چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 20:21

این قسمت: ویرجینیا وولف

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان- ۲۰


برگردان: علی محمد طباطبایی

ویرجینیا وولف تا بسیار دیر در زندگی‌اش داستان‌هایش را ایستاده می‌نوشت. او از خواهرش ونسا، که یک نقاش بود، الهام گرفته بود.

اندک نویسندگانی به اندازه ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) محکوم به جاودانگی ادبی بودند. اصالت او بی‌عیب و نقص بود. پدرش یک زندگینامه‌نویس و ویراستار برجسته بود که زمانی با بزرگ‌ترین دختر ویلیام مک‌پیس تاکری(William Makepeace Thackeray) ازدواج کرده بود. پدرخوانده او شاعر آمریکایی، جیمز راسل لاول (James Russell Lowell) نیایهم امی(Amy) و هم رابرت لاول (Robert Lowell) بود. برای کامل شدن حس اشرافیت، مادرش از نوادگان یکی از ندیمه‌های ماری آنتوانت (Marie Antoinette)بود. و در خانه دوران کودکی‌اش، چهره‌های درخشان هنری و ادبی همچون هنری جیمز(Henry James)، جورج الیوت(George Eliot) و جولیا مارگارت کامرون (Julia Margaret Cameron)که عکاس و عمه مادرش بود رفت‌وآمد داشتند (۱).

البته زندگی اش فقط کیک عصرانه و شراب نبود (۲). ویرجینیا و خواهرش ونسا (Vanessa) در کودکی مورد آزار مکرر برادران ناتنی خود، جرج و جرالد داک‌ورث (George and Gerald Duckworth) قرار گرفتند. مادرشان در سال ۱۸۹۵ ناگهان بر اثر آنفلوانزا درگذشت و پس از او خواهر ناتنی استلا داک‌ورث (Stella Duckworth) در ۱۸۹۷. وولف بعدها نوشت: «ضربه، ضربه دوم مرگ، بر من فرود آمد، لرزان، چین‌خورده، با بال‌هایی که هنوز در پیله شکسته‌ام به هم چسبیده بودند.» مرگ استلا اولین حمله از بیش از یک دوجین فروپاشی عصبی را که او در طول زندگی‌اش تجربه کرد، تسریع نمود.

ویرجینیا وولفیک بیمار دوقطبی(manic-depressive) بود (۳)، آن هم در عصری که هنوز کسی این وضعیت را درک نمی‌کرد. برای اطرافیان، او صرفاً مستعد دوره‌های متناوب جنون بود. این دوره‌ها تمایلبه آن داشتند تا با تغییرات مهم زندگی او، مانند مرگ پدرش در ۱۹۰۴، یا دوره‌های دشواری خلاقانه همزمان شوند. او همانطور که خودش می‌گفت، بیشتر تمایلبه آن داشت که وقتی نزدیک به اتمام یک رمان می شد، «دیوانه شود». در مرحله شیدایی(manic phase) بیماری‌اش،نزد همه شناخته شده بود که بی‌وقفه صحبت می‌کرد. یک بار ۴۸ ساعت پشت سر هم پرحرفی کرد. چنین رفتار بی‌ثباتی حتماً کسانی را که او را کمرو و موقر می‌شناختند، شوکه کرده بود.

جنبه دیگری از زندگی درونی وولف که ناگفته ماند، همجنس‌گرایی او بود. اگرچه او چندین دلبستگی عاشقانه با مردان داشت، اما واضح است که از سنین پایین زنان را ترجیح می‌داد. در نوجوانی، دیوانه‌وار عاشق وایولت دیکینسون(Violet Dickinson) شد، یک دوست خانوادگی که هفده سال از او بزرگ‌تر بود. وولف در یکی از نامه‌های معمولاً مرموز و آکنده از جنسیت(sexually charged) خود به وایولت نوشت: «ای کاش تو یک کانگورو بودی و یک کیسه برای کانگوروهای کوچک داشتی تا به آن بخزند.» در نامه‌ای دیگر او را «گربه جهنمی مقدس» خطاب کرد و اعلام کرد: «چه جیغ و ناله‌ای باید در درونت باشد.» وولف شاید هرگز رابطه خود با وایولت را به کمال نرساند، اما بعدها یک رابطه همجنس‌گرایانه طولانی‌مدت با ویتا ساکویل-وست(۴) (Vita Sackville-West)، الهام‌بخش رمانش «اورلاندو»(Orlando)، داشت.

البته قابل‌توجه‌ترین رابطه دگرجنس‌گرایانه وولف با شوهرش، لئونارد وولف (Leonard Woolf)، یک نویسنده و روشنفکر پرجنب‌وجوش بود. آن‌ها با هم به تأسیس حلقه ادبیتأثیرگذار بلومزبری(Bloomsbury literary salon) (۵)کمک کردند. آن‌ها زوج جالبی بودند: ویرجینیا تقریباً به یک اندازه از یهودیان (که لئونارد یکی بود) و آمیزش با مردان بیزار بود. پس از چند سال تلاش بی‌ثمر برای وادار کردن ویرجینیا به برقراری رابطه جنسی با خود، لئونارد کلاً دست کشید. خوشبختانه هر دو به ازدواج باز اعتقاد داشتند و همین طور نگرشی تاریک به آینده بشریت. آن‌ها یکی از عجیب‌ترین زوج‌های به طرز غریبی سازگار در تاریخ ادبیات هستند.

خودکشی نیزیکی دیگر از علایق مشترک لئونارد و ویرجینیا بود. با این باور که جهان دارد با یکسقوط سریع و فاجعه بار به سوی نابودی می‌رود، و احتمالاً یهودیان سوسیالیست و لزبین‌های فمینیست بار اصلی آخرالزمان قریب‌الوقوع را به دوش خواهند کشید، این زوج شروع به ذخیره بنزین اضافی در گاراژ خود کردند، تا در صورتی که در یک لحظه نیاز داشته باشند، با استنشاق بخارات اگزوز خودکشی کنند. آن‌ها همچنین دوزهای کشنده مورفین ذخیره کردند. وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد و نازی‌ها شروع به بمباران لندن کردند، وولف وارد فروپاشی نهایی خود شد. خانه آن‌ها دو بار در حالی ویران شد که او در تلاش برای تکمیل آخرین رمانش، «بین پرده‌ها» (Between the Acts) (۶)، بود. او و لئونارد به عمارت روستایی خود در حومه لندن نقل مکان کردند، جایی که در زمستان ۱۹۴۱، خلق و خوی او حتی تاریک‌تر شد. با این باور که دوباره دارد «دیوانه» می‌شود، نمی‌توانست این چشم‌انداز را تحمل کند. در صبح ۲۸ مارس، نامه‌های خداحافظی به شوهر و خواهرش نوشت و از خانه بیرون و به سمت رودخانه اوز (Ouse River) رفت. در آنجا، با فرو کردن یک سنگ بزرگ در جیبش تا خود را سنگین کند، به داخل آب قدم گذاشت و خود را غرق کرد. جسد او سه هفته بعد پیدا شد.

نام‌های مستعار حیوانی

وولف عاشق حیوانات بود. در کودکی، خود را با مجموعه‌ای غیرمعمول از حیوانات شامل یک سنجاب، یک میمون کوچک و یک موش خانگی به نام جاکوبی احاطه کرده بود. گویی حیوانات وحشی کافی در اطراف پرسه نمی‌زدند، او همچنین دوست داشت به افراد زندگی‌اش لقب حیوانی بدهد. او لقب «دلفین» را برای خواهرش ونسا انتخاب کرد، که او نیز به نوبه خود او را «بز» صدا می‌زد. به شکلی معنادار، اولین مقاله منتشرشده ویرجینیا وولف، یک سوگنامه (یادداشت درگذشت) برای سگ خانوادگی بود (۷).

دست‌ به دست مجسمه من نزن!

وولف در کودکی با آگوست رودن (Auguste Rodin)، مجسمه‌ساز مشهور فرانسوی، درگیر شد. در بازدید از کارگاه او به همراه گروهی از دوستان، به صراحت به او دستور داده شد که هیچیک از قطعات ناتمامی را که رودن زیر پوشش نگه داشته بود، بررسی نکند. وولف که همیشه مشتاق بود محدودیت‌های تحمیل شده بر خود را نادیده بگیرد، بلافاصله شروع به باز کردن یکی از مجسمه‌های ممنوعه کرد. رودن سپس به صورتش سیلی زد.

کلک‌بازهای شاد

وولف بین دوره‌های فروپاشی عصبی، دوست داشت با سیاه‌کردن صورت و بازی‌کردن شوخی‌های عملی با نیروی دریایی بریتانیا خوش بگذراند. خب، باشه، او فقط یک بار این کار را کرد - اما غوغای زیادی به پا کرد.

در سال ۱۹۱۰، وولف یکی از شش نفر - و تنها فرد مونث - پشت ماجرای معروف به «فریب دریدنات»(Dreadnought Hoax) بود که به تحقیر عمومی نیروی دریایی سلطنتی منجر شد. این نقشه شامل متقاعد کردن فرمانده اچ‌ام‌اس دریدناتبود و آن هم مبنی بر اینکهگروه رسمی از افراد سلطنتی «حبشی» (کشوری که امروز اتیوپینامیده می شود) برای بازدید از کشتی او می‌آیند. سپس وولف و همدستانش ریش مصنوعی، عمامه، لباس‌های نمایشی اجاره‌ای و گریم سیاه به چهره زدند و بدون جلب سوءظنین به کشتی وارد شدند. آن‌ها کارت‌هایی به زبان سواحیلی (که زبان اتیوپی نیست) توزیع کردند و هر از گاهی «بونگا بونگا» فریاد می‌زدند تا اشتیاق خود را نشان دهند. قبل از ترک، این آفریقایی‌های قلابی حتی فرصت کردند تا مدال‌های جعلی بر سینه برخی از افسران بریتانیایی سنجاق کنند. سپس به خشکی بازگشتند، جایی که فریب خود را به مطبوعات بریتانیا فاش ساختند و باعث نگرانی زیادی در سلسله مراتب دریایی این کشور شدند. برخی روزنامه‌ها خواستار محاکمه کلک‌بازان شدند، اما عموم مردم بریتانیا بخشنده‌تر بودند و حتی شعار «بونگا بونگا» حبشی‌ها را به عنوان یک عبارت رایج ملی پذیرفتند. وولف که به اندازه کافی سرگرم شده بود، آرام به کار ادبی نوپای خود بازگشت.

ایستادن هنگام نوشتن

با الهام از خواهرش ونسا، که هنگام نقاشی می‌ایستاد، وولف تا بسیار دیر در کارش، تمام نوشته‌هایش را در حالت ایستاده انجام می‌داد.

هاردیِ هاها! (۸)

در تابستان ۱۹۲۶، وولف از تامس هاردی (Thomas Hardy)،یکی از پیشینیان ادبی‌اش، در خانه‌اش در نزدیکی دورچستر دیدار کرد. این دیدار آنطور که برنامه‌ریزی شده بود، به راحتی پیش نرفت. هاردی بی‌تفاوت به نظر می‌رسید و اصلاً علاقه‌ای به بحث درباره مسائل ادبی نداشت. او به پرسش‌های اندیشمندانهوولف درباره ماهیت شعر را رد کرد و با پاسخ‌های کلیشه‌ای و طفره آمیز واکنش نشان داد و هیچ بینشی درباره مشکلات زندگی ادبی ارائه نداد. او برایش کتابی را امضا کرد و نام خانوادگی او را به اشتباه «ولف» (Wolff) نوشت. واکنش وولف (Woolf) به این دیدار چه بود؟ چند روز بعد دچار یک فروپاشی عصبی شد.

ویرجینیا ووف (WOOF) (۹)

آیاکمی حال و هوای زندگینامه سگ‌گونه به سبک ویرجینیا وولف را دارید؟ کتاب «فلاش» (Flush) را بررسی کنید، این «زندگییک سگ» عجیباست که وولف در سال ۱۹۳۳برای تفریح نوشت. سگ صاحب عنوان کوکر اسپانیل(cocker spaniel) مورد نظر متعلق به الیزابت بارت براونینگ (Elizabeth Barrett Browning)، شاعر، بود. وولف درباره فلاش در نامه‌های براونینگ به شوهرش، رابرت، خوانده بود و «تصور سگ آنان مرا چنان به خنده انداخت که نتوانستم مقاومت کنم و برایشیک زندگینامه بنویسم». این کتاب با جزئیات گسترده - برخی می‌گویند دردناک - به تبار این سگ وفادار می‌پردازد و مطالب استخراج شده از افسانه‌های کارتاژی، فولکلور باسکی و دربارهای تودورها و استوارتها را در بر می‌گیرد. به طرز شگفت‌انگیزی، داستان تکان‌دهنده این سگ پرانرژی با مخاطبان عام طنین انداخت. فلاش پرفروش‌ترین کتاب وولف تا آن زمان شد و در شش ماه اول انتشار نزدیک به ۱۹۰۰۰ نسخه فروخت. نیویورک تایمز آن را «یک تور دو فورس بیوگرافیک درخشان» نامید. تقریباً تنها کسی که از این استقبال ناامید شد، خود وولف، ابداً تیره‌روز، بود. او نگران بود که این کتاب او را در قالب یک «پرحرف زن‌گونه» محدود کند. او گفت: «از موفقیت مردمی فلاش بسیار بیزار خواهم شد.»

چه کسی از شکایت می‌ترسد؟

ادوارد آلبی (Edward Albee)بی هیچ اما و اگر. این نمایشنامه‌نویس اجازه استفاده از نام وولف را از لئونارد همسر بازمانده ویرجینیا گرفت تا بتواند آن را در عنوان نمایشنامه خود در سال ۱۹۶۲، «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد» استفاده کند. این عنوان از یک تکه دیوار نوشته (گرافیتی) واقعی که آلبییک بار بر روی آینه دیده بود، گرفته شده است. آلن بنت (Alan Bennett)، نمایشنامه‌نویس انگلیسی، با یک نمایشنامه در سال ۱۹۷۸ با عنوان «من - من از ویرجینیا وولف می‌ترسم» پاسخ طنزآمیزی داد.

ویرجینیا وولف تا بسیار دیر در زندگی‌اش داستان‌هایش را ایستاده می‌نوشت. او از خواهرش ونسا، یک نقاش، الهام گرفته بود.
——————————-
توضیحات تکمیلی مترجم:

۱: این اشاره نشان می‌دهد خانواده مادری وولف از لحاظ اجتماعی مقام والا و حتی با خاندان سلطنتی فرانسه پیوند غیرمستقیم داشتند.  در جامعه طبقاتی آن زمان انگلیس، چنین تبارهایی اعتبار اجتماعی زیادی محسوب می‌شد.خانه خانواده وولف (به ویژه در محله بلومزبری لندن) یک سالون فرهنگی بود که روشنفکران و هنرمندان بزرگ آن زمان در آن جمع می‌شدند.  نام‌بردن از هنری جیمز (رمان‌نویس بزرگ آمریکایی-بریتانیایی)، جورج الیوت (نام مستعار ماری آن ایونز، رمان‌نویس صاحب‌سبک) و جولیا مارگارت کامرون (عکاس پیشگام و از اقوام نزدیک خانواده) نشان‌دهنده محیط فرهیخته و الهام‌بخشی است که وولف در آن رشد کرد.نویسنده با این جملات می‌خواهد بگوید که ویرجینیا وولف نه تنها در یک خانواده ثروتمند، بلکه در یک محیط فوقالعاده فرهیخته و متصل به حلقه‌های ادبی و هنری اروپا بزرگ شد. این زمینه، نقش مهمی در شکل‌گیری ذهنیت ادبی، جسارت فکری و حتی حس “برتری فرهنگی” او داشت. در واقع، این جملات زمینهٔ اجتماعی و فرهنگیِ پرورش یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان مدرن را ترسیم می‌کند.

۲: این عبارت کنایه‌ای است به تصویر ایده‌آل و سطحی از زندگی خانواده‌های اشرافی که در آن همه چیز به نظر مطبوع، متعارف و بی‌دغدغه می‌رسد. نویسنده با گفتن این که «البته همه چیز کیک عصرانه و شراب نبود» یا «البته زندگی‌اش فقط پالتوی خز و پذیرایی‌های مجلل نبود» بلافاصله این تصویر آرمانی را می‌شکند و به واقعیت تاریک و تلخ پنهان در پشت این ظاهر فاخر اشاره می‌کند.کارکرد ادبی این جمله:به عنوان یک گذار قوی و تباینی عمل می‌کند. پس از توصیف محفل ادبی درخشان و تبار اشرافی وولف در جمله‌های قبلی، حالا نویسنده سویه‌های تراژیک و زخم‌خورده زندگی او را فاش می‌کند.طنز تلخ (Irony) دارد: زندگی‌ای که از بیرون پر از مهمانی‌های ادبی، فرهنگ و تجمل به نظر می‌رسید، در باطن مملو از آزار جنسی، فقدان و بیماری روانی بود.این جمله به خواننده هشدار می‌دهد که تبحر ادبی و جایگاه اجتماعی والای وولف، رنج‌های عمیق او را نباید پنهان کند. در واقع، نویسنده می‌خواهد بگوید: «مراقب باشید که زیر این ظاهر اشرافی و فرهیخته،یک تاریخچه آزار و ترومای شدید نهفته است.» این رویکرد، درک ما را از وولف به عنوان یک نویسنده رنج‌دیده و شکننده، نه صرفاً یک نویسنده نخبه، عمق می‌بخشد.

۳: ویرجینیا وولف از اختلال دوقطبی (که در آن زمان «مانیک-دپرسیو» نامیده می‌شد) رنج می‌برد، در دوره‌ای که هنوز درک علمی از این بیماری وجود نداشت. اطرافیانش تصور می‌کردند او صرفاً مستعد «دوره‌های متناوب جنون» است.این دوره‌ها معمولاً با تغییرات بزرگ زندگی همزمان می‌شدند، مانند مرگ پدرش در ۱۹۰۴.همچنین با دشواری‌های خلاقانه ارتباط داشت: وولف خود می‌گفت هنگام نزدیک شدن به پایانیک رمان «دیوانه» می‌شد. این نشان می‌دهد فشار روانی خلق اثر و فرود پس از اوج خلاقیت، باعث آغاز دوره بیماری می‌شد.نشانه‌های دوره شیدایی (مانیک):در این فاز، او به طور غیرمتعارف پرحرف و بیش‌فعال می‌شد.یک بار به مدت ۴۸ ساعت بدون توقف پشت سر هم حرف زد – رفتاری که از زنی که معمولاً کمرو و محجوب شناخته می‌شد، شوک‌آور بود.این رفتارهای افراطی برای کسانی که وولف را به عنوان فردی درون‌گرا، ظریف و موقر می‌شناختند، حیرت‌آور بود. این تضاد، ماهیت مخرب بیماری دوقطبی را نشان می‌داد که می‌تواند حتی شخصیت‌های به ظاهر باثبات را دچار دگرگونی‌های شدید کند.در عصر ویکتوری/ادواردی، بیماری روانی اغلب به عنوان «جنون» یا «ضعف اعصاب» برچسب می‌خورد و درمانی جز استراحت، انزوا یا بستری شدن در آسایشگاه‌های خشن وجود نداشت. عدم درک این بیماری، رنج وولف را تشدید می‌کرد.اگرچه بیماری او را آزار می‌داد، اما برخی پژوهشگران معتقدند اوج‌های شیدایی به خلاقیت ادبی خارق‌العاده او (مانند جریان سیال ذهن در آثارش) انرژی می‌داد، در حالی که فرودهای افسردگی او را به ژرفای هستی و مرگ می‌کشاند – موضوعاتی که در نوشته‌هایش عمیقاً کاوید.در نهایت، زندگی وولف تجسمی از رابطه پیچیده بین نبوغ، آسیب‌پذیری روانی و فقدان درک پزشکی در دوران پیشامدرن روانپزشکی است.

۴: ویتا سَکویل-وست (Vita Sackville-West) (۱۸۹۲–۱۹۶۲) یکی از شخصیت‌های جذاب، چندبعدی و اثرگذار در ادبیات و زندگی اجتماعی انگلیس در نیمه اول قرن بیستم بود.

پیشینه اشرافی و هویت خانوادگی: او در خانواده‌ای اشرافی متولد شد و در کِنول کَسِل (Knole Castle) — یکی از بزرگ‌ترین خانه‌های اصیل انگلیس — بزرگ شد. اما به عنوان یک زن، حق ارث بردن این ملک و عنوان اشرافی را نداشت، مسئله‌ای که عمیقاً بر هویت و نوشته‌هایش تأثیر گذاشت.این حس تبعیض جنسیتی و بی‌گانگی از میراث خانوادگی، بعدها در رمان «خاندانِ اشرافی» (The Edwardians) و به ویژه در شخصیت اورلاندو در رمان ویرجینیا وولف بازتاب یافت. او رمان‌نویس، شاعر، مقاله‌نویس و منتقد باغ‌سازی بود.مشهورترین اثرش، شعر بلند «سرزمین» (The Land, 1926) است که جایزه «هاوثرندن» را برد و تصویری حماسی از زندگی روستایی انگلیس ارائه می‌داد.رمان‌هایش مانند «خاندان اشرافی» (۱۹۳۰) و «همه شورهای گذشته» (۱۹۳۱) نقدی اجتماعی بر جامعه اشرافی و محدودیت‌هایش بودند.زندگی عاشقانه پُرحاشیه و گرایش جنسی:ویتایک دوجنس‌گرا بود و روابط متعدد هم با مردان و هم با زنان داشت.در ۱۹۱۳ با دیپلمات و نویسنده هارولد نیکلسون ازدواج کرد. این ازدواجی غیرمتعارف اما موفق بود: هر دو روابط خارج از ازدواج داشتند (معمولاً با همجنس خود) اما تا پایان عمر با احترام و عشق عمیقی به هم وفادار ماندند.مهم‌ترین رابطه عاشقانه او با ویرجینیا وولف بود (از حدود ۱۹۲۵ تا اواخر دهه ۱۹۳۰). این رابطه الهام‌بخش رمان «اورلاندو» (۱۹۲۸) شد که هدیه‌ای عاشقانه از وولف به ویتا و کاوشی در سیالیت جنسیت و هویت در طول زمان بود.او روابط مهم دیگری نیز با زنان از جمله ویولت تریفوسیس داشت که گریختن با او به پاریس در ۱۹۱۸یک رسوایی بزرگ اجتماعی ایجاد کرد.او به همراه همسرش هارولد، باغ‌های سیسینگ‌هورست (Sissinghurst Castle Garden) در کنت را خلق کردند که امروز از مشهورترین و زیباترین باغ‌های انگلیس است و توسط بنیاد ملی (National Trust) نگهداری می‌شود.طراحی «باغ سفید» (White Garden) او یک نوآوری تاثیرگذار در باغ‌سازی مدرن بود.ستون‌های هفتگی او درباره باغ‌سازی در روزنامه «آبزرور» بسیار محبوب بودند.رابطه با ویرجینیا وولف:این رابطه برای هر دو خلاقانه و تحول‌بخش بود. وولف تحت تأثیر جسارت، حیات زمینی و اشرافیت رمانتیک ویتا قرار گرفت.ویتا در نامه‌ای معروف نوشت: «او [ویرجینیا] ذهن مرا به آتش کشید، همان‌طور که تو [هارولد نیکلسون] قلب مرا.»«اورلاندو» تجلیل وولف از ویتا بود: شخصیتی که در طول چهار قرن، از مرد به زن تبدیل می‌شود و میراث ادبی و عاشقانه ویتا را جشن می‌گیرد.ویتا سَکویل-وست در نهایت پلی میان دو جهان بود: اشرافیت کهن و مدرنیته رادیکال، عشق همجنس‌خواهانه و ازدواج سنتی، ادبیات نخبه‌گرا و باغ‌سازی مردمی. زندگی پرتضاد او بازتابی از تحولات اجتماعی و فرهنگی عصر خودش است.

۵: حلقه بلومزبری (Bloomsbury Group) یک انجمن غیررسمی اما بسیار تاثیرگذار از روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان انگلیسی در نیمه اول قرن بیستم بود که حول محور ویرجینیا وولف و خواهرش ونسا بل شکل گرفت. این حلقه یکی از مهم‌ترین کانون‌های نوآوری فکری و فرهنگی عصر خود به شمار می‌رود.نام این گروه از محله بلومزبری لندن گرفته شده است، جایی که خانه خواهران استیون (ویرجینیا و ونسا) در شماره ۴۶ میدان گوردون، به محل اصلی گردهمایی‌های آنان تبدیل شد.شکل‌گیری اولیه آن به حدود سال ۱۹۰۵ بازمی‌گردد، پس از مرگ پدرشان (لسلی استیون)، هنگامی که خواهران استیون به بلومزبری نقل مکان کردند و شروع به میزبانی جمعی از دوستان روشنفکر خود کردند.اعضای شاخص:نویسندگان: ویرجینیا وولف، ئی. ام. فورستر، لیوتن استرچی.هنرمندان بصری: ونسا بل (نقاش)، دانکن گرانت (نقاش)، راجر فرای (منتقد هنری و نقاش). اقتصاددانان: جان مینارد کینز (پدر اقتصاد کلان مدرن).منتقدان و فیلسوفان: کلایو بل (منقد هنری)، لئونارد وولف (ناشر و فعال سیاسی).دیگر چهره‌ها: ویتا سَکویل-وست (معشوقه ویرجینیا وولف).ایدئولوژی و ارزش‌های محوری:آزادی فکری و فردگرایی افراطی: باور به اولویت تجربه شخصی، صداقت و اصالت در زندگی و هنر.نقد شدید به ویکتوریانیسم: رد ارزش‌های محافظه‌کارانه، پرهیزگاری جنسی، و ظاهرسازی اجتماعی عصر ویکتوریا.- تأکید بر عقلانیت و مدرنیته: بسیاری از اعضا تحت تأثیر فلسفه جی. ئی. مور بودند که شعار «ارزش غایی در لذت از زیبایی و برقراری روابط شخصی است» را تبلیغ می‌کرد.آزادی جنسی و برابری جنسیتی: بسیاری از اعضا روابط خارج از ازدواج، همجنس‌گرایی و چندزنی را آزادانه زندگی می‌کردند – امری که در آن زمان جسورانه بود.ضد جنگ و صلح‌جویی: بسیاری (مانند ویرجینیا و لئونارد وولف) مواضع ضد جنگ جهانی اول داشتند.نوآوری‌های ادبی و هنری:ادبیات مدرنیستی: ویرجینیا وولف با تکنیک «جریان سیال ذهن» و رمان‌هایی چون «به سوی فانوس دریایی» مرزهای روایت را جابجا کرد.نقد هنری مدرن: راجر فرای با معرفی پساامپرسیونیسم به انگلیس و برگزاری نمایشگاه‌های جنجالی، دیدگاه هنری جامعه را دگرگون کرد.اقتصاد کینزی: جان مینارد کینز بسیاری از ایده‌های انقلابی خود را در گفت‌وگوهای بلومزبری پرورش داد.نشر مستقل: انتشارات هوکارث پرس توسط لئونارد و ویرجینیا وولف تأسیس شد و آثار بسیاری از مدرنیست‌ها (از جمله خود وولف، تس الیوت، کاترین منسفیلد) را منتشر کرد.بلومزبری امروز بیش از یک حلقه تاریخی،یک ایده‌آل فرهنگی است: الگویی از زندگیِ فکریِ آزاد، خلاقیت جمعی و جسارت در شکستن تابوها. خانه‌ها و آثار به جا مانده از آنان (مانند خانه چارلستون، انتشارات هوکارث) همچنان زیارتگاه علاقه‌مندان به مدرنیسم و تاریخ روشنفکری اروپاست.

۶: «بین پرده‌ها» (Between the Acts) آخرین رمان ویرجینیا وولف است که در سال ۱۹۴۱، اندکی پس از خودکشی او، منتشر شد. این اثر تجسم نهایی سبک ادبی، نگرانی‌های فلسفی و شرایط روحی وولف در واپسین سال زندگی‌اش است.خلاصهداستانودرونمایه:- داستان در یک روز از ماه ژوئن ۱۹۳۹ (در آستانه جنگ جهانی دوم) در یک خانه روستایی انگلیسی به نام پوینتز هال می‌گذرد.خانواده الیور و مهمانانشان برای اجراییک نمایش روستایی سالانه گرد هم می‌آیند که توسط یک زن میانسال به نام خانم سواتروس کارگردانی شده است.این نمایش، تاریخ انگلستان را از دوران نخستین تا معاصر به صورت تکه‌تکه و غیرخطی روایت می‌کند و با گفت‌وگوها و اندیشه‌های شخصیت‌های اصلی در هم می‌آمیزد.- درونمایه اصلی: شکنندگی تمدن و هنر در برابر تاریکی جنگ. گسست و پیوست زمان — گذشته چگونه در حال طنین انداز است. نقش هنر به ویژه نمایش در ایجاد معنا و انسجام جامعه. سکوت و ناگفته‌ها بین آدمیان (همان «پرده‌ها»ی میان اعمال و گفتار). زمینه نگارش و ارتباط با خودکشی وولف:وولف در شرایطی بحرانی این رمان را نوشت. خانه لندنی او در میکل‌سفر بلومزبری در جریان بمباران هوایی نازی‌ها (بلیتز) دو بار ویران شد. او و لئونارد به خانه ییلاقی مانهک مون در ساسکس پناه بردند.در زمستان ۱۹۴۱، افسردگی او عمیق‌تر شد.او از بازگشت دورۀ جنون (“go mad”) می‌ترسید. جهان را در آستانۀ فروپاشی می‌دید و ناتوانی هنر در نجات بشریت بر یأسش می‌افزود.او پیش از پایان بازنویسی نهایی رمان، در ۲۸ مارس ۱۹۴۱ خود را در رودخانه اوز غرق کرد. نسخه منتشرشده، با ویرایش لئونارد به چاپ رسید.این رمان را «وداع هنری وولف با جهان» می‌دانند: اثری که هم ستایش هنر است و هم اعتراف به ناتوانی آن در برابر بربریت.در آن، نبوغ ادبی وولف تا واپسین لحظات درخشان است، اما سایه مرگ بر هر صفحه سنگینی می‌کند.امروزه «بین پرده‌ها» نه تنها به عنوان یک کشف مدرنیستی، بلکه به عنوان سندی از روانِ یک نابغه در مرز پرتگاه مطالعه می‌شود. دریک کلام، این رمان آخرین نفس‌های خلاقیت وولف در جهانی است که به گمان او داشت نفس‌های آخر خود را می‌کشید.

۷: این جمله به صورت طنزآمیز و کنایه‌آمیز اشاره می‌کند که شروع حرفه نوشتاری وولف با موضوعی به ظاهر پیش‌پاافتاده و عاطفی (مرگ سگ خانواده) همراه بود در حالی که او بعدها به یکی از جدی‌ترین و عمیق‌ترین نویسندگان مدرنیست جهان تبدیل شد. این تضاد، گویی طنز تقدیر است.

۸: عنوان “HARDY HAR HAR” یک کنایه طنزآمیز و چندلایه است که به چند طریق با محتوای داستان مرتبط می‌شود:۱. بازی با نام “Hardy” (توماس هاردی):“Har Har” تقلید آوایی خندهٔ تمسخرآمیز و اجباری است (مثل «ها ها» در فارسی).نویسنده با ترکیبHardy + Har Har در واقع می‌گوید: «هاردیِ هاها!» — انگار که خود هاردی دارد به مسخره می‌خندد.۲. کنایه به ناامیدی و پوچی دیدار:دیدار وولف با هاردی (نویسنده بزرگ مسن‌تر) به جای الهام‌بخش بودن، مسخره، ناامیدکننده و پوچ از آب درآمد.“Har Har” نمایانگر خندهٔ تلخ و ناامیدانه وولف (یا راوی) از این است که چطور یک غول ادبی می‌تواندچنین سرد، بی‌تفاوت و غیرالهام‌بخش باشد.به طور خلاصه، این عنوان هوشمندانه پوچی دیدار، شکست انتظارات و طنز تلخ تقدیر را در قالب یک بازی زبانی فشرده می‌سازد.

۹: این اشتباه املایی (“Woolf” → “Woof”) که در عنوان بخش به شکل VIRGINIA WOOF آمده، یک شوخی ادبی چندلایه و هوشمندانه است که به طور مستقیم به محتوای بخش مرتبط است. ۱. ارتباط با موضوع سگ (Flush):“Woof” در انگلیسی صدای پارس سگ (”ووف! ووف!”) را نشان می‌دهد.از آنجا که این بخش دربارهٔ کتاب “Flush” — زندگینامهٔ طنزآمیزیک سگ — نوشته شده، تغییر “Woolf” به “Woof” یک شوخی زبانی مرتبط ایجاد می‌کند: گویی ویرجینیا وولف خودش تبدیل به یک سگ شده یا کتابش آنقدر سگ‌محور است که نامش هم “پارس” می‌کند! وولف نویسنده‌ای بسیار جدی، عمیق و آزمایش‌گر بود که با آثاری مانند “اتاقی از آن خود” و “به سوی فانوس دریایی” شناخته می‌شد.اما کتاب “Flush” اثری سبک، طنز و “غیرمتعهد” بود که از نظر برخی حاشیه‌ای تلقی می‌شد.عنوان “Virginia Woof” به طور طنزآمیز اشاره می‌کند که گویی نوشتن این کتاب، موقتاً جایگاه ادبی “جدی” وولف را به “پارس سگ” تقلیل داده است!


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
اچ .جی. ولز
گرترود استاین
جک لندن





نظر شما درباره این مقاله:







برای ترانه علیدوستی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 8:28

برای ترانه علیدوستی


ماندانا زندیان

«تو كه ترجمان صبحی، به ترنّم و ترانه
  لب زخم‌ديده بگشا، صف انتظار بشكن
  سرِ آن ندارد امشب كه برآيد آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم كار بشكن»
محمدرضا شفیعی‌کدکنی

 

دوستت دارم
وَ تیر می‌کشد خیابان در انگشت‌هایم، بلند،
شبیهِ دار وُ
سر می‌رود زمان
از قرارِ قدرت وُ
پروانه می‌شود مرگ
در زبان تازه‌ای که زندگی‌ست.

دوستت دارم
وَ چرخ می‌زند ماه
در امواج دست‌هایت، سرخ وُ
ورق می‌خورد
جهان
در صدای سرب وُ
ماهیان در امتداد زخم‌هایت
دریا می‌شوند.

دوستت دارم
وَ عشق
طوبای خلوتی‌ست برای التیام وُ
نور
آشیان امنی برای آینه
تا عبور کند
از غیاب،
گرم شود، مرور کند
حرف‌هایت را
که گلوی مرزهای بسته را باز می‌کنند وُ
زمان را باردارِ صدایی که
غرق نمی‌شود در باد وُ
آب
خاک
درخت می‌شود
از تماشای زنی
که تویی.

 

ماندانا زندیان
پنجم دی ۱۴۰۴ (دسامبر ۲۰۲۵)

 





نظر شما درباره این مقاله:







پشتیبانی جبهه ملّی ایران از اعتراضات مدنی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 21:29

پشتیبانی جبهه ملّی ایران از اعتراضات مدنی






نظر شما درباره این مقاله:







ماجرای سد کرج در ایران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 20:23

ظهور مصرف‌گرایی انبوه، سیاست وعده‌ها و جنگ سرد در جهان سوم

ماجرای سد کرج در ایران


سیروس شایق

مطالعات خاورنزدیک، دانشگاه پرینستون

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش اول

مقدمه مترجم: در بسیاری از جوامع نفتی و اقتدارگرا، مصرف‌گرایی نه صرفاً یک الگوی رفتار اقتصادی، بلکه مهم‌ترین میدانِ کنش اجتماعی است. این وضعیت تنها یک ویژگی فرهنگی نیست، بلکه پیامد ساختاریِ ترکیب دولت‌های رانتی، انسداد سیاسی، نبود پروژه‌های جمعی و تخریب نهادهای عمومی است. در چنین بافتی، مصرف‌گرایی کارکردهای سیاسی پیدا می‌کند: جایگزین کنش مدنی می‌شود، تخیل جمعی را می‌بلعد، و نوعی «حال‌زدگی» (presentism) فراگیر تولید می‌کند. یعنی این که فقط زمان حال واقعی است و وجود دارد.

در چنین کشورهایی حاکمیت به‌جای حل مسائل ساختاری — از بیکاری و فساد تا بحران مشروعیت — از «سیاست مشغول‌سازی» (Politics of Diversion) برای کنترل جامعه استفاده می‌کند. سیاست مشغول‌سازی مجموعه‌ای از سازوکارهای فرهنگی، رسانه‌ای و اقتصادی است که هدفش منحرف کردن توجه شهروندان از مسائل بنیادی و جایگزین کردن آن با سرگرمی، مصرف، بحران‌های ساختگی یا ترس کنترل‌شده است. این مقاله نشان می‌دهد که چرا چنین سیاستی در جوامع نفتی کارآمدتر است، چه ابزارهایی دارد، و چه پیامدهایی برای آینده، نهادها و تخیل سیاسی جامعه ایجاد می‌کند.

در جوامعی که نهادهای پاسخگو وجود ندارند، اقتصاد وابسته به رانت است، حاکمیت مشروعیت انتخاباتی ندارد و نارضایتی اجتماعی گسترده است، دولت‌ها برای حفظ ثبات سیاسی، به‌جای اصلاح ساختاری، از سیاست مشغول‌سازی استفاده می‌کنند.

هدف آن، همان‌گونه که نظریه‌پردازان علوم سیاسی (از چالمرز جانسون تا جیمز اسکات) اشاره کرده‌اند، «مصرف انرژی اجتماعی در حوزه‌های بی‌خطر» است.

سیاست مشغول‌سازی (Politics of Diversion) را می‌توان چنین تعریف کرد: مجموعه‌ای از سازوکارهای حکومتی و رسانه‌ای که توجه مردم را از مسائل واقعی به سمت موضوعات هیجانی، کم‌خطر یا بی‌اهمیت منحرف می‌کند تا نارضایتی اجتماعی خنثی شود و امکان سازمان‌دهی سیاسی از بین برود. این سیاست نوعی «مهندسی تخیل جمعی» است: به‌جای اینکه مردم درباره آینده، عدالت یا حکمرانی بیندیشند، ذهن‌شان درگیر سرگرمی، مصرف یا مناقشات ساختگی می‌شود.

چرا سیاست مشغول‌سازی در جوامع نفتی مؤثرتر است؟ مهمترین علت آن عدم نیاز دولت به مالیات است. در نظریهٔ دولت مدرن گفته می‌شود: «مالیات، سرچشمهٔ پاسخگویی است.»

اما در دولت‌های نفتی دولت از مردم پول نمی‌گیرد، پس نیازی به پاسخگویی نمی‌بیند. بنابراین برای مدیریت جامعه، به‌جای پاسخ‌گویی، از مشغول‌سازی استفاده می‌کند.

درآمدهای نفتی اجازه می‌دهد دولت رسانه‌های پرتولید بسازد، صنعت سرگرمی عظیم بسازد. اما پیامدهای سیاست مشغول‌سازی چه میتواند باشد. در جامعهٔ کوتاه‌مدت (Presentism) وقتی آینده تیره است و مصرف‌گرایی تقویت می‌شود، جامعه به «اکنونِ فوری» سقوط می‌کند. پس‌انداز نمادین (دانش، مهارت، مشارکت سیاسی، هویت جمعی) نابود می‌شود. سیاست مشغول‌سازی فقط مردم را منحرف نمی‌کند، بلکه نهادهای مستقل را نیز تضعیف می‌کند: دانشگاه برای جوانان فط مدرک‌سازی می کند. NGO ها فرمالیته یا امنیتی هستند و روشنفکر حاشیه می شود. مطبوعات نیز به شدن زیر کنترل حکومت قرار دارند.

نتیجه: قلمرو غیرمصرفیِ فکر در جامعه فرو می‌ریزد. سیاست مشغول‌سازی، یکی از مهم‌ترین ابزارهای حکومت‌های نفتی و اقتدارگرا برای کنترل جامعه است. این سیاست به‌ظاهر «آرامش» می‌آورد، اما در واقع نهادها را تضعیف می‌کند، تخیل جمعی را فقیر می‌سازد، آینده را مسدود می‌کند و جامعه را به مصرف و هیجان لحظه‌ای تقلیل می‌دهد. در بلندمدت، سیاست مشغول‌سازی نه‌تنها مشکلات را حل نمی‌کند، بلکه ظرفیت جامعه برای حل مسئله را به‌طور کامل از بین می‌برد.

در اینجا لازم است که جهت مقایسه ودرک بهتر موضوع نگاهی هم به جامعه مصرف گرا در غرب داشته باشیم. مصرف‌گرایی در غرب در خلأ تاریخی و نهادی شکل نگرفت. در جوامع اروپایی و آمریکای شمالی، از قرن نوزدهم به بعد، نهادهای متنوعی در کنار بازار رشد کردند. احزاب سیاسی مشارکت و بسیج را فراهم می‌کنند. اتحادیه‌های کارگری نقش میانجی میان قدرت اقتصادی و نیروی کار را بازی کرده‌اند. دانشگاه‌های مستقل از حکومت، هرچند تحت فشارهای اقتصادی، همچنان از سطحی قابل قبول از استقلال برخوردارند. انجمن‌ها و سازمان‌های مدنی ها عرصه‌هایی برای گفت‌وگو و کنش جمعی می‌سازند. مطبوعات آزاد یا نیمه‌آزاد جریان نسبی اطلاعات را تضمین می‌کنند و سنت‌های فلسفی، هنری و ادبی زنده حتی اگر نخبه‌گرا یا محدود باشد به حیات نقد و خلاقیت ادامه می‌دهند.

وجود این نهادها دو پیامد اساسی دارد. نخست، مصرف‌گرایی نمی‌تواند همۀ زندگی ذهنی را در خود ادغام کند و به عامل مطلق شکل‌دهندۀ ذهنیت جمعی تبدیل شود. دوم، افراد حتی کسانی که عمیقاً در منطق مصرف غوطه‌ورند در محیطی زندگی می‌کنند که رقیب‌های واقعی برای مصرف‌گرایی وجود دارد: سیاست، کنش مدنی، اخلاق، هنر، نظریه و تفکر انتقادی. این رقیبان به‌عنوان «کانال‌های بدیل» عمل می‌کنند و اجازه می‌دهند تجربهٔ انسانی تنها در قالب خرید، کالا و برند تعریف نشود، تمامی آنچه که نه در دوره محمد رضا شاه وجود داشته و نه بعد از انقلاب. (حتی شاید بتوان در مقاله ای دیگر نشان داد که گرایش جوانان از اوخر دهه ۱۳۴۰ به مذهب و اسلام سیاسی خود نوعی مقاومت ناخودآگاه در برابر جامعه مصرفی و ارزش های غربی موجود در آن در دوره محمد رضا شاه بوده است).

پس به طور کاملاً خلاصه و مطابق با آنچه توضیح داده شد مصرف‌گرایی در جامعه ایران به ویژه پس از واقعه ۲۸ مرداد به مهمترین هدف حکومت برای ساکت کردن و مشغول نمودن مردم در نظر گرفته شده بود. این مصرف گرایی تا به امروز همچنان ادامه یافته و اگر حکومت جمهوری اسلامی به شکل و نحوه لباس پوشیدن افراد کاری نداشت و برای نوشیدنی‌های الکی و جشن‌های خصوصی سختگیری نمی‌کرد و بخش زیادی از درآمد ملی را برای پروژه‌هایی چون غنی‌سازی و گروه‌های نیابتی به هدر نمی‌داد می‌توانست امروز بدون مشکلات بسیار کمتری همچنان درصد زیادی از مردم را در پشت خود داشته باشد. در واقع مشکل بخش عمده‌ای از مخالفان به ویژه طرفداران سلطنت بیشتر متوجه تحلیل رفتن جامعه مصرفی و عدم امکان زندگی در رفاه همچون پیش از انقلاب است به ویژه از طریق مقایسه با کشورهای حاشیه خلیج فارس که پنجاه سال پیش هر کدام شبیه به شهرهای کوچکی بیشتر نبودند. بنابراین نبود آزادی‌های مدنی از آنجا که پیش از انقلاب نیز نایاب بودند برای طرفداران بازگشت سلطنت مسئله مهمی تلقی نمی‌گردد و قرار هم نیست که با آمدن سلطنت این قبیل آزادی‌ها در جامعه نقش موثری بازی کنند.

این مقاله به بررسی دو فرآیند درهم‌تنیده‌ای می‌پردازد که به شکل‌دهی زندگی در تهران در دهه ۱۹۵۰ کمک کردند. یکی از آنها تقاضای سیری‌ناپذیر برای برق بود، بخشی از افزایش انتظارات عمومی برای کالاهای مصرفی انبوه و استانداردهای بالاتر زندگی که از میانه قرن آغاز شد و دیگری ساخت یک سد عظیم برق‌آبی (hydro-electrical dam) بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱، برای پاسخ به آن تقاضا، روی رودخانه کرج در ۶۰ کیلومتری شمال تهران، با ارتفاع ۱۸۰ متر و طول ۳۹۰ متر (۱). این داستان دوگانه، و به‌طور خاص نقش حیاتی که کنشگران اجتماعی در آن ایفا کردند، تعاملات جامعه- دولت و داخلی- جهانیِ خاصِ کشورهای پسااستعماری جهان سوم در دوران جنگ سرد را روشن می‌سازد.

جامعه مصرف‌گرای انبوهی که در دهه ۱۹۵۰ در تهران و پس از آن در سراسر ایران شروع به ظهور کرد، یک اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره نبود (۲). در حالی که در غرب، مصرف‌گرایی انبوه قرن بیستم ریشه در ظهور مصرف‌گرایی قرون هفدهم و هجدهم داشت، در ایران خاستگاه آن به قرن نوزدهم بازمی‌گردد (۳). این زمانی بود که کالاهای غربی، روسی، انگلیسی- هندی و عثمانی به مقدار بیشتری نسبت به قرن هجدهم دچار هرج ومرج به ایران می‌رسیدند، که با ثبات بیشتر ایران تحت قاجارها (۱۷۹۴-۱۹۲۵) و قراردادهای تجاری تحمیل‌شده توسط چند قدرت اروپایی تسهیل می‌شد. پس از میانه قرن، درباریان و تاجران ثروتمند، به ویژه در پایتخت رو به رشد تهران، شروع به نمایش آشکارتر ثروت کردند (۴). سیاست‌های توده‌ای انقلاب مشروطه (۱۹۰۵-۱۹۱۱) به محبوبیت برخی کالاها مانند عکس (photographs) کمک کرد، و در عین حال بحث‌ها درباره مصرف برخی کالاهای وارداتی مانند پارچه غربی تشدید شد (۵). در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، دولت رضاشاه پهلوی (۱۳۰۰/۱۳۰۴-۱۳۲۰) جاده‌ها و راه‌آهن‌هایی را گسترش داد که به ایجاد یک بازار ملی کمک نمود. یک طبقه متوسط مدرن نوظهور به جمعیت کوچکی که توانایی خرید کالاهای مصرفی را داشتند، پیوست. در بزرگ‌ترین شهرهای ایران، خیابان‌های جدیدی که با مغازه‌های مدرن احاطه شده بودند، مرکزی برای بازاریابی، فروش و خرید چنین کالاهایی بودند، در حالی که فضاهای تفریحی جدیدی مانند پارک‌ها و رستوران‌های نوظهور «با سبک غربی که غذاهای غربی سرو می‌کردند» فرصت‌هایی برای نمایش برخی از آنها فراهم می‌آوردند (۶).

با این حال، این وضعیت بسیار با مصرف‌گرایی انبوهی که در نیمه دوم قرن رشد کرد، فاصله داشت (۷). بی‌ثباتی سیاسی پس از انقلاب [مشروطه]، جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم هر یک بر عادات مصرف‌گرایانه تأثیر منفی گذاشتند. دولت استبدادی رضاشاه توجه کمی به مصرف و توجه زیادی به تولید و ساخت‌وساز داشت، که نمونه آن تأمین مالی راه‌آهن سراسری ایران از طریق مالیات سنگین قند و چای بود.

پایه طبقات اجتماعی برای مصرف‌گرایی انبوه هنوز فراهم نبود و تا دهه ۱۹۵۰ تبلور نیافت. در طول آن دهه، به ویژه طبقات متوسط تهران سریع‌تر رشد کردند. آنها حضور خود را در شهری افزایش دادند که جمعیت آن بین سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دو برابر شد و به دو میلیون نفر رسید، و پول و زمان بیشتری برای خرید و لذت بردن از کالاها داشتند. دلایل کلیدی این تحول، افزایش - و پس از ۱۳۴۲، رونق - اشتغال دولتی بود، که عمدتاً به دلیل رشد درآمدهای دولت پس از توافق ۵۰-۵۰ ایران در سال ۱۳۳۳ با یک کنسرسیوم نفتی بین‌المللی، و یک سیاست پولی لیبرال که وام‌ها را به‌راحتی در دسترس قرار می‌داد (۸).

اشتباه نکنید، آغاز جامعه مصرف‌گرای انبوه در تهران دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بی‌نقص نبود. شیوه‌های مختلف خرده‌فروشی، بازاریابی و خرید هم‌زیستی داشتند و ادامه خواهند یافت. از همه مهم‌تر، اکثر تهرانی‌ها، از جمله بسیاری از مهاجران استانی، فقیر باقی ماندند و در درجه اول خواستار کالاهای اساسی ارزان‌تر - غذا، پارچه، سوخت - بودند. برای مثال، در سال‌های ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳، موجی از اعتراضات علیه گرانی کالاهای اساسی تهران را به لرزه درآورد. با این حال، تغییرات اجتماعی- جمعیتی و سیاسی-اقتصادی فوق‌الذکر، جامعه مصرف‌گرای انبوه صدها هزار نفر از افراد طبقات بالا و متوسط در تهران و شهرهای استان‌ها را پدید آورد. تقاضای برق به شدت افزایش یافت، آگهی‌ها رونق گرفت، جشنواره‌های مصرف‌کننده و سایر تکنیک‌های مدرن بازاریابی شکوفا شدند و فروشگاه‌های بزرگ زنجیره‌ای افتتاح شدند، در حالی که انتقادهای تند علیه «مادی‌گرایی» بلندتر می‌شد (۱۰). مصرف‌گرایی انبوه جذابیتی رویاگونه بر فقرا نیز اعمال می‌کرد.

در اینجا استدلال خواهم کرد که این رشد مصرف‌گرایی انبوه به‌طور قابل توجهی تحت تأثیر یک فرآیند داخلی و دو فرآیند جهانی شکل گرفته است (۱۱). درک این فرآیندها، همراه با تغییرات اجتماعی- جمعیتی و سیاسی- اقتصادی که به اختصار ترسیم شد، به توضیح این مسئله کمک می‌کند که چرا می‌توانیم از یک جامعه مصرف‌گرای انبوه در حال ظهور در تهران دهه ۱۹۵۰ صحبت کنیم، در زمانی که زندگی مادی اکثریت ساکنان شهر تحت سلطه کمبود بود (۱۲).

در عرصه داخلی، انتظارات مادی توسط یک «سیاست وعده» (politics of promise) شعله‌ور شد که همراه با سرکوب شدید (به ویژه علیه چپ‌گرایان) و مقداری جذب و همکاری، در سال ۱۹۵۳ توسط محمد رضا شاه پهلوی و سیاستمداران و تکنوکرات‌های نخبه‌اش برای کمک به تثبیت دولت لرزانشان پس از یک کودتای سیا- سلطنت‌طلب که نخست‌وزیر محبوب، محمد مصدق را سرنگون کرد، آغاز شد (۱۳).( پیش از ۱۹۶۳ شاه بیشتر در جایگاه اول میان برابر ها (primus inter pares) قرار داشت تا یک فرمانروای خودکامه، اما پس از ان به سوی خودکامگی رفت). بخشی از این سیاست، همان سیاست پولی لیبرال مذکور بود که بین سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ به پنج برابر شدن واردات کمک کرد (۱۴)، به ویژه واردات کالاهای مصرفی انبوه غربی. این کالاها به نوبه خود برخی تولیدکنندگان ایرانی را تشویق کردند تا تکنیک‌های بازاریابی مدرن را اقتباس کنند.

این تحولات روی داخلی/وطنی سکه‌ای بود که نظرگاه جهانی آن شتاب‌گیری در مصرف‌گرایی انبوه در دهه ۱۹۵۰ بود، به ویژه در «جهان اول» سرمایه‌داری اما همچنین در بخش‌های «جهان دوم» شوروی و اروپای شرقی (۱۵). از طریق افزایش صادرات، این شتاب بر مکان‌ها و طبقات خاصی در کشورهای «جهان سوم» تأثیر گذاشت (۱۶). این رقابتِ مدل‌های مصرف‌گرایی در مقابل کمونیسم بود که در جهان سوم نیز به اجرا درآمد (۱۷).

در این چارچوب، اولین دلیل کلیدی برای ساخت سد کرج توسط دولت ایران، پاسخ به تقاضای مصرف‌گرایانه عمومی برای برق بود. این تقاضا همچنین پیامدهای سیاسی خارجی داشت که دلیل دوم برای ساخت سد را تشکیل می‌دهد. ایالات متحده به دلیل نفت و مرز طولانی ایران با شوروی به این کشور علاقه‌مند بود (۱۸)، و پس از کودتای ۱۹۵۳ به حامی دولت دست‌نشانده ایران تبدیل شد. مقامات ایرانی فشارهای مصرف‌گرایانه‌ای را که در داخل احساس می‌کردند، به واشنگتن منتقل کردند. این تاکتیک به حفظ نگرانی‌های آمریکا درباره ثبات ایران کمک کرد: دولت آمریکا احساس می‌کرد علیرغم مخالفت‌های فنی و مالی کارشناسان فنی آمریکایی و کنگره ایالات متحده، باید به تأمین مالی سد کمک کند (۱۹). دلیل سوم برای ساخت سد، مرتبط با دلیل اول، اشتیاق شاه برای مشروعیت‌بخشی به خودش و تمایل تکنوکرات‌های ایرانی به «ساخت پروژه‌های بزرگ» در توسعه بود (۲۰). در مجموع، در حالی که سد کرج توسط دولت ساخته و بخشی توسط ایالات متحده تأمین مالی شد، صرفاً یک پروژه دولتی نبود، بلکه توسط تهرانی‌ها باعث شد و تقاضا شد، و به این معنا به آنان نیز تعلق داشت (۲۱).

استدلال مبنی بر اینکه در ایران پساکودتا، خواسته‌های مادی مردمی، به ویژه خواسته‌های طبقات متوسط شهری، بر برنامه‌ریزی دولتی سد و برق و به طور گسترده‌تر بر سیاست خارجی و سیاست داخلی (وعده‌ها) تأثیر گذاشت، فراتر از ایران نیز کاربرد دارد (۲۲). این به ما کمک می‌کند تا تعاملات بین جنگ سرد و توسعه جهان سوم، و در فرآیند اخیر، ارتباط بین کنشگران اجتماعی و دولتی را درک کنیم (۲۳). بر اساس تحلیل‌های موجود و تقویت آن‌ها، اُد آرنه وستاد (Odd Arne Westad) نشان داده است که جهان سوم یک عرصه مرکزی جنگ سرد بود (۲۴). به طور مشابه، دیوید انگِرمَن و کورینا اونگر (David Engerman and Corinna Unger) از یک تاریخ جهانی مدرنیزاسیون دفاع کرده‌اند که آن را «نه به عنوان یک صادرات آمریکایی، بلکه به عنوان یک پدیده جهانی که به شدت مورد منازعه بود، هم بین بلوک‌ها و هم در درون آن‌ها» مطالعه می‌کند. در نتیجه، آنان خواستار «مطالعات محلی به عنوان یک راه عالی برای مطالعات جهانی مدرنیزاسیون بدون از دست دادن دیدگاه نسبت به شرایط منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی» شده‌اند (۲۵). تحلیل من در اینجا بر این دستورکارهای پژوهشی همپوشان بنا شده، اما فراتر از تمرکز مشترک آن‌ها بر نخبگان دولتی، سازمان‌های غیردولتی و سازمان‌های بین‌المللی می‌نگرد (۲۶).

تحلیل‌های توسعه و جنگ سرد در جهان سوم نیاز دارند که مردم عادی را جدی‌تر در نظر بگیرند. اگرچه توسعه جهان سوم توسط نخبگان رهبری می‌شد، اما همچنین توسط انتظارات مادی و اغلب مصرف‌گرایانه انبوه، به ویژه در میان طبقات متوسط شهری قابل توجه - و در بسیاری از نقاط جهان در حال رشد - به پیش رانده می‌شد. در طول جنگ سرد، این بدان معنا بود که حامیان آمریکایی یا شوروی یا دیگر حامیان غربی و شرقی، هم تحت تأثیر نخبگان و هم تحت تأثیر جامعه دولت‌های دست‌نشانده خود قرار داشتند. در جهان سوم، «دولت» همیشه پروژه‌های توسعه را به زور به «حلقوم جامعه» فرو نمی‌برد (۲۷). این پروژه ها معمولاً با رضایت و حمایت طبقه متوسط شهری و یا دیگر کنشگران اجتماعی غیرفرودست همراه بود و یا حتی آنها برای اجرای این پروژه ها فشار می‌آوردند (۲۸). به عبارت دیگر، کنشگران نخبه و کنشگران یا قربانیان فرودست - که تمرکز اکثر محققان توسعه است - تنها کسانی نبودند که درگیر توسعه بودند یا از آن تأثیر می‌پذیرفتند.

این به معنای یکسان بودن همه طبقات متوسط جهان سوم نیست. آن‌ها تفاوت‌های زیادی داشتند، از جمله از نظر سیاسی. طبقات متوسط شهری ایران، از سال ۱۹۵۳ در یک دولت به طور فزاینده استبدادی، مانند عموم جمعیت کشور، محروم از حقوق سیاسی بودند و از این نظر، مثلاً با همتایان هندی خود اشتراک کمی داشتند. با این حال، در سراسر جهان سوم پس از جنگ، صفوف طبقات متوسط گسترش یافت، انتظارات مادی آنها رشد کرد و بر موجی از مصرف‌گرایی انبوه سوار شدند که اوج آن در غرب سرمایه‌داری بود (اما شرق کمونیستی را نیز لمس کرد) (۲۹). در حالی که جهان سوم یک بازار جزئی برای شرکت‌های غربی بود، در نگاه بیننده طبقه متوسط جهان سوم، کالاهای به نمایش درآمده در مغازه‌ها و آگهی‌ها به مراتب فراتر از تجربیات پیش از جنگ آنان بود. این وضعیت، همراه با عطش عمومی‌تر برای استانداردهای بالاتر زندگی، تأثیر قابل توجهی داشت، هم بر توسعه اقتصادی و هم بر سیاست جنگ سرد.

در نامه‌ای در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴ هجری خورشیدی) که «ساکنان خیابان باقرآباد تهران» به سردبیر روزنامه اطلاعات، بزرگترین روزنامه ایران، ارسال کردند، چنین شکایت کرده بودند: «ما مجبور شده‌ایم از کارخانه چرم خویی (Khui Leather Factory)... برای روشنایی استفاده کنیم... [اما] متأسفانه، تنها چیزی که از برق دیده‌ایم یک سیم و [چند] ابزار است. ... بنابراین، ما درخواست می‌کنیم که بازرسان ویژه [دولتی]... به شرکت دستور دهند تا تعهدات کتبی خود را انجام دهد.» ساکنان باقرآباد تنها نبودند، و خشم نسبت به کالاها و خدمات معیوب در مطبوعات ایران پس از کودتا فراوان بود (۳۰).

تهرانی‌ها یک دهه زودتر، در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که به گیرنده رادیویی قابل اطمینانی نیاز داشتند، شروع به اهمیت دادن به برق کرده بودند. این افزایش اندک تقاضای برق تأمین شد زیرا از سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸ ش)، تهرانی‌ها تنها ۸.۵ مگاوات از کل ۱۰.۵ مگاوات برق موجود برای شهر را مصرف می‌کردند. این افزایش چشمگیری نسبت به ۱.۵ مگاوات در سال ۱۹۳۴ بود، سالی که دولت وارد بازار برق پایتخت شد. تا دهه ۱۹۴۰(۱۳۱۹ ش)، «مردم از برق استقبال نمی‌کردند و حاضر نبودند چراغ‌های نفتی خود را کنار بگذارند، به حدی که شهرداری مجبور شد صدور پروانه خرید مغازه‌ها در خیابان‌های لاله‌زار و اسلامبول را منوط به [اشتراک] برق کند.» تصادفی نبود که اگرچه کل تولید برق ایران از ۲۰ مگاوات در سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸ ش) به ۹۰ مگاوات در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ ش) افزایش یافته بود، نرخ مصرف غیرصنعتی آن در ۲۳ درصد، به میزان قابل توجهی کمتر از نرخ همسایگانش باقی ماند و مصرف سرانه ۱۲ کیلووات‌ساعتی آن تحت الشعاع مصرف ۳۲ کیلووات‌ساعتی ترکیه و ۶۴ کیلووات‌ساعتی لبنان در همان سال قرار گرفت (۳۱).

حدود همین زمان بود که دولت شروع به جدی گرفتن توسعه برق نمود. یک دلیل این بود که دیدگاهی یکپارچه‌تر از توسعه را اتخاذ کرد (۳۲). در سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۵ ش)، دولت یک شرکت آمریکایی، موریسون- کندسن (Morrison-Knudsen)، را مأمور تهیه یک برنامه توسعه مصرف‌گرا- تولیدمحور کرد (۳۳). در مورد برق، این شرکت گزارش داد که نیروگاه‌های برق آبی باید منتظر اندازه‌گیری‌های ضروری جریان رودخانه‌ها بمانند. برای حال، آن‌ها توصیه کردند که نفت و گاز فراوان ایران باید در چهل و چهار شهر، برای تأمین انرژی نیروگاه‌های کوچک دیزلی و نیروگاه‌های بزرگتر توربین بخار استفاده شود (۳۴). در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش)، سازمان برنامه جدید (Plan Organization/ PO) یک برنامه دقیق‌تر را سفارش داد. نویسندگان برنامه، شرکت آمریکایی مشاوران خارج از کشور، رویکرد ترکیبی موریسون- کندسن را حفظ کردند: برق «در تولید صنعتی... [و] در ارتقای استانداردهای زندگی ضروری است.» این برنامه همچنین تأکید کرد که شبکه‌های برق خصوصی و در نتیجه غیرمتمرکز، پرهزینه و غیرقابل اطمینان ایران از نیازهای فعلی عقب‌تر است و به زودی کاملاً ناکافی خواهند بود. این برنامه ساخت نیروگاه‌های حرارتی مرکزی با سوخت نفت به ظرفیت کل ۲۲۰ مگاوات تا سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۶ ش) و «بررسی فوری... نیروگاه‌های آبی» را توصیه کرد. اگرچه گران‌تر از نیروگاه‌های حرارتی شهری بودند، سدهای ساخته شده در مناطق کوهستانی برق ارزان‌تری تولید می‌کردند که در نهایت هزینه‌های ساخت را جبران می‌کرد (۳۵). به زودی پیشرفت‌هایی حاصل شد. شهرداری تهران در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷) یک ژنراتور ۸ مگاواتی وستینگهاوس آمریکا را نصب کرد؛ در سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱ هجری خورشیدی)، بنگاه برق تهران که در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش) تأسیس شده بود، پیشنهاد داد به زودی ظرفیت برق پایتخت را به ۷۵ مگاوات افزایش دهد. تا مارس ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ش)، سازمان برنامه بودجه‌ای را به چهل و هشت شهر منتقل کرده بود تا آن‌ها بتوانند نیروگاه‌هایی به ظرفیت کل ۲۵.۳ مگاوات بسازند، و تا آن پاییز ظرفیت تهران به ۲۱ مگاوات افزایش یافته بود. یک گزارش تجاری تأیید کرد: «از سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ ش) شرایط بهبود یافته است (۳۶).»


قدیمی ترین تصویر موجود از میدان کرج. من تصویر سیاه و سفید قدیمی را اصلاح و با هوش مصنوعی رنگی کردم (مترجم)

بسیاری از پیشرفت‌ها هنوز تنها روی کاغذ وجود داشتند (۳۷)، و برنامه هفت‌ساله ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش) به جای سازماندهی مجدد شبکه‌های معیوب و خصوصی، تنها آن‌ها را تقویت کرد. در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰ ش)، بسیاری از طرح‌های بزرگتر زمانی متوقف شدند که تحریم بین‌المللی نفت، به رهبری بریتانیا برای مجازات ایران به دلیل ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس (Anglo-Iranian Oil Company) (AIOC)، بودجه ایران را به شدت کاهش داد (۳۸). واردات تجهیزات تولید برق کاهش یافت (۳۹). برای بدتر کردن اوضاع، این دقیقاً زمانی بود که تقاضای برق به سرعت افزایش یافت. در تهران، خانواده‌ها شروع به نصب ژنراتورهای کوچک برای خود و همسایگانشان کردند (۴۰). مردم روشنایی بهتر را مطالبه می‌کردند و صحبت‌ها درباره کاربردهای جدید برق، به ویژه لوازم خانگی، گسترش یافت. در حالی که واردات لوازم خانگی در سال‌های میان دو جنگ آغاز شده بود، تنها اکنون بود که برنامه‌های توسعه نقش آن‌ها را در ارتقای سطح زندگی نشان می‌دادند و مجلات محبوب از سهم آن‌ها در مصرف انبوه غربی ابراز شوق می‌کردند (۴۱).

به طور خلاصه، تا سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ ش)، اصلاحات برقی به موضوعی مورد علاقه عموم تبدیل شده و در جریان بود، و تقاضا در حال افزایش بود، اما اجرا به شدت عقب افتاده بود. چهل هزار خانواده تهرانی در انتظار رسیدگی به درخواست اشتراک خود بودند. برآوردها درباره نیازهای آتی به سرعت افزایش می‌یافت، که بازتابی از رشد سریع جمعیت شهر از حدود یک میلیون نفر در سال ۱۹۵۰ (۱۳۲۹ ش) به دو میلیون نفر در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش) نیز بود (۴۲). اقدام سریع ضروری بود، و در واقع بهبودهایی حاصل شد.

کل هزینه‌های ایران برای واردات تجهیزات تولید برق، از جمله توسط سرمایه‌گذاران خصوصی، از ۱۲۰.۶ میلیون ریال در سال ۱۹۵۳ (با افت به ۹۴.۷ میلیون ریال در سال ۱۹۵۴) به ۲۳۳.۹ میلیون در سال ۱۹۵۵، ۲۸۹.۸ میلیون در سال ۱۹۵۷، ۹۰۴.۵ میلیون در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸ ش) و ۸۸۸.۵ میلیون در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش) افزایش یافت (۴۳). در تهران، نقاط عطف شامل نصب سه ژنراتور دیزلی به ظرفیت کل ۳.۹ مگاوات در سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۳ ش)، یک نیروگاه ۱۰ مگاواتی وستینگهاوس (Westinghouse power station) در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ ش)، و یک نیروگاه ۵۰ مگاواتی فرانسوی آلس‌توم (French Alstom station) در سال (۱۳۳۸ ش)۱۹۵۹، و همچنین افتتاح سد کرج با ظرفیت ۶۳ مگاوات در سال ۱۹۶۱ (۱۳۴۰ ش) بود (۴۴). این افزایش ۷۰۰ درصدی در هشت سال، از ۲۱ مگاوات در سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ ش) به حدود ۱۵۰ مگاوات در سال ۱۹۶۱ (۱۳۴۰ ش)، همه پیشرفت‌های گذشته را تحت‌الشعاع قرار داد. با این وجود، این افزایش‌های تولید تحت الشعاع تقاضای بی‌رحم برای برق بیشتر و بیشتر قرار گرفت، وضعیتی که به درجات مختلف تمام ایران را درگیر کرده بود (۴۵). بحران برق تهران همچنین به این دلیل جدی بود که رشد قابل توجه، اگرچه پیوسته از زمان کودتا وعده داده می‌شد، تنها با راه‌اندازی نیروگاه وستینگهاوس در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ ش) آغاز شد. تا آن زمان و تا دهه ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش)، تأمین‌کنندگان خصوصی همچنان اهمیت داشتند، و آنان عجله داشتند تا با حداقل سرمایه‌گذاری حداکثر سود را کسب کنند. مشتریان مجبور بودند از سر ناچاری با این وضعیت کنار بیایند، اما هرچه این روند طولانی‌تر شد، بلندتر و بلندتر به آن اعتراض کردند (۴۶).

ادامه دارد ...

Iran’s Karaj Dam Affair: Emerging
Mass Consumerism, the Politics
of Promise, and the Cold War
in the Third World
CYRUS SCHAYEGH
Near Eastern Studies, Princeton University

سپاس‌گزاری: می‌خواهم از هوشنگ چحابی و نغمه سهرابی، شرکت‌کنندگان در سمینار ایران‌شناسی دانشگاه کلمبیا در سال ۲۰۱۰، حاضران در ارائه شغلی دانشگاه کالیفرنیا، لس‌آنجلس در سال ۲۰۱۱، و داوران ناشناس مجله CSSH بابت نظرات عمیقشان تشکر کنم، و از مدیر اجرایی CSSH، دیوید آکین، برای روان‌سازی و اصلاح متن قدردانی نمایم. پژوهش برای این مقاله با کمک کمک‌هزینه بورسیه بنیاد علوم سوئیس برای پژوهشگران ارشد میسر شد.

 

—————————————
یادداشت‌ها:
۱. این سد همچنین به منظور بهبود تأمین آب آشامیدنی تهران طراحی شده بود. زیر نویس ۵۵ را ببینید.
۲. پاملا کریمی (Pamela Karimi) اظهار می‌دارد که «برنامه اصل چهارم آمریکا در دهه ۱۹۵۰... به طور غیرمستقیم اقتصاد ایران را به سوی مصرف بازار انبوه سوق داد.» (رساله دکتری، MIT، ۲۰۰۹). همچنین نک: کامرون امین (Camron Amin) (۲۰۰۴):

Importing ‘Beauty Culture’ into Iran in the 1920s and 1930s: Mass Marketing Individualism in an Age of Anti-Imperialist Sacrifice,” Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East 24, 1 (2004): 79–95.

۳. درباره غرب، نک: فرانک ترنتمن (Frank Trentmann) (۲۰۰۴):

“Beyond Consumerism: New Historical Perspectives on Consumption,” Journal of Contemporary History 39, 3 (2004): 373–401. A key introduction to the topic is: Daniel Miller, ed., Acknowledging Consumption (London: Routledge, 1995).

۴. ویلم فلور (۲۰۰۹)؛ جان گورنی (۱۹۹۲)؛ همچنین نک: هوشنگ چحابی (۲۰۰۳):

4 Willem Floor, Textile Imports into Qajar Iran (Costa Mesa: Mazda, 2009); John Gurney, “The Transformation of Tehran in the Later Nineteenth Century,” in Chahryar Adle and Bernard Hourcade, eds., Téhéran: Capitale bicentenaire (Paris: IFRI, 1992), 58; see also Houchang Chehabi, “The Westernization of Iranian Culinary Culture,” Iranian Studies 36, 1 (2003): 43–61, here 49.

۵. رضا شیخ (۱۹۹۹)؛ سیوان بالسلف (۲۰۱۱):
“Asnad-i tasviri,” Tarikh-i Mu‘asir-i Iran 3, 10 (1999): 319–23; Sivan Balslev, “Of Bowties and Boy Scouts,” MS, 2011.
۶. نقل قول از: چحابی (۲۰۰۳). همچنین نک: پاتریک کلاوسون (۱۹۹۳)؛ اکارت اهلرز و ویلم فلور (۱۹۹۳). برای مصرف‌گرایی در سایر کشورهای خاورمیانه، حدود ۱۹۰۰-۱۹۵۰: آثار مونا راسل، اوری کوپفراشمیت، رلی شکتر، نانسی رینولدز:

Chehabi, “Westernization of Iranian Culinary Culture,” 56. See also Patrick Clawson, “Knitting Iran Together,” Iranian Studies 26, 3–4 (1993): 235–50; Eckart Ehlers andWillem Floor, “Urban Change in Iran, 1921–1941,” Iranian Studies 26, 3–4 (1993): 251–75, here 269. For consumerism in other Middle Eastern countries, c.1900–1950: Mona Russell, Creating the New Egyptian Woman (New York: Palgrave, 2004); Uri Kupferschmidt, European Department Stores and Middle Eastern Consumers (Istanbul: Ottoman Bank Archives and Research Centre, 2007); Relli Shechter, “Press Advertising in Egypt: Business Realities and Local Meaning, 1882–1956,” Arab Studies Journal 10, 2 and 11, 1 (2002–2003): 44–66; Nancy Reynolds, A City Consumed. Urban Commerce, the Cairo Fire, and the Politics of Decolonization in Egypt (Stanford: Stanford University Press, 2012).

۷. فرانک ترنتمن (۲۰۰۴) خلاصه‌ای از استدلال هاینتس-گرهارد هاپت درباره تفاوت بین مصرف‌گرایی و مصرف‌گرایی انبوه ارائه می‌دهد، که در مورد ایران نیز مصداق دارد. نک: هاپت (۲۰۰۳):

Frank Trentmann (“Beyond Consumerism,” 381) gives a summary of an argument of Heinz-Gerhard Haupt about the difference between consumerism and mass consumerism, which applies to Iran as well: In “a ‘consumer society,’ … a particular set of goods was available to certain groups who used them for self-representation.…‘[M]ass consumer society’ was qualitatively different, not only because an expanding set of goods became accessible to more people, but because ‘distinction’ through possession was becoming more complex as consumption became connected with many more social, political and cultural formations.” See Heinz-Gerhard Haupt, Konsum und Handel. Europa im 19. und 20. Jahrhundert (Göttingen: Vandenhoeck and Ruprecht, 2003), 20–21.

۸. ر. شیخ‌الاسلامی (۲۰۱۲)؛ پل ویه و م. هاغنو (۱۹۷۲). درباره نفت، نکته ۷۰ را ببینید.

R. Sheikholeslami, “Administration in Iran, VII: The Pahlavi Period (1925–1979),” Encyclopædia Iranica, http://www.iranicaonline/org/articles/administration-vii-pahlavi (accessed 2 Jan. 2012); Paul Vieille and M. Hagcheno, “Le bazar et le tournant économique des années 1954–1960,” Studia Iranica 1 (1972): 55. On oil, see note 70.

۹. این اعتراضات ریشه در شورش‌های نان سنتی داشت: ونسا مارتین (۲۰۰۵)؛ استیون مک‌فارلند (۱۹۸۵):
These protests were rooted in the time-honored bread riot: Vanessa Martin, Qajar Pact (London: Tauris, 2005), chs. 3–5; Stephen McFarland, “Anatomy of an Iranian Political Crowd: The Tehran Bread Riot of December 1942,” International Journal of Middle Eastern Studies 17, 1 (1985): 51–65.
۱۰. یک مثال معروف از مورد اخیر، کتاب «غرب‌زدگی» جلال آل‌احمد است (ترجمه پل اشپراخمن، ۱۹۸۲ [۱۹۶۲]):

A famous example of the latter is Jalal Al-i Ahmad’s Plagued by theWest (Gharbzadegi), Paul
Sprachman, trans. (Delmar: Caravan, 1982 [1962]).

۱۱: تقاضای خاص برای گسترش برق نیز پاسخ داده شد زیرا نیروی الکتریکی هم مصرف و هم صنعتی‌سازی را به پیش می‌برد که دومی اولویت اصلی برنامه‌ریزان توسعه ایران بود. با این حال، از آنجا که این موضوع مستقیماً مرتبط با استدلال من نیست، بیشتر به آن نمی‌پردازم. برنامه‌ریزان ایرانی تأثیرگذار بودند زیرا پایگاه آنها، یعنی سازمان برنامه (که از این پس PO نامیده می‌شود)، در طول دوره ریاست آهنین‌اراده ابوالحسن ابتهاج (۱۹۵۹–۱۹۵۴) مقر تکنوکراتیک ایران بود. در برنامه دوم ایران (۱۹۶۲–۱۹۵۵)، آماده‌سازی‌های زیرساختی، از جمله برق، بودجه قابل توجهی دریافت کردند. در بخش «آبیاری» (۲۳٫۵ درصد از بودجه)، حدود ۸۵ درصد (یعنی حدود ۲۰ درصد از کل هزینه‌های برنامه) برای سدهای برق-آبی کرج و سفیدرود استفاده شد. تنها سد کرج، که عمدتاً «یک پروژه آبیاری نیست، … حدود ۳۸٪ استفاده می‌کند» (یعنی حدود ۹ درصد از کل هزینه‌های برنامه): PO، اداره اقتصادی، مروری بر برنامه دوم هفت‌ساله ایران (تهران: بی‌ناشر، ۱۹۶۰)، صفحه ۲۸. در بخش «توسعه منطقه‌ای» - حوزه‌ای اضافه شده که تا سال ۱۹۶۲، ۱۶ درصد بالاتر از کل ۱۰۰ درصدی برنامه بود - خوزستان ۹۴ درصد را بلعید (کامران مفید، برنامه‌ریزی توسعه در ایران [اوتول: انتشارات مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا، ۱۹۸۷]، صفحه ۴۳). در آنجا، هزینه سرسام‌آور سد عظیم برق-آبی دز، که از سال ۱۹۵۵ پروژه محبوب ابتهاج بود، حتی پروژه کرج را ارزان جلوه می‌داد. سرانجام، هزینه‌های برق تا ژانویه ۱۹۵۹، ۲۲ درصد از «کمک‌های شهرداری» را تشکیل می‌داد اما در حال کاهش بود؛ از آنجا که این کمک تا سال ۱۹۶۲ حدود ۱۰ درصد از هزینه‌های برنامه دوم بود، برق شهری حداکثر ۲ درصد از کل هزینه‌ها را تشکیل می‌داد (مفید، برنامه‌ریزی توسعه، صفحه ۴۳؛ PO، اداره اقتصادی، مروری، صفحه ۸۹، پیوست I-5). در مجموع، هزینه‌های سدهای برق-آبی در بخش «آبیاری»، سهم سد دز در «توسعه منطقه‌ای» و هزینه برق شهری، حداقل یک سوم کل هزینه‌های برنامه دوم را مصرف کردند.
۱۲: حتی در اروپای غربی در دهه ۱۹۵۰، همه شهروندان به طور برابر از مصرف‌گرایی انبوه بهره‌مند نبودند (هوپت، کونسوم، صفحات ۱۳۷–۱۳۱)، و بسیاری همچنان کمبود را تجربه می‌کردند: مایکل ویلت، در آغاز «جامعه مصرفی» ((Hamburg: Forum Zeitgeschichte, 1994).). شیوه‌های خرده‌فروشی پیچیده باقی ماند: ویکتوریا د گراتزیا، «تغییر رژیم‌های مصرف در اروپا، (Changing Consumption Regimes in Europe) ۱۹۷۰–۱۹۳۰»، در سوزان استراسر، چارلز مک‌گاورن و ماتیاس یودت، ویرایش، کسب و خرج (Getting and Spending) (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۸)، صفحات ۸۳–۵۹.
۱۳: درباره کودتا، نگاه کنید به مارک گاسیوروفسکی، «کودتای ۱۹۵۳ علیه مصدق»، در مارک گاسیوروفسکی و مالکوم برن، ویرایش، محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران (نیویورک: انتشارات دانشگاه سیراکیوز، ۲۰۰۴)، صفحات ۲۶۰–۲۲۷. علی انصاری می‌گوید که پس از اوت ۱۹۵۳، شاه «بسیار بیش‌تر یک اول میان برابرها» بود، و حتی در اواخر دهه ۱۹۵۰، «سلطه سلطنتی [شکننده باقی ماند]». نگاه کنید به علی انصاری، ایران مدرن از ۱۹۲۱ (Modern Iran since 1921) (لندن: لانگمن، ۲۰۰۳)، صفحات ۱۴۳، ۱۲۵.
۱۴: ویه‌ل و هاگشنو، «بازار»، (Vieille and Hagcheno, “Le bazar) صفحه ۵۵.
۱۵: درباره شتاب در دهه ۱۹۵۰، نگاه کنید به هوپت، کونسوم (Haupt, Konsum)، به ویژه صفحه ۱۳۰.
۱۶: بخش‌های مختلف «غرب» - به طور حیاتی‌ترین ایالات متحده و بزرگ‌ترین کشورهای اروپای غربی - نقش‌های متفاوتی ایفا کردند و یک مطالعه دقیق‌تر باید این موارد را در رابطه با ایران تفکیک کند. برای روابط ایالات متحده و اروپای غربی، نگاه کنید به ویکتوریا د گراتزیا، امپراتوری مقاومت‌ناپذیر (Victoria de Grazia, Irresistible Empire) (کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۰۵). در سطح جهانی، مصرف‌گرایی انبوه به اندازه عرضه توسط تقاضا هدایت می‌شد؛ در ایران، یک نشانه آشکار، دوبرابر شدن بدهی‌های افراد بین سال‌های ۱۹۶۰–۱۹۵۷ بود: ویه‌ل و هاگشنو، «بازار»، صفحه ۵۵. برای مطالعاتی درباره چگونگی رانده شدن مصرف‌گرایی انبوه و به طور خاص گسترش برق در غرب سرمایه‌داری و شرق کمونیستی توسط کسب‌وکار و/یا دولت، و همچنین مصرف‌کنندگان، نگاه کنید به: الیزابت کوهن، جمهوری مصرف‌کنندگان: سیاست مصرف انبوه در آمریکای پس از جنگ (Elizabeth Cohen, A Consumers’ Republic: The Politics of Mass Consumption in Postwar America) (نیویورک: وینتیج، ۲۰۰۳)؛ کنراد یاراش، ویرایش، دیکتاتوری به عنوان تجربه: به سوی تاریخ اجتماعی-فرهنگی آلمان شرقی (نیویورک: انتشارات برگهان، ۱۹۹۹)؛ دیوید نای، برقی‌سازی آمریکا: معانی اجتماعی یک فناوری جدید، ۱۹۴۰–۱۸۸۰ (کمبریج: انتشارات ام‌آی‌تی، ۱۹۹۲) ()؛ هارولد پلات، شهر الکتریکی (Harold Platt, The Electric City (Chicago: University of Chicago Press,) (شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۱)؛ همچنین نگاه کنید به کلمنس ویچرمن، «مقدمه»، در پیتر بورشاید و کلمنس ویچرمن، ویرایش، جهان تصاویر روزمره (Peter Borscheid and Clemens Wischermann, eds., Bilderwelt des Alltags) (اشتوتگارت: اشتاینر، ۱۹۹۵)، به ویژه صفحات ۱۲–۸.
۱۷: علاقه من به مورد شوروی در گفت‌وگوهایم با جیمز پیکت، دانشجوی تحصیلات تکمیلی دپارتمان تاریخ دانشگاه پرینستون، شکل گرفت.
۱۸: این موضوع از سال ۱۹۴۵ به بعد صادق بود و به ویژه از سال ۱۹۵۳ تشدید شد؛ زمانی که دولت دوایت آیزنهاور با الهام از جنگ کره، در «دکترین نگاه جدید» خود، علاوه بر موارد دیگر، «خواستار تلاش عمده برای تقویت کشورهای طرفدار غرب در سراسر پیرامون حوزه نفوذ شوروی شد» (مارک گاسیوروفسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه [ایتاکا: انتشارات دانشگاه کرنل، ۱۹۹۱]، ص ۹۳). دو مطالعه که به نفوذ تهران در برابر واشنگتن اشاره می‌کنند عبارتند از: شهرام چوبین، «ایران»، در یزید صایغ و آوی شلیم (Yezid Sayigh and Avi Shlaim) (ویرایش)، جنگ سرد و خاورمیانه (آکسفورد: کلارندون، ۱۹۹۷)، ص ۲۱۶؛ و سی. دی. کار، «روابط ایالات متحده و ایران، ۱۹۷۸–۱۹۴۸»، در حسین امیرسادگی (ویرایش)، امنیت خلیج فارس (Hossein Amirsadeghi, ed., The Security of the Persian Gulf) (لندن: کرم هلم، ۱۹۸۱)، ص ۸۴–۵۷. برای درک زمینه گسترده‌تر خاورمیانه‌ای علاقه واشنگتن به ایران، نگاه کنید به: ریچی اووندیل، بریتانیا، ایالات متحده و انتقال قدرت در خاورمیانه، ۱۹۶۲–۱۹۴۵ (: Ritchie Ovendale, Britain, the United States, and the Transfer of Power in the Middle East) (لندن: انتشارات دانشگاه لستر، ۱۹۹۶).
۱۹: برای نمونه‌ای متفاوت از سیاست توسعه اقتصادی آمریکا در خاورمیانه اوایل جنگ سرد، به ویژه عدم موفقیت در نگهداشتن مصر در اردوگاه غرب، نگاه کنید به: جان آلترمن، مصر و کمک خارجی آمریکا، ۱۹۵۶–۱۹۵۲ (theWestern camp, see: Jon Alterman, Egypt and American Foreign Assistance, 1952–1956) (نیویورک: پالگریو مک‌میلان، ۲۰۰۲)؛ پیتر هان، ایالات متحده، بریتانیا و مصر، ۱۹۵۶–۱۹۴۵ (Peter Hahn, The United States, Great Britain, and Egypt, 1945–1956) (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۱۹۹۱).
۲۰: سوگیری: دیوید اکبلاد، مأموریت بزرگ آمریکا: نوسازی و ساخت نظم جهانی آمریکایی (Bias: David Ekbladh, The Great American Mission: Modernization and the Construction of an American World Order) (پرینستون: انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۰)؛ دانیل کلینگن‌اسمیت، «یک دره و هزاران: بازسازی آمریکا، هند و جهان در تصویر اداره دره تنسی، ۱۹۷۰–۱۹۴۵» (Daniel Klingensmith, “‘One Valley and a Thousand’) (پایان‌نامه دکتری، دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۸). برای دیگر تکنوکرات‌های خاورمیانه‌ای که از ساخت سد دفاع می‌کردند، نگاه کنید به: الیزابت بیشاپ، «گفت‌وگوی تخصصی: مهندسان مصری و متخصصان شوروی در سد عالی اسوان» (Elizabeth Bishop, “Talking Shop: Egyptian Engineers and Soviet Specialists at the Aswan High Dam) (پایان‌نامه دکتری، دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۷)؛ یورام میتال، «سد عالی اسوان و نمادگرایی انقلابی در مصر» (Yoram Meital, “The Aswan High Dam and Revolutionary Symbolism in Egypt,)، در هاگی اریلیخ و اسرائیل گرشونی (ویرایش)، نیل (بولدر: رینر، ۱۹۹۹)، ص ۲۶–۲۱۹؛ تیموتی میچل، حکومت متخصصان (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۲). یادداشت اصطلاحی: همان‌طور که نیک کالاهر استدلال می‌کند، «تا قرن بیستم، [”نوسازی”] به بهبود اقتصادی و اجتماعی اشاره داشت. معنای آن با توسعه در هم آمیخت...» («توسعه؟ این تاریخ است»، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ [۲۰۰۰]: ص ۶۴۳، پانوشت ۱۱). به همین دلیل، در اینجا از اصطلاح «توسعه» استفاده می‌کنم.
۲۱: درباره سازمان برنامه و سیاست توسعه، نگاه کنید به: مفید، برنامه‌ریزی توسعه؛ فرهاد دفتری، «برنامه‌ریزی توسعه در ایران: مروری تاریخی»، مطالعات ایرانی ۶، شماره ۴ (۱۹۷۳): ص ۲۲۸–۱۷۶؛ فرانسیس بوستاک و جفری جونز، برنامه‌ریزی و قدرت در ایران: ابتهاج و توسعه اقتصادی تحت حکومت شاه (Frances Bostock and Geoffrey Jones, Planning and Power in Iran: Ebtehaj and Economic Development under the Shah) (لندن: فرانک کاس، ۱۹۸۹) (این مطالعه تا حدی تقدیس‌آمیز است)؛ ولی نصر، «سیاست درون دولت پهلوی متأخر: وزارت اقتصاد و سیاست صنعتی، ۱۹۶۹–۱۹۶۳»، مجله بین‌المللی مطالعات خاورمیانه ۳۲ (۲۰۰۰): ص ۱۲۲–۹۷؛ ابراهیم عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی (تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲۰۰۴). همچنین نگاه کنید به: جورج بالدوین (عضو گروه مشاوران هاروارد به سازمان برنامه ایران در اواخر دهه ۱۹۵۰)، برنامه‌ریزی و توسعه در ایران (بالتیمور: انتشارات دانشگاه جانز هاپکینز، ۱۹۶۷)؛ ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج (لندن: پاکا، ۱۹۹۱)؛ مصاحبه با ابوالحسن ابتهاج (به فارسی)، ۱ دسامبر ۱۹۸۱ تا ۳۰ اوت ۱۹۸۲، در کن، فرانسه، پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، در:

۲۲: در مورد ایران، شاید بهتر باشد فراتر از تمرکز سنتی بر دولت حرکت کنیم: سیروس شایق، «’دیدن مانند یک دولت’: مقاله‌ای در باب تاریخ‌نگاری ایران مدرن»، (Cyrus Schayegh, “‘Seeing Like a State’) مجله بین‌المللی مطالعات خاورمیانه ۴۲ (۲۰۱۰): ۶۱–۳۷.
۲۳: این مطالعه همچنین فراتر از موضوعات سنتی سیاسی و اقتصادی مورخان جنگ سرد در خاورمیانه اشاره می‌کند. برای رویکردهای جدید، نگاه کنید به گیلبرت جوزف و دانیلا اسپنسر (ویراستاران)، از سرما به درون: مواجهه جدید آمریکای لاتین با جنگ سرد (Gilbert Joseph and Daniela Spenser, eds., In from the Cold: Latin America’s New Encounter with the Cold War) (دورهام: انتشارات دانشگاه دوک، ۲۰۰۸)، که به شیوه‌ای جذاب تاریخ‌های (از پایین به بالا) اجتماعی-فرهنگی را با تاریخ‌های (از بالا به پایین) دیپلماتیک ترکیب می‌کند. همچنین نگاه کنید به: اود آرنه وستاد، «تاریخ جدید بین‌المللی جنگ سرد» (Odd ArneWestad, “The New International History of the ColdWar)، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ (۲۰۰۰): ۵۶۵–۵۵۱؛ دیوید انگرمن، «عشق‌ورزی به توسعه و تاریخ‌های جدید جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۲۸، شماره ۱ (۲۰۰۴): ۵۴– (David Engerman, “The Romance of Development and New Histories of the ColdWar,” Diplomatic History) ۲۳؛ ساکی دوکریل و گراینت هیوز (Saki Dockrill and Geraint Hughes) (ویراستاران)، پیشرفت‌های پالگریو در تاریخ جنگ سرد (نیویورک: پالگریو، ۲۰۰۶)؛ و اود آرنه وستاد (ویراستار)، بازنگری در جنگ سرد (لندن: فرانک کاس، ۲۰۰۰). در مورد مصرف‌گرایی به عنوان یک مثال: دیوید کرو (ویراستار)، مصرف آلمان در جنگ سرد (آکسفورد: برگ، ۲۰۰۳)؛ راینولد واگن‌لایتنر، کولونیزاسیون کوکاکولا و جنگ سرد (Reinhold Wagnleitner, Coca-Colonization and the Cold War) (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۱۹۹۴). مرور کلی جنگ سرد در خاورمیانه را می‌توان در منابع زیر یافت: صایغ و شلیم (ویراستاران)، جنگ سرد؛ رشید خالدی (Rashid Khalidi)، افشاندن بحران (بوستون: انتشارات بیکن، ۲۰۰۹) (). برای مطالعات موردی: سلیم یعقوب (Salim Yacub)، مهار ناسیونالیسم عرب (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۴)؛ نایجل اشتون (ویراستار)، جنگ سرد در خاورمیانه (لندن: راتلج، ۲۰۰۷).
۲۴: اود آرنه وستاد، جنگ سرد جهانی (Odd Arne Westad, The Global Cold War) (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۷). همچنین نگاه کنید به پیتر ال. هان و مری آن هایس (Peter L. Hahn and Mary Ann Heiss) (ویراستاران)، امپراتوری و انقلاب: ایالات متحده و جهان سوم از ۱۹۴۵ (کلمبوس: انتشارات دانشگاه ایالتی اوهایو، ۲۰۰۱)؛ زکری کارابل (Zachary Karabell)، معماران مداخله: ایالات متحده، جهان سوم، و جنگ سرد، ۱۹۶۲–۱۹۴۶ (باتون روژ: انتشارات دانشگاه ایالتی لوئیزیانا، ۱۹۹۹)؛ ویجی پراشاد، ملت‌های تاریک‌تر. تاریخ مردمی جهان سوم (نیویورک: انتشارات نیوپرس، ۲۰۰۷)؛ تونی اسمیت (Tony Smith, “New Bottles for New Wine)، «بطری‌های جدید برای شراب جدید: چارچوب پیرامون‌محور برای مطالعه جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ (۲۰۰۰): ۵۹۱–۵۶۷. در مورد «بین‌المللی‌سازی» مطالعات تاریخ و فرهنگ آمریکا توسط مورخان دیپلماتیک: مایکل هوگان، «’چیز بزرگ بعدی’: آینده تاریخ دیپلماتیک در عصر جهانی»، تاریخ دیپلماتیک ۲۸، شماره ۱ (۲۰۰۴): ۳ (نقل قول)؛ توماس زایلر، «فقط انجامش بده! جهانی‌سازی برای مورخان دیپلماتیک»، تاریخ دیپلماتیک ۲۵، شماره ۴ (۲۰۰۱): ۵۵۱–۵۲۹؛ مایکل هوگان و توماس پترسون (ویراستاران)، توضیح تاریخ روابط خارجی آمریکا، ویرایش دوم (نیویورک: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۴).
۲۵: دیوید انگرمن و کورینا آنگر (David Engerman and Corinna Unger)، «مقدمه: به سوی تاریخ جهانی نوسازی»، تاریخ دیپلماتیک ۳۳، شماره ۳ (۲۰۰۹): ۳۷۷–۳۷۶، اینجا ۳۷۷. همچنین نگاه کنید به دیوید انگرمن، (David Engerman, “American Knowledge and Global Power) «دانش آمریکایی و قدرت جهانی»، تاریخ دیپلماتیک ۳۱، شماره ۴ (۲۰۰۷): ۶۲۲–۵۹۹؛ کالاهر، «توسعه؟»؛ فردریک کوپر، (Frederick Cooper, “Writing the History of Development) «نوشتن تاریخ توسعه»، مجله تاریخ اروپای مدرن ۸، شماره ۱ (۲۰۱۰): ۲۳–۱. مطالعات موردی اخیر شامل: بردلی سیمپسون، اقتصاددانان با اسلحه. توسعه اقتدارگرا و روابط ایالات متحده-اندونزی، ۱۹۶۸–۱۹۶۰ (استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد، ۲۰۰۸)؛ گرگ برازینسکی، ملت‌سازی در کره جنوبی (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۷)؛ همچنین نگاه کنید به انگرمن و آنگر، «مقدمه»، ۳۷۸، پانوشت ۱۴–۱۲، ۳۷۹، پانوشت ۱۵، ۳۷۹، پانوشت ۱۷. برای یک تلفیق با تمرکز بر دیدگاه آمریکا، نگاه کنید به مایکل لاتهام، انقلاب از نوع درست (ایتاکا: انتشارات دانشگاه کرنل، ۲۰۱۱).
۲۶: درباره اتحاد جماهیر شوروی: دیوید انگرمن، «جهان سوم جهان دوم» (David Engerman, “The Second World’s Third World)، کریتیکا ۱۲، شماره ۱ (۲۰۱۱): ۲۱۱–۱۸۳. درباره سازمان‌های بین‌المللی: ایمی استپلز، تولد توسعه (Amy Staples, The Birth of Development) (کنت، اوهایو: انتشارات دانشگاه ایالتی کنت، ۲۰۰۶)؛ دانیل مول، «’به آنها کمک کنید راه آی‌ال‌او را بروند’: سازمان بین‌المللی کار و گفتمان نوسازی در دوران استعمارزدایی و جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۳۳، شماره ۳ (۲۰۰۹): ۴۰۴–۳۸۷. درباره توسعه به عنوان یک حوزه (نخبگی) فراملی: سوبیر سینها، «تبارهای دولت توسعه‌گرا: فراملیت و روستای هند، ۱۹۶۵–۱۹۰۰» (Subir Sinha, “Lineages of the Developmentalist State: Transnationality and Village India)، مطالعات تطبیقی در جامعه و تاریخ ۵۰، شماره ۱ (۲۰۰۸): ۹۰–۵۷؛ اکبلاد، مأموریت بزرگ آمریکا. برای برنامه‌ریزی به عنوان یک پدیده (نخبگی) جهانی: دیرک فان لاک، «برنامه‌ریزی: گذشته و حال پیش‌دستی بر آینده» (Dirk van Laak, “Planung: Geschichte und Gegenwart des Vorgriffs auf die Zukunft)، تاریخ و جامعه ۳۴ (۲۰۰۸): ۳۲۶–۳۰۵؛ آندریاس اکرت، «’همه ما اکنون برنامه‌ریزیم.’ برنامه‌ریزی و استعمارزدایی در آفریقا»، تاریخ و جامعه ۳۴ (۲۰۰۸): ۳۹۷–۳۷۵.
۲۷: جیمز اسکات فرمول‌بندی قوی‌ای از این تز را در کتاب دیدن مانند یک دولت (Seeing Like a State) (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، ۱۹۹۸) ارائه می‌دهد.
۲۸: راه دیگری برای بافت‌سازی قدرت دولت توسط پرتا چاترجی پیشنهاد شده است، که توسعه برنامه‌ریزی‌شده توسط دولت را یک «انقلاب منفعل» مناسب برای منافع نخبگان روستایی می‌بیند: «برنامه‌ریزی توسعه و دولت هند»، در ترنس بایرز (Terence Byres) (ویراستار)، دولت، برنامه‌ریزی توسعه و آزادسازی در هند (دهلی نو: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۸)، ۱۰۳–۸۲.
۲۹: بررسی این فرآیندها می‌تواند بر مطالعاتی درباره، برای مثال، دوره پایانی استعمار بنا شود: سانجای جوشی (Sanjay Joshi)، مدرنیته شکسته (Fractured Modernity). ساختن یک طبقه متوسط در هند شمالی استعماری (دهلی نو: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۱)؛ و کلود مارکوویتس، بازرگانان، تاجران، کارآفرینان: کسب‌وکار هندی در دوران استعماری (Claude Markovits, Merchants, Traders, Entrepreneurs) (نیویورک: پالگریو، ۲۰۰۸). یا می‌تواند بر شهرنشینی پس از جنگ، برای مثال در آفریقای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بنا شود که در کتاب فردریک کوپر، استعمار در پرسش (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۵)، فصل ۱، به طور مفید مرور شده است.
۳۰. «نامه‌های خوانندگان: رفع نقص برق»، اطلاعات (۴ دی ۱۳۳۳): ۵.
۳۱. نقل قول: وزارت آب و برق، تاریخچه برق تهران (تهران: بی‌ناشر، ۱۳۲۶)، ۳۷. مروری کلی را می‌توان در ویلم فلور و برنارد اورکاد، «برق. I. در ایران»، http://www.iranica.com/articles/barq (دسترسی در ۲۸ اوت ۲۰۱۰) یافت. ارقامی که من ذکر می‌کنم، تولید برق شرکت نفت ایران و انگلیس را مستثنی می‌کند. وزارت آب و برق اعلام می‌کند که جهش از ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۸ عمدتاً به دلیل نصب ژنراتور ۶ مگاواتی اسکودا در سال ۱۳۱۶ بوده است (تاریخچه، ۳۶). رقم ۸.۵ کیلووات در سال ۱۳۱۸ استفاده شده است: «روشنایی الکتریکی در ایران»، بولتن بانک ملی ایران ۷، ۴۱ (۱۳۱۸): ۵۴۵. برای مقایسه با سایر کشورها، رجوع کنید به: مشاوران خارجی، برنامه هفت‌ساله توسعه برای سازمان برنامه دولت شاهنشاهی ایران (نیویورک: بی‌ناشر، ۱۳۲۸)، جلد چهارم: ۱۸۹-۱۹۰.
۳۲. چندین پروژه در طول جنگ جهانی دوم به نتیجه نرسید: وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹.
۳۳. موریسون-کندسن اینترنشنال (Morrison-Knudsen International)، گزارش برنامه توسعه ایران (بی‌مکان، ۱۳۲۶)، ۳.
۳۴. موریسون-کندسن، گزارش، ۲۳۴، ۲۳۵.
۳۵. نقل قول‌ها: مشاوران خارجی، برنامه هفت‌ساله، جلد چهارم: ۱۸۹، جلد یکم: ۴۹؛ فصل برق: جلد چهارم: ۱۸۹-۲۳۱. در آن زمان، بزرگترین نیروگاه غیرصنعتی ایران یک نیروگاه بخار ۱۲،۰۰۰ کیلوواتی در تهران بود.
۳۶. دفتر اطلاعات تجارت خارجی آلمان، ایران (پرشیا): مبانی اقتصادی و فرصت‌های تجارت خارجی (کلن: خدمات اقتصادی آلمان، ۱۳۳۲)، ۹۰ (نقل قول)، ۹۱. گزارش برق: بنگاه برق تهران، گزارش شماره ۲ (تهران: بی‌ناشر، ۱۳۳۱)، بازتولید شده در پروژه رودخانه کرج: گزارش ارزیابی، تهیه شده برای FOA (واشنگتن دی.سی.: وزارت کشور ایالات متحده، دفتر احیای اراضی، ۱۳۳۳)، فصل ۱۰. ژنراتور وستینگهاوس: وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹. ظرفیت تهران در ۱۳۳۲: بانک درسدنر، گزارش وضعیت اقتصادی: ایران (فرانکفورت ام ماین: بانک درسدنر، ۱۳۳۷)، ۴۴.
۳۷. برای مثال، در سال ۱۳۳۰، سی و دو هزار مشترک برق، عمدتاً خانواده‌ها، در میان یک میلیون ساکن تهران وجود داشت: بنگاه برق تهران، گزارش شماره ۲، ۳.
۳۸. دفتر اطلاعات تجارت خارجی، ایران، ۹۱؛ سازمان برنامه، مرور، ۵.
۳۹. هزینه‌های واردات به ترتیب در سال‌های ۱۳۲۹، ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ معادل ۸۳.۲، ۶۵.۰ و ۷۳.۸ میلیون ریال بود، پس از افزایش از ۳.۸ به ۱۷.۲ و سپس به ۷۲.۳ میلیون ریال در سال‌های ۱۳۲۴، ۱۳۲۵ و ۱۳۲۸: جولین بهری، توسعه اقتصادی در ایران، ۱۹۰۰-۱۹۷۰ (لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۳۵۰)، ۲۲۰.
۴۰. وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹ و بعد. تا سال ۱۳۳۲، دیرینه‌ترین متقاضیان «امیدوار به اشتراک» برق که هنوز وصل نشده بودند، در سال ۱۳۲۶ درخواست داده بودند: «تا شش ماه دیگر بنگاه برق چهارهزار مشترک جدید می‌پذیرد»، اطلاعات (۲۵ آذر ۱۳۳۲): ۱.
۴۱. مشاوران خارجی، برنامه هفت‌ساله، جلد چهارم: ۱۹۳؛ دفتر اطلاعات تجارت خارجی، ایران، ۹۰.
۴۲. درخواست‌ها: «برای تکمیل کامل برق»، اطلاعات (۲۲ مهر ۱۳۳۲): ۱. برآوردها: «تا شش ماه دیگر» (۷۵-۹۰ مگاوات) و «نیازمندان: تهران احتیاج به دویست هزار کیلووات برق دارد»، اطلاعات (۵ دی ۱۳۳۳): ۹ (۲۰۰ مگاوات). برای تجدید نظر صعودی دیگر با در نظر گرفتن «گسترش سریع تهران»، رجوع کنید به «برای تأسیس کارخانه صد هزار کیلوواتی برق...»، اطلاعات (۲ مهر ۱۳۳۳): ...
۴۳. این رقم در بازه میانی ۴۰۰ تا پایین ۷۰۰ میلیون ریال قرار داشت تا سال ۱۳۴۴، سپس به ۲،۱۸۷ میلیون ریال در سال ۱۳۴۷ افزایش یافت. بهری، توسعه اقتصادی، ۲۲۰.
۴۴. وزارت آب و برق، تاریخچه، ۴۰ و بعد.
۴۵. «به استثنای موارد جزئی، همه سیستم‌ها به شدت اضافه بار دارند»: سندرسون و پورتر اینک، بررسی نیروی برق ایران برای سازمان برنامه (۱۳۳۴)، ۱۳، نقل شده در بهری، توسعه اقتصادی، ۲۲۱.
۴۶. حجم نامه‌های ارسالی به سردبیر اطلاعات برای شکایت از مشکلات تأمین برق، که شرکت‌های خصوصی مسئول آن شناخته می‌شدند، ظاهراً حدود سال ۱۳۳۷ افزایش یافت. مثال اولیه: فیروز هیبت، «انتقاد» (نامه به سردبیر)، اطلاعات (۱۵ آبان ۱۳۳۳): ۲؛ مثال‌های بعدی: رحمت‌الله فیض، «وام برق»، اطلاعات (۱۱ دی ۱۳۳۶): ۵؛ «برق نامنظم»، اطلاعات (۲ تیر ۱۳۳۷): ۵.





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیهٔ نهادهای جمهوری‌خواه ادر حمایت از اعتراضات
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 17:17

بیانیهٔ نهادهای جمهوری‌خواه ادر حمایت از اعتراضات






نظر شما درباره این مقاله:







فعالان حقوق بشر صدای زندانیان سیاسی باشند
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 16:48

فعالان حقوق بشر صدای زندانیان سیاسی باشند






نظر شما درباره این مقاله:







هدف اعتراض و اعتصاب های کسبه بازار در چند شهر کشور ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 16:41

هدف اعتراض و اعتصاب های کسبه بازار در چند شهر کشور


در این گفتگو با شرکت آقای عباس ولی و به مدیریت آقای حسن اعتمادی، پیرامون سفر نتانیاهو به آمریکا و تظاهرات سه روز اخیر در تهران و برخی از شهرستان ها، پرداخته  و نکات زیر را مطرح کردم:
۱- ترامپ در کنفرانس مطبوعاتی اولیه مشترک با نتانیاهو ، ضمن فاصله گذاری با برنامه تغییر رژیم  در ایران از سوی ایالات متحده، میان برخورد با تلاش ج.ا. در زمینه از سر گیری غنی سازی و تداوم تولید موشک های پیشرفته و دور برد، تفکیک ظریفی به عمل آورد . او تاکید کرد که در مقابل از سر گیری غنی سازی واکنش واشنگتن فوری خواهد بود، اما در مورد پروژه موشکی هم، به تهران اجازه پیشبرد آنرا نخواهد داد .
۲- به نظر می رسد که موضوع اختلاف او با نتانیاهو ، زمانبندی در واکنش به رشد شتابناک برنامه موشکی ج.ا. باشد. ضرباتی که ج.ا. در جنگ ۱۲ روزه به برخی از مراکز مهم و جمعیتی اسرائیل وارد ساخت، به افسانه نفوذناپذیری گنبد آهنین پایان داد و برخی مقامات امنیتی پیشین اسرائیل هم نسبت به آسیب پذیری مراکز استراتژیک تل آویو در مقابل موشک های مدرن ج.ا. اظهار نگرانی جدی کرده اند. نتانیاهو از ادامه پروژه های موشکی ج.ا. احساس خطر می کند و به دنبال بدست آوردن حمایت ترامپ، برای حمله پیشدستانه و نابود کردن امکانات موشکی ج.ا. است.
۳- گرچه گمانه زنی ها در مورد مذاکرات مخفی میان ج.ا. و کاخ سفید را نمی توان رد کرد، اما  نظر به آنکه پروژه موشکی خط قرمز پررنگ خامنه ایست و در زمینه غنی سازی هم، او حاضر به قبول تعلیق نیست و طرف آمریکایی هم، در هر دو مورد موضع قاطعی دارد، بسیار بعید است که چنین مذاکراتی، به توافق هایی منجر بشود و این احتمال جدی  است که نتانیاهو توانسته باشد نگرانی امنیتی خود را ، علی رغم میل ترامپ، به اتکای لابی نیرومند یهود در آمریکا، به دستور کار ترامپ تبدیل و مجوز حمله را گرفته باشد.
۴- در رابطه با فضای سیاسی کشور، بنا به تجارب بسیار در داخل و خارج ، نمی توان روی کلیپ هایی که به راحتی در هر خانه ای قابل تولید هستند و فیلم هایی که مورد راستی آزمایی قرار نگرفته اند، به مثابه فاکت و شاهد حساب کرد.
دستگاه اطلاعات و امنیت و متعصبین حامی پهلویسم و اقتدارگرایی در تولید کلیپ، تغییر و صدا گذاری فیلم های اصلی و «پروپاگاندا» خط و مرزی نمی شناسند ولازم است که نسبت به حجم بالایی از اینگونه « مدارک» با احتیاط و شک برخورد کرد.
۵-حرکت اعتراضی اخیر که وارد روز سوم خود شده ، از لایه های نسبتا بالاتر بازار و صنوفی که با واردات و ارز ، سر و کار  روزمره دارند، شروع شده است. تا کنون اتحادیه ها و شورا های صنفی بازاریان ، هنوز واکنشی نداشته اند و ظاهرا ثبات نرخ ارز تنها مطالبه اعلام شده معترضان است. اما حرکت در خیابان منطق خود را دارد و حرکت اعتراضی بازاریان، با پیوستن جوانان و توده های فقیر شهری، به سرعت رنگ و بوی سیاسی گرفت  و شعار «مرگ بر دیکتاتور» به پرتکرار ترین شعار معترضان در خیابان بدل شد.
۶- از آنجایی که  قیچی « تورم-تحریم» بر بستر فساد و ناکارآمدی حکومت،  گلوی مردم را تا  حد خفگی می فشارد و کارد به استخوان ده ها میلیون هم میهن فقیر ما رسیده است، جامعه را می توان بشکه باروتی تصور کرد که با هر جرقه ای منفجر می شود.
۷- پیوستن دانشجویان به اعتراض و به راه افتادن تظاهرات در دانشگاه های بهشتی، تهران، امیر کبیر، خواجه نصیر و شریف، در کنار ورود سایر مردم به صفوف تظاهر کنندگان و گسترش حرکت به شهرستان ها ، بیانگر ظرفیت بالای جامعه برای یک جنبش بزرگ سراسری است.
۸- از جنبش های پراکنده صنفی که رهبران و کنشگران خود را دارند، تا یک جنبش سراسری، هنوز فاصله زیادی وجود دارد. به موازات رشد کمی و کیفی اینگونه جنبش ها رهبران ملی  هم از دل جنبش یا در کنار آن قد علم خواهند کرد.
۹-جامعه ما به اندازه کافی کادر مجرب سیاسی ، کنشگر اجتماعی با تجربه، نهاد مدنی معتبر و تشکل سیاسی شناسنامه دار در اختیار دارد و تراشیدن رهبر یا دستگاه رهبری برای  جبنش از خارج، نه موضوعیت دارد و نه محلی از اعراب.
۱۰- سلطنت طلبانی که رضا پهلوی را به مقام « رهیر-شاهی» بر کشیده اند، قبل از هر چیز مشغول فروش توهم هستند .
۱۱- بدون تردید پادشاهان پهلوی دستآورد های بزرگ و پر ارجی داشته اند. متاسفانه رضا پهلوی با به تن کردن قبای گشاد « رهبری انقلاب ملی» ، مثل یک فئودالزاده بی مسولیت، برای جذاب کردن خود در نزد نتانیاهو، میراث پدر و پدر بزرگش را به آتش کشیده است. او متوجه مسخره بودن این ادعا نیست و درک نمی کند که هیچ نیروی جدی سیاسی در داخل کشور ، او را با این ادعا جدی نخواهد گرفت.
۱۲- سرمایه اجتماعی خاندان پهلوی، می تواند  با نقد و پیرایش خطاها، در خدمت یک لیبرال-دموکراسی ایرانی قرار بگیرد. هنوز هم برای این کار دیر نشده است. این امر قبل از هر نیرویی وظیفه مدعیان مشروطه خواهی است که علیه «برنامه بیچارگی» مصوب کنفرانس مونیخ و شعار « همه قدرت به رضا شاه دوم» قیام کنند و بجای کرنش و تسلیم ، برای پاسخگو کردن رضا پهلوی بکوشند.
۱۳- مسیری که عناصر مشکوک در پیش پای رضا پهلوی ترسیم کرده اند، این جریان را به سمت نوعی فاشیسم ایرانی  سوق می دهد.
۱۴- جمهوریخواهان  در خارج، داعیه تاسیس رهبری برای جنبش را ندارند و در همه زمینه ها حامی و مکمل داخل کشورند. انها ، چه در قالب احزاب و گروه های مختلف و  جه به صورت کنشگران منفرد، در تولید فکر، تبلیغ و جلب حمایت بین المللی فعالیت چشمگیری دارند.
۱۵- این تصور که می توان رهبری فردی رضا پهلوی یا هر مدعی دیگری را به جمهوریخواهان تحمیل کرد، تصوری باطل و خطرناک است و هر کس که بدون ماموریت و وعده مواجب، قصد بازی با این آتش را دارد، باید عواقب ویرانگر آنرا هم پذیرا باشد.

احمد پورمندی





نظر شما درباره این مقاله:







بررسی حمله مجدد به ایران در دیدار نتانیاهو با ترامپ
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 14:57

بررسی حمله مجدد به ایران در دیدار نتانیاهو با ترامپ


باراک راوید / آکسیوس

به گفته یک مقام آمریکایی و دو منبع دیگر در ایالات متحده که از جزئیات این دیدار مطلع هستند، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در دیدار روز دوشنبه خود با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، درباره احتمال حمله مجدد به ایران در سال ۲۰۲۶ گفت‌وگو کرده است.

اهمیت موضوع: جنگی دیگر با ایران می‌تواند منطقه‌ای را که پس از دو سال بحران در پی ثبات است، بیش از پیش بی‌ثبات کند.

ترامپ و نتانیاهو هر دو، جنگ ۱۲روزه با ایران در ماه ژوئن را یک موفقیت بزرگ تلقی می‌کنند. با این حال، نتانیاهو استدلال کرده است که برای جلوگیری از بازسازی توانمندی‌های ایران، ممکن است انجام حملات بیشتری ضروری باشد.

ترامپ پس از این دیدار گفت اگر ایران تلاش کند برنامه هسته‌ای خود را بازسازی کند، ایالات متحده بار دیگر آن را نابود خواهد کرد. او همچنین تأکید کرد که ترجیح می‌دهد با تهران به یک توافق هسته‌ای دست یابد.

این مقام آمریکایی گفت اگر ایالات متحده شاهد گام‌های واقعی و قابل راستی‌آزمایی ایران برای احیای برنامه هسته‌ای خود باشد، ترامپ احتمالاً از «دور دوم» حملات حمایت خواهد کرد، اما «چالش اصلی بر سر این خواهد بود که تعریف احیای برنامه هسته‌ای دقیقاً چیست».

نکته پنهان: ادعاهای مکرر ترامپ مبنی بر اینکه برنامه هسته‌ای ایران توسط آمریکا کاملاً نابود شده است، می‌تواند توجیه صدور دستور حملات جدید ـ یا دادن چراغ سبز به نتانیاهو برای انجام چنین حملاتی ـ را دشوارتر کند.

در حالی که ایالات متحده تنها تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار داد، اسرائیل همچنین دارایی‌های نظامی متعارف ایران، به‌ویژه موشک‌های بالستیک، را هدف حمله قرار داد.

نتانیاهو و دیگر مقامات اسرائیلی در هفته‌های اخیر نسبت به بازسازی برنامه موشکی ایران هشدار داده‌اند.
پشت صحنه: به گفته منابع، نتانیاهو در این دیدار وضعیت برنامه هسته‌ای ایران را شش ماه پس از جنگ بررسی کرده و نگرانی‌های اسرائیل درباره برنامه موشکی ایران را به ترامپ ارائه داده است.

نتانیاهو همچنین به تلاش‌های حزب‌الله برای بازسازی زرادخانه موشک‌های دوربرد خود در لبنان اشاره کرده است.

این مقام آمریکایی تأکید کرد که ترامپ و نتانیاهو درباره هیچ جدول زمانی مشخص، آستانه معین یا تفاهمات جزئی درباره اقدامات نظامی آینده به توافق نرسیده‌اند.

دفتر نخست‌وزیری اسرائیل از اظهارنظر در این باره خودداری کرد و کاخ سفید آکسیوس را به اظهارات علنی ترامپ ارجاع داد.

سوی دیگر ماجرا: مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، در واکنش به تهدیدهای ترامپ و نتانیاهو گفت ایران به هرگونه اقدام تجاوزکارانه، پاسخی «سخت» خواهد داد.

در همین حال، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، از ترامپ خواست با رویکردی مبتنی بر «احترام» بار دیگر وارد مذاکرات با ایران شود.

عراقچی و استیو ویتکاف، فرستاده آمریکا، تا ماه سپتامبر درباره یک توافق هسته‌ای احتمالی گفت‌وگو کرده بودند، اما در ماه‌های اخیر هیچ مذاکره جدی‌ای انجام نشده است.

سطح تهدید: برخی مقامات آمریکایی و اسرائیلی معتقدند محتمل‌ترین جرقه برای آغاز جنگ میان اسرائیل و ایران در کوتاه‌مدت، «محاسبه اشتباه» است؛ یعنی حالتی که یکی از طرفین برای پیش‌دستی در برابر حمله احتمالی طرف مقابل اقدام کند.

تنها در هفته گذشته، مقامات اسرائیلی به دولت ترامپ هشدار دادند که یک رزمایش موشکی از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران می‌تواند پوششی برای یک حمله واقعی باشد.

نگاه کلان: دو مقام ارشد آمریکایی گفتند نتانیاهو در دیدار با ترامپ موافقت کرده است که به «مرحله دوم» توافق آتش‌بس غزه منتقل شوند.

در مقابل، ترامپ به نتانیاهو تعهد داده است که اگر حماس به توافق پایبند نماند و روند خلع سلاح خود را آغاز نکند، به اسرائیل اجازه خواهد داد علیه این گروه اقدام نظامی انجام دهد.

یک مقام ارشد آمریکایی گفت: «نتانیاهو در این دیدار نسبت به غزه بسیار بدبین بود، اما به ما فضا داد تا به سمت مرحله دوم توافق آتش‌بس حرکت کنیم.»

گام بعدی: انتظار می‌رود ترامپ در ماه ژانویه، انتقال به مرحله دوم، تشکیل «هیئت صلح غزه» و ایجاد دولت تکنوکرات جدید فلسطینی را اعلام کند.

نخستین نشست هیئت صلح غزه، به ریاست ترامپ، قرار است در تاریخ ۲۳ ژانویه و هم‌زمان با برگزاری مجمع جهانی اقتصاد در داووس برگزار شود.





نظر شما درباره این مقاله:







عبدالناصر همتی به عنوان رئیس جدید بانک مرکزی منصوب شد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 12:08

عبدالناصر همتی به عنوان رئیس جدید بانک مرکزی منصوب شد






نظر شما درباره این مقاله:







صدای مردم به پا خاسته خویش را رساتر کنیم!
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 11:38

صدای مردم به پا خاسته خویش را رساتر کنیم!






نظر شما درباره این مقاله:







رشد قیمت دلار در زمان ریاست فرزین به ۲۵۲ درصد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 10:38

رشد قیمت دلار در زمان ریاست فرزین به ۲۵۲ درصد






نظر شما درباره این مقاله:







از اعتراضات تا اجلاس فلوریدا / احمد زیدآبادی ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 9:48

از اعتراضات تا اجلاس فلوریدا / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







اژدهاک، بهرام بیضائی (برخوانی) / ماندانا زندیان
">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 9:28

اژدهاک، بهرام بیضائی (برخوانی) / ماندانا زندیان






نظر شما درباره این مقاله:







رهبر بیمار ایران قادر به تصمیم‌گیری نیست
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 8:31

رهبر بیمار ایران قادر به تصمیم‌گیری نیست


مصطفی سالم / سی‌ان‌ان

اوایل دسامبر، صدها زن در جزیره تفریحی کیش ایران برای شرکت در یک ماراتن صف کشیدند؛ همگی با تی‌شرت و لگینگ‌های یک‌شکل و موهایی که آزادانه پشت سرشان بسته شده بود.

در کشوری که نادیده گرفتن مقررات پوشش می‌تواند به جریمه‌های سنگین و حتی احکام زندان منجر شود، این دوندگان نگاه خود را به مسیر پیشِ‌رو دوختند و بی‌اعتنا به دستورالعمل‌های دولتی و روسریِ رایگانی که برگزارکنندگان مسابقه در بسته آغازین ماراتن قرار داده بودند ــ با پیش‌بینی احتمال تخلف ــ به دویدن پرداختند.

در ماه اکتبر، در لحظه‌ای که به‌سرعت در شبکه‌های اجتماعی فراگیر شد، گروهی موسیقی قطعه مشهور «Seven Nation Army» را در خیابان‌های پایتخت ایران، تهران، اجرا کرد و جمعیتی پرشور با تکان دادن سر همراهی‌شان کردند؛ ویدئویی که حتی جک وایت، گیتاریست آمریکایی و خالق این اثر با گروه «وایت استرایپس»، آن را بازنشر کرد.

این هفته نیز مغازه‌داران و بازاریان در چندین شهر ایران به خیابان‌ها آمدند و در اعتراض به ناتوانی خود در پرداخت اجاره‌بها ــ پس از آنکه ارزش پول ملی به پایین‌ترین سطح تاریخی خود رسید ــ شعارهای ضدحکومتی سر دادند. این اعتراضات بزرگ‌ترین موج ناآرامی‌ها از زمان خیزش سراسری سال ۲۰۲۲ به‌شمار می‌رود؛ خیزشی که پس از مرگ مهسا امینیِ ۲۲ ساله در بازداشت پلیس، به‌دلیل آنچه «بدحجابی» خوانده شد، آغاز شد.

اگرچه این اعتراضات تاکنون دامنه‌ای محدود داشته‌اند، اما تازه‌ترین فصل از نارضایتی رو به گسترش در ایران را رقم می‌زنند؛ نارضایتی‌ای که در آن، جمعیت کشور به‌صورت خاموش و پراکنده، از طریق کنش‌های ناهماهنگ نافرمانی مدنی، در حال بازپس‌گیری فضاهای عمومی و آزادی‌های فردی است. رژیم اسلامیِ مبتنی بر حاکمیت دینی ــ که سال‌ها با نفوذ فرهنگی غرب مخالفت کرده ــ به‌نظر می‌رسد نافرمانی مدنیِ رو به رشد را نادیده می‌گیرد و تمرکز خود را صرفاً بر بقای خویش گذاشته است.

در رأس این نظام، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ۸۶ ساله و بیمار ایران قرار دارد؛ کسی که دهه‌ها کوشید حکومت خود را در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی مستحکم کند، اما اکنون ناچار است با شکست یک راهبرد مواجه شود. در داخل، نسل جوانِ سرخورده رفتاری بی‌سابقه در سرپیچی از هنجارهای اسلامی نشان می‌دهد؛ پول ملی به پایین‌ترین سطح تاریخی سقوط کرده، شهرهای ایران با کم‌آبی دست‌وپنجه نرم می‌کنند و جرقه‌های اعتراض در حال ظهور است. در خارج از مرزها نیز اسرائیل، دشمن اصلی جمهوری اسلامی، همچنان در حال لابی با ایالات متحده برای اقدام نظامی بیشتر علیه ایران است.

خامنه‌ای قادر به تصمیم‌گیری نیست

خامنه‌ای که گزینه‌های محدودی پیشِ‌رو دارد، اکنون رویکردی محتاطانه و مبتنی بر انتظار در پیش گرفته و با وجود تشدید چالش‌های داخلی، از اتخاذ تصمیم‌های بزرگ و راهبردهای قاطع پرهیز می‌کند.

محمدعلی شعبانی، سردبیر پایگاه خبری «امواج میدا» (Amwaj.media) مستقر در لندن که بر ایران، عراق و کشورهای شبه‌جزیره عربستان تمرکز دارد، به سی‌ان‌ان گفت: «بسیاری از ناظران این حس را منتقل می‌کنند که انگار هیچ‌کس سرِ کار نیست؛ هیچ‌کس تصمیم‌های بزرگ نمی‌گیرد، یا دقیق‌تر بگویم، خامنه‌ای اجازه هیچ تصمیم واقعی‌ای را نمی‌دهد.»

او افزود: «در حال حاضر، هر تصمیمی که خامنه‌ای بگیرد، احتمالاً هزینه و پیامد منفی قابل‌توجهی خواهد داشت؛ بنابراین به نظر می‌رسد او ترجیح می‌دهد از هر تصمیم عمده‌ای کنار بکشد.»

رهبر جمهوری اسلامی ــ یا «ولی‌فقیه»، عنوانی کلیدی که به دارنده آن اختیار نهایی بر تمامی امور حکومتی و دینی را می‌دهد ــ بنا بر گزارش‌ها، در جریان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در ماه ژوئن، برای حفظ جان خود در انزوا و در یک پناهگاه امن زیرزمینی به‌سر می‌برد؛ جنگی که با وجود دهه‌ها آمادگی، تهران را غافلگیر کرد.

خامنه‌ای پس از پایان این درگیری از پناهگاه بیرون آمد، در حالی که ارتشی تضعیف‌شده، برنامه هسته‌ای به‌شدت آسیب‌دیده و جامعه‌ای را پیش‌ِ رو داشت که به‌سرعت ایمان خود را به سیاست‌های ۳۶ ساله این رهبر که زمانی چهره‌ای انقلابی بود، از دست می‌داد.

در ماه‌های بعد، جمعیتِ در تنگنای ایران شاهد آن بود که کشورشان با انباشت بحران‌ها هرچه ناکارآمدتر می‌شود. قطعی‌های مداوم برق، تورم بی‌سابقه و بیکاری فزاینده، شهروندان را نسبت به رهبری‌ای که عملاً ناتوان به نظر می‌رسد، دلسرد کرده است.

در حالی که دولت برای روشن نگه داشتن برق در زمستان امسال دست به دامان هر راهی شده، با جایگزینی سوخت ارزان‌تر و کم‌کیفیت‌تر ــ که آلاینده‌تر از گاز طبیعی است ــ آسمان شهرهای ایران در مه‌دود فرو رفته است.

امسال، ۲۰ استان ایران بدترین خشکسالی بیش از ۴۰ سال گذشته را تجربه کردند. بحران آبِ سوءمدیریت‌شده چنان حاد شده که مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، به‌صراحت ایده تخلیه ساکنان تهران را برای کاهش فشار عظیم بر منابع رو به زوال پایتخت مطرح کرده است.

از نظر اقتصادی، کشور زیر بار تورم افسارگسیخته رنج می‌برد. ریال در همین ماه به پایین‌ترین سطح تاریخی خود سقوط کرد و همین امر به اعتراض مغازه‌داران انجامید؛ چرا که کالاهای ضروری روزبه‌روز دور از دسترس‌تر می‌شوند. سال‌ها چاپ گسترده پول، ارزش پول ملی را چنان کاهش داده که بودجه اخیر دولت به ارقام نجومی در حد «کوادریلیون» ریال رسیده است.

سیاست خارجیِ زمانی زیرکانه و نوآورانه ایران نیز عملاً به بن‌بست رسیده است؛ بدون هیچ چشم‌انداز روشنی از یک گشایش دیپلماتیک، در حالی که قدرت‌های غربی با اعمال بی‌وقفه تحریم‌ها حلقه فشار را تنگ‌تر می‌کنند. شبکه نیروهای نیابتی شبه‌نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ــ که سال‌ها ستون فقرات نفوذ منطقه‌ای و بازدارندگی ایران بود ــ در پی هدف قرار گرفتن‌های تقریباً روزانه از سوی اسرائیل به‌شدت تضعیف شده است. افزون بر این، ایران یکی از مزیت‌های مهم سرزمینی خود را نیز از دست داد؛ زمانی که شورشیان سوری سال گذشته دودمان اسدِ همسو با تهران را سرنگون کردند.

تاب آوردن در برابر فشار

جمهوری اسلامی ایران از دیرباز به بحران‌ها و فشارهای مداوم خو گرفته است. اندکی پس از انقلاب ۱۹۷۹، کشور درگیر جنگی هشت‌ساله و خونین با عراقِ صدام حسین شد، اما با اراده‌ای سرسخت آن نبرد را تاب آورد و در نهایت از آن جان سالم به در برد.

خامنه‌ای جوان‌تر، کشوری را به ارث برد که بر اثر جنگ و انزوای منطقه‌ای ویران شده بود و با مأموریتی دشوار برای احیای اقتصادی و اجتماعی ازهم‌گسیخته روبه‌رو شد. او ناچار بود هم‌زمان نارضایتی‌های داخلی و رقابت‌ها در میان محافل پیچیده روحانیت ایران را مدیریت کند، با فشارهای سرسختانه اقتصادی بین‌المللی مقابله نماید و در عین حال، آرمان‌های انقلابیِ حاکمیت و استقلال را حفظ کند.

اکنون که بحران‌های فزاینده ایران در پی جنگی دیگر عمیق‌تر شده و نخبگان سیاسی کشور درگیر بازی تلخ مقصریابی هستند، رهبر سالخورده نظاره‌گر مانده و همچنان سخت‌گیرانه به همان الگوی آشنای خود پایبند است: تولید انبوه موشک‌ها و پهپادها، تلاش شتاب‌زده برای بازسازی نیروهای نیابتیِ ضربه‌خورده در منطقه، و رد پیش‌شرط‌های غرب برای مذاکره.

محمدعلی شعبانی از وب‌سایت «امواج میدا» می‌گوید: «همه در ایران خواهان تغییر هستند. تندروها بازگشت به گذشته را می‌خواهند، اصلاح‌طلبان به‌دنبال حرکت به سوی آینده‌اند و بسیاری از میانه‌روها هر نوع تغییری را ترجیح می‌دهند. هیچ‌کس از وضع موجود راضی نیست.»

خامنه‌ای دهه‌ها را صرف تثبیت وفادارانه انقلاب اسلامی در تمامی سطوح جامعه ایران کرده است؛ به‌گونه‌ای که پایان اجتناب‌ناپذیر او ــ چه از طریق مرگ و چه برکناری ــ لحظه‌ای عظیم و سرنوشت‌ساز خواهد بود؛ لحظه‌ای که بسته به جانشین او می‌تواند مسیر ایران را به‌طور عمیق دگرگون کند.

علی واعظ، مدیر پروژه ایران در گروه بین‌المللی بحران، می‌گوید: «بی‌تردید خروج او از صحنه، تعیین‌کننده‌ترین لحظه در تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود… و فرصتی برای تغییر جهت ژئواستراتژیک ایران فراهم می‌شود، اما همه‌چیز به این بستگی دارد که چه کسی و با چه رویکردی پس از خامنه‌ای به قدرت برسد.»

هنوز مشخص نیست که حاکمیت بر سر جانشین رهبر جمهوری اسلامی به جمع‌بندی رسیده باشد. تحلیلگران از گزینه‌هایی چون مجتبی خامنه‌ای، فرزند او و روحانی بانفوذ، یا حسن خمینی، نوه بنیان‌گذار انقلاب ۱۹۷۹، نام می‌برند.

واعظ می‌گوید: «دنیای خارج نفوذ بسیار اندکی بر این‌که چه کسی جانشین خواهد شد دارد و این موضوع کاملاً به پویایی‌های درونی و توازن قوا میان نیروهای داخلی بستگی دارد.»

او افزود: «به همان اندازه مهم است که آیا غرب راهی برای خروج از بن‌بست به رهبری جدید ایران ارائه خواهد داد یا نه… اگر قرار است غرب از آن لحظه تغییر در ایران بهره‌برداری کند، باید از همین حالا به آن بیندیشد.»

«کاری که ناتمام مانده»

در میانه اعتراضات، نافرمانی مدنی و هم‌زمانی بحران‌های گوناگون، خامنه‌ای اکنون با تهدید خارجی دیگری نیز روبه‌رو است: بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، که این هفته برای تحت فشار گذاشتن دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به واشنگتن سفر کرد تا خواستار اقدام تهاجمی‌تر شود و نسبت به برنامه موشک‌های بالستیک ایران هشدار دهد.

به گفته سینا توسی، پژوهشگر ارشد غیرمقیم در مرکز سیاست بین‌الملل، ترامپ بارها اعلام کرده بود که برنامه هسته‌ای ایران نابود شده است؛ اظهاراتی که عملاً پرونده هسته‌ای را از نظر سیاسی بست و قوی‌ترین توجیه تاریخی اسرائیل برای جلب حمایت آمریکا از جنگ با ایران را از میان برد.

توسی می‌گوید: «بنابراین، چرخش نتانیاهو به سمت مسئله موشکی را نباید کشف تهدیدی تازه دانست، بلکه باید آن را تلاشی برای ساختن یک «کازوس بلی» یا بهانه جدید برای جنگ، پس از فروپاشی استدلال هسته‌ای، تلقی کرد.»

دونالد ترامپ پس از دیدار با نتانیاهو گفت: «می‌شنوم که ایران در حال بازسازی دوباره است و اگر چنین باشد، ما مجبوریم دوباره آن‌ها را زمین‌گیر کنیم.» او افزود: «به‌شدت به آن‌ها ضربه خواهیم زد.»





نظر شما درباره این مقاله:







آخرین وضعیت پرونده بازداشتی‌های مشهد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 7:50

آخرین وضعیت پرونده بازداشتی‌های مشهد


کانال امتداد

مصطفی نیلی و شادی حلیمی، وکلای دادگستری در گفت‌وگو با «امتداد» آخرین وضعیت تعدادی از بازداشت شدگان مراسم هفتم خسرو علیکردی در مشهد را تشریح کردند. این مراسم ۲۱ آذر ماه در مشهد برگزار شد و به گفته دادستان مشهد، ۳۹ نفر در آن بازداشت شدند اما با وجود گذشت ۱۸ روز از بازداشت این افراد، شادی حلیمی و مصطفی نیلی، وکلای سه نفر از این بازداشت‌شدگان، تاکید دارند که هنوز از محل دقیق بازداشت این افراد به خانواده‌ها چیزی اعلام نشده و خود بازداشت‌شدگان هم در تماس‌های تلفنی اعلام کرده‌اند که از محل بازداشت‌شان بی‌اطلاع‌اند. اگرچه حلیمی نهاد بازداشت کننده نرگس محمدی را وزارت اطلاعات اعلام کرده اما نهاد بازداشت کننده عالیه مطلب‌زاده و هستی امیری همچنان نامشخص است .

به گفته وکلای نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده و هستی امیری تا کنون اطلاع دقیقی از اتهام این بازداشت‌شدگان وجود ندارد.

شادی حلیمی، وکیل نرگس محمدی هم درباره اتهامات او و شایعاتی که در این مورد مطرح شده، به امتداد توضیح داد: «برداشت اشتباهی از صحبت‌های نرگس محمدی پیش آمد و مطرح شد. خانم محمدی در همان تنها تماس اولشان گفته بودند که افرادی که او را بازداشت کرده و مورد ضرب و شتم قرار دادند، در لحظه بازداشت گفته بودند که شما با اسراییل مرتبط‌اید اما اینکه آیا این اتهام در دادسرا به ایشان تفهیم شده یا نه را نمی‌دانیم و با توجه به اینکه ما هم به پرونده دسترسی نداریم و جواب‌های دقیقی هم به خانواده‌ها داده نشده، اینکه عناوین اتهامی چه هستند را نمی‌توانیم دقیق بیان کنیم.»

مصطفی نیلی هم با بیان اینکه «اطلاع دقیقی از اتهام این افراد نداریم اما آنچه که شفاهی گفته شده به نظر می‌رسد اتهامات شامل موارد اقدام علیه امنیت می‌شود»، گفت: «با توجه به این اتهامات شفاها مطرح شده و با توجه به اینکه پرونده هنوز در دادسرا است، بنا بر تبصره ماده ۴۸ قانون آیین دادرسی کیفری، تنها وکلای مورد تایید رئیس قوه قضاییه می‌توانند اعلام وکالت کنند و به همین خاطر ما نمی‌توانیم هنوز در این مرحله اعلام وکالت کنیم اما به محض اینکه پرونده‌ها به دادگاه ارجاع شوند، اعلام وکالت خواهیم کرد و پیگیر وضعیت موکلین خواهیم شد».

او توضیح داد «من پیش از این وکالت خانم‌ها نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده و هستی امیری را برعهده داشته‌ام و از آنها وکالت داشتم و بعد از اینکه این افراد بازداشت شدند، خانواده‌های آنها برای پیگیری پرونده به سراغ ما آمدند و خود این بازداشتی‌ها هم در تماس‌های تلفنی‌شان با خانواده، درخواست کردند که وضعیت‌شان را ما وکلا پیگیری کنیم».

در این گفت و گو شادی حلیمی، وکیل نرگس محمدی درمورد آخرین وضعیت این فعال سیاسی چنین توضیح داد: «نرگس محمدی آذر ماه سال گذشته به دلیل بیماری و بحث پیوند استخوان در ناحیه زانو و ساق پا، با نظریه پزشکی قانونی از زندان (اوین) بیرون آمد. نرگس محمدی البته به بیماری‌های دیگری هم از جمله بیماری قلبی، بیماری ریوی و بیماری‌های گوارشی مبتلا است و به همین دلیل توقف حکم او تا پیش از این بازداشت ادامه داشت و در این مدت تحت نظر پزشکان مختلفی،  داروهای متفاوتی مصرف می‌کرد.»

حلیمی با ارائه این توضیحات تاکید کرد: «با توجه به بیماری‌های متعدد خانم محمدی که جای بسیار نگرانی برای ایشان هست، پیرو بیماری ایشان بود که اجرای حکم به توقف در آمد، لیکن، متاسفانه این زندانی از زمان بازداشت تا کنون فقط یک بار تماس تلفنی با خانواده داشته است که در این تماس هم اعلام کرده که هنگام بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و ضرباتی به سر و گردن او وارد شده است و درخواست شکایت و تقاضای رسیدگی به این موضوع را داشته است».

مصطفی نیلی، وکیل دیگر نرگس محمدی هم با بیان اینکه «طبق صحبت‌های نرگس محمدی در تنها تماسش او در سلولی به تنهایی نگه داری می‌شود»، توضیح داد: «این کار مصداق نگهداری در سلول انفرادی است و نگهداری در سلول انفرادی به دلیل اینکه مصداق شکنجه است، خلاف قانون اساسی است و عملی مجرمانه به حساب می‌آید و در این مورد رای هیات عمومی دیوان عدالت اداری در ابطال بخشی از آیین‌نامه سازمان زندان‌ها را داریم که تصریح دارد که نگهداری در سلول انفرادی موجب آزار و اذیت روحی است و می‌تواند مصداق شکنجه باشد و بنابراین این امر خلاف قانون اساسی است».

در ادامه مصطفی نیلی، وکیل عالیه مطلب‌زاده هم با بیان اینکه «عالیه مطلب‌زاده از بیماری سرطان رنج می‌برد و تحت درمان بوده و داروهای خاصی مصرف می‌کرد»، درباره آخرین وضعیت او گفت: «خانم مطلب‌زاده از زمان بازداشت دو نوبت تماس داشته که بار اول دو روز بعد از بازداشت و بار دوم هم هفته گذشته بوده است.»

نیلی با تاکید بر اینکه «عالیه مطلب‌زاده هم به خانواده اعلام کرده که در سلولی به تنهایی نگهداری می‌شود و دسترسی به داروهای خاصی که برای بیماری‌اش استفاده می‌کرد، ندارد» توضیح داد: «خانم مطلب‌زاده نیاز به دسترسی به داروهای خاصی دارد، او همچنین به دلیل بیماری سرطان باید در شرایط خاصی باشد و نگهداری او در سلول انفرادی می‌تواند سلامت او را با خطر جدی مواجه کند و این مساله برای خانواده‌ نگرانی‌های زیادی به وجود آورده است».

مصطفی نیلی در ادامه وضعیت هستی امیری، یکی دیگر از بازداشتی‌های مشهد را چنین شرح داد: «هستی امیری تماس‌های بیشتری با خانواده داشته اما او هم در تماس‌ با خانواده اعلام کرده که به تنهایی در سلول نگهداری می‌شود»

وکیل هستی امیری گفت: «خانواده هستی امیری به مشهد رفته‌اند و چندین نوبت به بازپرس پرونده مراجعه کرده‌و درخواست ملاقات با بازداشتی‌داشته‌اند که آنها هم موفق به ملاقات نشده و اطلاع دقیقی از وضعیت او و پرونده به دست نیاورنده‌اند».

به گفته این وکلا، با وجود مراجعه خانواده‌ها به بازپرس پرونده و صحبت با او، خانواده هیچ کدام از این سه نفر تا کنون امکان ملاقات با این بازداشتی‌ها را پیدا نکرده‌اند و البته اطلاعاتی هم از روند پرونده در اختیار آنها قرار نگرفته است.

مصطفی نیلی تاکید دارد: «نداشتن ملاقات و اطلاعات دقیق از پرونده، موضوعی است که خانواده‌ها را دچار مشکل کرده و باعث می‌شود که فراتر از اینکه حقوق قانونی این بازداشتی‌ها را تضییع می‌کند، می‌تواند باعث تضییع حقوق خانواده‌ها شده و به نوعی می‌تواند به عنوان مجازات خانواده‌ها در نظر گرفته شود.»

به گفته این وکیل دادگستری، نرگس محمدی و عالیه مطلب‌زاده در تماس‌های تلفنی از خانواده درخواست کرده‌اند که به دلیل ضرب و شتم حین بازداشت و رفتارهای غیرقانونی، شکایتی ثبت کنند .

وکلای نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده و هستی امیری معتقدند قرار بازداشت موقتی که برای این سه فرد صادر و به خانواده‌ها اعلام شده، «سنگین‌ترین قرار بازداشت ممکن» است: «البته با توجه به وضعیت سلامتی نرگس محمدی و عالیه مطلب‌زاده انتظار می‌رود که این قرار تخفیف پیدا کرده و این افراد با تودیع وثیقه آزاد شده و بتوانند درمان خود را پیش ببرند و اگر نکته‌ای درباره رسیدگی به تحقیقات است، بدون بازداشت این افراد انجام شود».





نظر شما درباره این مقاله:







پیام سال نو صدراعظم آلمان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 7:49

پیام سال نو صدراعظم آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







بررسی وضعیت معیشتی کارگران، معلمان، پرستاران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 31.12.2025, 7:17

بررسی وضعیت معیشتی کارگران، معلمان، پرستاران


الهه محمدی / هم‌میهن

اعتراضات و اعتصابات اخیر در تهران که حالا به شهرهای دیگر هم رسیده، در اعتراض به نرخ سرسام‌آور ارز، کاهش قدرت خرید و وضعیت نابسامان اقتصادی شکل گرفت و حالا این موج در امتداد سال‌ها فشار معیشتی بر قشرهای مختلف جامعه از جمله پرستاران، معلمان، بازنشستگان و کارگران به بازاری ها رسیده و ریشه در ضعف شدید قدرت خرید، رشد تورم و پایین بودن دستمزدها دارد.

در حالی که معیشت اقشار مختلف جامعه تحت فشار شدید تورم و افزایش هزینه‌ها قرار دارد، لایحه بودجه سال ۱۴۰۵ هم در مجلس با چالش‌های جدی روبه‌رو شده است؛ کلیات این لایحه که باید چارچوب درآمدها و هزینه‌های کشور برای سال آینده را تعیین کند، در کمیسیون تلفیق مجلس با اکثریت آراء رد شد و حالا پرونده آن به صحن علنی مجلس ارجاع شده است. منتقدان معتقدند این بودجه در شکل پیشنهادی دولت قادر به حمایت از قدرت خرید مردم و تقویت وضعیت معیشتی نیست و نگرانی‌هایی درباره اثرات تورمی، شفافیت نبودن منابع و تضعیف حمایت از حقوق‌بگیران مطرح کرده‌اند.

بازاری‌ها، مانند اقشار دیگر، مانند معلمان، کارگران، پرستاران و ... زیر فشار تورم، کاهش قدرت خرید و هزینه‌های بالای کسب‌وکار قرار گرفته اند؛ اتفاقی که نشان می‌دهد نارضایتی‌های اقتصادی در ایران از چندین طبقه اجتماعی فراتر رفته و به یک بحران عمومی بدل شده است.

کارگران: بحران فقر حاد

کارگران یکی از اصلی‌ترین گروه‌های آسیب‌دیده از بحران اقتصادی‌اند. حداقل مزد مصوب در برابر سبد واقعی معیشت خانوار، فاصله قابل‌تأملی دارد و بسیاری از کارگران توان تامین نیازهای اساسی خانواده را ندارند. مواد خوراکی، مسکن، حمل‌ونقل و خدمات درمانی، هزینه‌هایی‌اند که توان خرید کارگران را تضعیف کرده‌اند. در همین‌حال، بازنشستگان صنعت و خدمات هم بارها در سال‌های اخیر در شهرهای مختلف، تجمع‌هایی را برگزار کرده‌اند و خواستار همسان‌سازی حقوق و بهبود شرایط درمان و بیمه شده‌اند.

«فرشاد اسماعیلی»، فعال کارگری و پژوهشگر حقوق کار معتقد است که اعتراضات بازاری‌ها در تهران و دیگر شهرها، به‌ویژه در بازار بزرگ، بیش‌از‌آن‌که صرفاً یک اعتراض صنفی باشد، نشان‌دهنده «بحران عمومی قدرت خرید» و فشار هزینه‌های زندگی است. او به «هم‌میهن» می‌گوید می‌توان ویژگی امروز این اعتراضات را «بحران قدرت خرید» دانست: «از این نظر مطالبه و اعتراض سال‌های سال کارگران طبقات دیگر هم منتقل شده است.

نرخ ارز که به سطوح بی‌سابقه سقوط کرده و تورم رسمی بالای ۴۰ درصد گزارش شده، باعث‌شده هزینه‌های کالا و خدمات به‌سرعت و‌تصاعدی افزایش یابد، درحالی‌که درآمدها ثابت یا به میزان بسیار کمی افزایش یافته‌اند. رابطه الاکلنگی‌ شده؛ هزینه‌ها سنگین‌تر می‌شود و درآمد سبک‌تر. این رابطه الاکلنگی را نمی‌شود به‌هم‌ریخت. کارگران نمی‌توانند، طبقه متوسط هم نمی‌تواند، بازاری هم نمی‌تواند.

مثلاً حداقل دستمزد سال ۱۴۰۴ حدود ۱۰ میلیون و ۳۹۹ هزار تومان تعیین شده که به‌مراتب پایین‌تر از هزینه واقعی زندگی است ‌‌و‌ کمتر از حتی یک‌گرم طلا در بازار است. کارگری که نتواند با کل حقوق‌اش یک‌گرم طلا از بازار خرید کند، حتماً که معترض می‌شود و بازاری هم همینطور.»

این فعال کارگری می‌گوید: «بازاری‌ها اما چه‌زمانی معترض می‌شوند؟ زمانی‌که فشار هزینه‌ها از مصرف‌کننده نهایی عبور کرده و به خودِ توزیع‌کننده رسیده، اما این همان وضعیتی است که کارگران سال‌ها تجربه کرده‌اند؛ اعتراض بازاری‌ها مساوی با علنی‌شدن بحران معیشتی پنهانِ نیروی کار است. به زبان ساده بازاری‌ها می‌گویند، مردم پول ندارند خرید کنند.»

اسماعیلی می‌گوید، این اعتراضات را باید نشانه گسترش بحران معیشت از نیروی کار مزدبگیر به خرده‌بورژوازی شهری دانست: «وقتی بازاری‌ها که به‌صورت سنتی ضربه‌گیر تورم ‌‌دروازه‌بان تورم بوده‌اند، معترض می‌شوند، یعنی فشار هزینه‌ها و کاهش تقاضا به مرحله‌ای رسیده که دیگر قابل جذب، ‌دروازه‌بانی و ضربه‌گیری نیست. این وضعیت همان بحرانی است که کارگران سال‌هاست تجربه می‌کنند، اما حالا دامنه‌اش وسیع‌تر شده و آثارش دامن طبقات دیگر را هم گرفته است.»

او می‌گوید، اگر صرفاً بحران معیشتی را به‌معنای افزایش هزینه‌های زندگی، کاهش ارزش دستمزد و ناتوانی در تأمین نیازهای اساسی تعریف کنیم، شرایط کنونی با عمده ویژگی‌های تعریف بحران مطابقت دارد: «داده‌های رسمی و رسانه‌ای نشان می‌دهد که تورم بالا و ارزش واقعی دستمزد سقوط کرده است. این بحران ‌‌پدیده موقت نیست.


«فرشاد اسماعیلی»، فعال کارگری و پژوهشگر حقوق کار

این‌فاصله، دهان باز کرده و زندگی طبقات مختلف را می‌بلعد.» او می‌گوید: «سرکوب مزدی یک پدیده تصاعدی است، نه تصادفی. دیگر از منظر ماده ۴۱ قانون کار نمی‌توانیم حرف بزنیم. بحران خیلی فراتر از مطالبه قانونی و حقوقی رفته و از توصیه اخلاقی و حقوقی عبور کرده است. مطالبه و استناد به ماده ۴۱ قانون کار بی‌معنی شده است.

مسئله ازبین‌رفتن امکان‌های حداقلی زنده‌ماندن برای طبقه کارگر در همه فصول است. نتیجه سیاست‌های مزدی موجود همین است؛ تثبیت دستمزد در سطح بقا، انتقال هزینه تورم به نیروی کار و گسترش «شاغلان فقیر». این یک فقر ناشی از سیاست عمومی است، نه ناکارآمدی فردی کارگران. این محصول اقتصاد سیاسی خراب کار نزد حاکمان است، نه فرهنگ‌ نامناسب کار نزد کارگران.»

به اعتقاد این فعال کارگری، اخراج و تمدیدنشدن قراردادهای موقت و نبود تشکل‌های مستقل ‌و‌حتی ناکارآمدی تشکل‌های وابسته، امکان تداوم اعتراض را می‌گیرند‌‌: «با وجود سانسور، کنترل اخبار و انتشار اعتصابات و اعتراضات  توسط نهادهای‌ناظر در سطح عمومی باعث‌شده است اعتراضات کارگری کمتر بازتاب داشته باشند. کارگران غیررسمی حتی از حمایت‌های قانونی کمتری برخوردارند؛ اغلب از تأمین اجتماعی محروم‌اند، دستمزدشان تثبیت یا نظارت‌شده نیست و توان چانه‌زنی صنفی ندارند. وضعیت آنها را به «فقر حاد» رسانده است.»

به گفته فرشاد اسماعیلی، آنچه امروز در معیشت کارگران و اعتراضات اخیر بازاری‌ها می‌بینیم، نه ناشی از ضعف اجرای قانون یا کمبود مقررات، بلکه پیامد یک سازوکار ساختاری و نابرابر در سیاست‌های اقتصادی و سیاسی است که حقوق قانونی نیروی کار را عملاً خنثی کرده است: «ماده ۴۱ قانون کار صراحت دارد که مزد باید «حداقل متناسب با هزینه معیشت خانواده باشد»، اما تجربه سال‌های اخیر نشان می‌دهد این قانون، نه اجرا شده، نه دیکر امکان اجرا دارد؛ فاصله مزدی با سبد معیشت به‌صورت سیستماتیک آنقدر زیاد شده که با اصلاح قانون با افزایش چند‌درصدی مزد یا کاهش چنددرصدی تورم حل نمی‌شود.»

وضعیت پرستاران: فشار کار، نظام سلامت فروپاشیده، مهاجرت

پرستاران ایران یکی از گروه‌های شغلی اند که در سالهای بیشترین فشارهای معیشتی را تحمل می‌کنند. با وجود کمبود نیروی کار در بیمارستان‌ها، حقوق‌ها در سطوحی است که حتی پوشش هزینه‌های زندگی را دشوار می‌کند، و بسیاری از پرستاران برای تأمین مخارج خانواده مجبور به کار اضافه‌کاری می‌شوند. قراردادهای موقت سه‌ماهه و وعده‌های معلق استخدامی شرایط را حادتر کرده‌اند و جمعی از پرستاران حتی دست به اعتراض زده‌اند تا توجه به مطالباتشان جلب شود.

فعالان صنفی و تشکل‌ها معتقدند مشکل فراتر از حقوق پایین است و به «سیاست‌های اقتصادی حاکمیت در کالایی‌سازی خدمات اجتماعی» بازمی‌گردد، به نحوی که نه تنها پرستاران بلکه معلمان و کارگران هم با مشکلاتی مشابه روبه‌رویند. «محمد شریفی‌مقدم»، دبیرکل خانه پرستار با هشدار نسبت به وخامت روزافزون شرایط پرستاران در کشور به «هم میهن» می‌گوید روزبه‌روز شرایط پرستاران بدتر از گذشته می‌شود: «این در حالی است که پرستاری جزو مشاغل سخت و زیان‌آور محسوب می‌شود.

پرستاران به‌طور مداوم با بیماری‌های پرخطر مواجه‌اند و خطر مرگ همواره آن‌ها را تهدید می‌کند. آمار ابتلای پرستاران در ایران به بیماری‌هایی مانند هپاتیت، سل و سایر بیماری‌های عفونی بالاست، اما وزارت بهداشت این آمارها را منتشر نمی‌کند. دلیل این اقدام، ایجاد نشدن ترس در میان پرستاران عنوان می‌شود و حتی اجازه انجام پژوهش در این زمینه نیز داده نمی‌شود.» او درباره تلفات انسانی در این قشر می گوید: «در یک سال گذشته پرستاران زیادی جان خود را از دست داده‌اند.

موضوع خودکشی پرستاران به اشکال مختلف مطرح است، اما در این زمینه نیز شفافیتی وجود ندارد. ما در سال‌های اخیر به‌صورت قطعی با افزایش خودکشی پرستاران روبه‌رو بوده‌ایم. اخیراً مواردی از خودکشی پرستاران در کرمانشاه و شهرهای دیگر گزارش شده است. یکی از عوامل مهم این خودکشی‌ها، شرایط کاری پرستاران است.»

دبیرکل خانه پرستار درباره وضعیت حقوقی این قشر می‌گوید: «در حال حاضر پرستاران بین ۱۷ تا ۲۰ میلیون تومان حقوق دریافت می‌کنند. حقوق ثابت آن‌ها مشابه سایر کارکنان دولت است، اما حقوق متغیرشان از همه گروه‌ها پایین‌تر است. حتی در بودجه سال ۱۴۰۵ نیز هیچ فکر و برنامه خاصی برای بهبود وضعیت پرستاران دیده نمی‌شود. این در حالی است که وزارت بهداشت در صدر بودجه وزارتخانه‌ها قرار دارد. پول وارد سیستم می‌شود، اما شفاف نیست که این منابع دقیقاً کجا و چگونه هزینه می‌شود. بحث مافیای وزارت بهداشت مطرح است و هیچ‌کس پاسخگو نیست.»

او با تأکید بر بی‌عدالتی ساختاری در نظام سلامت می گوید: «بیش از ۵۵ درصد بار نظام سلامت کشور بر دوش پرستاران است، اما کمتر از ۲۵ درصد منابع به آن‌ها اختصاص داده می‌شود. این بی‌عدالتی بسیار آزاردهنده است. وقتی می‌بینیم یک تیم در اتاق عمل کار می‌کند، اما کارانه پایان ماه برای یک نفر ۶۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان است و برای فردی دیگر تنها دو میلیون تومان، این یعنی استثمار پرستاران.» شریفی‌مقدم هشدار می‌دهد: «سال‌هاست فریاد می‌زنیم که خطر فروپاشی نظام سلامت وجود دارد و امروز می‌توان گفت این نظام عملاً فروپاشیده است. من به‌عنوان یک پرستار می‌گویم درصد بالایی از بیماران به دلیل کمبود پرستار جان خود را از دست می‌دهند.»

دبیرکل خانه پرستار درباره آمار مهاجرت می‌گوید: «دو سال پیش اعلام کردم که سه هزار پرستار مهاجرت کرده‌اند و خیلی زود احضار شدم؛ در حالی که آمارم کاملاً متقن بود. من این آمار را از مراکز کاریابی حوزه سلامت به دست آورده بودم و طبق اطلاعاتی که از حدود ۷۰ مرکز کاریابی جمع‌آوری کردم، مشخص شد سه هزار پرستار مهاجرت کرده‌اند.

اقدام به مهاجرت بسیار بیشتر از این رقم است و امروز می‌توان با قطعیت گفت که بیش از سه هزار پرستار از ایران مهاجرت کرده‌اند.» او ادامه می‌دهد: «بسیاری از پرستارانی که مهاجرت نکرده‌اند، تغییر شغل داده‌اند و حتی به آموزش و پرورش رفته‌اند، چون ساعت کاری کمتری دارد. تعداد زیادی نیز به‌طور کامل ترک شغل کرده‌اند. طبق آمار وزارت بهداشت، در سال ۱۴۰۳ دو هزار پرستار ترک شغل کرده‌اند. در حال حاضر ۷۰ هزار پرستار در کشور خانه‌نشین اند.»

شریفی‌مقدم درباره کاهش تمایل به استخدام رسمی هم می‌گوید: «سال گذشته آزمون‌های استخدامی در دانشگاه‌های علوم پزشکی تهران، شهید بهشتی و ایران برگزار شد. برای مثال، دانشگاه علوم پزشکی ایران اعلام کرده بود که به ۱۴۰۰ پرستار برای استخدام رسمی نیاز دارد، اما تنها ۸۰۰ نفر در آزمون ثبت‌نام کردند. دلیل این موضوع آن است که پرستاران به این نتیجه رسیده‌اند که نشستن در خانه، هزینه استهلاک کمتری نسبت به کار در این شرایط فرسایشی دارد.»

معلمان: بسیار بغرنج، نگران‌کننده و فرساینده

معلمان در سال‌های اخیر بارها به وضعیت معیشتی و شغلی خود اعتراض کرده‌اند. مطالبات آنها شامل اجرای طرح رتبه‌بندی معلمان، افزایش دستمزد متناسب با هزینه‌های زندگی و امنیت شغلی واقعی است. بازنشستگان فرهنگی هم در شهریورماه و پاییز ۱۴۰۴ در تهران و چندین‌شهر دیگر مقابل وزارت آموزش‌وپرورش تجمع کردند و خواستار پرداخت مطالبات معوقه و افزایش مستمری‌ها شدند. این اعتراضات گاه واکنش دولت را برانگیخته، اما هنوز فاصله زیادی میان خواسته‌های صنفی و پاسخ اجرایی وجود دارد.

«محمدرضا نیک‌نژاد»، کارشناس آموزش و فعال بازنشسته فرهنگیان به «هم‌میهن» می‌گوید معلمان، در سال‌های اخیر جزو اقشار بسیار آسیب‌پذیر از نظر اقتصادی بوده‌اند. به گفته او: «روند بحرانی و فرساینده‌ اقتصاد کشور و تاثیر آن روی شهروندان بسیار گسترده شده است. زمانی بود که بعضی از لایه‌های جامعه یا فقط بعضی مشاغل تحت فشار بودند.

من به‌عنوان معلم، در دو دهه‌ای که در کانون صنفی معلمان بودم و پیگیر مطالبات بودیم، می‌دیدم که اختلاف و شکاف بین دریافتی معلمان و دیگر شغل‌ها ـ که قابل مقایسه بود ـ وجود داشت. معلمان در مواردی مانند مدرک تحصیلی یا دانش‌آموختگی یا وضعیت سنی، خودشان را با مشاغل دیگر مقایسه می‌کردند و این موضوع سرخوردگی ایجاد می‌کرد و باعث بروز اعتراضات بیش از دو دهه معلمان شده است.»

این فعال صنفی می‌گوید، درحال‌حاضر وضعیت خیلی بدتر شده و این بدترشدن درباره معلمان بدترین است: «سال گذشته آماری از سوی نهادهای دولتی منتشر شد که میانگین دریافتی معلمان را ۱۵ میلیون تومان و میانگین دریافتی وزارت نفت را ۴۵ میلیون تومان اعلام کرده بود. لیستی منتشر و دریافتی ۱۸ سازمان یا وزارتخانه را با هم مقایسه کرده بودند که معلمان در کف و وزارت نفت در صدر این لیست بودند.»

این کارشناس آموزش می‌گوید که اگر اعمال ضریب افزایش حقوق سالانه را در نظر بگیرید ۱۵ میلیون تومان آن زمان درحال‌حاضر به ۱۷ میلیون تومان رسیده است اما برای وزارت نفت با اعمال افزایش حدود ۵۴ میلیون تومان می‌شود: «اگر ۲۰ درصد افزایش حقوقی که دولت مدعی‌شده اعمال شود، باز هم برای معلمان افزایش زیر چهار میلیون تومان و برای وزارت نفت بالای ۱۰ میلیون تومان می‌شود که نشان می‌دهد، شکاف همچنان وجود دارد. وضعیتی را که بین همکارانم و درباره حقوق‌هایمان می‌بینم، بسیار بغرنج، نگران‌کننده و فرساینده است.»

نیک‌نژاد معتقد است اگر این جریان اجتماعی که نسبت به معیشت و وضعیت اقتصادی اعتراض دارد، ادامه پیدا کند، حضور معلمان هم در آن قطعی خواهد بود: «آنها بیش از دودهه به خیابان آمدند و اعتراض کردند و به‌همین‌دلیل به این اعتراضات هم می‌پیوندند. بازنشستگان آموزش‌وپرورش هم به‌شکل هفتگی و ماهانه جسته‌وگریخته در کنار شاغلان به اعتراض ادامه دادند و در فضای‌مجازی هم به‌شدت اعتراضات‌شان را نشان دادند. اما باتوجه به ناچیز‌بودن حقوق مبنای معلمان، این اعتراضات همچنان می‌تواند ادامه پیدا کند.»

او می‌گوید اگر دورخیزی‌ای که دولت درحال‌حاضر کرده و در لایحه آمده، بتواند همراهی مجلس را هم داشته باشد، اتفاقات خوبی نمی‌افتد: «البته خوشبختانه کلیات بودجه ۱۴۰۵ در مجلس رد شد و احتمالاً دلایل تخصصی دارد. بعید است آنها روی افزایش حقوق ۲۰ درصدی، اختلافی با هم داشته باشند.

من سال‌هاست که معلم هستم، در دل معلمان زیست می‌کنم، حرف‌های آنها را می‌شنوم و در فضای مدرسه هم هستم. روند دو، سه دهه اخیر و اعمال تبعیض‌هایی که به‌زعم ما رخ داده، آرام‌آرام معلمان را ناامید کرده است. عده‌ای که توان داشتند، خودشان را جدا کردند و رفتند. عده‌ای ماندند، اما شغل دوم و سومی برای خودشان دست‌وپا کردند. حقوق معلمی، کفاف زندگی آنها را نمی‌دهد.»

نیک‌نژاد می‌گوید، بطحایی ۱۰ سال پیش در همان زمان وزارت‌اش اعلام کرد که هیچ معلمی با حقوق معلمی نمی‌تواند زندگی کند: «در کلانشهری مانند تهران، معلمان حقوق ۲۵ میلیون تومانی دارند و اجاره‌خانه ۲۰ میلیون تومان است. به‌همین‌دلیل آنها نیاز مالی را با شغل دوم جبران می‌کنند. فردی که به‌دنبال شغل دوم رفته در بهترین و خوشبینانه‌ترین حالت نمی‌تواند همه انرژی و توان‌اش را برای معلمی بگذارد. ذهن او درگیر شغل دیگرش باقی می‌ماند. معلم‌هایی هستند که تا نیمه‌شب در اسنپ کار می‌کنند و این فرد نمی‌تواند دغدغه آموزش، دانش‌آموز و حتی دغدغه‌های شخصی خودش را داشته باشد.»

این فعال صنفی می‌گوید: «روند گریز فیزیکی و غیرفیزیکی معلمان ادامه دارد. فیزیکی، ترک کار معلمی است و غیرفیزیکی هم، معلمانی است که تمام حواس‌شان جمع معلمی نیست. آنها کاری که دولت می‌خواهد را انجام می‌دهند و دغدغه دانش‌آموز و درس ندارند و انرژی‌شان را برای کاری که منفعت‌شان در آن است، می‌گذارند. معلمان دهه‌هاست که پتانسیل اعتراضی دارند و اگر این روند ادامه پیدا کند، یک هشدار است. روند فعلی به حاکمیت پیش از دولت هشدار دهد که لایه‌های متفاوت از معلمان، پرستاران و کارگرانی که دهه‌هاست اعتراض می‌کنند تا بازاریانی که در چندسال اخیر به این اعتراضات پیوستند، همه جمع می‌شوند و شاید دیگر برای انجام هر کاری دیر باشد.»

به گفته نیک‌نژاد، بودجه ۱۴۰۵ بسیار بودجه عجیب‌وغریبی است: «این بودجه به‌ویژه برای رئیس‌جمهوری که ادعای عدالت‌جویی دارد و بیش از ۵۰ جلسه با تیم آموزشی دولت داشته تا عدالت آموزشی را گسترش دهد، خیلی عجیب است. او اعلام کرده، هزینه‌های دولت نسبت به سال گذشته دودرصد افزایش پیدا کرده است. براساس لایحه جدید، بودجه آموزش‌وپرورش ۴۸۹ همت است.

این عدد در مقابل بودجه کلی که حدود شش‌هزار همت است، حدود هشت‌درصد را شامل می‌شود و از این اسفبارتر این است که بودجه آموزش‌وپرورش نسبت به سال گذشته ۰/۰۲ درصد افزایش پیدا کرده است. یعنی هزینه‌های دولت دو درصد، اما هزینه‌های آموزش‌و‌پرورش ۰/۰۲ درصد افزایش داشته است. ازسوی‌دیگر، قرار است ۲۰ درصد به حقوق معلمان اضافه شود. مشخص نیست این مسئله به چه‌شکلی قرار است حل شود و بودجه سال بعد در وضعیت بسیار شبهه‌انگیز، نامفهوم و غبارآلود قرار گرفته است؛ به‌ویژه بودجه آموزش‌وپرورش.»


ساناز حمزه علی

زندگی بدون افق‌های پیش‌رو 

«ساناز حمزه‌علی»، پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی،‌ درباره آنچه جامعه در این روزها تجربه می‌کند، توضیح می‌دهد و از تعلیق اجتماعی به «هم‌میهن» می‌گوید؛ شرایطی‌که به گفته او فرد، نه مطیع شرایط شده، نه یک کنشگر فعال است، نه امید فعالی دارد و نه واقعاً اعتراض می‌کند؛ بلکه در حالتی از سکون و مکث قرار گرفته است. در این شرایط زندگی ادامه دارد، اما بدون افق. به اعتقاد او این دقیقاً همان نقطه‌ای است که جامعه دچار فرسایش می‌شود.

او می‌گوید، وقتی درباره بی‌انگیزگی و نگرانی درباره آینده و تعلیق صحبت می‌کنیم، باید به این نکته توجه کنیم که این حالت‌ها صرفاً فردی و روانی نیستند و باید به‌مثابه پدیده‌هایی ساختاری و جمعی آنها را ببینیم و درک کنیم: «باوجود اینکه این شرایط به‌عنوان مجموعه‌ای از احساسات انسانی تعریف شده‌اند، اما باید بدانیم برخی نظم‌های اقتصادی، فرهنگی و نمادین وجود دارد که اگر هرکدام از آنها دچار بی‌نظمی شوند، می‌تواند منجر به نابسامانی‌هایی در جامعه شود. وقتی جامعه‌ای به‌صورت مدام بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و... و جنگ 12 روزه  و تحریم را تجربه‌ می‌کند، در نقطه‌ای دچار فرسودگی و افسردگی اجتماعی و سیاسی‌ می‌شود و این، حس تعلیق را ایجاد می‌کند.»

حمزه‌علی توضیح می‌دهد وقتی نظم‌های اقتصادی، فرهنگی و نمادین جامعه متزلزل می‌شود، جامعه هم دچار تعلیق می‌شود: «مرتون می‌گوید در جامعه‌ای که مدام به افراد القا می‌شود که باید موفق شوند و پیشرفت داشته باشند، اگر ابزار و مسیرها در اختیار آنها قرار نگیرد، فرد نتواند از راه مشروع به استانداردهای آن جامعه برسد و این مسیر مسدود ‌شود، این شرایط باعث می‌شود آن جامعه به‌مرور دچار تعلیق شود و افراد هیچ چشم‌اندازی از آینده نداشته باشند؛ درحقیقت افراد زندگی می‌کنند، اما فقط برای اینکه بقا داشته باشند و طبق قاعده‌ای که برایشان مشخص‌شده، بازی کنند.

در این جامعه فرصت نوآوری، تغییر و شکستن قواعد وجود ندارد. این مسیر باعث می‌شود به‌مرور کناره‌گیری‌های پنهان رخ دهد؛ یعنی افراد به‌صورت حداقلی به زندگی ادامه دهند و سرمایه‌گذاری روانی روی آینده کاهش می‌یابد. درواقع ما به‌عنوان شهروند در جامعه حضور داریم ولی فقط تلاش می‌کنیم که زنده بمانیم. در این شرایط شهروند دیگر یک کنشگر فعال و حاضر نیست؛ چون کنش، زمانی معنا پیدا می‌کند که فرد خودش را یک عامل فعال و فاعل موثر بداند و تصمیم فرد، وابسته به مجموعه‌ای از عواملی می‌شود که قدرت تغییر و جابه‌جاکردن آن وجود ندارد.»

به گفته او: «بی‌انگیزگی اجتماعی و شرایط مه‌آلودی که افراد نسبت به آینده تجربه می‌کنند، یک وضعیت روانی فردی نیست، اختلالی است که بین رابطه فرد با ساختار اجتماعی اتفاق می‌افتد؛ به‌همین‌دلیل است که دچار بی‌انگیزگی اجتماعی و اضطراب شده‌ایم.» چطور در فضای تعلیق اجتماعی، اعتراض رخ می‌دهد؟ این پژوهشگر در پاسخ به این پرسش می‌گوید تعلیق اجتماعی به‌معنی مرگ کنشگری نیست، اما وقتی اتفاقی مانند شرایط اقتصادی رخ می‌دهد، بخشی از جامعه اعتراض می‌کند: «این اعتراض به‌معنی پایان تعلیق نیست، بلکه نقض موقت آن و نوعی واکنش به انسدادی است که در جامعه رخ داده است.

در ماه‌های اخیر با افزایش نرخ ارز و طلا، بازاریان به‌عنوان بخشی از بدنه جامعه اعتراض کردند و این به‌معنی نقض موقت تعلیق است و نشأت‌گرفته از این حس است. درواقع نشانه‌ای ساختاری از ترک‌خوردن تعلیق اجتماعی است، اما اینکه این اعتراض به‌طورکامل بتواند آن حباب تعلیق را ازبین‌ببرد، نیاز به گذر زمان است. وقتی آینده‌ای مبهم پیش‌روی افراد قرار داشته باشد، زمان حال، متورم می‌شود و دیگر تصمیمات براساس مسیر زندگی نیست؛ بلکه براساس بقا و کاهش ریسک انجام می‌شود.

نباید فراموش کنیم الان در این اعتراضات بازاریان می‌گویند خریدوفروش ما دچار مشکل شده و منافع آنها به‌شکلی مشخص درگیر شده است، بااین‌حال مردم عادی هنوز درگیر بقا هستند. نوع مطالبات متفاوت است و مردم هنوز به‌عنوان ناظر، منتظرند هزینه‌ای که قرار است در اعتراضات داده شود، منجر به گشایش بیشتری می‌شود؟ چون اقتصاد تنها عامل اصلی اعتراض نیست و باید عوامل و مطالبات دیگری هم وجود داشته باشند.

هرچند مفهوم طبقه در جامعه ایران دچار دگرگونی شده، اما اگر همه طبقات را در نظر بگیریم و آن را در دل عموم مردم قرار دهیم، در حال رصد هستند که بدانند این مطالبه‌گری به کجا ختم می‌شود و کسی این اعتراض را به‌نام خودش مصادره نکند. در یک جامعه‌ای که آینده نامطمئن است،‌ اضطراب به یک وضعیت عادی تبدیل می‌شود و هیچ اقدامی برای کاهش این  اضطراب اجتماعی از سوی ساختار، رخ نداده است.»

به گفته او در این شرایط راهکارهای فردی پاسخگو نیست: «حداقل از خردادماه امسال که جنگ 12 روزه اتفاق افتاد و روان جمعی خدشه‌دار شد، ما هیچ راهکاری ندیده‌ایم. وقتی آینده و شرایط اقتصادی نامطمئن است، اضطراب جنگ و شرایط اقتصادی وجود دارد و با آن زندگی می‌کنیم، دیگر به‌صورت جمعی فکر نمی‌کنیم و بی‌اعتمادی گسترده‌، شکنندگی روابط و محافظه‌کاری شکل می‌گیرد؛ همین روند باعث می‌شود همبستگی اجتماعی ما کاهش پیدا کند، چون همه ما در حال مراقبت از خود هستیم.»

این جامعه‌شناس می‌گوید تعلیقی که هنوز ادامه دارد، نباید به یک مسئله اقتصادی تقلیل داده شود: «قطعاً بدون فهم شرایط اقتصادی، هر اعتراضی در جامعه فعلی قابل توضیح نیست. مسئله اصلی ازدست‌رفتن امکان تصمیم‌گیری معنادار برای آینده است که به‌دلایل مختلفی در حال رخ‌دادن است. اعتراض در ظاهر و بحق در واکنش به معیشت است، اما اگر بیشتر در آن عمیق شویم به این نکته می‌رسیم که افقی وجود ندارد و فریاد می‌زند که آینده‌ای پر از ابهام پیش‌روی من است و من هیچ فاعلیتی برای تغییر آن ندارم.»

از تعلیق معیشت تا تعلیق امید

در روزهای اخیر با حجم زیادی از اعتراضات مردمی مواجهیم. اعتراضات اخیر را نمی‌توان صرفاً به‌عنوان واکنشی مقطعی یا هیجانی تفسیر کرد؛ این رخدادها بازتاب تجربه‌ای انباشته و طولانی‌مدت از زیست روزمره مردمی است که با فشارهای اقتصادی، نااطمینانی و فقدان افق روشن آینده مواجه‌اند. فهم این وضعیت، نیازمند نگاهی فراتر از رخدادهای سطحی و تمرکز بر لایه‌های عمیق‌تر اجتماعی و روانی جامعه است.

در ادبیات علوم اجتماعی، «امید» صرفاً یک احساس فردی یا روان‌شناختی نیست، بلکه شاخصی اجتماعی است که به میزان قابلیت پیش‌بینی آینده، امکان برنامه‌ریزی و احساس عاملیت افراد در جامعه اشاره دارد. جامعه‌ای که در آن مردم بتوانند برای شش‌ماه یا یک‌سال آینده خود تصمیم بگیرند (از ازدواج و فرزندآوری گرفته تا شغل، مسکن، آموزش و...) جامعه‌ای است که حداقلی از امید اجتماعی در آن فعال است.

درمقابل، زمانی‌که افق آینده مبهم و تصمیم‌های روزمره دائماً به‌تعویق می‌افتد، امید به‌تدریج جای خود را به «انتظار فرساینده» می‌دهد؛ وضعیتی که، نه امید فعال است، نه یأس کامل؛ بلکه نوعی تعلیق روانی و اجتماعی شکل می‌گیرد. اعتراضات اخیر مردم در ایران را می‌توان واکنشی به همین وضعیت دانست.

بخش قابل‌توجهی از جامعه امروز در شرایطی زندگی می‌کنند که امکان «تصمیم‌گیری معنادار برای زندگی روزمره» از آنان سلب شده است. تورم مزمن، نااطمینانی شغلی، کاهش قدرت خرید و بی‌ثباتی سیاست‌های اقتصادی موجب‌شده تا افراد نتوانند آینده‌ای قابل تصور برای خود ترسیم کنند. این وضعیت، جامعه را وارد فضایی «مه‌آلود و غمبار» کرده است؛ فضایی که در آن مردم،  هم  ناامیدند، هم به آینده امیدوار. این دوگانگی میان یأس و امید کمرنگ، خود یکی از نشانه‌های بحران است.

درحال‌حاضر این وضعیت استیصال و درماندگی برای اکثر مردم  جامعه در ایران رخ داده و نداشتن دورنمای واضح و روشن از آینده به‌طورحتم دارای پیامدهای بسیار جدی است. درواقع  فقدان چشم‌انداز آینده، پیامدهای عمیق اجتماعی دارد ازجمله: افزایش اضطراب مزمن و فرسودگی روانی  گسترش بی‌اعتمادی اجتماعی و نهادی  کاهش مشارکت مدنی و احساس بی‌اثری کنش جمعی  جایگزینی کنش‌های بلندمدت با واکنش‌های کوتاه‌مدت و انفجاری

در چنین شرایطی، اعتراض‌ها، نه لزوماً از سر کنش برنامه‌ریزی‌شده، بلکه اغلب به‌عنوان تخلیه فشار انباشته‌شده بروز می‌کنند. حتی اگر از منظر نظریه نیازهای مازلو به جامعه نگاه کنیم، ملاحظه می‌کنیم که بخش بزرگی از جامعه به‌جای حرکت به‌سوی نیازهای بالاتر- مانند تعلق، احترام و خودشکوفایی- مجبور شده به سطوح پایه‌ای هرم بازگردد.

درحال‌حاضر امنیت اقتصادی، امنیت شغلی و حتی امنیت روانی برای بسیاری از خانوارها متزلزل شده است. برهمین قاعده، وقتی نیازهای اولیه تثبیت نشوند، انتظار شکل‌گیری امید اجتماعی یا مشارکت سازنده، انتظاری غیرواقع‌بینانه خواهد بود. البته این تجربه در همه دهک‌های جامعه یکسان نیست. دهک‌های پایین و حتی بخش‌هایی از دهک‌های میانی، بیشترین فشار را متحمل می‌شوند؛ زیرا نه ذخایر اقتصادی دارند، نه امکان جبران سریع شوک‌ها و بحران‌ها را دارند. پس برای این گروه‌ها، ناامیدی صرفاً یک احساس نیست، بلکه تجربه‌ای روزمره از «درجازدن زندگی» است.

درمقابل، دهک‌های بالاتر اگرچه از نااطمینانی بی‌نصیب نیستند، اما به‌دلیل برخورداری از منابع اقتصادی و اجتماعی، بیشتر توان مدیریت بحران را دارند و کمتر وارد وضعیت تعلیق کامل می‌شوند. بنابراین می‌توان گفت جامعه امروز ایران، بیش‌ازآن‌که در وضعیت ناامیدی مطلق باشد، در وضعیتی از تعلیق امید قرار دارد؛ وضعیتی‌که در آن آینده نامرئی‌شده و وضعیت حال، فرساینده است.

اعتراضات اخیر را باید نه‌فقط واکنشی به معیشت، بلکه نشانه‌ای از این تعلیق عمیق اجتماعی دانست. بازسازی امید، پیش از هرچیز نیازمند بازگرداندن امکان پیش‌بینی، تصمیم‌گیری و احساس اثرگذاری به زندگی روزمره مردم است؛ امری‌که بدون اصلاحات ساختاری در حوزه اقتصاد، حکمرانی و اعتماد اجتماعی، دست‌نیافتنی خواهد بود.

در پایان باید با صراحت گفت، خشم و اعتراض مردم پدیده‌ای غیرعادی یا غیرقابل فهم نیست. سالیان‌سال است که بخش بزرگی از جامعه ازجمله گروه‌هایی از اقلیت، کارگران، کارمندان، دانشجویان، زنان و... که احساس  ضعف می‌کنند، احساس می‌کنند که دیده نمی‌شوند، شنیده نمی‌شوند و در تصمیم‌گیری‌های کلان نقشی ندارند.

بی‌توجهی مزمن به مطالبات معیشتی و کرامت اجتماعی مردم، به‌طورطبیعی به انباشت خشم و فرسایش امید انجامیده است. اگر این واقعیت به‌رسمیت شناخته نشود و همچنان با جامعه بی‌اعتنا برخورد شود، باید انتظار داشت که این خشم در اشکال پرهزینه‌تر و غیرقابل‌کنترل‌تری بروز یابد. بازسازی امید، پیش از هرچیز مستلزم بازگشت به مردم، شنیدن تجربه زیسته آنان و پذیرش مسئولیت در برابر شرایطی است که امروز جامعه در آن گرفتار شده است. تعلیق و احساس درماندگی نه‌تنها کرامت انسان را ازبین‌می‌برد؛ بلکه او را خشمگین و عصیانگر می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ و پایان هژمونی آمریکا
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 23:29

ترامپ و پایان هژمونی آمریکا


جوزف ای. استیگلیتز

برگردان: آزاد و شریف‌زاده
پراجکت سندیکات
۱۵ دسامبر ۲۰۲۵

    در سال ۲۰۲۵، سیاست‌های بی‌ثبات و غیرقانونی دونالد ترامپ نظم جهانی‌سازیِ پس از جنگ را برهم زد و روندی را به حرکت درآورد که در نهایت به از دست رفتن برتری جهانی آمریکا خواهد انجامید. نه‌تنها سرچشمه‌های قدرت اقتصادی ایالات متحده در حال تخریب است، بلکه همه کشورهای دیگر نیز با شتاب هرچه تمام‌تر در حال کاهش وابستگی و ریسک خود نسبت به آمریکا هستند.

سخن گفتن از  وجود «بحرانهای متعدد (polycrisis) ،  اذعان پیش‌بینی که آینده‌ای آبستنِ خطر جنگ‌های جدید، همه‌گیری‌ها، بحران‌های مالی و ویرانی‌های ناشی از تغییرات اقلیمی  است؛ تقریباً به امری عادی و سالانه  تبدیل شده است . با این حال، سال ۲۰۲۵ یک عنصر به‌طور خاص سمی را به این ترکیب افزود: بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید؛ کسی که سیاست‌های بی‌ثبات و غیرقانونی‌اش از هم‌اکنون نظم جهانی‌سازیِ دوران پس از جنگ را برهم زده است. در مواجهه با این‌همه آشوب و عدم قطعیت، آیا می‌توان با اطمینان درباره مسیری که اقتصاد ایالات متحده و اقتصاد جهانی در پیش گرفته‌اند، سخنی گفت؟

یک نکته را می‌توان با اطمینان گفت: اقتصاد ایالات متحده برعکس آن‌چه که ترامپ ــ که همواره رفتاری فریبکارانه دارد ــ می‌کوشد القا کند، خوب پیش نمی‌رود. ایجاد اشتغال تقریباً به حالت رکود درآمده است؛ امری که با توجه به این‌که ترامپ به شیوه‌هایی بی‌سابقه بذر بی‌اطمینانی می‌پاشد و پایه‌های اقتصاد را تضعیف می‌کند، چندان هم شگفت‌آور نیست.

از منظر عرضه، زیان‌بارترین سیاست او حمله‌ای مستقیم به کارگران مهاجر (و به‌طور کلی‌تر به کارگران آمریکایی با رنگ پوست تیره‌تر) بوده است. اخراج‌های گسترده دولت ــ که توسط مأموران نقاب‌دار اداره مهاجرت و گمرک آمریکا  (ICE) Immigration and Customs Enforcement و با ربودن افراد از خیابان‌ها انجام می‌شود ــ مهم‌ترین منبع افزایش عرضه نیروی کار را درست در زمانی از میان برده است که نیروی کار داخلی در حال کاهش است.

این موضوع برای همه اهمیت دارد؛ زیرا آمریکایی‌ها نه‌تنها در صنایعی از کشاورزی و ساختمان‌سازی گرفته تا هتلداری و خدمات مراقبتی به مهاجران وابسته‌اند، بلکه این مهاجران خود نیز منبع تقاضا هستند. با این حال، اکنون بسیاری از رنگین‌پوستان آمریکا، حتی شهروندان ایالات متحده، از ترس ربوده شدن و مورد خشونت قرار گرفتن توسط ICE، از ترک خانه‌هایشان هراس دارند.

پیامدهای منفی کاهش‌های بی‌رویه بودجه و فعالیت‌های دولت در دوران ترامپ، سراسر اقتصاد را فرا گرفته است.همان‌طور که افزایش فعالیت‌های دولت می‌تواند آثار مثبت و تکاثری بر اقتصاد داشته باشد، کاهش گسترده و بی‌رویه آن نیز اثرات منفی و ضربه‌ای دارد. در شرایط کنونی، این پیامدها به دلیل بی‌ثباتی و سیاست‌های ناپیوسته شدیدتر شده‌اند. رویکرد ناکارآمد و نامنسجم دولت، که شبیه شلیک گلوله‌ بدون هدف است، عدم قطعیت را تشدید کرده و شرکت‌ها و مصرف‌کنندگان را وادار به رفتارهای احتیاطی کرده است.

تعرفه‌های ترامپ ــ چه آن‌هایی که اعمال شده‌اند و چه آن‌هایی که صرفاً تهدید به اجرای‌شان شده است ــ همراه با دیگر سیاست‌های رفت‌وبرگشتی او، باید همان‌گونه که هستند شناخته شوند: یک شوک بزرگ از سمت عرضه به اقتصاد. این سیاست‌ها بی‌هیچ ضرورتی بر عدم قطعیتِ هزینه‌های تولید و قیمت‌هایی که مصرف‌کنندگان هنگام خرید می‌پردازند افزوده‌اند و عملاً برنامه‌ریزی بلندمدتِ جدی را برای بنگاه‌ها ناممکن کرده‌اند.

و این‌ها فقط پیامدهای کوتاه‌مدت هستند. چشم‌انداز بلندمدت اقتصاد ایالات متحده، آن هم یکسره به‌دلیل ترامپ، حتی تیره‌ تر به نظر می‌رسد. به‌هرحال، مزیت نسبی آمریکا همواره بر فناوری و آموزش عالیِ آزاد و بی‌قیدوبند استوار بوده است. ترامپ با حمله به پژوهش و تلاش برای قطع یا کم کردن بودجه‌های فدرال در دانشگاه ها ــ مگر آن‌که در برابر خواسته‌های او سر فرود آورند ــ عملاً به اقتصاد آمریکا ضربه می  زند و آن را از درون تضعیف می‌سازد.

چنان‌که بسیاری از برندگان نوبل اقتصاد تأکید کرده‌اند، «ثروت ملت‌ها» در نهادها نهفته است، و در رأس آن‌ها نهاد حاکمیت قانون قرار دارد. اما ترامپ حاکمیت قانون را لگد مال می‌کند و آن را با نظامی باج‌گیرانه مبتنی بر معامله‌گری (و سودجویی شخصی) جایگزین می‌سازد؛ که در این «نظام باج‌گیری» دولت به شرکت‌ها امتیازاتی می‌دهد، مثل مجوزهای صادراتی یا یارانه، اما این امتیازات به صورت مشروط و در ازای گرفتن سهمی از سودهای آینده شرکت‌ها اعطا می‌شوند. یعنی به جای اینکه این کمک‌ها صرفاً حمایتی باشند، دولت آن‌ها را به ابزاری برای کسب منافع شخصی یا فشار اقتصادی تبدیل کرده است.

البته با گذشت زمان، دامنه اهداف ترامپ برای باج‌گیری محدودتر خواهد شد. بسیاری از کشورها که به خطرات اتکا به ایالات متحده پی برده‌اند، از هم‌اکنون در پیِ ایجاد ترتیبات تجاری جدید برآمده‌اند.

آینده یک توهم

پس چرا با وجود همه این‌ها، تولید ناخالص داخلی همچنان در حال رشد است (هرچند نه به استحکامی که در دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن شاهد آن بودیم)، بازار سهام به رکوردهای تازه‌ای دست یافته و تورم در پایین‌تر از سطوحی مانده است که منتقدان درباره آن هشدار داده بودند؟ برای این قدرتِ ظاهری، توضیحات متعددی وجود دارد. در مورد بازار سهام، این رونق در واقع بسیار محدود و متمرکز است و عمدتاً به چند غول فناوری خلاصه می‌شود: آلفابت، آمازون، اپل، متا، مایکروسافت، انویدیا و تسلا.

با این حال، ارزش‌گذاری این شرکت‌ها بازتاب‌دهنده انتظاراتی از سودهای انحصاریِ بلندمدت است که ممکن است هرگز محقق نشوند. (این موضوع به‌ویژه در مورد تسلا صادق است؛ چراکه نزدیکی ایلان ماسک به ترامپ بسیاری از مصرف‌کنندگان را از این شرکت رویگردان کرده است.) من نیز در زمره تحلیل‌گران بسیاری هستم که ارزش‌گذاری‌های کنونی را محصول یک حباب می‌دانند؛ حبابی که نه‌تنها بازار سهام، بلکه کل اقتصاد را سرپا نگه داشته است. سرمایه‌گذاری‌های عظیم در حوزه هوش مصنوعی ضعف بخش‌های دیگر اقتصاد را جبران کرده‌اند. اما همانند همه حباب‌ها، این حباب نیز سرانجام خواهد ترکید. این‌که دقیقاً چه زمانی رخ دهد، حدس هر کسی است؛ اما وقتی بخش بزرگی از اقتصاد بر یک بخش واحد تکیه دارد، فروپاشی آن ناگزیر پیامدهایی گسترده خواهد داشت.

بدتر آن‌که، اگر هوش مصنوعی همان‌گونه که طرفدارانش پیش‌بینی می‌کنند موفق شود، این امر پیام آور مشکلات جدی دیگری خواهد بود؛ زیرا در این صورت احتمالاً بسیاری از کارگران جای خود را به این فناوری از دست خواهند داد و نابرابری به‌شدت افزایش می‌یابد. وقتی این را با کاهش اندازه  و قدرت دولت را با آزادسازی  ساختگی تنولوژی در سیلیکون ولی، ترکیب کنیم، حیرت خواهیم کرد که چه چیزی می‌تواند اقتصاد ایالات متحده را در سال‌های آینده سرپا نگه دارد.

در مورد تورم، یک توضیح ساده وجود دارد که چرا هنوز به‌طور چشمگیری افزایش نیافته است. أولا، تعرفه‌های ترامپ معمولاً به آن اندازه‌ای که او در ابتدا تهدید کرده بود بالا نبوده‌اند (هرچند تعرفه تنبیهی ۵۰ درصدی که علیه هند، کشوری که پیش از بازگشت ترامپ، آمریکا با آن به‌عنوان دوست رفتار می‌کرد، وضع شد، به‌طور شگفت ‌آوری تشدید شده است). علاوه بر این، اثرات تعرفه‌ها معمولاً با تأخیر زمانی محسوس می‌شوند. بسیاری از شرکت‌ها از افزایش قیمت (بعلت تعرفه بالا) خودداری کرده اند و منتظر اقدامات رقبایشان هستند، و برخی دیگر نیز،  ازدیاد قیمت  ها را موکول به فروش  کالاهایی موجودی ـــ که پیش از وضع تعرفه‌ها خریداری کرده‌بودند ـــ هستند. اما اگر تعرفه‌های تهدیدشده ترامپ علیه چین واقعاً اعمال شوند،  أوضاع  متفاوت خواهد بود. در واقع، فروپاشی زنجیره‌های تأمین می‌تواند باعث افزایش قیمت‌هایی شود که حتی از خود تعرفه‌ها نیز فراتر برود.

این مرا برای من یک سؤال حیاتی ایجاد میکند: کدام کشور به‌طور داوطلبانه خود را در معرض هوس‌های یک پادشاه دیوانه قرار خواهد داد؟  آنطور نیست که ایالات متحده کنترل مطلق بر منابع حیاتی یا عناصر نادر داشته باشد، منابعی که بدون آن‌ها عصر صنعتی مدرن فرو می‌پاشد. همچنین بازارهایی در سایر نقاط جهان وجود دارند. قانون عرضه و تقاضا بدون ایالات متحده به همان خوبی که با آن عمل می‌کند، کار می‌کند.

همان‌طور که آدام اسمیت و دیوید ریکاردو به ما آموختند، رشد اقتصادی درباره استفاده بهینه از مزیت‌های نسبی و اقتصاد مقیاس است. اما همان‌طور که ترامپ (و رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین) نشان دادند، اتکا به شرکای تجاری غیرقابل اعتماد می‌تواند بسیار زیان‌آور باشد. علاوه بر این، اهمیت ایالات متحده دیگر آن‌قدر که قبلاً بود نیست. اکنون این کشور کمتر از ۱۰٪ از صادرات جهانی را به خود اختصاص می‌دهد. در حالی که سود برخی شرکت‌ها در اقتصاد جهانی پس از آمریکا کاهش خواهد یافت، برخی دیگر بهره خواهند برد. در حالی که برخی از کارگران باید مشاغل جایگزین پیدا کنند، برخی دیگر با تقاضای جدید برای مهارت‌هایشان مواجه خواهند شد.

بدون شک، أوضاع برای مدت کوتاه‌ آسان نخواهد بود. اما در اقتصاد جهانی جدیدی که در بلندمدت شکل خواهد گرفت، آمریکا هژمونی خود را از دست خواهد داد. این همان مسیری است که ما در آغاز دومین سال زندگی تحت هوس‌های یک رئیس‌جمهور از خود بی‌خود شده، در پیش گرفته‌ایم. این گذار از هم‌اکنون آغاز شده است و گرچه رشد جهانی آسیب خواهد دید، اما  مشکل آن ممکن است کمتر از آن چیزی باشد که بسیاری تصور می‌کنند. برای مثال، در اروپا، سرمایه ‌گذاری‌ها در بازسازی و نوسازی نظامی ــ که یکی دیگر از پیامدهای خودویرانگر سیاست‌های ترامپ است ــ تقویت قابل توجهی ایجاد خواهد کرد.

شاید لحظه تعیین‌کننده با انتخابات میان‌دوره‌ای ایالات متحده در نوامبر ۲۰۲۶ فرا برسد. انتخاباتی که به‌اندازه‌ای که انتظار می‌رود آزاد و منصفانه نباشد ــ همان‌طور که بسیاری بیم دارند ــ نقطه عطفی تیره را رقم خواهد زد. اما اگر نارضایتی فزاینده از مدیریت اقتصادی ترامپ و روند کشور به سمت اقتدارگرایی باعث شود دموکرات‌ها دست‌کم یکی از دو مجلس کنگره را بازپس بگیرند، آن نقطه عطف در جهت دیگر خواهد بود. به هر صورت، ایالات متحده و جهان همچنان با حداقل دو سال دیگر از ناکارآمدی اقتصادی و عدم قطعیت مواجه خواهند بود.

———————-
جوزف ای. استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیا، اقتصاددان ارشد پیشین بانک جهانی (۱۹۹۷–۲۰۰۰)، رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور آمریکا، هم‌رئیس پیشین کمیسیون سطح‌بالای قیمت‌گذاری کربن و نویسنده اصلی ارزیابی اقلیمی IPCC در سال ۱۹۹۵ است. او همچنین هم‌رئیس کمیسیون مستقل اصلاح مالیات شرکت‌های بین‌المللی بوده و آخرین اثرش کتاب «راه به سوی آزادی: اقتصاد و جامعه خوبW. W. Norton & Company, Allen Lane, ۲۰۲۴» است.

 





نظر شما درباره این مقاله:







پرونده‌سازی تازه برای مصطفی تاج‌زاده
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 23:20

پرونده‌سازی تازه برای مصطفی تاج‌زاده






نظر شما درباره این مقاله:







آخرین وضعیت نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 22:22

آخرین وضعیت نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده






نظر شما درباره این مقاله:







«گفت‌وگوی ویژه» بی‌بی‌سی با نسرین ستوده ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 21:53

«گفت‌وگوی ویژه» بی‌بی‌سی با نسرین ستوده


نسرین ستوده: ما زخمی یک ماجراییم، چرا روبروی هم بایستیم؟ - گفت‌وگوی ویژه
لینک مستقیم ویدیو در یوتیوب





نظر شما درباره این مقاله:







عباس عراقچی در مقاله‌ای در گاردین
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 21:38

عباس عراقچی در مقاله‌ای در گاردین






نظر شما درباره این مقاله:







چشم‌انداز: سومین روز اعتراضات ایران ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 21:01

چشم‌انداز: سومین روز اعتراضات ایران


چشم‌انداز: سومین روز اعتراضات ایران؛ از اولتیماتوم نظامی در خارج تا شعارهای انقلابی در داخل
لینک مستقیم ویدیو در یوتیوب





نظر شما درباره این مقاله:







گسترش اعتراض‌های بازاریان ایران به دانشگاه‌ها
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 20:02

گسترش اعتراض‌های بازاریان ایران به دانشگاه‌ها


بن هابارد، صنم ماحوزی و لیلی نیکونظر / نیویورک تایمز / ۳۰ دسامبر ۲۰۲۵

اعتراض‌هایی که در پی وخامت شرایط اقتصادی در ایران شکل گرفته، روز سه‌شنبه به دانشگاه‌های چند شهر گسترش یافت. به گزارش رسانه‌های محلی و بر اساس ویدئوهای منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی، دانشجویان با سر دادن شعارهایی در حمایت از آزادی، در اطراف برخی پردیس‌ها با نیروهای امنیتی درگیر شدند.

تظاهرات دانشجویی، حضور پررنگ جوانان را به موج اعتراض‌های این هفته افزود؛ اعتراض‌هایی که در ابتدا از سوی بازاریان، در واکنش به تورم سرسام‌آور و سقوط ارزش پول ملی ــ که آخر هفته گذشته به پایین‌ترین سطح تاریخی خود رسید ــ آغاز شده بود.

شش ماه پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل، که طی آن ایالات متحده نیز در بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران مشارکت داشت، رهبران ایران هم‌زمان با تشدید تهدیدهای خارجی، با فشار فزاینده داخلی ناشی از افول اقتصاد کشور مواجه‌اند.

پس از دیدار روز دوشنبه رئیس‌جمهور ترامپ با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد که اگر ایران تلاش کند برنامه هسته‌ای خود را از نو احیا کند، ایالات متحده از اقدام جدید علیه ایران حمایت خواهد کرد.

ترامپ گفت: «اگر این موضوع تأیید شود، آن‌ها از پیامدها آگاه هستند و این پیامدها بسیار قدرتمند خواهد بود؛ شاید حتی قدرتمندتر از دفعه قبل.»

در واکنش، مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، روز سه‌شنبه با تهدید به اقدام تلافی‌جویانه پاسخ داد.

او در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «پاسخ جمهوری اسلامی ایران به هرگونه تجاوز ظالمانه، شدید و پشیمان‌کننده خواهد بود.»

بر اساس گزارش رسانه‌های داخلی و پست‌های منتشرشده توسط گروه‌های دانشجویی در شبکه‌های اجتماعی، دانشجویان روز سه‌شنبه دست‌کم در شش دانشگاه در تهران، پایتخت، و همچنین در شهرهای اصفهان و یزد دست به اعتراض زدند. در این تصاویر، معترضان شعارهایی چون «آزادی! آزادی! آزادی!» و «نترسید! نترسید! ما همه با هم هستیم» سر می‌دادند.

براساس ویدئوهای منتشرشده از محل، در نزدیکی دانشگاه تهران درگیری‌هایی میان دانشجویان و نیروهای امنیتی رخ داد.

ایران در سال‌های اخیر شاهد موج‌های متعددی از اعتراض‌های گسترده بوده است؛ اعتراض‌هایی که ریشه در مشکلات اقتصادی، محدودیت‌های اعمال‌شده بر زنان و بحران آب داشته‌اند. دولت اغلب این اعتراض‌ها را با خشونت مرگبار و بازداشت‌ها سرکوب کرده است.

اما این بار، به نظر می‌رسد دولت تاکنون رویکردی ملایم‌تر و مصالحه‌جویانه‌تر در پیش گرفته است؛ چرا که درد و فشار اقتصادی انکارناپذیر است.

اسفندیار باتمانقلیچ، مدیرعامل بنیاد «بورس و بازار» ــ یک اندیشکده مستقر در لندن که بر اقتصاد ایران تمرکز دارد ــ گفت: «بسیاری از رهبران ایران سرانجام دریافته‌اند که ناتوانی آن‌ها در شنیدن و برآورده کردن مطالبات بخش‌های بزرگی از جامعه ایران، مشروعیت و حتی اقتدارشان را تضعیف کرده است. آن‌ها اکنون، هرچند به شکلی پراکنده و با تأخیر، در حال کنار آمدن با این واقعیت هستند.»

پزشکیان شامگاه دوشنبه در شبکه‌های اجتماعی نوشت که از وزیر کشور خواسته است با «مطالبات مشروع» معترضان وارد گفت‌وگو شود. به گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا، او روز سه‌شنبه همچنین با رؤسای اصناف، اتحادیه‌ها، اتاق‌های بازرگانی و دیگر نهادها دیدار کرد تا درباره وضعیت اقتصادی گفت‌وگو کند.

ایرنا به نقل از او نوشت: «اعتراض‌های شما قابل درک است» و افزود که دولت او «انباشت مشکلات سال‌های گذشته» را به ارث برده است.

همچنین روز سه‌شنبه، فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، به خبرنگاران گفت که تهران قصد دارد سازوکاری برای گفت‌وگو ایجاد کند که برگزارکنندگان اعتراض‌ها را نیز در بر بگیرد.

او گفت: «ما می‌بینیم که مردم این روزها چگونه با شدت با مشکلات معیشتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. ما اعتراض‌ها، بحران‌ها و محدودیت‌ها را می‌بینیم، می‌شنویم و به رسمیت می‌شناسیم.»

باتمانقلیچ گفت که دولت در گذشته برای ورود به گفت‌وگو با معترضان تردید داشته است.

او افزود: «گفت‌وگو نه‌تنها به مطالبات معترضان مشروعیت می‌بخشد، بلکه خودِ عمل اعتراض را نیز مشروع می‌کند و دولت را در موقعیتی قرار می‌دهد که موظف می‌شود اوضاع را اصلاح کند.»

با این حال، به گفته او، هنوز مشخص نیست چنین گفت‌وگوهایی چه شکلی خواهد داشت؛ چرا که جنبش اعتراضی بسیار پراکنده است و دولت تجربه اندکی در تعامل با گروه‌های جامعه مدنی دارد.

در عین حال، بخش‌های دیگری از حاکمیت، معترضان را به هم‌سویی با دشمنان ایران متهم می‌کنند؛ اتهامی که معمولاً به ایالات متحده و اسرائیل اشاره دارد. خبرگزاری نیمه‌رسمی تسنیم روز سه‌شنبه اعلام کرد که «رسانه‌ها و چهره‌های صهیونیستی» در پی آن هستند که «مطالبات مردم را منحرف کرده و اعتراض‌ها را به آشوب و اغتشاش تبدیل کنند.»

دولت همچنین اعلام کرد که روز چهارشنبه دانشگاه‌ها، ادارات دولتی و مراکز تجاری در ۱۸ استان از مجموع ۳۱ استان ایران تعطیل خواهند بود. هرچند به‌طور رسمی گفته شده این تصمیم با هدف صرفه‌جویی در مصرف انرژی و تأمین ایمنی در هوای سرد اتخاذ شده، اما برخی تحلیلگران معتقدند این اقدام در عین حال با هدف مهار اعتراض‌ها صورت می‌گیرد.

اقتصاددانان می‌گویند راه‌حل سریعی برای بهبود وضعیت اقتصادی و کاهش نگرانی‌های مردم در اختیار رهبران ایران نیست.

سعید، یک صاحب کسب‌وکار ۳۷ساله در تهران که به دلیل ترس از پیامدهای دولتی تنها نام کوچک خود را بیان کرد، گفت: «تورم و افزایش قیمت‌ها بر تمام تصمیم‌های ما به‌عنوان مصرف‌کننده تأثیر گذاشته است. من دیگر به خرید خانه، خودرو یا هر چیز دیگری فکر نمی‌کنم.»

او افزود که نوسانات نرخ ارز باعث شده بازاریان از فروش کالاهایی مانند طلا، خودرو و لوازم الکترونیکی خودداری کنند و کاهش ارزش پول ملی مردم را وادار کرده است اقلامی را از سبد هزینه‌هایشان حذف کنند.

او گفت: «آدم شروع می‌کند به اولویت‌بندی هزینه‌ها. اول سفر و تفریح را حذف می‌کنید، بعد آموزش، بعد سلامت؛ تا فقط بتوانید چیزی برای خوردن بخرید و خانواده‌تان را سیر کنید.»





نظر شما درباره این مقاله:







تحریم‌های جدید آمریکا علیه شبکه تسلیحاتی ایران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 18:43

تحریم‌های جدید آمریکا علیه شبکه تسلیحاتی ایران






نظر شما درباره این مقاله:







دبیرِ سیاسی روزنامه اعتماد به خانه برگشت
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 18:39

دبیرِ سیاسی روزنامه اعتماد به خانه برگشت






نظر شما درباره این مقاله:







دولت ایران به معترضان پیشنهاد گفت‌وگو داد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 18:19

دولت ایران به معترضان پیشنهاد گفت‌وگو داد


الویلی الویلی / خبرگزاری رویترز / ۳۰ دسامبر ۲۰۲۵

رسانه‌های نیمه‌رسمی ایران روز سه‌شنبه گزارش دادند که اعتراض‌ها نسبت به افزایش شدید هزینه‌های زندگی به چندین دانشگاه کشیده شده و دانشجویان به کسبه و بازاریان پیوسته‌اند؛ هم‌زمان دولت ایران اعلام کرد که آماده گفت‌وگو با معترضان است.

ارزش ریال ایران در سال ۲۰۲۵ تقریباً نیمی از ارزش خود را در برابر دلار از دست داده و نرخ تورم در ماه دسامبر به ۴۲٫۵ درصد رسیده است؛ آن هم در کشوری که در سال‌های اخیر بارها شاهد ناآرامی بوده و هم‌زمان با تحریم‌های آمریکا و تهدید حملات اسرائیل مواجه است.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، شامگاه دوشنبه در پیامی در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرد که از وزیر کشور خواسته است به «مطالبات مشروع» معترضان گوش دهد. فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، نیز گفت سازوکاری برای گفت‌وگو ایجاد خواهد شد که شامل مذاکره با رهبران اعتراض‌ها می‌شود.

او روز سه‌شنبه در اظهاراتی که از سوی رسانه‌های دولتی منتشر شد، گفت: «ما به‌طور رسمی اعتراض‌ها را به رسمیت می‌شناسیم... صدای آنان را می‌شنویم و می‌دانیم که این اعتراض‌ها ناشی از فشار طبیعی واردشده بر معیشت مردم است.»

راهپیمایی معترضان در خیابان‌های تهران

ویدئوهایی از اعتراض‌ها که خبرگزاری رویترز وقوع آن‌ها در تهران را تأیید کرده، نشان می‌دهد ده‌ها نفر در یکی از خیابان‌ها راهپیمایی کرده و شعار «رضاشاه روحت شاد» سر می‌دهند؛ اشاره‌ای به بنیان‌گذار دودمان سلطنتی که در انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ سرنگون شد.

تصاویری که روز دوشنبه از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، تجمع افرادی را در مرکز تهران نشان می‌داد که شعار سر می‌دادند.

خبرگزاری نیمه‌رسمی فارس گزارش داد که روز سه‌شنبه صدها دانشجو در چهار دانشگاه تهران دست به اعتراض زدند.

در شبکه‌های اجتماعی نیز شماری از ایرانیان از اعتراض‌ها حمایت کردند. یکی از آن‌ها، سروش دادخواه، نوشت که گرانی و فساد مردم را «به نقطه انفجار» رسانده است و فرد دیگری به نام مسعود قاسمی هشدار داد که اعتراض‌ها ممکن است در سراسر کشور گسترش یابد.

مقام‌های ایرانی در گذشته موج‌های اعتراضی مختلفی را که بر سر موضوعاتی از اقتصاد گرفته تا خشکسالی، حقوق زنان و آزادی‌های سیاسی شکل گرفته بود، با اقدامات امنیتی خشن و بازداشت‌های گسترده سرکوب کرده‌اند.

دولت هنوز اعلام نکرده است که گفت‌وگو با رهبران اعتراض‌های این هفته به چه شکلی انجام خواهد شد. این اعتراض‌ها نخستین ناآرامی‌های بزرگ از زمان حملات اسرائیل و آمریکا به ایران در ماه ژوئن به شمار می‌رود؛ حملاتی که به بروز موجی از همبستگی میهن‌پرستانه در کشور انجامید.

تحریم‌ها اقتصاد را در هم می‌کوبد

اقتصاد ایران سال‌هاست که پس از بازاعمال تحریم‌های آمریکا در سال ۲۰۱۸ با مشکلات عمیق روبه‌روست؛ زمانی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده، در دوره نخست ریاست‌جمهوری خود از توافق بین‌المللی درباره برنامه هسته‌ای ایران خارج شد.

تحریم‌های سازمان ملل متحد علیه ایران در ماه سپتامبر دوباره برقرار شد و رویترز در ماه اکتبر گزارش داد که چندین نشست در سطوح عالی برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی، دور زدن تحریم‌ها و مدیریت خشم عمومی برگزار شده است.

شکاف اقتصادی میان شهروندان عادی و نخبگان روحانی و امنیتی، همراه با سوءمدیریت اقتصادی و فساد دولتی — که حتی رسانه‌های حکومتی نیز به آن اشاره کرده‌اند — نارضایتی‌ها را در شرایطی تشدید کرده که تورم بسیاری از کالاها را از توان خرید اغلب مردم خارج کرده است.

بر اساس پلتفرم‌های خصوصی مبادله ارز، روز سه‌شنبه نرخ دلار آمریکا به ۱.۴ میلیون ریال رسید؛ رکوردی تاریخی، پس از آنکه سال با نرخ ۸۱۷ هزار و ۵۰۰ ریال برای هر دلار آغاز شده بود.

طبق آمار رسمی، نرخ تورم سالانه‌شده ماهانه از زمان آغاز سال نو ایرانی در اواخر ماه مارس، هرگز به زیر ۳۶٫۴ درصد کاهش نیافته است.

روز دوشنبه، رئیس بانک مرکزی استعفا داد و رسانه‌های ایرانی گزارش دادند که سیاست‌های اخیر آزادسازی اقتصادی دولت، فشار زیادی بر بازار آزاد ریال وارد کرده است؛ بازاری که شهروندان عادی برای خرید ارز خارجی به آن مراجعه می‌کنند. بیشتر کسب‌وکارها از صرافی‌های رسمی استفاده می‌کنند که نرخ ریال در آن‌ها با حمایت دولت تثبیت می‌شود.

در سال ۲۰۲۲، ایران شاهد اعتراض‌های گسترده‌ای در سراسر کشور بر سر افزایش قیمت‌ها، از جمله قیمت نان به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین اقلام مصرفی، بود.

در همان دوره و تا سال ۲۰۲۳، حاکمان روحانی ایران با شدیدترین ناآرامی‌های سال‌های اخیر روبه‌رو شدند؛ اعتراض‌هایی که با مرگ مهسا امینی، زن جوان کرد ایرانی، در بازداشت گشت ارشاد — نهاد ناظر بر اجرای قوانین سخت‌گیرانه پوشش — آغاز شد.

ایران همچنان تحت فشار شدید بین‌المللی قرار دارد. دونالد ترامپ روز دوشنبه گفت در صورتی که تهران فعالیت بر روی موشک‌های بالستیک یا هرگونه برنامه ساخت سلاح هسته‌ای را از سر بگیرد، ممکن است از دور تازه‌ای از حملات هوایی اسرائیل حمایت کند.

ایالات متحده و اسرائیل در ماه ژوئن به مدت ۱۲ روز حملات هوایی علیه اهداف نظامی و تأسیسات هسته‌ای ایران انجام دادند؛ حملاتی که به گفته آن‌ها با هدف متوقف کردن تلاش‌ها برای دستیابی به توان ساخت سلاح اتمی صورت گرفت.

ایران می‌گوید برنامه انرژی هسته‌ای‌اش کاملاً صلح‌آمیز است و هرگز برای ساخت بمب هسته‌ای تلاش نکرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







بیش از ۸۵ سال حبس برای ۱۳ فعال مدنی آذربایجانی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 18:03

بیش از ۸۵ سال حبس برای ۱۳ فعال مدنی آذربایجانی


دادگاه انقلاب تبریز با صدور احکام سنگین حبس برای ۱۳ فعال تُرک آذربایجانی، بار دیگر برخوردهای قضائی با فعالان اقلیت‌های قومی و ملی در ایران را برجسته کرد.

شعبه دوم دادگاه انقلاب تبریز در روزهای اخیر احکام سنگین حبس تعزیری را علیه گروهی از فعالان سیاسی و مدنی تُرک آذربایجانی صادر کرده است؛ احکامی که در مجموع به بیش از ۸۵ سال زندان می‌رسد. این احکام علیه ۱۳ شهروند ساکن تبریز و شهرهای اطراف صادر شده؛ افرادی که از اواخر شهریورماه ۱۴۰۲ بازداشت و پس از ماه‌ها بازجویی، انفرادی و بلاتکلیفی، با قرار وثیقه به‌طور موقت آزاد شده بودند.

سینا یوسفی، وکیل دادگستری و حقوقدان، با انتشار اطلاعات این پرونده اعلام کرده است که شعبه دوم دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی رضا عبدی، این فعالان را به اتهام‌هایی چون «تشکیل و عضویت در گروه غیرقانونی» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» محکوم کرده است. به‌گفته او، رأی صادره به‌صورت استنساخ به وکلای پرونده ابلاغ شده و طبق قانون، امکان اعتراض به آن در دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان شرقی وجود دارد.

بر اساس دادنامه صادرشده، یوروش (ییلماز) مهرعلی‌بیگلو به‌عنوان یکی از چهره‌های اصلی این پرونده، به اتهام «تشکیل گروه» به ۶ سال و ۲ ماه حبس تعزیری و به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» به ۳ سال و ۷ ماه زندان محکوم شده است. سایر متهمان، از جمله داود شیری، حامد یگانه‌پور، ابراهیم عوض‌زاده، آراز ابراهیم‌نژاد، حسین آزادی، امیرحسین آقایی، جواد سودبر، ناصر رزمجو، مهرداد قادری، علی بابایی، مرتضی نورمحمدی و محمدرضا موحد، هر یک به ۳ سال و ۷ ماه حبس بابت اجتماع و تبانی و ۲ سال و ۹ ماه زندان بابت «عضویت در گروه» محکوم شده‌اند.

یک منبع مطلع گفته است که محور اصلی این پرونده فعالیت این افراد در گروهی با نام «دموکراتلار» بوده است؛ گروهی که به‌گفته نزدیکان متهمان، فعالیتی مسالمت‌آمیز، مدنی و در چارچوب قانون اساسی داشته اما از سوی نهادهای امنیتی و دادستانی تبریز به‌عنوان مصداق جرم امنیتی تلقی شده است. این نگاه، بار دیگر بحث مرز میان فعالیت مدنی و اتهام‌های امنیتی را در فضای عمومی برجسته کرده است.

بخش قابل توجهی از گزارش‌ها به نحوه بازداشت و روند دادرسی این فعالان بازمی‌گردد. بنا بر اظهارات وکلای پرونده و گزارش نهادهای حقوق بشری، بسیاری از این افراد ماه‌ها در بازداشتگاه‌های امنیتی نگهداری شده، دوره‌هایی از انفرادی را گذرانده و با آن‌چه «شکنجه و بازداشت غیرقانونی» توصیف شده، مواجه بوده‌اند.


رادیو زمانه





نظر شما درباره این مقاله:







سومین روز اعتراضات در ایران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 16:26

سومین روز اعتراضات در ایران


اعتراض‌ها به گرانی در ایران در روز سه‌شنبه ۹ دی در تهران ادامه یافت و به برخی از شهرهای بزرگ ایران از جمله؛  اصفهان، کرمانشاه، شیراز و یزد نیز کشیده شد. در چند دانشگاه بزرگ تهران، دانشجویان نیز به این اعتراض‌ها پیوستند.

بر پایه این گزارش‌ها، بازار بزرگ تهران برای سومین روز پیاپی در اعتصاب به سر می‌برد و فضای امنیتی در برخی نقاط شهر مشاهده می‌شود. تجمع‌هایی در محدوده خیابان ملت و سرای ملی گزارش شده و فعالیت اقتصادی در بخش‌هایی از بازار متوقف شده است.

ویدیوهای منتشرشده از تهران هم‌چنین تعطیلی گسترده بخش‌هایی از بازار و شکل‌گیری تجمعات پراکنده اعتراضی، ازجمله در محدوده ونک و خیابان ملاصدرا را نشان می‌دهد.

همچنین گزارش‌هایی از اعتصاب و تجمع بازاریان در خیابان صابونیان در بازار شوش تهران، سرای ملی، بازار زرگرها در بازار بزرگ تهران و محدوده بازار سید اسماعیل منتشر شده است. معترضان در بازار آهن تهران (شادآباد) نیز تجمع کرده‌اند.

برخی تصاویر از روز سه‌شنبه نشان‌دهندۀ حمله گارد ویژه با گاز اشک‌آور به معترضان در میدان شوش تهران است.

تصاویری منتشر شده که نشان می‌دهد نیروهای انتظامی وارد بازارچه‌ها شده‌اند و کسبه را تهدید به بازگشایی مغازه‌هایشان می‌کنند.

دیگر گزارش‌ها حاکی است روز سه‌شنبه معترضان از سمت چهارراه گلوبندک به سمت بخشی از خیابان خیام حرکت کردند و در این محدوده، درگیری و تنش گزارش شده و مأموران برای متفرق کردن جمعیت اقدام کرده‌اند.

از اصفهان، کرمانشاه، شیراز و یزد نیز گزارش‌هایی از تجمعات اعتراضی طی روز سه‌شنبه مخابره شده و در مشهد، تصاویر از حضور سنگین نیروهای امنیتی و ضدشورش حکایت دارد.

دانشجویان نیز به اعتراضات پیوستند

برخی تصاویر نیز از تجمع و راهپیمایی دانشجویان در دانشگاه‌های تهران، علم و صنعت، طباطبایی، علم و فرهنگ، خواجه‌نصیر و بهشتی تهران و دانشگاه صنعتی اصفهان طی روز سه‌شنبه حکایت دارد.

خبرنامه امیرکبیر از  تجمع دانشجویان در دانشگاه بهشتی خبر داده که براساس فراخوان قبلی دانشجویان برای ابراز همبستگی با مردم معترض خیابان برگزار شده بود.

خبرنامه امیرکبیر از بازداشت چند تن از دانشجویان در روز سه‌شنبه خبر داده است. بنابر این گزارش، سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران پس از تجمع امروز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. هویت بازداشت‌شدگان شاهین شکوهی، دانشجوی مقطع دکتری رشته جامعه‌شناسی، عارف هادی‌نژاد، دانشجوی کارشناسی رشته فلسفه ورودی ۱۴۰۲ و مبین امینیان، دانشجوی کارشناسی رشته فلسفه ورودی ۱۴۰۲ اعلام شده است.

علاوه‌براین‌‌ها، ابوالفضل مروتی، دانشجوی کارشناسی‌ارشد ورودی ۱۴۰۳ رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است. خبرنامه امیرکبیر نوشته، بازداشت این دانشجو در جلوی درب دانشگاه و در مقابل دیدگان دیگر دانشجویان صورت گرفته و نیروهای امنیتی با ضرب و شتم او را ربوده‌اند.

تجمع و راه‌پیمایی گسترده در کرمانشاه

گزارش‌ها و تصاویر منتشرشده از کرمانشاه نیز حاکی از تجمع و راه‌پیمایی گسترده مردم و کسبه در خیابان مصدق این شهر در روز سه‌شنبه ۹ دی است. بر پایه این گزارش‌ها، اعتراض‌ها با حضور پرشمار شهروندان ادامه داشته و شماری از پاساژها و مراکز کسب‌وکار از جمله پاساژهای سروش، ولیعصر، میرداماد، ارگ و حافظ تعطیل شده‌اند.

تصاویر دریافتی از کرمانشاه نشان‌دهندۀ حضور سنگین مأموران حکومتی و شلیک گاز اشک‌آور از سوی آنان به سوی جمعیت است. به گفته منابع محلی، این اعتراض‌ها در واکنش به آنچه معترضان «فروپاشی اقتصادی» و «بحران معیشتی» می‌خوانند، شکل گرفته است.

اعتراض‌های این سه روز به‌دنبال افزایش شدید قیمت ارزهای خارجی و سکه طلا صورت می‌گیرد که روز یکشنبه از مراکز خرید عمده مرکز شهر تهران آغاز شد.

در مورد اعتراضات روز دوشنبه، در روندی کم‌سابقه، رسانه‌های حکومتی هم وقوع این اعتراضات را گزارش کرده و اخباری در مورد آن منتشر کردند. ازجمله خبرگزاری فارس نوشت که در مسیر چهارراه استانبول به میدان خمینی، شعارهایی با مضامین سیاسی از جمله «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» و «رضاشاه روحت شاد» سر داده شد. این خبرگزاری این شعارها را به «چند نفر از لیدرهای حاضر» منسوب دانست.

واکنش‌های داخلی و خارجی به اعتراضات

گسترش اعتراض‌ها به گرانی و نوسان شدید قیمت ارز در ایران با واکنش‌هایی در داخل و خارج کشور همراه شده است.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری اسلامی ایران، روز دوشنبه در سخنانی مدعی شد که «معیشت مردم دغدغه هر روز» اوست و گفت «اقدامات اساسی برای اصلاح نظام پولی و بانکی و حفظ قدرت خرید مردم» در دستور کار دولت قرار دارد.

او همچنین اعلام کرد که به وزیر کشور مأموریت داده است «از مسیر گفت‌وگو با نمایندگان معترضان، مطالبات برحق آن‌ها را بشنود». او سپس با «جمعی از رؤسای اصناف، اتحادیه‌ها، اتاق‌های بازرگانی و اعضای هیئت امنای بازار» دیداری داشت.

در واکنش به این تحولات، رضا پهلوی، ولیعهد پیشین ایران، در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس گفت تا زمانی که «این رژیم» بر سر کار است، وضعیت اقتصادی کشور «رو به زوال» خواهد بود. او همچنین نیروهای امنیتی را خطاب قرار داد و نوشت: «این نظام در حال فروپاشی است. در مقابل مردم نایستید. به مردم بپیوندید».

هم‌زمان، وزارت خارجه ایالات متحده با انتشار پیامی در حساب فارسی خود در شبکه ایکس اعلام کرد که آمریکا از «صدای مردم ایران» حمایت می‌کند و اعتراض‌ها را نشانه خستگی جامعه از «سیاست‌های شکست‌خورده» جمهوری اسلامی دانست.

مایک والتز، سفیر آمریکا در سازمان ملل، نیز گفت مردم ایران خواهان آزادی هستند و سال‌ها از حکومت روحانیان رنج برده‌اند.

مایک پومپئو، وزیر خارجه پیشین آمریکا، نیز در واکنش به این اعتراض‌ها نوشت مردم ایران سزاوار دولتی «نماینده و پاسخگو» هستند و حکومت جمهوری اسلامی با «افراط‌گرایی و فساد» کشوری را که می‌توانست شکوفا باشد، ویران کرده است.

همچنین سناتور راجر ویکر، از ایالت می‌سی‌سی‌پی، اعلام کرد که از اعتراض ایرانیان علیه «اقتصادی ویران» حمایت می‌کند.

واکنش مقام‌های حکومتی

در داخل ایران، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، گفت «بدخواهان» در پی کشاندن مطالبات مردم به «آشوب» هستند و مدعی شد مردم مانع «انحراف اعتراض‌ها» خواهند شد.

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت نیز گفت اعتراض‌ها را به رسمیت می‌شناسیم و دولت صداهای تند را هم خواهد شنید.

به‌گفته خانم مهاجرانی مردم زمانی صدای خود را بلند می‌کنند که فشار بالایی بر آن‌ها وارد شده باشد.

در همین حال، مصطفی تاج‌زاده، زندانی سیاسی، اعتراض‌های مردمی را «حق» شهروندان دانست و ریشه بحران کنونی را در ساختار سیاسی حاکم توصیف کرد. هم‌زمان گزارش‌هایی از ارسال پیامک‌های هشدارآمیز برای شهروندان در ایران منتشر شده که در آن نسبت به حضور در تجمع‌های اعتراضی هشدار داده شده است.

اعتراض‌ها که از یکشنبه با تجمع بازاریان در تهران آغاز شد، روز دوشنبه به شهرهای دیگری نیز گسترش یافت و شعارهایی علیه وضعیت اقتصادی و حاکمیت سر داده شد.

روز دوشنبه گروهی از نمایندگان مجلس با ارسال نامه‌ای خواستار اصلاح لایحهٔ بودجهٔ ۱۴۰۵ و بازنگری در سیاست‌های ارزی دولت شدند و هشدار دادند افزایش نرخ ارز به تشدید تورم و فشار معیشتی می‌انجامد.

درپی این تحولات، مهدی طباطبایی، معاون ارتباطات و اطلاع‌رسانی دفتر رئیس‌جمهوری اعلام کرد که محمدرضا فرزین از سمت ریاست کل بانک مرکزی کنار رفته و عبدالناصر همتی «جایگزین او خواهد شد».

تلاش سران سه قوه برای کاهش مالیات اصناف

در حالی که اعتراض کسبه و بازاریان به افزایش قیمت دلار همچنان ادامه دارد، رئیس سازمان مالیات از تصویب «سه تصمیم مهم» سران قوا برای کاهش و تخفیف مالیات اصناف خبر داده است.

این مضوبه‌ها شامل تجدیدنظر در فراخوان‌های مالیات بر ارزش افزوده، تمدید پذیرش رسید کارتخوان به‌عنوان صورتحساب الکترونیکی و بخشودگی جریمه‌های مالیاتی است.

بر اساس همین تصمیم، امکان بخشودگی ۱۰۰ درصدی جریمه عدم صدور صورتحساب الکترونیکی به مدت یک سال دیگر تمدید شده است.

این اقدام در حالی است که گستردگی اعتراضات به گرانی فقط به اصناف محدود نیست و بر اساس تصاویر منتشر شده، شعروندان عادی معترض به گرانی را هم شامل شده است.

حمیدضا رستگار، رئیس اتاق اصناف تهران می‌گوید: «نوسانات ارزی اثری جدی روی تمام کسب و کارها گذاشته است. امیدواریم روزی برسد که ارز و دلار از اقتصاد کشور ما برچیده شود زیرا آفتی برای کشور است. ما می‌توانیم از این جریان عبور کنیم و این امکان وجود دارد؛ ولی کار باید دست کاردان باشد.»

اعتراض اصناف و مغازه‌داران از دو روز پیش آغاز شد و بسیاری از مغازه‌ها در تهران و سایر شهرها محل کسب خود را بستند و دست به اعتراض زدند.

آنها می‌گویند که با افزایش نرخ دلار امکان فعالیت ندارند چون باید همان جنس را، در صورت فروش، با قیمت بالاتری بخرند.


منبع گزارش‌: رادیو فردا، خبرنامه امیرکبیر





نظر شما درباره این مقاله:







امارات نیروهای باقی‌مانده خود در یمن را خارج می‌کند
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 16:00

امارات نیروهای باقی‌مانده خود در یمن را خارج می‌کند


یمنا احاب، نایرا عبدالله و مها الدهان / خبرگزاری رویترز / ۳۰ دسامبر ۲۰۲۵ 

امارات متحده عربی روز سه‌شنبه اعلام کرد که پس از آنکه عربستان سعودی از درخواست خروج نیروهای اماراتی از یمن ظرف ۲۴ ساعت حمایت کرد، این کشور نیروهای باقی‌مانده خود را از یمن خارج می‌کند.

این اقدام پس از حمله هوایی ائتلاف به رهبری عربستان به بندر جنوبی «المکلا» در یمن صورت گرفت.

این حمله که به گفته ریاض، یک محموله تسلیحاتی مرتبط با امارات را هدف قرار داده بود، مهم‌ترین تنش میان ریاض و ابوظبی تاکنون و نشانه‌ای از شکاف رو به گسترش میان این دو قدرت خلیج فارس به شمار می‌رود.

این دو کشور که زمانی ستون‌های اصلی امنیت منطقه بودند، اکنون در موضوعاتی از سهمیه‌بندی نفت گرفته تا نفوذ ژئوپلیتیک، اختلاف منافع پیدا کرده‌اند.

عربستان سعودی که امنیت ملی خود را «خط قرمز» اعلام کرده، در روز سه‌شنبه مدعی شد امارات، جدایی‌طلبان جنوب یمن را برای انجام عملیات نظامی که تا مرزهای پادشاهی پیش رفته، تحت فشار قرار داده است.

این شدیدترین موضع‌گیری ریاض علیه امارات از زمان آغاز اختلافات میان دو کشور همسایه است؛ کشورهایی که زمانی در قالب ائتلافی علیه حوثی‌های مورد حمایت ایران در یمن همکاری می‌کردند، اما منافعشان در سال‌های اخیر به‌طور فزاینده‌ای از یکدیگر فاصله گرفته است.

تنش‌ها در داخل ائتلاف زمانی افزایش یافت که ابوظبی از جدایی‌طلبان جنوبیِ خواهان خودمختاری حمایت کرد، در حالی که ریاض همچنان از دولت به رسمیت شناخته‌شده یمن پشتیبانی می‌کرد؛ موضوعی که در نهایت به شکافی آشکار میان این دو متحد خلیجی انجامید.

روز سه‌شنبه، ائتلاف تحت رهبری عربستان اعلام کرد که اسکله‌ای را هدف قرار داده که برای ارائه حمایت نظامی خارجی به جدایی‌طلبان مورد حمایت امارات استفاده می‌شد. رئیس شورای ریاست‌جمهوری یمن که مورد حمایت عربستان است، به نیروهای اماراتی ۲۴ ساعت مهلت خروج داد.

امارات در بیانیه‌ای اعلام کرد که از این حمله هوایی «غافلگیر» شده و محموله‌ای که هدف قرار گرفته بود، حامل سلاح نبوده و برای نیروهای اماراتی ارسال می‌شده است.

به گزارش خبرگزاری دولتی یمن، رشاد العلیمی، رئیس شورای ریاست‌جمهوری یمن، توافق دفاعی با امارات را لغو کرد و در سخنرانی تلویزیونی، امارات را به دامن‌زدن به درگیری در یمن از طریق حمایت از شورای انتقالی جنوب (STC) متهم کرد.

او گفت: «متأسفانه به‌طور قطعی تأیید شده است که امارات متحده عربی، شورای انتقالی جنوب را برای تضعیف و شورش علیه اقتدار دولت از طریق تشدید نظامی تحت فشار قرار داده و هدایت کرده است.»

امارات پیش‌تر تأکید کرده بود که «برخورد با تحولات اخیر باید مسئولانه و به‌گونه‌ای انجام شود که از تشدید تنش جلوگیری کند و بر پایه حقایق قابل اتکا و هماهنگی موجود میان طرف‌های ذی‌ربط باشد.»

شاخص‌های اصلی بورس در کشورهای خلیج فارس کاهش یافت.

عربستان سعودی و امارات هر دو از بازیگران اصلی گروه صادرکنندگان نفت اوپک هستند و هرگونه اختلاف میان آنها می‌تواند دستیابی به اجماع درباره تصمیمات مربوط به تولید نفت را دشوار کند.

این دو کشور به همراه شش عضو دیگر اوپک‌پلاس قرار است روز یکشنبه به‌صورت آنلاین تشکیل جلسه دهند و نمایندگان اوپک‌پلاس می‌گویند سیاست کنونی این گروه برای عدم تغییر تولید در سه‌ماهه نخست ادامه خواهد یافت.





نظر شما درباره این مقاله:







جایی که خدا هم ثانوی می‌شود
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 15:56

جایی که خدا هم ثانوی می‌شود


جواد کاشی

مطالبات رفاهی و اقتصادی از همان روزهای نخست استقرار نظام تحقیر ‌شدند. فرض بر آن بود که دین و ارزش‌های معنوی اصالت دارند و هر چیز دیگر در مراتب بعدی اهمیت‌اند.

نظام بر نیرومندترین ذخیره فرهنگی و تاریخی مردم تکیه کرده بود. اطمینان داشت و دارد که هیچ جریان و نیرویی حریف آن نخواهد بود. در این زمینه اشتباه هم نمی‌کرد. دهه‌های متمادی همه نیروهای مخالف خود را با تکیه بر دین سرکوب و از میدان به در کرده است.

نظام می‌توانست ناکارآمدی‌ها، فسادها، ناتوانی‌ها و زیاده‌خواهی‌های نامشروع را با تکیه بر دین بی‌هزینه کند. هیچ اصلاحی در ساختار خود نپذیرد، همه چیز را بر شاخص ویرانگر ارادت بازیگران فرصت‌طلب بنا کند، هزینه‌های گزاف برای مردم بسازد، اما از ناحیه اعتراضات مردم اطمینان خاطر داشته باشد. اطمینان داشت هنوز هم دارد  که صدای مردم به جایی نخواهد رسید. تا زمانی که اقلیت متدین جانبدار نظام باشند، دیگران هیچ وزنی و صدایی ندارند حتی اگر در اکثریت باشند. آن اقلیت بر دیوار محکم حقایق دینی تکیه دارند و آن اکثریت معترض بر نیازهای مادی‌شان. با این معادله، آن اقلیت زور بیشتری از آن اکثریت تولید می‌کند.

اما و صد اما که داستان تغییر کرده است. قاعده تکیه مطمئن بر ذخیره ارزش‌های دینی کارآمدی خود را از دست داده است. نرخ نامعقول تورم، کاهش ارزش پول، تداوم بحران اقتصادی و تداوم فساد و ناکارآمدی برای چند دهه، معنای تازه‌ای در عرصه سیاسی ایران ایجاد کرده است: حقیقتی به نام خواست بقاء قد علم کرده است.

آنچه مردم به نام شکایت از تورم و ارزش پول ملی می‌خواهند مطالبه اقتصادی نیست. مطالبه امکان اقلی حیات است. احساس خطر می‌کنند. خطری که موجودیت‌ خود و فرزندان‌شان را بر لبه پرتکاه نیستی قرار داده است. در چنین شرایطی حتی خدا نیز موضوعیتی ثانوی پیدا می‌کند.

مردم خدا را به خاطر حیاتی که به آنها عطا کرده می‌ستایند. هنگامی که همه امکان‌های حیات‌شان را در معرض مخاطره ببینند دیگر ستایش خدا را هم فراموش می‌کنند. رویاروی حقیقتی که یک روز به نام ارزش‌های دینی بنا شد، حقیقت دیگری قد علم کرده است: تلاش برای نجات زندگی. چیزی که بر ارزش‌های دینی تقدم دارد.

نظامی که روزی بر ذخائر قدرتمند دینی استوار شد، از این توان و استعداد و هوشمندی بهره دارد که بر ذخیره قدرتمندتری به نام خواست جمعی بقاء و نجات زندگی تکیه کند؟ هر روز که می‌گذرد این امید کمتر می‌شود.


منبع: تلگرام نویسنده
@javadkashi





نظر شما درباره این مقاله:







قدیانی: خواست سقوط نظام باید به فریاد بدل شود
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 10:40

قدیانی: خواست سقوط نظام باید به فریاد بدل شود


ابوالفضل قدیانی
زندان اوین

خامنه‌ای با نصیحت، تن به رها کردن این قدرت شیطانی نخواهد داد

فرصت‌ها یکی پس از دیگری از دست رفته‌اند، هر دقیقه و ساعتی هم که می‌گذرد فرصت‌های دیگری هم از دست می‌روند و مجال گذار مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز و کم‌هزینه از حکومت فاسد جمهوری اسلامی یعنی حکومت شیطانی استبداد مطلقهٔ فقیه به سرکردگی علی خامنه‌ای جنایت‌پیشه و تبهکار ایران به یک جمهوری دمکراتیک سکولار بر پایهٔ حقوق بشر تنگ‌تر می‌شود.

چشم‌انداز مداخلهٔ گسترده‌تر خارجی بیشتر شده است و دیگر بیم آن می‌رود که صحنهٔ سیاست داخلی ایران را نه مردم ایران بلکه قدرت‌های خارجی بخصوص امریکا با همکاری حکومت نسل‌کش اسرائیل تعیین کنند. آنچه بارها گفته‌ام و بسیاری دیگر هم به انحای مختلف گفته‌اند را تکرار نمی‌کنم.

بطور خلاصه حکومت استبداد دینی با هدایت علی خامنه‌ای مستبد قدرت‌پرست ایران در تمام شئون این کشور اعم از اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخی و خارجی به آستانهٔ فروپاشی رسیده است. یا بهتر است بگویم که به فروپاشی رسیده است. سال‌های سال است که راه هرگونه اصلاح حتی اصلاح امور کوچک و پیش پا افتاده نیز مسدود شده است. (البته باید تاکید کنم از همان ابتدای روی کار آمدن دولت اصلاحات با توطئه‌های علی خامنه‌ای و دارودسته‌اش کم و بیش معلوم شد که این نظام اصلاح ناپذیر است).

شبح جنگ گسترده‌تر خارجی بر کشور سایه افکنده و سرمایه اجتماعی به قهقرا رفته است. پرواضح است که ادامه این وضعیت تنها دوره‌ٔ گذار از این حکومت را سخت‌تر و دردناک‌تر می‌کند. اگر علی خامنه‌ای تبهکار به تغییر تن نمی‌دهد و کناره‌گیری نمی‌کند باید او را به تن دادن به خواست ملت وادار کرد وگرنه قدرت‌های خارجی برای سرنوشت این کشور تصمیم خواهند گرفت و دوران حکومت‌های استبدادی وابسته به بیگانگان فرا خواهد رسید که این یعنی اسارت جدید ملت، سراب بودن اصلاح تدریجی نظام از درون دیری‌ست که بر همگان واضح شده و دیگر به نیت یا قوای عقلی کسانی که بر این طبل توخالی می‌کوبند باید به دیدهٔ تردید نگریست.

اگر فرصتی برای این کشور باشد برگزاری رفراندوم تغییر نظام جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان جهت تدوین قانون اساسی جدید است. این مهم قطعا با تسلط علی خامنه‌ای بر ارکان قدرت میسر نخواهد بود و با نصیحت و درخواست ناصحان تن به رها کردن این قدرت شیطانی نخواهد داد، خواست همگانی سقوط نظام فاسد جمهوری اسلامی باید به فریاد بدل شود و در کوی و برزن و کوچه و خیابان ارکان قدرت او را متزلزل سازد تا او تن به کنار رفتن مسالمت‌آمیز از قدرت بدهد و جمعی از کسانی که متعهد به تحول بنیادین هستند متکفل برگزاری انتخابات مجلس موسسان تدبیر کردن گذار کم‌هزینه از نظام فاسد و مفسد استبداد دینی ولایت مطلقهٔ فقیه به نظام جمهوری دمکراتیک سکولار مبتنی بر پایه حقوق بشر شوند.

مسکوت گذاشتن مسئله خیابان و بهتر بگویم چشم‌پوشی عامدانه از وجوب اعتراض مسالمت‌آمیز خیابانی که حتی در همین قانون اساسی معیوب و پرتناقض و پرتبعیض فعلی نیز از حقوق ملت شمرده می‌شود دیگر به هیچ وجه قابل چشم‌پوشی نیست، این سکوت از جانب جریان‌های سیاسی ملی با هر گرایشی تاوان سنگین خواهد داشت.

مسئله ایران و پاسخ آن دیگر اظهر من‌الشمس است. عدم ایفای نقش بایسته تاریخی در تاریخ این سرزمین تنها به نام اشتباه تاریخی ثبت نخواهد شد. تاریخ دربارهٔ ما بی‌رحمانه قضاوت خواهد کرد نباید اجازه داد علی خامنه‌ای مستبد قدرت‌پرست حاکم بر ایران پروژهٔ ناتمام خود یعنی انهدام ایران را چه به دست خود چه به دست اجنبی به اتمام برساند، سال‌های پیش رو می‌تواند سال‌های حسرت ملی باشند، حسرت از‌ رفتن «فرصت ایران»، مگر اینکه مردان و زنان دوشادوش هم از خویش برون آیند و کاری بکنند، که به اعتقاد من چاره‌ای جز بپا خواستن نداریم.

اکنون دو روز است که کسبه و تجار در صنوف مختلف در اعتراض به این فاجعهٔ اقتصادی دست به اعتصاب گسترده زده‌اند و این اعتصاب درحال گسترش به سراسر کشور است. این اعتراض و اعتصاب ابتدا صنفی بود که به سرعت تبدیل به اعتراضات سیاسی خواهد شد یا شده است چون در این کشور با وجود حکومت ضد حقوق بشر دینی و تسلط جنون آسای علی خامنه‌ای که دشمنی او با ملت ایران پایان ناپذیر است امری از امور نیست که سیاسی نشده باشد.

به‌هرحال این اعتصاب و اعتراض اقدام مبارکی است که مردم شریف ایران درحال حمایت از این اقدام‌اند و امیدوارم که منجر به خیزش ملی و قیام سراسری مردم جهت سقوط نظام ضد ملی و ضد بشری جمهوری اسلامی شود چون نجات ایران منوط به سقوط نظام جمهوری اسلامی است.

بند ۷ زندان اوین
۱۴۰۴/۱۰/۹





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ: اسرائیل سیاست‌های خود در کرانه باختری
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 10:25

ترامپ: اسرائیل سیاست‌های خود در کرانه باختری






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراضات بازار گوشه‌ای از خشم فروخفته مردم است
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 9:20

اعتراضات بازار گوشه‌ای از خشم فروخفته مردم است






نظر شما درباره این مقاله:







فراخوان سراسری اعتراضی در دفاع از مردم ایران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 9:14

فراخوان سراسری اعتراضی در دفاع از مردم ایران






نظر شما درباره این مقاله:







سخنان ترامپ در مورد ایران، حماس و حزب‌الله
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 8:47

سخنان ترامپ در مورد ایران، حماس و حزب‌الله






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراضات کسبه در ایران؛ چرا بازار فریاد می‌زند؟
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 8:12

اعتراضات کسبه در ایران؛ چرا بازار فریاد می‌زند؟






نظر شما درباره این مقاله:







گزارش میدانی از دومین روز اعتراضات بازار موبایل
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 8:08

گزارش میدانی از دومین روز اعتراضات بازار موبایل


بنفشه سام‌گیس / اعتماد

پیش از ظهر دوشنبه و در دومین روز اعتراضات صنفی بازار موبایل تهران به افزایش بی‌رویه قیمت دلار، جمعی از کسبه از بازار بزرگ سبزه میدان، فروشندگان لوازم صوتی و تصویری در خیابان جمهوری، بازار پوشاک کویتی‌ها، کسبه ساختمان آلمینیوم، فروشندگان لوازم یدکی در خیابان‌های چراغ برق و امیر کبیر و میدان توپخانه و بلورفروش‌ها در میدان شوش هم، در واکنش به نابسامانی قیمت ارز و در حمایت از فروشندگان موبایل، مغازه‌های خود را تعطیل کرده، کرکره‌ها را تا نیمه پایین کشیدند یا فروش را متوقف کردند.

طبق مشاهدات میدانی بعد از ظهر تا عصر دیروز خبرنگار اجتماعی «اعتماد» از چهارراه ولیعصر تا سه‌راه جمهوری و تقاطع پل حافظ و خیابان جمهوری، در این مسیرها، هم تعداد ماموران انتظامی و امنیتی مستقر خیلی زیاد بود و هم پی در پی، تعداد زیادی از نیروهای یگان ویژه و انتظامی با موتور به سمت این مسیرها می‌رفتند. در این محدوده، بسیاری از مغازه‌های فروش لوازم صوتی و تصویری از برندهای معروف، تعطیل بودند و کرکره‌هایشان بسته بود و تعدادی دیگر هم کرکره‌ها را تا نیمه پایین کشیده بودند و اگرچه که چراغ مغازه‌ها روشن بود و فروشنده‌ها هم داخل مغازه بودند، اما یا مشتری به داخل مغازه راه نمی‌دادند، یا حاضر نبودند قیمت از کالاهایشان بدهند.

صاحب یکی از مغازه‌های فروش لوازم صوتی تصویری نزدیک به سه راه جمهوری، در توضیح وضعی که طی چند روز اخیر و به دنبال افزایش قیمت دلار در بازارهای تهران پیش آمده، به «اعتماد» گفت: «از اول هفته، با وضع بسیار بدی مواجه شده‌ایم. شرکت‌ها حاضر نیستند به ما جنس بفروشند. خودمان هم بلاتکلیفیم. صبح یک قیمت داریم و بعد از ظهر یک قیمت. وقتی مشتری می‌آید، از او می‌خواهیم که صبر کند تا قیمت روز بگیریم و البته مشتری هم قبول نمی‌کند و از خرید منصرف می‌شود. در هیچ سالی با چنین وضعی مواجه نبوده‌ایم. قیمت اجناس ما باید یک نرخ ثابت باشد تا مشتری هم راضی به خرید شود ولی ۳ روز است که هیچ فروش نکرده‌ایم.»

کمی جلوتر از این مغازه، فروشنده دیگری که مشغول تنظیم حساب و کتاب است، می‌گوید که در این سه روز، مشتری هم آمده ولی واقعیت را به مشتری گفته و اینکه چون خودش مجبور بوده گران بخرد، ناچار است گران هم بفروشد.

تا عصر دیروز و در دومین روز اعتراضات صنفی فروشندگان موبایل و سایر اصناف، هر چه فاصله مغازه‌ها با بازار موبایل علاءالدین، کمتر می‌شد، به تعداد مغازه‌هایی که به‌طور کامل، تعطیل کرده و کرکره‌هایشان را پایین کشیده بودند هم اضافه می‌شد. بین چند مغازه کاملا تعطیل، صاحب یکی از مغازه‌ها که پشت کرکره‌های نیمه بسته نشسته بود، در توضیح شرایط نابسامان اقتصادی که تمام اصناف را درگیر کرده، به خبرنگار «اعتماد» گفت: «۳ روز است که هیچ مشتری نداریم. فروش هم نداریم. با این وضع قیمت دلار، حتی قادر نیستیم جنس بخریم. ما از بانه و گناوه جنس می‌خریم ولی آنها هم حاضر نیستند با این وضع دلار به ما جنس بفروشند و می‌گویند جنس نمی‌فروشیم تا از این هم گرانتر شود. واقعا نمی‌دانیم با این وضع تا چه زمانی می‌توانیم ادامه دهیم. همین حالا هم قیمت اجناس ما نسبت به دو هفته قبل چند برابر گران شده. تلویزیون ۶۵ اینچ، ظرف دو ماه ۱۰ میلیون تومان گرانتر شده و مشتری حاضر به خرید نیست. تا امروز با چنین وضعی مواجه نبودیم. هر که وارد مغازه می‌شود بعد از کلی چانه و درخواست تخفیف، می‌خواهد با چک و قسطی خرید کند که این یعنی ضرر در ضرر. چون با این وضع بازار، فروش قسطی، دیوانگی محض است.»

نزدیک تقاطع حافظ و جمهوری، دو سمت خیابان پر است از بازارهای بزرگ فروش موبایل. چند بازار، درهای کرکره‌ای دارند و چند بازار، درهای نرده‌ای طوری که از پشت نرده‌ها، مغازه‌های داخل بازار معلوم است؛ مغازه‌هایی با چراغ‌های خاموش و تعطیل. کرکره تمام بازارها هم پایین است. فروشنده‌های مغازه‌ها، توی پیاده رو ایستاده‌اند و می‌گویند که چون از روز یک‌شنبه تصمیم گرفته‌اند که فروش را متوقف کنند، هیات‌مدیره بازارها هم در همراهی با فروشنده‌ها و در اعتراض به قیمت دلار، دستور به تعطیلی کامل بازارها داده‌اند. یکی از فروشنده‌ها می‌گوید: « اگر مغازه را باز می‌گذاشتیم، مردم در اعتراض شیشه هایمان را می‌شکستند.»

فروشنده‌ها می‌گویند که تصمیم به توقف فروش و اعتراض، صبح یک شنبه و توسط فروشندگان بازار علاء‌الدین اعلام شد و از ظهر یک‌شنبه، باقی بازارها هم به همکارانشان در بازار علاء‌الدین ملحق شده و با دست کشیدن از فروش از این تصمیم حمایت کرده‌اند. یکی از فروشنده‌ها که به نرده‌های یکی از بازارهای تعطیل شده تکیه داده، با دلخوری از افزایش قیمت دلار که کاسبی و زندگی هزاران نفر از کاسبان بازار موبایل خیابان جمهوری را مختل کرده می‌گوید: «در این سه روز، هیچ کدام از مسوولان از ما حمایت نکردند. حتی پیگیر نشدند که این قیمت دلار بر زندگی ما چه تاثیری دارد. یک جایی باید تصمیم می‌گرفتیم که اعتراض‌مان را نشان دهیم. با این وضع قیمت دلار حتی یک قاب گوشی هم نمی‌توانیم بفروشیم و برای مسوولان اصلا مهم نیست که زندگی ما با فروش موبایل و تجهیزات جانبی اداره می‌شود.»

نبش تقاطع حافظ و جمهوری تا جلوی بازار بزرگ چارسو، تعداد زیادی از ماموران امنیتی، انتظامی،  بسیج و یگان ویژه، مسلح و با خودروهای چراغ‌دار و ون‌های سفید‌رنگ مستقر شده‌اند. بازار چارسو یکی از مراکزی بود که از عصر یک‌شنبه برای همراهی با تعطیلی بازار موبایل اعلام آمادگی کرده بود. از طبقه همکف بازار می‌توان دید که چراغ سردر اغلب مغازه‌ها در طبقات بالاتر روشن است. در طبقه همکف هم که برندهای معروف موبایل هستند، فروشنده‌ها لابلای میزهای نمایشگر راه می‌روند و با یکدیگر حرف می‌زنند و شوخی می‌کنند و از مشتری هم خبری نیست. خلوتی این بازار بزرگ نشان می‌دهد که یک چیزی درست نیست.

ماموران مغازه‌دارها گفته‌اند با هیچ کسی حرف نزنند

فروشنده یکی از همین برندها در طبقه همکف چارسو، پسرجوانی است که وقتی می‌پرسم «آیا شما امروز فروش داشتید و مشتری برای خرید آمده؟» از من و میز نمایشگر طوری فاصله می‌گیرد و قدم قدم عقب می‌رود انگار من بیماری مسری دارم و باید دور شود تا در امان بماند.

مغازه‌های روبه‌روی مجتمع چارسو،‌‌ خرده‌فروش‌هایی هستند که از دستورات «علاءالدین» تبعیت می‌کنند. داخل یکی از مغازه‌های نبش تقاطع، سه فروشنده نشسته‌اند و یک نفرشان، به محض اینکه می‌فهمد خبرنگارم، از مغازه خارج می‌شود و دو نفر دیگر هم، خودشان را به نشنیدن می‌زنند. وقتی سوالم درباره وضع روزهای یک‌شنبه و صبح تا عصردوشنبه را تکرار می‌کنم، یکی از همین دو نفر می‌گوید که ماموران انتظامی به همه مغازه‌دارها گفته‌اند با هیچ کسی حرف نزنند. دو تا مغازه پایین‌تر، یکی از فروشنده‌ها حوصله توضیح بیشتری ندارد و در جواب دلیل ادامه اعتراضات می‌گوید:‌ «نه می‌توانیم بخریم، نه می‌توانیم بفروشیم. باید تکلیف این وضع روشن شود.»

داخل مغازه دیگری که از تیررس نگاه ماموران مستقر در تقاطع، دور است، سه فروشنده نشسته‌اند. یکی‌شان خیلی خلاصه و بی‌حوصله می‌گوید که شرکت‌های فروش موبایل، از اول هفته حاضر به فروش نشده‌اند و وقتی شرکت‌ها نفروشند، قیمت جنس هم معلوم نیست و بنابراین، مغازه‌ها هم امکان فروش ندارند. همین فروشنده در جواب اینکه این قیمت دلار با این افزایش چه تاثیری بر وضع بازار موبایل داشته، می‌گوید که کمتر از ۳۰ روز، قیمت گوشی موبایل گرانتر شده و در مثال می‌گوید که گوشی ۷ میلیون تومانی، به ۱۸ میلیون تومان رسیده است.

وقتی می‌پرسم از صبح اینجا چه خبر بوده و در تقاطع چه اتفاقی افتاده که این همه مامور اینجا جمع شده، همکارش حرفش را می‌برد و با لحنی عصبی به من می‌گوید: «مامور، به من گفته که حق ندارم حرف بزنم. چرا این سوال‌ها را از ما می‌پرسی؟ مگر من چه چیزی اضافه‌تر از حقم خواستم؟ من فقط درآمدی خواستم که جواب رزق زن و بچه‌ام باشد. من لباس نخواستم، سفر و تفریح و خانه بهتر نخواستم. من فقط به اندازه رزق زن و بچه‌ام خواستم. من با ۴۰۰ هزار تومان ازدواج کردم و حالا همکار من (به همان فروشنده‌ای که اولین جواب‌ها را به من داد اشاره می‌کند و می‌گوید) با ۴۰ میلیون تومان هم نمی‌تواند ازدواج کند و حتی سال به سال هم به شهرستان و به دیدن خانواده‌اش نمی‌رود و حتی روزهای پنج‌شنبه و جمعه هم کار می‌کند و دایم گل می‌کشد تا مشکلاتش را از یاد ببرد.»

مرد باقالی‌فروش جلوی همین مغازه‌ها، همین طور که باقالی‌های داغ روی چرخ دستی‌اش را با کفگیر زیر و رو می‌کند، در جواب سوالم می‌گوید که اینجا، نه گاز اشک‌آور زده‌اند و نه کسی را گرفته‌اند و نه به کسی باتوم زده‌اند و همزمان در چشم‌های من نگاه می‌کند و چشمک می‌زند.

پایین‌تر از ساختمان بورس، بازار بزرگ «موبایل ایرانیان» است با کرکره‌های بسته و چراغ‌های خاموش. مرد لبو فروشی که نبش کوچه بالای بازار موبایل ایستاده می‌گوید این بازار از ساعت ۲ بعد از ظهر دوشنبه تعطیل کرده و قرار است تا ارزان شدن قیمت دلار همین طور کار کند. کمی بالاتر، یک کافه است و پشت یکی از میزها، چند مرد نشسته‌اند و مشغولند به قلیان کشیدن و چای خوردن. اینها، فروشنده‌های بازار علاء‌الدین هستند که ظهر دو‌شنبه، گاز اشک‌آور در چشم و حلق‌شان رفته و می‌گویند که سه نفر از تصمیم‌گیران اصلی هم دستگیر شده‌اند.

مردها صاحب مغازه‌هایی کوچک و ۶ متری در پاساژ علاء‌الدین هستند و باید ماهانه ۲۵۰ میلیون تومان اجاره بدهند و می‌گویند که هر روز تعطیلی هر مغازه، حداقل ۱۰۰ میلیون تومان ضرر دارد ولی باید این وضع به یک نتیجه درست و دایمی برسد. وقتی از وضع قیمت گوشی موبایل می‌پرسم، یکی‌شان می‌گوید: «ظرف یک ماه، قیمت آیفون ۱۶ از ۸۰ میلیون تومان رسیده به ۱۵۲ میلیون تومان و هزینه رجیستری آیفون ۱۷ هم از ۴۰ میلیون تومان رسیده به ۸۴ میلیون تومان و مشتری‌هایمان با این قیمت‌ها تا دو برابر کمتر شده. ما باید یک کاری می‌کردیم. از روز یک‌شنبه توی مغازه‌هایمان نشستیم ولی جنس نفروختیم. ۱۱۰۰ مغازه داخل پاساژ علاء‌الدین است و همگی در این تصمیم نقش داریم. روز دوشنبه هم تمام بازارها به ما ملحق شدند.»





نظر شما درباره این مقاله:







فروم زن، زندگی، آزادی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 7:38

فروم زن، زندگی، آزادی






نظر شما درباره این مقاله:







سعید معیدفر: شرایط خطیر و خطرناک است
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 30.12.2025, 7:02

سعید معیدفر: شرایط خطیر و خطرناک است


سعید معیدفر گفت: مردم ضربه‌های هولناکی خورده‌اند، سایه جنگ بر سر آن‌هاست، وضعیت اقتصادی‌شان آشفته است، هر روز با بحران‌های جدید و گرانی شدید مواجه‌اند و از هیچ‌سو احساس خوبی دریافت نمی‌کنند.

«سعید معیدفر» جامعه‌شناس و استاد بازنشسته دانشگاه تهران در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا درباره اعتصاب و اعتراض بازاریان تهران و معقولانه‌ترین شیوه مواجهه ساختار حکمروایی با مردم معترض گفت: نباید اجازه داد کار به جایی برسد که تنها راه حل مشکلات مردم، حضور در خیابان و اعتراض باشد. اما مشکلات فراوانی که طی دهه‌ها و حتی در سال‌های اخیر انباشته شده، موجب شکل‌گیری توده‌ای از مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور شده است.

انسان‌ها زمانی تن به نظم می‌دهند که از طریق آن امورشان اداره شود
او به مقوله‌ای در حوزه نظریه‌های جامعه‌شناسی اشاره کرد و افزود: انسان‌ها زمانی تن به نظم می‌دهند و حاضرند در چارچوب یک نظم اجتماعی و اخلاقی زندگی کنند که نظم مذکور بتواند امور آن‌ها را اداره کرده و زندگی‌شان را دچار آشفتگی نکند. انسان‌ها تن به جامعه می‌دهند و زیست اجتماعی را می‌پذیرند، تا از این طریق بتوانند آورده بیشتری داشته باشند. انسان‌ها برای بهره‌مندی بیشتر از امکانات موجود، به یک نظم اجتماعی و سیاسی تن داده‌اند. این نظم نوعی میثاق است و اگر یک سوی آن دچار خدشه شود، پایبندی مردم به آن با چالش مواجه می‌شود.»

از مردم نمی‌توان انتظار تحمل مشکلات را داشت
این جامعه‌شناس با اشاره به مشکلات معیشتی مردم، بحران در روابط خانوادگی، محرومیت جوانان از داشتن آینده‌ای مثبت و دلزدگی آن‌ها از حقوق طبیعی خود مانند ازدواج، ادامه داد: این معضلات نشان می‌دهد که جامعه به‌درستی کار نمی‌کند و حال خوبی ندارد. نحوه مدیریت کشور مردم را در وضعیت بدی قرار داده و شهروندان شاهد اضمحلال خودشان هستند. از چنین مردمی نمی‌توان انتظار تحمل مشکلات را داشت. حقیقت آن است که اگر شرایط کنونی ایران در حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در هر جامعه دیگری وجود داشت، آن جامعه احتمالاً با فروپاشی مواجه می‌شد؛ اما مردم ایران با سطح بالایی از تحمل، مانع از ازهم‌گسیختگی جامعه شده‌اند.»

مردم به آخرین توان خود رسیده‌اند
معیدفر اعتراضات روز گذشته را نشان‌دهنده این موضوع دانست که مردم به آخرین توان خود رسیده‌اند، افزود: حالا باید با افرادی که به چنین مرحله‌ای رسیده‌اند، چه برخوردی کرد؟ اگر مطالبات مردم از سر زیاده‌خواهی بود شاید به محض ورود نیروهای بازدارنده، از خواسته‌های خود می‌گذشتند. اما وقتی فشارهای زندگی به سطحی می‌رسد که بخشی از جامعه احساس بن‌بست کامل می‌کند، روشن است که نمی‌توان صرفاً با برخورد قهری انتظار سکوت داشت. اگر برای حل ریشه‌ای مشکلات مردم چاره‌ای اندیشیده نشود، تداوم این وضعیت ممکن است با پیامدهای جدی همراه شود.

شرایط خطیر و خطرناک است
این استاد بازنشسته دانشگاه شرایط موجود را بسیار خطیر و خطرناک توصیف کرد و افزود: مردم ضربه‌های هولناکی خورده‌اند، سایه جنگ بر سر آن‌هاست، وضعیت اقتصادی‌شان آشفته است، هر روز با بحران‌های جدید و گرانی شدید مواجه‌اند و از هیچ‌سو احساس خوبی دریافت نمی‌کنند.انسان می‌خواهد از مواهب زندگی استفاده کند اما وقتی نمی‌تواند چه انگیزه‌ای برای پایبندی به این نظم باقی می‌ماند؟

به باور وی ساختار سیاسی کشور باید به این نتیجه برسد که کشور در وضعیت بسیار خطرناکی قرار دارد و ادامه این سیاست‌ها ممکن نیست. این سیاست‌ها نه‌تنها کشور را نجات نمی‌دهد، بلکه ممکن است پیامدهای پرهزینه‌ای برای کشور به همراه داشته باشد. ساختار حکمروایی بهتر است تغییر استراتژی داده و سیاست‌های خود را اصلاح کند و ضمن پذیرش اشتباهات، قول دهد که وضعیت را با کمک خود مردم و اندیشمندان کشور تغییر می‌دهد.

ساختار سیاسی کشور دو راه بیشتر ندارد
معیدفر معتقد است که تا وقتی به جامعه امید داده نشود، مردم آرام نخواهند گرفت: رواداری با مردم به صورت موقت و اینکه بگویند چند روز مردم در خیابان خشم خود را تخلیه کنند و ما هم کاری به کار آن‌ها نداریم، کارساز نیست، زیرا شرایط اقتصاد بازار برای مردم غیرقابل تحمل شده است. بنابراین ساختار سیاسی کشور در مواجهه با معترضان دغدغه‌مند دو راه بیشتر ندارد: «پذیرش خطیر بودن شرایط و تغییر سیاست‌ها و آرام کردن مردم» یا «برخورد قهری و رسیدن به مرحله بعد.»

خبرنگار: شادی مکی





نظر شما درباره این مقاله:







تهدید پیامکی مردم توسط اطلاعات سپاه
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 23:24

تهدید پیامکی مردم توسط اطلاعات سپاه






نظر شما درباره این مقاله:







نقش رهبری در نظریه «دولت ورشکسته»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 23:07

نقش رهبری در نظریه «دولت ورشکسته»


عسکری پورحبیب

(دانش‌پژوه علوم سیاسی)

نقش رهبری در نظریه «دولت ورشکسته» جمهوری اسلامی ایران

مقدمه
نظریه «دولت ورشکسته» نخستین بار توسط «هلمند» و «رتنر» مطرح گردیده است. منظور آنها دولتهایی بودند که زیرساختهای آن فرو ریخته و قادر به تأمین امنیت نبودند و مهمتر از همه مردم آنها، دولت را ناکارآمد می‌دانستند(Helman, & Ratner, 1992). مفهوم دولتهای شکننده را می‌توان به عنوان یک جمع کامل از آسیب‌شناسی دولت‌های مسئله‌دار در نظر گرفت که طی سالیان مختلف به صور گوناگون به عنوان ضعیف، سُست، بیمارگونه، نامشروع، فقیر، بی‌قاعده، بی‌ریشه، یاغی، فروپاشیده، ناموفق ‌و‌ ناکارآمد توصیف ‌شده‌است (Osaghae, 2007: 691).

مطابق این نظریه دولتی که نتواند کار ویژه‌های عمومی(نظیر تدارک رفاه اولیه، آموزش همگانی، حل و فصل نزاع بین افراد و گروه‌های اجتماعی، توزیع خدمات بهداشتی) را به انجام برساند، با تقاضای شدید مردم برای تغییر مواجه می‌شود. دولت درمانده به واسطه کسری مشروعیت، فرسودگی منابع، شکنندگی مالی، و ناتوانی در تشخیص حجم و عمق مطالبات معترضین، از درک و درمان اوضاع بحرانی عاجز است و از این رو زمینه‌ساز انقلابی تمام عیار می‌شود.

دولت در این نظریه از جهات بسیار مهمی شکست خورده و از چند جهت ناکارآمد هستند. اولین مشکل مهم این دست دولت‌ها، اقتصاد است. در حقیقت اقتصاد ملی منسجمی که قادر به حفظ سطح اولیه رفاه برای مردم باشد، وجود ندارد. دومین مشکل دولت‌های شکننده مشکل سیاسی است و به نهادهای دولت و مشروعیت آنها نزد مردم باز می‌گردد. در حوزه سیاسی دولت‌های شکننده فاقد نهادهای دولتی مشروع، پاسخگو و کارآمد هستند. از یک سو نهادهای دولت، ضعیف و فاقد توانایی، صلاحیت و منابع هستند. از سوی دیگر، غالباً قدرت در دست نخبگانی متمرکز است که از موقعیت خویش به سود خودشان بهره برداری می‌کنند.

نقش رهبری در «ورشکستگی دولت» جمهوری اسلامی
در نظام‌های سیاسی هیبریدی با تمرکز قدرت فراگیر، همچون ایران، تحلیل ورشکستگی دولت بدون بررسی نقش رهبری اقتدارگرای آن امکان‌پذیر نیست. در جمهوری اسلامی ایران، نهاد رهبری برخوردار از قدرت ساختاری تعیین‌کننده در سیاست‌گذاری کلان، تخصیص منابع و تعریف اولویت‌های بقا است. از این‌رو، ورشکستگی مالی، نهادی و مشروعیتی دولت را باید در پیوند مستقیم با منطق تصمیم‌گیری رهبری تحلیل کرد.

بهترین شکل قدرت از دیدگاه‌ علی خامنه‌ای، ولایت مطلقه فقیه است، همان الگویی که‌ روح‌الله خمینی به میراث گذاشت. خامنه‌ای عقیده دارد در نظام تحت ولایت او، ولی فقیه همان حاکم اسلامی است. مراد از ولایت مطلقه فقیه جامع‌الشرایط، ‌این است که دین اسلام دین حکومت است. پس در ‌این حکومت چاره‌ای جز‌این نیست که تمام طبقات جامعه، یک ولی امر و حاکم شرع و رهبر داشته باشند، تا امت اسلام را از شر دشمنان اسلام و مسلمین حفظ کند.

ساختار جمهوری اسلامی به نحوی است که پیرامون کیش شخصیت ‌خامنه‌ای بنا شده است. در ‌این ساختار، دیگر نهادهای حکومتی، چیزی جز ابزار عملیاتی برای «رهبر» به شمار نمی‌آید. خامنه‌ای با وجود فقدان کاریزمای شخصیتی، به نوبه خود، جمهوری اسلامی را به نظامی شخصیت‌محور تغییر داد که استقلال و آزادی عمل را از مراجع قانونی متعارف و نهادهای انتخابی‌ سلب می‌کند. برای‌ این تغییر، رهبر ایران سازوکارهایی را به خدمت گرفت که در دیگر نظام‌های اقتدارگرا استفاده می‌شود و از طریق آن، قدرت را از قوه مجریه سلب کرد، مگر در جایی که در خدمت اهداف و دستورکار او قرار دارد. از ‌این گذشته، رهبری با تأسیس چندین نهاد زائد با کارکردهای موازی، به نابودی قدرت نهادمند در‌ ایران پرداخت. ‌این رویکرد بحران ملی اقتدار و اعتماد را شدت بخشید و بازیگران سیاسی و مردم را فاقد قدرت کرد.

الف- تمرکز قدرت و تعلیق پاسخ‌گویی
بر اساس تحلیل وبر، نهادینه‌شدن اقتدار کاریزماتیک می‌تواند به شکل‌گیری نظمی بینجامد که اگرچه از کاریزمای اولیه فاصله گرفته، اما همچنان در برابر عقلانیت ابزاری، بوروکراتیک‌شدن کامل و اصلاح‌پذیری ساختاری مقاومت می‌کند(Weber, 1978). در دموکراسی‌های هیبریـدی، رهبـران سیاسـی، فرآیند دموکراسـی‌سازی را تا حدی تقویت و تحمل می‌کنند کـه از کنترل خارج نشود و برای نظام سیاسی و حاکمیت آن‌ها خطری نداشته باشد. بنابراین فرآیند دموکراسی‌سازی در‌ این نوع نظام‌های سیاسی معمولاً تکمیل نمی‌شود و هیچگاه شاهد تحکیم دموکراسی نخواهیم بود. یکی از مهم‌ترین موانع پیشرفت گذار به دموکراسی، متمرکز‌بودن ساختار سیاسی و انحصار قدرت در یک فرد یا طبقه است.

«ولایت مطلقه فقیه» که تمام قدرت مذهبی ‌و سیاسی را در شخص رهبر متمرکز می‌کند که طی نزدیک به نیم قرن با اتکا به سنت سیاسی باستانی ایران ساخته شده است. تلفیق بی‌سابقه‌ی عناصر متعلق به اسلام شیعه و انقلاب‌های سیاسی مدرن در ساختار انقلاب اسلامی ‌ایران، نظام سیاسی موسوم به نظام‌های هیبریدی یا دوبنی ‌ایجاد کرده است که راه را در پیشبرد مسیر مسالمت‌آمیز گذار به دموکراسی بسیار مشکل نموده است. یکی از ویژگی‌های بنیادین رهبری در جمهوری اسلامی، در چنین ساختاری، تمرکز قدرت بدون تقارن پاسخ‌گویی است. این وضعیت موجب شکل‌گیری ساختاری شده که در آن:

الف- تصمیم‌های کلان بدون مسئولیت اجرایی اتخاذ می‌شوند.
ب- هزینه‌های شکست سیاست‌ها به دولت‌های رسمی منتقل می‌شود.
ج- امکان بازخورد اصلاحی از جامعه به رأس قدرت مسدود است.
ب- سیاست بقا به‌جای حکمرانی.

رهبری جمهوری اسلامی به‌تدریج از منطق «حکمرانی توسعه‌محور» به منطق مدیریت بقا گذارکرده است. نشانه‌های این تغییر عبارت‌اند از:

۱- تعویق مداوم اصلاحات ساختاری اقتصادی.
۲- امنیتی‌سازی مسائل اقتصادی و اجتماعی.
۳- ترجیح سیاست‌های کوتاه‌مدت پرهزینه بر برنامه‌ریزی بلندمدت.

این الگو با تحلیل نورث از نهادهای ناکارآمد هم‌خوان است؛ به‌ویژه در چارچوب «نظم‌های دسترسی محدود» که در آن نخبگان حاکم، اصلاحات نهادی را تهدیدی برای توازن رانت‌ها و انسجام ائتلاف قدرت تلقی کرده و در برابر آن مقاومت می‌کنند.(North, 1990)

پ- تخریب نهاد دولت از طریق نهادهای موازی
به تعبیر عجم‌اوغلو و رابینسون، نهادهای استثماری به‌گونه‌ای سازمان می‌یابند که حفظ قدرت و رانت‌های نخبگان را بر گسترش رشد اقتصادی و شمول نهادی مقدم می‌دارند.(Acemoglu & Robinson, 2012)

رهبری به‌جای تقویت دولت مدرن، اقدام به توسعه نهادهای موازی اقتصادی–امنیتی نموده است.

۱- بنیادها و ستادهای خارج از بودجه.
۲- قرارگاه‌های اقتصادی غیرپاسخ‌گو.
۳- اقتصاد رانتی-نظامی.

این وضعیت به تضعیف ظرفیت مالی دولت رسمی می‌انجامد، به‌گونه‌ای که دولت در تأمین پایدار منابع و انجام وظایف عمومی ناتوان می‌شود. هم‌زمان، برنامه‌ریزی ملی دچار فروپاشی شده و سیاست‌گذاری بلندمدت جای خود را به تصمیم‌های کوتاه‌مدت و واکنشی می‌دهد. در نهایت، کسری بودجه ساختاری به‌طور مزمن افزایش می‌یابد و به بازتولید بی‌ثباتی اقتصادی و تعمیق درماندگی دولت منجر می‌شود.

ت- نقش رهبری در ورشکستگی مالی دولت
در جمهوری اسلامی، نهادهای تحت نظر رهبری از حسابرسی واقعی مصون هستند و دسترسی آن‌ها به منابع مالی بسیار گسترده است. این نهادها سهم بالایی از منابع کشور را در اختیار دارند، اما نقشی در تأمین مالی دولت رسمی و بودجه عمومی ایفا نمی‌کنند. چنین وضعیتی باعث می‌شود دولت در مواجهه با هزینه‌های عمومی، فاقد منابع کافی باشد و برای جبران کسری بودجه، به پولی‌سازی و چاپ پول متوسل شود. این فرآیند، تورم مزمن را تشدید کرده و ارزش پول ملی را کاهش می‌دهد، ضمن اینکه ظرفیت دولت برای برنامه‌ریزی اقتصادی پایدار را محدود می‌کند. به عبارت دیگر، مصونیت مالی این نهادها نه تنها کارآمدی بودجه را کاهش می‌دهد، بلکه به شکل مستقیم باعث تعمیق درماندگی اقتصادی دولت و ناتوانی آن در ایفای وظایف بنیادین خود می‌شود.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به‌ویژه تصمیم‌های راهبردی رهبری، بار اقتصادی سنگینی بر کشور تحمیل کرده است. تحریم‌ها، محدودیت‌های بین‌المللی و سوءمدیریت در سیاست‌های اقتصادی-دیپلماتیک، دسترسی دولت به منابع و بازارهای جهانی را محدود کرده و امکان انباشت سرمایه داخلی را تضعیف کرده است. این محدودیت‌ها در کنار هزینه‌های مستقیم نظامی و حمایت‌های منطقه‌ای، فشار بر بودجه و منابع کشور را افزایش داده و ظرفیت دولت برای پاسخگویی به نیازهای داخلی را کاهش داده است. در نتیجه، سیاست خارجی پرهزینه نه تنها فشار اقتصادی داخلی را تشدید کرده، بلکه ورشکستگی دولت را به سطح بین‌المللی تعمیم داده و ایران را در موقعیتی قرار داده که آسیب‌پذیری آن در عرصه جهانی افزایش یافته است. با این حال، تحریم‌ها علت اصلی درماندگی نیستند، بلکه عاملی تشدیدکننده برای بحران‌های درونی‌اند. سیاست خارجی ایدئولوژیک و پرهزینه، منابع دولت را از نیازهای داخلی منحرف کرده و فشار مضاعفی بر جامعه وارد ساخته است.

ث- ورشکستگی مشروعیت: گسست دولت-ملت
مطابق نظریه قرارداد اجتماعی، مشروعیت دولت مبتنی بر توانایی آن در تأمین امنیت، حقوق و خیر عمومی است؛ در صورتی که دولت از انجام این وظایف ناتوان شود، توجیه اطاعت شهروندان فرو می‌ریزد و دولت با نوعی ورشکستگی سیاسی مواجه می‌شود.(Hobbes, 1651)

جمهوری اسلامی ایران با گذشت زمان، با چالش‌های جدی در امر مشروعیت روبرو گردیده است. مشروعیت انقلابی با تغییر نسل‌ها و فاصله‌گیری جامعه از گفتمان انقلاب تضعیف شده است. مشروعیت دینی نیز در اثر عملکرد نهادهای مذهبی- سیاسی و گسترش سکولاریزاسیون اجتماعی، کارکرد بسیج‌کنندگی خود را از دست داده است. مشروعیت انتخاباتی نیز به دلیل محدودیت‌های ساختاری، نظارت استصوابی و کاهش مشارکت سیاسی، عملاً تهی شده است. در نتیجه، دولت برای حفظ نظم، بیش از پیش به ابزارهای قهری متوسل می‌شود؛ امری که خود نشانه‌ای از درماندگی مشروعیت است.

رهبری جمهوری اسلامی مشروعیت را نه بر پایه رضایت اجتماعی، بلکه بر مبنای حقانیت ایدئولوژیک تعریف می‌کند. اما با فرسایش رفاه و امنیت اقتصادی، مشروعیت ایدئولوژیک کارکرد خود را از دست می‌دهد و جای خود را به اجبار و سرکوب می‌دهد.

ج- تصمیم‌گیری کوتاه مدت و بحران آینده
یکی از مهم‌ترین نقش‌های رهبری در تعمیق وضعیت ورشکستگی دولت، کوتاه‌سازی افق زمانی تصمیم‌گیری است. در چنین وضعیتی، آینده نه به‌مثابه عرصه‌ای برای برنامه‌ریزی توسعه‌محور ، بلکه به‌عنوان منبعی از تهدیدهای بالقوه امنیتی و سیاسی تصور می‌شود. این نگرش سبب می‌شود که تصمیم‌گیری‌ها به‌طور نظام‌مند بر بقا در کوتاه‌مدت، مهار نارضایتی‌های فوری و کنترل مخاطرات آنی متمرکز گردد، نه بر حل ریشه‌ای مسائل ساختاری. نتیجه آن انتقال سیستماتیک بحران به آینده است.

بدهی‌های اقتصادی، فرسایش نهادی، تخریب محیط‌زیست و بی‌اعتمادی اجتماعی به‌جای حل شدن، به نسل‌های بعدی واگذار می‌شود. به این ترتیب، رهبری نه‌تنها از ایفای نقش تاریخی خود در شکل‌دهی به آینده‌ای پایدار بازمی‌ماند، بلکه با محدود کردن افق تصمیم‌گیری، مسیر بازتولید بحران را نهادینه می‌کند. در این معنا، کوتاه‌سازی افق زمانی نه صرفاً یک خطای سیاستی، بلکه یکی از سازوکارهای اصلی تعمیق ورشکستگی دولت و انسداد چشم‌انداز توسعه در بلندمدت است.

جمع‌بندی
جمهوری اسلامی ایران را می‌توان نه به‌عنوان دولتی فروپاشیده، بلکه به‌مثابه دولتی درمانده با ثبات سرکوب‌محور تحلیل کرد. دولتی که همچنان از ابزارهای قهری، درآمدهای حداقلی و شبکه‌های وفاداری برخوردار است، اما در بازتولید مشروعیت، کارآمدی و رضایت اجتماعی ناتوان شده است. ادامه این وضعیت، ایران را در وضعیتی بینابینی نگه می‌دارد: نه گذار کامل، نه ثبات پایدار.

رهبری جمهوری اسلامی، با تمرکز قدرت، تعلیق پاسخ‌گویی و اولویت‌بخشی به بقا، ورشکستگی دولت را از یک بحران مالی به یک وضعیت ساختاری تبدیل کرده است. در این معنا، ورشکستگی دولت نه یک شکست مدیریتی، بلکه پیامد منطقی الگوی رهبری اقتدارگرای غیرپاسخ‌گو است. بر این اساس مطابق ادبیات گذار وقتی اصلاح از بالا مسدود می‌شود و بحران از پایین انباشته می‌گردد گذار به‌احتمال زیاد ناگهانی، پرهزینه و غیرقابل‌کنترل خواهد بود.

Reference
1. Acemoglu, D., & Robinson, J. A. (2012). Why nations fail: The origins of power, prosperity, and poverty. New York: Crown Business.
2. North, D. C. (1990). Institutions, institutional change and economic performance. Cambridge: Cambridge University Press.
3. Weber, M. (1946). From Max Weber: Essays in sociology (H. H. Gerth & C. Wright Mills, Trans.). New York: Oxford University Press.
4. Helman, G. B., & Ratner, S. R. (1992/1993). Saving Failed States. Foreign Policy, (89), 3–20.
5. Hobbes, T. (1961). Leviathan (R. Tuck, Ed.). Cambridge: Cambridge University Press. (Original work published 1651).
6. Osaghae, E. E. (2007). Fragile states. Development in Practice, 17(4–5), 691–699. https://doi.org/10.1080/09614520701470060 IDEAS/RePEc





نظر شما درباره این مقاله:







پزشکیان: به وزیر کشور دستور دادم
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 23:03

پزشکیان: به وزیر کشور دستور دادم






نظر شما درباره این مقاله:







ابرتورم، انفجار مدنی و رستاخیز میهنی / البرز سلیمی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 21:50

ابرتورم، انفجار مدنی و رستاخیز میهنی / البرز سلیمی






نظر شما درباره این مقاله:







فشارهای اقتصادی ایرانیان را به خیابان‌ها کشاند
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 20:45

فشارهای اقتصادی ایرانیان را به خیابان‌ها کشاند


نویسندگان: بن هابرد، صنم ماحوزی و لیلی نیکونظر
گزارش بن هابرد از استانبول، صنم ماحوزی از لندن و لیلی نیکونظر از بروکسل 
نیویورک تایمز – ۲۹ دسامبر ۲۰۲۵

در پی افزایش شدید تورم و سقوط ارزش پول ملی، که بازارها را با آشفتگی مواجه کرده و دخل‌و‌خرج خانوارها را از هم گسسته است، معترضان روز دوشنبه در تهران و چند شهر دیگر ایران به خیابان‌ها آمدند تا نسبت به بحران اقتصادی اعتراض کنند.

ارزش ریال در آخر هفته گذشته در برابر دلار آمریکا به پایین‌ترین سطح تاریخی خود سقوط کرد و نرخ تورم سالانه در ماه دسامبر به ۴۲.۲ درصد رسید.

در بحبوحهٔ این ناآرامی‌ها، رسانه‌های داخلی گزارش دادند که محمدرضا فرزین، رئیس بانک مرکزی ایران، روز دوشنبه از سمت خود استعفا داده و این استعفا در انتظار تأیید رئیس‌جمهور است. طبق این گزارش‌ها، عبدالناصر همتی، وزیر پیشین اقتصاد، برای جایگزینی او معرفی شده است.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، روز یکشنبه هنگام ارائهٔ لایحه بودجهٔ سال ۱۴۰۵ (۲۰۲۶ میلادی) در مجلس، ابعاد بحران را تأیید کرد و گفت: «می‌گویند حقوق‌ها را افزایش دهید، اما از کجا بیاوریم؟»

او وضعیت کنونی را نتیجه تصمیمات دولت‌ها، مجالس و مسئولان پیشین دانست.

این بحران اقتصادی چالشی تازه برای حاکمان ایران ایجاد کرده است؛ آن‌ها در حالی می‌کوشند کنترل خود را بر کشوری با جمعیت ۹۲ میلیون نفر حفظ کنند که هنوز از تبعات حملات اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای در ماه ژوئن و فشارهای اقتصادی سنگین دولت پیشین آمریکا در چارچوب سیاست «فشار حداکثری» برای توافق جدید هسته‌ای رهایی نیافته‌اند.

از سال ۲۰۱۷، ایران شاهد موج‌های مکرر اعتراضات در واکنش به مشکلات اقتصادی، خشکسالی و سایر نارضایتی‌ها بوده است، اما هنوز روشن نیست که تظاهرات تازه تا چه اندازه گسترش خواهد یافت.

نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در گذشته با قوه قهریه و بازداشت گسترده به اعتراضات پاسخ داده‌اند، که همین امر خطر را برای معترضان افزایش می‌دهد. ویدیوهای منتشرشده در فضای مجازی در روز دوشنبه نشان می‌داد نیروهای امنیتی برای متفرق کردن معترضان در تهران و دست‌کم دو شهر دیگر از گاز اشک‌آور استفاده کرده‌اند.

به گفته کارشناسان، ریشه‌های بحران جاری از ضعف مدیریت اقتصادی تا سیاست‌هایی است که اقتصاد کشور را از ارتباطات جهانی بازمی‌دارد. تشدید محدودیت‌های فروش نفت در دوران دولت ترامپ و نیز هزینه‌های مربوط به جنگ با اسرائیل در ماه ژوئن، که دولت برای تأمین هزینه‌های آن از منابع بانکی داخلی برداشت کرد، از دیگر عوامل وخامت اوضاع اقتصادی به‌شمار می‌رود.

امیرحسین مهدوی، پژوهشگر دکترای علوم سیاسی در دانشگاه کُنتیکت که بر اقتصاد ایران تمرکز دارد، در این باره گفت دولت گزینه‌های محدودی برای خروج سریع از این بحران دارد.

او افزود: «می‌تواند در ازای کاهش تحریم‌ها، روابط خود با آمریکا را تغییر دهد، یا هزینه‌های عمومی را به‌طور گسترده کاهش دهد، اما هیچ‌کدام از این سناریوها در حال حاضر محتمل به‌نظر نمی‌رسد.»

به گفتهٔ مهدوی، «در شرایط فعلی، خطر تداوم تورم بالا و تکرار تجربه‌های اخیر کشورهایی مانند ونزوئلا و آرژانتین به‌طور فزاینده‌ای در حال افزایش است.»

لایحه بودجه سال ۱۴۰۵ میلادی دوگانگی دولت را آشکار کرده است؛ این لایحه کاهش چشمگیر درآمدهای نفتی و وابستگی بیش‌تر به مالیات را نشان می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری نیمه‌دولتی تسنیم، مجلس شورای اسلامی روز دوشنبه این لایحه را رد کرد.

سقوط ارز برای شهروندان عادی دردناک بوده است. ایرانیان شاهد کاهش ارزش حقوق و پس‌انداز خود در حالی هستند که قیمت کالاها و خدمات روزبه‌روز افزایش می‌یابد.

امید، مدیر فروش ۴۲ ساله در تهران، می‌گوید ارزش درآمد ماهانه‌اش در عرض دو ماه از معادل ۳۰۰ دلار به ۲۰۰ دلار کاهش یافته و این وضعیت باعث اضطراب او شده است.

او نگران پرداخت هزینه‌های درمانی والدین سالمندش است و از این می‌ترسد که خودرواش خراب شود و نتواند آن را تعمیر کند.

او گفت: «این روزها حتی قرار ملاقات با دوستان هم محدود شده، چون مدام مثل ماشین‌حساب در ذهنمان حساب می‌کنیم که آیا می‌توانیم هزینه یک قهوه ساده را هم بپردازیم یا نه.»

مریم، کارمند ۴۱ ساله بانک در تهران، می‌گوید دیگران او را از طبقه متوسط رو به بالا می‌دانند، اما حقوقش اکنون تنها دو‌سوم هزینه‌های ماهانه‌اش را پوشش می‌دهد.

هر دو، امید و مریم، در گفت‌وگوهای تلفنی با روزنامه حاضر شدند و خواستند تنها با نام کوچک معرفی شوند تا از برخورد احتمالی دولت در امان بمانند.

مریم گفت مدتی است بیرون غذا نمی‌خورد، گوشت قرمز نمی‌خرد و از دعوت مهمان برای صرف غذا خودداری می‌کند.

او افزود: «قیمت‌ها آن‌قدر بالا رفته که چند شب پیش که مهمان داشتم، مدام حساب می‌کردم تا مطمئن شوم قبل از پایان ماه پولم تمام نمی‌شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







نقدی بر کتاب «شاه شاهان»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 20:42

نقدی بر کتاب «شاه شاهان»


جان لیمبرت

مترجم: منصور فرهنگ

* نقد کتابی دربارهٔ روابط ایالات متحده و انقلاب ایران با توجّه به مسئوليّت دیپلمات‌ها

مقدّمه مترجم و کلامی چند در باره جان لیمبرت: در برخی از گفتمان‌های ایرانیان درباره انقلاب ۱۳۵۷ این سوُال که آیا دولت امریکا در پیامدهای سیاسی نقشی داشته بحث‌انگیز و گهگاه به ادّعاهای دائی جان ناپلئونی کشیده می‌شود. واقعيّت این است که دولت، سیاستمداران و دیپلماتهای آمریکا در باره وقایعی که منجر به شکست استبداد خدا شاه میهن و موفقيّت فاشیسم ولائی شد، گیج و مبهوت بودند و به سوُال چه باید کرد پاسخ‌های مختلف و متضاد می‌دادند. اسکات اندرسن (Scott Anderson), نویسنده برجسته آمریکائی، در کتاب: «شاه‌ شاهان»[*] اغتشاش، پریشانی، نگرانی و اختلافات درونی دولت پرزیذنت کارتر و دیگر سیاستمداران و دیپلماتهای آشنا با ایران و روابط ایران و آمریکا را توصیف و تحلیل می‌کند. خواندن این کتاب برای ایرانیان علاقمند به تاریخ مدرن کشور آموزنده خواهد بود. باید اذعان کرد که ترجمه این کتاب میتواند برای حامیان دائی جان ناپلئون مسئله‌ساز شود. و نیز قابل پیش‌بینی است که دائی جان ناپلٌنون مدّعی خواهد شد که انتشار کتاب کار انگلیس‌ها است. ما نسل‌های حامی انقلاب ۱۳۵۷ از نتیجه‌گیری این شعر ناصر خسرو قبادیانی نیاموختیم:
چون نیک نگه‌کرد و پر خويش بر او ديد / گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست

امید است که نسل‌های بعد از انقلاب ۵۷ که در حال حاضر بیش از ۷۰ درصد جمعيّت ایران را تشکیل می‌دهند بینش واقع‌بینانه ناصر خسرو را آموزنده ببینند.

جان لیمبرت در دوران ۳۴ ساله خدمت خود در وزارت خارجه ایالات متحده، بیشتر در خاورمیانه و کشورهای مسلمان آفریقا خدمت کرده است. وی ازجمله آخرین دیپلمات‌های آمریکایی است که در سفارت آمریکا در تهران خدمت کرده و یکی از افرادی است که پس از انقلاب در سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفته شد و به مدت ۱۴ ماه در اسارت بود. پس از بازنشستگی از وزارت خارجه در ۲۰۰۶، استاد مطالعات خاورمیانه در آکادمی نیروی دریایی شد. کتاب‌هایی که او به چاپ رسانده عبارتند از «ایران در جنگ با تاریخ»، «شیراز در روزگار حافظ»، و «مذاکره با ایران: کُشتی با ارواح تاریخ»، و رمانی به نام «راز سربسته ما» (با همکاری (مار گروسمن.)

***


جان لیمبرت، از دپیلمات‌های سفارت آمریکا در تهران که پس از انقلاب ۱۳۵۷، به مدت ۱۴ ماه گروگان جوان‌های طرفدار روح‌الله خمینی بود

رویدادهای ایران تقریباً هرگز برای خواننده دلگرم‌ کننده نیستند، به‌ویژه وقتی پای دولت ایالات متحده نیز در میان باشد. کتاب جدید اسکات اندرسن با عنوان شاهِ شاهان دربارهٔ انقلاب ایران و روابط ایران و آمریکا در دههٔ ۱۹۷۰، داستان غم‌انگیز دیگری روایت می‌کند؛ داستانی که برای بسیاری از بازیگرانش — چه آمریکایی و چه ایرانی — اعتبار چندانی باقی نمی‌گذارد. همان‌طور که عنوان کتاب می‌گوید، این سرگذشتی است از «غرور، توهّم و محاسبات فاجعه‌بار». یکی از این نمونه‌ها تصمیم فاجعه‌‌بار جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، برای پذیرش شاه بیمار ایران در ایالات متحده بود؛ تصمیمی که به اشغال سفارت آمریکا در تهران انجامید، به ریاست‌جمهوری کارتر پایان داد و انقلاب ایران را به مسیر یک حکومت تئوکراتیک و خشن رهنمون شد.

نگاهی تازه و مبتنی بر پژوهش دقیق به انقلاب ایران — رویدادی که معادلات ژئوپلیتیکی جهان را به‌گونه‌ای چشمگیر و ماندگار تغییر داد — قطعاً ارزشمند است. اندرسن در شاهِ شاهان عمدتاً بر مصاحبه‌های گسترده با تعداد محدودی از افراد درگیر (اعضای خانواده و دربار شاه، شخصیت‌های سیاسی ایرانی، و دیپلمات‌های آمریکایی) و همچنین دیگر منابع اصلی تکیه کرده است.

او در پیشگفتار می‌نویسد «امید من این است که با تمرکز بر اعمال و تجربه‌های گروه کوچکی از کسانی که در حلقه‌های درونی انقلاب حضور داشتند یا شاهد آن بودند، بتوانم روایتی نو از داستانی کهنه عرضه کنم و برخی از معماهای اینکه چرا انقلاب ایران آن‌گونه که شد پیش رفت را پاسخ دهم.»

می‌توان گفت در این هدف تا حد زیادی موفق بوده است اما این کتاب، از نظر من، بُعد مهم دیگری نیز دارد: روایت اندرسن بر دیپلمات‌های سرویس خارجی آمریکا که در خط مقدم بحران ایران بودند نور می‌تاباند؛ کسانی که در موقعیت‌هایی ناممکن، همان‌گونه که سوگند خدمت‌شان ایجاب می‌کرد، با شرافت، درایت و‌‌‌‌‌ شجاعت رفتار کردند. با تشریح رفتار حرفه‌ای و تعهد و صداقت این دیپلمات‌ها، کتاب اندرسن به روایتی خواندنی و اثرگذار تبدیل شده است؛ پادزهری علیه موج نادانی امروز که می‌خواهد به هزاران کارمند وفادار دولت بقبولاند که دهه‌ها خدمت‌شان دیگر اهمیتی ندارد.

دیپلمات‌های آمریکا در صحنهٔ ایران

مهمترین روایت اندرسن دربارهٔ افراد مشهوری نیست که خاطراتشان روی میز کتابهای حراجی نیم دلاری(در آمریکا) قرار می‌گیرد بلکه تاکید او روی مسئولین روابط امور خارجی است که هرگز در پی کسب شهرت نیستند: خادمان شجاع و شرافتمند دولت آمریکا، از جمله بروس لینگن، آخرین رئیس هیئت نمایندگی آمریکا در تهران؛ مایکل مت‌رینکو، کنسول آمریکا در تبریز و ماُمور در[۱] سیاسی سفارت در تهران؛ هنری پرشت، مدیر دفتر امور ایران؛ و ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران. با وجود تهدید علیه حرفه و جانشان، این افراد اصرار داشتند که دقیق‌ترین اطلاعات و بهترین توصیه‌ها را بدون ملاحظهٔ سیاست حزبی یا مُد روز سیاسی، از میدان به تصمیم‌ گیران در واشنگتن منتقل کنند.

آنها همیشه هم درست نمی‌گفتند. چه کسی همیشه درست می‌گوید؟ هم ناآگاهان و هم آگاهان — از جمله نویسندهٔ همین مقاله — بسیاری چیزها را اشتباه فهمیدند. برای نمونه، در اکتبر ۱۹۷۹، ما همگی «آن موضوع بزرگ» را ندیدیم و پس از آنکه کارتر، برخلاف حس و تمایل خودش، ورود شاه را به آمریکا پذیرفت، ما [۲] آمادگی نداشتیم که محل سفارت در تهران را ترک کنیم. مانند بسیاری دیگر که بحران یا مسائل سیاسی ایران را پیگیری می‌کردند، قدرت سلطنت را بیش از حد برآورد کردیم، عمق نارضایتی جامعهٔ ایران را دست‌کم گرفتیم، اهداف آیت‌الله خمینی و متحدانش را نادرست تعبیر کردیم، و بر ملی‌گرایان ایران که در دولت موقت ۱۹۷۹ (بی‌قدرت) بودند تکیه داشتیم.

نه آثار خمینی را خوانده بودیم و نه فهمیده بودیم — کتاب‌هایی چون کشف الاسرار (۱۹۴۲) و حکومت اسلامی (۱۹۷۱) که در آن‌ها او پلورالیسم و دموکراسی را محکوم کرده و طرح یک حکومت دینی اقتدارگرا، برگرفته از تصور او از مدینهٔ قرن هفتم، را ترسیم کرده بود. در واقع، بسیاری از ایرانیان طبقهٔ متوسط که در سال‌های ۱۹۷۸–۱۹۷۹ برای جمهوری اسلامی راهپیمایی (و رأی) می‌دادند، این آثار را نخوانده و برنامهٔ واپس‌گرایانه و ضدروشنفکری او را درک نکرده بودند. به تعبیر[۳] مورّخ شائول بخاش: «[این ایرانیان] عاشق انقلاب بودند، بی‌آن‌که بدانند انقلاب عاشق آنان نخواهد بود.»

در سرویس خارجی، درست بودن همیشه هدف نیست (اگر همیشه درست باشیم یعنی بیش از حد محتاطیم). هدف این است که از آرزوپروری و خودفریبی پرهیز کنیم. آمریکایی‌ها برای مدت طولانی به شاه گره خورده بودند. کودتای ۱۹۵۳ آمریکا و بریتانیا که شاه را نجات داد و دولت ملی مصدق را ساقط کرد، باعث شد که شاه معتقد شود که بقای او بیش از آنکه به رضایت مردم ایران بستگی داشته باشد، در گرو اراده و قدرت به بیگانگان است. او فکر میکرد که چون آمریکایی‌ها یک‌بار او را نجات داده بودند، ناگزیر به او، نظامش، بستگانش و چاپلوسانش گره خوردند.

شماری از همکاران ما می‌پرسیدند که «آیا حمایت بی‌قید و شرط از شاه بهترین سیاست برای آمریکا است؟» و کسانی که نارضایتی جامعهٔ ایران را احساس می‌کردند جرئت یافتند بپرسند: «آیا این حمایت بی‌قید و شرط از حاکمی ناپسند، روزی گریبان ما را نخواهد گرفت؟» شک‌های آنان — که کسی دوست نداشت بشنود — در جمع همکارانشان احساس یاُس و از خود بیگانگی ایجاد کرد.[۴] اندرسن بینش این دیپلمات‌ها را واقع‌بینانه می‌بیند و معتقد است که آنان سوگند خدمت‌شان را جدی گرفتند و برخلاف دستورهای سیاسیِ گاه نادرست از واشنگتن، تلاش کردند که واقعیات صحنه را همان‌گونه که بود منتقل کنند.[۵]

ویلیام سولیوان، سفیر وقت آمریکا در تهران، یکی از این نمونه‌هاست — دیپلماتی باسابقه که یک ‌چهارم قرن را در آسیا گذرانده بود و شخصی باهوش، اهل عمل، و محافظه‌کاری نخبه‌ محسوب می‌شد. پس از شروع اعتراضات انقلابی، سولیوان با همکاری دستیارانش مجموعه‌ای از گزارش‌ها به واشنگتن فرستاد که هشدار می‌دادند حکومت شاه در حال فروپاشی است. اما همان‌طور که اندرسن نشان می‌دهد، «مقامات بلندپایه در واشنگتن، از جمله در کاخ سفید و وزارت خارجه، تمایلی به شنیدن این پیام نداشتند.» چرا؟ چون برای آن‌ها، ایرانِ شاه متحدی پایدار، محلی کلیدی برای اجرای سیاست‌های آمریکا در خلیج فارس، و مشتری‌ای میلیتاریزه برای سلاح‌های آمریکایی بود. تغییر در چنین وضعیتی هیچ جذابیتی برای واشنگتن نداشت.

در نتیجه، گزارش‌های سولیوان و ژنرال رابرت هایزر (که برای جلوگیری از کودتا یا قتل‌عام به ایران اعزام شده بود) اغلب بی‌پاسخ می‌ماند یا با خوش‌بینی‌های غیرواقع‌بینانه نادیده گرفته می‌شد. اندرسن با دقت نشان می‌دهد چگونه این تجاهل سیاسی به فلج‌شدن سیاست خارجی آمریکا انجامید — و چگونه دیپلمات‌های میدانی، که خط مقدم بحران بودند، عملاً بدون هدایت رها شدند.

چارلز ناس و جان استمپل، دو تن از برجسته‌ترین تحلیلگران سیاسی سفارت، نیز با چشم‌هایی باز و بدون توهم، تحولات را دنبال می‌کردند. هر دوی آنان از ماه‌ها قبل هشدار داده بودند که انباشت نارضایتی عمیق، فساد فراگیر، و سرکوب بی‌پایان، رژیم شاه را به نقطه‌ی بی‌بازگشت رسانده است. اما باز هم، این هشدارها در سلسله ‌مراتب سیاست خارجی راه به جایی نبرد. اندرسن توضیح می‌دهد که چگونه این دیپلمات‌ها — با وجود فهم و ارزیابی واقع‌بینانه از وضعيّت موجود — به‌جای تحسین، با تردید، بدگمانی، و حتی سرزنش مواجه بودند. از نظر من، این یکی از بخش‌های مهم کتاب است. احترامی که نویسنده برای توانایی، وظیفه‌شناسی، و صداقت این کارکنان وزارت خارجه قائل است؛ کارکنانی که برخلاف افسانه‌پردازی‌های سیاسی امروز در آمریکا، نه «دولت پنهان» بودند و نه دسیسه‌گر. آنان صرفاً تلاش می‌کردند حقیقت را بگویند.

بازی ادامه داشت

در ماه‌های پایانی سال ۱۹۷۸، بحران هم در ایران و هم در واشنگتن به اوج خود رسید. شاه، که سال‌ها در فضای تقدیس و تمجید دربار زندگی کرده بود، اکنون در حصاری از سردرگمی، بیماری، و ناتوانی در تصمیم‌گیری گرفتار شده بود. او نمی‌خواست بپذیرد که قدرتش در حال فروریختن است و همچنان امیدوار بود با «اصلاحات از بالا» یا تغییر نخست‌وزیران، اوضاع را کنترل کند. اما دیگر دیر شده بود.

از سوی دیگر، آمریکا نیز گرفتار بن‌بستی تحلیلی بود. همان‌طور که اندرسن توضیح می‌دهد، «بازی ادامه داشت»؛ بدین معنا که مقامات ارشد در واشنگتن همچنان وانمود می‌کردند که می‌توان با ترکیبی از فشار، نصیحت، و حمایت نظامی بدون تغییر بنیادی در سیاست مسیر رویدادها را عوض کرد.

حتی زمانی که میلیون‌ها نفر در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ ایران در تظاهرات ضد شاه شرکت می‌کردند و اعتصابات اقتصاد کشور را فلج کرده بود، بسیاری در دولت آمریکا ترجیح می‌دادند به‌جای رویارویی با واقعیت، به سناریوهای خوش‌بینانه‌ی خود ادامه دهند. در مرکز این کشمکش تحلیلی، ویلیام سولیوان قرار داشت. او بر اساس تجربه‌ی طولانی‌اش در جنوب‌شرقی آسیا (و نیز تجربه‌ی تلخ جنگ ویتنام)، می‌دانست که رژیمی که مشروعیتش را از دست داده باشد، حتی با نیروی نظامی نیز قابل نجات نیست. او متقاعد شده بود که تنها راه جلوگیری از خشونت گسترده، انتقال آرام قدرت و گفت‌وگو با نیروهای مخالف از جمله با آیت‌الله خمینی است. چنین طرحی نزد بسیاری از سیاست‌گذاران در واشنگتن «تسلیم» و «خیانت» تلقی می‌شد. برای آن‌ها، حتی تصور مذاکره با رهبری مذهبیِ تبعیدی که آشکارا خواهان پایان سلطنت بود، چیزی نزدیک به نابهنجاری سیاسی بود. در این میان ژنرال رابرت هایزر نیز وارد صحنه شد؛ فرمانده آمریکایی که به ایران اعزام شده بود تا ارتش شاه را آرام نگاه دارد و مانع کودتای نظامی شود. همکاری او با سولیوان، اگرچه ضروری بود، اما اختلاف برداشت‌های سیاسی میان سطوح مختلف دولت آمریکا سبب شد بسیاری از پیام‌ها مبهم، دوپهلو یا متناقض باشد.

اوایل ژانویه ۱۹۷۹، هرج‌ومرج به اوج رسیده بود. حکومت نظامی کمکی نکرده بود. اعتصابات ادامه داشت. و شاه، که اکنون آشکارا بیمار و پریشان بود، دیگر اراده یا توانی برای اداره‌ی کشور نداشت. در نهایت، با فشاری ترکیبی از ناتوانی داخلی و توصیه‌های بیرونی، تصمیم گرفت ایران را ترک کند. اندرسن این لحظات را با نثری روایی و پرجزئیات بازسازی می‌کند: روزهای پایانی سلطنت، نگاه‌های فراری شاه، جلسات درباریان، سردرگمی فرماندهان ارتش، تلاش امیرعباس هویدا برای بقا، و همچنین نگرانی عمیق سفارت آمریکا که عملاً شاهد فروپاشی یکی از اصلی‌ترین متحدانش در منطقه در همین زمان بود که برخی دیپلمات‌های آمریکا از جمله جان استمپل و چارلز ناس بر ضرورت تماس مستقیم با حلقه‌ی اطراف آیت‌الله خمینی تأکید کردند. آنان به ‌درستی تشخیص داده بودند که آینده‌ی سیاسی ایران اکنون در دست مخالفانی است که نه‌تنها قابل نادیده گرفتن نبودند، بلکه به قدرت اصلی تبدیل شده بودند.اما باز هم، در واشنگتن گوش شنوایی وجود نداشت.

تصمیم در باره شاه

یکی از مهم‌ترین گره‌های سیاسی در این روایت، بحث پیچیده و پرتنش دربارهٔ این بود که آیا ایالات متحده باید به شاه اجازه ورود بدهد یا نه. شاه پس از خروج از ایران در ژانویهٔ ۱۹۷۹، بیمار، سرگردان و بی‌پناه بود؛ اما در عین حال، یک نماد سیاسی بسیار حساس محسوب می‌شد. پذیرش او در آمریکا می‌توانست تبعات شدید و غیرقابل پیش‌بینی در ایران داشته باشد. اندرسن با دقت نشان می‌دهد که چگونه این تصمیم ماه‌ها در واشنگتن دست به دست شد و سیاست‌گذاران درگیر آن شدند. وزارت خارجه با احتیاط هشدار می‌داد که حضور شاه در آمریکا می‌تواند احساسات ضدآمریکایی را شعله‌ور کند و دولت نوپای ایران را بی‌ثبات‌تر سازد. سفارت در تهران نیز همین هشدار را می‌داد. اما در مقابل، گروهی از چهره‌های سیاسی و رسانه‌ای در آمریکا، با انگیزه‌های اخلاقی، شخصی یا سیاسی، فشار می‌آوردند که شاه «دوست قدیمی آمریکا» است و نباید رها شود.

زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، یکی از مدافعان سرسخت پذیرش شاه بود؛ بخشی از این حمایت به‌دلیل باور عمیق او به نقش ایران در مهار قدرت شوروی بود. در مقابل، سایروس ونس، وزیر خارجه، می‌کوشید تصمیمی مبتنی بر شواهد میدانی بگیرد و پیام‌های هشدارآمیز سفارت را جدی بگیرد. این اختلاف‌نظرها باعث شد که دولت کارتر دچار فلج تصمیم‌گیری شود. به‌گفتهٔ اندرسن، «کاخ سفید خود را میان دو نگاه کاملاً متضاد گرفتار دید: یکی نگاه سیاسی ژئوپلیتیکی از واشنگتن، و دیگری نگاه واقع‌بینانه از تهران.»

سرانجام، هنگامی که بیماری شاه شدت گرفت و پزشکان مدعی شدند برای درمان او باید به بیمارستان‌های مجهز آمریکا منتقل شود، کارتر زیر فشار انسانی و سیاسی، تصمیم به پذیرش او گرفت. این تصمیم، همان‌گونه که اندرسن می‌نویسد، «مقدمهٔ فاجعه شد»؛ زیرا در ایران بسیاری باور کردند که آمریکا در حال زمینه‌چینی برای بازگرداندن شاه است — مانند کودتای ۱۹۵۳. نتیجهٔ این بی‌اعتمادی و خشم عمومی، تنها چند روز بعد خود را نشان داد.

در ۴ نوامبر ۱۹۷۹، دانشجویان موسوم به «پیرو خط امام» به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و ۶۶ دیپلمات و کارمند آمریکایی را گروگان گرفتند. تحولی که مسیر سیاست ایران و آمریکا را برای دهه‌ها تغییر داد. اندرسن در این بخش با حسّاسیت و درک عمیق می‌نویسد که چگونه دیپلمات‌های آمریکایی عملاً قربانی تصمیمات سیاسی‌ای شدند که هیچ نقشی در آن نداشتند. این افراد که در ماه‌های پیش از آن با دقت تحولات را گزارش کرده و هشدار داده بودند، حالا خود در قلب بحرانی قرار گرفتند که پیش‌بینی‌اش را کرده بودند.

نادانی و شرف

پژوهشگران همچنان دربارهٔ وقایع انقلاب ایران و پیامدهای خونین آن بحث می‌کنند. پرسش ساده اما اساسی این است: چگونه ممکن است در سدهٔ بیست‌ویکم، یک حکومت تئوکراتیک (دینی) در ایران همچنان پابرجا باشد؟ مقام‌های پیشین حکومت پهلوی، که از سقوط آن رژیم آسیب دیدند، تقریباً همهٔ افراد را — جز خودشان — مقصر می‌دانند. برخی از آنها، به‌ویژه نزدیکان شاه، جیمی کارتر را «مهندس اصلی انقلاب» می‌خوانند. اندکی پیش از مرگ شاه در قاهره در ژوئیهٔ ۱۹۸۰، زمانی که او در بیمارستانی در نیویورک بستری بود، ریچارد هلمز، سفیر سابق آمریکا در ایران، به دیدارش رفت. به‌گفتهٔ همسر هلمز در خاطراتش همسر یک سفیر در ایران، شاه با تلخی و اصرار از هلمز می‌پرسید که «چرا آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند سلطنت را از میان بردارند و به‌جایش قدرت را به یک روحانی ۷۵ ساله بسپارند؟»

اما اندرسن با کنار گذاشتن تئوری‌های توطئه و روایت‌های بزرگ، به سراغ تحلیل دقیق‌تری می‌رود: روایت او نشان می‌دهد که انقلاب ایران نه نقشه‌ای از پیش‌طراحی‌شده بود، نه محصول طرح‌های پیچیدهٔ قدرت‌های خارجی؛ بلکه سلسله‌ای از خطاهای انسانی، سوءبرداشت‌ها، غرور، و ناآگاهی بود — از طرف همهٔ بازیگران.

اندرسن که سال‌ها به‌عنوان خبرنگار جنگی کار کرده، به‌خوبی در می‌یابد که رویدادهای بزرگ تاریخی اغلب در فضایی از ابهام، ترس و بداهه‌پردازی شکل می‌گیرند. او نشان می‌دهد که انقلاب ایران نیز چنین بود: انقلابی که هیچ‌کس — از جمله خود انقلابیون — نمی‌دانستند که به کجا می‌انجامد.

او این وضعیت را با یک استعارهٔ بسیار ایرانی توضیح می‌دهد: «انقلابیون شطرنج بازی نمی‌کردند که همهٔ حرکت‌ها از ابتدا قابل‌مشاهده باشد. آنها تخته‌نرد بازی می‌کردند — بازی مورد علاقهٔ ایرانیان. در تخته‌نرد، مانند سیاست، بازیکن تنها یکی دو حرکت جلوتر را می‌تواند ببیند. شانس نقش بزرگی دارد و یک تاس خوب یا بد می‌تواند همه‌چیز را زیر و رو کند.»

این نگاه، یکی از نقاط قوت کتاب اندرسن است: او نه‌تنها به تحلیل سیاسی می‌پردازد، بلکه به احسلس و بینش انسانها انسان‌هایی می‌پردازد که در جریان این رویدادها تصمیم می‌گرفتند — انسان‌هایی با ترس‌ها، محدودیت‌ها، امیدها و خطاهای بسیار انسانی.

پایان‌بندی

لیمبرت در پایان مقاله خود، روایت را از کتاب اندرسن به تجربهٔ شخصی خود در دستگاه دیپلماسی آمریکا می‌کشاند. او خاطره‌ای از سال ۲۰۰۵ تعریف می‌کند؛ زمانی که رئیس انجمن سرویس خارجی آمریکا (AFSA) بود و برای جلب حمایت رهبر اکثریت سنا از یک لایحهٔ مربوط به دیپلمات‌ها تلاش می‌کرد. یکی از کارکنان دفتر سنا پس از شنیدن حرف‌هایش گفت: «همهٔ اینها خوب است، اما خیلی‌ها اینجا معتقدند شما دیپلمات‌ها زندگی بسیار راحتی دارید.»

لیمبرت می‌گوید که به‌سختی توانست خودش را کنترل کند و فقط پاسخ داد:«زندگی راحت؟! به سوابق خدمت من نگاه کرده‌اید؟ گینه. ایران. موریتانی. سودان. عراق. دقیقاً بخش راحتش کجاست؟» او ادامه می‌دهد که دستگاه دیپلماسی آمریکا همیشه دشمنانی دارد — افرادی که از اساس با دیپلمات‌ها مشکل دارند و هیچ استدلالی آنها را قانع نمی‌کند. یکی از ایرادهای همیشگی این افراد این است که دیپلمات‌ها «قسم‌نامهٔ خود را جدی می‌گیرند» و فارغ از دیدگاه شخصی، سیاست‌ دولت منتخب را اجرا میکنند.

دیپلمات‌ها با رؤسای‌جمهور هر دو حزب کار می‌کنند و وظیفهٔ آنان ارائهٔ دقیق‌ترین اطلاعات و بهترین توصیه‌های ممکن به دولت است.لیمبرت می‌نویسد که ابزار دیپلمات‌ها نه جنگ‌افزار، بلکه گفت ‌وگو، گوش‌دادن، همدلی و صبر است. آنان ناچارند با «رذلان و بدکارانی» روبه‌رو شوند که در کاخ‌ها و کاخ‌نشین‌های جهان قدرت دارند. همین ویژگی‌ها — شنیدن، تحلیل، هشدار دادن — گاهی آنان را برای سیاستمدارانی که به دنبال نمایش قدرت یا حذف منتقدان هستند، ناخوشایند می‌کند.

او می‌گوید که امروز در فضای سیاست آمریکا، کارکنان دولت — چه در دستگاه اداری (Civil Service) و چه در سرویس خارجی (Foreign Service) — به‌طور خاص هدف حمله و تخریب هستند.

لیمبرت در پایان مقاله تأکید می‌کند که هرچند خوانندگان ممکن است با همهٔ تحلیل‌های اسکات اندرسن موافق نباشند، اما کتاب او داستانی تکان‌دهنده، پرکشش و مهم روایت می‌کند — داستانی دربارهٔ ناآگاهی و طمع بسیاری از افراد، و شرف و دوراندیشی گروه کوچکی از دیپلمات‌های شجاع.

او می‌نویسد: «روایت اندرسن از روابط ایران و آمریکا، و نقش آن دیپلمات‌های شجاع — که ارزش‌هایشان، به وام از شعار نیروی دریایی آمریکا، وظیفه، شرافت، میهن بود — یادآور کار مهم و حیاتی جمعی کوچک از آمریکایی‌های میهن‌پرست است که به‌نام همهٔ ما خدمت می‌کنند.» لیمبرت نتیجه‌گیری می‌کند که فاجعهٔ اصلی این بود که در آن زمان، هیچکس‌ به این دیپلمات‌ها توجه نکرد؛ و اکنون نیز نه ‌تنها به آنان گوش نمی‌دهند، بلکه در فضای سیاسی امروز، آنها را تحقیر و تمسخر می‌کنند.

————————————

[*] King of Kings: The Iranian Revolution: A Story of Hubris, Delusion and Catastrophic Miscalculation
[۱] مامور؟
[۲] Does this work for “we failed to”? What about
پیشبینی نکردیم که باید هر چه زودتر سفارت را تخلیه کنیم
[۳] Add “the historian”
[۴] Does this convey the meaning? That they alienated colleagues and superiors by expressing their doubts.
[۵] These paragraphs don’t seem to correspond to the original.





نظر شما درباره این مقاله:







بحران وجدان عمومی و شعور ملی / حاتم قادری ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 20:18

بحران وجدان عمومی و شعور ملی / حاتم قادری


حاتم قادری: ما نیاز به رستاخیز داریم
- آقای خامنه‌ای تمام دین را کاهش داده به حجاب‌پرستی و تمام حکومت را به غزه پرستی. وقتی می‌گویند عالِم فاسد بشود، عالَم فاسد می‌شود مشمول خود‌ شماست؛ چپاولی که خودتان، بیت‌تان و اطرافیانیانتان‌ انجام می‌دهید را ببینید یا حماقتی که با سینه‌زنی و هیأت‌ها رواج میدهید.
- ما نیاز به رستاخیز داریم. و نیاز به آدم‌هایی که این را درک بکنند و دغدغه آنها بشود نه شغلشان.
- در یک وضعیت تاریخی هستیم که باید انتخاب بکنیم. می‌خواهیم یک زندگی شرافتمندانه و با غرور داشته باشیم در جهت خیر عمومی یا نه!
- نباید زود نا امید شد. کار بزرگ، آدم بزرگ می‌طلبد. اگر نهنگ می‌خواهیم باید دریا شویم.

لینک مستقیم ویدیو در یوتیوب





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه مصطفی تاج‌زاده: صدای ملت را بشنوید!
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 20:09

بیانیه مصطفی تاج‌زاده: صدای ملت را بشنوید!


بیانیه مصطفی تاج‌زاده از زندان اوین:

افزایش مستمر و سرسام‌آور قیمت کالاها و کاهش روزانه ارزش پول ملی در برابر طلا و ارزهای خارجی ملت را کلافه و مستاصل کرده، اعتراضات به حق قشرهای وسیعی از مردم را برانگیخته است. ادامه این اوضاع اسفبار و فاقد هرگونه چشم انداز روشن، ایران را به سرعت به کام بی‌دولتی و هرج و مرج می‌کشاند اگر فکری اساسی برای حل بحران‌ها نشود.

خوشبختانه اکثریت قریب به اتفاق جریان‌های سیاسی به این نتیجه رسیدند که؛

۱- سیاست‌های حاکم اشتباه است.
۲- مسیر کنونی بن‌بست است.
۳- رهبر به تنهایی بیشترین نقش را در اداره کشور و وضعیت فعلی ایفا می‌کند.
۴- وعده وعیدهای تکراری و بی‌پشتوانه قادر به مهار مشکلات و‌جلب رضایت مردم نیست.
۵- کشور نیاز به تغییرات اساسی و فوری دارد.

شوربختانه این نیروها، حتی بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان هم‌چنان به مسائل فرعی و حاشیه‌ای مشغولند و از پرداختن به مسئله اصلی یعنی شکست پروژه حکومت دینی و ولایت فقها و ضرورت استقرار نظمی دموکراتیک طفره می‌روند. این در حالی است که علت‌العلل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، بین‌المللی و حتی زیست‌محیطی  این یا آن دولت و مجلس نیست بلکه ساختار انسدادآفرین ولایت مطلقه فقیه و سیاست‌های ایران‌سوز و مردم‌گداز آقای خامنه‌ای است. به علاوه نتیجه منطقی رویکرد مخرب رهبر طرد و حذف شایستگان و جذب و در صدر نشستن پخمگان بوده است.

اکنون زمان آن رسیده که همه آنان که ایران را آباد، آزاد و مستقل می‌خواهند یک‌صدا خواهان تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست شوند و اینکه روحانیت قدرت را به مردم واگذارد و به جایگاه سنتی و پایگاه اصلی خود یعنی حوزه‌ها برگردد. به باور من امن‌ترین و مطمئن‌ترین شیوه گذر از بحران‌ها، تشکیل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی مطابق نظر ملت است. براین اساس راه بر انتخابات آزاد و منصفانه باز می‌شود و می‌توان با جلب مشارکت همگان ایران را برای همه ایرانیان کرد.

من سکوت سیاست‌ورزان را در این لحظه حساس تاریخی به‌غایت غیرمسولانه می‌بینم و معتقدم سکوت و انفعال پیامدهای شومی در بردارد. راه نجات ایران در آن است که همه ایران دوستان یک‌صدا خواهان تغییرات اساسی شوند و رهبر را مجبور کنند که صدای ملت را بشنود و به مطالبات آنان تمکین کند. یا استعفا دهد و کناره گیرد تا در غیاب وی تحولات بنیادین از جمله حذف ولایت فقیه از قانون اساسی ممکن شود و جمهوری به معنای واقعی کلمه در ایران عزیز تحقق یابد.

در پایان باردیگر تاکید می‌کنم اعتراضات مسالمت‌آمیز حق مسلم و قانونی شهروندان است و سرکوب آن به‌دست حکومت فاقد هرگونه توجیهی است و در صورت وقوع باید توسط همه‌ی نیروها و جریان‌های سیاسی قاطعانه محکوم شود.

زندان اوین
۸ دی ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







دقایق پایانی یک بازی فرسایشی / یدالله کریمی‌پور
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 19:30

دقایق پایانی یک بازی فرسایشی / یدالله کریمی‌پور






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه کانون نویسندگان به مناسبت درگذشت بیضایی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 16:37

بیانیه کانون نویسندگان به مناسبت درگذشت بیضایی






نظر شما درباره این مقاله:







کلیات لایحه بودجه در کمیسیون تلفیق تصویب نشد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 16:31

کلیات لایحه بودجه در کمیسیون تلفیق تصویب نشد






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراض به دلار افسار گسیخته، از چارسو تا لاله‌زار
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 15:16

اعتراض به دلار افسار گسیخته، از چارسو تا لاله‌زار


رویداد۲۴| آرزو فرشید

روز گذشته شوش و خیابان جمهوری، امروز لاله‌زار و میدان امام خمینی تهران محل اعتراض مغازه‌داران بود. ظاهرا شیب تند افزایش قیمت‌ها با رسیدن دلار به ۱۴۴ هزار تومان و سکه به ۱۶۰ میلیون تومان، صبر کسبه بازار را لبریز کرده است.

شاهدش همین ویدیو‌هایی که دیروز در برخی رسانه‌ها دست به دست شد. بر اساس این ویدیو‌ها کاسبان تهران، از شوش تا خیابان جمهوری و پاساژ‌های علاالدین و چارسو به خیابان آمدند.

معترضان با فریاد‌ «پزشکیان حیا کن، ریاستو رها کن»، «کاسبی‌ها رو بستن، بی‌غیرت‌ها نشستن» و «نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم» صدای خشم خود را به گوش مسئولان رساندند. معترضان، کاسبان دیگر را با شعار‌های «ببندید، ببندید» به اعتصاب و اعتراض سراسری دعوت می‌کردند؛ هرچند اخبار رسیده به رویداد۲۴  نشان می‌دهد کاسبان بازار هنوز به دعوت معترضان برای بستن مغازه و پیوستن به یک اعتصاب لبیک نگفته‌اند.

اکانت توییتر سایت خبری دیجیاتو، رسانه تخصصی حوزه فناوری اعتراض صنف موبایل به گرانی ارز را پوشش داده و نوشت: فروشندگان چارسو و علاالدین در اعتراض به وضعیت قیمت ارز کرکره‌ها را پایین کشیدند.

پیگیری‌های خبرنگار رویداد۲۴ از اتحادیه فروشندگان موبایل به نتیجه نرسید، اما گفت‌و‌گو با برخی از فعالان این بازار نشان داد که اعتراض اصلی آنها فارغ از افزایش قیمت دلار به سرعت تغییرات است. کسبه و فعالان بازار موبایل که عمدتا جوان هستند و مثل قدیمی‌های بازار، سرمایه انباشتی ندارند و سرمایه در گردششان هم با سرعت تغییرات قیمت دلار، درحال آب شدن است و به صورت ساعتی، امکان خرید دوباره خود را از دست می‌دهند. سرمایه آنها ذره ذره آب می‌رود و این شرایطی نیست که بتوانند تحمل کنند. در نتیجه صدای اعتراضشان را بلند کرده و کرکره مغازه را پایین می‌کشند.

نارضایتی گسترده؛ از موبایل‌فروش‌ها تا بازنشسته‌ها و دیگران

اعتراض موبایل فروش‌ها یا تجمعی که _به استناد ویدیوهای منتشر شده در فضای مجازی_ امروز در میدان امام خمینی و خیابان لاله‌زار با شعارهای به مراتب تندتر از دیروز برگزار شد، تنها بخشی از نارضایتی گسترده اجتماعی است. ماه‌هاست که بازنشستگان، فرهنگیان، پرستاران و دیگر اصناف تجمعاتی برگزار کرده و اعتراض خود را اعلام می‌کنند. آنها که هر بار با وعده و سخنان تکراری مسئولان مواجه شده‌اند، اکنون گرفتار وضعیتی هستند که هیچ چشم اندازی روشنی برای آن قابل تصور ندارد.

واکنش مسئولان در برابر بحران نیز نه تنها امیدی ایجاد نکرده، بلکه خشم عمومی را افزایش می‌دهد. رئیس‌جمهور با لحنی که نشان از درماندگی دارد، می‌گوید «پول از کجا بیاورم حقوق‌ها را زیاد کنم؟»؛ وزیر امور خارجه تحریم‌ها را برکت می‌خواند و رئیس بانک مرکزی، با وجود آشفتگی بی‌سابقه در بازار ارز، همچنان سر جای خود نشسته است. حتی روزنامه نزدیک به رئیس مجلس، به جای نقد سیاست‌ها یا حمایت از معیشت مردم، توصیه می‌کند که صرفه‌جویی کنند و اولویت‌های زندگی خود را تغییر دهند. این واکنش‌ها، نه تنها بحران اقتصادی را کاهش نمی‌دهد، بلکه جامعه را به سرعت به سوی سمت نارضایتی و انفجار اجتماعی سوق می‌دهد.

بیشتر بخوانید: فاصله ۲۵ میلیونی خط فقر و حداقل دستمزد | سونامی خط فقر ۴۰ میلیونی همه را با هم می‌برد

شواهد میدانی نشان می‌دهد که اعتراض کاسبان، جرقه موج نارضایتی است. وقتی بخش‌های «به ظاهر برخوردار» جامعه هم اعتراض می‌کنند، می‌توان حدس زد که فشار و نارضایتی در میان طبقه کارگر، کارمند، بازنشسته و سایر اقشار آسیب‌پذیر تا چه اندازه شدید است.

کارشناسان اقتصادی هشدار می‌دهند که اقتصاد دلاریزه، تورم رو به افزایش و کاهش ارزش پول ملی، در کنار بی‌تدبیری مسئولان و سیاست‌های اقتصاد غلط، شرایط را به سمت بحران گسترده و آشفتگی سوق می‌دهد.

نقش سیاست‌های غلط دولت در وخیم‌تر شدن وضعیت

اسماعیل گرامی مقدم، سخنگوی حزب اعتماد ملت ریشه اعتراضات ایجاد شده را اقتصادی دانسته، اما نسبت به تسری آن به سایر حوزه‌ها هشدار می‌دهد.

گرامی‌مقدم در گفت‌و‌گو با رویداد۲۴ سیاست‌های اقتصادی دولت را عامل اصلی وضعیت کنونی دانسته و می‌گوید: «تورم و کاهش شدید ارزش پولی ملی در برابر ارز‌های دیگر سبب شده که ثبات و پایداری در بازار کسب و کار از بین برود. در این شرایط قاعدتا بازار کلان یعنی بنکداران و تولیدکنندگان امکان قیمت‌گذاری روی کالا را ندارند، چون اگر امروز فروشنده باشند، فردا برای تولید یا خرید همان کالا باید بهای بیشتری بپردازند.»

او می گوید همین وضعیت موجب افزایش نارضایتی شده است. از طرف دیگر خریدار و مصرف کننده که نگران است اجناس و کالا‌ها فردا گران‌تر از امروز باشند نیز برای خرید بیشتر تلاش می‌کند و تعادل بین عرضه و تقاضا در بازار بهم می‌خورد. نتیجه این است که نارضایتی در هر دو بخش افزایش می‌یابد.

«البته وضعیت خریداران یعنی عموم مردم در شرایط کنونی بغرنج‌تر است.»

این نماینده پیشین مجلس در انتقادی صریح به سیاست‌های دولت، گفت: «حرف‌های آقای پزشکیان که گفت نمی‌توانیم حقوق و دستمزد را افزایش دهیم، چون می‌خواهیم تورم را کنترل کنیم، بسیار غیرکارشناسی بود. هرگز عدم افزایش حقوق و دستمزد موجب کنترل تورم نشده است. در دولت‌های گذشته نیز این سیاست غلط را تجربه کرده‌ایم».

گرامی‌مقدم به عنوان یک کارشناس اقتصادی همین تاکید دولت برای کنترل تورم را نشانه درک نادرست از شرایط موجود دانست. به گفته او اقتصاد ایران در «گرداب تورم و رکود» گرفتار شده و حتی اگر عدم افزایش حقوق‌ها سبب کنترل نسبی تورم بشود، به رکود دامن خواهد زد.

وی تصریح کرد: «مهار این وضعیت اقتصادی یک فرمول اقتصادی ساده دارد و اتفاقا نیازمند مداخله دولت است. دولت باید با افزایش حقوق و دستمزد، کسری بودجه خانواده‌ها را جبران کند تا مردم امکان خرید داشته باشند. اگر آنطور که اکنون تصمیم گرفته‌اند حقوق‌ها علی رغم تورم ۶۰ درصدی، افزایش ۲۰ درصدی داشته باشد، قدرت خرید مردم در پی کاهش ارزش پولی ملی کمتر خواهد شد. بدیهی است که اگر مردم خرید کنند، تولید کننده به تولید خود ادامه خواهد داد و وقتی مردم پولی برای خرید نداشته باشند، چرخه تولید هم متوقف شده و رکود بیشتر می‌شود.»

سخنگوی حزب اعتماد ملی می‌گوید سیاست‌های غلط رئیس جمهورر به گونه‌ایست که گویی به او دیکته کرده‌اند تا امور کشور بر همان مدار قبلی بچرخد؛ با این وضع عملا تعادل عرضه و تقاضا را برهم زده و باعث تشدید نارضایتی می‌شود. این نارضایتی حتما به سایر شئونات اجتماعی رسوخ کرده و به اعتراضات هم می‌انجامد. لذا بهتر است که هر چه سریعتر از آن سیاست‌ها فاصله بگیرند و در نظر داشته باشند که آن مدار قبلی، جواب نداده است.

وی با انتقاد از برخی اظهارنظر‌های حساسیت‌زا، خطاب به مسئولان گفت: «وقتی مردم را با حرف‌های غیرکارشناسانه عصبانی می‌کنید، باید منتظر باشید که نارضایتی مردم جایی بروز و ظهور پیدا کند.»

گرامی مقدم افزود: «قبل از اعتراضات ۱۴۰۱ نیز بار‌ها هشدار داده بودیم، اما گوش شنوا نبود و دیدیم که یک جرقه در حوزه حجاب چطور دامنه اعتراضات را به کل کشور گسترش یافت. این بار وضعیت حساس‌تر است، زیرا شکاف طبقاتی و نارضایتی‌ها اقتصادی می‌تواند مخاطرات امنیتی بسیاری داشته باشد. با ادامه این رویه حتما شاهد اعتراضات و تظاهرات‌های بیشتر خواهیم بود».

حاکمیت نباید وظایف خود را نادیده بگیرد

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب تاکید کرد: «این تصور که مردم علی رغم این همه فشار اقتصادی و اجتماعی ساکت خواهند ماند و اتفاقی نمی‌افتد، اشتباه است؛ لذا باید هرچه سریعتر فکری کرد. بالاخره حاکمیت در قبال مردم وظایفی دارد که باید به آن عمل کند. این مردم باید در قبال کاری که می‌کنند و مالیاتی که می‌پردازند، خدمات دریافت کنند. اگر حاکمیت به وظایف خود عمل کند کار به اینجا نمی‌رسد که مردم مغازه‌های خود را بست و دست از کسب و کار خود بردارند».

راه نجات هست، اراده نیست

وی در پاسخ اینکه آیا اقتصاد ایران با این حجم از مشکلات هنوز راه نجات دارد؛ گفت: «حتما راهکار‌هایی وجود دارد، اما اراده‌ای نیست. رئیس جمهور می‌گوید که منبعی برای افزایش حقوق‌ها ندارند، درحالی که می‌توانند بودجه نهاد‌های بی‌ربطی که اثرگذاری چندانی هم ندارند، صفر کرده و با افزایش درآمد‌های دولت، حقوق‌ها را افزایش دهند. نهاد‌هایی هستند که سال‌هاست مالیات نمی‌دهند و ورود آنها به چرخه مالیات می‌تواند به افزایش درآمد‌ها کمک کند. در عین حال باید پذیرفت که اقتصاد به سیاست و به خصوص روابط بین‌الملل وابسته است. درست است که باید نگاه به داخل هم داشت، اما الان در حوزه داخلی هم سیاست‌های غلط پیش گرفته‌اند. روشن است که تا وقتی ریشه اصلی کسری بودجه که سیاسی است و در حوزه روابط خارجی حل و فصل خواهد شد را نادیده بگیرند، وضعیت همین است. در صورت ادامه این روند نیز نباید انتظار داشت که مردم ساکت بمانند».

گرامی مقدم در پاسخ به اینکه در صورت تسری اعتراضات اخیر به سایر حوزه‌ها و شهر، امکان مهار آن وجود دارد؟ گفت: «این نارضایتی را نمی‌شود با فشار و برخورد امنیتی جمع کرد. می‌توان آن را کنترل کرد که هزینه زیادی هم برای دولت و حاکمیت دارد، اما حتما راه حل اساسی نیست.»





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار سپاه پاسداران درباره «بازتولید فتنه»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 14:12

هشدار سپاه پاسداران درباره «بازتولید فتنه»






نظر شما درباره این مقاله:







جمهوری آذربایجان از تمامیت ارضی سومالی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 11:49

جمهوری آذربایجان از تمامیت ارضی سومالی






نظر شما درباره این مقاله:







تجمعات اعتراضی در مرکز شهر تهران ادامه دارد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 11:29

تجمعات اعتراضی در مرکز شهر تهران ادامه دارد


ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد روز دوشنبه تجمعات اعتراضی در نقاط مختلفی از بازار و مناطق مرکزی تهران برپا شده و شعارهای اعتراضی علیه وضع اقتصادی ایران و حکومت سر داده شده است.

بنابر برخی گزارش‌ها، روز دوشنبه هشتم دی، اعتراضات در بازار تهران ادامه دارد و بازار بین‌الحرمین تعطیل شده است.

بر اساس این گزارش‌ها، بازار آهنگران و صرافان تعطیل شده و خیابان‌های ناصر خسرو، سعدی جنوبی، لاله‌زار، چهارراه استانبول و محدودهٔ بازار چهارسوق شاهد بسته‌شدن مغازه‌ها و تجمع کاسبان است.

بنابر این گزارش‌ها، «در لاله‌زار جنوبی مغازه‌ها بسته‌اند و صدای شعار مرگ بر دیکتاتور، به گوش می‌رسد.»

ویدئوهای ارسالی دیگری نیز از درگیری معترضان با مأموران حکومتی در چهارراه استانبول و سردادن شعار «بی‌شرف، بی‌شرف» علیه این مأموران حکایت دارد.

خبرگزاری فارس، نزدیک به سپاه پاسداران، روز دوشنبه با اذعان به وجود این تجمعات اعتراضی «در محدوده پاساژ چهارسو و خیابان لاله‌زار تهران»، به سر داده شدن شعارهای سیاسی از سوی تجمع‌کنندگان نیز اشاره کرد.

این خبرگزاری از «رفتن فضا به سمت ناامنی» و «بی‌ثبات شدن» اوضاع ابراز نگرانی کرده و هشدار داده است که «این تجمعاتی می‌تواند بستر جدیدی برای فعالیت هسته‌های اغتشاش شود».

رسانه‌های حکومتی در ایران، از اعتراضات مسالمت‌آمیز شهروندان به وضعیت اقتصادی و سیاسی با عنوان «اغتشاشات» یاد می‌کنند.

خبرگزاری فارس در این مورد در گزارش روز دوشنبه خود با «یک مقام آگاه در وزارت اطلاعات» نیز گفت‌وگو کرده و او شعارهای سیاسی معترضان در تجمع این دو روز را «سناریوی امنیت‌زدایی دشمن» توصیف کرده است.

فارس همچنین از قول «منابع آگاه» از «تشکیل جلسات شورای هماهنگی اقتصادی برای اتخاذ تصمیمات مؤثر» خبر داد.

این برای دومین روز پیاپی است که به دنبال افزایش شدید قیمت ارزهای خارجی و سکه طلا، تجمعاتی در بازارها و مراکز خرید عمده مرکز شهر تهران برپا می‌شود.

عصر روز یکشنبه هفتم دی نیز تجمعاتی در خیابان جمهوری و بازار آهن شوش تهران برپا شده بود.

در ویدئوهایی که از اطراف پاساژ علاءالدین منتشر شده است، معترضان روز یک‌شنبه با سر دادن شعارهایی خواستار پیوستن مردم و سایر بازاریان به آن‌ها شدند.

برخی گزارش‌ها نیز حاکی است در بخش‌هایی از بازار بزرگ تهران از جمله سرای آهنگران، کسبه روز یک‌شنبه مغازه‌های خود را تعطیل کردند و در محله چراغ‌برق نیز برخی کسب‌وکارها نیمه‌تعطیل بوده است.

روز یکشنبه قیمت دلار در بازار آزاد ارز ایران برای ساعاتی به بیش از ۱۴۴ هزار تومان رسید.

همزمان مرکز آمار ایران، نرخ تورم نقطه به نقطه آذرماه را بیش از ۵۲ درصد اعلام کرد.

بازار ارز و طلا در ایران روز یکشنبه رکوردهای تازه‌ای ثبت کرد؛ در کنار دلار که به بیش از ۱۴۴ هزار تومان رسید، یورو نیز به بالای ۱۶۹ هزار تومان و پوند به حدود ۱۹۴ هزار تومان صعود کرد.

سکهٔ طرح امامی نیز با جهشی کم‌سابقه به ۱۶۹ میلیون تومان نزدیک شد و بهای هر گرم طلا حوالی شش میلیون تومان قرار گرفت، هرچند بعدازظهر اندکی از شدت افزایش کاسته شد.

کارشناسان، تداوم نوسان دلار، رشد اونس جهانی طلا و کمبود عرضه را عامل اصلی هیجان بازار می‌دانند.

این در حالی است که وعدهٔ مداخله «گسترده و سنگین» بانک مرکزی هنوز مانع شتاب قیمت‌ها نشده و انتقادها از عملکرد این نهاد افزایش یافته است.

جواد فلاحیان، کارشناس امور اقتصادی، به سایت «تجارت‌نیوز» گفته است، حتی تغییر رئیس کل بانک مرکزی نیز فقط می‌تواند اثر روانی کوتاه‌مدت داشته باشد.

در مجموع، کسری بودجه، تورم بالا و کمبود ارز، چشم‌انداز اقتصادی و مهار قیمت‌ها را تیره‌تر کرده است.

رادیو فردا





نظر شما درباره این مقاله:







سه پلیس ترکیه در درگیری با افراد داعش جان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 10:16

سه پلیس ترکیه در درگیری با افراد داعش جان






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ: به توافق صلح روسیه و اوکراین نزدیک هستیم
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 9:54

ترامپ: به توافق صلح روسیه و اوکراین نزدیک هستیم


بارک راوید / آکسیوس / ۲۹ دسامبر ۲۰۲۵ 

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، پس از دیدار روز یکشنبه خود با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، اعلام کرد که دو کشور روسیه و اوکراین «بیش از هر زمان دیگری» به توافق صلح نزدیک شده‌اند و ۹۵ درصد از مسائل مورد اختلاف میان طرفین حل‌وفصل شده است.

چرا این مهم است: این دیدار در اوج تلاش‌های دیپلماتیک ترامپ برای دستیابی به توافق صلحی برگزار شد که هدف آن پایان دادن به جنگ در اوکراین است.

دو ساعت پیش از دیدار با زلنسکی، ترامپ با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، تماس تلفنی برقرار کرد و درباره طرح صلح آمریکا گفتگو نمود.

جزئیات خبر: زلنسکی روز جمعه در گفت‌وگو با آکسیوس ابراز امیدواری کرده بود که در جریان دیدار روز یکشنبه، با ترامپ بر سر چارچوبی برای پایان جنگ به توافق برسد.

وی همچنین فاش کرد در صورتی که روسیه با آتش‌بسی دست‌کم ۶۰ روزه موافقت کند، حاضر است این طرح را به همه‌پرسی عمومی بگذارد.

زلنسکی با تأکید بر پیشرفت قابل توجه در روند مذاکرات گفت که طرح ترامپ همچنان مستلزم واگذاری ارضی دردناکی از سوی اوکراین در منطقه دونباس، واقع در مرز روسیه، است.

با این حال، زلنسکی ابراز امیدواری کرد که بتواند شرایط توافق را بهبود بخشد و افزود در صورتی که نتواند به موضعی «قوی» در زمینه مسائل سرزمینی برسد، ناچار خواهد بود تأیید مردم اوکراین را جلب کند.

او گفت آتش‌بس ۶۰ روزه برای آماده‌سازی و برگزاری همه‌پرسی و همچنین تأمین امنیت لازم است تا مردم بتوانند بدون تهدید حملات، فعالیت‌های انتخاباتی انجام دهند و رأی بدهند. زلنسکی هشدار داد که در غیر این صورت نتیجه همه‌پرسی «فاقد مشروعیت» خواهد بود.

پشت صحنه: یوری اوشاکوف، مشاور سیاست خارجی پوتین، به خبرنگاران گفت که تماس تلفنی از سوی ترامپ آغاز شد و یک ساعت و ۱۵ دقیقه به طول انجامید.

اوشاکوف گفت این تماس «در فضایی دوستانه» انجام شده و ترامپ به ارزیابی پوتین از روند مذاکرات صلح گوش داده است.

به گفته اوشاکوف، پوتین و ترامپ هر دو معتقدند که اوکراین باید «در موضوع دونباس بدون تأخیر تصمیم‌گیری کند».

اوشاکوف همچنین مدعی شد که دو رهبر متفق‌القول‌اند آتش‌بس موقتی که اوکراین برای برگزاری همه‌پرسی در مورد طرح صلح پیشنهاد می‌دهد «تنها به طولانی‌تر شدن جنگ منجر می‌شود».

اظهارات ترامپ و زلنسکی: ترامپ عصر یکشنبه در مقابل عمارت مارالاگو از زلنسکی استقبال کرد و به خبرنگاران گفت که هم اوکراین و هم پوتین خواهان صلح‌اند و مذاکرات در «مرحله پایانی» قرار دارد.

او تأکید کرد که هر توافق صلح آینده باید شامل تضمین‌های امنیتی قوی باشد، هرچند جزئیاتی در این باره ارائه نکرد.

ترامپ در نشست خبری مشترک با زلنسکی پس از سه ساعت گفت‌وگو — که در بخشی از آن تماس ویدئویی با گروهی از رهبران اروپایی نیز برقرار بود — گفت: «فکر می‌کنم بسیار به توافق نزدیک شده‌ایم. واقعاً به نقطه نهایی نزدیک هستیم.»

زلنسکی در همان نشست اعلام کرد که چارچوب توافق ۲۰ ماده‌ای در ۹۵ درصد موارد مورد توافق واقع شده و توافق مربوط به تضمین‌های امنیتی نیز به طور کامل نهایی شده است. در این لحظه ترامپ حرف او را قطع کرد و گفت: «توافق تضمین‌های امنیتی هم در ۹۵ درصد موارد به توافق رسیده است.»

ترامپ افزود که درخواست‌های سرزمینی روسیه در منطقه دونباس همچنان دشوارترین بخش مذاکرات است. او گفت: «هنوز حل نشده، اما خیلی به راه‌حل نزدیک شده‌ایم.»

به گفته ترامپ، هر توافق نهایی باید یا از سوی پارلمان اوکراین تصویب شود یا از طریق همه‌پرسی. وی تأکید کرد که آماده است در پارلمان اوکراین سخنرانی کند تا به تصویب توافق کمک کند.

ترامپ همچنین اظهار داشت: «پوتین نمی‌خواهد آتش‌بس داشته باشد، بلکه خواهان توافقی برای پایان جنگ است. این دیدگاه را درک می‌کنم، اما فکر می‌کنم داریم راه‌هایی برای عبور از این مشکل پیدا می‌کنیم.»

گام بعدی: ترامپ و زلنسکی گفتند که مذاکرات بیشتری در ماه ژانویه در واشینگتن، میان نمایندگان ایالات متحده، اوکراین و کشورهای اروپایی برای نهایی‌سازی جزئیات توافق برگزار خواهد شد.

ترامپ در پایان افزود که ممکن است روند نهایی شدن توافق چند هفته طول بکشد: «امکان دارد که به سرانجام نرسد، اما تا چند هفته آینده خواهیم دانست.»





نظر شما درباره این مقاله:







«اعتراف‌نامه‌ای ناخواسته به جنایتی فرهنگی»⁨
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 9:27

«اعتراف‌نامه‌ای ناخواسته به جنایتی فرهنگی»⁨


واکنش جعفر پناهی به پیام تسلیت وزیر ارشاد برای بهرام بیضایی

پیام تسلیت وزیر ارشاد برای بهرام بیضایی، نه نشانه‌ی احترام است و نه بزرگداشت؛
این پیام، اعتراف‌نامه‌ای ناخواسته است به جنایتی فرهنگی که جمهوری اسلامی دهه‌ها مرتکب آن شده است.
وقتی از «فرهیختگی»، «جایگاه رفیع» و «تأثیر ماندگار» بیضایی سخن می‌گویند، عامدانه سکوت می‌کنند درباره‌ی این حقیقت ساده و تلخ:
این نظام همان نظامی است که بیضایی را از ایران بیرون راند.

بهرام بیضایی مهاجر نبود؛
تبعیدی بود.
نه با حکم دادگاه، بلکه با فشار ممتد، تحقیر سیستماتیک، سانسور خفه‌کننده و بستن تمام راه‌های کار و نفس کشیدن.
او را نه یک‌باره، که ذره‌ذره از وطنش بیرون کردند.
سال‌ها اجازه‌ی تدریس نداشت.
سال‌ها اجازه‌ی کار نداشت.
سال‌ها هر متن و هر فیلمش با سوءظن، حذف و تحریف مواجه شد.
و بعد، وقتی دیگر چیزی برای ماندن باقی نگذاشتند، با وقاحت تمام گفتند: «خودش رفت.»

نه.
او را جمهوری اسلامی بیرون کرد.
حالا همان ساختار، با همان منطق، همان آدم‌ها و همان دستگاه سرکوب، پیام تسلیت صادر می‌کند و از «سرمایه‌ی ملی» حرف می‌زند.
این دیگر ریا نیست؛
تحقیر شعور جمعی است.
اگر بیضایی «سرمایه‌ی ملی» بود، چرا در کشور خودش غریبه شد؟
چرا صحنه‌ی تئاتر از او گرفته شد؟
چرا دانشگاه از او پاک شد؟
چرا تنها جایی که توانست آزادانه فکر کند و کار کند، هزاران کیلومتر دورتر از ایران بود؟

جمهوری اسلامی مسئول مستقیم این فقدان است.
مسئول این‌که یکی از بزرگ‌ترین متفکران و هنرمندان معاصر ایران، در تبعید زیست و در دوری فرسوده شد.
مسئول این‌که نسل‌ها از حضور زنده‌ی او محروم ماندند.
مسئول این‌که فرهنگ ایران، یکی از ستون‌هایش را نه با مرگ طبیعی، که با خفه‌کردن تدریجی از دست داد.
پیام تسلیت زمانی معنا دارد که دست‌ها به خون آلوده نباشد.
وقتی همان دستی که امضا می‌کند، سال‌ها تیغ سانسور را بالا نگه داشته،
وقتی همان نهاد که تسلیت می‌گوید، عامل حذف بوده،
این پیام نه تسلیت، که سند جرم است.
بهرام بیضایی را مرگ از ما نگرفت،
جمهوری اسلامی از ما گرفت.

و تاریخ، این تناقض شرم‌آور را فراموش نخواهد کرد:
حذف در حیات،
و ستایش پس از فقدان.


منبع: اینستاگرام جعفر پناهی





نظر شما درباره این مقاله:







یادداشت نیلوفر بیضایی درباره درگذشت پدرش
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.12.2025, 8:39

یادداشت نیلوفر بیضایی درباره درگذشت پدرش






نظر شما درباره این مقاله:







اکبر دانش سرارودی راهی زندان دستگرد اصفهان شد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 22:35

اکبر دانش سرارودی راهی زندان دستگرد اصفهان شد






نظر شما درباره این مقاله:







حکومت خدعه و فریب| اکبر دانش‌سرارودی ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 21:08

حکومت خدعه و فریب| اکبر دانش‌سرارودی






نظر شما درباره این مقاله:







چرا «طرفداران نظام» و «طرفداران شاهزاده»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 20:44

چرا «طرفداران نظام» و «طرفداران شاهزاده»






نظر شما درباره این مقاله:







نخست‌وزیر عراق از تلاش‌هایش برای میانجیگری
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 20:39

نخست‌وزیر عراق از تلاش‌هایش برای میانجیگری






نظر شما درباره این مقاله:







در ارزش مولوی و شمس!
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 20:29

در ارزش مولوی و شمس!


علی مرادی مراغه‌ای

آقای شهرام ناظری در دانشگاه سلجوق ترکیه سخنرانی کرده گفته «باید از ترکیه تشکر کنیم که مکتب مولانا را نگه داشتند اگر ایران بود، از بین رفته بود...»
از سخنان او، رگِ غیرت برخی جنبیده و شروع به حمله و فحاشی به او کرده اند. انگار طرف دروغ گفته!(کامنتهای اینجا را ببینید)

صحبت‌های ناظری مرا به ۱۳۹۰ش برد که در کتابفروشی استانبول در ترکیه پرسه میزدم معمولا هر مسافرتی بروم چه خارج و چه داخل، به کتابفروشیها و کتابخانه ها سر میزنم.

در کتابفروشی استانبول دنبال کتبِ تاریخی بودم چون آنزمان مشغول نوشتن کتاب سالهای زخمی(جنگهای ایران و روسیه) بودم، میخواستم ببینم ترکیه نیز که در آن سالها مانند ایران درگیر جنگ با روسیه بوده، چه کتابهایی در این مورد دارد؟

در بین قفسه ها یک مرتبه چشمم افتاد به دو جلد کتاب بنام: (Aşkın Gözyaşları) یعنی اشکهایِ عشق.

کتاب دو جلدی بود: جلد اول در مورد شمس تبریزی و جلد دوم در مورد مولانا.

اگر چه ادبیات حوزه کاری‌ام نیست اما همیشه علاقمند به شعر، حافظ، مولانا، شهریار و شعر نو بوده‌ام.

آن دو کتاب را برداشتم وقتی تیراژ و دفعات چاپ شان را دیدم هر کدام بیش از ده بار تجدید چاپ شده و پرفروش بودند. کتابها را خریده و آوردم در تهران به نشر اوحدی دادم گفتم این کتابها در ترکیه خیلی پرفروش بوده پس این مولوی و شمس که شاعر ایرانی هستند اگر در اینجا چاپ شوند حتما پرفروش‌تر خواهند بود!

خلاصه حسابی تبلیغ کردم چند صفحه هم از کتابها خواندم و برای پیرمرد(مدیر نشر) ترجمه کردم. خیلی راغب شد چاپ کند و گفت که خودت ترجمه کن.

چون آن زمان شبانه روزی بر روی کتاب سالهای زخمی (تاریخ جنگهای ایران و روسیه) کار می‌کردم پس قبول نکردم و مدیر انتشارات، یک نفر دیگر برای ترجمه پیدا کرد و او جلدِ مربوط به مولانا را ترجمه کرد تا پس از آن، جلد دیگر یعنی شمس تبریزی را ترجمه کند و منتشر شود!

اما کتاب مولانا که خوب هم ترجمه و منتشر شده بود، یکسال بعد که سری به انتشاراتی زدم دیدم تنها چهارصد نسخه کتاب فروخته شده و بقیه بر روی هم تلنبار شده که حتی جا را هم برای پیرمرد ناشر تنگ کرده که از خیر ترجمه جلد دیگر کتاب هم گذشت!.

شما را به خدا برای لحظه‌ای، اینهایی که رگ غیرتشان بر سخنان شهرام ناظری  جنبیده ببینید که شاعری در حد و قواره مولانا برای یک جمعیت هشتاد میلیونی که ادعا هم می‌کنند هنر نزد آنها هست و بس! و همه این شاعران را هم مال خودشان می دانند! آنوقت تنها چهارصد نسخه ارزش داشته، البته الان بجای چهارصد نسخه، صد نسخه هم نمی رفت!

در حالیکه شاعری با اشعار فارسی، در همسایه ترک زبان و با جمعیتی مشابه ایران، کتابش جزو پرفروشترین ها و به چاپ دهم رفته!

اما اینجا به جای مطالعه، به شهرام ناظری فحش‌ها داده‌اند!

رگ غیرت وقتی می‌جنبد آدم باید به جای فحش، کاری ارزنده بکند.

آیا فحاش‌تر از ایرانیان دیده‌اید؟! آنهم تحصیل‌کرده‌های ایرانی؟!

طفلکی شمس تبریزی که استاد و مراد مولوی بوده از بدِ حادثه و جبرِ جغرافیایی، مقبره‌اش در ایران و در خوی هست. مقبره مولانا که در ترکیه با جلال و جبروت و احترام برای آن کشور ۱۰ میلیارد دلار درآمد توریستی دارد آن وقت، مقبره شمس را در همین عید که دیدم دقیقا شبیه و در حد و قواره مقبره پدربزرگ من در روستای‌مان است!

مدام از چندین سال پیش در خبرها می‌آید که سی میلیارد تومان بودجه برای مرمت مقبره شمس در نظر گرفته و نوشتند و مصاحبه کردند و دوباره هر سال هی از آغاز مجدد عملیات مرمت و از سرگیری گفتند و نوشتند... اما همین است که در فیلم زیر می بینید!.

هر موقع هم می‌خواهند مقبره شمس را خوب نشان دهند زوم می‌کنند روی آن مناره‌اش!

البته آن مناره هم در دوره صفوی به دستور شاه اسماعیل صفوی با جمجمه‌ها و شاخ‌های قوچ‌های شکار شده ساخته شده یعنی گوشت قوچ‌ها را خورده از شاخ‌ها و جمجمه‌هایش آن مناره را ساخته‌اند!

البته باز خوب است  که از جمجمه آدمها نبوده چون از جمجمه آدمها مناره ساختن در این کشور مسبوق به سابقه بوده!

آرامگاه شمس در ۱۰متری این مناره است یعنی تمام سهمِ شمس از این ۱۲۰سال دلارهای نفتی و دویست سال تاریخ جدید و مدرن ایرانی، همین یک مناره و سنگ مزار است! طفلکی به درستی آخر عاقبت خود را پیش‌بینی کرده گفته بود:
من غریبم و غریب را کاروان‌سرا لایق است!

وقتی ایرانیان و مخصوصا این حمله کنندگان به شهرام ناظری را می بینم با خود می گویم اینها همان فرزندان، نوه ها و نبیره های شیخ آقانجفیِ ضد مشروطه در اصفهان اند که کتاب مثنوی معنوی مولانا را با چنگگ برمیداشت و در بخاری می انداخت تا دستش نجس نگردد!

تاریخ را نمی توان پرید، باید با تربیت مداوم و صحیح طی کرد و گرنه، لامصب مانند ژن عینا به نسلهای بعدی منتقل می گردد...

در زیر سخنان ناظری، مقبره شمس و سپس حکایت آن کتابها که به ناشر دادم:





نظر شما درباره این مقاله:







روایت رئیس اسبق بانک مرکزی از مهار ارز با «خالی‌بندی»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 19:15

روایت رئیس اسبق بانک مرکزی از مهار ارز با «خالی‌بندی»


در حالی که دلار رکوردهای جدیدی را ثبت می‌کند، ولی‌الله سیف با افشای «خالی‌بندی» سپرده‌گذاری پادشاه برونئی، پرده از استراتژی قدیمی بانک مرکزی برداشت: خبردرمانی. نگاهی به سال‌های اخیر نشان می‌دهد که بازار ارز ایران با وعده‌های پوچی مدیریت شده که خودِ  سیف نیز زمانی در ارائه آنها ایفای نقش کرد.

ولی‌الله سیف، رئیس کل بانک مرکزی ایران در یکی از پرفراز و نشیب‌ترین دوره‌های پولی تاریخ ایران که با «امید برجام» شروع شد و با «بحران ارزی سال ۹۷» و تشکیل پرونده قضایی برای او به پایان رسید، در تازه‌ترین گفتگوی خود با سایت خبری انتخاب گفت: «من به کرات نه تنها زمانی که در بانک مرکزی بودم، در زمانی که در نظام بانکی بودم، با کسانی مواجه شده‌ام که اصطلاحا ببخشید که لغت را به کار می‌برم، با خالی‌بندی خواستند بگویند که ما یک کاری می‌توانیم بکنیم؛ مثلا ما یک منابع ارزی در خارج از کشور داریم و در این شرایط می‌خواهیم وارد کشور کنیم.»

او افزود: «اولین مورد که خاطرم هست، گفتند که پادشاه برونئی به خطر علاقه‌ای که به ایران دارد، می‌خواهد ۱۰ میلیارد دلار [در برخی منابع ۲ میلیارد] در بانک مرکزی ایران سپرده‌گذاری کند ... آنقدر هنرمندانه این را گفته بودند که حتی در بدنه مدیریتی هم امیدواری ایجاد شد ... بعد معلوم شد که هیچی نیست و یک عده هنرمندانه این کار را کرده بودند.»

«خبردرمانی» در اقتصاد ایران یا آن‌گونه که آقای سیف عنوان کرده یعنی «خالی‌بندی» به استفاده از اخبار مثبت فاقد پشتوانه اجرایی برای سرکوب موقت انتظارات تورمی و کنترل نرخ ارز گفته می‌شود. همان‌طور که آقای سیف در مورد دروغ مربوط به پادشاه برونئی افشا کرد، از این تکنیک بارها در سال‌های اخیر برای کاهش تب افت ارزش ریال و افزایش تقاضای ارز استفاده شده است.

مشهورترین نمونه‌های «خبردرمانی» در بازار ارز ایران

مسئولان ایرانی تحت عنوان «گشایش‌های بزرگ در راه است»، وعده‌هایی مثل سپرده‌گذاری پادشاه برونئی و تزریق ارز به بانک مشترک ایران و ونزوئلا را منتشر کرده‌اند ولی مشهورترین و پرتکرارترین آنها این موارد بوده است:

توافق برای آزادسازی ۷ میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه شده کره‌جنوبی

این مورد، کلاسیک‌ترین نمونه خبردرمانی در سال‌های اخیر است. خبر «توافق برای آزادسازی ۷ میلیارد دلار» از کره‌جنوبی، بارها در بازه‌های زمانی مختلف توسط مقام‌های ایرانی تکرار شد. هر بار که دلار جهش می‌کرد، تیتری با محتوای «توافق نهایی شد» یا «پول‌ها در راه است» منتشر می‌شد.

اما در نهایت، این پول‌ها پس از ۳ سال، از کره به حساب‌هایی در قطر منتقل شد (آن هم نه به صورت نقد، بلکه فقط برای خرید کالاهای غیرتحریمی)، اما با اتکا به اثر روانی هر بار انتشار خبر، تلاش می‌شد دلار برای چند روز در یک دامنه قیمتی ثابت بماند یا اصلاح کوچکی داشته باشد.

آزادسازی منابع در عراق و عمان

عراق همیشه به عنوان «قلک ارزی» در اخبار دولتی حضور دارد؛ آن هم با تیترهای تکراری مانند «آزادسازی ۲ میلیارد دلار از منابع ایران در عراق برای خرید کالای اساسی» یا «انتقال بدهی گازی عراق به بانک‌های عمان». این اخبار هم معمولاهمزمان با افزایش تقاضای ارز منتشر می‌شوند تا تب خرید را در بازار سبزه میدان کاهش دهند.

آزادسازی دارایی‌های بانک مرکزی در لوکزامبورگ

داستان لوکزامبورگ یکی از پیچیده‌ترین و طولانی‌ترین پرونده‌های حقوقی-مالی ایران در خارج از کشور است که بارها از آن برای «خبردرمانی» استفاده شده است. ماجرا مربوط به ۱.۶ میلیارد دلار از دارایی‌های بانک مرکزی ایران است که در موسسه پایاپای کنترپارتی «کلیر استریم» (Clearstream) در لوکزامبورگ مسدود شده بود.

دادگاهی در لوکزامبورگ در فروردین ۱۳۹۹ حکم داد که این ۱.۶ میلیارد دلار نباید به آمریکا داده شود. رسانه‌های دولتی این را به عنوان «آزادسازی فوری» تیتر کردند، در حالی که پول همچنان تحت توقیف ماند تا دادگاه تجدیدنظر نظر بدهد.

دوباره در اسفند ۱۴۰۱ و همزمان با نوسانات شدید دلار، خبرهایی مبنی بر شکست قطعی آمریکا در پرونده لوکزامبورگ منتشر شد تا قیمت‌ها کنترل شود. دیوان عالی لوکزامبورگ سرانجام در مهر ۱۴۰۲ حکم داد که درخواست شاکیان آمریکایی برای مصادره این پول رد شده است. رسانه‌های ایرانی به نقل از مقام‌های ایرانی تیتر زدند: «۱.۶ میلیارد دلار از پول‌های ایران آزاد شد!»؛ در حالی که این پول به ایران برنگشت. حکم دادگاه فقط به این معنی بود که آمریکا نمی‌تواند آن را بردارد، اما به دلیل تحریم‌های ثانویه و بانکی، این مبالغ همچنان در حساب‌های «کلیر استریم» باقی ماند.

دسترسی به ۶.۷ میلیارد دلار از منابع صندوق بین‌المللی پول

محمدرضا فرزین، رئیس‌کل بانک مرکزی، در ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ پس از دیدار با مقامات صندوق بین‌المللی پول در واشنگتن، خبری را اعلام کرد که به تیتر اول رسانه‌ها تبدیل شد: «امکان دسترسی سریع ایران به ۶.۷ میلیارد دلار از منابع ایران در صندوق بین‌المللی پول»

اما اصل خبر این بود که صندوق بین‌المللی پول برای کمک به اقتصاد جهانی در برابر کرونا، ۶۵۰ میلیارد حق برداشت ویژه (SDR) بین تمام اعضا (از جمله ایران) توزیع کرد. سهم ایران از این تخصیص عمومی، حدود ۳.۴ میلیارد اس‌دی‌آر بود و خبری از برداشت نقدی دلار نبود.

خبردرمانی‌های آقای سیف برای کنترل بازار ارز

نکته جالب و پارادوکسیکال ماجرا همین‌جاست. ولی‌الله سیفکه اکنون از «خالی‌بندی‌های دهه ۸۰» انتقاد می‌کند، خود در دوران ریاستش بر بانک مرکزی (۱۳۹۲ تا ۱۳۹۷) بارها از همین تکنیک «خبردرمانی» برای کنترل بازار ارز استفاده کرد.

یکسان‌سازی نرخ ارز و کاهش شکاف نرخ رسمی و آزاد

این مشهورترین وعده محقق‌نشده آقای سیف است. او تقریبا هر ۶ ماه یک‌بار اعلام می‌کرد که نرخ ارز تا پایان سال تک‌نرخی می‌شود. آقای سیف می‌گفت برنامه بانک مرکزی این است که ارز تک‌نرخی شود و شکاف نرخ رسمی و بازار آزاد کاهش یابد، و این مسئله یکی از اهداف اصلی بود.

در سال ۱۳۹۴ اعلام شد که ارز تا ۶ ماه آینده تک‌نرخی خواهد شد، اما این وعده عملی نشد و در رسانه‌ها گزارش شد که تاریخ تحقق به سال بعد موکول شده است. این وعده پیاپی تمدید یا به تعویق افتاد و در طول دوران مدیریت او عملیاتی نشد.

وعده سقوط قیمت دلار

در زمستان ۱۳۹۴ و همزمان با اجرایی شدن برجام، ولی‌الله سیف و دیگر مقام‌های اقتصادی ایران بارها اعلام کردند که انتظار می‌رود قیمت دلار کاهش ‌یابد و بازار ارز به ثبات برسد. آقای سیف گفته بود که پس از اجرای برجام و با آزاد شدن منابع ارزی و بهبود ارتباطات بانکی، شرایط بازار ارز بهتر خواهد شد و احتمال کاهش یا تثبیت نرخ دلار وجود دارد. او در آن مقطع گفت که قیمت واقعی دلار بسیار پایین‌تر از نرخ بازار است و مردم نباید روی دلار سرمایه‌گذاری کنند چون ضرر می‌کنند.

هر چند، در روزهای منتهی به اجرای برجام در دی‌ها ۱۳۹۴، قیمت دلار در بازار آزاد کاهش یافت ولی افت آن محدود و کوتاه‌مدت بود.

آزادسازی ۳۲ میلیارد دلار از دارایی‌های ایران

ولی‌الله سیف، رئیس کل وقت بانک مرکزی، در بهمن ۱۳۹۴ اعلام کرد که ۳۲ میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه‌شده ایران آزاد شده است. واقعیت این بود که بخش بزرگی از آن ۳۲ میلیارد دلار پیشتر توسط دولت اصطلاحا پیش‌خور شده بود یا در قالب تعهدات و بدهی‌های بین‌المللی رزرو شده بود. عملا این دارایی‌ها در دسترس بانک مرکزی برای تزریق مستقیم به بازار ارز نبود. بنابراین اثر ملموسی بر قیمت دلار یا عرضه فیزیکی ارز در تهران نداشت.

آقای سیف بعد از مدتی که متوجه شد وعده‌های ارزی‌اش در مورد برجام محقق نمی‌شود، در سفر به واشنگتن (فروردین ۱۳۹۵) جمله معروف «تقریبا هیچ» را به کار برد. او اعتراف کرد که دستاورد ایران از برجام در حوزه بانکی و اقتصادی تقریبا هیچ بوده است. این تغییر موضع نشان داد که حتی خودِ «خبردرمان‌گر» هم به ناکامی خود در مدیریت روانی بازار اعتراف کرد.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







ساعت صفر برای خاورمیانه
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 19:00

ساعت صفر برای خاورمیانه


راجر کوهن

نیویورک تایمز / ۲۸ دسامبر ۲۰۲۵
تصاویر: دیوید گوتنفلدر، ساهر الغره، دنیل برهولاک و نانا هایتمن

از دل آوار و ویرانی، شکنجه و وحشت، گرد و غبار و خرده‌سنگ‌ها، چیزی در خاورمیانه در حال جان گرفتن است؛ روحیه‌ای که به چرخه‌های بی‌پایان خشونت «نه» می‌گوید و آینده کودکان این منطقه را بر کینه‌ها و دشمنی‌های گذشته ترجیح می‌دهد.

این احساس، شکننده، محل مناقشه و آسیب‌پذیر است. اما پس از کشته شدن بیش از نیم‌میلیون نفر در جنگ داخلی ۱۳ ساله سوریه و ۷۰ هزار فلسطینی در جنگ دو ساله غزه، در کنار نزدیک به دو هزار اسرائیلی، فرسودگی و خستگی به پدیده‌ای فراگیر بدل شده است. «انتقام را کنار بگذارید»، این زمزمه مردمی است که از جنگ به ستوه آمده‌اند، و «دوباره بیندیشید».

حسن سمادی، ۴۸ ساله، کارمند یک بیمارستان در شهر آسیب‌دیده بُصری در جنوب سوریه می‌گوید: «هیچ راه‌حلی جز پیدا کردن یک راه‌حل وجود ندارد.» او برادر کوچک‌ترش را در بمباران‌های بی‌امان بشار اسد ــ دیکتاتوری که سال گذشته سرنگون شد ــ از دست داد و خانواده‌اش به اردن گریختند. «ما از جنگ خسته‌ایم، از جنگ بیزار شده‌ایم و فقط می‌خواهیم در آرامش زندگی کنیم.»

در نزدیکی جایی که سمادی ایستاده بود، تابلویی که به‌تازگی از سوی مقام‌های محلی بیرون از یک آمفی‌تئاتر رومی به‌طرز شگفت‌انگیزی سالم نصب شده، این جمله را به نمایش گذاشته است: «بر این خاک، چیزهایی هست که شایسته زندگی‌اند»؛ سطری از شاعر فلسطینی، محمود درویش.

اگر قرار باشد ترجیع‌بندی در سراسر سوریه جنگ‌زده شنیده شود ــ جایی که حتی درختان پژمرده خاکستری-سبز نیز گویی دچار شوک انفجار شده‌اند ــ آن این است: «ما فقط می‌خواهیم زندگی کنیم.»

اگر جاه‌طلبی‌ای در عربستان سعودی وجود دارد، تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است که نماینده اسلامی مدرن، گشوده و پیشرفته از نظر فناوری باشد؛ اسلامی دور از هرگونه ایدئولوژی تهاجمی پان‌عربی.

و اگر واژه‌ای کلیدی در میان پادشاهی‌های سنی خلیج فارس ــ که زمانی از روحانیان شیعه ایران دچار اوج‌های ترس و خشم می‌شدند ــ رواج یافته، آن «عمل‌گرایی» است.

با این حال، منطقه همچنان مستعد انفجار است. ایالات متحده در واکنش به کشته شدن دو سرباز آمریکایی و یک مترجم آمریکایی در ماه جاری، مواضع داعش در سوریه را هدف حملات هوایی سنگینی قرار داد؛ حملاتی که پیت هگست، وزیر دفاع آمریکا، آن را «اعلام انتقام» توصیف کرد.


یک آمفی‌تئاتر رومی در بوسرا، سوریه. عکس از دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز


بقایای یک مانع در ورودی محله‌های عمدتاً کردنشین در حلب، سوریه. عکس از دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

این حملات اندکی پس از آن صورت گرفت که دولت ترامپ در سند «راهبرد امنیت ملی» خود اعلام کرد منطقه در حال «تبدیل شدن به عرصه‌ای برای شراکت، دوستی و سرمایه‌گذاری» است و افزود روزگاری که «خاورمیانه بر سیاست خارجی آمریکا سلطه داشت»، «خوشبختانه به پایان رسیده است».

چنین خوش‌بینی‌ای ــ که تا حد زیادی بر توافق صلح غزه، امضا شده در ۱۳ اکتبر در شرم‌الشیخ مصر، استوار است ــ اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد؛ همان‌گونه که ادعای رئیس‌جمهور ترامپ در همان روز که گفت رسیدن به چنین گشایشی ۳۰۰۰ سال زمان برده، اغراق‌آمیز بود.

همه چیز یک‌شبه و با امضای یک رئیس‌جمهور حل نشده است.

در سوریه، فرقه‌گرایی با میل به وحدت رقابت می‌کند و خشونت دوباره شعله‌ور می‌شود. جنگ در یمن همچنان می‌جوشد. در ایران، حکومت تضعیف شده است، اما عزم آن برای نابودی دولت اسرائیل همچنان پابرجاست. شهرک‌نشینان اسرائیلی با حمایت دولتی فوق‌راست‌گرا در اسرائیل، زمین‌های فلسطینیان در کرانه باختری را تصاحب می‌کنند.

توافق غزه همین حالا نیز نشانه‌های فرسایش را بروز داده است. اسرائیل و حماس برای کسب برتری درگیر زد و خوردهای محدود هستند. همه چیز در مورد مرحله بعدی طرح صلح ــ از نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده برنامه‌ریزی‌شده گرفته تا خلع سلاح حماس، عقب‌نشینی اسرائیل و نقش تشکیلات خودگردان فلسطین ــ محل اختلاف است.

توالی اقدامات، یا این‌که کدام امتیاز ابتدا از سوی کدام طرف داده شود، به میدان نبرد جدید تبدیل شده است.

با این همه، افراد بسیار کمی خواهان بازگشت به جنگ هستند. در جریان سفرهای مکرر طی چند ماه در سراسر منطقه، امید با وحشت در نوسان بود. آنچه شاید بیش از همه جلب توجه می‌کرد، عزم خاموش بسیاری از مردم برای انتخاب وعده آینده به‌جای یأس و ویرانی بود.

گرشوم گورنبرگ، نویسنده و مورخ اسرائیلی، می‌گوید: «جنگ غزه اصل بنیادین اسرائیل در مورد جنگ‌های کوتاه‌مدت را نقض کرد. در اسرائیل خستگی کامل حاکم است؛ ارتش فرسوده شده و خدمت نیروهای ذخیره بیش از حد طول کشیده است. این عوامل علیه ازسرگیری جنگ عمل می‌کنند.»

تصور کنید

خستگی می‌تواند فضایی برای گفت‌وگو ایجاد کند، به‌ویژه زمانی که با جابه‌جایی عمیق و گسترده مهره‌های خاورمیانه همراه شود؛ جابه‌جایی‌ای که دست‌کم امکان تغییر ذهنیت‌ها را در خود دارد.

ایران در جنگ ۱۲ روزه ژوئن به‌شدت از سوی اسرائیل ضربه خورد. این جنگ به افول ۲۰ ساله صعود جمهوری اسلامی که پس از جنگ آمریکا در عراق آغاز شده و «محور مقاومت» شیعی از تهران تا بیروت علیه اسرائیل را تقویت کرده بود، شتاب بخشید.

در حال حاضر، حکومت ایران چندان فراتر از بقای خود نمی‌اندیشد. انفعال نسبی آن ممکن است برای کسانی که به دنبال گریز از دورهای بی‌پایان درگیری هستند، فرصتی برای تنفس فراهم کند؛ هرچند برنامه هسته‌ای ایران تضعیف شده اما از میان نرفته و ممکن است روزی دوباره هدف اقدام نظامی اسرائیل و آمریکا قرار گیرد.


عزاداری در چهلمین روز کشته‌شدگان جنگ ایران و اسرائیل در ماه ژوئیه در گورستان اصلی تهران. نانا هایتمن برای نیویورک تایمز


مراسم یادبودی در بیروت، لبنان، در ماه سپتامبر برای رهبر کشته‌شده حزب‌الله، حسن نصرالله. منبع: دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

مهم‌ترین نیروی نیابتی تهران، حزب‌الله لبنان، سایه‌ای از گذشته خود است. متحد دیگر ایران، حماس در غزه، اگرچه سرسخت و نافرمان باقی مانده، اما در موضعی تدافعی قرار دارد و رهبرانش به دست اسرائیل از میان رفته‌اند. ضعف این گروه شاید به ساکنان ویران‌شده غزه امکان دهد به آینده‌ای متفاوت بیندیشند.

اکثریت سنی‌ها اکنون رهبری دولت سوریه را در دست دارند. آنان که از حمایت عربستان سعودی و ترکیه برخوردارند، عمدتاً علاقه‌ای به تداوم درگیری ندارند و در عوض می‌خواهند کشور را بازسازی کرده و از فرصت‌های اقتصادی تازه بهره بگیرند.

از غزه تا مرز لبنان با اسرائیل و تا شمال سوریه، ردیف ویرانه‌ها همچون فاجعه‌ای آخرالزمانی است که بیهودگی نهایی خشونت را فریاد می‌زند و سرزنشی سخت بر شکست عظیم بشری وارد می‌کند.

بشیر محمد، ۲۷ ساله، سرباز دولتی، در حلب ــ دومین شهر سوریه که بخشی از آن با خاک یکسان شده ــ به من گفت: «ما آینده‌مان را از دست دادیم، چون اسد همه مدرسه‌ها را بمباران کرد و من حتی نتوانستم دیپلم بگیرم. حالا می‌خواهیم فرزندان‌مان زندگی داشته باشند.»

در نبطیه، شهری در جنوب لبنان که بخش‌هایی از آن به تلی از آوار تبدیل شده، جهاد وهاب، ۲۴ ساله، که تحصیلات خود را در رشته علوم کامپیوتر در ترکیه به پایان رسانده بود، برای بودن کنار خانواده‌اش در جریان تازه‌ترین دور درگیری با اسرائیل بازگشته بود. او گفت: «قلبم شکسته است. این احساسی است که وقتی این ویرانی را می‌بینم دارم.»

او به ساختمان بمباران‌شده شهرداری اشاره کرد و گفت: «همه این‌ها، برای چه؟ چرا باید برای ساختن آینده‌ام از کشورم بیرون بروم؟»

ویرانی، به این معنا، اشتیاقی عمیق به نوسازی و تولد دوباره پدید آورده است. بسیاری امیدوارند دهه‌ای پیش رو بدون جنگی دیگر میان اسرائیل و فلسطینیان رقم بخورد؛ یا امیدوارند عربستان سعودی سرانجام روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کند، مشروط بر آن‌که اطمینان یابد مسیری «معتبر، برگشت‌ناپذیر و زمان‌بندی‌شده» به سوی تشکیل کشور فلسطین ــ از جمله احیای غزه ــ ترسیم شده است.

برخی نیز امکان دستیابی به توافقی امنیتی میان اسرائیل و سوریه تحت رهبری رئیس‌جمهور احمد الشرع را می‌بینند؛ کسی که همین ماه در دوحه قطر گفت کشورش خواهان روابط خوب با همه همسایگان خود است و «می‌خواهد الگویی برای منطقه باشد».

همه این سناریوها در حال حاضر دور از دسترس به نظر می‌رسند، هرچند شاید ناممکن نباشند.

اسپن بارت ایده، وزیر امور خارجه نروژ که سال‌ها در دیپلماسی خاورمیانه فعال بوده، در مصاحبه‌ای گفت: «فکر می‌کنم فرصتی وجود دارد، البته با این قید که معمولاً اوضاع در این منطقه خوب پیش نمی‌رود. آیا اسرائیل می‌خواهد مانند اسپارت، برای همیشه بجنگد؟ تنها تشکیل کشور فلسطین می‌تواند مانع از آن شود.»


ابو فتحی و دخترش مریم در خانه ویران شده‌شان در خان یونس، غزه، در ماه نوامبر. عکس از ساهر الغرا برای نیویورک تایمز


خاکسپاری ایتان لوی، گروگانی که جسدش به عنوان بخشی از توافق آتش‌بس بین اسرائیل و حماس بازگردانده شده بود. منبع: دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

اما تحقق کشور فلسطین مستلزم تغییری عظیم در سیاست اسرائیل است؛ سیاستی که بر پایه اشغال تدریجی و هرچه تهاجمی‌تر کرانه باختری بنا شده است.

آن-کلر لژاندر، مشاور ارشد خاورمیانه‌ای امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، می‌گوید: «بزرگ‌ترین تغییر ذهنیت احتمالاً باید در اسرائیل رخ دهد. در طول دو سال خشونت، توافق صلح با مصر پابرجا ماند. توافق صلح با اردن پابرجا ماند. توافق‌نامه‌های ابراهیم با امارات پابرجا ماند. این واقعاً قابل توجه است! پس چرا اسرائیل نباید به توافق‌های دیگر بیندیشد و رویکردی با اعتمادبه‌نفس بیشتر در پیش بگیرد؟»

تنها در همین هفته گذشته، اسرائیل با مصر بر سر قراردادی ۳۵ میلیارد دلاری به توافق رسید که بر اساس آن، گاز طبیعی به این کشور صادر خواهد کرد؛ توافقی که پیوندهای اقتصادی دو طرف را تقویت می‌کند، آن هم در رابطه‌ای که در جریان جنگ غزه به‌شدت تحت فشار قرار گرفته بود.

ساعت صفر

ایجاد تغییر، شکستن عادت‌های کهنه و حرکت رو به جلو آسان نیست. زخم‌ها عمیق‌اند و در خاورمیانه، شمار بی‌پایان کشته‌شدگان جنگ همواره بهایی مداوم در خون‌ریزی مطالبه می‌کند. آموس ایلون، نویسنده اسرائیلی، اورشلیم را «گورستان‌شهر» نامیده بود، زیرا گذشته همواره بر حال سایه می‌افکند.

انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ از لحظه‌ای سرشار از امید زاده شد. بخشی از خیزش بزرگ موسوم به «بهار عربی» بود؛ جنبشی علیه بیش از نیم‌قرن استبداد، به نام آزادی و دموکراسی ــ واژه‌ای که دولت ترامپ عموماً از به‌کار بردن آن در بیانیه‌های مربوط به خاورمیانه پرهیز می‌کند.

اما بهار خیلی زود به زمستان بدل شد. در سراسر خاورمیانه، اقتدارگرایی و افراط‌گرایی ضدحمله کردند.

در سوریه، تلاش برای سرنگونی بشار اسد ــ که می‌توان او را پول‌پوت قرن بیست‌ویکم نامید ــ به درگیری‌ای هولناک و آشفته از نیروهای مختلف انجامید که برای مدت‌ها خاورمیانه را از هم درید.

جهادی‌های سنی القاعده و داعش در آن‌جا پایگاه ایجاد کردند. نیروهای عملیاتی شیعه ایران، جنگجویان حزب‌الله و نیروهای روسی، با بی‌رحمی از رژیم قدیم حمایت کردند. کردهای مورد حمایت آمریکا با داعش جنگیدند و در پی ایجاد قلمروی مستقل برای خود بودند. و از همه مهم‌تر، مردم سوریه ــ که تا حد زیادی رها و فراموش شدند ــ میلیون‌ها نفرشان به تبعید گریختند یا در میان ویرانه‌ها به دشواری به بقا ادامه دادند.

آلمانی‌ها ویرانی مطلق سال ۱۹۴۵ در پایان جنگ جهانی دوم را «Stunde Null» یا «ساعت صفر» می‌نامند. سوریه نیز به‌گونه‌ای مشابه، اکنون در «ساعت صفر» قرار دارد.


پسرانی که در دمشق، نه چندان دور از جایی که نیروهای طرفدار اسد زمانی اعدام‌های دسته‌جمعی و دفن اجساد را انجام می‌دادند، در زمین فوتبال بازی می‌کنند. منبع: دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز


پوسترهای افراد گمشده در میدان مرجه دمشق در ماه ژانویه. منبع: دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

در سال ۲۰۱۱، کشور از حرکت ایستاد. بیش از ۱۰۰ هزار انسان «ناپدید» شدند. خالد خلیفه، رمان‌نویس محبوب سوری، کسانی را که در جریان جنگ داخلی زنده ماندند «مردگانِ پیشاپیش» نامید.

امروز، کیسه‌های پلاستیکی و زباله‌ها در کنار چادرهای فرسوده آوارگان، در چشم‌اندازی از ویرانی مطلق، با باد این‌سو و آن‌سو می‌روند. بسیاری از وابستگان رژیم پیشین، سیم‌ها و میلگردها را از دل آوار بیرون کشیدند؛ در میان اجساد نیز هیچ‌گاه برای غارت دیر نبود.

از دل این آشوب، سال گذشته رهبری سر برآورد: احمد الشرع، جهادی سابقی که دوازده سال پیش شاخه‌ای از القاعده را در سوریه بنیان گذاشته بود. او اکنون می‌گوید می‌خواهد سوریه را متحد کند. از شخصیتی تا این حد دگرگون‌شونده، آسان است که چنین جاه‌طلبی‌ای را به سخره گرفت.

گروه‌های مسلح، همچنین نیروهایی وابسته به دولت، پیشاپیش به ارتکاب جنایت‌هایی متهم شده‌اند؛ از جمله در مناطق ساحلی علیه علویانِ وفادار به اسد و در منطقه جنوبی سویدا، محل سکونت اقلیت مذهبی دروزی، که اسرائیل در پی برقراری ارتباط با آن بوده است.


مراسم تشییع جنازه جنگجویان کشته شده دروز در جرمانا، سوریه، در ماه آوریل / نانا هایتمن برای نیویورک تایمز


دیرالزور ساحل فرات پهلو، جایی که نیروهای وفادار به دولت سوریه و شبه‌نظامیان کرد، یعنی نیروهای دموکراتیک سوریه، از هم جدا می‌شوند / عکس از دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

با این حال، در طول یک سال گذشته پیشرفت‌های چشمگیری نیز حاصل شده است. احمد الشرع توانسته حمایت ایالات متحده، روسیه و چین را جلب کند. او موفق به لغو تحریم‌های اقتصادی شده، در برابر تحریک‌های نظامی مکرر اسرائیل خویشتن‌دار باقی مانده و آغاز به پی‌ریزی بنیان‌های نهادهای دولتی کرده است. او مورد استقبال دونالد ترامپ قرار گرفت و ماه گذشته به کاخ سفید دعوت شد.

برای نخستین بار در بیش از نیم‌قرن، سوریه جزئی از هیچ بلوکی ــ نه شوروی، نه روسیه و نه ایران ــ نیست که ذاتاً آن را در تقابل با غرب قرار دهد. این تحولی بنیادین در خاورمیانه به شمار می‌رود.

در جریان ده روز اقامت در سوریه در ماه نوامبر، از ده‌ها ایست بازرسی عبور کردم که پیش‌تر رژیم اسد از آن‌ها برای بازداشت افراد یا اخاذی استفاده می‌کرد. حتی یک بار هم متوقف نشدم.

جشن‌های پرشور این ماه به مناسبت سرنگونی رژیم اسد در یک سال پیش، نشان‌دهنده رهایی یک ملت و حمایت گسترده از رهبر جدید بود.

هند قبوات، وزیر امور اجتماعی سوریه و تنها زن کابینه، در گفت‌وگویی در دمشق گفت: «رئیس‌جمهور می‌خواهد به خاطر همه کشته‌شدگان و ناپدیدشدگان انقلاب‌مان موفق شود، و هیچ راهی جز تبدیل شدن به پلی میان همه جوامع وجود ندارد. ما سوئیس را به ارث نبرده‌ایم، اما فراگیری تنها راه است. اگر اشتباه کنیم، آن را اصلاح می‌کنیم.»

او با نگاهی استوار به چشمانم خیره شد و گفت: «همه گذشته‌ای دارند. من آینده را انتخاب می‌کنم.»

مسیری غیرقابل پیش‌بینی

اما کدام آینده؟

در همین ماه، در «فروم دوحه» ــ یک کنفرانس منطقه‌ای ــ دونالد ترامپ جونیور درباره پدرش گفت: «آنچه درباره پدرم عالی است این است که نمی‌دانید قرار است چه کاری انجام دهد.»

این ویژگی شاید رقبای آمریکا را در حالت آماده‌باش نگه دارد، اما در عین حال می‌تواند دیپلماسی دولت را نامنسجم کرده و مسیر آن را به‌ویژه دشوار برای پیش‌بینی سازد.

با این حال، برخی عناصر سیاست تغییر‌یافته آمریکا روشن است: انتخاب رهبران بدون نگرانی درباره نظام‌ها یا ارزش‌ها؛ شتاب دادن به صلح از مسیر رفاه با این امید که پول بتواند نقش درمان همه دردها را ایفا کند؛ و رؤیاپردازی نکردن درباره دموکراسی‌های لیبرال، بلکه،  به تعبیر توماس باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و نماینده ویژه این کشور در امور سوریه و لبنان، دادن «فرصتی به منطقه برای شکل دادن به معماری خاص خود».

بخشی از این معماری می‌تواند در نهایت گسترش «توافق‌نامه‌های ابراهیم» باشد؛ توافق‌هایی که در سال ۲۰۲۰ روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و دو کشور عربی حوزه خلیج فارس را برقرار کرد.

در غزه، ایالات متحده معتقد است رهبری قدرتمند برای وحدت‌بخشی به مردم فلسطین ضروری است؛ فردی با کاریزمای بسیج‌کننده‌ای مشابه احمد الشرع در سوریه. دست‌کم پیامی که دولت ترامپ به فرانسه منتقل کرده، چنین است؛ پیامی که پاریس آن را «مدل الشرع» می‌نامد.


ویرانی در شهر غزه. عکس از ساهر الغرا برای نیویورک تایمز


یک سینمای موقت در اردوگاه آوارگان در غرب شهر غزه. عکس از ساهر الغرا برای نیویورک تایمز

با آغاز گفت‌وگوی مستقیم ایالات متحده با رهبران حماس ــ برای نخستین بار ــ از طریق استیو ویتکاف، نماینده ویژه رئیس‌جمهور ترامپ، و جرد کوشنر، داماد ترامپ، نشانه‌هایی از تغییر رویکرد آمریکا نسبت به اسلام‌گرایی دیده می‌شود. مبارزان تندرو سابق، حتی کسانی که زمانی تروریست خوانده می‌شدند، دیگر از نظر دولت ترامپ به‌طور مطلق از ایفای نقش‌های مهم کنار گذاشته نمی‌شوند.

بشاره بحبح، بازرگان فلسطینی-آمریکایی که در میانجی‌گری میان دولت ترامپ و رهبری فلسطین نقش داشته، گفت ایالات متحده و اروپا برای آزادی مروان برغوثی ــ رهبر محبوب فلسطینی که در اسرائیل به حبس ابد به‌دلیل قتل و عضویت در یک سازمان تروریستی محکوم شده ــ «فشار» وارد می‌کنند.

برغوثی در کرانه باختری و غزه به‌طور مداوم به‌عنوان شخصیتی معرفی می‌شود که توانایی منحصربه‌فردی برای متحد کردن جنبش فلسطینی در مسیر تشکیل کشور دارد. به همین دلیل، به نظر می‌رسد بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، با قطعیت در برابر آزادی او مقاومت خواهد کرد.

دولت ترامپ حمایت قاطعی از نتانیاهو ارائه کرده است، اما این حمایت بی‌قید و شرط نیست.

ترامپ، که قرار است در روزهای آینده در فلوریدا با نتانیاهو دیدار کند، هرگز در مقام رئیس‌جمهور به‌روشنی اعلام نکرده که از راه‌حل دوکشوری حمایت می‌کند یا نه. با این حال، بند ۱۹ از طرح ۲۰ ماده‌ای صلح غزه او از دستیابی روزی به «مسیر معتبری به سوی حق تعیین سرنوشت و تشکیل کشور فلسطین، که آن را آرمان مردم فلسطین می‌دانیم» سخن می‌گوید.

این واژگان محتاطانه‌اند، اما به کشور فلسطین اشاره دارند و بازتاب‌دهنده این واقعیت‌اند که حمایت ترامپ از اسرائیل با نزدیکی ویژه او به عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس متوازن می‌شود. اگر ترامپ بخواهد توافقش دوام بیاورد، نادیده گرفتن مطالبات دوستان عربش برای او دشوار خواهد بود.

شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخست‌وزیر قطر، این ماه گفت: «بدون تشکیل کشور فلسطین، هیچ امنیت و ثباتی برای خاورمیانه وجود نخواهد داشت.»


دارایی‌های خانواده‌های بادیه‌نشین پس از آنکه نیروهای اسرائیلی خانه‌هایشان را در حومه المغیر، روستایی در کرانه باختری اشغالی اسرائیل، در ماه ژوئیه با بولدوزر تخریب کردند / عکس: دنیل برهولاک/نیویورک تایمز


فلسطینی‌ها در دروازه امنیتی اسرائیل در شهر هبرون در کرانه باختری اشغالی اسرائیل / عکس: دانیل برهولاک/نیویورک تایمز

موضع نتانیاهو روشن است: کشور فلسطین شکل نخواهد گرفت. او در این دیدگاه، به‌ویژه پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، در اسرائیل استثنا به شمار نمی‌رود. نتانیاهو که سیاستمداری بازمانده و جان‌سخت است، هرگز نباید دست‌کم گرفته شود، اما ممکن است پس از انتخاباتی که ظرف یک سال آینده برگزار خواهد شد، از حمایت کافی برای تشکیل یک ائتلاف حکومتی جدید برخوردار نباشد.

جانشین احتمالی نتانیاهو شاید بتواند خلاقانه‌تر بیندیشد و راه‌هایی برای بیرون آوردن اسرائیل از وضعیت جنگ دائمی پیدا کند. نه فلسطینی‌ها و نه یهودیان قرار نیست این نوار باریک و مورد مناقشه میان دریای مدیترانه و رود اردن را ترک کنند.

صلحی پرتنش و شکننده

خشونت در مقیاس سوریه یک‌شبه فروکش نمی‌کند. شکاف‌های فرقه‌ای در این کشور عمیق‌اند. خستگی عمومی جمعیت آن‌ها را تضعیف کرده، اما از میان نبرده است.

در اوایل اکتبر، خشونت خیابان‌های آرام عَنَز، شهری کوچک در غرب سوریه واقع در وادی النصارى، یا «دره مسیحیان»، را لرزاند.

افراد مسلح نقاب‌دار سوار بر موتورسیکلت به سوی وسام جرج منصور و شفیق رفیق منصور، که در کافه‌ای نشسته و قلیان می‌کشیدند، آتش گشودند. این دو مرد، که پسرعمو و مسیحی بودند، در دم جان باختند. مرد سومی به‌شدت زخمی شد. با وجود وعده‌های رسمی برای انجام تحقیقی کامل، هیچ‌کس بازداشت نشده است.

مسیحیان سوریه بخشی از موزاییک قومیت‌ها و ادیان‌اند که سازگار کردن آن‌ها در چارچوب مرزهای دل‌بخواهی ــ مرزهایی که بیش از یک قرن پیش به‌دست استعمارگران بریتانیایی و فرانسوی و با خط‌کش روی نقشه، پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی ترسیم شد ــ همواره دشوار بوده است.

جوزف سوکاریه، یک مسیحی، در حالی که زیر قفسه‌هایی پر از بطری‌های ویسکی و عرق در فروشگاه محلی‌اش در مرکز شهری مملو از پوسترهای کشته‌شدگان ایستاده بود، گفت: «هنوز تنش وجود دارد. قبلاً فروشگاه را حدود ساعت ۱۱ شب می‌بستم. حالا برای احتیاط حدود ساعت هشت به خانه می‌روم، که این همسرم را خوشحال می‌کند.»

در آغاز خیزش سوریه، حدود سال ۲۰۱۲، رژیم اسد رؤسای جوامع محلی را مأمور توزیع سلاح برای جنگ با شورشیان کرد. مسیحیان، که اقلیتی بودند، اغلب در کنار فرقه علوی اسد ــ آن هم اقلیتی دیگر ــ قرار گرفتند. به گفته سوکاریه و دیگران در منطقه، به نظر می‌رسد این دو پسرعمو به این دلیل هدف قرار گرفتند که یکی از آن‌ها به‌ویژه در مسلح کردن کسانی که معترضان سنی را می‌کشتند، تهاجمی عمل کرده بود.

از او پرسیدم آیا چنین انتقام‌گیری‌هایی دوباره رخ خواهد داد. گفت: «فقط خدا می‌داند. همه ما به بهبود روابط میان جوامع امیدواریم. می‌خواهیم با کرامت زندگی کنیم.»

به‌تازگی یک ایست بازرسی میان عنز و روستایی مسلمان در نزدیکی آن برداشته شده است. سوکاریه درباره فروش الکل گفت که تاکنون با هیچ اعتراضی از سوی مسلمانان روبه‌رو نشده است. «همه چیز حالا بازتر شده است.»


نزدیک قلعه صلیبی Crac des Chevaliers، شرق طرطوس، سوریه. عکس از دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

جاده‌ای پرپیچ‌وخم از عنز به‌سوی قلعه کِرَک دِ شِوالیه (Crac des Chevaliers) بالا می‌رود؛ یکی از سالم‌ترین قلعه‌های صلیبی جهان که ریشه‌های آن به قرن یازدهم بازمی‌گردد و در جریان جنگ داخلی چند بار دست‌به‌دست شد.

در این‌جا، صلیبیون اروپایی نزدیک به دو قرن زندگی کردند، تا آن‌که قلعه در قرن سیزدهم به دست نیروهای جهان اسلام سقوط کرد. امروز، دیوارهای نم‌زده و نقش‌ونگارهای محوشده، دستگاه‌های باستانی روغن‌گیری زیتون و حوضچه‌های شراب‌سازی، زمزمه قرن‌ها تاریخ را منتقل می‌کنند.

تالار طاقداری که پیش‌تر نمازخانه‌ای مسیحی بود و سپس به مسجد تبدیل شد، رو به شرق و طلوع خورشید دارد. محراب و منبر آن بعدها رو به جنوب، به سوی مکه، ساخته شد. تمدن‌ها بر این زمین کهن جنگیده‌اند، در هم آمیخته‌اند و به سازش رسیده‌اند.

چهار سوری که پس از تبعید دوران جنگ بازگشته بودند، نشسته و به قلعه خیره شده بودند. آن‌ها در مجموع سه برادر را از دست داده بودند. گفتند تنها پس از آن‌که «الاغ بزرگ رفت» ــ کنایه‌ای از اسد ــ جرأت بازگشت پیدا کردند.

از حادثه خشونت‌آمیز اخیر در عنز پرسیدم. ماهر دعبول گفت: «الان آرام است، خدا را شکر. اصل ما برای آینده این است: نه به انتقام.»

همین اصل در حلب، بزرگ‌ترین شهر شمال سوریه، نیز دیده می‌شد؛ جایی که اوایل اکتبر میان نیروهای دولتی و نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کردها درگیری مسلحانه رخ داد. یک سرباز دولتی و یک غیرنظامی کشته شدند و از آن زمان گاه‌وبیگاه زد و خوردهایی ادامه داشته است.

خشم همچنان باقی است. نوری شیکو، یکی از رهبران محلی کرد، فهرستی طولانی از شکایت‌ها علیه احمد الشرع ارائه داد و او را «عروسک قدرت‌های منطقه‌ای» خواند که کردها را «بی‌دین» خطاب می‌کند.

با این حال، او در پایان گفت: «ما از جنگ خسته‌ایم. می‌خواهیم مثل دیگران زندگی کنیم.»

و این‌گونه است که، بسیار آهسته، بوی تعفن جنگ فروکش می‌کند.


خانواده‌های سوری در میان ویرانه‌های یک محله ویران‌شده در دیرالزور زندگی می‌کنند / عکس: دیوید گاتنفلدر/نیویورک تایمز

آیا سرنوشت تمکین خواهد کرد؟

چهار سال پس از جنگ اعراب و اسرائیل در یوم‌کیپور ۱۹۷۳، اتفاقی غیرقابل تصور رخ داد: انور سادات، رئیس‌جمهور مصر، در کنست اسرائیل در اورشلیم سخنرانی کرد. مناخیم بگین، رهبر راست‌گرای اسرائیل که سوگند خورده بود به شهرکی در صحرای سینا بازنشسته شود، آن سرزمین را در ازای صلح با مصر واگذار کرد. این توافق در سال ۱۹۷۹ امضا شد.

گرشوم گورنبرگ، نویسنده اسرائیلی، به یاد می‌آورد که در کافه‌ای در اورشلیم نشسته بود و خبر سفر قریب‌الوقوع سادات را شنید. او گفت: «اگر اورسن ولز پخش رادیویی معروفش در سال ۱۹۳۸ را که اعلام می‌کرد مریخی‌ها فرود آمده‌اند، تکرار می‌کرد، باورپذیرتر بود.»

با توجه به مخزن عظیم نفرتی که در سراسر منطقه باقی مانده، هر استدلال عقلانی احتمالاً به این نتیجه می‌رسد که «سپیده‌دم تاریخی» صلح مورد ادعای ترامپ در منطقه، همچون بسیاری از تلاش‌ها برای حل منازعه اسرائیل-فلسطین و دیگر درگیری‌ها، نطفه‌مرده خواهد بود. همان‌قدر که امروز کسی نمی‌تواند تصور کند مروان برغوثی در کنست سخنرانی کند، در آن زمان نیز تصور سخنرانی سادات ناممکن بود.

با این همه، در میان ویرانه‌های سوریه، سخنی از شاعر بزرگ تونسی، ابوالقاسم الشابی، بسیار تکرار می‌شود: «اگر مردم اراده زندگی داشته باشند، سرنوشت ناگزیر فرمان خواهد برد.»

و این ویکتور هوگو بود که نوشت: «هیچ‌چیز نزدیک‌تر از ناممکن نیست.»


نظر خوانندگان:


■ مقاله به خوبی خستگی و بیزاری مردم این منطقه را از چرخه جنگ، ویرانی و انتقام تشریح کرده است. قلم آقای راجر کوهن ژورنالیست سرشناس آمریکائی قابل ستایش است. به امید روزهای بهتر برای همه مردم خاورمیانه.
مسعود






نظر شما درباره این مقاله:







تجمع اعتراضی کسبهٔ بازار در تهران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 18:24

تجمع اعتراضی کسبهٔ بازار در تهران


در پی افزایش سرسام‌آور نرخ ارز و کسادی بازار در ایران، شمار زیادی از کسبه و شهروندان روز یکشنبه هفتم دی در خیابان جمهوری تهران و بازار آهن شوش، تجمع اعتراضی برگزار کرده و شعار سر دادند.

در ویدئوهایی که از اطراف پاساژ علاءالدین منتشر شده است، معترضان با سر دادن شعارهایی خواستار پیوستن مردم و سایر بازاریان به آن‌ها شدند.

برخی گزارش‌ها نیز حاکی است در بخش‌هایی از بازار بزرگ تهران از جمله سرای آهنگران، کسبه روز یک‌شنبه مغازه‌های خود را تعطیل کردند و در محله چراغ‌برق نیز برخی کسب‌وکارها نیمه‌تعطیل بوده‌ است.

ارزش پول ملی ایران در هفته‌های گذشته در سراشیبی قرار گرفته و روز یکشنبه نیز دچار نوسان‌های شدیدی شد.

قیمت انواع ارزهای خارجی در بازار آزاد ارز ایران روز یکشنبه لحظه‌به‌لحظهٔ افزایش یافت و نرخ برابری دلار آمریکا در معاملات این روز تا ۱۴۴ هزار تومان هم بالا رفت.

گزارش سایت‌های اعلام نرخ ارز و طلا نشان می‌دهد که هر دلار آمریکا در طول روز یکشنبه به بیش از ۱۴۴ هزار تومان رسید و هر یورو بیش از ۱۶۹ هزار و هر پوند انگلیس نیز ۱۹۴ هزار تومان قیمت خورد.

قیمت هر سکهٔ طرح امامی نیز ۱۶۹ میلیون اعلام شد و یک گرم طلا نیز به نزدیکی شش میلیون تومان رسید. بعدازظهر یکشنبه این نرخ‌ها اندکی کاهش یافت.

قیمت سکهٔ طرح امامی در روز یکشنبه نسبت به دیروز بیش از ۱۰ میلیون تومان افزایش نشان می‌دهد. روز شنبه هم افزایش قیمت این سکه نسبت به هفتهٔ قبل شش میلیون تومان جهش کرده بود.

سایت «تجارت‌نیوز» به نقل از کارشناسان نوشته که اگر دلار در سطوح فعلی تثبیت شود و اونس جهانی طلا در ادامهٔ هفته روندی صعودی داشته باشد، هیجان موجود در بازار طلا ادامه پیدا کرده و قیمت‌ها افزایشی می‌شوند.

روزنامه سازندگی در شمارهٔ روز یکشنبه خود از وضعیت بازار ارز و طلا در ایران با عنوان «به‌آتش‌کشیده» شدن نام برده و نوشته که سکهٔ طرح امامی رکورد همه دوران‌ها را شکسته است.

این روزنامه دربارهٔ افزایش قیمت‌ها در این بازار افزوده است: «حجم محدودی از سکه و طلای آب‌شده به بازار عرضه می‌شود و تقاضای فزایندهٔ سرمایه‌ای، به‌ویژه در شرایط نوسانی دلار و اونس جهانی، باعث ایجاد فشار مضاعف بر قیمت‌ها شد. این شکاف باعث شده که قیمت‌ها سریع‌تر از انتظار حرکت کنند و رکوردهای تاریخی ثبت شود».

نرخ‌شکنی‌های پیاپی در بازار ارز و طلای ایران در حالی است که سخنگوی بانک مرکزی جمهوری اسلامی روز اول دی‌ماه وعده داده بود که این بانک قرار است در بازار مداخله کند.

محمد شیرجیان گفته بود که بانک مرکزی قرار است با «روش‌های نوین به صورت گسترده، مستمر و سنگین در بازار اسکناس ارز مداخله کند».

این در حالی است که بسیاری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی عملکرد این بانک را در بروز وضعیت بسیار پرنوسان قیمت‌های ارز و طلا مقصر می‌دانند و خواستار برکناری محمدرضا فرزین، رئیس کل بانک مرکزی، شده‌اند.

جواد فلاحیان، کارشناس امور اقتصادی، به سایت «تجارت‌نیوز» گفته که «در صورت تغییر رئيس کل بانک مرکزی، بازار ارز و قیمت دلار از منظر روانی می‌تواند وارد فاز اصلاحی شود».

او افزوده که «در مرحله نخست ممکن است قیمت دلار به محدوده ۱۲۰ تا ۱۲۵ هزار تومان عقب‌نشینی کند، اما بعید است کاهش بیشتری برای این اسکناس رقم بخورد».

دلایل افزایش قیمت ارزهای خارجی و طلا در ایران را می‌توان به کسری بودجه شدید دولت جمهوری اسلامی، کمبود ارزهای خارجی و تورم بالا مربوط باشد که باعث شده است دولت مسعود پزشکیان بودجهٔ سال ۱۴۰۵ را «انقباضی» به مجلس ارائه کند.

این وضعیت می‌تواند چشم‌انداز رشد اقتصادی ایران در سال آینده را تیره‌وتار کند و افزایش بیشتر نرخ تورم و جهش سرسام‌آور انواع قیمت‌ها را به‌دنبال داشته باشد.

رادیو فردا





نظر شما درباره این مقاله:







یک عمر حضور آقازاده‌ها در ورزش
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 13:15

یک عمر حضور آقازاده‌ها در ورزش






نظر شما درباره این مقاله:







ابرتورم و پایان تاب‌آوری اجتماعی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 13:06

ابرتورم و پایان تاب‌آوری اجتماعی






نظر شما درباره این مقاله:







هیچ خبری از برنامه‌های اقتصادی نیست
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 12:00

هیچ خبری از برنامه‌های اقتصادی نیست






نظر شما درباره این مقاله:







آقای پزشکیان دقیقاً در کدام سیاره زندگی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 11:38

آقای پزشکیان دقیقاً در کدام سیاره زندگی






نظر شما درباره این مقاله:







بریژیت باردو، بزرگ‌ترین ستاره فرانسه درگذشت
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 11:18

بریژیت باردو، بزرگ‌ترین ستاره فرانسه درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







واکنش چمران به کشف تونل ۵ هزار متری
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 10:58

واکنش چمران به کشف تونل ۵ هزار متری






نظر شما درباره این مقاله:







بازتاب درگذشت بهرام بیضایی در رسانه‌های جهان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 9:58

بازتاب درگذشت بهرام بیضایی در رسانه‌های جهان






نظر شما درباره این مقاله:







«تا انتهای تاریکی، به قصد نور»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:31

نگاهی به سینمای فلسفی-عارفانه بهرام بیضایی

«تا انتهای تاریکی، به قصد نور»


قربان عباسی

(پژوهشگر جامعه شناسی ادبیات)

در آستانه‌ی ورود به جهان بهرام بیضایی، گویی بر لبه‌ی پرتگاهی ایستاده‌ای که از یک سو به ژرفای اسطوره‌های کهن ایران می‌رسد و از سوی دیگر به تاریک‌خانه‌ی ذهن مدرن. اینجا نه فقط سینما است، بلکه آیینی است که تماشاگر را از جایگاه «بیننده» به «شاهد» و سپس به «شریک جرم» تبدیل می‌کند؛ شریک جرمی که در برابر تاریخ، حافظه، و هویت خویش مرتکب شده است.

بیضایی سینما را نه برای روایت داستان، بلکه برای احضار غایبان به کار می‌گیرد. او ارواح را برمی‌گرداند: ارواح زنان سرکوب‌شده، راویان فراموش‌شده، شاعران تبعیدشده در لایه‌های زیرین فرهنگ. در فیلم‌هایش، زمان خطی فرو می‌پاشد؛ گذشته همچون سایه‌ای سنگین بر حال می‌افتد و آینده را به گروگان می‌گیرد. «رگبار» نخستین باران نیست، بلکه طوفانی است که خاکستر حافظه را می‌شوید و چهره‌ی واقعی شهر را نمایان می‌کند؛ شهری که در آن معلم، عاشق، و انقلاب، همگی در یک لحظه‌ی متافیزیکی به هم می‌رسند و از هم می‌گسلند.

اما بیضایی بیش از هر چیز فیلسوفی است که با تصویر می‌اندیشد. در «باشو، غریبه‌ی کوچک» مرز میان «خود» و «دیگری» فرو می‌ریزد؛ جنگ نه فقط در جبهه که در زبان، در لهجه، در بدن زن شمالی و کودک جنوبی اتفاق می‌افتد. اینجا دیگر سینمای اجتماعی نیست، بلکه کندوکاوی هستی‌شناسانه در چیستی «غریبگی» است؛ غریبگی‌ای که نه تصادف که سرنوشت پارسی ماست. باشو در آغوش نایی می‌میرد و زنده می‌شود، همچون سیمرغی که از خاکستر خویش برمی‌خیزد، اما این بار خاکسترش خاک خلیج فارس و جنگ تحمیلی است.

در «مرگ یزدگرد» زمان به کلی متوقف می‌شود. دادگاه تاریخ برپا شده و ما تماشاگران، قاضی و متهم و شاهدیم. بیضایی با یک نمایشنامه‌ی تاریخی، پرسش‌های بنیادین فلسفه‌ی سیاسی را مطرح می‌کند: قدرت چیست؟ حقیقت کجاست؟ راوی کیست؟ آسیابان، زنش، دخترش، و موبدان، همه روایت خود را دارند و هیچ‌کدام دروغ نمی‌گویند؛ همه دروغ می‌گویند. این همان پارادوکس هرمنوتیکی است که بیضایی سی سال پیش از اینکه مد روز شود، به تصویر کشیده بود: حقیقت نه در بیرون، که در شکاف میان روایت‌هاست.

و «مسافران» اوج این سفر شاعرانه-فلسفی است. مرگ در آن نه پایان، که آغاز یک آیین بازگشت است. خانواده برای برپایی مراسم ترحیم به تهران می‌آیند، اما در حقیقت این مردگانند که برای دیدن زندگان بازمی‌گردند. آینه‌ها شکسته می‌شوند، عکس‌ها جان می‌گیرند، و زمان در یک لوپ ابدی گرفتار می‌شود. اینجا بیضایی به قلمرو متافیزیک ناب پا می‌گذارد: آیا مرگ پایان حضور است یا آغاز یک حضور دیگر؟ آیا ما زندگانیم که به دیدن مردگان می‌رویم یا مردگانند که ما را تماشا می‌کنند؟

سینمای بیضایی همچون شعر حافظ است؛ چندلایه، پر از ایهام، و هر بار که بازمی‌گردی، معنای تازه‌ای به تو می‌دهد. او از تعزیه، نقالی، نمایش روحوضی، و اسطوره‌های شاهنامه تغذیه می‌کند، اما هرگز نوستالژیک نمی‌شود؛ بلکه این فرم‌های کهن را به ابزاری برای نقد رادیکال زمانه تبدیل می‌کند. زن در سینمای او نه قربانی محض، که سوژه‌ای است که تاریخ را به چالش می‌کشد؛ از مهین بانوی «چشمه» تا ماه‌سلطان «شاید وقتی دیگر»، همه در جست‌وجوی نام خویش‌اند، نامی که تاریخ از آن‌ها ربوده است.

ورود به جهان بیضایی نیازمند تسلیم شدن است؛ تسلیم شدن به ریتم کند تصاویر، به سکوت‌های سنگین، به پرسش‌هایی که پاسخ ندارند. او شما را وادار می‌کند که با تاریکی درون خود روبه‌رو شوید، با تمام سانسورهایی که بر حافظه‌تان تحمیل شده، با تمام تبعیدهایی که در روح‌تان رخ داده. تماشای فیلم‌های بیضایی مثل خواندن کتابی است که هر صفحه‌اش شما را به بازنویسی زندگی‌تان دعوت می‌کند.

اینجا استاد نیست که سخن می‌گوید، تاریخ است که از زبان او فریاد می‌زند؛ اسطوره است که در قاب تصویر نفس می‌کشد؛ و تماشاگر است که در نهایت باید تصمیم بگیرد: آیا می‌خواهد همچنان در خواب غفلت بماند، یا همراه باشو، همراه مرگ یزدگرد، همراه مسافران، به سفر بی‌بازگشتی قدم بگذارد که مقصدش «خودِ حقیقی» است.به جهان بیضایی خوش آمدید؛ جایی که سینما دیگر سرگرمی نیست، بلکه نوعی عرفان تصویری است؛ عرفانی که در آن، برای رسیدن به نور، باید تا انتهای تاریکی رفت.

چریکه تارا: حماسه‌ای در قلمرو خیال و واقعیت

در میان آثار بهرام بیضایی، چریکه تارا نه تنها یک فیلم، که یک رویداد شاعرانه و فلسفی است؛ یک حماسه غریب و جادویی که در مرز باریک خیال و واقعیت می‌ایستد. این فیلم شرح مبارزه نیست، شرح عشق است و جستجو؛ جستجویی در دل تاریخ و افسانه برای یافتن خویشتن. بیضایی در این اثر، دست به کار شگفتی می‌زند و تاریخ را از قید زمان رها می‌کند، آن را به یک اسطوره زنده تبدیل می‌کند که همچنان در میان ما نفس می‌کشد.

فیلم با قدم های یک زن آغاز می‌شود: تارا. او از شهری آمده که بوی مدرنیسم و فراموشی می‌دهد، به سرزمینی باز می‌گردد که ریشه در خاک و افسانه دارد. این بازگشت نه فقط یک سفر فیزیکی، که یک سیر و سلوک معنوی است. تارا با بازگشت به خانه، به قلعه‌ای متروک و ویران، نه فقط خاطرات خود، که روح یک عصر گمشده را پیدا می‌کند. او با دیدن قلعه و وسایل قدیمی، مانند شمشیر که از خاک برآمده، گذشته خود را دوباره کشف می‌کند. این قلعه، استعاره‌ای از روح زخم‌خورده و فراموش‌شده یک ملت است که باید از نو ساخته شود.


سوسن تسلیمی در چریکه تارا

در این میان، ظهور «شیخ» که در لباس یک جنگجو ظاهر می‌شود، اوج شاعرانگی فیلم است. شیخ نه یک انسان عادی، که یک سایه، یک روح از گذشته است. او مظهر عدالت، شرافت و اصالت فراموش‌شده‌ای است که در برابر هجوم بیگانگان و فراموشی ایستادگی می‌کند. رابطه بین تارا و شیخ، یک رابطه عاشقانه زمینی نیست، یک پیوند روحانی است؛ پیوند بین گذشته و آینده، بین زن و مرد، و بین میراث و نوآوری.

بیضایی با هوشمندی تمام، مرز بین واقعیت و رویا را محو می‌کند. آیا شیخ واقعاً وجود دارد؟ آیا او تنها تجلی آرزوهای تارا برای یافتن یک حامی و قهرمان است؟ این ابهام، به فیلم عمق فلسفی می‌بخشد. شیخ می‌تواند نماد آن «آگاهی» باشد که در لحظات بحرانی به سراغ هر انسانی می‌آید و او را به مبارزه فرا می‌خواند. تارا، به عنوان نماینده نسل جدید، باید میراث این مبارزه را درک کند و ادامه دهد. شمشیر، دیگر ابزار جنگ نیست، نماد هویت و آگاهی است که باید از دست نااهلان بازپس گرفته شود.

فیلم با صحنه درگیری نهایی، به اوج خود می‌رسد. این مبارزه، نه فقط برای یک شمشیر، که برای «هویت» و «وجود» است. در نهایت، تارا شمشیر را به دست می‌آورد، اما این پیروزی به بهای از دست دادن عشق و قهرمانش، شیخ، به دست می‌آید. این تراژدی، پایان کار نیست، بلکه آغاز است. تارا اکنون خود قهرمان است، حامل میراثی که باید از آن محافظت کند.

چریکه تارا، در نگاهی کلی، یک مرثیه برای یک دوران گمشده نیست، یک سرود بیدارباش است. بیضایی با این فیلم می‌گوید که گذشته ما مرده نیست، بلکه در روح ما زنده است و باید آن را کشف کرد و به آن هویت بخشید. این فیلم شرح جستجو است، جستجوی انسان برای یافتن خود در هزارتوی تاریخ و افسانه. این یک کار شاعرانه است که فلسفه را در دل هر قاب و هر کلمه جای داده و از همین رو، تا ابد در ذهن ما زنده خواهد ماند.

غریبه و مه

«غریبه و مه» بهرام بیضایی، فیلمی‌ست که بیش از آنکه روایتگر داستانی خطی باشد، جهان‌بینی و پرسشی فلسفی را در هیئت اسطوره و تصویر پیش روی تماشاگر می‌گذارد. این فیلم همچون افسانه‌ای کهن در ساحل مه‌آلودی بی‌زمان و بی‌مکان می‌گذرد؛ جایی که غریبه‌ای از دل دریا برمی‌خیزد و با مردمان قریه‌ای گرفتار در مه روبه‌رو می‌شود. در همین رخداد ساده، جهان معنایی پیچیده‌ای نهفته است: رویارویی انسان با دیگری، با ناشناخته، با حقیقتی که از دل ابهام برمی‌آید.

مه، در سراسر فیلم، استعاره‌ای دوگانه است: از یک‌سو حجاب و پوششی است بر حقیقت، و از سوی دیگر بستری‌ست برای زایش و امکان. مه، هم مانع دیدن است و هم شرط دیدن؛ همان‌گونه که اسطوره‌ها در هاله‌ای از ابهام معنا می‌یابند. دریا نیز، در برابر روستا، همچون نیرویی ازلی و بی‌کران قرار می‌گیرد؛ یادآور ناخودآگاه جمعی، یادآور آغاز و پایان. غریبه از دل دریا می‌آید، گویی از اعماق بی‌زمانی، و حضورش همچون زخمی بر سکون روستاییان می‌افتد.

بیضایی در این اثر، داستان را نه به‌مثابه سلسله‌ای از رویدادها، که همچون آیینی اسطوره‌ای روایت می‌کند. شخصیت‌ها بیش از آنکه فرد باشند، نمودار کهن‌الگوها هستند: زنِ تنها، مردِ غریبه، کودکانِ بی‌پناه، و جماعتی که میان هراس و خشونت سرگردان‌اند. هر یک از این نقش‌ها بازتابی‌ست از سرنوشت جمعی انسان؛ سرنوشتی که در چنبره ترس از ناشناخته، در جدال میان پذیرش و طرد، شکل می‌گیرد.


پروانه معصومی و منوچهر فرید در غریبه و مه

غریبه، در حقیقت، پرسشی‌ست که جهان بر انسان می‌افکند: آیا توان پذیرش دیگری را داریم؟ آیا می‌توانیم حقیقتی را که از افق مه برمی‌خیزد، در آغوش کشیم، یا محکومیم آن را پس زنیم و در حلقه بسته عادت بمانیم؟ برخورد روستاییان با غریبه، بازتاب همین تردید ابدی‌ست: کشاکش میان میهمان‌نوازی و خشونت، میان گشودگی و حصار.

زن فیلم، نماد زمین و بستر زندگی است؛ مادری تنها که میان مرگ همسر و تولد فرزند، در جست‌وجوی معنا و پناه است. او در چهره غریبه، هم امیدی تازه می‌یابد و هم ترسی عمیق. پیوند او با غریبه، بیش از آنکه عاشقانه باشد، اسطوره‌ای‌ست: همان آغوش زمین به سوی باران، یا همان پیوند کهن میان انسان و راز. در نگاه او، مه نه مانع که راهی‌ست به سوی فهم دیگری.

اما جماعت، برخلاف او، غریبه را تهدیدی می‌بیند. و اینجاست که فیلم سویه فلسفی خود را می‌نمایاند: ترس جمعی، همواره بزرگ‌ترین مانع در برابر حقیقت است. همان‌گونه که تاریخ پر است از لحظه‌هایی که جوامع به جای پذیرش دیگری، به خشونت و طرد روی آورده‌اند. «غریبه و مه» در سطحی عمیق‌تر، بازتابی از تاریخ ایران و حتی تاریخ بشر است؛ سرگذشت جامعه‌ای که میان پذیرش تغییر و پناه بردن به سکون، دست به انتخابی تراژیک می‌زند.

بیضایی با بهره‌گیری از زبان تصویر، صحنه‌هایی می‌آفریند که چون تابلویی نمادین در ذهن می‌مانند: پیکر غریبه در میان مه، قریه‌ای که چون جزیره‌ای محصور است، کودکان که همچون آینده‌ای خاموش چشم می‌دوزند. هر قاب فیلم به شعر نزدیک است، به استعاره‌ای تصویری. اینجا سینما از سطح روایت سرگرم‌کننده فراتر می‌رود و به قلمرو اندیشه و اسطوره پای می‌نهد.

در پایان، غریبه همچون آمده‌ای که تنها ردّی به‌جا می‌گذارد، ناپدید می‌شود. او نه نجات‌بخش است و نه محکوم، بلکه آینه‌ای‌ست که حقیقت در آن رخ می‌نماید. مه دوباره همه‌چیز را دربرمی‌گیرد، اما تماشاگر می‌داند که پس از این، دیگر آن سکون پیشین ممکن نیست. مواجهه با غریبه، حتی اگر به طرد بینجامد، زخمی در حافظه جمعی برجای می‌گذارد.

«غریبه و مه» سرانجام، داستان انسان در جست‌وجوی معنای خود است؛ انسانِ گرفتار در هاله‌ای از ابهام، که حقیقت را تنها در پرتو پذیرش دیگری می‌تواند بیابد. بیضایی با این اثر، ما را به سفری اسطوره‌ای-فلسفی می‌برد تا نشان دهد که مه، همان‌قدر که پنهان‌کننده است، پرده‌ای‌ست برای تولد معنا.
این فیلم، همچون شعر، بیش از آنکه پاسخ دهد، می‌پرسد. و شاید رسالت هنر نیز همین باشد: کاشتن بذر پرسش در دل تماشاگر، تا هرکس در مهِ زندگیِ خویش، راه خویش را بجوید.

«باشو، غریبه‌ی کوچک»

«باشو، غریبه‌ی کوچک» بهرام بیضایی، نه صرفاً فیلمی داستانی، که حماسه‌ای شاعرانه درباره‌ی مواجهه‌ی انسان با دیگری‌ست؛ درباره‌ی زخمی که جنگ بر جان می‌نشاند و درمانی که تنها در آغوش پذیرش و انسانیت می‌توان یافت. فیلم در عین سادگی روایت، لایه‌هایی عمیق از فلسفه‌ی بودن و نسبت انسان با ریشه و بیگانگی را آشکار می‌کند.

باشو، کودک جنگ‌زده‌ی جنوبی، پس از نابودی خانه و خانواده‌اش، به شمال ایران می‌گریزد. او نه فقط مسافری گم‌شده در جغرافیا، که مسافری از اقلیمی به اقلیم دیگر، از زبانی به زبان دیگر، و از سرنوشتی به سرنوشتی دیگر است. او «غریبه» است؛ همان دیگری که حضورش، هم تهدیدی برای نظم عادی زندگی‌ست و هم امکانی برای زایش معنا. در سوی دیگر، «نایی» قرار دارد؛ زنِ دهاتیِ شمالی، که همسرش در جنگ است و او تنها بار زندگی و فرزندانش را به دوش می‌کشد. پیوند این دو، هسته‌ی شاعرانه‌ی فیلم را می‌سازد: دیدار دو تنهایی، دو زخم، و دو غریبه که در آغوش یکدیگر معنا می‌یابند.

فیلم از نخستین لحظات، حقیقتی فلسفی را آشکار می‌سازد: انسان نه در حصار خاک و زبان و رنگ پوست، که در همدلی و پذیرش دیگری معنا می‌شود. باشو با زبان و رفتار خود برای اهالی ده بیگانه است؛ رنگ تیره‌ی پوستش، لهجه‌اش، حتی سکوتش، همه او را «دیگری» می‌کند. اما نایی در برابر این نگاه طردکننده، صدایی دیگر می‌آورد: صدای مادرانه‌ای که فراتر از مرزهاست. او در باشو نه «بیگانه»، که «کودکی زخمی» می‌بیند. این نگاه، همان شکستن حصارهای بسته‌ی هویت است.

طبیعت در «باشو» حضوری اسطوره‌ای دارد. دشت‌های سبز شمال، باران‌های ممتد، پرندگان و حیوانات، همه همچون شخصیت‌هایی زنده عمل می‌کنند. این طبیعت، در تضاد کامل با آتش و ویرانی جنگ است که باشو از دل آن گریخته. گویی طبیعت شمال برای او دوباره زهدانی‌ست که می‌تواند در آن متولد شود. اما این تولد تنها به شرط پذیرش دیگری ممکن است. نایی با مهربانی و سرسختی خود، زمین حاصلخیزی می‌شود برای کاشتن ریشه‌های تازه در دل باشو.

فیلم به‌نحوی شاعرانه، زبان را نیز به پرسش می‌گیرد. باشو سخن می‌گوید، اما کسی زبانش را نمی‌فهمد. او حرف‌های خود را در دفترچه‌ای یادداشت می‌کند و با اشاراتی کودکانه جهانش را بیان می‌کند. این فاصله‌ی زبانی، استعاره‌ای‌ست از فاصله‌ی انسان‌ها در مواجهه با هم؛ فاصله‌ای که تنها با همدلی، نه با ترجمه‌ی لفظی، پر می‌شود. نایی بدون فهم واژه‌ها، دل باشو را می‌خواند؛ و این همان راز ارتباط انسانی‌ست: فهمی فراتر از زبان.

روستاییان در برابر باشو، واکنشی پر از هراس و تردید دارند. او را چون وصله‌ای ناجور می‌بینند؛ غریبه‌ای که می‌تواند تهدیدی باشد. اما نایی، در قامت زنی تنها، علیه این قضاوت جمعی می‌ایستد. این ایستادگی، نه فقط مادرانه، که فلسفی‌ست: انتخاب دیگری به‌جای طرد، انتخاب پذیرش به‌جای نفی. نایی با باشو پیمانی می‌بندد که از جنس خون و قوم و زبان نیست، بلکه از جنس انسانیت است.


باشو، غریبه کوچک

فیلم در لایه‌ای عمیق‌تر، نقدی بر مرزهای مصنوعی هویت نیز هست. باشو «جنوبی» است و نایی «شمالی»، اما در مواجهه‌ی آن‌ها، جغرافیا بی‌معنا می‌شود. آنچه باقی می‌ماند، پیوندی‌ست که از دل رنج و امید برمی‌خیزد. این پیوند، استعاره‌ای از ایرانِ چندفرهنگی و چندزبانی‌ست؛ سرزمینی که اگر بخواهد بماند، باید دیگری را به رسمیت بشناسد و در آغوش گیرد.

تصویر باشو در آغوش نایی، یکی از ناب‌ترین لحظه‌های سینمای بیضایی است: تصویری که همچون شعر، معنا را بی‌واسطه به جان می‌رساند. این تصویر، تصویری است از رستاخیز انسان پس از ویرانی، از باززایی پس از مرگ. گویی نایی زمین مادر است که کودک بی‌ریشه را در خود می‌پرورد و او را به جهانی تازه می‌خواند.

در پایان، «باشو، غریبه‌ی کوچک» بیش از هر چیز، دعوتی‌ست به دیدن دیگری در آینه‌ی خود. باشو می‌تواند هر کودکی باشد، هر انسانی که از جنگ، فقر یا مهاجرت گریخته و در چشم ما «غریبه» است. بیضایی با زبانی شاعرانه، یادآور می‌شود که ما نیز همواره برای دیگری «غریبه»ایم؛ و تنها از دل این همدلی متقابل است که معنای بودن پدیدار می‌شود.

این فیلم، همچون نیایشی انسانی، سرود پذیرش است در برابر طرد، سرود زندگی است در برابر مرگ. و شاید راز جاودانگی‌اش همین باشد: آن‌که ما را به یاد می‌آورد، در دل هر مه و هر جنگ، هنوز آغوشی انسانی می‌تواند مأمنی برای زنده ماندن باشد.

گفتگو با باد

«گفت‌وگو با باد»، همچون نغمه‌ای خاموش میان زمان‌ها، دعوتی‌ست به بازخوانی خاطره و نگاه دوباره به آیینی فراموش‌شده. زنی بومی، با لهجه‌ای از تهران و پوششی محلی، در خیابان‌های جزیره‌ای مدرن، ظاهر می‌شود. او در چشمان مردی که بی‌وقفه پول می‌شمارد، چشمی می‌کارد از گذشته‌ای دور؛ گذشته‌ای که فروخفته در مهِ فراموشی است. تصاویر خاطره‌ها، چون شبحی عبور می‌کنند، اما مرد همچنان در مدار امروز گرفتار است—بی‌آن‌که چیزی به یاد آورد. در پایان، او در بوتیکی مدرن همان شمارش را ادامه می‌دهد، و زن، روانه‌ی سکوی بندرگاه، تا کنار آب می‌رسد و با باد گفتگو می‌کند، اما باز هم پاسخی نیست جز سکوتِ بی‌صدای دریا.

در متن فلسفی‌-شاعرانۀ این فیلم کوتاه، مرد نمادی‌ست از انسان مدرن در برزخ تغییر؛ کسی که در مصرف و سود، در محاسبه و معامله، محصور شده و دیگر نمی‌بیند، نمی‌خواند؛ حتی گذشته‌ی نزدیک خود را. در برابرش زن، سمبل خاطره، تاریخ و هویت است: او با شمایلی محلی، از جهانی سخن می‌گوید که دیگر نیست، اما در نگاهش امیدی برای بازآفرینی هست. این تکرار سکوت و فراموشی، تقابل دو مفهوم بنیادین را برجسته می‌کند: فراموشی در برابر یادآوری، سکون در برابر امکانی برای باززایی.

باد، در معنای نمادین، حاکی از نفسی از گذشته، از نسیمی که در سینه‌ی مردگی دوباره باد می‌زند، اما آیا کسی هست تا بشنود؟ زن، به نمادی از وجدان تاریخی، به لب آب می‌رسد—جایی که باد با دریا پیوند می‌خورد، نمادی از حافظه‌ی جمعی و ذهنی که در دل آب‌ها خوابیده است. گفتگو با باد، یعنی صحبت با آن یاد ناخودآگاه و فراموش‌شده‌ای که در ناپیدایی ریشه دوانده است.

کیش، جزیره‌ای که فیلم در آن ساخته شده، افزون بر زمینی‌بودن، نمادی‌ست از جزیره‌های فرهنگی در ایران معاصر؛ جزیره‌هایی که فرهنگ بومی‌شان در زیر خرده‌فرهنگ‌های توریستی مدرن خاک شده‌اند. مرد نماد خلاقی است که خفته؛ زن، بازمانده‌ی آگاهی و حافظه‌ای‌ست که هنوز می‌خواهد نام‌ها را به یاد آورد، ریشه‌ها را بشناسد، پیوندها را زنده کند. ﴿بیضایی در نامه‌ای گفته بود که جزیره دارد خودکشی فرهنگی می‌کند: فقیر شدن فرهنگ بومی و جایگزینی‌اش با اقتصاد دلالی﴾

فضای فیلم، در سکوها، بازارها، و نمایی ناتورالیستی اما تلخ، نمودی‌ست از تفاوت بین بودن و زیستن. مرد، همچون دکمه‌ای بازنشده در کالای مصرف، ادامه می‌دهد؛ زن اما به سوی دریا می‌رود، وارث خاطره‌ای است که به گفتگو با باد، یعنی با چیزی‌ست که شنیده نمی‌شود، اما می‌داند هست.
قاب پایان، زن تنها بر سکویی که به سوی دریا باز می‌شود، قطعه‌ای از شعری‌ست بصری: نیایشِ برهم‌زدن سکوت. او در مرزِ شناورِ زمین و آب، زمین و آسمان، گذشته و حال است. پرسش فیلم این است: آیا باد از یادها چیز به یاد دارد؟ آیا خاطرات فراموش‌شده می‌توانند تکرار شوند؟ و آیا امید هست برای بازخوانی آیین‌هایی که نادیده گرفته شده‌اند؟

«گفت‌وگو با باد» نه پاسخ می‌دهد، که می‌پرسد: آیا ما هنوز قادر هستیم یاد بیاوریم؟ آیا هنوز می‌توان به گفتگو نشست با بادی که پیچیده در مرکب سکوت تاریخ است؟ آیا جزیره‌های فرهنگی ما هنوز زنده‌اند یا خشکیده‌اند؟ فیلم، در همین کشاکش، و در سکوتی اندیشمندانه، مخاطب را به شعر می‌خواند؛ شعری از زیستن و فراموشی، فرهنگ و سکون.

مسافران

«مسافران» بهرام بیضایی، فیلمی است که در سطح روایت ساده‌اش از یک سفر خانوادگی و مرگ ناگهانی در مسیر بازمی‌گوید، اما در لایه‌های زیرین، به سرنوشت انسان ایرانی و نسبت او با سنت، مرگ، و استمرار زندگی می‌پردازد. این فیلم، بیش از آنکه داستانی باشد، آیینی‌ست؛ آیینی برای به یاد آوردن اینکه زندگی همواره در گفت‌وگویی پنهان با مرگ پیش می‌رود.

داستان از جاده آغاز می‌شود: خانواده‌ای در راه بازگشت به تهران، در سانحه‌ای رانندگی، همه از میان می‌روند. در خانه، خویشاوندان در انتظارند تا جشن و شادی را با آمدن این مسافران کامل کنند. اما آنچه می‌رسد، نه شادی، که خبر مرگ است. با این‌حال، بیضایی روایت را در همان لحظه متوقف نمی‌کند؛ او این مرگ را به آیینی نمایشی بدل می‌سازد، جایی که مرز میان زنده و مرده، میان خواب و بیداری، و میان حضور و غیاب، به بازی گرفته می‌شود.

در لایه‌ی فلسفی، فیلم پرسش بنیادین انسان را بازمی‌گوید: نسبت ما با مرگ چیست؟ آیا مرگ پایان است، یا بخشی از چرخه‌ای بی‌انتها؟ «مسافران» در دل خود پاسخ روشنی ندارد، اما آیینی می‌آفریند که در آن مرگ نه نابودی، که دگرگونی است؛ نه پایان، که تغییری در شکل حضور. مرگ مسافران، به حضورشان در حافظه‌ی بازماندگان بدل می‌شود. بیضایی در اینجا، میراث‌دار سنت‌های آیینی ایران است: همان‌گونه که در تعزیه یا سوگواره‌ها، مردگان همچنان در میان زندگان سخن می‌گویند، در «مسافران» نیز مرگ تنها تغییر صحنه است، نه خاموشی مطلق.

زنان فیلم، نقشی محوری دارند. مادر، عمه، و دیگر زنانی که در خانه گرد آمده‌اند، بار اصلی روایت را بر دوش می‌کشند. آنان هستند که خبر مرگ را می‌شنوند، باور نمی‌کنند، به سوگواری می‌نشینند و در نهایت، آیینی می‌سازند که پیوندشان با مسافران از دست‌رفته را حفظ کند. حضور پررنگ زنان، به‌نوعی بازآفرینی جایگاه آیینی زن در فرهنگ ایرانی است؛ زن به‌عنوان حافظ حافظه و نگاهبان پیوند با گذشته. بیضایی، همواره در آثارش، زن را نیرویی می‌نمایاند که در برابر فراموشی و انکار می‌ایستد؛ در «مسافران» نیز چنین است: زن، نگهبان خاطره و آیین است.

خانه‌ای که در آن داستان رخ می‌دهد، خود استعاره‌ای از جهان است؛ مکانی پر از حضور و غیاب، پر از اشباح و صداها. هر اتاقش گویی دروازه‌ای به زمانی دیگر است. جایی که مرگ‌زدگان همچنان در کنار زندگان‌اند، و شادی و عزا هم‌زمان جریان دارد. این خانه، همچون صحنه‌ی تئاتر، بستری است برای اجرای آیین، برای نشان دادن اینکه واقعیت و خیال، گذشته و حال، همواره در هم تنیده‌اند.

پیام فلسفی «مسافران» را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: انسان تنها با آیین و حافظه می‌تواند با مرگ کنار بیاید. مرگ در این فیلم، وحشتی مطلق نیست، زیرا آیین و روایت، حضور مردگان را در حافظه‌ی زندگان زنده نگه می‌دارد. بیضایی نشان می‌دهد که فرهنگ، خود تلاشی است برای غلبه بر فراموشی و فنا؛ و هر آیین، هر جمع شدن و هر بازگویی، کوششی است برای ادامه دادنِ زندگی در دل تاریکی.

در پایان فیلم، تماشاگر نه تنها با فقدان، که با نوعی آرامش آیینی روبه‌رو می‌شود. مرگ مسافران، به شکلی تراژیک پذیرفته می‌شود، اما در همان پذیرش، امکان تازه‌ای برای زندگی نمایان می‌گردد. ما درمی‌یابیم که سفر انسان هرگز متوقف نمی‌شود؛ مسافران، حتی پس از مرگ، همچنان مسافرند؛ سفرشان از جاده به حافظه، از حضور جسمانی به حضور نمادین ادامه دارد.

از این منظر، «مسافران» تنها فیلمی درباره‌ی یک حادثه‌ی خانوادگی نیست؛ تمثیلی است از تاریخ ما. تاریخ ملتی که بارها با مرگ و ویرانی روبه‌رو شده، اما همواره از راه آیین‌ها و روایت‌ها توانسته است به زندگی ادامه دهد. همان‌طور که بیضایی خود باور داشت، فرهنگ ایران، فرهنگی آیینی است؛ فرهنگی که با روایت‌های نمایشی و اسطوره‌ای، مرگ را بدل به حضور می‌کند.

«مسافران» در نهایت سرودی است برای تداوم؛ سرودی که می‌گوید زندگی و مرگ، همچون دو روی یک سکه، در هم تنیده‌اند. اگر آیین و یاد نباشد، مرگ همه‌چیز را می‌بلعد؛ اما اگر آیین زنده بماند، حتی مرگ نیز نمی‌تواند پایان باشد. این پیام فلسفی اثر است: ما تنها تا آن‌جا می‌میریم که فراموش می‌شویم؛ و تا وقتی که یاد و روایت زنده‌اند، مسافران نیز زنده‌اند.

کلاغ

«کلاغ» (۱۳۵۶) یکی از تلخ‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین آثار بهرام بیضایی است؛ فیلمی که پیش از انقلاب ساخته شد، اما پرسش‌هایش چنان بنیادین‌اند که هنوز هم تازه می‌نمایند. این فیلم بیش از آنکه یک داستان ساده باشد، سفری درونی است به اعماق ذهن و حافظه، سفری میان واقعیت و خیال، میان گذشته و حال، و در نهایت، میان بودن و نبودن. «کلاغ» به ظاهر داستان زنی به نام هما را بازمی‌گوید که در جست‌وجوی فرزندی گمشده به سفری پراضطراب می‌رود؛ اما در عمق، تمثیلی‌ست از انسان معاصر ایرانی، گرفتار در هزارتوی خاطرات و رویاها، ناتوان از یافتن حقیقت در جهانی پوشیده از سایه‌ها.

فیلم با فضایی مه‌آلود آغاز می‌شود؛ مهی که نه فقط وضعیت بصری صحنه‌ها، که استعاره‌ای از ذهنیت آدم‌هاست: ذهنی پر از ابهام، پر از خاطرات نیمه‌جان، پر از پرسش‌های بی‌پاسخ. در این مه، هما به دنبال گمشده‌ای است که شاید وجود خارجی نداشته باشد، یا اگر داشته، دیگر بازگشتنی نیست. این جست‌وجو، همان جست‌وجوی جاودانه‌ی انسان برای یافتن معنایی در زندگی است: معنایی که همیشه در افق پنهان است و هرگز به تمامی آشکار نمی‌شود.

کلاغ در عنوان فیلم، استعاره‌ای محوری است. کلاغ در فرهنگ ایرانی همواره موجودی میان‌مرزی بوده: نه به زیبایی پرندگان آوازخوان است و نه به وحشتناکی جانوران شکاری؛ او پیام‌آور ویرانی و مرگ، و در عین حال، نشانه‌ی سرسختی و بقاست. در فیلم، کلاغ همان گذشته‌ای است که رها نمی‌شود؛ همچون صدایی سیاه بالای سر که پیوسته پرواز می‌کند و ما را به یاد فقدان‌ها می‌اندازد. کلاغ، نماد حافظه‌ای است که آرام نمی‌گذارد، حافظه‌ای که هرچه بیشتر بخواهیم انکارش کنیم، با صدایی بلندتر در ذهن‌مان قارقار می‌کند.

بیضایی در «کلاغ» پرسشی بنیادین طرح می‌کند: آیا می‌توان از گذشته گریخت؟ هما در جست‌وجوی فرزند، در واقع در جست‌وجوی خودِ گمشده‌اش است. اما گذشته، در هر کوچه و خیابان، در هر تصویر و خاطره، او را احاطه کرده است. اینجا گذشته همچون شبحی است که همواره حاضر است؛ مرگی است که در دل زندگی جریان دارد. در لایه‌ای فلسفی‌تر، فیلم می‌گوید: انسان محکوم به حافظه است. ما همان خاطرات‌مان هستیم، و حتی اگر بخواهیم، نمی‌توانیم از آن‌ها بگریزیم.

فیلم ساختاری تکه‌تکه دارد؛ پر از فلاش‌بک، رؤیا، و تصویرهای گسسته. این گسست نه صرفاً شگردی فرمی، بلکه بیانگر وضعیت انسان مدرن است: زیستن در جهانی بی‌انسجام، جهانی که گذشته و حالش درهم تنیده‌اند و امکان یافتن حقیقتی واحد از میان آن‌ها محال است. حقیقت در «کلاغ» همیشه گریزان است؛ همانند فرزندی که جست‌وجو می‌شود اما یافتنی نیست. و این گریزش، خود بخشی از پیام فلسفی فیلم است: حقیقت مطلق دسترس‌ناپذیر است؛ تنها با تکه‌هایی از خاطره و خیال باید زیست.


پروانه معصومی در فیلم کلاغ ساخته بهرام بیضایی

نقش زنان در فیلم ــ هما در مرکز و دیگر زنان پیرامون او ــ نشان‌دهنده‌ی جایگاه حافظان حافظه است. بیضایی بارها در آثارش زن را به‌عنوان نگهبان خاطره و پیوند با گذشته تصویر کرده. در «کلاغ» نیز هما کسی است که بار خاطره را به دوش می‌کشد؛ جست‌وجوی او جست‌وجوی جمعی است، جست‌وجوی نسلی است که گم‌گشته‌ی خود را از دل تاریخ می‌جوید.

فضای شهری فیلم نیز استعاری است: تهران دهه‌ی ۵۰، با خیابان‌های خاکستری، دیوارهای بلند و معماری بی‌روح، خود بدل به نمادی از ذهنیتی خسته و گم‌گشته می‌شود. شهر نه پناه است و نه مقصد، بلکه هزارتویی است که شخصیت را در خود می‌بلعد. این شهر تصویری است از جامعه‌ای که در آستانه‌ی تغییرات بزرگ تاریخی ایستاده، اما هنوز گرفتار سایه‌های گذشته است.

پیام فلسفی «کلاغ» در نهایت، تلخ و در عین حال بیدارکننده است: ما زندانیان حافظه‌ایم. گذشته نه تنها پشت سر ما نیست، بلکه در هر لحظه در ما حضور دارد، در نگاه‌ها و انتخاب‌ها، در اضطراب‌ها و رؤیاها. فرار از آن ممکن نیست؛ تنها می‌توان آموخت با آن زیست. هما در پایان، پاسخی نمی‌یابد؛ اما همین نایافتن، خود حقیقت است: حقیقتی که می‌گوید جست‌وجو پایان ندارد، و زندگی چیزی جز همین جست‌وجوی بی‌پایان نیست.
«کلاغ» همچون شعری تاریک است، شعری درباره‌ی حافظه و گمگشتگی. فیلمی که از دل ایران دهه‌ی ۵۰ برآمد، اما پرسش‌هایش جهانی‌اند: آیا انسان می‌تواند گذشته‌ی خویش را پشت سر بگذارد؟ یا محکوم است تا ابد با کلاغ‌های حافظه در کنار خویش زندگی کند؟ بیضایی پاسخی نمی‌دهد؛ تنها آینه‌ای پیش روی ما می‌گذارد تا در پرواز کلاغ، پژواک جست‌وجوی خود را بشنویم.

اگر «کلاغ» (۱۳۵۶) را از منظر نقد تکوینی بخوانیم، یعنی بخواهیم بپرسیم این فیلمنامه و فیلم در چه زمینه‌های سیاسی ـ تاریخی و اجتماعی نوشته و ساخته شده، به لایه‌های مهمی از وضعیت ایران در میانه‌ی دهه‌ی ۵۰ می‌رسیم. در واقع، «کلاغ» بیش از آنکه فقط قصه‌ی زنی در جست‌وجوی فرزند باشد، بازتاب یک جامعه‌ی در حال گسست است. ایران در دهه‌ی ۵۰: سال‌های پایانی حکومت پهلوی با رشد درآمد نفتی، مدرنیزاسیون شتابزده و گسترش شهرنشینی همراه بود. اما در پشت این ظاهر پر زرق‌وبرق، نوعی بحران هویت و بی‌اعتمادی اجتماعی وجود داشت. مردم در میان سنت و مدرنیته سرگردان بودند، و گذشته‌ی تاریخی ـ فرهنگی به حاشیه رانده می‌شد. این احساس بی‌ریشگی، مستقیماً در «کلاغ» دیده می‌شود: شخصیت‌ها در مه و هزارتویی از خاطره و فراموشی پرسه می‌زنند. در سال‌های پیش از انقلاب، بسیاری از روشنفکران و هنرمندان زیر فشار شدید دستگاه سیاسی بودند. فضای بی‌اعتمادی، حذف و اختناق، باعث شد که سینماگران برای بیان خود به زبان نمادین و استعاری روی بیاورند. «کلاغ» محصول همین فضاست: جست‌وجوی هما برای فرزندی گمشده در حقیقت جست‌وجوی نسلی است برای حقیقتی سرکوب‌شده. کلاغ در سال ۵۶ ساخته شد، تنها یک‌سال پیش از انقلاب ۵۷. فضای جامعه پر بود از اعتراض‌های پنهان، نارضایتی‌های انباشته، و حس گمگشتگی. فیلم بیضایی دقیقاً در این بستر معنا می‌گیرد: جامعه‌ای که نمی‌داند به کجا می‌رود، گذشته‌اش را فراموش کرده، آینده‌اش مبهم است، و در مه روانی ـ اجتماعی سرگردان است. با سرعت گرفتن شهرنشینی و مدرنیزاسیون، بسیاری از عناصر فرهنگی و آیینی ایران به حاشیه رانده شد. مردم در میان سنت و مدرنیته شکاف خورده بودند. هما در فیلم، زنی است که گذشته‌اش را گم کرده و در جست‌وجوی آن است؛ این استعاره‌ای از جامعه‌ای‌ست که ریشه‌های خود را از دست داده و می‌خواهد بداند «ما کیستیم؟».

دهه‌ی ۵۰ دوران شکوفایی سینمای متفاوت ایران بود؛ سینمایی که با نمادگرایی و فرم شاعرانه به مسائل اجتماعی ـ تاریخی واکنش نشان می‌داد. «کلاغ» از شاخص‌ترین نمونه‌های این جریان است: سینمایی که نمی‌تواند واقعیت را مستقیم بگوید، پس در قالب استعاره و شعر آن را می‌پرورد. بیضایی در بستر فرهنگی آن زمان، کوشید با رجوع به اسطوره و آیین، ریشه‌های فراموش‌شده‌ی ایرانی را دوباره زنده کند. «کلاغ» در همین راستاست: تلاشی برای بیان اینکه گذشته را نمی‌توان حذف کرد، چرا که همچون پرنده‌ای سیاه همواره بالای سر ما پرواز می‌کند.

«کلاغ» محصول جامعه‌ای است در آستانه‌ی تغییر:
از نظر سیاسی، جامعه زیر فشار اختناق و سانسور، پر از نارضایتی پنهان بود.از نظر اجتماعی، مدرنیزاسیون شتابزده بحران هویت و بی‌ریشگی ایجاد کرده بود.از نظر فرهنگی، شکاف میان سنت و مدرنیته ذهنیت جمعی را دچار آشوب کرده بود.

بیضایی در چنین فضایی فیلمنامه‌ی «کلاغ» را نوشت: استعاره‌ای از نسلی که گمشده‌ی خویش را می‌جوید، اما در مه تاریخ و حافظه سرگردان است. کلاغ، نماد حافظه‌ای است که نمی‌گذارد جامعه از گذشته‌اش بگریزد، هرچند آن گذشته در هاله‌ای از فراموشی و اضطراب پوشیده باشد.

کلاغ در ادبیات ایران و جهان حضوری ماندگار دارد؛ پرنده‌ای که همواره در آستانه‌ی میان‌مرزی‌ها ایستاده است: میان زندگی و مرگ، میان پیام و شوم‌نشانی، میان حافظه و فراموشی. اگر بخواهم به عنوان یک استاد ادبیات به این استعاره بپردازم، باید بگویم «کلاغ» یکی از آرکیتایپ‌های پرنده‌ای در فرهنگ‌هاست که بار معنایی پیچیده‌ای دارد.

رگبار

«رگبار» بهرام بیضایی، فیلمی است که با ضرباهنگی شاعرانه و فضایی فلسفی، خوانشی از تاریخ و تراژدی انسان ایرانی را پیش چشم می‌گذارد. داستان فیلم در سطح روایت، درباره‌ی روابط انسانی، عشق و خیانت، و برخورد سنت و مدرنیته است؛ اما در لایه‌ی عمیق‌تر، به بازتاب بازی نیروهای تاریخی و اخلاقی در سرنوشت انسان‌ها می‌پردازد. «رگبار» نه تنها نام یک اتفاق جوی نیست، بلکه نمادی‌ست از آن باران خشونت و ناکامی که بر زندگی انسان‌ها فرو می‌بارد و نمی‌گذارد زمین آرام گیرد.

فیلم با نمایی از شهری مه‌آلود و خیابان‌هایی خالی آغاز می‌شود؛ جایی که هر شخصیت در جست‌وجوی چیزی‌ست که یا از دست رفته، یا هیچ‌گاه به دست نیامده است. شخصیت‌های فیلم درگیر رگباری از کشمکش‌های درونی و بیرونی‌اند: عشق و خیانت، امید و یأس، وفاداری و خیانت. این تضادها نمادی از وضعیت انسان معاصر است؛ انسانی که در گرداب نیروهای تاریخی و اجتماعی گرفتار آمده و نمی‌تواند مسیر خود را به آرامی بیابد.

بیضایی در «رگبار» از زمان و مکان به شکل استعاری استفاده می‌کند. باران مداوم، خیابان‌های خالی، سایه‌های بلند ساختمان‌ها و صداهای خفه‌ی محیط، همگی استعاره‌هایی‌اند از تاریخ ایران و فشارهای اجتماعی بر انسان‌ها. رگبار، نماد تراژدی‌ای است که همواره در زندگی جاری است و حتی اگر لحظه‌ای فروکش کند، نشانه‌های آن همچنان باقی می‌مانند. این باران مداوم، همان فشار اخلاقی، اجتماعی و تاریخی است که شخصیت‌ها نمی‌توانند از آن فرار کنند.

پیام فلسفی فیلم حول محور تضاد میان آزادی فردی و فشار جمعی شکل می‌گیرد. شخصیت‌ها در تلاش برای یافتن هویت و تحقق آرمان‌های خود هستند، اما این تلاش همواره با موانع بیرونی و داخلی مواجه است. بیضایی نشان می‌دهد که انسان هرچقدر هم که بخواهد آزاد باشد، تحت تأثیر نیروهایی است که از او مستقل‌اند: تاریخ، جامعه، اخلاقیات، و گاه خود ضمیر ناخودآگاهش.

یکی از عناصر کلیدی فیلم، نقش روابط انسانی است. خیانت‌ها، سوءتفاهم‌ها و تضادها، همگی استعاره‌ای از بحران اعتماد در جامعه‌اند. شخصیت‌ها، حتی در روابط عاشقانه، نمی‌توانند به یکدیگر تکیه کنند؛ چرا که جامعه‌ای پر از رگبارهای پنهان، امکان وفاداری و صلح را از آنان گرفته است. این نگاه، همان پرسش فلسفی است که بیضایی در همه آثارش طرح می‌کند: چگونه می‌توان در جهانی پر از خشونت و بی‌اعتمادی، معنا و ارزش یافت؟


پرویز فنی‌زاده و پروانه معصومی در فیلم رگبار

فضای بصری و موسیقی فیلم، نیز با لحن شاعرانه همراه شده‌اند. هر نما، هر سایه، و هر حرکت دوربین، به تداعی تنهایی، اضطراب و انتظار می‌انجامد. این شیوه، تجربه‌ی تماشاگر را به نوعی سفر درونی بدل می‌کند: سفری که در آن نه تنها حوادث بیرونی، بلکه کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها نیز محسوس می‌شوند. رگبار، هم در معنای واقعی و هم استعاری، تماشاگر را با حس غرق شدن در تاریخ و تراژدی انسانی روبه‌رو می‌سازد.

فیلم همچنین به مسئله حافظه و گذشته می‌پردازد. گذشته‌ی شخصیت‌ها، خاطرات و شکست‌های پیشین، همچون قطرات باران بر سر زندگی جاری فرو می‌ریزد و مانع حرکت آزادانه‌ی آن‌ها می‌شود. بیضایی نشان می‌دهد که انسان نمی‌تواند گذشته را نادیده بگیرد؛ حتی وقتی تلاش می‌کند فراموش کند، آن گذشته به شکل رگباری مداوم بازمی‌گردد و در زندگی او اثر می‌گذارد.

پیام فلسفی نهایی «رگبار» را می‌توان چنین خلاصه کرد: انسان در دنیای پر از فشار، تضاد و بی‌اعتمادی محکوم به تحمل بار تاریخی و اجتماعی است. زندگی مانند رگباری است که گاه آرام می‌گیرد، اما هیچ‌گاه به طور کامل متوقف نمی‌شود. در این میان، تنها کسانی می‌توانند سرپا بمانند که با تاریخ و گذشته روبه‌رو شوند، و معنای زندگی را در پذیرش تضادها و ادامه مسیر بیابند.

به این ترتیب، «رگبار» نه فقط فیلمی درباره‌ی یک حادثه یا روابط انسانی است، بلکه تصویری شاعرانه و فلسفی از تراژدی انسان در تاریخ و اجتماع ارائه می‌دهد. هر قطره‌ی باران، هر سایه و هر رگبار، یادآور این است که زندگی، تاریخ و اخلاق، همچون نیروهایی طبیعی و اجتناب‌ناپذیر، بر سر انسان فرو می‌آیند؛ و تنها با پذیرش آن‌ها می‌توان مسیر خود را یافت و معنا آفرید.

باید توجه کنیم که مه، در تمام سنت‌های ادبی، به‌عنوان نمادی چندلایه ظهور یافته: هم پوشاننده و پنهان‌کننده، هم آستانه‌ای میان جهان‌ها، و هم واسطه‌ای میان ذهن و واقعیت. مه در ادبیات، نه صرفاً پدیده‌ای طبیعی، بلکه ابزاری شاعرانه و فلسفی است که نویسنده و شاعر برای بیان ابهام، سردرگمی، و فضای میان واقعیت و خیال از آن بهره می‌گیرد. مه در آثار نویسندگانی مانند برام استوکر یا ماری شلی، محیطی وهم‌انگیز می‌آفریند، جایی که واقعیت و خیال درهم می‌آمیزند. مه نمادی است از ابهام، ترس و محدودیت دیدگاه انسانی. در اسطوره‌های اسکاندیناوی، مه میان زمین و دنیای خدایان، میان دنیای زنده‌ها و مردگان، وسیله‌ای برای عبور و انتقال است. مه همانند دروازه‌ای است که تنها با شهود یا شناخت خاص می‌توان از آن عبور کرد. شاعرانی چون ریمبو و مالارمه از مه برای تصویرسازی وضعیت ذهنی و روانی استفاده کرده‌اند؛ مه نمادی از حالت‌های ابهام‌آمیز ذهن و محدودیت ادراک انسان است، همانطور که در شعر نو فارسی هم مشاهده می‌کنیم. به این ترتیب، مه نه فقط پدیده‌ای طبیعی، بلکه نشانه‌ای شاعرانه و فلسفی است که به نویسنده و فیلمساز امکان می‌دهد اضطراب، ابهام و گذر تاریخی انسان را تصویر کند. بیضایی با این استعاره، پیوندی ژرف میان ادبیات کلاسیک و مدرن ایران و جهان برقرار کرده و مه را به زبان بصری و نمادین سینما تبدیل کرده است.

سگ کشی

«سگ‌کُشی» بهرام بیضایی، یکی از تلخ‌ترین و در عین حال بیدارکننده‌ترین آینه‌هایی است که سینمای ایران در برابر ما نهاده است. فیلمی‌ست درباره‌ی بازگشت، درباره‌ی رو‌به‌رو شدن با حقیقتی عریان، و درباره‌ی فروپاشی ارزش‌ها در جامعه‌ای که طمع و خشونت، چهره‌ی انسان را پوشانده است. در سطح روایت، داستان «گلرخ» است؛ زنی که پس از سال‌ها غربت به ایران بازمی‌گردد تا همراه همسرش، عدالت‌خواهی شکست‌خورده، راهی برای زندگی بیابد. اما هرچه بیشتر می‌کاود، بیشتر درمی‌یابد که در این خاک، سگ‌کشی در جریان است: دریدنِ دیگری برای بقا.

فیلم از همان آغاز، لحنی اسطوره‌ای دارد. بیضایی بار دیگر تاریخ و اکنون را در هم می‌تند تا به جوهره‌ای فلسفی برسد. گلرخ، همچون مسافری از بیرون، در برابر جهانی قرار می‌گیرد که روابطش بر بی‌اعتمادی، خیانت و خشونت بنا شده. او «غریبه» است، نه از حیث جغرافیا، بلکه از حیث روحی: او هنوز به امکان عدالت و انسانیت باور دارد، اما دنیای پیرامونش تنها منطق بقا به هر قیمت را می‌شناسد. این تضاد، شالوده‌ی تراژیک فیلم را می‌سازد.

عنوان فیلم، «سگ‌کُشی»، خود استعاره‌ای تکان‌دهنده است. سگ در فرهنگ ایرانی همواره موجودی مرزی بوده است: از یک‌سو نماد وفاداری و نگهبانی، و از سوی دیگر موجودی نجس شمرده‌شده. کشتن سگ، یعنی کشتن وفاداری، کشتن حافظان مرز، کشتن امکان اعتماد. در فیلم، جامعه‌ای را می‌بینیم که برای بقا، خوی درندگی یافته و همه بر همه می‌تازند. این‌جا دیگر نه قانون کارگر است، نه اخلاق؛ تنها قانونی که می‌ماند، قانون دریدن است.

پیام فلسفی اثر در این پرسش خلاصه می‌شود: وقتی اعتماد و وفاداری در جامعه بمیرد، آیا چیزی از انسان باقی می‌ماند؟ «سگ‌کُشی» تصویری از فروپاشی معنای «دیگری» است. دیگری نه همسایه است و نه هم‌پیمان، بلکه طعمه‌ای‌ست که باید بلعیده شود. در چنین جهانی، حتی عدالت‌خواهان نیز به قربانی بدل می‌شوند، چرا که عدالت در جایی که همه چیز کالا شده، بی‌معناست.

گلرخ در این میانه همچون آینه‌ای عمل می‌کند. او با چشمان خویش، زشتی‌ها و دریدگی‌ها را به ما می‌نمایاند. نگاه او، نگاه کسی است که هنوز به امکان معنا باور دارد؛ اما هر قدمی که در این سفر برمی‌دارد، بیشتر با حقیقت تلخ فروپاشی روبه‌رو می‌شود. بازگشت او، در حقیقت، بازگشت وجدان به صحنه‌ای است که سال‌ها فراموش شده بود. اما وجدان نیز در این میدان، تنها می‌ماند.

«سگ‌کُشی» از یک‌سو روایت شخصی یک شکست است، و از سوی دیگر تمثیلی تاریخی از روزگار معاصر ایران. جامعه‌ای که در آن آرمان‌های عدالت‌خواهانه شکست خورده، اعتماد اجتماعی فرو ریخته، و هرکس برای نجات خویش دیگری را قربانی می‌کند. فیلم می‌گوید: این همان سگ‌کشی است. و خطرناک‌ترین بخش ماجرا آن است که این خشونت، عادی شده، تبدیل به قاعده‌ای نانوشته که همه پذیرفته‌اند.

بیضایی با زبان تصویری خود، این فضای بی‌اعتمادی را ملموس می‌سازد: خیابان‌های سرد و بی‌روح، خانه‌هایی که پر از سکوت و سایه‌اند، و نگاه‌هایی که همه چیزی را پنهان می‌کنند. در این جهان، هیچ نگاه صادقی نیست جز نگاه گلرخ. اوست که همچون پرسشگری فیلسوف، از دل این تاریکی حقیقت را می‌کاود. و این حقیقت چیزی جز مرگ ارزش‌ها نیست.

پیام نهایی فیلم، تلخ اما رهایی‌بخش است: ما تنها با اعتراف به این حقیقت می‌توانیم دوباره معنایی برای بودن بیابیم. انکار فروپاشی، تنها آن را عمیق‌تر می‌کند. اما دیدن، هرچند دردناک، نخستین گام برای امکان تغییر است. بیضایی با «سگ‌کُشی» ما را وادار می‌کند در آینه‌ی جامعه نگاه کنیم؛ بپرسیم کجا وفاداری‌هایمان را کشته‌ایم، کجا به جای همبستگی، دیگری را طعمه کرده‌ایم.

از همین روست که «سگ‌کُشی» صرفاً فیلمی اجتماعی نیست، بلکه بیانیه‌ای فلسفی است درباره‌ی ذات انسان و سرنوشت او در شرایط بحرانی. این اثر هشدار می‌دهد که اگر وفاداری و اعتماد قربانی شود، جامعه به جنگلی بدل خواهد شد که در آن انسان‌ها از هم جز لاشه‌ای باقی نمی‌گذارند. تنها راه برون‌رفت، بازگشت به همان چیزی است که کشته‌ایم: بازگشت به وفاداری، به اعتماد، به امکان دیگری.
در پایان، «سگ‌کُشی» فیلمی است درباره‌ی مرگِ انسان در دل جامعه‌ی بی‌اعتماد؛ اما همزمان، فراخوانی است برای باززنده کردن آنچه از دست داده‌ایم. پیامی‌ست که می‌گوید: اگر نخواهیم دوباره سگ‌ها را بکشیم، باید نخست بار دیگر انسان بودن را بیاموزیم.

اگر بخواهیم «سگ‌کُشی» بهرام بیضایی را از منظر نقد تکوینی (genetic criticism) بررسی کنیم، یعنی به زمینه‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی‌ای بنگریم که به شکل‌گیری متن و فیلم‌نامه انجامیده، باید لایه‌های متعدد دهه‌های ۶۰ و ۷۰ ایران را در نظر بگیریم. در این نگاه، متن صرفاً حاصل خیال شاعرانه‌ی نویسنده نیست، بلکه زاییده‌ی یک بستر تاریخی-اجتماعی است که نویسنده در آن زیسته و واکنش به آن نشان داده است.

انقلاب با خود آرمان‌های عدالت‌خواهانه، آزادی و همبستگی آورد. اما خیلی زود این آرمان‌ها با واقعیت‌های سختِ حذف، خشونت و محدودیت‌های سیاسی برخورد کرد. در این گذار، بسیاری از نیروهای اجتماعی و روشنفکران دچار سرخوردگی شدند. این تجربه‌ی تلخ ــ فروپاشی آرمان عدالت ــ به بستر فلسفی «سگ‌کُشی» بدل شد؛ جایی که بیضایی می‌پرسد: وقتی عدالت‌خواهان شکست می‌خورند، جامعه به کدام منطق روی می‌آورد؟

جنگ هشت‌ساله نه فقط ویرانی اقتصادی و انسانی آورد، بلکه جامعه را در حالت اضطراری، امنیتی و خشن نگاه داشت. پایان جنگ نیز به جای بازسازی ارزش‌های مشترک، به بازتوزیع منافع، رانت و فساد ساختاری انجامید. فیلم «سگ‌کُشی» بازتاب مستقیم همین دورۀ پساجنگ است: جامعه‌ای که در آن طمع و بقا جای همبستگی و اعتماد را گرفته.

در دوران سازندگی، ایران وارد فاز اقتصاد آزاد شد. خصوصی‌سازی، رشد سوداگری، و افزایش فاصله‌ی طبقاتی، جامعه‌ای دوپاره ساخت: از یک‌سو طبقه‌ای نوکیسه و از سوی دیگر مردمی فرسوده از فشار. در چنین فضایی، «سگ‌کُشی» تصویری از جامعه‌ای است که دیگر قانون رسمی یا اخلاق سنتی جوابگو نیست و تنها قاعده‌ی حاکم «بقا»ست، آن هم به بهای دریدن دیگری.

در دهه‌ی ۷۰، تجربه‌ی فساد، رانت و خشونت‌های پنهان، حس بی‌اعتمادی گسترده‌ای در میان مردم ایجاد کرده بود. در فیلم، شخصیت‌ها نمی‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند؛ خیانت، دروغ و معامله جای دوستی و وفاداری را گرفته. این همان بازتاب اجتماعی فضایی است که بیضایی در آن می‌زیست.

پس از انقلاب و جنگ، بسیاری از نویسندگان و هنرمندان یا مهاجرت کردند یا امکان فعالیت آزاد نداشتند. بیضایی که خود بارها با ممیزی و سانسور مواجه شده بود، با «سگ‌کُشی» زبان استعاری و نمادین را برگزید: سگ‌کشی نه صرفاً عملی حیوانی، که استعاره‌ای از حذف دیگری، کشتن وفاداری و از میان بردن امکان اعتماد است.

یکی از محورهای مهم فیلم، شکست یک عدالت‌خواه در برابر جامعه‌ای درنده است. این پرسش بازتاب دغدغه‌ی نسلی از روشنفکران است که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ با بحران نقش و کارکرد خویش روبه‌رو شدند.اگر این زمینه‌ها را کنار هم بگذاریم، می‌توان پیام تکوینی «سگ‌کُشی» را چنین خلاصه کرد:

بیضایی در جهانی می‌نویسد که آرمان‌ها شکست خورده‌اند، جنگ و خشونت گذشته است، و حالا جامعه درگیر سودجویی و بی‌اعتمادی است. سگ‌کشی نماد تبدیل جامعه به میدان درندگی است؛ جایی که دیگر اخلاق و عدالت بی‌معنا شده‌اند.پیام فلسفی متن این است: «اگر وفاداری و اعتماد کشته شود، جامعه به جنگلی بدل خواهد شد که در آن انسان‌ها نیز از هم چیزی جز لاشه باقی نمی‌گذارند.»

از منظر نقد تکوینی، «سگ‌کُشی» بازتاب مستقیم ایرانِ پس از انقلاب و جنگ و تجربه‌ی دهه‌ی ۷۰ است: سرخوردگی روشنفکری، فساد ساختاری، شکاف طبقاتی، فرهنگ بی‌اعتمادی و فروپاشی ارزش‌ها. فیلم‌نامه نه در خلأ، که در متن این تاریخ متولد شد؛ و از همین‌رو، خواندنش بدون درک آن زمینه‌ها ممکن نیست.


نظر خوانندگان:


■ با سپاس فراوان از مقاله جامع و تحليلى شما، بد نيست كه در ياد بود استاد بيضايى از زنده ياد زاون قوكاسيان نيز ياد كنيم كه در شناساندن بهرام بيضايى به نسل جوان‌تر علاقه مند به هنر سينما نقش ارزنده‌اى داشت. او نخست با كتابى ارزنده و جامع كه حاوى مصاحبه‌اى طولانى با زنده ياد بيضايى بود قدم نخست را در اوايل سال هاى ٧٠ در اين امر مهم برداشت و كار خود را با دو كتاب ارزشمند ديگر “درباره مسافران” انتشارات روشنگران ١٣٧١، و “بهرام بيضايى و پديده سگ كشى” انتشارات خجسته ١٣٨١ ادامه داد.
روشنفكرانى چون بيضايى همواره از بلاى سانسور و تبعات آن، چه قبل و چه بعد از انقلاب، در رنج و عذاب بودند.، اما همواره با تلاش، خردمندى و دانش والاى خويش ارتباط خود را با بينندگان و خوانندگان آثار خود بر قرار و پايدار مى‌داشتند. اميدوارم كه مقاله ارزنده شما خوانندگان‌اش را به ديدن و دوباره ديدن آثار فاخر بيضايى تشويق كند.
با درود فراوان وحيد بمانيان


■ با درود و سپاس از قربان عباسی برای واکاوی ژرف کارهای بیضایی! هم پیشگفتار ارزنده بود و هم بازبینی فیلم‌ها.
ساسان






نظر شما درباره این مقاله:







در انجمن اتیسم چه می‌گذرد؟ / نیلوفر حامدی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:12

در انجمن اتیسم چه می‌گذرد؟ / نیلوفر حامدی


گزارش تحقیقی «شرق» از ابهام‌های مالی، مجوزهای پرمناقشه و نارضایتی خانواده‌ها از یک سازمان مردم‌نهاد‌

از ابتدای سال جاری، اخبار متعددی درباره انجمن اتیسم ایران منتشر شده است؛ «یک دورهمی لاکچری با پول خیّران»، «دادستانی ورود کند»، «رونمایی از گوشه دیگر حیاط خلوت انجمن اتیسم»، «نامه سرگشاده خانواده اتیسم به پزشکیان»، «کارزاری برای برکناری مدیرعامل انجمن اتیسم ایران». همه این گزارش‌ها حاوی مطالبی منتقدانه علیه این انجمن، نحوه مدیریت آن و گزارش‌های مالی‌اش است. خبرنگار «شرق» که از ابتدای پاییز سال ۱۴۰۴ روی این موضوع تمرکز کرده و در حال دسته‌بندی داده‌ها بود، حالا به گزارشی روشن درباره این انجمن دست یافته که خواندن هر خط‌ آن، لزوم ورود نهادهای ناظر بر عملکرد انجمن اتیسم ایران را نشان می‌دهد.

«شرق» تلاش زیادی برای گفت‌وگو با سازمان بازرسی کشوری هم داشت؛ چرا‌که شنیده شده است این سازمان نیز به این پرونده ورود کرده است، اما متأسفانه امکانی برای گفت‌وگو ایجاد نشد. در نهایت، این گزارش تحقیقی طی ساعت‌ها جلسه، گفت‌وگو و دریافت اسناد و مدارک با منابع خبری است که در یک سال اخیر به طور ویژه و متمرکز بر عملکرد انجمن اتیسم ایران تمرکز کرده‌اند؛ از افرادی که با حامیان مالی این انجمن در ارتباط بوده‌اند، تا خانواده‌ها، مرکزهای خیریه موازی، داوطلبان و نیروهای قدیمی این انجمن و... همچنین بخش درخورتوجهی از اعداد و رقم‌هایی که در این گزارش به آن اشاره شده است، تحلیل داده و آمارهای انجمن و بر‌اساس گزارش سالانه سال ۱۴۰۳ خودشان است.

نارضایتی حامیان مالی
گزارش‌های مالی انجمن پر از تناقض بود

انجمن اتیسم ایران برای دریافت کمک‌های مردمی و جلب حمایت خیّران، طرح‌های مختلفی را با مجموعه‌های بزرگی مانند کارگزاری آگاه، تاکسی اینترنتی اسنپ، یک بانک خصوصی، اپلیکیشن آسان‌پرداخت، گلدیران، مجموعه ایران‌مال، مجموعه‌ رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا، باشگاه انقلاب و ده‌ها مجموعه کوچک و بزرگ دیگر برگزار کرده و از این محل مقادیر درخورتوجهی کمک‌های مالی دریافت کرده است. در‌این‌میان مجوزی که بر‌اساس ماده ۱۷۲ قانون مالیات‌های مستقیم به انجمن اتیسم داده شده تا طبق آن وجوهی که به حساب این انجمن واریز می‌شود، از درآمد مشمول مالیات شرکت‌ها کسر شود، هم بی‌تأثیر نبوده و رغبت سازمان‌ها را برای مشارکت در کار خیر و کاهش وجوه پرداختی از مالیات‌های مستقیم مضاعف کرده است.

برای مثال در یکی از این طرح‌ها به نام «پنجره‌ها» که از سال ۱۴۰۱ در قالب حمایت از کودکان طیف اتیسم با حمایت یک بانک خصوصی و مشارکت برخی شرکت‌های مجموعه گروه مالی این بانک برگزار شد، فقط در سال ۱۴۰۳ حدود ۴۰ میلیارد تومان پرداخت شده است. در این طرح که برای توان‌بخشی کودکان طیف اتیسم ارائه‌ شده بود، انجمن اعلام می‌کند اگر تا سن هفت‌سالگی مراحل توان‌بخشی و درمان و حمایت به‌خوبی انجام شود، شانس بهبودی تا میزان درخورتوجهی افزایش می‌یابد و حتی این بچه‌ها می‌توانند همراه سایر دانش‌آموزان به مدارس عادی بروند. موضوعی که به انگیزه‌ای جدی‌تر برای حامیان مالی بدل شد، بنابراین از جانب انجمن به ازای هر کودک بسته‌ای شامل ارزیابی فوق‌تخصصی روان‌پزشکی، روان‌درمانی، جلسات کاردرمانی، گفتاردرمانی، جلسات مددکاری اجتماعی و... مجموعا به مبلغ هفت‌ میلیون‌ و ۹۰۰ هزار تومان در ماه و ۹۲ میلیون تومان در سال به ازای هر کودک تهیه و پرداخت شده است. اما در میزان و کیفیت دریافت این خدمات ابهامات فراوانی وجود دارد، به گونه‌ای که برخی از خانواده‌های عضو انجمن اتیسم می‌گویند در طول چند سال گذشته فقط یک مرتبه، ۵۰۰ هزار تومان به این کارت پرداخت شده است.

همچنین برخی از اعضای انجمن اتیسم ایران معتقدند میزان حمایت‌های مالی انجمن تناسبی با خدمات ارائه‌شده به اعضا ندارد و طبق گزارش‌های رسمی منتشر‌شده، استخدام اعضای خانواده، سفرهای خارجی متعدد و خرید خودروهای لوکس را در تضاد با اهداف خیریه دانسته و شائبه‌هایی را درباره علمکرد انجمن و حتی برخی از خیّران آن مطرح می‌کنند. طبق گفته خانواده‌ها فقط در یک رویداد در اردیبهشت سال ۱۴۰۲ مبلغ ۱۴.۵ میلیارد تومان به انجمن اتیسم ایران کمک شده که با جست‌وجوی مختصری سوابق این موضوع را حتی می‌توان در برخی رسانه‌ها، مانند تیتر یک روزنامه شهروند در تاریخ اول خرداد ۱۴۰۲ نیز پیدا کرد. برای همین برخی از خانواده‌ها حتی درباره خیران هم ابهاماتی دارند. پیرو اطلاعات به‌دست‌آمده در رسانه‌ها، «شرق» با یکی از شرکت‌های اصلی حامی انجمن تماس گرفته و بعد از پیگیری‌های فراوان موفق شد با یک مقام آگاه صحبت کند.

او به‌وضوح علاقه‌ای برای ورود به این موضوع نداشت و فقط به یک جمله اکتفا کرد: «تجربه ناموفقی بود و از حدود یک سال پیش همکاری ما و انجمن اتیسم ایران قطع شده است». این موضوع باعث شد ابهامات خانواده‌ها حتی درباره خیران در زمینه همدستی با انجمن اتیسم ایران را مطرح کرده و خواستار توضیحات بیشتری شویم که این پاسخ دریافت شد: «مجموعه ما بر‌اساس اهداف خیرخواهانه و کمک‌های انسان‌دوستانه همکاری خود با انجمن را آغاز کرد و تمام مبالغ براساس نامه و فیش پرداختی رسمی پرداخت شده، اما در چگونگی هزینه‌کرد این مبالغ ابهامات جدی وجود دارد؛ چراکه در تمام گزارش‌های دریافتی از سوی انجمن، تناقضات و اشکالات فراوانی وجود داشت، به‌گونه‌ای که با گذشت بیش از دو سال از حمایت‌های مستمر این مجموعه هنوز نمی‌دانیم وجوه پرداخت‌شده چگونه صرف شده است؟».

پیرو طرح این موضوعات، برخی از اسناد و نامه‌نگاری‌های صورت‌گرفته نشان‌دهنده گزارش‌های ضدونقیض و تأییدکننده ادعاهای مطرح‌شده از طرف برخی از خانواده‌ها بود.

تأیید بهزیستی بر شاکیان پرتعداد انجمن اتیسم ایران

نکته درخورتوجه اینکه از هر سمتی که بروید، می‌توانید افرادی را بیابید که زمانی با انجمن اتیسم کارهای مشترکی داشته‌اند، اما تجربه‌شان منجر به رضایتمندی نشده است. از خانواده‌هایی که به خاطر فرزندان‌شان عضو انجمن شده بودند، تا نیروهایی که در این انجمن به ‌عنوان پرسنل همکاری کرده‌اند. این موضوع هم فقط ادعای ثابت‌شده به واسطه مدارک و تحقیقات «شرق» نیست. حتی محمدرضا اسدی، مدیرکل دفتر ریاست، روابط‌عمومی و امور بین‌الملل سازمان بهزیستی کشور نیز بر این موضوع صحه گذاشته است: «متأسفانه انجمن اتیسم شاکی‌های زیادی هم از سوی خانواده‌ها و هم از سوی مراکز مرتبط دارد و جامعه هدف با این تصور که مجوز این انجمن از طرف بهزیستی صادر شده، شکایات خود از انجمن را نزد بهزیستی می‌آورند، درحالی‌که انجمن اتیسم زیر نظر وزارت کشور و بهداشت شکل‌ گرفته است».

مجوز پرمناقشه درمانی
انتشار کارزاری با ۲ هزار امضا برای برکناری مدیریت انجمن

خانواده‌ها حتی در ابتدای امسال کارزاری با حدود دو هزار امضا صرفا برای برکناری مدیریت این انجمن ثبت کردند. در بخشی از متن نامه این کارزار که خطاب به رئیس‌جمهوری نوشته شده، آمده است: «این روزها، انتشار خبر محکومیت یک درمانگر به دلیل ضرب‌وشتم یک کودک اتیسم در خانه امید، وابسته به انجمن اتیسم ایران، نگرانی‌های جدی را برانگیخته است. در‌حالی‌که از سوی دیگر، خبر منع تعقیب این انجمن در همین پرونده، پرسش مهمی را ایجاد کرده است: فرزندان اتیسم در کجای قانون قرار دارند؟». آنها در این نامه خواستار بررسی دقیق عملکرد مدیرعامل انجمن اتیسم ایران، برکناری او، استماع توضیحات اعضای هیئت‌‌مؤسس و هیئت‌مدیره انجمن اتیسم ایران درباره مسائل مطرح‌شده و شفاف‌سازی درآمدها و هزینه‌های انجمن شدند.

رها مختاری، نویسنده این کارزار، نیز پیش‌تر گفته بود این انجمن با کسب مجوز برای ارائه خدمات اجتماعی در خانه امید، از وزارت بهداشت مجوز گرفته؛ اما به‌ عنوان یک خیریه صلاحیت ورود به حیطه درمان را ندارد و وزارت بهداشت هم برای فعالیت این انجمن در حوزه توان‌بخشی هیچ مجوزی صادر نکرده است.

او درباره خانه‌های امید انجمن اتیسم توضیح داد: «مجوز توان‌بخشی تنها برای متخصصان درمان صادر می‌شود که حضورشان به‌عنوان مسئول فنی در تمام ساعات کار مرکز الزامی است؛ ولی انجمن اتیسم با داشتن پنج خانه امید در تهران و پنج خانه امید در شهرهای مختلف از‌جمله خرم‌آباد، کرمانشاه و زاهدان بدون مسئول فنی و مجوز به مداخلات درمانی ورود کرده و این با منشور حقوق بیماران متناقض و خلاف اخلاق و قانون است. وقتی دادن مجوز به افراد دارای تحصیلات مرتبط با استعلام و کنترل‌های مختلف صورت می‌گیرد، این مراکز چگونه چندین سال توانسته‌اند بدون مجوز و با تبلیغات گسترده فعالیت کنند و از چشم وزارت بهداشت دور بمانند؟».

محمد رئیس‌زاده، رئیس سازمان نظام‌ پزشکی کشور‌ نیز بر فقدان مجوز این انجمن برای ارائه خدمات درمانی تأکید کرده و گفته بود: «این انجمن برای ارائه کار درمانی و توان‌بخشی مجوزی از این سازمان دریافت نکرده است».

اینها در حالی است که مدیرعامل انجمن گفته بود مجوزش را از دانشگاه علوم پزشکی دریافت کرده است: «برگزارکنندگان کارزار فکر می‌کنند انجمن اتیسم باید مجوز مرکز بهزیستی را داشته باشد. در‌حالی‌که این‌گونه نیست. مجوز ما از دانشگاه علوم پزشکی ایران صادر شده اما درباره ارائه خدمات به طیف اتیسم، ما با مراکزی که مجوز بهزیستی‌ را دارند همکاری می‌کنیم و در‌‌واقع خدمات‌مان‌ را به مراکز بهزیستی برون‌سپاری کرده‌ایم‌. ما از بهزیستی مجوز نداریم، بلکه به سراغ مراکزی که از بهزیستی مجوز دارند، می‌رویم و کودکان اوتیستیک را تحت پوشش مراکز دارای مجوز بهزیستی قرار می‌دهیم‌. ضرورتی ندارد انجمن اتیسم از بهزیستی مجوز دریافت کند؛ چون انجمن، خدمت رایگان خود را در مراکزی که مجوز بهزیستی دارند، ارائه می‌دهد و درمان این کودکان در حال ‌حاضر در خانه‌های امید به‌ صورت رایگان و تحت عنوان توان‌بخشی-آموزشی انجام می‌شود».

شکایت نیروهای سابق انجمن در «ویکی‌تجربه»
«به نام اتیسم و به کام مدیرعامل»

از سوی دیگر، گشتی در ویکی‌تجربه هم حکایت از روایت‌های ناخوشایندی دارد. افرادی که پیش‌تر در انجمن اتیسم شاغل بوده‌اند، تجربیات خود را در این سایت نوشته‌اند که هرچه بگردید، حتی یک جمله مثبت هم در میان نظرات کاربران نوشته نشده است. یکی از این کاربران نوشته است: «اگه از سلامت روانتون سیر نشدین، اینجا استخدام نشید. با پنبه سرتون رو می‌برن و با عذاب وجدان دادن بهتون که اینا پول بچه‌های اتیسمه، حقوقتون رو نمیدن. همیشه هم آخرش به اسم اینکه خیریه هستن، جریمه‌هاشون بخشیده می‌شه». فرد دیگری از سفرهای پرخرج مدیرعامل نوشته است: «به نام اتیسم و به کام مدیرعامل برای سفرهای آن‌چنانی مصر و ژنو. کار داوطلبانه فقط برای کارمند بیچاره است؛ وگرنه نزدیکان مدیرعامل با کار کمتر مزایای و سفر خارجی هم دارند».

پژواک شکایت‌ها از انجمن اتیسم در مجلس

ماجرای شکایت از انجمن اتیسم حتی به گوش بهارستانی‌ها هم رسیده است. مصطفی پوردهقان، نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی، با اشاره به گزارش‌های مردمی رسیده علیه انجمن اتیسم ایران می‌گوید: «گزارش‌های مکرر مردمی مبنی بر سوء‌استفاده‌های مختلف ازجمله مالی، از سوی انجمن اتیسم شنیده می‌شود. ما این موضوعات را به منظور بررسی حتما به سازمان بهزیستی منتقل خواهیم کرد تا موضوعات جزء‌ به ‌جزء بررسی و با تخلفات صورت‌گرفته برخورد شود».

فضل‌الله رنجبر، سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی نیز درباره تخلفات انجام‌شده از سوی این انجمن گفته است: «اگر انجمنی فاقد مجوز، بخواهد از احساسات خیرین و مردم سوء‌استفاده کند، دستگاه‌های ناظر، به‌ویژه در وزارت کشور باید به‌جد به این موارد تحت هر عنوانی ورود و جلوی سوء‌استفاده‌ها را بگیرند. همچنین دستگاه‌های ناظر باید گزارش‌های عملکردی انجمن‌های خیریه قبل همین انجمن اتیسم را بررسی کنند و د‌رصورتی‌که خلاف مقررات و اخلاق، رفتار و عملکردی داشتند، حتما با آنها برخورد جدی داشته باشند».

گزارش مالی پرحاشیه؛
بیش از یک میلیارد حقوق با عنوان «مطالبه‌گری»

گزارش حسابرسی و صورت‌های مالی انجمن اتیسم ایران از سال ۱۴۰۳ هم نکات درخور توجهی را برای خانواده‌ها و همچنین رسانه‌ها برجسته کرده است. کل عواید انجمن در سال گذشته، مبلغ ۷۶۷‌میلیارد‌و ۹۳۰‌میلیون‌و ۱۲۶‌هزار‌و ۸۴۵ ریال بوده است. در این گزارش، مبالغی تحت عناوین خاصی به نیروهای انجمن پرداخت شده است که باعث ایجاد شبهات متعددی می‌شود.

قابل تأمل‌ترین مورد بین این عناوین، مربوط به بخشی با نام «حقوق مطالبه‌گری» است. در این بخش، ۱۳ میلیارد و ۶۶۵ میلیون و ۷۷۱ هزار و ۵۱۰ ریال به‌عنوان دستمزد پرداخت شده است. همچنین، رقم درج‌شده برای حقوق مزایای این نیروها نیز ۲۳ میلیارد و ۵۷۳ میلیون و ۱۶۶هزار و ۵۸۱ ریال بوده است؛ چیزی حدود چهار میلیارد تومان در یک‌ سال.

مورد بعدی درباره رقم‌های پرداختی برای توانبخشی است. طبق دستورالعمل شورای بیمه سلامت کشور، مورخ تیر‌ماه سال ۱۴۰۱ و با توجه به پوشش بیمه‌ای ۷۰ درصد در همان سال و پوشش کامل و صددرصدی خدمات توانبخشی زیر ۱۲ سال برای کودکان طیف اتیسم در سال ۱۴۰۲ توسط بیمه‌های پایه، اصولا جذب منابع از خیرین برای توانبخشی (طرح پنجره، یک بانک خصوصی) در سال ۱۴۰۲ محل پرسش جدی خانواده‌هاست. یکی از این والدین در‌‌ این‌باره به «شرق» می‌گوید: «چنین رقم‌هایی فاقد توجیه است و به نوعی اتلاف وجوه کلان خیریه‌ها محسوب می‌شود؛ چون بودجه لازم برای توانبخشی توسط دولت در صندوق بیمه سلامت تأمین شده است. آنچه‌ وظیفه انجمن اتیسم در آن برهه بود، به‌روزرسانی اطلاعات گروه زیر ۱۲ سال و تقاضای فوری برای گسترش پوشش بیمه به جمعیت بالای ۱۲ سال طیف اتیسم بود که تا به امروز به هیچ‌جایی نرسیده است».

مسئله بعدی، وجود تعارض منافع میان برخی از مدیران انجمن است. به‌طور مثال، حق پروژه‌ای برای یکی از این افراد که طبق مستنداتی که در اختیار روزنامه ‌«شرق‌» قرار دارد، همسر مدیر انجمن اُتیسم محسوب می‌شود و برای دو روز دورکاری در هفته، حدود ۸۰۰ میلیون تومان دریافت کرده است. شبهه بعدی در‌باره صدور کارت بانکی این‌ بانک خصوصی است. کارمزد صدور کارت در ۱۴۰۴ مبلغ چهار هزار و ۵۰۰ تومان بوده که در حسابرسی ۲۳۷ هزار تومان اعلام شده است. مبلغ ۱۶۱ هزار تومان نیز برای ثبت اطلاعات هر فرد در نرم‌افزار محاسبه شده است که هر دو عدد مبالغ بالایی هستند.

نگرانی از فعالیت ۲ فرد فاقد پروانه در انجمن

همچنین، نحوه انتخاب و همکاری با درمانگران نیز موجب نگرانی است. برای مثال وضعیت نداشتن پروانه فعالیت دو نفر از مدیران انجمن طبق مستنداتی که در اختیار «شرق» قرار گرفته، روشن شده است. اینکه این افراد چطور به فعالیت‌های درمانگری مشغول هستند، خود جای بررسی دارد. موضوع انتخاب درمانگران و مدیریت آنها توسط این دو نفر نیز خود مشکل دیگری است. «س.ت»، دارای مدرک کارشناسی کاردرمانی (مدرک کارشناسی‌ ارشد او ربطی به حوزه درمان ندارد)، مدیر طرح پنجره با دستمزد مدیریت پروژه ۸۰۰‌میلیونی که مدیریت کلینیک سلامت خانواده، مدیریت آموزش و آکادمی اُتیسم و معاونت ستادی مدیر‌عامل را نیز بر ‌عهده دارد، در بررسی‌های انجام‌شده، فاقد پروانه فعالیت است.

«م.ف»، کارشناس ارشد روان‌شناسی نیز با گرفتن حقوق مدیریتی، حق مطالبه‌گری و دستمزد اضافه بابت کارگاه فرزندپروری که در سفرهای اسپانیا و ترکیه و ژنو نیز حضور داشته، فاقد پروانه است. این در حالی است که خود موضوع سفرهای انجمن به اروپا و مصر و کشورهای دیگر محل مناقشه است. انجمن اُتیسم همواره در ماه‌های اخیر و در دفاع از این سفرها، خودش را تنها نهاد دارای عضویت ECOSOC در ایران معرفی می‌کند. حال آنکه‌ قریب به ۲۰ تشکل ایرانی در فهرست شش‌هزارو ‌۵۰۰‌عضوی سال ۲۰۲۲ اعضای مشورتی اکوسوک وجود دارند، از‌جمله کهریزک. اما طی سه سال اخیر حتی یک نفر از ۲۰ تشکل ایرانی در جلسه سالانه اکوسوک در ژنو شرکت نکرده‌اند.

پاسخ‌های مدیرعامل انجمن اُتیسم ایران:
«ادعاهای مطرح‌شده در کارزار منطبق با واقعیت نیست»

‌«شرق» برای ایجاد شفافیت بیشتر و آوردن توضیحات تمامی طرف‌های این ماجرا، سراغ مدیرعامل انجمن اتیسم نیز رفت. انجمنی که در هفته گذشته هم میزبان نشستی در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد شده بود، به برخی از برجسته‌ترین پرسش‌های خانواده‌های اُتیسم پاسخ داد. «سعیده صالح‌غفاری»، در ابتدا‌ به توضیح کارزاری که مشخصا علیه او و توسط برخی از خانواده‌ها نوشته شده بود، پرداخت: «انجمن اُتیسم ایران به‌‌عنوان یک سازمان مردم‌نهاد ملی و بالغ بر

۱۰ هزار خانواده عضو (‌فرزندان یک سال تا بزرگسال ۴۰‌ساله و در طیف‌های مختلف و دهک‌های متعدد) روزانه با هزاران خانواده در سراسر کشور در ارتباط است. بدیهی است در چنین مقیاسی، تفاوت دیدگاه‌ها، انتظارات متنوع و نارضایتی‌هایی نسبت به روندها، تصمیمات یا محدودیت‌های اجرائی وجود داشته باشد. بخش عمده‌ای از نارضایتی‌های مطرح‌شده، ناشی از محدودیت منابع، ظرفیت خدمات، اولویت‌بندی‌ها، ضوابط پذیرش و تفاوت میان انتظارات خانواده‌ها با توان واقعی یک نهاد خیریه مردم‌نهاد است. انجمن همواره مسیر گفت‌وگو، اصلاح فرایندها و پاسخ‌گویی را باز گذاشته و با خانواده در ارتباط است، اما بسیاری از ادعاهای مطرح‌شده در کارزار را دقیق یا منطبق با واقعیت نمی‌داند».

یکی از جدی‌ترین نگرانی‌ها در انجمن درباره افرادی است که فاقد پروانه فعالیت درمانی معرفی شده‌اند، اما در ویدئوهایی که از مأموریت‌های شهرستان انجمن نشان داده می‌شود، همین افراد با مدیریت کلینیک سلامت و طرح پنجره، اقدام به ویزیت و ارزیابی کودکان می‌کنند. غفاری در پاسخ به ابهامات مطرح‌شده درباره این موضوع حضور معاون آموزش توانبخشی و سلامت خانواده را در جایگاه نظارتی، آموزشی و مشاوره‌ای و در راستای وظایف سازمانی این معاونت دانست: «این حضور با هدف پایش کیفیت خدمات، بررسی روند پیشرفت کودکان، همسان‌سازی رویکردهای توانبخشی، بازنگری برنامه‌ها و ارتقای عملکرد تیم‌های درمانی مراکز طرف قرارداد صورت می‌گیرد. در جریان این مأموریت‌ها، جلسات مشترک بررسی پرونده‌ها (Case Study) با حضور درمانگران دارای مجوز هر مرکز برگزار می‌شود و تشخیص، درمان و اجرای مداخلات بالینی همچنان به‌طور کامل بر‌ عهده تیم درمانی مجاز همان مرکز باقی می‌ماند. این فعالیت‌ها به‌هیچ‌عنوان به‌ معنای ارائه خدمات درمانی مستقل یا مداخله خارج از چارچوب مجوزهای مراکز استانی نیست».

انجمن فاقد پروانه بودن ۲ عضو مهم خود را پذیرفت

از نگاه او، چنین حضوری از لحاظ قانونی منعی ندارد: «از منظر قانونی، فعالیت‌های آموزشی، نظارتی و مشاوره‌ای تخصصی در کنار تیم‌های دارای مجوز، مداخله درمانی مستقل محسوب نمی‌شود و مطابق ضوابط جاری کشور، منع قانونی برای این نوع فعالیت وجود ندارد. همچنین مأموریت‌های استانی انجمن اتیسم ایران در راستای نظارت بر عملکرد خانه‌های امید اتیسم، با هماهنگی، همکاری و تحت نظارت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و همکاری دانشگاه‌های علوم پزشکی صورت می‌گیرد».

«شرق» همچنین چرایی سفرهای پرتعداد اعضای انجمن اتیسم را پرسید؛ سفرهایی که در آن اعضای خانواده مدیریت انجمن هم حضور دارند: «سفرهای شخصی اعضای خانواده افراد شاغل یا مسئول در انجمن، هیچ ارتباط سازمانی، مالی یا مأموریتی با انجمن اتیسم ایران ندارد و از محل منابع شخصی انجام شده و می‌شود».

انجمن اتیسم ایران تنها نماینده اکوسوک نیست

انجمن اتیسم ایران پیش از این مصاحبه و در تمامی توضیحات خود، از‌جمله بیانیه‌ای که پیش‌تر در پاسخ به «اتهامات» یکی از رسانه‌ها منتشر کرده بود، خود را تنها نماینده اکوسوک در ایران معرفی کرده بود؛ موضوعی که بالاخره خلافش را توضیح داد: «مقام مشورتی انجمن اتیسم ایران در اکوسوک سازمان ملل، شکل رسمی دارد و با صلاحیت‌سنجی و ارزیابی‌های دوره‌ای و در چارچوب قواعد بین‌المللی انجام می‌شود. انجمن یکی از نهادهای ایرانی دارای این مقام مشورتی است‌ و ادعایی مبنی بر بهره‌مندی انحصاری از این مقام را ندارد». اما غفاری توضیح نداد که چرا سایر نهادهای مدنی عضو اکوسوک از‌جمله کهریزک مدام به این سفرها اعزام نمی‌شوند.

خدمات ثبت‌نام در انجمن و در سال گذشته به ناگهان متوقف شد، اما آمار پایان سال در گزارش‌ها به بیش از ۹ هزار نفر رسیده بود. مدیرعامل انجمن اُتیسم ایران در توضیح چگونگی این جریان گفت: «توقف ثبت‌نام در مقاطعی در سال ۱۴۰۴، به‌معنای توقف ارائه خدمات نیست و به دلیل اعمال تغییرهای مورد نیاز در سامانه ثبت‌نام رخ داده است. آمار اعلام‌شده، شامل افراد دارای پرونده فعال، دریافت‌کنندگان خدمات مستقیم و غیرمستقیم‌ و خانواده‌های تحت پوشش برنامه‌های حمایتی و آموزشی است. این آمار تجمیعی و‌ مبتنی بر داده‌های انجمن در سامانه‌های داخلی انجمن است».

شبهات متعدد درباره حضور «ی.س» و تعارض منافع جدی

از جدی‌ترین شبهات درباره انجمن، نام یکی از مؤسسان است. «ی.س» که تأییدکننده اساسنامه انجمن در وزارت کشور محسوب می‌شود، به عضویت همین انجمن هم درآمده است. غفاری درباره حضور این فرد با وجود تعارض منافع، فقط به این توضیح بسنده کرد: «فرایند تأسیس انجمن، تصویب اساسنامه و ثبت آن، مطابق ضوابط وزارت کشور و آیین‌نامه مصوب هیئت وزیران مورخ ۲۵/۱۱/۱۳۹۵ و تحت نظارت مراجع قانونی انجام شده است. عضویت خانم سماواتی در جایگاه فردی خود به‌عنوان عضو هیئت مؤسس در ابتدای تأسیس انجمن‌ نیز در همان چارچوب بوده است».

طبق قانون نهادهای این‌چنینی، برای معافیت مالیاتی باید در اساسنامه خود ذکر کنند که حق بستن قرارداد با بستگان درجه‌یک خود را ندارند؛ موضوعی که در اساسنامه انجمن اُتیسم ایران دیده نمی‌شود. همین هم سبب شده که نحوه تأیید این اساسنامه و ارتباطش با حضور «ی.س» به‌طور موازی در وزارت کشور و انجمن مورد پرسش جدی قرار گیرد. مدیرعامل این انجمن اما می‌گوید هیچ تخلفی رخ نداده است: «اساسنامه انجمن خیریه اُتیسم ایران مطابق ضوابط زمان تصویب، به تأیید وزارت کشور رسیده و مشمول معافیت مالیاتی از عملکرد مطابق بند «ط» است. موضوعاتی مانند منع قرارداد با بستگان درجه‌یک و درجه‌دو، در قوانین بالادستی مالیاتی و نظارتی کشور تعریف شده‌اند و صراحتا در بند ۳ ماده ۱۲ اساسنامه انجمن اُتیسم ایران -‌مورد تأیید وزارت کشور- نیز مبسوط به آن پرداخته شده است. تاکنون، هیچ گزارش رسمی مبنی بر تخلف انجمن از قوانین مالیاتی یا سوءاستفاده از معافیت‌ها از سوی مراجع ذی‌صلاح ارائه نشده است و انجمن هر سال، توسط حسابرس مستقل، حسابرسی می‌شود».

آخر انجمن اُتیسم ایران، خودروی لوکس دارد یا نه؟

غفاری در تبیین وضعیت خودروهای پرحاشیه (یک دستگاه ون، یک دستگاه تیبا، یک دستگاه KMC و یک دستگاه جک) انجمن خود نیز اظهار کرد: «خودروها جزء اموال انجمن هستند و برای انجام مأموریت‌ها یا جابه‌جایی مددجویان و تیم‌های اجرائی استفاده می‌شوند. هیچ‌یک از این خودروها دارایی شخصی کسی جز انجمن نیستند و اسناد مالکیتی آنها به نام انجمن‌ ثبت شده‌ است». این در حالی است که انجمن پیش‌تر در بیانیه خود عنوان کرده بود هیچ خودروی «لوکسی» ندارد. اینکه چطور مدیران این انجمن خودروی بیش از دو میلیارد تومانی را لوکس نمی‌دانند هم جای پرسش دارد. ضمن اینکه‌ «شرق» مستنداتی دارد که نشان می‌دهد مبالغی که برای خرید این خودروها پرداخت شده، طبق برنامه حامی مالی محل هزینه موارد دیگری برای کودکان اُتیسم بوده است.

پیرو تأکید فراوان این انجمن مبنی بر اینکه گزارش مالی سالانه خود را شفاف اعلام می‌کند، ما در «شرق» از غفاری خواستیم‌ برای نشان‌دادن هرچه بیشتر این شفافیت درآمد خودش، همسرش و دخترانش از انجمن را اعلام کند که با اشاره او به «حریم خصوصی» روبه‌رو شدیم: «انجمن اُتیسم ایران یک نهاد مردم‌نهاد است و شفافیت مالی آن از طریق ارائه گزارش‌های رسمی، انجام حسابرسی مستقل و نظارت نهادهای ذی‌ربط در چارچوب قوانین کشور انجام می‌شود. درآمد شخصی اعضای خانواده مدیرعامل و هر مدیر یا همکار دیگری در انجمن، موضوعی در حریم خصوصی ایشان است و ارتباطی با عملکرد حقوقی و مالی انجمن ندارد. انجمن به رعایت ضوابط و قانون‌هایی مانند مبارزه با پول‌شویی متعهد است. همه پرداختی‌های انجمن به همکاران خود در چارچوب قانون، با رعایت آیین‌نامه‌ها و مصوبه‌های هیئت‌مدیره انجام می‌شود».





نظر شما درباره این مقاله:







حداقل هزینه زندگی ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان است
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:00

حداقل هزینه زندگی ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان است


ایلنا: سمیه گلپور، رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران، با تشریح شرایط دشوار اقتصادی سال جاری گفت: متاسفانه با وجود تورم به شدت روزافزون و نگران‌کننده‌ای که به ویژه معیشت خانوارهای کارگری و اقشار کم‌درآمد را هدف گرفته است، مذاکرات مزدی هنوز جدی نشده است. این در حالی است که امسال کشور با مجموعه‌ای از بحران‌ها از جمله تورم شدید در اقلام اساسی، حذف یارانه‌ها و کمک‌های دولتی برای بیش از ۸ میلیون نفر از مردم کشور، تحریم‌ها و جهش نرخ ارز و طلا مواجه بوده است؛ عواملی که هرکدام به تنهایی ضربات مهلکی بر پیکره خانوار ایرانی وارد کرده‌ است.

وی افزود: این مشکلات صرفا به حوزه معیشت محدود نمی‌شود. در بخش تولید، به دلیل نوسانات شدید برق، بسیاری از کارگاه‌ها و کارخانه‌ها از مدار تولید خارج شدند و دستگاه‌های آن‌ها عملا به اوراق تبدیل شدند. تعرفه‌های جدید و سنگین برق، کمر بسیاری از صنایع را شکسته است و بسیاری از کارفرمایان به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه‌ها ناچار به تعطیلی واحدهای تولیدی خود شده‌اند. در حال حاضر، مجموعه کارگاه‌ها و کارخانه‌ها به همین دلیل، چندین همت بدهی به وزارت نیرو دارند.

گلپور با اشاره به فشارهای تحمیلی در حوزه اصلاح عناوین شغلی، بیمه تامین اجتماعی و وضعیت بازنشستگان بیان کرد: اگر بخواهیم از وضعیت بدنه کارگری و بازنشستگی در سال جاری صحبت کنیم، باید از شرایطی بسیار سخت و دشوار سخن بگوییم. سازمان تامین اجتماعی حتی از حق اولاد بازنشستگان نگذشت و آن را حذف کرد. در وضعیتی هستیم که فشار مضاعفی هم به کارفرما و هم به کارگر و هم به بازنشسته وارد شده است.

معیشت کارگران به محاق رفته است

وی با استناد به گزارش‌های رسمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: طبق آخرین آمار، میزان کالری دریافتی روزانه هر فرد از ۲۶۰۰ کالری در سال ۱۳۸۵ به حدود ۱۸۰۰ کالری در سال ۱۴۰۳ کاهش یافته است و با ادامه روند تورم و گرانی، این عدد باز هم کاهش خواهد یافت. نتیجه این وضعیت، سوءتغذیه، کوچک‌تر شدن سفره اقشار ضعیف و کارگری و افزایش بیماری‌هاست.

گلپور تاکید کرد: کاهش سطح ایمنی و سلامت کارگران و خانوادهایشان، پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای مانند اعتیاد، طلاق و… را نیز به دنبال دارد. این‌ها نتیجه غیرمستقیم تورمی است که کنترل نمی‌شود و تورم همان خسارت آشکاری است که دولت‌ها با عدم توانایی‌شان در کنترل آن، این خسارت را به جیب کارگران و عموم مردم وارد می‌کنند.این در حالی است که برخی از مسئولان در این شرایط با اظهارنظرهایی که عملا توجیه‌گر گرانی است، به ناامیدی جامعه دامن می‌زنند. این نوع سخن گفتن، بازی‌کردن در زمین دشمن است.

دولت ناتوان از کنترل قیمت اقلامی ساده چون تخم‌مرغ

وی افزود: دولت حتی توان کنترل قیمت تخم‌مرغ را ندارد. با توجه به این موضوع، دیگر توقع نداریم که بتواند قیمت ارز یا طلا را کنترل کند. رئیس مجلس شورای اسلامی، آقای پزشکیان و… همگی مسئول مدیریت کشور در حوزه‌های کلان هستند، تنها کاری که می‌کنند ناله کردن است. سخن گفتن از اینکه نمی‌شود و خودتان یک راه چاره بیابید.

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران با اشاره به اعلام خط فقر از سوی سخنگوی دولت گفت: اعلام خط فقر ۶ میلیون تومانی برای هر نفر در سال ۱۴۰۴ مطابق با عدالت نیست. با تورم نزدیک به ۵۰ درصدی، این رقم در سال آینده به حدود ۱۰میلیون تومان می‌رسد، درحالی که یک خانواده چهار یا پنج نفره برای اینکه کمی بالای خط فقر باشد، به حداقل ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان درآمد نیاز دارد.

تعلل شورایعالی کار در برگزاری مذاکرات مزدی

وی با انتقاد از عملکرد شورایعالی کار تصریح کرد: با وجود تمام شرایطی که ذکر کردم، شورایعالی کار در آستانه ماه دهم از سال اخیرا یک جلسه کمیته مزد برگزار کرده است و نه بررسی دقیقی از قیمت‌ها و نوسانات آن صورت گرفته است، نه حتی گزارشی از انستیتو تغذیه کشور مورد توجه قرار نگرفته است. هیچ‌کدام از این موارد در شورایعالی کار بررسی نشده‌اند. در چنین شرایطی است که شورایعالی کار باید در اسرع وقت و به صورت فوق‌العاده برای جبران این  ۱۰ ماه از سال که جلسه نداشته، نشست تشکیل دهد و مسئله معیشت مردم را به درستی مورد بررسی قرار دهد.

جلسات مزدی محاسبات را دقیق انجام دهد

گلپور ادامه داد: انتظار ما این است که شورایعالی کار مذاکرات مزدی را به صورت بسیار تخصصی‌تر از سنوات گذشته و حتی براساس محاسبات روزانه پیش ببرد، چرا که قیمت نان، برنج، حبوبات، لبنیات، گوشت و…روزانه تغییر می‌کند. همچنین صرف افزایش مزد بر مبنای تورم کافی نیست؛ هزینه سبد معیشت خانوار و تورم انتظاری سال آینده باید ملاک قرار گیرد. زیرا افزایش‌های اعلامی عملا با اولین جهش نرخ ارز در سال بعد بی‌اثر می‌شود و شاهد این موضوع، مزد تعیین‌شده برای امسال بود که در همان هفته اول فروردین اثر خود را به صورت کامل از دست داد.

وی با اشاره به ارقام سبد معیشت تعیین‌شده در کمیته مزد گفت: میزان سبد معیشتی که سال گذشته، کمیته مزد شورایعالی کار حدود ۲۵ میلیون تومان تعیین کرد، امسال قطعا به نزدیک ۴۰ میلیون تومان رسیده است؛ اما همین عدد هم مبنای تعیین مزد قرار نمی‌گیرد و تنها به نرخ تورم اعلامی دولت بسنده می‌شود، آن هم بدون در نظر گرفتن تورم انتظاری که در سال ۱۴۰۵ مانند هیولا در انتظار بلعیدن سفره مردم است.

تورم انتظاری؛ حلقه مفقوده تعیین مزد

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران تاکید کرد: مگر کسی سال گذشته، زمانی که قیمت ربع سکه حدود ۱۰ الی ۱۲ میلیون تومان بود، تصور می‌کرد امروز این قیمت به بیش از ۴۴ میلیون تومان برسد؟ این همان تورم انتظاری است که در مزد سال ۱۴۰۴ دیده نشد. حالا انتظار داریم که این واقعیت در تعیین مزد سال آینده لحاظ شود، نه اینکه تنها یک بار در سال و در شب عید، در شرایطی که همه‌چیز تعطیل است و امکان اعتراض به آب شدن مزد در کوره تورم نیست، عدد نهایی مصوب در شورایعالی کار اعلام و ابلاغ شود.

وی با انتقاد از ساختار مذاکرات مزدی در شواریعالی کار گفت: در مذاکرات مزدی، نمایندگان کارگری عملا تاثیری ندارند. در صورت ترک جلسه به نشانه اعتراض یا امتناع از امضای توافق حاصله، باز هم نرخ مذکور ابلاغ می‌شود. در شورایعالی کار، گروه کارگری همواره در موضع ضعف قرار دارد و دولت به عنوان کارفرمای بزرگ، با ایجاد یک سقف شیشه‌ای سخت مانع افزایش واقعی دستمزد می‌شود. فاتحانه اعلام می‌کند که مطابق تورم، دستمزد را افزایش داده است، درحالی که تا زمانی که تورم عنان‌گسیخته بر معیشت خانوار ایرانی تازیانه می‌زند، افزایشی درصدی معنایی ندارد و این افزایش درصدها حتی اگر به ۱۰۰ درصد هم برسد باز هم سطح معیشت خانواده‌ها به خط فقر نمی‌رسد.

افزایش مزد در همان ماه اول بی‌اثر می‌شود

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران ادامه داد:  افزایش اعلامی شورایعالی کار در همان ماه اول سال اثر خود را از دست داده است. این یعنی مسئولان نتوانستند فرمایش مقام معظم رهبری را در از بین بردن آقایی دلار به کرسی بنشانند و نه تنها آقایی دلار را نشکستند، بلکه با سوءمدیریت به آن قدرت بیشتری دادند. امروزه یک خانواده کارگری نمی‌تواند به راحتی یک بطری شیر روزانه یا یک شانه تخم‌مرغ تهیه کند. قیمت‌ها روزانه افزایش پیدا می‌کند. ما انتظار داریم دستگاه‌های نظارتی به دادمان برسند چرا که تورم و گرانی سرسام‌آور نه تنها  جان و سلامت کارگران، بلکه سلامت و جان تمامی آحاد جامعه را به خطر انداخته‌ است.

گلپور با ارائه پیشنهادی برای حفظ قدرت خرید کارگران گفت: هر عددی که به عنوان حداقل مزد در اسفند امسال یعنی ۱۴۰۴ به عنوان مبنای حداقل دستمزد سال ۱۴۰۵ تصویب می‌شود، باید با طلا معادل‌سازی شود؛ به این معنا که پایه حقوق کارگران براساس معادل ریالی یک یا دو گرم طلا تعیین شود. این تنها راه حفظ ارزش دستمزد در شرایطی است که نه امیدی به کنترل تورم وجود دارد و نه به برگزاری مستمر جلسات شورایعالی کار.

پیشنهاد معادل‌سازی مزد کارگران با طلا

وی افزود: اگر حداقل مزد ۱۲ میلیون تومانی را حتی ۱۰۰ درصد هم افزایش دهند، به ۲۴ میلیون تومان می‌رسد که باز هم به خط فقر اعلامی دولت برای یک خانواده ۴ نفره نمی‌رسد. بنابراین تنها راه حفظ قدرت خرید کارگران، معادل‌سازی مزد با طلا و اجرای آن از همان فروردین سال آینده است.

گلپور با بیان اینکه مزد باید در قالب یک بسته کامل دیده شود، گفت: انتظار ما این است که دولت به تمامی تعهدات خود در قانون اساسی از جمله تامین مسکن، درمان و آموزش رایگان و… در قبال جامعه کارگری عمل کند. عدم توجه به این تعهدات به معنای شانه خالی کردن دولت از وظایف قانونی خود است. امروزه ۸۰ درصد از دستمزد کارگر صرف مسکن می‌شود، درحالی که تامین آن وظیفه دولت بود. میلیون‌ها نفر از جامعه کارگری خانه ندارد، اما دولت بار اصلی تامین مسکن را بر گردن کارفرماها گذاشته است که نتیجه‌ای هم در پی ندارد.

وی افزود: شورایعالی کار همچنین باید یک نگاه حمایتی به کارفرما نیز داشته باشد. حمایت از کارفرمایان واقعی که با وجود تمامی مشکلات موجود در کشور مانده‌اند و به تولید اشتغال دارند، ضروری است؛ چرا که تضعیف کارفرما به طور مستقیم به تضعیف کارگر منجر می‌شود.
گلپور در پایان خواستار بازگشت یارانه و کالابرگ افرادی شد که به ناحق از چرخه حمایت حذف شدند و گفت: وزارت تعاون، کاه و رفاه اجتماعی مدعی است که فرد با مالکیت یک خانه و حقوق ۳۰ میلیون تومانی مرفه است. این تعاریف به شیوه‌ای ستمگرانه رفاه را تعریف کرده‌اند. موضوع یارانه و کالابرگ این افراد باید بازنگری شود و همچنین براساس قانون، قیمت‌ کالاهای کالابرگ بایستی قیمت‌های سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ باشد، نه قیمت‌های سال ۱۴۰۴.





نظر شما درباره این مقاله:







۲۲سال بعداز زلزله؛ کوچه‌های بم هنوز خاکی است
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 7:37

۲۲سال بعداز زلزله؛ کوچه‌های بم هنوز خاکی است


اعتماد

۲۲ سال بعد از زلزله ویرانگر بم که جان حدود ۳۰ هزار نفر از هموطنان‌مان را گرفت، علاوه بر اینکه شهر، دیگر چهره قدیم ندارد چون بازسازی‌ها بر خلاف اصول «باغ شهر» و معماری ایرانی پیش رفت، تجمیع مشکلات روحی و آسیب‌های روانی برای بازماندگان و بی‌توجهی به ترمیم این آلام مزمن باعث شده که افسردگی در این شهر، به یک مشکل جدی تبدیل شود.

محمد علی دبستانی؛ مدیر روابط عمومی جمعیت بمی‌های مقیم پایتخت در گفت‌وگو با «اعتماد» در تشریح وضعیت امروز شهر زلزله زده می‌گوید: «نیمه دهه ۱۳۸۰ و در دولت نهم، اعلام شد که بازسازی شهر، تمام شده است. به دنبال این اعلام، ارزش افزوده حاصل از فعالیت کارخانه‌های خودروسازی ارگ جدید به مرکز استان منتقل شد تا برای تمام شهرهای استان خرج شود و آنچه برای شهر باقی ماند، بودجه معمولی بود. حالا با گذشت ۲۲ سال از زلزله، اگرچه که شهر ساخته شده اما هنوز بسیاری از کوچه‌های شهر خاکی است و هنوز حجمی از مصالح بازسازی، در باغات بی‌صاحب یا باغاتی که به دست وراث افتاده، رها شده است . البته آوار در سطح شهر نیست ولی منظره همین مصالح رها شده در خیابان‌های فرعی، چهره شهر را نازیبا کرده است. بسیاری از کوچه‌ها که بعد از زلزله، بی‌مالک یا کم مالک بوده، لایروبی نشده و انسداد بعضی قنوات هم باعث خشکی باغات شده است. در کنار اینها، در این سال‌ها با جمعی سودجو هم مواجه بوده و هستیم که باغ‌ها را با قیمت‌های بسیار ارزان از بومی‌های در حال مهاجرت خریده‌اند و با خشک کردن باغ‌ها، این اراضی را قطعه قطعه کرده و با قیمت بسیار گران‌تر می‌فروشند آن هم در حالی که بم، اولین باغ شهر ثبت شده  در یونسکو  است.»

دبستانی به سوی دیگری از مشکلات شهر زلزله‌زده اشاره می‌کند؛ سویی که در این سال‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفت. زلزله ویرانگری که ساعت ۵ و ۲۶ دقیقه بامداد ۵ دی ۱۳۸۲ جان حدود ۳۰ هزار نفر از هموطنان‌مان در شهرهای بم و بروات را گرفت، علاوه بر خسارات گسترده مالی، موجی از آسیب‌های روحی برای بازماندگان به جا گذاشت. بسیاری از بازماندگان، تمام خانواده خود را از دست داده بودند، بسیاری از بازماندگان، فرزندان یا والدین یا همسر و شوهر خود را از دست داده بودند، در قبرستان شهر، به فراوانی می‌توان ردیف ۵ الی ۱۰ یا ۱۲ قبر را دید که همگی، اعضای یک خانواده‌اند و تاریخ فوت همگی‌شان، ۵ دی ۱۳۸۲ است و بسیاری از بازماندگان هم، دچار نقص عضو و آسیب‌های جسمی غیر قابل بازگشت شدند. حجم سنگین سوگ در کنار غصه از دست رفتن خانه و تمام اندوخته زندگی و خسارت سنگین مالی برای بازماندگان، باعث آسیب روحی گسترده‌ای برای تمام مردم بم و بروات شد ولی دبستانی می‌گوید که در این سال‌ها به غم بم توجهی نشد و بودجه‌ها  فقط برای بازسازی چهره  ظاهری شهر  بود.

«در این ۲۲ سال، اغلب خانه‌های شهر ساخته شد ولی از بازسازی روحی مردم غفلت شد و حالا آثار این بی‌توجهی را در اعتیاد و افسردگی می‌بینیم. ۲۲ سال از زلزله بم گذشته ولی بچه‌هایی که در زمان زلزله ۴ یا ۵ ساله بودند، سالمندان و زنان و مردانی که شوهر و همسر خود را در زلزله از دست دادند، همگی دچار آسیب روحی شدند و حالا شاهد افسردگی مزمن پنهان در شهر هستیم. بعد از زلزله و در حالی که حدود ۳۰ هزار نفر از جمعیت شهر، کشته شده بود، خودروسازی‌ها در ارگ جدید فعال شدند و برای حدود ۱۲ هزار خانواده اشتغال ایجاد کردند ولی نکته مهم این است که تعداد زیادی از ساکنان شهر، غیر بومی‌هایی از شهرهای همجوارند که در بخش خدمات و کارگری و بازسازی خودروسازی‌ها مشغول به کار شده‌اند چون بسیاری از اهالی بومی شهر، خانه و املاک‌شان را فروختند و به سایر شهرهای استان یا حتی استان‌های دیگر از جمله تهران رفتند تا از آسیب روحی ناشی از یادآوری خاطرات  مصون  بمانند.»

دبستانی می‌گوید که جماعتی که حالا در شهر هست و به اسم جمعیت بومی بم شناخته می‌شود، یا قشر کم‌بضاعتی است که توان مهاجرت نداشته، یا باغ و املاکش در زلزله سالم مانده و حالا در باغ و ملک خودش زندگی می‌کند. انباشت وام‌های پرداخت نشده بازسازی و جریمه‌های صعودی به دلیل پرداخت نشدن وام‌ها از دیگر مشکلات این شهر زلزله‌زده است و دبستانی می‌گوید درگیری وراث بر سر اموال و چگونگی تقسیم املاک پدری و خانوادگی، از دیگر مشکلات جدی بم است به گونه‌ای که در حال حاضر، صدها وام بازپرداخت نشده در فهرست سیاه بانک‌هاست در حالی که وام‌گیرنده در اثر زلزله فوت کرده ولی ضامن وام، در قید حیات است اما ضامن هم، مسوولیتی در قبال پرداخت وام نداشته و حالا انباشت ۲۲ ساله بهره‌های بانکی برای وام‌های بازسازی به یکی از مشکلات جدی شهر تبدیل شده است.
«بم، دیگر شکل قدیم نیست واصلا یک شهر جدید به جای بم ساخته شده است. البته هنوز باغ شهر است و هنوز باغ‌هایی با وسعت زیاد در شهر هست ولی به دلیل مهاجرت بومی‌ها، منطقه تمرکز جمعیت، کمتر و کوچک‌تر شده است. همچنان صنایع تبدیلی خرما نداریم و فقط سردخانه و بسته‌بندی برای خرمای بم فعال است. البته زمین لرزه به تعداد قابل توجهی از درختان خرما و نخلستان‌ها آسیب زد چون تمرکز نخلستان‌ها در بم و بروات بود ولی هر دو هم در جوار گسل بودند و به همین دلیل، باغات خرما، به خصوص در بروات که مرکز خرمای مرغوب و مرکبات بود، آسیب زیادی دید و از حجم محصول کاسته شد ولی در حدود ۴۰۰ روستای اطراف بم هم نخلستان هست که آنها در زلزله آسیب ندید و همچنان محصول خرما دارند ولی متاسفانه همچنان صنایع تبدیلی برای شیره خرما و الکل خرما نداریم و خرمای بم و بروات برای صنایع تبدیلی به تبریز منتقل می‌شود چون تبریز که اصلا محصول خرما ندارد، صنایع تبدیلی خرما  دارد.»

دبستانی در توضیح درآمد اقتصادی شهر زلزله زده هم می‌گوید:« اقتصاد بم حول سه محور است. محور اول، کشاورزی است با قدمت چند هزار ساله. تا سال‌های قبل از زلزله، توریسم به دلیل اهمیت ارگ بم هم برای شهر درآمدزایی داشت ولی در ایام بعد از زلزله و در سال‌هایی که توریست‌های خارجی توسط قاچاقچی‌ها گروگان گرفته شدند، صنعت گردشگری هم از رونق افتاد و حالا کم‌کم در حال فعال شدن است. اما ضلع سوم، حدود ۵ کارخانه خودروسازی است که عمدتا توسط چینی‌ها راه‌اندازی شده و برای حدود ۱۲ هزار خانواده، اشتغال ایجاد کرده ولی مشکل اصلی این است که اغلب شاغلان این کارخانه‌ها، نیروی غیربومی هستند علاوه بر اینکه هزاران میلیارد ارزش افزوده این کارخانه‌ها که باعث رونق شهر می‌شد، از نیمه دهه ۱۳۸۰ به مرکز استان می‌رود و حالا، بی‌پولی شهر در حدی است که حتی شهرداری بم هم در تامین ماشین آلاتش با مشکل مالی و محدودیت مواجه است.»

بازسازی شهر از مهم‌ترین مسائلی بود که طی ۲۲ سال اخیر مورد توجه کارشناسان قرار داشت چون دلیل اصلی آمار بالای جانباختگان، فرسودگی بافت شهری بود که روی گسل بنا شده بود و قرار بود که شهر جدید، مقاوم و ایمن در برابر زلزله‌های بعدی باشد ولی دبستانی می‌گوید که اگرچه مقاوم‌سازی طبق استاندارد آیین‌نامه ۲۸۰۰ انجام شده ولی اقشار بی‌بضاعت و حاشیه‌نشینی که قدرت خرید مصالح ایمن و مقاوم به دلیل گرانی و افزایش صعودی قیمت‌ها را نداشته‌اند، علاوه بر آنکه باز هم بناهای سست برای خود ساخته‌اند، در همان مناطق پرخطر و روی همان گسلی که سال ۱۳۸۲ فعال شد خانه‌سازی کرده‌اند.

«بم دو گسل دارد که یکی از گسل‌ها، گسل اصلی بین بم و بروات است و یکی دیگر هم زیر شهر است که همین گسل زیر شهر عامل تخریب تمرکز شهر شد و بعد از زلزله هم، خانه‌های غیر مقاوم روی همین گسل ساخته شده در حالی که وزارت مسکن تاکید داشت که روی این گسل به هیچ‌وجه ساخت و ساز نشود متاسفانه کارشناسان نتوانستند حریف مردم شوند. اغلب مردمی که روی این گسل خانه ساخته‌اند، جمعیتی هستند که در همان نقطه باغ و ملک دارند و به همین دلیل، جابه‌جایی شهر و فاصله‌گیری از گسل ممکن نشد و حالا خانه‌های ساخته شده روی همین گسل، باز هم در معرض خطر در زلزله بعدی  است.»

از زلزله بم درس بگیریم

مهدی زارع؛ رییس مرکز پیش‌بینی پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله، با حضور در یک برنامه تلویزیونی به مناسبت سالگرد زلزله ویرانگر بم، با هشدار درباره تهدید جدی زلزله با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران گفت: «کشور ما با ریسک بالای زلزله مواجه است و به دلیل تنش و اتفاقاتی که در پوسته زمین رخ می‌دهد، در هر دهه باید انتظار دو زلزله با بزرگای بیشتر از ۷ را داشته باشیم و البته فقط می‌توانیم امیدوار باشیم که این زلزله در منطقه‌ای دور از شهر و منطقه مسکونی و همچنین در عمق زیاد رخ دهد. زلزله سراوان در سال ۱۳۹۲ بزرگای ۷.۸ داشت ولی در عمق ۷۰ کیلومتری رخ داد و کانون زلزله هم در منطقه غیر مسکونی بود و به همین دلیل فقط یک جان باخته در این زلزله داشتیم ولی زمین لرزه‌ها همواره اینگونه نیست چنان‌که کانون زلزله بم در شهر و در عمق ۸.۵ کیلومتری زمین بود که جان یک سوم جمعیت شهر را هم گرفت. بنابراین عمق کم، نزدیکی کانون زلزله به شهر یا حتی قرار گرفتن کانون زلزله زیر سطح شهر، آسیب‌های جدی برای جمعیت ایجاد خواهد کرد.»

زارع همچنین با تاکید بر اینکه متخصصان باید از ویرانگر‌ترین زلزله‌ها، درس‌هایی برای پیشگیری از آسیب‌ها و تلفات مالی و جانی در زمین‌لرزه‌های بعدی بگیرند در نگاهی به میزان آسیب‌پذیری شهر تهران با توجه به گسل‌های گسترده در پایتخت گفت: «زلزله‌های ثبت شده در منطقه شرقی تهران در ۳۰سال اخیر، بیشتر از منطقه غربی تهران بوده و با وجود آنکه زمین‌لرزه‌های خفیف، شدت بزرگا را کاهش می‌دهد ولی از سویی، بعضی اوقات همین زلزله‌های کوچک، مقدمه زلزله‌های بزرگ هم هستند.

در شهر تهران، گسل شمال بسیار مهم است ولی طی ۶۰ سال اخیر، توسعه شهری تهران به گونه‌ای بوده که مناطق ۴، ۱، ۲، ۵ و ۲۲ روی همین گسل شمال احداث شده است. گسل پردیسان در مرکز تهران هم مهم است . گسل پردیسان از پارک چیتگر عبور می‌کند و تا بزرگراه رسالت، بزرگراه شهید سلیمانی و بزرگراه زین‌الدین و بزرگراه همت هم ادامه دارد . در جنوب تهران هم، گسل‌های کهریزک و ری را داریم در حالی که بافت پر جمعیت‌تر و البته فرسوده‌تر پایتخت هم روی همین گسل است و اگرچه که بخشی از این بافت فرسوده‌تر با سازه‌های جدید جایگزین شده ولی این سازه‌ها، غیرتاب‌آور است به این معنا که مثلا ۵ پلاک فرسوده را تخریب کرده‌اند که حرکت خوبی است ولی به جای این ۵ پلاک، یک مجتمع مسکونی ساخته‌اند و خطر این است که قبلا، در این ۵ پلاک ۳۰ نفر زندگی می‌کردند و حالا تعداد ساکنان این مجتمع جدید، ۷ یا ۸ برابر ساکنان آن ۵ پلاک است و بالا بودن میزان آسیب‌پذیری این ساختمان‌های جدید، ریسک خطر را در شهر تهران افزایش خواهد داد . بنابراین، اگرچه که تخریب و نوسازی بافت فرسوده، اقدام خوبی است ولی باید دقت کنیم که مبادا در این روند، مجتمع‌های با تعداد جمعیت بالا و آسیب‌پذیر در مقابل زلزله به شهر اضافه  شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







اجرای حکم زندان ۸ زن بهائی در اصفهان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 22:42

اجرای حکم زندان ۸ زن بهائی در اصفهان






نظر شما درباره این مقاله:







راز حفر تونل ۵ کیلومتری بازار بزرگ تهران
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 21:53

راز حفر تونل ۵ کیلومتری بازار بزرگ تهران


فرارو- روزانه ۱۰ هزار نفر در سه سرای بازار بزرگ تهران تردد دارند؛ ۱۰۰۰ باب مغازه هم آنجاست. ممکن است نشانه‌هایی همچون ترک‌خوردگی دیوارها بر روی این مغازه‌ها یا غرفه‌ها و سازه‌های اطراف دیده شده باشد. اما، هیچ یک از آن‌ها نمی‌دانستند که بر روی تونلی ۵ کیلومتری راه می‌روند. اما چرا و چگونه این تونل حفر شد؟

تصوری که از حفر ۵ هزار متر تونل زیر بازار بزرگ تهران، بدون آنکه کسی متوجه شود، شکل می‌گیرد، بیشتر به صحنه‌ای از فیلم رستگاری در شاوشنگ شباهت دارد. در این فیلم، اندی دوفرین طی ۲۰ سال به‌تدریج تونلی برای فرار حفر می‌کرد و خاک حاصل را در لباس‌هایش پنهان می‌ساخت تا هنگام هواخوری در حیاط زندان خالی کند.

حالا اما با اعلام خبر حفاری مخفیانه و غیرمجاز ۵ هزار متر تونل در زیر بازار بزرگ، از شیوه انتقال حجم عظیم خاک تا نوع تجهیزات مورد استفاده مورد پرسش قرار می‌گیرد. آیا ابزار حفاری این افراد، مانند اندی، تنها یک چکش بوده؟ آیا اساسا چنین عملیاتی در قلب یک شهر، آن هم در بازاری شلوغ و پرتردد مانند بازار بزرگ تهران، در سکوت، واقعا امکان‌پذیر است؟

تفاوت ماجرا اینجاست که اقدام دوفرین به آزادی او ختم می‌شد و خطری برای جان دیگران نداشت؛ در حالی که حفاری در مرکز شهر می‌تواند با اقتصاد، بافت اجتماعی و مهم‌تر از همه جان مردم تهران و شاید حتی فراتر از آن، کل کشور، بازی کند. پرسش اصلی این است که چنین پروژه‌ای چگونه و با چه پیامدهایی می‌تواند در سکوت پیش برود؟

فریبرز ناطقی الهی، بنیانگذار مقاوم سازی و مدیریت بحران زلزله و  دکتری مهندسی سازه از دانشگاه کلمبیای آمریکا در گفت‌وگو با فرارو به بررسی این مساله پرداخته و می‌گوید: «در پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است و سطح آب‌های زیرزمینی در این محدوده بالاست. هرگونه دخل‌وتصرف در چنین شرایطی می‌تواند پایداری مناطق اطراف تونل را در شعاعی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر تحت‌تاثیر قرار دهد. بنابراین این مسئله‌ای نیست که شهرداری یا وزارت مسکن و شهرسازی بتوانند به‌سادگی از کنار آن عبور کنند.»

انتقال خاک‌ بدون رویت افراد، غیر عادی است
فریبرز ناطقی الهی به فرارو می‌گوید: «طبیعتا اگر حدود ۵ کیلومتر تونل زیر بازار بزرگ تهران حفر شده باشد، بدون آنکه افرادی در آن محدوده یا در طول مسیر متوجه آن شده باشند، یا بدون اینکه برداشت و خروج حجم عظیم خاک دیده شده باشد، امری غیرعادی است؛ همان‌طور که اغلب نیز چنین تصوری دارند. به‌طور حتم نوعی هماهنگی باید وجود داشته باشد.»

چطور شریان‌های حیاتی حین حفر دچار اختلال نشدند؟
او ضمن اشاره به این مساله که در مقاطعی ممکن است خاک‌هایی که از زیر زمین برداشت شده، به سمت پروژه‌هایی که در طول مسیر و روی سطح زمین فعال بوده‌اند منتقل و از آنجا خارج شده باشد می‌گوید: «این احتمال وجود دارد که در مسیر، چند پروژه ساختمانی قرار داشته که خاک‌ها از همان نقاط بیرون برده می‌شده است. اگر این اقدام به‌صورت هدفمند انجام شده باشد، می‌توان گفت شهرداری به این دلیل که پروژه‌ای بزرگ، مانند یک شاپینگ‌سنتر وجود داشته و جابه‌جایی حجم زیادی خاک امری طبیعی به نظر می‌رسیده، لزوما در جریان قرار نگرفته است؛ هرچند تصور چنین موضوعی کمی دشوار است.»

در ادامه او اشاره می‌کند: «دستگاه‌هایی مانند آب و فاضلاب و شریان‌های حیاتی نظیر لوله‌های برق و گاز نیز باید متوجه شکستگی‌ها و اختلال‌هایی می‌شدند؛ به همین دلیل، این مسئله تا حدی تعجب‌برانگیز به نظر می‌رسد.»

در بازار بزرگ دیوارهای فرسوده را می‌تراشند تا مساحت مغازه زیاد شود
بنیانگذار مقاوم سازی و مدیریت بحران زلزله می‌گوید: «در شرایطی که ایران امروز با آن مواجه است، علت این اقدام و حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران، علاوه بر انگیزه‌های اقتصادی، می‌تواند دلایل دیگری نیز داشته باشد و هیچ احتمالی را نمی‌توان بعید دانست. به‌عنوان مثال، بارها مشاهده شده است که در بازار بزرگ تهران، دیوارهایی که خود به‌طور ذاتی ضعیف هستند، تراشیده می‌شوند تا مساحت مغازه‌ها اندکی افزایش یابد. اینکه آیا این تونل‌ها برای استفاده به‌عنوان انبار یا برای مقاصد خاص دیگری حفر شده‌اند، مشخص نیست؛ اما در هر صورت نیازمند ارائه گزارشی رسمی و بررسی دقیق است.»

زیر بیمارستان‌ امام خمینی تونلی به عرض دو جیپ قرار دارد
او اشاره می‌کند که در تاریخ ایران با نمونه‌هایی از چنین اتفاقاتی مواجه بوده‌ایم و ادامه می‌دهد: «به‌عنوان مثال، در بازدیدی که از بیمارستان امام خمینی در میدان توحید داشتم تا میزان مقاوم‌بودن آن بررسی شود، مشخص شد تونل‌هایی در زیر مجموعه وجود دارد که ماشین‌رو هستند و دو جیپ می‌توانند هم‌زمان از کنار یکدیگر عبور کنند. این تونل‌ها در زمان متفقین حفر شده‌اند؛ در دوره‌ای که در ابتدا قصد احداث بیمارستان وجود نداشت و پس از آن تصمیم به ساخت بیمارستان گرفته شد. در حال حاضر نیز گاهی تجهیزات میان ساختمان‌های مختلف از طریق همین تونل‌ها جابه‌جا می‌شود.»

در این راستان اشاره می‌کند: «اینکه این تونل‌ها به دلایل اقتصادی، نظامی یا هر علت دیگری ساخته شده باشند، اکنون قابل بررسی و کنترل است. اگر فرض بر این باشد که افرادی با چنین سطحی از پنهان‌کاری و به شکلی حرفه‌ای دست به این اقدام زده‌اند، حالا که موضوع آشکار شده است، باید ابعاد مختلف و کم‌وکیف ماجرا به‌طور کامل و دقیق مورد بررسی قرار گیرد.»

پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است
ناطقی الهی می‌گوید: «از همه مهم‌تر، نگرانی اصلی ما به موقعیت زمین بازمی‌گردد؛ چراکه در پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است و سطح آب‌های زیرزمینی در این محدوده بالاست. هرگونه دخل‌وتصرف در چنین شرایطی می‌تواند پایداری مناطق اطراف تونل را در شعاعی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر تحت‌تاثیر قرار دهد. بنابراین این مسئله‌ای نیست که شهرداری یا وزارت مسکن و شهرسازی بتوانند به‌سادگی از کنار آن عبور کنند. اگر این تونل واقعا حفر شده باشد، بسته به عمقی که در آن قرار دارد، به‌ویژه اگر در لایه‌های بالایی زمین باشد، این احتمال وجود دارد که ساختمان‌های اطراف با مشکلات جدی مواجه شده باشند.»

مصالح بازار بزرگ به خودی خود مضمحل شده
این کارشناس ارشد حوزه ساختمان و زلزله شناس تاکید می‌کند که بازار تهران به قدری فرسوده است که حتی ترمیم آن مجاز نیست و بهتر است تغییر کاربری برای آن صورت گیرد، حالا نیز او اشاره می‌کند: «هرگونه دخل‌وتصرف در منطقه آسیب‌پذیر بازار بزرگ، از نظر سازه‌ای بسیار نگران‌کننده است؛ چراکه این بناها قدمت زیادی دارند و عمده مصالح به‌کاررفته در آن‌ها سنگ، آجر و ملات‌هایی است که امروز تا حد زیادی فرسوده و مضمحل شده‌اند. از سوی دیگر، خاک بستر این محدوده آبرفتی و عمیق است و در مناطق جنوبی تهران حتی با آبرفت‌هایی تا عمق ۱۵۰ متر نیز مواجه هستیم. بنابراین هر تغییری در خاک این مناطق می‌تواند پایداری ساختمان‌ها را به‌طور جدی تحت تاثیر قرار دهد.»

هشدار ترک خوردگی دیوار در اثر نشست ناهمگون را باید جدی گرفت
او می‌افزاید: «اگر واقعا تونلی در زیر بازار بزرگ حفر شده و طول و عمق آن نیز مورد مشاهده و بررسی قرار گرفته است، این پرسش جدی مطرح می‌شود که چرا ترک‌های ایجادشده بر روی دیوارها و ابنیه موجود در محدوده بازار مورد توجه قرار نگرفته‌اند؟ به‌طور طبیعی، در صورت وقوع نشست ناهمگون، باید در طول مسیر تونل ترک‌هایی، به‌ویژه از نوع ترک‌های قائم، ایجاد شده باشد. شاید لازم باشد اگر محدوده تونل مشخص است، بررسی دقیقی انجام شود تا مشخص شود آیا ترک‌های قائم در این بستر رخ داده‌اند یا خیر. در صورت مشاهده چنین ترک‌هایی، این موضوع نشانه نشست ناهمگون است و به این معناست که باید برای ساختمان‌های موجود در این محدوده، چاره‌ای اساسی اندیشیده شود.»

روزانه ۱۰ هزار نفر در این نقطه از بازار بزرگ تهران تردد دارند
در ۱۰۰۰ مغازه‌ای که هم اکنون بر روی این تونل قرار گرفته‌اند، حدود ۳۰۰۰ نفر مشغول به کار هستند و طبق برآوردها حدود ۵ تا ۶۰۰۰ هزار نفر روزانه در سه سرای آزادی، نادری و زیبا که هم‌اکنون تحت شعاع این حفاری عظیم هستند رفت‌وآمد دارند. روی هم حدود ۱۰ هزار نفر روزانه در این محل حضور دارند.

بدون دخل و تصرف بازار بزرگ جایی خطرناک‌ بود وای به حال الان
با توجه به تعداد قابل توجه افراد حاضر در بازار، ناطقی الهی خطرات ناشی از این وضعیت را این‌گونه برآورد می‌کند که: «خطرات انسانی جدی در پی است و این موضوع اصلا جای شوخی ندارد. حتی در شرایط عادی و بدون حفر چنین تونل‌ها و کانال‌هایی و بدون هرگونه دخل و تصرف در این ساختمان‌ها، بازار بزرگ تهران یکی از خطرناک‌ترین نقاط پایتخت محسوب می‌شود، به‌ویژه با توجه به تراکم انسانی بسیار بالای آن.»

او می‌افزاید: «اگر آتش‌سوزی رخ دهد، سیستم گاز دچار اختلال شود یا سیستم برق، که در این منطقه اغلب مهندسی نشده است، با مشکل مواجه شود، همراه با وزن سنگین انبارها، وقوع هر حادثه‌ای می‌تواند بسیار خطرناک باشد. اگر این حفاری واقعا انجام شده باشد، وضعیت بسیار جدی است و باید نگران امنیت حدود ۱۰۰۰ باب مغازه و نزدیک به ۱۰ هزار نفر حاضر در این محدوده بود.»

حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران تبعات فوری اقتصادی ندارد
این متخصص مهندسی سازه در نهایت می‌گوید: «ما بسیار آدم‌های بی‌خیالی شده‌ایم. همین حالا تبعاتی که برای زلزله محتمل تهران در نظر داریم بسیار سنگین است، چقدر به این تبعات فکر می‌کنیم که الان برای پهنه ۵۰۰ متری در ۵ کیلومتر بازار بزرگ تهران را فکر کنیم؟ مساله حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران تبعات فوری اقتصادی ندارد ولی اگر یکی از این مغازه‌ها فرو بریزد مشکلات عدیده‌ای رخ خواهد داد.»





نظر شما درباره این مقاله:







مستندی درباره‌ زندگی و آثار بهرام بیضایی ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 20:01

مستندی درباره‌ زندگی و آثار بهرام بیضایی


مستند «عیّار تنها»: علا محسنی این فیلم مستند را سال ١٣٩٩ به سفارش رادیوفردا درباره‌ی زندگی و آثار بهرام بیضایی ساخت.





نظر شما درباره این مقاله:







بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر درگذشت
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 18:18

بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر درگذشت


بهرام بیضایی کارگردان سرشناس سینما و تئاتر ایران در روز تولدش درگذشت‌.

بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر کشورمان بر اثر عوارض ناشی از سرطان در آمریکا از دنیا رفت. این هنرمند زاده پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران بود که در تولد ۸۷سالگی‌اش چشم از جهان فروبست.

مژده شمسایی، همسر آقای بیضایی در صفحه فیسبوک خود با انتشار متنی، درگذشت این هنرمند مشهور را اعلام کرد.

دانشگاه ایرانشناسی استنفورد آمریکا نیز این خبر را تایید کرد و نوشت: “گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد درگذشت فخر ادب و هنر ایران، استاد و همکار برجسته ما در ۱۵ سال اخیر، بهرام بیضایی را به اطلاع همگان می‌رساند. ‌بارها گفته بود موطن و مسلک او عالم فرهنگ است. عشقی عظیم به ایران داشت...”

بیانیه دانشگاه استنفورد برای درگذشت استاد بهرام بیضایی
دانشگاه استنفورد طی بیانیه‌ای درگذشت استاد بهرام بیضایی را تسلیت گفت.
در این بیانیه آمده است:
گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد درگذشت فخر ادب و هنر ایران، استاد و همکار برجسته‌ی ما در ۱۵ سال اخیر، بهرام بیضایی را به اطلاع همگان می‌رساند.
او‌ درست در روز تولد هشتاد و هفت‌ سالگی‌اش درگذشت: پنجم‌ دی، که به احترامِ زادروزش (و درگذشتِ اکبر رادی) روزِ نمایشنامه‌نویس نامیده شده؛ پنج سال پس از تلاش حماسی و درخشانش برای تکمیل متن «داش‌آکل به‌گفته‌ی مرجان».
بارها گفته بود موطن و مسلک او عالم فرهنگ است. عشقی عظیم به ایران داشت و به‌رغم تنگ‌نظری‌ها علیه او و خانواده‌اش لحظه‌ای از برکشیدن و پاس داشتن میراث فرهنگی ایران دست نکشید. دانشگاه ما بزودی جلسه‌ای در بزرگداشت زندگی و آثار این هنرمند بی‌بدیلِ ایران‌دوست و ایران‌شناس برگزار خواهد کرد.
گروه ایرانشناسی دانشگاه استانفورد به‌ویژه سپاسگزار مژده شمسایی است که بی‌همدلی‌ و همراهی‌ او زندگی بیضایی در این سالها از لونی دیگر می‌بود.
به قول شاهنامه که بیضایی عمری در آن زیست، اگر مرگ داد است بیداد چیست.

بیضایی در تهران در خانواده‌ای «اهل شعر و سخن و ادب» به دنیا آمد. در کودکی اغلب از مدرسه به سینما می‌گریخت و فیلم تماشا می‌کرد. سالِ ۱۳۳۰، با خودکشیِ صادق هدایت، با کار و سرگذشتِ هدایت آشنا شد و از او تأثیر گرفت. سالیانی بعد از آن از دانشجوییِ ادبیاتِ فارسیِ دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران کناره‌گرفت؛ ولی حاصلِ پژوهش‌هایش را به صورتِ کتابِ نمایش در ایران منتشر کرد، که یگانه تاریخنامهٔ مهمِّ نمایشِ ایرانی شد. هم‌زمان به نمایشنامه‌نویسی گرایید، آن هم با بهره گرفتن از شیوه‌های تعزیه که نیاکانش در آران برپا می‌کردند. بیشترِ نخستین نمایشنامه‌هایش – مانندِ پهلوان اکبر می‌میرد – با نمایشِ گروهِ هنرِ ملّی کامیابی یافت؛ هرچند گاهی چپی‌ها و گاهی راستی‌ها کارش را سخت نکوهیدند.

سالِ ۱۳۴۴ با منیراعظم رامین‌فر ازدواج کرد. بیضایی در اوایلِ دههٔ ۱۳۴۰ «هم با» گروهِ طرفه «بود و هم نبود»، و از هنگامِ تشکیلِ کانونِ نویسندگانِ ایران از بنیان‌گذارانش و، از جمله به همین خاطر، دچارِ بدگمانیِ ساواک بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کناره‌گرفت. دههٔ ۱۳۵۰ را به استادی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاهِ تهران و نیز فیلم‌سازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، مرگ یزدگرد را بر صحنه برد؛ که در ۱۳۶۰، سالِ اخراجش این بار از کرسیِ استادیِ دانشگاهِ تهران، فیلم هم شد. پس از نمایشِ مرگ یزدگرد تا هجده سال امکانِ کارِ تئاتری نیافت؛ هرچند − «با تمام فشارها و سختی‌هائی که دولت برایش ایجاد می‌کرد» − توانست چند فیلم بسازد.


مستند «عیّار تنها»:
علا محسنی این فیلم مستند را سال ١٣٩٩ به سفارش رادیوفردا درباره‌ی زندگی و آثار بهرام بیضایی ساخت.


سالِ ۱۳۷۱، که چند سالی از جدایی از همسرش می‌گذشت، با مژده شمسایی ازدواج کرد. از سالِ ۱۳۷۶ دوباره کارِ تئاتر دست داد و بیضایی به شوقِ نمایش از اقامتِ کوتاهش در استراسبورگ دست شست و تا ۱۳۸۶ به تفاریق توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب پروانه بگیرد؛ هرچند، گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی گرفتارِ سانسور شد یا کتابی در محاقِ توقیف ماند. سالِ ۱۳۸۹ به استادیِ دانشگاهِ استنفورد به آمریکا رفت. این هجرت دیرانجام‌ترین اقامتِ بیضایی دور از ایران بوده. او در آمریکا نیز پرکار بوده و، غیر از تدریس، به نوشتن و نمایش پرداخته است.

بیضایی، با نویسندگانی چون اکبر رادی و فیلم‌سازانی چون ناصر تقوایی و دیگرانی، در دگرگونیِ نمایش و سینما در ایران نقشِ مهمّی داشته است. او بارها در رأی‌گیری از ناقدانِ سینماییِ ایران برترین کارگردانِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شده. باشو، غریبه‌ی کوچک، که اغلب برترین فیلمِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شده، و سگ‌کُشی، که پرفروش‌ترین فیلمِ سالِ ۱۳۸۰ ایران شد، دو تا از برجسته‌ترین فیلم‌های بیضایی است. بعضِ تاریخ‌نگارانِ سینما سرآغازِ کارِ فیلم‌سازانی از نسلِ بیضایی و بنیانگذارانِ دیگرِ کانونِ سینماگرانِ پیشرو را سرآغازِ فصلِ جدیدِ سینمای ایران دانسته‌اند که «موجِ نو» نامیده‌اند؛ و فیلم‌های دههٔ ۱۳۵۰ بیضایی مانندِ غریبه و مه و کلاغ را در این جریانِ سینمایی گنجانیده‌اند.

در تئاتر نیز اغلب او را مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسِ تاریخِ ادبیاتِ فارسی گفته‌اند که، با نمایشنامه‌هایی چون هشتمین سفر سندباد و ندبه و نمایش‌هایی چون مرگ یزدگرد و اَفرا، همراهِ چند هم‌روزگارش گونهٔ نمایشنامه را در زبانِ فارسی به «فرازهای در خورِ اعتنا» و نمایش را به پایه‌ای استوار رسانید تا روزگارِ زرّینِ دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در نمایشِ ایران به حصول پیوست. واروژ کریم مسیحی، رضا قاسمی، سوسن تسلیمی، پرویز شهبازی و شماری دیگر از سینماگران و اهلِ نمایش و هنرمندان و اندیشه‌وران از شاگردانِ بیضایی بوده‌اند.


عکس از فیسبوک خانم مژده شمسایی

شعری از بهرام بیضایی که در جریان خیزش زن،‌ زندگی، آزادی سرود:

مردمِ خوشباورِ پنجاه و هفت
غرقه‌ى اميّد و گيج سهم نفت،

حقِّ نسلِ بعد رفت از يادشان
بشنويد اين روزها فريادشان:

باطل است آن رأى برنشناخته
كز خدا و دين چه دكّان ساخته!

رأى بر نيّاتِ پنهان داشته
بيرق خُودمحورى افراشته!

آنچه از فرداى آن دانسته شد
خودپرستى تا برون از سايه شد!

تلخ آمد آهِ نادانستگان
پا به زنجيرى گران‌تر بستگان!

خُدعه و تبعيض و غارت گشت دين
لال شد يكباره اَرحَمْ راحمين!

وين عبادت تا عبوديّت كشيد
بَرده جز زنجير خود چيزى نديد!

سهم ما شد داعش و القاعده
مُفتيان بردند صدها فايده!

بشنويد اكنون در اين آتشفشان
اى نمانَد از ستمكاران نشان!

باطل است آن رأىِ ناميمونِ زشت
نسل ما رأى دگر خواهد نوشت!

هَموطن برخيز و فريادى برآر
خون به خون جوشيده در اين كارزار!

مادرِ ايران زِ جا برخاسته
كشورش را از دَدان پس خواسته!

كشورِ اشغالىِ ايران‌زمين
كِى شود آزاد از اين آياتِ كين!

خُدعه بس، غارت بس و سيلِ دروغ
بس حراجِ كشورت با بانگ و بوق!

بشكند دستى كه دستى را شكست
بُگسلد بندى كه خواهد دست بست!

هان پدر جنگ تو با فرزند توست
يادگير از وى دُرُست از نادُرُست!

بَركن از گردن نشان بندگى
درشكن تاریک با تابندگى!

پيشْ‌بندِ كاوه روشن كرد راه
روسرىْ‌سوزانِ مَه، شد اين پگاه!

وين درختِ گيسوى جان‌دادگان
بيرق پيروزى آزادگان!

برده‌ى اين بى‌وطن‌ها نيستيم
روزِ فردا گفت خواهد كيستيم!

مُهر باطل بر نظام الظالمين
كَنده باد اين ريشه از روى زمين!

منبع: رادیوفردا

بیضایی فقط فیلم‌نامه‌های خود را به فیلم درآورده و – به استثنای بانو آئویی و با وجودِ میل به نمایشِ کارهایی از زآمی موتوکیو و اکبر رادی و ویلیام شکسپیر – همواره نمایشنامه‌های خود را به نمایش درآورده است. او تهیه‌کننده و تدوین‌گر و طرّاح و کارگردانِ بیشترِ کارهای نمایشیِ خود بوده است. تأثیرِ بیضایی را بر اندیشه و هنرِ آزاد در ایران چشمگیر شمرده و او را در زمانِ زندگیِ خودش «با فردوسی قیاس کرده‌اند یا ... وارثِ فردوسی، یا فردوسیِ معاصر، خوانده‌اند.»

بهرام بیضایی شاید فقط ۱۰ فیلم ساخته باشد. تعداد نمایش‌هایی هم که به صحنه برده است، خیلی بیش از این نیست اما با نگارش نمایش‌نامه‌هایی همچون «پهلوان اکبر می‌میرد»، «مرگ یزدگرد»، «فتح‌نامه کلات»، «هشتمین سفر سندباد»، «ندبه»،«سهراب‌کشی»، «سلطان مار»، «کارنامه بنداربیدخش»، «چهار صندوق»، «مجلس قربانی سنمار»، «مجلس ضربت زدن»، «طرب‌نامه»، «جنگ‌نامه غلامان»، «خاطرات هنرپیشه نقش دوم»، «تاراج‌نامه» و ... ساخت فیلم‌هایی چون «عمو سبیلو»، «کلاغ»، «غربیه و مه»، «رگبار»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «شاید وقتی دیگر»، «مسافران»، «سگ‌کشی»، «وقتی همه خوابیم» و ...یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان ایران بود.

واکنش اصغر فرهادی به درگذشت بهرام‌بیضایی:
بهرام بیضایی، آموزگار بزرگ من که شیفته‌وار آثار، سخنان و بالاتر از آن عشقش به فرهنگ این سرزمین را با تمام وجود دنبال کرده‌ام، حالا در غربت دنیا را ترک کرده است.
حقیقتا ایرانی‌تر از بهرام بیضایی در این روزگار نشناخته‌ام و چه تلخ که این ایرانی‌ترین ایرانی، هزاران هزار فرسنگ دور از ایران چشم بر جهان فرو می‌بندد.





نظر شما درباره این مقاله:







بنیاد نرگس: خواستار آزادی فوری
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 18:03

بنیاد نرگس: خواستار آزادی فوری






نظر شما درباره این مقاله:







روایت ویدا ربانی از بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 16:15

روایت ویدا ربانی از بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین






نظر شما درباره این مقاله:







اعتصاب غذای حمید قره‌حسنلو در اعتراض
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 16:12

اعتصاب غذای حمید قره‌حسنلو در اعتراض






نظر شما درباره این مقاله:







انتقادها از اسرائیل برای به رسمیت شناختن سومالی‌لند
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز

پرچم سومالی‌لند

iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 15:53

انتقادها از اسرائیل برای به رسمیت شناختن سومالی‌لند


۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

تصمیم اسرائیل برای به رسمیت شناختن منطقه سومالی‌لند به عنوان «کشوری مستقل و دارای حاکمیت» در بسیاری از کشورها با انتقاد روبه‌رو شده است. وزارت خارجه سومالی روز جمعه این اقدام را «حمله‌ای عمدی» به حاکمیت ملی خود دانست. اتحادیه آفریقا نیز خواستار احترام به مرزها شد و نسبت به پیامدهای گسترده آن برای ثبات قاره آفریقا هشدار داد.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به‌طور صریح مخالفت خود را با احتمال به رسمیت شناختن سومالی‌لند از سوی آمریکا اعلام کرد. او در گفت‌وگویی با روزنامه «نیویورک پست» با لحنی انتقادی گفت: «اصلاً کسی می‌داند سومالی‌لند چیست؟» و تأکید کرد که آمریکا از تصمیم اسرائیل برای پذیرش سومالی‌لند حمایت نخواهد کرد.

منطقه خودگردان سومالی‌لند که رسماً بخشی از سومالی محسوب می‌شود، در سال ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد و از آن زمان تاکنون عملاً به طور مستقل اداره می‌شود. با این حال، دولت سومالی و نیز جامعه جهانی این استقلال را به رسمیت نمی‌شناسند. روز جمعه اسرائیل رسماً استقلال سومالی‌لند را تأیید کرد؛ پیش از این تنها تایوان چنین اقدامی انجام داده بود؛ کشوری که خود تنها از سوی معدودی از دولت‌ها به رسمیت شناخته شده است.

«شراکت راهبردی»

به گزارش دفتر نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، گیدئون ساعر وزیر خارجه اسرائیل و عبدرحمن محمد عبداللهی رئیس‌جمهور جمهوری سومالی‌لند، بیانیه‌ای رسمی در این باره امضا کردند. نتانیاهو اعلام کرد که این اقدام «با روح توافق‌های ابراهیم» صورت گرفته است.

توافق‌نامه‌های ابراهیم در دوران نخستین ریاست‌جمهوری ترامپ پایه‌گذاری شد و زمینه‌ساز عادی‌سازی روابط اسرائیل با امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان گردید.

رئیس‌جمهور سومالی‌لند عبداللهی این رویداد را «لحظه‌ای تاریخی» خواند و گفت: «به رسمیت شناختن از سوی اسرائیل، آغاز یک شراکت راهبردی است که منافع مشترک را گسترش می‌دهد، صلح و امنیت منطقه را تقویت می‌کند و برای تمامی طرف‌ها مزایا به همراه دارد، بدون آن‌که به کسی لطمه وارد کند.» او در شبکه ایکس (توییتر سابق) افزود: سومالی‌لند آماده پیوستن به توافق‌های ابراهیم است.

دفتر نتانیاهو سپس ویدئویی منتشر کرد که او را در حال گفت‌وگو با عبداللهی نشان می‌داد. نتانیاهو در این ویدئو گفت که «آمادگی و تمایل عبداللهی برای پیوستن به توافق‌های ابراهیم» را به ترامپ اطلاع خواهد داد.

وزیر خارجه اسرائیل، گیدئون ساعر، اعلام کرد دو کشور تصمیم گرفته‌اند «روابط کامل دیپلماتیک» برقرار کنند. دفتر نخست‌وزیر اسرائیل افزود که نتانیاهو از عبداللهی برای سفر رسمی به اسرائیل دعوت کرده است.

موضع سومالی: «اقدامی خصمانه»

در بیانیه وزارت خارجه سومالی آمده است: «این تصمیم صلح در منطقه را تهدید می‌کند و اقدامی عمدی و غیرقانونی علیه حاکمیت ملی جمهوری فدرال سومالی به شمار می‌رود.»

اتحادیه آفریقا نیز هشدار داد: «هر تلاشی برای تضعیف وحدت، حاکمیت و تمامیت ارضی سومالی، خطر ایجاد سابقه‌ای خطرناک با پیامدهای گسترده برای صلح و ثبات در سراسر قاره را در پی دارد.» محمود علی یوسف، رئیس دوره‌ای اتحادیه، تأکید کرد که سومالی‌لند همچنان بخشی از جمهوری فدرال سومالی، عضو رسمی این اتحادیه، محسوب می‌شود.

آنکارا که از متحدان نزدیک دولت سومالی است، از آنچه «دخالت آشکار اسرائیل در امور داخلی سومالی» خواند، شدیداً انتقاد کرد. وزارت خارجه ترکیه اعلام کرد این اقدام در راستای «سیاست توسعه‌طلبانه اسرائیل و تلاش‌هایش برای جلوگیری از به رسمیت شناختن کشور فلسطین» انجام شده است. بیانیه ترکیه افزود: «دولت اسرائیل با این کار در پی ایجاد بی‌ثباتی در منطقه و جهان است.»

دولت‌های مصر و جیبوتی نیز این ابتکار اسرائیل را محکوم کردند. احمد ابوالغیط، دبیرکل اتحادیه عرب، این اقدام را «نقض آشکار قوانین بین‌المللی» و بی‌اعتنایی به اصل تمامیت ارضی و حاکمیت کشورها دانست.

تماس‌های محرمانه

به گزارش شبکه اسرائیلی کانال۱۲، تماس‌های محرمانه میان اسرائیل و سومالی‌لند چند ماه پیش آغاز شده بود. در آن زمان و همزمان با جنگ اسرائیل و فلسطینیان در نوار غزه، اسرائیل در جست‌وجوی کشورهایی بود که حاضر باشند بخشی از جمعیت فلسطینی غزه را بپذیرند. رئیس‌جمهور ترامپ پیش‌تر پیشنهاد اسکان مجدد ساکنان غزه را مطرح کرده بود، اما این طرح با مخالفت گسترده بین‌المللی روبه‌رو شد.

روزنامه تایمز اسرائیل نوشت یکی از دلایل اصلی علاقه اسرائیل به گسترش روابط با سومالی‌لند، موقعیت جغرافیایی این منطقه در مجاورت یمن است. دسترسی به قلمرو و حریم هوایی سومالی‌لند می‌تواند عملیات شناسایی و حملات اسرائیل علیه جنبش انصارالله (حوثی‌ها) در یمن را تسهیل کند.

سومالی‌لند در شمال‌غرب سومالی و در ورودی دریای سرخ، درست روبه‌روی یمن واقع شده است. در یمن، گروه حوثی‌ها بر بخش بزرگی از کشور تسلط دارند. این گروه با حزب‌الله لبنان و گروه حماس در غزه متحد است. پس از آغاز جنگ غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حوثی‌ها بارها اسرائیل را با موشک و پهپاد هدف قرار داده و همچنین کشتی‌هایی را که گفته می‌شد با اسرائیل مرتبط‌اند، مورد حمله قرار دادند. با این حال، از زمان برقراری آتش‌بس در غزه در ۱۰ اکتبر، حوثی‌ها هیچ حمله‌ای علیه اسرائیل یا کشتی‌ها را برعهده نگرفته‌اند.

منطقه سومالی‌لند با مساحت حدود ۱۷۵ هزار کیلومتر مربع تقریباً هم‌اندازه کشور اروگوئه است. این منطقه خودگردان دارای واحد پولی، ارتش و نیروی پلیس مستقل است. بر خلاف سومالی که دهه‌هاست گرفتار بحران‌های امنیتی، حملات شبه‌نظامیان الشباب و بلایای طبیعی است، سومالی‌لند از ثبات نسبی برخوردار است.

با وجود اینکه کشورهایی مانند اتیوپی و امارات متحده عربی روابطی با سومالی‌لند برقرار کرده‌اند، تاکنون هیچ‌یک از آن‌ها استقلال این منطقه را به رسمیت نشناخته بودند.





نظر شما درباره این مقاله:







شناسایی سومالی‌لند! / احمد زیدآبادی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 15:23

شناسایی سومالی‌لند! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







فصل «پیشگفتار» از کتاب شاه شاهان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 13:05

فصل «پیشگفتار» از کتاب شاه شاهان


اسکات اندرسن

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم و پایان فصل پیشگفتار کتاب

در سال‌های نوجوانی، من حدود شش هفته را با پدرم در ایران سفر کرده بودم، بخشی از یک سفر جاده‌ای طولانی پدر و پسری در خاورمیانه و آسیای مرکزی. این تجربه، همراه با حضور کنجکاو من در تظاهرات واشنگتن در نوامبر ۱۹۷۷، باعث شد که علاقه‌ای شدید به ماجرای در حال تکوین ایران در آن سال انقلاب پیدا کنم. فکر می‌کنم شیفتگی من با عنصری از ناباوری تقویت شد. من همان حیرتی را داشتم که دیگران، که دانش بسیار بیشتری از این مسائل داشتند، ابراز می‌کردند: اینکه یک دولت پلیسی پیچیده به نظر کاملاً ناتوان در برقراری نظم بود، علیرغم تمام ابزارهای سرکوبی که در اختیار داشت، اینکه به عنوان نشانه اعتراض، زنان یکی از غربی‌شده‌ترین کشورهای خاورمیانه، خودخواهانه به حجابی بازگشتند که مادربزرگ‌هایشان نیم قرن قبل آن را کنار گذاشته بودند. مانند بسیاری دیگر، من هرگز فکر نکرده بودم که آینده دودمان پهلوی واقعاً در معرض تردید است تا اینکه ناگهان چنین شد، هرگز تصور نکرده بودم که یک سلسله سلطنتی که مدعی قدمت دو هزار و پانصد ساله است به سادگی فرو می‌پاشد تا اینکه ناگهان چنین کرد. و من قطعاً هرگز گمان نمی‌کردم که انقلاب ایران چنین اهمیت ژرفی به خود بگیرد، اینکه میراثش آن را به یکی از مهم‌ترین تحولات سیاسی عصر مدرن بدل کند.

اگر در نگاه اول این کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد، در نظر بگیرید که آن انقلاب چه پیامدهایی به بار آورده است.

در چهل و شش سال پس از موفقیت آن، جهان غرب و اسلام درگیر رویارویی‌ای شده‌اند که بسیاری در هر دو طرف آن را تقابل مرگ و زندگی می‌دانند، رویارویی‌ای که با بنیادگرایی مذهبی تجدیدطلب و تروریسم دولتی از یک سو، و با پارانویا و تعصب افراطی ملی‌گرا از سوی دیگر مشخص می‌شود. این انقلاب بر تقریباً هر تحول سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه در آن زمان سایه انداخته است، طیفی که همه چیز را از مناقشه عرب و اسرائیل تا جنگ‌های عراق و افغانستان تا تجارت بین‌المللی و سیاست انرژی در بر می‌گیرد.

اگرچه اثرات انقلاب به وضوح در خود ایران عمیق‌ترین احساس شده، در ایالات متحده نیز تقریباً به همان اندازه تأثیرگذار بوده است. فروپاشی سلطنت ایران به یکی از مهم‌ترین اتحادهای اقتصادی و نظامی که آمریکا در هر نقطه از جهان برقرار کرده بود، پایان ناگهانی داد. پس‌لرزه‌های آن به سقوط یک رئیس‌جمهور آمریکا و ظهور دولتی جدید انجامید که قصد داشت از طریق تجدید تسلیحاتی گسترده و حمایت از جنگ‌های نیابتی، نفوذ آمریکا را در خارج از کشور دوباره اعمال کند. صفحه شطرنج خاورمیانه که به شدت توسط انقلاب تغییر یافت، مستقیماً به برخی از بزرگ‌ترین اشتباهات آمریکا در این منطقه طی چهار دهه گذشته منجر شد - تنها به عنوان دو نمونه، مداخله ۱۹۸۳ در بیروت که منجر به کشته شدن نزدیک به سیصد نظامی آمریکایی شد و حمایت اولیه از صدام حسین مستبد عراق - و در اکثر موارد دیگر نیز عامل مهمی بوده است: تهاجم فاجعه‌بار آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، رویکرد ناشیانه آن به جنگ داخلی سوریه و ظهور داعش. امروزه، شبح ایران انقلابی همچنان سیاست خارجی آمریکا را در گوشه‌وکنار مختلف خاورمیانه از لبنان و یمن گرفته تا اسرائیل هدایت می‌کند. همچنان نقطه اختلافی بین واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش در مورد بهترین راه برخورد با برنامه انرژی هسته‌ای جاری و بسیار بحث‌برانگیز ایران باقی مانده است، و یک عامل پیچیدگی اصلی در تلاش‌های غرب برای کمک به اوکراین در مبارزه با مهاجمان روسی به شمار می‌رود.

در سطح شخصی، تأثیر انقلاب ایران بر حرفه روزنامه‌نگاری خودم نیز به وضوح در همه جا مشهود بوده است. در نزدیک به چهار دهه پوشش درگیری‌ها در سراسر جهان، یک ویژگی کلیدی که بخش عمده‌ای از خشونت‌ها را به حرکت درآورده، افزایش شدت فعالیت‌های نظامی مذهبی بوده است. این اصطلاح، همانگونه که برخی می‌پندارند، مترادف با فعالیت نظامی اسلامی نیست. در سری‌لانکا (Sri Lanka) در اواسط دهه ۱۹۸۰، راهبان بودایی افراطی‌گرای ملی بودند که جنگ علیه اقلیت هندوی این کشور را ترویج می‌کردند. در بالکان در دهه ۱۹۹۰، مسیحیان صرب بودند که کمپین پاکسازی قومی علیه مسلمانان بوسنیایی را آغاز کردند و در اسرائیل، افراط‌گرایی ساکنان یهودی بود که به شعله‌ور شدن قیام فلسطینیان کمک کرد. هم‌اکنون که این کلمات نوشته می‌شود، حملات شبه‌نظامیان هندو علیه اقلیت مسلمان تهدید می‌کند مناطق هند را به درگیری آشکار بکشاند، در حالی که در روسیه، کشیشان مسیحی ارتدوکس بر منابر کلیساها می‌ایستند تا حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین را به عنوان جنگ مقدس تقدیس کنند. آمریکایی‌ها نیز نمی‌توانند با رد چنین خشونت‌های توجیه شده مذهبی به عنوان قلمرو «دیگری» (the other) آسوده خاطر باشند. در ایالات متحده، ملی‌گرایان مسیحی سفیدپوست مسئول یک سری تیراندازی‌های دسته‌جمعی هستند که ده‌ها کشته برجای گذاشته و در خط مقدم حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به ساختمان کنگره آمریکا (U.S. Capitol) حضور داشتند.

هیچ یک از این موارد را نمی‌توان مستقیماً به انقلاب ایران نسبت داد، اما موج گسترده اعتراض اسلامی که در سال ۱۹۷۹ شاه را از قدرت براند، اولین انقلاب متقابل مذهبی موفق جهان مدرن علیه نیروهای سکولاریسم را نشانه‌گذاری کرد، آغازی بر احیای بین‌المللی فرقه‌گرایی که تا امروز نیز ادامه دارد. در واقع، اگر قرار باشد فهرستی از آن دسته معدود از انقلاب‌هایی تهیه شود که در دوران مدرن تغییراتی در مقیاسی واقعاً جهانی برانگیختند و باعث تغییر پارادایم در شیوه عملکرد جهان شدند، به انقلاب‌های آمریکا، فرانسه و روسیه می‌توان انقلاب ایران را نیز اضافه کرد.

با این حال، علیرغم اهمیت آن، آشفتگی ایران با یک پارادوکس عجیب نیز مشخص می‌شود: هر چه بیشتر به آن می‌نگریم، همه چیز مرموزتر و غیرمحتمل‌تر به نظر می‌رسد.

یکی از ادعاهای بزرگ در نگارش تاریخ، ترویج نظریه‌های علت و معلولی است، که نشان می‌دهد یک رویداد به دلیل چیزی دیگر که پیش از آن اتفاق افتاده رخ داده است. به این ترتیب، برای مثال، می‌توان مطرح کرد که ریشه جنگ جهانی دوم شرایط صلح ناتوان‌کننده‌ای بود که در پایان جنگ جهانی اول به آلمان تحمیل شد، یا رنج جهانی ناشی از رکود بزرگ، یا دگرگونی های بنیادین (tectonic shifts) امپراتوری و استعمار. مطالعه تاریخ سپس تبدیل به سنجش این توضیحات مختلف، و بحث بر سر این که کدامین علت، بیشترین اثر را تولید کرده است. یکی از محصولات جانبی این فرآیند سنجش این است که کیفیتی از جبرگرایی تمایل به تسلط پیدا می‌کند، یعنی این حس که هرچقدر هم که فرد بخواهد عوامل رقابتی را بسنجد، نتیجه نهایی - در این مثال از جنگ جهانی دوم – به نظر می رسد که تقریباً ناگزیر بوده است.

اما هر چه بیشتر به سازوکار انقلاب ایران می‌پردازیم، این ساختار کمتر به نظر معتبر می‌رسد. برعکس، فرد مستعد است که تحت تأثیر تصادفی بودن ظاهری آن قرار گیرد، این ایده که به جای هرگونه جبرگرایی، اگر رویدادها فقط کمی متفاوت پیش می‌رفتند، اگر تصمیمات خاصی زودتر یا قاطع‌تر گرفته می‌شدند، نتیجه می‌توانست کاملاً تغییر کند.

در آستانه سفر رسمی شاه به واشنگتن در سال ۱۹۷۷ - که همچنین به معنای آستانه انقلابی است که او را نابود کرد - یک تحلیل بسیار محرمانه سیا به این نتیجه رسید که چنگال او بر قدرت چنان مطلق است که برای سال‌های آینده نیز به حکومت بر ایران ادامه خواهد داد. این نتیجه‌گیری در پرتو آنچه رخ داد آشکارا مضحک است، اما در آن زمان، پیشنهاد خلاف آن اوج حماقت به نظر می‌رسید.

در سطح بین‌المللی، شاهنشاه (King of Kings) از حمایت بی‌چون‌وچرای ایالات متحده برخوردار بود، اما همچنین رابطه‌ای به اندازه کافی نزدیک با همسایه ابرقدرت خود، اتحاد جماهیر شوروی، برقرار کرده بود تا اطمینان حاصل شود هیچ تلاش بی‌ثبات‌کننده‌ای از سوی کرملین علیه تخت او صورت نخواهد گرفت. او رقبای منطقه‌ای خود را داشت، به ویژه رژیم بعثی در عراق و تندروهایی مانند معمر قذافی (Muammar Qaddafi) در لیبی ، اما نیروی نظامی ایران، پنجمین نیروی بزرگ جهان و مجهز به پیشرفته‌ترین تسلیحات قابل دسترسی، از مجموع نیروهای همه کشورهای عرب خاورمیانه بزرگتر بود. شاه همچنین روابط نزدیک، هرچند محتاطانه، با کارگزار اصلی نظامی دیگر در منطقه، اسرائیل، داشت. اگر قرار بود نتیجه به اقدامات جهان خارج بستگی داشته باشد، یک شرط مطمئن‌ به نظر در سال ۱۹۷۷ این بود که سلطنت دو هزار و پانصد ساله ایران ممکن است هزار سال دیگر نیز دوام آورد.

در جبهه داخلی نیز ظاهراً حتی دلیل کمتری برای نگرانی وجود داشت. در طول دوران سلطنت شاه، درآمد سرانه به‌طور شگفت‌انگیزی بیست برابر شده بود، نرخ سواد پنج برابر افزایش یافته و میانگین طول عمر ایرانیان بیش از دو برابر، از بیست‌وهفت سال به پنجاه‌وشش سال رسیده بود. در دوران حکومت او، نیم میلیون ایرانی موفق به اخذ مدرک دانشگاهی از خارج از کشور شده بودند و شبکه دانشگاه‌های داخل ایران در شمار بهترین‌های منطقه قرار داشت. از نظر اجتماعی، زنان از آزادی‌هایی برخوردار بودند که در مقایسه با تقریباً هر جای دیگر جهان اسلام کم‌نظیر بود و شماری از مناصب مهم— هرچند عمدتاً در سطوح پایین‌تر— دولتی را در اختیار داشتند. همچنین حمایت‌های ویژه‌ای که از اقلیت‌های قومی و مذهبی ایران، از جمله یهودیان، ارامنه و آشوریان، صورت می‌گرفت، باعث شده بود این گروه‌ها از سرسخت‌ترین حامیان شاه باشند.

البته شکاف‌هایی نیز وجود داشت. نابرابری‌های شدید میان فقیر و غنی، شهر و روستا مشهود بود و فساد مشکلی فراگیر به‌شمار می‌رفت. اکثریت شهروندان به‌ویژه سیل جوانانی که به‌تازگی از روستاها به شهرها مهاجرت کرده بودند زندگی‌های فرساینده‌ای با دستمزدهای اندک و امیدی ناچیز به پیشرفت داشتند. با این همه، به‌سختی می‌شد ایرانی‌ای را در سال ۱۹۷۷ یافت که صادقانه ادعا کند وضعیتش نسبت به پیش از به‌قدرت رسیدن محمدرضاشاه پهلوی بدتر شده است.

این بدان معنا نبود که شاه مخالفان داخلی نداشت. قطعاً داشت، اما به نظر می‌رسید در مسیر خاموش‌کردن یا آرام‌سازی آنان تا مرز محو شدن پیش می‌رود. حزب کمونیست بومی سال‌ها پیش در هم شکسته شده بود و تنها شمار اندکی از سرسختان در قالب گروه‌های چریکی زیرزمینی به مبارزه ادامه می‌دادند— گروه‌هایی که تهدید جدی‌ای برای رژیم نبودند، اما شاه می‌توانست هر زمان که حامیان آمریکایی‌اش در برابر درخواست‌های پرخرج تسلیحاتی‌اش تردید می‌کردند، به آن‌ها استناد کند. روحانیون محافظه‌کار همواره از برنامه‌های نوسازی او به‌ویژه توانمندسازی زنان و استقبال آشکار از فرهنگ غربی ناخشنود بودند، اما شاه سیاست تبعید سرسخت‌ترین مخالفان مذهبی و ایجاد نظامی از حمایت و امتیازدهی را در پیش گرفته بود که بقیه سلسله‌مراتب روحانیت را، اگر نه راضی، دست‌کم آرام نگاه می‌داشت.

در سوی تاریک‌تر ماجرا، طی بیست سال گذشته، پلیس مخفی او، ساواک، شبکه‌ای چنان گسترده از خبرچینان در سراسر کشور ایجاد کرده بود که به نظر می‌رسید شکل‌گیری هر جنبش ضدحکومتی جدی در هر سطحی از جامعه، بدون آگاهی آنان تقریباً ناممکن باشد. حتی از منظر حفاظت شخصی نیز شاه دست‌نیافتنی به نظر می‌رسید. در حالی که رئیس‌جمهور آمریکا در هر لحظه تنها توسط چند ده مأمور سرویس مخفی محافظت می‌شد، شاهنشاه دارای گاردی متشکل از هزاران سرباز جاویدانان (the Javidans) یا «نامیرایان» بود که سوگند خورده بودند در راه دفاع از او جان بدهند. اگر چیزی بود، گزارش توجیهی سازمان سیا در سال ۱۹۷۷ درباره تسلط شاه بر قدرت، حتی کمتر از واقعیت به نظر می‌رسید.

و نکته عجیب دیگر درباره انقلاب ایران این بود که این نگاه خوش‌بینانه به آینده شاه تقریباً از سوی همه، حتی دشمنانش، مشترک بود. در اغلب انقلاب‌های موفق، افرادی هستند که از همان آغاز—یا دست‌کم پس از پیروزی—مدعی‌اند به پیروزی یقین داشته‌اند، اما در ایران چنین باورمندانی به‌طرزی چشمگیر نادر بودند. از میان بسیاری از انقلابیون سابق که با آن‌ها گفت‌وگو کرده‌ام، تقریباً همه انتظار داشتند شورش‌شان به نوعی سازش ختم شود—دولتی ائتلافی و غیرنظامی، یا تداوم سلطنت با اختیاراتی به‌شدت محدود— و تنها در واپسین مراحل مبارزه بود که تصور دیگری پیدا کردند. هیچ‌کدام مدعی نبودند که نتیجه واقعی را از پیش دیده باشند.

این تجربه، تجربه مایکل مترنکو (Michael Metrinko) نیز بود، دیپلمات وزارت خارجه آمریکا که هشت سال در ایران زندگی کرد، از جمله چهارده ماه به‌عنوان یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا. در میانه دهه ۱۹۸۰، مترنکو با یک روحانی محافظه‌کار ایرانی دیدار کرد که در دوران انقلاب از نزدیک‌ترین معتمدان آیت‌الله خمینی بود. مترنکو از او درباره راهبردهای اسلام‌گرایان برای سرنگونی شاه و منطق تصمیم‌هایشان پرسید، اما پاسخ‌ها همواره قانع‌کننده نبود. سرانجام، روحانی که متوجه ناامیدی مترنکو شده بود، گفت: «مایکل، فکر می‌کنی ما واقعاً برنامه‌ریزی کرده بودیم که انقلاب کنیم؟ ما هم به اندازه بقیه غافلگیر شدیم».

همه این‌ها به عنصر رازآلودی در انقلاب ایران دامن می‌زند که به چند پرسش اساسی بازمی‌گردد: چرا شاه در واکنش به تهدید علیه حکومتش این‌قدر کند عمل کرد؟ چگونه ایالات متحده تا این اندازه از خطری که یکی از مهم‌ترین متحدانش را تهدید می‌کرد بی‌خبر ماند، تا جایی که رئیس‌جمهور آمریکا کمتر از یک ماه پیش از سقوط، هنوز با اطمینان کامل از ثبات آن متحد سخن می‌گفت؟ و آیت‌الله خمینی چه؟ آیا او صرفاً خوش‌شانس بود— یک متعصب مذهبیِ دور از واقعیت که در زمان و مکان مناسب قرار گرفت— یا استادانه از پشت پرده عمل می‌کرد و انقلاب را به‌طور خزنده از میان طیفی از نتایج به‌ظاهر محتمل‌تر، به‌سوی استقرار یک دیکتاتوری دینی با رهبری مطلق خود هدایت کرد؟

یکی از کسانی که مدت‌هاست این پرسش‌ها رهایش نکرده، گری سیک (advisor Gary Sick) ، مشاور پیشین شورای امنیت ملی آمریکاست. او به من گفت: «چهل سال است این موضوع را مطالعه می‌کنم. تقریباً هر کتابی را که درباره‌اش نوشته شده خوانده‌ام، و هنوز هم کاملاً برایم قابل فهم نیست. چیزی که مدام به آن برمی‌گردم، خود شاه است. چرا اقدامی نکرد؟ اگر می‌کرد، به‌گمانم شکی نیست که دوام می‌آورد. اما هرگز چنین نکرد. ما منتظر ماندیم و منتظر ماندیم و منتظر ماندیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و بعد دیگر خیلی دیر شده بود. این عجیب‌ترین چیز دنیاست و پاسخ رضایت‌بخشی نیست، اما تنها پاسخی است که دارم.»

با این حال، پاسخ‌های احتمالی به این پرسش‌های بنیادین را شاید بتوان در ویژگی عجیب دیگری از انقلاب ایران یافت: تعداد بسیار اندک بازیگران اصلی درگیر در آن.

در بالاترین سطح، این داستان عمدتاً حول کنش‌ها— یا بی‌کنشی‌های— سه مرد می‌چرخد: شاه، آیت‌الله خمینی و جیمی کارتر. اما شگفت‌آور آن است که شمار کسانی که به این سه رهبر نزدیک بودند، از دغدغه‌هایشان آگاه بودند یا می‌توانستند بر اندیشه‌شان اثر بگذارند، به‌طرزی خارق‌العاده محدود بود. حلقه درونی خمینی در آن لحظه حساس که رهبری انقلاب را به دست گرفت و برای نخستین بار به صحنه جهانی قدم گذاشت، تنها از سه یا چهار نفر تشکیل می‌شد. دایره مشاوران مورد اعتماد شاه شاید حتی کوچک‌تر بود: همسرش، یک محرم راز که شاید تنها کسی بود که جرئت داشت صریح با او سخن بگوید. و در واپسین روزهای نومیدانه، دو مرد— سفیران بریتانیا و آمریکا— که شاه باور داشت سرنوشتش در دستان آن‌هاست. از این نظر، جیمی کارتر شگفت‌آورتر از همه بود، نه‌تنها به‌عنوان رئیس دستگاهی عظیم با انبوهی از کارشناسان ایران، بلکه به‌عنوان فردی که به دقت و تأمل— حتی کندی — در تصمیم‌گیری شهرت داشت. با این حال، با نظمی عجیب، در تقریباً هر مقطع کلیدی بحران ایران، کارتر حواسش به رویدادهایی به‌ظاهر مهم‌تر پرت می‌شد و بارها و بارها به توصیه همان حلقه بسیار کوچک از زیردستانش بازمی‌گشت.

این به آن معناست که دامنه مشاوره‌ای که این رهبران دریافت می‌کردند، به‌شدت محدود بود— یا اساساً دامنه‌ای وجود نداشت. در مورد آیت‌الله خمینی، این قابل درک است: به‌طور کلی، کسانی که خود را نماینده خدا بر زمین می‌دانند، علاقه چندانی به شنیدن دیدگاه‌های جایگزین ندارند. شاهنشاه نیز در دربار خود فرهنگی از چاپلوسی (culture of sycophancy) چنان عمیق ایجاد کرده بود که حتی آمارهای نگران‌کننده اقتصادی، مانند افزایش بیکاری یا تورم، معمولاً دستکاری می‌شد تا دلپذیرتر به نظر برسد. در دولت آمریکا هم افرادی در سازمان سیا، وزارت خارجه و پنتاگون بودند که تلاش کردند دیگران را از خطر نزدیک‌شونده آگاه کنند، اما چون روایت رسمی و خوش‌بینانه درباره ایران را به چالش می‌کشیدند، هشدارهایشان مدت‌ها پیش از آن‌که به میز رئیس‌جمهور یا نزدیک‌ترین مشاورانش برسد، کنار گذاشته یا حذف می‌شد. به‌طرزی حیرت‌آور، دو طرفی که بیش از همه به درک و آرام‌سازی «خیابان» ایران وابسته بودند — شاه و متحد آمریکایی‌اش — خود را در موقعیتی قرار داده بودند که هیچ‌کدام درکی از آن نداشتند.

در نهایت، همه پرسش‌ها درباره انقلاب ایران به بازگویی داستانی بازمی‌گردد که از دیرباز در اشکال گوناگون روایت شده است: داستان گروهی از انسان‌ها که در شرایط بحرانی گرفتار آمده‌اند. روایتی از آنچه در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز از بحران و دگرگونی انجام دادند یا از انجامش بازماندند. برخی با شجاعت عمل کردند و در نتیجه زیستند یا مردند. برخی بزدلانه رفتار کردند و آنان نیز زیستند یا مردند. برخی دوراندیشی داشتند و نزدیک‌شدن فاجعه را دیدند، و برخی دیگر تا واپسین لحظه، مبهوت و ناباور ایستادند. و همیشه کسانی هم بودند که فرصت را دیدند و جسورانه برای تصاحب آن پیش رفتند. امید من در این کتاب آن است که با تمرکز بر کنش‌ها و تجربه‌های آن گروه کوچک از افرادی که در حلقه‌های درونی انقلاب حضور داشتند یا شاهد آن بودند، هم روایت تازه‌ای از داستانی کهن ارائه دهم و هم به پاسخ دادن به برخی از معماهای چراییِ چگونگی وقوع انقلاب ایران نزدیک شوم.

با این حال، این پرسش باقی می‌ماند که داستان را دقیقاً از کجا و با چه کسی باید آغاز کرد. شاید نه با شخصیتی که در مرکز آن ایستاده— نه خود شاهنشاه — و نه با لحظه‌ای از تصمیم‌گیری‌های سنگین ژئوپلیتیکی. شاید بهتر باشد با داستان ماجراجوی آمریکایی‌ای آغاز شود که در اوایل سال ۱۹۶۸ وارد تهران شد و از رهگذر مجموعه‌ای از شرایط عجیب، به درکی منحصربه‌فرد از جریان‌های تیره‌ای که آن زمان در جامعه ایران می‌جوشید دست یافت. نام او جورج براسول (George Braswell) بود، و شگفتی‌های داستانش از همان دلیلی آغاز می‌شود که او را به ایران کشاند: در کشوری که میان ۹۶ تا ۹۹ درصد جمعیتش مسلمان بودند، او آمده بود تا پیام نیکِ عیسی مسیح را تبلیغ کند.

بخش نخست: «پیشگفتار» کتاب شاه شاهان

بخش بعدی: قسمت اول کتاب، «به سوی یک تمدن بزرگ»





نظر شما درباره این مقاله:







۳۷۰۰ میلیارد تومان برای یک مرکز ۸۰ نفره؛
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:40

۳۷۰۰ میلیارد تومان برای یک مرکز ۸۰ نفره؛






نظر شما درباره این مقاله:







وقتی از شعار «ما می‌توانیم» رسیدیم به اعتراف
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:29

وقتی از شعار «ما می‌توانیم» رسیدیم به اعتراف






نظر شما درباره این مقاله:







چرا جامعه ایران از مستند «ترانه» استقبال کرد؟
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:19

چرا جامعه ایران از مستند «ترانه» استقبال کرد؟






نظر شما درباره این مقاله:







تسهیل قواعد اجتماعی، سرکوب شدید مخالفان
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 10:14

گزارش وال‌استریت ژورنال درباره اوضاع ایران

تسهیل قواعد اجتماعی، سرکوب شدید مخالفان


مارگریتا استانکاتی، سونه انگل راسموسن
وال‌استریت ژورنال / ۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

موسیقی زنده در خیابان‌های تهران طنین‌انداز است، زنان حجاب اجباری را کنار می‌گذارند و جوانان در کافه‌ها می‌رقصند؛ صحنه‌هایی که نشان می‌دهد مقام‌ها سطحی از آزادی‌های اجتماعی را مجاز دانسته‌اند که از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ تاکنون سابقه نداشته است.

با این حال، حکومت هم‌زمان دست به سرکوبی گسترده علیه مخالفان زده و در سال جاری بیش از هر زمان دیگری در نزدیک به چهار دهه گذشته، حکم اعدام اجرا کرده است.

هر دو رویکرد یک هدف مشترک دارند: حفظ نظامی که هنوز از جنگ ۱۲ روزه تابستان گذشته با اسرائیل و از تحریم‌هایی که اقتصاد کشور را به سراشیبی سقوط کشانده، متزلزل است.

فاطمه حقیقت‌جو، نماینده پیشین مجلس ایران که اکنون در تبعید در آمریکا زندگی می‌کند، می‌گوید: «حاکمیت فقط یک هدف دارد و آن این است که مطمئن شود هیچ کنش جمعی و هیچ خیزشی شکل نگیرد.»

او افزود: «آن‌ها می‌ترسند اگر حجاب را به زور اجرا کنند، خیزش دیگری رخ دهد. به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توانند در هر گوشه با مردم بجنگند.»

جنگ ژوئن با اسرائیل ناتوانی ایران در دفاع از جمعیت خود در برابر حملات را آشکار کرد و همچنین ناکامی دستگاه‌های اطلاعاتی کشور در جلوگیری از نفوذ عمیق جاسوسان اسرائیلی را برملا ساخت. این افشاگری موجی از نارضایتی را علیه حاکمیتی برانگیخت که پیش‌تر نیز به‌دلیل عملکرد ضعیف اقتصادی و قوانین سخت‌گیرانه و منفور اخلاقی زیر فشار بود.

به گفته تحلیلگران و فعالان، حاکمیت با تحمل برخی آزادی‌های اجتماعی، امتیازهایی به ایرانیان می‌دهد که بقای نظام را تهدید نمی‌کند. اما اجازه بسیج سیاسی را نخواهد داد و در عوض، از سرکوب مخالفت‌های سیاسی برای ایجاد ترس استفاده می‌کند.

تعداد اعدام‌ها در ایران به سطوحی رسیده که در دهه‌های اخیر بی‌سابقه بوده است. بر اساس داده‌های گردآوری‌شده توسط «مرکز عبدالرحمن برومند» مستقر در واشنگتن — نهادی که نقض حقوق بشر در ایران را مستندسازی می‌کند — از ابتدای امسال تاکنون بیش از ۱٬۸۷۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند؛ رقمی که حدود دو برابر سال گذشته است. تنها از آغاز ماه نوامبر، بیش از ۴۹۰ نفر اعدام شده‌اند که از مجموع کل اعدام‌های سال ۲۰۲۱ نیز فراتر می‌رود.

اوایل ماه جاری، نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح و فعال حقوق بشر، به همراه حدود ۴۰ فعال دیگر، در جریان مراسم یادبود یک وکیل در شهر مشهد که به گفته فعالان به قتل رسیده بود، بازداشت شد. به گفته خانواده‌اش، محمدی در این مراسم جمعیت را به اعتراض فراخوانده بود. او پیش‌تر به دلایل پزشکی به‌طور موقت از زندان آزاد شده بود؛ جایی که در حال گذراندن حکم طولانی‌مدتی به اتهام فعالیت‌های تبلیغاتی علیه نظام بود. خانواده‌اش می‌گویند او در دوران بازداشت چنان به‌شدت مورد ضرب‌وشتم قرار گرفته که نیازمند رسیدگی فوری پزشکی شده است. او همچنان در بازداشت به سر می‌برد.

در همین حال، ایران با مجموعه‌ای از بحران‌های داخلی دیگر نیز مواجه است. تهران با کمبود آب روبه‌روست، قطعی برق گسترده شده و کشور با بحرانی اقتصادی ناشی از تورم بسیار بالا، تحریم‌های بین‌المللی و سقوط ارزش پول ملی در برابر دلار آمریکا دست‌وپنجه نرم می‌کند.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، خواستار برخوردی ملایم‌تر — دست‌کم در مقطع کنونی — با کسانی شده است که از قوانین اخلاقی کشور سرپیچی می‌کنند.

او اوایل این ماه گفت: «نباید محدودیت‌های غیرضروری تحمیل کنیم یا به مردم فشار بیاوریم. هر چیزی که نارضایتی عمومی را تشدید کند، عملاً به رژیم صهیونیستی کمک می‌کند.»

پزشکیان با اشاره به اسرائیل افزود: «ما قاطعانه با ناهنجاری‌های اجتماعی مخالفیم، اما مسئله این است که چگونه باید با آن‌ها برخورد شود.»

محدودیت‌های اجتماعی، به‌ویژه قوانین پوشش اسلامی برای زنان، از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ همواره یکی از کانون‌های تنش سیاسی در ایران بوده است.

اعتراضات گسترده‌ای که در سال ۲۰۲۲ کشور را تکان داد، پس از مرگ مهسا امینی ــ زن جوانی که به دلیل «نقض قوانین پوشش» و الزام به استفاده از حجاب و پوشش متعارف در اماکن عمومی، توسط پلیس اخلاقی بازداشت شده بود ــ در بازداشت شکل گرفت. هزاران زن در واکنشی جمعی و اعتراضی، روسری‌های خود را از سر برداشتند.

این اعتراضات در نهایت سرکوب شد و بیش از ۵۰۰ نفر جان باختند. از آن زمان، مقام‌ها در بسیاری موارد چشم خود را بر کنار گذاشتن روسری از سوی زنان بسته‌اند.

امروز، پلیس اخلاقی ــ با ون‌های سبز و سفید شناخته‌شده‌اش ــ تا حد زیادی از خیابان‌های پایتخت ناپدید شده است. در حالی که شمار زیادی از زنان حجاب را کنار گذاشته‌اند، تعداد اندکی به‌دلیل این کار با مشکل مواجه می‌شوند.

اجرای محدودیت‌های اجتماعی از سوی دولت طی دهه‌ها، بسته به فضای سیاسی، شدت و ضعف داشته است. اما به گفته ساکنان و تحلیلگران، هرگز پیش از این، چنین تعداد زیادی از ایرانیان به‌طور هم‌زمان حاضر به نادیده گرفتن قواعد اجتماعی جمهوری اسلامی نبوده‌اند.

کیوان حسینی، موسیقی‌دان ایرانی که با نام هنری «Tame Werewolf» موسیقی الکترونیک تولید می‌کند، سال گذشته برای نخستین بار در یک کافه و در برابر جمعیتی بزرگ، اجرای عمومی داشت. او می‌گوید: «فضا باز و سرزنده به نظر می‌رسید. حتی لحظه‌های کوچک از این دست هم معنای زیادی دارند.»

با این حال، به گفته او، این ذره‌ذره آزادی‌های اجتماعی تأثیری بر بهبود وضعیت رو به وخامت اقتصادی ــ که بزرگ‌ترین دغدغه بخش عمده‌ای از جمعیت است ــ ندارد.

حاکمان اسلام‌گرای ایران از تغییراتی که در خیابان‌ها در جریان است خرسند نیستند و هیچ تغییری به‌طور رسمی در قوانین کشور اعمال نشده است. با این وجود، هرچند مقام‌ها برای جلوگیری از ناآرامی عمومی، تا حد زیادی این نافرمانی‌های اجتماعی را تحمل کرده‌اند، اما دامنه تحمل آن‌ها محدود است.

در ماه نوامبر، جمعیت زیادی در مجموعه‌ای از رویدادهای فرهنگی برگزارشده در دانشگاه تهران و دیگر مکان‌ها، در چارچوب «هفته طراحی تهران»، شرکت کردند. جوانان زن و مرد آزادانه با یکدیگر درآمیخته بودند، آثار هنر معاصر و اشیای طراحی‌شده را تماشا می‌کردند و در پس‌زمینه، موسیقی زنده اجرا می‌شد.

گروهی از فعالان با نام «دانشجویان پیشرو» در پستی در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق)، این رویداد را «نمادی از رهایی مردم و جوانان از سلطه نیروهای عقب‌مانده فرهنگی و اجتماعی» توصیف کردند.

این نمایش خشم محافظه‌کاران مذهبی را برانگیخت و برنامه چند روز زودتر از موعد تعطیل شد. مقام‌ها همچنین دو روز پایانی یک جشنواره پنج‌روزه جاز در تهران را در ماه گذشته لغو کردند.

اوایل دسامبر، پس از آن‌که هزاران زن در یک ماراتن در جزیره جنوبی کیش شرکت کردند ــ بسیاری از آن‌ها بدون روسری و با لباس‌های ورزشی جذب ــ دو نفر از برگزارکنندگان این رویداد بازداشت شدند.

یک هنرمند ساکن تهران در دهه چهارم زندگی‌اش می‌گوید، هرچند مردم متوجه کاهش سخت‌گیری‌های اجتماعی شده‌اند، اما می‌دانند این بخشی از راهبرد دولت برای کاهش تنش‌ها و «پایین آوردن دما» است.

به گفته انیسه بصیری تبریزی، کارشناس ایران در اندیشکده چتم هاوس، رهبران روحانی ایران بیش از آن‌که نگران شکستن تابوهای اجتماعی از سوی جوانان باشند، بر تهدیدهای امنیتی خارجی و داخلی ــ به‌ویژه آن‌هایی که با اسرائیل مرتبط است ــ تمرکز دارند. او می‌گوید: «وقتی پای این تهدیدها در میان است، نظام تصمیم گرفته با دستی بسیار سخت برخورد کند.»

او درباره آزادی‌های اجتماعی جدید افزود: «این تحولات قطعاً از بالا هدایت نشده و به‌هیچ‌وجه امتیازی نیست که حکومت داوطلبانه داده باشد. پرسش اصلی این است که این روند تا چه اندازه برگشت‌ناپذیر خواهد بود.»





نظر شما درباره این مقاله:







بودجه‌ای برای مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 9:39

بودجه‌ای برای مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور


اقتصادنیوز / نسترن رفیعی

مسعود روغنی زنجانی، اقتصاددان و رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه، در گفت‌وگویی با «اقتصادنیوز» به بررسی لایحه بودجه سال ۱۴۰۵ پرداخته است.

لایحه بودجه ۱۴۰۵ با رویکردی «به‌شدت انقباضی» از سوی دولت به مجلس ارائه شده و به گفته مسعود روغنی زنجانی، هدف اصلی آن نه رشد رفاه، اشتغال یا تولید، بلکه مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور است.

روغنی زنجانی اشاره کرد که محدودسازی اطلاع‌رسانی پیش از تقدیم لایحه نشان‌دهنده شرایط اضطراری و کاهش شدید قدرت مانور مالی دولت است. به باور او، چسبندگی بالای هزینه‌های جاری، به‌ویژه در حوزه‌های امنیتی و برخی نهادهای فرهنگی، امکان اصلاحات جدی را محدود کرده و سیاست انقباضی در بستری از تورم بالا، کسری مزمن بودجه، افت رشد اقتصادی و محدودیت جذب منابع جدید اتخاذ شده است.

روغنی زنجانی با اشاره به شاخص‌های کلان، چشم‌انداز ۱۴۰۵ را تداوم تورم بالا، رشد اقتصادی منفی یا ضعیف، تشدید نابرابری، کاهش سرمایه‌گذاری و افزایش بیکاری می‌داند و نتیجه گرفت که از این بودجه نمی‌توان انتظار بهبود معیشت یا کیفیت خدمات داشت.

او اجرای عملی بودجه را نیز وابسته به متغیرهای نامطمئن سیاسی و درآمدی دانست و با مقایسه شرایط کنونی با سال‌های جنگ، بر ضرورت تغییر پارادایم حکمرانی اقتصادی تاکید کرد.

هدف اصلی بودجه ۱۴۰۵ مدیریت بحران اقتصادی کشور است

مسعود روغنی زنجانی، رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه در گفت‌وگو با اقتصادنیوز گفت: هدف اصلی این بودجه مدیریت بحران اقتصادی کشور است و نباید انتظار رشد رفاه، اشتغال یا تولید را از آن داشت.

روغنی زنجانی با اشاره به اینکه برای اولین‌بار دولت قبل از تقدیم لایحه بودجه به مجلس، اطلاع‌رسانی عمومی درباره آن را محدود کرده است، گفت: به‌نظر می‌رسد ضرورت این کار برآمده از شرایط بحرانی مالی و اقتصادی کشور و هماهنگی با مجلس و نهاد بالادستی برای تصمیمات لازم برای مقابله با بحران بوده است. خود این کار نشان از حیاتی بودن تصمیمات راهبردی است که متغیر‌های مالی و اقتصاد بودجه ضرورت آن را برای مسوولان دیکته می‌کنند و نشان می‌دهد که قدرت مانور از حوزه مالی دولت و اقتصاد رخت بر بسته و باید تغییرات دیگر و مهمی در پارادایم حکمرانی انجام گیرد تا نفس‌های بریده و به‌تنگ‌آمده متغیر‌های اقتصادی با مراقبت‌های ویژه و تدبیر، بازیابی شود و به تدریج نقش اصلی خود را برای حیات‌بخشی عزتمندانه زندگی جامعه ایران بازی کند.

جای برخی کاهش ها در هزینه بودجه همچنان باقی است

او افزود: لایحه تقدیم شد و داده‌های کلیدی آن در معرض افکار عمومی و نخبه‌ها و اندیشمندان و کارشناسان مالی و اقتصادی قرار گرفت. آنچه در ارزیابی اولیه در افکار عمومی، میان نمایندگان مجلس و از سوی خود دولت از ویژگی این بودجه مطرح شد، انقباضی بودن لایحه بودجه ۱۴۰۵ بود که قطعا از این زاویه می‌توان انقباضی بودن این بودجه را تایید کرد و البته جای برخی کاهش‌ها در هزینه بودجه همچنان باقی است که به احتمال ذی‌نفع آنها -که عمدتا ذی‌نفع‌های تازه‌وارد به بودجه دولتی در حوزه فرهنگی هستند- با حضور موثر در نها‌دهای خارج از دولت و حضور موثر در مجلس، امکان حذف آنها را از دولت و سازمان برنامه گرفته‌اند.

این اقتصاددان ادامه داد: اما سیاست انقباضی در چه شرایطی انجام می‌گیرد؟ سیاست‌های انقباضی بر اساس تجربه کشور‌ها در دنیا معمولا در شرایطی اتخاذ می‌شود که اقتصاد کشور با تورم فزاینده روبه‌رو است، رشد تولید ناخالص داخلی روند نزولی دارد و امکان جذب منابع جدید برای جبران کسری‌ها یا تامین هزینه‌های مورد نیاز کاهش یافته است و بودجه با کسری مزمن روبه‌رو است. به عبارتی، نرخ رشد درآمدها به کندی گرایش دارد و نرخ رشد هزینه‌ها به سرعت افزایش پیدا می‌کند و این وقتی تشدید می‌شود که در نظام تصمیم‌گیری ذی‌نفع‌های کلیدی به‌دلیل منافع خود جسبندگی شدیدی به سیاست‌های راهبردی خود دارند و انعطاف پذیری آنها در این زمینه بسیار کم است. لذا امکان چرخش در سیاست‌های راهبردی برای اصلاح امور اقتصادی و به‌خصوص در بودجه را نمی‌دهد.

او در پاسخ به پرسش علت رسیدن به چنین شرایطی گفت: این داستان بلندمدت سیاستگذاری در حوزه اقتصاد و تنظیم بودجه از قبل از انقلاب شروع شد و بعد از انقلاب نیز ادامه یافته است. برای نمونه اجازه بدهید نگاهی به شاخص‌های کلان اقتصاد سال ۱۴۰۴ و پیش‌بینی این متغیر‌ها را بیندازیم تا روشن شود که این بودجه در چه بستری تهیه شده و تنظیم‌کنندگان آن با چه محدودیت‌هایی روبه‌رو هستند.

نرخ تورم در ۱۴۰۵ بین ۴۵ تا ۵۰ درصد خواهد بود اگر...

روغنی زنجانی گفت: با فرض تداوم وضع موجود و ادامه سیاست خارجی فعلی و شرایط حاکم بر روابط ما با آمریکا و اسرائیل که همچنان جنگی است: نرخ تورم بین ۵۰ تا ۶۰درصد در سال جاری بوده و بر اساس همین بودجه در صورت تحقق ارقام منابع آن، نرخ تورم برای ۱۴۰۵بین ۵۰-۴۵ درصد خواهد بود. نرخ رشد اقتصادی برای سال جاری ۰.۳درصد بوده و برای سال آینده بین منفی ۰.۳ تا منفی ۰.۶درصد پیش‌بینی می‌شود و این به معنی کاهش رفاه عمومی خواهد بود. ضریب جینی برای سال آینده بین ۰.۳۸۲ تا ۰.۳۸۸ پیش‌بینی می‌شود که به معنی تشدید فاصله طبقاتی است و باید به کسانی که به نام عدالت این وضع را بر کشور تحمیل کرده‌اند، تبریک گفت.

پیش بینی از دست رفتن ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار شغل

او ادامه داد: در سال جاری پیش‌بینی می‌شود ۳۵۰ هزار تا ۴۰۰ هزار شغل از دست رفته و به بیکارها اضافه شوند و سرمایه‌گذاری ناخالص هم تا ۵.۸درصد کاهش و بیکاری تا ۹.۳درصد افزایش پیدا خواهد کرد. از نظر من با این شرایط از این بودجه چه انتظاری می‌توان داشت؟ رفاه؟ نه. توزیع عادلانه؟ نه. ارائه کالا و خدمات با کیفیت؟نه. با همه زحماتی که دولت می‌کشد و خدمات در اختیار مردم گذاشته می‌شود، آیا این کالا و خدمات باکیفیت است؟ نه.

روغنی زنجانی گفت: چسبندگی بالا و هزینه‌های جاری، قدرت مانور را از دولت گرفته و اکثر این ارقام ماهیت دیکته‌شده به دولت دارند؛ با توجه به همه این موارد، بودجه تنظیم‌شده قابل قبول و قابل فهم است. اما اینکه آیا این بودجه در عمل هم به همین شکل اجرا خواهد شد؟ همچنان جای سوال است. نمی‌دانیم آیا تنش با اسرائیل به جنگ مجدد منجر می‌شود؟ آیا آمریکا وارد این درگیری خواهد شد و از آن حمایت می‌کند یا نه؟ آیا مذاکره‌ای با آمریکا صورت خواهد گرفت و سیاست در برابر کشورهای همجوار تغییر خواهد کرد یا نه؟ آیا درآمد‌های نفتی محقق خواهد شد؟ آیا مالیات با توجه به رشد ۴۰درصدی آن و رشد ۰.۳درصد در تولید ناخالص داخلی در سال ۱۴۰۴ که ظرفیت اخذ مالیات را کاهش می‌دهد، محقق خواهد شد یا مجبور به استفاده از منابع بیشتر از صندوق توسعه ملی خواهد شد و...؟ همه این عوامل بر اجرای بودجه اثرگذار هستند.

چرا نهادهایی مثل آستان قدس به کمک دولت نمی‌آیند

او گفت: من نمی‌دانم در چنین شرایطی چرا نهادهایی چون آستان قدس به کمک دولت نمی‌آیند. در دوره جنگ بخشی از منابع این آستان مقدس صرف هزینه‌هایی برای حمایت از رزمنده‌ها می‌شد، آیا شرایط فعلی خیلی بهتر از شرایط آن دوره است؟ در حال حاضر آستان تا جایی که من می‌دانم حدود ۴۸۰ میلیارد تومان به دولت مالیات می‌دهد؛ ولی به‌صورت جمعی خرجی مجدد به خود آستان برمی‌گردد. آیا بهتر نیست با یک موافقت‌نامه این مبلغ ولو ناچیز برای کمک به پروژه‌های مناطق محروم به دولت واگذار شود. در اینجا من باید یه یک مصاحبه اشاره کنم که در آن اعلام کردم شرکت‌های تابع آستان وام ارزی از صندوق توسعه ملی می‌گیرند، ولی پس نمی‌دهند. به جای ۱۵‌میلیون یورو، ۱۵‌میلیارد دلار اعلام کردم که بازتاب خوبی نداشت. به این وسیله آن را تصحیح و از معاونت اقتصادی آستان عذرخواهی می‌کنم. براساس گزارش مقامات اقتصادی، آستان سیاست مدیریت شرکت‌ها را کنار گذاشته و آنها را وارد بورس می‌کنند که قدم خوبی برای جدا شدن آستان از شرکت‌داری است.

بودجه و اقتصاد از نفس افتاده است

رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه در بخش دیگری از این گفتگو گفت: اجازه بدهید من به تجربه خودم در رابطه با این بودجه و بودجه سال‌های ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ بپردازم. از زاویه سنجه‌های کلان بودجه هم می‌توان به این دو مقطع پرداخت که مالیه عمومی این دو مقطع علائم خوبی به حاکمیت نمی‌دهند. همان‌طور که در ابتدا گفتم، بودجه و اقتصاد از نفس افتاده و احتیاج به مراقبت‌های اندیشه‌ای برای بازیابی آن است و آن تغییر درسیاست‌های راهبردی حکمرانی است.

او گفت: در سال ۱۳۶۵ به‌دلیل شرایط ویژه‌ای که تا حدود زیادی قابل مقایسه با سال۱۴۰۴ است برای مقابله با کاهش شدید درآمدهای نفت و شرایط جنگی حاکم بر اقتصاد، تمام متغیرها تحت‌تاثیر این شرایط قرار داشت، لذا برنامه‌ای به ضرورت تنظیم شد. در ابتدای این برنامه آمده است... در راستای انواع توطئه‌های استکبار جهانی، دولت جمهوری اسلامی موضوع سقوط قیمت نفت در بازارهای جهانی را یکی از مکرهای جدید استکبار به سرکردگی شیطان بزرگ می‌داند. آمریکا با همدستی ایادی چپاولگر خود در جهان با اهدافی چندگانه که یکی ازمهم‌ترین آنها یقینا به سازش کشاندن انقلاب اسلامی و خاموش کردن شعله‌های اسلام‌خواهی در سراسر جهان است، این توطئه را سامان داد… و در ادامه این برنامه آمده است:

۱. ....
۲. بر اساس محدودیت‌های ارزی تنظیم شده است.
۳. ...
۴.... به‌منظور کنترل مشکلات ناشی از کمبود منابع است و دید توسعه‌ای ندارد.
و در ادامه اهم اهداف را به شرح زیر اعلام می‌کند:
۱. تامین کلیه نیاز‌های جنگ تحمیلی با استفاده از حداکثر امکانات داخلی.
۲. ...
۳. تامین حداقل نیازهای معیشتی جامعه انقلابی و در حال جنگ با قیمت‌های تثبیت‌شده و تلاش در جهت کنترل سطح عمومی قیمت‌ها.
...

حال به بخشی از اهداف بودجه ۱۴۰۵ توجه کنید:

اصول حاکم بر بودجه سال ۱۴۰۵
همپای تاکید بر دیپلماسی فعال و منعطف برای حل مشکلات بین‌المللی پیش روی کشور، اصول حاکم بر لایحه بودجه ۱۴۰۵ عبارتند از:
۱. تامین معیشت عموم مردم و حمایت از محرومین
۲. تقویت بنیه دفاعی و امنیتی کشور… .

با مقایسه این دو ماده به چه نتایجی می‌رسیم؛ مهم‌ترین و اصلی‌ترین نتیجه این است: همچنان مردم با مشکلات معیشتی روبه‌رو هستند و همچنان ما در حال جنگیم؛ آن هم بعد از گذشت چهل سال. در ۱۳۶۵ این برنامه نتوانست پاسخ‌گوی شرایط پیش‌آمده باشد و لذا برنامه بحران نوشته شد که بسیار سخت بود و تقریبا در آن فعالیت‌های برخی بخش‌های اقتصادی کلا متوقف می‌شد و فقط رساندن حداقل‌ها به مردم و مقاومت، اهداف اصلی این برنامه بحران بود. در این شرایط باز نتیجه‌ای حاصل نشد و حاکمیت با دوراندیشی قطعنامه۵۹۸ را پذیرفت.

او در ادامه چند توصیه به سازمان برنامه کرد و گفت:

۱. آثار این بودجه بر متغیرهای اقتصادی را هم برای مراکز تصمیم‌گیری و هم نخبه‌ها و اندیشمندان این حوزه منتشر کند و در کنار آن گزارشی دیگر برای درک عمومی به زبان ساده تهیه شود.
۲. گزارش از تاثیر این بودجه و بودجه سال جاری هزینه‌های خانوارهای شهر و روستا تهیه کند. حتما به زبان ساده هم تهیه شود.
۳. در سال ۱۴۰۲ سازمان گزارشی از برنامه استفاده از نرم‌افزار ماژول‌های مالیه عمومی (Enterprise Resource Planning) را مطرح کرد. این برنامه که در نظام بودجه‌ریزی کشورهایی چون آمریکا، سنگاپور، امارات متحده و انگلیس مورد استفاده قرار گرفته است، به‌طور جد دنبال شود.
۴. سازمان به‌طور جد به دنبال انتقال وظیفه ذی‌حساب از وزارت امور اقتصادی و دارایی به سازمان برنامه و بودجه باشد. این حلقه آخر چرخه بودجه بعد از انتقال بودجه‌ریزی به سازمان برنامه، به‌دلیل یک تصمیم غلط در دوره هویدا، همچنان در وزارت امور اقتصادی و دارایی مستقر است. اگر به دنبال تحقق بودجه عملیاتی یا استفاده از ماژول‌ها هستید، باید ذی‌حساب‌ها به سازمان برنامه بودجه منتقل شوند.





نظر شما درباره این مقاله:







میلیون‌ها افغان با گرسنگی روبه‌رو هستند
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 9:05

میلیون‌ها افغان با گرسنگی روبه‌رو هستند


عبدالقهار افغان / آسوشیتدپرس / ۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

«رحیم‌الله» روزانه حدود ۱۰ ساعت در شرق کابل از دست‌فروشی جوراب امرار معاش می‌کند و درآمدی بین ۴.۵ تا ۶ دلار دارد. درآمد ناچیزی که تنها منبع او برای تأمین معاش خانواده پنج‌نفره‌اش است.

رحیم‌الله، که همچون بسیاری از افغان‌ها تنها با نام کوچک شناخته می‌شود، یکی از میلیون‌ها نفری است که برای زنده ماندن به کمک‌های بشردوستانه — از سوی نهادهای افغان و سازمان‌های خیریه بین‌المللی — وابسته‌اند. کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در گزارشی در وب‌سایت خود اعلام کرد حدود ۲۲.۹ میلیون نفر، معادل تقریباً نیمی از جمعیت افغانستان، در سال ۲۰۲۵ به نوعی از این کمک‌ها نیاز داشتند.

اما کاهش شدید کمک‌های بین‌المللی — از جمله توقف کمک‌های ایالات متحده به برنامه‌هایی چون توزیع مواد غذایی سازمان جهانی غذا وابسته به سازمان ملل — این شریان حیاتی را قطع کرده است.

بر اساس هشدار اخیر برنامه جهانی غذا، بیش از ۱۷ میلیون نفر در افغانستان اکنون در زمستان با سطح بحرانی گرسنگی روبه‌رو هستند؛ رقمی که نسبت به سال گذشته بیش از سه میلیون نفر افزایش یافته است.

این کاهش کمک‌ها در حالی رخ داده که افغانستان هم‌زمان با اقتصادی نحیف، خشکسالی‌های مکرر، دو زمین‌لرزه مرگ‌بار و بازگشت گسترده پناهجویان افغان اخراج‌شده از کشورهایی مانند ایران و پاکستان دست‌وپنجه نرم می‌کند. مجموعه این بحران‌ها منابع کشور — از جمله در بخش مسکن و مواد غذایی — را به شدت تحت فشار قرار داده است.

درخواست سازمان ملل برای کمک

«تام فِلِچِر»، رئیس امور بشردوستانه سازمان ملل، در میانه دسامبر در نشست شورای امنیت گفت شرایط افغانستان با «شوک‌های هم‌زمان» از جمله زمین‌لرزه‌های اخیر و محدودیت‌های روزافزون بر دسترسی و کارکنان سازمان‌های امدادی وخیم‌تر شده است.

به گفته او، در سال ۲۰۲۶ حدود ۲۲ میلیون افغان به کمک‌های سازمان ملل نیاز خواهند داشت، اما به دلیل کاهش تعهدات مالی اهداکنندگان، تمرکز اصلی این نهاد تنها بر ۳.۹ میلیون نفری خواهد بود که در وضعیت اضطراری و نیاز فوری به کمک‌های حیاتی قرار دارند.

فِلِچِر افزود: «این زمستان، برای نخستین‌بار در سال‌های اخیر، تقریبا هیچ توزیع بین‌المللی مواد غذایی صورت نگرفته است.» 

او توضیح داد که در سال ۲۰۲۵ تنها حدود یک میلیون نفر از آسیب‌پذیرترین اقشار، در فصل کمبود محصولات کشاورزی، کمک غذایی دریافت کرده‌اند؛ در حالی که این رقم در سال گذشته ۵.۶ میلیون نفر بود.

سازمان‌های بشردوستانه وابسته به سازمان ملل امسال دوران سختی را پشت سر گذاشته‌اند و به دنبال کاهش بودجه، ناچار به حذف هزاران شغل و کاهش هزینه‌های خود شده‌اند.

فِلِچِر گفت: «از همه کسانی که همچنان از افغانستان حمایت می‌کنند سپاسگزاریم، اما با نگاهی به سال ۲۰۲۶، خطر کاهش بیشتر کمک‌های حیاتی وجود دارد — آن‌هم در حالی که ناامنی غذایی، نیازهای بهداشتی، فشار بر خدمات اولیه و خطرات امنیتی همگی رو به افزایش‌اند.»

بازگشت پناهجویان

بازگشت میلیون‌ها پناهجو فشار مضاعفی بر نظام شکننده کشور وارد کرده است. «عبدالکبیر»، وزیر امور مهاجرین و عودت‌کنندگان افغانستان، روز یکشنبه اعلام کرد در چهار سال گذشته حدود ۷.۱ میلیون پناهجوی افغان به کشور بازگشته‌اند.

رحیم‌الله، ۲۹ ساله، یکی از همین بازگشت‌کنندگان است. او که پیش‌تر در ارتش افغانستان خدمت می‌کرد، پس از به‌قدرت‌رسیدن طالبان در سال ۲۰۲۱ به پاکستان گریخت، اما دو سال بعد از آن اخراج و به کشور بازگردانده شد. در ابتدا مقداری پول نقد و مواد غذایی به او داده شد.

او گفت: «آن کمک‌ها واقعاً برایم مفید بود. اما حالا هیچ پولی برای گذران زندگی ندارم. خدا نکند دچار بیماری یا مشکل جدی شوم، چون دیگر هیچ پول اضافی برای هزینه‌های درمان ندارم.» 

افزایش شدید بازگشت‌کنندگان باعث جهش اجاره‌بها نیز شده است. صاحب‌خانه رحیم‌الله اجاره منزل کوچک دو‌اتاقه‌اش را — که نیمی از دیوارهایش از گل و نیمی از سیمان ساخته شده و تنها یک اجاق گلی دارد — تقریباً دو برابر کرده است. اجاره از ۴۵۰۰ افغانی (حدود ۶۷ دلار) به ۸۰۰۰ افغانی (حدود ۱۲۰ دلار) افزایش یافته؛ رقمی که برای او غیرقابل پرداخت است. به همین دلیل، او، همسرش، دخترش و دو پسر خردسالش باید ماه آینده خانه را ترک کنند، بی‌آنکه بدانند به کجا خواهند رفت.

پیش از روی‌کارآمدن طالبان، رحیم‌الله حقوق مناسبی داشت و همسرش نیز معلم بود، اما محدودیت‌های شدید حکومت جدید بر زنان و دختران، عملاً آنان را از اشتغال در اکثر حرفه‌ها منع کرده و اکنون همسرش بی‌کار است.

او گفت: «وضعیت به‌گونه‌ای است که اگر پولی برای خرید آرد داریم، دیگر برای روغن نداریم؛ اگر روغن بخریم، اجاره‌خانه را نمی‌توانیم بدهیم، تازه قبض برق هم هست!»

زمستان سخت و رنج مضاعف

در ولایت شمالی بدخشان، «شیرین‌گل» در وضعیت ناامیدکننده‌ای قرار دارد. او می‌گوید در سال ۲۰۲۳ خانواده ۱۲ نفره‌اش کمک‌هایی شامل آرد، روغن، برنج، لوبیا، نمک و بیسکویت دریافت کرد که شش ماه دوام آورد و نجات‌بخش بود.

اما اکنون دیگر هیچ کمکی وجود ندارد. شوهرش مسن و ناتوان است و توان کار ندارد. از میان ده فرزندش — هفت دختر و سه پسر بین ۷ تا ۲۷ سال — تنها پسر ۲۳ ساله‌اش گهگاه کاری پیدا می‌کند.

او می‌گوید: «۱۲ نفر هستیم و با کار یک نفر نمی‌شود خرج خانواده را داد. واقعاً در سختی بزرگی گرفتار شده‌ایم.» 

گاهی همسایه‌ها به آن‌ها ترحم کرده و غذایی می‌دهند، اما اغلب روزها همه گرسنه می‌مانند.

شیرین‌گل گفت: «بارها شده که شب‌ها چیزی برای خوردن نداشتیم و بچه‌ها بدون غذا خوابیدند. فقط چای سبز برایشان درست کردم و در حالی که گریه می‌کردند، خوابشان برد.»

پیش از روی‌کارآمدن طالبان، او به‌عنوان نظافت‌چی کار می‌کرد و درآمد اندکش برای تأمین غذا کافی بود، اما اکنون با ممنوعیت کار زنان، بی‌کار شده و می‌گوید به اختلال عصبی دچار شده و اغلب بیمار است.

زمستان سرد شمال افغانستان نیز با توقف فعالیت‌های ساختمانی، که پسرش گاه در آن‌ها کار پیدا می‌کرد، نگرانی‌های آنان را دوچندان کرده است. هزینه تهیه چوب و زغال برای سوخت نیز بار مالی دیگری بر دوش آن‌ها گذاشته است.

شیرین‌گل گفت: «اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، ممکن است با گرسنگی شدید روبه‌رو شویم و در این سرما زنده ماندن برایمان بسیار دشوار خواهد بود.»





نظر شما درباره این مقاله:







محمد خاتمی و نظام جهل و جنایت!
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 8:44

محمد خاتمی و نظام جهل و جنایت!


م. روغنی

محمد خاتمی رهبر جریان “اصلاحات” در جمع گروهی از دانشگاهیان، روزنامه نگاران و هنرمندان در طی یک سخنرانی طولانی با پرهیز از طرح مستقیم بحران‌های کشور از جمله اعدام‌های فله‌ای ، گرانی و فساد، تحریم‌ها، خطر جنگی تازه و سرکوب سیستماتک زنان و جامعه مدنی، از انواع و اقسام موضوعات سیاسی، فلسفی و اجتماعی سخن گفته و با وجود ناکامی‌های پیاپی گفتمان اصلاحات در ایران همواره برتوهم اصلاح پذیری نظام ولایت فقیه پافشاری کرده است![۱]

“جنبش” اصلاحات به‌رغم پشتیبانی خامنه‌ای از ناطق نوری، با انتخاب محمد خاتمی در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ کلید خورد. پیروزی وی شاهد دگرگونی‌هایی بود که پس از دو دهه زخم‌های گسترده از جمله جنگ ۸ ساله، بحران گروگان گیری، انقلاب فرهنگی، سرکوب گروه‌های دگر اندیش، کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و فاجعه نصب خامنه‌ای به عنوان “ولی مطلقه فقیه” بر پیکر جامعه مدنی کشور وارد آمده بود.

پیروزی دوم خرداد واکنش شدید بیت رهبری و نیروهای سرکوب‌گر نظام را در پی داشت. از جمله توقیف فله‌ای روزنامه‌های اصلاح طلب، قتل فجیع داریوش فروهر و همسرش و درپی آن قتل‌های زنجیره‌ای، حادثه کوی دانشگاه در سال ۷۸، ترور سعید حجاریان، کشته شدن زهرا کاظمی عکاس کانادایی ایرانی‌تبار در زندن، اردوکشی خیابانی مخالفان اصلاحات همگی حاکی از انتقام‌گیری رژیم ولایی از مردم و هواداران اصلاحات بود که در توهم آینده‌ای بهتر به‌سر می‌بردند.

مجلس ششم نیز با اکثریت مطلق نمایندگان جبهه اصلاحات در ۷ خرداد ۱۳۷۹ تشکیل شد. در این انتخابات حداد عادل با مهندسی انتخابات از سوی شورای نگهبان که در تهران سی و سوم شده بود، توانست به مجلس راه یابد.‌هاشمی رفسنجانی که نفر ۲۹ شده بود از حضور در مجلس خودداری کرد. احمدی نژاد نیز نتوانست به مجلس ششم راه یابد.

در پی لغو مصونیت قضایی نمایندگان مجلس که در قانون اساسی آمده است، شصت تن از نمایندگان به دادگاه فراخوانده شدند احکام چهار تن از آنان صادر و قطعی شد. نماینده همدان دستگیر و به زندان فرستاده شد. این اقدام با واکنش شدید دولت، احزاب سیاسی، نمایندگان و کرروبی در سمت رئیس مجلس  روبرو شد. کروبی تهدید کرد اگر نماینده همدان ازاد نشود از ریاست مجلس استعفا خواهد داد. در پی این مقاومت‌ها خامنه‌ای ناچار به عقب نشینی شد و نماینده مزبور آزاد گردید.

در اردیهشت ۱۳۸۱، ۱۲۷ نماینده در نامه‌ای به خامنه‌ای نسبت به رویارویی نهادهای انتصابی با خواست و اراده مردم هشدار دادند  و با اشاره به کارشکنی‌های رایج علیه اصلاحات تلاش نهادهایی را برای بازگشت شرایط پیش از دوم خرداد برملا ساختند. در پایان از خامنه‌ای خواستند اگر قرار است جام زهر تازه‌ای نوشیده شود بشود. این تلاش نمایندگان نیز بی نتیجه ماند.

تلاش دیگر نمایندگان مجلس سوم در ادغام سپاه در ارتش نیز با ناکامی روبروشد.

در انتخابات مجلس هفتم شورای نگهبان نیمی از نامزدان را به دلیل نداشتن پایبندی به اسلام رد صلاحیت کرد. ۱۳۹ نماینده در اعتراض به این تصمیم ولایی در ساختمان مجلس بست نشستند که بی‌نتیجه ماند و انتخابات مجلس هفتم به موقع برگزار گردید.

در بحرانی دیگر دولت خاتمی با دخالت سپاه ناچار شد دو قرار داد ساخت فرودگاه خمینی در ازاء بهره‌برداری ۱۵ ساله از آن را با شرکت ترکیه‌ای- اتریشی لغو کند. سپاه در روز افتتاح این پروژه با اشغال فرودگاه از فرود اولین پرواز جلوگیری کرد. رویکرد محافظه‌کارانه خاتمی در برابر “کودتای” سپاه مورد انتقاد قرارفت.[۲]

نامه تهدیدآمیز ۲۳ تن از سرداران سپاه شامل قاسم سلیمانی و محمد باقر قلیباف نیز به خاتمی آموزنده است. این نامه در پی رویداد دانشگاه در سال ۱۳۷۸، تهیه و به دولت ارسال گردید:

“به دنبال حوادث اخیر به عنوان مجموعه‌ای از خدمتگزاران دوران دفاع مقدس ملت شریف ایران، وظیفه‌ی خود دانستیم مطالبی را خدمت حضرت‌عالی دانشمند ... به این موضوع که شاید درد هزاران زجرکشیده‌ی انقلاب باشد که امروزه به‌ دور از هرگونه خط و خطوط با چشمی نگران، مسائل و حوادث انقلاب را می‌نگرند و سکوت، مسامحه و ساده‌ انگاری مسئولین که از برکت خون هزاران شهید بر مسند نشسته‌اند، متحیر و متعجب‌اند....”

در پایان این نامه می‌خوانیم:

“جناب آقای رئیس‌جمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عمل نکنید، فردا آن‌ قدر دیر و غیرقابل جبران است که قابل تصور نیست.

در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسه‌ی صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم.”[۳]

انتقام‌گیری بیت و سپاه از شخص خاتمی و جریان اصلاحات در انتخابات سال ۱۳۸۴ و کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، با برکشیدن احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری کشور کاملا نمایان شد. در این دو انتخاب و یا بهتر بگوییم انتصابات مجتبی خامنه‌ای نقش ویژه‌ای در شکست‌هاشمی و محروم شدن کروبی در شرکت در دور دوم انتخابات نقش آفرید و خامنه‌ای از ابتکار “آقا” و نه “آقازاده”اش دفاع کرد.

رویدادهای پساجنبش سبز و حصر خانگی مهندس موسوی، خانم رهنورد و مهدی کروبی حاکی از این واقعیت بود که نظام ولایت فقیه هیچ گونه اصلاحاتی را بر نمی‌‌تابد. بدین ترتیب ریاست جمهوری احمدی نژاد  که در آمدهای سالانه نفتی ۷۵۰ مییلیارد کشور را به‌هدر داد، تحریم‌های کمرشکن را بر مردمان کشورمان تحمیل و کوشید با گفتمان یهودستیزی از جمله با نفی هلوکاست به کارزار اسرائیل‌ستیزی و غرب‌ستیزی بیت رهبری همراهی نشان دهد، ادامه یافت.

محمد خاتمی که پس از پایان ریاست جمهوری اش و درپی پشتیبانی از جنبش سبز، ممنوع الخروج و حتی ممنوع التصویر شد، برغم ناکامی پروژه اصلاحات در “روزه خوانی” اخیرش دوباره از این جنبش دفاع و گفته است ” معتقدم راهی جز اصلاحات وجود ندارد.”

وی  همچنین مدعی شده است که “در عمق جامعه هم اگر پرسیده شود میان براندازی و حرکت‌های رادیکال و اصلاحات، چه چیز مطلوب است. اگر در ورای احساسات زودگذر و عصبانیت‌هایی که از وضع موجود هست بنگریم اکثریت اصلاحات را انتخاب خواهد کرد” این در حالی است در همین سخنرانی اعتراف می‌کند ” اگر این مردم می‌دانستند خلاف آن صورت خواهد گرفت به جهموری اسلامی رآی نمی‌‌دادند”!

توهمات خاتمی در باره اصلاحات در حالی نمایان می‌شود که برخی از اصلاح‌طلبان پیشین همچون تاج‌زاده و مهندس موسوی راه رهایی را در برگذاری رفراندوم و به‌رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت جستجو کرده‌اند. در واقع خاتمی با محافظه‌کاری تمام می‌کوشد از رنجش خامنه‌ای بپرهیزد و ترجیح می‌دهد با تکرار واژه ” اصلاحات” بدون توضیح در مورد مفهوم آن، از انتقاد مستقیم به راهبردهای خارجی خامنه‌ای از جمله اسرائیل و آمریکاستیزی، اصرار بر توسعه پروژه بی‌حاصل هسته‌ای، یاری رساندن به گروه‌های تروریست در منطقه و برنامه موشکی کشور بپرهیزد.

خاتمی به غلط سرنوشت کشور را به سرنوشت جمهوری اسلامی گره می‌زند. افزون برین در مورد خطر “تجزیه‌طلبی” در صورت گذر از جمهوری جهل و جنایت هشدار می‌دهد که توهینی مستقیم به هموطنان اتنیکی ماست.

رئیس جمهوری پیشین، حامی دولت دینی و تلفیق دین در سیاست است در حالی که اکثریت جامعه در نظرسنجی‌های گوناگون خواستار جدایی دین از دولت و بازگشت روحانیت به مساجد و حوزه‌های علمیه شده است.

دی ۱۳۰۴
mrowghani.com
————————————-
[۱]  - خاتمی: راهی جز اصلاحات اساسی وجود ندارد
[۲]  - احسان مهرابی، عامل لغو قرارداد فرودگاه امام؛ وزیر یا سردار؟، رادیو فردا، ۲۰ آذر ۱۳۹۷
[۳]  - متن کامل نامه‌ای فرماندهان سپاه به خاتمی، آفتاب نیوز، ۲۱ خرداد ۱۳۸۴





نظر شما درباره این مقاله:







خانه تاریخی امین لشگر را از نقشه تهران پاک شد
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 7:18

خانه تاریخی امین لشگر را از نقشه تهران پاک شد


مریم جلیلوند فرد / اعتماد

شهرداری تهران ۷ صبح روز سه‌شنبه، خانه تاریخی امین لشگر؛ یکی از باشکوه‌ترین عمارت‌های شهر تهران در دوره قاجار را ویران و با خاک یکسان کرد.

خانه تاریخی امین لشگر که در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده بود، در بافت تاریخی تهران قرار داشت و اتفاقا یکی از املاک در اختیار شهرداری تهران بود که به جای مرمت و نگهداری از حافظه تاریخی شهر در دوره زاکانی تخریب و ویران شد.

«علی طلوعی»، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان تهران با اعلام اینکه اقدام ناگهانی شهرداری منطقه ۱۲ در تخریب خانه تاریخی و ثبت ملی شده کشور به‌طور ناگهانی و بدون اطلاع وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی انجام شده است در گفت‌وگو با «اعتماد» گفت: «اداره کل میراث فرهنگی استان تهران از این اتفاق یکه خورده و بلافاصله با اعزام یگان حفاظت میراث فرهنگی به محل متوجه تخریب کامل این اثر شده و روند شکایت در دستگاه قضایی از اقدام شهرداری را پیگیری کرده است.»

تصمیم شهرداری تهران برای تخریب خانه تاریخی امین‌لشگر نخستین اتفاق در حوزه میراث فرهنگی نیست. پیش‌تر تصمیم علیرضا زاکانی شهردار فعلی تهران که چند ماه دیگر از این سمت کنار می‌رود، برای ساخت مسجد در تپه‌های قیطریه تهران با اعتراضات گسترده مواجه شد و کارزاری با 167 هزار امضا خواستار توقف این تصمیم شد. زاکانی پافشاری زیادی بر ساخت مسجد در بوستان قیطریه تهران داشت. طرحی که او برای تمامی بوستان‌های پایتخت هم داشت و اعلام کرده بود که این مساجد باید در بوستان‌ها احداث شود.

اما بوستان قیطریه که جزو تپه‌های باستانی قیطریه بود و باستان‌شناس‌ها توانسته بودند محوطه‌های باستانی چند هزار ساله را در آن بیابند، با اعتراضات گسترده مردم و علاقه‌مندان به میراث فرهنگی از کندوکاوهای شهرداری تهران در امان ماند. اقدامات شهرداری تهران در تخریب میراث طبیعی پایتخت نیز به‌شدت خبرساز و با اعتراضات بسیار مواجه شده بود. قطع گسترده درختان در برخی پارک‌ها و همچنین وضعیت اسفبار درختان پارک چیتگر با اعتراض گسترده مردم و فعالان محیط‌زیست مواجه شده بود که شهرداری تهران بدون توجه به اعتراضات، اقدامات خود را به بهانه آفت‌زدگی یا خطرات جانی و... در حوزه محیط‌زیست شهری ادامه داد.

در داستانی دیگر آن روز که کارگر شهرداری به جان کتیبه خانه اندیشمندان تهران افتاد و این خانه را که محلی برای برگزاری نشست‌های تاثیرگذار در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی و تاریخ و گردشگری بود، تعطیل کرد هنوز از اذهان پاک نشده است. این اقدام نیز با اعتراضات گسترده شهروندان و کارشناسان و اندیشمندان مواجه شد. اما شهرداری تهران باز هم گوش خود را بر اعتراض‌ها و انتقادها بست و کار خود را ادامه داد.

حالا صبح سه‌شنبه، بابکت شهرداری تهران به جان خانه ثبت ملی شده امین لشگر افتاد و این خانه دوره ناصری را که در دوران قاجار یکی از شکوهمندترین عمارت‌های احداث شده در شهر تهران بود و اتفاقا در تملک شهرداری و به عنوان یکی از وظایف شهرداری تهران باید مرمت و احیا می‌شد، تخریب و از خاطره جمعی شهروندان تهرانی و بازدیدکنندگان و علاقه‌مندان به میراث فرهنگی پاک کرد. اقدامی که حالا با اعتراض وزارت میراث فرهنگی مواجه شده و مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران با تاکید بر اینکه تخریب آثار ثبت ملی شده کشور از جرایم سنگین است، اعلام کرد: «شهرداری تهران که این بنا را در اختیار داشت باید از آن حفاظت می‌کرد نه اینکه آن را تخریب کند. بنابراین براساس قانون باید با مسببین و عوامل تخریب خانه تاریخی و ثبت ملی شده امین لشگر برخورد قضایی شود.»

او افزود: «علاوه بر برخورد قانونی و جدی با مسببین این اتفاق باید خانه تاریخی امین لشگر عین به عین براساس اسناد و تصاویر موجود از سوی شهرداری تهران بازسازی و احیا شود.»

مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران اعلام کرد: «شهرداری تهران نمی‌توانست و نمی‌تواند بدون اطلاع اداره کل میراث فرهنگی استان تهران و بدون مجوز وزارت میراث فرهنگی اقدامی در خانه تاریخی امین لشگر و دیگر بناهای تاریخی ثبت ملی شده در اختیار خود داشته باشد.»

شهرداری تهران در حالی خانه تاریخی و ثبت ملی شده این شهر را تخریب کرد که هفته گذشته دکتر مهدی کلانتری؛ فعال میراث فرهنگی و مسوول کارگروه میراث فرهنگی کارزار با انتشار ویدیویی میدانی از وضعیت خانه تاریخی امین لشگر، از تعمد شهرداری تهران برای تخریب این خانه خبر داد و گفت: «خانه تاریخی امین‌لشگر تهران که سال‌هاست در تملک شهرداری تهران است با بی‌توجهی شهرداری و تخریب تعمدی مواجه شده و شهرداری تهران هیچ اقدامی برای مرمت این خانه تاریخی انجام نداده است.» درست چند روز پس از این هشدار، شهرداری منطقه ۱۲ تهران که مدیریت بافت تاریخی شهر را نیز برعهده دارد، با یک دستگاه بابکت به جان خانه تاریخی امین لشگر افتاد و این اثر ملی را از بافت تاریخی تهران حذف کرد.

عودلاجان در دوره قاجار محله اعیان‌نشین تهران بود و بسیاری از رجال بانفوذ قاجاری خانه‌های باشکوه و مجللی در این محله ساختند. امین لشگر، وزیر گمرک‌خانه و رییس خالصجات دوره ناصری نیز که یکی از بانفوذترین رجال قاجار بود و مناصب مهم لشکری و کشوری داشت، عمارت باشکوه خود را در ضلع شرقی میدان توپخانه قدیم بنا کرد. عمارتی که بعد از حدود 170 سال بعد توسط شهرداری تهران تملک شد و سه‌شنبه گذشته با خاک یکسان شد.

امین لشگر مرد مورد اعتماد دربار ناصری بود و در برخی سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا او را همراهی می‌کرد، اما اواخر دوره ناصری به اتهام سوء‌استفاده از مقام و موقعیت خود عزل شد و دوران عزلت را در همین عمارت ویران شده توسط شهرداری تهران گذراند.

او بعد از ورشکستگی و عزل شدن از مقام و منصب‌های مهمی که یدک می‌کشید، خانه خود را در ازای پرداخت بدهی به ناصرالدین شاه بخشید و ناصرالدین شاه نیز به روایت تاریخ این خانه را به ۱۵ هزار تومان به امین‌الدوله از رجال دربار خود که بعدها در دوره مظفرالدین شاه به صدارت رسید، فروخت. امین‌الدوله براساس آنچه در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه درج شده است، خانه امین لشگر را با اهدای یک قبای الماس نشان به ناصرالدین شاه به مبلغ ۸ هزار تومان و پرداخت ۷ هزار تومان نقد از ناصرالدین شاه خریداری کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







نیابتی‌های رژیم در پوستِ اپوزیسیون / توماج صالحی
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 0:06

نیابتی‌های رژیم در پوستِ اپوزیسیون / توماج صالحی






نظر شما درباره این مقاله:







فائزه هاشمی: بله تکرار می‌کنم؛ پدرم کشته شده است!
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 23:36

فائزه هاشمی: بله تکرار می‌کنم؛ پدرم کشته شده است!






نظر شما درباره این مقاله:







نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان ">
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 23:11

نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان


نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان | رقابت یا هم‌افزایی؟ | سرنوشت سیاست ایران در شرایط کنونی





نظر شما درباره این مقاله:







«شهادت می‌دهم»
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ - Wednesday 31 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 22:47

«شهادت می‌دهم»


عبداللطیف لَعَبی

برگردان به فارسی: فواد روستائی

«شهادت می‌دهم
شهادت می‌دهم که انسان
سزاوار انسان خوانده‌شدن نیست
جز آن کس که انگیزه‌ی تپش‌های دلش
عشق به برادرانش در جامعه‌ی بشری است
جز آن کس که از سویدای دل
آزادی، صلح و ارجْمندی را
برای دیگری بیش از برای خویش می‌خواهد
جز آن کس که زندگی را به مراتب
مقدّس‌تر از
ایمان وباور خود به مقدّساتش می‌داند
شهادت می‌دهم که انسان
شایسته‌ی انسان خوانده‌شدن نیست
جز آن‌کس که بی‌گسست
با نفرت
در درون و پیرامون خویش پیکار می‌کند،
جز آن کس که هر بامداد
به گاهِ چشم گشودن بر جهان
از خویش می‌پرسد:
امروز
برای از دست ندادنِ غرور و انسانیّت خویش
- غرور و انسانیّتِ بایسته‌ی انسان بودن -
چه خواهم‌کرد؟»

————
عبداللطیف لَعَبی-شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مترجم- در سال ١٩٤۲ در شهر فاس به دنیا آمد. در سال١٩٦٦ مجله‌ی «اَنفاس» را بنیانگذاری کرد که در نو شدن فرهنگی مراکش نقشی مهم ایفاکرد. مبارزات فرهنگی و سیاسی او کارش را به زندان کشاند و هشت سال از عمرش را از سال ١٩٧۲تا ١٩٨۰ در زندان سپری‌کرد. در سال ١٩٨٥ با همسر فرانسوی‌اش به فرانسه مهاجرت‌کرد و در این کشور ماندگارشد. در سال ۲۰۰٩ برنده‌ه جایزه‌ی شعر «گُنکور» و در سال ۲۰١١برنده‌ی حایزه‌ی بزرگ «فرانکوفونی» یا فرانسه‌زبانی فرهنگستان یا «آکادمی فرانسه» شد.
جایزه‌ی بزرگ فرانکوفونی هر سال توسّطِ آکادمی فرانسه و با همکاری دولت کانادا به شخصیّتی اهدا می‌شود که به گسترش زبان فرانسه در جهان کمک کرده‌ باشد. کارنامه‌ی منتشرشده‌ی عبداللطف لعبی در عرصه‌ی شعر، رمان و نمایشنامه به زبان فرانسوی و ترجمه از شاعران و نویسندگان عرب به فرانسوی کارنامه‌ای بس پربرگ و بار است.

“J’atteste
J’atteste qu’il n’y a d’être humain
que celui dont le cœur tremble d’amour
pour tous ses frères en humanité
Celui qui désire ardemment
plus pour eux que pour lui-même
liberté, paix, dignité
Celui qui considère que la vie
est encore plus sacrée
que ses croyances et ses divinités
J’atteste qu’il n’y a d’être humain
que Celui qui combat sans relâche
la Haine en lui et autour de lui
Celui qui, dès qu’il ouvre les yeux le matin,
se pose la question :
que vais-je faire aujourd’hui
pour ne pas perdre ma qualité
et ma fierté
d’être homme ?”
Abdellatif Laâbi, écrivain et poète marocain.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net