود.الزامات استقرار دموکراسی ضمن تحقق آرای اکثریت، رعایت کامل حقوق اقلیت و یا اقلیت‌ها در جامعه می‌باشد. به عنوان مثال در کشور فرانسه اقلیت‌های حزبی مشاغلی را در پارلمان فرانسه در اختیار دارند( روسای برخی از کمیسیون‌های مهم در پارلمان کشور مثل کمیسیون بودجه و أمور مالی که می‌توانند، روند تصویب قوانینی را که حقوق اساسی اقلیت‌ها را رعایت نکند بسیار دشوار کنند) دوم اینکه تامین آزادی بیان و استقرار مطبوعات و رسانه‌های کاملا آزاد از دیگر شروط مهم استقرار دموکراسی است. سوم اینکه یک حکومت دینی بر أساس رای اکثریت ماهیتا نمی‌‌تواند با «سکولاریسم» هم خوانی داشته باشد. «سکولاریسم» فقط بعد سیاسی ندارد، بلکه ابعاد بینشی و فلسفی نیز دارد. بسیاری از روشنفکران می‌گویند نمی‌‌توان فقط به دیدگاه سیاسی سکولاریسم اکتفا کرد، بلکه آن را باید به معنای بسیار عمیق تر به کار برد و به آن رنگ و بوی بینشی و فلسفی[۷] می‌دهند و می‌گویند در عصر جدید، سکولاریسم به معنای کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست معرفی شده است. حکومت سکولار حکومتی است که با دین ضدیت ندارد. اما دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می‌دهد و نه مبنای عمل قرار می‌دهد. نهایتا اینکه واژه من درآوردی « دموکراسی دینی» نمی‌‌تواند هیج سنخیتی با دموکراسی واقعی داشته باشد.

عبدالکریم سروش، بر این باور است که «سکولاریسم» در جامعه به جای مذهب می‌نشیند. او می‌گوید: اصل مفهوم «سکولاریسم»[۸]، یعنی توجه کردن به عالم ماده و چشم برگرفتن از مراتبی که ورای این حیات مادی ما قرار دارد در دو عنصر، یکی اندیشه‌های ما و دیگری در انگیزه‌های ما تحقق پیدا می‌کند. در واقع «سکولاریسم» دو کار می‌کند: نخست اینکه اندیشه‌های ما را «سکولار» می‌کند، دوم اینکه انگیزه ما را «سکولار» می‌کند. انسان نیز معجونی است مرکب از این دو عنصر و وقتی این دو عنصر تغییر می‌کند، آدمی هم تغییر می‌کند. در نتیجه این تغییر در واقع «سکولاریسم»، جای مذهب را می‌گیرد. اینکه می‌گویند «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، البته سخن درستی است. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست؛ ولی این سخن باید درست فهمیده بشود. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، اما بدتر از ضد مذهب است. برای اینکه رقیب و جانشین مذهب است و جای او را درست پر می‌کند. در اینجا واژه «ضد» به معنی دشمن نیست، چون گفتیم که «سکولاریسم» دشمن مذهب نیست و در پی برانداختن آن نیست. اما ضدیت که همیشه نوعی براندازی نیست. اگر شما چیزی را آوردید که توانست جای چیز دیگری را به صورت تمام و کمال پر کند، آنگاه او را بیرون خواهد کرد. چه ضدیتی از این بالاتر، وقتی این چیز جدید جانشین آن چیز قبلی شد، شما دیگر به آن احتیاجی احساس نمی‌‌کنید.

سروش معتقد است «انسان امروز به دنبال حقوق خویش است نه انجام تکالیف، به اعتقاد وی مسائلی را که انسان در گذشته از دین درخواست میکرد، امروز از عقل می‌خواهد و مواردی که بر محور خدا می‌گشت ، در روزگار کنونی بر محور انسان می‌چرخد و نظم شرعی امروز تبدیل به نظم عرفی و مدنی شده است و اگر دین بخواهد نجات یابد و باقی بماند، دین باید دنیوی، سکولار و عقلانی شود.»[۹] گفتن این سخنان از شخصی که پیش از تبعید، خود در ابتدای انقلاب یکی از پایوران رژیم و از معماران اصلی انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه‌ها وموسسات آموزش عالی و پاکسازی گسترده آنها از اشخاصی بوده که نگاه مثبتی به ارزش‌های فرهنگی غرب، از جمله «سکولاریسم» داشته‌اند، شگفتی آور است.

محمود پرگو، پژوهشگر و استاد دانشگاه در استرالیا می‌گوید که اسلام در شرف ناپدید شدن نیست، اما مطمئناً فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران پس از انقلاب در حال انجام است. برای مثال، این پژوهشگر به توجیهات حکومت برای کم رنگ شدن حجاب اجباری از دهه ۲۰۰۰ اشاره می‌کند: «در حالی که حجاب در فضاهای عمومی همچنان اجباری است، مفاهیم جدیدی به طور فزاینده‌ای در حال ظهور هستند که حجاب را از یک حکم صرفاً مذهبی جدا کرده و با معیارهای دیگری توجیه می‌کنند: معیار فایده‌گرایانه (حفاظت از خانواده یا پیوندهای زناشویی)، معیار ملی (ریشه‌های ادعایی آن در فرهنگ باستانی ایران) یا معیار قانونی (همه جوامع حداقل ضوابط پوشش را دارند و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست). در این زمینه، در حالی که حجاب همچنان در مرکز هویت مذهبی قرار دارد، حکومت دینی به جای توجیه آن بر اساس قانون شریعت، با استدلال‌های سکولار آن را توجیه می‌کند. به عبارت دیگر، یک حکومت مذهبی که در حال سکولار شدن است.»

او در ادامه می‌گوید که : در ایران، استفاده از استدلال «سکولار» برای توجیه احکام دینی، ترکیبی عجیب و غریب را به وجود آورده است. آنچه جمهوری اسلامی نامیده می‌شود، در واقع ترکیبی ناهمگون - حتی هیولای «فرانکنشتاین»[۱۰] - از مدرنیته است. بنابراین، پس از جنبش اعتراضی سال ۲۰۲۲، زنانی که از پوشیدن حجاب خودداری کردند، پس از تشخیص قضات مبنی بر «اختلال شخصیت ضداجتماعی»، تحت درمان روانشناختی قرار گرفتند. این سیاست «اوروِلی»[۱۱]، شیوه‌های تفکری را بازتاب میداد که در آن‌ها فرضیات اساسی «سکولار» هستند و باید با هنجارهای علمی همسو باشند.

* فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت می‌کند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق می‌کند. از زمان نوشته‌شدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.

** اورولی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمان‌های جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاست‌های کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف می‌کند، که توسط حکومت‌های سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمان‌هایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.

سابرینا مروین Sabrina Mervin پژوهشگر در« مرکزملی تحقیقات علمی فرانسه» و متخصص اسلام شیعه با نشریه فرانسوی «لاکروا La Croix »( شماره پنجشنبه ٢۶ ژوئن ٢۰٢۵ ) در باره تحولات مردم ایران در ارتباط با دین رسمی گفتگو کرده است. او می‌گوید فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورهای مسلمان جهان مشهود است. در پاسخ به این پرسش که آیا روند «سکولاریزاسیون» در ایران همانطور که اغلب می‌شنویم واقعاً گسترده است؟ سابرینا مروین می‌گوید:« روند سکولاریزاسیون در جامعه ایران، به دلیل طردِ دین رسمی و چهره‌های برجسته آن-ملاها- به ویژه در میان جوانان، قطعاً بارزتر از سایر کشورهای مسلمان جهان است. بخش قابل توجهی از جوانان ایران، مانند پدران خود، صرفاً از نظام سرخورده یا خسته نشده‌اند، بلکه آن را به طور کامل و به شیوه‌ای بسیار رادیکال رد می‌کنند. «سکولاریزاسیون» در ایران، که از دهه ۲۰۰۰ به بعد موضوع تأمل دانشجویان علوم اجتماعی و روشنفکران بود، اکنون در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است.»

با مقایسه اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ با اعتراضات جنبش سراسری « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲، می‌توان تغییر قابل توجهی در نقش مذهب در ایران را مشاهده کرد. در حالی که جنبش سبز بر مطالبه انتخابات عادلانه متمرکز بود و نمادهای رژیم (با شروع از رنگ سبز، رنگ اسلام) را اتخاذ کرد، معترضان جنبش « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ آشکارا خواستار پایان یافتن جمهوری اسلامی بودند و هستند. آنان در شعارها و اعمال خود این موضوع را ثابت کردند: آنان احترام و تکریم به چهره‌های مقدس مسلمان را زیر سوال می‌برند، عمامه‌ها را از سر چهره‌های مذهبی در خیابان‌ها بر می‌دارند، شعارهایی می‌دهند مانند«آخوند باید برود» و همچنین توهین به اسلام و مسلمانان نیز زیاد مشاهده شده است.

همانطور که سابرینا مروین، پژوهشگر فرانسوی می‌گوید «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است. تمامی نظر سنجی‌ها و پژوهش‌هایی که در این جستار به آن‌ها اشاره شد، این واقعیت را تأیید می‌کنند. درنگاه برخی ازپژوهشگران، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران از آغاز استقرار جمهوری اسلامی در ایران آغاز شده است. یک حکومت دینی در واقع در بستر خود تضادها را پرورش می‌دهد. این فرآیند، در مراحل اولیه بسیار کند است، اما به تدریج پیشرفت می‌کند و در مسیر خود به یکباره شتاب می‌گیرد. این شتاب با تأیید پژوهش‌های انجام شده از حدود ۱۰ سال پیش آغاز شده و جنبش بزرگ« زن، زندگی، آزادی» نخستین فوران این آتشفشان بود. طی همین مدت می‌توان مشاهده کرد که روحانیت جایگاه اجتماعی خود را در ایران از دست داده است و نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران، اقتدارِ اجتماعی خود را از دست داده است. معمولاً قرن‌ها طول می‌کشد تا نهادهای اجتماعی، در جامعه‌ای تغییر کنند.اما در دهه اخیر ما شاهد تغییرات در نهادهای اجتماعی، از جمله روحانیت و نهاد دین هستیم. زمینه‌های این تغییرِ بزرگ پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ‌در ایران آغاز شده است و همزمان با ناکارآمدی حکومت و فساد فراگیر و سیستماتیک و سلبِ آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی، شتابِ فوق‌العاده‌ای به خود گرفته است. جنبشِ بزرگ اجتماعی-انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در این بستر به وجود آمده و بالنده شده است.

انفجار بزرگ در راه است. انفجاری که نه تنها با فروپاشی و سقوط حکومت دینی همراه است، بلکه با زوالِ کامل اسلام سیاسی و کم رنگ شدن باورهای دینی در ایران همراه خواهد بود. همچنین با تأمین و برقراری آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی می‌تواند نقطه عطفی در جهت استقرار یک جامعه سکولار و دموکراتیک باشد.

———————————-
۱) پل وانیه و باستین لاشو از حزب چپ افراطی «فرانسه تسلیم‌ناپذیر La France Insoumise » به رهبری ژان-لوک ملانشون)، علناً به برگزارکنندگان این نظرسنجی حمله کردند و دقت این مطالعه را زیر سوال بردند و آن را اسلام‌هراسانه خواندند. موسسه «ای فوپ» از این دو نماینده شکایت کرد. همچنین فردریک دابی Frédéric Dabi، مدیر این موسسه فرانسوی نظر سنجی آنها را متهم کرد که «هدف قرار دادن خود را به گردن دیگران انداخته‌اند».
«فرانسوا کراوس FRANCOIS KRAUS» مدیر سیاسی موسسه «ای فوپ» سپس در مصاحبه‌ای با روزنامه فیگارو درباره دلایلی که او را از این حملات متعجب کرده بود، توضیح داد. «برای لوموند، از سال ۱۹۸۹، ابتدا با ژیل کِپِل Gilles Kepel،( اسلام شناس و مدیر پژوهش در شورای ملی تحقیقات علمی فرانسه) سپس تحت مدیریت ادوی پِلِنِل Edwy Plenel رئیس و سردبیر مِدیا پارت(۱۹۹۴، ۲۰۰۱)، ما نظرسنجی‌هایی را با استفاده از همین پرسش‌ها و همین روش انجام دادیم و مورد تحسین همگان قرار گرفتیم.» دلیل دیگر: «یک ماه پیش، ما مطالعه‌ای دیگر را برای مسجد بزرگ پاریس در مورد اسلام‌هراسی انجام دادیم. این نظرسنجی از سوی حزب”فرانسه تسلیم‌ناپذیر” مورد تحسین و تمجید قرار گرفت. با این حال، در نظر سنجی اخیر ما از همان روش، و همان نمونه جمعیتی استفاده کردیم و اکنون آنها از این ابزارهای روش‌شناختی ما انتقاد می‌کنند.»
«فرانسوا کراوس» همچنین گفت که «ژان - لوک ملانشون درآخرین انتخابات ریاست جمهوری نیمی از آرای مسلمانان را به خود اختصاص داده بود. ما فکر می‌کردیم که آنها به نتابج آمار و کار ما علاقه‌مند هستند تا ببینند آیا ارزش‌های اجتماعی، سیاسی و مذهبی آنها [ مسمانان فرانسه] با ارزش‌های مترقی این حزب در مورد همجنس‌گرایی و برابری جنسیتی سازگار است یا خیر.»
۲) نتایح یک مطالعه دیگر که توسط موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی فرانسه انجام شده و در سال ٢۰٢٣ منتشر شد، نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال ۱۸ تا ۵۹ ساله در کلان‌شهر‌های فرانسه را ١۰ درصد اعلام می‌کند. در این بررسی ۵۱ درصد از جمعیت ۱۸ تا ۵۹ ساله فرانسه اعلام کرده‌اند که هیچ دینی ندارند. این رقم در ده سال گذشته رو به افزایش بوده است. ۲۹ درصد از جمعیت خود را کاتولیک می‌دانند، اسلام توسط تعداد فزاینده‌ای از پیروان (۱۰درصد) اعلام می‌شود که جایگاه آن را به عنوان دومین دینِ بزرگِ فرانسه تأیید می‌کند. شمار پیروان دیگرمذاهب مسیحیت نیز در حال افزایش است و به ۹ درصد می‌رسد. تنها ۸ درصد از کاتولیک‌ها به طور منظم برای عبادت به کلیسا می‌روند، در مقام مقایسه این نسبت بین مسلمانان، بودایی‌ها و سایر مسیحیان بیش از ۲۰ درصد و بین یهودیان ۳۴ درصد است.
«ای فوپ» در باره اختلاف درصد مسلمانان فرانسه توضیح میدهد: در واقع، نظرسنجی ما که بر اساس نمونه‌ای جامع‌تری نسبت به نظرسنجی «موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی» پایه ریزی شده است، نسبت مسلمانان فرانسه را در سطح بسیار محدودتری (۷ درصد) تخمین می‌زند.
۳) جماعتِ تبلیغ، یکی از جنبش‌های بنیاد گرای اسلامی معاصر می‌باشد که توسط مولوی محمدالیاس کاندهلوی در سال ۱۹۲۶ به منظور تبلیغ دین اسلام از منطقه‌ای نزدیک به دهلی هند آغاز گردید. در ایران بزرگ‌ترین مرکز «جماعتِ تبلیغ» در شهر زاهدان است.
۴) تکفیری یعنی مسلمانی که دیگر مسلمانان را متهم به ارتداد می‌کند. واژه تکفیری در ادبیات سیاسی روز گروه‌هایی در حال رشد از مسلمانان تندرو و طلاب انشعابی سنی و متمایل به وهابیت که از آنان با نام «سلفی - تکفیری» یاد می‌شود را توصیف می‌کند. سلفی - تکفیری‌ها ورای نگاه سنتی به فقه، حق تکفیر و صدور حکم ارتداد دیگر مسلمانان را برای خود محفوظ می‌دانند و بر اجرای مجازات‌های مربوط به آن مانند اعدام راساً اقدام می‌کنند. واژهٔ تکفیر از کلمهٔ عربی کفر مشتق شده‌است.

5) Sacred as Secular: Secularization under Theocracy in Iran -ABDOLMOHAMMAD KAZEMIPUR
Copyright Date : 2022
Published by : McGill-Queen’s University Press

۶) دومین شماره دور جدید کتاب‌مجله‌ فرهنگ و علوم انسانی «عصر اندیشه» با موضوع «چالش عرفی شدن در حکومت دینی» با آثار و گفتارهایی از عبدالمحمد کاظمی‌پور، احمد زیدآبادی، محسن صبوریان، احمد بستانی، رضا غلامی، همایون همتی، مجتبی عبدخدایی، محمدرضا کلاهی، سیدمحمود نجاتی حسینی، علیرضا پیروزمند، حسین بستان، داوود مهدی‌زادگان و ابراهیم محسنی آهوی درآذر ماه ١٤۰٢ در ایران منتشر شد.
۷) سکولاریسم فلسفی یا علمی، به این معنی است که شما جهان را بر وفق مفاهیم دینی تبیین نکنید و در نگاخ خود به پدیده‌های اجتماعی و علمی پای خدا را به میان نکشید.
۸) «معنا و مبنای سکولاریسم» عبدالکریم سروش، کیان سال ١٣۷٤ شماره ٢۶
۹) «ایدئولوژي دینی و دین ایدئولوژیک»، کیان، سال ١٣۷٢، شماره ١۶
۱۰) فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت می‌کند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق می‌کند. از زمان نوشته‌شدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.
۱۱) اوروِلی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمان‌های جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاست‌های کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف می‌کند، که توسط حکومت‌های سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمان‌هایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.


نظر خوانندگان:


■ آقای بهزادی عزیز. مقاله‌ شما بسیار مستدل، خواندنی و نیاز روز است. من که از نسل قدیم انقلاب ۵۷ هستم و گرایش آن دوره به اسلام را در ذهنم مرور می‌کنم، شباهت آن را با گرایش امروز به اسلام در جوامع غربی کاملا درک می‌کنم. در هر دو مورد، انگیزه اصلی این گرايش “اعتراض به وضع موجود” بوده و هست. بنابراین مادام که مسلمانان در کشورهای غربی فقط “معترض” هستند، تعداد، آداب و اعتقاداتشان رشد می‌کند. رشد آن گرایشات موقعی متوقف و معکوس می‌شود که عهده‌دار مسولیتی شوند و عموم مردم به عینه متوجه شوند که این اعتقادات، راه مناسبی برای حل مشکلات اجتماعی نیستند.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







دروغ و ابتذال‌ سیاست‌ورزی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 9:09

دروغ و ابتذال‌ سیاست‌ورزی


علی‌رضا علوی‌تبار

چند روز پیش به‌طور اتفاقی کلیپی از یکی از کانال‌های متعلق به جریان راست افراطی داخلی را دیدم. مجری سعی می‌کرد با اداهای عجیب و غریب به بیننده بقبولاند که آقای اکبر گنجی در سال‌های نخست انقلاب زنان بدون حجاب شرعی را آزار می‌داده است. داستانی که هم سازندگان آن، و هم مروّجان آن و هم همه کسانی که آقای گنجی را می‌شناختند، یقین داشتند که دروغی بیش نیست. کمی که پیگیری کردم، دیدم اگر چه این دروغ را جریان راست افراطی در داخل ساخته است، اما هم سلطنت‌طلب‌ها و هم هواداران مجاهدین خلق تکرارکننده و مروّج آن بوده‌اند. شاید تعجب‌آور باشد که چگونه جریان‌هایی با این همه تضاد و دوری سیاسی از یکدیگر یک دروغ را می‌سازند و ترویج می‌کنند. اما واقعیت دروغ‌های ترویج شده در عرصه سیاسی ایران همین است. برای روشن‌تر شدن این ماجرا و بررسی ابعاد گوناگون آن ترویج چنین دروغ‌هایی را در مورد خودم مورد بررسی قرار می‌دهم تا با اطمینان و دقت بیشتری طرح موضوع کنم.

بعد از افشای قتل‌های زنجیره‌ای و برخورد دولت آقای خاتمی با آن (۱۳۷۷) چند نفر از دانشجویان و فعالان سیاسی به من گفتند که در جلسات بازپرسی که در دفتر آقای مرتضوی، همان قاضی معروفی که دستور تعطیلی فله‌ای مطبوعات را اجرا کرد (اردیبهشت ۱۳۷۹) داشته‌اند، به آن‌ها گفته شده است که از همراهی و همکاری با چند نفر از نیروهای سیاسی خودداری کنند. گفته بود این‌ها اعضای نهادهای امنیتی هستند و می‌خواهند شما را پرونده‌دار و دارای مشکل کنند. نام من را هم در میان آن چند نفر آورده بود. از دانشجویان پرسیدم که فکر نکردید چرا باید یک قاضی مورد اعتماد دستگاه‌های امنیتی نام مأمورانِ مخفیِ امنیتی را فاش کند؟ همه تصدیق کردند که برنامه دیگری پشت این ماجرا وجود دارد. به‌خصوص هنگامی‌که چند روز بعد روزنامه کیهان هم این ادعا را تکرار کرد.

رخداد دوم در جریان کنفرانس برلین (۱۹ فروردین ۱۳۷۹) پیش آمد. وقتی تلاش برای بر هم زدن کنفرانس شروع شد، آقایی به همراه دو نفر که در حال فیلم‌برداری و ضبط صدا بودند به من نزدیک شد و به زبان آلمانی برای آن‌ها توضیحاتی می‌داد. یکی از ایرانی‌های حاضر به من گفت که می‌گوید به‌دلیل این‌که همجنس‌گرا بوده است، من او را از وزارت ارشاد اخراج کرده‌ام. از آن آقا خواستم که بگوید من هیچ‌گاه در وزارت ارشاد نبوده‌ام! با توضیح من دو نفر به‌ظاهر خبرنگار رفتند اما آن ایرانیِ معترض این‌بار به زبان فارسی به فحاشی به من ادامه داد! روز بعد همین نمایش توسط یک خانم ایرانی اجرا شد. وی مدعی بود که در سال ۱۳۶۴ من او را در زندان اوین شکنجه کرده‌ام. توضیح دادم من آن موقع تهران نبوده‌ام! این بازی مبتذل بعد از ظهر هم ادامه یافت. آقایی با دو نفر به‌ظاهر خبرنگار آمد و مدعی شد که من او را در زندان عادل‌آباد شیراز شکنجه داده‌‌ام! یادم آمد که صبح گفته بودم که در سال ۱۳۶۴ تهران نبوده‌ بلکه شیراز بوده‌ام، به همین دلیل سناریوی نمایش تغییر کرده بود! باز هم توضیح دادم که من زندان عادل‌آباد شیراز را از درون ندیده‌ام و فقط با خودرو از مقابل دیوار آن عبور کرده‌ام. اما فحش و حمله کماکان ادامه پیدا کرد.

مدت‌ها بعد از تعطیلی فله‌ای مطبوعات اصلاح‌طلب، روزی یکی از دوستان نوشته‌ای از آقای نیک‌آهنگ کوثر برایم فرستاد که در آن با تأکید بر غیرمذهبی بودن پدرم، از سابقه سپاهی و امنیتی! من گفته و به دستگیر شدن شخصی به‌نام «مشکسار» اشاره کرده بود. از این‌که ایشان بعد از آن همه تلاش برای آزادی و حمایت از او چنین تشکر کرده است، قدری متعجب شدم اما می‌توانستم موضوع را درک کنم. ظاهراً او به سلطنت‌طلبان پیوسته بود و در سازمان‌ آن‌ها جایگاه تبلیغی و ترویجی داشت و باید نشان می‌داد آن‌ها را تنها جایگزین نظام فعلی می‌داند و از ما برائت می‌جست. تعجب بیشترم از این بود که ایشان چطور بی‌اطلاع و به‌دروغ چنین ادعایی را مطرح می‌کند و اساساً داستان مشکسار چیست؟ تنها مشکساری که من می‌شناختم، مرحوم حبیب مشکسار معلم دینی بسیار سنتی ما در دبیرستان شاهپور بود که دشمن شریعتی و نویسندگان کتب دینی (بهشتی، باهنر، گلزاده غفوری) بود، او هم که سیاسی نبود و در سیاست حضوری نداشت. بعد از آن پیگیری کردم و دریافتم که مشکسار در خانه‌‌ی عمه‌ی آقای کوثر که همسایه ما بوده، دستگیر شده است. آقای کوثر عمه‌ای داشتند که شوهرشان پیش از انقلاب مدتی مسئول ساواک بوشهر بود که پس از انقلاب هم به همین اتهام دستگیر، محاکمه و محکوم شد. دختر عمه ایشان هم ظاهراً از هواداران مجاهدین خلق بوده و مشکسار در خانه‌ آن‌ها دستگیر شده است؛ حال نمی‌دانم اتفاقی به آنجا رفته و یا در خانه آن‌ها پنهان بوده است. حال این دستگیری چه ارتباطی به من داشته است، تنها آقای کوثر می‌داند!

مدتی از انتشار متن پرخطا، پردروغ و بدبینانه آقای کوثر نگذشته بود که دوستی نوشته‌ای از شخصی به‌نام «ایرج مصداقی» برای‌ام فرستاد. هدف آن حمله به اصلاح‌‌طلبان بود. او نوشته آقای کوثر را مبنا قرار داده و مطالب را با آب و تاب بیشتری تکرار کرده بود. در پیگیری متوجه شدم که آقای مصداقی از جداشدگان مجاهدین خلق است و متهم است در دوران دستگیری‌اش با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای دستگیری و بازجویی هم‌سازمانی‌های‌اش همکاری کامل داشته است.

از آن پس، هر از چند گاهی با تکرار این دروغ آشکار مواجه می‌شدم: عضویت در نیروهای امنیتی، بازجویی در زندان عادل‌آباد، برانگیختن عواطف با نام بردن از افرادی که آن‌ها را نمی‌شناسم. گاه از سوی سلطنت‌طلبان، گاه سایت‌ها و هواداران مجاهدین خلق، گاه مارکسیست‌های بسیار تند و گاه توسط افراد و کانال‌های وابسته به راستِ افراطیِ داخلی. این یگانگی و هم‌سویی عجیب نیست؟ خیلی راحت بود که با توجه به سوابق من دروغ بودن این ادعاها روشن شود. اما چرا تکرار شده و پخش می‌شوند؟

کسانی‌که مرا می‌شناسند، می‌دانند که حضورم در سپاه اختصاص به دوره حضور در جنگ و یاری‌رسانی به جبهه‌ها داشته و کارکرد داخلی نداشته است. به‌علاوه همه از دلبستگی من به آیت‌الله منتظری خبر دارند و می‌دانند همیشه دنباله‌رو و مدافع ایشان بوده‌ام. به‌ویژه مواضع آیت‌الله منتظری در زمینه برخورد با گروه‌های مخالف و زندانیان آن‌ها همیشه مورد حمایت من بوده و در جای خود هزینه این حمایت‌ها را نیز داده‌ام. پس چرا چنین اتهام‌هایی مطرح شده و ترویج می‌شوند؟ این پرسش را می‌توان در مورد حمله و اتهام به امثال آقای گنجی نیز مطرح کرد. از دیدگاه خودم به برخی از پاسخ‌های احتمالی اشاره می‌کنم.

یکم. در میان مخالفان و منتقدان حکومت ایران مجموعه‌هایی وجود دارند که می‌توان آن‌ها را «برانداز» نامید. براندازان سه‌ ویژگی اصلی دارند: استفاده از خشونت (آسیب‌زدن به اموال و اشخاص) را مجاز دانسته و آن را برای دستیابی به قدرت تجویز می‌کنند، مداخله قدرت‌های خارجی را برای تغییر حکومت ایران لازم می‌دانند و برای آن زمینه‌سازی می‌کنند، و به‌دنبال تغییر حکومت ایران با هر هزینه و قیمتی هستند. پرسروصداترین براندازان سلطنت‌طلبان، و اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند. یکی از راهبردهای تبلیغاتی براندازان این است که ترویج می‌کنند که غیر از خودشان هیچ جایگزین دیگری برای حکومت فعلی وجود ندارد. برای اثبات این ادعا هر فرد یا جریانی را که به‌عنوان گزینه‌ای برای گذر از وضع موجود مطرح می‌شود، تخریب می‌کنند و برای انزوای او می‌کوشند. اصلاح‌طلبان داخلی از این نظر برای آن‌ها رقیب مهمی محسوب می‌شوند، از این رو بیش‌ از آن‌که به محافظه‌کاران و اقتدارگرایان داخلی حمله کنند، اصلاح‌طلبان را مورد حمله قرار می‌دهند. سیاه نشان دادن کارنامه آن‌ها بخشی از این راهبرد تبلیغاتی است.

دوم. براندازان (به‌ویژه دو جریان اصلی آن) در دو مقطع حساس تاریخ ایران نه‌تنها خطای راهبردی کرده‌اند بلکه به خیانت آلوده شده‌اند. در جریان جنگ میان عراقِ بعثی با ایران، مجاهدین خلق به‌عنوان بخش فارسی‌زبان جیش‌الشعبی عمل کردند. در میان سلطنت‌طلبان نیز بختیار و همراهان‌اش به همکاری و همراهی با حکومت بعثی پرداختند. سایر گروه‌های برانداز نیز در این زمینه کارنامه سیاه‌تری داشتند. در جریان حمله اسرائیل به ایران نیز همین الگو تکرار شد. همراهی و همکاری این دو گروه‌ برانداز با اسرائیل و امریکا برای کشتن شهروندان ایران و تخریب منابع ایران بدون پنهان‌کاری و با کمال جسارت صورت گرفت. اصلاح‌طلبانِ داخلی خوشبختانه در هر دو مقطع در طرف درست تاریخ ایستادند. تلاش برای تخریب اصلاح‌طلبان نوعی فرار به جلو است و آن‌ها می‌کوشند با تخریب آن‌ها که در این دو آزمون میهن‌دوستی پیروز شده‌اند، اذهان را از توجه به خیانت تاریخی خویش منحرف سازند. راه‌انداختن یک جنجال برای پوشاندن یک خیانت!

سوم. در عرصه سیاسی ایران به‌ویژه سال‌های پس از جنگ ایران و عراق، همواره رقابتی در زمینه تولید گفتار سیاسی و ترویج نگرش‌های مختلف در مباحث روز وجود داشته است. دیدگاه مجاهدین خلق در زمینه دین‌شناسی- که پیش از انقلاب تدوین و ارائه شده بود- در سال‌های پس از جنگ کاملاً بی‌اعتبار شد و مورد ارزیابی و نقدهای بنیادین قرار گرفت. امروز، کمتر کسی را می‌توان یافت که به‌گونه‌ای موجّه از «الهیات انقلابی» مجاهدین پیش از انقلاب دفاع کند. مجاهدین خلق پس از انقلاب نیز تولید فکری نداشتند و تمام توان خود را صرف زمینه‌سازی برای ایجاد و تداوم یک سازمان کاملاً تمامیت‌خواه (توتالیتر) کردند. حاصل آن نیز تبدیل شدن آن‌ها از یک سازمان سیاسی به یک «فرقه» بوده است و به‌دلیل محدودیت‌های ذهن فرقه‌ای از فهم تحولات سیاسی ایران و پویایی‌های درونی آن عاجز بوده‌اند. شکست ایدئولوژیک و ناتوانی در تحلیل سیاسی کارآمد، آن‌ها را به‌سوی انتقام‌گیری از افراد و جریان‌هایی سوق داده که از نظر آن‌ها عامل این شکست ایدئولوژیک و سیاسی‌اند. سلطنت‌طلبان نیز وضعیتی بهتر از این ندارند. روشنفکران و فعالان سیاسی داخلی به‌خوبی این ادعا را در ایران جاانداخته‌اند که «اقتدار مشروع سیاسی تنها از راه مردم‌سالاری به‌دست می‌آید». پذیرش این دیدگاه جایی برای کسانی‌که اقتدار را در وراثت جست‌وجو می‌کنند، باقی نمی‌گذارد. جنبش مردم‌سالاری‌‌خواهی در ایران بنیان اصلی نظام سلطنتی را ویران کرده است. سلطنت‌طلبان مبارزه ایدئولوژیک را از قبل باخته‌اند. تنها راه تبلیغ برای آن‌ها نقد اقلیت حاکم در ایران و نشان دادن خطاهای آنان است. البته، آن‌ها نمایش‌هایی که دوران پیش از انقلاب ایران را به‌صورت بهشت نشان می‌دهند، فراموش نکرده‌اند. ظاهراً از نظر آن‌ها مردم ایران مجموعه‌ای از احمق‌ها بوده‌اند که بهشت خود را با جهنم عوض کرده‌اند! سلطنت‌طلبان هیچ‌گاه نظریه‌پرداز جدی نداشته‌اند که بتواند وارد گفت‌و‌گوهای نظری شود. روشن است که انتقام‌ گرفتن از روشنفکران و فعالانی که مهر باطل بر دیدگاه سیاسی آن‌ها زده‌اند، انگیزه مهمی برای ساختن و ترویج دروغ خواهد بود.

چهارم. پشت سر این دروغ‌پراکنی‌ها یک مشکل اخلاقی وجود دارد. بخش قابل ملاحظه‌ای از فعالان سیاسی ما باور دارند که «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» و بر این اساس خود را مجاز می‌دانند برای رسیدن به اهدافی که خوب تلقی می‌کنند، هر وسیله‌ای را به‌کار گیرند. اگر چه در سال‌های اخیر این بحث طرح شده است که برای رسیدن به هدف خوب نمی‌توان از روش بد استفاده کرد. بارها نشان داده شده که روش باید متناسب با هدف باشد. اما انحطاط اخلاقی و ابتذال مانع از توجه به این واقعیت می‌شود. اگر چه این بیماری در میان فعالان سیاسی ما شایع است اما در میان دو مجموعه پیش‌گفته (سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق) به‌صورت یک‌ ویژگی غیرقابل تفکیک درآمده است. حاصل این روش ممکن است در کوتاه‌‌مدت رضایت‌ خاطر به‌کارگیرندگان آن را فراهم آورد، اما در بلندمدت نتیجه‌ای جز ورشکستگی سیاسی نخواهد داشت. تخریب رقبا برای تقویت خویش نتیجه‌ای غیر از بی‌اعتباری نزد اهل نظر ندارد.

سخن قدری به درازا کشید. من و دوستانی که می‌شناسم، به‌گونه‌ای زندگی نکرده‌ایم که شرمنده گذشته خویش باشیم. ما نه قهرمان‌ایم و نه معصوم. اما در مجموع کوشیده‌ایم بدون در نظرگرفتن مصالح شخصی‌مان اقدام و عمل کنیم. البته همیشه ادراک و میزان اطلاعات ما تعیین‌کننده محدوده و شیوه عمل ما بوده است. در زندگی شخصی من همیشه این افتخار باقی خواهد ماند که در سنگرهایی نفس کشیدم که امثال همت و باکری و خرازی نفس کشیده بودند.


منبع: مشق نو





نظر شما درباره این مقاله:







گزارشی از جزئیات تماس تلفتی مادورو با ترامپ
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:31

گزارشی از جزئیات تماس تلفتی مادورو با ترامپ


ماریانا پاراگا، مت اسپتالنیک و سارا کینوسیان / خبرگزاری رویترز / اول دسامبر ۲۰۲۵

بنا بر گفتهٔ چهار منبع آگاه، نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهوری ونزوئلا، ماه گذشته تماس کوتاهی با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، داشت. در این تماس ترامپ مجموعه‌ای از درخواست‌های مادورو را رد کرد. ترامپ در این گفت‌وگوی تلفنی یک هفته به مادورو فرصت داده بود تا از کشور خارج شود.

این تماس در ۲۱ نوامبر و پس از ماه‌ها افزایش فشارهای آمریکا بر ونزوئلا انجام شد؛ از جمله حملات علیه قایق‌های مظنون به قاچاق مواد مخدر در حوزهٔ کارائیب، تهدیدهای مکرر ترامپ مبنی بر گسترش عملیات نظامی به خاک ونزوئلا، و قرار دادن «کارتل خورشیدها» (کارتل دلوس سولس) — گروهی که دولت ترامپ می‌گوید مادورو نیز در آن عضویت دارد — در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی.

مادورو و دولتش همواره تمامی اتهامات جنایی را رد کرده‌اند و می‌گویند ایالات متحده با هدف تغییر حکومت و تسلط بر منابع عظیم طبیعی ونزوئلا، از جمله نفت، چنین اتهاماتی را مطرح می‌کند.

به گفتهٔ سه منبع، مادورو در این تماس به ترامپ گفته که حاضر است ونزوئلا را ترک کند، مشروط بر اینکه برای خود و اعضای خانواده‌اش «عفو کامل قضایی» تضمین شود؛ از جمله لغو همهٔ تحریم‌های آمریکا و مختومه‌شدن پروندهٔ اصلی او در دادگاه کیفری بین‌المللی.

به گفتهٔ همین سه نفر، او همچنین خواستار لغو تحریم‌های بیش از ۱۰۰ مقام دولتی ونزوئلا شده بود؛ مقاماتی که بسیاری از آنان از سوی آمریکا به نقض حقوق بشر، قاچاق مواد مخدر یا فساد مالی متهم هستند.

به گفتهٔ دو منبع، مادورو هم‌چنین درخواست کرده بود که دلسی رودریگز، معاون رئیس‌جمهوری، دولت موقت را تا زمان برگزاری انتخابات جدید اداره کند.

ترامپ بیشتر درخواست‌های او را در طول این تماس که کمتر از ۱۵ دقیقه طول کشید رد کرده، اما به مادورو گفته است که یک هفته فرصت دارد که ونزوئلا را به مقصد دلخواه خود و همراه با اعضای خانواده‌اش ترک کند.

به گفتهٔ دو منبع، این «گذر امن» روز جمعه منقضی شد و همین باعث شد ترامپ روز شنبه اعلام کند که حریم هوایی ونزوئلا بسته است.

روزنامهٔ میامی هرالد پیش‌تر برخی جزئیات این تماس را گزارش داده بود، اما ضرب‌الاجل مربوط به روز جمعه قبلاً فاش نشده بود.

ترامپ روز یکشنبه تأیید کرد که با مادورو صحبت کرده است، بی‌آنکه جزئیاتی ارائه دهد. کاخ سفید از ارائهٔ توضیحات بیشتر خودداری کرد و وزارت اطلاعات ونزوئلا — که تمامی پرسش‌های رسانه‌ای دربارهٔ دولت را مدیریت می‌کند — فوراً به درخواست‌ها برای اظهار نظر پاسخ نداد.

دولت ترامپ اعلام کرده است که مادورو — که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است — را به عنوان رئیس‌جمهوری قانونی ونزوئلا به رسمیت نمی‌شناسد. مادورو سال گذشته ادعای پیروزی در انتخاباتی را مطرح کرد که آمریکا و دیگر دولت‌های غربی آن را «نمایشی» خواندند و ناظران مستقل نیز گفتند که اپوزیسیون با اختلاف چشمگیر پیروز شده است.

مادورو روز دوشنبه در سخنرانی مقابل راهپیمایان، بر «وفاداری مطلق» خود به مردم ونزوئلا سوگند خورد.

هنوز روشن نیست که آیا مادورو می‌تواند پیشنهاد تازه‌ای با موضوع عبور امن مطرح کند یا نه. به گفتهٔ یک مقام ارشد آمریکایی، ترامپ روز دوشنبه با مشاوران ارشد خود دربارهٔ کارزار فشار علیه ونزوئلا — در کنار موضوعات دیگر — گفت‌وگو کرده است.

یک منبع مستقر در واشنگتن که از مباحثات داخلی دولت ترامپ اطلاع دارد، احتمال خروج توافقی مادورو را رد نکرد، اما تأکید کرد که اختلاف‌های مهمی همچنان باقی است و جزئیات کلیدی هنوز حل‌نشده‌اند.

ایالات متحده میزان جایزهٔ اطلاعات منجر به دستگیری مادورو را به ۵۰ میلیون دلار افزایش داده است و همچنین برای چند مقام ارشد دیگر دولت، از جمله دیوسدادو کابیو وزیر کشور، که همگی به‌اتهام قاچاق مواد مخدر و دیگر جرائم در آمریکا تحت پیگرد هستند، پاداش‌های ۲۵ میلیون دلاری تعیین کرده است. همهٔ آنان این اتهامات را رد کرده‌اند.

به گفتهٔ سه منبع، دولت مادورو خواستار انجام تماس دیگری با ترامپ شده است.





نظر شما درباره این مقاله:







درخشش فیلم جعفر پناهی در جوایز گاتهام
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:17

درخشش فیلم جعفر پناهی در جوایز گاتهام


فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی، کارگردان ایرانی، در مراسم جوایز گاتهام که آغاز رسمی فصل جوایز سینمایی به شمار می‌رود، برنده سه جایزه عمده شامل بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه‌ غیراقتباسی و بهترین فیلم بین‌المللی شد. هرچند جایزه اصلی بهترین فیلم به اثر «نبردی پس از نبردی دیگر» رسید، اما این درام ایرانی بود که بیشترین افتخارات شب را به خود اختصاص داد.

فیلم «یک تصادف ساده» داستان چند زندانی سابق را روایت می‌کند که مردی را می‌ربایند و گمان می‌برند او شکنجه‌گرشان بوده است. پناهی برای این فیلم که به‌طور مخفیانه در ایران ساخته شد، علاوه بر جایزه بهترین کارگردان، جایزه فیلمنامه‌ غیراقتباسی و بهترین فیلم بین‌المللی را نیز دریافت کرد.

اعطای این جوایز در حالی صورت گرفت که مدت کوتاهی پیش از آن، گزارش‌هایی منتشر شد مبنی بر اینکه دادگاهی در ایران پناهی را غیاباً به یک سال زندان محکوم کرده است. در زمان صدور این حکم، او در ایالات متحده برای تبلیغ فیلم تازه‌اش حضور داشت. این فیلمساز پیش‌تر نیز در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۲۲ به اتهام «تبلیغ علیه نظام» زندانی شده بود. پناهی در مقاطعی از فعالیت سینمایی در ایران منع شده بود، اما اجازه یافت آخرین اثرش را که در ماه مه در جشنواره کن نخل طلای بهترین فیلم را کسب کرد، تولید کند. با این حال چون نمی‌خواست فیلم را برای دریافت مجوز رسمی به مقامات ارائه دهد، تصمیم گرفت آن را به طور پنهانی فیلمبرداری کند.

جایزه اصلی بهترین فیلم به اثر «نبردی پس از نبردی دیگر» به کارگردانی پل توماس اندرسن تعلق گرفت؛ فیلمی درباره یک انقلابی سابق با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، دخترش با بازی چیس اینفینیتی و یک سرباز با بازی شان پن که در جست‌وجوی آنان است. با وجود شش نامزدی، این تنها جایزه‌ای بود که این فیلم تحسین‌شده به‌دست آورد.

جوایز گاتهام به آثاری اعطا می‌شود که «دیدگاه فردی کارگردان، تهیه‌کننده یا نویسنده در آن به روشنی آشکار باشد.» در همین راستا، مراسم امسال با تجلیل از هنرمندان و سازندگان آثار شاخصی چون «گناهکاران»، «فرانکنشتاین»، «هدا»، «بعد از شکار» و «جی کلی» همراه بود.

تقدیم به فیلمسازان مستقل در ایران و در هرجای دنیا

پناهی هنگام دریافت جایزه گفت: «این جایزه برای من یک افتخار شخصی نیست؛ فیلمسازی کار گروهی است و متعلق به تمام کسانی‌ است که در این فیلم همراهم بودند. با این وجود می‌خواهم به نمایندگی از آنها افتخار این جایزه را تقدیم کنم به فیلمسازان مستقل در ایران و در هرجای دنیا. فیلمسازانی که در سکوت، بی‌پشتوانه، و گاه با خطر کردنِ هر آنچه دارند، تنها با نیروی ایمان به حقیقت و انسانیت، دوربین را روشن نگه می‌دارند. امیدوارم این تقدیم، کوچک‌ترین ادای احترامی باشد به تمام فیلمسازانی که حقِ دیدن و دیده شدن را از آنان دریغ کرده‌اند، اما همچنان خلق می‌کنند و هستند.»


فهرست کامل برندگان جوایز گاتهام ۲۰۲۵:

- بهترین فیلم: «نبردی پس از نبردی دیگر» (One Battle After Another)
- بهترین کارگردان: جعفر پناهی 
- بهترین نقش اصلی: سوپه دیریسو برای فیلم «سایه پدرم» (My Father’s Shadow)
- بهترین نقش مکمل: وونمی موساکو برای فیلم «گناهکاران» (Sinners)
- بهترین فیلمنامه غیراقتباسی: «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی 
- بهترین فیلمنامه اقتباسی: «Pillion» از «هری لایتون»
- کارگردان نوظهور: آکینولا دیویس جونیور برای فیلم «سایه پدرم»
- بازیگر نوظهور: ابو سانگار برای فیلم «داستان سلیمان» (Souleymane’s Story) 
- بهترین فیلم بین‌المللی: «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی
- بهترین مستند بلند: «دوستان نامطلوب من: قسمت اول - آخرین پرواز در مسکو» (My Undesirable Friends: Part I — Last Air in Moscow)


منبع: نیویورک تایمز، شبکه‌های اجتماعی





نظر شما درباره این مقاله:







روزهای آخر مادورو؟ / احمد زیدآبادی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:00

روزهای آخر مادورو؟ / احمد زیدآبادی


روزنامه هم‌میهن

پیش از به قدرت رسیدن «بولیواری‌ها» در ونزوئلا، معمولاً این کشور به عنوان نمونه‌ای از ابطال نظریه دموکراسی‌ناپذیر بودن کشورهای صادرکننده بزرگ نفت معرفی می‌شد. بولیواری‌ها اما در دوران حکمرانی خود بر ونزوئلا، پول نفت را در جهت تضعیف بنیان‌های دموکراسی ونزوئلا به خدمت گرفتند و مهمترین شاهدِ امکان دموکراسی در کشور نفتی را از وجاهت انداختند!

نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا در مقام جانشینی هوگو چاوز انتخاباتی را در کشورش برگزار کرده است که نهادهای معتبر بین‌المللی و بسیاری از کشورهای جهان، آن را آزاد و عادلانه به حساب نیاوردند و از همین رو، مشروعیت حکومت او را به چالش کشیدند. تضعیف مشروعیت دموکراتیک دولت مادورو اکنون بهانه‌ای در اختیار دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا قرار داده است تا با متهم کردن آن به «نارکوتروریسم» در جهت سرنگونی‌اش اقدام کند.

ترامپ دولت مادورو را به تولید سازمان‌یافته مواد مخدر و قاچاق آن به خاک آمریکا متهم می‌کند و تحت عنوان «دفاع از امنیت ملی آمریکا» ونزوئلا را تحت شدیدترین فشارهای همه‌جانبه قرار داده است.

ظاهراً ترامپ در گام نخست می‌کوشد تا با تشدید فشار علیه مادورو او را داوطلبانه به واگذاری قدرت و خروج از کشورش متقاعد کند. طبق گزارش رسانه‌های آمریکا، ترامپ و مادورو هفته گذشته تماس تلفنی بی‌نتیجه‌ای داشته‌اند. در این تماس، گویا مادورو خواهان مصونیت گسترده‌ای برای همکاران خود در دولت ونزوئلا شده اما ترامپ ضمن مخالفت با این درخواست خواهان خروج سریع او از کشورش شده است.

اگر فشارهای کنونی منجر به واگذاری قدرت از سوی مادورو نشود به احتمال زیاد، ترامپ با هدف سرنگونی او برای استفاده از زور آماده است. ترامپ برای عمل به وعده‌های انتخاباتی خود، قاعدتاً از وارد کردن آمریکا به جنگی طولانی و درازدامن پرهیز می‌کند، از همین رو، او امیدوار است که با چند حمله هوایی در کنار یک حمله زمینی محدود، به حکومت مادورو در ونزوئلا پایان دهد.

دولت بولیواری مادورو در میان مردم ونزوئلا قاعدتاً بدون حامی نیست و برخی از اقشار اجتماعی که از توزیع پول نفت در سطوحی از جامعه بهره‌مند شده‌اند، از آن پشتیبانی می‌کنند. در مقابل، جمعیت مخالف دولت مادورو نیز پرشمار است. تضعیف پایه‌های دموکراسی و اقتصاد در کنار فشار فزاینده علیه شهروندان مخالف، اقشاری از جامعه ونزوئلا را به اندازه‌ای ناراضی و خشمگین کرده است که برخی از آنان بدون پروا آمریکا را به سرنگونی دولت خود فرامی‌خوانند.

نمونه‌ای از این ناراضیان ماریا ماچادو از رهبران اپوزیسیون ونزوئلاست که جایزه صلح نوبل سال جاری میلادی را به خود اختصاص داد. خانم ماچادو با چنان صراحتی از حمله نظامی آمریکا به ونزوئلا برای سرنگونی دولت مادورو حمایت کرده که مورد اعتراض بسیاری از محافل چپگرا در سطح بین‌المللی قرار گرفته است.

در واقع صف‌آرایی موافقان و مخالفان دولت مادورو در داخل ونزوئلا، این پرسش را پیش می‌کشد که در کشوری با وجود چنین شکاف و اختلافی در میان مردم، آیا به فرض سرنگون شدن دولت بر اثر یک حمله نظامی محدود، نوعی ثبات سیاسی تازه ظاهر می‌‌شود و یا آنکه ونزوئلا را غرق در بی‌ثباتی و جنگ داخلی خواهد کرد؟

پاسخ به این پرسش آسان به نظر نمی‌رسد اما مقام‌های کاخ سفید ظاهراً بر این گمانند که با حذف مادورو و تیم همراهش، نیروهای حامی او در سطح جامعه انگیزه خود را برای ایستادگی از دست می‌دهند و بدین ترتیب، نیروهای اپوزیسیون در سایه حمایت آمریکا می‌توانند خلأ قدرت را پر کرده و ثبات و نظم لازم را برقرار کنند. در این میان اما نسبت اقدام آمریکا در ونزوئلا با حقوق بین‌الملل نیز محل بحث کارشناسان است.

روشن است که آمریکا در این باره چندان در قید قواعد و حقوق بین‌الملل نیست و خود رأساً در مقام مفسر و مجری این قواعد عمل می‌کند! این رفتار، برخی کشورها را نگران کرده است اما نه به اندازه‌ای که نگران سرنوشت دولت مادورو شوند و بخواهند به حمایت از آن دست به تحرکی در صحنه جهانی بزنند.

ونزوئلا حامیان پروپاقرص چندانی در صحنه بین‌المللی ندارد. این کشور گرچه از متحدان نزدیک روسیه و چین و از مدافعان بی‌چون و چرای سیاست‌های آن دو کشور در عرصه بین‌المللی است، اما پکن و مسکو تاکنون جز چند موضع‌گیری نه‌چندان شدید و قاطع لفظی، اقدام دیگری در جهت حمایت از دولت مادورو انجام نداده‌اند. از رفتار چین و روسیه چنین برداشت می‌‌شود که آنان در حوزه کارائیب منافع قابل توجهی برای خود تعریف نکرده‌اند و آماده هیچ نوع رویارویی با آمریکا بر سر سرنوشت این منطقه نیستند.

آنها در عوض به نوع رابطه خود با واشنگتن حساسیت بیشتری نشان می‌دهند. رهبران کرملین مشغول مذاکرات علنی و مخفی با آمریکا برای خاتمه دادن به جنگ اوکراین هستند و می‌کوشند تا با جلب رضایت ترامپ، او را به سمت فرمول صلحی به نفع خود ترغیب کنند. چینی‌ها نیز در اندیشه توافقی اقتصادی با آمریکا هستند که جنگ تعرفه‌ها بین دو کشور را به حداقل ممکن برساند.

با این وضع، مادورو در مواجهه با ایالات متحده حمایت چندانی از مسکو و پکن دریافت نخواهد کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ مقامات ارشد امنیتی را به کاخ سفید
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 0:01

ترامپ مقامات ارشد امنیتی را به کاخ سفید






نظر شما درباره این مقاله:







رئیس‌جمهور آمریکا چقدر از نظر جسمانی سرحال است؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 20:02

رئیس‌جمهور آمریکا چقدر از نظر جسمانی سرحال است؟


فرانک هورنیگ / اشپیگل آنلاین / ۱ دسامبر ۲۰۲۵

تقویم کاری دونالد ترامپ یک متن خواندنی جذاب است. هر کسی می‌تواند دقیقه‌به‌دقیقه در وب‌سایت «رول کال»(Roll Call) دنبال کند که رئیس‌جمهور همراه با بانوی اول چه زمانی با هلیکوپتر «مارین وان» کاخ سفید را ترک می‌کند و ساعت چند در پایگاه هوایی مشترک اندروز به هواپیمای ریاست‌جمهوری «ایرفورس وان» سوار می‌شود.

رسیدن به فرودگاه بین‌المللی پالم بیچ در فلوریدا، ادامه مسیر به باشگاه شخصی‌اش مارالاگو – همه چیز با دقت موشکافانه ثبت شده است. حتی برنامه دیدارهای سیاسی ترامپ نیز در «رول کال» قابل مشاهده است. در هفته گذشته تعداد این برنامه‌ها خیلی زیاد نبود.

در روز یکشنبه ۲۳ نوامبر، رئیس‌جمهور هیچ برنامه عمومی نداشت. دوشنبه ساعت ۱۶ یک فرمان را امضا کرد. سه‌شنبه، دونالد و ملانیا ترامپ در مراسم نیمروزی، بنا به سنت هر ساله شکرگزاری، بوقلمون‌های «گابل» و «وادل» را عفو کردند. سپس راهی فلوریدا شد برای یک آخرهفته بسیار طولانی.

رئیس‌جمهور درباره حملات تروریستی در واشنگتن دی.سی. اظهار نظر کرد و از طریق ارتباط ویدئویی با نیروهای نظامی آمریکا صحبت نمود. طبق برنامه رسمی، در هفته گذشته کار بیشتری انجام نشده است. به نظر می‌رسد این مرد ۷۹ ساله به سرعتی آرام‌تر روی آورده – و درست همین موضوع است که اکنون در آمریکا محل بحث شده است.

روزنامه «نیویورک تایمز» پس از بررسی برنامه‌های او می‌نویسد: «مردم آمریکا آقای ترامپ را کمتر از گذشته می‌بینند». البته او در این سال بیشتر از سال نخست دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش به خارج سفر کرده است، اما در داخل کشور بسیار کمتر حضور می‌یابد، برنامه‌های کمتری در تقویم کاری دارد و معمولاً حضورهای عمومی‌اش را به بازه‌ای «بین ساعت ۱۲ تا ۱۷ بعدازظهر» محدود می‌کند.

آیا دونالد ترامپ به “اردک لنگ” تبدیل می‌شود؟

آیا اکنون چیزی در ریاست‌جمهوری ترامپ در حال تغییر است؟ او تا به امروز خستگی‌ناپذیر به نظر می‌رسید. فرمان‌های ریاست‌جمهوری را یکی پس از دیگری امضا می‌کرد، در دفتر بیضی کاخ سفید پذیرای بازدیدکنندگان بود. بدون وقفه در صحنه حضور داشت: یا در گفت‌وگو با خبرنگاران – یا با پیام‌های شبانه در شبکه اجتماعی خودش، تروث‌سوشال.

اما ناگهان او آسیب‌پذیر به نظر می‌رسد. اخیراً تردیدهایی درباره توانایی جسمانی او مطرح شده. و شاید برای او حتی مهم‌تر: اکنون در اردوگاه خودش هم انتقادهایی از او شنیده می‌شود. تا همین چندی پیش، نمایندگان جمهوری‌خواه به سختی جرأت می‌کردند علناً از رئیس‌جمهور انتقاد کنند. اینفلوئنسرهای جنبش «آمریکا را دوباره عظمت ببخش»(MAGA) او را ستایش می‌کردند.

اکنون به نظر می‌رسد برخی پادکسترها و حتی برخی نمایندگان کنگره در رقابتی ناگفته هستند تا جسارت خود را در انتقاد ترامپ نشان دهند.

تابوی رئیس‌جمهور ترک برداشته؛ برای نخستین بار از زمان پیروزی‌اش در انتخابات سال گذشته. تحلیلگران سی‌ان‌ان او را «اردک لنگ» خوانده‌اند. صحبت از یک «شکستن سد» است – یا دست‌کم «ترک‌هایی در سد».

هر کسی که قدرت ترامپ را دست‌کم بگیرد، معمولاً بهای سنگینی می‌پردازد.

برای سرودهای وداع هنوز زود است. هر کسی که قدرت ترامپ را دست‌کم بگیرد، اغلب بهای سنگینی می‌پردازد؛ همان‌طور که کامالا هریس و شماری از نامزدهای ریاست‌جمهوری جمهوری‌خواه می‌توانند شهادت دهند. به‌هیچ‌وجه هر کسی در این سن قادر به اجرای چنین برنامه‌ای نخواهد بود. ضمن اینکه تقویم رسمی در «رول کال» تنها بخشی از کار را نمایش می‌دهد؛ جلسات داخلی، تماس‌های محرمانه و کارهای مشابه ثبت نمی‌شوند.

با این حال، برای او مشکل‌ساز است اگر هاله شکست‌ناپذیری‌اش رنگ ببازد.

جدی بودن وضعیت در ماجرای پرونده اپستین آشکار شد. دیدن اینکه ترامپ پس از ماه‌ها مقاومت، کنگره را فراخواند تا به انتشار اسناد قضایی رأی دهد، نمایش قابل‌توجهی بود. او معمولاً اراده‌اش را بر دیگران تحمیل می‌کرد، اما این بار کوتاه آمد تا مانع شورش آشکار جمهوری‌خواهان علیه خود شود.

اظهارنظرها از داخل حزب برای او تحقیرآمیز بودند. توماس مَسی، نماینده جمهوری‌خواه، گفت که ترامپ تلاش می‌کند «دوستان ثروتمند و قدرتمند خود – میلیاردرها و اهداکنندگان مالی – را محافظت کند.» به گفته او، رای‌گیری نمایندگان کنگره آمریکا «بیش از مدت ریاست‌جمهوری ترامپ اهمیت خواهد داشت.»

مارجری تیلور گرین، متحد دیرینه او، حتی به‌دلیل موضوع اپستین با بت سیاسی خود قطع رابطه کرد و ترامپ نیز او را «خائن» نامید.

اینفلوئنسرهای راست‌گرا منتقد بت دیروز خود شده‌اند

اینفلوئنسرهای جنبش «آمریکا را دوباره عظمت ببخش» اخیراً به‌طور علنی فساد در واشنگتن را نقد می‌کنند – به گفته آن‌ها سطح فساد به حدی رسیده که «در کتاب‌های تاریخ درباره آن می‌خوانید.»

یک جمهوری‌خواه از تگزاس صراحتاً گفت که ترامپ برایش «زننده» شده است. وبگاه خبری محافظه‌کار «تاون‌هال» در مورد نوشته‌های ترامپ در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «این پیام‌ها چنان بی‌رحمانه‌اند که هر کسی با حداقلی از همدلی باید از خود بپرسد او چه جور انسانی است.»

چنین قضاوت‌هایی از جانب اپوزیسیون چندان تعجب‌برانگیز نیست. اما وقتی از جانب حامیان سابق خود او باشد، روشن می‌شود که چیزی در حال تغییر است. این موضوع هم‌چنین زمانی آشکار شد که طرح صلح ترامپ برای اوکراین علنی شد. «پوتین تمام سال را صرف این کرده که رئیس‌جمهور ترامپ را به بازی بگیرد»، میچ مک‌کانل، سناتور و رهبر سابق اکثریت جمهوری‌خواهان اظهار داشت. خطاب کردن رئیس به‌عنوان «احمق» – این نیز سطح جدیدی در واشنگتن است.

«سال‌خورده، فرسوده و مورد تردید از جانب نزدیکان خود»: ترامپ و حامیان MAGA او در اواخر دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن با لذت این نمایش را دنبال کردند – و بارها بی‌رحمانه آن را به رخ او کشیدند؛ حتی حالا که بایدن مدتی است بازنشسته شده. ترامپ در اواسط نوامبر درباره او طعنه زد: «او دائم خواب است؛ روز، شب، روی ساحل.» سپس خود را ستود: «من خواب‌آلود نیستم.»

با این حال در میان جمهوری‌خواهان نگرانی وجود دارد که شاید تاریخ تکرار شود. تصاویر و ویدئوهایی اخیراً نشان می‌دادند که رئیس‌جمهور هنگام دیدار با وزیر بهداشت خود، رابرت اف. کندی، در دفتر بیضی گویا خوابش برده است؛ در موارد دیگر نیز ظاهراً چشمانش بسته می‌شد. این تصاویر با دقت زیر نظر گرفته می‌شوند.

روزنامه «نیویورک تایمز» در تحلیل برنامه‌های ریاست‌جمهوری به این نتیجه رسید که تعداد حضورهای عمومی ترامپ در نخستین ۹ ماه دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش نسبت به مدت مشابه در دوره نخست ۳۹ درصد کاهش یافته است.





نظر شما درباره این مقاله:







صدور حکم یک سال حبس برای جعفر پناهی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 16:46

صدور حکم یک سال حبس برای جعفر پناهی






نظر شما درباره این مقاله:







جشنواره «فیلم و حقوق بشر» با یپام نرگس محمدی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 16:40

جشنواره «فیلم و حقوق بشر» با یپام نرگس محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت اسمر حمیدی، خواننده و فعال فرهنگی کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 15:05

بازداشت اسمر حمیدی، خواننده و فعال فرهنگی کرد






نظر شما درباره این مقاله:







مقاومت در برابر سانسور؛ کردار روزانه‌ی مردم
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 14:00

مقاومت در برابر سانسور؛ کردار روزانه‌ی مردم


بیانیه کانون نویسندگان ایران

کار سانسور و سرکوب آزادی بیان در ایران به آن پایه رسیده است که نهاد امنیتی جمهوری اسلامی نویسندگان را به‌صرف انتشار آثارشان در خارج از کشور احضار، بازجویی و تهدید می‌کند. اگر تا دیروز ساطور سانسور حکومتی در حال مثله کردن محتوای کتاب بود، امروز می‌خواهد نحوه‌ی انتشار آن را نیز زیر تیغه‌ی خود بگیرد. گرچه این چنگ‌اندازی تازه در میان بی‌شمار فجایعی که سانسور به وجود آورده نمونه‌ا‌ی خرد به‌شمار می‌رود، تاکیدی دیگر، تاکیدی هزار باره، است برآن که سانسور در جمهوری اسلامی نه پدیده‌ای عارضی که خصیصه‌ای «ذاتی» و هویتی است؛ خصیصه‌ای که از ابتدای قدرت‌گیری تا امروز به گونه‌ای گسترش‌یابنده به ظهور رسانده است.

سانسورهای سیاسی، ایدئولوژیک، مذهبی، اخلاقی و جنسیتی دهه‌هاست که به دست حاکمیت و به قصد تصرف ذهن و اراده‌ی مردم تارهایش را بر جان جامعه، بر کل زندگی مردم، تنیده. این وضعیت در همه‌ی پهنه‌های اجتماع کشمکشی پنهان و آشکار میان مردم و حاکمیت به وجود آورده است؛ از صفحه‌های مجازی اینترنت تا میدان‌های ورزشی به آوردگاه سانسور و ضد سانسور بدل شده و هر روز نشانه‌هایش مشاهده می‌شود: فیلترینگ و فیلترشکن، «مجوز» و استقلال در عرصه‌های کتاب و سینما و تئاتر و موسیقی و ...

در این کشاکش پرفراز و نشیب حاکمیت برای تحمیل سانسور از انواع روش‌های «نرم» و سخت استفاده کرده و می‌کند: از بخشنامه‌های دولتی تا فتواهای مرگ و اعدام، از تخت پروکروستس وزارت ارشاد تا تخت شلاق قوه‌ی قضائیه، از فیلترینگ تا اینترنت ملی و اینترنت طبقاتی، از تهدید خبرنگاران و نویسندگان تا حبس آنها، از انتشار تبلیغات دروغین در رسانه‌های حکومتی نسبت به معترضان تا شلیک گلوله در اعتراضات مردمی، از تقویت و دمیدن به شیپور فرهنگ مردسالاری تا به‌شلاق بستن زنان. و این روزها، در قرن بیست‌ویکم، در عصر انفجار اطلاعات و رشد سریع و وسیع تکنولوژی ارتباطات در جهان، نویسندگان، هنرمندان و مردم ایران را با تهدید مستقیم در اطلاعیه‌های امنیتی حتی از ابراز نظر پیرامون فجایعی مانند انفجار بندر رجایی و آتش گرفتن جنگل هیرکانی منع می‌کند تا بتواند در متن سکوت و هراسِ دیگران و راه بستن بر حقیقت، روایت ساخته‌ی خود را در افکار عمومی جا بیندازد و ذهن‌ها را به کنترل خود درآورد. سانسور اساسا ضد حقیقت است اما در این سرزمین به خون و ستاندن جان آدمی نیز آغشته است.

این سرکوب همه‌جانبه اما تا کنون نتوانسته طرف دیگر نبرد را از میدان به در کند؛ حاشا که با وجود تحمیل هزینه‌های بسیار گزاف، جسورتر ساخته و به ایستادگی‌اش در برابر سانسور دامن زده است. انتشار «آزاد» کتاب و نشریه، کم‌اثر کردن فیلترینگ، سینمای مستقل، تئاتر مستقل، خوانندگی علنی زنان و انتشار آن در فضای مجازی، موسیقی خیابان و ... شکل‌های دیگر مقاومت است با این همه تا لغو کامل انواع سانسور و بیرون ریختن آنها از عرصه‌های رسمی و علنی جامعه، تا ایجاد شرایطی کاملا آزاد برای فرهنگ و ادبیات و هنر و تا رهایی زندگی از چنگ سانسور راهی طولانی و مبارزه‌ای دشوار در پیش است. سانسوری که کل زندگی یک اجتماع را در بر می‌گیرد کل زندگی را به مقاومت در برابر خود برمی‌انگیزد. پایداری در برابر آن دیگر موقوف به گروه‌های خاص همچون نویسندگان و هنرمندان مترقی نیست بلکه مدت‌هاست که به امر عمومی و کنش روزمره‌ی مردم دگرگونی یافته.

همین سد محکم کار سانسورچیان و سرکوب‌گران آزادی بیان را برای بستن دست و دهان مردم و تحکیم اختناق بسیار دشوار کرده است. روی آوری حاکمیت به صدور اطلاعیه‌های غلاظ شداد نهادهای امنیتی در پی هر اتفاق اجتماعی و امر به سکوت، افزودن بر اعدام‌ها، تشدید احضارها و بازداشت‌های نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران و فعالان فضای مجازی، همچنین رسمیت بخشیدن علنی به تبعیض برای استفاده‌ی بدون سانسور از اینترنت برای خودی‌ها و گروه‌های محدود تحت عنوان اینترنت طبقاتی و «خط سفید»، واکنشی به این موقعیت است.

کانون نویسندگان ایران که «با هرگونه سانسور اندیشه و بیان مخالف است و خواستار امحای همه‌ی شیوه‌هایی است که، به صورت رسمی یا غیر رسمی، مانع چاپ آرا و آثار می‌شوند» از این ایستادگی حمایت می‌کند، گرامی‌اش می‌دارد و تا برچیده شدن بساط هر نوع سانسور و محو کامل آن به کوشش‌های خود ادامه می‌دهد. از همین روی سال‌ها پیش روز ۱۳ آذر را روز مبارزه با سانسور نامگذاری کرد. سیزدهم آذر روز گرامی‌داشت این مقاومت و مبارزه، و روز یادآوری مسئولیتی است که هر انسان نسبت به پیدایی جامعه‌ای عاری از سانسور و خفقان دارد.

کانون نویسندگان ایران همه‌ی نویسندگان، هنرمندان، افراد و تشکل‌های آزادی‌خواه را فرامی‌خواند برای گرامی‌داشت این روز از هیچ کوششی دریغ نکنند زیرا نابودی سانسور، عاملی بسیار مهم در کسب آزادی بیان و اعتلای زندگی، فرهنگ، ادبیات و هنر است.

کانون نویسندگان ایران
۱۰ آذر ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







ضیا نبوی از زندان آزاد شد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 13:09

ضیا نبوی از زندان آزاد شد






نظر شما درباره این مقاله:







چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 12:04

چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند


نفس کشیدن «طبقاتی» شد
«آلودگی هوا» چگونه طبقه متوسط و فقیر را در ایران هدف می‌گیرد؟

اقتصادنیوز: در شهرهای بزرگ ایران از تهران تا مشهد و اصفهان و اهواز و... آلودگی هوا دیگر فقط ابری از دود نیست که در آسمان بماند و بعد با وزش باد محو شود؛ بلکه آلودگی هوا تبدیل شده است به ابزاری نادیدنی که شکاف طبقاتی را هم عمیق‌تر می‌کند.

آلودگی هوا در تهران تنها یک مشکل زیست‌محیطی نیست، بلکه به بحرانی فراگیر تبدیل شده که اثرات آن به اقتصاد، سلامت و کیفیت زندگی مردم وارد شده است. هر چه آلودگی بیشتر می‌شود، هزینه‌های آن ناعادلانه‌تر بین مردم تقسیم می‌شود. در حالی که همه یک آسمان مشترک داریم، اما فاکتورهای اقتصادی، سلامت و رفاه ناشی از آلودگی هوا به‌طور برابر بر دوش مردم نمی‌نشیند. گویی در ایران، آب و هوا هم طبقاتی شده و نفس کشیدن برای برخی هزینه‌ای دارد که می‌تواند زندگی‌شان را واژگون کند.

بحران جهانی که فقرا را هدف می‌گیرد
در سطح جهانی، آلودگی هوا یکی از اصلی‌ترین عوامل مرگ‌ومیر زودرس است. برآوردهای معتبر بین‌المللی نشان می‌دهد در سال ۲۰۱۹، هزینه سلامت و افت بهره‌وری ناشی از آلودگی هوا به رقمی معادل ۸.۱ تریلیون دلار رسیده است؛ یعنی بیش از شش درصد کل اقتصاد جهان.با این حال، از این هزینه بزرگ، سهم کشورهایی که اقتصاد ضعیف‌تر دارند بسیار بیشتر است. داده‌های سال ۲۰۱۶ که مرگ‌های مرتبط با آلودگی را بررسی کرده، نشان می‌دهد ۹۲ درصد قربانیان در کشورهای کم‌درآمد و متوسط زندگی می‌کنند؛ در مکان‌هایی که مردم به‌طور معمول دسترسی کمتری به درمان، مسکن استاندارد و خدمات پیشگیرانه دارند.

غلظت ذرات معلق در فقیرترین مناطق ۳۰ تا ۳۳ درصد بیشتر از محله‌های ثروتمند
این الگو فقط محدود به کشورهای درحال‌توسعه نیست. در اروپا نیز نابرابری زیست‌محیطی به‌وضوح دیده می‌شود. گزارش‌های چندسال اخیر آژانس محیط زیست اروپا نشان می‌دهد که در فقیرترین مناطق، غلظت ذرات معلق ۳۰ تا ۳۳ درصد بیشتر از محله‌های ثروتمند است. در انگلستان نیز تحقیقات سال ۲۰۲۵ نشان داده در مناطقی که آلودگی هوا همچنان بالاتر از استاندارد سازمان جهانی بهداشت است، تقریباً نیمی از ساکنان در پایین‌ترین دهک درآمدی قرار دارند؛ جالب‌تر اینکه بیش از ۶۰ درصدشان حتی خودرو ندارند، اما قربانی آلودگی ناشی از تردد خودروهای دیگران می‌شوند. این یعنی کسانی که کمترین نقش را در تولید آلودگی دارند، بیشترین سهم را در تحمل آن می‌پردازند.

در سطح جهانی، تعداد کشورهایی که توانسته‌اند به استاندارد سخت‌گیرانه PM2.5 سازمان جهانی بهداشت (۵ میکروگرم در مترمکعب) برسند، به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. این نشان می‌دهد که آلودگی هوا نه‌تنها یک بحران بهداشتی، بلکه یک بحران عدالت اجتماعی است. فقیر بودن در جهان امروز فقط به معنای درآمد پایین نیست؛ به معنای تنفس هوای آلوده‌تر هم هست.

چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند
در ایران، آلودگی هوا سال‌ها است که از یک هشدار محیط‌زیستی عبور کرده و وارد مرحله یک بحران اجتماعی و اقتصادی شده است. برآوردهای علمی نشان می‌دهد آلودگی هوا در کشور سالانه جان ۴۰ هزار نفر را می‌گیرد و بار اقتصادی آن چیزی حدود ۳.۲ درصد تولید ناخالص داخلی است. این یعنی آلودگی هوا در سکوت، چیزی در حد یک پروژه ملی را از جیب اقتصاد برداشت می‌کند.

تهران، مهم‌ترین کانون آلودگی، هر ساله نزدیک به ۴ هزار مرگ زودرس ناشی از ذرات ریز معلق را تجربه می‌کند؛ ذراتی که در ریه‌ها می‌نشینند و موجب بیماری‌های قلبی و تنفسی می‌شوند. داده‌های سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱ نشان می‌دهد تهران در بخش قابل توجهی از روزهای سال هوایی «ناسالم» داشته و بخش عمده آلودگی آن، حدود ۸۲ درصد، از منابع متحرک مثل خودروها، کامیون‌ها، اتوبوس‌ها و موتورسیکلت‌ها است.

اینجا برای نفس کشیدن هوا کم است!
اما نکته مهم‌تر از عددها، محل وقوع آلودگی است. وقتی نقشه آلودگی تهران را با نقشه قیمت مسکن و درآمد خانوار مقایسه کنیم، یک همپوشانی واضح رخ می‌دهد: جنوب و مرکز شهر، جایی که خانه ارزان‌تر است، جایی که فقر بیشتر است، همان جایی است که آلودگی بیشتری هم دارد.این الگو در شهرهای دیگر نیز تکرار می‌شود. در اهواز، اصفهان، مشهد و کرج، محلات کم‌درآمد دقیقاً همان مناطقی هستند که بیشترین میزان ذرات معلق و آلودگی ناشی از صنایع سنگین را دارند. به بیان ساده، فقرا نه‌تنها درآمد کمتر دارند، بلکه «هوای کمتر» و «هوای بدتر» نیز دارند.

آلودگی هوا در تهران به یک بحران جدی اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است؛ هزینه‌های سنگین درمان، کاهش بهره‌وری و افت کیفیت زندگی تنها بخشی از هزینه‌هایی هستند که پایتخت به‌طور روزانه به خاطر این معضل می‌پردازد. این گزارش به بررسی تأثیرات گسترده آلودگی هوا بر اقتصاد تهران و زندگی مردم می‌پردازد.

آمارهای نظام سلامت در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که خانوارهای دهک‌های اول تا چهارم، ۴۰ تا ۵۵ درصد درآمد ماهانه‌شان را صرف درمان بیماری‌های قلبی و تنفسی می‌کنند؛ بیماری‌هایی که بخش مهمی از آن‌ها ریشه در آلودگی هوا دارد. در همین دوره، سهم «پرداخت از جیب» برای درمان بیماری‌های مزمن در ایران یکی از بالاترین‌ها در منطقه بوده است و بیش از ۷ درصد خانواده‌های کم‌درآمد در سال با «هزینه‌های کمرشکن درمان» مواجه شده‌اند؛ هزینه‌هایی که پس از پرداخت، خانواده را عملاً به زیر خط فقر می‌رانند. اما نکته این است که گروه‌هایی که بیشترین هزینه را می‌پردازند، دقیقاً همان‌هایی هستند که کمترین توان محافظت از خود را دارند.

ریسک بیماری تنفسی ناشی از آلودگی در مناطق فقیرنشین ۲.۵ برابر بالاتر
تحقیقات نشان می‌دهد در تهران، مشهد، اصفهان و اهواز، بیش از ۶۵ درصد ساکنان مناطق با آلودگی شدید، در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که متوسط عمرشان بالای ۳۰ سال است و حداقل‌های تهویه، عایق‌بندی یا کیفیت ساخت را ندارند. بیش از ۷۰ درصد ساکنان این مناطق به‌جای خودروهای شخصی کم‌آلاینده، به حمل‌ونقل عمومی یا موتورسیکلت وابسته‌اند؛ یعنی دقیقاً همان وسایلی که بیشترین مواجهه چهره‌به‌چهره با دود و آلاینده‌ها را ایجاد می‌کنند. در مقابل، در مناطق برخوردار شهرها، آمارها نشان می‌دهد بیش از ۵۵ درصد خانوارها از دستگاه‌های تصفیه هوا استفاده می‌کنند، خودروهای جدید و کم‌آلاینده‌تری دارند، و در محیط‌هایی با فضای سبز بیشتر و تردد کمتر زندگی می‌کنند.

همین تفاوت‌های ظاهراً کوچک و روزمره، در عمل فاصله قابل‌توجهی در سلامت ایجاد می‌کند: طبق داده‌های تحلیلی منتشرشده در مطالعات شهری، نرخ ابتلا به بیماری‌های تنفسی در محلات کم‌درآمد تا ۲.۵ برابر بیشتر از محلات برخوردار است و میزان بستری ناشی از آلودگی هوا در این مناطق تا ۳ برابر بالاتر ثبت شده است.

محل زندگی نباید محل تعیین سرنوشت سلامت باشد
هیچ طرح کاهش آلودگی هوایی موفق نخواهد بود اگر فقط روی «میانگین» شاخص‌ها تمرکز کند. تجربه جهان نشان داده کاهش نابرابری زیست‌محیطی زمانی مؤثر است که سیاست‌های شهری مستقیماً بر مناطقی که بیشترین رنج از آلودگی را می‌برند متمرکز شوند. تمرکز بر پاک‌سازی محلات کم‌درآمد، گسترش فضای سبز در مناطق آلوده، نوسازی ناوگان حمل‌ونقل به‌خصوص در خطوط جنوب‌شهر، و دسترسی ارزان‌تر به درمان‌های مرتبط با آلودگی، تنها بخشی از راه‌هایی است که می‌تواند چرخه آلودگی بیماری فقر را متوقف کند.

واقعیت این است که در هر شهری، طبقات مختلف در محله‌های متفاوتی زندگی می‌کنند؛ برخی در مناطق برخوردار با خیابان‌های سبز و ساختمان‌های استاندارد، برخی در محله‌هایی که به‌دلیل قیمت پایین‌تر، در نزدیکی بزرگراه‌ها، صنایع و مراکز ترافیکی قرار گرفته‌اند. اما این تفاوت جغرافیایی، هرگز نباید به این معنا باشد که سهم مردم از آلودگی هوا و هزینه‌های ناشی از آن هم «طبقه‌به‌طبقه» تعیین شود.

اینجاست که نقش مدیریت شهری پررنگ می‌شود. اگر شهر می‌خواهد به عدالت زیست‌محیطی نزدیک شود، باید سیاست‌هایی اتخاذ کند که فشار آلودگی بر دوش طبقه متوسط و ضعیف کمتر شود. این یعنی تمرکز بر پاک‌سازی محلات جنوبی و کم‌درآمد، توسعه حمل‌ونقل پاک در مناطقی که بیشترین آلودگی را تحمل می‌کنند، نوسازی ناوگان اتوبوسرانی و تاکسیرانی در همان بخش‌ها، افزایش فضای سبز در محلات فرسوده، و ارائه خدمات درمانی ارزان‌تر یا حمایت‌های ویژه برای بیماری‌های مرتبط با آلودگی.

آلودگی هوا ممکن است همه را درگیر کند، اما نباید به تنبیهی مالی برای فقرا تبدیل شود. حق برخورداری از هوای سالم باید در شهر به‌گونه‌ای توزیع شود که «محل زندگی» به‌تنهایی تعیین‌کننده کیفیت سلامت افراد نباشد.تا زمانی که مدیران شهری این شکاف را جدی نگیرند، آلودگی هوا فقط یک بحران محیط‌زیستی نخواهد بود؛ یک سازوکار تولید و بازتولید نابرابری باقی خواهد ماند.





نظر شما درباره این مقاله:







نادر جامه شورانی در زندان جان خود را از دست داد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 11:05

نادر جامه شورانی در زندان جان خود را از دست داد






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ گفت‌وگوی خود با مادورو را تایید کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 10:40

ترامپ گفت‌وگوی خود با مادورو را تایید کرد


خبرگزاری رویترز / ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، روز یکشنبه تأیید کرد که با نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا، گفت‌وگو کرده است؛ با این حال، او جزئیاتی درباره محتوای این گفت‌وگو ارائه نداد.

ترامپ در پاسخ به پرسشی درباره گفت‌وگو با مادورو گفت: «نمی‌خواهم درباره آن اظهار نظر کنم. پاسخ مثبت است.» او این سخنان را در حضور خبرنگاران در هواپیمای ایرفورس‌وان بیان کرد.

روزنامه نیویورک تایمز پیش‌تر گزارش داده بود که ترامپ در اوایل ماه جاری با مادورو تماس گرفته و درباره احتمال دیدار میان آن دو در ایالات متحده گفت‌وگو کرده است.

ترامپ در توضیح این تماس تلفنی گفت: «نمی‌توانم بگویم گفت‌وگو خوب یا بد پیش رفت؛ فقط یک تماس تلفنی بود.»

افشای این تماس در حالی صورت می‌گیرد که ترامپ هم‌زمان با ادامه استفاده از لحن تند علیه ونزوئلا، امکان رویکردی دیپلماتیک را نیز منتفی نمی‌داند.

روز شنبه، ترامپ اعلام کرد که فضای هوایی بر فراز و پیرامون ونزوئلا باید «کاملاً بسته» تلقی شود، بی‌آنکه جزئیات بیشتری ارائه دهد. این اظهارات موجب نگرانی و سردرگمی در کاراکاس شد؛ در حالی که دولت او فشار بر دولت مادورو را تشدید کرده است.

وقتی از ترامپ پرسیده شد آیا اظهاراتش درباره فضای هوایی به معنای احتمال قریب‌الوقوع حملات علیه ونزوئلاست، پاسخ داد: «نباید از آن چیزی برداشت کنید.»

دولت ترامپ گزینه‌هایی مرتبط با ونزوئلا را بررسی می‌کند تا با آنچه نقش مادورو در قاچاق مواد مخدر منتهی به مرگ آمریکایی‌ها عنوان می‌شود، مقابله کند. رئیس‌جمهور سوسیالیست ونزوئلا هرگونه ارتباط با تجارت غیرقانونی مواد مخدر را رد کرده است.

رویترز پیش‌تر گزارش داده بود که گزینه‌های مورد بررسی ایالات متحده شامل تلاش برای سرنگونی مادورو نیز هست و ارتش آمریکا پس از یک تقویت گسترده نظامی در دریای کارائیب و نزدیک به سه ماه عملیات علیه قایق‌های مظنون به قاچاق مواد مخدر در سواحل ونزوئلا، آماده ورود به مرحله تازه‌ای از عملیات است.

گروه‌های حقوق بشری این حملات را به‌عنوان «اعدام‌های فراقانونی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کرده‌اند و شماری از متحدان آمریکا نیز نگرانی فزاینده خود را از احتمال نقض حقوق بین‌الملل از سوی واشنگتن ابراز کرده‌اند.

ترامپ گفت درباره اینکه آیا ارتش آمریکا در جریان عملیاتی در ماه سپتامبر، حملهٔ دومی در دریای کارائیب انجام داده که طی آن بازماندگان هدف قرار گرفته‌اند، تحقیق خواهد کرد و افزود که شخصاً خواهان چنین حمله‌ای نبوده است.

پیت هیگسث، وزیر دفاع ایالات متحده، این حملات را قانونی دانسته و گفته است هدف آن‌ها «کُشنده» بودن است.

ترامپ هفته گذشته در سخنانی خطاب به نیروهای نظامی آمریکا اعلام کرد که ایالات متحده «به‌زودی» عملیات زمینی را برای متوقف کردن قاچاقچیان مظنون ونزوئلایی آغاز خواهد کرد.

مادورو و مقام‌های ارشد دولتش تاکنون درباره این تماس تلفنی اظهارنظری نکرده‌اند. خورخه رودریگز، رئیس مجلس ملی ونزوئلا، نیز روز یکشنبه در پاسخ به پرسش خبرنگاران گفت این موضوع در کنفرانس خبری او مطرح نیست؛ نشستی که در آن از آغاز تحقیقات پارلمان درباره حملات دریایی آمریکا در کارائیب خبر داد.





نظر شما درباره این مقاله:







تجربه خشک‌ترین پاییز نیم‌قرن اخیر در ایران
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 8:11

تجربه خشک‌ترین پاییز نیم‌قرن اخیر در ایران


رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی با تشریح وضعیت کم‌سابقه بارش‌ها در پاییز امسال اعلام کرد که یکی از خشک‌ترین پاییزهای پنج دهه اخیر را تجربه شد و بر اساس مدل‌های هواشناسی احتمال می‌رود ورود سامانه بارشی از غرب کشور طی هفته آینده بارش مؤثر و حتی برف را در پی داشته باشد.

احد وظیفه در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: از نظر بارندگی واقعاً پاییز بی‌مانندی است. هیچ‌وقت چنین پاییز کم‌بارشی را در دوره‌های آماری ندیده‌ایم. اکنون حدود ۷۰ روز از پاییز گذشته و بسیاری از نقاط کشور هیچ‌گونه بارشی نداشته‌اند. من که نزدیک سه دهه در هواشناسی فعالیت دارم چنین وضعی را رویت نکرده‌ام و داده‌های آماری پنج دهه گذشته هم همین را تأیید می‌کنند.

وی افزود: این خشکسالی بسیار کم‌سابقه فقط مختص ایران نیست و کشورهای مجاور ما نیز با چنین وضعیتی روبه‌رو هستند.

آغاز تغییر الگوی بارشی از هفته جاری
وظیفه ادامه داد: براساس مدل‌ها به‌نظر می‌رسد از هفته جاری امواج بارشی وارد کشور شوند. از امروز (۱۰ آذرماه) در سواحل شمالی، شمال‌ غرب و غرب کشور بارش‌هایی خواهیم داشت؛ هرچند شدید نیستند اما نسبت به شرایط کنونی یک تغییر محسوب می‌شوند.

موج گسترده‌تر در هفته دوم
رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی در ادامه گفت: از اواسط هفته آینده موج دیگری از غرب وارد کشور می‌شود که انتظار می‌رود تا پایان همان هفته موجی بارندگی‌های مناسبی در غرب، جنوب‌غرب و دامنه‌های جنوبی البرز از جمله استان تهران شود بنابراین باید حدود ۱۰ روز صبر کنیم تا بارش‌ها به‌طور جدی آغاز شوند.

چشم‌انداز بارش‌های زمستانی؛ نرمال تا فراتر از نرمال
وظیفه درباره پیش‌بینی وضعیت جوی زمستان گفت: بیشترین احتمال برای بارش‌های زمستان، قرار گرفتن در محدوده نرمال است و برای جنوب‌ غرب کشور احتمال بارش فراتر از نرمال وجود دارد، یعنی بارندگی‌ها در حد متوسط زمستان‌های ۴۰ سال اخیر خواهند بود.

ماهیت بارش در زمستان
وظیفه درباره نوع بارش‌های زمستانه توضیح داد: بارندگی در زمستان اصولاً درارتفاعات به‌صورت برف است و «خط برف» تعیین‌کننده شکل بارش‌هاست. به عنوان مثال حتی در بارش ضعیف اخیر در ایستگاه  ۷ توچال و بالاتر برف گزارش شد. خط برف بستگی به دما دارد و محدوده‌ای است که از آن ارتفاع به بالا بارش برف و پایین‌تر باران اتفاق می‌افتد.

به گفته وی برف بهترین شکل بارش برای ذخیره آب است؛ به‌سرعت جاری نمی‌شود و در ادامه فصل و سال آبی با ذوب آرام، چشمه‌ها و رودخانه‌ها را تغذیه می‌کند.

پیش‌بینی برای تهران بعد از چند ماه بدون بارش مؤثر
وظیفه درباره وضعیت بارندگی تهران اظهارکرد: اگر مدل‌ها محقق شود، دوشنبه هفته آینده (۱۶ آذر) موج بارشی وارد می‌شود و دوشنبه شب تا سه‌شنبه احتمال بارندگی در تهران وجود دارد؛ به‌ویژه در ارتفاعات البرز. مدل‌ها نشان می‌دهند که ممکن است ارتفاعات شمال تهران به‌طور کامل سفیدپوش شوند.

وی تأکید کرد: در علم هواشناسی هیچ قطعیتی وجود ندارد. مدل ممکن است امروز یک نتیجه بدهد و فردا با یک تغییر کوچک خروجی عوض شود بنابراین نباید هیچ پیش‌بینی را صددرصد قطعی دانست.

رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی افزود: امروز به‌ویژه درعرض‌های شمالی تهران، حوزه‌های آبگیر رودخانه‌ها، احتمال دو تا چهار میلی‌متر بارش داریم. مقدار کمی است اما می‌تواند کمی تنش فعلی را کاهش دهد.

سیلاب زمستانه نمی‌آید
به گفته وی در این مدت بارش شدید، چون عمدتاً در ارتفاعات برفی است، تبدیل به روان‌آب نمی‌شود و این برای ذخیره‌سازی آبی بسیار ارزشمند است.

رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی در بخش توضیحات تکمیلی خود گفت: حالا چون سدها خالیست، علاقه داریم بارش‌های سیل آسا رخ دهد و سدها را پر کند اما احتمال رخداد این بارش‌ها کم است. با این حال بارش در بالادست به شکل برف است و این شرایط برای ذخیره آب آینده مناسب است.

وظیفه در پایان گفت: زمانی که توده‌های هوا وارد فاز سرد زمستانی می‌شود، احتمال بارش‌های رگباریِ سیل‌آسا کم‌ می‌شود. برخلاف سامانه‌های بهاری که گرما و رطوبت باعث همرفتی و ابرهای جوششی می‌شود، در زمستان بارش‌ها غالباً به‌صورت برف یا باران با شدت متوسط‌ است و کمتر سیلاب ناگهانی ایجاد می‌کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







انهدام ۱۵ انبار تسلیحاتی داعش در سوریه
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 22:01

انهدام ۱۵ انبار تسلیحاتی داعش در سوریه


سنتکام روز یکشنبه (۳۰ نوامبر ۲۰۲۵) اعلام کرد که نیروهای آمریکایی و یگان‌هایی از وزارت کشور سوریه طی یک عملیات هماهنگ‌شده که بین ۲۴ تا ۲۷ نوامبر انجام شد، بیش از ۱۵ محل ذخیره‌سازی سلاح متعلق به داعش را در جنوب سوریه شناسایی و نابود کردند.

به‌گفتهٔ سنتکام، نیروهای مشترک «عملیات عزم راسخ» ارتش آمریکا با همکاری نیروهای سوری، این انبارهای تسلیحاتی را در نقاط مختلف استان ریف در حومه دمشق شناسایی و از طریق مجموعه‌ای از حملات هوایی و انفجارهای کنترل‌شده زمینی منهدم کردند.

در این تأسیسات نابودشده، بیش از ۱۳۰ خمپاره و راکت، چندین قبضه سلاح تهاجمی، تیربار، مین‌های ضدتانک و قطعات مورد استفاده در ساخت بمب‌های دست‌ساز کشف شد. نیروهای مشترک آمریکا و سوریه همچنین مقادیر قابل توجهی مواد مخدر غیرقانونی پیدا و نابود کردند.

دریابان برد کوپر، فرمانده سنتکام، گفت: «این عملیات موفق تضمین می‌کند که دستاوردهای به‌دست‌آمده علیه داعش پایدار بماند و این گروه نتواند خود را بازسازی کند یا حملات تروریستی را به داخل آمریکا یا هر نقطه از جهان صادر کند.»

او افزود که نیروهای آمریکایی «هوشیار خواهند ماند و باقیمانده‌های داعش را در سوریه به‌طور تهاجمی تعقیب خواهند کرد.»

این تازه‌ترین عملیات در حالی انجام می‌شود که سوریه در حال تجربهٔ تغییری بنیادین در رویکرد خود نسبت به مبارزه با تروریسم است؛ تحولی که پس از پیوستن رسمی دمشق به «ائتلاف بین‌المللی علیه داعش» در اوایل ماه جاری رخ داد — اقدامی که سنتکام آن را «یک نقطهٔ عطف» توصیف کرده است.

در ۱۳ نوامبر، سنتکام تأیید کرد که سوریه رسماً نودمین عضو این ائتلاف شده است؛ هم‌زمان با پیشرفت‌ سریع مذاکرات برای ادغام «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) در ساختار ارتش سوریه. تنها بین ۱ اکتبر تا ۶ نوامبر، نیروهای آمریکایی و ائتلاف، همراه با شرکای سوری، بیش از ۲۲ عملیات ضد داعش انجام دادند که طی آن پنج عضو این گروه کشته و ۱۹ نفر دیگر بازداشت شدند.

کوپر در آن زمان گفت: «این‌ها دستاوردهای قابل توجهی هستند.» او تأکید کرد که آمریکا قصد دارد «باقیمانده‌های داعش را در سوریه به‌طور تهاجمی تعقیب کند و در عین حال، تضمین کند دستاوردهای به‌دست‌آمده در عراق و سوریه پایدار بمانند.»

تحول نقش سوریه پس از سفر «احمد الشرع» رئیس‌جمهور موقت سوریه به کاخ سفید رقم خورد؛ جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا تعلیق تحریم‌های قانون سزار را اعلام کرد و از چارچوب همکاری سه‌جانبه میان سوریه، آمریکا و ترکیه حمایت کرد. اندکی پس از این نشست، الشرع اعلام کرد که سوریه رسماً به ائتلاف جهانی پیوسته است و این اقدام را «تجدید تعهد دولت برای مبارزه با تروریسم در همکاری با جامعهٔ بین‌المللی» توصیف کرد.

«مظلوم عبدی» فرمانده کل «نیروهای دموکراتیک سوریه» نیز اعلام کرد که این نیروها روند ادغام در ساختار نظامی سوریه را مطابق «توافق ۱۰ مارس» تسریع خواهند کرد. او پس از گفت‌وگو با نمایندهٔ آمریکا، تام باراک، گفت که این روند سرعت خواهد گرفت و پیوستن سوریه به ائتلاف را «گامی اساسی» برای تضمین آینده‌ای واحد و شکوفا برای سوریه توصیف کرد.

«محمود حبیب» سخنگوی نیروهای جبهه دموکراتیک سوریه (SDF) نیز تأیید کرد که مذاکرات با دمشق رسماً از سر گرفته شده و با سرعت در حال پیشرفت است. او گفت این مذاکرات از نقطه‌ای ادامه می‌یابد که گفت‌وگوهای قبلی متوقف شده بود و افزود که توافق‌های پیشین درباره ادغام یگان‌های «نیروهای دموکراتیک سوریه» به‌عنوان تیپ‌ها و لشکرهایی زیرمجموعهٔ وزارت دفاع سوریه پابرجاست. این نیروها همچنین قرار است نقش سراسری در عملیات ضدتروریسم ایفا کنند، به‌ویژه اکنون که سوریه عضو کامل ائتلاف شده است.

گزارش‌های اخیر سنتکام همچنین بر پیشرفت در تثبیت مناطقی که زمانی تحت کنترل داعش بودند و کاهش چشمگیر جمعیت اردوگاه‌های «الهول» و «الروژ» تأکید می‌کند — جمعیتی که از ۷۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۹ به کمتر از ۳۰ هزار نفر در حال حاضر رسیده است.  در این دو اردوگاه خانواده‌های اعضا و وابستگان داعش نگهداری می‌شوند.

کوپر گفت این کاهش منعکس‌کنندهٔ موفقیت در روند بازگشت خانواده‌ها به کشورهایشان است؛ روندی که از نظر او «ضربه‌ای تعیین‌کننده به توان داعش برای بازسازی» محسوب می‌شود.

با پیوستن سوریه به ائتلاف و ورود روند ادغام «نیروهای دموکراتیک سوریه» در ارتش به مرحله اجرایی، صحنهٔ مبارزه با تروریسم در سوریه در حال تجربهٔ بزرگ‌ترین تحول خود طی سال‌های اخیر است — تحولی که بر پایهٔ همکاری میان نیروهای آمریکایی، نهادهای دولتی سوریه و شرکای محلی شکل گرفته و هدف آن جلوگیری از ظهور دوباره داعش است.





نظر شما درباره این مقاله:







«ایران چیست؟» آیا می‌توان از «ایده ایران» سخن گفت؟ ">
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 21:42

«ایران چیست؟» آیا می‌توان از «ایده ایران» سخن گفت؟






نظر شما درباره این مقاله:







آتوسا گلشادنژاد در رشته کاراته قهرمان جهان شد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 17:29

آتوسا گلشادنژاد در رشته کاراته قهرمان جهان شد






نظر شما درباره این مقاله:







نتانیاهو در پرونده فساد خود تقاضای عفو کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 14:02

نتانیاهو در پرونده فساد خود تقاضای عفو کرد


الکساندر کورنول، تامار اوریل-بیری و عمری تاسان / خبرگزاری رویترز / ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، روز یکشنبه (۳۰ نوامبر ۲۰۲۵) از رئیس‌جمهور این کشور درخواست عفو در پرونده فساد چندین‌ساله خود کرد و استدلال نمود که ادامه رسیدگی کیفری مانع توانایی او در اداره کشور می‌شود و عفو به نفع اسرائیل خواهد بود.

نتانیاهو که طولانی‌ترین دوره نخست‌وزیری در تاریخ اسرائیل را دارد، همواره اتهامات رشوه، کلاهبرداری و خیانت در امانت را رد کرده است. وکلای او در نامه‌ای به دفتر ریاست‌جمهوری اعلام کردند که نخست‌وزیر همچنان معتقد است روند قضایی در نهایت به تبرئه کامل او منجر خواهد شد.

نتانیاهو در بیانیه کوتاه ویدیویی که از سوی حزب لیکود منتشر شد، گفت: «وکلایم امروز درخواست عفو را به رئیس‌جمهور کشور ارسال کردند. انتظار دارم هر کس که خیر کشور را بخواهد از این اقدام حمایت کند.»

دفتر رئیس‌جمهور اسحاق هرتزوگ پیش از ظهر یکشنبه اعلام کرد که درخواست دریافت شده و متن نامه وکلا را منتشر نمود.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، اوایل ماه جاری در نامه‌ای به هرتزوگ از او خواست که عفو نخست‌وزیر را بررسی کند و استدلال کرد که پرونده علیه نتانیاهو «تعقیب سیاسی و غیرموجه» است.

دفتر ریاست‌جمهوری اعلام کرد درخواست طبق رویه معمول به بخش عفو در وزارت دادگستری ارجاع خواهد شد تا نظرات لازم جمع‌آوری شود؛ سپس این نظرات به مشاور حقوقی رئیس‌جمهور ارائه می‌گردد تا توصیه نهایی برای رئیس‌جمهور تدوین شود.

یاریو لوین، وزیر دادگستری اسرائیل، از اعضای حزب لیکود نتانیاهو و از نزدیک‌ترین متحدان اوست.

وکلای نتانیاهو در نامه خود تأکید کردند که ادامه رسیدگی کیفری شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر کرده و پایان دادن به دادگاه برای آشتی ملی ضروری است. آن‌ها همچنین نوشتند که جلسات دادگاه که روزبه‌روز فشرده‌تر می‌شوند، در حالی که نخست‌وزیر مشغول اداره کشور است، بار سنگینی ایجاد کرده‌اند.

نتانیاهو در ویدئوی خود گفت: «من موظفم هفته‌ای سه بار در دادگاه شهادت بدهم... این مطالبه‌ای غیرممکن است که از هیچ شهروند دیگری خواسته نمی‌شود.»

او تأکید کرد که بارها با کسب پیروزی در انتخابات، اعتماد مردم را به دست آورده است.

نه نتانیاهو و نه وکلایش هیچ‌گونه اعتراضی به گناهکار بودن نکردند. در اسرائیل، عفو به‌طور سنتی تنها پس از پایان رسیدگی قضایی و صدور حکم محکومیت اعطا می‌شود. وکلای نتانیاهو استدلال کردند که رئیس‌جمهور می‌تواند در مواردی که منافع عمومی ایجاب می‌کند – همانند وضعیت کنونی برای التیام شکاف‌ها و تقویت وحدت ملی – مداخله کند.

یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون، اعلام کرد نتانیاهو نباید بدون اعتراف به گناه، ابراز پشیمانی و کناره‌گیری فوری از زندگی سیاسی مشمول عفو شود.

نتانیاهو در سال ۲۰۱۹ در سه پرونده جداگانه اما مرتبط با اتهاماتی مبنی بر اعطای امتیازات به شخصیت‌های برجسته تجاری در ازای هدایا و پوشش مثبت رسانه‌ای، کیفرخواست خورد. نخست‌وزیر همواره هرگونه تخلف را رد کرده است.

شرکای ائتلافی دولت بیانیه‌هایی در حمایت از درخواست عفو نتانیاهو منتشر کردند؛ از جمله ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت ملی، و بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی.

یائیر گولان، سیاستمدار اپوزیسیون و معاون پیشین رئیس ستاد کل ارتش، از نتانیاهو خواست استعفا دهد و از رئیس‌جمهور خواست عفو را اعطا نکند.

نتانیاهو یکی از جنجالی‌ترین چهره‌های سیاسی اسرائیل است که نخستین بار در سال ۱۹۹۶ به نخست‌وزیری رسید. او پس از دوره‌هایی در دولت و اپوزیسیون، پس از انتخابات سال ۲۰۲۲ بار دیگر به دفتر نخست‌وزیری بازگشت.

انتخابات بعدی قرار است تا اکتبر ۲۰۲۶ برگزار شود و بسیاری از نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند ائتلاف کنونی – راست‌ترین دولت در تاریخ اسرائیل – در کسب کرسی‌های کافی برای تشکیل کابینه با مشکل جدی مواجه خواهد شد.

نتانیاهو در طول دوران سیاسی خود همواره شهرتی در اولویت دادن به مسائل امنیتی و اقتصادی داشته، اما اتهامات فساد نیز همواره او را همراهی کرده‌اند. او در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) نخست‌وزیر بود؛ روزی که حماس حمله‌ای را علیه اسرائیل آغاز کرد که به‌عنوان دردناک‌ترین رویداد در تاریخ کشور و مرگبارترین حمله علیه یهودیان پس از هولوکاست شناخته می‌شود.

از آن زمان تاکنون، او بر جنگ ویرانگر در غزه نظارت داشته که ده‌ها هزار فلسطینی را کشته و بخش بزرگی از این باریکه را با خاک یکسان کرده است؛ جنگی که انتقادها و محکومیت‌های گسترده بین‌المللی را به دنبال داشته است. اسرائیل در این دوره حماس را به شدت تضعیف کرده، گروه حزب‌الله لبنان را نیز به حاشیه رانده و امسال جنگی علیه ایران آغاز کرد که زیرساخت‌های حیاتی نظامی این کشور را نابود ساخت.





نظر شما درباره این مقاله:







حدیثِ حاضرانِ غایب
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 13:27

حدیثِ حاضرانِ غایب


سعید حجاریان

پرسشی مدت‌هاست در اذهان به‌وجود آمده است و آن این‌که چرا در ایران کنونی هیچ پروژه فکری مؤثری طراحی نمی‌شود یا دست‌کم تعداد اندکی پروژه مفصل‌بندی می‌شود و پامی‌گیرد. از آن مهم‌تر این‌که چرا همین اندک پروژه‌ها در سطح نخبگان مورد بحث قرار نمی‌گیرند و به گفت‌وگوهایِ عمومیِ مسئله‌محور نمی‌انجامند. اگر دو مؤلفه «تعدد منابع» و «ابزارهای نو مانند هوش مصنوعی» را از تحلیل‌مان خارج کنیم، چه پاسخی برای پرسش‌های پیش‌گفته وجود دارد؟ تلاش می‌کنم از زاویه‌ای به این بحث ورود کنم.
در گذشته، احزاب و جریان‌های فکری وجود «راهنمای عمل» را بخش مهمی از هویت خویش تلقی می‌کردند. بدین‌معنا که نخست از طریق «مسئله‌شناسی»، بر طرز تفکر و جایگاه خود نور می‌تاباندند و سپس، براساس «تجویز» های برآمده از مسئله‌شناسی‌شان سراغ حل مسائل می‌رفتند.

این الگوی حل مسئله از تقاطع مسئله‌شناسیِ دقیق و تجویزِ سنجش‌پذیر انجام می‌گرفت و بخشی از آن ناشی از «آرمان» احزاب و جریان‌های فکری بود که به‌مثابه قطب‌نما عمل می‌کرد. وجود این «آرمان» می‌توانست به عضوگیری، تکثیر ایده‌ها، افزایش تیراژ نشریات و کتاب‌ها، و یا دست‌کم حفظ پتانسیل‌ها بینجامد. با نگاهی به آنچه پس از انقلاب اسلامی گذشته است، می‌توان نمونه‌هایی را استخراج کرد.

به‌عنوان مثال پروژه موسوم به «قبض و بسط» که از سوی دکتر عبدالکریم سروش مطرح شد، توانست به بحث‌هایی دامنه‌دار در سطح حوزه، دانشگاه و همچنین نشریات بینجامد. به همین سیاق می‌توان پروژه‌های دیگری را نیز برجسته کرد که سوابق مکتوب آن در نشریات و کتاب‌ها موجود است.

سه قطب اقتصادی موجود در ایران، یکی نهادگرایان (حلقه «دین و اقتصاد»)، دیگری بازارگرایان (حلقه «نیاوران» و جریان‌های متأخر آن‌ها) و سپس، چپ‌گرایان (حلقه نشریه «گفتگو» و سایت «نقد اقتصاد سیاسی) نیز کمابیش نمودی از این وضعیت هستند. جریان‌هایی که دارای آرمان هستند، و تؤامان از «مسئله‌شناسی» و «تجویز» برخوردارند و طی سال‌ها توانسته‌اند نسبت به حفظ خود بکوشند و گاه، جریان‌ساز هم بشوند.

اما تأکید من در این نوشته بیشتر بر جریان‌های سیاسی است. در بادی امر، به‌نظر می‌رسد جریان‌های سیاسی کشور با وضعیت «بی‌آرمانی» مواجه شده‌اند. بدین‌معنا که حسب شرایط کشور از آرمان تهی شده و در نتیجه، قطب‌نمای خویش را از دست داده‌اند و نهایتاً «روش‌شناسی» شان به‌سطح «دشمن‌شناسی» تنزل کرده است.

علاوه بر این، جریان‌های سیاسی برخلاف نحله‌های فکری- فارغ از داوری ارزشی آن‌ها- از نظریه‌های قابل تطبیق نیز بی‌بهره شده‌اند. به عبارتی، در مقام ثبوت سخن بسیار می‌گویند اما در مقام اثبات سخن شنیدنی عرضه نمی‌کنند و به عبارتی از بازار سیاست حذف شده‌اند.

این وضعیت وخیم حوزه سیاست در ایران را می‌توان «موج‌سواری تئوریک» نام نهاد. این موج‌سواری برآمده از درک نامناسب شرایط اجتماعی، و مشخصاً عدول از چارچوب‌بندی‌هایِ افق‌بخش نظیر «طبقه»، «منزلت» و «قدرت» است. براساس تحلیل‌های طبقاتی متأخر، جریان سیاسی می‌تواند فهمی دقیق‌تر از آنچه در جامعه می‌گذرد، ارائه دهد و مشخصاً بلوک‌ها و برش‌هایی از جامعه را سوژه گفت‌وگو، تعامل و بسیج سیاسی و اجتماعی قرار دهد.

حال آن‌که گفتارهای رهزن، که بخشی ناشی از «ترجمه‌زدگی» و بخشی دیگر برآمده از «مسئله‌ناشناسی» است عائدی‌ای جز سرگردانی نداشته است. چنانکه مشاهده می‌کنیم برای یک ساختار مشخص سیاسی، با اقتصاد سیاسی کمابیش روشن، انبوهی تئوری «توسعه» و «عدالت» تجویز شده است بی‌آنکه به سطوح زیربنایی آن نظریات توجه شده باشد. این وضعیت تا حدی تراژیک و گاه کمیک است که حتی اگر صاحبان تئوری مشهور از گور برخیزند، قادر نخواهند بود با تابعان امروز خود به گفت‌وگو بپردازند.

جاناتان فلوید، در کتاب «فلسفه سیاسی به چه کار می‌آید؟» در باب دو مؤلفه «حضور» و «تأثیر» - که سیاست ایران نیز با آن دست به گریبان است- می‌نویسد: «… سیف‌الاسلام قذافی را در نظر بگیرید که دکترای خود را از مدرسه اقتصادی لندن دریافت کرد[…] آیا تفاوتی در لیبی ایجاد کرد؟ اگر داستان او چیزی را در مورد فلسفه سیاسی ثابت کند، فقط این است: صِرفِ حضور، دلیلی بر تأثیر نیست، همانطور که تأثیر دلیلی بر بهبود نیست».

به عبارتی ما نیز با حاضرانی مواجه هستیم که سخن بسیار می‌گویند، اما بر جامعه و سیاست تأثیر عمیق و مثبتی نمی‌گذارند. وضعیتی که زیگموند باومن از آن با «سیالیّتِ سیاست» یاد کرده و توضیح می‌دهد که استراتژی‌های بلندمدت و برآمده از آرمان جای خود را به تاکتیک‌های واکنشی و اپیزودیک مبتنی بر منفعت می‌دهند.

منبع: مشق نو





نظر شما درباره این مقاله:







ادعای رسانه عراقی از تدارک اسرائیل برای حمله به ایران
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 13:07

ادعای رسانه عراقی از تدارک اسرائیل برای حمله به ایران






نظر شما درباره این مقاله:







زلزله فقهی آیت‌الله سیستانی / حمید آصفی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:53

زلزله فقهی آیت‌الله سیستانی / حمید آصفی






نظر شما درباره این مقاله:







افزایش ۲۰ درصدی دستمزد، بدون توجه به تورم
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:21

افزایش ۲۰ درصدی دستمزد، بدون توجه به تورم






نظر شما درباره این مقاله:







نماینده اهواز: هوای استان خوزستان بوی مرگ می‌دهد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:03

نماینده اهواز: هوای استان خوزستان بوی مرگ می‌دهد






نظر شما درباره این مقاله:







برخی از نمایندگان از ابزارهای خود به خاطر منافع مادی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:18

برخی از نمایندگان از ابزارهای خود به خاطر منافع مادی






نظر شما درباره این مقاله:







استعفای معاون وزیر بهداشت
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:16

استعفای معاون وزیر بهداشت






نظر شما درباره این مقاله:







آیت‌الله سیستانی: مومنان پشت سر امامان جماعت
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:09

آیت‌الله سیستانی: مومنان پشت سر امامان جماعت






نظر شما درباره این مقاله:







میانگین افسردگی در ایران دو برابر استاندارد جهانی است
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 10:30

میانگین افسردگی در ایران دو برابر استاندارد جهانی است


تجارت نیوز: در سال‌های اخیر، آمارهای منتشرشده درباره سلامت روان در کشور تصویری نگران‌کننده‌ای از گسترش افسردگی در جامعه ترسیم می‌کند. بر اساس اظهارات آفرین رحیمی‌موقر، رئیس مرکز ملی مطالعات اعتیاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، حدود ۱۳ درصد جمعیت کشور – یعنی نزدیک به ۱۲ میلیون نفر – با درجاتی از افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ رقمی که تقریبا دو برابر میانگین جهانی است.

این عدد تنها یک شاخص آماری نیست، بلکه نشانی از فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی انباشته‌شده‌ای است که در سال‌های اخیر زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داده است. از تشدید مشکلات معیشتی و ناامنی شغلی گرفته تا تنهایی، فرسودگی، کاهش امید اجتماعی و محدودیت در دسترسی به خدمات روان‌درمانی، مجموعه‌ای از عوامل در افزایش این اختلال نقش دارند. چنین شرایطی، لزوم توجه فوری به سلامت روان را نه فقط به عنوان یک موضوع پزشکی، بلکه به‌عنوان یک مسأله اجتماعی و توسعه‌ای دوچندان می‌کند.

ژیلا کاظمی، روانپزشک، در این باره می‌گوید: افسردگی یک مشکل فردی یا محدود به گروه خاص نیست؛ یک معضل جمعیتی است. وقتی ۱۳ درصد جامعه دچار افسردگی است، یعنی بخش قابل توجهی از نیروی کار، خانواده‌ها و دانش‌آموزان تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. این بر بهره‌وری، روابط اجتماعی، اقتصاد و حتی آینده کشور تاثیر مستقیمی می‌گذارد.

افسردگی در ایران معمولا دیر تشخیص داده می‌شود

او می‌افزاید: افسردگی در ایران معمولا دیر تشخیص داده شده و همین موضوع باعث مزمن شدن آن می‌شود. مراجعان ما معمولا بعد از ماه‌ها و گاهی سال‌ها رنج مراجعه می‌کنند؛ زیرا همچنان تصور غلطی وجود دارد که مراجعه به روانپزشک و روان‌درمان‌گر یعنی ضعف شخصیتی. این انگ اجتماعی اگر برداشته نشود، بحران عمیق‌تر خواهد شد.

اولین عامل و مهم‌ترین محرک افسردگی، فشارهای اقتصادی است

این روانپزشک عوامل منجر به افسردگی را در چهار مورد بررسی می‌کند و اظهار می‌دارد: اولین عامل و مهم‌ترین محرک افسردگی، فشارهای اقتصادی است. در واقع مشکلات اقتصادی، تورم و احساس بی‌ثباتی مهم‌ترین دلایل افسردگی در سال‌های اخیر بوده‌اند. ژیلا کاظمی ادامه می‌دهد: نیمی از مراجعان من مشکلاتشان را با نگرانی‌های مالی شروع می‌کنند. اجاره‌خانه، خرج فرزندان، آینده نامعلوم. این استرس مزمن مستقیم بر سیستم عصبی تأثیر می‌گذارد و افراد را مستعد افسردگی می‌کند.

احساس بی‌قدرتی و ناتوانی در تغییر شرایط، از عوامل کلیدی افسردگی است

این روانپزشک تاکید می‌کند: جامعه‌ای که مدام با بحران‌های زیست‌محیطی، آلودگی هوا، کمبود دارو، مشکلات آموزشی یا نابرابری مواجه است، در بلندمدت سطح امید اجتماعی‌اش کاهش پیدا می‌کند. احساس بی‌قدرتی و ناتوانی در تغییر شرایط، از عوامل کلیدی افسردگی است.

زنان به‌طور قابل توجهی بیشتر از مردان دچار افسردگی می‌شوند

او با اشاره به اینکه زنان به‌طور قابل توجهی بیشتر از مردان دچار افسردگی می‌شوند، می‌گوید: نقش‌های چندگانه (مادر، شاغل، مراقب خانه)، فشارهای فرهنگی، تبعیض‌ها و کمبود حمایت اجتماعی باعث شده زنان بیشتر در معرض فرسودگی روانی قرار گیرند.

دسترسی به روان‌درمانی برای بسیاری از افراد یک «امتیاز مالی» است، نه یک حق سلامتی

کاظمی در بخش دیگری از سخنان خود به مساله کمبود و گرانی خدمات سلامت روان اشاره کرده و می‌افزاید: دسترسی به روان‌درمانی برای بسیاری از افراد یک «امتیاز مالی» است، نه یک حق سلامتی. در روستاها و استان‌های محروم، تعداد متخصصان بسیار کمتر است. درواقع اگر کسی هم قصد دریافت کمک داشته باشد به روانپزشک یا روان درمانگر دسترسی ندارد.

مهم‌ترین مساله مراجعه نکردن مردم به روان‌پزشک انگ اجتماعی است / خدمات روانی تحت پوشش کامل بیمه نیستند و به همین دلیل بسیاری از افراد چون توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند قید درمان را می‌زنند

این روانپزشک در مورد دلایل عدم مراجعه مردم به روانپزشک نیز می‌گوید: مهم‌ترین مساله همان انگ اجتماعی است. خیلی از افراد به همین دلیل حتی در درون خانواده هم مشکل خود را مطرح نمی کنند. اما عامل مهم دیگر هزینه‌های سنگین درمانی و دارویی است. خدمات روانی تحت پوشش کامل بیمه نیستند و به همین دلیل بسیاری از افراد چون توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند قید درمان را می‌زنند.

بسیاری از افراد نشانه‌های افسردگی را با تنبلی یا بدخلقی اشتباه می‌گیرند

ژیلا کاظمی اما عامل سومی هم برای بی‌توجهی افراد به درمان مشکلات روانی در نظر می‌گیرد و اظهار می‌دارد: بسیاری از افراد نشانه‌های افسردگی را با تنبلی یا بدخلقی اشتباه می‌گیرند. وقتی فرد ماه‌ها بی‌انرژی است یا انگیزه ندارد، این یک زنگ خطر است، نه یک رفتار اختیاری.

ما با یک زنجیره بحران اجتماعی مواجهیم

او در رابطه با پیامدهای افزایش افسردگی و عدم درمان آن در جامعه هشدار می‌دهد و می‌گوید: این روند فقط سلامت فردی را تهدید نمی‌کند. افسردگی درمان‌نشده می‌تواند به افزایش غیبت‌های شغلی، افت تحصیلی، کاهش بهره‌وری، تشدید خشونت خانگی، افزایش مصرف مواد و حتی گسترش احساس خشم و ناامیدی جمعی منجر شود. ما با یک آسیب فردی روبه‌رو نیستیم؛ با یک زنجیره بحران اجتماعی مواجهیم.

مهار افسردگی نیازمند سیاست‌گذاری ملی است

این روانپزشک در پاسخ به این سوال که راه‌های پیشگیری از افزایش و درمان افسردگی در کشور چیست، اظهار می‌دارد: قبل از هر چیز مهار افسردگی در جامعه نیازمند سیاستگذاری ملی است. باید مراکز ارایه خدمات مشاوره به صورت رایگان گسترش پیدا کنند. جامعه باید برای آشنایی با انواع اختلالات روانی آموزش‌های لازم را ببیند.

او می‌افزاید: دسترسی افراد به خدمات روان درمانی باید گسترش پیدا کند. کاهش هزینه‌های درمان و پوشش بیمه‌ای برای جلسات روان درمانی از راهکارهایی است که دولت می‌تواند در دستور کار قرار دهد. همچنین امکان مشاوره آنلاین برای مناطق محروم فراهم شود.

ژیلا کاظمی در پایان تاکید می‌کند: بی‌توجهی به عواقب افزایش افسردگی در جامعه می‌تواند به خسارات و لطمات جبران ناپذیری منجر شود. ناامیدی از آینده، افراد را به مرز افسردگی کشانده و در این شرایط فرد وقتی احساس کند چیزی برای از دست دادن ندارد می‌تواند به هر ناهنجاری فردی و اجتماعی دست بزند.





نظر شما درباره این مقاله:







نگرانی طبقه کارگر از گرانی بنزین و حذف ارز ترجیحی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 10:01

نگرانی طبقه کارگر از گرانی بنزین و حذف ارز ترجیحی






نظر شما درباره این مقاله:







هفت مزیت شگفت‌انگیز ویتامین دی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:52

هفت مزیت شگفت‌انگیز ویتامین دی


فواید ویتامین دی بسیار فراتر از استحکام استخوان‌ها است. این «ویتامین آفتاب» در عملکردهای گوناگون بدن، از تقویت سیستم ایمنی گرفته تا حمایت از سلامت مغز، نقش کلیدی دارد. نکته‌ جالب این است که این ویتامین را نمی‌توان چندان از مواد غذایی به دست آورد، اما وقتی نور خورشید به‌درستی و به قدر کافی به پوست برسد، بدن آن را می‌سازد. با پیشرفت تحقیقات، دانشمندان دقیق‌تر دریافته‌اند که ویتامین دی چگونه از سلامت کلی بدن حمایت می‌کند و نقش آن تا چه حد گسترده است، با این حال، بسیاری از افراد هنوز با کمبود این ویتامین مواجه‌اند.

در پژوهشی در سال ۲۰۲۳ در نشریه «مرزهای تغذیه»‌‌ (‌Frontiers of Nutrition‌) مشخص شد که حدود ۱۵.۷ درصد از مردم جهان به کمبود ویتامین دی دچارند و این نرخ در زنان و ساکنان مناطق شمالی بیشتر است. وبسایت یاهو به نقل از متخصصان تغذیه و بررسی پژوهش‌های جدید، برخی فواید کمتر شناخته‌شده ویتامین دی و همچنین روش‌های تامین آن را برمی‌شمرد.

تقویت سیستم ایمنی:
ویتامین دی نقشی اساسی در تقویت سیستم ایمنی قوی و متعادل دارد. این ویتامین به بدن کمک می‌کند با عفونت‌ها مقابله کند و تولید پروتئین‌های ضد باکتری را افزایش می‌دهد. پژوهش‌ها نشان داده‌‌اند که سطح پایین ویتامین دی با عملکرد ضعیف ایمنی، التهاب بیشتر و خطر بالاتر عفونت‌های شدید همراه است. همچنین ممکن است در کاهش خطر بیماری‌های خودایمنی مانند آرتریت روماتوئید و لوپوس نقش داشته باشد. البته مصرف بیش از حد لزوما محافظت بیشتری ایجاد نمی‌کند.

حمایت از سلامت قلب:
برخلاف تصور معمول، ویتامین دی می‌تواند به سلامت قلب و عروق نیز کمک کند. این ویتامین به تنظیم فشار خون، سلامت عروق و کاهش التهاب مزمن کمک می‌کند. مرور پژوهش‌ها در سال ۲۰۲۵ نشان می‌دهد که رساندن سطح ویتامین دی به حد مطلوب، ممکن است برخی عوامل خطر بیماری قلبی را کاهش دهد و حتی خطر بروز مشکلات قلبی جدی را تا ۱۷ درصد کمتر کند. بنابراین مکمل ویتامین دی می‌تواند در کنار سایر رفتارهای سالم، به سلامت قلب کمک کند، البته با مشورت پزشک.

تقویت استخوان‌ها و عضلات:
ویتامین دی با افزایش جذب کلسیم به حفظ سلامت استخوان و دندان کمک می‌کند. بدون آن، کلسیم به‌خوبی جذب نمی‌شود و به‌مرور خطر شکستگی افزایش می‌یابد. افزون بر این، این ویتامین در سلامت عضلات هم نقش مهمی دارد، مانند کاهش التهاب‌های عضلانی، بهبود ساخت پروتئین‌های عضلانی و کمک به بهبود و ترمیم پس از ورزش. برخی پژوهش‌ها نشان داده‌اند مصرف ۲۰۰۰ واحد ویتامین دی در روز آسیب‌های عضلانی پس از ورزش را کاهش می‌دهد.

کمک به سلامت پوست و مو:
ویتامین دی با فعال‌سازی فولیکول‌های مو و تنظیم چرخه طبیعی رشد آنها، یه حفظ سلامت مو کمک می‌کند. در بسیاری از افراد مبتلا به ریزش مو از نوع آلوپسی آره‌آتا یا طاسی الگوی زنانه کمبود این ویتامین مشاهده شده. ویتامین دی همچنین از پوست در برابر استرس اکسیداتیو و التهاب محافظت می‌کند و سبب می‌شود زخم‌ها سریع‌تر بهبود یابند. سطح پایین ویتامین دی روند ترمیم را کند می‌کند و خطر مزمن شدن زخم‌ها را افزایش می‌دهد.

حمایت از عملکرد مغز:
این ویتامین در تنظیم انتقال‌دهنده‌های عصبی و محافظت از نورون‌ها موثر است. سطح مناسب آن با تقویت حافظه و کاهش خطر زوال عقل در سالمندان مرتبط است. دانشمندان احتمال می‌دهند نقش ضدالتهابی و تنظیم‌ کلسیم ویتامین دی، از مغز در برابر آسیب‌های ناشی از افزایش سن محافظت می‌کند.

تقویت سلامت روده:
ویتامین دی به تقویت پوشش مخاطی روده کمک می‌کند و مانع ورود باکتری‌های مضر و سموم به جریان خون می‌شود. همچنین می‌تواند ترکیب و تنوع باکتری‌های مفید روده را بهبود بخشد و التهاب دستگاه گوارش را کاهش دهد. پژوهش‌ها همچنان در حال پیشرفت‌اند تا نقش دقیق آن در سلامت روده روشن‌تر شود.

کمک به پیری سالم و طول عمر:
ویتامین دی با حفظ سلامت عضلات، استخوان‌ها و عملکرد مغز، به حفظ استقلال و توان فعالیت در سالمندی کمک می‌کند. پژوهش‌های جدید نشان داده‌اند که مصرف روزانه ۲۰۰۰ واحد ویتامین دی طی چندین سال سبب شده است کاهشِ کوتاه‌شدنِ تلومرهای دی‌ان‌ای‌ (یکی از شاخص‌های پیری سلولی) به مراتب کمتر باشد. احتمال می‌رود این ویتامین با کاهش التهاب و محافظت سلولی، روند پیری را آهسته‌تر کند.

میزان نیاز روزانه به ویتامین دی بسته به سن و شرایط جسمی متفاوت است. مقدار توصیه‌شده روزانه برای نوزادان تا یک سال ۱۰ میکروگرم‌ (۴۰۰ واحد بین‌المللی)، برای نوزادان یک ساله تا افراد۷۰ ساله ۱۵ میکروگرم‌ (۶۰۰ واحد بین‌المللی)، برای سالمندان بالای ۷۰ سال ۲۰ میکروگرم‌ (۸۰۰ واحد) و برای زنان باردار و شیرده هم ۱۵ میکروگرم‌‌ (۶۰۰ واحد) است. افرادی که پوستشان تیره‌ است یا به میزان کافی در معرض نور خورشید قرار نمی‌گیرند، ممکن است به مقدار بیشتری نیاز داشته باشند. کمبود این ویتامین معمولا با خستگی مزمن، درد استخوان و مفاصل، ضعف، پایین بودن خلق‌وخو و افزایش خطر شکستگی استخوان همراه است، اما تنها راه تشخیص دقیق انجام آزمایش خون است.

در عین حال، مصرف بیش از حد ویتامین دی خطرناک است، زیرا این ویتامین محلول در چربی است و در بدن ذخیره می‌شود و تجمع آن می‌تواند باعث افزایش کلسیم خون، تهوع، ضعف، سردرگمی ذهنی و حتی آسیب کلیوی شود. بنابراین استفاده از مکمل‌ها باید با توصیه پزشک صورت گیرد. بهترین شیوه برای تامین ویتامین دی مصرف غذاهای سرشار از این ویتامین مانند ماهی‌های چرب، زرده تخم‌مرغ، جگر گاو، پنیر و مواد غذایی غنی‌شده ازجمله شیر و نوشیدنی‌های گیاهی‌، آب پرتقال و غلات صبحانه‌اند تا نیاز بدن به‌شکل ایمن و متعادل تامین شود. افزون بر این، نور خورشید مهم‌ترین منبع طبیعی تولید ویتامین دی در بدن است، البته با رعایت نکات ایمنی برای محافظت از پوست.

ایندیپندنت فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







چرا سخنان سریع‌القلم درباره «فقرا» جنجالی شد؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:39

چرا سخنان سریع‌القلم درباره «فقرا» جنجالی شد؟


رویداد۲۴: سخنان اخیر محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی، بار دیگر مفهوم نخبه‌گرایی را در مرکز مناقشه عمومی قرار داده است.

او در گفت‌وگویی تأکید کرده بود که «ریشه بسیاری از مشکلات ما، حاکم بودن طبقه ضعیف در کشور است» و نباید اجازه داد «کسی از طبقه ضعیف وزیر خارجه یا وزیر اقتصاد شود». او همچنین گفته است افرادی که از طبقه فرودست برخاسته‌اند «به‌دنبال رفع محرومیت‌های گذشته‌اند نه شکوه ایران». همین گزاره‌های صریح کافی بود که فضای سیاسی، رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت وارد وضعیت واکنشی شود.

سیل واکنش‌ها؛ از مجلس تا رسانه‌ها

در نخستین ساعات انتشار این نقل‌قول‌ها، چهره‌های اصولگرا با لحنی تند به او حمله کردند. سید نظام‌الدین موسوی، سخنان سریع‌القلم را «تحقیر طبقات فقیر و مستضعف» دانست و آن را در تضاد آشکار با مبانی انقلاب عنوان کرد. فعالان رسانه‌ای نزدیک به این جریان نیز در تحلیلی هماهنگ، سخنان او را «تبعیض‌آمیز» و «فاقد پایه علمی» خواندند؛ به‌ویژه رسانه‌هایی، چون فارس و خراسان که این دیدگاه را نقض آشکار اصول قانون اساسی دانستند.

در جناح میانه‌رو هم واکنش‌ها کم نبود؛ منتقدان این‌بار نه به دلیل اختلاف سیاسی، بلکه از منظر اخلاقی به گزاره «نباید اجازه داد فقرا پست بگیرند» اعتراض کردند و آن را نمونه‌ای روشن از طبقه‌محور شدن بحث شایستگی دانستند؛ مفهومی که در علوم سیاسی مدرن جایگاه چندانی ندارد.

آیا منتقدان اغراق کرده‌اند؟ یا سخن اساساً تبعیض‌آمیز بود؟

توصیف قابلیت مدیریتی افراد بر اساس «طبقه تولدی»، به‌ویژه هنگامی که به صورت گزاره‌ای قطعی بیان شود، عملاً از ایده نابرابری ذاتی حمایت می‌کند. این بخش از تحلیل او، به‌جای تمرکز بر نهادسازی، مهارت مدیریتی یا کیفیت آموزش، به زمینه خانوادگی و طبقاتی وزن می‌دهد و همین مساله، دلیل اصلی موج واکنش‌ها بود.

شواهد علمی چه می‌گویند؟

کارشناسان توسعه و اقتصاد سیاسی عموماً بر این باورند که منشأ طبقاتی افراد، نه‌تنها شاخص معتبر شایستگی نیست بلکه می‌تواند عامل خطا در تحلیل باشد. مطالعات بانک جهانی، OECD و پژوهش‌های دانشگاهی نشان می‌دهد کیفیت نهادها، دسترسی برابر به آموزش، شفافیت، و نظام ارزیابی عملکرد، تعیین‌کننده‌های واقعی کارآمدی دولت هستند؛ نه اینکه فرد در کودکی «اتاق مستقل» داشته یا خانواده‌اش در طبقه متوسط بوده است.

با چنین پشتوانه‌ای به دشواری می‌توان ادعا کرد که طبقه متوسط ذاتاً «مدیرتر» است. در مقابل، نمونه‌های تاریخی بسیاری از ماندلا تا گاندی و صد‌ها سیاستمدار معاصر، از طبقات پایین برخاسته‌اند و حضورشان به کیفیت سیاست‌گذاری و اصلاح ساختار‌ها عمق داده است.

نقد رویکرد طبقاتی؛ مسئله اصلی چیست؟

سریع‌القلم به‌درستی بر اهمیت صلاحیت مدیریتی و کیفیت نخبگان تأکید می‌کند، اما مسئله در نحوه صورت‌بندی اوست. آنچه بحث را به اعتراض گسترده رسانده، تأکید بر «منشأ طبقاتی» به‌عنوان شاخص ذاتی شایستگی است؛ درحالی‌که معیار‌های مدرن انتخاب مدیر بر تجربه، دانش، اخلاق حرفه‌ای و نظام ارزیابی عملکرد استوار است.

به‌عبارت دیگر، می‌توان از ضرورت حرفه‌ای‌سازی مدیریت دفاع کرد، اما نمی‌توان آن را به «حذف یک طبقه اجتماعی از امکان مشارکت» تقلیل داد. در نقطه‌ای که تحلیل بر معیار‌های مبهم مثل تربیت خانوادگی یا سطح رفاه دوران کودکی متکی می‌شود، بحث از قلمرو علمی خارج شده و وارد حوزه تبعیض می‌شود.

از تبعیض تا توانمندسازی

بحث اصلی امروز جامعه ایران نه حذف طبقه‌ای از مشارکت، بلکه ایجاد فرصت‌های برابر برای ارتقای همه طبقات است. اگر هدف، بهبود کیفیت مدیران است، راهکارهایی، چون اصلاح نظام گزینش، افزایش شفافیت، ارزیابی حرفه‌ای، ارتقای سرمایه انسانی و تقویت آموزش عمومی بسیار کارآمدتر از نگاه طبقاتی است.

تقویت طبقه متوسط نیز زمانی معنا دارد که نتیجه‌اش ارتقای اقشار پایین‌تر باشد، نه محدود کردن آنها.

سخنان سریع‌القلم بحث مهمی را مطرح کرد، اما بیان او – با صراحت در حذف طبقات فرودست از عرصه مدیریت- این بحث را به سمت نخبه‌گرایی افراطی برد. موج واکنش‌های سیاسی و رسانه‌ای تا حد زیادی قابل درک است: از یک‌سو به دلیل بار تبعیض‌آمیز گزاره‌ها و از سوی دیگر به دلیل نبود پشتوانه علمی برای ادعای طبقه‌محور بودن شایستگی.حلقه گمشده این بحث، اما همان چیزی است که حوزه سیاست‌گذاری سال‌ها به آن نیاز دارد: تمرکز بر کیفیت نهادها، فرصت برابر، شایسته‌سالاری واقعی و پرهیز از تحلیل‌هایی که شکاف طبقاتی را طبیعی‌سازی می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







خنجر از پشتِ ترامپ
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:25

خنجر از پشتِ ترامپ


هارولد جیمز

برگردان: آزاد و شریف‌زاده
پراژکت سیندیکت / ۲۶ نوامبر ۲۰۲۵

    «طرح جدید “صلح” دولت ترامپ برای اوکراین که گویی از سوی کرملین دیکته شده است، پیامدهای وخیمی نه‌تنها برای آن کشور، بلکه برای اروپا و سراسر جهان خواهد داشت. پیام آن ساده و کاملاً روشن است: اکنون که ایالات متحده دیگر بر هیچ ارزشی پای نمی‌فشارد، به‌آسانی می‌توان آن را خرید».

جنگ روسیه علیه اوکراین جنایتی تکان‌دهنده است که باید پایان یابد. اما چگونه؟

با توجه به بن‌بستِ تقریباً کامل نظامی، طبیعی است که همه طرف‌ها به دنبال راه‌حل‌های سیاسی باشند. اما با قضاوت بر اساس آخرین طرح صلحِ دولت ترامپ – که تمام نشانه‌های یک سندِ دیکته ‌شده از سوی کرملین را دارد – مهره های  این بازی سیاسی کاملاً به نفع متجاوز است.

طرح اولیه و معیوبِ ۲۸ ماده‌ای دولت ترامپ پس از چهار تحول جداگانه منتشر شد که هر یک به نقطهٔ عطف خود رسیده بودند. نخستین تحول، گزارش‌هایی دربارهٔ فساد در مرکز ساختار سیاسی اوکراین بود. این اتهامات که از سوی نهادهای ضدفساد اوکراین مطرح می‌شد، در تلاشی گسترده‌تر برای بی‌اعتبار کردن رهبری ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، و ترویج تغییر رژیم مورد استفاده قرار گرفت.

دوم، روسیه تهدیدهای بی‌پروای خود دربارهٔ حملات هسته‌ای علیه غرب را تشدید کرده است؛ از جمله آزمایش سلاح‌هایی که احتمالا می‌توانند سونامی‌های رادیواکتیو را به سوی بریتانیا و دیگر کشورهای اروپای شمالی با سواحل کم‌ارتفاع هدایت کنند. کرملین ادعا می‌کند موشک کروز هسته‌ای «بوروِوِستنیک» را هیچ سامانهٔ دفاع هوایی‌ای نمی‌تواند متوقف کند. هدف چنین لفاظی‌هایی این است که اروپایی‌ها از افزایش کمک‌های نظامی خود به اوکراین بازدارند.

سوم آن ‌که احزاب پوپولیستِ ضدساختار در اروپا – و صداهایی در سراسر طیف سیاسی ایالات متحده – پایان دادن به جنگ را در صدر اولویت‌های خود قرار داده‌اند. افزون بر این، آنان در زمانی تبلیغ می‌کنند که دولت‌های فرانسه، آلمان و بریتانیا شکننده، ناتوان و تهی از ایده برای بازراه‌اندازی اقتصادهای رو به‌افول خود، جبران عقب‌ماندگی در رقابت فناوری، و بازیکپارچه‌سازی جوامع دچار قطبی‌سازی‌شان به نظر می‌رسند. مفسران از هم‌اکنون از ظهور سیاستی نو سخن می‌گویند و جهانی را پیش‌بینی می‌کنند که در آن «مجمع ملی» راست افراطی به رهبری مارین لوپن در فرانسه، «آلترناتیو برای آلمان» در آلمان، و حزب «رفرم بریتانیا» به رهبری نایجل فراژ در بریتانیا به قدرت می‌رسند.

در نهایت، دولت ترامپ در حال پخش اطلاعات گمراه‌ کننده دربارهٔ اروپا و سیاست‌های آن است. برای مثال، ترامپ بارها ادعا کرده است که اتحادیهٔ اروپا با خرید نفت روسیه، تحریم‌ها را تضعیف می‌کند. در واقع، این خریدها اکنون تنها به دو کشور – مجارستان و اسلواکی – محدود شده است که به شاخهٔ جنوبی خط لولهٔ «دروژبا» متصل‌اند. جمهوری چک، که پیش‌تر به تأمین انرژی از روسیه وابسته بود، اوایل امسال گذار خود به هیدروکربن‌های غیرروسی را که از طریق خط لولهٔ ترانس‌آلپاین تحویل می‌شود، تکمیل کرد. مقصر اصلی مجارستان است؛ کشوری که دولت پروکرملینِ آن صراحتاً از ترامپ اجازه خواست تا به خرید انرژی از روسیه ادامه دهد، و او نیز با خوشحالی این اجازه را داد.

در مرکز آخرین پیشنهاد صلحِ ایالات متحده، یک روایت گمراه‌ کننده قرار دارد که توسط برخی تحلیلگران سیاست خارجی (از جمله جرج کنانِ فقید) مطرح شده است؛ روایتی که ناتو را تهدیدی برای روسیه توصیف می‌کند و تضمین‌های امنیتی غرب برای همسایگان روسیه را به‌عنوان نقض حاکمیت این کشور جلوه می‌دهد. تعهد ناتو در دههٔ ۱۹۹۰ به گسترش به‌سمت شرق، ظاهراً همان دینامیتی بود که نظم بین‌المللی را در قرن بیست‌ویکم منفجر کرد و روسیه را در سال ۲۰۱4 وارد یک جنگِ دفاعی نمود؛ جنگی که سپس در سال ۲۰۲۲ آن را گسترش داد.

البته، این روایت به‌ سادگی، واقعیت را نادیده می‌گیرد: مخالفت روسیه با ناتو نه در دههٔ ۱۹۹۰ یا اوایل ۲۰۰۰ آغاز شد، بلکه در زمان خاص رخ داد، زمانی که به نظر می‌رسید غرب در حال فروپاشی است: پیامدهای بحران مالی ۲۰۰۷–۲۰۰۸. تنها در آن زمان بود که استدلال ناتو به ابزاری برای شکاف انداختن در اتحاد غربی تبدیل شد.

کسانی که معتقدند گسترش ناتو باعث تهاجم روسیه به اوکراین شده است، استدلال کرملین درباره تهدید فرضی ناتو را

پذیرفته‌اند ، اما تهدید واقعی علیه قدرت خود را  در روسیه نادیده گرفته‌اند: جنبش‌های موفق طرفدار دموکراسی یا ضد استبدادی. کرملین بر ارزش‌های قرن نوزدهمی ارتدوکسی، خودکامگی و ملیت متکی است. از این منظر، حاکمیت و حق تعیین سرنوشت آن تبدیل به حقی برای سرکوب حق تعیین سرنوشت در جای دیگر می‌شود.

با توجه به این تحولات، آیا ممکن است این درگیری به نوعی «منجمد» شود؟ یک آتش‌بس مؤثر می‌تواند فرصتی برای بازسازی زندگی‌ها، احیای زیرساخت‌های حیاتی و پیگیری بازسازی و توسعه اقتصادی فراهم کند. اما اگر چنین نتیجه‌ای ناشی از تلاش روسیه برای رسیدن به یک راه‌حل سیاسی باشد، پیامدهای آن برای اوکراین، اروپا و جهان بسیار خطرناک خواهد بود. حتی طرح بازنگری‌شده ترامپ که سؤال مهم درباره تضمین‌های امنیتی محکم مشابه  حمایتهای که درپیمان ناتو موجود است  را بی‌پاسخ می‌گذارد — به جای وعده‌های مبهم مشورت کردن در صورت حملات جدید روسیه — نیز به‌شدت خطرناک است.

از دیدگاه اوکراین، طرح ترامپ به معنای یک «خنجر از پشت» کلاسیک بود. اگرچه نیروهای اوکراینی در میدان نبرد شکست نخورده‌اند، اما اوکراین در این جنگ شکست خورده  یا در هم شکسته محسوب  شود. اوکراینی‌ها ناچاراً شروع به پرسیدن این سؤال خواهند کرد که چه کسی مسئول است و این هرگونه امید به حفظ یک نظام سیاسی مبتنی بر توافق جمعی را از بین خواهد برد و کشور را آماده بازگشت ناگهانی به خودکامگی می‌سازد یا خودکامگی سوق خواهد داد.

طرح اصلی ترامپ همچنین باعث بی‌اعتبار شدن و تضعیف اروپا، نهادهایش و جهان‌بینی آن می‌شود. اتحادیه اروپا به‌عنوان یک «ببر کاغذی» جلوه دادهشده است – بازیگری سیاسی با حرف‌ها و ایده‌های بزرگ، اما بدون اراده یا قدرت برای عملی کردن آنها. در مواجهه با چنین حالتی،  احتمال دارد که سیاستمداران اروپایی که که بیشتر تسلیم فشارهای جناح‌های راست افراطی (و چپ) شوند، آنهایی که نسخه‌ای نوستالژیک‌تر از حاکمیت ملی را تبلیغ می‌کنند.

اما در بسیاری از موارد، به‌ویژه در دو کشوری که بخش اعظم پروژه اروپایی را در دوران پس از جنگ را رهبری کرده اند، آلمان و فرانسه، چنین تغییری می‌تواند بسیار خطرناک باشد. در بهترین حالت، این دولت‌ها در حال باززنده کردن ادعای مارشال فیلیپ پتان، همکار نازی، برای اینکه سپر فرانسه در برابر زمان‌های خطرناک باشد؛ و در بدترین حالت، گرایش به سوی مفهومی پیش از اتحادیه اروپا از حاکمیت می‌تواند شامل بازگشت ادعاهای برتری آلمان نسبت به همسایگانش باشد.

اما در مورد سایر نقاط جهان، پذیرش فوق‌العاده آمریکا از دیدگاه تاریخی روسیه، نشان‌دهنده کاهش قطعی قدرت یا نفوذ ایالات متحده در جهان است. پیام ساده و غیرقابل انکار است: اکنون که آمریکا نماینده هیچ چیز نیست، به‌راحتی می‌توان آن را خرید.

هارولد جیمز، استاد تاریخ و روابط بین‌الملل در دانشگاه پرینستون، نویسندهٔ کتاب «هفت سقوط: بحران‌های اقتصادی که جهانی‌شدن را شکل دادند» (انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۲۳) است.





نظر شما درباره این مقاله:







بار دیگر تعرض به حریم خصوصی مردم
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:03

بار دیگر تعرض به حریم خصوصی مردم






نظر شما درباره این مقاله:







انتظارات از اپوزیسیون بویژه نیروهای جمهوری‌خواه ">
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:47

انتظارات از اپوزیسیون بویژه نیروهای جمهوری‌خواه


در گفتار زیر که در یک اجلاس مشورتی به ابتکار مسولین اتحاد جمهوریخواهان ایران ارائه شد، تلاش کردم تا ضمن بررسی آرای آقای حاتم قادری، بر ضرورت تهیه طرح های اجرایی در راستای همصدایی جمهوریخواهان در بلند مدت و تمرکز عاجل بر تشکیل نهاد مورد نظر آقای قادری به منظور مدیریت گذار مکث کرده‌ام و موارد زیر را مطرح نموده‌ام:

۱- آرای آقای قادری را می توان به سه بخش زیر  تقسیم کرد:
الف) تحلیل سیاسی که نتیجه آن تاکید بر پایان عمر سیاسی خامنه ای، فقدان جانشین برای او، ورود اجتناب ناپذیر کشور در آینده نزدیک، به یکی از گزینه های جنگ، کودتا، شورش های توده ای و یا گذار خشونت پرهیز می باشد.
ب) ضرورت تاسیس نهادی به محوریت داخل کشور ، مرکب از افراد موجه و صاحب نفوذ اجتماعی به منظور بسیج اجتماعی در خدمت گذار بدون خشونت کشور از بحران سیاسی که در آستانه آن قرار داریم  و اتخاذ تمهیداتی که ادامه کاری آنرا تضمین کند.
ج) ضرورت یافتن شعار های بسیجگری که مردم را به صحنه بیاورد و باور به توانایی برای تغییر را در جامعه تقویت نماید.
انحلال مجلس فرمایشی و غیر قانونی کنونی و برگزاری انتخابات آزاد مجلس، می تواند یکی از این شعار ها باشد. مهم تحرک اپوزیسیون و ایجاد ارتباط معنی دار با بدنه اجتماعی است.

۲- آقای قادری همانگونه که بار ها تاکید کرده اند، مایل نیستند که یک فعال سیاسی به شمار بیایند و حضور خود در امر گفتمان سازی و نظریه پردازی را موثر تر می دانند.

۳- تهیه طرح های اجرایی و به عمل در آوردن آن وظیفه ما کنشگران سیاسی است.

۴- جریانات جمهوریخواه بویژه اتحاد و همگامی جمهوریخواهان می توانند میان راهبرد کلان خود که استقرار یک نظام جمهوری، دموکراتیک و سکولار است و استراتژی حرکت از امروز تا روز استقرار صندوق رای، که حرکتی ملی و فراگروهی است ، تعادل معقولی بوجود آورند.

۵- تمرکز بر تاسیس نهاد فراگیری که بتواند جامعه را به سمت اعمال فشار بر حاکمیت ، در هم شکستن مقاومت اقتدارگرایان و برگزاری رفراندم قانون اساسی ، هدایت کند، می تواند حلقه اصلی هر طرح راهبردی باشد که بر پایه درک خطرات عظیمی که آینده ایران را تهدید می کند، تهیه شده باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







نه آب داریم، نه هوا نه خاک، این چه وضع اداره کشور است؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:42

نه آب داریم، نه هوا نه خاک، این چه وضع اداره کشور است؟


اقتصادنیوز: آتش‌سوزی گسترده روزهای اخیر در جنگل‌های هیرکانی، بار دیگر ضعف ساختاری مدیریت بحران، کمبود تجهیزات اطفای حریق و نبود برنامه‌ریزی بلندمدت در حوزه محیط‌ زیست را آشکار کرد؛ بحرانی که به گفته کارشناسان، نتیجه سال‌ها بی‌توجهی به زیرساخت‌های پیشگیری و مواجهه با حوادث طبیعی است.

فعال و کارشناس محیط زیست گفت: عملیات مهار آتش‌سوزی هیرکانی با تأخیر زیادی آغاز شد. در ابتدا جدی گرفته نشد و مسئولان محلی خطر را کم‌اهمیت دانستند. اما از زمانی که خطر جدی تلقی شد و حتی درخواست کمک از کشورهای همسایه مطرح شد، اوضاع بهتر شد و توانستند از گسترش آتش جلوگیری کنند.

در حالی که جنگل‌های هیرکانی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ذخایر زیستی ایران در معرض تهدید جدی قرار گرفته‌اند، افکار عمومی با نگرانی به واکنش دیرهنگام دستگاه‌ها، نبود امکانات تخصصی و وابستگی کشور به کمک‌های خارجی می‌نگرد. این وضعیت، پرسش‌های تازه‌ای درباره مسئولیت‌پذیری نهادهای متولی و نحوه هزینه‌کرد بودجه‌های محیط‌زیستی مطرح کرده است.

مگر قرار است زمین سوخته تحویل نسل آینده بدهیم؟!

در همین رابطه، با غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، نماینده پیشین رشت در مجلس شورای اسلامی، گفت‌وگو کردیم.جعفرزاده اظهار کرد: در این کشور ده‌ها نهاد، سازمان و ارگان بودجه‌های سنگین می‌گیرند اما فقط در یک مقطع، آقای روحانی لیست این افراد را منتشر و بودجه آنها را قطع کرد. در حالی که امروز، پس از ۴۷ سال، برای استفاده از هواپیمایی که بتواند چند نقطه آتش را خاموش کند، ناچار هستیم از ترکیه کمک بگیریم. نمی دانم در فضای مجازی احساس مردم را دیدید، مردم واقعاً خونریختند، گریه کردند. این منابع طبیعی امانتی در دست ماست. مسئولان کشور قرار نیست زمین سوخته به نسل آینده تحویل بدهند. نسل آینده قطعاً ما را نفرین خواهد کرد. این چه وضع اداره کشور است؟»

او افزود: «وقتی دو هواپیما برای خاموشی آتش جنگل استفاده می‌کنند ، وقتی خاموش کردن آتش به بیل و چماغ و حتی تلاش یک فرد بدون پا با پیراهن و دست خالی رسیده است؛ آبروی ما در دنیا رفت. زمانی که آتش‌سوزی در جنگل‌های کالیفرنیا رخ داد، صداوسیما و برخی از چهره‌های سیاسی کشور چه واکنش‌هایی که نشان ندادند! آقای کوچک زاده بی ادب گفت این لس آنجلسی‌های پفیوز! در حالی که ما باید اول از همه به فکر مملکت خودمان باشیم. کشور در حال از دست رفتن است . وقتی آتش رخ می‌دهد به هر دلیل هرچند من احتمال می‌دهم این آتش سوزی عمدی باشد، مجبوریم به این و آن متوسل شویم و از کشورهای دیگر هواپیما قرض بگیریم. مردم واقعاً در این ماجرا غصه خوردند.»

مردم خون دل خوردند و رنج کشیدند

وی ادامه داد: « دیدیم که مردم چقدر نسبت به حوزه محیط زیست آگاهی دارند، باید دید بودجه‌های این بخش دقیقاً کجا مصرف شده است. من شنیده‌هایی دارم که حقیقتاً دردناک است. به جای اینکه چند هواپیما برای اطفای حریق خریداری شود، هزینه‌ها در بخش‌های غیرضروری مانند اندیشکده‌های حکمرانی صرف شده است؛ اموری که بسیاری از آن‌ها ضروری نیستند. کشور در حال از دست رفتن است؛ نه خاک داریم، نه هوا داریم. مردم خون ریختند و غصه خوردند. جوان‌ها با دست خالی وارد جنگل شدند تا آتش را مهار کنند شاید به غیرت کسی بر بخورد. جنگل‌های هیرکانی ریه و تنفس کشور هستند؛ میراث نسل‌های گذشته که باید صحیح و سالم به نسل‌های آینده منتقل شود.به چه کسی بگوییم که دلش بسوزد؟ مگر خرید دو هواپیما چقدر هزینه دارد؟»

می‌گویند به‌دلیل نگرانی از حمله احتمالی، بخش‌هایی از آب سدها را خالی کرده‌اند

او در ادامه در پاسخ به این سوال که پیش از این آتش‌سوزی نیز، در شهرهای شمالی با مسئله آلودگی هوا مواجه بودیم علت آن چیست؟ گفت: «ریشه این مشکلات در نبود درک صحیح مسئولان از محیط زیست است. بسیاری از مسئولان تحصیلاتی چون الهیات، معارف یا علوم اسلامی دارند، اما شناخت درستی از محیط زیست ندارند. آن‌ها مفهوم فرسایش خاک، گازهای سمی یا سفره‌های آب زیرزمینی را نمی‌فهمند.»

او در پاسخ به این سوال که چرا با وجود بارش بیشتر در شمال کشور، قطعی‌های مکرر آب در استان‌های شمالی داریم؟ تصریح کرد: « بله، قطعی آب در رشت داریم و کمبود آب در پشت سد منجیل علت آن است. نمی‌دانم علت اصلی چیست، اما گفته می‌شود که به‌دلیل نگرانی از حمله احتمالی، بخش‌هایی از آب سدها را خالی کرده‌اند؛ البته نمی‌گویم این حرف درست است یا غلط، اما چنین احتمالاتی مطرح می‌شود. در مجموع، هیچ اندیشه و برنامه‌ریزیِ قابل اتکایی پشت این وضعیت وجود ندارد.

نه خاک داریم، نه هوا، نه جنگل، نه دریا و نه ساحل

او ادامه داد: «نه خاک داریم، نه هوا، نه جنگل، نه دریا و نه ساحل. گفته می‌شود که زمین‌های زیرزمینی نیز آلوده شده و نشست‌های زمین رخ داده است. مردم نسبت به آینده کشور ناامیدند. شرایط بسیار نامناسبی بر کشور حاکم است و هیچ‌یک از مسئولان توان محافظت از این منابع خدادادی را ندارند؛ منابعی که برای آن زحمتی نکشیده‌اند اما موظف‌اند آن را حفظ کنند.»
جعفرزاده افزود: « شرایط واقعاً تأسف‌بار است. امیدوارم مسئولان مربوطه بازخواست شوند و برای احیای جنگل‌ها و کاشت درخت اقدام کنند. مردم در این ماجرا خون گریه کردند. امیدوارم اتفاقات بهتری در کشور رخ بدهد.»





نظر شما درباره این مقاله:







ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:08

ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین


جمشید خون‌جوش

● استقامت قابل ستایش و ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین
● استعفای نزدیکترین دستیار زلنسکی، راه را برای تشکیل یک دولت فراگیر وحدت ملی در اوکراین فراهم کرده است.

استعفای آندری یرماک، دستیار دیرینه رئیس‌جمهور اوکراین ولودیمیر زلنسکی در بحبوحه‌ تحقیقات درباره فساد، اصلی‌ترین مذاکره‌کننده اوکراین را از گفت‌وگوهای صلح برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه این کشور کنار گذاشته است. خروج این دستیار قدرتمند زلنسکی، در لحظه‌ای حساس که  رئیس‌جمهور اوکراین زیر فشار در میدان نبرد و میز مذاکره قرار دارد، احتمالاً دولت او را دچار تزلزل خواهد کرد، زیرا بازیگران مختلف برای پر کردن خلا ایجاد شده دست‌وپا خواهند زد، اما این آشفتگی کوتاه‌مدت خواهد بود، زیرا که به گفته  اولکساندر مِرِژکو، رئیس کمیته سیاست خارجی پارلمان اوکراین: «مذاکرات یک کار تیمی است و اگر یک نفر کنار برود، سازوکار تغییر نخواهد کرد.»

اما این اتفاق هم‌زمان فرصتی برای یک بازآرایی سیاسی فراهم می‌کند؛ تغییری که جنگ اوکراین مدت‌ها آن را به تعویق انداخته بود. قانون نظامی که بلافاصله پس از تهاجم تمام‌عیار روسیه در سال ۲۰۲۲ وضع شد، به اوکراین اجازه داد تا به جنگ ادامه دهد – اما به بهایی سنگین، از جمله تعلیق انتخابات. در مسیر تصمیم‌گیری متمرکز و سریع در شرایط جنگی، زلنسکی قدرت را حول خود متمرکز کرده بود و آندری یرماک تجسم این تمرکز قدرت بود.

یرماک به‌عنوان یک بازیگر سیاسی تندخو و قدرتمند شناخته می‌شد؛ کسی که آن‌چنان انضباط سختی را در سیاست رقابتی اوکراین برقرار کرده بود که سیاستمداران مخالف و روزنامه‌نگاران او را به سرکوب و سوءاستفاده از قدرت متهم می‌کردند. اکنون، بسیاری از منتقدان از رفتنش استقبال می‌کنند.

در عرصه دیپلماسی برای پایان جنگ هم، یرماک نقشی محوری بر عهده گرفته بود. او دیمیترو کولبا وزیر امور خارجه پیشین را – که روابط کاری خوبی با دولت‌های آمریکا و اروپا داشت – به حاشیه رانده و به گفته دیپلمات‌ها در هر دو دولت ترامپ و بایدن، بسیاری از مقام‌های آمریکایی را دلخور کرده بود.

به همین دلیل این رخداد باید باعث دلگرمی حامیان اوکراین شود زیرا که دموکراسی در کشوری که از جنگ فرسوده شده دوباره در حال احیا است، و این خبر خوبی است. خودِ زلنسکی در این پرونده دخیل نیست و جایگاهش در مقام ریاست‌جمهوری به خطر نیفتاده است. با توجه به حکومت نظامی و تعلیق انتخابات، هیچ شخصیت سیاسی تأثیرگذاری نیز خواستار کناره‌گیری او نشده است. در واقع، اگر زلنسکی هوشمندانه عمل کند، می‌تواند قوی‌تر از این بحران بیرون بیاید، با مشروعیتی تقویت‌شده و در موقعیتی بهتر برای پذیرفته‌شدن تصمیمات سخت او توسط مردم.

در ظاهر، این ماجرا به فساد مربوط می‌شود. آژانس مستقل تحقیقات اوکراین (NABU) اوایل ماه جاری اعلام کرد، شواهدی پیدا کرده که چند نفر از مقامات دولت زلنسکی را به یک طرح اختلاس حدود ۱۰۰ میلیون دلاری از قراردادهای شرکت دولتی انرژی هسته‌ای «انرگواتوم» و مشارکت در یک شبکه گسترده‌ی دریافت رشوه در قراردادهای خرید مربوط به بخش انرژی، مرتبط می‌کند. این طرح برای مردم عادی اوکراین به‌ویژه خشم برانگیز بود، زیرا آن‌ها اکنون به‌ دلیل حملات بی‌وقفه روسیه به شبکه برق، ساعت‌ها در خاموشی به‌ سر می‌برند.

اگرچه تحقیقات اولیه نامی از یرماک نبرد، بسیاری از اوکراینی‌ها گمان می‌کردند که دست‌کم «مرد همه‌کاره» زلنسکی از این اتفاقات خبر داشته است. به همین دلیل یرماک پس از آنکه ماموران مبارزه با فساد به خانه‌اش یورش بردند استعفا داد. اما اینکه او شخصاً در این ماجرا دخیل بوده یا نه، مسئله‌ای ثانوی است.

حتی پیش از آنکه «طرح صلح» ۲۸ ماده‌ای دونالد ترامپ علنی شود، اعضای اپوزیسیون در پارلمان، و همچنین برخی نمایندگان حزب خود زلنسکی، شروع به مطالبه کناره‌گیری یرماک و تشکیل یک دولت شفاف «وحدت ملی» توسط زلنسکی کردند.

شرایط سخت و تحقیرآمیز طرح اولیه ترامپ که عمدتاً بازتاب دهنده خواسته‌های روسیه بود، جامعه اوکراین را شوکه کرد و باعث شد تا زلنسکی بر سر مواضع خود ایستاده و به اعضای فراکسیون پارلمانی‌اش بگوید که هیچ‌کس را برکنار نخواهد کرد. اما یک هفته بعد محاسبات او تغییر کرد. پس از سقوط یرماک، زلنسکی اعلام کرد که در دفترش یک «بازتنظیم» انجام می‌دهد. با گسترش دولت دوران جنگ و کاهش تعداد وفاداران نزدیک به او در آن، زلنسکی می‌تواند بخشی از اعتبار از دست‌رفته خود را بازیابد.

دموکراسی و حکومت نظامی ترکیب غریب و ناسازگاری هستند. در روسیه، جایی که قدرت سلسله‌مراتبی ولادیمیر پوتین هرگز به چالش کشیده نمی‌شود، خودکامگی تثبیت شده است. اقدامات سرکوبگرانه‌ای که به نام جنگ اعمال شده‌اند احتمالاً هرگز لغو نخواهند شد.

در مقابل در اوکراین، روح دموکراتیک هیچ‌گاه زیر محدودیت‌های زمان جنگ مهار نشد. برای بیشتر اوکراینی‌ها قابل درک است که اقدامات اضطراری ضروری هستند، اما جامعه مدنی اوکراین در برابر فساد و رفتارهای نادرست دولت همواره ایستاده است؛ این مجموعه‌ای است زنده و پرتپش، شامل هزاران گروه داوطلب، سازمان غیردولتی و گروه‌های گفت‌وگوی آنلاین. برکناری آندری یرماک پیروزی چشمگیری برای این نیروی قدرتمند در سیاست اوکراین به شمار می‌رود.

نادیده گرفتن قدرت جامعه مدنی برای سیاستمداران اوکراینی همواره هزینه‌ساز بوده است؛ از جمله برای رئیس‌جمهور پیشین، ویکتور یانوکوویچ، که در سال ۲۰۱۴ پس از نزدیکی به روسیه، با خیزش مردمی سرنگون شد.

زلنسکی اما واکنش‌پذیر بوده است. محبوبیت یرماک در نزد او نخستین بار تابستان امسال ضربه خورد، زمانی که او حال‌وهوای جامعه را نادیده گرفت و برای تصویب قانونی فشار آورد که استقلال سازمانهای ضد فساد را محدود می‌کرد.

در آن زمان، برای نخستین‌بار پس از آغاز تهاجم روسیه در سال ۲۰۲۲، اعتراض‌های خیابانی شکل گرفت. زلنسکی به سرعت عقب‌نشینی کرد و یرماک در جایگاهی نادر ایستاد: در سوی بازنده بحث‌های داخلی.

ممکن است جی دی ونس و همفکرانش در دولت ترامپ تلاش کنند تا استعفای یرماک را نشانه فساد ساختاری قلمداد کرده و آن را بهانه‌ای قرار دهند برای پیشبرد برنامه خود مبنی بر رها کردن اوکراین و معامله با روسیه پوتین. مخالفان کمک به اوکراین در اتحادیه اروپا از قماش ویکتور اوربان  نیز ممکن است رفتار مشابهی در پیش گیرند. اما واقعیت این است که کنار گذاشته شدن یرماک نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری و بلوغ سیاسی است؛ اینکه زلنسکی حاضر است حتی نزدیک‌ترین دستیار خود را هم کنار بگذارد تا بهترین کار ممکن را برای کشورش در نبرد برای بقا انجام دهد. این موضوع باید برای دولت ترامپ و اتحادیه اروپا دلگرم‌کننده و الهام بخش باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







چیزی از سفره کارگران باقی نمی‌ماند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 7:48

چیزی از سفره کارگران باقی نمی‌ماند


ایلنا: امروز تورم نقطه به نقطه‌ی واقعیِ خوراکی‌ها بالای ۷۰ درصد است؛ بعد از شوک جدید، مزدبگیران حتی آن‌هایی که ۲۰، ۲۵ یا حتی ۳۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرند، سقوط می‌کنند، دیگر نمی‌توانند چرخ زندگی را بگردانند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در شرایطی که قیمت سبد خوراکی مورد نیاز خانوارهای کارگری از مرز دستمزد حداقلی یا حتی دستمزد متوسط کارگری فراتر رفته، داده‌های تورمی آبان نشان می‌دهد که رکوردشکنی قیمت‌ها در پاییز امسال بی‌محابا ادامه دارد.

رکوردشکنی تورم آبان

براساس اعلام رسمی مرکز آمار ایران، در آبان ماه ۱۴۰۴ شاخص قیمت مصرف کننده خانوار‌های کشور به عدد ۴۱۷.۵ رسیده است که نسبت به ماه قبل، ۳.۴ درصد افزایش، نسبت به ماه مشابه سال قبل، ۴۹.۴ درصد افزایش و در دوازده ماهه منتهی به ماه جاری نسبت به دوره مشابه سال قبل، ۴۰.۴ درصد افزایش داشته است.

در آبان ماه ۱۴۰۴ تورم نقطه به نقطه خانوار‌های کشور، ۴۹.۴ درصد بوده است؛ یعنی خانوار‌های کشور به طور میانگین، ۴۹.۴ درصد بیشتر از آبان ماه ۱۴۰۳ برای خرید یک «مجموعه کالا‌ها و خدمات یکسان» که البته تطابق چندانی با سبد واقعی مصرف خانوارهای کارگری ندارد، هزینه کرده‌اند. تورم نقطه به نقطه آبان ماه ۱۴۰۴ در مقایسه با ماه قبل، ۰.۸ واحد درصد افزایش داشته است که در نوع خود یک رکورد بی‌سابقه است. قیاس قیمت‌های واقعی در سبد واقعی هزینه‌ها با محوریت نان و غلات، لبنیات و میوه و سبزیجات، تورم حدود ۱۰۰ درصد یا حتی بیشتر را نشان می‌دهد.

تورم ماهانه خانوارها (افزایش قیمت ها نسبت به ماه قبل) نیز در آبان ۱۴۰۴ برابر ۳.۴ درصد بوده است. تورم ماهانه برای گروه‌های عمده «خوراکی‌ها، آشامیدنی‌ها و دخانیات» ۴.۷ درصد و برای گروه عمده «کالاهای غیرخوراکی و خدمات»، ۲.۶ درصد بوده است.

ادامه سیاست‌های تعدیلی

در این شرایط، تداوم سیاست‌های تعدیلی با شیب بسیار تند، دورنمای نگران کننده‌ای از آینده معیشت طبقه کارگر ترسیم می‌کند. مشخصاً دو سیاست کلان، موجب بروز نگرانی‌های بسیار شده است، اول تصمیم برای گرانی بنزین از نیمه آذر و دوم، تلاش‌های ادامه‌دار برای حذف هرچه بیشترِ ارز ترجیحی کالاهای اساسی و دارو.

طبق تصویب نامه هیئت وزیران، نرخ سوم بنزین ۵ هزار تومان در نظر گرفته می شود و از ۱۵ آذر در جایگاه ها اجرایی خواهد شد. هشتم آذر، «مهدی اسماعیلی» عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، با انتقاد از برنامه دولت برای افزایش قیمت بنزین از نیمه دوم آذرماه، تأکید کرد «این تصمیم در شرایط فعلی به زیان معیشت مردم است» و خبر قطع سهمیه خودروهای جدید را خلاف قانون دانست.

هرچند یک عضو شورای شهر تهران، تاکید کرده «نرخ سوم بنزین منجر به افزایش کرایه تاکسی نمی‌شود» اما تجریه سالیان قبل نشان داده، هرنوع دستکاری در قیمت بنزین که در اقتصاد ایران یک کالای پایه‌ای‌ست، تاثیر مستقیم بر قیمت سایر کالاها و خدمات دارد؛ و نکته اینجاست که با یک دور جدید از افزایش قیمت‌ها، تاب آوری معیشتی کارگران که امروز نزدیک به صفر است، به کمتر ازهیچ تنزل خواهد یافت.

از سوی دیگر، از اظهارات اخیر حمید پورمحمدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، مبنی بر کارآمد نبودن ارز ترجیحی ۲۸,۵۰۰ تومانی در کنترل قیمت‌ها، چنین برمی‌آید که یک دور جدید حذف ارز ترجیحی در دستور کار است و حداقل بخشی از دولت و سیاست‌گذاران در راستای پر کردن کسری‌های بودجه و درآمدزایی، قصد دارند ارز دولتی واردات کالاهای ضروری را بردارند و یک شوک مجدد به سبد هزینه‌های مردم بدهند.

اخیرا نیز حسین صمصامی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، اعلام کرد که در جلسه سران قوا، حذف ارز ترجیحی ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی و یکسان‌سازی نرخ ارز حوالی ۱۰۰ هزار تومان تصویب شده است هرچند پس از آن، علیرضا گچ‌پز زاده، معاون ارزی بانک مرکزی، اعلام کرد که سیاست قیمت‌گذاری در مورد ارز ترجیحی تغییری نکرده است.

تلفیق این دو سیاست کلان که هر دو در جهت کمک به دولت و بودجه‌خوارهای آن و بر خلاف معیشت مردم مزدبگیر و درگیر فقر است، موجب شده دورنمای زندگی از دید طبقه‌ی کارگر تیره‌تر از قبل باشد. زمین سوخته‌ی اقتصاد، جایی برای زندگی کارگران و بهبود شرایط آن‌ها ندارد.

در این میان، فعالان کارگری در گفتگو با ایلنا، نگرانی‌های خود را از شوک جدید تورمی در آینده‌ای نزدیک بیان کردند.

عبدالله وطنخواه، فعال صنفی کارگران و بازنشستگان:
«به قول‌های مقامات در مورد تثبیت قیمت‌ها نمی‌شود اطمینان کرد؛ یادمان نرفته سال ۱۴۰۰ که اولین مرحله سیاست حذف ارز ترجیحی را پیاده کردند، قول دادند قیمت‌ها تکان نمی‌خورد؛ از آن روز تکانه‌های تورمی هرگز متوقف نشده است!

واقعیت این است که بنزین یک کالای پایه است و با گرانی آن، مسلم است که سفره‌ی کوچک کارگران پاره پوره‌تر از این می شود به شکلی که دیگر حتی نمی‌توان آن را با قرض و قوله و سیلی به صورت زدن، به هم چسباند. در کنار اینها، سیاست‌های سرکوب مزدی و نئولیبرالی ادامه خواهد داشت که اوضاع را به سمت بحران جدی‌تر پیش می‌برد.

در نتیجه، با سیاست‌های دولت، تا پایان سال ابر تورم ۱۰۰ درصدی یا حتی بیشتر خواهیم داشت؛ و این در حالیست که قیمت‌ها در حوزه خوراکی‌ها و مسکن در بازه دو ساله‌ی اخیر، ۴۰۰ و ۵۰۰ درصد رشد داشته است.....»

علیرضا خرمی، فعال کارگری:
«حذف تتمه‌ی ارز ترجیحی، کالاهای بسیاری را از سفره‌ها حذف می‌کند؛ مثلاً قیمت برنج با حذف ارز دولتی ۴۰۰ هزار تومان را هم رد می کند؛ در نتیجه چیزی برای سفره‌ی کارگران باقی نمی‌ماند.

با گرانی بنزین هم یک موج تورمی جدید به راه می‌افتد و این در حالیست که کارگران هیچ جای این معادلات نیستند؛ باید از دولت بپرسیم، کارگر و زندگی کارگر کجای این معادله است، چطور عناصر معادله را کنار هم چیدید که  بیش از نیمی از جمعیت کشور را در تصمیم گیری‌های خود نادیده گرفتید؟

کارگر حتی توان پرداخت هزینه اینترنت هم ندارد، چه برسد به درمان و آموزش، در این شرایط از فرزندآوری و جوانی جمعیت می‌گویند؛ پیشنهادم  به دولت و فرادستان این است: یک  دیوار بکشید، کارگران را یک طرف بگذارید در محرومیت و فقر، ثروتمندان آن سمت دیوار باشند و راحت و بی‌خیال زندگی کنند....»

فرامرز توفیقی، فعال کارگری:
«دولت بودجه ندارد و گروه‌ها و نهادهایی که نقشی در تولید ناخالص ملی ندارند، سال‌هاست سر سفره دولت نشسته‌اند و میلی به بلند شدن هم ندارند!

دولت درآمد ندارد و گران‌سازی‌ها به همین دلیل اتفاق می افتد. تورم واقعی هم بسیار بالاتر از این ارقام رسمی‌ست؛ امروز سبد معیشت خانوارهای کارگری، فشار بسیار سنگینی را تحمل می‌کند و اگر سیاست‌های تعدیلی از جمله گرانی بنزین و آزادسازی‌ها ادامه یابد، قیمت‌ها هفته به هفته و ماه به ماه بالاتر می‌رود.

همه اینها در شرایطی اتفاق می‌افتد که دولت در راستای افزایش دستمزد و ترمیم قدرت خرید مردم کاری نمی‌کند. با این دست‌فرمان، شاهد فروپاشی خانواده‌ها و افزایش بی‌سابقه نرخ جرم و جنایت خواهیم بود.

امروز تورم نقطه به نقطه‌ی واقعیِ خوراکی‌ها بالای ۷۰ درصد است؛ بعد از شوک جدید، مزدبگیران حتی آن‌هایی که ۲۰، ۲۵ یا حتی ۳۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرند، سقوط می‌کنند، دیگر نمی‌توانند چرخ زندگی را بگردانند....»

گزارش: نسرین هزاره مقدم





نظر شما درباره این مقاله:







علی شادمان، بازیگر سینما، به همراه ۲۰ هنرمند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 22:41

علی شادمان، بازیگر سینما، به همراه ۲۰ هنرمند






نظر شما درباره این مقاله:







درگیری شدیدی بین مردم و پلیس
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 22:08

درگیری شدیدی بین مردم و پلیس






نظر شما درباره این مقاله:







پیام خامنه‌ای از مخفیگاه؛ رجزخوانی یا فروپاشی روانی؟ ">
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 21:20

پیام خامنه‌ای از مخفیگاه؛ رجزخوانی یا فروپاشی روانی؟






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ حریم هوایی ونزوئلا را «کاملاً بسته» اعلام کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 19:05

ترامپ حریم هوایی ونزوئلا را «کاملاً بسته» اعلام کرد


فیل استوارت، ادریس علی و لوسیا موتیکانی / خبرگزاری رویترز / ۲۹ نوامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، روز شنبه اعلام کرد که حریم هوایی بالای کشور ونزوئلا و مناطق اطراف آن باید «به‌طور کامل بسته» در نظر گرفته شود، اما جزئیات بیشتری ارائه نکرد. این اظهارات در حالی مطرح می‌شود که واشنگتن فشارهای خود بر دولت نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا، را به شدت افزایش داده است.

ترامپ در پستی در شبکه اجتماعی تروث سوشال نوشت: «به اطلاع تمام شرکت‌های هواپیمایی، خلبانان، قاچاقچیان مواد مخدر و قاچاقچیان انسان می‌رساند که حریم هوایی بالای ونزوئلا و مناطق اطراف آن به‌طور کامل بسته است.»

مقامات آمریکایی که رویترز با آن‌ها تماس گرفت، از اعلام ناگهانی ترامپ شگفت‌زده بودند و از هیچ عملیات نظامی در جریان آمریکا برای اجرای بسته شدن حریم هوایی ونزوئلا خبر نداشتند. وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) به درخواست‌ها برای اظهارنظر پاسخ نداد و کاخ سفید نیز توضیح بیشتری ارائه نکرد.

وزارت ارتباطات ونزوئلا که مسئول پاسخگویی به تمام پرسش‌های رسانه‌ای دولت است، فوراً به درخواست اظهارنظر درباره پست ترامپ پاسخ نداد.

تجمع گسترده نظامی در منطقه کارائیب

دیوید دپتولا، ژنرال بازنشسته نیروی هوایی آمریکا که در سال‌های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ فرماندهی منطقه پرواز ممنوع بر فراز شمال عراق را بر عهده داشت، گفت اعلام ترامپ بیش از آنکه پاسخ دهد، پرسش ایجاد می‌کند. او افزود که برقراری منطقه پرواز ممنوع بر فراز ونزوئلا بسته به اهداف این اقدام، به منابع و برنامه‌ریزی بسیار گسترده‌ای نیاز دارد.

دپتولا تأکید کرد: «جزئیات تعیین‌کننده است.»

دولت ترامپ در حال بررسی گزینه‌های مختلف در قبال ونزوئلا است تا با آنچه «نقش مادورو در تأمین مواد مخدر غیرقانونی که باعث مرگ آمریکایی‌ها شده» توصیف می‌کند، مقابله کند. نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور سوسیالیست ونزوئلا، هرگونه ارتباط با قاچاق مواد مخدر را رد کرده است.

رویترز پیش‌تر گزارش داده بود که از جمله گزینه‌های در حال بررسی آمریکا، تلاش برای سرنگونی مادورو است و ارتش آمریکا پس از تجمع گسترده نظامی در منطقه کارائیب و نزدیک به سه ماه حملات هوایی و دریایی به قایق‌های مشکوک به قاچاق مواد مخدر در سواحل ونزوئلا، آماده ورود به مرحله جدیدی از عملیات است. ترامپ همچنین عملیات مخفی سیا در این کشور آمریکای جنوبی را تأیید کرده است.

مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است که ترامپ به دنبال برکناری اوست و تأکید کرده که مردم ونزوئلا و ارتش این کشور در برابر هرگونه تلاش در این راستا مقاومت خواهند کرد.

ترامپ اوایل همین هفته به نظامیان آمریکایی گفته بود که ایالات متحده «به‌زودی» عملیات زمینی را برای متوقف کردن قاچاقچیان مواد مخدر وابسته به ونزوئلا آغاز خواهد کرد.

صبح شنبه خیابان‌های کاراکاس عمدتاً آرام بود، هرچند برخی شهروندان با وجود باران برای خرید بیرون آمدند.

مادورو و مقامات ارشد دولتش – که تقریباً هر روز در تلویزیون دولتی حضور دارند – در اظهارات اخیر خود از «امپریالیسم آمریکا» به شدت انتقاد کرده‌اند، اما از نام بردن مستقیم از ترامپ خودداری می‌کنند. منابع امنیتی و دیپلماتیک می‌گویند این ممکن است نشانه تلاش کاراکاس برای کاهش تنش باشد. پیش‌تر مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، هدف اصلی حملات لفظی دولت ونزوئلا بود، اما حتی اشاره به نام او نیز در هفته‌های اخیر کاهش یافته است.

حملات آمریکا به قایق‌ها باعث افزایش نظارت و گشت‌زنی نیروهای امنیتی و حامیان حزب حاکم در ایالت شمال شرقی و دورافتاده سوکره شده و به گفته چهار نفر از ساکنان و یک بازدیدکننده اخیر، ترس و نگرانی را در میان مردم محلی افزایش داده است.

همچنین در هفته‌های اخیر و همزمان با تجمع نظامی آمریکا، سیگنال‌های GPS در ونزوئلا دچار اختلال شده‌اند.

اعلام ترامپ درباره حریم هوایی ونزوئلا یک هفته پس از آن صورت گرفت که اداره هوانوردی فدرال آمریکا (FAA) به شرکت‌های هواپیمایی بزرگ هشدار داد که پرواز بر فراز ونزوئلا به دلیل «بدتر شدن وضعیت امنیتی و افزایش فعالیت‌های نظامی در داخل و اطراف این کشور» با «وضعیت بالقوه خطرناک» همراه است.

در پی این هشدار، ونزوئلا مجوز پرواز شش شرکت هواپیمایی بزرگ بین‌المللی را که خودشان پرواز به این کشور را متوقف کرده بودند، لغو کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت میثم بیگ‌محمدی، زندانی سیاسی سابق
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 18:54

بازداشت میثم بیگ‌محمدی، زندانی سیاسی سابق






نظر شما درباره این مقاله:







آن زنِ همیشه نترس
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 17:47

آن زنِ همیشه نترس


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت هانا آرنت
در جدیدترین شماره از هفته نامه اشپیگل

بخش اول

هانا آرنت پنجاه سال پیش در نیویورک درگذشت، اما در حال حاضر هیچ فیلسوفی به اندازه او تا این حد تاثیرگذار و محبوب نیست، چه در میان چپ‌ها، چه محافظه‌کاران و چه «متفکران مستقل». او چه پیامی برای جهان امروز دارد؟

باید چقدر حس خوبی داشته باشد که نقش هانا آرنت را بازی کنی. در یک شب، پنج بازیگر زن روی صحنه تئاتر شهر برلین حاضر شدند تا این متفکر را تجسم بخشند. نام این نمایش «سه زندگی هانا آرنت» است که اقتباسی است از یک رمان گرافیکی اثر نقاشی با نام  کن کریمشتاین (Ken Krimstein) (۱) و درآمیخته با صحنه‌هایی از مصاحبه معروفی که گونتر گاوس (Günter Gaus)، روزنامه‌نگار، با آرنت در سال ۱۹۶۴ برای شبکه ZDF آلمان به انجام رساند.


اجرای نمایش هانا آرنت در تئاتر: یک لحظه صبر کن، باب دیلن؟ / عکس: یاسمین شولر

پس پنج بازیگر زن نقش آن‌ها یعنی آرنت و چند تن از همنشینانش، مارتین هایدگر (Martin Heidegger) فیلسوف، والتر بنیامین (Walter Benjamin) نویسنده و هاینریش بلوشر (Heinrich Blücher) همسرش را بازی می‌کنند. متن‌های زیادی برای شنیدن وجود دارد، به ویژه از زبان خود آرنت. مکان‌های زندگی او یکی پس از دیگری بازگو می‌شوند: دوران کودکی در کونیگسبرگ (Königsberg)، دوران تحصیل در ماربورگ (Marburg) و رابطه عاشقانه با هایدگر. فرار از آلمان. تبعید در پاریس و رسیدن به نیویورک، جایی که او در آغاز دهه پنجاه به عنوان یک نظریه‌پرداز سیاسی شناخته شد.

این نمایش بسیار هوشمند و گاهی هم خنده‌دار است، و وقتی آن پنج بازیگر زن در پایان روی صحنه می‌ایستند و در کنار میزی پر از کتاب‌های آرنت مورد تحسین قرار می‌گیرند، کل صحنه کمی بیننده را به یاد فیلم «I’m Not There» (۲) می‌اندازد، فیلمی که در آن پنج بازیگر (و یک کیت بلانشت) نقش باب دیلن را بازی می‌کنند. یک لحظه صبر کنید، باب دیلن؟

آیا این همان جایگاه و سطحی است که وقتی از هانا آرنت صحبت می‌کنیم، درباره‌اش حرف می‌زنیم؟ او پنجاه سال پیش درگذشت. در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. آخرین کتابش که قرار بود «از زندگی روح» (Vom Leben des Geistes) (۳) نام داشته باشد را به پایان نرساند. اما نیم قرن بعد، او همه‌جا هست. در هامبورگ نمایشی به روی صحنه رفته که در آن کورینا هارفوش نقش این فیلسوف را بازی می‌کند، در اشتوتگارت نیز نمایش دیگری در جریان است. دو زندگینامه جدید از او منتشر شده و در کل حداقل یک دوجین زندگینامه از او وجود دارد. در اواخر تابستان نیز فیلمی درباره آرنت به سینماها آمد. آنگلا مرکل، رابرت هابک و فرانک- والتر اشتاینمایر از او نقل قول می‌کنند. وینفرید کرتشمان، وزیر- رئیس‌جمهور ایالت بادن- وورتمبرگ، حتی خودش کتابی درباره او نوشته است.

همه او را می‌خواهند. لیبرال‌ها، زیرا آزادی مفهومی است که اندیشه او حول آن می‌چرخید. چپ‌ها، زیرا او در برابر قدرت ایستاد. محافظه‌کاران، زیرا او نتوانست هیچ نقطه اشتراکی با سوسیالیسم پیدا کند. فمینیست‌ها، زیرا او اجازه نداد در جهان مردانه فلاسفه بزرگ مرعوب شود. «متفکران مستقل»، زیرا آرنت معتقد بود سیاست نباید اجازه دهد علم حق تقدم تصمیم‌گیری را از آن خود کند. منتقدان اسرائیل، که گمان می‌کنند می‌توانند از نقد او بر دولت اسرائیل پیروی کنند. دوستان اسرائیل، که به آرنت به عنوان یک فعال صهیونیست فکر می‌کنند.

و اینفلوئنسرها، چون او باحال بود و نه تنها کتاب‌های قطور نوشت، بلکه جملاتی از خود به جا گذاشت که به خوبی روی هر پست اینستاگرامی می‌نشیند. برخی از آن‌ها را واقعاً دقیقاً به همین شکل نوشته، برخی دیگر را تقریباً: «هیچ کس حق اطاعت ندارد.» «انسان‌هایی که فکر نمی‌کنند مانند خواب‌گردها هستند.» «مشکل کار دشمنانمان نبود، مشکل کار دوستانمان بود.» «فکر کردن خطرناک است.» می‌توان همین طور مدت‌ها ادامه داد – و باز هم هنوز اشاره‌ای به آن مورد مشهور «ابتذال شرارت» [یا معروف به ابتذال شر] نشده است. یک «جمله امضادار»، مشابه آنچه آدورنو گفته بود: («هیچ زندگی درستی در زندگی نادرست وجود ندارد») یا رنه دکارت: («من فکر می‌کنم، پس هستم») دارند.

آیا این همان چیزی است که همه از آرنت می‌خواهند؟ یک جمله نغز و کمی تایید؟ آیا هانا آرنت در برابر دوران تاریک به ما کمک می‌کند، چون برای احساساتمان خوب است؟

جهان امروز ما برای آرنت آشنا به نظر می‌رسید. حاکمان اقتدارگرا، یهودستیزی، سیاست پساحقیقت (postfaktische Politik) (۴)، مهاجرت جمعی، دموکرات‌هایی که زمین از زیر پایشان خالی می‌شود. او خود همه این‌ها را تجربه کرد. فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم. جنگ جهانی اول، وایمار، جنگ جهانی دوم، جنگ سرد. او به شیوه‌های همیشه جدیدی در برابر الزامات غیرمنطقی زمانه‌اش مقاومت کرد: با تلاش برای درک آن‌ها. آرنت معتقد بود که فرد باید «تمام و کمال در لحظه حاضر باشد.»(۵) این نگرشی بسیار جذاب در جهان پیچیده‌ای مانند امروز است.

اوا فون ردهکر (Eva von Redecker)، فیلسوف، یک بار محبوبیت هانا آرنت را در یک فرمول ساده خلاصه کرد: ریشه آن در دو چیز است، یک «اقتصاد کمبود» و یک «اقتصاد فراوانی». موضوع کمبود بلافاصله قابل درک است. آلمان در قرن بیستم قهرمانان زیادی به دنیا نیاورده است. چطور ممکن است چنین باشد؟ خانواده مان (Mann)، خانواده سلطنتی طبقه تحصیل‌کرده آلمان. ویلی برانت (Willy Brandt)، تبعیدی‌ای که صدراعظم شد زیرا به آلمانی‌ها اعتماد داشت که جسارت دموکراسی بیشتر را داشته باشند. مارسل رایش-رانیتسکی (Marcel Reich-Ranicki)، مردی که به عنوان یک یهودی لهستانی که از گسست تمدنی نازی‌ها جان سالم به در برد کرد و سپس به آلمانی‌ها از ارزش سنت فرهنگی‌شان گفت.

و در این میان هانا آرنت هم وجود دارد. متفکری با فراوانی ایده‌های خوب. در واقع، آنچه آرنت نوشته است فراتر از حد درک است. این فقط کتاب‌هایش نیستند. «دفترچه خاطرات فکری» او وجود دارد که در آن هر چه ذهنش را مشغول می‌کرده ثبت کرده است. او سخنرانی های بسیاری کرد و حجم عظیمی از مقالات و مطالب نوشت. به علاوه صدها نامه. به اندازه‌ای که هر کس که چیزی از آرنت بخواهد، آن را به دست می‌آورد. نکته خاص در مورد آرنت این است: فعالیت فکری او به طریقی بود که همچون یک معاصر به نظر می‌رسد.

بودن به مثابه هانا آرنت

آرنت در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن (Linden) نزدیکی هانوفر (Hannover) به دنیا آمد. والدینش به طبقه متوسط یهودی تعلق داشتند. زمانی که هانا کودک بود، خانواده به کونیگسبرگ نقل مکان کرد. و با وجود تمام ضربه‌هایی که سرنوشت در طول سال‌ها بر او وارد کرد: او بخت زیادی در زندگی‌اش داشت. به نظر می‌رسد مادر اعتماد به نفس زیادی در دخترش پرورش داده باشد. و این کودک آشکارا بااستعداد، کتاب‌هایی را در کتابخانه والدینش پیدا می‌کند. یک شروع خوب برای زندگی.

او همچنین شم دقیقی برای انتخاب مکانی که می‌خواست در آن فلسفه بخواند داشت: ماربورگ، جایی که در آن استادی جوانی بود که شهرتش در این خلاصه می شد که می‌توانی نزد او اندیشیدن را بیاموزی: مارتین هایدگر. او تنها کسی نبود که جذب هایدگر شد. هربرت مارکوزه (Herbert Marcuse)، لئو اشتراوس (Leo Strauss)، هانس- گئورگ گادامر (Hans-Georg Gadamer) و بسیاری دیگر نیز شاگرد هایدگر شدند. مارکوزه بعدها به متفکر پیشرو چپ جهانی تبدیل شد، اشتراوس به متفکر محافظه‌کاری نوین آمریکایی و گادامر با هرمنوتیک فلسفی‌اش، یک مکتب تاثیرگذار از فهم را توسعه داد. می‌توان گفتگوهای پرشور این بلندپروازان را تصور کرد. این اگر خوش‌شانسی نبود، پس دیگر چه بود؟

آرنت رابطه عاشقانه‌ای با هایدگر آغاز کرد که تمام عمر او را همراهی کرده و مشغول نمود، رابطه با یکی از مهم‌ترین فیلسوفان قرن بیستم – اما همچنین مردی که پس از سال ۱۹۳۳ به نازی‌ها روی آورد و هرگز واقعاً از آن ابراز پشیمانی نکرد.

سیاسی شدن او تحت تاثیر راست یا چپ نبود، بلکه از طریق صهیونیسم رخ داد. آرنت به تاریخ یهودیت پرداخت، به مدار فعالان صهیونیست در برلین وارد شد و پس از به قدرت رسیدن نازی‌ها دستگیر گردید، زیرا به جمع‌آوری پرونده‌هایی درباره کمپین‌های ضدیهودی دولت کمک می‌کرد. و دوباره این شانس بود که به سراغش آمد: پس از هشت روز حبس آزاد شد. او از طریق پراگ به پاریس گریخت.

در آنجا خود به یک فعال صهیونیست تبدیل شد، به جوانان یهودی در عزیمت به فلسطین کمک کرد. علاوه بر این، هاینریش بلوشر، دومین همسر (۶) و عشق زندگی‌اش را ملاقات کرد. بلوشر، که او نیز از دست نازی‌ها فرار می‌کرد، کمونیست سابق بود. زمانی که آلمانی‌ها به فرانسه حمله کردند، آن‌ها بازداشت شدند، آزاد شدند، به مارسی رفتند و دوباره بخت به آنها یاری کرد: آن‌ها ویزای ایالات متحده را دریافت کردند. آرنت در سال ۱۹۵۱، پس از ۱۴ سال بی‌تابعیتی، تبعه آمریکا شد.

شانس یک مقوله در اندیشه هانا آرنت نیست، او انسان را این گونه نمی‌بیند. با این حال، خودکامگی‌ای که در معرض آن بود، از دست دادن حقوقش، معنای مضحک و غریبی که مدارک برای بقا می‌توانست داشته باشد، فروپاشی همه چیزهایی که انسانیت را تشکیل می‌دهد: این‌ها اساس کار او را تشکیل می‌دهند.

او با کتاب «عناصر و خاستگاه‌های حکومت توتالیتر» (Elemente und Ursprünge totaler Herrschaft) در سال ۱۹۵۱ مشهور شد. کتابی که در آن سعی می‌کند به این سیستم سیاسی نوظهور که از آن گریخته بود بپردازد، سیستمی که او آن را «توتالیتر» می‌نامد. کتاب «آیشمن در اورشلیم» در سال ۱۹۶۳ این فرصت را به او داد تا شرارت (das Böse) را در محفظه شیشه‌ای یک سالن دادگاه اسرائیلی از نزدیک بررسی کند. جایی که آرنت متوجه شد: این مرد، که مسئول قتل صدها هزار یهودی است، ممکن است یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران باشد. اما در پشت نقاب یک بوروکرات، یک هیولا پنهان نشده – بلکه یک بوروکرات است.

او استاد دانشگاه می‌شود. سفرهای زیادی می‌کند، از جمله به آلمان (و همچنین به دیدار هایدگر). در اتاق نشیمن خانه‌اش روشنفکران آمریکایی، یهودیان-آلمانی تازه‌آمریکایی شده و بازدیدکنندگان از آلمان غربی گرد هم می‌آیند.

یک طرح جالب توجه وجود دارد که آرنت در مارس ۱۹۶۲ از خودش ترسیم می‌کند. او در بیمارستان بستری است. در اصل، او روی کتاب آیشمن کار می‌کند، اما یک کامیون تاکسی‌ای را که در آن نشسته بود، زده و چند دنده او شکسته است. همانطور که بعدها به دوستش مری مک‌کارتی نوشت، وقتی از بیهوشی به هوش آمد، اول امتحان کرد که آیا می‌تواند حرکت کند، سپس: حافظه. «خیلی با دقت، دهه به دهه، شعر، یونانی، آلمانی و انگلیسی، سپس شماره تلفن‌ها.» در نهایت نتیجه: «همه چیز مرتب است.» او احتمالاً این گونه می‌اندیشید. از دل زندگی‌اش، از دل  آموزش و پرورش (Bildung) و در تعامل با شبکه‌ای تنگاتنگ از دوستان.

از اشتغال فکری‌اش با یهودیت، یک جفت مفهومی با خود برداشت که آن را برای خودش ثمربخش کرد: مفهوم «پاروِنو» (تازه به دوران رسیده) (Parvenu) و «پاریا» (منفور/خارج از جامعه) (Paria) (۷). اولی یهودی همگون‌شده‌ای است که اگرچه می‌تواند در جامعه اکثریت به ثروت برسد، اما هرگز واقعاً بخشی از آن نخواهد شد. و پاریا: کسی است که بر اساس شرایط و تفکر خود زندگی و می‌اندیشد. این است آرنت.

حقِ داشتن حقوق

شاید مهم‌ترین مقاله او زمانی که در سال ۱۹۴۳ منتشر شد به ندرت خوانده شده باشد. چرا که ژورنال منورا (۸) (The Menorah Journal) یک مجله کوچک یهودی در نیویورک بود که خوانندگان محدودی داشت. نویسنده آن نیز که دو سال پیش از کشتی نجات‌بخشی که او را به آمریکا آورده بود پیاده شده بود، چندان شناخته شده نبود. او تمام کلام موجز ممکن را در اولین کلمات مقاله «ما پناهندگان» گنجانده بود: «بیش از هر چیز، دوست نداریم وقتی ما را “پناهنده” صدا می‌زنند.»

فرد بدون تابعیت، که همه چیز از او گرفته شده و هیچ کس او را نمی‌خواهد، در کانون اندیشه آرنت قرار دارد. همان کسی که امروز احتمالاً «مهاجر» نامیده می‌شود، اما آرنت ممکن است با این اصطلاح نیز موافق نباشد، زیرا انسان‌ها را به یک فرآیند فنی تقلیل می‌دهد. از نظر آرنت، پناهنده چیزی فراتر از این است.

او می‌نویسد: «ما زبان خود را از دست داده‌ایم و همراه با آن، طبیعی بودن واکنش‌هایمان، سادگی حرکاتمان و بیان بی‌تکلف احساساتمان را. هویت ما آنقدر تغییر می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند بفهمد ما واقعاً چه کسی هستیم.» و همچنین: «این به معنای فروپاشی جهان خصوصی ماست.»

در این چند کلمه، بخش زیادی از اندیشه آرنت نهفته است. زیرا اینکه دولت‌ها مردم را آواره کنند، تنها یک بی‌عدالتی ساده نیست، بلکه بخش‌هایی از چیزی که معنای انسان بودن را تشکیل می‌دهد از آنان سلب می‌کند. اگرچه به نوعی، دولت- ملت‌های مدرن راهی جز این ندارند. خطر اینکه حمایتی که ملت از شهروندان خود به عمل می‌آورد منجر به طرد بخشی از آنان شود، همواره وجود دارد. این ویژگی به صورت ساختاری در آنان نهادینه شده است.

البته او این اندیشه را با تکیه بر تجربیات شخصی خود به عنوان یک پناهنده در برابر نازی‌ها پرورش داد – در کتاب «عناصر و خاستگاه‌های حکومت توتالیتر»، او در صدها صفحه توضیح می‌دهد که چگونه یهودستیزی، افول دولت- ملت‌ها و مسئله پناهندگان مدرن به هم مرتبط هستند و چگونه این امر، فاجعه نازی‌ها را ممکن ساخت.

اما پناهنده فراتر از این است. از نظر آرنت، او یک چهره محوری در مدرنیته است. او می‌نویسد: «اینکه چیزی به نام «حقِ داشتن حقوق» (Rechte zu haben ein Recht,) وجود دارد – که معادل زندگی کردن در یک سیستم ارتباطی است که در آن بر اساس اقدامات و عقایدت مورد قضاوت قرار می‌گیری – تنها از زمانی برای ما روشن شد که میلیون‌ها نفر ظاهر شدند که این حق را از دست داده‌اند و در نتیجه سازماندهی جدید جهانی، قادر به بازپس‌گیری آن نیست.»

بیان آرنت مبنی بر «حقِ داشتن حقوق»، بدون شک یکی از مهم‌ترین جملات در نظریه سیاسی قرن بیستم است. حقی وجود دارد که مقدم بر تمام حقوق دیگر است: حق عضویت در جامعه. هر جا که این حق زیر سؤال رود، راه به سوی تباهی گشوده می‌شود. او تنها کسی نیست که پس از فاجعه جنگ جهانی دوم و هولوکاست سعی کرد به کلی بازاندیشی سیاسی کند. بسیاری چنین کردند. حقوق بین‌الملل مدرن، سازمان ملل متحد و شبکه نهادهای آن حاصل این تأملات هستند. اتحادیه اروپا نیز نتیجه آن است – و اگر بخواهیم، توافقنامه دوبلین (Dublin-Abkommen) (۹) نیز از همین دست است.

آرنت در مورد این راه‌حل‌ها بدبین است، اما او همچنین ایده‌ای برای چگونگی بهبود آن‌ها ندارد. یک بار، هنگام بحث درباره تأسیس دولت اسرائیل و چگونگی برخورد با فلسطینیان، او طرفدار نوعی فدراسیون بود. اما بازتاب پیشنهادات او اندک بود. آرنت یک مشاور سیاسی نیست، او یک رادار دارد. و این رادار می‌گوید: هر کجا مشکل پناهندگی وجود دارد، مشکلی بزرگ‌تر از خود پناهندگان وجود دارد. هر جا حقوق یک فرد در خطر باشد، حقوق همه در خطر است.

آیا چیزی می‌تواند بیش از این به روز (aktueller) و مرتبط با زمانه حاضر باشد؟ از نیروهای ماسک‌دار ICE (۱۰) در آمریکای دوران ترامپ که سپیده‌دم درها را می‌شکنند و مردم را دستگیر می‌کنند، تا سیاست مهاجرتی شکست‌خورده اروپا که ده‌ها هزار نفر را در دریای مدیترانه به کام مرگ فرستاده، و تا جنگ‌های داخلی که در سراسر جهان مردم را به فرار و آوارگی وامی‌دارند. بدیهی است که برای دیدن بی‌عدالتی‌های این جهان، به هانا آرنت نیازی نیست. تماشای اخبار برای این کار کافی است. اما اندیشه او به درک منطقی کمک می‌کند که بر اساس آن این بی‌عدالتی‌ها عمل می‌کنند. آرنت استدلالی اخلاقی مطرح نمی‌کند، بلکه استدلالی فلسفی و سیاسی ارائه می‌دهد. دولت مدرن، آنگونه که از قرن هفدهم پدیدار شد، به دولت- ملت تبدیل شد و در سراسر جهان گسترش یافت، ممکن است از انسان‌ها محافظت کند – اما همزمان، خود بارها و بارها فجایع را تولید می‌کند.

ادامه دارد ...

Die ewig Unerschrockene , DER SPIEGEL 49 | 2025

——————————-
توضیحات تکمیلی مترجم:

۱: کن کریمستاین (Ken Krimstein) یک کارتونیست، تصویرگر و نویسنده آمریکایی است. همانطور که از متن اشاره شد، او خالق یک گرافیک ناول (رمان گرافیکی) با عنوان «سه زندگی هانا آرنت» (The Three Lives of Hannah Arendt) است. کتاب او یک زندگینامه مصور از هانا آرنت، فیلسوف سیاسی بزرگ است. این اثر، زندگی پرفرازونشیب آرنت را از کودکی تا تبدیل شدن به یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم به تصویر می‌کشد. یک اقتباس تئاتری از این کتاب نیز وجود دارد. در واقع اثر کریمستاین منبع الهام یک نمایش در تئاتر معتبر «کامرشپیله» در «دویچس تئاتر برلین» (Deutsches Theater Berlin) بوده است. نمایش با عنوان «سه زندگی هانا آرنت» از گرافیک ناول او اقتباس شده و با بخش‌هایی از مصاحبه معروف گونتر گائوس در سال ۱۹۶۴ با آرنت تلفیق شده است. به طور خلاصه، کن کریمستاین با خلق یک گرافیک ناول درباره زندگی هانا آرنت، نقشی مهم در معرفی ایده‌های او به مخاطبان عام از طریق یک رسانه پرمخاطب و مدرن ایفا کرده است. اقتباس تئاتری از کار او در یکی از معتبرترین سالن‌های تئاتر آلمان، گواهی بر موفقیت و تأثیر این اثر است.

۲: فیلم «I’m Not There» (۲۰۰۷) یا من آنجا نیستم فیلمی به کارگردانی تاد هینز بود. مفهوم مرکزی این فیلم در واقع زندگینامهای معمولی درباره باب دیلن، خواننده و ترانه سرای افسانهای نبود، بلکه بیشتر یک تفسیر سورئال و هنری از شخصیت چندپاره و همیشه در حال تغییر بود. فیلم از شش بازیگر مختلف استفاده کرده بود (شامل یک زن، کیت بلانشت) تا هر کدام یک «جنبه» یا «شخصیت» متفاوت از باب دیلن را به تصویر بکشند.سپس یک شاعر سیاهپوست (مارکوس کار فرانکلین)/ یک چهره عاشقانه/شاعر (هیت لجر)/ یک پیامبر/مبلغ مذهبی (کریستین بیل)/ یک ستاره پاپ تحت تعقیب (کیت بلانشت)/ یک کهنهسرباز وسترن (ریچارد گیر)/ یک شاعر جوان (بن ویشاو). این بازیگران حتی شبیه دیلن نیستند. آنها تجسم ایده‌ها، حالات و شخصیت‌های مختلفی هستند که او در طول حرفهاش به خود گرفته است. نویسنده نمایشنامه «سه زندگی هانا آرنت» را با «I’m Not There» مقایسه می‌کند زیرا:  استفاده از بازیگران متعدد برای یک شخصیت. همانطور که در فیلم باب دیلن، چندین بازیگر یک فرد را بازی می‌کنند، در این نمایش نیز پنج بازیگر زن مختلف سعی در تجسم ابعاد گوناگون شخصیت پیچیده هانا آرنت دارند. تأکید بر چندوجهی بودن شخصیت: این رویکرد نشان می‌ده که یک فرد (چه باب دیلن و چه هانا آرنت) را نمی‌توان به یک هویت واحد تقلیل داد. آنها شخصیت‌هایی چندبعدی، پیچیده و گاهی متناقض هستند که یک «بازیگر» به تنهایی قادر به نمایش کامل آنها نیست. فراتر از یک زندگینامه معمولی: هر دو اثر (فیلم و نمایش) به جای روایت خطی یک زندگی، به سراغ یک بیان هنری و تجربی رفته‌اند. آنها به دنبال “بازایابی” واقعگرایانه نیستند، بلکه می‌خواهند “جوهره”، ایده‌ها و تضادهای درونی سوژه خود را منتقل کنند. نتیجه هوشمندانه و جالب توجه: نویسنده متن شما با این مقایسه می‌خواهد بگوید که این انتخاب کارگردان برای استفاده از پنج بازیگر، مانند کاری که تاد هینز کرد، ایده‌ای باهوشانه، جالب و تا حدی طنزآمیز است که در نهایت نتیجه‌ای تاثیرگذار داشته است. این مقایسه، تحسینی است برای شیوه نوآورانه نمایش در به تصویر کشیدن پیچیدگی یک چهره تاریخی-فکری بزرگ. همانطور که برای درک باب دیلن به شش تجسم مختلف نیاز بود، نمایشنامه نیز ادعا می‌کند که برای درک هانا آرنت به پنج حضور جداگانه نیاز است.

۳: کتاب ناتمام «زندگی روح» یا « حیات روح» (Vom Leben des Geistes / The Life of the Mind) آخرین پروژه فکری عظیم هانا آرنت بود که مرگ ناگهانی او در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ بر اثر سکته قلبی، مانع از تکمیل آن شد. طرح و ساختار کتاب به این گونه است: آرنت در نظر داشت این کتاب را در سه بخش اصلی بنویسد: اندیشیدن (Thinking)/  خواستن (Willing)/ داوری کردن (Judging). این سه بخش،درد واقع سه قوه اصلی ذهن انسان از دیدگاه فلسفی سنتی بودند. او می‌خواست فعالیت‌های روح/ذهن (Life of the Mind) را بررسی کند. بخش اول (اندیشیدن) و بخش دوم (خواستن) تقریباً کامل شده بود. بخش سوم (داوری کردن) که بسیاری آن را مهم‌ترین بخش می‌دانستند، هرگز نوشته نشد. آرنت تنها یادداشت‌ها و طرح‌های اولیه برای این بخش داشت. این کتاب توسط مری مک کارتی (Mary McCarthy)، دوست نزدیک و وصی ادبی آرنت، گردآوری و در سال ۱۹۷۸ (سه سال پس از مرگ آرنت) منتشر شد. کتاب حاضر در واقع یک اثر «ناتمام» است که شکاف بخش پایانی آن به وضوح احساس می‌شود. اهمیت این کتاب و دلیل ناتمام ماندن آندر پیوند با دادگاه آیشمن است: این کتاب تا حدی پاسخی بود به انتقادات وارده بر تز «ابتذال شرارت» در کتاب «آیشمن در اورشلیم». آرنت در این اثر به دنبال کشف این بود که عدم اندیشیدن (که در آیشمن دید) چگونه می‌تواند به شر عظیمی منجر شود. همچنین پروژه‌ای برای عصر مدرن بود. او در این اثر می‌خواهد نشان دهد که فعالیت‌های به ظاهر بی‌فایده روح (مانند اندیشیدن) در واقع اساسی برای قضاوت اخلاقی و مقاومت در برابر توتالیتاریسم هستند. ناتمام ماندن بخش «داوری» یک فقدان بزرگ در فلسفه قرن بیستم محسوب می‌شود، زیرا این بخش قرار بود پلی بین نظریه و عمل، بین اندیشه و زندگی سیاسی ایجاد کند. در حقیقت جمله « آیا این همان جایگاه و سطحی است که وقتی از هانا آرنت صحبت می‌کنیم، درباره‌اش حرف می‌زنیم؟» که در متن مقاله آمده به درستی اشاره به همین عظمت فکری دارد. حتی کتاب ناتمام او نیز به اندازه‌ای عمیق و تاثیرگذار بود که پنجاه سال پس از مرگش، همچنان الهام‌بخش نمایش‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها و استنادهای سیاستمداران ارشد آلمانی باشد. این همان “لیگ” و جایگاه والای هانا آرنت است.

۴: سیاست پساحقیقتی یا postfaktische Politik به این معنا است: عواطف، احساسات و باورهای شخصی بر حقایق عینی و واقعیت‌های اثبات‌شده اولویت پیدا می‌کنند. واقعیت‌ها در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و افکار عمومی نقش کمرنگ‌تری ایفا می‌کنند. گفتمان سیاسی کمتر بر اساس استدلال منطقی و شواهد عینی شکل می‌گیرد. ارتباط این اصطلاح با اندیشه هانا آرنت چنین است: نویسنده با اشاره به این مفهوم استدلال می‌کند که آرنت با چنین پدیده‌ای آشنا به نظر می‌رسد، زیرا او در دوران خود شاهد تبلیغات گسترده نازی‌ها بود که واقعیت‌ها را systematically تحریف می‌کرد. ظهور ایدئولوژی‌های توتالیتر که «حقیقت» را به شکلی مطلق و بسته تعریف می‌کردند. فروپاشی فضای عمومی که در آن استدلال عقلانی امکان بروز داشت. از منظر آرنت، سیاست پساحقیقتی نشان‌دهنده فروپاشی فضای عمومی است - همان عرصه‌ای که در آن شهروندان از طریق گفت‌وگوی عقلانی به تصمیم‌گیری جمعی می‌پردازند. وقتی واقعیت‌ها زیر سؤال بروند، بنیان‌های جامعه دموکراتیک متزلزل می‌شود.

نکته عمیق‌تر این است که آرنت ندادن جایگاه به واقعیت‌ها را اولین قدم به سوی توتالیتاریسم می‌دانست. از این منظر، اشاره نویسنده به «سیاست پساحقیقتی» هشداری است درباره بازتولید شرایطی که آرنت خود شاهد آن بود.

۵: در این پاراگراف، نویسنده با اشاره به آرنت می‌گوید: باید ‘کاملاً در زمان حال حاضر بود (Man müsse ganz gegenwärtig sein). این ایده از نگاه آرنت عمیقاً با مسئله «جهانِ گیج‌کننده امروز (unübersichtlichen Welt) مرتبط است. توضیح این مفهوم از نگاه آرنت: «حاضر بودن» به معنای رویگردانی از واقعیت نیست. آرنت هرگز طرفدار «تسلیم شدن در برابر شرایط» نبود. بلکه معتقد بود باید با نگاهی روشن و شجاعانه به تحلیل واقعیت‌های پیچیده زمانه پرداخت. او در کتاب «حیات ذهن» می‌گوید: «فکر نکردن به آنچه انجام می‌دهی، خود را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهی که در آنها توانایی کنترل آنچه انجام می‌دهی را از دست می‌دهی.» «حاضر بودن» یعنی درگیر شدن فعالانه با جهان: این به معنای پذیرش مسئولیت در قبال زمانه خود، بدون پنهان شدن پشت ایدئولوژی‌های خشک یا نوستالژی برای گذشته است. درست همان‌طور که آرنت با تحلیل ریشه‌های توتالیتاریسم و ماهیت شر در دوره خود درگیر شد، ما نیز باید با چالش‌های عصر خود - از سیاست پساحقیقت تا بحران پناهندگان - روبرو شویم. این «حاضر بودن»، پادزهر «جهانِ گیج‌کننده» است. در جهانی که به نظر می‌رسد هر روز غیرقابل درک‌تر می‌شود، وسوسه انکار، ساده‌سازی افراطی یا عقب‌نشینی به حاشیه وجود دارد. اما آرنت به ما یادآوری می‌کند که تنها با شجاعت “حاضر بودن” و مواجهه با این آشفتگی است که می‌توانیم آن را درک کرده و مسیر خود را بیابیم. این همان چیزی است که او «عشق به جهان» (Amor Mundi) می‌نامید یعنی پذیرش مسئولیت برای درک و شکل‌دادن به جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، با تمام کاستی‌ها و پیچیدگی‌هایش. ضمناً این نگرش، یک موضع اخلاقی-سیاسی نیز هست: «حاضر بودن» به معنای انفعال نیست، بلکه پایه‌ای برای کنش آگاهانه است. ما تنها با درک واقعی شرایط حاضر می‌توانیم به شکلی مؤثر برای تغییر آن اقدام کنیم. این نگرش مستلزم شجاعت فکری برای کنار گذاشتن کلیشه‌ها و نگاه مستقیم به پیچیدگی‌های جهان است. در نتیجه، نویسنده با نقل این جمله از آرنت، بر این نکته تأکید دارد که در مواجهه با چالش‌های مشابه دوران او (ظهور اقتدارگرایان، یهودستیزی، سیاست پوپولیستی)، بهترین راه‌حل، روی‌گردانی از واقعیت نیست، بلکه درک عمیق‌تر زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. این همان «حاضر بودن» است که آرنت آن را نه تنها یک ضرورت، بلکه یک وظیفه اخلاقی برای هر شهروند می‌دانست.

۶: همسر اول هانا آرنت گونتر آندرس (Günther Anders) بود که او نیز فیلسوفی برجسته و منتقد تکنولوژی شد. جزئیات ازدواج اول آرنت: آرنت و آندرس در دهه ۱۹۲۰ و در دانشگاه ماربورگ آشنا شدند. هر دو از دانشجویان فیلسوف بزرگ، مارتین هایدگر، بودند (آرنت در این دوره رابطه عاطفی کوتاهی با هایدگر نیز داشت). آنها در سال ۱۹۲۹ در نوپازلِ (Nowawes) نزدیک برلین ازدواج کردند. این ازدواج در دوره اوج گیری نازیسم و در بحبوحه تغییرات بزرگ فکری هر دو طرف شکل گرفت. با به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳، از آنجایی که هر دو یهودی تبار بودند، مجبور به فراز از آلمان شدند. ابتدا به پاریس گریختند. رابطه آنان تحت فشار تبعید و تغییر علایق فکری، به تدریج دچار مشکل شد و در نهایت در سال ۱۹۳۷ به طور رسمی طلاق گرفتند. اگرچه ازدواجشان پایان یافت، اما آنان ارتباط فکری خود را تا حدی حفظ کردند و پس از جنگ، به صورت دوستان فکری باقی ماندند.

اما بر اساس متن ارائه‌شده و منابع تاریخی، هاینریش بلوشر (Heinrich Blücher) شوهر دوم و عشق زندگی هانا آرنت بود. آرنت و بلوشر یکدیگر را در پاریس ملاقات کردند، در حالی که هر دو از رژیم نازی فرار کرده بودند. آرنت پس از آزادی از بازداشت در آلمان، از طریق پراگ به پاریس گریخته بود. بلوشر نیز یک کمونیست سابق بود که از دست نازی‌ها فرار می‌کرد. به اینترتیب آنها در شرایط مشترکی به سر می بردند. این اشتراک در تجربه تبعید و فرار، پیوند عمیقی بین آنان ایجاد کرد. زمانی که آلمان به فرانسه حمله کرد، هر دو دستگیر و در اردوگاه‌های فرانسه زندانی شدند. خوشبختانه آنها پس از مدتی آزاد شدند و به مارسی رفتند. در نهایت با دریافت ویزای آمریکا، توانستند به ایالات متحده بگریزند. آنها در سال ۱۹۴۱ به نیویورک رسیدند و آرنت در سال ۱۹۵۱ پس از ۱۴ سال بی‌وطنی، تابعیت آمریکایی دریافت کرد. بلوشر در آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و رابطه آنان تا پایان عمر بلوشر در سال ۱۹۷۰ پایدار ماند. لوشر نه تنها شریک زندگی آرنت، بلکه یک همفکر و محرم اسرار فکری او نیز بود. گفتگوهای فلسفی با بلوشر تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری اندیشه‌های آرنت داشت. این رابطه، برخلاف ازدواج اول کوتاه و دانشگاهی آرنت با گونتر آندرس، یک پیوند عاطفی و فکری پایدار و عمیق بود.

۷: این دو مفهوم (پارنو / Parvenu و پاریا / Paria) از مفاهیم کلیدی در اندیشه هانا آرنت هستند که او از بستر تاریخ یهودیت استخراج و برای تحلیل موقعیت انسان مدرن به کار گرفت. توضیح این دو اصطلاح از نگاه آرنت: پارنو (Parvenu) به معنای «تازه‌به‌دوران‌رسیده» یا «جاه‌طلب» است. پارنو فردی است که می‌کوشد به هر قیمتی خود را به جریان اصلی جامعه (اکثریت) برساند و در آن جذب و محو شود.  در مورد یهودیان: این همان یهودیِ سازش‌کار و همسان‌شده است که هویت، تاریخ و فرهنگ خود را انکار یا پنهان می‌کند تا مورد پذیرش جامعه غیریهودی قرار گیرد. او ممکن است به ثروت و موفقیت ظاهری برسد، اما هرگز به طور واقعی و اصیل از سوی جامعه میزبان پذیرفته نمی‌شود. او همیشه یک غریبه باقی می‌ماند، اما غریبه‌ای که این غربت خود را انکار می‌کند. پیامد: پارنو با انکار هویت خود، از مسئولیت‌پذیری سیاسی و اخلاقی شانه خالی می‌کند. او برای حفظ موقعیت شکننده خود، حاضر است با نظام‌های ظالم کنار بیاید و ناعدالتی را نبیند. از نگاه آرنت، این یک شکل از فرار از آزادی و مسئولیت است. اما پاریا (Paria) یعنی  «فرودست» یا «حاشیه‌نشین آگاه». پاریا برعکس، فردی است که موقعیت حاشیه‌ای و متفاوت خود را می‌پذیرد و حتی از آن به عنوان منبع قدرت و آزادی استفاده می‌کند. در مورد یهودیان: این همان روشنفکر یا فرد یهودی است که هویت خود را می‌پذیرد و حاضر نیست برای پذیرش، خود را تحقیر کند یا هویتش را قربانی نماید. او “بر اساس شرایط خودش” زندگی و تفکر می‌کند. پیامد: پاریا به دلیل قرارگیری در حاشیه، می‌تواند جامعه را از منظر انتقادی بنگرد و تسلیم هنجارها و تابوهای آن نشود. این موقعیت به او امکان می‌دهد که مستقل بیندیشد و در برابر قدرت، وجدان اخلاقی خود را حفظ کند. پاریا نماینده آزادی اصیل و مقاومت در برابر فشار همسان‌سازی است.

۸: ژورنال منورا (The Menorah Journal) نقش مهمی در انتشار یکی از نخستین و اساسی‌ترین مقالات هانا آرنت داشت. در اینجا توضیح کامل را می‌آورم: اما ژورنال منورا چه بود؟ یک مجله فکری- ادبی یهودی بود که بین سال‌های ۱۹۱۵ تا ۱۹۶۲ در نیویورک منتشر می‌شد. حلقه‌ای برای روشنفکران سکولار یهودی آمریکا بود که به دنبال تعریف هویت یهودی مدرن، فراتر از سنت‌های مذهبی صرف، بودند. اگرچه مخاطبانش محدود و تخصصی بود، اما تاثیری عمیق بر روشنفکری یهودی در آمریکا گذاشت. ارتباط هانا آرنت با این مجله: همانطور که در متن مقاله اشپیگل اشاره شده، آرنت مقاله معروف خود به نام «ما پناهندگانیم» (We Refugees) را در سال ۱۹۴۳ در این مجله منتشر کرد. این مقاله یکی از اولین تحلیل‌های فلسفی-سیاسی از وضعیت «پناهنده» است، که آرنت خود به تازگی تجربه کرده بود (او در سال ۱۹۴۱ به آمریکا رسیده بود). او در این مقاله، تجربه زیسته پناهندگان یهودی را نه به عنوان یک تراژدی شخصی، بلکه به عنوان یک مسئله سیاسی جهانی مطرح می‌کند.  جمله ای که در مقاله اشپیگل و در زیر فصل « حق داشتن خقوق» آمده یعنی «پیش از هر چیز، دوست نداریم وقتی ما را «پناهنده صدا می‌زنند» نگاهی نقادانه به این برچسب‌زدن دارد. آرنت نشان می‌دهد که این برچسب یا label چگونه هویت پیچیده انسانی را نادیده می‌گیرد. اما چرا این انتشار با وجود گمنامی نسبی مجله مهم بود؟ این در واقع آغاز یک پروژه فکری بود: ایده‌های مطرح شده در این مقاله، بعدها به سنگ بنای اندیشه آرنت درباره «حق بر داشتن حقوق» (The Right to Have Rights) و تحلیل او از بی‌وطنی (Statelessness) به عنوان یکی از بحران‌های عصر مدرن تبدیل شد.  صدایی تازه از یک مهاجر: او از دل جامعه یهودی مهاجر و در یک نشریه مربوط به آنان، شروع به بیان نظریاتی کرد که بعدها تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد.

۹: قرارداد دوبلین (Dublin Regulation) چیست؟ این مقررات (که به طور رسمی «سامانه دوبلین» نامیده می‌شود) قانون اتحادیه اروپا است که تعیین می‌کند کدام کشور عضو، مسئول بررسی درخواست پناهندگی یک فرد است. قاعده اصلی: به طور معمول، این کشور اولی است که متقاضی در آن وارد خاک اتحادیه اروپا می‌شود یا اثر انگشت او در آنجا ثبت شده است. ارتباط با ایده هانا آرنت: «حق داشتن حقوق». جمله معروف آرنت یعنی حق داشتن حقوق (The right to have rights) به این معنا است که پیش‌شرط هر حق دیگری، عضویت در یک جامعه سیاسی است که از حقوق شما محافظت کند. وقتی کسی «بی‌وطن» است، هیچ نهادی برای تضمین حقوقش وجود ندارد. اشاره متن به قرارداد دوبلین بسیار هوشمندانه است. این قرارداد نمونه‌ای از تلاش نهادهای مدرن (مانند اتحادیه اروپا) برای پاسخ به مسئله‌ای است که آرنت مطرح کرد. اما در عین حال، این نهادها اغلب با تنش بین حاکمیت ملی و حقوق جهانی بشر روبرو هستند و گاهی در عمل، تضمین آن «حق بنیادین» برای همه انسان‌ها را با چالش مواجه می‌سازند.

۱۰: گروه‌های آی.سی.ای (ICE) در دوران ترامپ. آی.سی.ای (ICE) مخفف «سازمان مهاجرت و گمرک ایالات متحده» (U.S. Immigration and Customs Enforcement) است. این سازمان مسئول اجرای قوانین مهاجرت در داخل خاک آمریکاست. در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، مأموریت و اقدامات این سازمان به طور قابل توجهی تهاجمی‌تر شد:
• ماموریت‌های گسترده و تهاجمی: ترامپ با صدور دستورات اجرایی، دامنه هدفگیری برای تبعید را گسترش داد و تقریباً تمام مهاجران بدون مدارک را، صرف نظر از سابقه کیفری، در اولویت اخراج قرار داد.
•  یورش‌های غافلگیرانه (Raids): اشاره متن به «گروه‌های ماسک‌دار آی.سی.ای که در سپیده‌دم درها را می‌شکستند و مردم را بازداشت می‌کردند» به همین یورش‌های معروف اشاره دارد. این گروه‌های عملیاتی اغلب در ساعات اولیه صبح به خانه‌ها حمله می‌بردند تا مهاجران را دستگیر کنند که صحنه‌هایی ترسناک و خشونت‌آمیز را ایجاد می‌کرد.
•  جداسازی خانواده‌ها: یکی از جنجالی‌ترین سیاست‌ها، سیاست «تحمل صفر» بود که منجر به جداسازی هزاران کودک از والدینشان در مرز شد. اگرچه این کار توسط گمرک و مرزبانی (CBP) انجام می‌شد، اما آی.سی.ای نقش کلیدی در نگهداری و مدیریت این خانواده‌های جدا شده داشت.
• بازداشتگاه‌ها: تعداد مهاجران بازداشت شده در تاسیسات آی.سی.ای به طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافت و شرایط در بسیاری از این بازداشتگاه‌ها به دلیل شلوغی و بهداشت ضعیف، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
این اقدامات، باعث ایجاد ترس و وحشت گسترده در جامعه مهاجران شد، به طوری که بسیاری حتی برای کار، مدرسه یا مراجعه به پزشک نیز از خانه خارج نمی‌شدند.





نظر شما درباره این مقاله:







رئیس پیشین موساد جزئیات نفوذ در حزب‌الله
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 17:34

رئیس پیشین موساد جزئیات نفوذ در حزب‌الله






نظر شما درباره این مقاله:







سیم‌کارت سیاه و سفید؛ از تبعیض تا بی‌حیثیت‌سازی ">
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 15:38

سیم‌کارت سیاه و سفید؛ از تبعیض تا بی‌حیثیت‌سازی






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراض هزاران نفر به کنگره دو روزه حزب آلترناتیو
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 14:55

اعتراض هزاران نفر به کنگره دو روزه حزب آلترناتیو






نظر شما درباره این مقاله:







تاریخ‌سازی دختران فوتسالیست ایران نیمه تمام ماند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 13:26

تاریخ‌سازی دختران فوتسالیست ایران نیمه تمام ماند






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست جبهه اصلاحات از پزشکیان
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 13:24

درخواست جبهه اصلاحات از پزشکیان






نظر شما درباره این مقاله:







بی‌آبی ایران: دیگر چیزی برای نابود کردن نمانده!
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:41

بی‌آبی ایران: دیگر چیزی برای نابود کردن نمانده!


سعید پیوندی

تصاویر آخرزمانی هستند: شوره‌زاری که جای دریاچه ارومیه را گرفته، فرونشست دشت‌ها، رودهای خشک، سدهای بدون آب، هوای آلوده...

بیش از ۲۵ سال است که در ایران بحث بر سر بحران آب و نابودی تدریجی منابع آبی آغاز شده است. اما همه این بحث و جدل‌ها، هشدارهای کارشناسان و کنشگران و گاه کنش‌های اعتراضی پردامنه در کانون‌های این بحران مانند دریاچه ارومیه، زاینده‌رود، بیداری نظام حکمرانی و چرخشی چشمگیر در حوزه سیاست زیست‌محیطی را در پی نیاورد. چرا و چگونه حکومت نتوانست از شکل‌گیری گام به گام چنین فاجعه زیست‌محیطی جلوگیری کند؟

این پرسش به همراه خود پرسش‌های فراوان دیگری را به میان می‌کشد. عامل انسانی و طبیعت کدامیک سهم بیشتری در این بحران داشتند؟ چرا مسئولین در شکل دادن به یک سیاست جامع در حوزه آب ناتوانند؟ مشکل اصلی کجاست، سیاست؟ شناخت علمی پدیده؟ تخصص؟ منابع مالی؟ چرا با وجود گستردگی بحران، مسئولین به جای استقبال از مشارکت مدنی به سرکوب کنشگران مدنی روی آوردند؟ چرا کنش‌های اعتراضی جامعه ایران با وجود محدودیت‌ها ادامه نیافتند و جنبش سراسری مانند مقابله با حجاب اجباری پا نگرفت؟ بحران بزرگ کنونی چه پی‌آمدهای اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت؟

مسئله آب و نقش آن در تعادل زیست‌بوم شکننده ایران موضوع یکی از درس‌های دوره لیسانس جامعه شناسی دانشگاه تهران بود در دهه پنجاه. استادی داشتیم به نام آقای جواد صفی‌نژاد که با ما درباره شبکه گسترده کاریزهای ایران (قنات) از دیدگاه مردم‌شناسی و اهمیت حیاتی آن در تعادل و پایداری نظام آبیاری و اقتصاد در کشور کم آب ایران صحبت می‌کرد. از نظر او شبکه کاریزهای سنتی ایران را می‌بایست عجایب هشتم جهان دانست به خاطر طراحی و مهندسی هوشمندانه، حجم عظیم خاک‌برداری (۸۰ هزار کیلومتر چاه و کانال افقی) و نقشی که این نظام در تعادل زیست‌محیطی و برداشت هوشمندانه آب از سفره‌های زیرزمینی داشت. او از خرد و مهارت ساکنان سرزمین ما می‌گفت که با هوشیاری کم‌نظیری توانسته بودند سفره‌های آب زیرزمینی را مانند گوهری کمیاب در طول قرن‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند.

سرزمینی که در گذشته از چنین نبوغ و هوشیاری برخوردار بود چگونه در دوران مدرن و با دانش، ابزار و امکانات فزون‌تر به چنین سرنوشت تلخی دچار شد؟

مطالعه بررسی‌های انتقادی وضعیت زیست محیطی ایران در سه دهه گذشته نشان می‌دهد که بر خلاف گفته بسیاری از دست‌اندرکاران، بی‌مهری طبیعت سهم اصلی را در بحران ندارد و سیاست‌های کشاورزی و صنعتی، فساد، جنون خودکفایی یا صادرات کشاورزی در کشوری خشک و کم آب، نابودکردن اکوسیستم‌های شکننده و سدسازی‌ها بدون توجه به اثرات تخریبی، حفر بی‌رویه ده‌ها هزار چاه مدرن نقش اصلی را در این بحران ایفا کرده‌اند.

۱۰ سال پیش فصل‌نامه سیاست‌های کلان (ش ۵، ۱۳۹۴) گزارش نیمه رسمی را منتشر کرده و در آن هشدار داده که رتبه ايران در مديريت منابع آبي از بين ۱۳۳ كشور ۱۳۲ است. این گزارش به ضعف‌های کلیدی سیاست‌گذاری و حکمرانی در حوزه بوم‌زیست و آب اشاره می‌کند.

حکومت همه این واقعیت‌های تکان‌دهنده را به خوبی می‌دانسته است. ما در ایران هم متخصص داریم، هم اهل پژوهش و کنشگر دلسوز و پیگیر زیست‌محیطی و هم منابع مالی. مراقبت از منابع آبی به عنوان میراث تاریخی طبیعت و نیاکان ما نیاز به یک سیاست جامع، دورنگر، منابع کافی و نیز تصمیمات سخت اقتصادی داشت. کاری که هیچ‌گاه در ایران انجام نشد.

در بهترین حالت باید گفت بوم‌زیست و شرایط بحرانی آن هیچ‌گاه اولویت حکومت نبوده است. محیط زیست نیاز به پول و سیاست جامع دارد. حکومت ترجیح داد‌ پول‌ها و منابع کشور را برای کارهای دیگری خرج کند. خواست و اولویت این حکومت پروژه بی‌حاصل و پرهزینه غنی‌سازی اورانیوم، راهپیمایی اربعین، پول‌پاشی برای تبلیغ دین حکومتی توسط نهادهای از معنا تهی شده مذهبی عریض و طویل، کمک به “برادران یمنی”، “حزب الله” لبنان، حشد الشعبی برای “عمق استراتژیک”، دفاع از حکومت اسد در سوریه، نابودی اسرائیل و ... بوده است. مسئولین ما بیش از آن‌که دغدغه آب و محیط‌زیست داشته باشند نگران قراردادهای کلان قرارگاه خاتم و کسانی که “اسلحه، پول و رسانه” دارند برای سدسازی‌های ویران‌گر و جابجایی بی‌رویه منابع آبی بودند. فساد گسترده در مدیریت آب و وجود مافیای آب یکی از عوامل نابودی جنون‌آمیز منابع آبی ایران است.

محیط‌زیست موضوع فقط حکومت نیست. محیط‌زیست یک فرهنگ، یک هوشیاری تاریخی و یک سبک زیستن در این دنیا است. در ایران هنوز بسیاری فکر می‌کنند که کار اصلی انسان سلطه بر طبیعت است در حالیکه انسان خود بخشی از طبیعت است. بدون دگرگونی فرهنگ عمومی، درک از رابطه سازواره میان اقتصاد و محیط زیست، درک معنای توسعه پایدار و سویه‌های اجتماعی-فرهنگی و زیست‌محیطی آن مراقبت از محیط زیست و سیاست کارا در این زمینه به امر همگانی تبدیل نخواهد شد. حکومت در این زمینه هم هر کاری لازم بود انجام داد تا این وجدان جمعی به گونه مستقل در درون جامعه گسترش پیدا نکند.

امروز ایران تشنه است ولی هنوز خبری از یک سیاست جامع و دورنگر نیست. حرف‌های مسئولین متناقض، شعاری، خرافی و نابخردانه است. روحانیون حکومتی خشکسالی را نتیجه گناهان مردم و بی‌حجابی می‌دانند، آقای خامنه‌ای دعوت به دعا و نماز می‌کند، وزیر آب از پروژه‌های عظیم شیرین‌سازی آب‌های جنوب سخن به میان می‌آورد، رئیس جمهور می‌گوید شیرین‌کردن آب از نظر اقتصادی به صرفه نیست ... سال‌ها هست که همه آن‌ها به جای سیاست‌گذاری درست و تدابیر کارا فقط حرف می‌زنند.

الویت‌های حکومت را می‌توان در آخرین خطابه آقای خامنه‌ای از بالا به مردم دید: جنگ ۱۲ روزه، کتک خوردن، خیانت‌ها و ضررهای امریکا، تکذیب مذاکره با امریکا، دخالت امریکا در نقاط مختلف جهان، منفوریت صهیونیست‌ها، بی‌آبرویی اسرائیل، غزه و فلسطین، برشمردن خدمات بسیج، ضرورت پرهیز از اسراف... و در انتها توصیه تضرع و دعا برای همه چیز و باران...

کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed





نظر شما درباره این مقاله:







علی صبوری و ۷ نفر از عوامل برنامه «نصف شب»
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:26

علی صبوری و ۷ نفر از عوامل برنامه «نصف شب»






نظر شما درباره این مقاله:







خریدوفروش سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزاف
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:10

خریدوفروش سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزاف


عضو کمیسیون صنایع و معادن گفت: دیدگاه برخی از دوستان این است که این فضا بد است اما نه برای آنها. یعنی بقیه ظرفیت ورود به این فضا را ندارند. اما برای ما که یا نماینده هستیم یا عضو دولت یا فلان نهاد یا خبرنگار هستیم اشکالی ندارد و ما باید برویم و در این فضا مقابله کنیم و توجهیات عجیب و غریبی از این دست می‌آورند.

مصطفی پوردهقان اردکان عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره اینکه برخی از نمایندگان مجلس علیرغم اینکه مخالف رفع فیلترینگ هستند اما اخیرا مشخص شده که دارای خط سفید هستند و این امر باعث  نارضایتی مردم شده است، از نظر شما این رفتار یک نماینده‌ چه توجیهی دارد، عنوان کرد: ما از روز اول روی وزارت ارتباطات فشار آورده‌ایم تا شعارهای رئیس‌جمهور و برخی نمایندگان در زمینه ساماندهی و رفع فیلترینگ به واقعیت تبدیل شود و این محدودیت باید رفع شود. وزارت ارتباطات و رئیس‌جمهور هم  باید محکم بایستند و این فضا را جلو ببرند.

برخی دوستان معتقدند بقیه ظرفیت ورود به فضای مجازی فیلتر شده را ندارند

وی ادامه داد: دیدگاه برخی از دوستان این است که این فضا بد است اما نه برای آنها. یعنی بقیه ظرفیت ورود به این فضا را ندارند. اما برای ما که یا نماینده هستیم یا عضو دولت یا فلان نهاد یا خبرنگار هستیم، اشکالی ندارد و ما باید برویم و در این فضا مقابله کنیم و توجهیات عجیب و غریبی از این دست می‌آورند.

این عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس گفت:  ما شاید بارها در کمیسیون‌های خودمان از جمله کمیسیون صنایع با این آقایان بحث کرده‌ایم که مگر ما جدای از فضای جامعه هستیم؟ مگر ما قرار  است چه اتفاقی را رقم بزنیم؟ مگر سیستم قرار است طبقاتی نگاه کند که مسئولان داشته باشند اما مردم نداشته باشند؟ این به شدت تفکر اشتباهی است.

وی افزود: یک زمانی مسئولی قائل به این است که خودش هم نباید در این فضا ورود داشته باشد در آن صورت می‌گفتیم این فرد، کسی است که خودش  معتقد است و اعتقاد قلبی به این موضوع دارد. اما اغلب این عزیزان به همین طریق جلو رفته‌اند یعنی فضای فیلترینگ را برای خودشان نمی‌پسندند و به دنبال این هستند که خطوط سفید داشته باشند و فضا برایشان باز باشد و دسترسی داشته باشند و با هر توجیهی این مسئله را عنوان کنند که توجیهات نه تنها کاملا اشتباه است بلکه اصلا پذیرفته نیست.

اگر بحث امنیت فضای مجازی است، اتفاقا دشمن با من و شمای مسئول کار دارد نه مردم عادی

پوردهقان گفت: از آن طرف  هم عنوان می‌کنند که اگر مردم دسترسی داشته باشند ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. یکی از بحث‌هایی که ما با این آقایان داریم این است که اگر بحث امنیت است، اتفاقا دشمن با مردم عادی کاری ندارد؛ دشمن با من و شمای مسئول کار دارد اگر قرار است از طریق گوشی‌ها ضربه بزند و اطلاعاتی را جمع‌آوری کند تلاش می‌کند که به گوشی من و شمای مسئول دسترسی پیدا  کند.

وی عنوان کرد: اگر بحث این است که مردم به برخی از پلتفرم‌ها ورود نکنند چراکه مطالبی در آنجا نوشته می‌شود و اطلاعاتی در آنجا وجود دارد، باید گفت که مردم به لحاظ آگاهی  و تحلیل بسیار بسیار از ما آگاه‌تر و جلوتر هستند. ذهن جامعه بسیار روشن است.

آقایانی که فضا را ملتهب می‌کنند خودشان در پستو درگیر خط سفید هستند

وی ادامه داد: این هم یک سند دیگری بود که روشن شد در جهت اینکه آقایانی که این فضا را ملتهب می کنند خودشان در پستو درگیر خط سفید هستند.

این نماینده مجلس درباره اینکه این موضوع فقط در بحث فیلترینگ هم نیست گاهی مشاهده می‌شود که مسئولی از مهاجرت افراد انتقاد می‌کند در حالی که فرزندانش در خارج از کشور حضور دارند،  این اقدامات چه تاثیراتی بر جامعه و کاهش اعتماد عمومی دارد، گفت: هیچ دفاعی در این زمینه وجود دارد و ما نزدیک‌تر هستیم  و می‌بینیم که تعداد اندکی از مسئولان اینطور هستند که یا خودشان یا فرزندانشان به عناوین عجیب و غریب از کشور رفته‌اند. به طور مثال می‌گویند رفته است درس بخواند و برمی‌گردد.

این نماینده مجلس یادآور شد: اشکالی هم ندارد در این موضوع خودم از کسانی هستم که موافقم افراد به کشور رفت و آمد داشته باشند اما نه برای آن کسی که افراد را مذمت می‌کند که چرا موج مهاجرت زیاد شده است. این دوگانگی‌ها در کل در کنار فشارهای اقتصادی در عین اینکه ما مردم را دعوت به مقاومت اقتصادی می‌کنیم، درست نیست. ما داریم در این شرایط مردم را به مقاومت دعوت می‌کنیم بعد می‌بینیم که یک سری از مسئولان نه همه آنها بلکه یک درصدی از آنها حرف و عمل‌شان دوتا است و این باعث آزار می‌شود.

از روز اول که به مجلس آمدیم سیم کارت بدون فیلتر به ما پیشنهاد شد

وی درباره خط سفید اینترنت گفت: من نمی‌دانم این عنوان خط سفید از کجا آمده است اما سیم کارت‌هایی که فیلتر نیست از روز اول که ما داخل مجلس آمدیم به صورت غیرمستقیم به نماینده‌ها پیشنهاد می‌شد که اگر نیاز دارید ما خط شما را آزاد کنیم. من آن روز هم خدمت آقای وزیر گفتم  که اگر مصوبه‌ای در این زمینه دارید، مثلاً در شورای عالی، به ما نشان دهید که این موضوع وجود دارد. اگر شما خودتان تشخیص می‌دهید که باید این فضا را باز کنید، این تشخیص اشتباه است. ما همگی با هم هستیم و اگر این تشخیص را دارید، به مردم هم اعلام کنید که هر کسی نماینده مجلس، وزیر یا عضوی از یک نهاد می‌شود، ما دسترسی او را به واسطه قانون رفع می‌کنیم و این غیرمستقیم بودن‌ها و تصمیمات پنهانی منجر به یک سیاست دوگانه می‌شود که بعداً نمی‌توانید جلوی آن را بگیرید.

در حال حاضر بسیاری از سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزافی خرید و فروش می‌شوند

این نماینده مجلس گفت:  متأسفانه، در حال حاضر بسیاری از این سیم‌کارت‌ها خرید و فروش می‌شوند و دست افرادی افتاده‌اند که واقعاً با قیمت‌های گزافی خرید و فروش می‌شوند و بازار سیاه برای آن ایجاد شده و  این موضوع واقعاً تلخ و دردناک است.

وی تاکید کرد: ما مدت‌ها منتظر بودیم که این فضا باز شود و پیشرفت‌هایی هم داشتیم و منتظر بودیم که فیلترینگ تلگرام، یوتیوب و اینستاگرام پس از  واتساپ،  به پایان برسد. اما متأسفانه دوباره فشار همین آقایان که با این فضا مخالف هستند،  اوضاع را دوباره کند کرده است.

تیم شورای عالی فضای مجازی مذاکراتی را با تلگرام داشتند اما فشارهایی از بیرون این روند را کند کرد

پوردهقان گفت: شورای عالی فضای مجازی یک تیمی را مشخص کرده بود که مذاکره کنند این تیم به صورت رسمی مذاکراتی را با تلگرام داشتند و  توافقاتی با تلگرام انجام شده و قرار بود توافق نهایی چند روز بعد آن انجام شود، اما فشارهایی از بیرون وجود دارد که امنیت کشور را زیر سؤال می‌برد و این روند را کند کردند. حرف‌های عجیب و غریبی که واقعا قابل توجیه نیست و ما نمی‌توانیم پشت سر این موضوعات قایم شویم. مثلا می‌گویند؛ اگر تلگرام باز شود امنیت مشکل پیدا می‌کند در صحبتی که با دوستان داشتم می‌گفتم که گویا فکر کرده‌اید که مردم دسترسی ندارند، مردم به‌راحتی از طریق  وی‌پی‌ان‌ها و فیلترشکن‌ها به این فضا دسترسی پیدا می‌کنند که این خود امنیت ما را بیشتر به خطر می‌اندازد.

وی گفت: در حال حاضر، دولت دید کمی فضا ملتهب به نظر می‌رسد و به همین دلیل سکوت کرده است. اما به نظرم، این موضوع باید حتماً و حتماً امسال به نتیجه برسد.





نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت اصغر صباغ‌پور، مدیر بازنشسته وزارت اطلاعات
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 10:42

بازداشت اصغر صباغ‌پور، مدیر بازنشسته وزارت اطلاعات






نظر شما درباره این مقاله:







خاموش کردن آتش جنگل هیرکانی با طعم تلخ تحریم
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 8:06

خاموش کردن آتش جنگل هیرکانی با طعم تلخ تحریم


حسن ظهوری / عصرایران

آتش‌سوزی در جنگل‌های هیرکانیِ منطقه الیت سرانجام خاموش شد؛ اما سرعت گرفتن عملیات اطفا زمانی ممکن شد که هواپیماهای کوچک آب‌پاش و آتش‌نشان ترکیه وارد عمل شدند؛ همان‌هایی که به‌دلیل تحریم‌ها حتی خرید موتورشان برای ایران ممکن نیست، چه برسد به خود هواپیما.

در یکی از گزارش‌های صداوسیما، مجری از آخرین وضعیت آتش‌سوزی‌های هیرکانی می‌پرسد و مهمان برنامه با لحنی گلایه‌آمیز می‌گوید: «این طعم شیرینش را خراب نکنید.» شاید منظور او همان شادی و هلهله مردم باشد؛ وقتی می‌بینند آب دقیقاً روی کانون آتش می‌ریزد و سوختن جنگل متوقف می‌شود. اما هیچ‌چیز در این ماجرا شیرین نیست؛ این صحنه‌ها فقط چشیدن تلخی تحریم است، وقتی می‌بینیم دیگران دارند و ما نداریم؛ چرا؟

جنگل‌های هیرکانی از بزرگ‌ترین و ارزشمندترین ذخایر طبیعی ایران هستند؛ جنگلی میلیون‌ها ساله که از یخبندان بزرگ جان سالم به‌در برده، اما اکنون گرفتار مدیران نابلد شده است. مدیرانی که بیست روز نخست، حتی وقوع آتش‌سوزی را جدی نمی‌گرفتند و هرکس درباره آتش هشدار می‌داد مواخذه می‌کردند. وقتی هم سرانجام پذیرفتند بحران جدی است، کار از کار گذشته بود و نمی‌دانستند چگونه باید آتش را خاموش کنند.

در جهان، وقتی جنگل آتش می‌گیرد، تجهیزات تخصصی و مدیریت حرفه‌ای وارد صحنه می‌شود؛ از هواپیماهای آب‌پاش تا هلی‌کوپترهای ویژه اطفا. اما ایران، با وجود تکرار آتش‌سوزی‌های گسترده و بحران‌های زیست‌محیطی توان خرید این تجهیزات حیاتی را ندارد؛ چرا؟ چون در تحریم است.

هواپیمای اصلی ایران برای این کار، ایلوشین ۷۶ یا «ایل-۷۶ تانکر» است؛ با ظرفیت ۴۰ تا ۴۲ هزار لیتر. اما کارایی آن پایین است؛ چون نمی‌تواند از دریا یا آبگیرهای بزرگ آب‌گیری کند و مخزنش فقط روی زمین و توسط نیروی انسانی پر می‌شود. به‌همین دلیل در آتش‌سوزی جنگل‌ها معمولاً ثمربخش نیست. هرچند غول‌پیکر است، اما در جهان بزرگ‌ترین هواپیمای آب‌پاش «سوپرتانکر» بوئینگ است؛ هواپیمایی که تنها در اختیار آمریکاست و حتی در حالت عادی هم فروشی نیست.

روسیه علاوه بر ایلوشین، هواپیمای کارآمدتری به‌نام بی–۲۰۰ (Be-200) یا «بریِو» دارد؛ با مخزن ۱۲ هزار لیتری که شاید حجمش کمتر باشد اما کارایی‌اش بسیار بیشتر است. این هواپیما می‌تواند پس از رهاسازی آب، روی سطح دریا یا دریاچه بنشیند، مخزنش را در ۱۴ ثانیه پر کند و دوباره برخیزد. پیش از این شایعه شده بود که ایران چند فروند از این هواپیما را پیش‌خرید کرده بود و چیزی تا تحویلش نمانده بود؛ اما با بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، تحویل آن‌ها هم به تعویق افتاد. هرچند این در حد شایعه باقی ماند.

از آن‌جا که بحران آتش‌سوزی جدی است، گاهی هواپیماهای C-130 آمریکایی که از دهه‌ها قبل در ایران خدمت می‌کنند را هم به کیت آب‌پاش مجهز می‌کنند. اما این هواپیماها هم فقط روی زمین آب‌گیری می‌شوند و همین تأخیر، فرصت پیشروی آتش را فراهم می‌کند. به همین دلیل در ایران بیشتر از هلی‌کوپترها استفاده می‌شود؛ وسیله‌هایی که می‌توانند از دریاچه‌ها آب‌گیری کنند یا نیرو به ارتفاعات منتقل کنند. اما هلی‌کوپتر هرگز توان اطفای گسترده آتش در مناطق کوهستانی و جنگلی، مانند جنگل‌های هیرکانی، را ندارد.

در چنین شرایطی فقط یک نوع هواپیما فوق‌العاده کارآمد است: هواپیماهای ملخ‌دار سبک مخصوص اطفای جنگل؛ همان‌هایی که ترکیه آورد و نجات‌بخش شدند. این هواپیماها از نوع AT-802 (مدل آمریکایی) و نسخه ترکیه‌ای آن AT-802 Fire Boss هستند؛ چابک، مانورپذیر، مناسب دره‌ها و مناطق صعب‌العبور. این هواپیماها می‌توانند تا نزدیک‌ترین فاصله بر فراز آتش پرواز کنند، آب را مثل بمب رها کنند، ظرف چند ثانیه روی آب بنشینند، مخزن را پر کنند و بازگردند. اما موتور این هواپیما ساخت آمریکاست و تحریم‌ها مانع خرید آن برای ایران شده است.

طبق تحریم‌های آمریکا، هیچ کشوری حق ندارد هواپیمایی را که بیش از ۱۰٪ قطعاتش آمریکایی است به ایران بفروشد. قانونی که شامل بوئینگ، ایرباس و حتی بسیاری از هواپیماهای روسی و چینی می‌شود. چون آن‌ها هم از قطعات آمریکایی استفاده می‌کنند. همین قانون ساده، اما مخرب، باعث شده حتی این هواپیمای سبک و ارزان ترک نیز برای ایران «غیرقابل خرید» باشد.

در مقابل، هواپیمای روسی بی–۲۰۰ کمتر از ۱۰٪ قطعات آمریکایی دارد و از لحاظ حقوقی قابل خرید است؛ اما ایران به‌دلیل اسنپ‌بک و تحریم‌های سازمان ملل فعلاً امکان دریافت آن را ندارد و معلوم نیست اگر هم بخرد چه زمانی بتواند آن را تحویل بگیرد.

تحریم همیشه زیان‌بار بوده و زمانی‌که دامنِ محیط‌زیست، آموزش یا بهداشت و درمان را هم می‌گیرد، تبعاتش بسیار سنگین‌تر می‌شود. کشورهایی که تحریم وضع می‌کنند باید بدانند این تصمیم‌ها می‌تواند به نابودی محیط‌زیست منجر شود؛ و تخریب محیط‌زیست، جهانی را که در آن زندگی می‌کنیم، بدتر و ناامن‌تر خواهد کرد.

برای مثال، وقتی ایران به‌دلیل تحریم‌ها نمی‌تواند هواپیماهای آتش‌نشان و آب‌پاش خریداری کند و جنگلی ارزشمند مانند جنگل‌های هیرکانی طعمه آتش می‌شود، پیامدهای آن فقط متوجه ایران نیست؛ بلکه بر زندگی همه مردم جهان اثر خواهد گذاشت.

با وجود همه این واقعیت‌ها، مشخص نیست چگونه برخی مدیران از «طعم شیرین مدیریت» حرف می‌زنند؛ در حالی‌که مزه تلخ تحریم، حتی همین طعم ادعایی را هم خراب می‌کند. پرسش مردم ساده است: چرا آن‌ها دارند، اما ما نداریم.





نظر شما درباره این مقاله:







چرا ایرانیان در برابر فرزندآوری عقب می‌نشینند؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 8:00

چرا ایرانیان در برابر فرزندآوری عقب می‌نشینند؟


اقتصاد ۲۴: وقتی آمار‌های تازه وزارت بهداشت درباره جمعیت و فرزندآوری ایرانیان منتشر شد، کسی تعجب نکرد. حالا دیگر سال‌هاست نمودار تولد‌ها آرام و بی‌سروصدا پایین می‌آید؛ آن‌قدر آرام که به چشم نمی‌آید و آن‌قدر جدی که هر اقتصاددان و جامعه‌شناسی می‌داند پشت این آرامش، یک زلزله پنهان خوابیده است.

رئیس اداره جوانی جمعیت وزارت بهداشت این‌بار صریح‌تر از همیشه هشدار داده است که «اگر همین‌طور ادامه دهیم، ایران در ۶۰ یا ۷۰ سال آینده جمعیتی حدود ۴۰ میلیون نفری خواهد داشت. کشوری که زمانی با نرخ باروری بالای شش فرزند تعریف می‌شد، امروز به حوالی ۱.۵ فرزند رسیده؛ آن هم در حالی که حد جانشینی ۲.۱ است.»

اما این اعداد دیگر تنها آمار خشک نیستند و پشت هر کدامشان تصمیمی است که یک زوج جوان، زیر نور مهتابی یک خانه اجاره‌ای، با حسابگرانه‌ترین شکل ممکن گرفته‌اند که «فعلاً نه» و یا شاید «هیچ‌وقت».

نسلِ مکث‌کرده بر لبه ویرانی

اگر امروز از زوج‌های جوان بپرسید چرا فرزندی نمی‌خواهند، به‌ندرت جواب‌های ایدئولوژیک با حتی برخواسته از تمایل و یا نسلی می‌شنوید. مساله این است که کسی نمی‌گوید دلش نمی‌خواهد پدر یا مادر باشد. بیشترشان می‌گویند «نمی‌شود» یا «فعلاً نمی‌شود» و این «نمی‌شود» از جنس تنبلی یا بی‌میلی نیست؛ از جنس احتیاط است، از جنس اضطرابی که طی سال‌های اخیر لابه‌لای قبض‌ها، قرارداد‌های موقت، قیمت مسکن و گرانی خوراکی‌ها جا خوش کرده است.در ایران امروز فرزندآوری، که زمانی بخشی طبیعی از زندگی بود، حالا تبدیل شده به پروژه‌ای بزرگ‌سالانه که نیاز به برنامه مالی، اطمینان از آینده شغلی، امنیت روانی و حتی امنیت زیست‌محیطی دارد.

تبعات یک سکوت طولانی و پیریِ شتابان

ب بحران فرزندآوری معمولاً به زبان کارشناسی توضیح داده می‌شود: نسبت وابستگی، صندوق‌های بازنشستگی و کاهش رشد اقتصادی. اما این بحران در زندگی روزمره نیز خودش را نشان خواهد داد؛ آرام، اما قطعی.به این ترتیب است که ایران با سرعتی که در جهان کم‌نظیر است پیر می‌شود. دهه بعد، خیابان‌ها شلوغ خواهند بود، اما از صدای کودکان؛ و در مقابل شاهد صف‌های بلند در برابر بیمارستان‌ها و مراکز درمانی خواهیم بود.وقتی نسل جوان کوچک شود، تعداد افرادی که کار می‌کنند و مالیات می‌دهند کمتر می‌شود و تعداد بازنشستگانی که باید از آنان حمایت شود، بیشتر خواهد شد و این بحران و زلزله خاموشی است که در انتظار این سرزمین خواهد بود.

اقتصاد کوچک‌تر، آینده کوچک‌تر

اقتصاد‌ها بر شانه‌های نیروی کار جوان می‌چرخند. ایران در دهه‌های آینده با این روند جمعیتی با نیروی کار رو به کاهش، نه فقط کند رشد می‌کند، بلکه به‌تدریج وارد دوره‌ای از رکود دائمی می‌شود. بازار مصرف نیز کوچک می‌شود؛ یعنی شرکت‌ها کمتر سرمایه‌گذاری می‌کنند، نوآوری کاهش می‌یابد و چرخه اقتصاد کندتر می‌چرخد.

از سوی دیگر پژوهشگران جمعیت‌شناسی می‌گویند نسل تک‌فرزند یا بی‌فرزند، در بزرگسالی با شبکه حمایت اجتماعی ضعیف‌تری روبه‌رو می‌شود. در کشور‌هایی که این مسیر را رفته‌اند، تنهایی سالمندان به یکی از مشکلات مهم تبدیل شده است، اما اینها تنها روی تاریک ماجراست.شاید یک روی روشن هم در این عدم فرزندآوری وجود داشته باشد و آن نیز همین باشد که کاهش بار جمعیتی موقتاً فشار بر زیرساخت‌ها را تقلیل می‌دهد و امکان سرمایه‌گذاری بیشتر روی کیفیت آموزش و سلامت را فراهم می‌کند؛ اما این فرصت کوتاه است و در آینده با پیری شدید جمعیت از میان می‌رود.

حقیقتی که نمی‌توان نادیده گرفت: اقتصاد اجازه نمی‌دهد

در این میان برای بررسی اصلی‌ترین علت عدم فرزندآوری ایرانیان، مهم‌ترین ضلع ماجرا بدون تردید بحران اقتصادی است. این روز‌ها که دیگر حتی در گفت‌و‌گو‌های عادی در تاکسی و کافه و مهمانی هم می‌شود فهمید دغدغه اصلی چیست: پول. در سال ۱۴۰۴ تورم رسمی حوالی ۴۵ درصد اعلام شد و تورم مواد غذایی در مقاطعی از ۶۵ درصد هم عبور کرد. خانواده‌ها کمتر به سفر می‌روند، کمتر خرید می‌کنند و در بسیاری موارد از حداقل‌های قبوض و خوراک عقب می‌مانند.

در چنین فضایی، داشتن فرزند تبدیل به پروژه‌ای پرهزینه می‌شود: هزینه پوشک و شیر خشک، قیمت سبد خوراکی، شهریه مهدکودک و مدرسه و در ادامه هزاران قصه دیگر، هزینه درمان و واکسن‌های غیررایگان و ... همگی از عوامل جدی پیش روی زوج‌های بدون فرزند ایرانی است؛ و سوال جدی اینجاست که آیا یک زوج جوان که اگر هر دو نیز شاغل باشند با مجموع حقوق ۳۰ یا ۴۰ میلیون تومان می‌تواند از پس این مخارج بربیاید؟ پاسخ بیشترشان منفی است.

مسکن؛ دیوار بلندی که پشت آن کودکی نیست

شاید اما در این روزهای ایران هیچ‌ چیزی به اندازه مسکن در ایران مانع فرزندآوری نشده است.  یک آپارتمان معمولی ۷۰ یا ۸۰ متری در تهران، امروز با اجاره ماهانه ۱۸ تا ۲۵ میلیون تومان معامله می‌شود. درباره خرید، وضعیت حتی تلخ‌تر است و محاسبه‌ها نشان می‌دهد یک زوج با درآمد متوسط باید ۶۰ تا ۸۰ سال تمام حقوقشان را پس‌انداز کنند تا بتوانند خانه‌ای کوچک بخرند.با این حساب، خانه‌دار شدن شبیه افسانه شده و زوج‌ها ترجیح می‌دهند تا زمانی که این بلاتکلیفی حل نشده، مسئولیت تازه‌ای نپذیرند.

ناامنی شغلی بحران زوج‌های جوان ایرانی

مشکل تنها به آن سقف نداشته و اقتصاد نیمه ویران نیز منوط نمی‌شود. به گزارش اقتصاد ۲۴، از اوایل دهه ۹۰ به این‌سو، کار‌های قراردادی جایگزین استخدام‌های پایدار شده‌اند. بسیاری از جوان‌ها هر سال باید نگران تمدید قرارداد باشند و اساسا چنین آینده‌ای برای ساختن خانواده مناسب نیست.
پس شغل خوب و مسکن و عدم درآمد کافی را باید در هر پیشنهاد برای فرزندآوری ایرانیان در راس قرار داد.

آب، بحران فراموش‌شده، اما همیشه حاضر

در این میان اما به نظر می‌رسد که یک مشکل بزرگ و جدی روانی و اجتماعی را نیز در گزینه‌ها و دلایل عدم فرزندآوری ایرانیان به طور جدی لحاظ کرد.در تحلیل‌های مربوط به کاهش زاد و ولد، معمولاً اقتصاد محور اصلی است؛ اما بحران آب، در سکوت به همان اندازه مؤثر است.ایرانی‌ها شاید مستقیم به این موضوع اشاره نکنند، اما حس ناخودآگاهی نسبت به «بی‌ثباتی زیستی» دارند چرا که کم‌آبی یعنی آینده نامعلوم پیش روی نسل آینده‌ای که برای آینده اش نگران هستند.

امروز بیش از ۶۰ درصد جمعیت ایران در مناطقی با تنش آبی شدید زندگی می‌کنند. این وضعیت تنها به معنای کمبود آب شرب نیست؛ بلکه بر زندگی روزمره تأثیر گذاشته و از جمله افت فشار آب، جیره‌بندی در برخی شهرها، قطع‌های مقطعی، افت کیفیت آب، فرونشست زمین و ناامن شدن برخی مناطق که به طور مستقیم پیش چشم شهروندان است و آن را با همه وجود خود لمس می‌کنند.بسیاری از والدین آینده‌نگر این پرسش را ناگفته در ذهنشان مرور می‌کنند که «آیا می‌خواهم فرزندم را در شهری بزرگ کنم که ممکن است ۱۰ سال دیگر آب کافی نداشته باشد؟»

نتیجه این که وقتی آب نیست، کشاورزی گران‌تر می‌شود و وقتی کشاورزی گران‌تر می‌شود، قیمت مواد غذایی افزایش پیدا می‌کند و این یعنی فشار بیشتر بر سفره مردم، یعنی ترس بیشتر از آینده، یعنی احتمال کمتر فرزندآوری.

ایرانِ کم‌ظرفیت و بحران آب و نسلی که از زادوولد می‌ترسد

سرانه آب تجدیدپذیر ایران از ۷۰۰۰ مترمکعب در دهه ۱۳۳۰ به کمتر از ۱۰۰۰ مترمکعب رسیده؛ ورود به محدوده «کم‌آبی مطلق». به زبان ساده‌تر این آمار بدان معناست که ظرفیت زیستی کشور هر سال کمتر می‌شود و همین واقعیت، بر تصمیم خانواده‌ها سایه می‌اندازد.البته که اقتصاد و محیط زیست تنها بخش ماجرا نیستند. ایرانیان حالا در منطقه‌ای جغرافیای خود را می‌بینند که هر چند سال دوباره با بحران جدیدی روبه‌رو می‌شود: تحریم، تهدید جنگ، درگیری‌های نیابتی، نوسانات بازار ارز، مهاجرت گسترده.

برای بسیاری از زوج‌های جوان، سؤال این است که «آیا آوردن کودک به دنیایی با این سطح از تنش، عاقلانه است؟»این پرسش شاید در ظاهر بدبینانه به‌نظر برسد، اما میراث سال‌ها تجربه زیسته است و نسل امروز می‌خواهد بداند قبل از آوردن کودک، آینده‌ای برای او وجود دارد یا نه.

آیا ایران توان جمعیت ۹۰ میلیونی را دارد؟

از سوی دیگر پرسشی که شاید در سال‌های اخیر میان پژوهشگران جمعیت‌شناسی و اقتصاد به‌طور جدی مطرح شده، یکی همین باشد که آیا کشوری با بحران‌های اقتصادی، کمبود منابع زیستی و ساختار ناکارآمد، می‌تواند جمعیت فعلی‌اش را مدیریت کند؟ از نظر منابع زیستی پاسخ ساده است که ایران به‌شکل فعلی، توان اداره پایدار جمعیت ۹۰ میلیونی را ندارد. آب در بسیاری از مناطق به خط قرمز رسیده، خاک فرسوده شده، جنگل‌ها کوچک شده‌اند و شهر‌های بزرگ از ظرفیت زیرساختی فراتر رفته‌اند.

از سوی دیگر اقتصادی که رشد پایدار ندارد و به‌طور مزمن با تورم بالا کار می‌کند، نمی‌تواند فرصت کافی برای میلیون‌ها جوان ایجاد کند. البته که اگر اصلاحات ساختاری انجام شود، جمعیت ۹۰ میلیونی نه‌تنها مشکل نیست که می‌تواند مزیت هم باشد، اما بدون این اصلاحات، جمعیت بالا فشار مضاعفی بر اقتصاد خواهد بود.مساله این جاست که مشکل ایران کمبود جمعیت نیست؛ مشکل فقدان سیاست‌گذاری منسجم در حوزه اقتصاد، آب، مسکن و خانواده است و تا این مسائل حل نشود، افزایش جمعیت بیشتر بحران می‌سازد تا فرصت.

کاهش فرزندآوری یک انتخاب نیست، واکنش است

حقیقت این است که ایرانیان فرزند نمی‌آورند نه به این دلیل که دلشان نمی‌خواهد، بلکه، چون نمی‌توانند و این «نه» گفتن به فرزندآوری، در واقع «نه» گفتن به بی‌ثباتی است، به هزینه‌های کمرشکن، به آینده‌ای که روشن‌تر نشده است. به گزارش اقتصاد ۲۴، عدم فرزندآوری امروز ایرانیان دیگر یک انتخاب ارادی نیست؛ بلکه یک تصمیم ناگزیر است، تصمیمی که هم عقل آن را تأیید می‌کند و هم دل، هرچند با اکراه.

شب‌هایی که زوج‌ها روی کاناپه خانه‌های اجاره‌ای نشسته‌اند و درباره سختی‌ها حرف می‌زنند، شاید بلند نگویند، اما در دل می‌دانند که تا زمانی که مسکن امن، شغل پایدار، آب مطمئن و آینده قابل پیش‌بینی وجود نداشته باشد، فرزندآوری بیشتر شبیه خطر است تا امید.این بحران، بیش از هر چیز، روایت مردمی است که زیر بار هزینه‌ها خم شده‌اند و فعلاً توان قدم برداشتن به‌سوی یک زندگی بزرگ‌تر را ندارند.





نظر شما درباره این مقاله:







ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:49

ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه


فائزه فتحی‌رستمی / اعتماد

قوانین خانواده در ایران همچنان بر سازوکارهایی متکی‌اند که نه از جنس نیازهای امروز، بلکه بازمانده‌ نظم حقوقی و فرهنگی‌ای هستند که بر برتری پیش‌فرض مرد بنا شده است. این ساختار، به ‌جای ایجاد تعادل و عدالت میان زن و مرد، نابرابری‌های جنسیتی را در سطح قانون و عرف بازتولید می‌کند و دامنه انتخاب‌های زنان را محدود نگه می‌دارد. در واقع زن حتی در نقطه آغاز ازدواج نیز با دو ابزار حمایتی ناکافی و نابرابر مواجه است؛ مهریه‌ای که ضمانت‌های اجرایی‌اش هر روز کوچک‌تر می‌شود و شروط ضمن عقدی که هم از سوی قانون و هم از سوی عرف، مشروعیت و امکان استفاده از آن برای او دشوار شده است. در چنین زمینه‌ای، طرح جدید مجلس درباره مهریه نه‌تنها پاسخی به این شکاف ساختاری نیست، بلکه تعادل شکننده‌ای را که زنان میان این دو ابزار ضعیف ایجاد کرده بودند بر هم زده و دوباره نشان داده است که هر اصلاح بدون توجه به واقعیت زیسته زنان، می‌تواند به تشدید همان نابرابری‌هایی منجر شود که قرار است برطرف شوند.

لیلا، زنی ۳۴ ساله که یک‌سالی است در آستانه جدایی قرار گرفته به «اعتماد» می‌گوید: «من سال اول ازدواج حق طلاق خواستم. شوهرم گفت فکر می‌کنم از الان آماده جدایی هستی، هنوز هیچی نشده داری از این حرف‌ها می‌زنی! تهش گذاشتنِ اون حق، برام شد ناهنجاری. گفتم باشه؛ پس مهریه‌ام بیشتر باشه. اما الان، با این قانون جدید، هم اون حق رو نداشتم، هم این حق عملا از دستم رفته.»

به نظر می‌رسد روایت لیلا یک داستان شخصی نیست؛ تصویر یک ساختار است. ساختاری که زن را در همه انتخاب‌ها، از ابتدا در موضعی می‌نشاند که باید یا امنیت را انتخاب کند یا برابری را و اغلب هیچ‌ کدام را هم به‌طور کامل به دست نمی‌آورد. در همین خصوص «سمیرا مقدسی»، وکیل پایه ‌یک دادگستری در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره ابتدایی‌ترین حقوق زن که در ازدواج به سخت‌ترین حقوق تبدیل می‌شود، توضیح می‌دهد. او تبعات اصلاح اخیر مهریه را روی میز می‌گذارد و نشان می‌دهد این‌بار نیز زنان، نخستین گروهی‌اند که زیر بار تغییرات قانونی خم می‌شوند.

ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه

مقدسی بحث را از نقطه‌ای شروع می‌کند که قلب ماجراست، یعنی ضعیف شدن ضمانت اجرای مهریه. او در گفت‌وگو با «اعتماد» می‌گوید: «کاهش سقف مهریه باعث کم شدن ضمانت اجرایی برای پرداخت مهریه است. وقتی حبس‌زدایی می‌شود، باید بگویند چه ضمانتی جای آن می‌نشیند؟ نمی‌شود یک‌باره مهریه را اصلاح کرد و ضمانت اجرای تازه‌ای طراحی نکرد.»

مهریه، همان حقی که به گفته قانونگذار هدیه است و به گفته عرف پشتوانه زن، حالا با اصلاح اخیر به جایی رسیده که ضمانت سنتی‌اش یعنی زندان، عملا از دست رفته یا تضعیف شده است. وکیل توضیح می‌دهد که طرح مجلس فرآیندی عجیب را پشت سر گذاشته: «ابتدا سقف ۱۴ سکه را حذف کردند تا مخالفت‌ها کمتر شود؛ پس از تصویب کلیات، اصلاحیه‌ای ارایه شد تا همان ۱۴ سکه دوباره بازگردد.» مقدسی می‌گوید این اتفاق بسیار زیرکانه افتاده است، زیرا از نظر او این رفت‌وبرگشت‌ها، بیشتر از آنکه قصد رفع ابهام داشته باشد، نوعی مدیریت حساسیت اجتماعی است. در حالی که به‌ گفته مجلس هنوز سقف قطعی ۱۴ سکه تصویب نشده و برخی مقامات از باقی ماندن سقف ۱۱۰ سکه خبر می‌دهند، مقدسی هشدار می‌دهد که در متن عملی قانون، مسیر به‌گونه‌ای طراحی شده که بازگشت به ۱۴ سکه چندان دور از ذهن نیست و اگر چنین شود، زنان با یکی از مهم‌ترین ابزارهای امنیت مالی‌شان تنها خواهند شد.

در نگاه بسیاری از زنان، مهریه نه یک امتیاز اضافه، بلکه تنها ضمانت مالی است که در روزگار اختلاف می‌تواند آنها را از سرگردانی نجات دهد. اما سال‌هاست که فرار از دین، یعنی انتقال اموال پس از مطالبه مهریه، عملا این حق را بی‌اثر کرده است. مقدسی می‌گوید: «پیش از این، رای وحدت رویه سال ۹۷ انتقال مال پس از مطالبه را از جنبه کیفری خارج کرده بود. مرد وقتی می‌فهمید زن مهریه خواسته، اموالش را منتقل می‌کرد و زن کاری از دستش برنمی‌آمد.»

طبق تحلیل او، تنها زنان کمی می‌توانستند بدون پشتیبانی یا پارتی، به مهریه برسند؛ بسیاری دیگر، درست در لحظه‌ای که قوه قضاییه قرار بود به کمکشان بیاید، با مردی روبه‌رو می‌شدند که به‌ سادگی اموالش را منتقل کرده بود. اصلاح اخیر بخشی از این مشکل را حل کرده و گفته است از زمان اولین اظهارنامه یا دادخواست زن، انتقال مال فرار از دین محسوب می‌شود.

اما مقدسی تاکید می‌کند: «این هم در عمل مشکل را حل نمی‌کند؛ چون شروع اختلافات زن و مرد از اظهارنامه نیست. ماه‌ها و حتی یک‌سال قبل شروع شده و مرد در همان مدت اموالش را منتقل می‌کند.» به زبان ساده یعنی هنوز راه فراری باز است؛ هنوز آن سنگ بزرگ جلوی پای زنان هست و هنوز هم بسیاری از مردان می‌توانند قبل از ورود دادخواست، دارایی‌شان را دور کنند.

بحران عرف؛ وقتی زن  برای گرفتن حق انسانی‌اش «متهم» می‌شود

در ساختار فعلی، هر زنی که بخواهد حقوق ضمن عقد بگیرد، اغلب با برچسب حسابگر، بی‌اعتماد یا آماده طلاق روبه‌رو می‌شود. وکیل پایه یک دادگستری در این خصوص توضیح می‌دهد: «اگر خانم‌ها از ابتدا شروط ضمن عقد بخواهند، همان اول دعوا راه می‌افتد. می‌گویند تو دنبال حق و حقوقی، یعنی به زندگی اعتماد نداری و غیره. نمی‌فهمند که سرمایه مهریه را از زن می‌گیرند، حق قانونی‌اش را هم محدود می‌کنند، حالا زن می‌خواهد چه کند؟»

در این نقطه عرف و قانون هم‌قسم می‌شوند؛ قانون شروطی را اجباری نمی‌کند؛ عرف گرفتنشان را ناهنجار می‌داند؛ مردها زیر بار نمی‌روند و زن می‌ماند با انتخابی که از سر اجبار است، نه اختیار. در چنین شرایطی در طرح جدید، گرفتاری بیشتر می‌شود. وکیل می‌گوید: «در پیش‌نویس جدید، اگر زن شروط ضمن عقد بگیرد، مجبور است از مهریه کوتاه بیاید، چون مرد نمی‌پذیرد هم مهریه بدهد و هم شروط را. پس زن میان مهریه و حقوق برابر باید انتخاب کند؛ اما قانونگذار از او می‌خواهد رها کند یا همان را که نگه می‌دارد، ضعیف‌تر بگیرد.»

فقدان شروط لازم در عقدهای ایرانی

داستان لیلا دقیقا همین را نشان می‌دهد. او می‌گوید: «وقتی گفتم حق طلاق می‌خوام، همسرم گفت یعنی از اول ته دلت سیاهه. انگار من باید دست خالی وارد زندگی می‌شدم تا ثابت کنم زن خوبی‌ام.» لیلا مهریه بیشتری درخواست کرد تا حداقل بدون حقوق زناشویی در زندگی، امنیتی داشته باشد؛ اما امروز، در آستانه طلاق، قانون جدید آمده و می‌گوید ضمانت مهریه‌ات کمتر شده. اگر رای ثابت شود و ۱۴ سکه سقف مجازات شود، او نیز یکی از همین زن‌هاست که هم حق مدرن را نداشته و هم حق سنتی‌اش بی‌اثر شده است. در ایران، دفترچه‌های عقد همچنان داری کمبود هستند و کم‌جان؛ حق خروج از کشور، تحصیل، کار، حق انتخاب محل زندگی، هیچ یک الزاما در عقدنامه نیستند.

مقدسی می‌گوید: «شروط ضمن عقد باید در عقدنامه بیاید؛ قانون باید آنها را اضافه کند، نه اینکه بگذارد خانواده‌ها خودشان چانه بزنند. وقتی دولت می‌گوید مرد زندان نرود که ما هم معتقدیم زندان مفید نیست، باید برای زن ابزار جایگزین بگذارد، اما دولت ابزار نمی‌گذارد.» زنان هنوز برای گرفتن همان چهار، پنج شرط اولیه باید بجنگند، حرف بشنوند، متهم شوند. حقوقی مثل حضانت هم حتی قابل درج اولیه نیست.

وکیل می‌گوید: «حضانت طفل هنوز متولد نشده، طبیعی است که نمی‌شود در عقدنامه آورد.» اما این یعنی زن همچنان در مسیری قرار می‌گیرد که قانون در هر پیچ به او می‌گوید: «این یکی را هم بعدا باید با سختی بگیری.»

موضوع دیگر وکالت در طلاق است؛ این موضوع یکی از مهم‌ترین نمونه‌های نابرابری حقوقی است. مرد هر زمان بخواهد می‌تواند طلاق بدهد؛ زن فقط اگر عسر و حرج اثبات کند یا مرد وکالت در طلاق به او داده باشد. مقدسی در این خصوص مطرح می‌کند: «وکالت طلاق، حق مرد را نمی‌گیرد؛ فقط زن را با مرد برابر می‌کند. اما بسیاری از مردان یا خانواده‌ها این را نمی‌پذیرند. این شرط باید در دفتر اسناد رسمی و دفترخانه ازدواج ثبت شود و اگر مرد نرفت، زن می‌تواند الزام به ثبت وکالت در طلاق بگیرد.» با این‌ همه، هنوز بسیاری از زنان این حق را نگرفته‌اند؛ چون گرفتنش در عرف نشانه بی‌اعتمادی تلقی می‌شود.

عسر و حرج؛ تبعیضی که در اجرا  تشدید می‌شود

در نگاه قانونگذار، زن می‌تواند با اثبات سختی زندگی، مثل محکومیت قطعی پنج‌ساله مرد، طلاق بگیرد. اما مقدسی توضیح می‌دهد که این تنها در ظاهر آسان است. او می‌گوید: «در اجرا، هزار مانع وجود دارد. می‌گویند حکم قطعی نشده؛ می‌گویند آزادی مشروط دارد؛ هر بار یک مانع جدید. اما مرد برای طلاق دادن زن هیچ‌ کدام از اینها را لازم ندارد.» در طرح جدید کمیسیون قضایی مجلس گفته شده اگر زن همه حقوق مالی‌اش را ببخشد و دو سال جدا زندگی کرده باشد یا کراهت شدید داشته باشد، بتواند به حاکم شرع مراجعه کند. اما این نیز چیزی را تغییر نمی‌دهد؛ زیرا زن باید برای گرفتن اولین حق، تمام حقوق مالی خود را ببخشد. یعنی باز هم بهای آزادی زن، بخشش است.

در همین خصوص علی آذری، رییس کمیسیون قضایی مجلس می‌گوید: «زیبنده ایران نیست ۲۵ هزار زندانی مالی داشته باشیم! مهریه از هدف خود فاصله گرفته است. مگر زن کالاست؟» او از کاهش بدهکاران مهریه دفاع می‌کند. این سخنان در ظاهر به نفع عدالت ‌است، اما پرسش این است: پایان دادن به زندانی شدن مردان، چرا باید با نادیده گرفتن حق مالی زنان همراه شود؟ البته ایمان شمسایی، رییس مرکز ارتباطات مجلس نیز گفته: سقف ۱۴ سکه حذف شده و آیین‌نامه‌های جدید پابند الکترونیک در راه است. این سخنان اطمینان‌بخش به نظر می‌رسد؛ ولی هیچ ‌یک از اینها به ‌معنای بازگشت ضمانت‌های موثر به زنان نیست. مقدسی در تحلیلش تاکید می‌کند: با اجرایی شدن این طرح، زندان مرد حذف می‌شود، اما ضمانت اجرایی به زن داده نمی‌شود و این به معنی رها شدن زن است.

یک پژوهشگر حوزه خانواده در همین خصوص به «اعتماد» می‌گوید: «در اقتصاد تورمی، کاهش سقف مهریه عملا یعنی کاهش سهم زنان از امنیت مالی. وقتی هیچ سازوکار جایگزینی وجود ندارد، رفع مسوولیت از مردان به قیمت افزایش ناامنی برای زنان تمام می‌شود. در بسیاری از کشورها، امنیت اقتصادی پس از ازدواج از مسیر تقسیم دارایی مشترک تامین می‌شود؛ اما در ایران چون چنین قانونی وجود ندارد، مهریه نقش آن را پر می‌کند و حذف یا تضعیف آن بدون برنامه جایگزین، زن را بی‌پشتوانه رها می‌کند.»

به گفته او، عرف همچنان یکی از اصلی‌ترین سدهای مقابل حقوق زنان است. زنانی که با اعتماد شروع می‌کنند، به محض مطالبه یک حق ساده، مثل حق تحصیل یا کار، متهم می‌شوند به بی‌اعتمادی، حق‌طلبی یا آماده طلاق بودن، اما همین عرف، همیشه در بزنگاه‌های حساس از آنها می‌خواهد صبر کنند، ببخشند و گذشت داشته باشند. وقتی ساختار فرهنگی ما از زن می‌خواهد احساساتی، وفادار و بی‌طلب باشد، طبیعی است که گرفتن حق قانونی برای او هزینه‌ اجتماعی داشته باشد. جامعه هنوز انتقال قدرت از مرد به زن را تهدید می‌داند و هر زنی که بخواهد در لحظه عقد امتیازی برابر بگیرد، نوعی تابو را می‌شکند. همین تابو باعث شده حقوق ضمن عقد که در بسیاری کشورها ستون اصلی عقدنامه است، در ایران به چیزی غیرعادی تبدیل شود.

زن بدون پشتوانه

واقعیت این است که بحران مهریه فقط ریشه در قانون ندارد؛ اقتصاد هم نقش پررنگی بازی می‌کند. در سال‌هایی که قیمت سکه چند برابر شده، بسیاری از مردان بدون اینکه وضعیت مالی‌شان بهتر شود، زیر بار تعهداتی رفته‌اند که شاید در نگاه اول امکان‌پذیر بوده، اما در عمل روی کاغذ باقی مانده‌ است. همین تورم، مهریه را از نقش اولیه‌اش که حمایت مالی حداقلی زن بود، به چیزی بین نماد، اهرم فشار یا ابزار چانه‌زنی تبدیل کرده، اما هر تغییری که از دل بحران اقتصادی بیرون بیاید، یک معنا دارد؛ زنان بیشتر باید از حق مالی خود عقب‌نشینی کنند.

در ایران امروز، زن مجبور است از میان ابزارهای قانونی یکی را قربانی کند؛ مهریه‌ یا شروط ضمن عقد. با طرح جدید مجلس، حتی آن مهریه‌ای که روزی پناه مالی زن بود، ممکن است به سرابی قانونی تبدیل شود. در ساختاری که همچنان مرد را صاحب حق پیش‌فرض می‌شناسد، هر اصلاحی که بدون توجه به امنیت زنان انجام شود، نه اصلاح قانون خانواده، بلکه بازتولید نابرابری است. همان‌طور که مقدسی می‌گوید: «این مجلس فقط صدای آقایان را می‌شنود.» و تا زمانی که حق برابر در عقدنامه ننشیند و تا وقتی عرف، گرفتن حق را جرم می‌داند، زن همچنان میان ستون‌های مردسالارانه قانون گیر می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







جریان روشنفکری و سیاسی ایران درجا می‏‌زند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:35

جریان روشنفکری و سیاسی ایران درجا می‏‌زند


الناز محمدی / هم‌میهن

گفت‏‌وگو با ابراهیم توفیق درباره تحولات جامعه و فاصله معنادار بین مردم و ساختار سیاسی

۱۵ مهرماه امسال وقتی ابراهیم توفیق، جامعه‌شناس و استاد اخراجی دانشگاه علامه طباطبایی، بعد از مدت‌ها در یکی از نشست‌های ششمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران شرکت کرد و سخن‌‌گفتن از نظریه‌پردازی در دانشگاه را در بستر کنونی جامعه ایران، نوعی «انکار واقعیت» دانست، تعدادی از حاضران با او مخالفت کردند؛ نمونه‌اش مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس که گفت حس دکتر توفیق را درک می‌کند، اما «بازی» او را در این پنل کارآمد نمی‌بیند: «گرچه او با همین تنش در آسمان است، اما نظریه باید بتواند این زندگی هراسناک را شرح دهد.»

ابراهیم توفیقِ ۶۶ ساله، جامعه‌شناس تاریخی که سال‌ها در دانشگاه گوته فرانکفورت، جامعه‌شناسی خواند و با مدرک دکترا از این دانشگاه به ایران بازگشت، توانست مدت‌کوتاهی در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس کند اما به فاصله کوتاهی و با روی‌کارآمدن صدرالدین شریعتی به‌عنوان رئیس این دانشگاه، اخراج شد.

او در همه سال‌های گذشته اما به فعالیت علمی و پژوهشی‌اش ادامه داد و به‌عنوان یکی از سرآمدترین جامعه‌شناسان تاریخی ایران شناخته می‌شود. انتقاد به ساختار آکادمیک دانشگاه‌ها، عقب‌ماندن جامعه‌شناسان از جامعه، نبود امکان برای نظریه‌پردازی در دانشگاه‌ها و... همیشه در سخنان توفیق، جای خاصی داشته و همین‌ها هم بهانه‌ای برای انجام گفت‌وگو با اوست.

در این گفت‌وگو، ابراهیم توفیق تحولات سه‌سال گذشته در ایران را زیر ذره‌بین می‌برد و می‌گوید، فضای سیاسی و روشنفکری ایران در فضای اوهامی به‌سر می‌برد که توان بررسی و پرداخت درست آنچه در جامعه امروز ایران می‌گذرد را ندارد. او می‌گوید، پس از سال‌ها که جامعه‌شناسان از گسست اجتماعی در ایران حرف می‌زدند، حالا جامعه ایران دچار انکار اجتماعی شده و ناامید از آنچه در فضای سیاسی می‌گذرد، دنبال راهی برای دوام‌آوردن و زندگی‌کردن است.

* هرگاه درباره امر سیاسی و مفهوم دولت صحبت می‌شود، شما آن را از امر اجتماعی جدا نمی‌دانید و معتقدید آنها از هم قابل تفکیک نیستند. شما بارها از پولانزاس نقل‌قول آورده‌اید که نظریه دولت، تراکم‌یافتگی یک رابطه اجتماعی است. اگر حالا از شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس بپرسیم که باتوجه تحولات سال‌های اخیر، از نظرتان مهمترین ساختارها یا نیروهایی که معادلات امروز جامعه ایران و امر سیاسی و اجتماعی را تعیین می‌کنند، کدامند، چه می‌گویید؟ سرمایه، دولت، ایدئولوژی، شبکه‌های مدنی یا مجموعی از آنها که در ارتباط با دولت، یک رابطه اجتماعی را شکل می‌دهند؟

این سوال به این مناسبت سخت است که در سال‌های گذشته گسست‌های زیادی اتفاق افتاده و جامعه سیالیت عجیبی دارد. در ساختارهای اجتماعی-سیاسی، گسست‌هایی وجود دارد که شاید با یک ساحت نتوان به توضیح آن پرداخت. به‌نظرم دولت و مردم، سال‌هاست که هرکدام زندگی خودشان را دارند؛ گویی آنها در جایی زندگی می‌کنند و مردم در جای دیگری و این قدمت‌اش به تقریباً ۲۰ سال می‌رسد که در ۱۵ سال اخیر عمق بیشتری پیدا کرده است.

* چرا می‌گویید ۱۵ سال اخیر؟ یعنی از ۱۵ سال پیش، روی کدام نکته یا اتفاق در جامعه ایران تاکید دارید که حالا روی آن نور بیشتری می‌اندازید؟

من فکر می‌کنم از سال ۸۴ به‌بعد، وارد فاز متفاوتی شدیم و به‌نظرم به‌صورت روزافزون، جدایی فضاها اتفاق افتاده است؛ یعنی ساختار سیاسی به مسیری رفته و جامعه به مسیر دیگری. تا جایی شاید این تصور وجود داشت که این‌دو می‌توانند در پیوند با هم و در تاثیرگذاری متقابل باشند اما از سال ۱۳۸۴، مسیرشان جدا شد.

* یعنی مشخصاً روی‌کارآمدن آقای احمدی‌نژاد را به‌این‌اندازه تاثیرگذار می‌دانید؛ سال ۸۴، همان سالی‌که شما هم در دانشگاه علامه طباطبایی برای تدریس با مشکل مواجه شدید.

بله. همان زمانی که از آلمان به ایران آمدم و آن ماجراها و ممنوعیت‌ها پیش آمد. بنابراین من فکر می‌کنم گسست اصلی از آن زمان شروع شد. از آنجا وارد فازی شدیم که تصور امکان رفت و برگشت بین جامعه و سیستم فروریخت و از آنجا به‌بعد کم‌کم وارد دورانی شدیم که هم‌فضایی از بین رفت. الان جایی هستیم که به‌نظرم جامعه و سیستم به‌هیچ‌وجه هم‌فضا نیست؛ یعنی سیستمی وجود دارد که زندگی خودش را دارد، گاهی به این‌طرف سر می‌زند ـ معمولاً خشونت‌آمیز ـ و بعد دوباره می‌رود.

* در این سر زدن‌ها، خیلی چیزها را هم ممکن است با خودش ببرد.

بله. این‌ها همه در حالی است که این فضا درباره دولت در زمان انقلاب و سال‌های پس از آن تا قبل ۱۳۸۴ وجود نداشت یا کمرنگ بود. به‌نظرم، جامعه کم‌کم به سمتی رفته که متوجه شده از آن‌سمت، چیزی نصیب‌اش نمی‌شود...

* شاید بیش‌ازپیش فهمیده که بیش‌از‌آنکه چیزی را به‌دست بیاورد، در این سر زدن‌ها، در حال ازدست‌دادن از بدنه خودش است.

بله. جامعه در گروه‌بندی‌های مختلف، متوجه این موضوع شده است؛ بستگی به اینکه چقدر مورد هجوم بوده‌اند. جامعه خیلی وقت است که به جایی رسیده که به‌جای اینکه بتواند خواسته‌هایش را بلند بر زبان بیاورد، به این فکر کند که چطور می‌تواند زندگی‌اش را سامان دهد. این موضوع از سال ۱۴۰۱، زبان واضح‌تری پیدا کرده است.

* گویی از سال ۱۴۰۱ به‌بعد، جامعه به این نتیجه رسیده که چطور خودش حیات اجتماعی‌اش را پیش ببرد و دیگر کاری مطلقاً با امر سیاسی نداشته باشد.

قضاوت دراین‌باره خیلی سخت است. ما الان نشانه‌هایی در جهت نکته‌ای که شما می‌گویید، داریم؛ مثلاً در خیابان قدم می‌زنیم و با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شویم که با صحنه‌های قبل از ۱۴۰۱ خیلی متفاوت است. انگار جاهایی مردم، به‌ویژه زنان موفق شده‌اند فضاهایی را از آن خود کنند؛ خیلی غیررسمی ولی عملاً گویی فضا دست آنهاست. گویی نظم و قواعد دیگری حاکم است که ربطی به قواعد حاکم ندارد. این میان عقب‌نشینی‌هایی هم به‌ویژه بعد از جنگ اتفاق افتاده که گویی از آن‌طرف هم بخشی به خودش جرأت داده که این تغییرات را به‌رسمیت بشناسد.

ما شاهدیم که چیزی را زنان پس گرفته‌اند و لاجرم طرف مقابل هم عقب رفته است؛ گویی فضاهای محدودتری را تشخیص می‌دهد و در آن هرکاری دل‌اش می‌خواهد می‌کند. پس اینجا پس‌گرفتن‌هایی اتفاق افتاده است؛ این موضوع گاهی رادیکال هم بوده است. پس برای این می‌گویم دراین‌باره قضاوت‌کردن سخت است که به سادگی زبان‌مند نمی‌شود؛ یعنی باجود اینکه خیلی جاها زندگی می‌‌شود ولی زبان غالب، حتی در اپوزیسیون این زبان نیست. یعنی روی تِرم پس‌گرفتن فکر نمی‌کند؛ هنوز روی معادلاتی فکر می‌کند که مربوط به زمانی است که جامعه و سیستم هم‌فضا بودند یا لااقل تصوری از این هم‌فضایی وجود داشت؛ نکته‌ای‌که ابتدا از آن حرف زدم.

* یعنی زبان غالب برای توضیح تغییراتی که در جامعه ایران اتفاق افتاده، هنوز نزدیک به زمان قبل از ۱۳۸۴ است.

بله. درنتیجه با مسائل و خواسته‌‌هایی روبه‌رو می‌شویم مثل روزنه‌گشایی یا رأی‌دادن به پزشکیان یا فشار بر بخش‌های سخت قدرت، برای خارج‌شدن از وضعیت بعد از جنگ، برای مذاکره و.... اینها فرمول‌هایی است که به‌نظرم با مسئله پس‌گرفتن همنشین نمی‌شوند. یعنی شما باید تعیین تکلیف بکنید؛ معنای پس ‌گرفتن چیست و پیامدهایش چیست؟ اگر بخواهیم معنایش کنیم، من خیلی بعید می‌دانم که به‌معنی فشار از پایین برای مذاکره و... باشد. فکر می‌کنم واقعاً اینجا دو فضا داریم.

* که در یک مسیر مشترک قرار نمی‌گیرند...

بله. شما نیروهایی دارید که در بالا و پایین موثرند اما تکلیف خودشان را نمی‌دانند. مشکل، گفتارهای نیروهایی است که نتوانستند خودشان را با وضعیت جامعه تطبیق دهند؛ یک‌جایی از سال ۸۴ به‌بعد، جایی از ۹۶ و ۹۸ به‌بعد و از ۱۴۰۱ به‌بعد، با قطعیت بیشتر. این زبان، زبان شکاف‌ها و گسست‌ها نیست؛ درنتیجه توهمی از یک فضای مشترک به‌وجود می‌آورد بی‌آنکه واقعاً وجود داشته باشد.

بنابراین من به حس و شهودم دراین‌باره اعتماد می‌کنم اما اگر به‌عنوان جامعه‌شناس از من دراین‌باره بپرسید، با مشکلات زیادی برای توضیح این حسم روبه‌رو می‌شوم؛ برای گفتن اینکه جامعه، یا لااقل بخش‌های مهمی از آن یک‌جور دیگر دارد زندگی می‌کند که با فضای بالا هیچ نسبتی ندارد و این به‌نظرم موضوعی است که چندان به چگونگی صورت‌بندی آن فکر نکرده‌ایم.

* بنابراین برای وضعیتی که از گسست اجتماعی عبور کرده و به‌قول شما به یک خلأ رسیده، توضیحی جامعه‌شناسانه نمی‌شود داد؟ یا اصطلاحی که آن را دقیق‌تر توضیح دهد؟

ببینید مردم جهان حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال است که براساس ایده و واقعیت قرارداد اجتماعی زندگی می‌کنند. می‌خواهم ادعا کنم که ما دیگر در وضعیت قرارداد اجتماعی نیستیم اما توضیح‌اش سخت می‌شود. ذهن ما عادت کرده است که بگوید رابطه حکومت و جامعه هرچقدر هم که مخدوش باشد، بالاخره جایی باید به‌هم برسند و قرارداد را تغییر دهند یا قرارداد جدیدی بنویسند و... اما به‌نظرم جهان در وضعیتی است که از فاز قرارداد اجتماعی گذشته؛ خب در این صورت این موضوع را چطور باید صورت‌بندی کرد؟

مثلاً ما خیلی می‌شنویم که وضعیت ایران استثنایی است. یعنی اگر در اینجا قرارداد اجتماعی کار نمی‌کند، ناشی از وضعیت استثنایی ماست. پس نتیجه می‌گیریم حکمرانان را باید وادار کرد قرارداد را رعایت کند. به‌نظرم این نگاه، حاصل چشم بستن بر واقعیت امروز جهان است. انگار باید اول فکر کنیم که وضع جهان (منظور از جهان هم اغلب غرب است) روبه‌راه است، چون بالاخره هنوز دموکراسی دارند و دولت‌ها به قرارداد اجتماعی دموکراتیک متعهدند، تا بتوانیم از وضعیت اینجا به‌عنوان غیرعادی و استثنایی انتقاد کنیم.

به‌نظرم این تصویر و تصوری غیرواقع‌بینانه است، تحولات ۵۰-۴۰ سال اخیر را جدی نمی‌گیرد؛ اینکه حتی در کشورهای خیلی پیشرفته هم که هنوز المان‌های دموکراسی وجود دارد، به‌سختی می‌‌شود از دموکراسی به‌معنی ۶۰ سال پیش حرف زد. بگذارید از همین بغل گوش‌مان شروع کنیم. اسرائیل مدعی این است که تنها دموکراسی واقعی منطقه است، اما در غزه که آن را عملاً بخشی از قلمرو خود تلقی می‌کند، در عرض دو سال ۷۰ هزار آدم می‌کشد. اتحادیه اروپا، یعنی مرکز دموکراسی، اجازه می‌دهد برای جلوگیری از ورود پناه‌جویان هزاران انسان در مدیترانه غرق شوند. قدرت‌گیری راست‌های افراطی در اروپا و آمریکای شمالی دیگر به امری روزمره تبدیل شده است.

اینها وضعیت‌هایی نیست که بعد از جنگ جهانی دوم بتوانیم شاهدمثال‌های زیادی برایش بیاوریم اما از جایی به‌بعد شروع می‌کنند به زیادشدن؛ مثلاً در رواندا، یوگسلاوی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و... باید دید این‌میان نسبت دولت‌ها با مردم و جمعیت چیست و آیا می‌‌شود در کتگوری‌های آشنا، آنها را فرمول کرد؟ از نظر من ناممکن است؛ به‌همین‌دلیل برای نامگذاری این وضعیت با مشکل روبه‌رو می‌شویم. برگردیم به ایران؛ به نظر من ما در وضعیت استثنایی نیستیم.

در فاجعه‌ای‌که اتفاق می‌افتد با جهان هم‌زمانیم، هرچند اینجا به‌صورت خیلی تشدیدیافته و افراطی اتفاق بیفتد، جاهای دیگری هست ـ نه‌چندان دور از ما ـ که خیلی شدیدتر و افراطی‌تر اتفاق می‌افتد. شاید باید بالاخره یاد بگیریم جهان را ازمنظر ضعیف‌ترین حلقه‌های زنجیر بخوانیم و تفسیر کنیم.

همانطور که گفتم، حکومت و مردم انگار در دو فضا زندگی می‌کنند. حس می‌کنم از زمانی به‌بعد، بخش‌هایی از جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توان انتظاری از بالا داشت. وقتی شما از کسی انتظاری ندارید، او نه دوست شماست، نه دشمن شما؛ بنابراین وارد فاز انکار می‌شوید.

* مثال‌اش در ادبیات ما می‌‌شود همان شعر شاملو که «عدوی تو نیستم من، انکار توأم.»

بله. دقیقاً. ما در وضعیت انکار قرار داریم و صورت‌بندی مفهومی-نظری این وضعیت راحت نیست. انکار به معنی بی‌تفاوتی نیست. به این معنی هم نیست که گروه‌های مختلف اجتماعی مطالباتی ندارند. مخاطب این مطالبات هم اغلب سازمان‌ها و نهادهای دولتی هستند اما بسیاری از مردم بر مبنای تجربه یاد گرفتند که دولت به یک شرکت سهامی خاص تبدیل شده و فقط برای اقلیت کوچکی نقش توزیع منابع دارد؛ آن‌هم در ازای اعلام وفاداری. در این حالت اکثریت مردم ناچارند راه‌ها و سازوکارهایی برای مراقبت از خود پیدا کنند.

* نمی‌شود از همین‌نظر شما وام بگیریم و بگوییم جامعه‌شناسان از این به‌بعد بیش‌ازآنکه روی گسست اجتماعی کار کنند، باید روی انکار اجتماعی تأمل کنند؟

بله. درست است، باید قاعدتاً این کار را بکنند؛ به‌جای اینکه دائم از فروپاشی اجتماعی حرف بزنند. اما جامعه‌شناسی عموماً علم محافظه‌کاری است. ما به‌سختی می‌توانیم با این ایده وداع کنیم که دولت نماینده و تجلی منفعت عامه است. هرچقدر هم شاهدمثال بیاوریم که چنین نیست، یا لااقل دیگر اینطور نیست، عادت و تنبلی ذهن در مقابل واقعیت مقاومت می‌کند.

این جاافتاده که دولت بنا بر ذات تجلی منفعت‌عامه است و اگر منفعت‌عامه را نمایندگی نمی‌کند، آسیبی، اشکالی در کار است که باید رفع‌اش کرد. در ایران مثل همه کشورهای توسعه‌نیافته دیگر، دولت مدرن برای رفع عقب‌ماندگی از جهان پیشرفته در غرب شکل گرفت و مشروعیت‌اش را از ادعای توسعه کسب می‌کرد اما این دوره نه‌تنها در ایران به‌سر رسیده که دولت و توسعه، دیگر هم‌پیوند نیستند.

مسئله دولت و حاکمیت دیگر این نیست که جمعیت را برای پیشبرد توسعه تربیت و بسیج کند. من به سال ۱۳۸۴ به‌همین‌دلیل اشاره کردم. تا قبل از آن اصلاحات دوم خرداد را داشتیم که با همین ادعای توسعه توانست بخش مهمی از جامعه را جذب کند، اما به‌نظر من ما از آن به‌بعد از این وضعیت به‌صورت برگشت‌ناپذیری خارج شده‌ایم.

* به نظرتان «دولت»، عامدانه و آگاهانه این کار را کرده یا مجبور شده؟

به‌نظرم مجبور شده و خیلی هم ککش نگزیده است.

* به‌احتمال زیاد، اجباری برای حفظ وضعیت موجود یا فرونپاشیدن...

بله. به‌نظرم برای فرونپاشیدن. از داخل کشور که نگاه کنیم فقط نزاع بین اصلاح‌طلب و اصول‌گرا یا ساخت انتخابی قدرت و انتصابی شدن و غلبه دومی بر اولی را می‌بینیم. ممکن بود این نزاع طور دیگری پیش برود اما این نزاع را باید در بافت بزرگ‌تری، در تحولات جهانی و منطقه‌ای خواند. یکدست‌شدن ساخت قدرت به یک‌معنا انطباق پیداکردن با این تحولات است.

غلبه یکی از تند‌ترین اشکال سیاست‌های نئولیبرالی یا بنیادگرایی بازار به‌همراه سیاست منطقه‌ای عمق استراتژیک، نتیجه این انطباق پیداکردن است. نباید فکر کنیم که سو‌گیری به شرق (روسیه و چین) در تضاد با انطباق با جهانی‌شدن نئولیبرال است. پیامد این انطباق نسبی شدن جایگاه جمعیت و سرزمین ملی است. سیستم خودش را متولی و مسئول یک اقلیت کوچک وفادار می‌داند، بقیه هم به حال خودشان رها می‌شوند.

البته در طول عمر نظام جمهوری اسلامی فکر می‌کنم همواره گروهی وجود داشته‌اند که حتی دوست داشته‌اند جمعیت ایران هفت، هشت میلیون نفر باشد؛ یک‌جوری این احساس را داشته‌اند که این جماعت به‌درد پروژه آنها نمی‌خورد و به امت وفادار تبدیل نمی‌شود. حالا این تلقی، رادیکال شده و دست‌بالا را دارد. هفت، هشت میلیون خودش را پیدا کرده و با همان‌ها زیست می‌کند، به بقیه هم گفته بروید هرکاری می‌خواهید بکنید. رئیس‌جمهوری همین چندروز پیش خیلی رک گفت که خودتان برای خودتان فکری بکنید.

* این موضوعی است که در فضای روشنفکری و جامعه‌شناسی ایران خیلی کم به آن پرداخته شده است.

به‌نظرم فضای روشنفکری ما اگر حتی حاضر به مواجه‌شدن با واقعیت باشد، آن را چندان جدی نمی‌گیرد. با واقعیت آسیب‌شناسانه روبه‌رو می‌شود. همانطور که گفتم این تصور وجود دارد که ما در وضعیت استثنایی هستیم. چون از مسیر طبیعی توسعه و دموکراسی خارج شدیم، دچار این وضعیت هستیم.

تصور می‌‌شود اگر به این مسیر برگردیم، مشکلات حل می‌شود، رابطه دولت و جامعه از این حالت ناهنجار کنونی بیرون می‌آید؛ همان ایده قرارداد اجتماعی. اصلاً این آمادگی وجود ندارد ـ حتی در سطح منطقی ـ که تصور کنیم این وضعیت گذرا نیست و پایدار است؛ در این صورت باید از منافع و عقلانیتی که باعث تداوم وضعیت می‌شود، پرسش کرد؛ باید رابطه دولت و جامعه را از بنیاد مورد بازاندیشی قرار داد. شاید بشود گفت، بخش‌های مهمی از جامعه براساس تجربه به وضعیت انکار رسیده‌اند اما جریان روشنفکری همچنان در وضعیت پیشین درجا می‌زند.

به‌جای جدی‌گرفتن واقعیت دولت و جامعه، مرتب در پی اصلاح یا تسخیر دولت است تا به وضع مردم کنار گذاشته‌شده رسیدگی کند. اینجا مخاطب من در درجه اول، نیروی روشنفکری چپ است که به‌جای تأمل نظری و مطالعه تجربی نیرویی که مدعی نمایندگی آن است، یعنی فرودستان یا آنچه امروز پریکاریات خوانده می‌شود، چشم‌اش همواره به دولت است و حاضر به دیدن این واقعیت نیست که دولت خیلی وقت است دیگر آینده‌ای پیش‌روی این گروه بزرگ اجتماعی نمی‌گذارد.

* اینها یعنی دوری از آنچه در طول تاریخ چپ، پرولتاریا نامیده شده است...

بله. پرولتاریا، فرودستان. به‌هرحال اینها گروه‌های اجتماعی‌اند که چپ ادعای نمایندگی‌شان را دارد و خب آنها از یک‌طرف، بیش از بقیه در این مناسبات له می‌شوند. ازطرف‌دیگر با اتخاذ استراتژی بقا و مراقبت، تداومی را به‌رغم دولت و سرمایه ممکن می‌کنند. این استراتژی‌ها چیستند و چه پیامدهای سیاسی دارند؟ به‌نظرم این‌ها سوال‌های اصلی هستند که باید به آنها پرداخته شود. اما انگار تصوری وجود دارد که اگر به اینها بپردازیم، گریبان دولت را از مسئولیت اجتماعی‌اش رها کرده‌ایم.

* به‌نظرتان چرا چپ این را نمی‌پذیرد؟

نکته‌ای که گفتم، یک گرایش جهانی است در نیروی چپ و مختص ما نیست. اما اینجا به‌طور خاص بروز می‌کند که شاید فقط مربوط به چپ نیست، بلکه کل فضای روشنفکری و سیاسی را شامل می‌شود. به‌نوعی انگار در فضای اوهام به‌سر می‌بریم. یعنی فضایی‌که ارتباط با واقعیت قطع شده است. فکر می‌کنم همان تصور در وضعیت استثنا قرارداشتن، خیلی ربط دارد با این فضای اوهام. فکر می‌کنیم جهان ـ یعنی غرب ـ به سیاق سابق دارد جلو می‌رود و ما حتی دیگر تعقیب‌اش نمی‌کنیم. اینطور، هم نسبت با واقعیت جهانی قطع می‌شود، هم با واقعیتی که در آن زندگی می‌کنیم.

* شما نظر مشابهی هم درباره نظام دانش در ایران دارید و بارها درباره‌اش بحث کرده‌اید.

بله. درباره نظام دانش اجتماعی من بارها بحث کردم. اجازه بدهید الان فقط درباره آنهایی صحبت کنیم که دغدغه واقعیت و زندگی اجتماعی را دارند. من برداشتم این است که بیشتر آنها حاضر نیستند بپذیرند که جهان تغییر کرده است و ما ـ یعنی ایران ـ بیرون از این تغییرات نیستیم. یعنی هنوز آینده‌ای را تصور می‌کنند که خیلی‌وقت است سپری‌شده. شما اگر مدام درباره آینده‌ای که سپری‌شده فکر کنید، به‌طور روزافزون نسبت‌تان با واقعیت قطع می‌شود.

مثلاً وقتی درباره آینده بحث می‌شود، اینها هنوز اروپای دهه‌ی ۱۹۷۰ را در ذهن دارند. یعنی وضعیت سرمایه‌داری فوردیستی، آنجا‌که دولت رفاه وجود دارد و تحت نظارت این دولت توافقی بین کار و سرمایه به‌نفع گسترش بازار داخلی و ادغام نیروی کار در فرآیند بازتولید و انباشت گسترده سرمایه وجود دارد و دموکراسی پارلمانی گسترده ممکن شده است.

وقتی درباره غرب حرف می‌زنیم، همه می‌دانیم که این مؤلفه‌ها دیگر وجود ندارند؛ اما به محض اینکه درباره ایران حرف می‌زنیم این اروپا، این غرب سپری‌شده دوباره مبنای مقایسه و ترسیم آینده‌ای که باید به آن برسیم، قرار می‌گیرد. چرا آینده‌ای را تصور می‌کنیم که عملاً دیگر وجود ندارد؟ اگر شما اتوپی‌تان را بگذارید آینده سپری‌شده، دچار فضای اوهام می‌شوید و حاضر نیستید با واقعیت جلوی چشم‌تان مواجه شوید.

* شما در میان حرف‌هایتان گریزی به مسئله غزه زدید. موضوع فلسطین و غزه در دو سال اخیر یکی از مهمترین موضوعات در سطح جهانی بوده؛ در کشورهای مختلف مردم به خیابان آمدند و حمایت کردند. به‌نظرتان چرا در ایران علاوه بر شکل‌نگرفتن چنین فضای خیابانی‌ای، گفتمان غیردولتی اپوزیسیون خارجی و حتی داخلی روی این موضوع حساس نبود؟ نیروهای سیاسی چه نقشی در سوگیری‌های ‌به‌نفع غزه می‌توانستند داشته باشند؟

دیدن تصاویر غزه در دو سال گذشته به‌خودی خود زجرآور است، به‌خصوص زمانی‌که فکر کنی هیچ توانی برای مقابله مؤثر با این فاجعه نداری. من از نوجوانی، مثل خیلی از هم‌نسلانم با مسئله فلسطین، سیاسی شدم. اما با حکومتی‌شدن مسئله فلسطین، بیان همبستگی با فلسطین به غایت سخت شده است.

هربار باید هزاربار بالا‌وپایین کنی که در جای غلط قرار نگیری و از کلامت سوءاستفاده نشود. اینکه از موضع مستقل خودت برای دفاع از غزه به خیابان بروی که از این هم سخت‌تر است و عملاً ناممکن. احساس و عقل در این وضعیت در مقابل هم قرار می‌گیرند. عقل و تأمل سیاسی در فضایی‌که همه‌چیز بلافاصله ابزاری می‌شود، به آدم می‌گوید ضرر سکوت کمتر است.

* اینکه می‌گویید عقل یا تأمل سیاسی جلوی این ماجرا را می‌گیرد، یعنی به‌نظرتان منطقی است که این اتفاق بیفتد؟

نه. من نمی‌گویم منطقی است.

* اما ناگزیریم که گاهی کنش مناسب نداشته باشیم؟

بله. به‌صورت بخشی، ناگزیر می‌شویم. مرز کشیدن را هم خیلی از افراد امتحان کردند که آن هم سخت است؛ بعضی بیانیه‌ها که در این‌مدت نوشته شدند، مصداق این سختی است. نمی‌شود در این منطقه وسط اسلام سیاسی نشسته باشی، بعد مثل آنتی‌امپی که در آمریکا یا اروپا زندگی می‌کند، حرف بزنی. در جنگ ۱۲ روزه هم ما شاهد چیزی شبیه به این بودیم.

* پس از جنگ ۱۲روزه بحث‌های زیادی درباره ناسیونالیسم ایرانی مطرح شد. ارزیابی شما از گرایش‌های ناسیونالیستی در جامعه امروز ایران چیست؟

شاید دقیق‌تر باشد اگر بگوییم یک گرایش قدیمی در این سال‌ها تحریک و تقویت شده، از طرف سلطنت‌طلب‌ها، از طرف ایرانشهری‌ها که حتماً سلطنت‌طلب نیستند و به‌طورکلی از طرف ناسیونالیست‌ها و حتی از طرف اسلامیست‌های حاکم که حالا خیلی ابزاری و حساب‌گرانه سوار این ناسیونالیسم شدند که خودش را به‌ویژه در افغان‌ستیزی از بالا نشان می‌دهد. از همان ابتدای تاریخ مدرن ما به‌ویژه از زمان شکل‌گیری دولت-ملت، ایدئولوژی ناسیونالیستی شکل می‌گیرد که عرب‌ستیز و ترک‌ستیز است و به یک معنای فراختر ضدمنطقه است.

ما مشکل بنیادینی داریم و آن این است که ایرانی‌بودن نتوانسته خودش را در نسبت با منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم ـ خاورمیانه ـ تعریف کند؛ ازاین‌نظر بی‌شباهت نیستیم به اسرائیل و صهیونیسم. مثل آنها ما هم خودمان را با همسایه‌هایمان هم‌سرنوشت نمی‌بینیم. البته ما نیروهایی داشته‌ایم مثلاً در چپ‌های مارکسیست یا مذهبی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ که تحت تأثیر جهان‌سوم‌گرایی آن دوره خودشان را با جنبش‌های منطقه و فلسطین هم‌سرنوشت می‌دیدند اما این گرایش، حاشیه‌ای بوده است. گرایش غالب در ناسیونالیسم ایرانی این بوده که ما از بد حادثه افتاده‌ایم در این منطقه، وگرنه جای ما اروپاست.

* بخش بزرگی از جامعه هم با آن همراهی می‌کنند.

آمار و ارقام ندارم، اما من هم همین را که شما می‌گویید، حس می‌کنم. نمی‌دانم ما در آینده با این فاجعه که بسیاری در آن دست داشتند ـ منظورم مردم است وگرنه تکلیف سیستم که روشن است ـ چطور می‌خواهیم زندگی کنیم. ما فقط به همشهری‌های افغان‌تبارمان زخم نزدیم، به خود و وجدانمان هم زخم زدیم.

هنوز چون گرم است متوجه‌اش نمی‌شویم. این مسئله‌ای است که باید به موضوع نقد جدی و رادیکال خودمان تبدیل کنیم. چنین نقدی هنوز حتی شروع هم نشده. به نظرم بدون چنین نقدی، نقد دیگری‌سازی و دیگری‌ستیزی که شامل بسیاری از گروه‌های جمعیتی در داخل هم می‌شود، ممکن نیست و اگر صورت گیرد هم عمق و جدیتی ندارد؛ بیشتر ادای دموکرات و روادار بودن درآوردن است.

آنچه در فضای عمومی و رسانه‌ای شاهدش هستیم، عکس این مسیر است. ما با پرخاشگری همان ناسیونالیسم دیگرستیز روبه‌رو هستیم. البته فکر می‌کنم این پرخاشگری، اینکه به‌عنوان «روشنفکر» به حکومت تذکر بدهی که چرا جلوی این را نمی‌گیری که یک عده‌ای دارند نوروز را جور دیگری جشن می‌گیرند و اینکه چرا اجازه می‌دهی در اداره‌هایت به زبانی جز زبان فارسی حرف بزنند، بیشتر نشانه پایان یک چیز است. کسی‌که جایش محکم است، نیازی به پرخاش ندارد. نمی‌توانم تصور کنم کسی مثل تقی‌زاده یا فروغی، چنین نامه‌ای می‌نوشتند یا امضا می‌کردند.

* یعنی شما معتقدید ناسیونالیسم ایران در حال مردن است یا مرده و حالا دست به پرخاش می‌زند؟

من معتقدم، ناسیونالیسم ایرانی یک حالت زامبی‌وار پیدا کرده است. در حال زورزدن است. با کسانی سروکله می‌زند که به‌نظرش ناسیونالیست نیستند، اما از آن‌طرف تا دری به تخته می‌خورد به همان متوسل می‌شود. به نظر در وضعیت عجیب‌وغریبی قرار گرفته است. شاید هم اینکه امروزه اینطور مورد اقبال است به این برگردد که تلقی و احساس غالب این است که رجعتی به یک ناسیونالیسم پرخاشگر و دیگرستیز صورت گرفته است.

«ایران دیگر هیچ‌گاه به قبل از سال ۱۴۰۱ برنمی‌گردد»

* در صحبت‌هایمان چندبار به ۱۴۰۱ ارجاع دادیم. در بخش دوم گفت‌وگو می‌خواهم کمی دقیق‌تر دراین‌باره حرف بزنیم. در آن‌سال، اتفاقاتی مطرح بود که نشان از مقاومت‌های روزمره داشت که کسانی مثل آصف بیات و سعید مدنی درباره آن موضوعاتی را مطرح کردند و از عبارت‌هایی مثل ناجنبش یا لحظه تاریخی حرف به‌میان آوردند. شما چه اسمی روی آن می‌گذارید؟ جنبش، ناجنبش، خیزش، یا چه؟

من ممکن است از همه این اصطلاحات استفاده کنم؛ البته نه ناجنبش. برای من اتفاقات آن سال و سال‌های بعدش، یک «رخداد» است. رخداد به‌معنی وقوع امر نو، چیزی‌که نمی‌توان عِلّی توضیح‌اش داد اما این به‌معنی آن نیست که پیشینه ندارد. هر رخدادی یک شرایط امکان دارد، اما براساس شرایط امکان نمی‌توان ظهورش را توضیح داد.درواقع آن اتفاقات شکافی در زمان ایجاد می‌کند؛ زمان را به ماقبل و مابعد تقسیم می‌کند و ما را وادار می‌کند که گذشته و تاریخ را نسبت به آن بازخوانی کنیم. اگر نگوییم از حوادث ۱۳۸۸، از دی‌ماه ۱۳۹۶ به‌نظر من در یک فضا یا بازه‌ جنبشی قرار داریم. برای همین گفتم ناجنبش به‌نظرم بسنده نیست اما فضای جنبشی در تضاد با «پیشروی آرام» نیست. اصولاً من قدری مشکل دارم با کاربرد مفاهیم در مباحث مربوط به تحولاتی که در دو دهه‌ اخیر تجربه کردیم، ازجمله در گفت‌وگویی که به آن اشاره کردید.

مفاهیم طوری به‌کار برده می‌شوند که انگار وقایع باید خودشان را با آنها تطبیق دهند، نه برعکس. مثلاً مفهوم انقلاب را در نظر بگیرید؛ انقلاب درنهایت جابه‌جایی قدرت سیاسی فهمیده می‌‌شود و حالا بحث می‌کنیم که آیا این خشونت‌آمیز اتفاق می‌افتد یا بدون کاربرد خشونت. این به‌نظر من نسبتی دارد با بحثی که در قسمت اول گفت‌وگو داشتیم؛ یعنی مبنا قراردادن دوره تاریخی‌ای که از نگاه من سپری شده، یعنی رویکردی که از دولت به‌عنوان تجسم منفعت عامه و از رابطه میان دولت و جامعه براساس قرارداد اجتماعی حرکت می‌کند.

اگر ۱۴۰۱ را مبنا قرار دهیم، نه تعاریف از پیش معین را، آیا نمی‌توانیم بگوییم که ما عمیق‌ترین فرآیند انقلابی را در تاریخ معاصرمان تجربه کردیم و می‌کنیم؛ درواقع آیا نباید مفهوم انقلاب را از جابه‌جایی حکومت جدا کنیم؟ اینکه می‌گویم در یک فضا و بازه‌ جنبشی قرار داریم، ربط به این دارد که دوره اصلاحات به‌صورت برگشت‌ناپذیر تمام شده؛ مسئله فقط شکست یک پروژه خاص سیاسی نیست.

شکست اصلاحات، نشانه پایان یک دوره تاریخی است که دولت و توسعه درعمل به‌خصوص در ایدئولوژی هم‌پیوند بودند؛ دولت مدرن از زمان شکل‌گیری مشروعیت‌اش را از ایده و پروژه‌های رفع عقب‌ماندگی، پیشرفت و توسعه می‌گرفته. با شکست اصلاحات ما وارد مرحله‌ای شدیم که ایده توسعه به پایان رسیده و نسبت دولت با مردم و سرزمین بر همین اساس به‌طور بنیادی تغییر کرده. به نظرم حرکت‌ها و جنبش زنان در بیش از ۴۰ سال گذشته مثال خیلی خوبی برای نشان‌دادن این تغییر است.

ازیک‌طرف ما در تمام این مدت با رفتار زنانی روبه‌رو بودیم و هستیم که تلاش کردند فضاهایی که یا از دست دادند یا هرگز نداشتند، سانتی‌متر به سانتی‌متر پس بگیرند؛ در خانه، در مدرسه و دانشگاه، در محل کار و در خیابان. ازطرف‌دیگر، با یک جنبش مطالباتی-حقوقی و کم‌وبیش سازمان‌یافته روبه‌رو بودیم که در دوره اصلاحات به اوج خود می‌رسد.

با شکست اصلاحات، حق‌طلبی زنان هرچه بیشتر خصلت حقوقی-مطالباتی خود را از دست داد و بازپس‌گیری فضا، وجه غالب شد که در ۱۴۰۱ به اوج خود رسید. اینجا شاید بتوانیم به عقب برگردیم و بگوییم منطقِ بخش مهمی از جنبش‌ها در تاریخ مدرن ما از مشروطه به‌بعد، همین بازپس‌گیری فضاست. یا متعادل‌تر بگویم، تاریخ مدرن را از منظر بازپس‌گیری بخوانیم و تحلیل کنیم.

* ولی از مشروطه به‌بعد که نگاه می‌کنی، حداقل در نگاه اول، این بازپس گیری به‌اندازه این سه‌سال عیان نبوده است؛ گویی می‌توان به آن به‌عنوان بزرگترین بازپس‌گیری اجتماعی نگاه کرد.

کاملاً درست است. اتفاقی از این جنس و با این بداعت، این امکان را به وجود می‌آورد تا تاریخ را براساس آن بازخوانی کنیم. مثلاً مارکس هم کاپیتال را در مواجهه با اتفاق تاریخی بزرگی که رخ داده است ـ یعنی شکل‌گیری سرمایه‌داری ـ می‌نویسد و گذشته را براساس آن بازخوانی می‌کند. در اهمیت تاریخی این سه‌سال هم شکی نیست و بقیه لحظات قبلی را می‌برد زیر سایه خودش.

* یعنی به آن لحظات قبلی تکیه نمی‌کند؟

نه. سوار آن می‌‌شود اما این سوارشدن، اینطور نیست که اتفاقی تدریجی پیش آمده و حالا بر آن سوار شده است، به نظرم خودش انفجاری است که روی لحظات ماقبل خود، نور می‌اندازد.

* درباره لحظاتی‌که قبل از انقلاب ۵۷ وجود داشته چه، مثل تلاش‌ها برای حق‌رأی و تحصیل زنان. شما به آنها ارجاع برای پیشینه نمی‌دهید؟

ببینید من تلاش‌های بعد انقلاب را هم از یک‌جنس نمی‌بینم. جنبش سازمان‌یافته‌ زنان تا زمان اصلاحات مطالباتی ـ حقوقی است و از منطق اصلاحات چندان خارج نمی‌شود. می‌خواهد فشاری از پایین بیاورد تا بتوان در بالا، بر سر حقوق زنان در چارچوب موجود، چانه‌زنی کرد. در یک‌طرف با رفتاری در ساختار روبه‌روییم که در آن گرایش اشغال فضاها بی‌اندازه افراطی می‌شود. درمقابل، واکنشی داریم که در برابر آن تن می‌زند و برعکس تلاش می‌کند فضاها را پس بگیرد، اما تصرف آنچه ما معمولاً به‌عنوان فضای‌عمومی از آن یاد می‌کنیم، ذاتی دولت‌مدرن است؛ آنطورکه در ایران شکل گرفت و مختص جامعه ما نیست.

می‌توانیم برگردیم به عقب و بپرسیم تلاش‌ها و جنبش‌های زنان در قبل از انقلاب که اشاره کردید، در چه نسبتی قرار دارند با رسمی‌کردن فضا. آیا دارند سعی می‌کنند با پس‌زدن دولت، فضای عمومی را پس بگیرند یا خود نتیجه تصرف فضا هستند. طبعاً من دارم ایده‌آل تیپیک دو سر افراطی طیف را می‌گویم. واقعیت معمولاً بینابین است.

* خب جاهایی مثل تلاش برای سوادآموزی در فضاهای آموزشی، فعالیت در موسیقی یا تئاتر در آن‌زمان، نشان‌دهنده این است که فضای‌عمومی برایشان دغدغه بوده است.

بله. بوده ولی به یک‌معنا اینها فضاهایی هستند که پیشاپیش تنظیم‌اش کرده بودند؛ یا فضاهایی که بازتنظیم شدند. گویی زنان می‌گویند ـ یا ناچار می‌شوند بگویند ـ من به استلزامات ساختار تن می‌دهم اما مرا به فضا راه بده. این به‌نظرم به‌لحاظ کیفیت، با ۱۴۰۱ متفاوت است.

* اینجا اما این را هم باید در نظر بگیریم  که در همان‌ زمان مشروطه، خواسته‌ها توسط طبقه اشراف یا زنان الیت پیگیری می‌شده و در فضای عموماً روستایی آن‌زمان که شهرنشینی مثل حالا توسعه پیدا نکرده بود، این بازپس‌گیری فضا، برای عموم زنان دغدغه نبوده. اما از ۱۴۰۱ به‌بعد، حتی در فضاهای روستایی هم این خواسته‌ها پیگیری شد.

من می‌خواهم بگویم این خواسته‌ها از طرف هر طیف از زنان که پیگیری می‌شده، چیزهایی را می‌پذیرفتند تا بتوانند به خواسته‌ای برسند. گویی چیزی را می‌دهند تا بتوانند چیزی را بگیرند. اگر بخواهم با ارجاع به آثار افسانه نجم‌آبادی توضیح بدهم ـ البته آنطور که می‌فهمم‌اش ت مدرنیته‌ ما در فرآیند تغییر رادیکال نقشه‌ جنسیت و نرمالیزاسیون رابطه دگر‌جنسی شکل می‌گیرد؛ به‌صورت سلسله‌مراتبی و مردسالارانه تعریف می‌‌شود مرد چیست، زن چیست؛ زن خوب کیست، مرد خوب کیست.

زن خوب و مرد خوب، فرزندان مام وطن‌اند که باید هریک نقش خود را برای رفع عقب‌ماندگی و ترقی کشور ایفا کنند که تجلی‌اش دولت مدرن در قالب رژیم تازه‌تاسیس پهلوی است. پس اگر سواد می‌آموزند، باید در خدمت قوام یابی دولت و تربیت ملت باشد. شما اگر به این استلزامات پاسخ دادید، می‌توانید وارد فضای حکومت شوید. رابطه دولت و جامعه می‌توانست صورت دیگری پیدا کند اگر انقلاب مشروطه شکست نمی‌خورد. به‌خصوص اگر انقلاب مشروطه را آنطور که معمول است نخبه‌گرایانه نخوانیم، بلکه از منظر انجمن‌های مشروطه تحلیل کنیم.

در قالب این انجمن‌ها ما با شکل‌گیری فضای عمومی روبرو هستیم. به میانجی این انجمن‌ها مردم فضای شهرها را با پس زدن حاکمان تسخیر می‌کنند. کامران سپهران در «تئاترکراسی در عصر مشروطه» ازجمله به وجه زنانه این بازپس‌گیری فضا اشاره می‌کند. ازاین‌نظر شاید بتوانیم تحولات ۱۴۰۱ به‌بعد را تکرار نامشابه انقلاب مشروطه از حیث بازپس‌گیری این فضاها بخوانیم.

* نقبی به گذشته زدیم، کمی درباره حال حاضر هم حرف زدیم. حالا اگر شما بخواهید چشم‌اندازی از آینده به‌دست دهید، فکر می‌کنید چقدر می‌توان تحولات اخیر را عاملی برای تغییرات طولانی‌مدت، حداقل به‌لحاظ اجتماعی و فرهنگی دانست؟ موانع سر راه چیست؟ هدفی بوده که دست یافته یا نیافته باشند؟

من از اول مشکل‌ام با بیشتر تحلیل‌ها درباره این تحولات، رویکرد غایت‌محور آنهاست؛ اینکه مستقل از ویژگی‌ها، هدفی ازپیش‌معین تعریف می‌‌شود و حرکت نسبت به آن سنجیده می‌‌شود و بعد می‌پرسیم چقدر در خدمت رسیدن به آن هدف بوده است؟ رویکرد غایت‌محور، ضرورتاً دولت‌محور است، هرقدر هم از جامعه مدنی و ضرورت جامعه‌محوری حرف بزند.

* این یک نگاه سنتی است، درست است؟

بله. عملاً یک نگاه سنتی است. ببینید ما ۱۰۰سال است برای داشتن دولتی دیگر، دورخیز کرده‌ایم؛ ذهن متفکران را این موضوع اشغال کرده که مدام درباره دولتی که نشد، فکر می‌کنند و هرگز درباره دولتی که شد، فکر نمی‌کنند. خب این میان یک دولتی وجود دارد دیگر و به‌صورت معینی بر مردم حکم می‌راند.

به‌جای اینکه مدام بگوییم میخواهیم به چیزی برسیم که هنوز نیست، باید به خود زحمت بدهیم و بپرسیم این چیست که الان وجود دارد چه انتظاماتی دارد، چگونه حکمرانی می‌کند و چرا؟ به‌نظرم می‌آید که تحولات اخیر، لااقل در گرایش غالب‌اش در ماه‌های اوج، برخلاف این رویکرد، از یک واقع‌بینی رادیکال برخوردار بود و همچنان در لایه‌هایی از آن هست. گویا براساس تجربه، دقیقاً می‌داند با چه‌چیزی مواجه است، حتی اگر نتواند به آن یک بیان مفهومی و سیاسی مصرح بدهد؛ ازاین‌روست که می‌گویم نمی‌توان به وضعیت قبل از آن‌سال بازگشت. ولی ما اصلاً حوصله نداریم به اینها نگاه کنیم. (دنبال موضوعات دیگر هستیم)

* منظورتان از «ما»یی که حوصله نگاه‌کردن ندارد، متفکران هستند؟

بله. اغلب روشنفکران و به‌اصطلاح عالمان علوم اجتماعی. شاید در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، جامعه‌شناسان این حوصله را داشتند که به میدان بروند، به روستاها بروند و... و آن را به موضوع تبدیل کنند؛ آن‌هم نه براساس مفاهیم و نظریه‌های ازپیش‌معین. این حوصله مدت‌های مدیدی است ازبین رفته و اصلاً وجود ندارد؛ آن چیزی که به نظم آکادمیک برمی‌گردد. بعد از انقلاب‌های متعدد فرهنگی، واقعیت تجربی برای آکادمی جذابیتی ندارد و امکانی هم به استاد و دانشجوی علاقه‌مند برای مطالعه آن نمی‌دهد.

* این همان انتقادی است که شما اخیراً هم مطرح کرده‌اید؛ اینکه دانشگاه نمی‌تواند حرف از نظریه بزند درحالی‌که اتفاقات زمان حال را درست نمی‌فهمد.

بله. همین نکته را مطرح کردم. البته نکات دیگری هم گفتم که دیگر تکرار نمی‌کنم. ما در دانشگاه در بهترین حالت، از نظریه‌ها شابلونی می‌سازیم و می‌اندازیم روی واقعیت. خود واقعیت انگار موضوعیتی ندارد. در قسمت اول گفت‌وگویمان درباره این واقعیت‌ها، تحولات در سطح جهانی و در سطح ملی، درباره هم‌زمانی و نسبت اینها با هم صحبت کردیم. اینها برای دانشگاه موضوعیتی ندارند.

* درباره نظریه‌پردازی در دانشگاه حرف به‌میان آمد و البته انکار واقعیت در نظریه‌پردازی؛ می‌خواهم بدانم به نظر شما این انکار واقعیت در سه‌سال گذشته چقدر در دانشگاه‌ها وجود داشته است، با وجود فعالیت‌ها و برخوردهایی که با دانشگاه وجود داشته است؟ الان شما دانشگاه را عقب‌تر از جامعه ایران می‌دانید یا در مسیر آن؟

من چون در دانشگاه نیستم، نمی‌توانم براساس مشاهده تجربی نظرم بدهم. اما چیزی را که از دور می‌بینم این است که فضای آکادمیک آنقدر از بالا و وزارتخانه‌ای است که هرروز ظرفیت‌های پیشین‌اش را بیشتر از دست می‌دهد؛ با انقلاب‌های فرهنگی متعددی که صورت‌گرفته، دانشگاهی شکل‌گرفته که مسئله‌اش تولید دانش و علم نیست؛ یکی از مکان‌هایی است که به آن هفت، هشت میلیون جمعیت وفادار، فضایی برای دستیابی به ثروت و امتیازات می‌دهد. 

* یعنی شما فکر می‌کنید فضا نامساعدتر از سال ۸۴ شده که ابتدای گفت‌وگو درباره آن صحبت کردیم؟

بله. قطعاً. اینکه چندنفر استاد اخراجی سابق را به دانشگاه برمی‌گردانند، در قاعده بازی تغییر ایجاد نمی‌کند. چون مکانیسم‌های جذب از پیش تعیین‌شده و راه‌ها برای کسانی‌که با حضورشان شاید اینجا و آنجا فضای دیگری را ممکن کنند، چندان باز نیست. با این‌حال فضای دیگری هم وجود دارد که فضای دانشجویی است؛ آن‌زمان هم که من دانشگاه بودم، همین حرفی را می‌زدم که الان می‌زنم.

اینکه با دانشجویی مواجه می‌شوی که پر از مسئله است در یک جامعه پر از مسئله و آنها را با خود به دانشگاه می‌آورد و دانشگاه را باچالش روبه‌رو می‌کند. بیرون دانشگاه هم آکادمی موازی را داریم که دانشجوی مطالبه‌گر و دنبال دانش، از آن استفاده می‌کند و چیزهایی با خودش می‌برد. اینکه این دانشجویان با این داشته‌ها چه می‌کنند، نیاز به مطالعه تجربی دارد.





نظر شما درباره این مقاله:







مافیای چوب پشت پرده آتش‌سوزی؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:07

مافیای چوب پشت پرده آتش‌سوزی؟


شرق / زینب رحیمی

از یک ماه گذشته تاکنون جنگل‌های زاگرس و هیرکانی از فارس و ایلام تا مازندران، گیلان و گلستان و حتی سمنان و آذربایجان شرقی درگیر آتش هستند. در زمان نوشتن این گزارش جنگل هیرکانی در بخش سوادکوه طعمه حریق است و تلاش‌ها برای خاموش‌کردن آتش جریان دارد.

عمدی و هدفمند‌؟

در روزهای گذشته بسیاری از مخاطبان این پرسش را مطرح کردند که آیا آتش‌سوزی‌های سریالی اخیر در جنگل‌های هیرکانی و زاگرس عمدی است؟ بهمن ایزدی مدیر کانون سبز فارس و از فعالان قدیمی محیط‌ زیست از جمله کسانی است که آتش‌سوزی‌ جنگل‌های ایران را عمدی و هدفمند می‌داند.

او با تأکید بر اینکه آتش‌سوزی‌ جنگل‌ها از سال ۱۳۹۹ به بعد با الگوی جدیدی در حال رخ‌دادن است، به «شرق» می‌گوید: «وقتی الگوی آتش‌زدن‌ها را در شش سال گذشته نسبت به دوره قبل از آن بررسی می‌کنیم، متوجه می‌‌شویم که چنین آتش‌سوزی‌هایی را قبلا در هیرکانی و زاگرس نداشتیم. اگر مواردی از آتش‌سوزی هم رخ می‌داد، محدود بود و مردم سریع آن را مهار می‌کردند اما حالا شیوه آتش‌زدن‌ها با گذشته فرق کرده است. چون بیشتر این آتش‌افروزی‌ها در ارتفاعات و در فراز اکوتون‌ها و بوم‌مرزهای ما در حال وقوع است». او این‌طور ادامه می‌دهد: «به نظر من اینکه برخی می‌گویند آتش‌سوزی کار چوپان، قاچاقچی چوب، ذغال‌گیر، خشخاش‌کار و حتی صاعقه است، ادعای دقیقی نیست. داستان‌ها فراتر از این عوامل است. به نظر من سهم اینها شاید تنها یک درصد باشد».

آتش‌‌سوزی‌های هم‌زمان در ارتفاعات

این فعال محیط‌ زیست معتقد است؛ آتش‌سوزی‌های گسترده عمدی از سال ۹۹ در ایران شروع شده است و در توضیح این گزاره می‌گوید: «بارها دیده‌ایم که فعالان محیط‌ زیست و داوطلبان مردمی، نقطه‌ای از آتش را در زاگرس خاموش می‌کنند، اما بلافاصله بخش دیگری از فراز قله آتش می‌گیرد. بارها این اتفاق افتاده است که وقتی نیروها مشغول خاموش‌کردن آتش در بخشی از جنگل هستند، هم‌زمان جای دیگری آتش می‌گیرد. اینها نشان می‌دهد که آتش‌افروزی‌ها هدفمند و عمدی است».

برهم‌زدن نظام بارش و رطوبت

بهمن ایزدی، مدیر کانون سبز فارس با بیان اینکه آتش‌زدن مداوم زاگرس نظام رطوبتی را بر هم زده است، می‌گوید: «رویشگاه‌هایی که در قسمت جنوب تا جنوب غرب زاگرس قرار دارند یعنی از استان فارس تا کهگیلویه‌وبویراحمد و بخش‌هایی از جنوب غرب استان چهارمحال‌وبختیاری و بخش‌هایی از شمال شرق خوزستان بوم‌مرزهای بسیار مهم ما هستند و نقش حفاظتی در قبال بقیه بخش‌های زاگرس دارند. اینها در برابر بادهای خشک و گرم سودانی و عربستانی مقاومت می‌کنند تا این هوا بیش از اندازه روی زیست پیکره زاگرس تسلط پیدا نکند. این جنگل‌ها هوای گرم و خشک را تعدیل می‌کنند چون این بادهای گرم و خشک با هوای خنک و مرطوب شرق مدیترانه به ویژه در کردستان و آذربایجان غربی برخورد کرده و موجب ریزش باران می‌شود؛ اینها عملکرد طبیعی زاگرس است، اما آتش‌افروزی عمدی این نظام طبیعی را بر هم می‌زند».

بهمن ایزدی تأکید می‌کند: «زیستگاه‌های حساس در زاگرس را آتش می‌زنند تا این جنگل‌ها را که جاذب هوای مرطوب و خنک هستند، از بین ببرند. اکوتون‌ها را آتش می‌زنند تا این سپر حفاظتی زاگرس را در برابر هوای گرم و خشک سودانی نابود کنند تا هوای گرم و خشم بر این محدوده مسلط شود. طبیعتا این اتفاق موجب خلل در ایجاد جریانات هوایی و ریزش باران می‌شود».

او با اشاره به خشک‌شدن دریاچه ارومیه و دیگر تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران می‌گوید: «این وضع موجب ابرگریزی می‌شود و طبیعتا در کنار آتش‌زدن‌های عمدی جنگل‌ها کاهش بارش را به همراه دارد. من و همکاران متخصص جغرافی‌دان و اکولوژیست در داخل و خارج ایران یک سال روی این موضوع مطالعه کردیم. به نظر من آتش‌زدن جنگل‌های ایران به شکل هدفمند در حال انجام است».

الیت عمدا به آتش کشیده شد

درباره جنگل الیت مازندران که نزدیک به ۳۰ روز در آتش سوخت، شائبه عمدی‌بودن آتش بسیار جدی است. تاکنون سه گزاره مطرح شده؛ یکی اینکه الیت توسط شکارچی آتش زده شده است. دوم اینکه آتش این جنگل توسط حفاران و گنج‌یابان رخ داده و ایده سوم این است که کسانی به منظور تصرف اراضی و زمین‌خواری دست به آتش‌افروزی عمدی الیت زدند، اما حامد تیزرویان، فعال محیط‌ زیست اهل مازندران، پای مافیای چوب را وسط می‌کشد. او هم بر عمدی‌بودن آتش‌سوزی‌های اخیر جنگل‌ها تأکید دارد.

این کنشگر به «شرق» می‌گوید: «درباره آتش‌سوزی الیت نمی‌توانم نظر قطعی بدهم اما بسیاری از دوستانی که در جریان اطفای حریق جنگل الیت بودند، گفتند آتش‌سوزی انسانی و عمدی بوده است، اما درباره آتش‌سوزی سوادکوه، به دلیل پراکندگی عجیب محدوده‌های آتش‌گرفته به نظر می‌رسید فردی در جنگل سوادکوه با بنزین یا نفت بخش‌های مختلف جنگل را آتش زده بود. تکه‌های مختلف در بخش‌های متعدد جنگل سوادکوه که هیج اتصالی به هم نداشتند، هم‌زمان آتش گرفتند. اگر این آتش‌ها به هم وصل بودند، می‌توانستیم بگوییم که یک نقطه آتش گرفته و بعد امتداد پیدا کرده است، اما سه، چهار بخش مختلف جنگل سوادکوه به یک شکل آتش گرفت و واضح بود که عمدی است».

مافیای چوب؛ پشت پرده آتش‌سوزی؟

تیزرویان که عکاس حیات وحش هم هست و انتقادات فراوانی هم به مدیریت دارد، با تأکید بر اینکه شاید آتش‌سوزی کار مافیای بهره‌برداری چوب است، می‌گوید: «در بحبوحه آتش‌سوزی جنگل الیت، رئیس سازمان منابع طبیعی استان مازندران، نماینده شهر ساری و رئیس پلیس امنیت استان مازندران را به الیت برده و به آنها اطلاعات نادرست داده و ادعا کرده بود که چون فعالان محیط زیست اجازه برداشت درختان شکسته و افتاده را نمی‌دهند، جنگل الیت سوخته و آتش‌سوزی گسترش یافته است».

به گفته او، آتش‌سوزی الیت هیچ ربطی به برداشت کردن یا نکردن درختان شکسته و افتاده ندارد، اما مدیر منابع طبیعی استان مازندران و سایر مدیران دولتی سعی دارند از جنگل الیت سوءاستفاده کرده و با دادن اطلاعات غلط به دادستان و نماینده‎‌های مجلس، طرح برداشت درختان شکسته و افتاده را اجرا کرده و جنگل هیرکانی را زیر بهره‌برداری ببرند.

احتمال برداشت چوب از هیرکانی

مهرداد خزایی، مدیر کل منابع طبیعی استان مازندران پیش‌تر در گفت‌وگو با «شرق» ادعا کرده بود که آتش‌سوزی الیت به دلیل درختان شکسته و افتاده گسترش یافته است، در حالی که داوطلبان مردمی و اهالی بومی الیت دیرکرد مدیران دولتی در شروع عملیات اطفای حریق و نرسیدن به‌موقع و سریع بالگرد و امکانات را دلیل گسترش آتش‌‌سوزی الیت می‌دانند.

از سوی دیگر عالیشاه، دادستان مرکز استان مازندران هم دوم آذرماه امسال در بحبوجه آتش‌سوزی الیت، حریق این جنگل را به درختان شکسته و افتاده ربط داده و گفته بود: «وجود درخت‌های شکسته در جنگل به افزایش دامنه آتش‌سوزی‌ها افزود. متأسفانه در گذشته قانونی تصویب شده که نباید درخت‌های شکسته از منطقه جنگلی خارج شوند و از سوی دیگر درخت‌های خشک نیز قطع نمی‌شوند. البته در برنامه هفتم این اجازه داده شده، اما متأسفانه منابع طبیعی در این بخش سهل‌انگاری داشته و درخت‌ها را خارج نکرده است».

بسیاری از فعالان و کارشناسان محیط‌ زیست طی روزهای گذشته، این اظهار نظر مدیران دولتی را چراغ سبزی برای شروع اجرای طرح برداشت درختان شکسته و افتاده از جنگل هیرکانی دانستند و با ابراز مخالفت با اجرای این طرح، نسبت به قاچاق درختان هیرکانی  هشدار دادند.

به ضرر هیرکانی به نفع بهره‌برداران چوب

تیزرویان ادامه می‌دهد: «شاید آتش‌سوزی جنگل الیت توسط شکارچی متخلف ایجاد شده باشد اما به هر حال مدیران دولتی سعی دارند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند تا به ضرر هیرکانی و به نفع خود عمل کنند. این رفتار همه را به شک می‌اندازد که نکند آتش‌سوزی‌ها برنامه‌ریزی‌شده باشد. باید بدانیم، منطقه الیت هیچ‌وقت برای بهره‌برداری چوب استفاده نشده و اصلا قابل بهره‌برداری نیست، چون الیت جنگل بسیار پرشیبی است و برای بهره‌برداری به‌صرفه نیست».

او با بیان اینکه شاید مافیای بهره‌برداری چوب پشت آتش‌سوزی‌ها هستند، می‌گوید: «شاید مافیای بهره‌برداری چوب‌های جنگلی عامل مستقیم آتش‌افروزی نباشند. شاید آنها تنها دارند از موقعیت پیش‌آمده سوءاستفاده می‌کنند تا به مقاصد خود یعنی اجرای طرح برداشت درختان شکسته و افتاده هیرکانی برسند. به هر حال باید به آتش‌سوزی‌های پیوسته و متعدد و هم‌زمان در هیرکانی شک کنیم».

مدیران سهل‌انگار و مسامحه‌گر

در بخش دیگر گفت‌وگو، «بهمن ایزدی»، این فعال محیط زیست که سال‌ها در زمینه اطفای حریق در زاگرس فعالیت کرده است، می‌گوید: «آتش‌سوزی‌های عمدی را نباید گردن شکارچی، چوپان، گردشگر و... بیندازیم. سهم آتش‌سوزی‌هایی که این افراد موجب می‌شوند، شاید به یک درصد هم ‌نرسد. ضمن اینکه گردشگران اغلب در کوهپایه‌ها هستند اما آتش‌زدن‌ها از فراز ارتفاعات شروع می‌شود». او با اشاره به سهل‌انگاری دستگاه‌های دولتی در جریان خاموش‌کردن آتش و حتی شناسایی آتش‌افروزان می‌گوید: «دستگاه‌های دولتی و قضائی اصلا نمی‌خواهند قضیه عمدی‌بودن آتش‌افروزی‌ها را باور کنند. برای همین سال‌هاست که ما فریاد می‌زنیم، ما در زمان آتش‌سوزی، پای آتش رفته و آن را مهار می‌کنیم، اما شما مسئولان خود را موظف کنید که عاملان و آمران آتش‌سوزی را پیدا کنید. متأسفانه آنها بی‌خیال هستند و مسامحه می‌کنند».

مدیران هر بار شوکه می‌شوند!

ایزدی با بیان اینکه سازمان‌های دولتی در زمان وقوع آتش‌سوزی ساعت طلایی اطفای حریق را از دست می‌دهند، ادامه می‌دهد: «اگر سازمان‌های دولتی پای کار بودند طی سال‌های گذشته حداقل می‌توانستند نیروهای انسانی را آموزش داده، آنها را برای مقابله با حریق سازماندهی کرده و تجهیزات لازم را فراهم کنند. هنوز آتش‌سوزی‌ برای مسئولان تازگی دارد و انگار نه انگار که ایران سال‌هاست با این پدیده روبه‌روست. متأسفانه بعد از گسترش آتش‌سوزی، با فراخوان داوطلبان مردمی را برای خاموش‌کردن آتش جمع کرده و خود صحنه را ترک می‌کنند و برای اینکه عریضه خالی نباشد تعدادی نیروی محیط زیست و منابع طبیعی هم پای آتش می‌فرستند تا دهان‌ها را در برابر انتقاد ببندند اما در بسیاری از آتش‌سوزی‌ها دیده‌ایم که حضور گارد منابع طبیعی و محیط زیست خیلی اثربخش نبوده است».

ایزدی با تأکید بر اینکه نباید درباره آتش‌سوزی‌های ایران ساده‌انگاری کنیم، می‌گوید: «هیرکانی به دلیل بالابودن رطوبت هوا حتی در بهار هم کمتر دچار آتش‌سوزی می‌شود اما چرا حالا در پاییز دچار حریق وسیع در نقاط مختلف شده است؟ پس مشخص است که آتش‌افروزان چطور دارند عمل می‌کنند مخصوصا حالا که فصل ریزش برگ‌هاست و این برگ‌های خشک مثل انبار باروت عمل می‌کند. آتش‌زدن جنگل‌ها بحران و موضوع جدی ایران است، جدی‌تر از آن انفعال بخش‌های دولتی برای مقابله با بحران آتش‌زدن‌هاست».

او با اشاره به اینکه طی چند روز گذشته شش نقطه از زاگرس در استان فارس دچار حریق شده است، تأکید می‌‎کند: «این درختان و رویشگاه‌ها و حتی عرصه‌های مرتعی ما وظیفه آبخوان‌داری و تولید اکسیژن را برعهده دارند، وقتی جنگل بسوزد اول اینکه نظام رطوبت بر هم می‌خورد. دوم اینکه نظام آبخوان‌داری و تغذیه سفره‌های آب زیرزمینی نابود می‌شود. سوم اینکه این روال باعث افزایش سیلاب‌ها و تخریب ناشی از نابودی جنگل و فرسایش خاک می‌شود».

آتش‌افروزی با ریزپرنده از راه دور

چند روز پیش هم‌زمان با آتش‌گرفتن جنگل ابر در شاهرود استان سمنان، مهدی لهردی، فرمانده یگان حفاظت محیط زیست این استان هم در گفت‌وگو با «شرق» با تأکید بر عمدی‌بودن آتش‌سوزی اخیر جنگل ابر، این احتمال را مطرح کرد که شاید آتش‌سوزی جنگل ابر از طریق ریزپرنده و پهپاد صورت گرفته است. این مقام مسئول در سازمان محیط‌ زیست بر این موضوع تأکید داشت؛ جایی از جنگل ابر آتش گرفته که گردشگر به آنجا نمی‌رود و بعید است کار شکارچی هم باشد.

در همین زمینه با محمدحسین حسن‌زاده، مدیر کل حفاظت محیط‌ زیست استان آذربایجان شرقی هم درباره آتش‌سوزی اخیر جنگل‌های ارسباران در محدوده روستای نمنق جلفا صحبت کردیم. او هم با تأکید بر عمدی‌بودن آتش نمنق در محدوده منطقه حفاظت‌شده دیزمار، درباره عامل آتش‌سوزی می‌گوید: «فعلا سناریوی عامل انسانی پررنگ‌تر است اما به نظرم به دلیل تعدد و گستردگی آتش و صعب‌العبور بودن محدوده‌های دچار حریق و هم‌زمان‌شدن چند آتش‌سوزی در چند منطقه مختلف کشور باید دستگاه‌های مرتبط، با حساسیت بیشتر به آن رسیدگی و دلیل آتش را بررسی کنند».





نظر شما درباره این مقاله:







آندری یرماک، متحد نزدیک زلنسکی، استعفا کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 21:48

آندری یرماک، متحد نزدیک زلنسکی، استعفا کرد


دن پلشوک / خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

آندری یرماک، رئیس دفتر قدرتمند ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین و متحد نزدیک او که ریاست تیم مذاکره‌کننده اوکراین در مذاکرات صلح تحت حمایت آمریکا را بر عهده داشت، روز جمعه، ساعاتی پس از تفتیش خانه‌اش توسط ماموران مبارزه با فساد، استعفا داد.

تحقیقات گسترده در مورد فساد در سطوح بالا، در زمانی که اوکراین برای بقای خود با روسیه می‌جنگد، خشم عمومی را برانگیخته و رهبری آن را در حالی که واشنگتن فشار بر کیف را برای دستیابی به توافق افزایش می‌دهد، به بحران کشانده است.

یرماک رهبری تلاش اوکراین برای مقابله با شرایط پیشنهادی ایالات متحده را بر عهده داشت که بسیاری از خواسته‌های ارضی و امنیتی مسکو را برآورده می‌کرد. زلنسکی گفت که روز شنبه جایگزینی را در نظر خواهد گرفت. زلنسکی روز جمعه در یک سخنرانی ویدیویی با دعوت به اتحاد بیشتر گفت: «روسیه مشتاق است که اوکراین اشتباه کند. ما هیچ اشتباهی نخواهیم کرد.»

«کار ما ادامه دارد. مبارزه ما ادامه دارد.»

دلال اصلی قدرت در کیف

یرماک از دوران ریاست جمهوری زلنسکی به عنوان یک کمدین تلویزیونی، دوست نزدیک او بوده و به هدایت کمپین انتخاباتی موفق او در سال ۲۰۱۹ کمک کرده است.

از آن زمان، این مرد ۵۴ ساله خود را به عنوان یک تصمیم‌گیرنده اصلی معرفی کرده و به عنوان یک مشاور غیرمنتخب با قدرتی بیش از حد، انتقاداتی را در داخل و خارج از کشور به خود جلب کرده است.

یرماک تأیید کرده بود که آپارتمانش مورد بازرسی قرار گرفته و گفته بود که همکاری می‌کند. «دفتر ملی مبارزه با فساد» و «دفتر دادستانی ویژه مبارزه با فساد» مشخص نکردند که این بازرسی‌ها به کدام تحقیقات مرتبط هستند.

این دو سازمان در ماه جاری از تحقیقات گسترده‌ای در مورد یک طرح رشوه ۱۰۰ میلیون دلاری ادعایی در شرکت انرژی اتمی دولتی که گفته می‌شود مقامات ارشد سابق و شریک تجاری سابق زلنسکی در آن دخیل بوده‌اند، پرده برداشتند.

یرماک به عنوان مظنون معرفی نشد، اما فعالان، قانونگذاران مخالف و حتی برخی از اعضای حزب خدمتگزار مردم، متعلق به زلنسکی، خواستار برکناری او شده بودند و گفته بودند که حضور او قدرت چانه‌زنی اوکراین را به خطر می‌اندازد.

میکیتا پوتورایف، یکی از قانونگذاران این حزب که خواستار بازنگری در دفتر ریاست جمهوری و دولت شده بود، گفت که استعفای یرماک در لحظه‌ای خطرناک اما ضروری صورت گرفت.

وی گفت: “خطرات احتمالی باقی ماندن آندری یرماک در سمت خود از این خطرات بیشتر بود.”

مذاکرات صلح سخت با آمریکا در پیش است

تلاش آمریکا برای دستیابی به توافق در حالی صورت می‌گیرد که روسیه در چندین بخش از خط مقدم گسترده، جایی که از زمان اعزام نیروهایش به اوکراین در سال ۲۰۲۲، عمدتاً به آرامی و با هزینه جانی زیاد پیشرفت کرده است، به شدت پیشروی می‌کند.

مسکو می‌گوید نیروهایش در آستانه تصرف شهر شرقی پوکروفسک هستند که بزرگترین دستاورد آنها در تقریباً دو سال گذشته خواهد بود.

روز پنجشنبه، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور، گفت که یک طرح ۲۸ ماده‌ای آمریکا که هفته گذشته فاش شد، می‌تواند “مبنای توافقات آینده” باشد. اما او خواستار آن شد که کیف قبل از توقف جنگ مسکو، برخی از سرزمین‌های استراتژیک شرقی را که روسیه ادعای مالکیت آنها را دارد، واگذار کند.

نشان دادن پیشرفت در مبارزه با فساد همچنین عنصر اصلی تلاش کیف برای عضویت در اتحادیه اروپا است که مقامات اوکراینی آن را برای خروج از مدار روسیه حیاتی می‌دانند.

دو آژانس مبارزه با فساد در طول تهاجم روسیه، مبارزات خود را تشدید کرده‌اند، اما گفته‌اند که با فشار منافع شخصی روبرو هستند.

زلنسکی ژوئیه گذشته برای مدت کوتاهی استقلال خود را پس گرفت، اما پس از اعتراض عمومی و انتقاد شرکای خارجی، مسیر خود را تغییر داد.





نظر شما درباره این مقاله:







جعفر پناهی دو جایزه اصلی فستیوال آسیا پاسیفیک
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 20:38

جعفر پناهی دو جایزه اصلی فستیوال آسیا پاسیفیک






نظر شما درباره این مقاله:







کودتای آرام پاکستان؛ مدل جدیدی از حکومت نظامی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز

ژنرال عاصم منیر، دونالد ترامپ و شهباز شریف

iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 20:25

کودتای آرام پاکستان؛ مدل جدیدی از حکومت نظامی


مهرین زهرا مالک

فارن افرز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

در ۲۹ سپتامبر، دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، در کاخ سفید در کنار بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، ایستاد و از طرح جامع ۲۰ ماده‌ای برای پایان دادن به جنگ غزه رونمایی کرد. در میانه تشریح این طرح، ترامپ مکثی کرد تا نام دو رهبر را که به گفته او از این پیشنهاد حمایت می‌کنند، ذکر کند: شهباز شریف، نخست وزیر پاکستان، و فیلد مارشال عاصم منیر، فرمانده ارتش پاکستان.

این لحظه کوتاهی بود اما با این وجود، لحظه‌ای مهم بود. اشاره آنها نه تنها نشان دهنده قدردانی جدید ترامپ از پاکستان، بلکه نشان دهنده چشم‌انداز سیاسی این کشور نیز بود. رئیس جمهور آمریکا در یک کلام، نخست‌وزیر غیرنظامی پاکستان و قدرتمندترین ژنرال آن را در جایگاهی برابر قرار داد ـــ اذعان آشکار به این واقعیت که حتی با وجود اینکه شریف به طور اسمی کشور را اداره می‌کند، قدرت واقعی در دست منیر است.

از زمان استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷، این کشور بین حکومت‌های غیرنظامی و نظامی در نوسان بوده است. آخرین کودتا در سال ۱۹۹۹ رخ داد، زمانی که پرویز مشرف، فرمانده ارتش، نواز شریف، نخست وزیر وقت (برادر شهباز) را برکنار کرد. پاکستان در سال ۲۰۰۸ به حکومت غیرنظامی بازگشت و از آن زمان تاکنون، سلسله‌ای از دولت‌های غیرنظامی کشور را اداره کرده‌اند که با استقلال واقعی از ارتش فعالیت می‌کنند و قادر به تعیین بخش‌هایی از دستور کار داخلی کشور و برگزاری انتخابات آزاد هستند.

دیگر اینطور نیست. بدون هیچ کودتای آشکاری، ژنرال‌ها اکنون حکومت می‌کنند و غیرنظامیان به عنوان ویترین عمل می‌کنند.

آن را مدل منیر بنامید: کنترل نظامی در پوسته یک سیستم دموکراتیک. این شدیدترین بازسازی دولت پاکستان از زمان پایان حکومت مستقیم نظامی در سال ۲۰۰۸ است. در این سیستم، ارتش دیگر از سایه‌ها سررشته امور را در دست ندارد. ارتش در کنار نهادهای غیرنظامی و در انظار عمومی کامل حکومت می‌کند ـــ سیاست‌گذاری، هدایت دیپلماسی و هدایت اقتصاد ـــ در حالی که تسلط سنتی خود بر امور امنیتی و اطلاعاتی را حفظ می‌کند. این تثبیت اقتدار اکنون از عمل به قانون تبدیل شده است. در ماه نوامبر، پارلمان تغییر قانون اساسی را تصویب کرد که منیر را به ریاست تمام شاخه‌های ارتش ارتقا می‌دهد. همچنین به او مصونیت قانونی مادام‌العمر و یک دوره پنج ساله قابل تمدید لعطا می‌کند که عملاً یک ساختار فرماندهی گسترده را پیرامون فرمانده ارتش رسمیت می‌بخشد و به این معنی است که او می‌تواند تا ۱۰ سال در این سمت خدمت کند.

خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، در مصاحبه‌ای در اوایل امسال صریحاً به من گفت: نظام سیاسی اکنون یک نظام ترکیبی است که در آن ارتش و دولت غیرنظامی «مالکیت مشترک ساختار قدرت» را دارند. او بدون عذرخواهی افزود: «به نظر من، این ترتیب ترکیبی معجزه می‌کند.»

حامیان فرمانده ارتش قطعاً به «شگفتی‌های» سال گذشته اشاره خواهند کرد. تحت نظارت منیر، پاکستان وام‌های جدید صندوق بین‌المللی پول را دریافت کرد، کانال‌های دیپلماتیک با ایالات متحده را احیا کرد و خطوط تعامل سطح بالا با عربستان سعودی، امارات متحده عربی و چین را گشود که تعهدات سرمایه‌گذاری جدیدی را ایجاد کرده است. شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری به رهبری ارتش به ابزار اصلی دولت برای جذب سریع سرمایه‌گذاری خارجی، به ویژه در انرژی، کشاورزی و معدن تبدیل شده است. از نظر حامیان آن، این مدل حکومتداری متمرکزتر و وابسته به ارتش، انسجام را به دولتی که مدت‌ها درگیر نوسانات سیاسی و فلج بوروکراتیک بود، بازگردانده است.

اما با توجه به اینکه ارتش اکنون عملاً در رأس امور قرار دارد، ژنرال‌ها نیز جایی برای پنهان شدن ندارند. آنها نه تنها مسئول موفقیت‌های کشور، بلکه مسئول شکست‌های آن نیز خواهند بود.

بلعیدن دولت

در آوریل ۲۰۲۲، عمران خان، نخست‌وزیر وقت، با رأی عدم اعتماد پارلمان برکنار شد. در آن زمان، کمتر کسی شک داشت که ارتش در سقوط او نقش داشته باشد. دولتی که پس از آن به رهبری شهباز شریف روی کار آمد، کاملاً به حمایت ارتش متکی بود و اقتدار آن توسط ژنرال‌ها تضمین می‌شد. ارتش سخت‌ترین مشکلات کشور ـــ تثبیت اقتصاد در حال فروپاشی، کنترل ناآرامی‌های سیاسی، نظارت بر عملیات ضد تروریسم و ​​هدایت روابط خارجی حساس ـــ را مدیریت می‌کرد، در حالی که غیرنظامیان ظاهر حکومت پارلمانی را به نمایش می‌گذاشتند.

این پویایی با انتخابات فوریه ۲۰۲۴ تأیید شد. حزب عمران خان که توسط نهاد ناظر انتخابات ممنوع شده بود، تنها با معرفی نامزدهای خود به عنوان مستقل می‌توانست در انتخابات شرکت کند. این حزب همچنان بیشتر کرسی‌ها را تصاحب کرد، اما نتوانست اکثریت [کافی برای تشکیل دولت] را به دست آورد. حزب مسلم لیگ شهباز شریف، به کمک ائتلافی شکننده که با رقیب دیرینه‌اش، حزب مردم پاکستان، و چندین حزب کوچک‌تر به هم پیوسته بود، به قدرت بازگشت. اگرچه دولت جدید می‌توانست از این محاسبات در مجلس ملی مشروعیت بگیرد، اما به همان اندازه نیز به حمایت ارتش متکی بود. ارتش با کنترل نهادهای امنیتی کلیدی، تأثیرگذاری بر نتایج قضایی و اداری و میانجیگری بین احزاب رقیب، چشم‌انداز سیاسی را شکل می‌دهد. این اهرم به ارتش اجازه می‌دهد تا تصمیم بگیرد کدام ائتلاف‌های غیرنظامی می‌توانند قدرت را به دست بگیرند و تا چه حد می‌توانند حکومت کنند.

مردم غیرنظامی این مسیر را دنبال کردند زیرا، همانطور که یکی از وزرای کابینه شریف در سال ۲۰۲۳ به من گفت، “ما می‌دانیم که بدون ارتش نمی‌توانیم از شر عمران خان خلاص شویم.” عمران خان در آگوست ۲۰۲۳ پس از محکومیت به دلیل عدم افشای درآمد حاصل از فروش هدایای دولتی که در زمان تصدی خود دریافت کرده بود، دستگیر شد، که طبق قانون پاکستان الزامی است. او از آن زمان در زندان مانده است. با وجود حبس، او هنوز هم با اختلاف زیادی محبوب‌ترین سیاستمدار کشور است. وزیر اظهار داشت که مقابله با او، نبردی نیست که غیرنظامیان بتوانند به تنهایی در آن پیروز شوند. کنترل ارتش بر دستگاه امنیتی، سرویس‌های اطلاعاتی و نهادهای کلیدی دولتی به آن این توانایی را داد که جنبش سیاسی خان را مهار کند، فضای سازمانی حزب او را تضعیف کند و زمینه سیاسی را به شیوه‌هایی که غیرنظامیان نمی‌توانستند، شکل دهد. یک اتحاد تاکتیکی بین مخالفان خان و ژنرال‌ها به یک انتقال ساختاری قدرت تبدیل شد.

دو سال بعد، خان هنوز پشت میله‌های زندان است، تا حد زیادی از دید عموم پنهان است و درگیر مراحل قانونی است که تعداد کمی از پاکستانی‌ها آن را عادلانه می‌دانند. منطق اولیه برای برکناری خان در سال ۲۰۲۲ و تثبیت یک سیستم سیاسی بحران‌زده، فروکش کرده است. اما اقتداری که در آن لحظه ضعف غیرنظامیان، به ارتش واگذار شده بود، بازیابی نشده است. فقط گسترش یافته است. آنچه با یک مرد آغاز شد، با بلعیدن دولت به پایان رسید.

تابستان فیلد مارشال

لحظه کاتالیزوری در ماه مه ۲۰۲۵، در جریان یک جنگ کوتاه اما شدید با هند پس از یک حمله تروریستی در کشمیر تحت کنترل هند که دهلی نو اسلام‌آباد را مقصر آن می‌دانست، فرا رسید. پس از چند روز جنگ، هر دو طرف عقب‌نشینی کردند و اسلحه‌ها خاموش شدند. پاکستان ادعای پیروزی کرد و مردم پاکستان تا حد زیادی آن را اینگونه درک کردند؛ هند و مردم آن نیز همین کار را کردند. دیپلماسی پشت آتش‌بس، مهم‌تر از روایت‌های رقیب میدان جنگ بود: مشخص شد که ایالات متحده مستقیماً با منیر همکاری کرده و عملاً نخست‌وزیر و کابینه‌اش را به حاشیه رانده تا به جنگ پایان دهد. یک حقیقت قدیمی، مبنی بر اینکه تصمیم نهایی در مورد جنگ و صلح در دست ژنرال‌های پاکستان است، به یک واقعیت آشکار تبدیل شد که برای پاکستانی‌ها و خارجی‌ها به طور یکسان قابل مشاهده بود.

ماه‌های بعدی، آن را به یک اصل حاکم تبدیل کرد. در ماه ژوئن، ترامپ بدون حضور رهبران غیرنظامی در کاخ سفید میزبان منیر بود، این اولین باری بود که یک رئیس جمهور ایالات متحده، فرمانده ارتش پاکستان را به تنهایی در حالی که یک دولت منتخب در حال تشکیل بود، به حضور می‌پذیرفت. طبق روایت خود ارتش، دستور کار این جلسه فراتر از امنیت بود و شامل بحث‌هایی در مورد تجارت، انرژی، فناوری، ارزهای دیجیتال و مواد معدنی کمیاب می‌شد. یعنی آنچه زمانی متعلق به وزارتخانه‌های غیرنظامی بود، اکنون مستقیماً روی میز ژنرال قرار داشت.

تا اواخر تابستان، یک دیپلماسی اقتصادی جدید به رهبری منیر در  جریان بود. در ماه ژوئیه، مقامات پاکستانی از یک چارچوب تعرفه متقابل با ایالات متحده خبر دادند، به طوری که پاکستان یکی از پایین‌ترین نرخ‌های تعرفه ایالات متحده در منطقه، ۱۹ درصد، را دریافت کرد. پاکستان همچنین مذاکرات رسمی با ایالات متحده در مورد پروژه‌های ارزهای دیجیتال، معدن و انرژی را آغاز کرد.

هر یک از این پرونده‌ها اکنون از طریق «شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری» (SIFC)، یک نهاد ترکیبی مدنی‌-نظامی که در سال ۲۰۲۳ برای متمرکز کردن نظارت بر سرمایه‌گذاری خارجی و صنایع استراتژیک ایجاد شد، در جریان است. اگرچه ریاست این کمیسیون بر عهده نخست‌وزیر است، اما فرمانده ارتش عضو بالاترین نهاد تصمیم‌گیری «شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری»، کمیته عالی، است و یک ژنرال شاغل هماهنگ‌کننده ملی آن است. از طریق این کانال جدید بود که معاملات برجسته شروع به تحقق کردند. به عنوان مثال، در ۸ سپتامبر، «سازمان کارهای مرزی پاکستان»، یک مجموعه تجاری تحت مدیریت ارتش، قراردادی ۵۰۰ میلیون دلاری با شرکت فلزات استراتژیک ایالات متحده مستقر در میسوری برای صادرات عناصر خاکی کمیاب امضا کرد، قراردادی که به طور گسترده در اسلام‌آباد به این صورت درک می‌شود که منیر شخصاً بر آن نظارت داشته است.

سپس دیدار دیگری در دفتر بیضی شکل کاخ سفید رقم خورد. در تاریخ ۲۶ سپتامبر، منیر بار دیگر به واشنگتن بازگشت؛ این بار همراه با شریف برای یک نشست مشترک در کاخ سفید. این دومین دیدار منیر با ترامپ ظرف چند ماه بود. تصویری که بیش از همه در فضای مجازی دست به دست شد، ارتشبد پاکستان را نشان می‌داد که سینی‌ای از مواد معدنی و سنگ‌های کمیاب پاکستان را به ترامپِ مشتاق ارائه می‌کند. وسیله‌ای تبلیغاتی، بله؛ اما در عین حال بیانیه‌ای سیاسی. در دیپلماسی جدید پاکستان، ارتش نقش ضامن، مذاکره‌کننده و نهایی‌کننده توافقات را ایفا می‌کند.

این صحنه در مقایسه با گذشته‌ای نه‌چندان دور آموزنده است. زمانی که عمران خان در سال ۲۰۱۹ به کاخ سفید رفت، فرمانده وقت ارتش، ژنرال قمر جاوید باجوا، در لباس نظامی او را همراهی می‌کرد اما در پس‌زمینه باقی می‌ماند و تنها به ندرت در عکس‌های رسمی دیده می‌شد. در سال ۲۰۲۵، منیر دیگر در اتاق به‌عنوان مراقب خاموش حضور نداشت؛ او در مرکز توجه به‌عنوان معمار مشترک سیاست ظاهر شد ــ دقیقاً همان‌گونه که از مقامات نظامی در سیستمی انتظار می‌رود که دیگر تظاهر نمی‌کند قدرت در کجا قرار دارد.

سه روز پس از نشست کاخ سفید، ترامپ در جریان معرفی طرح خود برای غزه، هم شریف و هم منیر را نام برد. این اشاره برای اسلام‌آباد خوشایند بود. به نظر می‌رسید از چرخش ژئوپلیتیک دولت پاکستان حمایت می‌کند؛ تلاشی برای معرفی خود به‌عنوان شریک قابل پیش‌بینی ایالات متحده در زمانی که واشنگتن در حال بازنگری در محاسبات خود در جنوب آسیا و خاورمیانه است. در لحظه‌ای که روابط آمریکا و هند دستخوش تغییر است، اسلام‌آباد می‌تواند پیوندهای دیرینه خود با پادشاهی‌های خلیج فارس و جایگاه منحصر به‌فردش به‌عنوان تنها کشور مسلمانِ دارای سلاح هسته‌ای را عرضه کند؛ ترکیبی که می‌تواند به واشنگتن در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای، حفظ نفوذ دیپلماتیک در خلیج فارس و نگه‌داشتن کانال‌های ارتباطی با بازیگرانی که به‌طور مستقیم قابل نفوذ نیستند، یاری رساند. در نتیجه، ایالات متحده اکنون پاکستان را مفیدتر از سال‌های گذشته می‌بیند؛ تغییری در واشنگتن که حضور ارتش در خط مقدم دیپلماسی و معامله‌گری پاکستان را توجیه می‌کند.

این تغییر بیش از آنکه گسستی کامل با گذشته باشد، بازتولید الگویی آشنا برای عصری جدید است. رؤسای جمهور آمریکا مدت‌هاست که در مواقع نیاز به سرعت عمل، ترجیح داده‌اند با رهبران قدرتمند پاکستان کار کنند: ایوب خان در دهه ۱۹۶۰، زمانی که واشنگتن به دنبال شرکای قابل اعتماد در جنگ سرد در آسیا بود؛ ضیاءالحق در دهه ۱۹۸۰، در جریان جهاد ضدشوروی مورد حمایت آمریکا در افغانستان؛ و پرویز مشرف پس از حملات ۱۱ سپتامبر، هنگامی که پاکستان به مرکز جنگ علیه تروریسم بدل شد. تفاوت امروز این است که منیر، برخلاف آن سه رهبر، بدون کودتا به این جایگاه برجسته رسیده است. ارتش به جای براندازی، برتری خود را در ساختار رسمی حکمرانی پاکستان نهادینه کرده است: ریاست بر نهادهای سرمایه‌گذاری، شکل‌دهی به سیاست خارجی، بازسازی اختیارات فرماندهی و قرار دادن فرمانده ارتش در مقام تصمیم‌گیرنده در حوزه‌های غیرنظامی. بسیاری از طرف‌های خارجی نیز به نظر می‌رسد ترجیح می‌دهند وضوحی را ببینند که با حضور مردان یونیفورم‌پوش پاکستان در رأس قدرت همراه است.

برای ارتش نیز آشکار کردن این رژیم ترکیبی منطقی به نظر می‌رسد. منیر فرمانده‌ای معمولی نیست. او اوایل امسال به درجه فیلد مارشالی ارتقا یافت ــ نخستین ارتقا به این رتبه در نزدیک به شش دهه ــ و علاوه بر آن، دو سال تمدید دوره فرماندهی ارتش را دریافت کرد، به ریاست تمامی شاخه‌های نیروهای مسلح منصوب شد و اکنون بر اقتصاد، سیاست داخلی و امنیت ملی تسلط دارد. او قدرتمندترین ژنرال در حافظه اخیر پاکستان است.

پارادوکس ارتقای او این است که ارتش در سال‌های اخیر در نگاه مردم جایگاه خود را از دست داده بود؛ برکناری عمران خان و آشوب‌های پس از آن باعث شد میلیون‌ها پاکستانی که سال‌ها حامی ارتش بودند، آن را نیرویی مخرب ببینند. در ماه مه ۲۰۲۳، حتی هواداران خان به تأسیسات نظامی حمله کردند، از جمله اقامتگاه فرمانده سپاه در لاهور؛ رخدادی بی‌سابقه در کشوری که ارتش در آن مدت‌ها از جایگاهی تقریباً مقدس برخوردار بود. به نظر می‌رسد ژنرال‌ها نتیجه گرفته‌اند که دیگر ارزشی در پنهان ماندن وجود ندارد. بهتر است نقش خود را آشکارا مطالبه کنند و روایت را وارونه سازند: به جای آنکه به‌عنوان عروسک‌گردان شوم دیده شوند، اکنون خود را نیرویی تثبیت‌کننده معرفی می‌کنند و چنگ ارتش بر قدرت را نه به‌عنوان توطئه، بلکه به‌عنوان فضیلت و نقطه قوت جلوه می‌دهند.

محاسبه روشن است: پس از رویارویی ماه مه با هند که تصویر ارتش را تقویت کرد، ژنرال‌ها دریافتند اگر دیپلماسی اقتصادی، قراردادهای سرمایه‌گذاری و دیگر ابتکاراتی که پیش‌تر در پشت صحنه شکل می‌دادند قرار است اعتبار عمومی بیابد، باید آشکارا دنبال شود. به بیان دیگر، ارتش تصمیم گرفت برای همان توافق‌ها و مذاکراتی که پیش‌تر به غیرنظامیان واگذار می‌کرد و در خفا نتیجه را هدایت می‌نمود، اعتبار عمومی کسب کند. و بدین ترتیب امروز ارتش نه تنها قدرت را تثبیت می‌کند، بلکه خود را به‌عنوان شریان حیاتی و ضروری کشور معرفی و بازاریابی می‌نماید.

دست آشکار

پاکستان پیش‌تر تجربه دیکتاتوری‌های نظامی را داشته است، اما وضعیت امروز صرفاً بازگشت به دوران ایوب، ضیاء یا مشرف نیست. نه کودتایی رخ داده، نه قانون اساسی معلق شده و نه پارلمان منحل گردیده است. آنچه این لحظه را متفاوت و سرنوشت‌ساز می‌سازد، این است که ارتش اکنون درون ساختار دموکراتیک عمل می‌کند، نه جدا از آن. ژنرال‌ها عملاً نظام سیاسی را در اختیار گرفته‌اند بی‌آنکه رسماً جایگزین آن شوند. این امر مرزهای نهادی را مخدوش می‌کند و می‌تواند زندگی سیاسی پاکستان را برای سال‌ها دگرگون سازد.

اینکه «نامرئی» اکنون «مرئی» شده اهمیت دارد. این امر انگیزه‌های بازیگران اصلی را تغییر می‌دهد، نهادهای پاکستان را دگرگون می‌سازد و محیط بین‌المللی‌ای را شکل می‌دهد که کشور در آن فعالیت می‌کند. نخست آنکه آشکار کردن این ترتیبات، برتری ارتش را عادی‌سازی می‌کند. احزاب سیاسی در معرض خطر تبدیل شدن به ضمایم اداری‌اند، نه بازیگران واقعی. پارلمان به صحنه‌سازی بدل می‌شود و نخست‌وزیران به مجریان تصمیماتی که جای دیگری گرفته شده است. این بهای معامله‌ای است که برای خنثی‌سازی خان انجام شد.

با این حال، آشکار بودن ارتش نوعی تازه از پاسخگویی را نیز ایجاد می‌کند. هنگامی که ارتش آشکارا سیاست‌گذاری می‌کند، نتایج را نیز به ارث می‌برد. اگر رشد متوقف شود، سرمایه‌گذاری از بین برود یا امنیت فروبپاشد، ژنرال‌ها نمی‌توانند به‌طور معتبر کابینه‌ای ناکارآمد را مقصر بدانند. قدرتی که در معرض دید است باید هم برای شکست و هم برای موفقیت پاسخگو باشد.

این پویایی هم‌اکنون مشهود است. رهبری ارتش بارها به نظرسنجی‌های عمومی استناد کرده، در نشست‌های خبری مصرانه از تصمیمات خود دفاع نموده و برای دستاوردهای اقتصادی و دیپلماتیک طلب اعتبار کرده است. این نشان می‌دهد ژنرال‌ها تازه نسبت به خطرات مسئول شناخته شدن در صورت عدم تحقق دستاوردها حساس شده‌اند.

دور زدن نهادهای سنتی توسط ارتش نیز می‌تواند شمشیری دو لبه باشد. به‌عنوان نمونه، «شورای تسهیل سرمایه‌گذاری ویژه» را در نظر بگیرید. اینکه موضوعات مربوط به سرمایه‌گذاری خارجی، منابع طبیعی و صنایع راهبردی را تحت هدایت ارتش قرار داده، می‌تواند تصمیم‌گیری‌ها را تسریع کند و به سرمایه‌گذاران اطمینان بخشد. اما تمرکز قدرت در این شورا همچنین می‌تواند وزارتخانه‌ها را تهی سازد، تخصص غیرنظامی را تضعیف کند و نظارت پارلمانی، نقد رسانه‌ای و کنترل مخالفان را که به دموکراسی‌ها امکان اصلاح می‌دهد، سرکوب نماید. دولتی که شایستگی را در هسته‌ای نظامی متمرکز می‌کند، شکننده می‌شود. تاریخ حکومت‌های نظامی پاکستان این را به‌وضوح نشان می‌دهد؛ رژیم‌های نظامی اغلب دوره‌های کوتاهی از ثبات را به ارمغان می‌آورند، اما هنگامی که رشد متوقف یا بحران‌ها رخ می‌دهد، فقدان ضربه‌گیرهای نهادی فروپاشی را تسریع می‌کند.

حبس دو ساله عمران خان نیز بر دشواری ارتش می‌افزاید. اکنون که آشکارا حکومت می‌کند، ناگزیر باید انتخاب کند: یا آینده سیاسی او را از طریق روند قضایی یا انتخاباتی مشروع حل کند، یا حذف او را بی‌پایان ادامه دهد. هر دو مسیر خطرناک‌اند. بازگرداندن او می‌تواند نظم جدید را برهم زند، در حالی که سرکوب بی‌پایان مشروعیت آن را می‌فرساید.

گرچه برخی کشورها، از جمله ایالات متحده و دولت‌های خلیج فارس، ظاهراً از تعامل با پاکستان تحت رهبری ارتش خشنودند، نقش آشکار فرمانده ارتش به‌عنوان رهبر بالفعل می‌تواند سیاست خارجی پاکستان را به‌طور جدی محدود کند. روابط با هند امنیتی‌تر خواهد شد و از مسیر ارتش، نه کانال‌های متعارف اداری غیرنظامی، پیش خواهد رفت؛ امری که گفت‌وگو را دشوارتر و خطر تشدید تنش را آشکارتر می‌سازد. در خاورمیانه، جایی که پاکستان اخیراً پیمان دفاعی متقابل با عربستان سعودی امضا کرده، یک پاکستانِ تحت رهبری ارتش، عمیق‌تر در محاسبات امنیتی دیگر کشورها درگیر خواهد شد و خطر واگرایی شدید با ایران و گرفتار شدن در منازعاتی که انتخاب پاکستان نیست، افزایش خواهد یافت.

صحنه کاملاً روشن

دهه‌ها، دولت نامرئی پاکستان به ژنرال‌ها اجازه داده بود بدون مسئولیت حکومت کنند، در حالی که غیرنظامیان هزینه شکست را می‌پرداختند. مدل منیر این معامله را وارونه کرده است. با علنی کردن قدرت نظامی ــ قرار دادن فرمانده ارتش در کاخ سفید، در مرکز سیاست‌های تعرفه‌ای و اکتشاف نفت، بر سر میز مذاکره با معدن‌کاران و شرکت‌های فناوری ــ ژنرال‌ها وعده کارآمدی و سرعت می‌دهند. این معامله همچنین فاصله میان یونیفورم و جمهوری را از میان برمی‌دارد. این کودتای خزنده نیست؛ چیزی ظریف‌تر است: ادغام راهبردی. ارتش سلطه خود را نهادی کرده است، نه آنکه آن را پنهان کند.

از قضا، شهباز شریف اکنون بر سیستمی ریاست می‌کند که برادر بزرگ‌ترش، نواز شریف، زمانی در برابر آن مقاومت می‌کرد. نواز شریف هر بار که نخست‌وزیر بود، آشکارا با ارتش درگیر می‌شد. در سال ۱۹۹۸، هنگامی که فرمانده وقت ارتش، ژنرال جهانگیر کرامت، پیشنهاد تشکیل شورای امنیت ملیِ قانون اساسی را ــ الگوبرداری‌شده از ترکیه ــ مطرح کرد، یعنی نهادی که نقش ارتش در حکمرانی را رسمی می‌کرد، نواز آن را زیاده‌خواهی دانست. چند روز بعد، نواز از کرامت خواست کناره‌گیری کند؛ نخستین بار که یک ژنرال، نه نخست‌وزیر، در جنگ سیاسی پاکستان هزینه داد. تحت رهبری شهباز، ورق کاملاً برگشته است.

اگر زبان مؤدبانه «مالکیت مشترک» و «تسهیل» را کنار بزنیم، مدل ترکیبی استتاری برای حقیقتی قدیمی است که به شکلی تازه عرضه شده: ژنرال‌ها صحنه را اداره می‌کنند و غیرنظامیان همراهی می‌کنند. تفاوت اکنون این است که پرده کنار رفته و صحنه کاملاً روشن شده تا همه ببینند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مهرین زهرا مالک سردبیر و خبرنگار مستقر در اسلام آباد است.





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» را متوقف می‌کند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 19:10

ترامپ مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» را متوقف می‌کند


جاسپر وارد، بهرگاو آچاریا و تد هسون / خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

مرد افغان متهم به تیراندازی به دو عضو گارد ملی آمریکا با اتهام قتل عمد روبه‌رو خواهد شد؛ حمله‌ای که باعث شد رئیس‌جمهوری دونالد ترامپ اعلام کند مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» به ایالات متحده را متوقف خواهد کرد.

دادستان ایالات متحده در واشنگتن دی‌سی، جینین پیرو، روز جمعه گفت که علاوه بر اتهام قتل عمد، اتهامات دیگری نیز متوجه «رحمان‌الله لکان‌وال» ۲۹ ساله است؛ فردی که به گفته‌ی او روز چهارشنبه در نزدیکی کاخ سفید، اعضای گارد ملی از ایالت ویرجینیای غربی را در کمین قرار داده بود.

ترامپ روز پنجشنبه در تماس روز شکرگزاری با نیروهای نظامی آمریکا، این تیراندازی را «اقدامی تروریستی» خواند. مقام‌ها نیز گفته‌اند تحقیق درباره‌ حادثه‌ی روز چهارشنبه به‌عنوان پرونده‌ای تروریستی در جریان است.

جینین پیرو در گفت‌وگو با برنامه‌ی «فاکس اند فرندز» شبکه فاکس نیوز اظهار داشت: «آنچه در آن صحنه جرم رخ داد، به‌روشنی یک قتل عمد از پیش برنامه‌ریزی‌شده است.» او افزود: «اتهام اولیه‌ی حمله را به قتل عمد درجه اول ارتقا داده‌ایم.»

سارا بکتروم، ۲۰ ساله، بر اثر جراحات وارده روز پنجشنبه جان باخت. پیرو گفت که هم‌خدمتی او، اندرو وولف ۲۴ ساله، در وضعیت بحرانی قرار دارد.

ترامپ در شبکه اجتماعی خود «تروث سوشال» شامگاه پنجشنبه لحن خود در قبال مهاجرت را تندتر کرد. او از زمان آغاز ریاست‌جمهوری در سال جاری، بازداشت مهاجران غیرقانونی را افزایش داده، مقابله با ورودهای غیرقانونی از مرز را تشدید کرده و وضعیت اقامت قانونی صدها هزار نفر را لغو کرده است.

ترامپ در تروث سوشال نوشت: «مهاجرت از تمام کشورهای جهان سوم را به‌طور دائم متوقف خواهم کرد تا سیستم آمریکا به‌خوبی بازیابی شود، تمام پذیرش‌های غیرقانونی میلیون‌ها نفری دولت بایدن – حتی آنهایی که با خودکار خودکارِ بایدن امضا شده‌اند – را لغو کرده و هر شخصی را که دارایی خالصی برای ایالات متحده محسوب نمی‌شود، اخراج خواهم کرد.» او در این پیام به سلف خود اشاره کرده بود.

رییس‌جمهوری بایدن پس از آغاز کار در سال ۲۰۲۱ بسیاری از سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی مهاجرتی ترامپ در دوره‌ی نخست ریاست‌جمهوری او را لغو کرد و آن سیاست‌ها را مانع دسترسی افراد نیازمند به حمایت انسانی و تبعیض‌آمیز دانست.

ترامپ نام هیچ کشوری را ذکر نکرد. وزارت امنیت داخلی آمریکا روز جمعه در پاسخ به پرسش رویترز درباره‌ی کشورهای «جهان سوم»، به فهرست ۱۹ کشوری اشاره کرد که در فرمان منع سفر ماه ژوئن آمده بود.

پیش‌تر مقام‌های وزارت امنیت داخلی گفته بودند که ترامپ دستور بازبینی گسترده‌ای در پرونده‌های پناهندگی تأییدشده در دوران بایدن و بررسی دوباره‌ی گرین‌کارت‌های صادرشده برای شهروندان ۱۹ کشور – از جمله افغانستان – را صادر کرده است.

تیراندازی، بازبینی گسترده‌ی سیاست‌های مهاجرتی را در پی دارد

به گفته‌ی مقام‌ها، لکان‌وال در سال ۲۰۲۱ از طریق برنامه‌ی «استقبال از متحدان» که در دوران بایدن برای اسکان هزاران افغان همکار آمریکا در جنگ و بیمناک از انتقام طالبان راه‌اندازی شد، وارد آمریکا شد.


سارا بکتروم، ۲۰ ساله، بر اثر جراحات وارده روز پنجشنبه جان باخت

بیش از ۷۰ هزار افغان تاکنون از طریق این برنامه در ایالات متحده اسکان یافته‌اند. طبق اسناد دولتی که رویترز مشاهده کرده، لکان‌وال پیش از ورود به آمریکا عضو واحدی وابسته به سازمان سیا در افغانستان بود و در سال جاری در دوران ترامپ پناهندگی دریافت کرده بود.

بازرسان گفتند لکان‌وال از خانه‌اش در ایالت واشنگتن با خودرو راهی شرق کشور شد و با استفاده از یک سلاح کمری پرقدرت از نوع «مگنوم ۳۵۷»، به دو نگهبان شلیک کرده و سپس در تبادل آتش با سایر نیروها زخمی شده است.

به باور تحلیلگران، این تیراندازی ممکن است به ترامپ فرصت دهد تا استدلال کند که حتی مسیرهای قانونی، نظیر پناهندگی، خطرات امنیتی برای آمریکایی‌ها به همراه دارد.

کمتر از ۲۴ ساعت پس از حادثه، دولت ترامپ صدور دستور بازبینی گسترده‌ی سیاست‌های مهاجرتی را آغاز کرد.

تحقیقات نشان می‌دهد لکان‌وال در ایالت واشنگتن همراه همسر و پنج فرزندش زندگی می‌کرد. وقتی از ترامپ پرسیده شد آیا قصد اخراج همسر و فرزندان مظنون را دارد، گفت: «در حال بررسی کامل وضعیت خانواده هستیم.»

دفاع نهادهای بین‌المللی از حقوق پناه‌جویان

سازمان‌های وابسته به سازمان ملل از دولت واشنگتن خواستند تا همچنان دسترسی پناه‌جویان به خاک آمریکا و رسیدگی به پرونده‌های آنان را تضمین کند.

فرحان حق، سخنگوی معاون دبیرکل سازمان ملل، به رویترز گفت: «انتظار داریم همه کشورها از جمله ایالات متحده به تعهدات خود ذیل کنوانسیون پناهندگان ۱۹۵۳ پایبند باشند.»

جرمی لارنس، سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل، نیز در نشست خبری در ژنو گفت: «پناه‌جویان طبق حقوق بین‌الملل مستحق حمایت هستند و باید روند رسیدگی عادلانه برایشان تضمین شود.»

یاسمین لیلیان دیاب، رئیس مؤسسه مهاجرت دانشگاه آمریکایی لبنان، تأکید کرد که تعلیق پذیرش درخواست‌های افغان‌ها یا بررسی مجدد هزاران پرونده‌ی پناهندگی تأییدشده، سبب گسیختگی خانواده‌ها، آسیب به جوامع محلی و تضعیف اعتماد به نظام مهاجرت خواهد شد. 

او به رویترز گفت: «گرچه این رویداد اخیر اندوه‌بار است، اما استفاده از یک حادثه‌ی منفرد برای توجیه محدودیت‌های گسترده، با شواهدی که نشان می‌دهد هیچ ارتباطی میان ورود پناه‌جویان و افزایش جرم وجود ندارد، هم‌خوانی ندارد.»





نظر شما درباره این مقاله:







ایران قرعه‌کشی جام جهانی را به دلیل مشکلات
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 19:01

ایران قرعه‌کشی جام جهانی را به دلیل مشکلات






نظر شما درباره این مقاله:







رفراندوم ۱۲ فروردین اگر تکرار شود، رای شما چیست؟
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 16:45

رفراندوم ۱۲ فروردین اگر تکرار شود، رای شما چیست؟






نظر شما درباره این مقاله:







با یاد و در سوگ ناصر مسعودی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 15:08

با یاد و در سوگ ناصر مسعودی






نظر شما درباره این مقاله:







ده کشته در حمله نیروهای اسرائیلی به جنوب سوریه
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 14:06

ده کشته در حمله نیروهای اسرائیلی به جنوب سوریه


خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

به گزارش رسانه‌های دولتی سوریه، روز جمعه ده نفر در پی آتش نیروهای اسرائیلی در یکی از روستاهای جنوب سوریه کشته شدند. ارتش اسرائیل نیز اعلام کرد که در جریان این عملیات، پنج سرباز این کشور در درگیری برای بازداشت اعضای یک گروه تندرو زخمی شدند.

بر اساس گزارش‌های منتشرشده از سوی رسانه‌های دولتی سوریه، این حمله اسرائیل در منطقه «بیت جن» به یکی از مرگبارترین رویدادهای مشابه از زمان سرنگونی بشار اسد – حدود یک سال پیش – تبدیل شد. از آن زمان اسرائیل به طور منظم در جنوب سوریه عملیات انجام داده و هدف خود را دور نگه داشتن گروه‌های تندرو از مرز اعلام کرده است.

ارتش اسرائیل در بیانیه‌ای گفت نیروهایش در جریان عملیات شبانه برای بازداشت مظنونانی وابسته به گروهی با عنوان «جماعه اسلامیه» هدف تیراندازی قرار گرفتند. در این بیانیه آمده است که این عملیات بخشی از اقدامات روتین در منطقه طی ماه‌های اخیر بوده است.

درگیری‌های خشونت‌بار

ارتش اسرائیل اعلام کرد نیروهایش با «پشتیبانی هوایی» به آتش مهاجمان پاسخ دادند. بر اساس این بیانیه، سه نفر از پنج سرباز زخمی دچار جراحات شدید شده‌اند. ارتش افزود: «تعدادی از تروریست‌ها از پا درآمدند.» 

خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) به نقل از رئیس اداره بهداشت استان ریف دمشق گزارش داد که در نتیجه حمله اسرائیل، ۱۰ نفر کشته و ده‌ها تن دیگر زخمی شدند. سانا پیش‌تر گفته بود که دو کودک در میان کشته‌شدگان هستند.

بر پایه گزارش سانا، نیروهای اسرائیلی ساعت ۳:۴۰ بامداد (۰۱:۴۰ به وقت گرینویچ) روستای بیت جن را گلوله‌باران کرده و سپس وارد روستا شدند. ساکنان با نیروهای اسرائیلی روبه‌رو شدند که این امر به «درگیری‌های شدید» انجامید.

بر اساس اعلام ارتش اسرائیل و یک مقام محلی سوری، دو نفر در جریان این عملیات بازداشت شدند.

ارتش اسرائیل از ارائه جزئیات بیشتر درباره گروه هدف خودداری کرد اما اعضای آن را به فعالیت‌های نظامی، از جمله کارگذاری بمب‌های دست‌ساز و «برنامه‌ریزی برای حملات آینده علیه اسرائیل، از جمله شلیک موشک» متهم ساخت.

بدگمانی اسرائیل به دولت جدید سوریه 

اسرائیل نسبت به دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع، فرمانده پیشین القاعده، ابراز بدگمانی عمیق کرده و خواستار ایجاد منطقه‌ای غیرنظامی در جنوب سوریه شده است.

الشرع پیش‌تر گفته بود که سوریه هیچ تهدیدی متوجه هیچ کشور منطقه یا جهان نمی‌کند.

اسرائیل بارها با هدف اعلام‌شده «حمایت از اعضای اقلیت دروزی سوریه» در این کشور مداخله نظامی کرده است. درگیری‌های ماه ژوئیه در استان سویدا میان جنگجویان بادیه‌نشین سنی و نیروهای دولتی از یک سو و نیروهای دروزی از سوی دیگر، از جمله مواردی بود که اسرائیل در آن مداخله کرد.

اسرائیل که در دوران حکومت اسد بارها خاک سوریه را بمباران می‌کرد، پس از سقوط او فعالیت‌های نظامی خود را در این کشور شدت بخشیده و نیروها و تجهیزات نظامی را از منطقه حائل تعیین‌شده طبق توافق ۱۹۷۴ عبور داده و به عمق جنوب سوریه، از جمله ارتفاعات راهبردی کوه حرمون، منتقل کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







سربازان سایبری امام زمان
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 13:33

سربازان سایبری امام زمان


سعید سلامی

سارقان هویت شهروندان

در ۲۹ آبان ۱۴۰۴، کانال تلویزیونی ایران اینترنشنال گزارشی مستندی را در پیوند با «اداره ۴۰، از زیر مجموعه‌های واحد ضدجاسوسی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» منتشر کرد. بنا به اهمیت این گزارش، به بخشی از آن در باره ایرانی‌های خارج و به ویژه دوتابعیتی‌ها مروری بکنیم.

در گزارش ایران اینترنشنال آمده است:

«واحد ضدجاسوسی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، با ایجاد اداره‌ای به نام “اداره ۴۰”، مجموعه‌ای بزرگ شکل داده که با سرقت اطلاعات شهروندان ایرانی و غیرایرانی فعالیت‌ها و روابط آن‌ها را رصد می‌کند. “اداره ۴۰” که از نظر سازمانی زیرمجموعه واحد ضدجاسوسی سپاه، مشهور به “واحد ۱۵۰۰” است، یک بانک اطلاعاتی تهیه کرده که ماموران آن با وارد کردن نام اشخاص، می‌توانند به گستره و عمق ارتباطات آنان پی ببرند. این بانک اطلاعاتی جاسوسی و رصد شهروندان «کاشف» نام دارد.

«کاشف» با دریافت مشخصات یک شخص ایرانی یا غیر ایرانی، از طریق ریز مکالمات تلفن همراه او، سفرهای هوایی یا اطلاعات موقعیت مکان‌هایی که در آن حضور داشته، قادر است روابط سایر اشخاص با شخص اول را معرفی کند. اطلاعات مورد نیاز عملیات برون‌مرزی سپاه پاسداران علیه مخالفان ج. ا. یا اهداف اسرائیلی نظیر عملیات سال ۱۴۰۱ استانبول (۱) را زیرمجموعه‌های همین اداره ۴۰ تهیه کرده بودند. در بخش مربوط به ایران، «کاشف » دارای اطلاعات شهروندان ایرانی نظیر شماره تلفن، ارتباطات اشخاص از طریق تلفن، پیامک و شبکه‌های اجتماعی، آدرس خانه، شرکت و تردد افراد است.

ایرانیان دو تابعیتی از هدف‌های مهم در سامانه «کاشف» می‌باشد. برای سال‌های طولانی، ایرانیان دو تابعیتی در صورت سفر به ایران می‌بایست فرم‌هایی را پر کنند. این شهروندان در این فرم‌ها باید نام کاربری حساب‌های شبکه‌های اجتماعی و ایمیل خود را درج می‌کردند. با افشای سامانه «کاشف» اکنون محل استفاده از این اطلاعات روشن شده است.» (پایان گزارش)

کسب اطلاعات و گروگان‌گیری دوتابعیتی‌ها شیوه شناخته شده نهادهای جاسوسی ج. ا. برای اعتراف‌گیری‌های کاذب، اخاذی یا مبادله با تروریست‌ها و جاسوسان خود در کشورهای دیگر است.

ج. ا. این نوع اوباشی‌گری و باج خواهی را با ذات حکومت‌گری خویش درآمیخته است، این رو در کاربرد آن پرده پوشی هم نمی‌کند. محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران در جریان مذاکرات هسته‌ای، آمریکایی‌ها را تهدید به اسارت گرفتن هزار نفر از آن‌ها کرد و گفت: « برای آزادی این اسرا، هزاران میلیارد دلار غرامت می‌گیریم و مشکل اقتصادی کشور را حل می‌کنیم.»

برای مثال از این دست، می‌توان از مورد جیسون رضاییان، خبرنگار ایرانی آمریکایی، مدیر دفتر تهرانِ روزنامهٔ واشینگتن پست که در۳۱ تیر ۱۳۹۳، توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شد، نام برد. وی به اتهام جاسوسی بازداشت و بعد از ۵۴۴ روز آزاد شد. به همراه رضاییان سه شهروند ایرانی آمریکایی دیگر هم آزاد شدند. در مقابل، آمریکا هم هفت ایرانی را که به اتهام نقض قوانین تحریم‌ها در آمریکا زندانی بودند در چارچوب برنامه «مبادله زندانی‌ها» آزاد کرد.

در روز آزادی جیسون و سه تن دیگر، آمریکا ۴۰۰ میلیون دلار از دارایی‌های بلوکه شدۀ ایران را به صورت نقد به ج. ا. پرداخت کرد.

و در مورد دیگر، نازنین زاغری شهروند دو تابعیتی بریتانیایی - ایرانی، هم‌کار روزنامۀ رویترز، در سال ۱۳۹۵ به اتهام «جاسوسی»، در فرودگاه تهران بازداشت و در دادگاه به اتهام «توطئه برای سرنگونی ج. ا.» به پنج سال زندان محکوم شد. قوه قضائیه در سال ۱۴۰۰، هنگامی که دوران محکومیت پنج ساله نازنین زاغری به پایان رسید، او را با اتهام تازه‌ای به یک سال زندان دیگر محکوم کرد. خانم زاغری همواره اتهامات جاسوسی علیه خود را رد کرد و شوهرش معتقد بود که همسرش «به عنوان اهرم فشاری که ایران از انگلیس به خاطر تحویل ندادن تانک‌ها به ایران در سال ۱۹۷۹ طلب‌کار بود، زندانی شده است.»

نازنین زاغری در ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ گذرنامه بریتانیایی خود را پس گرفت و روز بعد برای مبادله با تیم انگلیسی به فرودگاه امام خمینی انتقال یافت. باج‌گیران ج. ا. پس از دریافت ۵۳۰ میلیون دلار، زاغری را به تیم مذکور تحویل دادند.

دوربین‌های هوشمند «کنترل شهری»

علاوه‌ بر مراکز دولتی و غیردولتی خارج از کشور، اداره ۴۰، پروفایل‌های متعددی از شهروندان غیر ایرانی و ایرانیان دو تابعیتی تهیه کرده است. اداره ۴۰ برای این ماموریت‌ها، آخرین نسخه سامانه‌ای به نام «پاپیروس» را از روسیه خریداری کرد؛ این تجهیزات برای ذخیره صوت و جاسوسی در اختیار واحد ضد جاسوسی سپاه پاسداران گذاشته شد.

امیرحسین بانکی‌پور، نماینده مجلس، در ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ گفت براساس لایحه موسوم به «حجاب و عفاف»، قرار است به منظور شناسایی هویت زنان مخالف حجاب اجباری، دوربین‌‌های تمام ادارات دولتی و حتا شرکت‌ها و فروشگاه‌های خصوصی مستقیم به مراکز نیروی انتظامی وصل شود.

چهار عضو شورای شهر تهران هم در نامه‌ای به مهدی چمران، رئیس این شورا، به انعقاد «پنهانی» قراردادی دو میلیارد و ۱۰۲ میلیون یورویی زاکانی، شهردار تهران با چند شرکت چینی برای خرید دوربین‌های هوشمند و «کنترل شهری»، دوربین‌های تشخیص چهره، خودروهای ون و تجهیزات امنیتی» خبر دادند. این خبر نشان می‌دهد که زاکانی با نهادهای دولتی، نظامی و امنیتی برای سرکوب اعتراض‌های مردمی و فشار بیشتر بر زنان مخالف حجاب اجباری همکاری تنگاتنگ دارد.

در نامه برخی نمایندگان مجلس هم به چمران آمده است که زاکانی در قالب قراردادهایی با شرکت‌های چینی «بی‌نام و نشان که روی اینترنت اثری از آن‌ها دیده نمی‌شود»، قصد دارد علاوه برخرید دوربین‌های هوشمند و «کنترل شهری»، برای خرید ۱۰ هزار خودرو ون، ۳۸۰ میلیون یورو به این شرکت‌ها پرداخت کند.

جاسوس و جاسوسی

وقتی اسمی از جاسوس‌ها به میان می آید در ذهن اغلب ما جیمز باند و جاسوسان دوره جنگ سرد تداعی می‌شود؛ اما کاروبار و فعالیت واقعی جاسوس‌ها متفاوت از آن چیزی است که تصور می‌کنیم. این روزها نباید به دنبال جاسوس‌های سنتی با پالتو تمام قد و کلاه لبه خمیده باشیم، هر فردی با یک ظاهر عادی هم می تواند یک مامور اطلاعاتی باشد. حتا ممکن است بدون آن که خودش بداند نقش یک جاسوس را برای یک سرویس امنیتی بازی کند.

فرقی نمی کند شما یک شرکت تجاری باشید یا یک دولت، جاسوسی یکی از روش‌هایی است که شما را یک قدم از رقیبان جلوتر می‌برد. بهترین راه برای کسب اطلاعات از رقیب، نفوذ در ساختار آن است. جاسوس‌ها با انگیزه‌های مختلفی دست به این کار می زنند. یکی از توانایی‌های نیروهای امنیتی استخدام مهره‌هایی از دشمن یا رقیب است. چطور می شود روی شخصی تأثیر گذاشت و او را وادار به همکاری کرد؟ استخدام یک شخص نسبت به نفوذ دادن یک جاسوس در یک سیستم بسیار آسانتر است.

جاسوسی از زمان‌های قدیم به عنوان یک ضرورت به خصوص در امور نظامی به کار گرفته می‌شده است. احتمالا سابقه جاسوسی به قدمت تمدن انسانی برسد اما قدیمی ترین سند موجود درباره جاسوسی، گزارشی است که توسط جاسوسی که خود را به عنوان فرستاده دیپلماتیک در دربار پادشاه حمورابی، نفوذ داده بود، ثبت شده است. این گزارش مربوط به حدود ۱۷۵۰ قبل از میلاد است. مصریان باستان هم خدمات مخفی پیشرفته‌ای داشته‌اند. در ایلیاد، انجیل (در داستان عهد عتیق) و قرآن به جاسوسی اشاره شده است.

مورخین بر این باورند که اولین سیستم متمرکز جاسوسی در جهان در ایران باستان توسط کوروش، سرسلسله هخامنشیان برای اطلاع رسانی و کنترل سرزمین‌های داخل امپراتوری، با عنوان «چشم و گوش شاه» به وجود آمد. این سیستم جاسوسی در زمان داریوش با ابعادی گسترده‌تر و قدرت‌مندتر ادامه پیدا کرد و به دوران اوج خود رسید.

در قرن بیستم در اوج جنگ جهانی اول، همه قدرت‌های بزرگ به جز ایالات متحده دارای سیستم‌های جاسوسی غیر نظامی بودند، اما در ضمن، همه مراکز نظامی ملی هم دارای واحدهای اطلاعاتی بودند. کنگره آمریکا به منظور محافظت از کشور در برابر عوامل خارجی، قانون جاسوسی ۱۹۱۷ را تصویب کرد.

با پایان جنگ جهانی دوم، رقابت و دشمنی‌ها پایان نیافت. این بار تقابل بین غربی‌ها با بلوک شرق بر سر ممانعت از گسترش کمونیسم بود. به همین دلیل فعالیت جاسوسی افزایش یافت و خط مقدم آن هم در مرز بین آلمان‌شرقی و آلمان‌غربی متمرکز شد.

شوروی سنت طولانی جاسوسی داشت؛ از اوخرانا گرفته تا KGB، که به عنوان نیروی پلیس مخفی هم عمل می کرد. در ایالات متحده، قانون امنیت ملی ۱۹۴۷، آژانس اطلاعات مرکزی (CIA) را برای هماهنگی اطلاعات و آژانس امنیت ملی را برای تحقیقات در زمینه کدها و ارتباطات الکترونیکی ایجاد کرد. علاوه بر این‌ها ایالات متحده ۱۳ سازمان اطلاعاتی دیگر نیز تاسیس کرد.

جاسوسی دیجیتال

در گذر زمان و تغییرات بنیادین در شیوه زیستی، آموزشی و حکومت گری، استفاده از فناوری‌های دیجیتال و هوش مصنوعی (ازدوشیدن گاوها تا سفر به فضای بی کران) به امری معمول بدل شده‌ است.

در عصر جنگ‌افزارهای خودمختار، پهپادها، خودروها و قایق‌های هوشمند بدون سرنشین و سگ‌های روباتیک (۲)، «ترمیناتور» نابودگر و ماجراجویی‌های سینمایی، به گذشته پیوسته‌اند.

پیش از این، ماموران اطلاعاتی برای کار گذاشتن میکروفن، دوربین و سایر تجهیزات نظارتی در مکان‌ها و هدف‌های مورد نظر شیوه دیگری به کار می‌بستند. کشف این نوع وسایل شنود هم کار سختی نبود؛ اکنون با وجود تکنولوژی جدید دیگر نیازی به این کارها نیست.

امروزه کار جاسوسی به شیوه دیگری صورت می‌گیرد. ما همراه خود تلفن همراه و سایر ابزارهای مورد نیاز را حمل می کنیم، کافی است جاسوسی بتواند به گوشی تلفن همراه ما نفوذ کند، یا گوشی ما به‌هر دلیلی به دست او بیفتد، در این‌صورت او از تماس‌ها، عکس‌های موجود در گالری گوشی، ایمیل‌ها و پیام‌های رد و بدل شده در پیام‌رسان‌ها می تواند بر حجم گسترده‌ای از طلاعات دست یابد.

دیگر نیازی نیست تا یک جاسوس به داخل یک سازمان یا شرکت نفوذ داده شود تا اطلاعات آن مجموعه را به دست آورد؛ کافی است تا گوشی یکی از کارکنان یا کامپیوتر یکی ازآن‌ها هک شود تا به همه اطلاعات سازمان دسترسی پیدا کند. هک گوشی‌های تلفن همراه کار سختی نیست، بسیاری از ما نرم افزارهای گوشی خود را به روز نمی کنیم. همین موضوع می تواند روزنه ای برای ورود نفوذگران به تلفن همراه ما باشد.

پرستوجاسوس‌ها

تلهٔ جنسی، «دام شیرین، دام عسلی» Honey trapping)) یا پرستو، عملیاتی است که در آن یک سازمان مخفی تلاش می ‌کند تا با تهدید به برملا کردن روابط نامشروع جنسی یا عاطفی و رسواسازی «هدف»، او را از طریق پرستو به خدمت خود درآورد. تلهٔ جنسی همچنین روشی برای جمع‌آوری اطلاعات است؛ سازمان، تن‌فروشانی را آموزش می‌دهد تا از مشتریان خود جاسوسی کنند.

پس از جنگ جهانی دوم، تله جنسی آن‌چنان در اروپا و آمریکا رایج شده بود که دولت ایالات متحده به کارمندان خود در خارج از این کشور دستور داد که مافوق‌های خود را از هرگونه رابطهٔ عاطفی با خارجی‌هایی که کشورشان تهدیدی علیه آمریکا است، مطلع سازند.

در ایران هم «پرستو» اصطلاحی است برای توصیف زنانی که نهادهای امنیتی بر سر راه مقامات، چهره‌های سیاسی، منتقدان و مخالفان حکومت و حتا دیپلمات‌های خارجی قرار می‌دهند تا برای آن‌ها پرونده‌سازی کنند. این پرستو می‌تواند خود مأمور زبده امنیتی باشد یا زنی اغواگر یا حتا معشوقه مرد هدف که توسط دستگاه امنیتی شناسایی و به کار گرفته شده باشد.

تله جنسی از زمان‌های دوردست‌ به کار گرفته می شده است؛ زنان و مردانی که با جذابیت‌های جسمی، اغواگری، کشش جنسی و درگیری عاطفی، خود را به فرد مورد نظر نزدیک کرده، به زندگی او راه پیدا ‌کنند و اطلاعات مورد نظر را به دست آورند.

استفاده از زنان برای حذف مخالفان که در اکثر سیستم‌های امنیتی جهان سابقه دارد در ایران نیز از زمان شاه رواج داشته است. پرویز ثابتی، مسئول امنیت داخلی ساواک، در «دامگه حادثه» می‌گوید که ساواک زنانی را برای رابطه با تعدادی از وعاظ و روحانیون، با هدف سربه زیر و مطیع کردن آن‌ها مامور کرده بود.

جعفر شجونی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز هم در مصاحبه با «برنامه دید در شب»، وجود فیلم‌ها و عکس‌هایی از روابط این زنان با برخی روحانیون را تایید کرده است و عکس‌هایی از این زنان و تعدادی از این روحانیون نیز منتشر شده است.

پس از انقلاب بهمن ۵۷ نیز وزارت اطلاعات ج. ا. این روش را برای حذف چهره‌های سیاسی مخالف به کار گرفت و در دوره وزارت علی فلاحیان گسترده تر شد.

بر اساس شواهد موجود، اجرای این پروژه روش‌های متفاوتی دارد؛ گاهی نهادهای امنیتی زنانی را سر راه مقامات و چهره‌های سیاسی قرار می‌دهند و گاهی زنانی برای پیشرفت سریع در مناصب شغلی، خود را داوطلبانه بر سر راه مقامات و دولت‌مردان قرار می‌دهند.

پس از اعترافات تلویزیونی برخی از مقامات سابق دولت محمد خاتمی و چهره‌های سیاسی شاخص، گزارش‌ها حکایت از این دارند که در بازجویی‌ها، از تهدید افشای روابط آنان با زنان برای وادار کردن‌شان به اعتراف استفاده می‌شده است. (۳)

«زیپی» که وجود ندارد

برخی از فعالان سیاسی براساس یک روایت مشهور در بین خودشان می‌گویند: «باید سه زیپ سیاستمدار بسته باشد: شلوار، جیب و دهان». اما شواهد نشان می‌دهند که کارگزاران ج. ا. فاقد هر سه زیپ هستند.

اگر از جنبه طنز قضیه بگذریم، جنگ ۱۲ روزه نشان داد که فقدان زیپ شلوار سرداران و کارگزاران چه آسیب‌های کلان و جبران ناپذیر انسانی و مالی به کشور وارد کرد.

مصطبی کواکبیان، فعال سیاسی و نماینده پیشین مجلس در یک برنامه تلویزیونی در صداوسیما گفت: «در بحث نفوذی‌ها مهاجرین افغانستانی را مطرح می‌کنند و خیلی سطح بحث را تقلیل می‌دهند. بله، باید مهاجرین غیر قانونی را طبق معیارهای وزارت کشور طرد کرد، اما بحث من درباره نفوذی‌ها قوی‌تر از این حرفاست. نفوذی‌های افغانستانی چکار می‌خواستند بکنند؟ شما ببینید؛ در بحث کاترین شکدم (۴) که این روزها مطرح شد، من شرمم می‌آید بگویم، اما او با ۱۲۰ نفر از افراد مهم این مملکت هم‌خوابگی داشته. نفوذی، یعنی ما در این حد داشتیم!»

کواکبیان بعد از تکرار اظهارات پیشین خود در مصاحبه بعدی، به مراحع قضایی احضار شد و به دلیل «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» به ۱۴ ماه حبس و ۲ سال منع فعالیت رسانه‌ای اعم از مصاحبه با رادیو و تلویزیون و انتشار هرگونه مطلب در رسانه‌ها و پایگاه‌های خبری محکوم گردید.

کواکبیان بعدا در شبکه اجتماعی اینستاگرام پستی را منتشر کرد و در خصوص اظهارات اخیرش در صداوسیما، توضیحاتی ارائه داد: « ... متاسفانه فقط دو دقیقه از اظهارات اینجانب از مجموع حدود ۳۰ دقیقه، مورد توجه قرار گرفت، اما به ۲۸ دقیقه دیگر آن توجهی نشد... بدون شک بیان نکته‌ای در مورد خانم جاسوس کاترین شکدم هم صرفاً از سر دلسوزی بوده و نیتم اظهار نگرانی درباره امنیت ملی و جلب توجهات به ریشه‌ها و عوامل اصلی نفوذ بود، نه حواشی آن یا موضوعات کم اهمیت.»

کواکبیان در ادامه گفت: «اسناد و مدارک مربوط به کاترین شکدم را به دادسرای رسانه ارائه دادم، ایشان [اولیای قضایی] صراحتا بیان کردند که [کاترین شکدم]از طریق روابط جنسی نیات پلید خود را پیگیری میکرده و نه فقط ۱۸ روز، بلکه مدت‌های مدیدی در ایران حضور داشته و در راهپیمایی‌های اربعین هم شرکت داشته است.»

کواکبیان بعدا به‌طور خودمانی گفت که آن‌ها اظهارات مرا [در رابطه با کاترین شکدم] تایید کردند، اما گفتند که در موقعیت بدی بیان شده است و با شیطنت اضافه کرد: «اگر آشیانه‌ای وجود نداشته باشد، به‌کارگیری پرستو امکان‌پذیر است؟»

البته برطبق معمول، سرداران و کارگزان، قبل از هم‌خوابگی با کاترین شکدم مراسم صیغه شرعی موقت، (شاید هم صیغه شرعی یک ماه) را جاری کرده بودند!

پرستوهای اسلامی

در هفدهم دی ماه ۱۴٠۱ جلسه‌ای با شرکت شماری از مهم‌ترین مسئولان اطلاعاتی و امنیتی ج. ا. در حضور علی خامنه‌ای برگزار شد. هدف از این جلسه ارائه یک گزارش برای مطالعۀ «حضرت آقا» بود. مدت زمان جلسه شش ساعت و سیزده دقیقه، و تعداد حاضران در جلسه ۶۱ نفر بودند. در این جلسه قرار بود که سخن‌رانان بدون پرده‌پوشی معمول نظرات خود را بیان کنند.

موضوع‌های زیادی در محضر «حضرت آقا» مطرح شد، اما محور بیشتر سخن‌رانی‌ها در مورد موج اعتراضاتی بود که از اواخر شهریور ۱۴٠۱ شروع شد و در زمان برگزاری جلسه بیش از سه ماه بود که ادامه داشت.

از میان سخنرانان، کمال ارجمندی (بخش برون‌مرزی اطلاعات سپاه) گفت: « سختگیری در مورد حجاب جواب نمی‌دهد. مردم حجاب را نمی‌خواهند و آزادی پوشش را حق خود می‌بینند.» او پیشنهاد کرد که حداقل موقتاً این حق به مردم داده شود و ادامه می‌دهد: «مگر ما در نهاد اطلاعاتی خودمان فتوا نداریم که نیروی زن [حجاب بانان]، می‌توانند برای عملیات خود از هرنوع حجابی که نیاز مأموریت باشد استفاده کنند؟ مگر نیروی زن ما نمی‌توانند طبق فتوای مراجع بزرگ در مواقع نیاز همبستری را هم داشته باشند؟ پس چه می‌شود که در کشور نمی‌توانیم اجازه دهیم که مردم مقداری راحت‌تر باشند؟»

جاسوسی مبتذل

شواهد تاریخی نشان می‌دهند که جاسوسی، همان گونه که در بالا اشاره شد، از قدیم و ندیم بنا به ضرورتِ اطلاع پیشاپیش از نفوذ و حمله دشمن، حفظ مرزها و امنیت داخلی، جزئی از حکمرانی بوده است، در ضمن، جاسوسی از شهروندان خودی هم حتما در مرکز توجه بوده است، اما جاسوسی در حکومت‌های توتالیتر به دلیل نبود شفافیت در ساختار حکومتی، نبود رسانه و مطبوعات آزاد، سانسور سیستماتیک دادوستدهای نوشتاری یا شفاهی شهروندان، ممانعت از گردش آزاد اطلاعات و نبود احزاب رقیب، شکل «جاسوسی مبتذل» به خود می‌گیرد.

اگر جاسوسی از دشمن، کشور همسایه، رقبای سیاسی یا تجاری و... را بنا به ضرورت اما هنوز هم نه بلاشرط و با طیب‌خاطر بپذیریم، جاسوسی از شهروندان خودی، نابخشودنی‌ترین، کثیف‌ترین و جنایت‌کارترین کاریست که رژیم‌های توتالیتر ایدئولوژیک از این طریق جسم شهروندان را به چهار میخ می‌کشند، روح و روان آن‌ها را نابود و جامعه را ناامن می‌کنند. در هم‌چون فضایی هر کسی دوست، همکار، همکلاسی، همسایه و حتا اعضای خانواد خود را به چشم یک بیگانه، یک جاسوس می‌بیند.

در ادامه به چند نمونه از«جاسوسی مبتذل» پرداخته می شود؛ جاسوسی پرهزینه، مردم‌آزار اما در نهایت بی‌ثمر و محتوم به شکست. در نمونه‌هایی که به اختصار اشاره خواهم کرد، می‌بینیم که این ابزار حکومتگری در رژیم‌های توتالیتر، نه تنها به ثبات و بقای اربابان خود کمکی نمی‌کنند، بلکه نفرت و حس انتقام شهروندان را برمی‌انگیزند.

آلمان شرقی؛ اشتازی

اشتازی، پلیس مخفی آلمان شرقی، دارای حجم عظیم و حیرت‌آوری از پرونده‌ها بود. تعداد پرونده‌های اشتازی در اواخر دهه ۱۹۸۰ به قدری زیاد شده بود که اگر قفسه‌های حاوی این پرونده‌ها را کنار هم می‌چیدند، طولش به دویست کیلومتر بالغ می شد. هر کیلومتر از این قفسه‌ها حاوی یازده میلیون برگ کاغذ به وزن تقریبا سی تُن بود.

اشتازی از هر چیزی خبر نداشت، اما از خیلی چیزها خبر داشت. تشکیلات پلیس مخفی آلمان‌شرقی در اواسط ۱۹۷۵ دقیقا ۱۹,۴۷۸ کارمند تمام وقت داشت. این رقم در دهه بعد به ۱۵۰,۰۰۰ رسید و این جدا از خبرچینان پاره وقت بود که در سطوح گوناگون فعالیت می‌کردند. تنها درمقر مرکزی اشتازی، شامل چندین ساختمان به شدت حفاظت شده، حدود ۱۵,۰۰۰ کارمند تمام‌وقت کار می‌کردند. اشتازی در گذر سال‌ها بیش از نیم میلیون «خبرچین فعال» استخدام کرده بود. بنا به اسناد قابل دسترس، در اوج دوران نازیسم در آلمان، برای دو هزار نفر جمعیت این کشور، یک مامور گشتاپو وجود داشت، اما در اواسط دهه ۱۹۸۰ در آلمان‌شرقی برای هر ۶۳ تن یک مامور اشتازی شهروندان را زیر نظر داشت.

موقعی که شهروندان به خلوت زندگی خصوصی‌شان پناه می‌بردند، اشتازی باز دست از سرشان برنمی‌داشت. ماموران اشتازی وظایفی را که انجام می‌دادند، طیف وسیعی را دربر می‌گرفت.

اریش میلکه، رئیس اشتازی معتقد بود مؤثرترین و کارآمدترین جاسوس‌ها کسانی هستند که بیشترین تماس را با عامه مردم دارند. از همین رو اشتازی مامورانی را پرورش داد تا به عنوان راننده اتوبوس و تراموا، نظافتچی معابر عمومی، پزشک، پرستار و... مشغول به کار شوند. میلکه باور داشت که معلم‌ها موقعیت بسیار خوبی در زمینه شناسایی بچه‌هایی داشتند که خانواده‌هایشان شبکه‌های تلویزیون غربی را تماشا می‌کردند. از نظر او «این خانواده‌ها در ساعت هشت شب به کشور دیگری (آلمان‌غربی) مهاجرت می‌کردند.»

دخترانی که برای کسب مقام ملکه زیبایی سال وارد رقابت می‌شدند، در طی سال‌ها تحت عملیات جاسوسی قرار می‌گرفتند. ورزش‌کاران در رشته‌های مختلف ورزشی هم می‌بایست از فیلتر‌های جورواجور اشتازی بگذرند. نکته حیرت‌آور در پرونده‌های اشتازی، تمایل عجیب مردم برای لو دادن همسایه‌هایشان و نوشتن گزارش‌های منفی در باره آن‌هاست. گزارش‌های فراوانی وجود دارد که در آن فرد گزارش دهنده در باره دختر همسایه نوشته که او زنجیری با علامت صلیب به گردن انداخته، یا دیگری در باره پسر همسایه نوشته که او موهایش را «مدل پانکی» کرده است.

اشتازی توانایی کنترل ۳۵۰ تلفن را به صورت هم‌زمان داشت. بخش ویژه‌ای در اشتازی مسئول ضبط مکالمات تلفنی و سپس نوشتن چکیده‌ها یا متن کامل گفتگوها و سپس ارسال آن به بخش تحلیل اطلاعات بود.

یکی از وظایف اشتازی، کنترل نامه‌ها و مرسولات پستی بود. روزانه بین ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نامه با استفاده از ماشین بخار باز می‌شد و پس از بررسی متن آن، دوباره بسته و به مقصد دریافت‌کننده پست می‌شد.

بعد از روی کار آمدن گورباچف، کلمات جدیدی هم باید در مطبوعات آلمان‌شرقی سانسور می شدند؛ کلماتی مثل پرسترویکا، گلاسنوست، شوروی، اصلاحات، محیط ‌زیست. هونکر حمایت نشریات از اصلاحات گورباچفی را مخرب قلمداد می‌کرد، بنابراین دستور داد که اعضای حزب نباید در سخن رانی‌های خود این کلمات را بر زبان بیاورند.

کورت‌هاگر، نظریه‌پرداز اصلی حزب هم به صراحت می گفت: «صرفا به این دلیل که همسایه شما کاغذ دیواری خانه‌اش را عوض کرده، شما نباید خانه‌تان را از نو دکور کنید.»

اشتازی درآلمان شرقی «شمشیر وسپر حزب» نامیده می‌شد. اریش هونکر می‌گفت: «ما قدرت را غصب نکرده‌ایم که آن را واگذار کنیم.» بنابراین، برای حفظ آن هر ترفند و راهکاری مجاز بود. مثلا، از تکنیک‌های ردیابی اشتازی، جمع‌آوری نمونه‌ای از بوی بدن و عرق شهروندان مشکوک و گردآوری آن‌ها در بانک اطلاعاتی بود. به این منظور، فرد مورد ظن را در هنگام بازجویی، در اتاقی گرم ساعت‌ها بر روی یک صندلی خاص می‌نشاندند، با یک دستمال کتانی دستگیره‌های صندلی را پاک می‌کردند و نشیمن‌گاه پارچه‌ای صندلی را جدا می‌کردند. این روکش‌ها سپس به داخل شیشه‌های دربسته‌ای منتقل می‌شدند، بوی عرق بدن آن فرد در بانک اطلاعاتی‌ بایگانی می‌شد تا در مواردی که نیاز به تشخیص هویت بود از سگ‌های آموزش‌دیده جهت ردیابی استفاده کنند. در طول حیات اشتازی فقط چهار یا پنج نفر با این روش دستگیر شدند!

حکومت هر سال چهار میلیارد مارک در اختیار اشتازی می‌گذاشت تا صرف هزینه‌هایش کند. این مبلغ پنج درصد بودجه کل کشور بود.

با یک نمونه از عملیات پرهرینه و محیرالعقول اشتازی آشنا شویم. لوتس راتنو، نویسنده وشاعر که از مدت‌ها پیش مشغول کار روی یک کتاب راهنما بود، بعد از ماه‌های متمادی رصد و تعقیب، مإموران اشتازی موفق شدند گزارشی از وی تهیه کنند:

«... راتنو سپس به آن سوی خیابان رفت و به مسئول دکه سفارش یک سوسیس داد. سپس حرف‌های زیر بین راتنو و فروشنده ردوبدل شد:

ــ راتنو: لطفا یک سوسیس بدهید.
ــ فروشنده: با نان ساندویچ یا بی‌نان؟
ــ راتنو: لطفا با نان.
ــ فروشنده: خردل هم بزنم؟
ــ راتنو، بله، لطفا.
ــ گفتگوی بیشتری بین آن‌ها ردوبدل نشد.»

در مورد دیگر:

اشتازی وولف بیرمان، خواننده و آهنگساز با ترانه‌های انتقادی‌اش مدت‌ها بود که موی دماغ رژیم شده بود و رژیم هم قدم به قدم او را تعقیب می‌کرد. اشتازی قبل از لغو شهروندی او و تبعیدش به آلمان غربی ۴۰,۰۰۰ صفحه گزارش از وی تهیه کرده بود. اما بیرمان هیچ حرف سیاسی‌ای در خانه‌اش به زبان نمی‌آورد، زیرا می دانست که در تمام اتاق‌ها وسایل استراق سمع جاسازی کرده‌اند. اما بالاخره اشتازی بعد از ماه‌ها استراق سمع موفق شد گزارشی تهیه کند:

«بیرمان بعداز روابط جنسی با اوا‌هاگن، وقتی کارش تمام شد، از وی پرسید که آیا گرسنه است. اوا جواب داد که دوست دارد یک نوشیدنی بنوشد. بعدا سکوت در خانه برقرار شد.»

رومانی؛ سکوریتات

چائوشسکو دوست داشت به تکرار پیش دستیارانش از ماکیاول نقل کند: «بهتر است که مردم از تو بترسند تا عاشقت باشند.» کسی نمی‌داند که رژیم دقیقا، یا حدودا چه تعداد زندانیان سیاسی داشت. هیچ کس هم کاملا مطمئن نبود که «جرم سیاسی» شامل چه مواردی است و معنای دقیق آن چیست. «جرم سیاسی» بسته به میل رهبر هر روز میتوانست تعریف جدیدی پیدا کند.

چائوشسکو در سال ۱۹۸۲ بدون این که دلیل روشنی ارائه دهد، کارزار سفت‌وسختی علیه ورزش یوگا به راه انداخت، و با فرمانی «چشم و گوش» خود را برای ردیابی و بازداشت مخالفان نیات رهبر به مراکز ورزشی، مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها و پارک‌ها اعزام کرد. سکوریتات، پلیس مخفی امنیتی رومانی، بالاخره موفق شد یک مخالف رژیم را که در سال ۱۹۸۲دانشجوی پزشکی در دانشگاه بخارست بود، شکار کند.

دختر خانم یاغی بعدها تعریف کرد: «من از تمرین کلاس یوگا بیرون آمدم و داشتم به خانه برمی گشتم که ناگهان ماموران سکوریتات سرم ریختند و حسابی کتکم زدند. آن‌ها در حین کتک زدن تکرار می‌کردند که این بار آخرت باشد که یوگا کار میکنی! من دیگر یوگا کار نکردم.اما تا مدت‌ها چهار مامور سکوریتات ۲۴ ساعته مرا تحت نظر داشتند.»

آن سال، چائوشسکو به این نتیجه رسیده بود که «تدریس یوگا یک عمل سیاسی برای تضعیف نظام کمونیستی است.» از آن موقع به بعد ورزش یوگا به لیست جرائم سیاسی اضافه شد.

چائوشسکو‌ و همسرش النا در سال ۱۹۶۶ اراده کردند که جمعیت رومانی را از بیست و سه میلیون به سی میلیون افزایش دهند. بنابراین چائوشسکو در این سال با صدور یک فرمان، حاملگی را تبدیل به سیاست حکومتی کرد و در اواسط دهه ۱۹۸۰ اعلام کرد: «جنین مال کل جامعه است؛ هر کسی که از بچه‌دار شدن اجتناب کند در حکم شخص خائنی است که قوانین تداوم نسل رومانیایی‌ها را نقض کرده است.»

در ابتدا نرخ فرزندآوری بالا رفت، اما بعد از سه سال به دلیل تنگناهای مالی، نبود امکانات ضروری و مهد کودک‌های کافی به سرعت رو به کاهش گذاشت. چائوشسکو به روش‌های قلدرمآبانه و تحقیر کننده متوسل شد. زنان می‌بایست هر سه ماه یک بار به معاینات پزشکی بروند. «جوخه‌های مسلح ویژه» به شکار «زنان مشکوک» پرداختند. «پلیس قاعدگی» (اسمی که مردم روی این جوخه‌ها گذاشته بودند) زنان را از محل کارشان جمع‌اوری می‌کردند و برای معاینه به درمانگاه‌ها می بردند. معاینه درمانگاه‌ها زیر نظر یک مامور سکوریتات انجام می‌گرفت تا مشخص شود حامله است یا سقط‌ جنین کرده است. هر زن حامله‌ باید در زمان مشخص وضع حمل می‌کرد، در غیر این صورت از سوی « جوخه‌های مسلح ویژه » احضار و مورد بازجویی قرار می‌گرفت.

مردم رومانی در جمع‌های خصوصی و خودمانی اسم شهر بخارست را «پارانوپولیس» (شهرسوء ظن افراطی) و «چائوشویتس» و «چائوشیما»، (چائوشسکو +هیروشیما) گذاشته بودند.

چائوشسکو می‌گفت: «سوسیالیسم عمری بسیار طولانی خواهد داشت. سوسیالیسم تنها زمانی خواهد مرد که درختان سیب شروع کنند به گلابی دادن.» پیش‌گویی رهبر به واقعیت نه پیوست؛ درختان سیب هم‌چنان میوه سیب دادند، اما ناقوس مرگ تاک و تاک نشان به طرز دل‌خراشی نواخته شد.

شوروی؛ کا گ ب

در سال‌هایی که من در شوروی، شهر باکو، زندگی و کار میکردم ( از سال ۱۳۶۲ تا ۶۵) زبان مشترک، این امکان را می‌داد که در سر کار در کارخانه راحتر و بلاواسطه با کارگران و برخی اولیای امور حشرونشرکنم. در آن سال‌ها با تمام کنجکاوی که داشتم موردی از گوش خواباندن، زیر نظر داشتن یا گزارشی از این یا آن ندیدم. شاید به این دلیل که اصولا امر سیاست (آن طوری که در ایران مثلا از تخم مرغ و پیاز گرفته تا خرید یک دستگاه خودرو، خواندن یک ترانه یا تحصیل و تدریس در دانشگاه جنبه سیاسی به خود گرفته است)، در ساحت زیستی شهروندان نقشی حتا کم‌رنگ هم نداشت. در طی سال‌های حاکمیت توتالیتاریسم «کمونیستی» (و دقیقتر؛ استالینیستی) جامعه سیاست‌زدایی شده بود، شهروندان به افراد بی‌ازار و بی‌سایه تبدیل شده بودند.

آن‌ها می‌دانستند که پشت «پرده آهنین» جاهایی، مردمانی هم هستند که به احتمال دارند بهتر از این‌ها زندگی می‌کنند، اما به تجربه و نسل اندر نسل آموخته بودند که: «زبان سرخ، سر سبز می‌دهد برباد»

اولین کاری که لنین پس از به قدرت رسیدن در ۱۹۱۷ به آن مبادرت کرد، تاسیس نیروی پلیس مخفی موسوم به «چکا» بود. او اعتقاد راسخ داشت که «حزب باید از خودش در برابر مردم محافظت بکند.» بنابراین، از همان آغاز، «میلیشیای سرخ» برای دهه‌ها انبوهی از آدم‌ها را ترسانده و سرکوب کرده بود.

استالین معتقد بود: «جامعه اسب است و حزب سوارکار» سوارکاری که ترفندها و شیوه‌های مختلف کنترل افسار اسب را به بازمانده‌های خود هم به ارث گذاشت.

از این رو در هم‌چون فضایی، رژیم نیازی به گماردن پلیس مخفی بر سر اهالی نمی‌دید؛ هرچند در هر مؤسسه یا کارخانه «پارت کوم» (شعبه حزب کمونیست) مثلا امورات را کنترل می‌کرد.

من در سرکار با کارگری برخورد نکردم که بداند یا علاقه‌ای به دانستنش داشته باشد که در جنوب کشورشان با آذربایحان ایران همسایه‌اند. آن‌ها از کشوری به نام ایران، فقط فیلم سینمایی بی‌آزار «ببر مازندران» (با بازی امامعلی حبیبی) را که در باکو اکران شده بود، دیده بودند، و اسم گوگوش را شنیده بودند؛ به خاطر مظلوم واقع شدنش که «فارس‌ها اجازه نمی‌دهند او به زبان مادری‌اش، ترانه ترکی بخواند.»

فرقه‌ای‌ها هم اگر فرصتی دست می داد زیر چشمی اطراف را می‌پاییدند و اگر دوروبر امن بود، چیزهایی از ایران و خصوصا از اردبیل می پرسیدند. اهالی شعر و ادبیات هم با نوشتن و سرودن نوستالژیک در باره

«guzey Azarbayjan» ،آذربایجان جنوبی، (به مصداق: از نیستان تا مرا ببریده‌اند از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند)، البته با زبان استعاری، خود را قانع کرده بودند.

باری، کا گ ب، سازمان مخوف دهان پرکن پرطمطراق پرآوازه، هر از گاهی شیطنت‌هایی می‌کرد. مثلا سرک کشیدن شبح‌گونه به منازل، وقتی صاحب‌خانه سر کار بود؛ دید زدن به زیر و زبر خانه که مبادا نامه‌ای، یادداشتی، نوشته‌ای یا کتابی خارج از قاعده بازی در خانه پنهان شده باشد. و در یکی از این خانه‌گردی‌ها شناسنامه دختر هفت ساله‌ام به سرقت رفت.

کا گ ب از بچه‌های سازمان فدائیان یا حزب توده افرادی را گمارده بود که رابطه‌ها، حرف‌‌ها یا موضع‌گیری‌های مشکوک هم حوزه‌ای‌ها یا هم‌اتاقی‌های خود را گزارش کنند؛ در ازای ورود به دانشگاه بدون ضابطه و آزمون، در اختیار داشتن خانه‌ای بزرگتر در شهر یا امکان دسترسی به تلفن هندلی اما خصوصی در منزل. (۵)

ج. ا.؛ سایبری‌های مقدس

به سربازان سایبری امام زمان در بالا به اختصار پرداخته شد، فقط یک نمونه از «عملیات پیچیده» واحد ۴۰ کافی است متوجه شویم که چرا ج.ا. درهمان چهار دقیقه اول جنگ دوازده روزه چند تن از فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای مهم خود را از دست داد و در طی جنگ حتا یک جنگنده «دشمن» را نتوانست ساقط کند.


گزارش تصویری به وسیله دوربین‌های هوشمند «کنترل شهری» زاکانی، شهردار تهران؛ پروژه‌ای که ۲ میلیارد و ۱۰۲ میلیون یورو‌ هزینه داشته است

سخن آخر

می‌توان با کمی مسامحه گفت که اگر سرک کشیدن به هویت و زوایای پنهان و آشکار زندگی شهروندان و تله گذاشتن بر سر راه آن‌ها عامل مؤثر و ضروری برای ثبات و دوام حکومت‌گران بود، شاید امپراتوری‌ها و پادشاهی‌های زیادی هنوز هم در مسند قدرت باقی مانده بودند، اما تجربه تاریخی از زمان‌ها و مکان‌های مختلف، حکایت از این دارند که این شیوه «جاسوسی مبتذل» در نهایت «راهی به دهی» نمی‌برند.

تجربه ساواک درایران مثال روشنی است مبنی بر اینکه جاسوسی راه انداختن میان شهروندان، دام گستردن ، شکار کردن و به چهار میخ کشیدن، مانند بومرنگ ویران‌گری است که دیر یا زود به‌سوی دام‌گستر برمی‌گردد. بی‌دلیل نبود که در روزهای انقلاب ۵۷ مردم بعد از رفتن شاه از ایران، شعار می‌دادند: شاه دربدر شد، ساواک بی‌پدر شد؛ ساواک در کانون نفرت مردم بود، نه ارتش و نه حتا کسی از دولت‌مردان.

دیوید فراست، گزارشگر بی.بی.سی. در بهمن ‌ماه سال ۱۳۷۹، در کونتادورا مصاحبه‌ای با شاه انجام داد. فراست در این مصاحبه ازجمله دربارۀ ساواک ‌پرسید:

ــ «آیا ساواک به ‌صورت دولتی در دولت درآمده بود؟»
ـ نه، فکر نمی‌کنم... آن‌ها اسراری داشتند، از این رو آ‌نچه را که به نظرشان به سود مملکت می‌رسید، تحمیل می‌کردند. اما ممکن است دچار اشتباه شده باشند.
ــ و در پایان کمک زیادی نکردند.
ــ آن‌ها هیچ کاری نکردند.
ــ آن‌ها هم مثل بقیه پیش‌بینی نکردند که خطر از ناحیۀ روحانیون است؟
ــ نه، ادعا می‌کردند که پروبال روحانیون را چیده‌اند، اما فکر می‌کنم بی‌اطلاع بودند.
ــ آیا مشاورانتان به شما می‌گفتند که ساواک تا چه اندازه منفور و موجب ترس است؟
ــ آه، البته، شهبانو هر روز این را به من می‌گفت.

آیا شاه سرانجام متوجه شده بود که با آن‌همه اختیارات گسترده‌ای که به ساواک و «عالی جناب ثابتی» (۶) داده بود، این سازمان به‌رغم ظاهر اختاپوسی و به‌رغم داغ ‌ودرفشی که سالیان سال در اختیار داشت، در واقع چرخ پنجم پرهزینه بی‌حاصلی‌ بیش نبوده است.

اما، محمدرضا پهلوی حتا بعد از اقامت خود در خارج، که فرصتی بود برای بازنگری برآنچه اتفاق افتاد و چرا اتفاق افتاد، هنوزهم وقوع انقلاب را به کارتل‌های نفتی نسبت می‌داد!

___________________
۱ــ در تیرماه ۱۴۰۱، یک منبع امنیتی اسرائیل از دستگیری سه گروه جداگانه تروریستی ج. ا. در ترکیه خبر داد. این گروه‌ها در حال انجام عملیات برای حمله به اسرائیلی‌ها در استانبول دستگیر شدند.
۲ــ سگ‌های روباتیک برای اهداف متنوع ساخته و پردازش شده‌اند. نوع ‌نظامی آن، روبات‌های چهارپای مجهز به هوش مصنوعی‌اند که برای انجام ماموریت‌های مختلف در میدان جنگ مانند مین‌روبی، حمل سلاح و تجهیزات، شناسایی تهدیدات و دیگرعملیات‌های شناسایی و جنگی توسعه یافته‌اند. این روبات‌ها با هدف کاهش تلفات انسانی در درگیری‌ها و افزایش قابلیت‌های نیروها به کار گرفته می‌شوند.
۳ــ کاترین شکدم، نویسنده، خبرنگار و تحلیلگر سیاسی بریتانیایی- فرانسوی است. او مدعی است که بسیاری از مقامات ایران که همگی مردانی به ظاهر متدین بودند، به او پیشنهادهای غیراخلاقی می‌دادند. او می‌گوید: «پیام‌هایی دارم که این را ثابت می‌کند؛ همه آن‌ها به من پیشنهادهای غیراخلاقی می‌دادند. همه‌شان. می‌توانستم کل ساختار آن‌ها را به هم بریزم. آن‌ها به من و نه فقط من، بلکه به همه زنان غربی که به اسلام گرویده بودند، پیشنهادهای بی‌شرمانه می‌دادند. آن‌ها علاقه عجیبی نسبت به زنان غربی دارند.»
۴ــ حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب و نماینده مجلس شورای اسلامی، عبدالمجید معادیخواه، عطاء‌الله مهاجرانی، علی جنتی، روح‌الله حسینیان از شاخص‌ترین چهره‌های سیاسی بودند که به دلیل مطرح شدن‌ رابطه‌شان با زنان (پرستوها؟) از سیاست حذف و یا به حاشیه رانده شدند.
۵ــ من طی چهار مقاله با عنوان «در کشور شوراها» به کا گ ب، زندگی و محیط کار پرداخته‌ام که در اینترنت و آرشیو «ایران امروز» قابل دسترسی است.
۶ــ عرفان قانعی فرد در «در دامگه حادثه» در مصاحبه با پرویز ثابتی، از وی با عنوان «عالی جناب ثابتی» نام می‌برد.


منابع:
ــ کانال تلویزیونی ایران اینترنشنال
ــ سقوط امپراتوری شوروی در اروپا، ویکتور شبشتین، با ترجمه بیژن اشتری
ــ ویکی پدیا
ــ نوشتاری از احسان مهرابی با عنوان «پرواز پرستوها بر آشیانه نظام»
ــ و...

۲۸ نوامبر ۲۰۲۵/ ۷ آذر ۱۴۰۴


نظر خوانندگان:


■ با تشکر بسیار از جمع آوری این نوشته. اشاره مجددی می‌کنم به اصل ماکیاولی “بهتر است مردم از ما بترسند تا دوستمان داشته باشند” که کارکرد وسیعی برای سیستم امنیتی ج.ا. دارد، بویژه در کنترل و کم اثر کردن جمعیت کثیر ایرانیان خارج‌نشین. آنها می‌دانند که جاسوسی به روش‌های گوناگون مابین ایرانیان زمانی جواب می‌دهد که ایرانیان تصور کنند تحت‌نظر هستند و این واقعیت بزرگنمایی شود، نه آنکه هدف اصلی جاسوسی بدست آوردن اطلاعات حساس از ایرانیان باشد (گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند.) در سالهای پیش از انقلاب گرد آوردن چند هزار ایرانی غیر سیاسی در یک هماورد (تبلیغات سیاسی) آسان تر از امروزی بود که کمیت ایرانیان دهها برابر بیشتر از آن دوران و ضدیت با رژیم صدها برابر بیشتر است. اپوزسیون خارج بهتر است که ترفندهای مقابله و خنثی‌سازی این پدیده را هر چه بیشتر بیاموزد و بکار گیرد. توصیه‌ای که باید بیشتر به جوانترها کنیم، که اهمیت این موضوع را بپذیرند و توان فکری و ابتکاری خود را در این جهت بکار گیرند.
موفق باشید ، پیروز.






نظر شما درباره این مقاله:







واکنش تند وزیر خارجه لبنان به اظهارات مشاور خامنه‌ای
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 10:19

واکنش تند وزیر خارجه لبنان به اظهارات مشاور خامنه‌ای






نظر شما درباره این مقاله:







گزارش نشست «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 9:39

گزارش نشست «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»






نظر شما درباره این مقاله:







خبرنگار آسوشیتدپرس شاهد ایرانِ در حال تغییر بود
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 9:35

خبرنگار آسوشیتدپرس شاهد ایرانِ در حال تغییر بود


جان گمبریل / آسوشیتدپرس / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

گزارش سفر تازه خبرنگار آسوشیتدپرس به تهران

وقتی وارد پایتخت ایران می‌شوید، ابتدا فقط گهگاه نگاه‌تان به آنها می‌افتد — مسافری در خودرویی که با سرعت عبور می‌کند یا عابری که تلاش دارد از میان ترافیک بدنام تهران راهی برای عبور پیدا کند. اما وقتی به ارتفاعات خنک‌تر مناطق شمالی تهران و خیابان چنارپوش ولی‌عصر می‌رسید، تقریباً همه‌جا دیده می‌شوند: زنانی با موهای قهوه‌ای، مشکی، بلوند و خاکستری.

بیش از پیش، زنان ایرانی انتخاب می‌کنند که از روسری اجباری — یا حجاب — تبعیت نکنند.

این موضوع تا همین چند سال پیش در جمهوری اسلامی غیرقابل تصور بود؛ کشوری که روحانیون محافظه‌کار شیعه و سیاستمداران تندرو سال‌ها برای اجرای سختگیرانه قوانینی پافشاری کرده‌اند که زنان را ملزم به پوشاندن موهایشان می‌کند. اما مرگ مهسا امینی در سال ۲۰۲۲ و اعتراضات سراسری پس از آن، خشم زنان با سنین و دیدگاه‌های مختلف را برانگیخته است — به شکلی که پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ کمتر سابقه داشته.

«وقتی در سال ۱۹۹۹ به ایران آمدم، حتی بیرون ماندن یک تار مو کافی بود تا کسی فوراً به من هشدار دهد آن را زیر روسری‌ام پنهان کنم، از ترس اینکه گشت ارشاد مرا با خود ببرد.»؛ این را هالی دَگرِس، پژوهشگر ارشد در مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، می‌گوید. «اینکه امروز ایران را در این وضعیت می‌بینم، واقعاً غیرقابل تصور است: زن‌ها و دخترانی که آشکارا با حجاب اجباری مخالفت می‌کنند.»

او می‌افزاید: «مقامات از تعداد بسیار بالای زنانِ متخلف [از حجاب اجباری] در سراسر کشور درمانده‌اند و نگران‌اند که اگر برخورد شدید کنند — در زمانی حساس که همراه است با قطعی برق، کمبود آب و اقتصادی فرسوده — ممکن است دوباره مردم به خیابان‌ها بازگردند.»

نخستین سفر به ایران پس از سال‌ها

من ویزای سه‌روزه‌ای از دولت ایران دریافت کردم تا در نشستی حضور یابم که عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در آن سخنرانی داشت؛ در شرایطی که تنش‌ها پیرامون برنامه هسته‌ای تهران همچنان بالا است. امکان گزارش‌گیری فراتر از برنامه رسمی نشست محدود بود، اما این سفر نخستین مواجهه‌ی میدانی من با ایران از زمان آخرین بازدیدهایم در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ بود.

در فاصله سال‌ها، من از خارج کشور — در دبی، امارات متحده عربی — و در نقش ناظر پوشش خبری ایران و دولت‌های عرب خلیج فارس برای آسوشیتدپرس، شاهد بودم که ایران با اعتراضات اقتصادی، واکنش به مرگ مهسا امینی، همه‌گیری کرونا، و جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل دست‌به‌گریبان بوده است.

در طول ۴۶ سال گذشته، حاکمان ایران قانون حجاب را اعمال کرده‌اند. در دوره‌های سختگیرانه‌تر، پلیس و نیروهای بسیجی — نیروی داوطلب وابسته به سپاه پاسداران — با دقت رفتار زنان در خیابان‌ها را زیر نظر داشتند تا اجرای مقررات تضمین شود.

هرگاه فضای اجتماعی کمی ملایم‌تر می‌شد، بسیاری از زنان روسری‌های خود را کمی عقب‌تر می‌بردند — چالش‌های کوچک اما معنادار علیه حکومت، با این پرسش که: «چه مقدار مو را می‌توان نشان داد که با برخورد مواجه نشد؟» اما به ندرت کسی جرأت می‌کرد روسری را کاملاً بردارد.

زنان بیشتری حجاب را کنار می‌گذارند

من که با همکارانم در ایران از راه دور همکاری می‌کنم، می‌دانستم از طریق گزارش‌ها، تصاویر و فیلم‌هایی که حتی در مأموریت‌های غیرمرتبط به دستمان رسیده، که زنان شروع به کنار گذاشتن کامل روسری کرده‌اند. اما ابعاد واقعی این روند را تا زمانی که خودم آن را ندیدم، کاملاً درک نکرده بودم.

در اطراف میدان تجریش، در پای کوه‌های البرز تهران، گروهی از دختران دانش‌آموز که ملزم به پوشیدن حجاب در مدرسه هستند، بلافاصله پس از خروج از آموزشگاه در بعدازظهر، روسری‌های خود را برداشتند. آنها در حالی که می‌خندیدند و کاردستی‌های هنری در دست داشتند، میان خودروهایی که در ترافیک متوقف مانده بودند، جست‌وخیز می‌کردند. زنان با سنین مختلف بدون پوشش روسری در بازار تجریش و هنگام عبور از کنار گنبدهای فیروزه‌ای امامزاده صالح دیده می‌شدند. دو افسر پلیس در خیابان، در حالی که با یکدیگر صحبت می‌کردند، اجازه دادند زنان بدون هیچ توجه یا تذکری عبور کنند.

در هتل لوکس اسپیناس پالاس، چندین زنِ بدون پوشش سر از کنار تابلوهایی عبور کردند که روی آنها نوشته شده بود: «لطفاً حجاب اسلامی را رعایت کنید»؛ همراه با تصویر سیاه و سفید زنی با پوشش حجاب.

همسر یک دیپلمات خارجی نیز بدون حجاب در ضیافت شام مرتبط با نشست حضور یافت. یک زن ایرانی حاضر در مراسم، هنگام صحبت با یکی از کارکنان هتل، برای لحظه‌ای روسری را روی سر خود انداخت، اما چند لحظه بعد، آن را رها کرد تا به طور کامل روی شانه‌هایش بیفتد.

این صحنه‌ها مربوط به شمال تهران است؛ منطقه‌ای مرفه که معمولاً آزاداندیش‌تر است. اما حتی در یکی از محله‌های محافظه‌کارانه‌تر در جنوب شهر نیز، زنی بدون پوشش سر در میان دیگرانی که مقید به چادر مشکی فراگیر بودند، با سرعت از خیابان گذشت.

«تمام زندگی‌ام باید حجاب می‌داشتم، در مدرسه، دانشگاه، هرجایی که در اجتماع بودم»، این را یک زن ایرانی که اخیراً به کانادا مهاجرت کرده به من گفت، پس از بازگشتم به دبی، به شرط ناشناس ماندن — از ترس پیامدهای احتمالی.

او افزود: «من همیشه تلاش کردم مقررات را رعایت کنم، اما این باعث می‌شد احساس کمبود اعتمادبه‌نفس داشته باشم... چون حجاب می‌پوشیدم، در حالی که به آن باور نداشتم.»

نشانه‌های جنگ نیز قابل مشاهده بود. من ساختمانی مسکونی را دیدم که آپارتمان طبقه فوقانی‌اش همچنان در پی حمله اسرائیل ویران و تخریب شده بود.

نارضایتی زیر پوست جامعه می‌جوشد

تندروها در ساختار حاکمیت ایران بارها خواستار افزایش سختگیری در اجرای قوانین حجاب شده‌اند. مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب ایران، در مقابل تلاش کرده این روند را متوقف کند و در مصاحبه‌ای با شبکه NBC در ماه سپتامبر گفته بود که «انسان‌ها حق انتخاب دارند.»

بالاترین مقام ایران، رهبر ۸۶ ساله آیت‌الله علی خامنه‌ای، تاکنون پس از جنگ اخیر با اسرائیل — که در آن، ایالات متحده نیز تأسیسات غنی‌سازی هسته‌ای ایران را هدف قرار داد — موضوع حجاب را مسکوت گذاشته است. همچنین هرگونه تغییر در قیمت بنزین یارانه‌ای ایران — که از ارزان‌ترین‌ها در جهان است — نیز متوقف شده، با وجود فشارهای اقتصادی فزاینده بر کشور، در حالی که ارزش ریال به بیش از یک میلیون ریال در برابر هر دلار آمریکا سقوط کرده است.

دلیل این رویکرد، به احتمال زیاد، در نارضایتی گسترده مردم ایران از حکومت دینی جستجو می‌شود. اقدامات پیشین دولت در هر دو حوزه، موجب اعتراضات سراسری و سرکوب‌های امنیتی شد که به مرگ صدها نفر و بازداشت هزاران نفر انجامید.

در روزهای اخیر، محمدرضا جوادی‌یگانه، مشاور امور اجتماعی پزشکیان، داده‌هایی از یک نظرسنجی منتشر نشده توسط مؤسسه نظرسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) را تأیید کرد. طبق گزارش‌ها، این نظرسنجی نشان می‌داد که نارضایتی عمیق از حکومت وجود دارد؛ موضوعی که پیشتر از سوی مقامات انکار شده بود و آنان مدعی بودند کشور در جریان جنگ ۱۲ روزه متحد شده است. ترس از بروز جنگی دیگر، همچنان در گفت‌وگوهای روزمره تهران جاری است.

پزشکیان اخیراً گفته بود: «وقتی به استان‌ها سفر می‌کنیم، در نظرسنجی‌ها می‌بینیم که مردم از عملکرد دولت ناراضی‌اند.» او بدون اشاره مستقیم به نتایج آن نظرسنجی افزود: «ما پاسخگو هستیم، چرا که نمی‌توانیم خدمات لازم را به مردم ارائه دهیم.»

این یافته‌ها با نارضایتی گسترده رأی‌دهندگان و مشارکت اندک آنها در دور نخست انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته همخوانی دارد.

«سال‌ها مشکلات اقتصادی، تورم، نوسان ارز، بیکاری، و ناامیدی عمومی از شرایط زیست‌محیطی و اجتماعی، اعتماد به نهادها را به شدت فرسوده است.» این را شورای ملی ایرانیان آمریکایی مستقر در واشنگتن در تحلیلی درباره داده‌های نظرسنجی گزارش کرده است.

با این همه، نگرانی از سرکوب دوباره جمعیت همچنان باقی است — جمعیتی که زیر فشار تحریم‌های بین‌المللی فرسوده شده و در عین حال با هراس دائمی از جنگی دیگر با اسرائیل زندگی می‌کند.

«گاهی ترس با من است»، زن ایرانی ساکن کانادا گفت. «گاهی وقتی پشت فرمانم، ناخودآگاه دنبال روسری بر سرم می‌گردم. آن ترس هنوز با من است.»





نظر شما درباره این مقاله:







انتقال پول از ایران به حزب‌الله از طریق دبی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 8:32

انتقال پول از ایران به حزب‌الله از طریق دبی


داو لیبر، عمر عبدالباقی و سامر سعید / وال‌استریت ژورنال / ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵

افراد آگاه می‌گویند ایران طی سال گذشته صدها میلیون دلار به شبه‌نظامیان لبنانی حزب‌الله از طریق صرافی‌ها و دیگر بنگاه‌های تجاری در دبی ارسال کرده است؛ اقدامی که نشان می‌دهد تهران به‌دنبال یافتن مسیرهای جدید برای انتقال پول به متحد خود است.

به گفته این افراد، حزب‌الله ــ که از سوی آمریکا یک گروه تروریستی معرفی شده ــ برای بازسازی و تجدید تسلیحات شبه‌نظامیان خود و پرداخت دیگر هزینه‌هایی که از درگیری شدید سال گذشته با اسرائیل ناشی شده، به‌شدت نیازمند منابع مالی است. مسیرهای قاچاق این گروه از طریق سوریه، پس از سقوط رژیم هم‌پیمان ایران یعنی بشار اسد در یک سال گذشته مختل شده و مقام‌های لبنانی نیز در مهار افرادی که چمدان‌های پول نقد را از فرودگاه بیروت وارد می‌کردند، موفقیت‌هایی به‌دست آورده‌اند.

محدودیت این مسیرها ایران و حزب‌الله را وادار کرده است بیش از گذشته به مسیرهایی مانند دبی متکی شوند؛ شهری که امروزه به یک مرکز مالی جهانی رو‌به‌رشد در امارات متحده عربی بدل شده و تهران مدت‌هاست از آن برای پول‌شویی و دور زدن تحریم‌ها استفاده می‌کند. افرادی که از این روند آگاه‌اند ــ از جمله یک مقام ارشد آمریکایی ــ این موضوع را مطرح کرده‌اند.

به گفته این افراد، درآمدهای حاصل از فروش نفت به صرافی‌های وابسته به ایران، شرکت‌های خصوصی، بازرگانان و واسطه‌هایی در دبی منتقل می‌شود و آنها این پول‌ها را از طریق «حواله»، یک نظام انتقال مالی چندصدساله مبتنی بر اعتماد، به حزب‌الله در لبنان می‌رسانند. در این سازوکار، پول نزد یک دلال در دبی سپرده می‌شود و معادل آن از سوی دلالی دیگر در لبنان پرداخت می‌گردد و سپس دو دلال در زمان دیگری حساب‌هایشان را با یکدیگر تسویه می‌کنند.

یک مقام اماراتی گفت این کشور متعهد است که از سوءاستفاده از قلمرو خود برای فعالیت‌های مالی غیرقانونی جلوگیری کند و در همکاری با شرکای بین‌المللی در تلاش برای مختل‌سازی و بازداشتن چنین فعالیت‌هایی است.

سخنگویان حزب‌الله و دفتر نخست‌وزیری لبنان به درخواست‌های وال‌استریت ژورنال برای اظهار نظر پاسخ ندادند. نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد نیز به درخواست برای توضیح واکنشی نشان نداد.

دیوید شنکر، مدیر برنامه سیاست‌های عربی در مؤسسه واشنگتن، گفت: «اکنون تمرکز اصلی حزب‌الله بر بازسازی است. ایران نیز از تعهد خود به برجسته‌ترین نیروی نیابتی منطقه‌ای‌اش عقب‌نشینی نکرده است.»

انتقال بیش از یک میلیارد دلار به حزب‌الله

به گفته وزارت خزانه‌داری آمریکا، نیروی قدس سپاه پاسداران که مأمور حمایت از گروه‌های متحد ایران در خارج از کشور است، از ژانویه تاکنون بیش از یک میلیارد دلار به حزب‌الله منتقل کرده که عمدتاً از طریق شرکت‌های صرافی انجام شده است. وزارت خزانه‌داری اوایل نوامبر سه فرد مرتبط با حزب‌الله را نام‌گذاری و تحریم کرد.

این گروه شبه‌نظامی که زمانی قدرتمندترین گروه مسلح غیردولتی جهان محسوب می‌شد، در درگیری دوماهه سال گذشته به‌شدت آسیب دید؛ زمانی که اسرائیل یک کارزار سنگین هوایی را علیه تسلیحات حزب‌الله آغاز کرد و اغلب رهبران ارشد آن را هدف قرار داد. اسرائیل می‌گوید این حملات در پاسخ به شلیک موشک‌های حزب‌الله به خاک اسرائیل انجام شد؛ حملاتی که اندکی پس از تهاجم حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ــ که منجر به کشته شدن ۱۲۰۰ نفر شد ــ آغاز شد.

کارزار اسرائیل توانِ جنگی حزب‌الله را فلج کرد و بار مالی سنگینی بر این گروه تحمیل نمود. حزب‌الله وعده داده که خانه‌های ویران‌شده در جنگ را بازسازی کند، برای جنگجویان کشته و زخمی مستمری بپردازد، در عین حال فعالیت‌های جذب نیرو را گسترش دهد و نیز توان تسلیحاتی خود را بازسازی کند.

یک سال پس از آتش‌بس که به شدیدترین درگیری‌ها پایان داد، حزب‌الله همچنان برای تأمین نیازهای مالی خود با مشکل روبه‌روست. حنین غدار، پژوهشگر ارشد در مؤسسه واشنگتن، گفت: «یک میلیارد دلار زمانی بودجه سالانه کامل آنها بود، اما پس از جنگ به پول بسیار بیشتری نیاز دارند.»

امارات متحده عربی سال‌ها شهرت آن را داشت که مرکزی برای جریان وجوه غیرقانونی است، و در سال ۲۰۲۲ به‌دلیل ناکافی بودن اقدامات این کشور در مقابله با پول‌شویی و تأمین مالی تروریسم، در «فهرست خاکستری» گروه ویژه اقدام مالی (FATF) قرار گرفت. این نهاد جهانی دو سال بعد امارات را از فهرست خارج کرد و اعلام نمود که این کشور در نظارت‌های مالی بهبودهای چشمگیری حاصل کرده است، هرچند برخی گروه‌های ضدفساد گفته‌اند که همچنان نیاز به پیشرفت بیشتر وجود دارد.

مقام ارشد آمریکایی گفت که واشنگتن همچنین نگران انتقال پول به حزب‌الله از طریق ترکیه و عراق است.

جان هرلی، معاون وزیر خزانه‌داری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی، اوایل ماه جاری در مسیر سفر به لبنان، توقف‌هایی در امارات و ترکیه داشت تا درباره مقابله با پول‌شویی ایران و تأمین مالی تروریسم گفت‌وگو کند.

توافق آتش‌بسی که به جنگ میان اسرائیل و حزب‌الله پایان داد، دولت لبنان را ملزم می‌کند تا گذرگاه‌های ورودی کشور را امن کند و از انتقال سلاح به شبه‌نظامیان غیردولتی، به‌ویژه حزب‌الله، جلوگیری نماید. لبنان اقداماتی انجام داده، از جمله ممنوعیت پروازهای مستقیم از ایران و تقویت بازرسی‌ها در فرودگاه و دیگر مبادی ورودی.

بازی «موش‌ و گربه‌»

مقام‌های عرب گفتند برای دور زدن این کنترل‌های سخت‌گیرانه فرودگاهی، ایران تعداد بیشتری مسافر را با مقادیر کمتر پول نقد یا جواهرات اعزام می‌کند؛ مبالغی که نیاز به اظهار ندارند و مخفی کردن آنها آسان‌تر است.

این بازی مداوم «موش‌ و گربه‌» برای جلوگیری از انتقال پول ایران به حزب‌الله نشان‌دهنده دشواری‌ای است که آمریکا و اسرائیل برای جلوگیری از احیای گروهی دارند که عمیقاً در ساختار اجتماعی و سیاسی لبنان ریشه دوانده و یکی از منابع اصلی قدرت و بازدارندگی ایران محسوب می‌شود.

مقام‌های عرب گفتند حزب‌الله همچنین از طریق شبکه‌های جهانی خود که تا غرب آفریقا و آمریکای جنوبی امتداد دارد و در حوزه‌هایی مانند قاچاق مواد مخدر، تجارت الماس و خدماتی مانند پول‌شویی فعالیت می‌کنند، منابع مالی مستقل دارد.

مقام ارشد آمریکایی گفت که واشنگتن در اوایل ماه جاری با طرحی برای پرداخت مستمری ناتوانی به افرادی که در حمله اسرائیل به پیجرهای حزب‌الله در سال گذشته مجروح شده بودند، مخالفت کرده است. به گفته این مقام، نجف سلام، نخست‌وزیر لبنان، بعداً این تصمیم را لغو کرد.

یک سخنگوی نخست‌وزیر گفت که از هیچ‌گونه تماس میان آمریکا و سلام در این خصوص آگاه نیست و توضیح داد که تعدادی از متقاضیان دریافت مستمری ناتوانی معیارهای لازم برای واجد شرایط بودن را نداشته‌اند.

آمریکا همچنین از لبنان می‌خواهد مؤسسه مالی کلیدی حزب‌الله، «القرض الحسن» را تعطیل کند؛ بانکی که از دهه ۱۹۸۰ تأسیس شده، تحت تحریم آمریکا قرار دارد، و به بسیاری از لبنانی‌ها خدمات مالی از جمله ارائه وام و دستگاه‌های خودپرداز عرضه می‌کند. القرض الحسن در قالب یک مؤسسه خیریه فعالیت می‌کند و خارج از نظارت بانک مرکزی لبنان است.

آتش‌بس، لبنان را ملزم می‌کند که ابتدا حزب‌الله را در جنوب خلع سلاح کند و سپس مطابق با توافقی پیشین، به سراغ سایر مناطق برود.

حزب‌الله از خلع سلاح امتناع می‌کند و استدلال دارد که برای دفاع از حاکمیت لبنان به این سلاح‌ها نیاز دارد. این موضع، همراه با ناتوانی ارتش ضعیف‌تر لبنان در اعمال خلع سلاح، تنش‌ها با اسرائیل و آمریکا را افزایش داده است.





نظر شما درباره این مقاله:







فهم تفاوت‌های «خلقیات ایرانیان» با «خلقیات غربیان» ">
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 7:54

فهم تفاوت‌های «خلقیات ایرانیان» با «خلقیات غربیان»






نظر شما درباره این مقاله:







«دور بعدی جنگ با ایران بزرگ‌تر و خطرناک‌تر خواهد بود»
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 21:00

«دور بعدی جنگ با ایران بزرگ‌تر و خطرناک‌تر خواهد بود»


لارا یاکل / روزنامه آلمانی «دی‌وِلت» / ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵

پس از جنگ دوازده‌روزهٔ آمریکا و اسرائیل علیه ایران، تلاش حکومت ایران برای دستیابی به بمب اتم همچنان ادامه دارد. کارشناس امور ایران، راز زیمت (Raz Zimmt)، می‌گوید: در صورت وقوع جنگی جدید، اسرائیل ممکن است اقدامی انجام دهد که پیامدهای بسیار سنگینی خواهد داشت.

با حملهٔ مشترک اسرائیل و آمریکا به برنامه اتمی ایران در ماه ژوئن، هدف آن‌ها جلوگیری کامل از خطر دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای بود. پنج ماه بعد هنوز مشخص نیست که میزان خسارت وارد شده به تأسیسات هسته‌ای ایران تا چه حد جدی بوده است. اما آنچه مسلم است این است که تهران به هیچ وجه از اهداف خود عقب ننشسته است؛ همان‌طور که راز زیمت، کارشناس امور ایران، در نشستی با هیئتی آلمانی در تل‌آویو در هفتهٔ گذشته توضیح داد.

مدیر برنامه پژوهشی ایران در مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل (INSS) گفت: «موضع ایران و محور طرفدار ایران در منطقه به‌طور چشمگیری تضعیف شده است.» به گفتهٔ او، پیش از جنگ دوازده‌روزه ایران قادر بود ظرف چند روز اورانیوم را تا سطح ۹۰ درصد، یعنی سطح مورد نیاز برای اهداف نظامی، غنی‌سازی کند. «تنها چند ماه دیگر زمان لازم بود تا کشور بتواند نخستین بمب اتمی خود را تولید کند.»

حملات مشترک آمریکا و اسرائیل برنامهٔ هسته‌ای ایران را به عقب رانده است. بازسازی سه سایت اصلی که مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، در اوایل نوامبر به آن اشاره کرده بود، یک تا دو سال طول خواهد کشید. زیمت خلاصه کرد: «ایران دیگر در آستانه تبدیل شدن به یک قدرت هسته‌ای نیست.» «اما برنامهٔ هسته‌ای به‌طور کامل نابود نشده است.»

به گفتهٔ او، هنوز دست‌کم ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده در سطح ۶۰ درصد و همچنین صدها سانتریفیوژ پیشرفته در ایران باقی مانده است. دانش و فناوری لازم برای ازسرگیری برنامهٔ هسته‌ای نیز همچنان در دسترس است. زیمت همچنین هشدار داد: «انگیزهٔ ایران برای ساخت سلاح اتمی امروز بیشتر از دوره پیش از جنگ دوازده‌روزه است.»

حتی پیش از حملات ژوئن، در تهران صداهایی شنیده می‌شد که خواستار تغییر دکترین هسته‌ای بودند؛ زیرا دیگر نمی‌توان تنها بر بازدارندگی ناشی از موشک‌های بالستیک و نیروهای نیابتی منطقه‌ای مانند حزب‌الله تکیه کرد. «این صداها پس از جنگ بلندتر هم شده‌اند.» به گزارش رسانه‌ها، در ماه سپتامبر، ۷۱ تن از نمایندگان مجلس ایران خواستار ساخت بمب اتمی شده بودند.

زیمت تأکید کرد که ایران تاکنون نه غنی‌سازی اورانیوم را از سر گرفته و نه مواد باقیماندهٔ قابل‌شکافت را به خارج منتقل کرده است. با توجه به عزم اسرائیل و آمریکا برای انجام اقدامات تلافی‌جویانه، گسترش برنامهٔ هسته‌ای برای ایران بسیار پرخطر خواهد بود. او نتیجه گرفت: «اما ما نمی‌توانیم این احتمال را کاملاً منتفی بدانیم.»

تشدید درگیری تنها مسئله زمان است

او می‌گوید در حال حاضر «نه در اورشلیم و نه در تهران، هیچ تمایلی برای آغاز جنگی دیگر احساس نمی‌کند.» اما اگر راه‌حلی پیدا نشود، تشدید بعدی درگیری تنها مسئله زمان خواهد بود. زیمت می‌افزاید: «نگرانی من این است که دور بعدی جنگ با ایران بسیار بزرگ‌تر و خطرناک‌تر خواهد بود.» از یک طرف طرفین از تجربیات حملات اخیر درس گرفته و ظرفیت‌های خود را تطبیق داده‌اند.

علاوه بر این، اسرائیل احتمالاً دفعه بعد نه تنها تأسیسات هسته‌ای، بلکه تأسیسات نفتی یا اهداف نمادین رژیم ایران را نیز هدف قرار خواهد داد. این کارشناس گفت: «این امر احتمال حمله ایران به اهدافی در خلیج فارس یا کشورهای عربی خلیج فارس را افزایش می‌دهد و جنگ به یک رویارویی منطقه‌ای تبدیل خواهد شد.»


راز زیمت، کارشناس مسائل ایران

زیمت ادامه داد و گفت که هنوز هیچ تغییری در رویکرد ایران در قبال شبه‌نظامیان تحت حمایت خود در منطقه، به‌ویژه حزب‌الله لبنان، مشاهده نشده است. هرچند صداهایی در ایران وجود دارند که استراتژی پشت پرده نیروهای نیابتی – یعنی پرهیز از رویارویی مستقیم با اسرائیل و آمریکا – را پس از جنگ دوازده‌روزه شکست‌خورده می‌دانند و ترجیح می‌دهند پول بیشتری صرف تقویت ظرفیت‌های نظامی داخلی شود.

زیمت گفت: «اما تا کنون نشانه‌ای از یک فاصله‌گیری واقعی از این استراتژی دیده نمی‌شود. برعکس: بنا بر گزارشی جدید از وزارت خزانه‌داری آمریکا، ایران از زمان آتش‌بس میان اسرائیل و حزب‌الله در یک سال پیش تا کنون، حدود یک میلیارد دلار صرف بازسازی این نیروی شبه‌نظامی که به شدت تضعیف شده بود، کرده است.» زیمت افزود: «اگرچه ارتش لبنان عزم خود را برای خلع سلاح حزب‌الله نشان می‌دهد، اما روند بازسازی حزب‌الله سریع‌تر از تلاش‌های اسرائیل برای جلوگیری از آن پیش می‌رود.»

به گفتهٔ وی، برای دولت لبنان تقریباً غیرممکن است که جایگزینی اقتصادی و اجتماعی برای حزب‌الله ارائه دهد. با این حال، این گروه شبه‌نظامی به‌مراتب وابستگی بیشتری به رژیم تهران دارد تا مثلاً حماس در نوار غزه. زیمت توضیح داد: «بدون حمایت ایران، بقای بخش نظامی حزب‌الله بسیار دشوار، اگر نگوییم غیرممکن، خواهد بود.»

وابستگی ده تا بیست درصد جامعه ایران به بقای نظام

در حال حاضر اما نشانه‌ای وجود ندارد که ثبات رژیم به شکل جدی در خطر باشد. حاکمان پیرامون رهبر مذهبی علی خامنه‌ای همچنان با یک «بحران شدید مشروعیت» دست‌به‌گریبان هستند و تنها توسط بخش کوچکی از جامعه حمایت می‌شوند. زیمت گفت: «اما این ده تا بیست درصد، پشتیبانیِ سپاه پاسداران را دارند، که خود کاملاً وابسته به بقای جمهوری اسلامی است.» به همین دلیل این نیروها «تا آخرین قطره خون» مانع از فروپاشی رژیم خواهند شد.

در صورت تغییر در رأس حاکمیت، دشوار است پیش‌بینی کنیم کشور چه مسیری را طی خواهد کرد. زیمت معتقد است که احتمالاً رهبر مذهبی بعدی از خامنه‌ای ضعیف‌تر خواهد بود و سپاه پاسداران نقشی پررنگ‌تر ایفا خواهد کرد. «اطمینان ندارم که این وضعیت را بهتر یا بدتر کند. اما تصور سناریویی بسیار بدتر از وضعیت کنونی دشوار است.»

او گفت از آنجا که احتمال تغییر رژیم پایین است و برنامهٔ هسته‌ای ایران تا کنون به‌طور نظامی نابود نشده، امیدوار است پیشرفت‌هایی از مسیر دیپلماتیک حاصل شود. «من یک توافق میان ایران و ایالات متحده را بهترین راه‌حل برای جلوگیری از بازیابی توان هسته‌ای ایران می‌دانم.»

چنین توافقی باید با سه مسئله اصلی مواجه شود: بازرسی‌های منظم و جامع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) که ایران در حال حاضر از آن سر باز می‌زند، نابودی مواد شکافت‌پذیر باقیمانده در کشور، و تضمینی که بر اساس آن ایران در آینده اورانیوم را دیگر غنی‌سازی نکند یا صرفاً تا حداکثر سطح ۳.۶۷ درصد — که سطح لازم برای نیروگاه‌های هسته‌ای است — غنی‌سازی کند.

زیمت تأکید کرد که برای قانع‌کردن ایران به پذیرش چنین شرایطی، باید فشار سیاسی و اقتصادی بیشتری بر رژیم وارد شود. «کارزار مقابله با ایرانِ دارای سلاح اتمی نباید کارزاری اسرائیلی یا آمریکایی باشد. باید فشار بین‌المللی بر ایران وارد شود تا این کشور از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای خود دست بردارد.» وی افزود که اروپا نیز می‌تواند در این زمینه نقش مهمی ایفا کند.

به نظر وی همچنین اهمیت دارد که اسرائیل و ایران بار دیگر «نوعی کانال ارتباطی میان خود ایجاد کنند که خطر سوءبرداشت‌ها را کاهش دهد». برای بهبود وضعیت امنیتی در منطقه، وی همچنین امیدوار به یک توافق امنیتی میان اسرائیل و سوریه، و همچنین عادی‌سازی روابط با عربستان سعودی است.

با این حال، او هدف دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، مبنی بر پیوستن عربستان به توافق‌های ابراهیم را غیرواقع‌بینانه می‌داند. «از ۷ اکتبر به این سو، برای عربستان سعودی دشوارتر شده است که بدون حضور یک مؤلفهٔ فلسطینی، روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کند.» این امر لزوماً شامل تأسیس یک دولت فلسطینی نیست، اما دست‌کم نیازمند «نوعی نقشهٔ راه» در این زمینه است. او افزود: «و من باور ندارم که این امر تحت دولت کنونی اسرائیل اتفاق بیفتد.»

———————-
* لارا یاکل سردبیر در بخش سیاست خارجی روزنامه «دی‌وِلت» است و برای این روزنامه از جمله دربارهٔ شمال اروپا و ایالات متحده گزارش می‌دهد.





نظر شما درباره این مقاله:







سلاح حزب‌الله نه از خود این گروه محافظت کرده
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 20:16

سلاح حزب‌الله نه از خود این گروه محافظت کرده






نظر شما درباره این مقاله:







عدم فرزندآوری؛ یک اعتراض خاموش
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 19:55

عدم فرزندآوری؛ یک اعتراض خاموش






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت یک تبعه افغان پس ازتیراندازی به دو عضو گارد ملی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 15:26

بازداشت یک تبعه افغان پس ازتیراندازی به دو عضو گارد ملی


آلانا درکین ریچر و گری فیلدز / خبرگزاری آسوشیتدپرس / ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵

یک تبعه افغان به شلیک به دو عضو گارد ملی ویرجینیا غربی، تنها چند بلوک دورتر از کاخ سفید، متهم شده است؛ اقدامی جسورانه در زمانی که حضور نیروهای نظامی در پایتخت و دیگر شهرهای آمریکا به یک موضوع مناقشه‌آمیز و حساس سیاسی تبدیل شده است.

کاش پاتل، مدیر اف‌بی‌آی، و موریل باوزر، شهردار واشنگتن، اعلام کردند که اعضای گارد پس از تیراندازی عصر چهارشنبه در وضعیت وخیم در بیمارستان بستری شده‌اند. پاتریک موریسی، فرماندار ویرجینیای غربی، عصر چهارشنبه از اظهارات پیشین خود مبنی بر مرگ این نیروها عقب‌نشینی کرد و گفت گزارش‌های «متناقضی» درباره وضعیت آنان دریافت کرده است.

پام باندی، دادستان کل، صبح پنج‌شنبه از اظهار نظر درباره وضعیت نیروهای گارد ملی که هدف تیراندازی قرار گرفتند خودداری کرد، اما در گفت‌وگویی با شبکه فاکس‌نیوز گفت آنان «عمل جراحی را پشت سر گذاشته‌اند».

باندی افزود که اتهامات علیه مظنون بر اساس «پیش‌آگهی» وضعیت این نیروها تنظیم خواهد شد و ادامه داد: «اگر اتفاقی بیفتد، همین حالا به شما می‌گویم. خیلی زود اعلام می‌کنم. ما هر کاری از دست‌مان برآید برای درخواست حکم اعدام برای آن هیولا انجام خواهیم داد.»

به گفته جان رتکلیف، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، مظنون پیش از ورود به ایالات متحده در سال ۲۰۲۱ با دولت آمریکا از جمله سیا همکاری می‌کرد و «به‌عنوان عضو یک نیروی همکار در قندهار» فعالیت داشت. او مشخص نکرد فرد متهم چه نوع کاری انجام می‌داد، اما گفت این همکاری «اندکی پس از خروج آشفته» نیروهای آمریکایی از افغانستان پایان یافته است.

این تیراندازی کم‌سابقه به اعضای گارد ملی در خاک آمریکا — آن هم یک روز پیش از تعطیلات شکرگزاری — در بحبوحه منازعات حقوقی و بحث‌های گسترده سیاسی درباره استفاده دولت ترامپ از نیروهای نظامی برای مقابله با آنچه مقامات «بحران خارج از کنترل جرم و جنایت» توصیف می‌کنند، روی داده است.

دولت ترامپ به‌سرعت دستور اعزام ۵۰۰ نیروی دیگر از گارد ملی به واشنگتن را صادر کرد.

به گفته یک مقام مجری قانون که مجاز به گفت‌وگو با رسانه‌ها نبود و به شرط ناشناس‌ماندن با آسوشیتدپرس صحبت کرد، مظنونِ بازداشت‌شده نیز هدف گلوله قرار گرفته و جراحاتی برداشته است که خطر جانی محسوب نمی‌شوند.

مقامات گفتند مظنون ۲۹ ساله، تبعه افغانستان، در سال ۲۰۲۱ از طریق برنامه «خوش‌آمدگویی به متحدان» وارد آمریکا شده است؛ برنامه‌ای تحت دولت بایدن که ده‌ها هزار افغان را پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تخلیه و در آمریکا اسکان داد.

این ابتکار حدود ۷۶ هزار نفر را به آمریکا آورد؛ بسیاری از آنان با نیروها و دیپلمات‌های آمریکایی به‌عنوان مترجم و کمک‌کار همکاری کرده بودند. این برنامه بعدها هدف انتقادات شدید ترامپ و متحدانش، جمهوری‌خواهان کنگره و برخی نهادهای نظارتی دولتی قرار گرفت؛ انتقاداتی درباره خلأهای موجود در روند راستی‌آزمایی و سرعت پذیرش افراد. با این حال، مدافعان این برنامه می‌گویند این طرح برای افرادی که در معرض خطر انتقام طالبان بودند یک راه نجات بود.

دو مقام مجری قانون و یک فرد مطلع گفتند که مظنون — که در ایالت واشنگتن زندگی می‌کرد — از سوی مقامات با نام «رحمان‌الله لکنوال» شناسایی شده، اما مقام‌ها همچنان در حال تأیید کامل پیشینه او بودند. این افراد که به دلیل حساسیت تحقیق حاضر به افشای نام نبودند، به شرط ناشناس‌ماندن با آسوشیتدپرس صحبت کردند.

کریستینا ویدمن، مالک سابق خانه‌ای که او در آن سکونت داشت، گفت لکنوال به همراه همسر و پنج فرزندش وارد شهر بلینگهام در ایالت واشنگتن شده بود؛ شهری در ۱۲۷ کیلومتری شمال سیاتل.

چهارشنبه‌شب، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در پیامی ویدئویی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، خواستار بازنگری مجدد پرونده همه پناهجویان افغان شد که در دوره دولت بایدن وارد کشور شده‌اند.

او گفت: «اگر نتوانند کشور ما را دوست داشته باشند، ما نمی‌خواهیم این‌جا باشند»، و افزود که این تیراندازی «جرمی علیه تمام ملت ما» بوده است.

جفری کارول، معاون اجرایی رئیس پلیس دی‌سی، گفت که بازرسان هیچ اطلاعاتی درباره انگیزه این حمله در اختیار ندارند. او با استناد به ویدئویی که توسط محققان بررسی شده، گفت مهاجم «از گوشه خیابان سر رسید» و فوراً به‌سوی نیروها آتش گشود.

شهردار باوزر گفت: «این یک تیراندازی هدفمند بود.»

نیروهای گارد، مهاجم را زمین‌گیر کردند

کارول گفت تیراندازی حدود دو بلوک شمال‌غربی کاخ سفید و در نزدیکی یک ایستگاه مترو رخ داد. به‌محض شنیدن صدای گلوله، نیروهای دیگری که در نزدیکی بودند به محل دویدند و پس از آنکه مهاجم هدف گلوله قرار گرفت، او را مهار کردند.

کارول افزود: «به نظر می‌آید یک مهاجم تنها بوده که سلاحش را بالا برده و این اعضای گارد ملی را به کمین گرفته است.» او گفت هنوز مشخص نیست که آیا یکی از نیروهای گارد یا یک مأمور انتظامی به مظنون شلیک کرده است یا خیر.

کارول در یک نشست خبری گفت: «در حال حاضر، مظنون دیگری نداریم.»

به گفته یک مقام دیگر اجرای قانون — که مجاز به گفت‌وگو با رسانه‌ها نبود — دست‌کم یکی از نیروهای گارد با مهاجم تبادل آتش کرده است.

ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی بلافاصله پس از حادثه نشان می‌داد که نیروهای امدادی در حال انجام عملیات احیا (CPR) روی یکی از نیروهای گارد هستند و نیروی دیگر را بر روی پیاده‌رویی پوشیده از شیشه خرد‌شده مداوا می‌کنند.

شاهدان از فرار مردم خبر دادند

مایکل رایان درست آن سوی خیابان بود که صدای چند انفجار بلند را شنید و همراه دیگران شروع به دویدن کرد. او بعدها وقتی بازگشت، به آسوشیتدپرس گفت دیده است فردی روی زمین مهار شده و اطرافیان فریاد می‌زدند «زمین بمان»، و در نزدیکی آن، نیروهای گارد ملی یکدیگر را در آغوش می‌کشیدند.

رایان گفت: «واقعا صحنه وحشتناکی بود.»

اما مک‌دونالد، که چند لحظه پس از تیراندازی از ایستگاه مترو خارج شده بود، گفت او و یکی از دوستانش همراه دیگران به یک کافه پناه بردند. مک‌دونالد به آسوشیتدپرس گفت چند دقیقه بعد دیده که نیروهای امدادی یک برانکارد حامل یکی از اعضای گارد ملی را که سرش در خون غوطه‌ور بود، منتقل می‌کردند.

نوارهای پلیس محل حادثه را محاصره کرده بود، چراغ‌های خودروهای آتش‌نشانی و پلیس چشمک می‌زد و صدای بالگردها در هوا می‌پیچید. مأموران سرویس مخفی، اداره الکل، تنباکو، اسلحه و مواد منفجره (ATF) و نیروهای گارد ملی در محل حضور داشتند. دست‌کم یک بالگرد روی «نشنال مال» فرود آمد.

جِی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور، در فورت کمپبل، ایالت کنتاکی — جایی که پیام شکرگزاری برای نیروها ارائه می‌داد — گفت: «فکر می‌کنم این یادآوری تلخی است که سربازان، چه در خدمت فعال، ذخیره یا گارد ملی، شمشیر و سپر ایالات متحده آمریکا هستند.»

ژنرال استیون نوردهاوس، رئیس دفتر گارد ملی، برنامه سفر خود برای گذراندن تعطیلات همراه نیروها در گوانتانامو را لغو کرد تا به واشنگتن سفر کند و در کنار نیروهای گارد باشد.

دن دریـسکل، وزیر ارتش، در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرد که به عیادت نیروهای مجروح گارد ملی در بیمارستان رفته و «دلش برای آنان به درد آمده است.»

استقرار نیروها در واشنگتن تحت فرمان اضطراری

ترامپ در ماه اوت دستور اضطراری‌ای صادر کرد که طی آن پلیس محلی فدرال‌سازی شد و نیروهای گارد ملی از هشت ایالت و منطقه کلمبیا به واشنگتن اعزام شدند. این دستور یک ماه بعد منقضی شد، اما نیروها همچنان در شهر باقی ماندند.

طبق آخرین به‌روزرسانی دولت، نزدیک به ۲۲۰۰ نیرو در حال حاضر به کارگروه مشترکی که در شهر فعالیت دارد اختصاص یافته‌اند.

هفته گذشته، یک قاضی فدرال دستور پایان این استقرار را صادر کرد، اما اجرای حکم را به مدت ۲۱ روز به تعویق انداخت تا دولت فرصت داشته باشد یا نیروها را خارج کند یا درخواست تجدیدنظر بدهد.

اعضای گارد ملی در این مدت در محله‌ها، ایستگاه‌های قطار و دیگر نقاط شهر گشت‌زنی کرده، در ایست‌های بازرسی بزرگراهی مشارکت داشته و برای جمع‌آوری زباله و محافظت از رویدادهای ورزشی مأمور شده‌اند.

بیش از ۳۰۰ نفر از اعضای گارد ملی ویرجینیای غربی در ماه اوت اعزام شدند. حدود ۱۶۰ نفر از آنان هفته گذشته داوطلب شدند که مأموریت‌شان را تا پایان سال تمدید کنند، در حالی که بقیه اندکی بیش از یک هفته پیش به خانه بازگشته‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







نرگس محمدی از «ممنوع الخروجی دائم» خود خبر داد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 14:59

نرگس محمدی از «ممنوع الخروجی دائم» خود خبر داد






نظر شما درباره این مقاله:







شمار قربانیان آتش‌سوزی هنگ‌کنگ به ۶۵ نفر رسید
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 14:28

شمار قربانیان آتش‌سوزی هنگ‌کنگ به ۶۵ نفر رسید


خبرگزاری فرانسه / ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵

بر اساس تازه‌ترین گزارش‌ها، شمار قربانیان آتش‌سوزی سهمگین در یک مجموعه برج‌های مسکونی در هنگ‌کنگ به دست‌کم ۶۵ نفر رسیده است.

یک سخنگوی دولت روز پنجشنبه به خبرگزاری فرانسه (AFP) گفت که حدود ۷۰ نفر دیگر نیز مصدوم شده‌اند که در میان آنها ده آتش‌نشان دیده می‌شود. نیروهای امدادی همچنان در جستجوی بیش از ۲۵۰ فرد مفقود در برج‌های مسکونی هستند که روز چهارشنبه در آتش فرو رفتند.

سه نفر از کارکنان یک شرکت ساختمانی در ارتباط با این حادثه بازداشت شده‌اند. همچنین مقامات دستور داده‌اند که تدابیر ایمنی در تمامی پروژه‌های ساختمانی بزرگ این کلان‌شهر مورد بررسی مجدد قرار گیرد.

آتش‌سوزی در مجتمع مسکونی «وانگ فوک کورت» در منطقه شمالی تای پو روز چهارشنبه از داربست‌های بامبوییِ اطراف ساختمان آغاز شد و به سرعت به چندین برج مرتفع سرایت کرد. آتش‌نشانی بعدازظهر پنجشنبه (به وقت محلی) اعلام کرد که شعله‌های آتش در چهار برج کاملاً مهار شده و در سه برج دیگر تحت کنترل قرار گرفته است. تنها یکی از هشت برج این مجموعه از آسیب در امان مانده است.

در این مرگبارترین آتش‌سوزی هنگ‌کنگ طی چند دهه اخیر، ده‌ها نفر جان باختند. آتش‌نشانی حدود ۲۴ ساعت پس از آغاز حادثه این موضوع را تأیید کرد. طبق اعلام مقامات، ۶۱ مجروح به بیمارستان منتقل شدند؛ حال ۱۵ نفر از آنان وخیم و ۲۷ نفر دیگر نیز به شدت مصدوم شده‌اند.

نیروهای آتش‌نشانی روز پنجشنبه به جستجوی بازماندگان و افراد مفقود در برج‌ها ادامه دادند. جان لی، رئیس دولت منطقه ویژه اداری چین (هنگ‌کنگ)، بامداد پنجشنبه در یک نشست خبری اعلام کرده بود که ۲۷۹ نفر مفقود هستند. با این حال آتش‌نشانی اعلام کرد که تعدادی از آنان در ادامه عملیات پیدا شده‌اند.

به گفته معاون آتش‌نشانی، وزش باد و قطعات آوارِ در حال پرواز، باعث گسترش بسیار سریع شعله‌ها شد. همچنین به دلیل دمای بسیار بالا در نقاطی از محل حادثه، برخی طبقات برای مدتی قابل دسترس نبودند.

چندین ساکن مجموعه «وانگ فوک کورت» که نزدیک به ۲۰۰۰ واحد مسکونی را شامل می‌شود، به خبرگزاری AFP گفتند که هیچ زنگ خطر آتشی را نشنیده‌اند. آنها مجبور شدند خودشان با زنگ زدن یا کوبیدن در، همسایگان را از وقوع آتش‌سوزی باخبر کنند. یکی از ساکنان گفت: «زنگ زدن، در زدن، هشدار دادن به همسایه‌ها، گفتن اینکه باید فوراً خارج شوند — این وضعیت ما بود.»

جمعیت زیادی در اطراف محل حادثه برای کمک‌رسانی خودجوش به ساکنان و آتش‌نشان‌ها تجمع کردند. مقامات برای افراد تخلیه‌شده از ساختمان‌ها، محل‌های اسکان اضطراری اختصاص دادند.

تحقیقات درباره علت آتش‌سوزی بزرگ در این مجموعه که در حال بازسازی اساسی بود، آغاز شده است. برای انجام عملیات تعمیر و بازسازی، داربست‌های بامبویی با پوشش توری پلاستیکی نصب شده بود. پلیس سه مرد را بازداشت کرده که مظنون به رها کردن مواد قابل اشتعال بسته‌بندی در محل ساخت‌وساز هستند. اتهام آنها «بی‌احتیاطی شدید» عنوان شده است.

اداره مبارزه با فساد مالی هنگ‌کنگ نیز تحقیقاتی را آغاز کرده تا «احتمال فساد مرتبط با پروژه نوسازی مجتمع مسکونی وانگ فوک کورت» را بررسی کند.

دولت همچنین بررسی همه پروژه‌های ساختمانی بزرگ در هنگ‌کنگ را دستور داده است. رئیس دولت، جان لی، اعلام کرد: «دولت بلافاصله بازدید از تمامی مجتمع‌های مسکونی در شهر را که عملیات تعمیرات اساسی در آنها انجام می‌شود، به منظور بررسی ایمنی داربست‌ها و مصالح ساختمانی دستور داده است.»

در هنگ‌کنگ برخی از مرتفع‌ترین و پرجمعیت‌ترین مجتمع‌های برج‌نشین جهان وجود دارند. در گذشته آتش‌سوزی‌های مرگبار در این شهر به‌ویژه در مناطق کم‌برخوردار رخدادهای شایع‌تری بودند. اما در دهه‌های اخیر استانداردهای ایمنی افزایش یافته و همین امر موجب کاهش چشمگیر آتش‌سوزی‌های خانگی شده است.





نظر شما درباره این مقاله:







نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۶
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 11:30

این قسمت: ویلیام باتلر ییتس

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۶


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

ویلیام باتلر ییتس به طور فعال با انجمن اسرارآمیز و سری «طلوع طلایی»، یعنی یک فرقه «جادوی سفید»، در ارتباط بود.

ویلیام باتلر ییتس (William Butler Yeats) در میانه مرز بین شاعری آرمان‌گرا و رویایی و دیوانه‌ای کف‌برلب ایستاده بود. دوست و همکار شاعرش، کاترین تاینان (Katharine Tynan)، به یاد می‌آورد که او هنگام پیاده‌روی به سمت خانه‌اش در حومه دوبلین، دست‌هایش را تکان می‌داد، با هیجان اشاره می‌کرد و بیت‌هایی از شعر را زیر لب زمزمه می‌نمود. پلیس‌ها با احتیاط به او نگاه می‌کردند و مطمئن نبودند که او را دستگیر کنند یا بگذارند به دیوانه‌بازی خود ادامه دهد. آن‌ها نتیجه گرفتند: «این شعر است که دارد مغز او را به هم می‌ریزد» و او را به حال خود رها کردند.

ییتس در حمل‌ونقل عمومی وضعیت به مراتب عجیب‌تری داشت. هنگام سوار شدن به اتوبوس، دوره‌ای دچار خلسه می‌شد. در حالی که مستقیم به جلو خیره شده بود، صدای زمزمه‌ی آرامی از خود درمی‌آورد و همزمان با دستانش ضرب می‌گرفت. وقتی مسافران دیگر از او می‌پرسیدند حالش خوب است، آن‌ها را نادیده می‌گرفت. یک بار دخترش سوار اتوبوس شد و او را در این حالت منزوی و غیرقابل دسترس یافت. او خردمندانه تصمیم گرفت مزاحمش نشود. اما وقتی اتوبوس به ایستگاه مورد نظر آنها رسید، ییتس ناگهان از خلسه بیرون آمد و مانند یک منشی که از یک بیمار در کلینیک روانپزشکی استقبال می‌کند، از او پرسید: «اوه، می‌خواهید چه کسی را ببینید؟»

اگر این اشعاری که «مغز او را به هم می‌ریخت» از بهترین اشعاری که تا به حال سروده شده است نبود، احتمالاً او فقط به عنوان یک شاعر معمولی و کم‌اهمیت ایرلندی به یاد آورده می‌شد. اما ییتس مسیری از اواخر دوره رمانتیک تا طلوع مدرنیسم گشود و اشعاری مرموز و دارای ویژگی‌های منحصربه‌فرد (idiosyncratic) خلق کرد که به شدت متأثر از باور او به علوم غریبه (occult) و نگاه چرخه‌ای‌اش به تاریخ جهان بود. بدون او، زبان انگلیسی از داشتن عباراتی که اغلب نقل می‌شوند، مانند «زیبایی وحشتناک» و «مرکز نمی‌تواند خود را حفظ کند»، محروم می‌ماند، حالا دیگر حرفی از کلمه جایر (gyre) (1)  به معنای«چرخش مارپیچ» به میان نمی آوریم.

پس از دوران جوانی نسبتاً کم‌حادثه، زندگی ییتس در اوایل بیست سالگی شتاب گرفت، زمانی که به عرفان (mysticism) گرایید، وارد سیاست ایرلند شد و نیش عشق یکطرفه را احساس کرد.

او در یک دوره ده ساله، چهار بار به ماود گان (Maud Gonne)، زنی که او را همزاد روح خود می‌دانست، پیشنهاد ازدواج داد. اما خانم هر چهار بار را رد کرد. از این رو، او سعی کرد به دختر ماد، ایزولت، پیشنهاد ازدواج دهد. (او در آن زمان ۲۲ ساله بود. ییتس ۵۲ ساله). او نیز او را رد کرد. ییتس که با توجه به نمودار‌های طالع‌بینی‌اش متقاعد شده بود که باید در سال ۱۹۱۷ ازدواج کند، به سراغ جورجی هاید- لیز (Georgie Hyde-Lees) رفت، یک محقق قرون وسطی که در علاقه او به طالع‌بینی و علوم غریبه سهیم بود. به عنوان یک امتیاز اضافه، جورجی خود را یک روان‌شناس می‌دانست و گاهی روح شخصیت معنوی جایگزین ییتس (Yeats’s mystical alter ego)، که نامش لئو آفریکانوس (2) بود را هدایت و منتقل می‌کرد.

نوشتن، اظهارنظر در مورد امور ایرلند، برگزاری گهگاه مراسم احضار روح – این‌ها چیزهایی بودند که یک ییتس بالغ بیشتر وقت خود را با آن ها سپری می‌کرد. او عضو دو انجمن بسیار متفاوت و بسیار انتخابی (exclusive) بود: سنای ایرلند (جایی که در طراحی سکه‌ها و لباس‌های قضایی کمک کرد) و انجمن هرمتیک «طلوع طلایی» (3) (Hermetic Order of the Golden Dawn)، یک فرقه «جادوی سفید» که در زمان خودش، مانند کلیسای ساینتولوژی (Church of Scientology) (4) امروز بود و مریدان مشهوری از سراسر ایرلند و بریتانیا را به خود جذب می‌کرد. او همچنین در تأسیس تئاتر ابی (Abbey Theatre) کمک کرد که میزبان برخی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان آن دوران، از جمله خود ییتس، بود. این مرد واقعاً استعدادهای فراوانی داشت.

ییتس در اواخر زندگی اش، در نقش یک افسانه زنده جاافتاده قرار گرفته بود. شعرهایش شخصی‌تر شدند. او با صراحت در مورد ناتوانی جنسی‌اش و تلاش‌هایش برای غلبه بر آن نوشت. مرگ و افول انرژی خلاقانه‌اش نیز به دغدغه‌ای برای او تبدیل شد. او در سال ۱۹۳۹ درگذشت و درخشان‌ترین اشعار «پیرمردی» را که تا به حال سروده شده است، به جا گذاشت. بیت‌های پایانی یکی از آن‌ها، سنگ‌قبر او شد: «نگاهی سرد بینداز/بر زندگی، بر مرگ./ای سوارکار، بگذر.»

ضیافت کوبیدن سر

ییتس همیشه مجذوب ماوراءطبیعه بود. در ژانویه ۱۸۸۸، او در اولین جلسه احضار روح در خانه یک مدیوم [کسی که ارواح را احضار می کند] در دوبلین شرکت کرد. این تجربه به هر معنایی، تجربه‌ای تکان‌دهنده بود. هنگامی که ضربه‌زدن به میز آغاز شد، اضطراب ییتس افزایش یافت. احساس کرد مجبور به دعا کردن است اما نمی‌توانست هیچ دعایی را به یاد آورد. در عوض، شروع کرد به کوبیدن سرش روی میز و خواندن ابیات آغازین بهشت گمشده میلتون: «از نافرمانی اول انسان، و آن میوه درخت ممنوعه، که مزه مرگ‌بارش مرگ را به جهان آورد...» این هم کمکی نکرد. وحشت‌زده، ییتس ناگهان احساس کرد تمام بدنش به سمت دیوار پرتاب شده، «مثل فنری که ناگهان رها شده باشد حرکت کرد» - به گفته خودش. این، پایان کار ییتس با جلسات احضار روح بود، حداقل برای مدتی. این تکان ناگهانی و خشن کاملاً او را به هم ریخت و او هرگز مطمئن نبود که آیا این از درون خودش بوده یا از جایی «آن بیرون»، از جهان ارواح.

لئوی دوست من

در جهان ارواح، نقش شخصیت «لئو آفریکانوس» برای ییتس مانند نقش لو کاستلو (Lou Costello) برای باد ابوت (Bud Abbott) بود (5). لئو، ماجراجویی از قرن شانزدهم بود که ییتس برای اولین بار در ژوئن ۱۹۱۴ در یک جلسه احضار روح در همپستد انگلستان با او «ملاقات» کرد.

لئو خود را معرفی کرد و پس از ابراز دلخوری از اینکه شاعر قبلاً نام او را نشنیده است، گفتگویی را آغاز نمود. در طول سال‌های بعد، این دو به دوستان صمیمی تبدیل شدند – به صمیمیتی که می‌تواند بین یک انسان گوشت و خون و یک سایه از آن سوی مرز زندگی و مرگ وجود داشته باشد. ییتس به تدریج لئو را به عنوان همزاد یا روح محرک یا شخصیت دوم خود در نظر گرفت، نوعی شخصیت روحی مقابل (opposite) که تمام ویژگی‌های آرمانی که اوخودش در دنیای واقعی آرزو داشتن شان را داشت  در خود تجسم می‌بخشید. جایی که ییتس محتاط بود، لئو جسور بود و غیره. لئو اغلب به صورت «نوشتار خودکار» که از دست خود ییتس جاری می‌شد، به او مشاوره و پشتیبانی ارائه می‌داد. گاهی اوقات همسر ییتس، که یک مدیوم آشکار بود، این ارتباط را برقرار می‌کرد. با گذشت زمان، نفوذ لئو بر ییتس شروع به کمرنگ شدن گذارد و «مکاتبات» آنان در سال ۱۹۱۷ به پایان رسید.

آقای کراولی

کنجکاوی‌های ییتس در علوم غریبه او را با برخی از عجیب‌ترین طرفداران اعتقادات ماوراءطبیعه آن دوران آشنا کرد. هنگامی که او در سال ۱۸۹۸ به انجمن اسرار آمیز (هرمتیک) “طلوع طلایی” (Hermetic Order of the Gold-en Dawn) پیوست، اعضای دیگر شامل نویسندگان داستان های ترسناک، یعنی الجرنون بلک وود (Algernon Black-wood) و آرتور مچن (Arthur Machen) و همچنین «شریرترین مرد جهان»، و طرفدار نظریه اصالت لذت (hedonist) و جادوگر سیاه مشهور، الیستر کراولی (Aleister Crowley) بودند.

ییتس و کراولی از همان ابتدا از یکدیگر خوششان نیامد. ییتس، کراولی را غیراخلاقی، اگر نه کاملاً دیوانه، می‌دانست و کراولی باور داشت که ییتس به طور پنهانی به قدرت ادبی و جادویی او حسادت می‌کند. در طول سال‌های بعد، ییتس مانور داد تا کراولی را به بهانه اینکه «یک انجمن عرفانی نباید مجبور باشد به عنوان یک مدرسه اصلاح و تربیت برای بزهکاران نوجوان خدمت کند» از انجمن طلوع طلایی اخراج کند. کراولی از سوی خود، ییتس را متهم کرد که از جادوی سیاه (6) برای فرستادن طلسم علیه او استفاده کرده است - طلسمی که البته کراولی حیله‌گر آن را خنثی کرده بود. در پایان، ییتس پیروز شد. کراولی اخراج شد و به تشکیل فرقه جادویی خودش ادامه داد، اما انجمن طلوع طلایی متفرق باقی ماند و هرگز نتوانست محبوبیت سابق خود را بازیابد.

جادوگر پیر حرف آخر را می‌زد. در مقاله‌ای با عنوان «معاصران پرمدعای من»، کراولی مستقیماً ییتس را مسخره کرد و نوشت: «درست است که نوعی موسیقی دلگیر یکنواخت در اشعار تو جریان دارد که گاه‌گاهی با ناهماهنگی‌هایی قطع می‌شود. گویی یک تشییع جنازه ابدی در حال عبور است و خودروی حمل جنازه مشکل سیستم احتراق و اگزوز دارد.»

موسولینی‌یی (MUSSOLOONEY) (۷)

ییتس نیز مانند دوستش ازرا پاوند (Ezra Pound)، کمی بیش از حد مجذوب دستاوردهای بنیتو موسولینی (Benito Mussolini)، دیکتاتور فاشیست ایتالیا شده بود. او که همواره به دموکراسی بدگمان بود، یک بار اعلام کرد که «حکومت استبدادی طبقات تحصیلکرده تنها راه حل مشکلات ماست.» اما تازه دهه ۱۹۳۰ بود که او به عمل کردن به سخنی که گفته بود آغاز کرد. حدود آن زمان، ییتس سه «آهنگ رژه» برای «پیراهن‌آبی‌های» ایرلند سرود، در واقع یک جنبش فاشیست داخلی که بر اساس پیراهن‌قهوه‌ای‌های نازی باب شده بود. در اواخر سال ۱۹۳۳، او با شور و حرارت برای دوستش اولیویا شکسپیر (Olivia Shakespear) نوشت: «راز بزرگ برملا شد - یک گردهمایی پیراهن‌آبی‌های گارد ملی رهبر جدید خود را با سلام فاشیستی پذیرفته‌اند و رهبر جدید اصلاح پارلمان را کار خود اعلام کرده است... ایتالیا، لهستان، آلمان، بعد شاید ایرلند.» منظور ییتس از «اصلاح پارلمان»، الغای حکومت پارلمانی بود، چیزی که از آن طرفداری می‌کرد، علیرغم اینکه خودش کرسیی در سناى ایرلند داشت. (هیچ‌کس نگفته که او آدم سازگاری است.)

مرد میمون

در روزگاری پیش از ویاگرا (Viagra)، مردان مسن اغلب به درمان‌های قلابی و روش‌های تجربی برای مقابله با ناتوانی جنسی خود متوسل می‌شدند. ییتس هم مستثنی نبود. مصمم به اینکه کمی «جوهر بیشتری در قلمش بریزد» (8)، این شاعر سالخورده به وین سفر کرد تا تحت «عمل جراحی افسانه‌ای اشتایناخ» (9) قرار گیرد، یک عقیم سازی (وازکتومی) انقلابی که توسط مخترع هم‌نامش به عنوان راهی مطمئن برای جوانسازی قوای جنسی مردانه تبلیغ می‌شد. (زیگموند فروید نیز چند سال قبل از آن درمان اشتایناخ را انجام داده بود و آن هم بدون هیچ اثر مثبتی.)

این عمل پانزده دقیقه‌ای، که در آن غدد میمون به کیسه بیضه ییتس پیوند زده شد، بدون مشکل انجام گردید. ییتس نشاط خود را باز یافت. او بعدها این عمل را نه تنها در احیای قدرت خلاقانه‌اش، بلکه در بازگشت «میل جنسی‌اش» نیز مؤثر دانست و گفت: «و این میل به احتمال زیاد تا لحظه مرگ با من خواهد ماند.» او به زودی شروع به بهره مد شدن از میوه های «بلوغ دوم عجیب» خود با یک معشوقه جدید، مارگوت راداک (Margot Ruddock)، بازیگر و شاعر ۲۷ ساله کرد.

با این حال، همه این شعبده‌بازی‌ها  بدون هزینه هم نبود. خیلی زود خبر پخش شد و این پیرمرد شهوت‌ران به موضوعی برای تمسخر دیگران تبدیل شد. اهالی دوبلین شروع کردند به صدا زدن او با عنوان «پیر مرد غده‌ای» و فرانک اوکانر (Frank O’Connor)، نویسنده ایرلندی، این عمل جراحی را به «جایگزینی موتور کادیلاک در یک خودروی فورد» تشبیه کرد.

ممنونم آقای پولدار!

ظاهراً مارگوت رادوک واقعاً دل ییتس را برده بود. این بازیگر جوان و جذاب، اشعار معمولی و فراموش‌شدنی می‌سرود. با این حال، وقتی در سال ۱۹۳۶ از ییتس دعوت شد تا «کتاب آکسفورد از اشعار مدرن» را ویرایش کند، او تعداد عجیب هفت شعر از او را در شان کتاب گنجاند — که یک شعر بیشتر از مجموع سهمیه اختصاص‌یافته به ازرا پاوند و دبلیو. اچ. اودن (W. H. Auden) بود! احتمالاً شب انتشار آن مجموعه، پدرجان (Daddy) بوسه ها و جایزه‌های اضافی دریافت کرده است.

ویلیام باتلر ییتس به طور فعال با انجمن اسرارآمیز و سری «طلوع طلایی»، یعنی یک فرقه «جادوی سفید»، در ارتباط بود.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل

————————————————
زیرنویس‌ها و توضیحات مترجم:

(۱): در این پاراگراف، کلمه gyre (تلفظ: جَایر) به معنای چرخش مارپیچی یا گرداب حلزونی است. این مفهوم در شعر ییتس بسیار عمیق و نمادین است و به نظریه تاریخی او برمی‌گردد. ییتس معتقد بود تاریخ در چرخه‌هایی مارپیچی و تکراری در حرکت است که هر چرخه حدود دو هزار سال طول می‌کشد. این چرخش‌های مارپیچی (gyres) نماد: تضادها و تنش‌های تاریخی/ روند تکاملی جهان/ گذار از یک دوره به دوره‌ای دیگراست. به طور خلاصه gyre (تلفظ: جَایر) در اشعار ییتس یک مفهوم فلسفی- تاریخی است که هم شکل فیزیکی دارد (مارپیچ) و هم معنای نمادین (چرخه های تاریخ و تحول بشری).

(۲): این متن به بخشی از زندگی خصوصی و عاشقانه ویلیام باتلر ییتس، شاعر بزرگ ایرلندی می‌پردازد که پر از فراز و نشیب و تحت تأثیر علایق عرفانی و ماوراءالطبیعه او بود.

- عشق یکطرفه به ماود گان: ییتس برای نزدیک به یک دهه عاشق ماود گان (Maud Gonne)، یک مبارز انقلابی ایرلندی، بود. ییتس او را «همزاد روح» خود می‌دانست، اما گان که شخصیتی مستقل و سیاسی بود، چهار پیشنهاد ازدواج او را رد کرد. این رابطه یکطرفه منبع الهام بسیاری از اشعار ییتس شد.

- پیشنهاد به دخترش، ایزولت: پس از رد شدن های متوالی، ییتس حتی به ایزولت، دختر ماود گان که در آن زمان ۲۲ ساله بود (در حالی که خودش ۵۲ سال داشت) نیز پیشنهاد ازدواج داد. این عمل نشان از وسواس و ناامیدی عمیق او دارد. ایزولت نیز او را رد کرد.

- عجله برای ازدواج بر اساس طالع‌بینی: ییتس که به طالع‌بینی و علوم غریعه اعتقاد داشت، از روی نمودارهای نجومی خود متقاعد شده بود که باید در سال ۱۹۱۷ ازدواج کند. این باور، محرک اصلی او برای پیدا کردن یک همسر در آن سال خاص بود.

- ازدواج با جورجی هاید- لیز: در نهایت، او به سراغ جورجی هاید-لیز (۲۵ ساله) رفت که قبلاً با او آشنا بود. جورجی برخلاف ماود گان، در علایق عرفانی ییتس (مانند طالع‌بینی، فراروان‌شناسی و عرفان) با او سهیم بود.

- امتیاز اضافه: ارتباط با «لئو آفریکانوس»: نکته جالب اینجا است که جورجی خود را یک رسانه (مدیوم ارواح) می‌دانست و ادعا می‌کرد می‌تواند با «لئو آفریکانوس» ارتباط برقرار کند. لئو آفریکانوس یک شخصیت خیالی یا روحی بود که ییتس آن را «من معنوی جایگزین» (mystical alter ego) خود می‌پنداشت. این ویژگی برای ییتس که عمیقاً درگیر جهان معنوی بود، بسیار جذاب و مهم محسوب می‌شد.

این ازدواج که در ابتدا بر پایه یک «ضرب‌الاجل نجومی» و اشتراکات فکری شکل گرفت، به نظر می‌رسد ازدواج موفقی بود. جورجی نه تنها همسرش بود، بلکه به منبع جدیدی برای الهامات عرفانی او تبدیل شد و در غنی‌تر شدن اشعار متأخر ییتس نقش بسزایی داشت. این داستان، نمایی عینی از شخصیت پیچیده ییتس است که در آن عشق زمینی، ناامیدی، اعتقادات ماوراءالطبیعه و خلاقیت شاعرانه به طور عجیبی درهم تنیده شده‌اند.

(۳): انجمن سری طلوع طلایی (The Hermetic Order of the Golden Dawn) یک سازمان مخفی و بسیار تاثیرگذار در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که به مطالعه و تمرین علوم غریبه، عرفان غربی و جادوی تشریفاتی می‌پرداخت. این انجمن یک فرقه یا سازمان سری بود که ادعا می‌کرد به سنت‌های کهن عرفان هرمسی، کابالای یهودی، تاروت، جادوی تشریفاتی و علوم غریبه دسترسی دارد. هدف اصلی آن، تحول روحی و معنوی اعضا از طریق یک سیستم درجه‌بندی شده پیچیده و انجام مناسک و تمرین‌های خاص بود. بر خلاف برخی گروه‌ها، این انجمن بر «جادوی سفید» (یعنی تمرین‌های معنوی برای رشد شخصی و هماهنگی با کیهان) تأکید داشت، نه جادوی سیاه. جمله «کلیسای ساینتولوژی دوران خود» در متن، اشاره به محبوبیت و جذابیت گسترده این انجمن در میان روشنفکران و چهره‌های مشهور آن زمان دارد. همانطور که ساینتولوژی در دهه‌های بعدی مورد استقبال برخی سلبریتی‌ها قرار گرفت، طلوع طلایی نیز بسیاری از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی و فکری عصر ویکتوریا را به خود جذب کرد. انجمن طلوع طلایی به دلیل درگیری‌های داخلی، قدرت‌طلبی افراد (به ویژه آلستر کرولی) و اختلاف نظرها، پس از چند دهه از هم پاشید. با این حال، میراث آن بسیار گسترده است و به عنوان یکی از تاثیرگذارترین سازمان‌های عصر مدرن در احیای جادو و عرفان غربی شناخته می‌شود. بسیاری از سازمان‌های نوپدید امروزی، ریشه‌های خود را به طلوع طلایی نسبت می‌دهند. برای ییتس، انجمن هرمتیک طلوع طلایی بسیار بیشتر از یک سرگرمی عجیب بود. این انجمن یک سیستم فکری کامل، یک باشگاه نخبگان و یک منبع بی‌پایان الهام شاعرانه برای او فراهم کرد که جهان‌بینی او و در نتیجه، ادبیات مدرن را برای همیشه تحت تأثیر قرار داد.

(۴): کلیسای ساینتولوژی (Church of Scientology) یکی از جنجالی‌ترین و پیچیده‌ترین جنبش‌های مذهبی نوظهور در جهان است. بنیانگذار این فرقه لافایت رونالد هابارد (L. Ron Hubbard) ، نویسنده آمریکایی داستان‌های علمی- تخیلی (۱۹۱۱-۱۹۸۶) بود و تاریخ تأسیس آندر سال  ۱۹۵۴ و در آمریکا بود. آموزه‌ها و باورهای اصلی شامل: تناسخ و تئتان (Thetan) است و به باور به این که انسان یک موجود روحی جاودان به نام «تئتان» است که بارها زاده می‌شود و تجربیات زندگی‌های گذشته (ایمپلنت‌) بر زندگی کنونی تأثیر می‌گذارند. آنها بر این باورند که خاطرات دردناک از زندگی‌های گذشته که مانع پیشرفت روحی فرد می‌شوند. مورد دیگر فرآیند مشاوره ی ویژه با استفاده از دستگاهی به نام  «الکتروسایکومتر» برای پاک کردن ایمپلنت‌ها و رسیدن به انسان تصفیه شده است. سلبریتی‌های مشهور عضو این فرقه: تام کروز (مشهورترین عضو)/ جان تراولتا/  کریستینا آگیلرا (سابق)/ کریستین سیسنتی (بازیگر فیلم «دوستان») و ... ساینتولوژی نمونه کلاسیک یک جنبش مذهبی نوظهور است که از ترکیب عناصر روانشناسی، علم‌گرایی و داستان‌پردازی علمی-تخیلی ایجاد شده و به دلیل ساختار مخفی خود، روش‌های تهاجمی و مدل اقتصادی خاصش، چندین دهه است که در مرکز توجه و بحث‌های فراوان قرار دارد.

(۵): باد ابوت (Bud Abbott) و لو کاستلو (Lou Costello) یک زوج مشهور کمدی آمریکایی در نیمهٔ قرن بیستم بودند. همواره ابوت نقش فرد جدی‌تر، منطقی‌تر و راهبر را داشت و کاستلو نقش فرد ساده‌دل‌تر، واکنشی‌تریا دنباله‌رو را. بنابراین وقتی در متن گفته می‌شود: در جهان ارواح، نقش شخصیت «لئو آفریکانوس» برای ییتس مانند نقش لو کاستلو  برای باد ابوت بود معنایش این است که در دنیای ارواح، آن شخصیت (لئو آفریکانوس) برایی یتس نقش همراهِ مکمل را داشته، همان‌گونه که ابوت برای کاستلو در زوج کمدی‌شان نقش مکمل و همراه داشت. یعنی یک زوج دوگانه با نقش‌های مکمل، یکی رهبری‌کننده/جدی‌تر، دیگری واکنشی‌تر/دنبال‌کننده. به بیان ساده‌تر: لئو آفریکانوس برای ییتس همان بود که ابوت برای کاستلو: شریک معنوی/همراه مکمل در تجربه‌های احضار ارواح.

(۶): جادوی سیاه به مجموعه‌ای از اعمال، آیین‌ها و باورهای ماوراءالطبیعه گفته می‌شود که با اهداف منفی، خودخواهانه یا مخرب انجام می‌شوند. در مقابل «جادوی سفید» که معمولاً برای اهداف مثبت مانند درمان، محافظت یا کمک به دیگران به کار می‌رود، جادوی سیاه عمدتاً با قصد آسیب رسانی، کنترل، انتقام یا کسب قدرت به ضرر دیگران تمرین می‌شود. ویژگی‌های اصلی جادوی سیاه دارای قصد و نیت منفی است شامل: آسیب رسانی به دیگران (از طریق بیماری، بدبختی یا مرگ)/ کنترل و تسلط بر اراده دیگران/ انتقام‌جویی؟ ثروت یا قدرت به بهای آسیب به دیگران

(۷): این عنوان در واقع یک بازی طنزآمیز با نام «موسولینی» (Mussolini) است. با تغییر املای نام دیکتاتور فاشیست ایتالیا به Mussolooney، نویسنده قصد دارد:
-  مسخره کردن تحسین ییتس: این املای احمقانه، تحسین و شیفتگی ییتس نسبت به موسولینی را بی‌ارزش و احمقانه جلوه می‌دهد.
-  انگ زدن: کلمه Looney در انگلیسی به معنای «دیوانه»، «سربه هوا» یا «احمق» است. بنابراین نویسنده با این ترکیب، ضمن مسخره کردن موسولینی، ییتس را نیز به خاطر طرفداری از یک «آدم دیوانه» مورد تمسخر قرار می‌دهد.
-  کاهش ابهت: این املای اشتباه، عمداً ابهت و جدیتی که ییتس برای موسولینی و ایدئولوژی فاشیسم قائل بود را خرد می‌کند.

(۸): «ریختن سرب بیشتر در قلم» (put a little more lead in his pencil) یک کنایه عامیانه و طنزآمیز در زبان انگلیسی برای اشاره به تقویت توانایی جنسی مردانه است.در گذشته مغز مداد از سرب ساخته می‌شد. در اینجا کنایه از نیروی جنسی است. « قلم» کنایه از آلت مردانه. «ریختن سرب بیشتر»: بنابراین، این عبارت به طور کاملاً کنایه‌ای به معنای «افزایش قدرت نعوظ» یا «تقویت توان جنسی» است.
(۹): عمل اشتایناخ (Steinach Operation) یک روش پزشکی جنجالی و مد روز در اوایل قرن بیستم بود که ادعا می‌شد پیری را به تأخیر انداخته و قدرت جنسی مردان را جوان می‌کند. این در واقع یک نوع وازکتومی یک طرفه یا دو طرفه ساده بود. برشی در کیسه بیضه ایجاد می‌شد و مجرای اسپرم بر (واز دفرنس) قطع، مسدود یا بسته می‌گردید. نظریه ای که در پشت عمل قرار داشت چنین بود: اشتایناخ (پزشک اتریشی) ادعا می‌کرد با مسدود کردن مسیر خروج اسپرم، بدن مرد مجبور می‌شود هورمون های جنسی (هورمون های جوانی) بیشتری جذب کند. او فکر می‌کرد این کار باعث می‌شود این هورمون‌ها به جای خروج از بدن، جذب جریان خون شده و اثرات جوانسازی ایجاد کنند. ادعاهای اثبات‌نشده او شامل: افزایش قدرت جنسی/ بازگشت انرژی و نشاط جوانی/ بهبود حافظه و تمرکز/ کوتاه کردن ریش! (ادعای عجیب!) و  بالاخره تاخیر در پیری. مشتریان مشهور این عمل:  ویلیام باتلر ییتس (شاعر ایرلندی)/ زیگموند فروید (بنیانگذار روانکاوی)/ ویستن هیو آودن (شاعر)/ بسیاری از مردان ثروتمند و روشنفکر آن دوران. این عمل از نظر علمی هرگز تأیید نشد. اثرات گزارش‌شده عمدتاً ناشی از اثر پلاسیبو (تلقین) بود. این عمل فقط یک وازکتومی ساده بود و هیچ تأثیری بر تولید یا ترشح هورمون‌های تستوسترون نداشت. با پیشگیری علم اندوکرینولوژی (هورمون‌شناسی)، این نظریه کاملاً رد شد. عمل اشتایناخ نمونه بارزی از «علم شبه‌پزشکی» بود که از ترس و آرزوی انسان برای جوان ماندن سودجویی می‌کرد. این داستان، ناامیدی ییتس (و بسیاری دیگر) را از پیری و تلاش او برای یافتن معجزه، حتی به قیمت توسل به روش‌های غیرعلمی، به خوبی نشان می‌دهد.





نظر شما درباره این مقاله:







ناصر مسعودی، خواننده‌ بزرگ گیلان و ایران درگذشت
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 11:02

ناصر مسعودی، خواننده‌ بزرگ گیلان و ایران درگذشت


علی مسعودی‌نیا فرزند ناصر مسعودی، خوانندۀ‌ پیشکسوت موسیقی گیلان از درگذشت این هنرمند شناخته‌شدۀ موسیقی نواحی پس از چند ماه بیماری و کهولت سن در بیمارستان آریای رشت خبر داد.

به گزارش خبرآنلاین، ناصر مسعودی متولد ۵ فروردین ۱۳۱۴ در محله‌ صیقلان رشت بود. او در سال ۱۳۲۸ همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و مدتی نزد علی‌اکبرخان شهنازی به شاگردی مشغول شد. سپس در سال ۱۳۳۴ به گیلان بازگشت و در رشته‌ تئاتر فعالیت کرد. هم‌زمان با آغاز به کار رادیو گیلان در سال ۱۳۳۶، به این رادیو پیوست و به‌عنوان یکی از نخستین خوانندگان آن به اجرای برنامه پرداخت. مسعودی در سال ۱۳۳۹ به احمد عبادی و ملوک ضرابی معرفی شد؛ آشنایی‌ای که از مهم‌ترین رویدادهای زندگی هنری او به‌شمار می‌رود و تأثیر بسزایی بر مسیر حرفه‌ای‌اش داشت و او را به عنوان یکی از خوانندگان رادیو و برنامه «گلها» تثبیت کرد.

از او در بیش از ۵۰ سال فعالیت هنری، افزون بر ۵۰۰ ترانه در سبک‌های مختلف موسیقی بر جای مانده است؛ از جمله بیش از ۲۰۰ آهنگ فارسی ارکسترال، سنتی و پاپ، قریب به ۵۰ آواز در برنامه «گلها» (در قالب «برگ سبز»، «شاخه گل»، «گل‌های صحرایی» و «گل‌های تازه») با همکاری بزرگانی چون احمد عبادی، جلیل شهناز، اصغر بهاری، فرهنگ شریف، رضا ورزنده و سایر نوازندگان بزرگ موسیقی سنتی ایران. اما مهم‌ترین دلیل شهرت مسعودی اجرای بیش از ۲۵۰ ترانه‌ محلی گیلکی است که آهنگ برخی از ماندگارترین‌ قطعاتش از ساخته‌های خود اوست.

در این مسیر او با استادان تراز اولی از قبیل جلیل شهناز، اصغر بهاری، فرهنگ شریف، رضا ورزنده، منصور صارمی، محمد موسوی، امیرناصر افتتاح، موسیقی‌دانان برجسته‌ای چون مرتضی حنانه، مهدی خالدی، فریدون ناصری، فرهاد فخرالدینی، مجید درخشانی، اسفندیار منفردزاده، علی اکبرپور، ناصر تبریزی، حسین صمدی و شاعران بزرگی چون سیمین بهبهانی، نوذر پرنگ، نواب صفا، تورج نگهبان، تیمور گورگین، ماهدخت مخبر و شیون فومنی و بسیاری دیگر از چهره‌های مطرح موسیقی ایران همکاری داشته است. همچنین پیش از انقلاب برای معرفی موسیقی ایران و گیلان کنسرت‌های متعددی در کشورهای مختلف جهان برگزار کرد.

مسعودی پس از انقلاب، مانند بسیاری از هنرمندان دیگر، بیش از یک دهه را در عسرت گذراند تا آنکه با خواندن تیتراژ سریال «کوچک جنگلی» در نیمه دوم دهه‌ ۱۳۶۰، دوباره صدای مخملی‌اش در خانه‌های مردم طنین‌انداز شد. او از نخستین چهره‌های موسیقی مقیم ایران بود که پس از انقلاب در خارج از کشور کنسرت‌هایی برگزار کرد. پس از آن تا دهه ۱۳۹۰ چند آلبوم ماندگار منتشر کرد که آلبوم «حالا چرا»، با همکاری مسعود لاهیجی و مجید درخشانی، در جشنواره «موسیقی ما» جایزه بهترین آلبوم موسیقی سنتی سال را نصیب او ساخت.

او طی این سالیان در کشورهای متعدد به اجرای برنامه پرداخت که آخرین آن‌ها با همراهی سپیده رییس‌سادات در کانادا و اروپا بود. نخستین کنسرت پس از انقلاب او در ایران، در ابتدای دهه ۸۰ در تالار وحدت و با همراهی ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی بود. بعدها این هنرمند اصالتا گیلانی در سال ۱۳۹۵، پس از چند دهه دوری از صحنه، برای نخستین بار در زادگاهش رشت کنسرت بزرگی برگزار کرد که با استقبال گسترده مردم روبه‌رو شد.

از مشهورترین آثار مسعودی پیش از انقلاب می‌توان به «بنفشه‌گول»، «دیوانه‌ام»، «الله تی‌تی»، «نفرین بر مستی»، «مسافر» و... اشاره کرد. همچنین آلبوم‌های «قلندر»، «پرچین»، «کوراشیم» و... از جمله آثار او پس از انقلاب به‌شمار می‌روند. مسعودی در سال ۱۳۴۲ با ناهید مهرنوش ازدواج کرد که حاصل این پیوند، دو دختر یک پسر است.به گفته‌ خانواده این هنرمند محل و نحوه‌ برگزاری مراسم او به زودی اعلام خواهد شد.





نظر شما درباره این مقاله:







سرنوشت اینترنت میلیون‌ها ایرانی در دست این چند نفر
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 10:55

سرنوشت اینترنت میلیون‌ها ایرانی در دست این چند نفر






نظر شما درباره این مقاله:







قهوه در عصر خرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 10:02

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

قهوه در عصر خرد


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

مست کننده‌ی بزرگ

قهوه، نوشیدنی هوشیار کننده ... تغذیه‌ی نیرومند مغز... که برخلاف سایر مشروبات، پاکی و وضوح را افزایش می‌دهد. قهوه که ابرهای تخیل و سنگینی تاریک آن را می‌زداید... که ناگهان واقعیت اشیاء را با درخشش حقیقت روشن می‌کند.
ژول میشله (Jules Michelet)، تاریخ‌دان فرانسوی (۱۷۹۸-۱۸۷۴)

روشن‌فکری در هر فنجان

یونانی‌ها خطاپذیر بودند. اجسام سنگین سریع‌تر از اجسام سبک سقوط نمی‌کنند. زمین مرکز جهان نیست، و قلب نیز کوره‌ای برای گرم کردن خون نیست، بلکه پمپی است که آن را در بدن به گردش درمی‌آورد. اما تنها در اوایل قرن هفدهم، زمانی که ستاره‌شناسان و کالبدشناسان جهان‌های نادیده‌ی پیشین را کشف کردند، متفکران اروپایی به‌صورت جدی شروع به زیر سؤال بردن یقین‌های قدیمی فلسفه‌ی یونانی کردند. پیشگامانی مانند گالیله (Galileo Galilei) در ایتالیا و فرانسیس بیکن (Francis Bacon) در انگلستان، ایمان کورکورانه به متون باستانی را رد کردند و به‌جای آن، مشاهده و آزمایش مستقیم را برگزیدند. بیکن در کتاب خود با عنوان «منطق نوین» (The New Logic) که در سال ۱۶۲۰ منتشر شد، اعلام نمود: «امیدی به افزایش عمده‌ی دانش علمی با پیوند زدن یا افزودن چیزهای جدید بر پایه‌ی قدیم وجود ندارد. احیای علوم باید از پایه‌ترین بنیان‌ها آغاز شود—مگر اینکه ترجیح دهیم در چرخه‌ای بی‌پایان با سرعتی تحقیرآمیز دور بزنیم.» بیکن پیشتاز محکوم کردن تأثیر فیلسوفان یونانی بود. او و پیروانش می‌خواستند بنای دانش بشری را ویران کنند و آن را آجر به آجر بر پایه‌های جدیدی بنا نهند. همه چیز قابل چالش بود، هیچ چیز مسلم فرض نمی‌شد.

راه برای این تحول با جنگ‌های مذهبی اصلاحات پروتستانی هموار شد، که اقتدار کلیسا را به‌ویژه در شمال اروپا کاهش داد. این عقل‌گرایی جدید در انگلستان و هلند شکوفا گردید، بخشی از آن به دلیل چالش‌های بهره‌برداری و حفظ مستعمرات دورافتاده بود، و به موجی از فعالیت‌های فکری انجامید که به نام «انقلاب علمی» (Scientific Revolution) شناخته می‌شود.

این روحیه‌ی تحقیق عقلانی در طول دو قرن بعد به جریان اصلی تفکر غربی راه یافت و در جنبشی به نام «روشنگری» (Enlightenment) به اوج خود رسید، جایی که رویکرد تجربی و شک‌گرایانه‌ی دانشمندان در فلسفه، سیاست، مذهب و تجارت به کار گرفته شد. در این عصر خرد، متفکران غربی فراتر از خرد باستانیان گام نهادند و خود را به ایده‌های جدید گشودند، مرزهای دانش را فراتر از محدودیت‌های جهان قدیم گسترش دادند، همان‌گونه که عصر اکتشافات جغرافیایی جهان را گسترش داده بود. احترام جزمی به اقتدار، چه فلسفی، چه سیاسی یا مذهبی، کنار گذاشته شد؛ و انتقاد، مدارا و آزادی فکر جایگزین آن گردید.

گسترش این عقل‌گرایی جدید در سراسر اروپا با رواج یک نوشیدنی جدید، یعنی قهوه، که موجب تیزهوشی و وضوح فکر می‌شد، همراه گردید. قهوه به نوشیدنی موردعلاقه‌ی دانشمندان، روشنفکران، بازرگانان و منشی‌ها تبدیل شد، گروهی که امروزه آن‌ها را «کارگران اطلاعاتی» (information workers) می‌نامیم، در واقع کسانی که کار فکری خود را پشت میز انجام می‌دادند، نه کار بدنی در فضای باز. قهوه به آن‌ها کمک می‌کرد تا روز کاری خود را تنظیم کنند، صبح‌ها آن‌ها را بیدار می‌کرد و مطمئن می‌شد که تا پایان روز کاری یا حتی بیشتر از آن، هوشیار بمانند. علاوه بر این، قهوه در محیط‌های آرام، متین و محترمانه سرو می‌شد که گفت‌وگوهای مؤدبانه و بحث‌های سازنده را ترویج می‌کرد و بستری برای آموزش، مناظره و خودسازی فراهم می‌آورد.

تأثیر معرفی قهوه به اروپا در قرن هفدهم به‌ویژه چشمگیر بود، چراکه رایج‌ترین نوشیدنی‌های آن زمان، حتی در وعده‌ی صبحانه، «آبجوی ضعیف» و شراب بودند. هر دوی این‌ها بسیار ایمن‌تر از آب بودند، که احتمال آلودگی آن به‌ویژه در شهرهای کثیف و شلوغ وجود داشت. (نوشیدنی‌های تقطیری مانند شراب و آبجو جزو اقلام روزمره نبودند؛ برای مست کردن استفاده می‌شدند.) قهوه، مانند آبجو، با آب جوشیده تهیه می‌شد و بنابراین جایگزینی جدید و ایمن برای نوشیدنی‌های الکلی بود. کسانی که به‌جای الکل قهوه می‌نوشیدند، روز خود را هوشیار و پرانرژی آغاز می‌کردند، نه آرام و نیمه‌مست، و کیفیت و کمیت کارشان بهبود می‌یافت. قهوه به‌عنوان نقطه‌ی مقابل الکل در نظر گرفته می‌شد، هوشیارکننده به‌جای مست‌کننده، تقویت‌کننده‌ی ادراک به‌جای کدر کردن حواس و محو کردن واقعیت. یک شعر ناشناس که در سال ۱۶۷۴ در لندن منتشر شد، شراب را به‌عنوان «زهر شیرین انگور خیانتکار» محکوم کرد که «عقل و روح ما را غرق می‌کند.» آبجو نیز به‌عنوان «آبجوی مه‌آلود» که «مغز ما را محاصره می‌کند» مورد انتقاد قرار گرفت. اما قهوه به‌عنوان

«... آن نوشیدنی متین و سالم،
که معده را التیام می‌بخشد، ذهن را تیزتر می‌کند،
حافظه را تقویت می‌کند، غمگینان را شاد می‌نماید،
و روح را نشاط می‌بخشد، بی‌آنکه دیوانه کند.»

اروپای غربی کم‌کم از مه‌ رقیق الکلی که قرن‌ها ادامه داشت، خارج شد. یک ناظر انگلیسی در سال ۱۶۶۰ نوشت: «این نوشیدنی قهوه، میانه‌روی بیشتری میان ملت‌ها به‌وجود آورده است. درحالی که پیش‌ازاین شاگردان و منشی‌ها و دیگران صبح‌ها آبجو، شراب یا نوشیدنی‌های الکلی می‌نوشیدند که با ایجاد گیجی در مغز، بسیاری را برای کار نامناسب می‌کرد، اکنون از این نوشیدنی هوشیارکننده و متمدنانه استفاده می‌کنند.» قهوه همچنین به‌معنای واقعی کلمه پادزهری برای الکل در نظر گرفته می‌شد. سیلوستر دوفور (Sylvestre Dufour)، نویسنده‌ی فرانسوی، در سال ۱۶۷۱ اعلام کرد: «قهوه فوراً شما را هوشیار می‌کند.» این ایده که قهوه مستی را خنثی می‌کند، تا امروز نیز رایج است، هرچند حقیقت چندانی در آن نیست؛ قهوه باعث می‌شود فردی که الکل مصرف کرده خود را هوشیارتر احساس کند، اما در واقع سرعت دفع الکل از جریان خون را کاهش می‌دهد.

این که قهوه تجربه تازه ای بود نیز به جذابیت آن افزود. این نوشیدنی برای یونانیان و رومیان ناشناخته بود؛ نوشیدن آن راهی دیگر برای متفکران قرن هفدهم بود تا تأکید کنند که از مرزهای جهان باستان فراتر رفته‌اند. قهوه مست‌کننده‌ی بزرگ، نوشیدنی روشن‌فکری، نماد مدرنیته و پیشرفت— به‌طور خلاصه، نوشیدنی ایده‌آل عصر خرد— بود.

شراب اسلام

اثر محرک قهوه مدتی بود که در جهان عرب، جایی که قهوه از آن سرچشمه می‌گرفت، شناخته شده بود. چند داستان رمانتیک درباره کشف آن وجود دارد. یکی از آنها درباره یک چوپان اتیوپیایی است که متوجه شد گله اش پس از خوردن میوه های قهوه‌ای مایل به بنفش از یک درخت خاص، به طرز خاصی پرجنب و جوش می‌شود. سپس خودش هم آنها را امتحان کرد، اثر محرکشان را مشاهده نمود و این کشف را به یک امام محلی انتقال داد. به نوبه خود، امام روش جدیدی برای آماده سازی دانه ها ابداع کرد؛ آنها را خشک کرد و سپس در آب جوشاند تا یک نوشیدنی گرم تولید کند که از آن برای بیدار ماندن در مراسم مذهبی شبانه استفاده می‌کرد. داستان دیگری از مردی به نام عمر حکایت می‌کند که محکوم به مرگ از گرسنگی در صحرای خارج از شهر مکه، شهری در یمن، در گوشه جنوب غربی شبه جزیره عربستان شده بود. یک رویا او را به درخت قهوه هدایت کرد، سپس او مقداری از میوه های آن را خورد. این به او نیروی کافی داد تا به مکه بازگردد، جایی که بقای او به عنوان نشانه ای تلقی شد که خداوند او را نجات داده تا دانش قهوه را به بشریت منتقل کند، آنچه بعدها به یک نوشیدنی محبوب در مکه تبدیل شد.

همانند افسانه‌های مرتبط با کشف آبجو، این داستانها ممکن است ذرهای از حقیقت را در خود داشته باشند، زیرا به نظر می‌رسد رسم نوشیدن قهوه برای اولین بار در یمن در اواسط قرن پانزدهم محبوب شده است. در حالی که ممکن است پیش از این تاریخ، میوه های قهوه به دلیل اثرات نشاط آورشان جویده میشدند، اما تهیه آنها به شکل یک نوشیدنی به نظر می‌رسد یک نوآوری یمنی باشد که اغلب به محمد الذهبانی (Muhammad al-Dhabhani)، یک عالم و عضو طریقت صوفیانه اسلام، که حدود سال ۱۴۷۰ درگذشت، نسبت داده می‌شود. تا این زمان، قهوه (آنچه در سرزمین های غربی به آن کافی «coffee» می‌گویند) بدون شک توسط صوفیان پذیرفته شده بود، که از آن برای دور کردن خواب در مراسم مذهبی شبانه استفاده می‌کردند، جایی که شرکت‌کنندگان از طریق ذکر و تکان دادن مکرر به سوی خداوند روی می‌آوردند.

ادامه دارد ...

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب می‌نوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روح‌ها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی

A History of the World in Six Glasses, Tom Standage





نظر شما درباره این مقاله:







حمله راکتی میدان گازی کورمور عراق را تعطیل کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 9:23

حمله راکتی میدان گازی کورمور عراق را تعطیل کرد


شرکت دانا گاز (DANA.AD)، یکی از اپراتورهای مشترک میدان گازی کورمور عراق روز پنج‌شنبه اعلام کرد که در پی اصابت راکت به یک مخزن ذخیره‌سازی، تولید این میدان به‌طور کامل متوقف شده و این امر منجر به قطعی گسترده برق در منطقه شده است. کورمور یکی از بزرگ‌ترین میدان‌های گازی اقلیم کردستان عراق است.

این حمله که اواخر روز چهارشنبه رخ داد و هیچ تلفات جانی به همراه نداشت، جدی‌ترین حمله از زمان سلسله حملات پهپادی در ماه جولای محسوب می‌شود که در آن ماه، تولید نفت منطقه حدود ۱۵۰ هزار بشکه در روز کاهش یافت.

هنوز مشخص نیست چه گروهی پشت این حمله جدید بوده است.

این حمله هیچ تأثیری بر صادرات و تولید نفت منطقه نداشته است. میدان گازی کورمور تأمین‌کننده گاز مورد نیاز نیروگاه‌های تولید برق منطقه است.

منافع ایالات متحده

حملات به میدان‌های نفتی و گازی اقلیم کردستان عراق مکرر بوده و اغلب منجر به توقف تأمین انرژی می‌شود. مقامات محلی معمولاً شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران را عامل احتمالی این حملات می‌دانند که علیه منافع آمریکا در منطقه عمل می‌کنند.

عزیز احمد، معاون رئیس دفتر نخست‌وزیر اقلیم کردستان عراق (مسعود بارزانی)، پس از این حمله در پستی در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق) نوشت: «چند حمله دیگر باید رخ دهد تا دولت آمریکا به سادگی به دولت اقلیم کردستان اجازه دهد تجهیزات ضدپهپادی جنگی خریداری کنیم تا از آسمان و زیرساخت‌های حیاتی خود دفاع کنیم؟»

شرکت‌های آمریکایی از سرمایه‌گذاران عمده در بخش انرژی اقلیم کردستان به شمار می‌روند.

بر اساس اطلاعیه شرکت دانا گاز (مستقر در امارات متحده عربی)، راکت به یک مخزن ذخیره مایعات در تأسیسات کورمور اصابت کرده است.

یک منبع صنعتی آگاه اعلام کرد مخزن هدف قرار گرفته بخشی از تأسیسات جدیدی است که بخشی از هزینه ساخت آن توسط دولت ایالات متحده تأمین شده و پیمانکار آن نیز یک شرکت آمریکایی بوده است. این تأسیسات جدید در قالب پروژه KM250 نصب شده بودند که طبق اعلام دانا گاز و شرکت کرسنت پترولیوم در ماه اکتبر، ظرفیت تولید میدان را ۵۰ درصد افزایش داده بود.

قطعی گسترده برق

یک مهندس شاغل در این میدان به رویترز گفت: تیم‌های آتش‌نشانی در ساعات اولیه صبح پنج‌شنبه موفق به مهار آتش شدند، اما توقف تأمین گاز پیش از آن باعث قطعی گسترده برق در سراسر شمال عراق شده بود.

سخنگوی وزارت برق اقلیم کردستان (اُمید احمد) در بیانیه‌ای اعلام کرد در پی این حمله، تولید برق در اقلیم کردستان حدود ۳۰۰۰ مگاوات کاهش خواهد یافت.

شرکت دانا گاز تأکید کرد هیچ یک از پرسنل آسیب ندیده‌اند. کنسرسیوم پرل (متشکل از دانا گاز و شرکت وابسته آن کرسنت پترولیوم) دارای حقوق توسعه میدان گازی کورمور است.

پس از این حمله، سهام شرکت دانا گاز در روز پنج‌شنبه ۱.۵ درصد کاهش یافت و به ۰.۷۸۱ درهم رسید.

این دومین حمله پهپادی/راکتی به این میدان در چند روز گذشته بود؛ نیروهای امنیتی اقلیم کردستان عراق اواخر روز یکشنبه به سمت یک پهپاد شلیک کردند تا مانع رسیدن آن به میدان شوند.





نظر شما درباره این مقاله:







استرالیا سپاه پاسداران را حامی تروریسم اعلام کرد
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 8:19

استرالیا سپاه پاسداران را حامی تروریسم اعلام کرد



امروز دولت استرالیا امروز ـــ ‌پنجشنبه ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵ ـــ سپاه پاسداران ایران را در فهرست «حامیان دولتی تروریسم» قرار داد.

دولت استرالیا پس از ارزیابی سازمان اطلاعات امنیتی این کشور (ASIO) مبنی بر اینکه سپاه پاسداران حملاتی را علیه جامعه یهودیان استرالیا ـــ در آشپزخانه کانتیننتال لوئیس در سیدنی در اکتبر ۲۰۲۴ و کنیسه آداس اسرائیل در ملبورن در دسامبر ۲۰۲۴ ـــ ترتیب داده است، متعهد به انجام این اقدام شد.

در بیانیه مشترک «تونی برک»، وزیر کشور استرالیا و «میشل رولند»، دادستان کل استرالیا که در وبسایت وزارت خارجه استرالیا منتشر شده، گفته می‌شود؛ این حملات بزدلانه در خاک استرالیا با هدف تضعیف و برهم زدن انسجام جامعه چندفرهنگی کشور، از طریق هدف قرار دادن یهودیان استرالیایی برای آسیب رساندن و ایجاد ترس، انجام شده بود.

دو مقام ارشد استرالیا در ادامه بیانیه خود گفتند؛ دولت استرالیا در پاسخ، «قانون اصلاح قانون جزا (حامیان دولتی تروریسم) ۲۰۲۵» را به تصویب رساند؛ قانونی که چارچوبی جدید برای واکنش دولت به تروریسم دولتی و اقدامات تروریستی مورد حمایت دولت‌ها ایجاد می‌کند.

بیانیه می‌گوید: «سپاه پاسداران نخستین نهادی است که تحت این چارچوب جدید به عنوان «حامی دولتی تروریسم» فهرست شده است. وزیر کشور استرالیا اطمینان حاصل کرده است که سپاه پاسداران معیارهای لازم برای فهرست شدن به عنوان حامی دولتی تروریسم را طبق بخش ۱۱۰ قانون جزا احراز کرده است.»

دو مقام ارشد استرالیا در بیانیه خود می‌گویند: «تصمیم وزیر کشور بر پایه توصیه‌های نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و سیاست‌گذاری دولت استرالیا اتخاذ شده است. قرار دادن سپاه پاسداران در این فهرست، ابزاری مهم برای بازدارندگی و اخلال در فعالیت‌های تروریستی به شمار می‌رود و به عموم مردم یادآور می‌شود که سپاه پاسداران طبق قوانین استرالیا حامی دولتی تروریسم است و از این پس برخی تعاملات با این نهاد، جرم کیفری محسوب می‌شود.»

این بیانیه هم‌چنین می‌گوید دولت استرالیا به همکاری نزدیک با شرکای بین‌المللی خود برای مقابله با تروریسم و افراط‌گرایی خشونت‌آمیز در سطح جهانی ادامه می‌دهد.

پنی وونگ، وزیر امور خارجه استرالیا، نیز در این باره گفته است: «حملات ایران، اقدامات بی‌سابقه و خطرناکِ تجاوز از سوی یک دولت خارجی در خاک استرالیا بود و به همین دلیل است که سپاه پاسداران را به عنوان حامی دولتی تروریسم فهرست می‌کنیم. این نهاد جایی در استرالیا ندارد. دولت آلبانیزی اقدامات سخت‌گیرانه‌تری علیه ایران در پیش گرفته که از همه دولت‌های پیشین استرالیا قاطع‌تر است و به تلاش برای حفظ امنیت مردم استرالیا ادامه خواهد داد.»





نظر شما درباره این مقاله:







آلاینده‌هایی که راه تنفس مردم را بسته‌اند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 7:30

آلاینده‌هایی که راه تنفس مردم را بسته‌اند


تجارت نیوز: هرسال با نخستین موج سرمای پاییز، تهران و کلانشهرها دوباره در آلودگی فرو می‌روند و تصمیم‌های مقطعی مثل تعطیلی مدارس یا محدودیت تردد خودروها فقط این بحران را کم‌رنگ می‌کند، بی‌آنکه مشکل آلودگی هوا ریشه‌ای حل شود. حجم خودروهای فرسوده و محدودیت سوخت نیروگاه‌ها در فصل زمستان آلودگی را تشدید می‌کند. با توجه به افزایش مصرف گاز در فصول سرد سال، نیروگاه‌ها باید سوخت جایگزین یعنی گازوئیل و مازوت برای تولید برق مصرف کنند.

اوضاع آلایندگی در تهران و بسیاری از کلان‌شهرها به قدری بحرانی است که تهران در روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه، آلوده‌ترین شهر جهان شناسایی شد.

نقش وسایل نقلیه پرمصرف و کیفیت بد بنزین در آلایندگی

آن‌طور که همشهری آنلاین گزارش داده، احمد طاهری، رئیس مرکز هوا و تغییر اقلیم، با اشاره به اینکه آنچه هر زمستان تکرار می‌شود بحران لحظه‌ای نیست، گفت: «این چرخه، محصول انباشتی است که سال‌ها روی هم تلنبار شده است. ساختار قانونی تصمیم‌گیری طبق تبصره۳ ماده۳ قانون هوای پاک کاملا مشخص است، اما آنچه مردم هر سال می‌بینند اقدامات اضطراری است. تعطیلی مدارس یا محدودیت زوج ‌و فرد نه برای رفع آلودگی، بلکه فقط برای کاهش مواجهه گروه‌های حساس، ازجمله کودکان، طراحی شده‌اند.»

وی تاکید کرد: «سهم اصلی آلودگی تهران همچنان بر دوش وسایل نقلیه است. فقط ۷درصد ناوگان که فرسوده‌اند، ۳۸درصد آلودگی کلانشهرها را تولید می‌کنند. همچنین هر خودروی فرسوده ۹برابر یک خودروی سالم آلایندگی دارد. برخی سال‌ها اسقاط خودروهای فرسوده در کشور به ۱۰هزار خودرو هم نمی‌رسید، درحالی‌که سالانه بیش از ۱.۵ میلیون وسیله جدید وارد ناوگان شده است. اما سال گذشته با جهشی کم‌سابقه، ۳۵۰ هزار خودرو (بیش از مجموع عملکرد ۷‌سال قبل) اسقاط و از رده خارج شد.»

در کنار ناوگان فرسوده و مصرف بالای سوخت آنها، مساله کیفیت پایین بنزین تولیدی نیز مطرح است. کیفیت بنزین در ایران کمتر از استاندارد یورو4 است که آلایندگی بسیار بالایی دارد.

مصرف مازوت به بیش از ۲۱ میلیون لیتر در روز رسید؟

خبرگزاری فارس، با انتشار گزارشی مدعی شد که نیروگاه‌های مفتح، سلیمی و شازند، رکوردداران مصرف این سوخت آلاینده‌ هستند. طبق گزارش فارس، مصرف مازوت در روز ۲۳ آبان به بیش از ۲۱ میلیون لیتر در روز رسید.با این حال، احمد طاهری، رئیس مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم، در ماه گذشته از ذخیره‌سازی  بیش از ۲۵۰ میلیون لیتر مازوت کم‌گوگرد در نیروگاه‌های کشور جهت استفاده در شرایط اضطرار آلودگی هوا خبر داده بود.

همچنین وی در مصاحبه اخیر خود با ایسنا در 4 آذر از تداوم مصرف مازوت خبر داد و گفت: «در حال حاضر مازوت بیشتر در نیروگاه‌ها مصرف می‌شود، البته صنایع سیمان هم از آن استفاده می‌کنند. محتوی سولفور مازوت بر اساس استاندارد ملی ۰.۸ درصد هست. مازوت عادی حدود ۳.۵ تا ۵ درصد سولفور دارد. کیفیت مازوت کم‌سولفور توزیع شده در سال جاری امسال از استاندارد ملی هم بالاتر است و کمتر از نیم درصد سولفور دارد.»

با این حال، آن‌طور که روابط عمومی حفاظت محیط زیست استان تهران گزارش داده، حسن عباس‌ نژاد، مدیرکل حفاظت محیط زیست استان تهران، ادعا کرد که مصرف مازوت در نیروگاه‌های تهران متوقف شده است. وی بیان کرد: «در راستای اجرای قانون هوای پاک و صیانت از سلامت شهروندان، استفاده از سوخت مازوت در نیروگاه‌‌های استان به‌ طور کامل متوقف و هیچ مجوزی برای مصرف سوخت‌‌های سنگین صادر نشده است. به‌ جز نیروگاه بعثت، سایر نیروگاه‌‌های استان از نظر طراحی تجهیزات و سیستم احتراق اساسا امکان استفاده از مازوت را ندارند و تنها با گاز طبیعی و گازوئیل کار می‌‌کنند.»

عباس‌ نژاد درباره نیروگاه بعثت نیز توضیح داد: «مخازن مازوت این نیروگاه پلمب شده و عملا امکان بهره‌ برداری از این سوخت در آن وجود ندارد. هرگونه تغییر احتمالی در نوع سوخت نیروگاه‌‌ها مستلزم اخذ تأییدیه‌‌های محیط‌ زیستی و رعایت استانداردهای سخت‌‌گیرانه انتشار آلاینده‌‌هاست.»باید پرسید اگر مازوت‌سوزی در تهران متوقف شده است، پس چرا همچنان برخی دیگر از مسئولان از سوزاندن مازوت به اصطلاح «کم‌سولفور» سخن به میان می‌آورند؟

مساله آلودگی کلان‌شهرها چیست؛ کیفیت بد بنزین و فرسودگی ناوگان یا مازوت‌سوزی؟

این ادعاها درباره «مازوت کم‌سولفور» در حالی مطرح می‌شود که هنوز هیچ شفافیتی درباره میزان واقعی مصرف مازوت در کشور وجود ندارد. مدیرکل حفاظت محیط زیست استان تهران عنوان کرد که مصرف مازوت در تهران کاملا متوقف شده و حتی مخازن نیروگاه بعثت پلمب است، اما در سطح ملی از ذخیره‌سازی صدها میلیون لیتر مازوت کم‌سولفور و تداوم مصرف آن در نیروگاه‌ها و صنایع سخن گفته می‌شود. همین تناقض نشان می‌دهد مسئله نه توقف مصرف مازوت، بلکه تلاش برای تعدیل افکار عمومی با تاکید بر «کیفیت بهتر» آن است.

با این حال باید یادآوری کرد که حتی مازوت با سولفور کمتر نیز همچنان یکی از آلاینده‌ترین سوخت‌های فسیلی است. کاهش میزان سولفور تنها بخشی از خطر را کم می‌کند، اما ذات مازوت یعنی تولید حجم بالای ذرات معلق، اکسیدهای نیتروژن و ترکیبات سمی تغییری نمی‌کند. بنابراین تمرکز بر «کم‌سولفور بودن» نوعی بازی با واژگان است، زیرا اصل مازوت‌سوزی خود عاملی مهم در تشدید آلودگی است.

از سوی دیگر، بخش بزرگی از مشکل آلودگی هوا مربوط به ناوگان حمل‌ونقل فرسوده و بنزین بی‌کیفیت داخلی است. تنها هفت درصد خودروهای فرسوده در کشور ۳۸ درصد آلودگی کلان‌شهرها را تولید می‌کنند و هر خودروی فرسوده 9 برابر یک خودروی سالم آلایندگی دارد. در کنار این، کیفیت بنزین داخلی که هنوز به استاندارد واقعی یورو۴ نزدیک نشده، به‌طور جدی به افزایش تولید آلاینده‌ها دامن می‌زند.

مطابق ماده دوم آیین‌نامه اجرایی قانون هوای پاک، در صورتی که مصرف روزانه بنزین کشور از ۸۵ میلیون لیتر فراتر رود، وزارت نفت الزامی به توزیع بنزین یورو۴ ندارد. این آیین‌نامه در سال ۱۳۹۷ تصویب شد و از آن زمان تاکنون، مصرف روزانه بنزین به طور میانگین بالاتر از این حد بوده است. بر اساس آمار شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی، مصرف بنزین در همان سال به بیش از ۸۹ میلیون لیتر در روز رسید. به عبارت دیگر، چندین سال است که بنزین یورو۴ در کشور به‌طور گسترده توزیع نمی‌شود.

در چنین شرایطی، حتی اگر مازوت‌سوزی در داخل تهران واقعا صفر شده باشد، بحران آلودگی هوا حل نمی‌شود. آلودگی فعلی نتیجه سال‌ها بی‌توجهی به اسقاط خودروهای فرسوده، توسعه‌نیافتگی حمل‌ونقل عمومی و تولید سوخت‌های بی‌کیفیت است. بنابراین تا زمانی که این مسائل ریشه‌ای تغییر نکنند صحبت درباره «مازوت کم‌سولفور» تنها صورت مسئله را کمرنگ جلوه می‌دهد.





نظر شما درباره این مقاله:







دو عضو گارد ملی در نزدیکی کاخ سفید کشته شدند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 22:23

دو عضو گارد ملی در نزدیکی کاخ سفید کشته شدند






نظر شما درباره این مقاله:







عباس عبدی: فیلترینگ فقط اذیت کردن مردم است
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 14:43

عباس عبدی: فیلترینگ فقط اذیت کردن مردم است






نظر شما درباره این مقاله:







ویتکاف به مشاور پوتین: از ترامپ تعریف کنید
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 14:37

ویتکاف به مشاور پوتین: از ترامپ تعریف کنید






نظر شما درباره این مقاله:







لاریجانی: تهران آماده مذاکره با واشینگتن است
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 12:38

لاریجانی: تهران آماده مذاکره با واشینگتن است






نظر شما درباره این مقاله:







جنگنده‌های اسرائیل شب گذشته تا مرز ایران آمدند
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 11:34

جنگنده‌های اسرائیل شب گذشته تا مرز ایران آمدند






نظر شما درباره این مقاله:







عفو بین‌الملل: نیروهای پشتیبان سریع در سودان
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 10:28

عفو بین‌الملل: نیروهای پشتیبان سریع در سودان






نظر شما درباره این مقاله:







همه چیز درباره بنزین ۵۰۰۰ تومانی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 9:14

همه چیز درباره بنزین ۵۰۰۰ تومانی


فرارو: مصوبه روز سه‌شنبه ۴ آذر ۱۴۰۴ هیات دولت در خصوص تغییر ساختار سهمیه‌بندی و تعیین «نرخ سوم بنزین» از یک سلسه تحولات عمیق و جدی در نظام پرداخت یارانه‌ سوخت کشور خبر می‌دهد. چیزی شبیه زلزله هشت ریشتری!

این مصوبه در نگاه اول بر حفظ سهمیه‌های نرخ اول (۱۵۰۰ تومان) و نرخ دوم (۳۰۰۰ تومان) تاکید دارد تا نشان دهد قرار نیست تغییر محسوسی در زندگی بخش عمده‌ مردم ایجاد شود اما با تحلیل دقیق بندهای آن متوجه می‌شویم دولت در عمل از نرخ سوم پرده برداشته، دسترسی به سهمیه را محدود کرده، قصد دارد آگاهانه کارت جایگاه را به گران‌ترین گزینه تبدیل کند، نام خودروهای جدید، خارجی و دولتی را از فهرست دریافت سهمیه حذف کرده و تنها یک خودرو را برای هر مالک مشمول سهمیه می‌‌داند. به همین دلیل نتیجه می‌گیریم میلیون‌ها مالک خودرو تحت تاثیر بندها و تبصره‌های آن قرار خواهند گرفت.

بنزین ۵۰۰۰ تومانی؛ مجازات همراه نداشتن کارت سوخت شخصی

بند ۲ و تبصره آن، رسماً نرخ جدیدی را به سبد سوخت کشور اضافه می‌کند. از این به بعد قرار است درباره بنزین ۵۰۰۰ تومانی بیشتر بشنویم. این نرخ معادل حداقل ۱۰ درصد قیمت خرید از پالایشگاه تعیین شده، از نیمه دوم آذرماه ۱۴۰۴ اجرایی خواهد شد.

نوع بنزین قیمت (تومان/ لیتر)      نحوه سوخت‌گیری                    وضعیت
نرخ اول ۱۵۰۰                 کارت سوخت شخصی (۶۰ لیتر)       بدون تغییر
نرخ دوم ۳۰۰۰                 کارت سوخت شخصی (۱۰۰ لیتر)       بدون تغییر (به جز دوگانه‌سوزها)
نرخ سوم ۵۰۰۰                 کارت اضطراری جایگاه یا مصرف مازاد جایگزین بنزین آزاد ۳۰۰۰ تومانی می‌شود

مهم‌ترین تغییر در این بخش، تاکید حذف یارانه بنزین از کارت جایگاه است. این اقدام عملاً کارت اضطراری جایگاه را تبدیل به ابزار سوخت‌گیری با نرخ ۵۰۰۰ تومان می‌کند و دسترسی به بنزین یارانه‌ای را تنها برای صاحبان کارت سوخت شخصی مجاز می‌داند.با توجه به فاصله قیمت زیاد بین نرخ سهمیه‌ای (۱۵۰۰) و نرخ آزاد جدید (۵۰۰۰)، انگیزه برای استفاده از کارت سوخت و سهمیه به بالاترین حد خود می‌رسد و احتمالاً تقاضای سوخت‌گیری با کارت اضطراری به حداقل خواهد رسید.

حذف کامل سهمیه بنزین ۴ گروه؛ تکلیف خودروهای کارکرده نوشماره چیست؟

بند ۳ مصوبه، عملاً یارانه‌ دولتی سوخت چهار گروه عمده خودرو، شامل خودروهای پلاک دولتی (به جز آمبولانس)، خودروهای مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، خودروهای خارجی وارداتی و خودروهای نوشماره داخلی (خودروهای صفر کیلوکتر جدید داخلی) را حذف می‌کند.

این خودروها از نیمه دوم آذر ۱۴۰۴، سهمیه خود را با نرخ جدید بنزین یعنی ۵۰۰۰ تومان دریافت خواهند کرد. بخشی از این مصوبه منطقی به نظر می‌رسد چون تکلیف خودروهای دولتی مشخص است و شاید بتوان تکلیف خودروهای خارجی گران‌قیمت را هم از بقیه جدا کرد اما نام خودروهای صفر کیلومتر (نوشماره) در این بند چه می‌کند؟ آیا قرار است از این به بعد باک هر خودروی صفر کیلومتر جدیدی که از کارخانه بیرون می‌آید را با بنزین ۵۰۰۰ تومانی پر کنیم؟ سوال بعدی این است که آیا خودروهای کارکرده نیز پس از تعویض پلاک به همین سرنوشت دچار خواهند داشت؟

محدودسازی شدید سهمیه؛ بنزین ۵۰۰۰ تومانی برای خودرو دوم افراد

بند ۴ نقش غربالگری یارانه‌ سوخت را برعهده دارد. بر اساس این بند، اشخاص حقیقی که مالک بیش از یک خودروی سواری شخصی بنزین‌سوز هستند، از نیمه آذر تنها برای یکی از خودروهای خود مشمول دریافت سهمیه یارانه‌ای (۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تومانی) خواهند بود.با اجرای این بند، مصرف بنزین در خودروهای دوم و بعدی هر مالک، تماماً با نرخ ۵۰۰۰ تومان محاسبه می‌شود. این امر درآمدهای دولت از فروش بنزین را به شدت افزایش خواهد داد و عملاً یارانه بنزین را تنها به ۶۰ لیتر ۱۵۰۰ تومانی و ۱۰۰ لیتر ۳۰۰۰ تومانی برای هر کد ملی دارای یک خودرو، محدود می‌سازد.

وزارت نفت یک ماه برای انتخاب خودروی سهمیه‌دار به افراد فرصت می‌دهد. این موضوع نیازمند یک سامانه دقیق و سریع برای احراز هویت مالکان است (که در بند ۷ با همکاری فراجا پیش‌بینی شده است).این بند به‌طور مستقیم مالکان چند خودرو را هدف قرار می‌دهد و اگرچه هدف آن حذف یارانه از دهک‌های پردرآمد است اما خواسته و ناخواسته بسیاری از خانواده‌های طبقه متوسط که برای امور مختلف (مانند خودروی همسر یا خودروی کاری) دو دستگاه خودرو دارند نیز مشمول این حذف می‌شوند.

با توجه به فاصله قیمت نرخ سهمیه‌ای (۱۵۰۰) و نرخ آزاد جدید (۵۰۰۰)، انگیزه استفاده از کارت سوخت شخصی افزایش پیدا می‌کند

سهمیه بنزین تاکسی‌های اینترنتی؛ حمایت ۲ هزار تومانی از رانندگان اسنپ و تپسی

سهمیه لیتری خودروهای فعال در ناوگان اسنپ و تپسی (۶۰ لیتر ۱۵۰۰ تومانی و ۱۰۰ لیتر ۳۰۰۰ تومانی) تابع قواعد عمومی (بند ۱ و ۴) خواهد بود اما دولت برای پوشش بخشی از هزینه‌های اضافی رانندگان فعال در این حوزه، یک برنامه حمایتی مصوب کرده است.

در مصوبه آمده حمایت از مالکان خودروهای فعال در سکّوهای جابجایی مسافر به‌وسیله اعطای سهمیه اعتباری ریالی انجام خواهد شد. سهمیه معادل مابه‌التفاوت قیمت کارت اضطراری جایگاه (۵۰۰۰ تومان) و قیمت سهمیه نرخ دوم (۳۰۰۰ تومان) تعیین شده است. به زبان ساده، رانندگان فعال در این سکّوها برای میزانی از سوخت خود، به‌ازای هر لیتر ۲۰۰۰ تومان (۵۰۰۰ منهای ۳۰۰۰) یارانه نقدی دریافت خواهند کرد تا فشار افزایش قیمت بنزین بر درآمد آن‌ها کم شود.

وزارت کشور با همکاری وزارتخانه‌های اطلاعات، نفت و سازمان برنامه و بودجه مکلف است ظرف حداکثر سه ماه پس از ابلاغ این تصویب‌نامه، نسبت به ایجاد سامانه‌ای با هدف شناسایی، احراز و اعطای این سهمیه اعتباری ریالی اقدام کند. بنابراین رانندگان تاکسی اینترنتی، فعلا باید سوخت خود را بر اساس سهمیه‌های شخصی (۱۵۰۰ و ۳۰۰۰ تومانی) و یا نرخ جدید ۵۰۰۰ تومانی تأمین کنند.

کاهش سهمیه خودروهای دوگانه‌سوز؛ سهمیه بنزین آزاد از بهمن ۱۴۰۴ نصف می‌شود

در راستای تشویق به استفاده از سوخت پاک و کاهش آلایندگی، وزارت نفت موظف شده برنامه دوگانه‌سوز کردن خودروها (CNG) را با دقت و وسواس بیشتری اجرایی کند. با این حال، در یک اقدام متضاد، سهمیه نرخ دوم (۳۰۰۰ تومانی) خودروهای دوگانه‌سوز از ابتدای بهمن ۱۴۰۴ به نصف کاهش پیدا خواهد کرد.این تصمیم شاید در کوتاه‌مدت انگیزه برای استفاده از CNG را افزایش دهد اما در درازمدت برای مالکان خودروهای دوگانه‌سوز که به هر دلیل نتوانند از CNG استفاده کنند، فشار مالی ایجاد به وجود می‌آورد.

تشکیل کارگروه دائمی سیاست‌گذاری سوخت؛ اختیار کامل تغییر نرخ بنزین

تشکیل یک کارگروه دائمی سیاست‌گذاری سوخت با حضور وزرای کلیدی (نفت، کشور، اقتصاد، اطلاعات، سازمان برنامه و بودجه) مهم‌ترین جنبه نهادی این مصوبه است. وظایف اصلی این کارگروه تعیین و تغییر میزان سهمیه‌ها و تعیین نرخ بنزین ۵۰۰۰ تومانی متناسب با شرایط اجرایی و ملاحظات امنیتی و سیاسی اعلام شده است.

این بند نشان می‌دهد دولت قصد دارد سیاست‌گذاری در حوزه بنزین را از حالت موردی خارج کرده و آن را به یک ساختار دائمی تبدیل کند که به صورت فصلی (بند ۹) نرخ‌ها را مورد بازنگری قرار دهد. این رویکرد، پتانسیل مدیریت بهتر شرایط بحرانی و اجماع‌سازی در مورد سیاست‌های کلان انرژی را به همراه دارد و در عین حال دست دولت برای افزایش مکرر قیمت بنزین (ولو به صورت پلکانی) را باز می‌گذارد.

آغاز عصر انقباض یارانه‌ای بنزین و هدفمندسازی با نرخ ۵۰۰۰ تومان

در مجموع مصوبه جدید را می‌‌توان یک برنامه مدون برای انقباض شدید یارانه بنزین و محدود کردن تعداد مشمولان دانست. با حذف کامل خودروهای دولتی و خارجی، خودروهای نوشماره (صفر کیلومتر و کاکرده تعویض پلاک شده) و مهم‌تر از همه، حذف ۹۰ درصد یارانه‌ها از خودروهای دوم به بعد، دولت رسماً سیاست «یک کد ملی، یک خودروی سهمیه‌دار» را در پیش گرفته است.

هدف نهایی این برنامه، کاهش کسری بودجه پنهان دولت و مدیریت قاچاق سوخت از طریق افزایش قیمت مرجع بنزین آزاد به ۵۰۰۰ تومان است. این تصمیم می‌تواند پیامدهای تورمی جانبی داشته باشد و احتمالا به همین دلیل ترجیح داده‌اند تغییرات را به شکل تدریجی اعمال کنند اما با دست گذاشتن روی عدد ۵۰۰۰ تومان، حداقل در همین قدم‌های اول نمی‌تواند خواسته و نیت قلبی دولت یعنی فروش بنزین با نرخ تمام شده مورد ادعایش خودش را برآورده کند.





نظر شما درباره این مقاله:







احتمال اعدام قریب‌الوقوع زندانیان سیاسی
سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - Tuesday 2 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 26.11.2025, 9:10

احتمال اعدام قریب‌الوقوع زندانیان سیاسی


کمپین حقوق بشر ایران / چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴

«دیوان عالی» جمهوری اسلامی ایران تنها در دو ماه گذشته، احکام اعدام دست‌کم هشت تن از زندانی سیاسی را تایید کرده است؛ اقدامی که به نگرانی‌های جدی درباره خطر فوری اجرای این احکام ظالمانه دامن زده است.

بر اساس یافته‌های کمپین حقوق بشر ایران، شمار زندانیان سیاسی محکوم به اعدام در زندان‌های مختلف جمهوری اسلامی به دست‌کم ۴۲ نفر رسیده است. ده‌ها تن دیگر نیز با مجموعه اتهام‌هایی مواجه‌اند که طبق قوانین جمهوری اسلامی می‌تواند منجر به صدور حکم اعدام شود.

تأیید این احکام اعدام در «دیوان عالی کشور» بخشی از روند فزاینده و ضدحقوق بشری است که طی آن شهروندان در سراسر ایران در چارچوب روندهای قضایی به‌شدت ناعادلانه، غیرشفاف و بدون رعایت اصول اولیه حقوقی به اعدام محکوم می‌شوند.

این روند نشان‌دهنده افزایش چشمگیر استفاده از مجازات بی‌رحمانه اعدام به‌عنوان ابزار حکومتی برای سرکوب اعتراضات و حق آزادی بیان است. این در حالی است که ایران شاهد افزایشی بی‌سابقه اعدام‌ متهمان غیرسیاسی در سال‌های اخیر نیز بوده است.

به گفته اسفندیار آبان، پژوهشگر ارشد کمپین حقوق بشر ایران «تعداد بیشتری از زندانیان سیاسی در ایران پس از موارد عجیب و گسترده نقض‌ روند محاکمه قانونی و عادلانه حکم اعدام می‌گیرند. جمهوری اسلامی تلاش می‌کند صدای اعتراض جامعه را با ایجاد رعب و هراس خاموش کند و با این ابزار مخالفان را وادار به تسلیم کند.»

اسفندیار آبان افزود: «اتهامات ساختگی بدون شواهد، اعترافات اجباری زیر شکنجه، و محرومیت از وکیل مولفه‌های اصلی روند نظام‌مند علیه زندانیان سیاسی است.روندی که در نهایت به حکم اعدام ختم می شود.»

آبان تأکید کرد: «جهان باید به بحرانی که اکنون در ایران رخ می‌دهد واکنش نشان دهد؛ بدون فریاد اعتراضی هماهنگ و قاطع از سوی جامعه جهانی، افراد بی‌گناه بیشتری تنها به جرم مخالفت با جمهوری اسلامی به دار آویخته خواهند شد.»

«کمپین حقوق بشر ایران از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، شورای حقوق بشر، گزارشگران ویژه در امور ایران و آزادی بیان، و تمامی دولت‌های متعهد به حقوق و آزادی‌های اساسی می‌خواهد از مقام‌های جمهوری اسلامی ایران این موارد را مطالبه کنند:

● اجرای تمامی احکام اعدام تایید شده در «دیوان عالی کشور» را متوقف کنند و تمامی احکام اعدام سیاسی را بی‌درنگ تعلیق شود.
● «اعاده دادرسی پرونده‌هایی را تضمین کنند که در آن‌ها ادعاهایی درباره شکنجه، اعترافات اجباری، محرومیت از وکیل مستقل، محدودیت در دفاع، ارائه شواهد ساختگی یا دیگر موارد نقض دادرسی عادلانه مطرح شده است»؛
● پیگیری قضایی تمامی پرونده‌هایی که به‌دلیل اتهامات مرتبط با عقاید سیاسی یا فرهنگی و اقدامات مسالمت‌آمیز مطرح شده و تحت حمایت قوانین و معاهدات بین‌المللی قرار دارند که دولت ایران عضو آن‌هاست متوقف شود.
● تحریم‌های هدفمند علیه قضات، دادستان‌ها، بازجویان و دیگر مقام‌های مسئول این نقض‌های آشکار حقوق بشر اعمال کنند و پیگرد قانونی مسئولان را بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی در دادگاه‌های صالح دنبال کنند.»

دیوان عالی جمهوری اسلامی از ابتدای مهرماه ۱۴۰۴ تا به امروز (۲۸ آبان) حکم اعدام دستکم  هشت زندانی سیاسی محبوس در زندان‌های ایران را تایید کرده است.

۱.حکم اعدام منوچهر فلاح، محبوس در زندان لاکان رشت،
۲.  پیمان فرح‌آور – شاعر – ، محبوس در زندان لاکان رشت
۳.  سید محمدجواد وفایی ثانی، محبوس در زندان وکیل‌آباد مشهد
۴. احسان فریدی، محبوس در زندان تبریز،
۵. رضا عبدالی، محبوس در زندان شیبان اهواز،
۶.  مسعود جامعی، محبوس در زندان شیبان اهواز،
۷. علیرضا مرداسی، محبوس در زندان شیبان اهواز،
۸.  فرشاد اعتمادی‌فر، محبوس در زندان شیبان اهواز،

سعید دهقان، وکیل حقوق بشری و عضو اتحادیه بین‌المللی وکلا با اشاره به شدت گرفتن صدور و تایید احکام اعدام گفت: «این احکام اعدام که آشکارا غیرقانونی هستند، باید پیامدهای مستقیم نه‌تنها برای مقام‌های امنیتی بلکه برای قضاتی داشته باشد که عمداً و با علم به نقض اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، این احکام را صادر یا تأیید می‌کنند. چنین آرایی نه‌تنها فاقد هرگونه مشروعیت قضایی هستند، بلکه برای صادرکنندگان و تأییدکنندگان آن‌ها مسئولیت کیفری فردی در سطح بین‌المللی ایجاد می‌کنند؛ از جمله امکان پیگرد قضایی بر اساس اصل صلاحیت جهانی در خارج از ایران. زیرا رفتار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی از سطح نقض معمول حقوق بشر فراتر رفته و وارد حیطهٔ جنایات بین‌المللی شده است.»

احسان فریدی؛ نگرانی از قتل حکومتی یک جوان بی‌گناه

احسان فریدی متولد ۱۳۸۲، زاده تبریز و دانشجوی سال دوم مهندسی صنایع در دانشگاه تبریز است. او از جمله زندانیان سیاسی است که در یک فرآیند کاملا غیرقانونی و غیرشفاف به اعدام محکوم شد و این حکم در دیوان عالی کشور نیز تایید شد و اعاده دادرسی پرونده نیز تاکنون دو بار رد شده است. موضوعی که نگرانی‌ها از احتمال اجرای حکم این جوان ۲۲ ساله را بیش از پیش کرده است.

احسان فریدی ساعت چهار صبح شب چهارشنبه‌سوری سال ۱۴۰۲ در سه کیلومتری دادگستری تبریز در حال رفتن در خلاف جهت این ساختمان بوده که به دست ماموران کلانتری بازداشت می‌شود. احسان فریدی ۹ روز پس از بازداشت، به قید وثیقه آزاد می‌شود.  در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ پس از احضار توسط شعبه ۱۵ دادگاه عمومی و انقلاب تبریز بازداشت شد. اولین، دومین و سومین جلسه دادگاه آقای فریدی به ترتیب در تاریخ های ۱۳ مردادماه، ۲۱ آذرماه و اواخر دی ماه سال ۱۴۰۳، در دادگاه انقلاب تبریز به صورت ویدیو کنفرانس برگزار شده بود. در نهایت دادگاه انقلاب تبریز به ریاست حسن فتح‌پور حکم اعدام او را صادر کرد و این حکم در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴ در دیوان عالی کشور تایید شد.

از شکنجه در اطلاعات نیروی انتظامی تا صدور حکم اعدام در دادگاه انقلاب

یک فرد مطلع از پرونده احسان فریدی به کمپین حقوق بشر ایران گفت: «همین آزاد شدن با قید وثیقه پس از ۹ روز نشان می‌دهد که اتهام او اصلا امنیتی نبوده است. اما در جریان دادگاه مسیر پرونده کاملا و به شکل مشکوکی تغییر پیدا می‌کند و عناوین اتهامی سنگینی به او نسبت داده می‌شود».

این فرد مطلع از پرونده «ریشه اصلی تغییرات روند پرونده مربوط سیدعلی موسوی اقدم بازپرس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب است. کسی که چندی قبل به دلیل تشکیل باند فساد مالی از سمت خود برکنار شد».

به گفته این فرد مطلع «این بازپرس با وعده‌های فراوان درباره تسهیل کردن روند پرونده خانواده فریدی را وادار کرده بود تا درباره پرونده فرزندشان اطلاع رسانی نکنند. از طرفی به احسان فریدی هم وعده کمک می داده و میگفته اگر  اقرار کنید و بعد توبه کنید همه چیز درست میشود و از این شکل وعده‌ها.. این بازپرس به خانواده احسان فریدی پیشنهاد رشوه داده که در آن زمان خانواده احسان فریدی می‌گویند که پسر ما اصلا کاری انجام نداده که ما رشوه بدهیم. همین مقاومت خانواده به نوعی باعث میشود که بازپرس مسیر پرونده را به سمتی ببرد که در نهایت منجر به صدور حکم اعدام شود. پرونده‌ای که می توانست در نهایت با یک پرداخت یک جریمه ساده و یا در نهایت صدور یک حکم حبس کوتاه آنهم در دادگاه کیفری فیصله پیدا کند در مسیر دیگری قرار میگیرد و به دادگاه انقلاب می‌رود و آنجا با اتهام فساد فی‌الارض روبرو می‌شود».

این فرد مطلع با اشاره به اینکه حکم اعدام احسان فریدی در دیوان عالی تایید شده است و تا کنون ۲ بار اعاده دادرسی هم رد شده گفت:« با توجه به روند رسیدگی به این پرونده و شعبات دادگاهی که پرونده برای بررسی به آنها ارجاع داده شده است وضعیت خطرناکی پیش روی احسان فریدی است و نگرانی از اجرای این حکم بسیار بسیار جدی است».

به گفته این فرد مطلع «زمانی که نیروی انتظامی احسان را بازداشت می‌کند او را به اداره اطلاعات نیروی انتظامی می‌برند و در آنجا به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد. در همان اداره اطلاعات نیروی انتظامی گزارشی تهیه میشود که آنقدر این گزارش اشکالات زیاد داشته که در ابتدا (مرحله اول که پس از ۹ روز آزاد میشود) بازپرس پرونده اساسا اعتنایی به گزارش نمی‌کند. اما بعد از ۴۰ روز احسان فریدی احضار میشود و اینبار موارد ذکر شده در گزارش اداره اطلاعات مبنای بازپرسی قرار میگیرد.به عنوان مثال بازپرس در ابتدا با توجه به همان گزارش فاجعه‌بار نیروی انتظامی میخواسته اتهام احسان فریدی را «شروع به محاربه» ثبت کند اما همین را هم به «محاربه» تغییر می‌دهد اما باز در شعبه سوم دادگاه انقلاب همین «محاربه» را به «افساد فی‌الارض» تغییر دادند.»

درخواست برای توقف حکم اعدام احسان فریدی

اواخر مهرماه ویدیویی از مادر احسان فریدی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که در آن می‌گوید، فرزندش هنگام دستگیری کمتر از ۲۰ سال داشته و حالا ۱۷ ماه است که “پشت میله‌های زندان با امید و اضطراب، زیستن و مرگ را لحظه به لحظه نفس می‌کشد”.

مادر احسان می‌پرسد: «آیا جوانی ۲۰ ساله  که جز آرزوی زندگی چیزی نخواسته می‌تواند به افساد فی‌الارض یعنی اشاعه فساد به صورت گسترده دست بزند؟»

پیش‌تر نیز پدر احسان فریدی نیز با انتشار متنی در فضای مجازی نوشته بود که بازپرس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تبریز با نام سیدعلی موسوی اقدم، همان کسی که به احسان اتهام فساد فی‌الارض” وارد کرده، به جرم تشکیل باند فساد از کار برکنار شده است». او سپس پرسیده: «سوال من از دادگاه محترم این است که چگونه به کیفرخواست تنظیمی یک فرد برکنار شده به جرم فساد، استناد و بر اساس آن، حکم به افساد فی‌الارض توسط پسر من داده است؟ آیا هیچ موردی در کیفرخواست موسوی اقدم، قابل شک و تردید نبوده و اطمینان به بازپرس، دست کم، اندکی خدشه‌دار نشده بود؟»

نقض کامل استانداردهای جهانی درباره مجازات اعدام از سوی جمهوری اسلامی

کاربرد مجازات اعدام در جمهوری اسلامی ایران تمامی اصول و معیارهای پذیرفته‌شده بین‌المللی درباره اعدام را نقض می‌کند؛ در پرونده‌های سیاسی یا آنچه حکومت «امنیتی» می‌نامد، احکام اعدام برای «جرائم» مبهمی مانند «افساد فی‌الارض» صادر می‌شود؛ اتهامی که طبق حقوق بین‌الملل قابل پذیرش نیست. این احکام معمولاً پس از روندهای قضایی آلوده به شواهد ساختگی یا بدون وجود هرگونه مدرک، محرومیت از وکیل، نقض دادرسی عادلانه و محکومیت‌های مبتنی بر اعترافات اجباری زیر شکنجه صادر می‌شود.

جمهوری اسلامی یکی از بزرگ‌ترین مجریان اعدام در جهان است. از ابتدای سال ۲۰۲۵ تاکنون، حداقل ۱۴۰۰ نفر اعدام شده‌اند که احکام آنان در اکثر موارد از پس محاکمه ناعادلانه یا دادرسی غیرمنصفانه صادر شده است.

علاوه بر استفاده گسترده از اعدام برای اتهامات سیاسی و امنیتی، حکومت ایران قوانین بین‌المللی را از جهات دیگر نیز نقض می‌کند؛ از جمله:

● استفاده از اتهامات غیرقابل پذیرش برای صدور حکم اعدام (اعم از سیاسی، مذهبی یا مواد مخدر)
● اعدام کودکان و افراد زیر سن قانونی
● افزایش شدید اعدام زندانیان سیاسی

مواردی که همگی نقض قوانین و معاهدات بین‌المللی است که ایران عضو آن‌هاست، از جمله میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR).

قانون جدید جاسوسی

قانون جدید «تشدید مجازات جاسوسی و همکاری با رژیم صهیونیستی و دولت‌های متخاصم علیه امنیت و منافع ملی» که در اکتبر ۲۰۲۵ تصویب شد، دامنه آنچه را که «جاسوسی» تلقی می‌شود به‌شدت گسترش می‌دهد و امکان اعمال مجازات‌های سنگین مانند اعدام را افزایش می‌دهد.این قانون عملاً ابزار تازه‌ای در اختیار حکومت می‌گذارد تا فعالان، معترضان و مخالفان سیاسی را با طرح اتهامات ساختگی جاسوسی به اعدام محکوم کند.

اعتراض گسترده زندانیان به اعدام‌ها

زندانیان سیاسی در سراسر ایران در صف مقدم اعتراض به سیاست‌های سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، به‌ویژه کاربرد غیرقانونی مجازات اعدام قرار داشته‌اند.

روز ۲۱ آبان ۱۴۰۴ بیش از ۲۰۰ زندانی سیاسی در زندان اوین با امتناع از خوردن غذا، به ضرب‌وشتم شدید و انتقال احسان افراشته (زندانی محکوم به اعدام) و چند زندانی دیگر به مکان‌های نامعلوم اعتراض کردند.

مهدی محمودیان، زندانی سیاسی سابق، در همان روز در شبکه‌های اجتماعی نوشت در شرح این ماجرا نوشت «… گارد زندان با همراهی زندانبانان به بندی که احسان افراشته ، زندانی محکوم به اعدام، در آن نگهداری می‌شد حمله کرده و پس از ضرب‌وشتم وحشیانه، در حالی که با سر و صورت غرق خون از دیگران درخواست کمک میکرد، به مکان نامعلومی منتقل شد. این درحالی بود که که از قبل از این حمله درب دیگر سالن‌ها توسط نگهبانان بسته شده بود. زندانیان دیگر از پشت میله‌ها با شعار علیه خامنه‌ای و مسئولان قضایی و زندان، به این رفتار خشونت‌بار و غیر انسانی اعتراض کردند».

این اعتصاب بخشی از کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» بود که از ابتدای سال ۲۰۲۴ میلادی آغاز شد و پس از نزدیک به ۲ سال به حداقل ۵۴ زندان گسترش یافته است. زندانیان هر سه‌شنبه با غذا نخوردن، در برابر کاربرد گسترده و غیرقانونی اعدام اعتراض می‌کنند.

با وجود آسیب‌پذیری کامل در برابر انتقام‌جویی حکومت، زندانیان سیاسی نقش مرکزی در مقاومت مسالمت‌آمیز مقابل سوءاستفاده‌های جمهوری اسلامی ایفا کرده‌اند، از جمله:

● اعدام‌های غیرقانونی
● محرومیت از درمان
● بدرفتاری و شکنجه
● احکام ناعادلانه

کمیته حقیقت‌یاب مستقل سازمان ملل در گزارش اخیر خود به مجمع عمومی، نسبت به «افزایش عمیقاً نگران‌کننده اعدام‌ها در ایران، که اکنون به بالاترین حد از سال ۲۰۱۵ میلادی رسیده است هشدار داد. این کمیته تأکید کرد:«بیشتر پرونده‌های اعدام بررسی‌شده، ناقض قوانین بین‌المللی حقوق بشر بوده و حق حیات را نقض می‌کنند.»

مکس دو پلسیس، کارشناس کمیته حقیقت‌یاب گفته بود «اگر اعدام‌ها بخشی از حمله گسترده و سازمان‌یافته علیه جمعیت غیرنظامی باشد، صادرکنندگان این احکام می‌توانند به‌عنوان عاملان جنایت علیه بشریت تحت پیگرد قرار گیرند.»

در ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۵، ولکر ترک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، هشدار داد که وضعیت «به‌شدت نگران‌کننده» شده و استفاده فزاینده ایران از اعدام به سطوح هشدار دهنده رسیده است. او خواستار «تعلیق فوری مجازات اعدام» ، «پایان دادن به استفاده از اتهام‌های مبهم برای سرکوب مخالفان» و «تضمین دادرسی عادلانه» شده بود.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net