پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 8:13

نخستین سفر هیئت شورای امنیت به سوریه و لبنان


فرناز فصیحی / نیویورک‌تایمز / دوم دسامبر ۲۰۲۵

نمایندگان هر ۱۵ عضو شورای امنیت سازمان ملل روز چهارشنبه نخستین سفر رسمی این نهاد به سوریه و لبنان آغاز کرد. این دو کشور بحران‌زده دهه‌هاست که در دستور کار شورای امنیت قرار دارند و باعث شده‌اند دو قدرت بزرگ این شورا، روسیه و ایالات متحده، در برابر یکدیگر قرار گیرند.

این سفر در مقطع حساسی برای منطقه انجام می‌شود: سوریه در آستانه سالگرد سقوط دیکتاتور این کشور، بشار اسد، در ۸ دسامبر قرار دارد. و لبنان نیز در حال مدیریت یک آتش‌بس شکننده میان حزب‌الله و اسرائیل است، در حالی که نیروهای اسرائیلی همچنان به حملات علیه اهداف حزب‌الله ادامه می‌دهند.

ساموئل زبوگار، سفیر اسلوونی در سازمان ملل، روز دوشنبه در یک نشست خبری گفت: «این زمان، هم برای منطقه و هم برای این دو کشور، بسیار حساس است.» اسلوونی در ماه جاری ریاست دوره‌ای شورای امنیت را بر عهده دارد و زبوگار رهبری این سفر را بر‌عهده گرفته است.

او افزود این سفر «از این جهت مهم است که نشان‌دهنده حمایت و همبستگی با مردم هر دو کشور است، فرصتی برای شناخت چالش‌ها فراهم می‌کند و پیام‌های شورای امنیت درباره مسیر پیشِ‌رو را نیز منتقل خواهد کرد.»

در جریان سفر چهارروزه، نمایندگان شورا به دمشق، پایتخت سوریه؛ بیروت، پایتخت لبنان؛ و جنوب لبنان در مرز با اسرائیل ــ جایی که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل (یونیفل) مستقرند ــ خواهند رفت. انتظار می‌رود دیپلمات‌ها با مقام‌های ارشد سیاسی و نظامی هر دو کشور و همچنین نمایندگان سازمان ملل دیدار کنند.

در سفر یک‌روزه به دمشق، اعضای شورا با رئیس‌جمهور سوریه، احمد الشرع، دیدار خواهند کرد؛ دیداری که از این جهت قابل توجه است که تا مدت بسیار کوتاهی پیش از این، او در فهرست افراد «تروریست» شورای امنیت قرار داشت. شورای امنیت در ماه نوامبر قطعنامه‌ای برای لغو تحریم‌های او تصویب کرد تا دیدار وی با رئیس‌جمهور ترامپ در کاخ سفید تسهیل شود.

جنگ داخلی ۱۳‌ساله سوریه سال‌ها محور اصلی فعالیت‌های شورای امنیت بود؛ از صدور قطعنامه‌ها برای پایان جنگ گرفته تا تحقیق درباره حملات شیمیایی نیروهای بشار اسد و داعش و همچنین تلاش برای عبور از موانع جهت باز کردن گذرگاه‌های مرزی برای رساندن کمک‌های انسان‌دوستانه به مناطق تحت کنترل نیروهای مخالف.

این جنگ همچنین دو عضو دائم شورا را در دو سوی متقابل قرار داد: روسیه با ورود به جنگ و استفاده از جنگنده‌هایش برای حمایت از نیروهای اسد، و آمریکا با آموزش و تسلیح گروه‌های مخالف. اکنون هر دو کشور در سطح دیپلماتیک با الشرع تعامل می‌کنند؛ او علاوه بر سفر به واشنگتن، در ماه اکتبر نیز به مسکو رفت و با ولادیمیر پوتین دیدار کرد.

اندرو تبلر، مدیر سابق پرونده سوریه در شورای امنیت ملی در دولت نخست ترامپ و پژوهشگر ارشد در انستیتو واشنگتن، گفت: «این سفر شورای امنیت مهم است: آنها می‌خواهند با خود او (الشرع) گفت‌وگو کنند، درباره موضوعات مورد نگرانی‌شان صحبت کنند و تعیین کنند برنامه‌های او تا چه اندازه با چشم‌اندازی که آنها برای سوریه می‌خواهند، همخوان است.»

در لبنان، نمایندگان شورا با رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و رئیس شیعه پارلمان دیدار خواهند کرد و سپس به جنوب خواهند رفت تا از ستاد یونیفل و فرمانده نیروهای مسلح بازدید کنند. دیپلمات‌ها می‌گویند خلع سلاح حزب‌الله یکی از موضوعات مورد گفت‌وگو خواهد بود.

آخرین سفر شورای امنیت به منطقه در سال ۲۰۱۹ انجام شد، زمانی که اعضا به عراق و کویت رفتند. سفرهای رسمی شورا معمولاً به‌سختی برنامه‌ریزی می‌شود زیرا هر ۱۵ عضو باید با اصل سفر و جزئیات برنامه آن موافقت کنند. سفر به خاورمیانه نیز به‌دلیل شرایط امنیتی، حتی دشوارتر است.

تحلیلگران می‌گویند این سفر مهم است زیرا نقش سازمان ملل در لبنان و سوریه در حال تغییر است. مأموریت نیروهای حافظ صلح در لبنان قرار است در سال ۲۰۲۶ و پس از پنج دهه حضور در منطقه حائل میان اسرائیل و لبنان پایان یابد. در سوریه، شورا باید نقش آینده سازمان ملل را با توجه به پایان رسمی جنگ و نیاز به به‌روزرسانی قطعنامه‌های گذشته تعیین کند.

مایا اونگار، تحلیلگر سازمان ملل در «گروه بین‌المللی بحران»، گفت: «این سفر چارچوب رویکرد شورا را هنگام هدایت این تغییرات شکل خواهد داد.»

ادامه حملات اسرائیل به داخل سوریه ــ به‌ویژه در بلندی‌های جولان اشغالی که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل برای نظارت بر آتش‌بس مستقرند ــ سازمان ملل و اعضای شورا را نگران کرده است. استفان دوجاریک، سخنگوی سازمان ملل، روز سه‌شنبه گفت که آنها همچنان «عمیقاً نگران» حملات مکرر اسرائیل در بلندی‌های جولان هستند و این حملات را نقض تمامیت ارضی و حاکمیت سوریه خواند.





نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا در خاورمیانه پهپادهای انتحاری مستقر کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 19:46

آمریکا در خاورمیانه پهپادهای انتحاری مستقر کرد


ارتش آمریکا در پاسخ به حملات مکرر پهپادی ایران و نیروهای نیابتی‌اش طی دو سال گذشته، اقدام به تشکیل نخستین اسکادران پهپادهای انتحاری خود در خاورمیانه کرده است؛ آن هم با استفاده از پهپادهایی که طراحی و فناوری آنها مستقیماً از نمونه‌های ایرانی الهام گرفته شده است.

به گزارش سی‌ان‌ان، این اسکادران زیرمجموعه گروهی عملیاتی موسوم به «نیروی ضربت عقرب» است که چند ماه پیش به‌دستور فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (سنتکام) ایجاد شد. این نیرو از پهپادهایی به نام «سامانه کم‌هزینه پهپاد رزمی تهاجمی» یا «لوکاس» (LUCAS) استفاده می‌کند. به گفته یکی از مقام‌های دفاعی آمریکا، پهپادهای لوکاس پس از مهندسی معکوس پهپاد ایرانی «شاهد» که چند سال پیش در اختیار آمریکا قرار گرفته بود، ساخته شدند.

پهپادهای شاهد همچنین در حملات روسیه علیه اوکراین به کار رفته‌اند.

فرماندهی مرکزی آمریکا در بیانیه‌ای که روز چهارشنبه منتشر کرد، اعلام کرد: «پهپادهای لوکاس که توسط سنتکام به‌کار گرفته می‌شوند، دارای برد پروازی بالا بوده و برای انجام عملیات خودکار طراحی شده‌اند. این پهپادها می‌توانند با سازوکارهای مختلف از جمله پرتابگرهای کاتاپولت، برخاست با کمک راکت و سامانه‌های زمینی یا خودرویی متحرک به پرواز درآیند.» 

هنوز مشخص نیست این اسکادران دقیقاً در کدام نقطه از خاورمیانه مستقر خواهد شد. ارتش آمریکا در ماه‌های اخیر به‌طور فشرده در تلاش بوده است تا توان پهپادی خود را گسترش دهد، چرا که پهپادها به عامل تعیین‌کننده‌ای در جنگ‌های خاورمیانه و اوکراین تبدیل شده‌اند.

برای نمونه، ایران و نیروهای نیابتی آن طی ماه‌ها، پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه را پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل هدف حمله قرار دادند. یکی از این حملات به یک پست نظامی در اردن منجر به کشته شدن سه نظامی آمریکایی شد.

هم‌زمان، حوثی‌های مورد حمایت ایران به‌طور مستمر پهپادها و موشک‌هایی را به سوی کشتی‌های تجاری در دریای سرخ شلیک می‌کردند. همچنین در سال ۲۰۲۴ ایران حدود ۱۷۰ پهپاد و بیش از ۱۲۰ موشک بالستیک به سمت اسرائیل پرتاب کرد که تقریباً همگی رهگیری شدند. نیروهای آمریکایی در شب آن حمله ۷۰ پهپاد و سه موشک بالستیک را منهدم کردند؛ دو نظامی آمریکایی به‌خاطر نقش خود در این عملیات، نشان نقره‌ای ستاره را دریافت کردند.

مقام دفاعی آمریکا در گفت‌وگو با سی‌ان‌ان اذعان کرد تمرکز ایالات متحده بر سامانه‌های بزرگ‌تر و گران‌تر با دقت بالا، «باعث شد نیروهای ما در برابر سامانه‌های کم‌هزینه‌تری مانند پهپادهای مورد استفاده ایران در موضع ضعف قرار گیرند.» 

او افزود: «اما حالا ورق برگشته است.» 

این مقام از اعلام تعداد دقیق پهپادهای اسکادران جدید در خاورمیانه خودداری کرد و تنها گفت تعداد آن‌ها «زیاد» است و پهپادهای بیشتری نیز در راه‌اند. به گفته او، هزینه تولید هر پهپاد لوکاس حدود ۳۵ هزار دلار است که در مقایسه با سایر سامانه‌های تسلیحاتی آمریکا ارزان محسوب می‌شود.

مقام یادشده افزود پهپاد ایرانی شاهد که چند سال پیش در اختیار آمریکا قرار گرفته بود، در آن زمان آسیب‌دیده بود. گروهی از شرکت‌های آمریکایی با انجام مهندسی معکوس روی آن، بر پایه داده‌های به‌دست‌آمده پهپاد لوکاس را طراحی و توسعه دادند.

به گفته او، گروه نظامی مسئول توسعه این پهپادها یعنی «نیروی ضربت عقرب»، متشکل از نزدیک به دو دوجین نیرو است که به رهبری اعضایی از فرماندهی عملیات ویژه–مرکزی اداره می‌شود. همه پرسنل این گروه در خاورمیانه مستقر نیستند.

دریاسالار برد کوپر، فرمانده سنتکام، در بیانیه روز چهارشنبه گفت: «این نیروی جدید شرایط را برای بهره‌گیری از نوآوری به عنوان ابزاری بازدارنده فراهم می‌کند.»





نظر شما درباره این مقاله:







جوانان بی‌باک ایران تابوها را می‌شکنند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 8:04

جوانان بی‌باک ایران تابوها را می‌شکنند


فرناز فصیحی و صنم ماهوزی / نیویورک تایمز / ۱ دسامبر ۲۰۲۵

هزاران زن و مرد جوان، با موهای آشکار و پوشیده در جین و تی‌شرت‌های آستین‌کوتاه، در یک کنسرت پرشور روباز پاپ بالا و پایین می‌پریدند و آواز می‌خواندند. در بخش دیگری از شهر، جوان‌ها با ریتم یک گروه موسیقی راک خیابانی سر تکان می‌دادند. و ده‌ها نفر سراسر شهر را زیر پا گذاشته بودند تا رویداد «هفته طراحی» را تجربه کنند؛ جشنواره‌ای از آثار عظیم هنری رنگارنگ، نمایش‌های نوری و موسیقی زنده در نقاط مختلف.

این‌جا نیویورک یا برلین نیست. این‌جا تهران است، پایتخت ایران، جایی که جوانان در ماه‌های اخیر پیشتاز یک رنسانس اجتماعی بوده‌اند. ماه گذشته یک جشنواره پنج‌روزه‌ی جاز، کافه‌ها و گالری‌های هنری را به صحنه‌های اجرا تبدیل کرد.

این وضع تفاوتی چشمگیر با تنها پنج سال پیش دارد؛ زمانی که زنان بابت نمایان شدن چند تار مو ممکن بود کتک بخورند و به زور وارد ون‌های پلیس شوند، نیروهای امنیتی برای برهم زدن مهمانی‌ها به منازل یورش می‌بردند و رقصیدن در ملأعام ممنوع بود.

«جامعه با سرعتی بسیار بالا در حال تغییر است، تقریباً مثل پوست انداختن. گذشته از گشایش‌هایی که در فضای اجتماعی می‌بینیم، نسل جوانی بی‌باک داریم که دارد تابوها را می‌شکند». این را دنیا امیری، منتقد و طراح مد ۳۳ ساله در تهران، در یک مصاحبه گفت. «نسل جوان آزادی‌های ابتدایی خود را می‌خواهد و با پشتکار محض در حال به دست آوردن آن‌هاست.»

ده‌ها ویدئوی منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی و مصاحبه با بیش از دو دوجین ایرانی — از جمله هنرمندان، طراحان، موسیقی‌دانان، کارآفرینان، دانشجویان دانشگاه، همچنین جامعه‌شناسان و تحلیلگران سیاسی — تصویر کشوری را نشان می‌دهد که در میانه‌ی یک تغییر خودجوش از پایین به بالا قرار دارد.

اعتراض سیاسی هنوز تحمل نمی‌شود، اعدام‌ها و احکام مرگ مکرر هستند، و مأموران امنیتی در اوایل نوامبر حداقل چهار پژوهشگر، اقتصاددان و نویسنده‌ی منتقد حکومت را بازداشت کردند. اما دولت مسعود پزشکیان، جراح قلبی که با شعار اعطای آزادی‌های بیشتر اجتماعی به قدرت رسید، به نظر نمی‌رسد توان یا تمایل مقابله با این موج تغییر را داشته باشد — و شاید نگران است که برخورد سخت نتیجه معکوس داده و باعث ناآرامی شود.


زنان در حال رقصیدن در کنسرتی در تهران در ماه اکتبر / عکس: آرش خاموشی برای نیویورک تایمز

دولت همین حالا با بحران پشت بحران مواجه است، از جمله اقتصادی به‌شدت بحرانی، ترمیم پس از جنگ با اسرائیل، و کمبود حاد منابع آب و انرژی. رقصیدن اندکی از این تیره‌روزی می‌کاهد.

این جشن‌ها به تهران محدود نمی‌شوند. کنسرت‌ها و جشنواره‌ها در سراسر کشور، در شهرهای بزرگ و کوچک برپا شده و جمعیت عظیمی را جذب می‌کنند. در یزد، شهری مذهبی و محافظه‌کار، کنسرت همخوانی ترانه‌های پاپ پیش از انقلاب — که زمانی ممنوع بودند — برگزار شد. شهر کرمان در اکتبر میزبان ماراتن کویر بود که زنان و مردان در کنار هم دویدند؛ یوگای صبحگاهی و ورزش گروهی در بسیاری از پارک‌ها به عادتی روزمره تبدیل شده؛ نوازندگان خیابانی — به‌ویژه زنانِ تک‌خوان — منظره‌ای آشنا شده‌اند؛ رقصندگان هیپ‌هاپ در شیراز و جاهای دیگر ظاهر شده‌اند؛ و مهمانی‌های خودجوش رقص در کافه‌ها، مانند این یکی در کرج، و همچنین مرکزخریدها با حضور دی‌جی، روندی رو به گسترش دارند.

پرنیا، متخصص زیبایی ۲۶ ساله در مصاحبه‌ای از تهران — که به دلیل نگرانی از تهدید، خواست نام خانوادگی‌اش منتشر نشود — گفت: «ما نیاز داریم شادی و سرخوشی را احساس کنیم. من به این کنسرت‌ها می‌روم تا موسیقی بشنوم — وقتی آنجا هستم، به جنگ یا درگیری فکر نمی‌کنم، در لحظه حضور دارم و از آن شب خاص لذت می‌برم.»

در بیابانی نزدیک اصفهان، تورگردان‌ها جشن‌های موسیقی رِیو را سازمان‌دهی می‌کنند، با رقصیدن دور تندیس‌های عظیم و آتشدان‌ها، به سبک جشنواره «برنینگ من» در نوادا. بازار بزرگ تهران، که به‌عنوان دژ سنت شناخته می‌شود، میزبان یک شوی مد بود که مدل‌های زن روی فرش قرمز قدم می‌زدند و شنل‌های کشمیری و کت‌های خز بر تن داشتند. برخی رستوران‌ها در تهران به‌صورت آرام و پنهانی شراب سرو می‌کنند و برای سفارش کوکتل، یک شات ودکا در آن می‌ریزند.

تئاتر موزیکال — که به‌ندرت در ایران دیده می‌شود به دلیل محدودیت‌های آوازخوانی و رقصیدن زنان  — پایش به تهران باز شده است. طبق آنچه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، نمایش‌های سبک برادوی از داستان‌های «الیور توئیست» و «رابین‌هود» شب‌ها با سالن‌های پر از تماشاگر اجرا شده‌اند.

حرکت خودانگیخته‌ی نسلی تازه از ایرانیان

این تغییر، نتیجه‌ی یک حرکت خودانگیخته‌ی نسلی تازه از ایرانیان است که با جهان بیرون از طریق شبکه‌های اجتماعی در ارتباطند و از بازداشت کمتر می‌ترسند؛ آن‌ها در حال آزمودن مرزها و بازپس‌گیری فضاهای عمومی از حکومت اسلامی هستند که سال‌ها به محدودیت‌های خفه‌کننده در خصوص اختلاط جنسیتی، رقص، آواز، الکل و رویدادهای سبک غربی مشهور بوده است.

فاطمه حسنی، جامعه‌شناسی که تحولات اجتماعی را مطالعه می‌کند، در گفت‌وگویی از تهران گفت که مرزهای زندگی عمومی و خصوصی هرچه بیشتر در حال محو شدن هستند، زیرا جوانان حاضر نیستند زندگی دوگانه داشته باشند.

خانم حسنی گفت: «طی چهار دهه‌ی گذشته، بخش زیادی از فرهنگ ایرانی در فضاهای خصوصی شکل می‌گرفت: در خانه‌ها، مهمانی‌ها و محیط‌های محدود. اما امروز، همان ارزش‌ها، احساسات و سبک‌های زندگی در عرصه عمومی بازتولید می‌شوند.»

دولت خود نیز، هرچند محتاطانه، به این موج تغییر پیوسته است.

در ماه سپتامبر، دولت مجموعه‌ای از اجراهای موسیقی رایگان روباز با عنوان «کنسرت‌های شادی» در سراسر کشور برگزار کرد و از خوانندگان و گروه‌های مشهور دعوت نمود تا برای عموم مردم اجرا کنند و حس ملی‌گرایی شکل‌گرفته پس از واکنش کشور به جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در ژوئن را تثبیت کنند. این اقدام، نخستین تجربه از این نوع بود: دولت ایران معمولاً مناسبت‌های جشن خود را در مساجد همراه با نماز جماعت برگزار می‌کند، نه کنسرت پاپ.


«هفته طراحی تهران»، جشنواره‌ای از چیدمان‌های هنری رنگارنگ غول‌پیکر، نمایش‌های نور و موسیقی زنده در مکان‌های مختلف پایتخت / عکس: آرش خاموشی برای نیویورک تایمز

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، در ماه سپتامبر به رسانه‌های داخلی گفت: «برگزاری کنسرت‌هایی با مشارکت میلیون‌ها نفر، وحدت ما را تقویت می‌کند.» او افزود که رویدادهایی مانند کنسرت‌های خیابانی به «افزایش شادی جمعی» کمک خواهد کرد.

این اقدام ستایش و انتقاد هر دو را برانگیخت؛ برخی گفتند دولت پس از مدت‌ها کاری سرگرم‌کننده انجام می‌دهد و برخی دیگر آن را ریاکارانه دانستند و هدفش را انحراف افکار عمومی از مشکلات متعدد کشور خواندند. با این حال، این کنسرت‌ها فوق‌العاده موفق بودند و بر اساس گزارش رسانه‌های داخلی، بیش از یک میلیون نفر در آن‌ها شرکت کردند، و به‌طور ناخواسته به نمایشگاهی از شکاف فزاینده میان حاکمان اسلامی و نسل جدید تبدیل شدند.

بهمن بابازاده، ۴۲ ساله، روزنامه‌نگار حوزه موسیقی و برگزارکننده کنسرت، در یک گفت‌وگوی تلفنی از تهران گفت جنگ باعث تغییر چگونگی اجرای کنسرت‌ها در ایران شده است. دولت در حال تعدیل محدودیت‌هاست، مانند نظارت بر انتخاب اشعار و ترانه‌ها، ممنوعیت رقصیدن و اجبار به رعایت حجاب برای زنان. بابازاده گفت که به‌طور متوسط هر شب حداقل چهار کنسرت در شهرهای بزرگی مانند تهران، شیراز و اصفهان برگزار می‌شود که هزاران نفر را جذب می‌کنند.

محافظه‌کاران خشمگین

این فاصله گرفتن از قواعد اسلامی، محافظه‌کاران را خشمگین کرده است؛ آن‌ها خواستار اقدام قوه قضائیه و نیروهای امنیتی شده و هشدار داده‌اند که با این روند، انقلاب اسلامی بزودی از میان خواهد رفت. در برخی موارد، مقامات در جهت تعطیلی یک رویداد اقدام کرده‌اند، مانند فروشگاهی که میزبان آن شوی مد در بازار بود، یا لغو یک کنسرت، یا جریمه کردن برگزارکننده؛ اما این اقدامات بیشتر شبیه یک بازی «موش‌کوب» است.

رسانه‌های ایران هفته گذشته گزارش دادند که وزارت اطلاعات گزارشی محرمانه درباره فاصله‌گرفتن از قواعد اجتماعی اسلامی و کاهش رعایت حجاب توسط زنان به رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، ارائه کرده است، و آقای خامنه‌ای به دولت دستور داده جوانان و زنان را به چارچوب برگرداند.

اما الیاس حضرتی، رئیس دفتر ارتباطات آقای پزشکیان، رئیس‌جمهور، به رسانه‌های داخلی گفت که دولت با وجود «حساسیت» نسبت به این موضوع، قصد ندارد از «روش‌های شکست‌خورده گذشته» استفاده کند، و دیدگاهش درباره حجاب «بر مبنای منطق» است.


«هفته طراحی تهران» در دانشگاه تهران / عکس: آرش خاموشی، نیویورک تایمز

عبدالرضا داوری، که مشاور ارشد محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور پیشین بوده است، در رشته‌پستی درباره این پدیده در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «نسل Z نسبت به قدرت بی‌تفاوت است و به یک حالت جمعی بی‌احترامی رسیده.» او اضافه کرد که نسل Z ایرانی «تحمیل دخالت در زندگی روزمره را تحمل نمی‌کند» و «از این نقطه، آینده ایران تغییر خواهد کرد.»

تحلیلگران می‌گویند نمایش شادی و نشاط در سراسر ایران به این معنا نیست که نسل جوان نسبت به مشکلات اقتصادی کشور یا تلاش‌های گاه‌به‌گاه حکومت اسلامی برای سرکوب بی‌تفاوت است. برخی از این تحلیلگران این جشن‌ها را نوعی مقاومت و سرپیچی تعبیر می‌کنند، مشابه حرکت رهبری‌شده توسط زنانی که پس از اعتراضات سراسری سال ۲۰۲۲، پس از آنکه مهسا امینی، دختر جوان، در بازداشت پلیس اخلاق جان باخت، به‌طور جمعی از پوشیدن حجاب اجباری دست کشیدند.

مجتبی نجفی، تحلیگر سیاسی مستقر در فرانسه که رساله دکتری درباره جنبش‌های اجتماعی-سیاسی در ایران نوشته است، گفت: «جامعه ایران توانسته با این اشکال مقاومت، ترک‌هایی در ساخت قدرت ایجاد کند و رژیم را وادار به پذیرش برخی از رویدادها کند.»

امیر سام، تولیدکننده محتوا در اینستاگرام با حدود ۱۲۰ هزار دنبال‌کننده در ایران، اغلب ویدئوهایی از کنسرت‌ها و مراسم را به اشتراک می‌گذارد و نوشته است که دیدن شادی جوانان به او لذت می‌دهد و «امیدوارم این آزادی و شادی در هر گوشه‌ای از ایران پایدار بماند.»

ویدئویی که در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده، جوانانی را در مرکز تهران نشان می‌دهد که دور یک گروه موسیقی که در خیابانی شلوغ می‌نوازد، جمع شده‌اند





نظر شما درباره این مقاله:







تندروها برای بازگشت به قدرت، زندگی مردم
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 11:18

تندروها برای بازگشت به قدرت، زندگی مردم






نظر شما درباره این مقاله:







حضور مسعود بارزانی در ترکیه با پیشمرگان مسلح
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 11:07

حضور مسعود بارزانی در ترکیه با پیشمرگان مسلح






نظر شما درباره این مقاله:







شورای انتقالی جنوب یمن کنترل استان المهره
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:56

شورای انتقالی جنوب یمن کنترل استان المهره






نظر شما درباره این مقاله:







نتایج تحقیقات حمله به میدان گازی کورمور اعلام شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:46

نتایج تحقیقات حمله به میدان گازی کورمور اعلام شد






نظر شما درباره این مقاله:







عراق دارایی‌های حزب‌الله و حوثی‌ها را مسدود می‌کند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:33

عراق دارایی‌های حزب‌الله و حوثی‌ها را مسدود می‌کند






نظر شما درباره این مقاله:







نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۷
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 10:02

این قسمت: اچ. جی. ولز

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۷


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

وقتی که در حال نوشتن داستان‌های کلاسیک علمی- تخیلی نبود، اچ. جی. ولز پیشگام اولین بازی‌های جنگی مینیاتوری شد. با وجود این، به طعنه، ادعا می‌کرد که یک صلح‌طلب است.

وقتی اس‌اس هیتلر در حال تهیه فهرستی از شهروندان سرشناس بریتانیایی بود که می‌بایست بلافاصله پس از اشغال انگلستان توسط آلمان اعدام شوند، اچ. جی. ولز در صدر این فهرست قرار داشت. جرم او این بود که یک سوسیالیست است، هرچند اگر مقامات نازی دقیق‌تر نگاه کرده بودند، کشف می‌کردند که او همچنین یک یهودستیز دوآتشه نیز هست. نویسنده‌ای که بعدها به عنوان «مردی که فردا را اختراع کرد» شناخته شد، نمونه‌ای از تضادها بود و زندگی خصوصی‌اش تقریباً به همان اندازه شگفت و باورنکردنی بود که داستان‌های تخیلی علم‌تخیلی‌اش.

ولز، پسر یک کریکت‌باز حرفه‌ای، پس از مصدومیتی که حرفه پدرش را زودتر از موعد به پایان برد، در شرایط بسیار دشواری بزرگ شد. او به عنوان دستیار پارچه‌فروش، دستیار داروساز و دستیار معلم شکست به جایی نرسید، قبل از آن که عاقلانه به این نتیجه برسد که عنوان «دستیار» برایش مناسب نیست. در سال ۱۸۹۱ با دخترعمویش، ایزابل ماری ولز (Isabel Mary Wells)، ازدواج کرد، اما این ازدواج تقریباً به همان بدی شغل‌های مختلفش پیش رفت. سه سال بعد از او طلاق گرفت تا با ایمی کاترین رابینز (Catherine Robbins)، یکی از دانشجویانش (۱)، ازدواج کند. او دو فرزند برایش به دنیا آورد و با وجود انبوهی از روابط خارج از ازدواجش، در کنارش ماند.

ولز از سال ۱۸۹۵ با کتاب «ماشین زمان» (The Time Machine) شروع کرد و ده‌ها داستان و رمان بیرون داد که به تعریف قراردادهای ژانر علم‌تخیلی کمک کردند. از نوآوری‌های او می‌توان به تصویرسازی داستانی از سفر در زمان، جنگ هسته‌ای (او اصطلاح بمب اتمی را ابداع کرد) و دستکاری ژنتیکی اشاره کرد. شیفتگی مادام‌العمر او به اصلاح نژاد، نمایان‌گر جنبه تاریک دیدگاه آینده‌نگرانه او بود که همیشه با رگه‌هایی از نفرت نسبت به یهودیان همراه بود. ولز به جابجایی اجباری اقلیت‌های نژادی و قومی، مجازات «منحرفان» (deviants) و حکومت توسط یک الیت علمی و تکنوکرات معتقد بود. او همچنین نسبت به کاتولیسیسم رومی کاملاً خصومت داشت(۲).

این تعصبات به ندرت به طور آشکار در آثارش ظاهر می‌شدند، آثاری که بسیاری از آن‌ها امروزه به عنوان کلاسیک‌های ژانر تخیلی/فرضی (speculative) پابرجا هستند. اگرچه توسط برخی از منتقدان زمان خود کنار گذاشته شد - یکی از آن‌ها به طور بسیار جالبی کتاب «جنگ دنیاها» (The War of the Worlds) را «یک کابوس بی‌پایان» نامید - ولز تا اندازه ای از طریق دقت عجیب پیش‌بینی‌هایش خوانندگان را مجذوب خود کرد. او به درستی ظهور تهویه مطبوع، تلویزیون تجاری، ضبط نوار ویدئویی، کامیون‌های چرخ‌دار، هواپیماهای ملخی و جنگ هوایی را پیش‌بینی کرد. او همچنین با موفقیت تاریخ شروع جنگ جهانی دوم و انقلاب جنسی قریب‌الوقوع (coming sexual revolution) را پیش‌بینی نمود - اگرچه مورد آخر ممکن است آرزوی شخصی خودش بوده باشد. او به معاشرت بسیار با زنان مشهور بود.

طبیعتاً، همه پیش‌بینی‌هایش به حقیقت نپیوست. او ظهور هواپیماهای قابل استفاده را قبل از سال ۱۹۵۰ پیش‌بینی نکرده بود. او اصرار داشت که «قوه تخیل من از دیدن هر نوع زیردریایی که کاری جز خفه کردن خدمه‌اش و دست و پا زدن در دریا انجام دهد، سرباز می‌زند.» و پیش‌بینی مرموز او در یک مهمانی شام که نژاد بشر خود را نابود خواهد کرد، به عنوان یک گونه منقرض خواهد شد و در عرض هزار سال به لجن اولیه بازخواهد گشت، هنوز محقق نشده است. با این حال، به نظر می‌رسید ولز در حال آماده شدن برای توجیه نهایی خود بود وقتی که سنگ قبر خود را انتخاب کرد که روی آن نوشته شده: «خداوند شما را لعنت کند، به شما گفته بودم.»(۳)

ماشین سکس

ولز یک بار چنین اظهار نظر کرد: «من هرگز یک عاشق پیشه بزرگ نبودم.» اما این سخن را باید به زنان بی‌شماری گفت که او با آنها خارج از قید ازدواج همبستر شده است. (یا به پنج فرزندی اشاره کرد که گزارش شده است توسط او بیرون از ازدواج رسمی به دنیا آمده اند.) بله، این روشنفکر کوتاه‌قد، چاق، طاس با دستان کوچک و صدای زیر، تقریباً به اصطلاح زمانه بعدی یک «زنباره» (playa) بود، یا «دون ژوان روشنفکران» که دوست داشت خود را بدان بنامد. حتی یکی از زندگینامه‌نویسان مدرن ولز نیز او را به عنوان «نوعی ماشین سکس» توصیف کرده است، یک عاشق‌پیشه غیرمنتظره با «جذابیت مرگبار برای زنان اشتباه». مجموعه معشوقه‌های مشهور او شامل اودت کون (Odette Keun)، نویسنده سرشناس فرانسوی، ربکا وست (Rebecca West)، نویسنده فمینیست، مارگارت سانگر (Margaret Sanger)، مدافع کنترل تولد، کنتس کانستنس کولیج (Countess Constance Coolidge)، اشراف‌زاده محترم بوستونی که به مهاجری اروپایی تبدیل شد، و مارتا گلهورن (Martha Gell-horn)، یک بانوی اجتماعی و جسور و خبرنگار جنگی که بعدها با ارنست همینگوی ازدواج کرد.

پس راز ولز چه بود؟ برای یک چیز، او هیچ وجدانی نداشت. او در زندگینامه خود نوشت: «من هر کاری که خواستم انجام داده‌ام، به طوری که هر ذره از میل جنسی در من خود را بیان کرده است.» او که مدافع سرسخت «عشق آزاد» بود، به هر دو همسرش خیانت کرد و در یک مقطع ادعا کرد که «حق» دارد این کار را بدون مجازات انجام دهد. (مشخص نیست که آیا او معتقد بود این «حق» برای همسرانش نیز وجود دارد یا خیر.) چنین هرزگی بی‌پروایی به نظر نمی‌رسید که معشوقه‌های زیادی را بترساند. ولز تا دهه هفتاد زندگیش یک آهنربای واقعی برای زنان باقی ماند. یکی از معشوقه‌هایش توانایی های جنسی او را به این واقعیت نسبت داد که بدنش عطری مقاومت‌ناپذیر مانند عسل متصاعد می‌کرد.

گیر کرده در کهربا (۴)

یکی از پست‌ترین روابط ولز با امبر ریوز (Amber Reeves)، یک زن جوان آزاداندیش از یکی از خانواده‌های سرشناس لندن بود. والدین او دوستانش بودند و مانند ولز، مدافعان پر سروصدای آزادی جنسی. پس از گذراندن یک آخر هفته با ولز و همسرش ایمی (Amy)، امبر خوش‌اندام شروع به همخوابگی با این نویسنده میانسال کرد. شایعاتی درباره این رابطه شروع به پخش شدن کرد، که ولز هیچ تلاشی برای پنهان کردن آن از ایمی نکرد. این دو به زودی با هم در ملاء عام ظاهر شدند و برای فرار به فرانسه برنامه ریزی کردند. (مشخص نیست که ولز قصد داشت با همسری که در حال حاضر داشت چه کند.) ولز در خاطرات خود با شور و اشتیاق از «تخیل جنسی» شریک جوانترش سخن گفت و اشاره کرد که سلیقه او در امور غیرمعمول جنسی، همسرش را شرمنده می‌کرد.

با این حال، این شور و شیدایی به سرعت از بین رفت، زمانی که امبر باردار شد و دوستان به ولز هشدار دادند که او نمی‌تواند از رسوایی ناشی از طلاق همسر دوم در چنین شرایط شرم آوری جان سالم به در ببرد. علاوه بر این، امبر نشانه‌هایی از بی‌ثباتی عاطنی نشان می‌داد که بی‌تردید با درخواست ولز مبنی بر اینکه او [امبر] باید از او [ولز] همچون یک همسر واقعی مراقبت کند، تشدید شده بود. حتی رابطه جنسی فوق‌العاده نیز نمی‌توانست این رابطه محکوم به نابودی را نجات دهد. ولز دلسرد و ناامید، امبر را متقاعد کرد که با یک وکیل جوان از آشنایانشان ازدواج کند، با این امید که رسوایی فرونشیند و آن‌ها بتوانند به ملاقات یکدیگر ادامه دهند. برای مدتی، با پذیرش ضمنی همسر ولز، آن‌ها این کار را کردند. ولز با نوشتن رمان «آن ورونیکا» (Ann Veronica) که روایت تقریباً آشکاری از این ماجرا بود، بر زخم این رابطه نمک پاشید. این رمان تنها پس از آن منتشر شد که ناشر معمولی ولز آن را به دلایل غیراخلاقی رد کرد. در تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۰۹، امبر ریوز دختر ولز به نام آنا- جین را به دنیا آورد. این دختر از هویت پدر واقعی خود را تا سال ۱۹۲۸ مطلع نشد.

جاسوسی که عاشقش بود

آیا یکی از معشوقه‌های پایانی عمر ولز یک جاسوس شوروی بود؟ برخی مورخان مورا بودبرگ (Moura Budberg)، بارونسی (baroness) متولد اوکراین که ولز در اوایل دهه ۱۹۳۰ با او رابطه داشت را «ماتا هاری روسیه» می‌نامند و ادعا می‌کنند او در حالی که با ارتباطات جنسی خود از پایتخت‌های مختلف اروپا عبور می‌کرد، به عنوان یک مأمور مخفی برای بلشویک‌ها مشغول به کار بود. تحت پوشش رابطه آتشین شان، بودبرگ ۲۷ ساله با بی‌شرمی از ولز شصت و چند ساله استفاده کرد تا به دوستان دارای ارتباطات سیاسی او دسترسی پیدا کند. او حتی جلسه‌ای بین ولز و دیکتاتور شوروی، ژوزف استالین ترتیب داد که پس از آن ولز، «عمو جو» (Uncle Joe) را منصفانه‌ترین، صریح‌ترین و صادق‌ترین مردی توصیف کرد که تا به حال ملاقات کرده است. در نهایت، ولز به این واقعیت که داشت بازیچه می‌شد پی برد، اگرچه شور و اشتیاقش به این اشراف‌زاده مغرور، او را از پایان دادن به رابطه‌شان ناتوان کرد. آن زن در نهایت توسط ولز باردار شد و مجبور به سقط جنین گردید - یک پیچش طعنه‌آمیز با توجه به اعتقاد راسخ ولز به کنترل تولد.

ولز با ولز ملاقات می‌کند

نام آن‌ها برای همیشه به هم گره خورده است - و نه فقط به این دلیل که تلفظ یکسانی دارند. نمایش رادیویی اورسون ولز (Orson Welles) در سال ۱۹۳۸ از کتاب «جنگ دنیاهای» اچ. جی. ولز، باعث یک هراس سراسری شد و آن کارگردان تئاتر گمنام را بر سر زبان‌ها انداخت. گزارش شده که اچ. جی. از این اقتباس و جنجال پس از آن چندان راضی نبود، اما تا زمان ملاقات با اورسون دو سال بعد، در طی بازدیدی از سن آنتونیو تگزاس (San Antonio, Texas)، به نحو قابل توجهی نرم‌تر شده بود. ولز برای سخنرانی در انجمن آبجوسازان آمریکا در شهر بود. در حین رانندگی در شهر، توقف کرد تا از کسی راهنمایی بخواهد - و آن کسی نبود جز اورسون ولز. این دو مرد روز را با هم گذراندند و بعدتر در مورد پخش «جنگ دنیاها» در یک مصاحبه مشترک در رادیو KTSA بحث کردند. به نظر می‌رسید این زوج نامتناسب به طور عالی با هم کنار می‌آیند، و اگر اورسون از اشاره تحقیرآمیز اچ. جی. به او به عنوان «همنام کوچک من» ناراحت شد، آن را بروز نداد.

او اهل خوشگذرانی بسیار نبود

ولز به عنوان یک فرد اهل گفتگو و سرزنده شناخته می‌شد، اگرچه هرگز از حکایات برخی از هم‌مهمانی‌هایش متوجه این موضوع نمی‌شدید. رمان‌نویس انگلیسی سی. پی. اسنو (C. P. Snow) نقل کرد که این دو در حال نوشیدن در یک بار هتل بودند که مکالمه‌شان به نقطه وقفه مرده (dead spot) رسید. ناگهان، از میان سکوت، ولز پرسش نهایی مایه دلسردی را مطرح کرد: «اسنو، تا به حال به خودکشی فکر کرده‌ای؟» اسنو یک لحظه فکر کرد و سپس پاسخ داد: «بله، اچ. جی.، فکر کرده‌ام.» ولز پاسخ داد: «من هم همینطور، اما نه تا بعد از هفتاد سالگی.» او در آن زمان هفتاد سال داشت.

در یک موقعیت مناسب دیگر، ولز با اعلام این که «پدرم یک کریکت‌باز حرفه‌ای بود» - بدون هیچ مقدمه‌ای به عنوان سخن باز کننده گفتگو برای پی. جی. وودهاوس، نویسنده «جیوز و ووستر» - تقریباً زمان را متوقف کرد. وودهاوس بعدها به خاطر آورد: «اگر پاسخ خوبی برای این حرف وجود دارد، شما به من بگویید. من به این فکر افتادم که بگویم ‘پدر من سبیل سفید داشت’، اما در نهایت گفتم ‘اوه، آه’ و بعد به صحبت درباره موضوعات دیگر پرداختیم.”»(۵)

کلّه را بده

وقتی که ولز با صحبت‌های خود نفس مردم را بند نمی‌آورد، به معنای واقعی کلمه در حال دزدیدن لباس‌های مردم بود. یک شب، پس از یکی دیگر از مهمانی های کمبریج، ولز با کلاه مرد دیگری به خانه بازگشت. آنقدر از آن خوشش آمد که تصمیم گرفت آن را نگه دارد و به صاحب آن (که آدرسش در لبه کلاه نوشته شده بود) نوشت: «کلاه شما را دزدیدم. از کلاه شما خوشم آمد. کلاه شما را نگه خواهم داشت. هر زمان که به داخل آن نگاه کنم، به شما فکر خواهم کرد... کلاهتان را به احترام شما برمی‌دارم!»(۶)

بازی کنیم؟

ولز در نگاه یک انسان صلح‌طلب، مطمئناً عاشق جنگ بود. منظور بازی جنگی (war gaming) است. او در تمام عمرش از بازی با سربازان اسباب‌بازی لذت می‌برد. او حتی دو کتاب در این مورد نوشت: «بازی‌های کف اتاق» (۱۹۱۱) (Floor Games) و «جنگ‌های کوچک» (۱۹۱۳) (Little Wars). «جنگ‌های کوچک» که در آستانه جنگ جهانی اول منتشر شد، به عنوان کتاب قوانین قطعی اولین بازی جنگی تفریحی جهان در نظر گرفته می‌شود، اولین سیستم بازی که به بازیکنان اجازه می‌داد از سربازان اسباب‌بازی تجاری موجود به عنوان مهره بازی استفاده کنند. ولز به دلیل این نقشی که در این مورد داشت، امروزه به عنوان «پدر بازی جنگی مینیاتوری» شناخته می‌شود.

پس ولز چگونه صلح‌طلبی خود را با اشتیاقش به بازی با جنگ تطبیق می‌داد؟ او ادعا می‌کرد که این کار او را بیشتر به یک صلح‌طلب تبدیل می‌کند، زیرا وقتی با ژنرال‌های واقعی مقایسه می‌شد، آن‌ها را دلقک‌های نالایق می‌یافت. ولز به وضوح از آینده بریتانیا در صورت لزوم فرماندهی ارتش در یک نبرد واقعی می‌ترسید. جنگ جهانی اول، که در آن بریتانیا بیش از ۹۰۰,۰۰۰ نفر را از دست داد، به زودی حقانیت او را ثابت کرد.

این کتاب را بدزد

در سال ۱۹۲۵، ولز در یک دعوای حقوقی در مورد سرقت ادبی گرفتار شد. یک نویسنده گمنام کانادایی به نام فلورنس دیکس (Florence Deeks) ادعا کرد که ولز مطالبی را از یکی از دستنویس‌های منتشرنشده او ربوده است. مشکل در سال ۱۹۲۰ شروع شد، زمانی که دیکس نقدی از کتاب «طرح کلی تاریخ» (Outline of History) ولز را خواند. این کتاب دو جلدی شباهت عجیبی به تاریخ جهان خود دیکس، با عنوان «تار و پود رمانتیک جهان» (The Web of the World’s Romance) داشت که برای بیش از یک سال در انبار ناشر آمریکای شمالی ولز، مک میلان اند کامپنی (MacMillan & Company) خاک می‌خورد آن هم به طور تصادف شگفت‌انگیزی، در همان دوره‌ای که ولز کتابش را می‌نوشت. بررسی دقیق‌تر دستنویس رد شده نشان داد که به طور گسترده‌ای ورق خورده است، و شباهت‌های سازمانی کافی وجود داشت که دیکس بلافاصله همان موقع به فکر شکایت افتاد. با این حال او هنوز هم مردد بود. آخرین قطره ای که جام را لبریز کرد زمانی بود که ناشران دیگر شروع به رد دستنویس او کردند زیرا بیش از حد شبیه به کتاب ولز بود. دیکس خشمگین، ولز را به دادگاه کشاند و او را به «دزدی ادبی» متهم کرد، اما این دختر مجرد اهل تورنتو شانس کمی برای پیروزی در برابر نویسنده مشهور جهانی داشت. او باخت، اما پیگیری سرسختانه او برای عدالت، الهام‌بخش نویسندگان زن نادیده گرفته شده در همه جا شد.

تنها چیزی که نیاز داری ولز است

اعتقاد ولز به عشق آزاد و آزادی زنان، او را به نوعی قدیس حامی نسل هیپی‌ها (flower-power) تبدیل کرد. بیتل‌ها (The Beatles) حتی با دادن جایگاهی روی جلد آلبوم «Sgt. Pepper» از او تجلیل کردند. او در ردیف دوم از بالا، سوم از سمت راست، بین کارل مارکس (Karl Marx) و یوگی هندی، شری پاراماهانزا یوگاناندا (Indian yogi Sri Paramahansa Yogananda) قرار دارد.

نگه داشتنش در خانواده

نتیجه‌ی ولز (Wells’s great-grandson)، سایمون ولز، فیلمساز است که در سال ۲۰۰۲ نسخه سینمایی بازسازی شده «ماشین زمان» را بر اساس رمان پدربزرگ بزرگش کارگردانی کرد.

وقتی که در حال نوشتن داستان‌های کلاسیک علمی- تخیلی نبود، اچ. جی. ولز پیشگام اولین بازی‌های جنگی مینیاتوری شد. با وجود این، به طعنه، ادعا می‌کرد که یک صلح‌طلب است.


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
——————————
زیرنویس‌ها و توضیحات مترجم:

۱: اچ. جی. ولز استاد دانشگاه نبود. او در دوره‌ای کوتاه به عنوان معلم در مدارس خصوصی (Private Schools) کار می‌کرد و نه به عنوان استاد دانشگاه. ازدواج او با اِیمی کاترین رابینز (Amy Catherine Robbins) نیز زمانی اتفاق افتاد که او شاگردش در کالجی بود که ولز در آن تدریس می‌کرد. ولز در اوایل دهه ۱۸۹۰ (بین سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۳) در مؤسساتی مانند دانشگاه آموزش از راه دور (University Correspondence College) و کالج هِنریِ لندن (Henley House School) به تدریس علوم و زیست‌شناسی مشغول بود. این مراکز، دانشگاه‌های آکادمیک به معنای امروزی نبودند، بلکه بیشتر شبیه به مدارس عالی یا مؤسسات آموزشی خصوصی بودند. ولز هرگز مقام استادی (Professorship) در یک دانشگاه معتبر را نداشت. او بیشتر به عنوان معلم، نویسنده و روزنامه‌نگار فعالیت می‌کرد. ولز در سال ۱۸۹۲، هنگامی که در دانشگاه آموزش از راه دور به تدریس علوم مشغول بود، اِیمی کاترین رابینز (که یکی از دانشجویانش در آن مؤسسه بود) را ملاقات کرد. این رابطه منجر به ازدواج آن‌ها در سال ۱۸۹۵ شد. بنابراین، اگرچه ولز معلم اِیمی رابینز بود، اما نمی‌توان او را «استاد دانشگاه» به معنای آکادمیک آن دانست. این نکته‌ای است که در متن کوتاه شما نیز به درستی به آن اشاره شده است.

۲: ولز با آثاری مانند «ماشین زمان» (۱۸۹۵) مفاهیم نوینی مانند سفر در زمان، جنگ هسته‌ای (و اصطلاح “بمب اتمی”) و دستکاری ژنتیک را به ادبیات داستانی معرفی کرد که بسیاری از این پیش‌بینی‌ها بعدها به واقعیت پیوستند. او همچنین طرفدار اِیوژنیک (Eugenics) شده بود. ایوژنیک یک نظریه شبه‌علمی بود که هدف آن «بهبود نژاد بشر» از طریق کنترل تولیدمثل انسان‌ها (مانند ممنوعیت فرزندآوری افراد «ناخواسته» یا «ضعیف») بود. این ایده در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در میان روشنفکران غربی محبوبیت داشت. ولز از حامیان این نظریه بود و معتقد به اجباری کردن جابجایی اقلیت‌های نژادی و قومی، مجازات “منحرفان” و حکومت توسط یک الیت علمی-تکنوکرات بود. در عین حال او طرفدار یهود ستیزی هم بود. در نوشته‌های ولز، به ویژه در آثار غیرداستانی او مانند «طرح کلی تاریخ» (The Outline of History)، گرایش‌های ضدیهودی دیده می‌شود. او یهودیان را به عنوان «مانعی برای پیشرفت بشر» تصویر می‌کرد و از ادغام اجباری آنان در جامعه اصلی حمایت می‌کرد (که خود شکلی از پاک‌سازی قومی محسوب می‌شود). ولز نسبت به کلیسای کاتولیک روم نیز خصومت داشت و آن را نهادی مرتجع و مانع پیشرفت علم و جامعه می‌دانست. اگرچه ولز را به عنوان یک پیشگوی آینده و پدر علمی-تخیلی می‌شناسند، اما اندیشه‌های او جنبه‌های تاریک و اقتدارگرایانه نیز داشت. او جامعه‌ای آرمانی را تصور می‌کرد که در آن «دانشمندان» و «متخصصان» بر اساس معیارهای ایوژنیک حکومت می‌کنند، ایده‌هایی که بعدها توسط رژیم‌های فاشیستی مانند نازیسم مورد سوءاستفاده قرار گرفت. این تناقض در شخصیت ولز نشان می‌دهد که چگونه یک چشمانداز پیشرو می‌تواند با ایده‌های خطرناک و غیرانسانی آمیخته شود.

۳: سنگ قبر اچ.جی. ولز با عبارت “God damn you all, I told you so” (لعنت بر شما همگی، به شما گفته بودم) در واقع نمایشی از طنز تلخ، ویژگی شخصیتی و ناامیدی عمیق او از بشریت است. در اینجا میتوان ان تفسیر را بر اساس زمینه زندگی و اندیشه‌های او ‌آورد: هشدارهای نادیده گرفته‌شده: ولز در آثارش بارها به خطرات فناوری، جنگ‌های ویرانگر، تعصب نژادی و فروپاشی تمدن پرداخته بود. او در کتاب‌هایی مانند «شکل چیزهای آینده» و «جنگ در هوا» جنگ جهانی دوم، استفاده از بمب اتم و حتی جنگ سرد را پیش‌بینی کرده بود. با این حال، احساس می‌کرد جامعه به این هشدارها توجهی نکرده است. این جمله سنگ قبر، فریاد اعتراض او به بشر است که هشدارهایش را نادیده گرفت. بدبینی نسبت به آینده: او در اواخر عمر به دلیل دو جنگ جهانی، ظهور فاشیسم و شکست آرمان‌هایش، نسبت به آینده بشریت عمیقاً بدبین شده بود. جمله «به شما گفته بودم» اشاره به پیش‌بینی‌هایش درباره نابودی خودخواسته انسان دارد (مانند جمله‌ای که در پاراگراف شما آمده: “نژاد انسان خود را نابود خواهد کرد”). طنز و کنایه: ولز همواره طنز تلخی در نوشته‌هایش داشت. این جمله نیز با کنایه بیان شده است: او می‌دانست که اگر پیش‌بینی‌های فاجعه‌بارش محقق شوند، دیگر کسی زنده نخواهد بود تا “حقانیت او” را ببیند! بنابراین، این

اگرچه برخی پیش‌بینی‌های ولز (مانند بمب اتم) محقق شدند، اما او در مواردی نیز اشتباه کرد (مانند آینده زیردریایی‌ها و هوانوردی). با این حال، این جمله سنگ قبر نشان می‌دهد که او بیشتر بر هشدارهایش درباره فروپاشی تمدن تأکید داشت تا موفقیت‌های پیش‌بینانه‌اش.

۴: عنوان گیر کرده در گهربا «Stuck in Amber» برای این پاراگراف، یک جناس هوشمندانه (pun) و نمادپردازی چندلایه‌ای است که هم به نام شخصیت داستان (Amber Reeves) و هم به مفهوم نمادین «کهربا» (amber) اشاره دارد. عبارت «stuck in amber» در انگلیسی به معنای «گیر کرده در کهربا» است. کهربا (amber) ماده‌ای فسیل‌شده و شفاف است که گاه حشرات یا موجودات کوچک در آن به دام افتاده و برای میلیون‌ها سال حفظ می‌شوند. این عبارت استعاری معمولاً برای توصیف چیزی که در زمان متوقف شده، راکد مانده یا در وضعیتی ثابت و تغییرناپذیر گرفتار آمده به کار می‌رود. در اینجا، «Amber» هم نام معشوقه ولز (آمبر ریوز) است و هم به معنای «کهربا». پس عنوان هم به رابطه او با «آمبر» اشاره دارد و هم به وضعیت «گیرکردگی» و رکودی که این رابطه ممکن است نماد آن باشد. گیر کردن ولز در رابطه با امبر  چگونه بود؟ رابطه ولز با امبر ریوز — با وجود شور اولیه — به یک بن‌بست عاطفی و اخلاقی تبدیل شد. ولز که خود مدافع «عشق آزاد» بود، در این رابطه درگیر خیانت آشکار به همسرش (اِیمی)/ رسوایی اجتماعی/ مسئولیت‌های ناشی از رابطه با زنی جوان از خانواده‌ای سرشناس. این رابطه می‌تواند نماد توقف رشد اخلاقی یا گیرافتادن در شهوت باشد. امبر ریوز، زنی روشنفکر و آزاداندیش بود، اما رابطه با ولز او را در قالب «معشوقه یک مرد مشهور» محدود کرد و هویت مستقل فکری او را تحت الشعاع قرار داد. او در کهربای شهرت ولز گیر افتاد. پس در مجموع «Stuck in Amber» عنوانی ادبی و چندلایه است که با بازی با نام امبر ریوز، هم به داستان رابطه او با ولز اشاره می‌کند و هم به وضعیت رکود، گیرافتادگی و شیءشدن در رابطه‌ای که ادعای «آزادی» داشت. این عنوان به خواننده هشدار می‌دهد که پشت شعارهای روشنفکری، ممکن است واقعیت‌های پیچیده و حتی وابستگی‌های قدیمی پنهان باشد.

۵: طنز موقعیت. این داستان نمونهای از خشک بودن و بیهوده بودن گفتگوی اولیه در برخی موقعیتهای اجتماعی را نشان میدهد. ولز با جملهی کاملاً نامربوط («پدرم کریکت‌باز بود») سعی در شروع مکالمه دارد، اما این جمله چنان غیرمنتظره است که وودهاوس را سردرگم میکند. پاسخ پیشنهادی وودهاوس («پدر من سبیل سفید داشت») نیز عامدانه بیربط و مسخره است تا بی معنایی (absurdity) موقعیت را برجسته کند. در نهایت، پاسخ غیرمتعهدانه «اوه، آه» نشاندهندهٔ ناتوانی او در پیدا کردن واکنشی منطقی است. این داستان کوتاه، طنز ناخواسته در برخورد دو نویسنده بزرگ را روایت میکند و نشان میدهد چگونه یک تلاش ساده برای یخشکنی میتواند به موقعیتی کاملاً آبزورد تبدیل شود!

۶: این یک بازی زبانی است: “I take my hat off to you” به معنای “به تو احترام می‌گذارم” است، اما ولز می‌گوید “I take off your hat to you” که هم اشاره به دزدیدن کلاه دارد و هم کنایه از این عبارت است. عمل ولز در مورد کلاه آن مرد دیگر نمایش بی‌پروایی و خودمحوری اوست. عمل او که آشکارا «دزدیدن» خوانده می‌شود، نشان می‌دهد که او خود را بالاتر از قواعد اجتماعی متعارف می‌دانسته است. او نه تنها کلاه را برنمی‌گرداند، بلکه با ارسال نامه، عمل خود را به صورتی عمدی و تقریباً تحریک آمیز  به رخ صاحبش می‌کشد. نامه او سراسر طنز است. همان گونه که اشاره شد جمله پایانی «I take off your hat to you!» (کلاهتان را به احترام شما از سر برمی‌دارم) یک جناس یا بازی زبانی (pun) درخشان است. این عبارت در انگلیسی به معنای «به شما احسنت می‌گویم» یا «برای شما احترام قائلم» است، اما او در اینجا آن را به معنای واقعی کلمه به کار برده است: او واقعاً دارد کلاه آن شخص را از سر برمی‌دارد (و اصلاً قصد بازگرداندنش را ندارد). این کار، دزدی را به یک شوخی ادبی تبدیل می‌کند. این حکایت، نه صرفاً به عنوان یک «دزدی کوچک»، بلکه به عنوان نمادی از شخصیت مرکزی ولز عمل می‌کند: یک نابغه خلاق و پیشرو که خود را مقید به قوانین معمولی نمی‌دانست، شوخ طبعیِ تلخ و هوشمندانهای داشت و از ایجاد حیرت و به چالش کشیدن انتظارات دیگران لذت می‌برد.





نظر شما درباره این مقاله:







پیروزی قهوه
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 9:27

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

پیروزی قهوه


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

رهبران مذهبی در ژوئن ۱۵۱۱ در مکه این قانون را به استمداد طلبیدند، که اولین تلاش شناخته شده از چندین تلاش برای ممنوعیت مصرف قهوه بود. حاکم محلی، مردی به نام خیر بیگ (Kha’ir Beg)، که مسئول حفظ اخلاق عمومی بود، به معنای واقعی کلمه قهوه را محاکمه کرد. او شورایی از کارشناسان حقوقی را تشکیل داد و متهم - یک ظرف بزرگ قهوه - را در مقابل آنها قرار داد. پس از بحث درباره اثرات مستی‌آور آن، شورا با خیر بیگ موافقت کرد که فروش و مصرف قهوه باید ممنوع شود. این حکم در سراسر مکه اعلام شد، قهوه ها توقیف و در خیابانها سوزانده شدند، و فروشندگان قهوه و برخی از مشتریانشان به عنوان مجازات کتک خوردند. با این حال، در عرض چند ماه، مقامات بالاتر در قاهره حکم خیر بیگ را لغو کردند و قهوه دوباره به طور آشکار مصرف شد. با تضعیف اقتدارش، خیر بیگ سال بعد از مقام خود به عنوان حاکم عزل شد. 

اما آیا قهوه واقعاً یک ماده مستی‌آور بود؟ علمای مسلمان پیش از این تلاش زیادی کرده بودند تا بحث کنند که آیا پیامبر قصد ممنوعیت نوشیدنی‌های مستی‌آور را به طور کلی داشت یا فقط عمل نوشیدن تا حد مستی. همه بر نیاز به یک تعریف قانونی از مستی توافق داشتند، و چندین تعریف از این دست به موقع تدوین شد. یک فرد مست به طور مختلف به عنوان کسی تعریف می‌شد که «حواس‌پرت و گیج می‌شود»، «از هرگونه فضیلت ملایم و آرامش به سمت حماقت و جهل می‌رود»، یا «کاملاً هیچ چیزی را درک نمی‌کند، و نمی‌تواند مرد را از زن، یا زمین را از آسمان تشخیص دهد.» این تعاریف، که به عنوان بخشی از بحث علمی درباره نوشیدنی‌های الکلی تدوین شده بودند، سپس در مورد قهوه اعمال شدند.

با این حال، قهوه به وضوح هیچیک از چنین اثراتی را در مصرف‌کننده ایجاد نمی‌کرد، حتی در مقادیر زیاد. در واقع، کاملاً برعکس بود. «یکی با نام خداوند قهوه می نوشد و بیدار می‌ماند»، یک مدافع قهوه خاطرنشان کرد، «در حالی که کسی که به دنبال لذت شهوانی در مستی‌هاست، خداوند را نادیده می‌گیرد و مست می‌شود.» مخالفان قهوه سعی کردند استدلال کنند که هر تغییری در وضعیت جسمی یا ذهنی مصرف‌کننده دلیلی برای ممنوعیت قهوه است. مدافعان این نوشیدنی با موفقیت این استدلال را نیز دفع کردند و خاطرنشان کردند که غذاهای تند، سیر و پیاز نیز اثرات جسمی مانند اشک ریختن ایجاد می‌کنند، اما مصرف آنها کاملاً قانونی بود. 

اگرچه مقامات بالاتر خیر بیگ در قاهره ممنوعیت فروش و مصرف قهوه را تأیید نکردند، اما با مخالفت او با گردهمایی ها و مکان‌هایی که در آن قهوه نوشیده می‌شد، همصدا شدند. در واقع، بیشتر از اثرات قهوه بر مصرف‌کننده، شرایطی که در آن مصرف می‌شد مقامات را نگران می‌کرد، زیرا قهوه‌خانه‌ها کانون شایعات، اخبار نادرست، بحث‌های سیاسی و گفتگوهای طنزآمیز بودند. آنها همچنین مکان‌های محبوبی برای شطرنج و نرد بودند، که از نظر اخلاقی مشکوک تلقی می‌شدند. از نظر فنی، بازی‌های تخته فقط در صورتی تحت قانون اسلام ممنوع بودند که روی نتیجه آنها شرط‌بندی می‌شد. اما صرفاً انجام این بازی‌ها به این تصور در میان مخالفان قهوه‌خانه‌ها دامن می‌زد که چنین مکان‌هایی در بهترین حالت محل‌های با اخلاق سست و در بدترین حالت لانه‌های توطئه و شورش بودند. 

تلاش‌های بیشتری برای تعطیلی قهوه‌خانه‌ها صورت گرفت، برای مثال در مکه در سال ۱۵۲۴ و قاهره در سال ۱۵۳۹، اگرچه چنین تعطیلی‌هایی معمولاً کوتاه‌مدت بودند. زیرا علیرغم این تلاش‌ها، و محکوم کردن مصرف‌کنندگان قهوه به عنوان افراد بیکار یا شایعه پراکن، هیچ قانونی واقعاً نقض نمی‌شد، بنابراین تلاش‌ها برای ممنوعیت قهوه در نهایت شکست خورد. تا اوایل قرن هفدهم، اروپائیانی که به این مناطق سفر می‌کردند، درباره محبوبیت گسترده قهوه‌خانه‌ها در جهان عرب و نقش آنها به عنوان محل ملاقات و منبع اخبار اظهار نظر می‌کردند. ویلیام بیدولف (William Biddulph)، یک مسافر انگلیسی، در سال ۱۶۰۹ خاطرنشان کرد که «قهوهخانه‌های آنها رایج‌تر از میخانه‌ها در انگلستان است... اگر خبری باشد، آنجا درباره‌اش صحبت می‌شود.» جورج ساندیز (George Sandys)، مسافر انگلیسی دیگری که در سال ۱۶۱۰ از مصر و فلسطین دیدن کرد، مشاهده کرد که «اگرچه آنها از میخانه‌ها محروم هستند، اما قهوه‌خانه‌های خود را دارند که تا حدی شبیه به آنهاست. آنها بیشتر روز را آنجا می‌نشینند و گپ میزنند؛ و از نوشیدنی‌ای به نام قهوه (که از دانه آن تهیه می‌شود) در ظروف کوچک چینی می‌نوشند، به داغی که می‌توانند تحمل کنند؛ سیاه به رنگ دوده، و مزه‌اش چندان متفاوت از آن نیست.» 

یک اعتراض احتمالی به پذیرش قهوه در اروپا - ارتباط آن با اسلام - حدود این زمان برطرف شد. کمی قبل از مرگش در سال ۱۶۰۵، از پاپ کلمنت هشتم (Pope Clement VIII) خواسته شد تا موضع کلیسای کاتولیک را در مورد قهوه اعلام کند. در آن زمان، این نوشیدنی یک نوآوری بود که در اروپا به جز در میان گیاه‌شناسان و پزشکان، از جمله آنهایی که در دانشگاه پادوا، یک مرکز پیشرو در تحقیقات پزشکی بودند، چندان شناخته شده نبود. مخالفان مذهبی قهوه استدلال می‌کردند که قهوه شیطانی است: آنها ادعا می‌کردند که از آنجا که مسلمانان نمی‌توانستند شراب، نوشیدنی مقدس مسیحیان، را بنوشند، شیطان آنها را با قهوه مجازات کرده بود. اما پاپ حرف آخر را می‌زد. یک تاجر ونیزی یک نمونه کوچک برای بررسی ارائه داد، و کلمنت تصمیم گرفت قبل از تصمیم‌گیری، این نوشیدنی جدید را بچشد. داستان می‌گوید که او چنان مجذوب طعم و عطر آن شد که مصرف آن توسط مسیحیان را تأیید کرد. در عرض نیم قرن، این نوآوری عجیب به سرعت در بخش‌هایی از اروپای غربی به امری عادی تبدیل شد. قهوه‌خانه‌ها در دهه ۱۶۵۰ در بریتانیا و در دهه ۱۶۶۰ در آمستردام و لاهه افتتاح شدند. همانطور که قهوه به سمت غرب حرکت کرد، مفهوم عربی قهوه‌خانه را به عنوان جایگزینی محترمانه‌تر، اندیشه‌ورزانه‌تر و مهمتر از همه غیرالکلی برای میخانه همراه خود برد – که تا حد قابل توجهی جنجالی بود.

پیروزی قهوه

قهوه گویی به سفارش لندن دهه‌های ۱۶۵۰ و ۱۶۶۰ ساخته شده بود. اولین قهوه‌خانه‌ها در دوران حکومت اولیور کرامولِ (Oliver Cromwell) پاک‌دین ظهور کردند؛ کسی که پس از برکناری و اعدام شاه چارلز اول (King Charles I)، در پایان جنگ داخلی انگلستان به قدرت رسید. قهوه‌خانه‌های انگلستان در دوران پاکدینان (پیوریتن‌ها) آغاز به کار کردند، به عنوان جایگزین‌هایی محترمانه‌تر و معتدل‌تر برای میخانه‌ها. این مکان‌ها به خوبی روشن بودند و با قفسه‌های کتاب، آینه‌ها، نقاشی‌های قاب‌طلایی و مبلمان خوب تزئین شده بودند، در تضاد آشکار با تاریکی و کثیفی میخانه‌هایی که در آن‌ها الکل سرو می‌شد. پس از مرگ کرامول در سال ۱۶۵۸، افکار عمومی به نفع بازگرداندن سلطنت تغییر کرد، و در این مدت، قهوه‌خانه‌ها به مراکز بحث و توطئه‌های سیاسی تبدیل شدند، چرا که راه برای به قدرت رسیدن چارلز دوم (Charles II) در سال ۱۶۶۰ هموار شده بود. ویلیام کاونتری (William Coventry)، یکی از مشاوران پادشاه، خاطرنشان کرد که هواداران چارلز در دوران حکومت کرامول اغلب در قهوه‌خانه‌ها ملاقات می‌کردند، و اینکه «دوستان پادشاه در این مکان‌ها آزادی بیان بیشتری داشتند تا هر جای دیگر.» او پیشنهاد کرد که شاید پادشاه بدون این گردهمایی‌های قهوه‌خانه‌ای به تخت سلطنت نمی‌رسید. 

در همان زمان، لندن در حال تبدیل شدن به مرکز یک امپراتوری تجاری پررونق بود. استقبال بازرگانان از قهوه‌خانه‌ها، که برای آن‌ها مکان‌های عمومی مناسب و محترمانه‌ای برای ملاقات و انجام کسب‌وکار فراهم می‌کرد، محبوبیت ادامه‌دار آن‌ها را پس از بازگشت سلطنت تضمین کرد. با جذب پیوریتن‌ها، توطئه‌گران و سرمایه‌داران به یک اندازه، قهوه‌خانه‌های لندن کاملاً با حال‌وهوای شهر همخوانی داشتند. 

اولین قهوه‌خانه شهر در سال ۱۶۵۲ توسط پاسکوا رزی (Pasqua Rosee)، خدمتکار ارمنی تاجر انگلیسی‌ای به نام دانیل ادواردز (Daniel Edwards) که در سفرهایش به خاورمیانه ذائقه‌اش به قهوه عادت کرده بود، افتتاح شد. ادواردز دوستانش در لندن را با قهوه آشنا کرد، که رزی روزی چند بار برایش آماده می‌کرد. اشتیاق آن‌ها به این نوشیدنی جدید به حدی بود که ادواردز تصمیم گرفت رزی را به عنوان فروشنده قهوه به کار بگیرد. اعلامیه راه‌اندازی کسب‌وکار رزی، با عنوان «فضیلت نوشیدنی قهوه» (The Vertue of the Coffee Drink)، نشان می‌دهد که قهوه چقدر نوظهور بود. این متن با فرض بی‌اطلاعی کامل خواننده از قهوه، به توضیح منشأ این نوشیدنی در عربستان، روش تهیه آن و آداب مصرفش پرداخته بود. بخش زیادی از این اعلامیه به خواص درمانی ادعایی قهوه اختصاص داشت. گفته می‌شد که این نوشیدنی در برابر درد چشم، سردرد، سرفه، استسقا، نقرس و اسکوربوت مؤثر است و از «سقط جنین در زنان باردار» جلوگیری می‌کند. اما شاید توضیح مزایای تجاری قهوه بود که مشتریان رزی را جذب می‌کرد: «این نوشیدنی خواب‌آلودگی را از بین می‌برد و فرد را برای انجام کارها آماده می‌کند، اگر لازم باشد بیدار بماند؛ و بنابراین نباید پس از شام آن را نوشید، مگر اینکه قصد بیدار ماندن داشته باشید، زیرا تا ۳ یا ۴ ساعت مانع خواب می‌شود.» 

موفقیت رزی به حدی بود که میخانه‌داران محلی به شهردار اعتراض کردند که رزی حق ندارد کسب‌وکاری در رقابت با آن‌ها راه بیندازد، چون از شهروندان آزاد شهر نبود. در نهایت رزی مجبور به ترک کشور شد، اما ایده قهوه‌خانه جا افتاده بود، و نمونه‌های بیشتری در طول دهه ۱۶۵۰ ظهور کردند. تا سال ۱۶۶۳ تعداد قهوه‌خانه‌های لندن به ۸۳ مورد رسید. بسیاری از آن‌ها در آتش‌سوزی بزرگ لندن در سال ۱۶۶۶ از بین رفتند، اما تعداد بیشتری جایگزین شدند، و تا پایان قرن صدها قهوه‌خانه وجود داشت. یک منبع این تعداد را سه هزار ذکر کرده، هرچند این رقم برای شهری با جمعیت تنها ششصدهزارنفر در آن زمان بعید به نظر می‌رسد. قهوه‌خانه‌ها گاهی نوشیدنی‌های دیگری مانند شکلات داغ (hot chocolate) و چای نیز سرو می‌کردند، اما فضای منظم و صمیمی آن‌ها الهام‌گرفته از قهوه‌خانه‌های عربی بود، و قهوه نوشیدنی غالب بود. 

البته همه موافق نبودند. در کنار میخانه‌داران و شراب‌فروشان، که دلایل تجاری برای مخالفت با قهوه داشتند، مخالفان این نوشیدنی شامل پزشکانی می‌شدند که معتقد بودند این نوشیدنی جدید سمی است، و مفسرانی که با تکرار انتقادات عربی‌ها نسبت به قهوه، نگران بودند که قهوه‌خانه‌ها موجب اتلاف وقت و بحث‌های پیش‌پاافتاده به جای فعالیت‌های مهم‌تر می‌شوند. برخی دیگر صرفاً به طعم قهوه اعتراض داشتند، که به طعنه «شربت دوده» یا «جوهر کفش کهنه» نامیده می‌شد. (قهوه، مانند آبجو، بر اساس گالن مالیات می‌خورد، یعنی باید از قبل آماده می‌شد. سپس قهوه سرد شده از بشکه را قبل از سرو دوباره می‌جوشاندند، که قطعاً تأثیر مثبتی روی طعم آن نداشت.) 

نتیجه این بحث‌ها، سیل جزوه‌ها و اعلامیه‌هایی از دو طرف بود، با عناوینی مانند «زدوخورد بر سر قهوه» (۱۶۶۲)، «اعلامیه‌ای علیه قهوه» (۱۶۷۲)، «در دفاع از قهوه» (۱۶۷۴) و «توجیه قهوه‌خانه‌ها» (۱۶۷۵). یکی از حملات قابل توجه به قهوه‌خانه‌های لندن از سوی گروهی از زنان بود، که «عریضه زنان علیه قهوه» را منتشر کردند و «مشکلات بزرگ ناشی از مصرف بیش از حد این نوشیدنی خشک‌کننده و ناتوان‌کننده برای جنس خود» را به عموم نشان دادند. زنان شکایت داشتند که شوهرانشان آنقدر قهوه می‌نوشند که «مانند بیابان‌هایی که این دانه شوم از آنجا آورده شده، نابارور شده‌اند.» علاوه بر این، از آنجا که مردان تمام وقت خود را در قهوه‌خانه‌ها می‌گذراندند، که ورود زنان به آن‌ها ممنوع بود، «نژاد بشر در خطر انقراض قرار گرفته بود.» 

بحث داغ بر سر مزایای قهوه مقامات بریتانیا را به اقدام واداشت. در واقع، شاه چارلز دوم (King Charles II) مدتی بود که به دنبال بهانه‌ای برای مقابله با قهوه‌خانه‌ها می‌گشت. مانند همتایانش در جهان عرب، او به آزادی بیان در قهوه‌خانه‌ها و مناسب بودن آن‌ها برای طراحی توطئه‌ها مشکوک بود. چارلز به خوبی از این موضوع آگاه بود، زیرا نقشه‌های قهوه‌خانه‌ای سهم کوچکی در به قدرت رسیدن خود او داشتند. در ۲۹ دسامبر ۱۶۷۵، پادشاه «اعلامیه‌ای برای سرکوب قهوه‌خانه‌ها» صادر کرد و اعلام کرد که از آنجا که این مؤسسات «اثرات بسیار شرورانه و خطرناکی داشته‌اند... زیرا در چنین مکان‌هایی... اخبار دروغ، مغرضانه و توهین‌آمیز جعل و منتشر می‌شود، به افترای حکومت اعلیحضرت و اخلال در صلح و آرامش قلمرو؛ اعلیحضرت مصلحت و لازم دیده‌اند که قهوه‌خانه‌های مذکور (برای آینده) تعطیل و سرکوب شوند.» 

نتیجه، اعتراض عمومی بود، زیرا تا آن زمان قهوه‌خانه‌ها به بخشی مرکزی از زندگی اجتماعی، تجاری و سیاسی لندن تبدیل شده بودند. وقتی مشخص شد که این اعلامیه به طور گسترده نادیده گرفته می‌شود، که اقتدار دولت را تضعیف می‌کرد، اعلامیه دیگری صادر شد که اعلام می‌کرد فروشندگان قهوه در صورت پرداخت پانصد پوند و قبول سوگند وفاداری، اجازه خواهند داشت شش ماه دیگر به کار خود ادامه دهند. اما این هزینه و محدودیت زمانی به زودی کنار گذاشته شد و در عوض درخواست‌های مبهمی مطرح شد که قهوه‌خانه‌ها باید از ورود جاسوسان و مفسدان جلوگیری کنند. حتی پادشاه هم نمی‌توانست پیشروی قهوه را متوقف کند. 

به طور مشابه، پزشکان در مارسی (Marseilles)، جایی که اولین قهوه‌خانه فرانسه در سال ۱۶۷۱ افتتاح شده بود، به درخواست شراب‌فروشان نگران معیشت خود، از جنبه سلامتی به قهوه حمله کردند. آن‌ها اعلام کردند که قهوه «نوآوری خارجی پست و بی‌ارزش... میوه درختی است که بزها و شترها آن را کشف کرده‌اند [و] خون را می‌سوزاند، باعث فلج، ناتوانی و لاغری می‌شود» و «برای اکثر ساکنان مارسی مضر خواهد بود.» اما این حمله تأثیر کمی در کاهش گسترش قهوه داشت؛ این نوشیدنی در میان اشراف به عنوان یک نوشیدنی مد روز جا افتاده بود، و تا پایان قرن قهوه‌خانه‌ها در پاریس رونق داشتند. هنگامی که قهوه در آلمان محبوب شد، آهنگساز یوهان سباستیان باخ (Johann Sebastian Bach) یک «کانتاتای قهوه» (Coffee Cantata) نوشت که به طعنه کسانی را نشان می‌داد که بدون موفقیت از جنبه پزشکی با قهوه مخالفت کرده بودند. قهوه در هلند نیز مورد استقبال قرار گرفت، جایی که یک نویسنده در اوایل قرن هجدهم مشاهده کرد که «استفاده از آن در کشور ما آنقدر رایج شده که اگر خدمتکاران و خیاطان هر صبح قهوه نخورند، نخ از سوزن رد نمی‌شود.» نوشیدنی عربی اروپا را فتح کرده بود.

ادامه دارد ...

بخش بعدی: امپراتوری‌های قهوه

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب می‌نوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روح‌ها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد

A History of the World in Six Glasses, Tom Standage





نظر شما درباره این مقاله:







فروپاشی افغانستان
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.12.2025, 8:10

فروپاشی افغانستان


جنیفر بریک ‌مورتازاشویلی

مجله دموکراسی (Journal of Democracy)
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش نخست مقاله: فروپاشی افغانستان

بخش دوم و پایانی

دوره ریاست جمهوری منزوی غنی

تا سال ۲۰۱۴، دولت افغانستان تقریباً هیچ مشروعیتی نداشت و خشونت سراسر کشور را فراگرفته بود، زیرا طالبان احیا شده در حال پیشروی بودند. رئیس جمهور کرزی در پایان دومین دوره خود در همان سال از سمت خود کنار رفت و عملیات رزمی ایالات متحده در افغانستان به پایان رسید و آمریکا به نقش مشاوره و پشتیبانی از نیروهای افغان گذار کرد.

انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۴ در فساد بسیار زیادی غرق شده بود به طوری که برنده واقعی آن هنوز ناشناخته باقی مانده است. عبدالله عبدالله، مشاور سابق فرمانده فقید اتحاد شمال، احمد شاه مسعود، در دور اول در ۵ آوریل در بین هشت نامزد اول شد. با این حال، نتایج دور دوم در ۱۴ ژوئن بین عبدالله و اشرف غنی مشخص نبود. بنابراین، وزیر امور خارجه آمریکا، جان کری، به کابل رفت و بین غنی و عبدالله توافقی ترتیب داد: غنی رئیس جمهور شد و عبدالله به سمت «مدیر ارشد اجرایی» منصوب گردید، سمتی فراقانونی که در خلال مذاکرات ایجاد شده بود. این توافق همچنین خواستار اصلاح قانون اساسی، از جمله امکان عدم تمرکز بیشتر از طریق تشکیل یک لویه جرگه قانون اساسی جدید شد، اما هیچ یک از اینها هرگز محقق نگردید.

غنی در کارزار انتخاباتی خود بر اعتبار تکنوکرات خود تأکید داشت. او قول داد دولت را اصلاح کند، بخش عمومی را تقویت نماید و دیگر چالش‌های کلیدی را مورد توجه قرار دهد. حاکمیت او با شور و اشتیاق زیاد از سوی واشنگتن روبرو شد که غنی را کسی می‌دید که می‌تواند بسیار بهتر از کرزی با جامعه اهداکنندگان بین‌المللی و حامیان آمریکایی ارتباط برقرار کند. رابطه کرزی با آمریکا به دلیل نارضایتی او از تلفات غیرنظامی و خشم آمریکا از فساد تیره شده بود.

غنی، به همراه کلر لاکهارت (Clare Lockhart)، در سال ۲۰۰۶ مؤسسه «اثربخشی دولت» را، که یک سازمان غیردولتی مستقر در واشنگتن است، تأسیس کرده و کتاب «ترمیم دولت‌های شکست خورده» (۲۰۰۸) (Fixing Failed States) را نوشته بود [۱۹]. با این حال، راهنمایی‌های این کتاب برای افغانستان نامناسب است، زیرا تقریباً به طور کامل بر مسائل فنی مانند بودجه و تدارکات متمرکز شده و سخنی کمی درباره چگونگی ساخت مشروعیت یا رسیدگی به چالش‌های روزمره مردم گفته است.

غنی بسیاری از زنان و جوانان را به مناصب مهم وزارتی و دولتی منصوب کرد که ایالات متحده و شرکای ناتو را تحت تأثیر قرار داد و به جوانان افغان امید داد که او جنگسالارانی را که در دولت کرزی نقش بسیار برجسته ای داشتند، به حاشیه خواهد راند و تغییرات گسترده‌تری را به ارمغان خواهد آورد. اما غنی این امیدها را به باد داد. برای مثال، اگرچه او در ابتدا اعتراضات عمومی را تحمل کرد، اما وقتی به در خانه‌اش رسید، آن را سرکوب نمود. از اواخر سال ۲۰۱۵، چندین جنبش جوانان افغان شکل گرفت و در طول دو سال بعد، در مورد مسائل مختلف، از جمله تبعیض قومی علیه اقلیت هزاره، تظاهرات کردند. در ماه مه ۲۰۱۷، پس از انفجار یک کامیون بمب‌گذاری شده که بیش از ۱۵۰ نفر را در یک میدان در کابل کشت، یک تجمع سازمان‌یافته از شهروندان خشمگین به سمت کاخ ریاست جمهوری راهپیمایی کردند. وقتی معترضان با نیروهای امنیتی روبرو شدند، به روی آنان آتش گشوده شد و حداقل شش نفر از آنان کشته شدند [۲۰]. اندکی پس از آن، غنی اعلام کرد که تظاهرات «نظم عمومی و اقتصاد را آسیب می‌زند» و محدودیت‌هایی بر آزادی تجمع وضع کرد که ظاهراً نقض قانون اساسی بود. بسیاری از جوانانی که در ابتدا با اشتیاق از رئیس جمهور حمایت کرده بودند، اکنون دیگر از او پشتیبانی نمی‌کردند.

غنی اشتباه بسیاری از رهبران پیشین افغان را که در نهایت از قدرت رانده شده بودند همچنان تکرار کرد. او کنترل را متمرکز کرد تا به سرعت دیدگاه خود از اصلاحات را محقق کند. اما با انجام این کار، رئیس جمهور تقریباً همه اطرافیان خود، از جمله مردم را بیگانه و از خود دور نمود. همچنین تمایل غنی به «تمرکززدایی بیش از حد و مدیریت خرد» به شدت به وزارت دارایی آسیب زد [۲۱]. سبک مدیریت مستبدانه او منجر به افزایش اتهامات فساد و استعفای کارکنان کلیدی وزارتخانه شد.

به جای تقویت نهادهای دولتی، غنی بارها از پیشینیان خود تقلید کرد و نهادها و مکانیسم‌های تصمیم‌گیری موازی برای دور زدن اهرم‌های دولت ایجاد کرد. برای مثال، او کمیسیون‌های ریاست جمهوری ایجاد کرد که در مورد مسائلی مانند تدارکات مستقیماً به او پاسخگو بودند. منتقدان charge (ادعا) می‌کردند که غنی با مدیریت خرد تصمیماتی که باید متعلق به وزارتخانه‌ها می‌بود، وقت را تلف می‌کند. تنها یک هفته قبل از سقوط کابل به دست طالبان، غنی به طور مشهور کمیسیون ملی تدارکات خود را برای اعطای مجوز ساخت یک سد در استان کندز تشکیل داد، حتی اگر کندز تا آن زمان دیگر تحت کنترل دولت نبود [۲۲].

به مرور زمان، غنی بیش از گذشته دچار سوءظن و بدگمانی شد، تا جایی که تنها به تعداد معدودی اعتماد داشت و همواره در تلاش بود تا قدرت خود را حفظ کند. این مسئله پیامدهای مهمی در پی داشت. رئیس‌جمهور که خود پشتون بود، متهم به قوم‌مداری شد. در سال ۲۰۱۷، یک یادداشت محرمانه درون دولت که به بیرون درز کرده بود، نشان می‌داد که مشاغل دولتی عمدتاً به پشتون‌ها اعطا می‌شود تا کنترل در دست آنان باقی بماند. این موضوع به عنوان مدرکی دال بر تلاش یک «گروه محدود» برای حکمرانی بر کشور تلقی شد [۲۳].

علاوه بر این، غنی قدرت‌های منطقه‌ای – که بسیاری از آنان به اقلیت‌های قومی در شمال تعلق داشتند – را مانعی در برابر تصور خود از یک دولت مدرن و تهدیدی برای آرمان‌های تکنوکراتیک خود می‌دید. بنابراین، بلافاصله پس از رسیدن به ریاست‌جمهوری، تلاش برای تضعیف آنان را آغاز کرد. تمرکز غنی بر تثبیت قدرت بر رهبران ائتلاف شمالی با برکناری فرمانداران جنگسالاری که کرزی منصوب کرده بود – و غنی آنان را رقیب می‌دانست – وضعیت امنیتی در شمال را که از زمان به قدرت رسیدنش در سال ۲۰۱۴ در حال فروپاشی بود، بدتر کرد. در سال ۲۰۱۷، غنی عطا محمد نور، فرماندار ولایت بلخ را برکنار کرد که این اقدام تقریباً به یک رویارویی مسلحانه بین دولت و فرماندهان محلی منجر شد. غنی این رهبران را با وفاداران به خود، از جمله بسیاری از پشتون‌های جنوب و شرق که در شمال گمارد، جایگزین کرد که اغلب منجر به اعتراضات و خشونت می‌شد.

هنگامی که غنی برای اولین بار قدرت را به دست گرفت، از نسل جدید و تحصیل‌کرده کشور استعدادهایی را به خدمت گرفت. اما با افزایش رویه‌های اقتدارگرایانه او، بسیاری از آنان استعفا دادند. در سال‌های پایانی حکومتش، این رئیس‌جمهور تحت محاصره، حلقه داخلی خود را تنها به دو مشاور، یعنی رئیس دفتر «فاضل فاضلی» و مشاور امنیت ملی «حمدالله محب» محدود کرده بود. این سه تن با عنوان «جمهوری سه نفره» (Republic of Three) شناخته می‌شدند.

در این سال‌های پایانی، غنی زمان و توجه بسیار بیشتری را صرف سرکوب فرماندهان مجاهدینی کرد که با او مخالفت می‌کردند تا حکمرانی یا مبارزه با طالبان. غنی در نهایت موفق شد مخالفان خود را خلع سلاح کند و این، از قضا، باعث سقوط او شد، چرا که این فرماندهان و جنگسالاران، قوی‌ترین منبع محافظت او در برابر تهاجم طالبان بودند. بنابراین، با تضعیف آنان، مناطق بیشتری در شمال به تصرف نیروهای طالبان درآمد. تا اوایل سال ۲۰۲۱، دولت تنها بر ۳۰ درصد از قلمرو افغانستان کنترل بی‌چون‌وچرا داشت. از ماه مه تا اوت ۲۰۲۱، منطقه پس از منطقه به طالبان سقوط کرد، بسیاری از آن‌ها بدون هیچ درگیری.

طالبان؟ امارت اسلامی جدید افغانستان

پرسش‌های زیادی درباره چگونگی حکمرانی طالبان بر افغانستان در ماه‌ها و سال‌های آینده وجود دارد. رهبران طالبان خود نیز در حال فهمیدن این مسئله هستند، چرا که آنان نیز از سقوط سریع دولت غنی شوکه شده به نظر می‌رسیدند.

تهاجم طالبان تا حدی بسیار مؤثر بود زیرا پیام‌رسانی آنان کاملاً شفاف بود: آنان شکایات مردم را درک می‌کردند. هنگامی که نیروهای طالبان کنترل مراکز ولایات را به دست گرفتند، فرماندهان آنان از خود در کاخ‌های مجلل جنگسالاران رژیم پیشین فیلم گرفتند. پس از تصرف قصر ریاست‌جمهوری در کابل، فرماندهان طالبان در مقابل تجهیزات ورزشی گران‌قیمت غنی عکس گرفتند. خارجی ها و افراد ناآشنا با شرایط داحل افغانستان عمدتاً این ویدیوها را دلیلی بر عقب‌ماندگی طالبان می‌دانستند. اما برای بسیاری از افغان‌ها، این فیلم‌ها شکاف عمیق بین دولت و مردم را آشکار کرد.

طالبان در ۱۵ اوت کنترل کابل را به دست گرفتند، اما شکل‌دهی یک دولت موقت سه هفته دیگر زمان برد. آنان ملا حسن اخوند را به عنوان نخست‌وزیر موقت منصوب کردند و همچنین دو معاون نخست‌وزیر، ملا عبدالغنی برادر (که پیشتر ریاست دفتر سیاسی طالبان در دوحه را بر عهده داشت) و ملاوی عبدالسلام حنفی (عضو تیم مذاکره کننده دوحه) را معرفی کردند. رهبر معنوی این جنبش، هبت‌الله آخوندزاده، همچنان به عنوان امیرالمؤمنین ادامه‌دهنده نقش خود بود.

در حالی که طالبان به عنوان یک گروه شورشی متحد باقی ماندند، تنش فزاینده‌ای بین گروه‌هایی که مذاکرات دوحه را تحت رهبری برادر پیش می‌بردند – که به نظر می‌رسد تمایل بیشتری برای کار با جامعه بین‌المللی دارند – و جناح‌های تندروتر تحت رهبری سراج‌الدین حقانی، وزیر کشور موقت، وجود دارد. حقانی شبکه معروف به نام خود (شبکه حقانی) را رهبری می‌کرد که در بیست سال گذشته برخی از وحشیانه‌ترین حملات تروریستی را علیه غیرنظامیان افغان، نیروهای امنیتی افغانستان و نیروهای ناتو انجام داده است. به نظر می‌رسد طالبان علاقه‌ای به تعدیل چهره خود برای مخاطبان بین‌المللی ندارد، چرا که ۲۰ نفر از ۳۳ مقام این رژیم در فهرست تحریم‌های سازمان ملل قرار دارند [۲۴].

در حالی که بسیاری از رهبران ائتلاف شمالی از کشور گریختند، احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود، از پایگاه خود در دره پنجشیر، جبهه مقاومت ملی را سرهم‌بندی کرد. هنگامی که مشخص شد نیروهایش به شدت در حال شکست هستند، مسعود سعی کرد با طالبان مذاکره کند و درخواست پست‌هایی در چند وزارتخانه و یک دولت غیرمتمرکز کرد که در آن ولایات در مورد حاکمان خود حق اظهارنظر داشته باشند. طالبان این درخواست‌ها را رد کردند و او به زودی به تاجیکستان همسایه گریخت، جایی که تا امروز در آنجا باقی مانده است.

طالبان هنوز حاکمیت خود را تثبیت نکرده‌اند و در حال حاضر، رویه متفاوتی نسبت به دوره قبلی حکمرانی خود (۲۰۰۱-۱۹۹۶) در پیش گرفته‌اند. آنان زنان را از حضور در عرصه عمومی منع نکرده‌اند. اگرچه مدارس راهنمایی و دانشگاه‌ها را به روی زنان بسته‌اند – اقدامی که رژیم آن را موقت می‌خواند – اما اجازه داده‌اند مدارس ابتدایی دخترانه فعال باقی بمانند. آنان استفاده از برقع را اجباری نکرده‌اند یا زنان را ملزم به همراهی یک محرم در سفر نکرده‌اند. همچنین موسیقی را ممنوع یا مردان را مجبور به ریش گذاشتن نکرده‌اند.

در حال حاضر، تنها مخالفت داخلی با حکومت طالبان از سوی داعش- خراسان (IS-K) صورت می‌گیرد که در اوج تخلیه هوایی، حمله انتحاری در فرودگاه کابل ترتیب داد و باعث کشته شدن ۱۳ سرباز آمریکایی و حداقل ۱۷۰ غیرنظامی شد که قصد فرار از کشور را داشتند. ده‌ها مقام سابق نیروهای امنیتی افغان که روزی به دولت وفادار بودند، اکنون به داعش- خراسان سوگند وفاداری داده‌اند، زیرا این گروه تنها منبع مخالفت با طالبان محسوب می‌شود.

طالبان اکنون کلیدهای یکی از متمرکزترین دولت‌های جهان را در دست دارند. به عنوان یک جنبش اقتدارگرا، آنان هیچ تمایلی به واگذاری اختیارات به مناطق یا اجازه دادن به مخالفت معنادار ندارند. طالبان همواره گفته‌اند که معتقدند دموکراسی، آنگونه که توسط ایالات متحده اجرا و ترویج می‌شود، با اسلام سازگاری ندارد.

به نظر می‌رسد رهبری طالبان کاملاً مایل است دولت بزرگی را که از جمهوری سقوط کرده به ارث برده حفظ کند، از جمله اکثر وزارتخانه‌ها (به جز وزارت امور زنان که در وزارت تازه‌تأسیس امر به معروف و نهی از منکر ادغام شد). این رویکرد در تضاد با برخی دیدگاه‌های حداقلی‌تر طالبان درباره دولت است که در طول دو دهه تبعید شکل گرفته بود و با دوره قبلی حکمرانی آنان نیز تفاوت دارد. آنان حتی در ازای تشکیل دولت فراگیرتر، با آمریکا برای دریافت کمک و به رسمیت شناخته شدن چانه‌زنی می‌کنند. اگرچه دولت برخی انتصابات را انجام داده، اما هیچ سلسله مراتب تصمیم‌گیری مشخصی وجود ندارد. طالبان هنوز باید تصمیم بگیرند که چگونه درون ساختارهای به ارث برده مانور دهند. بنابراین، آینده‌ای مبهم و پرابهام در کمین کشور است.

ریشه‌های فروپاشی

تشخیص علل شکست در افغانستان نه تنها برای درک مسیر آینده این کشور، بلکه برای جلوگیری از تکرار اشتباهات سیاست خارجی اهمیت دارد. بدیهی است که دولت افغانستان به شدت فاسد بود. اما این فساد ریشه در جامعه یا فرهنگ افغانستان نداشت. بلکه توسط قوانین حاکم بر جامعه در ترکیب با حجم عجیب و غیر قابل باور از پول تزریق شده به اقتصادی که به سختی می‌توانست چنین مبالغی را جذب کند، تشویق می‌شد [تاکید از مترجم است. بنابراین همیشه آمریکا مقصر است]. تا زمان ناپدید شدن جمهوری افغانستان، تقریباً ۸۰ درصد بودجه دولت از سوی ایالات متحده تأمین می‌شد و نزدیک به ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی کشور از کمک‌های خارجی نشأت می‌گرفت.

ایالات متحده در افغانستان استراتژی مشخصی نداشت. با این حال، یک امر ثابت، میلیاردها دلار کمک مالی بود که برای شناور نگه داشتن دولت به این کشور تزریق می‌کرد. با این حال، این سرمایه‌گذاری عظیم تحت نظارت یا محدودیت‌های معناداری در مورد نحوه استفاده قرار نمی‌گرفت و این امر به فساد و در نهایت فروپاشی دولت دامن زد. آمریکا به جای توسعه یک رویکرد جدید، ظاهراً تنها بر منابع مالی برای حفظ دولت و نیروی نظامی حساب باز کرده بود.

هنگامی که جمهوری به دست طالبان سقوط کرد، ایالات متحده بلافاصله این کمک‌ها را متوقف کرد و اقتصاد افغانستان را نابود گردانید. اکنون افغانستان با بحران بانکی و فاجعه انسانی روبرو است، زیرا رژیم جدید حقوق صدها هزار کارمند دولت را متوقف کرده و قحطی سراسر کشور را درنوردیده است. در زمان نگارش این مقاله در دسامبر ۲۰۲۱، هیچ کشوری دولت طالبان را به رسمیت نشناخته است.

فساد، جمهوری افغانستان را تضعیف کرد. اما این تنها به این دلیل ممکن شد که دولت مرکزی کاملاً در برابر جامعه پاسخگو نبود. این دولت تنها وامدار کمک های بین‌المللی بود و بنابراین در نظر مردم فاقد مشروعیت بود. پول نمی‌تواند دل و ذهن مردم را ببرد. کسب اعتماد در افغانستان نیازمند منابع عظیم، برنامه‌های پیچیده و استراتژی‌های نظامی پیچیده نبود. این کار مستلزم رفتار محترمانه با مردم و دادن نقش شهروندی به آنان بود. تلاش دولت‌سازی تحت رهبری ایالات متحده، اولویت را به تقویت توان و ظرفیت دولت داد، اما زحمت برقراری محدودیت‌های مؤثر بر قدرت دولت را به خود نداد. محدودیت‌ها کلید پاسخگویی هستند. مردم افغانستان هرگز نظر واقعی در مورد حاکمان یا نحوه حکمرانی بر خود نداشتند. ماجراجویی آمریکا در افغانستان، اشتباهات بسیاری از ناظران پیشین این کشور را تکرار کرد، که در پی حکمرانی از مرکز بدون تبدیل کردن جامعه به ستون اصلی دولت بودند. تراژدی این است که افغان‌ها عمدتاً به عنوان تماشاگر باقی ماندند، هرگز فرصت واقعی برای قرار دادن کشورشان در مسیری بهتر به آنان داده نشد، و آینده به همان اندازه که آشناست، تاریک به نظر می‌رسد.

—————————-
NOTES:
19. Ashraf Ghani and Clare Lockhart, Fixing Failed States: A Framework for Rebuilding a Fractured World (New York: Oxford University Press, 2008).
20. Srinjoy Bose, Nematullah Bizhan, and Niamatullah Ibrahimi, “Youth Protest Movements in Afghanistan: Seeking Voice and Agency,” Peaceworks 145, United States Institute of Peace, February 2019, 13, https://purl.fdlp.gov/GPO/gpo147737.
21. William Byrd, “Revitalizing Afghanistan’s Ministry of Finance,” United States Institute of Peace, 24 March 2021, http://www.usip.org/publications/2021/03/revitalizing-afghanistans-ministry-finance.
22. “NPC Meeting: President Ghani Stresses Qualify Food for ANDSF,” Bakhtar News Agency, 11 August 2021, https://bakhtarnews.af/npc-meeting-president-ghani-stresses-qualify-food-for-andsf.
23. “Leaked Memo Fuels Accusations of Ethnic Bias in Afghan Government,” Reuters, 21 September 2017, http://www.reuters.com/article/us-afghanistan-politics/leaked-memo-fuels-accusations-of-ethnic-bias-in-afghan-government-idUSKCN1BW15U.
24. Andrew Watkins, “The Taliban Rule at Three Months,” CTC Sentinel 14 (November 2021): 5.


Copyright © 2022 National Endowment for Democracy and Johns Hopkins University Press
Image Credit: Master Sgt. Donald R. Allen/U.S. Air Forces Europe-Africa via Getty Images

About the Author
Jennifer Brick Murtazashvili is associate professor at the University of Pittsburgh’s Graduate School of Public and International Affairs and founding director of the Center for Governance and Markets. She is the author of Informal Order and the State in Afghanistan (2016) and coauthor (with Ilia Murtazashvili) of Land, the State, and War: Property Institutions and Political Order in Afghanistan (2021).
View all work by Jennifer Brick Murtazashvili
The Collapse of Afghanistan
Jennifer Brick Murtazashvili
The Collapse of Afghanistan | Journal of Democracy





نظر شما درباره این مقاله:







حکم ۲۱ ماه حبس مطهره گونه‌ای
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 22:13

حکم ۲۱ ماه حبس مطهره گونه‌ای






نظر شما درباره این مقاله:







از بیدادِ مغول تا بیدارِ عشق
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 21:55

حکایتِ آن سال‌های سیاه و خیزشِ شمس اومانیست

از بیدادِ مغول تا بیدارِ عشق


قربان عباسی

چنین آورده‌اند که در ایامِ محنت و دورانِ ظلمت، آن‌گاه که آسمانِ ایران زمین از دود و خون، سیه‌فام گشته بود، شمس‌الدین محمد تبریزی، آن حکیمِ غریب، در کالبدِ شهری که تبریز خوانده می‌شد، نفس می‌کشید. تبریزی که نام داشت، اما از شور، تهی گشته بود و خود به تب مبتلا.

تبریزِ پیشین، شهری بود که آوازِ چکشِ زرگران و رایحه‌ی مطبوعِ دارچینِ کاروان‌ها، گویِ سبقت از هر شهرِ دیگر می‌ربود. در آنجا، صوفیان در خلوت به ذکرِ «الله» مشغول بودند و بازرگانان با بانگِ بلند،دینار «هزاز هزار» می‌شمردند.

اما چون سالِ ششصد و هجده هجری فرا رسید، همان سالِ هول‌انگیز که تیغِ ستم بر گردنِ شیخ فریدالدین عطار در نیشابور نشست، لشکرِ تاتار و مغول، چون سیلِ بلا، از ری به آذربایجان تاخت. دو سال نگذشت که تبریز نیز زیرِ پایِ آنان لرزید؛ دیوارهایِ متینش ترک‌ها برداشت و بازارِ پررونقش به خاکستر نشست. مردمان، که دیروز در حمام‌ها به طرب بودند، امروز برایِ بقایِ جان، در چاه‌ها پنهان می‌شدند.

مغولان، که چنگیزِ خبیث، اینک بر تختِ ظلم نشسته بود، به شهر رسیدند و پیغام دادند: «اگر خراجِ گران ندهید، این دیار را با زمین یکسان سازیم. » تبریز، از سرِ ناچاری، زر داد و پارچه داد و عذرا داد و جان داد؛ و شهر بماند، لیکن روحش از تن برفت. از آن پس، تبریز، شهری نبود، بلکه قبرستانی بود مُتنفّس، با پنجره‌هایی گشاده به سویِ عدم.

شمس در این قبرستانِ زنده بالید. در کوچه‌هایی که بویِ خونِ خشکیده در آن دائمی بود، و در شب‌هایی که ناله‌ی بیوه‌زنانِ غمزده با زوزه‌ی سگانِ گرسنه در هم می‌آمیخت. پدرش بازرگان بود، اما تجارت را مغول کُشته بود؛ مادرش بانویی مؤمن بود، اما ایمان را قحطیِ ترس میرانده بود.

تنها چیزی که در آن سینه‌ی جوان می‌تپید و زنده مانده بود، عشقی دیوانه، سرکش و بی‌صاحب بود. از این‌رو، آن پسرکِ تبریزی، ریش و ابرو می‌تراشید و به جرگه‌ی قلندران می‌پیوست؛ زیرا دنیا دیگر هیچ ارزشی برای آراستن و دل بستن نداشت.

در همین احوال بود که شهرهایِ بزرگِ ایران، یکی پس از دیگری، فروغ از دست دادند:
نیشابور را آتش در زدند و خاکسترش را به باد سپردند. مرو را چنان قتلِ عام کردند که جوینی در تاریخِ خود نوشت: «اگر چهار تن از کشته‌شدگان بمانند، از کثرتِ دیگران در حیرت خواهند بود. » بلخ را ویران ساختند و کودکی را به نامِ جلال‌الدین، آواره‌ی بیابان‌ها کردند.

ایران، این پیکرِ زیبا و بی‌بدیل، تکه‌تکه شد. کاریزها خشک گشتند، کاروان‌سراها خالی ماندند و مسجدها در سکوتِ خوفناک فرورفتند. مردمان از شدتِ گرسنگی به خوردنِ گوشتِ مُردار تن می‌دادند و از خوف، در غارها سکنا می‌گزیدند. گویی خداوند نیز، از شدتِ حوادث، خوابیده یا از فزونیِ گریه، کور شده بود. جهانی که خدا انگار غایب بود، سلطان نبود، قانون نبود، امنیت نبود، نان نبود، و تنها چیزی که باقی مانده بود ظلمت بود و تباهی و فساد و زندگی‌ای که پژمرده بود. اما فقط بلیه چنگیز و مغول‌ها نبود آن می‌کشت و می‌برد و می‌گذشت بلیه بدتر بیداد امرای محلی بود که دست دردست شریعتمداران متعصب امان از مردم بریده بودند و فرقه‌های مذهبی که هریک مدعی صراط مستقیم بودند و دیگران را به حربه تکفیر و تفسیق و فتوا به الحاد و ارتداد و زندیق بودن به مرگ محکوم می‌کردند.

و در این ظلمتِ بی‌انتها بود که شمس تبریزی، با چشمانی آتشی و زبانی چون شمشیرِ بُرّان، قد برافراشت. آن روزگار، زمانه‌ی سوختن بود. بیشترِ مردمان، خاکستر شدند اما شمس به الماس بدل شد. . . و ما، که هشت قرن از آن آتش گذشته است، همچنان در همان شعله می‌سوزیم و هنوز در این تردید مانده‌ایم که آیا چون مردم عادی خاکستر شویم یا چون شمس الماس؟

و اگر قرار است که به جای سوختن در خاکستر خویش و خود را به باد زمان سپردن از خویشتن الماسی سخت و پربها و ارج بسازیم باید دید که این کیمیاگر بزرگ-شمس تبریزی-که بود و چه کرد که اعجوبه بزرگی چون مولانا پس ازدیدار خویش می‌گوید«مرده بدم زنده شدم» با او چه کرد که فقیهی پس ازچهل سال روزه و نماز و چله نشینی مصحف از دست نهاد و چغاله و پیاله برگرفت و به قول خودش دهانش که همه تسبیح بود شد جای دوبیتی و ترانه. جامه درویشی کنارنهاد و ردای عشق و سماع را به تن کرد و آمیخته خلق آن هم با پایین ترین طبقات جامعه که فقها و شریعتمداران وقتی به طعنه‌اش گفتند که چرا همه مریدانت از بازاری و مردمان دون و نابکارند و چرا مریدان نیک نمی‌‌گیری جواب داد که اگر مریدی نیک بود که من خود مریدش می‌شدم!

چه شد که مولانا خود را پیش از دیدار با آن شمس بی‌غروب «بنده کژرونده» می‌داند و «بت تراش»!

من پیش از این می‌خواستم گفتار خود را مشتری
اکنون همی خواهم زتو کز گفت خویشم وارهی
بت‌ها تراشیدم بسی بهر فریب هرکسی
مست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزری!
مولانا پس از دیدار و آشنایی با شمس است که می‌سراید:
عشق بتم عشق بتم کرد گرفتار مرا
کرد به صد حیله گری از همه بیزار مرا
داد یکی جرعه به من خوردم و سرمست شدم
برد به کلی ز سرم دعوی و پندار مرا

مولانا که خود غولی در عرصه فقه و فقاهت و حدیث و تفسیر و علوم قرانی سرآمد روزگار بود اینک پس ازاین دیدار هر چه دعوی و پندار است کنار می‌نهد و چون کودکی خردسال زانوی ادب می‌زند تا فراگیرد آنچه را که در چهل سال ماضی از آن به غفلت گذشته بود. اینگ پس از آن همه سخت گیری و ریاضت برخود و یاران خویش گوش سر و دل یکجا به مردی سپرده بود که موسیقی را«ولی ناطق پاک» و نوار چنگ را تا حد قران فارسی بالا می‌برد و سماع را «آرام جان» زندگان می‌دانست و «فریضه اهل حال» و همچنان که نماز بر اهل شریعت فرض است سماع را نیز بر اهل دل فریضه می‌دانست چرا که دل سلیم بزم کائنات است.

به عنوان کسی که سال‌ها در شعر و عرفان مولانا و شمس غرق بوده‌ام، جوابم این است: شمس به مولانا یک چیز گفت؛ فقط یک چیز، اما آن یک چیز همه دنیا را برای مولانا زیر و زبر کرد: «تو تا حالا خدا را می‌پرستیدی، حالا وقت آن رسیده که خدا تو را بپرستد. »

این جمله وحشتناکِ شمس بود؛ جمله‌ای که در مقالات آمده و مولانا تا آخر عمر از یاد نبرد. واقعیت این است همچنان که در غرب و یونان کهن این سقراط بود که فلسفه را ازآسمان به زمین آورد و خطاب به فیلسوفان پیش از خود گفت که درآسمان‌ها چه جویید که هر چه هست در انسان هست و بر خودشناسی تاکید نهاد تا آدمی خود را بشناسد در جهان ایرانی نیز این شمس است که متکلمان و مدعیان را برشناخت نفس و خود دعوت می‌کند چه می‌دانست ریشه این همه شرور و این همه فرقه بازی و ستیزه‌ها را باید در درون آدمی جست و لاغیر. چون هراکلیت می‌دانست که هر انسانی را دو دائمون است و بستگی دارد که آدمیزاد به کدام یک بیشتر غذا دهد و کدام را بیشتر بپرورد. ازاین رو شخصیت آدمی را خدای آدمی و تقدیر او می‌دانست. شمس نیز می‌دانست که موسی و فرعون در هستی توست این دو خصم را درخویش باید جست. می‌دانست و می‌گفت که پلیدی‌ها و پستی‌های این جهان را نه به خدا می‌توان نسبت داد و نه به شیطان. همه اینها ریشه در شخصیت و تربیت آدمی دارد و تا آدمی درست و انسان تربیت نشود دور دنیا برهمین منوال خواهد چرخید.

از این رو از همان آغاز مولانا را خطاب قرار می‌دهد که:
«این رسن(علم) ازبهر آن است که ازاین چه برآیند نه از بهر آن که از این چه برآیند به چاه دیگر فرو روند. در پی آن باش که بدانی من کیم؟و چه جوهرم؟و به چه آمده ام؟ و به کجا می‌روم؟ و اهل من ازکجاست؟ و این ساعت در چه ام و روی به چه دارم؟

«گفت خدا یکی است! اکنون ترا چه؟ چون تو درعالم تفرقه ای!صدهزار ذره‌ای درعالم پراکنده،پژمرده،فروفسرده ای! او خود هست. وجود او قدیم است ترا چه؟ تو خود را دریاب!»

می‌بینیم که شمس نیز سقراط وار مخاطب خود را به خودشناسی و تامل درخود فرا می‌خواند و به جای جستن و شناختن خدا و بحث در ذات و صفات او آدمی به خود مشغول شود و به جای اثبات خدا خود را بدو اثبات کند.

«یکی پیش من آمدو گفت‌ای شمس من به دلیل قاطع هستی خدا را ثابت کرده ام گفتم‌ای مردک! او خود ثابت است مردی اگر به مرتبه و مقامی خودت را پیش او ثابت کن»

این است که حرف شمس ازاساس انسان سالارانه است و بزرگداشت کرامت انسان که همانا همه چیز را باید دراندرون خویش یافت و از معبد گل به معبد دل رو کرد: «مدرسه ما این است: این چهاردیواری گوشتی! مدرسش بزرگ است! نمی‌‌گویم کیست! اما معبدش دل است»(مقالات ۳۲۰)

دلیل پرداختن‌اش به حدیث عرفان نفس نیز همه ازآنروست که تلاش می‌کند رویکرد انسان سالارانه خود را بیان کند و جا بیندازد.

«چه کنیم که پیامبر را شرم بود که بگوید من عرف نفسی فقد عرف ربی از این رو گفت من عرف نفسه فقد عرف ربه. . . هرکس که بشناسد خود را خدای خود را شناخته است. عقلا! گفتند آخر این نفسک پلید تاریک و درنده را بشناسیم ازاین معرفت خدا حاصل شود؟ اما اصحاب سِر دانستند که او چه گفت»(مقالات ۱۳۰)

ازاین رو به مولانا می‌گوید:
«اینقدر عمر که تراهست درتفحص حال خود خرج کن در تفحص قدم عالم و حدوث آن چه خرج کنی. شناخت خدا عمیق است!‌ای احمق عمیق تویی. اگر عمقی هست تویی!»

چون می‌دانست که مقدمه خودشناسی همانا خود-کاوی است و تفحص درحال خویشتن و به قول مولانا:
چون بکاوی،دغلی،گنده بغل،مکاری
آفتی،مزبله‌ای،جمله شکم،طبلی خوار
هیچ کاری نه ازو، جمله شکم خواری و بس
پس از آن گشت به هرمصطبه او اشکم خوار»

که اگر خود را بکاویم می‌فهمیم که چه آفات و آشغالی در خود انباشته ایم و چه زنگارها که بر رخ آیینه روح و روان خود کشیده ایم که نه سیمای خود درآن می‌بینیم و نه سیمای دیگری را. در پرتو این خود-کاوی است که درمی یابیم بی‌سرو پایی بیش نیستیم که نه به درد دنیا می‌خوریم و نه به درد آخرت. مشتی شکم خواره که وجود خود را به کاهدان بدل کرده ایم. دقت کنیم که عصر و روزگار شمس عصر بیداد است و آدم خواری. مردمان از ترس سر به زیر افکنده و به کنجی خزیده‌اند تا جان سالم بدرببرند. صوفیان خانقاهی همه درگوش مردم می‌خوانند که‌ای مردم این دنیا همه پلیدی است و آفت. دنیا کاروانسرایی بیش نیست اما شمس نهیب می‌زند که می‌گویند عالم اله همه نور درنور است و لذت درلذت و فر در فر و کرم درکرم است این که سایه می‌بینیم همه دنیا پستی است. همه عالم زشتی و قبح است و فنا و بی‌ذوقی! لکن این جماعت نمی‌‌گویند چگونه این مظهر پلیدی سایه آن عالم نور می‌تواند باشد؟»(مقالات۱۴۱)

و چون متکلمان و شریعتمداران پلیدی‌ها و زشتی‌های دنیا را به شیطان نسبت می‌دادند تا شانه از مسئولیت خویش خالی کنند شمس دربرابرشان می‌ایستد و می‌گوید:
»نه پیامبر ضامن مطمئنی برای رستگاری است که اگر بود ابوجهل باید رستگار می‌شد و نه شیطان عامل گمراهی انسان و زشتی‌های این جهان»

می‌پرسم چرا محمد نتوانست ابوجهل را نجات دهد می‌گویند که چون خود ابوجهل نخواست. خوب بنده هم همین را می‌گویم که اگر آدمی خود نخواهد ازپیامبر و غیر پیامبر چه سود؟ و اگر بخواهد شیطان را چه گناه؟

این دو تابع‌اند و اصل انسان است و اعتقادات او. شیطان یک فرد نیست و یک موجود مطلق بلکه هرکس را شیطانی ویژه است و اگر نگوییم هرکس خود شیطان خویش است. باز به حدیثی از پیامبر استناد می‌جوید که
«اسلم الشیطانی علی یدی»

شیطان من به دست من تسلیم(مسلمان) شد. پس شیطان مطلق نیست و اصلاح پذیر است و انسان می‌تواند براو چیره شود و او را تسلیم اراده خود کند چنانچه محمد کرد پس هرکس مسئول مبارزه با شیطان خود است. از دید شمس انسان معیارارزش‌ها و خالق اعتبارهاست. و چون انسان اصلاح شود همه چیز پیرامون او نیز رو به اصلاح گذارد.

در برابر آن دسته از صوفیان دنیا گریز و عزلت گزین که به حدیث سجن تمسک می‌جستند و می‌گفتند«الدنیا سجن المومن» پاسخی رندانه می‌دهد:
«من هیچ سجنی نمی‌‌بینم سجن کو؟ سجن کو؟ من همه خوشی دیدم همه عزت دیدم و همه دولت دیدم»(مقالات ۳۶۸-۱۵۲)

مردمان را فرامی خواند که به جای روی کردن به سوی کعبه گِل به «کعبه دل» روی کنند. ودر ستایش کعبه دل است که حکایتی از درویش و بایزید را پیش می‌کشد:
«اما بایزید به حج می‌رفت و او را عادت بود درهرشهری که درآمدی اول زیارت مشایخ کردی و آنگاه کار دیگر. سید به بصره به خدمت درویشی رفت و درویش گفت:یا ابایزید کجا می‌روی؟گفت به مکه به زیارت خانه خدا. گفت با تو چه زاد راه چیست؟ گفت دویست درم! گفت برخیز و هفت بار دور من طواف کن و آن سیم را به من ده. برجست و سیم بگشاد ازمیان و پیش او نهاد. درویش گفت یا ابایزید آن کعبه خانه خداست و این دل من نیز خانه خدا اما بدان خدایی که خداوند آن خانه است ازآن روز که آن خانه را بنا کرده‌اند در آن خانه درنیامده است ولی ازآن روز که این خانه را بنا کرده هرگز ازاین خالی خالی نشده است» (مقالات ۳۲۰)

و در این که مردم در این وانفسا و فقر و محرومیت و ناامنی روی به بیابان نهاده‌اند و خارمغیلان می‌جویند رندانه می‌گوید:
«آخر سنگ پرست را بد می‌گویی که رو سوی سنگی یا دیواری نقشین کرده است تو هم که رو به دیوار می‌کنی»

شمس تمام حرفش این است که درپی خانه خدا نگرد و آن را در خویش بجوی که کعبه دل کجا و کعبه گل کجا. که انسان اگر انسان باشد خود مظهر خداست. به قول مریدش« گر طلبکار خدایید خدا در همه جا هست/ می‌کنید از چه سبب طی بیابانی چند؟»

و البته برای اینکه اهل شریعت غوغا نکنند و فی الفور حکم زندیق بودنش را صادرنکنند به حدیثی از رسول ارجاع می‌دهد که گفت «من خداوند در زمین و آسمان درنگنجم لکن در دل بنده خویش همی گنجم»(مقالات۴۷۹)

حرف شمس ازاساس اومانیستی است و انسان سالارانه. و چون اومانیست‌های عصر رنسانس که درجواب اعتراض کشیشان می‌گفتند ما نیامده ایم که کلیسا را ویران کنیم ما آمده ایم که جهان را به کلیسایی بزرگ بدل کنیم» شمس نیز این دنیا را نه زندان مومن که عین دولت و زیبایی می‌داند آن را زشت و پلید نمی‌‌بیند چون ممکن نیست که از خدایی سراسر نور و فر پلیدی پدید آید. آدمیان را خطاب قرار می‌دهد که دل خود را به کعبه بدل کنند و آن قداست و طهارت را دردل و وجود خود پدید آورند. کرامت و بزرگی خویش بازبشناسند و مسئولیت زندگی و مبارزه با بدی‌ها را که به شیطان نسبت می‌دهند برعهده خود بگیرند و بیش از این بدی‌ها و پلیدی‌های درون شان را تغذیه نکنند. او آنقدر شجاع است که در حضور اهل تکفیر و فتوی و صوفیان متعصب که به حکمی سر بر دار کنند از زیبایی این دنیا و بزرگی انسان و اهمیت او سخن بگوید.

روزی در خانقاه نصرالدین وزیر اجلاس عظیم بود و جمیع علما و شیوخ و عرفا و حکما و امرا و اعیان حاضر و هرکس درانواع علوم و فنون و حکم کلمات می‌گفتند و بحث‌های شگرف می‌کردند جز شمس که درکنجی بسان گنجی مراقب گشته بود. وقتی غوغای آنان دید ناگه برخاست و بانگی برایشان زد
«تاکی بر زین بی‌اسب سوارگشته و درمیدان مردان می‌تازید تا کی به عصای دیگران بپا روید این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره سخنان مردم آن زمان است که هریک درعهد خود به مسند مردی نشسته بودند چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو؟... کاتب وحی خود باشید».

از خود بگویید و از علمی که دارید و کاتب وحی خود باشید! ساختارشکنانه ترین حرفی است که درچنان زمان و زمینه‌ای می‌شد برزبان آورد. یادی از فخر رازی می‌کند گویند فخر رازی درمحفلی سخنی کفرآمیز گفت گفتندش که کفراست و خلاف حرف پیامبر جواب داد محمد تازی چنان گفته است و محمد رازی چنین. من با محمد جز به اخوت نمی‌‌زیم وقتی ذکر بزرگی شان می‌کنم از روی حرمت داشت و تعظیم است و نه از روی حاجت!»(مقالات ۳۰۰)

شمس چنان از تقلید و متابعت بیزاراست که می‌گوید: «کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن»

و به طرزی رندانه و ساختارشکنانه می‌گوید:
«متابعت این است: مرا رساله محمد رسول الله سود ندارد مرا رساله خود باید چون که اگر هزاررساله-جزرساله خود-بخوانم تاریک شوم»(مقالات ۳۲۵)

متابعت درمفهوم اجتماعی خود یعنی همرنگی با جماعت یعنی هماوایی و همرنگی با همه درپیروی از سنتها و آداب و رسوم. همان انسان واپسین نیچه است و داس من‌هایدگر و انسان نااصیل کی یرکگور. انسانی گله منش و توده. و بسیار سده‌ها پیش از این فیلسوفان اگزیستانسیالیست گله خویی و تقلید و زندگی از سر عادت را به باد نکوهش می‌گیرد و در پی آن است که انسان دست به یک جهش ایمانی بزند و همه اصول و سلوک دیگران را به کنارنهد و تنها براساس دل خود زندگی کند. و بیش ازآن که اهل قال باشد اهل حال باشد. خود را فردی انقلابی و سراسر ناهمخوان و ناهمساز با عامه مردم می‌داند؛
«آری کار ما به عکس همه خلق باشد و هرچه ایشان قبول کنند ما رد کنیم و هرچه ایشان رد کنند ما قبول کنیم»(مقالات ۳۴۳)

شمس تبریزی، هفت قرن پیش از نیچه، کی‌یرکگور و‌هایدگر، با همان خشم مقدس و همان بی‌رحمیِ فلسفی، دقیقاً همان «انسان توده‌وار» را نشانه گرفت و با ضربات شمشیرِ زبانش قطعه‌قطعه کرد. او اسم این موجود را گذاشت: «مُقَلِّد»، «مُتَبِّع»، «خَلقی»، یعنی کسی که «همه‌چیز را از همه می‌گیرد و هیچ‌چیز را از خودش ندارد». در مقالات بارها فریاد می‌زند:
«این خلق همه گوسفندند؛ یکی جلو می‌افتد و بقیه دنبالش می‌دوند، حتی اگر به پرتگاه باشد. من گوسفند نیستم، من گرگم، من شیرم، من دیوانه‌ام»

این دقیقاً هماواییِ کی‌یرکگوری است: زندگی در «مرحلهٔ زیبایی‌شناختی» و «اخلاقی» یعنی زندگی «به قول مردم»، زندگی «آن‌چنان که باید»، زندگی «چنان‌که همه می‌کنند». شمس این را «مرگ پیش از مرگ» می‌نامد. نیچه بعدها گفت: «انسان واپسین» کسی است که فقط می‌گوید «ما قبلاً همه‌چیز را امتحان کرده‌ایم» و دیگر هیچ آرزوی بزرگ ندارد. شمس هفت قرن قبل گفت: «این خلق همه مرده‌اند و نمی‌دانند؛ فقط نفس می‌کشند و می‌خورند و می‌خوابند و می‌میرند».

هایدگر از «داس‌مان» (Das Man) حرف زد؛ آن ضمیر مبهم جمع که به جای «من» فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد، دوست می‌دارد و می‌میرد. شمس همان را «خلق» نامید و گفت: «هرچه خلق بگوید تو نباید بگویی؛ هرچه خلق بپوشد تو نباید بپوشی؛ هرجا خلق رفت تو باید برگردی»

سخنان شمس، مانیفستِ کاملِ اگزیستانسیالیسمِ عرفانی است. شمس عملاً می‌گوید:«اصالت» یعنی ناهمسازی مطلق با توده. می‌گوید: «اگر همه به راست رفتند تو به چپ برو؛ اگر همه ساکت شدند تو فریاد بزن؛ اگر همه گریستند تو بخند؛ اگر همه خدا را در مسجد جستند تو در میخانه بجوی. »

او حتی یک قدم فراتر می‌رود؛ چیزی که حتی نیچه و کی‌یرکگور هم جرأت نکردند بگویند: «اگر همه خلق کافر شدند تو مؤمن شو، و اگر همه مؤمن شدند تو کافر شو؛ چون آن ایمان، ایمانِ توده است و کفرِ توده از ایمانِ توده بدتر نیست. »

این همان «جهش ایمانی» کی‌یرکگوری است، اما جهشی که نه به سوی کلیسا، که به سوی «خودِ مطلق» و «دلِ بی‌قید» است.

در یک کلام، شمس تبریزی نخستین و انقلابی ترین «ضدِ همرنگی با جماعت» تاریخ بشر است؛ کسی که گفت:«من با هیچ‌کس هم‌نوا نیستم جز با خدا؛ و خدا هم با هیچ‌کس هم‌نوا نیست جز با دیوانگان. »

پس اگر نیچه فریاد زد «خدا مرده است»، شمس خیلی پیش‌تر فریاد زده بود:«خدای خلق مرده است؛ خدای من زنده است و دیوانه است و عاشق است و فقط با من حرف می‌زند. »

این است که شمس نه تنها پیشگوی اگزیستانسیالیسم، که پدرِ عصیانگر و بی‌رحمِ آن بود؛ کسی که «انسانِ اصیل» را نه در کتاب و دانشگاه، که در آتشِ تنهاییِ مطلق و ناسازگاریِ کامل به دنیا آورد.

اقلیت‌های غیر مسلمان چون یهود و ترسا و غیره را ستایش می‌کند. ازهمبستگی بشری صحبت می‌کند و حتی بتکده‌ها را هم به رسمیت می‌شناسد اما از رهبانیت،گوشه نشینی و ریاضت و چله نشینی و جمع گرایی انتقاد می‌کند. از شیطان اعاده حیثیت می‌کند و از تصور پلیدی مطلق او می‌کاهد و بر مسئولیت و آزادی و خلاقیت بشر و از مسئولیت انسان درقبال سرنوشت خویش دفاع می‌کند.

در سایه تعلیم و تربیت اوست که مولانا وقتی می‌بیند فردی را می‌زنند می‌پرسد برای چه او را می‌زنید می‌گویند مست است و مستی کرده است و مولانا جواب می‌دهد اگر او مست است پس شما چرا بدمستی می‌کنید؟ می‌گویند او ترسا است و مولانا می‌گوید شما چرا ترسا نیستید؟

سده‌ها پیش از آنکه اصحاب هرمنوتیک از تاویل و حقیقت‌های چندگانه سخن گویند در نقد مدعیان حقیقت و خود حق پنداری شیوخ و صوفیان که خیال خود را حقیقت گرفته‌اند سخن می‌گوید:
«ما کلام خدا را معنا می‌کنیم بعضی خیال خود را به خدایی گرفته‌اند. تو تاویل سخن به علم خود و معرفت و فلسفه‌های خود می‌کنی و خیال‌ها کم نیست خیال‌ها ازخود می‌انگیزی و حجاب خود می‌سازی و با آن خیال تفریح می‌کنی»(مقالات ۲۵۸)

به صراحت می‌گوید هیچ کس و هیچ دینی و فرقه و مذهبی حق ندارد برداشت خود را عین حقیقت مطلق قلمداد کند و صراط خود را تنها صراط مستقیم.
تاکید او بر عرفان عاشقانه و عشق هم همه ازآن روست که در رابطه عاشقانه هر عاشقی معشوق خود را به چشم و به شیوه خویش می‌بیند. و برخلاف تصوف زهد و شریعت خوف و جزا او رابطه انسان با خدا را به رابطه عاشق و معشوق تغییر می‌دهد.

مردی خطاب به مجنون گفت‌ای قیس عامری! این همه شوریدگی ازبهر این زن نازیبا برای چیست؟ جواب می‌دهد که این بدان جهت است که تو ازدید خود می‌نگری و نه از فراسوی چشم من.

وقتی‌هارون الرشید لیلی را دید گفت لیلی توئی؟ گفت بلی من لیلی ام اما تو مجنون نیستی. آن چشم که درسر مجنون است در تو نیست. مرا به نظر مجنون بنگر که محبوب را به نظر محب بنگرند»(مقالات۴۱-۴۲)

پس همه چیز سوبژکتیو است. شمس مثل افلاطون یک عینیت گرا نیست که حقیقت را بیرون از انسان بجوید او همچون کانت ایده آلیست است و ذهن گرا. می‌داند که ما حقیقت را آن گونه که هست نمی‌‌بینیم و درک نمی‌‌کنیم بلکه تنها تصویر و خیالی از آن در ذهن می‌سازیم و با آن خیال تفریح می‌کنیم. بنابر این حقیقت حتی اگر یکی باشد درک حقیقت متکثر است. بنابراین هیچ فرقه و مذهبی نمی‌‌تواند ادعای حقیقت مطلق بکند و آن را به زور دشنه و تکفیر بر دیگران تحمیل کند. در نقد خود معیاربینی و قیاس به نفس حکایت اشتر و مورچه را می‌آورد.

اشتری با مورچه‌ای همراه شد به آب رسیدند و مورچه پاپس کشید. اشتر گفت چه شد؟ مورچه گفت آب است! اشترپای درنهاد و گفت: بیا اسهل است آب تازانوست. مورچه گفت ترا تا به زانوست مرا ازسر گذشته است»(مقالات۱۵۳)

بنابراین ازدید شمس پیکار با «خودمعیاربینی» و«قیاس به نفس» یکی از معانی جهاداکبر با نفس است. پیکار با نفس خودخواه و خودپرست برای این است که آدمی خود را معیارحقیقت نبیند. بنابراین وقتی در عرفان عاشقانه مولانا و شمس سخن از مهارنفس می‌شود معنای‌اش این است که فرد به گونه‌ای خود را تربیت کند که امکان درک متفاوت امور را برای ادیان و مذاهب و فرقه‌ها و افراد دیگر به رسمیت بشناسد. بپذیرد که همه چیز را ازدید خود نبیند و از چشم سر دیگران هم به مسائل نگاه کند این است درس شمس و مولانا که«قیاس به نفس نکنید. امور نسبی‌اند و فهم امور نیز نسبی» و عرصه حق و حقیقت دریایی است عظیم و این دریا را درکوزه کرده و به زور درحلق مردم نریزید.
و این همه مبارزه با مطلق گرایی،قیاس به نفس و خودمعیاربینی که همه را ذیل «مهارنفس» مطرح می‌کند برای تعصب زدایی است و ترویج مدارا و تساهل و همزیستی. چیزی که در تصوف زهد و عالم شریعت مداران کفر محسوب می‌شد. این است که مولانا نیز به تاسی از او می‌سراید؛

عقل‌های خلق عکس عقل او
عقل او مشک است و عقل جمله بو
این تفاوت عقل‌ها را نیک بدان
در مراتب از زمین تا آسمان
هست عقلی همچو قرص آفتاب
هست عقلی کمتر ازنور شهاب»(مثنوی،دفتر پنجم،۵)

شمس متوجه این تفاوت عقل‌ها و سطوح متفاوت و متعدد فهم‌ها هست. درک حقیقت را نسبی می‌داند. اما آنچه وی با آن مشکل دارد و درافتاده است این است که افراد یا فرقه‌ها درک و برداشت خود را مطلق کنند و درک و فهم دیگران را ناقص و نادرست و خطا.

می گوید: «فهم اگر متردد(دگرگون) نشدی دراشارات و عبارات علام اسلام خلاف نکردندی و از نصوص یک معنی فهم کردندی»(مقالات ۱۷۳)

مشکل متردد بودن و پلورال بودن فهم‌ها نیست. این که اظهر الشمس است. اما این جنگ هفتادو دو ملت و فرق و مذاهب متعدد از بهرچیست؟ چرا به خون همدیگر تشنه‌اند و هرکس اندک قدرتی درخورجین خر نفس خویش می‌یابد یا دستش در دست اهالی قدرت گره می‌خورد زندگی را برای دیگران به جهنم بدل می‌کند؟ شمس معتقد بود که درد همینجاست و باید با خودکامگی ذهن درافتاد. بنابراین اساس کار خود را تربیت نفوس می‌داند و تغییر دادن ذهن و نگرش آدمیان. می‌داند که همه مردم در یک سطح فهم و ادراک نیستند و باید با عوام به یک گونه سخن گفت و با خواص به گونه‌ای دیگر.
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد

از این رو به تمثیل و حکایات و شعر و شطح و حدیث و روایت تمسک می‌جوید تا به اندازه فهم مخاطب سخن بگوید. او نه مدرسه‌ای دایر می‌کند و نه مکتبی و فرقه ای. انسانی است انسان دوست و عاشق آزادگی. روزی در تبریز است و روزی دیگر در بصره و روزی در قونیه و بلخ. آبی نیست که به یک جا راکد و ایستا بایستد. مدام در هجرت است.

شبی در سفر بود می‌خواهد که در مسجد بخوابد و شب را سپری کند اما موذن اجازه نمی‌‌دهد. دربرابر همه التماس‌هایش که مردی غریب است و ژنده پوش. گرسنه و بی‌خانمان،موذن بی‌رحم با خشونت تمام بی‌شرمانه او را از خانه خدا بیرون می‌اندازد و شمس می‌گوید فهمیدم که مسجد دیگر ملک و خانه خدا نیست دیریست که آن را به اجاره داده است.

به جرم تبریزی بودن‌اش او را ترک خر می‌خوانند و آفاقی و ولگردش می‌گویند. دیوانه‌اش خطاب می‌کنند و شب هنگام بر درحجره‌اش مدفوع آدمی فرو می‌پاشند. اما او از آن خائفان نیست که از میدان بدر شود و می‌گوید
«برنه قدم درمیان میدان کزدور نظاره کردن کار نامردان است» خود را عاشق رنج اندوز می‌داند و می‌گوید
«صوفی خرقه می‌دوزد و ما خرقه می‌درانیم»

جز راستی بر زبان نمی‌‌آورد و این برای مردمانی که به نفاق و دورویی خو گرفته‌اند تلخ است. ودر وصف این مردمان خو گرفته به نفاق است که می‌گوید:
«راست نتوان گفتن که من راستی آغازکردم مرا بیرون کردند اگر تمام راست کنمی به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی. ترا یک سخن گویم که این مردمان به نفاق خوش دل شوند و به راستی غمگین. گویا با این مردمان فقط باید به نفاق زیست تا درمیان ایشان خوش باشی. راستی آغازکردی؟ به کوه و بیابان باید رفت. راستی که شناخت این قوم مشکل تر است از شناخت حق»

و البته شمس دلیل و علت این همه نفاق و بیزاری و ترس از راستی را می‌داند و می‌شناسد.. شمس آتشی است در بیشه اندیشه خواص و در پی رستاخیز این جهانی مردمان است تا آنها را اززندان وجود خویش برهاند. روح بخشی است بی‌بدیل و بیدارگری خستگی ناپذیر. می‌داند آیین چراغ نور دادن است و روشنایی بخشیدن و نه خاموشی.

شمس تبریزی، هفتصد سال پیش از فروید، با همان دقت و بی‌رحمیِ یک جراحِ روح، به درون انسان فرو می‌رود و همان تشخیص هولناکی را می‌دهد که بعدها «روانکاوی» نام گرفت: خشونت، حسد، دروغ، کینه، جنگ، بی‌مروتی و حتی دینداریِ ظاهریِ آدمیان، نه از بیرون، که از یک زخم عفونیِ درونی سرچشمه می‌گیرد. او این عفونت را «چرک اندرون» می‌نامد؛ دقیقاً همان چیزی که فروید «سائق‌های سرکوب‌شده»، «لیبیدوی محبوس»، «عقده‌ها» و «نوروز» می‌خواند.

شمس می‌گوید: «چرک اندرون هزاربار مخرب‌تر است از چرک بیرون؛ چرک بیرون را می‌شویی و تمام، اما چرک اندرون را اگر نشویی، تو را می‌خورد و از تو چیزی نمی‌ماند جز یک پوسته پر از کینه و حسد و دروغ. » (مقالات، ص ۲۱۱)

فروید دقیقاً همین را می‌گوید: انرژی جنسی و پرخاشگری که در کودکی سرکوب شود، به جای خروج سالم، در ناخودآگاه انباشته می‌گردد و بعد به شکل بیماری روانی، تعصب، نژادپرستی، جنگ و حتی «انتقال منفی» به خدا و پیامبران بیرون می‌ریزد.

تفاوت ظاهری اما عمیقاً مکمل است:
فروید می‌گوید: «من» (ego) زیر فشار «نهاد» (id) و «فرامن» (superego) خرد می‌شود. شمس می‌گوید: «نفس اماره» و «هوای دل» همان «نهاد» است و «عقل ظاهری و تقلیدی» همان «فرامن» خشک و سرکوبگر» فروید درمان را «آگاهی‌بخشی» و بیرون ریختن عقده از راه سخن گفتن می‌داند. شمس درمان را «سوختن» می‌نامد: «باید این چرک را با آتش عشق سوزاند، نه با آب وضو. » او سماع، فریاد، گریه، خنده بی‌جا و حتی دیوانگی را نسخه می‌کند؛ دقیقاً همان «کاتارسیس» که فروید از تراژدی یونان گرفت.

فروید می‌گوید عقده ادیپ، حسادت به پدر و میل به مادر، ریشه بسیاری از دردهاست. شمس می‌گوید: «هر کس هنوز در دلش به پدر و مادر و استاد و شیخش وابسته است و از آن‌ها نبریده، چرک اندرون دارد؛ باید پاره کند و برود تا خدا پدر و مادرش شود. »

فروید می‌گوید مذهب گاهی «نوروز جمعی» است؛ مکانیزم دفاعی برای تحمل رنج زندگی. شمس با خشم می‌گوید: «نود و نه درصد دینداری مردم از چرک اندرون است؛ از ترس مرگ، از حسد به بهشت دیگران، از خودنمایی. دین حقیقی فقط یکی در هزار است. »

اما شباهت آخر، تکان‌دهنده است: هر دو معتقدند تا وقتی این چرک بیرون نریزد، انسان «مرده متحرک» است. فروید بیمار را روی تخت روانکاوی می‌خواباند و می‌گفت «هر چه به ذهنت می‌آید بگو، هیچ چیز را سانسور نکن». شمس کنار مولانا می‌نشست و می‌گفت: «هر چه در دل داری بیرون بریز، حتی اگر فحش به من و خدا و پیامبر باشد؛ این چرک را باید بالا بیاوری وگرنه تو را می‌کشد. »

نتیجه؟ مولانا چهل روز با شمس در خلوت ماند و هر روز فریاد زد، گریست، خندید، کفر گفت، ایمان آورد تا اینکه «چرک اندرونش» ریخت و مثنوی و دیوان شمس متولد شد؛ همان چیزی که فروید بعدها «تصعید» (sublimation) نامید: تبدیل انرژی سرکوب‌شده به خلاقیت و عشق. شمس، روانکاو بی‌تخت و بی‌دفتر بود؛ فروید، شمسِ با کت و کراوات و سیگار برگ. هر دو یک چیز گفتند: «ای انسان! تو بیمارتر از آنی که فکر می‌کنی؛ زخمت بیرون نیست، درون توست. یا بیرون بریز و زنده شو، یا درون تو بماند و تو را بکشد.

از دید شمس محرومیت‌ها و ناکامی‌ها به حسد منجر می‌شوند و حسد ریشه همه بی‌انصافی‌هاست. بدخواهی و زورگویی و ناجوانمردی و ستم پیامد تنش‌های درونی آدمی است. محرومیت را موجب برخاست قیامت از انسان می‌شود.
سروی است بلند و قامتی دارد راست
بی قامت او قیامت ازما برخاست

اشک خون‌آلود را محصول همان عقده درون و جوش و غلیان آن می‌داند.
گفتی که ترا اشک چرا گلگون شد
چو پرسیدی راست گویم چون شد
خونابه سودای تو می‌ریخت دلم
چون جوش برون آورد زسر بیرون شد

این کیفیت جهان درون ماست که سیمای ظاهر ما را می‌سازدواین رنج درون است و احوال درون خانه که باعث می‌شود اشک چون ناردانه ازحفره سر بیرون بریزد. ریشه همه تنش‌های درون،حسادت‌ها،بی انصافی‌ها همه در احساس محرومیت و ناکامی است. اما محرومیت را می‌شود برطرف کرد ولی رنج و درد حاصل از دوران محرومیت را چطور؟ آن همه زخم نشسته برروح را چکار کنیم؟
گیریم که وصال دولت درخواهم یافت
آن عمر گذشته را کجا دریابم؟

از دید شمس وقتی کام‌های اصلی و نیازهای ضروری آدمی ارضا نشوند آدمی ناچار بدل جو می‌شود. درپی کام‌های بدلی و انحرافی برمی آید تا مگر لحظه‌ای از رنج‌های ناشی از محرومیت و حرمان خویش بکاهد یا برهد این بدل جستن ازسر ناچاری است. عاریتی است. ارضا کننده نیست کشنده است. وقتی واقعیت چنان تلخ است و اندوهبار پس خوشی را باید در خیال و سودا و جایی دیگر جست. برخی به بنگ و افیون و سبزک(حشیش) پناه می‌برند و نمی‌‌دانند که سبزک حمال دیو است.
گر با دگری مجلس می‌سازم و باغ
هرگز ننهم زمهرکس بردل داغ
آری چو فروشود کسی را خورشید
درپیش نهد به جای خورشید چراغ»

سقوط اخلاقی مردمان،ترشرویی و نفاق و حسد و بی‌انصافی مردمان را باید در همان محرومیت‌ها دید. این تنش‌ها و جنگها و چرک‌های درون است که خود را درقالب جنگ و چرک‌های بیرون نشان می‌دهد. از کوزه همان تراود که دراوست. گفتیم یک راه در برابر واقعیت‌های تلخ و ناکامی و محرومیت این است که آدمی بدل جو باشد و به جای خورشید چراغ پیش نهد. اما راه دومی هم هست که شمس مطرح می‌کند. این که آدمی روان پالایی کند و رنج‌های خود را به رنج‌های خلاق بدل کند. آنچه شمس می‌جوید همین روان پالایی و تنش زدایی از درون، تصفیه چرک درون و خانه تکانی روحی است. همان کاتارسیس ارسطویی و تزکیه عاطفی و چنانچه گفتیم تصعیدی که فروید بر آن تاکید نهاد.

شمس امید نجات را درهیچ نهاد و مذهب و قدرت و طریقی نمی‌‌بیند و به هیچ یک گردن نمی‌‌نهد آنچه او به مردم می‌آموزد این است که دوباره دست به مبارزه بزنند و زمین را به سفره پهناور خدا تبدیل کنند. مبارزه کنند که بهشت را اینجا بنانهند اما مقدمه همه آنها این است که ابتدا اندرون خود را به بهشت تبدیل کنند.

اگر به عرش روی هیچ سودی نباشد و اگر بالای عرش روی و اگر زیر هفت طبقه زمین هیچ سودی نباشد در دل می‌باید که بازشود.
از این رو مردمان را دعوت می‌کند که مسئولیت زندگی و خوشبختی شان را به دوش بگیرند
«مشکل که شود ازخود گله کن بگو که این مشکل از من است. »

خطاب به مردمان می‌گوید:
«هر آن اعتقادی که ترا و زندگی را برتو گرم کند نگه دار و هراعتقاد که ترا و زندگی را برتو سرد کند ازآن دورباش». آن که خودخواه است مسلمان نتواند بودن.. برنفاق بشورید که خداوند منافق را بیزاراست و برکافر صدچندان شکر واجب است که باری منافق نیست. آن که انانیت آغازکند که من چنین ام و چنان مغزش نباشد. گویند زاهدی بزرگ بود و درکوه می‌زیست! عجبا! اگر آدمی بودی میان آدمیان بودی که فهم دارند و وهم دارند و قابل معرفت خدااند. درکوه چه می‌کرد؟آدمی را با سنگ چکار؟
و اینک درخواست او از تک تک ما
«بیداری ما چراغ عالم باشد یک شب تو چراغ را نگه دار و مخسب!»





نظر شما درباره این مقاله:







جنگ چقدر نزدیک است؟ / احمد زیدآبادی ">
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 18:38

جنگ چقدر نزدیک است؟ / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







واشنگتن پست: مادورو ممکن است در قطر مستقر شود
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 18:25

واشنگتن پست: مادورو ممکن است در قطر مستقر شود






نظر شما درباره این مقاله:







افزایش بهای نفت در پی شکست مذاکرات صلح مسکو
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 16:49

افزایش بهای نفت در پی شکست مذاکرات صلح مسکو


پس از آن‌که روسیه اعلام کرد گفت‌وگوهایش با مقام‌های آمریکایی در مسکو برای دستیابی به توافقی احتمالی درباره صلح در اوکراین بدون نتیجه پایان یافته است، قیمت نفت روز چهارشنبه نزدیک به یک درصد افزایش یافت. توافق بر سر طرح صلح ترامپ  می‌توانست به کاهش تحریم‌های نفتی روسیه منجر شود.

به گزارش خبرگزاری رویترز، بهای نفت برنت با ۴۶ سنت یا ۰.۷ درصد افزایش به ۶۲.۹۱ دلار در هر بشکه رسید، در حالی که نفت خام وست تگزاس اینترمدیت آمریکا با ۵۶ سنت یا ۱ درصد رشد، به ۵۹.۲۰ دلار رسید. هر دو شاخص نفتی در معاملات روز پیش بیش از ۱ درصد افت کرده بودند.

تحلیل‌گران گلدمن ساکس در یادداشتی نوشتند: «بازارهای نفت و بازارهای پیش‌بینی، احتمال زیادی برای دستیابی به توافق صلح در کوتاه‌مدت یا لغو تحریم‌های نفتی روسیه در نظر نمی‌گیرند.» 

دولت روسیه روز چهارشنبه اعلام کرد، پس از پنج ساعت گفت‌وگو میان ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، و فرستادگان ارشد دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، دو طرف نتوانستند به توافقی برسند.

بازارهای نفت منتظر نتیجه این گفت‌وگوها بودند تا ببینند آیا توافق احتمالی می‌تواند به لغو تحریم‌ها علیه شرکت‌های روسی از جمله غول‌های نفتی روس‌نفت و لوک‌اویل منجر شود یا نه. تحریم‌های آمریکا علیه صنعت نفت روسیه، عرضه بخشی از نفت این کشور را محدود کرده است.

پوتین روز سه‌شنبه گفت قدرت‌های اروپایی در مسیر تلاش‌های آمریکا برای پایان دادن به جنگ مانع‌تراشی می‌کنند، زیرا پیشنهادهایی ارائه می‌دهند که به گفته او «کاملاً غیرقابل پذیرش» برای مسکو است.

حملات اخیر اوکراین به تاسیسات صادرات نفت در سواحل دریای سیاه روسیه، نگرانی‌های ژئوپلیتیکی ناشی از جنگ را بار دیگر برجسته کرده است. اوکراین هفته گذشته همچنین دو نفتکش تحریم‌شده را که در انتقال نفت روسیه در دریای سیاه مشارکت داشتند، هدف قرار داد.

پوتین روز سه‌شنبه هشدار داد که روسیه علیه نفتکش‌های کشورهایی که به اوکراین کمک می‌کنند، اقداماتی انجام خواهد داد. تحلیل‌گران می‌گویند این موضع بر ریسک‌های ژئوپلیتیکی می‌افزاید.

با این حال، افزایش ذخایر نفت خام آمریکا مانع از رشد بیشتر قیمت‌ها شد.

منابع بازار روز سه‌شنبه اعلام کردند، طبق داده‌های مؤسسه نفت آمریکا، ذخایر نفت و فرآورده‌های نفتی ایالات متحده در هفته گذشته افزایش یافته است.

اداره اطلاعات انرژی آمریکا قرار است اواخر روز چهارشنبه آمار رسمی ذخایر نفتی دولت را منتشر کند.





نظر شما درباره این مقاله:







بیست و هفت سال دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 13:14

بیست و هفت سال دادخواهی قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷


بیانیه کانون نویسندگان ایران
سایه‌ی تسلیم از میانه‌ی این پلک‌ها عبور نکرده‌ست

سالی دیگر گذشت و بانگ بیست و هفتمین پاییز دادخواهی ما به صدا درآمد. از پاییز ۷۷ که طناب جلادان گردن یاوران آزادی اندیشه و نویسندگان آزادی‌خواه سرزمین‌مان محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را فشرد بیش از ربع قرن می‌گذرد و هنوز پروژه‌ی سرکوب حاکمیتی که از سال‌ها پیش از آن و روزهای سیاه کشتار دهه‌ی شصت به طرد و حذف و کشتار آزادی‌خواهان و دگراندیشان فرمان می‌داد در فضای این مرز و بوم جولان می‌دهد و یادبود آن پاییز شوم را به پاییزهای دیگری می‌پیوندد؛ پاییزهایی که یادآور به خاک و خون کشیده شدن بی‌شمار مردم آزادی‌خواه و عدالت‌طلب در سال‌هایی دیگر است که تا همین اکنون ادامه یافته است.

در آن پاییز که فرمان حذف و شکستن صدا در رسید همه می‌دانستند که هدف اصلی آمران و عاملان این کشتار بی‌رحمانه، خاموش کردن صدای «مخالفت با شبان‌رمه‌گی» و به سکوت کشاندن «سودای آزادی» است، حقیقتی که با آشکار شدن ابعاد شوم آن جنایات و به میان آمدن حقایق قتل صاحبان اندیشه‌های مستقل چون احمد میرعلایی، غفار حسینی، پیروز دوانی، مجید شریف و دیگر کوشندگان عرصه‌ی سیاست و اجتماع چونان پروانه و داریوش فروهر و حمید حاجی‌زاده که در کنار فرزند خردسالش کارون به خاک افتاد، موکد شد.

اما زهی خیال باطل! فریاد آزادی‌خواهی با به خاک افتادن پیکر آزادی‌خواهان هرگز خاموش نخواهد شد.

جوشش خون مردم در پاییزهای مکرر که تا امروز استمرار یافته و دوام اندیشه آزادی‌خواهی به درازای بیش از ربع قرن در میان نسل‌های تازه و جوان، نشان از حقانیت راهی دارد که مسیری مخالف با خفقان و استبداد نهادینه شده‌ی موجود را نشان می‌دهد. خاطره‌ی این کشتگان کانون، همچنان چراغ راه همه‌ی رهپویانی است که در کار افشای بیداد و ستم بیدادگران و ستیز با سرکوب و سانسور، چراغ آگاهی را روشن می‌دارند.

کانون نویسندگان ایران با گرامیداشت خاطره‌ی اعضای جانباخته‌ی خود و همگام با همه‌ی آزادی‌خواهان دادخواه این سرزمین بر ادامه‌ی راه دادخواهی تا روشن شدن نقش و عملکرد همه‌ی عاملان و آمران این جنایات پای می‌فشارد و یاد این دو عزیز جانباخته‌ی راه آزادی اندیشه و بیان را در ساعت ۳ بعد از ظهر روز جمعه ۱۴ آذرماه، با گلباران مزار آنها واقع در گورستان امام‌زاده طاهر کرج گرامی می‌دارد.

کانون نویسندگان ایران
۱۲ آذر ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







موگرینی چند ساعت پس از بازداشت،  آزاد شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 12:07

موگرینی چند ساعت پس از بازداشت،  آزاد شد


فدریکا موگرینی، مسئول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا و وزیر امور خارجه ایتالیا، که به دلیل فساد تحت بازجویی بود، آزاد شده است. آنطور که دفتر دادستانی عمومی اروپا (EPPO) در لوکزامبورگ اعلام کرده، هر سه فرد دستگیر شده در روز سه‌شنبه پس از بازجویی توسط پلیس بلژیک آزاد شدند، زیرا خطر فرار وجود نداشت.

آنها قبلاً از اتهامات علیه خود مطلع شده بودند: کلاهبرداری در خرید، فساد، تضاد منافع و نقض محرمانگی حرفه‌ای.

دفتر دادستانی اتحادیه اروپا روز سه‌شنبه دوم دسامبر ۲۰۲۵، از بازداشت رئیس و یکی از اعضای ارشد کالج اروپا در شهر «بروژ» (Brügge) و همچنین یک مقام عالی رتبه از کمیسیون اروپا خبر داد. در اطلاعیه دفتر دادستانی اتحادیه اروپا نامی از بازداشت‌شدگان برده نشده بود.

موضوع اتهام‌های بازداشت‌شدگان، کلاهبرداری در مناقصه یک برنامه آموزشی ۹ ماهه برای دیپلمات‌های جوان در سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ است. این مناقصه توسط سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا برگزار شد و در نهایت کالج اروپا (College of Europe) برنده آن شد. کالج اروپا نهادی است که فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کشورهای عضو اتحادیه را برای مشاغل احتمالی در نهادهای اروپایی آماده می‌کند.

دفتر دادستانی اتحادیه اروپا بیانیه روز گذشته خود اعلام کرد: «شواهد جدی وجود دارد که در جریان برگزاری این مناقصه، ماده ۱۶۹ آیین‌نامه مالی اتحادیه اروپا نقض شده است.» پیش از این یورش‌ها، مصونیت قضایی چندین مظنون لغو شده بود.

یکی از بازداشت‌شدگان فدریکا موگرینی، مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود. اتهام اصلی خانم موگرینی سوءاستفاده از بودجه اتحادیه اروپا است. موگرینی که در فاصله سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ وزیر امور خارجه ایتالیا و سپس مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود، در حال حاضر رئیس (رکتور) کالج اروپا است.

اتهامات مربوط به دوره‌ای است که جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا بود. کایا کالاس، مسئول کنونی سیاست خارجی اتحادیه، از سال ۲۰۲۴ این سمت را بر عهده دارد.

بر اساس گزارش یوراکتیو، بخشی از تحقیقات همچنین به خرید ساختمانی به ارزش ۳٫۲ میلیون یورو در شهر بروژ در سال ۲۰۲۲ برای آکادمی دیپلماتیک مربوط می‌شود. ادعا شده که نمایندگان کالج اروپا به اطلاعات محرمانه مناقصه سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا دسترسی داشته‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







برنامه چهلم «فروم زن، زندگی، آزادی»
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 10:27

برنامه چهلم «فروم زن، زندگی، آزادی»






نظر شما درباره این مقاله:







نیمی از استادان اخراجی بازگردانده نشدند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 10:25

نیمی از استادان اخراجی بازگردانده نشدند


روزنامه شرق / ‌‌محمدحسین موسوی

پیش‌بینی می‌شود پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ تا تابستان ۱۴۰۳، ۵۸ تا ۱۰۰ استاد از دانشگاه‌های دولتی برتر کشور اخراج شده‌اند و گزارش‌هایی از اخراج تعداد زیادی از اساتید حق‌التدریسی دانشگاه آزاد شنیده می‌شود. در این موج اخراج و تصفیه اساتید، وزارتخانه‌ مربوطه در دوره‌های مختلف با استناد به اتهاماتی غیرقابل اثبات یا غیرموثق دست به تشکیل پرونده برای اساتید زده و برای اخراج آنها هم از ابزارهای قانونی مثل تمدیدنکردن قرارداد یا تعلیق وضعیت علمی استفاده کردند.

پس از انتخابات سال ۱۴۰۳ و روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان با شعار وفاق و تأکید بر برگرداندن اساتید و دانشجویان و حفظ حریم دانشگاه، موجی از امید نسبت به بازگشت اساتید مؤثر اما اخراج‌شده در دانشگاه‌ها ایجاد شد. رئیس دولت چهاردهم در جلسه تکریم وزیر قبلی و معارفه وزیر جدید علوم در تاریخ ۸ شهریورماه خطاب به حسین سیمایی‌صراف گفت: «به وزرای بهداشت و آموزش و پرورش هم گفته‌ام درباره همه اساتیدی که به هر طریقی دانشگاه با آنها لغو قرارداد یا اخراج کرده بازنگری کنند و دانشجویان را برگردانند».

در همین راستا نیز خبر از بازگشت تعدادی از اساتید به دانشگاه‌ها آمد. اما حالا بیش از یک سال از معارفه وزیر جدید علوم و عمر دولت جدید گذشته است و با وجود بازگشت تعدادی از اساتید به دانشگاه، خبری از برگرداندن سایرین نیست؛ برآوردها نشان می‌دهد بیش از نیمی از اساتید هنوز به دانشگاه بازنگشته‌اند. در این گزارش «شرق» در یک گزارش تحقیقی - گفت‌وگویی به سراغ این اساتید رفته است؛ کسانی که از وضعیت فعلی‌شان می‌گویند که مغایرت زیادی با وعده‌ها دارد. در این گزارش تعدادی از اساتید به‌طور مستقیم با «شرق» مصاحبه کرده‌اند که اسناد آن هم موجود است و تعدادی هم با واسطه و غیرمستقیم. به سایر اساتید هم دسترسی راحتی وجود نداشت یا نخواستند مصاحبه‌ای انجام دهند. با وجود پیگیری‌های فراوان، مسئولین وزارت علوم با تاکید بر مسئولیت بیشتر نهادهای دیگر درباره این موضوع، تمایلی به گفت‌وگو با «شرق» نداشتند.

مهدی خویی: هیچ‌کس به نامه‌های من پاسخ نداد

در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی «مهدی خویی» از محبوب‌ترین و مهم‌ترین اساتید گروه جامعه‌شناسی این دانشکده بود. این استاد پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ از دانشگاه اخراج شد: «من یک روز در هفته آخر مردادماه ۱۴۰۲ کارتابل دانشگاهی‌ را باز کردم تا ببینم زمان کلاس‌هایم کی هست که با یک نامه مواجه شدم. این نامه به رئیس دانشکده ارجاع داده شده بود. او هم نامه را با یک یادداشت آرزوی موفقیت، به من ارجاع داد. در این نامه آمده بود که از شهریورماه حقوقم را قطع کنند و دانشگاه دیگر با من همکاری نخواهد داشت». او تأکید می‌کند که در فرایند اخراج هیچ‌‌وقت با پرونده‌‌ مکتوب یا امکان دفاعی مواجه نشده است: «دانشگاه یا وزارت علوم من را برای دفاع و ارائه توضیحات نخواست. حتی فرایند اخراجم از نظر بوروکراتیک نیز درست طی نشد و با اینکه به دانشگاه بدهی‌های زیادی دارم تا همین حالا حتی با من تصفیه‌حساب انجام نشده است».

خویی، برای دیدار با رئیس وقت دانشگاه علامه یعنی عبدالله معتمدی درخواستی نوشت: «در جلسه با رئیس دانشگاه آنچه به من گفته شد، این بود که شما یک متنی شبیه به توبه‌نامه بنویس و از دانشجویان اعلام برائت کن. در جلسات دیگری با اردشیر انتظاری، رئیس دانشکده و معتمدی، رئیس دانشگاه، دائما مطرح می‌شد شما اگر یک‌کارهایی کنید می‌توانید برگردید اما هیچ‌وقت به من نگفتند آن کارها چیست یا من باید چه کاری انجام دهم. در تمام مدت نیز می‌گفتند که من درباره اخراج خودم و آنچه گذشته مصاحبه‌ای نکنم. حتی رئیس دانشگاه یک‌ بار به من گفت به‌خاطر توییتی که نوشتم و منجر شد خیلی‌ها برای دانشگاه دلسوزی کنند، مسیر بازگشت سخت‌تر شد».

با تغییر دولت و تغییر رئیس دانشکده و دانشگاه «مهدی خویی» دوباره درخواستی به رئیس جدید دانشگاه برای بازبینی پرونده و بازگشت به دانشگاه نوشت: «بعد از درخواستم، معاونت آموزشی دانشگاه با من تماس گرفت و به من گفت که در حال حل مسئله هستیم. اساتید و رئیس جدید دانشکده نیز در جلساتی با رئیس دانشگاه درباره من حرف زدند و کار تا جایی پیش رفت که مدیر گروه جامعه‌شناسی برای تنظیم زمان درس‌ها با من تماس گرفت».

اما در همین هنگام تشکیل جلسه سنجش صلاحیت عمومی در دانشگاه علامه طباطبایی دوباره بازگشت این استاد دانشگاه را ناممکن کرد: «در جلسه‌ای که در دانشگاه برگزار شد، من و دو استاد دیگر حاضر بودیم. به نظر می‌رسید جلسه صوری است، از من فقط سه سؤال پرسیده شد، مثلا الان ساعت چند است؟ یا اینکه ازدواج کرده‌ایم یا خیر؟ سؤالی که در آن مشخص باشد اتهام من چیست، پرسیده نشد. در نهایت خروجی جلسه رأی منفی به بازگشت من بود».

درباره علت این رأی منفی نیز به این استاد دانشگاه جواب درستی نداده‌اند: «به من گفتند در شورای عالی انقلاب فرهنگی به بازگشت من رأی منفی داده شده. پیگیری کردم و چند درخواست دیگر نوشتم. برای مثال به معاونت جذب وزارت علوم یک نامه نوشتم و جلسه‌ای نیز با او داشتم. او هم گفت که به خود وزیر علوم درخواستی مبنی بر تجدیدنظر درباره پرونده‌ام بنویسم». اما وزیر علوم جوابی به نامه‌اش نداد: «نتیجه هیچ‌کدام از این جلسات به طور مکتوب به من داده نشد. جواب نامه‌هایم را ندادند، جز همان نامه‌ای که در کارتابل دیدم، هیچ سند مکتوبی به من نداده‌اند یا حتی برای تصفیه‌حساب نیز به من زنگ نزده‌اند».

مهشید گوهری و ۴ استاد دیگر؛ ممنوع‌الورود به دانشگاه

مهشید گوهری استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد بود، او همراه با شش استاد حق‌التدریسی دیگر بعد از نزدیک به هفت سال تدریس ادبیات در این دانشگاه و دو بار دریافت عنوان «استاد نمونه دانشکده» با استفاده از ابزار تمدیدنکردن قرارداد از این دانشگاه اخراج شد. این استاد ادبیات در سال ۱۴۰۱ به‌واسطه فعالیت در کارگروه‌هایی که اساتید دانشگاه فردوسی برای پیگیری کار دانشجویان بازداشتی یا تعلیق‌شده داشتند، از سوی حراست و مسئولان وقت دانشگاه فردوسی بازخواست شد.

«مهشید گوهری» از اساتیدی بود که بارها برای کمک به رفع تعلیق دانشجویان با دیگر اساتید به هیئت رئیسه دانشگاه مراجعه و تلاش کرد فضای علمی این دانشگاه را آرام کند. اما در نهایت، در دی‌ماه ۱۴۰۱ با او و شش استاد دیگر قطع همکاری شد؛ اقدامی که به اعتراض اساتید گروه ادبیات نیز منجر شد، زیرا این شش استاد اخراج‌شده، از بهترین اساتید دانشکده بودند. پس از قطع همکاری، در سال ۱۴۰۲ به‌شکل شفاهی حضور این استاد ادبیات در محیط دانشگاه فردوسی و استفاده از کتابخانه و ارتباط با دیگر اساتید نیز ممنوع شد و او که از سال ۱۳۷۶ تمام مقاطع تحصیلی و سپس استادی را در این دانشگاه گذرانده بود، بعد از ۲۸ سال از حضور در دانشگاه فردوسی منع شد. با تغییر دولت، وزارت علوم و هیئت رئیسه دانشگاه فردوسی، از بین این شش استاد، فقط یکی، به دانشگاه بازگردانده شد، اما با «مهشید گوهری» و چهار استاد دیگر حتی از طرف وزارت علوم یا مسئولان دانشگاه فردوسی یک تماس گرفته نشد و این استاد دانشگاه حالا به واسطه گزارش‌های دانشگاه فردوسی، درگیر پرونده‌های قضائی نیز شده است.

حسین مصباحیان: وقتی همه چشم‌هایشان را بستند

دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اساتید مختلفی را یا اخراج کرده یا با آنها قطع همکاری کرده است. در میان آنها حسین مصباحیان نیز قرار دارد؛ استادی که اخراج او واکنش اساتید و دانشجویان را برانگیخت و چندین نامه اعتراضی و درخواست برای بازگشت او، نوشته شده است. این اخراج که پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ اتفاق افتاد، اولین تجربه این استاد از اخراج نیست: «پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸، در سال ۱۳۸۹، به علت نامه‌ای که در اعتراض به ضرب و شتم دانشجویان نوشته بودم، از دانشگاه تهران اخراج شدم. در آن زمان در جلسه گزینش وزارت علوم بارها تأکید کردم که اعتراض من کاملا صنفی و اخلاقی بود و نامه‌ها و اعتراضاتی تندتر از این توسط دولتمردانی که در حال حاضر نیز در مسند قدرت هستند صورت گرفته است».

پس از جلسه گزینش، با توجه به رویکرد اخلاقی و علمی «مصباحیان» هیئت جذب وزارت علوم با وجود صادرشدن رسمی حکم اخراج این استاد توسط دانشگاه تهران، به تمدید قرارداد این استاد رأی داد: «هیئت گزینش و جذب وقتی موضع مرا دید، نامه زد که تمدید قرارداد من بلامانع است. من هم از همان سال شروع به تدریس به شکل حق‌التدریسی کردم، چون قرار بود پرونده‌ام اصلاح شود، اما این فرایند تا سال ۱۳۹۶ طول کشید، یعنی من از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۶ بدون اینکه استخدام رسمی شوم در دانشگاه مشغول به کار بودم».

این تأخیر در تمدید قرارداد، برایش عواقبی داشت و در نهایت اندوخته علمی و نمرات پژوهشی حسین مصباحیان که از سال ۱۳۸۶ در دانشگاه تهران در حال پژوهش و تدریس بود صفر و استخدام او از سال ۱۳۹۶ ثبت شد. در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱، این استاد فلسفه دوباره نامه‌ای اعتراضی نوشت و در نامه خود به حقوق دانشجویان اشاره کرد و عملکرد دانشگاه را مورد نقد قرار داد، همین‌طور او متن‌های تحلیلی درباره وقایع سال ۱۴۰۱ نوشت: «پس از نامه‌ام در سال ۱۴۰۱ و متن‌هایی که در آن به تحلیل وضعیت پرداخته بودم، در اسفند همان‌ سال دانشگاه اعلام کرد که وضعیت قراردادی من قطع شده است. اما من همچنان به کار ادامه می‌دادم و برای مثال شهریور ۱۴۰۲ دو پایان‌نامه با راهنمایی من در دانشکده ادبیات دفاع شد. سرانجام شش ماه پس از اسفند ۱۴۰۱، در شهریور ۱۴۰۲، دوباره حکم اخراج من به صورت مکتوب صادر شد».

پس از تغییر دولت در تابستان ۱۴۰۳، حسین مصباحیان از اساتیدی بود که انتظار بازگشت او وجود داشت. حتی ۱۰۰ دانشجوی فلسفه دانشگاه تهران در نامه‌ای درخواست بازگشت او را مطرح کردند و همین‌طور بسیاری از مدیران جدید دانشکده ادبیات، دانشگاه تهران و وزارت علوم از افرادی بودند که در نامه اعتراض به اخراج مصباحیان در سال ۱۴۰۱، شرکت داشته و امضا کرده بودند، اما همه‌چیز برخلاف انتظارات و درخواست‌ها پیش رفت: «از زمان تغییر دولت، نه از دانشکده و نه از دانشگاه حتی یک تماس با من گرفته نشده است. تنها یکی از مسئولین جهاد دانشگاهی به من زنگ زد و مستندات پرونده را گرفت و گفت در جلسه‌ای که با وزیر علوم دارند، مسئله مرا مطرح می‌کند اما از او نیز خبری نشد».  او می‌گوید پس از دو پرونده اخراج، نامه استادان و دانشجویان و همین‌طور رسانه‌ای‌شدن خبر اخراج، تمام مسئولان وزارت علوم و دانشگاه موضوع را می‌دانند و اگر عزمی برای بازگشت او به دانشگاه بود، اقدام می‌کردند: «۱۹ سال در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بوده‌ام و از این ۱۹ سال، هفت سال را با مسئله استخدام و اخراج گذرانده‌ام. ‌امضاکنندگان نامه اعتراض به اخراج من، مشاورین وزیر علوم فعلی، رئیس دانشکده ادبیات فعلی و بسیاری دیگر هستند. من دیگر نیازی نمی‌بینم برای این مسئله دوندگی کنم. حقیقتا نیز خسته و فرسوده شده‌ام».

محمد سلطانی: بازگشته اما مطرود

محمد سلطانی، استاد دانشکده الهیات و معارف دانشگاه اصفهان است؛ استادی که پس از وقایع سال ۱۴۰۱ حکم دو سال تعلیق از این دانشگاه دریافت کرد: «در تیرماه ۱۴۰۲ هیئت رسیدگی به تخلفات دانشگاه اصفهان بدون اینکه پرونده‌ای در اختیارم قرار دهد، من را دو سال از خدمت تعلیق کرد. مستندات پرونده نیز پست‌های من در صفحه شخصی‌ام از فضای مجازی بود که به‌عنوان توهین به مقدسات تلقی شده بود. این حکم در حالی بود که در بند ۴۳ آیین‌نامه استخدامی، نهایتا برای یک استاد دانشگاه صدور حکم یک‌ سال تعلیق ممکن است».

او با ابلاغ این حکم تا بهمن ۱۴۰۳ از خدمت تعلیق بود و هم‌زمان پرونده‌ای نیز برای او در دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد: «من از تمام اتهامات در دادگاه روحانیت تبرئه شدم، اما به علت فشارهای موجود، دادگاه در نهایت حکم ۹ میلیون تومان جریمه نقدی به شکل تعلیقی در دو سال به من داد که حالا دو سال گذشته و این حکم نیز به پایان رسیده است».

در دولت قبل این استاد دانشگاه به غیرقانونی‌بودن حکم خود به وزارت علوم اعتراض کرد، اما با برخوردهایی تند مواجه شد. او با مشکلات زیادی به علت دریافت‌نکردن حقوق از دانشگاه و حتی قطع یارانه نیز مواجه شد: «با تغییر دولت، در بهمن ۱۴۰۳، در‌حالی‌که ۱۸ماه از ۲۴ ماه تعلیق را گذرانده بودم، به دانشگاه بازگشتم». اما این بازگشت به دانشگاه با مشکلاتی همراه بوده است: «وزارت علوم‌ حکم بازگشت به تدریس مرا زده و از سوی دیگر هم از تمام اتهامات قضائی تبرئه شده‌ام، اما پس از بازگشت به دانشگاه امتیازات پژوهشی و تمام اندوخته پژوهشی من صفر شده است. سهمیه پایان‌نامه و رساله دانشجوی دکتری و ارشدی که پل ارتباطی استاد با دانشجویان تحصیلات تکمیلی است، کاهش یافته. برای من که ۱۰سال هیئت‌علمی بوده‌ام تنها یک دانشجوی دکترا اختصاص یافته و از انتخاب من به‌عنوان مشاور رساله دانشجویان جلوگیری می‌شود. از بسیاری از حقوق خود به‌عنوان استاد دانشگاه محروم هستم».

محمد سلطانی می‌گوید که اعمال سلیقه شخصی در دانشگاه جریان دارد و مدیران میانی فعالیت علمی این استاد دانشگاه را مشکل‌دار کرده‌اند: «کسانی که با من اختلاف سلیقه دارند، در حال تعیین تکلیف هستند. خبر داریم استادان دیگری نیز چه در دانشگاه فردوسی و چه دانشگاه‌های دیگر درگیر این مسئله هستند».

رهام افغانی‌خراسکانی: پرونده‌ای در تعلیق

رهام افغانی‌خراسکانی، عضو گروه معماری دانشگاه شهید بهشتی بود. او در سال ۱۴۰۰ پس از هفت سال تدریس در دانشگاه،‌ پرونده علمی خود را برای تبدیل وضعیت شغلی از قرارداد پیمانی به قرارداد رسمی آزمایشی به این دانشگاه ارسال کرد. هم‌زمان با اعتراضات سال ۱۴۰۱ او برای مصاحبه عمومی به دانشگاه دعوت شد و با وجود کسب تمام امتیازات لازم علمی و پژوهشی، در این مصاحبه نمره لازم را کسب نکرد. اما علت اصلی ماجرا فقط آنچه در مصاحبه گذشته نبوده است؛ این استاد دانشگاه با توجه به استعلامات مختلف و از طریق دیگر همکاران خود متوجه شده‌ که به علت فعالیت‌هایش در توییتر و همین‌طور همراهی با دیگر استادان در امضای نامه‌ای در حمایت از دانشجویان، دانشگاه شهید بهشتی با تبدیل وضعیت او و همین‌طور تمدید قراردادش مخالفت کرد و در نهایت رأی به اخراجش داد.

رهام افغانی‌خراسکانی که فارغ‌التحصیل نمونه دانشگاه پلی‌تکنیک میلان در مقطع دکتراست، پس از این اخراج با واکنش تند مسئولان دانشگاهی مواجه شد و در نهایت نیز پیگیری برای بازگشت به دانشگاه را کنار گذاشت. پس از انتخابات سال ۱۴۰۳ و روی کار آمدن دولتی با وعده بازگرداندن استادان اخراج‌شده به دانشگاه، درخواستی برای بررسی مجدد پرونده خود به وزارت علوم نوشت. پس از ارسال این نامه، کمیسیون ماده ۲۱ هیئت جذب در وزارت علوم تشکیل شد، اما این وزارتخانه‌ به‌جای پیگیری پرونده و دستور بازگشت این استاد به دانشگاه، پرونده را در مهرماه ۱۴۰۴ پس از یک سال درگیری، برای بررسی بیشتر به خود دانشگاه شهید بهشتی ارجاع داد؛ دانشگاهی که تیم ریاست آن، همان تیم ریاست دولت قبل است و کسانی که سابقا رأی به اخراج رهام افغانی‌خراسکانی داده بودند، مسئول بازنگری پرونده شدند. در نهایت نیز دانشگاه شهید بهشتی بدون ارسال پاسخ و تعیین وضعیت بررسی این پرونده، به بازگشت او رأی نداد. در تمام این مدت نیز حتی یک نامه یا متن مکتوب به رهام افغانی‌خراسکانی داده نشد و پرونده او در تعلیقی آزاردهنده باقی مانده است.

بهدخت نژادحقیقی: در بر همان پاشنه می‌چرخد

بهدخت نژادحقیقی نسبت به دیگر استادان نام‌برده‌شده‌ روایت متفاوت‌تری دارد. او در سال ۱۳۹۹ در فراخوان جذب هیئت‌علمی «گروه ادبیات» دانشگاه تهران شرکت کرد و نمره لازم در مصاحبه‌های موجود در فرایند جذب را به دست آورد و برای استخدام به هیئت جذب دانشگاه تهران ارجاع داده شد. اما در سال ۱۴۰۰ با تغییر دولت و وزارت علوم و به‌ تبع آن تغییر ریاست دانشکده ادبیات و سر کار آمدن «عبدالرضا سیف»، در جذب بهدخت نژادحقیقی ممانعت به‌ عمل آمد. او دوباره به گزینش دعوت و سرانجام با گذراندن بیش از دو جلسه گزینش طولانی با جذب او مخالفت شد.

البته گفتنی است طبق مستندات سایت جذب، جلسه دوم که در تاریخ چهارم تیر ۱۴۰۲ برگزار شد، چیزی جز جلسه‌ای صوری برای تحت فشار گذاشتن این استاد نبود؛ زیرا پرونده جذب او در ۱۳ آذر ۱۴۰۱ رد شده بود. با تغییر دولت و پایان دوران ریاست «عبدالرضا سیف»، از این استاد دانشگاه برای تدریس درس‌ها به شکل استاد مدعو دعوت شد، اما در دولت جدید پرونده جذب او دوباره مورد بررسی قرار نگرفت و فراخوان جذبی که در سال ۱۴۰۳ با عنوان جذب استاد برای دروس ادبیات پایداری نیز منتشر شد، بدون بررسی دوباره پرونده او که سابقا توسط گروه جذب دانشگاه تهران با نمره‌ای بالا برای عضویت در گروه ادبیات تأیید شده بود، صورت گرفت. بنابراین بازگشت این استاد دانشگاه حتی به شکل مدعو نیز به علت تغییرنکردن رویکرد کلی دانشگاه‌ منتفی شد. نژادحقیقی در پستی اینستاگرامی این مسئله را ناشی از این دانسته که «در بر همان پاشنه می‌چرخد» و او حاضر نیست دوباره مسیری تکراری را طی کند.

زهرا موسوی‌خامنه: گزارش از حراست!

زهرا موسوی‌خامنه، استادیار گروه صنایع دستی دانشگاه الزهرا بود و در ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ از این دانشگاه اخراج شد. مستندات پرونده اخراج او گزارش حراست دانشگاه الزهرا درباره برخوردهای این استاد در برابر حراست و حمایت او از دانشجویان در درگیری‌های آنها با حراست دانشگاه است. درباره این استاد دانشگاه نیز مانند دیگر نمونه‌ها، تأکید بر مخالفت نیروهایی فرادانشگاهی شده است و وزارت علوم دولت جدید نیز در بازگشت او با وجود برگزاری جلسات و پیگیری‌هایی، ناتوان بوده است.

مشت، نمونه خروار است

۱۱ استاد ذکر‌شده تنها استادانی نیستند که به دانشگاه بازنگشته‌اند. علی سرزعیم استاد دانشکده بیمه اکو دانشگاه علامه طباطبایی، فرهاد شریعت‌راد استاد دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی، محمد فاضلی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی‌، رضا امیدی استاد گروه توسعه و سیاست‌گذاری اجتماعی دانشگاه تهران، معصومه قاراخانی استاد گروه تعاون و رفاه دانشگاه علامه طباطبایی، حسن باقری‌نیا استاد گروه روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه حکیم سبزواری، آرش اباذری استاد گروه فلسفه علم دانشگاه شریف و زهرا خشک‌جان استاد گروه جامعه‌شناسی دانشگاه باهنر کرمان تعدادی از استادانی هستند که پس از سال ۱۴۰۱ در کنار تعداد زیادی از استادان دانشگاه آزاد از دانشگاه اخراج و هنوز به دانشگاه بازنگشته‌اند. حالا بسیاری از این استادان از ادامه فعالیت در دانشگاه ناامید شده‌اند، یا راه‌یافتن به دانشگاه‌های خارج از کشور را انتخاب کرده‌اند‌ یا به فعالیت علمی در مکان‌هایی غیر از دانشگاه پرداخته‌اند. استادانی که بسیاری از آنها از بهترین و متخصص‌ترین افراد حوزه خود هستند و دانشگاه به‌جای حفظ آنها، تن به اخراج‌شان داده است.

وزارت علوم یا نهادهای دیگر؟

وزارت علوم متولی مدیریت دانشگاه است. بسیاری از استادان اخراج‌شده در دولت سیزدهم از طریق دخالت و گزارش‌های وزارت علوم اخراج یا از کار تعلیق شدند و در حال حاضر نیز بدون شک وزارت علوم موظف به عمل به ادعاها و وعده‌های خود است. اما به استناد روایت‌های عنوان‌شده که حاصل بررسی‌های تحقیقی «شرق» و گفت‌وگو با استادان است، اخراج و همین‌طور جذب استادان به‌طور مستقیم زیر نظر و با دخالت نهادی غیر از وزارت علوم است.

طبق قانون مصوب سال ۱۳۸۷، «هیئت عالی جذب اعضای هیئت‌علمی شورای عالی انقلاب فرهنگی» مسئولیت نهایی تأیید صلاحیت علمی و عمومی استادان را دارد؛ وظیفه‌ای که قبل از مصوبه سال ۱۳۸۷ عمدتا بر عهده خود دانشگاه‌ها و وزارت علوم بود. این شورا که نهادی فراتر از وزارت علوم است، متشکل از سران سه قوه، وزیر علوم، وزیر فرهنگ، وزیر آموزش و پرورش، معاون امور زنان رئیس‌جمهور، رئیس سازمان صدا‌و‌سیما، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس شورای فرهنگی-اجتماعی زنان و خانواده و همین‌طور ۹ عضو حقیقی انتصابی است. طبق قانون، جز جذب استادان، وظیفه تبدیل وضعیت قرارداد استادان و همین‌طور بازنشسته‌شدن ‌یا بازنشسته‌نشدن اجباری آنها بر عهده «شورای عالی انقلاب فرهنگی» است.

طبق اطلاعات موجود که استادان این مصاحبه نیز بارها به آن اشاره کردند، در حال حاضر پرونده بازگشت استادان دچار نوعی بن‌بست شده است؛ زیرا ناتوانی در مذاکره و اقناع «شورای عالی انقلاب فرهنگی» توسط وزیر علوم و دولت باعث شده این شورا به پرونده بازگشت بیش از نیمی از استادان اخراجی نظر منفی بدهد. از سمت دیگر، ‌در این میان، وزیر علوم در گفت‌وگویی به تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت استادان و دانشجویان اخراج‌شده از دانشگاه گفته است: «این مسئله تمام شده و شش ماه از بسته‌شدن پرونده آن می‌گذرد. به‌طور مشخص اگر موردی مانده، بگویید چه‌ کسی است تا خودم رأسا به آن رسیدگی کنم». این گفته‌های وزیر علوم، اعلام رسمی پایان پیگیری‌های دولت در این موضوع‌ است.





نظر شما درباره این مقاله:







قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 10:06

قانون مهریه نه اصلاح است و نه حمایت






نظر شما درباره این مقاله:







دغدغه نمایندگان و دولت بیشتر از آلودگی هوا
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:22

دغدغه نمایندگان و دولت بیشتر از آلودگی هوا






نظر شما درباره این مقاله:







با ادامه مازوت‌سوزی جنایتی وسیع رخ خواهد داد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:18

با ادامه مازوت‌سوزی جنایتی وسیع رخ خواهد داد






نظر شما درباره این مقاله:







خم به ابرو نیاور! / احمد زیدآبادی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 9:08

خم به ابرو نیاور! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







مای ساتو: اجرای حکم گُلی کوهکن را متوقف کنید
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 7:45

مای ساتو: اجرای حکم گُلی کوهکن را متوقف کنید


مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران از مقام‌های جمهوری اسلامی خواست اجرای حکم اعدام گُلی کوهکن را متوقف کنند. گلی کوهکن در سال ۲۰۱۸، پس از حمله‌ی همسر خشونت‌گر به او و فرزندش، در جریان یک درگیری منجر به مرگ، بازداشت و سپس به قصاص محکوم شد.

متن یادداشت مای ساتو در باره گلی کوهکن:

همراه کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل، من از مقامات ایرانی می‌خواهم اجرای حکم گُلی کوهکن، زن ۲۵ ساله بلوچ و بازمانده خشونت خانگی که برای دسامبر ۲۰۲۵ (دی ۱۴۰۴)  تعیین شده است، را متوقف کنند.

کوهکن، زن بلوچِ بدون مدارک هویتی، در سن ۱۲سالگی مجبور به  ازدواج اجباری شد، در ۱۳سالگی صاحب فرزند شد و سال‌ها خشونت جسمی و روانی را تحمل کرد. در سال ۲۰۱۸، پس از آن‌که همسرش او و پسر ۵ ساله‌شان را مورد ضرب‌وجرح قرار داد، در پی یک درگیری کشته شد.

دادگاه‌های ایران گلی کوهکن را به قصاص محکوم کردند. خانواده‌ی قربانی تنها در ازای دریافت ۱۰ میلیارد تومان از زندگی او می‌گذرند، مبلغی که تهیه‌اش برای یک زن بلوچ بدون مدارک هویتی که خانواده‌اش نیز او را طرد کرده‌اند غیرممکن است.

گلی کوهکن جان به در برده از خشونت خانگی و قربانی نظام قضایی‌ست. اعدام او نمایانگر بی‌عدالتی عمیق خواهد بود. اگر حکم اجرا شود، حکومت زنی را خواهد کشت که سال‌ها قربانی خشونت مبتنی بر جنسیت بوده است و در همان حال از خود و فرزندش دفاع کرده‌است.

بین سال‌های ۲۰۱۰ تا  ۲۰۲۴ (۱۳۸۹-۱۴۰۳) دستکم ۲۴۱ زن در ایران اعدام شده‌اند، اکثرشان زنانی بوده‌اند که همسر یا شریک زندگی خشونت‌گر خود را، اغلب حین دفاع از خود کشته بودند.

پرونده گُلی کوهکن به‌روشنی نشان می‌دهد که چگونه تبعیض جنسیتی و به حاشیه رانده‌شدگی اتنیکی درهم‌تنیده می‌شوند و بی‌عدالتی‌های ویرانگری ایجاد می‌کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا پذیرش مهاجرت از ۱۹ کشور را متوقف کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 03.12.2025, 6:57

آمریکا پذیرش مهاجرت از ۱۹ کشور را متوقف کرد


دولت دونالد ترامپ روز سه‌شنبه اعلام کرد که بررسی همه درخواست‌های مهاجرت، از جمله صدور «گرین‌کارت» و تابعیت ایالات متحده، برای مهاجرانی از ۱۹ کشور غیراروپایی را به حالت تعلیق درآورده است. نگرانی از «امنیت ملی» و «ایمنی عمومی» را دلیل این تصمیم عنوان شده است.

این توقف شامل اتباع ۱۹ کشوری می‌شود که از ماه ژوئن در فهرست کشورهایی بودند که ورودشان به ایالات متحده به‌طور جزئی ممنوع شده بود. اقدام جدید محدودیت‌های بیشتری را بر روند مهاجرت اعمال می‌کند؛ یکی از محورهای اصلی برنامه سیاسی ترامپ.

فهرست ۱۹ کشور:

• افغانستان
• برمه
• چاد
• جمهوری کنگو
• گینه استوایی
• اریتره
• هائیتی
• ایران
• لیبی
• سومالی
• سودان
• یمن
• بوروندی
• کوبا
• لائوس
• سیرا لئون
• توگو
• ترکمنستان
• ونزوئلا

یادداشت رسمی دولت آمریکا که سیاست جدید را تشریح می‌کند، به حمله هفته گذشته در واشنگتن علیه اعضای گارد ملی آمریکا اشاره دارد که فرد مظنونی با تابعیت افغانستان در آن بازداشت شد. در این حادثه، یکی از اعضای گارد ملی کشته و یک نفر دیگر به شدت زخمی شد.

ترامپ در روزهای اخیر لحن خود علیه اتباع سومالی را نیز تندتر کرده و آنها را «زباله» خوانده و گفته است: «ما نمی‌خواهیم آنها را در کشورمان ببینیم.»

ترامپ از زمان بازگشت به قدرت در ماه ژانویه، برخورد سخت‌گیرانه با مهاجرت را به عنوان یکی از اولویت‌های اصلی خود دنبال کرده و مأموران فدرال را به شهرهای بزرگ آمریکا اعزام کرده است. دولت او همچنین روند پذیرش پناهجویان در مرز مکزیک را مسدود کرده است. در حالی‌که تمرکز دولت عمدتاً بر اخراج مهاجران غیرقانونی بوده، این نخستین بار است که تلاش‌ها برای بازنگری در مهاجرت قانونی به این شکل پررنگ می‌شود.

مجموعه محدودیت‌های تازه که در پی حمله به اعضای گارد ملی وعده داده شده، نشان از چرخش به سمت تمرکز بر مهاجرت قانونی دارد؛ اقدامی که با تاکید بر حفظ امنیت ملی، همزمان انتقاد از سیاست‌های جو بایدن را نیز در بر می‌گیرد.

فهرست کشورهایی که در یادداشت رسمی روز چهارشنبه هدف این سیاست قرار گرفته‌اند، شامل برمه، چاد، جمهوری کنگو، گینه استوایی، اریتره، هائیتی، ایران، لیبی، سودان و یمن است؛ کشورهایی که از ژوئن با شدیدترین محدودیت‌های مهاجرتی روبه‌رو بوده‌اند، از جمله تعلیق کامل ورود اتباعشان به آمریکا به‌جز در موارد استثنایی.

کشورهای دیگر این فهرست که از ژوئن مشمول محدودیت‌های جزئی‌تر بودند عبارت‌اند از بوروندی، کوبا، لائوس، سیرالئون، توگو، ترکمنستان و ونزوئلا.

بر اساس سیاست جدید، بررسی تمام درخواست‌های در حال انجام متوقف می‌شود و همه متقاضیان از کشورهای فهرست‌شده باید «دوباره به‌طور کامل مورد ارزیابی قرار گیرند، از جمله انجام مصاحبه مجدد در صورت نیاز، برای ارزیابی همه تهدیدهای احتمالی علیه امنیت ملی و ایمنی عمومی.»

در این یادداشت همچنین به چندین جرم اخیر اشاره شده که مظنونان آن مهاجران بوده‌اند، از جمله همان حمله به اعضای گارد ملی.

شارواری دالال-دهینی، مدیر ارشد روابط دولتی در انجمن وکلای مهاجرت آمریکا، گفت این انجمن گزارش‌هایی از لغو مراسم اعطای تابعیت، مصاحبه‌های شهروندی و جلسات تغییر وضعیت اقامت برای اتباع کشورهای مشمول این دستورالعمل دریافت کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







دیدار پنج‌ساعته نمایندگان ترامپ با پوتین
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 23:22

دیدار پنج‌ساعته نمایندگان ترامپ با پوتین


باراک راوید / اکسیوس / دوم دسامبر ۲۰۲۵

مشاوران رئیس‌جمهور ترامپ، استیو ویتکاف و جرد کوشنر، روز سه‌شنبه در کرملین حدود پنج ساعت با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دیدار کردند تا او را متقاعد کنند از نسخه به‌روزشده طرح صلح آمریکا برای اوکراین حمایت کند.

«کیرل دیمیتریِف» نماینده پوتین در پیامی در شبکه ایکس پایان این نشست را تأیید کرد و آن را «سازنده» خواند.

چرا مهم است: این نشست در مسکو پس از دو هفته دیپلماسی فشرده درباره طرح ترامپ برگزار شد؛ از جمله دو دور مذاکره میان آمریکا و اوکراین. پوتین پیش‌تر گفته بود طرح ترامپ می‌تواند مبنایی برای مذاکره باشد، اما در همان حال نشان داده بود که تمایلی به تعدیل مواضع سخت‌گیرانه خود ندارد.

نکته قابل توجه: این ششمین دیدار ویتکاف با پوتین در روسیه بود، اما نخستین دیدار حضوری میان پوتین و تیم ترامپ از زمان نشست آلاسکا در ماه اوت محسوب می‌شود. همچنین این نخستین بار بود که کوشنر در گفت‌وگوها با پوتین حضور پیدا می‌کرد.

بر اساس گفته‌های دو منبع مطلع، انتظار می‌رود ویتکاف و کوشنر روز چهارشنبه در اروپا با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، دیدار کرده و او را در جریان گفت‌وگوهای خود با پوتین قرار دهند.

زلنسکی روز سه‌شنبه گفت انتظار دارد بلافاصله پس از دیدار آنان با پوتین با ویتکاف و کوشنر گفت‌وگو کند.

قرار بود نمایندگان آمریکا نسخه اصلاح‌شده طرح صلح را که در جریان مذاکرات با اوکراینی‌ها از ۲۸ بند به ۱۹ بند کاهش یافته بود، به پوتین ارائه دهند.

مروری سریع: ویتکاف، کوشنر و وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو، روز یکشنبه در میامی با هیأت اوکراینی به ریاست روستم عمروف، مشاور امنیت ملی زلنسکی، دیدار کردند.

تمرکز این مذاکرات بر تعیین محل ترسیم مرز بالفعل میان اوکراین و روسیه در چارچوب یک توافق صلح بود. پوتین تأکید دارد که روسیه تا زمانی که کنترل کامل منطقه دونباس در شرق اوکراین را به دست نگیرد، جنگ را متوقف نخواهد کرد.

آمریکا می‌خواهد اوکراین بخشی از آن منطقه را واگذار کند تا پوتین را به پذیرش صلح ترغیب کند؛ امری که امتیازی دردناک و از نظر سیاسی انفجاری خواهد بود.

زلنسکی گفت عالی‌ترین فرمانده نظامی اوکراین «وضعیت واقعی در جبهه» را برای آمریکایی‌ها تشریح کرده و درباره «اجرای گام‌های مختلف در خط مقدم... در صورت برقراری آتش‌بس» گفت‌وگو کرده است. او همچنین گفت طرح ۱۹ بندی در جریان گفت‌وگوهای میامی «بیشتر اصلاح» شده است.

تحولات تازه: ویتکاف پیش از عزیمت به مسکو، یکشنبه‌شب و دوشنبه‌صبح دو نشست دیگر با عمروف برگزار کرد.

زلنسکی و امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، نیز در جریان سفر زلنسکی به پاریس روز دوشنبه تماس مشترکی با ویتکاف و عمروف داشتند.

به گفته یک مقام فرانسوی، پس از دیدار با زلنسکی، مکرون با ترامپ درباره مسیر پیش‌روی روند صلح گفت‌وگو کرد. مکرون بر «اهمیت تضمین‌های امنیتی مورد نیاز اوکراین و عزم ما برای کار مشترک با آمریکا» در این زمینه تأکید کرد.

آخرین تحولات: هم‌زمان با تدارک کوشنر و ویتکاف برای دیدار با پوتین در مسکو، زلنسکی در دوبلین با تیم مذاکره‌کننده‌اش دیدار کرد. رئیس‌جمهور اوکراین گفت آنان درباره مسائلی گفت‌وگو کرده‌اند «که نمی‌توان از طریق تلفن مطرح کرد».

زلنسکی روز سه‌شنبه اعلام کرد در صورت موفقیت گفت‌وگوهای مسکو آماده است با ترامپ دیدار کند.

او گفت: «شانس پایان دادن به جنگ اکنون بیش از هر زمان دیگری است... اما هیچ تصمیم آسانی در کار نخواهد بود.»





نظر شما درباره این مقاله:







«وارد دوره‌ای از عمل جمعی خودویرانگر شده‌ايم»
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 21:21

«وارد دوره‌ای از عمل جمعی خودویرانگر شده‌ايم»


دكتر تقی آزادارمكی جامعه شناس با حضور در جلسه روز گذشته مجمع عمومی جبهه اصلاحات ايران با بيان اين كه جامعه ايرانی امروز وارد «دوره‌ای از عمل جمعی خودویرانگر» شده است، گفت: البته ایران هنوز در مرحله فروپاشی اجتماعی قرار ندارد ولی جامعه دچار خودآزاری است و متأسفانه نظام سیاسی ما نسبت به این خودآزاری بی‌تفاوت بوده و با هرگونه تغییر مخالفت می‌کند.

این جامعه‌شناس که به منظور بررسی آسیب‌های اجتماعی حال حاضر جامعه ایرانی و ارائه پاسخ به این پرسش که آیا ما امروز در شرایط فروپاشی اجتماعی قرار داریم؟، به نشست اخير مجمع عمومی جبهه اصلاحات ايران دعوت شده بود، تصریح کرد: نظام سیاسی زمانی که اقتدار داشت، هر جا مداخله می کرد نابسامانی می‌آفرید و اکنون خود نیز از درون‌فروپاشیده و دچار نوعی فروپاشی سیاسی است.

دکتر آزادارمکی با بیان اینکه اعتقادی به مفهوم «فروپاشی اجتماعی» ندارد و حتی وقوع انقلاب‌ها را نیز نتیجه سقوط رژیم‌ها می‌داند، اظهار کرد: ابتدا رژیم‌ها سقوط می‌کنند و سپس انقلابیون و جامعه وارد میدان می‌شوند. لذا از این منظر، امروز بیش از فروپاشی اجتماعی باید نگران سقوط نظام سیاسی بود؛ زیرا در صورت فروپاشی نظام، جامعه دچار آسیب‌های جدی شده و آن زمان است که فروپاشی اجتماعی رخ می‌دهد.

اين استاد دانشگاه هشدار داد: اگر نظام سیاسی در همین وضعیت باقی بماند و اصلاحاتی انجام ندهد، جامعه ایرانی وارد دوره‌ای سخت از زیست اجتماعی خواهد شد و با دگردیسی‌های فرهنگی همراه با خودآزاری و ضعف شدید در عناصر پیونددهنده اجتماعی روبه‌رو می‌شود.

دكتر آزادارمکی اظهار داشت: جامعه و نظام سیاسی در یک جنگ پنهان قرار دارند و جریان‌هایی چون اصلاح‌طلبان تلاش کرده‌اند با حضور مسالمت‌آمیز در قدرت، از شدت این ستیز بکاهند تا آسیب به جامعه کمتر شود؛ اما این نوع کنشگری در دوره‌هایی هم به جامعه و هم به نظام سیاسی لطمه زده است.

وی با اشاره به «توزیع نابرابر قدرت و ثروت» به عنوان دو زخمی که هم‌زمان با شکل‌گیری جمهوری اسلامی ایجاد شد و در بطن آن نهادینه شد، گفت: این زخم‌ها، اعتراضات و حوادث اجتماعی-سیاسی متعددی را رقم زد که پیامد آن امنیتی شدن بسیاری از امور در ایران بود.

آزادارمکی افزود: اگر در سه دهه اول انقلاب اعتراضات اقتصادی-سیاسی با حضور گروه‌های دارای نمایندگی رسمی همراه و طبقه متوسط نيز در آن زمان بازیگر اصلی بود، اما امروز اين طبقه تضعیف و از میدان خارج شده است و در واقع ما از دوره طلایی دگرگونی‌های بزرگ عبور کرده و به جامعه‌ای پرمسئله و خودتخریب رسیده‌ایم که نسبت به تاریخ، گذشته، اقتصاد و فرهنگ خود دچار شك و تردید است.

آزادارمکی با یادآوری چالش‌های فرهنگی در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ از جمله تغییرات هویتی، تغییر دین، تغییر بدن و موضوع حجاب، خاطرنشان کرد: به تدریج کنشگری جمعی دچار بحران و اختلال بنیادی شد و نوعی معنای ضدجمعی شکل گرفت؛ به‌طوری‌که احزاب و گروه‌ها به عنوان جریاناتی که صرفاً برای منافع خود فعالیت می‌کنند و سهیم در قدرت هستند، مذموم تلقی شدند.

اين كارشناس برجسته حوزه اجتماعی به آسیب‌هایی چون نزاع‌های خانوادگی بر سر ارث و مالکیت، خشونت‌های اجتماعی، رهاشدگان خیابانی، ازدواج سفید، طلاق، مسئولیت‌گریزی شهروندان و افزایش خودکشی اشاره کرد و گفت: این آسیب‌ها گویای شدت بحران‌های اجتماعی‌اند.

وی با بيان اين كه بسیاری از مسائل اجتماعی ما فاقد اهداف روشن و راه‌حل‌های اساسی است، تأكيد كرد: ما هم اكنون در دوره خودتخریبی بنیادین قرار داریم؛ دوره‌ای که تصویر روشنی از آینده وجود ندارد و عمل جمعی به استهزا گرفته می‌شود.

اين جامعه شناس در پایان اظهارات خود به اعضای جبهه اصلاحات ایران توصیه کرد که از دوگانه‌سازی با حاکمیت عبور کند و با تکیه بر جامعه، به‌خصوص طبقه متوسط فرهنگی، از نظام سیاسی فاصله گرفته و برای بازسازی خود اقدام کند.





نظر شما درباره این مقاله:







محمد نجفی به ۳ سال حبس و مجازات تکمیلی محکوم شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 20:55

محمد نجفی به ۳ سال حبس و مجازات تکمیلی محکوم شد






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت فدریکا موگرینی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 16:51

بازداشت فدریکا موگرینی






نظر شما درباره این مقاله:







نامه سرگشاده به شهردار فرایبورگ
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 16:46

نامه سرگشاده به شهردار فرایبورگ






نظر شما درباره این مقاله:







این داستان ناکامی دمکرات‌ها در موضوع غزه است
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 15:46

این داستان ناکامی دمکرات‌ها در موضوع غزه است


بن رودز

نیویورک‌تایمز / اول دسامبر ۲۰۲۵
برگردان: جمشید خون‌جوش

یک حزب دموکرات نوسازی شده باید ریشه در یک چشم‌انداز اخلاقی داشته باشد – چشم‌اندازی که در جهان امروز به‌شدت کمیاب است. گاهی، برای پیروزی باید نشان داد که اصولی وجود دارد که آماده هستید  برای حفظ آن‌ها حتی بهای باخت را بپردازید.

کمتر از دو هفته پس از حمله ۷ اکتبر حماس، رئیس‌جمهور جو بایدن به اسرائیل سفر کرد و نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو را در آغوش گرفت. این تصویر، همبستگی‌ای را که آمریکایی‌ها پس از آن خشونت هولناک با اسرائیلی‌ها احساس می‌کردند بازتاب می‌داد. همچنین، این صحنه نمادی بود از یک واکنش سیاسی و حکمرانی درون حزب دموکرات.

در دوران ریاست‌جمهوری بایدن، این رویکرد با عنوان کوتاه‌ شده «استراتژی بغل کردن بی‌بی» شناخته می‌شد – این ایده که اگر آمریکا نتانیاهو را با حمایت بی قید و شرط در بر گیرد، می‌تواند اهرم فشاری برای تأثیرگذاری بر اقدامات او پیدا کند. طی ۱۵ ماه پایانی ریاست‌جمهوری بایدن، این رویکرد باعث شد تا کاخ سفید سیلی از سلاح‌ها را برای بمباران اسرائیل علیه فلسطینی‌ها فراهم آورد، قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل را که خواستار آتش‌بس بودند وتو کند، دادگاه کیفری بین‌المللی را به دلیل پیگیری اتهامات علیه نتانیاهو مورد حمله قرار دهد، سیاست‌های خود درباره حمایت نکردن از واحد‌های نظامی متهم به جنایات جنگی را نادیده بگیرد و حماس را بابت نپذیرفتن شرایط آتش‌بس سرزنش کند، در حالی که دولت اسرائیل نیز همان شرایط را رد می‌کرد.

این رویکرد، دموکرات‌ها را هنگام دفاع از «نظم مبتنی بر قواعد»، برابری نژادی و دموکراسی، به ریاکاری کشاند. این سیاست موجب دل‌زدگی بخشی از پایگاه رأی دموکرات‌ها شد و آن‌ها را از گام برداشتن با نسل جوان بازداشت. و در عصری که اقتدارگرایی اوج گرفته است، وفاداری به یک رهبر اسرائیلی که بارها آنان را تحقیر کرده بود، دموکرات‌ها را ضعیف نشان داد: نتانیاهو را آن‌قدر در آغوش گرفتند که سرانجام در آغوش دونالد ترامپ جای گرفت.

امروز، با آتش‌بسی لرزان، شاید برای حزب وسوسه‌انگیز باشد که آنچه در غزه رخ داده را به دست فراموشی بسپارد. به‌ هرحال، دموکرات‌ها به تازگی پیروزی‌های انتخاباتی چشمگیری با تمرکز بر هزینه‌های زندگی کسب کرده‌اند و درباره خاورمیانه هیچ اجماع آسانی وجود ندارد. اما این کار، اشتباه نادیده‌گرفتن یا توجیه کردن واقعیتی تحمل ناپذیر را دوچندان خواهد کرد.

در غزه، فلسطینی‌ها میان کوه‌هایی از آوار زندگی می‌کنند، حماس همچنان تثبیت شده است و خبرنگاران بین‌المللی هنوز به‌طور معمول از ورود برای ثبت ابعاد ویرانی منع می‌شوند. پارلمان اسرائیل بار دیگر به الحاق کرانه باختری رأی داده است؛ جایی که حملات خشونت‌بار شهرک‌نشینان اسرائیلی رو به افزایش است. سیاست اسرائیل آن‌قدر به راست چرخیده که حتی کنار رفتن نتانیاهو نیز به احتمال زیاد منجر به شکل‌گیری دولتی میانه‌رو که به سرعت جهت‌گیری را تغییر دهد، نخواهد شد.

بی‌شک این مسئله‌ای دردناک و شخصی برای بسیاری از سیاستمداران و رأی‌دهندگانی است که واقعاً نگران امنیت اسرائیل و امنیت یهودیان در سراسر جهان هستند. اما زمان آن فرا رسیده تا دموکرات‌ها حمایت از این دولت اسرائیل را متوقف کنند. با رهاکردن رویکردی منسوخ، دموکرات‌ها می‌توانند ارزش‌های خود را بازیابند، ائتلافی بزرگ‌تر و باثبات‌تر بسازند و به‌جای دفاع از آنچه قابل دفاع نیست، شروع به ساختن جهانی کنند که خواستارش هستند.

دموکرات‌ها از دیرباز دلایل والایی برای حمایت از اسرائیل داشته‌اند. لوئیس براندیس، کیبوتص‌های سوسیالیستی اسرائیل را پناهگاهی برای یهودیان اروپایی و بخشی از تلاش جهانی برای پیشبرد سیاست‌های مترقی می‌دید. به‌ رسمیت‌ شناختن اسرائیل توسط هری ترومن تعهدی بود به امنیت مردم یهود پس از هولوکاست. یهودیان در کنار سیاهپوستان برای احقاق حقوق مدنی راهپیمایی کردند و همراه آنان به بخشی از پایه اصلی حزب دموکرات بدل شدند. در طول جنگ سرد، اسرائیل همچنان هم‌زمان جایگاه یک «ضعیف مظلوم» و یک متحد دموکراتیک را حفظ کرد.

در حالی که این حمایت اغلب چشم بر آوارگی فلسطینی‌ها می‌بست، امروز برای سیاستمداران دشوارتر شده است تا روایت خود درباره اسرائیل را با واقعیت دولت راست‌گرایی که مصمم است از تشکیل دولت فلسطینی جلوگیری کند و کرانه باختری را ضمیمه کند، سازگار کنند.

به زبان رایجی که بسیاری از دموکرات‌ها به کار می‌برند توجه کنید: اسرائیل «تنها دموکراسی خاورمیانه است» و «حق دفاع از خود را دارد.» تشکیلات خودگردان فلسطین باید «اصلاح شود» و «شریکی قابل اعتماد برای صلح» باشد تا «دو کشور، در کنار یکدیگر، در صلح و امنیت» محقق شوند. این کلمات در ظاهر بدون اشکال‌اند، اما انگار در زمانِ پس از توافق‌نامه‌های اسلو در سال ۱۹۹۳ منجمد شده‌اند؛ توافقی که قرار بود شناسایی اسرائیل از سوی فلسطینیان را با حق تعیین سرنوشت آن‌ها مبادله کند.

زمانی که من در کاخ سفید دولت باراک اوباما کار می‌کردم، اسرائیل یک ابرقدرت نظامی منطقه‌ای بود. شهرک‌های اسرائیلی همچون قارچ در سراسر کرانه باختری رشد کرده بودند. شبکه‌ای رو به گسترش از موانع امنیتی، ایست‌های بازرسی و محدودیت‌های تردد و شغلی، فلسطینی‌ها را به زیستی سرکوب‌شده محکوم کرده بود. حماس غزه را کنترل می‌کرد؛ غزه‌ای که زیر محاصره دائمی اسرائیل خفه شده و با جنگ‌های دوره‌ای ویران شده بود. تشکیلات خودگردان کمتر از نیمی از کرانه باختری را اداره می‌کرد و به دلیل فساد و همکاری‌اش با نیروهای امنیتی اسرائیل بی‌اعتبار شده بود.

در واشنگتن، لابی آیپک و سازمان‌های هم‌پیمان آن اصرار داشتند که هیچ شکافی میان رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر اسرائیل وجود نداشته باشد و این بار را بر دوش اوباما می‌گذاشتند تا با نتانیاهو همراه شود. در تمام آن سال‌ها، نتانیاهو سیاست خارجی اوباما را – به‌ویژه تلاش‌ها برای تعیین مرزهای دولت فلسطینی و پیگیری توافق هسته‌ای با ایران – به‌شدت نکوهش می‌کرد. این وضعیت بسیاری از دموکرات‌ها را در موقعیتی ناخوشایند قرار می‌داد؛ آنها باید به دنبال حمایت سازمانهایی، از جمله اهداکنندگان آیپک و کمیته‌های اقدام سیاسیِ وابسته به آن، می‌رفتند؛ سازمان‌هایی که ده‌ها میلیون دلار خرج کردند تا به سیاست‌های یک رئیس‌جمهور دموکرات حمله کنند و تلاش‌ها برای رسیدن به راه‌حل دو دولتی را به‌طور مداوم تضعیف کنند.

در سال ۲۰۰۹، نتانیاهو ظاهراً از امکان تشکیل دولت فلسطینی سخن گفت؛ اما تا سال ۲۰۱۵ وعده می‌داد که در دوران زمامداری او هیچ دولت فلسطینی‌ای شکل نخواهد گرفت. این واقعیت نشان‌ دهنده بیهودگی دو تلاش ما برای حل این مناقشه در دوران اوباما است. در هر دو مورد، نتانیاهو بیش از آنکه واقعاً در پی صلح باشد، به نظر می‌رسید که مصمم است فلسطینی‌ها را مقصر شکست مذاکرات جلوه دهد. خلاصه اینکه تا سال ۲۰۱۶، آن جملات دموکرات‌ها (که من هم بارها تکرارشان کرده بودم)، چیزی جز پرده دود نبودند – نسخه‌ای کهنه برای مصرف در واشنگتن، نه توصیفی از واقعیت خاورمیانه.

اگر دموکرات‌ها هنوز توهمی درباره رویکرد سیاسی آقای نتانیاهو داشتند، باید در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ از میان رفته باشد. پس از آنکه ترامپ اجماع اسلو را کنار گذاشت و سفارت آمریکا را به اورشلیم منتقل کرد، نتانیاهو و آیپک او را غرق ستایش کردند. با این حال، زمانی که ترامپ «توافق‌های ابراهیم» را برای عادی‌سازی روابط اسرائیل با چند کشور عربیِ خودکامه معرفی کرد، بسیاری از دموکرات‌ها ساده‌لوحانه آن را «توافق صلح» نامیدند؛ در حالی که این توافق نه جنگی را پایان داد و نه فلسطینی‌ها را در نظر گرفت.

بعد از آنکه بایدن در سال ۲۰۲۰ نامزد دموکرات‌ها برای ریاست‌جمهوری شد، من از تلاش‌هایی حمایت کردم که می‌خواستند در پلتفرم حزب دموکرات عبارتی درباره «اشغال» کرانه باختری توسط اسرائیل اضافه کنند و تعهد دهند که در صورت الحاق سرزمین‌های فلسطینی، کمک‌ها به اسرائیل محدود خواهد شد. این تلاش رد شد، و همان پیام را تقویت کرد که دموکرات‌ها حاضر نیستند در برابر سیاست‌های اسرائیل بایستند، حتی اگر این سیاست‌ها آشکارا با اصول دیرینه حزب دموکرات در تضاد باشند.

در نبرد میان دموکراسی و خودکامگی که سایه بر دوران ریاست‌جمهوری بایدن انداخته بود، کاملاً روشن بود که نتانیاهو در کدام سو ایستاده است. او طبق نسخه آشنای اقتدارگرایان، بر جامعه مدنی فشار آورد، به رسانه‌های مستقل حمله کرد، جنبش روزبه‌روز خشونت‌بارترِ شهرک‌نشینان را در آغوش کشید و تلاش کرد نظام قضایی اسرائیل را از کار بیندازد – امری که موج عظیمی از اعتراض‌ها را برانگیخت. با این همه، محور سیاست خاورمیانه‌ای بایدن همچنان توافق‌های ابراهیم باقی ماند؛ به‌ویژه تلاش برای وارد کردن عربستان سعودی به این چارچوب، آن هم بدون ایجاد یک دولت فلسطینی.

و سپس ۷ اکتبر فرا رسید. ناگهان، یهودیان آمریکا با تصاویر یک پوگروم در جنوب اسرائیل و سایه یهودستیزی فزاینده در ایالات متحده مواجه شدند؛ یهودستیزی‌ای که هم از سوی راست افراطی برمی‌آمد و هم چپ افراطی.

این ضربه روحی جمعی (تراوما)، ضرورتاً نباید به حمایت بی‌چون‌وچرای آمریکا از یک سیاست  اسرائیل منتهی می‌شد. تقریباً بلافاصله پس از ۷ اکتبر، رهبران ارشد اسرائیل فلسطینی‌های غزه را «حیوانات انسان‌نما» که در «شهری شرور» زندگی می‌کنند خطاب کردند و در حالی که هم جنگجویان حماس و هم غیرنظامیان را زیر بمباران می‌گرفتند، دسترسی مردم غزه به آب و غذا را قطع کردند.

بخشی از آنچه اتفاقات را چنان آزاردهنده می‌کرد، همین پیش‌بینی پذیری کامل آن بود. زمانی که دولت بایدن بالاخره خواستار خویشتن‌داری شد، به کم کاری و عدم حمایت کافی از اسرائیل متهم گردید و جریان ارسال سلاح بی‌وقفه ادامه یافت. هرگاه آتش‌بسی نزدیک می‌شد، نتانیاهو جنگ را طولانی‌تر می‌کرد تا ائتلاف راست افراطی خود را حفظ کند – حتی با وجود نظرسنجی‌هایی که نشان می‌داد اکثریت اسرائیلی‌ها آماده‌اند جنگ را در ازای آزادی گروگان‌ها متوقف کنند. هنگامیکه قانون‌گذاران دموکرات اعتراض کردند، آیپک و گروه‌های وابسته‌اش پول جمهوری‌خواهان را به انتخابات درون‌حزبی دموکرات‌ها سرازیر کردند تا آن نمایندگان را شکست دهند.

کمتر دموکراتی از رفتار اسرائیل دفاع کرد، اما بسیاری ترجیح دادند روایت تروریسم فلسطینی و «رد صلح» را پررنگ کنند. همین غریزه بخشی از مشکل است. بله، یاسر عرفات در گفت‌وگوهای کمپ دیوید ۲۰۰۰ طرف مذاکره دشواری بود. اما آیا این امر توجیه‌گر آوارگیِ بی‌وقفه فلسطینی‌ها در کرانه باختری در تمام سال‌های پس از آن است؟ بله، حماس مرتکب اعمال تروریستی مشمئز کننده شده است. اما آیا این موضوع بمباران اردوگاه‌های پناهندگان مملو از کودکان با بمب‌های ۲۰۰۰ پوندی ساخت آمریکا را توجیه می‌کند؟

امروز دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند انکار کند که دولت اسرائیل مانع رسیدن کمک‌های انسانی به غزه شد، علیه غیرنظامیان به شکلی فراتر از قوانین جنگ از زور استفاده کرد و بخش اعظم نوار غزه را ویران ساخت. همین واقعیت‌ها سبب شدند تا بسیاری از پژوهشگران، سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای سازمان ملل به این نتیجه برسند که اسرائیل با استفاده از سلاح‌های آمریکایی مرتکب نسل‌کشی شده است – لکه ننگی اخلاقی که پاک‌شدنی نیست.

با این حال، بسیاری از دموکرات‌ها همچنان در منطقه‌ای برزخی گرفتار مانده‌اند و به عباراتی چنگ می‌زنند که هیچ نسبتی با واقعیت خاورمیانه، خیزش اقتدارگرایی در جهان، و جهت‌گیری افراطیِ‌ سیاست اسرائیل و آمریکا ندارد. اگر باور دارید که ارزش و کرامت یک کودک فلسطینی برابر با یک کودک اسرائیلی یا آمریکایی است، دیگر نمی‌توان از این دولت اسرائیل حمایت کرد و پشت شعارهای کلیشه‌ای «صلح» پنهان شد.

رأی‌دهندگان این واقعیت را درک می‌کنند. نظرسنجی‌ها نشان داده‌اند که تنها یک‌سوم دموکرات‌ها نظر مثبتی نسبت به اسرائیل دارند؛ این رقم در سال ۲۰۱۴ برابر با ۷۳ درصد بود. در تابستان امسال، اکثریت آمریکایی‌ها با ارسال کمک نظامی به دولت اسرائیل مخالفت کردند و ۷۷ درصد دموکرات‌ها معتقد بودند که در غزه نسل‌کشی رخ داده است. بیش از ۶۰ درصد یهودیان آمریکایی نیز موافق‌اند که اسرائیل علیه فلسطینیان در غزه مرتکب جنایت جنگی شده است، هرچند اکثریت بزرگی همچنان باور دارند که وجود اسرائیل حیاتی است.

سیاستمداران دموکرات نیز کم‌کم واکنش نشان داده‌اند. در تابستان امسال، اکثریت سناتورهای دموکرات به مسدود کردن ارسال سلاح به اسرائیل رأی دادند. اخیراً چندین ده نماینده دموکرات در مجلس نمایندگان خواستار به‌ رسمیت‌ شناختن دولت فلسطینی از سوی آمریکا شده‌اند. شمار بیشتری از دموکرات‌ها از پذیرش پول آیپک خودداری می‌کنند. بااینحال، بحثی دردناک و فرساینده ادامه دارد؛ نمونه‌اش امتناع برخی از رهبران دموکرات از حمایت از نامزد دموکرات شهرداری نیویورک، یا اعلام برائت از آیپک، یا توقف تسلیح نتانیاهو است.

برای یک حزب، هماهنگ نبودن با رأی‌دهندگان خود و ارزش‌هایی که رسماً اعلامشان می‌کند، ناسالم است. ساده‌ترین کار همان کاری است که اخلاقاً درست است: خودداری از ارائه کمک نظامی به دولتی که مرتکب جنایت جنگی شده است؛ حمایت از دیوان کیفری بین‌المللی، چه هدف تحقیقاتش ولادیمیر پوتین باشد و چه بنیامین نتانیاهو؛ مخالفت با هر تلاشی از سوی اسرائیل برای الحاق کرانه باختری یا پاکسازی قومی نوار غزه؛ سرمایه‌گذاری روی یک رهبری فلسطینی برای جایگزین حماس که بتواند نهایتاً یک دولت فلسطینی را اداره کند؛ و دفاع از دموکراسی در اسرائیل همان‌گونه که در ایالات متحده دفاع می‌شود.

بله، جنبش احیای دموکراسی آمریکا باید چتری فراگیر داشته باشد. اما این جنبش نمی‌تواند موفق شود اگر گروگان سازمان‌هایی مانند آیپک باشد که سیاست‌های راست افراطی را تأمین مالی می‌کنند.

آیا اتخاذ این مواضع، فوراً به حل مناقشه اسرائیل–فلسطین خواهد انجامید؟ نه، اما چارچوبی ارائه می‌دهد برای آینده‌ای متفاوت در خاورمیانه و نیز هماهنگ کردن سیاست خارجی حزب دموکرات با باورهای بنیادی خودش.

برخی خواهند گفت که این مواضع امنیت اسرائیل و یهودیان جهان را به خطر می‌اندازد. اما این ادعا تنها زمانی صادق است که باور داشته باشید مسیر کنونی، امنیت اسرائیل و یهودیان جهان را تضمین خواهد کرد. من بر این باورم که واقعیت درست برعکس است.

اسرائیل به دلیل اقداماتش به‌شدت منزوی شده است و اگر وضعیت موجود ادامه یابد، این انزوا عمیق‌تر خواهد شد. دموکرات‌ها به‌جای آنکه با تسلیم شدن در برابر اقدامات جناح راست اسرائیل به آن قدرت بیشتری بدهند، باید منبعی از همبستگی برای اسرائیلی‌هایی باشند که خواهان جایگزینی واقعی برای آقای نتانیاهو و ائتلاف او هستند. این امر مستلزم تمایل به استفاده از اهرم فشار است، نه وعده‌ی چشم‌پوشی از آن.

البته میان منتقدان اسرائیل، یهودستیزی نیز وجود دارد و باید محکوم شود، اما اکنون این اتهام آن‌قدر گسترده به کار می‌رود که ارزش و معنای خود را از دست داده است. چنین کاربردی، نظریه‌های توطئه‌ شنیع علیه یهودیان را عادی می‌کند، زیرا آن‌ها را در کنار نقدهای مشروع از سیاست‌های اسرائیل قرار می‌دهد.

علاوه بر این، ادعاهای بی‌امان دولت ترامپ مبنی بر اینکه منتقدان اسرائیل یهود ستیز هستند، خطری را که از سوی ملی‌گرایان قوم‌گرای راست افراطی در سراسر غرب سربرآورده پنهان می‌کند. اگر باور دارید که یک دانشجوی یهودی ۱۹ ساله که شعار «فلسطین آزاد» سر می‌دهد خطرناک‌تر است از معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده که تلویحاً از آلمانی‌ها می‌خواهد حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان را بپذیرند، در آن صورت درس‌های اشتباهی از تاریخ گرفته‌اید.

اگر دموکرات‌ها از اسرائیل فاصله بگیرند، ممکن است که برخی حمایت‌های سیاسی، به‌ویژه در میان اهداکنندگان، از دست بروند. اما دموکرات‌ها می‌توانند روشن کنند که در صورت همسو شدن اسرائیل آینده با سیاست‌های انسانی و دموکراتیک، آماده‌ی حمایت از آن دولت خواهند بود.

علاوه بر این، چنین ریسک‌های سیاسی اغراق‌آمیز هستند. اکثریت قاطع یهودیان آمریکایی در انتخابات اخیر، با وجود اینکه جمهوری‌خواهان بی‌امان تلاش کردند از اسرائیل به‌عنوان یک ابزار ایجاد شکاف‌ سیاسی استفاده کنند، همچنان به دموکرات‌ها رأی دادند. با اتخاذ موضعی اخلاقی، حزب دموکرات می‌تواند رأی‌دهندگان جدیدی را وارد ائتلاف خود کند و نشان دهد که شرایط دوران کنونی را درک می‌کند. رأی‌دهندگان خواهان رهبرانی واقعی هستند که حاضرند مواضع اصولی اتخاذ کنند – رهبرانی که آماده‌اند برای مردم بجنگند و در برابر زورگویان فاسد، هر کجا که باشند، بایستند.

بسیاری از دموکرات‌ها هرگز دیدگاه‌های زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک، درباره اسرائیل را نخواهند پذیرفت. اما یکی از دلایلی که نیویورکی‌ها باور داشتند او برای کاهش هزینه‌ها مبارزه خواهد کرد، این بود که می‌دانستند او دارای باورهای بنیادین است. آمادگی او برای تحمل حملات از سوی افراد قدرتمند به دلیل دیدگاه‌هایش در باره اسرائیل – از جمله رئیس‌جمهور ترامپ و برخی از حامیان میلیاردر او – نشان می‌داد که از ایستادن بر سر باورهایش هراسی ندارد. در مقابل، چاپلوسی‌های معمول آقای اندرو کومو، رقیب اصلی ممدانی در رقابت شهرداری، برای جلب رأی‌دهندگان طرفدار اسرائیل – از جمله داوطلبی برای کمک به تیم دفاع حقوقی نتانیاهو – چندان شجاعانه یا واقعی به نظر نمی‌رسید.

استراتژیِ در آغوش گرفتنِ بی‌بی نشان داد که آن‌چه در ظاهر امن‌ترین مسیر به نظر می‌رسد، می‌تواند به خطرناک‌ترین مسیر تبدیل شود – چه از نظر سیاست‌گذاری، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اخلاقی. به‌ویژه در عصر اقتدارگرایی، سیاستمداران نمی‌توانند از مردم بخواهند با واقعیت‌های سخت روبه‌رو شوند، در حالی که خودشان از مواجهه با چنین واقعیت‌هایی طفره می‌روند. یک حزب دموکرات نوسازی شده باید ریشه در یک چشم‌انداز اخلاقی داشته باشد – چشم‌اندازی که در جهان امروز به‌شدت کمیاب است. گاهی، برای پیروزی باید نشان داد که اصولی وجود دارد که آماده هستید  برای حفظ آن‌ها حتی بهای باخت را بپردازید.

————————-
* بن رودز (Ben Rhodes) از نویسندگان همکارِ در بخش تحلیل و نظر نیویورک‌تایمز است. در دولت باراک اوباما، او معاون مشاور امنیت ملی  بود.





نظر شما درباره این مقاله:







اعلامیه همگامی در محکومیت اظهارات خامنه‌ای
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 13:00

اعلامیه همگامی در محکومیت اظهارات خامنه‌ای






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ خواستار گفت‌وگو میان اسرائیل و سوریه شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 10:50

ترامپ خواستار گفت‌وگو میان اسرائیل و سوریه شد


دونالد ترامپ، رئیس‌ جمهوری آمریکا در پیامی در شبکه تروث‌سوشال اعلام کرد که اسرائیل باید در قبال سوریه رویکردی دیپلماتیک در پیش بگیرد و از اقداماتی که می‌تواند توسعه این کشور را مختل کند، خودداری کند.

او نوشت: «بسیار مهم است که اسرائیل با سوریه یک گفت‌وگوی جدی و واقعی برقرار نگه دارد و هیچ اقدامی نباید مانع روند تبدیل سوریه به کشوری آباد و باثبات شود.»

آقای ترامپ همچنین گفت که وضعیت کنونی سوریه «فرصتی تاریخی برای موفقیت روند صلح در خاورمیانه» فراهم کرده است؛ عبارتی که به نظر می‌رسد اشاره‌ای غیرمستقیم به حملات اسرائیل در خاک سوریه باشد.

کمی پس از انتشار این بیانیه، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و آقای ترامپ درباره گسترش توافق‌های صلح در منطقه گفت‌وگو کردند. طبق اعلام دفتر نخست‌ وزیری اسرائیل، آقای ترامپ در این تماس آقای نتانیاهو را برای دیدار در آینده نزدیک به کاخ سفید دعوت کرد.

مقامات سوریه و اسرائیل تاکنون چندین بار برای گفت‌وگوهای امنیتی با میانجیگری آمریکا دیدار کرده‌اند؛ مذاکراتی که هدف آن ایجاد ثبات در مناطق مرزی بود، اما مذاکرات از ماه سپتامبر متوقف شده است.

دیدار مقام‌های آمریکایی و سوریه در دمشق

این بیانیه همزمان با دیدار احمد الشرع، رئیس‌ جمهوری سوریه با تام باراک، نماینده ویژه آمریکا در دمشق منتشر شد. دمشق اعلام کرده است که آقای الشرع، آقای باراک و اسعد الشیبانی، وزیر خارجه سوریه درباره «آخرین تحولات منطقه و موضوعات مورد علاقه دو کشور» گفت‌وگو کردند.

اظهارات رئیس‌ جمهوری آمریکا پس از عملیاتی صورت گرفت که بامداد جمعه توسط ارتش اسرائیل در خاک سوریه انجام شد.

این حادثه در روستای دروزی‌نشین بیت‌جن رخ داد. ماجرا زمانی آغاز شد که نیروهای اسرائیلی برای بازداشت دو برادر که به گفته اسرائیل در فعالیت‌های «تروریستی» دخیل بودند، وارد این روستا شدند. عملیات به سرعت شدت گرفت و نیروهای اسرائیلی با حدود ۲۰ فرد مسلح دیگر روبه‌رو شدند. در درگیری‌های سنگین، هفت سرباز اسرائیلی زخمی شدند که حال سه نفر وخیم گزارش شده است. رسانه‌های دولتی سوریه می‌گویند در این حادثه دست‌کم ۱۰ سوری کشته شدند.

واکنش دمشق و سازمان ملل

ابراهیم العلبی، سفیر سوریه در سازمان ملل گفت کشورش در حال اعمال فشارهای دیپلماتیک و بین‌المللی بر اسرائیل است تا آن را وادار به پذیرش یک توافق امنیتی کند. او در گفت‌وگو با الجزیره افزود: «خویشتن‌داری سوریه در قبال اسرائیل باعث شده است که ۱۵ عضو شورای امنیت اسرائیل را محکوم کنند. همین روند است که سرمایه‌گذاری را به سوریه می‌آورد، به ما کمک می‌کند برق کشور را احیا کنیم و اعتماد جامعه جهانی را بازسازی کنیم.»

او تاکید کرد دولت جدید سوریه با استفاده از زبان حقوق بین‌الملل و دیپلماسی به تخلفات اسرائیل پاسخ می‌دهد.

آقای العلبی گفت: «این رویکرد، منافع فوری سیاسی و اقتصادی برای سوریه به همراه دارد و اسرائیل را که می‌خواهد سوریه واکنشی نظامی نشان دهد، ناکام می‌گذارد.» او هشدار داد واکنش نظامی سوریه می‌تواند به جنگی آشکار و پرهزینه منجر شود و افزود: «ما تمایلی نداریم سوریه را در معرض چنین خطراتی قرار دهیم.»

نجات رشدی، معاون فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، ورود نیروهای اسرائیلی به خاک سوریه را «نقضی سنگین و غیرقابل قبولِ حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه» خواند و گفت این اقدام وضعیت شکننده منطقه را بیش از پیش بی‌ثبات می‌کند.

وزارت خارجه سوریه نیز حمله اخیر اسرائیل را «جنایت جنگی تمام‌عیار» توصیف کرد و هشدار داد این حملات ثبات منطقه را تهدید می‌کند.

نخستین سفر رئیس‌ جمهوری سوریه به واشنگتن

رئیس‌ جمهوری آمریکا در اوایل نوامبر میزبان احمد الشرع در کاخ سفید بود؛ نخستین سفر یک رهبر سوریه به واشنگتن. آقای ترامپ در این دیدار وعده داد هر کاری بتواند برای «موفقیت سوریه» انجام دهد و آقای الشرع را «رهبر قدرتمندی» توصیف کرد که می‌توان به او اعتماد داشت.

گزارش‌هایی درباره فعالیت گروه‌های مسلح در سوریه

طی هفته‌های اخیر گزارش‌هایی منتشر شده مبنی بر اینکه حزب‌الله، حماس و جهاد اسلامی فلسطین در حال ایجاد سازه‌ها یا پایگاه‌هایی در سوریه هستند. با این حال ولید عکاشه، یکی از مقامات بیت‌جن، حضور هرگونه گروه مسلح در این منطقه را رد کرد.

او در گفت‌وگو با رویترز گفت: «ما مردمی غیرنظامی و صلح‌جو هستیم؛ کشاورزیم. حق مشروع دفاع از خود را داریم. ما شروع‌کننده نبودیم؛ آنها وارد زمین‌های ما شدند.»

به گفته او در حمله‌ای در ماه ژوئن، هفت نفر از اهالی روستا بازداشت شده‌اند و از آن زمان هیچ خبری از آنان در دست نیست. ارتش اسرائیل در یورش دوازدهم ژوئن چند فرد مظنون به عضویت در حماس را بازداشت و برای بازجویی بیشتر به اسرائیل منتقل کرده بود. وزارت کشور سوریه آن زمان اعلام کرد این هفت نفر «غیرنظامی» بوده‌اند.

اسرائیل نسبت به دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع که سابقه فرماندهی در القاعده دارد، به شدت بدبین است و می‌گوید خواستار «سوریه غیرنظامی» است. اسرائیل نیروها و تجهیزات نظامی را از منطقه حائل تعیین‌شده در سال ۱۹۷۴ عبور داده و به داخل جنوب منتقل کرده است.

در عین حال آقای الشرع تاکید کرده سوریه تهدیدی برای هیچ کشوری نیست.

عملیات‌های اسرائیل با ادعای حمایت از دروزی‌ها

اقدامات نظامی اسرائیل در سوریه شامل چند مداخله در ماه ژوئیه بوده که هدف اعلام‌شده آن «حفاظت از جامعه دروزی» در استان سویدا بوده است؛ جامعه‌ای که هدف حملات جنگجویان سنی و نیروهای دولتی قرار گرفته بود.

شیخ موفق طریف، رهبر معنوی دروزی‌های اسرائیل در گفت‌وگو با روزنامه جروزالم‌پست در میانه نوامبر گفته بود تنها رئیس‌ جمهوری آمریکا می‌تواند امنیت و کرامت اقلیت‌ها در سوریه را تضمین کند و خواستار حمایت واشنگتن از آنان شده بود.


یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







گزارش سی‌ان‌ان از بحران آب در ایران
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 10:08

گزارش سی‌ان‌ان از بحران آب در ایران


لاورا پدیسون / سی‌ان‌ان / اول دسامبر ۲۰۲۵

اوایل ماه جاری، صفوف نمازگزارانی که برخی صورت به آسمان داشتند و برخی سر بر سجده، در مسجدی در تهران برای بارش باران دعا می‌کردند. این دعایی است که رنگ و بوی استیصال بسیار گرفته است. شهر درگیر بحرانی آبی است که آن‌قدر شدید شده که رئیس‌جمهور ایران احتمال تخلیۀ شهر را مطرح کرده است. هفته‌ها یکی پس از دیگری می‌گذرند و هنوز بارانی نمی‌بارد.

بیم آن می‌رود که آب در این شهر پهناور و پرجمعیت ــ با حوزه شهری حدود ۱۵ میلیون نفر ــ به‌طور کامل تمام شود.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، در سخنرانی‌ای در اوایل ماه جاری گفت که اگر تا دسامبر در تهران باران نبارد، آب جیره‌بندی خواهد شد. او گفت در صورت تداوم نبود بارش، ساکنان «ناچار به تخلیه خواهند بود». بسیاری از کارشناسان می‌گویند تخلیه شهر عملی نیست، اما لحن پزشکیان نشان‌دهندۀ میزان جدی‌بودن وضعیت ایران است.

تهران کانون توجه قرار گرفته، اما این بحران بسیار فراتر از پایتخت است. حدود ۲۰ استان از آغاز فصل بارندگی در پایان سپتامبر، حتی یک قطره باران هم دریافت نکرده‌اند، به‌گفتۀ محسن ب. مسگران، دانشیار علوم گیاهی دانشگاه کالیفرنیا در دیویس. بنا بر گزارش رویترز، حدود ۱۰ درصد از سدهای کشور عملاً خشک شده‌اند.

ریشه‌های بحران آبی ایران مشابه بسیاری از مناطق دیگر جهان است: دهه‌ها برداشت بی‌رویه؛ زیرساخت‌های فرسوده و نشتی‌دار؛ افزایش ساخت سد بر روی رودخانه‌ها؛ سوء‌مدیریت؛ و ادعاهای مربوط به فساد. در میان همۀ این عوامل، نقش تغییرات اقلیمی مانند نخ تسبیح دیده می‌شود که هوا را گرم‌تر و خشک‌تر کرده و سبب شده مخازن خشک‌شده سال به سال دیگر تجدید نشوند.

به گفتۀ امیر آقاکوچک، استاد مهندسی عمران و محیط‌زیست دانشگاه کالیفرنیا در ارواین،‌ خشکسالی کنونی ایران بدترین وضعیت دست‌کم در ۴۰ سال گذشته است و سطح آب‌ها «در زمانی کاهش می‌یابد که معمولاً باید انتظار بهبود ذخیره آب را داشت، نه فروپاشی بیشتر».

ایران که عمدتاً کشوری نیمه‌خشک است، با بحران کم‌آبی بیگانه نیست، اما به ندرت این بحران دامان تهران ــ محل تجمع بسیاری از ثروتمندان و قدرتمندان کشور ــ را گرفته است.

به گفتۀ محسن اردکانی، مدیرعامل آب و فاضلاب استان تهران، که اوایل ماه جاری به نقل از خبرگزاری نیمه‌رسمی مهر گزارش شد، مخازن اصلی تأمین‌کنندۀ شهر تنها حدود ۱۱ درصد ظرفیت خود، آب دارند.

سد لتیان، حدود ۱۵ مایل بیرون شهر، تنها حدود ۹ درصد پر است. از ماه مه، این مخزن که در دامنه‌های کوه‌های البرز جای دارد، آن‌قدر عقب‌نشینی کرده که عملاً بستر رودخانه‌ای خشک بر جا گذاشته است، با تنها چند جویبار باریک که در آن جریان دارد.

سد امیرکبیر، حدود ۴۰ مایل شمال‌غرب تهران، نیز در وضعیت بسیار خطرناک قرار دارد و بنا بر گزارش رویترز، اکنون فقط حدود ۸ درصد از ظرفیت کل خود را در اختیار دارد.

فراتر از تهران، آب موجود در سدهای تأمین‌کنندۀ مشهد ــ دومین شهر بزرگ ایران با حدود ۳ میلیون نفر جمعیت ــ تنها حدود ۳ درصد ظرفیت است، به گفتۀ حسین اسماعیلیان، رئیس شرکت آب و فاضلاب مشهد، طبق گزارش خبرگزاری ایسنا.


دو تصویر از سد سفیدرود در ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴ و در ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵

کاوه مدنی، رئیس مؤسسه دانشگاه ملل متحد برای آب، محیط زیست و سلامت، که پیش از این معاون سازمان محیط زیست ایران بود، می‌گوید وضعیت ایران یک فاجعه کوتاه‌مدت نیست، بلکه یک بحران طولانی‌مدت و مستمر است که خسارات جبران‌ناپذیر به بار می‌آورد.

دستیابی به خودکفایی غذایی، عامل اصلی

او وضعیت کشور را «ورشکستگی آبی» توصیف کرد که در آن برداشت از رودخانه‌ها، دریاچه‌ها و تالاب‌ها (مشابه حساب جاری) و سفره‌های زیرزمینی (مشابه حساب پس‌انداز) با سرعتی بسیار بیشتر از سرعت بازیابی آن‌ها انجام می‌شود.

هدف دولت برای دستیابی به خودکفایی غذایی ــ که تا حدی ناشی از تحریم‌های غرب است ــ عامل اصلی این وضعیت است، بسیاری از کارشناسان می‌گویند. «برای دهه‌ها، سیاست‌ها گسترش کشاورزی آبی در مناطق خشک را تشویق کرده‌اند»، به گفتۀ آقاکوچک.

مساحت اراضی کشاورزی آبی از سال ۱۹۷۹ دو برابر شده و محصولات آب‌بر ــ به‌ویژه برنج که از غذاهای اصلی ایرانیان است ــ این آب را مصرف می‌کنند. حدود ۹۰ درصد از کل آب ایران به بخش کشاورزی اختصاص می‌یابد.

دریاچه ارومیه در شمال‌غرب کشور نمونه‌ای آشکار از قربانیان این روند است. ارومیه که زمانی یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های آب شور جهان بود، طی دهه‌های گذشته به‌شدت کوچک شده است. خشکسالی مؤثر بوده، اما عامل مهم‌تر سدها و چاه‌هایی هستند که برای حمایت از مزارع در اطراف ساخته شده‌اند و آب ورودی به دریاچه را مسدود کرده‌اند. این اقدامات «سیستم را از ظرفیت تحملش فراتر برده‌اند»، مسگران گفت.

صنایع آب‌بر مانند نفت و گاز نیز در مناطق خشک و نیمه‌خشک ایران توسعه یافته‌اند که به فشار بر منابع آب در مناطق حساس افزوده‌ است.

افزایش جمعیت شهری نیز تقاضا را بیشتر کرده است. این وضعیت به دلیل فرسودگی زیرساخت‌ها تشدید می‌شود. «حدود ۳۰ درصد از آب آشامیدنی تصفیه‌شده از طریق شبکه‌های قدیمی و دارای نشتی از دست می‌رود و بازیافت آب بسیار اندک است»، مسگران گفت.

فراتر از همه این مشکلات، بحران اقلیمی قرار دارد. «خانه بر اثر سوءمدیریت آتش گرفته بود و تغییرات اقلیمی… بنزین روی آن ریخته است»، مدنی گفت.

ایران اکنون وارد ششمین سال متوالی خشکسالی خود شده که از نظر گستره، شدت و مدت زمان، «در دوران معاصر بی‌سابقه است»، به گفتۀ مدنی.

انتظار و اضطراب در تهران

به گزارش تحلیل اخیر شبکه جهانی نسبت‌دهی آب‌وهوایی (World Weather Attribution)، شرایطی مانند کمبود بارش و افزایش شدید دما، بدون تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیت‌های انسانی ممکن نبود.

برای مردم تهران این روزها انتظار و اضطراب حاکم است. امید آن می‌رفت که پاییز بارندگی‌های ضروری را به همراه آورد، اما جز چند مورد پراکنده، بارانی در کار نبوده است.

مقام‌ها می‌گویند جیره‌بندی رسمی آب وجود ندارد، اما ساکنان از کاهش فشار آب خبر می‌دهند. گاهی شیرها برای مدتی کاملاً خشک می‌شوند.


دریاچه ارومیه

به گفتۀ مدنی، ارتباط دولت با مردم پراکنده و متناقض بوده که منجر به سطح بالای بی‌اعتمادی و رشد نظریه‌های توطئه شده، از جمله این تصور که قدرت‌های خارجی در حال دست‌کاری آب‌وهوای ایران هستند و ابرها را می‌دزدند.

احتمال تخلیۀ کامل شهر دور از ذهن به نظر می‌رسد، باوجود سخنان رئیس‌جمهور. مسگران پرسید: «مردم اصلاً به کجا بروند؟ کشور با یکی از بدترین شرایط اقتصادی خود روبه‌رو است و بیشتر خانواده‌ها اساساً توان چنین کاری را ندارند.»

تخلیۀ موقت محتمل‌تر است. در تابستان، مقامات تعطیلات اضطراری عمومی اعلام کردند تا مردم را به ترک شهر ترغیب کنند. مدنی گفت: «اگر فقط چند روز یا چند هفته آب باقی مانده باشد، حتی صرفه‌جویی چند ساعته می‌تواند تفاوت بزرگی ایجاد کند.»

دولت همچنین به سراغ بارورسازی ابرها رفته است؛ روشی که طی آن ذراتی به ابرها تزریق می‌شود تا بارش باران یا برف تسهیل گردد. با این حال، اجماع علمی چندانی در مورد کارایی این روش وجود ندارد. مدنی گفت: «این راهکاری است که دولت‌های مستأصل از آن استفاده می‌کنند تا نشان دهند که دست‌کم دارند کاری انجام می‌دهند.»

به گفته کارشناسان، برای مقابله واقعی با بحران بلندمدت، اصلاحات گسترده لازم است، از جمله متنوع‌سازی اقتصاد و فاصله گرفتن از صنایع آب‌بر مانند کشاورزی. با این حال، چنین اقداماتی احتمالاً بسیار نامحبوب خواهد بود و می‌تواند معضل بیکاری گسترده ایجاد کند.

فعلاً مقامات امید و دعای خود را به رسیدن باران معطوف کرده‌اند. مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، طبق گزارشی از رویترز و به نقل از رسانه‌های دولتی گفت: «در گذشته مردم به صحرا می‌رفتند تا برای باران دعا کنند. شاید نباید این سنت را فراموش کنیم.»

اما وضعیت آن‌قدر حاد شده که حتی اگر باران بیاید، بعید است کافی باشد. آقاکوچک گفت: «طبیعت اکنون محدودیت‌های سختی را تحمیل کرده است.» سفره‌های آب زیرزمینی که تخلیه شده‌اند باز نخواهند گشت و اکوسیستم‌هایی که فروپاشیده‌اند به‌سرعت قابل ترمیم نیستند.

او افزود هرچه دولت دیرتر دست به اصلاحات اساسی بزند، گزینه‌ها محدودتر می‌شود. «بحران آب فقط یک موضوع زیست‌محیطی نیست؛ هرچه می‌گذرد، بیشتر با آینده اجتماعی و سیاسی ایران در هم تنیده می‌شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







زوالِ اسلام‌گرایی در ایران و گسترش آن در غرب
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 9:35

زوالِ اسلام‌گرایی در ایران و گسترش آن در غرب


شاهرخ بهزادی

زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران و گسترش چشم گیر آن در فرانسه و دیگرکشورهای غربی

درحالی که مشاهدات عینی و بررسی‌های میدانی فروپاشی اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باور‌های دینی در ایران را طی چهار دهه گذشته نشان می‌دهند، نتایح یک نظرسنجی تازه در فرانسه در باره رابطه مسلمانان این کشور با اسلام و اسلام‌گرایی، گرایش‌های کاملا متضاد با ایران را در جامعه فرانسه نشان می‌دهد. این مطالعه که توسط موسسه «ای فوپ» (Ifop) فرانسه انجام گرفته و نتایج آن در روز ١٨ نوامبر سال ٢۰٢۵ منتشرشد، با بازسازی داده‌های تاریخی از دهه ۱۹۸۰ میلادی، پدیده «باز‌سازی اسلامی» و تعمیق باورهای مذهبی در نزد مسلمانان فرانسه را برجسته می‌کند.این پدیده به‌ویژه نسل‌های جوان‌تر مسلمانان فرانسه را تحت تأثیر قرارداده و با افزایش نگران‌کننده‌ای در پایبندی آنان به ایدئولوژی‌های اسلام‌گرایانه همراه است. داده‌های این نظرسنجی در فرانسه، به جای تأیید روایت‌های «سکولاریزاسیون» در میان مسلمانان فرانسوی، روندِ افزایشِ مناسک و اعمال مذهبی، سخت‌تر شدن مواضع در موردِ مسائلِ مربوط به اختلاط جنسیتی و همدلی فزاینده آنان با جریان‌های بنیادگرا و اسلام سیاسی را نشان می‌دهند.

نگاهی اجمالی به رابطه مسلمانان فرانسه با اسلام و اسلام‌گرایی

اعلامِ نتایج تازه ترین نظرسنجی موسسه «ای فوپ Ifop» فرانسه در رابطه با تغییرات در نگرش مسلمانان این کشور، خصوصاً جوانان به سوی افزایش شدید دین داری و گرایش به سوی بنیادگرایی اسلامی در روزهای اخیر در فرانسه جنجال برانگیز شد.[۱]

در زیر نخست نتایح این نظر سنجی ارائه می‌شود. همانطور که خواهید دید اسلام و اسلام سیاسی در فرانسه در حال گسترش و شتاب گرفتن است. در بخش دوم این نوشتار، به کم و کیفِ باورها و شرایطِ اسلام سیاسی در ایران خواهیم پرداخت. همانطور که خواهید دید در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بر عکس مسلمانان فرانسه ما با فروپاشی آشکارِ اسلام سیاسی و کاهشِ چشمگیرِ باور‌های دینی روبرو هستیم.
اهمیت مسلمانان در چشم‌انداز مذهبی فرانسه طی چهل سال گذشته به آرامی، اما پیوسته افزایش یافته است.

نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال فرانسه از ۵‚۰ درصد در سال ١۹٨۵ به ۷ درصد در سال ٢۰٢۵ افزایش یافته است. این افزایش، اسلام را به دومین دین بزرگ در فرانسه پس ازمسیحتِ کاتولیک (٤٣ درصد) اما بالاتر از مسیحتِ پروتستان (٤ درصد) تبدیل کرده است. این رشدِ مداوم اسلام، بخشی از یک زمینه گسترده‌تر برای تغییر شکل چشم‌انداز مذهبی در فرانسه است که با افول مسیحت کاتولیک و ظهور افراد بی‌دین (۳۷/۵ درصد) مشخص شده است.[۲]

از دهه ۲۰۰۰ میلادی تاکنون جدیت در دینداری و افزایش مداوم مناسک مذهبی نزد مسلمانان فرانسه به شدت افزایش یافته است.

مسلمانان فرانسه نسبت بسیار بالایی از دینداری را نشان می‌دهند که بسیار فراتر از سایر ادیان است - ۸۰ درصد خود را «مذهبی» اعلام می‌کنند، در حالی که این رقم در بین پیروان سایر ادیان به طور متوسط ۴۸ درصد است - به ویژه در بین جوانان مسلمانان (۱۵ تا ۲۴ ساله) این نسبت ۸۷ در صد اعلام شده است.

از هر چهار مسلمان، یک نفر یعنی حدود (۲۴درصد) خود را «به شدت» یا «بسیارزیاد» مذهبی توصیف می‌کند (در مقامِ مقایسه،‌ این رقم در سایر ادیان فرانسه ۱۲ درصد است). در اینجا نیز، این دینداری شدید در میان مسلمانان زیر ۲۵ سال در فرانسه به اوج خود می‌رسد (۳۰درصد) و شکاف نسلی را درجامعه فرانسه آشکار می‌کند که الگوهای کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» دراین کشور در نزد جمعیت مسلمان این کشور کاملاً معکوس است.

از نظر «ای فوپ»: این افزایش پلکانی دینداری در میان مسلمانان با هر تغییر نسلی، که قبلاً توسط مطالعات و نظرسنجی‌های مختلف (مطالعه ارزش‌ها در سال ۲۰۱۸) اعلام شده است، اکنون به روشنی جامعه مسلمانان را از بقیه جوامع دینی در چشم‌انداز مذهبی فرانسه متمایز می‌کند. این تقویت دینداری در درجه اول عمدتاً ناشی از فرآیند «باز‌سازی اسلامی» بخشی از جوانان مسلمان و توجه آنان به مُدلِ سنت‌گرای اسلام است. توضیح اینکه بیش از دو دهه دولت فرانسه با تجهیز منابع مالی و سازمان دهی و اموزش امامان مساجد تلاش کرده تا مُدلِ جدیدی از اسلام دولتی را ارئه دهد که با مختصات اجتماعی و فرهنگی فرانسه سازگار باشد و اصطلاحاً آن را «اسلامِ فرانسه» می‌نامد. نتایح این نظر سنجی عدم موفقیت این راهبرد دولت فرانسه را آشکار می‌کند.

حضور در اماکن مذهبی و انجام فریضه نماز در طول ۴۰ سال گذشته، به ویژه در میان جوانان، به طور قابل توجهی افزایش یافته است. همانطور که حضور هفتگی در مساجد از ۱۶درصد در سال ۱۹۸۹ به ۳۵ در صد در سال ۲۰۲۵ افزایش یافته است، نماز روزانه نیز بین سال‌های ۱۹۸۹ (۴۱ درصد) و ۲۰۲۵ (۶۲ درصد) افزایش یافته و در میان جوانان زیر ۲۵ سال این افزایش به اوج خود یعنی ۶۷ درصد رسیده است.

پایبندی به دستورالعمل‌های غذایی مذهبی( مانند نخوردن گوشت خوک و خوردن گوشت سایرحیوانات حلال و ذبح اسلامی) نیز نسبت به چهل سال پیش، به‌ویژه در میان نسل‌های جوان‌تر، پایدارتر شده است. در واقع، رعایت روزه داری در ماه رمضان در طول این ماه به‌طور ویژه‌ای سختگیرانه است ( ۷۳ درصد، در مقایسه با ۶۰ درصد در سال ۱۹۸۹)، به‌ویژه در میان جوانانی که این فریضه اسلام، تقریباً همگانی شده است (۸۳ درصد در میان جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله).

این سخت‌گیری در رعایت عادات غذایی در عدم مصرف مشروبات الکلی نیز نشان داده شده است: ۷۹ درصد از افراد مورد پرسش قرار گرفته، اعلام کرده‌اند که (در سال ۲۰۲۵ ) از مصرف مشروبات الکلی خودداری می‌کنند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۸۹، ۶۵ درصد بوده است، سخت‌گیری در مصرف مشروبات الکلی در بین جوانان مسلمان بسیار بیشتر است. تنها ۱۲درصد از جوانان زیر ۲۵ سال مشروبات الکلی مصرف کرده‌اند.

دیدگاه «ای فوپ»: این داده‌ها تصویری از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان می‌دهد که تحت تأثیراتِ جنبش تجدید وابستگی مذهبی(اسلامی) قرار گرفته‌اند. این جنبش مذهبی به ویژه نسل‌های جوان‌تر را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد. مسلمانان فرانسوی، و به ویژه جوان‌ترین آنها، به جای پیروی از مُدِلِ کلاسیکِ «سکولاریزاسیون» در فرانسه، از طریق تأکید وابستگی و تشدید اعمال مذهبی، با قدرت در تأیید مجدد هویت مذهبی خود تلاش می‌کنند. این پدیده که قبلاً در دهه ١۹۹۰ توسط پژوهشگرانی مانند «ژیل کِپِل» مشاهده شده بود، در اینجا به صورت کمّی تبیین می‌شود و نه تنها مقیاس آن، بلکه مهمتر از همه، ماهیت پایدار آن در طول چند نسل‌ را نشان می‌دهد.

درجه بالای دینداری نزد مسلمانان فرانسه با افزایش «ارتوپراکسی» (رفتار مطابق با آیین‌های سنتیِ و تثبیت‌شده) در زمینه رژیم غذایی، پوشش اسلامی و روابط بین دو جنس همراه است.

در حالی که پوشش حجاب اسلامی در میان زنان مسلمان فرانسه اقلیت دارد و غیرمعمول است – ۳۱ درصد آن را رعایت می‌کنند، اما تنها ۱۹ درصد به طور سیستماتیک - اما این امر در بین جوانان مسلمان فرانسه روز به روز رایج‌تر می‌شود: از هر دو زن جوان مسلمان ١٨ تا ٢٤ ساله، یک نفر ( ٤۵ درصد) امروز حجاب کامل اسلامی را رعایت می‌کنند، که تعداد سه برابر بیشتر از سال ٢۰۰٣ است که تنها (١۶ درصد) آن را رعایت می‌کردند - سالی که بحث‌های زیادی در مورد ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس دولتی فرانسه مطرح شد.

مطمئناً، رعایت حجاب اسلامی در درجه اول نتیجه یک حکم مذهبی است (۸۰ درصد)، اما این موضوع همچنین بیانگرغرور فزاینده‌ و تعلق خاطر است - ۳۸ درصد این کار را برای نشان دادن «تعلق و وابستگی به دینشان» و نیاز به محافظت در برابر فشارهایی که بر زنان در فضاهای عمومی وارد می‌شود، انجام می‌دهند: ۴۴ درصد می‌گویند که حجاب دارند «تا نگاه مردان را جلب نکنند»، ۴۲ درصد برای «احساس امنیت»، ۱۵درصد برای «اینکه به عنوان یک زنِ بی‌حیا تلقی نشوند» و ۲ درصد «تحت فشار مستقیم بستگان» حجاب را رعایت می‌کنند.

با فاصله گرفتن با اخلاق لیبرال رایج در غرب، کاربرد تفکیک جنسیتی نزد مسلمانان فرانسه به هیچ وجه جنبه حاشیه‌ای ندارد: ۴۳ درصد از مسلمانان حداقل از یک نوع تماس فیزیکی یا بصری با جنس مخالف خودداری می‌کنند، از جمله یک سوم (۳۳ درصد) که از بوسیدن امتناع می‌کنند، ۲۰ درصد که از رفتن به استخر مختلط خودداری می‌کنند، ۱۴درصد از دست دادن با فردی از جنس مخالف خودداری می‌کنند و ۶ درصد از درمان توسط پزشک جنس مخالف خودداری می‌کنند. شدت این ردِ اختلاط جنسیتی در میان جوانان مسلمان، نشان دهنده سخت‌تر شدن روابط جنسیتی با هر نسل در حال گذار است.

برخلاف روندهای مشاهده شده نزد پیروان سایر ادیان، نوعی «مطلق‌گرایی دینی» در ردِ گسترده علم در میان مسلمانان فرانسه مشهود است: ۶۵ در صد از مسلمانان معتقدند که در مورد مسئله آفرینشِ جهان، «نگرش دینی بیشتر از علم قابل قبول است»، این رقم سه برابر بیشتر از سایر ادیان است (۱۹درصد).

همچنین، یک نگرشِ بنیادگرایانه اسلامی این ایده را رواج می‌دهد که قوانینِ دینِ اسلام بر قوانین سایر ادیان و دیگر قوانین برتری و اولویت دارد. در داوری در موضوعاتی مانند ذبح شرعی یا ارث، نسبت مسلمانانی که احترام به قوانین دین خود را در اولویت قرار می‌دهند، در سی سال گذشته به شدت افزایش یافته است (۱۶ درصد بیشتر از سال ۱۹۹۵ که ۴۴ درصد بوده است)، در حالی که از سوی دیگر، مسلمانانی که قوانین فرانسه را در اولویت قرار می‌دهند، در مقایسه با سال ۱۹۹۵ به شدت کاهش یافته‌اند (۱۳ درصد از مجموع ۴۹ درصد).

نشانه دیگری از یک نگرشِ بنیادگرایانه خاص از شریعت: تقریباً از هر دو مسلمان، یک نفر (۴۶ درصد) معتقد است که قوانین اسلامی باید در کشورهایی که در آن زندگی می‌کنند اعمال شود، از جمله ۱۵درصد «به طور کامل صرف نظر از کشوری که در آن زندگی می‌کنند» و ۳۱ درصد «تا حدی» با تطبیق آن با قوانین کشوری که در آن زندگی می‌کنند.

دیدگاه «ای فوپ»: این داده‌ها به کسانی که نگران این موضوع هستند که جمعیت مسلمانان فرانسه در حال تبدیل شدن به یک گروه «ضدجامعه» است، اعتبار می‌بخشد. به این معنی که این جمعیت به دنبال سازماندهی زندگی روزمره خود بر اساس هنجارهای مذهبی متمایز، یا حتی مخالف با هنجارهای اکثریت جامعه (فرانسه) است. این روند، کاهش نمی‌‌یابد و به نظر می‌رسد در طول زمان و نسل به نسل در حال تقویت شدن است. این روند افزایشی توسط جوانانی هدایت می‌شود که به طور فزاینده‌ای هویت اسلامی خود را در مواجهه با جامعه فرانسه می‌بینند.جامعه‌ای که به عنوان جامعه متخاصم با هویت آنها تلقی می‌شود.

اسلام‌گرایی در فرانسه، که بسیار گسترده‌تر از دهه ۱۹۹۰ است، به عنوان یک مکتب فکری چندوجهی، تحت سلطه و سیطره «اِخوان المسلمین» است.

بنیادگرایی اسلامی بر ذهنِ بیش از یک سومِ مسلمانان فرانسه غلبه کرده است: ۳۸ درصد از مسلمانان فرانسه در سال ۲۰۲۵ تمام یا بخشی از مواضع «اسلام‌گرایانه» را تأیید می‌کنند. نسبتی که دو برابر بیشتر از کسانی است که حدود سی سال پیش (۱۹درصد در سال ۱۹۹۸) مواضع «بنیادگرایانه» داشتند.

در فرانسه، جنبش اسلام‌گرای فرانسوی توسط جریان‌های متعددی هدایت می‌شود که با نفوذ ترین آنها «اخوان المسلمین» است: از هر سه مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳۳ درصد) حداقل با یک جنبش اسلام‌گرا همدردی می‌کند، از جمله ۲۴ درصد با «اخوان المسلمین»، ۹ درصد با «سلفی‌گری»، ۸ درصد با «وهابیت»، ۸ درصد با «جماعتِ تبلیغ» [۳]، ۶ درصد با «تکفیری‌ها»[۴] و ۳ درصد با گروه‌های جهادگرا [ مانند داعش و القاعده]. از هر سه جوان مسلمان فرانسوی، یک نفر (۳٢ درصد) می‌گوید که به جریان فکری «اخوان المسلمین» نزدیک است. این درصد چشم گیر، نشانه‌ای از نفوذ «اخوان المسلمین» در نسل‌های جدید مسلمانان فرانسه است، داده‌هایی که با ایده پیر شدن این جنبش در تضاد است.

نتیجه گیری«فرانسوا كراوس»، در باره این نظر سنجی

فرانسوا کراوس، مدیر بخش سیاسی موسسه «ای فوپ» در مورد این مطالعه می‌گوید: این نظرسنجی تصویر بسیار روشنی از جمعیت مسلمان فرانسه را نشان می‌دهد که در حال گذراندن فرآیند بازساری اسلامی‌ است. اسلامی که ساختار آن حول هنجارهای سختگیرانه مذهبی انسجام یافته و به طور فزاینده‌ای به یک پروژه سیاسی اسلام‌گرایانه گرایش دارد.

به جای پیروی از مدل متداولِ «سکولاریزاسیون»، مسلمانانِ فرانسه، و به ویژه نسل‌های جوان‌تر آن، از طریق تشدیدِ مناسک و اعمالِ مذهبی، سفت و سخت کردن روابط جنسیتی و پایبندی فزاینده به ایدئولوژی اسلام‌گرایانه، تأیید مجدد هویت خود را نشان می‌دهند.

آنچه بیش از هر چیز در مورد این نتایج جلب توجه می‌کند، ثبات شیب نسلی[ و سیر بالارونده باورهای] مسلمانان فرانسه است: تقریباً در همه شاخص‌ها (دینداری، اعمال مذهبی، حجاب و روسری، ردِ اختلاط جنسیتی، ردِ علم، اولویتِ قوانینِ مذهبی بر دیگر قوانین، پایبندی به اسلام‌گرایی)، جوانان مسلمان فرانسه به طور مداوم سخت‌گیری و بنیادگرایی بسیار بیشتری نسبت به والدین خود نشان می‌دهند. این موضوع نشان می‌دهد که روند بازسازی اسلامی‌، نه تنها با گذشت زمان کاهش نمی‌یابد، بلکه برعکس، با هر تغییرِ نسلی تشدید می‌شود. هنوز مشخص نیست که آیا این روند برگشت‌ ناپذیر است یا نه. این نظرسنجی نشان می‌دهد که به نظر نمی‌رسد هیچ چیز مانع از روند بار سازی اسلامی در فرانسه شود. برعکس، همه شاخص‌ها نشانگر تقویت این روندها در سال‌های آینده هستند. در این زمینه، مسئله ادغام مسلمانانِ فرانسه و پایبندی آنها به ارزش‌های جمهوری‌خواهانه با فوریت جدیدی مطرح می‌شود و نیازمند پاسخ‌های سیاسی کاملی است که بسیار فراتر از رویکردهای صرفاً امنیتی یا سرکوبگرانه باشد.

گسترش اسلام و باورهای دینی در دیگر کشورهای اروپایی

گسترش اسلام و باورهای دینی مربوط به آن، به ویژه بنیادگرایی اسلامی تنها در کشور فرانسه مشاهده نمی‌‌شود. تحقیقات و مشاهدات میدانی بسیار زیادی نشان می‌دهند که این پدیده در بسیاری از کشورهای غربی در حال رشد و پیشرفت است.

به عنوان مثال کشورِ بریتانیا مبدل به سرپل سازمان‌های بین‌المللی اسلام‌گرا شده است که به دنبال فتح اروپا هستند. با پر کردن این کشور از انجمن‌ها، اتحادیه‌ها، مدارس و مؤسسات، اولویت آنها نه تحمیل یک دولت اسلامی با زور، بلکه اسلامی کردن آرام کل جامعه است. در این زمینه، متخصصان بریتانیایی صرفاً از «اخوان المسلمین» صحبت نمی‌کنند، بلکه از «افراط‌گرایی اسلامی غیرخشونت‌آمیز» صحبت می‌کنند، اصطلاحی که صرفاً به اخوان المسلمین که در مصر و خاورمیانه سرچشمه گرفته است، اشاره ندارد. جنبش‌های دیگری نیز وجود دارند که مهم‌ترین آنها جماعت اسلامی است که در شبه قاره هند سرچشمه گرفته و در ابتدا شاخه‌ای از یک حزب سیاسی پاکستانی بود. این جنبش در انگلستان بسیار برجسته است، جایی که مهاجرت پاکستانی‌ها و بنگلادشی‌ها جمعیت مسلمانان این کشور را به طور قابل توجهی افزایش داده است.

نتایج آخرین سرشماری صورت گرفته در بریتانیا (در انگلستان و ولز) در سال ۲۰۲۱ آمار مسلمانان از ۲.۷ میلیون نفر (۴.۹ درصد) در سال ۲۰۱۱ به ۳.۹ میلیون نفر (۶.۵ درصد) در سال ۲۰۲۱ رسیده است و بر همین اساس مسلمانان دومین جمعیت ساکن در پایتخت انگلیس را تشکیل می‌دهند. طبق آمار منتشر شده ۱۵ درصد لندنی‌ها مسلمان هستند که نسبت به سال ۲۰۱۱ میلادی ۲.۴ درصد افزایش نشان می‌دهد.

شمار مسلمانان در چندین کشور دیگر اروپایی:

بلژیک: شمار جمعیت مسلمانان در حال حاضر در این کشور ۷۵۰ هزار نفر است که هفت درصد از جمعیت این کشور محسوب می‌شوند. شمار مسلمانان در بروکسل حدود ١۷ درصد جمعیت این شهر است. در برخی از مناطق این شهر بیش از ٨۰ درصد جمعیت مسلمان هستند. یه عنوان مثال «مولنبک» در حومه بروکسل نزدیک به ۹۵ هزار نفر جمعیت دارد و اغلب جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند. برخی از جهادگرایانی که به داعش پیوستند، از این شهر می‌آیند. بسیاری در اروپا بروکسل را مرکز اسلامی اروپا می‌نامند. روزنامه اکونومیست در باره این شهر می‌نویسد: در پایتخت بلژیک بیش از ۳۰۰ مسجد وجود دارد، بلژیک دین اسلام را به عنوان یکی از ادیان کشور به رسمیت شناخته و بودجه‌ای بابت تدریس این دین در نظر گرفته و به ائمه مساجد هم حقوق پرداخت می‌کند.

آلمان: یکی از مهم‌‌ترین مقاصد مسلمانان به ویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم محسوب می‌شود. بر اساس آخرین آمارهای موجود، جمعیت مسلمانان ابن کشور حدود پنج میلیون نفر است که ۵‚۶ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص می‌دهند.

اسپانیا: بنا بر آمارهای به‌روز‌شده جمعیت مربوط به سال ۲۰٢٢، اسپانیا دارای ۵‚٢ میلیون جمعیت مسلمان است که ۵‚٤ درصد از جمعیت این کشور را به خود اختصاص می‌دهند.

ایتالیا: بر اساس آمارهای جدید اعلام‌شده، شمار مسلمانان در ایتالیا دو میلیون نفر است که چهار درصد از جمعیت این کشور محسوب می‌شوند، مسلمانان اکثراً در شهرهای صنعتی واقع در شمال این کشور زندگی می‌کنند، در حالی که رم پایتخت این کشور نیز حدود ١۰۰ هزار مسلمانان را در خود جای داده است.

هلند: تعداد مسلمانان در هلند کمی بیش از یک میلیون نفر است که حدود ۶ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند، روزنامه AD هلند اخیراً اعلام کرد، اسلام به سرعت در حال انتشار در این کشور است و شهرهایی مانند آمستردام یکی از مراکز مهم توسعه این دین به شمار می‌روند.

دانمارک: مسلمانان از اواسط قرن بیستم به دانمارک مهاجرت کردند و امروزه جمعیت آنها در حدود ٤۰۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود که پنج درصد از کل جمعیت این کشور است.

زوالِ اسلام سیاسی و باورهای دینی در ایران

دو پژوهشگر و استادیار دانشگاه در هلند: پویان تمیمی عرب Pooyan Tamimi Arab و عمار مالکی Ammar Malek مدیر گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان، موسوم به گمان GAMAAN)، با استفاده از نتایج نظر سنجی‌های مؤسسه «گمان» که با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند در خصوص رفتار و گرایش‌های مذهبی مردم ایران بین سال‌های ٢۰۱۹ تا ٢۰٢٣ انجام گرفته، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران را بررسی کرده‌اند. تحقیقات این دو پژوهشگر در مقاله‌ای تحت عنوان « ایران: جامعه‌ای سکولار، متنوع و مخالف» در ماه ژوئیه سال ٢۰٢۵ در سایت «بنیاد اروپایی برای نوآوری سیاسی Fondation pour l’Innovation Politique » منتشر شده است.

پیش گفتار این کار تحقیقی با گفته‌های مجیدرضا رهنورد جوان ٢٣ ساله خراسانی پیش از اعدام او در ۱٢ دسامبر سال٢۰٢٢ آغاز می‌شود. رهنورد که در جریان دادگاهی بدون طی شدن تشریفات قانونی، به کشتن دو بسیجی و زخمی‌کردن چهار بسیجی دیگر در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» ۱۴۰۱شمسی در مشهد، متهم شده بود، در حالی که چشم‌بند به چشم داشت و مأموران نقابدار او را همراهی می‌کردند، از او درباره آخرین آرزوهایش پرسیده می‌شود. او آخرین خواسته‌‌هایش را مطرح می‌کند. پاسخ او با صلابتی بی مانند، در میان بسیاری از ایرانیان طنین‌انداز می‌شود. او آن هنگام، چنین گفت: «من نمی‌خواهم مردم بر سر مزارم گریه کنند، قرآن تلاوت کنند یا دعا بخوانند. می‌خواهم مردم شاد باشند و آهنگ شاد پخش کنند.»

تضاد بین جمعیت جوان و سکولارِ ایران و مذهبی‌های رو به پیری آن نمی‌توانست آشکارتر از این باشد. پژوهشگران این اقدام اعتراضی را نشانه‌ای از روند «سکولاریزاسیون» عمیق در جامعه ایران در طول چهار دهه حکومت دینی می‌دانند.

نظر سنجی اوت سال ٢۰٢۰ : بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بی‌دینی رسیده‌اند

کمی بیش ازپنج سال پیش در ماه اوت سال ٢۰٢۰، نتایج یک نظر سنجی در خصوص رفتار و گرایش‌های مذهبی مردم ایران که توسط مؤسسه «گمان» با همکاری دانشگاه تیلبرگِ هلند انجام شد، روند شتابان «سکولاریزاسیون» در ایران را تأیید می‌کرد. این نظر سنجی بر اساس یک نمونه آماری که نماینده جمعیت بزرگسال با سواد کشور بود (۸۸ در صد از کل جمعیت)، نشان می‌داد که بیش از نیمی از ایرانیان از دینداری به بی‌دینی رسیده‌اند. این نظر سنجی همچنین نشان می‌داد که تنها ٤۰ درصد ایرانیان خود را مسلمان دانسته و از این تعداد تنها ٣٢ درصد خود را مسلمانِ شیعه، ۵ درصد اهل تسنن و ٣ درصد به عرفان‌ (تصوف) گرایش داشته‌اند. ۲۲ درصد خود را «غیروابسته به مذهب»، ۹ درصد خود را خداناباور، ۷ درصد معنویت‌گرا و ۶ درصد خود را «اگونوستیک»( یا ندانم گرایی در شناخت خدا، دیدگاهی است که در آن وجود خدا را نمی‌‌توان شناخت و یا اثبات کرد) معرفی کرده‌ بودند، همچنین گروه‌های کوچک‌تری ۰.۵ درصد خود را بهائی و ۰.۱ خود را یهودی معرفی کرده بودند.

اما نکته قابل توجه در این نظر سنجی این است که ۸ درصد از سنجش شوندگان خود را زرتشتی دانسته بودند، پدیده‌ای که منعکس کننده برداشت ایرانیان از میراث ملی است تا اینکه دقیقاً بازتابی از جامعه کوچک قومی-مذهبی زرتشتیان ایران باشد.

نظرسنجی موسسه «گمان» همچنین نشان می‌داد که ۶۸ درصد از جمعیت کشور معتقد بودند که احکام مذهبی باید از قوانین ایران خارج شود.

این نظرسنجی در حدود دو سال پیش از آغار جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در سپتامبر سال ٢۰٢٢ ( شهریور ۱۴۰۱ شمسی) نشان می‌داد که زمینه‌های «سکولاریسم» در جامعه ایران نهادینه شده و دربرابر کوتاه نیامدن رژیم اسلامی، خواست‌ها ومطالبات مردم، به ویژه بانوان به زودی به صورت یک جنبشِ بزرگ اجتماعی قلیان کرده و پایه‌های حکومت دینی در ایران را به لرزه درخواهد آورد.

نظر سنجی دسامبر سال ٢۰٢٢: ۸۱ درصد به جمهوری اسلامی نه گفتند

در اوج جنبشِ بزرگ اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» در دسامبر سال ٢۰٢٢ (بهمن ماه سال ۱۴۰۱ شمسی) گروه مطالعات افکارسنجی ایرانیان (گمان) نتایج نظرسنجی دیگری را منتشر کرد که در تهیه آن بیش از ۲۰۰ هزار نفر پاسخ‌دهنده شامل ۱۵۸ هزار نفر از ایرانیان در داخل و ۴۲ هزار نفر در خارج از ایران در باره نظام جمهوری اسلامی اعلام نظر کرده بودند.

۸۱ درصد از پاسخ‌دهندگان به این نظرسنجی در داخل کشور به پرسش : «جمهوری اسلامی آری یا نه؟» پاسخ «نه» داده بودند و تنها حدود ۱۵ درصد گزینه ‘’آری’’ را برگزیده‌اند؛ حدود ۴ درصد نیز اعلام نظز قطعی نکرده بودند. از سوی دیگر، ۹۹ درصد از ایرانیان نظر سنجی شده در خارج از کشور گزینه ‘’نه به جمهوری اسلامی’’ را انتخاب کرده بودند.

نتایج این نظرسنجی مشروعیت مردمی نظام اسلامی حاکم بر ایران را زیر پرسش می‌برد و تصریحاً خواستار گذار از آن می‌شود.

در این نظرسنجی، درباره نوع نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی نیز پرسش شده بود. در پاسخ به این پرسش، ۲۸ درصد در داخل و ۳۲ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری ریاستی» را برای آینده ایران انتخاب کرده بودند.

۲۲ درصد از پاسخ‌دهندگان در داخل و ۲۵ درصد در خارج از ایران نظام سیاسی «پادشاهی مشروطه» را انتخاب کرده بودند. همچنین ۱۲ درصد در داخل و ۲۹ درصد در خارج از ایران، نظام «جمهوری پارلمانی» را برای آینده سیاسی ایران مناسب دانسته بودند.

نظرسنجی در ژوئیه ٢۰٢۳ : شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم

٢۰٢۳نتایج نظرسنجی موسسه گمان در ژوئیه ٢۰٢۳ خرداد ۱۴۰۲تصویر شکاف عمیق جامعه ایران با نظام حاکم را تأیید می‌کند. این نظرسنجی نشان می‌دهد اکثریت قاطع ایرانیان با ادامه جمهوری اسلامی مخالف‌اند و خواهان تغییرات اساسی در ساختار سیاسی کشور هستند.

بر اساس یافته‌های نظرسنجی موسسه گمان، ۷۰ درصد شرکت‌کنندگان اعلام کرده‌اند با ادامه جمهوری اسلامی مخالف‌اند. اوج مخالفت‌ها در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» بود که به سطح ۸۱ درصد رسیده بود. در مقابل، تنها حدود ۲۰ درصد جامعه همچنان از جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند و به بقای آن رای مثبت می‌دهند. از این میان تنها ۱۱ درصد از حفظ «ارزش‌ها و اصول انقلاب» حمایت کرده‌اند؛ رقمی که نسبت به سال ۱۴۰۰ (۱۸ درصد) کاهش یافته است در واقع می‌توان چنین تحلیل کرد که هسته مرکزی نظام فقط ۱۱ درصد جمعیت بیش از ۲۰ سال را تشکیل می‌دهند.

بر این اساس تنها ۲۰ درصد از جامعه آماری این نظرسنجی همچنان از این نظام دفاع می‌کنند .در مقابل، نزدیک به ۲۶ درصد خواستار جمهوری سکولار، ۲۱ درصد نظام پادشاهی و ۱۵ درصد فدرالیسم را ترجیح داده‌اند. گرایش به فدرالیسم در مناطقی مانند کُردستان، سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی بالاتر از میانگین کشوری گزارش شده است.

نظرسنجی دولتی که محرمانه برگزار شد: دین باید از سیاست جدا باشد

در پاییز سال ٢۰٢۳ ( ۱۴۰۲شمسی) نتایح یک نظرسنجی سراسری دولتی که محرمانه برگزار شده بود، فاش گردید و در رسانه‌های برون مرزی و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. این نظرسنجی از سوی دفتر «طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» و با همکاری «مرکز رصد اجتماعی کشور» انجام گرفته بود. پیمایش چهارم این نظرسنجی در مصاحبه حضوری با ۱۵۸۷۸ نفر تهیه شده است، آنها ۱۸ ساله‌ یا بالاتر سن داشته‌اند. آنان به پرسش‌نامه‌هایی مشترک پاسخ داده‌اند. این پیمایش در ۳۱ استان کشور انجام شده است.

شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی دولتی به شکل «تصادفی» انتخاب شده‌اند. اما باید این موضوع را در نظر داشت که در مصاحبه‌های حضوری و حتی غیرحضوری وقتی که پرسش‌های حساس مثل میزان اعتماد به ارگان‌های جمهوری اسلامی از جمله «قوه قضاییه» یا «سپاه پاسداران»مطرح می‌شود، شرکت‌کنندگان نمی‌توانند با اعتماد کامل نسبت به حفظ امنیت خود پاسخ بدهند. با این وجود، نتایج این نظرسنجی از فاصله گرفتن شدید مردم ایران از ایدئولوژی حاکم و گرایش آشکار آنها به یک نظام سیاسی غیرمذهبی حکایت دارد.

گزارش نهایی پیمایش چهارم که به «ارزش‌ها ‌و ‌نگرش‌های ایرانیان» اختصاص دارد در فصل‌های مختلفی تدوین شده و فصل هشتم آن که راجع به «نگرش و رفتارهای دینی» مردم است، به وسیله «بی بی سی» فارسی منتشر شده است.

یکی از مهم‌ترین نتایج این پیمایش، بخشی است که در آن از افراد پرسیده شده تا چه حد موافق یا مخالفند که «دین باید از سیاست جدا باشد».
در پاسخ به این پرسش، ۹‚۷٢ درصد پاسخ‌گویان گفته‌اند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و در مقابل، ۵‚٢٢درصد گفته‌اند که مخالف یا کاملا مخالف جدایی دین از سیاست هستند.

این در حالی است که در سال ۱۳۹۴، تنها ۷‚٣۰ درصد پرسش شوندگان گفته بودند که موافق یا کاملا موافق جدایی دین از سیاست هستند و ۳‚۳۶ درصد گفته بودند که مخالف یا کاملا مخالف با این جدایی هستند.

می توان چنین نتیجه گیری کرد که در پیمایش سال ۱۳۹۴ آنانی که مخالف با جدایی دین از سیاست بودند کمی بیشتر از آنانی بوده که موافق با جدایی دین از سیاست بودند، ولی در پیمایش سال ۱۴۰۲ موافقان جدایی دین از سیاست بیش از سه برابر مخالفان آن شده‌اند.

پژوهشگران، تعامل بین سکولاریزاسیون و دینداری در ایران مدرن را چگونه مفهوم‌سازی می‌کنند؟

پس از استقرار نظام اسلامی و رشد نارضایتی‌های فزاینده در جامعه ایران نسبت به رژیم مذهبی، پژوهشگران به سرعت به سوی این پرسش سوق داده شدند که با تداوم حکومت دینی آیا تغییرات اجتماعی در جامعه ایران به سمت «سکولاریسم» در حال وقوع است و پیامدهای آن چیست؟ در همین حال توجه پژوهشگران به فرآیند «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران تشدید شده است که بازتاب دهنده نفوذ فراگیر ارزش‌ها و مفاهیم «سکولار» در زندگی روزمره و ارتباطات عمومی ایرانیان است.

عبدالمحمد کاظمی‌پور پژوهشگر و استاد جامعه‌شناسي در دانشگاه کالگری کانادا در تازه ترین کتابش با عنوان «مقدس به مثابه عرفی: سکولاریزاسیون در سایه حکومت دینی در ایران»[۵] که در سال ۲۰۲۲ توسط انتشارات دانشگاه مک‌گیل کوئینز منتشر شده با تکیه بر تحقیقات جامعه‌شناختی تجربی انجام‌شده در ۴۰ سال گذشته بر روی نگرش‌های اجتماعی- ملی در ایران، استدلال می‌کند که علیرغم اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، ایران پس از سال ۱۹۷۹ در حال تجربه «سکولاریزاسیون» در همه زمینه‌ها است: دولت، خیابان و فلسفه سیاسی. کاظمی‌پور با این کار پژوهشی خود نه تنها ایده‌های رایج در مورد تضاد سکولاریسم با انقلاب اسلامی، بلکه نظریه‌های استثناگرایانه‌ای که از همان ابتدا جوامع مسلمان را از مباحث مربوط به «سکولاریزاسیون» حذف می‌کنند، به چالش می‌کشد. کاظمی‌پور می‌پرسد «تجربه سکولاریسم در جهان اسلام» چیست؟

کار کاظمی‌پور، با دامنه قابل توجه نظری، مستلزم درک دقیقی از نظریه‌های جدید «سکولاریزاسیون» در عصر احیای دینی است که او با دقت در دو فصل اول کتاب ارائه می‌دهد. او به اصطلاحات کلیدی مانند «سکولاریزاسیون» (یک پدیده جامعه‌شناختی) و «لائیسیته» (یک ایدئولوژی سیاسی) می‌پردازد و آنها را تحلیل می‌کند. سپس، با تکیه بر پژوهشگرانی مانند «چارلز تیلور»، «خوزه کازانووا» و «دیوید یامانه»، او تمایز دقیق بین امر مقدس و امر دنیوی در نظریه «سکولاریزاسیون» و همچنین فرض مرسوم مبنی بر اینکه فرآیندهای «سکولاریزاسیون» لزوماً باید با کاهش مداوم و چندوجهی دینداری در جامعه همراه باشند را زیر پرسش می‌برد.

او به ویژه بررسی می‌کند که چگونه جوامع می‌توانند به دلیل کاهش دامنه دین در آنها، «سکولار» تر شوند، و همچنین «به دلیل دلبستگی قوی‌تر به این دامنه کاهش یافته دین، مذهبی‌تر شوند». این برداشتی از «دینداری با دامنه کاهش یافته» یا «سکولاریسم » چارلز تیلور است، که نه تنها امکان دسترسی به امر مقدس را از طریق یک فرآیند سکولار فراهم می‌کند، بلکه یک فرآیند مقدس را نیز قادر می‌سازد تا به یک فلسفه سیاسی سکولار تبدیل شود.

کاظمی‌پور با تکیه به برخی نظرسنجی‌ها معتقد است در باورها و رفتارهای مذهبیِ ایرانیان تغییراتی اساسی از مذهب‌گرایی به «سکولاریسم» رخ داده است. به باور او زنان یکی از مهمترین اهداف و مقاصد اسلامی‌شدن در نگاه روحانیت در انقلاب ایران بودند، اما اکنون نقش طلایه داران[ در جنبش عرفی کردن جامعه] وعقب‌زدن مرزهای دینی را دارند.

بحث‌برانگیزترین بخش کتاب کاظمی‌پور جایی است که او این تز را مطرح می‌کند که در انتهای دهه ۱۹۸۰ میلادی با ورود مفاهیمی مثل «ضرورت» و «مصلحت» به ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، عملاً شاهد یک دگرگونی در فلسفه سیاسی این حکومت و گذار از ایدئولوژی دینی به یک ایدئولوژی «سکولار» با مختصات استبدادی (اتوکراتیک) بودیم که منجر به کاهش نقش دین در سیاست‌های دولت می‌شود.

این نظر کاظمی‌پور که می‌گوید حکومت اسلامی «ظاهراً تئوکراتیک است اما ماهیتاً سکولار است.» به شدت جای سوال دارد. کاظمی‌پور می‌تواند این استدلال را مطرح کند زیرا او بین ماهیت ثانویه ایده‌های مذهبی و علل اجتماعی اصیل آن تمایز قائل می‌شود و دین را به عنوان یک «پدیده ثانویه» در رابطه با حوزه «سکولار» توصیف می‌کند. از نقطه نظر تاریخی، این ردِ آشکار نفوذ دین - که دیدگاه مذهبی را صرفاً به یک عامل ظاهری در ارتباط با زیرساخت‌های اقتصادی تقلیل می‌دهد - باعث شد بسیاری از گروه‌های چپ‌ در زمان انقلاب پتانسیل تئوکراتیک رژیم جدید را دست کم بگیرند. این برداشت همچنین نمی‌تواند این موضوع را توضیح دهد که چرا ایرانیان امروز به طور فزاینده‌ای از خودِ اسلام فاصله می‌گیرند.

عبدالمحمد کاظمي‌پور در یک گفتگوی تفصیلی با نشریه عصر اندیشه[۶] نقطه نظر‌های خود را در این خصوص ارائه داده است.

سیّد جواد طباطبایی (۲۳ آذر ۱۳۲۴ - ۹ اسفند ۱۴۰۱) استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانیِ فلسفه، تاریخ، حقوق و سیاست بود. اوعضو پیشین هیئت علمی و معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیرِ گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بود. طباطبایی دربارهٔ این پرسش پژوهش می‌کرد که «چه شرایطی مدرنیته را در اروپا ممکن کرد و به انکار آن در ایران انجامید؟» با گردش قابل توجه گفتمان عمومی ایران به سوی دیدگاه‌های سکولار، ایده‌های طباطبایی نیز به عنوان یک متفکر پیشروی سکولار اثرگذارتر شد. طباطبایی در آثار مختلف خود به خصوص ولایت مطلقه، جدال قدیم و جدید و دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران، به بحث سکولاریسم پرداخته است.

در نگاه او، «سکولاریزاسیون» در مسیحیت به دلایلِ الهیات ویژهٔ آن دین ضرورت پیدا کرد که مهم‌ترینِ آنها نفیِ دنیا بود. «الهیات مسیحی، مکانی در بیرون ساحت قدسانی را به رسمیت نمی‌‌شناخت و همین امر موجب شد که در سده‌های میانه متأخر، مسیحیت با تجدید نظری در مبانی فهم خود، نسبت میان دین و دنیا، شرع و عرف و عقل و ایمان را مورد توجه قرار دهد. در واقع آنچه «سکولاریزاسیون» خوانده شده، جز بازاندیشی نسبت دین و دنیا، شناسایی اصالت و استقلال دنیا و قلمرو عرف نسبت به دین و ایجاد تعادل میان آنها در ساحت حیات نیست. بنابراین، تکوین تاریخ در قلمرو مسیحیت نیازمند تحول در مبانی نظری الهیات بود که برحسب معمول از آن به «سکولاریزاسیون» تعبیر می‌کنند. این «سکولاریزاسیونِ» الهیاتی در اسلام موضوعیت ندارد. اسلام، دنیا را مزرعهٔ آخرت می‌داند که هر مؤمنی می‌بایست در محدودهٔ احکامِ شرعی از همهٔ مواهبِ آن بهره‌مند شود …». وی دربارهٔ بی‌معنا بودن سکولار کردن اسلام نیز می‌نویسد: «فعالانِ سیاسی، به عنوانِ مقلدانِ بحث‌های جامعه‌شناسیِ هضم‌نشده، گمان می‌کنند سکولاریسم، مرهمِ همهٔ دردهای کشورهایی مانندِ ایران است. این بحث در موردِ اسلام موضوعیت ندارد...اصلاح دینی در اسلام نمی‌تواند «سکولاریزاسیون» در معنای مسیحیِ آن باشد.»

مصطفی ملکیان، یکی دیگر از چهره‌هایی است که در باره سکولاریسم اندیشه کرده و نظریه «معنویت و عقلانیت» را ارائه داده است. وی ارتباطی «اُرگانیک» و نزدیک بین مدرنیته و «سکولاریسم» برقرار می‌کند. این متفکر، بر خلاف سیّد جواد طباطبایی نگرش برون دینی به «سکولاریسم» دارد و علل و تبعات و لوازم این پدیده را در مسائل برون دینی جستجو می‌کند. ملکیان یکی از ویژگی‌های انسانِ مدرن را «سکولار» بودن وی می‌داند و معتقد است انسان مُدرن فقط به زندگی دنیوی توجه دارد. از دیدگاه ملکیان، «سکولاریسم» از امور اجتناب ناپذیر مدرنیته است.این ویژگی با دین سازگاری ندارد. به تعبیر دیگر انسان مدرن اهل نقد است و اهل نسیه نیست.

ملکیان از سوی دیگر به مسئله رابطه معنویت و سکولاریسم اشاره می‌کند و هیچ تناقضی بین «سکولاریسم» و معنویت نمی‌‌بیند. وی در نظریه «معنویت و عقلانیت» تلاش می‌کند تا خِرَد خودبنیاد و مستقل از وحی را برای گذران زندگی دنیوی کافی معرفی کند. او عقیده دارد که «اگر راهی به رهایی باشد، جز در جمع و تلفیق عقلانیت و معنویت و ادای حق هریک از این دو فضیلت بزرگ نیست.» (ملکیان، مصطفی، «راهی به رهایی»، تهران: ١٣٨١- نگاه معاصر) ملکیان رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ «دین» را تعبد میداند و رکن اصلی و غیر قابل ِانکارِ مدرنیته را «استدلال‌گرایی و نفی تعبد» می‌داند. بنابر باور ملکیان مدرنیته و دین قابل جمع با یکدیگر نیستند او خود می‌گوید: «معتقدم که مدرنیته با دینداری سازگار نیست و جان کلام من برای نشان دادن این ناسازگاری این است که به نظر من قوام دینداری به تعبد است. مادامی که شما نسبت به سخن کسی یا کسانی متعبد نباشید، نمیتوان گفت که شما دیندار هستید. کسی مسلمان است که در سخن پیامبر اسلام به هیچ وجه چون و چرا نکند ...[ اما] از سوی دیگر، به نظر من قوامِ مدرنیته به عقلانیت است ... به اعتقاد من مدرنیته از زمانی آغاز شد که عقلانیتی بدین معنا، یعنی خوداندیشی و یا داوری استقلالی پدید آمد. اگر این دو سخن را بپذیریم شکی باقی نمی‌‌ماند که دینداری با مدرنیته سازگار نیست. چون در دینداری تعبدی هست که با عقلانیت، یعنی خوداندیشی و داوری استقلالی سازگاری ندارد .» در نهایت، ملکیان همۀ ادیان را در یک قالب میریزد و بدون توجه به ماهیتِ دین اسلام و مسیحیت اعتقاد دارد که دین باید خود را با شرایط مدرن تطبیق دهد؛ در غیر اینصورت حرفی برای گفتن ندارد.

ملکیان به تجربۀ تاریخی نوع بشر و تجربۀ فردی انسانها در طول عمرشان اشاره می‌کند و می‌گوید که انسان هیچگاه از درد و رنج عاری نبوده و نیست. آدمی همواره قرین و همنشین دردها و رنج‌هایی بوده و هست. این دردها و رنجها بسیار زیاد و متنوع هستند. ملکیان بر این باور است که بشر از آغاز همواره انتظار داشته است که نخستین کار دین باید معرفی این دردها و رنجها و نشان دادن راه رفع آنها باشد. دین تا مدت مدیدی پتانسیل این کار را داشته است، اما، امروز دیگر از لحاظ عقلی و استدلالی، گفتمان« متافیزیکی» سنگینی که دین دارد، دیگر قابل پذیرش نیست. همین موجب می‌شود که فهم سنّتی از دین دیگر نتواند شناختی از دردها و رنجها به ما بدهد و راه علاج آنها را برای ما مشخص کند. «اگر مراد از دین، دین نهادینه و تاریخی جا افتاده باشد، امروزه برای حلِّ بسیاري از مسائل و رفع مشکلات بشر کنونی، سخنی برای گفتن ندارد.»( مصطفی ملکیان، «در رهگذار باد و نگهبان لاله»، جلد ١ تهران: نگاه معاصر)

نظریه مصطفی ملکیان در باب مداراورزی و سکولاریسم سیاسی

این نظریه ملکیان بیش از دیگر نظرات وی مورد نقد و انتقاد قرار گرفته است. میثم بادامچی، در مقاله‌ای در سایت زیتون در ١٣ اسفندماه سال ١٣۹٤ ضمن معرفی این نظریه آن را نقد کرده است. او می‌گوید:« نظریه ملکیان بیش از هرچیز، نظریه‌ای در مورد آن است که شهروندان در یک جامعه آرمانی، در مواجهه با چه عقایدی باید بر اساس حقیقت جویی مدارا نورزند و در مورد چه عقایدی باید بواسطه عدالت طلبی مدارا کرده و از صندوقهای رای حمایت کنند... نظریه مدارای ملکیان در عین حال دفاعیه‌ای از سکولاریسم سیاسی است و بنا بر آن حکومت دینی (یعنی حکومتی که تصمیم گیریهای جمعی در آن بر اساس معتقدات هستی شناختی، انسان شناختی و وظیفه شناختی یک دین خاص صورت می‌گیرد)، تنها در صورتی مجاز است که اکثریت جامعه به خاطر متدین بودنشان بخواهند حاکمیت گزاره‌های ذهنی یا بالقوه عینی دینی را، که از قضا بسیاری احکام فقهی و شریعت را شامل می‌شود، در حوزه عمومی و به عنوان مبنای تصمیم گیری جمعی بپذیرند. به بیان دیگر وقتی در جامعه‌ای اکثر افراد بگویند ما در عین اینکه می‌دانیم باورهای دینی بالفعل قابل تحقیق نیستند و هیچ دلیلی بر صدق و کذبشان وجود ندارد، به این باورها دلبستگی داریم و می‌خواهیم در جامعه خودمان همان باورها را مبنای حکومت قرار دهیم، در این صورت می‌توان بنا بر اقتضای عدالت طلبی، حکومت دینی داشت که با «سکولاریسم» در این معنای خاص متعارض نباشد. با این حال بسیار مهم است که توجه کنیم دوام چنان نوعی از حکومت دینی تا وقتی است که آرا عمومی را پشت سر خود داشته باشد. به محض اینکه اکثریت مردم گفتند دیگر حکومت دینی نمی‌‌خواهیم، دیگر نمی‌‌توان حکومت دینی داشت. (مصطفی ملکیان، «سکولاریسم و حکومت دینی»، صص. ۲۵۸-۲۵۷) مدل مشروع حکومت دینی را مطابق این نظریه می‌توان دموکراسی دینی هم نام نهاد با این تاکید که جز آن ملکیان تمام تقریرهای دیگر از دموکراسی دینی را «پارادوکسال» و مصداق فریب می‌داند.

این نظریه در نگاه من تناقض‌های زیاد و آشکاری دارد. دراینحا فقط به سه مورد از انها اشاره می‌کنم. نخست اینکه استقرار دموکراسی در یک جامعه فقط با رای اکثریت میسر نمی‌‌شود.الزامات استقرار دموکراسی ضمن تحقق آرای اکثریت، رعایت کامل حقوق اقلیت و یا اقلیت‌ها در جامعه می‌باشد. به عنوان مثال در کشور فرانسه اقلیت‌های حزبی مشاغلی را در پارلمان فرانسه در اختیار دارند( روسای برخی از کمیسیون‌های مهم در پارلمان کشور مثل کمیسیون بودجه و أمور مالی که می‌توانند، روند تصویب قوانینی را که حقوق اساسی اقلیت‌ها را رعایت نکند بسیار دشوار کنند) دوم اینکه تامین آزادی بیان و استقرار مطبوعات و رسانه‌های کاملا آزاد از دیگر شروط مهم استقرار دموکراسی است. سوم اینکه یک حکومت دینی بر أساس رای اکثریت ماهیتا نمی‌‌تواند با «سکولاریسم» هم خوانی داشته باشد. «سکولاریسم» فقط بعد سیاسی ندارد، بلکه ابعاد بینشی و فلسفی نیز دارد. بسیاری از روشنفکران می‌گویند نمی‌‌توان فقط به دیدگاه سیاسی سکولاریسم اکتفا کرد، بلکه آن را باید به معنای بسیار عمیق تر به کار برد و به آن رنگ و بوی بینشی و فلسفی[۷] می‌دهند و می‌گویند در عصر جدید، سکولاریسم به معنای کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست معرفی شده است. حکومت سکولار حکومتی است که با دین ضدیت ندارد. اما دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می‌دهد و نه مبنای عمل قرار می‌دهد. نهایتا اینکه واژه من درآوردی « دموکراسی دینی» نمی‌‌تواند هیج سنخیتی با دموکراسی واقعی داشته باشد.

عبدالکریم سروش، بر این باور است که «سکولاریسم» در جامعه به جای مذهب می‌نشیند. او می‌گوید: اصل مفهوم «سکولاریسم»[۸]، یعنی توجه کردن به عالم ماده و چشم برگرفتن از مراتبی که ورای این حیات مادی ما قرار دارد در دو عنصر، یکی اندیشه‌های ما و دیگری در انگیزه‌های ما تحقق پیدا می‌کند. در واقع «سکولاریسم» دو کار می‌کند: نخست اینکه اندیشه‌های ما را «سکولار» می‌کند، دوم اینکه انگیزه ما را «سکولار» می‌کند. انسان نیز معجونی است مرکب از این دو عنصر و وقتی این دو عنصر تغییر می‌کند، آدمی هم تغییر می‌کند. در نتیجه این تغییر در واقع «سکولاریسم»، جای مذهب را می‌گیرد. اینکه می‌گویند «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، البته سخن درستی است. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست؛ ولی این سخن باید درست فهمیده بشود. «سکولاریسم» ضد مذهب نیست، اما بدتر از ضد مذهب است. برای اینکه رقیب و جانشین مذهب است و جای او را درست پر می‌کند. در اینجا واژه «ضد» به معنی دشمن نیست، چون گفتیم که «سکولاریسم» دشمن مذهب نیست و در پی برانداختن آن نیست. اما ضدیت که همیشه نوعی براندازی نیست. اگر شما چیزی را آوردید که توانست جای چیز دیگری را به صورت تمام و کمال پر کند، آنگاه او را بیرون خواهد کرد. چه ضدیتی از این بالاتر، وقتی این چیز جدید جانشین آن چیز قبلی شد، شما دیگر به آن احتیاجی احساس نمی‌‌کنید.

سروش معتقد است «انسان امروز به دنبال حقوق خویش است نه انجام تکالیف، به اعتقاد وی مسائلی را که انسان در گذشته از دین درخواست میکرد، امروز از عقل می‌خواهد و مواردی که بر محور خدا می‌گشت ، در روزگار کنونی بر محور انسان می‌چرخد و نظم شرعی امروز تبدیل به نظم عرفی و مدنی شده است و اگر دین بخواهد نجات یابد و باقی بماند، دین باید دنیوی، سکولار و عقلانی شود.»[۹] گفتن این سخنان از شخصی که پیش از تبعید، خود در ابتدای انقلاب یکی از پایوران رژیم و از معماران اصلی انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه‌ها وموسسات آموزش عالی و پاکسازی گسترده آنها از اشخاصی بوده که نگاه مثبتی به ارزش‌های فرهنگی غرب، از جمله «سکولاریسم» داشته‌اند، شگفتی آور است.

محمود پرگو، پژوهشگر و استاد دانشگاه در استرالیا می‌گوید که اسلام در شرف ناپدید شدن نیست، اما مطمئناً فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران پس از انقلاب در حال انجام است. برای مثال، این پژوهشگر به توجیهات حکومت برای کم رنگ شدن حجاب اجباری از دهه ۲۰۰۰ اشاره می‌کند: «در حالی که حجاب در فضاهای عمومی همچنان اجباری است، مفاهیم جدیدی به طور فزاینده‌ای در حال ظهور هستند که حجاب را از یک حکم صرفاً مذهبی جدا کرده و با معیارهای دیگری توجیه می‌کنند: معیار فایده‌گرایانه (حفاظت از خانواده یا پیوندهای زناشویی)، معیار ملی (ریشه‌های ادعایی آن در فرهنگ باستانی ایران) یا معیار قانونی (همه جوامع حداقل ضوابط پوشش را دارند و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست). در این زمینه، در حالی که حجاب همچنان در مرکز هویت مذهبی قرار دارد، حکومت دینی به جای توجیه آن بر اساس قانون شریعت، با استدلال‌های سکولار آن را توجیه می‌کند. به عبارت دیگر، یک حکومت مذهبی که در حال سکولار شدن است.»

او در ادامه می‌گوید که : در ایران، استفاده از استدلال «سکولار» برای توجیه احکام دینی، ترکیبی عجیب و غریب را به وجود آورده است. آنچه جمهوری اسلامی نامیده می‌شود، در واقع ترکیبی ناهمگون - حتی هیولای «فرانکنشتاین»[۱۰] - از مدرنیته است. بنابراین، پس از جنبش اعتراضی سال ۲۰۲۲، زنانی که از پوشیدن حجاب خودداری کردند، پس از تشخیص قضات مبنی بر «اختلال شخصیت ضداجتماعی»، تحت درمان روانشناختی قرار گرفتند. این سیاست «اوروِلی»[۱۱]، شیوه‌های تفکری را بازتاب میداد که در آن‌ها فرضیات اساسی «سکولار» هستند و باید با هنجارهای علمی همسو باشند.

* فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت می‌کند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق می‌کند. از زمان نوشته‌شدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.

** اورولی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمان‌های جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاست‌های کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف می‌کند، که توسط حکومت‌های سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمان‌هایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.

سابرینا مروین Sabrina Mervin پژوهشگر در« مرکزملی تحقیقات علمی فرانسه» و متخصص اسلام شیعه با نشریه فرانسوی «لاکروا La Croix »( شماره پنجشنبه ٢۶ ژوئن ٢۰٢۵ ) در باره تحولات مردم ایران در ارتباط با دین رسمی گفتگو کرده است. او می‌گوید فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورهای مسلمان جهان مشهود است. در پاسخ به این پرسش که آیا روند «سکولاریزاسیون» در ایران همانطور که اغلب می‌شنویم واقعاً گسترده است؟ سابرینا مروین می‌گوید:« روند سکولاریزاسیون در جامعه ایران، به دلیل طردِ دین رسمی و چهره‌های برجسته آن-ملاها- به ویژه در میان جوانان، قطعاً بارزتر از سایر کشورهای مسلمان جهان است. بخش قابل توجهی از جوانان ایران، مانند پدران خود، صرفاً از نظام سرخورده یا خسته نشده‌اند، بلکه آن را به طور کامل و به شیوه‌ای بسیار رادیکال رد می‌کنند. «سکولاریزاسیون» در ایران، که از دهه ۲۰۰۰ به بعد موضوع تأمل دانشجویان علوم اجتماعی و روشنفکران بود، اکنون در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است.»

با مقایسه اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ با اعتراضات جنبش سراسری « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲، می‌توان تغییر قابل توجهی در نقش مذهب در ایران را مشاهده کرد. در حالی که جنبش سبز بر مطالبه انتخابات عادلانه متمرکز بود و نمادهای رژیم (با شروع از رنگ سبز، رنگ اسلام) را اتخاذ کرد، معترضان جنبش « زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ آشکارا خواستار پایان یافتن جمهوری اسلامی بودند و هستند. آنان در شعارها و اعمال خود این موضوع را ثابت کردند: آنان احترام و تکریم به چهره‌های مقدس مسلمان را زیر سوال می‌برند، عمامه‌ها را از سر چهره‌های مذهبی در خیابان‌ها بر می‌دارند، شعارهایی می‌دهند مانند«آخوند باید برود» و همچنین توهین به اسلام و مسلمانان نیز زیاد مشاهده شده است.

همانطور که سابرینا مروین، پژوهشگر فرانسوی می‌گوید «سکولاریزاسیون» در جامعه ایران به یک واقعیت تبدیل شده است. تمامی نظر سنجی‌ها و پژوهش‌هایی که در این جستار به آن‌ها اشاره شد، این واقعیت را تأیید می‌کنند. درنگاه برخی ازپژوهشگران، فرآیند «سکولاریزاسیون» در ایران از آغاز استقرار جمهوری اسلامی در ایران آغاز شده است. یک حکومت دینی در واقع در بستر خود تضادها را پرورش می‌دهد. این فرآیند، در مراحل اولیه بسیار کند است، اما به تدریج پیشرفت می‌کند و در مسیر خود به یکباره شتاب می‌گیرد. این شتاب با تأیید پژوهش‌های انجام شده از حدود ۱۰ سال پیش آغاز شده و جنبش بزرگ« زن، زندگی، آزادی» نخستین فوران این آتشفشان بود. طی همین مدت می‌توان مشاهده کرد که روحانیت جایگاه اجتماعی خود را در ایران از دست داده است و نهاد دین برای نخستین بار در تاریخ ایران، اقتدارِ اجتماعی خود را از دست داده است. معمولاً قرن‌ها طول می‌کشد تا نهادهای اجتماعی، در جامعه‌ای تغییر کنند.اما در دهه اخیر ما شاهد تغییرات در نهادهای اجتماعی، از جمله روحانیت و نهاد دین هستیم. زمینه‌های این تغییرِ بزرگ پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ‌در ایران آغاز شده است و همزمان با ناکارآمدی حکومت و فساد فراگیر و سیستماتیک و سلبِ آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی، شتابِ فوق‌العاده‌ای به خود گرفته است. جنبشِ بزرگ اجتماعی-انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در این بستر به وجود آمده و بالنده شده است.

انفجار بزرگ در راه است. انفجاری که نه تنها با فروپاشی و سقوط حکومت دینی همراه است، بلکه با زوالِ کامل اسلام سیاسی و کم رنگ شدن باورهای دینی در ایران همراه خواهد بود. همچنین با تأمین و برقراری آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی می‌تواند نقطه عطفی در جهت استقرار یک جامعه سکولار و دموکراتیک باشد.

———————————-
۱) پل وانیه و باستین لاشو از حزب چپ افراطی «فرانسه تسلیم‌ناپذیر La France Insoumise » به رهبری ژان-لوک ملانشون)، علناً به برگزارکنندگان این نظرسنجی حمله کردند و دقت این مطالعه را زیر سوال بردند و آن را اسلام‌هراسانه خواندند. موسسه «ای فوپ» از این دو نماینده شکایت کرد. همچنین فردریک دابی Frédéric Dabi، مدیر این موسسه فرانسوی نظر سنجی آنها را متهم کرد که «هدف قرار دادن خود را به گردن دیگران انداخته‌اند».
«فرانسوا کراوس FRANCOIS KRAUS» مدیر سیاسی موسسه «ای فوپ» سپس در مصاحبه‌ای با روزنامه فیگارو درباره دلایلی که او را از این حملات متعجب کرده بود، توضیح داد. «برای لوموند، از سال ۱۹۸۹، ابتدا با ژیل کِپِل Gilles Kepel،( اسلام شناس و مدیر پژوهش در شورای ملی تحقیقات علمی فرانسه) سپس تحت مدیریت ادوی پِلِنِل Edwy Plenel رئیس و سردبیر مِدیا پارت(۱۹۹۴، ۲۰۰۱)، ما نظرسنجی‌هایی را با استفاده از همین پرسش‌ها و همین روش انجام دادیم و مورد تحسین همگان قرار گرفتیم.» دلیل دیگر: «یک ماه پیش، ما مطالعه‌ای دیگر را برای مسجد بزرگ پاریس در مورد اسلام‌هراسی انجام دادیم. این نظرسنجی از سوی حزب”فرانسه تسلیم‌ناپذیر” مورد تحسین و تمجید قرار گرفت. با این حال، در نظر سنجی اخیر ما از همان روش، و همان نمونه جمعیتی استفاده کردیم و اکنون آنها از این ابزارهای روش‌شناختی ما انتقاد می‌کنند.»
«فرانسوا کراوس» همچنین گفت که «ژان - لوک ملانشون درآخرین انتخابات ریاست جمهوری نیمی از آرای مسلمانان را به خود اختصاص داده بود. ما فکر می‌کردیم که آنها به نتابج آمار و کار ما علاقه‌مند هستند تا ببینند آیا ارزش‌های اجتماعی، سیاسی و مذهبی آنها [ مسمانان فرانسه] با ارزش‌های مترقی این حزب در مورد همجنس‌گرایی و برابری جنسیتی سازگار است یا خیر.»
۲) نتایح یک مطالعه دیگر که توسط موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی فرانسه انجام شده و در سال ٢۰٢٣ منتشر شد، نسبت مسلمانان در کلِ جمعیت بزرگسال ۱۸ تا ۵۹ ساله در کلان‌شهر‌های فرانسه را ١۰ درصد اعلام می‌کند. در این بررسی ۵۱ درصد از جمعیت ۱۸ تا ۵۹ ساله فرانسه اعلام کرده‌اند که هیچ دینی ندارند. این رقم در ده سال گذشته رو به افزایش بوده است. ۲۹ درصد از جمعیت خود را کاتولیک می‌دانند، اسلام توسط تعداد فزاینده‌ای از پیروان (۱۰درصد) اعلام می‌شود که جایگاه آن را به عنوان دومین دینِ بزرگِ فرانسه تأیید می‌کند. شمار پیروان دیگرمذاهب مسیحیت نیز در حال افزایش است و به ۹ درصد می‌رسد. تنها ۸ درصد از کاتولیک‌ها به طور منظم برای عبادت به کلیسا می‌روند، در مقام مقایسه این نسبت بین مسلمانان، بودایی‌ها و سایر مسیحیان بیش از ۲۰ درصد و بین یهودیان ۳۴ درصد است.
«ای فوپ» در باره اختلاف درصد مسلمانان فرانسه توضیح میدهد: در واقع، نظرسنجی ما که بر اساس نمونه‌ای جامع‌تری نسبت به نظرسنجی «موسسه ملی آمار و مطالعات افتصادی» پایه ریزی شده است، نسبت مسلمانان فرانسه را در سطح بسیار محدودتری (۷ درصد) تخمین می‌زند.
۳) جماعتِ تبلیغ، یکی از جنبش‌های بنیاد گرای اسلامی معاصر می‌باشد که توسط مولوی محمدالیاس کاندهلوی در سال ۱۹۲۶ به منظور تبلیغ دین اسلام از منطقه‌ای نزدیک به دهلی هند آغاز گردید. در ایران بزرگ‌ترین مرکز «جماعتِ تبلیغ» در شهر زاهدان است.
۴) تکفیری یعنی مسلمانی که دیگر مسلمانان را متهم به ارتداد می‌کند. واژه تکفیری در ادبیات سیاسی روز گروه‌هایی در حال رشد از مسلمانان تندرو و طلاب انشعابی سنی و متمایل به وهابیت که از آنان با نام «سلفی - تکفیری» یاد می‌شود را توصیف می‌کند. سلفی - تکفیری‌ها ورای نگاه سنتی به فقه، حق تکفیر و صدور حکم ارتداد دیگر مسلمانان را برای خود محفوظ می‌دانند و بر اجرای مجازات‌های مربوط به آن مانند اعدام راساً اقدام می‌کنند. واژهٔ تکفیر از کلمهٔ عربی کفر مشتق شده‌است.

5) Sacred as Secular: Secularization under Theocracy in Iran -ABDOLMOHAMMAD KAZEMIPUR
Copyright Date : 2022
Published by : McGill-Queen’s University Press

۶) دومین شماره دور جدید کتاب‌مجله‌ فرهنگ و علوم انسانی «عصر اندیشه» با موضوع «چالش عرفی شدن در حکومت دینی» با آثار و گفتارهایی از عبدالمحمد کاظمی‌پور، احمد زیدآبادی، محسن صبوریان، احمد بستانی، رضا غلامی، همایون همتی، مجتبی عبدخدایی، محمدرضا کلاهی، سیدمحمود نجاتی حسینی، علیرضا پیروزمند، حسین بستان، داوود مهدی‌زادگان و ابراهیم محسنی آهوی درآذر ماه ١٤۰٢ در ایران منتشر شد.
۷) سکولاریسم فلسفی یا علمی، به این معنی است که شما جهان را بر وفق مفاهیم دینی تبیین نکنید و در نگاخ خود به پدیده‌های اجتماعی و علمی پای خدا را به میان نکشید.
۸) «معنا و مبنای سکولاریسم» عبدالکریم سروش، کیان سال ١٣۷٤ شماره ٢۶
۹) «ایدئولوژي دینی و دین ایدئولوژیک»، کیان، سال ١٣۷٢، شماره ١۶
۱۰) فرانکنشتاین؛ یا پرومتهٔ مدرن، معروف‌ترین اثر نویسنده انگلیسی «مری شلی» است که در سال ۱۸۱۸ میلادی نوشته شده است. فرانکنشتاین داستان دانشمندی جوان به نام ویکتور فرانکنشتاین را روایت می‌کند که طی یک آزمایش علمی غیرمعمول، موجودی فهیم را خلق می‌کند. از زمان نوشته‌شدن این رمان، نام «فرانکنشتاین» اغلب به اشتباه برای اشاره به هیولای فرانکنشتاین به کار رفته است و نه شخصیت خالق/پدر که ویکتور فرانکنشتاین نام دارد.
۱۱) اوروِلی (به انگلیسی: Orwellian) صفتی است که از رمان‌های جورج اورول، نویسنده سرشناس بریتانیایی، خالق آثاری مانند، قلعه حیوانات و به ویژه کتاب ۱۹۸۴گرفته شده است. این واژه رفتارها و سیاست‌های کنترلی به وسیله تبلیغات، پایش و شنود، اخبار نادرست، انکار حقیقت، و دستکاری گذشته ارا توصیف می‌کند، که توسط حکومت‌های سرکوبگر مدرن مورد استفاده قرار می‌گیرد. این وضعیت و شرایط اجتماعی را جورج اورول در رمان‌هایش، به ویژه کتاب ۱۹۸۴توصیف کرده است.


نظر خوانندگان:


■ آقای بهزادی عزیز. مقاله‌ شما بسیار مستدل، خواندنی و نیاز روز است. من که از نسل قدیم انقلاب ۵۷ هستم و گرایش آن دوره به اسلام را در ذهنم مرور می‌کنم، شباهت آن را با گرایش امروز به اسلام در جوامع غربی کاملا درک می‌کنم. در هر دو مورد، انگیزه اصلی این گرايش “اعتراض به وضع موجود” بوده و هست. بنابراین مادام که مسلمانان در کشورهای غربی فقط “معترض” هستند، تعداد، آداب و اعتقاداتشان رشد می‌کند. رشد آن گرایشات موقعی متوقف و معکوس می‌شود که عهده‌دار مسولیتی شوند و عموم مردم به عینه متوجه شوند که این اعتقادات، راه مناسبی برای حل مشکلات اجتماعی نیستند.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان


■ جناب قنبری گرامی، با بهترین درودها و سپاس از مهربانی شما. در مورد گرایش شدید جوانان مسلمان به اسلام و اسلام گرایی در جوامع غربی به نظر اینجانب بعد هویتی نقش اول را بازی می‌کند. در فرانسه این پدیده به منزله بازگشت به ریشه‌ها در نسل سومی‌های مهاجرین مسلمان بسیار تقویت شده است. در واقع آنها به دنبال هویت گمشده‌ای هستند که آن را در اسلام جستجو می‌کنند. نفطه مقابل آنها جوانان نسل سومی پس از انقلاب در ایران هستند که به شدت به سوی سکولاریسم کشیده شده‌اند.
با مهر، شاهرخ بهزادی، پاریس


■ دست شما درد نکند آقای بهزادی، وجود هموطنانی پر کار و پژوهشگر چون شما همه را امیدوارتر می‌کند. در راستا و تایید کامنت آقای قنبری در مورد شباهت رشد اسلامگرایی فرانسه و اروپا با گذشته ایران باید اضافه کنم که کوتاهی و گاها شکست مدنیت اروپایی در جذب اجتماعی خیل عظیم مهاجران نقش مهمی بازی کرده است. به عبارتی: آنگاه که می‌پذیرند ۷% از جمعیت را مسلمانان تشکیل دهند بهتر است (یا باید) ۷% نگرش مدنی و هویتی خود را نیز با آن تطبیق دهند، و یا چنین ظرفیتی را برای جامعه مدنی خود قائل نمی‌شدند و از ابتدا مانع این ازدیاد مسلمانان می‌شدند، که این آخری منطقی تر به نظر می‌آید.
اتفاقی که چند سال پیش برایم جالب بود چگونگی عکس العمل فرانسوی‌ها از جمله مکرون بعد از آتش سوزی نوتردام بود. اظهار قدردانی بیشتر آنها از نوتردام به عنوان یادگار با ارزش تاریخی و مصمم بودن در بازسازی آن، توآم بود با ارتباط این مظهر با گذاشته و حال و تربیت مسیحی و کاتولیک فرانسه، شیوه احساساتی که مسلمانان فرانسوی با آن کاملا احساس غریبگی می‌کردند.
با احترام، پیروز.


■ آقای بهزادی عزیز. من هم در راستای فکر شما، فکر می‌کنم که بعد هویتی نقش اول را بازی می‌کند. بیان دیگری برای این پدیده دارم و آن اینکه، این افراد به برخی جنبه‌های فرهنگی جامعه فرانسه یا آلمان اعتراض دارند. سؤال مهم این است که چرا فرهنگی که از دل انقلاب فرانسه و روشنگری بیرون آمده، برای عده‌ای جذابیت خود را از دست داده است؟
جناب پیروز گرامی. من هم ریشه مشکل را همانند شما می‌بینم:”کوتاهی و گاها شکست مدنیت اروپایی در جذب اجتماعی خیل عظیم مهاجران”. اما فکر می‌کنم هنوز زود است که از “شکست” صحبت کنیم. در این رابطه مهاجرین مسلمان به اروپا، نقش بزرگ جهانی ندارند، اهمیت جهانی متعلق به فرهنگ چین است که ظاهرا از شعار “آزادی، برابری، برادری و همبستگی” مدام فاصله بیشتر می‌گیرد و شعارهای ناسیونالیستی “وظیفه ملی” یا “مام وطن” در آنجا رواج بیشتری پیدا می‌کند. هشدار: “شکست” موقعی اتفاق می‌افتد که ما که در کشورهای دمکراتیک مثل آلمان و فرانسه و آمریکا زندگی می‌کنیم، نتوانیم از دستاوردهایی که با مبارزات فراوان گذشتگان بدست آمده، یعنی از آزادی و برابری انسان‌ها دفاع کنیم.
با احترام. رضا قنبری. آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







دروغ و ابتذال‌ سیاست‌ورزی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 9:09

دروغ و ابتذال‌ سیاست‌ورزی


علی‌رضا علوی‌تبار

چند روز پیش به‌طور اتفاقی کلیپی از یکی از کانال‌های متعلق به جریان راست افراطی داخلی را دیدم. مجری سعی می‌کرد با اداهای عجیب و غریب به بیننده بقبولاند که آقای اکبر گنجی در سال‌های نخست انقلاب زنان بدون حجاب شرعی را آزار می‌داده است. داستانی که هم سازندگان آن، و هم مروّجان آن و هم همه کسانی که آقای گنجی را می‌شناختند، یقین داشتند که دروغی بیش نیست. کمی که پیگیری کردم، دیدم اگر چه این دروغ را جریان راست افراطی در داخل ساخته است، اما هم سلطنت‌طلب‌ها و هم هواداران مجاهدین خلق تکرارکننده و مروّج آن بوده‌اند. شاید تعجب‌آور باشد که چگونه جریان‌هایی با این همه تضاد و دوری سیاسی از یکدیگر یک دروغ را می‌سازند و ترویج می‌کنند. اما واقعیت دروغ‌های ترویج شده در عرصه سیاسی ایران همین است. برای روشن‌تر شدن این ماجرا و بررسی ابعاد گوناگون آن ترویج چنین دروغ‌هایی را در مورد خودم مورد بررسی قرار می‌دهم تا با اطمینان و دقت بیشتری طرح موضوع کنم.

بعد از افشای قتل‌های زنجیره‌ای و برخورد دولت آقای خاتمی با آن (۱۳۷۷) چند نفر از دانشجویان و فعالان سیاسی به من گفتند که در جلسات بازپرسی که در دفتر آقای مرتضوی، همان قاضی معروفی که دستور تعطیلی فله‌ای مطبوعات را اجرا کرد (اردیبهشت ۱۳۷۹) داشته‌اند، به آن‌ها گفته شده است که از همراهی و همکاری با چند نفر از نیروهای سیاسی خودداری کنند. گفته بود این‌ها اعضای نهادهای امنیتی هستند و می‌خواهند شما را پرونده‌دار و دارای مشکل کنند. نام من را هم در میان آن چند نفر آورده بود. از دانشجویان پرسیدم که فکر نکردید چرا باید یک قاضی مورد اعتماد دستگاه‌های امنیتی نام مأمورانِ مخفیِ امنیتی را فاش کند؟ همه تصدیق کردند که برنامه دیگری پشت این ماجرا وجود دارد. به‌خصوص هنگامی‌که چند روز بعد روزنامه کیهان هم این ادعا را تکرار کرد.

رخداد دوم در جریان کنفرانس برلین (۱۹ فروردین ۱۳۷۹) پیش آمد. وقتی تلاش برای بر هم زدن کنفرانس شروع شد، آقایی به همراه دو نفر که در حال فیلم‌برداری و ضبط صدا بودند به من نزدیک شد و به زبان آلمانی برای آن‌ها توضیحاتی می‌داد. یکی از ایرانی‌های حاضر به من گفت که می‌گوید به‌دلیل این‌که همجنس‌گرا بوده است، من او را از وزارت ارشاد اخراج کرده‌ام. از آن آقا خواستم که بگوید من هیچ‌گاه در وزارت ارشاد نبوده‌ام! با توضیح من دو نفر به‌ظاهر خبرنگار رفتند اما آن ایرانیِ معترض این‌بار به زبان فارسی به فحاشی به من ادامه داد! روز بعد همین نمایش توسط یک خانم ایرانی اجرا شد. وی مدعی بود که در سال ۱۳۶۴ من او را در زندان اوین شکنجه کرده‌ام. توضیح دادم من آن موقع تهران نبوده‌ام! این بازی مبتذل بعد از ظهر هم ادامه یافت. آقایی با دو نفر به‌ظاهر خبرنگار آمد و مدعی شد که من او را در زندان عادل‌آباد شیراز شکنجه داده‌‌ام! یادم آمد که صبح گفته بودم که در سال ۱۳۶۴ تهران نبوده‌ بلکه شیراز بوده‌ام، به همین دلیل سناریوی نمایش تغییر کرده بود! باز هم توضیح دادم که من زندان عادل‌آباد شیراز را از درون ندیده‌ام و فقط با خودرو از مقابل دیوار آن عبور کرده‌ام. اما فحش و حمله کماکان ادامه پیدا کرد.

مدت‌ها بعد از تعطیلی فله‌ای مطبوعات اصلاح‌طلب، روزی یکی از دوستان نوشته‌ای از آقای نیک‌آهنگ کوثر برایم فرستاد که در آن با تأکید بر غیرمذهبی بودن پدرم، از سابقه سپاهی و امنیتی! من گفته و به دستگیر شدن شخصی به‌نام «مشکسار» اشاره کرده بود. از این‌که ایشان بعد از آن همه تلاش برای آزادی و حمایت از او چنین تشکر کرده است، قدری متعجب شدم اما می‌توانستم موضوع را درک کنم. ظاهراً او به سلطنت‌طلبان پیوسته بود و در سازمان‌ آن‌ها جایگاه تبلیغی و ترویجی داشت و باید نشان می‌داد آن‌ها را تنها جایگزین نظام فعلی می‌داند و از ما برائت می‌جست. تعجب بیشترم از این بود که ایشان چطور بی‌اطلاع و به‌دروغ چنین ادعایی را مطرح می‌کند و اساساً داستان مشکسار چیست؟ تنها مشکساری که من می‌شناختم، مرحوم حبیب مشکسار معلم دینی بسیار سنتی ما در دبیرستان شاهپور بود که دشمن شریعتی و نویسندگان کتب دینی (بهشتی، باهنر، گلزاده غفوری) بود، او هم که سیاسی نبود و در سیاست حضوری نداشت. بعد از آن پیگیری کردم و دریافتم که مشکسار در خانه‌‌ی عمه‌ی آقای کوثر که همسایه ما بوده، دستگیر شده است. آقای کوثر عمه‌ای داشتند که شوهرشان پیش از انقلاب مدتی مسئول ساواک بوشهر بود که پس از انقلاب هم به همین اتهام دستگیر، محاکمه و محکوم شد. دختر عمه ایشان هم ظاهراً از هواداران مجاهدین خلق بوده و مشکسار در خانه‌ آن‌ها دستگیر شده است؛ حال نمی‌دانم اتفاقی به آنجا رفته و یا در خانه آن‌ها پنهان بوده است. حال این دستگیری چه ارتباطی به من داشته است، تنها آقای کوثر می‌داند!

مدتی از انتشار متن پرخطا، پردروغ و بدبینانه آقای کوثر نگذشته بود که دوستی نوشته‌ای از شخصی به‌نام «ایرج مصداقی» برای‌ام فرستاد. هدف آن حمله به اصلاح‌‌طلبان بود. او نوشته آقای کوثر را مبنا قرار داده و مطالب را با آب و تاب بیشتری تکرار کرده بود. در پیگیری متوجه شدم که آقای مصداقی از جداشدگان مجاهدین خلق است و متهم است در دوران دستگیری‌اش با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای دستگیری و بازجویی هم‌سازمانی‌های‌اش همکاری کامل داشته است.

از آن پس، هر از چند گاهی با تکرار این دروغ آشکار مواجه می‌شدم: عضویت در نیروهای امنیتی، بازجویی در زندان عادل‌آباد، برانگیختن عواطف با نام بردن از افرادی که آن‌ها را نمی‌شناسم. گاه از سوی سلطنت‌طلبان، گاه سایت‌ها و هواداران مجاهدین خلق، گاه مارکسیست‌های بسیار تند و گاه توسط افراد و کانال‌های وابسته به راستِ افراطیِ داخلی. این یگانگی و هم‌سویی عجیب نیست؟ خیلی راحت بود که با توجه به سوابق من دروغ بودن این ادعاها روشن شود. اما چرا تکرار شده و پخش می‌شوند؟

کسانی‌که مرا می‌شناسند، می‌دانند که حضورم در سپاه اختصاص به دوره حضور در جنگ و یاری‌رسانی به جبهه‌ها داشته و کارکرد داخلی نداشته است. به‌علاوه همه از دلبستگی من به آیت‌الله منتظری خبر دارند و می‌دانند همیشه دنباله‌رو و مدافع ایشان بوده‌ام. به‌ویژه مواضع آیت‌الله منتظری در زمینه برخورد با گروه‌های مخالف و زندانیان آن‌ها همیشه مورد حمایت من بوده و در جای خود هزینه این حمایت‌ها را نیز داده‌ام. پس چرا چنین اتهام‌هایی مطرح شده و ترویج می‌شوند؟ این پرسش را می‌توان در مورد حمله و اتهام به امثال آقای گنجی نیز مطرح کرد. از دیدگاه خودم به برخی از پاسخ‌های احتمالی اشاره می‌کنم.

یکم. در میان مخالفان و منتقدان حکومت ایران مجموعه‌هایی وجود دارند که می‌توان آن‌ها را «برانداز» نامید. براندازان سه‌ ویژگی اصلی دارند: استفاده از خشونت (آسیب‌زدن به اموال و اشخاص) را مجاز دانسته و آن را برای دستیابی به قدرت تجویز می‌کنند، مداخله قدرت‌های خارجی را برای تغییر حکومت ایران لازم می‌دانند و برای آن زمینه‌سازی می‌کنند، و به‌دنبال تغییر حکومت ایران با هر هزینه و قیمتی هستند. پرسروصداترین براندازان سلطنت‌طلبان، و اعضای سازمان مجاهدین خلق هستند. یکی از راهبردهای تبلیغاتی براندازان این است که ترویج می‌کنند که غیر از خودشان هیچ جایگزین دیگری برای حکومت فعلی وجود ندارد. برای اثبات این ادعا هر فرد یا جریانی را که به‌عنوان گزینه‌ای برای گذر از وضع موجود مطرح می‌شود، تخریب می‌کنند و برای انزوای او می‌کوشند. اصلاح‌طلبان داخلی از این نظر برای آن‌ها رقیب مهمی محسوب می‌شوند، از این رو بیش‌ از آن‌که به محافظه‌کاران و اقتدارگرایان داخلی حمله کنند، اصلاح‌طلبان را مورد حمله قرار می‌دهند. سیاه نشان دادن کارنامه آن‌ها بخشی از این راهبرد تبلیغاتی است.

دوم. براندازان (به‌ویژه دو جریان اصلی آن) در دو مقطع حساس تاریخ ایران نه‌تنها خطای راهبردی کرده‌اند بلکه به خیانت آلوده شده‌اند. در جریان جنگ میان عراقِ بعثی با ایران، مجاهدین خلق به‌عنوان بخش فارسی‌زبان جیش‌الشعبی عمل کردند. در میان سلطنت‌طلبان نیز بختیار و همراهان‌اش به همکاری و همراهی با حکومت بعثی پرداختند. سایر گروه‌های برانداز نیز در این زمینه کارنامه سیاه‌تری داشتند. در جریان حمله اسرائیل به ایران نیز همین الگو تکرار شد. همراهی و همکاری این دو گروه‌ برانداز با اسرائیل و امریکا برای کشتن شهروندان ایران و تخریب منابع ایران بدون پنهان‌کاری و با کمال جسارت صورت گرفت. اصلاح‌طلبانِ داخلی خوشبختانه در هر دو مقطع در طرف درست تاریخ ایستادند. تلاش برای تخریب اصلاح‌طلبان نوعی فرار به جلو است و آن‌ها می‌کوشند با تخریب آن‌ها که در این دو آزمون میهن‌دوستی پیروز شده‌اند، اذهان را از توجه به خیانت تاریخی خویش منحرف سازند. راه‌انداختن یک جنجال برای پوشاندن یک خیانت!

سوم. در عرصه سیاسی ایران به‌ویژه سال‌های پس از جنگ ایران و عراق، همواره رقابتی در زمینه تولید گفتار سیاسی و ترویج نگرش‌های مختلف در مباحث روز وجود داشته است. دیدگاه مجاهدین خلق در زمینه دین‌شناسی- که پیش از انقلاب تدوین و ارائه شده بود- در سال‌های پس از جنگ کاملاً بی‌اعتبار شد و مورد ارزیابی و نقدهای بنیادین قرار گرفت. امروز، کمتر کسی را می‌توان یافت که به‌گونه‌ای موجّه از «الهیات انقلابی» مجاهدین پیش از انقلاب دفاع کند. مجاهدین خلق پس از انقلاب نیز تولید فکری نداشتند و تمام توان خود را صرف زمینه‌سازی برای ایجاد و تداوم یک سازمان کاملاً تمامیت‌خواه (توتالیتر) کردند. حاصل آن نیز تبدیل شدن آن‌ها از یک سازمان سیاسی به یک «فرقه» بوده است و به‌دلیل محدودیت‌های ذهن فرقه‌ای از فهم تحولات سیاسی ایران و پویایی‌های درونی آن عاجز بوده‌اند. شکست ایدئولوژیک و ناتوانی در تحلیل سیاسی کارآمد، آن‌ها را به‌سوی انتقام‌گیری از افراد و جریان‌هایی سوق داده که از نظر آن‌ها عامل این شکست ایدئولوژیک و سیاسی‌اند. سلطنت‌طلبان نیز وضعیتی بهتر از این ندارند. روشنفکران و فعالان سیاسی داخلی به‌خوبی این ادعا را در ایران جاانداخته‌اند که «اقتدار مشروع سیاسی تنها از راه مردم‌سالاری به‌دست می‌آید». پذیرش این دیدگاه جایی برای کسانی‌که اقتدار را در وراثت جست‌وجو می‌کنند، باقی نمی‌گذارد. جنبش مردم‌سالاری‌‌خواهی در ایران بنیان اصلی نظام سلطنتی را ویران کرده است. سلطنت‌طلبان مبارزه ایدئولوژیک را از قبل باخته‌اند. تنها راه تبلیغ برای آن‌ها نقد اقلیت حاکم در ایران و نشان دادن خطاهای آنان است. البته، آن‌ها نمایش‌هایی که دوران پیش از انقلاب ایران را به‌صورت بهشت نشان می‌دهند، فراموش نکرده‌اند. ظاهراً از نظر آن‌ها مردم ایران مجموعه‌ای از احمق‌ها بوده‌اند که بهشت خود را با جهنم عوض کرده‌اند! سلطنت‌طلبان هیچ‌گاه نظریه‌پرداز جدی نداشته‌اند که بتواند وارد گفت‌و‌گوهای نظری شود. روشن است که انتقام‌ گرفتن از روشنفکران و فعالانی که مهر باطل بر دیدگاه سیاسی آن‌ها زده‌اند، انگیزه مهمی برای ساختن و ترویج دروغ خواهد بود.

چهارم. پشت سر این دروغ‌پراکنی‌ها یک مشکل اخلاقی وجود دارد. بخش قابل ملاحظه‌ای از فعالان سیاسی ما باور دارند که «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» و بر این اساس خود را مجاز می‌دانند برای رسیدن به اهدافی که خوب تلقی می‌کنند، هر وسیله‌ای را به‌کار گیرند. اگر چه در سال‌های اخیر این بحث طرح شده است که برای رسیدن به هدف خوب نمی‌توان از روش بد استفاده کرد. بارها نشان داده شده که روش باید متناسب با هدف باشد. اما انحطاط اخلاقی و ابتذال مانع از توجه به این واقعیت می‌شود. اگر چه این بیماری در میان فعالان سیاسی ما شایع است اما در میان دو مجموعه پیش‌گفته (سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق) به‌صورت یک‌ ویژگی غیرقابل تفکیک درآمده است. حاصل این روش ممکن است در کوتاه‌‌مدت رضایت‌ خاطر به‌کارگیرندگان آن را فراهم آورد، اما در بلندمدت نتیجه‌ای جز ورشکستگی سیاسی نخواهد داشت. تخریب رقبا برای تقویت خویش نتیجه‌ای غیر از بی‌اعتباری نزد اهل نظر ندارد.

سخن قدری به درازا کشید. من و دوستانی که می‌شناسم، به‌گونه‌ای زندگی نکرده‌ایم که شرمنده گذشته خویش باشیم. ما نه قهرمان‌ایم و نه معصوم. اما در مجموع کوشیده‌ایم بدون در نظرگرفتن مصالح شخصی‌مان اقدام و عمل کنیم. البته همیشه ادراک و میزان اطلاعات ما تعیین‌کننده محدوده و شیوه عمل ما بوده است. در زندگی شخصی من همیشه این افتخار باقی خواهد ماند که در سنگرهایی نفس کشیدم که امثال همت و باکری و خرازی نفس کشیده بودند.


منبع: مشق نو





نظر شما درباره این مقاله:







گزارشی از جزئیات تماس تلفتی مادورو با ترامپ
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:31

گزارشی از جزئیات تماس تلفتی مادورو با ترامپ


ماریانا پاراگا، مت اسپتالنیک و سارا کینوسیان / خبرگزاری رویترز / اول دسامبر ۲۰۲۵

بنا بر گفتهٔ چهار منبع آگاه، نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهوری ونزوئلا، ماه گذشته تماس کوتاهی با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا، داشت. در این تماس ترامپ مجموعه‌ای از درخواست‌های مادورو را رد کرد. ترامپ در این گفت‌وگوی تلفنی یک هفته به مادورو فرصت داده بود تا از کشور خارج شود.

این تماس در ۲۱ نوامبر و پس از ماه‌ها افزایش فشارهای آمریکا بر ونزوئلا انجام شد؛ از جمله حملات علیه قایق‌های مظنون به قاچاق مواد مخدر در حوزهٔ کارائیب، تهدیدهای مکرر ترامپ مبنی بر گسترش عملیات نظامی به خاک ونزوئلا، و قرار دادن «کارتل خورشیدها» (کارتل دلوس سولس) — گروهی که دولت ترامپ می‌گوید مادورو نیز در آن عضویت دارد — در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی.

مادورو و دولتش همواره تمامی اتهامات جنایی را رد کرده‌اند و می‌گویند ایالات متحده با هدف تغییر حکومت و تسلط بر منابع عظیم طبیعی ونزوئلا، از جمله نفت، چنین اتهاماتی را مطرح می‌کند.

به گفتهٔ سه منبع، مادورو در این تماس به ترامپ گفته که حاضر است ونزوئلا را ترک کند، مشروط بر اینکه برای خود و اعضای خانواده‌اش «عفو کامل قضایی» تضمین شود؛ از جمله لغو همهٔ تحریم‌های آمریکا و مختومه‌شدن پروندهٔ اصلی او در دادگاه کیفری بین‌المللی.

به گفتهٔ همین سه نفر، او همچنین خواستار لغو تحریم‌های بیش از ۱۰۰ مقام دولتی ونزوئلا شده بود؛ مقاماتی که بسیاری از آنان از سوی آمریکا به نقض حقوق بشر، قاچاق مواد مخدر یا فساد مالی متهم هستند.

به گفتهٔ دو منبع، مادورو هم‌چنین درخواست کرده بود که دلسی رودریگز، معاون رئیس‌جمهوری، دولت موقت را تا زمان برگزاری انتخابات جدید اداره کند.

ترامپ بیشتر درخواست‌های او را در طول این تماس که کمتر از ۱۵ دقیقه طول کشید رد کرده، اما به مادورو گفته است که یک هفته فرصت دارد که ونزوئلا را به مقصد دلخواه خود و همراه با اعضای خانواده‌اش ترک کند.

به گفتهٔ دو منبع، این «گذر امن» روز جمعه منقضی شد و همین باعث شد ترامپ روز شنبه اعلام کند که حریم هوایی ونزوئلا بسته است.

روزنامهٔ میامی هرالد پیش‌تر برخی جزئیات این تماس را گزارش داده بود، اما ضرب‌الاجل مربوط به روز جمعه قبلاً فاش نشده بود.

ترامپ روز یکشنبه تأیید کرد که با مادورو صحبت کرده است، بی‌آنکه جزئیاتی ارائه دهد. کاخ سفید از ارائهٔ توضیحات بیشتر خودداری کرد و وزارت اطلاعات ونزوئلا — که تمامی پرسش‌های رسانه‌ای دربارهٔ دولت را مدیریت می‌کند — فوراً به درخواست‌ها برای اظهار نظر پاسخ نداد.

دولت ترامپ اعلام کرده است که مادورو — که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است — را به عنوان رئیس‌جمهوری قانونی ونزوئلا به رسمیت نمی‌شناسد. مادورو سال گذشته ادعای پیروزی در انتخاباتی را مطرح کرد که آمریکا و دیگر دولت‌های غربی آن را «نمایشی» خواندند و ناظران مستقل نیز گفتند که اپوزیسیون با اختلاف چشمگیر پیروز شده است.

مادورو روز دوشنبه در سخنرانی مقابل راهپیمایان، بر «وفاداری مطلق» خود به مردم ونزوئلا سوگند خورد.

هنوز روشن نیست که آیا مادورو می‌تواند پیشنهاد تازه‌ای با موضوع عبور امن مطرح کند یا نه. به گفتهٔ یک مقام ارشد آمریکایی، ترامپ روز دوشنبه با مشاوران ارشد خود دربارهٔ کارزار فشار علیه ونزوئلا — در کنار موضوعات دیگر — گفت‌وگو کرده است.

یک منبع مستقر در واشنگتن که از مباحثات داخلی دولت ترامپ اطلاع دارد، احتمال خروج توافقی مادورو را رد نکرد، اما تأکید کرد که اختلاف‌های مهمی همچنان باقی است و جزئیات کلیدی هنوز حل‌نشده‌اند.

ایالات متحده میزان جایزهٔ اطلاعات منجر به دستگیری مادورو را به ۵۰ میلیون دلار افزایش داده است و همچنین برای چند مقام ارشد دیگر دولت، از جمله دیوسدادو کابیو وزیر کشور، که همگی به‌اتهام قاچاق مواد مخدر و دیگر جرائم در آمریکا تحت پیگرد هستند، پاداش‌های ۲۵ میلیون دلاری تعیین کرده است. همهٔ آنان این اتهامات را رد کرده‌اند.

به گفتهٔ سه منبع، دولت مادورو خواستار انجام تماس دیگری با ترامپ شده است.





نظر شما درباره این مقاله:







درخشش فیلم جعفر پناهی در جوایز گاتهام
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:17

درخشش فیلم جعفر پناهی در جوایز گاتهام


فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی، کارگردان ایرانی، در مراسم جوایز گاتهام که آغاز رسمی فصل جوایز سینمایی به شمار می‌رود، برنده سه جایزه عمده شامل بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه‌ غیراقتباسی و بهترین فیلم بین‌المللی شد. هرچند جایزه اصلی بهترین فیلم به اثر «نبردی پس از نبردی دیگر» رسید، اما این درام ایرانی بود که بیشترین افتخارات شب را به خود اختصاص داد.

فیلم «یک تصادف ساده» داستان چند زندانی سابق را روایت می‌کند که مردی را می‌ربایند و گمان می‌برند او شکنجه‌گرشان بوده است. پناهی برای این فیلم که به‌طور مخفیانه در ایران ساخته شد، علاوه بر جایزه بهترین کارگردان، جایزه فیلمنامه‌ غیراقتباسی و بهترین فیلم بین‌المللی را نیز دریافت کرد.

اعطای این جوایز در حالی صورت گرفت که مدت کوتاهی پیش از آن، گزارش‌هایی منتشر شد مبنی بر اینکه دادگاهی در ایران پناهی را غیاباً به یک سال زندان محکوم کرده است. در زمان صدور این حکم، او در ایالات متحده برای تبلیغ فیلم تازه‌اش حضور داشت. این فیلمساز پیش‌تر نیز در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۲۲ به اتهام «تبلیغ علیه نظام» زندانی شده بود. پناهی در مقاطعی از فعالیت سینمایی در ایران منع شده بود، اما اجازه یافت آخرین اثرش را که در ماه مه در جشنواره کن نخل طلای بهترین فیلم را کسب کرد، تولید کند. با این حال چون نمی‌خواست فیلم را برای دریافت مجوز رسمی به مقامات ارائه دهد، تصمیم گرفت آن را به طور پنهانی فیلمبرداری کند.

جایزه اصلی بهترین فیلم به اثر «نبردی پس از نبردی دیگر» به کارگردانی پل توماس اندرسن تعلق گرفت؛ فیلمی درباره یک انقلابی سابق با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، دخترش با بازی چیس اینفینیتی و یک سرباز با بازی شان پن که در جست‌وجوی آنان است. با وجود شش نامزدی، این تنها جایزه‌ای بود که این فیلم تحسین‌شده به‌دست آورد.

جوایز گاتهام به آثاری اعطا می‌شود که «دیدگاه فردی کارگردان، تهیه‌کننده یا نویسنده در آن به روشنی آشکار باشد.» در همین راستا، مراسم امسال با تجلیل از هنرمندان و سازندگان آثار شاخصی چون «گناهکاران»، «فرانکنشتاین»، «هدا»، «بعد از شکار» و «جی کلی» همراه بود.

تقدیم به فیلمسازان مستقل در ایران و در هرجای دنیا

پناهی هنگام دریافت جایزه گفت: «این جایزه برای من یک افتخار شخصی نیست؛ فیلمسازی کار گروهی است و متعلق به تمام کسانی‌ است که در این فیلم همراهم بودند. با این وجود می‌خواهم به نمایندگی از آنها افتخار این جایزه را تقدیم کنم به فیلمسازان مستقل در ایران و در هرجای دنیا. فیلمسازانی که در سکوت، بی‌پشتوانه، و گاه با خطر کردنِ هر آنچه دارند، تنها با نیروی ایمان به حقیقت و انسانیت، دوربین را روشن نگه می‌دارند. امیدوارم این تقدیم، کوچک‌ترین ادای احترامی باشد به تمام فیلمسازانی که حقِ دیدن و دیده شدن را از آنان دریغ کرده‌اند، اما همچنان خلق می‌کنند و هستند.»


فهرست کامل برندگان جوایز گاتهام ۲۰۲۵:

- بهترین فیلم: «نبردی پس از نبردی دیگر» (One Battle After Another)
- بهترین کارگردان: جعفر پناهی 
- بهترین نقش اصلی: سوپه دیریسو برای فیلم «سایه پدرم» (My Father’s Shadow)
- بهترین نقش مکمل: وونمی موساکو برای فیلم «گناهکاران» (Sinners)
- بهترین فیلمنامه غیراقتباسی: «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی 
- بهترین فیلمنامه اقتباسی: «Pillion» از «هری لایتون»
- کارگردان نوظهور: آکینولا دیویس جونیور برای فیلم «سایه پدرم»
- بازیگر نوظهور: ابو سانگار برای فیلم «داستان سلیمان» (Souleymane’s Story) 
- بهترین فیلم بین‌المللی: «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی
- بهترین مستند بلند: «دوستان نامطلوب من: قسمت اول - آخرین پرواز در مسکو» (My Undesirable Friends: Part I — Last Air in Moscow)


منبع: نیویورک تایمز، شبکه‌های اجتماعی





نظر شما درباره این مقاله:







روزهای آخر مادورو؟ / احمد زیدآبادی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 7:00

روزهای آخر مادورو؟ / احمد زیدآبادی


روزنامه هم‌میهن

پیش از به قدرت رسیدن «بولیواری‌ها» در ونزوئلا، معمولاً این کشور به عنوان نمونه‌ای از ابطال نظریه دموکراسی‌ناپذیر بودن کشورهای صادرکننده بزرگ نفت معرفی می‌شد. بولیواری‌ها اما در دوران حکمرانی خود بر ونزوئلا، پول نفت را در جهت تضعیف بنیان‌های دموکراسی ونزوئلا به خدمت گرفتند و مهمترین شاهدِ امکان دموکراسی در کشور نفتی را از وجاهت انداختند!

نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا در مقام جانشینی هوگو چاوز انتخاباتی را در کشورش برگزار کرده است که نهادهای معتبر بین‌المللی و بسیاری از کشورهای جهان، آن را آزاد و عادلانه به حساب نیاوردند و از همین رو، مشروعیت حکومت او را به چالش کشیدند. تضعیف مشروعیت دموکراتیک دولت مادورو اکنون بهانه‌ای در اختیار دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا قرار داده است تا با متهم کردن آن به «نارکوتروریسم» در جهت سرنگونی‌اش اقدام کند.

ترامپ دولت مادورو را به تولید سازمان‌یافته مواد مخدر و قاچاق آن به خاک آمریکا متهم می‌کند و تحت عنوان «دفاع از امنیت ملی آمریکا» ونزوئلا را تحت شدیدترین فشارهای همه‌جانبه قرار داده است.

ظاهراً ترامپ در گام نخست می‌کوشد تا با تشدید فشار علیه مادورو او را داوطلبانه به واگذاری قدرت و خروج از کشورش متقاعد کند. طبق گزارش رسانه‌های آمریکا، ترامپ و مادورو هفته گذشته تماس تلفنی بی‌نتیجه‌ای داشته‌اند. در این تماس، گویا مادورو خواهان مصونیت گسترده‌ای برای همکاران خود در دولت ونزوئلا شده اما ترامپ ضمن مخالفت با این درخواست خواهان خروج سریع او از کشورش شده است.

اگر فشارهای کنونی منجر به واگذاری قدرت از سوی مادورو نشود به احتمال زیاد، ترامپ با هدف سرنگونی او برای استفاده از زور آماده است. ترامپ برای عمل به وعده‌های انتخاباتی خود، قاعدتاً از وارد کردن آمریکا به جنگی طولانی و درازدامن پرهیز می‌کند، از همین رو، او امیدوار است که با چند حمله هوایی در کنار یک حمله زمینی محدود، به حکومت مادورو در ونزوئلا پایان دهد.

دولت بولیواری مادورو در میان مردم ونزوئلا قاعدتاً بدون حامی نیست و برخی از اقشار اجتماعی که از توزیع پول نفت در سطوحی از جامعه بهره‌مند شده‌اند، از آن پشتیبانی می‌کنند. در مقابل، جمعیت مخالف دولت مادورو نیز پرشمار است. تضعیف پایه‌های دموکراسی و اقتصاد در کنار فشار فزاینده علیه شهروندان مخالف، اقشاری از جامعه ونزوئلا را به اندازه‌ای ناراضی و خشمگین کرده است که برخی از آنان بدون پروا آمریکا را به سرنگونی دولت خود فرامی‌خوانند.

نمونه‌ای از این ناراضیان ماریا ماچادو از رهبران اپوزیسیون ونزوئلاست که جایزه صلح نوبل سال جاری میلادی را به خود اختصاص داد. خانم ماچادو با چنان صراحتی از حمله نظامی آمریکا به ونزوئلا برای سرنگونی دولت مادورو حمایت کرده که مورد اعتراض بسیاری از محافل چپگرا در سطح بین‌المللی قرار گرفته است.

در واقع صف‌آرایی موافقان و مخالفان دولت مادورو در داخل ونزوئلا، این پرسش را پیش می‌کشد که در کشوری با وجود چنین شکاف و اختلافی در میان مردم، آیا به فرض سرنگون شدن دولت بر اثر یک حمله نظامی محدود، نوعی ثبات سیاسی تازه ظاهر می‌‌شود و یا آنکه ونزوئلا را غرق در بی‌ثباتی و جنگ داخلی خواهد کرد؟

پاسخ به این پرسش آسان به نظر نمی‌رسد اما مقام‌های کاخ سفید ظاهراً بر این گمانند که با حذف مادورو و تیم همراهش، نیروهای حامی او در سطح جامعه انگیزه خود را برای ایستادگی از دست می‌دهند و بدین ترتیب، نیروهای اپوزیسیون در سایه حمایت آمریکا می‌توانند خلأ قدرت را پر کرده و ثبات و نظم لازم را برقرار کنند. در این میان اما نسبت اقدام آمریکا در ونزوئلا با حقوق بین‌الملل نیز محل بحث کارشناسان است.

روشن است که آمریکا در این باره چندان در قید قواعد و حقوق بین‌الملل نیست و خود رأساً در مقام مفسر و مجری این قواعد عمل می‌کند! این رفتار، برخی کشورها را نگران کرده است اما نه به اندازه‌ای که نگران سرنوشت دولت مادورو شوند و بخواهند به حمایت از آن دست به تحرکی در صحنه جهانی بزنند.

ونزوئلا حامیان پروپاقرص چندانی در صحنه بین‌المللی ندارد. این کشور گرچه از متحدان نزدیک روسیه و چین و از مدافعان بی‌چون و چرای سیاست‌های آن دو کشور در عرصه بین‌المللی است، اما پکن و مسکو تاکنون جز چند موضع‌گیری نه‌چندان شدید و قاطع لفظی، اقدام دیگری در جهت حمایت از دولت مادورو انجام نداده‌اند. از رفتار چین و روسیه چنین برداشت می‌‌شود که آنان در حوزه کارائیب منافع قابل توجهی برای خود تعریف نکرده‌اند و آماده هیچ نوع رویارویی با آمریکا بر سر سرنوشت این منطقه نیستند.

آنها در عوض به نوع رابطه خود با واشنگتن حساسیت بیشتری نشان می‌دهند. رهبران کرملین مشغول مذاکرات علنی و مخفی با آمریکا برای خاتمه دادن به جنگ اوکراین هستند و می‌کوشند تا با جلب رضایت ترامپ، او را به سمت فرمول صلحی به نفع خود ترغیب کنند. چینی‌ها نیز در اندیشه توافقی اقتصادی با آمریکا هستند که جنگ تعرفه‌ها بین دو کشور را به حداقل ممکن برساند.

با این وضع، مادورو در مواجهه با ایالات متحده حمایت چندانی از مسکو و پکن دریافت نخواهد کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ مقامات ارشد امنیتی را به کاخ سفید
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.12.2025, 0:01

ترامپ مقامات ارشد امنیتی را به کاخ سفید






نظر شما درباره این مقاله:







اسمر حمیدی، خواننده و فعال فرهنگی آزاد شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 21:05

اسمر حمیدی، خواننده و فعال فرهنگی آزاد شد






نظر شما درباره این مقاله:







رئیس‌جمهور آمریکا چقدر از نظر جسمانی سرحال است؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 20:02

رئیس‌جمهور آمریکا چقدر از نظر جسمانی سرحال است؟


فرانک هورنیگ / اشپیگل آنلاین / ۱ دسامبر ۲۰۲۵

تقویم کاری دونالد ترامپ یک متن خواندنی جذاب است. هر کسی می‌تواند دقیقه‌به‌دقیقه در وب‌سایت «رول کال»(Roll Call) دنبال کند که رئیس‌جمهور همراه با بانوی اول چه زمانی با هلیکوپتر «مارین وان» کاخ سفید را ترک می‌کند و ساعت چند در پایگاه هوایی مشترک اندروز به هواپیمای ریاست‌جمهوری «ایرفورس وان» سوار می‌شود.

رسیدن به فرودگاه بین‌المللی پالم بیچ در فلوریدا، ادامه مسیر به باشگاه شخصی‌اش مارالاگو – همه چیز با دقت موشکافانه ثبت شده است. حتی برنامه دیدارهای سیاسی ترامپ نیز در «رول کال» قابل مشاهده است. در هفته گذشته تعداد این برنامه‌ها خیلی زیاد نبود.

در روز یکشنبه ۲۳ نوامبر، رئیس‌جمهور هیچ برنامه عمومی نداشت. دوشنبه ساعت ۱۶ یک فرمان را امضا کرد. سه‌شنبه، دونالد و ملانیا ترامپ در مراسم نیمروزی، بنا به سنت هر ساله شکرگزاری، بوقلمون‌های «گابل» و «وادل» را عفو کردند. سپس راهی فلوریدا شد برای یک آخرهفته بسیار طولانی.

رئیس‌جمهور درباره حملات تروریستی در واشنگتن دی.سی. اظهار نظر کرد و از طریق ارتباط ویدئویی با نیروهای نظامی آمریکا صحبت نمود. طبق برنامه رسمی، در هفته گذشته کار بیشتری انجام نشده است. به نظر می‌رسد این مرد ۷۹ ساله به سرعتی آرام‌تر روی آورده – و درست همین موضوع است که اکنون در آمریکا محل بحث شده است.

روزنامه «نیویورک تایمز» پس از بررسی برنامه‌های او می‌نویسد: «مردم آمریکا آقای ترامپ را کمتر از گذشته می‌بینند». البته او در این سال بیشتر از سال نخست دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش به خارج سفر کرده است، اما در داخل کشور بسیار کمتر حضور می‌یابد، برنامه‌های کمتری در تقویم کاری دارد و معمولاً حضورهای عمومی‌اش را به بازه‌ای «بین ساعت ۱۲ تا ۱۷ بعدازظهر» محدود می‌کند.

آیا دونالد ترامپ به “اردک لنگ” تبدیل می‌شود؟

آیا اکنون چیزی در ریاست‌جمهوری ترامپ در حال تغییر است؟ او تا به امروز خستگی‌ناپذیر به نظر می‌رسید. فرمان‌های ریاست‌جمهوری را یکی پس از دیگری امضا می‌کرد، در دفتر بیضی کاخ سفید پذیرای بازدیدکنندگان بود. بدون وقفه در صحنه حضور داشت: یا در گفت‌وگو با خبرنگاران – یا با پیام‌های شبانه در شبکه اجتماعی خودش، تروث‌سوشال.

اما ناگهان او آسیب‌پذیر به نظر می‌رسد. اخیراً تردیدهایی درباره توانایی جسمانی او مطرح شده. و شاید برای او حتی مهم‌تر: اکنون در اردوگاه خودش هم انتقادهایی از او شنیده می‌شود. تا همین چندی پیش، نمایندگان جمهوری‌خواه به سختی جرأت می‌کردند علناً از رئیس‌جمهور انتقاد کنند. اینفلوئنسرهای جنبش «آمریکا را دوباره عظمت ببخش»(MAGA) او را ستایش می‌کردند.

اکنون به نظر می‌رسد برخی پادکسترها و حتی برخی نمایندگان کنگره در رقابتی ناگفته هستند تا جسارت خود را در انتقاد ترامپ نشان دهند.

تابوی رئیس‌جمهور ترک برداشته؛ برای نخستین بار از زمان پیروزی‌اش در انتخابات سال گذشته. تحلیلگران سی‌ان‌ان او را «اردک لنگ» خوانده‌اند. صحبت از یک «شکستن سد» است – یا دست‌کم «ترک‌هایی در سد».

هر کسی که قدرت ترامپ را دست‌کم بگیرد، معمولاً بهای سنگینی می‌پردازد.

برای سرودهای وداع هنوز زود است. هر کسی که قدرت ترامپ را دست‌کم بگیرد، اغلب بهای سنگینی می‌پردازد؛ همان‌طور که کامالا هریس و شماری از نامزدهای ریاست‌جمهوری جمهوری‌خواه می‌توانند شهادت دهند. به‌هیچ‌وجه هر کسی در این سن قادر به اجرای چنین برنامه‌ای نخواهد بود. ضمن اینکه تقویم رسمی در «رول کال» تنها بخشی از کار را نمایش می‌دهد؛ جلسات داخلی، تماس‌های محرمانه و کارهای مشابه ثبت نمی‌شوند.

با این حال، برای او مشکل‌ساز است اگر هاله شکست‌ناپذیری‌اش رنگ ببازد.

جدی بودن وضعیت در ماجرای پرونده اپستین آشکار شد. دیدن اینکه ترامپ پس از ماه‌ها مقاومت، کنگره را فراخواند تا به انتشار اسناد قضایی رأی دهد، نمایش قابل‌توجهی بود. او معمولاً اراده‌اش را بر دیگران تحمیل می‌کرد، اما این بار کوتاه آمد تا مانع شورش آشکار جمهوری‌خواهان علیه خود شود.

اظهارنظرها از داخل حزب برای او تحقیرآمیز بودند. توماس مَسی، نماینده جمهوری‌خواه، گفت که ترامپ تلاش می‌کند «دوستان ثروتمند و قدرتمند خود – میلیاردرها و اهداکنندگان مالی – را محافظت کند.» به گفته او، رای‌گیری نمایندگان کنگره آمریکا «بیش از مدت ریاست‌جمهوری ترامپ اهمیت خواهد داشت.»

مارجری تیلور گرین، متحد دیرینه او، حتی به‌دلیل موضوع اپستین با بت سیاسی خود قطع رابطه کرد و ترامپ نیز او را «خائن» نامید.

اینفلوئنسرهای راست‌گرا منتقد بت دیروز خود شده‌اند

اینفلوئنسرهای جنبش «آمریکا را دوباره عظمت ببخش» اخیراً به‌طور علنی فساد در واشنگتن را نقد می‌کنند – به گفته آن‌ها سطح فساد به حدی رسیده که «در کتاب‌های تاریخ درباره آن می‌خوانید.»

یک جمهوری‌خواه از تگزاس صراحتاً گفت که ترامپ برایش «زننده» شده است. وبگاه خبری محافظه‌کار «تاون‌هال» در مورد نوشته‌های ترامپ در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «این پیام‌ها چنان بی‌رحمانه‌اند که هر کسی با حداقلی از همدلی باید از خود بپرسد او چه جور انسانی است.»

چنین قضاوت‌هایی از جانب اپوزیسیون چندان تعجب‌برانگیز نیست. اما وقتی از جانب حامیان سابق خود او باشد، روشن می‌شود که چیزی در حال تغییر است. این موضوع هم‌چنین زمانی آشکار شد که طرح صلح ترامپ برای اوکراین علنی شد. «پوتین تمام سال را صرف این کرده که رئیس‌جمهور ترامپ را به بازی بگیرد»، میچ مک‌کانل، سناتور و رهبر سابق اکثریت جمهوری‌خواهان اظهار داشت. خطاب کردن رئیس به‌عنوان «احمق» – این نیز سطح جدیدی در واشنگتن است.

«سال‌خورده، فرسوده و مورد تردید از جانب نزدیکان خود»: ترامپ و حامیان MAGA او در اواخر دوره ریاست‌جمهوری جو بایدن با لذت این نمایش را دنبال کردند – و بارها بی‌رحمانه آن را به رخ او کشیدند؛ حتی حالا که بایدن مدتی است بازنشسته شده. ترامپ در اواسط نوامبر درباره او طعنه زد: «او دائم خواب است؛ روز، شب، روی ساحل.» سپس خود را ستود: «من خواب‌آلود نیستم.»

با این حال در میان جمهوری‌خواهان نگرانی وجود دارد که شاید تاریخ تکرار شود. تصاویر و ویدئوهایی اخیراً نشان می‌دادند که رئیس‌جمهور هنگام دیدار با وزیر بهداشت خود، رابرت اف. کندی، در دفتر بیضی گویا خوابش برده است؛ در موارد دیگر نیز ظاهراً چشمانش بسته می‌شد. این تصاویر با دقت زیر نظر گرفته می‌شوند.

روزنامه «نیویورک تایمز» در تحلیل برنامه‌های ریاست‌جمهوری به این نتیجه رسید که تعداد حضورهای عمومی ترامپ در نخستین ۹ ماه دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش نسبت به مدت مشابه در دوره نخست ۳۹ درصد کاهش یافته است.





نظر شما درباره این مقاله:







صدور حکم یک سال حبس برای جعفر پناهی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 16:46

صدور حکم یک سال حبس برای جعفر پناهی






نظر شما درباره این مقاله:







جشنواره «فیلم و حقوق بشر» با یپام نرگس محمدی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 16:40

جشنواره «فیلم و حقوق بشر» با یپام نرگس محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







مقاومت در برابر سانسور؛ کردار روزانه‌ی مردم
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 14:00

مقاومت در برابر سانسور؛ کردار روزانه‌ی مردم


بیانیه کانون نویسندگان ایران

کار سانسور و سرکوب آزادی بیان در ایران به آن پایه رسیده است که نهاد امنیتی جمهوری اسلامی نویسندگان را به‌صرف انتشار آثارشان در خارج از کشور احضار، بازجویی و تهدید می‌کند. اگر تا دیروز ساطور سانسور حکومتی در حال مثله کردن محتوای کتاب بود، امروز می‌خواهد نحوه‌ی انتشار آن را نیز زیر تیغه‌ی خود بگیرد. گرچه این چنگ‌اندازی تازه در میان بی‌شمار فجایعی که سانسور به وجود آورده نمونه‌ا‌ی خرد به‌شمار می‌رود، تاکیدی دیگر، تاکیدی هزار باره، است برآن که سانسور در جمهوری اسلامی نه پدیده‌ای عارضی که خصیصه‌ای «ذاتی» و هویتی است؛ خصیصه‌ای که از ابتدای قدرت‌گیری تا امروز به گونه‌ای گسترش‌یابنده به ظهور رسانده است.

سانسورهای سیاسی، ایدئولوژیک، مذهبی، اخلاقی و جنسیتی دهه‌هاست که به دست حاکمیت و به قصد تصرف ذهن و اراده‌ی مردم تارهایش را بر جان جامعه، بر کل زندگی مردم، تنیده. این وضعیت در همه‌ی پهنه‌های اجتماع کشمکشی پنهان و آشکار میان مردم و حاکمیت به وجود آورده است؛ از صفحه‌های مجازی اینترنت تا میدان‌های ورزشی به آوردگاه سانسور و ضد سانسور بدل شده و هر روز نشانه‌هایش مشاهده می‌شود: فیلترینگ و فیلترشکن، «مجوز» و استقلال در عرصه‌های کتاب و سینما و تئاتر و موسیقی و ...

در این کشاکش پرفراز و نشیب حاکمیت برای تحمیل سانسور از انواع روش‌های «نرم» و سخت استفاده کرده و می‌کند: از بخشنامه‌های دولتی تا فتواهای مرگ و اعدام، از تخت پروکروستس وزارت ارشاد تا تخت شلاق قوه‌ی قضائیه، از فیلترینگ تا اینترنت ملی و اینترنت طبقاتی، از تهدید خبرنگاران و نویسندگان تا حبس آنها، از انتشار تبلیغات دروغین در رسانه‌های حکومتی نسبت به معترضان تا شلیک گلوله در اعتراضات مردمی، از تقویت و دمیدن به شیپور فرهنگ مردسالاری تا به‌شلاق بستن زنان. و این روزها، در قرن بیست‌ویکم، در عصر انفجار اطلاعات و رشد سریع و وسیع تکنولوژی ارتباطات در جهان، نویسندگان، هنرمندان و مردم ایران را با تهدید مستقیم در اطلاعیه‌های امنیتی حتی از ابراز نظر پیرامون فجایعی مانند انفجار بندر رجایی و آتش گرفتن جنگل هیرکانی منع می‌کند تا بتواند در متن سکوت و هراسِ دیگران و راه بستن بر حقیقت، روایت ساخته‌ی خود را در افکار عمومی جا بیندازد و ذهن‌ها را به کنترل خود درآورد. سانسور اساسا ضد حقیقت است اما در این سرزمین به خون و ستاندن جان آدمی نیز آغشته است.

این سرکوب همه‌جانبه اما تا کنون نتوانسته طرف دیگر نبرد را از میدان به در کند؛ حاشا که با وجود تحمیل هزینه‌های بسیار گزاف، جسورتر ساخته و به ایستادگی‌اش در برابر سانسور دامن زده است. انتشار «آزاد» کتاب و نشریه، کم‌اثر کردن فیلترینگ، سینمای مستقل، تئاتر مستقل، خوانندگی علنی زنان و انتشار آن در فضای مجازی، موسیقی خیابان و ... شکل‌های دیگر مقاومت است با این همه تا لغو کامل انواع سانسور و بیرون ریختن آنها از عرصه‌های رسمی و علنی جامعه، تا ایجاد شرایطی کاملا آزاد برای فرهنگ و ادبیات و هنر و تا رهایی زندگی از چنگ سانسور راهی طولانی و مبارزه‌ای دشوار در پیش است. سانسوری که کل زندگی یک اجتماع را در بر می‌گیرد کل زندگی را به مقاومت در برابر خود برمی‌انگیزد. پایداری در برابر آن دیگر موقوف به گروه‌های خاص همچون نویسندگان و هنرمندان مترقی نیست بلکه مدت‌هاست که به امر عمومی و کنش روزمره‌ی مردم دگرگونی یافته.

همین سد محکم کار سانسورچیان و سرکوب‌گران آزادی بیان را برای بستن دست و دهان مردم و تحکیم اختناق بسیار دشوار کرده است. روی آوری حاکمیت به صدور اطلاعیه‌های غلاظ شداد نهادهای امنیتی در پی هر اتفاق اجتماعی و امر به سکوت، افزودن بر اعدام‌ها، تشدید احضارها و بازداشت‌های نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران و فعالان فضای مجازی، همچنین رسمیت بخشیدن علنی به تبعیض برای استفاده‌ی بدون سانسور از اینترنت برای خودی‌ها و گروه‌های محدود تحت عنوان اینترنت طبقاتی و «خط سفید»، واکنشی به این موقعیت است.

کانون نویسندگان ایران که «با هرگونه سانسور اندیشه و بیان مخالف است و خواستار امحای همه‌ی شیوه‌هایی است که، به صورت رسمی یا غیر رسمی، مانع چاپ آرا و آثار می‌شوند» از این ایستادگی حمایت می‌کند، گرامی‌اش می‌دارد و تا برچیده شدن بساط هر نوع سانسور و محو کامل آن به کوشش‌های خود ادامه می‌دهد. از همین روی سال‌ها پیش روز ۱۳ آذر را روز مبارزه با سانسور نامگذاری کرد. سیزدهم آذر روز گرامی‌داشت این مقاومت و مبارزه، و روز یادآوری مسئولیتی است که هر انسان نسبت به پیدایی جامعه‌ای عاری از سانسور و خفقان دارد.

کانون نویسندگان ایران همه‌ی نویسندگان، هنرمندان، افراد و تشکل‌های آزادی‌خواه را فرامی‌خواند برای گرامی‌داشت این روز از هیچ کوششی دریغ نکنند زیرا نابودی سانسور، عاملی بسیار مهم در کسب آزادی بیان و اعتلای زندگی، فرهنگ، ادبیات و هنر است.

کانون نویسندگان ایران
۱۰ آذر ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







ضیا نبوی از زندان آزاد شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 13:09

ضیا نبوی از زندان آزاد شد






نظر شما درباره این مقاله:







چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 12:04

چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند


نفس کشیدن «طبقاتی» شد
«آلودگی هوا» چگونه طبقه متوسط و فقیر را در ایران هدف می‌گیرد؟

اقتصادنیوز: در شهرهای بزرگ ایران از تهران تا مشهد و اصفهان و اهواز و... آلودگی هوا دیگر فقط ابری از دود نیست که در آسمان بماند و بعد با وزش باد محو شود؛ بلکه آلودگی هوا تبدیل شده است به ابزاری نادیدنی که شکاف طبقاتی را هم عمیق‌تر می‌کند.

آلودگی هوا در تهران تنها یک مشکل زیست‌محیطی نیست، بلکه به بحرانی فراگیر تبدیل شده که اثرات آن به اقتصاد، سلامت و کیفیت زندگی مردم وارد شده است. هر چه آلودگی بیشتر می‌شود، هزینه‌های آن ناعادلانه‌تر بین مردم تقسیم می‌شود. در حالی که همه یک آسمان مشترک داریم، اما فاکتورهای اقتصادی، سلامت و رفاه ناشی از آلودگی هوا به‌طور برابر بر دوش مردم نمی‌نشیند. گویی در ایران، آب و هوا هم طبقاتی شده و نفس کشیدن برای برخی هزینه‌ای دارد که می‌تواند زندگی‌شان را واژگون کند.

بحران جهانی که فقرا را هدف می‌گیرد
در سطح جهانی، آلودگی هوا یکی از اصلی‌ترین عوامل مرگ‌ومیر زودرس است. برآوردهای معتبر بین‌المللی نشان می‌دهد در سال ۲۰۱۹، هزینه سلامت و افت بهره‌وری ناشی از آلودگی هوا به رقمی معادل ۸.۱ تریلیون دلار رسیده است؛ یعنی بیش از شش درصد کل اقتصاد جهان.با این حال، از این هزینه بزرگ، سهم کشورهایی که اقتصاد ضعیف‌تر دارند بسیار بیشتر است. داده‌های سال ۲۰۱۶ که مرگ‌های مرتبط با آلودگی را بررسی کرده، نشان می‌دهد ۹۲ درصد قربانیان در کشورهای کم‌درآمد و متوسط زندگی می‌کنند؛ در مکان‌هایی که مردم به‌طور معمول دسترسی کمتری به درمان، مسکن استاندارد و خدمات پیشگیرانه دارند.

غلظت ذرات معلق در فقیرترین مناطق ۳۰ تا ۳۳ درصد بیشتر از محله‌های ثروتمند
این الگو فقط محدود به کشورهای درحال‌توسعه نیست. در اروپا نیز نابرابری زیست‌محیطی به‌وضوح دیده می‌شود. گزارش‌های چندسال اخیر آژانس محیط زیست اروپا نشان می‌دهد که در فقیرترین مناطق، غلظت ذرات معلق ۳۰ تا ۳۳ درصد بیشتر از محله‌های ثروتمند است. در انگلستان نیز تحقیقات سال ۲۰۲۵ نشان داده در مناطقی که آلودگی هوا همچنان بالاتر از استاندارد سازمان جهانی بهداشت است، تقریباً نیمی از ساکنان در پایین‌ترین دهک درآمدی قرار دارند؛ جالب‌تر اینکه بیش از ۶۰ درصدشان حتی خودرو ندارند، اما قربانی آلودگی ناشی از تردد خودروهای دیگران می‌شوند. این یعنی کسانی که کمترین نقش را در تولید آلودگی دارند، بیشترین سهم را در تحمل آن می‌پردازند.

در سطح جهانی، تعداد کشورهایی که توانسته‌اند به استاندارد سخت‌گیرانه PM2.5 سازمان جهانی بهداشت (۵ میکروگرم در مترمکعب) برسند، به انگشتان یک دست هم نمی‌رسد. این نشان می‌دهد که آلودگی هوا نه‌تنها یک بحران بهداشتی، بلکه یک بحران عدالت اجتماعی است. فقیر بودن در جهان امروز فقط به معنای درآمد پایین نیست؛ به معنای تنفس هوای آلوده‌تر هم هست.

چهره ایرانی بحران؛ وقتی دود و فقر هم‌خانه می‌شوند
در ایران، آلودگی هوا سال‌ها است که از یک هشدار محیط‌زیستی عبور کرده و وارد مرحله یک بحران اجتماعی و اقتصادی شده است. برآوردهای علمی نشان می‌دهد آلودگی هوا در کشور سالانه جان ۴۰ هزار نفر را می‌گیرد و بار اقتصادی آن چیزی حدود ۳.۲ درصد تولید ناخالص داخلی است. این یعنی آلودگی هوا در سکوت، چیزی در حد یک پروژه ملی را از جیب اقتصاد برداشت می‌کند.

تهران، مهم‌ترین کانون آلودگی، هر ساله نزدیک به ۴ هزار مرگ زودرس ناشی از ذرات ریز معلق را تجربه می‌کند؛ ذراتی که در ریه‌ها می‌نشینند و موجب بیماری‌های قلبی و تنفسی می‌شوند. داده‌های سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱ نشان می‌دهد تهران در بخش قابل توجهی از روزهای سال هوایی «ناسالم» داشته و بخش عمده آلودگی آن، حدود ۸۲ درصد، از منابع متحرک مثل خودروها، کامیون‌ها، اتوبوس‌ها و موتورسیکلت‌ها است.

اینجا برای نفس کشیدن هوا کم است!
اما نکته مهم‌تر از عددها، محل وقوع آلودگی است. وقتی نقشه آلودگی تهران را با نقشه قیمت مسکن و درآمد خانوار مقایسه کنیم، یک همپوشانی واضح رخ می‌دهد: جنوب و مرکز شهر، جایی که خانه ارزان‌تر است، جایی که فقر بیشتر است، همان جایی است که آلودگی بیشتری هم دارد.این الگو در شهرهای دیگر نیز تکرار می‌شود. در اهواز، اصفهان، مشهد و کرج، محلات کم‌درآمد دقیقاً همان مناطقی هستند که بیشترین میزان ذرات معلق و آلودگی ناشی از صنایع سنگین را دارند. به بیان ساده، فقرا نه‌تنها درآمد کمتر دارند، بلکه «هوای کمتر» و «هوای بدتر» نیز دارند.

آلودگی هوا در تهران به یک بحران جدی اقتصادی و اجتماعی تبدیل شده است؛ هزینه‌های سنگین درمان، کاهش بهره‌وری و افت کیفیت زندگی تنها بخشی از هزینه‌هایی هستند که پایتخت به‌طور روزانه به خاطر این معضل می‌پردازد. این گزارش به بررسی تأثیرات گسترده آلودگی هوا بر اقتصاد تهران و زندگی مردم می‌پردازد.

آمارهای نظام سلامت در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که خانوارهای دهک‌های اول تا چهارم، ۴۰ تا ۵۵ درصد درآمد ماهانه‌شان را صرف درمان بیماری‌های قلبی و تنفسی می‌کنند؛ بیماری‌هایی که بخش مهمی از آن‌ها ریشه در آلودگی هوا دارد. در همین دوره، سهم «پرداخت از جیب» برای درمان بیماری‌های مزمن در ایران یکی از بالاترین‌ها در منطقه بوده است و بیش از ۷ درصد خانواده‌های کم‌درآمد در سال با «هزینه‌های کمرشکن درمان» مواجه شده‌اند؛ هزینه‌هایی که پس از پرداخت، خانواده را عملاً به زیر خط فقر می‌رانند. اما نکته این است که گروه‌هایی که بیشترین هزینه را می‌پردازند، دقیقاً همان‌هایی هستند که کمترین توان محافظت از خود را دارند.

ریسک بیماری تنفسی ناشی از آلودگی در مناطق فقیرنشین ۲.۵ برابر بالاتر
تحقیقات نشان می‌دهد در تهران، مشهد، اصفهان و اهواز، بیش از ۶۵ درصد ساکنان مناطق با آلودگی شدید، در خانه‌هایی زندگی می‌کنند که متوسط عمرشان بالای ۳۰ سال است و حداقل‌های تهویه، عایق‌بندی یا کیفیت ساخت را ندارند. بیش از ۷۰ درصد ساکنان این مناطق به‌جای خودروهای شخصی کم‌آلاینده، به حمل‌ونقل عمومی یا موتورسیکلت وابسته‌اند؛ یعنی دقیقاً همان وسایلی که بیشترین مواجهه چهره‌به‌چهره با دود و آلاینده‌ها را ایجاد می‌کنند. در مقابل، در مناطق برخوردار شهرها، آمارها نشان می‌دهد بیش از ۵۵ درصد خانوارها از دستگاه‌های تصفیه هوا استفاده می‌کنند، خودروهای جدید و کم‌آلاینده‌تری دارند، و در محیط‌هایی با فضای سبز بیشتر و تردد کمتر زندگی می‌کنند.

همین تفاوت‌های ظاهراً کوچک و روزمره، در عمل فاصله قابل‌توجهی در سلامت ایجاد می‌کند: طبق داده‌های تحلیلی منتشرشده در مطالعات شهری، نرخ ابتلا به بیماری‌های تنفسی در محلات کم‌درآمد تا ۲.۵ برابر بیشتر از محلات برخوردار است و میزان بستری ناشی از آلودگی هوا در این مناطق تا ۳ برابر بالاتر ثبت شده است.

محل زندگی نباید محل تعیین سرنوشت سلامت باشد
هیچ طرح کاهش آلودگی هوایی موفق نخواهد بود اگر فقط روی «میانگین» شاخص‌ها تمرکز کند. تجربه جهان نشان داده کاهش نابرابری زیست‌محیطی زمانی مؤثر است که سیاست‌های شهری مستقیماً بر مناطقی که بیشترین رنج از آلودگی را می‌برند متمرکز شوند. تمرکز بر پاک‌سازی محلات کم‌درآمد، گسترش فضای سبز در مناطق آلوده، نوسازی ناوگان حمل‌ونقل به‌خصوص در خطوط جنوب‌شهر، و دسترسی ارزان‌تر به درمان‌های مرتبط با آلودگی، تنها بخشی از راه‌هایی است که می‌تواند چرخه آلودگی بیماری فقر را متوقف کند.

واقعیت این است که در هر شهری، طبقات مختلف در محله‌های متفاوتی زندگی می‌کنند؛ برخی در مناطق برخوردار با خیابان‌های سبز و ساختمان‌های استاندارد، برخی در محله‌هایی که به‌دلیل قیمت پایین‌تر، در نزدیکی بزرگراه‌ها، صنایع و مراکز ترافیکی قرار گرفته‌اند. اما این تفاوت جغرافیایی، هرگز نباید به این معنا باشد که سهم مردم از آلودگی هوا و هزینه‌های ناشی از آن هم «طبقه‌به‌طبقه» تعیین شود.

اینجاست که نقش مدیریت شهری پررنگ می‌شود. اگر شهر می‌خواهد به عدالت زیست‌محیطی نزدیک شود، باید سیاست‌هایی اتخاذ کند که فشار آلودگی بر دوش طبقه متوسط و ضعیف کمتر شود. این یعنی تمرکز بر پاک‌سازی محلات جنوبی و کم‌درآمد، توسعه حمل‌ونقل پاک در مناطقی که بیشترین آلودگی را تحمل می‌کنند، نوسازی ناوگان اتوبوسرانی و تاکسیرانی در همان بخش‌ها، افزایش فضای سبز در محلات فرسوده، و ارائه خدمات درمانی ارزان‌تر یا حمایت‌های ویژه برای بیماری‌های مرتبط با آلودگی.

آلودگی هوا ممکن است همه را درگیر کند، اما نباید به تنبیهی مالی برای فقرا تبدیل شود. حق برخورداری از هوای سالم باید در شهر به‌گونه‌ای توزیع شود که «محل زندگی» به‌تنهایی تعیین‌کننده کیفیت سلامت افراد نباشد.تا زمانی که مدیران شهری این شکاف را جدی نگیرند، آلودگی هوا فقط یک بحران محیط‌زیستی نخواهد بود؛ یک سازوکار تولید و بازتولید نابرابری باقی خواهد ماند.





نظر شما درباره این مقاله:







نادر جامه شورانی در زندان جان خود را از دست داد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 11:05

نادر جامه شورانی در زندان جان خود را از دست داد






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ گفت‌وگوی خود با مادورو را تایید کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 10:40

ترامپ گفت‌وگوی خود با مادورو را تایید کرد


خبرگزاری رویترز / ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، روز یکشنبه تأیید کرد که با نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا، گفت‌وگو کرده است؛ با این حال، او جزئیاتی درباره محتوای این گفت‌وگو ارائه نداد.

ترامپ در پاسخ به پرسشی درباره گفت‌وگو با مادورو گفت: «نمی‌خواهم درباره آن اظهار نظر کنم. پاسخ مثبت است.» او این سخنان را در حضور خبرنگاران در هواپیمای ایرفورس‌وان بیان کرد.

روزنامه نیویورک تایمز پیش‌تر گزارش داده بود که ترامپ در اوایل ماه جاری با مادورو تماس گرفته و درباره احتمال دیدار میان آن دو در ایالات متحده گفت‌وگو کرده است.

ترامپ در توضیح این تماس تلفنی گفت: «نمی‌توانم بگویم گفت‌وگو خوب یا بد پیش رفت؛ فقط یک تماس تلفنی بود.»

افشای این تماس در حالی صورت می‌گیرد که ترامپ هم‌زمان با ادامه استفاده از لحن تند علیه ونزوئلا، امکان رویکردی دیپلماتیک را نیز منتفی نمی‌داند.

روز شنبه، ترامپ اعلام کرد که فضای هوایی بر فراز و پیرامون ونزوئلا باید «کاملاً بسته» تلقی شود، بی‌آنکه جزئیات بیشتری ارائه دهد. این اظهارات موجب نگرانی و سردرگمی در کاراکاس شد؛ در حالی که دولت او فشار بر دولت مادورو را تشدید کرده است.

وقتی از ترامپ پرسیده شد آیا اظهاراتش درباره فضای هوایی به معنای احتمال قریب‌الوقوع حملات علیه ونزوئلاست، پاسخ داد: «نباید از آن چیزی برداشت کنید.»

دولت ترامپ گزینه‌هایی مرتبط با ونزوئلا را بررسی می‌کند تا با آنچه نقش مادورو در قاچاق مواد مخدر منتهی به مرگ آمریکایی‌ها عنوان می‌شود، مقابله کند. رئیس‌جمهور سوسیالیست ونزوئلا هرگونه ارتباط با تجارت غیرقانونی مواد مخدر را رد کرده است.

رویترز پیش‌تر گزارش داده بود که گزینه‌های مورد بررسی ایالات متحده شامل تلاش برای سرنگونی مادورو نیز هست و ارتش آمریکا پس از یک تقویت گسترده نظامی در دریای کارائیب و نزدیک به سه ماه عملیات علیه قایق‌های مظنون به قاچاق مواد مخدر در سواحل ونزوئلا، آماده ورود به مرحله تازه‌ای از عملیات است.

گروه‌های حقوق بشری این حملات را به‌عنوان «اعدام‌های فراقانونی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کرده‌اند و شماری از متحدان آمریکا نیز نگرانی فزاینده خود را از احتمال نقض حقوق بین‌الملل از سوی واشنگتن ابراز کرده‌اند.

ترامپ گفت درباره اینکه آیا ارتش آمریکا در جریان عملیاتی در ماه سپتامبر، حملهٔ دومی در دریای کارائیب انجام داده که طی آن بازماندگان هدف قرار گرفته‌اند، تحقیق خواهد کرد و افزود که شخصاً خواهان چنین حمله‌ای نبوده است.

پیت هیگسث، وزیر دفاع ایالات متحده، این حملات را قانونی دانسته و گفته است هدف آن‌ها «کُشنده» بودن است.

ترامپ هفته گذشته در سخنانی خطاب به نیروهای نظامی آمریکا اعلام کرد که ایالات متحده «به‌زودی» عملیات زمینی را برای متوقف کردن قاچاقچیان مظنون ونزوئلایی آغاز خواهد کرد.

مادورو و مقام‌های ارشد دولتش تاکنون درباره این تماس تلفنی اظهارنظری نکرده‌اند. خورخه رودریگز، رئیس مجلس ملی ونزوئلا، نیز روز یکشنبه در پاسخ به پرسش خبرنگاران گفت این موضوع در کنفرانس خبری او مطرح نیست؛ نشستی که در آن از آغاز تحقیقات پارلمان درباره حملات دریایی آمریکا در کارائیب خبر داد.





نظر شما درباره این مقاله:







تجربه خشک‌ترین پاییز نیم‌قرن اخیر در ایران
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.12.2025, 8:11

تجربه خشک‌ترین پاییز نیم‌قرن اخیر در ایران


رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی با تشریح وضعیت کم‌سابقه بارش‌ها در پاییز امسال اعلام کرد که یکی از خشک‌ترین پاییزهای پنج دهه اخیر را تجربه شد و بر اساس مدل‌های هواشناسی احتمال می‌رود ورود سامانه بارشی از غرب کشور طی هفته آینده بارش مؤثر و حتی برف را در پی داشته باشد.

احد وظیفه در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: از نظر بارندگی واقعاً پاییز بی‌مانندی است. هیچ‌وقت چنین پاییز کم‌بارشی را در دوره‌های آماری ندیده‌ایم. اکنون حدود ۷۰ روز از پاییز گذشته و بسیاری از نقاط کشور هیچ‌گونه بارشی نداشته‌اند. من که نزدیک سه دهه در هواشناسی فعالیت دارم چنین وضعی را رویت نکرده‌ام و داده‌های آماری پنج دهه گذشته هم همین را تأیید می‌کنند.

وی افزود: این خشکسالی بسیار کم‌سابقه فقط مختص ایران نیست و کشورهای مجاور ما نیز با چنین وضعیتی روبه‌رو هستند.

آغاز تغییر الگوی بارشی از هفته جاری
وظیفه ادامه داد: براساس مدل‌ها به‌نظر می‌رسد از هفته جاری امواج بارشی وارد کشور شوند. از امروز (۱۰ آذرماه) در سواحل شمالی، شمال‌ غرب و غرب کشور بارش‌هایی خواهیم داشت؛ هرچند شدید نیستند اما نسبت به شرایط کنونی یک تغییر محسوب می‌شوند.

موج گسترده‌تر در هفته دوم
رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی در ادامه گفت: از اواسط هفته آینده موج دیگری از غرب وارد کشور می‌شود که انتظار می‌رود تا پایان همان هفته موجی بارندگی‌های مناسبی در غرب، جنوب‌غرب و دامنه‌های جنوبی البرز از جمله استان تهران شود بنابراین باید حدود ۱۰ روز صبر کنیم تا بارش‌ها به‌طور جدی آغاز شوند.

چشم‌انداز بارش‌های زمستانی؛ نرمال تا فراتر از نرمال
وظیفه درباره پیش‌بینی وضعیت جوی زمستان گفت: بیشترین احتمال برای بارش‌های زمستان، قرار گرفتن در محدوده نرمال است و برای جنوب‌ غرب کشور احتمال بارش فراتر از نرمال وجود دارد، یعنی بارندگی‌ها در حد متوسط زمستان‌های ۴۰ سال اخیر خواهند بود.

ماهیت بارش در زمستان
وظیفه درباره نوع بارش‌های زمستانه توضیح داد: بارندگی در زمستان اصولاً درارتفاعات به‌صورت برف است و «خط برف» تعیین‌کننده شکل بارش‌هاست. به عنوان مثال حتی در بارش ضعیف اخیر در ایستگاه  ۷ توچال و بالاتر برف گزارش شد. خط برف بستگی به دما دارد و محدوده‌ای است که از آن ارتفاع به بالا بارش برف و پایین‌تر باران اتفاق می‌افتد.

به گفته وی برف بهترین شکل بارش برای ذخیره آب است؛ به‌سرعت جاری نمی‌شود و در ادامه فصل و سال آبی با ذوب آرام، چشمه‌ها و رودخانه‌ها را تغذیه می‌کند.

پیش‌بینی برای تهران بعد از چند ماه بدون بارش مؤثر
وظیفه درباره وضعیت بارندگی تهران اظهارکرد: اگر مدل‌ها محقق شود، دوشنبه هفته آینده (۱۶ آذر) موج بارشی وارد می‌شود و دوشنبه شب تا سه‌شنبه احتمال بارندگی در تهران وجود دارد؛ به‌ویژه در ارتفاعات البرز. مدل‌ها نشان می‌دهند که ممکن است ارتفاعات شمال تهران به‌طور کامل سفیدپوش شوند.

وی تأکید کرد: در علم هواشناسی هیچ قطعیتی وجود ندارد. مدل ممکن است امروز یک نتیجه بدهد و فردا با یک تغییر کوچک خروجی عوض شود بنابراین نباید هیچ پیش‌بینی را صددرصد قطعی دانست.

رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی افزود: امروز به‌ویژه درعرض‌های شمالی تهران، حوزه‌های آبگیر رودخانه‌ها، احتمال دو تا چهار میلی‌متر بارش داریم. مقدار کمی است اما می‌تواند کمی تنش فعلی را کاهش دهد.

سیلاب زمستانه نمی‌آید
به گفته وی در این مدت بارش شدید، چون عمدتاً در ارتفاعات برفی است، تبدیل به روان‌آب نمی‌شود و این برای ذخیره‌سازی آبی بسیار ارزشمند است.

رییس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران سازمان هواشناسی در بخش توضیحات تکمیلی خود گفت: حالا چون سدها خالیست، علاقه داریم بارش‌های سیل آسا رخ دهد و سدها را پر کند اما احتمال رخداد این بارش‌ها کم است. با این حال بارش در بالادست به شکل برف است و این شرایط برای ذخیره آب آینده مناسب است.

وظیفه در پایان گفت: زمانی که توده‌های هوا وارد فاز سرد زمستانی می‌شود، احتمال بارش‌های رگباریِ سیل‌آسا کم‌ می‌شود. برخلاف سامانه‌های بهاری که گرما و رطوبت باعث همرفتی و ابرهای جوششی می‌شود، در زمستان بارش‌ها غالباً به‌صورت برف یا باران با شدت متوسط‌ است و کمتر سیلاب ناگهانی ایجاد می‌کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







انهدام ۱۵ انبار تسلیحاتی داعش در سوریه
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 22:01

انهدام ۱۵ انبار تسلیحاتی داعش در سوریه


سنتکام روز یکشنبه (۳۰ نوامبر ۲۰۲۵) اعلام کرد که نیروهای آمریکایی و یگان‌هایی از وزارت کشور سوریه طی یک عملیات هماهنگ‌شده که بین ۲۴ تا ۲۷ نوامبر انجام شد، بیش از ۱۵ محل ذخیره‌سازی سلاح متعلق به داعش را در جنوب سوریه شناسایی و نابود کردند.

به‌گفتهٔ سنتکام، نیروهای مشترک «عملیات عزم راسخ» ارتش آمریکا با همکاری نیروهای سوری، این انبارهای تسلیحاتی را در نقاط مختلف استان ریف در حومه دمشق شناسایی و از طریق مجموعه‌ای از حملات هوایی و انفجارهای کنترل‌شده زمینی منهدم کردند.

در این تأسیسات نابودشده، بیش از ۱۳۰ خمپاره و راکت، چندین قبضه سلاح تهاجمی، تیربار، مین‌های ضدتانک و قطعات مورد استفاده در ساخت بمب‌های دست‌ساز کشف شد. نیروهای مشترک آمریکا و سوریه همچنین مقادیر قابل توجهی مواد مخدر غیرقانونی پیدا و نابود کردند.

دریابان برد کوپر، فرمانده سنتکام، گفت: «این عملیات موفق تضمین می‌کند که دستاوردهای به‌دست‌آمده علیه داعش پایدار بماند و این گروه نتواند خود را بازسازی کند یا حملات تروریستی را به داخل آمریکا یا هر نقطه از جهان صادر کند.»

او افزود که نیروهای آمریکایی «هوشیار خواهند ماند و باقیمانده‌های داعش را در سوریه به‌طور تهاجمی تعقیب خواهند کرد.»

این تازه‌ترین عملیات در حالی انجام می‌شود که سوریه در حال تجربهٔ تغییری بنیادین در رویکرد خود نسبت به مبارزه با تروریسم است؛ تحولی که پس از پیوستن رسمی دمشق به «ائتلاف بین‌المللی علیه داعش» در اوایل ماه جاری رخ داد — اقدامی که سنتکام آن را «یک نقطهٔ عطف» توصیف کرده است.

در ۱۳ نوامبر، سنتکام تأیید کرد که سوریه رسماً نودمین عضو این ائتلاف شده است؛ هم‌زمان با پیشرفت‌ سریع مذاکرات برای ادغام «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) در ساختار ارتش سوریه. تنها بین ۱ اکتبر تا ۶ نوامبر، نیروهای آمریکایی و ائتلاف، همراه با شرکای سوری، بیش از ۲۲ عملیات ضد داعش انجام دادند که طی آن پنج عضو این گروه کشته و ۱۹ نفر دیگر بازداشت شدند.

کوپر در آن زمان گفت: «این‌ها دستاوردهای قابل توجهی هستند.» او تأکید کرد که آمریکا قصد دارد «باقیمانده‌های داعش را در سوریه به‌طور تهاجمی تعقیب کند و در عین حال، تضمین کند دستاوردهای به‌دست‌آمده در عراق و سوریه پایدار بمانند.»

تحول نقش سوریه پس از سفر «احمد الشرع» رئیس‌جمهور موقت سوریه به کاخ سفید رقم خورد؛ جایی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا تعلیق تحریم‌های قانون سزار را اعلام کرد و از چارچوب همکاری سه‌جانبه میان سوریه، آمریکا و ترکیه حمایت کرد. اندکی پس از این نشست، الشرع اعلام کرد که سوریه رسماً به ائتلاف جهانی پیوسته است و این اقدام را «تجدید تعهد دولت برای مبارزه با تروریسم در همکاری با جامعهٔ بین‌المللی» توصیف کرد.

«مظلوم عبدی» فرمانده کل «نیروهای دموکراتیک سوریه» نیز اعلام کرد که این نیروها روند ادغام در ساختار نظامی سوریه را مطابق «توافق ۱۰ مارس» تسریع خواهند کرد. او پس از گفت‌وگو با نمایندهٔ آمریکا، تام باراک، گفت که این روند سرعت خواهد گرفت و پیوستن سوریه به ائتلاف را «گامی اساسی» برای تضمین آینده‌ای واحد و شکوفا برای سوریه توصیف کرد.

«محمود حبیب» سخنگوی نیروهای جبهه دموکراتیک سوریه (SDF) نیز تأیید کرد که مذاکرات با دمشق رسماً از سر گرفته شده و با سرعت در حال پیشرفت است. او گفت این مذاکرات از نقطه‌ای ادامه می‌یابد که گفت‌وگوهای قبلی متوقف شده بود و افزود که توافق‌های پیشین درباره ادغام یگان‌های «نیروهای دموکراتیک سوریه» به‌عنوان تیپ‌ها و لشکرهایی زیرمجموعهٔ وزارت دفاع سوریه پابرجاست. این نیروها همچنین قرار است نقش سراسری در عملیات ضدتروریسم ایفا کنند، به‌ویژه اکنون که سوریه عضو کامل ائتلاف شده است.

گزارش‌های اخیر سنتکام همچنین بر پیشرفت در تثبیت مناطقی که زمانی تحت کنترل داعش بودند و کاهش چشمگیر جمعیت اردوگاه‌های «الهول» و «الروژ» تأکید می‌کند — جمعیتی که از ۷۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۹ به کمتر از ۳۰ هزار نفر در حال حاضر رسیده است.  در این دو اردوگاه خانواده‌های اعضا و وابستگان داعش نگهداری می‌شوند.

کوپر گفت این کاهش منعکس‌کنندهٔ موفقیت در روند بازگشت خانواده‌ها به کشورهایشان است؛ روندی که از نظر او «ضربه‌ای تعیین‌کننده به توان داعش برای بازسازی» محسوب می‌شود.

با پیوستن سوریه به ائتلاف و ورود روند ادغام «نیروهای دموکراتیک سوریه» در ارتش به مرحله اجرایی، صحنهٔ مبارزه با تروریسم در سوریه در حال تجربهٔ بزرگ‌ترین تحول خود طی سال‌های اخیر است — تحولی که بر پایهٔ همکاری میان نیروهای آمریکایی، نهادهای دولتی سوریه و شرکای محلی شکل گرفته و هدف آن جلوگیری از ظهور دوباره داعش است.





نظر شما درباره این مقاله:







«ایران چیست؟» آیا می‌توان از «ایده ایران» سخن گفت؟ ">
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 21:42

«ایران چیست؟» آیا می‌توان از «ایده ایران» سخن گفت؟






نظر شما درباره این مقاله:







آتوسا گلشادنژاد در رشته کاراته قهرمان جهان شد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 17:29

آتوسا گلشادنژاد در رشته کاراته قهرمان جهان شد






نظر شما درباره این مقاله:







نتانیاهو در پرونده فساد خود تقاضای عفو کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 14:02

نتانیاهو در پرونده فساد خود تقاضای عفو کرد


الکساندر کورنول، تامار اوریل-بیری و عمری تاسان / خبرگزاری رویترز / ۳۰ نوامبر ۲۰۲۵

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، روز یکشنبه (۳۰ نوامبر ۲۰۲۵) از رئیس‌جمهور این کشور درخواست عفو در پرونده فساد چندین‌ساله خود کرد و استدلال نمود که ادامه رسیدگی کیفری مانع توانایی او در اداره کشور می‌شود و عفو به نفع اسرائیل خواهد بود.

نتانیاهو که طولانی‌ترین دوره نخست‌وزیری در تاریخ اسرائیل را دارد، همواره اتهامات رشوه، کلاهبرداری و خیانت در امانت را رد کرده است. وکلای او در نامه‌ای به دفتر ریاست‌جمهوری اعلام کردند که نخست‌وزیر همچنان معتقد است روند قضایی در نهایت به تبرئه کامل او منجر خواهد شد.

نتانیاهو در بیانیه کوتاه ویدیویی که از سوی حزب لیکود منتشر شد، گفت: «وکلایم امروز درخواست عفو را به رئیس‌جمهور کشور ارسال کردند. انتظار دارم هر کس که خیر کشور را بخواهد از این اقدام حمایت کند.»

دفتر رئیس‌جمهور اسحاق هرتزوگ پیش از ظهر یکشنبه اعلام کرد که درخواست دریافت شده و متن نامه وکلا را منتشر نمود.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، اوایل ماه جاری در نامه‌ای به هرتزوگ از او خواست که عفو نخست‌وزیر را بررسی کند و استدلال کرد که پرونده علیه نتانیاهو «تعقیب سیاسی و غیرموجه» است.

دفتر ریاست‌جمهوری اعلام کرد درخواست طبق رویه معمول به بخش عفو در وزارت دادگستری ارجاع خواهد شد تا نظرات لازم جمع‌آوری شود؛ سپس این نظرات به مشاور حقوقی رئیس‌جمهور ارائه می‌گردد تا توصیه نهایی برای رئیس‌جمهور تدوین شود.

یاریو لوین، وزیر دادگستری اسرائیل، از اعضای حزب لیکود نتانیاهو و از نزدیک‌ترین متحدان اوست.

وکلای نتانیاهو در نامه خود تأکید کردند که ادامه رسیدگی کیفری شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر کرده و پایان دادن به دادگاه برای آشتی ملی ضروری است. آن‌ها همچنین نوشتند که جلسات دادگاه که روزبه‌روز فشرده‌تر می‌شوند، در حالی که نخست‌وزیر مشغول اداره کشور است، بار سنگینی ایجاد کرده‌اند.

نتانیاهو در ویدئوی خود گفت: «من موظفم هفته‌ای سه بار در دادگاه شهادت بدهم... این مطالبه‌ای غیرممکن است که از هیچ شهروند دیگری خواسته نمی‌شود.»

او تأکید کرد که بارها با کسب پیروزی در انتخابات، اعتماد مردم را به دست آورده است.

نه نتانیاهو و نه وکلایش هیچ‌گونه اعتراضی به گناهکار بودن نکردند. در اسرائیل، عفو به‌طور سنتی تنها پس از پایان رسیدگی قضایی و صدور حکم محکومیت اعطا می‌شود. وکلای نتانیاهو استدلال کردند که رئیس‌جمهور می‌تواند در مواردی که منافع عمومی ایجاب می‌کند – همانند وضعیت کنونی برای التیام شکاف‌ها و تقویت وحدت ملی – مداخله کند.

یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون، اعلام کرد نتانیاهو نباید بدون اعتراف به گناه، ابراز پشیمانی و کناره‌گیری فوری از زندگی سیاسی مشمول عفو شود.

نتانیاهو در سال ۲۰۱۹ در سه پرونده جداگانه اما مرتبط با اتهاماتی مبنی بر اعطای امتیازات به شخصیت‌های برجسته تجاری در ازای هدایا و پوشش مثبت رسانه‌ای، کیفرخواست خورد. نخست‌وزیر همواره هرگونه تخلف را رد کرده است.

شرکای ائتلافی دولت بیانیه‌هایی در حمایت از درخواست عفو نتانیاهو منتشر کردند؛ از جمله ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت ملی، و بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی.

یائیر گولان، سیاستمدار اپوزیسیون و معاون پیشین رئیس ستاد کل ارتش، از نتانیاهو خواست استعفا دهد و از رئیس‌جمهور خواست عفو را اعطا نکند.

نتانیاهو یکی از جنجالی‌ترین چهره‌های سیاسی اسرائیل است که نخستین بار در سال ۱۹۹۶ به نخست‌وزیری رسید. او پس از دوره‌هایی در دولت و اپوزیسیون، پس از انتخابات سال ۲۰۲۲ بار دیگر به دفتر نخست‌وزیری بازگشت.

انتخابات بعدی قرار است تا اکتبر ۲۰۲۶ برگزار شود و بسیاری از نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند ائتلاف کنونی – راست‌ترین دولت در تاریخ اسرائیل – در کسب کرسی‌های کافی برای تشکیل کابینه با مشکل جدی مواجه خواهد شد.

نتانیاهو در طول دوران سیاسی خود همواره شهرتی در اولویت دادن به مسائل امنیتی و اقتصادی داشته، اما اتهامات فساد نیز همواره او را همراهی کرده‌اند. او در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) نخست‌وزیر بود؛ روزی که حماس حمله‌ای را علیه اسرائیل آغاز کرد که به‌عنوان دردناک‌ترین رویداد در تاریخ کشور و مرگبارترین حمله علیه یهودیان پس از هولوکاست شناخته می‌شود.

از آن زمان تاکنون، او بر جنگ ویرانگر در غزه نظارت داشته که ده‌ها هزار فلسطینی را کشته و بخش بزرگی از این باریکه را با خاک یکسان کرده است؛ جنگی که انتقادها و محکومیت‌های گسترده بین‌المللی را به دنبال داشته است. اسرائیل در این دوره حماس را به شدت تضعیف کرده، گروه حزب‌الله لبنان را نیز به حاشیه رانده و امسال جنگی علیه ایران آغاز کرد که زیرساخت‌های حیاتی نظامی این کشور را نابود ساخت.





نظر شما درباره این مقاله:







حدیثِ حاضرانِ غایب
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 13:27

حدیثِ حاضرانِ غایب


سعید حجاریان

پرسشی مدت‌هاست در اذهان به‌وجود آمده است و آن این‌که چرا در ایران کنونی هیچ پروژه فکری مؤثری طراحی نمی‌شود یا دست‌کم تعداد اندکی پروژه مفصل‌بندی می‌شود و پامی‌گیرد. از آن مهم‌تر این‌که چرا همین اندک پروژه‌ها در سطح نخبگان مورد بحث قرار نمی‌گیرند و به گفت‌وگوهایِ عمومیِ مسئله‌محور نمی‌انجامند. اگر دو مؤلفه «تعدد منابع» و «ابزارهای نو مانند هوش مصنوعی» را از تحلیل‌مان خارج کنیم، چه پاسخی برای پرسش‌های پیش‌گفته وجود دارد؟ تلاش می‌کنم از زاویه‌ای به این بحث ورود کنم.
در گذشته، احزاب و جریان‌های فکری وجود «راهنمای عمل» را بخش مهمی از هویت خویش تلقی می‌کردند. بدین‌معنا که نخست از طریق «مسئله‌شناسی»، بر طرز تفکر و جایگاه خود نور می‌تاباندند و سپس، براساس «تجویز» های برآمده از مسئله‌شناسی‌شان سراغ حل مسائل می‌رفتند.

این الگوی حل مسئله از تقاطع مسئله‌شناسیِ دقیق و تجویزِ سنجش‌پذیر انجام می‌گرفت و بخشی از آن ناشی از «آرمان» احزاب و جریان‌های فکری بود که به‌مثابه قطب‌نما عمل می‌کرد. وجود این «آرمان» می‌توانست به عضوگیری، تکثیر ایده‌ها، افزایش تیراژ نشریات و کتاب‌ها، و یا دست‌کم حفظ پتانسیل‌ها بینجامد. با نگاهی به آنچه پس از انقلاب اسلامی گذشته است، می‌توان نمونه‌هایی را استخراج کرد.

به‌عنوان مثال پروژه موسوم به «قبض و بسط» که از سوی دکتر عبدالکریم سروش مطرح شد، توانست به بحث‌هایی دامنه‌دار در سطح حوزه، دانشگاه و همچنین نشریات بینجامد. به همین سیاق می‌توان پروژه‌های دیگری را نیز برجسته کرد که سوابق مکتوب آن در نشریات و کتاب‌ها موجود است.

سه قطب اقتصادی موجود در ایران، یکی نهادگرایان (حلقه «دین و اقتصاد»)، دیگری بازارگرایان (حلقه «نیاوران» و جریان‌های متأخر آن‌ها) و سپس، چپ‌گرایان (حلقه نشریه «گفتگو» و سایت «نقد اقتصاد سیاسی) نیز کمابیش نمودی از این وضعیت هستند. جریان‌هایی که دارای آرمان هستند، و تؤامان از «مسئله‌شناسی» و «تجویز» برخوردارند و طی سال‌ها توانسته‌اند نسبت به حفظ خود بکوشند و گاه، جریان‌ساز هم بشوند.

اما تأکید من در این نوشته بیشتر بر جریان‌های سیاسی است. در بادی امر، به‌نظر می‌رسد جریان‌های سیاسی کشور با وضعیت «بی‌آرمانی» مواجه شده‌اند. بدین‌معنا که حسب شرایط کشور از آرمان تهی شده و در نتیجه، قطب‌نمای خویش را از دست داده‌اند و نهایتاً «روش‌شناسی» شان به‌سطح «دشمن‌شناسی» تنزل کرده است.

علاوه بر این، جریان‌های سیاسی برخلاف نحله‌های فکری- فارغ از داوری ارزشی آن‌ها- از نظریه‌های قابل تطبیق نیز بی‌بهره شده‌اند. به عبارتی، در مقام ثبوت سخن بسیار می‌گویند اما در مقام اثبات سخن شنیدنی عرضه نمی‌کنند و به عبارتی از بازار سیاست حذف شده‌اند.

این وضعیت وخیم حوزه سیاست در ایران را می‌توان «موج‌سواری تئوریک» نام نهاد. این موج‌سواری برآمده از درک نامناسب شرایط اجتماعی، و مشخصاً عدول از چارچوب‌بندی‌هایِ افق‌بخش نظیر «طبقه»، «منزلت» و «قدرت» است. براساس تحلیل‌های طبقاتی متأخر، جریان سیاسی می‌تواند فهمی دقیق‌تر از آنچه در جامعه می‌گذرد، ارائه دهد و مشخصاً بلوک‌ها و برش‌هایی از جامعه را سوژه گفت‌وگو، تعامل و بسیج سیاسی و اجتماعی قرار دهد.

حال آن‌که گفتارهای رهزن، که بخشی ناشی از «ترجمه‌زدگی» و بخشی دیگر برآمده از «مسئله‌ناشناسی» است عائدی‌ای جز سرگردانی نداشته است. چنانکه مشاهده می‌کنیم برای یک ساختار مشخص سیاسی، با اقتصاد سیاسی کمابیش روشن، انبوهی تئوری «توسعه» و «عدالت» تجویز شده است بی‌آنکه به سطوح زیربنایی آن نظریات توجه شده باشد. این وضعیت تا حدی تراژیک و گاه کمیک است که حتی اگر صاحبان تئوری مشهور از گور برخیزند، قادر نخواهند بود با تابعان امروز خود به گفت‌وگو بپردازند.

جاناتان فلوید، در کتاب «فلسفه سیاسی به چه کار می‌آید؟» در باب دو مؤلفه «حضور» و «تأثیر» - که سیاست ایران نیز با آن دست به گریبان است- می‌نویسد: «… سیف‌الاسلام قذافی را در نظر بگیرید که دکترای خود را از مدرسه اقتصادی لندن دریافت کرد[…] آیا تفاوتی در لیبی ایجاد کرد؟ اگر داستان او چیزی را در مورد فلسفه سیاسی ثابت کند، فقط این است: صِرفِ حضور، دلیلی بر تأثیر نیست، همانطور که تأثیر دلیلی بر بهبود نیست».

به عبارتی ما نیز با حاضرانی مواجه هستیم که سخن بسیار می‌گویند، اما بر جامعه و سیاست تأثیر عمیق و مثبتی نمی‌گذارند. وضعیتی که زیگموند باومن از آن با «سیالیّتِ سیاست» یاد کرده و توضیح می‌دهد که استراتژی‌های بلندمدت و برآمده از آرمان جای خود را به تاکتیک‌های واکنشی و اپیزودیک مبتنی بر منفعت می‌دهند.

منبع: مشق نو





نظر شما درباره این مقاله:







ادعای رسانه عراقی از تدارک اسرائیل برای حمله به ایران
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 13:07

ادعای رسانه عراقی از تدارک اسرائیل برای حمله به ایران






نظر شما درباره این مقاله:







زلزله فقهی آیت‌الله سیستانی / حمید آصفی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:53

زلزله فقهی آیت‌الله سیستانی / حمید آصفی






نظر شما درباره این مقاله:







افزایش ۲۰ درصدی دستمزد، بدون توجه به تورم
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:21

افزایش ۲۰ درصدی دستمزد، بدون توجه به تورم






نظر شما درباره این مقاله:







نماینده اهواز: هوای استان خوزستان بوی مرگ می‌دهد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 12:03

نماینده اهواز: هوای استان خوزستان بوی مرگ می‌دهد






نظر شما درباره این مقاله:







برخی از نمایندگان از ابزارهای خود به خاطر منافع مادی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:18

برخی از نمایندگان از ابزارهای خود به خاطر منافع مادی






نظر شما درباره این مقاله:







استعفای معاون وزیر بهداشت
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:16

استعفای معاون وزیر بهداشت






نظر شما درباره این مقاله:







آیت‌الله سیستانی: مومنان پشت سر امامان جماعت
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 11:09

آیت‌الله سیستانی: مومنان پشت سر امامان جماعت






نظر شما درباره این مقاله:







میانگین افسردگی در ایران دو برابر استاندارد جهانی است
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 10:30

میانگین افسردگی در ایران دو برابر استاندارد جهانی است


تجارت نیوز: در سال‌های اخیر، آمارهای منتشرشده درباره سلامت روان در کشور تصویری نگران‌کننده‌ای از گسترش افسردگی در جامعه ترسیم می‌کند. بر اساس اظهارات آفرین رحیمی‌موقر، رئیس مرکز ملی مطالعات اعتیاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، حدود ۱۳ درصد جمعیت کشور – یعنی نزدیک به ۱۲ میلیون نفر – با درجاتی از افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ رقمی که تقریبا دو برابر میانگین جهانی است.

این عدد تنها یک شاخص آماری نیست، بلکه نشانی از فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی انباشته‌شده‌ای است که در سال‌های اخیر زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داده است. از تشدید مشکلات معیشتی و ناامنی شغلی گرفته تا تنهایی، فرسودگی، کاهش امید اجتماعی و محدودیت در دسترسی به خدمات روان‌درمانی، مجموعه‌ای از عوامل در افزایش این اختلال نقش دارند. چنین شرایطی، لزوم توجه فوری به سلامت روان را نه فقط به عنوان یک موضوع پزشکی، بلکه به‌عنوان یک مسأله اجتماعی و توسعه‌ای دوچندان می‌کند.

ژیلا کاظمی، روانپزشک، در این باره می‌گوید: افسردگی یک مشکل فردی یا محدود به گروه خاص نیست؛ یک معضل جمعیتی است. وقتی ۱۳ درصد جامعه دچار افسردگی است، یعنی بخش قابل توجهی از نیروی کار، خانواده‌ها و دانش‌آموزان تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. این بر بهره‌وری، روابط اجتماعی، اقتصاد و حتی آینده کشور تاثیر مستقیمی می‌گذارد.

افسردگی در ایران معمولا دیر تشخیص داده می‌شود

او می‌افزاید: افسردگی در ایران معمولا دیر تشخیص داده شده و همین موضوع باعث مزمن شدن آن می‌شود. مراجعان ما معمولا بعد از ماه‌ها و گاهی سال‌ها رنج مراجعه می‌کنند؛ زیرا همچنان تصور غلطی وجود دارد که مراجعه به روانپزشک و روان‌درمان‌گر یعنی ضعف شخصیتی. این انگ اجتماعی اگر برداشته نشود، بحران عمیق‌تر خواهد شد.

اولین عامل و مهم‌ترین محرک افسردگی، فشارهای اقتصادی است

این روانپزشک عوامل منجر به افسردگی را در چهار مورد بررسی می‌کند و اظهار می‌دارد: اولین عامل و مهم‌ترین محرک افسردگی، فشارهای اقتصادی است. در واقع مشکلات اقتصادی، تورم و احساس بی‌ثباتی مهم‌ترین دلایل افسردگی در سال‌های اخیر بوده‌اند. ژیلا کاظمی ادامه می‌دهد: نیمی از مراجعان من مشکلاتشان را با نگرانی‌های مالی شروع می‌کنند. اجاره‌خانه، خرج فرزندان، آینده نامعلوم. این استرس مزمن مستقیم بر سیستم عصبی تأثیر می‌گذارد و افراد را مستعد افسردگی می‌کند.

احساس بی‌قدرتی و ناتوانی در تغییر شرایط، از عوامل کلیدی افسردگی است

این روانپزشک تاکید می‌کند: جامعه‌ای که مدام با بحران‌های زیست‌محیطی، آلودگی هوا، کمبود دارو، مشکلات آموزشی یا نابرابری مواجه است، در بلندمدت سطح امید اجتماعی‌اش کاهش پیدا می‌کند. احساس بی‌قدرتی و ناتوانی در تغییر شرایط، از عوامل کلیدی افسردگی است.

زنان به‌طور قابل توجهی بیشتر از مردان دچار افسردگی می‌شوند

او با اشاره به اینکه زنان به‌طور قابل توجهی بیشتر از مردان دچار افسردگی می‌شوند، می‌گوید: نقش‌های چندگانه (مادر، شاغل، مراقب خانه)، فشارهای فرهنگی، تبعیض‌ها و کمبود حمایت اجتماعی باعث شده زنان بیشتر در معرض فرسودگی روانی قرار گیرند.

دسترسی به روان‌درمانی برای بسیاری از افراد یک «امتیاز مالی» است، نه یک حق سلامتی

کاظمی در بخش دیگری از سخنان خود به مساله کمبود و گرانی خدمات سلامت روان اشاره کرده و می‌افزاید: دسترسی به روان‌درمانی برای بسیاری از افراد یک «امتیاز مالی» است، نه یک حق سلامتی. در روستاها و استان‌های محروم، تعداد متخصصان بسیار کمتر است. درواقع اگر کسی هم قصد دریافت کمک داشته باشد به روانپزشک یا روان درمانگر دسترسی ندارد.

مهم‌ترین مساله مراجعه نکردن مردم به روان‌پزشک انگ اجتماعی است / خدمات روانی تحت پوشش کامل بیمه نیستند و به همین دلیل بسیاری از افراد چون توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند قید درمان را می‌زنند

این روانپزشک در مورد دلایل عدم مراجعه مردم به روانپزشک نیز می‌گوید: مهم‌ترین مساله همان انگ اجتماعی است. خیلی از افراد به همین دلیل حتی در درون خانواده هم مشکل خود را مطرح نمی کنند. اما عامل مهم دیگر هزینه‌های سنگین درمانی و دارویی است. خدمات روانی تحت پوشش کامل بیمه نیستند و به همین دلیل بسیاری از افراد چون توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند قید درمان را می‌زنند.

بسیاری از افراد نشانه‌های افسردگی را با تنبلی یا بدخلقی اشتباه می‌گیرند

ژیلا کاظمی اما عامل سومی هم برای بی‌توجهی افراد به درمان مشکلات روانی در نظر می‌گیرد و اظهار می‌دارد: بسیاری از افراد نشانه‌های افسردگی را با تنبلی یا بدخلقی اشتباه می‌گیرند. وقتی فرد ماه‌ها بی‌انرژی است یا انگیزه ندارد، این یک زنگ خطر است، نه یک رفتار اختیاری.

ما با یک زنجیره بحران اجتماعی مواجهیم

او در رابطه با پیامدهای افزایش افسردگی و عدم درمان آن در جامعه هشدار می‌دهد و می‌گوید: این روند فقط سلامت فردی را تهدید نمی‌کند. افسردگی درمان‌نشده می‌تواند به افزایش غیبت‌های شغلی، افت تحصیلی، کاهش بهره‌وری، تشدید خشونت خانگی، افزایش مصرف مواد و حتی گسترش احساس خشم و ناامیدی جمعی منجر شود. ما با یک آسیب فردی روبه‌رو نیستیم؛ با یک زنجیره بحران اجتماعی مواجهیم.

مهار افسردگی نیازمند سیاست‌گذاری ملی است

این روانپزشک در پاسخ به این سوال که راه‌های پیشگیری از افزایش و درمان افسردگی در کشور چیست، اظهار می‌دارد: قبل از هر چیز مهار افسردگی در جامعه نیازمند سیاستگذاری ملی است. باید مراکز ارایه خدمات مشاوره به صورت رایگان گسترش پیدا کنند. جامعه باید برای آشنایی با انواع اختلالات روانی آموزش‌های لازم را ببیند.

او می‌افزاید: دسترسی افراد به خدمات روان درمانی باید گسترش پیدا کند. کاهش هزینه‌های درمان و پوشش بیمه‌ای برای جلسات روان درمانی از راهکارهایی است که دولت می‌تواند در دستور کار قرار دهد. همچنین امکان مشاوره آنلاین برای مناطق محروم فراهم شود.

ژیلا کاظمی در پایان تاکید می‌کند: بی‌توجهی به عواقب افزایش افسردگی در جامعه می‌تواند به خسارات و لطمات جبران ناپذیری منجر شود. ناامیدی از آینده، افراد را به مرز افسردگی کشانده و در این شرایط فرد وقتی احساس کند چیزی برای از دست دادن ندارد می‌تواند به هر ناهنجاری فردی و اجتماعی دست بزند.





نظر شما درباره این مقاله:







نگرانی طبقه کارگر از گرانی بنزین و حذف ارز ترجیحی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 10:01

نگرانی طبقه کارگر از گرانی بنزین و حذف ارز ترجیحی






نظر شما درباره این مقاله:







هفت مزیت شگفت‌انگیز ویتامین دی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:52

هفت مزیت شگفت‌انگیز ویتامین دی


فواید ویتامین دی بسیار فراتر از استحکام استخوان‌ها است. این «ویتامین آفتاب» در عملکردهای گوناگون بدن، از تقویت سیستم ایمنی گرفته تا حمایت از سلامت مغز، نقش کلیدی دارد. نکته‌ جالب این است که این ویتامین را نمی‌توان چندان از مواد غذایی به دست آورد، اما وقتی نور خورشید به‌درستی و به قدر کافی به پوست برسد، بدن آن را می‌سازد. با پیشرفت تحقیقات، دانشمندان دقیق‌تر دریافته‌اند که ویتامین دی چگونه از سلامت کلی بدن حمایت می‌کند و نقش آن تا چه حد گسترده است، با این حال، بسیاری از افراد هنوز با کمبود این ویتامین مواجه‌اند.

در پژوهشی در سال ۲۰۲۳ در نشریه «مرزهای تغذیه»‌‌ (‌Frontiers of Nutrition‌) مشخص شد که حدود ۱۵.۷ درصد از مردم جهان به کمبود ویتامین دی دچارند و این نرخ در زنان و ساکنان مناطق شمالی بیشتر است. وبسایت یاهو به نقل از متخصصان تغذیه و بررسی پژوهش‌های جدید، برخی فواید کمتر شناخته‌شده ویتامین دی و همچنین روش‌های تامین آن را برمی‌شمرد.

تقویت سیستم ایمنی:
ویتامین دی نقشی اساسی در تقویت سیستم ایمنی قوی و متعادل دارد. این ویتامین به بدن کمک می‌کند با عفونت‌ها مقابله کند و تولید پروتئین‌های ضد باکتری را افزایش می‌دهد. پژوهش‌ها نشان داده‌‌اند که سطح پایین ویتامین دی با عملکرد ضعیف ایمنی، التهاب بیشتر و خطر بالاتر عفونت‌های شدید همراه است. همچنین ممکن است در کاهش خطر بیماری‌های خودایمنی مانند آرتریت روماتوئید و لوپوس نقش داشته باشد. البته مصرف بیش از حد لزوما محافظت بیشتری ایجاد نمی‌کند.

حمایت از سلامت قلب:
برخلاف تصور معمول، ویتامین دی می‌تواند به سلامت قلب و عروق نیز کمک کند. این ویتامین به تنظیم فشار خون، سلامت عروق و کاهش التهاب مزمن کمک می‌کند. مرور پژوهش‌ها در سال ۲۰۲۵ نشان می‌دهد که رساندن سطح ویتامین دی به حد مطلوب، ممکن است برخی عوامل خطر بیماری قلبی را کاهش دهد و حتی خطر بروز مشکلات قلبی جدی را تا ۱۷ درصد کمتر کند. بنابراین مکمل ویتامین دی می‌تواند در کنار سایر رفتارهای سالم، به سلامت قلب کمک کند، البته با مشورت پزشک.

تقویت استخوان‌ها و عضلات:
ویتامین دی با افزایش جذب کلسیم به حفظ سلامت استخوان و دندان کمک می‌کند. بدون آن، کلسیم به‌خوبی جذب نمی‌شود و به‌مرور خطر شکستگی افزایش می‌یابد. افزون بر این، این ویتامین در سلامت عضلات هم نقش مهمی دارد، مانند کاهش التهاب‌های عضلانی، بهبود ساخت پروتئین‌های عضلانی و کمک به بهبود و ترمیم پس از ورزش. برخی پژوهش‌ها نشان داده‌اند مصرف ۲۰۰۰ واحد ویتامین دی در روز آسیب‌های عضلانی پس از ورزش را کاهش می‌دهد.

کمک به سلامت پوست و مو:
ویتامین دی با فعال‌سازی فولیکول‌های مو و تنظیم چرخه طبیعی رشد آنها، یه حفظ سلامت مو کمک می‌کند. در بسیاری از افراد مبتلا به ریزش مو از نوع آلوپسی آره‌آتا یا طاسی الگوی زنانه کمبود این ویتامین مشاهده شده. ویتامین دی همچنین از پوست در برابر استرس اکسیداتیو و التهاب محافظت می‌کند و سبب می‌شود زخم‌ها سریع‌تر بهبود یابند. سطح پایین ویتامین دی روند ترمیم را کند می‌کند و خطر مزمن شدن زخم‌ها را افزایش می‌دهد.

حمایت از عملکرد مغز:
این ویتامین در تنظیم انتقال‌دهنده‌های عصبی و محافظت از نورون‌ها موثر است. سطح مناسب آن با تقویت حافظه و کاهش خطر زوال عقل در سالمندان مرتبط است. دانشمندان احتمال می‌دهند نقش ضدالتهابی و تنظیم‌ کلسیم ویتامین دی، از مغز در برابر آسیب‌های ناشی از افزایش سن محافظت می‌کند.

تقویت سلامت روده:
ویتامین دی به تقویت پوشش مخاطی روده کمک می‌کند و مانع ورود باکتری‌های مضر و سموم به جریان خون می‌شود. همچنین می‌تواند ترکیب و تنوع باکتری‌های مفید روده را بهبود بخشد و التهاب دستگاه گوارش را کاهش دهد. پژوهش‌ها همچنان در حال پیشرفت‌اند تا نقش دقیق آن در سلامت روده روشن‌تر شود.

کمک به پیری سالم و طول عمر:
ویتامین دی با حفظ سلامت عضلات، استخوان‌ها و عملکرد مغز، به حفظ استقلال و توان فعالیت در سالمندی کمک می‌کند. پژوهش‌های جدید نشان داده‌اند که مصرف روزانه ۲۰۰۰ واحد ویتامین دی طی چندین سال سبب شده است کاهشِ کوتاه‌شدنِ تلومرهای دی‌ان‌ای‌ (یکی از شاخص‌های پیری سلولی) به مراتب کمتر باشد. احتمال می‌رود این ویتامین با کاهش التهاب و محافظت سلولی، روند پیری را آهسته‌تر کند.

میزان نیاز روزانه به ویتامین دی بسته به سن و شرایط جسمی متفاوت است. مقدار توصیه‌شده روزانه برای نوزادان تا یک سال ۱۰ میکروگرم‌ (۴۰۰ واحد بین‌المللی)، برای نوزادان یک ساله تا افراد۷۰ ساله ۱۵ میکروگرم‌ (۶۰۰ واحد بین‌المللی)، برای سالمندان بالای ۷۰ سال ۲۰ میکروگرم‌ (۸۰۰ واحد) و برای زنان باردار و شیرده هم ۱۵ میکروگرم‌‌ (۶۰۰ واحد) است. افرادی که پوستشان تیره‌ است یا به میزان کافی در معرض نور خورشید قرار نمی‌گیرند، ممکن است به مقدار بیشتری نیاز داشته باشند. کمبود این ویتامین معمولا با خستگی مزمن، درد استخوان و مفاصل، ضعف، پایین بودن خلق‌وخو و افزایش خطر شکستگی استخوان همراه است، اما تنها راه تشخیص دقیق انجام آزمایش خون است.

در عین حال، مصرف بیش از حد ویتامین دی خطرناک است، زیرا این ویتامین محلول در چربی است و در بدن ذخیره می‌شود و تجمع آن می‌تواند باعث افزایش کلسیم خون، تهوع، ضعف، سردرگمی ذهنی و حتی آسیب کلیوی شود. بنابراین استفاده از مکمل‌ها باید با توصیه پزشک صورت گیرد. بهترین شیوه برای تامین ویتامین دی مصرف غذاهای سرشار از این ویتامین مانند ماهی‌های چرب، زرده تخم‌مرغ، جگر گاو، پنیر و مواد غذایی غنی‌شده ازجمله شیر و نوشیدنی‌های گیاهی‌، آب پرتقال و غلات صبحانه‌اند تا نیاز بدن به‌شکل ایمن و متعادل تامین شود. افزون بر این، نور خورشید مهم‌ترین منبع طبیعی تولید ویتامین دی در بدن است، البته با رعایت نکات ایمنی برای محافظت از پوست.

ایندیپندنت فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







چرا سخنان سریع‌القلم درباره «فقرا» جنجالی شد؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:39

چرا سخنان سریع‌القلم درباره «فقرا» جنجالی شد؟


رویداد۲۴: سخنان اخیر محمود سریع‌القلم، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی، بار دیگر مفهوم نخبه‌گرایی را در مرکز مناقشه عمومی قرار داده است.

او در گفت‌وگویی تأکید کرده بود که «ریشه بسیاری از مشکلات ما، حاکم بودن طبقه ضعیف در کشور است» و نباید اجازه داد «کسی از طبقه ضعیف وزیر خارجه یا وزیر اقتصاد شود». او همچنین گفته است افرادی که از طبقه فرودست برخاسته‌اند «به‌دنبال رفع محرومیت‌های گذشته‌اند نه شکوه ایران». همین گزاره‌های صریح کافی بود که فضای سیاسی، رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی به‌سرعت وارد وضعیت واکنشی شود.

سیل واکنش‌ها؛ از مجلس تا رسانه‌ها

در نخستین ساعات انتشار این نقل‌قول‌ها، چهره‌های اصولگرا با لحنی تند به او حمله کردند. سید نظام‌الدین موسوی، سخنان سریع‌القلم را «تحقیر طبقات فقیر و مستضعف» دانست و آن را در تضاد آشکار با مبانی انقلاب عنوان کرد. فعالان رسانه‌ای نزدیک به این جریان نیز در تحلیلی هماهنگ، سخنان او را «تبعیض‌آمیز» و «فاقد پایه علمی» خواندند؛ به‌ویژه رسانه‌هایی، چون فارس و خراسان که این دیدگاه را نقض آشکار اصول قانون اساسی دانستند.

در جناح میانه‌رو هم واکنش‌ها کم نبود؛ منتقدان این‌بار نه به دلیل اختلاف سیاسی، بلکه از منظر اخلاقی به گزاره «نباید اجازه داد فقرا پست بگیرند» اعتراض کردند و آن را نمونه‌ای روشن از طبقه‌محور شدن بحث شایستگی دانستند؛ مفهومی که در علوم سیاسی مدرن جایگاه چندانی ندارد.

آیا منتقدان اغراق کرده‌اند؟ یا سخن اساساً تبعیض‌آمیز بود؟

توصیف قابلیت مدیریتی افراد بر اساس «طبقه تولدی»، به‌ویژه هنگامی که به صورت گزاره‌ای قطعی بیان شود، عملاً از ایده نابرابری ذاتی حمایت می‌کند. این بخش از تحلیل او، به‌جای تمرکز بر نهادسازی، مهارت مدیریتی یا کیفیت آموزش، به زمینه خانوادگی و طبقاتی وزن می‌دهد و همین مساله، دلیل اصلی موج واکنش‌ها بود.

شواهد علمی چه می‌گویند؟

کارشناسان توسعه و اقتصاد سیاسی عموماً بر این باورند که منشأ طبقاتی افراد، نه‌تنها شاخص معتبر شایستگی نیست بلکه می‌تواند عامل خطا در تحلیل باشد. مطالعات بانک جهانی، OECD و پژوهش‌های دانشگاهی نشان می‌دهد کیفیت نهادها، دسترسی برابر به آموزش، شفافیت، و نظام ارزیابی عملکرد، تعیین‌کننده‌های واقعی کارآمدی دولت هستند؛ نه اینکه فرد در کودکی «اتاق مستقل» داشته یا خانواده‌اش در طبقه متوسط بوده است.

با چنین پشتوانه‌ای به دشواری می‌توان ادعا کرد که طبقه متوسط ذاتاً «مدیرتر» است. در مقابل، نمونه‌های تاریخی بسیاری از ماندلا تا گاندی و صد‌ها سیاستمدار معاصر، از طبقات پایین برخاسته‌اند و حضورشان به کیفیت سیاست‌گذاری و اصلاح ساختار‌ها عمق داده است.

نقد رویکرد طبقاتی؛ مسئله اصلی چیست؟

سریع‌القلم به‌درستی بر اهمیت صلاحیت مدیریتی و کیفیت نخبگان تأکید می‌کند، اما مسئله در نحوه صورت‌بندی اوست. آنچه بحث را به اعتراض گسترده رسانده، تأکید بر «منشأ طبقاتی» به‌عنوان شاخص ذاتی شایستگی است؛ درحالی‌که معیار‌های مدرن انتخاب مدیر بر تجربه، دانش، اخلاق حرفه‌ای و نظام ارزیابی عملکرد استوار است.

به‌عبارت دیگر، می‌توان از ضرورت حرفه‌ای‌سازی مدیریت دفاع کرد، اما نمی‌توان آن را به «حذف یک طبقه اجتماعی از امکان مشارکت» تقلیل داد. در نقطه‌ای که تحلیل بر معیار‌های مبهم مثل تربیت خانوادگی یا سطح رفاه دوران کودکی متکی می‌شود، بحث از قلمرو علمی خارج شده و وارد حوزه تبعیض می‌شود.

از تبعیض تا توانمندسازی

بحث اصلی امروز جامعه ایران نه حذف طبقه‌ای از مشارکت، بلکه ایجاد فرصت‌های برابر برای ارتقای همه طبقات است. اگر هدف، بهبود کیفیت مدیران است، راهکارهایی، چون اصلاح نظام گزینش، افزایش شفافیت، ارزیابی حرفه‌ای، ارتقای سرمایه انسانی و تقویت آموزش عمومی بسیار کارآمدتر از نگاه طبقاتی است.

تقویت طبقه متوسط نیز زمانی معنا دارد که نتیجه‌اش ارتقای اقشار پایین‌تر باشد، نه محدود کردن آنها.

سخنان سریع‌القلم بحث مهمی را مطرح کرد، اما بیان او – با صراحت در حذف طبقات فرودست از عرصه مدیریت- این بحث را به سمت نخبه‌گرایی افراطی برد. موج واکنش‌های سیاسی و رسانه‌ای تا حد زیادی قابل درک است: از یک‌سو به دلیل بار تبعیض‌آمیز گزاره‌ها و از سوی دیگر به دلیل نبود پشتوانه علمی برای ادعای طبقه‌محور بودن شایستگی.حلقه گمشده این بحث، اما همان چیزی است که حوزه سیاست‌گذاری سال‌ها به آن نیاز دارد: تمرکز بر کیفیت نهادها، فرصت برابر، شایسته‌سالاری واقعی و پرهیز از تحلیل‌هایی که شکاف طبقاتی را طبیعی‌سازی می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







خنجر از پشتِ ترامپ
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:25

خنجر از پشتِ ترامپ


هارولد جیمز

برگردان: آزاد و شریف‌زاده
پراژکت سیندیکت / ۲۶ نوامبر ۲۰۲۵

    «طرح جدید “صلح” دولت ترامپ برای اوکراین که گویی از سوی کرملین دیکته شده است، پیامدهای وخیمی نه‌تنها برای آن کشور، بلکه برای اروپا و سراسر جهان خواهد داشت. پیام آن ساده و کاملاً روشن است: اکنون که ایالات متحده دیگر بر هیچ ارزشی پای نمی‌فشارد، به‌آسانی می‌توان آن را خرید».

جنگ روسیه علیه اوکراین جنایتی تکان‌دهنده است که باید پایان یابد. اما چگونه؟

با توجه به بن‌بستِ تقریباً کامل نظامی، طبیعی است که همه طرف‌ها به دنبال راه‌حل‌های سیاسی باشند. اما با قضاوت بر اساس آخرین طرح صلحِ دولت ترامپ – که تمام نشانه‌های یک سندِ دیکته ‌شده از سوی کرملین را دارد – مهره های  این بازی سیاسی کاملاً به نفع متجاوز است.

طرح اولیه و معیوبِ ۲۸ ماده‌ای دولت ترامپ پس از چهار تحول جداگانه منتشر شد که هر یک به نقطهٔ عطف خود رسیده بودند. نخستین تحول، گزارش‌هایی دربارهٔ فساد در مرکز ساختار سیاسی اوکراین بود. این اتهامات که از سوی نهادهای ضدفساد اوکراین مطرح می‌شد، در تلاشی گسترده‌تر برای بی‌اعتبار کردن رهبری ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، و ترویج تغییر رژیم مورد استفاده قرار گرفت.

دوم، روسیه تهدیدهای بی‌پروای خود دربارهٔ حملات هسته‌ای علیه غرب را تشدید کرده است؛ از جمله آزمایش سلاح‌هایی که احتمالا می‌توانند سونامی‌های رادیواکتیو را به سوی بریتانیا و دیگر کشورهای اروپای شمالی با سواحل کم‌ارتفاع هدایت کنند. کرملین ادعا می‌کند موشک کروز هسته‌ای «بوروِوِستنیک» را هیچ سامانهٔ دفاع هوایی‌ای نمی‌تواند متوقف کند. هدف چنین لفاظی‌هایی این است که اروپایی‌ها از افزایش کمک‌های نظامی خود به اوکراین بازدارند.

سوم آن ‌که احزاب پوپولیستِ ضدساختار در اروپا – و صداهایی در سراسر طیف سیاسی ایالات متحده – پایان دادن به جنگ را در صدر اولویت‌های خود قرار داده‌اند. افزون بر این، آنان در زمانی تبلیغ می‌کنند که دولت‌های فرانسه، آلمان و بریتانیا شکننده، ناتوان و تهی از ایده برای بازراه‌اندازی اقتصادهای رو به‌افول خود، جبران عقب‌ماندگی در رقابت فناوری، و بازیکپارچه‌سازی جوامع دچار قطبی‌سازی‌شان به نظر می‌رسند. مفسران از هم‌اکنون از ظهور سیاستی نو سخن می‌گویند و جهانی را پیش‌بینی می‌کنند که در آن «مجمع ملی» راست افراطی به رهبری مارین لوپن در فرانسه، «آلترناتیو برای آلمان» در آلمان، و حزب «رفرم بریتانیا» به رهبری نایجل فراژ در بریتانیا به قدرت می‌رسند.

در نهایت، دولت ترامپ در حال پخش اطلاعات گمراه‌ کننده دربارهٔ اروپا و سیاست‌های آن است. برای مثال، ترامپ بارها ادعا کرده است که اتحادیهٔ اروپا با خرید نفت روسیه، تحریم‌ها را تضعیف می‌کند. در واقع، این خریدها اکنون تنها به دو کشور – مجارستان و اسلواکی – محدود شده است که به شاخهٔ جنوبی خط لولهٔ «دروژبا» متصل‌اند. جمهوری چک، که پیش‌تر به تأمین انرژی از روسیه وابسته بود، اوایل امسال گذار خود به هیدروکربن‌های غیرروسی را که از طریق خط لولهٔ ترانس‌آلپاین تحویل می‌شود، تکمیل کرد. مقصر اصلی مجارستان است؛ کشوری که دولت پروکرملینِ آن صراحتاً از ترامپ اجازه خواست تا به خرید انرژی از روسیه ادامه دهد، و او نیز با خوشحالی این اجازه را داد.

در مرکز آخرین پیشنهاد صلحِ ایالات متحده، یک روایت گمراه‌ کننده قرار دارد که توسط برخی تحلیلگران سیاست خارجی (از جمله جرج کنانِ فقید) مطرح شده است؛ روایتی که ناتو را تهدیدی برای روسیه توصیف می‌کند و تضمین‌های امنیتی غرب برای همسایگان روسیه را به‌عنوان نقض حاکمیت این کشور جلوه می‌دهد. تعهد ناتو در دههٔ ۱۹۹۰ به گسترش به‌سمت شرق، ظاهراً همان دینامیتی بود که نظم بین‌المللی را در قرن بیست‌ویکم منفجر کرد و روسیه را در سال ۲۰۱4 وارد یک جنگِ دفاعی نمود؛ جنگی که سپس در سال ۲۰۲۲ آن را گسترش داد.

البته، این روایت به‌ سادگی، واقعیت را نادیده می‌گیرد: مخالفت روسیه با ناتو نه در دههٔ ۱۹۹۰ یا اوایل ۲۰۰۰ آغاز شد، بلکه در زمان خاص رخ داد، زمانی که به نظر می‌رسید غرب در حال فروپاشی است: پیامدهای بحران مالی ۲۰۰۷–۲۰۰۸. تنها در آن زمان بود که استدلال ناتو به ابزاری برای شکاف انداختن در اتحاد غربی تبدیل شد.

کسانی که معتقدند گسترش ناتو باعث تهاجم روسیه به اوکراین شده است، استدلال کرملین درباره تهدید فرضی ناتو را

پذیرفته‌اند ، اما تهدید واقعی علیه قدرت خود را  در روسیه نادیده گرفته‌اند: جنبش‌های موفق طرفدار دموکراسی یا ضد استبدادی. کرملین بر ارزش‌های قرن نوزدهمی ارتدوکسی، خودکامگی و ملیت متکی است. از این منظر، حاکمیت و حق تعیین سرنوشت آن تبدیل به حقی برای سرکوب حق تعیین سرنوشت در جای دیگر می‌شود.

با توجه به این تحولات، آیا ممکن است این درگیری به نوعی «منجمد» شود؟ یک آتش‌بس مؤثر می‌تواند فرصتی برای بازسازی زندگی‌ها، احیای زیرساخت‌های حیاتی و پیگیری بازسازی و توسعه اقتصادی فراهم کند. اما اگر چنین نتیجه‌ای ناشی از تلاش روسیه برای رسیدن به یک راه‌حل سیاسی باشد، پیامدهای آن برای اوکراین، اروپا و جهان بسیار خطرناک خواهد بود. حتی طرح بازنگری‌شده ترامپ که سؤال مهم درباره تضمین‌های امنیتی محکم مشابه  حمایتهای که درپیمان ناتو موجود است  را بی‌پاسخ می‌گذارد — به جای وعده‌های مبهم مشورت کردن در صورت حملات جدید روسیه — نیز به‌شدت خطرناک است.

از دیدگاه اوکراین، طرح ترامپ به معنای یک «خنجر از پشت» کلاسیک بود. اگرچه نیروهای اوکراینی در میدان نبرد شکست نخورده‌اند، اما اوکراین در این جنگ شکست خورده  یا در هم شکسته محسوب  شود. اوکراینی‌ها ناچاراً شروع به پرسیدن این سؤال خواهند کرد که چه کسی مسئول است و این هرگونه امید به حفظ یک نظام سیاسی مبتنی بر توافق جمعی را از بین خواهد برد و کشور را آماده بازگشت ناگهانی به خودکامگی می‌سازد یا خودکامگی سوق خواهد داد.

طرح اصلی ترامپ همچنین باعث بی‌اعتبار شدن و تضعیف اروپا، نهادهایش و جهان‌بینی آن می‌شود. اتحادیه اروپا به‌عنوان یک «ببر کاغذی» جلوه دادهشده است – بازیگری سیاسی با حرف‌ها و ایده‌های بزرگ، اما بدون اراده یا قدرت برای عملی کردن آنها. در مواجهه با چنین حالتی،  احتمال دارد که سیاستمداران اروپایی که که بیشتر تسلیم فشارهای جناح‌های راست افراطی (و چپ) شوند، آنهایی که نسخه‌ای نوستالژیک‌تر از حاکمیت ملی را تبلیغ می‌کنند.

اما در بسیاری از موارد، به‌ویژه در دو کشوری که بخش اعظم پروژه اروپایی را در دوران پس از جنگ را رهبری کرده اند، آلمان و فرانسه، چنین تغییری می‌تواند بسیار خطرناک باشد. در بهترین حالت، این دولت‌ها در حال باززنده کردن ادعای مارشال فیلیپ پتان، همکار نازی، برای اینکه سپر فرانسه در برابر زمان‌های خطرناک باشد؛ و در بدترین حالت، گرایش به سوی مفهومی پیش از اتحادیه اروپا از حاکمیت می‌تواند شامل بازگشت ادعاهای برتری آلمان نسبت به همسایگانش باشد.

اما در مورد سایر نقاط جهان، پذیرش فوق‌العاده آمریکا از دیدگاه تاریخی روسیه، نشان‌دهنده کاهش قطعی قدرت یا نفوذ ایالات متحده در جهان است. پیام ساده و غیرقابل انکار است: اکنون که آمریکا نماینده هیچ چیز نیست، به‌راحتی می‌توان آن را خرید.

هارولد جیمز، استاد تاریخ و روابط بین‌الملل در دانشگاه پرینستون، نویسندهٔ کتاب «هفت سقوط: بحران‌های اقتصادی که جهانی‌شدن را شکل دادند» (انتشارات دانشگاه ییل، ۲۰۲۳) است.





نظر شما درباره این مقاله:







بار دیگر تعرض به حریم خصوصی مردم
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 9:03

بار دیگر تعرض به حریم خصوصی مردم






نظر شما درباره این مقاله:







انتظارات از اپوزیسیون بویژه نیروهای جمهوری‌خواه ">
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:47

انتظارات از اپوزیسیون بویژه نیروهای جمهوری‌خواه


در گفتار زیر که در یک اجلاس مشورتی به ابتکار مسولین اتحاد جمهوریخواهان ایران ارائه شد، تلاش کردم تا ضمن بررسی آرای آقای حاتم قادری، بر ضرورت تهیه طرح های اجرایی در راستای همصدایی جمهوریخواهان در بلند مدت و تمرکز عاجل بر تشکیل نهاد مورد نظر آقای قادری به منظور مدیریت گذار مکث کرده‌ام و موارد زیر را مطرح نموده‌ام:

۱- آرای آقای قادری را می توان به سه بخش زیر  تقسیم کرد:
الف) تحلیل سیاسی که نتیجه آن تاکید بر پایان عمر سیاسی خامنه ای، فقدان جانشین برای او، ورود اجتناب ناپذیر کشور در آینده نزدیک، به یکی از گزینه های جنگ، کودتا، شورش های توده ای و یا گذار خشونت پرهیز می باشد.
ب) ضرورت تاسیس نهادی به محوریت داخل کشور ، مرکب از افراد موجه و صاحب نفوذ اجتماعی به منظور بسیج اجتماعی در خدمت گذار بدون خشونت کشور از بحران سیاسی که در آستانه آن قرار داریم  و اتخاذ تمهیداتی که ادامه کاری آنرا تضمین کند.
ج) ضرورت یافتن شعار های بسیجگری که مردم را به صحنه بیاورد و باور به توانایی برای تغییر را در جامعه تقویت نماید.
انحلال مجلس فرمایشی و غیر قانونی کنونی و برگزاری انتخابات آزاد مجلس، می تواند یکی از این شعار ها باشد. مهم تحرک اپوزیسیون و ایجاد ارتباط معنی دار با بدنه اجتماعی است.

۲- آقای قادری همانگونه که بار ها تاکید کرده اند، مایل نیستند که یک فعال سیاسی به شمار بیایند و حضور خود در امر گفتمان سازی و نظریه پردازی را موثر تر می دانند.

۳- تهیه طرح های اجرایی و به عمل در آوردن آن وظیفه ما کنشگران سیاسی است.

۴- جریانات جمهوریخواه بویژه اتحاد و همگامی جمهوریخواهان می توانند میان راهبرد کلان خود که استقرار یک نظام جمهوری، دموکراتیک و سکولار است و استراتژی حرکت از امروز تا روز استقرار صندوق رای، که حرکتی ملی و فراگروهی است ، تعادل معقولی بوجود آورند.

۵- تمرکز بر تاسیس نهاد فراگیری که بتواند جامعه را به سمت اعمال فشار بر حاکمیت ، در هم شکستن مقاومت اقتدارگرایان و برگزاری رفراندم قانون اساسی ، هدایت کند، می تواند حلقه اصلی هر طرح راهبردی باشد که بر پایه درک خطرات عظیمی که آینده ایران را تهدید می کند، تهیه شده باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







نه آب داریم، نه هوا نه خاک، این چه وضع اداره کشور است؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:42

نه آب داریم، نه هوا نه خاک، این چه وضع اداره کشور است؟


اقتصادنیوز: آتش‌سوزی گسترده روزهای اخیر در جنگل‌های هیرکانی، بار دیگر ضعف ساختاری مدیریت بحران، کمبود تجهیزات اطفای حریق و نبود برنامه‌ریزی بلندمدت در حوزه محیط‌ زیست را آشکار کرد؛ بحرانی که به گفته کارشناسان، نتیجه سال‌ها بی‌توجهی به زیرساخت‌های پیشگیری و مواجهه با حوادث طبیعی است.

فعال و کارشناس محیط زیست گفت: عملیات مهار آتش‌سوزی هیرکانی با تأخیر زیادی آغاز شد. در ابتدا جدی گرفته نشد و مسئولان محلی خطر را کم‌اهمیت دانستند. اما از زمانی که خطر جدی تلقی شد و حتی درخواست کمک از کشورهای همسایه مطرح شد، اوضاع بهتر شد و توانستند از گسترش آتش جلوگیری کنند.

در حالی که جنگل‌های هیرکانی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین ذخایر زیستی ایران در معرض تهدید جدی قرار گرفته‌اند، افکار عمومی با نگرانی به واکنش دیرهنگام دستگاه‌ها، نبود امکانات تخصصی و وابستگی کشور به کمک‌های خارجی می‌نگرد. این وضعیت، پرسش‌های تازه‌ای درباره مسئولیت‌پذیری نهادهای متولی و نحوه هزینه‌کرد بودجه‌های محیط‌زیستی مطرح کرده است.

مگر قرار است زمین سوخته تحویل نسل آینده بدهیم؟!

در همین رابطه، با غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، نماینده پیشین رشت در مجلس شورای اسلامی، گفت‌وگو کردیم.جعفرزاده اظهار کرد: در این کشور ده‌ها نهاد، سازمان و ارگان بودجه‌های سنگین می‌گیرند اما فقط در یک مقطع، آقای روحانی لیست این افراد را منتشر و بودجه آنها را قطع کرد. در حالی که امروز، پس از ۴۷ سال، برای استفاده از هواپیمایی که بتواند چند نقطه آتش را خاموش کند، ناچار هستیم از ترکیه کمک بگیریم. نمی دانم در فضای مجازی احساس مردم را دیدید، مردم واقعاً خونریختند، گریه کردند. این منابع طبیعی امانتی در دست ماست. مسئولان کشور قرار نیست زمین سوخته به نسل آینده تحویل بدهند. نسل آینده قطعاً ما را نفرین خواهد کرد. این چه وضع اداره کشور است؟»

او افزود: «وقتی دو هواپیما برای خاموشی آتش جنگل استفاده می‌کنند ، وقتی خاموش کردن آتش به بیل و چماغ و حتی تلاش یک فرد بدون پا با پیراهن و دست خالی رسیده است؛ آبروی ما در دنیا رفت. زمانی که آتش‌سوزی در جنگل‌های کالیفرنیا رخ داد، صداوسیما و برخی از چهره‌های سیاسی کشور چه واکنش‌هایی که نشان ندادند! آقای کوچک زاده بی ادب گفت این لس آنجلسی‌های پفیوز! در حالی که ما باید اول از همه به فکر مملکت خودمان باشیم. کشور در حال از دست رفتن است . وقتی آتش رخ می‌دهد به هر دلیل هرچند من احتمال می‌دهم این آتش سوزی عمدی باشد، مجبوریم به این و آن متوسل شویم و از کشورهای دیگر هواپیما قرض بگیریم. مردم واقعاً در این ماجرا غصه خوردند.»

مردم خون دل خوردند و رنج کشیدند

وی ادامه داد: « دیدیم که مردم چقدر نسبت به حوزه محیط زیست آگاهی دارند، باید دید بودجه‌های این بخش دقیقاً کجا مصرف شده است. من شنیده‌هایی دارم که حقیقتاً دردناک است. به جای اینکه چند هواپیما برای اطفای حریق خریداری شود، هزینه‌ها در بخش‌های غیرضروری مانند اندیشکده‌های حکمرانی صرف شده است؛ اموری که بسیاری از آن‌ها ضروری نیستند. کشور در حال از دست رفتن است؛ نه خاک داریم، نه هوا داریم. مردم خون ریختند و غصه خوردند. جوان‌ها با دست خالی وارد جنگل شدند تا آتش را مهار کنند شاید به غیرت کسی بر بخورد. جنگل‌های هیرکانی ریه و تنفس کشور هستند؛ میراث نسل‌های گذشته که باید صحیح و سالم به نسل‌های آینده منتقل شود.به چه کسی بگوییم که دلش بسوزد؟ مگر خرید دو هواپیما چقدر هزینه دارد؟»

می‌گویند به‌دلیل نگرانی از حمله احتمالی، بخش‌هایی از آب سدها را خالی کرده‌اند

او در ادامه در پاسخ به این سوال که پیش از این آتش‌سوزی نیز، در شهرهای شمالی با مسئله آلودگی هوا مواجه بودیم علت آن چیست؟ گفت: «ریشه این مشکلات در نبود درک صحیح مسئولان از محیط زیست است. بسیاری از مسئولان تحصیلاتی چون الهیات، معارف یا علوم اسلامی دارند، اما شناخت درستی از محیط زیست ندارند. آن‌ها مفهوم فرسایش خاک، گازهای سمی یا سفره‌های آب زیرزمینی را نمی‌فهمند.»

او در پاسخ به این سوال که چرا با وجود بارش بیشتر در شمال کشور، قطعی‌های مکرر آب در استان‌های شمالی داریم؟ تصریح کرد: « بله، قطعی آب در رشت داریم و کمبود آب در پشت سد منجیل علت آن است. نمی‌دانم علت اصلی چیست، اما گفته می‌شود که به‌دلیل نگرانی از حمله احتمالی، بخش‌هایی از آب سدها را خالی کرده‌اند؛ البته نمی‌گویم این حرف درست است یا غلط، اما چنین احتمالاتی مطرح می‌شود. در مجموع، هیچ اندیشه و برنامه‌ریزیِ قابل اتکایی پشت این وضعیت وجود ندارد.

نه خاک داریم، نه هوا، نه جنگل، نه دریا و نه ساحل

او ادامه داد: «نه خاک داریم، نه هوا، نه جنگل، نه دریا و نه ساحل. گفته می‌شود که زمین‌های زیرزمینی نیز آلوده شده و نشست‌های زمین رخ داده است. مردم نسبت به آینده کشور ناامیدند. شرایط بسیار نامناسبی بر کشور حاکم است و هیچ‌یک از مسئولان توان محافظت از این منابع خدادادی را ندارند؛ منابعی که برای آن زحمتی نکشیده‌اند اما موظف‌اند آن را حفظ کنند.»
جعفرزاده افزود: « شرایط واقعاً تأسف‌بار است. امیدوارم مسئولان مربوطه بازخواست شوند و برای احیای جنگل‌ها و کاشت درخت اقدام کنند. مردم در این ماجرا خون گریه کردند. امیدوارم اتفاقات بهتری در کشور رخ بدهد.»





نظر شما درباره این مقاله:







ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 8:08

ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین


جمشید خون‌جوش

● استقامت قابل ستایش و ایستادگی مدنی الهام‌بخش مردم اوکراین
● استعفای نزدیکترین دستیار زلنسکی، راه را برای تشکیل یک دولت فراگیر وحدت ملی در اوکراین فراهم کرده است.

استعفای آندری یرماک، دستیار دیرینه رئیس‌جمهور اوکراین ولودیمیر زلنسکی در بحبوحه‌ تحقیقات درباره فساد، اصلی‌ترین مذاکره‌کننده اوکراین را از گفت‌وگوهای صلح برای پایان دادن به جنگ روسیه علیه این کشور کنار گذاشته است. خروج این دستیار قدرتمند زلنسکی، در لحظه‌ای حساس که  رئیس‌جمهور اوکراین زیر فشار در میدان نبرد و میز مذاکره قرار دارد، احتمالاً دولت او را دچار تزلزل خواهد کرد، زیرا بازیگران مختلف برای پر کردن خلا ایجاد شده دست‌وپا خواهند زد، اما این آشفتگی کوتاه‌مدت خواهد بود، زیرا که به گفته  اولکساندر مِرِژکو، رئیس کمیته سیاست خارجی پارلمان اوکراین: «مذاکرات یک کار تیمی است و اگر یک نفر کنار برود، سازوکار تغییر نخواهد کرد.»

اما این اتفاق هم‌زمان فرصتی برای یک بازآرایی سیاسی فراهم می‌کند؛ تغییری که جنگ اوکراین مدت‌ها آن را به تعویق انداخته بود. قانون نظامی که بلافاصله پس از تهاجم تمام‌عیار روسیه در سال ۲۰۲۲ وضع شد، به اوکراین اجازه داد تا به جنگ ادامه دهد – اما به بهایی سنگین، از جمله تعلیق انتخابات. در مسیر تصمیم‌گیری متمرکز و سریع در شرایط جنگی، زلنسکی قدرت را حول خود متمرکز کرده بود و آندری یرماک تجسم این تمرکز قدرت بود.

یرماک به‌عنوان یک بازیگر سیاسی تندخو و قدرتمند شناخته می‌شد؛ کسی که آن‌چنان انضباط سختی را در سیاست رقابتی اوکراین برقرار کرده بود که سیاستمداران مخالف و روزنامه‌نگاران او را به سرکوب و سوءاستفاده از قدرت متهم می‌کردند. اکنون، بسیاری از منتقدان از رفتنش استقبال می‌کنند.

در عرصه دیپلماسی برای پایان جنگ هم، یرماک نقشی محوری بر عهده گرفته بود. او دیمیترو کولبا وزیر امور خارجه پیشین را – که روابط کاری خوبی با دولت‌های آمریکا و اروپا داشت – به حاشیه رانده و به گفته دیپلمات‌ها در هر دو دولت ترامپ و بایدن، بسیاری از مقام‌های آمریکایی را دلخور کرده بود.

به همین دلیل این رخداد باید باعث دلگرمی حامیان اوکراین شود زیرا که دموکراسی در کشوری که از جنگ فرسوده شده دوباره در حال احیا است، و این خبر خوبی است. خودِ زلنسکی در این پرونده دخیل نیست و جایگاهش در مقام ریاست‌جمهوری به خطر نیفتاده است. با توجه به حکومت نظامی و تعلیق انتخابات، هیچ شخصیت سیاسی تأثیرگذاری نیز خواستار کناره‌گیری او نشده است. در واقع، اگر زلنسکی هوشمندانه عمل کند، می‌تواند قوی‌تر از این بحران بیرون بیاید، با مشروعیتی تقویت‌شده و در موقعیتی بهتر برای پذیرفته‌شدن تصمیمات سخت او توسط مردم.

در ظاهر، این ماجرا به فساد مربوط می‌شود. آژانس مستقل تحقیقات اوکراین (NABU) اوایل ماه جاری اعلام کرد، شواهدی پیدا کرده که چند نفر از مقامات دولت زلنسکی را به یک طرح اختلاس حدود ۱۰۰ میلیون دلاری از قراردادهای شرکت دولتی انرژی هسته‌ای «انرگواتوم» و مشارکت در یک شبکه گسترده‌ی دریافت رشوه در قراردادهای خرید مربوط به بخش انرژی، مرتبط می‌کند. این طرح برای مردم عادی اوکراین به‌ویژه خشم برانگیز بود، زیرا آن‌ها اکنون به‌ دلیل حملات بی‌وقفه روسیه به شبکه برق، ساعت‌ها در خاموشی به‌ سر می‌برند.

اگرچه تحقیقات اولیه نامی از یرماک نبرد، بسیاری از اوکراینی‌ها گمان می‌کردند که دست‌کم «مرد همه‌کاره» زلنسکی از این اتفاقات خبر داشته است. به همین دلیل یرماک پس از آنکه ماموران مبارزه با فساد به خانه‌اش یورش بردند استعفا داد. اما اینکه او شخصاً در این ماجرا دخیل بوده یا نه، مسئله‌ای ثانوی است.

حتی پیش از آنکه «طرح صلح» ۲۸ ماده‌ای دونالد ترامپ علنی شود، اعضای اپوزیسیون در پارلمان، و همچنین برخی نمایندگان حزب خود زلنسکی، شروع به مطالبه کناره‌گیری یرماک و تشکیل یک دولت شفاف «وحدت ملی» توسط زلنسکی کردند.

شرایط سخت و تحقیرآمیز طرح اولیه ترامپ که عمدتاً بازتاب دهنده خواسته‌های روسیه بود، جامعه اوکراین را شوکه کرد و باعث شد تا زلنسکی بر سر مواضع خود ایستاده و به اعضای فراکسیون پارلمانی‌اش بگوید که هیچ‌کس را برکنار نخواهد کرد. اما یک هفته بعد محاسبات او تغییر کرد. پس از سقوط یرماک، زلنسکی اعلام کرد که در دفترش یک «بازتنظیم» انجام می‌دهد. با گسترش دولت دوران جنگ و کاهش تعداد وفاداران نزدیک به او در آن، زلنسکی می‌تواند بخشی از اعتبار از دست‌رفته خود را بازیابد.

دموکراسی و حکومت نظامی ترکیب غریب و ناسازگاری هستند. در روسیه، جایی که قدرت سلسله‌مراتبی ولادیمیر پوتین هرگز به چالش کشیده نمی‌شود، خودکامگی تثبیت شده است. اقدامات سرکوبگرانه‌ای که به نام جنگ اعمال شده‌اند احتمالاً هرگز لغو نخواهند شد.

در مقابل در اوکراین، روح دموکراتیک هیچ‌گاه زیر محدودیت‌های زمان جنگ مهار نشد. برای بیشتر اوکراینی‌ها قابل درک است که اقدامات اضطراری ضروری هستند، اما جامعه مدنی اوکراین در برابر فساد و رفتارهای نادرست دولت همواره ایستاده است؛ این مجموعه‌ای است زنده و پرتپش، شامل هزاران گروه داوطلب، سازمان غیردولتی و گروه‌های گفت‌وگوی آنلاین. برکناری آندری یرماک پیروزی چشمگیری برای این نیروی قدرتمند در سیاست اوکراین به شمار می‌رود.

نادیده گرفتن قدرت جامعه مدنی برای سیاستمداران اوکراینی همواره هزینه‌ساز بوده است؛ از جمله برای رئیس‌جمهور پیشین، ویکتور یانوکوویچ، که در سال ۲۰۱۴ پس از نزدیکی به روسیه، با خیزش مردمی سرنگون شد.

زلنسکی اما واکنش‌پذیر بوده است. محبوبیت یرماک در نزد او نخستین بار تابستان امسال ضربه خورد، زمانی که او حال‌وهوای جامعه را نادیده گرفت و برای تصویب قانونی فشار آورد که استقلال سازمانهای ضد فساد را محدود می‌کرد.

در آن زمان، برای نخستین‌بار پس از آغاز تهاجم روسیه در سال ۲۰۲۲، اعتراض‌های خیابانی شکل گرفت. زلنسکی به سرعت عقب‌نشینی کرد و یرماک در جایگاهی نادر ایستاد: در سوی بازنده بحث‌های داخلی.

ممکن است جی دی ونس و همفکرانش در دولت ترامپ تلاش کنند تا استعفای یرماک را نشانه فساد ساختاری قلمداد کرده و آن را بهانه‌ای قرار دهند برای پیشبرد برنامه خود مبنی بر رها کردن اوکراین و معامله با روسیه پوتین. مخالفان کمک به اوکراین در اتحادیه اروپا از قماش ویکتور اوربان  نیز ممکن است رفتار مشابهی در پیش گیرند. اما واقعیت این است که کنار گذاشته شدن یرماک نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری و بلوغ سیاسی است؛ اینکه زلنسکی حاضر است حتی نزدیک‌ترین دستیار خود را هم کنار بگذارد تا بهترین کار ممکن را برای کشورش در نبرد برای بقا انجام دهد. این موضوع باید برای دولت ترامپ و اتحادیه اروپا دلگرم‌کننده و الهام بخش باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







چیزی از سفره کارگران باقی نمی‌ماند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 30.11.2025, 7:48

چیزی از سفره کارگران باقی نمی‌ماند


ایلنا: امروز تورم نقطه به نقطه‌ی واقعیِ خوراکی‌ها بالای ۷۰ درصد است؛ بعد از شوک جدید، مزدبگیران حتی آن‌هایی که ۲۰، ۲۵ یا حتی ۳۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرند، سقوط می‌کنند، دیگر نمی‌توانند چرخ زندگی را بگردانند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در شرایطی که قیمت سبد خوراکی مورد نیاز خانوارهای کارگری از مرز دستمزد حداقلی یا حتی دستمزد متوسط کارگری فراتر رفته، داده‌های تورمی آبان نشان می‌دهد که رکوردشکنی قیمت‌ها در پاییز امسال بی‌محابا ادامه دارد.

رکوردشکنی تورم آبان

براساس اعلام رسمی مرکز آمار ایران، در آبان ماه ۱۴۰۴ شاخص قیمت مصرف کننده خانوار‌های کشور به عدد ۴۱۷.۵ رسیده است که نسبت به ماه قبل، ۳.۴ درصد افزایش، نسبت به ماه مشابه سال قبل، ۴۹.۴ درصد افزایش و در دوازده ماهه منتهی به ماه جاری نسبت به دوره مشابه سال قبل، ۴۰.۴ درصد افزایش داشته است.

در آبان ماه ۱۴۰۴ تورم نقطه به نقطه خانوار‌های کشور، ۴۹.۴ درصد بوده است؛ یعنی خانوار‌های کشور به طور میانگین، ۴۹.۴ درصد بیشتر از آبان ماه ۱۴۰۳ برای خرید یک «مجموعه کالا‌ها و خدمات یکسان» که البته تطابق چندانی با سبد واقعی مصرف خانوارهای کارگری ندارد، هزینه کرده‌اند. تورم نقطه به نقطه آبان ماه ۱۴۰۴ در مقایسه با ماه قبل، ۰.۸ واحد درصد افزایش داشته است که در نوع خود یک رکورد بی‌سابقه است. قیاس قیمت‌های واقعی در سبد واقعی هزینه‌ها با محوریت نان و غلات، لبنیات و میوه و سبزیجات، تورم حدود ۱۰۰ درصد یا حتی بیشتر را نشان می‌دهد.

تورم ماهانه خانوارها (افزایش قیمت ها نسبت به ماه قبل) نیز در آبان ۱۴۰۴ برابر ۳.۴ درصد بوده است. تورم ماهانه برای گروه‌های عمده «خوراکی‌ها، آشامیدنی‌ها و دخانیات» ۴.۷ درصد و برای گروه عمده «کالاهای غیرخوراکی و خدمات»، ۲.۶ درصد بوده است.

ادامه سیاست‌های تعدیلی

در این شرایط، تداوم سیاست‌های تعدیلی با شیب بسیار تند، دورنمای نگران کننده‌ای از آینده معیشت طبقه کارگر ترسیم می‌کند. مشخصاً دو سیاست کلان، موجب بروز نگرانی‌های بسیار شده است، اول تصمیم برای گرانی بنزین از نیمه آذر و دوم، تلاش‌های ادامه‌دار برای حذف هرچه بیشترِ ارز ترجیحی کالاهای اساسی و دارو.

طبق تصویب نامه هیئت وزیران، نرخ سوم بنزین ۵ هزار تومان در نظر گرفته می شود و از ۱۵ آذر در جایگاه ها اجرایی خواهد شد. هشتم آذر، «مهدی اسماعیلی» عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، با انتقاد از برنامه دولت برای افزایش قیمت بنزین از نیمه دوم آذرماه، تأکید کرد «این تصمیم در شرایط فعلی به زیان معیشت مردم است» و خبر قطع سهمیه خودروهای جدید را خلاف قانون دانست.

هرچند یک عضو شورای شهر تهران، تاکید کرده «نرخ سوم بنزین منجر به افزایش کرایه تاکسی نمی‌شود» اما تجریه سالیان قبل نشان داده، هرنوع دستکاری در قیمت بنزین که در اقتصاد ایران یک کالای پایه‌ای‌ست، تاثیر مستقیم بر قیمت سایر کالاها و خدمات دارد؛ و نکته اینجاست که با یک دور جدید از افزایش قیمت‌ها، تاب آوری معیشتی کارگران که امروز نزدیک به صفر است، به کمتر ازهیچ تنزل خواهد یافت.

از سوی دیگر، از اظهارات اخیر حمید پورمحمدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، مبنی بر کارآمد نبودن ارز ترجیحی ۲۸,۵۰۰ تومانی در کنترل قیمت‌ها، چنین برمی‌آید که یک دور جدید حذف ارز ترجیحی در دستور کار است و حداقل بخشی از دولت و سیاست‌گذاران در راستای پر کردن کسری‌های بودجه و درآمدزایی، قصد دارند ارز دولتی واردات کالاهای ضروری را بردارند و یک شوک مجدد به سبد هزینه‌های مردم بدهند.

اخیرا نیز حسین صمصامی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، اعلام کرد که در جلسه سران قوا، حذف ارز ترجیحی ۲۸ هزار و ۵۰۰ تومانی و یکسان‌سازی نرخ ارز حوالی ۱۰۰ هزار تومان تصویب شده است هرچند پس از آن، علیرضا گچ‌پز زاده، معاون ارزی بانک مرکزی، اعلام کرد که سیاست قیمت‌گذاری در مورد ارز ترجیحی تغییری نکرده است.

تلفیق این دو سیاست کلان که هر دو در جهت کمک به دولت و بودجه‌خوارهای آن و بر خلاف معیشت مردم مزدبگیر و درگیر فقر است، موجب شده دورنمای زندگی از دید طبقه‌ی کارگر تیره‌تر از قبل باشد. زمین سوخته‌ی اقتصاد، جایی برای زندگی کارگران و بهبود شرایط آن‌ها ندارد.

در این میان، فعالان کارگری در گفتگو با ایلنا، نگرانی‌های خود را از شوک جدید تورمی در آینده‌ای نزدیک بیان کردند.

عبدالله وطنخواه، فعال صنفی کارگران و بازنشستگان:
«به قول‌های مقامات در مورد تثبیت قیمت‌ها نمی‌شود اطمینان کرد؛ یادمان نرفته سال ۱۴۰۰ که اولین مرحله سیاست حذف ارز ترجیحی را پیاده کردند، قول دادند قیمت‌ها تکان نمی‌خورد؛ از آن روز تکانه‌های تورمی هرگز متوقف نشده است!

واقعیت این است که بنزین یک کالای پایه است و با گرانی آن، مسلم است که سفره‌ی کوچک کارگران پاره پوره‌تر از این می شود به شکلی که دیگر حتی نمی‌توان آن را با قرض و قوله و سیلی به صورت زدن، به هم چسباند. در کنار اینها، سیاست‌های سرکوب مزدی و نئولیبرالی ادامه خواهد داشت که اوضاع را به سمت بحران جدی‌تر پیش می‌برد.

در نتیجه، با سیاست‌های دولت، تا پایان سال ابر تورم ۱۰۰ درصدی یا حتی بیشتر خواهیم داشت؛ و این در حالیست که قیمت‌ها در حوزه خوراکی‌ها و مسکن در بازه دو ساله‌ی اخیر، ۴۰۰ و ۵۰۰ درصد رشد داشته است.....»

علیرضا خرمی، فعال کارگری:
«حذف تتمه‌ی ارز ترجیحی، کالاهای بسیاری را از سفره‌ها حذف می‌کند؛ مثلاً قیمت برنج با حذف ارز دولتی ۴۰۰ هزار تومان را هم رد می کند؛ در نتیجه چیزی برای سفره‌ی کارگران باقی نمی‌ماند.

با گرانی بنزین هم یک موج تورمی جدید به راه می‌افتد و این در حالیست که کارگران هیچ جای این معادلات نیستند؛ باید از دولت بپرسیم، کارگر و زندگی کارگر کجای این معادله است، چطور عناصر معادله را کنار هم چیدید که  بیش از نیمی از جمعیت کشور را در تصمیم گیری‌های خود نادیده گرفتید؟

کارگر حتی توان پرداخت هزینه اینترنت هم ندارد، چه برسد به درمان و آموزش، در این شرایط از فرزندآوری و جوانی جمعیت می‌گویند؛ پیشنهادم  به دولت و فرادستان این است: یک  دیوار بکشید، کارگران را یک طرف بگذارید در محرومیت و فقر، ثروتمندان آن سمت دیوار باشند و راحت و بی‌خیال زندگی کنند....»

فرامرز توفیقی، فعال کارگری:
«دولت بودجه ندارد و گروه‌ها و نهادهایی که نقشی در تولید ناخالص ملی ندارند، سال‌هاست سر سفره دولت نشسته‌اند و میلی به بلند شدن هم ندارند!

دولت درآمد ندارد و گران‌سازی‌ها به همین دلیل اتفاق می افتد. تورم واقعی هم بسیار بالاتر از این ارقام رسمی‌ست؛ امروز سبد معیشت خانوارهای کارگری، فشار بسیار سنگینی را تحمل می‌کند و اگر سیاست‌های تعدیلی از جمله گرانی بنزین و آزادسازی‌ها ادامه یابد، قیمت‌ها هفته به هفته و ماه به ماه بالاتر می‌رود.

همه اینها در شرایطی اتفاق می‌افتد که دولت در راستای افزایش دستمزد و ترمیم قدرت خرید مردم کاری نمی‌کند. با این دست‌فرمان، شاهد فروپاشی خانواده‌ها و افزایش بی‌سابقه نرخ جرم و جنایت خواهیم بود.

امروز تورم نقطه به نقطه‌ی واقعیِ خوراکی‌ها بالای ۷۰ درصد است؛ بعد از شوک جدید، مزدبگیران حتی آن‌هایی که ۲۰، ۲۵ یا حتی ۳۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرند، سقوط می‌کنند، دیگر نمی‌توانند چرخ زندگی را بگردانند....»

گزارش: نسرین هزاره مقدم





نظر شما درباره این مقاله:







علی شادمان، بازیگر سینما، به همراه ۲۰ هنرمند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 22:41

علی شادمان، بازیگر سینما، به همراه ۲۰ هنرمند






نظر شما درباره این مقاله:







درگیری شدیدی بین مردم و پلیس
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 22:08

درگیری شدیدی بین مردم و پلیس






نظر شما درباره این مقاله:







پیام خامنه‌ای از مخفیگاه؛ رجزخوانی یا فروپاشی روانی؟ ">
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 21:20

پیام خامنه‌ای از مخفیگاه؛ رجزخوانی یا فروپاشی روانی؟






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ حریم هوایی ونزوئلا را «کاملاً بسته» اعلام کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 19:05

ترامپ حریم هوایی ونزوئلا را «کاملاً بسته» اعلام کرد


فیل استوارت، ادریس علی و لوسیا موتیکانی / خبرگزاری رویترز / ۲۹ نوامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، روز شنبه اعلام کرد که حریم هوایی بالای کشور ونزوئلا و مناطق اطراف آن باید «به‌طور کامل بسته» در نظر گرفته شود، اما جزئیات بیشتری ارائه نکرد. این اظهارات در حالی مطرح می‌شود که واشنگتن فشارهای خود بر دولت نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا، را به شدت افزایش داده است.

ترامپ در پستی در شبکه اجتماعی تروث سوشال نوشت: «به اطلاع تمام شرکت‌های هواپیمایی، خلبانان، قاچاقچیان مواد مخدر و قاچاقچیان انسان می‌رساند که حریم هوایی بالای ونزوئلا و مناطق اطراف آن به‌طور کامل بسته است.»

مقامات آمریکایی که رویترز با آن‌ها تماس گرفت، از اعلام ناگهانی ترامپ شگفت‌زده بودند و از هیچ عملیات نظامی در جریان آمریکا برای اجرای بسته شدن حریم هوایی ونزوئلا خبر نداشتند. وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) به درخواست‌ها برای اظهارنظر پاسخ نداد و کاخ سفید نیز توضیح بیشتری ارائه نکرد.

وزارت ارتباطات ونزوئلا که مسئول پاسخگویی به تمام پرسش‌های رسانه‌ای دولت است، فوراً به درخواست اظهارنظر درباره پست ترامپ پاسخ نداد.

تجمع گسترده نظامی در منطقه کارائیب

دیوید دپتولا، ژنرال بازنشسته نیروی هوایی آمریکا که در سال‌های ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ فرماندهی منطقه پرواز ممنوع بر فراز شمال عراق را بر عهده داشت، گفت اعلام ترامپ بیش از آنکه پاسخ دهد، پرسش ایجاد می‌کند. او افزود که برقراری منطقه پرواز ممنوع بر فراز ونزوئلا بسته به اهداف این اقدام، به منابع و برنامه‌ریزی بسیار گسترده‌ای نیاز دارد.

دپتولا تأکید کرد: «جزئیات تعیین‌کننده است.»

دولت ترامپ در حال بررسی گزینه‌های مختلف در قبال ونزوئلا است تا با آنچه «نقش مادورو در تأمین مواد مخدر غیرقانونی که باعث مرگ آمریکایی‌ها شده» توصیف می‌کند، مقابله کند. نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور سوسیالیست ونزوئلا، هرگونه ارتباط با قاچاق مواد مخدر را رد کرده است.

رویترز پیش‌تر گزارش داده بود که از جمله گزینه‌های در حال بررسی آمریکا، تلاش برای سرنگونی مادورو است و ارتش آمریکا پس از تجمع گسترده نظامی در منطقه کارائیب و نزدیک به سه ماه حملات هوایی و دریایی به قایق‌های مشکوک به قاچاق مواد مخدر در سواحل ونزوئلا، آماده ورود به مرحله جدیدی از عملیات است. ترامپ همچنین عملیات مخفی سیا در این کشور آمریکای جنوبی را تأیید کرده است.

مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است که ترامپ به دنبال برکناری اوست و تأکید کرده که مردم ونزوئلا و ارتش این کشور در برابر هرگونه تلاش در این راستا مقاومت خواهند کرد.

ترامپ اوایل همین هفته به نظامیان آمریکایی گفته بود که ایالات متحده «به‌زودی» عملیات زمینی را برای متوقف کردن قاچاقچیان مواد مخدر وابسته به ونزوئلا آغاز خواهد کرد.

صبح شنبه خیابان‌های کاراکاس عمدتاً آرام بود، هرچند برخی شهروندان با وجود باران برای خرید بیرون آمدند.

مادورو و مقامات ارشد دولتش – که تقریباً هر روز در تلویزیون دولتی حضور دارند – در اظهارات اخیر خود از «امپریالیسم آمریکا» به شدت انتقاد کرده‌اند، اما از نام بردن مستقیم از ترامپ خودداری می‌کنند. منابع امنیتی و دیپلماتیک می‌گویند این ممکن است نشانه تلاش کاراکاس برای کاهش تنش باشد. پیش‌تر مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، هدف اصلی حملات لفظی دولت ونزوئلا بود، اما حتی اشاره به نام او نیز در هفته‌های اخیر کاهش یافته است.

حملات آمریکا به قایق‌ها باعث افزایش نظارت و گشت‌زنی نیروهای امنیتی و حامیان حزب حاکم در ایالت شمال شرقی و دورافتاده سوکره شده و به گفته چهار نفر از ساکنان و یک بازدیدکننده اخیر، ترس و نگرانی را در میان مردم محلی افزایش داده است.

همچنین در هفته‌های اخیر و همزمان با تجمع نظامی آمریکا، سیگنال‌های GPS در ونزوئلا دچار اختلال شده‌اند.

اعلام ترامپ درباره حریم هوایی ونزوئلا یک هفته پس از آن صورت گرفت که اداره هوانوردی فدرال آمریکا (FAA) به شرکت‌های هواپیمایی بزرگ هشدار داد که پرواز بر فراز ونزوئلا به دلیل «بدتر شدن وضعیت امنیتی و افزایش فعالیت‌های نظامی در داخل و اطراف این کشور» با «وضعیت بالقوه خطرناک» همراه است.

در پی این هشدار، ونزوئلا مجوز پرواز شش شرکت هواپیمایی بزرگ بین‌المللی را که خودشان پرواز به این کشور را متوقف کرده بودند، لغو کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت میثم بیگ‌محمدی، زندانی سیاسی سابق
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 18:54

بازداشت میثم بیگ‌محمدی، زندانی سیاسی سابق






نظر شما درباره این مقاله:







آن زنِ همیشه نترس
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 17:47

آن زنِ همیشه نترس


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت هانا آرنت
در جدیدترین شماره از هفته نامه اشپیگل

بخش اول

هانا آرنت پنجاه سال پیش در نیویورک درگذشت، اما در حال حاضر هیچ فیلسوفی به اندازه او تا این حد تاثیرگذار و محبوب نیست، چه در میان چپ‌ها، چه محافظه‌کاران و چه «متفکران مستقل». او چه پیامی برای جهان امروز دارد؟

باید چقدر حس خوبی داشته باشد که نقش هانا آرنت را بازی کنی. در یک شب، پنج بازیگر زن روی صحنه تئاتر شهر برلین حاضر شدند تا این متفکر را تجسم بخشند. نام این نمایش «سه زندگی هانا آرنت» است که اقتباسی است از یک رمان گرافیکی اثر نقاشی با نام  کن کریمشتاین (Ken Krimstein) (۱) و درآمیخته با صحنه‌هایی از مصاحبه معروفی که گونتر گاوس (Günter Gaus)، روزنامه‌نگار، با آرنت در سال ۱۹۶۴ برای شبکه ZDF آلمان به انجام رساند.


اجرای نمایش هانا آرنت در تئاتر: یک لحظه صبر کن، باب دیلن؟ / عکس: یاسمین شولر

پس پنج بازیگر زن نقش آن‌ها یعنی آرنت و چند تن از همنشینانش، مارتین هایدگر (Martin Heidegger) فیلسوف، والتر بنیامین (Walter Benjamin) نویسنده و هاینریش بلوشر (Heinrich Blücher) همسرش را بازی می‌کنند. متن‌های زیادی برای شنیدن وجود دارد، به ویژه از زبان خود آرنت. مکان‌های زندگی او یکی پس از دیگری بازگو می‌شوند: دوران کودکی در کونیگسبرگ (Königsberg)، دوران تحصیل در ماربورگ (Marburg) و رابطه عاشقانه با هایدگر. فرار از آلمان. تبعید در پاریس و رسیدن به نیویورک، جایی که او در آغاز دهه پنجاه به عنوان یک نظریه‌پرداز سیاسی شناخته شد.

این نمایش بسیار هوشمند و گاهی هم خنده‌دار است، و وقتی آن پنج بازیگر زن در پایان روی صحنه می‌ایستند و در کنار میزی پر از کتاب‌های آرنت مورد تحسین قرار می‌گیرند، کل صحنه کمی بیننده را به یاد فیلم «I’m Not There» (۲) می‌اندازد، فیلمی که در آن پنج بازیگر (و یک کیت بلانشت) نقش باب دیلن را بازی می‌کنند. یک لحظه صبر کنید، باب دیلن؟

آیا این همان جایگاه و سطحی است که وقتی از هانا آرنت صحبت می‌کنیم، درباره‌اش حرف می‌زنیم؟ او پنجاه سال پیش درگذشت. در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. آخرین کتابش که قرار بود «از زندگی روح» (Vom Leben des Geistes) (۳) نام داشته باشد را به پایان نرساند. اما نیم قرن بعد، او همه‌جا هست. در هامبورگ نمایشی به روی صحنه رفته که در آن کورینا هارفوش نقش این فیلسوف را بازی می‌کند، در اشتوتگارت نیز نمایش دیگری در جریان است. دو زندگینامه جدید از او منتشر شده و در کل حداقل یک دوجین زندگینامه از او وجود دارد. در اواخر تابستان نیز فیلمی درباره آرنت به سینماها آمد. آنگلا مرکل، رابرت هابک و فرانک- والتر اشتاینمایر از او نقل قول می‌کنند. وینفرید کرتشمان، وزیر- رئیس‌جمهور ایالت بادن- وورتمبرگ، حتی خودش کتابی درباره او نوشته است.

همه او را می‌خواهند. لیبرال‌ها، زیرا آزادی مفهومی است که اندیشه او حول آن می‌چرخید. چپ‌ها، زیرا او در برابر قدرت ایستاد. محافظه‌کاران، زیرا او نتوانست هیچ نقطه اشتراکی با سوسیالیسم پیدا کند. فمینیست‌ها، زیرا او اجازه نداد در جهان مردانه فلاسفه بزرگ مرعوب شود. «متفکران مستقل»، زیرا آرنت معتقد بود سیاست نباید اجازه دهد علم حق تقدم تصمیم‌گیری را از آن خود کند. منتقدان اسرائیل، که گمان می‌کنند می‌توانند از نقد او بر دولت اسرائیل پیروی کنند. دوستان اسرائیل، که به آرنت به عنوان یک فعال صهیونیست فکر می‌کنند.

و اینفلوئنسرها، چون او باحال بود و نه تنها کتاب‌های قطور نوشت، بلکه جملاتی از خود به جا گذاشت که به خوبی روی هر پست اینستاگرامی می‌نشیند. برخی از آن‌ها را واقعاً دقیقاً به همین شکل نوشته، برخی دیگر را تقریباً: «هیچ کس حق اطاعت ندارد.» «انسان‌هایی که فکر نمی‌کنند مانند خواب‌گردها هستند.» «مشکل کار دشمنانمان نبود، مشکل کار دوستانمان بود.» «فکر کردن خطرناک است.» می‌توان همین طور مدت‌ها ادامه داد – و باز هم هنوز اشاره‌ای به آن مورد مشهور «ابتذال شرارت» [یا معروف به ابتذال شر] نشده است. یک «جمله امضادار»، مشابه آنچه آدورنو گفته بود: («هیچ زندگی درستی در زندگی نادرست وجود ندارد») یا رنه دکارت: («من فکر می‌کنم، پس هستم») دارند.

آیا این همان چیزی است که همه از آرنت می‌خواهند؟ یک جمله نغز و کمی تایید؟ آیا هانا آرنت در برابر دوران تاریک به ما کمک می‌کند، چون برای احساساتمان خوب است؟

جهان امروز ما برای آرنت آشنا به نظر می‌رسید. حاکمان اقتدارگرا، یهودستیزی، سیاست پساحقیقت (postfaktische Politik) (۴)، مهاجرت جمعی، دموکرات‌هایی که زمین از زیر پایشان خالی می‌شود. او خود همه این‌ها را تجربه کرد. فاشیسم، کمونیسم، لیبرالیسم. جنگ جهانی اول، وایمار، جنگ جهانی دوم، جنگ سرد. او به شیوه‌های همیشه جدیدی در برابر الزامات غیرمنطقی زمانه‌اش مقاومت کرد: با تلاش برای درک آن‌ها. آرنت معتقد بود که فرد باید «تمام و کمال در لحظه حاضر باشد.»(۵) این نگرشی بسیار جذاب در جهان پیچیده‌ای مانند امروز است.

اوا فون ردهکر (Eva von Redecker)، فیلسوف، یک بار محبوبیت هانا آرنت را در یک فرمول ساده خلاصه کرد: ریشه آن در دو چیز است، یک «اقتصاد کمبود» و یک «اقتصاد فراوانی». موضوع کمبود بلافاصله قابل درک است. آلمان در قرن بیستم قهرمانان زیادی به دنیا نیاورده است. چطور ممکن است چنین باشد؟ خانواده مان (Mann)، خانواده سلطنتی طبقه تحصیل‌کرده آلمان. ویلی برانت (Willy Brandt)، تبعیدی‌ای که صدراعظم شد زیرا به آلمانی‌ها اعتماد داشت که جسارت دموکراسی بیشتر را داشته باشند. مارسل رایش-رانیتسکی (Marcel Reich-Ranicki)، مردی که به عنوان یک یهودی لهستانی که از گسست تمدنی نازی‌ها جان سالم به در برد کرد و سپس به آلمانی‌ها از ارزش سنت فرهنگی‌شان گفت.

و در این میان هانا آرنت هم وجود دارد. متفکری با فراوانی ایده‌های خوب. در واقع، آنچه آرنت نوشته است فراتر از حد درک است. این فقط کتاب‌هایش نیستند. «دفترچه خاطرات فکری» او وجود دارد که در آن هر چه ذهنش را مشغول می‌کرده ثبت کرده است. او سخنرانی های بسیاری کرد و حجم عظیمی از مقالات و مطالب نوشت. به علاوه صدها نامه. به اندازه‌ای که هر کس که چیزی از آرنت بخواهد، آن را به دست می‌آورد. نکته خاص در مورد آرنت این است: فعالیت فکری او به طریقی بود که همچون یک معاصر به نظر می‌رسد.

بودن به مثابه هانا آرنت

آرنت در ۱۴ اکتبر ۱۹۰۶ در لیندن (Linden) نزدیکی هانوفر (Hannover) به دنیا آمد. والدینش به طبقه متوسط یهودی تعلق داشتند. زمانی که هانا کودک بود، خانواده به کونیگسبرگ نقل مکان کرد. و با وجود تمام ضربه‌هایی که سرنوشت در طول سال‌ها بر او وارد کرد: او بخت زیادی در زندگی‌اش داشت. به نظر می‌رسد مادر اعتماد به نفس زیادی در دخترش پرورش داده باشد. و این کودک آشکارا بااستعداد، کتاب‌هایی را در کتابخانه والدینش پیدا می‌کند. یک شروع خوب برای زندگی.

او همچنین شم دقیقی برای انتخاب مکانی که می‌خواست در آن فلسفه بخواند داشت: ماربورگ، جایی که در آن استادی جوانی بود که شهرتش در این خلاصه می شد که می‌توانی نزد او اندیشیدن را بیاموزی: مارتین هایدگر. او تنها کسی نبود که جذب هایدگر شد. هربرت مارکوزه (Herbert Marcuse)، لئو اشتراوس (Leo Strauss)، هانس- گئورگ گادامر (Hans-Georg Gadamer) و بسیاری دیگر نیز شاگرد هایدگر شدند. مارکوزه بعدها به متفکر پیشرو چپ جهانی تبدیل شد، اشتراوس به متفکر محافظه‌کاری نوین آمریکایی و گادامر با هرمنوتیک فلسفی‌اش، یک مکتب تاثیرگذار از فهم را توسعه داد. می‌توان گفتگوهای پرشور این بلندپروازان را تصور کرد. این اگر خوش‌شانسی نبود، پس دیگر چه بود؟

آرنت رابطه عاشقانه‌ای با هایدگر آغاز کرد که تمام عمر او را همراهی کرده و مشغول نمود، رابطه با یکی از مهم‌ترین فیلسوفان قرن بیستم – اما همچنین مردی که پس از سال ۱۹۳۳ به نازی‌ها روی آورد و هرگز واقعاً از آن ابراز پشیمانی نکرد.

سیاسی شدن او تحت تاثیر راست یا چپ نبود، بلکه از طریق صهیونیسم رخ داد. آرنت به تاریخ یهودیت پرداخت، به مدار فعالان صهیونیست در برلین وارد شد و پس از به قدرت رسیدن نازی‌ها دستگیر گردید، زیرا به جمع‌آوری پرونده‌هایی درباره کمپین‌های ضدیهودی دولت کمک می‌کرد. و دوباره این شانس بود که به سراغش آمد: پس از هشت روز حبس آزاد شد. او از طریق پراگ به پاریس گریخت.

در آنجا خود به یک فعال صهیونیست تبدیل شد، به جوانان یهودی در عزیمت به فلسطین کمک کرد. علاوه بر این، هاینریش بلوشر، دومین همسر (۶) و عشق زندگی‌اش را ملاقات کرد. بلوشر، که او نیز از دست نازی‌ها فرار می‌کرد، کمونیست سابق بود. زمانی که آلمانی‌ها به فرانسه حمله کردند، آن‌ها بازداشت شدند، آزاد شدند، به مارسی رفتند و دوباره بخت به آنها یاری کرد: آن‌ها ویزای ایالات متحده را دریافت کردند. آرنت در سال ۱۹۵۱، پس از ۱۴ سال بی‌تابعیتی، تبعه آمریکا شد.

شانس یک مقوله در اندیشه هانا آرنت نیست، او انسان را این گونه نمی‌بیند. با این حال، خودکامگی‌ای که در معرض آن بود، از دست دادن حقوقش، معنای مضحک و غریبی که مدارک برای بقا می‌توانست داشته باشد، فروپاشی همه چیزهایی که انسانیت را تشکیل می‌دهد: این‌ها اساس کار او را تشکیل می‌دهند.

او با کتاب «عناصر و خاستگاه‌های حکومت توتالیتر» (Elemente und Ursprünge totaler Herrschaft) در سال ۱۹۵۱ مشهور شد. کتابی که در آن سعی می‌کند به این سیستم سیاسی نوظهور که از آن گریخته بود بپردازد، سیستمی که او آن را «توتالیتر» می‌نامد. کتاب «آیشمن در اورشلیم» در سال ۱۹۶۳ این فرصت را به او داد تا شرارت (das Böse) را در محفظه شیشه‌ای یک سالن دادگاه اسرائیلی از نزدیک بررسی کند. جایی که آرنت متوجه شد: این مرد، که مسئول قتل صدها هزار یهودی است، ممکن است یکی از بزرگ‌ترین جنایتکاران باشد. اما در پشت نقاب یک بوروکرات، یک هیولا پنهان نشده – بلکه یک بوروکرات است.

او استاد دانشگاه می‌شود. سفرهای زیادی می‌کند، از جمله به آلمان (و همچنین به دیدار هایدگر). در اتاق نشیمن خانه‌اش روشنفکران آمریکایی، یهودیان-آلمانی تازه‌آمریکایی شده و بازدیدکنندگان از آلمان غربی گرد هم می‌آیند.

یک طرح جالب توجه وجود دارد که آرنت در مارس ۱۹۶۲ از خودش ترسیم می‌کند. او در بیمارستان بستری است. در اصل، او روی کتاب آیشمن کار می‌کند، اما یک کامیون تاکسی‌ای را که در آن نشسته بود، زده و چند دنده او شکسته است. همانطور که بعدها به دوستش مری مک‌کارتی نوشت، وقتی از بیهوشی به هوش آمد، اول امتحان کرد که آیا می‌تواند حرکت کند، سپس: حافظه. «خیلی با دقت، دهه به دهه، شعر، یونانی، آلمانی و انگلیسی، سپس شماره تلفن‌ها.» در نهایت نتیجه: «همه چیز مرتب است.» او احتمالاً این گونه می‌اندیشید. از دل زندگی‌اش، از دل  آموزش و پرورش (Bildung) و در تعامل با شبکه‌ای تنگاتنگ از دوستان.

از اشتغال فکری‌اش با یهودیت، یک جفت مفهومی با خود برداشت که آن را برای خودش ثمربخش کرد: مفهوم «پاروِنو» (تازه به دوران رسیده) (Parvenu) و «پاریا» (منفور/خارج از جامعه) (Paria) (۷). اولی یهودی همگون‌شده‌ای است که اگرچه می‌تواند در جامعه اکثریت به ثروت برسد، اما هرگز واقعاً بخشی از آن نخواهد شد. و پاریا: کسی است که بر اساس شرایط و تفکر خود زندگی و می‌اندیشد. این است آرنت.

حقِ داشتن حقوق

شاید مهم‌ترین مقاله او زمانی که در سال ۱۹۴۳ منتشر شد به ندرت خوانده شده باشد. چرا که ژورنال منورا (۸) (The Menorah Journal) یک مجله کوچک یهودی در نیویورک بود که خوانندگان محدودی داشت. نویسنده آن نیز که دو سال پیش از کشتی نجات‌بخشی که او را به آمریکا آورده بود پیاده شده بود، چندان شناخته شده نبود. او تمام کلام موجز ممکن را در اولین کلمات مقاله «ما پناهندگان» گنجانده بود: «بیش از هر چیز، دوست نداریم وقتی ما را “پناهنده” صدا می‌زنند.»

فرد بدون تابعیت، که همه چیز از او گرفته شده و هیچ کس او را نمی‌خواهد، در کانون اندیشه آرنت قرار دارد. همان کسی که امروز احتمالاً «مهاجر» نامیده می‌شود، اما آرنت ممکن است با این اصطلاح نیز موافق نباشد، زیرا انسان‌ها را به یک فرآیند فنی تقلیل می‌دهد. از نظر آرنت، پناهنده چیزی فراتر از این است.

او می‌نویسد: «ما زبان خود را از دست داده‌ایم و همراه با آن، طبیعی بودن واکنش‌هایمان، سادگی حرکاتمان و بیان بی‌تکلف احساساتمان را. هویت ما آنقدر تغییر می‌کند که هیچ کس نمی‌تواند بفهمد ما واقعاً چه کسی هستیم.» و همچنین: «این به معنای فروپاشی جهان خصوصی ماست.»

در این چند کلمه، بخش زیادی از اندیشه آرنت نهفته است. زیرا اینکه دولت‌ها مردم را آواره کنند، تنها یک بی‌عدالتی ساده نیست، بلکه بخش‌هایی از چیزی که معنای انسان بودن را تشکیل می‌دهد از آنان سلب می‌کند. اگرچه به نوعی، دولت- ملت‌های مدرن راهی جز این ندارند. خطر اینکه حمایتی که ملت از شهروندان خود به عمل می‌آورد منجر به طرد بخشی از آنان شود، همواره وجود دارد. این ویژگی به صورت ساختاری در آنان نهادینه شده است.

البته او این اندیشه را با تکیه بر تجربیات شخصی خود به عنوان یک پناهنده در برابر نازی‌ها پرورش داد – در کتاب «عناصر و خاستگاه‌های حکومت توتالیتر»، او در صدها صفحه توضیح می‌دهد که چگونه یهودستیزی، افول دولت- ملت‌ها و مسئله پناهندگان مدرن به هم مرتبط هستند و چگونه این امر، فاجعه نازی‌ها را ممکن ساخت.

اما پناهنده فراتر از این است. از نظر آرنت، او یک چهره محوری در مدرنیته است. او می‌نویسد: «اینکه چیزی به نام «حقِ داشتن حقوق» (Rechte zu haben ein Recht,) وجود دارد – که معادل زندگی کردن در یک سیستم ارتباطی است که در آن بر اساس اقدامات و عقایدت مورد قضاوت قرار می‌گیری – تنها از زمانی برای ما روشن شد که میلیون‌ها نفر ظاهر شدند که این حق را از دست داده‌اند و در نتیجه سازماندهی جدید جهانی، قادر به بازپس‌گیری آن نیست.»

بیان آرنت مبنی بر «حقِ داشتن حقوق»، بدون شک یکی از مهم‌ترین جملات در نظریه سیاسی قرن بیستم است. حقی وجود دارد که مقدم بر تمام حقوق دیگر است: حق عضویت در جامعه. هر جا که این حق زیر سؤال رود، راه به سوی تباهی گشوده می‌شود. او تنها کسی نیست که پس از فاجعه جنگ جهانی دوم و هولوکاست سعی کرد به کلی بازاندیشی سیاسی کند. بسیاری چنین کردند. حقوق بین‌الملل مدرن، سازمان ملل متحد و شبکه نهادهای آن حاصل این تأملات هستند. اتحادیه اروپا نیز نتیجه آن است – و اگر بخواهیم، توافقنامه دوبلین (Dublin-Abkommen) (۹) نیز از همین دست است.

آرنت در مورد این راه‌حل‌ها بدبین است، اما او همچنین ایده‌ای برای چگونگی بهبود آن‌ها ندارد. یک بار، هنگام بحث درباره تأسیس دولت اسرائیل و چگونگی برخورد با فلسطینیان، او طرفدار نوعی فدراسیون بود. اما بازتاب پیشنهادات او اندک بود. آرنت یک مشاور سیاسی نیست، او یک رادار دارد. و این رادار می‌گوید: هر کجا مشکل پناهندگی وجود دارد، مشکلی بزرگ‌تر از خود پناهندگان وجود دارد. هر جا حقوق یک فرد در خطر باشد، حقوق همه در خطر است.

آیا چیزی می‌تواند بیش از این به روز (aktueller) و مرتبط با زمانه حاضر باشد؟ از نیروهای ماسک‌دار ICE (۱۰) در آمریکای دوران ترامپ که سپیده‌دم درها را می‌شکنند و مردم را دستگیر می‌کنند، تا سیاست مهاجرتی شکست‌خورده اروپا که ده‌ها هزار نفر را در دریای مدیترانه به کام مرگ فرستاده، و تا جنگ‌های داخلی که در سراسر جهان مردم را به فرار و آوارگی وامی‌دارند. بدیهی است که برای دیدن بی‌عدالتی‌های این جهان، به هانا آرنت نیازی نیست. تماشای اخبار برای این کار کافی است. اما اندیشه او به درک منطقی کمک می‌کند که بر اساس آن این بی‌عدالتی‌ها عمل می‌کنند. آرنت استدلالی اخلاقی مطرح نمی‌کند، بلکه استدلالی فلسفی و سیاسی ارائه می‌دهد. دولت مدرن، آنگونه که از قرن هفدهم پدیدار شد، به دولت- ملت تبدیل شد و در سراسر جهان گسترش یافت، ممکن است از انسان‌ها محافظت کند – اما همزمان، خود بارها و بارها فجایع را تولید می‌کند.

ادامه دارد ...

Die ewig Unerschrockene , DER SPIEGEL 49 | 2025

——————————-
توضیحات تکمیلی مترجم:

۱: کن کریمستاین (Ken Krimstein) یک کارتونیست، تصویرگر و نویسنده آمریکایی است. همانطور که از متن اشاره شد، او خالق یک گرافیک ناول (رمان گرافیکی) با عنوان «سه زندگی هانا آرنت» (The Three Lives of Hannah Arendt) است. کتاب او یک زندگینامه مصور از هانا آرنت، فیلسوف سیاسی بزرگ است. این اثر، زندگی پرفرازونشیب آرنت را از کودکی تا تبدیل شدن به یکی از تأثیرگذارترین متفکران قرن بیستم به تصویر می‌کشد. یک اقتباس تئاتری از این کتاب نیز وجود دارد. در واقع اثر کریمستاین منبع الهام یک نمایش در تئاتر معتبر «کامرشپیله» در «دویچس تئاتر برلین» (Deutsches Theater Berlin) بوده است. نمایش با عنوان «سه زندگی هانا آرنت» از گرافیک ناول او اقتباس شده و با بخش‌هایی از مصاحبه معروف گونتر گائوس در سال ۱۹۶۴ با آرنت تلفیق شده است. به طور خلاصه، کن کریمستاین با خلق یک گرافیک ناول درباره زندگی هانا آرنت، نقشی مهم در معرفی ایده‌های او به مخاطبان عام از طریق یک رسانه پرمخاطب و مدرن ایفا کرده است. اقتباس تئاتری از کار او در یکی از معتبرترین سالن‌های تئاتر آلمان، گواهی بر موفقیت و تأثیر این اثر است.

۲: فیلم «I’m Not There» (۲۰۰۷) یا من آنجا نیستم فیلمی به کارگردانی تاد هینز بود. مفهوم مرکزی این فیلم در واقع زندگینامهای معمولی درباره باب دیلن، خواننده و ترانه سرای افسانهای نبود، بلکه بیشتر یک تفسیر سورئال و هنری از شخصیت چندپاره و همیشه در حال تغییر بود. فیلم از شش بازیگر مختلف استفاده کرده بود (شامل یک زن، کیت بلانشت) تا هر کدام یک «جنبه» یا «شخصیت» متفاوت از باب دیلن را به تصویر بکشند.سپس یک شاعر سیاهپوست (مارکوس کار فرانکلین)/ یک چهره عاشقانه/شاعر (هیت لجر)/ یک پیامبر/مبلغ مذهبی (کریستین بیل)/ یک ستاره پاپ تحت تعقیب (کیت بلانشت)/ یک کهنهسرباز وسترن (ریچارد گیر)/ یک شاعر جوان (بن ویشاو). این بازیگران حتی شبیه دیلن نیستند. آنها تجسم ایده‌ها، حالات و شخصیت‌های مختلفی هستند که او در طول حرفهاش به خود گرفته است. نویسنده نمایشنامه «سه زندگی هانا آرنت» را با «I’m Not There» مقایسه می‌کند زیرا:  استفاده از بازیگران متعدد برای یک شخصیت. همانطور که در فیلم باب دیلن، چندین بازیگر یک فرد را بازی می‌کنند، در این نمایش نیز پنج بازیگر زن مختلف سعی در تجسم ابعاد گوناگون شخصیت پیچیده هانا آرنت دارند. تأکید بر چندوجهی بودن شخصیت: این رویکرد نشان می‌ده که یک فرد (چه باب دیلن و چه هانا آرنت) را نمی‌توان به یک هویت واحد تقلیل داد. آنها شخصیت‌هایی چندبعدی، پیچیده و گاهی متناقض هستند که یک «بازیگر» به تنهایی قادر به نمایش کامل آنها نیست. فراتر از یک زندگینامه معمولی: هر دو اثر (فیلم و نمایش) به جای روایت خطی یک زندگی، به سراغ یک بیان هنری و تجربی رفته‌اند. آنها به دنبال “بازایابی” واقعگرایانه نیستند، بلکه می‌خواهند “جوهره”، ایده‌ها و تضادهای درونی سوژه خود را منتقل کنند. نتیجه هوشمندانه و جالب توجه: نویسنده متن شما با این مقایسه می‌خواهد بگوید که این انتخاب کارگردان برای استفاده از پنج بازیگر، مانند کاری که تاد هینز کرد، ایده‌ای باهوشانه، جالب و تا حدی طنزآمیز است که در نهایت نتیجه‌ای تاثیرگذار داشته است. این مقایسه، تحسینی است برای شیوه نوآورانه نمایش در به تصویر کشیدن پیچیدگی یک چهره تاریخی-فکری بزرگ. همانطور که برای درک باب دیلن به شش تجسم مختلف نیاز بود، نمایشنامه نیز ادعا می‌کند که برای درک هانا آرنت به پنج حضور جداگانه نیاز است.

۳: کتاب ناتمام «زندگی روح» یا « حیات روح» (Vom Leben des Geistes / The Life of the Mind) آخرین پروژه فکری عظیم هانا آرنت بود که مرگ ناگهانی او در ۴ دسامبر ۱۹۷۵ بر اثر سکته قلبی، مانع از تکمیل آن شد. طرح و ساختار کتاب به این گونه است: آرنت در نظر داشت این کتاب را در سه بخش اصلی بنویسد: اندیشیدن (Thinking)/  خواستن (Willing)/ داوری کردن (Judging). این سه بخش،درد واقع سه قوه اصلی ذهن انسان از دیدگاه فلسفی سنتی بودند. او می‌خواست فعالیت‌های روح/ذهن (Life of the Mind) را بررسی کند. بخش اول (اندیشیدن) و بخش دوم (خواستن) تقریباً کامل شده بود. بخش سوم (داوری کردن) که بسیاری آن را مهم‌ترین بخش می‌دانستند، هرگز نوشته نشد. آرنت تنها یادداشت‌ها و طرح‌های اولیه برای این بخش داشت. این کتاب توسط مری مک کارتی (Mary McCarthy)، دوست نزدیک و وصی ادبی آرنت، گردآوری و در سال ۱۹۷۸ (سه سال پس از مرگ آرنت) منتشر شد. کتاب حاضر در واقع یک اثر «ناتمام» است که شکاف بخش پایانی آن به وضوح احساس می‌شود. اهمیت این کتاب و دلیل ناتمام ماندن آندر پیوند با دادگاه آیشمن است: این کتاب تا حدی پاسخی بود به انتقادات وارده بر تز «ابتذال شرارت» در کتاب «آیشمن در اورشلیم». آرنت در این اثر به دنبال کشف این بود که عدم اندیشیدن (که در آیشمن دید) چگونه می‌تواند به شر عظیمی منجر شود. همچنین پروژه‌ای برای عصر مدرن بود. او در این اثر می‌خواهد نشان دهد که فعالیت‌های به ظاهر بی‌فایده روح (مانند اندیشیدن) در واقع اساسی برای قضاوت اخلاقی و مقاومت در برابر توتالیتاریسم هستند. ناتمام ماندن بخش «داوری» یک فقدان بزرگ در فلسفه قرن بیستم محسوب می‌شود، زیرا این بخش قرار بود پلی بین نظریه و عمل، بین اندیشه و زندگی سیاسی ایجاد کند. در حقیقت جمله « آیا این همان جایگاه و سطحی است که وقتی از هانا آرنت صحبت می‌کنیم، درباره‌اش حرف می‌زنیم؟» که در متن مقاله آمده به درستی اشاره به همین عظمت فکری دارد. حتی کتاب ناتمام او نیز به اندازه‌ای عمیق و تاثیرگذار بود که پنجاه سال پس از مرگش، همچنان الهام‌بخش نمایش‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها و استنادهای سیاستمداران ارشد آلمانی باشد. این همان “لیگ” و جایگاه والای هانا آرنت است.

۴: سیاست پساحقیقتی یا postfaktische Politik به این معنا است: عواطف، احساسات و باورهای شخصی بر حقایق عینی و واقعیت‌های اثبات‌شده اولویت پیدا می‌کنند. واقعیت‌ها در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و افکار عمومی نقش کمرنگ‌تری ایفا می‌کنند. گفتمان سیاسی کمتر بر اساس استدلال منطقی و شواهد عینی شکل می‌گیرد. ارتباط این اصطلاح با اندیشه هانا آرنت چنین است: نویسنده با اشاره به این مفهوم استدلال می‌کند که آرنت با چنین پدیده‌ای آشنا به نظر می‌رسد، زیرا او در دوران خود شاهد تبلیغات گسترده نازی‌ها بود که واقعیت‌ها را systematically تحریف می‌کرد. ظهور ایدئولوژی‌های توتالیتر که «حقیقت» را به شکلی مطلق و بسته تعریف می‌کردند. فروپاشی فضای عمومی که در آن استدلال عقلانی امکان بروز داشت. از منظر آرنت، سیاست پساحقیقتی نشان‌دهنده فروپاشی فضای عمومی است - همان عرصه‌ای که در آن شهروندان از طریق گفت‌وگوی عقلانی به تصمیم‌گیری جمعی می‌پردازند. وقتی واقعیت‌ها زیر سؤال بروند، بنیان‌های جامعه دموکراتیک متزلزل می‌شود.

نکته عمیق‌تر این است که آرنت ندادن جایگاه به واقعیت‌ها را اولین قدم به سوی توتالیتاریسم می‌دانست. از این منظر، اشاره نویسنده به «سیاست پساحقیقتی» هشداری است درباره بازتولید شرایطی که آرنت خود شاهد آن بود.

۵: در این پاراگراف، نویسنده با اشاره به آرنت می‌گوید: باید ‘کاملاً در زمان حال حاضر بود (Man müsse ganz gegenwärtig sein). این ایده از نگاه آرنت عمیقاً با مسئله «جهانِ گیج‌کننده امروز (unübersichtlichen Welt) مرتبط است. توضیح این مفهوم از نگاه آرنت: «حاضر بودن» به معنای رویگردانی از واقعیت نیست. آرنت هرگز طرفدار «تسلیم شدن در برابر شرایط» نبود. بلکه معتقد بود باید با نگاهی روشن و شجاعانه به تحلیل واقعیت‌های پیچیده زمانه پرداخت. او در کتاب «حیات ذهن» می‌گوید: «فکر نکردن به آنچه انجام می‌دهی، خود را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهی که در آنها توانایی کنترل آنچه انجام می‌دهی را از دست می‌دهی.» «حاضر بودن» یعنی درگیر شدن فعالانه با جهان: این به معنای پذیرش مسئولیت در قبال زمانه خود، بدون پنهان شدن پشت ایدئولوژی‌های خشک یا نوستالژی برای گذشته است. درست همان‌طور که آرنت با تحلیل ریشه‌های توتالیتاریسم و ماهیت شر در دوره خود درگیر شد، ما نیز باید با چالش‌های عصر خود - از سیاست پساحقیقت تا بحران پناهندگان - روبرو شویم. این «حاضر بودن»، پادزهر «جهانِ گیج‌کننده» است. در جهانی که به نظر می‌رسد هر روز غیرقابل درک‌تر می‌شود، وسوسه انکار، ساده‌سازی افراطی یا عقب‌نشینی به حاشیه وجود دارد. اما آرنت به ما یادآوری می‌کند که تنها با شجاعت “حاضر بودن” و مواجهه با این آشفتگی است که می‌توانیم آن را درک کرده و مسیر خود را بیابیم. این همان چیزی است که او «عشق به جهان» (Amor Mundi) می‌نامید یعنی پذیرش مسئولیت برای درک و شکل‌دادن به جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، با تمام کاستی‌ها و پیچیدگی‌هایش. ضمناً این نگرش، یک موضع اخلاقی-سیاسی نیز هست: «حاضر بودن» به معنای انفعال نیست، بلکه پایه‌ای برای کنش آگاهانه است. ما تنها با درک واقعی شرایط حاضر می‌توانیم به شکلی مؤثر برای تغییر آن اقدام کنیم. این نگرش مستلزم شجاعت فکری برای کنار گذاشتن کلیشه‌ها و نگاه مستقیم به پیچیدگی‌های جهان است. در نتیجه، نویسنده با نقل این جمله از آرنت، بر این نکته تأکید دارد که در مواجهه با چالش‌های مشابه دوران او (ظهور اقتدارگرایان، یهودستیزی، سیاست پوپولیستی)، بهترین راه‌حل، روی‌گردانی از واقعیت نیست، بلکه درک عمیق‌تر زمانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم. این همان «حاضر بودن» است که آرنت آن را نه تنها یک ضرورت، بلکه یک وظیفه اخلاقی برای هر شهروند می‌دانست.

۶: همسر اول هانا آرنت گونتر آندرس (Günther Anders) بود که او نیز فیلسوفی برجسته و منتقد تکنولوژی شد. جزئیات ازدواج اول آرنت: آرنت و آندرس در دهه ۱۹۲۰ و در دانشگاه ماربورگ آشنا شدند. هر دو از دانشجویان فیلسوف بزرگ، مارتین هایدگر، بودند (آرنت در این دوره رابطه عاطفی کوتاهی با هایدگر نیز داشت). آنها در سال ۱۹۲۹ در نوپازلِ (Nowawes) نزدیک برلین ازدواج کردند. این ازدواج در دوره اوج گیری نازیسم و در بحبوحه تغییرات بزرگ فکری هر دو طرف شکل گرفت. با به قدرت رسیدن هیتلر در سال ۱۹۳۳، از آنجایی که هر دو یهودی تبار بودند، مجبور به فراز از آلمان شدند. ابتدا به پاریس گریختند. رابطه آنان تحت فشار تبعید و تغییر علایق فکری، به تدریج دچار مشکل شد و در نهایت در سال ۱۹۳۷ به طور رسمی طلاق گرفتند. اگرچه ازدواجشان پایان یافت، اما آنان ارتباط فکری خود را تا حدی حفظ کردند و پس از جنگ، به صورت دوستان فکری باقی ماندند.

اما بر اساس متن ارائه‌شده و منابع تاریخی، هاینریش بلوشر (Heinrich Blücher) شوهر دوم و عشق زندگی هانا آرنت بود. آرنت و بلوشر یکدیگر را در پاریس ملاقات کردند، در حالی که هر دو از رژیم نازی فرار کرده بودند. آرنت پس از آزادی از بازداشت در آلمان، از طریق پراگ به پاریس گریخته بود. بلوشر نیز یک کمونیست سابق بود که از دست نازی‌ها فرار می‌کرد. به اینترتیب آنها در شرایط مشترکی به سر می بردند. این اشتراک در تجربه تبعید و فرار، پیوند عمیقی بین آنان ایجاد کرد. زمانی که آلمان به فرانسه حمله کرد، هر دو دستگیر و در اردوگاه‌های فرانسه زندانی شدند. خوشبختانه آنها پس از مدتی آزاد شدند و به مارسی رفتند. در نهایت با دریافت ویزای آمریکا، توانستند به ایالات متحده بگریزند. آنها در سال ۱۹۴۱ به نیویورک رسیدند و آرنت در سال ۱۹۵۱ پس از ۱۴ سال بی‌وطنی، تابعیت آمریکایی دریافت کرد. بلوشر در آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و رابطه آنان تا پایان عمر بلوشر در سال ۱۹۷۰ پایدار ماند. لوشر نه تنها شریک زندگی آرنت، بلکه یک همفکر و محرم اسرار فکری او نیز بود. گفتگوهای فلسفی با بلوشر تأثیر عمیقی بر شکل‌گیری اندیشه‌های آرنت داشت. این رابطه، برخلاف ازدواج اول کوتاه و دانشگاهی آرنت با گونتر آندرس، یک پیوند عاطفی و فکری پایدار و عمیق بود.

۷: این دو مفهوم (پارنو / Parvenu و پاریا / Paria) از مفاهیم کلیدی در اندیشه هانا آرنت هستند که او از بستر تاریخ یهودیت استخراج و برای تحلیل موقعیت انسان مدرن به کار گرفت. توضیح این دو اصطلاح از نگاه آرنت: پارنو (Parvenu) به معنای «تازه‌به‌دوران‌رسیده» یا «جاه‌طلب» است. پارنو فردی است که می‌کوشد به هر قیمتی خود را به جریان اصلی جامعه (اکثریت) برساند و در آن جذب و محو شود.  در مورد یهودیان: این همان یهودیِ سازش‌کار و همسان‌شده است که هویت، تاریخ و فرهنگ خود را انکار یا پنهان می‌کند تا مورد پذیرش جامعه غیریهودی قرار گیرد. او ممکن است به ثروت و موفقیت ظاهری برسد، اما هرگز به طور واقعی و اصیل از سوی جامعه میزبان پذیرفته نمی‌شود. او همیشه یک غریبه باقی می‌ماند، اما غریبه‌ای که این غربت خود را انکار می‌کند. پیامد: پارنو با انکار هویت خود، از مسئولیت‌پذیری سیاسی و اخلاقی شانه خالی می‌کند. او برای حفظ موقعیت شکننده خود، حاضر است با نظام‌های ظالم کنار بیاید و ناعدالتی را نبیند. از نگاه آرنت، این یک شکل از فرار از آزادی و مسئولیت است. اما پاریا (Paria) یعنی  «فرودست» یا «حاشیه‌نشین آگاه». پاریا برعکس، فردی است که موقعیت حاشیه‌ای و متفاوت خود را می‌پذیرد و حتی از آن به عنوان منبع قدرت و آزادی استفاده می‌کند. در مورد یهودیان: این همان روشنفکر یا فرد یهودی است که هویت خود را می‌پذیرد و حاضر نیست برای پذیرش، خود را تحقیر کند یا هویتش را قربانی نماید. او “بر اساس شرایط خودش” زندگی و تفکر می‌کند. پیامد: پاریا به دلیل قرارگیری در حاشیه، می‌تواند جامعه را از منظر انتقادی بنگرد و تسلیم هنجارها و تابوهای آن نشود. این موقعیت به او امکان می‌دهد که مستقل بیندیشد و در برابر قدرت، وجدان اخلاقی خود را حفظ کند. پاریا نماینده آزادی اصیل و مقاومت در برابر فشار همسان‌سازی است.

۸: ژورنال منورا (The Menorah Journal) نقش مهمی در انتشار یکی از نخستین و اساسی‌ترین مقالات هانا آرنت داشت. در اینجا توضیح کامل را می‌آورم: اما ژورنال منورا چه بود؟ یک مجله فکری- ادبی یهودی بود که بین سال‌های ۱۹۱۵ تا ۱۹۶۲ در نیویورک منتشر می‌شد. حلقه‌ای برای روشنفکران سکولار یهودی آمریکا بود که به دنبال تعریف هویت یهودی مدرن، فراتر از سنت‌های مذهبی صرف، بودند. اگرچه مخاطبانش محدود و تخصصی بود، اما تاثیری عمیق بر روشنفکری یهودی در آمریکا گذاشت. ارتباط هانا آرنت با این مجله: همانطور که در متن مقاله اشپیگل اشاره شده، آرنت مقاله معروف خود به نام «ما پناهندگانیم» (We Refugees) را در سال ۱۹۴۳ در این مجله منتشر کرد. این مقاله یکی از اولین تحلیل‌های فلسفی-سیاسی از وضعیت «پناهنده» است، که آرنت خود به تازگی تجربه کرده بود (او در سال ۱۹۴۱ به آمریکا رسیده بود). او در این مقاله، تجربه زیسته پناهندگان یهودی را نه به عنوان یک تراژدی شخصی، بلکه به عنوان یک مسئله سیاسی جهانی مطرح می‌کند.  جمله ای که در مقاله اشپیگل و در زیر فصل « حق داشتن خقوق» آمده یعنی «پیش از هر چیز، دوست نداریم وقتی ما را «پناهنده صدا می‌زنند» نگاهی نقادانه به این برچسب‌زدن دارد. آرنت نشان می‌دهد که این برچسب یا label چگونه هویت پیچیده انسانی را نادیده می‌گیرد. اما چرا این انتشار با وجود گمنامی نسبی مجله مهم بود؟ این در واقع آغاز یک پروژه فکری بود: ایده‌های مطرح شده در این مقاله، بعدها به سنگ بنای اندیشه آرنت درباره «حق بر داشتن حقوق» (The Right to Have Rights) و تحلیل او از بی‌وطنی (Statelessness) به عنوان یکی از بحران‌های عصر مدرن تبدیل شد.  صدایی تازه از یک مهاجر: او از دل جامعه یهودی مهاجر و در یک نشریه مربوط به آنان، شروع به بیان نظریاتی کرد که بعدها تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد.

۹: قرارداد دوبلین (Dublin Regulation) چیست؟ این مقررات (که به طور رسمی «سامانه دوبلین» نامیده می‌شود) قانون اتحادیه اروپا است که تعیین می‌کند کدام کشور عضو، مسئول بررسی درخواست پناهندگی یک فرد است. قاعده اصلی: به طور معمول، این کشور اولی است که متقاضی در آن وارد خاک اتحادیه اروپا می‌شود یا اثر انگشت او در آنجا ثبت شده است. ارتباط با ایده هانا آرنت: «حق داشتن حقوق». جمله معروف آرنت یعنی حق داشتن حقوق (The right to have rights) به این معنا است که پیش‌شرط هر حق دیگری، عضویت در یک جامعه سیاسی است که از حقوق شما محافظت کند. وقتی کسی «بی‌وطن» است، هیچ نهادی برای تضمین حقوقش وجود ندارد. اشاره متن به قرارداد دوبلین بسیار هوشمندانه است. این قرارداد نمونه‌ای از تلاش نهادهای مدرن (مانند اتحادیه اروپا) برای پاسخ به مسئله‌ای است که آرنت مطرح کرد. اما در عین حال، این نهادها اغلب با تنش بین حاکمیت ملی و حقوق جهانی بشر روبرو هستند و گاهی در عمل، تضمین آن «حق بنیادین» برای همه انسان‌ها را با چالش مواجه می‌سازند.

۱۰: گروه‌های آی.سی.ای (ICE) در دوران ترامپ. آی.سی.ای (ICE) مخفف «سازمان مهاجرت و گمرک ایالات متحده» (U.S. Immigration and Customs Enforcement) است. این سازمان مسئول اجرای قوانین مهاجرت در داخل خاک آمریکاست. در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، مأموریت و اقدامات این سازمان به طور قابل توجهی تهاجمی‌تر شد:
• ماموریت‌های گسترده و تهاجمی: ترامپ با صدور دستورات اجرایی، دامنه هدفگیری برای تبعید را گسترش داد و تقریباً تمام مهاجران بدون مدارک را، صرف نظر از سابقه کیفری، در اولویت اخراج قرار داد.
•  یورش‌های غافلگیرانه (Raids): اشاره متن به «گروه‌های ماسک‌دار آی.سی.ای که در سپیده‌دم درها را می‌شکستند و مردم را بازداشت می‌کردند» به همین یورش‌های معروف اشاره دارد. این گروه‌های عملیاتی اغلب در ساعات اولیه صبح به خانه‌ها حمله می‌بردند تا مهاجران را دستگیر کنند که صحنه‌هایی ترسناک و خشونت‌آمیز را ایجاد می‌کرد.
•  جداسازی خانواده‌ها: یکی از جنجالی‌ترین سیاست‌ها، سیاست «تحمل صفر» بود که منجر به جداسازی هزاران کودک از والدینشان در مرز شد. اگرچه این کار توسط گمرک و مرزبانی (CBP) انجام می‌شد، اما آی.سی.ای نقش کلیدی در نگهداری و مدیریت این خانواده‌های جدا شده داشت.
• بازداشتگاه‌ها: تعداد مهاجران بازداشت شده در تاسیسات آی.سی.ای به طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافت و شرایط در بسیاری از این بازداشتگاه‌ها به دلیل شلوغی و بهداشت ضعیف، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
این اقدامات، باعث ایجاد ترس و وحشت گسترده در جامعه مهاجران شد، به طوری که بسیاری حتی برای کار، مدرسه یا مراجعه به پزشک نیز از خانه خارج نمی‌شدند.





نظر شما درباره این مقاله:







رئیس پیشین موساد جزئیات نفوذ در حزب‌الله
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 17:34

رئیس پیشین موساد جزئیات نفوذ در حزب‌الله






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراض هزاران نفر به کنگره دو روزه حزب آلترناتیو
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 14:55

اعتراض هزاران نفر به کنگره دو روزه حزب آلترناتیو






نظر شما درباره این مقاله:







تاریخ‌سازی دختران فوتسالیست ایران نیمه تمام ماند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 13:26

تاریخ‌سازی دختران فوتسالیست ایران نیمه تمام ماند






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست جبهه اصلاحات از پزشکیان
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 13:24

درخواست جبهه اصلاحات از پزشکیان






نظر شما درباره این مقاله:







بی‌آبی ایران: دیگر چیزی برای نابود کردن نمانده!
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:41

بی‌آبی ایران: دیگر چیزی برای نابود کردن نمانده!


سعید پیوندی

تصاویر آخرزمانی هستند: شوره‌زاری که جای دریاچه ارومیه را گرفته، فرونشست دشت‌ها، رودهای خشک، سدهای بدون آب، هوای آلوده...

بیش از ۲۵ سال است که در ایران بحث بر سر بحران آب و نابودی تدریجی منابع آبی آغاز شده است. اما همه این بحث و جدل‌ها، هشدارهای کارشناسان و کنشگران و گاه کنش‌های اعتراضی پردامنه در کانون‌های این بحران مانند دریاچه ارومیه، زاینده‌رود، بیداری نظام حکمرانی و چرخشی چشمگیر در حوزه سیاست زیست‌محیطی را در پی نیاورد. چرا و چگونه حکومت نتوانست از شکل‌گیری گام به گام چنین فاجعه زیست‌محیطی جلوگیری کند؟

این پرسش به همراه خود پرسش‌های فراوان دیگری را به میان می‌کشد. عامل انسانی و طبیعت کدامیک سهم بیشتری در این بحران داشتند؟ چرا مسئولین در شکل دادن به یک سیاست جامع در حوزه آب ناتوانند؟ مشکل اصلی کجاست، سیاست؟ شناخت علمی پدیده؟ تخصص؟ منابع مالی؟ چرا با وجود گستردگی بحران، مسئولین به جای استقبال از مشارکت مدنی به سرکوب کنشگران مدنی روی آوردند؟ چرا کنش‌های اعتراضی جامعه ایران با وجود محدودیت‌ها ادامه نیافتند و جنبش سراسری مانند مقابله با حجاب اجباری پا نگرفت؟ بحران بزرگ کنونی چه پی‌آمدهای اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت؟

مسئله آب و نقش آن در تعادل زیست‌بوم شکننده ایران موضوع یکی از درس‌های دوره لیسانس جامعه شناسی دانشگاه تهران بود در دهه پنجاه. استادی داشتیم به نام آقای جواد صفی‌نژاد که با ما درباره شبکه گسترده کاریزهای ایران (قنات) از دیدگاه مردم‌شناسی و اهمیت حیاتی آن در تعادل و پایداری نظام آبیاری و اقتصاد در کشور کم آب ایران صحبت می‌کرد. از نظر او شبکه کاریزهای سنتی ایران را می‌بایست عجایب هشتم جهان دانست به خاطر طراحی و مهندسی هوشمندانه، حجم عظیم خاک‌برداری (۸۰ هزار کیلومتر چاه و کانال افقی) و نقشی که این نظام در تعادل زیست‌محیطی و برداشت هوشمندانه آب از سفره‌های زیرزمینی داشت. او از خرد و مهارت ساکنان سرزمین ما می‌گفت که با هوشیاری کم‌نظیری توانسته بودند سفره‌های آب زیرزمینی را مانند گوهری کمیاب در طول قرن‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند.

سرزمینی که در گذشته از چنین نبوغ و هوشیاری برخوردار بود چگونه در دوران مدرن و با دانش، ابزار و امکانات فزون‌تر به چنین سرنوشت تلخی دچار شد؟

مطالعه بررسی‌های انتقادی وضعیت زیست محیطی ایران در سه دهه گذشته نشان می‌دهد که بر خلاف گفته بسیاری از دست‌اندرکاران، بی‌مهری طبیعت سهم اصلی را در بحران ندارد و سیاست‌های کشاورزی و صنعتی، فساد، جنون خودکفایی یا صادرات کشاورزی در کشوری خشک و کم آب، نابودکردن اکوسیستم‌های شکننده و سدسازی‌ها بدون توجه به اثرات تخریبی، حفر بی‌رویه ده‌ها هزار چاه مدرن نقش اصلی را در این بحران ایفا کرده‌اند.

۱۰ سال پیش فصل‌نامه سیاست‌های کلان (ش ۵، ۱۳۹۴) گزارش نیمه رسمی را منتشر کرده و در آن هشدار داده که رتبه ايران در مديريت منابع آبي از بين ۱۳۳ كشور ۱۳۲ است. این گزارش به ضعف‌های کلیدی سیاست‌گذاری و حکمرانی در حوزه بوم‌زیست و آب اشاره می‌کند.

حکومت همه این واقعیت‌های تکان‌دهنده را به خوبی می‌دانسته است. ما در ایران هم متخصص داریم، هم اهل پژوهش و کنشگر دلسوز و پیگیر زیست‌محیطی و هم منابع مالی. مراقبت از منابع آبی به عنوان میراث تاریخی طبیعت و نیاکان ما نیاز به یک سیاست جامع، دورنگر، منابع کافی و نیز تصمیمات سخت اقتصادی داشت. کاری که هیچ‌گاه در ایران انجام نشد.

در بهترین حالت باید گفت بوم‌زیست و شرایط بحرانی آن هیچ‌گاه اولویت حکومت نبوده است. محیط زیست نیاز به پول و سیاست جامع دارد. حکومت ترجیح داد‌ پول‌ها و منابع کشور را برای کارهای دیگری خرج کند. خواست و اولویت این حکومت پروژه بی‌حاصل و پرهزینه غنی‌سازی اورانیوم، راهپیمایی اربعین، پول‌پاشی برای تبلیغ دین حکومتی توسط نهادهای از معنا تهی شده مذهبی عریض و طویل، کمک به “برادران یمنی”، “حزب الله” لبنان، حشد الشعبی برای “عمق استراتژیک”، دفاع از حکومت اسد در سوریه، نابودی اسرائیل و ... بوده است. مسئولین ما بیش از آن‌که دغدغه آب و محیط‌زیست داشته باشند نگران قراردادهای کلان قرارگاه خاتم و کسانی که “اسلحه، پول و رسانه” دارند برای سدسازی‌های ویران‌گر و جابجایی بی‌رویه منابع آبی بودند. فساد گسترده در مدیریت آب و وجود مافیای آب یکی از عوامل نابودی جنون‌آمیز منابع آبی ایران است.

محیط‌زیست موضوع فقط حکومت نیست. محیط‌زیست یک فرهنگ، یک هوشیاری تاریخی و یک سبک زیستن در این دنیا است. در ایران هنوز بسیاری فکر می‌کنند که کار اصلی انسان سلطه بر طبیعت است در حالیکه انسان خود بخشی از طبیعت است. بدون دگرگونی فرهنگ عمومی، درک از رابطه سازواره میان اقتصاد و محیط زیست، درک معنای توسعه پایدار و سویه‌های اجتماعی-فرهنگی و زیست‌محیطی آن مراقبت از محیط زیست و سیاست کارا در این زمینه به امر همگانی تبدیل نخواهد شد. حکومت در این زمینه هم هر کاری لازم بود انجام داد تا این وجدان جمعی به گونه مستقل در درون جامعه گسترش پیدا نکند.

امروز ایران تشنه است ولی هنوز خبری از یک سیاست جامع و دورنگر نیست. حرف‌های مسئولین متناقض، شعاری، خرافی و نابخردانه است. روحانیون حکومتی خشکسالی را نتیجه گناهان مردم و بی‌حجابی می‌دانند، آقای خامنه‌ای دعوت به دعا و نماز می‌کند، وزیر آب از پروژه‌های عظیم شیرین‌سازی آب‌های جنوب سخن به میان می‌آورد، رئیس جمهور می‌گوید شیرین‌کردن آب از نظر اقتصادی به صرفه نیست ... سال‌ها هست که همه آن‌ها به جای سیاست‌گذاری درست و تدابیر کارا فقط حرف می‌زنند.

الویت‌های حکومت را می‌توان در آخرین خطابه آقای خامنه‌ای از بالا به مردم دید: جنگ ۱۲ روزه، کتک خوردن، خیانت‌ها و ضررهای امریکا، تکذیب مذاکره با امریکا، دخالت امریکا در نقاط مختلف جهان، منفوریت صهیونیست‌ها، بی‌آبرویی اسرائیل، غزه و فلسطین، برشمردن خدمات بسیج، ضرورت پرهیز از اسراف... و در انتها توصیه تضرع و دعا برای همه چیز و باران...

کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed





نظر شما درباره این مقاله:







علی صبوری و ۷ نفر از عوامل برنامه «نصف شب»
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:26

علی صبوری و ۷ نفر از عوامل برنامه «نصف شب»






نظر شما درباره این مقاله:







خریدوفروش سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزاف
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 11:10

خریدوفروش سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزاف


عضو کمیسیون صنایع و معادن گفت: دیدگاه برخی از دوستان این است که این فضا بد است اما نه برای آنها. یعنی بقیه ظرفیت ورود به این فضا را ندارند. اما برای ما که یا نماینده هستیم یا عضو دولت یا فلان نهاد یا خبرنگار هستیم اشکالی ندارد و ما باید برویم و در این فضا مقابله کنیم و توجهیات عجیب و غریبی از این دست می‌آورند.

مصطفی پوردهقان اردکان عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، درباره اینکه برخی از نمایندگان مجلس علیرغم اینکه مخالف رفع فیلترینگ هستند اما اخیرا مشخص شده که دارای خط سفید هستند و این امر باعث  نارضایتی مردم شده است، از نظر شما این رفتار یک نماینده‌ چه توجیهی دارد، عنوان کرد: ما از روز اول روی وزارت ارتباطات فشار آورده‌ایم تا شعارهای رئیس‌جمهور و برخی نمایندگان در زمینه ساماندهی و رفع فیلترینگ به واقعیت تبدیل شود و این محدودیت باید رفع شود. وزارت ارتباطات و رئیس‌جمهور هم  باید محکم بایستند و این فضا را جلو ببرند.

برخی دوستان معتقدند بقیه ظرفیت ورود به فضای مجازی فیلتر شده را ندارند

وی ادامه داد: دیدگاه برخی از دوستان این است که این فضا بد است اما نه برای آنها. یعنی بقیه ظرفیت ورود به این فضا را ندارند. اما برای ما که یا نماینده هستیم یا عضو دولت یا فلان نهاد یا خبرنگار هستیم، اشکالی ندارد و ما باید برویم و در این فضا مقابله کنیم و توجهیات عجیب و غریبی از این دست می‌آورند.

این عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس گفت:  ما شاید بارها در کمیسیون‌های خودمان از جمله کمیسیون صنایع با این آقایان بحث کرده‌ایم که مگر ما جدای از فضای جامعه هستیم؟ مگر ما قرار  است چه اتفاقی را رقم بزنیم؟ مگر سیستم قرار است طبقاتی نگاه کند که مسئولان داشته باشند اما مردم نداشته باشند؟ این به شدت تفکر اشتباهی است.

وی افزود: یک زمانی مسئولی قائل به این است که خودش هم نباید در این فضا ورود داشته باشد در آن صورت می‌گفتیم این فرد، کسی است که خودش  معتقد است و اعتقاد قلبی به این موضوع دارد. اما اغلب این عزیزان به همین طریق جلو رفته‌اند یعنی فضای فیلترینگ را برای خودشان نمی‌پسندند و به دنبال این هستند که خطوط سفید داشته باشند و فضا برایشان باز باشد و دسترسی داشته باشند و با هر توجیهی این مسئله را عنوان کنند که توجیهات نه تنها کاملا اشتباه است بلکه اصلا پذیرفته نیست.

اگر بحث امنیت فضای مجازی است، اتفاقا دشمن با من و شمای مسئول کار دارد نه مردم عادی

پوردهقان گفت: از آن طرف  هم عنوان می‌کنند که اگر مردم دسترسی داشته باشند ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. یکی از بحث‌هایی که ما با این آقایان داریم این است که اگر بحث امنیت است، اتفاقا دشمن با مردم عادی کاری ندارد؛ دشمن با من و شمای مسئول کار دارد اگر قرار است از طریق گوشی‌ها ضربه بزند و اطلاعاتی را جمع‌آوری کند تلاش می‌کند که به گوشی من و شمای مسئول دسترسی پیدا  کند.

وی عنوان کرد: اگر بحث این است که مردم به برخی از پلتفرم‌ها ورود نکنند چراکه مطالبی در آنجا نوشته می‌شود و اطلاعاتی در آنجا وجود دارد، باید گفت که مردم به لحاظ آگاهی  و تحلیل بسیار بسیار از ما آگاه‌تر و جلوتر هستند. ذهن جامعه بسیار روشن است.

آقایانی که فضا را ملتهب می‌کنند خودشان در پستو درگیر خط سفید هستند

وی ادامه داد: این هم یک سند دیگری بود که روشن شد در جهت اینکه آقایانی که این فضا را ملتهب می کنند خودشان در پستو درگیر خط سفید هستند.

این نماینده مجلس درباره اینکه این موضوع فقط در بحث فیلترینگ هم نیست گاهی مشاهده می‌شود که مسئولی از مهاجرت افراد انتقاد می‌کند در حالی که فرزندانش در خارج از کشور حضور دارند،  این اقدامات چه تاثیراتی بر جامعه و کاهش اعتماد عمومی دارد، گفت: هیچ دفاعی در این زمینه وجود دارد و ما نزدیک‌تر هستیم  و می‌بینیم که تعداد اندکی از مسئولان اینطور هستند که یا خودشان یا فرزندانشان به عناوین عجیب و غریب از کشور رفته‌اند. به طور مثال می‌گویند رفته است درس بخواند و برمی‌گردد.

این نماینده مجلس یادآور شد: اشکالی هم ندارد در این موضوع خودم از کسانی هستم که موافقم افراد به کشور رفت و آمد داشته باشند اما نه برای آن کسی که افراد را مذمت می‌کند که چرا موج مهاجرت زیاد شده است. این دوگانگی‌ها در کل در کنار فشارهای اقتصادی در عین اینکه ما مردم را دعوت به مقاومت اقتصادی می‌کنیم، درست نیست. ما داریم در این شرایط مردم را به مقاومت دعوت می‌کنیم بعد می‌بینیم که یک سری از مسئولان نه همه آنها بلکه یک درصدی از آنها حرف و عمل‌شان دوتا است و این باعث آزار می‌شود.

از روز اول که به مجلس آمدیم سیم کارت بدون فیلتر به ما پیشنهاد شد

وی درباره خط سفید اینترنت گفت: من نمی‌دانم این عنوان خط سفید از کجا آمده است اما سیم کارت‌هایی که فیلتر نیست از روز اول که ما داخل مجلس آمدیم به صورت غیرمستقیم به نماینده‌ها پیشنهاد می‌شد که اگر نیاز دارید ما خط شما را آزاد کنیم. من آن روز هم خدمت آقای وزیر گفتم  که اگر مصوبه‌ای در این زمینه دارید، مثلاً در شورای عالی، به ما نشان دهید که این موضوع وجود دارد. اگر شما خودتان تشخیص می‌دهید که باید این فضا را باز کنید، این تشخیص اشتباه است. ما همگی با هم هستیم و اگر این تشخیص را دارید، به مردم هم اعلام کنید که هر کسی نماینده مجلس، وزیر یا عضوی از یک نهاد می‌شود، ما دسترسی او را به واسطه قانون رفع می‌کنیم و این غیرمستقیم بودن‌ها و تصمیمات پنهانی منجر به یک سیاست دوگانه می‌شود که بعداً نمی‌توانید جلوی آن را بگیرید.

در حال حاضر بسیاری از سیم‌کارت‌های بدون فیلتر با قیمت‌های گزافی خرید و فروش می‌شوند

این نماینده مجلس گفت:  متأسفانه، در حال حاضر بسیاری از این سیم‌کارت‌ها خرید و فروش می‌شوند و دست افرادی افتاده‌اند که واقعاً با قیمت‌های گزافی خرید و فروش می‌شوند و بازار سیاه برای آن ایجاد شده و  این موضوع واقعاً تلخ و دردناک است.

وی تاکید کرد: ما مدت‌ها منتظر بودیم که این فضا باز شود و پیشرفت‌هایی هم داشتیم و منتظر بودیم که فیلترینگ تلگرام، یوتیوب و اینستاگرام پس از  واتساپ،  به پایان برسد. اما متأسفانه دوباره فشار همین آقایان که با این فضا مخالف هستند،  اوضاع را دوباره کند کرده است.

تیم شورای عالی فضای مجازی مذاکراتی را با تلگرام داشتند اما فشارهایی از بیرون این روند را کند کرد

پوردهقان گفت: شورای عالی فضای مجازی یک تیمی را مشخص کرده بود که مذاکره کنند این تیم به صورت رسمی مذاکراتی را با تلگرام داشتند و  توافقاتی با تلگرام انجام شده و قرار بود توافق نهایی چند روز بعد آن انجام شود، اما فشارهایی از بیرون وجود دارد که امنیت کشور را زیر سؤال می‌برد و این روند را کند کردند. حرف‌های عجیب و غریبی که واقعا قابل توجیه نیست و ما نمی‌توانیم پشت سر این موضوعات قایم شویم. مثلا می‌گویند؛ اگر تلگرام باز شود امنیت مشکل پیدا می‌کند در صحبتی که با دوستان داشتم می‌گفتم که گویا فکر کرده‌اید که مردم دسترسی ندارند، مردم به‌راحتی از طریق  وی‌پی‌ان‌ها و فیلترشکن‌ها به این فضا دسترسی پیدا می‌کنند که این خود امنیت ما را بیشتر به خطر می‌اندازد.

وی گفت: در حال حاضر، دولت دید کمی فضا ملتهب به نظر می‌رسد و به همین دلیل سکوت کرده است. اما به نظرم، این موضوع باید حتماً و حتماً امسال به نتیجه برسد.





نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت اصغر صباغ‌پور، مدیر بازنشسته وزارت اطلاعات
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 10:42

بازداشت اصغر صباغ‌پور، مدیر بازنشسته وزارت اطلاعات






نظر شما درباره این مقاله:







خاموش کردن آتش جنگل هیرکانی با طعم تلخ تحریم
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 8:06

خاموش کردن آتش جنگل هیرکانی با طعم تلخ تحریم


حسن ظهوری / عصرایران

آتش‌سوزی در جنگل‌های هیرکانیِ منطقه الیت سرانجام خاموش شد؛ اما سرعت گرفتن عملیات اطفا زمانی ممکن شد که هواپیماهای کوچک آب‌پاش و آتش‌نشان ترکیه وارد عمل شدند؛ همان‌هایی که به‌دلیل تحریم‌ها حتی خرید موتورشان برای ایران ممکن نیست، چه برسد به خود هواپیما.

در یکی از گزارش‌های صداوسیما، مجری از آخرین وضعیت آتش‌سوزی‌های هیرکانی می‌پرسد و مهمان برنامه با لحنی گلایه‌آمیز می‌گوید: «این طعم شیرینش را خراب نکنید.» شاید منظور او همان شادی و هلهله مردم باشد؛ وقتی می‌بینند آب دقیقاً روی کانون آتش می‌ریزد و سوختن جنگل متوقف می‌شود. اما هیچ‌چیز در این ماجرا شیرین نیست؛ این صحنه‌ها فقط چشیدن تلخی تحریم است، وقتی می‌بینیم دیگران دارند و ما نداریم؛ چرا؟

جنگل‌های هیرکانی از بزرگ‌ترین و ارزشمندترین ذخایر طبیعی ایران هستند؛ جنگلی میلیون‌ها ساله که از یخبندان بزرگ جان سالم به‌در برده، اما اکنون گرفتار مدیران نابلد شده است. مدیرانی که بیست روز نخست، حتی وقوع آتش‌سوزی را جدی نمی‌گرفتند و هرکس درباره آتش هشدار می‌داد مواخذه می‌کردند. وقتی هم سرانجام پذیرفتند بحران جدی است، کار از کار گذشته بود و نمی‌دانستند چگونه باید آتش را خاموش کنند.

در جهان، وقتی جنگل آتش می‌گیرد، تجهیزات تخصصی و مدیریت حرفه‌ای وارد صحنه می‌شود؛ از هواپیماهای آب‌پاش تا هلی‌کوپترهای ویژه اطفا. اما ایران، با وجود تکرار آتش‌سوزی‌های گسترده و بحران‌های زیست‌محیطی توان خرید این تجهیزات حیاتی را ندارد؛ چرا؟ چون در تحریم است.

هواپیمای اصلی ایران برای این کار، ایلوشین ۷۶ یا «ایل-۷۶ تانکر» است؛ با ظرفیت ۴۰ تا ۴۲ هزار لیتر. اما کارایی آن پایین است؛ چون نمی‌تواند از دریا یا آبگیرهای بزرگ آب‌گیری کند و مخزنش فقط روی زمین و توسط نیروی انسانی پر می‌شود. به‌همین دلیل در آتش‌سوزی جنگل‌ها معمولاً ثمربخش نیست. هرچند غول‌پیکر است، اما در جهان بزرگ‌ترین هواپیمای آب‌پاش «سوپرتانکر» بوئینگ است؛ هواپیمایی که تنها در اختیار آمریکاست و حتی در حالت عادی هم فروشی نیست.

روسیه علاوه بر ایلوشین، هواپیمای کارآمدتری به‌نام بی–۲۰۰ (Be-200) یا «بریِو» دارد؛ با مخزن ۱۲ هزار لیتری که شاید حجمش کمتر باشد اما کارایی‌اش بسیار بیشتر است. این هواپیما می‌تواند پس از رهاسازی آب، روی سطح دریا یا دریاچه بنشیند، مخزنش را در ۱۴ ثانیه پر کند و دوباره برخیزد. پیش از این شایعه شده بود که ایران چند فروند از این هواپیما را پیش‌خرید کرده بود و چیزی تا تحویلش نمانده بود؛ اما با بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، تحویل آن‌ها هم به تعویق افتاد. هرچند این در حد شایعه باقی ماند.

از آن‌جا که بحران آتش‌سوزی جدی است، گاهی هواپیماهای C-130 آمریکایی که از دهه‌ها قبل در ایران خدمت می‌کنند را هم به کیت آب‌پاش مجهز می‌کنند. اما این هواپیماها هم فقط روی زمین آب‌گیری می‌شوند و همین تأخیر، فرصت پیشروی آتش را فراهم می‌کند. به همین دلیل در ایران بیشتر از هلی‌کوپترها استفاده می‌شود؛ وسیله‌هایی که می‌توانند از دریاچه‌ها آب‌گیری کنند یا نیرو به ارتفاعات منتقل کنند. اما هلی‌کوپتر هرگز توان اطفای گسترده آتش در مناطق کوهستانی و جنگلی، مانند جنگل‌های هیرکانی، را ندارد.

در چنین شرایطی فقط یک نوع هواپیما فوق‌العاده کارآمد است: هواپیماهای ملخ‌دار سبک مخصوص اطفای جنگل؛ همان‌هایی که ترکیه آورد و نجات‌بخش شدند. این هواپیماها از نوع AT-802 (مدل آمریکایی) و نسخه ترکیه‌ای آن AT-802 Fire Boss هستند؛ چابک، مانورپذیر، مناسب دره‌ها و مناطق صعب‌العبور. این هواپیماها می‌توانند تا نزدیک‌ترین فاصله بر فراز آتش پرواز کنند، آب را مثل بمب رها کنند، ظرف چند ثانیه روی آب بنشینند، مخزن را پر کنند و بازگردند. اما موتور این هواپیما ساخت آمریکاست و تحریم‌ها مانع خرید آن برای ایران شده است.

طبق تحریم‌های آمریکا، هیچ کشوری حق ندارد هواپیمایی را که بیش از ۱۰٪ قطعاتش آمریکایی است به ایران بفروشد. قانونی که شامل بوئینگ، ایرباس و حتی بسیاری از هواپیماهای روسی و چینی می‌شود. چون آن‌ها هم از قطعات آمریکایی استفاده می‌کنند. همین قانون ساده، اما مخرب، باعث شده حتی این هواپیمای سبک و ارزان ترک نیز برای ایران «غیرقابل خرید» باشد.

در مقابل، هواپیمای روسی بی–۲۰۰ کمتر از ۱۰٪ قطعات آمریکایی دارد و از لحاظ حقوقی قابل خرید است؛ اما ایران به‌دلیل اسنپ‌بک و تحریم‌های سازمان ملل فعلاً امکان دریافت آن را ندارد و معلوم نیست اگر هم بخرد چه زمانی بتواند آن را تحویل بگیرد.

تحریم همیشه زیان‌بار بوده و زمانی‌که دامنِ محیط‌زیست، آموزش یا بهداشت و درمان را هم می‌گیرد، تبعاتش بسیار سنگین‌تر می‌شود. کشورهایی که تحریم وضع می‌کنند باید بدانند این تصمیم‌ها می‌تواند به نابودی محیط‌زیست منجر شود؛ و تخریب محیط‌زیست، جهانی را که در آن زندگی می‌کنیم، بدتر و ناامن‌تر خواهد کرد.

برای مثال، وقتی ایران به‌دلیل تحریم‌ها نمی‌تواند هواپیماهای آتش‌نشان و آب‌پاش خریداری کند و جنگلی ارزشمند مانند جنگل‌های هیرکانی طعمه آتش می‌شود، پیامدهای آن فقط متوجه ایران نیست؛ بلکه بر زندگی همه مردم جهان اثر خواهد گذاشت.

با وجود همه این واقعیت‌ها، مشخص نیست چگونه برخی مدیران از «طعم شیرین مدیریت» حرف می‌زنند؛ در حالی‌که مزه تلخ تحریم، حتی همین طعم ادعایی را هم خراب می‌کند. پرسش مردم ساده است: چرا آن‌ها دارند، اما ما نداریم.





نظر شما درباره این مقاله:







چرا ایرانیان در برابر فرزندآوری عقب می‌نشینند؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 8:00

چرا ایرانیان در برابر فرزندآوری عقب می‌نشینند؟


اقتصاد ۲۴: وقتی آمار‌های تازه وزارت بهداشت درباره جمعیت و فرزندآوری ایرانیان منتشر شد، کسی تعجب نکرد. حالا دیگر سال‌هاست نمودار تولد‌ها آرام و بی‌سروصدا پایین می‌آید؛ آن‌قدر آرام که به چشم نمی‌آید و آن‌قدر جدی که هر اقتصاددان و جامعه‌شناسی می‌داند پشت این آرامش، یک زلزله پنهان خوابیده است.

رئیس اداره جوانی جمعیت وزارت بهداشت این‌بار صریح‌تر از همیشه هشدار داده است که «اگر همین‌طور ادامه دهیم، ایران در ۶۰ یا ۷۰ سال آینده جمعیتی حدود ۴۰ میلیون نفری خواهد داشت. کشوری که زمانی با نرخ باروری بالای شش فرزند تعریف می‌شد، امروز به حوالی ۱.۵ فرزند رسیده؛ آن هم در حالی که حد جانشینی ۲.۱ است.»

اما این اعداد دیگر تنها آمار خشک نیستند و پشت هر کدامشان تصمیمی است که یک زوج جوان، زیر نور مهتابی یک خانه اجاره‌ای، با حسابگرانه‌ترین شکل ممکن گرفته‌اند که «فعلاً نه» و یا شاید «هیچ‌وقت».

نسلِ مکث‌کرده بر لبه ویرانی

اگر امروز از زوج‌های جوان بپرسید چرا فرزندی نمی‌خواهند، به‌ندرت جواب‌های ایدئولوژیک با حتی برخواسته از تمایل و یا نسلی می‌شنوید. مساله این است که کسی نمی‌گوید دلش نمی‌خواهد پدر یا مادر باشد. بیشترشان می‌گویند «نمی‌شود» یا «فعلاً نمی‌شود» و این «نمی‌شود» از جنس تنبلی یا بی‌میلی نیست؛ از جنس احتیاط است، از جنس اضطرابی که طی سال‌های اخیر لابه‌لای قبض‌ها، قرارداد‌های موقت، قیمت مسکن و گرانی خوراکی‌ها جا خوش کرده است.در ایران امروز فرزندآوری، که زمانی بخشی طبیعی از زندگی بود، حالا تبدیل شده به پروژه‌ای بزرگ‌سالانه که نیاز به برنامه مالی، اطمینان از آینده شغلی، امنیت روانی و حتی امنیت زیست‌محیطی دارد.

تبعات یک سکوت طولانی و پیریِ شتابان

ب بحران فرزندآوری معمولاً به زبان کارشناسی توضیح داده می‌شود: نسبت وابستگی، صندوق‌های بازنشستگی و کاهش رشد اقتصادی. اما این بحران در زندگی روزمره نیز خودش را نشان خواهد داد؛ آرام، اما قطعی.به این ترتیب است که ایران با سرعتی که در جهان کم‌نظیر است پیر می‌شود. دهه بعد، خیابان‌ها شلوغ خواهند بود، اما از صدای کودکان؛ و در مقابل شاهد صف‌های بلند در برابر بیمارستان‌ها و مراکز درمانی خواهیم بود.وقتی نسل جوان کوچک شود، تعداد افرادی که کار می‌کنند و مالیات می‌دهند کمتر می‌شود و تعداد بازنشستگانی که باید از آنان حمایت شود، بیشتر خواهد شد و این بحران و زلزله خاموشی است که در انتظار این سرزمین خواهد بود.

اقتصاد کوچک‌تر، آینده کوچک‌تر

اقتصاد‌ها بر شانه‌های نیروی کار جوان می‌چرخند. ایران در دهه‌های آینده با این روند جمعیتی با نیروی کار رو به کاهش، نه فقط کند رشد می‌کند، بلکه به‌تدریج وارد دوره‌ای از رکود دائمی می‌شود. بازار مصرف نیز کوچک می‌شود؛ یعنی شرکت‌ها کمتر سرمایه‌گذاری می‌کنند، نوآوری کاهش می‌یابد و چرخه اقتصاد کندتر می‌چرخد.

از سوی دیگر پژوهشگران جمعیت‌شناسی می‌گویند نسل تک‌فرزند یا بی‌فرزند، در بزرگسالی با شبکه حمایت اجتماعی ضعیف‌تری روبه‌رو می‌شود. در کشور‌هایی که این مسیر را رفته‌اند، تنهایی سالمندان به یکی از مشکلات مهم تبدیل شده است، اما اینها تنها روی تاریک ماجراست.شاید یک روی روشن هم در این عدم فرزندآوری وجود داشته باشد و آن نیز همین باشد که کاهش بار جمعیتی موقتاً فشار بر زیرساخت‌ها را تقلیل می‌دهد و امکان سرمایه‌گذاری بیشتر روی کیفیت آموزش و سلامت را فراهم می‌کند؛ اما این فرصت کوتاه است و در آینده با پیری شدید جمعیت از میان می‌رود.

حقیقتی که نمی‌توان نادیده گرفت: اقتصاد اجازه نمی‌دهد

در این میان برای بررسی اصلی‌ترین علت عدم فرزندآوری ایرانیان، مهم‌ترین ضلع ماجرا بدون تردید بحران اقتصادی است. این روز‌ها که دیگر حتی در گفت‌و‌گو‌های عادی در تاکسی و کافه و مهمانی هم می‌شود فهمید دغدغه اصلی چیست: پول. در سال ۱۴۰۴ تورم رسمی حوالی ۴۵ درصد اعلام شد و تورم مواد غذایی در مقاطعی از ۶۵ درصد هم عبور کرد. خانواده‌ها کمتر به سفر می‌روند، کمتر خرید می‌کنند و در بسیاری موارد از حداقل‌های قبوض و خوراک عقب می‌مانند.

در چنین فضایی، داشتن فرزند تبدیل به پروژه‌ای پرهزینه می‌شود: هزینه پوشک و شیر خشک، قیمت سبد خوراکی، شهریه مهدکودک و مدرسه و در ادامه هزاران قصه دیگر، هزینه درمان و واکسن‌های غیررایگان و ... همگی از عوامل جدی پیش روی زوج‌های بدون فرزند ایرانی است؛ و سوال جدی اینجاست که آیا یک زوج جوان که اگر هر دو نیز شاغل باشند با مجموع حقوق ۳۰ یا ۴۰ میلیون تومان می‌تواند از پس این مخارج بربیاید؟ پاسخ بیشترشان منفی است.

مسکن؛ دیوار بلندی که پشت آن کودکی نیست

شاید اما در این روزهای ایران هیچ‌ چیزی به اندازه مسکن در ایران مانع فرزندآوری نشده است.  یک آپارتمان معمولی ۷۰ یا ۸۰ متری در تهران، امروز با اجاره ماهانه ۱۸ تا ۲۵ میلیون تومان معامله می‌شود. درباره خرید، وضعیت حتی تلخ‌تر است و محاسبه‌ها نشان می‌دهد یک زوج با درآمد متوسط باید ۶۰ تا ۸۰ سال تمام حقوقشان را پس‌انداز کنند تا بتوانند خانه‌ای کوچک بخرند.با این حساب، خانه‌دار شدن شبیه افسانه شده و زوج‌ها ترجیح می‌دهند تا زمانی که این بلاتکلیفی حل نشده، مسئولیت تازه‌ای نپذیرند.

ناامنی شغلی بحران زوج‌های جوان ایرانی

مشکل تنها به آن سقف نداشته و اقتصاد نیمه ویران نیز منوط نمی‌شود. به گزارش اقتصاد ۲۴، از اوایل دهه ۹۰ به این‌سو، کار‌های قراردادی جایگزین استخدام‌های پایدار شده‌اند. بسیاری از جوان‌ها هر سال باید نگران تمدید قرارداد باشند و اساسا چنین آینده‌ای برای ساختن خانواده مناسب نیست.
پس شغل خوب و مسکن و عدم درآمد کافی را باید در هر پیشنهاد برای فرزندآوری ایرانیان در راس قرار داد.

آب، بحران فراموش‌شده، اما همیشه حاضر

در این میان اما به نظر می‌رسد که یک مشکل بزرگ و جدی روانی و اجتماعی را نیز در گزینه‌ها و دلایل عدم فرزندآوری ایرانیان به طور جدی لحاظ کرد.در تحلیل‌های مربوط به کاهش زاد و ولد، معمولاً اقتصاد محور اصلی است؛ اما بحران آب، در سکوت به همان اندازه مؤثر است.ایرانی‌ها شاید مستقیم به این موضوع اشاره نکنند، اما حس ناخودآگاهی نسبت به «بی‌ثباتی زیستی» دارند چرا که کم‌آبی یعنی آینده نامعلوم پیش روی نسل آینده‌ای که برای آینده اش نگران هستند.

امروز بیش از ۶۰ درصد جمعیت ایران در مناطقی با تنش آبی شدید زندگی می‌کنند. این وضعیت تنها به معنای کمبود آب شرب نیست؛ بلکه بر زندگی روزمره تأثیر گذاشته و از جمله افت فشار آب، جیره‌بندی در برخی شهرها، قطع‌های مقطعی، افت کیفیت آب، فرونشست زمین و ناامن شدن برخی مناطق که به طور مستقیم پیش چشم شهروندان است و آن را با همه وجود خود لمس می‌کنند.بسیاری از والدین آینده‌نگر این پرسش را ناگفته در ذهنشان مرور می‌کنند که «آیا می‌خواهم فرزندم را در شهری بزرگ کنم که ممکن است ۱۰ سال دیگر آب کافی نداشته باشد؟»

نتیجه این که وقتی آب نیست، کشاورزی گران‌تر می‌شود و وقتی کشاورزی گران‌تر می‌شود، قیمت مواد غذایی افزایش پیدا می‌کند و این یعنی فشار بیشتر بر سفره مردم، یعنی ترس بیشتر از آینده، یعنی احتمال کمتر فرزندآوری.

ایرانِ کم‌ظرفیت و بحران آب و نسلی که از زادوولد می‌ترسد

سرانه آب تجدیدپذیر ایران از ۷۰۰۰ مترمکعب در دهه ۱۳۳۰ به کمتر از ۱۰۰۰ مترمکعب رسیده؛ ورود به محدوده «کم‌آبی مطلق». به زبان ساده‌تر این آمار بدان معناست که ظرفیت زیستی کشور هر سال کمتر می‌شود و همین واقعیت، بر تصمیم خانواده‌ها سایه می‌اندازد.البته که اقتصاد و محیط زیست تنها بخش ماجرا نیستند. ایرانیان حالا در منطقه‌ای جغرافیای خود را می‌بینند که هر چند سال دوباره با بحران جدیدی روبه‌رو می‌شود: تحریم، تهدید جنگ، درگیری‌های نیابتی، نوسانات بازار ارز، مهاجرت گسترده.

برای بسیاری از زوج‌های جوان، سؤال این است که «آیا آوردن کودک به دنیایی با این سطح از تنش، عاقلانه است؟»این پرسش شاید در ظاهر بدبینانه به‌نظر برسد، اما میراث سال‌ها تجربه زیسته است و نسل امروز می‌خواهد بداند قبل از آوردن کودک، آینده‌ای برای او وجود دارد یا نه.

آیا ایران توان جمعیت ۹۰ میلیونی را دارد؟

از سوی دیگر پرسشی که شاید در سال‌های اخیر میان پژوهشگران جمعیت‌شناسی و اقتصاد به‌طور جدی مطرح شده، یکی همین باشد که آیا کشوری با بحران‌های اقتصادی، کمبود منابع زیستی و ساختار ناکارآمد، می‌تواند جمعیت فعلی‌اش را مدیریت کند؟ از نظر منابع زیستی پاسخ ساده است که ایران به‌شکل فعلی، توان اداره پایدار جمعیت ۹۰ میلیونی را ندارد. آب در بسیاری از مناطق به خط قرمز رسیده، خاک فرسوده شده، جنگل‌ها کوچک شده‌اند و شهر‌های بزرگ از ظرفیت زیرساختی فراتر رفته‌اند.

از سوی دیگر اقتصادی که رشد پایدار ندارد و به‌طور مزمن با تورم بالا کار می‌کند، نمی‌تواند فرصت کافی برای میلیون‌ها جوان ایجاد کند. البته که اگر اصلاحات ساختاری انجام شود، جمعیت ۹۰ میلیونی نه‌تنها مشکل نیست که می‌تواند مزیت هم باشد، اما بدون این اصلاحات، جمعیت بالا فشار مضاعفی بر اقتصاد خواهد بود.مساله این جاست که مشکل ایران کمبود جمعیت نیست؛ مشکل فقدان سیاست‌گذاری منسجم در حوزه اقتصاد، آب، مسکن و خانواده است و تا این مسائل حل نشود، افزایش جمعیت بیشتر بحران می‌سازد تا فرصت.

کاهش فرزندآوری یک انتخاب نیست، واکنش است

حقیقت این است که ایرانیان فرزند نمی‌آورند نه به این دلیل که دلشان نمی‌خواهد، بلکه، چون نمی‌توانند و این «نه» گفتن به فرزندآوری، در واقع «نه» گفتن به بی‌ثباتی است، به هزینه‌های کمرشکن، به آینده‌ای که روشن‌تر نشده است. به گزارش اقتصاد ۲۴، عدم فرزندآوری امروز ایرانیان دیگر یک انتخاب ارادی نیست؛ بلکه یک تصمیم ناگزیر است، تصمیمی که هم عقل آن را تأیید می‌کند و هم دل، هرچند با اکراه.

شب‌هایی که زوج‌ها روی کاناپه خانه‌های اجاره‌ای نشسته‌اند و درباره سختی‌ها حرف می‌زنند، شاید بلند نگویند، اما در دل می‌دانند که تا زمانی که مسکن امن، شغل پایدار، آب مطمئن و آینده قابل پیش‌بینی وجود نداشته باشد، فرزندآوری بیشتر شبیه خطر است تا امید.این بحران، بیش از هر چیز، روایت مردمی است که زیر بار هزینه‌ها خم شده‌اند و فعلاً توان قدم برداشتن به‌سوی یک زندگی بزرگ‌تر را ندارند.





نظر شما درباره این مقاله:







ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:49

ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه


فائزه فتحی‌رستمی / اعتماد

قوانین خانواده در ایران همچنان بر سازوکارهایی متکی‌اند که نه از جنس نیازهای امروز، بلکه بازمانده‌ نظم حقوقی و فرهنگی‌ای هستند که بر برتری پیش‌فرض مرد بنا شده است. این ساختار، به ‌جای ایجاد تعادل و عدالت میان زن و مرد، نابرابری‌های جنسیتی را در سطح قانون و عرف بازتولید می‌کند و دامنه انتخاب‌های زنان را محدود نگه می‌دارد. در واقع زن حتی در نقطه آغاز ازدواج نیز با دو ابزار حمایتی ناکافی و نابرابر مواجه است؛ مهریه‌ای که ضمانت‌های اجرایی‌اش هر روز کوچک‌تر می‌شود و شروط ضمن عقدی که هم از سوی قانون و هم از سوی عرف، مشروعیت و امکان استفاده از آن برای او دشوار شده است. در چنین زمینه‌ای، طرح جدید مجلس درباره مهریه نه‌تنها پاسخی به این شکاف ساختاری نیست، بلکه تعادل شکننده‌ای را که زنان میان این دو ابزار ضعیف ایجاد کرده بودند بر هم زده و دوباره نشان داده است که هر اصلاح بدون توجه به واقعیت زیسته زنان، می‌تواند به تشدید همان نابرابری‌هایی منجر شود که قرار است برطرف شوند.

لیلا، زنی ۳۴ ساله که یک‌سالی است در آستانه جدایی قرار گرفته به «اعتماد» می‌گوید: «من سال اول ازدواج حق طلاق خواستم. شوهرم گفت فکر می‌کنم از الان آماده جدایی هستی، هنوز هیچی نشده داری از این حرف‌ها می‌زنی! تهش گذاشتنِ اون حق، برام شد ناهنجاری. گفتم باشه؛ پس مهریه‌ام بیشتر باشه. اما الان، با این قانون جدید، هم اون حق رو نداشتم، هم این حق عملا از دستم رفته.»

به نظر می‌رسد روایت لیلا یک داستان شخصی نیست؛ تصویر یک ساختار است. ساختاری که زن را در همه انتخاب‌ها، از ابتدا در موضعی می‌نشاند که باید یا امنیت را انتخاب کند یا برابری را و اغلب هیچ‌ کدام را هم به‌طور کامل به دست نمی‌آورد. در همین خصوص «سمیرا مقدسی»، وکیل پایه ‌یک دادگستری در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره ابتدایی‌ترین حقوق زن که در ازدواج به سخت‌ترین حقوق تبدیل می‌شود، توضیح می‌دهد. او تبعات اصلاح اخیر مهریه را روی میز می‌گذارد و نشان می‌دهد این‌بار نیز زنان، نخستین گروهی‌اند که زیر بار تغییرات قانونی خم می‌شوند.

ناپدید شدنِ تدریجی ضمانت‌های مهریه

مقدسی بحث را از نقطه‌ای شروع می‌کند که قلب ماجراست، یعنی ضعیف شدن ضمانت اجرای مهریه. او در گفت‌وگو با «اعتماد» می‌گوید: «کاهش سقف مهریه باعث کم شدن ضمانت اجرایی برای پرداخت مهریه است. وقتی حبس‌زدایی می‌شود، باید بگویند چه ضمانتی جای آن می‌نشیند؟ نمی‌شود یک‌باره مهریه را اصلاح کرد و ضمانت اجرای تازه‌ای طراحی نکرد.»

مهریه، همان حقی که به گفته قانونگذار هدیه است و به گفته عرف پشتوانه زن، حالا با اصلاح اخیر به جایی رسیده که ضمانت سنتی‌اش یعنی زندان، عملا از دست رفته یا تضعیف شده است. وکیل توضیح می‌دهد که طرح مجلس فرآیندی عجیب را پشت سر گذاشته: «ابتدا سقف ۱۴ سکه را حذف کردند تا مخالفت‌ها کمتر شود؛ پس از تصویب کلیات، اصلاحیه‌ای ارایه شد تا همان ۱۴ سکه دوباره بازگردد.» مقدسی می‌گوید این اتفاق بسیار زیرکانه افتاده است، زیرا از نظر او این رفت‌وبرگشت‌ها، بیشتر از آنکه قصد رفع ابهام داشته باشد، نوعی مدیریت حساسیت اجتماعی است. در حالی که به‌ گفته مجلس هنوز سقف قطعی ۱۴ سکه تصویب نشده و برخی مقامات از باقی ماندن سقف ۱۱۰ سکه خبر می‌دهند، مقدسی هشدار می‌دهد که در متن عملی قانون، مسیر به‌گونه‌ای طراحی شده که بازگشت به ۱۴ سکه چندان دور از ذهن نیست و اگر چنین شود، زنان با یکی از مهم‌ترین ابزارهای امنیت مالی‌شان تنها خواهند شد.

در نگاه بسیاری از زنان، مهریه نه یک امتیاز اضافه، بلکه تنها ضمانت مالی است که در روزگار اختلاف می‌تواند آنها را از سرگردانی نجات دهد. اما سال‌هاست که فرار از دین، یعنی انتقال اموال پس از مطالبه مهریه، عملا این حق را بی‌اثر کرده است. مقدسی می‌گوید: «پیش از این، رای وحدت رویه سال ۹۷ انتقال مال پس از مطالبه را از جنبه کیفری خارج کرده بود. مرد وقتی می‌فهمید زن مهریه خواسته، اموالش را منتقل می‌کرد و زن کاری از دستش برنمی‌آمد.»

طبق تحلیل او، تنها زنان کمی می‌توانستند بدون پشتیبانی یا پارتی، به مهریه برسند؛ بسیاری دیگر، درست در لحظه‌ای که قوه قضاییه قرار بود به کمکشان بیاید، با مردی روبه‌رو می‌شدند که به‌ سادگی اموالش را منتقل کرده بود. اصلاح اخیر بخشی از این مشکل را حل کرده و گفته است از زمان اولین اظهارنامه یا دادخواست زن، انتقال مال فرار از دین محسوب می‌شود.

اما مقدسی تاکید می‌کند: «این هم در عمل مشکل را حل نمی‌کند؛ چون شروع اختلافات زن و مرد از اظهارنامه نیست. ماه‌ها و حتی یک‌سال قبل شروع شده و مرد در همان مدت اموالش را منتقل می‌کند.» به زبان ساده یعنی هنوز راه فراری باز است؛ هنوز آن سنگ بزرگ جلوی پای زنان هست و هنوز هم بسیاری از مردان می‌توانند قبل از ورود دادخواست، دارایی‌شان را دور کنند.

بحران عرف؛ وقتی زن  برای گرفتن حق انسانی‌اش «متهم» می‌شود

در ساختار فعلی، هر زنی که بخواهد حقوق ضمن عقد بگیرد، اغلب با برچسب حسابگر، بی‌اعتماد یا آماده طلاق روبه‌رو می‌شود. وکیل پایه یک دادگستری در این خصوص توضیح می‌دهد: «اگر خانم‌ها از ابتدا شروط ضمن عقد بخواهند، همان اول دعوا راه می‌افتد. می‌گویند تو دنبال حق و حقوقی، یعنی به زندگی اعتماد نداری و غیره. نمی‌فهمند که سرمایه مهریه را از زن می‌گیرند، حق قانونی‌اش را هم محدود می‌کنند، حالا زن می‌خواهد چه کند؟»

در این نقطه عرف و قانون هم‌قسم می‌شوند؛ قانون شروطی را اجباری نمی‌کند؛ عرف گرفتنشان را ناهنجار می‌داند؛ مردها زیر بار نمی‌روند و زن می‌ماند با انتخابی که از سر اجبار است، نه اختیار. در چنین شرایطی در طرح جدید، گرفتاری بیشتر می‌شود. وکیل می‌گوید: «در پیش‌نویس جدید، اگر زن شروط ضمن عقد بگیرد، مجبور است از مهریه کوتاه بیاید، چون مرد نمی‌پذیرد هم مهریه بدهد و هم شروط را. پس زن میان مهریه و حقوق برابر باید انتخاب کند؛ اما قانونگذار از او می‌خواهد رها کند یا همان را که نگه می‌دارد، ضعیف‌تر بگیرد.»

فقدان شروط لازم در عقدهای ایرانی

داستان لیلا دقیقا همین را نشان می‌دهد. او می‌گوید: «وقتی گفتم حق طلاق می‌خوام، همسرم گفت یعنی از اول ته دلت سیاهه. انگار من باید دست خالی وارد زندگی می‌شدم تا ثابت کنم زن خوبی‌ام.» لیلا مهریه بیشتری درخواست کرد تا حداقل بدون حقوق زناشویی در زندگی، امنیتی داشته باشد؛ اما امروز، در آستانه طلاق، قانون جدید آمده و می‌گوید ضمانت مهریه‌ات کمتر شده. اگر رای ثابت شود و ۱۴ سکه سقف مجازات شود، او نیز یکی از همین زن‌هاست که هم حق مدرن را نداشته و هم حق سنتی‌اش بی‌اثر شده است. در ایران، دفترچه‌های عقد همچنان داری کمبود هستند و کم‌جان؛ حق خروج از کشور، تحصیل، کار، حق انتخاب محل زندگی، هیچ یک الزاما در عقدنامه نیستند.

مقدسی می‌گوید: «شروط ضمن عقد باید در عقدنامه بیاید؛ قانون باید آنها را اضافه کند، نه اینکه بگذارد خانواده‌ها خودشان چانه بزنند. وقتی دولت می‌گوید مرد زندان نرود که ما هم معتقدیم زندان مفید نیست، باید برای زن ابزار جایگزین بگذارد، اما دولت ابزار نمی‌گذارد.» زنان هنوز برای گرفتن همان چهار، پنج شرط اولیه باید بجنگند، حرف بشنوند، متهم شوند. حقوقی مثل حضانت هم حتی قابل درج اولیه نیست.

وکیل می‌گوید: «حضانت طفل هنوز متولد نشده، طبیعی است که نمی‌شود در عقدنامه آورد.» اما این یعنی زن همچنان در مسیری قرار می‌گیرد که قانون در هر پیچ به او می‌گوید: «این یکی را هم بعدا باید با سختی بگیری.»

موضوع دیگر وکالت در طلاق است؛ این موضوع یکی از مهم‌ترین نمونه‌های نابرابری حقوقی است. مرد هر زمان بخواهد می‌تواند طلاق بدهد؛ زن فقط اگر عسر و حرج اثبات کند یا مرد وکالت در طلاق به او داده باشد. مقدسی در این خصوص مطرح می‌کند: «وکالت طلاق، حق مرد را نمی‌گیرد؛ فقط زن را با مرد برابر می‌کند. اما بسیاری از مردان یا خانواده‌ها این را نمی‌پذیرند. این شرط باید در دفتر اسناد رسمی و دفترخانه ازدواج ثبت شود و اگر مرد نرفت، زن می‌تواند الزام به ثبت وکالت در طلاق بگیرد.» با این‌ همه، هنوز بسیاری از زنان این حق را نگرفته‌اند؛ چون گرفتنش در عرف نشانه بی‌اعتمادی تلقی می‌شود.

عسر و حرج؛ تبعیضی که در اجرا  تشدید می‌شود

در نگاه قانونگذار، زن می‌تواند با اثبات سختی زندگی، مثل محکومیت قطعی پنج‌ساله مرد، طلاق بگیرد. اما مقدسی توضیح می‌دهد که این تنها در ظاهر آسان است. او می‌گوید: «در اجرا، هزار مانع وجود دارد. می‌گویند حکم قطعی نشده؛ می‌گویند آزادی مشروط دارد؛ هر بار یک مانع جدید. اما مرد برای طلاق دادن زن هیچ‌ کدام از اینها را لازم ندارد.» در طرح جدید کمیسیون قضایی مجلس گفته شده اگر زن همه حقوق مالی‌اش را ببخشد و دو سال جدا زندگی کرده باشد یا کراهت شدید داشته باشد، بتواند به حاکم شرع مراجعه کند. اما این نیز چیزی را تغییر نمی‌دهد؛ زیرا زن باید برای گرفتن اولین حق، تمام حقوق مالی خود را ببخشد. یعنی باز هم بهای آزادی زن، بخشش است.

در همین خصوص علی آذری، رییس کمیسیون قضایی مجلس می‌گوید: «زیبنده ایران نیست ۲۵ هزار زندانی مالی داشته باشیم! مهریه از هدف خود فاصله گرفته است. مگر زن کالاست؟» او از کاهش بدهکاران مهریه دفاع می‌کند. این سخنان در ظاهر به نفع عدالت ‌است، اما پرسش این است: پایان دادن به زندانی شدن مردان، چرا باید با نادیده گرفتن حق مالی زنان همراه شود؟ البته ایمان شمسایی، رییس مرکز ارتباطات مجلس نیز گفته: سقف ۱۴ سکه حذف شده و آیین‌نامه‌های جدید پابند الکترونیک در راه است. این سخنان اطمینان‌بخش به نظر می‌رسد؛ ولی هیچ ‌یک از اینها به ‌معنای بازگشت ضمانت‌های موثر به زنان نیست. مقدسی در تحلیلش تاکید می‌کند: با اجرایی شدن این طرح، زندان مرد حذف می‌شود، اما ضمانت اجرایی به زن داده نمی‌شود و این به معنی رها شدن زن است.

یک پژوهشگر حوزه خانواده در همین خصوص به «اعتماد» می‌گوید: «در اقتصاد تورمی، کاهش سقف مهریه عملا یعنی کاهش سهم زنان از امنیت مالی. وقتی هیچ سازوکار جایگزینی وجود ندارد، رفع مسوولیت از مردان به قیمت افزایش ناامنی برای زنان تمام می‌شود. در بسیاری از کشورها، امنیت اقتصادی پس از ازدواج از مسیر تقسیم دارایی مشترک تامین می‌شود؛ اما در ایران چون چنین قانونی وجود ندارد، مهریه نقش آن را پر می‌کند و حذف یا تضعیف آن بدون برنامه جایگزین، زن را بی‌پشتوانه رها می‌کند.»

به گفته او، عرف همچنان یکی از اصلی‌ترین سدهای مقابل حقوق زنان است. زنانی که با اعتماد شروع می‌کنند، به محض مطالبه یک حق ساده، مثل حق تحصیل یا کار، متهم می‌شوند به بی‌اعتمادی، حق‌طلبی یا آماده طلاق بودن، اما همین عرف، همیشه در بزنگاه‌های حساس از آنها می‌خواهد صبر کنند، ببخشند و گذشت داشته باشند. وقتی ساختار فرهنگی ما از زن می‌خواهد احساساتی، وفادار و بی‌طلب باشد، طبیعی است که گرفتن حق قانونی برای او هزینه‌ اجتماعی داشته باشد. جامعه هنوز انتقال قدرت از مرد به زن را تهدید می‌داند و هر زنی که بخواهد در لحظه عقد امتیازی برابر بگیرد، نوعی تابو را می‌شکند. همین تابو باعث شده حقوق ضمن عقد که در بسیاری کشورها ستون اصلی عقدنامه است، در ایران به چیزی غیرعادی تبدیل شود.

زن بدون پشتوانه

واقعیت این است که بحران مهریه فقط ریشه در قانون ندارد؛ اقتصاد هم نقش پررنگی بازی می‌کند. در سال‌هایی که قیمت سکه چند برابر شده، بسیاری از مردان بدون اینکه وضعیت مالی‌شان بهتر شود، زیر بار تعهداتی رفته‌اند که شاید در نگاه اول امکان‌پذیر بوده، اما در عمل روی کاغذ باقی مانده‌ است. همین تورم، مهریه را از نقش اولیه‌اش که حمایت مالی حداقلی زن بود، به چیزی بین نماد، اهرم فشار یا ابزار چانه‌زنی تبدیل کرده، اما هر تغییری که از دل بحران اقتصادی بیرون بیاید، یک معنا دارد؛ زنان بیشتر باید از حق مالی خود عقب‌نشینی کنند.

در ایران امروز، زن مجبور است از میان ابزارهای قانونی یکی را قربانی کند؛ مهریه‌ یا شروط ضمن عقد. با طرح جدید مجلس، حتی آن مهریه‌ای که روزی پناه مالی زن بود، ممکن است به سرابی قانونی تبدیل شود. در ساختاری که همچنان مرد را صاحب حق پیش‌فرض می‌شناسد، هر اصلاحی که بدون توجه به امنیت زنان انجام شود، نه اصلاح قانون خانواده، بلکه بازتولید نابرابری است. همان‌طور که مقدسی می‌گوید: «این مجلس فقط صدای آقایان را می‌شنود.» و تا زمانی که حق برابر در عقدنامه ننشیند و تا وقتی عرف، گرفتن حق را جرم می‌داند، زن همچنان میان ستون‌های مردسالارانه قانون گیر می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







جریان روشنفکری و سیاسی ایران درجا می‏‌زند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:35

جریان روشنفکری و سیاسی ایران درجا می‏‌زند


الناز محمدی / هم‌میهن

گفت‏‌وگو با ابراهیم توفیق درباره تحولات جامعه و فاصله معنادار بین مردم و ساختار سیاسی

۱۵ مهرماه امسال وقتی ابراهیم توفیق، جامعه‌شناس و استاد اخراجی دانشگاه علامه طباطبایی، بعد از مدت‌ها در یکی از نشست‌های ششمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری درباره جامعه ایران شرکت کرد و سخن‌‌گفتن از نظریه‌پردازی در دانشگاه را در بستر کنونی جامعه ایران، نوعی «انکار واقعیت» دانست، تعدادی از حاضران با او مخالفت کردند؛ نمونه‌اش مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس که گفت حس دکتر توفیق را درک می‌کند، اما «بازی» او را در این پنل کارآمد نمی‌بیند: «گرچه او با همین تنش در آسمان است، اما نظریه باید بتواند این زندگی هراسناک را شرح دهد.»

ابراهیم توفیقِ ۶۶ ساله، جامعه‌شناس تاریخی که سال‌ها در دانشگاه گوته فرانکفورت، جامعه‌شناسی خواند و با مدرک دکترا از این دانشگاه به ایران بازگشت، توانست مدت‌کوتاهی در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس کند اما به فاصله کوتاهی و با روی‌کارآمدن صدرالدین شریعتی به‌عنوان رئیس این دانشگاه، اخراج شد.

او در همه سال‌های گذشته اما به فعالیت علمی و پژوهشی‌اش ادامه داد و به‌عنوان یکی از سرآمدترین جامعه‌شناسان تاریخی ایران شناخته می‌شود. انتقاد به ساختار آکادمیک دانشگاه‌ها، عقب‌ماندن جامعه‌شناسان از جامعه، نبود امکان برای نظریه‌پردازی در دانشگاه‌ها و... همیشه در سخنان توفیق، جای خاصی داشته و همین‌ها هم بهانه‌ای برای انجام گفت‌وگو با اوست.

در این گفت‌وگو، ابراهیم توفیق تحولات سه‌سال گذشته در ایران را زیر ذره‌بین می‌برد و می‌گوید، فضای سیاسی و روشنفکری ایران در فضای اوهامی به‌سر می‌برد که توان بررسی و پرداخت درست آنچه در جامعه امروز ایران می‌گذرد را ندارد. او می‌گوید، پس از سال‌ها که جامعه‌شناسان از گسست اجتماعی در ایران حرف می‌زدند، حالا جامعه ایران دچار انکار اجتماعی شده و ناامید از آنچه در فضای سیاسی می‌گذرد، دنبال راهی برای دوام‌آوردن و زندگی‌کردن است.

* هرگاه درباره امر سیاسی و مفهوم دولت صحبت می‌شود، شما آن را از امر اجتماعی جدا نمی‌دانید و معتقدید آنها از هم قابل تفکیک نیستند. شما بارها از پولانزاس نقل‌قول آورده‌اید که نظریه دولت، تراکم‌یافتگی یک رابطه اجتماعی است. اگر حالا از شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس بپرسیم که باتوجه تحولات سال‌های اخیر، از نظرتان مهمترین ساختارها یا نیروهایی که معادلات امروز جامعه ایران و امر سیاسی و اجتماعی را تعیین می‌کنند، کدامند، چه می‌گویید؟ سرمایه، دولت، ایدئولوژی، شبکه‌های مدنی یا مجموعی از آنها که در ارتباط با دولت، یک رابطه اجتماعی را شکل می‌دهند؟

این سوال به این مناسبت سخت است که در سال‌های گذشته گسست‌های زیادی اتفاق افتاده و جامعه سیالیت عجیبی دارد. در ساختارهای اجتماعی-سیاسی، گسست‌هایی وجود دارد که شاید با یک ساحت نتوان به توضیح آن پرداخت. به‌نظرم دولت و مردم، سال‌هاست که هرکدام زندگی خودشان را دارند؛ گویی آنها در جایی زندگی می‌کنند و مردم در جای دیگری و این قدمت‌اش به تقریباً ۲۰ سال می‌رسد که در ۱۵ سال اخیر عمق بیشتری پیدا کرده است.

* چرا می‌گویید ۱۵ سال اخیر؟ یعنی از ۱۵ سال پیش، روی کدام نکته یا اتفاق در جامعه ایران تاکید دارید که حالا روی آن نور بیشتری می‌اندازید؟

من فکر می‌کنم از سال ۸۴ به‌بعد، وارد فاز متفاوتی شدیم و به‌نظرم به‌صورت روزافزون، جدایی فضاها اتفاق افتاده است؛ یعنی ساختار سیاسی به مسیری رفته و جامعه به مسیر دیگری. تا جایی شاید این تصور وجود داشت که این‌دو می‌توانند در پیوند با هم و در تاثیرگذاری متقابل باشند اما از سال ۱۳۸۴، مسیرشان جدا شد.

* یعنی مشخصاً روی‌کارآمدن آقای احمدی‌نژاد را به‌این‌اندازه تاثیرگذار می‌دانید؛ سال ۸۴، همان سالی‌که شما هم در دانشگاه علامه طباطبایی برای تدریس با مشکل مواجه شدید.

بله. همان زمانی که از آلمان به ایران آمدم و آن ماجراها و ممنوعیت‌ها پیش آمد. بنابراین من فکر می‌کنم گسست اصلی از آن زمان شروع شد. از آنجا وارد فازی شدیم که تصور امکان رفت و برگشت بین جامعه و سیستم فروریخت و از آنجا به‌بعد کم‌کم وارد دورانی شدیم که هم‌فضایی از بین رفت. الان جایی هستیم که به‌نظرم جامعه و سیستم به‌هیچ‌وجه هم‌فضا نیست؛ یعنی سیستمی وجود دارد که زندگی خودش را دارد، گاهی به این‌طرف سر می‌زند ـ معمولاً خشونت‌آمیز ـ و بعد دوباره می‌رود.

* در این سر زدن‌ها، خیلی چیزها را هم ممکن است با خودش ببرد.

بله. این‌ها همه در حالی است که این فضا درباره دولت در زمان انقلاب و سال‌های پس از آن تا قبل ۱۳۸۴ وجود نداشت یا کمرنگ بود. به‌نظرم، جامعه کم‌کم به سمتی رفته که متوجه شده از آن‌سمت، چیزی نصیب‌اش نمی‌شود...

* شاید بیش‌ازپیش فهمیده که بیش‌از‌آنکه چیزی را به‌دست بیاورد، در این سر زدن‌ها، در حال ازدست‌دادن از بدنه خودش است.

بله. جامعه در گروه‌بندی‌های مختلف، متوجه این موضوع شده است؛ بستگی به اینکه چقدر مورد هجوم بوده‌اند. جامعه خیلی وقت است که به جایی رسیده که به‌جای اینکه بتواند خواسته‌هایش را بلند بر زبان بیاورد، به این فکر کند که چطور می‌تواند زندگی‌اش را سامان دهد. این موضوع از سال ۱۴۰۱، زبان واضح‌تری پیدا کرده است.

* گویی از سال ۱۴۰۱ به‌بعد، جامعه به این نتیجه رسیده که چطور خودش حیات اجتماعی‌اش را پیش ببرد و دیگر کاری مطلقاً با امر سیاسی نداشته باشد.

قضاوت دراین‌باره خیلی سخت است. ما الان نشانه‌هایی در جهت نکته‌ای که شما می‌گویید، داریم؛ مثلاً در خیابان قدم می‌زنیم و با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شویم که با صحنه‌های قبل از ۱۴۰۱ خیلی متفاوت است. انگار جاهایی مردم، به‌ویژه زنان موفق شده‌اند فضاهایی را از آن خود کنند؛ خیلی غیررسمی ولی عملاً گویی فضا دست آنهاست. گویی نظم و قواعد دیگری حاکم است که ربطی به قواعد حاکم ندارد. این میان عقب‌نشینی‌هایی هم به‌ویژه بعد از جنگ اتفاق افتاده که گویی از آن‌طرف هم بخشی به خودش جرأت داده که این تغییرات را به‌رسمیت بشناسد.

ما شاهدیم که چیزی را زنان پس گرفته‌اند و لاجرم طرف مقابل هم عقب رفته است؛ گویی فضاهای محدودتری را تشخیص می‌دهد و در آن هرکاری دل‌اش می‌خواهد می‌کند. پس اینجا پس‌گرفتن‌هایی اتفاق افتاده است؛ این موضوع گاهی رادیکال هم بوده است. پس برای این می‌گویم دراین‌باره قضاوت‌کردن سخت است که به سادگی زبان‌مند نمی‌شود؛ یعنی باجود اینکه خیلی جاها زندگی می‌‌شود ولی زبان غالب، حتی در اپوزیسیون این زبان نیست. یعنی روی تِرم پس‌گرفتن فکر نمی‌کند؛ هنوز روی معادلاتی فکر می‌کند که مربوط به زمانی است که جامعه و سیستم هم‌فضا بودند یا لااقل تصوری از این هم‌فضایی وجود داشت؛ نکته‌ای‌که ابتدا از آن حرف زدم.

* یعنی زبان غالب برای توضیح تغییراتی که در جامعه ایران اتفاق افتاده، هنوز نزدیک به زمان قبل از ۱۳۸۴ است.

بله. درنتیجه با مسائل و خواسته‌‌هایی روبه‌رو می‌شویم مثل روزنه‌گشایی یا رأی‌دادن به پزشکیان یا فشار بر بخش‌های سخت قدرت، برای خارج‌شدن از وضعیت بعد از جنگ، برای مذاکره و.... اینها فرمول‌هایی است که به‌نظرم با مسئله پس‌گرفتن همنشین نمی‌شوند. یعنی شما باید تعیین تکلیف بکنید؛ معنای پس ‌گرفتن چیست و پیامدهایش چیست؟ اگر بخواهیم معنایش کنیم، من خیلی بعید می‌دانم که به‌معنی فشار از پایین برای مذاکره و... باشد. فکر می‌کنم واقعاً اینجا دو فضا داریم.

* که در یک مسیر مشترک قرار نمی‌گیرند...

بله. شما نیروهایی دارید که در بالا و پایین موثرند اما تکلیف خودشان را نمی‌دانند. مشکل، گفتارهای نیروهایی است که نتوانستند خودشان را با وضعیت جامعه تطبیق دهند؛ یک‌جایی از سال ۸۴ به‌بعد، جایی از ۹۶ و ۹۸ به‌بعد و از ۱۴۰۱ به‌بعد، با قطعیت بیشتر. این زبان، زبان شکاف‌ها و گسست‌ها نیست؛ درنتیجه توهمی از یک فضای مشترک به‌وجود می‌آورد بی‌آنکه واقعاً وجود داشته باشد.

بنابراین من به حس و شهودم دراین‌باره اعتماد می‌کنم اما اگر به‌عنوان جامعه‌شناس از من دراین‌باره بپرسید، با مشکلات زیادی برای توضیح این حسم روبه‌رو می‌شوم؛ برای گفتن اینکه جامعه، یا لااقل بخش‌های مهمی از آن یک‌جور دیگر دارد زندگی می‌کند که با فضای بالا هیچ نسبتی ندارد و این به‌نظرم موضوعی است که چندان به چگونگی صورت‌بندی آن فکر نکرده‌ایم.

* بنابراین برای وضعیتی که از گسست اجتماعی عبور کرده و به‌قول شما به یک خلأ رسیده، توضیحی جامعه‌شناسانه نمی‌شود داد؟ یا اصطلاحی که آن را دقیق‌تر توضیح دهد؟

ببینید مردم جهان حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال است که براساس ایده و واقعیت قرارداد اجتماعی زندگی می‌کنند. می‌خواهم ادعا کنم که ما دیگر در وضعیت قرارداد اجتماعی نیستیم اما توضیح‌اش سخت می‌شود. ذهن ما عادت کرده است که بگوید رابطه حکومت و جامعه هرچقدر هم که مخدوش باشد، بالاخره جایی باید به‌هم برسند و قرارداد را تغییر دهند یا قرارداد جدیدی بنویسند و... اما به‌نظرم جهان در وضعیتی است که از فاز قرارداد اجتماعی گذشته؛ خب در این صورت این موضوع را چطور باید صورت‌بندی کرد؟

مثلاً ما خیلی می‌شنویم که وضعیت ایران استثنایی است. یعنی اگر در اینجا قرارداد اجتماعی کار نمی‌کند، ناشی از وضعیت استثنایی ماست. پس نتیجه می‌گیریم حکمرانان را باید وادار کرد قرارداد را رعایت کند. به‌نظرم این نگاه، حاصل چشم بستن بر واقعیت امروز جهان است. انگار باید اول فکر کنیم که وضع جهان (منظور از جهان هم اغلب غرب است) روبه‌راه است، چون بالاخره هنوز دموکراسی دارند و دولت‌ها به قرارداد اجتماعی دموکراتیک متعهدند، تا بتوانیم از وضعیت اینجا به‌عنوان غیرعادی و استثنایی انتقاد کنیم.

به‌نظرم این تصویر و تصوری غیرواقع‌بینانه است، تحولات ۵۰-۴۰ سال اخیر را جدی نمی‌گیرد؛ اینکه حتی در کشورهای خیلی پیشرفته هم که هنوز المان‌های دموکراسی وجود دارد، به‌سختی می‌‌شود از دموکراسی به‌معنی ۶۰ سال پیش حرف زد. بگذارید از همین بغل گوش‌مان شروع کنیم. اسرائیل مدعی این است که تنها دموکراسی واقعی منطقه است، اما در غزه که آن را عملاً بخشی از قلمرو خود تلقی می‌کند، در عرض دو سال ۷۰ هزار آدم می‌کشد. اتحادیه اروپا، یعنی مرکز دموکراسی، اجازه می‌دهد برای جلوگیری از ورود پناه‌جویان هزاران انسان در مدیترانه غرق شوند. قدرت‌گیری راست‌های افراطی در اروپا و آمریکای شمالی دیگر به امری روزمره تبدیل شده است.

اینها وضعیت‌هایی نیست که بعد از جنگ جهانی دوم بتوانیم شاهدمثال‌های زیادی برایش بیاوریم اما از جایی به‌بعد شروع می‌کنند به زیادشدن؛ مثلاً در رواندا، یوگسلاوی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و... باید دید این‌میان نسبت دولت‌ها با مردم و جمعیت چیست و آیا می‌‌شود در کتگوری‌های آشنا، آنها را فرمول کرد؟ از نظر من ناممکن است؛ به‌همین‌دلیل برای نامگذاری این وضعیت با مشکل روبه‌رو می‌شویم. برگردیم به ایران؛ به نظر من ما در وضعیت استثنایی نیستیم.

در فاجعه‌ای‌که اتفاق می‌افتد با جهان هم‌زمانیم، هرچند اینجا به‌صورت خیلی تشدیدیافته و افراطی اتفاق بیفتد، جاهای دیگری هست ـ نه‌چندان دور از ما ـ که خیلی شدیدتر و افراطی‌تر اتفاق می‌افتد. شاید باید بالاخره یاد بگیریم جهان را ازمنظر ضعیف‌ترین حلقه‌های زنجیر بخوانیم و تفسیر کنیم.

همانطور که گفتم، حکومت و مردم انگار در دو فضا زندگی می‌کنند. حس می‌کنم از زمانی به‌بعد، بخش‌هایی از جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توان انتظاری از بالا داشت. وقتی شما از کسی انتظاری ندارید، او نه دوست شماست، نه دشمن شما؛ بنابراین وارد فاز انکار می‌شوید.

* مثال‌اش در ادبیات ما می‌‌شود همان شعر شاملو که «عدوی تو نیستم من، انکار توأم.»

بله. دقیقاً. ما در وضعیت انکار قرار داریم و صورت‌بندی مفهومی-نظری این وضعیت راحت نیست. انکار به معنی بی‌تفاوتی نیست. به این معنی هم نیست که گروه‌های مختلف اجتماعی مطالباتی ندارند. مخاطب این مطالبات هم اغلب سازمان‌ها و نهادهای دولتی هستند اما بسیاری از مردم بر مبنای تجربه یاد گرفتند که دولت به یک شرکت سهامی خاص تبدیل شده و فقط برای اقلیت کوچکی نقش توزیع منابع دارد؛ آن‌هم در ازای اعلام وفاداری. در این حالت اکثریت مردم ناچارند راه‌ها و سازوکارهایی برای مراقبت از خود پیدا کنند.

* نمی‌شود از همین‌نظر شما وام بگیریم و بگوییم جامعه‌شناسان از این به‌بعد بیش‌ازآنکه روی گسست اجتماعی کار کنند، باید روی انکار اجتماعی تأمل کنند؟

بله. درست است، باید قاعدتاً این کار را بکنند؛ به‌جای اینکه دائم از فروپاشی اجتماعی حرف بزنند. اما جامعه‌شناسی عموماً علم محافظه‌کاری است. ما به‌سختی می‌توانیم با این ایده وداع کنیم که دولت نماینده و تجلی منفعت عامه است. هرچقدر هم شاهدمثال بیاوریم که چنین نیست، یا لااقل دیگر اینطور نیست، عادت و تنبلی ذهن در مقابل واقعیت مقاومت می‌کند.

این جاافتاده که دولت بنا بر ذات تجلی منفعت‌عامه است و اگر منفعت‌عامه را نمایندگی نمی‌کند، آسیبی، اشکالی در کار است که باید رفع‌اش کرد. در ایران مثل همه کشورهای توسعه‌نیافته دیگر، دولت مدرن برای رفع عقب‌ماندگی از جهان پیشرفته در غرب شکل گرفت و مشروعیت‌اش را از ادعای توسعه کسب می‌کرد اما این دوره نه‌تنها در ایران به‌سر رسیده که دولت و توسعه، دیگر هم‌پیوند نیستند.

مسئله دولت و حاکمیت دیگر این نیست که جمعیت را برای پیشبرد توسعه تربیت و بسیج کند. من به سال ۱۳۸۴ به‌همین‌دلیل اشاره کردم. تا قبل از آن اصلاحات دوم خرداد را داشتیم که با همین ادعای توسعه توانست بخش مهمی از جامعه را جذب کند، اما به‌نظر من ما از آن به‌بعد از این وضعیت به‌صورت برگشت‌ناپذیری خارج شده‌ایم.

* به نظرتان «دولت»، عامدانه و آگاهانه این کار را کرده یا مجبور شده؟

به‌نظرم مجبور شده و خیلی هم ککش نگزیده است.

* به‌احتمال زیاد، اجباری برای حفظ وضعیت موجود یا فرونپاشیدن...

بله. به‌نظرم برای فرونپاشیدن. از داخل کشور که نگاه کنیم فقط نزاع بین اصلاح‌طلب و اصول‌گرا یا ساخت انتخابی قدرت و انتصابی شدن و غلبه دومی بر اولی را می‌بینیم. ممکن بود این نزاع طور دیگری پیش برود اما این نزاع را باید در بافت بزرگ‌تری، در تحولات جهانی و منطقه‌ای خواند. یکدست‌شدن ساخت قدرت به یک‌معنا انطباق پیداکردن با این تحولات است.

غلبه یکی از تند‌ترین اشکال سیاست‌های نئولیبرالی یا بنیادگرایی بازار به‌همراه سیاست منطقه‌ای عمق استراتژیک، نتیجه این انطباق پیداکردن است. نباید فکر کنیم که سو‌گیری به شرق (روسیه و چین) در تضاد با انطباق با جهانی‌شدن نئولیبرال است. پیامد این انطباق نسبی شدن جایگاه جمعیت و سرزمین ملی است. سیستم خودش را متولی و مسئول یک اقلیت کوچک وفادار می‌داند، بقیه هم به حال خودشان رها می‌شوند.

البته در طول عمر نظام جمهوری اسلامی فکر می‌کنم همواره گروهی وجود داشته‌اند که حتی دوست داشته‌اند جمعیت ایران هفت، هشت میلیون نفر باشد؛ یک‌جوری این احساس را داشته‌اند که این جماعت به‌درد پروژه آنها نمی‌خورد و به امت وفادار تبدیل نمی‌شود. حالا این تلقی، رادیکال شده و دست‌بالا را دارد. هفت، هشت میلیون خودش را پیدا کرده و با همان‌ها زیست می‌کند، به بقیه هم گفته بروید هرکاری می‌خواهید بکنید. رئیس‌جمهوری همین چندروز پیش خیلی رک گفت که خودتان برای خودتان فکری بکنید.

* این موضوعی است که در فضای روشنفکری و جامعه‌شناسی ایران خیلی کم به آن پرداخته شده است.

به‌نظرم فضای روشنفکری ما اگر حتی حاضر به مواجه‌شدن با واقعیت باشد، آن را چندان جدی نمی‌گیرد. با واقعیت آسیب‌شناسانه روبه‌رو می‌شود. همانطور که گفتم این تصور وجود دارد که ما در وضعیت استثنایی هستیم. چون از مسیر طبیعی توسعه و دموکراسی خارج شدیم، دچار این وضعیت هستیم.

تصور می‌‌شود اگر به این مسیر برگردیم، مشکلات حل می‌شود، رابطه دولت و جامعه از این حالت ناهنجار کنونی بیرون می‌آید؛ همان ایده قرارداد اجتماعی. اصلاً این آمادگی وجود ندارد ـ حتی در سطح منطقی ـ که تصور کنیم این وضعیت گذرا نیست و پایدار است؛ در این صورت باید از منافع و عقلانیتی که باعث تداوم وضعیت می‌شود، پرسش کرد؛ باید رابطه دولت و جامعه را از بنیاد مورد بازاندیشی قرار داد. شاید بشود گفت، بخش‌های مهمی از جامعه براساس تجربه به وضعیت انکار رسیده‌اند اما جریان روشنفکری همچنان در وضعیت پیشین درجا می‌زند.

به‌جای جدی‌گرفتن واقعیت دولت و جامعه، مرتب در پی اصلاح یا تسخیر دولت است تا به وضع مردم کنار گذاشته‌شده رسیدگی کند. اینجا مخاطب من در درجه اول، نیروی روشنفکری چپ است که به‌جای تأمل نظری و مطالعه تجربی نیرویی که مدعی نمایندگی آن است، یعنی فرودستان یا آنچه امروز پریکاریات خوانده می‌شود، چشم‌اش همواره به دولت است و حاضر به دیدن این واقعیت نیست که دولت خیلی وقت است دیگر آینده‌ای پیش‌روی این گروه بزرگ اجتماعی نمی‌گذارد.

* اینها یعنی دوری از آنچه در طول تاریخ چپ، پرولتاریا نامیده شده است...

بله. پرولتاریا، فرودستان. به‌هرحال اینها گروه‌های اجتماعی‌اند که چپ ادعای نمایندگی‌شان را دارد و خب آنها از یک‌طرف، بیش از بقیه در این مناسبات له می‌شوند. ازطرف‌دیگر با اتخاذ استراتژی بقا و مراقبت، تداومی را به‌رغم دولت و سرمایه ممکن می‌کنند. این استراتژی‌ها چیستند و چه پیامدهای سیاسی دارند؟ به‌نظرم این‌ها سوال‌های اصلی هستند که باید به آنها پرداخته شود. اما انگار تصوری وجود دارد که اگر به اینها بپردازیم، گریبان دولت را از مسئولیت اجتماعی‌اش رها کرده‌ایم.

* به‌نظرتان چرا چپ این را نمی‌پذیرد؟

نکته‌ای که گفتم، یک گرایش جهانی است در نیروی چپ و مختص ما نیست. اما اینجا به‌طور خاص بروز می‌کند که شاید فقط مربوط به چپ نیست، بلکه کل فضای روشنفکری و سیاسی را شامل می‌شود. به‌نوعی انگار در فضای اوهام به‌سر می‌بریم. یعنی فضایی‌که ارتباط با واقعیت قطع شده است. فکر می‌کنم همان تصور در وضعیت استثنا قرارداشتن، خیلی ربط دارد با این فضای اوهام. فکر می‌کنیم جهان ـ یعنی غرب ـ به سیاق سابق دارد جلو می‌رود و ما حتی دیگر تعقیب‌اش نمی‌کنیم. اینطور، هم نسبت با واقعیت جهانی قطع می‌شود، هم با واقعیتی که در آن زندگی می‌کنیم.

* شما نظر مشابهی هم درباره نظام دانش در ایران دارید و بارها درباره‌اش بحث کرده‌اید.

بله. درباره نظام دانش اجتماعی من بارها بحث کردم. اجازه بدهید الان فقط درباره آنهایی صحبت کنیم که دغدغه واقعیت و زندگی اجتماعی را دارند. من برداشتم این است که بیشتر آنها حاضر نیستند بپذیرند که جهان تغییر کرده است و ما ـ یعنی ایران ـ بیرون از این تغییرات نیستیم. یعنی هنوز آینده‌ای را تصور می‌کنند که خیلی‌وقت است سپری‌شده. شما اگر مدام درباره آینده‌ای که سپری‌شده فکر کنید، به‌طور روزافزون نسبت‌تان با واقعیت قطع می‌شود.

مثلاً وقتی درباره آینده بحث می‌شود، اینها هنوز اروپای دهه‌ی ۱۹۷۰ را در ذهن دارند. یعنی وضعیت سرمایه‌داری فوردیستی، آنجا‌که دولت رفاه وجود دارد و تحت نظارت این دولت توافقی بین کار و سرمایه به‌نفع گسترش بازار داخلی و ادغام نیروی کار در فرآیند بازتولید و انباشت گسترده سرمایه وجود دارد و دموکراسی پارلمانی گسترده ممکن شده است.

وقتی درباره غرب حرف می‌زنیم، همه می‌دانیم که این مؤلفه‌ها دیگر وجود ندارند؛ اما به محض اینکه درباره ایران حرف می‌زنیم این اروپا، این غرب سپری‌شده دوباره مبنای مقایسه و ترسیم آینده‌ای که باید به آن برسیم، قرار می‌گیرد. چرا آینده‌ای را تصور می‌کنیم که عملاً دیگر وجود ندارد؟ اگر شما اتوپی‌تان را بگذارید آینده سپری‌شده، دچار فضای اوهام می‌شوید و حاضر نیستید با واقعیت جلوی چشم‌تان مواجه شوید.

* شما در میان حرف‌هایتان گریزی به مسئله غزه زدید. موضوع فلسطین و غزه در دو سال اخیر یکی از مهمترین موضوعات در سطح جهانی بوده؛ در کشورهای مختلف مردم به خیابان آمدند و حمایت کردند. به‌نظرتان چرا در ایران علاوه بر شکل‌نگرفتن چنین فضای خیابانی‌ای، گفتمان غیردولتی اپوزیسیون خارجی و حتی داخلی روی این موضوع حساس نبود؟ نیروهای سیاسی چه نقشی در سوگیری‌های ‌به‌نفع غزه می‌توانستند داشته باشند؟

دیدن تصاویر غزه در دو سال گذشته به‌خودی خود زجرآور است، به‌خصوص زمانی‌که فکر کنی هیچ توانی برای مقابله مؤثر با این فاجعه نداری. من از نوجوانی، مثل خیلی از هم‌نسلانم با مسئله فلسطین، سیاسی شدم. اما با حکومتی‌شدن مسئله فلسطین، بیان همبستگی با فلسطین به غایت سخت شده است.

هربار باید هزاربار بالا‌وپایین کنی که در جای غلط قرار نگیری و از کلامت سوءاستفاده نشود. اینکه از موضع مستقل خودت برای دفاع از غزه به خیابان بروی که از این هم سخت‌تر است و عملاً ناممکن. احساس و عقل در این وضعیت در مقابل هم قرار می‌گیرند. عقل و تأمل سیاسی در فضایی‌که همه‌چیز بلافاصله ابزاری می‌شود، به آدم می‌گوید ضرر سکوت کمتر است.

* اینکه می‌گویید عقل یا تأمل سیاسی جلوی این ماجرا را می‌گیرد، یعنی به‌نظرتان منطقی است که این اتفاق بیفتد؟

نه. من نمی‌گویم منطقی است.

* اما ناگزیریم که گاهی کنش مناسب نداشته باشیم؟

بله. به‌صورت بخشی، ناگزیر می‌شویم. مرز کشیدن را هم خیلی از افراد امتحان کردند که آن هم سخت است؛ بعضی بیانیه‌ها که در این‌مدت نوشته شدند، مصداق این سختی است. نمی‌شود در این منطقه وسط اسلام سیاسی نشسته باشی، بعد مثل آنتی‌امپی که در آمریکا یا اروپا زندگی می‌کند، حرف بزنی. در جنگ ۱۲ روزه هم ما شاهد چیزی شبیه به این بودیم.

* پس از جنگ ۱۲روزه بحث‌های زیادی درباره ناسیونالیسم ایرانی مطرح شد. ارزیابی شما از گرایش‌های ناسیونالیستی در جامعه امروز ایران چیست؟

شاید دقیق‌تر باشد اگر بگوییم یک گرایش قدیمی در این سال‌ها تحریک و تقویت شده، از طرف سلطنت‌طلب‌ها، از طرف ایرانشهری‌ها که حتماً سلطنت‌طلب نیستند و به‌طورکلی از طرف ناسیونالیست‌ها و حتی از طرف اسلامیست‌های حاکم که حالا خیلی ابزاری و حساب‌گرانه سوار این ناسیونالیسم شدند که خودش را به‌ویژه در افغان‌ستیزی از بالا نشان می‌دهد. از همان ابتدای تاریخ مدرن ما به‌ویژه از زمان شکل‌گیری دولت-ملت، ایدئولوژی ناسیونالیستی شکل می‌گیرد که عرب‌ستیز و ترک‌ستیز است و به یک معنای فراختر ضدمنطقه است.

ما مشکل بنیادینی داریم و آن این است که ایرانی‌بودن نتوانسته خودش را در نسبت با منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم ـ خاورمیانه ـ تعریف کند؛ ازاین‌نظر بی‌شباهت نیستیم به اسرائیل و صهیونیسم. مثل آنها ما هم خودمان را با همسایه‌هایمان هم‌سرنوشت نمی‌بینیم. البته ما نیروهایی داشته‌ایم مثلاً در چپ‌های مارکسیست یا مذهبی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ که تحت تأثیر جهان‌سوم‌گرایی آن دوره خودشان را با جنبش‌های منطقه و فلسطین هم‌سرنوشت می‌دیدند اما این گرایش، حاشیه‌ای بوده است. گرایش غالب در ناسیونالیسم ایرانی این بوده که ما از بد حادثه افتاده‌ایم در این منطقه، وگرنه جای ما اروپاست.

* بخش بزرگی از جامعه هم با آن همراهی می‌کنند.

آمار و ارقام ندارم، اما من هم همین را که شما می‌گویید، حس می‌کنم. نمی‌دانم ما در آینده با این فاجعه که بسیاری در آن دست داشتند ـ منظورم مردم است وگرنه تکلیف سیستم که روشن است ـ چطور می‌خواهیم زندگی کنیم. ما فقط به همشهری‌های افغان‌تبارمان زخم نزدیم، به خود و وجدانمان هم زخم زدیم.

هنوز چون گرم است متوجه‌اش نمی‌شویم. این مسئله‌ای است که باید به موضوع نقد جدی و رادیکال خودمان تبدیل کنیم. چنین نقدی هنوز حتی شروع هم نشده. به نظرم بدون چنین نقدی، نقد دیگری‌سازی و دیگری‌ستیزی که شامل بسیاری از گروه‌های جمعیتی در داخل هم می‌شود، ممکن نیست و اگر صورت گیرد هم عمق و جدیتی ندارد؛ بیشتر ادای دموکرات و روادار بودن درآوردن است.

آنچه در فضای عمومی و رسانه‌ای شاهدش هستیم، عکس این مسیر است. ما با پرخاشگری همان ناسیونالیسم دیگرستیز روبه‌رو هستیم. البته فکر می‌کنم این پرخاشگری، اینکه به‌عنوان «روشنفکر» به حکومت تذکر بدهی که چرا جلوی این را نمی‌گیری که یک عده‌ای دارند نوروز را جور دیگری جشن می‌گیرند و اینکه چرا اجازه می‌دهی در اداره‌هایت به زبانی جز زبان فارسی حرف بزنند، بیشتر نشانه پایان یک چیز است. کسی‌که جایش محکم است، نیازی به پرخاش ندارد. نمی‌توانم تصور کنم کسی مثل تقی‌زاده یا فروغی، چنین نامه‌ای می‌نوشتند یا امضا می‌کردند.

* یعنی شما معتقدید ناسیونالیسم ایران در حال مردن است یا مرده و حالا دست به پرخاش می‌زند؟

من معتقدم، ناسیونالیسم ایرانی یک حالت زامبی‌وار پیدا کرده است. در حال زورزدن است. با کسانی سروکله می‌زند که به‌نظرش ناسیونالیست نیستند، اما از آن‌طرف تا دری به تخته می‌خورد به همان متوسل می‌شود. به نظر در وضعیت عجیب‌وغریبی قرار گرفته است. شاید هم اینکه امروزه اینطور مورد اقبال است به این برگردد که تلقی و احساس غالب این است که رجعتی به یک ناسیونالیسم پرخاشگر و دیگرستیز صورت گرفته است.

«ایران دیگر هیچ‌گاه به قبل از سال ۱۴۰۱ برنمی‌گردد»

* در صحبت‌هایمان چندبار به ۱۴۰۱ ارجاع دادیم. در بخش دوم گفت‌وگو می‌خواهم کمی دقیق‌تر دراین‌باره حرف بزنیم. در آن‌سال، اتفاقاتی مطرح بود که نشان از مقاومت‌های روزمره داشت که کسانی مثل آصف بیات و سعید مدنی درباره آن موضوعاتی را مطرح کردند و از عبارت‌هایی مثل ناجنبش یا لحظه تاریخی حرف به‌میان آوردند. شما چه اسمی روی آن می‌گذارید؟ جنبش، ناجنبش، خیزش، یا چه؟

من ممکن است از همه این اصطلاحات استفاده کنم؛ البته نه ناجنبش. برای من اتفاقات آن سال و سال‌های بعدش، یک «رخداد» است. رخداد به‌معنی وقوع امر نو، چیزی‌که نمی‌توان عِلّی توضیح‌اش داد اما این به‌معنی آن نیست که پیشینه ندارد. هر رخدادی یک شرایط امکان دارد، اما براساس شرایط امکان نمی‌توان ظهورش را توضیح داد.درواقع آن اتفاقات شکافی در زمان ایجاد می‌کند؛ زمان را به ماقبل و مابعد تقسیم می‌کند و ما را وادار می‌کند که گذشته و تاریخ را نسبت به آن بازخوانی کنیم. اگر نگوییم از حوادث ۱۳۸۸، از دی‌ماه ۱۳۹۶ به‌نظر من در یک فضا یا بازه‌ جنبشی قرار داریم. برای همین گفتم ناجنبش به‌نظرم بسنده نیست اما فضای جنبشی در تضاد با «پیشروی آرام» نیست. اصولاً من قدری مشکل دارم با کاربرد مفاهیم در مباحث مربوط به تحولاتی که در دو دهه‌ اخیر تجربه کردیم، ازجمله در گفت‌وگویی که به آن اشاره کردید.

مفاهیم طوری به‌کار برده می‌شوند که انگار وقایع باید خودشان را با آنها تطبیق دهند، نه برعکس. مثلاً مفهوم انقلاب را در نظر بگیرید؛ انقلاب درنهایت جابه‌جایی قدرت سیاسی فهمیده می‌‌شود و حالا بحث می‌کنیم که آیا این خشونت‌آمیز اتفاق می‌افتد یا بدون کاربرد خشونت. این به‌نظر من نسبتی دارد با بحثی که در قسمت اول گفت‌وگو داشتیم؛ یعنی مبنا قراردادن دوره تاریخی‌ای که از نگاه من سپری شده، یعنی رویکردی که از دولت به‌عنوان تجسم منفعت عامه و از رابطه میان دولت و جامعه براساس قرارداد اجتماعی حرکت می‌کند.

اگر ۱۴۰۱ را مبنا قرار دهیم، نه تعاریف از پیش معین را، آیا نمی‌توانیم بگوییم که ما عمیق‌ترین فرآیند انقلابی را در تاریخ معاصرمان تجربه کردیم و می‌کنیم؛ درواقع آیا نباید مفهوم انقلاب را از جابه‌جایی حکومت جدا کنیم؟ اینکه می‌گویم در یک فضا و بازه‌ جنبشی قرار داریم، ربط به این دارد که دوره اصلاحات به‌صورت برگشت‌ناپذیر تمام شده؛ مسئله فقط شکست یک پروژه خاص سیاسی نیست.

شکست اصلاحات، نشانه پایان یک دوره تاریخی است که دولت و توسعه درعمل به‌خصوص در ایدئولوژی هم‌پیوند بودند؛ دولت مدرن از زمان شکل‌گیری مشروعیت‌اش را از ایده و پروژه‌های رفع عقب‌ماندگی، پیشرفت و توسعه می‌گرفته. با شکست اصلاحات ما وارد مرحله‌ای شدیم که ایده توسعه به پایان رسیده و نسبت دولت با مردم و سرزمین بر همین اساس به‌طور بنیادی تغییر کرده. به نظرم حرکت‌ها و جنبش زنان در بیش از ۴۰ سال گذشته مثال خیلی خوبی برای نشان‌دادن این تغییر است.

ازیک‌طرف ما در تمام این مدت با رفتار زنانی روبه‌رو بودیم و هستیم که تلاش کردند فضاهایی که یا از دست دادند یا هرگز نداشتند، سانتی‌متر به سانتی‌متر پس بگیرند؛ در خانه، در مدرسه و دانشگاه، در محل کار و در خیابان. ازطرف‌دیگر، با یک جنبش مطالباتی-حقوقی و کم‌وبیش سازمان‌یافته روبه‌رو بودیم که در دوره اصلاحات به اوج خود می‌رسد.

با شکست اصلاحات، حق‌طلبی زنان هرچه بیشتر خصلت حقوقی-مطالباتی خود را از دست داد و بازپس‌گیری فضا، وجه غالب شد که در ۱۴۰۱ به اوج خود رسید. اینجا شاید بتوانیم به عقب برگردیم و بگوییم منطقِ بخش مهمی از جنبش‌ها در تاریخ مدرن ما از مشروطه به‌بعد، همین بازپس‌گیری فضاست. یا متعادل‌تر بگویم، تاریخ مدرن را از منظر بازپس‌گیری بخوانیم و تحلیل کنیم.

* ولی از مشروطه به‌بعد که نگاه می‌کنی، حداقل در نگاه اول، این بازپس گیری به‌اندازه این سه‌سال عیان نبوده است؛ گویی می‌توان به آن به‌عنوان بزرگترین بازپس‌گیری اجتماعی نگاه کرد.

کاملاً درست است. اتفاقی از این جنس و با این بداعت، این امکان را به وجود می‌آورد تا تاریخ را براساس آن بازخوانی کنیم. مثلاً مارکس هم کاپیتال را در مواجهه با اتفاق تاریخی بزرگی که رخ داده است ـ یعنی شکل‌گیری سرمایه‌داری ـ می‌نویسد و گذشته را براساس آن بازخوانی می‌کند. در اهمیت تاریخی این سه‌سال هم شکی نیست و بقیه لحظات قبلی را می‌برد زیر سایه خودش.

* یعنی به آن لحظات قبلی تکیه نمی‌کند؟

نه. سوار آن می‌‌شود اما این سوارشدن، اینطور نیست که اتفاقی تدریجی پیش آمده و حالا بر آن سوار شده است، به نظرم خودش انفجاری است که روی لحظات ماقبل خود، نور می‌اندازد.

* درباره لحظاتی‌که قبل از انقلاب ۵۷ وجود داشته چه، مثل تلاش‌ها برای حق‌رأی و تحصیل زنان. شما به آنها ارجاع برای پیشینه نمی‌دهید؟

ببینید من تلاش‌های بعد انقلاب را هم از یک‌جنس نمی‌بینم. جنبش سازمان‌یافته‌ زنان تا زمان اصلاحات مطالباتی ـ حقوقی است و از منطق اصلاحات چندان خارج نمی‌شود. می‌خواهد فشاری از پایین بیاورد تا بتوان در بالا، بر سر حقوق زنان در چارچوب موجود، چانه‌زنی کرد. در یک‌طرف با رفتاری در ساختار روبه‌روییم که در آن گرایش اشغال فضاها بی‌اندازه افراطی می‌شود. درمقابل، واکنشی داریم که در برابر آن تن می‌زند و برعکس تلاش می‌کند فضاها را پس بگیرد، اما تصرف آنچه ما معمولاً به‌عنوان فضای‌عمومی از آن یاد می‌کنیم، ذاتی دولت‌مدرن است؛ آنطورکه در ایران شکل گرفت و مختص جامعه ما نیست.

می‌توانیم برگردیم به عقب و بپرسیم تلاش‌ها و جنبش‌های زنان در قبل از انقلاب که اشاره کردید، در چه نسبتی قرار دارند با رسمی‌کردن فضا. آیا دارند سعی می‌کنند با پس‌زدن دولت، فضای عمومی را پس بگیرند یا خود نتیجه تصرف فضا هستند. طبعاً من دارم ایده‌آل تیپیک دو سر افراطی طیف را می‌گویم. واقعیت معمولاً بینابین است.

* خب جاهایی مثل تلاش برای سوادآموزی در فضاهای آموزشی، فعالیت در موسیقی یا تئاتر در آن‌زمان، نشان‌دهنده این است که فضای‌عمومی برایشان دغدغه بوده است.

بله. بوده ولی به یک‌معنا اینها فضاهایی هستند که پیشاپیش تنظیم‌اش کرده بودند؛ یا فضاهایی که بازتنظیم شدند. گویی زنان می‌گویند ـ یا ناچار می‌شوند بگویند ـ من به استلزامات ساختار تن می‌دهم اما مرا به فضا راه بده. این به‌نظرم به‌لحاظ کیفیت، با ۱۴۰۱ متفاوت است.

* اینجا اما این را هم باید در نظر بگیریم  که در همان‌ زمان مشروطه، خواسته‌ها توسط طبقه اشراف یا زنان الیت پیگیری می‌شده و در فضای عموماً روستایی آن‌زمان که شهرنشینی مثل حالا توسعه پیدا نکرده بود، این بازپس‌گیری فضا، برای عموم زنان دغدغه نبوده. اما از ۱۴۰۱ به‌بعد، حتی در فضاهای روستایی هم این خواسته‌ها پیگیری شد.

من می‌خواهم بگویم این خواسته‌ها از طرف هر طیف از زنان که پیگیری می‌شده، چیزهایی را می‌پذیرفتند تا بتوانند به خواسته‌ای برسند. گویی چیزی را می‌دهند تا بتوانند چیزی را بگیرند. اگر بخواهم با ارجاع به آثار افسانه نجم‌آبادی توضیح بدهم ـ البته آنطور که می‌فهمم‌اش ت مدرنیته‌ ما در فرآیند تغییر رادیکال نقشه‌ جنسیت و نرمالیزاسیون رابطه دگر‌جنسی شکل می‌گیرد؛ به‌صورت سلسله‌مراتبی و مردسالارانه تعریف می‌‌شود مرد چیست، زن چیست؛ زن خوب کیست، مرد خوب کیست.

زن خوب و مرد خوب، فرزندان مام وطن‌اند که باید هریک نقش خود را برای رفع عقب‌ماندگی و ترقی کشور ایفا کنند که تجلی‌اش دولت مدرن در قالب رژیم تازه‌تاسیس پهلوی است. پس اگر سواد می‌آموزند، باید در خدمت قوام یابی دولت و تربیت ملت باشد. شما اگر به این استلزامات پاسخ دادید، می‌توانید وارد فضای حکومت شوید. رابطه دولت و جامعه می‌توانست صورت دیگری پیدا کند اگر انقلاب مشروطه شکست نمی‌خورد. به‌خصوص اگر انقلاب مشروطه را آنطور که معمول است نخبه‌گرایانه نخوانیم، بلکه از منظر انجمن‌های مشروطه تحلیل کنیم.

در قالب این انجمن‌ها ما با شکل‌گیری فضای عمومی روبرو هستیم. به میانجی این انجمن‌ها مردم فضای شهرها را با پس زدن حاکمان تسخیر می‌کنند. کامران سپهران در «تئاترکراسی در عصر مشروطه» ازجمله به وجه زنانه این بازپس‌گیری فضا اشاره می‌کند. ازاین‌نظر شاید بتوانیم تحولات ۱۴۰۱ به‌بعد را تکرار نامشابه انقلاب مشروطه از حیث بازپس‌گیری این فضاها بخوانیم.

* نقبی به گذشته زدیم، کمی درباره حال حاضر هم حرف زدیم. حالا اگر شما بخواهید چشم‌اندازی از آینده به‌دست دهید، فکر می‌کنید چقدر می‌توان تحولات اخیر را عاملی برای تغییرات طولانی‌مدت، حداقل به‌لحاظ اجتماعی و فرهنگی دانست؟ موانع سر راه چیست؟ هدفی بوده که دست یافته یا نیافته باشند؟

من از اول مشکل‌ام با بیشتر تحلیل‌ها درباره این تحولات، رویکرد غایت‌محور آنهاست؛ اینکه مستقل از ویژگی‌ها، هدفی ازپیش‌معین تعریف می‌‌شود و حرکت نسبت به آن سنجیده می‌‌شود و بعد می‌پرسیم چقدر در خدمت رسیدن به آن هدف بوده است؟ رویکرد غایت‌محور، ضرورتاً دولت‌محور است، هرقدر هم از جامعه مدنی و ضرورت جامعه‌محوری حرف بزند.

* این یک نگاه سنتی است، درست است؟

بله. عملاً یک نگاه سنتی است. ببینید ما ۱۰۰سال است برای داشتن دولتی دیگر، دورخیز کرده‌ایم؛ ذهن متفکران را این موضوع اشغال کرده که مدام درباره دولتی که نشد، فکر می‌کنند و هرگز درباره دولتی که شد، فکر نمی‌کنند. خب این میان یک دولتی وجود دارد دیگر و به‌صورت معینی بر مردم حکم می‌راند.

به‌جای اینکه مدام بگوییم میخواهیم به چیزی برسیم که هنوز نیست، باید به خود زحمت بدهیم و بپرسیم این چیست که الان وجود دارد چه انتظاماتی دارد، چگونه حکمرانی می‌کند و چرا؟ به‌نظرم می‌آید که تحولات اخیر، لااقل در گرایش غالب‌اش در ماه‌های اوج، برخلاف این رویکرد، از یک واقع‌بینی رادیکال برخوردار بود و همچنان در لایه‌هایی از آن هست. گویا براساس تجربه، دقیقاً می‌داند با چه‌چیزی مواجه است، حتی اگر نتواند به آن یک بیان مفهومی و سیاسی مصرح بدهد؛ ازاین‌روست که می‌گویم نمی‌توان به وضعیت قبل از آن‌سال بازگشت. ولی ما اصلاً حوصله نداریم به اینها نگاه کنیم. (دنبال موضوعات دیگر هستیم)

* منظورتان از «ما»یی که حوصله نگاه‌کردن ندارد، متفکران هستند؟

بله. اغلب روشنفکران و به‌اصطلاح عالمان علوم اجتماعی. شاید در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، جامعه‌شناسان این حوصله را داشتند که به میدان بروند، به روستاها بروند و... و آن را به موضوع تبدیل کنند؛ آن‌هم نه براساس مفاهیم و نظریه‌های ازپیش‌معین. این حوصله مدت‌های مدیدی است ازبین رفته و اصلاً وجود ندارد؛ آن چیزی که به نظم آکادمیک برمی‌گردد. بعد از انقلاب‌های متعدد فرهنگی، واقعیت تجربی برای آکادمی جذابیتی ندارد و امکانی هم به استاد و دانشجوی علاقه‌مند برای مطالعه آن نمی‌دهد.

* این همان انتقادی است که شما اخیراً هم مطرح کرده‌اید؛ اینکه دانشگاه نمی‌تواند حرف از نظریه بزند درحالی‌که اتفاقات زمان حال را درست نمی‌فهمد.

بله. همین نکته را مطرح کردم. البته نکات دیگری هم گفتم که دیگر تکرار نمی‌کنم. ما در دانشگاه در بهترین حالت، از نظریه‌ها شابلونی می‌سازیم و می‌اندازیم روی واقعیت. خود واقعیت انگار موضوعیتی ندارد. در قسمت اول گفت‌وگویمان درباره این واقعیت‌ها، تحولات در سطح جهانی و در سطح ملی، درباره هم‌زمانی و نسبت اینها با هم صحبت کردیم. اینها برای دانشگاه موضوعیتی ندارند.

* درباره نظریه‌پردازی در دانشگاه حرف به‌میان آمد و البته انکار واقعیت در نظریه‌پردازی؛ می‌خواهم بدانم به نظر شما این انکار واقعیت در سه‌سال گذشته چقدر در دانشگاه‌ها وجود داشته است، با وجود فعالیت‌ها و برخوردهایی که با دانشگاه وجود داشته است؟ الان شما دانشگاه را عقب‌تر از جامعه ایران می‌دانید یا در مسیر آن؟

من چون در دانشگاه نیستم، نمی‌توانم براساس مشاهده تجربی نظرم بدهم. اما چیزی را که از دور می‌بینم این است که فضای آکادمیک آنقدر از بالا و وزارتخانه‌ای است که هرروز ظرفیت‌های پیشین‌اش را بیشتر از دست می‌دهد؛ با انقلاب‌های فرهنگی متعددی که صورت‌گرفته، دانشگاهی شکل‌گرفته که مسئله‌اش تولید دانش و علم نیست؛ یکی از مکان‌هایی است که به آن هفت، هشت میلیون جمعیت وفادار، فضایی برای دستیابی به ثروت و امتیازات می‌دهد. 

* یعنی شما فکر می‌کنید فضا نامساعدتر از سال ۸۴ شده که ابتدای گفت‌وگو درباره آن صحبت کردیم؟

بله. قطعاً. اینکه چندنفر استاد اخراجی سابق را به دانشگاه برمی‌گردانند، در قاعده بازی تغییر ایجاد نمی‌کند. چون مکانیسم‌های جذب از پیش تعیین‌شده و راه‌ها برای کسانی‌که با حضورشان شاید اینجا و آنجا فضای دیگری را ممکن کنند، چندان باز نیست. با این‌حال فضای دیگری هم وجود دارد که فضای دانشجویی است؛ آن‌زمان هم که من دانشگاه بودم، همین حرفی را می‌زدم که الان می‌زنم.

اینکه با دانشجویی مواجه می‌شوی که پر از مسئله است در یک جامعه پر از مسئله و آنها را با خود به دانشگاه می‌آورد و دانشگاه را باچالش روبه‌رو می‌کند. بیرون دانشگاه هم آکادمی موازی را داریم که دانشجوی مطالبه‌گر و دنبال دانش، از آن استفاده می‌کند و چیزهایی با خودش می‌برد. اینکه این دانشجویان با این داشته‌ها چه می‌کنند، نیاز به مطالعه تجربی دارد.





نظر شما درباره این مقاله:







مافیای چوب پشت پرده آتش‌سوزی؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2025, 7:07

مافیای چوب پشت پرده آتش‌سوزی؟


شرق / زینب رحیمی

از یک ماه گذشته تاکنون جنگل‌های زاگرس و هیرکانی از فارس و ایلام تا مازندران، گیلان و گلستان و حتی سمنان و آذربایجان شرقی درگیر آتش هستند. در زمان نوشتن این گزارش جنگل هیرکانی در بخش سوادکوه طعمه حریق است و تلاش‌ها برای خاموش‌کردن آتش جریان دارد.

عمدی و هدفمند‌؟

در روزهای گذشته بسیاری از مخاطبان این پرسش را مطرح کردند که آیا آتش‌سوزی‌های سریالی اخیر در جنگل‌های هیرکانی و زاگرس عمدی است؟ بهمن ایزدی مدیر کانون سبز فارس و از فعالان قدیمی محیط‌ زیست از جمله کسانی است که آتش‌سوزی‌ جنگل‌های ایران را عمدی و هدفمند می‌داند.

او با تأکید بر اینکه آتش‌سوزی‌ جنگل‌ها از سال ۱۳۹۹ به بعد با الگوی جدیدی در حال رخ‌دادن است، به «شرق» می‌گوید: «وقتی الگوی آتش‌زدن‌ها را در شش سال گذشته نسبت به دوره قبل از آن بررسی می‌کنیم، متوجه می‌‌شویم که چنین آتش‌سوزی‌هایی را قبلا در هیرکانی و زاگرس نداشتیم. اگر مواردی از آتش‌سوزی هم رخ می‌داد، محدود بود و مردم سریع آن را مهار می‌کردند اما حالا شیوه آتش‌زدن‌ها با گذشته فرق کرده است. چون بیشتر این آتش‌افروزی‌ها در ارتفاعات و در فراز اکوتون‌ها و بوم‌مرزهای ما در حال وقوع است». او این‌طور ادامه می‌دهد: «به نظر من اینکه برخی می‌گویند آتش‌سوزی کار چوپان، قاچاقچی چوب، ذغال‌گیر، خشخاش‌کار و حتی صاعقه است، ادعای دقیقی نیست. داستان‌ها فراتر از این عوامل است. به نظر من سهم اینها شاید تنها یک درصد باشد».

آتش‌‌سوزی‌های هم‌زمان در ارتفاعات

این فعال محیط‌ زیست معتقد است؛ آتش‌سوزی‌های گسترده عمدی از سال ۹۹ در ایران شروع شده است و در توضیح این گزاره می‌گوید: «بارها دیده‌ایم که فعالان محیط‌ زیست و داوطلبان مردمی، نقطه‌ای از آتش را در زاگرس خاموش می‌کنند، اما بلافاصله بخش دیگری از فراز قله آتش می‌گیرد. بارها این اتفاق افتاده است که وقتی نیروها مشغول خاموش‌کردن آتش در بخشی از جنگل هستند، هم‌زمان جای دیگری آتش می‌گیرد. اینها نشان می‌دهد که آتش‌افروزی‌ها هدفمند و عمدی است».

برهم‌زدن نظام بارش و رطوبت

بهمن ایزدی، مدیر کانون سبز فارس با بیان اینکه آتش‌زدن مداوم زاگرس نظام رطوبتی را بر هم زده است، می‌گوید: «رویشگاه‌هایی که در قسمت جنوب تا جنوب غرب زاگرس قرار دارند یعنی از استان فارس تا کهگیلویه‌وبویراحمد و بخش‌هایی از جنوب غرب استان چهارمحال‌وبختیاری و بخش‌هایی از شمال شرق خوزستان بوم‌مرزهای بسیار مهم ما هستند و نقش حفاظتی در قبال بقیه بخش‌های زاگرس دارند. اینها در برابر بادهای خشک و گرم سودانی و عربستانی مقاومت می‌کنند تا این هوا بیش از اندازه روی زیست پیکره زاگرس تسلط پیدا نکند. این جنگل‌ها هوای گرم و خشک را تعدیل می‌کنند چون این بادهای گرم و خشک با هوای خنک و مرطوب شرق مدیترانه به ویژه در کردستان و آذربایجان غربی برخورد کرده و موجب ریزش باران می‌شود؛ اینها عملکرد طبیعی زاگرس است، اما آتش‌افروزی عمدی این نظام طبیعی را بر هم می‌زند».

بهمن ایزدی تأکید می‌کند: «زیستگاه‌های حساس در زاگرس را آتش می‌زنند تا این جنگل‌ها را که جاذب هوای مرطوب و خنک هستند، از بین ببرند. اکوتون‌ها را آتش می‌زنند تا این سپر حفاظتی زاگرس را در برابر هوای گرم و خشک سودانی نابود کنند تا هوای گرم و خشم بر این محدوده مسلط شود. طبیعتا این اتفاق موجب خلل در ایجاد جریانات هوایی و ریزش باران می‌شود».

او با اشاره به خشک‌شدن دریاچه ارومیه و دیگر تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران می‌گوید: «این وضع موجب ابرگریزی می‌شود و طبیعتا در کنار آتش‌زدن‌های عمدی جنگل‌ها کاهش بارش را به همراه دارد. من و همکاران متخصص جغرافی‌دان و اکولوژیست در داخل و خارج ایران یک سال روی این موضوع مطالعه کردیم. به نظر من آتش‌زدن جنگل‌های ایران به شکل هدفمند در حال انجام است».

الیت عمدا به آتش کشیده شد

درباره جنگل الیت مازندران که نزدیک به ۳۰ روز در آتش سوخت، شائبه عمدی‌بودن آتش بسیار جدی است. تاکنون سه گزاره مطرح شده؛ یکی اینکه الیت توسط شکارچی آتش زده شده است. دوم اینکه آتش این جنگل توسط حفاران و گنج‌یابان رخ داده و ایده سوم این است که کسانی به منظور تصرف اراضی و زمین‌خواری دست به آتش‌افروزی عمدی الیت زدند، اما حامد تیزرویان، فعال محیط‌ زیست اهل مازندران، پای مافیای چوب را وسط می‌کشد. او هم بر عمدی‌بودن آتش‌سوزی‌های اخیر جنگل‌ها تأکید دارد.

این کنشگر به «شرق» می‌گوید: «درباره آتش‌سوزی الیت نمی‌توانم نظر قطعی بدهم اما بسیاری از دوستانی که در جریان اطفای حریق جنگل الیت بودند، گفتند آتش‌سوزی انسانی و عمدی بوده است، اما درباره آتش‌سوزی سوادکوه، به دلیل پراکندگی عجیب محدوده‌های آتش‌گرفته به نظر می‌رسید فردی در جنگل سوادکوه با بنزین یا نفت بخش‌های مختلف جنگل را آتش زده بود. تکه‌های مختلف در بخش‌های متعدد جنگل سوادکوه که هیج اتصالی به هم نداشتند، هم‌زمان آتش گرفتند. اگر این آتش‌ها به هم وصل بودند، می‌توانستیم بگوییم که یک نقطه آتش گرفته و بعد امتداد پیدا کرده است، اما سه، چهار بخش مختلف جنگل سوادکوه به یک شکل آتش گرفت و واضح بود که عمدی است».

مافیای چوب؛ پشت پرده آتش‌سوزی؟

تیزرویان که عکاس حیات وحش هم هست و انتقادات فراوانی هم به مدیریت دارد، با تأکید بر اینکه شاید آتش‌سوزی کار مافیای بهره‌برداری چوب است، می‌گوید: «در بحبوحه آتش‌سوزی جنگل الیت، رئیس سازمان منابع طبیعی استان مازندران، نماینده شهر ساری و رئیس پلیس امنیت استان مازندران را به الیت برده و به آنها اطلاعات نادرست داده و ادعا کرده بود که چون فعالان محیط زیست اجازه برداشت درختان شکسته و افتاده را نمی‌دهند، جنگل الیت سوخته و آتش‌سوزی گسترش یافته است».

به گفته او، آتش‌سوزی الیت هیچ ربطی به برداشت کردن یا نکردن درختان شکسته و افتاده ندارد، اما مدیر منابع طبیعی استان مازندران و سایر مدیران دولتی سعی دارند از جنگل الیت سوءاستفاده کرده و با دادن اطلاعات غلط به دادستان و نماینده‎‌های مجلس، طرح برداشت درختان شکسته و افتاده را اجرا کرده و جنگل هیرکانی را زیر بهره‌برداری ببرند.

احتمال برداشت چوب از هیرکانی

مهرداد خزایی، مدیر کل منابع طبیعی استان مازندران پیش‌تر در گفت‌وگو با «شرق» ادعا کرده بود که آتش‌سوزی الیت به دلیل درختان شکسته و افتاده گسترش یافته است، در حالی که داوطلبان مردمی و اهالی بومی الیت دیرکرد مدیران دولتی در شروع عملیات اطفای حریق و نرسیدن به‌موقع و سریع بالگرد و امکانات را دلیل گسترش آتش‌‌سوزی الیت می‌دانند.

از سوی دیگر عالیشاه، دادستان مرکز استان مازندران هم دوم آذرماه امسال در بحبوجه آتش‌سوزی الیت، حریق این جنگل را به درختان شکسته و افتاده ربط داده و گفته بود: «وجود درخت‌های شکسته در جنگل به افزایش دامنه آتش‌سوزی‌ها افزود. متأسفانه در گذشته قانونی تصویب شده که نباید درخت‌های شکسته از منطقه جنگلی خارج شوند و از سوی دیگر درخت‌های خشک نیز قطع نمی‌شوند. البته در برنامه هفتم این اجازه داده شده، اما متأسفانه منابع طبیعی در این بخش سهل‌انگاری داشته و درخت‌ها را خارج نکرده است».

بسیاری از فعالان و کارشناسان محیط‌ زیست طی روزهای گذشته، این اظهار نظر مدیران دولتی را چراغ سبزی برای شروع اجرای طرح برداشت درختان شکسته و افتاده از جنگل هیرکانی دانستند و با ابراز مخالفت با اجرای این طرح، نسبت به قاچاق درختان هیرکانی  هشدار دادند.

به ضرر هیرکانی به نفع بهره‌برداران چوب

تیزرویان ادامه می‌دهد: «شاید آتش‌سوزی جنگل الیت توسط شکارچی متخلف ایجاد شده باشد اما به هر حال مدیران دولتی سعی دارند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند تا به ضرر هیرکانی و به نفع خود عمل کنند. این رفتار همه را به شک می‌اندازد که نکند آتش‌سوزی‌ها برنامه‌ریزی‌شده باشد. باید بدانیم، منطقه الیت هیچ‌وقت برای بهره‌برداری چوب استفاده نشده و اصلا قابل بهره‌برداری نیست، چون الیت جنگل بسیار پرشیبی است و برای بهره‌برداری به‌صرفه نیست».

او با بیان اینکه شاید مافیای بهره‌برداری چوب پشت آتش‌سوزی‌ها هستند، می‌گوید: «شاید مافیای بهره‌برداری چوب‌های جنگلی عامل مستقیم آتش‌افروزی نباشند. شاید آنها تنها دارند از موقعیت پیش‌آمده سوءاستفاده می‌کنند تا به مقاصد خود یعنی اجرای طرح برداشت درختان شکسته و افتاده هیرکانی برسند. به هر حال باید به آتش‌سوزی‌های پیوسته و متعدد و هم‌زمان در هیرکانی شک کنیم».

مدیران سهل‌انگار و مسامحه‌گر

در بخش دیگر گفت‌وگو، «بهمن ایزدی»، این فعال محیط زیست که سال‌ها در زمینه اطفای حریق در زاگرس فعالیت کرده است، می‌گوید: «آتش‌سوزی‌های عمدی را نباید گردن شکارچی، چوپان، گردشگر و... بیندازیم. سهم آتش‌سوزی‌هایی که این افراد موجب می‌شوند، شاید به یک درصد هم ‌نرسد. ضمن اینکه گردشگران اغلب در کوهپایه‌ها هستند اما آتش‌زدن‌ها از فراز ارتفاعات شروع می‌شود». او با اشاره به سهل‌انگاری دستگاه‌های دولتی در جریان خاموش‌کردن آتش و حتی شناسایی آتش‌افروزان می‌گوید: «دستگاه‌های دولتی و قضائی اصلا نمی‌خواهند قضیه عمدی‌بودن آتش‌افروزی‌ها را باور کنند. برای همین سال‌هاست که ما فریاد می‌زنیم، ما در زمان آتش‌سوزی، پای آتش رفته و آن را مهار می‌کنیم، اما شما مسئولان خود را موظف کنید که عاملان و آمران آتش‌سوزی را پیدا کنید. متأسفانه آنها بی‌خیال هستند و مسامحه می‌کنند».

مدیران هر بار شوکه می‌شوند!

ایزدی با بیان اینکه سازمان‌های دولتی در زمان وقوع آتش‌سوزی ساعت طلایی اطفای حریق را از دست می‌دهند، ادامه می‌دهد: «اگر سازمان‌های دولتی پای کار بودند طی سال‌های گذشته حداقل می‌توانستند نیروهای انسانی را آموزش داده، آنها را برای مقابله با حریق سازماندهی کرده و تجهیزات لازم را فراهم کنند. هنوز آتش‌سوزی‌ برای مسئولان تازگی دارد و انگار نه انگار که ایران سال‌هاست با این پدیده روبه‌روست. متأسفانه بعد از گسترش آتش‌سوزی، با فراخوان داوطلبان مردمی را برای خاموش‌کردن آتش جمع کرده و خود صحنه را ترک می‌کنند و برای اینکه عریضه خالی نباشد تعدادی نیروی محیط زیست و منابع طبیعی هم پای آتش می‌فرستند تا دهان‌ها را در برابر انتقاد ببندند اما در بسیاری از آتش‌سوزی‌ها دیده‌ایم که حضور گارد منابع طبیعی و محیط زیست خیلی اثربخش نبوده است».

ایزدی با تأکید بر اینکه نباید درباره آتش‌سوزی‌های ایران ساده‌انگاری کنیم، می‌گوید: «هیرکانی به دلیل بالابودن رطوبت هوا حتی در بهار هم کمتر دچار آتش‌سوزی می‌شود اما چرا حالا در پاییز دچار حریق وسیع در نقاط مختلف شده است؟ پس مشخص است که آتش‌افروزان چطور دارند عمل می‌کنند مخصوصا حالا که فصل ریزش برگ‌هاست و این برگ‌های خشک مثل انبار باروت عمل می‌کند. آتش‌زدن جنگل‌ها بحران و موضوع جدی ایران است، جدی‌تر از آن انفعال بخش‌های دولتی برای مقابله با بحران آتش‌زدن‌هاست».

او با اشاره به اینکه طی چند روز گذشته شش نقطه از زاگرس در استان فارس دچار حریق شده است، تأکید می‌‎کند: «این درختان و رویشگاه‌ها و حتی عرصه‌های مرتعی ما وظیفه آبخوان‌داری و تولید اکسیژن را برعهده دارند، وقتی جنگل بسوزد اول اینکه نظام رطوبت بر هم می‌خورد. دوم اینکه نظام آبخوان‌داری و تغذیه سفره‌های آب زیرزمینی نابود می‌شود. سوم اینکه این روال باعث افزایش سیلاب‌ها و تخریب ناشی از نابودی جنگل و فرسایش خاک می‌شود».

آتش‌افروزی با ریزپرنده از راه دور

چند روز پیش هم‌زمان با آتش‌گرفتن جنگل ابر در شاهرود استان سمنان، مهدی لهردی، فرمانده یگان حفاظت محیط زیست این استان هم در گفت‌وگو با «شرق» با تأکید بر عمدی‌بودن آتش‌سوزی اخیر جنگل ابر، این احتمال را مطرح کرد که شاید آتش‌سوزی جنگل ابر از طریق ریزپرنده و پهپاد صورت گرفته است. این مقام مسئول در سازمان محیط‌ زیست بر این موضوع تأکید داشت؛ جایی از جنگل ابر آتش گرفته که گردشگر به آنجا نمی‌رود و بعید است کار شکارچی هم باشد.

در همین زمینه با محمدحسین حسن‌زاده، مدیر کل حفاظت محیط‌ زیست استان آذربایجان شرقی هم درباره آتش‌سوزی اخیر جنگل‌های ارسباران در محدوده روستای نمنق جلفا صحبت کردیم. او هم با تأکید بر عمدی‌بودن آتش نمنق در محدوده منطقه حفاظت‌شده دیزمار، درباره عامل آتش‌سوزی می‌گوید: «فعلا سناریوی عامل انسانی پررنگ‌تر است اما به نظرم به دلیل تعدد و گستردگی آتش و صعب‌العبور بودن محدوده‌های دچار حریق و هم‌زمان‌شدن چند آتش‌سوزی در چند منطقه مختلف کشور باید دستگاه‌های مرتبط، با حساسیت بیشتر به آن رسیدگی و دلیل آتش را بررسی کنند».





نظر شما درباره این مقاله:







آندری یرماک، متحد نزدیک زلنسکی، استعفا کرد
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 21:48

آندری یرماک، متحد نزدیک زلنسکی، استعفا کرد


دن پلشوک / خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

آندری یرماک، رئیس دفتر قدرتمند ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین و متحد نزدیک او که ریاست تیم مذاکره‌کننده اوکراین در مذاکرات صلح تحت حمایت آمریکا را بر عهده داشت، روز جمعه، ساعاتی پس از تفتیش خانه‌اش توسط ماموران مبارزه با فساد، استعفا داد.

تحقیقات گسترده در مورد فساد در سطوح بالا، در زمانی که اوکراین برای بقای خود با روسیه می‌جنگد، خشم عمومی را برانگیخته و رهبری آن را در حالی که واشنگتن فشار بر کیف را برای دستیابی به توافق افزایش می‌دهد، به بحران کشانده است.

یرماک رهبری تلاش اوکراین برای مقابله با شرایط پیشنهادی ایالات متحده را بر عهده داشت که بسیاری از خواسته‌های ارضی و امنیتی مسکو را برآورده می‌کرد. زلنسکی گفت که روز شنبه جایگزینی را در نظر خواهد گرفت. زلنسکی روز جمعه در یک سخنرانی ویدیویی با دعوت به اتحاد بیشتر گفت: «روسیه مشتاق است که اوکراین اشتباه کند. ما هیچ اشتباهی نخواهیم کرد.»

«کار ما ادامه دارد. مبارزه ما ادامه دارد.»

دلال اصلی قدرت در کیف

یرماک از دوران ریاست جمهوری زلنسکی به عنوان یک کمدین تلویزیونی، دوست نزدیک او بوده و به هدایت کمپین انتخاباتی موفق او در سال ۲۰۱۹ کمک کرده است.

از آن زمان، این مرد ۵۴ ساله خود را به عنوان یک تصمیم‌گیرنده اصلی معرفی کرده و به عنوان یک مشاور غیرمنتخب با قدرتی بیش از حد، انتقاداتی را در داخل و خارج از کشور به خود جلب کرده است.

یرماک تأیید کرده بود که آپارتمانش مورد بازرسی قرار گرفته و گفته بود که همکاری می‌کند. «دفتر ملی مبارزه با فساد» و «دفتر دادستانی ویژه مبارزه با فساد» مشخص نکردند که این بازرسی‌ها به کدام تحقیقات مرتبط هستند.

این دو سازمان در ماه جاری از تحقیقات گسترده‌ای در مورد یک طرح رشوه ۱۰۰ میلیون دلاری ادعایی در شرکت انرژی اتمی دولتی که گفته می‌شود مقامات ارشد سابق و شریک تجاری سابق زلنسکی در آن دخیل بوده‌اند، پرده برداشتند.

یرماک به عنوان مظنون معرفی نشد، اما فعالان، قانونگذاران مخالف و حتی برخی از اعضای حزب خدمتگزار مردم، متعلق به زلنسکی، خواستار برکناری او شده بودند و گفته بودند که حضور او قدرت چانه‌زنی اوکراین را به خطر می‌اندازد.

میکیتا پوتورایف، یکی از قانونگذاران این حزب که خواستار بازنگری در دفتر ریاست جمهوری و دولت شده بود، گفت که استعفای یرماک در لحظه‌ای خطرناک اما ضروری صورت گرفت.

وی گفت: “خطرات احتمالی باقی ماندن آندری یرماک در سمت خود از این خطرات بیشتر بود.”

مذاکرات صلح سخت با آمریکا در پیش است

تلاش آمریکا برای دستیابی به توافق در حالی صورت می‌گیرد که روسیه در چندین بخش از خط مقدم گسترده، جایی که از زمان اعزام نیروهایش به اوکراین در سال ۲۰۲۲، عمدتاً به آرامی و با هزینه جانی زیاد پیشرفت کرده است، به شدت پیشروی می‌کند.

مسکو می‌گوید نیروهایش در آستانه تصرف شهر شرقی پوکروفسک هستند که بزرگترین دستاورد آنها در تقریباً دو سال گذشته خواهد بود.

روز پنجشنبه، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور، گفت که یک طرح ۲۸ ماده‌ای آمریکا که هفته گذشته فاش شد، می‌تواند “مبنای توافقات آینده” باشد. اما او خواستار آن شد که کیف قبل از توقف جنگ مسکو، برخی از سرزمین‌های استراتژیک شرقی را که روسیه ادعای مالکیت آنها را دارد، واگذار کند.

نشان دادن پیشرفت در مبارزه با فساد همچنین عنصر اصلی تلاش کیف برای عضویت در اتحادیه اروپا است که مقامات اوکراینی آن را برای خروج از مدار روسیه حیاتی می‌دانند.

دو آژانس مبارزه با فساد در طول تهاجم روسیه، مبارزات خود را تشدید کرده‌اند، اما گفته‌اند که با فشار منافع شخصی روبرو هستند.

زلنسکی ژوئیه گذشته برای مدت کوتاهی استقلال خود را پس گرفت، اما پس از اعتراض عمومی و انتقاد شرکای خارجی، مسیر خود را تغییر داد.





نظر شما درباره این مقاله:







جعفر پناهی دو جایزه اصلی فستیوال آسیا پاسیفیک
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 20:38

جعفر پناهی دو جایزه اصلی فستیوال آسیا پاسیفیک






نظر شما درباره این مقاله:







کودتای آرام پاکستان؛ مدل جدیدی از حکومت نظامی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز

ژنرال عاصم منیر، دونالد ترامپ و شهباز شریف

iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 20:25

کودتای آرام پاکستان؛ مدل جدیدی از حکومت نظامی


مهرین زهرا مالک

فارن افرز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

در ۲۹ سپتامبر، دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، در کاخ سفید در کنار بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، ایستاد و از طرح جامع ۲۰ ماده‌ای برای پایان دادن به جنگ غزه رونمایی کرد. در میانه تشریح این طرح، ترامپ مکثی کرد تا نام دو رهبر را که به گفته او از این پیشنهاد حمایت می‌کنند، ذکر کند: شهباز شریف، نخست وزیر پاکستان، و فیلد مارشال عاصم منیر، فرمانده ارتش پاکستان.

این لحظه کوتاهی بود اما با این وجود، لحظه‌ای مهم بود. اشاره آنها نه تنها نشان دهنده قدردانی جدید ترامپ از پاکستان، بلکه نشان دهنده چشم‌انداز سیاسی این کشور نیز بود. رئیس جمهور آمریکا در یک کلام، نخست‌وزیر غیرنظامی پاکستان و قدرتمندترین ژنرال آن را در جایگاهی برابر قرار داد ـــ اذعان آشکار به این واقعیت که حتی با وجود اینکه شریف به طور اسمی کشور را اداره می‌کند، قدرت واقعی در دست منیر است.

از زمان استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷، این کشور بین حکومت‌های غیرنظامی و نظامی در نوسان بوده است. آخرین کودتا در سال ۱۹۹۹ رخ داد، زمانی که پرویز مشرف، فرمانده ارتش، نواز شریف، نخست وزیر وقت (برادر شهباز) را برکنار کرد. پاکستان در سال ۲۰۰۸ به حکومت غیرنظامی بازگشت و از آن زمان تاکنون، سلسله‌ای از دولت‌های غیرنظامی کشور را اداره کرده‌اند که با استقلال واقعی از ارتش فعالیت می‌کنند و قادر به تعیین بخش‌هایی از دستور کار داخلی کشور و برگزاری انتخابات آزاد هستند.

دیگر اینطور نیست. بدون هیچ کودتای آشکاری، ژنرال‌ها اکنون حکومت می‌کنند و غیرنظامیان به عنوان ویترین عمل می‌کنند.

آن را مدل منیر بنامید: کنترل نظامی در پوسته یک سیستم دموکراتیک. این شدیدترین بازسازی دولت پاکستان از زمان پایان حکومت مستقیم نظامی در سال ۲۰۰۸ است. در این سیستم، ارتش دیگر از سایه‌ها سررشته امور را در دست ندارد. ارتش در کنار نهادهای غیرنظامی و در انظار عمومی کامل حکومت می‌کند ـــ سیاست‌گذاری، هدایت دیپلماسی و هدایت اقتصاد ـــ در حالی که تسلط سنتی خود بر امور امنیتی و اطلاعاتی را حفظ می‌کند. این تثبیت اقتدار اکنون از عمل به قانون تبدیل شده است. در ماه نوامبر، پارلمان تغییر قانون اساسی را تصویب کرد که منیر را به ریاست تمام شاخه‌های ارتش ارتقا می‌دهد. همچنین به او مصونیت قانونی مادام‌العمر و یک دوره پنج ساله قابل تمدید لعطا می‌کند که عملاً یک ساختار فرماندهی گسترده را پیرامون فرمانده ارتش رسمیت می‌بخشد و به این معنی است که او می‌تواند تا ۱۰ سال در این سمت خدمت کند.

خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، در مصاحبه‌ای در اوایل امسال صریحاً به من گفت: نظام سیاسی اکنون یک نظام ترکیبی است که در آن ارتش و دولت غیرنظامی «مالکیت مشترک ساختار قدرت» را دارند. او بدون عذرخواهی افزود: «به نظر من، این ترتیب ترکیبی معجزه می‌کند.»

حامیان فرمانده ارتش قطعاً به «شگفتی‌های» سال گذشته اشاره خواهند کرد. تحت نظارت منیر، پاکستان وام‌های جدید صندوق بین‌المللی پول را دریافت کرد، کانال‌های دیپلماتیک با ایالات متحده را احیا کرد و خطوط تعامل سطح بالا با عربستان سعودی، امارات متحده عربی و چین را گشود که تعهدات سرمایه‌گذاری جدیدی را ایجاد کرده است. شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری به رهبری ارتش به ابزار اصلی دولت برای جذب سریع سرمایه‌گذاری خارجی، به ویژه در انرژی، کشاورزی و معدن تبدیل شده است. از نظر حامیان آن، این مدل حکومتداری متمرکزتر و وابسته به ارتش، انسجام را به دولتی که مدت‌ها درگیر نوسانات سیاسی و فلج بوروکراتیک بود، بازگردانده است.

اما با توجه به اینکه ارتش اکنون عملاً در رأس امور قرار دارد، ژنرال‌ها نیز جایی برای پنهان شدن ندارند. آنها نه تنها مسئول موفقیت‌های کشور، بلکه مسئول شکست‌های آن نیز خواهند بود.

بلعیدن دولت

در آوریل ۲۰۲۲، عمران خان، نخست‌وزیر وقت، با رأی عدم اعتماد پارلمان برکنار شد. در آن زمان، کمتر کسی شک داشت که ارتش در سقوط او نقش داشته باشد. دولتی که پس از آن به رهبری شهباز شریف روی کار آمد، کاملاً به حمایت ارتش متکی بود و اقتدار آن توسط ژنرال‌ها تضمین می‌شد. ارتش سخت‌ترین مشکلات کشور ـــ تثبیت اقتصاد در حال فروپاشی، کنترل ناآرامی‌های سیاسی، نظارت بر عملیات ضد تروریسم و ​​هدایت روابط خارجی حساس ـــ را مدیریت می‌کرد، در حالی که غیرنظامیان ظاهر حکومت پارلمانی را به نمایش می‌گذاشتند.

این پویایی با انتخابات فوریه ۲۰۲۴ تأیید شد. حزب عمران خان که توسط نهاد ناظر انتخابات ممنوع شده بود، تنها با معرفی نامزدهای خود به عنوان مستقل می‌توانست در انتخابات شرکت کند. این حزب همچنان بیشتر کرسی‌ها را تصاحب کرد، اما نتوانست اکثریت [کافی برای تشکیل دولت] را به دست آورد. حزب مسلم لیگ شهباز شریف، به کمک ائتلافی شکننده که با رقیب دیرینه‌اش، حزب مردم پاکستان، و چندین حزب کوچک‌تر به هم پیوسته بود، به قدرت بازگشت. اگرچه دولت جدید می‌توانست از این محاسبات در مجلس ملی مشروعیت بگیرد، اما به همان اندازه نیز به حمایت ارتش متکی بود. ارتش با کنترل نهادهای امنیتی کلیدی، تأثیرگذاری بر نتایج قضایی و اداری و میانجیگری بین احزاب رقیب، چشم‌انداز سیاسی را شکل می‌دهد. این اهرم به ارتش اجازه می‌دهد تا تصمیم بگیرد کدام ائتلاف‌های غیرنظامی می‌توانند قدرت را به دست بگیرند و تا چه حد می‌توانند حکومت کنند.

مردم غیرنظامی این مسیر را دنبال کردند زیرا، همانطور که یکی از وزرای کابینه شریف در سال ۲۰۲۳ به من گفت، “ما می‌دانیم که بدون ارتش نمی‌توانیم از شر عمران خان خلاص شویم.” عمران خان در آگوست ۲۰۲۳ پس از محکومیت به دلیل عدم افشای درآمد حاصل از فروش هدایای دولتی که در زمان تصدی خود دریافت کرده بود، دستگیر شد، که طبق قانون پاکستان الزامی است. او از آن زمان در زندان مانده است. با وجود حبس، او هنوز هم با اختلاف زیادی محبوب‌ترین سیاستمدار کشور است. وزیر اظهار داشت که مقابله با او، نبردی نیست که غیرنظامیان بتوانند به تنهایی در آن پیروز شوند. کنترل ارتش بر دستگاه امنیتی، سرویس‌های اطلاعاتی و نهادهای کلیدی دولتی به آن این توانایی را داد که جنبش سیاسی خان را مهار کند، فضای سازمانی حزب او را تضعیف کند و زمینه سیاسی را به شیوه‌هایی که غیرنظامیان نمی‌توانستند، شکل دهد. یک اتحاد تاکتیکی بین مخالفان خان و ژنرال‌ها به یک انتقال ساختاری قدرت تبدیل شد.

دو سال بعد، خان هنوز پشت میله‌های زندان است، تا حد زیادی از دید عموم پنهان است و درگیر مراحل قانونی است که تعداد کمی از پاکستانی‌ها آن را عادلانه می‌دانند. منطق اولیه برای برکناری خان در سال ۲۰۲۲ و تثبیت یک سیستم سیاسی بحران‌زده، فروکش کرده است. اما اقتداری که در آن لحظه ضعف غیرنظامیان، به ارتش واگذار شده بود، بازیابی نشده است. فقط گسترش یافته است. آنچه با یک مرد آغاز شد، با بلعیدن دولت به پایان رسید.

تابستان فیلد مارشال

لحظه کاتالیزوری در ماه مه ۲۰۲۵، در جریان یک جنگ کوتاه اما شدید با هند پس از یک حمله تروریستی در کشمیر تحت کنترل هند که دهلی نو اسلام‌آباد را مقصر آن می‌دانست، فرا رسید. پس از چند روز جنگ، هر دو طرف عقب‌نشینی کردند و اسلحه‌ها خاموش شدند. پاکستان ادعای پیروزی کرد و مردم پاکستان تا حد زیادی آن را اینگونه درک کردند؛ هند و مردم آن نیز همین کار را کردند. دیپلماسی پشت آتش‌بس، مهم‌تر از روایت‌های رقیب میدان جنگ بود: مشخص شد که ایالات متحده مستقیماً با منیر همکاری کرده و عملاً نخست‌وزیر و کابینه‌اش را به حاشیه رانده تا به جنگ پایان دهد. یک حقیقت قدیمی، مبنی بر اینکه تصمیم نهایی در مورد جنگ و صلح در دست ژنرال‌های پاکستان است، به یک واقعیت آشکار تبدیل شد که برای پاکستانی‌ها و خارجی‌ها به طور یکسان قابل مشاهده بود.

ماه‌های بعدی، آن را به یک اصل حاکم تبدیل کرد. در ماه ژوئن، ترامپ بدون حضور رهبران غیرنظامی در کاخ سفید میزبان منیر بود، این اولین باری بود که یک رئیس جمهور ایالات متحده، فرمانده ارتش پاکستان را به تنهایی در حالی که یک دولت منتخب در حال تشکیل بود، به حضور می‌پذیرفت. طبق روایت خود ارتش، دستور کار این جلسه فراتر از امنیت بود و شامل بحث‌هایی در مورد تجارت، انرژی، فناوری، ارزهای دیجیتال و مواد معدنی کمیاب می‌شد. یعنی آنچه زمانی متعلق به وزارتخانه‌های غیرنظامی بود، اکنون مستقیماً روی میز ژنرال قرار داشت.

تا اواخر تابستان، یک دیپلماسی اقتصادی جدید به رهبری منیر در  جریان بود. در ماه ژوئیه، مقامات پاکستانی از یک چارچوب تعرفه متقابل با ایالات متحده خبر دادند، به طوری که پاکستان یکی از پایین‌ترین نرخ‌های تعرفه ایالات متحده در منطقه، ۱۹ درصد، را دریافت کرد. پاکستان همچنین مذاکرات رسمی با ایالات متحده در مورد پروژه‌های ارزهای دیجیتال، معدن و انرژی را آغاز کرد.

هر یک از این پرونده‌ها اکنون از طریق «شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری» (SIFC)، یک نهاد ترکیبی مدنی‌-نظامی که در سال ۲۰۲۳ برای متمرکز کردن نظارت بر سرمایه‌گذاری خارجی و صنایع استراتژیک ایجاد شد، در جریان است. اگرچه ریاست این کمیسیون بر عهده نخست‌وزیر است، اما فرمانده ارتش عضو بالاترین نهاد تصمیم‌گیری «شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری»، کمیته عالی، است و یک ژنرال شاغل هماهنگ‌کننده ملی آن است. از طریق این کانال جدید بود که معاملات برجسته شروع به تحقق کردند. به عنوان مثال، در ۸ سپتامبر، «سازمان کارهای مرزی پاکستان»، یک مجموعه تجاری تحت مدیریت ارتش، قراردادی ۵۰۰ میلیون دلاری با شرکت فلزات استراتژیک ایالات متحده مستقر در میسوری برای صادرات عناصر خاکی کمیاب امضا کرد، قراردادی که به طور گسترده در اسلام‌آباد به این صورت درک می‌شود که منیر شخصاً بر آن نظارت داشته است.

سپس دیدار دیگری در دفتر بیضی شکل کاخ سفید رقم خورد. در تاریخ ۲۶ سپتامبر، منیر بار دیگر به واشنگتن بازگشت؛ این بار همراه با شریف برای یک نشست مشترک در کاخ سفید. این دومین دیدار منیر با ترامپ ظرف چند ماه بود. تصویری که بیش از همه در فضای مجازی دست به دست شد، ارتشبد پاکستان را نشان می‌داد که سینی‌ای از مواد معدنی و سنگ‌های کمیاب پاکستان را به ترامپِ مشتاق ارائه می‌کند. وسیله‌ای تبلیغاتی، بله؛ اما در عین حال بیانیه‌ای سیاسی. در دیپلماسی جدید پاکستان، ارتش نقش ضامن، مذاکره‌کننده و نهایی‌کننده توافقات را ایفا می‌کند.

این صحنه در مقایسه با گذشته‌ای نه‌چندان دور آموزنده است. زمانی که عمران خان در سال ۲۰۱۹ به کاخ سفید رفت، فرمانده وقت ارتش، ژنرال قمر جاوید باجوا، در لباس نظامی او را همراهی می‌کرد اما در پس‌زمینه باقی می‌ماند و تنها به ندرت در عکس‌های رسمی دیده می‌شد. در سال ۲۰۲۵، منیر دیگر در اتاق به‌عنوان مراقب خاموش حضور نداشت؛ او در مرکز توجه به‌عنوان معمار مشترک سیاست ظاهر شد ــ دقیقاً همان‌گونه که از مقامات نظامی در سیستمی انتظار می‌رود که دیگر تظاهر نمی‌کند قدرت در کجا قرار دارد.

سه روز پس از نشست کاخ سفید، ترامپ در جریان معرفی طرح خود برای غزه، هم شریف و هم منیر را نام برد. این اشاره برای اسلام‌آباد خوشایند بود. به نظر می‌رسید از چرخش ژئوپلیتیک دولت پاکستان حمایت می‌کند؛ تلاشی برای معرفی خود به‌عنوان شریک قابل پیش‌بینی ایالات متحده در زمانی که واشنگتن در حال بازنگری در محاسبات خود در جنوب آسیا و خاورمیانه است. در لحظه‌ای که روابط آمریکا و هند دستخوش تغییر است، اسلام‌آباد می‌تواند پیوندهای دیرینه خود با پادشاهی‌های خلیج فارس و جایگاه منحصر به‌فردش به‌عنوان تنها کشور مسلمانِ دارای سلاح هسته‌ای را عرضه کند؛ ترکیبی که می‌تواند به واشنگتن در مدیریت بحران‌های منطقه‌ای، حفظ نفوذ دیپلماتیک در خلیج فارس و نگه‌داشتن کانال‌های ارتباطی با بازیگرانی که به‌طور مستقیم قابل نفوذ نیستند، یاری رساند. در نتیجه، ایالات متحده اکنون پاکستان را مفیدتر از سال‌های گذشته می‌بیند؛ تغییری در واشنگتن که حضور ارتش در خط مقدم دیپلماسی و معامله‌گری پاکستان را توجیه می‌کند.

این تغییر بیش از آنکه گسستی کامل با گذشته باشد، بازتولید الگویی آشنا برای عصری جدید است. رؤسای جمهور آمریکا مدت‌هاست که در مواقع نیاز به سرعت عمل، ترجیح داده‌اند با رهبران قدرتمند پاکستان کار کنند: ایوب خان در دهه ۱۹۶۰، زمانی که واشنگتن به دنبال شرکای قابل اعتماد در جنگ سرد در آسیا بود؛ ضیاءالحق در دهه ۱۹۸۰، در جریان جهاد ضدشوروی مورد حمایت آمریکا در افغانستان؛ و پرویز مشرف پس از حملات ۱۱ سپتامبر، هنگامی که پاکستان به مرکز جنگ علیه تروریسم بدل شد. تفاوت امروز این است که منیر، برخلاف آن سه رهبر، بدون کودتا به این جایگاه برجسته رسیده است. ارتش به جای براندازی، برتری خود را در ساختار رسمی حکمرانی پاکستان نهادینه کرده است: ریاست بر نهادهای سرمایه‌گذاری، شکل‌دهی به سیاست خارجی، بازسازی اختیارات فرماندهی و قرار دادن فرمانده ارتش در مقام تصمیم‌گیرنده در حوزه‌های غیرنظامی. بسیاری از طرف‌های خارجی نیز به نظر می‌رسد ترجیح می‌دهند وضوحی را ببینند که با حضور مردان یونیفورم‌پوش پاکستان در رأس قدرت همراه است.

برای ارتش نیز آشکار کردن این رژیم ترکیبی منطقی به نظر می‌رسد. منیر فرمانده‌ای معمولی نیست. او اوایل امسال به درجه فیلد مارشالی ارتقا یافت ــ نخستین ارتقا به این رتبه در نزدیک به شش دهه ــ و علاوه بر آن، دو سال تمدید دوره فرماندهی ارتش را دریافت کرد، به ریاست تمامی شاخه‌های نیروهای مسلح منصوب شد و اکنون بر اقتصاد، سیاست داخلی و امنیت ملی تسلط دارد. او قدرتمندترین ژنرال در حافظه اخیر پاکستان است.

پارادوکس ارتقای او این است که ارتش در سال‌های اخیر در نگاه مردم جایگاه خود را از دست داده بود؛ برکناری عمران خان و آشوب‌های پس از آن باعث شد میلیون‌ها پاکستانی که سال‌ها حامی ارتش بودند، آن را نیرویی مخرب ببینند. در ماه مه ۲۰۲۳، حتی هواداران خان به تأسیسات نظامی حمله کردند، از جمله اقامتگاه فرمانده سپاه در لاهور؛ رخدادی بی‌سابقه در کشوری که ارتش در آن مدت‌ها از جایگاهی تقریباً مقدس برخوردار بود. به نظر می‌رسد ژنرال‌ها نتیجه گرفته‌اند که دیگر ارزشی در پنهان ماندن وجود ندارد. بهتر است نقش خود را آشکارا مطالبه کنند و روایت را وارونه سازند: به جای آنکه به‌عنوان عروسک‌گردان شوم دیده شوند، اکنون خود را نیرویی تثبیت‌کننده معرفی می‌کنند و چنگ ارتش بر قدرت را نه به‌عنوان توطئه، بلکه به‌عنوان فضیلت و نقطه قوت جلوه می‌دهند.

محاسبه روشن است: پس از رویارویی ماه مه با هند که تصویر ارتش را تقویت کرد، ژنرال‌ها دریافتند اگر دیپلماسی اقتصادی، قراردادهای سرمایه‌گذاری و دیگر ابتکاراتی که پیش‌تر در پشت صحنه شکل می‌دادند قرار است اعتبار عمومی بیابد، باید آشکارا دنبال شود. به بیان دیگر، ارتش تصمیم گرفت برای همان توافق‌ها و مذاکراتی که پیش‌تر به غیرنظامیان واگذار می‌کرد و در خفا نتیجه را هدایت می‌نمود، اعتبار عمومی کسب کند. و بدین ترتیب امروز ارتش نه تنها قدرت را تثبیت می‌کند، بلکه خود را به‌عنوان شریان حیاتی و ضروری کشور معرفی و بازاریابی می‌نماید.

دست آشکار

پاکستان پیش‌تر تجربه دیکتاتوری‌های نظامی را داشته است، اما وضعیت امروز صرفاً بازگشت به دوران ایوب، ضیاء یا مشرف نیست. نه کودتایی رخ داده، نه قانون اساسی معلق شده و نه پارلمان منحل گردیده است. آنچه این لحظه را متفاوت و سرنوشت‌ساز می‌سازد، این است که ارتش اکنون درون ساختار دموکراتیک عمل می‌کند، نه جدا از آن. ژنرال‌ها عملاً نظام سیاسی را در اختیار گرفته‌اند بی‌آنکه رسماً جایگزین آن شوند. این امر مرزهای نهادی را مخدوش می‌کند و می‌تواند زندگی سیاسی پاکستان را برای سال‌ها دگرگون سازد.

اینکه «نامرئی» اکنون «مرئی» شده اهمیت دارد. این امر انگیزه‌های بازیگران اصلی را تغییر می‌دهد، نهادهای پاکستان را دگرگون می‌سازد و محیط بین‌المللی‌ای را شکل می‌دهد که کشور در آن فعالیت می‌کند. نخست آنکه آشکار کردن این ترتیبات، برتری ارتش را عادی‌سازی می‌کند. احزاب سیاسی در معرض خطر تبدیل شدن به ضمایم اداری‌اند، نه بازیگران واقعی. پارلمان به صحنه‌سازی بدل می‌شود و نخست‌وزیران به مجریان تصمیماتی که جای دیگری گرفته شده است. این بهای معامله‌ای است که برای خنثی‌سازی خان انجام شد.

با این حال، آشکار بودن ارتش نوعی تازه از پاسخگویی را نیز ایجاد می‌کند. هنگامی که ارتش آشکارا سیاست‌گذاری می‌کند، نتایج را نیز به ارث می‌برد. اگر رشد متوقف شود، سرمایه‌گذاری از بین برود یا امنیت فروبپاشد، ژنرال‌ها نمی‌توانند به‌طور معتبر کابینه‌ای ناکارآمد را مقصر بدانند. قدرتی که در معرض دید است باید هم برای شکست و هم برای موفقیت پاسخگو باشد.

این پویایی هم‌اکنون مشهود است. رهبری ارتش بارها به نظرسنجی‌های عمومی استناد کرده، در نشست‌های خبری مصرانه از تصمیمات خود دفاع نموده و برای دستاوردهای اقتصادی و دیپلماتیک طلب اعتبار کرده است. این نشان می‌دهد ژنرال‌ها تازه نسبت به خطرات مسئول شناخته شدن در صورت عدم تحقق دستاوردها حساس شده‌اند.

دور زدن نهادهای سنتی توسط ارتش نیز می‌تواند شمشیری دو لبه باشد. به‌عنوان نمونه، «شورای تسهیل سرمایه‌گذاری ویژه» را در نظر بگیرید. اینکه موضوعات مربوط به سرمایه‌گذاری خارجی، منابع طبیعی و صنایع راهبردی را تحت هدایت ارتش قرار داده، می‌تواند تصمیم‌گیری‌ها را تسریع کند و به سرمایه‌گذاران اطمینان بخشد. اما تمرکز قدرت در این شورا همچنین می‌تواند وزارتخانه‌ها را تهی سازد، تخصص غیرنظامی را تضعیف کند و نظارت پارلمانی، نقد رسانه‌ای و کنترل مخالفان را که به دموکراسی‌ها امکان اصلاح می‌دهد، سرکوب نماید. دولتی که شایستگی را در هسته‌ای نظامی متمرکز می‌کند، شکننده می‌شود. تاریخ حکومت‌های نظامی پاکستان این را به‌وضوح نشان می‌دهد؛ رژیم‌های نظامی اغلب دوره‌های کوتاهی از ثبات را به ارمغان می‌آورند، اما هنگامی که رشد متوقف یا بحران‌ها رخ می‌دهد، فقدان ضربه‌گیرهای نهادی فروپاشی را تسریع می‌کند.

حبس دو ساله عمران خان نیز بر دشواری ارتش می‌افزاید. اکنون که آشکارا حکومت می‌کند، ناگزیر باید انتخاب کند: یا آینده سیاسی او را از طریق روند قضایی یا انتخاباتی مشروع حل کند، یا حذف او را بی‌پایان ادامه دهد. هر دو مسیر خطرناک‌اند. بازگرداندن او می‌تواند نظم جدید را برهم زند، در حالی که سرکوب بی‌پایان مشروعیت آن را می‌فرساید.

گرچه برخی کشورها، از جمله ایالات متحده و دولت‌های خلیج فارس، ظاهراً از تعامل با پاکستان تحت رهبری ارتش خشنودند، نقش آشکار فرمانده ارتش به‌عنوان رهبر بالفعل می‌تواند سیاست خارجی پاکستان را به‌طور جدی محدود کند. روابط با هند امنیتی‌تر خواهد شد و از مسیر ارتش، نه کانال‌های متعارف اداری غیرنظامی، پیش خواهد رفت؛ امری که گفت‌وگو را دشوارتر و خطر تشدید تنش را آشکارتر می‌سازد. در خاورمیانه، جایی که پاکستان اخیراً پیمان دفاعی متقابل با عربستان سعودی امضا کرده، یک پاکستانِ تحت رهبری ارتش، عمیق‌تر در محاسبات امنیتی دیگر کشورها درگیر خواهد شد و خطر واگرایی شدید با ایران و گرفتار شدن در منازعاتی که انتخاب پاکستان نیست، افزایش خواهد یافت.

صحنه کاملاً روشن

دهه‌ها، دولت نامرئی پاکستان به ژنرال‌ها اجازه داده بود بدون مسئولیت حکومت کنند، در حالی که غیرنظامیان هزینه شکست را می‌پرداختند. مدل منیر این معامله را وارونه کرده است. با علنی کردن قدرت نظامی ــ قرار دادن فرمانده ارتش در کاخ سفید، در مرکز سیاست‌های تعرفه‌ای و اکتشاف نفت، بر سر میز مذاکره با معدن‌کاران و شرکت‌های فناوری ــ ژنرال‌ها وعده کارآمدی و سرعت می‌دهند. این معامله همچنین فاصله میان یونیفورم و جمهوری را از میان برمی‌دارد. این کودتای خزنده نیست؛ چیزی ظریف‌تر است: ادغام راهبردی. ارتش سلطه خود را نهادی کرده است، نه آنکه آن را پنهان کند.

از قضا، شهباز شریف اکنون بر سیستمی ریاست می‌کند که برادر بزرگ‌ترش، نواز شریف، زمانی در برابر آن مقاومت می‌کرد. نواز شریف هر بار که نخست‌وزیر بود، آشکارا با ارتش درگیر می‌شد. در سال ۱۹۹۸، هنگامی که فرمانده وقت ارتش، ژنرال جهانگیر کرامت، پیشنهاد تشکیل شورای امنیت ملیِ قانون اساسی را ــ الگوبرداری‌شده از ترکیه ــ مطرح کرد، یعنی نهادی که نقش ارتش در حکمرانی را رسمی می‌کرد، نواز آن را زیاده‌خواهی دانست. چند روز بعد، نواز از کرامت خواست کناره‌گیری کند؛ نخستین بار که یک ژنرال، نه نخست‌وزیر، در جنگ سیاسی پاکستان هزینه داد. تحت رهبری شهباز، ورق کاملاً برگشته است.

اگر زبان مؤدبانه «مالکیت مشترک» و «تسهیل» را کنار بزنیم، مدل ترکیبی استتاری برای حقیقتی قدیمی است که به شکلی تازه عرضه شده: ژنرال‌ها صحنه را اداره می‌کنند و غیرنظامیان همراهی می‌کنند. تفاوت اکنون این است که پرده کنار رفته و صحنه کاملاً روشن شده تا همه ببینند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مهرین زهرا مالک سردبیر و خبرنگار مستقر در اسلام آباد است.





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» را متوقف می‌کند
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 19:10

ترامپ مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» را متوقف می‌کند


جاسپر وارد، بهرگاو آچاریا و تد هسون / خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

مرد افغان متهم به تیراندازی به دو عضو گارد ملی آمریکا با اتهام قتل عمد روبه‌رو خواهد شد؛ حمله‌ای که باعث شد رئیس‌جمهوری دونالد ترامپ اعلام کند مهاجرت از «کشورهای جهان سوم» به ایالات متحده را متوقف خواهد کرد.

دادستان ایالات متحده در واشنگتن دی‌سی، جینین پیرو، روز جمعه گفت که علاوه بر اتهام قتل عمد، اتهامات دیگری نیز متوجه «رحمان‌الله لکان‌وال» ۲۹ ساله است؛ فردی که به گفته‌ی او روز چهارشنبه در نزدیکی کاخ سفید، اعضای گارد ملی از ایالت ویرجینیای غربی را در کمین قرار داده بود.

ترامپ روز پنجشنبه در تماس روز شکرگزاری با نیروهای نظامی آمریکا، این تیراندازی را «اقدامی تروریستی» خواند. مقام‌ها نیز گفته‌اند تحقیق درباره‌ حادثه‌ی روز چهارشنبه به‌عنوان پرونده‌ای تروریستی در جریان است.

جینین پیرو در گفت‌وگو با برنامه‌ی «فاکس اند فرندز» شبکه فاکس نیوز اظهار داشت: «آنچه در آن صحنه جرم رخ داد، به‌روشنی یک قتل عمد از پیش برنامه‌ریزی‌شده است.» او افزود: «اتهام اولیه‌ی حمله را به قتل عمد درجه اول ارتقا داده‌ایم.»

سارا بکتروم، ۲۰ ساله، بر اثر جراحات وارده روز پنجشنبه جان باخت. پیرو گفت که هم‌خدمتی او، اندرو وولف ۲۴ ساله، در وضعیت بحرانی قرار دارد.

ترامپ در شبکه اجتماعی خود «تروث سوشال» شامگاه پنجشنبه لحن خود در قبال مهاجرت را تندتر کرد. او از زمان آغاز ریاست‌جمهوری در سال جاری، بازداشت مهاجران غیرقانونی را افزایش داده، مقابله با ورودهای غیرقانونی از مرز را تشدید کرده و وضعیت اقامت قانونی صدها هزار نفر را لغو کرده است.

ترامپ در تروث سوشال نوشت: «مهاجرت از تمام کشورهای جهان سوم را به‌طور دائم متوقف خواهم کرد تا سیستم آمریکا به‌خوبی بازیابی شود، تمام پذیرش‌های غیرقانونی میلیون‌ها نفری دولت بایدن – حتی آنهایی که با خودکار خودکارِ بایدن امضا شده‌اند – را لغو کرده و هر شخصی را که دارایی خالصی برای ایالات متحده محسوب نمی‌شود، اخراج خواهم کرد.» او در این پیام به سلف خود اشاره کرده بود.

رییس‌جمهوری بایدن پس از آغاز کار در سال ۲۰۲۱ بسیاری از سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ی مهاجرتی ترامپ در دوره‌ی نخست ریاست‌جمهوری او را لغو کرد و آن سیاست‌ها را مانع دسترسی افراد نیازمند به حمایت انسانی و تبعیض‌آمیز دانست.

ترامپ نام هیچ کشوری را ذکر نکرد. وزارت امنیت داخلی آمریکا روز جمعه در پاسخ به پرسش رویترز درباره‌ی کشورهای «جهان سوم»، به فهرست ۱۹ کشوری اشاره کرد که در فرمان منع سفر ماه ژوئن آمده بود.

پیش‌تر مقام‌های وزارت امنیت داخلی گفته بودند که ترامپ دستور بازبینی گسترده‌ای در پرونده‌های پناهندگی تأییدشده در دوران بایدن و بررسی دوباره‌ی گرین‌کارت‌های صادرشده برای شهروندان ۱۹ کشور – از جمله افغانستان – را صادر کرده است.

تیراندازی، بازبینی گسترده‌ی سیاست‌های مهاجرتی را در پی دارد

به گفته‌ی مقام‌ها، لکان‌وال در سال ۲۰۲۱ از طریق برنامه‌ی «استقبال از متحدان» که در دوران بایدن برای اسکان هزاران افغان همکار آمریکا در جنگ و بیمناک از انتقام طالبان راه‌اندازی شد، وارد آمریکا شد.


سارا بکتروم، ۲۰ ساله، بر اثر جراحات وارده روز پنجشنبه جان باخت

بیش از ۷۰ هزار افغان تاکنون از طریق این برنامه در ایالات متحده اسکان یافته‌اند. طبق اسناد دولتی که رویترز مشاهده کرده، لکان‌وال پیش از ورود به آمریکا عضو واحدی وابسته به سازمان سیا در افغانستان بود و در سال جاری در دوران ترامپ پناهندگی دریافت کرده بود.

بازرسان گفتند لکان‌وال از خانه‌اش در ایالت واشنگتن با خودرو راهی شرق کشور شد و با استفاده از یک سلاح کمری پرقدرت از نوع «مگنوم ۳۵۷»، به دو نگهبان شلیک کرده و سپس در تبادل آتش با سایر نیروها زخمی شده است.

به باور تحلیلگران، این تیراندازی ممکن است به ترامپ فرصت دهد تا استدلال کند که حتی مسیرهای قانونی، نظیر پناهندگی، خطرات امنیتی برای آمریکایی‌ها به همراه دارد.

کمتر از ۲۴ ساعت پس از حادثه، دولت ترامپ صدور دستور بازبینی گسترده‌ی سیاست‌های مهاجرتی را آغاز کرد.

تحقیقات نشان می‌دهد لکان‌وال در ایالت واشنگتن همراه همسر و پنج فرزندش زندگی می‌کرد. وقتی از ترامپ پرسیده شد آیا قصد اخراج همسر و فرزندان مظنون را دارد، گفت: «در حال بررسی کامل وضعیت خانواده هستیم.»

دفاع نهادهای بین‌المللی از حقوق پناه‌جویان

سازمان‌های وابسته به سازمان ملل از دولت واشنگتن خواستند تا همچنان دسترسی پناه‌جویان به خاک آمریکا و رسیدگی به پرونده‌های آنان را تضمین کند.

فرحان حق، سخنگوی معاون دبیرکل سازمان ملل، به رویترز گفت: «انتظار داریم همه کشورها از جمله ایالات متحده به تعهدات خود ذیل کنوانسیون پناهندگان ۱۹۵۳ پایبند باشند.»

جرمی لارنس، سخنگوی دفتر حقوق بشر سازمان ملل، نیز در نشست خبری در ژنو گفت: «پناه‌جویان طبق حقوق بین‌الملل مستحق حمایت هستند و باید روند رسیدگی عادلانه برایشان تضمین شود.»

یاسمین لیلیان دیاب، رئیس مؤسسه مهاجرت دانشگاه آمریکایی لبنان، تأکید کرد که تعلیق پذیرش درخواست‌های افغان‌ها یا بررسی مجدد هزاران پرونده‌ی پناهندگی تأییدشده، سبب گسیختگی خانواده‌ها، آسیب به جوامع محلی و تضعیف اعتماد به نظام مهاجرت خواهد شد. 

او به رویترز گفت: «گرچه این رویداد اخیر اندوه‌بار است، اما استفاده از یک حادثه‌ی منفرد برای توجیه محدودیت‌های گسترده، با شواهدی که نشان می‌دهد هیچ ارتباطی میان ورود پناه‌جویان و افزایش جرم وجود ندارد، هم‌خوانی ندارد.»





نظر شما درباره این مقاله:







ایران قرعه‌کشی جام جهانی را به دلیل مشکلات
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 19:01

ایران قرعه‌کشی جام جهانی را به دلیل مشکلات






نظر شما درباره این مقاله:







رفراندوم ۱۲ فروردین اگر تکرار شود، رای شما چیست؟
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 16:45

رفراندوم ۱۲ فروردین اگر تکرار شود، رای شما چیست؟






نظر شما درباره این مقاله:







با یاد و در سوگ ناصر مسعودی
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 15:08

با یاد و در سوگ ناصر مسعودی






نظر شما درباره این مقاله:







ده کشته در حمله نیروهای اسرائیلی به جنوب سوریه
پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 4 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 28.11.2025, 14:06

ده کشته در حمله نیروهای اسرائیلی به جنوب سوریه


خبرگزاری رویترز / ۲۸ نوامبر ۲۰۲۵

به گزارش رسانه‌های دولتی سوریه، روز جمعه ده نفر در پی آتش نیروهای اسرائیلی در یکی از روستاهای جنوب سوریه کشته شدند. ارتش اسرائیل نیز اعلام کرد که در جریان این عملیات، پنج سرباز این کشور در درگیری برای بازداشت اعضای یک گروه تندرو زخمی شدند.

بر اساس گزارش‌های منتشرشده از سوی رسانه‌های دولتی سوریه، این حمله اسرائیل در منطقه «بیت جن» به یکی از مرگبارترین رویدادهای مشابه از زمان سرنگونی بشار اسد – حدود یک سال پیش – تبدیل شد. از آن زمان اسرائیل به طور منظم در جنوب سوریه عملیات انجام داده و هدف خود را دور نگه داشتن گروه‌های تندرو از مرز اعلام کرده است.

ارتش اسرائیل در بیانیه‌ای گفت نیروهایش در جریان عملیات شبانه برای بازداشت مظنونانی وابسته به گروهی با عنوان «جماعه اسلامیه» هدف تیراندازی قرار گرفتند. در این بیانیه آمده است که این عملیات بخشی از اقدامات روتین در منطقه طی ماه‌های اخیر بوده است.

درگیری‌های خشونت‌بار

ارتش اسرائیل اعلام کرد نیروهایش با «پشتیبانی هوایی» به آتش مهاجمان پاسخ دادند. بر اساس این بیانیه، سه نفر از پنج سرباز زخمی دچار جراحات شدید شده‌اند. ارتش افزود: «تعدادی از تروریست‌ها از پا درآمدند.» 

خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) به نقل از رئیس اداره بهداشت استان ریف دمشق گزارش داد که در نتیجه حمله اسرائیل، ۱۰ نفر کشته و ده‌ها تن دیگر زخمی شدند. سانا پیش‌تر گفته بود که دو کودک در میان کشته‌شدگان هستند.

بر پایه گزارش سانا، نیروهای اسرائیلی ساعت ۳:۴۰ بامداد (۰۱:۴۰ به وقت گرینویچ) روستای بیت جن را گلوله‌باران کرده و سپس وارد روستا شدند. ساکنان با نیروهای اسرائیلی روبه‌رو شدند که این امر به «درگیری‌های شدید» انجامید.

بر اساس اعلام ارتش اسرائیل و یک مقام محلی سوری، دو نفر در جریان این عملیات بازداشت شدند.

ارتش اسرائیل از ارائه جزئیات بیشتر درباره گروه هدف خودداری کرد اما اعضای آن را به فعالیت‌های نظامی، از جمله کارگذاری بمب‌های دست‌ساز و «برنامه‌ریزی برای حملات آینده علیه اسرائیل، از جمله شلیک موشک» متهم ساخت.

بدگمانی اسرائیل به دولت جدید سوریه 

اسرائیل نسبت به دولت جدید سوریه به رهبری احمد الشرع، فرمانده پیشین القاعده، ابراز بدگمانی عمیق کرده و خواستار ایجاد منطقه‌ای غیرنظامی در جنوب سوریه شده است.

الشرع پیش‌تر گفته بود که سوریه هیچ تهدیدی متوجه هیچ کشور منطقه یا جهان نمی‌کند.

اسرائیل بارها با هدف اعلام‌شده «حمایت از اعضای اقلیت دروزی سوریه» در این کشور مداخله نظامی کرده است. درگیری‌های ماه ژوئیه در استان سویدا میان جنگجویان بادیه‌نشین سنی و نیروهای دولتی از یک سو و نیروهای دروزی از سوی دیگر، از جمله مواردی بود که اسرائیل در آن مداخله کرد.

اسرائیل که در دوران حکومت اسد بارها خاک سوریه را بمباران می‌کرد، پس از سقوط او فعالیت‌های نظامی خود را در این کشور شدت بخشیده و نیروها و تجهیزات نظامی را از منطقه حائل تعیین‌شده طبق توافق ۱۹۷۴ عبور داده و به عمق جنوب سوریه، از جمله ارتفاعات راهبردی کوه حرمون، منتقل کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net