|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
امینه بقائی، عکسی از همسر و برادرش را در دست دارد که پس از دستگیری توسط نیروهای امنیتی رژیم بشار اسد، مفقود شدند
خلیل اشاوی و مایا جبیلی / خبرگزاری رویترز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵
یک سال پس از برکناری دیکتاتور بشار اسد در سوریه، چیزی در جستوجوی ناامیدانه امینه بقایی تغییر نکرده است. او بار دیگر نام همسر ناپدیدشدهاش را در کادر جستوجوی اینترنتی تایپ میکند، به امید یافتن پاسخی برای پرسشی که ۱۳ سال است بیجواب مانده. اما بیثمر.
بقایی جای دیگری برای مراجعه ندارد.
«کمیسیون ملی رسیدگی به افراد ناپدیدشده» که در ماه مه تشکیل شد، در حال جمعآوری شواهد مربوط به ناپدیدسازیهای قهری در دوران اسد است، اما تاکنون حتی سرنخی هم به خانوادهها درباره حدود ۱۵۰ هزار نفری که در زندانهای بدنام او ناپدید شدهاند، نداده است.
این افراد شامل همسر بقایی، محمود، میشود؛ کسی که نیروهای امنیتی سوریه در ۱۷ آوریل ۲۰۱۲ در خانهشان در نزدیکی دمشق بازداشت کردند. همچنین برادرش احمد که در اوت همان سال دستگیر شد.
سقوط اسد در ابتدا این امید را ایجاد کرد که اسناد زندانها بتواند به خانوادهها نشان دهد عزیزانشان آیا، چگونه و چه زمانی جان باختهاند. اینکه بتوان گورهای جمعی حفرشده توسط نیروهای اسد در سراسر سوریه را گشود و قربانیان را بهطور شایسته دفن کرد.
اما هیچکدام از اینها رخ نداده است.
بقایی به رویترز گفت: «یک سال گذشته. هیچ کاری نکردهاند... آیا قابل تصور است که حتی اسناد مربوط به این مردان را هم به دست نیاورده باشند؟ ما فقط میخواهیم حقیقت را نشانمان بدهند.»
امیدهای رو به افول
سال گذشته، زمانی که شورشیان در مسیر پیشروی بهسوی دمشق از شهرهای سوریه عبور میکردند، نخست بهسوی زندانها رفتند و درها را گشودند تا هزاران زندانی مبهوت را آزاد کنند.
در هشتم دسامبر ۲۰۲۴، چند ساعت پس از آنکه اسد به روسیه گریخت، شورشیان دهها زندانی را از زندان صیدنایا آزاد کردند؛ زندانی که سازمان عفو بینالملل آن را «کشتارگاه انسانی» نامیده بود، به دلیل شکنجهها و اعدامهای سازمانیافته و صنعتی که در آن انجام میشد.
اما کسانی که از دل این زندان بیرون آمدند، شامل عزیزان بقایی نبودند.
او گفت: «وقتی زندانها باز شدند و آنها برنگشتند ـ آن لحظه شوک بود. همان وقت بود که امید تمام شد، واقعاً مُرد.» با اینحال او همچنان میخواهد بداند همسر و برادرش چگونه، چه زمانی و در کجا جان باختهاند.
با نبود هرگونه بهروزرسانی از سوی کمیسیون ملی، بقایی میگوید به «وسواس» جستوجوی اینترنتی مبتلا شده است؛ عکسهای اجساد زندانیان و اسکن اسناد زندانها را که رسانههای سوری پس از سقوط اسد و ورود به زندانها و مراکز امنیتی منتشر کردهاند، زیر و رو میکند.
او میگوید: «تنها کاری که مانده همین نشستن و جستوجو کردن است.»
این اسناد برخی اطلاعات حیاتی را آشکار کردهاند.
ساره الخطاب آخرین بار همسرش را در ۹ فوریه ۲۰۱۹ دیده بود که وارد یک پاسگاه پلیس در جنوب سوریه شد تا پس از سالها زندگی در میان شورشیان، با دولت اسد آشتی کند.
از آن زمان هیچ خبری از او ندارد.

خانوادههای برخی ناپدیدشدگان سوری در یک کنفرانس مطبوعاتی
در یک جدول اسامی زندانیان جانباخته در صیدنایا که پس از سقوط اسد توسط رویترز مشاهده شد، نام همسر او، علی محسن البریدی، نیز دیده میشد؛ در این جدول تاریخ مرگ او ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹ ثبت شده بود و علت مرگ «ایست نبض و تنفس» ذکر شده بود، همراه با دستور اینکه جسد به خانواده تحویل داده نشود.
رویترز این یافته را به «مرکز عدالت و پاسخگویی سوریه» ــ یک گروه مدافع حقوق بشر که با خانوادههای افراد ناپدیدشده همکاری میکند ــ منتقل کرد و آنان این خبر را به الخطاب اطلاع دادند.
کمیسیون به دنبال کمک و نظارت
کمیسیون ملی توسط احمد الشرع، رئیسجمهور جدید و رهبر پیشین شورشیان، تشکیل شده است. مشاور رسانهای کمیسیون، زینا شهلا، به رویترز گفت مأموریت این نهاد شامل هر سوری ناپدیدشدهای است، فارغ از شرایط ناپدید شدن.
او گفت: «وقتی پای درد خانوادهها در میان است، شاید ما واقعاً کند پیش میرویم. اما این پرونده نیاز دارد که روند پیشرفت با دقت، بهصورت علمی و نظاممند و بدون عجله طی شود.»
سال آینده، کمیسیون امیدوار است با استفاده از اسناد زندانها و دیگر مراکز، یک پایگاه داده جامع از تمام افراد ناپدیدشده راهاندازی کند. شهلا گفت که نبش گورهای جمعی به تخصص فنی بیشتری نیاز دارد و احتمالاً تا سال ۲۰۲۷ عملی نخواهد شد.
کمیسیون با گروههای مدافع حقوق سوریها و برخی خانوادهها دیدار کرده است. در ماه نوامبر، این نهاد یک توافقنامه همکاری با کمیته بینالمللی صلیب سرخ مستقر در ژنو و کمیسیون بینالمللی افراد ناپدیدشده امضا کرد؛ دو سازمانی که در سطح جهانی در این حوزه تخصص دارند.
کمیسیون سوریه امیدوار است این همکاری به آموزش بیشتر کارکنان و دسترسی به تجهیزاتی منجر شود که در سوریه کمیاب است؛ از جمله آزمایشگاههای تشخیص هویت DNA برای بقایای کشفشده.
شهلا گفت: «ما از هر نوع همکاری و حمایتی استقبال میکنیم، مادامی که این موضوع همچنان تحت اختیار (کمیسیون) ما باقی بماند.»
خویشاوندان و فعالان خواهان عملکرد بهتر
رویکرد دولت گروههایی را ناراضی کرده است که طی دوران اسد در تبعید، تخصصی گسترده در زمینه ناپدیدسازیهای قهری به دست آوردهاند. شش گروه حقوق بشری به رویترز گفتند که بسیاری از آنان هیجانزده بودند تا با سقوط اسد این دانش را در میدان عمل به کار گیرند، اما میگویند رویکرد متمرکز دولت، آنها را کنار گذاشته، روند کار را کند کرده و خانوادهها را بلاتکلیف گذاشته است.
احمد حلمی، فعال سوری و مدیر ابتکار «تعافی» که بر بازداشتشدگان ناپدیدشده و بازماندگان زندان تمرکز دارد، گفت: «وقتی تا یکچهارم میلیون نفر ناپدید شدهاند، نمیشود اینطور عمل کرد. باید کار را تقسیم کرد.»
فعالان همچنین کمیسیون را به «انحصارطلبی» درباره اسناد مربوط به بازداشتها متهم میکنند.

زینا شهلا، مشاور رسانهای کمیسیون ملی مفقودین سوریه، در کنفرانس مطبوعاتی در دمشق
در ماه سپتامبر، مقامات سوری برای مدتی کوتاه عامر مطر، فعال سوری و بنیانگذار یک موزه مجازی برای ثبت تجربههای زندانیان، را بازداشت کردند و او را به دسترسی غیرقانونی به اسناد رسمی برای مقاصد شخصی متهم کردند.
در نوامبر، کمیسیون از خانوادهها خواست که به هیچیک از اسناد مرتبط با بازداشتها که در پلتفرمهای غیررسمی آنلاین منتشر میشود ــ مانند همانهایی که بقایی جستوجو میکند ــ اعتماد نکنند و تهدید کرد علیه این رسانهها اقدام قانونی خواهد کرد.
مطر گفت: «کمیسیون میخواهد پرونده را در انحصار خود بگیرد، اما ابزار، صلاحیت و شفافیت لازم را ندارد. از خانوادهها اعتماد میخواهد، اما هیچ نتیجهای ارائه نمیکند.»
شهلا گفت این کمیسیون «نهاد مرکزی و رسمیِ دارای اختیار برای روشنکردن سرنوشت» افراد ناپدیدشده است و خانوادهها باید یک مرجع واحد برای دریافت پاسخهای دقیق داشته باشند.
آنیِس کالامار، رئیس سازمان عفو بینالملل، گفت کمیسیون باید گزارشهای منظم درباره پیشرفت کار منتشر کند و همچنین اعطای کمک مالی به خانوادههای افراد ناپدیدشده را در نظر بگیرد.
او به رویترز گفت: «مهمترین کاری که کمیسیون ملی در حال حاضر میتواند انجام دهد، این است که اطمینان دهد خانوادهها احساس میکنند صدایشان شنیده میشود و حمایت میشوند.»
با گذشت یک سال از سقوط اسد، بسیاری از مردم همچنان زیر بار همان رنجی خم شدهاند که در دوران حکومت او تحمل میکردند: بیپاسخی و نرسیدن به حقیقت.
علیا درّاجی آخرین بار پسرش یَزَن را در اول نوامبر ۲۰۱۴ دیده بود؛ زمانی که از خانه بیرون رفت تا دوستانش را در نزدیکی دمشق ملاقات کند. او هرگز بازنگشت.
این زن سالخورده در سال گذشته بخشی از وقت خود را در «چادرهای حقیقت» گذرانده است؛ تحصنهایی که خواهان اطلاع از سرنوشت ناپدیدشدگان سوری است و برگزاری آنها در دوران اسد قابل تصور نبود. اگرچه این همبستگیها به او آرامش نسبی دادهاند، اما آنچه دلش میخواهد همچنان برآورده نشده است.
درّاجی گفت: «امید داشتیم بتوانیم اجسادشان را پیدا کنیم، آنها را دفن کنیم، یا بفهمیم کجا هستند.»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۸ دسامبر ۲۰۲۵
سوریها روز دوشنبه نخستین سالگرد سرنگونی بشار اسد و پایان دوره حکومت آهنین او را گرامی داشتند، در حالی که این کشور چندپاره همچنان تلاش میکند پس از سالها جنگ، ثبات و آرامش را بازیابد.
جشنهای رسمی در میدان اموی دمشق، که پیش از ۸ دسامبر شاهد تجمعات گسترده و پرشور بوده است، و همچنین در دیگر نقاط کشور برنامهریزی شده است. انتظار میرود رژههای نظامی نیز برگزار شود.
یک سال پیش، اسد در حالی به روسیه گریخت که نیروهای شورشی به فرماندهی رئیسجمهور جدید سوریه، احمد شرع، دمشق را تصرف کرده و به حکومت او پایان دادند؛ حکومتی که بیش از ۱۳ سال در جریان جنگی که از یک خیزش مردمی علیه اسد آغاز شد، دوام آورده بود.
به گزارش خبرگزاری رسمی سوریه (سانا)، احمد شرع این مناسبت را با اقامه نماز صبح در مسجد اموی دمشق گرامی داشت. سانا گزارش داد او یونیفورم نظامی بر تن داشت؛ مشابه آنچه در جریان کارزار پیروزمندانه شورشیان به رهبری گروه اسلامگرای «هیات تحریر الشام» بر تن میکرد.
شرع وعده داد سوریهای عادلانه و نیرومند بنا کند.
بنابر گزارش سانا، او گفت: «از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، به خواست خدا، سوریهای نیرومند را با ساختاری درخور گذشته و حالش دوباره خواهیم ساخت.»
دعوت سوریها به حضور در تجمعات وحدتآفرین
شرع که پیشتر فرماندهی وابسته به القاعده بود، تغییرهای بزرگی را رقم زده که روابط خارجی سوریه را دگرگون کرده است. او روابطی با ایالات متحده ایجاد کرده، حمایت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و ترکیه را به دست آورده و از ایران و روسیه — حامیان پیشین اسد — فاصله گرفته است. تحریمهای سختگیرانه غربی نیز تا حد زیادی برداشته شدهاند.
شرع وعده داده است که به جای «دولت پلیسی» سختگیرانه اسد، نظمی فراگیر و عادلانه برقرار کند.
اما صدها نفر در درگیریهای دورهای فرقهای کشته شدهاند؛ رخدادی که موجب آوارگیهای جدید و افزایش بیاعتمادی اقلیتها به دولت شرع شده است، چرا که او همچنان تلاش میکند تمام خاک سوریه را تحت کنترل دمشق درآورد.
اداره خودگردان کُردی که بر شمالشرقی سوریه حکم میراند، به دلیل نگرانیهای امنیتی — از جمله افزایش فعالیت «هستههای تروریستی» که قصد سوءاستفاده از این مناسبت را دارند — هرگونه تجمع و مراسم را ممنوع کرده است. این اداره در عین حال سالگرد را به مردم سوریه تبریک گفت.
این اداره در تلاش است خودمختاری منطقهای خود را حفظ کند؛ در حالی که در جنوب، برخی از دروزیها — پیروان یک فرقه اقلیتی منشعب از اسلام — از زمان کشته شدن صدها تن در درگیریهای مرگبار با نیروهای دولتی در ژوئیه، خواستار استقلال در استان سویدا شدهاند.
چهار سال دیگر دوره انتقالی پیش از انتخابات
شرع در سخنانی در یک نشست در قطر طی آخر هفته گفت: «سوریه امروز بهترین دوران خود را میگذراند»، با وجود دورههایی از خشونت؛ و وعده داد عاملان این خشونتها پاسخگو خواهند شد.
او گفت دوره انتقالی تحت رهبریاش چهار سال دیگر ادامه خواهد یافت تا نهادها، قوانین و یک قانون اساسی جدید — که به همهپرسی عمومی گذاشته میشود — شکل گیرد و سپس انتخابات برگزار شود.
شرع طبق قانون اساسی موقتی که در ماه مارس تصویب شد، اختیارات گستردهای در اختیار دارد. مقامات در ماه اکتبر با برگزاری رأیگیری غیرمستقیم، پارلمانی تشکیل دادند، اما شرع هنوز مطابق قانون اساسی، یکسوم از ۲۱۰ عضو را منصوب نکرده است.
خانواده اسد، از جامعه اقلیت علوی سوریه، به مدت ۵۴ سال بر این کشور حکومت کردند.
جنگ سوریه از سال ۲۰۱۱ تا زمان سقوط اسد موجب کشته شدن صدها هزار نفر و آوارگی میلیونها نفر شد و حدود پنج میلیون نفر را به کشورهای همسایه آواره کرد.
آژانس پناهندگان سازمان ملل روز دوشنبه اعلام کرد که حدود ۱.۲ میلیون پناهنده، بهعلاوه ۱.۹ میلیون آواره داخلی، پس از سقوط اسد به خانه بازگشتهاند؛ اما کاهش کمکهای جهانی میتواند مانع بازگشت دیگران شود.
رئیس بانک مرکزی سوریه که هفته گذشته در کنفرانس «رویترز نِکست» سخن میگفت، اعلام کرد بازگشت حدود ۱.۵ میلیون پناهنده به رشد اقتصاد کشور کمک میکند.
دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل متحد اعلام کرده است که نیازهای بشردوستانه در سراسر سوریه بسیار شدید است و حدود ۱۶.۵ میلیون نفر در سال ۲۰۲۵ به کمک نیاز دارند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
فرناز فصیحی / نیویورک تایمز / ۷ دسامبر ۲۰۲۵
به گفتهٔ دو مقام ایرانی مطلع از جزئیات ماجرا، دولت ترامپ روز یکشنبه یک گروه از شهروندان ایرانی را با پروازی چارتر از خاک آمریکا اخراج کرد. این دومین بار است که ایالات متحده چنین عملیاتی را انجام میدهد.
به گفتهٔ این دو مقام که بهدلیل نداشتن مجوز برای صحبت عمومی خواستند نامشان فاش نشود، این هواپیما حامل حدود ۵۰ شهروند ایرانی و نیز دیپورتشدگانی از کشورهای عربی و روسیه بود که از فرودگاهی در «مِسا» در ایالت آریزونا به پرواز درآمد و قرار است در مسیر خود در مصر و کویت توقف کند.
پرواز چارتر ویژهٔ دیپورت ایرانیان، دومین مورد از این نوع محسوب میشود. نخستین پرواز مشابه در ماه سپتامبر انجام شد، پس از چندین ماه مذاکره میان تهران و واشنگتن.
ایران و آمریکا از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ روابط دیپلماتیک ندارند و در طول دههها، ایالات متحده پناهگاه ایرانیان مخالف حکومت، اقلیتهای مذهبی و قومی، اعضای جامعهٔ دگرباشان جنسی و دیگرانی بوده است که از آزار و تعقیب در کشور خود گریختهاند.
با این حال، در چارچوب سیاستهای اخراج گستردهٔ دولت ترامپ، واشنگتن با تهران توافقی برای بازگرداندن شهروندان ایرانیِ در معرض دیپورت – که شمارشان حدود دو هزار نفر برآورد میشود – به وطن و انتقال آنها با پروازهای چارتر به تهران منعقد کرده است. پیشتر، آمریکا ایرانیان را بهصورت فردی و با پروازهای تجاری اخراج میکرد.
هویت افراد اخراجشده در پرواز روز یکشنبه و شرایط هر یک از آنها – از جمله اینکه آیا داوطلبانه بازگشتند یا به اجبار سوار هواپیما شدند – هنوز روشن نیست. یکی از مقامهای ایرانی آشنا با فهرست دیپورتشدگان گفت، ایرانیان حاضر در این پرواز از مرز جنوبی آمریکا وارد شده و ماهها در بازداشتگاههای مهاجرتی مانده بودند تا سرانجام درخواست پناهندگی آنها رد شد.
وزارت امنیت داخلی آمریکا از اظهار نظر دربارهٔ این پرواز خودداری کرد. با این حال، یک مقام آمریکایی که به شرط ناشناس ماندن سخن گفت، تأیید کرد که پرواز روز یکشنبه انجام شده و آن را «پرواز معمول دیپورت» توصیف کرد که شامل اتباع کشورهای دیگری نیز بوده است، نه فقط ایران.
یکی از مقامهای ایرانی دخیل در روند انتقال گفت اتباع عرب و روس در قاهره از هواپیما پیاده خواهند شد و ایرانیان سپس به کویت خواهند رفت تا از آنجا با پرواز چارتر خطوط هوایی کویت به تهران منتقل شوند.
مجتبی شستی کریمی، مدیرکل امور کنسولی وزارت امور خارجهٔ ایران، روز یکشنبه به رسانههای داخلی گفت تهران طی روزهای آینده انتظار دارد حدود ۵۵ نفر از دیپورتشدگان از آمریکا را تحویل بگیرد.
شستی کریمی افزود اعضای این گروه بهدلیل «سیاستهای نژادپرستانه و ضدمهاجرتی» دولت آمریکا خواستهاند داوطلبانه به ایران بازگردند و تهران گزارشهایی از «رفتارهای غیرانسانی» با ایرانیان در بازداشتهای ادارهٔ مهاجرت و گمرک آمریکا دریافت کرده است.
اما همزمان با انتشار گزارشهایی دربارهٔ احتمال انجام این پرواز در آخر هفته، یاسمین انصاری، نمایندهٔ ایرانیتبار دموکرات از ایالت آریزونا، در شبکههای اجتماعی هشدار داد ممکن است در میان دیپورتشدگان «افراد آسیبپذیری وجود داشته باشند که در صورت بازگشت به ایران در معرض خطر آزار و پیگرد قرار گیرند».
دولت ترامپ اعلام کرده قصد دارد بزرگترین عملیات اخراج در تاریخ آمریکا را اجرا کند و مهاجران فاقد مدرک و آنهایی را که غیرقانونی از مرز وارد شدهاند هدف قرار دهد. همچنین اعلام کرده است که قصد دارد بهشدت شمار پروندههای پناهندگی پذیرفتهشده را کاهش دهد و آنها را به مهاجران سفیدپوست از آفریقای جنوبی یا اروپاییان انگلیسیزبان محدود کند.
ایرانیان از جمله اتباع ۱۹ کشوریاند که در فهرست ممنوعیت سفر دولت ترامپ قرار دارند. مسیرهای قانونی مهاجرت برای ایرانیان و بسیاری دیگر نیز پس از اعمال محدودیتهای جدیدی که ترامپ ماه گذشته و پس از تیراندازی به دو عضو گارد ملی در واشنگتن اعلام کرد، بیشتر مسدود شده است. در آن حادثه یکی از سربازان کشته شد و مظنون تیراندازی مهاجری از افغانستان بود.
پرواز نخست دیپورتشدگان ایرانی در ماه سپتامبر انجام شد و در اوایل اکتبر، از طریق قطر، در تهران فرود آمد. دستکم هشت نفر از مجموع ۴۵ نفر در آن پرواز گفته بودند در برابر دیپورت مقاومت کرده و التماس داشتهاند که به ایران بازگردانده نشوند، زیرا بیم جان داشتند. دو نفر از دیپورتشدگان این پرواز، جزئیات تجربهٔ خود را فاش کردند و گفتند از سوی مأموران مهاجرتی آمریکا و قطر کتک خورده و با زور به هواپیما منتقل شدهاند.
افراد دیپورتشده پس از فرود در تهران در اکتبر گفتهاند به شدت ترسیده بودند، چون در فرودگاه مورد بازجویی قرار گرفتند و مجبور شدند فرمهایی پر کنند که توضیح میداد چرا ایران را ترک کرده و پناهندگی در آمریکا درخواست دادهاند. چند نفر از آنان گفتهاند بعدتر برای بازجویی به ادارهٔ اطلاعات سپاه پاسداران احضار شدهاند.
ایالات متحده و قطر هر دو اتهامهای مربوط به اعمال خشونت علیه دیپورتشدگان یا اجبار آنها برای سوار شدن به پرواز به مقصد ایران را رد کردهاند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
زنکشی پدیدهای است که متاسفانه رد و اثری از آن را میتوان در خبرهای روزانه کشور مشاهده کنیم. قتل زنان توسط مردان خانواده به دلایلی که گاهی ناموسی و گاهی اختلاف خانوادگی خوانده میشود. با این حال هنوز قانونگذار هیچ اقدام بازدارندهای برای ممانعت از بازتکرار این پدیده در کشور، انجام نداده است. بسیاری از حقوقدانها معتقدند برای کاهش این پدیده در کشور نیازمند قوانینی ویژه هستیم، اتفاقی که در بسیاری از کشورهای جهان رخ داده است. با این حال عدهای دیگر از حقوقدانها معتقدند که قوانین فعلی کافی هستند و باید به فکر اقدامات فرهنگی بود نه جزایی.
به گزارش خبرنگار ایلنا، چند روز پیش بود که پارلمان ایتالیا قانونی را به تصویب رساند که زنکشی یا «فمیساید» را وارد قانون کیفری این کشور میکند. قانونگذاران ایتالیایی بهاتفاق آرا هرگونه «زنکشی»، یعنی قتل عمدی زنان یا دختران، را بهعنوان جرمی مستقل با مجازات حبس ابد در نظر گرفتند.
البته پیش از این هم قوانین این کشور نسبت خانوادگی یا زناشویی میان قاتل و قربانی را جزو موارد تشدیدکننده مجازات در نظر گرفته بود.
این رویکرد پارلمان ایتالیا از این جهت در کشور ما هم مورد توجه قرار گرفت که تعداد زنان قربانی قتلهای موسوم به «قتل ناموسی» کم نیست. تا جایی که در بسیاری موارد حقوقدانها و جامعهشناسان معتقدند در کنار بسترسازیهای فرهنگی برای کاستن از این نوع قتلها نیاز به قوانین ویژه و سختگیرانهتر نسبت به زنکشی هم وجود دارد. با این حال قانونگذار در ایران حتی نیمنگاهی به این موضوع ندارد چنانکه «لایحه رومینا» هم به سکوت گذاشته شد. در حال حاضر کاستن از مجازات کیفری مردان در موضوع مهریه بیش از تامین امنیت زنان توجه قانونگذار را در کشور ما به خود جلب کرده است.
یکی از موارد جالبی که در این میان وجود دارد موضوع آمار است. مؤسسه ملی آمار ایتالیا اعلام کرده است که از میان ۳۲۷ مورد قتل ثبتشده در این کشور در سال ۲۰۲۴ ، ۱۱۶ مورد قربانیان زن یا دختر بودهاند و در ۹۲ درصد موارد، قاتل مرد بوده است.
در ایران اما آمار رسمی درباره تعداد زنکشیها وجود ندارد. آخرین آمار اعلام شده در این خصوص اما در آبان ماه منتشر شد، آماری غیررسمی اما هولناک که انجمن جامعهشناسی ایران از میان اخبار منتشر شده احصاء کرد: «از ابتدای سال تا کنون ۶۳ مورد زنکشی در درکشور رخ داده است.» این آمار البته غیررسمی بوده و مشخص نیست در صورت احصا همه موارد شاهد چه عددی به دست خواهد آمد. این عدد را میتوان نوک کوه یخ خشونت نهادینه شده علیه زنان در خانواده دانست.
با این حال زنکشی در ایران ادامه دارد. مردانی که زنان خانواده را ملک و خود را صاحب او و تصمیمگیرنده درباره شئون زندگی و حتی مرگش میدانند به راه خود میروند. در مواردی که طایفه و خانواده زن هم در برنامهریزی برای قتل زن به دلیل آنچه ناموسی خوانده میشوند نقش دارند، قاتل در نهایت با رضایت اولیای دم از مهلکه میگریزد. حالا اگر قاتل پدر زن باشد هم اساسا قصاص نمیشود و تنها مجازاتی که برای او در نظر گرفته میشود سه تا ۱۰ سال حبس است. از نظر آنها که قوانین فعلی را در مجازات قاتلین مرتکب قتل ناموسی کافی میدانند در صورت قصاص نشدن قاتل همان مجازات سه تا ۱۰ سال حبس برای گرفتن یک جان کافی است. مجازاتی که شواهد عینی گواه میدهد بازدارندگی و کارآیی لازم برای جلوگیری از تکرار چنین قتلهایی را ندارد.
این گروه که به نظر میرسد قانونگذاران کشور هم در زمره آنها قرار دارند، معتقدند که کار مبارزه با خشونت علیه زنان بیش از هر چیز اقدامی فرهنگی است. به نظر میرسد این گروه از تاثیر و تاثر متقابل قانون و فرهنگ به شدت غافل ماندهاند.
نیاز به قانونگذاری ویژه داریم اما ارادهای نیست
«مینا جعفری» وکیل دادگستری و فعال در حوزه حقوق زنان در گفتوگو با خبرنگار ایلنا به این موضوع اشاره میکند که پیش از این نیز در قوانین ایتالیا قانون خاصی درباره خشونت علیه زنان وجود داشته است، اما به دلیل اهمیت موضوع بار دیگر و به صورت خاص درباره قتل زنان به عنوان یک جرم مستقل قانونگذاری شده است.
به گفته او این رویکرد نشان میدهد که خشونت علیه زنان و قتل آنها برای قانونگذاران این کشور از چنان اهمیتی برخوردار بوده که با وجود داشتن قانون جداگانه برای خشونت علیه زنان، قانون دیگری نیز بهطور خاص درباره قتل آنها تدوین کرده است: «این نشاندهنده حساسیت و دقت آن جامعه و قانونگذارانش است که براساس آمار و هشدارهای کارشناسان حقوقی، جامعهشناسی و روانشناسی اقدام میکنند و قطعاً به نتیجه بهتری هم خواهند رسید.»
جعفری در پاسخ به این سوال که آیا در کشور ما هم نیاز به چنین قانونگذاری در حوزه قتل زنان و خشونت علیه زنان وجود دارد یا خیر؟ میگوید: «با توجه به زنکشیها و افزایش خشونت علیه زنان، چه در خانواده و چه در جامعه، قطعاً چنین نیازی وجود دارد اما متأسفانه من چنین قصد، نیت و توانی را در قانونگذارانمان نمیبینم. توجه کنید که لایحه تامین امنیت زنان در برابر خشونت از ۱۴ سال پیش تا کنون در انتظار تصویب مجلس است. با وجود اینکه این لایحه برخلاف متن اولیه به متنی بسیار ساده، ابتدایی و حتی مغایر با مفاهیم مرتبط با خشونت تبدیل شده که حتی در عنوان فعلی آن واژه «خشونت» دیده نمیشود. در چنین وضعیتی انتظار اینکه قانونگذار ما قانون خاصی در حوزه زنکشی وضع کند عجیب است. من بسیار بعید میدانم چنین امری اتفاق بیفتد یا قانونگذاران چنین تصمیمی بگیرند.
تورم قوانین بهانه خوبی برای عدم تقنین در موارد ضروری نیست
برخی از حقوقدانها معتقدند که «تورم قوانین» در قانون مجازات رخ داده و قرار نیست در هر مورد خاصی مانند قتل زنان دنبال قانون خاص کیفری باشیم. رویکردی که این وکیل دادگستری در واکنش به آن سوال عنوان میکند که چرا وقتی به قوانین کیفری مربوط به زنان میرسیم، موضوع «تورم قوانین» مطرح میشود؟ چرا درباره سایر مسائل به این موضوع توجه نمیشود اما هر زمان که درباره تصویب قانونی برای حمایت از زنان سخن به میان میآید چنین مباحث کارشناسی مطرح میشوند مباحثی که گاه حتی در حد کارشناسی هم نیستند.
او اضافه میکند: «ما در بسیاری از حوزههای دیگر هم از جمله قوانین جزایی با تورم قوانین مواجه هستیم. با این حال تورم قوانین بهانه خوبی برای عدم قانونگذار در مواردی که ضرورت ایجاب میکند یا جامعه برای جلوگیری از افزایش خشونت و کنترل نظم اجتماعی به قانون جدید نیاز دارد، نیست. تصویب قوانین به وقت ضرورت به معنای تورم قانون نیست، بلکه به معنای توجه به نیازها و خواستههای جامعه است. بنابراین به نظر من طرح مفهوم تورم قوانین در چنین مواردی اصلاً جایگاهی ندارد.»
فرهنگسازی کافی نیست
به باور این حقوقدان فرهنگسازی به تنهایی نمیتواند باعث کاهش زنکشیها و سایر خشونتهایی شود که در جامعه یا خانواده علیه زنان وجود دارد: «تا زمانی که قوانین از زنان در برابر انواع خشونتها حمایت نکند و در این حوزه جرمانگاری جدی در صورت نگیرد، فرهنگسازی صرف فایدهای ندارد و در هیچ کجای جهان هم منتج به نتیجه نشده است.
به گفته او یکی از مهمترین شاخصههای یک جامعه توسعه یافته وضعیت زنان آن جامعه است و افزایش یا بالا بودن آمار زنکشی در یک جامعه زنگ خطری است که باید جدی گرفته شود و به همین دلیل برای جلوگیری از افزایش آن، باید قوانین و مجازاتهای خاص در نظر گرفت.
او معتقد است که قصاص و مجازاتهای سالب حیات بازدارندگی لازم را ندارند بهویژه در حوزه زنان: «در حوزه خشونت علیه زنان در نظر گرفتن مجازات حبس ابد یک ضرورت است، زیرا باعث ایجاد ترس در فرد نسبت به از دست رفتن همیشگی آزادیاش میشود اما در قصاص موضوع فرق میکند. زیرا بسیاری از زنکشیها در داخل خانواده رخ میدهد و در این موارد اعضای خانواده مجبور به رضایت میشوند گاهی هم خانواده قربانی نمیتواند تفاضل دیه را تهیه کنند تا قصاص انجام شود. بنابراین مجازات عملاً اجرا نمیشود. همین فقدان بازدارندگی موجب افزایش آمار زنکشیها شده است. در جرایم علیه زنان، بازدارندهترین مجازات «حبس ابد» است. زیرا مجرم آگاهی مییابد که اگر جرمی مرتکب قتل یک زن شود، قطعاً حبس ابد خواهد گرفت و راه فراری هم نیست.
به باور جعفری باید قوانین و مجازاتهای خاص و مشدد در این رابطه در نظر بگیرد اما نه از جنس افزایش مجازات اعدام زیرا اعدام در حوزه مواد مخدر هم پیشگیرانه نبوده است.
فقدان آمار قابل اتکا
«احسان بابایی» عضو حقوقدان و هیات علمی دانشگاه علوم قضایی اما در این باره رویکردی مخالف دارد و قوانین فعلی را در حوزه زن کشیها کافی میداند. او در گفتوگو با خبرنگار ایلنا به فقدان آمار قابل اتکا برای تحلیل علمی در این باره اشاره میکند: «از نظر کمیت با ابهام مواجه هستیم و نمیدانیم در روند چندساله چه تغییر و تحولی را در خصوص قتل زنان شاهد هستیم. گاهی قتل زنان در خبرها منعکس میشود اما اگر بدانیم این میزان در طول مثلا ۱۰ سال اخیر ثابت مانده است، یک طور برخورد میکنیم اما اگر ببینیم سیر صعودی داشته یا در سالهای مختلف دچار افزایش و کاهش بوده، تحلیل ما متفاوت خواهد بود.»
او به شاخصهای مهم دیگر در تحلیل پدیده زن کشی هم اشاره میکند: «مثلا مقایسه تعداد زنان و مردان مقتول، سن مقتولین، محیطی که قتل در آن رخ میدهد (محیط خانواده، محیط کار، خیابان…) مهم بوده و در کنار این موارد، محیط جغرافیایی وقوع قتل و این که کدام استانها با این پدیده بیشتر مواجه هستند هم از اهمیت برخوردار است زیرا ممکن است عوامل و زمینههایی را وارد حیطه تحلیل موضوع کند که در طراحی اقدام مناسب، کاهش و پیشگیری مؤثر باشند».
او معتقد است، در غیاب آماری درست که امکان تحلیل علمی را فراهم کند، ارائه نسخهها با نوعی خیالپردازی همراه خواهد شد حتی اگر با ادبیاتی به ظاهر علمی بیان شود: «به نظرم هر بار در کنار ابراز نگرانی در مورد جرایم و آسیبهای اجتماعی باید از ضرورت آمار علمی و در دسترس نیز سخن گفت و آن را مطالبه کرد.»
به باور این حقوقدان در بسیاری موارد با توقع بیش از حد از قانون و کیفر مواجه هستیم و این گمان وجود دارد که برخورد کیفری و جرم انگاری یا تشدید مجازات، شاه کلید کاهش جرایم و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی است. بر اساس همین نگاه، گمان میشود که علت بروز جرایم علیه زنان، عدم بازدارندگی کیفری است و به همین علت دنبال قانون تازه و جرم انگاری مستقل و اختصاصی در این زمینه هستیم. در حالی که در شرایط فعلی، قتل زنان با قصاص یا دیه و مجازات زندان مواجه است.
قاتل مرتکب زنکشی را میتوان از آزادی مشروط محروم کرد
بابایی تاکید میکند: «لازم است در کنار پرسش از سهم مجازات در بروز پدیده خشونت علیه زنان، در مورد عوامل فرهنگی هم بپرسیم. به عنوان مثال اگر قتل زنان، ریشه در زمینههای فرهنگی داشته باشد، آیا میتوان به ابزار قانون و کیفر برای حل معضل امید داشت. حتما عنصر مجازات و بازدارندگی نقش دارد اما مسأله این است که مجازات چقدر نقش دارد؟ ما نباید خیال پردازانه نقشی غیرواقع بینانه برای بازدارندگی مجازات در نظر بگیریم. نمیشود کاستیها در سایر ابعاد را با تأکید دوچندان بر مسأله مجازات و کیفر جبران کرد.»
او اضافه میکند: «آیا به همان میزان که بر راهکار ساده افزایش مجازات تأکید میشود بر تقویت اورژانسهای خدمات اجتماعی هم تأکید میشود؟ آیا بر فرهنگ مراجعه به روانشناس و مشاور و در دسترس بودن خدمات مشاوره هم تأکید میشود؟ آیا به عنصر خانواده و مهارتهای خانواده داری هم توجه میشود؟ مهارتی که هم زن و هم مرد باید بیاموزند. آیا برای آموزش تفکر منطقی و اصول حل مسأله، سرمایهگذاری لازم صورت میگیرد؟ آیا از سهم منابر تبلیغ دین، رسانهها و فعالان فضای مجازی سراغ گرفته میشود؟ به نظر میرسد عدم بررسی عوامل احتمالی مؤثر در موضوع و بسنده کردن به عامل مجازات، یک مثال روشن از مواجهه نادرست با مسأله است.»
عضو هیات علمی دانشگاه علوم قضایی قصاص و دیه را در زمره عواملی میداند که میتواند از زنان در برابر خشونت دفاع کند. او همچنین به ماده ۶۱۲ قانون تعزیرات آمده اشاره میکند: «هر کس مرتکب قتل عمد شود و شاکی نداشته یا شاکی داشته ولی از قصاص گذشت کرده باشد و یا به هر علت قصاص نشود در صورتی که اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد دادگاه مرتکب را به حبس از سه تا ده سال محکوم مینماید». یعنی حتی اگر قاتل، قصاص نشود و محکوم به پرداخت دیه شود، باز هم مجازات زندان در انتظار قاتل خواهد بود. میتوان در این زمینه سختگیری بیشتری داشت و چنین زندانیای را از نهادهای ارفاقی مثل آزادی مشروط محروم کرد.»
او اضافه میکند: «انعکاس رسانهای مجازات نیز اهمیت دارد. آنقدر که وقوع جرم در رسانه منعکس میشود، محکومیت قاتل و مجازات او و همچنین آثار قتل در رسانهها بازتاب پیدا نمیکند. در حالی که انعکاس رسانهای مجازات هم در بازدارندگی عمومی نقش دارد.»
خبرنگار: شادی مکی
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
بخش دوم و پایانی
به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت هانا آرنت
در جدیدترین شماره از هفته نامه اشپیگل
مجرم پشت میزتحریر
کتاب هانا آرنت با عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی از ابتذال شر/شرارت» از همان اولین لحظات، یک رسوایی (Skandal) بود. به او ایراد گرفته میشد که مردی را که مسئول مرگ میلیونها انسان بود، بیاهمیت جلوه داده، زیرا او را موجودی مسخره میپنداشت. همچنین به خاطر انتقادش از شوراهای یهودی (Judenräten) یعنی همان نهادهای اجباری که در دوران حکومت نازی ها در مناطق تحت اشغال آلمان در جوامع و محلههای یهودینشین ایجاد شده بودند مورد حمله قرار گرفت. آرنت آنها را در قبال هولوکاست مسئول میدانست. و سپس، طنز و لحن خاص او وجود داشت. اتهام این بود که او دیگر چندان «عشق به قوم یهود» ندارد. دوستان قدیمی ارتباطشان را با او قطع کردند.
آدولف آیشمن، که در طول جنگ جهانی دوم یک بخش اداری مرکزی در دفتر اصلی امنیت رایش آلمان را رهبری میکرد، یکی از مسئولان قتل شش میلیون یهودی توسط نازیها بود. پس از جنگ، او به آمریکای جنوبی فرار کرد و در اواخر دهه پنجاه میلادی، عمدتاً به لطف تلاشهای فریتس باوئر (Fritz Bauer)، دادستان کل فرانکفورت، شناسایی و دستگیر شد. یک گروه از موساد در سال ۱۹۶۰ آیشمن را ربوده و به اسرائیل بردند، جایی که پس از ۱۲۱ روز محاکمه، به مرگ محکوم شد.
آرنت پیش از این درباره ابعاد کلان توتالیتاریسم نوشته بود، اما اکنون میخواست فرد مجرم را از نزدیک ببیند. در واقعیت، آرنت یک روزنامهنگار چندان خوب در موارد مربوط به گزارشات دادگاهی نبود. او بیشتر روزهای دادگاه را از قلم میاندازد و بازسازی پروندهاش تا حد زیادی مبتنی بر مطالعه پروندههای دادگاه است. او مجبور بود کتاب دیگری را نیز به پایان برساند، در این میان همسرش بیمار شد و خود او نیز یک سانحه رانندگی داشت.
انتقادات وارد به کتابش نیز کاملاً بیاساس نیست. شدت و حرارتی که او شوراهای یهودی را در قبال هولوکاست مقصر میشمرد، قابل دفاع نیست. و حتی اگر او آیشمن را از مسئولیت مبرا نمیکند، تصویری که از او ترسیم میکند به احتمال بسیار زیاد نادرست است. او آن کارمند بوروکرات ودفتری نبود که فقط دستورات را اجرا میکرد. پژوهشهای امروزی تصویر دیگری ترسیم میکنند: آیشمن یک یهودیستیز متعصب بود که به آنچه باور داشت عمل میکرد.
اما همه اینها در مقایسه با دستاورد اصلی او قابل اغماض هستند. زیرا او دو کار دیگر را با موفقیت انجام میدهد: ترسیم چهرهای تیزبینانه از یکی از کهنالگوهای عصر مدرن، یعنی «مجرم پشت میزتحریر»، و بهروزرسانی یکی از کهنترین مقولات بشریت: «شر/شرارت». طبیعتاً تا به امروز نیز یک رسوایی است که شر را به چنین شکلی رادیکال اسطورهزدایی کنیم. آرنت در یکی از مشهورترین فرازهای کتابش مینویسد: « اگر بخواهیم به زبان روزمره بگوییم، آیشمن هرگز واقعاً به آنچه مشغول انجامش بود فکر نکرده بود. به گونهای، این بیفکری محض بود، یعنی آن چیزی که نمی توان آن را با حماقت یکسان دانست که او را شایسته میساخت تا به یکی از بزرگترین جنایتکاران آن دوران بدل شود.»
حالا، این بیفکری چیزی است که بدون آن هیچ نظام بوروکراسی در جهان نمیتواند کار کند. دولت مدرن، این هیولای عجیب و غریب که زندگی بخش عمدهای از بشریت را سازمان میدهد، تنها در صورتی میتواند عمل کند که افرادی باشند که بیفکر عمل میکنند. بدون آنان، هیچ مالیاتی، هیچ ساخت جادهای و هیچ سیستم کیفری وجود نخواهد داشت. و هر چه الگوریتمها و هوش مصنوعی اهمیت بیشتری پیدا میکنند، این پرسش درباره مسئولیت که وقتی میان «آنچه انجام میدهی» و «آنچه تصور میکنی» دیگر همپوشانی وجود ندارد، محوریتر میشود.
آرنت هنگامی که درباره آیشمن مینویسد، در تعقیب پرسشهای بزرگ عصر مدرن است. جای تعجب نیست که پاسخهای او ناخوشایند هستند. کتاب کوچکی وجود دارد که چند هفته پیش با عنوان «هانا آرنت در سوریه» به زبان آلمانی منتشر شد. نویسنده آن، یاسین الحاج صالح، میکوشد اندیشههای آرنت را بر کشور خودش تطبیق دهد. او ۱۶ سال در زندانهای سوریه حبس بود تا اینکه موفق به مهاجرت شد. پس از اقامتی در برلین، شروع به خواندن کتابهای آرنت کرد. او در توصیف آرنت از حکومت توتالیتر، بخش زیادی از آنچه خود از سوریه میشناخت را بازمییابد. صالح بارها به «آیشمنها»یی میپردازد که در طول سالهای زندان با آنان مواجه شده — و در نهایت پیشنهاد میدهد که «شر افراطی» (radikale Böse) که آرنت در کتاب توتالیتاریسم خود ترسیم کرد و «شر مبتذل»ی (banale Böse) که در کتاب آیشمن توصیف کرد، با نوع سومی تکمیل شود: «شر صمیمی» (intime Böse) که او با آن روبرو شده بود — شری که برای تحقق خود به تماس بدنی مستقیم، مانند تجاوز سیستماتیک و شکنجه، نیاز دارد. بیتردید، این رویکرد مورد پسند آرنت قرار میگرفت.
همه چیز مرزی دارد
اما برای درک هانا آرنت، باید به این نیز اعتراف کرد که حوزههای عظیمی از جهان مدرن وجود دارند که با چارچوب فکری او قابل درک نیستند. مسائلی که او نتوانست یا نخواست ببیند، و برای آنها ابزار مفهومیای که او با آن کار میکرد، به سادگی به کار نمیآید.
مثال اول: تغییرات اقلیمی
بر اساس تمام آنچه امروز میدانیم، تغییرات اقلیمی بزرگترین مشکل بشریت در قرن بیست و یکم است و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه میدهد. این مسئله ربطی به دوران زندگی او ندارد. هنگام تخلیه پلیس روستای «لوتتسرات» (Lützerath) در زمستان و در ناحیه نورد رایت وست فالن (Nordrhein-Westfalen) ۲۰۲۳ ، «لوییزا نویباوئر» (Luisa Neubauer) کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر «هانس یوناس» (Hans Jonas). یوناس از نزدیکترین دوستان آرنت بود، اما به خاطر کتاب آیشمن، رابطه آن دو به تیرگی گرائید. با این حال، او بعدها سخنرانی مرگ آرنت را بر سر قبرش ایراد نمود. یوناس استدلال میکرد که فناوری مدرن، «یکپارچگی» جهان را به خطر میاندازد و بنابراین، اخلاق جدید ضروری است. آرنت حتی با «گونتر آندرس» (Günther Anders)، متفکر پیشگام بومشناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» (Die Antiquiertheit des Menschen) را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین، او به چنین اندیشههایی بسیار نزدیک بود. با این وجود طبیعت یک جای خالی در آثار اوست.
برای مثال: تغییرات اقلیمی. با توجه به آنچه امروز میدانیم، این بزرگترین مشکل بشر در قرن بیستویکم است. و بسیار دور از مفاهیمی است که آرنت ارائه میدهد. این ربطی به زمانهٔ او ندارد. هنگام تخلیه پلیسی لوتزرات در زمستان ۲۰۲۳ — روستایی در نوردراین-وستفالن که مانع معدن زغالسنگ قهوهای بود و جوانان خانهها و درختانش را در اعتراض اشغال کرده بودند — لوییزا نویبائر کتابی را بالا گرفت: «اصل مسئولیت» اثر هانس یوناس. یوناس یکی از نزدیکترین دوستان آرنت بود؛ آنها از دوران تحصیل با هم آشنا بودند، و به دلیل کتاب او درباره آیشمن از هم فاصله گرفتند، اما با اینهمه او بعدها در گورش مراسم سوگواری برگزار کرد. یوناس میگفت فناوری مدرن «سالمت» جهان را به خطر میاندازد و بنابراین اخلاق جدیدی لازم است. آرنت حتی با گونتر آندرس، پیشاندیش بومشناسی که در دهه پنجاه کتاب «کهنگی انسان» را نوشت، ازدواج کرده بود. بنابراین او به چنین اندیشههایی نزدیک است. اما طبیعت در اثر او یک جای خالی است.
مثال دوم: فمینیسم
آرنت یک فمینیست نیز نبود، اگرچه بسیاری از فمینیستهای امروزی او را دوست دارند. عدم توازن قدرت بین مردان و زنان و پیامدهای آن برای سیاست، هویت و اندیشه، برای آرنت چندان جالب نبود. وقتی «گونتر گائوس» در یک مصاحبه تلویزیونی از او پرسید که آیا زندگی خود را به عنوان تنها فیلسوف زن در میان مردان بیشمار، یک داستان رهایی میبیند، او پاسخ داد: «او فقط همیشه کاری را که میخواست انجام داده است.»

مثال سوم و برجسته: نژادپرستی
در واقع، مرزهای اندیشه آرنت هرگز به وضوحِ زمانی که به سومین موضوع بزرگ عصر ما میرسد، آشکار نمیشود که منظور «نژادپرستی» است. این امر در هیچکجا واضحتر از مقاله او با عنوان «تأملاتی در مورد لیتل راک» (Reflections on Little Rock) (۱) دیده نمی شود.
اما پیشینه ماجرا عکسی بود که در سراسر جهان منتشر گردید. آن تصویر «الیزابت اِکفورد» (Elizabeth Eckford) ۱۵ ساله را که یک دختر سیاهپوست بود نشان میداد که در ۴ سپتامبر ۱۹۵۷، در آغاز سال تحصیلی جدید، تلاش میکرد وارد یک مدرسه شود و توسط یک جمعیت خشن سفیدپوست از آن منع میشد. سه سال قبل از آن، دیوان عالی ایالات متحده حکم داده بود که تبعیض نژادی در مدارس باید لغو شود. فرماندار آرکانزاس از اجرای این حکم خودداری کرد و پرزیدنت آیزنهاور افراد مسلح فرستاد. این درگیری روزها به طول انجامید و در پایان، سربازان یک لشکر هوابرد، اکفورد و هشت دانشآموز دیگر را به مدرسه همراهی کردند.
اما موضع جنجالی آرنت چه بود؟ هانا آرنت این اقدام را اشتباه میدانست. استدلال او این بود که مدارس بخشی از قلمرو سیاسی نیستند و اگر والدین فقط میخواستند فرزندانشان را با کودکان سفیدپوست دیگر به مدرسه بفرستند، دولت حق نداشت مانع آنان شود. این متن حتی در زمان خود نیز جنجالآفرین بود و همچنان جنجالآفرین باقی مانده است. آیا هانا آرنت یک نژادپرست بود؟
البته او هرگز تبعیض نژادی در ایالات متحده را که در آن زمان بر بخشهای وسیعی از جنوب حاکم بود تأیید یا توجیه نکرد. حتی در این مقاله نیز چنین چیزی دیده نمی شود. او فقط در این مورد دچار تردید بود که «آیا عاقلانه است که اجرای حقوق مدنی را از حوزهای آغاز کنیم که هیچ حق بنیادین بشری یا حق اساسی سیاسی در آن در خطر نیست.» او این واقعیت را که حق والدین سفیدپوست در این تحلیل خودش، سنگینتر از حق والدین سیاهپوست ارزیابی شده است، نادیده گرفت.
به نظر میرسد مجادله بر سر این متن در ذهن آرنت کار خود را کرد. هنگامی که چند سال بعد مصاحبهای با «رالف الیسون» (Ralph Ellison) نویسنده سیاهپوست منتشر شد که در آن آرنت را به دلیل کماطلاعی از تاریخ سیاهپوستان آمریکا مورد انتقاد قرار داده بود، آرنت در پاسخ نامهای به او نوشت و این را پذیرفت - با این حال، هرگز موضع خود را به طور عمومی اصلاح نکرد.
مجادله درباره «لیتل راک» تا به امروز ادامه دارد. این پرسش که چگونه یک اندیشمند که از نخستین کسانی بود که به ریشههای ایدئولوژی نازی در استعمار اروپا اشاره کرد، توانست درک کمی از نژادپرستی در ایالات متحده داشته باشد، همچنان باز است. آیا او آمریکا را بیش از حد دوست داشت؟ آیا درک آرنت از یهودیستیزی، او را نسبت به دیگر اشکال تبعیض کور کرده بود؟ شاید هم به سادگی بتوان گفت: اگر میخواهید نژادپرستی را درک کنید، هانا آرنت جایگاه درستی نیست.
سرزمین آزادگان
اندیشه سیاسی هانا آرنت بر فلسفه یونان باستان استوار است. اما در عین حال، او همواره با هر دو پا در زمان حال و در مشکلات روزمره ایستاده است. این دو را باید با هم درنظر گرفت. در اکثر نظریههای سیاسی و حتی در دانش عامه، مفاهیمی مانند قدرت و خشونت با هم مرتبط دانسته میشوند. اما نزد آرنت اینگونه نیست. قدرت در اندیشه او به قلمرو کنش عمومی تعلق دارد. این قدرت است که نهادهای جمهوریخواه و آزادیبخش را بنیان مینهد. قدرت، یک کنش ارتباطی (Handeln kommunikatives) است. در مقابل، خشونت نقطه مقابل آن است. خشونت خاموش است و قدرت را به نابودی میکشاند.
تصور آرنت از جامعه نیز خلاف شهود رایج است. برای بیشتر مکاتب جامعهشناسی و در درک عامه مردم، کار (die Arbeit) در مرکز نحوه نگرش ما به خودمان قرار دارد. اما نزد آرنت اینگونه نیست. «کار کردن»، «تولید کردن» و «کنش» سه مقولهای هستند که او از طریق آنها به زندگی جمعی مینگرد. میتوان گفت: تولید مثل، خودشکوفایی و سیاست. اما کار (die Arbeit) در پایینترین مرتبه قرار دارد.
این تصور که وقت گذراندن با گوشی همراه (Handy) و لایک کردن پستهای اینستاگرام ممکن است به نوعی با سیاست مرتبط باشد، برای آرنت کاملاً بیگانه میبود. از نگاه او، سیاست یعنی آنچه ما را به عنوان موجوداتی اجتماعی تعریف میکند، تنها در فراسوی خودشکوفایی (Selbstverwirklichung) و مصرف (Konsums) آغاز میشود. در جایی که سنگینی ضرورت دیگر بر دوشهای ما فشار نمیآورد.
یا نگاه او به تاریخ را در نظر بگیرید. انقلاب آمریکا با اعلامیه استقلال در سال ۱۷۷۶ و انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹، معمولاً به عنوان دو رویداد مرتبط به هم در نظر گرفته میشوند. اما نزد آرنت اینگونه نیست. از دید او، این دو انقلاب یک جفت متضاد هستند. و او تنها انقلاب آمریکا را به طور واقعی به رسمیت میشناسد. او معتقد است انقلاب فرانسه در همان لحظهای شکست خورد که فقیران وارد عرصه شدند. این امر به ناگزیر به دوره وحشت انجامید. در مقابل، انقلاب آمریکا موفق بود، دقیقاً به این دلیل که سعی نکرد با نابرابری مبارزه کند – بلکه از طریق یک قانون اساسی پیچیده، آزادی را تضمین کرد. بدین ترتیب، فضایی جدید برای سیاست گشوده شد.
این دیدگاه، البته، یک نامه عاشقانه به ایالات متحده است، کشوری که وقتی او مجبور به فرار از اروپا شد – بی وطن و بی دولت – او را در آغوش کشید. اما در عین حال، یک پیشبینی روشنبینانه از تمام انقلابهایی است که از دهه ۱۹۷۰ به بعد در جهان رخ دادهاند: در یونان، آفریقای جنوبی، شیلی، در سراسر اروپای شرقی، از سقوط دیوار برلین در آلمان تا «انقلاب کرامت» (Revolution der Würde) در میدان کیف. در اقداماتی که تقریباً همیشه بیخشونت هستند، شهروندان عادی آنچه را آرنت «شرایط آزادی» مینامد، ایجاد میکنند. این توانایی خودسازماندهی از نظر آرنت جزو لوازم اصلی بشر است. بارها و بارها سر برمیآورد و انسانها را به بازیگران یک فرآیند سیاسی تبدیل میکند – به جای آنکه قربانیان آن باشند.
آزادی ممکن است. بعد چه؟
آرنت تصوری پیچیده از سیاست دموکراتیک دارد. دموکراسی ثبات خود را از گشودگی (Offenheit) خود میگیرد. گشودگی در برابر شهروندان فعال و حتی شورشی، در برابر نخبگان مسئول و در برابر مراجع قدرت. این تنها زمانی کار میکند که شجاعت، قضاوت و حس مشترک با هم همراه شوند – و این تجربه که متفاوت بودن (unterschiedlich zu sein)، امر مشترک (das Gemeinsame) را تقویت میکند. بنابراین، عوامل بسیار زیادی باید گرد هم آیند تا آزادی دموکراتیک را ممکن سازند.
بیتردید او جمهوری فدرال امروز آلمان را که تا مغز استخون بوروکراتیزه شده، با دیدی همراه با سوءظن مینگریست. چرا که از نظر آرنت، آزادی یعنی آماده بودن برای حرکت به سوی وضعیت ناشناخته و نامعلوم (Ungewisse).
پیمودن یک عصر
در سالهای اخیر، هانا آرنت اغلب به عنوان اندیشمند برندگان (Denkerin der Gewinner) در نظر گرفته شده است. این امر با جریان جهان و این توهم ارتباط دارد که گویا دموکراسی لیبرال در درازمدت بدون جایگزین است – آرنت در این زمینه منبع الهام خوبی به شمار میرفت. به نظر میرسد با توجه به جهان گرگها [وضعیت خشن و پرخطر] که اکنون در حال ظهور است، این نگرش، دستکم برای مدتی، بازار خود را از دست داده است.
اندیشیدن بدون نردهبان
در سال ۱۹۷۲، سه سال پیش از مرگش، همایشی به افتخار آرنت در دانشگاه تورنتو برگزار شد و او نیز دعوت شده بود. این یک رویداد جالب بود. آرنت مجبور بود انتقادات تندی را تحمل کند، آن هم در حالی که برای یک مراسم افتخاری، چنین چیزی قابل تصور نیست. بارها از او پرسیده شد: «شما واقعاً در کجا ایستاده اید و موضعتان چیست؟» او پاسخ داد: «من جایگاه مشخصی ندارم. من واقعاً در جریان اندیشه سیاسی حاضر یا هیچ اندیشه سیاسی دیگری هم سو نیستم. البته نه به این خاطر که بخواهم به طور خاص اصیل (besonders originell) باشم – بلکه بیشتر به این دلیل است که به سادگی اینگونه شده که من هیچکجا واقعاً جا نمیشوم.»
اما مگر میتوان بدون داشتن تکیهگاهی [زمین زیر پا] اندیشید؟ او پاسخ داد: «شما از «اندیشیدن بدون زمین» سخن گفتید. من یک استعاره دارم که آنقدر بیرحم نیست، هرگز آن را منتشر نکردهام و فقط برای خودم نگه داشتهام. من آن را «اندیشیدن بدون نردهبان» (Denken ohne Geländer) مینامم. وقتی از پلهها بالا یا پایین میروید، همیشه میتوانید به نردهبان تکیه دهید تا نیفتید. اما ما نردهبان را از دست دادهایم. اینگونه است که با خودم ارتباط برقرار میکنم.» اندیشیدن بدون نردهبان. دوباره یکی از همان جملات به یاد ماندنی آرنت است که قابلیت چاپ روی تیشرت را دارد. اما میتوان آن را جدی هم گرفت.
عبور از فاجعههای قرن بیستم
این یک زن است که زندگیاش به طور تنگاتنگی با فاجعههای قرن بیستم گره خورده است: فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم. جنگ جهانی دوم، هولوکاست، جنگ سرد. این عصری است که او از آن عبور میکند. و این عصر، معیارها و استانداردهای همه را از بین میبرد. تقریباً هیچکس از فریفتگی توسط قدرت – که وعده امنیت میدهد – گریزی نداشت. اما آرنت از آن گریخت. دستکم در بیشتر موارد. تعداد کمی میتوانند چنین ادعایی درباره خود داشته باشند.
پنجاه سال پس از مرگ آرنت، ایدئولوژیها بازگشتهاند. هم در مقیاس جهانی و هم در زندگی روزمره. کره زمین در حال تقسیمبندی مجدد است و جهانی پسا-غرب در حال ظهور است. از آرنت میتوان آموخت که چگونه با این جهان روبرو شویم.
منبع: اشپیگل، شماره ۴۹، سال ۲۰۲۵
DER SPIEGEL 49 | 2025
———————————
توضیح تکمیلی مترجم:
۱: نوشته آرنت تحت عنوان «تأملاتی درباره لیتل راک» (۱۹۵۹) یکی از بحثبرانگیزترین مواضع اوست. در این مقاله، او میان «امر اجتماعی» (the social) ، «امر سیاسی» (the political) و «امر خصوصی» (the private) تمایز قائل میشود و ادعا میکند که دولت نباید در حوزه اجتماعی (مانند مدارس و انتخاب هممحلهای اجتماعی) دخالت کند. از نظر او، اجبار به یکسانسازی اجتماعی (مانند ادغام اجباری نژادی در مدارس) ممکن است به آزادیهای مدنی لطمه بزند.
نقدهای اصلی به موضع آرنت:
• سادهانگاری در تحلیل قدرت: منتقدان استدلال میکنند که آرنت جداسازی نژادی را صرفاً یک «ترجیح اجتماعی» نمیدانست، بلکه آن را یکی از مکانیسمهای اصلی سلطه سیاسی و نظامیسازی فضای عمومی توسط سفیدپوستان میدانست. از این منظر، مدارس جداگانه ابزار حفظ نظم نژادی بودند.
• نادیده گرفتن خشونت ساختاری: تصمیم آرنت مبنی بر قرار دادن آموزش در حوزه «اجتماعی» و نه «سیاسی»، این واقعیت را نادیده میگیرد که تبعیض نژادی در مدارس بخشی از یک سیستم گستردهتر ستم نژادی و محرومیت از حقوق شهروندی بود.
• تناقض با اندیشه خودش: برخی مفسران میگویند این موضع با دفاع سرسختانه آرنت از «حق بر داشتن حقوق» و ضرورت مداخله برای محافظت از کرامت انسانی در موارد دیگر (مثل پیگرد یهودیستیزی) در تناقض است. آرنت بعدها در پاسخ به انتقادات گفت که از «نیروی پلیس» برای اجرای ادغام نژادی دفاع نمیکند، اما در عین حال تأکید کرد که قوانین ضد تبعیض نژادی باید به شدت اجرا شوند. با این حال، او هرگز به طور کامل از نوشته اصلی خود در مورد لیتل راک عقبنشینی نکرد. اتهام «نژادپرستی» به آرنت از سوی بسیاری از پژوهشگران بیاساسی تلقی میشود، چرا که او در طول زندگی علیه تمامی اشکال توتالیتاریسم و ستم مبارزه کرد. اما تحلیل او در مورد لیتل راک نشاندهنده یک نقطه کور قابل توجه در اندیشه اوست — ناتوانی در درک کامل اینکه چگونه نژادپرستی نه تنها یک مسئله «اجتماعی»، بلکه یک مسئله سیاسی بنیادی است که پایههای «فضای عمومی» و «حقوق شهروندی» را در ایالات متحده شکل داده است. این بخش از زندگی او نشان میدهد که حتی بزرگترین متفکران نیز میتوانند تحت تأثیر کوررنگیهای دوران خود قرار گیرند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
واکنشها به مرگ «مشکوک» او ادامه دارد
رادیو فردا: مراسم خاکسپاری خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و زندانی سیاسی پیشین که مرگ او موجی از واکنشها مبنی بر مشکوک بودن دلیل مرگ برانگیخته است، روز یکشنبه ۱۶ آذر با حضور مردم در سبزوار برگزار شد.
جواد علیکردی، وکیل دادگستری که خود دورهٔ محکومیت زندان خانگیاش را میگذارند، در مراسم خاکسپاری برادرش گفت امیدوار است جمهوری اسلامی حکم جدید دادگاه انقلاب مشهد علیه برادرش را تأیید کند «تا در پیشگاه پدرِ شهیدم سرافرازتر باشد.»
براساس اعلام سایت وکلاپرس، مرگ این وکیل دادگستری که در سالهای اخیر وکالت برخی زندانیان سیاسی و خانوادههای دادخواه را بر عهده داشت، شامگاه جمعه ۱۴ آذر رخ داد با این توضیح تأییدنشده که او «در دفتر کار خود دچار ایست قلبی شده است».
اما با گذشت بیش از دو روز از مرگ او و بهرغم واکنش شمار قابلتوجهی از دیگر وکیلان و فعالان مدنی که درگذشت او را «مشکوک» و یا «قتل» خواندهاند، مقامات قضایی و انتظامی هنوز اطلاعیهای در این باره صادر نکردهاند.
سینا یوسفی، وکیل دادگستری، روز شنبه از مشکوک بودن و «ابهامات جدی» در مورد مرگ خسرو علیکردی «بر اساس اطلاعات بهدستآمده از نزدیکان و منابع موثق» خبر داد و نوشت نیروهای پلیس و مأموران اطلاعاتی پس از این واقعه «دوربینهای مداربسته» دفتر او را بردند و «قاضی کشیک قتل نیز بلافاصله در صحنه حاضر شد».
این وکیل دادگستری در ادامه نوشت «این امر خود نشاندهندهٔ ارزیابی اولیهٔ مقامات از مشکوک بودن ماجرا است. با این حال، تا کنون هیچ توضیح رسمی به خانواده ارائه نشده است».
خسرو علیکردی، وکیل اهل سبزوار و ساکن مشهد که پدرش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود، وکالت فاطمه سپهری، زندانی سیاسی، شماری از بازداشتشدگان جنبش «زن زندگی آزادی» و همچنین تعدادی از خانوادههای دادخواه مانند خانوادهٔ ابوالفضل آدینهزاده، نوجوان معترض کشتهشده، را بر عهده داشت.
او خود نیز پیشتر بهدلیل فعالیتهای مدنی خود مدتی زندانی شده بود.
مراسم خاکسپاری خسرو علیکردی، وکیل حقوق بشر، روز یک شنبه ۱۶ آذر با حضور انبوه مردم در سبزوار برگزار شد.
— RadioFarda|راديو فردا (@RadioFarda_) December 7, 2025
بر اساس ویدئوهای منتشرشده از این مراسم حاضران شعارهای اعتراضی سردادند.
آقای علیکردی در سالهای گذشته وکالت فاطمه سپهری، کنشگر سیاسی زندانی، همچنین خانواده ابوالفضل آدینه… pic.twitter.com/YVyB76lm4g
امیر رئیسیان، وکیل دادگستری، نیز در واکنش به خبر درگذشت خسرو علیکردی نوشت مرگ او «مستقیم یا غیرمستقیم» نتیجهٔ ستمهایی است که در حق او و موکلانش اعمال شده بود.
مرضیه محبی، وکیل دادگستری، هم بهنقل از «منابع موثق» خود نوشت آقای علیکردی در دفتر کارش با «ضربه به سر» کشته شده، ادارهٔ اطلاعات دوربینهای محل را جمع کرده و دسترسی به خانوادهٔ او نیز «ناممکن» شده است.
رادیو فردا مستقلاً قادر به تأیید یا رد این جزئیات نیست. با این حال شماری دیگر از وکلای دادگستری نیز در واکنشهای خود دستکم بر مشکوک بودن مرگ این وکیل فعال حقوق بشر صحه گذاشتند.
رضا شفاخواه، وکیل داگستری، نوشت علیکردی برای دفاع از موکلینش «تا پای جان» رفت و افزود: «ستم زمانی پایان مییابد که ستمدیده تصمیم بگیرد دیگر تحمل نکند. خسرو علیکردی خیلی وقت بود که ستم را دیگر تحمل نمیکرد و در این مسیر تعارف و وسطبازی را کنار گذاشت و تا پای جان عزیزش هم رفت.»
بابک پاکنیا، وکیل دادگستری، نیز تصویری از گفتوگوی خود با علیکردی را به اشتراک گذاشت و با اشاره به اینکه علیکردی بعد از آزادی از زندان، باز هم در جهت احیا و استیفای حقوق مردم، دست از تلاش برنداشت، از تشکیل یک پرونده جدید علیه او خبر داد و نوشت «تا لحظهٔ آخر دست از سر او برنداشتند».
بهگفتهٔ سینا یوسفی، وکیل دادگستری، جواد علیکردی، برادر خسرو علیکردی که او هم وکیل دادگستری است، در حال حاضر با پابند الکترونیکی در زندان خانگی به سر میبرد.
جواد علیکردی در مراسم خاکسپاری برادرش گفت: «امیدوارم جمهوری اسلامی حکم جدیدی را که دادگاه انقلاب مشهد علیه خسرو علیکردی مبنی بر حبس و تبعید و ممنوعیت خروج و فعالیت را تأیید کند تا برادرم در پیشگاه پدر شهیدم سرافرازتر باشد.»
برخی منابع نیز از تماس مأموران وزارت اطلاعات با برخی دوستان نزدیک آقای علیکردی تماس گرفته و هشدار دادهاند که از اطلاعرسانی عمومی در خصوص مشکوک بودن مرگ این وکیل دادگستری خودداری کنند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / اکسیوس
کاخ سفید در صدد است نشست مشترکی میان بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، و عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، ترتیب دهد؛ دو رهبری که از پیش از جنگ غزه تاکنون هیچ تماسی با یکدیگر نداشتهاند. یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی مطلع، این موضوع را به وبسایت اکسیوس گفتهاند.
به گفتهی مقامهای آمریکایی، پیششرط چنین دیداری آن است که نتانیاهو با توافق راهبردی صادرات گاز به مصر موافقت کند و گامهای دیگری نیز برای متقاعد کردن سیسی به برگزاری نشست بردارد.
اهمیت موضوع: بهگفتهی مقامهای آمریکایی، واشنگتن میکوشد از مسیر دیپلماسی اقتصادی یخ روابط اسرائیل و کشورهای عربی را آب کند.
یک مقام آمریکایی به اکسیوس گفت: «این برای اسرائیل فرصت بزرگی است. فروش گاز به مصر، نوعی وابستگی متقابل ایجاد میکند، دو کشور را به هم نزدیکتر میسازد، صلحی گرمتر میآفریند و از وقوع جنگ جلوگیری میکند.»
تصویر کلی: دولت آمریکا طرحهای مشابهی را بررسی میکند که هدف آن ایجاد مشوقهای اقتصادی میان اسرائیل و کشورهای عربی از جمله لبنان، سوریه و عربستان سعودی در حوزههایی مانند فناوری و انرژی است.
هدف این ابتکارها آن است که اسرائیل از انزوای دیپلماتیک خارج شود، الگوی تازهای برای تعامل با جهان عرب شکل گیرد و «توافقهای ابراهیم» دوباره به مسیر اصلی بازگردند.
مقامهای آمریکایی امیدوارند این هدف همزمان با تلاشهای آنان برای تثبیت آتشبس در غزه و پیشبرد روند صلح دنبال شود.
پشت صحنه: به گفتهی یک مقام آمریکایی، جرد کوشنر، مشاور و داماد رئیسجمهور پیشین دونالد ترامپ، در گفتوگوهای اخیر به نتانیاهو گفته است اسرائیل باید پس از جنگ نشان دهد که فراتر از «دستورکار منفی» چیزی برای ارائه به ملتهای منطقه دارد.
به گفتهی کوشنر، کشورهای منطقه نمیخواهند همواره درباره ایران صحبت کنند، بلکه مایل به بررسی فرصتهای اقتصادی هستند. او تأکید کرده که اگر اسرائیل میخواهد در منطقه پذیرفته شود، باید دوباره به همین زبان سخن بگوید.
یکی از مقامهای آمریکایی گفت: «جرد به بیبی گفت اسرائیل باید توان دیپلماسی اقتصادی خود را تقویت کند و بخش خصوصی را در روند صلح مشارکت دهد. او توضیح داد که وقتی قطریها، سعودیها یا اماراتیها به واشنگتن میآیند، هیأتهای تجاری هم همراه دارند چون تمرکزشان بر توافق اقتصادی است.»
همین مقام افزود که اسرائیل باید از مزیتهای خود در حوزه فناوری و هوش مصنوعی، منابع گاز طبیعی و دانش فنی در انرژیهای تجدیدپذیر و مدیریت آب برای پیشبرد دیپلماسی منطقهای استفاده کند.
به گفتهی او، کوشنر به نتانیاهو پیشنهاد کرده است از مصر آغاز کند؛ کشوری که نقش کلیدی در دستیابی به توافق صلح غزه داشته و در بازگرداندن ۲۷ تن از ۲۸ گروگان جانباخته در غزه پیشگام بوده است.
یک مقام آمریکایی گفت: «مصریها واقعاً تعهد زیادی برای کمک در غزه نشان دادهاند.»
با این حال، به گفتهی یک مقام آمریکایی و یک منبع اسرائیلی، هرچند نتانیاهو به کوشنر گفته مایل به دیدار با سیسی است، اما هنوز اقدام جدیای در این مسیر انجام نداده و رئیسجمهور مصر نیز تمایل چندانی به این دیدار ندارد.
به گفتهی منبع اسرائیلی، «در دو سال گذشته هیچ تماس راهبردی مهمی میان دو کشور وجود نداشته است.»
گذشته ماجرا: طبق گفته همین منبع، نتانیاهو پیشتر از حضور در نشست صلح غزه در شرمالشیخ مصر که با میانجیگری ترامپ برنامهریزی شده بود، انصراف داد؛ اقدامی که به مذاق سیسی خوش نیامد.
نتانیاهو و سیسی در سال ۲۰۱۸ یک دیدار محرمانه برگزار کردند و آخرین دیدار علنی آنان به مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۱۷ برمیگردد.
تمرکز تازه: منابع آمریکایی به نتانیاهو گفتهاند که برای تحقق نشست، باید پیشنهادی ملموس به مصریها ارائه کند. یکی از گزینهها، تصویب توافقی چندمیلیارد دلاری در زمینه گاز طبیعی است که بر اساس آن اسرائیل حدود ۲۵ درصد برق مصر را تأمین خواهد کرد. شرکت آمریکایی «شورون» یکی از شرکای اصلی میدان گازی مرکزی این طرح است.
سیسی در ماه ژوئیه با وجود انتقادهای داخلی و خارجی، این طرح را تصویب کرد اما دولت اسرائیل هنوز گام مشابهی برنداشته است.
منبع اسرائیلی علت این تعلل را «مسائل خرد سیاست داخلی اسرائیل» و تمایل نتانیاهو به امضای رسمی توافق در جریان دیدار علنی با سیسی در خاک مصر عنوان کرد. سفارت اسرائیل در واشنگتن از اظهار نظر در این باره خودداری کرده است.
به گفتهی مقامهای آمریکایی، نتانیاهو باید این توافق گازی را تصویب و مجموعهای از پیشنهادهای اقتصادی دیگر را نیز برای زمینهسازی دیدار با سیسی آماده کند.
آنچه باید در نظر داشت: بنا بر گفتهی منابع اسرائیلی و آمریکایی، نتانیاهو اخیراً تیمی تعیین کرده که در خفا در حال آمادهسازی دستاوردهای اقتصادی مشخص برای احتمال برگزاری نشست با سیسی است.
جمعبندی: یک مقام آمریکایی گفت: «ما به بیبی گفتیم باید این رابطه را به صلحی گرم تبدیل کند و سپس برای کاهش تنشهای منطقهای همکاری کند. اگر این روش با مصر مؤثر باشد، میتوان همین مدل را با سوریه، لبنان و عربستان هم پیش برد.»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
مظاهر گودرزی / خبرآنلاین: حال و روز شادی و نشاطِ جمعی در سرزمین ما به زبان شفیعی کدکنی وصفی چنین دارد: «طفلی به نامِ شادی دیریست گم شدهست، با چشمهای روشنِ برّاق، با گیسویی بلند، به بالای آرزو، هر کس ازو نشانی دارد، ما را کُنَد خبر، این هم نشانِ ما: یکسو، خلیجفارس سویِ دگر، خزر»؛ اما این گمگشتگی حاصل چیست؟
بسیاری از جامعهشناسان معتقدند نشاط اجتماعی ارتباط مستقیم با وضعیت سرمایه اجتماعی دارد، گزارشهای اخیر هم نشان میدهد سرمایه اجتماعی در کشور روند نزولی دارد، مدتی قبل سیدمحمد بطحایی، رئیس سازمان امور اجتماعی کشور گزارشی از سرمایه اجتماعی ارائه داد، او در یک مصاحبه گفت: «سرمایههای اجتماعی ما [در ایران] بالا نیست و آمار ۲۶.۵ درصد بسیار رقم نگرانکنندهای است.» بطحایی همچنین میزان رضایت شهروندان از اوضاع کشور با شرایط فعلی را ۲۵.۵ درصد عنوان کرد و یادآور شد که: «با نشاط اجتماعی فاصله داریم.» اما مشکل دقیقا از همینجا شروع میشود، یعنی وقتی همهی آمار و ارقامها نشان میدهند نشاط اجتماعی وضعیت نزولی دارد حکومت میخواهد پا به میدان بگذارد و این نشاطِ جا مانده را جبران کند.
این جملات بخشی از صحبتهای رئیس سازمان امور اجتماعی کشور درباره روند بازتولید نشاط در جامعه است: «پس از جلسات متعدد بخشنامهای تحت عنوان نشاط اجتماعی نوشته و ابلاغ شد؛ به طوری که در هر شهرستانی به مقتضای فرهنگ، آداب و رسوم و فرهنگ محلی و بومی خود رویدادهایی را برگزار کنند.»
این جملات هم برای حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است: «جامعه ما قطعاً به نشاط حلال نیاز دارد. قطعا باید برنامهها و جشنوارههای نشاطآور برگزار کنیم تا مردم مومنانه از زندگی خود لذت ببرند. بنابراین لذت ممنوع نیست، اما لذت باید توأم با ایمان باشد.»
هر دو جمله رنگ و بویی از جنس فرمان، دستور و بخشنامه برای بازگشتِ آن طفل گمشده، یعنی شادی و نشاط به جامعه دارند، درحالیکه عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران معتقد است: «نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت، رضایت، امید و آزادی است، درحالیکه بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعاتِ تطبیقی حکومتها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.»
* تعریف عملیاتی شما از نشاط اجتماعی چیست؟
برای ارایه یک تعریف عملیاتی جامع، همزمان باید نظریههای جامعه شناسی، شاخصهای بینالمللی (UNDP, WHO, OECD) و نیز پیمایشهای ایرانی مانند ارزشها و نگرشها را مدنظر قرار داد. بنابراین تعریف عملیاتی استاندارد ما میتواند اینگونه مفصلبندی شود؛ نشاط اجتماعی مجموعهای از احساسات، رفتارها و وضعیت اجتماعی قابل اندازهگیری است.
* اجزای مهم این مجموعه قابل اندازهگیری چه چیزهایی هستند؟
اینکه آیا افراد جامعه احساس رضایت، امید و انگیزش برای مشارکت جمعی دارند؟ همچنین چقدر در فعالیتهای فرهنگی هنری ورزشی و مدنی حضور فعال دارند؟ آنها چقدر روابط اجتماعی امن، معنادار و اعتمادآمیز را تجربه میکنند؟ چقدر دسترسی بدون تبعیض به عرصه عمومی و تجربههای جمعی دارند؟ و اینکه سطحی از رفاه روانی اجتماعی را که تجربه میکنند چقدر آنها را به سمت تعامل مثبت با دیگران سوق میدهد؟اگر بخواهم این پنج مورد را فشرده کنم باید بگویم نشاط اجتماعی یعنی مثلث؛ ذهنیت مثبت جمعی بعلاوه توان مشارکت، در کنار رفتارهای جمعی نشاط آفرین.
* شما پنج مورد از اجزای پر اهمیت تشکیل دهنده نشاط اجتماعی را معرفی کردید، آیا درباره وضعیت آنها در جامعه ایرانی اطلاعاتی در دسترس هست؟
پیمایشهای ملی نشان میدهد نمودار هر پنج مولفه یعنی احساس رضایت و امید، تمایل به فعالیت فرهنگی، روابط اجتماعی امن و اعتماد آمیز، احساس تبعیض و رفاه روانی اجتماعی در جامعهی ایرانی در بازههای بلند مدت سیر نزولی داشته است. یعنی در جامعه ایرانی ذهنیت مثبت جمعی، توان مشارکت و رفتارهای جمعی نشاطآور رو به کاهش است.
نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است
* نشاط اجتماعی با همین مولفههای که شما برای ما صورتبندی کردید در گروههای اجتماعی مانند طبقه متوسط، یا طبفه فرودست و فرادست متفاوت است؟
نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است و از نظر چگونگی تجربه و امکان تحقق، در سه طبقه فرودست، متوسط و فرادست تفاوتهای ساختاری وجود دارد؛ این تفاوتها فقط در سطح شادی نیست، بلکه در ماهیت شادی، امکان و ابعاد تجربه، ابزارها، معانی و حتی در محدودیتها قابل مشاهده است.
* به ما بگویید نشاط اجتماعی در طبقه فرودست چه ویژگیهایی دارد؟
نشاط اجتماعی در این طبقه معمولاً جمعی، خیابانی، ارزان و کوتاه مدت است. در واقع با نوعی شادیِ آنی، رهاییبخش و کم هزینه مواجه هستیم که بیشتر برای فرار لحظهای است.
* فرار از چه چیزی؟
فرار از فشارهای اقتصادی. در این طبقه سرمایه فرهنگی و اقتصادی معدود است و تنوع تجربه را کاهش میدهد، همچنین امنیت شغلی و روانی پایین هم در این طبقه سبب شادی ناپایدار و شکننده میشود.
* اگر بخواهید مصداقی بگویید چهجور شادیهایی معرفی میکنید؟
مثل شادیهای خیابانی، موسیقیهای بلند در پارکها و خیابانها، فوتبال، جشنهای محلی، دورهمیهای کوچک خانوادگی، یا حضور در فضاهای شهری که رایگان هستند.
* شما وقتی گفتید نشاط طبقاتی است، از محدودیت هم در این طبقهبندی نام بردید، محدودیتهای نشاط در طبقه فرودست چیست؟
بیثباتی اقتصادی، حاشیهنشینی و نبودن فضاهای امن، تبعیض ساختاری و انگ اجتماعی جزو محدویتهای این طبقه برای نشاط اجتماعی هستند. در این طبقه نشاط بیشتر فشار زدایی است تا پرورش امید جمعی، نشاط برای این طبقه ابزار است نه نماد منزلت، در واقع نشاط ابزاری برای کاهش فشار است، درحالیکه نشاط قرار است سبب پرورش امید جمعی شود.
نشاط در طبقه متوسط ابزاری برای فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است
* اگر موافق باشید با همین نگاه نشاط در طبقه متوسط را بررسی کنیم، نشاط در این طبقه چه ویژگیای دارد؟
نشاط در طبقه متوسط معنای فرهنگی، هویتی و نمادین دارد، یعنی این طبقه از ورزش کردن، هنر، کنسرت، کافه، کتابفروشی، تئاتر، سالن سینما، سفرهای داخلی تغذیه میکند، بنابراین نشاط در این طبقه ابزار ساخت هویت و فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است.
* و حاضر هستند برای اینها پول هم بدهند.
بله همینطور است، ضمن اینکه در این گروه فعالیتهای داوطلبانه هم جزو مصداقهای نشاط ساز است. همچنین فضای مجازی هم به عنوان حوزه عمومی سبک زندگی مطرح میشود.
* حالا موانع نشاط در طبقه متوسط چیست؟
موانع نشاط در این طبقه فرسایش سرمایه اجتماعی یا بیاعتمادی به نهادها است، وقتی میگویم بیاعتمادی به نهادها منظورم سیاستزدگی شدید است، در کنار آن فشارهای اقتصادی هم باعث کوچک شدن طبقه متوسط شده است.نشاط طبقه متوسط دو گانه است یعنی هم امر فرهنگی است و هم امر سیاسی، وقتی فضاهای فرهنگی محدود و سیاستزده میشود نشاط طبقه متوسط به سرعت به ناخشنودی و اعتراض تبدیل میشود، اتفاقا همین طبقه است که بیشترین شکاف میان انتظارات و واقعیات را تجربه میکند.
نشاط در طبقه فرادست قطع نمیشود
* برسیم به طبقه فرادست، در این طبقه نشاط چه ویژگیای دارد؟
نشاط اجتماعی در این طبقه ویژگی خصوصی دارد، ممتاز، پرهزینه و البته انحصاری است، بنابراین بیشتر بر منزلت و جایگاه استوار است، بههمین خاطر نشاط در خدمت بازتولید و حفظ این طبقه و قدرت طبقاتی آن است. نشاط در این طبقه قطع نمیشود و فقط انتقال مکان پیدا میکند.
* چه مصداقهایی دارد؟
سفرهای خارجی، باشگاههای خصوصی، مهمانیهای بسته، فضاهای فرهنگی و ورزشی ویآیپی (VIP) یا خصوصی، رویدادهای هنری خاص.
* نشاط در این طبقه با محدودیت هم مواجه است؟
بله اما خیلی کمتر از دو طبقه دیگر است. محدودیت نشاط در این طبقه همان محدودیتهای عمومی است که خیلی اندک روی نشاط این طبقه تاثیر دارد. بنابراین نشاط در طبقه فرادست وابسته به شبکههای بسته و سرمایه اقتصادی است، پایدار است اما عمومی نیست، نکته اینکه نشاط این طبقه اثر اجتماعی کمتری دارد.
طبقه متوسط نماد نشاط در جامعه است
* اما میان این سه طبقه بیشتر نشاط اجتماعی در طبقه متوسط مورد توجه قرار میگیرد، چرا؟
در گزارشهای رسمی هم وقتی از کاهش نشاط اجتماعی صحبت میشود معمولاً اشارهشان به طبقه متوسط است چراکه این طبقه مهمترین موتور فرهنگی و نمادین نشاط در جامعه است.
* نقش حکومتها در بازتولید نشاط در جامعه چیست؟
در واقع حکومتها ساختارِ فرصتهای جمعی را فراهم میکنند، نشاط اجتماعی نتیجه فرصتهایی است که حکومتها آن را فراهم یا محدود میکنند، بهتعبیر هابرماس عرصه عمومی قلب فعالیتهای فرهنگی جامعه است و در این عرصه حکومتها ایفای نقش دارند. آنها یا تولید فضای امن میکنند یا آن را محدود میکنند.
* منظورتان از فضا امن چیست؟
پارکها، سالنهای فرهنگی، جشنواره، مراکز هنری، منظورم خیابان امن و میدانها شهر است. در کنار ایجاد فضای امن نقش دیگر حکومت ایجاد تنوع است، فرهنگ زمانی شاداب میشود که در فضای عمومی امکان تنوع سلیقه وجود داشته باشد، اگر فضای عمومی سیاسی و امنیتی شود حضور مردم در عرصه عمومی و بهدنبال آن نشاط اجتماعی کم میشود. بنابراین حکومتها از طریق سیاست فرهنگی میتوانند شادی را بازتولید یا سرکوب کنند.
* این سیاست فرهنگی الگوهای متنوع دارد؟
بله؛ سیاست حمایتی، سیاست نظارتی، سیاست مهندسی فرهنگی و سیاست سرکوب فرهنگی از انواع آن هستند.
* ویژگی سیاست حمایتی چیست؟
حمایت از هنر، منظورم تسهیلگری است؛ پیامد این سیاست افزایش نشاط در جامعه است.
* سیاست نظارتی چهطور؟
این سیاست یک نظارت شفاف دارد، بنابراین در آن یک نشاط متوسط در جامعه بازتولید میشود.
* این الگو در سیاست مهندسی فرهنگی چهطور است؟
این سیاست دنبال جهتدهی رسمی به شادی است، پیامد این الگو شادی مصنوعی یا بیاعتمادی است.آخرین سیاست هم سرکوب فرهنگی است که ما میتوانیم ویژگیهای آن را در محدودیتها و ممنوعیتها ببینیم که سبب کاهش شدید نشاط اجتماعی میشود.
* حاکمیت در ایران از کدامیک از این الگوها پیروی میکند؟
در بازههای زمانی متفاوت چند الگو را تجربه کرده است، از الگوی نظارتی تا مهندسی فرهنگی. ناگفته نماند فضا در بازههایی بهسمت سیاست سرکوب فرهنگی تمایل پیدا کرد، اما بیشتر الگوی مهندسی فرهنگی در دهههای گذشته رواج داشته است، یعنی تعریف کردن شادی و به آن جهتدهی رسمی دادن. در کنار این الگوها دولتها روایتسازی هم میکنند و بر نشاط اجتماعی اثر میگذارند.
* منظورتان از روایتسازی چیست؟
حکومتها رسانه، آموزش رسمی و سیاست تبلیغاتی منظم دارند، با این تواناییها میتوانند روایت امید یا ناامیدی بسازند.همچنین حکومتها میتوانند با رواداری نشاط ایجاد کنند، نشاط بهطور طبیعی متکثر است، یعنی جوانان، طبقه متوسط، اقلیتها، مذهبیها، روشنفکران، اقشار سنتی، اقشار شبه مدرن و مدرن، همهی اینها روشهای متفاوتی برای شادی دارند اگر حکومت فقط بخشی از این سلیقهها را بپذیرد پیامد آن قطببندی اجتماعی است، در واقع نشاط اجتماعی قطببندی میشود، بنابراین مهندسی فرهنگی نشاطِ شکننده ایجاد میکند.
نکته مهم دیگر اینکه حکومتها با تامین امنیت اقتصادی میتوانند سببساز و بازتولیدکننده شادی و نشاط شوند، اساساً بدون رفاه شادی اجتماعی بنای محکم ندارد.وقتی درباره نقش حکومت در شادی و نشاط حرف میزنیم نمیتوانیم درباره مدیریت شهری حرف نزنیم، اگر مدیریت شهری کارآمد باشد رویدادهای شهری جاری و روان برگزار میشود، دیگر اینکه احساس میشود فضای عمومی زنده است، تنشهای اجتماعی مدیریت میشود و فضای فرهنگی محل نزاع نمیشود.
* در صحبتهای آقای بطحایی بود که بخشنامههایی به استانها فرستادهاند تا درباره نشاط و شادی برنامهریزی کنند، این قبیل بخشنامهها در راستای همان مهندسی کردن شادی و نشاط است؟
موافقم، به نظرم درهمین راستا است. با بخشنامه و دستور نمیشود نشاط اجتماعی تولید کرد شاید در نهایت بشود یک مراسم شاد برگزار کرد درحالیکه نشاط اجتماعی بهمثابه یک پدیده ساختاری از مسیر فرمان اداری نمیگذرد. نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت و رضایت است، از جنس امید و آزادی است، درحالیکه بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعات تطبیقی حکومتها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.
* در دنیا نمونههایی برای ایجاد شادی با بخشنامه و دستور داریم؟
بله، بسیار. در تاریخ شادی نمایشی، حکومت مراسم، کنسرت و جشن برگزار میکند اما مردم آن را نمایش سیاسی میدانند، نمونههای این موارد در دنیا مانند تلاشهای اتحاد جماهیر شوری برای ساخت شادی سوسیالیستی است، یا تلاشهای چین در دهه ۹۰ میلادی برای خلق «شهروندان خوشحال»، همه این شادیها مصنوعی و کوتاه مدت بودند. در اثر معکوس، وقتی مردم احساس کنند که حکومت به زور میخواهد آنها را شاد نشان دهد سطح بیاعتمادی افزایش پیدا میکند و اتفاقا لجاجت جمعی هم شکل میگیرد.
در جامعهای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیتهای فرهنگساز به منبع درگیری تبدیل میشود
* نزاعی که درباره خبر کنسرت همایون شجریان پیش آمد یا حتی مدتی قبل شهرداری تهران در یکی از میادین شهر جشنی برگزار کرد که موافقان و مخالفان زیادی داشت، اینها نمونههای همین شادی دستوری هستند؟
از زاویهای بله، علت را میتوان در پنج سطح تحلیل کرد. در جوامعی مانند ایران که سرمایه اجتماعی متغیر و در بازه زمانی پایین است هر سیاست فرهنگی به میدان نزاع تبدیل میشود. در سطح ساختاری یک کنسرتی که باید نشاط ایجاد کند وقتی در جامعهای برگزار میشود که اعتماد مردم به نهادهای رسمی اندک است به نزاع تبدیل میشود. رابرت پاتنام میگوید که «در جامعهای با سرمایه اجتماعی فرسوده حتی فعالیتهای فرهنگساز به منبع درگیری تبدیل میشود.»
در سطح فرهنگی-معنایی، از نگاه مخالفان کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی فقط یک رویداد موسیقیایی نبود، بلکه یک نشانه سیاسی بود. در شرایط جامعه قطبی شده پدیدههای فرهنگی کارکرد دیگری پیدا میکنند، یعنی بهجای رویداد به نشانه تبدیل میشوند، برخی از این کنسرتها برای بخشی از مردم به نشانه یا نماد آزادی فرهنگی تبدیل میشود، اما برای یک گروه دیگر نشانهی «شیره مالیدن سر مردم» است، در واقع کنسرت به نماد پوشاندن مشکلات اصلی تبدیل میشود، وقتی معنای یک رویداد پراکنده شود (مانند ماجرای کنسرت همایون شجریان) رویداد به میدان معناشناختی نزاع و درگیری تبدیل میشود. درحالیکه مثلاً وقتی «فردی مرکوری» کنسرت خیابانی میگذاشت درباره آن پراکندگی معنایی وجود نداشت و صرفاً یک رویداد موسیقیایی بود.
سطح بعدی یک اقدام فرهنگی در بستر بیاعتمادی سیاسی است، ماجرای کنسرت شجریان در چه فضایی رخ داد؟ در فضایی که مردم نسبت به سیاستهای فرهنگی حس انسجام سیاستی ندارند، مردمی که تجربه لغو کنسرت در شهرهای مختلف را دیده و شنیدهاند حالا با کنسرت خیابانی همایون شجریان در میدان آزادی مواجه شدند، یعنی دو اتفاق متضاد، در چنین وضعیتی هر اقدام فرهنگی توسط دولت را نوعی تاکتیک قدرت تفسیر میکنند و از دریچه سوء ظن ساختاری به آن نگاه میکنند، بهعباراتی هر اقدام فرهنگی تبدیل به بازی قدرت میشود.
سطح چهارم اجتماعی و روانی است، جامعه در زندگی تحت فشار زیست میکند، جامعهی تحت فشار مستعد انفجارهای ریز است، وقتی جامعه خستگی روانیِ جمعی دارد، فشار اقتصادی و ناامنی شغلی بالا است، امید و چشمانداز روشن ندارد، امکان تخلیه سالم هیجانات هم ندارد، در این جامعه رویدادهای کوچک به درگیری بزرگ تبدیل میشود، جامعهای که در آن تحریکپذیری جمعی بالا است هر کنش کوچکی تنش ایجاد میکند.
در سطح نهادی، کنسرت شجریان مصداق همان سیاستهای نمایشی بدون زیرساخت اعتماد است که این وضعیت اثر معکوس ایجاد میکند، یعنی وزارت ارشاد اقدام فرهنگی کرد اما در چه بستری؟ در بستری که آزادی فرهنگی پایدار وجود ندارد و امنیت آزادی اجتماعی تضمین شده هم وجود ندارد، بنابراین در چنین وضعیتی فرهنگ بهجای همبستگی تنش تولید میکند.
هیچ جامعهای در آینده مبهم نمیتواند شاد باشد
* شما وضعیت کنونی را صورتبندی کردید، اجازه بدید بپرسم حالا جامعه ایرانی برای داشتن نشاط اجتماعی چه چیزهایی کم دارد؟
نشاط اجتماعی محصول ساختارهای عادلانه، آزادی فرهنگی و امنیت روانی است، وقتی این سه مورد آسیب ببینند حتی بهترین برنامههای فرهنگی هم بیاثر میشوند. با این نگاه در ایران امروز به نظرم هفت کمبود برای نشاط مردم وجود دارد.
یک، اعتماد اجتماعی و نهادی، این مهمترین عامل است، نهادهای مدنی تضعیف شدهاند و احساس امنیت وجودی کاهش یافته است. دو، آزادی فرهنگی و سبک زندگی، نشاط اجتماعی همانا امکان زیستن سبک زندگی دلخواه بدون ترس از کنترل و مداخله است، اما در ایران موسیقی، پوشش، جشن، تئاتر، اجتماع دائماً در معرض حساسیتزایی قرار دارد و گاهی سبک زندگی موضوع امنیتی میشود، بنابراین احساس آزادی تجربه به شدت پایین است.
سه، امنیت اقتصادی و چشمانداز به آینده. هیچ جامعهای در آینده مبهم نمیتواند شاد باشد و ما در ایران نوسان اقتصادی شدید، تورم مزمن، ناامنی شغلی بالا، مهاجرت اجباری نخبگان، افق آینده نامعلوم داریم، همه اینها خستگی امید ایجاد میکند.
چهار، گفتوگوی اجتماعی و میدانهای عمومی. نشاط اجتماعی اساساً در فضاهای عمومی امن آزاد و شلوغ شکل میگیرد. در ایران تجمعات فرهنگی معمولاً مجوز نمیگیرند یا به دشواری مجوز میگیرند. شهرها در ایران فاقد میدانهای عمومی باز و شاد هستند، بنابراین ما شاهد سیاستزدگی فضای شهری هستیم.
پنج، عدالت اجتماعی و نبود تجربه عمیق تبعیض است؛ درحالیکه در ایران برعکس است. تجربه بیعدالتی یکی از قویترین عوامل افسردگی اجتماعی است، ما در ایران فاصله طبقاتی واضح داریم، ناکارآمدی و فساد اداری به دفعات دیده میشود، تبعیض قومیتی و جنسیتی داریم و همه اینها باعث میشود بخش مهمی از جامعه احساس کند بیصدا است.
شش، آرامش و پایداری روانی جمعی؛ اما برعکس در جامعه ایران ما با فشارهای روانی پشتسرهم مواجه هستیم، مانند کرونا، تورم، بحرانهای سیاسی، بحران محیط زیستی، همه اینها جامعه را در حالت تنش دائمی قرار داده است.
هفت، وجود نهادهای میانجی مانند احزاب و انجمنها. این نهادها فشارهای اجتماعی را تخلیه میکنند و با ایجاد کنش جمعی مثبت اعتماد میسازند، اما در ایران این کارکردها بلاتکلیف مانده اند. در یک جمع بندی، جایی که نهادهای میانجی ضعیف باشند نشاط اجتماعی فرو میپاشد.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری »میزان» وابسته به قوه قضاییه اعلام کرد که حکم اعدام محمد غفاری، متهم ردیف اول پرونده اقتصادی شرکت “رضایت خودرو طراوت نوین”، صبح امروز به اجرا درآمد.
میزان در گزارش خود عنوان کرد که این متهم صبح امروز به چوبه دار آویخته شده است اما به محل اجرای حکم اشاره ای نکرده است. هویت وی، محمد غفاری، مدیرعامل شرکت مذکور عنوان شده است.
به گزارش هرانا، در مرداد امسال دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان از تایید حکم اعدام این متهم در دیوان عالی کشور خبر داده بود.
بر اساس این گزارش، پرونده اقتصادی مورد اشاره، از جمله پروندههای «کثیرالشاکی» بوده و بیش از ۲۸ هزار نفر در جریان فعالیتهای این شرکت متضرر شدهاند. مجموعه «رضایت خودرو طراوت نوین» از سال ۱۳۹۲ با جذب گسترده سرمایهگذاران آغاز به کار کرده و طی سالهای بعد با گسترش تخلفات، موجی از شکایات در استان قزوین و استانهای مجاور شکل گرفته بود.
شرکت «رضایت خودرو طراوت نوین» به روش کلاسیک «هرمی» یا «پونزی» عمل میکرد؛ یعنی از پول مشتریان جدید، غرامت مشتریان قبلی را پرداخت میکرد. طبق برآوردها، مجموع کلاهبرداری این شرکت حدود ۵۷ میلیون یورو بوده است، اما با توجه به تورم شدید و سقوط آزاد ارزش ریال در سالهای اخیر، زیان واقعی قربانیان بسیار بیشتر از این رقم است.
بنابر اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، آقای غفاری به عنوان متهم ردیف اول پرونده، با ایجاد شبکهای از بازاریابها و انجام تبلیغات وسیع، اقدام به جذب وجوه مردم برای خرید و فروش خودرو با قیمت کمتر از بازار میکرد اما بخش عمده مشتریان هیچگاه خودرویی دریافت نکرده بودند. میزان مدعی شده است که تنها چهار درصد از مشتریان خودرو تحویل گرفته و بخش بزرگی از قراردادها بدون تحویل کالا و صرفا همراه با پرداخت سود از محل وجوه دیگر سرمایهگذاران بوده است.
بازداشت متهم در مرداد ۱۴۰۲ صورت گرفته و بنا بر گزارشها، ۸۸ خودرو، یک دستگاه آمبولانس و سایر اموال متعلق به شرکت نیز شناسایی و توقیف شده است. این پرونده در نهایت در قالب ۱۳ جلسه دادگاه ویژه جرایم اقتصادی در قزوین مورد رسیدگی قرار گرفت و برای ۲۸ متهم حقیقی و حقوقی کیفرخواست صادر شد.
خبرگزاری میزان همچنین اشاره کرده است که جلسات متعدد «ارشادی و مذاکره» میان قاضی پرونده، نمایندگان دادستانی و متهم برای پرداخت بدهیها برگزار شده بود، اما با وجود اعطای چندین مهلت، متهم اقدامی مؤثر برای جبران خسارات انجام نداد.
مرکز رسانه قوه قضاییه در پایان اعلام کرده که با وجود اجرای حکم، روند توقیف و فروش اموال همچنان ادامه دارد.
بر اساس آماربرداری سالانه مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در بازه زمانی ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴ تا ۸ اکتبر ۲۰۲۵، دست کم ۱۵۳۷ تن در زندانهای کشور اعدام شدهاند؛ رقمی که در مقایسه با زمان مشابه در سال گذشته، حدود ۸۶.۰۷٪ افزایش داشته است.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
ریشی آیِنگار و کریستینا لو / فارن پالیسی / ۵ دسامبر ۲۰۲۵
دولت ترامپ پنجشنبه شب (۴ دسامبر ۲۰۲۵)، استراتژی جدید امنیت ملی را که مدتی طولانی در انتظار انتشارش بود، منتشر کرد؛ سندی که تلاش دارد سلطه جهانی آمریکا را با عقبنشینی این کشور از بخشهایی از نقش چند دههای جهانی خود آشتی دهد.
خط اصلی این استراتژی که در بخشهایی هم مداخلهگری را ترویج و هم از آن انتقاد میکند پیشبرد جاهطلبیهای واشنگتن است.
ترامپ در مقدمه سند نوشت: «در هر کاری که انجام میدهیم، آمریکا را در اولویت قرار میدهیم.» او این استراتژی را «نقشه راهی برای اطمینان از اینکه آمریکا همچنان بزرگترین و موفقترین ملت در تاریخ بشر باقی بماند» توصیف کرد.
اما پاراگرافهای آغازین سند که با تعریف درسی از استراتژی آغاز میشود: «طرحی مشخص و واقعبینانه که پیوند ضروری میان اهداف و ابزار تحقق آنها را توضیح میدهد» همزمان نظم جهانیِ پس از جنگ سرد به رهبری آمریکا را به باد انتقاد میگیرد و از گسستی آشکار از آن خبر میدهد.
در سند آمده است: «نخبگان سیاست خارجی آمریکا خود را قانع کردند که سلطه دائمی آمریکا بر سراسر جهان به نفع کشور ماست. اما امور سایر کشورها تنها زمانی به ما مربوط میشود که فعالیتهای آنها مستقیماً منافع ما را تهدید کند. نخبگان ما بهشدت در محاسبه تمایل آمریکا برای به دوش کشیدن دائمی بارهای جهانی که مردم آمریکا هیچ ارتباطی با منافع ملی در آن نمیدیدند، خطا کردند.»
رِتوریکی که یادآور ایدههای ملیگرایان سفیدپوست و نظریه توطئه «جایگزینی بزرگ» است نیز در سراسر سند موج میزند؛ از جمله در بخشی که نسبت به «محو تمدنی» در اروپا هشدار میدهد و خواستار احیای «هویت غربی» این قاره میشود.
این استراتژی همچنین به نگرانی دولت ترامپ درباره کاهش نرخ زادوولد اشاره میکند و تأکید دارد که «افزایش تعداد خانوادههای نیرومند و سنتی که کودکان سالم تربیت میکنند» برای «بازسازی و تقویت سلامت معنوی و فرهنگی آمریکا» ضروری است.
این سند، جهانبینی دولت ترامپ را به پنج منطقه تقسیم میکند و برای هر منطقه اصول و دستورالعملهایی برای متحدان، شرکا، دشمنان و سایر بازیگران ارائه میدهد.
منطقه: نیمکره غربی
تمرکز دوباره ترامپ بر نفوذ ایالات متحده در محیط بلافصل خود یکی از نخستین و برجستهترین بخشهای استراتژی ماههاست که زمینهچینی شده بود؛ از جمله همین هفته که دولت «اصل الحاقی ترامپ» به دکترین مونرو ۱۸۲۳ را منتشر کرد و اعلام داشت: «مردم آمریکا نه کشورهای خارجی و نه نهادهای جهانیگرا همیشه سرنوشت خود را در نیمکره ما تعیین خواهند کرد.»
استراتژی بهروشنی نشان میدهد که این بازتنظیم، عمدتاً در خدمت یکی از مهمترین اولویتهای ترامپ است: جلوگیری از ورود انسانها و مواد مخدر از مرزهای آمریکا.
در سند آمده است: «ما دوستان قدیمی خود در این نیمکره را برای کنترل مهاجرت، متوقف کردن جریان مواد مخدر و تقویت ثبات و امنیت در خشکی و دریا به کار خواهیم گرفت.»
این دستور شامل «بازتنظیم حضور نظامی جهانی ما برای مقابله با تهدیدهای فوری در نیمکره» و «استقرارهای هدفمند برای تأمین امنیت مرز و شکست کارتلها، ازجمله در صورت لزوم استفاده از نیروی مرگبار» میشود.
این سند همچنین همانگونه که دولت ترامپ تاکنون در عمل انجام داده مرز میان منافع امنیتی، دیپلماتیک و تجاری آمریکا را محو میکند. در استراتژی آمده است: «تمام سفارتخانههای ما باید از فرصتهای تجاری عمده در کشور محل مأموریت خود، بهویژه قراردادهای بزرگ دولتی، آگاه باشند. هر مقام دولت آمریکا که با این کشورها تعامل دارد باید بداند بخشی از وظیفه او کمک به شرکتهای آمریکایی برای رقابت و موفقیت است.»
این استراتژی همچنین هدف دارد نفوذ روبهگسترش چین در آمریکای لاتین را بدون نام بردن مستقیم از چین مهار کند. در سند آمده است: «هر مقام آمریکایی مستقر در منطقه یا فعال در امور آن باید از تصویر کاملِ تأثیرات زیانبار خارجی آگاه باشد و در عین حال با اِعمال فشار و ارائه مشوق، کشورهای شریک را ترغیب کند تا از نیمکره ما محافظت کنند.»
آسیا
در «حیاط خلوت» چین، استراتژی آمریکا هدف دارد که متحدان و شرکای خود را برای مهار بزرگترین رقیب همتراز واشنگتن گرد آورد. در سند آمده است: «برای موفقیت در داخل، باید در آنجا نیز با موفقیت رقابت کنیم — و این کار را کردهایم.» در ادامه، این سند به توافقهایی اشاره میکند که ترامپ در سفر اکتبر خود به منطقه با ژاپن، کره جنوبی و دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا امضا کرد.
دو ستون اصلی این رویکرد، «متعادلسازی اقتصادی» و «بازدارندگی نظامی» است؛ حوزههایی که در آن استراتژی از متحدان منطقهای (و دیگر کشورها) میخواهد در کاهش نفوذ چین به آمریکا کمک کنند. در سند آمده است: «باید اروپا، ژاپن، کره جنوبی، استرالیا، کانادا، مکزیک و دیگر کشورهای برجسته را به اتخاذ سیاستهای تجاری تشویق کنیم که اقتصاد چین را به سمت مصرف خانوار متعادل سازد، زیرا جنوب شرق آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه بهتنهایی قادر به جذب ظرفیت مازاد عظیم چین نیستند. کشورهای صادرکننده در اروپا و آسیا همچنین میتوانند به کشورهای با درآمد متوسط بهعنوان بازاری محدود اما رو به رشد برای صادرات خود نگاه کنند.»
سند همچنین اعلام میکند که آمریکا قصد دارد از «داراییهای خالص خارجی ۷ تریلیون دلاری» متعلق به «اروپا، ژاپن، کره جنوبی و سایرین»، و نیز از ۱.۵ تریلیون دلار دارایی نهادهای مالی بینالمللی از جمله بانکهای توسعه چندجانبه، برای مقابله با چین بهره گیرد. با این حال طرح یادشده کاملاً «آمریکا اول» باقی میماند. در سند آمده است: «این دولت متعهد است از جایگاه رهبری خود برای اجرای اصلاحاتی استفاده کند که تضمین کند این نهادها در خدمت منافع آمریکا باشند.»
با وجود اشتیاق ترامپ برای دستیابی و حفظ یک توافق تجاری با چین — که در استراتژی آن را «متعادل و متمرکز بر حوزههای غیرحساس» توصیف کرده — سند در برابر دو بلندپروازی اصلی نظامی چین عقبنشینی نمیکند. در سند آمده است: «بازداشتن از وقوع درگیری بر سر تایوان، ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی، یک اولویت است.»
همچنین تأکید میکند: «ما سیاست دیرینه اعلامی خود درباره تایوان را حفظ خواهیم کرد؛ به این معنا که ایالات متحده از هیچگونه تغییر یکجانبه در وضعیت موجود در تنگه تایوان حمایت نمیکند.»
در عین حال، دولت ترامپ قصد دارد بخش بیشتری از بار نظامی را به کشورهایی مانند ژاپن و کره جنوبی منتقل کند. در سند آمده: «باید این کشورها را به افزایش بودجه دفاعی خود ترغیب کنیم، با تمرکز بر قابلیتهایی — از جمله قابلیتهای جدید — که برای بازدارندگی دشمنان ضروری هستند.»
اهداف آمریکا همچنین نقش برجستهای برای هند در نظر گرفتهاند، هرچند روابط واشنگتن و دهلینو در دوران ترامپ به یکی از پایینترین سطوح خود در دو دهه اخیر رسیده است. استراتژی تصریح میکند: «باید به بهبود روابط تجاری (و دیگر روابط) با هند ادامه دهیم تا دهلینو را تشویق کنیم در امنیت هند-پاسیفیک مشارکت بیشتری داشته باشد، از جمله از طریق ادامه همکاری چهارجانبه با استرالیا، ژاپن و ایالات متحده (کواد).»
اروپا
انتقال بار مسئولیت و نسخهنویسی سیاسی در رویکرد استراتژی دولت ترامپ نسبت به اروپا بهویژه چشمگیر است.
در ادامه مضامین مطرحشده در سخنرانی بحثبرانگیز معاون رئیسجمهور، جی.دی. ونس، در کنفرانس امنیتی مونیخ در ماه فوریه، این استراتژی از «چشمانداز هولناک محو تمدنی» در اروپا ابراز تأسف میکند؛ پدیدهای که آن را تا حدی ناشی از «سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفان سیاسی، سقوط نرخ زادوولد، و از دست رفتن هویتهای ملی و اعتمادبهنفس» و همچنین سیاستهای مهاجرتی قاره اروپا میداند. سند میگوید: «میخواهیم اروپا همچنان اروپایی باقی بماند، اعتمادبهنفس تمدنی خود را بازیابد و تمرکز شکستخورده خود بر خفگان نظارتی را کنار بگذارد.»
با وجود اهداف «آمریکا اول»، این استراتژی ادعا میکند که واشنگتن باید به «اصلاح مسیر کنونی اروپا کمک کند»؛ از جمله با «پرورش مقاومت … در داخل کشورهای اروپایی.» سند «نفوذ فزاینده احزاب میهنپرست اروپایی» را «دلیل خوشبینی فراوان» میداند.
این سند همچنین خواستار مداخله بیشتر آمریکا در رابطه اروپا با روسیه است؛ جایی که استراتژی، مذاکرات جاری به رهبری آمریکا برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین را اقدامی ضروری برای «بازسازی شرایط ثبات راهبردی در سراسر پهنه اوراسیا و کاهش خطر درگیری میان روسیه و کشورهای اروپایی» توصیف میکند.
در حالی که این استراتژی خواستار «پایان فوری درگیریها در اوکراین» و «بازسازی پس از درگیری» است که به اوکراین «امکان بقا بهعنوان یک دولت پایدار» را بدهد، اما جزئیات چندانی درباره شرایط لازم برای توقف جنگ ارائه نمیکند. در عوض، مقامهای اروپایی را که «انتظارات غیرواقعبینانه از جنگ دارند» نکوهش کرده و آنها را متهم میکند که خواست مردم خود را نادیده میگیرند. در سند آمده است: «اکثریت بزرگی از اروپاییها خواهان صلح هستند، اما این خواسته در سیاستگذاری بازتاب نمییابد، و دلیل عمده آن کارشکنی این دولتها در فرایندهای دموکراتیک است.»
با این حال، سند یکی از ادعاهای کلیدی روسیه درباره عضویت اوکراین در ناتو را نیز بازتاب میدهد و «پایان دادن به برداشت — و جلوگیری از واقعیت — اینکه ناتو یک ائتلاف دائماً در حال گسترش است» را بهعنوان یکی از اهداف اصلی آمریکا فهرست میکند.
خاورمیانه
در مقابل، رویکرد این استراتژی نسبت به خاورمیانه نشاندهنده فاصلهگیری چشمگیر از هدف دیرینه آمریکا برای ترویج دموکراسی در جهان است. در سند آمده است: «همکاری با کشورهای منطقه مستلزم کنار گذاشتن تجربه اشتباهآمیز آمریکا در سرزنش این کشورها — بهویژه پادشاهیهای خلیج — برای وادار کردن آنها به رها کردن سنتها و اشکال تاریخی حکومتشان خواهد بود. ما باید اصلاحات را هر زمان و هر جا که بهطور طبیعی پدیدار میشود تشویق و تحسین کنیم، بدون آنکه بکوشیم آن را از بیرون تحمیل کنیم.»
این سیاست بازتابدهنده اصل وسیعتری است که سند آن را «واقعگرایی انعطافپذیر» مینامد. در سند آمده است: «ما بهدنبال روابط خوب و روابط بازرگانی مسالمتآمیز با ملتهای جهان هستیم، بدون آنکه دگرگونیهای دموکراتیک یا اجتماعیای بر آنها تحمیل کنیم که با سنتها و تاریخشان تعارض دارد.»
دولت ترامپ استدلال میکند که درگیریهای مزمن منطقه «کمتر از آنچه تیترها القا میکنند» مشکلآفریناند. به ادعای سند، ایران با حملات اسرائیل و آمریکا «شدیداً تضعیف» شده، مناقشه اسرائیل و فلسطین «هنوز دشوار» است اما در مسیر «رسیدن به صلحی پایدارتر» قرار دارد و سوریه نیز «هنوز بالقوه مشکلساز است، اما… ممکن است ثبات یابد و جایگاه شایسته خود را بهعنوان بازیگری سازنده و مثبت در منطقه بازیابد.»
در همین حال، کشورهای یادشده خلیج فارس منبعی کلیدی برای «حمایت از فناوری برتر هوش مصنوعی آمریکا» هستند؛ حمایتی که با سفر معاملاتی ترامپ به منطقه در اوایل سال جاری تقویت شده است.
در مجموع، این استراتژی اعلام میکند: «روزهایی که خاورمیانه سیاست خارجی آمریکا را، چه در برنامهریزی بلندمدت و چه در اجرای روزانه، تحت سلطه خود داشت، خوشبختانه به پایان رسیده است — نه بهایندلیل که خاورمیانه دیگر اهمیتی ندارد، بلکه چون دیگر آن منبع دائمی آزار و پتانسیل فاجعه فوری که در گذشته بود، نیست. بلکه اکنون در حال تبدیل شدن به مکانی برای شراکت، دوستی و سرمایهگذاری است — روندی که باید از آن استقبال و آن را تقویت کرد.»
آفریقا
از میان یک سند ۲۹ صفحهای، دولت ترامپ تنها سه پاراگراف را به آفریقا اختصاص داده است؛ منطقهای که مدتهاست در واشنگتن توجه اندکی از سیاستگذاران آمریکایی دریافت میکند. استراتژی جدید آشکارا ماهیتی معاملهمحور دارد و تمرکز آن بر ایجاد شراکتهایی است که منافع تجاری آمریکا را تقویت کرده و بازده سرمایهگذاری ایجاد کند.
در سند آمده است: «برای مدت بسیار طولانی، سیاست آمریکا در آفریقا بر ارائه و سپس ترویج ایدئولوژی لیبرال متمرکز بوده است.»
در ادامه تأکید میشود که آمریکا باید از رویکرد کمکمحور به سمت رویکردی مبتنی بر تجارت و سرمایهگذاری حرکت کند، آن هم با کشورهایی که «متعهد به گشودن بازارهای خود به روی کالاها و خدمات آمریکایی هستند.»
فرصتهای فوری سرمایهگذاری — که به گفته سند «چشمانداز بازدهی مناسب» دارند و میتوانند «برای شرکتهای آمریکایی سودآور باشند» — عمدتاً در بخش انرژی و مواد معدنی حیاتی قرار دارند.
سند میافزاید که آمریکا میتواند به مذاکره برای حل درگیریهای جاری کمک کند و در پیشگیری از مناقشه نقش داشته باشد، هرچند واشنگتن «باید نسبت به فعالیت دوباره تروریسم اسلامگرا هوشیار بماند» و از «هرگونه حضور یا تعهد بلندمدت آمریکا» در منطقه پرهیز کند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
اقتصادنیوز: جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگرانِ حوزههای اقتصاد و علوم اجتماعی در نامه ای سرگشاده خطاب به مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری، ضمن تاکید بر ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید کردهاند؛ «زیرساختهای حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروههای کمدرآمد به حداقل ممکن برسد، بیآنکه به بازگشت سیاستهای پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.»
در بخش دیگری از این نامه که به امضای ۱۸۰ چهره شاخص رسیده است، با اشاره به ضرورت اصلاح قیمت حامل های انرژی آمده است؛ «همانگونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیفهای پرهزینه، کماثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح همزمان سمت هزینههای بودجه حکمرانی همراه باشد.»
در میان امضاکنندگان این نامه، نام چهرههای شناختهشدهای چون مسعود نیلی، سید محمد طبیبیان، موسی غنینژاد، محمدمهدی بهکیش، حسن درگاهی، داود سوری، مسعود روغنی زنجانی، محمد ستاریفر، طهماسب مظاهری، ولیالله سیف، حسین عبدهتبریزی، پیروز حناچی، عباس آخوندی، علینقی مشایخی، فرهاد نیلی و اکبر کمیجانی به چشم میخورد.
متن نامه:
رئیسجمهور محترم، جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان
با سلام و احترام
در ابتدا توجه جنابعالی را به این نکته تاریخی جلب میکنیم که تا قبل از انقلاب مشروطه، مالیه حکومت، شامل دریافت منابع از مردم به جور و ستم و تقسیم بخش عمدهای از آن، بین عدهای ذینفع بود. چنانکه نام بسیاری از افراد در دفاتر مالیه ثبت بود که «مواجب» دریافت میکردند، بدون آنکه کاری انجام داده باشند. یکی از آرزوهای مجاهدین و کنشگران جنبش مشروطه، سروسامان دادن به امور مالیه عمومی کشور بود.
این آرزو نهتنها در قانون اساسی مشروطه تصریح شده، بلکه در مقدمه اولین بودجهای که به مجلس مشروطه ارائه شده نیز بهروشنی قید گردیده است که «دیگر بودجه مربوط به جمعآوری و توزیع منابع نیست، بلکه برای رعایت انصاف و عدالت و عقلانیت در جمع درآمد بدون آسیب است و هزینه کردن آن برای خیر عمومی». ما اگر از این آرمان بگذریم و آن را فراموش کنیم، به ناحق، نهتنها پا رویِ دستاورد مجاهدین صدر مشروطه گذاشتهایم، بلکه حق ملت ایران را که صاحبان اصلی منابع عمومی هستند نیز نادیده گرفتهایم.
ما امضاکنندگان این نامه، جمعی از استادان، پژوهشگران و کنشگران حوزههای اقتصاد و علوم اجتماعی، بر این اصل مشترک تاکید داریم که عدالت در تخصیص منابع عمومی یکی از شروط لازم برای عبور از شرایط دشوار کنونی کشور است.
ضمن پذیرشِ ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی، تاکید میکنیم که اجرای این اصلاحات باید با ایجاد توازن در بودجه و کاهش هزینههای غیرکارا همراه باشد. زیرساختهای حمایتی و سازوکارهای جبرانی حداقلی باید طوری طراحی شوند که فشار اصلاحات قیمتی بر گروههای کمدرآمد به حداقل ممکن برسد، بیآنکه به بازگشت سیاستهای پرهزینه و ناکارآمد گذشته منجر شود.
روشن است که تحقق چنین معیاری در شرایط فعلی معیشتی مردم، کاری بهغایت دشوار است. هرچند لازم است اصل اصلاح را فراموش نکنیم، اما هزینه این رویکرد را نیز نباید تنها بر دوش مردم بگذاریم، و ضروری است سایر بخشهای حکمرانی نیز در تحمل بار این تحول و دیگر مشکلات طاقتفرسای موجود، به نحو موثر دخیل گردند و برای این امر نیز تمهید کارآمد، شفاف و قابل ارزیابی فراهم و اعلام شود.
در شرایطی که بخشی از جامعه ناچار شده است پرداختهای بیشتری انجام دهد، طبیعی و مشروع است که این پرسش را در مورد اصلاحات اقتصادی مطرح کند که:
«منابع بهدستآمده، دقیقاً کجا هزینه خواهد شد؟»
جناب آقای رئیسجمهور،
جنابعالی بارها بر ضرورت بودجه عملیاتی، حذف ردیفهای فاقد کارایی و صرفهجویی در هزینههایی که مابهازایی برای مردم ندارند تاکید کردهاید. اکنون زمان آن است که این رویکرد عملی شده و نتایج آن در عمل دیده شود.
همانگونه که بخشی از مردم در این شرایط دشوار ناچارند سهم بیشتری از هزینه را بپردازند، دولت نیز باید شجاعت نشان دهد و ردیفهای پرهزینه، کماثر و فاقد بازده اجتماعی را کاهش داده یا حذف کند. اصلاح قیمت بنزین و سایر حاملهای انرژی، اگر قرار است به عدالت منجر شود، باید با اصلاح همزمان سمت هزینههای بودجه حکمرانی همراه باشد. مردم باید ببینند:
• کدام هزینهها کاهش یافته؛
• کدام ردیفها حذف شدهاند؛
• و درآمدهای جدید چگونه بهنفع کالاهای عمومی مانند آموزش، بهداشت و درمان، حملونقل عمومی و سایر موارد مشابه، هزینه میشوند.
اگر بخشی از این منابع برای کاهش کسری بودجه مصرف شود، کاملاً قابل درک است؛ اما در کنار آن لازم است، حذف هزینههای زائد و غیرمولد نیز شفافسازی و اجرا شود. مردم حق دارند بدانند دولت در کنار افزایش درآمد، کدام بارهای بیفایده را از دوششان برداشته است.
این «فقط» یک مطالبه اقتصادی نیست؛ بلکه مطالبهای اخلاقی و ملی نیز هست.
جناب آقای رئیسجمهور،
امروز دولت باید نشان دهد که عدالت و کارآمدی را، همزمان دنبال میکند. ما امضاکنندگان این نامه، بر خواستی مشترک توافق داریم: «بودجه را عادلانه و شفاف کنید» و بهعنوان نقطه آغازین، موارد زیر را در بودجه سال آینده اجرایی نمایید:
۱ - بودجه نهادهایی را که هیچ نقش و جایگاهی در ارائه خدمات عمومی ندارند و مشخص نیست چرا باید از منابع عمومی بهرهمند شوند، بدون مماشات حذف کنید. مردم در شرایطی بسیار دشوار زندگی میکنند و آنطور که بهنظر میرسد، چشمانداز پیش رو نیز، بهبودی را نوید نمیدهد. در چنین شرایطی، اختصاص بودجه به فعالیتها و نهادهایی که ارتباطی به منافع ملی ندارند، چه توجیهی دارد؟ هزینههایی را که مابهازای ملموس برای مردم ندارند، شجاعانه حذف کنید، و اجازه دهید مردم ببینند که اصلاحات اقتصادی تنها از طریق تحمیل هزینه جدید به آنان انجام نمیشود.
۲ - بودجه را کاملاً شفاف کنید. خزانه دولت را به اتاقی شیشهای تبدیل کنید که هرچه در آن وارد و هرچه از آن پرداخت میشود، بهطور واضح توسط آحاد مردم، قابل مشاهده باشد. انتشار گزارش مستمر از ردیفهای حذفشده، کوچکشده و نحوه مصرف منابع حاصل از اصلاحات، اعتماد عمومی را افزایش میدهد و مشارکت مردم در تحمل بار اصلاحات را ممکن میسازد.
۳ - بودجه سازمانها و نهادهای موجود در نظام حکمرانی را که خدمات آنها هیچ تناسبی با مبالغ کلان منظور شده ندارد، با قاطعیت کاهش دهید.
امروز، کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند عدالت، صداقت، شفافیت و توازن در سیاستگذاری بودجهای است. مردم اگر قرار است سختی بیشتری تحمل کنند، باید اطمینان یابند که دولت و حکومت نیز همان اندازه سختیِ اصلاح را میپذیرد.
با احترام
امضاکنندگان:
کورش احمدی - احسان اسدی - بهرنگ اسدی - سعید اسلامیبیدگلی - فرهاد اسماعیلزاده - حسین اصغرپور - میرمهدی اصفهانی - علیاشرف افخمی - ولیالله افخمیراد - مرتضی الویری - سارا امامقلیپور - بهروز امیدعلی - سعید امینی - غلامرضا انصاری - بهمن - احمدیامویی - قاسم انصاریرنانی - هاشم اورعی - محمود اولاد - سیدجواد ایرانیانفرد - عباس آخوندی - محمدرضا آراستی - سیدجواد آغاجری - اللهمحمد آقایی - علی آقایی - جواد آماره - عبدالمجید آهنگری - علی باغانی - محمدتقی بانکی - محمدحسین بحرانی - علیرضا بختیاری - طیبه بختیاریان - لطفعلی بخشی - رسول برادرانحسنزاده - محمدعلی برخورداری - آلبرت بغزیان - داود بهبودی - محمدباقر بهشتی - محمدمهدی بهکیش - بهزاد بهمننژاد - مهرداد پارسامنش - امیر پوریانسب - احمد پویانفر - مهرداد تاکی - مهدی تکیه - حمید تنکابنی - مهدی تنهامعافی - مهرناز تیموریان - افشین جاوید - پویا جبلعاملی - سیدحسین جلالی - ناهید جهانی - مسعود حاجعلیلو - علیاکبر حسنی - امیر حسینی - محمد حسینی - سیدمحمد حسینی - فرزین حقپرست - مهدی حقیقیکفاش - پیروز حناچی - محمدسعید حیدری - سیدمحمدعلی خاتمیفیروزآبادی - امیرحسین خالقی - هادی خانیکی - ولی خدادادی - روحالله خدارحمی - آزاده خرمیمقدم - بهزاد خسروی - یدالله دادگر - کاوه درخشان - حسن درگاهی - احمد دوستحسینی - علیمحمد دوستحسینی - فیروز راد - معصومه رجبی - اشکان رحیمی - احمد رضایی - بهروز رضاییمنش - کریم رضوی - حسن رفیعی - مسعود روغنیزنجانی - صدیق رییسی - نوید رئیسی - مریم زارعیان - فیاض زاهد - عباس زرکوب - شهریار زروکی - محمدحسین زینلیان - علی سایهمیری - مهرداد سپهوند - محمد ستاریفر - سیدحسین سراجزاده - علی سرزعیم - محمدرضا سعدی - علیاصغر سعیدی - امیربهداد سلامی - غلامرضا سلامی - جواد سلطانزاده - رویا سلطانی - داود سوری - ولیالله سیف - حسنعلی سینایی - محمود شارعپور - امید شریفی - محمدحسین شریفزادگان - وحید شقاقی - ناصر شمس - مهدی شیخزادهمرند - مصطفی صادق - محمدرضا صادقیمقدم - علی صادقیهمدانی - شلاله صحافی - ابراهیم صحافی - بهرام صلواتی - سعید صمدی - محمد طاهری - حسن طایی - سیدمحمد طبیبیان - علی ططری - جواد طهماسبی - محسن ظریفیان - ابراهیم عباسی - سعید عباسیان - محمدرضا عبدالرحیمی - لیلا عبداللهزادهرامهرمزی - عباس عبدشاهی - امیررضا عبدلی - حسین - عبدهتبریزی - میثم عربزاده - احمد عزیزی - محمد علینژاد - محمد غروی - موسی غنینژاد - علینقی مشایخی - نعمتالله فاضلی - فرشاد فاطمیاردستانی - اصغر فخریهکاشان - رضا فراهانی - غلامعلی فرجادی - پویا فیروزی - کامران فیضی - اسماعیل قادری - فرید قدیری - ابوالفضل قندچی - محمد قوچانی - سیدبهزاد کاظمی - مرتضی کاظمی - علی کجباف - نادر کریمی - زهرا کریمیموغاری - ابوالفضل کزازی - غلامرضا کشاورزحداد - داود کشاورزیان - اکبر کمیجانی - علیمحمد کیمیاگری - علی لطفی - محمدمهدی لطفیهروی - افشین متقی - علی محقر - پرویز محمدزاده - سیدمجتبی محمودزاده - وحید محمودی - علی محمودی - غلامعلی مستعلیپارسا - طهماسب مظاهری - حسین مقدم - مهرداد مقصودلو - بهروز ملکی - مانی موتمنی - میرطاهر موسوی - مجید میراسکندری - علی میرزاخانی - مهدی میرزایی - سیداحمد - میری - نیما نامداری - مسعود نیلی - فرهاد نیلی - بهروز هادیزنوز - سیدعباس هاشمی - ابوالقاسم هاشمی - کورش همایونپور - حسن ورمزیار
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
مطالبی از چپ و راست دریافت میکنم که نشان میدهد حمله احتمالی آینده امریکا و اسرائیل دارای تبعات و نتایج اسفباری میباشد که متفاوت با جنگ ۱۲ روزه خواهد بود. البته در جنگل اخبار و شایعات غیرواقعی، آسان نخواهد بود واقعی از غیرواقعی را از هم تمیز دهیم. ولی فراموش هم نباید کرد، در دنیائی که در صحنه سیاسی بینالمللی، سه دیوانه (ترامپ، پوتین و نتانیاهو) بدون کوچکترین آشنائی با آرمانهایی مانند انسانیت، آزادی و حقوق بشر ، بازیگران اصلی میباشند، عجیب نخواهد بود چنانچه وقایعی را که ما غیرمنطقی و غیرعملی مینامیم، صورت عمل به خود بگیرند.
حالا چنانچه در این شرایط نامعلوم و گاهی خطرناک، حکومتی در ایران حاکم بود که قادر به حفظ مناقع ملی میبود، اقلا جای نگرانی کمتری وجود میداشت. بد نیست محض نمونه به سخنان اخیر یکی از نمایندگان تندرو در مجلس شورای اسلامی توجه کنید که میگوید “جنگ بعدی با اسرائیل جنگ دوم نیست، بلکه جنگ آخر است” یعنی به عبارت دیگر یا اسرائیل نابود میشود یا جمهوری اسلامی. این مردک که لقب نماینده مجلس شورای اسلامی را هم یدک میکشد، مثل این که در طویله به دنیا آمده، کور و کر است، نمیبیند که زنش آب برای غذا پزی ندارد، مصرف آب و برق نوبتی شده و زحمتکشان کم در آمد کشورمان باید حسرت یک وعده غذا با گوشت را برای خودش و خانوادهاش به گور ببرد و خوشحال است چنانچه قادر باشد با نان و پنیر به خانه بیاید. آنوقت در این کشور هرت، این ادم به خودش اجازه میدهد ادعا کند که در جنگ آینده یا ایران و یا اسرائیل نابود میشوند.
حالا در کنار این هارت و پورتهای توخالی و در عین حال خطرناک، به گفتههای یک افسر باز نشسته ارتش افغانستان نیز توجه کنید که در کانال “کیان ملی” تلویزیون افغانستان ادعا میکند: ” قرار است در حمله آینده به ایران، قوای طالبان به عنوان نیروی پیاده نظام آمریکا، استانهای شرقی ایران را اشغال کند و این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواستههای اسرائیل و آمریکا را بر آورده نکند ادامه خواهد داشت”. حالا شخصا وقتی گفتههای این افسر بازنشسته افغانی را زیر ذره بین میگذارم نمیتوانم به راحتی این ادعای بدون مستند او را قبول کنم. در دورانی که جنگها یا در هوا و یا دریا انجام میگیرد از “پیاده نظام” نام بردن، قدری مضحک به نظر میرسد ولی از سوی دیگر چون، نه آمریکا و نه اسرائیل مایل به پیاده کردن نیروی جنگی در سرزمینی دور از سر زمین خود نمیباشند، میتواند این امکان هم وجود داشته باشد که آمریکا این مهم را به عهده طالبان میگذارد که سربازهای خودش را به کشتن ندهد.
ما فرض را بر این میگذاریم که این ادعا صحت داشته باشد. نکته مجهول در ادعای این افسر باز نشسته، همان سطر آخر است که میگوید “این اشغال تا زمانی که رژیم ایران خواستههای اسرائیل و آمریکا را برآورده نکند ادامه خواهد داشت”. ما فقط میتوانیم خواستههای این دو دیوانه، از رژیم حاکم بر ایران را حدس بزنیم. بسیار خوشبینانه است چنانچه تصور کنیم خواستههای دو متجاوز از رژیم حاکم، استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران باشد.
رفتار غیر مسئولانه ترامپ با همپیمانهای خود در ناتو و اتحادیه اروپا در رابطه با روسیه و اوکراین از یک سو، و از سوی دیگر، با خاک یکسان کردن سراسر غزه، در حالی که حماس هنوز به اعدام مخالفینش در غزه ادامه میدهد، نشاندهنده این واقعیت است که دل بستن به خارج کشور، یعنی تبدیل شدن به عروسک چوبی که شعبدهباز از پشت پرده به میل خود عروسک را به رقص وامیدارد. سرنوشت به اصطلاح “صلحی” را که ترامپ، پوتین و نتانیاهو با ساز و دهل اعلام نمودند، هم در اوکرائین و هم در غزه شاهدیم. این باید درس عبرتی برای شخصیتها و فعالان خارج کشور باشد که علنا مشوق آمریکا و بخصوص اسرائیل برای حمله به ایران میباشند.
ما خود شاهد هستیم این سه دیوانه چطور دنیا را به لبه پرتگاه میبرند. پوتین از یکسو مشغول مغازله با دیوانه دیگر (ترامپ) بر سر اوکرائین میباشد، در حالی که به دنیا بشارت قراداد صلح قریبالوقوع میدهند و از سوی دیگر پوتین اعلام میکند، هرگز تمایلی به ترک سرزمینهای اشغالشده اوکرائین را ندارد، ما هم هر روز شاهد حملات هوائی روسیه به خانه و زندگی اهالی نگونبخت اوکرائین میباشیم و ترامپ (مدعی شایسته بودن عنوان قهرمان صلح!!) در گوشه دیگر دنیا، مشغول آغاز ماجرای خطرناک دیگری با ونزوئلا میباشد.
تنها نور امید ضعیفی که در ته تونل به چشم میخورد موضعگیری شجاعانه (و در عین حال غیر منتظره) لاریجانی میباشد که وقتی خامنهای اعلام میکند علاقهای به مذاکره با آمریکا ندارد، لاریجانی اعلام میکند هنوز شانس و امکان مذا کره با آمریکا وجود دارد و نیز موضعگیریهای علنی و شجاعانه حسن روحانی در برابر خامنهای که، امید به نور ته تونل را قدری قویتر میکند.
دوباره تکرار میکنم، صحنه میانی سیاسی داخل کشور در انتظار اجماع جمعی شخصیتهای مدنی، سیاسی و اصلاح طلب به اضافه تشکلهای صنفی، جبهه ملی و جبهه اصلاحات میباشد. دور و بر خامنهای در حال خالیشدن است، صدای روحانیت معترض رساتر شده. اجازه ندهیم “سه دیوانه” با سرنوشت ما بازی کنند. درون کشور باید تبدیل به نیرویی گردد که اجازه ندهد، ارتجاع دوباره در زمینهای حجاب و فیلترینگ نقش غالب را بازی کند. به میدان آمدن فعال و سازمانیافته جبهه متشکل مدنی، سیاسی، ملی و اصلاحات داخل کشور، در عینحال میتواند اخطاری به سه دیوانه باشد که از این سو راهی برای آنها نیست.
داریوش مجلسی، دسامبر ۲۰۲۵
■ خلاصهٔ کوتاه درباره خطر اشغال بخشهایی از ایران در صورت وقوع جنگ گفته اخیر یک نماینده مجلس درباره «جنگ آخر» بیشتر فضاسازی سیاسی است تا تحلیل واقعی. سناریوی اشغال بخشهایی از ایران توسط طالبان، گروههای کرد معارض یا جمهوری آذربایجان از نظر عملیاتی، سیاسی و میدانی بسیار بعید است.
سه دلیل اصلی:
۱. ایران از نظر نظامی و جغرافیایی قابل اشغال نیست. ورود چند گروه پراکنده نمیتواند به اشغال پایدار منجر شود.
۲. آمریکا و اسرائیل استراتژی اشغال زمینی ایران را ندارند. تجربه عراق و افغانستان نشان داده ورود به جنگ زمینی علیه کشور بزرگ و کوهستانی مانند ایران غیرممکن و پرهزینه است.
۳. طالبان و کردهای عراق توان و انگیزه چنین عملیات بزرگی را ندارند. طالبان درگیر بحران داخلی است و کردهای عراق تحت کنترل آمریکا و بغداد اجازه ورود به جنگ علیه ایران را نخواهند داشت.
جمعبندی:
این نوع سناریوها بیشتر جنگ روانی است و احتمال وقوع آن بسیار کم است؛ اما تنشهای منطقهای واقعی است و نیاز به عقلانیت، پرهیز از ماجراجویی و دیپلماسی فعال دارد.
خسرو نامور، بندر انزلی
■ دور از دسترس نیست که طالبانیان به ایران یورش بیاورند بویژه اینکه استان سیستان و بلوچستان در کشور حنفی مذهب هستند و مانند آنها. و چون در ۴۷ سال گذشته ستم و نابرابری اجتماعی در جامعه سنی ایران بیداد میکند و هنوز کشتار سه سال پیش مردم در زاهدان و چاه بهار فراموش نشده و هیچ احقاق حقی با همه تلاشهای مولوی عبدالحمید به آنها داده نشده است. این گفته این فرمانده ارتش افغانستان بیمورد نیست.و ضمنا آمریکا هم از برگ برنده در منطقه برای کنترل زمینی هر دو کشور استفاده میبرد.
با تشکر از مقاله در خور تفکر شما / طلایی
■ آقای مجلسی عزیز. در مقاله شما نکته جالبی بود که دوست داشتم آن را مطرح کنم. اما عنوان “سه دیوانه”، و کنار هم قرار دادن پوتین و ترامپ، هضمش برایم دشوار بود. و اما نکته جالب این بود که شما جهت مثبت و امیدبخشی در موضعگیری حسن روحانی و لاریجانی دیدهاید. آیا این دو نفر تعبیر و تفسیر جدیدی از اسلام دارند؟ و آن را اعلام نمودهاند؟
توضیح: من (چه بسا مثل شما) معتقدم که تنها اسلام میانهرو میتواند اسلام افراطی را مهار کند. اما این اسلام میانهرو باید تعبیر و تفسیری از اسلام ارائه دهد که با حقوق بشر و دمکراسی سازگار باشد. آیا این دو نفر که ذکر نمودید چنین خوانشی از اسلام ارائه میدهند؟ بدون یک پشتوانه فکری قوی که بتواند تز “ولایت مطلقه فقیه” را به حاشیه براند، و به جای آن رأی مردم را ملاک قرار دهد، اسلام میانهرو شانسی ندارد.
رضا قنبری. آلمان
■ چه اوضاع و احوالی ست که راهبردهای به اصطلاح اپوزیسیون شده: از جبهه پایداری تا پادشاهیخواهان، از لشکر پاسداران انقلاب اسلامی تا سلطنت، از جریان دزدان موتلفه تا فرقه مجاهدین خلق و حالا هم لاریجانی تو دهنی خورده در لبنان و طرفدار حزب الله و گروههای نیابتی با روحانی شیاد. فقط مانده آقا مجتبی و پدرش که وارد اپوزیسیون شوند. اصلا معلوم نیست این ها چه چیزی را میخواهند عوض کنند. آقای تاجزاده که میفرمایند: “آیا امکان دستیابی به توسعه و دمکراسی در ایران کنونی با یک رژیم اقتدارگرای تضعیف شده بیشتر است یا با سرنگونی خشونتبار آن؟” انگار راه حل دیگری نیست ولی کمی پایین تر ذکر میکنند: ” اکنون هم مردم میتوانند با همان سیاق، یعنی با مقاومت مدنی و با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین ابتکارات و صدالبته با پایداری، «اسلام آمرانه» و «ولایت زوری» را از میدان به در کنند، حکومت روحانیون را برچینند و به نظام ولایت فقیه پایان دهند”. یعنی مردم بعد از این همه تلاش و مبارزه “یک رژیم اقتدارگرای تضعیف شده” را جانشین «ولایت زوری» کنند. چیزی که جناب مجلسی هم در پی آن است ولی به صراحت تاجزاده بیانش نمیکند. واقعا که باید به حال و روز چنین اپوزیسیونی گریست. به جای رو به ملت کردن و سعی در ارتقای مبارزه شان برای برچیدن این بساط نکبت، چشمشان به بالاییها و زد و بند است و حرکت مردم برای تثبیت و به سرانجام رساندن آن.
با احترام سالاری
■ نوشته شما کاملا درسته، هدف این است اگر شرایط مهیا شد بخشهایی از ایران را جدا کنند: کردستان، بلوچستان و جزایر سه گانه.
علی بهمنیاری، استان فارس
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزۀ صلح نوبل ۲۰۲۳ در یادداشتی برای مجله تایم، خطاب به جامعه بینالمللی نوشته است: «ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانههای مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آیندهای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.»
متن کامل فارسی این یادداشت که در تاریخ ۵ دسامبر ۲۰۲۵ در تایم منتشر شده به نقل از صفحه ایکس نرگس محمدی:
حتی وقتی هیچ بمبی سقوط نمیکند، مردم ایران آنچه واقعاً میتوان صلح نامید را تجربه نمیکنند، زیرا تحت حکومتی زندگی میکنند که هر جنبهای از زندگی شخصی و عمومی آنها را کنترل میکند.
صلح آنها با نظارت، کنترل، سانسور، بازداشتهای خودسرانه، شکنجه و تهدید مداوم خشونت بار مختل میشود. این صلح توسط اقتصادی که فساد، ناکارآمدی و سوء مدیریت آن را تهی کرده، فشار تحریمها، اضطراب روزانه تورم، گرانی، کمبود و بیکاری و همچنین تخریب بیوقفه محیطزیست ایران، از بین میرود.
صلح، نبود جنگ نیست؛ بلکه زیربنایی است که همه چیز باید بر آن بنا شود: دموکراسی، ثبات، رشد اقتصادی، تغییرات اجتماعی و امکان وجود یک جامعه مدنی کارآمد. اما پس از جنگ ۱۲ روزه، مردم ایران خود را در تقاطع جنگ رژیم علیه مردم خود و جنگ دولتهای جمهوری اسلامی و اسرائیل یافتند.
استبداد و جنگ دو روی یک سکه هستند.
همانطور که مدافعان دموکراسی و صلح در بیانیههایی که منتشر کردند، اعلام کرده اند. این بیانیهها خواستار یک نظم سیاسی جدید شده اند: دولتی سکولار و دموکراتیک که واقعاً نماینده مردم ایران باشد، یک همهپرسی آزاد و عادلانه تحت نظارت بینالمللی سازمان ملل، و تدوین چارچوب قانونی جدید توسط مجلس موسسان منتخب. آنها سازوکارهای قانونی و روشن برای گذار مسالمتآمیز را نام برده اند، مبتنی بر استانداردهای بینالمللی و اهداف دموکراتیک ایران.
موضع متحد آنها نشان داد که یک جنبش ملی گسترده و جمعی، ریشهدار در جامعه مدنی، حقوق بشر و حقوق زنان و سنتهای متنوع دموکراتیک ایران، ظرفیت هدایت کشور به سمت یک تحول تاریخی تعیین کننده را دارد. تحولی که ابتدا باید مسالمتآمیز، مبتنی بر گفتگو، پاسخگویی، پیگیر تحقق عدالت و احترام به حقوق مدنی و انسانی جهانی باشد. زیرا هر چیز کمتر از آن – فروپاشی، هرج و مرج یا درگیری مسلحانه – میلیونها نفر را در منطقهای آسیبپذیر به خطر میاندازد.
ایرانیان همواره به حرکت ها و جنبشهای دموکراتیک غیرخشونتآمیز مشهور و پایبند بودهاند. این کشور همیشه محل تلاقی فرهنگها بوده است. هزاران سال است که ایران خانهی تکثر و تنوع قومی، زبانی و دینی بوده است. با وجود تفاوت های فرهنگی جدی و اختلافات فکری و سیاسی، مردم ایران سنتهای دیرینه همزیستی، احترام متقابل و زندگی جمعی و شبکه های پایدار فرهنگی را حفظ کردهاند.
طی سالهای اخیر مردم ایران به وضوح نشان دادهاند که رژیم مشروعیت خود را از دست داده است. بیش از چهار دهه، ایرانیان از طریق جنبشهای مسالمتآمیز و دموکراتیک برای حقوق اساسی و انسانی خود تلاش کردهاند: از راهپیماییهای زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا اعتراضات دانشجویی ۱۳۷۸، جنبش سبز ۱۳۸۸، اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸و قیام «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱که با کشته شدن مهسا (ژینا) امینی آغاز شد. مقاومت مداوم زنان و جوانان، پایهها و بنیان های جمهوری اسلامی را لرزانده و آن را به بدترین کابوس رژیم تبدیل کرده است. کسانی که رژیم بیشترین تلاش را برای سکوت آنها کرد، قدرتمندترین چالشگران آن شده اند.
حقیقت این است که ایران در حال حاضر در مسیر گذار است. اما گذار میتواند در جهات مختلف حرکت کند. مردم ایران شجاعت خود را ثابت کردهاند. آنها زندان، سانسور، کنترل، گلوله و از دست دادن فرزندانشان را تحمل کردهاند، با این حال مردم به مبارزه ادامه میدهند، البته نه بهصورت خشونتآمیز.
خشونت، چه از خارج اعمال شود و چه از داخل، راه حل نیست. آنچه آنها میخواهند، مداخله نیست، بلکه به رسمیت شناختن اراده مردم و مبارزاتشان است؛ نه ارتشهای خارجی، بلکه همبستگی بینالمللی؛ نه جنگ، بلکه صلح.
چگونه جهان میتواند کمک کند؟
جمهوری اسلامی مانند حکومت هایی مشابه، فقط با فشار پاسخگو میشود. تغییر در ایران نیازمند فشار موثر جهانی برای پایان دادن به نقض حقوق بشر، آپارتاید جنسیتی و اعدامها؛ آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی؛ و امکان عملکرد آزادانه نهادهای جامعه مدنی است. جامعه بینالمللی باید رویکرد خود به «تغییر» در ایران را بازبینی و باز تعریف کرده و زمینه گذار از استبداد به دموکراسی را فراهم کند.
پیام من: ما در تلاشیم تا استبداد دینی را پایان دهیم و گذار از استبداد به دموکراسی را عملی کنیم. برای رسیدن به این هدف، از جامعه مدنی ایران، رسانههای مستقل و مدافعان حقوق بشر و حقوق زنان حمایت کنید، کسانی که در خط مقدم ساختن آیندهای عادلانه و دموکراتیک برای کشورشان هستند.
با همبستگی جهانی، دموکراسی و صلح نه تنها ممکن، بلکه در دسترس هستند.
مردم ایران آمادهاند. کنار آنها بایستید.
نرگس محمدی
تهران - ایران
لینک مقاله به زبان انگلیسی در مجله تایم
https://time.com/7338618/iran-war-with-people-government-protests/
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
ادریس علی، مت اسپتالنیک و جیمز مکنزی / خبرگزاری رویترز / ۵ دسامبر ۲۰۲۵
ایالات متحده سلطه خود را در نیمکره غربی دوباره برقرار خواهد کرد، توان نظامی خود را در منطقه هند ـ اقیانوس آرام گسترش میدهد و احتمالاً روابط خود با اروپا را مورد بازنگری قرار خواهد داد؛ موضوعاتی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، روز جمعه در یک سند جامع راهبردی مطرح کرد؛ سندی که میکوشد نقش آمریکا در جهان را بازتعریف کند.
در «راهبرد امنیت ملی» که طی شب منتشر شد، چشمانداز ترامپ «رئالیسم انعطافپذیر» توصیف شده و در آن تأکید شده است که آمریکا باید دکترین مونرو در قرن نوزدهم را ـــ که نیمکره غربی را حوزه نفوذ واشنگتن اعلام میکرد ـــ احیا کند. این سند همچنین هشدار میدهد که اروپا با «محوشدن تمدنی» مواجه است و باید مسیر خود را تغییر دهد.
این سند جدیدترین و روشنترین بیان تمایل ترامپ برای تکاندادن نظم پس از جنگ جهانی دوم است؛ نظمی که با رهبری آمریکا و شبکهای از اتحادها و نهادهای چندجانبه شکل گرفته بود. ترامپ تلاش دارد این نظم را از دریچه «اول آمریکا» بازتعریف کند.
در این سند ۲۹ صفحهای آمده است: «سیاست خارجی رئیسجمهور ترامپ عملگراست بدون آنکه “عملگرایانه”، واقعبینانه است بدون آنکه “رئالیستی”، اصولمحور است بدون آنکه “ایدئالیستی”، قدرتمند است بدون آنکه “جنگطلبانه”، و مهارگر است بدون آنکه “صلحطلبانه” باشد. این سیاست بیش از هر چیز با این معیار هدایت میشود که چه چیزی برای آمریکا کارآمد است.»
این سند که با آغاز کار هر دولت منتشر میشود و راهنمای بسیاری از نهادهای حکومتی است، اعلام میکند ترامپ قصد دارد «برتری آمریکا» در نیمکره غربی را احیا کند و این منطقه را در رأس اولویتهای سیاست خارجی دولت قرار میدهد.
در سند آمده است: «این “متمم ترامپ” برای دکترین مونرو، احیایی منطقی و قدرتمند از قدرت و اولویتهای آمریکا و سازگار با منافع امنیت ملی آمریکاست.» در این سند همچنین اشاره شده که افزایش گسترده حضور نظامی آمریکا در منطقه اقدامی موقت نیست.
از زمان ورود ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، منتقدان گفتهاند سخنان او یادآور امپریالیسم مدرن در نیمکره غربی است. او در همان ماههای نخست، بهصورت مبهم از پسگرفتن کانال پاناما و الحاق گرینلند و کانادا سخن گفته بود.
در ماههای اخیر نیز افزایش حضور نظامی آمریکا در کارائیب و تهدید به حملات زمینی در ونزوئلا و دیگر کشورهایی که کارتلهای مواد مخدر در آن فعالیت دارند، نگرانیها را در منطقه افزایش داده است؛ منطقهای که واشنگتن در آن سابقه دشوار مداخله نظامی دارد.
ایالات متحده بیش از ۱۰ هزار نیرو همراه با یک ناو هواپیمابر، چندین ناو جنگی و جنگنده به کارائیب اعزام کرده است.
جیسون مارچاک، تحلیلگر ارشد امور آمریکای لاتین در اندیشکده شورای آتلانتیک در واشنگتن، گفت: «راهبرد جدید امنیت ملی کاملاً روشن میگوید که قرار نیست به گذشته بازگردیم.»
این سند همچنین به افزایش نفوذ اقتصادی چین در آمریکای لاتین اشاره میکند؛ موضوعی که دولتهای متوالی آمریکا نسبت به آن ابراز نگرانی کردهاند و مهار آن را از اهداف خود دانستهاند.
آسیا و بازدارندگی در برابر چین
در بخش آسیایی سند آمده است که ترامپ قصد دارد با تقویت قدرت نظامی آمریکا و متحدانش، از بروز درگیری با چین بر سر تایوان و دریای جنوبی چین جلوگیری کند.
بهگفته سند: «بازدارندگی در برابر درگیری بر سر تایوان ـ ترجیحاً از طریق حفظ برتری نظامی ـ یک اولویت است.»
این مسئله سالهاست که یکی از نقاط تنش در روابط آمریکا و چین بوده است.
با این حال، سابقه تصمیمهای غیرمتعارف ترامپ در سیاست خارجی باعث میشود مشخص نباشد این چارچوب رسمی چگونه به اقدامات عملی تبدیل خواهد شد.
اروپا در خطر «محوشدن تمدنی»
دولت ترامپ در این سند نگاه بدبینانهای نسبت به متحدان سنتی خود در اروپا اتخاذ کرده و هشدار میدهد این قاره با «محوشدن تمدنی» روبهروست و اگر میخواهد شریک قابل اعتمادی برای آمریکا باقی بماند، باید مسیر خود را اصلاح کند.
این سند تازهترین مورد از سلسله اظهارات مقامهای آمریکایی است که مفروضات دیرینه درباره نزدیکی اروپا و ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را زیر سؤال برده است.
در سند آمده است: «در بلندمدت کاملاً محتمل است که ظرف چند دهه آینده، برخی اعضای ناتو اکثریتی غیراروپایی پیدا کنند.»
برخی تحلیلگران اروپایی گفتهاند این سند یادآور ادبیات احزاب راست افراطی در اروپا است؛ احزابی که امروز در کشورهایی چون آلمان و فرانسه به مهمترین نیروهای مخالف دولت تبدیل شدهاند.
در سند آمده که دولت ترامپ خواستار احیای «هویت غربی» در اروپا است. این سند در شرایطی منتشر میشود که ترامپ روزبهروز از ادبیات نژادپرستانهتری علیه مهاجران رنگینپوست در داخل آمریکا استفاده میکند.
سیاستمداران و مقامهای اروپایی از لحن واشنگتن ناخشنودند، اما در شرایطی که برای بازسازی ارتشهای سالها کمبودجهمانده خود و مقابله با تهدید درکشده از سوی روسیه تلاش میکنند، همچنان به حمایت نظامی آمریکا وابستهاند.
این سند میگوید از منظر راهبردی برای آمریکا اهمیت دارد که بهسرعت بر سر یک راهحل در اوکراین مذاکره شود و «ثبات راهبردی» با روسیه دوباره برقرار گردد.
ترامپ سابقه طولانی اظهارنظرهای مثبت و تحسینآمیز درباره ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، دارد؛ مسئلهای که مدتهاست موجب انتقادهایی مبنی بر «نرم بودن» او در برابر روسیه شده است.
رویترز روز جمعه گزارش داد که واشنگتن از اروپا میخواهد بخش عمده توانمندیهای دفاع متعارف ناتو ـ از جمله اطلاعات، سامانههای موشکی و دیگر قابلیتها ـ را برعهده بگیرد؛ ضربالاجلی که برخی مقامهای اروپایی آن را غیرواقعبینانه میدانند.
برَد بومن، کارشناس اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسیها» در واشنگتن، درباره اولویتبندی مناطق مختلف در دستور کار ترامپ در شبکه ایکس نوشت: «برندگان در رقابت برای زمان، منابع و توجه؟ نیمکره غربی و شاید اقیانوس آرام. بازندگان؟ اروپا. نامشخص؟ خاورمیانه. آفریقا؟ موفق باشید…»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
سپهر ستاری / خبرآنلاین: مراسم قرعهکشی جام جهانی ۲۰۲۶ دیروز (جمعه) در کشور آمریکا برگزار شد و تیم ملی ایران در گروه G رقابتها با بلژیک، مصر و نیوزیلند همگروه شد. جام جهانی ۲۰۲۶ با حضور ۴۸ تیم برگزار میشود و به همین خاطر علاوه بر ۲ تیم اول هر گروه، ۸ تیم از ۱۲ تیم برتری که در رده سوم گروهها قرار میگیرند هم به دور بعدی راه خواهند یافت و این موضوع شانس ایران را برای ثبت اولین صعود تاریخ خود در جام جهانی افزایش میشود.
بلژیک
قویترین حریف ایران در مرحله گروهی بلژیک است که در رده هشتم ردهبندی فیفا قرار دارد و برای چهاردهمین بار به جام جهانی صعود کرده است.
بلژیک در ۸ بازی مرحله مقدماتی حتی یک شکست هم نخورد. هرچند ۲ تساوی مقابل مقدونیه شمالی و قزاقستان کمی صعود را به تعویق انداخت اما در نهایت با اقتدار صدرنشین گروه شد. این گروه برای بلژیک هرگز سخت نبود؛ آنها بیش از یک دهه است که در مرحله مقدماتی جام جهانی یا یورو شکست نخوردهاند. تنها شکستشان در این مدت به ولز بود که در این دوره هم انتقام گرفتند و دو بازی رفت و برگشت با نتایج ۴-۳ و ۴-۲ به سود بلژیک تمام شد.
شیاطین سرخ اروپا اولین بار سال ۱۹۸۶ در جام جهانی درخشیدند و در شرایطی که مارادونا و آرژانتین مانع صعودشان به فینال شدند، در نهایت در رده چهارم قرار گرفتند.
دوره طلایی مدرن بلژیک از ۲۰۱۴ شروع شد و جام جهانی در ۲۰۱۸ به عنوان یکی از مدعیان اصلی به نیمهنهایی رسیدند اما با نتیجه ۱-۰ به فرانسهِ قهرمان باختند و در نهایت سوم شدند تا بهترین عملکرد تاریخشان را ثبت کنند.. حذف زودهنگام در مرحله گروهی ۲۰۲۲ را بسیاری پایان عصر «نسل طلایی» (دیبروینه، هازار، لوکاکو، ورتونگن و...) دانستند.
رودی گارسیا فرانسوی که از ژانویه ۲۰۲۵ جانشین دومنیکو تدسکو شد، هدایت بلژیک را برعهده دارد. گارسیا ۶۱ ساله در سال ۲۰۱۱ با لیل قهرمان فرانسه شد، دو بار با رم نایبقهرمانی سری آ را تجربه کرد و سال ۲۰۲۰ لیون را با حذف منچسترسیتی به نیمهنهایی لیگ قهرمانان رساند. آخرین تجربههایش\ش در النصر عربستان (همراه کریستیانو رونالدو) و سپس در ناپولی چندان موفقیتآمیز نبوده است.
ژرمی دوکو، وینگر ۲۳ ساله منچسترسیتی کلیدیترین مهره بلژیک محسوب میشود. او در تمام ۸ بازی مقدماتی فیکس بود، ۵ گل زد و ۳ پاس گل داد. توانایی دریبلینگ غیرقابل مهار او باعث شده نقش مهمی در ترکیب بلژیک پیدا کند.. کوین دیبروینه با وجود مصدومیت شدید همسترینگ همچنان بازیکن مهمی در ترکیب بلژیک است اما در ۳۴ سالگی (۳۵ ساله در زمان جام جهانی) دیگر نقطه اتکای اصلی نیست. از طرفی با حضور گارسیا روی نیمکت بلژیک، تیبو کورتوا هم به ترکیب این تیم برگشته است. دروازهبان رئال مادرید پس از اختلاف با تدسکو اعلام کرده بود تا وقتی او سرمربی باشد دیگر برای بلژیک بازی نمیکند. با آمدن گارسیا، کورتوا پس از یورو ۲۰۲۴ به تیم ملی بازگشت و دوباره دروازهبان شماره یک است.
مصر
از سید ۳ قرعهکشی جام جهانی نام تیم مصر خارج شد تا یاران محمد صلاح با ایران همگروه شوند. این تیم آفریقایی که برای چهارمینبار راهی جام جهانی شده، در رده سیوچهارم ردهبندی فیفا قرار دارد و بدون حتی یک شکست به جام جهانی راه یافته است.
مصر در گروه A مقدماتی آفریقا ۸ پیروزی و ۲ تساوی بهدست آورد و در نهایت اکتبر با پیروزی ۳-۰ مقابل جیبوتی (دو گل از محمد صلاح) صدرنشینی و صعودش را قطعی کرد.
آنها اولین کشور عربی و آفریقایی بودند که سال ۱۹۳۴ به جام جهانی رفتند اما تاکنون حتی یک پیروزی هم در این تورنمنت به دست نیاوردهاند. پس از ۱۹۳۴ فقط دو بار دیگر صعود کرده (۱۹۹۰ و ۲۰۱۸) و هر دو بار در مرحله گروهی حذف شده است. حضور در جام جهانی ۲۰۱۸ با مصدومیت شدید شانه صلاح در فینال لیگ قهرمانان همراه بود و مصر هر سه بازی را باخت.
حسام حسن، اسطوره خط حمله مصر حالا هدایت این تیم را برعهده دارد. او برنده ۳ جام ملتهای آفریقا، رکورددار گل ملی مصر (۶۹ گل) و یکی از بهترین مهاجمان نوک تاریخ این کشور محسوب میشود و خودش در جام جهانی ۱۹۹۰ بازی کرده است. حسن در زمان بازی بزرگترین تابوی فوتبال مصر را شکست و از آکادمی الاهلی به رقیب دیرینه، الزمالک رفت و سال ۲۰۰۲ با همین تیم قهرمان آفریقا شد. این سرمربی ۵۹ ساله از سال ۲۰۲۴ هدایت مصر را برعهده دارد و هرگز در مربیگری جامی کسب نکرده است.
تردیدی وجود ندارد که محمد صلاح مهمترین ستاره ترکیب مصر محسوب میشود. او برخلاف اسطورههای پیشین مصر، در تیمی نهچندان قدرتمند بازی کرده اما او بود که پس از ۲۸ سال کشورش را به جام جهانی ۲۰۱۸ رساند. صلاح حالا در ۳۴ سالگی امیدوار است اولین پیروزی تاریخ مصر در جام جهانی را رقم بزند و حتی رکورد گل ملی حسام حسن (۶۹) را بشکند؛ در حال حاضر ۶۳ گل دارد و جام ملتهای آفریقای پیش رو فرصت خوبی برای نزدیک شدن به این رکورد است. اگر صلاح موفق شود هم رکورد گل ملی را بشکند، هم جام ملتهای آفریقا را ببرد و هم برای اولین بار مصر را به مرحله حذفی جام جهانی برساند، به بزرگترین اسطوره تاریخ فوتبال این کشور تبدیل خواهد شد.
نیوزیلند
احتمالا ضعیفترین تیم گروه G جام جهانی ۲۰۲۶ نیوزیلند است که در رده هشتادوششم ردهبندی فیفا قرار دارد و سومین حضورش در جام جهانی را تجربه میکند. نیوزیلند بدون کوچکترین دردسری به جام جهانی رسید. آنها مستقیماً به مرحله دوم مقدماتی اقیانوسیه راه یافتند و ۳ بازی را با ۳ پیروزی، ۱۹ گل زده و تنها ۱ گل خورده مقابل تاهیتی، وانواتو و ساموآ پشتسر گذاشتند. در مرحله سوم، ابتدا فیجی را ۷-۰ در نیمهنهایی خرد کردند و سپس با پیروزی ۳-۰ مقابل نیوکالدونیا، بلیت جام جهانی را رزرو کردند.
نیوزیلندیها در هر ۲ حضور قبلی نتوانستند از مرحله گروهی صعود کنند ولی در سال ۲۰۱۰ رکورد جالبی ثبت کردند و با کسب ۳ تساوی، تنها تیم بدون باخت جام بودند. در آن دوره حتی اسپانیا که قهرمان شد هم یک شکست را تجربه کرد ولی نیوزیلند بدون باخت بود.
دارن بیزلی، مدافع سابق واتفورد که نزدیک به ۳۰۰ بازی برای این باشگاه انجام داد حالا روی نیمکت نیوزیلند مینشیند. او ۲۰ سال پیش برای بازی در لیگ استرالیا به نیوزیلند رفت و در این کشور ماندگار شد. بیزلی از سال ۲۰۰۹ در ساختار تیمهای پایه نیوزیلند کار کرده و تنها وقفهاش مربیگری کوتاه در کلرادو راپیدز آمریکا و نیوکاسل جتس استرالیا بوده است. او از جولای ۲۰۲۳ سرمربی بزرگسالان شد و همزمان تیم زیر ۲۳ سال را در المپیک ۲۰۲۴ پاریس هدایت کرد.
معرفوترین بازیکن نیوزیلند کریس وود، مهاجم ۳۳ ساله ناتینگام فارست است.او بهترین گلزن تاریخ نیوزیلند در لیگ برتر انگلیس، آقای گل تاریخ تیم ملی با ۴۵ گل (مشترک با ایوان ویسلیچ) و کاپیتان تیم محسوب میشود. وود با قد بلندی که دارد، یک تمامکننده خطرناک در هوا و زمین محسوب میشود و امیدوار است تابستان آینده اولین گل خود در جام جهانی را به ثمر برساند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
فریبا نباتی / اعتماد
«اعتماد» پیامدهای انباشت مطالبات مردم و فرسودگی اجتماعی در ایران را در گفتوگو با کارشناسان بررسی میکند
صبح با صدای اعلان قطعی آب از خواب بیدار میشویم. با نوسان قیمت دلار صبحانه میخوریم و در هوایی که نفس کشیدن را سخت میکند، به ترافیکی میرسیم که انگار پایانی ندارد. در همین روز، خبر یک ممنوعیت تازه میآید، بحث حجاب و پوشش اختیاری بالا میگیرد، قیمت کالاهای ضروری بیشتر از روز قبل میشود، قطعی ویپیان و کندی اینترنت زندگی و کار را مختل میکند، یک وعده سیاسی دیگر روی زمین میماند و تصویر خشک شدن تالابی و سوختن جنگلی دیگر در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. این روایت، تصویر روزمره زندگی ساکنان ایران است و بخشی از فهرست مطالبات جمعی که در چرخه انکار و بیپاسخی گرفتار ماندهاند.
در ظاهر این مسائل مربوط به حوزههای متفاوتند، اما در تجربه زیسته مردم، همه این خواستههای معلق یک ترجمه دارد: احساس شنیده نشدن و کنار گذاشته شدن. احساسی که شکاف میان «وعدههای رسمی» و «واقعیت زندگی روزمره» را هر روز عمیقتر میکند. گسستی که فقط سیاسی و اجتماعی نیست و زخمی بر روان جامعه شده و عاملی برای تشدید فرسودگی اجتماعی و نزدیک شدن به نقطه بیبازگشت.
نشانههای این فرسودگی را همین حالا هم میتوان دید؛ در کاهش مشارکت سیاسی و مدنی، در بیمیلی به گفتوگوهای اجتماعی، در طنز کنایهآلودی که جای زبان مطالبه را گرفته، در موج مهاجرت، پرخاشگری، خودکشی و دیگرکشی.
اما جامعهای که بارها مطالبه میکند و پاسخی نمیگیرد، سرانجام از نظر اعتماد اجتماعی، انسجام ملی و تابآوری روانی به کجا میرسد و با این انباشت مطالبات بیپاسخ چه خواهد کرد؟ آیا کاهش مشارکت مدنی و بیمیلی به گفتوگو به معنای تسلیم است یا شکل تازهای است از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بیپاسخ؟ آیا جامعه ایران به نقطه بدون بازگشت رسیده یا هنوز راهی برای بازگرداندن امید، بازسازی سرمایه اجتماعی و کاهش چرخه فرسودگی اجتماعی باقی مانده است؟
«اعتماد» در گفتوگو با دکتر کوروش محمدی، رییس انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، دکتر پرنیا رضیپور، جامعهشناس و مهشید بیرامی، کارشناس ارشد روانشناسی تلاش کرده است تا پاسخی برای این سوالات بیابد.
مطالبهگری بیاثر و کاهش اعتماد عمومی
مطالبهگری و تلاش برای شنیده شدن در ایران با چالشهای پیچیدهای روبهرو شده است. بسیاری از تلاشها برای تغییر شرایط پاسخی عملی دریافت نمیکنند و این مساله روند اعتماد عمومی را از بین برده است. از نگاه جامعه، کنشگری اجتماعی بیاثر شده، مطالبهگری ناکارآمد است و نقش فرد در تصمیمگیریهای جمعی، کمرنگ و حتی از بین رفته است. به نظر میرسد مساله، از زاویه نگاه مسوولی که باید پاسخ بدهد هم مثال معروف یک گوش در و یک گوش دروازه شده است.
«کوروش محمدی» رییس انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران، درباره دلایل ناکارآمدی مطالبهگری در ایران و پیامدهای آن بر سلامت روان جمعی و سرمایه اجتماعی معتقد است، مطالبهگری در جامعه ما عمدتا مقطعی و مبتنی بر هیجان است: «مطالبات مردم در حوزههای مختلف، از حقوق زنان تا مسائل محیط زیستی و اقتصادی، معمولا به صورت اصولی و مستمر مطرح نمیشوند و تابع شرایط و فضاهای موجود هستند. تنها در شبکههای اجتماعی مطرح میشوند و بعد از مدتی فروکش میکنند. این مدل مطالبهگری، نهتنها پاسخگویی را شکل نمیدهد، بلکه اعتماد عمومی را نیز کاهش میدهد.»
او دلیل این امر را در نیاموختن اصول درست درخواست و پاسخگویی میداند: «واقعیت این است که هم کسانی که مطالبه میکنند و هم متولیان پاسخگو، اصول مطالبهگری و پاسخگویی را نیاموختهاند. مطالبهگری موثر باید مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، سرمایه اجتماعی و همبستگی جامعه باشد؛ یعنی افرادی که مسائل مهم را مطرح میکنند، مسوولیت رفتار و پیامدهای آن را نیز بپذیرند و مطالباتشان در بستر جمعی و حقوقی پیگیری شود. در نبود این چارچوب، مطالبات مقطعی، گاهی بهانهای برای مسوولان میشود تا افراد را متهم کنند یا برخوردهای امنیتی داشته باشند و عملا مسیر مطالبه و پاسخگویی ناکام میماند.»
به عقیده این کارشناس مسائل اجتماعی، یکی از مهمترین پیامدهای بیپاسخ ماندن مطالبات، کاهش حس تعلق و مشارکت اجتماعی است. موضوعی که تابآوری اجتماعی را کاهش داده: «هنگامی که مردم میبینند صدایشان شنیده نمیشود، دغدغههای جمعی جای خود را به دغدغههای فردی میدهند و انگیزه مشارکت کاهش مییابد. انسجام اجتماعی و سرمایه اجتماعی آسیب میبینند و با گذشت زمان، این موضوع به کاهش تابآوری روانی جامعه و افزایش بیتفاوتی منجر میشود. حتی در همبستگیهای مقطعی، مانند کمکهای مردمی در زلزله یا سیل که در روزهای اولیه بسیار گسترده است میبینیم با گذشت زمان کاهش مییابد و اثر بلندمدت بر سرمایه اجتماعی نمیگذارد.»
فرسودگی اجتماعی و سلب مسوولیت از حکومت
به اعتقاد کوروش محمدی ادامه روند فعلی میتواند منجر به فرسودگی اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی، افزایش بیتفاوتی و تضعیف سرمایه اجتماعی شود: «فاصله میان وعدههای رسمی و تجربه واقعی مردم، اعتماد عمومی را تضعیف میکند و افراد را به عمل خارج از قواعد و قوانین سوق میدهد. نسل جوان و نوآور که باید آینده جامعه را بسازد، به تدریج دچار ناامیدی و بیانگیزگی میشود. این کنارهگیری، هر چند ممکن است به عنوان مقاومت خاموش تفسیر شود، اما در واقع بازتابی از کمبود حس تعلق و ناامیدی است. مسوولیت اجتماعی در جامعه ما در حال کاهش است و بخشهایی از مردم، به امید خیریهها یا اقدامات مقطعی، از وظایف خود غافل میشوند یا اضافهکاری میکنند و مسوولیتی را بیش از مسوولیت اجتماعی خود میپذیرند. در حالی که این اقدامات حتی میتواند نتایج معکوس نیز داشته باشد، تکلیف را از روی دوش حاکمیت بردارد و پاسخگویی را از او سلب کند.»
رییس انجمن آسیبشناسی اجتماعی راهکار مقابله با ناامیدی و فرسودگی اجتماعی را اصلاح بنیادین نظام آموزشوپرورش و ایجاد فضای پاسخگو در بدنه مدیریت و حاکمیت میداند: «تنها با اصلاحات بنیادین در آموزش، فرهنگ مطالبهگری و پاسخگویی حاکمیتی میتوان از این وضعیت عبور کرد و جامعهای با حس تعلق، مشارکت و تابآوری بالا ساخت. فرسودگی اجتماعی و افت سرمایه اجتماعی، اگر به موقع کنترل نشود، میتواند آثار بلندمدت و مخربی بر سلامت روان جمعی و انسجام اجتماعی داشته باشد. نظام آموزشی به جای اینکه هر بار تغییرات سطحی به خود بگیرد با یک تحول بنیادین کودکان و نوجوانان را به شهروندان مسوول، پاسخگو و مطالبهگر تبدیل کند و حاکمیت نیز باید فضایی فراهم کند که متولیان، با وجدان و با نگاه به خیر جمعی، وظایف خود را انجام دهند. مطالبهگری اصولی و مبتنی بر مسوولیت اجتماعی و سرمایه اجتماعی، زمانی امکانپذیر است که مردم و حاکمیت به یک باور مشترک در مورد نقش و مسوولیت خود برسند و اقدامات مقطعی و هیجانی جای خود را به برنامهریزی بلندمدت و اصولی بدهد.»
زندگی در سایه سرخوردگی و خاموشی روان
انباشت مطالبات بیپاسخ در جامعه ایران، تنها یک مساله سیاسی نیست، بلکه به تدریج و در سالهای اخیر به بحرانی در سطح روان جمعی تبدیل شده است. در جامعهای که افراد بارها تجربه میکنند صدایشان شنیده نمیشود و تغییری در وضعیتشان رخ نمیدهد، احساس بیقدرتی جای حس مشارکت و اثرگذاری را میگیرد. این وضعیت، زمینهساز نوعی سرخوردگی مزمن میشود که پیامدهای آن فراتر از یک نارضایتی لحظهای است و به فرسودگی روانی جامعه میانجامد.
«مهشید بیرامی» کارشناس ارشد روانشناسی معتقد است: انباشت مطالبات بیپاسخ به مرور باعث شکلگیری نوعی «خاموشی روانی» در سطح فردی و جمعی میشود. به گفته او، وقتی افراد بارها تلاش میکنند، حرف میزنند، نقد میکنند، مشارکت میکنند و نتیجه ملموسی نمیبینند، برای محافظت از خود در برابر آسیب روانی، ناخودآگاه وارد مرحلهای از عقبنشینی میشوند. این عقبنشینی الزاما به معنای بیتفاوتی نیست؛ بلکه نوعی سازوکار دفاعی است برای حفظ بقای روانی. او توضیح میدهد: «در این وضعیت، افراد انرژی روانی خود را از عرصه عمومی بیرون میکشند و آن را صرف حفظ زندگی شخصی، خانواده و دایره محدود خود میکنند. این رفتار ممکن است از بیرون به شکل انزوا یا بیمسوولیتی اجتماعی دیده شود، اما در واقع تلاشی است برای زنده ماندن روانی در برابر فشار مزمن اجتماعی.»
نابودی رویاها و افزایش خشونت
این وضعیت با مفهومی در روانشناسی اجتماعی به نام «بیاثر بودن آموخته شده» قابل توضیح است. این مفهوم زمانی شکل میگیرد که فرد به این باور میرسد تلاشهایش هیچ تاثیری در تغییر شرایط ندارد. در چنین وضعیتی، فرد به تدریج از کنشگری فاصله میگیرد، انگیزه خود را از دست میدهد و نسبت به محیط پیرامونش احساس ناتوانی میکند. نتیجه این فرآیند در سطح اجتماعی، کاهش امید عمومی، افت مشارکت مدنی و شکلگیری نوعی افسردگی جمعی و حتی آسیب به اجتماع است. بیرامی معتقد است نشانههای این فرسودگی روانی را میتوان در جامعه امروز به وضوح مشاهده کرد؛ از افزایش اضطراب جمعی و خشم فروخورده گرفته تا افزایش خودکشی و دیگرکشی. او میگوید: «وقتی آینده برای افراد قابل پیشبینی نیست و هیچ افق روشنی پیش چشم آنها وجود ندارد، طبیعی است که میل به برنامهریزی، مشارکت و حتی رویاپردازی از بین برود. این یکی از خطرناکترین پیامدهای فرسودگی اجتماعی است.»
از نگاه این روانشناس، کنارهگیری بخشی از جامعه، بهویژه نسل جوان از مشارکتهای اجتماعی را باید راهکاری برای ادامه دادن در شرایطی دانست که روان خسته شده است. او توضیح میدهد: «این کنارهگیری در ظاهر نوعی سکوت و بیتوجهی است، اما در واقع نوعی استراتژی بقاست. جوانی که میبیند حضورش در عرصه عمومی هیچ دستاوردی ندارد، ترجیح میدهد انرژی خود را صرف ساختن یک دنیای کوچک شخصی کند؛ از مهاجرت گرفته تا تمرکز بر زندگی فردی یا حتی پناه بردن به سرگرمیهای مجازی. این رفتار را نمیتوان صرفا سرزنش کرد؛ این واکنش طبیعی یک روان فرسوده است.»
از بین رفتن فرصت احیای جامعه
با این حال، بیرامی هشدار میدهد که اگر این خاموشی روانی به یک وضعیت پایدار تبدیل شود، جامعه با پیامدهای خطرناکی روبهرو خواهد شد؛ از افزایش افسردگی اجتماعی و خشونت پنهان گرفته تا گسست عمیقتر میان افراد و نهادهای اجتماعی. در چنین شرایطی، سرمایه اجتماعی فرسوده میشود و بازسازی آن به مراتب دشوارتر از وضعیت کنونی خواهد بود.
او راه برونرفت از این وضعیت را در بازسازی حس اثرگذاری جمعی میداند و میگوید: «مردم زمانی از خاموشی خارج میشوند که تجربه کنند صدایشان واقعا شنیده میشود و کنش آنها اثر دارد. این امر بدون پاسخگویی واقعی، شفافیت و ایجاد فرصتهای مشارکت معنادار امکانپذیر نیست.» به گفته او، در کنار اصلاح در سطح سیاستگذاری، توجه جدی به سلامت روان جمعی نیز ضروری است؛ از توسعه خدمات مشاوره عمومی گرفته تا آموزش مهارتهای تابآوری، مدیریت استرس و افزایش حس کنترل فردی و اجتماعی.
بیرامی تاکید میکند که فرسودگی اجتماعی اگر به موقع جدی گرفته نشود، نهتنها روابط اجتماعی را از درون تهی میکند، بلکه آینده یک نسل را با بحران مواجه خواهد کرد. به اعتقاد او، جامعهای که از نظر روانی فرسوده شود، حتی در صورت بهبود اقتصادی و سیاسی هم به سختی میتواند احیا شود، مگر آنکه اعتماد، امید و حس اثرگذاری دوباره به آن بازگردد.
اقتصاد ناکارآمد مهمترین عامل فرسودگی اجتماعی
انباشت مطالبات در یک جامعه، حاصل یک روند فرسایشی در سیاستگذاری است. در این میان انباشت مطالبات اقتصادی، اما پرقدرتتر است و بر حس پوچی و معلق ماندن و کاهش اعتماد عمومی بیش از باقی خواستهها تاثیر میگذارد. جایی که تورم فزاینده، کاهش ارزش پول ملی، افت قدرت خرید و بیثباتی بازار کار، لایههای مختلف جامعه را بهطور همزمان درگیر کرده است. این فشار، تصمیمات اقتصادی خانوار را از برنامهریزی بلندمدت به بقا در کوتاهمدت سوق میدهد؛ پسانداز جای خود را به مصرف اضطراری میدهد، سرمایهگذاریهای کوچک حذف میشوند و افق آینده به چند هفته یا چند ماه محدود میشود. در چنین شرایطی، مردم نه درباره رفاه، بلکه درباره حفظ حداقلهای زندگی سوال میکنند؛ سوالهایی که اگر بیپاسخ بماند، به نااطمینانی اجتماعی مزمن منجر خواهد شد. در چنین وضعیتی، اقتصاد از یک نظام تولید و رشد، به یک میدان فرسایش تبدیل میشود؛ میدانی که در آن، نیروی کار فرسوده، بنگاههای کوچک ناتوان و مصرفکنندگان مضطرب، همگی در چرخهای گرفتار میشوند که خروج از آن بدون اصلاحات بنیادین ممکن نیست. انباشت این نوع مطالبات نه فقط نشانه بحران اقتصادی، بلکه علامتی از کاهش ظرفیت تابآوری جامعه در برابر شوکهاست.
«پرنیا رضیپور» جامعهشناس درباره اینکه کدام یک از مطالبات بیپاسخ مانده در جامعه اثر مخربتری بر اعتماد عمومی گذاشته، میگوید: «اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، اقتصاد مهمترین عامل اثرگذار بر اعتماد مردم به نظام تصمیمگیری است. تورم سنگین در سالهای اخیر کمر بسیاری از خانوادهها را خم کرده و سفره مردم روزبهروز کوچکتر شده است. بخش قابل توجهی از جامعه حتی در تامین نیازهای اولیه با مشکل مواجهند و با افزایش قیمتها، امید، انگیزه و اعتماد اجتماعی نیز کاهش مییابد. اقتصاد پایه زندگی روزمره است؛ از خوراک و پوشاک تا مسکن و حداقل معیشت. وقتی این پایه دچار اختلال میشود، طبیعی است که سایر حوزهها نیز تحت تاثیر قرار بگیرند. اگر بخواهم مثالی ملموس بزنم، تورم و گرانی کالاهای اساسی بهترین و عینیترین نمونه است. امروز بسیاری از خانوادهها برای خرید اقلامی مانند برنج، روغن، گوشت یا میوه با مشکل جدی مواجهند؛ هزینههای درمان و اجاره مسکن سر به فلک کشیده و توان مالی اقشار متوسط و کمدرآمد بهطور چشمگیری کاهش یافته است. از سوی دیگر، فروشندگان و کسبوکارها نیز شرایط مطلوبی ندارند و بسیاری از آنان از رکود بازار گلایه میکنند و میگویند: «بازار کاملا راکد است.» این وضعیت به معنای کاهش دادوستد، رکود اقتصادی و بیثباتی در چرخه زندگی روزمره مردم است. مشکل از سفره خانوادهها آغاز میشود، به درآمد فروشندگان و تولیدکنندگان سرایت میکند و در نهایت، فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی را مختل میکند. مردم این فشار را هر روز و به صورت ملموس تجربه میکنند و وقتی پاسخ یا تغییر محسوسی مشاهده نمیکنند، اعتمادشان به کارآمدی نظام تصمیمگیری کاهش مییابد.»
او البته نقش خواستههای اجتماعی را هم در کاهش امید و فرسودگی بیتاثیر نمیداند: «در کنار اقتصاد، مسائل اجتماعی و حقوقی نیز نقش مهمی در شکلدهی احساس مردم نسبت به کارآمدی نهادها دارند. موضوعاتی مانند حجاب، دریافت گواهینامه موتورسیکلت برای زنان و محدودیتهای اینترنتی مستقیما بر کیفیت زندگی و آزادیهای فردی تاثیر میگذارند. این محدودیتها در جامعه احساس «شنیده نشدن» و نوعی تبعیض ایجاد میکند و حس مشارکت و اثرگذاری اجتماعی را تضعیف میکند. همچنین بحرانهای محیطزیستی مانند کمبود آب و آلودگی هوا در سالهای اخیر شدت یافتهاند. کاهش بارندگی، مدیریت ناکافی و نبود برنامهریزی بلندمدت، سلامت جسمی و روانی مردم را تهدید کرده و زندگی گروههای آسیبپذیر را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. این وضعیت طبیعی است که پرسشهایی مانند «مسوولان چه میکنند؟» یا «چرا بحران کنترل نمیشود؟» را در ذهن مردم پررنگ کند. در مجموع، اقتصاد عامل اصلی فرسایش اعتماد، مسائل اجتماعی عامل کاهش رضایت و مشارکت و بحرانهای محیطزیستی عامل تضعیف امید به آیندهاند. همزمانی این سه حوزه، تصویر مردم از کارآمد نهادهای تصمیمگیری را به شدت تضعیف کرده و بازسازی اعتماد اجتماعی معطوف نیازمند نگاهی جامع و هماهنگ است.»
رضیپور درباره اینکه چرا در میان نسل جوان برای مشارکت مدنی انگیزهای وجود ندارد، معتقد است این کنارهگیری ترکیبی از نشانه ناامیدی و نیز سازوکاری تازه از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بیپاسخ است: «به نظر من، این کنارهگیری ترکیبی از هر دو پدیده است: ناامیدی و نوعی مقاومت خاموش. از یک سو، تجربه مداوم مشکلات اقتصادی، محدودیتهای اجتماعی و بحرانهای محیطزیستی بدون مشاهده تغییر، انگیزه و امید را کاهش میدهد و به ناامیدی میانجامد. این احساس که «صدای ما شنیده نمیشود» باعث میشود افراد تمایلی برای مشارکت یا مطالبهگری نداشته باشند. از سوی دیگر، این فاصلهگیری نسل جوان میتواند نوعی مقاومت خاموش باشد؛ رویکردی محتاطانه و غیرمستقیم برای حفظ زندگی، هویت و اثرگذاری فردی در برابر ساختارهایی که مردم آنها را بیپاسخ یا ناکارآمد میدانند. این رفتار در ظاهر منفعل است، اما در واقع راهبرد آگاهانهای برای کنار نکشیدن از زندگی، اما کنار رفتن از عرصههایی است که افراد به کارآمدی آنها باور ندارند.»
کاهش امید و افزایش افسردگی جمعی
پرنیا رضیپور مهمترین نشانههای هشدار در جامعه امروز ایران را کاهش امید میداند: «نخستین نشانه جدی، کاهش امید و افزایش افسردگی اجتماعی است. مردم در مواجهه با مشکلات روزمره مانند خوراک، مسکن و هزینههای زندگی احساس ناتوانی میکنند و این موضوع مستقیما به کاهش امید نسبت به آینده، ازدواج، فرزندآوری یا توان برنامهریزی برای زندگی منجر میشود. نشانه دیگر، کاهش مشارکت مدنی و سیاسی است. بخش قابل توجهی از جامعه، بهویژه نسل جوان، انگیزهای برای مطالبهگری یا حضور در عرصههای مدنی و سیاسی ندارد. کاهش مشارکت در انتخابات یا فعالیتهای اجتماعی نشاندهنده کاهش اعتماد به اثربخشی این تلاشهاست.»
او اما این وضعیت را بدون راهحل نمیداند: «برای اینکه یک فرد یا جامعه بتواند دوباره جان بگیرد و حرکت کند، باید امید، انگیزه و اعتماد به آن بازگردد. انسان یا جامعه ناامید، اگرچه زنده است، اما روحی خسته و فرسوده دارد. تورم آسیبی عمیق است که بر تمام ابعاد زندگی تاثیر میگذارد؛ هم سفره خانوار را کوچک میکند و هم مسیر توسعه و تعامل اجتماعی را کند میسازد. بنابراین کنترل و مدیریت آن ضرورت دارد. در حوزه مسائل اجتماعی نیز اگرچه این مسائل اهمیت دارند، اما برای جلوگیری از احساس تبعیض و بیاعتمادی، ضروری است قوانین بر اساس نیازهای امروز جامعه اصلاح و بازنویسی شوند. در کنار همه اینها، بحران آب سالهاست هشدار میدهد اما مدیریت کافی برای آن انجام نشده است. آب زیربنای حیات و توسعه است و با توجه به خشکسالیهای پیدرپی، افزایش جمعیت و مدیریت ناکافی، شهرهای بزرگی مانند تهران را با تهدیدی جدی مواجه کرده است. «علاج واقعه قبل از وقوع» تنها راه مدیریت این بحران است. آلودگی هوا نیز نهتنها در کلانشهرها، بلکه در شهرهای کوچک به مسالهای جدی تبدیل شده و سلامت مردم و طبیعت را تهدید میکند. از خوزستان و تهران گرفته تا شهرهای شمالی، گستردگی آلودگی نشان میدهد که این مساله باید به صورت جدی و علمی مدیریت شود. همه این مسائل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و محیطزیستی اگر مدیریت نشوند، روح جامعه را خسته و فرسوده میکنند و امکان حرکت آن را کاهش میدهند. اما با مدیریت صحیح و شنیدن مطالبات مردم و اقدامات عملی میتوان اعتماد و امید را به مردم و جامعه بازگرداند.»
حرکتهای کوچک و امیدوارانه
با وجود بلندتر شدن هر روزه لیست مطالبات و مشاهده افزایش ناامیدی، خستگی جمعی و فرسودگی اجتماعی، اما هنوز نشانههایی از میل به بازسازی در جامعه دیده میشود؛ از میل به مشارکت در بحرانهای طبیعی و محیطزیستی و شکلگیری گروههای کوچک محلی برای حل مسائل روزمره گرفته تا تلاش برای زنده نگه داشتن گفتوگو در فضاهای فرهنگی، دانشگاهی و حتی مجازی. شاید این حرکتها در نگاه اول کوچک و پراکنده و بیثمر به نظر برسند، اما میتوانند هستههای اولیه بازسازی اعتماد و سرمایه اجتماعی باشند و سدی در مقابل حرکت به نقطه بدون بازگشت جامعه، به شرط آنکه به رسمیت شناخته شوند، شنیده شوند و به جای سرکوب، مجال تداوم و رشد پیدا کنند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
گفتوگوی جدیدترین هفتهنامه اشپیگل
برگردان: علیمحمد طباطبایی
در حدود ۳۰ سال پیش، دو روزنامهنگار اشپیگل در کتاب پرفروش خود «دام جهانیشدن» (Die Globalisierungsfalle) در برابر فقر و پوپولیسم دستراستی هشدار دادند. هارالد شومان (Harald Schumann)، نویسنده، معتقد است: هنوز هم میتوان از بدترین حوادث جلوگیری کرد.
هارالد شومان، روزنامهنگار اقتصادی متولد ۱۹۵۷، از سال ۱۹۸۶ برای اشپیگل کار میکرد، در سال ۲۰۰۴ به «تاگسشپیگل» (Tagesspiegel) برلین رفت و در سال ۲۰۱۶ از بنیانگذاران تیم روزنامهنگاری تحقیقی «Investigate Europe» بود. او بارها برای کتابها و فیلمهای مستندش جوایزی دریافت کرده است، از جمله در سال ۲۰۱۳ جایزه تلویزیونی آلمان.
گفتوگو را «کریستوف گیزن» و «برنهارد زند» انجام دادهاند.
***
اشپیگل: آقای شومان، در سال ۱۹۹۲ فرانسیس فوکویاما، دانشمند سیاسی آمریکایی، «پایان تاریخ» و پیروزی دموکراسی لیبرال را اعلام کرد و به ستاره صنف خود تبدیل شد.
شومان: به یاد دارم. متأسفانه یک اشتباه بزرگ بود.
اشپیگل: تنها چهار سال بعد، شما به همراه هانس-پیتر مارتین (Hans-Peter Martin)، همکار سابق خود در اشپیگل، کتاب «دام جهانیشدن» را منتشر کردید. تز شما این بود: پایان کمونیسم نشانه پایان تاریخ نیست، بلکه جهانیسازیای را به راه میاندازد که فقر را افزایش میدهد، ترس را دامن میزند، ملیگرایی را شعلهور میسازد و حاکمان خودکامه به وجود میآورد. آیا شما دوراندیشتر از فوکویاما بودید؟
شومان: شاید ما فقط به الگوهای تاریخی توجه بیشتری داشتیم. من به شدت با تاریخ قرن بیستم درگیر بودم. پدرم هفت سال یونیفرم ارتش نازی را به تن داشت. تجربیات جنگی او بر زندگی روزمره ما تأثیر گذاشت. از همان اوایل حس میکردم که چگونه رویدادهای خاص میتوانند زنجیرهای از پیامدها را به دنبال داشته باشند. در اثر کارل پولانی (Karl Polanyi)، تاریخدان اجتماعی، درباره «تحول بزرگ » (Große Transformation) [در ایران با نام جابجایی های بزرگ منتشر شده است.مترجم] میتوان خواند که چگونه این روند در قرن گذشته پیش رفته بود. تشابهات وحشتآور است.
اشپیگل: بسیاری از پیشبینیهای شما محقق شدهاند: سقوط اجتماعی، از دست رفتن مشاغل صنعتی، جابجاییهای مهاجرتی، جنگهای تجاری. کتاب شما در سال که در سال ۱۹۹۶ منتشر شده همین امروز مانند گزارشی از زمان حال خوانده میشود. نگاه شما به آینده بر چه اساسی استوار بود؟
شومان: من آن بخشهای مربوطه را دوباره مرور کردم. در برخی جاها به طور ترسناکی دقیق است و من فکر کردم: اوه، واقعاً همینطور شده است. به ویژه پیشبینی ما درباره آنچه اتفاق میافتد آنهم چنانچه سیستم مالی جهانی رها شود، درست بود. ما دقیقاً همان ابزارهایی را نشان دادیم که وامها را از ریسک جدا میکنند و بنابراین بحران اقتصادی جهانی ۲۰۰۸ را رقم زدند. یکی از مهمترین گفتوگوکنندگان من هورست کوهلر (Horst Köhler)، رئیس وقت صندوق های پسانداز (Sparkassen) بود.
اشپیگل: کوهلر، که بعدها رئیس صندوق بینالمللی پول و سپس رئیس جمهور فدرال آلمان شد.
شومان: او خیلی زود به واقعیت این سیستم پی برد. او در مورد مشتقات اعتباری (Kreditderivaten) هشدار داد و کمک کرد که من این سؤالات را پیگیری کنم. در آن زمان، در میان اقتصاددانان این تز رایج بود که بازارهای مالی باید تصمیم بگیرند که کشورها چگونه از نظر اقتصادی و اجتماعی رفتار کنند. این مرا به شدت مشکوک کرد و متوجه شدم چقدر سریع همه چیز میتواند از کنترل خارج شود.
اشپیگل: اگر در اواسط دهه نود به شما میگفتند که تقریباً ۳۰ سال بعد مردی مانند دونالد ترامپ در کاخ سفید آمریکا خواهد بود و در تقریباً همه کشورهای صنعتی غربی احزاب پوپولیست دسترستی قدرت میگیرند – آن زمان چه پاسخی میدادید؟
شومان: احتمالاً همان چیزی که نوشتیم: که این یک امکان واقعی است. اما در عین حال: ما میتوانیم از آن جلوگیری کنیم. تاریخ به طور حتمی پیش نمیرود.
اشپیگل: با این کار شما حدود ۳۰ سال پیش نکته حساس را تحریک کردید. آیا احزاب از شما مشاوره خواستند؟
شومان: از سوی سیاستمداران هیچ واکنشی نبود، حتی اگر کتاب ما صدها هزار نسخه فروش رفت و به دهها زبان ترجمه شد. تقریباً هیچ کس در برابر گفتمان فراگیر و شادمانه جهانیسازی آن زمان مقاومت نکرد.
اشپیگل: و واکنش اشپیگل، کارفرمای وقت شما، چگونه بود؟
شومان: حساسیتبرانگیز بود. در اصل قرار بود اشپیگل یک نسخه پیشچاپ (Vorabdruck) منتشر کند، من و همنویسندهام (Co-Autor) هر کدام ۵۰۰۰ مارک برای آن دریافت کردیم. اما وقتی متن را تحویل دادیم، این قضاوت آمد: «غیرقابل انتشار». ادعاهای ما قابل دفاع نبود. بنابراین اشپیگل سکوت کرد. تنها وقتی موفقیت کتاب آشکار شد، همکاران پیش ما آمدند و تبریک گفتند.
اشپیگل: منتقدان سرمایهداری مانند اعضای انجمن آتاک (Attac) نظریههای شما را به کار گرفتند. آیا احساس تأیید کردید یا مصادره؟
شومان: یک همکار اشپیگل که در ژوئیه ۲۰۰۱ درباره تظاهرات در اجلاس جی۸ (G8-Gipfel) در جنوا گزارش میداد، به من گفت: «کتاب شما انجیل آنهاست. همه درباره آن صحبت میکنند.» این مطمئناً در مورد کل جنبش صدق نمیکند، اما در فضای آلمانیزبان، این کتاب به طور محسوسی بر بحث تأثیر گذاشت.
اشپیگل: شما در آن زمان از ویلیام گریدر (William Greider)، نویسنده آمریکایی، نقل قول کردید که آمریکا را در یک «موقعیت پیشافاشیستی» میدید. چگونه به ترامپ نگاه میکنید؟
شومان: در ابتدا او را یک پوپولیست خودشیفته میدانستم که عمداً آشفتگی سیاسی به پا میکند. چیزی که دست کم گرفتم، محیط اطرافش بود، افرادی که از او حمایت و محافظت میکنند. این گروه هدفشان تضعیف نظاممند نهادهای دولت آمریکاست. این شکل مدرنی از به قدرت رسیدن فاشیستی است. خود ترامپ شاید یک فاشیست کلاسیک نباشد، اما برنامهای که اطرافیانش در حال اجرای آن هستند، فاشیسمگونه و خطرناک است. میترسم که سیستم آنقدر تخریب شود که انتخابات کنگره در پاییز ۲۰۲۶ دیگر انتخابات واقعی نباشد.
اشپیگل: طرفداران ترامپ ادعا میکنند که «جهانیگرایان» (Globalisten)، یعنی نخبگان سیاسی و اقتصادی بینالمللی، هستند که جهان را به سمت بدبختی میرانند. آیا این شبیه استدلال شما در آن زمان نیست؟
شومان: دقت کنید، ما هرگز مخالف اصولی جهانیسازی نبودیم، بلکه خواستار مرزهای مشخص، قوانین اجتماعی و مدیریت مسئولانه بودیم.
اشپیگل: جامعه «۲۰/۸۰» که شما پیشبینی کرده بودید، جایی که فقط یک پنجم مردم به طور مولد کار میکنند و بقیه به سرگرمیهای سطحی میپردازند، محقق نشد. کجا اشتباه کردید؟
شومان: ما تنگدستی اقتصادی را صرفاً به بیکاری کلاسیک مرتبط میکردیم. در واقعیت، تنها حدود ۲۰ درصد از برندگان واقعی جهانیسازی بودند. ۸۰ درصد تقریباً چیزی از پیشرفت اقتصادی ندیدند. اما این موضوع، همانطور که انتظار داشتیم، به شکل بیکاری انبوه ظاهر نشد، بلکه در این واقعیت جلوه کرد که دستمزدهای راکد بین افراد بیشتری توزیع شد. این به ویژه در آلمان آشکار بود، جایی که یک صدراعظم سوسیالدموکرات بخش دستمزد پایین را به شدت گسترش داد.

اشپیگل: شما از گرهارد شرودر (Gerhard Schröder) و دستورکار ۲۰۱۰ صحبت میکنید.
شومان: اگرچه بیکاری انبوه رخ نداد، اما ترس از سقوط اجتماعی در آن زمان به لایههای عمیق طبقه متوسط نفوذ کرد و سمیترین عامل برای یک دموکراسی را آزاد کرد: افرادی که احساس تهدید از طرد شدن میکنند، به نوبه خود به دنبال طرد ضعیفترها هستند. این یک اصل ثابت تاریخ فرهنگی در سراسر جهان است. این آمادگی برای کینهتوزی، خصومت و بدخواهی به راحتی قابل بهرهبرداری سیاسی است. فقط کافی است که یک بار برانگیخته شود، آن گاه مانند زنجیره دومینو به پیش میرود. برای این کار حتی لازم نیست مردم به طور عینی فقیر باشند. این فقر نیست که دموکراسی را تهدید میکند...
اشپیگل:...بلکه باید گفت که ترس از آن است، همانطور که شما در سال ۱۹۹۶ نوشتید؟
شومان: فقط کافی است با چشمان باز در جامعهمان قدم بزنید تا ببینید این حس چقدر عمیق ریشه دوانده است.
اشپیگل: شما در آن زمان از توزیع ناعادلانه ثروت انتقاد کردید. اما آیا نادیده نگرفتید که جهانیسازی، برای مثال در چین، صدها میلیون نفر را از فقر شدید رهانیده است؟
شومان: کاملاً مشخص است. از این نظر اشتباه کردیم. چین در کتاب ما تنها به عنوان یک مکان با دستمزد پایین ظاهر شد. در واقعیت، برخی کشورهای در حال توسعه موفق شدند به اقتصاد غربی بپیوندند و حتی بازارهای مالی را رام کنند. میتوان در مورد کمونیستهای چینی هرچه میخواهید فکر کنید، اما یک چیز را فهمیدهاند: آنها اجازه نمیدهند بازیگران مالی جهانی آنها را هدایت کنند. آنها بخشهای بزرگی از رشد تولید را به مردم منتقل کردند. البته میتوانست بسیار بیشتر باشد، در چین نیز نابرابری عظیم است. اما صدها میلیون چینی توانستند از فقر شدید فرار کنند.
اشپیگل: چین برای دههها با تکیه بر دستمزدهای پایین زندگی کرده و کارگران مهاجر خود را استثمار کرده است. اگر هوش مصنوعی میلیونها شغل را نابود کند، آیا چین درست در همان تلهای که شما هشدار داده بودید، گرفتار نمیشود؟
شومان: در نگاه اول، شواهد زیادی به این امر اشاره میکنند. اما در سفرهایم به عنوان یک کارشناس به اصطلاح جهانیسازی، یاد گرفتهام که در جوامع آسیایی مکانیسمهای دیگری در کار است. آنچه در مورد حاشیهنشینی گفتم، در مورد ژاپن و همچنین چین صادق است. بیگانههراسی و ملیگرایی همهجا حاضر است. اما وقتی به نحوه تحول جامعه ژاپن نگاه میکنم، با دانش اقتصادی غربی به مرزهایم برمیخورم. ژاپن تقریباً ۳۰ سال است در رکود باقی مانده است. اگر این وضعیت برای ما پیش میآمد، ما مدت ها بود که یقیناً درگیر جنگهای وحشتناک توزیعی (Verteilungskämpfe) [منازعات بر سر توزیع منابع، در آمد، ثروت، قدرت یا فرصت ها. مترجم] شده بودیم، شاید حتی از هم پاشیده بودیم.
اشپیگل: چرا در آنجا جنگهای توزیعی رخ نمیدهد؟
شومان: باید نیروهای فرهنگی باشند که سرمایهداری را مهار میکنند، نیروهایی که تاکنون به خوبی مورد تحقیق قرار نگرفتهاند.
اشپیگل: ژاپن و چین نیز میلیاردرها، بانکهای غولپیکر و کنسرنهایی دارند که بر صنایع مسلط هستند. آیا میخواهید به ما بگویید که در آنجا سرمایهداری به گونهای متفاوت عمل میکند؟
شومان: دقیقاً. شاید متفکر پیشگام، دنگ ژیائوپنگ (Deng Xiaoping)...
اشپیگل: ... یعنی همان پدر اصلاحات چین که در دهه هشتاد جمهوری خلق را از نظر اقتصادی گشود، اما در سال ۱۹۸۹ قیام میدان تیانآنمن را سرکوب کرد...
شومان: ...شاید همان دنگ حق داشت وقتی گفت که در چین قوانین متفاوتی نسبت به ما حاکم است. من در ارائه پیشبینیها برای چین مشکل دارم، نه تنها به این دلیل که طی ۲۰ سال گذشته دائماً پیشبینیهای فروپاشی را میخوانم که هرگز محقق نشدهاند. تنها این ادعا که در چنین سیستم سرکوبگری نمیتوان خلاقیتی شکوفا شود – مزخرف است. امروزه شرکتهای چینی مانند دیپسیک (DeepSeek) در مقابل شرکتهای بزرگ آمریکایی رقابت میکنند، در تولید خودرو پیشرفت کردهاند و در فناوری باتری پیشتاز هستند. من شکاف بزرگ اجتماعی را در چین میبینم، و بارها این احساس به من دست میدهد که این وضعیت نمیتواند به خوبی پایان یابد. اما ظاهراً مکانیسمهای فرهنگیای در آنجا عمل میکنند که ثبات ایجاد میکنند.
اشپیگل: تشخیص شما برای اروپا چیست – و مهمتر از همه: نسخه شما چیست؟
شومان: کوچکتر از این ممکن نیست؟ متأسفانه محتملترین تحول، مرحلهای از بیثباتی فزاینده است. ما همین حالا نیز با قدرتگیری دولتهای راستپوپولیست و ملیگرای خودکامه آن را تجربه میکنیم: در آمریکا، مجارستان، اسلواکی، ایتالیا و شاید به زودی در فرانسه. سؤال این است: این وضعیت چقدر طول میکشد؟ خسارات اقتصادی که چنین دولتهایی ایجاد میکنند، بسیار گسترده است. اگر برنامه حزب آلترناتیو برای آلمان اجرایی شود، بیکاری در آلمان احتمالاً در عرض دو سال پنج برابر میشود. خروج از حوزه یورو، خروج از اتحادیه اروپا – این از نظر اقتصادی و سیاسی فاجعهبار خواهد بود.
اشپیگل: بزرگترین خطر سیاست خارجی را چه میبینید؟
شومان: یک مجهول بزرگ روسیه است. من یک روسدوست کلاسیک آلمانی (klassischer deutscher Russophiler) هستم، روسی یاد گرفتهام، مصاحبههایی به روسی انجام دادهام، مرتباً به مسکو سفر میکردم، اما حالا دوستانم در تبعید زندگی میکنند و من دیگر نمیتوانم بدون خطر به آنجا سفر کنم. آنچه در آنجا میگذرد، آشکارا فاشیستی است. این رژیم فقط میتواند با ادامه جنگ وجود داشته باشد. یک دوست به من گفت: اگر جنگ پایان یابد، اینجا همه چیز فرو میریزد. اگر پوتین واقعاً اوکراین را به تسلیم وادارد – که امیدوارم چنین نشود – مجبور خواهد بود جنگ بعدی را آغاز کند: علیه کشورهای بالتیک، علیه لهستان یا با خرابکاری ترکیبی. این مرا میترساند.
اشپیگل: پس با این حساب نتیجهگیری شما چیست؟
شومان: ما باید ساختار دفاعی اروپایی خود را تقویت کنیم. با اینکه مخالف هزینهکرد پول بیشتر در تسلیحات هستم و به بودجه برای بهداشت، آموزش و کربنزدایی نیاز داریم، اما میفهمم که باید قابلیت دفاعی داشته باشیم، وگرنه نمیتوانیم از خود محافظت کنیم.
اشپیگل: چگونه میتوانیم از این جلوگیری کنیم که دموکراسیها از درون تحلیل روند؟
شومان: با حل مسئله توزیع. خوشبختانه گفتمان اقتصادی در سالهای اخیر به طور اساسی تغییر کرده است. زمانی که کتابمان را مینوشتیم، نئولیبرالیسم حاکم بود. امروز اوضاع متفاوت است. حتی صندوق بینالمللی پول نیز اکنون مطالعاتی منتشر میکند که مالیات بر ثروت را ضروری میداند. این ۳۰ سال پیش غیرقابل تصور بود. این بینش اقتصادی جدید باید اکنون وارد سیاست شود، به ویژه در میان سوسیالدموکراتها. توزیع عادلانه همه چیز نیست – اما بدون آن، هر چیز دیگری فرو میریزد.
اشپیگل: این به طور مشخص به چه معناست؟
شومان: امتیاز مخفی اشرافی برای فوقثروتمندان باید برچیده شود. کسی که میلیاردها ارث میبرد، امروز اغلب هیچ مالیاتی نمیپردازد – این یک رسوایی است. قدرت و ثروت از طریق تولد نباید در یک دموکراسی جایی داشته باشند. و بله، ما به یک مالیات بر ثروت معتدل نیز نیاز داریم.
اشپیگل: معتدل یعنی چه؟
شومان: مثلاً از خالص دارایی ده میلیون یورو به بالا. این فقط اقلیت کوچکی را تحت تأثیر قرار میدهد. اکثریت قاطع همچنان میتوانند پسانداز کنند، دو ملک داشته باشند، دارایی جمع کنند، اما فوقثروتمندان سهم مناسبی در رفاه عمومی خواهند داشت. تاریخ گشوده است، لزومی ندارد دوباره به فاشیسم و جنگ ختم شود.
اشپیگل: آقای شومان، از شما برای این گفتوگو متشکریم.
Das versteckte Adelsprivileg für die Superreichen muss weg
DER SPIEGEL 50 | 2025
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
تام باراک، فرستاده ویژه ترامپ در امور سوریه و سفیر آمریکا در ترکیه با اشاره به تجربههای پیشین آمریکا در تلاش برای تغییر رژیم در کشورها، گفت که ترامپ با دخالت آمریکا در تغییر رژیم در ایران موافق نیست و افزود: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشتهایم و هیچکدام کار نکرده است.»
تام باراک در گفتگو با روزنامه اماراتی «نشنال» گفت: «تغییر رژیم در عمل هیچگاه جواب نداده است. اگر از سال ۱۹۴۶ به بعد را در نظر بگیرید، ایالات متحده در ۹۳ کودتا و تغییر رژیم دست داشته است که همه آنها شکست خوردهاند. بنابراین روسای من یعنی مارکو روبیو، وزیر خارجه و دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا بهدنبال تغییر رژیم نیستند. آنها در پی راهحل منطقهای هستند که خود منطقه آن را پیش ببرد. بنابراین، این موضوع مربوط به اسرائیل است، نه آمریکا.»
آقای باراک افزود: «کاری که آقای ترامپ برای پایان دادن به آن جنگ ۱۲ روزه انجام داد، تاریخی و فوقالعاده بود. اما اینکه او را مسئول تغییر رژیم بدانند، کار درستی نیست.»
تام باراک بدون اشاره به جزئیات بیشتر گفت: «ما تا حالا دو بار تغییر رژیم در ایران داشتهایم و هیچکدام کار نکرده است.»
آقای باراک افزود: «به نظر من کار عاقلانه این است که راهحل این موضوع را به خود منطقه واگذار کنیم. چرا اسرائیل نخواست کار را یکسره کند؟ من فکر نمیکنم این داستان تمام شده باشد. الان در فصل پنجم هستیم و هنوز پنج فصل دیگر باقی مانده است.»
نقش ایران در جلوگیری از خلع سلاح حزبالله
تام باراک با اشاره به گفتگوهای میان اسرائیل و لبنان و توافق «توقف خصومت» میان این دو که در نوامبر سال ۲۰۲۴ با میانجیگری آمریکا حاصل شد، گفت: «گفتگو باید بین لبنان و اسرائیل باشد. در حال حاضر یک توافق توقف خصومت داریم که در نوامبر ۲۰۲۴ حاصل شد. اما این توافق میان دو طرف نیست. در واقع در آن زمان آمریکا و فرانسه گفتند حالا که شما [لبنان] با اسرائیل صحبت نمیکنید. اسرائیل با حزبالله گفتگو نمیکند و حزبالله هم نمیخواهد با دولت لبنان صحبت کند، پس ما یک پوشش مصنوعی ایجاد میکنیم که روز بعد هم کار نکرد.»
آقای باراک افزود: «خبر خوب این است که در حال حاضر همه میگویند که بیایید گفتگو کنیم. اما این گفتگو باید شامل راهحلی برای شیعیان و حزبالله باشد. موضوع خلعسلاح آنها نیست. مساله این است که چطور آنها را مجاب کنیم از سلاح استفاده نکنند. تفاوت اینجاست. این یک توافق واقعی میان اسرائیل و لبنان خواهد بود. چیزی که شیعیان را راضی میکند که بگویند ایران باید از این ماجرا کنار گذاشته شود و پیشتر هم درباره آن صحبت کردهایم.»
فرستاده ویژه دونالد ترامپ با اشاره به تمایل کشورهای عرب خلیج فارس به حل موضوع لبنان گفت: «کشورهای عرب خلیج فارس در گذشته میلیاردها میلیارد دلار برای حل این موضوع سرمایهگذاری کردهاند. اما تا زمانی که ایران بخواهد آنها [حزبالله و گروههای وابسته] را به عنوان نیروهای نیابتی حفظ کند، چنین کاری بسیار دشوار است.»
آقای باراک افزود: «اگر بتوانیم لبنان و سوریه را همزمان به یک توافق مرزی و توافق جلوگیری از درگیری با اسرائیل برسانیم، گامی بسیار مهم است. سپس ما ترکیه و هشت کشور پیرامون آن از جمله اسرائیل و لبنان را داریم و باید ببینیم با ایران چه میتوانیم بکنیم. امیدوارم ایران هم سر عقل بیاید.»
نفوذ ایران در عراق
تام باراک در بخشی دیگر از این گفتگو ایران را عامل «آشوب» در عراق دانست و گفت: «شبهنظامیان مورد حمایت ایران عملا بر پارلمان عراق مسلط هستند. بنابراین نخستوزیر خوبی چون آقای سودانی انتخاب میشود، اما هیچ قدرتی ندارد و نمیتواند ائتلاف تشکیل دهد. چون سایرین، از جمله حشد شعبی و نمایندگان آنها در پارلمان صحنه را فلج کردهاند.»
آقای باراک افزود: «عراق، سوریه، لبنان و ترکیه را در نظر بگیرید. مرزهای مشترک آنها با ایران مساله اساسی است. ایران هم این را میداند و بنابراین عراق را بهسادگی از دست نخواهد داد. آنها به تازگی در مورد حزبالله، حماس و حوثیها عقب رانده شدهاند و بعد هم در خاک خودشان در جنگ ۱۲ روزه هدف حمله قرار گرفتند. حالا دارند برای نگه داشتن عراق میجنگند. چون این تنها چیزی است که برایشان باقی مانده است.»
توافق ایران و آمریکا
آقای باراک با تاکید بر این که حصول توافق میان ایران و آمریکا سریعترین مسیر برای رسیدن به راهحلی برای منطقه است، گفت: «رئیسجمهوری ما کاملا صریح بوده است. او برای گفتگوی واقعی آماده است، نه برای این که توپ را فقط به زمین حریف بیندازد و وقتکشی کند و این برنامه را خوب میشناسد. اگر ایرانیها بخواهند به آنچه این دولت درباره غنیسازی و متوقف کردن تامین مالی نیروهای نیابتی میگوید گوش بدهند، این پاسخ مساله است. هیچکس دیگر خواهان کشتار بیمعنی نیست. آمریکا نمیخواهد حزبالله را از بین ببرد، نمیخواهد حماس را از بین ببرد، نمیخواهد هیچکس را بکشد. اگر بتواند به توافقی با ایران برسد.»
او افزود: «توجه داشته باشید که رئیسجمهوری ما در سال دوم دوره خود است، اما رژیم ایران چشماندازی ۵۰ ساله دارد. رئیسجمهوری ما آنقدر هوشمند است که بفهمد کشاندن او به یک گفتگوی ظاهری برای این که فقط این کشتار بیمعنی از طریق نیروهای نیابتی ادامه پیدا کند، نباید رخ دهد. بنابراین به نظر من، او صددرصد برای توافق آماده است. باید امیدوار باشیم ایران هم آماده باشد.»
یورونیوز فارسی
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
مطالعهای جدید: آب پرتقال فعالیت هزاران ژن سلولهای ایمنی را دگرگون میکند
پژوهشهای جدید نشان میدهند که مصرف منظم آب پرتقال اثری بسیار فراتر از یک نوشیدنی روزمره دارد و میتواند فعالیت هزاران ژن در سلولهای ایمنی انسان را تغییر دهد.
این ژنها در فرآیندهایی حیاتی مانند تنظیم فشار خون، کنترل التهاب و مدیریت متابولیسم قند نقش ایفا میکنند؛ فرآیندهایی که برای سلامت قلب و عروق در طول عمر اهمیت اساسی دارند.
در یک مطالعه کنترلشده، بزرگسالان به مدت ۶۰ روز روزانه ۵۰۰ میلیلیتر آب پرتقال پاستوریزه مصرف کردند. بررسی نمونههای خونی نشان داد که ژنهای مرتبط با پاسخ التهابی (از جمله IL6، IL1B، NAMPT و NLRP3) فعالیت کمتری از خود نشان دادند.
این ژنها معمولا در موقعیتهای استرس و التهاب شدید فعال میشوند. علاوه بر این، ژنی که بر توانایی کلیه در نگهداشتن سدیم اثر میگذارد نیز کاهش فعالیت نشان داد.
این تغییرات میتواند به کاهش فشار خون کمک کند، موضوعی که پیشتر نیز در مطالعات مختلف درباره تأثیر آب پرتقال تأیید شده بود.
یکی از دلایل این تأثیرات، وجود «فلاونوئید هسپریدین» در پرتقال است. این ماده خاصیت آنتیاکسیدانی و ضدالتهابی قوی دارد و به کاهش التهاب سیستمیک، بهبود عملکرد رگها و تنظیم متابولیسم قند کمک میکند.
مطالعه جدید نشان میدهد تأثیرات هسپریدین فقط به ضدالتهاب بودن محدود نیست، بلکه مسیرهای مرتبط با فشار خون بالا، تعادل چربی خون، و کنترل قند نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.
نکته جالب در یافتهها این است که پاسخ بدن به آب پرتقال، بسته به ترکیب بدنی افراد متفاوت است. افراد دارای اضافهوزن تغییر بیشتری در ژنهای مرتبط با متابولیسم چربی نشان دادند، در حالی که افراد لاغرتر تغییرات چشمگیرتری در ژنهای مرتبط با التهاب داشتند.
این موضوع نشاندهنده تعامل پیچیده تغذیه با ژنتیک و فیزیولوژی فرد است.
تحلیل ۱۵ مطالعه کنترلشده با مجموع ۶۳۹ شرکتکننده نیز نشان داده که مصرف منظم آب پرتقال میتواند مقاومت به انسولین را کاهش دهد و کلسترول الدیال را پایین بیاورد.
این دو عامل از مهمترین شاخصهای خطر در بیماریهای قلبی و دیابت نوع دو هستند. آب پرتقال همچنین در برخی افراد موجب افزایش کلسترول اچدیال، که به «کلسترول خوب» معروف است، شده است.
مطالعات متابولیتی نشان داده که آب پرتقال بر مسیرهای انرژی، ارتباطات سلولی، و مسیرهای التهابی اثر میگذارد.
علاوه بر این، افزایش باکتریهای تولیدکنندهٔ اسیدهای چرب کوتاهزنجیر پس از یک ماه مصرف آب پرتقال خونی، نشاندهنده بهبود سلامت روده و کاهش التهاب است. این اسیدهای چرب با کاهش فشار خون و بهبود سلامت قلب مرتبط هستند.
در بیماران مبتلا به سندرم متابولیک نیز مصرف آب پرتقال موجب بهبود عملکرد لایه درونرگی شده است. این عملکرد بهتر به معنای توانایی بیشتر رگها برای گشادشدن و کنترل جریان خون است؛ عاملی که خطر حمله قلبی را کاهش میدهد.
در مجموع، نتایج پژوهشها نشان میدهد که آب پرتقال، در صورت مصرف متعادل، میتواند نقش قابل توجهی در کاهش التهاب، بهبود جریان خون، کاهش فشار خون، تنظیم متابولیسم قند و چربی و در نتیجه کاهش خطر بیماریهای قلبی–عروقی داشته باشد.
یورونیوز فارسی
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
محمود سریعالقلم
نرخ تورم کشور سنگاپور ۱.۲ درصد است. این نتیجه ساختاری است که بهترینها و توانمندترینهای بانکداری، صنعت، IT، سیاستگذاری عمومی، محیط زیست، سیاست خارجی، آموزش و مدیریت به وجود آوردهاند. در این ساختار، بهترینها و توانمندترینهای سنگاپور توانستهاند کشوری را بنا کنند که این ویژگیها را دارد: تولید ناخالص داخلی (GDP) برابر ۵۵۰ میلیارد دلار با مساحت ۷۳۵ کیلومتر مربع و شش میلیون نفر جمعیت.
بر اساس رتبهبندی سرمایه انسانی کشورها (Global Ranking on Human Capital Index) سنگاپور با کسب شاخص ۰.۸۸ از یک، بهترین رتبه جهانی را دارد. ۴۰ درصد تولید آن در تراشه متمرکز شده است. ۵ درصد بهترین فارغ التحصیلان دانشگاههای سنگاپور، مدیران این کشور میشوند. طبق رتبهبندی Transparency International، سنگاپور رتبه چهارم جهانی در شفافیت مدیریتی است. در سال ۲۰۰۲، بانک جهانی، سنگاپور را یک کشور «توسعه یافته» قلمداد کرد.
سنگاپور به صورت کمّی و با وسواس قابل تأمّلی حدود ۱.۶ میلیون نفر از بهترینهای کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته جهت مدیریت و بازار کار استخدام کرده است. به این افراد توانا، باهوش، متخصص، کارآمد و حرفهای، حقوق قابل توجه میدهد و در بدنه تصمیمگیری از آنها بهره میبرد. در دهه ۱۹۶۰، درآمد سرانه سنگاپور ۳۲۰ دلار بود (تاریخ تاسیس کشور: ۱۹۶۵). امروز درآمد سرانه این کشور ۶۶۰۰۰ دلار است.
در دهه ۱۹۶۰، سنگاپور حتی به اندازه کافی، آب آشامیدنی نداشت. نه ساختار عمرانی داشت و نه منابع طبیعی دارد. در حال حاضر ۳۰۰۰ شرکت خارجی در سنگاپور تولید میکنند. امید به زندگی در این کشور ۸۷.۳ سال است که جزء بالاترینها در جهان میباشد. بندر سنگاپور، پر ترددترین بندر جهانی است. دولت سنگاپور، تمام اقشار جامعه را مکلف کرده تا مرتب «مهارتهای» خود را ارتقاء بخشند و از طریق برنامهای با عنوان Skillsfuture این تشخیص را داده که توانمندی، توسعه را به ارمغان میآورد.
مهمترین موضوع برای حکمرانان سنگاپور جهت حفظ موقعیت ممتاز کشورشان و بهبود و ارتقاء تدریجی آن، تسهیل ورود بهترینها به آموزش عالی و دانشگاهها است. در سنگاپور، افرادی به سطوح عالی تدریس و تحقیق دست مییابند که طبق ضوابط سختی، توانمندی خود را به اثبات رساندهاند. رقابت در این کشور مبنای رشد است. حکومت معتقد است ارتقاء سطح مهارت و دانش مردم، مهمترین تصمیم اوست.
رابرت لوکاس اقتصاددان معتقد است که دانش و مهارت، نوعی اثر جانبی مثبت (positive externality) است به این معنا که جامعه، بنگاهها و مجموعه حکومت بدون آنکه هزینه کند از مهارت و دانش آحاد مردم بهره میبرد. چون سنگاپور مهارت و توانایی را در مدیریت ارج مینهد و از جمله کشورهایی است که در سیاستهای اقتصادی و به خصوص بانکداری از شفافترینهای جهانی است، مورد وثوق بهترین بنگاههای تولیدی و فنآوری است به طوری که در سال ۲۰۲۵ حدود ۵۶ میلیارد دلار FDI (سرمایهگذاری مستقیم خارجی) جذب کرده است. ژاپن، چین، آمریکا و هلند از جمله سرمایهگذاران هستند.
در سال ۱۹۶۵، سنگاپور ۹۹۰۰۰ نفر بازدیدکننده (توریست) داشت. این عدد در سال ۲۰۲۴ به ۱۶.۵ میلیون نفر افزایش یافته که درآمدی معادل ۲۲.۴ میلیارد دلار برای سنگاپور به وجود آورده است. پیشبینی میشود تولید ناخالص داخلی (GDP) سنگاپور در سال ۲۰۲۶ به ۵۷۳ میلیارد دلار برسد. اعتبار پاسپورت سنگاپور در سال ۲۰۲۵، رتبه اول جهانی است.
آیا این موفقیت حکومت و مردم سنگاپور تصادفی است؟ سنگاپور چگونه در دوره زمانی به طول حدود نیم قرن، از یک جزیره عقبمانده به یک Hub جهانی در صنعت، فنآوری، تحقیقات علمی، شفافیت، محیط زیست سالم و حتی جامعهای سالم، راستگو، خوش قول و قابل اتکا تبدیل شده است؟ برای پاسخ به این پرسش نیازی به متوسل شدن به ۵۰ متغیر نیست. ریشه متحول شدن سنگاپور در دو متغیر است: اول، ماهیت و پایگاه اجتماعی حکومت و دوم، ماهیت تصمیمگیریهای حکومت.
پایگاه اجتماعی حکومت سنگاپور، افراد توانا، متخصص، با تحصیلات کیفی و با ظرفیت رقابتی است. هر کسی که توانمند است به مدیریت میرسد. وفاداری به تخصص و مهارت است و نه به افراد. حکومت میگوید من یک کشور ثروتمند میخواهم که همه به تناسب زحمتی که میکشند از آن بهرهمند شوند. حکومت سنگاپور آنقدر اعتماد به نفس دارد و سیستم ایجاد کرده است که افراد توانمند خارجی را نیز در چارچوب سیستم قاعدهمند خود به کار میگیرد. افراد برای کارآمدی، تولید ثروت، بهرهوری و رقابت سطح بالاتر کار میکنند، نه برای مدیران بالاتر.
سنگاپور از فرد به جمع، از فرد به سیستم و از فرد به قاعده و از فرد به آییننامه تکامل پیدا کرده است. داخلی و خارجی، یک سیستم را میبینند و نه افراد را. سیستمی که افراد فاسد، رانتخوار، خلافکار و ناکارآمد را نمیپذیرد و آنها را به سوی بلاروس، کرهشمالی و ونزوئلا راهنمایی میکند. حکومت سنگاپور اجازه نمیدهد و پولی خرج نمیکند که افراد ناتوان در سمتهای مدیریتی قرار گیرند، دههها سمت داشته باشند و فقط وضع موجود را حفظ کنند.
حکومت سنگاپور هر فردی را که در مسئولیتی میگمارد، به صورت شفاف از او خروجی (Result) میخواهد. پول مردم باید برای بهبود وضع خود آن مردم صرف شود. حکومت سنگاپور بنیه و ریشه و ستون فقرات خود را بر توانمندی افراد (Meritocracy) بنا نهاده است. این حکومت به ویژه در عرصه مدیریت اقتصادی و سیاست خارجی، توانمندترین افراد با تحصیلات از بهترین دانشگاههای جهان با تسلط به زبان انگلیسی و با یک هدف کانونی جهت افزایش ثروت ملی سنگاپور را به کار گمارده است.
وقتی فردی توانا نیست، تخریب میکند، توجیه میکند، منابع را هدر میدهد، دوستان خود را همراه میکند و طولانی در سمت میماند. از این رو، حکومت سنگاپور، طبقه متوسط را به حکمرانان تبدیل کرده است و پایگاه حکومت را به آنان محول کرده است. طبقه متوسط به خاک تعلق دارد چون موجودیت و آینده خود را در آن خاک میبیند. وابستگی او به خاک نه از روی اخلاق بلکه به واسطه ساختاری است که به زندگی و کیفیت زندگی او معنا میبخشد. او در آن ساختار تولید میکند، به جامعه خدمت میکند، هزاران نفر را استخدام میکند و با مهارت و فکر مدیریت میکند.
متغیر دوم حکمرانی سنگاپور که انبوهی از موفقیت را به همراه آورده است، ماهیت تصمیمگیری و تصمیمسازیهای این سیستم است. چه کسانی و با چه ظرفیتهایی و با چه تحصیلاتی و با چه تجربیاتی تصمیم میگیرند؟ توسعهیافتگی مساوی با تصمیمسازیهای کیفی است. چینیها برای آنکه دقیقتر و کارآمدتر تصمیم بگیرند با رقبای خود مشورت میکنند. ریشه تفکرات منتهی به تصمیمسازیهای سنگاپور کدامند؟ فردی که از تحصیلات بهتر و سطح بالاتری برخوردار است، افق بهتری را تشخیص میدهد.
حکومت سنگاپور در دهه ۱۹۷۰ تشخیص داد که باید جذب سرمایهگذاری کند. از این رو، هم ساختار عمرانی کارآمدی را ایجاد کرد و هم بهترین مدیران را به کار گرفت تا سرمایهگذار خارجی بتواند هم احساس امنیت کند و هم سود کند و هم ثروت تولید کند. توجه به محیط زیست، سرمایهگذاری در آب، برق، انرژی، بنادر و از همه کلیدیتر آموزش و مهارت از کانونیترین تصمیمگیریهای حکومت سنگاپور است. سنگاپور در تصمیمسازیها، عصاره جهان را از طریق افراد توانمند گرفته است و در فرآیندها قرار میدهد. هر فردی بتواند سود کند و از سرمایه بهترین استفاده را کند، عقل معاش دارد و تعداد بیشتری از مردم را استخدام میکند و تولید ناخالص داخلی کشور را افزایش میدهد.
حکومتهایی به مردمشان خدمت میکنند که ساختار بسازند و عموم مردم را در فرآیند تولید ثروت با ظرفیتهای مختلف به کار گیرند. همه جوامع و حکومتهای پوپولیستی، اقتصاد ناسالم، سیاستی ناسالم و جامعهای مأیوس و بیتفاوت دارند. حتی فرانکو در دهه آخر عمر خود متوجه شد پوپولیسم جز فساد و رانتخواری و تملق نیست و به حمایت از خصوصیسازی، تخصصگرایی و ارتباطات گسترده اقتصادی با اروپا متوسل شد.
اصولاً در کشوری که افراد طولانی و به واسطه پوپولیسم در مصدر قدرت بمانند، منافع ملی معنایی ندارد و منافع حکمرانان مطرح است. در سنگاپور، منافع کشور و حفظ سرمایه، تشویق تولید ثروت و بهبود زندگی شهروندان مبنای حکمرانی است. آیا تورم یک درصدی تصادفی است؟ یا نتیجه بهکارگیری فکر و مشورت و تخصص و برنامهریزی با بهرهگیری از بهترینهای داخل و خارج است؟
یکی از ویژگیهای بارز سنگاپور connectivity یا اتصال به جهان است. چه کسانی به جهان وصل میشوند، اثر میپذیرند و اثر میگذارند؟ آنهایی که توانمندند. آنهایی که درست درس نخواندهاند، زبانهای خارجی نمیدانند، آداب اندیشیدن را نمیدانند و در هالهای از پوپولیسم گرفتارند توان آن را ندارند در حد ده دقیقه، پیچیدهترین روندهای اقتصادی، سیاسی و ژئوپلتیک جهانی را برای مخاطبان متخصص خود تبیین کنند.
سنگاپوریها در کانونهای جهانی و در کریدورهای بینالمللی رفت و آمد دارند چون توان بحث کردن دارند، دانش دارند و به زبان انگلیسی مسلطاند. قدرت فکر، قدرت تبیین و قدرت تصمیم، تحصیلات درجه یک با بهترین اساتید را لازم دارد که سنگاپوریها با اتصال آنلاین به بهترین دانشگاههای دنیا و اساتید طراز اول آن را به دست میآورند.
فردی که توانمند است نیازی به دروغ، حیلهگری، رانتخواری و توهم ندارد چون با توانمندی خود زندگی میکند و نه با اتصالات خود. چنین فردی در دنیای بههمتنیده مورد تقاضا است. تورم یک درصدی نتیجه مراقبت حاکمان سنگاپور از پروسههای تخصصی تصمیمسازی است. سرنوشت یک خانواده، یک بنگاه، یک شرکت، یک موسسه و یک دولت به متغیرهای مختلفی بر میگردد اما متغیر کانونی، کلیدی و محوری (critical mass)، نزد پدر و مادر، مدیران و حاکمان است. آنها چه ویژگیهای فکری دارند؟ از کدام مهارتها برخوردارند؟ چقدر IQ و EQ آنها توانمند است؟
همه انسانها به لحاظ حقوقی مساوی هستند ولی در توانمندی و استعداد مساوی نیستند و جوامعی که به لحاظ پوپولیسم و توهمات تصور میکنند هوش انسانها مساوی است و عدالت را در ذهنیت و سخنرانی میدانند و نه در ساختارسازی برای بهرهبرداری به تناسب ظرفیت افراد، در نهایت به ونزوئلا تبدیل میشوند که آمریکا میتواند به راحتی حکومت آن را تهدید کند چون پایگاه اجتماعی ندارد و انبوهی از رانتخواران و متملقین و افراد فاسد، حکومت را احاطه کردهاند.
افراد توانا در سنگاپور نمیگذارند حکومت سنگاپور اشتباه کند چون به خاک آن کشور تعلق دارند. حکومت سنگاپور برای عامه مردم تصمیم میگیرد و نه برای عدهای خاص. چه ارتباطی میان نرخ تورم یک درصد و پاسپورت اول جهانی وجود دارد؟ چون مردم سنگاپور بر اساس نظریه تمدنساز آبراهام مزلو (Abraham Maslow) از زندگی خود راضی هستند، این کشور خود به خود امنیت مدنی و امنیت ملی دارد. با آنکه جزیره است و کشورهای قدرتمندی اطراف سنگاپور هستند، ولی همه جز احترام و تقدیر نگاه دیگری به آن ندارند.
اگر در یک کشور افراد ناتوان با هم متحد شوند، آن کشور را نابود میکنند و اگر افراد توانمند با هم همکاری کنند و به اجماع برسند، آن کشور سنگاپور میشود. مبنای اجماع در جهان فعلی، تولید ثروت از طریق فنآوری، تولید و اتصال به اقتصاد جهانی از طریق کشورهای دارای فنآوری و سرمایه و دانشگاههای برتر است. وقتی مردم مراحل اول و دوم هرم مزلو را گذراندند، به تدریج به رشد فکری و مدنی میرسند و جامعهای توسعه یافته از حیث مشارکت را نیز رقم میزنند.
منبع: تلگرام محمود سریعالقلم
https://t.me/sariolghalam
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / العربیه فارسی
بر اساس مصاحبه با ۴۸ نفر که مستقیماً از این طرح مطلع بودند و بررسی سوابق مالی، اسناد عملیاتی و پیامهای صوتی و متنی رد و بدل شده، یک تحقیق گسترده نشان داد دو تن از نزدیکترین معتمدان بشار اسد، رئیس جمهوری مخلوع و فراری سوریه، پس از سرنگون شدن رژیم سابق اسد و فرار آنها از این کشور، میلیونها دلار را برای سازماندهی دهها هزار جنگجوی بالقوه هزینه میکردند، به این امید که دو آشوب علیه دولت جدید شعلهور کنند و بخشی از نفوذ از دست رفته خود را بازیابند.
«نزدیکترین چهرهها به اسد»
خبرگزاری «رویترز»، به نقل از این منابع، گزارش داد که دو فرد از نزدیکترین چهرهها به اسد، از جمله سرتیپ کمال حسن، رئیس دستگاه اطلاعات نظامی رژیم سابق و رامی مخلوف، میلیاردر و پسرخاله بشار اسد، در تلاشاند در ساحل سوریه و لبنان گروههای شبهنظامی از افرادی که به فرقه علوی تعلق دارند و خانواده اسد به آن وابسته است، تشکیل دهند.
در ادامه این گزارش آمده است که این دو نفر و چندین گروه دیگر که برای کسب نفوذ با هم رقابت میکنند، بیش از ۵۰ هزار شبهنظامی با امید به جلب وفاداری آنها، را تأمین مالی میکنند.
چهار فرد آگاه نیز گفتهاند ماهر اسد، برادر بشار اسد که در مسکو زندگی میکند و همچنان بر هزاران سرباز سابق نفوذ دارد، تاکنون هیچ پولی پرداخت نکرده و هیچ دستوری صادر نکرده است.
در همین حال، کمال حسن و رامی مخلوف به طور فعال برای کنترل شبکهای از ۱۴ مرکز فرماندهی زیرزمینی که در اواخر حکومت اسد در سواحل سوریه ساخته شده است، به همراه انبارهای سلاح، رقابت میکنند.
طبق گزارشها، حسن که در زمان بشار اسد ریاست سازمان اطلاعات نظامی را بر عهده داشت، بهطور بیوقفه در حال انجام گفتوگوهای تلفنی و ارسال پیامهای صوتی به فرماندهان و مشاوران است و ناامیدی خود را از دست دادن نفوذ ابراز میکند و چشماندازهای بلندپروازانهای را برای نحوه اداره سواحل سوریه، محل سکونت اغلب علویها و پایگاه قدرت رژیم سابق اسد، ترسیم میکند.
بنابر گزارش رویترز، این دو مرد نزدیک به رژیم اسد از تبعیدگاه خود در مسکو، تصویری از سوریهای تقسیمشده را ترسیم میکنند که هر کدام به دنبال کنترل مناطق با اکثریت علوی است و میلیونها دلار برای ایجاد نیروهای وفادار هزینه میکنند.
بر اساس اسناد داخلی گروههای آنها، حسن کنترل ۱۲ هزار شبهنظامی را در دست دارد، در حالی که مخلوف مدعی است دستکم ۵۴ هزار شبهنظامی تحت فرمان او هستند.
فرماندهان میدانی نیز اعلام کردهاند که شبهنظامیان دستمزدهای ناچیزی دریافت میکنند و پولهایی نیز از هر دو طرف به آنها داده میشود.
«گروه شبهنظامی»
اسنادی مربوط به ژانویه ۲۰۲۵ که توسط خبرگزاری «رویترز» بررسی شدهاند، نشان میدهد که نیروهای وفادار به رژیم سرنگون شده اسد طرحهای اولیهای را برای ایجاد یک نیروی شبهنظامی متشکل از ۵۷۸۰ شبهنظامی و تجهیز آنها از طریق مراکز فرماندهی مخفی تهیه کردهاند.
این مراکز اساساً انبارهای بزرگ مجهز به سلاح، انرژی خورشیدی، دسترسی به اینترنت، دستگاههای GPS و تجهیزات ارتباط بیسیم هستند.
با این حال، هیچ یک از این طرحها اجرا نشد. دو منبع و عکسها نشان دادند که مراکز فرماندهی، که در امتداد ۱۸۰ کیلومتری ساحل سوریه از شمال تا جنوب پراکنده شدهاند، همچنان وجود دارند اما عمدتاً غیرقابل استفاده ماندهاند.
همچنین در تصویری، اتاقی دیده میشد که در آن ۵ صندوق روی هم چیده شده بود؛ سه صندوق باز بودند و داخل آنها مجموعهای از تفنگهای AK ۴۷ (کلاشینکف)، مهمات و مواد منفجره قرار داشت.
این اتاق همچنین شامل سه دستگاه رایانه، دو تبلت، مجموعهای از بیسیمها و یک پاوربانک بود. در میانه اتاق نیز یک میز چوبی قرار داشت که نقشه بزرگی روی آن پهن شده بود.
یکی از دو منبع، که یک افسر ناظر بر وضعیت این اتاقهاست، گفت این مراکز برای حسن و مخلوف «مثل جزیره گنج است و همهشان مثل قایقهایی هستند که تلاش میکنند به آن برسند.»
«اعتراف به جعل وقایع ساحلی»
مقامات ارشد نظامی و چهرههای برجسته دولتی از دوران اسد در دسامبر ۲۰۲۴ به خارج از کشور گریختند، اما فرماندهان میانرده در سوریه باقی ماندند و اکثر آنها به دنبال پناهگاه در مناطق ساحلی بودند.
به گفته یک فرمانده بازنشسته که در این عملیات شرکت داشت، این افسران شروع به جذب نیرو کردند. این فرمانده گفت: «ارتش و نظامیسازی زمینه مساعدی بود. هزاران جوان از جامعه علوی به ارتشی که ناگهان در جریان فروپاشی رژیم منحل شد، فراخوانده شدند و ناگهان خود را در وضعیتی دیدند که هیچ چیز نداشتند.»
بر اساس گفته افسر فرمانده کمین که با درجه سرتیپی آن را هدایت میکرد و از آن زمان به لبنان رفته است، در ششم مارس یک «آشوب ناموفق» رخ داد. در این روز، یک واحد مستقل کمین در حومه اللاذقیه برپا کرد تا به نیروهای امنیتی دولت جدید حمله کند، و این کمین به کشته شدن ۱۲ نفر و اسارت بیش از ۱۵۰ نفر انجامید.
دولت جدید سوریه اعلام کرد که صدها نفر از نیروهای امنیتی آن در درگیریهای پس از آن کشته شدهاند.
«ماهر اسد»
این گزارش همچنین ماهر اسد، برادر کوچکتر بشار، را به عنوان یکی از بازیگران اصلی در تلاشها برای تحریک ناآرامیها علیه دولت سوریه معرفی کرد. ماهر یک امپراتوری تجارت گسترده مواد مخدر را کنترل میکرد و فرماندهی قدرتمندترین واحد ارتش سوریه، لشکر چهارم زرهی، را بر عهده داشت.
تحقیقات انجام شده توسط موسسه «نیو لاینز» در ایالات متحده نشان داد که تحت فرماندهی او، این گروه نفوذ و استقلال مالی پیدا کرد که آن را تقریباً به یک دولت در درون یک دولت تبدیل کرد، تا جایی که ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا تحریمهایی را علیه آن اعمال کردند.
یکی از فرماندهان ارشد این گروه که اکنون به لبنان فراری است، گفت که امپراتوری مالی ماهر اسد به استثنای تجارت مواد مخدر کپتاگون، تا حد زیادی همچنان فعال است.
همچنین گمان میرود که یک تاجر نزدیک به ماهر، پولهایی را در شرکتهای صوری در داخل و خارج از سوریه پنهان کرده باشد.
«رامی مخلوف»
رامی مخلوف پس از فرار در شب ۸ دسامبر ۲۰۲۴، با آمبولانس به لبنان، در حالی که رژیم در حال فروپاشی بود، در ۹ مارس خود را «پسر ساحل، حامی مظلومان» نامید.
چهار عضو خانواده و یک مقام گمرکی آشنا با وقایع گفتند که ایهاب، برادر مخلوف، آن شب سعی کرد با خودروی مازراتی لوکس خود فرار کند، اما در نزدیکی مرز به ضرب گلوله کشته شد و میلیونها دلار پول نقد از او به سرقت رفت.
نه نفر از دستیاران و بستگان او گفتند که مخلوف در حال حاضر در یک طبقه خصوصی از یک هتل لوکس در مسکو تحت تدابیر شدید امنیتی زندگی میکند.
در اظهارات یک مدیر مالی، به همراه رسیدها و سوابق حقوق و دستمزد بررسی شده توسط خبرگزاری «رویترز»، فاش شده است که مخلوف از طریق مدیران تجاری مورد اعتماد خود در لبنان و روسیه به افسران علوی پول حواله میکند تا حقوقها را پرداخت کرده و تجهیزات خریداری کنند.

رامی مخلوف (چپ) خود را به عنوان یک چهره مسیحایی به تصویر میکشد. کمال حسن (راست) معتقد است که علویان باید برای دفاع از خود سلاح به دست گیرند / عکسها: رویترز، استرینگر و فیسبوک
از دیگر سو، یکی از مدیران مالی مخلوف مدعی شد که او حداقل شش میلیون دلار برای دستمزدها هزینه کرده است. همچنین، فیشهای حقوق و رسیدهای دریافت دستمزد که توسط دستیاران مالی او در لبنان تهیه شده، نشان میدهد که مخلوف در ماه مه ۹۷۶,۷۰۵ دلار هزینه کرده و گروهی متشکل از پنج هزار شبهنظامی در ماه اوت ۱۵۰,۰۰۰ دلار دریافت کردهاند.
افزون بر این، بر اساس نقشههایی که رویترز به آنها دست یافته، تیم مخلوف تلاش کرده است تا سلاح تأمین کند. آنها مکانهای احتمالی دهها مخفیگاه از دوران اسد را شناسایی کردند که محتوی بر چند هزار قطعه سلاح میشود. این مخازن از آنچه در اتاقهای فرماندهی مخفی وجود داشت، متفاوتند.
آنها همچنین با قاچاقچیان در سوریه برای به دست آوردن سلاحهای جدید مذاکره کردند، در عین حال اما افراد آگاه از این معاملات گفتهاند که مشخص نیست آیا سلاحهای جدید واقعاً خریداری و تحویل شدهاند یا خیر.
پنج فرمانده نظامی اعلام کردند که مجموعاً حدود ۱۲ هزار نفر را در مراحل مختلف آمادهباش فرماندهی میکنند. یکی از آنها به رویترز گفت که هنوز زمان حرکت فرا نرسیده است.
از سوی دیگر، بر اساس گزارشی از سازمان ملل که در سال ۲۰۲۴ منتشر شد، حسن سیستم بازداشت نظامی در دوره اسد را اداره میکرد که به دریافت گسترده پول از خانوادههای زندانیان شهرت یافته بود.
یک تحقیق رویترز در سال جاری به این نتیجه رسید که حسن پیشنهاد کرده بود گور جمعی حاوی هزاران جسد به صحرای الضمیر خارج دمشق منتقل شود تا میزان فجایعی که توسط رژیم اسد مرتکب شده بودند، پنهان شود.
با فروپاشی ارتش و سرنگونی رژیم اسد، کمال حسن ابتدا متواری و سپس در دسامبر ۲۰۲۴ برای تقریبا دو هفته به سفارت روسیه در دمشق پناه برد.
دو نفر از نزدیکان او گفتهاند که حسن از آنچه رفتار نامناسب میزبانانش میدانست، خشمگین شد؛ آنها تنها یک اتاق به او دادند که در آن فقط یک صندلی چوبی برای نشستن وجود داشت.
در بهار گذشته، حسن در پیامی صوتی از طریق پلتفرم «واتساپ» به نزدیکانش گفت: «کمال حسن که چند روز روی صندلی چوبی مینشیند، من نیستم!»
یک افسر که در تابستان با او ملاقات کرده بود، اذعان کرد که حسن در نهایت به یک ویلا سهطبقه در حومه مسکو انتقال داده شد. بر اساس گفته دو نفر آگاه از تحرکات حسن، او از آن زمان تنها یک بار با ماهر اسد دیدار کرده و روابط نزدیکی با روسها حفظ میکند.
در همین حال، هماهنگکننده عملیات حسن در لبنان ادعا کرده است که رئیس سابق اطلاعات نظامی از مارس تاکنون ۱.۵ میلیون دلار برای ۱۲ هزار شبهنظامی در سوریه و لبنان هزینه کرده است.
همچنین در میانه سال، اعلام شد که یک سازمان خیریه با نام «سازمان توسعه سوریه غربی» تاسیس شده است، که در یکی از نخستین پستهای آن در پلتفرم «فیسبوک» گفته شد تأمین مالی آن «توسط شهروند سوری، به نام سرتیپ کمال حسن» انجام میشود.
سه افسر مرتبط با حسن و یک مدیر لبنانی در این سازمان، این اقدام را پوششی بشردوستانه توصیف کردند تا حسن بتواند نفوذ خود را در میان علویها تقویت کند.
بر اساس اعلام نخستین فعالیت آن در ماه اوت، این سازمان خیریه ۸۰ هزار دلار برای اسکان ۴۰ خانواده علوی سوری پرداخت کرد. همچنین، بر اساس یک سند حقوقی که رویترز به آن دست یافته است، حسن در همان ماه ۲۰۰ هزار دلار نقدی به ۸۰ افسر در لبنان ارسال کرد.
«حملات سایبری علیه دولت جدید»
به گفته دستیار حسن در مسکو و یکی از هکرها، یک مهندس کامپیوتر، کمال حسن همچنین در طول تابستان حدود ۳۰ هکر را استخدام کرد که بسیاری از آنها اعضای سابق اطلاعات نظامی بودند. دستور آنها انجام حملات سایبری علیه دولت جدید و نصب جاسوسافزار در سیستمهای کامپیوتری آن بود.
تا ماه سپتامبر، مجموعه دادههای دولت سوریه که به گفته این مهندس توسط تیمش به سرقت رفته بود، با قیمتی بین ۱۵۰ تا ۵۰۰ دلار در «دارک وب» فروخته میشد.
خبرگزاری «رویترز» چندین مجموعه داده شناسایی شده از جمله پایگاههای داده کارمندان وزارتخانههای ارتباطات و بهداشت توسط این مهندس را به صورت آنلاین پیدا کرد.
از دیگر سو، دولت دمشق بهطور محوری بر خالد الاحمد، دوست کودکی احمد الشرع، رئیس جمهوری سوریه برای مقابله با این توطئه تکیه کرد. الاحمد، که علوی است، روزی جزو حلقه نزدیک به اسد بود.
او به عنوان یک دیپلمات سایه خدمت میکرد و یکی از بنیانگذاران نیروهای دفاع ملی، بزرگترین نیروی شبهنظامی متحد اسد، بود. اما به گفته دو دستیار، اسد با او همان رفتاری را داشت که با پسرعمویش داشت، او را از امتیازات محروم کرد و دستور خدمت اجباری او را داد.
به گفته سه نفر که با هر دو نفر کار میکردند، الاحمد به قبرس گریخت، پس از آن در سال ۲۰۲۱ به ادلب در شمال غربی سوریه سفر کرد تا با دوست قدیمی خود الشرع ملاقات کند. آنها افزودند که در مورد طرح الشرع برای سرنگونی اسد که در واقع در دسامبر ۲۰۲۴ اجرا شد، بحث کردند.
رویترز پیامهای صوتی الاحمد را از طریق واتساپ در اواخر سال ۲۰۲۴ بررسی کرد که در آنها به مقامات ارشد نظامی گفته بود که چسبیدن به دیکتاتور در حال سقوط بیهوده است و به آنها اگر او را رها و از خونریزی جلوگیری کنند، قول عفو داده بود.
امروزه، الاحمد برجستهترین چهره علوی در سوریه محسوب میشود و به گفته دمشق، او با جدیت برای ترویج صلح مدنی تلاش میکند، که این امر ناشی از نگرانی برای جامعه علوی و در راستای ادغام آن در دولت جدید صورت میگیرد.
نقش الاحمد همچنین در تقویت اعتماد بین جامعه علوی و دولت جدید بسیار مهم تلقی میشود.
شایان ذکر است که در اواخر اکتبر ۲۰۲۵، وزارت کشور سوریه از دستگیری یک هسته در منطقه ساحل این کشور خبر داد که ادعا میشد توسط رامی مخلوف تأمین مالی شده و قصد داشت روزنامهنگاران و فعالان را ترور کند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
ژولیا پِین، جاناتان سال و ماریا چِنگ / خبرگزاری رویترز / ۵ دسامبر ۲۰۲۵
بنا بر گفتهٔ شش منبع آگاه، کشورهای عضو گروه هفت و اتحادیه اروپا در حال مذاکرهاند تا به جای سقف قیمت برای صادرات نفت روسیه، یک ممنوعیت کامل خدمات دریایی اعمال کنند؛ اقدامی که هدف از آن کاهش درآمد نفتی روسیه است که به تأمین مالی جنگ علیه اوکراین کمک میکند.
روسیه بیش از یکسوم نفت خود را با استفاده از نفتکشها و خدمات دریایی غربی ــ عمدتاً به مقصد هند و چین ــ صادر میکند. اجرای ممنوعیت خدمات دریایی به این تجارت پایان میدهد؛ تجارتی که بیشتر از طریق ناوگان کشورهای دریایی عضو اتحادیه اروپا از جمله یونان، قبرس و مالت انجام میشود.
دوسوم دیگر از نفت صادراتی روسیه از طریق ناوگانی متشکل از صدها نفتکش موسوم به «ناوگان تاریک یا سایه» صادر میشود که خارج از نظارت و استانداردهای دریایی غرب فعالیت میکنند. اگر گروه هفت و اتحادیه اروپا ممنوعیت خدمات دریایی را اعمال کنند، روسیه ناچار خواهد بود این ناوگان را گسترش دهد.
احتمال گنجاندن ممنوعیت در بسته تحریمی بعدی
سه منبع از میان شش منبع یادشده به رویترز گفتهاند که این ممنوعیت ممکن است بخشی از بسته بعدی تحریمهای اتحادیه اروپا علیه روسیه باشد که قرار است اوایل سال ۲۰۲۶ ارائه شود. به گفته دو منبع، اتحادیه اروپا تمایل دارد این ممنوعیت را همزمان با یک توافق گستردهتر در سطح گروه هفت تصویب کند و سپس آن را در قالب بسته تحریمی پیشنهاد دهد.
منابع مذکور به دلیل حساسیت موضوع نخواستند نامشان فاش شود.
به گفته منابع، مقامات بریتانیا و آمریکا در نشستهای فنی گروه هفت در حال پیشبرد این ایدهاند. چهار منبع گفتهاند که تصمیم نهایی ایالات متحده به نحوهٔ اعمال فشار از سوی دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بستگی دارد؛ دولتی که هماکنون میانجی مذاکرات صلح میان اوکراین و روسیه است.
اگرچه گروه هفت و اتحادیه اروپا از سال ۲۰۲۲ تقریباً واردات نفت از روسیه را متوقف کردهاند، اقدام جدید نزدیکترین گام آنها به یک ممنوعیت کامل در زمینهٔ تجارت با نفت خام و فرآوردههای نفتی روسیه محسوب میشود؛ نه تنها در سطح واردات بلکه در حملونقل و خدمات دریایی نیز.
وزارت خارجهٔ آمریکا، کاخ سفید، وزارت کشتیرانی قبرس، کمیسیون اروپا، وزارت خارجهٔ بریتانیا و وزارت خارجهٔ کانادا به درخواستهای رویترز برای اظهارنظر پاسخ ندادند. مقامهای دولت یونان نیز در دسترس نبودند.
پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، گروه هفت برای محدود کردن درآمد کرملین در عین حفظ جریان خرید نفت روسیه از سوی کشورهای ثالث با استفاده از خدمات غربی، سقف قیمتی وضع کرد؛ به شرط آنکه خریداران نفت روسیه را با قیمتی پایینتر از این سقف بخرند.
دور زدن سقف قیمت
برای دور زدن این محدودیت، روسیه بخش عمدهای از صادرات نفت خود را به آسیا و از طریق نفتکشهای خود منتقل کرد؛ نفتکشهایی که بسیاری از آنها اکنون از سوی غرب تحریم شدهاند. این کشتیها قدیمیاند، مالکیت آنها شفاف نیست و بدون بیمهٔ غربی فعالیت میکنند.
دولت پیشین جو بایدن استدلال میکرد که اگر روسیه مجبور شود هزینهٔ بیشتری صرف ناوگان نفتکشهای خود کند، منابع کمتری برای ادامهٔ جنگ در اوکراین خواهد داشت.
با این حال، دولت ترامپ نسبت به سقف قیمت رویکردی تردیدآمیز دارد و در سپتامبر ۲۰۲۵ از حمایت از تصمیم بریتانیا، اتحادیه اروپا و کانادا برای کاهش سقف قیمت نفت خام از ۶۰ دلار به ۴۷٫۶ دلار در هر بشکه خودداری کرد.
بر اساس تحلیل «مرکز پژوهش در زمینه انرژی و هوای پاک» مستقر در فنلاند، در اکتبر ۲۰۲۵ حدود ۴۴ درصد از صادرات نفت روسیه توسط نفتکشهای تحریمشدهٔ ناوگان سایه انجام شده است.
حدود ۱۸ درصد از نفت صادراتی نیز توسط نفتکشهای ناوگان سایهٔ غیرتحریمشده و ۳۸ درصد باقیمانده توسط نفتکشهای دارای ارتباط با کشورهای گروه هفت، اتحادیه اروپا و استرالیا حمل شده است.
به گزارش مؤسسه تخصصی «لوییدز لیست اینتلیجنس»، مجموع ناوگان فعال در حمل نفت تحریمشده از روسیه، ایران و ونزوئلا به ۱۴۲۳ نفتکش میرسد که از این میان ۹۲۱ فروند تحت تحریمهای ایالات متحده، بریتانیا یا اتحادیه اروپا قرار دارند.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
پل والاس و بریل آکمان / بلومبرگ / ۵ دسامبر ۲۰۲۵
ترکیه به حذف سامانه دفاع موشکی روسی اس-۴۰۰ که سالهاست منشأ تنش با دیگر اعضای ناتو بوده و مانع خرید جنگندههای رادارگریز اف-۳۵ آمریکا شده بود، نزدیکتر شده است؛ این را یکی از نزدیکترین متحدان دونالد ترامپ اعلام کرد.
تام باراک، سفیر ایالات متحده در ترکیه، روز جمعه در کنفرانسی در ابوظبی گفت: «ترکیه در حال حاضر از سامانه اس-۴۰۰ استفاده نمیکند، اما همچنان موشکها، رادارها و سایر تجهیزات آن را در اختیار دارد. اعتقاد من این است که این موضوع در چهار تا شش ماه آینده حل خواهد شد.»
وی در پاسخ به این سؤال که آیا ترکیه به خلاص شدن از اس-۴۰۰ نزدیکتر شده است، صریحاً گفت: «بله.»
دونالد ترامپ و رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، در ماه سپتامبر در کاخ سفید درباره سامانه اس-۴۰۰ گفتوگو کردند. خرید این سامانه دفاع هوایی توسط ترکیه نزدیک به یک دهه پیش، باعث اخراج این کشور از برنامه توسعه اف-۳۵ و اعمال تحریمهای موسوم به «کاتسا» (CAATSA) علیه برخی شرکتهای دفاعی ترکیه شد. این تحریمها عملاً امکان خرید بسیاری از تجهیزات حساس نظامی آمریکا را از ترکیه سلب کرده است.
ناتو بارها هشدار داده که اگر ترکیه – که پس از آمریکا بزرگترین ارتش این پیمان را دارد – همزمان از اس-۴۰۰ و جنگندههایی مانند اف-۳۵ استفاده کند، روسیه میتواند به اطلاعات حیاتی و حساس دست یابد.
ترامپ در دیدار کاخ سفید اشاره کرد که ممکن است به ترکیه اجازه خرید این جنگندههای رادارگریز – که بهعنوان پیشرفتهترین جنگنده جهان شناخته میشوند و به دلیل توانایی هماهنگی حملات با سایر هواپیماها و پهپادها به «کواتر بک آسمان» مشهورند – را بدهد. گرانترین نسخه هر فروند اف-۳۵ بیش از ۱۰۰ میلیون دلار قیمت دارد.
با این حال، ترامپ گفت که اردوغان «قصد دارد کاری برای ما انجام دهد». او جزئیات بیشتری نگفت، اما اشاره کرد که آنکارا باید واردات نفت و گاز از روسیه را کاهش دهد. سفیر باراک تأیید کرد که این کاهش هماکنون در حال انجام است.
باراک همچنین از رابطه بسیار صمیمانه بین دو رهبر سخن گفت که از زمان بازگشت ترامپ به قدرت در ژانویه، روابط دو کشور را بهطور چشمگیری بهبود بخشیده است.
وی افزود که واشنگتن میخواهد ترکیه در نیروی بینالمللی تثبیتکنندهای که در طرح صلح ترامپ برای غزه پیشبینی شده، مشارکت داشته باشد. به گفته باراک، ترکیه به دلیل روابطش با حماس میتواند تضمین کند که این گروه سلاحهای خود را زمین بگذارد و دیگر تهدیدی برای اسرائیل نباشد.
با این حال، این تاجر-دیپلمات سابق نسبت به موافقت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، تردید جدی دارد؛ بهویژه با توجه به شکاف عمیق بین اسرائیل و ترکیه از زمان آغاز جنگ غزه در سال ۲۰۲۳.
باراک که بنیانگذار صندوق سرمایهگذاری خصوصی کولونی کپیتال در لسآنجلس است، گفت: «اگر شخصاً به نتانیاهو مشاوره میدادم، میگفتم این یکی از هوشمندانهترین کارهایی است که میتواند انجام دهد. آیا فکر میکنم اتفاق بیفتد؟ نه. مسئله اعتماد است و فکر نمیکنم این اعتماد وجود داشته باشد.»
نگرانیها درباره لبنان
سفیر آمریکا که در رویداد مؤسسه میلکن در ابوظبی با بلومبرگ گفتوگو میکرد، بار دیگر نگرانی خود را از احتمال گسترش عملیات نظامی اسرائیل در لبنان علیه حزبالله – که مانند حماس از سوی ایران حمایت میشود – تکرار کرد.
وی توانایی ارتش لبنان برای خلع سلاح حزبالله را بر اساس توافق آتشبسی که تقریباً یک سال پیش مناقشه این گروه با اسرائیل را پایان داد، زیر سؤال برد. تنشها در هفتههای اخیر بالا گرفته و اسرائیل با ادعای اینکه حزبالله دوباره در حال تسلیح شدن است، حملات خود به لبنان را شدت بخشیده است.
باراک معتقد است که اسرائیل با تلاش برای نابودی نظامی حزبالله به اهدافش نمیرسد. او گفت: «نظر شخصی من این است: یک تروریست را بکشی، ده تا دیگر به وجود میآیند. این نمیتواند جواب باشد. باید راه, پاسخ دیگری وجود داشته باشد.»
وی از رهبران لبنان خواست علیرغم عدم بهرسمیت شناختن رسمی یکدیگر، مستقیماً با اسرائیل وارد مذاکره شوند: «زمان آن رسیده که به تلآویو و اورشلیم بروند، بنشینند و گفتوگو کنند. زمان پایان دادن به این وضعیت فرا رسیده است.»
باراک که همچنین فرستاده ویژه آمریکا در سوریه است، ابراز امیدواری کرد که کنگره قانون «سزار» (مجموعه جامع و طولانیمدت تحریمها علیه سوریه) را لغو کند. ترامپ معتقد است لغو این تحریمها برای سرمایهگذاری شرکتهای آمریکایی و کشورهای حوزه خلیج فارس مانند قطر و عربستان سعودی در بازسازی سوریه تحت ریاست جمهوری جدید احمد شرع ضروری است.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
یورونیوز فارسی
رئیس و دو نایب رئیس «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» در نامهای رسمی به شرکتهای بزرگ فناوری از جمله گوگل، متا (شرکت مادر اینستاگرام، واتسآپ، و فیسبوک)، یوتیوب، آمازون وبسرویسز (AWS) و سیگنال خواستار «اتخاذ اقدامات مشخصی برای حفظ دسترسی شهروندان داخل ایران» به اینترنت آزاد شدند.
این نامه که نسخهای از آن نیز برای یورونیوز ارسال شده است، در ادامه سلسله گزارشهایی تهیه شده که از شدتگیری سرکوبهای دیجیتالی در ایران؛ از جمله استفاده فزاینده از نظارتهای مبتنی بر هوش مصنوعی، قطعهای مکرر اینترنت و افشای سیستم موسوم به «سیمکارتهای سفید» که دسترسی بدون فیلتر به اینترنت را فقط برای وابستگان حکومتی فراهم میکند، حکایت دارد.
در چنین فضایی، «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» از شرکتهای بزرگ فناوری درخواست کرده است پشتیبانی خود از ابزارهای دور زدن سانسور را گسترش دهند، امنیت ارتباطات را تقویت کنند و قابلیتهایی درون برنامههای خود ایجاد کنند که به کاربران برای عبور از محدودیتهای اینترنتی کمک کند.
دکتر هانا نویمان، رئیس «هیأت روابط پارلمان اروپا با مردم ایران» ٖ و از اعضای «حزب سبز» اروپا در بیانیهای در همین رابطه اعلام کرد: «اینترنت آزاد برای مردم ایران همچون سایر مردم جهان، تنها سد باقیمانده در برابر تبلیغات حکومتی، انزوا و ترس به شمار میآید. شرکتهای فناوری نگهبان این آزادی هستند و اکنون زمان آن رسیده که مسئولیت خود را جدی بگیرند. رسالت آنها باید پاسداری از صداها باشد نه اینکه اجازه دهند این صداها خاموش شود. آنها توان انجام اقداماتی فراتر از وضعیت کنونی را دارند و ما منتظر آغاز یک گفتوگوی جدی و سازنده هستیم و ما مشتاق یک گفتوگوی جدی و سازنده درباره چگونگی آزاد کردن این ظرفیت هستیم.»
بارت گروتهاوس، نایبرئیس این هیأت و از اعضای حزب اروپایی «تجدید اروپا / Renew Europe»، نیز گفت: «میلیونها ایرانی زیر فشار فزاینده سرکوب دیجیتال زندگی میکنند؛ این سرکوب به یکی از ابزارهای کلیدی مدل اقتدارگرایانه ایران تبدیل شده است. با حمایت از ابزارهای دور زدن فیلترینگ میتوانیم ارتباطات امن را تقویت کرده و دسترسی ایرانیان به اینترنت آزاد را ممکن کنیم. شرکتهای بزرگ فناوری میتوانند و باید نقش تعیینکنندهای در آگاه نگهداشتن، متصل نگهداشتن و محافظت از مردم داخل کشور ایفا کنند.»
قطبیسازی دیجیتال
در این نامه خطاب به شرکتهای فناوری آمده است که افشای پدیده موسوم به «سیمکارتهای سفید» در ایران نشاندهنده ایجاد یک ساختار تبعیضآمیز دولایه دیجیتال از سوی حکومت ایران است؛ ساختاری که «اقلیتی محدود، از دسترسی نامحدود به اینترنت بهرهمند میشوند، در حالی که اکثریت مردم با سانسور مواجهاند» و همین امر امکان «سرکوب هدفمند» و «تضعیف ظرفیت مقاومت جمعی» را فراهم میکند.
نمایندگان پارلمان اروپا با اشاره به کاهش تعهد برخی شرکتهای فناوری به پروژههای آزادی اینترنت، هشدار دادهاند که کاهش بودجه پروژههای متنباز مانند Jigsaw که از مدافعان حقوق بشر حمایت میکند، «میتواند ابزارهای حیاتی برای دسترسی ایمن و مطمئن میلیونها نفر در کشورهای سرکوبگر را در معرض خطر قرار دهد.»

در بخش دیگری از این نامه، نمایندگان پارلمان اروپا مجموعهای از درخواستهای مشخص را از شرکتهای فناوری مطرح کردهاند. آنان تأکید کردهاند که این شرکتها باید بودجه پروژههای آزادی اینترنت و طرحهای متنباز مرتبط با ویپیان، ابزارهای دور زدن فیلترینگ و پیامرسانی امن را تأمین و حفظ کنند؛ چرا که این پروژهها ستون اصلی دسترسی ایمن میلیونها کاربر در کشورهای سرکوبگر محسوب میشوند.
این نمایندگان همچنین از آمازون وبسرویسز (AWS) خواستهاند فضای سرور رایگان یا تخفیفی در اختیار ارائهدهندگان VPN با رویکرد حقوقبشری قرار دهد تا بتوانند خدمات پایدارتر و ایمنتری به کاربران داخل ایران ارائه کنند.
در ادامه، آنان از گوگل خواستهاند که از پروژههایی مانند Jigsaw، Outline VPN و Outline SDK حمایت مالی مستمر داشته باشد و امکان ادغام Outline VPN را در برنامههایی همچون جیمیل، پلیاستور و یوتیوب بررسی کند تا کاربران در شرایط قطع یا اختلال اینترنت بتوانند به شیوهای امن و مقاوم در برابر سانسور متصل بمانند.
برای متا نیز درخواست شده است که فناوریهای دور زدن فیلترینگ و ارتباطات رمزگذاریشده را در اپلیکیشنهایی مانند فیسبوک، اینستاگرام و تردز ادغام کند و نقش فعالتری در حفظ ارتباطات امن کاربران ایرانی ایفا کند.
در این نامه همچنین از تمامی شرکتهای فناوری خواسته شده است که پروکسیهای درونبرنامهای و قابلیتهای دسترسی امن را در اپلیکیشنهای خود توسعه دهند تا کاربران در شرایط فیلترینگ شدید نیز بتوانند به اطلاعات معتبر دسترسی داشته باشند.
نمایندگان پارلمان اروپا تأکید کردهاند که این شرکتها باید «فرآیند دسترسی آسان و کاربرپسند برای اعتراض به حسابهای مسدودشده، بهگونهای که کاربران بتوانند با ایمنی درخواست بازیابی حساب خود را ارائه دهند، حفظ کند.»
در نهایت، امضاکنندگان این نامه از شرکتهای فناوری خواستهاند همکاری خود را با سازمانهای معتبر حقوق دیجیتال تقویت کنند و سطح شفافیت در ارزیابیهای حقوقبشری را افزایش دهند تا از سوءاستفاده احتمالی، تهدید کاربران آسیبپذیر و دخالت دولتهای سرکوبگر جلوگیری شود.
در این نامه همچنین تأکید شده است که این اقدامات تنها جنبه انساندوستانه ندارند، بلکه در راستای منافع خود پلتفرمها نیز هستند؛ زیرا دسترسی ایمن به اطلاعات معتبر، اکوسیستم اطلاعاتی آنها را در برابر «دستکاری، اطلاعات نادرست و دخالت دولتی» مقاومتر میکند.
این هیات اروپایی در پایان از شرکتهای فناوری دعوت کردهاند که برای گفتوگویی محرمانه با تیمهای سیاستگذاری و فنی خود دربارۀ اجرای عملی این پیشنهادها و بررسی محدودیتهای قانونی و فرصتهای همکاری اعلام آمادگی کنند.
کنگره آمریکا لایحهای را برای ترویج دسترسی بدون سانسور به اینترنت در ایران ارائه کرد
چندین نماینده کنگره آمریکا نیز روز پنجشنبه از ارائه طرح تازهای خبر دادند که هدف آن بررسی و ارتقای دسترسی مردم ایران به اینترنت در شرایط سرکوب است.
نام این طرح «قانون بررسی امکانسنجی تجهیزات نوظهور برای رسانههای دیجیتال آزاد» (FREEDOM) است و در صورت تصویب، از وزیر امور خارجه ایالات متحده مارکو روبیو، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) و وزارت خزانهداری آمریکا میخواهد تا امکان پیادهسازی فناوریهای تازه برای بهبود دسترسی امن و بدون فیلتر به اینترنت برای ایرانیان را بررسی کنند.
کلودیا تِنی، عضو جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا بر اهمیت امکانسنجی استفاده از «فناوری ارتباط مستقیم ماهوارهای با تلفن همراه» تأکید کرد که بهعنوان «ابزاری نوظهور میتواند به کاربران اجازه دهد تلفنهای هوشمند خود را مستقیماً به ماهوارهها متصل کنند و از محدودیتهای سانسور و شبکههای دولتی ایران عبور کنند.»
این امکانسنجی همچنین «پلتفرمهای مبتنی بر پهپاد، فناوریهای ایجاد اختلال در سیگنال و اقدامات متقابل مرتبط و تأثیر آنها بر امنیت، جنبههای اقتصادی و تابآوری ارتباطات بیسیم» را تحلیل خواهد کرد.
بدین ترتیب، مارکو روبیو، کمیسیون ارتباطات فدرال و وزارت خزانهداری ایالات متحده تا ۱۲۰ روز پس از تصویب طرح قانون فرصت خواهند داشت تا گزارشی تهیه و به کمیتههای امور خارجه سنای آمریکا و مجلس نمایندگان ارائه کنند.
دیو مین، عضو دموکرات مجلس نمایندگان از حوزه انتخابیه کالیفرنیا که این طرح قانونی را مشترکا همراه با خانم تنی ارائه کرده است نیز اعلام کرد: «افتخار میکنم نماینده یکی از بزرگترین حوزههای انتخاباتی دارای جوامع ایرانی-آمریکایی در کشور باشم.» او افزود: «این طرح با ترویج آزادی اینترنت در ایران، ارتباط خانوادهها در سراسر جهان را بهبود میبخشد و همزمان در برابر حکومتهای اقتدارگرا میایستد.»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
تز گفتگوی ملی از تاجزاده تا شاهزاده با زندانی شدن تاجزاده به محاق رفت، با جنگ دوازده روزه به دور دستها پرتاب شد و با بیانیه اخیر تاجزاده عملا به پایان رسید. به عنوان کسی که همواره از این تز دفاع کردهام میگویم به نظر میرسد که تاریخ مصرف این شعار عملا به پایان رسیده و افق چندان روشنی پیش روی آن دیده نمیشود.
در میان فعالان سیاسی آقایان رضا علیجانی و مهدی نصیری تنها کسانی بودند که تلاش کردند تا حدی به این شعار جامه عمل بپوشانند اما نه تنها این شعار مطالباتی مورد توجه اقشار جامعه و حتی نخبگان قرار نگرفت بلکه عملا توسط همین دو نفر تا حدی زیادی به انحراف کشیده شد. کسی که شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” سر میدهد قاعدتا میبایست بین این دو نفر بیطرف بوده و مهارت گفتمان سازی خود را در خدمت شکلگیری یک اتحاد حداکثری قرار دهد، نه این که خود عملا در جبهه یکی از طرفین دعوا قرار بگیرد و طرف مقابل را به سمت خود فرا بخواند. این در حالی است که جناب علیجانی معمولا به این طرف و جناب نصیری به طرف مقابل غش میکنند.
جناب علیجانی با باز کردن دایره گفتگو از بین نیروهای میانهرو به سمت جریانات افراطی و طرح شعارهای انحرافی مثل “از سپاه تا سلطنت” یا “از موتلفه تا مجاهدین خلق” که اصلا قابلیت بحث و گفتگو ندارند عملا گفتگوی ملی “از تاجزاده تا شاهزاده” را مصداق مثل معروف “سنگ بزرگ نشانه نزدن است” تحویل به محال کرد و جناب نصیری هم با نزدیکی و وابستگی بیش از حدش به شاهزاده و اعتمادش به اسرائیل مانع دیگری بر سر این گفتمان بوجود آورد.
لازم به ذکر است که شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” در اصل توسط هیچ یک از دو “زاده” نامبرده مطرح نشد. بلکه در واقع توسط کسانی مطرح شد که از فحوای کلام تاجزاده و شاهزاده به این نتیجه رسیده بودند که امکان و قابلیت گفتمانی بین آن دو وجود دارد. در واقع شعار “از تاجزاده تا شاهزاده” یک شعار مطالباتی بود که تنها در صورت استقبال گسترده مردمی و نیروهای سیاسی و حمایت الیت جامعه میتوانست به بار بنشیند. طراحان اولیه این شعار از مردم و نخبگان میخواستند که به هر نحو ممکن به شکل گیری گفتگویی چند جانبه دامن زده و با طرح شعارها و کمپینهای تبلیغاتی و مطالباتی شخصیتها و گروههای سیاسی مختلف را وادار به گفتگو کنند. کاملا طبیعی است که شعارهای رادیکالی همچون “گفتگو از موتلفه تا مجاهدین خلق” یا “گفتگو از سپاه تا سلطنت” و اخیرا “گفتگو از جبهه پایداری تا پادشاهی خواهی” به رغم زیبایی ظاهریشان در عمل غیر ممکن هستند. چرا که گفتگو اساسا بین شخصیتها و گروههای میانه رو و تکثرگرا امکان پذیر است، نه بین رادیکالها و انحصار طلبها. گویا برخی عزیزان فکر میکنند هر شعاری که وزن و قافیه چشم و گوش نوازی داشته باشد به لحاظ عملی هم قابل اجراست.
طرح چنین شعارهایی دقیقا مانند این است که مثلا از خانم یاسمین پهلوی بخواهیم که بیاید و با خانم زینب سلیمانی گفتگو کند یا از امیر طاهری بخواهیم که با سعید جلیلی و از امیر حسین اعتمادی بخواهیم با حمید رسایی یا علم الهدی گفتگو کند. که چه بشود؟ انحصارطلبانی که خود را به تنهایی حق برتر میدانند چه حرفی برای مذاکره و گفتگو خواهند داشت؟ اساسا طرح چنین مدعیاتی در عمل به معنی فلج کردن و بیموضوع کردن آن است. سیاست عرصه گفتمانهای فانتزی انتزاعی نیست که هر آن چه گمان کنیم در بادی نظر درست از آب در میآید در عمل هم ثمربخش خواهد بود.
البته اگر یک فعال رسانهای آزاد یا یک بلاگر توانمندی پیدا بشود که مهارت لازم برای مدیریت میز گفتگو را داشته باشد چه بهتر. به عقیده من بر هر ایرانی میهندوستی واجب است که در حد توان خود برای شکلگیری چنین گفتمان جامع الاطرافی تلاش کرده و در صورت توان حتی از جیب خود مایه بگذارد. اما محول کردن سرنوشت مردم ایران به طرحها و تزهای آرمانگرایانه تمنای محال است. اگر روزگاری مفاهیمی از قبیل آزادی مطلق یا عدالت مطلق یا فردگرایی مطلق یا بازگشت به گذشتههای طلایی، مفاهیمی آرمانگرایانه و کمالگرایانه تلقی میشدند به نظر میرسد امروز مفهوم “گفتگو” به یک آرمان خیالی مبدل گشته است.
در شرایطی که گفتگوی دو نفر آدم بالنسبه میانهرو و معتدل مثل تاجزاده و شاهزاده امکانپذیر نباشد چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که تندروترها و رادیکالترها بیایند و با هم گفتگو کنند؟
به هر حال گفتگوی تنی چند از اصلاحطلبان، تحولخواهان، جمهوریخواهان و ... با اپوزیسیون خارج از کشور از اولین روز برگزاری کنفرانس برلین تا کنون ادامه داشته و به احتمال خیلی زیاد باز هم ادامه خواهد یافت. افرادی همچون صادق زیبا کلام و مهدی خزعلی به تفاریق با افرادی همچون شهرام همایون و علیرضا نوریزاد گفتگو کردهاند. از رضا علیجانی و فرخ نگهدار هم میتوان به عنوان افرادی که ظرفیت قابلتوجهی برای گفتگو با مخالفان دارند نام برد اما با توجه به شکاف عمیقی که بین موافقان و مخالفان شاهزاده به خصوص بعد از جنگ دوازده روزه پدید آمده به نظر میرسد که این قبیل گفتگوها تا مدت نسبتا قابلتوجهی به حالت تعلیق درخواهد آمد و یا بازدهی امیدوارکنندهای نداشته باشند.
امروز که تاجزاده در حصار زندان و شاهزاده در انحصار اطرافیان تندرو در آمدهاند کاملا طبیعی است که طرح چنین شعارهایی چندان مناسبتی ندارد. خصوصا آن که جناب تاجزاده با طرح “گفتگوی ملی از پایداری تا پادشاهیخواهی” عملا همان اشتباهی را مرتکب شد که پیش از او علیجانی با طرح “گفتگوی موتلفه تا مجاهدین و از سپاه تا سلطنت” مرتکب شده بود. هر چند هر دو نفر فقط بر امکان گفتگو میان نیروهای میانهرو و معتدل تاکید کردهاند اما به نظر میرسد در حال حاضر نه نیروهای معتدلی در سپاه و سلطنت و پایداری و پادشاهی وجود داشته باشد و نه هیچ اراده و ساز و کار مناسبی برای شکلگیری چنین گفتگوهای نفسگیر و دراز دامنی.
نکته دیگر که میبایست به آن توجه داشت محتوای سراسر ناامیدکننده آخرین بیانیه تاجزاده است. وی که زمستان ۹۶ (بعد از وقایع دی ماه همان سال) طی یک گفتگوی تصویری حدود چهل دلیل مبنی بر احتمال سوریهای شدن ایران در صورت سرنگون شدن ج.ا. مطرح کرده بود بعد از هشت سال در پائیز امسال (۱۴۰۴) با انتشار این بیانیه ضمن بر شمردن ناتوانیهای علی خامنهای در بحرانی که خود پدید آورده و استیصال فزاینده هسته سخت قدرت، خواسته و ناخواسته افقی بسیار تاریک و مبهم پیش روی مردم ایران تصویر کرده است. سیاهی دهشتناکی که معلوم نیست چه بر سر مردم ایران خواهد آورد. با این اوصاف چنین به نظر میرسد که گویا سوریهای شدن سرنوشت محتوم ماست. چه نظام سرنگون بشود و چه نشود. وی در ادامه مردم ایران را به رویکردی همدلانه و اتخاذ بازی برد-برد از پایداری تا پادشاهیخواهی دعوت کرده است. او معتقد است زیان هر از یک گروههای سیاسی ریشهدار در جامعه کنونی ایران عملا منجر به زیان همه گروهها و گرایشات و دستهجات سیاسی کشور خواهد شد.
طرح پیشنهادی تاجزاده قطعا با مخالفت بسیاری از مردم و بسیاری از نیروهای سیاسی مواجه خواهد شد. هیچ گروهی در خود مهارت لازم برای مدیریت گفتمان راهبردی با مشارکت حداکثری نیروهای سیاسی ممکن را نمیبیند. چنین به نظر میرسد جامعه سیاسی ایران واسطه تسهیلگر ماهری که بتواند فراتر از گفتمانهای جناحی و باندی چانهزنی کرده و معامله را جوش بدهد در اختیار ندارد. بسیاری از جمهوریخواهان حاضر نیستند زیر بیرق رضا پهلوی قرار بگیرند و طرفداران پهلوی نیز به رهبری شورایی تن در نمیدهند. از همه بدتر این است که حتی نیروهای میانهرو هم تا کنون قابلیت درخوری برای نیل به اتحاد و همدستی از خود نشان ندادهاند. جمهوری خواهان گذار طلب از رضا پهلوی انتظار دارند که پیشاپیش از سلطنت استعفا دهد و فعالیت سیاسی خود را در غالب یک حزب سیاسی و با رویکرد جمهوریخواهی ادامه دهد. از طرف دیگر هواداران پهلوی معتقدند هیچ گروه سیاسی حق ندارد مردم ایران را پیشاپیش از حق انتخاب نظام مشروطه پادشاهی محروم کند. گذارطلبان میگویند سلطنت مشروطه خواهینخواهی کشور را به سمت دیکتاتوری سوق میدهد. مشروطهخواهان با بر شمردن کشورهایی که نظام پادشاهی پارلمانی موفق داشتهاند پاسخ آنها را میدهند و به همین ترتیب بسیار از بسیاران. بیچاره ملتی که درکشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب شدهاند.
در حال حاضر تنها کاری که میتوان کرد این است که اجازه بدهیم طرفداران تند پهلوی که سالها منتظر ظهور ناجی آخر الزمانی همچون ترامپ و اسرائیل بودند هر کاری که دلشان میخواهد بکند. به آنها فرصت میدهیم تا پایان دوره ترامپ هر چه دلشان میخواهد بر طبل جنگافروزی و بسط ادبیات انحصارطلبانه بکوبند. ما خود این راهها را رفتهایم و عاقبتش را هم دیدهایم. یک روزی سر شما هم به همان سنگی خواهد خورد که پیش از این سر خود ما خورده بود. هر چند پایداریچیها و موتلفهایها و سپاه تا به امروز از شکستهای خود درس عبرت نگرفتهاند اما امیدواریم لااقل شما از تاریخ عبرتآموزی بیشتری داشته باشید و دست از انحصار طلبی بردارید.
■ آقای آرش پژوهنده شوربختانه ارزیابی منفی شما از مواضع و رویکرد مخالفین کشور واقعی است. شاید راه حل آقای حاتم قادری مشگل گشا باشد. ایشان در مناظره هایشان به کررار گفته اند که باید جمع کوچکی از نخبگان قابل اعتماد تشکیل شود و با رهبری مبارزات مدنی، چشم اندازه بهتری را در صورت گذار از جمهوری دینی، به جامعه بحران زده کنونی ارائه دهد. ایکاش پنج نفر باقیمانده در “منشور مهسا” با خروج رضا پهلوی در سال ۱۴۰۱ به فعالیت خود ادامه میدادند در اینصورت احتمالا برغم سرکوب های وحشیانه رژیم، جنبش مهسا ادامه می یافت. به باور نگارنده هنوز دیر نیست و این جمع و یا جمع های مشابه می تواند در تحولات کشور نقش آفرینی کند. در صورت دست آوردهای مثبت چنین جمعی سلطنت خواهان ناچار خواهند شد از انحصار طلبی شان کوتاه آیند و به همکاری تن دهند.
با امید به آینده بهتر برای ایران
شهرام
■ شهرام جان من نمیخواهم نامی از افراد ببرم اما خارج از این که چه گرایش سیاسی داشته باشیم بدون داشتن ویژگی ملی نمیشود اتحادی را شکل داد. نیرویی که تمام تخممرغاش را گذاشته روی کسب حمایت از آمریکا یا اسرائیل برای رسیدن به قدرت به هیچ وجه نمیتواند با نیروهای ملی، دمکراتیک و چپ وارد یک همکاری شود.
مزدک
■ درود بیکران بر شما، آنچه مسلم است گذار به اینده و به صورت مسالمت آمیز، تنها با حضور و پذیرش همه گروه ها امکان پذیر است چه تندرو و چه کندرو. به نظر می رسد پس از دو ماراتن انحصار طلبی بعضی از گروه ها و خسته و نا امید شدن آنها، سر انجام همگی واقعیت با هم بودن و بدون پیش شرط را خواهند پذیرفت. ضمن اینکه همهی آنهایی که هم اکنون در حکومت هستند نیز در نگاهی واقع بینانه باید حضور آنها را در آینده کشور به رسمیت شناخت زیرا قرار است دموکراسی بر قرار بشود. ضمنا نیروی بالقوه و بالفعل آنها چشمگیر است و با مقاومت آنها عبور بسیار سخت خواهد بود. و شاید تئوری تاجزاده و علیچانی و دیگران از این رهگذر بسیار منطقی است.
مقصودیفر
■ واقعیتها به تدریج همگان را در داخل و خارج به این جمعبندی خواهد رساند که جامعهی ایران از مرحله بتسازی و بتتراشی بطور کامل عبور کرده و برای هیچ جریان و هیچ فردی توانایی خاص و خارق العادهای قائل نیست که روی آن سرمایهگذاری همه یا هیچ آنطور که در ۵۷ روی خمینی شد انجام دهد. هر فرد و جریانی که به چنین درک و فهمی از جامعهی کنونی ایران نرسیده است مدتی در اطراف سر و گوش ملت وز وزی در خواهد کرد اما به تدریج خسته و درمانده شده و درخواهد یافت آنچه در پیش روی میدیده سرابی بیش نبوده است.
امید
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
درپی پرواز چند باره هواپیماهای اسرائیلی در مرز ایران و عراق، خامنهای حتی در روز بسیج (۵ آذر) جرات نکرد از مخفیگاهش خارج شود و مراسم این روز بدون حضور او برگزار شد. اما در ۱۲ آذر که از پرواز هواپیماهای اسراییلی خبری نبود، در جمع شماری از زنان ذوب شده در ولایت حاضر شد و طی سخنانی که بیشتر شکل موعظه داشت مواضع ایدئولوژیک غرب ستیزانهاش را تکرار و کوشید “مقام” زن در اسلام را در پوشش واژههای زیبا مطرح سازد. غافل از آنکه پس از ۴۷ سال حکومت دینی در ایران ماهیت واقعی این “مقام” برای اکثریت جامعه بهویژه زنان غیر ولایی نمایان شده به نافرمانیهای مدنی از جمله مخالفت با پوشش اجباری منجر شده است.
بخشهای گوناگون گفتار خامنهای شامل نکات زیر میشد:
- این رهبر لجوج با حمله به فرهنگ غرب مدعی شد که زن مسلمان محجبه “میتواند در همه عرصهها، بیشتر از دیگران حرکت و نقشآفرینی کند.”[۱] این در حالی است که از انقلاب ۵۷ تا کنون تنها دو زن وزیر در دولتهای گوناگون حضور داشته و درصد نمایندگان زن در مجلسهای فرمایشی در بهترین حالت تنها ۵.۷ درصد کل نمایندگان بوده است.

در برگزاری انتخابات ریاست جمهوری تاکنون حتی یک زن معتقد به ولایت فقیه هم نتوانسته است به عنوان نامزد از فیلتر شورای نگهبان عبور کند. زنان مورد تائید خامنهای از جمله از شغل قضاوت محرومند و در “اسلام عزیز” زن باید از شوهر خود اطاعت (تمکین) کند و از جمله تنها از نصف ارثیه مردان برخوردار است.
در بازار کار جمهوری جهل و جنایت نیز تبعیض جنسیتی کاملا آشکار است. برپایه دادههای مرکزآمار ایران در سال ۱۴۰۳ بیکاری زنان ۲.۳ برابر بیکاری مردان بوده است. در گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۲۵ سازمان ملل، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در ایران بر اساس دادههای آماری سال ۲۰۲۳، ۱۳.۶ درصد گزارش شده در حالی که میانگین نرخ مشارکت اقتصادی زنان در جهان در همان سال ۴۸.۵ درصد بود.[۲]
دفاع مزورانه خامنهای از حجاب اجباری زمانی نمایان میشود که در ۶ آذر ۱۴۰۴، عکسی از نیلوفر قلعهوند که در جنگ ۱۲ روزه کشته شد، بدون حجاب دلخواه بنیادگراها در نشریه پایگاه خبری خامنهای انتشار یافت. این نشان میدهد که هرگاه مصالح ایدئولوژیک خامنهای اقتضا کند، زیر پا گذاشتن اعتقادات دینی “رهبر خودخوانده مسلمین جهان” نیز جایز شمرده میشود.

- خامنهای در بخش دیگر سخنانش بدون در نظر گرفتن شرایط تبعیض آمیز زنان در ایران میکوشد با نامیدن دختر پیامبر به عنوان “بانوی دو عالم” وظایف مردسالارانه زنان در نظام ولایت فقیه را از جمله به “خانهداری، همسرداری و فرزندپروری” تقلیل دهد.
“رهبر” شان زنان در اسلام را بسیار بالا و والا [میخواند و میافزاید]: تعابیر قرآن در باره هویت و شخصیت زن، عالیترین و مترقیترین تعابیر است” وی پارا از این نیز فراتر گذاشته و با مردود شمردن “فرهنگ منحط غربی و سرمایهداری” مدعی شده است: “در اسلام در فعالیتهای اجتماعی، کسب و کار، و فعالیتهای سیاسی، دستیابی به بیشتر مناصب حکومتی و در عرصههای دیگر، زن با مرد حقوق برابری دارد و در سلوک معنوی و تلاش و حرکت فردی و عمومی، زمینههای پیشرفت او باز است.”[۳]
- ولی مطلقه که در وارونه جلوه دادن حقایق دروغگوی ماهری است میگوید: «زن در اسلام، استقلال، توانایی، هویت و امکان پیشرفت دارد، اما نگاه سرمایهداری، تبعیت و هضم شدن هویتی زن در مرد و عدم رعایت سرافت و حرمت زن است و زن را وسیله مادی و ابزار هوسرانی و خوشگذرانی میداند که باندهای خلافکار که اخیراً در آمریکا سر و صدای زیادی به پا کردهاند نتیجه این نوع نگاه است.»
در بخش دیگری از سخنانش “مقام” زن را تا آنجا ارتقاء میدهد که وی را “مدیر و رئیس خانه” مینامد. این درحالی است که زن در رژیم ولایی در برابر خشونت خانوادگی از منظر حقوقی نیز کاملا بیدفاع است. موضوعی که حتی واکنش “آذر منصوری” رئیس جبهه متوهم اصلاحات را نیز برانگیخت. وی در تلگرام به مناسبت تصویب قانون مهریه نوشت:
«در حالی که مهریه موضوع روز قانونگذاری شده، لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت بیش از یک دهه است در پیچوخم نهادها معطل مانده؛ لایحهای که باید سرنوشت مسیر قانون گذاری در حوزه زنان را تغییر دهد. جرمانگاری خشونت خانگی، ایجاد خانههای امن، حمایت قضایی و پیشگیری آموزشی، مطالباتی نیستند که نیاز به تأمل یک دههای داشته باشند. این لایحه به همان اندازه که ضروری است، فراموش شده نیز هست. تناقض تلخ اینجاست: قانونی که جان و امنیت زنان را هدف دارد، سالها بلاتکلیف میماند، اما قانونی که محدودیت بر یک حق زن ایجاد میکند، در کوتاهترین زمان ممکن به تصویب میرسد. این اولویتگذاری اتفاقی نیست؛ ساختاری است.»[۴]
بهتازگی شماری از کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل نیز علیه تبعیض و خشونت سازمان یافته علیه زنان از جمهوری اسلامی خواستهاند حکم اعدام ” گلی کوهکن” زن بلوچ ۲۵ ساله را که قرار است در روزهای آینده اجرا شود، متوقف کند. به گفته این کارشناسان ” این پرونده نمونهای روشن از تبعیض ساختاری و جنسیتی علیه زنانی است که قربانی ازدواج در دوران کودکی و خشونت خانگی بودهاند.”
گلی در ۱۲ سالگی به اجبار به عقد یکی از بستگانش در آمد و سالها از سوی همسرش مورد ضرب و جرح و بدرفتاری روانی قرار میگرفت. در اردیبهشت ۱۳۹۷، در سن ۱۸ سالگی، همسرش او و پسر پنج سالهاش را کتک زد. در پی یک درگیری همسرش کشته شد و در رابطه با حکم ارتجاعی قصاص محکوم به اعدام شد.
برپایه گفتههای سازمان ملل پرونده گلی بخشی از یک الگوی گستردهتر است: دستکم ۲۴۱ زن بین سالهای ۲۱۰ تا ۲۰۲۴ در ایران اعدام شدهاند. ۱۱۴ نفر از آنان با حکم قصاص و به دلیل قتل همسر یا شریک عاطفیشان حلقآویز شدهاند. بسیاری از این زنان بازمانده خشونت خانگی یا ازدواج اجباری بودهاند و برخی هنگام دفاع از خود و فرزندانشان مرتکب قتل شدهاند.
کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل اضافه کردهاند که گلی به عنوان یک زن بلوچ فاقد مدرک شناسایی با “چند لایه تبعیض” رو به رو بوده و از ابتداییترین خدمات دولتی، آموزشی و حمایتهای قانونی محروم مانده است.
خانواده مقتول گفتهاند در صورتی از اجرای حکم اعدام گلی میگذرند که وی ۱۰ میلیارد تومان “دیه” بپردازد![۵]
رهبر متوهم در پایان موعظههایش از رسانهها خواسته است از ترویج تفکر غلط سرمایهداری غرب درباره زن خودداری کنند و افزوده است: وقتی درباره حجاب و پوشش زنان و همکاری زن و مرد بحث میشود نباید رسانه داخل کشور، حرف غربیها را تکرار و برجسته کنند بلکه باید نگاه عمیق و کارسازِ اسلام در داخل و مجامع جهانی مطرح و بزرگ شود که این بهترین راه ترویج اسلام است و باعث گرایش بسیاری از مردم دنیا بخصوص زنان به آن خواهد شد!!؟
خبر ناامید کننده برای خامنهای این است که افزون بر نارضایتی ۹۲ درصد ایرانیان از نظام[۶]، مردم پس از تجربه دههها حکومت دینی در ایران، و نتایج فاجعه بارش در زمینههای گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و محیط زیستی، جمعیت روز افزونی از مردمان ساکن در کشور خواستار جدایی دین از دولت میباشند. برپایه نظر سنجی موسسه گمان در سال ۱۳۹۹، ۶۸٪ افراد جامعه باور دارند که احکام دینی نباید معیار قانونگذاری قرار گیرد. ۵۷٪ با آموزش تعالیم و تکالیف دینی در مدارس به فرزندانشان مخالفاند. و از جمله ۷۳٪ مخالف حجاب اجباری است. [۷]
استقرار نظامی سکولار دمکرات مستلزم بدیلی قابل اعتماد است که جامعه مدنی بریده از نظام ولایی را به سوی ایرانی آباد و شکوفا یاری رساند.
آذر ۱۴۰۴
mrowghani.com
——————-
[۱] - رهبر انقلاب: مدیر و رئیس خانه زن است، پایگاه خبری آفتاب، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۲] - نابرابری جنسیتی در بازار کار ایران؛ بیکاری زنان ۲،۳ برابر و نرخ مشارکت یک پنجم مردان، یورونیوز، ۴/۶/۲۰۲۵
[۳] - رهبر انقلاب: مدیر و رئیس خانه زن است، آفتاب نیوز، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۴] - آذر منصوری، قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت؛ فقط تعمیق تبعیض است، ایران امروز، ۰۳ ۱۲، ۲۵
[۵] - سازمان ملل خواستار توقف حکم اعدام گلی کوهکن، زن بلوچ قربانی خشونت خانگی شد، رادیو فردا، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
[۶] - امیرحسین میر اسماعیلی، نتایج نظرسنجی محرمانه دولت: ۹۲ درصد مردم ایران از جمهوری اسلامی ناراضیاند. ایندیپندت فارسی، ۲۲ آبان ۱۴۰۴
[۷] - گمان، گروه مطالعات افکار سنجی ایرانیان، گزارش نظرسنجی در باره نگرش ایرانیان به دین، ۲ شهریور ۱۳۹۹
■ جناب روغنی، مقاله جالبی بود. به اعتقاد من فرهنگ خامنهای، حاصل هزاران سال نابرابری انسانها در تمام زمینههاست که خود را باز تولید میکند. استبداد دینی و حکومتی خامنهای در حقیقت باز تولید استبداد فرهنگی است. در طول تاریخ، مذهب، قانون، سیاست، فرهنگ و هنر دست در دست هم به سترون کردن نابرابری جنسی یاری رسانده اند. در تمام تاریخ چند هزار ساله ایران، زنان در جایگاه پایینتری نسبت به مردان قرار داشته اند. وظیفه زن، تولید مثل و در خدمت آسایش مردان و بر آوردن نیاز جنسی همسر خلاصه میشده است. جامعه ما نیازمند اصلاحات بنیادی در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و حقوقی است. شرط لازم برای تحقق این اصلاحات بنیادی ، تحقق دمکراسی است. و شرط لازم برای تحقق دمکراسی، جامعهای است که در آن دین به عنوان یک انتخاب شخصی قانونابه رسمیت شناخته شود. پیروز باشید.
منیره
■ با سپاس خانم منیره از توجهتان به نوشته نگارنده.
کاملا با شما موافقم. فرهنگ مرد سالار بسیاری از ایرانیان با نظام دینی تشدید شده است. زن کشی به امری عادی درآمده و تبعیض های جنسیتی بر پایه “شریعت” زنان را از نگاه حقوقی به انسان های درجه دوم تبدیل کرده است. اما خبر خوش این است که زنان در طی مبارزات مدنی و خشونت پرهیز شان خامنه ای و مرتجین ذوب شده در ولایت را در بسیاری از زمینه ها از جمله پوشش اختیاری به عقب نشینی وادار کرده اند. به باور نگارنده، اسلام سیاسی از نظر تاریخی با ناکامی های گوناگونی روبرو شده اما همانطور که اشاره کرده اید چاره کار در استقرار نظامی دمکراتیک و سکولار نهفته است.
با احترام م- روغنی
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
توماس فریدمن / نیویورکتایمز / ۴ دسامبر ۲۰۲۵
«ابلهان مفید» آمریکایی که پوتین مثل یک فلوت با آنها بازی میکند
من مطمئن هستم که رئیسجمهور ترامپ و فرستادگانش به روسیه، استیو ویتکاف و جرد کوشنر، صادقانه میخواهند کشتار در اوکراین را متوقف کنند؛ اما آنان ناکام بودهاند و تا زمانی که بر این نگاه سادهلوحانه پافشاری کنند که این فقط یک معامله بزرگ ملکی است و پیشینهشان در امور املاک به آنها برتری میدهد، همچنان شکست خواهند خورد. این تصور از اساس و در سطوح مختلف، کاملاً بیمعناست.
برای شروع، بله، میتوان گفت ولادیمیر پوتین در اوکراین در کار «املاک» است، اما نه آنطور که ترامپ یا ویتکاف یا کوشنر در این کار بودهاند. پوتین در اوکراین همانگونه در کار املاک است که هیتلر در لهستان بود. هیتلر به دنبال تصاحب سرزمین بود، نه برای ساخت هتل یا خانهسازی با هدف کسب سود یا منفعت رساندن به ساکنان محل. او زمین را برای تحقق یک خیالپردازی ملیگرایانه میخواست. پوتین هم همینطور. او هیچ علاقهای به رفاه مردم اوکراین نشان نداده است.
در چنین موقعیتی، داشتن چند «معاملهگر حوزه املاک» بهعنوان مذاکرهکنندگان آمریکا نه یک مزیت، بلکه یک نقطهضعف است. شما در اینگونه شرایط به یک دولتمرد از جنس هنری کیسینجر یا جیمز بیکر نیاز دارید که فرق میان معامله املاک و مسائل جنگ و صلح را درک کند. املاک یک بازی با حالجمع مثبت است ــ دو طرف میتوانند از یک معامله خوب سود ببرند، و هدف نیز همین است. اما در مسأله جنگ و صلح، هنگامی که یک طرف دیدگاههای فاشیستی دارد و متجاوز آشکار است و طرف دیگر دیدگاههای دموکراتیک دارد و قربانی آشکار است، شما با یک بازی با حاصلجمع صفر روبهرو هستید.
یا به قول مشهور رونالد ریگان وقتی درباره چگونگی پایان جنگ سرد از او پرسیدند: «ما پیروز میشویم، آنها میبازند.»
ریگان میفهمید که معاملات ملکی صرفاً بر سر ارزش (قیمت هر فوت مربع) و نرخ بهره است. او درک میکرد که توافقات مربوط به جنگ و صلح درباره پیشبرد و حفظ ارزشهای اخلاقی و منافع راهبردی است. و شما در برابر یک متجاوز فاشیست بر سر اینها مصالحه نمیکنید. ما سه جنگ، از جمله جنگ سرد، را در کنار متحدان اروپایی خود برای حفظ گسترش ارزشهای دموکراتیک مشترکمان و منافع مشترکمان جنگیدیم ــ یعنی اینکه هیچ قدرت بزرگ اروپایی که این ارزشها را نداشت نباید اجازه مییافت بر قاره سلطه پیدا کند.
به سختی میتوانم رئیسجمهور دیگری در تاریخ آمریکا تصور کنم که چنین رفتار کند، گویی ارزشها و منافع آمریکا ایجاب میکند که اکنون میانجی بیطرف میان روسیه و اوکراین باشد و حتی فراتر از آن، میانجیای که تلاش کند در جریان کار از هر دو طرف سود ببرد ــ همانگونه که ترامپ چنین کرده است. این یکی از شرمآورترین فصلها در سیاست خارجی آمریکاست و کل حزب جمهوریخواه نیز در تداوم آن شریک است.
همچنین نمیتوانم هیچ رهبر دیگری در سیاست خارجی آمریکا را به یاد بیاورم که درباره پوتین، چنین سخنی بر زبان آورد؛ آنهم درباره دیکتاتوری که رقبای سیاسیاش اغلب به سرنوشت مرگبار دچار میشوند، در فساد گسترده برای خود و اطرافیانش غرق است و هر کاری میتواند برای تضعیف انتخابات آزاد و عادلانه در آمریکا و غرب انجام میدهد. ویتکاف درباره او گفته بود: «من پوتین را آدم بدی نمیدانم.»
کمونیستهای روس برای خارجیانی که چنین دیدگاهی درباره رهبرانشان داشتند، اصطلاحی داشتند: «ابلهان مفید».
میتوانید پاسخ انزواگرایان به سبک جی.دی. ونس را تصور کنید: «هی فریدمن، تو و دوستانت فقط میخواهید آمریکا را به درون جنگهای بیپایان بکشانید.»
نه، متأسفم، شما گاوچران اشتباهی را هدف گرفتهاید. من از نخستین هفتههای این جنگ و بارها پس از آن نوشتهام که این جنگ در نهایت ــ در بهترین حالت ــ تنها با یک «معامله کثیف» پایان خواهد یافت. روسیه در مقایسه با اوکراین بیش از حد بزرگ است و ارادهاش برای ادامه جنگ تعیین میکند که پایان این جنگ به هر حال منوط به پذیرش امتیازهایی از سوی اوکراین خواهد بود. حقیقتی تلخ اما درست ــ و امروز خود بسیاری از اوکراینیها نیز همین را میگویند.
اما همانطور که ماه گذشته نوشتم، تفاوت زیادی وجود دارد بین یک «معامله کثیفِ پلید» که منافع و سود و توانایی پوتین برای آغاز دوباره جنگ را در هر زمان تقویت میکند، و یک «معامله کثیف» به معنای واقعی. یک معامله کثیفِ قابلقبول اینگونه خواهد بود: پوتین میتواند سرزمینهایی را که تاکنون غصب کرده نگه دارد، اما در مقابل، نیروهای نظامی غرب در داخل اوکراین مستقر شوند تا تضمین شود که او هرگز نتواند جنگ را دوباره آغاز کند ــ مگر با اعلام جنگ علیه تمام غرب؛ این توافق تضمین میکند که دستاوردهای نامشروع پوتین هیچگاه با رسمیت دیپلماتیک تأیید نشود تا از این طریق تصرف سرزمین با توسل به زور پاداش بگیرد؛ و تضمین میکند که اوکراین بتواند هر اندازه ارتشی که برای دفاع از خود نیاز دارد حفظ کند و هر زمان آماده بود، عضو اتحادیه اروپا شود (هرچند نه عضو ناتو). چنین معامله کثیفی منافع و ارزشهای اصلی اوکراین و آمریکا را حفظ و تأمین خواهد کرد.
انزواگرایان نزدیک به جی.دی. ونس پاسخ میدهند: «ما توان فشار آوردن بر پوتین برای پذیرش چنین معاملهی کثیفی را نداریم، و اصلاً هم نمیخواهیم وارد یک جنگ هستهای با روسیه شویم، خیلی ممنون.»
دلیل اینکه شما نمیتوانید بر پوتین فشار بیاورید این است که نمیدانید چه میکنید، و رییسجمهوری دارید که مدام اینطرف و آنطرف میچرخد و سیاستهای متفاوتی را در شبکههای اجتماعی خود اعلام میکند و سپس پنتاگون و وزارت خارجه را وادار میسازد در لحظه خود را با آن تطبیق دهند. هیچ فرآیند سیاستگذاریای وجود ندارد و به نظر میرسد دستکم پنج نفر نقش وزیر خارجه را بازی میکنند: ویتکاف، کوشنر، ونس، وزیر ارتش دانیل دریـسکول، و فردی که عنوان رسمی این سمت را دارد: مارکو روبیو.
یک رئیسجمهور معمولی آمریکا اکنون چه کار میکرد؟ او کار را با این درک آغاز میکرد که مذاکره در هر حوزهای — چه املاک و چه ژئوپلیتیک — همیشه با یک چیز تعیین میشود: اهرم فشار. چه در حال خرید یک هتل باشید و چه در تلاش برای متوقف کردن یک تهاجم، شما به بیشترین اهرم فشار نیاز دارید تا سود یا منافع و ارزشهایتان در توافق نهایی به حداکثر برسد.
در املاک، اهرم فشار با مقدار پولی که در اختیار دارید سنجیده میشود. در دیپلماسی، اهرم فشار با میزان نیروی نظامیای سنجیده میشود که میتوانید به میدان نبرد وارد کنید؛ با میزان انزوای اقتصادی و آسیبی که میتوانید به حریف وارد کنید؛ و آخرین مورد ــ اما قطعاً نه کماهمیتترین ــ اینکه تا چه حد میتوانید جمعیت کشور حریف را علیه رهبران خودشان بسیج کنید تا آنها را وادار به تغییر مسیر کند.
ترامپ با این معیارها چه کرده است؟ او همهی تأمین مالی آمریکا برای خرید تسلیحات آمریکایی توسط اوکراین را متوقف کرده؛ از ارائهی سلاحهای حیاتی همچون موشکهای کروز تاماهاوک — که میتوانست ضربات جدی به پوتین در داخل خاک روسیه وارد کند و اروپاییها هزینهاش را میپرداختند — خودداری کرده؛ و با بیشرمی مطلق دروغ گفته که این اوکراین بود، نه روسیه، که جنگ را آغاز کرد؛ و اینکه رهبر اوکراین، نه روسیه، دیکتاتور نامشروع است. او همچنین آشکارا به رئیسجمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، گفته که «بدون کمک آمریکا کارتهای بازی در دست نداری» در نبرد با روسیه.
اگر ترامپ مانند یک رئیسجمهور برازندهی آمریکا و بر اساس منافع و ارزشهای این کشور رفتار میکرد چه؟ او به اوکراینیهای شجاع نمیگفت که هیچ کارتی ندارند؛ بلکه به آنها کارت میداد تا اهرم فشارشان را افزایش دهد و در عینحال بلند و واضح به مردم روسیه میگفت که آنها آیندهای ندارند — چون ولادیمیر پوتین همه کارتهایشان را دزدیده است.
این چگونه به گوش میرسید؟ چیزی شبیه این:
«هی پوتین، وقتی تو سرگرم حمله به اوکراین بودی تا خیالبافی تاریخیات را اجرا کنی مبنی بر اینکه روسیهی مادر بهطور طبیعی مالک اوکراین است، بقیه جهان مشغول مشارکت در چیزی بودند که احتمالاً بزرگترین انقلاب فناوری در تاریخ بشر نام خواهد گرفت: انقلاب هوش مصنوعی. جایگاه روسیه در این میان کجاست؟ بیاییم به رتبهبندی شاخص جهانی پویایی هوش مصنوعی یک مؤسسه دانشگاه استنفورد نگاهی بیندازیم.
«آیا روسیه تحت رهبری پوتین در میان ده کشور برتر قرار دارد، آنگونه که از کشوری همرده با آمریکا و چین انتظار میرود؟ نه. خوب، حتماً در میان ۲۰ کشور برتر است! باز هم نه. پس لابد در میان ۳۰ کشور برتر است! بله، همینطور است؛ تازه با زحمت توانسته در رتبه ۲۸ جا بگیرد. خیلی عقبتر از لوکزامبورگ در رتبه ۱۲. جمعیت لوکزامبورگ؟ حدود ۶۸۰ هزار نفر. جمعیت روسیه؟ حدود ۱۴۴ میلیون — البته منهای حدود ۲۵۰ هزار سربازی که پوتین در میدانهای نبرد اوکراین به کشتن داده و دستکم ۱۰۰ هزار متخصص فناوری که از زمان آغاز جنگ توسط پوتین از روسیه گریختهاند.
«به مردم روسیه اجازه دهید یک قیاس ارائه کنم: انگار جیمز وات همین حالا موتور بخاری را اختراع کرده که انقلاب صنعتی را آغاز کرد و تزار شما گفته باشد: ‘نه، ممنون — ما روی اسبها سرمایهگذاری بیشتری میکنیم.’»
پوتین یک احمق عظیمالجثه است که در تاریخ با جنگی شناخته خواهد شد که روسیه را به مستعمرهی انرژی چین و به حاشیهنویسی در حاشیهی هوش مصنوعیِ لوکزامبورگ تبدیل کرد.
بله، پوتین دوست دارد موشکهای هایپرسونیک خود را به رخ بکشد. من فکر میکنم عملکرد آنها بهتر از سکوی پرتاب اصلی روسیه برای ارسال فضانوردان و محمولهها به ایستگاه فضایی بینالمللی است؟ این سکو هفته گذشته و پس از پرتاب سه فضانورد فرو ریخت. طبق گفته یک کارشناس فضایی روس که به نیویورک تایمز نقل شده، این بدان معناست که روسیه «توانایی پرتاب انسان به فضا را از دست داده؛ کاری که از سال ۱۹۶۱ هرگز رخ نداده بود.»
تهدید روسیه علیه اوکراین پایان نخواهد یافت تا زمانی که پوتین از صحنه برود. اما کنار زدن او وظیفه مردم روسیه است. وظیفه رئیسجمهور و معاون رئیسجمهور آمریکا — اگر بدانند چه میکنند — این نیست که به رئیسجمهور اوکراین بگویند او هیچ «کارتی» ندارد؛ بلکه این است که فشار بر پوتین را افزایش دهند، از جمله از طریق گفتن این حقیقت به مردم روسیه — هر روز — که رهبرشان دارد تمام کارتهایشان، و تمام آیندهشان، و تمام آینده فرزندانشان را میدزدد.
این همان شیوهای است که ما اهرم فشار خود را افزایش میدهیم تا به یک «معامله کثیف» برسیم، نه یک «معامله پلید و فاجعهبار».
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
جان گمبرل / آسوشیتدپرس / ۵ دسامبر ۲۰۲۵
برای گوگوش، مشهورترین خواننده ایران، زندگی همیشه نوعی تلاش برای حفظ تعادل بوده است.
این تلاش از دوران کودکیاش آغاز شد؛ زمانی که همراه پدر بندبازش روی صحنه میرفت و او را روی صندلیای قرار میداد که خود روی صندلی دیگری قرار داشت و همه اینها فقط بر روی چانهٔ پدرش متکی بود. سالها بعد، زمانی که او به عنوان نماد صحنه و سینما در سالهای پایانی سلطنت شاه شناخته شد، ظاهر و مدل مویش چنان محبوب شد که زنان ایرانی آرایش و ظاهر «گوگوشی» را دنبال میکردند؛ صفتی که تنها به نام او گره خورده بود.
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، دههها سکوت و ممنوعیت اجرا فرا رسید؛ اما او سال ۲۰۰۰ دوباره روی صحنه — این بار در خارج از کشور — بازگشت. اکنون که عازم تور خداحافظی خود است، نویسندگی را نیز به فهرست دگرگونیهای زندگیاش افزوده، آن هم در زمانی که کشورش بار دیگر شاهد تغییرات اجتماعی است.
او در گفتوگو با آسوشیتدپرس میگوید: «اصلاً متوجه نبودم که همه این چالشها و مبارزهها نوعی تلاش برای حفظ تعادل محسوب میشود. اگر معنیاش این است، بله؛ من تمام عمرم را صرف تلاش برای ایجاد و حفظ تعادل میان زندگی شخصی و هنریام کردهام.»
«ما موفق شدیم!»
کتاب جدید گوگوش که با نام اصلی فائقه آتشین شناخته میشود، «گوگوش: صدایی گناهآلود» نام دارد. در این کتاب، او با همکاری تارا دِهلوی، همنویسنده کتاب، زندگیای را روایت میکند که هم تحت تأثیر تحولات سیاسی مدرن ایران بوده و هم فراز و فرودهای شخصی و پرآشوب خود او.
اما همه چیز از اجراهای دوران کودکی در کنار پدرش، صابر آتشین، آغاز شد؛ کسی که کتاب به او و مردم ایران تقدیم شده است. گوگوش میگوید تنها یکبار هنگام اجرا سقوط کرد که همانجا نیز پدرش او را گرفت. اما از همان نخستین اجرای روی صندلی، گویا سرنوشت او با صحنه گره خورده بود.
او مینویسد: «آنها نفسشان را در سینه حبس کرده بودند و در سکوت کامل انتظار میکشیدند. هر ماهیچهای در بدنم منقبض شده بود. ثانیهها مانند ابدیت میگذشت. سرانجام، بابا آرامآرام شروع به پایین آوردن من کرد. وقتی پاهایم به زمین رسید، نفس راحتی از جمعیت بلند شد و سپس سالن از صدای تشویق انفجاری شد. من زنده مانده بودم. و ما موفق شده بودیم!»

گوگوش از همان سالهای کودکی آواز میخواند و در فیلمها بازی میکرد. او برای دربار محمدرضا شاه پهلوی هم اجرا کرده بود؛ شاهی که در نهایت بیمار شد و اندکی پیش از انقلاب ۵۷ از ایران گریخت.
گوگوش پیش از انقلاب نیز در صدر خبر های مجلات قرار داشت. او چهار بار ازدواج کرده و زندگی شخصیاش سالها مورد توجه بوده است. در کتابش از تجربه سقط جنینها و درگیری با مصرف مواد مخدر در دوران انقلاب و پس از آن پرده برمیدارد — از مصرف کراک تا کشیدن تریاک. او در مقطعی در نیویورک به فکر خودکشی میافتد اما تصمیم میگیرد به ایرانِ زیر سلطهٔ حکومت تازه بازگردد.
دهلوی، همنویسنده کتاب، میگوید: «بارها به او میگفتم: “مطمئنی میخواهی این را هم بگویی؟” و او همیشه میگفت: “یا باید تمام داستانم را بگویم یا هیچ. باید همهچیز را بگویم.”»
بازداشت، آزار و یک گریز
پس از بازگشت به ایران، گوگوش با فشارهای حکومت جدید روبهرو شد؛ توقیف خانه، جلوگیری از صدور گذرنامه و ممنوعیت کامل اجرا و آواز. حتی زمانی نیز به زندان افتاد.
اما او مینویسد کهدر حالی که سعی میکرد هویت خود را در ملاء عام یا خصوصی پنهان کند، مردم همچنان از او میخواستند دوباره بخواند، دوباره صدایش را پیدا کند؛ با وجود ممنوعیتها و تهدیدها.
گوگوش میگوید: «بعد از انقلاب، فشار بر من بیشتر شد. چون فارسی زبان مادریام بود و در ایران بزرگ شده بودم، نتوانستم خودم را با زندگی در خارج وفق بدهم. آن زندگی را نمیخواستم. امید داشتم که بتوانم به نحوی به اجرای برنامه برای مردم خودم، در داخل کشور خودم، ادامه دهم.»
سرانجام در سال ۲۰۰۰ و در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی، توانست با دریافت قرارداد اجرا در خارج، پرداخت بدهیها و گرفتن گذرنامه از ایران خارج شود. او هرگز بازنگشت، اما ۲۵ سال گذشته را در خارج از کشور برای ایرانیانی اجرا کرده که خود نیز دلتنگ وطناند.
تندروهای مذهبی ایران هنوز هم او را محکوم میکنند؛ بهویژه پس از انتشار یک موزیکویدئوی مربوط به عشق همجنسگرایانه در سال ۲۰۱۴ — موضوعی که در ایران مجازات مرگ دارد.
زنان ایران هرچه بیشتر حجاب را کنار میگذارند
کتاب جدید گوگوش و تور خداحافظی او در زمانی منتشر میشود که جامعه ایران در حال تغییر است. زنان ایرانی بیش از پیش پوشیدن حجاب اجباری را کنار میگذارند. مرگ مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ و اعتراضات سراسری پس از آن، زنان همه نسلها و دیدگاهها را در سطحی بیسابقه برانگیخت.
اما در همین زمان، اقتصاد ایران زیر فشار تحریمهای بینالمللی مرتبط با برنامه هستهای به فرسایش ادامه میدهد. حکومت نیز پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، همچنان به اعدامها ادامه میدهد و روشنفکران و دیگر اقشار را با موج جدید بازداشتها هدف قرار میدهد.
گوگوش میگوید: «میبینیم که جوانانمان، بهویژه زنان، برای ابتداییترین حقوق خود میجنگند — از جمله اینکه چه بپوشند، اگر هنری دارند آزادانه آن را بیان کنند و زندگی عادی همچون مردم دیگر نقاط جهان داشته باشند.»
او ادامه میدهد: «مردم کشور من برای یک زندگی عادی برای خانوادههایشان در تلاشاند. برای آب پاک، هوای پاک و سرزمینی که بتوانند در آن زندگی کنند. جوانان ما پیر شدند بدون آنکه هرگز جوانیشان را زندگی کنند. مردم ما باید این چرخه دردناک را پایان دهند و آزادیهایی را به دست آورند که حق هر انسان است.»
وقتی از او سؤال شد برنامه بعدیالش پس از پایان تور چیست، گوگوش احتمال بازگشت دوباره به صحنه را رد نکرد.
او گفت: «در تمام زندگیام تقریباً هیچوقت نتوانستهام آیندهام را برنامهریزی کنم. همه چیز بهسادگی برایم رخ داده است. ما ۴۷ سال است که زندگی خودمان را کنترل نکردهایم. هرچه برنامهریزی کردیم اتفاق نیفتاد، و هرچه اتفاق افتاد در برنامه ما نبود. من هم استثنا نیستم و فکر میکنم همینطور ادامه خواهد داشت.»
او افزود: «بااینحال، ترجیح میدهم کار هنریام را بگذارم برای روزی که جمهوری اسلامی دیگر در کشورم وجود نداشته باشد.»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
سونامی استیضاح وزرای دولت پزشکیان در مجلس در حالی به راه افتاده است که تنها یک سال و پنج ماه از عمر دولت میگذرد. کشور در شرایط خاص پس از اجرای مکانیسم ماشه و پس از جنگ ۱۲ روزه به سر میبرد. در روزهایی که همچنان زمزمههایی از احتمال آغاز جنگی دوباره شنیده میشود، هر روز یک وزیر با تهدید استیضاح مواجه است. اخیراً علی نیکزاد، نایبرئیس مجلس، در برنامه «بزنگاه» گفته است: «امضاهای استیضاح پنج وزیر به حد نصاب رسیده و استیضاح هرکدام از آنها به جریان بیفتد، رأی میآورد.»
به گزارش خبرآنلاین، در میان وزرایی که نمایندگان مجلس برای استیضاح آنان اصرار دارند، نام فرزانه صادق مالواجرد بیش از همه به گوش میرسد. او با کسب ۲۳۱ رأی موافق، راهی وزارت راه و شهرسازی شده است. این روزها به دلیل موضوعاتی مانند وضعیت حمل و نقل و مسکن، مورد غضب نمایندگان قرار گرفته است. صادق که تنها وزیر زن کابینه است، از همان روزهای ورود به ساختمان خیابان دادمان با اعتراض نمایندگان تندرو مواجه شد. با توجه به اختلافات او با مهرداد بذرپاش، وزیر راه دولت رئیسی و از چهرههای تندروی اصولگرا، مخالفتها با او چندان دور از ذهن نیست.
احمد میدری نیز از وزرایی بود که در جریان بررسی صلاحیت کابینه پیشنهادی پزشکیان، به سختی توانست رأی اعتماد نمایندگان را کسب کند. او با ۱۹۱ رأی به دولت راه یافت. استیضاح او از دیماه سال گذشته در دستور کار نمایندگان مخالف دولت قرار داشته، اما تاکنون در مجلس به جریان نیفتاده است. برخی معتقدند میدری با دادن امتیاز و سهمهایی به جریان پایداری، تلاش کرده رضایت آنان را جلب کند، اما ظاهراً موفق نبوده است. علی خضریان، نماینده تهران، در تذکری در صحن علنی مجلس گفته بود: «بارها به آقای میدری گفتم مراقبت کنید؛ حلقه داوود و کمال رضوی که در حوزه وزارت شما نشستند، در حال شیطنت هستند و به اسم شما هزینههایی برای کشور ایجاد میکنند.»
غلامرضا نوری قزلجه، عباس علیآبادی و احمد دنیامالی نیز از دیگر وزرایی هستند که نامشان در فهرست استیضاح قرار دارد. اگرچه نوری قزلجه و دنیامالی از جمله چهرههایی بودند که از صندلی مجلس به کرسی وزارت رسیدند، اما این روزها مورد نارضایتی همکاران سابق خود قرار گرفتهاند.
موج استیضاحهای سیاسی برای فشار به دولت
موج استیضاحها در شرایطی شکل گرفته که کشور به تازگی جنگ با اسرائیل را پشت سر گذاشته و در وضعیت آتشبس به سر میبرد. همزمان قیمت ارز و سکه روز به روز رکوردشکنی میکند. این پرسش مطرح میشود که آیا این استیضاحها واقعی هستند یا صرفاً سیاسی و برای اعمال فشار به وزرا طراحی شدهاند؟
این سوال از آنجا مطرح میشود که از همان روزهای تشکیل کابینه مسعود پزشکیان، پیشبینی میشد مخالفان دولت خیلی زود ساز مخالفت با او را کوک کنند. پیشبینیای که به واقعیت پیوست. نمایندگان در اسفندماه سال گذشته، با بهانههایی مانند افزایش قیمت ارز و اظهارات عبدالناصر همتی درباره پیوستن به FATF و رفع فیلترینگ، او را از وزیر اقتصاد به وزیر سابق اقتصاد تغییر دادند.
بهارستاننشینان هر بار با بهانههای مختلف، رئیسجمهور و اعضای کابینه را تهدید به عزل، برکناری و استیضاح میکنند. برخی بر این عقیدهاند که هدف آنها جلوگیری از اجرای وعدههای دولت است. کما اینکه برخی از آنها حتی در یک و پنج ماه گذشته بارها از کلیدواژههایی مانند «استعفای پزشکیان»، «سؤال از رئیسجمهور» و «عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور» استفاده کردهاند. برخی ناظران معتقدند آنها با این کار قصد دارند تا بر دولت فشار روانی ایجاد کنند و از این طریق خواستهای خود را بر دولت و وزرا تحمیل کنند. این کوبیدن بر طبل استیضاح در شرایطی است که رهبر انقلاب و مسئولان ارشد نظام چندین مرتبه بر حمایت کامل از دولت، تاکید کردهاند.
محمدتقی نقدعلی، نماینده خمینی شهر، در تذکری در صحن مجلس، با بیان اینکه کف انتظارات جامعه حوزه معیشتی است، خوستار استیضاح وزیر کشاورزی شد و گفت: «امروز نهادههای دامی در بازار ۱۱ هزار تومان قیمتگذاری میشود، اما فرد زنگ میزند و بابت هر کیلو ۶ هزار تومان دیگر درخواست واریز وجه میکند. مردم انتظار دارند استیضاح وزیر در دستور کار قرار بگیرد و باید وزیر پاسخگو باشد.»
سید مرتضی محمودی، نماینده تهران و از چهرههای نزدیک به سعید جلیلی، هم از مخالفان جدی فرزانه صادق است. او در گفتوگویی با بیان استدلالهای عجیبی درباره حضور یک زن به عنوان وزیر راه و شهرسازی گفت: «با وجود احترامی که برای بانوان کشور قائلم، باید بگویم مدیریت وزارت راه و شهرسازی جای یک خانم نیست؛ بهخصوص به دلیل شرایط سختی که وزیر باید برای پیگیری مسائل مختلف تحمل کند. سفرهای متعدد، حضور در دل جادهها و بررسی میدانی کریدورها از وظایف دائمی وزیر راه است و ما نیازمند وزیری چابک هستیم.»
محمد منان رئیسی، نماینده قم و طراح استیضاح وزیر راه و شهرسازی، هم در این باره گفته است: «از ابتدا هم با توجه به شناختی که داشتم تشخیص ما این بود که خانم مالواجرد برای این وزارتخانه گزینه مناسبی نیست. شاید در وزارتخانههای دیگری میتوانست موفق باشد، اما وزارتخانه راه و شهرسازی وزارتخانه بزرگ و زیربنایی کشور است. تداوم حضور ایشان در این جایگاه منتج به تضییع حق مردم و حق الناس میشود.»
چه کسانی پشت پرده استیضاح وزرای دولت هستند؟
اما از آنجایی که این روزها بحث بر سر استیضاح وزرای دولت پزشکیان داغ شده است و برخی از نمایندگان در مجلس به صف شدهاند تا وزرای پزشکیان را از کابینه بیرون کنند، این سوال ایجاد میشود که کدام نمایندگان پشت سر استیضاح دولتمردان هستند و چه هدفی را دنبال میکنند؟
بررسیهای خبرگزاری خبرآنلاین نشان میدهد که جبار کوچکینژاد نماینده رشت، محمد منان رئیسی نماینده قم، کامران غضنفری نماینده تهران، احسان عظیمیراد نماینده مشهد و کلات، مرتضی محمودی نماینده تهران، امیرحسین ثابتی نماینده تهران، مالک شریعتی نماینده تهران، محمدتقی نقدعلی نماینده قم، علی خضریان نماینده تهران و حسینعلی حاجی دلیگانی نماینده شاهین شهر از جمله نمایندگانی هستند که دولتمردان را تهدید به استیضاح کردهاند. نمایندگانی که طیف سیاسی بیشتر آنان جبهه پایداری و نزدیک به تفکرات این نحله سیاسی یا افراد نزدیک به سعید جلیلی هستند.
بهارستانیها در طول یک سال و پنج ماهی که از عمر دولت میگذرد، بیش از آنکه به فکر وضعیت معیشتی مردم باشند و طرح و برنامههای اقتصادی را در جهت کمک به حل مسئله کشور و دولت ارائه دهند، فقط به سمت مسائل جناحی و سیاسیکاری حرکت کرده و میکروفونشان فقط برای رفتارها و سیاسیکاریهایشان روشن شده است. در واقع، نمایندگان و طیف مخالف دولت، که همه تلاش خود برای سنگاندازی پیش پای دولت به کار بستند تا دولت را از حیض انتفاع ساقط کنند و کار خودشان را برای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۷ راحتتر کنند. همچنین بنا بر برخی تحلیلها، آنها میخواهند با استیضاح اکثریت وزرای دولت، آن را از حد نصاب بیندازند تا با ناکارآمد نشان دادن پزشکیان، او را مجبور به چینش مجدد کابینه کنند؛ ادعایی که میتوان صحت آن را از لا به لای سخنان نمایندگان مجلس جستوجو کرد.
اخیراً مصطفی پوردهقان، نماینده اردکان، از مطرح شدن استیضاح ۸ وزیر در مجلس خبر داده است. عباس صالحی وزیر ارشاد، محسن پاک نژاد وزیر نفت و محمد اتابک وزیر صنعت، معدن و تجارت از دیگر وزرایی هستند که استیضاحشان کلید خورده است. علی نیکزاد هم با اشاره به این موضوع گفته است: «اگر نصف به علاوه یک وزرا در طول کابینه استیضاح شوند یا استعفا بدهند و کنار بروند، کل هیئت دولت از حد نصاب میافتد و نظام دیدگاهش این است که کل هیئت دولت در این چهار سال از حد نصاب نیفتد.»
اقدامات اخیر نمایندگان و فشار آنان برای استیضاح وزرا، حاکی از آن است که دولت با طرح استیضاحها مخالفت کرده است. اما حال، با وجود فشارها برای در دستور کار قرار گرفتن طرح، باید دید که دولت میتواند از راه لابی با نمایندگان و همکاری محمدباقر قالیباف ماجرای استیضاح وزرا را به پایان برساند یا مجلسیها برای ایجاد فشار بر دولت بر تصمیم خود پافشاری خواهند کرد. هرچند که قالیباف در طول یک سال و نیم گذشته تلاش کرده تا همراهی و همکاری خودش را با دولت پزشکیان نشان دهد، اما هرگاه پای منفعت سیاسی خودش در میان باشد، به سمت گروههای سیاسی تندرو حرکت میکند. بر همین اساس، باید منتظر ماند و دید که او میتواند در جهت اقناع نمایندگان برای بازپسگیری طرح استیضاح موثر باشد یا خیر.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
پدیده فرونشست زمین در تهران و البرز، که نتیجه مستقیم برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی است، به یکی از جدیترین تهدیدهای زیستمحیطی و لرزهای کشور تبدیل شده است.
به گزارش خبرآنلاین، دکتر مهدی زارع، استاد پژوهشکده بینالمللی زلزلهشناسی، ضمن تشریح ابعاد این بحران و ارتباط آن با تحریک گسلهای فعال تهران و کرج، میگوید: «پمپاژ بیرویه آبهای زیرزمینی در دشتهای تهران و ری (و نواحی اطراف مانند تهران-ری، شهریار و ورامین) و پدیده فرونشست زمین ناشی از آن، بر تحریک گسلهای فعال منطقه اثرگذار است. استخراج بیش از حد آب زیرزمینی، بهویژه در دشتهای آبرفتی، منجر به فشرده شدن لایههای خاک و رسوب و در نهایت فرونشست زمین میشود.»
* وضعیت تأمین آب تهران پیش از دهه چهل شمسی چگونه بود؟
پیش از دهه ۱۳۴۰ خورشیدی، بخش عمده تأمین آب تهران و کرج از طریق قناتها و آبهای سطحی مانند رودخانههای کرج و جاجرود بود. در سال ۱۳۴۰ حدود ۳۰ هزار قنات در ایران وجود داشت که ۱۷.۳ میلیارد متر مکعب در سال آبدهی داشتند. پس از آن، با رشد جمعیت و توسعه شهری و صنعتی، حفاری چاههای عمیق آغاز شد و استخراج آب زیرزمینی به شدت افزایش یافت و منجر به برداشت بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی شد. این روند افزایشی استخراج، به ویژه در دهههای اخیر، منابع آب زیرزمینی دشتهای تهران-کرج را به وضعیت بحرانی کشانده است.
* آمار برداشت آب از منابع زیرزمینی در تهران چگونه است؟
از سال ۱۴۰۳ حدود ۸۰ حلقه چاه جدید در تهران حفر شده که برداشت آب از عمق بالای ۱۰۰ متر صورت میگیرد تا کیفیت منابع حفظ شود. در مجموع ۲۲۵۰ حلقه چاه در استان تهران وجود دارد که ۷۵۰ حلقه آن در شهر تهران فعال است. در تهران ۱۶ مترمکعب در ثانیه از منابع زیرزمینی برداشت میشود و در آبانماه میزان برداشت روزانه به ۳ میلیون مترمکعب رسید. مصرف روزانه آب در استان حدود ۴ میلیون مترمکعب و مصرف سالانه ۱.۶ میلیارد مترمکعب برآورد میشود.
* طی نیمقرن گذشته، اضافه برداشت در تهران و کرج به چند متر مکعب رسیده است؟
طبق گزارشها، از سال ۱۳۵۰ تا ۱۴۰۴ اضافه برداشت تجمعی در استان تهران به حدود ۶ میلیارد متر مکعب رسیده و در استان البرز حدود ۲ میلیارد متر مکعب از آب سفرههای زیرزمینی اضافه برداشت شده است. در دشت کرج، افت متوسط سالانه تراز آب زیرزمینی حدودا سالانه یک متر بوده است.
* خشکسالی چه نقشی در این بحران دارد؟
در سال آبی ۱۴۰۴-۱۴۰۵ ششمین سال خشکسالی در منطقه تهران-البرز در حال رخداد است. طی پنج سال اخیر، سالانه حدود ۵۰۰ میلیون متر مکعب از آبهای زیرزمینی دشت تهران برداشت شده است. اگر این روند ادامه یابد، میزان تجمعی برداشت تا سال ۱۴۰۹ به حدود ۵ میلیارد متر مکعب خواهد رسید.
* برداشت بیرویه آب چه تأثیری بر گسلها دارد؟
روند استخراج آب زیرزمینی از سال ۱۳۴۰ تا کنون، یک روند صعودی و نگرانکننده را نشان میدهد که عمدتاً به دلیل رشد جمعیت، توسعه شهری، و گسترش کشاورزی چاهمحور بوده است. تخلیه آب زیرزمینی باعث کاهش فشار منفذی در اعماق زمین میشود. این کاهش فشار، تنش مؤثر (فشاری که ذرات جامد خاک بر یکدیگر وارد میکنند) را افزایش داده و میتواند تنش برشی (Shear Stress) در راستای صفحهی گسلها را تغییر دهد. در نتیجه، گسلها تحریک یا مجدداً فعال میشوند، حتی اگر در کوتاهمدت فعالیت لرزهای نداشته باشند. فرونشست هم میتواند باعث کاهش تنش قائم (فشار رو به پایین ناشی از وزن مواد بالایی) شود.
* کدام مناطق تهران بیشترین فرونشست را تجربه کردهاند؟
فرونشست در دشتهای جنوبی و غربی تهران، از جمله شهریار، ملارد، ورامین و ری، به شدت رخ داده است و در مجاورت گسلهای مهمی قرار دارد. دشت شهریار در مجاورت گسلهای شمال تهران، پردیسان، رباط کریم، و ماهدشت - جنوب کرج قرار دارد. زلزلههای متوسط کوچک اخیر مانند زلزله ملارد در ۲۹ آذر ۱۳۹۶ با بزرگای ۵ و زلزله ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ ماهدشت با بزرگای ۴.۰ میتواند با تحریک این گسلها در اثر فرونشست مرتبط باشد. پهنه فرونشست ری در مجاورت گسل کهریزک واقع شده است. در دشت ورامین فرونشست در مجاورت گسل پیشوا رخ میدهد.
* سرعت فرونشست زمین در این مناطق چگونه است؟
سرعت فرونشست زمین در برخی مناطق استان تهران بسیار بالاست. بعضی نقاط نرخ فرونشست سالانه در ری تا ۲۵ سانتیمتر و در شهریار تا ۳۶ سانتیمتر نیز گزارش شده است. اخیرا فرونشست در منطقه ۱۸ تهران تا ۳۱ سانتی متر در سال گزارش شده است.
* ادامه این روند، چه تبعاتی در بر دارد؟
ادامه این وضعیت میتواند علاوه بر آسیب به زیرساختهای حیاتی (راهآهن، آزادراهها، خطوط لوله)، خطر لرزهخیزی را در پهنههای پرجمعیت تهران و البرز افزایش دهد.
* کدام گسلها بیشترین خطر را دارند؟
گسل کهریزک و گسل ری مستقیماً در داخل یا بلافاصله در مجاورت منطقه بدترین فرونشست جنوب تهران و شهر ری قرار دارند. اگر قرار باشد گسلی تحت تأثیر فرونشست قرار گیرد، این گسلها کاندیدای اول هستند که قادر به ایجاد زلزلههای مخرب و شدید با بزرگای بیش از ۶ مستقیماً در زیر یک بخش پرجمعیت از منطقه شهری هستند.گسل شمال تهران هم یکی از خطرناکترین گسلهای ایران است که قادر به ایجاد زلزله با بزرگای تا ۷.۵ نیز هست و مستقیماً در زیر مناطق شمالی، پرجمعیت و از نظر سیاسی بحرانی شهر است. اگرچه از کاسه اصلی فرونشست دورتر است، اما تغییرات تنش در جنوب منطقه ۲۲ شهرداری در محاورت گسل شمال تهران قرار دارد.
* تنش در جنوب شهر چطور میتواند بر گسلهای نواحی شمال تأثیر بگذارد؟
تغییرات قابل توجه تنش در جنوب میتواند به طور بالقوه بر پایداری گسل شمال تهران تأثیر بگذارد. گسل پردیسان در بخش غربی شهر قرار دارد. اگرچه فعال است، اما بزرگی بالقوه آن عموماً کمتر از گسلهای شمال تهران در نظر گرفته میشود و مستعد تغییرات تنش ناشی از فرونشست منطقهای است. گسل ماهدشت-جنوب کرج نیز در ادامه غربی گسل شمال تهران در منطقهای با تنش آبی بالا نیز قرار دارد. نزدیکی آن به یک مرکز جمعیتی بزرگ -کرج- و پتانسیل تغییر تنش، آن نگرانکننده است.گسل رباط کریم در جنوب غربی تهران و در مجاورت شمالی فرودگاه بینالمللی امام خمینی در منطقهای قرار دارد که افت و فرونشست قابل توجه آبهای زیرزمینی را تجربه میکند.
* آیا این وضعیت میتواند در دهه پیش رو موجب وقوع زلزله بزرگی شود؟
این احتمال وجود دارد. مکانیسمهای فیزیکی وجود دارند و مقیاس تغییرات ناشی از فعالیتهای انسانی -با بیش از ۳۰ سانتیمتر در سال فرونشست- به اندازهای عظیم است که میتواند عامل مختلکننده قابل توجهی در میدان تنش منطقهای باشد.
بحران پمپاژ آب باعث میشود که احتمال رخداد زمینلرزه شدید روی هر یک از این گسلها افزایش یابد. هماکنون محققان در پژوهشگاه زلزله در تیم تحقیقاتی نگارنده – شامل دانشجویان دکتری – مشغول بررسی حد افزایش احتمال رخداد زلزله شدید در پی پمپاژ وسیع آب هستند. احتمال یک زلزله بزرگ مثلاً روی گسل شمال تهران یا ری به دلیل تغییرات تنش ناشی از پمپاژ آب تشدید میشود یا در زمان رخدادش تسریع میشود.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
از جناب دکتر محمدعلی کاتوزیان که از متفکران معاصر و صاحبنظر در تاریخ ایران است اخیرا مصاحبهای در “خبرآنلاین” منتشر شده که بازخوانشی کلان از استاد را مطرح کرده و نکات مناقشهانگیزی را پیش آورده است. در این مصاحبه که طبیعتا تم واحدی ندارد به مسائل گوناگونی پرداخته میشود. مثلا در بخش مربوط به تجددگرایی، کاتوزیان ادعا میکند که اقدامات رضا شاه “میمونوار” یعنی تقلید محض و بیتشخیص از غرب بوده و جنبه بومی نداشته است. کاتوزیان وزارت دادگستری را که مرحوم داور با یک نبوغ واقعی ایجاد کرد تاسیس عبثی میداند “چون در دسترس مردم” نبوده است.
کاتوزیان که خود تحصیلکرده دانشکده حقوق است بهتر میداند که در دوره ماقبل داور و عدلیه نوین، قضاوت در هر ده و شهری تیول علمای شیعه بود و پایان دادن انحصار ملاها و ایجاد دادگستری نوین گناهی بود که آخوندها هرگز آن را بر دولت پهلویها نبخشیدند. در دوره ماقبل داور، قضاوت پر هرج و مرج بیقانون بود. مورد “آقانجفی” در اصفهان و داوریهای ظالمانه او که خود از علل جنبش مشروطه شد مشهور است. در واقع هر آخوندی بنا بر سلیقه و تشخیص خود رای میداد و چه بسا که در دو آبادی احکام ضدونقیض هم صادر میشد و طبیعتا رشوه نقش اساسی در صدور این آرا داشت.
مرحوم علیاکبر خان داور کوشید تا با ایجاد رویه قضائی یکنواخت به این هرج و مرج پایان دهد. او با وامگیری از قوانین فرانسه و بلژیک و وصل خلاقانه آنها به فقه شیعی بهخصوص در احوال شخصیه و امور مدنی، دادگستری نوینی ساخت که تا امروز کم و بیش فعال است. اتفاقا اگر کاتوزیان میخواست نهادی پیدا کند که خلاقانه و “غیر میمونوار” تاسیس شده بایستی انگشت روی عدلیه میگذاشت ولی ایشان برعکس عدلیه را از مظاهر تقلید میمونوار میداند.
مهمترین اشکال آن هم از نظر ایشان این است که در دسترس نبوده و گران بوده است! (البته در دوره پسین شاه کوشش شد که این مشکل هم با تاسیس شوراهای داوری و امثال آن رفع شود). حتی میتوان استدلال کرد که شاید با قبول کردن کلی فقه شیعه در امور مدنی، داور سازشی کرد که خلاف تجدد بود و نقص دادگستری نوین نه در “تقلید میمونوار” بلکه برعکس (و به ناچار) در کم تقلید کردن در بخش حقوق مدنی بوده است.
دکتر کاتوزیان با خوانشی کلان از تاریخ ایران باز خصوصیت دیگری در تمدن ایرانی جسته است و آن افسانهسازی بهجای رجوع به واقعیات است. کاتوزیان به شایعات مربوط به “قتل” صمد بهرنگی و جلال آلاحمد میپردازد که مرگ هر دو یا طبیعی و یا تصادفی بوده و ربطی به ساواک نداشته است. البته این موضوع سالهاست که ثابت شده ولی کاتوزیان از آنها به عنوان سند و شاهد افسانهسازی جامعه ایرانی یاد میکند و این که چگونه این شایعات به عنوان حقایق جا میافتند و تواتر این شایعات بیشتر حقانیت آنها را ثابت میکند. او اصطلاح جدیدی جا میاندازد: فرهنگ شایعهساز، جامعه افسانهساز.
در مقابل این خوانش کلان این سوال مطرح میشود: آیا این اظهارنظر بر پایه مطالعه تطبیقی روانشناسی اجتماعی ملل مختلف است یا تنها با تمرکز بر جامعه ایرانی به دست آمده است؟ جواب البته مورد دوم است وگرنه استاد توجه میفرمود که در جوامع بسته و استبدادی، شایعات و افسانهسرایی به مرجع خبررسانی تبدیل میشوند. به قول بالزاک “شایعات روزنامه فقرا است”. مثلا در اتحاد شوروی سابق شایعهسازی و جوک در باره روسای حزب و سایر دولتمردان تبدیل به یک صنعت ملی شده بود! در ایران دوره پهلوی دوم شایعات به مراتب از اخبار رسمی قابل اعتمادتر بود. خبر سرطان شاه پیشتر از آن که حتی همه دربار از آن مطلع شود در میان مردم دهان به دهان میگشت.
در فراز دیگری دکتر کاتوزیان به کتاب دکتر عبدالحسین زرینکوب “دو قرن سکوت” اشاره میکند و آن را کتابی ناشی از احساسات و بر اساس ناسیونالیزم و پانایرانیسم ارزیابی میکند. نخستین سوالی که مطرح است این است که آیا توسل به ناسیونالیزم و پانایرانیسم در جهانی مملو از “پان”های دیگر و ناسیونالیسمهای افراطی چقدر میتواند مضر باشد. هم اکنون ما با پاناسلامیزم خطرناکی روبرو هستیم که جهادی و پرخاشگر است به حدی که حتی اروپائیان را نگران کرده است. تاکید برتشخیص و حفظ هویت ایرانی چه ضرری میتوانست داشته باشد؟
دکتر کاتوزیان برای رد ایده اصلی “دو قرن سکوت” مینویسد که درآن دو قرن سکوت نبوده است و مردم به زبان فارسی صحبت میکردند و بعد مثل از رازی و ابن سینا میآورد. باید توجه کرد که این دو در قرون بعد از حوزه تحقیق دکتر زرینکوب یعنی دو قرن پس از شکست ایرانیان به دست اعراب مسلمان است میزیستهاند و معلوم نیست علت ذکر نام آنها چیست. یا این که ایشان مینویسد زبان دنیای اسلام در آن زمان عربی بوده است و به این دلیل آثار به زبان فارسی در آن دو قرن موجود نیست. از این اظهارات دکتر کاتوزیان چنین بر میآید که ایشان از تز زرینکوب چنین برداشت کرده است که او به علت عربستیزی (که نهایتا در اسلامستیزی سر باز میکند) گفته است که در دوقرن اولیه مسلمان شدن، ایرانیان عملا سکوت کرده بودهاند.
برداشت من متفاوت است. زرینکوب تنها مسئله زبان و نوشتار را مطرح نمیکند بلکه محور بحث او خاموشی یک تمدن است. زرینکوب در اکثر صفحات کتاب به شرح مبارزات ایرانیان در راه احیای هویت ملی و راندن نیروی متخاصم از سرزمین خود میپردازد و مسئله عدم وجود نوشتار نقشی ندارد. نهایتا دکتر کاتوزیان این احساساتی بازی و تمرکز روی ناسیونالیزم را ترفند خوبی برای بالابردن تیراژ کتاب دانسته است که به چاپهای متعدد رسیده است. من از تیراژ کتابهای دکتر کاتوزیان اطلاعی ندارم ولی تز ایران به مثابه جامعه کلنگی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفت. البته جای پرداختن به این تز در این مقاله نیست ولی من نمیدانم وجود و بقای آنهمه آثار تاریخی را بهخصوص مثلا در شهر اصفهان چگونه میتوان با این تئوری توجیه کرد یا دوام بیش از پانصدسال حکومت اشکانی و بیش از چهار صدسال حکومت ساسانی را چکونه میتوان جامعه کوتاه مدت دانست.
نهایت این که خوانشهای کلان از تاریخ امری خطرناک و غیر علمی است. فلسفه تاریخ از زمان “جیامباتیستا ویکو” (۱۶۶۸-۱۷۴۴) تا این زمان بر این عقیده متکی بوده است که تاریخ دارای طرح و الگویی است. این ایده بهخصوص در هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) به اوج مذهب مانندگی خود میرسد که گویا خداوند (یا روح) تاریخ بشر را را بر اساس الگویی خاص آفریده است که دارای آغاز و پایانی است و وظیفه فیلسوف کشف این مسیر و این الگو و مکانیزم این پویش است.
خسارتهایی که این نوع نگرش به تاریخ به بشریت وارد کرده است آشکار است و دو مکتب استبدادی مدرن از آن نشات گرفته است. بحث و تحقیق علمی در برابر تفسیر جزمی و مطلقگرا رنگ میبازد وگرنه تاریخ معنای خاصی ندارد و محصول کنش و واکنش مردمان هر عصری است و تلاش در راه بقا و سلطه بر دیگران و هر زمان شکلی و شمایلی به خود میگیرد که ضرورتا دارای تداوم نیست که قانونمندی از آن اتخاذ شود.
■ آقای نفیسی عزیز. مقاله فشرده و بسیار جالبی بود. تعجب کردم از مواردی که در مورد دکتر کاتوزیان نوشته بودید. با آشنایی که با آثار او دارم، دکتر کاتوزیان را روشنفکری پرکار، مبتکر و جامعالاطراف دیدهام. در مورد عدلیه و علیاکبر خان داور، شاید لازم باشد دکتر کاتوزیان نظرش را توضیح بیشتری بدهد، والا من نیز در راستای فکر شما، فکر نمیکنم که از این زاویه (رفتند عدلیهای درست کردند که به درد فرانسه میخورد و آن عدلیه را به ایران آوردند و ۵ درصد مردم به آن بیشتر دسترسی نداشتند زیرا هم سوادش را نداشتند و نه میتوانستند هزینهاش را پرداخت کنند)، بتوان به دادگستری ایراد گرفت. البته اگر ادعا کنیم که سیستم قضایی بیشتر در خدمت طبقات بالای جامعه است، عقیده درستی است که البته در مورد سایر کشورها هم صدق میکند و ربطی مستقیم به “تقلید” ندارد. مثلأ من ۳۵ سال است در آلمان زندگی میکنم، اما تا کنون برای احقاق حق خود به سیستم قضایی آلمان مراجعه نکردهام.
نکته دیگری که در مورد مصاحبه دکتر کاتوزیان میتوان گفت، استفاده ایشان از عبارت “تقلید میمونوار از فرنگ” در مورد رضاشاه است. تاکید میکنم که جنبهای از فرهنگ و سیاست که امثال ما به آن مشغول هستیم، با بحث، روشنگری و احیاناً متقاعد کردن یکدیگر سر و کار دارد. استفاده از عباراتی که بار احساساتی زیادی دارد (مثل میمونوار) به روند بحث و روشنگری کمک نمیکند.
آنچه در مقاله شما، آقای نفیسی، برایم روشن نبود این بود که دکتر کاتوزیان در کجای مصاحبه به دکتر زرینکوب و کتاب “دو قرن سکوت” اشاره کرده بود؟
موفق باشید. رضا قنبری
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
دستکم ۱۵۲نفر در ماه گذشته اعدام شدند؛ ۱۴۲۶ اعدام در یازده ماه
در ماه گذشته میلادی (نوامبر ۲۰۲۵) دستکم ۱۵۲ نفر، شامل ۵ زن، ۴ تبعه افغانستان، ۱ تبعه عراق، ۵ شهروند بلوچ، ۷ شهروند کُرد و ۱ شهروند عرب در ایران اعدام شدند. در ۱۱ ماه که از سال جاری میلادی میگذرد، دستکم ۱۴۲۶ نفر اعدام شدهاند که در مقایسه با ۸۳۶ اعدام طی همین بازه زمانی در سال گذشته میلادی، ۷۰ درصد افزایش داشته است.
سازمان حقوق بشر ایران با تاکید مجدد بر لزوم توجه جدی مردم و جامعه جهانی به مسئله اعدامها در ایران، خواستار واکنش جدی شخصیتهای فرهنگی، سیاسی و مدنی ایرانی و بینالمللی نسبت به موج اعدامها در ایران شد.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «جهان نباید به اعدامهای روزانه در ایران عادت کند. در ماه نوامبر، بهطور میانگین هر روز پنج نفر اعدام شدند. با این حال هیچ دولتی، از جمله دولتهایی که با ایران روابط دیپلماتیک دارند و به اصول حقوق بشر متعهدند، به این روند نگرانکننده واکنش علنی نشان نداد.» او افزود: «این اعدامها حتی در چرخه خبری جهانی نیز بهندرت بازتاب یافتند. ادامه این سکوت بسیار خطرناک است، زیرا هیچ حد و مرزی برای اینکه رهبران جمهوری اسلامی تا کجا در ارتکاب چنین جنایاتی پیش بروند، وجود ندارد.»
اعدامهای نوامبر ۲۰۲۵ در یک نگاه:
- دستکم ۱۵۲ نفر در ماه نوامبر ۲۰۲۵ اعدام شدند
- از مجموع ۱۵۲ اعدام ثبتشده، تنها ۵ مورد (۳ درصد) را رسانههای رسمی اعلام کردند
- ۷۳ زندانی با اتهامهای مربوط به مواد مخدر اعدام شدند که ۴۸ درصد از کل اعدامهاست
- اتهام ۷۲ تن (۴۷ درصد) قتل عمد بوده است
- ۵ زندانی زن در این ماه اعدام شدند
- ۵ شهروند بلوچ، ۷ شهروند کُرد و ۱ عرب در میان اعدامشدگان بودند
- ۴ شهروند افغانستان و یک تبعه عراق در این مدت اعدام شدند
- شش تن نیز در این مدت با اتهام «تجاوز به عنف» اعدام شدند
- اعدام در ملأ عام ۲ زندانی در ماه نوامبر به ثبت رسیده است
در ۱۱ ماهی که از سال جاری گذشته (تا پایان نوامبر)، دستکم ۱۴۲۶ اعدام در سازمان حقوق بشر ایران ثبت شده که در مقایسه با ۸۳۶ اعدام طی همین بازه زمانی در سال گذشته میلادی، ۷۰ درصد افزایش داشته است.
از میان ۱۴۲۶ اعدام اجرا شده در این ۱۱ ماه، ۶۹۷ نفر با اتهامهای مربوط به «مواد مخدر» در زندانهای مختلف ایران اعدام شدند.
همچنین حکم اعدام ۶۴۱ نفر با اتهام «قتل عمد»، ۵۳ نفر با اتهام «محاربه، بغی و افساد فیالارض» و ۳۵ نفر با اتهام «تجاوز به عنف» در این مدت به اجرا درآمد. ۴۱ نفر از اعدامشدگان زن بودند و ۷۴ تن شهروند افغانستان و یک تن شهروند عراق بود. از میان ۱۴۲۱ اعدام ثبتشده در این مدت، نهادهای رسمی و یا رسانههای داخل ایران، تنها اعدام ۹۹ تن (کمتر از ۷ درصد) را اعلام کردهاند. همچنین ۱۳۲ شهروند بلوچ، ۷۹ شهروند کرد و ۲۶ شهروند عرب در میان اعدامشدگان بودند. ۱۰ اعدام در ملأعام اجرا شد.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس
امیر وحدت و جان گامبل / آسوشیتدپرس / ۴ دسامبر ۲۰۲۵
برای افکار عمومی مضطرب ایران پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، آنچه بیش از همه امنیت مالی میآورد، طلاست — و برای بسیاری همچنان مطمئنترین راه برای مقابله با تورم، تحریمها و سقوط ارزش ریال محسوب میشود.
بازاریان در بازار بزرگ تهران میگویند هر خبر تازه درباره فعالسازی «مکانیزم ماشه» در سازمان ملل، سقوط ارزش ریال یا تنشهای دوباره منطقهای، موج تازهای از مردم را به خرید آنچه «داراییهای ارزشمحافظ» نامیده میشود، سوق داده است. این داراییها شامل دلار، طلا، نقره، الماس، رمزارزها و تا حدی کمتر، سهام هستند.
این نوع داراییهای قابل حمل وقتی داراییهای محلی ارزش خود را از دست میدهند، میتوانند ارزش خود را حفظ کنند — و در صورت بروز بحران، به راحتی قابل جابهجاییاند؛ موضوعی که طی ماههای اخیر با نگرانی از احتمال بروز جنگی دوباره با اسرائیل، ذهن بسیاری از ایرانیان را مشغول کرده است.
منصور، فروشنده ۲۸ساله طلا و جواهر در بازار، میگوید تاکنون چنین تقاضایی را ندیده بود.
او گفت: «در دو هفته گذشته، ۶ کیلو طلا به مردم عادی فروختم — تجربهای کاملاً جدید برای من.» منصور که فقط با نام کوچک حاضر به مصاحبه شد، از ترس پیامدها نخواست نام کاملش منتشر شود.
او افزود: «مردم با عجله میخرند چون میترسند پساندازشان بیارزش شود.»
بِهزاد رشوند، مرد ۵۷ساله و پدربزرگ، میگوید تنها راه محافظت در برابر تورم افسارگسیخته را طلا میداند.
«الان طلا را بهترین راه حفظ ارزش میبینم. هر وقت پولی به دست میآورم، آن را به طلا تبدیل میکنم.»

عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس
افزایش جهشی فروش طلا در پایتخت ایران
در تابستان امسال، شمشهای یکگرمی طلای ۱۸ عیار حدود ۱۱۵ میلیون ریال معامله میشدند — یعنی تقریباً ۱۰۰ دلار با توجه به اینکه قیمت دلار حالا از ۱ میلیون ریال گذشته است. قیمت سکه طلا بیش از هزار دلار و قیمت شمشهای یککیلوگرمی نقره نزدیک به ۲ هزار دلار بود. روز شنبه، قیمت سکه طلا در ایران برای نخستین بار از ۱.۲ میلیارد ریال عبور کرد. گزارش رسانههای داخلی حاکی از آن است که شمشهای کوچک نقره از ۱۰۰ گرم به بالا به گزینه جدید و سطحپایین سرمایهگذاری برای خانوادههای طبقه متوسط تبدیل شدهاند.
فاطمه پارسا، مادر ۴۷ساله دو فرزند، اکنون از اینکه ارثیهاش را صرف خرید آپارتمانی در تهران کرده، پشیمان است. اگرچه ملک در برخی مناطق تهران همچنان ارزشمند است، اما وامهای بانکی و پسانداز مردم دیگر همراه با جهش قیمتها افزایش نیافتهاند.
او گفت: «با افزایش قیمت جهانی طلا، گاهی آرزو میکنم کاش بهجای ملک طلا خریده بودم — ارزش داراییهایم خیلی بیشتر رشد میکرد. حالا به نظر میرسد سرمایهگذاری در نقره هم میتواند ارزشمند باشد، مخصوصاً برای آینده بچههایم.»
چندین ماه است که گزارشهایی از موج گسترده تعدیل نیرو در اقتصاد ایران — ناشی از مشکلات برق، کاهش تقاضای مصرفکننده و تحریمها — منتشر میشود. امیر رمضانی، یکی از معاملهگران بزرگ طلا در تهران، میگوید برخی خانوادههای مرفهتر برای تأمین هزینههای زندگی، بخشی از داراییهای خود را فروختهاند.
رمضانی گفت: «امروز درآمدشان با سبک زندگیای که ساختهاند همخوانی ندارد. برای حفظ همان سطح زندگی، بسیاری مجبور به فروش داراییهای ارزشمند — طلا، جواهرات — شدهاند.»
با افزایش فشار آمریکا بر فروشندگان رمزارز در ایران، که یکی از مسیرهای ایرانیان برای حفظ ارزش پولشان بود، نقش طلا و نقره پررنگتر شده است.
حمید صفاری، فروشنده تجهیزات صوتی، گفت: «هر وقت پولی دارم که بتوانم ذخیره کنم، فوراً آن را تبدیل به طلا میکنم. در طول تاریخ، طلا نه تنها ارزش خود را حفظ کرده بلکه ارزشش بیشتر هم شده. اگر میخواهیم زندگی بهتری بسازیم باید از تاریخ درس بگیریم.»

عکس: وحید سالمی / آسوشیتدپرس
نگرانی از «قابلیت حمل دارایی» با تشدید تنشهای منطقهای
در همین حال، سرمایهگذاران ثروتمندتر به سمت الماس و دیگر سنگهای قیمتی رفتهاند که ذخیره ارزشِ قابل حمل و بیسر و صداتری به شمار میرود. جواهرفروشان تهران و مشهد گزارش میدهند که تقاضا برای سنگهای کوچک اما با درجه سرمایهگذاری رو به افزایش است — بازاری که همیشه در اختیار معاملهگران حرفهای بود، اما اکنون خریداران طبقه متوسط رو به بالا نیز وارد آن شدهاند.
اقتصاد گستردهتر ایران همچنان زیر فشار شدید تحریمهای بینالمللی است؛ تحریمهایی که سرمایهگذاری خارجی را قطع و دسترسی کشور به نظام مالی جهانی را محدود کردهاند. سالها محدودیت باعث تضعیف صنایع داخلی و ناتوانی بخشهای کلیدی در نوسازی شده است. برای کسانی که میخواهند پول خود را به خارج منتقل کنند، ارز سخت و جواهرات از معدود گزینههای ممکن باقی ماندهاند.
دلایل دیگری نیز هست — دلایلی که ایرانیان کمتر درباره آن حرف میزنند: اینکه در صورت بروز جنگ، بتوانند دارایی خود را همراه ببرند. باور بر این است که دهها هزار نفر از ساکنان تهران در جریان جنگ ۱۲روزه، پایتخت را ترک کردند و به روستاهای اطراف یا به سواحل دریای خزر پناه بردند.
وقتی این افراد رسیدند، برخی مناطق با ازدحام جمعیت مواجه شده و دستگاههای خودپرداز یا خالی بودند یا کار نمیکردند. بسیاری هرچه پسانداز فوری در دسترس داشتند، با خود بردند.
این موضوع در تاریخ ایران نیز سابقه دارد. بسیاری از کسانی که در دهه ۱۹۸۰ در جنگ ایران و عراق از شهرها گریختند، هرچه داشتند با خود بردند. همچنین در جریان انقلاب ۱۹۷۹، کسانی که با شاه و دولت او مرتبط بودند، با هرچه میتوانستند حمل کنند از کشور خارج شدند. آن زمان، ریال در بالاترین ارزش تاریخی خود ۱۲۰ ریال در برابر یک دلار بود، اما صرافیها با هجوم مردم مواجه شدند و آنها طلا، جواهرات، فرش و دیگر داراییها را برای انتقال به خارج خریداری میکردند.
احمد، واردکننده ۴۹ساله پارچه، میگوید به دلیل شرایط ایران تصمیم گرفته باقی مانده موجودیاش را بفروشد و تمام داراییهایش را به ارز سخت تبدیل کند.
او گفت: «نمیتوانم خانه یا ماشینم را تبدیل کنم، اما طی دو ماه گذشته همه داراییهای نقدیام را به ارز خارجی و طلا تبدیل کردهام. در شرایط اضطراری باید بتوانم داراییهایم را همراهم ببرم اگر مجبور شدم از کشور خارج شوم.»
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
جعفر پناهی، کارگردان سرشناس ایرانی، اعلام کرده است که پس از پایان سفرهای مربوط به نمایش فیلم جدیدش با عنوان «یک تصادف ساده»، قصد دارد به ایران بازگردد و هرگز به ترک کشور یا زندگی در تبعید فکر نکرده است؛ حتی با وجود حکم جدید زندان که در تهران علیه او صادر شده است.
بر اساس اعلام وکیل او، مصطفی نیلی، دادگاهی در تهران اخیراً پناهی را بهصورت غیابی به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرده و او را به «فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم کرده است. نیلی گفته که به این حکم اعتراض خواهد کرد.
این حکم همزمان با موفقیتهای بینالمللی فیلم «یک تصادف ساده» صادر شده؛ فیلمی که در جوایز گاتهام نیویورک سه جایزه دریافت کرد و پناهی برای شرکت در آن مراسم حضور داشت.
پناهی در جشنواره بینالمللی فیلم مراکش گفت که میداند فیلمهایش مورد پسند حکومت نیست، اما این موضوع دلیلی برای ترک وطنش نیست. او تأکید کرد که ایران برایش جایی است که میتواند در آن زندگی و خلق کند و قصد دارد پس از پایان تور نمایش فیلم در سال آینده، به کشور بازگردد.
پناهی طی دو دهه گذشته بارها بازداشت، ممنوعالخروج و در حبس خانگی قرار گرفته، اما همچنان به فیلمسازی ادامه داده است. او فیلم جدیدش را پس از یک دوره هفتماهه زندان که در سال ۲۰۲۳ با اعتصاب غذا پایان یافت، بهصورت مخفیانه در ایران ساخته است.
فیلم «یک تصادف ساده» یک درام انتقامی درباره نظام زندانهای ایران است و بر اساس روایتهایی ساخته شده که پناهی در دوران حبس در زندان اوین شنیده بود. داستان درباره مردی است که گمان میکند شکنجهگر سابق خود را یافته و در تلاش است تا میان انتقام یا بخشش تصمیم بگیرد.
«یک تصادف ساده» بهعنوان نماینده فرانسه در بخش بهترین فیلم بینالمللی اسکار معرفی شده و پیشتر نخل طلای جشنواره کن را نیز دریافت کرده است.
پناهی گفته است که تنها یک گذرنامه دارد و آن هم گذرنامه ایرانی است و هرگز — حتی در سختترین سالها — به ترک کشور و پناهندگی در جای دیگر فکر نکرده است. او افزود که بیش از سه ماه است شبانهروز برای کمپین اسکار کار میکند و با وجود صدور حکم جدید، این روند را ادامه خواهد داد و سپس هرچه سریعتر به ایران بازمیگردد.
خلاصهای از گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
لورن کوک / آسوشیتدپرس / ۴ دسامبر ۲۰۲۵
فدریکا موگرینی، رئیس پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا، روز پنجشنبه پس از درگیر شدن در یک پرونده تحقیقاتی کلاهبرداری مرتبط با برنامه آموزشی دیپلماتهای جوان، از سمت ریاست کالج اروپا (یکی از معتبرترین مؤسسات مطالعات اروپایی) و همچنین آکادمی دیپلماتیک اتحادیه اروپا استعفا کرد.
موگرینی در بیانیه خود هیچ دلیلی برای استعفا ذکر نکرد و تنها اعلام کرد که این تصمیم را «با رعایت حداکثری دقت و انصاف، همانگونه که همیشه وظایفم را انجام دادهام، اتخاذ کردهام».
او افزود: «به دستاوردهای مشترکمان افتخار میکنم و از اعتماد، احترام و حمایت عمیقی که دانشجویان، اساتید، کارکنان و فارغالتحصیلان کالج و آکادمی نسبت به من نشان دادهاند و همچنان نشان میدهند، از صمیم قلب سپاسگزارم».
موگرینی که در فاصله سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود، نظارت بر مذاکرات هستهای ایران، تلاش برای بهبود روابط دیرینه پرتنش صربستان و کوزوو و دهها موضوع دیگر سیاست خارجی و امنیتی را بر عهده داشت.
بازداشت موقت و استعفای وزیر امور خارجه پیشین ایتالیا میتواند در شرایطی که اتحادیه اروپا در تلاش است در مذاکرات برای پایان جنگ اوکراین نقشآفرینی کند، به وجهه بینالمللی این اتحادیه آسیب بزند؛ بهویژه آنکه اتحادیه اروپا مرتباً از اوکراین میخواهد با فساد گسترده در این کشور مبارزه کند.
روز سهشنبه، موگرینی به همراه یکی از مدیران ارشد کالج و یک مقام ارشد کمیسیون اروپا، پس از یورش مأموران به دفاتر سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا (EEAS) در بروکسل و کالج اروپا در شهر بروژ بلژیک، برای بازجویی بازداشت شدند. هر سه نفر بعداً آزاد شدند، زیرا خطر فرار آنها ارزیابی نشد.
دفتر دادستانی عمومی اروپا (EPPO) این یورشها را به دلیل «ظن قوی» به تخلف در فرآیند اعطای پروژه آکادمی دیپلماتیک اتحادیه اروپا دستور داده بود. این آکادمی، برنامه آموزشی ۹ ماههای برای دیپلماتهای جوان در ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا است.
این پروژه در سال ۲۰۲۱ از سوی سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا به کالج اروپا واگذار شده بود. دادستانها در حال بررسی این موضوع هستند که آیا کارکنان کالج یا نمایندگان آنها پیشاپیش از معیارهای انتخاب مناقصه مطلع شده بودند یا نه.
دادستانی اعلام کرد که «ظن قوی» وجود دارد که «اطلاعات محرمانه مربوط به مناقصه در حال اجرا با یکی از شرکتکنندگان در مناقصه به اشتراک گذاشته شده است». اتهامات مطرحشده شامل «کلاهبرداری در مناقصه، فساد، تعارض منافع و نقض محرمانگی حرفهای» است.
تاکنون هیچ فرد یا کشور خارجی در این پرونده نام برده نشده است.
جانشین موگرینی در سمت مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، جوزپ بورل، در زمان اعطای این پروژه رئیس سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا (EEAS) بود. بودجه آکادمی دیپلماتیک نسبتاً اندک است؛ حدود ۱.۷ میلیون یورو (حدود ۲ میلیون دلار) برای هزینههای برنامه آموزشی از ژوئیه ۲۰۲۴ تا ژوئن ۲۰۲۵.
موگرینی روز چهارشنبه در بیانیهای اعلام کرد که در جریان بازجویی، موضع خود را برای بازپرسان «کاملاً روشن کرده است». او افزود: «به نظام قضایی اعتماد کامل دارم و مطمئنم که صحت عملکرد کالج تأیید خواهد شد».
وکیل موگرینی، ماریاپائولا کرکی، به آسوشیتدپرس گفت که موکلش در جریان ۱۰ ساعت بازجویی «کاملاً شفاف، روشن و آرام» بود و اطمینان دارد که موگرینی تبرئه خواهد شد.
کالج اروپا نیز اعلام کرد که با تحقیقات همکاری خواهد کرد و «همچنان به بالاترین استانداردهای صداقت، انصاف و رعایت قوانین در امور آموزشی و اداری پایبند است».
این رسوایی فساد، یکی از مجموعه رو به افزایش پروندههای فساد در نهادهای اروپایی است.
در سال ۲۰۲۲، پرونده موسوم به «قطرگیت» (طرح پرداخت پول در ازای نفوذ) با دخالت برخی نمایندگان پارلمان اروپا، دستیاران، لابیستها و بستگانشان فاش شد. ادعا شد که مقامات قطری و مراکشی برای تأثیرگذاری بر تصمیمگیریها رشوه پرداختهاند. هر دو کشور این اتهام را رد کردهاند. تاکنون هیچکس محکوم نشده و در بازداشت پیش از محاکمه نیز نیست و چشمانداز برگزاری دادگاه نامشخص است.
همچنین در ماه مارس سال جاری، چندین نفر در پروندهای مرتبط با شرکت چینی هواوی بازداشت شدند که متهم است نمایندگان پارلمان اروپا را برای دریافت رشوه تحت تأثیر قرار داده است.
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
فارن افرز / ۴ دسامبر ۲۰۲۵
* سبک معاملاتی رئیسجمهور برای این منطقه بسیار مناسب است
خاورمیانه جایی است که اغلبِ رؤسایجمهور آمریکا ترجیح میدهند از آن دوری کنند؛ اما ناگزیر، خود را گرفتار کشمکشهای آن مییابند. با وجود فراخوانهای دورهای برای چرخش راهبردی به سوی چالشهای ژئوپولیتیک دیگر، این تصور که منافع اساسی ایالات متحده در این منطقه در معرض خطر است، همواره مانع خروج آمریکا شده است. منابع عظیم نفتی خلیج فارس همچنان برای اقتصاد جهانی حیاتیاند. ایرانِ تهدیدگر در آستانه توانمندی هستهای قرار دارد. نابسامانیهای سیاسی جهان عرب نیز نسلهایی از جنگجویان و تروریستها را پرورش داده که گروهی از آنان در سال ۲۰۰۱ به ایالات متحده حمله کردند و مرگبارترین واقعه را از زمان پرل هاربر در خاک آمریکا رقم زدند.
از آغاز قرن بیستویکم، رؤسایجمهور آمریکا تلاش کردهاند معماهای خاورمیانه را از طریق تهاجم نظامی، دیپلماسی یا مداخلات محدود انسانی حل کنند. اما همه این تلاشها ناکام مانده است. برخی از این اقدامات حتی پدیدههای زیانبارتری پدید آوردند. بهعنوان نمونه، تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق به ظهور موج جدیدی از تروریستها انجامید. عملیات محدود نظامی در لیبی در سال ۲۰۱۱ نیز هرجومرجی گسترده را در بخش بزرگی از شمال آفریقا رقم زد. با این حال، دولتهای پیدرپی همچنان به نوعی شیفته ایده تحمیل یک چشمانداز منطقهای بودهاند.
تا آنکه دونالد ترامپ آمد. این رئیسجمهور نیز مانند پیشینیانش، واشنگتن را از خاورمیانه بیرون نکشیده است. اما برخلاف آنها، ترامپ با کمترین آرمانگرایی به منطقه نزدیک شده است. رویکرد او کاملاً با عملگرایی و ترجیح سیاست قدرت هدایت میشود. ترامپ، همچون رهبران اقتدارگرای خاورمیانه، جهان را به «برندگان» و «بازندگان» تقسیم میکند و قاطعانه در کنار برندگان میایستد. اسرائیل قدرتمند است؛ پس او اجازه میدهد هر آنچه میخواهد انجام دهد. شیخنشینهای عرب خلیج فارس نفت دارند و وارد معامله میشوند؛ بنابراین با آنها تعامل میکند. اما فلسطینیها بازندگان منطقهاند و از اینرو، ارزش توجه چندانی ندارند.
این رویکرد بدون تردید خام و زمخت است. اما نتایج آن آشکارا مثبت بوده است. در پنج سال حضورش در قدرت، ترامپ روابط اسرائیل با چندین کشور عربی را عادیسازی کرده است. او در اکتبر، به جنگ اسرائیل و حماس — که با حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس آغاز شده بود — پایان داد. او همچنین مطمئن شده که شرکتهای آمریکایی دسترسی ترجیحی به نفت و بازارهای خلیج فارس دارند. و توانسته گروهها و دولتهایی را که منافع آمریکا را تهدید میکنند، از جمله جمهوری اسلامی ایران، مورد حمله قرار دهد.
تصمیمهای ترامپ خاورمیانه را دموکراتیکتر نکرده است. قطعاً دردهای تاریخی منطقه را نیز درمان نکرده است. اما منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته و همزمان موقعیت واشنگتن را پیش برده است. به بیان دیگر، او را قادر ساخته بیش از پیشینیان پیچیدهنگر و نیکنیت خود دستاورد کسب کند.
بلوار رؤیاهای بربادرفته
برای درک اینکه چرا ترامپ در جایی موفق شده که دیگر رؤسایجمهور ناکام ماندهاند، باید به نحوه مواجهه ایالات متحده با کشورهای عربی — که بخش اعظم خاورمیانه را تشکیل میدهند — نگاه کرد. برای دههها، رؤسایجمهور آمریکا تلاش کردهاند تنشهای درونی این کشورها را با حمله یا فشار حل کنند. جورج دبلیو بوش در این میان بلندپروازترین و در عین حال فروتنشدهترین سیاستمدار آمریکاست. واکنش اولیه او به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر — یورش به افغانستان برای سرنگونی طالبان و آغاز «جنگ با ترور» — معقول بود. اما بعد، بوش و مشاوران کارکشتهاش بر این باور شدند که بهترین راه برای تثبیت خاورمیانه، حمله به عراق است. بهزعم آنان، این اقدام سرانجام رژیمهای اقتدارگرای منطقه را به حکومتهایی دموکراتیک و طرفدار غرب تبدیل میکند. در عوض، این حمله شکافهای فرقهای خاورمیانه را عمیقتر کرد و ایران را تقویت نمود. وقتی بوش از قدرت کنار رفت، منطقه ناپایدارتر از زمان ورود او به کاخ سفید بود.
جانشینان دموکرات بوش، باراک اوباما و جو بایدن، هر دو مصمم بودند در سیاستهای آشفته جهان عرب گرفتار نشوند. آنان خستگی مردم آمریکا از جنگهای بیپایان را درک میکردند و بهدرستی اعلام کردند که زمان آن رسیده کمتر بر ارتش تکیه شود و بیشتر بر دیپلماسی. اما هر کدام، به شیوه خود، گرفتار آرمانگرایی بودند. در جریان بهار عربی، اوباما در کنار خیابان ایستاد، رئیسجمهور دوست آمریکا در مصر، حسنی مبارک، را به کنارهگیری واداشت و در لیبی نیز مداخلهای نظامی با توجیهات بشردوستانه ترتیب داد که به سقوط معمر قذافی انجامید. هیچیک از این اقدامات موفق نبود: مبارک با یک اسلامگرای منتخب جایگزین شد که پس از تلاش برای تمرکز قدرت، خود توسط یک دیکتاتور نظامی تازه برکنار شد. لیبی نیز تجزیه شد و اکنون دارای دو دولت اقتدارگرای رقیب است.
بایدن هرگز تغییر رژیم را ترویج نکرد، اما دشمنی او با مهمترین پادشاهی منطقه — که پس از دستور محمد بنسلمان برای قتل یک روزنامهنگار منتقد، ولیعهد عربستان را «منفور» خواند — به منافع منطقهای آمریکا لطمه زد. خاندانهای حاکم، بهعنوان نمونه، در برابر تلاشهای بایدن برای افزایش تولید نفت و واداشتن حماس به پذیرش آتشبس مقاومت کردند.
ترامپ، در نقطه مقابل، سیاست را بیداوری اخلاقی پیش میبرد. او، برای مثال، خوشحال است که با احمد شرع، جهادی سابق و رئیسجمهور جدید سوریه که اکنون کتوشلوار به تن دارد، معامله کند — اگر شرع به مبارزه او با «دولت اسلامی» (داعش) بپیوندد. او بهشدت معاملهمحور نیز هست. ترامپ از عربستان سعودی و دیگر شیخنشینهای خلیج فارس حمایت میکند، زیرا این کشورها منبع سرمایه، بازار صادراتی نیمهرساناها و تسلیحات، و بازیگرانی مهم در بازار جهانی انرژیاند. اینها کسانی هستند که او میتواند با آنها معامله کند.
شاهزادگان و پادشاهان عرب نیز متقابلاً پاسخ دادهاند. بنا به درخواست ترامپ، بحرین و امارات متحده عربی پیمان ابراهیم ۲۰۲۰ را امضا کردند و روابط خود را با اسرائیل عادی نمودند. عربستان سعودی همچنان خارج از این توافقات است، اما شراکت ظریف و غیررسمی خود را با اسرائیل حفظ کرده که شامل اشتراکگذاری اطلاعات و همکاری امنیتی است. قطر با نیروهای اسلامگرا مماشات میکند، اما همچنان میزبان یک پایگاه بزرگ نظامی آمریکا است و در شکلدهی به آتشبس غزه نقش اساسی داشت. هر سه کشور نیز در معاملات مالی با خانواده ترامپ دخیلاند. در آن بخش از جهان، ثروتهای شخصی با منافع ملی درهم تنیدهاند و مرز میان تجارت و دیپلماسی اغلب مبهم است. این دقیقاً همان چیزی است که نخبگان خلیج فارس میپسندند.
چماق بزرگ
از زمان پیدایش جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، دولتهای پیدرپی آمریکا با حکومت ایران نه همچون نهادی یکپارچه، بلکه بهعنوان مجموعهای از جناحهای رقیب برای قدرت سیاسی برخورد کردهاند که برخی از آنها ظاهراً در برابر نفوذ آمریکا آسیبپذیرند. از اینرو، بسیاری از رؤسایجمهور حمایت از «میانهروهای» ایران را به محور اصلی دستور کار خود بدل کردند. اوج چنین تلاشهایی در دولت اوباما بود که برای تقویت بازیگران معتدلتر، به دنبال دیپلماسی کنترل تسلیحات رفت. نتیجه این تلاش، توافق هستهای ۲۰۱۵ موسوم به «برجام» بود که بر اساس آن ایران پذیرفت غنیسازی خود را محدود کند و نظارتهای بینالمللی بیشتری را بپذیرد و در مقابل، از لغو تحریمها بهرهمند شود.
اما این رویکرد بر پیشفرضی نادرست استوار است. هرچند مقامهای ایرانی همگی دیدگاه یکسانی ندارند، اما همگی در دشمنی با ایالات متحده مشترکاند — ضدیت با آمریکا چسبی است که رژیم را کنار هم نگه میدارد. در نتیجه، ایران تنها زمانی تن به توافق میداد که واشنگتن حق آن کشور برای غنیسازی داخلی را به رسمیت بشناسد و مقرر کند که پس از انقضای برخی بندها، ایران بتواند به غنیسازی در مقیاس صنعتی حرکت کند. در این میان، صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نیز از مزایای اقتصادیِ ناشی از رفع تحریمها برای تأمین مالی تروریسم در خارج و سرکوب در داخل بهرهبرداری کردند.
در مقابل، بهترین راه برای گرفتن امتیاز از تهران، استفاده از زور است. پس از یورش به سفارت آمریکا در سال ۱۹۷۹، انقلابیون ایرانی تهدید کردند دیپلماتهای آمریکایی را که گروگان گرفته بودند، محاکمه کنند. در واکنش، جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، یادداشتی خصوصی برای ایران فرستاد و اعلام کرد اگر تهران به گروگانها آسیب برساند، واشنگتن تلافی خواهد کرد. طولی نکشید که همه سخنان مربوط به دادگاه علنی کنار گذاشته شد.
دو دهه بعد، وقتی بوش به عراق حمله کرد و ایران را تهدید نمود، حکومت ایران برنامه هستهای خود را تعلیق کرد — تا زمانی که آمریکا در عراق در باتلاق فرو رفت و ایران برنامه خود را با شدت بیشتری از سر گرفت. در قبال ایران، تهدید همواره استثنا بوده، نه قاعده. طنز تلخ رویکرد آمریکا در برابر تهران این است که واشنگتن از درسهای موفقیتهای خود نیز بهره نمیگیرد.
با این حال، استثنای همیشگی ترامپ است. او در دوره نخست خود، از توافق هستهای خارج شد و تحریمهای ویرانگر علیه ایران را دوباره برقرار کرد. او بهدرستی تشخیص داد که این توافق سدّ محکمی در برابر گسترش توان هستهای ایران نیست و بیشتر به نفع تهران است تا واشنگتن. ترامپ سپس دستور ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده افسانهای نیروی قدس را صادر کرد؛ فردی که ارتشی فراملی از نیروهای نیابتی و تروریستها را سازمان داده بود تا خواستههای ایران را در سراسر منطقه اجرایی کنند. برخلاف نگرانی برخی تحلیلگران که از آغاز جنگی بزرگتر هراس داشتند، ترور سلیمانی بهطور دائمی قدرت نیروهای نیابتی ایران را عقب راند. در سال ۲۰۱۱، زمانی که جنگ داخلی سوریه آغاز شد، سلیمانی نقشی کلیدی در سازماندهی دفاع سوریه داشت و نیروی کمکیای متشکل از حدود ۷۰ هزار شبهنظامی فراهم آورد که رژیم بشار اسد را نجات داد. اما پس از مرگ او، ارتش سوریه از درون تهی شد و سرانجام توان جنگیدن را بهکلی از دست داد. زمانی که نیروهای شورشی احمد شرع از شمال در اواخر نوامبر ۲۰۲۴ پیشروی خود را آغاز کردند، سربازان سوری مواضع خود را ترک کردند و دمشق در کمتر از دو هفته سقوط کرد.
اما شاید مهمترین دستاورد ترامپ حملات ژوئن ۲۰۲۵ به تأسیسات هستهای ایران بود. طی دو دهه، بسیاری از سیاستگذاران و تحلیلگران اصرار داشتند که حمله به برنامه هستهای تهران موجب شعلهور شدن یک درگیری گسترده منطقهای خواهد شد. به همین دلیل، آنها نه تنها از حمله آمریکا چشم پوشیدند، بلکه حملات اسرائیل را نیز سد کردند. اسرائیل در دوران اوباما میخواست به تأسیسات هستهای ایران حمله کند، اما با مخالفت مواجه شد. اما ترامپ به اسرائیلیها چراغ سبز نشان داد — و زمانی که اوضاع خوب پیش رفت، خود نیز وارد عمل شد. او بعدها با افتخار گفت: «هیچ رئیسجمهوری حاضر به انجام آن نبود، اما من حاضر بودم.»
توهم دو دولت
دهههاست که مقامهای آمریکایی خواستار ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی بودهاند. آنها اعلام میکردند که راهحل دو کشور برای برقراری صلح در خاورمیانه و ادغام اسرائیل در منطقه ضروری است. بوش نخستین رئیسجمهوری بود که در ژوئن ۲۰۰۲، در آستانه جنگ عراق، رسماً خواستار تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی شد. اوباما این تلاشها را ادامه داد و وزیر خارجهاش، جان کری، را میان اسرائیل و کرانه باختری در رفتوآمد مداوم قرار داد. بایدن نیز — حتی پس از حملات ۷ اکتبر — همچنان از این طرح دفاع کرد.
اما این تلاشها به جایی نرسید. اقدامات بوش تنها به برگزاری یک نشست انجامید و بس. اوباما نتوانست چیزی بیش از توقفهای موقتی و جزئی در توسعه شهرکها به دست آورد. تلاشهای بایدن تقریباً کاملاً جنبه خطابی داشت — گویی با هدف جلوگیری از انتقاد جناح لیبرال انجام میشد، در حالی که او در عمل هر سلاحی را که میتوانست به اسرائیل فروخت و این کشور را از فشارها و نقدهای داخلی و خارجی مصون نگه داشت. حاصل تمام تلاشهای واشنگتن برای راهحل دو دولت، مجموعهای از خاطرات سیاسی است که در حسرت صلح ازدسترفته نوشته شدهاند.
همواره چیزی غیرواقعبینانه در ایده دولت مستقل فلسطینی وجود داشته است. رهبران فلسطینی تلاش میکردند در میز مذاکره چیزی را به دست آورند که در جنگهایی از دست داده بودند — جنگهایی که خود آنان و متحدان عربشان بارها آغاز کرده بودند — و تاریخ بهندرت چنین لجاجتی را پاداش میدهد. بااینحال، فلسطینیها در مقاطعی توانستند اسرائیل را متقاعد کنند که غزه و بخشهایی از کرانه باختری را که در سال ۱۹۶۷ تصرف کرده بود، در قبال شناسایی و برخی امتیازهای سرزمینی واگذار کند. با وجود این، این امتیازها هرگز برای رهبران فلسطینی کافی نبود، و مواضع اسرائیل با گذشت زمان و ادامه حملات تروریستی گروههای فلسطینی سختتر شد. تراژدی مردم فلسطین آن است که رهبرانشان چنان در روایت رنج و فقدان غرقاند که تا زمانی که گزینههایشان بیش از پیش محدود نشود، حاضر به پذیرش هیچ مصالحهای نیستند.
توهم راهحل دو دولت همچنان در ساختار سنتی سیاست خارجی واشنگتن حامیان فراوانی دارد. اما نه برای ترامپ. این رئیسجمهور برای بازیگران فروملی ارزشی قائل نیست. او درک میکند که اسرائیل تمایلی به واگذاری زمین ندارد و نباید مجبور به این کار شود. و دریافت که بسیاری از دولتهای عرب نیز این واقعیت را پذیرفتهاند. از همین رو توانست — به شگفتی بسیاری از تحلیلگران — پیمانهای ابراهیم را میانجیگری کند. امضاکنندگان عرب این توافقات حتی در جریان یورش اسرائیل به غزه نیز از آن عقبنشینی نکردند.
با این حال، ترامپ میداند که نباید یک «چک سفید» به اسرائیل بدهد. او به نگرانیهای تبلیغاتی رهبران عرب حساس بوده و به اسرائیلیها هشدار داده است که کرانه باختری را ضمیمه نکنند، هرچند به آنها اجازه داد بهتدریج اندازه شهرکهای خود را افزایش دهند. او همچنین اسرائیل را به امضای آتشبس اکتبر واداشت. اما ترامپ قادر به اعمال این نفوذ بود زیرا یکی از محبوبترین سیاستمداران در اسرائیل به شمار میرود و روابط محکمی با پادشاهان عرب دارد — که آنها نیز میتوانستند بر حماس فشار وارد کنند. ترامپ همچنین مایل بود «قانون نانوشته» واشنگتن مبنی بر عدم گفتوگوی مستقیم با حماس را بشکند، امری که در دستیابی به آتشبس نقش مهمی داشت.
عاملان آشوب
ترامپ خاورمیانه را آرام کرده است، اما آن را اصلاح نکرده. با وجود ادعاهای او، صلح در سرزمین مقدس برقرار نشده است. برنامه هستهای ایران نابود نشده. و جهان عرب همچنان گرفتار نابسامانیهای سیاسی است. در منطقهای که امور غالباً به بیراهه میروند، هنوز بسیاری چیزها میتوانند از هم بپاشند.
بهعنوان نمونه، آتشبس اخیر را در نظر بگیرید. آتشبسها در خاورمیانه همواره لرزاناند، و آنچه به دست رون درمر دستیار نخستوزیر اسرائیل، استیو ویتکوف فرستاده همهکاره ترامپ، و جرد کوشنر داماد او ترتیب داده شد، استثنا نخواهد بود. حماس و اسرائیل هر دو همچنان تمایل دارند هرگاه مناسب دیدند، یکدیگر را تحت فشار نظامی قرار دهند. این توافق، مسئله گسترش شهرکهای اسرائیلی را نیز مورد توجه قرار نمیدهد. ازاینرو، «طرح ۲۰ مادهای» برای خلع سلاح حماس، بازسازی غزه و ایجاد مسیری برای دولتسازی فلسطین احتمالاً بلااستفاده باقی خواهد ماند. دشوار است تصور کنیم نیروی چندملیتیای از سربازان عرب وارد غزه شود و بازماندههای سرسخت و خشونتگرای حماس را، آنگونه که طرح پیشبینی کرده، از میان بردارد. در عوض، غزه احتمالاً همچنان زخمی چرکین باقی خواهد ماند: اردوگاهی پناهندهنشین و پرتراکم که با کمک غذایی نهادهای بشردوستانه سرپا میماند. نیروهای دفاعی اسرائیل بار مسئولیت امنیت را بر دوش خواهند داشت، مناطق غیرنظامیشده را گشت خواهند زد و گهگاه تهدیدهای نوظهور را بمباران خواهند کرد.
در همین حال، چالش هستهای ایران میتواند بار دیگر سر برآورد. الیگارشی روحانی ایران لرزان است و هنوز در تلاش برای فهم این موضوع که استحکاماتش چگونه فروپاشید و دستگاه اطلاعاتیاش چگونه نفوذپذیر شد. آنان بهدنبال تسویهحسابهای داخلی و کنارزدن علی خامنهای، رهبر فرسوده و جسماً ضعیف جمهوری اسلامی هستند؛ کسی که درباره قدرت اسرائیل دچار محاسبات فاجعهآمیز شد. گرچه رژیم فعلاً سر فروخواهد آورد، اما منتظر زمانی خواهد ماند که ایالات متحده درگیر بحرانهای دیگر شود و اسرائیل تمرکزش را از دست بدهد. آنگاه با شتاب دوباره برنامه هستهایاش را از سر خواهد گرفت.
واشنگتن باید آماده پاسخ نظامی باشد. مهمترین پیامد بلندمدت «جنگ ۱۲ روزه» میان جمهوری اسلامی و اسرائیل (و بعداً ایالات متحده) این است که مداخله نظامی اکنون ابزار اصلیِ مقابله با گسترش هستهای در ایران شده است. تصور اینکه رژیم به توافقهایی اعتماد کند که ممکن است لغو شوند، یا به نهادهای بینالمللی مانند شورای امنیت سازمان ملل — که بهآسانی در برابر خواست واشنگتن خم میشود — دل ببندد، دشوار است.
اسرائیل به نظر میرسد این «وضعیت عادیِ جدید» را درک کرده است. این کشور میداند هیچ پیروزیای در خاورمیانه دائمی نیست؛ دلیلی وجود دارد که راهبرد اسرائیل برای مهار دشمنان، «چمنزنی» نام گرفته است. اما روشن نیست که ترامپ نیز چنین درکی داشته باشد. رئیسجمهور به جای ادامه فشار علیه تهران، اعلام پیروزی کرده و ایرانیان را به مذاکره دعوت کرده است. شاید ترامپ با این روش هم موفق شود؛ غیرقابل پیشبینی بودن او و جنگطلبی نتانیاهو فعلاً جاهطلبیهای هستهای روحانیون ایران را مهار میکند. اما تقریباً مسلم است که او چالشی دشوارتر را برای جانشینانش باقی گذاشته است. آنان ممکن است چارهای جز بمباران دوباره ایران نداشته باشند.
برخی تحلیلگران امیدوارند برنامه هستهای ایران خودبهخود و با فروپاشی رژیم از میان برود. اما جنگ ایران با اسرائیل و آمریکا نشان میدهد که جمهوری اسلامی، با وجود شکستهای عظیم داخلیاش، بسیار مقاومتر از آن است که بسیاری میپنداشتند. اسرائیل توانست بهسرعت نیروهای نیابتی ایران، از جمله حزبالله لبنان را خنثی کند. اما زمانی که نتانیاهو در لحظهای بسیار شکننده از ایرانیان خواست علیه رژیم خود برخیزند، اتفاق چندانی رخ نداد. نخبگان ناسازگار ایران بههم نزدیک شدند و مردم منفعل ماندند. جمهوری اسلامی مسئلهای برای مدیریت است، نه آرزویی که بتوان محو شدنش را طلب کرد.
خاورمیانه همانگونه که هست
این مسائل به این معنا نیست که بهبود خاورمیانه ناممکن است. حکمرانی ضعیف، فرسایش نهادی و تخریب محیطزیست همچنان مشکلات فراگیر منطقهاند. نخبگان حاکم عرب میدانند که بر منطقهای گرفتار فساد و نابسامانی حکومت میکنند. شهوت قدرت، آنان را در برابر نارضایتیهای عمومی کور میکند. ایالات متحده نمیتواند این رهبران را متقاعد یا مجبور کند که با رویکردی روشنبینانهتر حکومت کنند، اما میتواند آنان را تشویق کند دامنه مشارکت سیاسی را گستردهتر سازند و اقتصادهای خود را اصلاح کنند.
اما چنین گفتوگوها و تلاشهایی باید محتاطانه و محدود باشد. خاورمیانه در نهایت جایی برای آرمانگرایی و بلندپروازیهای والا نیست. بلکه عرصه قدرت و واقعگرایی است — و همین آن را برای این رئیسجمهور آمریکا مناسب میکند. فعلاً نفت همچنان در جریان است، تهدید ایران کاهش یافته، جنگ در غزه فروکش کرده و از آشوبهای بزرگ خبری نیست. در منطقهای که بیشتر با بینظمی شناخته میشود، اینها دستاوردهایی مهماند.
—————————
* ری تکیه، عضو ارشد شورای روابط خارجی و نویسنده کتاب «آخرین شاه: آمریکا، ایران و سقوط سلسله پهلوی» است.
■ مدنیت، سیاست و رویکردهای اجتماعی در سطح جهان دستخوش تغییرند، جای تعجب نیست که روشهای ماکیاولی ترامپ در خاورمیانه تمجید میشود: “تصمیم های ترامپ....منطقه را نسبتاً باثبات نگه داشته..” چرا که ترامپ “..سیاست را بیداوری اخلاقی پیش میبرد...”. ما حصل نوشته این است که هر چند سیاستهای کنونی، میراث تراژدی را برای آیندگان به جا میگذرد ولی نقدا جلوی برخی بیثباتیها گرفته شده!!
در ضمن در این نوشته جای روسیه بازیگر مرموز و مخرب خالی است. روسیهای که هر گونه کمک به پایداری و موفقیت دولت ترامپ میکند چرا که آن را “پوست خربزه”ای تاریخی در مسیر دمکراسی آمریکایی میبیند. بهترین گزینه روسیه برای ایران دولتی اقتدارگرا و فاشیستی از دل همین رژیم است که رهبرش با “کت و کراوات” به واشنگتن سفر کند؟ رویدادی که آنرا بدلیل وجود جنبش مدنی قدرتمند ایران (هر چند خاموش) محتمل نمیدانم.
با احترام، پیروز.
■ مقاله جالبی هست بدور از آرمانگرایی و جبهه گیری سیاسی و برخواسته از واقعیت موجود. اگر نیروهای دمکراتیک “خصوصا ایرانیان” از این فرصت موقت “خاورمیانه آرام” استفاده کنند میتوان به آغاز پروسه صلح در خاورمیانه امیدوار بود.
ذکر “ضدیت با آمریکا چسبی است که رژیم را کنار هم نگه میدارد” و “صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی نیز از مزایای اقتصادیِ ناشی از رفع تحریمها برای تأمین مالی تروریسم در خارج و سرکوب در داخل بهرهبرداری کردند” در این مقاله میتواند تلنگری باشد برای پاره کردن چرت متوهمینی که چشم امید به اصلاح رژیم بسته و اصولا با هر تحریمی”از جمله تحریم های هدفمند علیه عوامل و دستگاه های سرکوب و...” مخالف اند. با نوشته جناب پیروز به عدم اشاره نقش روسیه در این مقاله کاملا موافقم.
با احترام سالاری
■ مقاله خوبی است در چارچوب سیاست خارجی آمریکا، همانطور که معنی “فارن افرز” است. من اشاره نکردن به روسیه را ضعف مقاله نمیدانم. موضوع روسیه باید برای کسان و محافلی مهم باشد که در انتقاد از ترامپ افراط میکنند. یعنی در نظر نمیگیرند که دنیای واقعی، محل اجرای سیاستهای امثال روسیه و چین، با آرزوهای صلحطلبانه و آزادیخواهانه انسانها چقدر فاصله دارد!
من نظر خودم را در این جمله خلاصه میکنم: اگر سیاستهای امثال پوتین و شی جینپینگ و کیم جونگ اون و خامنهای و حماس را در نظر بگیریم، «دونالد ترامپ نمره رفوزه نمیگیرد». تا نظر دوستان عزیز چه باشد.
رضا قنبری
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |
|
دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 8 December 2025
|
ايران امروز |