پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 12:18

معنی پیمان دفاعی عربستان و پاکستان






نظر شما درباره این مقاله:







کرباسچی: وزارت خارجه از افراد دولت رئیسی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 11:20

کرباسچی: وزارت خارجه از افراد دولت رئیسی






نظر شما درباره این مقاله:







لذت شراب در دنیای باستان
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 10:46

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

لذت شراب در دنیای باستان


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

به سرعت یک پیاله شراب برایم بیاور، تا ذهنم را تر نمایم و سخنی هوشمندانه بگویم.
آریستوفان (Aristophanes)، شاعر کمدی یونانی (حدود ۴۵۰-۳۸۵ پیش از میلاد)

ضیافتی بزرگ

یکی از بزرگترین ضیافت‌های تاریخ توسط آشورناصیرپال دوم (Ashurnasirpal II)، پادشاه آشور، در حدود سال ۸۷۰ پیش از میلاد به مناسبت افتتاح پایتخت جدیدش در نمرود (Nimrud) برگزار شد. در مرکز این شهر جدید، کاخی بزرگ قرار داشت که بر روی سکویی آجری به سبک سنتی بین‌النهرین ساخته شده بود. هفت تالار باشکوه آن دارای درهای چوبی و برنزی مزین و سقف‌هایی از چوب سرو، سرو کوهی و ارس بودند. نقاشی‌های دیواری پیچیده، پیروزی‌های نظامی پادشاه در سرزمین‌های خارجی را جشن می‌گرفتند. کاخ توسط کانال‌ها، آبشارها، باغ‌ها و بوستان‌هایی احاطه شده بود که پر از گیاهان محلی و همچنین گونه‌هایی بودند که پادشاه در لشکرکشی‌های دورافتاده خود جمع‌آوری کرده بود: درختان خرما، سرو، زیتون، آلو، انجیر و مو، که همگی «در رقابت با یکدیگر عطرافشانی می‌کردند» به گفته یک کتیبه خط میخی معاصر. آشورناصیرپال پایتخت جدیدش را با مردمانی از سرتاسر امپراتوری‌اش که بخش بزرگی از شمال بین‌النهرین را در بر می‌گرفت، پر کرد. با این جمعیت‌های جهانی از گیاهان و مردم، پایتخت نمایشی کوچک از امپراتوری پادشاه بود. هنگامی که ساخت‌وساز به پایان رسید، آشورناصیرپال ضیافتی عظیم برای جشن گرفتن ترتیب داد.

ضیافت به مدت ده روز ادامه یافت. سند رسمی گواهی می‌دهد که این جشن با حضور ۶۹٬۵۷۴ نفر برگزار شد: ۴۷٬۰۷۴ مرد و زن از سراسر امپراتوری، ۱۶٬۰۰۰ از ساکنان جدید نمرود، ۵٬۰۰۰ مقام خارجی از سایر کشورها و ۱٬۵۰۰ مقام کاخ. هدف نمایش قدرت و ثروت پادشاه به مردم خود و نمایندگان خارجی بود. به میهمانان در مجموع ۱٬۰۰۰ گاو فربه، ۱٬۰۰۰ گوساله، ۱۰٬۰۰۰ گوسفند، ۱۵٬۰۰۰ بره، ۱٬۰۰۰ بره بهاری، ۵۰۰ غزال، ۱٬۰۰۰ اردک، ۱٬۰۰۰ غاز، ۲۰٬۰۰۰ کبوتر، ۱۲٬۰۰۰ پرنده کوچک دیگر، ۱۰٬۰۰۰ ماهی، ۱۰٬۰۰۰ جربیل (نوعی جونده کوچک) و ۱۰٬۰۰۰ تخم‌مرغ سرو شد. سبزیجات چندان زیاد نبودند: تنها ۱٬۰۰۰ جعبه ارائه شد. اما حتی با در نظر گرفتن کمی اغراق پادشاهی، به وضوح ضیافتی در مقیاس حماسی بود. پادشاه با افتخار گفت که از میهمانانش «به شایستگی پذیرایی کرد و آن‌ها را سالم و خوشحال به کشورهای خود بازگرداند.»


آشور ناصیرپال دوم به صورت رسمی نشسته و کاسه شرابی کم‌عمق در دست دارد. خدمتکاران در دو طرف او مگس‌کش‌هایی در دست دارند تا مگس‌ها را از پادشاه و شرابش دور نگه دارند.

اما آنچه بیش از همه چشمگیر و مهم بود، انتخاب نوشیدنی توسط پادشاه بود. با وجود پیشینه بین‌النهرینی، آشورناصیرپال در ضیافت خود جایگاه اصلی را به نوشیدنی معمول بین‌النهرینی‌ها نداد. نقش‌برجسته‌های سنگی در کاخ او را در حال نوشیدن آبجو با نی نشان نمی‌دهند. در عوض، او را به تصویر کشیده‌اند که با ظرافت یک کاسه کم‌عمق، احتمالاً از جنس طلا، را روی نوک انگشتان دست راست خود نگه داشته است، به طوری که همسطح صورتش است. این کاسه حاوی شراب بود.

آبجو ممنوع نشده بود: آشورناصیرپال ده هزار کوزه از آن را در ضیافت خود سرو کرد. اما او همچنین ده هزار مشک شراب نیز سرو کرد — مقداری برابر، اما نمایشی بسیار چشمگیرتر از ثروت. پیش از این، شراب در بین‌النهرین فقط به مقدار بسیار کمی در دسترس بود، زیرا باید از مناطق کوهستانی و شراب‌خیز شمال شرقی وارد می‌شد. هزینه حمل شراب از کوهستان‌ها به دشت‌ها آن را حداقل ده برابر گران‌تر از آبجو می‌کرد، بنابراین در فرهنگ بین‌النهرینی به عنوان یک نوشیدنی خارجی عجیب و غریب در نظر گرفته می‌شد. بر این اساس، فقط نخبگان توانایی نوشیدن آن را داشتند و استفاده اصلی آن مذهبی بود؛ کمیابی و قیمت بالای آن، هنگامی که در دسترس بود آن را شایسته مصرف توسط خدایان می‌کرد. اکثر مردم هرگز آن را نچشیده بودند.

بنابراین توانایی آشورناصیرپال در ارائه شراب و آبجو به هفتاد هزار میهمانش به مقدار مساوی، نمایشی زنده از ثروت او بود. سرو شراب از مناطق دورافتاده امپراتوری‌اش نیز وسعت قدرت او را برجسته می‌کرد. حتی چشمگیرتر این بود که بخشی از شراب از تاکستان‌های باغ خود او آمده بود. این تاک‌ها به روش مرسوم آن زمان به دور درختان پیچیده شده بودند و با سیستم پیچیده‌ای از کانال‌ها آبیاری می‌شدند. آشورناصیرپال نه تنها فوق‌العاده ثروتمند بود، بلکه ثروت او به معنای واقعی کلمه روی درختان می‌رویید. افتتاح رسمی شهر جدید با پیشکشی آیینی از این شراب محلی به خدایان مشخص شد.

صحنه‌های بعدی ضیافت از نمرود نشان می‌دهند که مردم شراب را از کاسه‌های کم‌عمق می‌نوشند، روی نیمکت‌های چوبی نشسته‌اند و خدمتکارانی در کنارشان هستند که برخی از آن‌ها کوزه‌های شراب را نگه داشته‌اند، در حالی که دیگران بادبزن یا احتمالاً مگس‌کش در دست دارند تا حشرات را از این مایع گران‌بها دور نگه دارند. گاهی اوقات ظروف بزرگ ذخیره‌سازی نیز به تصویر کشیده شده‌اند که خدمتکاران از آن‌ها کوزه‌های آماده پذیرایی خود را دوباره پر می‌کنند.

در دوران آشوریان، نوشیدن شراب به یک آیین اجتماعی پیچیده و رسمی تبدیل شد. یک ابلیسک از حدود ۸۲۵ پیش از میلاد، شلمانصر سوم (Shalmaneser III)، پسر آشورناصیرپال را نشان می‌دهد که زیر یک چتر ایستاده است. او کاسه شرابی در دست راست خود دارد، دست چپش روی قبضه شمشیرش قرار گرفته و یک متقاضی در پای او زانو زده است. به لطف این نوع تبلیغات، شراب و لوازم نوشیدن مرتبط با آن به نمادهای قدرت، رفاه و امتیاز تبدیل شدند.

«آبجوی عالی» کوهستان‌ها 

شراب مد جدیدی بود، اما به هیچ وجه تازه نبود. مانند آبجو، ریشه‌های آن در پیش از تاریخ گم شده است: اختراع یا کشف آن آنقدر قدیمی بود که فقط به طور غیرمستقیم در اسطوره‌ها و افسانه‌ها ثبت شده است. اما شواهد باستان‌شناسی نشان می‌دهد که شراب برای اولین بار در دوره نوسنگی، بین ۹۰۰۰ تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد، در کوه‌های زاگرس در منطقه‌ای که تقریباً با ارمنستان و شمال ایران امروزی مطابقت دارد، تولید شد. همگرایی سه عامل تولید شراب را در این منطقه ممکن ساخت: وجود تاک وحشی اوراسیایی، Vitis inifera sylvestris ، در دسترس بودن محصولات غله برای تأمین ذخایر غذایی سالانه جوامع شراب‌ساز، و حدود ۶۰۰۰ پیش از میلاد، اختراع سفال که برای ساخت، ذخیره و سرو (serving) شراب ضروری بود.

شراب به سادگی از آب تخمیرشده انگورهای له‌شده تشکیل می‌شود. مخمرهای طبیعی موجود روی پوست انگور، قندهای موجود در آب میوه را به الکل تبدیل می‌کنند. بنابراین، تلاش برای ذخیره طولانی‌مدت انگور یا آب انگور در ظروف سفالی منجر به تولید شراب می‌شد. قدیمی‌ترین شواهد فیزیکی آن، به صورت رسوب قرمز رنگ در داخل یک کوزه سفالی، از حاجی فیروز تپه (Hajji Firuz Tepe)، یک روستای نوسنگی در کوه‌های زاگرس به دست آمده است. این کوزه به سال ۵۴۰۰ پیش از میلاد تاریخ‌گذاری شده است. احتمالاً منشأ شراب در این منطقه در داستان کتاب مقدس نوح منعکس شده است، که گفته می‌شود پس از نجات از سیل، اولین تاکستان را در دامنه‌های کوه آرارات که در نزدیکی قرار دارد کاشته است.

از این زادگاه، دانش شراب‌سازی به غرب به یونان و آناتولی (ترکیه امروزی) و به سمت جنوب از طریق شام (سوریه، لبنان و اسرائیل امروزی) به مصر گسترش یافت. در حدود ۳۱۵۰ پیش از میلاد، یکی از اولین فراعنه مصر، پادشاه عقرب اول (King Scorpion I)، با هفتصد کوزه شراب که با هزینه زیادی از جنوب شام، یک منطقه مهم تولید شراب در آن زمان، وارد شده بود، به خاک سپرده شد. هنگامی که فراعنه ذائقه‌شان به شراب عادت کرد، تاکستان‌های خود را در دلتای نیل تأسیس کردند و تولید محدود داخلی تا ۳۰۰۰ پیش از میلاد آغاز شد. اما همانند بین‌النهرین، مصرف به نخبگان محدود بود، زیرا آب و هوا برای تولید در مقیاس بزرگ نامناسب بود. صحنه‌های شراب‌سازی در نقاشی‌های مقبره‌ها ظاهر می‌شوند، اما این‌ها تصویر نامتناسبی از رواج آن در جامعه مصر ارائه می‌دهند، زیرا فقط ثروتمندان شراب‌نوش می‌توانستند مقبره‌های پرزرق و برق را تقبل کنند. توده‌ها آبجو می‌نوشیدند.

شرایط مشابهی در شرق مدیترانه حاکم بود، جایی که تا ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد در کرت (Crete) و احتمالاً در سرزمین اصلی یونان نیز کشت انگور رواج داشت. این واقعیت که تاک بعداً معرفی شده بود و از ابتدا وجود نداشت، در اساطیر یونان بعدی تصدیق شده است. بر اساس این اساطیر، خدایان در ابتدا نوشابه بهشتی (nectar) که احتمالاً منظور همان شراب عسل بوده می‌نوشیدند و شراب انگور بعداً برای مصرف انسان معرفی شد. تاکستان‌ها در کنار زیتون، گندم و جو کشت می‌شدند و اغلب با درختان زیتون یا انجیر در هم تنیده بودند. با این حال، در فرهنگ‌های موکنی و مینوسی (Mycenaean and Minoan) در هزاره دوم قبل از میلاد، به ترتیب در یونان اصلی و کرت، شراب همچنان نوشیدنی نخبگان باقی ماند. در لوح‌های جیره‌بندی برای کارگران برده یا مقامات مذهلی رده پایین ذکری از شراب نیامده است. دسترسی به شراب نشانه وضعیت اجتماعی بود.

سلطنت آشورناصیرپال و پسرش شلمنسر (Shalmaneser) نقطه عطفی را رقم زد. شراب به عنوان یک نوشیدنی اجتماعی و همچنین مذهبی شناخته شد و به تدریج در سراسر خاور نزدیک و شرق مدیترانه مد شد. در دسترس بودن آن از دو جنبه افزایش یافت. اولاً تولید شراب افزایش یافت و حجم تجارت دریایی شراب نیز بیشتر شد که باعث شد شراب در منطقه جغرافیایی وسیع‌تری در دسترس قرار گیرد. تشکیل دولت‌ها و امپراتوری‌های بزرگ‌تر نیز دسترسی به شراب را افزایش داد، زیرا هرچه مرزهای کمتری برای عبور وجود داشت، مالیات و عوارض کمتری باید پرداخت می‌شد و حمل شراب در مسافت‌های طولانی ارزان‌تر بود. خوش‌شانس‌ترین حاکمان، مانند پادشاهان آشوری، امپراتوری‌هایی داشتند که مناطق تولید شراب را شامل می‌شد. ثانیاً با افزایش حجم تولید و کاهش قیمت‌ها، شراب برای بخش وسیع‌تری از جامعه قابل دسترس شد. افزایش در دسترس بودن شراب در اسنادی که هدایای ارائه شده به دربار آشوری را فهرست می‌کنند، مشهود است. در دوران سلطنت آشورناصیرپال و شلمنسر، شراب به عنوان هدیه مطلوب همراه با طلا، نقره، اسب، گاو و سایر اقلام باارزش ذکر شده است. اما دو قرن بعد از فهرست هدایا حذف شد، زیرا حداقل در آشور آنقدر گسترده شده بود که دیگر به اندازه کافی گران یا عجیب برای استفاده به عنوان پیشکش محسوب نمی‌شد.

لوح‌های میخی از نمرود مربوط به حدود ۷۸۵ قبل از میلاد نشان می‌دهد که در آن زمان جیره شراب به شش هزار نفر در خانواده سلطنتی آشوری ارائه می‌شد. ده مرد یک قه (qa) شراب در روز برای تقسیم بین خود دریافت می‌کردند. این مقدار حدود یک لیتر تخمین زده می‌شود، بنابراین هر مرد تقریباً یک لیوان شراب به سبک امروزی در روز دریافت می‌کرد. کارگران ماهر بیشتر دریافت می‌کردند و یک قه بین شش نفر تقسیم می‌شد. اما همه افراد در خانواده سلطنتی، از بالاترین مقامات گرفته تا چوپان‌های جوان و دستیار آشپزها، جیره دریافت می‌کردند.

همزمان با گسترش اشتیاق به شراب به سمت جنوب به بین‌النهرین، جایی که تولید محلی عملی نبود، تجارت شراب در امتداد رودخانه‌های فرات و دجله گسترش یافت. با توجه به سنگینی و فسادپذیری شراب، حمل آن از راه زمینی دشوار بود. تجارت از راه دور از طریق آب و با استفاده از قایق‌های چوبی و نی‌ای (reeds) انجام می‌شد. هرودوت (Herodotus)، تاریخ‌نگار یونانی که حدود ۴۳۰ قبل از میلاد از این منطقه دیدن کرد، قایق‌هایی را که برای حمل کالا به بابل استفاده می‌شد توصیف کرده و اشاره می‌کند که «مهم‌ترین بار آنها شراب است». هرودوت توضیح می‌دهد که پس از رسیدن به پایین دست و تخلیه بار، قایق‌ها تقریباً بی‌ارزش می‌شدند، زیرا حمل آنها به بالادست بسیار دشوار بود. در عوض، آنها را می‌شکستند و می‌فروختند، اگرچه معمولاً فقط به یک دهم ارزش اولیه. این هزینه در قیمت بالای شراب منعکس می‌شد.

بنابراین اگرچه شراب در جامعه بین‌النهرینی مد شد، هرگز خارج از مناطق تولید شراب به طور گسترده مقرون به صرفه نشد. هزینه گزاف آن برای اکثر مردم در ادعای نابونید (Nabonidus)، آخرین حاکم امپراتوری نو- بابلی قبل از سقوط به دست پارسیان در ۵۳۹ قبل از میلاد، مشهود است. نابونید ادعا کرد که شراب که آن را «آبجوی عالی کوهستان‌ها که کشور من فاقد آن است» می‌نامید، در دوران حکومت او آنقدر فراوان شده بود که یک کوزه وارداتی حاوی هجده سیلا (sila) (حدود هجده لیتر یا بیست و چهار بطری شراب امروزی) به قیمت یک شکل (shekel) نقره فروخته می‌شد. در آن زمان، یک شکل (shekel) نقره در ماه حداقل دستمزد محسوب می‌شد، بنابراین شراب فقط می‌توانست در میان ثروتمندترین افراد به نوشیدنی روزمره تبدیل شود. برای سایرین، نوشیدنی جایگزین محبوبیت یافت: شراب خرما، یک نوشیدنی الکلی که از شیره تخمیر شده خرما تهیه می‌شد. درختان خرما به طور گسترده در جنوب بین‌النهرین کشت می‌شدند، بنابراین «شراب» حاصل فقط کمی گران‌تر از آبجو بود. در طول هزاره اول قبل از میلاد، حتی بین‌النهرینی‌های عاشق آبجو نیز به آبجو پشت کردند که از مقام خود به عنوان متمدن‌ترین نوشیدنی برکنار شد و عصر شراب آغاز گردید.

ادامه دارد ...

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط

بخش بعدی خاستگاه اندیشه غربی


A History of the World in Six Glasses, Tom Standage





نظر شما درباره این مقاله:







فیلم جعفر پناهی، منتخب فرانسه برای اسکار
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 9:05

فیلم جعفر پناهی، منتخب فرانسه برای اسکار


نیکول اسپرلینگ / نیویورک تایمز / ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۵

فرانسه روز چهارشنبه اعلام کرد که فیلم «فقط یک تصادف بود»، ساخته‌ی یک کارگردان ایرانی و تولیدشده در ایران، انتخاب این کشور برای رقابت در بخش بهترین فیلم بین‌المللی جوایز اسکار خواهد بود. این انتخاب غیرمتعارف نتیجه ماهیت بین‌المللی تولید فیلم و قواعدی است که از سوی آکادمی علوم و هنرهای سینما تعیین شده است.

طبق مقررات، هر کشور تنها مجاز است یک فیلم را برای بررسی در این بخش معرفی کند؛ روندی که مدت‌هاست فیلمسازان تحسین‌شده در رژیم‌های اقتدارگرا را مأیوس کرده است.

جعفر پناهی، کارگردان «فقط یک تصادف بود»، در مصاحبه‌ای اخیر در جشنواره فیلم تلیوراید در کلرادو گفت که آکادمی «به نفع دولت‌هایی عمل می‌کند که می‌خواهند فیلمسازان‌شان را محدود کنند.»

او از طریق مترجم افزود: «در کشورهایی که غیردموکراتیک‌اند، انتخاب و معرفی فیلم برای اسکار وظیفه دولت است. این کمیته‌های انتخاب هر چیزی را که به نظرشان انتقادی از حکومت باشد کنار می‌گذارند.»

فیلمسازانی که می‌خواهند در ایران از طریق مجاری رسمی فیلم بسازند باید فیلمنامه خود را به دولت ارائه دهند. دولت اغلب درخواست تغییر می‌کند و در بسیاری موارد اجازه فیلمبرداری را به‌کلی نمی‌دهد.

پناهی بدون کسب مجوز موفق به ساخت «فقط یک تصادف بود» شد؛ یک تریلر جاده‌ای انتقام‌جویانه درباره پیامدهای شکنجه. او با دوربین‌های مخفی و گروه‌های بسیار کوچک در خیابان‌های تهران فیلمبرداری کرد. این اثر یکی دیگر از پروژه‌های پرخطر او بود، چرا که پناهی تاکنون دو بار به‌دلیل فعالیت‌های سینمایی‌اش در ایران زندانی شده است.

او گفت: «بعد می‌آییم بیرون از ایران و می‌بینیم که آکادمی به ما دقیقاً همان چیز را می‌گوید: حالا بروید و اجازه دولت را بگیرید.» او افزود که کشورهایی مانند چین نیز با مشکلات مشابهی مواجه‌اند: «باید تغییری به نفع همه کشورها رخ دهد.»

فیلم «فقط یک تصادف بود» برنده نخل طلا، بالاترین جایزه جشنواره فیلم کن امسال شد. این فیلم به‌دلیل مشارکت یک شرکت فرانسوی در تأمین مالی، حضور بخشی از عوامل فنی فرانسوی، انجام مراحل پس‌تولید در فرانسه و همچنین اقامت پناهی در فرانسه، واجد شرایط انتخاب به‌عنوان نماینده فرانسه بود. آکادمی قرار است در ژانویه فهرست نهایی پنج نامزد این بخش را اعلام کند.

سال گذشته فیلم «دانه انجیر مقدس»، اثری در نقد حکومت اقتدارگرای ایران، پس از معرفی از سوی آلمان نامزد بهترین فیلم بین‌المللی شد.

مارک جانسون، تهیه‌کننده‌ای که به مدت ۱۷ سال بر روند انتخاب این بخش نظارت داشت، گفت این سیستم «سیستمی معیوب» است. او افزود: «هیچ‌وقت نتوانستیم راه بهتری پیدا کنیم. ما چه می‌دانیم؟ آیا باید از همه عوامل بازخواست کنیم؟ در برخی موارد آشکارا دستکاری‌هایی وجود داشت، اما وظیفه آکادمی نبود که وارد کمیته‌ها شود و بگوید: خب، شما مشروع نیستید، شما واقعاً بازیگر یا کارگردان نیستید، ۲۰ سال است فیلمی نساخته‌اید و پول گرفته‌اید.»

پناهی گفت که دولت ایران ماه گذشته اعلام کرده بود «خانه سینما»، نهادی متشکل از هنرمندان، اجازه خواهد داشت فیلم امسال را برای بخش بهترین فیلم بین‌المللی انتخاب کند. اما چند روز بعد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این تصمیم را لغو کرد و بار دیگر «بنیاد سینمایی فارابی» را به‌عنوان نهاد مسئول معرفی کرد؛ بنیادی که طی ۴۰ سال گذشته وظیفه انتخاب نماینده ایران را بر عهده داشته است.

به گفته پناهی و دیگران، بنیاد سینمایی فارابی بیش از آنکه به ترویج فیلمسازی قوی علاقه‌مند باشد، در تلاش است بر روایت‌هایی که درباره ایران مطرح می‌شود کنترل داشته باشد. جمشید اکرمی، پژوهشگر سینمای ایران و استاد بازنشسته دانشگاه ویلیام پترسون، گفت این بنیاد «یکی از چندین نهاد در ایران است که کنترل بسیار سختگیرانه‌ای بر سینمای ایران اعمال می‌کند.»

آکادمی اما با این انتقادات موافق نیست.

مردیت شیا، مسئول ارشد عضویت، تأثیر و صنعت در آکادمی گفت: «ما در این روند با دولت‌ها همکاری نمی‌کنیم. این گروهی از هنرمندان و فیلمسازان هستند که فیلم‌ها را بررسی می‌کنند. آن‌ها باید اعضای کمیته‌های انتخاب خود را به ما معرفی کنند تا ما اطمینان حاصل کنیم که این افراد فیلمساز و هنرمندند.»

در سه سال گذشته، در هر سال دو فیلم بین‌المللی در بخش بهترین فیلم نامزد شده‌اند؛ نشانه‌ای از ماهیت بین‌المللی آکادمی که اکنون بیش از ۲۰ درصد اعضای آن را غیرآمریکایی‌ها تشکیل می‌دهند.

چند روز پیش از آنکه «فقط یک تصادف بود» برنده جایزه نخل طلا شود، شرکت «نیون» (Neon)، استودیوی پشت فیلم «آنورا» ـــ برنده بهترین فیلم سال گذشته ـــ حقوق پخش آن را خریداری کرد. مجله رولینگ استون این فیلم ایرانی را «یک تمثیل انتقام‌جویانه خارق‌العاده» توصیف کرد.

با این حال، بنیاد سینمایی فارابی این فیلم را حتی در فهرست پنج‌فیلمی کوتاه که هفته گذشته اعلام کرد نیز قرار نداد.

اکرمی گفت: «هیچ شانسی وجود ندارد که این فیلم توسط بنیاد فارابی پذیرفته شود. از نظر آن‌ها، فیلم جعفر دو خط قرمز را زیر پا گذاشته است: نخست این‌که بدون طی کردن مجاری رسمی و کسب مجوز ساخته شده و دوم این‌که زنان در آن بدون حجاب اجباری ظاهر شده‌اند.»

با این حال، به لطف فرانسه، فیلم پناهی همچنان در بخش بهترین فیلم بین‌المللی در نظر گرفته خواهد شد. اما این خبر برای دوستداران سینما در ایران چندان دلگرم‌کننده نیست.

اکرمی گفت: «این فیلم‌ها گنجینه‌های ملی ایرانیان هستند. مردم دوست دارند ببینند یک فیلم ایرانی برنده اسکار شود. چرا این روند باید ایرانیان را از چنین افتخاری محروم کند؟»

—-
* نیکول اسپرلینگ گزارشگر هالیوود و صنعت استریمینگ است و بیش از دو دهه در حوزه خبرنگاری فعالیت داشته است.





نظر شما درباره این مقاله:







وضعیت مصرف مواد و الکل در دانشگاه‌های کشور
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 8:28

وزارت بهداشت: با معضل جدی خودکشی در دانشجویان مواجهیم

وضعیت مصرف مواد و الکل در دانشگاه‌های کشور


بنفشه سام‌گیس / اعتماد

نتایج ارزیابی‌های وزارت بهداشت و وزارت علوم از وضعیت مصرف مواد و الکل در دانشجویان دانشگاه‌های تحت پوشش حاکی از آن است که اختلالات روان، گرایش یا اعتیاد به مصرف مواد و الکل در دانشجویان، به یک معضل نیازمند اقدامات فوری تبدیل شده است.

این ارزیابی‌ها در قالب«بررسی سیمای زندگی دانشجویی» توسط سازمان امور دانشجویان وزارت علوم و «سبک زندگی» توسط اداره سلامت روان وزارت بهداشت انجام شده و نتایج آن، اخیرا در کنگره دانش اعتیاد ارایه شد.

نتایجی که سازمان امور دانشجویان وزارت علوم ارایه داد، گزارشی از ارزیابی‌های ۵ دوره و در سال‌های ۱۳۹۴، ۱۳۹۵، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ بود که در این ارزیابی‌ها، وضعیت مصرف سیگار، قلیان، سیگار الکترونیک، قرص اکس، شیشه، تریاک، هرویین، ال‌اس‌دی، مرفین، کوکایین، متادون، ریتالین و ترامادول در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزارت علوم بررسی شده بود و سازمان امور دانشجویان نتایج این ارزیابی‌ها را در ۳ گروه مجزا شامل دخانیات و مشروبات (مشروب، قلیان، سیگار الکترونیکی و سیگار) مواد سنگین (اکس، شیشه، تریاک، هرویین، ال‌اس‌دی، مرفین، کوکایین) داروها (ریتالین، متادون، ترامادول) طبقه‌بندی کرده بود.

وزارت بهداشت هم ارزیابی مشابهی در سال ۱۴۰۳ و با محور بررسی اختلالات روان و وضعیت مصرف مواد و الکل در ۱۱ هزار دانشجوی دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور انجام داده بود که نتایج این ارزیابی را ارایه داد اما مسوولان وزارت علوم و وزارت بهداشت تاکید داشتند که این اعداد، به هیچ‌وجه مترادف با شیوع‌شناسی نیست بلکه فقط سیمایی از وضع اختلالات روان، مصرف مواد و الکل در دانشجویان ترسیم می‌کند.

نتایج ارزیابی سازمان امور دانشجویان از وضع مصرف مواد و الکل در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزارت علوم:
(این ارزیابی در سال‌های ۱۳۹۴، ۱۳۹۵، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ انجام شد)

🔷 تجربه مصرف سیگار: میزان مصرف سیگار در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال ۱۳۹۴ افزایش داشته و با یک روند صعودی، از ۱۴.۸ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۲۰ درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است. طبق نتایج این ارزیابی‌ها، بالاترین میزان مصرف سیگار با شیوع ۲۰.۲ درصدی در سال ۱۳۹۸ ثبت شده است.

🔷 تجربه مصرف مشروب: میزان مصرف مشروب در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال ۱۳۹۴ افزایش داشته و از ۹.۱۶ درصد در سال ۱۳۹۴ به ۱۲.۴ درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است. طبق نتایج این ارزیابی‌ها، میزان مصرف مشروب در سال ۱۳۹۵ به ۱۰.۸ درصد، در سال ۱۳۹۶ به ۱۲.۴ درصد و در سال ۱۳۹۸ به ۱۴.۵ درصد رسیده که بالاترین میزان شیوع مصرف در ۵ دوره ارزیابی است اما در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال ۱۳۹۸ کاهش داشته و شیوع ۱۲.۴ درصدی بابت مصرف مشروب ثبت شده است.

🔷 تجربه مصرف قلیان: در ارزیابی سال ۱۳۹۴ شیوع مصرف قلیان ۱۸.۶ درصد بوده که در یک روند افزایشی، در سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ به بیش از ۲۰ تا ۲۳ درصد رسیده اما در سال ۱۴۰۲ به ۱۸.۳ درصد کاهش یافته است.

🔷 تجربه مصرف ویپ (سیگار الکترونیک): مصرف سیگار الکترونیک فقط در ارزیابی سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ ثبت شده اما در همین ارزیابی‌ها هم، اعداد حاکی از افزایش شیوع مصرف سیگار الکترونیکی است چنانکه میزان مصرف  ویپ  از ۵.۵ درصد در سال ۱۳۹۸ به ۹.۹ درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است.

🔷 تجربه مصرف تریاک: در ارزیابی سال ۱۳۹۴ تجربه مصرف تریاک ۱.۹۶ درصد بوده، در سال ۱۳۹۵ به ۲ درصد رسیده و با کاهشی اندک در سال ۱۳۹۶ تا ۱.۹۸ درصد تنزل داشته اما در ارزیابی ۱۳۹۸ این عدد به ۲.۷ درصد افزایش یافته و ارزیابی ۱۴۰۲ هم شیوع ۲.۸ درصدی تجربه مصرف تریاک را در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزارت علوم ثبت کرده است.

🔷 تجربه مصرف شیشه: ۵ دوره ارزیابی سازمان امور دانشجویان از تجربه مصرف شیشه در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی، نتیجه مشابه وضع مصرف تریاک دارد. در حالی که در سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵، شیوع تجربه مصرف شیشه ۱.۰۳ درصد ثبت شده، این عدد در سال ۱۳۹۶ به ۱.۱۸ درصد، در سال ۱۳۹۸ به ۱.۱۹ درصد و در سال ۱۴۰۲ با اختلاف نگران‌کننده نسبت به سال ۱۳۹۸ به ۲.۴ درصد رسیده است.

🔷 تجربه مصرف اکس: طبق نتایج ۵ دوره ارزیابی سازمان امور دانشجویان، تجربه مصرف اکس متفاوت با تریاک و شیشه بوده و شیوع تجربه مصرف این ماده روانگردان در فاصله سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۸، افت و خیز داشته چنانکه در سال ۱۳۹۴ شیوع تجربه مصرف اکس ۱.۰۷ درصد گزارش شده اما در ارزیابی سال ۱۳۹۵ به ۱.۰۴ درصد کاهش یافته و در سال ۱۳۹۶ در یک روند افزایشی به ۱.۲۳ درصد رسیده اما سال ۱۳۹۸ با کاهش نه چندان قابل توجه، عدد ۱.۸ درصد از شیوع تجربه مصرف این ماده روانگردان ثبت شده و از وضع سال ۱۴۰۲ هم عددی در دست نیست.

🔷 تجربه مصرف هرویین، ال‌اس‌دی، مرفین و کوکایین در سال ۱۴۰۲: در گزارشی که سازمان امور دانشجویان در کنگره اعتیاد ارایه داد، شیوع تجربه مصرف هرویین، ال‌اس‌دی، مرفین و کوکایین، بدون مقایسه با سال‌های قبل ذکر شده بود. طبق نتایج ارزیابی سال ۱۴۰۲، شیوع تجربه مصرف هرویین در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی وابسته به وزارت علوم ۲.۱ درصد، ال‌اس‌دی ۲.۳ درصد، مرفین ۲.۵ درصد و کوکایین ۲.۷ درصد ثبت شده است.

🔷 تجربه مصرف ریتالین: مصرف ریتالین در ارزیابی‌های انجام شده در سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۲روند رو به افزایش داشته چنانکه در سال ۱۳۹۴ با عدد ۱.۷۷ درصد، در سال ۱۳۹۵ با شیوع ۱.۸ درصد، سال ۱۳۹۶ با شیوع ۲.۱۲ درصد، و سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ با شیوع ۲.۸ درصدی ثبت شده است.

🔷 تجربه مصرف ترامادول: ارزیابی‌های سازمان امور دانشجویان، روند رو به رشد تجربه مصرف ترامادول را ثبت کرده چنانکه در سال ۱۳۹۴ شیوع تجربه مصرف قرص ترامادول در دانشجویان دانشگاه‌های دولتی وزارت علوم، ۲.۶۱ درصد بوده که در سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ با کاهشی اندک به ۲.۲ درصد رسیده اما در سال ۱۳۹۸ شیوع تجربه مصرف این داروی مخدر، به عدد ۲.۹ درصد و در سال ۱۴۰۲ به ۲.۶ درصد رسیده است.

🔷 تجربه مصرف متادون: مقایسه ۵ دوره ارزیابی سازمان امور دانشجویان از وضع تجربه مصرف متادون، حاکی از یک روند پرنوسان است چنانکه در سال ۱۳۹۴ شیوع تجربه مصرف متادون ۱.۵۳ درصد ثبت شده و در سال ۱۳۹۵ با کاهش اندکی به ۱.۳ درصد رسیده اما از سال ۱۳۹۶ باز هم افزایش داشته و در این سال به ۱.۴۷ درصد و در سال ۱۳۹۸ با افزایش قابل توجه به ۲.۴ درصد رسیده و در سال ۱۴۰۲ با کاهش بسیار جزیی، ۲.۳ درصد ثبت شده است.

نتایج ارزیابی ۱۴۰۴ به مسوولان ارایه خواهد شد

طبق اعلام مسوولان سازمان امور دانشجویان، امسال هم این ارزیابی انجام شده اما هنوز نتایج آن مورد بررسی قرار نگرفته است. این ارزیابی ۱۲۰ هزار دانشجو در سراسر کشور را بابت دفعات مصرف ۱۲ ماهه ۲۷ ماده اعتیادآور از گروه دخانیات (سیگار، سیگار الکترونیکی، قلیان) مشروبات الکلی، کانابیس (ماری جوانا، علف، وید، گل، حشیش) گروه روانگردان و محرک و توهم‌زا (ماشروم، قرص اکس، ال‌اس‌دی و اسید، شیشه، کوکایین، کتامین) مخدرهای گروه مرفین (تریاک، هرویین، کراک، متادون، مرفین، پتدین) داروهای اعتیادآور و آرامبخش در گروه داروهای ممنوع از فروش بدون نسخه یا تحت کنترل (ترامادول، ریتالین، بوپرونورفین، زولپیدوم، دیازپام، اگزازپام، کلونازپام، قرص یا شربت کدیین‌دار) و همچنین استروییدها و داروهای موجود در عطاری‌ها مورد سوال قرار داده و البته به دلیل روند افزایشی مصرف گل، پرسش در مورد تجربه مصرف این ماده روانگردان-توهم‌زا، یک ردیف جداگانه از این پرسشنامه را به خود اختصاص داده است.

در حالی که سازمان امور دانشجویان، هر دو سال یک‌بار طرح ارزیابی وضع مصرف مواد و مشروب و مواد اعتیادآور را برای دانشجویان دانشگاه‌های تحت پوشش وزارت علوم در سراسر کشور اجرا می‌کند و نتایج این ارزیابی را به نهادهای تصمیم‌گیرنده ارایه می‌دهد، مسوولان این سازمان، در ادامه ارایه این گزارش در کنگره اعتیاد، ضمن تاکید بر اینکه تجربه مصرف یا اعتیاد در جامعه دانشجویی از جامعه عمومی متفاوت نیست، هشدار دادند که شرایط دانشگاه، دور افتادن از محیط خانواده، همزیستی شبانه‌روزی با همسالان و مهاجرت کوتاه‌مدت به محیط آموزشی، ظرفیت همانند‌سازی دارد و ممکن است آثار و عواقبی ایجاد کند.

این مسوولان گفتند که با اعداد به دست آمده از وضعیت مصرف سیگار و سیگار الکترونیک، قلیان و مشروبات الکلی و حتی خانواده کانابیس و مواد سنگین و داروها در ارزیابی‌های انجام شده در فاصله سال‌های ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۲ و با توجه به اینکه اعداد در این ارزیابی‌ها، با وجود افت و خیزهای اندک ولی در مجموع روند افزایشی داشته، نگرانی‌های جدی دارند و اعداد به دست آمده از این ارزیابی‌ها، سبب ان بوده که امسال، شورای سیاست‌گذاری و دبیرخانه پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی با تاکید بر آسیب مصرف مواد در محیط‌های آموزشی (دانشگاه‌ها و مدارس) با همکاری ستاد مبارزه با مواد مخدر و با حضور نمایندگانی از دانشگاه آزاد، وزارت بهداشت، آموزش و پرورش، علوم و کشور تشکیل شود.

این مسوولان با انتقاد از جای خالی برنامه‌های منسجم در زمینه آگاهی‌سازی درباره مصرف مواد و نامتناسب بودن محتواهای آموزشی، گفتند که حتی فضای بسیاری از خوابگاه‌های دانشجویی زمینه‌ساز گرایش به مصرف مواد است چون بسیاری از این خوابگاه‌ها، حتی فاقد فضای ورزشی و رفاهی هستند. این مسوولان همچنین از نامعلوم بودن وضعیت مصرف مواد در کشور انتقاد کردند و گفتند آخرین شیوع‌شناسی ملی درباره وضعیت مصرف مواد در سال ۱۳۹۴ انجام شده در حالی که برنامه‌های ۵ ساله توسعه، وزارت کشور و سایر نهادها را مکلف کرده که هر ساله باید شیوع‌شناسی انجام دهند و دولت‌ها برای انجام این شیوع‌شناسی باید بودجه اختصاص دهند و شیوع‌شناسی‌ها باید مبتنی بر روش یکسانی انجام شود تا نتایج آن، قابل تجمیع باشد.

بخش دیگری از انتقادات مسوولان سازمان امور دانشجویان این بود که هیچ گزارشی درباره اثربخشی برنامه‌ها و اقدامات پیشگیری از اعتیاد در محیط‌های آموزشی در بازه ۱۰ یا ۱۵ سال اخیر در دست نیست و حتی تحلیلی بر برنامه‌های در حال اجرا و نقاط ضعف این برنامه‌ها هم وجود ندارد در حالی که چنین تحلیل‌هایی می‌توانست نشان دهد که بودجه‌هایی که در این مدت برای پیشگیری از اعتیاد در محیط‌های آموزشی صرف شده، اثربخش یا هدردهی منابع بوده و لازم است این بودجه‌ها قطع شود چون به ضد خود تبدیل شده است.

وزارت بهداشت: با معضل جدی  خودکشی در دانشجویان مواجهیم

در بخش دیگری از کارگاه ویژه بررسی وضع مصرف مواد و الکل در دانشجویان، مسوولان اداره سلامت روان وزارت بهداشت هم گزارشی از آخرین ارزیابی مرتبط ارایه دادند. طبق گزارش مسوولان این اداره، آخرین غربالگری سلامت روان دانشجویان علوم پزشکی سراسر کشور، در سال ۱۴۰۲ برای ۴۳ هزار دانشجو و در سال ۱۴۰۳ برای ۴۰ هزار دانشجو انجام شده که نتایج غربالگری دو ساله، حکایت از شیوع ۱۰ درصدی گرایش به مصرف مواد در دانشجویان دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور دارد. مسوولان این اداره همچنین گفتند که در فاصله سال‌های ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۳، سه دوره پایش سبک زندگی برای دانشجویان دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور انجام شده و نتایج آخرین پایش برای سال تحصیلی ۱۴۰۳ – ۱۴۰۴ و برای ۱۱ هزار دانشجوی علوم پزشکی کشور نشان داده که اضطراب، افسردگی، مشکلات تحصیلی و مسائل خانوادگی، شایع‌ترین اختلالات مرتبط با سلامت روان در این دانشجویان بوده اما بزرگ‌ترین معضل وزارت بهداشت در مورد دانشجویان پزشکی، خودکشی دانشجویان به عنوان برآیند انواع اختلالات روان است.

این مسوولان همچنین گفتند که طبق نتایج این پایش، مصرف داروهای مسکن و مخدر از نوع ممنوع از تجویز بدون نسخه و تحت کنترل، شایع‌ترین نوع سوءمصرف در میان دانشجویان پزشکی است چرا که این دانشجویان به دلیل حضور در مرکز درمانی و شناخت تخصصی داروها، دسترسی آسان به انواع داروها دارند اما رتبه دوم سوءمصرف در این دانشجویان، مربوط به سیگار، قلیان و پیپ است و مصرف داروهای خواب‌آور، مشروبات سنگین و مشروبات سبک، مواد استنشاقی، داروهای شادی‌آور، مواد توهم‌زا، مواد سنگین و مواد سبک با نسبت تقریبا مساوی بین دانشجویان دختر و پسر، در ردیف‌های بعد قرار می‌گیرند. بخش دیگری از نگرانی این مسوولان بابت نتایج پایش ۱۴۰۳ تمایل احتمالی شماری از دانشجویان به مصرف مواد سنگین مثل تریاک و حشیش (۵.۴ درصد موافق) مشروبات الکلی (۴.۲ درصد موافق) و سیگار (۶.۴ درصد موافق) بود اگرچه که ۶۲ درصد دانشجویان قبول داشتند که مصرف مواد حتی به صورت تفریحی، اعتیادآور است.

این مسوولان همچنین هشدار دادند که در ایران هم مانند سایر کشورهای جهان، دانشجویان پزشکی به دلیل حمایت‌های اجتماعی کمتر، بیش از سایر دانشجویان در معرض آسیب‌های روانی هستند و شیوع افسردگی و افکار خودکشی در بین دانشجویان پزشکی ایران قابل انکار نیست. ارتباط معنادار بین وضعیت سلامت روان و میزان مصرف مواد در دانشجویان پزشکی و همچنین، ارتباط مستقیم بین افسردگی و اضطراب و افکار خودکشی با مصرف داروهای ممنوع و تحت کنترل در دانشجویان پزشکی، از دیگر نگرانی‌های این مسوولان بود و هشدار دادند که دسترسی آسان به انواع داروها با هدف کنترل علائم اختلالات روانی، باعث شده که شیوع مصرف مواد در بین پزشکان جوان تا حدی بالاتر از نسبت این شیوع در جامعه عمومی باشد و با در نظر گرفتن شیوع بالای مصرف مواد و ارتباط این شیوع با سلامت روان و فرسودگی شغلی در دانشجویان پزشکی، وضع موجود در کشور، نیازمند پاسخ‌های کلینیکال و موثر بسیار فوری است.

نتایج پایش «سبک زندگی» برای دانشجویان پزشکی کشور در سال تحصیلی ۱۴۰۴ – ۱۴۰۳

در این دوره از پایش ۱۱۶۵۴ دانشجو (۶۲.۳ درصد خانم و ۳۷.۷ درصد آقا) مورد ارزیابی قرار گرفتند.

شایع‌ترین اختلالات اضطرابی با رتبه اول تا چهارم، به ترتیب در دانشجویان دانشگاه‌های خراسان شمالی و خراسان جنوبی (رتبه اول) اصفهان، شهرکرد، کاشان و یزد (رتبه دوم) مازندران، بابل، شاهرود، سمنان، گیلان و گلستان (رتبه سوم) دانشگاه‌های شهید بهشتی، ایران، تهران و علوم توانبخشی (رتبه چهارم) شناسایی شد.

شایع‌ترین اختلال افسردگی با رتبه اول تا چهارم، به ترتیب در دانشجویان دانشگاه‌های یاسوج، بوشهر، شیراز، بندرعباس، فسا، جهرم، لارستان و گراش (رتبه اول) اصفهان، شهرکرد، کاشان و یزد (رتبه دوم) مازندران، بابل، شاهرود، سمنان، گیلان و گلستان (رتبه سوم) شهید بهشتی، ایران، تهران و علوم توانبخشی (رتبه چهارم) شناسایی شد.

شایع‌ترین مسائل و مشکلات تحصیلی با رتبه اول تا چهارم، به ترتیب در دانشجویان دانشگاه‌های اصفهان، شهرکرد، کاشان و یزد (رتبه اول) یاسوج، بوشهر، شیراز، بندرعباس، فسا، جهرم، لارستان و گراش (رتبه دوم) کرمانشاه، کردستان، ایلام، همدان و اسدآباد (رتبه سوم) اردبیل، ارومیه، تبریز، مراغه، خلخال، خوی و سراب (رتبه چهارم) شناسایی شد.

شایع‌ترین میزان خودکشی شامل افکار و اقدام ناکامل به ترتیب در دانشجویان دانشگاه‌های مازندران، بابل، شاهرود، سمنان، گیلان و گلستان (رتبه اول) کرمانشاه، کردستان، ایلام، همدان و اسدآباد (رتبه دوم) اردبیل، ارومیه، تبریز، مراغه، خلخال، خوی و سراب (رتبه سوم) اصفهان، شهرکرد، کاشان و یزد (رتبه چهارم) اهواز، لرستان، آبادان، بهبهان، شوشتر و دزفول (رتبه پنجم) یاسوج، بوشهر، شیراز، بندرعباس، فسا، جهرم، لارستان و گراش (رتبه ششم) قزوین، قم، اراک، زنجان، البرز و ساوه (رتبه هفتم) خراسان شمالی، خراسان جنوبی (رتبه هشتم) جیرفت، کرمان، زابل، زاهدان، رفسنجان، بم، ایرانشهر و سیرجان (رتبه نهم) شهید بهشتی، ایران، تهران و علوم توانبخشی (رتبه دهم) شناسایی شد.

وضعیت شیوع مصرف مواد و داروهای اعتیادآور و الکل در دانشجویان پزشکی در سال تحصیلی  ۱۴۰۳ – ۱۴۰۲

مصرف داروهای مسکن بدون تجویز پزشک (۷.۹ درصد)، مواد سبک شامل سیگار، قلیان و پیپ (۳.۴ درصد)، مشروبات سبک شامل آبجو و شراب (۲.۳ درصد)، مواد استنشاقی شامل چسب و تینر و بنزین (۱.۹ درصد)، مشروبات سنگین شامل ویسکی، ودکا و عرق (۱.۸ درصد)، داروهای شادی‌آور شامل قرص اکس (۱.۸ درصد)، داروهای خواب‌آور (۱.۶ درصد)، مواد سنگین شامل تریاک، هرویین، کراک و کوکایین (۱.۵ درصد)، مواد توهم‌زا شامل حشیش، گل، ماری جوانا و علف (۱.۴ درصد)، داروهای مخدر بدون تجویز پزشک شامل متادون (۱.۲ درصد) .





نظر شما درباره این مقاله:







سفر وزیر خارجه سوریه به واشنگتن برای لغو تحریم‌ها
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 7:57

سفر وزیر خارجه سوریه به واشنگتن برای لغو تحریم‌ها


باراک راوید / آکسیوس

قانون‌گذاران و مقامات آمریکایی اعلام کردند که اسعد الشیبانی، وزیر امور خارجه سوریه، روز پنجشنبه (۱۸ سپتامبر) برای مذاکره در مورد لغو دائمی تحریم‌های باقی‌مانده علیه سوریه به واشنگتن سفر خواهد کرد.

چرا این موضوع مهم است: این اولین سفر وزیر امور خارجه سوریه به واشنگتن در بیش از ۲۵ سال گذشته است.

این سفر همچنین در بحبوحه تلاش‌های میانجیگری ایالات متحده برای دستیابی به یک توافق امنیتی جدید بین اسرائیل و سوریه انجام می‌شود.

خبرهای مهم: سناتور لیندسی گراهام (جمهوری‌خواه از کارولینای جنوبی) به اکسیوس گفت که انتظار دارد روز پنجشنبه با شیبانی به همراه چند سناتور دیگر برای بحث در مورد لغو دائمی «تحریم‌های قیصر» دیدار کند.

قانون حمایت از غیرنظامیان سوریه موسوم به قیصر، که به نام یک سرباز فراری سوری که عکس‌های قربانیان شکنجه را مخفیانه به خارج فرستاده بود، نامگذاری شده است، یک قانون آمریکایی است که در ژوئن ۲۰۲۰ به اجرا درآمد.

این قانون رژیم اسد و هر کسی را که با آن تجارت می‌کند، به ویژه در بخش‌هایی مانند انرژی، ساخت و ساز و امور مالی، هدف قرار می‌دهد.

دولت ترامپ معافیت‌های موقت برای این تحریم‌ها صادر کرد، اما فقط کنگره می‌تواند برای لغو آنها رأی دهد.

گراهام گفت برای اینکه او از این اقدام حمایت کند، می‌خواهد سوریه رسماً به ائتلاف علیه داعش بپیوندد و به سمت یک توافق امنیتی جدید با اسرائیل حرکت کند.

شیبانی هم‌چنین قرار است روز جمعه با مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، دیدار کند.

وضعیت فعلی: وزیر امور خارجه سوریه از لندن، جایی که با ران درمر، وزیر امور استراتژیک اسرائیل، برای بحث در مورد پیشنهاد اسرائیل برای یک توافق امنیتی جدید بین کشورها مذاکره کرد، در حال سفر است.

منابع آگاه از این جلسه گفتند که شیبانی و درمر به مدت پنج ساعت تحت نظارت تام باراک، فرستاده ایالات متحده، برای بحث در مورد پاسخ سوریه دیدار کردند. یک منبع آگاه گفت که مذاکرات در لندن به سمت یک توافق احتمالی پیشرفت داشته است.

بزرگنمایی: یک منبع دولتی سوریه به الجزیره گفت که شیبانی به درمر تأکید کرد که امنیت منطقه‌ای تنها با احترام به حاکمیت و استقلال سوریه قابل دستیابی است.

این منبع گفت که پیشنهاد متقابل سوریه تصریح می‌کند که اسرائیل از مناطقی که پس از فروپاشی رژیم اسد در دسامبر گذشته اشغال کرده بود، عقب‌نشینی کند.

پیشنهاد متقابل سوریه همچنین استقرار مجدد یک نیروی ناظر سازمان ملل در منطقه حائل بین کشورها را پیش‌بینی می‌کند.

آنچه آنها می‌گویند: احمد الشرع، رئیس جمهور سوریه، روز چهارشنبه به خبرنگاران گفت که مذاکرات با اسرائیل می‌تواند در روزهای آینده به نتایجی منجر شود.

او گفت که دولت ترامپ سوریه را برای موافقت با شرایط اسرائیل تحت فشار قرار نمی‌دهد. او خاطرنشان کرد که یک توافق امنیتی جدید یک «ضرورت» است، اما تأکید کرد که اسرائیل باید به حریم هوایی و تمامیت ارضی سوریه احترام بگذارد.

الشرع گفت که یک توافق امنیتی می‌تواند به توافقات بیشتر بین اسرائیل و سوریه منجر شود، اما تأکید کرد که توافق عادی‌سازی در حال حاضر روی میز نیست.

نگاهی به گذشته‌: آخرین دیدار از این دست در دسامبر ۱۹۹۹ انجام شد. فاروق الشرع، وزیر امور خارجه وقت سوریه، برای مذاکرات صلح با اسرائیل به کاخ سفید سفر کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







اخراج ناگهانی چند دیپلمات آمریکایی در امور سوریه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 7:55

اخراج ناگهانی چند دیپلمات آمریکایی در امور سوریه


جاناتان اسپایسر، سلیمان الخالدی و هومیرا پاموک / خبرگزاری رویترز

به گفته پنج منبع آگاه، تعدادی از دیپلمات‌های ارشد آمریکایی که روی مسائل سوریه تمرکز داشتند، در روزهای اخیر به‌طور ناگهانی از سمت‌های خود برکنار شده‌اند. این تغییرات در حالی رخ می‌دهد که واشنگتن در تلاش است تا متحدان کرد خود در سوریه را با دولت مرکزی در دمشق هماهنگ کند.

دیپلمات‌های حاضر در «پلتفرم منطقه‌ای سوریه» (SRP) ـــ که به‌عنوان نمایندگی غیررسمی آمریکا در سوریه مستقر در استانبول فعالیت می‌کند ـــ همگی زیر نظر تام باراک، فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه و مشاور و دوست قدیمی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، کار می‌کردند.

باراک که در ماه مه منصوب شده بود، رهبری تغییر سیاست منطقه‌ای را بر عهده داشته که از یک دولت متحد سوری تحت رهبری احمد الشرع، رهبر اسلام‌گرایی که سال گذشته با پیشروی سریع به قدرت رسید، حمایت می‌کند.

یکی از منابع دیپلماتیک آمریکایی که با رویترز گفت‌وگو کرده، اظهار داشت که «تعداد انگشت‌شماری» از کارکنان SRP مطلع شده‌اند که مأموریت آن‌ها به‌عنوان بخشی از بازسازی تیم پایان یافته است.

این منبع تأکید کرد که این برکناری‌ها تأثیری بر سیاست آمریکا در قبال سوریه نخواهد داشت و تصمیم به کنار گذاشتن این افراد ناشی از اختلافات سیاستی بین کارکنان و باراک یا کاخ سفید نبوده است.

منابع، که شامل دو دیپلمات غربی و دو منبع مستقر در آمریکا بودند، گفتند که این اقدامات ناگهانی، غیرارادی و در اواخر هفته گذشته انجام شده است. رویترز نتوانست دلیل رسمی این تغییرات را مشخص کند.

یک مقام وزارت امور خارجه آمریکا اظهار داشت که این وزارت‌خانه درباره «تصمیمات پرسنلی یا بازسازی‌های اداری» اظهارنظر نمی‌کند و افزود: «کارکنان اصلی که روی مسائل مربوط به سوریه کار می‌کنند، همچنان از چندین مکان فعالیت دارند.»

باراک، فرستاده ویژه، از «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) که تحت حمایت آمریکا و رهبری کردها هستند، خواسته است تا با سرعت بیشتری توافق ماه مارس با الشرع را برای قرار گرفتن مناطق تحت کنترل آن‌ها زیر نظر دولت مرکزی و ادغام SDF در نیروهای امنیتی ملی، اجرایی کنند.

نارضایتی «نیروهای دموکراتیک سوریه» از پذیرش کنترل بیشتر

یکی از دیپلمات‌های غربی گفت که اخراج دیپلمات‌های آمریکایی تا حدی به دلیل «اختلاف نظر» بین کارکنان و باراک در مورد مسئله «نیروهای دموکراتیک سوریه» و الشرع بوده است، بدون اینکه جزئیات بیشتری ارائه دهد.

وزارت امور خارجه آمریکا در این مورد اظهارنظری نکرد. باراک، که همچنین سفیر آمریکا در ترکیه، عضو ناتو، است، برای اظهارنظر مستقیم در دسترس نبود.

برخی از رهبران «نیروهای دموکراتیک سوریه» ـــ که در زمان حکومت بشار اسد، رئیس‌جمهور پیشین، همراه با آمریکا علیه داعش جنگیده بودند ـــ در برابر فشار آمریکا برای ادغام در نیروهای امنیتی ملی مقاومت کرده‌اند، به‌ویژه با توجه به چندین درگیری خشونت‌آمیز در سراسر سوریه در سال جاری.

«نیروهای دموکراتیک سوریه» که همچنان در شمال شرق سوریه با نیروهای سوری و تحت حمایت ترکیه درگیر درگیری‌های پراکنده است، به دنبال دولتی کمتر متمرکز در دوران پس از اسد بوده است؛ دولتی که در آن بتوانند خودمختاری به‌دست‌آمده در طول جنگ داخلی سوریه را حفظ کنند.

باراک روز سه‌شنبه در دمشق بود و بر امضای طرحی توسط وزیر امور خارجه برای حل‌وفصل بن‌بست با اقلیت دروزی در جنوب نظارت داشت. باراک بعداً در شبکه اجتماعی X اعلام کرد که این طرح از «حقوق برابر و تعهدات مشترک برای همه» حمایت می‌کند.

از زمان تعطیلی سفارت آمریکا در دمشق در سال ۲۰۱۲، «پلتفرم منطقه‌ای سوریه» (SRP) به‌عنوان نمایندگی غیررسمی آمریکا در سوریه فعالیت کرده است. این پلتفرم در کنسولگری آمریکا در استانبول مستقر است و دفاتری در دیگر نقاط منطقه دارد.





نظر شما درباره این مقاله:







اتمام حجت بخش خصوصی ایران با دولت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 18.09.2025, 7:47

اتمام حجت بخش خصوصی ایران با دولت


روزنامه اعتماد

در تازه‌ترین گردهمایی فعالان اقتصادی، مجموعه‌ای از نقدها، دغدغه‌ها و درخواست‌ها بار دیگر بر میز گفت‌وگو گذاشته شد؛ مسائلی که نشان می‌دهد بخش خصوصی نه‌تنها به دنبال شنیده شدن است، بلکه از دولت انتظار دارد سازوکارهای واقعی برای عمل به پیشنهادها فراهم شود. فعالان اقتصادی تاکید می‌کنند که اقتصاد کشور امروز در شرایطی قرار دارد که امنیت، پیش‌بینی‌پذیری و تعاملات بین‌المللی بیش از هر زمان دیگری اهمیت پیدا کرده است.

یکی از کلیدی‌ترین مطالبات، شنیده شدن صدای بخش خصوصی در تصمیم‌گیری‌هاست. آنها معتقدند اقتصاد واقعی در کف بازار جریان دارد و اگر بناست از ظرفیت‌های این بخش بهره‌برداری شود، نشست‌های مشورتی باید منظم و مستمر ادامه یابد. به باور آنها، تجربه نشان داده است که مشارکت فعالان اقتصادی می‌تواند بسیاری از گره‌های پیچیده اقتصاد را باز کند، مشروط بر آنکه نگاه سیاستگذاران از حالت شعاری خارج شده و به مرحله عمل برسد.

امنیت اقتصادی به عنوان یکی از پیش‌شرط‌های توسعه، بارها مورد تاکید قرار گرفت. فعالان اقتصادی هشدار می‌دهند تا زمانی که فضای سرمایه‌گذاری پیش‌بینی‌پذیر نشود، امکان شکوفایی اقتصادی وجود نخواهد داشت. آنها سرمایه‌گذاری را نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی برای بقای اقتصاد می‌دانند و از دولت می‌خواهند برای ایجاد ثبات و امنیت، رویکردی ریشه‌ای اتخاذ کند. در همین راستا، بحث سرمایه‌گذاری خارجی و لزوم گسترش تعاملات بین‌المللی نیز برجسته شد.

فعالان بخش خصوصی با اشاره به تجربه جهانی تاکید می‌کنند که ورود سرمایه‌گذاران خارجی نه‌تنها منابع مالی، بلکه تکنولوژی و شبکه‌های گسترده روابط را به همراه دارد. به باور آنها، بدون گشایش در عرصه بین‌المللی، امکان رشد اقتصادی پایدار فراهم نخواهد شد و کشور از چرخه توسعه جهانی عقب خواهد ماند.

در کنار این مباحث، انتقادهای جدی نسبت به عملکرد برخی نهادها نیز مطرح شد. مسائلی همچون شیوه مالیات‌ستانی، فشارهای تامین اجتماعی، باقی ماندن کالاها در گمرکات و سیاست‌های صندوق توسعه ملی، همگی در زمره چالش‌هایی قرار گرفتند که به اعتقاد فعالان اقتصادی باید بازنگری شوند. آنان تاکید دارند سیاست‌های مالی و ارزی کنونی نه‌تنها به رشد تولید کمک نکرده، بلکه گاه خود به مانعی در مسیر توسعه صنعتی تبدیل شده است.

نگرانی از بازگشت تحریم‌ها نیز یکی از پررنگ‌ترین محورهای این نشست بود. فعالان اقتصادی هشدار دادند که با توجه به شکنندگی اقتصاد، هرگونه محدودیت تازه می‌تواند شرایط را بحرانی‌تر کند. به همین دلیل، ایجاد کانال‌های ارتباطی بیشتر با جهان و کاهش تنش‌های سیاسی، از نگاه بخش خصوصی به یک ضرورت حیاتی بدل شده است. آنان معتقدند اقتصاد کشور تاب تحمل فشارهای مضاعف را ندارد و تنها راهکار، حرکت به سوی تعامل و بازگشت به مسیر گفت‌وگوهای بین‌المللی است.

در این میان، شماری از فعالان بر لزوم جانشین‌پروری و میدان دادن به نسل جوان در عرصه صنعت و تجارت تاکید کردند. آنها باور دارند بدون تربیت نیروهای تازه، توسعه اقتصادی تداوم نخواهد داشت. از سوی دیگر، برخی با انتقاد از خام‌فروشی در حوزه‌های حساس، خواستار اصلاح ساختارها و حذف نهادهای رانتی شدند. به اعتقاد آنها، تنها از مسیر تقویت بخش خصوصی و اصلاح نظام مالیاتی می‌توان به سمت اقتصاد پویا حرکت کرد.

مرور اظهارات فعالان اقتصادی در دورهمی‌شان در اتاق بازرگانی ایران به روشنی نشان داد که بخش خصوصی بر سه محور اساسی اتفاق‌نظر دارد؛ نخست، ضرورت تامین امنیت و پیش‌بینی‌پذیری اقتصاد؛ دوم، گسترش تعاملات بین‌المللی و جذب سرمایه‌گذاری خارجی و سوم، اصلاح سیاست‌های داخلی که مانع رشد تولید و صنعت شده‌اند.

سکوت کردن حرام است

در هم‌اندیشی فعالان اقتصادی بخش خصوصی، محمد نهاوندیان، رییس اسبق اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران سکوت در شرایط حاکم را حرام ارزیابی کرد و گفت: مشاوران نباید سکوت کنند و اگر نظرات واقعی را مطرح نکنند، خیانت می‌کنند. پس مشاوران باید نقش خود را به خوبی ایفا کرده و شرایط حاکم بر ایران را به درستی توصیف کنند و از پرده‌پوشی دست بردارند. 

او ادامه داد: زمانی با هم قرار گذاشتیم کشور اول منطقه باشیم و امروز زمان آن رسیده است که بپذیریم نادرست عمل کردیم و از اهداف تعیین‌ شده بسیار فاصله گرفتیم. بنابراین در این شرایط باید واقعیت‌ها را در مقام مشاور بگوییم.

رییس اسبق اتاق ایران، بهبود روابط ایران با کشورهای دیگر را ضروری خواند و افزود: انتظار بخش خصوصی باید به صراحت گفته شود تا با حذف موانع، رشد ۸ درصد اقتصادی محقق شود. نهاوندیان، اصلی‌ترین تغییر رویه را حرکت به سمت اقتصاد خصوصی دانست و گفت: از مدل اقتصاد دولتی، رشد حاصل نمی‌شود. نگاه تمرکزمحور را باید اصلاح کرد و به سوی اقتصاد خصوصی حرکت کنیم.

در بخشی دیگر از این نشست، محسن جلال‌پور، رییس اسبق اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران و فعال اقتصادی در حوزه تولید و صادرات پسته نیز به دوران برجام، حضور هیات‌های خارجی و برنامه‌ریزی‌هایی که برای استفاده از فرصت‌های پیش‌رو طراحی شد، اشاره کرد و ادامه داد: امروز با مساله برگشت تحریم‌ها مواجه هستیم و نکته اصلی در نحیف و ضعیف بودن اقتصاد است. پس به نظر عمده چالش‌های اقتصاد از مسیر موضوعات سیاسی و بین‌المللی حل می‌شود.

او تاکید کرد: با وجود گرفتاری‌های امروز، بدون شک برگشت تحریم‌ها، شرایط را سخت‌تر می‌کند. بنابراین درخواست داریم این نگرانی‌ها به دولت منتقل شود. انتظار بخش خصوصی، ایجاد ارتباطات بیشتر با دنیاست، چون می‌دانیم اقتصاد ایران تاب تحمل شرایط سخت‌تر را ندارد. پس اصلی‌ترین موضوع امروز باز کردن عرصه بین‌المللی است.

محمدرضا موثقی، فعال عرصه چای نیز در این نشست گفت: اگر قرار است دولت از دیدگاه‌های بخش خصوصی واقعا استفاده کند باید این نشست را با حضور پیشکسوتان اقتصادی به صورت مستمر داشته باشد. انتظار داریم صدای بخش خصوصی شنیده شود، چون اقتصاد در کف بازار است.

او ادامه داد: اقتصاد، امنیت نیاز دارد تا در دل آن سرمایه‌گذاری اتفاق بیفتد. امنیت اقتصادی لازمه توسعه و شکوفایی اقتصادی است و باور دارم سرمایه‌گذاری در همه حوزه‌ها یک ضرورت است و بدون پیش‌بینی‌پذیر شدن اقتصاد، امکان تقویت اقتصادی وجود ندارد.

پایان تنش‌های بین‌المللی

احمد پورفلاح، رییس اتاق مشترک بازرگانی ایران و ایتالیا و از صنعتگران کشور درباره تشکیل شورای عالی هم‌اندیشی در دوره قبل هیات نمایندگان اتاق ایران که مسوولیت مشاور عالی رییس اتاق ایران را به عهده داشت، صحبت کرد و مجمع پیشکسوتان امروز را ادامه همان شورا دانست که محفلی برای شنیده شدن دیدگاه‌ها و نظرات فعالان اقتصادی کشور و پیشکسوتان بوده است.

او توجه واقعی به دیدگاه‌های بخش خصوصی توسط مدیران دولتی را ضروری توصیف کرد و گفت: پیشنهادهای بسیاری برای بهبود وضعیت اقتصادی و شناخت از ظرفیت‌های بخش خصوصی وجود دارد که چنانچه اجرایی شوند، گره‌های بسیاری از اقتصاد باز خواهد شد. بنابراین باید این نشست‌ها را مستمر برگزار کنیم.

حسین سلیمی، رییس انجمن سرمایه‌گذاری خارجی نیز به اصل جانشین‌پروری و تربیت نیروهای جوان برای حضور در عرصه صنعت، تولید و تجارت اشاره کرد و در ادامه به آثار سرمایه‌گذاری خارجی در توسعه اقتصادی پرداخت و گفت: تجربه جهانی نشان می‌دهد که برای توسعه اقتصادی باید تعاملات بین‌المللی ایران را گسترش دهیم. امروز وضعیت تعاملات بین‌المللی در ایران ضعیف است و برای همین نمی‌توانیم شاهد تقویت اقتصاد باشیم.

او جذب سرمایه‌گذاری خارجی را به عنوان یک راهکار جدی معرفی کرد و افزود: وقتی سرمایه‌گذار خارجی وارد کشور شود، منابع مالی وارد می‌شود، تکنولوژی می‌آید و در نهایت روابط گسترده را خواهیم داشت. این فعال اقتصادی از دولت و رییس‌جمهور درخواست کرد، ریشه‌ای عمل کرده و برای بالا بردن سطح سرمایه‌گذاری برنامه‌ریزی کنند.

مرتضی سلطانی، مدیرعامل هلدینگ زر نیز از صندوق توسعه ملی و وضعیت حاکم بر آن صحبت کرد و گفت: تفاوت نرخ ارز به ماشین‌آلات صنعت اصابت نمی‌کند، چون به محض وصل شدن این ماشین‌آلات، وارد پروسه استهلاک می‌شوند. پس تاکید صندوق توسعه ملی روی دریافت تفاوت نرخ ارز بی‌معناست.

نقد دولت

عزیزی، تولیدکننده محصولات شیمیایی هم به نشانه‌های وضعیت نامطلوب اقتصاد ایران اشاره کرد و گفت: دولت در زمان جنگ ۱۲ روزه همراهی لازم را با بخش خصوصی نداشت. دولت در حوزه مالیات‌ستانی، دریافت سهم تامین اجتماعی و بدهی‌هایی که در آن زمان سررسید شدند از بخش خصوصی حمایت لازم را به عمل نیاورد.

او تاکید کرد: از طرفی این جنگ به ما نشان داد که باید سه نوبت کار کنیم تا بتوانیم در زمان بحرانی، معیشت و نیازهای جامعه را برآورده کنیم. در این وضعیت چطور گفته می‌شود که ساعت کاری را باید کاهش داد. به جای آن بهتر است فضای کاری کشور را بازبینی کنیم و هر آنچه قابل حذف است، کنار بگذاریم تا بخش‌های دیگر قوی‌تر و با آمادگی بیشتر فعالیت کنند.

این فعال اقتصادی، باقی ماندن کالاهای وارد شده در گمرکات به ویژه در وضعیت کنونی را غیرقابل توجیه دانست و افزود: راه‌حل‌های بسیاری وجود دارد تا این چالش‌ها را رفع کنیم؛ فقط باید تصمیم بگیریم مشکلات را حل کنیم.

محمدرضا رجالی، مدیرعامل شرکت ظریف ‌مصور نیز شرایط فعلی را برای توسعه تولید و صنعت مناسب نمی‌داند و در عین حل اعتقاد دارد زیرشاخه‌های خدمات حوزه خوبی برای جذب سرمایه‌گذاری هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.

این فعال اقتصادی همچنین به بخش پتروشیمی و سطح بالای خام‌فروشی در این حوزه اشاره و تاکید کرد: یکی از راه‌های رهایی از اقتصاد دولتی و رانتی این است که نهادهای دوپینگی و رانتی را حذف کنیم، شیوه مالیات‌ستانی را اصلاح کرده و از تورم مالیات نگیریم. او امید به امنیت و سود را از عوامل حیات‌بخش بنگاه اقتصادی معرفی کرد و افزود: باید از اشتباهات خود برگردیم و به فکر تامین امنیت سرمایه‌گذاری باشیم.

در دورهمی فعالان اقتصادی مدیران سابق دولتی نیز بودند. یکی از این افراد محمدرضا نعمت‌زاده، وزیر اسبق صمت بود. از نگاه او شرایط امروز نسبت به دوران گذشته پیچیده‌تر از همیشه است که منشا آن هم خودمان هستیم. نعمت‌زاده از اتخاذ تدابیر نادرست در طول سال‌های گذشته سخن گفت و اعلام کرد: باید بپذیریم که درباره برخی مسائل اشتباه کردیم و راه رفته را برگردیم. این رویکرد نشان‌دهنده ضعف نیست، بلکه نشانه قدرت است. وزیر اسبق صمت درباره احتمال برگشت تحریم‌ها گفت: باید ریشه‌ای عمل کنیم و در مسیر بهبود تعاملات بین‌المللی قدم ‌برداریم.

نشست فصلی با رییس‌جمهور

در این نشست نمایندگان دولت مسعود پزشکیان نیز حضور داشتند؛ معصومه آقاپور، مشاور رییس‌جمهور در امور همکاری‌های اقتصادی و محمد نوری، دستیار پزشکیان در پیگیری طرح‌های خاص.

صمد حسن‌زاده، رییس اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی ایران خطاب به آنها گفت: فعالان اقتصادی همیشه ارزش‌ها و آرمان‌های کشور را حفظ و تلاش کردند تا حد توان موثر باشند. در روزهای سخت، فعالیت اقتصادی خود را ادامه دادند تا آرامش جامعه حفظ شود. امروز نیاز داریم دست در دست هم بدهیم و حرکت کنیم. مشکلات زیاد است و با همراهی حل خواهند شد.

حسن‌زاده، صیانت از ایران را وظیفه هر ایرانی دانست و گفت: باید انتظارات بخش خصوصی به گوش رییس‌جمهور برسد. بنابراین لازم است به صورت مستمر و هر فصل این نشست‌ها را داشته باشیم و هر آنچه از روی دلسوزی و میهن‌پرستی گفته می‌شود، به گوش مسوولان برسد.

رییس اتاق ایران، همراهی پیشکسوتان عرصه تولید و تجارت را ضروری خواند و افزود: رویکرد کلی دولت حل مشکلات است، فقط باید بهترین راهکارها را با همراهی هم بیابیم و اجرایی کنیم. اتاق ایران نقدهای خود در حوزه اقتصاد و رویکردهای کارشناسی فعالان اقتصادی بخش خصوصی را با نگاه علمی و عملیاتی به دولت و مسوولان کشور منتقل می‌کند تا شرایط مناسبی برای رفاه و آرامش مردم شکل گیرد.





نظر شما درباره این مقاله:







روان‌شناسی جامعه ایران پس از جنگ ۱۲ ‌روزه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 22:12

روان‌شناسی جامعه ایران پس از جنگ ۱۲ ‌روزه


فرشید یاسائی

روان‌شناسی جامعه ایران پس از جنگ ۱۲ ‌روزه و پرسش قیام ملی

پیشگفتار: ایران، سرزمین تضادها و کشمکش‌ها، امروز بیش از هر زمان دیگری در آستانهٔ تحولی عظیم قرار دارد. در تاریخ معاصر، لحظه‌هایی بوده که ملت‌ها توانسته‌اند سرنوشت خود را بازنویسی کنند و ملت ایران نیز بارها نشان داده است که استعداد برخاستن از زیر بار سنگین‌ترین فشارها را دارد. اما پرسش اصلی اینجاست: چرا در برابر چنین حجم گسترده‌ای از بحران‌ها، جامعه سکوت کرده است؟ چرا توده‌های مردمی که زیر بار فقر، فساد و سرکوب خم شده‌اند، هنوز به خیابان‌ها بازنگشته‌اند؟

این رساله تلاشی است برای واکاوی لایه‌های پنهان روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان در روزگار بحران. هدف آن، فراتر رفتن از تحلیل‌های سیاسی روزمره و نفوذ به ذهنیت و احساسات جمعی مردم ایران است؛ زیرا جنبش‌ها تنها از دل اقتصاد یا سیاست نمی‌جوشند، بلکه از بستر روان انسان‌ها و امید یا یأس جمعی شکل می‌گیرند. آنچه امروز بر ایران سایه افکنده، آمیزه‌ای از ناامیدی، خشم، ترس و انتظار است. مردمی که در چرخهٔ سرکوب و بی‌اعتمادی گرفتار آمده‌اند، میان «خواست تغییر» و «هراس از آینده نامعلوم» دست‌وپا می‌زنند.

در این مسیر، نشان داده می‌شود که سکوت مردم به معنای رضایت نیست، بلکه نوعی انفعال اجباری است. مردمی که بارها هزینه داده‌اند، اکنون در حال ارزیابی فرصت‌ها و تهدیدها هستند. ترس، معیشت، خاطرهٔ جمعی از سرکوب و نبود آلترناتیو قابل‌اعتماد، همه دست‌به‌دست هم داده‌اند تا خیابان‌ها خالی بمانند؛ اما همین خشم فروخورده می‌تواند در شرایط خاص به نیرویی غیرقابل مهار بدل شود.

این نوشته دعوتی است به اندیشیدن دوباره: آیا جامعه ایران محکوم به سکوت است یا در انتظار لحظه‌ای است که تاریخ ورق بخورد؟ آیا توده‌ها بار دیگر خواهند توانست از مرز ترس عبور کنند و قیامی ملی را رقم بزنند؟ یا این چرخهٔ انفعال همچنان تکرار خواهد شد؟ این پرسش‌ها، قلب تپندهٔ این رساله‌اند.

***

آغاز: ایران در سال‌های اخیر با فشارهای گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مواجه بوده است. با وجود ادعاهای حکومت مبنی بر «استقامت» و «پایداری»، شکاف عمیقی میان دولت و ملت ایجاد شده است. حملهٔ برق‌آسای اسرائیل، نابودی بخشی از ساختار نظامی و بحران اقتصادیِ فزاینده، می‌توانستند بهانه‌ای برای یک جنبش اعتراضی تازه باشند. با این حال، برخلاف انتظار برخی ناظران، مردم به‌طور گسترده به خیابان‌ها نیامدند. پرسش کلیدی اینجاست: چرا؟

بخش اول: روان‌شناسی توده‌ها و ترس ریشه‌دار
یکی از عوامل اصلی عدم تحرک اجتماعی، ترس انباشته‌شده است. مردم ایران طی دهه‌ها با سرکوب سیستماتیک، بازداشت‌های گسترده و خشونت خیابانی نیروهای امنیتی خو گرفته‌اند. خاطرهٔ جمعیِ «هزینهٔ سنگین اعتراض» هنوز زنده است: دههٔ ۶۰ با اعدام‌ها، سال ۸۸ با کهریزک و سرکوب خونین، آبان ۹۸ با صدها کشته و خیزش ۱۴۰۱ با گلوله‌های مستقیم. این حافظهٔ تاریخی ناخودآگاه جامعه را فلج می‌کند.

از نگاه روان‌شناسی اجتماعی، زمانی که هزینهٔ اعتراض بسیار بالاتر از منفعت احتمالی آن باشد، توده‌ها به سمت انفعال سوق پیدا می‌کنند. این همان «فلج آموخته‌شده» است؛ پدیده‌ای که طی آن، انسان یا جامعه پس از تجربه‌های مکرر شکست، به نوعی به ناتوانی عادت می‌کند.

بخش دوم: بحران اقتصادی و اولویت بقا
اقتصاد ایران در وضعیت فاجعه‌بار قرار دارد: تورم افسارگسیخته، بیکاری مزمن، سقوط ارزش پول ملی و ناامنی شغلی. چنین شرایطی انرژی روانی مردم را صرفاً به سمت بقا و تأمین معیشت روزمره سوق می‌دهد. روان‌شناسی بحران نشان می‌دهد که وقتی فردی درگیر بقاست، توانایی کمتری برای کنش سیاسی دارد. مردمی که برای خرید نان و دارو دچار مشکل‌اند، به‌ندرت قادرند به آینده‌ای دور بیندیشند یا خطر خیابان را به جان بخرند.

بخش سوم: امید و بی‌اعتمادی به آلترناتیو
جامعه ایران تجربه‌های تلخی از وعده‌های اصلاحی و انقلابی داشته است. وعده‌های اصلاح‌طلبان بارها بی‌نتیجه مانده و اپوزیسیون خارج از کشور اغلب پراکنده و بدون برنامهٔ واحد عمل کرده است. این بی‌اعتمادی به «فردا» یکی از دلایل کلیدی عدم حرکت جمعی است. مردم با خود می‌گویند: «اگر این رژیم برود، چه کسی می‌آید؟»

تغییر تنها زمانی ممکن است که جامعه همزمان از وضع موجود ناراضی باشد و به آیندهٔ جایگزین اعتماد کند. در ایران، مؤلفهٔ دوم به‌شدت ضعیف است.

بخش چهارم: شکاف‌های اجتماعی و پراکندگی انرژی اعتراضی
اعتراضات گذشته نشان داده‌اند که جامعه ایران بسیار متکثر و چندصدایی است. دانشجو، کارگر، معلم، زن، اقوام و اقلیت‌ها هرکدام دغدغه‌های خاص خود را دارند. این تکثر اگرچه نشانهٔ حیات مدنی است، اما در لحظه‌های حساس مانع وحدت و همبستگی می‌شود. در نتیجه، اعتراضات به شکل موج‌های پراکنده بروز می‌کنند و به‌ندرت به قیام ملی فراگیر تبدیل می‌شوند.

بخش پنجم: آیا امکان قیام ملی وجود دارد؟
با وجود همهٔ موانع، نمی‌توان نارضایتی عمیق مردم را انکار کرد. بحران اقتصادی، فساد سیستماتیک، انزوای بین‌المللی و شکست‌های نظامی حکومت، سرمایهٔ اجتماعی آن را به‌شدت کاهش داده است. این نارضایتی به‌مثابهٔ آتشی زیر خاکستر است. از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، جامعه می‌تواند در لحظه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیر، در پی یک «جرقه»ٔ ناگهانی منفجر شود؛ همان‌طور که آبان ۹۸ با افزایش قیمت بنزین شعله‌ور شد و خیزش ۱۴۰۱ با مرگ مهسا امینی.

امکان وقوع قیام ملی همچنان وجود دارد، اما شرط آن نه صرفاً «بدبینی مردم به حکومت»، بلکه شکل‌گیری اعتماد به نیروی بدیل، سازماندهی هوشمندانه و همبستگی جمعی است.

بخش ششم: نقش نیروی سوم در معادلهٔ تغییر
در کنار توده‌های خاموش، گروه‌هایی در جامعه وجود دارند که می‌توانند به «نیروی سوم» بدل شوند؛ حلقهٔ واسطی که نارضایتی‌ها را به حرکت جمعی پیوند می‌دهد. زنان و جوانان، دانشگاهیان، کارگران، معلمان و هنرمندان... هر یک ظرفیت ویژه‌ای برای هدایت خشم اجتماعی دارند.

زنان در خیزش‌های اخیر پیشگام بوده‌اند. تجربهٔ ۱۴۰۱ نشان داد که زنان می‌توانند به نماد مقاومت و تغییر تبدیل شوند، زیرا زندگی روزمره‌شان به‌طور مستقیم با سیاست‌های سرکوبگرانه گره خورده است.

جامعهٔ آکادمیک و دانشگاهیان حامل اندیشه و زبان انتقادی‌اند. آنان قادرند نارضایتی‌های پراکنده را صورت‌بندی و افق آینده را ترسیم کنند.

کارگران و معلمان به‌عنوان ستون فقرات معیشت جامعه، هر زمان که به میدان آمده‌اند، توانسته‌اند موجی ملی ایجاد کنند. نارضایتی مزمن آنان از حقوق معوقه و شرایط سخت کاری، پتانسیل انفجار اجتماعی بزرگی دارد.

هنرمندان با صدای رسای خود می‌توانند به اعتراض، هویت فرهنگی ببخشند. هنر همیشه در تاریخ ایران ابزار بیان خاموشان بوده است.

پرسش این است: آیا فشارها و اعدام‌های روزافزون می‌تواند آنان را به سکوت دائمی وادارد یا برعکس، محرکی برای خیزش دوباره خواهد بود؟ روان‌شناسی جمعی نشان می‌دهد که فشار بیش از حد، دیر یا زود به نقطهٔ جوش می‌رسد. در چنین شرایطی، رهبری جمعی می‌تواند آلترناتیوی نو باشد؛ شبکه‌ای از نیروهای اجتماعی که همدیگر را تکمیل کرده و اعتماد عمومی را بازسازی می‌کنند.

بخش هفتم: سکوت، امید و درس‌های تاریخ
تجربهٔ تاریخی ملت‌ها نشان داده است که سکوت طولانی نمی‌تواند تا ابد ادامه یابد. تجربهٔ نپال نمونه‌ای روشن است: مردمی که سال‌ها در سکوت به سر می‌بردند، در بزنگاه تاریخ تصمیم گرفتند و به خیابان‌ها آمدند. امروز ایران نیز در شرایط مشابهی قرار دارد. وضعیت بحران‌زده نمی‌تواند پایدار بماند؛ هر روز که می‌گذرد، مردم با پوست و استخوان لمس می‌کنند که ادامهٔ این چرخه ناممکن است.

سکوت بیش از حد مردم را می‌توان به دو گونه تفسیر کرد: سکوت از ترس، یا سکوت از بی‌تفاوتی. روان‌شناسی اجتماعی نشان می‌دهد که امید نیز همیشه مثبت نیست. امید بیش از اندازه، گاه به انفعال می‌انجامد؛ زیرا فرد یا جامعه، به‌جای عمل، در انتظار معجزه‌ای بیرونی می‌ماند. این همان خطری است که امروز جامعه ایران با آن روبه‌روست: امید به تغییر بدون عمل.

بخش هشتم: تجربه مشروطیت، فقدان تحزب و فعالیت سندیکایی و لحظه‌های انفجاری
ایران برخلاف بسیاری از کشورهای اروپایی، تجربهٔ نیرومند تحزب و مبارزات سندیکایی ندارد. دیکتاتوری‌ها همواره با تحزب و سازمان‌یابی جمعی به‌شدت مقابله کرده‌اند و در نتیجه جامعه ایران از تجربهٔ دمکراتیکِ نهادینه‌شده محروم مانده است. این فقدان باعث شده که مردم در بزنگاه‌های تاریخی بیشتر به‌شکل خودجوش و واکنشی عمل کنند تا سازمان‌یافته و برنامه‌دار.

اما یک نکته روشن است: در ایران، یک حادثهٔ ساده می‌تواند معادلات را دگرگون کند. تجربهٔ آبان ۹۸ با افزایش ناگهانی قیمت بنزین و خیزش ۱۴۰۱ با کشته شدن مهسا امینی نشان داد که جامعه ایران حتی بدون رهبری مشخص قادر است به خیابان‌ها بیاید و قدرت جمعی خود را نشان دهد.

این همان نقطه‌ای است که «نیروی سوم» ظهور می‌کند: زنانی که بی‌هراس از سرکوب پرچم اعتراض را برافراشتند، دانشجویانی که دانشگاه‌ها را به سنگر مقاومت بدل کردند، کارگرانی که با اعتصاب‌های خاموش اعتراض خود را فریاد زدند و هنرمندانی که با زبان فرهنگ به سیاست پیوند خوردند. این جنبش‌ها فراتر از دوگانه‌های فرسوده، مانند اصلاح‌طلبی یا اصولگرایی، راهی تازه گشودند: جنبشی بدون رهبر فردی، اما با رهبری جمعی و شبکه‌ای.

بخش نهم: نقشهٔ عملیاتی و راه عبور
اگر هشت بخش پیشین تلاشی برای واکاوی روان‌شناسی جامعه ایرانی در روزگار بحران بود، اکنون پرسش بنیادین همچنان پابرجاست: آلترناتیو چیست و راه عبور کدام است؟ پاسخ این پرسش را نمی‌توان در یک نسخهٔ جادویی یا یک رهبر نجات‌بخش جست. آینده ایران محصول فرایندی درونی و چندلایه است که از دل خود جامعه می‌جوشد؛ فرایندی که اگر به‌درستی شکل گیرد، می‌تواند سکوت امروز را به قیام فردا بدل کند.

نخستین لایه: روانی و ذهنی
جامعه ایران سال‌هاست با تجربهٔ شکست‌ها، سرکوب‌ها و هزینه‌های سنگین، به نوعی «فلج آموخته» دچار شده است. اما هیچ ملتی برای همیشه در بند ترس باقی نمی‌ماند. امید نه با شعار، بلکه با تجربه‌های کوچک و ملموس بازسازی می‌شود؛ با روایت‌های موفقیت‌های محلی، صنفی یا فرهنگی که نشان دهد تغییر حتی در ابعاد محدود، امکان‌پذیر است. ترس تنها زمانی قدرت خود را از دست می‌دهد که میان هزاران نفر تقسیم شود و فرد بداند تنها نیست. این همان جایی است که شهامت جمعی جایگزین وحشت فردی می‌شود.

دومین لایه: اجتماعی و سازمانی
ایران امروز به آلترناتیوی نیاز دارد که نه بر دوش یک فرد، بلکه بر شانه‌های یک شبکه بنا شود. زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و هنرمندان هر یک می‌توانند ستون‌هایی از این آلترناتیو باشند. قدرت چنین شبکه‌ای در تنوع و تکثر آن است، اما شرط بقای آن، توافق بر سر «حداقل‌های مشترک» است. پایان دیکتاتوری، لزوماً تضمین آزادی‌های بنیادین و شکل‌گیری عدالت اجتماعی نیست! اگر جامعه هوشیاری خود را از دست دهد و مسخ رویدادها شود، در چرخهٔ دیکتاتوری نوین اسیر خواهد شد. اما اگر اصول حداقلی به‌عنوان پیوند مشترک پذیرفته شوند، اختلاف بر سر آیندهٔ مطلوب مانع حرکت جمعی نخواهد شد.

سومین لایه: سیاسی و استراتژیک
تاریخ معاصر ایران نشان داده است که تغییرات بزرگ غالباً با یک جرقه آغاز می‌شوند: خطای حکومت، یک رویداد ناگهانی و غیرقابل‌پیش‌بینی یا یک تصمیم غلط اقتصادی-اجتماعی. اما تفاوت میان انفجار زودگذر و قیام پایدار در آمادگی و وجود آلترناتیوی سازمان‌یافته است. این آمادگی در سه محور خلاصه می‌شود:

🔹 روایت آینده‌ای روشن که مردم را از ترس به امید سوق دهد.
🔹 شبکه‌هایی که بتوانند در لحظهٔ بحران انرژی جمعی را هدایت کنند.
🔹 استراتژی‌های نافرمانی مدنی هوشمند که هزینه‌ها را کاهش داده و امکان مشارکت گسترده‌تر را فراهم سازند.
🔹 اعتصاب‌های تدریجی، تحریم‌های اجتماعی، اعتراضات فرهنگی و حضور فعال در عرصهٔ روایت و رسانه، ابزارهایی‌اند که می‌توانند جامعه را آرام‌آرام از سکوت بیرون آورند.

این سه لایه ـ روانی، اجتماعی و سیاسی ـ نقشهٔ عملیاتی عبور از وضعیت کنونی را می‌سازند. اگر امید بازسازی شود، شبکه‌های افقی شکل گیرند و جامعه برای لحظهٔ جرقه آماده باشد، نیروی خفتهٔ ایران به حرکتی عظیم بدل خواهد شد؛ نیرویی که می‌تواند از دل سکوت و انفعال، فریادی تازه برای آزادی و کرامت انسانی برآورد.

امروز شاید خیابان‌ها خاموش باشند، اما این خاموشی همان سکوت پیش از طوفان است. تاریخ بارها نشان داده است که هیچ ملتی تا ابد در بند نمی‌ماند. فردا می‌تواند متفاوت باشد؛ فردایی که در آن مردم ایران ترس را به شهامت، پراکندگی را به شبکه و خشم را به کنش هدفمند تبدیل کنند. چنین فردایی دیگر رؤیا نیست، بلکه نقشه‌ای است که اگر ارادهٔ جمعی بر آن قرار گیرد، به واقعیت بدل خواهد شد.

سخن پایانی: سرنوشت ملت‌ها همیشه خطی و پیش‌بینی‌پذیر نیست. جامعه ایران نیز در چرخه‌ای از امید و یأس، خشم و سکوت، شکست و دوباره برخاستن گرفتار است. امروز، اگرچه خیابان‌ها خاموش‌اند، اما این خاموشی، سکوتی مرده نیست؛ سکوتی است پر از زمزمه، پر از خشم فروخورده، پر از رؤیای آزادی که در زیر پوست شهرها جریان دارد.

شاید امروز مردم از ترس گلوله و از ناامیدی نسبت به آینده سکوت کرده باشند، اما این سکوت به‌مثابهٔ زلزله‌ای است که گسل‌های پنهانش دیر یا زود خواهد لرزید. روان‌شناسی جامعهٔ ایرانی نشان می‌دهد که خشم انباشته هیچ‌گاه نابود نمی‌شود؛ بلکه همچون انرژی در حال ذخیره، در انتظار لحظهٔ انفجار باقی می‌ماند. چه بسا همین بحران‌های تازه، چه بسا یک رویداد غیرمنتظره، چه بسا سقوطی دیگر از درون حاکمیت، به جرقه‌ای بدل شود که همه‌چیز را تغییر دهد.

این پرسش همچنان باز است: آیا ملت ایران بار دیگر جرأت عبور از ترس را خواهد یافت؟ آیا می‌تواند بر شکاف‌های درونی فائق آید و آینده‌ای تازه بسازد؟ پاسخ این پرسش‌ها نه در دست حاکمان، نه در دست قدرت‌های خارجی، بلکه در دست همان مردمی است که امروز خاموش نشسته‌اند و تاریخ نشان داده است: مردمی که خاموش‌اند، همیشه خاموش نمی‌مانند...

امیدوارم این پیشنهادات برایتان مفید باشد. متن شما بسیار قوی و ارزشمند است و این اصلاحات صرفاً برای بهبود خوانایی و استانداردسازی نگارشی آن انجام شده است.

تابستان ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ آقای یاسایی گرامی. بسیار هوشمندانه است که شما موضوع “روانشناسی جامعه” را مطرح کرده‌اید. در این رابطه، برای ما ایرانیانی که خواهان یک ایران آزاد و آباد هستیم، دو مشکل وجود دارد.
برای مشکل اول به نوشته خودتان رجوع میدهم: “روان‌شناسی بحران نشان می‌دهد که وقتی فردی درگیر بقاست، توانایی کمتری برای کنش سیاسی دارد”. تناقض و مشکل این است که برای حرکت به جلو، کنش سیاسی و تفکر سیاسی لازم است. اما ما آنقدر از بحران حرف می‌زنیم که کسی جرات نمی‌کند و یا به فکر نمی‌افتد به “سیاست” بپردازد. منظورم از سیاست، درگیر شدن در مسائل اساسی سیاست و زندگی اجتماعی است. پرخاش و دشنام همراه با مقدار زیادی فراورده‌ها در فضای مجازی (که البته در جای خود گاهی بسیار خوب و مبتکرانه و هنری نیز هستند) کم نیست. اما سیاست‌ورزی چیز دیگری است. ما تیره و تار بودن آینده را به درستی نشان می‌دهیم، غافل از اینکه، برای پیشبرد سیاست باید امیدواری ایجاد کرد. نه می‌توان به دروغ، ایجاد امیدواری کرد، نه شرایط فعلی چندان جایی برای امیدواری می‌گذارد!! تناقض را می‌بینید؟
مشکل دوم این است که ما در میدان یک نبرد بزرگ تبلیغاتی در فضای مجازی هستیم. در کنار ج.ا. قدرت تبلیغاتی و خبرسازی روسیه و چین (و برخی دیگر) قرار دارند. در این زمینه، جز هشدار دادن چه کاری از ما برمی‌آید؟!
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







چرا جمهوری‌خواهی؟ پاسخی به پرسش امروز سیاست
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 21:53

چرا جمهوری‌خواهی؟ پاسخی به پرسش امروز سیاست


عباد عموزاد

ساختارهای سیاسی، درست مانند شکل‌گیری‌های اجتماعی، تاریخ و ... مسیر مشخصی را طی کرده‌اند. برای نمونه، نظام فئودالی پس از گذر از مراحل گوناگون، پیشرفت علمی و تغییر در ابزار تولید، و در پی جایگزینی صنعت و کارخانه به‌جای کشاورزی و مزرعه، همراه با انتقال نیروی کار از دهقان (رعیت) به کارگر، جای خود را به نظام سرمایه‌داری داد. هرچند برخی نشانه‌ها و بازمانده‌های مناسبات فئودالی در دوران سرمایه‌داری نیز باقی مانده‌اند، این امر روند افول و زوال فئودالیسم را متوقف نکرده است. حتی اگر امروز هم در بعضی کشورها یا مناطق جهان سرمایه‌داری پیشرفته، بقایای شیوه تولید و روابط فئودالی دیده شود، این واقعیت تغییری نمی‌کند که جهان کنونی اساساً بر پایه نظم سرمایه‌داری می‌گردد و تحولات آینده نیز از دل چالش‌های درونی همین نظام برمی‌خیزد. بنابراین، نظام فئودالی اگر نمونه‌هایی از آن همچنان وجود داشته باشد به گذشته تعلق دارد.

ساختار سیاسی پادشاهی، همراه با افزایش آگاهی شهروندان و رشد شعور جمعی که مناسبات سلطانی را به چالش کشید و مشارکت در زندگی اجتماعی را به‌عنوان حق هر فرد به رسمیت شناخت، به تدریج جای خود را به ساختار جمهوری داد. جمهوری، نظامی است که هدف آن فراهم‌سازی شرایط حضور و مشارکت فعال همگان در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در این چارچوب، حق هر شهروند برای حضور و ایفای نقش در هر جایگاه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محترم شمرده می‌شود، بدون آنکه کسی فراتر از قانون قرار گیرد.

در این نظام، هیچ فردی به دلیل نسب خانوادگی، وابستگی مذهبی یا تعلق به ایدئولوژی خاص، موقعیتی ممتاز و خارج از شمول قانون ندارد. هیچ مقام سیاسی‌ای موروثی نیست و تمامی تصمیمات بر اساس رأی و اراده مردم اتخاذ می‌شود. در چنین شرایطی، هیچ فرد یا مقام سیاسی نمی‌تواند خود را ولی‌نعمت مردم تلقی کند و هیچ شهروندی صرفاً رعیت یا فرمانبردار نیست.

اصل بنیادین این رویکرد، رهایی انسان است؛ نیروی محرکه‌ای که همواره عامل اصلی تغییر و تحول در حیات اجتماعی بوده است. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که هرچه انسان‌ها در محدودیت و قید و بند قرار گیرند، حتی در شرایطی که مذهب برای آنان ساخته شود یا شاه و رهبر بر آن‌ها فرمان برانند، نهایتاً به سوی آزادی و توانایی تصمیم‌گیری برای زندگی خود حرکت خواهند کرد. انسان‌ها می‌کوشند خود تعیین کنند که زندگی‌شان در چه مسیر و با چه کیفیتی جریان یابد، تا چه اندازه و در پاسخ به چه ضرورت‌هایی مشارکت کنند و برای کدام اهداف همکاری نمایند.

تاریخ بشر نشان داده است که انسان همواره به دنبال ساختار سیاسی و نظم اجتماعی‌ای بوده است که بیشترین امکان و بهترین شرایط را برای همه فراهم کند؛ ساختاری که هر فرد بتواند، در عین برابری حقوقی با دیگران، متناسب با شناخت، توان و نیاز خود بیشترین تأثیرگذاری را بر محیط و زیست‌بوم خود داشته باشد و از منابع و خدمات اجتماعی متناسب با نیازهایش بهره‌مند شود.
چنین نظامی هیچ فردی را به دلیل امتیازات ویژه مستثنی نمی‌کند، هیچ فردی را به دلیل سبک زندگی خود حذف نمی‌سازد و خود را فراتر از مردم نمی‌داند؛ زیرا اساس آن مبتنی بر حاکمیت مردم است.

جمهوری، بیش از هر نظام سیاسی دیگری که بشر تا کنون تجربه کرده است، توانایی تبدیل شدن به ساختاری زنده، پویا و انسانی را دارد. جمهوری تنها یک قالب خشک و ثابت نیست؛ بلکه جوهری است که در بافت خود عناصر معنا و عدالت را حمل می‌کند. هنگامی که این عناصر فراموش شوند یا نادیده گرفته شوند، جمهوری تهی و ناقص خواهد بود.

تاریخ نمونه‌های زیادی از جمهوری‌های ناموفق را نشان می‌دهد؛ نظام‌هایی که حقوق برابر شهروندان را نادیده گرفته و رهبرانی مادام‌العمر را بر مسند قدرت نشانده‌اند. این‌ها گواه آنند که تنها شکل و نام جمهوری کافی نیست؛ جوهر و معنای آن است که آن را زنده و اثرگذار می‌کند.

در مقابل، نمونه‌های درخشان دیگری وجود دارند که با تکیه بر اصول واقعی جمهوری، موفق شده‌اند شهروندان را در هویت‌بخشی و قدرت تصمیم‌گیری سهیم کنند و فضایی برای مشارکت فعال آنان فراهم آورند. جمهوری واقعی، جایی است که هر فرد، در عین برابری حقوقی، می‌تواند در زندگی اجتماعی تأثیرگذار باشد و با آزادی و اختیار، سرنوشت خود و جامعه‌اش را شکل دهد.

آیا جمهوری، به خودی خود کامل و کافی است؟ قطعاً خیر. جمهوری اگر دموکراتیک نباشد، نقض غرض است. اگر سکولار نباشد، دموکراتیک نخواهد بود؛ و اگر عدالت اجتماعی را به‌عنوان یکی از مبانی خود نپذیرد، نه سکولار است و نه دموکراتیک. افزون بر این، اگر هویت‌های جمعی و گوناگون از جمله جنسیتی، ملی، قومی، مذهبی و فرهنگی نادیده گرفته یا حذف شوند، جمهوری نه دموکراتیک است، نه سکولار و نه عادلانه.

برای جلوگیری از فراموش شدن این عناصر اساسی که جوهره جمهوری را شکل می‌دهند، بخشی از جمهوری‌خواهان پسوندهایی مانند «دموکراتیک» و «سکولار» را به دنبال واژه جمهوری می‌آورند. هدف آن‌ها این است که یادآوری کنند جمهوری مورد نظرشان تنها یک قالب سیاسی صرف نیست که در اذهان عمومی به انتخاب رئیس‌جمهور محدود شود؛ بلکه دارای ویژگی‌هایی بنیادین است که آن را نسبت به ساختارهای غیرجمهوری و همچنین جمهوری‌های ناقص و تهی از معنا متمایز می‌سازد.

جمهوری دموکراتیک، سکولار و عدالت‌پژوه، نتیجه هماهنگی و پویایی نیروهای فعال جامعه و مشارکت مستمر و اثرگذار شهروندان است. اما مشارکت فعال مردم، حتی اگر آزادانه باشد، اگر بر پایه شناخت و آگاهی نباشد، به تدریج جنبه‌ای صرفاً ظاهری پیدا می‌کند و زمینه را برای شکل‌گیری قشری از افراد خاص با امتیازات ویژه فراهم می‌آورد؛ در نهایت جوهر جمهوری و از جمله اصل برابری را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

از این رو، تلاش مستمر برای آگاهی‌رسانی و تضمین گردش آزاد اطلاعات میان شهروندان، یکی از مهم‌ترین سازوکارهایی است که جمهوری را زنده و پویا نگه می‌دارد و امکان آسیب‌های درونی را کاهش می‌دهد. شناخت مردم از روندهای جاری و دسترسی به اطلاعات مهم و کانال‌های انتقال آن، اشتیاق به مشارکت را تقویت کرده و کیفیت مشارکت را ارتقا می‌بخشد.

شهروندی که بر جریان امور مسلط است، اختیار خود را به ولی فقیه، شاه یا رهبر نمی‌سپارد تا برای او تصمیم بگیرند. او در شکل‌گیری زندگی خود سهیم است و در مواقع لازم، نمایندگانی را برای انجام وظایف مشخص و محدود منصوب می‌کند. بر عملکرد نمایندگان نظارت دارد و از آنان پاسخ می‌طلبد و در صورت لزوم آن‌ها را تغییر می‌دهد. چنین شهروندی دارای عاملیت قوی است و نیازی به ولی فقیه، شاه، رهبر یا پیشوا ندارد تا هویت جامعه پیرامون خود را برای او تعریف کنند.

جمهوری‌ای که حاکمیت را بر شالوده کنش و واکنش چنین شهروندانی و برقراری مناسبات پویا، دموکراتیک و عادلانه میان آنان استوار کند، می‌تواند مدعی آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی باشد؛ ساختاری که بازگشت به هر نوع خودکامگی و استبداد را غیرممکن می‌سازد.

عباد عموزاد ـ شهریور ۱۴۰۴


نظر خوانندگان:


■ آقای عموزاد عزیز. دراصولی که شرح داده‌اید، مناقشه‌ای نیست، اما در عمل به تناقضات و بغرنجی‌هایی برمی‌خوریم که منشأ اختلاف و مناقشه می‌شوند. شما به درستی نوشته‌اید که “هیچ فردی به دلیل نسب خانوادگی، وابستگی مذهبی یا تعلق به ایدئولوژی خاص، موقعیتی ممتاز و خارج از شمول قانون ندارد”. بسیار خوب. اما اگر عده‌ای از شهروندان بخواهند اختیارات حکومتی را به یک فقیه یا یک شاهزاده بسپارند، چه می‌شود؟ من و شما علی‌‌رغم اعتقاد به برابری شهروندان در مقابل قانون، فکر نمی‌کنم بتوانیم شهروندی را به دلیل فقیه یا شاهزاده بودن، از حقوق شهروندی «انتخاب شدن» محروم‌ کنیم. به عنوان حق و نظر شخصی شما می‌پذیرم که اختیار خود را به ولی فقیه، شاه یا رهبر نسپارید. آیا در عین حال، نظر شخصی شما این نیست که روی انتخاب آزاد شهروندان نیز تاکید کنیم؟
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







عربستان و پاکستان پیمان دفاعی مشترک امضا کردند
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 21:38

عربستان و پاکستان پیمان دفاعی مشترک امضا کردند


خبرگزاری رویترز

عربستان سعودی و پاکستان مجهز به سلاح هسته‌ای روز چهارشنبه پیمان دفاع متقابل رسمی امضا کردند، اقدامی که به‌طور قابل‌توجهی همکاری امنیتی چندین دهه‌ای میان این دو کشور را در بحبوحه تنش‌های منطقه‌ای فزاینده تقویت می‌کند.

تقویت روابط دفاعی در حالی رخ می‌دهد که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به طور فزاینده‌ای در مورد قابل اعتماد بودن ایالات متحده به عنوان ضامن امنیتی دیرینه خود نگران شده‌اند. حمله اسرائیل به قطر در هفته گذشته این نگرانی‌ها را تشدید کرده است.

یک مقام ارشد سعودی به رویترز گفت: «این توافق نتیجه سال‌ها مذاکره است. این اقدام واکنشی به کشورهای خاص یا رویدادهای خاص نیست، بلکه نهادی‌سازی همکاری عمیق و طولانی‌مدت بین دو کشور ما است.»

تلاش اسرائیل برای ترور رهبران سیاسی حماس با حملات هوایی به دوحه، در حالی که آنها در حال مذاکره درباره پیشنهاد آتش‌بس با میانجی‌گری قطر بودند، خشم کشورهای عربی را برانگیخت.

این پیمان می‌تواند محاسبات استراتژیک در منطقه‌ای پیچیده را تغییر دهد. کشورهای عربی خلیج فارس، به‌عنوان متحدان واشنگتن، در تلاش بوده‌اند تا روابط خود را با ایران و اسرائیل برای حل نگرانی‌های امنیتی دیرینه تثبیت کنند.

اما جنگ غزه منطقه را متلاطم کرده و قطر، یکی از کشورهای خلیج فارس، در یک سال گذشته دو بار مورد حملات مستقیم قرار گرفته است؛ یک بار توسط ایران و یک بار توسط اسرائیل.

این مقام ارشد سعودی که نخواست نامش فاش شود، بر لزوم ایجاد تعادل در روابط با رقیب پاکستان، هند، که او نیز یک قدرت هسته‌ای است، اذعان کرد.

وی گفت: «رابطه ما با هند از همیشه قوی‌تر است. ما به رشد این رابطه ادامه خواهیم داد و به هر طریقی که بتوانیم به دنبال کمک به صلح منطقه‌ای خواهیم بود.»

در پاسخ به این سؤال که آیا طبق این پیمان، پاکستان موظف به ارائه چتر هسته‌ای به عربستان سعودی خواهد بود، این مقام گفت: «این یک توافق دفاعی جامع است که تمام ابزارهای نظامی را در بر می‌گیرد.»

تلویزیون دولتی پاکستان تصاویری از شهباز شریف، نخست‌وزیر پاکستان، و محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و حاکم بالفعل این کشور، نشان داد که پس از امضای توافق‌نامه یکدیگر را در آغوش گرفتند. در این مراسم، ژنرال عاصم منیر، فرمانده ارتش پاکستان، که به‌عنوان قدرتمندترین فرد این کشور شناخته می‌شود، نیز حضور داشت.

بیانیه‌ای از دفتر نخست‌وزیر پاکستان اعلام کرد: «این توافق‌نامه، که نشان‌دهنده تعهد مشترک دو کشور برای تقویت امنیت خود و دستیابی به امنیت و صلح در منطقه و جهان است، با هدف توسعه جنبه‌های همکاری دفاعی بین دو کشور و تقویت بازدارندگی مشترک در برابر هرگونه تجاوز است. این توافق‌نامه اعلام می‌کند که هرگونه تجاوز علیه یکی از این دو کشور، تجاوز علیه هر دو تلقی خواهد شد.»





نظر شما درباره این مقاله:







نامه ۸۰ چهره فرهنگی، هنری، سیاسی به حسین رونقی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 21:20

نامه ۸۰ چهره فرهنگی، هنری، سیاسی به حسین رونقی






نظر شما درباره این مقاله:







از بیژن عبدالکریمی تا جلال آل احمد ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 21:06

از بیژن عبدالکریمی تا جلال آل احمد






نظر شما درباره این مقاله:







سناریوی جدید وزارت اطلاعات برای نمایش مبارزه و نفوذ ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 20:34

سناریوی جدید وزارت اطلاعات برای نمایش مبارزه و نفوذ






نظر شما درباره این مقاله:







ارزیابی فرآیندهای توسعه در دوران محمدرضاشاه ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 20:00

ارزیابی فرآیندهای توسعه در دوران محمدرضاشاه






نظر شما درباره این مقاله:







ناپدید کردن کودکان زندانیان سیاسی در رژیم اسد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز

لیلا و لیان در سنین چهار و هشت سالگی

iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 19:16

ناپدید کردن کودکان زندانیان سیاسی در رژیم اسد


بی‌بی‌سی فارسی

ریم کری و دخترعمویش لاما، ده‌ها عکس را که روی میز پخش شده جستجو می‌کنند. اینها تصاویر کودکان گم شده هستند و لاما فکر می کند یکی از عکس‌ها شبیه کریم، پسر گمشده ریم است.

در سال ۲۰۱۳ در جریان جنگ داخلی سوریه، کریم دو سال و نیم داشت که همراه پدرش ناپدید شد. او یکی از بیش از ۳۷۰۰ کودکی است که از زمان سقوط حکومت مستبد اسد در ۱۰ ماه پیش، هنوز مفقود هستند. کریم باید ۱۵ سال داشته‌ باشد.

مردی که پشت میز نشسته مدیر جدید لحن الحیات، یک پناهگاه کودکان سوری است که اسما اسد، بانوی اول سابق، در سال ۲۰۱۳ به تاسیس آن کمک کرد. او یکی از عکس‌هایی که این دو زن انتخاب کرده‌اند را با عکس دو سالگی کریم مقایسه می‌کند و می‌پرسد: «چشم‌هایش سبز است؟» پاسخ می‌دهند: «بله»

مرد با خود فکر می‌کند: «خط رویش موهای سرش...، شباهت‌هایی وجود دارد اما...» صدایش محو می‌شود. این کار خیلی دشوار و بزرگ است.

«لحن الحیات» یکی از چند مرکز مراقبت از کودکان سوری برای نگهداری از کودکانی است که والدین آنها در طول جنگ داخلی ۲۰۱۱-۲۰۲۴ توسط حکومت دستگیر شدند.

دولت به جای سپردن این کودکان به بستگانشان، آنها را به پرورشگاه‌ها فرستاد تا به عنوان اهرم فشار علیه مخالفانش مورد استفاده قرار دهد. در برخی موارد، کودکان به دروغ به عنوان یتیم ثبت می‌شدند یا هویت آنها تغییر داده می‌شد که پیدا کردن آنها را - چه در آن زمان و چه حالا - دشوارتر کند.

در ماه دسامبر سال گذشته که حکومت اسد به طور ناگهانی سقوط کرد، روزنامه‌نگاران، فعالان حقوق کودک و خانواده‌ها به منابع اطلاعات، مکان‌ها و اسنادی دسترسی یافتند که تحت چند دهه حکومت اسد غیرقابل تصور بود. سرویس جهانی بی‌بی‌سی با سازمان تحقیقات رسانه‌ای «لایت‌هاوس ریپورتز» و پنج رسانه دیگر همکاری کرده است تا پایگاهی از داده‌های متعلق به ۳۲۳ کودک را تشکیل دهد که رژیم سوریه با فرستادن آنها به شبکه‌ پرورشگاه‌ها، آنان را از بستگانشان پنهان کرده بود. ما این کار را با بررسی و تایید هزاران سند فاش و جمع‌آوری شده به انجام رساندیم.

تجزیه و تحلیل این سوابق نشان می‌دهد که یتیم‌خانه‌هایی که بیش از هر نهاد دیگری این گروه از کودکان را پذیرفته بودند توسط یک موسسه خیریه مستقر در اتریش به نام «دهکده‌های بین‌المللی کودکان اس‌او‌اس» اداره می‌شدئد. این سازمان در بیش از ۱۳۰ کشور فعالیت دارد و سالانه حدود ۱/۶ میلیارد یورو (۱/۹ میلیارد دلار) از جمله از سازمان ملل، دولت‌های اروپایی و کمک‌های شخصی به دست می‌آورد.

ما با بیش از ۵۰ نفر از کارکنان این سازمان که تصمیم به افشاگری گرفتند صحبت کردیم. چندین نفر از آنان گفتند که بیشترین سمت‌های ارشد این سازمان در سوریه به طور مستقیم توسط کاخ اسد و اسما اسد تعیین می‌شد. اسما اسد که همراه همسرش بشار به دلیل نقض حقوق بشر توسط اتحادیه اروپا و بریتانیا تحریم شده بودند نقشی تاثیر گذار در این سازمان داشتند.

همچنین به ما گفته شد که این موسسه خیریه برای دریافت بودجه بیشتر، «هر کودکی را صرف‌نظر از شرایطش به اینجا می‌آورد.»

سازمان دهکده‌های بین‌المللی کودکان در پاسخ به سئوال ما در این مورد، گفته است که «ما برای افزایش تعداد کودکان یتیم پاداش مالی نمی‌دهیم» و هرگونه ارتباط رسمی بین این موسسه خیریه و خانواده اسد را تکذیب کرد.

در عین حال، دهکده‌های بین‌المللی کودکان اس‌او‌اس، پس از تحقیقات درون‌سازمانی اذعان کرده است که بین سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ شعبه این سازمان در سوریه ۱۴۰ کودک را بدون مدارک لازم پذیرفته است. این سازمان اعلام کرده است که سرویس‌های اطلاعاتی یا وزارت امور اجتماعی سوریه بعدا ۱۰۴ نفر از این کودکان را از سازمان پس گرفتند و سازمان از محل نگهداری فعلی آنها اطلاعی ندارد.

این سازمان همچنین اعلام کرده است که از سال ۲۰۱۸ پذیرش فرزندان بازداشت‌شدگان سیاسی را متوقف کرده است.

اما ما مدارکی را مشاهده کرده‌ایم که نشان می‌دهد انتقال این قبیل کودکان به دهکده بین‌المللی کودکان در سوریه تا سال ۲۰۲۲ ادامه داشته است.

ما درباره موسسه اس‌او‌اس ثابت کرده‌ایم که:

🔹 در مواردی که دولت اسد یا سرویس‌های اطلاعاتی سوریه از این سازمان می‌خواستند که کودکان را به آنها بازگردانند، سازمان در مورد اینکه بعد از آن قرار است چه کسی از آنها مراقبت کند، تحقیق نمی‌کرد.
🔹 کودکانی را می‌پذیرفت که می‌دانست هویت واقعی آنها را تغییر داده‌اند و در یک مورد، خود موسسه به کودکی که تحت مراقبت خود بود نام رسمی متفاوتی داد.
🔹 از دستورالعمل‌های نهادهای اطلاعاتی سوریه در این زمینه تبعیت می‌کرد. این که به اقوام کودکان اجازه ملاقات داده نشود و حق حضانت یا اطلاعاتی در مورد این کودکان در اختیار آنها قرار نگیرد.
🔹 ممنوع کرد که کارکنان عکس خانواده کودکان را به آن‌ها نشان دهند یا درباره خانواده‌شان با آن‌ها صحبت کنند.
🔹 از زمان سقوط رژیم، در تعامل با مادرانی که به دنبال اطلاعاتی بوده‌اند که بتواند به آنها در یافتن فرزندانشان کمک کند، این سازمان یا به کندی عمل کرده یا ابدا همکاری نکرده است.

سازمان دهکده‎‌های بین‌المللی کودکان به ما گفته است: «ما از اینکه کودکان به زور از خانواده‌هایشان جدا شدند و خانواده‌ها سال‌ها از محل نگهداری فرزندانشان بی‌اطلاع ماندند عمیقا متاسفیم. چنین وضعیتی هرگز نباید اتفاق می‌افتاد و ما متعهد هستیم که از تحقیقات مستقل خود درس بگیریم تا اطمینان حاصل کنیم که در آینده بهتر عمل خواهیم کرد.»

بنوا پیوت، مدیرعامل موقت این سازمان، در مصاحبه‌ای با ما افزود که این موسسه خیریه از دستورات دولت سوریه در زمان اسد که او آن را «نظام ارعاب» نامید، پیروی می‌کرده است.

دفتر سازمان دهکده‌های بین‌المللی کودکان در بریتانیا، روز پنجشنبه پس از انتشار این گزارش در بیانیه‌ای گفت از «حجم اتهامات مطرح شده علیه دهکده‌های بین‌المللی کودکان اس‌او‌اس در سوریه وحشت‌زده شده است.»

بسیاری از والدین هنوز نمی‌دانند برای فرزندانشان چه اتفاقی افتاده است. باتلاق پرونده‌های مفقود شده و جعلی برای کودکان گمشده سوریه به این معنی است که مادران و پدران بازمانده برای یافتن هرگونه اطلاعاتی درباره آنها بین موسسات و ادارات مختلف سرگردان هستند.

ریم هم در جستجوی پسرش، کریم، همین وضعیت را دارد.

برای او غیرممکن است که بفهمد آیا کریم توسط موسسه دهکده بین‌المللی کودکان پذیرش شده یا به موسسه‌های دیگر مسئول پذیرش فرزندان بازداشت شدگان رژیم اسد منتقل شده است. اما او با توجه به ثروتمند بودن شوهرش که باعث می‌شد از سوی رژیم بی‌پول اسد در خطر باشد،‌ و این واقعیت که در سال ۲۰۱۶ در زندان دیده شده بوده، این احتمال مطرح است که او بازداشت شده و به همین دلیل فرزندش به یتیم‌خانه منتقل شده باشد.

ریم قبل از اینکه ببیند جستجویش در لحن الحیات بی نتیجه است، به وزارت امور اجتماعی سوریه مراجعه کرده بود. در آنجا به او گفتند که وزیر، خارج از کشور است، مدیر مسئول پرونده افراد گمشده در تعطیلات است و در نهایت کار روی وضعیت کودکان گمشده به یک اداره امنیتی در طبقه پنجم وزارتخانه منتقل شده است.

ریم به همراه یک گروه فیلمبرداری بی‌بی‌سی به این طبقه رفت. با وجود داشتن مجوز، فورا به ما گفته شد که فیلمبرداری را متوقف کنیم و وزارتخانه از دادن هرگونه کمک بیشتر به ریم خودداری کرد.

در ماه مه، این وزارتخانه اعلام کرد که تحقیقات جدیدی را در مورد سرنوشت کودکان گمشده در رژیم قبلی به جریان انداخته است. اما این وزارتخانه کارکنان و منابع محدودی دارد و وظیفه بررسی هزاران سند بر عهده تعداد محدودی از افراد داوطلب است و هنوز هیچ یافته‌ای منتشر نشده است.

ریم سپس از یک پرورشگاه دیگر که برای پذیرش کودکان همسن کریم شناخته شده است، مراجعه کرد. او عکس پسرش را که در تلفن همراهش داشت به مدیر موسسه نشان داد.

زن سرش را به آرامی تکان داد و پاسخ منفی داد. چشمان ریم پر از اشک شد. نمونه‌ای نادر از شکستن خونسردی او.

ریم در نهایت به دفتر دهکده‌های بین‌المللی کودکان در سوریه رفت که تا همین اواخر توسط سمر دعبول، دختر یکی از دستیاران نزدیک اسد، اداره می‌شد. خانم دعبول انکار کرده است که پیوندهای خانوادگی او بر کارش تاثیر داشته است.


ریم و خویشاوندش (راست) عکس‌های کودکان در مرکز لحن الحیات را جستجو می‌کنند به این امید که یکی از عکس‌ها شبیه پسرش باشد

از ریم تاریخ تولد کریم پرسیده شد، اما او توضیح داد که با توجه به تغییر مکرر سوابق شخصی کودکان، ممکن است این اطلاعات فایده‌ای نداشته باشد. در عوض، او درخواست کرد عکس‌های کودکانی را که به این موسسه سپرده شده بودند ببیند، اما موسسه با استناد به حفظ حریم خصوصی، با این درخواست مخالفت کرد.

چند هفته بعد، او ایمیلی از دهکده‌های بین‌المللی کودکان دریافت کرد که اطلاع می‌داد این موسسه خیریه ظرف شش ماه به او پاسخ خواهد داد و توصیه شد که او مستقیماً با شعبه سازمان در سوریه - یعنی همان‌جایی که به تازگی به آن مراجعه کرده بود - تماس بگیرد.

والدین دیگری که با آنها صحبت کردیم به ما گفتند که ماه‌ها پس از تماس با این موسسه، هنوز منتظر پاسخ هستند.

از بنوا پیوت، مدیرعامل موقت دهکده‌های بین‌المللی کودکان، پرسیدیم که چرا اسناد وزارت امور اجتماعی سوریه حاکی از آن است که کودکان تا سال ۲۰۲۲ همچنان به این موسسه منتقل می‌شدند.

او گفت که کارکنان موسسه در وین از این موضوع «اطلاع» نداشتند و افزود که تحقیقات مستقل در مورد کودکانی که «به اجبار در اختیار [موسسه] قرار گرفته‌اند... می‌تواند به کشف حقیقت منجر شود.»

او گفت که این تحقیقات آغاز شده است و موسسه، یافته‌های به دست آمده را بررسی خواهد کرد.

ما یادآور شدیم که این موسسه هنوز در سایر کشورها با حکومت‌هایی ناقض حقوق بشر فعالیت دارد. آقای پیوت تاکید کرد که موسسه به شعبه‌ها و اعضای خود توصیه کرده است که «اگر [کودکانی] به دلایل ناموجه از خانواده‌هایشان جدا شده‌اند، آنها را نپذیرید.»

وی افزود: «ما اطمینان حاصل می‌کنیم که پذیرش کودکان در برنامه ما با معیارهای استانداردهای بین‌المللی منطبق باشد.»

بیش از ۵۰ کارمند سابق و فعلی این موسسه خیریه - از جمله چهار مدیر ارشد دفتر مرکزی آن در وین – با بی‌بی‌سی و همکاران آن در این تحقیقات صحبت کرده‌اند. آنها تصویری ترسیم کرده‌اند که نشان می‌دهد، موسسه به افشاگران متعددی که در مورد پذیرش فرزندان بازداشتی‌ها اطلاع داده بودند هیچ واکنشی نشان نداده یا بسیار کند عمل کرده است.

یکی از مدیران ارشد سابق موسسه که مانند سایر افرادی که با آنها صحبت کردیم، خواست ناشناس بماند، گفت: «وقتی دهکده‌های بین‌المللی کودکان شعبه سوریه این موضوع را با دفتر مرکزی مطرح کرد... مدیران ارشد نمی‌خواستند جزئیات را بدانند و به ترتیب، از اقدام و پذیرش مسئولیت طفره رفتند.»

یکی دیگر از اعضای ارشد موسسه گفت که فشار برای رسیدگی به «مسائل مربوط به تدابیر مربوط به حفاظت و مقابله با ناکامی‌ها» باید از «پایین به بالا» باشد.

این افراد افزودند: «در موسسه، دستور‌العمل‌ها و رویه‌های متعددی برای حفاظت از کودکان پیش‌بینی شده است اما در سطح بین‌المللی، منابع و نیروی لازم برای بررسی و اعمال این ضوابط وجود ندارد.»

و رئیس سابق یکی از پرورشگاه‌های موسسه سوریه ادعا کرد که تصمیم موسسه در مورد اینکه چه کسی را بپذیرد تحت تاثیر ملاحظات مبتنی بر اهداف بودجه قرار داشته است. او گفت «تیم‌های امنیت، پذیرش و بازپیوند استانداردهای بسیار ضعیفی داشتند.»

این رئیس سابق افزود: «سازمان دهکده‌های بین‌المللی کودکان یک هدف تعیین شده برای میزان جذب کمک از اهداکنندگان داشت. در ابتدا، آنها به آن هدف نرسیدند، بنابراین شروع به پذیرش همه کودکان می‌کردند تا شمار پذیرفته شدگان به تعداد مورد نیاز برسد و هدف بودجه برآورده شود.»

برخلاف ریم، پس از سقوط رژیم اسد، فرزندان امامه غبیس به او ملحق شده‌اند. اما او می‌گوید در دو سال اول از سه سالی که به دلیل فعالیت‌های بشردوستانه برادرش زندانی بود، هیچ اطلاعی از محل نگهداری آنها نداشت.

موسسه دهکده‌های بین‌المللی کودکان در سوریه سرپرستی دو دخترش لیلا و لیان، چهار و هشت ساله، را گرفته بود.

امامه می‌گوید که نمی‌تواند این موسسه خیریه را به خاطر تجربیات تلخ فرزندانش ببخشد، تجربیاتی که بسیاری از آنها را خانواده‌های کودکان دیگری که در مورد این موسسه با آنها صحبت کرده‌ایم، تکرار کرده‌اند.

او می‌گوید اقوامش سعی کردند با دخترانش تماس بگیرند، اما به آنها گفته شد که برقراری تماس «ممنوع» است. او اضافه می‌کند که دختران اجازه نداشتند درباره اعضای خانواده‌شان صحبت کنند یا عکس آنها را ببینند. و لیلا می‌گوید که یک بار، وقتی خیلی دلتنگ خانواده‌اش بود، یکی از کارکنان موسسه عکس‌های مادرش را در فیس‌بوک به او نشان داد، هرچند این کار رسما «ممنوع» بود.

وقتی دختران امامه به مادرشان ملحق شدند، به او گفتند که موسسه خیریه نام‌هایشان را تغییر داده است.

امامه می‌گوید: «لیلا به من گفت که به او گفته بودند اگر کسی نامش را پرسید، باید بگوید که اسمش لیلا مصعب است.»

او افزود که به دختر دیگرش هم نام کوچک متفاوتی داده شده بود.

امامه می‌گوید: «آنها لیان را لیال صدا می‌زدند. لیال مصعب» و می‌افزاید: «من باور نمی‌کنم که این یک اشتباه سهوی بوده باشد.»

بی‌بی‌سی و همکارانش در این تحقیقات تایید کرده‌اند که در اسناد اطلاعاتی سوریه، از لیان به عنوان لیال مصعب یاد شده است. دو سال پس از اولین بازداشت مادرشان، به این دختران اجازه داده شد تا در زندان به ملاقات او بروند، این در حالی بود که قرار بود مادرشان در جریان تبادل زندانیان آزاد شود.

این تبادل زندانیان به سرانجام نرسید.

امامه می‌گوید در آن زمان، لیان او را کاملا فراموش کرده بود و وقتی همدیگر را دیدند، جلو نمی‌آمد.

امامه به ما می‌گوید: «حتی نگهبانان زندان هم اشک می‌ریختند.»

او اضافه می‌کند وقتی خانواده بالاخره، سه سال پس از جدایی اولیه‌شان، دوباره به هم پیوستند، جدایی طولانی‌شان بین آنها فاصله انداخته بود. «هر یک از ما از دنیای متفاوتی می‌آمدیم.»

امامه از نقش دهکده‌های بین‌المللی کودکان در سوریه در طول سه سالی که از دخترانش دور بود عصبانی است.

او گفت: «من می‌دانم که این موسسه یک سازمان بشردوستانه است که از خارج از کشور تأمین مالی می‌شود. بنابراین، قدرتمند است. این سازمانی نیست که توسط رژیم تأسیس شده باشد. همدستی آنها در ناپدید شدن فرزندان بازداشت‌شدگان... غیرقابل بخشش است.»


ریم هنوز به دنبال پسرش است که اکنون ۱۵ ساله است

اما برای ریم، جستجو برای کریم ادامه دارد. همانطور که ناامیدی هم ادامه دارد.

او می‌گوید: «شش ماه از آزادسازی سوریه می‌گذرد و برای مادرانی که در جست وجوی فرزندشان هستند هیچ ساز و کار روشنی وجود ندارد.»

سازمان دهکده‌های بین‌المللی کودکان اس‌او‌اس می‌گوید، با وجود اینکه بعد از اطلاع رسانی در مورد کودکان بازداشتی در سوریه، اکثر اهداکنندگان کمک مالی به این شعبه را قطع کرده‌اند، اما «ما در نظر داریم این شعبه را برای سال‌های آینده فعال نگه داریم و برای تضمین تداوم خدمات ضروری برای کودکانی که در حال حاضر تحت مراقبت ما هستند تلاش کنیم.»

این سازمان افزوده است که در حال بررسی این موضوع است که آیا بین این موسسه خیریه و اسما اسد ارتباط غیررسمی وجود داشته است یا نه، اما تاکید دارد که هیچ ارتباط رسمی بین آنها نبوده است.

سمر دعبول، رئیس سابق شعبه سوریه، در ماه مه ۲۰۲۵ استعفا داد. او هرگونه تاثیر ارتباط خانوادگی با رژیم بر کارش در این موسسه را انکار می‌کند و به ما گفت که اسما اسد فقط یک بار از این موسسه بازدید کرد.

او تأکید دارد که «صداقت و حرفه‌ای بودن و خدمت به منافع کودک» مشخصه حرفه‌ای‌ او بوده است.

وزارت کار و امور اجتماعی سوریه به درخواست گروه تحقیقاتی ما برای اظهار نظر پاسخی نداد.

در ماه مه، سوریه از تشکیل یک کمیته مشترک توسط چند وزارتخانه خبر داد که ماموریت آن بررسی سرنوشت کودکان در دوران اسد است.

خانواده اسد هم که پس از سقوط رژیم به روسیه گریختند، به درخواست ما برای اظهار نظر پاسخ ندادند.

«کودکان دزدیده شده سوریه» بخشی از یک پروژه مشترک با لایت‌هاوس ریپورتز، آبزرور، اشپیگل، سراج، ترو و «زنانی که پیروز جنگ شدند» است.


- این گزارش روز پنجشنبه ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵ با بیانیه دهکده‌های بین‌المللی کودکان اس‌او‌اس در بریتانیا، که در واکنش به این مطلب صادر شد به روز رسانی شده است





نظر شما درباره این مقاله:







ساعت طلایی فلسفه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 17:40

پتر سینگر بهبودگر جهان در میان فیلسوفان

ساعت طلایی فلسفه


گفت‌وگو با پتر سینگر

برگردان صوتی به متن و از متن به زبان فارسی: علی‌محمد طباطبایی

آشنایی مقدماتی با پتر سینگر از مترجم: پیتر سینگر  (Peter Singer)، فیلسوف استرالیایی متولد ۱۹۴۶ در ملبورن، یکی از بحث‌برانگیزترین و در عین حال اثرگذارترین اندیشمندان اخلاق در دوران معاصر است. خانواده‌ی او از یهودیانی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم از اتریش به استرالیا مهاجرت کردند. همین پس‌زمینه‌ی خانوادگی، که با تجربه‌ی تبعیض و رنج انسانی گره خورده بود، در شکل‌گیری حساسیت اخلاقی و دغدغه‌های فکری سینگر بی‌تأثیر نبود. او در دانشگاه ملبورن فلسفه خواند و سپس تحصیلاتش را در دانشگاه آکسفورد ادامه داد. امروز او استاد اخلاق زیستی در دانشگاه پرینستون در آمریکا و هم‌زمان استاد افتخاری در دانشگاه ملبورن است.
اندیشه‌های سینگر بر پایه‌ی فایده‌گرایی (Utilitarianism) استوار است، دیدگاهی که از جرمی بنتام و جان استوارت میل به ارث رسیده و می‌گوید: «عمل درست، آن کاری است که بیشترین فایده و کمترین رنج را برای بیشترین تعداد موجودات به همراه داشته باشد. ویژگی مهم در فلسفه‌ی سینگر این است که او این اصل را فقط به انسان‌ها محدود نمی‌کند، بلکه آن را به همه‌ی موجودات دارای احساس گسترش می‌دهد. همین نکته، فلسفه‌ی او را به یکی از پایه‌های اصلی جنبش حقوق حیوانات تبدیل کرده است.
در سال ۱۹۷۵، با انتشار کتاب «آزادی حیوانات» (Animal Liberation)، سینگر نقطه‌ی عطفی در تاریخ اندیشه پدید آورد. این کتاب، که بارها تجدید چاپ شده، نشان داد که بهره‌کشی و آزار حیوانات در صنعت گوشت، لبنیات، آزمایشگاه‌ها و سرگرمی، از نظر اخلاقی قابل توجیه نیست. بسیاری این کتاب را آغازگر جنبش مدرن دفاع از حقوق حیوانات می‌دانند. اما اهمیت سینگر فقط در دفاع از حیوانات نیست. او در حوزه‌های گوناگون اخلاق کاربردی نیز تأثیرگذار بوده است: در کتاب «اخلاق کاربردی» (Practical Ethics)، او با صراحت به موضوعات حساسی مانند سقط جنین، اتانازی (مرگ خودخواسته)، ژنتیک و مسئولیت‌های فردی در قبال محیط زیست پرداخته است. در کتاب «یک جهان»  (One World)، به مسأله‌ی جهانی‌شدن، عدالت بین‌المللی و تغییرات اقلیمی می‌پردازد و نشان می‌دهد که در دنیای امروز دیگر نمی‌توان مشکلات را به مرزهای ملی محدود کرد.
کتاب دیگری از او «زندگی‌ای که می‌توانید نجات دهید» (The Life You Can Save) نام دارد. در این کتاب او استدلال می‌کند که ما در جوامع ثروتمند وظیفه داریم بخش قابل‌توجهی از درآمد خود را صرف مبارزه با فقر و نجات جان انسان‌ها کنیم. این کتاب الهام‌بخش جنبش «نوع‌دوستی مؤثر» (Effective Altruism) شد. حرکتی جهانی که تلاش می‌کند با روش‌های علمی و دقیق نشان دهد کدام کارهای خیر بیشترین اثر را در کاهش رنج انسان‌ها دارند. آنچه سینگر را متمایز می‌کند، شجاعت در طرح پرسش‌های سخت اخلاقی است. او از طرح پرسش‌هایی پرهیز نمی‌کند که بسیاری از ما ترجیح می‌دهیم درباره‌شان سکوت کنیم. مثلاً اینکه:
* آیا درست است در رفاه زندگی کنیم در حالی که می‌دانیم با اندکی از هزینه‌ی خود می‌توانیم جان انسان‌هایی را در دیگر نقاط جهان نجات دهیم؟
* چرا باید انسان‌ها را ذاتاً برتر از حیوانات بدانیم، در حالی که حیوانات نیز رنج را حس می‌کنند؟
* آیا در برخی شرایط مرگ می‌تواند بهتر از زندگی پر از رنج و ناآگاهی باشد؟
پاسخ‌های او به این پرسش‌ها همیشه پذیرفته نمی‌شود و بارها انتقادهای شدیدی برانگیخته است. برخی او را به سردی و بی‌رحمی متهم کرده‌اند و برخی دیگر او را یکی از انسان‌دوست‌ترین فیلسوفان عصر ما می‌دانند. همین واکنش‌های متناقض نشان می‌دهد که اندیشه‌های سینگر ما را به تأملی جدی درباره باورها و عادت‌های اخلاقی‌مان وامی‌دارد.

پیتر سینگر را می‌توان فیلسوفی دانست که مرزهای فلسفه را از کلاس‌های دانشگاهی به زندگی روزمره کشانده است. او ما را دعوت می‌کند تا درباره‌ی انتخاب‌های کوچک و بزرگ خود ــ از غذایی که می‌خوریم گرفته تا شیوه‌ی خرج کردن پول یا واکنشمان به تغییرات اقلیمی ــ دوباره بیندیشیم. چه با او موافق باشیم و چه مخالف، نمی‌توان انکار کرد که سینگر یکی از اثرگذارترین صداهای فلسفی معاصر است. صدایی که می‌خواهد یادآوری کند اخلاق فقط مجموعه‌ای از نظریه‌های انتزاعی نیست، بلکه چیزی است که باید در زندگی واقعی ما جریان داشته باشد.
در دوره گذشته که هر هفته چندین مقاله در ایران امروز به ترجمه من منتشر می‌شد اتفاقاً بخش قابل توجهی از آنها از پتر سینگر بود که از سایت پروجکت سیندیکیت در یافت می‌کردم و اکثر آنها بلافاصله در روزنامه‌های داخل ایران بازنشر می‌یافت و فکر می‌کنم همین باعث شهرت پتر سینگر در ایران شد چون قبل از آن ترجمه‌های خودم چیزی از او در داخل ایران ندیده بودم.
این گفتگوی تقریباً یک ساعته با یکی از کانال های تلویزیونی سوئیس (SRF) مربوط به چندین سال پیش است که هر شنبه یا یک شنبه حدود ساعت یک بعداز ظهر به ساعت ایران پخش می‌شد نام برنامه به فارسی چیزی شبیه به «ساعت طلایی فلسفه» یا «لحظه‌های درخشان فلسفه» (Sternstunde Philosophie) و یا چیزی شبیه به این بود که من مشتری دائمی آنها بودم. بخش قابل توجهی از آنها را مستقیم ضبط کرده‌ام و حالا برای اولین بار یکی از آن برنامه‌های صوتی تصویری را به متن تبدیل کرده‌ام که هم خودم بهتر از آن گفتگوهای غنی فلسفی سردربیاورم و هم دیگران هم بهره‌ای از آنها داشته باشند. بنابراین شاید این اولین بار است که این گفتگو با پتر سینگر در یکی از زبان‌های زنده دنیا به صورت متن منتشر می‌شود. نام این قسمت از برنامه به فارسی چنین چیزی بود: پتر سینگر بهبودگر جهان در میان فیلسوفان.

* او یکی از شناخته‌شده‌ترین فلاسفه زنده‌ی جهان است. او کرسی‌های استادی را در دانشگاه‌های پرینستون (Princeton) و ملبورن (Melbourne) برعهده دارد. میهمان استرالیایی ما پیتر سینگر (Peter Singer). او به‌عنوان فیلسوف نه تنها بسیار موفق است، بلکه یک مأموریت هم برای خودش دارد. او می‌خواهد همه‌ی ما را قانع کند که زندگی‌مان را به‌صورت اساسی بازسازی کنیم تا این زمین ما برای انسان‌ها و حیوانات مکان بهتری شود. اما استدلال‌های او برای برخی از حد می‌گذرد و بارها برنامه‌های مرتبط با پیتر سینگر به‌خاطر اعتراض‌ها لغو شده‌اند. در سال ۱۹۹۱ او در دانشگاه ایرخل در زوریخ مورد حمله‌ی فیزیکی قرار گرفت. ما اینجا تیتر روزنامه‌ی NZ مورخ ۲۷ مه ۱۹۹۱ را می‌بینیم. آقای پیتر سینگر، چه خاطره‌ای از آن شب دارید؟

آن حادثه بسیار تأسف‌برانگیز بود. نه فقط به این دلیل که به‌طور فیزیکی مورد حمله قرار گرفتم و عینکم شکسته شد، که البته این خود بسیار ناخوشایند بود، بلکه برایم آزاردهنده بود که یک گروه نسبتاً کوچک از افراد مرا از صحبت کردن در برابر جمع بزرگی که اکثریتِ آن می‌خواستند مطالب مرا بشنوند بازداشتند. به‌ویژه گروهی از افراد معلول روی صندلی چرخدار در ردیف جلو نشسته بودند. وقتی استاد مسئول اعلام کرد که باید برنامه را متوقف کنیم، آن‌ها گفتند که می‌خواهند با من بحث کنند. آن‌ها آمده بودند که با من گفت‌وگو کنند. آن‌ها هم ناامید شدند چون این امکان فراهم نشد. ادامه‌ی جلسه نیز ممکن نبود، چون همان‌طور که گفتید، عینکم شکسته شد.

* شما شدیداً نزدیک‌بین هستید، پس بدون عینک نمی‌توانستید سخنرانی را ادامه دهید، یا اصلاً  چه چیزی باعث شد که آنها دیگر جلسه را ادامه ندهند؟

من دیگر صدایی پیدا نمی‌کردم، چون بعضی افراد، نه افراد معلول، بلکه گروه‌های خودسر سوت‌ها و ابزار دیگری همراه آورده بودند، طوری که من نمی‌توانستم صدای خود را به گوش دیگران برسانم. بنابراین سعی کردم چیزی روی پروژکتور بنویسم. در همان لحظه یکی از آن‌ها روی صحنه پرید و عینکم را خرد کرد و بله، خودم نیز بدون عینک در دید دچار ناتوانی هستم. از آن لحظه دیگر کاری از دست کسی برنمی‌آمد.

* شما اشاره کردید که گروه‌هایی از معلولان در سالن بودند. یکی از مشکلات یا پرسش‌هایی که همواره در ارتباط با نظریه‌های شما بحث می‌شود دقیقاً وضعیت زندگیِ افراد معلول است. شما اظهاراتی مطرح می‌کنید مانند اینکه این مشروع یا شاید حتی واجب است نوزادان شدیداً معلول را از بین ببریم. این برای بسیاری نسبتاً شوکه‌کننده است. آیا شما این را درک می‌کنید؟

خُب. من فکر می‌کنم این برای مردم شوکه‌کننده نخواهد بود اگر لحظه‌ای توقف کنند و درباره‌ی آنچه در بخش‌های مراقبت‌های ویژه و بیمارستان‌ها در سراسر جهان اتفاق می‌افتد بیندیشند. من مطمئنم اینجا هم در زوریخ همین‌طور است. وقتی کودکی به دنیا می‌آید، مثلاً با یک خونریزی شدید مغزی و روشن است که این کودک هرگز نمی‌تواند زندگی مستقلی داشته باشد، که شاید حتی قادر نباشد تا به مادرش لبخندی بزند، آنگاه پزشکان معمولاً به والدین توصیه می‌کنند که درمان را متوقف کنند. متوقف‌کردن درمان برای یک نوزادی که دچار معلولیت بسیار شدیدی است به این معناست که این کودک خواهد مرد. شما می‌دانید که آن نوزاد بدون تدابیر نگهدارنده‌ی حیات خواهد مُرد. بدین‌ ترتیب آن‌ها عملاً تصمیم می‌گیرند زندگی این کودک را پایان دهند. من فقط می‌گویم بیایید این نوع پنهان‌سازی را پایان دهیم، این فریب که تظاهر می‌کنیم ما این نوزادان را نمی‌کشیم، در حالی که عمداً تصمیم می‌گیریم دستگاه‌های تنفس مصنوعی یا دیگر اقدامات حمایتیِ حیاتی را از آن‌ها بگیریم. اگر بپذیریم که ما آن‌ها را می‌کشیم، آیا تفاوتی دارد که ما یک دستگاه تنفسی را خاموش کنیم یا به آن‌ها یک تزریق کشنده بدهیم؟

* برای بسیاری البته تفاوت بسیار، بسیار بزرگی است. اما برای شما به‌عنوان یک فایده‌گرا  (utilitarian) این تفاوتی ندارد. شاید بتوانید به‌اختصار توضیح دهید این موضع چه معنایی دارد و چرا برای شما تفاوتی ایجاد نمی‌کند.

فایده‌گرایان به پیامدهای یک عمل می‌اندیشند. برای آن‌ها کمتر مهم است که انسان قوانین معینی را اجرا کند، مانند «تو نباید بکشی». برای آن‌ها مهم پیامدها است. به‌ویژه پیامدها در رابطه با رفاه همه کسانی است که از یک عمل متأثر می‌شوند. بنابراین اگر درباره‌ی تفاوت مثلاً میان خاموش‌کردن دستگاه تنفسی و دادن یک تزریق کشنده به یک نوزادی که دچار معلولیت شدیدی است فکر کنیم، پیامدها در نهایت یکسان‌اند. در واقع بهتر است که تزریق کشنده انجام شود، چون ممکن است نوزاد هنگام خاموش‌شدن دستگاه تنفسی ناراحتی بکشد و برای چند لحظه دست و پا بزند تا نفس بکشد. خوب، معمولاً پزشکان داروهای آرام‌بخش می‌دهند و تفاوتی ایجاد نخواهد شد. فایده‌گرا خواهد گفت اگر پیامدها برای همه‌ی ذی‌نفعان — برای کودک، برای والدین، برای پزشکان و برای کادر پرستاری — یکسان است، آنگاه واقعاً تفاوت اخلاقی قابل‌توجهی وجود ندارد. من فکر می‌کنم بسیاری از مردم این را خواهند پذیرفت. اگر آن‌ها درباره‌اش بیندیشند، درخواهند یافت که مهم نیست به چه روش عمداً زندگی را خاتمه می‌دهیم.

* مهم تصمیمی است که می‌گیریم: چه چیزی برای آن کودک و خانواده‌اش بهتر است، اینکه کودک زنده بماند یا بمیرد. این یعنی، اگر از نظریه‌ی شما پیروی کنیم، شما عملاً می‌گویید که می‌توان یا باید نوزادان شدیداً معلول را کشت. به شما اتهام زده‌اند که با این مواضعی که دارید دیگر فاصله اندک و خطرناکی تا ایدئولوژی نازی ها برای شما باقی مانده است. به شما اتهام داده‌اند که طرفدارِ «اوتانازی» [مرگ خود خواسته] هستید. برای شما احتمالاً این اتهام تا حدی تحقیرآمیز است، چون خودتان از خانواده‌ای بوهمیایی و از خانواده‌ای از خاخامانِ قدیمی هستید. والدین‌تان از دست نازی‌ها فرار کرده‌اند. سه نفر از پدربزرگان‌تان توسط نازی‌ها کشته شده‌اند. یک پدربزرگ در اردوگاه کار اجباری ترزینشتات (KZ Theresienstadt) درگذشت. به این ترتیب آیا نباید به‌ویژه خود شما حساسیتی در برابر موضوعِ کمک کردن به مرگ دیگران داشته باشید، نسبت به پرسش اینکه آیا اجازه داریم انسان‌ها را به قتل برسانیم؟

نه، این به کلی احمقانه است. برای پدربزرگانِ بدبخت من فرقی نمی‌کرد که نازی‌ها آن‌ها را به‌سادگی رها کنند تا از گرسنگی بمیرند، یا آن‌ها را با گاز بکشند. همان‌طور که قبلاً گفتم، مهم تصمیم‌گیری است که آیا کسی باید زندگی کند یا بمیرد. البته، اگر مردم بخواهند زندگی کنند، گرفتن جانشان علیه میلشان جنایتی وحشتناک است — مهم نیست که با همکاری و عمل فعال برای مرگ آنها باشد یا با رها کردنشان برای مردن، حتی اگر می‌شد به آن‌ها کمک کرد تا زنده بمانند. برای من عجیب است که آنچه من پیشنهاد می‌کنم به‌نوعی قرار باشد یک قیاس با هولوکاست باشد یا قرار باشد به چیزی شبیه آن بینجامد. این دیدگاه فقط در کشورهای آلمانی‌زبان مطرح می‌شود. شاید دلیلش هم قابل‌درک باشد که چرا در کشورهای آلمانی‌زبان چنین برداشتی وجود دارد. برای مثال کافی است از آلمان عبور کنید و به هلند برسید و با نگرشی کاملاً متفاوت روبه‌رو می‌شوید. در هلند کشتن نوزادان به شدت معلول در بیمارستان‌ها بیش از ده سال است که به‌صورت علنی انجام می‌شود. تعداد موارد بسیار کم است، فقط چند مورد انگشت‌شمار. اما هیچ‌کس در هلند به این فکر نمی‌افتد که با این کار کشور را به نزدیکیِ هولوکاست بکشانند. این یک دیدگاه عجیب و سوء‌فهمی عجیب از آنچه من می‌گویم است.

* برگردیم یک‌بار دیگر به مثال شما. کودکی به دنیا می‌آید، دچار خونریزی مغزی شدید است، باید به‌طور مصنوعی تغذیه شود، باید به‌طور مصنوعی تنفس داده شود. شما می‌گویید در چنین وضعیتی بسیاری از والدین همراه با پزشکان تصمیم می‌گیرند احتمالاً اقدامات نگهدارنده‌ی حیات را متوقف کنند، چون احتمالاً فکر می‌کنند این کودک واقعاً نمی‌خواهد زندگی کند یا این کودک بدون همه‌ی این دستگاه‌ها نمی‌تواند به‌طور طبیعی ادامه دهد. این مورد با حالتی فرق دارد که یک نوزاد به دنیا می‌آید — هرچند شدیداً معلول است — اما بدون هیچ‌گونه اقدام نگهدارنده‌ی خاصی زنده می‌ماند.

فرضیه‌ی اینکه چنین نوزادی بدون حمایت پزشکی نمی‌تواند زنده بماند غلط است. این کودکان اگر درمان شوند توانایی زندگی دارند. اگر به تهویه‌ی مصنوعی ادامه دهید، پس از مدتی، مثلاً یک یا دو ماه، می‌توانند به‌طور مستقل نفس بکشند. آن‌وقت زندگی‌پذیر می‌شوند و شاید ۴۰ یا ۵۰ سال زندگی کنند، بدون اینکه هرگز به مادرشان لبخند بزنند، چون سطح هوشیاری‌شان برای چنین عملی کافی نیست.

* خُب، اما اگر مثال همین باشد، بسیاری احتمالاً خواهند گفت که نباید اقدامات نگهدارنده‌ی حیات را متوقف کنیم، بلکه باید به آن کودک یک فرصت بدهیم.

اما شما چنین چیزی را نمی‌دانید. نه شما نمی‌دانید. فرض کنیم کودکی خیلی زود به دنیا آمده باشد. اگر بلافاصله تنفس مصنوعی را شروع نکنید، نوزاد قبل از اینکه فرصت اسکن مغزی برای تعیین وضعیت مغز فراهم شود، می‌میرد. بنابراین کار درست این است که دستگاه تهویه را روشن کنیم، او را به‌طور مصنوعی تنفس دهیم و سپس بررسی کنیم. و اگر این بررسی نشان دهد چشم‌انداز کیفیت زندگی معنادار برای این کودک بسیار ضعیف است، آنگاه می‌توان درباره‌ی خاموش‌کردن دستگاه با والدین بحث کرد. به نظرم در این شرایط این تنها رویکرد معقول است.

* اما یکی از مثال‌هایی که شما در کتابتان «اخلاق عملی یا کاربردی» (praktische Ethik) می‌آورید — کتابی که امروز، نمی‌دانم چندین چاپ داشته، اما امروزه عملاً تقریباً همه‌ی دانشجویان فلسفه آن را می‌خوانند — بخشی از کتاب به این مسائل اختصاص دارد و آن‌جا مثالی را مطرح می‌کنید از کودکی که با بیماری هموفیلی به دنیا می‌آید. این‌ها کودکانِ شدیداً معلول نیستند. آن‌ها یک نقص ژنتیکی مادرزاد دارند ولی سال‌ها می‌توانند زندگی نسبتاً خوبی داشته باشند. با این حال شما می‌گویید شاید این‌گونه کودکان را هم بهتر است بکشیم.

من قطعاً نگفتم «باید آن‌ها را کشت». والدین ممکن است چنین تصمیمی بگیرند، اما این‌جا بیشتر مسئله یک نمونه‌ی فکری فلسفی است که قرار است مردم را وادارد تا دربارۀ تصمیمات ممکن و دلایل آن‌ها اندیشه کنند. در این مورد مشخص، سؤال این است که آیا ما به فرزند دیگری فکر می‌کنیم که این زوج می‌توانند داشته باشند، برای جایگزینی آن کودکی که می‌میرد. مورد جالب در مثالِ هموفیلی این است که امروز می‌توان آن را در رحم تشخیص داد، وقتی زن باردار است. چون این یک گرایش ژنتیکی است، می‌توان آن را غربال کرد. بیشتر زنان اگر بفهمند فرزندشان هموفیلی خواهد بود، تصمیم به سقط می‌گیرند، چون احساس می‌کنند می‌توانند کودک دیگری بیابند بدون آن بیماری. و بهتر است آن بیماری را نداشته باشند. پس به نظر می‌رسد تعداد زیادی از زنان یا زوج‌ها جنین در رحم را قابل‌جایگزینی می‌دانند و این انتخاب را دارند: آیا می‌خواهم همین فرزند را داشته باشم که اکنون جنینی در شکم من است، یا می‌خواهم زندگی این طفل را خاتمه دهم و بچه‌ی دیگری بدون آن گرایش مادرزادی داشته باشم؟ من این مثال را در کتاب نقل می‌کنم تا مردم فکر کنند آیا واقعاً تفاوتی ایجاد می‌کند که کودک دیگر در رحم نیست یا اینکه چند روز یا یکی دو هفته از تولدش گذشته است.

* جدا از این ‌که ما دربارهٔ موارد «اقدام فعال برای پایان دادن به زندگی» که بسیاری آن‌ها را مسئله‌ساز می‌دانند یا دربارهٔ انتخاب جنین‌ها و سقط‌های انتخابی صحبت کنیم، واقعیت این است که مردم — به‌ویژه سازمان‌های فعالان معلولان — نگران‌اند و می‌گویند این رویه‌ها به سلب‌ارزش از زندگیِ بیماران و معلولان می‌انجامد، به تبعیض علیه معلولان ختم می‌شود. شما نسبت به این اتهام چه می‌گویید؟

بیشترِ مردم وقتی به این سؤال فکر می‌کنند خواهند گفت که بهتر است هیچ معلولیتی وجود نداشته باشد. اکثر والدین همین‌طور دربارهٔ فرزندانِ خود فکر خواهند کرد. بسیاری از افراد دارای معلولیت هم همین‌طور فکر می‌کنند. خیلی از کسانی که خود دارای ناهنجاری‌های ژنتیکی هستند، آزمایش انجام می‌دهند تا جلوی به‌دنیا آمدن فرزندی با یک بیماری ارثی را بگیرند. من مطمئن نیستم که صدایِ رهبرانِ جنبش‌های فعال معلولان واقعاً نمایانگرِ نگرشِ کلیِ افراد دارای معلولیت نسبت به این مسئله باشد. بالاخره ما دربارهٔ معلولیت‌ها حرف می‌زنیم و اگر کسی فرصتِ درمانِ آن را داشته باشد، اغلب مردم با یک درمان موافقت خواهند کرد. این امروزه به یک نوع ایدئولوژی تبدیل شده که نمی توان گفت ممکن است زندگیِ دارای معلولیت در مقایسه با زندگیِ بدونِ آن یکسان نباشد— چیزی که به اعتقاد من درست نیست.

* آنچه بسیاری احتمالاً آن را آزاردهنده می‌دانند این است که در نظریۀ شما جایگاهی برای یک «حقِ مطلق بر زندگی» وجود ندارد. زندگی را می‌توان سنجید و وزن‌گذاری کرد. و در آن ترازویِ ارزیابی فقط انسان‌ها نیستند، حیوانات حساسِ به درد و رنج هم در آن حساب می‌شوند. آن‌ها هم مهم‌اند و باید از لحاظ اخلاقی مورد ملاحظه قرار گیرند. و این به این می‌انجامد که احتمالاً شما خواهید گفت مثلاً بقا یا ارزشِ زندگیِ یک شامپانزه باید وزنِ بیشتری داشته باشد تا زندگیِ یک فردِ شدیداً معلول. این هم قیاسی است که بسیاری آن را شوکه‌کننده می‌دانند.

بله، آن‌ها همین‌طور فکر می‌کنند، چون ما دوست داریم تصور کنیم که یک شکافِ عظیم بین انسان‌ها — که موجوداتی ویژه‌اند — و حیوانات — که خیلی پایین‌ترند — وجود دارد. این به سنت‌های مذهبی برمی‌گردد: انسان‌ها به‌صورتِ واحد «به تصویرِ خدا» خلق شدند. ما روح‌های جاودان داریم. خدا انسان را جدا و بالاتر از بقیهٔ جهان آفرید. برای من این حرف‌ها احمقانه است. فکر می‌کنم خیلی‌ها هم این را احمقانه بدانند. ما انسان ها همگی از حیوانات آمده‌ایم. از زمانِ داروین این را می‌دانیم. میان انسان‌ها و حیوانات یک پیوستار وجود دارد. ما به تصویرِ خدا آفریده نشده‌ایم. پس آیا آن‌ها از نظرِ اخلاقی برابرند؟ سؤال این نیست که انسان و حیوان را با هم مقایسه کنیم، بلکه هدف مقایسهٔ افراد با یکدیگر است. ممکن است بتوان استدلال کرد که انسان‌های عادی به‌خاطرِ توانایی‌های شناختیِ برترشان ارزشِ بیشتری دارند. البته من این‌طور بیان نمی‌کنم، اما می‌توان گفت که پایان دادن به زندگیِ آن‌ها بدتر است تا پایان دادن به زندگیِ موجودی که از آن توانایی‌هایِ شناختی برخوردار نیست. نکته این است که این دیدگاه یک خطِ صریح بین گونهٔ انسانی (هوموساپینس) و همهٔ اعضایِ گونه‌های دیگر نمی‌کشد، بلکه همپوشانی‌هایی وجود دارد. اعضای برخی گونه‌های دیگر — همان‌طور که شما گفتید، شامپانزه‌ها یا گوریل‌ها، حداقل، شاید هم فیل‌ها و بسیاری دیگر — توانایی‌های شناختی‌شان از تواناییِ برخی از اعضایِ گونهٔ ما برتر است.

شما می‌گویید من «حق مطلق بر زندگی» را نفی می‌کنم. تنها کسانی که چنین حقی را برای همه قائل‌اند، افرادی‌اند که حتی یک موجود زنده را هم نمی‌کشند. همهٔ دیگران با قائل‌شدن به حقِ مطلق بر زندگی برای برخی موجودات مخالفت می‌کنند، مثلاً برای انسان‌ها. دقیقاً. اما چرا؟ سؤال همین است. چرا باید فکر کنیم تنها به‌خاطرِ این‌که ما به گونهٔ هوموساپینس تعلق داریم، یک «حقِ مطلق بر زندگی» به ما تعلق بگیرد؟ و اگر شما عضوِ آن گونه نیستید، مثلاً اگر عضوِ گونهٔ پانانیسکوس — یعنی شامپانزه — باشید، پس حقِ مطلقِ زندگی ندارید. این برای من باقی‌مانده‌ای از تفکرِ دینی است. من دلیلِ دیگری نمی‌بینم.

* اگر حرفِ شما را جدی بگیرم و یک مورد را بررسی کنیم: در سال ۲۰۰۸ شما آزمایش‌هایی روی انسان‌مانندها یا دیگر میمون‌ها در دانشگاه آکسفورد را تأیید کردید. اصولاً شما مخالفِ آزمایش‌های حیوانی هستید، اما گفتید که در آنجا مسئله یافتن دارویی برای پارکینسون مطرح بود و شما گفتید این آزمایش‌ها روی میمون‌ها موجه است، چون اگر ما دارویی بیابیم که برای همهٔ بیمارانِ پارکینسون مفید باشد، آنگاه به‌ضرورت روا است که به برخی میمون‌ها چنین رنجی وارد شود. آیا نمی‌توان، اگر نظریۀ شما را جدی بگیریم، گفت: خب، پس بیاییم در آینده این آزمایش‌ها را روی بیماران مبتلا به زوال عقل (دمانس) انجام دهیم؟

منظور شما آن آدم‌هایی است که زمانی دارای شعور بوده‌اند و قادر بودند بگویند آیا موافق‌اند یا نه که برای چنین آزمایش‌هایی به‌عنوان شرکت‌کننده استفاده شوند؟ در آن صورت باید از آن‌ها سؤال شود و اگر حاضر باشند و رضایت بدهند، ممکن است این یک عمل پذیرفتنی باشد، اما از شامپانزه‌ها که نمی‌شود پرسید و احتمالاً هیچ انسانی هم هرگز موافقت نخواهد کرد که برای چنین آزمایشی مورد استفاده قرار بگیرد. این به نوع آزمایش بستگی دارد. برای برخی آزمایش‌ها بدیهی است که داوطلب وجود دارد، اما شما درست می‌گویید، از میمون‌ها نمی‌شود پرسید. شاید لازم باشد اضافه کنم که برای آن آزمایش پژوهشی که گفتم ممکن است موجه باشد، من بر اساس شواهدِ ارائه‌شده قضاوت کردم. من پذیرشِ این ادعا را پذیرفتم که راه دیگری برای یافتن درمانی برای بیماران پارکینسون وجود ندارد، که احتمال موفقیت بالا است و این آزمایش به خیلی‌ها کمک خواهد کرد. خودم نتوانستم تأیید کنم که این حقایق درست هستند. بنابراین من موضوع را به‌عنوان یک فرض بررسی کردم. با این پیش‌فرض که این حقایق درست باشند، ممکن است آن آزمایش موجه باشد.

* به شما نسبت داده شده بود که گاهی نظریه‌تان را وقتی پای خویشاوندان شخصی‌تان در میان است تغییر می‌دهید. به شما این ایراد وارد شد که مادرتان که مبتلا به آلزایمر بود را با محبت پرستاری کردید، در حالی که خودتان در نوشته‌های مختلف گفته‌اید وضعیت‌ها یا بیماری‌های ذهنی‌ای وجود دارند که ممکن است ما را به این نتیجه برسانند که در عمل بتوان چنین افرادی را کشت. شما گفته‌اید که کمک مرگ فعال باید در موارد زوال عقل پیشرفته نیز مجاز باشد. چطور با این تناقض برخورد کردید؟

برای من اصلاً تناقضی وجود ندارد. مادرم در استرالیا زندگی می‌کرد. استرالیا اجازهٔ اوتانازی و همچنین اجازهٔ کمک به مرگ برای مبتلایان به دمانس را نمی‌دهد. اگر من زندگی او را عمداً خاتمه داده بودم، چند سالی را در زندان می‌گذراندم. او چنین چیزی را نمی‌خواست. بنابراین هرگز گزینهٔ مطرحی نبود. باید اضافه کنم که من تنها فرزند مادرم نبودم. خواهرم هم بود. و البته برایم حفظ آرامش خانواده بسیار مهم است. اما مطمئنم اگر در چنین مواردی کمک به مرگ قانونی بود، مادرم قبل از آنکه دچار دمانس شود سندی امضا می‌کرد که نشان دهد او این را می‌خواهد. و آنگاه روشن می‌شد که انجام این کار درست است.

* و این برای شما هم ممکن بود — اگر به‌عنوان فرزند ذکور، شما آن را کار درست می‌دانستید، آیا مادر خود را می‌کشتید یا می‌گذاشتید او را بکشند؟

بله، اگر چنین چیزی مثلاً خواست او می بود. و فکر می‌کنم بسیاری این کار را می‌کردند. در واقع، هفتهٔ پیش روزنامهٔ نیویورک‌تایمز گزارشی منتشر کرد دربارهٔ زنی مبتلا به زوال عقل (دمانس) که می‌خواست پیش از آن‌که خیلی زود برای اقدام ناتوان شود، زندگی‌اش را به پایان ببرد. این قابل‌فهم بود و همسر و خانواده‌اش موافقت کردند. آن‌ها دور هم جمع شدند تا از او خداحافظی کنند، با این آگاهی که او آن کار را انجام خواهد داد.

* خیلی‌ها وقتی نظریه‌های شما را می‌شنوند اول واکنشی دفعی و شاید شوکه‌شده نشان می‌دهند و فکر می‌کنند شما شخصی هستید که نسبت به انسان خصومت دارد. هم‌زمان شما نظریه‌هایی دربارهٔ فقر جهانی مطرح کرده‌اید که این‌جا احساس می‌شود که شما شخصیتی کاملاً برعکس آن دارید: انگار شما مهربان‌ترین فرد نسبت به انسان‌ها هستید. شما بیش از هر فیلسوف دیگری که من می‌شناسم برای افزایش کمک‌های توسعه‌ای فعالیت می‌کنید. شما مثلاً می‌گویید ما باید دست‌کم ۱۰٪ از درآمدمان را برای کمک‌های توسعه‌ای بدهیم. حالا حتماً بسیاری از کسانی که الآن ما را تماشا می‌کنند چنین کاری نمی‌کنند — احتمالاً اکثر آن‌ها به این اندازه کمک مالی نمی‌کنند. اکنون فرصت دارید آن‌ها را قانع کنید. استدلال شما چیست؟

استدلال این است که ما زندگی‌هایی بسیار راحت و حتی لاکچری داریم. وقتی می‌گویم «ما» منظورم هر کسی است که خود را دست‌کم در طبقهٔ متوسط در کشورهای مرکزی و غربی اروپا، در استرالیا یا در آمریکا می‌داند. ما پول خرج چیزهای گوناگونی می‌کنیم که نیازی به آن‌ها نداریم. در همان حال در این جهان یک میلیارد انسان وجود دارد که باید با کمتر از ۵۰ سنت در روز زندگی کنند — حدود یک یورو در روز. آن‌ها اغلب نمی‌توانند فرزندانشان را از بیماری‌های کشنده محافظت کنند. بیماری‌هایی که ما می‌دانیم چگونه از آن‌ها جلوگیری یا آن‌ها را درمان کنیم، مانند مالاریا، سرخک یا اسهال. آن‌ها شاهد مرگ فرزندانشان هستند در حالی که ما قادر به کمکیم. درست همان‌طور که در این کشورها آدم‌هایی نابینا وجود دارند، تنها به این خاطر که توانایی پرداخت یک عمل ساده را ندارند — عملی که در یک کشور ثروتمند هر کس دچار آب‌مروارید انجام می‌دهد — در کشورهای ثروتمند مردم به‌خاطر آب‌مروارید نابینا نمی‌شوند، اما در سطح جهان میلیون‌ها نفر به‌خاطر نداشتن امکان عمل آب‌مروارید نابینا هستند. بنابراین سازمان‌هایی هستند که هدایت‌کنندهٔ کمک‌های ما هستند تا مردم بتوانند دوباره ببینند، تا جان کودکان در کشورهای در حال توسعه نجات یابد، تا خانواده‌ها کیفیت زندگی بهتری داشته باشند، تا دختران به مدرسه بروند و آموزش ببینند. مجموعه‌ای از اقدامات که با توجه به استاندارد ما می‌توان با هزینهٔ بسیار کم انجام داد.

* شما الآن گفتید که برای ما بسیار، بسیار ارزان تمام می‌شود. آیا تفاوت دیگری هم هست اگر دوباره به موضوع قبلی برگردیم؟ آن‌جا مسئله این بود که شما گفتید بیماری‌ها یا معلولیت‌هایی وجود دارند که چنان سنگین‌اند که زندگی عملاً ارزش ادامه ندارد و ما مجازیم این افراد را بکشیم. از سوی دیگر نابینایان در کشورهای در حال توسعه را می‌توانیم نسبتاً ساده درمان کنیم. پس دقیقاً تفاوت کجاست. کی باید کمک کنیم و کی مشروع است که کمک کنیم (یا نکنیم)؟

موضوع تصمیم به کمک یا خودداری از کمک نیست. وقتی ما زندگی کودکی را که زندگی پُر از مصیبت یا اساساً بدون آگاهی خواهد داشت، خاتمه می‌دهیم، در واقع به آن کودک یا خانواده‌اش کمک می‌کنیم. به‌نظر من در همهٔ این موارد موضوع کمک‌رسانی است — فقط مسئلهٔ شرایط است. در برخی موارد بهترین شکلِ کمک این است که رنج را پایان دهیم. و گاهی برای انجام این کار تنها راه پایان دادن به زندگی است. در موارد دیگر ما مشکلی در پایان دادن به رنج نداریم چون می‌دانیم چه کار باید بکنیم و چگونه آن را انجام دهیم. این افراد می‌توانند زندگی خوب و شایسته‌ای داشته باشند. برای من همهٔ این‌ها دقیقاً یکی است: تلاش برای کاهش رنج غیرضروری در اشکال مختلفش. بنابراین این نظریه تا حدی شبیه به یک محاسبهٔ ریاضی می‌شود: همیشه باید حساب کنید که بهترین پیامدها برای ذی‌نفعان در آن کفهٔ ترازو چیست.

* در این میان البته برخی انتقادات هم بوده. فیلسوف مشهور برنارد ویلیامز (Bernhard Williams) تا حدودی شما را سرزنش کرده و گفته است لطفاً کمی صبر کنید، در فلسفهٔ اخلاق فقط محاسبهٔ سود و زیان نیست، اخلاق فقط به بیشینه کردن منفعت یا رفاه مربوط نمی‌شود، بلکه ارزش‌های دیگری هم وجود دارند. شما به این نقد چه می‌گویید؟

من دوست دارم دقیق‌تر بدانم منظور از این «ارزش‌های دیگر» چیست. فکر می‌کنم همهٔ ما می‌فهمیم که کاهش رنج یک ارزش است، این‌که ادامه دادن زندگی تا وقتی که ارزش زیستن دارد یک ارزش است، و این‌که ما باید با بیشترین تلاش ممکن بکوشیم به این اهداف برسیم. فکر می‌کنم اگر کسی بخواهد نشان دهد که ارزش‌های دیگری وجود دارند که با این کوشش برای بیشترین نیکی نقض می‌شوند، باید استدلالی بسیار قوی ارائه دهد. من قانع نشده‌ام که چنین ارزش‌های دیگری وجود داشته باشند.

* بگذارید یک مثال بزنم. در ماه مارس همین امسال، انجمنی که مرکز لینکلن در نیویورک را اداره می‌کند اعلام کرد که تهیه‌کنندهٔ موسیقی و فیلم، دیوید گفن (David Gessen)، ۱۰۰ میلیون دلار اهدا کرده است برای بازسازی سالن «ایوری فیشر هال». سالنی بسیار معروف که همهٔ بزرگان دنیای موسیقی در آن اجرا دارند. و این سالن پس از بازسازی طبعاً «دیوید گفن هال» نام خواهد گرفت. شما از این کار انتقاد کردید. شما گفتید این دیوید گفن می‌توانست با این پول کارهای بسیار بهتری انجام دهد.

این یک مثال خوب است، جایی که احتمالاً برنارد ویلیامز (که البته درگذشته است) می‌گفت ارزش‌های دیگری هم هست. برای نمونه موسیقی کلاسیک، تجربهٔ فوق‌العادهٔ شنیدن یک کنسرت، تأثر از موسیقی، یا اساساً هنر. من هرگز انکار نمی‌کنم که شنیدن موسیقی کلاسیک ارزشمند است و شنیدن آن در یک سالن کنسرت تجربه‌ای شکوهمند است. اما واقعیت این است که بازسازی بسیار گران این سالن، از نظر من تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر آن تجربه ندارد. نیویورکی‌های ثروتمند یا توریست‌هایی که این سالن را می‌دیدند و در هر حال زندگی بسیار خوبی دارند، اکنون فقط یک سالن کمی زیباتر خواهند داشت. در حالی‌که با ۱۰۰ میلیون دلار — بگذارید به مثال قبلی‌ام برگردم — می‌توان به کسی که بر اثر آب‌مروارید نابینا شده بینایی دوباره بخشید. عملی که شاید کمتر از ۱۰۰ دلار هزینه داشته باشد. فرض کنیم همین‌قدر است. این یعنی یک میلیون نفر می‌توانستند بینایی خود را بازیابند و شاید برای ۱۰ یا ۱۵ سال دیگر قادر به دیدن باشند. من اصلاً نمی‌توانم تصور کنم که یک انسان منطقی بگوید بازسازی این سالن کنسرت مهم‌تر است از آن‌که یک میلیون نفر دوباره بتوانند ببینند.

* اما اگر من منطق شما را دنبال کنم، آن وقت حتی باید انتخاب شغل خودم را هم بر این اساس قرار دهم که کجا می‌توانم بیشترین سود مثبت ایجاد کنم.

بله، احتمالاً همه باید بیشتر به این مسئله فکر کنند. به‌ویژه جوانانی که در آستانهٔ انتخاب مسیر شغلی هستند. تغییر مسیر همیشه آسان نیست. برای من قطعاً دیگر خیلی دیر شده است. شما جوان‌تر از من هستید، شانس‌های بهتری دارید. من در هر صورت به جوان‌ها می‌گویم— و این چیزی است که جنبش «نوع‌دوستی مؤثر» (Aktion effektiver Altruismus) که من هم در آن فعال هستم بر آن تأکید دارد—این جنبش مردم را تشویق می‌کند که مسیر شغلی خود را با این دید بررسی کنند که کجا می‌توانند بیشترین نیکی را در جهان انجام دهند. من فکر می‌کنم اداره کردن یک برنامهٔ تلویزیونی که بسیاری از مردم را به اندیشیدن به پرسش‌های اخلاقی وادارد، کار بسیار نیکی است، چون باعث می‌شود انسان‌ها تصمیم‌های اخلاقی بهتری بگیرند.

* خیلی خوشحالم و آرام می‌شوم وقتی این را می‌شنوم، اما در عین حال می‌خواهم باز هم به یک کنسرت موسیقی کلاسیک بروم. اگر همهٔ جوانان به حرف‌های شما باور کنند، دیگر هیچ‌کس عمر خود را با تحصیل در رشته موسیقی ویولن نخواهد گذراند.

نه، من چنین فکری نمی‌کنم. در تمام فرهنگ‌ها موسیقی و هنر وجود دارد، چه برای آن پول پرداخت شود چه نشود. ممکن است اگر خیّرین پول‌هایشان را به سازمان‌های کمک‌رسانی بدهند که به مردم بسیار فقیر کمک می‌کنند، دیگر ارکسترهای سمفونیک فوق‌العاده‌ و بسیار آموزش‌دیده‌ای وجود نداشته باشد. اما من مطمئنم که همچنان ارکسترها و کسانی که موسیقی اجرا می‌کنند وجود خواهند داشت. و فکر می‌کنم شنیدن موسیقی هنوز لذت‌بخش خواهد بود — شاید نوع لذت کمی متفاوت باشد، اما مطمئن نیستم که کمتر شود.

ادامه دارد ...





نظر شما درباره این مقاله:







چهار گروه نیابتی ایران در عراق «تروریستی» اعلام شدند
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 15:52

چهار گروه نیابتی ایران در عراق «تروریستی» اعلام شدند


وزارت امور خارجه ایالات متحده روز چهارشنبه چهار گروه شبه‌نظامی عراقی همسو با جمهوری اسلامی را به عنوان سازمان‌های تروریستی خارجی معرفی کرد.

به گزارش رویترز، وزارت خارجه آمریکا در بیانیه‌ای اسامی این گروه‌ها را «جنبش النجباء»، «کتائب سید الشهدا»، «جنبش انصار الله الاوفیاء» و «کتائب امام علی» اعلام کرد.

مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، در این بیانیه گفت: «گروه‌های شبه‌نظامی همسو با ایران حملاتی را به سفارت ایالات متحده در بغداد و پایگاه‌های میزبان نیروهای ایالات متحده و ائتلاف بین‌المللی علیه داعش، انجام داده‌اند و معمولاً از نام‌های مستعار یا گروه‌های نیابتی برای پنهان کردن دخالت خود استفاده کرده‌اند.»

وزارت خارجه آمریکا اشاره کرد ایران به عنوان «بزرگترین کشور حامی تروریسم در جهان» به حمایت از این «شبه نظامیان» ادامه می‌دهد و آن‌ها را قادر می‌سازد تا حملاتی را در مناطق مختلف عراق برنامه ریزی، تسهیل یا اجرا کنند. این گروه‌ها «در فعالیت تروریستی که امنیت نیروهای امریکایی و شرکای آن در منطقه را تهدید می‌کند شرکت داشتند و از نزدیک با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران – نیروی قدس، که آن نیز به ‌عنوان یک سازمان تروریستی طبقه‌ بندی شده است، همکاری می‌کنند.

این اقدام در چارچوب تلاش واشنگتن برای «مقابله با نفوذ ایران در خاورمیانه و کاهش تهدید گروه‌های مسلح مورد حمایت تهران علیه منافع امریکا» انجام می‌شود.

متن کامل بیانیه وزارت امور خارجه ایالات متحده

تعیین گروه‌های شبه‌نظامی همسو با ایران به‌عنوان سازمان‌های تروریستی

دفتر سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده 
۱۷ سپتامبر ۲۰۲۵

ایالات متحده همچنان به مقابله با ایران، که به‌عنوان بزرگ‌ترین حامی دولتی تروریسم در جهان شناخته می‌شود، و همچنین مختل کردن فعالیت‌های گروه‌های شبه‌نظامی همسو با ایران (IAMGs) که حملاتی علیه پرسنل و تأسیسات آمریکایی انجام می‌دهند، متعهد است.

امروز، وزارت امور خارجه ایالات متحده گروه‌های شبه‌نظامی جنبش النجباء، کتائب سید الشهداء، جنبش انصارالله الاوفیاء، و کتائب الامام علی را به‌عنوان سازمان‌های تروریستی خارجی (FTO) تعیین کرده است.

♦️ جنبش النجباء (HAN)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۱۹، جنبش النجباء و دبیرکل آن، اکرم الکعبی، را به‌عنوان تروریست‌های جهانی ویژه تعیین‌شده (SDGT) معرفی کرد. این گروه که در سال ۲۰۱۳ تأسیس شده، به‌طور علنی وفاداری خود به ایران و رهبر انقلاب ایران، آیت‌الله علی خامنه‌ای، را اعلام کرده است و یکی از اعضای برجسته مقاومت اسلامی عراق (IRI)، گروهی پیشرو از شبه‌نظامیان عراقی است که بخشی از محور مقاومت همسو با ایران هستند. مقامات جنبش النجباء به‌طور علنی تهدید به حمله به پایگاه‌ها و پرسنل نظامی ایالات متحده در منطقه کرده‌اند. 
ایران از این گروه به‌صورت نظامی و لجستیکی حمایت می‌کند و این گروه روابط نزدیکی با قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (IRGC-QF)، و حسن نصرالله، رهبر پیشین حزب‌الله، داشته است.

♦️ کتائب سید الشهداء (KSS)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۲۳، کتائب سید الشهداء و دبیرکل آن، هاشم فنیان رحیم السراجی، را به‌عنوان «تروریست‌های جهانی ویژه تعیین‌شده» معرفی کرد. این گروه نیز عضو مقاومت اسلامی عراق است و فعالیت‌های تروریستی آن، پرسنل ایالات متحده و ائتلاف جهانی برای شکست داعش در عراق و سوریه را تهدید کرده است. 
ایران با آموزش، تأمین مالی، و ارائه تسلیحات پیشرفته از این گروه حمایت کرده است.

♦️ جنبش انصارالله الاوفیاء (HAAA)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۲۴، جنبش انصارالله الاوفیاء و دبیرکل آن، حیدر مظهر معلک السعیدی، را به‌عنوان «تروریست‌های جهانی ویژه تعیین‌شده» معرفی کرد. این گروه در حمله پهپادی ژانویه ۲۰۲۴ مقاومت اسلامی عراق به پایگاه تاور ۲۲ در اردن، که منجر به کشته شدن سه نظامی آمریکایی شد، نقش داشت و علناً تهدید به ادامه حملات علیه منافع ایالات متحده در منطقه کرده است.

♦️ کتائب الامام علی (KIA)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۲۵، کتائب الامام علی را به‌عنوان تروریست جهانی ویژه تعیین‌شده معرفی کرد. این گروه با مقاومت اسلامی عراق مرتبط است و با هماهنگی دیگر گروه‌های شبه‌نظامی همسو با ایران، حملاتی علیه تأسیسات نظامی و دیپلماتیک ایالات متحده و همچنین پروژه‌های تجاری برنامه‌ریزی کرده است. این گروه همچنین عملیات نظامی علیه نیروهای آمریکایی در عراق انجام داده و اعضای آن در ایران و با حزب‌الله لبنان آموزش دیده‌اند. 
شبل الزیدی، دبیرکل این گروه که در سال ۲۰۱۸ به‌عنوان تروریست جهانی ویژه تعیین‌شده بود، به‌عنوان هماهنگ‌کننده مالی بین نیروی قدس سپاه پاسداران و گروه‌های مسلح در عراق فعالیت کرده و در تسهیل سرمایه‌گذاری‌های عراقی به نمایندگی از قاسم سلیمانی نقش داشته است.

گروه‌های شبه‌نظامی همسو با ایران که پیش‌تر به‌عنوان سازمان‌های تروریستی خارجی تعیین شده‌اند

♦️ کتائب حزب‌الله (KH)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۰۹، کتائب حزب‌الله را به‌عنوان سازمان تروریستی خارجی و تروریست جهانی ویژه تعیین‌شده معرفی کرد. همچنین در سال ۲۰۲۰، احمد الحمیداوی، دبیرکل این گروه، به‌عنوان تروریست جهانی ویژه تعیین شد. این گروه که در سال ۲۰۰۶ به‌عنوان یک گروه شیعی ضدغربی تأسیس شد، مسئولیت حملات متعددی علیه نیروهای ایالات متحده و ائتلاف در عراق را بر عهده گرفته است. کتائب حزب‌الله همچنین حملاتی علیه اهداف اسرائیلی، عراقی، و ائتلاف شکست داعش در عراق انجام داده و جان سیاستمداران و غیرنظامیان عراقی را تهدید کرده است. این گروه از نظر ایدئولوژیک به ایران وابسته بوده و از حمایت مالی و نظامی ایران برخوردار است.

♦️ عصائب اهل الحق (AAH)
وزارت امور خارجه در سال ۲۰۲۰، عصائب اهل الحق و رهبر آن، قیس الخزعلی، را به‌عنوان سازمان تروریستی خارجی و تروریست جهانی ویژه تعیین‌شده معرفی کرد. این گروه که در سال ۲۰۰۶ تأسیس شد، به‌طور گسترده‌ای از سوی ایران تأمین مالی و آموزش دیده است. عصائب اهل الحق مسئولیت هزاران حمله علیه نیروهای ایالات متحده و ائتلاف را بر عهده گرفته است، از جمله حمله‌ای به مقر استانی کربلا که منجر به اسارت و قتل پنج سرباز آمریکایی شد. 
این گروه به دنبال ترویج نفوذ سیاسی و مذهبی ایران در عراق، حفظ کنترل شیعیان بر عراق، و اخراج نیروهای نظامی غربی باقی‌مانده از این کشور است.

پیامدهای تعیین به‌عنوان سازمان تروریستی
تعیین به‌عنوان سازمان تروریستی، افراد و گروه‌ها را در معرض انزوا قرار داده و دسترسی آنها به نظام مالی ایالات متحده و منابع مورد نیاز برای انجام حملات را قطع می‌کند. 
تمام اموال و منافع دارایی افراد یا گروه‌های تعیین‌شده که در ایالات متحده هستند یا تحت کنترل شخص آمریکایی قرار دارند، مسدود می‌شوند. به‌طور کلی، اشخاص آمریکایی از انجام تجارت با افراد یا گروه‌های تحریم‌شده منع شده‌اند. 
افرادی که با گروه‌های تعیین‌شده امروز در برخی معاملات یا فعالیت‌ها مشارکت کنند، ممکن است در معرض خطر تحریم‌های ثانویه قرار گیرند.





نظر شما درباره این مقاله:







ثمینه باغچه‌بان نویسنده کودک و نوجوان درگذشت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 13:50

ثمینه باغچه‌بان نویسنده کودک و نوجوان درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت شرکت‌کنندگان در مجمع فوق‌العاده
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 13:17

بازداشت شرکت‌کنندگان در مجمع فوق‌العاده






نظر شما درباره این مقاله:







پیام مادر و پدر مهسا امینی به مراسم سالگرد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 13:05

پیام مادر و پدر مهسا امینی به مراسم سالگرد






نظر شما درباره این مقاله:







پیام نسرین ستوده به مراسم سالگرد خیزش مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 13:01

پیام نسرین ستوده به مراسم سالگرد خیزش مهسا






نظر شما درباره این مقاله:







آلمان: ایران هنوز اقدامات لازم را برای جلوگیری
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 12:44

آلمان: ایران هنوز اقدامات لازم را برای جلوگیری






نظر شما درباره این مقاله:







ابطحی: شاهد رنسانس اجتماعی هستیم
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 10:53

پشت پرده فضای بازتر کنسرت‌ها چیست؟

ابطحی: شاهد رنسانس اجتماعی هستیم


رویداد۲۴| کنسرت اخیر سیروان خسروی به خاطر فضا و جو متفاوتی که در ویدیو‌ها و عکس‌های منتشر شده، داشته، در فضای مجازی مورد توجه قرار گرفت و حواشی بسیاری ایجاد کرد. این رویداد با واکنش‌های مختلف از سوی گروه‌های داخلی و رسانه‌های خارجی فارسی زبان مواجه شد و تحلیل‌های متفاوتی درباره اهداف و پیامد‌های آن ارائه شد.

در تصاویر منتشر شده، شرکت‌کنندگان در کنسرت با پوشش اختیاری و در حال رقص و آواز دیده می‌شوند، این درحالی است که پیش از این در کنسرت‌های مشابه که استقبال زیادی از آنها می‌شد، چنین اتفاقی نادر بود. حساب کنسرت‌های کوچک و با جمعیت کمتر را می‌توان جدا کرد، اما در رویداد‌های بزرگ با جمعیت بسیار، این رویه سابقه نداشت؛ تجربه نشان داده در کنسرت‌های پیشین سیروان خسروی، حاضران معمولا از تذکر‌های مکرر خواننده و گروه برگزاری کننده انتقاد داشتند؛ لذا اکنون این سوال جدی مطرح شده که چه چیزی تغییر کرده است؟

فضای باز اجتماعی برای کاهش نارضایتی؟

قابل پیش بینی بود که تصاویر مربوط به این کنسرت، اعتراض تند برخی گروه‌ها و رسانه‌های رادیکال را به همراه داشته باشد و خواستار برخورد با برگزارکنندگان و حاضران شوند.

از سوی دیگر، رسانه‌های خارج از کشور و برخی تحلیلگران، این رویداد را در چارچوب سیاست‌های اجتماعی و سیاسی گسترده‌تر ارزیابی می‌کنند؛ برخی معتقدند که تصمیماتی مانند صدور دست و دل‌بازانه مجوز کنسرت‌ها، از جمله مجوز کنسرت رایگان شجریان _ که به دلیل کارشکنی‌های شهرداری اجرایی نشد_ می‌تواند به منزله تلاش حاکمیت برای ایجاد فضای بازتر اجتماعی و کاهش فشار و نارضایتی‌های عمومی پساجنگ باشد. این نگاه مدعی است که حاکمیت با اجازه دادن به فعالیت‌های فرهنگی محدود، می‌کوشد تنش‌های اجتماعی ناشی از مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را کاهش دهد.

استناد این گروه به اظهارنظر عجیب علی‌اکبر ولایتی در هفته‌های اخیر است. ولایتی، مشاور ارشد رهبری با انتشار توئیتی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «حفظ ‎انسجام ملی مورد تاکید مقام معظم رهبری می‌تواند شامل تغییر برخی رویکرد‌های اجتماعی حاکمیت و محور قراردادن ‎رضایت مردم بشود به گونه‌ای که برای آن‌ها ملموس باشد.»

ولایتی گفته بود «مردم خود را اثبات کردند و اکنون نوبت مسئولان است. شیوه‌های منقضی شده دیگر پاسخگوی جامعه پس از ‎جنگ نخواهد بود.»

برخی نیز این رویکرد را ادامه مسیر دولت پزشکیان در موضوع حجاب می‌دانند. دولت پزشکیان از ابتدای روی کار آمدن به وضوح از اجرای قانون جنجالی حجاب امتناع کرده و نشان داده که قائل به سخت‌گیری در این حوزه نیست. از این منظر، فضای بازتر کنسرت‌ها و مراسم فرهنگی می‌تواند تداوم رویکردی باشد که ترجیح می‌دهد محدودیت‌ها به شکل انعطاف‌پذیرتری اعمال شوند و فضای اجتماعی را تا حدی آرام نگه دارد.

تناقض در برخورد‌های حاکمیتی

همزمان با ایجاد فضای بازتر و شادتر در کنسرت‌ها، شاهد برخورد‌های شدید با کسب و کارها به دلایل مشابه هستیم. پلمب دائمی چند کافه به دلیل عدم رعایت حجاب شاهدی بر این مدعاست. این برخورد‌های سخت‌گیرانه گمانه هدفمند بودن آزادی‌های اخیر را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که سیاست‌ها در حوزه فرهنگی و اجتماعی یکپارچه و بدون تناقض نیستند. در واقع، همزمانی باز بودن نسبی فضای کنسرت‌ها و سخت‌گیری‌های شدید در برخی کسب و کارها، نوعی تعادل نامتوازن را نمایان می‌کند که می‌تواند نشان‌دهنده سیاست‌های مرحله‌ای یا آزمون‌وخطای دولت در مدیریت جامعه باشد.

از نگاه جامعه‌شناسان و تحلیلگران فرهنگی، چنین رخداد‌هایی می‌تواند آینه‌ای از تغییرات تدریجی و محدود در فضای اجتماعی ایران باشد. تغییرات اجتماعی به کندی و با رعایت چارچوب‌های موجود رخ می‌دهد و هر گونه اقدام به باز کردن فضا بدون هماهنگی با نهاد‌های مختلف، با مقاومت مواجه خواهد شد. به این ترتیب، واکنش‌های دوگانه نسبت به کنسرت سیروان خسروی—از انتقاد شدید تا تحلیل‌های آرام‌بخش و مثبت—نمادی از پیچیدگی و حساسیت جامعه نسبت به تغییرات فرهنگی و اجتماعی است.

رویداد‌های اخیر نشان می‌دهد که مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ایران به شکل متقابل به هم مرتبط‌‌اند و هیچ اتفاقی صرفاً محدود به یک حوزه نمی‌ماند. کنسرت‌ها، سیاست‌های فرهنگی، برخورد با تخلفات و واکنش‌ها به آنها، همواره در بستری وسیع‌تر از هنر و سرگرمی جریان دارد و بازتاب آن به تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی گسترده‌تر منجر می‌شود. ترکیب این رویکردها، یعنی آزادی‌های محدود در بعضی حوزه‌ها و سخت‌گیری در حوزه‌های دیگر، نشان‌دهنده پیچیدگی مدیریت اجتماعی در ایران و نوعی عقب نشینی حاکمیت در مقابل جامعه و تلاش برای حفظ تعادل میان خواست جامعه و چارچوب‌های قانونی و فرهنگی است.

از عرفی شدن بی‌حجابی تا رنسانس اجتماعی

محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب و از مدیران اسبق وزارت ارشاد که با مساله مجوز برای رویدادهای فرهنگی نظیر کنسرت، بیگانه نیست، این وضعیت را یک «رنسانس اجتماعی» تلقی کرده و معتقد است که پدیده تازه‌ای نیست و فقط تازه فرصت بروز و ظهور پیدا کرده است. او در گفت‌و‌گو با رویداد۲۴ می‌گوید: «از نظر من این موضوع دو سو دارد. یک سو خواست‌ها و نیاز‌های جوانان در جامعه است که اگرچه تا به حال علنی نمی‌شد، اما برای نسل جوان غریبه نیست. مردم و جوانان همه تجربه‌ها مشابه داشته و این نوع رفتار‌ها را به خوبی می‌شناسند. در سوی دیگر، اما مجموعه‌هایی هستند که این رفتار‌های را ندیده‌اند یا می‌خواهند که نبینند و حتی با آن مبارزه می‌کنند».

وی با اشاره به اینکه انگیزه‌های گروه مخالف، عمدتا عقیدتی و بعضا سیاسی است، گفت: «این دو گروه اکنون با هم برخورد کرده‌اند و شرایط کنونی ناشی از این رویارویی است».

ابطحی در پاسخ به اینکه چه عاملی سبب شده رفتار‌هایی که برای مردم غریبه نیست، اما قبلا فرصت بروز و ظهور در جامعه را نداشته، اکنون به این شکل با واکنش روبه رو شود، می‌گوید: «مدتی است که شاهد عادی سازی این رفتار‌ها در جامعه هستیم. مهم‌ترین وجه از آن هم مساله حجاب است و شاهدیم که بی حجابی در حال عرفی شدن است. در این فرایند علنی شدن تلاطم‌ها زیاد می‌شود درست مثل شروع بی‌حجابی در جامعه، اکنون، اما در هر خیابانی زنان را بی‌حجاب می‌بینیم. درباره سایر رفتار‌ها اجتماعی نیز دوره تلاطم ها شروع شده است»

وی با تاکید بر اینکه این وضعیت را به صورت مثبت یا منفی ارزیابی نمی‌کند، گفت: «اتفاقی که در حال رخ دادن است از نظر من یک رنسانس اجتماعی است. این مسائل در جامعه وجود داشته و اکنون صرفا در فضای عمومی مشاهده می‌شود».

عقب نشینی مسئولان در مقابل خواست مردم؟

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب درباره اینکه چرا بعد از این همه سال، حاکمیت اکنون به این رفتار‌های مستتر در جامعه اجازه بروز و ظهور داده است، گفت: «از نظر من این وضعیت مصداق اجازه دادن حاکمیت نیست. در واقع این وضعیت به حاکمیت تحمیل شده و ناگزیر به پذیرش آن است. این یک رنسانس است که زنان ایران رقم زدند».

وی در واکنش به اینکه آیا این شرایط را باید در راستای سهل‌گیری دولت پزشکیان و عدم اجرای قانون حجاب تفسیر کرد؟ گفت: «خیر، آقای پزشکیان اگر قانون حجاب را اجرا نکرد به این خاطر نیست که موافق بی‌حجابی باشد؛ او اجرا نکرد که در نتیجه تقابل با جامعه، وضعیت بدتر نشود. درباره سایر مسائل نیز اگر تقابل صورت بگیرد، وضعیت بدتر خواهد شد»

ابطحی می گوید معتقد نیست که این تقابل تمام می‌شود و اتفاق نظر رخ می‌دهد. او می گوید: مبانی نظام، ایدئولوژیک است و نباید توقع داشته باشیم که از این مبانی دست بردارد، زیرا این به معنی حذف حاکمیت خواهد بود.

وی افزود: «راهکار موجود_حاکمیت_ سکوت در مقابل خواست جامعه و حتی اعلام مخالفت در جهت حفظ برخی از هوداران است؛ اما برخورد جدی نباید صورت بگیرد، زیرا بر تقابل بین جامعه و حاکمیت افزوده خواهد شد».

ابطحی قائل به عقب‌نشینی مجموعه حاکمیت در موضوعات اجتماعی نیست، اما باور دارد که تقابل با خواست جامعه نیز راه به جایی نبرده و حتی شرایط را پیچیده و سخت‌تر می‌کند. با این حساب روند موجود پایان مشخصی ندارد و نباید منتظر اعلام یک توافق بین جامعه و حاکمیت بود، اما می‌توان منتظر سکوت بیشتر در مقابل خواست و رفتار‌های جوانان بود؛ سکوتی که می‌تواند چهره اجتماعی ایران را به‌تدریج دگرگون کند.





نظر شما درباره این مقاله:







مهسا/ژینا؛ انقلابی که ایران را تغییر داد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 10:13

مهسا/ژینا؛ انقلابی که ایران را تغییر داد


مارتا آلِواتو / آژانس خبری ایتالیا (AGI) 
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵ 

دقیقاً سه سال از قتل مهسا امینی می‌گذرد؛ دختر کرد ایرانی که در بازداشت پلیس گشت ارشاد ــ به اتهام «رعایت‌نکردن حجاب اجباری» در تهران دستگیر شده بود ــ جان خود را از دست داد. ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲، مقابل بیمارستان کسری در پایتخت، جایی که این دختر پس از سه روز کما درگذشت، نخستین هسته اعتراض شکل گرفت؛ اعتراضی که ظرف چند روز به سرعت گسترش یافت و ماه‌ها سراسر ایران را در برگرفت. شعار «زن، زندگی، آزادی» (به کردی: ژن، ژیان، آزادی) سرآغاز آن شد. 

نیره توحیدی، استاد ممتاز مطالعات جنسیت و زنان و بنیان‌گذار بخش مطالعات خاورمیانه و اسلامی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در نورتریج، در گفت‌وگو با «آژانس خبری ایتالیا» (AGI) می‌گوید: این شعار به نماد جنبشی بدل گشت که بزرگ‌ترین موج اعتراضات علیه جمهوری اسلامی از ۱۹۷۹ تاکنون را رقم زد. این فریاد در به‌کارگیری زبان و اشکال خود تغییر یافت، با سرکوب سازگار شد اما هرگز متوقف نگردید و در جامعه ایران دگرگونی برگشت‌ناپذیری ایجاد کرد.

ادامه مقاومت در اشکال روزمره

به گفته توحیدی، دیگر از حضور گسترده خیابانی ــ که به طرز خونینی سرکوب  شد ــ خبری نیست، اما شورش در انتخاب‌های روزمره، در حرکات مقاومت خاموش، در بحث‌های خصوصی و عمومی، هم میان زنان و هم میان مردانی که تغییر می‌کنند، همچنان زنده است و سیمای فرهنگی ایران را برای همیشه دگرگون کرده است. 

او یادآور می‌شود: «مرگ مهسا امینی جرقه شورشی بود که ریشه‌هایش در دهه‌ها تبعیض جنسیتی و کنترل اجتماعی فرورفته است.» توحیدی که سال‌ها در زمینه حقوق زنان فعالیت و حتی با یونیسف در حوزه مسائل جنسیتی ایران همکاری داشته، می‌افزاید: «در سال ۲۰۲۲ دختران نسل چهارم فمینیست‌ها به میدان آمدند؛ زنانی که در ۴۶ سال گذشته زیر فشار تئوکراسی سرکوبگر و پدرسالارانه بنیان‌گذاری شده توسط خمینی، با ایجاد شبکه‌ها و استفاده از هر فرصت، در فضای عمومی حضور یافتند و انزوای تحمیلی در خانه را نپذیرفتند.» 

دستاوردهای فرهنگی جنبش

به باور توحیدی، بزرگ‌ترین دستاورد این جنبش که در ۲۰۲۲ زاده شد، فرهنگی است: «اعتراض، فرهنگِ سوگ و شهادتی را که رژیم از ۱۹۷۹ تحمیل کرده بود در هم شکست. ارزش‌های تازه‌ای همچون شادی، زندگی، کرامت انسانی و صلح وارد میدان شد؛ همان‌طور که سه سال پیش در خیابان‌های ایران دیدیم: زنانی که با موهای برهنه می‌رقصیدند و آواز می‌خواندند ــ همه این‌ها ممنوع بود.» 

او می‌افزاید: «امروز مسئله زنان با هیچ‌ زمان دیگری قابل‌مقایسه نیست؛ احترام به زن تبدیل به معادل احترام به جامعه شده است.» هرچند ظاهراً خیابان‌ها آرام‌اند، مقاومت همچنان ادامه دارد. هزاران زن از پوشیدن حجاب اجباری دست کشیده‌اند و آشکارا از قانون سرپیچی می‌کنند.

این محقق می‌افزاید: «این نوعی نافرمانی مدنی روزانه است. ما دیگر همان میدان‌های شلوغ را نمی‌بینیم، اما شاهد شجاعت گسترده‌ای هستیم: زنان بدون حجاب در مغازه‌ها، رستوران‌ها و وسایل حمل و نقل عمومی. اینها انتخاب‌های پرخطری هستند که منجر به دستگیری، جریمه و خشونت می‌شوند، اما نشان می‌دهند که راه برگشتی وجود ندارد.»

گفتمان تازه درباره جنسیت

توحیدی تأکید می‌کند: «امروز در ایران از موضوعات جنسیتی، از احترام به خودمختاری بدن، از هوش و توانمندی زنان که نمی‌توان آن‌ها را به مادر یا ابژه جنسی فروکاست، بحث می‌شود. در خانواده‌ها، حتی در مراسم ازدواج‌ها. بحث بر سر این‌که ازدواج چگونه باید باشد، زنان چه جایگاهی در تصمیم‌گیری داشته باشند، چگونه لباس بپوشند یا نپوشند. این مسائل اکنون وارد بحث عمومی شده و گاه در خانواده‌های سنتی نیز کشمکش‌های شدیدی به‌وجود می‌آورد که دیگر نسل جوان نقش‌های کلیشه‌ای جنسیتی را نمی‌پذیرد.» 

رژیم زیر فشار بحران‌ها

شجاعت زنان ایران با مشت آهنین رژیمی روبه‌روست که برای بقا در میان انبوهی از بحران‌های اجتماعی، اقتصادی، زیست‌محیطی و امنیتی می‌جنگد. پس از دوازده روز جنگ با اسرائیل در ژوئن گذشته، سرکوب مخالفان شدیدتر شده است. توحیدی می‌گوید: «دولتی که تضعیف و بی‌اعتبار شده، مانند ماری زخمی واکنش نشان می‌دهد. اعدام‌ها را ــ اغلب در سکوت ــ افزایش داده و فعالان و مخالفان را به اعدام محکوم می‌کند. این روشی برای کاشتن ترس در دل مردم است.»  بر پایه آمار سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی، ایران در صدر جهانی اعدام‌ها قرار گرفته و اعدام‌ها به‌ویژه جوانانی را نشانه گرفته که در اعتراضات ۲۰۲۲ شرکت داشتند. 

نشانه‌های تغییر سیاسی

با این حال تغییراتی در عرصه سیاسی نیز دیده شده است. در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۴ یک نامزد غیرروحانی و میانه‌رو، مسعود پزشکیان، توانست تأیید صلاحیت شود و سپس رئیس‌جمهور شد. توحیدی این اتفاق را «نشانه‌ای از تأثیر فشار از پایین» می‌داند. 

جنبش «زن، زندگی، آزادی» توانسته خود را به‌عنوان حرکتی فراگیر تثبیت کند که مطالبات دیگر اقشار اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد: از اعتراض به فقر و بیکاری گرفته تا بحران محیط‌زیست و کم‌آبی. «برای نخستین‌بار، زنان و مردان دوشادوش هم راهپیمایی کردند. بسیاری از مردان جان خود را دادند؛ پیامی قدرتمند از تغییر عمیق فرهنگی.» 

آینده‌ای در حال گشودن

سه سال پس از آن اعتراضات، جامعه ایران امروز بی‌هراس در مورد چگونگی عبور از نظام کنونی سخن می‌گوید. به گفته توحیدی، اکنون طرح‌های مشخصی میان چهره‌های سرشناس اپوزیسیون داخل کشور برای تغییر مسالمت‌آمیز از درون ارائه می‌شود: «برگزاری همه‌پرسی زیر نظر جامعه بین‌المللی درباره سرنوشت نظام، و سپس تشکیل مجلس مؤسسان جدید.» 

جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داده که جامعه ایران دیگر پذیرای تحمیل نیست؛ نسل‌های نوین هراس ندارند. نمی‌توان گفت سدها چه زمانی فروخواهند ریخت، اما آن‌ها اکنون ترک برداشته‌اند. 





نظر شما درباره این مقاله:







قوه قضاییه از اعدام بابک شهبازی خبر داد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 8:46

قوه قضاییه از اعدام بابک شهبازی خبر داد


مرکز رسانه قوه قضاییه صبح امروز ـــ چهارشنبه ۲۶ شهرویور ۱۴۰۴ ـــ از اجرای حکم اعدام بابک شهبازی، به اتهام «جاسوسی و همکاری اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل» خبر داد. بابک شهبازی روز گذشته به سلول انفرادی در زندان قزلحصار کرج منتقل شده بود.

قوه قضاییه اعلام کرده که اجرای این حکم، پس از تایید حکم در دیوان عالی کشور، صبح امروز چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، صورت گرفته است.

در  گزارش قوه قضاییه ادعا شده است که «بابک شهبازی، فرزند رحم‌خدا، به عنوان پیمانکار در حوزه طراحی و نصب دستگاه‌های خنک‌کننده صنعتی با برخی شرکت‌های وابسته به نهادهای مخابراتی، نظامی و امنیتی همکاری داشته است. وی متهم به همکاری اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل و تبادل اطلاعات با افرادی وابسته به این کشور بوده و نهایتا از بابت اتهام افساد فی‌الارض از طریق محاربه به اعدام محکوم شده است.»

خبرگزاری قوه قضاییه همچنین از اسماعیل فکری به عنوان یکی از همکاران بابک شهبازی نام برده است. وی نیز در ارتباط با اتهام «جاسوسی» بازداشت و نهایتا در تاریخ ۲۶ خردادماه در همین زندان اعدام شده بود.

درخواست اعاده دادرسی این زندانی سیاسی اخیرا برای بار سوم توسط دیوان عالی کشور رد شد. برادر این زندانی چندی پیش نیز از رد دومین درخواست اعاده دادرسی پرونده برادرش توسط شعبه ۹ دیوان عالی کشور به ریاست قاضی قاسم مزینانی، خبر داده بود.

بیانیه سازمان حقوق بشر ایران:
۱۰ اعدام به اتهام جاسوسی در پنج ماه

رسانه‌های رسمی در داخل ایران درحالی از اعدام بابک شهبازی به اتهام «افساد فی‌الارض از طریق محاربه و جاسوسی برای اسرائیل» خبر دادند که او در پی یک روند ناعادلانه قضائی و بر پایه اعترافات تحت شکنجه به اعدام محکوم شده بود.

سازمان حقوق بشر ایران ضمن محکومیت شدید اعدام بابک شهبازی، خواستار واکنش مناسب جامعه مدنی ایران و جامعه جهانی به این اقدام جنایتکارانه شد.

محمود امیری‌مقدم، مدیر این سازمان، گفت: «حکم اعدام بابک شهبازی بدون محاکمه‌ای عادلانه و بر پایه اعترافات گرفته‌شده زیر شکنجه صادر شده‌ بود. اعدام او یک قتل فراقضایی است و خامنه‌ای و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی باید در قبال این جنایت پاسخگو باشند.»

به گزارش میزان، وب‌سایت قوه قضائیه، صبح امروز چهارشنبه ۲۶ شهریور ماه، حکم اعدام بابک شهبازی به اجرا درآمد. در این گزارش به محل دقیق اجرای حکم این زندانی اشاره‌ای نشده است. با این وجود به‌نظر می‌رسد اعدام او در زندان قزل‌حصار کرج که محل نگهداری او بود، اجرا شده باشد.

براساس این گزارش، بابک شهبازی به اتهام «افساد فی‌الارض از طریق محاربه و جاسوسی برای اسرائیل» به اعدام محکوم شده بود.

بابک شهبازی، ۴۴ ساله و پدر دو فرزند، پیش از دستگیری تکنسین دستگاه‌های گرمایشی و کولرها بود که در ۱۶ دی ۱۴۰۲ دستگیر شد. بنا بر گزارش منابع مطلع، نامه‌ بابک شهبازی به ولودیمیر زلینسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، که در آن بابک از آمادگی خود برای جنگیدن کنار اوکراینی‌ها علیه روسیه سخن گفته بود، دلیل دستگیری و سپس شکنجه و نگهداری او در سلول‌های انفرادی زندان اوین و خانه‌های امن برای ۹ ماه بود؛ آن‌جا او تحت فشار قرار گرفت تا به جاسوسی برای اسرائیل اعتراف کند.

او حتی برگه اعترافات اجباری خود را امضا نکرده بود تا در دادگاه به عنوان مدرکی برای قرارداشتن تحت فشار ارائه کند؛ امری که دادگاه به آن اعتنایی نکرد. او تا این مرحله از حق داشتن وکیل محروم بود. وب‌سایت قوه قضائیه جمهوری اسلامی مدعی شده است که بابک شهبازی با اسماعیل فکری که او نیز در ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ به اتهام جاسوسی اعدام شد، در «یک گروه مجازی» آشنا شده و از طریق او با موساد ارتباط گرفته است. بابک شهبازی و خانواده او در هفته‌های اخیر تمام اتهام‌ها را رد کرده بودند.

پس از آن‌که شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی حکم اعدام را صادر کرد، وکلایش تقاضای تجدید نظر کردند. این تقاضا ظرف ۲۴ ساعت در شعبه ۹ دیوان‌عالی کشور رد شد. روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، برادر بابک شهبازی اعلام کرد که اعاده دادرسی سوم بابک نیز رد شده است.

این دهمین اعدام از ابتدای سال جاری میلادی با اتهام جاسوسی برای اسراییل بوده است. محسن لنگرنشین، پدرام مدنی، اسماعیل فکری، مجید مسیبی، محمدامین مهدوی‌شایسته، ادریس آلی، آزاد شجاعی، رسول احمد رسول، روزبه وادی و بابک شهبازی از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تا کنون اعدام‌ شده‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







قوه قضاییه از اجرای حکم اعدام بابک شهبازی خبر داد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 8:39

قوه قضاییه از اجرای حکم اعدام بابک شهبازی خبر داد






نظر شما درباره این مقاله:







سوریه و اسرائیل به سوی توافق امنیتی گام برمی‌دارند
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.09.2025, 8:08

سوریه و اسرائیل به سوی توافق امنیتی گام برمی‌دارند


سلیمان الخالدی / خبرگزاری رویترز / ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵

منابع آگاه از مذاکرات می‌گوید که تحت فشار ایالات متحده، سوریه در حال تسریع مذاکرات با اسرائیل برای دستیابی به یک پیمان امنیتی است که دمشق امیدوار است بتواند تصرفات اخیر اسرائیل در خاک خود را بازگرداند، اما این توافق بسیار کمتر از یک معاهده صلح کامل خواهد بود.

چهار منبع به رویترز گفتند که واشنگتن در تلاش است تا پیش از گردهمایی رهبران جهان در نیویورک برای مجمع عمومی سازمان ملل در پایان این ماه، پیشرفت کافی حاصل شود تا رئیس‌جمهور دونالد ترامپ بتواند یک دستاورد مهم را اعلام کند.

این منابع با اشاره به موضع سرسختانه اسرائیل در طول ماه‌ها مذاکرات و موقعیت ضعیف سوریه پس از خونریزی‌های فرقه‌ای در جنوب آن که درخواست‌ها برای تجزیه را تشدید کرد، گفتند که حتی یک توافق متوسط ​​نیز یک شاهکار خواهد بود.

رویترز با ۹ منبع آگاه از مذاکرات و عملیات اسرائیل در جنوب سوریه، از جمله مقامات نظامی و سیاسی سوریه، دو منبع اطلاعاتی و یک مقام اسرائیلی، گفت‌وگو کرده است.

این منابع گفتند که پیشنهاد سوریه به دنبال تضمین خروج نیروهای اسرائیلی از سرزمین‌های تصرف‌شده در ماه‌های اخیر، بازگرداندن منطقه غیرنظامی مورد توافق در آتش‌بس سال ۱۹۷۴، و توقف حملات هوایی و زمینی اسرائیل به سوریه است.

منابع اعلام کردند که مذاکرات به وضعیت بلندی‌های جولان، که اسرائیل در جنگ سال ۱۹۶۷ تصرف کرد، نپرداخته است. یک منبع سوری آگاه از موضع دمشق گفت که این مسئله “برای آینده” باقی خواهد ماند.

دو کشور از زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸، علی‌رغم آتش‌بس‌های دوره‌ای، از نظر فنی در جنگ بوده‌اند. سوریه کشور اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد.

پس از ماه‌ها تجاوز به منطقه غیرنظامی،  اسرائیل در ۸ دسامبر، روزی که یک حمله شورشی بشار اسد، رئیس‌جمهور وقت سوریه را برکنار کرد، آتش‌بس سال ۱۹۷۴ را کنار گذاشت. اسرائیل به ذخایر‌های نظامی سوریه حمله کرد و نیروهای خود را به ۲۰ کیلومتری (۱۲ مایلی) دمشق فرستاد.

منابع گفتند که اسرائیل در مذاکرات پشت درهای بسته تمایلی به واگذاری این دستاوردها نشان نداده است.

یک منبع امنیتی اسرائیلی گفت: «ایالات متحده به سوریه فشار می‌آورد تا توافق امنیتی را تسریع کند - این برای ترامپ مسئله شخصی است»، و افزود که رهبر آمریکا می‌خواهد خود را به‌عنوان معمار یک موفقیت بزرگ در دیپلماسی خاورمیانه معرفی کند.

اما این منبع افزود: «اسرائیل چیز زیادی پیشنهاد نمی‌دهد.»

دفاتر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و رون درمر، وزیر امور استراتژیک که مذاکرات را هدایت می‌کند، به سؤالات رویترز پاسخ ندادند.

یک مقام وزارت امور خارجه آمریکا گفت که واشنگتن «از هر تلاشی که منجر به ثبات و صلح پایدار بین اسرائیل، سوریه و همسایگانش شود حمایت می‌کند.» این مقام به سؤالات درباره اینکه آیا ایالات متحده قصد دارد در طول مجمع عمومی یک دستاورد را اعلام کند، پاسخ نداد.

کمبود اعتماد در مذاکرات

اسرائیل با اشاره به پیوندهای جهادی سابق رئیس جمهور احمد الشرع، خصومت خود را با دولت تحت رهبری اسلام‌گرایان سوریه ابراز کرده و با واشنگتن لابی کرده است تا این کشور را ضعیف و غیرمتمرکز نگه دارد.
اما ایالات متحده مذاکرات را تشویق کرده است و علاقمند به گسترش کشورهایی است که در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ تحت توافق‌نامه‌های ابراهیم با اسرائیل معاهده صلح امضا کردند.

تماس‌های اولیه در ابوظبی پس از سفر شرع به امارات در ماه آوریل، که روابطی با اسرائیل دارد، آغاز شد. سپس دو طرف در ماه ژوئیه در باکو، پایتخت آذربایجان، دیدار کردند.

چند روز بعد، مذاکرات به دلیل استقرار نیروهای سوری در منطقه جنوب غربی سویدا برای سرکوب خشونت‌های فرقه‌ای بین شبه‌نظامیان بدوی و دروزی، به بن‌بست رسید. اسرائیل اعلام کرد که این استقرار، نقض اجرای «منطقه غیرنظامی» توسط اسرائیل است و وزارت دفاع در دمشق را بمباران کرد. الشرع اسرائیل را به تلاش برای بهانه‌جویی برای دخالت در جنوب سوریه متهم کرد.

آتش‌بس با میانجیگری ایالات متحده به خشونت پایان داد و یک ماه بعد، مذاکرات دوجانبه در پاریس از سر گرفته شد - که اولین باری بود که سوریه علناً به برگزاری مذاکرات مستقیم با دشمن دیرینه خود اذعان کرد.

با این حال، به گفته دو منبع سوری و یک دیپلمات غربی، فضای مذاکرات پرتنش بود و اعتماد بین دو طرف وجود نداشت.

مذاکره‌کنندگان از یک فرآیند مرحله‌ای پیروی می‌کنند که بر اساس توافق‌هایی مدل‌سازی شده است که اسرائیل با مصر به دست آورد و راه را برای عادی‌سازی روابط در سال ۱۹۸۰ هموار کرد. آن توافق شامل بازگرداندن شبه‌جزیره سینا به مصر، که در جنگ ۱۹۶۷ توسط اسرائیل تصرف شده بود، می‌شد.

شش منبع آگاه از مذاکرات گفتند که اسرائیل حتی در بلندمدت تمایلی به بازگرداندن جولان، که ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود به‌صورت یک‌جانبه آن را به‌عنوان بخشی از اسرائیل به رسمیت شناخت، ندارد.

در عوض، یک مقام اسرائیلی گفت که اسرائیل پیشنهادی به توماس باراک، فرستاده ویژه ایالات متحده برای سوریه، ارائه کرده است مبنی بر اینکه می‌تواند از جنوب سوریه عقب‌نشینی کند در ازای اینکه شرع از جولان صرف‌نظر کند.

این مقام گفت: «تماس‌های ما از طریق آمریکایی‌ها نشان می‌دهد که این پیشنهاد غیرقابل‌قبول است.» دفاتر نتانیاهو، درمر و وزارت امور خارجه آمریکا به سؤالات درباره پیشنهاد مبادله پاسخ ندادند.

یک مقام سوری به رویترز گفت که شرع دریافته است که «هرگونه مصالحه در مورد جولان به معنای پایان حکومت او خواهد بود» و به باراک گفته است که پیمان امنیتی باید بر اساس خطوط آتش‌بس ۱۹۷۴ باشد.

به گفته یک افسر اطلاعاتی غربی، مقام اسرائیلی و یک منبع سوری، شرع در حالی که مایل به تسریع مذاکرات با اسرائیل برای جلب رضایت واشنگتن است، همچنان محتاط باقی مانده است.

او به باراک گفته است که شرایط هنوز برای یک توافق صلح گسترده آماده نیست. این مقام سوری گفت: «عناصر اساسی اعتماد به‌سادگی وجود ندارد.»

یک مقام ارشد دولت آمریکا به رویترز گفت که ترامپ در دیدار با شرع در ماه مه در ریاض به‌وضوح اعلام کرد که «انتظار دارد سوریه برای صلح و عادی‌سازی روابط با اسرائیل و همسایگانش تلاش کند.»

این مقام افزود: «دولت از آن زمان به‌طور فعال از این موضع حمایت کرده است. رئیس‌جمهور خواستار صلح در سراسر خاورمیانه است.»

مسیر باریک برای شرع

واقعیت‌های میدانی گزینه‌های رهبر سوریه را محدود کرده است.

از یک سو، تهاجمات اسرائیل و حمایت آن از دروزی‌ها افکار عمومی سوریه را علیه هرگونه توافق سخت‌تر کرده است، عاملی که به گفته مقامات بر شرع فشار وارد می‌آورد.

از سوی دیگر، تصرف زمین‌های سوریه توسط اسرائیل تهدیدی برای دمشق است و همین امر، پیمان کاهش تنش را برای شراع از اهمیت بیشتری برخوردار می‌کند.

یک افسر نظامی سوری مستقر در نزدیکی مرز با اسرائیل که نخواست نامش فاش شود، گفت که گشت‌های ارتش سوریه در جنوب از رویارویی با نیروهای اسرائیلی که مرتباً به روستاها حمله می‌کنند و خانه به خانه می‌روند و اطلاعات خانوارها را جمع‌آوری می‌کنند و به دنبال اسلحه می‌گردند، اجتناب می‌کنند.

در پاسخ به سؤالات رویترز، ارتش اسرائیل اعلام کرد که عملیات آنها منجر به کشف «تسلیحات متعدد»، خنثی‌سازی تلاش‌های قاچاق و دستگیری «ده‌ها مظنون مرتبط با فعالیت‌های تروریستی» شده است، بدون اینکه جزئیات بیشتری ارائه دهد.

بیانیه ارتش اسرائیل اعلام کرد که آنها در جنوب سوریه برای حفاظت از اسرائیل و شهروندانش فعالیت می‌کند. اسرائیل تهدید کرده است که هرگونه حضور نظامی یا اطلاعاتی قابل‌توجه سوریه در نزدیکی مرز بدون موافقتش با حملات هوایی پاسخ داده خواهد شد.

اسرائیل از پایگاه جدید خود در کوه هرمون، که پس از سقوط اسد تصرف کرد، برای نظارت بر منطقه استفاده می‌کند. اسرائیل کاتز، وزیر دفاع، ماه گذشته گفت که اسرائیل این مکان را واگذار نخواهد کرد.

ارتش اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل، که در آن حدود ۱۲۰۰ نفر کشته شدند، در برخی کشورهای همسایه مناطق حائل ایجاد کرده است. کارزار نزدیک به دوساله اسرائیل علیه حماس، به گفته مقامات محلی، بیش از ۶۴,۰۰۰ نفر را در غزه کشته است.

وائل علوان، تحلیلگر امنیتی سوری، گفت: «مانند شمال غزه و جنوب لبنان، اسرائیل اکنون در جنوب سوریه یک منطقه غیرنظامی گسترده‌تر را اعمال می‌کند.»

تحولات دروزی‌ها جایگاه اسرائیل را تقویت کرد

موضع اسرائیل با تحولات سویدا، جایی که نیروهای سوری متهم به قتل غیرنظامیان دروزی به سبک اعدام هستند، تقویت شده است. رهبران دروزی خواستار استقلال و ایجاد یک کریدور بشردوستانه از جولان تا سویدا هستند - چالشی برای وعده الشرع برای متمرکز کردن کنترل بر خاک سوریه.

دو شخصیت ارشد دروزی، که به دلیل حساسیت موضوع خواستار ناشناس ماندن شدند، گفتند که از زمان درگیری‌های سویدا، اسرائیل به اتحاد گروه‌های پراکنده دروزی کمک کرده و تسلیحات نظامی از جمله اسلحه و مهمات به آن‌ها تحویل داده است.

دو فرمانده دروزی و یک منبع اطلاعاتی غربی گفتند که اسرائیل همچنین حقوق بسیاری از حدود ۳,۰۰۰ شبه‌نظامی دروزی را پرداخت می‌کند.

رویترز نتوانست به‌طور مستقل تحویل مهمات یا پرداخت‌ها را تأیید کند. دفاتر نتانیاهو و درمر به سؤالات رویترز درباره حمایت از شبه‌نظامیان دروزی پاسخ ندادند.

به گفته یک مقام سوری آگاه از مذاکرات، اسعد الشیبانی، وزیر امور خارجه سوریه، در مذاکرات پاریس امکان ایجاد یک کریدور بشردوستانه را رد کرد و گفت که این امر نقض حاکمیت سوریه خواهد بود.

هر دو طرف توافق کردند که ثبات در جنوب سوریه برای جلوگیری از ظهور مجدد عوامل مخفی مرتبط با ایران، گروه مسلح لبنانی حزب‌الله یا گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی - دشمنان مشترک اسرائیل و رهبران جدید سوریه - کلیدی است. اسرائیل موافقت کرد که به نیروهای وزارت کشور اجازه دهد در سویدا پست‌های بازرسی مستقر کنند.

مقام سوری گفت: «هر دو طرف در حال بررسی زمینه‌های مشترک هستند.»

یکی از دستیاران نزدیک شرع، که نخواست نامش فاش شود، گفت که شرع مشتاق است از تحریک همسایه جنوبی خود اجتناب کند، زیرا از میزان خسارتی که ارتش اسرائیل می‌تواند وارد کند آگاه است: «اجتناب از رویارویی محور اصلی برنامه او برای بازسازی و اداره کشور است.»

اردم اوزان، دیپلمات سابق ترکیه و متخصص امور سوریه، گفت که الشرع می‌تواند مذاکرات برای دریافت کمک‌های اقتصادی و حمایت از بازسازی از سوی سرمایه‌گذاران، کشورهای خلیج فارس و واشنگتن را تسریع کند.

اوزان گفت: «تمرکز الشرع بر ارائه خدمات اقتصادی، می‌تواند او را به سمت امتیازات عمل‌گرایانه سوق دهد، اما او باید این را با حفظ مشروعیت در میان هوادارانش متعادل کند.»

اوزان افزود که مصالحه‌ها می‌تواند شامل اعطای خودمختاری بیشتر به گروه‌های منطقه‌ای، از جمله کردها و دروزی‌ها، و همچنین غیرنظامی‌سازی در نزدیکی مرزهای سوریه با اسرائیل و اردن باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







اعتراض علیه چرخه‌ بی‌گسست اعدام و کشتار
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 21:03

اعتراض علیه چرخه‌ بی‌گسست اعدام و کشتار


بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران
درباره‌ی چرخه‌ی بی‌گسست اعدام و کشتار

اعدام‌های دهه‌ی ۶۰ و قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ هنوز در صدر فهرست جنایات جمهوری اسلامی است و یاد خونین آن روزگار تنها به همت خانواده‌های دادخواه و بازماندگان این فاجعه‌ی ملی زنده مانده است. شاید اکنون حافظه‌ی جمعی به سختی به یاد آورد که چگونه دوگانه‌ی «نفاق» و «وفاق»، حاکمیت را بر مسند «اشداء علی الکفار» نشاند و دستش را بر جان زندانیان سیاسی گشود. در تابستان ۶۷ که جنگ و سرکوب و بیکارسازی‌های امنیتی، زندگی مردم را به تقلا برای معاش و بقا فروکاسته بود، نزدیک به پنج هزار زندانی سیاسی، که دوره‌ی حبس بسیاری از آنها پایان یافته بود، در زندان‌های سراسر ایران اعدام شدند.

در سال‌های پس از فاجعه، شیوه‌ی حاکمیت دیگر نشد و هر زمان که اعتراضی سربلند کرد و جنبشی پا گرفت، خیابان و زندان به قتلگاه معترضان و آزادیخواهان بدل شد. حمله‌ی تجاوزکارانه‌ی اسرائیل به ایران که با تلاش برای مصادره‌ی اعتراض‌های داخلی همراه بود، فرصتی تازه برای تشدید فضای امنیتی به حکومت بخشید. جمهوری اسلامی، که گماشتگانش در طول جنگ وعده‌ی «۶۷‌»ای دیگر داده بودند، در حین جنگ و پس از آتش‌بس، دست به بازداشت‌های گسترده، پرونده‌سازی، صدرو احکام سنگین و اجرای شتابناک احکام زندان زد و روند صدور و اجرای احکام اعدام را تسریع کرد.

شانزدهم تیر ماه، پنج تن از بازداشت‌شدگان ۱۴۰۱ که در زندان ارومیه محبوسند، به اعدام محکوم شدند: پژمان سلطانی، کاوه صالحی و علی (سوران) قاسمی به سه بار اعدام، رزگار بیگ‌زاده بابامیری به دو بار اعدام و تیفور سلیمی بابامیری به یک بار اعدام. دوم مرداد، حکم اعدام یعقوب درخشان که در فروردین ماه بازداشت شده بود، در دادگاه لاکان رشت به او ابلاغ شد. چهارم مرداد ماه، بهروز احسانی اسلاملو و مهدی حسنی، دو زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، با خشونت به سلول انفرادی انتقال یافتند و روز بعد اعدام شدند. پانزدهم مرداد خبر اعدام روزبه وادی و مهدی اصغرزاده به اتهام «همکاری با اسرائیل و عضویت در داعش» منتشر شد بی‌آنکه حتی نامی از دادگاه صادرکننده‌ی حکم و زندان محل نگهداری آنها ذکر شده باشد. هفدهم مرداد ماه پنج زندانی سیاسی محکوم به اعدام، وحید بنی‌عامریان، سیدمحمد تقوی سنگ‌دهی، اکبر (شاهرخ) دانشور کار، بابک علیپور و پویا قبادی بیستونی از زندان تهران بزرگ به مکان نامعلومی منتقل شدند و تا امروز از وضعیت آنان اطلاعی در دست نیست. بیست و پنجم مرداد ماه حکم اعدام شریفه محمدی در دیوان عالی تأیید شد و جامعه‌ی زخم‌خورده از جنگ و خفقان و فقررا در بهت فرو برد. بیست و نهم مرداد حکم اعدام بابک شهبازی، که از ۱۴۰۲ در زندان به سر می‌برد، در دیوان عالی تأیید شد. و سرانجام پانزدهم شهریور ماه خبر رسید که حکم اعدام مهران بهرامیان، از بازداشت‌شدگان ۱۴۰۱ اجرا شده است.

مروری بر اخبار منتشر شده نشان می‌دهد که هم‌اکنون بیش از پنجاه زندانی سیاسی شب‌های زندان را زیر حکم اعدام به صبح می‌رسانند؛ زندانیانی که پرونده‌هاشان یا متکی به اعترافی اجباری است که تحت شکنجه و در زندان گرفته شده و یا از هر مستنداتی خالیست. تمام این احکام پشت درهای بسته و در دادگاه‌های فرمایشی، غیرعلنی، بدون حضور وکیل یا وکلای انتخابی  صادر شده یا به مرحله‌ی اجرا رسیده است. آنچه بر شمرده شد تنها درباره‌ی زندانیانی است که نامشان به خبرها و افکار عمومی راه یافته است. در مرداد ماه سخنگوی فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی از بازداشت ۲۱هزار نفر طی جنگ دوازده روزه خبر داد، بی‌آنکه تا به امروز حتی نامی از هیچ یک از آنها منتشر شده باشد. طرفه آنکه پیش از این رئیس قوه‌ی قضائیه خواستار سرعت عمل قضات در صدور احکام برای متهمان به «جاسوسی» شده بود.

دستور تسریع صدور حکم و بازداشت‌های گسترده، در کنار سابقه‌ی دراز نهادهای امنیتی در پرونده‌سازی و فساد و عدم شفافیت دستگاه قضایی خبر از سرکوبی سهمگین می‌دهد. گرچه این سرکوب جان همه‌ی زندانیان سیاسی را تهدید می‌کند، اما بی‌تردید زندانیان گمنام مانده و محبوس در زندان‌های شهرهای کوچک بیش از دیگر زندانیان در خطر مرگ قرار دارند. تنها صدایی که به طور پیوسته نیروی خود را صرف مخالفت با اعدام کرده و کوشیده از زندانیان گمنام محکوم به اعدام نیز یاد کند از درون زندان برخاسته است: تعداد زندان‌هایی که طی یک سال و نه ماه به «کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام» پیوسته‌اند به ۵۲ زندان رسیده است.

کانون نویسندگان ایران از همه‌ی نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزادیخواه می‌خواهد که فضای استیصال حاکم بر جامعه را بشکنند و خواهان لغو احکام اعدام همه‌ی زندانیان سیاسی، با هر مرام و مسلک، و آزادی بی‌قید و شرط آنان باشند.


کانون نویسندگان ایران
۲۵ شهریور  ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار در مورد خطر اعدام قریب‌الوقوع بابک شهبازی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 20:26

هشدار در مورد خطر اعدام قریب‌الوقوع بابک شهبازی






نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا یک شبکه تأمین مالی ایران را تحریم کرد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 17:04

آمریکا یک شبکه تأمین مالی ایران را تحریم کرد


خبرگرای آسوشیتدپرس — دو تأمین‌کننده مالی ایرانی و بیش از دوازده فرد و شرکت در هنگ‌کنگ و امارات متحده عربی روز سه‌شنبه به اتهام هماهنگی در انتقال ۱۰۰ میلیون دلار رمزارز از محل فروش نفت ایران به نفع دولت و ارتش جمهوری اسلامی ایران تحریم شدند.

وزارت خزانه‌داری آمریکا اعلام کرد اتباع ایرانی علیرضا درخشان و آرش استکی علی‌وند خرید بیش از ۱۰۰ میلیون دلار رمزارز برای فروش نفت ایران را تسهیل کرده‌اند. بنا بر ادعای این وزارتخانه، آن دو سپس با استفاده از شبکه‌ای از شرکت‌های پوششی در کشورهای مختلف، این وجوه رمزارزی را منتقل کرده‌اند.

شبکه‌های موسوم به «بانکداری سایه» از این دست، با پولشویی از طریق شرکت‌های صوری خارجی و رمزارز، تحریم‌ها را دور می‌زنند.

جان کی. هرلی، معاون وزیر خزانه‌داری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی، در بیانیه‌ای گفت: «ایالات متحده به برهم زدن این جریان‌های مالی کلیدی که برنامه‌های تسلیحاتی ایران و فعالیت‌های مخرب آن در خاورمیانه و فراتر از آن را تأمین مالی می‌کنند، ادامه خواهد داد.»

برای صدور این تحریم‌ها، آمریکا از یک دستور اجرایی استفاده کرده که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین، در فوریه صادر کرده بود؛ این دستور با عنوان یادداشت ریاست‌جمهوری امنیت ملی شماره ۲، هدف خود را «کاهش صادرات نفت ایران به صفر» اعلام کرده و تأکید می‌کند که ایران «هرگز نباید اجازه یابد سلاح هسته‌ای به دست آورد یا توسعه دهد.»

بر اساس این تحریم‌ها، افراد و شرکت‌های مشمول از دسترسی به هرگونه دارایی یا اموال مالی در ایالات متحده محروم می‌شوند و شرکت‌ها و شهروندان آمریکایی نیز از هرگونه معامله با آنان منع خواهند شد.

ایران و سایر کشورهایی که تحت تحریم قرار دارند، در سال‌های اخیر بیش از پیش از رمزارز برای دور زدن محدودیت‌ها استفاده کرده‌اند. به گفته شرکت ردیابی رمزارز Chainalysis، کشورها و نهادهای تحت تحریم، از جمله ایران، در سال ۲۰۲۴ معادل ۱۵.۸ میلیارد دلار رمزارز دریافت کرده‌اند که حدود ۳۹ درصد از کل تراکنش‌های غیرقانونی رمزارزی را شامل می‌شود.

تحریم‌های تازه در حالی اعمال شده‌اند که فرانسه، بریتانیا و آلمان مکانیسم موسوم به «اسنپ‌بک» را فعال کرده‌اند؛ سازوکاری که به طور خودکار همه تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران را به دلیل برنامه هسته‌ای این کشور بازمی‌گرداند. این سه کشور اعلام کرده‌اند که ایران عمداً از توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ که موجب رفع تحریم‌ها شده بود، عدول کرده است.

ایالات متحده و ایران اوایل امسال تلاش کردند به توافق هسته‌ای جدیدی برسند، اما این گفت‌وگوها پس از بمباران ۱۲ روزه تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران توسط اسرائیل و حمله هوایی آمریکا در ۲۲ ژوئن متوقف شده و هنوز از سر گرفته نشده است.





نظر شما درباره این مقاله:







نظام آموزشی ایران، دستگاه تولید نابرابری
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 16:33

نظام آموزشی ایران، دستگاه تولید نابرابری


نتایج کنکور ۱۴۰۴ بار دیگر زنگ خطر را برای نظام آموزشی ایران به صدا درآورد. فقدان حضور دانش‌آموزان مدارس دولتی در میان رتبه‌های برتر کنکور، شکاف عمیق طبقاتی در آموزش را نمایان کرد.

به گزارش عصر ایران، به گفته دکتر نظری، کارشناس آموزش و نویسنده، بیش از ۷۵ درصد رتبه‌های برتر کنکور از مدارس سمپاد، غیرانتفاعی و نمونه‌دولتی هستند، در حالی که مدارس دولتی سهمی نزدیک به صفر داشته‌اند. این وضعیت، که به تعبیر وی «نوک کوه یخ مشکلات نظام آموزشی» است، نشان‌دهنده نابرابری فزاینده‌ای است که آینده دانش‌آموزان کم‌بضاعت را تهدید می‌کند.

نظام آموزشی طبقاتی و ناکارآمد
مرتضی نظری، دکتری فلسفه آموزش و پرورش و نویسنده و تحلیل‌گر مسائل نظام آموزشی می‌گوید: نظام آموزشی ایران به جای پرورش همزیستی، نابرابری تولید می‌کند. وی با اشاره به کتابی با عنوان «آموزش و پرورش رقابتی: برندگان کم، بازندگان بسیار» تأکید کرد که موفقیت در کنکور به وضعیت اقتصادی دانش‌آموزان وابسته شده است. این روند، برخلاف هدف اصلی نظام آموزشی که ایجاد فرصت برابر برای همه است، دانش‌آموزان کم‌بضاعت را از موفقیت‌های بزرگ محروم می‌کند. نظری هشدار داد که اگر این روند ادامه یابد، در یک دهه آینده، دانش‌آموزان محروم هیچ سهمی در رتبه‌های برتر کنکور یا موفقیت‌های اجتماعی نخواهند داشت.

ضعف آموزش عالی و فقدان مهارت‌محوری
نظری در ادامه به ناکارآمدی آموزش عالی اشاره کرد. به گفته وی، دانش‌آموزان پس از دیپلم، مهارت‌های لازم برای بازار کار را نه در مدرسه و نه در دانشگاه کسب نمی‌کنند. بسیاری از فارغ‌التحصیلان برای جبران این کمبود به دوره‌های تکمیلی مانند MBA روی می‌آورند. حتی در حوزه‌هایی مثل رسانه، فارغ‌التحصیلان کارشناسی و ارشد اغلب مهارت‌های اولیه‌ای مانند تنظیم خبر را بلد نیستند. این ضعف نشان‌دهنده ناکارآمدی نظام آموزشی در هر دو سطح عمومی و عالی است.

«مرگ مدرسه؟» و دلزدگی از آموزش
نظری درباره کتاب خود با عنوان «مرگ مدرسه؟» توضیح داد که این عنوان با علامت سؤال، پرسشی فلسفی برای بازنگری نظام آموزشی مطرح می‌کند. این کتاب، مجموعه مقالاتی از اساتیدی چون پروفسور حسن عشایری (عصب‌شناسی)، دکتر محسن رنانی (اقتصاد) و دکتر نعمت‌الله فاضلی (جامعه‌شناسی) است که مشکلات مدرسه را از زوایای مختلف بررسی کرده‌اند. به گفته نظری، از سال ۹۷ پیش از کرونا هشدار داده شده بود که بدون تغییر، نظام آموزشی نمی‌تواند ادامه یابد. امروز در سال ۱۴۰۴، دلزدگی دانش‌آموزان و معلمان از مدرسه عیان‌تر شده و زنگ آخر به بهترین لحظه برای آن‌ها تبدیل شده است. وی تأکید کرد که نظام آموزشی باید خودانتقادی کند وگرنه حذف خواهد شد.

شادابی مدارس، مدیون معلمان و دانش‌آموزان
با وجود مشکلات، نظری معتقد است که شادابی در برخی مدارس هنوز وجود دارد، اما این شادابی به دلیل فداکاری معلمان و پویایی دانش‌آموزان است، نه ساختار نظام آموزشی. معلمان با وجود حقوق کم و مشکلات معیشتی، در مناطق محروم و صعب‌العبور با عشق کار می‌کنند. اما کتاب‌های درسی از زندگی واقعی بریده‌اند، روش‌های تدریس قدیمی‌اند و آموزش ضمن خدمت برای به‌روزرسانی معلمان کافی نیست. نظری مقایسه کرد که در نظام‌های پیشرفته، معلمان مرتب برای فناوری‌های جدید مثل هوش مصنوعی آموزش می‌بینند، اما در ایران، معلم با آموزش اولیه ۳۰ سال خدمت می‌کند، در حالی که نیازهای نسل جدید تغییر کرده است.

پاسخ‌محوری به جای پرسش‌محوری
به گفته نظری، نظام آموزشی ایران پاسخ‌محور است و دانش‌آموز را که با دنیایی از پرسش وارد مدرسه می‌شود، با انضباط سخت‌گیرانه و روش‌های آمرانه به «نقطه» می‌رساند؛ یعنی پایان کنجکاوی و خلاقیت. وی پیشنهاد کرد که باید به سمت چندتألیفی کتاب‌های درسی و خودمدیریتی مدارس حرکت کنیم، مانند نظام‌های پیشرفته‌ای چون ژاپن و فنلاند که دانش‌آموزان در انتخاب سرفصل‌ها نقش دارند. در ایران، بخشنامه‌های متعدد روزانه از وزارتخانه، خلاقیت معلمان و مدیران را سرکوب می‌کند.

دخالت‌های غیرمرتبط و کمبود بودجه
نظری از دخالت‌های غیرمرتبط در آموزش و پرورش انتقاد کرد. از نهادهای حاکمیتی تا انتظارات عمومی، همه مشکلات جامعه مثل بی‌ادبی، آلودگی محیط زیست و ترافیک را به گردن مدرسه می‌اندازند. این دخالت‌های حداکثری با حمایت حداقلی همراه است. بودجه آموزش کافی نیست، ۳۰ درصد مدارس تهران فرسوده‌اند و صدها هزار کلاس درس کم داریم. خیرین نقش بزرگی در مدرسه‌سازی دارند، اما این نباید جایگزین مسئولیت حاکمیت شود.

انتصابات غیرتخصصی و سیاسی‌بازی
به نقل از نظری، آموزش و پرورش عرصه تاخت‌وتاز جریانات سیاسی است. وزرا و مدیران اغلب غیرمتخصص‌اند و برخی برای حفظ پست خود با نمایندگان مجلس معامله می‌کنند. وی مثالی زد که یکی از وزرا مقابل فشار ۱۵ نماینده برای تغییر یک مدیرکل مقاومت کرد و این اقتدار را ضروری دانست. نظری تأکید کرد که در حوزه‌هایی مثل دفاع یا بهداشت، انتصاب افراد غیرمتخصص غیرقابل‌تصور است، اما در آموزش و پرورش رایج است. این امر به دلزدگی دانش‌آموزان و نتایج ضعیف کنکور ۱۴۰۴ منجر شده است.

ورود طلاب و نیروهای غیرمتخصص
نظری درباره ورود ۷۰ هزار طلبه به آموزش و پرورش در دولت روحانی توضیح داد که این طرح، بدون آموزش کافی برای برخی طلاب، نتیجه‌بخش نبوده است. وی تأکید کرد که معلمی فقط دانش نیست؛ نیاز به روش تدریس، شناخت اقتضائات دانش‌آموزان و مهارت‌های ارتباطی دارد. طلابی که از دانشگاه فرهنگیان معلم شده‌اند، موفق‌اند، اما ورود بدون آمادگی باعث دلزدگی و حتی تمسخر می‌شود. همچنین، استخدام ۲۲ هزار نیروی نهضتی و طرح امین نشان می‌دهد که حدود ۵۰ درصد نیروهای آموزش و پرورش آموزش تخصصی ندیده‌اند. نظری از مدرسه‌داری نهادها و احزاب انتقاد کرد و گفت که این کار باید تحت نظارت وزارت آموزش و پرورش باشد.

معیشت معلمان و مقایسه با سایر دستگاه‌ها
نظری به وضعیت معیشتی معلمان اشاره کرد و گفت که طبق قانون، حقوق آن‌ها با کارمندان وزارتخانه‌هایی مثل نفت برابر است، اما رفاهیات آن‌ها بسیار کمتر است. آمار مجلس نشان می‌دهد آموزش و پرورش کمترین دریافتی را در میان دستگاه‌های دولتی دارد. وی تأکید کرد که شایسته نیست معلمان برای حقوق در خیابان اعتراض کنند.

مدال‌های المپیاد و آزمون‌های بین‌المللی
نظری مدال‌های المپیاد را افتخارآمیز اما غیرقابل تعمیم به کل نظام آموزشی دانست. این موفقیت‌ها نتیجه تلاش فردی دانش‌آموزان خاص از ۷۰۰ مدرسه سمپاد است، نه ۱۱۰ هزار مدرسه کشور. در مقابل، آزمون‌های تیمز و پرلز نشان می‌دهند ایران در سواد خواندن، نوشتن، ریاضی و علوم در میان ۱۵ کشور منطقه یکی مانده به آخر است. وی این آمار را واقعی‌تر از مدال‌ها دانست و گفت که مسئولین گاهی به اشتباه مدال‌ها را به کل نظام آموزشی نسبت می‌دهند.

بیگانگی با فرهنگ و تاریخ ایران
نظری از بیگانگی دانش‌آموزان با تاریخ و فرهنگ ایران انتقاد کرد. کتاب‌های درسی، به‌ویژه در پایه هشتم، به تمدن ایران کم‌توجه‌اند و درباره کوروش کبیر فقط یک سطر و نیم نوشته‌اند. وی همچنین گفت که بچه‌ها با حکمت‌های نهج‌البلاغه یا آیات قرآن آشنا نیستند. به گفته وی، باید بچه‌ها را با قشنگی‌های ایران باستان و معارف دینی به شیوه‌ای جذاب آشنا کرد، نه با روش‌های حافظه‌محور که پس از امتحان فراموش می‌شوند.

راهکارهای فوری برای نجات مدارس
نظری راهکارهای فوری را استفاده از عشق ایرانیان داخل و خارج به وطن، کاهش تنوع ۱۷ نوع مدرسه، توزیع برابر فرصت‌ها، کاهش دخالت‌ها و افزایش حمایت از مدارس دانست. وی از خیرین مدرسه‌ساز مانند زهرا گیتی‌نژاد ستایش کرد که نمونه‌ای از این عشق هستند. استخدام معلم و مدیر باید سخت‌گیرانه و تخصصی باشد و نظام آموزشی از بخشنامه‌محوری به خودمدیریتی و تمرکززدایی حرکت کند. کتاب‌های درسی باید با زندگی واقعی هماهنگ شوند و آموزش پرسش‌محور جایگزین پاسخ‌محوری شود.

مدرسه شاد و حذف «نقطه»
نظری در پایان گفت که اگر «نقطه» — یعنی گره زدن شخصیت بچه‌ها به نمره — حذف شود، بچه‌ها می‌توانند خودشان را کشف کنند. مدرسه باید جای شادی، موسیقی و خلاقیت باشد. وی از مدارسی که برای پخش موسیقی در زنگ تفریح تذکر می‌گیرند انتقاد کرد و گفت که آشتی با هنر و ادبیات، بچه‌ها را صلح‌طلب و عاشق میهن می‌کند. ۱۲ سال دوران مدرسه، طلایی‌ترین زمان برای پرورش این ارزش‌هاست.





نظر شما درباره این مقاله:







اعتصاب در شهرهای سقز و دیواندره
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 12:24

اعتصاب در شهرهای سقز و دیواندره






نظر شما درباره این مقاله:







گوش فلک را کر کرد و به گوش شما نرسید؟ / احمد زیدآبادی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 11:50

گوش فلک را کر کرد و به گوش شما نرسید؟ / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







نخستین حضور سیاسی مهدی کروبی پس از ۱۶ سال حصر
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 11:30

نخستین حضور سیاسی مهدی کروبی پس از ۱۶ سال حصر






نظر شما درباره این مقاله:







سرکوبگران خیزش مهسا هم‌چنان در مصونیت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 10:38

سرکوبگران خیزش مهسا هم‌چنان در مصونیت


بیانیه سازمان دیده‌بان حقوق بشر در سومین سالگرد خیزش مهسا

مقامات ایران نتوانسته‌اند تحقیقات مؤثر، بی‌طرفانه و مستقل درباره نقض‌های جدی حقوق بشر و جنایات مشمول حقوق بین‌الملل در جریان و پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ انجام دهند. دیده‌بان حقوق بشر امروز اعلام کرد که سومین سالگرد این اعتراضات یادآور ضرورت اقدام دولت‌های نگران برای پیگیری مسئولیت کیفری و سایر مسیرهای عدالت برای قربانیان و خانواده‌های آنان است.

هیئت حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد در مورد جمهوری اسلامی ایران، در اولین گزارش خود در مارس ۲۰۲۴، به این نتیجه رسید که سرکوب مرگبار اعتراضات توسط مقامات ایرانی منجر به نقض جدی حقوق بشر و جنایت علیه بشریت، از جمله قتل، شکنجه و تجاوز جنسی شده است. علیرغم درخواست‌های گسترده داخلی و بین‌المللی برای پاسخگویی، مقامات از نیروهای امنیتی به خاطر سرکوب اعتراضات تمجید کرده‌اند، معترضان را بدنام، شکایات قربانیان و خانواده‌های آنها را رد کرده‌اند و خانواده‌های کشته‌شدگان و اعدام‌شدگان را مورد آزار و اذیت قرار داده‌اند.

«قربانیان و خانواده‌های آنان که خشونت بی‌رحمانه مقامات ایرانی را تجربه کرده‌اند هیچ چشم‌اندازی برای عدالت ندارند، زیرا کسانی که باید عدالت را اجرا کنند خود در این نقض‌ها و جنایات دست داشته و دیگر مسئولان را از پاسخگویی محافظت می‌کنند.» به گفته بهار صبا، پژوهشگر ارشد ایران در دیده‌بان حقوق بشر، «کشورهایی که صلاحیت تعقیب چنین پرونده‌هایی را دارند باید از هر فرصت برای انجام آن استفاده کنند.»

نقض‌های گسترده حقوق بشر از سوی مقامات ایران در ارتباط با اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» مدت‌ها پس از پایان اعتراضات خیابانی نیز ادامه یافته است. هیأت حقیقت‌یاب سازمان ملل در دومین گزارش خود در مارس ۲۰۲۵ اعلام کرد که مقامات همچنان به آزار و تعقیب زنان و دختران، اعضای اقلیت‌ها، و قربانیان و خانواده‌های آنان که در جست‌وجوی عدالت هستند، ادامه داده‌اند.

مقامات اخیراً دست‌کم دو مرد را اعدام کرده و چندین نفر دیگر را در ارتباط با اعتراضات به مرگ محکوم کرده‌اند. مجاهد کورکور در ۱۱ ژوئن اعدام شد. عفو بین‌الملل مستند کرده است که مقامات او را به‌شدت شکنجه کرده و در پی محاکمه‌ای به‌شدت ناعادلانه به اعدام محکوم کرده بودند. مهران بهرامیان نیز در ۶ سپتامبر اعدام شد؛ او دوازدهمین فردی بود که در ارتباط با این اعتراضات اعدام شد. سازمان «حقوق بشر ایران» مستقر در اسلو گزارش داده است که مقامات بهرامیان را برای گرفتن اعتراف تحت شکنجه قرار داده بودند.

مقامات همچنین به اجرای قوانین و سیاست‌های تبعیض‌آمیز و تحقیرکننده حجاب اجباری ادامه داده‌اند؛ قوانینی که در ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ منجر به مرگ در بازداشت مهسا (ژینا) امینی، زن ۲۲ ساله، شد. هیأت حقیقت‌یاب سازمان ملل اعلام کرده که دولت مسئول مرگ غیرقانونی اوست. از آن زمان، مقامات طیف وسیعی از اقدامات خشونت‌بار و سرکوبگرانه را برای واداشتن زنان و دختران به رعایت قوانین حجاب اجباری به کار گرفته‌اند. این اقدامات شامل دستگیری و بازداشت خودسرانه؛ پیگرد قانونی ناعادلانه؛ مجازات‌های شدید؛ محرومیت از خدمات اولیه؛ محرومیت از حقوق اساسی، از جمله آموزش، بهداشت و اشتغال؛ توقیف وسایل نقلیه؛ و استفاده از فناوری‌های نظارتی بوده است.

بسیاری از زنان ایرانی به دیده‌بان حقوق بشر گفته‌اند که با وجود خطرات جدی و هزینه‌های شخصی سنگین، همچنان برای حقوق خود پافشاری خواهند کرد.

بسیاری از بازماندگان سرکوب‌های خشونت‌آمیز اعتراضات، از جمله کسانی که دچار جراحات شدید و ماندگار شده‌اند، به دلیل تهدید به بازداشت، شکنجه و تعقیب کیفری ناگزیر به ترک ایران شده‌اند. برخی در کشورهای همسایه در وضعیت بلاتکلیف به سر می‌برند و از امنیت و دسترسی به مراقبت‌های پزشکی و روانی محرومند.

کسانی که در کشورهای ثالث، از جمله اروپا، موفق به دریافت حمایت شده‌اند نیز همچنان با پیامدهای ویرانگر جنایاتی که تجربه کرده‌اند دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ پیامدهایی چون دردهای مزمن جسمانی، عوارض پزشکی، عفونت‌های مکرر و آسیب‌های روانی. کسانی که به‌طور علنی سخن می‌گویند یا فعالیت‌های مدنی انجام می‌دهند نیز نگرانی خود را از امنیت عزیزانشان در ایران ابراز کرده‌اند؛ عزیزانی که مورد آزار، بازجویی و یورش‌های خانگی قرار گرفته‌اند.

با این حال، بازماندگان عزم خود را برای پیگیری حقیقت، عدالت و آزادی اعلام کرده‌اند. یکی از جوانانی که در جریان اعتراضات با ساچمه فلزی هدف قرار گرفته بود گفت: «دیگر نمی‌توانم روی سمت چپ بدنم بخوابم. بعد از حدود ۱۰ دقیقه احساس می‌کنم که بارها با چاقو زده می‌شوم... از نظر روانی آزاردهنده است. من قبلاً در باشگاه وزنه‌های سنگین می‌زدم اما حالا به سختی می‌توانم چیزی بلند کنم. \[اما] اگر فردا اعتراضات دوباره شروع شود، من باز هم به خیابان برمی‌گردم.»

بر اساس حقوق بین‌الملل، دولت ایران مسئولیت اولیه برای تحقیق و پیگرد مناسب عاملان نقض‌های جدی حقوق بشر و جنایات و تضمین جبران فوری و کافی برای قربانیان را بر عهده دارد. با این حال، مصونیت در ایران سابقه‌ای تاریخی دارد و بسیار پیش‌تر از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» وجود داشته است. به‌جای تضمین پاسخگویی، دولت ساختارهای حقوقی و قضایی کشور را به‌گونه‌ای سازمان داده که از عاملان نقض‌ها و جنایات حمایت و آنان را از پاسخگویی مصون می‌کند.

دیده‌بان حقوق بشر تأکید کرد که همه کشورهایی که از صلاحیت جهانی یا سایر صلاحیت‌های فراملی برخوردارند باید تحقیقات کیفری مناسب درباره جنایات ارتکابی مقامات ایرانی در جریان و پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» را آغاز کنند.

صبا گفت: «بسیاری از بازماندگان اعتراضات زن، زندگی، آزادی در شرایط ناامن در کشورهای همسایه ایران زندگی می‌کنند. دولت‌های نگران باید اقدام هماهنگ برای کمک به تلاش‌های آنان جهت دستیابی به امنیت، حمایت و کمک‌های بشردوستانه انجام دهند.»





نظر شما درباره این مقاله:







توئیت مای‌ساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 10:27

توئیت مای‌ساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل






نظر شما درباره این مقاله:







بررسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» در استکهلم
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 10:21

بررسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» در استکهلم


گزارش سمینار استکهلم؛ بررسی جنبش «زن، زندگی، آزادی»، جنبش مهسا، موقعیت جمهوری اسلامی و اپوزیسیون جمهوری‌خواه

در آستانه سومین سالگرد جنبش زن زندگی آزادی نهاد همگرایی جمهوری خواهان ایران استکهلم و ائتلاف همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران سمیناری زیر نام “جنبش مهسا”، و موقعیت حکومت جمهوری اسلامی و اپوزسیون جمهوری خواه» در روز یکشنبه ۱۴ سپتامبر با حضور جمعی از اساتید دانشگاهی، فعالان جنبش زنان و نمایندگانی از پارلمان سوئد با حضور جمعی از هموطنان مقیم استکهلم و با حضور خبر نگاران برگزار شد.

سخنران نخست خانم الریکا وسترلوند نماینده پارلمان از حزب سبز سوئد بود که در باره حمایت حزب سبز از جنبش زن زندگی آزادی و خواست های آن سخن گفت. سخنرانی او همزمان توسط آذر محلوجیان نویسنده و مترجم ایرانی ساکن سوئد به فارسی ترجمه شد تا بییندگان و شنوندگان این سمینار توسط شبکه‌های مجازی و رسانه‌های فارسی زبان که مستقیم برنامه را پخش می کردند قابل استفاده باشد.

الریکا وسترلوند در سخنرانی خود به عدم حمایت درخور توجه دولت سوئد و اتحادیه اروپا از جنبش زن زندگی آزادی در ایران شد و آن را مورد نکوهش قرار داد. او همزمان خواستار آزادی زندانیان سیاسی، آزادی شهروند ایرانی‌سوئدی احمدرضا جلالی فراهانی شد. نماینده پارلمانی حزب سبز همزمان از خواست قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه های تروریستی حمایت کرد.

سخنران دوم دکتر مهرداد درویش‌پور جامعه‌شناس و استاد دانشگاه ملاردالن سوئد بود که به بررسی نقش جنبش زن زندگی آزادی همچون جنبش نوین اجتماعی ایران و دستاوردهای آن پرداخت. او تاکید کرد که این جنبش ضد قدرت با پیش قراولی زنان توانست بر پایه عقلانیت مراقبت‌گرا، بر شکاف‌های اتنیکی، نسلی و جنسیتی و تک‌موردی بودن جنبش‌های پیشین در ایران، تاحدودی غلبه کرده و ابرجنبشی مبتنی بر همبستگی متکثر بیافریند. ابرجنبشی که نه به اصلاح حکومت دینی در ایران نظر داشت و نه به مداخله خارجی و حمله نظامی اسرائیل و آمریکا امید بسته بود و در عمل بازتابی از صدای سوم در صحنه سیاست ایران بود.

درویش‌پور جنگ را زهری برای جنبش‌های اجتماعی خواند و خواستار پیوند جنبش‌های اجتماعی ایران با جنبش بین‌المللی صلح و دمکراسی و دیگر جنبش‌های ترقیخواه شد. او بر نقش جمهوری خواهان به عنوان یکی از ستون های اصلی نیروی سوم در برابر افراطیون راست سلطنت طلب از یک سو و استبداد دینی حاکم از سوی دیگر تاکید کرد و گفتمان سازی، تقویت جنبش های اجتماعی دمکراتیک، پیشبرد سیاست رقابت سالم و مبتنی بر برسمیت شناختن یکدیگر و تشکیل بلوک جمهوری خواهان را از اصلی ترین وظایف آنان خواند.

او همچنین خواستار نزدیکی جمهوری خواهان با گروه های اتنیکی و همه گروه هایی که با جنگ طلبی و جمهوری اسلامی مخالفند حول سیاست های ترقیخواهانه ای همچون همبستگی متکثر، تبعیض ستیزی، جمهوریت، سکولاریسم، حقوق بشر و حفظ یکپارچگی دمکراتیک کشور در گذاراز جمهوری اسلامی شد.

سخنران سوم مهدیه گلرو از فعالان جنبش زنان بود. مهدیه گلرو بر نقش بی بدیل جنبش های مدنی در تحول دمکراتیک تاکید کرد و اشاره کرد که جنبش زن زندگی آزادی آغاز گر یک انقلاب اجتماعی (در معنای فرهنگی کلمه) بود و این جنبش از آنجا که در عرصه هنر و دیگر حوزه های اجتماعی نیز حضور فعال داشت به رغم سرکوب آن در خیابان همچنان زنده است. گلرو نیز به نقش جمهوری خواهان در مخالفت همزمان با جنگ و جمهوری اسلامی تاکید کرد و اشاره نمود که جنگ به دمکراسی نخواهد انجامید. او همچنان به نقش تخریبی راست افراطی سلطت طلب و هم آوایی آنها با اسلام گرایان در حمله به نیروهای چپ و دمکراتیک هم در گذشته و هم امروز تاکید کرد و بر آن بود که این هر دو صدای سوم را تهدیدی علیه خود می دانند و سعی می کنند در برجسته کردن دیگری و ایجاد فضای قطبی که در آن سیاست ورزی دمکراتیک بلاموضوع شود، آن را تخریب یا انکار کنند.

سخنران بعدی  پروفسور مسعود کمالی جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در سوئد بود که در باره تغییرات جهانی و تهدیدات نوین سخن گفت و تاکید کرد که ترامپیسم در سطح جهانی و اسرائیل در سطح منطقه، تمام موازین دمکراسی و حقوق بشر و سازمان ملل را یکسره به سخره گرفته‌اند. او به بحران مشروعیت دمکراسی حتی در کشورهای دمکراتیک غربی و تهدید های پیش روی حقوق بشر و آزادی بیان حتی در کشورهای غربی اشاره کرد و تاکید کرد حتی حق حاکمیت ملی در عصر ترامپیسم دیگر برسمیت شناخته نمی شود و باید دمکراسی با عدالت درهم آمیخته شود.

کمالی تاکید کرد که جنبش‌های اجتماعی و از جمله جنبش زن زندگی آزادی نمی توانند صرفا ملی و محلی عمل کنند و می بایست جنبش های اجتماعی در ایران با دیگر جنبش های دمکراتیک جهانی وارد گفتگو و همکاری شوند. او تاکید کرد چگونه می توان واقعا از جنبش زن زندگی آزادی دفاع کرد و علیه سرکوب آن موضع گرفت، اما دربرابر کشتار مردم غزه سکوت کرد و این را ناشی از ریاکاری کشورهای غربی دانست که بر مبنای مصالح خود عمل می کنند و نه دلسوزی برای جنبش های ترقیخواه در ایران یا منطقه. کمالی تاکید کرد نقد سیاست های صهیونیستی و توسعه طلبانه وتجاوزگرایانه اسرائیل و سیاست های امپریالیستی آمریکا و غرب ربطی به یهودی ستیزی ندارد و از قضا در این زمینه همکاری گسترده ای بین نیروهای ترقیخواه اسرائیل با دیگر مخالفان نسل کشی در غزه در سطح جهانی وجود دارد.

آزاده رجحان نماینده پارلمانی حزب سوسیال دمکرات سوئد به دلیل بیماری فرزندش متاسفانه نتوانست در سمینار حضور یابد. به جای او، دانیل ریاضت نماینده سوسیالیست مستقل پارلمان سوئد آخرین سخنران این سمینار بود که در مخالفت با جنگ و جمهوری اسلامی و همچنین در همبستگی با مردم غزه سخن گفت. او نیز تاکید کرد همان گونه که حمایت از جنبش زن زندگی آزادی و مبارزه علیه جمهوری اسلامی یک وظیفه سیاسی و اخلاقی است، امروز نیز مخالفت با جنگ و کشتار مردم غزه توسط اسرائیل یک وظیفه اخلاقی است.

کلیه سخنرانان در مخالفت همزمان با جنگ و جمهوری اسلامی و ضرورت همبستگی بین امللی برای صلح و دمکراسی با جنبش زن زندگی آزادی سخن گفتند.

بخش دوم برنامه به پرسش حضار در جلسه و شرکت کنندگان در میزگرد اختصاص یافت که در آن گرایشات سیاسی گوناگون و از جمله فعالان حزب دمکرات کردستان ایران به ارائه پرسش ها و نظرات خود پرداختند. این سمینار به صورت زنده توسط تلویزیون ها و شبکه های مجازی و رسانه های پربیننده فارسی زبان پخش شد.





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی شده است
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 9:17

کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد:

اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی شده است


خبرگزاری رویترز / سه‌شنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵

کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد روز سه‌شنبه نتیجه‌گیری کرد که اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی شده و مقامات ارشد اسرائیلی، از جمله بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر این کشور، به این اقدامات تحریک کرده‌اند - اتهاماتی که اسرائیل آن‌ها را “رسوایی‌آمیز” خوانده است.

گزارش سازمان ملل به نمونه‌هایی از گستردگی کشتارها، ممانعت از ارسال کمک‌های بشردوستانه، آوارگی اجباری و تخریب یک کلینیک باروری به عنوان شواهد تأییدکننده نسل‌کشی اشاره کرده و به جمع گروه‌های حقوق بشری و دیگرانی پیوسته که به همین نتیجه رسیده‌اند.

ناوی پیلای، رئیس کمیسیون تحقیق در مورد سرزمین‌های اشغالی فلسطین و قاضی پیشین دیوان کیفری بین‌المللی، اظهار داشت: «نسل‌کشی در غزه در حال وقوع است.»

وی افزود: «مسئولیت این جنایات وحشیانه بر عهده مقامات اسرائیلی در بالاترین سطوح است که نزدیک به دو سال است کمپینی نسل‌کشانه را با نیت خاص نابودی گروه فلسطینی در غزه سازمان‌دهی کرده‌اند.»

سفیر اسرائیل گزارش نسل‌کشی را «رسواکننده» خواند

دانیل مرون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل در ژنو، این گزارش را “رسواکننده” و “جعلی” توصیف کرد و مدعی شد که این گزارش توسط “نمایندگان حماس” نوشته شده است.

مرون به خبرنگاران گفت: «اسرائیل این هجویات افتراآمیز منتشرشده توسط این کمیسیون تحقیق را به‌طور قاطع رد می‌کند.»

اسرائیل که این کمیسیون را به داشتن برنامه سیاسی علیه خود و انحراف از مأموریتش متهم می‌کند، از همکاری با آن خودداری کرده است.

تحلیل حقوقی ۷۲ صفحه‌ای این کمیسیون قوی‌ترین یافته سازمان ملل تا به امروز است، اما این نهاد مستقل بوده و به‌طور رسمی به نمایندگی از سازمان ملل سخن نمی‌گوید. سازمان ملل هنوز واژه نسل‌کشی را به کار نبرده، اما تحت فشار فزاینده‌ای برای انجام این کار قرار دارد.

اسرائیل در حال مبارزه با اتهام نسل‌کشی در دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) در لاهه است. این کشور چنین اتهاماتی را رد کرده و با استناد به حق دفاع از خود در پی حمله مرگبار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که بر اساس آمار اسرائیلی‌ها منجر به کشته شدن ۱۲۰۰ نفر و گروگان‌گیری ۲۵۱ نفر شد، این اتهامات را بی‌اساس می‌داند.

جنگ متعاقب آن در غزه، طبق اعلام وزارت بهداشت غزه، بیش از ۶۴,۰۰۰ نفر را کشته است، در حالی که یک نهاد جهانی نظارت بر گرسنگی اعلام کرده بخشی از غزه درگیر قحطی است.

کنوانسیون نسل‌کشی سازمان ملل در سال ۱۹۴۸، که پس از قتل‌عام یهودیان توسط آلمان نازی تصویب شد، نسل‌کشی را به عنوان جرایمی تعریف می‌کند که «با نیت نابودی کامل یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی، به‌عنوان چنین» انجام می‌شود.

برای احراز نسل‌کشی، باید حداقل یکی از پنج عمل زیر رخ داده باشد.

کمیسیون سازمان ملل دریافت که اسرائیل چهار مورد از این اعمال را مرتکب شده است: کشتار؛ ایجاد آسیب جدی جسمی یا روانی؛ ایجاد عمدی شرایط زندگی برای نابودی کامل یا جزئی فلسطینی‌ها؛ و اعمال اقداماتی برای جلوگیری از زادوولد.

این کمیسیون به عنوان شواهد، به مصاحبه با قربانیان، شاهدان، پزشکان، اسناد منبع باز تأییدشده و تحلیل تصاویر ماهواره‌ای گردآوری‌شده از زمان آغاز جنگ استناد کرده است.

اسرائیل متهم به “غیرانسانی کردن” جمعیت فلسطینی

کمیسیون همچنین نتیجه‌گیری کرد که اظهارات نتانیاهو و دیگر مقامات «شواهد مستقیمی از نیت نسل‌کشی» هستند. گزارش به نامه‌ای از نتانیاهو به سربازان اسرائیلی در نوامبر ۲۰۲۳ اشاره می‌کند که عملیات غزه را با آنچه کمیسیون به‌عنوان «جنگ مقدس نابودی کامل» در کتاب مقدس عبری توصیف کرده، مقایسه کرده است.

این گزارش همچنین به اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهور اسرائیل، و یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین، اشاره کرده است.

ناوی پیلای، اهل آفریقای جنوبی، که ریاست دادگاه سازمان ملل برای رواندا را بر عهده داشت، جایی که در سال ۱۹۹۴ بیش از یک میلیون نفر کشته شدند، گفت که وضعیت غزه با رواندا قابل مقایسه است. او اظهار داشت: «وقتی به حقایق نسل‌کشی در رواندا نگاه می‌کنم، بسیار بسیار مشابه این وضعیت است. شما قربانیان خود را غیرانسانی می‌کنید. آن‌ها حیوان هستند و بنابراین، بدون وجدان، می‌توانید آن‌ها را بکشید.»

در حالی که دیوان بین‌المللی دادگستری در دستور اقدامات اضطراری خود در سال ۲۰۲۴ به اظهارات دیگر اسرائیلی‌ها در مورد غزه و فلسطینی‌ها اشاره کرد، نامی از نتانیاهو نبرد.

پیلای، که در نوامبر بازنشسته می‌شود، گفت: «امیدوارم در نتیجه گزارش ما، ذهنیت دولت‌ها نیز باز شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







سه هزار اعدام در سه سال پس از قتل مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 9:05

سه هزار اعدام در سه سال پس از قتل مهسا


سه سال پس‌از قتل حکومتی ژینا مهسا امینی؛ نزدیک به سه هزار اعدام

سه سال پیش در چنین روزی ژینا مهسا امینی، شهروند ۲۲ ساله کرد ایرانی که در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ پس از بازداشت به‌دست «گشت ارشاد» در تهران در اثر ضربات ماموران دچار آسیب شده بود، در بیمارستان کسرای تهران درگذشت.

کشته‌شدن او باعث یکی از بزرگ‌ترین اعتراضات سراسری ایرانیان علیه نظام جمهوری اسلامی شد.

سرکوب خونین جمهوری اسلامی نه‌تنها دست‌کم ۵۵۱ کشته، از جمله ۶۸ کودک بر جای گذاشت، بلکه با شلیک هدفمند به چشم‌های معترضان، بسیاری را نابینا کرد. بررسی آماری سازمان حقوق بشر ایران درباره آسیب‌دیدگان از ناحیه چشم در جریان سرکوب اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱، و مقایسه‌ آن با فهرست کشته‌شدگان، نشان داد که شلیک نیروهای سرکوبگر به صورت و چشم زنان، با تقریب بسیار بالایی «سیستماتیک و هدفمند» بوده است.

همچنین در ۸ مهر ۱۴۰۱ نیروهای سرکوب در زاهدان طی چند ساعت با شلیک مستقیم سلاح‌های جنگی همچون مسلسل و تیربار به‌سوی مردمی که پس از نماز جمعه در حال شکل دادن یک تجمع اعتراضی بودند، دست‌کم ۱۰۴ نفر، از جمله ۱۴ کودک و ۴ زن را  کشتند. این روز به جمعه خونین زاهدان موسوم شده است.

غیر از این سرکوب‌های مستقیم، جمهوری اسلامی برای هراس‌افکنی در میان جامعه دست به اعدام‌های گسترده زد. آمارهای ثبت‌شده در سازمان حقوق بشر ایران نشان می‌دهند که از روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ تا امروز، دست‌کم ۲۹۱۰ زندانی، از جمله ۸۳ زن، در ایران اعدام شده‌اند.

در میان اعدام‌شدگان ۳۷ زندانی سیاسی و عقیدتی، ۱۴ معترض (۱۲ تن از آنان در ارتباط با اعتراضات زن زندگی آزادی دستگیر شده بودند) و چهار کودک‌مجرم قرار داشتند. بیش از نیمی از اعدام‌‌شدگان را متهمان جرایم مرتبط با مواد مخدر تشکیل می‌دهند که از ضعیف‌ترین گروه‌های جامعه محسوب می‌شوند. گروه‌های اتنیکی مانند بلوچ‌ها نسبت‌به درصد جمعیتشان در کل کشور، در اعدام‌های مواد مخدر قربانیان اصلی بوده‌اند.

محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این‌باره گفت: «با این‌که اکثر قربانیان ماشین اعدام حکومت را متهمان جرایم غیرسیاسی تشکیل می‌دهند، هدف از این اعدام‌ها سرکوب سیاسی و ارعاب جامعه برای پیشگیری از اعتراضات است. رهبر جمهوری اسلامی می‌داند که اعتراضات سراسری آینده می‌تواند به سقوط حکومت او بیانجامد.» امیری‌مقدم در ادامه گفت: «با توجه به اینکه اکثر محکومان به اعدام مورد شکنجه و بدرفتاری قرار می‌گیرند و از دادرسی عادلانه برخوردار نیستند، اعدام نزدیک به سه‌هزار نفر بدون دادرسی عادلانه و با هدف ایجاد وحشت عمومی باید در کمیته حقیقت‌‌یاب سازمان ملل متحد به‌عنوان مصداق جنایت علیه بشریت مورد بررسی قرار گیرد.»

نگاهی به گزارش‌های سالیانه اعدام در ایران، نشان می‌دهد که از سال ۲۰۲۲ میلادی (سال کشته‌شدن ژینا و آغاز جنبش زن زندگی آزادی) تعداد اعدام‌ها در ایران به‌شدت افزایش یافته‌ است. هرچند اکثر اعدام‌شدگان متهمان جرایم عمومی‌اند، جمهوری اسلامی نشان داده است که برای گسترش ارعاب در جامعه، دست به اعدام آسیب‌پذیرترین شهروندان می‌زند تا هزینه سیاسی کمتری برای اعدام‌هایش بپردازد.[۱]

به همین دلیل، توجه مردم ایران و جامعه جهانی به مسئله اعدام و بالابردن هزینه سیاسی اعدام‌ها برای حکومت، ضروری‌ است.

در سال جاری میلادی (۲۰۲۵) تا لحظه انتشار این گزارش دست‌کم ۹۳۸ تن در ایران اعدام شده‌اند. با توجه به این‌که هنوز سه‌ماه‌ونیم از سال جاری باقی مانده است، به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی رکورد اعدام خود را در سی سال گذشته خواهد شکست!

سازمان حقوق بشر ایران فهرستی از زندانیان سیاسی و عقیدتی، متهمان به جاسوسی یا توهین به مقدسات که در خطر اعدام قرار دارند، تهیه کرده است که آن‌ را به‌روز می‌کند. برای اطلاع از پرونده این افراد می‌توانید به این صفحه مراجعه کنید.

تا به حال دست‌کم ۱۲ تن در ارتباط با اعتراضات زن، زندگی، آزادی اعدام شده‌اند که اسامی آن‌ها به‌ترتیب زمان اعدام به شرح زیر است:

محسن شکاری (اعدام در ۱۷ آذر ۱۴۰۱)، مجیدرضا رهنورد (اعدام در ۲۱ آذر ۱۴۰۱)، محمدمهدی کرمی و محمد حسینی (اعدام در ۱۷ دی ۱۴۰۱)، صالح میرهاشمی، سعید یعقوبی و مجید کاظمی (اعدام در ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲)، میلاد زهره‌وند (اعدام در ۲ آذر ۱۴۰۲)، محمد قبادلو (اعدام در ۳ بهمن ۱۴۰۲)، رضا رسایی (اعدام در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳)، مجاهد کورکور (اعدام در ۲۱ خرداد ۱۴۰۴) و مهران بهرامیان (اعدام در ۱۵ شهریور ۱۴۰۴).


[۱] منبع نمودار: گزارش سالانه اعدام در ایران ۲۰۲۴





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه ۷ گروه ایرانی در سوئد در سومین سالگرد جنبش مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 8:54

بیانیه ۷ گروه ایرانی در سوئد در سومین سالگرد جنبش مهسا






نظر شما درباره این مقاله:







روایت رضا خندان از بمباران زندان اوین
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 8:08

روایت رضا خندان از بمباران زندان اوین


آن که با هیولا دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود.
(فردریش نیچه)

۲۶ خرداد، در حیاطِ بند ۸ در حال قدم‌زدن بودیم که صدای شلّیکِ پدافندِ هوایی که گلوله‌های آن درست بالای سرِ ما در آسمان منفجر می‌شدند، و به دنبالِ آن صدای چندین انفجارِ مهیب بلند شد.

حمله به ساختمانِ تلویزیونِ دولتیِ ایران، نزدیک‌ترین و سهمگین‌ترین حمله‌ی هوایی از آغازِ جنگ بود که ما تا آن روز در زندانِ اوین احساس کرده بودیم. بلافاصله خود را به سالن ۱۰ واقع در طبقه‌ی چهار رساندم. از پشتِ پنجره‌ی آن‌جا موقعیت و دودِ عظیمِ انفجار را به‌وضوح می‌توانستیم ببینیم. خیلی از هم‌بندی‌ها که در اتاق‌هایشان مشغولِ تماشای تلویزیون بودند، همزمان، صحنه‌های اِخلال در برنامه‌های تلویزیون را به‌طور زنده دیده بودند. ترکیبی از احساسات و واکنش‌های متفاوت در زندانیان، اعم از سیاسی و غیرسیاسی به‌وضوح دیده می‌شد، به‌نوعی که دقایقی بعد، چند مورد درگیری بینِ زندانیان پیش آمد. فردای آن روز، پنج تَن از آنان را به انفرادی‌های بند ۲۰۹ و بازجویی منتقل کردند.

گویا، شدتِ انفجار در داخلِ ساختمانِ بند، شدیدتر و وحشتناک‌تر هم احساس شده بود، با این که فاصله‌ی موقعیتِ تلویزیون با زندانِ اوین کم نیست.

پس از آن شوخی‌هایمان در موردِ حمله به زندان بیش‌تر شد. در روزهای بعد، بسته‌های نان و آب در اتاق‌مان ذخیره کردم. به‌شوخی درباره‌ی نحوه‌ی خروج از سالن و فرار از ساختمان و زندان در زمانِ بمباران صحبت می‌کردیم؛ این که چه ابزارهایی برای شکستن و باز کردنِ درها و پنجره‌های سالن در اختیار داشتیم. به هم‌اتاقی‌هایم توصیه می‌کردم که با شنیدنِ صدای انفجار از پنجره دوری کنند تا خطرِ ترکش آن‌ها را تهدید نکند. تمامِ این حرف‌ها در آن زمان بیش‌تر شوخی به‌ نظر می‌رسید تا جدّی.

همان روزها شنیدم دختری برای رفعِ نگرانیِ مادرش از بابتِ پدرِ زندانی‌اش در اینترنت جستجو کرده و گفته بود: “مامان نگران نباش تا کنون در جنگ‌ها هیچ موردی از حمله به زندان‌ها دیده نشده.” اشتباهِ او این بوده که برای حماقت و جنایاتِ بشر مرزی قائل بوده است.
پس از اِعلام و هشدار به ساکنینِ تهران مبنی بر تخلیه‌ی شهر، دخترمان مهراوه به‌شدّت نگران شده و در پُستی در اینستاگرام با گریه و خشم به جلوگیری از آزادیِ زندانیان و قرار دادنِ آن‌ها در معرضِ بمباران اعتراض کرده بود.

آن روز، دومِ تیرماه بود. اندکی مانده به ساعتِ ۱۱ صبح سری به هواخوری زدم. مدتِ کوتاهی با دوستانم در کنارِ درختچه‌ی رزِ سفید مشغولِ صحبت شدیم. سپس به کتابخانه رفتم. چهار-پنج نفر در سکوت در حالِ مطالعه بودند. مشغولِ خواندنِ رمانِ “پروژه‌ خونینِ او” از یک نویسنده‌ی ایرلندی به نام گرَم مک‌‌ری برنِت شدم. ناگهان صدای انفجارهای بسیار وحشتناک و مهیبی بلند شد. انفجارهایی که درست بیخِ گوش‌مان همراه با لرزشِ زمین و ساختمان و موجِ شدیدِ انفجار بود. باورنکردنی بود؛ زندان داشت بمباران می‌شد!!

زندانیان سراسیمه و وحشت‌زده در چشم‌بر‌هم‌زدنی از کتابخانه فرار کردند. آخرین و نزدیک‌ترین بمب‌ها زمانی منفجر شدند که همه کتابخانه را ترک کرده بودند و من در آن‌جا تنها بودم. ساختمانِ کهنه و فرسوده‌ی بند ۸ به لرزه درآمد. می‌شد به‌وضوح صدای جِر خوردنِ اسکلتش را شنید. با ریزشِ خاک از سقفِ کتابخانه مطمئن شدم که به آخرِ خط رسیده‌ایم. هر لحظه منتظرِ فروریختنِ ساختمان و ماندن در زیرِ آوار و یا قطعه‌قطعه‌ شدن بودم. سعی کردم زیرِ میزِ مسئولِ کتابخانه پناه بگیرم، امّا آن‌جا پر از وسیله بود. موجِ انفجار اجازه‌ی تصمیم‌گیری و تغییر جهت را هم برای لحظاتی از من گرفته بود. خودم را در یک‌قدمیِ مرگ می‌دیدم. برای لحظه‌ای به همه‌ی اعضای خانواده‌ام فکر کردم و از دست دادنِ آن‌ها. همیشه فکر می‌کردم سختیِ از دنیا رفتنِ آدم‌ها برای بازماندگان است، امّا با این اتفاق تازه متوجه شدم آن‌ها یک نفر را از دست می‌دهند امّا کسی که می‌میرد همه را از دست می‌دهد.

تمامِ این‌ها چند ثانیه بیش‌تر طول نکشید. امّا تأثیرِ مخرّبش برای همیشه در وجودِ انسان می‌مانَد.

پس از آخرین و نزدیک‌ترین انفجارها مطمئن شدم که خطر رفع شده است، بنابراین از کتابخانه بیرون رفتم. من آگاهانه در کتابخانه ماندم چرا که امن‌ترین مکانِ بند بود؛ هیچ پنجره‌ای نداشت و خطرِ ترکش تهدید نمی‌کرد. دیوارهای آن‌جا با قفسه‌هایی مملو از کتاب آن‌جا را ضدّ صدا (آکوستیک)‌ کرده و نسبت به هر جای دیگری از ساختمان صدای کم‌تری می‌پیچد. هر چند شدتِ بمبارانِ ساختمان‌های مجاور
فراتر از این محاسبات بود.

زندانیان وحشت‌زده و هراسان همچنان در حالِ فرار از سالن‌ها و عبور از راه‌پلّه‌های بسیار تنگِ ساختمانِ بند بودند تا خود را به بیرونِ بند برسانند. همه‌جا پر از دود و خاک و سنگ و خاکستر شده بود. راه‌پلّه‌ی منتهی به افسر نگهبانی و دفترِ مدیرِ بند واقع در طبقه‌ی پایین را بسته بودند و جمعیتِ زیادی هرچه فریاد می‌زدند و با قدرتِ تمام به در می‌کوبیدند، درها را باز نمی‌کردند. پرسنلِ بند وحشت‌زده درهای ورود و خروج را قفل کرده و مانعِ خروجِ زندانیان از بند و انتقالِ مجروحین به بهداری شده بودند. سری به حیاط زدم. سرتاسرِ حیاتِ بزرگِ بند انباشته از خاک و سنگ و مصالح ساختمان و ترکش بود. آخرین بمب‌ها پشتِ ساختمانِ بند ۷ و ۸ در فاصله‌ی نزدیکی ساختمان‌های بند ۲۴۰، ساختمانِ ملاقات، دادیاری و تأسیساتِ اطراف را هدف قرار داده بودند. بیش‌ترِ مجروحینِ بندِ ما در هواخوریِ بند و سالنِ ورزشی زیرِ بارانی از سنگ و ترکش‌های مختلف مصدوم شده بودند. روحانیِ مسجد و مسئولِ فرهنگیِ بند ۸ نیز هر دو وحشت‌زده و مضطرب مانندِ ما پشتِ درهای بسته‌ی افسر نگهبانی گیر افتاده بودند.

زمانی که فریادها و ضربه‌زدن‌ها بی‌ثمر شد و خونریزیِ مجروحان ادامه داشت، زندانیان به سمتِ دری واقع در گوشه‌ی حیاط هجوم آورده، آن را شکستند و ما توانستیم مستقیماً به بیرونِ بند هجوم ببریم. بلافاصله مجروحان توسط زندانیان به بهداریِ مشترکِ بند ۷ و ۸ منتقل شدند. چهار طرفِ بهداریِ بند پنجره است و به همین خاطر، همه‌جای بهداری مانندِ حیاطِ بند مملو از خاک و سنگ و شیشه‌های خُرد‌شده بود. بعدها معلوم شد یکی از مجروحینِ بندِ ما که زندانیِ مالی بود به‌دلیلِ رسیدگی نکردنِ به‌موقع، جانِ خود را از دست داده است. در کمالِ حیرت، بسیاری از مصدومینِ بدحال را به بیمارستان اعزام نکردند. یکی از آن‌ها که از چهار ناحیه‌ی بدن به‌شدّت آسیب دیده بود با بانداژی موقّت شبانه به‌همراهِ ما به زندانِ تهرانِ بزرگ منتقل شد در حالی که مدام ناله می‌کرد.

چند نفر از زندانیانِ بند ۷ از زندان خارج شده بودند، امّا بیش‌ترِ کسانی که از زندان بیرون رفتند تا جان‌شان را نجات دهند زندانیانِ قرنطینه بودند. اطرافِ قرنطینه که در نزدیکیِ ساختمانِ اداری و افسر نگهبانیِ زندان و درِ اصلیِ زندان بود به‌شدّت بمباران شده بود و زندانیانِ آن‌جا آسیبِ زیادی دیده بودند. به سمتِ چند تن از زندانیانِ بندِ ما که به محوطه‌ی زندان رفته بودند تیراندازی کردند. گروهی از زندانیانِ سیاسیِ بندِ ۴ که به‌راحتی می‌توانستند در لحظاتِ اولِ پس از بمباران فرار کنند بلافاصله از بند خارج شده، به کمکِ مجروحین و کشته‌شدگانِ بهداریِ مرکزی و ساختمان‌های اطراف شتافته بودند. ساعتی بعد مأمورانِ وزارتِ اطلاعات با رفتاری خشن و تهدیدِ اسلحه آن‌ها را که به کمکِ همکاران و سایرین رفته بودند و برایشان آب رسانده بودند به داخلِ بند برگردانده بودند.

موج انفجار بسیاری، از جمله یکی از دوستانم را از تختِ طبقه‌ی سوم به کفِ اتاق پرتاب کرده بود. زندانیِ اهلِ نیجریه مشغولِ آشپزی بوده که هراسان و ناخواسته ظرفِ غذا را روی نیم‌تنه‌ی بالای زندانی دیگری خالی می‌کند. از گردن تا کمرِ آن شخص سوخته بود. عده‌ای بر اثرِ موجِ انفجار برای لحظاتی بیهوش شده بودند. عده‌‌ی زیادی در اثرِ پرتاب شیشه و اشیاء تیز زخمی شدند. بسیاری از زندانیان بر اثرِ موجِ انفجار به‌شدت به در و دیوار و نرده‌ها  کوبیده و زخمی شده بودند. سقفِ سالنِ ورزشی از چند جا سوراخ شده و گروهی از بچه‌ها را مصدوم کرده بود. وحشت، نگرانی و بلاتکلیفی بر زندانیان چیره شده بود. آتش به بوته‌های تپه‌های اوین سرایت کرده و اطرافِ زندان در حالِ سوختن بود. با پیشرویِ آتش، هر از چندی صدای انفجارِ مین‌های اطرافِ زندان به‌گوش می‌رسید. عجیب‌تر این که حکومتی که عمری درصددِ جنگ با اسرائیل بوده و شروعِ جنگ امری بدیهی بود، نه سیستمِ هشدارِ حمله‌ی هوایی، و نه پناهگاهِ امن آماده کرده بود. حتی یک عدد گلوله هم در آن روز به سمتِ هواپیماها شلیک نشد. در زمانِ حمله به زندانِ اوین هیچ پدافندی کار نمی‌کرد. در بی‌پناهیِ مطلق بودیم و فرارمان از مهلکه فرار از زندان محسوب و یا به‌سمت‌مان شلیک می‌شد.

یکی از سنگین‌ترین کشتارها در ورودیِ اصلیِ زندان و افسر نگهبانی رخ داد. عده‌ی زیادی از پرسنل و کادرِ رسمی و غیررسمی به همراهِ سربازان در آن‌جا کشته شدند. گروهی از زندانیان که در حالِ آزادی بودند به‌همراه خانواده‌هایشان که در بیرون زندان برای آزادی عزیزانشان لحظه‌شماری می‌کردند کشته شدند. زندانیانی که در همان‌جا مراحلِ بازرسی و اداریِ ورود به زندان را طی می‌کردند نیز کشته شدند. شب‌هنگام موقع انتقال به زندانِ تهران بزرگ، زندانیان ردیفِ جنازه‌هایی را داخلِ کیسه‌ها دیده بودند که در حالِ انتقال به کامیون‌ها بودند. برادرم و یکی از اقوام که در ساعاتِ اولیه‌ی بمباران خود را به سالنِ ملاقات رسانده بودند از دیدنِ حجمِ آوار و ۸-۹ جنازه در مقابلِ ساختمان ملاقات و ده‌ها خودروی منفجر شده شوکه شده بودند. با وجودِ همه‌ی هشدارهایمان، قوه‌ی قضاییه و سازمانِ زندان‌ها عده‌ی بسیار زیادی از زندانیان، پرسنل اداری و انتظامی، کادر درمان، سربازان، خانواده‌ها و مراجعین به زندان را در معرضِ حمله‌ی هوایی قرار داد به‌نوعی که حمله به زندانِ اوین یکی از پرتلفات‌ترین حمله‌های جنگِ ۱۲روزه شد. پرسنلِ زندان می‌گویند فرزادی رئیسِ زندانِ اوین روزِ قبلِ بمباران آماده‌باش اعلام کرده و همه را به زور به آن‌جا کشانده بود، در حالی که شهر تهران تقریباً خالی از سکنه شده بود. با وجودِ بمبارانِ شدیدِ دفترِ رئیسِ زندان و ساختمان‌های اطراف، او در جای امن بوده و هیچ آسیبی ندیده بود.

برخی از خانواده‌های پرسنلِ کشته‌شده قصد دارند علیهِ رئیسِ زندان شکایت کنند. به زعمِ آنان رئیسِ زندان در بالا رفتنِ غیرعادیِ تلفات نقشِ مهمی داشته است. این را چند تن از پرسنلِ زندان به من گفته‌اند.

هنوز تلفن‌های بند ۸ کار می‌کردند. بلافاصله با نسرین و نیما تماس گرفتم و گفتم که اگر خبرِ بمبارانِ اوین را شنیدند نگران نباشند، من حالم خوب است.

در آن‌سو حکومتی که با شعارِ رفعِ فیلترینگ درصدی از مردم را پای صندوقِ رأی کشانده بود، به‌جایِ تقویتِ سرعتِ اینترنت و گسترشِ ارتباطاتِ خانواده‌ها و شهروندان در شرایطِ بحرانی، در یک اقدامِ گسترده و خرابکارانه‌ی ملّی، اینترنتِ کشور را کلّاً قطع کرده و مردم را با وجودِ آوارگی، در‌به‌دری، فلاکت و مرگِ عزیزانشان زمین‌گیر کرده بود. نسرین و نیما به‌سختی توانسته بودند از طریقِ تلفن، خبرِ سلامتی‌ام را به مهراوه که خارج از ایران بود بدهند.

ساعت ۱۲ شب است. بیش از ۱۲ ساعت از بمبارانِ اوین سپری شده است. در اتاقِ کوچک‌مان جمع شده‌ایم. گوشه‌ی اتاق، ظرفِ غذا به حالِ خود رها شده است. نه نهار خورده‌ایم و نه شام. گاز و آب قطع شده است. در آشپزخانه‌ی مرکزی هنگامِ بمباران، داخلِ ظرف‌های غذا که آماده‌ی پخش می‌شده‌اند خاک و سنگ‌ریزه و خُرده‌های شیشه ریخته‌شده بود. با وجودِ این، آن‌ها را بینِ زندانیان تقسیم کرده بودند. ناگهان اعلام کردند که باید شبانه به زندانِ تهرانِ بزرگ برویم، که این خود آغازِ بدبختی و فاجعه‌ی دیگری بود برای زندانیان.

همان‌گونه که عفو بین‌الملل و دیده‌بانِ حقوقِ بشر هم اعلام کرده‌اند، حمله به زندانِ اوین با هر هدفی صورت گرفته باشد بی‌تردید یک جنایتِ جنگی است. در این حمله هیچ هدفِ نظامی در کار نبوده و بیش‌ترِ کشته‌شدگان غیرنظامی، از جمله زندانیان، خانواده‌ها، پرسنلِ اداری، کادرِ درمان و حتی عابرینِ خیابان‌های مجاورِ زندان بوده‌اند.

بیش از ۱۱۹ نفر در این حمله کشته و ده‌ها نفر مصدوم شده‌اند. کودکِ یکی از مددکارانِ زن جزو کشته‌شده‌ها بوده است.

دو تا از کلیدی‌ترین بمب‌ها که دادسرای اوین و مجتمعِ قضاییِ کچویی (جنبِ سالنِ ملاقات) را هدف قرار داده بود منفجر نشده‌اند. در صورتِ انفجارِ این دو بمب، عده‌ی بسیار زیادی هم در این دو مکان کشته می‌شدند.

۴۰ نفر کادرِ رسمی زندان (۱۱ زن و ۲۹ مرد) جزو کشته‌شدگانند. آمارِ دقیقی از نیروهای انتظامی، پرسنلِ قراردادی و غیره اعلام نشده است. مسئولِ ایستگاه آتش‌نشانیِ داخلِ زندان، راننده‌ی وَنِ داخلِ زندان و برخی از بازجویان و پرسنلِ وزارتِ اطلاعات جزو کشته‌شدگان هستند.

سرپرستِ دادسرای اوین بالاترین و امنیتی‌ترین مقامی است که در این حمله کشته شد.

از ۱۴ نفر سرباز، نیمی از آن‌ها در محلِ آسایشگاه‌شان کشته شده‌اند.

هیچ‌کدام از بندها مستقیماً هدفِ بمباران نبوده‌اند، امّا زندانیانِ زیادی در محوطه و در دفاترِ اداری و مسیرِ ورود و خروجِ زندان کشته شده‌اند که آمارشان را مخفی کرده‌اند.

قوه‌ی قضائیه و سازمان زندان‌ها به‌دلیلِ نقش‌داشتنِ خود در بالا‌رفتنِ آمارِ کشته‌ها از اعلامِ دقیقِ تعدادِ کشته‌شدگان خودداری می‌کنند. هنوز اسمِ یک زندانیِ کشته‌شده را هم اعلام نکرده‌اند.

اکنون نزدیک به چهار هفته است که پس از ۴۵ روز به زندانِ اوین برگشته‌ایم؛ زندانِ اوینی که تماماً ویرانه است. تنها کاری که پس از بمباران کرده‌اند برپا کردنِ سردستیِ درِ اصلیِ زندان با تابلوی سردرِ معروفش و دیوارِ بیرونیِ زندان است. غیر از این هیچ کاری، دقیقاً هیچ کاری نکرده‌اند حتی آهن‌پاره‌های خودروهای منفجر شده و آسیب‌دیده را هم جابه‌جا نکرده‌اند. همه‌جا انباشته از خاک و آوار و خرابی است. کادر و مدیرانِ زندان، آواره و به‌هم‌ریخته و بی‌سازمان، هیچ برنامه‌ای برای اداره‌ی زندان ندارند. گیج و سردرگم دورِ خودشان می‌چرخند. ده‌ها کارمند و مدیر، علّاف این‌سو و آن‌سو پرسه می‌زنند. از کلِ زندان، تنها بخشی از بندِ ۷ را که مستقیماً بمباران نشده بود جارو کرده‌اند تا حدودِ ۵۰۰ زندانیِ عمدتاً سیاسی را در آن‌جا مستقر کنند. زندانیان را داخلِ سالن‌ها محبوس کرده‌اند و امکانِ استفاده‌ی آنان از کتابخانه و سالنِ ورزشی از آن‌ها سلب شده است. بیش‌ترِ نانِ زندان را مستقیماً در سطل‌های زباله خالی می‌کنیم چرا که قابلِ خوردن نیست. وحشت و نگرانی از حمله‌ی مجدّد بینِ پرسنلِ زندان موج می‌زند. اوین برای پذیرشِ زندانی به‌هیچ‌وجه آماده نبود امّا چندصد زندانی را آورده‌اند تا نشان دهند این زندان تعطیل نشده است و نمادِ سرکوب همچنان پابرجاست حتی اگر رئیسِ زندانش دفتری نداشته و آواره‌ی ویرانه‌ها باشد.

ما را به اوین برگردانده‌اند تا نشان دهند این سنگر خالی نیست گرچه این‌جا به‌واقع شبیهِ خاکریز و سنگرِ ویران‌شده است.
اوینِ امروز نماد و الگویِ کوچک‌ترِ کشوری است که می‌توانست آباد و آزاد با مردمانی خوشبخت مهدِ صلح و آرامش و رفاه باشد.

پی‌نوشت:
چند روز پیش گروهی از سربازان را که در زمانِ بمبارانِ زندان آسیب‌های جسمی و روحیِ شدیدی دیده‌اند برای ویزیت و مشاوره‌ی روان‌پزشکی به بهداریِ بند آوردند. برخی از آن‌ها ۴ ساعت زیرِ آوار بوده‌اند و تجربه‌های تلخ و هولناکی را پشتِ سر گذاشته‌اند. با وجودِ قطعِ عضو و یا آسیب‌های شدیدِ روحی و جسمی، آن‌ها را معاف از خدمت نکرده‌اند. ۱۴ تَن از هم‌قطاران‌شان مقابلِ چشمان‌شان کشته شده‌اند. آن‌ها اگر حقِ انتخاب داشتند هیچ‌کدام سربازیِ اجباری را انتخاب نمی‌کردند؛ هرکدام از آن‌ها می‌توانستند یک هنرمند، ورزشکار، و یا صنعتگرِ موفق و برجسته‌ای باشند.

رضا خندان
زندان اوین
۱۹ شهریور ۱۴۰۴

فیسبوک نسرین ستوده





نظر شما درباره این مقاله:







موفق‌ترین حرکت اجتماعی معاصر ایران
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 8:07

موفق‌ترین حرکت اجتماعی معاصر ایران


سارا سبزی، نسیم سلطان‌بیگی/ روزنامه هم‌میهن

ایران ۳ سال بعد؛ بررسی تحولات جامعه بعد از شهریور ۱۴۰۱ در گفت‏‌وگو با مردم، جامعه‌‏شناسان، حقوق‌دانان و پژوهشگران

سه‌سال پس از شهریورماه ۱۴۰۱، جامعه ایران چه تحولاتی را پشت‌سر گذاشته و مردم چه تجربه‌هایی را اندوخته‌اند؟ پاسخ به این سوال را باید از میان زندگی روزمره ایرانی‌ها، چه آنها که در ایران زندگی می‌کنند و چه آنها که در مهاجرتند، پیدا کرد؛ تغییراتی که در زندگی زنان، مردان، نوجوانان و فرهنگ عمومی خانواده‌ها در سه سال گذشته تجربه شده، حالا جای مهمی را بین تحلیل‌ها پیدا کرده است.

در سه‌سالی که از مرگ مهسا امینی گذشته، عده‌ای اتفاقات پس از آن را جنبشی تحول‌خواه و عمل‌گرایانه دانسته‌اند که تاریخ اجتماعی ایران را به قبل و بعد از خود تقسیم کرده و عده دیگری آن را ناجنبشی می‌دانند که در همه لحظات و امور روزمره ایرانی‌ها جاری بوده و هنوز هم هست. این میان کلمه «مقاومت» و تغییرات کوچک در سپهر سیاسی ایران، معنای خاصی یافته و تحلیلگران زیادی معتقدند آنچه امروز تجربه می‌کنیم، نتیجه معناهای تازه‌ای است که پس از اتفاقات سال ۱۴۰۱، با مطالبات قبلی گره خورده به‌ویژه با تجربه جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، رنگ و بوی جدی‌تری گرفته است.

تغییر محسوس در زندگی روزمره

در سه‌سال گذشته از روز ۲۲ شهریورماه، روزی که مهسا امینی توسط ماموران پلیس طرح امنیت اخلاقی بازداشت شد تا ۲۵ شهریورماه که در بیمارستان کسری تهران جان باخت، گرامیداشتی غیررسمی بین کاربران شبکه‌های اجتماعی و جمع‌های دوستانه و خانوادگی شکل می‌گیرد؛ مرور آن روزها و شش‌ماه بعدش، آنچه در حوزه قضایی و اجتماعی ایران رخ داد، محل بحث و گفت‌وگوست. امسال هم این یادآوری‌ها و بحث‌ها به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی ادامه دارد؛ کاربران زیادی از دو روز پیش تابه‌حال، از تجربه‌شان و حسی می‌نویسند که در این سه‌سال داشته‌اند.

نوعی امید جدید به زندگی، حس مشترک بین تعداد زیادی از ایرانی‌ها، به‌ویژه زنان است، به‌علاوه حس‌های دیگری که هرکس جداگانه روی آن نور می‌اندازد. برای نگار بعد از روزهای اعتراضات ۱۴۰۱ یک «حسرت» مانده است. او درباره تجربه آن روزها به «هم‌میهن» می‌گوید: «روزهای خیلی خوبی بودند. با اینکه خیلی تلخ بودند اما امید داشتیم.

آن زمان شور و شوق زیادی داشتیم و من الان حسرت آن روزها را می‌خورم.» دیدن زنانی که لباس‌های زیبا می‌پوشند و در خیابانند، لبخند روی لب نگار می‌نشاند. او در پاسخ به این سوال که آینده در ذهن‌اش چگونه است، می‌گوید: «یک اتفاق خیلی سریع رقم خورد. اتفاقی که باید زمان زیادی برایش سپری می‌شد اما آینده با نسلی که داریم، برایم روشن است. چون آنها بچه‌های روشنی هستند.»

علی هم مرد ۴۲ ساله‌ای است که فکر می‌کند بعد از سال ۱۴۰۱ و اتفاق‌هایی که گذشته، از او در همه ابعاد زندگی‌ آدم تازه‌ای ساخته است: «بعد از مهسا، یک آدم جدید در من متولد شده و موضوعاتی را در وجودم دارم می‌بینم که برای خودم جدید و جذاب است. از پس اتفاق‌های سختی برآمدم که برایم مثل کوه بود؛ فقط با اتکا به نیرویی که در درونم بیدار شده و تحمل کردن و سازش تحت هر شرایطی را برنمی‌تابد و این قضیه در تمام زندگی‌ام بازتاب داشته، از زندگی شخصی و احساسی تا مراوداتم با آدم‌ها، کار و باقی چیزها.»

فاطمه زنی ۳۴ ساله است و اولین مواجهه او با تحولات اجتماعی ایران در سال ۱۴۰۱، اوایل بهمن‌ماه همان سال و بعد از بازگشت به ایران بود. او می‌گوید، تداوم این حرکت و گسترش آن به سایر موضوعات زنان که هیچ‌وقت دیده نمی‌شد، تاثیر مستقیمی روی زندگی خودش و بسیاری از زنان گذاشته است: «بعد از سال ۱۴۰۱ چهره قهرمانانه در جامعه تغییر پیدا کرد و حالا زنانی عادی را می‌بینیم که قدرتمند شده‌اند.

ادامه پیدا کردن این حرکت توسط تعداد زیادی از مردم، به‌صورت مستقیمی روی زندگی من تاثیر گذاشت؛ چون حالا راحت‌تر می‌توانم درباره موضوعات آزاردهنده که مستقیم به زنانگی من برمی‌گردند، در جمع‌های خانوادگی، کاری و تحصیلی صحبت و اعتراض کنم و می‌دانم شنیده می‌شود، موضوعاتی که قبلاً بابت اعتراض به آنها خجالت می‌کشیدم. دلیل اصلی توانایی مطرح‌کردن این اعتراض‌ها هم این است که به‌واسطه این حرکت، زنان چهره قدرتمندتری پیدا کرده‌اند.»

او می‌گوید ادامه این مسیر با تمام سختی‌ها و همراه‌شدن اطرافیان به من قدرت می‌دهد: «مهم‌ترین تاثیر این حرکت روی زندگی من این بود: حرفی که سه‌سال پیش می‌زدم و شنیده نمی‌شد، راحت‌تر می‌توانم مطرح کنم؛ چون این باور در جامعه شکل گرفته که زنان حقوقی دارند که هیچ‌وقت به‌دست نیامده و حالا پای آن ایستاده‌اند و عملی به آن اعتراض می‌کنند و کوتاه نمی‌آیند. با وجود اینکه مردان هم همراهی می‌کنند، اما بار سنگین این اتفاق هنوز روی دوش زنان است.»

فاطمه، روزنامه‌نگار هم می‌گوید اعتراضات ۱۴۰۱ سوالاتی را برایش پیش آورده که سوالات مهمی است؛ او از خودش بارها پرسیده که چطور یک حرکت بیرونی می‌تواند روی نه‌فقط زندگی او بلکه روی احساساتش هم تاثیر بگذارد: «بارها به این فکر کرده‌ام که آیا بقیه ‌حرکت‌‌های اجتماعی در کشورهای دیگر یا حتی در همین ایران، چنین تاثیری روی مردم گذاشته؟» او می‌گوید ممکن است که این حرکت روی سبک زندگی و نوع پوشش‌اش تاثیر گذاشته باشد اما آن چیزی که تغییر پیدا کرده، احساس‌اش در دو حوزه است: «اولاً، اعتمادبه‌نفسم را برده بالا و حس می‌کنم، من برای زندگی و سرنوشتم بیشتر از قبل عاملیت دارم.

انگار همه جزئیات از پیش تعیین نشده و می‌توانم جزئیاتی را تغییر دهم. ثانیاً، میل به انتخاب در همه ابعاد زندگی‌ام بالا رفته است. مثلاً اگر بخواهم موضوعی را با کسی در میان بگذارم که قبلاً برایم محدودکننده بود، حالا بیشتر می‌توانم این کار را انجام دهم.»


علی اصغر سیدآبادی

موفق‌ترین حرکت اجتماعی معاصر ایران

علی‌اصغر سیدآبادی، نویسنده و فعال اجتماعی و حوزه کودکان، یکی از کسانی است که معتقد است تغییرات تدریجی سال‌های گذشته، منجر به تحولات خانواده ایرانی شده است. او در گفت‌وگو با «هم‌میهن» می‌گوید: «آقای آصف بیات برای توصیف حرکت تدریجی جامعه از اصطلاح پیشروی آرام استفاده می‌کند. سال‌ها پیش از او، در پیش از انقلاب، جمشید بهنام هم برای توصیف تحولات خانواده ایرانی از تغییرات تدریجی و آرام استفاده کرده است.

پژوهش‌های این دو بزرگوار و پیمایش‌های ملی در ایران نشان می‌دهند که جامعه‌ ایران ایستا نبوده و آرام‌آرام در حال تغییر بود، اما در سال ۱۴۰۱ این حرکت هم سرعت گرفت، هم فراگیر شد و هم عمیق. بخشی از این فراگیری، عمق و سرعت مدیون حل‌وفصل تنش‌های پیرامون این موضوع درون خانواده‌ها و جامعه و همراهی مردان با مطالبات زنان بود.

آخرین پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌ها که ازقضا در دوره‌ی دولت آقای رئیسی انجام شد، نشان داد که بخش بزرگی از افراد معتقد به حجاب نیز با آزادی پوشش مشکلی ندارند و موضوع انتخابی‌بودن پوشش تقریباً در بین مردم حل شده و درصد بسیار کمی معتقد به برخورد هستند. همچنین مطالعات کیفی و نظرسنجی‌های مستقل دانشگاهی بعد از ۱۴۰۱ نشان دادند که حتی در شهرهای کوچک و مذهبی، سطح تساهل نسبت به تنوع سبک زندگی بیشتر شده است.

این مطالبه‌ مردمی کم‌کم در نهادهای رسمی هم تاثیر گذاشت و دولت تازه تلاش کرد این موضوع را که از سوی برخی جناح‌ها پیگیری می‌شد، مسکوت بگذارد. بااین‌حال تحول اصلی در جامعه و خانواده رخ داده که ظاهر آن پذیرش تنوع در پوشش است، اما بسیار عمیق‌تر است و به تغییر در ارزش‌ها و سبک‌های زیست بازمی‌گردد.»

او معتقد است که اعتراضات ۱۴۰۱ در آغاز حرکتی اجتماعی، نوجوانانه و جوانانه، طبقه‌متوسطی و حول مطالبات زنان بود و از تهران و شهرهای بزرگ شروع شد. گستردگی این حرکت باعث شد که هم حاکمیت و رسانه‌های رسمی، هم تلویزیون‌های فارسی‌زبان بیرون از کشور، آن را همچون پروژه‌ای سیاسی توصیف و بازنمایی کنند. این توصیف و بازنمایی ازیک‌سو، در نوع برخورد حاکمیت با آن تاثیر گذاشت و ازسوی‌دیگر، به‌دلیل تمرکز رسانه‌ها رفته‌رفته شکل آن هم تغییر کرد. با گسترش اعتراضات به سراسر ایران، ساعت اعتراضات به شب منتقل شد، گروه سنی بدنه‌ اصلی آن تغییر کرد و میدان‌داری از دهه‌ی هشتادی‌ها گرفته شد.

ترکیب جنسیتی آن هم تغییر و سهم مردان افزایش پیدا کرد. این تغییرات در کنار بازنمایی رسانه‌ای از دهه‌ هشتادی‌ها که نسل Z خوانده می‌شدند به‌مثابه نسلی که قرار است پروژه‌ای سیاسی را پیش ببرد و پروژه‌های رهبرتراشی در بیرون از ایران باعث شد که به یک پروژه سیاسی برای تغییرات در ساختار تقلیل داده شود. به‌نظرم این پروژه سیاسی شکست خورد؛ هم در هدفی که برایش تعیین شده بود و رسانه‌ها آن را دسترس‌پذیر جلوه می‌دادند، هم در رهبرتراشی و هم در استمرار. اما به‌عنوان حرکتی اجتماعی، به‌نظرم موفق‌ترین حرکت اجتماعی معاصر ایران است و تاثیر آشکار، گسترده و عمیقی بر جای گذاشته است.

به‌خصوص در تغییر نگرش نسل‌های مختلف نسبت به هم: «آن‌چه اتفاق افتاده در سطح خانواده و جامعه، یک تحول ارزشی فراگیر است که نمی‌توان از بین برد. جامعه در حال بازنگری و بازیابی راه‌های همزیستی است و شاید بتوانیم ادعا کنیم که به آن دست یافته است. شما در خیابان یک خانواده را می‌بینید که از پوشش‌های متنوعی استفاده می‌کنند و تنشی میان‌شان نیست. سر میز کافه‌ها، رستوران‌ها، سینماها، عرصه‌های عمومی و در مهمانی‌های خانوادگی، صحنه‌هایی از این تنوع را می‌بینید. درعین‌حال در فضای دانشگاه‌ها، انجمن‌های دانشجویی و حتی در عرصه‌ هنر و موسیقی این روحیه‌ جدید تنوع و پذیرش دیده می‌شود.»

او در پاسخ به این سوال که مردم برای احقاق حقوقی که مطالبه کرده بودند در این سه‌سال تا چه میزان موفق بودند، می‌گوید: «من دوست ندارم از عقب‌نشینی یا مجبورشدن استفاده کنم. ترجیح می‌دهم فکر کنم دست‌کم بخشی از سیستم به این مطالبات مردم احترام گذاشته و کوشیده است که فضا را برای برآورده‌شدن این مطالبات فراهم کند به‌خصوص پس از تجاوز اسرائیل آن را در قالب همبستگی و انسجام اجتماعی توصیف کند. برای من در عرصه سیاست توجه به پیامد، مهم‌تر از انگیزه است.

اهمیتی ندارد که انگیزه در متوقف‌کردن لایحه حجاب و عفاف چه بوده، مهم این است که به‌رغم ابلاغ آن از طرف مجلس با مخالفت رئیس‌جمهور روبه‌رو شده و در جامعه اجرا نشده است، هرچند معتقدم در صورت ابلاغ توسط رئیس‌جمهور هم اجرایش بسیار دشوار بود و به افزایش شکاف بین مردم و دولت منجر می‌شد. به‌نظرم، این امور را باید به عرف واگذار کرد و از حوزه‌ دخالت دولت خارج کرد. علاوه بر موضوع پوشش، نمونه‌های دیگری از این پذیرش مطالبات را هم می‌توان دید؛ مثلاً بازترشدن نسبی فضا برای موسیقی و برگزاری برخی کنسرت‌ها، یا کاهش سختگیری نسبت به موتورسواری زنان.»

سیدآبادی معتقد است که فضای اجتماعی را نمی‌توان از فضای سیاسی جدا کرد. فکر می‌کنم در فضای سیاسی با وضعیت پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم. احتمال اسنپ‌بک و تحمیل جنگی دیگر به مردم، بر فضای اجتماعی تاثیر منفی گذاشته است. بااین‌همه ما مردم ایران بارها و بارها از خاکستر برخاسته‌ایم، جنگ‌‌های ویرانگر را پشت‌سر گذاشته‌ایم، در برابر تیغ برهنه‌ سفاکان دوام آورده‌ایم و از معدود ملت‌هایی هستیم که در جغرافیایی واحد هزاران سال پایدار مانده‌ایم. برای چنین ملتی، سرخوردگی معنایی ندارد و اگر هم باشد موقتی است. به‌نظرم جامعه تغییر کرده است و باز هم تغییر خواهد کرد و جز این ،راهی برای پایداری و توسعه‌ ایران نیست.

مسئله زنان، اجتماعی شد

به اعتقاد بسیاری از جامعه‌شناسان، اعتراضات ۱۴۰۱ فصل جدیدی از حرکت‌ زنان در ایران بود که توانست مطالبات آنها را به مسئله‌ای اجتماعی تبدیل کند و به حرکتی مترقی تبدیل شود؛ جریانی که به لایه‌های مختلفی از زندگی روزمره و زیست زنان پیوند خورد و آنها را به مهم‌ترین کنشگران این عرصه تبدیل کرد. حالا این حرکت اجتماعی وارد سومین سال خود شده و ابعاد مختلفی از آن دیده شده است؛ از واکنش‌های سیستم و نحوه تعامل با آن تا دربرگیری سایر مطالبات و ایجاد نوعی از همبستگی اجتماعی و البته دوقطبی‌هایی که هنوز هم پابرجاست.


شیرین احمدنیا

شیرین احمدنیا، عضو هیئت‌علمی دانشگاه علامه‌طباطبایی و مدیر گروه مطالعات‌زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران در گفت‌وگو با «هم‌میهن» معتقد است که این حرکت اجتماعی این ظرفیت را دارا بود که شکاف میان مطالبات جنسیتی و مطالبات عمومی جامعه را از میان بردارد. خلاف گذشته که گاهی حرکت زنان به‌عنوان یک حرکت فرعی و با اولویت بعدی تلقی می‌شد، در این برهه حرکت زنان به «روح» حرکت اجتماعی بدل شد و همه گروه‌ها، فارغ از جنسیت، حول محور آن به هم پیوستند.

او می‌گوید، در ایران این حرکت اجتماعی ویژگی خاصی داشت: «توانست مطالبات جنسیتی را با مطالبات عمومی آزادی و عدالت‌خواهی پیوند زند. درحالی‌که در بسیاری از کشورهای منطقه، حرکت‌های اجتماعی زنان بیشتر در چارچوب اصلاحات قانونی یا حقوق مدنی تعریف می‌شوند، در ایران این اعتراضات با شعار «زندگی» و «آزادی» به یک حرکت ملی بدل شد. بنابراین اگرچه زمینه‌های مشترک وجود دارد، شکل بروز و پیامدها در ایران دربرگیرنده‌تر و فراگیرتر در سطح بین‌نسلی و حتی جنسیتی بوده است. همچنان‌که در مواردی، پسران در پیروی از دختران و با پذیرش پیش‌قراولی زنان، به میدان آمدند.»

از نظر او، مهم‌ترین وجه تمایز این حرکت اجتماعی، حضور پررنگ نسل جوان و استفاده از شبکه‌های اجتماعی برای سازماندهی غیرمتمرکز بود. در اینجا زنان نه در چارچوب نهادها یا تشکل‌های رسمی، بلکه در قالب کنش‌های روزمره، خیابانی و دیجیتال نقش‌آفرینی کردند. این وجه تمایز ،حرکت اجتماعی را از قالب‌های سنتی کنش جمعی جدا کرد و به آن سرعت، انرژی و قابلیت انتشار گسترده داد.

احمدنیا معتقد است، این اعتراضات ظرفیت بالایی در تولید همبستگی اجتماعی داشت: «برای نخستین‌بار، گروه‌های مختلف جامعه اعم از زنان، مردان، اقوام و طبقات اجتماعی متفاوت توانستند حول یک شعار مشترک هم‌صدا شوند. این همبستگی در حمایت عمومی از زنان معترض، همراهی مردان و مقاومت مدنی در زندگی روزمره قابل مشاهده بود. در سه‌سال اخیر، این همبستگی به شکل‌های گوناگون ادامه یافته است؛ تقویت شبکه‌های کنشگری مدنی و همگرایی در فضای فرهنگی و هنری. همبستگی در سطح فرهنگ عمومی و روابط اجتماعی تداوم یافت و همانطور که اشاره کردم، به‌شکل نوعی «سرمایه اجتماعی پنهان» پدیدار شد.

در ضمن احتمالاً باید فراموش نکنیم که چگونه این حرکت در عرصه هنر، موسیقی و ادبیات هم بازتاب گسترده داشت و خلاقیت‌های فرهنگی را پدید آورد. بااین‌حال، می‌توان گفت که همبستگی اجتماعی میان گروه‌های مطالبه‌گر غالب‌تر بود. دوقطبی بیشتر در سطح گفتمان رسمی و بازنمایی رسانه‌ای برجسته شد، درحالی‌که در میان مردم، گسترش همدلی و هم‌پیمانی بیشتر محسوس بود. درواقع همبستگی اجتماعی در برابر قدرت سیاسی خود را آشکارتر نشان داد.»

به اعتقاد احمدنیا، حرکت اخیر با بازتعریف نقش زن در جامعه، به‌طور غیرمستقیم مناسبات قدرت در خانواده را نیز متاثر کرد. بسیاری از زنان به بازتعریف روابط خانوادگی پرداختند و بر استقلال فردی خود تاکید کردند: «این راه، بستری برای بیان و تقویت سایر مطالبات آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه زنان شد. در هر عرصه‌ای از مناسبات خرد و کلان، مطالبات زنان بیش از گذشته مشروعیت و اهمیت پیدا کرده و به‌رسمیت شناخته شده‌اند.

سه‌سال پس از آغاز حرکت اجتماعی زنان، فکر می‌کنم تغییر اصلی در سطح آگاهی، خودباوری، جسارت و تحولاتی در الگوی زیست زنان رخ داده است. آنان اکنون بیش از گذشته به‌عنوان کنشگران اجتماعی و سیاسی تاثیرگذار شناخته می‌شوند. درنتیجه می‌توان گفت، تحول بزرگ در «زندگی اجتماعی» زنان اتفاق افتاده است، هرچند در «سطح حقوقی» چندان تغییری ملاحظه نمی‌شود. این تحول فرهنگی و ذهنی، زمینه را برای آینده‌ای فراهم کرده که در آن مطالبات زنان با قدرت بیشتری پیگیری شود و امکان تغییرات نهادی نیز بیشتر شود.»


سیمین کاظمی

سیمین کاظمی، جامعه‌شناس هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» حرکت اخیر را نقطه‌عطفی در جریان حرکت زنان در ایران می‌داند: «حرکت زنان ایران بیشتر از یک‌قرن قدمت دارد و در تمام این‌ مدت ذیل تحولات سیاسی و اجتماعی به حیات خود ادامه داده، اما زن، زندگی آزادی را باید نقطه‌عطفی در تاریخ حرکت زنان ایران دانست، چون برای اولین‌بار در تاریخ ایران است که وضعیت، حقوق و مطالبات زنان در مرکز یک حرکت اجتماعی قرار گرفته است و زنان هم محوریت پیدا کرده‌اند و هم عاملیت‌شان امکان ظهور پیدا کرده است.

درواقع در این حرکت است که سوژه زن در مرکز میدان ظهور و مشعلی را روشن می‌کند که به فضای سیاسی ایران نوری می‌تاباند تا در آن نابرابری جنسیتی قابل رویت شود. این حرکت سوژه زن را از سیاست مردانه رها کرد و این نوید را داد که زن به‌طور مستقل و بدون اینکه لازم باشد پشت‌سر دیگران قرار گیرد، قادر است برای حقوق‌اش دادخواهی کند.»

کاظمی توضیح می‌دهد که می‌توان بین این حرکت و سایر ‌حرکت‌های اجتماعی زنان در خاورمیانه پیوندی برقرار کرد: «خاورمیانه با تفوق سنت دیرینه مردسالاری، منطقه‌ای است که فرودستی زنان در آن حاکم بوده و حتی به‌عنوان امر فرهنگیِ ناگزیر پذیرفته شده است؛ یعنی گویا سرنوشت زن در این منطقه از جهان از غرب آسیا تا شمال آفریقا این است که با نابرابری، رنج، خشونت و فقر دمساز باشد و کنار بیاید. اما با وجود این نابرابری جنسیتی عمیق و شدید حرکت‌‌های اعتراضی و حق‌طلبانه زنان حدود یک‌قرن است که شکل گرفته و فراز و فرودهایی داشته اما در بهار عربی بود که ما نقش زنان را به شکل واضح و تاثیرگذار دیدیم.

درواقع زنان کشورهای منطقه ما در اعتراضات سیاسی و اجتماعی بهار عربی نقش برجسته‌ای داشته‌اند و حتی پیشرو این اعتراضات بوده‌اند. در مصر، تونس، لبنان، سودان و دیگر کشورها زنان پیشتاز اعتراضات اجتماعی بودند و در بعضی از این کشورها زنان دستاوردهای ملموسی هم داشته‌اند. ایران هم بخشی از این جغرافیاست و زنان ایرانی هم بخشی از این موج عصیان زنان در منطقه بوده‌اند. آنچه این حرکت‌های اجتماعی را به‌هم‌ پیوند می‌زند، سرگذشت مشترک زنان در این نقطه از جهان و قیام آنها علیه ستم و تبعیض است.»

او مهم‌ترین وجه تمایز این حرکت را تبدیل‌شدن مسئله زنان به یک مسئله اجتماعی می‌داند و معتقد است که این حرکت، حرکت جمعی زنان و همین طور جامعه ایران است. حرکت اجتماعی‌ای که وجوهی از مسئله نابرابری جنسیتی را روشن کرد و به چالشی برای نظام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مردسالاری در ایران تبدیل شد؛ درواقع درحالی‌که حرکت زنان ایران به‌طور محدود و در حاشیه ‌حرکت‌‌های اجتماعی به حیات خود ادامه می‌داد، زن زندگی آزادی، جان تازه‌ای در آن دمید و مسئله زن را به یک مسئله اجتماعی تبدیل کرد که قابل نادیده‌گرفتن نیست. درواقع همان‌طور که مسئله نابرابری اقتصادی و فقر مسائل اجتماعی پراهمیت و نیازمند چاره‌اندیشی هستند، درحال‌حاضر مسئله زن هم یک مسئله اجتماعی است.

کاظمی می‌گوید سایر تغییرات پذیرفته‌شده بسیار محدود هستند مثل بیشتر دیده‌شدن چهره زنان در رویدادها، بعضی جایگاه‌ها و دیوارهای شهر که البته منطبق با نگاه حاکم است و مطرح‌شدن لزوم تجدیدنظر درباره ممنوعیت موتورسواری زنان،‌ اما با وجود این تغییرات جزئی، هنوز تغییر بنیادین و اساسی در مورد حقوق زنان پذیرفته نشده: «مشارکت اقتصادی زنان در پایین‌ترین سطح ممکن است و خشونت علیه زنان بدون چاره‌اندیشی جریان دارد. حتی در مواردی قوانین جدید به زیان زنان در مجلس مطرح شده مثل قانون کاهش مهریه، یا سیاست‌های جمعیتی که با نقض حق کنترل زن بر بدن پیش می‌رود.»

بعد از سه‌سال، زنان در جامعه ایران کجا ایستاده‌اند؟ پاسخ کاظمی به این پرسش، تاکید بر آگاهی زنان و نسبت به قدرت و توانایی خود است و اعتقاد دارد که بیشترین تاثیر این حرکت بر زنان بوده است؛ اینکه می‌توانند خواست‌های خود را در جامعه مطرح کنند و به تحقق آن امید داشته باشند.





نظر شما درباره این مقاله:







از فاجعه مهسا درس نگرفتیم / روزنامه هم‌میهن
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.09.2025, 7:56

از فاجعه مهسا درس نگرفتیم / روزنامه هم‌میهن






نظر شما درباره این مقاله:







آزادی چند زندانی سیاسی زن از زندان قرچک ورامین
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 22:25

آزادی چند زندانی سیاسی زن از زندان قرچک ورامین






نظر شما درباره این مقاله:







دیالکتیک: یک واژه، چند معنی، هزاران سوءتفاهم
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 21:48

دیالکتیک: یک واژه، چند معنی، هزاران سوءتفاهم


حسین جرجانی

پیش‌گفتار
به نظر می‌رسد که در طول چند سال گذشته (از آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی)، پرداختن به بحث‌های “ایدئولوژیک” اوج تازه‌ای گرفته است و به همراه آن استفاده از واژه دیالکتیک (dialectic) نیز زیاد شده است. در گذشته‌های دور این واژه، کم یا بیش، در انحصارِ چپ مارکسیستی بود. اما امروزه، تنوع زیادی در بین کاربرانِ این واژه، و حتی مفهوم این واژه، دیده می‌شود. گاهی به نظر می‌رسد که واژه دیالکتیک در یک نوشتار، مفهومی کاملا متفاوت از مفهوم دیالکتیک در نوشتار دیگر دارد. تنوع مفهومی دیالکتیک، حداقل برای صاحب این قلم، در فهم نوشتار‌های مختلف ایجاد اشکال می‌کند، به طوریکه در هر نوشتاری باید به دنبال نشانه‌های فرعی بود تا متوجه شد که نویسنده‌ی آن نوشتار، از واژه دیالکتیک چه برداشتی دارد. به همین دلیل بر آن شدم تا مروری بر مفهوم دیالکتیک را فراهم کنم که نشانه‌شناسی انواع مختلف دیالکتیک را روشن کند. در ابتدا گمان می‌کردم بتوانم این کار را در یک نوشتار کوتاه انجام دهم. اما به تدریج، شرح تطورِ واژه دیالکتیک آن چنان به درازا کشید که به سه نوشتار بلند تبدیل شد و مجال انتشار آن از دست رفت.

آن چه در اینجا می‌آید، خلاصه‌ای از سه نوشتار بلند است که تحت عنوان کلی “درباره‌ی دیالکتیک” گردآوری شده‌اند. هدف این پروژه ردّ کامل دیالکتیک نیست، بلکه ردیابی تحول تاریخی آن، آزمون مدعیاتش در برابر شواهد، و جای‌دادن آن در میان دیگر الگوهای تبیینی است. در این سه بخش بررسی می‌کنم که دیالکتیک در فلسفه چگونه فهمیده شده، چگونه به علوم طبیعی و اجتماعی گسترش یافته، و چه بدیل‌هایی برای آن وجود دارند. گاهی با پدیده‌هایی مواجه می‌شویم که در نگاه اول دیالکتیکی به نظر می‌رسند اما در واقع چنین نیستند. با پیش‌روی گام به گام، این مجموعه می‌کوشد وضوح بیشتری به مفهومی ببخشد که اغلب به طور مبهم به‌کار می‌رود، اما به ندرت با دقت تعریف می‌شود.

درباره دیالکتیک (۱): دیالکتیک چیست
نوشتار نخست تاریخ دیالکتیک را به سه دوره‌ی اصلی تقسیم می‌کند: از سقراط تا کانت، از هگل تا انگلس، و از آدورنو تا ژیژک. در دوره‌ی نخست، دیالکتیک عمدتاً به مثابه روشی شناخت‌شناسانه (epistemological) و آموزشی (pedagogical) عمل می‌کرد. سقراط، برای نمونه، آن را به‌عنوان آزمون گفت‌وگویی به‌کار می‌برد؛ شیوه‌ای برای بررسی تعاریف و آشکار ساختن تناقض‌‌ها (contradiction). در دوره‌ی دوم، به‌ویژه در آثار هگل، مارکس و انگلس، دیالکتیک به چیزی بسیار بلندپروازانه‌تر بدل شد: اصلی مولّد (generative) که نه تنها ساختار اندیشه، بلکه خود واقعیت (reality) را سامان می‌دهد. در این قالب، دیالکتیک مدعی بود که توسعه‌ی طبیعی، تاریخی و اجتماعی را به‌عنوان گشایش ضروری تناقض‌ها توضیح می‌دهد. اما در دوره‌ی سوم، جنبه‌هایی از این دیالکتیک مولّد زیر سؤال رفت، به‌ویژه در میان مکتب فرانکفورت. آدورنو و دیگران مفهوم سنتز را رد کردند و تضاد را نه چیزی برای حل‌وفصل، بلکه چیزی برای حفظ و تداوم دانستند. بدین ترتیب، در این سه مرحله دیالکتیک نخست پالایش شد، سپس به سامانه‌ای متافیزیکی گسترده گردید، و سرانجام از هم فروپاشید یا به کاربردی تمثیلی (metaphorical) تقلیل یافت.

موضع من ساده است: با نسخه‌ی متواضع دیالکتیک که در دوره‌ی نخست دیده می‌شود مخالفتی ندارم. آنچه مخالفت من را برمی‌انگیزد، شکل مولّد و قوی دیالکتیک است که در دوره‌ی دوم پدیدار شد و به پیچ‌وتاب‌های فکری دوره‌ی سوم انجامید. برای رفع این مشکل، پیشنهاد می‌کنم معیارهای روشنی برای آنچه یک روند یا فرایند را واقعاً دیالکتیکی می‌سازد وضع شود تا بتوان مدعیات را با دقت، و نه با لفاظی ارزیابی کرد. از آنجا که اصطلاح “دیالکتیک” در معانی بسیار گوناگون و ناسازگار به‌کار می‌رود، توصیه می‌کنم نویسندگان یا آن را دقیق تعریف کنند یا از به‌کارگیری‌اش پرهیز نمایند. بدون چنین انضباطی، دیالکتیک به برچسبی عام برای هر گونه دگرگونی بدل می‌شود که بیش از آن‌که روشنگر باشد، ابهام‌آفرین است.

از بخش‌های پایانی نوشتار نخست می‌توان مجموعه‌ای از معیارها را استخراج کرد که دیالکتیک مولّدِ قوی را از کاربردهای سست‌تر یا استعاری آن متمایز می‌سازد. دست‌کم سه شرط باید برقرار باشد: تناقض (contradiction)، درون‌ماندگاری (immanence) و برکشیدن (رفع) (sublation). تناقض به این معناست که دگرگونی باید از تنش‌های درونی یک پدیده/سامانه (phenomenon/system) برخیزد، نه از محرک‌ها یا عوامل بیرونی. درون‌ماندگاری اقتضا می‌کند که نیروهای محرّکِ تغییر در خود پدیده/سامانه نهفته باشند و از خارج وارد نشده باشند. برکشیدن به نتیجه‌ای ساختاری اشاره دارد که در آن عناصر متقابل نه صرفاً نابود یا جایگزین می‌شوند، بلکه در سطحی بالاتر ادغام و دگرگون می‌گردند. این سه شرط در کنار هم معیاری عملی برای سنجش مدعیات دیالکتیکی فراهم می‌آورند: بدون حضور هر سه، یک فرایند ممکن است تغییر یا گسست را شامل شود، اما در معنای قوی و مولّد، واقعاً دیالکتیکی محسوب نمی‌شود.

درباره دیالکتیک (۲): بازبینی دیالکتیک
در آغاز نوشتار دوم، روشن می‌کنم که منظور از “جهش دیالکتیکی” چیست. این مفهوم صرفاً به هر تغییر/دگرگونی ناگهانی یا عبور از آستانه که در علوم طبیعی شناخته شده است اطلاق نمی‌شود. بلکه سه شرط به هم پیوسته باید وجود داشته باشد. نخست، باید گسست هستی‌شناختی (ontological discontinuity) رخ دهد: تغییری که نتوان آن را به‌عنوان امتداد پیوسته‌ی یک گرادیان توضیح داد. دوم، باید نوپدیداری (emergence) کیفی رخ دهد: پدیدار شدن گونه‌ای کاملاً جدید، نه صرفاً تغییری در آنچه از پیش وجود دارد. سوم، باید علتی درونی (internal causation) در کار باشد: دگرگونی باید از تناقض‌های درونی پدیده/سامانه برخیزد، نه از محرک‌ها یا مداخلات بیرونی. این معیارها کمک می‌کنند فرایندهای واقعاً دیالکتیکی از پدیده‌های آستانه‌ای (threshold) یا محدودیت‌محور  (constraint-driven) که در علم، پیشاپیش شناخته شده‌اند، متمایز شوند.

هفت مطالعه‌ی موردی بررسی‌شده در نوشتار دوم برگرفته از مدعیات تأثیرگذار هگل، انگلس و گولد هستند. هگل به پدیده‌هایی چون تبدیل آب به بخار و درخشندگی فلزات در اثر حرارت اشاره می‌کرد و آن‌ها را نمونه‌هایی از تبدیل کمیت به کیفیت می‌دانست. انگلس موارد دیگری افزود: وارونگی قطبیت مغناطیسی، شکل‌های گوناگون کربن (مانند گرافیت و الماس)، و سری هیدروکربن‌ها در شیمی، همچنین ساختار جدول تناوبی که او آن‌ها را بازتاب ضرورت دیالکتیکی می‌پنداشت. به این شش نمونه، استیون جی. گولد زیست‌شناس فرگشتی، الگوی “تعادل گسسته” (Punctuated Equilibrium) را افزود که توصیف‌گر دوره‌های طولانی ثبات در رکوردهای فسیلی است که با جهش‌های ناگهانیِ تغییر، گسیخته می‌شوند. هر یک از این موارد در اصل به‌عنوان نمونه‌ای طبیعی از منطق دیالکتیکی معرفی شده بود.

اکنون می‌توان این نمونه‌ها را بر اساس معیارهای پیش‌گفته محک زد. هنگامی که این معیارها بر هفت مطالعه‌ی موردی بالا اعمال می‌شوند، هیچ‌یک شرایط لازم برای “دیالکتیکی” بودن را ندارد. هر تحولِ به‌ظاهر دیالکتیکی در واقع بهتر است با روش‌های غیردیالکتیکی توضیح داده شود، مانند فرایندهای پیوسته، میانجی‌گری‌های بیرونی، یا اثرات آستانه‌ای (threshold effect). این تحلیل نشان می‌دهد که دیالکتیک، دست‌کم در شکل مولّد و قوی خود، فاقد اعتبار علمی است.

دربارۀ دیالکتیک (۳): جایگزین‌‌هایی برای دیالکتیک
نوشتار سوم تمرکز را از نقد به بدیل‌ها تغییر می‌دهد. این نوشتار استدلال می‌کند که دیالکتیک مولّد باید همچون یک الگوی تبیینی در میان دیگر الگوها در نظر گرفته شود، نه همچون کلیدی جهان‌شمول برای همه‌ی تغییرات. بسیاری از پدیده‌هایی که در نگاه نخست دیالکتیکی به نظر می‌رسند، زیرا شامل گسست، نوپدیداری یا تنش‌اند، در واقع به‌وسیله‌ی سازوکارهای دیگری سامان می‌یابند. نمونه‌ی مرکزی چیزی است که آن را “دگرگونی مقیاس‌محور” (scale-dependent transformation) می‌نامند: مواردی که در آن پدیده‌ها/سامانه‌ها هنگام عبور از آستانه‌های کمی، دگرگونی کیفی را تجربه می‌کنند. تغییر پل‌ها از قوس به پل معلق، تحول تأمین غذا در شهرها از مزارع محلی به زنجیره‌های صنعتی، یا توسعه سازمان‌ها از هماهنگی غیررسمی به مدیریت سلسله‌مراتبی همه نمونه‌هایی از این منطق‌اند. چنین دگرگونی‌هایی شبه دیالکتیکی‌ (quasi-dialectical) هستند و بهتر است به‌عنوان واکنش به محدودیت‌های ساختاری، کمبود منابع، یا اثرات مقیاس درک شوند.

یکی از روشن‌ترین نمونه‌های دگرگونی مقیاس‌محور طراحی پل است. برای دهانه‌های کوتاه، قوس (طاق ضربی) کفایت می‌کند: سنگ وزن را از طریق فشار (compression) توزیع می‌کند و سازه پایدار می‌ماند. اما با افزایش طول دهانه‌ها، قوس نامناسب می‌شود ــ فشار جانبی افزایش می‌یابد و سازه در خطر فروپاشی قرار می‌گیرد. در این نقطه، مهندسان باید به مواد جدید و اصول تازه‌ای روی آورند، مانند خرپاها یا سامانه‌های معلق که بر کشش  (tension) تکیه دارند نه بر فشار. نتیجه، صرفاً بزرگ‌تر شدن همان طرح قبلی نیست، بلکه تغییر کیفی در منطق ساختاری است. این مثال نشان می‌دهد که چگونه محدودیت‌های خارجی مقیاس، نه تناقض‌های درونی، می‌توانند بازطراحی بنیادی یک سامانه را الزامی سازند.

این به معنای ردّ کامل دیالکتیک مولّد نیست. آنچه محل بحث است، گستره‌ی جهان‌شمول آن و به‌ویژه کاربردش در علوم طبیعی است. حتی در اشکال نرم‌تر خود، دیالکتیک باید جایگاهش را با رقابت با الگوهای جایگزین از طریق استدلال تبیینی (abduction) به دست آورد. اما نقد صرف کافی نیست؛ باید دید در غیاب دیالکتیک مولّد چه بدیل‌هایی می‌توان یافت.

در همین راستا، نوشتار نگاهی انتقادی به مکتب فرانکفورت می‌اندازد، به‌ویژه به “دیالکتیک روشنگری” آدورنو و هورکهایمر. نقد آنان بر علم، هرچند از منظر تاریخی قابل درک است، خطر آن را دارد که خود به سامانه‌ای تمامیت‌خواه بدل شود. در برابر این خطر، من “استنتاج به بهترین تبیین” (IBE) (Inference to the Best Explanation) را به‌عنوان معیاری برای مقایسه‌ی چارچوب‌ها پیشنهاد می‌کنم: مدل‌های رقیب را باید بر پایه‌ی توان تبیینی، سادگی (parsimony)، انسجام و سازگاری با شواهد سنجید. اگر قرار است دیالکتیک همچنان به‌عنوان ابزاری تبیینی، معتبر باقی بماند، باید بر اساس این معیارها داوری شود، نه آن‌که به صرفِ اقتدار پذیرفته شود.

نتیجه‌گیری
توصیه‌ی کلی به خوانندگان احتیاط و کثرت‌گرایی است. به هیچ الگوی تبیینی منفردی نباید تمام‌وکمال دل بست، به‌ویژه الگویی چون دیالکتیک که مبهم و بیش‌ازحد کشدار است. در عوض، باید به‌دنبال توضیح‌هایی ساده‌تر، روشن‌تر و مبتنی بر شواهد تجربی بود و اجازه داد دیالکتیک هر جا مناسب است در کنار دیگر مدل‌ها به رقابت بپردازد. با در نظر گرفتن دیالکتیک همچون یکی از ابزارهای ممکن، و نه ابزار اصلی، می‌توانیم بینش‌های آن را حفظ کنیم بی‌آن‌که در دام افراط متافیزیکی‌اش بیفتیم. این سه‌گانه در نهایت با دعوتی به کثرت‌گرایی منضبط به پایان می‌رسد: آمادگی برای به‌کارگیری هر الگوی تبیینی که بهتر از همه مدل‌های دیگر با مورد مطالعه سازگار است، هدایت‌شده به‌وسیله‌ی وضوح، شواهد، و مقایسه‌ی انتقادی.

متنِ کاملِ آن چه را که نوشته‌ام (در سه فایل PDF) می‌توان در لینک زیر دید:

ای‌میل نویسنده: hosseinjorjani2@gmail.com





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه پایانی اجلاس اضطراری عربی-اسلامی دوحه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 21:16

بیانیه پایانی اجلاس اضطراری عربی-اسلامی دوحه


خبرگزاری قطر: بیانیه پایانی اجلاس اضطراری عربی-اسلامی برای بررسی حمله اسرائیل به کشور قطر صادر شد. این اجلاس روز دوشنبه (۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵) با حضور رهبران دولت و روسای هیئت‌های شرکت‌کننده در اجلاس، در دوحه برگزار شد.

متن بیانیه به شرح زیر است:

ما، رهبران کشورها و دولت‌های اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی، امروز دوشنبه ۲۲ ربیع الاول ۱۴۴۷ هجری قمری، برابر با ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵، در پایتخت قطر، دوحه، به دعوت محترمانه شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، و به ریاست ایشان، برای بررسی تجاوز اسرائیل به کشور قطر و ابراز موضع واحد خود در محکومیت آن و ابراز همبستگی کامل با کشور برادر قطر، گرد هم می‌آییم.

با ابراز قدردانی و تشکر عمیق از جناب شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، به خاطر میزبانی سخاوتمندانه و از کشور برادر قطر به خاطر سازماندهی عالی.

با الهام از اصول منشورهای اتحادیه کشورهای عربی و سازمان همکاری اسلامی، و با یادآوری اصول اساسی منشور سازمان ملل متحد، به ویژه ماده ۲ (۴)، که تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری را ممنوع می‌کند.

با یادآوری تمام قطعنامه‌های مربوطه که توسط سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب در دهه‌های گذشته تصویب شده است، که تجاوز به کشورهای عضو را رد می‌کند و همبستگی عربی و اسلامی و امنیت کشورهای عربی و اسلامی را در مواجهه با تهدیدات خارجی، از جمله تهدیدات مربوط به آرمان فلسطین، تأیید می‌کند.

با تأکید مجدد بر تعهد تزلزل‌ناپذیر خود به حاکمیت، استقلال و امنیت همه کشورهای عضو اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی، و با یادآوری وظیفه جمعی خود برای پاسخ به این تجاوز در دفاع از امنیت مشترکمان، ما بار دیگر هرگونه نقض امنیت هر یک از کشورهایمان را قاطعانه رد می‌کنیم، هرگونه تجاوزی را که آنها را هدف قرار می‌دهد، قاطعانه محکوم می‌کنیم و همبستگی مطلق و پایدار خود را در مقابله با هر آنچه امنیت و ثبات آنها را تهدید می‌کند، مجدداً تأیید می‌کنیم.

با اشاره به جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل متحد که در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵ برگزار شد و شاهد اجماع در محکومیت حمله اسرائیل به عنوان نقض صلح و امنیت بین‌المللی بود، و با استقبال از بیانیه مطبوعاتی صادر شده توسط شورا که این حمله را محکوم کرد، همبستگی خود را با دولت قطر ابراز داشت و از نقش حیاتی که قطر همچنان در تلاش‌های میانجیگری در منطقه، در کنار مصر و ایالات متحده ایفا می‌کند، حمایت کرد و بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی دولت قطر، مطابق با اصول منشور سازمان ملل، تأکید کرد.

با تأکید بر اینکه فقدان پاسخگویی بین‌المللی و سکوت جامعه بین‌المللی در مواجهه با تخلفات مکرر اسرائیل، اسرائیل را در ادامه تجاوزات خود و تشدید نقض آشکار قوانین بین‌المللی و مشروعیت بین‌المللی جسورتر کرده است، و در نتیجه سیاست مصونیت از مجازات را تداوم بخشیده، سیستم عدالت بین‌المللی را تضعیف کرده و نظم جهانی مبتنی بر قانون را تهدید به از بین بردن کرده و تهدیدی مستقیم برای صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد کرده است.

با تأکید مجدد بر حمایت مطلق خود از کشور برادر قطر، امنیت، ثبات، حاکمیت و ایمنی شهروندان آن، موضع متحد خود را در کنار قطر در مقابله با این تجاوز اعلام می‌کنیم، که آن را نقض آشکار حاکمیت خود، نقض آشکار قوانین بین‌المللی و تهدیدی جدی برای صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی می‌دانیم.

بدینوسیله تصمیم می‌گیریم:

۱. مجدداً تأکید می‌کنیم که تجاوز آشکار و وحشیانه اسرائیل علیه کشور برادر قطر، و اقدامات تهاجمی مداوم اسرائیل، از جمله جنایات نسل‌کشی، پاکسازی قومی، گرسنگی و محاصره، و همچنین فعالیت‌های شهرک‌سازی و سیاست‌های توسعه‌طلبانه، چشم‌انداز صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز در منطقه را تضعیف می‌کند.

۲. حمله بزدلانه و غیرقانونی اسرائیل در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ علیه یک محله مسکونی در دوحه، پایتخت قطر، که شامل مراکز مسکونی تعیین شده توسط دولت برای میزبانی هیئت‌های مذاکره‌کننده در چارچوب تلاش‌های میانجیگری چندگانه قطر، علاوه بر تعدادی مدرسه، مهدکودک و مأموریت‌های دیپلماتیک بود و منجر به شهادت، از جمله یک شهروند قطری، و مجروح شدن غیرنظامیان شد را با شدیدترین لحن ممکن محکوم می‌کنیم.

این حمله یک اقدام تجاوزکارانه آشکار علیه یک کشور عربی و اسلامی، عضو سازمان ملل متحد، و نشان‌دهنده تشدید شدید خشونت است که تجاوزگری دولت افراطی اسرائیل را آشکار می‌کند و به سابقه جنایی آن که صلح و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی را تهدید می‌کند، می‌افزاید.

۳. بر همبستگی مطلق با دولت قطر در برابر این تجاوز که تجاوزی علیه همه کشورهای عربی و اسلامی محسوب می‌شود، تأکید مجدد می‌کنیم و قاطعانه در کنار قطر در تمام اقداماتی که ممکن است در پاسخ به این تجاوز خائنانه اسرائیل برای حفظ امنیت، حاکمیت، ثبات و ایمنی شهروندان و ساکنان خود، مطابق با منشور سازمان ملل متحد، انجام دهد، می‌ایستیم.

۴. مجدداً تأکید می‌کنیم که این تجاوز به خاک قطر، کشوری که به عنوان میانجی اصلی در تلاش‌ها برای برقراری آتش‌بس و پایان دادن به جنگ غزه و آزادی گروگان‌ها و زندانیان فعالیت می‌کند، تشدید شدید تنش و حمله به تلاش‌های دیپلماتیک برای بازگرداندن صلح است. چنین حمله‌ای به یک مکان بی‌طرف برای میانجیگری نه تنها حاکمیت قطر را نقض می‌کند، بلکه میانجیگری بین‌المللی و فرآیندهای صلح‌سازی را نیز تضعیف می‌کند. اسرائیل مسئولیت کامل این حمله را بر عهده دارد.

۵. از موضع متمدنانه، خردمندانه و مسئولانه دولت قطر در مقابله با این تجاوز خائنانه، پایبندی قاطع آن به قوانین بین‌المللی و اصرار آن بر حفظ حاکمیت و امنیت خود و دفاع از حقوق خود با تمام ابزارهای مشروع، تقدیر می‌کنیم.

۶. از تلاش‌های کشورهای درگیر در میانجیگری، به ویژه کشور قطر، جمهوری عربی مصر و ایالات متحده آمریکا، برای پایان دادن به تجاوز به نوار غزه حمایت می‌کنند و در این زمینه، نقش سازنده قطر و تلاش‌های میانجیگری ارزشمند آن را با تأثیرات مثبت آن در حمایت از تلاش‌های برقراری امنیت، ثبات و صلح، مورد تأکید مجدد قرار می‌دهند؛ از ابتکارات متعدد قطر در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی، به ویژه در زمینه‌های کمک‌های بشردوستانه و حمایت از آموزش در کشورهای در حال توسعه و فقیر، که جایگاه آن را به عنوان یک شریک فعال و حامی صلح و توسعه در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی ارتقا می‌دهد، تقدیر می‌کنند.

۷. رد قطعی هرگونه تلاش برای توجیه این تجاوز به هر بهانه‌ای را مجدداً تأیید می‌کنیم و تأکید می‌کنیم که این امر نقض آشکار قوانین بین‌المللی و منشور سازمان ملل متحد است و مستقیماً تلاش‌های میانجیگری مداوم برای توقف تجاوز به نوار غزه را هدف قرار می‌دهد و تلاش‌های جدی برای دستیابی به یک راه‌حل سیاسی عادلانه و جامع را که به اشغال پایان می‌دهد و تحقق حقوق مسلم مردم فلسطین را تضمین می‌کند، تضعیف می‌کند.

۸. تهدیدهای مکرر اسرائیل مبنی بر احتمال هدف قرار دادن مجدد کشور قطر یا هر کشور عربی یا اسلامی را قاطعانه رد می‌کنیم و چنین تهدیدهایی را تحریک‌آمیز و تشدید کننده‌ای می‌دانیم که صلح و امنیت بین‌المللی را تهدید می‌کند و از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که آنها را با شدیدترین لحن ممکن محکوم کرده و اقدامات بازدارنده‌ای را برای متوقف کردن آنها اتخاذ کند.

۹. از تصویب قطعنامه «چشم‌انداز مشترک برای امنیت و همکاری در منطقه» توسط شورای اتحادیه عرب در سطح وزرا استقبال می‌کنیم و در این زمینه، مفهوم امنیت جمعی و سرنوشت مشترک کشورهای عربی و اسلامی، ضرورت وحدت در مواجهه با چالش‌ها و تهدیدهای مشترک و اهمیت شروع ایجاد سازوکارهای اجرایی لازم را مجدداً تأیید می‌کنیم. ما تأکید می‌کنیم که هرگونه ترتیبات منطقه‌ای آینده باید اصول حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل، روابط حسنه همسایگی، احترام به حاکمیت، عدم دخالت در امور داخلی کشورها، برابری حقوق و وظایف بدون ترجیح یک کشور بر کشور دیگر، حل و فصل اختلافات از طریق مسالمت‌آمیز و امتناع از استفاده از زور را در بر بگیرد، ضمن اینکه بر ضرورت پایان دادن به اشغال تمام سرزمین‌های عربی توسط اسرائیل، تأسیس کشور فلسطین در امتداد مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷ و عاری کردن خاورمیانه از سلاح‌های هسته‌ای و سایر سلاح‌های کشتار جمعی تأکید می‌کند.

۱۰. بر ضرورت مقابله با طرح‌های اسرائیل برای تحمیل یک عمل انجام‌شده جدید در منطقه که تهدیدی مستقیم برای ثبات و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی است و لزوم مقاومت در برابر آنها مجدداً تأکید می‌کنیم.

۱۱. بر محکومیت هرگونه تلاش اسرائیل برای آواره کردن اجباری مردم فلسطین، تحت هر بهانه یا عنوانی، از سرزمین‌های اشغالی ۱۹۶۷ خود تأکید مجدد می‌کنیم و چنین اقداماتی را جنایت علیه بشریت، نقض آشکار قوانین بین‌المللی و حقوق بشردوستانه بین‌المللی و سیاست پاکسازی قومی کاملاً مردود می‌دانیم. در این زمینه، بر ضرورت اجرای طرح بازسازی عربی-اسلامی، چه از نظر سیاسی و چه از نظر فنی، و آغاز بازسازی نوار غزه در اسرع وقت تأکید می‌کنیم و از اهداکنندگان بین‌المللی می‌خواهیم که حمایت لازم را ارائه دهند و از آنها می‌خواهیم که در کنفرانس بازسازی غزه که قرار است پس از برقراری آتش‌بس در قاهره برگزار شود، مشارکت فعال داشته باشند.

۱۲. سیاست‌های اسرائیل را که باعث فاجعه انسانی بی‌سابقه‌ای شده است، محکوم می‌کنیم. در این سیاست‌ها، محاصره، گرسنگی و محرومیت غیرنظامیان از غذا و دارو به عنوان سلاح جنگی علیه مردم فلسطین مورد استفاده قرار می‌گیرد و نقض آشکار قوانین بین‌المللی بشردوستانه و کنوانسیون‌های ژنو است. تأکید می‌کنیم که این اقدامات یک جنایت جنگی تمام‌عیار محسوب می‌شود و مستلزم اقدام فوری بین‌المللی برای پایان دادن به آنها و تضمین ورود فوری، ایمن و بدون مانع کمک‌های بشردوستانه به تمام بخش‌های سرزمین اشغالی فلسطین است.

۱۳. نسبت به پیامدهای فاجعه‌بار هرگونه تصمیم اسرائیل، قدرت اشغالگر، برای الحاق هر بخشی از سرزمین اشغالی فلسطین هشدار می‌دهیم و چنین اقدامی را به عنوان تجاوز آشکار به حقوق تاریخی و قانونی مردم فلسطین، نقض منشور سازمان ملل متحد، اصول حقوق بین‌الملل و قطعنامه‌های مربوطه سازمان ملل متحد و به عنوان خنثی‌کننده تمام تلاش‌ها برای دستیابی به صلح عادلانه و جامع در منطقه رد می‌کنیم.

۱۴. بر ضرورت اقدام فوری جامعه بین‌المللی برای توقف تجاوزات مکرر اسرائیل در منطقه و توقف نقض مداوم حاکمیت، امنیت و ثبات کشورها توسط آن، در چارچوب احترام به قوانین بین‌المللی و قطعنامه‌های مشروعیت بین‌المللی مربوطه، تأکید مجدد می‌کنیم و نسبت به عواقب وخیم عدم اقدام بین‌المللی مداوم در مهار تجاوزات اسرائیل، از جمله تجاوز آن به کشور برادر قطر، حمله وحشیانه مداوم و رو به افزایش آن به نوار غزه اشغالی، اقدامات غیرقانونی شهرک‌سازی آن در کرانه باختری، از جمله بیت‌المقدس شرقی، و تجاوزات مداوم آن علیه کشورهای منطقه، از جمله جمهوری لبنان و جمهوری عربی سوریه و جمهوری اسلامی ایران، که همگی نقض آشکار قوانین بین‌المللی و نقض آشکار حاکمیت کشورها هستند، هشدار می‌دهیم.

۱۵. از همه کشورها می‌خواهیم که تمام اقدامات قانونی و مؤثر ممکن را برای جلوگیری از ادامه اقدامات اسرائیل علیه مردم فلسطین انجام دهند، از جمله با حمایت از تلاش‌ها برای پایان دادن به مصونیت آن، پاسخگو کردن آن در قبال تخلفات و جنایاتش، اعمال تحریم علیه آن، تعلیق تأمین، انتقال یا ترانزیت سلاح، مهمات و مواد نظامی ـــ از جمله اقلام با کاربرد دوگانه ـــ بررسی روابط دیپلماتیک و اقتصادی با آن و آغاز اقدامات قانونی علیه آن.

۱۶. از کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی می‌خواهیم تا با توجه به نقض آشکار شرایط عضویت و بی‌توجهی مداوم آن به قطعنامه‌های سازمان ملل، میزان انطباق عضویت اسرائیل در سازمان ملل با منشور را بررسی کنند و تلاش‌های خود را برای تعلیق عضویت اسرائیل در سازمان ملل هماهنگ کنند.

۱۷. بر اهمیت پایبندی به مشروعیت بین‌المللی و قطعنامه‌های مرتبط سازمان ملل به عنوان مرجع اساسی برای دستیابی به صلح و امنیت بین‌المللی تأکید مجدد می‌کنیم و لفاظی‌های اسرائیل را که از اسلام‌هراسی سوءاستفاده کرده و آن را ترویج می‌دهد، به منظور توجیه ادامه نقض حقوق و پیگیری سیاست‌های خارج از حقوق بین‌الملل، از جمله پروژه‌های مداوم نابودی و شهرک‌سازی در کرانه باختری، و همچنین تلاش برای تحریف چهره کشورهای عربی و اسلامی، رد می‌کنیم.

۱۸. از تصویب «بیانیه نیویورک» توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد اجرای راه حل دو کشور و تأسیس یک کشور مستقل فلسطینی، به عنوان بیان آشکار اراده بین‌المللی در حمایت از حقوق مشروع مردم فلسطین، به ویژه حق آنها برای تأسیس کشور مستقل خود در امتداد مرزهای ۴ ژوئن ۱۹۶۷، با اورشلیم شرقی به عنوان پایتخت آن، استقبال می‌کنیم؛ و از تلاش‌های پادشاهی عربستان سعودی و جمهوری فرانسه که در تصویب این بیانیه نقش داشته‌اند، تقدیر می‌کنیم.

۱۹. از برگزاری کنفرانس راه حل دو کشوری، به ریاست مشترک پادشاهی عربستان سعودی و جمهوری فرانسه، که قرار است در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵ در نیویورک برگزار شود، استقبال می‌کند و خواستار تلاش‌های هماهنگ جامعه بین‌المللی برای تضمین به رسمیت شناختن گسترده کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس شرقی است.

۲۰. از نقش محوری نمایندگان کشورهای عربی و اسلامی عضو شورای امنیت، به ویژه الجزایر، سومالی و پاکستان، در دفاع از آرمان فلسطین، پایان دادن به تجاوز اسرائیل به نوار غزه، برقراری آتش‌بس و دستیابی به عضویت کامل فلسطین در سازمان ملل متحد، تقدیر می‌کند. همچنین از سهم مؤثر آنها در درخواست و تضمین تشکیل جلسه اضطراری شورای امنیت که به بررسی تجاوز اسرائیل علیه کشور قطر اختصاص دارد، قدردانی می‌کند.

۲۱. حمایت مجدد از قیمومت تاریخی اعلیحضرت ملک عبدالله دوم بن الحسین بر اماکن مقدس اسلامی و مسیحی در اورشلیم، همانطور که در توافق امضا شده بین اعلیحضرت ملک عبدالله دوم و جناب رئیس جمهور محمود عباس، رئیس جمهور دولت فلسطین، در ۳۱ مارس ۲۰۱۳ مجدداً تأیید شده است؛ و همچنین تأیید می‌کند که مسجد الاقصی / الحرم الشریف، با مساحت کلی ۱۴۴۰۰۰ متر مربع، مکانی منحصراً برای عبادت مسلمانان است و اداره اوقاف اورشلیم و امور مسجد الاقصی، وابسته به وزارت اوقاف اردن، تنها مرجع مشروع دارای صلاحیت انحصاری برای اداره مسجد الاقصی، نگهداری از آن و تنظیم ورود به آن است.

۲۲. بر ضرورت توانمندسازی فلسطینیان در اورشلیم برای پایداری در سرزمین خود و حمایت از کمیته قدس به ریاست اعلیحضرت ملک محمد ششم پادشاه مراکش و بازوی اجرایی آن، آژانس بیت‌القدس الشریف، تأکید مجدد می‌کنیم.

۲۳. بر این نکته تأکید می‌کنیم که صلح عادلانه، جامع و پایدار در خاورمیانه با نادیده گرفتن آرمان فلسطین، نادیده گرفتن حقوق مردم فلسطین یا از طریق خشونت و هدف قرار دادن میانجیگران محقق نخواهد شد، بلکه از طریق پایبندی به ابتکار صلح عربی و قطعنامه‌های مشروعیت بین‌المللی مربوطه محقق می‌شود. در این راستا، ما از جامعه بین‌المللی، به ویژه شورای امنیت، می‌خواهیم که مسئولیت‌های قانونی و اخلاقی خود را در پایان دادن به اشغال اسرائیل و ایجاد یک جدول زمانی الزام‌آور برای این منظور بر عهده بگیرد.

۲۴. به کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی که عضو اساسنامه رم دیوان کیفری بین‌المللی هستند، مأموریت می‌دهد که مطابق با تعهدات خود تحت قوانین بین‌المللی و در صورت لزوم، تمام اقدامات ممکن را در چارچوب قوانین داخلی خود برای حمایت از اجرای احکام بازداشت صادر شده توسط دیوان کیفری بین‌المللی در ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ علیه عاملان جنایات علیه مردم فلسطین انجام دهند؛ و همچنین از کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی می‌خواهد که تلاش‌های دیپلماتیک، سیاسی و حقوقی خود را برای اطمینان از پایبندی اسرائیل، به عنوان قدرت اشغالگر، به تعهدات الزام‌آور خود تحت اقدامات موقت صادر شده توسط دیوان بین‌المللی دادگستری در ۲۶ ژانویه ۲۰۲۴ در پرونده مربوط به اجرای کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی در نوار غزه، انجام دهند.

۲۵. مراتب قدردانی عمیق خود را از کشور قطر، امیر، دولت و مردم آن، و به ویژه جناب شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، به خاطر تلاش‌های خستگی‌ناپذیرشان در میزبانی و سازماندهی جلسات این اجلاس با درایت و دیدگاه استراتژیک، و همچنین به خاطر امکانات و منابعی که برای تضمین موفقیت آن فراهم شده است، ابراز می‌کنیم. ما نقش فعال قطر در تقویت روحیه مشورت و اجماع بین کشورهای عضو و کمک‌های ملموس آن در حمایت از روند اقدام مشترک، که نشان دهنده تعهد مداوم آن به تقویت همبستگی و اتحاد است، را بسیار ارج می‌نهیم.

پایان





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ از قصد اسرائيل برای حمله به قطر خبر داشت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 20:07

ترامپ از قصد اسرائيل برای حمله به قطر خبر داشت


باراک راوید / آکسیوس

به گفته سه مقام اسرائیلی مطلع، بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل، صبح سه‌شنبه گذشته دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا را در جریان برنامه اسرائیل برای حمله به رهبران حماس در قطر قرار داده بود، درست پیش از آن‌که این حمله انجام شود.

نقطه اختلاف: کاخ سفید مدعی شد اطلاع‌رسانی تنها پس از شلیک موشک‌ها صورت گرفت و در نتیجه فرصتی برای ترامپ جهت مخالفت باقی نمانده بود. اما هفت مقام اسرائیلی به آکسیوس گفتند کاخ سفید زودتر از این‌ها در جریان قرار گرفته بود، هرچند زمان موجود برای توقف عملیات بسیار محدود بوده است.

ترامپ شامگاه سه‌شنبه، در پاسخ به این پرسش که آیا اسرائیل از قبل او را مطلع ساخته بوده یا نه، ادعا کرد چنین نبود. او به‌طور علنی حمله را مورد انتقاد قرار داده است، زیرا قطر یکی از متحدان مهم آمریکا به شمار می‌رود.

کارولاین لویت، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید، به آکسیوس گفت: «همان‌طور که رئیس‌جمهور ترامپ بیان داشت، ارتش آمریکا او را از حمله اسرائیل به رهبران حماس در دوحه مطلع کرد و او بلافاصله سفیر ویژه خود، استیو ویتکاف، را مأمور کرد تا موضوع را به اطلاع قطر برساند.»

جزئیات روایت دو طرف: نسخه‌ای که مقامات آمریکایی هفته گذشته بیان کردند این بود که ارتش آمریکا پرواز جنگنده‌های اسرائیلی را در آسمان مشاهده کرد و سپس از اسرائیل توضیح خواست، توضیحی که تنها زمانی دریافت شد که موشک‌های بالستیک اسرائیل در مسیر مجتمع وابسته به حماس در دوحه شلیک شده بودند.

کاخ سفید گفت ویتکاف با شتاب به قطر هشدار داد، اما در آن زمان موشک‌ها به هدف اصابت کرده بودند. رسانه‌هایی از جمله آکسیوس نیز گزارش دادند که ترامپ در این تصمیم‌گیری مورد مشورت قرار نگرفته بود.

بمباران یک متحد آمریکا بدون مشورت با واشنگتن، اقدامی بسیار جسورانه از سوی اسرائیل محسوب می‌شود ــ به‌ویژه آن‌که رهبران حماس در آن زمان برای بررسی پیشنهاد جدید ترامپ درباره طرح صلح غزه گرد هم آمده بودند.

با این حال، مقامات اسرائیلی می‌گویند نتانیاهو خیلی دیر به کاخ سفید اطلاع داد، اما به اندازه کافی بود که بتوان حمله را لغو کرد.

پشت پرده: سه مقام اسرائیلی به آکسیوس گفتند نتانیاهو ساعت ۸ صبح به وقت واشنگتن با ترامپ درباره حمله قریب‌الوقوع تماس گرفته بود. نخستین گزارش‌ها از وقوع انفجارها در دوحه ساعت ۸:۵۱ صبح منتشر شد.

یک مقام بلندپایه اسرائیلی مدعی شد: «ترامپ پیش از پرتاب موشک‌ها از حمله مطلع بود. ابتدا یک گفت‌وگوی سیاسی میان نتانیاهو و ترامپ صورت گرفت و سپس ارتباطات از طریق کانال‌های نظامی ادامه پیدا کرد. ترامپ مخالفتی نکرد.» 

یکی دیگر از مقامات ارشد اسرائیل گفت واشنگتن «به‌خوبی و با فاصله زمانی مناسب» از نظر سیاسی آگاه شده بود. «اگر ترامپ می‌خواست متوقفش کند، می‌توانست. اما در عمل، این کار را نکرد.» 

هر دو مقام تأکید کردند که هنگام مکالمه ترامپ و نتانیاهو، موشک‌ها هنوز شلیک نشده بودند و افزودند اسرائیل در صورت مخالفت ترامپ، حمله را لغو می‌کرد.

کاخ سفید به پرسش‌ها درباره جدول زمانی مشخص پاسخ نداد. دفتر نخست‌وزیری اسرائیل نیز از اظهارنظر خودداری کرد.

تماس تلفنی مبهم: مقامات اسرائیلی جزئیات دقیقی از محتوای تماس میان ترامپ و نتانیاهو ارائه نکردند ــ از جمله مشخص نیست که آیا نتانیاهو صرفاً برنامه حمله را اطلاع داده یا رسماً به‌دنبال کسب اجازه بوده است.

همچنین معلوم نیست ترامپ بلافاصله مقامات ذی‌ربط را مطلع کرده یا نه؛ برخی از این مقامات پس از حمله به‌شدت از نتانیاهو خشمگین شدند.

نتانیاهو بارها گفته است که حمله کاملاً اقدامی یک‌جانبه از سوی اسرائیل بوده است، از جمله در یک کنفرانس خبری روز دوشنبه در کنار وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو. روبیو روز فردا، سه‌شنبه، به دوحه سفر خواهد کرد تا با مقام‌های قطری گفت‌وگو کند.

روایت‌های متناقض: یک مقام دیگر اسرائیلی نیز ضمن تأیید اطلاع‌رسانی قبلی به دولت ترامپ گفت اسرائیل تصمیم گرفت با روایت کاخ سفید مبنی بر «بی‌اطلاعی پیشین» همراهی کند. او توضیح داد: «از طرف ما تصمیم گرفته شد که برای حفظ روابط آمریکا و اسرائیل به آن‌ها در این زمینه کمک کنیم.» 

مقام دیگری گفت: «آمریکایی‌ها نمایش اجرا می‌کنند. ما از حمله آن‌ها را مطلع کرده بودیم.» 

مقام دیگری افزود که دولت ترامپ دلیل روشنی برای فاصله گرفتن از این حمله داشته است: «آنچه به‌طور عمومی می‌گویند باید با احتیاط نگریسته شود.» 

یک مقام دیگر اسرائیلی نیز گفت این نخستین بار نیست که دولت ترامپ به‌خاطر ملاحظات سیاسی «مطالبی را درباره گفت‌وگوهای خود با اسرائیل جعل کرده است.» 

پیامدها: این حمله در دوحه روابط آمریکا و قطر را متشنج کرد، تنش میان واشنگتن و اسرائیل را افزایش داد و به طور قابل توجهی بر انزوای منطقه‌ای و جهانی اسرائیل افزود.

در این حمله پنج عضو حماس و یک افسر امنیتی قطری کشته شدند، اما حماس اعلام کرد رهبران ارشد آن‌ها جان سالم به در برده‌اند.

مقامات اسرائیلی نیز این موضوع را در گفت‌وگو با آکسیوس تأیید کردند و گفتند اطلاعات به‌دست‌آمده پس از حمله نشان داد سران ارشد حماس اندکی پیش از انفجار ساختمان را ترک کرده بودند.





نظر شما درباره این مقاله:







تیم ملی کشتی آزاد ایران قهرمان جهان شد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 19:38

تیم ملی کشتی آزاد ایران قهرمان جهان شد






نظر شما درباره این مقاله:







شهاب‌الدین حائری برای اجرای حکم سه سال
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 19:34

شهاب‌الدین حائری برای اجرای حکم سه سال






نظر شما درباره این مقاله:







مهدی محمودیان⁩ با پایان دوران حبس از زندان آزاد شد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 19:13

مهدی محمودیان⁩ با پایان دوران حبس از زندان آزاد شد






نظر شما درباره این مقاله:







حضور گسترده رهبران منطقه در نشست دوحه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 17:51

حضور گسترده رهبران منطقه در نشست دوحه


جان گمبریل / آسوشیتدپرس / ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵

قطر روز دوشنبه میزبان نشستی از کشورهای عربی و اسلامی بود به امید آن‌که پاسخی واحد به حمله هفته گذشته اسرائیل به رهبران حماس در دوحه ارائه کند. اما با توجه به دیدگاه‌های متفاوت رهبران درباره اقدامات لازم، این گروه ابزار چندانی برای مهار اسرائیل در جنگ غزه در اختیار ندارد.

اسرائیل که حمله به غزه را در واکنش به یورش حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز کرد، نه تنها به این گروه مسلح بلکه به دیگر اعضای آنچه «محور مقاومت» تحت حمایت ایران خوانده می‌شود نیز حمله کرده است؛ از جمله در ایران، لبنان، سوریه، یمن و اکنون قطر. این وضعیت خشم گسترده‌تری را در میان کشورهای خاورمیانه ـــ که پیش‌تر نیز از کشته شدن بیش از ۶۴ هزار فلسطینی در جنگ غزه به شدت خشمگین بودند ـــ برانگیخته و نگرانی رو به رشدی ایجاد کرده که شاید تعهد آمریکا برای محافظت از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به اندازه کافی قوی نباشد.

با این حال، هنوز روشن نیست که این نشست چه دستاورد مشخصی خواهد داشت. تنش‌های جدی میان کشورهای شرکت‌کننده می‌تواند همکاری‌ها را تضعیف کند. افزون بر این، آن‌ها ابزار محدودی در اختیار دارند. محکومیت‌هایی که از سوی کشورهایی چون ایران ـــ که اسرائیل آن‌ها را دشمن می‌داند ـــ بیان می‌شود، تأثیر چندانی ندارد. در عین حال، کشورهایی که با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کرده‌اند ممکن است تمایلی به قطع این روابط نداشته باشند.

مرکز «سوفان» مستقر در نیویورک در تحلیلی نوشت: «با توجه به شکاف‌های عمیق میان کشورهای خلیج فارس و دیگر بازیگران منطقه‌ای، برگزاری چنین نشستی در کمتر از یک هفته ـــ آن هم با این ابعاد ـــ دستاوردی قابل توجه است. پرسش اصلی این است که آیا نشست نشانه‌ای از حرکت به‌سوی اقدامات جدی‌تر علیه اسرائیل خواهد بود؛ از جمله کاهش سطح روابط دیپلماتیک، اقدامات اقتصادی هدفمند و محدودیت در حریم هوایی و دسترسی‌ها.»

سخنرانی آتشین امیر قطر

امیر قطر نشست را با حمله لفظی شدید به اسرائیل آغاز کرد و این رژیم را متهم ساخت که به سرنوشت گروگان‌های خود در غزه بی‌اعتناست و در عوض تلاش می‌کند «اطمینان حاصل کند که غزه دیگر قابل سکونت نباشد». اسرائیل می‌گوید اهداف جنگش شامل بازگرداندن همه گروگان‌ها و شکست حماس است.

شیخ تمیم بن حمد آل ثانی پرسید: «اگر اسرائیل قصد دارد رهبران حماس را ترور کند، پس چرا وارد مذاکرات می‌شود؟ اگر بر آزادی گروگان‌ها پافشاری دارد، چرا همه مذاکره‌کنندگان را ترور می‌کند؟»

این سخنان برای امیر ۴۵ ساله قطر ـــ که نقشی کلیدی در میانجی‌گری مذاکرات آتش‌بس داشته ـــ به‌طور غیرمعمولی آتشین و تند بود.

او افزود: «هیچ مجالی برای تعامل با چنین طرف بزدل و خائن وجود ندارد. کسانی که به‌طور مداوم رهبران طرف مقابل در این مذاکرات را ترور می‌کنند، بی‌تردید تمام تلاش خود را خواهند کرد تا این مذاکرات به شکست بینجامد. زمانی که ادعا می‌کنند به‌دنبال آزادی گروگان‌ها هستند، این چیزی جز یک دروغ آشکار نیست.»

شیخ تمیم همچنین اسرائیل را به دلیل آنچه «نسل‌کشی» در غزه خواند محکوم کرد؛ ارزیابی‌ای که توسط بسیاری دیگر در نشست نیز مطرح شد. اسرائیل قویاً ارتکاب نسل‌کشی را انکار می‌کند و می‌گوید این حماس است که با عدم تسلیم و آزاد نکردن گروگان‌ها، جنگ را طولانی‌تر می‌کند.

حضور گسترده رهبران منطقه در نشست

رهبران متعددی از منطقه در این نشست شرکت کردند؛ از جمله محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، رجب طیب اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه، عبدالفتاح السیسی رئیس‌جمهور مصر و احمد الشرع رئیس‌جمهور موقت سوریه.

اردوغان گفت: «من معتقدم اسرائیل باید از نظر اقتصادی نیز تحت فشار قرار گیرد، چراکه تجربه‌های پیشین نشان داده چنین اقداماتی نتیجه‌بخش است.»

حضور ایران در نشست؛ پس از حمله موشکی به قطر

پس از آن‌که ایالات متحده در ماه ژوئن به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله هوایی کرد، ایران پایگاه العُدید در قطر ـــ یکی از مراکز اصلی نیروهای آمریکایی ـــ را هدف قرار داد؛ اقدامی که موجب خشم قطر شد. با این حال، ایران روز دوشنبه رئیس‌جمهور خود، مسعود پزشکیان، را برای شرکت در نشست اعزام کرد. پزشکیان در سخنانش از حاضران خواست تا «متجاوز را منزوی کنند.»

او به حمله ایران به قطر اشاره‌ای نکرد، اما به جنگ اسرائیل علیه ایران در ژوئن پرداخت و هشدار داد که هر کشور دیگری در منطقه می‌تواند هدف بعدی باشد.

پزشکیان گفت: «حمله به دوحه بسیاری از محاسبات و تصورات نادرست را تغییر داد. این حمله نشان داد هیچ کشور عربی یا اسلامی از تجاوز رژیم تل‌آویو در امان نیست. فردا نوبت هر پایتخت عربی یا اسلامی دیگری می‌تواند باشد.»

نقش کلیدی قطر در مذاکرات آتش‌بس اسرائیل و حماس

قطر، کشوری ثروتمند از محل انرژی در شبه‌جزیره عربستان و میزبان جام جهانی فوتبال ۲۰۲۲، سال‌هاست به‌عنوان میانجی در منازعات عمل کرده است. این کشور به درخواست ایالات متحده، رهبران سیاسی حماس را برای مدت طولانی در خاک خود جای داده تا کانالی برای مذاکره اسرائیل با این گروه مسلح ـــ که سال‌ها بر غزه حاکم بوده ـــ فراهم شود.

اما با ادامه جنگ اسرائیل و حماس، قطر بیش از پیش هدف انتقاد تندروهای دولت بنیامین نتانیاهو قرار گرفته است. نتانیاهو خود وعده داده تمام کسانی را که در حمله تحت رهبری حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ نقش داشتند، هدف قرار دهد. پس از حمله هفته گذشته، نخست‌وزیر اسرائیل بار دیگر تأکید کرد که قطر همچنان در صورت حضور رهبران حماس می‌تواند به‌عنوان یک هدف مدنظر باشد.

سفر وزیر خارجه آمریکا به اسرائیل

مارکو روبیو، وزیر خارجه ایالات متحده، روز دوشنبه برای دیدار با نتانیاهو و دیگر مقامات اسرائیلی در اسرائیل حضور یافت تا نگرانی واشنگتن از حمله به قطر را منتقل کند و درباره عملیات جدید اسرائیل در شهر غزه گفت‌وگو کند.

روبیو هنگام گفت‌وگو با خبرنگاران در اورشلیم، از پرداختن مستقیم به موضوع حمله اسرائیل خودداری کرد، اما گفت آمریکا می‌خواهد با همه شرکای خود در منطقه برای متوقف کردن حماس و رسیدن به آتش‌بس در جنگ همکاری کند.

او افزود: «ما همچنان قطر را تشویق خواهیم کرد تا در این زمینه نقش سازنده‌ای ایفا کند.»

نتانیاهو بار دیگر تأکید کرد که تصمیم اسرائیل برای حمله به قطر «کاملاً تصمیمی مستقل از سوی ما بود.»

فشار داخلی بر نتانیاهو

نتانیاهو با فشار فزاینده افکار عمومی اسرائیل برای پایان دادن به جنگ و بازگرداندن ۴۸ گروگان باقی‌مانده در غزه مواجه است؛ اسرائیل معتقد است تنها ۲۰ نفر از آنان هنوز زنده هستند.

حمله ۷ اکتبر به رهبری حماس حدود ۱۲۰۰ کشته ـ عمدتاً غیرنظامی ـ برجای گذاشت و به ربوده شدن ۲۵۱ نفر انجامید.

عملیات‌های متعاقب اسرائیل در غزه، بنا بر اعلام وزارت بهداشت غزه، تاکنون بیش از ۶۴ هزار فلسطینی را کشته است. این وزارتخانه مشخص نمی‌کند چند نفر از کشته‌شدگان غیرنظامی و چند نفر جنگجو بوده‌اند، اما می‌گوید حدود نیمی از قربانیان زن و کودک هستند.

این وزارتخانه بخشی از دولت تحت کنترل حماس است اما توسط کادرهای پزشکی اداره می‌شود. سازمان ملل و کارشناسان مستقل آمار آن را معتبرترین برآورد از تلفات جنگ می‌دانند. اسرائیل این آمار را رد می‌کند، اما آمار مستقل و جایگزینی ارائه نکرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







جنبش تحول آفرین “زن، زندگی، آزادی”
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 16:42

جنبش تحول آفرین “زن، زندگی، آزادی”


جنبش تحول آفرین “زن، زندگی، آزادی” تکامل یافته‌ی جنبش‌های پیشین است

ابوالفضل قدیانی

این جنبش بسیار هوشمندانه به این واقعیت پی برد که نظام فاسد جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر بوده و تئوری ویرانگر و ضداخلاقی ولایت فقیه متعلق به قرون وسطی است.

سه سال از شهادت مظلومانه‌ی دختر ایران، مهسا امینی به دست علی خامنه‌ای، مستبد قدرت پرست و جنایت پیشه‌ی ایران گذشت. قتلی که موجب انفجار عظیم در میان طبقات و اقشار مختلف ملت و ایجاد جنبش پر برکت و بیدارگر “زن، زندگی، آزادی” گردید. جنبشی که هنوز زنده است و بر بالندگی خود ادامه می‌دهد. درست است که جنبش “زن، زندگی، آزادی” ادامه‌ی تمام جنبش‌ها و قیام‌های آزادی‌خواهانه و عدالت طلبانه‌ی گذشته، از جنبش مشروطه تا کنون است، اما جهشی بسیار مهم در این جنبش به روشنی دیده می‌شود که نقطه‌ی عطفی در جنبش‌های پیشین محسوب می‌گردد.

در حقیقت می‌توان گفت جنبش تحول آفرین “زن، زندگی، آزادی” تکامل یافته‌ی جنبش‌های پیشین است. چرا که بسیار هوشمندانه به این واقعیت پی برد که اساسا نظام فاسد جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر بوده و تئوری ویرانگر و ضداخلاقی ولایت فقیه متعلق به قرون وسطی و استبداد مطلقه جزء لاینفک وجودی این نظام سرکوب‌گر ضد حقوق بشر است. لذا جنبش مستقیما نظام جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای، خودکامه‌ی قدرت‌پرست و تبه‌کار ایران را هدف گرفت و او را از پشت پرده‌‌ی گریز از مسئولیت ویرانی ایران بیرون کشید و خشم به حق خود را متوجه او ساخت و خواهان سقوط وی و نظام مخرب جمهوری اسلامی شد و به همین علت با سرکوب وحشیانه‌ی آدم‌کشان علی خامنه‌ای رو به رو شد.

در این تهاجم ضد انسانی به اعتراف مسئولان نظام صدها نفر بی دفاع کشته شدند و حدود هزار نفر  مجروح و مصدوم و صدها تن بی دفاع با شلیک مستقیم و تعمدی سرکوبگران چشمان خود را از دست داده و نابینا شدند و نیز ده‌ها هزار نفر و به روایتی بیش از صد هزار نفر دستگیر و به بند و زندان کشیده شدند. جنایات و تجاوزها به دستگیر شدگان خود حکایتی دیگر است که به نوبه‌ی خود در فضای مجازی و رسانه‌های جمعی مردمی مکرر افشا شده و به اطلاع افکار عمومی ایران و افکار عمومی جهان رسیده است. این سرکوب وحشیانه به فرمان و اصرار علی خامنه‌ای، خودکامه‌ی قدرت‌پرست و تبه‌کار ایران صورت گرفته است.

در این سرکوب بی‌رحمانه تمامی نیرو‌های سرکوب‌گر اعم از نیروهای امنیتی، قوه‌ی قضائیه و نیروهای نظامی و انتظامی مقصرند و مسئول، و باید پاسخگو باشند. اما مقصر و مسئول اصلی این جنایات مانند تمامی فجایع، جنایات و سرکوب‌های دوران حکومتش، علی خامنه‌ای است که باید پاسخگو باشد‌. علیرغم تمامی سرکوب‌ها و تلاش‌های مذبوحانه‌ی حکومت دینی جهت بریدن نفس مردم، همچنان جنبش در میان مردم زنده و پویا است. امیدوارم این نظام جهنمی قبل از آنکه توسط دولت‌ها و نیروهای بیگانه ساقط شود و قبل از اینکه بیگانگان بتوانند حکومت دست نشانده و فرمانبر خود را در این سرزمین مصیبت‌ دیده مستقر کنند و استبداد تازه نفسی را بر مردم ایران مسلط کنند، به دست ملت ایران و این جنبش مردمی سقوط کند که ملت بتواند با برگزاری رفراندم نظام دلخواه خود که به نظر من همانا نظام جمهوری دموکراتیک سکولار بر پایه‌ی حقوق بشر است را جایگزین نظام خفقان آور جمهوری اسلامی کنند.

البته همان طور که مکرر گفته‌ام مسالمت‌آمیزترین و خشونت پرهیزترین شیوه‌ی تغییر نظام آن است که علی خامنه‌ای دست از این قدرت شیطانی بردارد و از پیشگاه ملت ایران طلب عفو کند، استعفا دهد و کنار رود و مردم هم نظام دلخواه خود را بر سر کار بیاورند. لازمه‌ی این اقدام بودن سرسوزنی وجدان در وجود علی خامنه‌ای است که بعید می‌دانم که آن سر سوزن وجدان در درون او باقی مانده باشد. چون اگر بود این بلاها و مصیبت‌ها را بر سر ملت ایران نمی‌آورد.

ابوالفضل قدیانی
سالن یک بند هفت زندان اوین
۲۴ شهریورماه۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







ترک تحصیل ۷۵۰ هزار دانش آموز به دلیل فقر
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 12:33

ترک تحصیل ۷۵۰ هزار دانش آموز به دلیل فقر






نظر شما درباره این مقاله:







«چسب استخوان»؛ اختراع چینی‌ها
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 12:30

«چسب استخوان»؛ اختراع چینی‌ها






نظر شما درباره این مقاله:







نفوذ ده‌ها زن موساد به ایران طی جنگ ۱۲ روزه
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 11:13

نفوذ ده‌ها زن موساد به ایران طی جنگ ۱۲ روزه


اورشلیم پست / ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۵

روزنامه «اورشلیم پست» گزارش داده چند ده زن مأمور موساد وارد ایران شدند و در جریان حملات اسرائیل به برنامه‌های هسته‌ای و موشک‌های بالستیک تهران در ماه ژوئن، در این کشور حضور میدانی داشتند و انواع مختلفی از عملیات را انجام دادند.

اورشلیم پست می‌نویسند نکتهٔ کلیدی این است که دیوید بارنیا، مدیر موساد، نقش زنان مأمور موساد در جریان جنگ اسرائیل و ایران را بسیار قابل‌توجه می‌داند.

در حالی که ماهیت دقیق اقدامات این زنان هنوز محرمانه است، در سال ۲۰۲۴ یک مأمور ارشد زن موساد که تنها با نام «گ» شناخته می‌شود و سابقهٔ ایرانی‌ بودن و تخصص ویژه‌ای در امور ایران و جذب جاسوسان خارجی در کشورهای متخاصم دارد، با افتخار در مراسم روز استقلال مشعل روشن کرد.

قابل‌توجه است که کتاب مایکل بار زوهر و نیسیم میشال در سال ۲۰۲۱ با عنوان «آمازون‌های موساد» نه‌تنها به استفادهٔ مأموران زن موساد از فریب و اغوای مقامات مرد دشمن و انجام عملیات کارآگاهی در سایت‌های هسته‌ای ایران اشاره می‌کند، بلکه اجراکنندهٔ عملیات‌های ضربتی و حملات نیز معرفی‌شان کرده است.

در حالی که موساد تمایلی به جلب توجه بیش‌ازحد به هر زیرگروه خاصی از جاسوسان احتمالی ندارد، برداشت «اورشلیم پست» این است که زنان جاسوس این سازمان در سال ۲۰۲۵ در مقایسه با همتایان گذشته خود، نقش‌های مخفیانه بیشتری را در هر زمینه‌ای ایفا می‌کنند.

دیوید بارنیا صدها مأمور موساد، یا افراد مدیریت‌شده توسط مأموران را، هم‌زمان برای عملیات در ایران اعزام کرد. همهٔ گروه‌های مختلف کارکنان هماهنگی بالایی داشتند. رئیس سازمان جاسوسی اسرائیل پروژه‌ای را هدایت کرد که منجر به حضور طیف متنوعی از مأموران با پیشینه‌های مختلف شد.

علاوه بر مأموران واقعی موساد اسرائیل، این دستگاه در جذب و آموزش فعالان محلی مخالف برای اقدام علیه رژیمِ آیت‌الله‌ها نیز به سطوح جدیدی دست یافته است.

مأموران موساد در تهران تعداد زیادی از سامانه‌های راداری و موشک‌های بالستیک را هدف قرار دادند. افزون بر این، آن‌ها اطلاعات هدف‌گیری را برای جنگنده‌های اسرائیلی دربارهٔ طیف وسیعی از اهداف ایرانی فراهم کردند.

حمله اولیه موساد به‌قدری مؤثر بود که ایران تنها در روز دوم جنگ توانست به اسرائیل پاسخ دهد.

موساد اطلاعاتی دربارهٔ مکان اورانیوم غنی‌شدهٔ ایران دارد

علاوه بر افشاگری‌های جدید درباره نقش حیاتی زنان در عملیات ایران، جروزالم پست دریافته است که شبکه جاسوسی موساد اطلاعات کافی درباره محل اورانیوم غنی‌شده ایران دارد که هنوز مورد حمله قرار نگرفته است. به‌گونه‌ای که این سازمان می‌تواند در صورت تلاش تهران برای استفاده از این اورانیوم برای حرکت مجدد به سمت تولید سلاح هسته‌ای، وارد عمل شود.

علاوه بر این، موساد تا زمانی که جمهوری اسلامی اجازهٔ دسترسی بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به ذخایر اورانیوم را ندهد، توجه و تمرکز سنگینی روی این موضوع خواهد داشت.

در طول جنگ دوازده ‌روزه با ایران، اسرائیل بخش عمده‌ای از سه تأسیسهٔ هسته‌ای اصلی این کشور ـــ نطنز، فردو و اصفهان ـــ را نابود کرد و همچنین به ده‌ها سایت هسته‌ای دیگر آسیب زد.

با این حال، یک اختلاف عمده و موضوع گمانه‌زنی این بوده است که بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد – نزدیک به درجه تسلیحاتی – در جریان این عملیات توسط اسرائیل نابود نشده است.

در تئوری، این حجم از اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد می‌تواند برای تولید حدود شش بمب هسته‌ای به‌کار رود.

در اواخر ژوئن، هنگامی که عملیات به پایان رسید، برخی از منتقدان اسرائیلی گفتند که جمهوری اسلامی حتی می‌تواند ظرف چند ماه یک بمب هسته‌ای تولید کند، با توجه به این‌که آن اورانیوم هدف قرار نگرفته بود.

در مقابل، چندین مقام دفاعی اسرائیل به اورشلیم پست گفته‌اند که زودترین زمانی که ایران می‌تواند برای تولید یک بمب هسته‌ای تلاش کند – در صورتی که اکنون بخواهد تمام قطعات بمباران‌شده برنامه خود را بازسازی کند – حدود دو سال دیگر خواهد بود. این به این دلیل است که اورانیوم غنی‌شده به‌تنهایی کاربرد چندانی ندارد.

اما آخرین افشاگری – اینکه که موساد می‌تواند در صورت تلاش تهران برای انجام اقدامات خطرناک جدید با اورانیوم مداخله کند – باید آیت‌الله‌ها را به تأمل وادارد.

در حقیقت، یکی از شرایطی که غرب برای جلوگیری از بازگشت فوری تحریم‌های جهانی علیه ایران در حدود دو هفته وضع کرده، این است که جمهوری اسلامی اجازه دهد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به ذخایر اورانیوم دسترسی پیدا کند.





نظر شما درباره این مقاله:







آیا تحولات نپال درسی برای ایران دارد؟
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 11:07

آیا تحولات نپال درسی برای ایران دارد؟


تهیه و تنظیم: علی‌محمد طباطبایی

در داخل اتوبوس تنها نشسته بودم و سفر طولانی در انتظار من بود. در صندلی پشتی دو نفر در باره رویدادهایی که به تازگی در نپال اتفاق افتاده بودند صحبت می‌کردند و من نا خودآگاه گوش می‌دادم. به نظرم بحث خوبی بود و خلاصه‌ای از آن را برای شما اینجا می‌آورم:

🔶 اجازه بدهید با هم نگاه عمیقی به نپال و رویدادهای اخیر این کشور بر اساس منابعی که اینترنت در اختیار ما قرار دارد داشته باشیم. می‌خواهیم ببینیم این تحولاتی که در آنجا اتفاق افتاده است آیا واقعاً انقلاب به حساب می‌آید یا نه و شاید مهم‌تر اینکه آیا اصلاً تجربه نپال می‌تونه درسی برای وضعیت ما در ایران داشته باشه یا خیر؟ منابع موجود در اینترنت تحلیل‌های خیلی جالبی از خود اتفاقات نپال و تاریخش در اختیار ما می‌گذارند و حتی می‌تونیم به کمک آنها مقایسه‌هایی با وضعیت دیروز و امروز در ایران داشته باشیم.

🔷 اولین چیزی که در این تحلیل‌ها خیلی برجسته است همین بحث بر سر کلمه انقلاب برای اتفاقات نپال هست. آیا در نپال به راستی انقلابی به وقوع پیوسته؟ یا آنچه در این چند روزه در این کشور به روی داد بیشتر شبیه یک جور تغییر دولت و کابینه بوده؟ و آن هم به ویژه در چارچوب قانون اساسی جدید کشور نپال. آیا آنچه به قول بعضی‌ها در فقط شش ساعت روی داد چیزی مانند رویداد انقلاب ۵۷ ایران بود که برای انجام آن به چندین دهه زمان نیاز بود؟ یعنی رویدادی که کلاً سیستم ایران شاهنشاهی را حداقل از برخی جهات زیر و رو کرد؟

🔶 دقیقاً همین طوره. ببینید نکته اصلی اینه که انقلاب معمولاً به یه تغییر خیلی سریع و بنیادی اشاره داره گاهی هم خشونت‌آمیز توی ساختارها. این منابع نشون میدن نپال یه مسیر خیلی طولانی و پرفراز و نشیب رو رفته تا از سلطنت مطلقه برسه به جمهوری دموکراتیک یعنی اگه فقط چند سال اخیر رو نگاه کنیم این تحولات بیشتر شبیه جابه‌جایی قدرت یا بحران‌های سیاسی داخل همون سیستم جمهوری فدرال دموکراتیک بوده که ۲۰۰۷ شد. خب از این زاویه اگه نگاه کنیم شاید بحران سیاسی داخلی یا تغییر دولت کلمه‌های دقیق‌تری باشن تا انقلاب برای توصیف این رویدادهای مشخص اخیر.

🔷 آها اما جالبه که همون منابع وقتی یه‌کم تصویرو بازتر می‌کنن و به کل روند نگاه می‌کنن اتفاقاً خیلی هم از کلمه انقلاب استفاده می‌کنن. مخصوصاً وقتی به اون جنگ داخلی مائوئیستا اشاره می‌کنن. ۱۰ سال طول کشید مگه نه؟ از ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶؟

🔶 بله. بله. با تلفات خیلی بالا بیش از ۱۷ هزار نفر.

🔷 و اون جنبش مردمی بزرگ سال ۲۰۰۶ همون جان آندولان.

🔶 دقیقاً جنبش مردمی دوم علیه پادشاه وقت گرانندرا. بله اینجاست که تصویر کامل میشه این تحلیلا میگن اون دوره واقعاً یه نقطه عطف بود اون جنگ داخلی هدفش مشخص بود سرنگونی کامل سلطنت برقراری جمهوری سوسیالیستی بعدشم اون جنبش ۲۰۰۰ که خب یه اتحاد خیلی مهم بود بین احزاب اصلی و همون مائوئیستا. این اتحاد چنان فشاری آورد که پادشاه گیرانند را عقب‌نشینی کرد.

🔷 مجبور شد پارلمان رو برگردونه.

🔶 بله پارلمان منحل شده رو برگردوند و قدرتش رو واگذار کرد. این در واقع پایان کار سلطنت ۲۰۰ و خرده‌ای ساله نپال بود ولی این تازه اولش بود. سال ۲۰۰۸ مجلس مؤسسانی که تشکیل شد رسماً سلطنت رو لغو کرد و نپال شد جمهوری فدرال و دموکراتیک. بعدم قانون اساسی ۲۰۱۵ اومد و این ساختار جدید رو کاملاً تثبیت کرد. فدرال با ۷ تا استان و شاید از همه مهم‌تر نکته‌ای که خیلی روش تأکید شده نپال رسماً یه کشور سکولار تعریف شد.

🔷 یعنی دیگه تنها کشور پادشاهی هندو مذهب جهان نبود.

🔶 دقیقاً به اون هویت پایان داده شد. بنابراین وقتی کل این روند رو کنار هم می‌ذاریم یعنی جنگ داخلی قیام مردمی بعد برچیده شدن کامل نظام پادشاهی و ایجاد یه سیستم کاملاً جدید یعنی جمهوری فدرال سکولار خب استدلال این منابع اینه که بله این کل فرآیند با اینکه تدریجی بود و پیچیدگی داشت قطعاً مصداق یه انقلاب است.

🔷 انقلاب به معنی دگرگونی بنیادین نظام حکومتی.

🔶 آره دقیقاً یه انقلاب که البته خب یک دهه طول کشید و هزینه انسانی و اجتماعی خیلی سنگینی هم داشت. خب پس این بخش روشن شد نپالی دگرگونی و به نوعی انقلابی رو پشت سر گذاشته هرچند تدریجی. حالا بریم سراغ بخش دوم سؤال شما مقایسه‌ش با ایران. منابع به یه سری شباهت‌های کلی اشاره می‌کنن درسته؟

🔷 مثلاً جامعه مذهبی سابقه مبارزات مردمی و این‌ها درسته؟

🔶 بله یه سری شباهت‌های میشه گفت سطحی مطرح شده هر دو جامعه به شدت مذهبین. نپال با هندویسم و بودیسم، ایران با اسلام شیعه. نهاد دین نقش فرهنگی داره هر دو هم سابقه مبارزات مردمی علیه سلطنت رو دارن که آخرشم منجر به سقوطش شده. چالش‌هایی مثل فساد، نابرابری اجتماعی این‌ها هم مشترکه یا مثلاً نقش مهم جوون‌ها و دانشجوها توی تحولات. اینا نکات مشترکیه که بهش اشاره شده.

🔷 اما حس می‌کنم اصل حرف این تحلیل‌ها جای دیگه‌ست. یعنی وقتی می‌رسیم به تفاوت‌ها، اونجاست که موضوع واقعاً جدی میشه. انگار می‌خوان بگن اون شباهت‌ها خیلی کلین.

🔶 دقیقاً تفاوت‌ها اونقدر ریشه‌ای و بنیادین هستن که این منابع هر مقایسه ساده‌ای رو بی‌معنی می‌کنه. چند تا مورد خیلی کلیدی هست که اشاره می‌کنن. اولیش خب نوع نظام حکومتی امروزه. نپال الان یه جمهوری فدرال دموکراتیکه. سیستم چند حزبی داره. انتخاباتش نسبتاً آزاده و نکته حیاتی که گفتیم طبق قانون اساسیش یک کشور سکولاره. یعنی دین هیچ نقش رسمی در ساختار حکومت نداره.

🔷 خب این در مقابل ایرانه که یک جمهوری اسلامیه با محوریت ولایت فقیه. اسلام مبنای قانون و خب فعالیت احزاب مستقل هم با محدودیت‌های جدی روبه‌روئه. این یعنی از پایه و اساس دو تا مدل کاملاً متفاوتن.

🔶 یعنی زمین بازی‌شون کلاً فرق می‌کنه. یکی سکولاره، یکی دینی. این خودش کلی فاصله‌ست.

🔷 کاملاً. دومین تفاوت بزرگ ساختار فعلی قدرته. ببینید در نپال اون موقع قدرت خیلی دور شخص پادشاه متمرکز بود. وقتی مخالفا یعنی احزاب و مائوییستا با هم متحد شدن، پادشاه دیگه تکیه‌گاه محکمی نداشت و نسبتاً راحت‌تر فروپاشید.

🔶 آها.

🔷 اما تحلیل‌ها در مورد ایران امروز به یه ساختار قدرت خیلی پیچیده‌تر اشاره می‌کنن. یه ساختار چی میگن؟ شبکه‌ای. یعنی شبکه‌ای از نهادهای درهم‌تنیده مذهبی، نظامی، امنیتی مثل نهاد ولی فقیه، سپاه، شورای نگهبان، بنیادها، بوروکراسی دولتی به علاوه یه ایدئولوژی رسمی قوی. نکته اینجاست که توی همچین ساختاری به گفته این تحلیلا اگه یه بخش ضربه بخوره یا ضعیف بشه لزوماً کل سیستم فرو نمی‌پاشه چون قدرت پخش شده و مراکز متعددی داره این با اون وضعیت پادشاهی نپال خیلی فرق داره.

🔶 درسته.

🔷 پیچیدگی خیلی بیشتری داره.

🔶 بله. سومین تفاوت بافت اجتماعی و جغرافیاییه. نپال کشور کوچیکیه کوهستانیه محصور در خشکی. جمعیت روستاییش زیاده. تنوع قومی و زبانیش وحشتناکه. برای همینم ساختار فدرال رو انتخاب کردن نظام کاستی هم هست که هنوز تأثیر داره. ایران اما خب خیلی بزرگتره. جمعیت شهری غالبه. ساختار حکومت متمرکزه نه فدرال و مهم‌تر از همه موقعیت ژئوپولیتیکش توی خاورمیانه خیلی حساس و استراتژیک. نپال اصلاً این وضعیت رو نداره.

🔷 و حتماً نقش خود نهاد دین هم متفاوته جدا از سکولار بودن یا نبودن حکومت.

🔶 بله. چهارمین نکته کلیدی همینه. نقش و ساختار نهاد دین. هندوئیسم و بودیسم توی نپال با اینکه خیلی مهمن، اون ساختار سلسله مراتبی و سازمان‌یافته روحانیت شیعه تو ایران رو ندارن. یعنی اون شبکه منسجم علما و مراجع تقلید با اون نفوذ تاریخی و سیاسی اجتماعی در نپال به این شکل وجود نداره.

🔷 خب نکته پنجم چی؟

🔶 نکته پنجم و آخرم روابط و موقعیت بین‌المللیه. نپال همیشه بین هند و چین گیر کرده و سعی کرده تعادل رو حفظ کنه. ‌این که تحلیلا خیلی روش مانور میدن اینه که هند نقش خیلی فعال و مستقیمی توی روند گذار سیاسی نپال بازی کرد مخصوصاً تو میانج‌گری‌ها.

🔷 آها نقش هند خیلی پررنگ بوده پس.

🔶 بله ولی موقعیت ایران تو منطقه و جهان اصلاً اینطوری نیست. خیلی پیچیده‌تره با کلی تنش، اتحاد، دشمنی، تحریم‌های خاص خودش. این یعنی هر نوع دخالت یا نقش‌آفرینی خارجی توی ایران خیلی خیلی پرهزینه‌تر و پیچیده‌تره و پیامداشم خیلی غیرقابل پیش‌بینی‌تر از نپاله.

🔷 با این همه تفاوت بنیادینی که گفتید واقعاً مشخصه چرا این منابع به این نتیجه می‌رسن که نمیشه تجربه نپال رو یه جور نقشه راه برای ایران دونست.

🔶 جمع‌بندی اصلی این تحلیل‌ها همینه. به خاطر همین شکاف‌های عمیق توی ساختار سیاسی، نقش دین، بافت اجتماعی فرهنگی و مخصوصاً ژئوپولیتیک نپال نمی‌تونه یه سرمشق مستقیم برای ایران باشه. مسیری که نپال رفت یعنی رسیدن به یه جمهوری فدرال سکولار و چند فرهنگی، توی شرایط خیلی خاصی بود. جنگ داخلی طولانی داشت. اتحاد اپوزیسیون بود. نقش مشخص میانجی خارجی مثل هند بود. این سناریو با وضعیت ایران چه ایران ۵۷ که دین نقش محوری داشت چه ایران امروز با این ساختار قدرت پیچیده خب خیلی فاصله داره. برای همین مقایسه مستقیم به گفته این منابع می‌تونه گمراه‌کننده باشه.

🔷 خیلی خب. پس الگوبرداری مستقیم که تقریباً منتفیه. اما آیا این تحلیل‌ها با وجود همه این تفاوت‌ها هیچ نکته کلی قابل تأملی، هیچ درسی از تجربه نپال بیرون نمی‌کشن که بشه فارغ از اون زمینه خاص روش فکر کرد.

🔶 چرا؟ چند تا نکته کلی مطرح میشه. البته همیشه با این قید که باید با احتیاط بهشون نگاه کرد چون زمینه‌ها فرق می‌کنه. یکی اینکه چقدر مهمه که بشه راهی برای گفتگو و مصالحه ملی پیدا کرد تا از بحران‌ها خارج شد. البته نپال خودش جنگ داخلی وحشتناکی داشت. آخرش این توافق و مصالحه بین نیروهای مختلف بود که تونست تغییر رو ممکن کنه.

🔷 یعنی حتی بعد از اون همه درگیری؟

🔶 بله. دوم نقش کلیدی ائتلاف‌های سیاسیه. این منابع خیلی تأکید می‌کنن روی اون اتحاد احزاب سنتی با معایست‌ها تو سال ۲۰۶. چطور این اتحاد تونست پادشاه و مجبور به عقب‌نشینی کنه؟ این نشون میده اتحاد بین نیروهایی که شاید حتی با هم اختلاف دارن چقدر می‌تونه تعیین‌کننده باشه.

🔷 جالبه.

🔶 سومم توانایی نسبی نپال در حفظ یکپارچگی ملی بوده. با وجود اون همه تنوع قومی و زبانی و مذهبی. مدیریت این تنوع‌ها همیشه یه چالش بزرگه ولی کشور از هم نپاشید. شاید مهم‌ترین درسی که این تحلیل‌ها از تجربه نپال برای هر نوع گذار سیاسی می‌گیرن اینه. فقط بودن مردم تو خیابون و اعتراض هر چقدرم بزرگ باشه به تنهایی کافی نیست.‌ اینکه این انرژی مردمی به یه تغییر واقعی و پایدار برسه، نیاز حیاتی به سازماندهی سیاسی هست، به رهبری مشخص و از همه مهم‌تر به اتحاد بین نیروهای اصلی مخالف. همونطور که توی نپال دیدیم ترکیب فشار از پایین یعنی خیابون با یه توافق و چشم‌انداز سیاسی از بالا یعنی اتحاد احزاب و مائوئیستا تونست اون قفل سلطنت رو بشکنه.

🔷 بسیار عالی. پس توی این بررسیا می‌دیدیم که نپال واقعاً یه دگرگونی انقلابی و اساسی رو تجربه کرده اما به شکل یه فرایند طولانی و پیچیده نه یه انفجار و مهم‌تر اینکه، فهمیدیم با وجود یه سری شباهت‌های ظاهری با ایران، تفاوت‌های بنیادین توی ساختار قدرت، نقش دین در جامعه و جایگاه بین‌المللی اونقدر زیاده که صحبت از الگوبرداری مستقیم تقریباً بی‌معناست.

🔶 کاملاً درسته. پیام اصلی منابع هم فهمیدن جزئیات مسیری که نپال رفت؛ با همه ویژگی‌های خاص خودش مثل جنگ داخلی، جنبش مردمی، مصالحه‌های سیاسی، نقش خارجیا و رسیدن به جمهوری فدرال سکولار خودش ارزشمنده. می‌تونه نگاهمون رو به پیچیدگی‌های تغییرات سیاسی بازتر کنه. اما در نهایت هر جامعه‌ای و خب ایرانم همین طور باید راه و چاره منحصر به فرد خودش رو پیدا کنه بر اساس واقعیت‌ها و شرایط داخلی و بین‌المللی خودش. پس معنای همه این‌ها برا شما که گوش میدید چیه؟ منابع ما رو با این سؤال تنها می‌ذارن.

🔷 اگه اتحاد نیروهای سیاسی حتی نیروهای متضاد در کنار فشار مردمی انقدر نقش حیاتی توی گذار نپال از یه سلطنت متمرکز داشت، حالا وقتی با ساختاری مثل ایران روبه‌رو هستیم که قدرت توش خیلی پیچیده و پخشه و نیروهای مخالفم ممکنه دیدگاه‌های خیلی متفاوتی داشته باشن چه شکلی از سازماندهی ائتلاف یا رسیدن به اجماع می‌تونه رای مدیریت تغییرات سیاسی ضروری یا حتی ممکن باشه. این نکته‌ای که شاید بشه بیشتر بهش فکر کرد.

***

منابعی که آن دو نفر بر اساس آنها با هم صحبت می‌کردند و از اینترنت به دست آورده بودند را به من هم نشان دادند:

واژه «انقلاب» (Revolution) معمولاً به یک دگرگونی اساسی، ریشه‌ای و گاه خشونت‌آمیز در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک کشور اشاره دارد که می‌تواند منجر به تغییر نظام حکومتی شود (مانند انقلاب ۱۳۵۷ ایران). آنچه در نپال رخ داد، بیشتر تغییر دولت و گذار سیاسی از طریق مکانیزم‌های قانونی و دموکراتیک بود، نه انقلابی به معنای واژگونی کامل نظام.

مشخصات رویداد نپال
نپال در دهه‌های اخیر روندی طولانی و پیچیده برای گذار از سلطنت مطلقه به جمهوری دموکراتیک را پشت سر گذاشته است. تحولات اخیر بیشتر در قالب تغییر کابینه یا بحران سیاسی درون‌حکومتی رخ داده‌اند و همگی در چارچوب قانون اساسی ۲۰۰۷ به پیش رفته‌اند، نه با قیام عمومی یا سرنگونی خشونت‌آمیز نظام.
از این رو، اصطلاح دقیق‌تر برای این رویدادها «تغییر دولت» یا «گذار سیاسی» است، نه «انقلاب» به معنای کلاسیک آن.

تفاوت با انقلاب
انقلاب معمولاً شامل مشارکت گسترده مردم، فروپاشی ساختارهای قدیم و ایجاد نظم کاملاً جدید است. اما در نپال، تغییرات اخیر در چارچوب جمهوری فدرال دموکراتیک موجود و بر پایه همان قانون اساسی شکل گرفته است.

شباهت‌ها و تفاوت‌های نپال با ایران

شباهت‌ها
🔹نقش دین در جامعه: نپال با اکثریت هندو و بودایی و ایران با اکثریت شیعه، هر دو جامعه‌ای مذهبی‌اند که دین در فرهنگ و سیاست اثرگذار است.
🔹تجربه مبارزات مردمی: هر دو کشور شاهد جنبش‌های ضدسلطنتی بوده‌اند؛ نپال با حرکت‌های دموکراسی‌خواهانه و ایران با انقلاب ۱۳۵۷.
🔹چالش‌های توسعه: فساد، نابرابری اقتصادی و تنش سنت و مدرنیته در هر دو وجود دارد.

تفاوت‌ها
🔹نظام حکومتی: نپال جمهوری فدرال دموکراتیک با نظام چندحزبی و انتخابات آزادتر است؛ ایران جمهوری اسلامی با ولایت فقیه و محدودیت شدید احزاب.
🔹نقش دین در حکومت: نپال کشوری سکولار است؛ ایران بر پایه اسلام سیاسی اداره می‌شود.
🔹ساختار قومی و جغرافیایی: نپال جامعه‌ای به‌شدت متنوع و فدرال است؛ ایران ساختاری متمرکز دارد.
🔹روابط بین‌الملل: نپال میان هند و چین توازن برقرار می‌کند؛ ایران در خاورمیانه بازیگری کلیدی و تحت تحریم‌های جهانی است.

آیا نپال می‌تواند برای ایران سرمشق باشد؟
با توجه به تفاوت‌های بنیادین، الگوبرداری مستقیم دشوار است. تجربه نپال بیشتر درس‌هایی کلی به همراه دارد:
🔹اهمیت گذار مسالمت‌آمیز و گفت‌وگوی ملی.
🔹نقش ائتلاف‌ها و مصالحه سیاسی برای ثبات.
🔹توان جامعه در حفظ وحدت با وجود تنوع قومی و مذهبی.

اما هر کشور باید بر اساس شرایط خود مسیر منحصر به فردی پیدا کند.

آیا آنچه در نپال رخ داد «انقلاب» بود؟
این موضوع بستگی به دوره مورد نظر دارد:
🔹جنبش مائوئیستی (۱۹۹۶–۲۰۰۶): جنگ داخلی میان مائوئیست‌ها و ارتش سلطنتی، با بیش از ۱۷هزار کشته، زمینه‌ساز ورود شورشیان به سیاست و تغییرات نهادی شد. برخی آن را «انقلاب مائوئیستی» می‌نامند.
🔹جنبش دموکراسی‌خواهی ۲۰۰۶: اعتراضات گسترده به سلطنت مطلقه شاه گیانندرا به بازگشایی پارلمان، تدوین قانون اساسی جدید و نهایتاً اعلام جمهوری (۲۰۰۸) انجامید. این روند بیشتر به «گذار سیاسی» شبیه بود اما ماهیتی ساختارشکنانه یافت.

در نتیجه، می‌توان گفت نپال شاهد «گذار انقلابی» بود که سلطنت چندصدساله را سرنگون و جمهوری فدرال دموکراتیک را جایگزین کرد.

مقایسه نپال با ایران امروز
🔹 اجتماع و اقتصاد: نپال کشوری کوچک، فقیر و عمدتاً روستایی است؛ ایران جامعه‌ای شهرنشین، با طبقه متوسط تحصیل‌کرده.
🔹 ساختار قدرت: در نپال، سلطنت شخص‌محور بود و با اتحاد احزاب سقوط کرد؛ در ایران، شبکه‌ای پیچیده از نهادهای مذهبی-نظامی قدرت را در دست دارد.
🔹 جنبش‌های مدنی: در نپال اتحاد احزاب و مردم عامل موفقیت بود؛ در ایران اعتراض‌ها بیشتر پراکنده و بدون اپوزیسیون منسجم است.
🔹 عامل خارجی: هند نقش کلیدی در گذار نپال داشت؛ در ایران، مداخله خارجی پرهزینه و پیچیده است.

جمع‌بندی:
🔹 نپال شباهت کمی با انقلاب ۵۷ ایران دارد و با ایران امروز نیز قابل مقایسه نیست.
🔹 تنها درس مشترک این است که فشار خیابانی بدون سازمان سیاسی پایدار به نتیجه نمی‌رسد. در نپال، اتحاد احزاب و جنبش‌های مدنی مسیر گذار را هموار کرد.

روند تاریخی گذار نپال
۱. ۱۹۵۱ – جنبش دموکراسی‌خواهی: پایان دیکتاتوری خاندان رانا و آغاز پادشاهی مشروطه.
۲. ۱۹۹۶–۲۰۰۶ – جنگ داخلی: شورش مائوئیست‌ها علیه سلطنت، با هزاران کشته.
۳. ۲۰۰۶ – قیام مردمی (Jana Andolan II): اتحاد احزاب و شورشیان، اعتراضات سراسری و پایان سلطنت مطلقه.
۴. ۲۰۰۸ – الغای سلطنت: مجلس مؤسسان جمهوری فدرال دموکراتیک را اعلام کرد.
۵. ۲۰۱۵ – قانون اساسی جدید: تثبیت نظام فدرال، سکولار و دموکراتیک.

چرا گذار نپال «انقلاب» محسوب می‌شود؟
🔹 قیام‌های مردمی و جنگ داخلی مسیر تغییر را هموار کردند.
🔹 سلطنت مطلقه و ساختار کهن سیاسی برچیده شد.
🔹 هویت ملی دگرگون شد: از پادشاهی هندو به جمهوری سکولار فدرال.

این گذار فراتر از تغییر دولت یا کابینه بود؛ یک دگرگونی اساسی نهادی که با هزینه انسانی سنگین همراه شد.





نظر شما درباره این مقاله:







چرا پرستاران را محاکمه می‌کنید؟
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 10:15

چرا پرستاران را محاکمه می‌کنید؟






نظر شما درباره این مقاله:







رابطه تلخ میان اسرائیل و کشورهای عربی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 10:14

رابطه تلخ میان اسرائیل و کشورهای عربی


خبرگزاری رویترز / ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵

بمباران قطر توسط اسرائیل در هفته گذشته، خطر ایجاد شکاف جدیدی با کشورهای عربی را به دنبال دارد که روز دوشنبه نشستی برگزار می‌کنند. این رویداد فصل جدیدی را در تاریخ پرتنش روابط از زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ گشوده است؛ تاریخی که با جنگ‌های مکرر و دوره‌های صلح سرد مشخص شده است.

در ادامه، چگونگی روابط اسرائیل با برخی از کشورهای عربی مهم بررسی می‌شود که در طول سال‌ها روابط پیچیده‌ای با رهبران فلسطینی نیز داشته‌اند و این موضوع تلاش‌ها برای ثبات در خاورمیانه را پیچیده‌تر کرده است.

مصر
اسرائیل و مصر، پرجمعیت‌ترین کشور عربی، در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ درگیر جنگ‌هایی بودند. اما مصر در سال ۱۹۷۸ با امضای توافق صلح کمپ دیوید، اولین کشور عربی بود که با اسرائیل صلح کرد. انور سادات، رئیس‌جمهور مصر که این توافق را امضا کرد، سه سال بعد ترور شد.
بر اساس نظرسنجی‌ها، این معاهده صلح در میان مصری‌ها چندان محبوب نیست، اما به یکی از ستون‌های پایدار سیاست خارجی و امنیتی قاهره و همچنین رابطه‌اش با ایالات متحده تبدیل شده است. اسرائیل و مصر در زمینه نفت و گاز همکاری دارند، اما تجارت دیگری چندانی بین آن‌ها وجود ندارد.
اظهارات برخی سیاستمداران اسرائیلی و آمریکایی مبنی بر انتقال بخشی از جمعیت غزه به صحرای سینای مصر، با محکومیت شدید در قاهره مواجه شد.

اردن
اردن، دومین کشور عربی که در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل صلح کرد، نزدیک‌ترین روابط را با فلسطینی‌ها در میان کشورهای عربی دارد. بر اساس برخی برآوردها، بیش از نیمی از جمعیت اردن فلسطینی‌تبار هستند که بسیاری از آن‌ها از آوارگانی‌اند که در سال ۱۹۴۸ در جریان تأسیس اسرائیل آواره یا اخراج شدند.
اردن از سال ۱۹۴۸ تا زمان اشغال کرانه باختری و شرق اورشلیم توسط اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷، این مناطق را تحت کنترل داشت. خاندان هاشمی ملک عبدالله از سال ۱۹۲۴ متولی اماکن مقدس اسلامی و مسیحی در اورشلیم بوده است.
مانند مصر، توافق صلح با اسرائیل برای سیاست خارجی و امنیتی اردن و روابطش با ایالات متحده اهمیت دارد. با این حال، خشم عمومی در اردن نسبت به رفتار اسرائیل با فلسطینی‌ها، به‌ویژه پس از جنگ غزه، گسترده و شدید بوده است.

امارات متحده عربی
امارات، یکی از کشورهای پادشاهی خلیج فارس، در سال ۲۰۲۰ با امضای توافق عادی‌سازی روابط با اسرائیل در چارچوب به‌اصطلاح «توافق‌های ابراهیم» که تحت حمایت دونالد ترامپ شکل گرفت، بسیاری از کشورهای عربی را شگفت‌زده کرد.
این توافق به امارات و اسرائیل اجازه داد تا در برابر آنچه هر دو به‌عنوان تهدید از سوی ایران شیعه و گروه‌های اسلام‌گرای سنی می‌دیدند، همکاری نزدیک‌تری داشته باشند. این توافق همچنین در ابوظبی به‌عنوان عاملی برای تقویت اقتصاد و نقش منطقه‌ای این کشور تلقی شد.
با این حال، امارات همواره اعلام کرده است که عادی‌سازی روابط با هدف پیشبرد ایجاد کشور فلسطینی بوده است؛ هدفی که با جنگ غزه و افزایش ساخت‌وساز شهرک‌های اسرائیلی در کرانه باختری به‌طور فزاینده‌ای به چالش کشیده شده است.
حمله هوایی اسرائیل به قطر، یکی دیگر از کشورهای پادشاهی خلیج فارس و عضو شورای همکاری خلیج، اکنون روابط با امارات را وارد قلمرویی ناشناخته کرده است.

بحرین، سودان، مراکش
بحرین، دیگر کشور پادشاهی خلیج فارس، به‌دنبال امارات روابط خود را با اسرائیل عادی کرد. مراکش که پیش‌تر روابطی با اسرائیل داشت، در چارچوب توافق‌های ابراهیم روابط خود را تقویت کرد و در ازای آن، ایالات متحده حاکمیت مراکش بر منطقه مورد مناقشه صحرای غربی را به رسمیت شناخت. سودان نیز چهارمین عضو این توافق‌ها بود، اما پیش از اجرای عادی‌سازی روابط، به دلیل جنگ داخلی متوقف شد.

عربستان سعودی
عربستان سعودی، میزبان مقدس‌ترین اماکن اسلامی، همواره خود را مدافع آرمان فلسطین معرفی کرده، اما در عین حال درهای خود را برای روابط احتمالی آینده با اسرائیل باز نگه داشته است.
در سال ۲۰۰۰، عربستان دیگر کشورهای عربی را برای توافق بر سر ابتکار صلح عربی ترغیب کرد که عادی‌سازی کامل روابط با اسرائیل را در ازای ایجاد کشور فلسطینی با پایتختی اورشلیم و بازگشت آوارگان فلسطینی پیشنهاد می‌داد.
در سال‌های اخیر به نظر می‌رسید عربستان به سمت توافقی مشابه امارات و بحرین حرکت می‌کند، اما جنگ غزه و حملات اسرائیل به قطر، متحد خلیجی عربستان، این چشم‌انداز را بیش از پیش کمرنگ کرده است.

سوریه
اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ بخش زیادی از بلندی‌های جولان سوریه را تصرف کرد و در سال ۱۹۸۱ اعلام کرد که این منطقه را ضمیمه کرده است. در دوران خاندان اسد، که متحد دشمن اصلی منطقه‌ای اسرائیل یعنی ایران بودند، روابط دو کشور در حالت خصومت آشکار باقی ماند.
در طول جنگ داخلی سوریه، اسرائیل بارها اهدافی مرتبط با ایران را در خاک سوریه بمباران کرد. پس از سرنگونی خاندان اسد در دسامبر، اسرائیل حملات خود به دارایی‌های نظامی سوریه را تشدید کرد، کوه حرمون را تصرف کرد و نیروهایی را به جنوب سوریه اعزام نمود.

لبنان
لبنان میزبان تعداد زیادی از آوارگان فلسطینی است و بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۲ میزبان سازمان آزادی‌بخش فلسطین (PLO) بود. اسرائیل در سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۸۲ برای مقابله با این سازمان به لبنان حمله کرد و تا سال ۱۹۹۰ جنوب این کشور را اشغال کرد.
گروه حزب‌الله لبنان که مورد حمایت ایران است، به دشمن اصلی اسرائیل در مرزهایش تبدیل شد. جنگ سال گذشته که با درگیری در غزه آغاز شد، به شکست‌های بزرگی برای حزب‌الله منجر شد و به توافقی شکننده برای آتش‌بس انجامید.

عراق
اسرائیل در سال ۱۹۸۱ با حمله هوایی رآکتور هسته‌ای عراق را نابود کرد. از زمان جنگ غزه، اسرائیل بارها گروه‌های همسو با ایران در عراق را هدف قرار داده است.

یمن
گروه حوثی‌های یمن که مورد حمایت ایران هستند، از سال ۲۰۲۳ به دلیل جنگ غزه با موشک و پهپاد به اسرائیل حمله کرده‌اند. اسرائیل نیز با حملات هوایی رهبران و مواضع نظامی حوثی‌ها را هدف قرار داده است.





نظر شما درباره این مقاله:







سومین سالگرد قتل حکومتی مهسا در فرانکفورت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 10:00

سومین سالگرد قتل حکومتی مهسا در فرانکفورت






نظر شما درباره این مقاله:







سخنرانی حامد اسماعیلیون در سومین سالگرد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 9:00

سخنرانی حامد اسماعیلیون در سومین سالگرد






نظر شما درباره این مقاله:







مأموریت روبیو در بیت‌المقدس / احمد زیدآبادی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:45

مأموریت روبیو در بیت‌المقدس / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست روزنامه «جمهوری اسلامی» از پزشکیان
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:18

درخواست روزنامه «جمهوری اسلامی» از پزشکیان






نظر شما درباره این مقاله:







امروز بیماران برای پزشک تعیین تکلیف می‌کنند!
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:15

امروز بیماران برای پزشک تعیین تکلیف می‌کنند!


معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت با اشاره به استفاده از هوش مصنوعی توسط بیماران، گفت: متأسفانه امروز شاهد هستیم که بیماران برای پزشک تعیین تکلیف می‌کنند و نسخه یا درمان تجویز شده را با نظر این سکوهای هوش مصنوعی تغییر می‌دهند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، بسیاری از بیماران پس از مراجعه به پزشک، به نسخه و تشخیص او بسنده نمی‌کنند، بلکه سراغ هوش مصنوعی می‌روند و با وارد کردن نسخه یا نتایج آزمایش‌های خود، به نوعی صحت‌سنجی می‌کنند. این روند نشان می‌دهد که رابطه سنتی بیمار و پزشک در حال دگرگونی است و گویی یک پزشک همراه دارند.

این پدیده، هم جذاب است و هم پرسش‌برانگیز. جذاب از آن جهت که بیماران احساس می‌کنند قدرت بیشتری در فهم وضعیت جسمی خود دارند. دانشی که پیش‌تر در انحصار پزشکان بود، حالا تنها با چند کلیک در دسترس است. اما از سوی دیگر، این جریان به‌نوعی خوددرمانی مدرن بدل شده است.

بیمار دیگر تنها شنونده توصیه‌های پزشک نیست، بلکه فعالانه با پرسش از هوش مصنوعی، شریک گفت‌وگو درباره سلامت خود شده است. خطر آنجاست که بیمار میان «اطلاعات» و «تشخیص» مرز روشنی نگذارد.

امروز بیماران برای پزشک تعیین تکلیف می‌کنند
«شاهین آخوندزاده» معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا در راستای آسیب‌شناسی این نوع از خود درمانی، اظهار کرد: این پدیده متأسفانه یک فرهنگ غلط است. حتی پیش از ظهور هوش مصنوعی نیز مردم از جستجوی گوگل استفاده می‌کردند؛ به این صورت که بیماری داشتند و درمان‌های دارویی را از گوگل جستجو می‌کردند و سپس نزد پزشک مربوطه می‌رفتند و پزشک را تحت فشار قرار می‌دادند که همان دارو را برایشان تجویز کند.

وی ادامه داد: اکنون چند گام جلوتر، انواع هوش مصنوعی و سکوهای مختلفی وجود دارند و مورد استفاده قرار می‌گیرند. این سکوها، اولاً خطا دارند و دوما شرایط فرد بیمار را در نظر نمی‌گیرند. تفاوت میان یک کامپیوتر و یک پزشک متخصص با تجربه، تأکید می‌کنم با تجربه؛ این است که پزشک همه جوانب بیمار را لحاظ می‌کند. حتی یک پزشک خوب، وضعیت اقتصادی و اجتماعی بیمار را نیز در انتخاب روش درمان مدنظر قرار می‌دهد. تفاوت یک پزشک باتجربه و یک پزشک بی‌تجربه نیز همین است.

استفاده از هوش مصنوعی بیماران را از مهارت و تخصص پزشکان محروم می‌کند
او تاکید کرد: متأسفانه امروز شاهد هستیم که بیماران برای پزشک تعیین تکلیف می‌کنند و نسخه یا درمان تجویز شده را با نظر این سکوهای هوش مصنوعی تغییر می‌دهند. این امر بارها مشکلات فراوانی ایجاد کرده و سبب می‌شود از درمان استاندارد و فردمحور که اساس پزشکی نوین است، محروم بمانند.

آخوندزاده تصریح کرد: درحال حاضر پزشکی فردمحور در جهان بسیار رایج است؛ بدین معنا که حتی دو فرد مشابه نیز درمان یکسانی ندارند و این امر توسط پزشک تشخیص داده می‌شود. استفاده از هوش مصنوعی بیماران را از این مهارت و تخصص پزشکان محروم می‌کند.

از دست دادن «زمان طلایی درمان» از خطرات خوددرمانی با هوش مصنوعی
وی در خصوص خطرات خوددرمانی با هوش مصنوعی، گفت: خطر اصلی آن از دست دادن «زمان طلایی درمان» است، چیزی که ما آن را (Golden Time) می‌نامیم. همچنین ممکن است عوارض جانبی ناشی از درمان‌های پیشنهادی هوش مصنوعی یا تداخلات دارویی رخ دهد؛ یعنی بیمار دارویی را بر اساس توصیه این سکوها به نسخه پزشک اضافه کند که موجب تداخلات دارویی شود. از مشکلات و زیان‌های کوچک گرفته تا مواردی که می‌تواند گاه باعث مرگ و میر شود.

معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت بیان کرد: درحال حاضر هوش مصنوعی، زیر نظر متخصص در امر تشخیص می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد. به طور مثال استفاده از هوش مصنوعی در برخی حوزه‌ها مانند پاتولوژی می‌تواند سبب صرفه‌جویی در زمان شود؛ یعنی یک پاتولوژیست متبحر، کاری که در ۴۵ دقیقه انجام می‌شود را با هوش مصنوعی ممکن است در دو دقیقه انجام دهد. بنابراین هوش مصنوعی در پزشکی تخصصی و زیر نظر پزشک متخصص کاربردهای مفید دارد و می‌تواند باعث پس‌انداز زمان شود.

تبعات استفاده از هوش مصنوعی به‌ عنوان تراپیست
وی در پاسخ به این پرسش که استفاده از هوش مصنوعی به‌عنوان تراپیست، چه تبعاتی به همراه دارد؟ گفت: مشکل این موضوع حتی از موضوع نخست نیز جدی‌تر است. چرا که در اختلالات روانپزشکی، تشخیص باید توسط روانپزشک یا روانشناس متخصص صورت گیرد و درمان نیز بر اساس شرایط فرد، به‌ویژه وضعیت اقتصادی و اجتماعی او، یعنی فرد محور طراحی شود. درحالی که این ملاحظات را هوش مصنوعی در نظر نمی‌گیرد. از این رو قطعا می‌تواند آسیب‌های جدی و زیان‌های فراوانی برای فرد داشته باشد.

وی درباره‌ی اقدامات وزارت بهداشت در زمینه ارتقای سواد سلامت دیجیتال، عنوان کرد: در دانشگاه‌ها، از طریق سامانه‌های دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور اطلاع‌رسانی و آموزش انجام می‌شود. از طرفی باید بپذیریم که این حوزه جدید است و اگر عقب‌ماندگی داشته‌ایم، باید سریعاً جبران کنیم. همچنین روابط عمومی‌های دانشگاه‌های علوم پزشکی و معاونت بهداشت وزارت بهداشت مأموریت دارند که ارتقای سواد سلامت، به‌ویژه از طریق ابزارهای دیجیتال را دنبال کنند.

یک سکوی ملی هوش مصنوعی در ایران در حال طراحی است
آخوندزاده درباره‌ی راهکار استفاده از هوش مصنوعی تحت نظارت وزارت بهداشت، گفت: در این راستا، یک سکوی ملی هوش مصنوعی در ایران در حال طراحی است که به زودی از آن استفاده خواهد شد. از سال گذشته با همت دکتر عارف و از حدود مهرماه اقدامات آن آغاز شده و به زودی رونمایی می‌شود. با توجه به اهمیت سلامت، یکی از بخش‌های مهم این سکو، به سلامت اختصاص خواهد داشت.





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار جبهه ملی ایران در آستانه سومین سالگرد جنبش مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:13

هشدار جبهه ملی ایران در آستانه سومین سالگرد جنبش مهسا






نظر شما درباره این مقاله:







مهاجرت ۱۰۰ نفر اول کنکور در رشته‌های علوم پزشکی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:08

مهاجرت ۱۰۰ نفر اول کنکور در رشته‌های علوم پزشکی






نظر شما درباره این مقاله:







تجمع ایرانیان خارج از کشور در سومین سالگرد جنبش مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 8:03

تجمع ایرانیان خارج از کشور در سومین سالگرد جنبش مهسا






نظر شما درباره این مقاله:







جعفر پناهی: مهسا نمرده است، ما به عقب باز نمی‌گردیم
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.09.2025, 7:17

جعفر پناهی: مهسا نمرده است، ما به عقب باز نمی‌گردیم






نظر شما درباره این مقاله:







درس‌های ماکس وبر برای دموکراسی‌های تحت محاصره
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 22:59

درس‌های ماکس وبر برای دموکراسی‌های تحت محاصره


انریکه کراوزه

برگردان: شریف‌زاده و آزاد
پراجکت سیندیکیت / ۵ سپتامبر ۲۰۲۵

در بحبوحه‌ی هرج‌ومرج انقلاب مونیخ، ماکس وبر، جامعه‌شناس مشهور، هشداری فوری در مورد خطرات عوام‌فریبی، تعصب ایدئولوژیک و رهبران کاریزماتیک داد که «اعتقاد و ایمان غیرقابل‌تغییر» را با «قضاوت صحیح» در هم می‌آمیزند. در آن زمان، سخنان او شنیده نشد، اما امروزه به شکلی عجیب با حوادث کنونی جهان مرتبط باقی مانده‌اند.

مکزیکو سیتی: چگونه می‌توان میان سیاست و اخلاق آشتی برقرار کرد؟ یا واقع‌بینانه‌تر، چگونه می‌توان تنش میان آن‌ها را مدیریت کرد؟ این همان پرسشی بود که ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی، در سخنرانی خود با عنوان «سیاست به مثابه یک حرفه»، که در ۲۸ ژانویه ۱۹۱۹ در مونیخ و در دوره‌ی کوتاه انقلاب، برای انجمن دانشجویان آزاد ایراد کرد، با آن دست و پنجه نرم کرد. بیش از یک قرن بعد، سخنرانی او هنوز یادآور خطرات هم‌پوشانی عوام‌فریبی، رهبری کاریزماتیک و تعصب ایدئولوژیک است.

در سخنرانی وبر، یک پرسش اساسی مطرح است: پایه‌ی اخلاقی سیاست چیست؟ پاسخ او در تضادی است که در حال حاضر هم شاهد آن هستیم؛ تضاد بین «اخلاق اعتقاد و ایمان» و «اخلاق مسئولیت». وبر، درحالی‌که به نیروی «اخلاق اعتقاد و ایمان» اذعان داشت، تمایل بیشتری به «اخلاق مسئولیت» نشان می‌داد. از نظر او، یک «حرفه‌ی سیاسی» واقعی، نیازمند تعهدی پرشور به یک جنبش است، اما این تعهد باید با خویشتن‌داری، عدم وابستگی و مهم‌تر از همه، احساس عمیق مسئولیت همراه باشد. او تأکید می‌کرد که فقط سیاست‌مداری با چنین ویژگی‌هایی شایستگی دارد که «دستش را روی فرمان تاریخ بگذارد».

با این حال، وبر هشدار داد که عوام‌فریبان زمانه‌ی او گرایشی خطرناک دارند. او نوشت: «این رهبران که تحت یک «اخلاق مطلق» عمل می‌کنند، احساس مسئولیت آن‌ها فقط برای این است که مطمئن شوند شعله‌ی اعتقاد خاموش نشود؛ به‌عنوان مثال، شعله‌ی اعتراضات به بی‌عدالتی‌های نظم اجتماعی. اگر اعمال آن‌ها به هدف مطلوب نرسد، جهان، حماقت انسان‌ها یا اراده‌ی خدایی را مقصر می‌دانند که آن‌ها را چنین آفریده است».

وبر، انقلابیون آلمانی آن دوره را به طرفداران تفکر هزاره‌گرایی قرن هفدهم تشبیه کرد، که منتظر بازگشت قریب‌الوقوع مسیح بودند: هر دو گروه «شور شهوانی در اعتقاد به ظهور مجدد هزار ساله‌ی مسیح» و اعتقاد پرشور به «رستاخیزشناسی تاریخ» از خود نشان می‌دادند. عوام‌فریبان، انقلابیون و پیامبران، همگی آینده‌ای درخشان را اعلام می‌کنند که همیشه دور از دسترس باقی می‌ماند. برای سرعت بخشیدن به رسیدن به آن آینده، دست‌زدن به هیچ عملی ممنوع نیست، درحالی‌که ما می‌دانیم هیچ پایانی، هرچند مقدس، نمی‌تواند نادیده‌گرفتن پیامدهای واقعی آن روش‌ها را توجیه کند.

انتقاد وبر حتی صلح‌طلبان را نیز در بر می‌گرفت. ازآنجاکه «استفاده از زور» ابزاری اجتناب‌ناپذیر و تعیین‌کننده‌ی قدرت است، وبر نسبت به «ساده‌لوحی اعتقاد به اینکه از نیکی فقط خیر برمی‌خیزد و از شر فقط شر» هشدار داد. او استدلال می‌کرد که اغلب برعکس این موضوع درست است و «هرکسی که به آن توجه نکند، از نظر سیاسی، همچون کودکی بیش نیست». از این پارادوکس، او درسی گسترده‌تر می‌گیرد: در هیچ موضوع دیگری، وضعیت بشر به اندازه‌ی «درهم‌تنیدگی غم‌انگیز» آن در سیاست، به وضوح قابل رؤیت نیست. به همین دلیل، او سیاست را به مثابه‌ی «حفاری آهسته بر تخته‌های سخت» می‌دید.

اما درحالی‌که وبر راهکاری برای رستگاری یا خوشبختی ارائه نداد، از انفعال، محافظه‌کاری یا سیاست ارتجاعی هم حمایت نکرد. در عوض، او راهی پرشور و درعین‌حال واقع‌بینانه برای دفاع از بالاترین ارزش‌های بشریت را پیشنهاد داد. این، به باور او، همان جوهر استفاده از «اخلاق مسئولیت» است.

عوام‌فریبان، انقلابیون و صلح‌طلبانی که وبر در سخنرانی خود آن‌ها را مورد انتقاد قرار می‌داد، در واقع پرچمداران «اخلاق اعتقاد و ایمان» بودند. این افراد کارل لیبکنشت، روزا لوکزامبورگ و کورت آیزنر، رهبر انقلاب مونیخ و سپس رئیس دولت انقلابی بایرن بودند. شرکت‌کنندگان به یاد می‌آوردند که وبر آن‌ها را با نام ذکر کرد، اما او نام آن‌ها را از نسخه‌ی چاپی سخنرانی که ماه‌ها پس از فروپاشی انقلاب منتشر شده بود، حذف کرد.

وبر همچنین شخصیت دیگری را در سخنرانی خود ناشناس گذاشت: «نوع خالص» سیاست‌مداری که تجسم «اخلاق مسئولیت» بود. آن شخصیت کسی نبود جز خود وبر.

اشتیاق پنهان وبر

وبر ۵۴ سال داشت که سخنرانی خود را در مونیخ ایراد کرد. در آن زمان، او به‌عنوان یک جامعه‌شناس و فیلسوف اجتماعی، با مجموعه‌ای بزرگ از آثار به‌یادماندنی، مورد احترام بود؛ اگرچه هنوز مقدار زیادی از آن‌ها منتشر نشده بود. او پس از سال‌ها کناره‌گیری اجباری به‌دلیل افسردگی طولانی و دردناک، برای ازسرگیری زندگی آکادمیک به مونیخ برگشته بود.

موضع سیاسی او در آن زمان در واقع در چارچوبی مشخص نمی‌گنجید. وبر، مانند بسیاری از هم‌عصران خود، از حامیان پرشور جنگ جهانی اول بود. او در اوت ۱۹۱۴ نوشت: «مهم نیست که نتیجه چه شود، این جنگ بزرگ و شگفت‌انگیز است». قابل ذکر است که حمایت او نه به‌علت رمانتیسم پان‌آلمانی، بلکه از واقع‌گرایی سرچشمه می‌گرفت.

به گفته‌ی وبر، آلمان یک سرنوشت ژئوپلیتیکی اجتناب‌ناپذیر دارد: درحالی‌که سوئیس می‌تواند نگهبان «آزادی و دموکراسی» و «ارزش‌های فرهنگی بسیار محبوب‌تر و ابدی‌تر» باشد، آلمان چاره‌ای جز ابراز قدرت خود در برابر روسیه‌ی تزاری و هژمونی انگلیسی-آمریکایی ندارد.

همان‌طور که فیلسوف ارنست بلوخ بعدها به یاد می‌آورد، وبر هر یکشنبه لباس نظامی می‌پوشید. او می‌خواست در جبهه خدمت کند، اما بالاخره به شکل دیگری خدمت کرد: او با همان نظمی که در زمینه‌ی تحقیقاتی و علمی داشت، خود را وقف اداره‌ی بیمارستان‌های نظامی در هایدلبرگ کرد.

با این حال، طولی نکشید که اشتیاق وبر جای خود را به سرخوردگی داد. او استراتژی‌های سیاسی، دیپلماتیک و نظامی قیصر را نه‌تنها اشتباه، بلکه به‌طرز چشمگیری احمقانه دانست. آنچه او در ابتدا، آن را یک جنگ ضروری و دفاعی علیه امپریالیسم روسیه می‌دانست، به یک ماجراجویی توسعه‌طلبانه و بی‌پروا تبدیل شده بود که توسط «دیوانگان» نظامی و متحدان صنعتی رهبری می‌شد.

وبر سیاست‌های الحاق‌گرایانه‌ی آلمان در بلژیک را محکوم کرد و به‌درستی پیش‌بینی نمود که حملات زیردریایی‌ها به کشتی‌های غیرنظامی، ایالات متحده را وارد جنگ خواهد کرد. از نظر او، هیچ رهبر سیاسی لیاقت رهبری آن زمان را نداشت: نه قیصر ویلهلم دوم، که از وی متنفر بود، و نه سلسه‌‌ای از صدراعظم‌هایی که در برابر تکبر ارتش تسلیم شده بودند. او در سال ۱۹۱۵ به دوست قدیمی خود، کشیش و سیاست‌مدار لیبرال، فردریش نائومان، نوشت: «حتی یک دولت‌مرد، فقط یک دولت‌مرد، وجود ندارد که بتواند اوضاع را مدیریت کند! و فکر کن مردی که وجودش ضروری است، اما وجود ندارد».

برای مدتی، وبر حتی معتقد بود که خود می‌تواند چنین دولت‌مردی باشد. در سال ۱۹۱۶، او به برلین رفت تا سعی کند «دست خود را روی فرمان تاریخ بگذارد»، اما تلاش‌های او بی‌نتیجه ماند. نه پیش‌بینی‌های او در مورد پیامدهای اقتصادی جنگ و نه نقشه‌اش برای نمایندگی غیررسمی آلمان در لهستان، با اعطای مقداری خودمختاری به آن کشور اشغالی، مورد توجه قرار نگرفت. او با گله نوشت: «بسیار بعید است که چیزی از این تلاش‌ها به نفع شخصی من باشد». حتی نزدیک‌ترین دوستان او، مانند روان‌پزشک و فیلسوف آلمانی-سوئیسی کارل یاسپرس، نگران بودند که فعالیت‌های سیاسی او باعث جدایی‌اش از کار آکادمیک شود.

بیشتر از همه، وبر از بیهوده بودن سیاست‌مدار نیابتی بودن دلخور بود. اگرچه او اعتراف کرد که «از سرزدن به دفاتر مردم برای انجام کاری خسته شده است»، اما همچنان امیدوار بود: «همه می‌دانند که اگر به من نیاز داشته باشند، من همیشه در دسترس خواهم بود».

وبر معتقد بود که سیاست در آن زمان یک هدف اصلی دارد: تضمین آینده‌ی آلمان از طریق پیگیری صلح. اما او از صلح به هر قیمتی حمایت نمی‌کرد، حداقل از توافق تحقیرآمیزی که به‌نظر او صلح‌طلبان پیشنهاد می‌کردند. او معتقد بود که جمهوری تنها در صورتی می‌تواند زنده بماند که صلح حیثیت آن را حفظ کند.

آنچه وبر در ذهن داشت، یک آلترناتیو مشروطه و جمهوری‌خواهانه بود که هم نظامی‌گری پان‌آلمانی و هم انقلاب اجتماعی را رد می‌کرد. از زمان انقلاب روسیه در سال ۱۹۰۵، و به‌ویژه پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در سال ۱۹۱۷، وبر به‌طور گسترده در مورد سوسیالیسم نوشته بود و آن را از نظر سیاسی و عملی غیرقابل اجرا می‌دانست. او هیچ راه قابل قبولی که از طریق آن چشم‌انداز آرمانی مانیفست کمونیست محقق شود را نمی‌دید.

اگرچه سیاست، خواسته‌ی قلبی وبر بود و تا آخر عمر به همان حال باقی ماند، اما او به یک نقش سیاسی دست نیافت. او که قادر به مشاوره، تأثیرگذاری، فرماندهی یا شکل‌دادن مستقیم به رویدادها نبود، به تدریس ادامه داد و خود را وقف تألیف کتاب به‌یادماندنی خود در سال ۱۹۲۰ با عنوان «جامعه‌شناسی دین» کرد.

پیامبری بدون پیرو

جوانان، وبر را امیدوار می‌کردند، اما آیا او می‌توانست در بحبوحه‌ی آشفتگی‌هایی که آن‌ها تجربه می‌کردند، به آن‌ها پیامی شفاف بدهد؟ دو سال پیش از ایراد سخنرانی «سیاست به مثابه یک حرفه»، وبر ریاست سمینارهایی را در قصر لوئنشتاین در نیدرزاکسن بر عهده داشت که نویسندگان برجسته با گرایش‌های سیاسی مختلف و گروه‌هایی از دانشجویان با گرایش‌های لیبرال، سوسیالیستی و صلح‌طلبانه در آن شرکت داشتند. همان‌طور که همسرش، ماری‌آن وبر، بعدها در بیوگرافی جامع خود می‌گوید، آن گردهمایی‌ها به نمونه‌ای برای درگیری نسلی تبدیل شد که به‌سرعت از سالن سخنرانی به خیابان‌های مونیخ کشیده می‌شد.

در میان مردان جوانی که در سمینارهای وبر شرکت می‌کردند، ارنست تولر، شاعر و نمایشنامه‌نویس شدیداً رنج‌دیده و پرشور، حضور داشت. تولر که یک کهنه‌سرباز به‌شدت آزاردیده در جنگ بزرگ بود، به‌دلیل مبارزات صلح‌طلبانه‌اش بین بیمارستان‌های روانی و سلول‌های زندان جابه‌جا می‌شد. نگرانی او، همان‌طور که بعدها در خاطرات خود نوشت، «فراتر از گناهان قیصر یا اصلاحات انتخاباتی» بود، بلکه مسائلی بود که وبر به آن‌ها می‌پرداخت. او و همرزمانش چیزی کمتر از «ایجاد دنیایی جدید، تغییر نظم موجود، تغییر قلب انسان‌ها» نمی‌خواستند.

به گفته‌ی ماری‌آن وبر، درحالی‌که دانشجویان به «اخلاق کنترل‌شده» و «فسادناپذیری هوشیارانه» شوهرش احترام می‌گذاشتند، از «آن ذهن علمی که قادر نبود راه‌حلی ساده برای حل مشکلات ارائه دهد» خشمگین بودند و از اینکه وبر در مورد هر «آرمان اجتماعی» می‌پرسید، با چه وسیله‌ای و به چه بهایی می‌توان به آن دست یافت؟

اما وبر ناامید نشد و از شاگردانش خواست تا به‌طور اساسی به درک اصول مسائل علمی بکوشند و برای به‌دست‌آوردن دانش جهان از طریق داده‌های عینی به‌جای «مکاشفه» استفاده کنند. او به پیشگویی اجتماعی اعتقاد نداشت. با این حال، همان‌طور که ماری‌آن مشاهده کرده بود، او در آن زمان شباهت زیادی با پدران علم که به‌درستی شناخته نشده بودند، نداشت، بلکه نزدیکی تفکر او بیشتر با پیامبر کتاب مقدس، ارمیا (یکی از پیامبران قوم یهود متولد ۶۶۵ قبل از میلاد)، بود؛ یک «هیولای هتاک» که هم پادشاه و هم مردم خود را به‌طور یکسان نکوهش می‌کرد. بدون هیچ رسولی در کنار و بدون امید به موفقیت، وبر به کار خود ادامه داد، فقط به‌دلیل درستی انتقاداتش. ماری‌آن به یاد می‌آورد: «او با پاتوس (احساسات همدردی) در خلوت درونی خود محبوس شده بود».

این رئالیسم غم‌انگیز از کجا آمده بود؟ وبر از نوجوانی می‌دانست که از جادو و آسایش دین یا جایگزین‌های ایدئولوژیک آن مصون است. او این جادو را به‌اندازه‌ی کافی درک می‌کرد تا آن را موضوع برخی از بزرگ‌ترین آثار خود قرار دهد، اما علایق او را در جهت مخالف سوق داد، به سمت کار علمی و ابهام‌زدایی از جهان.

در جهان وبر، جایی برای توهم یا ساده‌سازی وجود نداشت. تصور او از «انواع ایده‌آل» چارچوبی برای درک سیستم‌های اقتصادی، نهادهای حقوقی، اخلاق مذهبی و منابع سلطه‌ی سیاسی بود. اما اگر موضوعی، اوضاع انسانی را تعریف می‌کرد، آن، اجتناب‌ناپذیر بودن درگیری‌ها بود. در مواجهه با این واقعیت تلخ و تقلیل‌ناپذیر، وبر سیاست را شریف‌ترین حرفه می‌دانست، زیرا هیچ فعالیت دیگری به این ابعاد هسته‌ی تراژیک زندگی را لمس نمی‌کرد. در بالاترین سطح خود، کنش سیاسی می‌تواند خود «وجود» را ارتقا دهد و کیفیت اخلاقی آن را شکل دهد.

اما مردی که در نوامبر ۱۹۱۸ وارد مونیخ شد، متوجه شد که همان دانشجویانی که وی زمانی در قصر لوئنشتاین «اخلاق مسئولیت» را به آن‌ها موعظه کرده بود، اکنون از آیزنر پیروی می‌کنند؛ یک رهبر کاریزماتیک که با «اخلاق اعتقاد و ایمان» برانگیخته شده بود، عوام‌فریبی که گویی از صفحات نوشته‌های «اخلاق اعتقاد» وبر بیرون آمده بود.

از امید تا ناامیدی

انقلاب مونیخ از نوامبر ۱۹۱۸ تا مه ۱۹۱۹ در سه مرحله به جلو رفت؛ سوسیال دموکراتیک، آنارشیستی و کمونیستی؛ تا اینکه توسط یک واکنش ناسیونالیستی و یهودستیزانه که در نهایت به ظهور حزب نازی منجر شد، سرکوب گشت.

مشکل، پس از شکست آلمان در جنگ بزرگ آغاز شد. اعتلای سال ۱۹۱۴، شور میهن‌پرستانه و مستی شکوه موعود، به‌تدریج جای خود را به جیره‌بندی، گرسنگی، بیماری و مرگ داده بود. نزدیک به دو میلیون سرباز آلمانی کشته شده، بیش از چهار میلیون نفر زخمی و یک میلیون نفر به اسارت درآمده بودند. روسیه‌ی بلشویک قبلاً تحت معاهده‌ی برست-لیتوفسک از جنگ خارج شده بود و سرنوشت آلمان اکنون بر عهده‌ی فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده واگذار شده بود.

جمهوری در ۹ نوامبر به رهبری حزب سوسیال دموکرات (SPD)، در وایمار، اعلام شد. اما دموکراسی پارلمانی برای انقلابیونی که آرزوی تقلید از دستاوردهای لنین و در نهایت پیشی‌گرفتن از آن را داشتند، نتیجه‌ی غیر قابل تحملی بود. به‌زودی شورش‌ها در چندین بندر و شهر آغاز شد.

در برلین، لیبکنشت و لوکزامبورگ، مجمع اسپارتاکوس را با هدف ایجاد یک جمهوری سوسیالیستی آزاد تأسیس کردند. در ۱۵ ژانویه، هر دو توسط سربازان وفادار به گوستاو نوسکه به قتل رسیدند، نیروهای منضبط و بی‌رحمی که هزاران داوطلب شبه‌نظامی (Freikorps) را در بر می‌گرفت، که بسیاری از آن‌ها کهنه‌سربازان سرسخت «واحدهای نخبه‌ی طوفان» آلمان بودند.

اما همزمان، انقلابی از نوع دیگر در مونیخ به‌وقوع پیوست. در نوامبر ۱۹۱۸، سلطنت باواریا تنها در پنج روز فروپاشید، آن هم با بسیج عمدتاً مسالمت‌آمیز ده‌ها هزار کارگر و سرباز سقوط کرد. این جنبش برخلاف انتظارات توسط آیزنر، روشنفکر و روزنامه‌نگار ۵۱ ساله‌ی یهودی، رهبری می‌شد.

آیزنر که در اوایل سال ۱۹۱۸ به‌دلیل صلح‌طلبی ستیزه‌جویانه‌اش زندانی و در اکتبر همان سال آزاد شده بود، به‌عنوان قهرمان زمانه بدل شد. سخنرانی‌های او در میادین مونیخ، سالن‌ها، مجامع و سالن‌های آبجوخوری «توده‌ها» را به هیجان درمی‌آورد؛ صحبت‌هایی که هم از نظر سخنرانی و هم از نظر بیان چشم‌انداز انقلاب، جالب بودند، اگرچه در واقع توده‌های بسیج‌شده بیش از ۱۰ درصد جمعیت را تشکیل نمی‌دادند. در ۸ نوامبر، در آستانه‌ی انتخابات پارلمانی، شورای ملی موقت، آیزنر را به‌عنوان اولین وزیر و رئیس دولت خلق ایالت بایرن اعلام کرد.

گوستاو لانداور، دوست و همکار آیزنر، او را به‌عنوان «مردی متواضع، پاک و شرافتمند، که به‌عنوان یک نویسنده‌ی نیمه‌وقت امرار معاش می‌کرد» توصیف کرد و افزود که او ناگهان «رهبر معنوی آلمان شد»، صرفاً با این واقعیت که این یهودی شجاع مردی با «روحیه قوی» بود. یکی از کارگران مبارز احساسش را این‌طور توصیف نمود: «او شمشیر انقلاب است، او بیست و دو پادشاهی آلمان را سرنگون کرده است، او رهبر درخشان ما است. من تا سرحد مرگ از او دفاع خواهم کرد». آیزنر علیرغم حس شوخ‌طبعی خودکم‌بینانه‌اش، لحنی مسیحایی اتخاذ کرد: «به نظر می‌آمد که جهان تکه‌تکه شده و در ورطه‌ی سیاهی گم شده بود. ناگهان، در میان تاریکی و ناامیدی، شیپورهایی به صدا درمی‌آیند که دنیای جدید، انسانیت جدید، آزادی جدیدی را اعلام می‌کنند».

ظهور ناگهانی یک دولت انقلابی تقریباً همه را غافلگیر کرده بود. تأثیر آن فوری بود: آیزنر از حق رأی زنان و هشت ساعت کار در روز دفاع می‌کرد، شوراهای کارگری به رهبری روشنفکران به همراه سربازانی که به‌تازگی از جبهه بازگشته بودند، به دور او جمع شدند.

اما دولت آیزنر با مقاومت شدید مواجه شد. احزاب میانه‌رو و محافظه‌کار، بوروکراسی، طبقات متوسط، مطبوعات جریان اصلی، روحانیون کاتولیک و سایر گروه‌های مذهبی (از جمله جامعه‌ی یهودی)، برادری ناسیونالیست افراطی، بسیاری از معلمان و دانشجویان دانشگاه، نمایندگی‌های دیپلماتیک متحدان آلمان و اکثر کشاورزان باواریا، همگی این رژیم جدید را به‌عنوان یک انحراف غیرقابل تحمل می‌دانستند.

تقریباً یک‌شبه، مونیخ صلح‌آمیز و فرهیخته به صحنه‌ای تبدیل شد که تمرینی برای وقوع حوادث آینده‌ی قرن بیستم بود. روشنفکران، نویسندگان و بوهیمی‌های (عناصری با فرهنگی و شیوه‌ی زندگی آزادتر و غیرمعمول‌تر) برجسته در کنار اقتصاددانانی مانند ادگار یافه، لوجو برنتانو و اتو نورات و مربیانی مانند اف. دبلیو. فورستر به دولت پیوستند، که همگی متقاعد شده بودند که این انقلاب طلوع عصر جدیدی را رقم می‌زند.

شهر به یک کوره‌ی داغ تبدیل شده بود. انقلابیون اسپارتاکیست با عوامل لنین در هم آمیخته بودند، درحالی‌که نازی‌های آینده مانند رودولف هس و ارنست روم نخستین تجربه‌های خود را کسب می‌کردند. نُنسیو اوجنیو پاچلی، پاپ آینده پیوس دوازدهم، گزارش‌هایی را به واتیکان ارسال می‌کرد. نویسندگان و متفکرانی مانند توماس و هاینریش مان، راینر ماریا ریلکه، ویکتور کلمپرر، مارتین بوبر و شیر فوختوانگر از نزدیک، شاهد این آشفتگی‌ها بودند. و در حاشیه، یک نقاش ناموفق ۲۹ ساله و کهنه‌سرباز تلخ‌کام به نام آدولف هیتلر در تظاهرات و پادگان‌ها، سرگردان و به‌دنبال راهی برای آرام‌کردن خشم خود بود.

با این حال، خشونت به‌کندی فوران می‌کرد. هنگامی که وبر سخنرانی خود را در مورد «سیاست به مثابه یک حرفه» در ۲۸ ژانویه ایراد کرد، تقریباً ۱۱ هفته از به قدرت رسیدن آیزنر گذشته بود. انقلاب هنوز در جست‌وجوی یافتن جهتش بود و نظم جمهوری فقط به یک نخ آویزان بود.

از نظر وبر، دولت آیزنر یک فاجعه بود. وبر پیش از شروع سخنرانی خود اعلام کرد: «این وضع شایسته‌ی نام افتخارآمیز انقلاب نیست: این یک کارناوال خونین است». در میان کسانی که گوش می‌دادند، دانش‌آموختگانی حضور داشتند که اثر خود را در تاریخ به جا گذاشتند: فیلسوف کارل لوویت، ماکس هورکهایمر، یکی از بنیان‌گذاران مکتب فرانکفورت و کارل اشمیت، که به یکی از نظریه‌پردازان اصلی نازیسم تبدیل شد.

کارناوال خونین

در مونیخ، وبر با «آلفای قرن» (شروع حوادث قرن) روبه‌رو شد: کشوری در آشفتگی، شهری قطبی‌شده و تب‌دار، یک عوام‌فریب کاریزماتیک در حال زوال، یک پارلمان تضعیف‌شده، انقلابی که با سرعت به سمت اوج خود می‌رفت، و یک واکنش ناسیونالیستی به رهبری ارتش که به‌سرعت شتاب می‌گرفت. وبر وحشت‌زده بود.

هم‌گرایی تحولات تاریخی و بحران شخصی به سخنان او اهمیت وحی نبوی بخشید. سخنان وی در مورد رد زمان حال، منعکس‌کننده‌ی اضطراب او در مورد آینده بود، زیرا او متقاعد شده بود که سرنوشت آلمان و اروپا همین‌جا و همین‌اکنون تعیین می‌شود. وبر با تحلیل مشخص، در این لحظه‌ی تاریخی، در سخنرانی‌اش «سیاست به مثابه یک حرفه» اعلام کرد، اگرچه قصد داشت به شرایط سیاسی فوری بپردازد، اما از زمان خود فراتر رفت و صحبت‌های وی به متنی تعیین‌کننده برای لیبرالیسم مدرن تبدیل شد.

وبر درحالی‌که شنوندگان جوان انقلابی خود را نصیحت می‌کرد، به‌عنوان یک پیامبر-محقق در بیابان فریاد می‌زد: «هرکسی که به‌دنبال نجات روح خود و دیگران است، نباید این کار را از طریق سیاست انجام دهد، وظایف سیاست بسیار متفاوت است و فقط به‌وسیله‌ی زور می‌شود به سرانجام رسید». انتقاد او از «اخلاق اعتقاد» ریشه در طغیان‌های اخیر خشونت سیاسی داشت: «آیا ما نمی‌بینیم که ایدئولوگ‌های بلشویک و اسپارتاکیست‌ها همان نتایجی را به‌بار خواهند آورد که هر دیکتاتور نظامی به‌دست می‌آورد، چون دقیقاً از همین ابزار استفاده می‌کنند؟ دولت شوراهای کارگران و سربازان چه تفاوتی با هر حاکم رژیم کهن دارد؟ جز در شخص صاحب قدرت یا دنبال‌روان تازه‌کارشان. تفاوت حملات اکثر نمایندگان صاحب اخلاق (ظاهراً جدید) به دشمنانشان چه تفاوتی با حملات هر عوام‌فریب دیگری دارد؟»

درحالی‌که بلشویک‌های روسیه پیروز شده بودند، اسپارتاکیست‌ها در برلین در تلاش خود برای کسب قدرت، شکست خورده بودند. با این حال، در مونیخ، آیزنر «تازه‌کار» در رأس قدرت قرار داشت. «حملاتی» که وبر به آن‌ها اشاره کرد حملاتی بود که خودش تجربه کرده بود. در ۴ نوامبر ۱۹۱۸، آیزنر در یک تجمع، دو نماینده‌ی خشمگین از «اخلاق جدید» (همان‌طور که آیزنر به‌تمسخر آن‌ها را «ادبا» نامید): یعنی آنارشیست اریش موسام و ماکس لوین، لنینیست آلمانی-روسی، او را با فریاد خاموش کردند. وبر به‌تمسخر گفت: «آیا گفته می‌شود که آن‌ها با نیت والای خود متمایز هستند! خوب، اما آنچه در اینجا صحبت می‌شود، ابزاری است که مورد استفاده قرار گرفته شده، و دشمنانی که با آن‌ها می‌جنگند نیز با صداقت ذهنی کامل، برای خود، مدعی اصالت اهداف نیت نهایی خود هستند».

اگرچه وبر قصد داشت کتاب «جامعه‌شناسی انقلاب» را بنویسد، پروژه‌ای که هرگز به پایان نرساند، در سخنرانی خود کوشید آنچه را که در مقابل چشمانش می‌دید، یعنی یک سقوط مارپیچی را ترسیم کند. هنگامی که رهبرانی مانند آیزنر احساسات مردمی را بدون افسار آزاد می‌کنند، مسلم است که آن احساسات به‌سرعت کنترل خود را از دست خواهد داد. هر چقدر هم که آرمان‌ها شریف باشد، اعمال آن‌ها بر پایگاهی استوار است که نه از ارواح پاک، بلکه از «گاردهای سرخ، سرکش‌ها و آشوبگران» تشکیل شده است و آن‌ها به‌طور ناگزیر پاداش خود را مطالبه خواهند کرد: «در شرایط مبارزه‌ی طبقاتی مدرن، رهبر باید به‌عنوان پاداش درونی، ارضای نفرت و میل به انتقام.... نیاز به بدنام کردن رقیب و متهم کردن او به ارتداد را هم عرضه کند».

برای آپاراچیکی‌ها (اعضای اداری یا حزبی در کشورهای کمونیستی)، پاداش‌های خارجی به‌معنای «قدرت، غنایم و امتیازات» بود. وبر به مارکسیست‌های حاضر خود هشدار داد: «بیایید خودمان را فریب ندهیم... تفسیر ماتریالیستی از تاریخ، ارابه‌ای نیست که هر زمان بخواهند سوارش شوند و هر زمان نخواهند رهایش کنند، و در برابر نویسندگان انقلاب متوقف نخواهد شد».

وبر که می‌دانست شنوندگان جوانش اعتقاد راسخ را بر مسئولیت ترجیح می‌دهند، سخنرانی خود را با جمله‌ای از فاوست گوته به پایان رساند: «شیطان پیر است. پیر شوید تا او را درک کنید». اشارات مکرر او به «نیروهای شیطانی» که در سیاست نفوذ می‌کنند، یک پیشگویی بود، زیرا او پیش‌بینی می‌کرد که «عصر عکس‌العمل» در کمتر از یک دهه‌ی دیگر در سراسر اروپا مستقر خواهد شد. اگر این اتفاق بیفتد، آرزوهای اخلاقی شنوندگان او که وبر اعتراف کرد خود در آن شریک است، دست‌نیافتنی خواهد شد. او پیش‌بینی می‌کرد که آلمان با «سپیده‌دم تابستان» روبه‌رو نیست، بلکه با «شب قطبی خشن و تاریک و یخ‌زده» روبه‌رو است.

مخاطبان او از شنیدن این صحبت‌ها تکان خوردند، مانند تولر در لوئنشتاین که گفت: «وبر تمام پرده‌های تفکر توهمی را پاره کرد، و با این حال هیچ‌کس نمی‌توانست احساس نکند که در سینه‌ی شخصی با آن ذهن شفاف، جدیتی پاک، قلبی انسانی می‌تپد». اما بسیاری از آن‌ها تمایلی به کنار گذاشتن توهمات خود نداشتند. هورکهایمر به یاد می‌آورد: «همه‌چیز آن‌قدر دقیق، چنان علمی و بسیار ارزشمند [بود] که ما کاملاً درمانده به خانه بازگشتیم».

این توهم باقی ماند، اما این وبر بود که ثابت کرد آینده‌نگر است، زیرا «کارناوال» خونین شده بود. تنها سه هفته پس از سخنرانی وبر، آیزنر برای ارائه‌ی استعفای خود به پارلمان رفت و توسط یک اشراف‌زاده‌ی جوان به نام آنتون گراف فون آرکو اوف والی ترور شد؛ کسی که می‌خواست هویت «آلمانی واقعی» خود را به انجمن ناسیونالیست راست افراطی Thule که او را به‌دلیل یهودی بودن مادرش رد کرده بود، ثابت کند. اگرچه وبر تا ژوئن ۱۹۱۹ به‌طور دائم در مونیخ زندگی نمی‌کرد، اما شاهد آغاز این تراژدی بود.

پس از ترور آیزنر، یک دولت ضعیف سوسیال دموکرات که شامل دوستان نزدیک وبر، نورات و یافه بود، تلاش کرد تا اصلاحات جسورانه و اساسی را انجام دهد. اما به‌زودی توسط شوراهای کارگری کنار گذاشته شد و در ۶ آوریل، آن‌ها اولین جمهوری شورایی دوم باواریا را اعلام کردند؛ یک آزمایش آنارشیستی بی‌معنی که به‌دنبال بازسازی جهان در هفت روز بود. برخلاف خدا، این جمهوری کمتر از یک هفته دوام آورد و جای خود را به جمهوری شورایی دوم باواریا که آشکارا اقتدارگرا بود، داد؛ که آن هم در اول ماه مه توسط نیروهای باواریا و پروسی سرکوب شد. در آن صفوف بود که صلیب شکسته برای اولین بار ظاهر شد، نشانه‌ای تاریک از آنچه قرار بود بیاید.

فیلو-سامی بزرگ

قهرمانان اصلی این درام از عواقب آن جان سالم به‌در نبردند. لانداور، رهبر روشنفکری آنارشیسم رمانتیک، به‌طرز وحشیانه‌ای با قنداق تفنگ و چماق مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت و سپس در دوم ماه مه به قتل رسید.

وبر نیز در جوانی درگذشت. پس از چند اقدام کوتاه و ناموفق به سیاست، او در ماه ژوئن به مونیخ بازگشت، درست زمانی که دانشگاه و شهر توسط مقامات بیگانه‌هراس، ناسیونالیست، نظامی‌گرا و یهودستیز تسخیر شده بود. وبر که خود را به‌عنوان نمونه‌ای زنده از اخلاق پروتستانی می‌دانست، که در آن زمان در حال مطالعه‌اش بود، و دوباره خود را وقف نوشتن و سخنرانی کرد و نظرات لیبرال نامحبوبی را بیان کرد، که به او برچسب ناعادلانه‌ی «پدرخوانده‌ی جمهوری شورایی» زدند.

این مبارزه‌ی عمومی به‌علاوه‌ی درد و رنج خصوصی مانند: خودکشی خواهر بیوه‌اش که چهار فرزند از خود به جا گذاشت، و رابطه‌ی عاشقانه‌ی رنج‌آور او با همسر یافه، الز یافه؛ شاگرد سابق که با او آرشیو افسانه‌ای Archiv für Sozialwissenschaft und Sozialpolitik («آرشیوهای علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی») را ویرایش کرده بود، توأم شد که حتی برای مردی بردبار چون وبر تقریباً غیرقابل تحمل بود.

وبر به‌ویژه از «یهودستیزی دیوانه‌وار» که حتی همکارانش را دلخور می‌کرد، خشمگین بود. او با نشان‌دادن استقلال اخلاقی خود، از دشمنان یهودی سابق خود تا حدی دفاع کرد که لئو لونتال، همراه با هورکهایمر، بنیان‌گذار آینده‌ی مکتب فرانکفورت، او را «فیلوسامی بزرگ» نامید.

مطابق با این توصیف، وبر با موفقیت از نورات در دادگاه دفاع کرد و همین کار را برای تولر انجام داد با این استدلال که «در یک عمل خشمگینانه، خدا او را به یک سیاست‌مدار تبدیل کرد». او حتی علناً حسن نیت آیزنر را تأیید کرد و در دفاع از چندین رهبر زندانی دیگر صحبت کرد و معنای «اخلاق اعتقاد و ایمان» را برای قضات توضیح داد. به همین دلیل بود که او نام آیزنر را از نسخه‌ی چاپ‌شده‌ی «سیاست به مثابه یک حرفه» حذف کرد.

انقلاب مونیخ با وجود تمام آرمان‌گرایی خود، مشاهدات وبر را تأیید کرد که «خیر الزماً به‌دنبال خوب نمی‌آید، بلکه اغلب برعکس است». عوام‌فریبان، سوسیالیست‌ها، صلح‌طلبان، آنارشیست‌ها و کمونیست‌هایی که آن را رهبری می‌کردند، بزرگ‌ترین گناه سیاسی را مرتکب شده بودند: نادیده‌گرفتن واقعیت.

همان‌طور که معلوم شد، سیاست فقط این نبود که یک طرح بزرگ، بدون در نظر گرفتن موانع عملی آن، نوشته شود. طبقات کارگر در بایرن یا آلمان به‌هیچ‌وجه به اکثریت مردم نزدیک نبودند. کارخانه‌ها که اکنون توسط رؤسای بوروکراتیک و نظامی کنترل می‌شدند، سوسیالیسم را نپذیرفته و در ساختارهای سرمایه‌داری باقی ماندند. تعداد زیادی از پیروان آیزنر و لانداور مانند آن‌ها ایده‌آلیست نبودند. بسیاری به‌سرعت جبهه‌ی خود را تغییر داده و به‌دنبال «پاداش‌های داخلی و خارجی» وارد نیروهای «راست افراطی پیروزمند» شدند.

شاید، مهم‌تر از همه، انقلابیون در مورد دشمن واقعی خود اشتباه می‌کردند. این حزب سوسیالیست دموکرات نبود که آن را ترسو و اصلاح‌طلب خواندند، بلکه نظامی‌گری پان‌آلمانی بود که وبر پیش‌بینی کرده بود، اما آن‌ها نتوانستند با آن مقابله کنند.

بنیان‌گذاران مکتب فرانکفورت که متقاعد شده بودند که غرب وارد افول نهایی است، به ایالات متحده گریختند، جایی که آزادانه یک سنت فکری در تضاد با نظم اقتصادی کشور میزبان خود ایجاد کردند. در عین حال، انقلابیون به این باور شدیداً معتقد بودند که قانون اساسی و نظم پارلمانی که وبر از آن دفاع می‌کرد، برای همیشه مرده است. اما با محکوم‌کردن و ممنوعیت تفکر وبر «خیلی ارتجاعی»، راه را برای شخص مرتجع واقعی هموار کردند: اشمیت!

درحالی‌که وبر در محکوم‌کردن آن انقلابیون رمانتیک حق داشت، اما برخی از تفاوت‌های ظریف مهم را نادیده گرفته بود. به‌عنوان مثال، آیزنر بیشتر به الکساندر کرنسکی، سوسیالیست میانه‌روی روسی، شباهت داشت تا با لئون تروتسکی، و لانداور، آنارشیست، یک عارف آرمانی بود که از اراده‌ی مارکسیست‌ها برای رسیدن به قدرت متنفر بود. از نظر سیاسی، آیا موضع صلح‌طلبانه‌ی آیزنر واقعاً این‌قدر غیرمسئولانه بود؟ اگر او دوام می‌آورد، ممکن بود شرایط تنبیهی معاهده‌ی ورسای را هم کمی نرم‌تر کند. آیا تجارب دسته‌جمعی لانداور حداقل در مقیاس متوسط کاملاً غیرقابل تحقق بود؟ نه لزوماً.

وبر در سخنرانی خود در سال ۱۹۱۷ با عنوان «علم به مثابه یک حرفه» فرض کرده بود که «شوروشعف» هرگز نمی‌تواند به دنیای سرخورده پس از روشنگری بازگردد. آیزنر و لانداور که با امید تخیلات خود، حفظ شده بودند، به وابستگی به آن ادامه دادند. هر دو «اخلاق اعتقاد» را تا انتها ادامه دادند و بهای نهایی آن را پرداختند.

برخلاف وبر، این رهبران رادیکال نتوانستند عمق نفرت چندصدساله‌ی آلمان از یهودیان را درک کنند، که در نهایت پروژه‌ی سیاسی آن‌ها را نابود کرد. او از همان ابتدای انقلاب به الز یافه هشدار داد: «جدایی‌طلبی خود را بالا نگاه می‌دارد و خود را با یهودستیزی آراسته می‌نماید».

فاجعه‌بارترین پیامد انقلاب باواریا این بود که زمینه را برای ظهور هیتلر فراهم کرد که با ورود او به مونیخ در نوامبر ۱۹۱۸ آغاز شد. درحالی‌که برخی از زندگی‌نامه‌نویسان یهودستیزی او را به سال‌های زندگی‌اش در وین ردیابی می‌کنند، برخی دیگر، مانند یان کرشاو، ریشه‌ی آن را در مونیخ می‌بینند، جایی که او همان جمعیتی را که آیزنر ماه‌ها قبل برانگیخته بود، به هیجان آورد. با توجه به اینکه عوام‌فریب فاشیست، ظاهراً از سوسیالیسم تقلید می‌کرد، تئوری کاریزمای وبر به‌طرز وحشتناکی توجیه شده بود.

وبر در ژوئن ۱۹۲۰ بر اثر ذات‌الریه درگذشت. خشم او علیه معاهده‌ی ورسای و فشار مبارزات سیاسی بی‌امان و تنهایی او هم بدون شک به خستگی او افزوده بود، اما او هرگز عزم خود را از دست نداد. او که از نظم شکننده‌ی قانون اساسی و پارلمانی آلمان در برابر دیوانگی شور انقلابی و فریب دیکتاتوری ناسیونالیستی دفاع کرده بود، پیش از آن درگذشت که شاهد اوج‌گیری نیروهایی شود که به افراطی‌ترین مرزهای اهریمنی رسیدند، همان «شب قطبی» که پیش‌بینی کرده بود.

شبح مونیخ

درست همان‌طور که ترور آیزنر، پیش‌درآمدی بر ترور وزیر امور خارجه والتر راتناو در سال ۱۹۲۲ بود، تحولات سال ۱۹۱۹ نیز فروپاشی جمهوری وایمار را پیش‌بینی می‌کرد؛ جمهوری که خود توسط جناح‌های چپ‌گرا تضعیف شده بود. چراکه تحقیر آن‌ها نسبت به سیاست‌های پارلمانی، چپ‌ها را نسبت به خطرات نظامی‌گری و ناسیونالیسم افراطی کور کرده بود.

این الگو در اسپانیا تکرار شد، جایی که نفرت‌های ایدئولوژیک و تحقیر جناح چپ از لیبرال دموکراسی، جمهوری را از هم پاشید و راست ناسیونالیست را توانمند کرد و به دیکتاتوری چهل‌ساله‌ی فرانسیسکو فرانکو انجامید. پویایی مشابهی در سراسر آمریکای لاتین، به‌ویژه در شیلی در دهه‌ی ۱۹۷۰ رخ داد. هشدارهای وبر در مورد انقلابیون کاریزماتیک و «اخلاق اعتقاد» سفت‌وسخت آن‌ها با روند غم‌انگیز انقلاب کوبا بیشتر تأیید شد. نسل‌هایی از دانشجویان آمریکای لاتین راه فیدل کاسترو و چه گوارا را دنبال کردند و نتیجه‌ی این جهان‌بینی نسل هزاره‌گرا امروز در کوبا و نیکاراگوئه بسیار مشهود است.

و این چرخه هنوز راه خود را به انتها نرسانده است. چند سال پیش از این، غیرقابل تصور به نظر می‌رسید که دموکراسی‌های ما بار دیگر با نیروهایی روبه‌رو شوند که آلمان بین دو جنگ جهانی را شکست داده بودند. به‌هرحال، الآن ما می‌بینیم، غرق جریاناتی هستیم که ما را به جهت پوپولیسم می‌برد. با وجود تفاوت‌هایشان، چهره‌هایی مانند دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان، نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند و آندرس مانوئل لوپز اوبرادور، رئیس‌جمهور سابق مکزیک، شبیه به مدل دیکتاتور اشمیت هستند، که سیاست را تنها به تمایز دوست-دشمن فرومی‌کاهد.

برخی از کشورها مانند فرانسه، بریتانیا، ایتالیا و آلمان درس‌های جنگ جهانی دوم را به‌طور کامل فراموش نکرده‌اند و در برابر کشش اقتدارگرایی مقاومت می‌کنند. اما ایالات متحده، در آستانه‌ی تولد ۲۵۰ سالگی خود، اکنون در خطر واقعی تسلیم‌شدن در برابر آن قرار دارد.

مطمئناً، رهبران پوپولیست تنها کسانی نیستند که سیاست را از دریچه‌ی مسطح و دو قطبی اشمیت می‌بینند. بسیاری از دانشجویان دانشگاه‌ها در ایالات متحده و اروپا، که با مدلی مبهم‌تر و کمتر مشخص از «اخلاق اعتقاد» برانگیخته شده‌اند، نیز آن ایده را پذیرفته‌اند. اما برخلاف انقلابیون سال ۱۹۱۹ که بی‌صبرانه هشدارهای وبر را در جست‌وجوی عدالت اجتماعی و اقتصادی نادیده گرفتند، جوانان امروزی اغلب نوع‌دوستی را با خودشیفتگی اشتباه می‌گیرند.

جوانان سال ۱۹۱۹ به انقلاب پیوستند و مانند آیزنر و لانداور و بسیاری دیگر برای آن جان خود را از دست دادند. شورشیان دانشگاه‌های امروز (دانشجویان) حاضرند چه چیزی را به خطر بیندازند؟ پیشینیان آن‌ها از سیاست فعال روی گرداندند نه اینکه می‌خواستند از مسئولیت شانه خالی کنند، بلکه آن‌ها می‌خواستند چارچوبی برای تغییر اجتماعی ایجاد کنند. برعکس، به نظر می‌رسد جنبش‌های دانشجویی امروز فاقد هرگونه چشم‌انداز آرمانی منسجم هستند.

باید گفته شود، یک موضوع، بیش از هر چیز جوانان آرمان‌گرای امروز را به خود مشغول کرده است: فلسطین. اما اغلب اوقات، حمایت از حقوق فلسطینیان با حمایت از حماس و یهودستیزی درهم می‌آمیزد. همان‌طور که یهودستیزی قتل‌عام در غزه را توجیه نمی‌کند، قتل‌عام در غزه نیز بستن چشم بر یهودستیزی یا جنایات حماس را توجیه نمی‌کند.

در اینجا پژواک تلخ دیگری از سال ۱۹۱۹ نهفته است. همان‌گونه که آرمان‌گرایان مونیخ، که معتقد بودند انقلاب آن‌ها عصر هماهنگی جهانی را آغاز می‌کند و نفرت‌های باستانی را از بین خواهد برد، نسل‌های یهودی پس از جنگ ساده‌لوحانه امیدوار بودند که وحشت هولوکاست بر قرن‌ها تعصب غلبه خواهد کرد. این امید در نهایت با واکنش خصمانه و خشونت‌آمیز به ایجاد اسرائیل نقش بر آب شد.

اسرائیل از زمان تأسیس خود با چندین کشور عربی معاهده‌ی صلح امضا کرده است و اکنون به‌دنبال یک معامله‌ی بزرگ با عربستان سعودی است. اما مناقشه‌ی اسرائیل و فلسطین همچنان در دام خصومت‌های جمعی و دوگانگی دوست و دشمن اشمیت گرفتار است.

همه‌ی این‌ها روشن می‌کنند که «سیاست به مثابه یک حرفه» هرگز اهمیت خود را از دست نخواهد داد. اما زمان زیادی گذشته است و لیبرال دموکراسی بار دیگر خود را در محاصره می‌بیند. از خود می‌پرسم: قهرمانانی چون وبر امروز کجا هستند؟ آیا ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین واقعاً تنها کسی است که این وظیفه را می‌تواند انجام دهد؟

با قدم‌زدن در خیابان‌های مونیخ، دلیلی برای امید پیدا می‌کنم از اینکه شهر هم رویاها و هم کابوس‌های خود را به یاد می‌آورد، با یادبودهایی برای آیزنر و لانداور، و همچنین مرکز مستندسازی تاریخ سوسیالیسم ملی، که در نزدیکی مقر سابق حزب نازی قرار دارد. پس از حمله‌ی تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳، مردم را دیدم که در میدان اصلی مونیخ جمع شده بودند تا به گروهی از خوانندگان یهودی گوش دهند که به زبان ییدیش آواز می‌خوانند. آن لحظه زودگذر اما قدرتمند بود، یادآور این است که مبارزه با تاریکی منجمد تعصب، به‌هیچ‌وجه از دست نرفته است.

—-
انریکه کراوزه مورخ، مقاله‌نویس، ناشر و سردبیر مجله‌ی فرهنگی Letras Libres است. از کتاب‌های او می‌توان به مکزیک: بیوگرافی قدرت (۲۰۰۸) و رستگاران: ایده‌ها و قدرت در آمریکای لاتین (۲۰۱۱) اشاره کرد.

* نظر یکی از مترجمین(ن. آزاد) درباره‌ی نوشته‌ی فوق:
با احترام به نوشته‌ی استادانه‌ی آقای کراوزه، نویسنده‌ی این مقاله، من لازم می‌بینم که نظر خود را در اینجا به‌طور مختصر نسبت به نظر ایشان درباره‌ی جنبش‌های سرکوب‌شده، دانشجویان کنونی دانشگاه‌های ایالات متحده و اروپا («جنبش‌های دانشجویی امروز فاقد هرگونه چشم‌انداز آرمانی منسجم هستند») بنویسم.
غالب این دانشجویان از مهاجرت اجباری و متعدد فلسطینی‌ها از زادگاهشان به‌وسیله‌ی دولت حاکم اسرائیل (از سال ۱۹۴۷)، رفتار آپارتاید حکومت اسرائیل در سرزمین‌های فلسطین‌نشین، حتی نسبت به فلسطینی‌های ساکن اسرائیل، از بدو تأسیس کشور اسرائیل، آگاه هستند. این دانشجویان حتی از نسل‌کشی اخیر ارتش اسرائیل در غزه باخبرند. ایشان از حادثه‌ی دلخراش و غیرقابل قبول ۷ اکتبر (که من هم به‌شدت مخالف آن هستم) صحبت می‌نمایند، اما نمی‌گویند که اسرائیل خود کمک زیادی به تشکیل «سازمان تروریستی حماس» کرده بود.
با سپاس فراوان ن. آزاد


نظر خوانندگان:


■ خانم‌ها شریف‌زاده و آزاد گرامی، قدردان گزینش شایسته و ترجمه خوب شما هستم. از نکات طرح شده در نوشتار آقای انریکه کراوزه و پردازش زیبایش ــ سزاوار مرد بزرگی چون ماکس وبر ــ بسیار آموختم؛ از جمله برجسته کردن «اخلاق مسئولیت» و «اخلاق سیاست» در برابر«اخلاق اعتقاد و ایمان» و همچنین نکات قابل ملاحظه دیگر در مسیر تاریخ پرپیچ و خم آلمان. ممنون می‌شوم اگر معادل لاتین، نام‌ها ـ نام آدم‌ها، مکان‌ها و... ـ را برای تلفظ دقیق آن‌ها بنویسید.
در ضمن نوشته‌اید: «نه پیش‌بینی‌های او در مورد پیامدهای اقتصادی جنگ و نه نقشه‌اش برای نمایندگی غیررسمی آلمان در لهستان، با اعطای مقداری خودمختاری به آن کشور اشغالی، مورد توجه قرار نگرفت.» درست تر: «نه پیش‌بینی‌های او در مورد پیامدهای اقتصادی جنگ و نه نقشه‌اش.... مورد توجه قرار گرفت.» یا: «پیش‌بینی‌های او در مورد پیامدهای اقتصادی جنگ و نقشه‌اش برای نمایندگی... مورد توجه قرار نگرفت.»
با احترام زیاد و تا مقاله دیگر سعید سلامی


■ جناب سلامی
سپاس فراوان از نظریات شما. حتما از انها استفاده خواهیم کرد.
ن آزاد






نظر شما درباره این مقاله:







این زن برای حقوق بشر مبارزه می‌کند
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 22:20

این زن برای حقوق بشر مبارزه می‌کند


گفت‌گو با آنجلیکا نوسبرگر

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گفتگوی جدیدترین شماره نشریه تسایت ویسن (Zeit Wissen) با آنجلیکا نوسبرگر(Angelika Nußberger) / NR. 05 September / Oktober 2025 ZEIT WISSEN
مصاحبه: نیلز بوئینگ و کاترین تسیوگ
عکس: پاتریسیا کوفوس

🔴 این زن برای حقوق بشر مبارزه می‌کند. سلاح او چیزی جز استدلال نیست. او می‌گوید، حقوق بین‌الملل آزمایشی در دریاهای آزاد است. اینکه آیا به سلامت به بندر خواهد رسید یا نه، مشخص نیست.

* رومیان الهه عدالت و قانون را «ژوستیتیا» (Justitia) می‌نامیدند،. اگر قانون یک شخص بود، امروز حالش چگونه بود؟

مایلم بگویم خوب است، چون همه می‌خواهند حق به جانب آنها باشد و شدیداً برای آن می‌جنگند. قانون در کانون توجه قرار دارد. برای ذکر یک مثال افراطی: حتی شخصی مانند پوتین نیز برای توجیه جنگ خود علیه اوکراین، به صورت تاریخی، سیاسی و البته حقوقی استدلال آورده است. او به نقض قوانین توسط اوکراین اشاره کرده و می گوید روسیه از حق دفاع از خود برخوردار است. این مرا شگفت‌زده کرد. زیرا نشان می‌دهد که قانون در سیاست همچنان یک ابزار است که فراموش نمی‌شود.

* شما معتقدید قانون تا زمانی که ما برای آن مبارزه می‌کنیم، زنده است. حتی اگر به اشتباه تفسیر شود؟

حتی اگر تحریف شود، حداقل می‌توانیم با آن مخالفت کنیم. از نظر شخصی، زمانی وضعیت بدتر است که وانمود می‌کنیم اصلاً قانونی وجود ندارد، هیچ اصل حقوقی که جهان‌شمول باشد، وجود ندارد. مانند کاری که ترامپ انجام می‌دهد. در مقابل، پوتین از مفاهیمی مانند حق دفاع از خود یا حق تعیین سرنوشت ملل استفاده می‌کند که همه ما آن را به عنوان پایه نظم بین‌المللی خود به رسمیت می‌شناسیم. او فقط آنها را به گونه‌ای وارونه می‌کند که برعکس چیزی است که ما از آن درک می‌کنیم. اما بدتر از آن زمانی است که او بگوید: من حمله می‌کنم، فقط چون از نظر نظامی قوی‌تر هستم و می‌توانم این کار را انجام دهم.

* اما این نتیجه را تغییر نمی‌دهد – در اوکراین سه سال و نیم است که جنگ همچنان ادامه دارد.

این در نحوه واکنش کشورهای اطراف به آن تغییر ایجاد می‌کند. اگر همه به طور قطع مطمئن نبودند که روسیه بر خلاف حقوق بین‌الملل عمل می‌کند، آن گاه دیگر غرب هرگز از اوکراین به گونه‌ای که انجام داده حمایت نمی‌کرد. و اینکه خود حقوق بین‌الملل به عنوان یک نظم جهانی در خطر است. از این منظر، قانون همچنان نوعی چارچوب است که در آن یک رویداد دسته‌بندی شده و بر اساس آن بررسی می‌شود: قانونی یا غیرقانونی؟

* ایزدبانوی عدالت «ژوستیتیا» (Justitia) در بیشتر نگاره‌ها یک ترازو به دست دارد. دقیق‌تر بگوییم، او به‌خودیِ خود نمایانگر «حق» نیست، بلکه نماد «داوری و قضاوت» یا همان دستگاه قضایی است.اما آیا آیا دستگاه عدالت در جامعه به‌طور کلی در حال فروپاشی یا از کار افتادن است؟

اگر منظورتان از «ژوستیتیا» خودِ نظام قضایی باشد، واقعاً حالش خوب نیست. به نظر من یک بحران واقعی وجود دارد: اگرچه هرگز به اندازهٔ امروز در دیوان بین‌المللی دادگستری (IGH) در لاهه Den Haag)) و دادگاه اروپایی حقوق بشر در استراسبورگ (Straßburg) پرونده‌های مربوط به جنگ‌ها مطرح نبوده است. جنگ گرجستان، جنگ روسیه، جنگ غزه — همهٔ این‌ها به دادگاه کشانده شده‌اند. اما، این «اما»ی بزرگ اینجاست: تقریباً در تمامی موارد، تصمیمات فوری نادیده گرفته شده‌اند. دیوان بین‌المللی دادگستری سه بار در مورد جنگ غزه دستورات موقت صادر کرده است. این دستورات هیچ تأثیری نداشته‌اند. دادگاه اروپایی حقوق بشر نیز در مورد اوکراین و روسیه، و در مورد گرجستان تصمیماتی گرفته است — که همهٔ آنها نادیده گرفته شده‌اند. من واقعاً نگران بیمارم (نظام قضایی) هستم: حال دادگستری بین‌المللی خوب نیست، زیرا اقتدار آن در حال تضعیف است.

* آیا در گذشته شرایط متفاوت بود؟

در دوران فعالیت من در دادگاه اروپایی حقوق بشر (۲۰۱۹-۲۰۱۱)، روسیه هنوز عضو کنوانسیون اروپایی حقوق بشر بود. بنابراین ما پرونده‌های مربوط به جنگ‌های چچن و سایر تخلفات روسیه را نیز رسیدگی می‌کردیم. وقتی مقامات روسی در مسکو یک تظاهرات مربوط به LGBTQ (1) را ممنوع می‌کردند،دادگاه اروپایی حکم می‌داد که این اقدام نقض آزادی تجمع است و جریمه‌ای معین می‌کرد، مثلاً ۲۰۰۰۰یورو. جملهٔ معروف ما در آن زمان این بود: «روسیه همیشه پول می‌دهد.» روسیه اگرچه قوانین خود را تغییر نمی‌داد، اما حداقل تا آنجا که به پرداخت مربوط می‌شد (با چند استثناء جزئی) همیشه احکام را می‌پذیرفت. حتی در بودجه، مبالغ خاصی برای این غرامت‌ها رزرو شده بود. تا اینکه روسیه از کنوانسیون خارج شد.

* الهه عدالت و قانون علاوه بر ترازو، شمشیری نیز در دست دیگر دارد. آیا دادگستری به یک مکانیسم اجرایی خاص خود نیاز دارد؟

در آلمان، نظام قضایی ملی چنین مکانیسمی را دارد: برای تصمیمات قطعی، امکان اجرای اجباری (توقیف اموال و...) توسط مأمورین اجرای احکام (Gerichtsvollziehern) وجود دارد. این مکانیسم در حقوق بین‌الملل وجود ندارد. برای دادگاه اروپایی حقوق بشر، حداقل کمیته وزرای شورای اروپا می‌تواند از نظر سیاسی مداخله کند و اطمینان دهد که احکام اجرا شوند، البته این روش نیز همیشه با موفقیت همراه نیست.

* آیا ایده‌هایی وجود دارد که چگونه می‌توان به دیوان بین‌المللی کیفری وزن بیشتری بخشید تا حقوق بشر در زمان جنگ نیز رعایت شود؟

این پرسشی است که عمیقاً از خودم می‌پرسم. جامعه بین‌المللی زمانی از دادگستری بین‌المللی استقبال می‌کند که علیه افرادی باشد که در طرف مقابل هستند، مانند پوتین. اما وقتی شرایط اینطور نیست و سیاست ناگهان با یک وضعیت دشوار مانند وضعیت فعلی نتانیاهو روبرو می‌شود، کار مشکل می‌شود. من معتقدم مردم واقعاً آرزو دارند که نه تنها دزدان کوچک مغازه‌ها، بلکه کسانی که بر کل کشورها مصیبت وارد می‌کنند نیز مجازات شوند. این با یک نیاز اساسی به عدالت مطابقت دارد. هرچند، مدل درست برای این کار هنوز باید ابداع شود. دیوان بین‌المللی کیفری عمر خیلی طولانی ندارد، یک آزمایش است، و در حال حاضر این آزمایشی در دریای طوفانی است که نمی‌دانیم آیا کشتی به سلامت به بندر خواهد رسیدیا خیر.

* حتی دادگاه قانون اساسی فدرال (Bundesverfassungsgericht) نیز قبلاً نادیده گرفته شده است: این دادگاه بخش‌هایی از قانون حفاظت از آب‌وهوا را خلاف قانون اساسی اعلام کرد، زیرا این بخش‌ها آزادی‌های نسل‌های آینده را نقض می‌کنند. این دادگاه قوه مقننه را موظف کرد تا تا پایان سال ۲۰۲۲ اصلاحات لازم را انجام دهد. اما کارشناسان می‌گویند تا امروز کار کافی انجام نشده است.

دادگاه قانون اساسی فدرال نیز هیچ‌کس را برای اجرای احکام خود ندارد. اگر مجلس فدرال (بوندستاگ) و دولت احکام را اجرا نکنند، این یک ریسک بزرگ برای دادگاه محسوب می‌شود، زیرا ممکن است اعتبار خود را از دست بدهد.

* آیا اصل تفکیک قوا دارای نقص ساختاری است؟ آیا این اصل بر اساس «حسن نیت» استوار است؟

تاکنون،قوه مقننه عموماً به احکام پایبند بوده و قوانین را بر همان اساس تغییر داده است. این امر موجب تقویت اقتدار دادگاه قانون اساسی فدرال شده بود. همه می‌دانستند که اگر قضات چیزی بگویند، همانطور هم اجرا خواهد شد. اما در واقع، عملکرد سیستم حقوقی ما عمدتاً بر پایه عادت و اعتماد است. قطعاً اگر حزبی بیاید که ادعا کند برایش مهم نیست دادگاه قانون اساسی فدرال چه می‌گوید و خودش اکثریت را دارد، آنگاه متوجه خواهیم شد که احتمالاً سیستم ما به اندازه کافی قاطعیت و قدرت اجرایی ندارد.

* در حال حاضر دقیقاً همین را می‌توانیم در ایالات متحده مشاهده کنیم. آیا ترامپ شکافی در سیستم حقوقی آمریکا پیدا کرده و حالا دارد از آن بهره‌برداری می‌کند؟

بله، چنین حسی به انسان دست می‌دهد. در کتاب «چگونه دموکراسی‌ها می‌میرند» (How Democracies Die) نوشته استیون لویتسکی و دانیل زیبلت، اساتید دانشگاه هاروارد، به خوبی تحلیل شده که این نقاط ضعف سیستم کجا هستند. این که قوه مجریه با فرمان تصمیم بگیرد، در اصل به عنوان یک استثنا در نظر گرفته شده بود. اما اکنون دارد به یک قاعده تبدیل می‌شود.

* و بالاترین دادگاه ایالات متحده، دیوان عالی (Supreme Court)، با اکثریت محافظه‌کاری که ترامپ ترتیب داده، بارها به نفع او حکم صادر کرده است.آیا چنین چیزی می‌تواند برای ما در آلمان هم اتفاق بیفتد؟

ما این «مزیت» را داریم که می‌توانیم در بسیاری از کشورهای دیگر ببینیم چه اتفاقی ممکن است بیفتد و از آن درس بگیریم. نباید خودمان را گول بزنیم – می‌بینیم که دستگاه قضایی چگونه تخریب می‌شود. همچنین می‌بینیم که بسیاری از چیزهایی که آن را دموکراسی مقاوم می‌نامیدیم، آنطور که تصور می‌کردیم عمل نمی‌کنند. یک مثال: ماده ۱۸ قانون اساسی می‌گوید که دادگاه قانون اساسی فدرال می‌تواند حقوق اساسی یک فرد را، چنانچه او از این حقوق برای مبارزه علیه نظم دموکراتیک مبنایی سوء استفاده کند، سلب نماید. برای مثال، آزادی بیان یا آزادی تجمع. آخرین بار این موضوع در مورد سیاستمدار راست افراطی از حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) بیورن هوکه (Björn Höcke) ، مورد بحث قرار گرفت.

* اما در نهایت انجام نشد.

معلوم شد که اصلاً هیچ رویه‌ای برای این کار وجود ندارد. اگرچه درخواست‌هایی وجود داشته، ولی دادگاه قانون اساسی فدرال تاکنون هرگز حکم سلب حقوق اساسی صادر نکرده است. کاملاً نامشخص است که تحت چه شرایطی این امر ممکن است و آیا اصلاً این ماده با مفهوم حقوق اساسی ما سازگار است یا خیر. همین امر در مورد ابزار دوم نیز صادق است: ممنوعیت احزاب که بسیار مورد بحث است.

* دادگاه قانون اساسی فدرال تنها دو بار یک حزب را ممنوع کرده است: در سال ۱۹۵۲یک سازمان جانشین حزب نازی (NSDAP) و در سال ۱۹۵۶ حزب کمونیست آلمان. در مورد حزب ملی دموکرات آلمان (NPD)، این دادگاه تاکنون تمام درخواست‌ها را رد کرده است، علیرغم اهداف واضح ضد قانون اساسی این حزب.

مشکل این است: یا شما در همان ابتدا اقدام می‌کنید، اما بعد گفته می‌شود که حزب هنوز برای تهدیدآمیز بودن بیش از حد کوچک است. مانند مورد NPD در آخرین بار. یا صبر می‌کنید – و آنگاه ممکن است حزب هم اکنون آنقدر بزرگ شده باشد که گفته شود: با ممنوعیت، شما دریچه سیاسی بخش قابل توجهی از جمعیت که به این حزب رأی داده‌اند را می‌بندید. مانند مورد حزب AfD و این نیز مشکل‌ساز است.

* تمام این ابزارها بر پایه تجربه‌ی جمهوری وایمار ساخته شده‌اند، برای محافظت از دموکراسی.

ما مدت‌ها با این فکر خود را آرام کرده بودیم که این جعبه ابزار را داریم، اما نیازی به استفاده از آن نیست. و حالا می‌بینیم که ابزارها در گذر زمان زنگ زده‌اند یا شاید هیچ‌گاه به آن خوبی که تصور می‌کردیم نبوده‌اند.

* چه اصلاحاتی باید انجام شود؟

اولین گام مهم، تغییر قانون اساسی در ارتباط با دادگاه قانون اساسی فدرال بود. بسیاری از مسائل پیش‌تر در قانون اساسی پیش‌بینی نشده بود. این خلأها می‌توانستند مورد سوءاستفاده قرار گیرند. در دسامبر سال گذشته، مجلس پیشین (بوندستاگ) با اکثریت دوسوم، مواد ۹۳ و ۹۴ مربوطه را تغییر داد.

* حالا چه اقداماتی باید صورت بگیرد؟

رابطه‌ی میان وزیر دادگستری و دادستان کل یک مشکل اساسی است. وقتی یک دولت ضدقانون اساسی به قدرت می‌رسد، معمولاً نخستین کاری که می‌کند این است که دادستان کل را مأمور می‌سازد تا علیه سیاستمداران اپوزیسیون پرونده‌هایی باز کند و آن‌ها را در صورت امکان به زندان بیندازد. این به نوعی یک روال «کلاسیک» است. در آلمان هم وزیر دادگستری می‌تواند به دادستان کل فدرال دستور بدهد. این خطرناک است.

* وضعیت قوه‌ی قضاییه‌ی ملی در دیگر کشورهای اروپایی چگونه است؟

فساد یک موضوع بزرگ است: اتهامات علیه دادگاه‌ها و تلاش برای برکناری قضاتی به بهانه‌ی فساد باعث شده که در برخی دادگاه‌ها اصلاً دیگر قاضی‌ای باقی نماند. گاه حتی کسانی که باید با فساد مبارزه کنند، خودشان فاسد هستند.

* این چندان خوشایند به نظر نمی‌رسد.

دقیقاً همین‌طور است. این پدیده در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی و حتی برای کشورهای اروپای غربی هم بیگانه نیست. بنابراین می‌توان گفت: وضعیت دستگاه قضایی ملی چندان خوب نیست. اعتماد سرمایه‌ای ارزشمند است و به‌سرعت می‌تواند از بین برود.

* آیا زد و بندهای حزبی، مانند آنچه اخیراً در انتخاب قاضی جدید دادگاه قانون اساسی رخ داد، اعتماد به استقلال دادگاه‌ها را تضعیف نمی‌کند؟

این اولین بار نبود، هرچند هرگز به این وضوح آشکار نشده بود. در سال ۲۰۰۸ نیز درباره‌ی نامزد حزب سوسیال‌دموکرات، هورست درایر (Horst Dreyerwar)، همین اتفاق افتاد؛ حتی اتهامات علیه او مشابه بود. یک نوع شکار جادوگر. این همان مشکل بنیادین عدالت است: قضات باید مستقل باشند، اما آن‌ها نیز انسان هستند، مانند دیگران، تحت‌تأثیر تجربه‌ها و دارای عقاید محکم. و حقوق نه ثابت است و نه یکدست. می‌توان آن را به شیوه‌های مختلف تفسیر کرد. برای مثال: دادگاه قانون اساسی «حق مرگ خودخواسته» را به رسمیت شناخت، در حالی که چنین چیزی در قانون اساسی ذکر نشده است. شاید بتوان آن را از متن استنباط کرد، اما الزاماً نباید چنین برداشتی داشت. این مشکل بنیادی – نه فقط چگونگی تفسیر قانون اساسی، بلکه اینکه چه کسی آن را تفسیر می‌کند – اکنون به‌عنوان یک پرسش بزرگ وارد آگاهی عمومی شده است. اما متأسفانه این مسئله بد تعبیر شده و در جوی منفی دیده می‌شود. این بسیار تأسف‌برانگیز است.


عکس: Kölnische Rundschau

* آیا اصلاً می‌توان عدالتی وجود داشته باشد؟

ما همواره در مسیر رسیدن به عدالت در حرکتیم. و این نیز مهم است. برخی چیزها از نظر عده‌ای عادلانه و از نظر دیگران ناعادلانه است. این مسئله بسیار با احساس ذهنی افراد مرتبط است. اما ما باید همواره تلاش کنیم تا حداکثر پذیرش نسبت به آنچه عادلانه تلقی می‌شود را در جامعه به دست آوریم.

* چه چیزی این را تهدید می‌کند؟

برای مثال، زمانی که رویه قضایی تغییر کند. اگرچه قانون باید تکامل یابد، اما رویه قضایی باید در خود سازگار و ثابت بماند. تصمیمی که بیش از همه به دادگاه قانون اساسی فدرال خرده گرفته شده، مربوط به همجنسگرایان بود. در سال ۱۹۵۸، این دادگاه حکم داد که مجازات روابط همجنسگرایانه مغایر با قانون اساسی نیست. امروزه این حکم، بدترین تصمیم دادگاه قانون اساسی فدرال تلقی می‌شود.

* به نظر می‌رسد دادگاه تحت تأثیر روح و شرایط زمانه قرار گرفته بود.

این همان اتهام است. به قوه مقننه (قانونگذار) بیشتر این حق داده می‌شود که بخواهد رأی دهندگان را راضی نگه دارد – و در صورت لزوم، با بینش بهتر، دوباره اصلاحاتی انجام دهد. اما مردم از دادگاه‌ها انتظار دارند که دلایل خوب و متقاعدکننده‌ای ارائه دهند که ماندگار باشند. این ادعای بسیار بالایی است که قوه قضائیه خود نیز آن را برمی‌انگیزد. برای دستیابی به آرامش حقوقی، احکام به اقتدار قانونی می‌رسند که اساساً دیگر قابل تغییر نیستند. فقط نکته اینجاست: دادگاه‌ها نیز خطا می‌کنند.

* انتظار از فرد قاضی این است که عینی قضاوت کند. الهه عدالت ذقیقاً برای همین منظور چشم‌بند دارد. این چگونه در مورد انسان‌های واقعی باید عملی شود؟

ما در آموزش سعی می‌کنیم بیاموزانیم که اگرچه می‌توان قوانین را متفاوت تفسیر کرد، اما هرگز نمی‌توان آن را برای افراد یا گروه‌های مختلف، به صورت متفاوت به کار برد. این برای قانون بسیار مهم است: اگر به یک نفر چیزی را اعطا کنیم، باید به دیگری نیز اعطا کنیم. برای اینکه مستقل باشم، من همیشه تمرین فکریِ انتقال یک پرونده به یک موقعیت کاملاً متفاوت را انجام می‌دهم. برای مثال، یک اظهار نظر تحقیرآمیز علیه یک دین را در ذهنم به دین دیگری مرتبط می‌کنم، با این امید که متوجه شوم آیا من پیش‌داوری دارم یا خیر.

* آیا راه‌ها و ابزاری برای کمک به قضات فردی برای منصف بودن وجود دارد؟

ما تصمیمات واقعاً مهم را به صورت جمعی می‌گیریم، در دیوان اروپایی حقوق بشر با ۱۷ قاضی. سپس ترجیحات و تجربیات زندگی، مانند بچه دار بودن یا فقر را تجربه کرده بودن و در نتیجه توانایی یا عدم توانایی در درک موقعیت‌های خاص، نسبی می‌شوند. به همین دلیل خوب است که تا حد امکان افراد مختلف قضاوت کنند. هر چه رنگارنگ‌تر و متفاوت‌تر، بهتر، حتی در مورد سن: در دیوان اروپایی حقوق بشر، جوان‌ترین‌ها ۳۳ ساله و مسن‌ترین‌ها۷۰ ساله بودند.

* خداوند نقش محوری در قانون اساسی ما ایفا می‌کند. در اولین جمله مقدمه آمده است: «با آگاهی از مسئولیت خود در برابر خدا و انسان (...) مردم آلمان این قانون اساسی را به خود داده‌اند.»

فرض من این است که امروزه دیگر نمی‌توان بر روی چنین بیانی توافق کرد. مقدمه قانون اساسی لهستان بسیار موفق است. اگرچه لهستان کشوری بسیار کاتولیک است که در واقع انتظار می‌رود اشاره آشکارتری به خدا در آن وجود داشته باشد، اما در آن آمده است: «از حقیقت، زیبایی و نیکی، که معتقدان می‌توانند آن را از خدا و غیرمعتقدان می‌توانند از دیگر منابع استخراج کنند». به نظر من اینآینده نگرانه است. یک قانون اساسی باید همه را با خود همراه کند. بنابراین آزادی مذهب، همزمان آزادی نداشتن مذهب نیز هست. همکاران فرانسوی من همیشه از مقدمه قانون اساسی آلمان بهت‌زده می‌شوند، زیرا درک سکولار سختگیرانه‌ای دارند که بر اساس آن دولت و مذهب باید کاملاً از هم جدا باشند.

* چرا حقوق خواندید؟

در واقع پدربزرگ من حقوقدان بود. اما او در سال ۱۹۵۳ فوت کرد، من او را هرگز ملاقات نکردم و نمی‌توانم ادعا کنم که او بر من تأثیر گذاشته است. من از یک خانواده ریاضی- فنی می‌آیم و ابتدا زبان‌ها و ادبیات اسلاوی خواندم. محرک اصلی، اولین اقامتم در روسیه در سال ۱۹۸۵ بود: تجربه کردن یک جهان کاملاً متفاوت که هیچ شباهتی به دنیایی که من در آن، در بایرن، بزرگ شده بودم نداشت. اتحاد جماهیر شوروی با تفاوتِ خود مرا مجذوب کرد و متوجه شدم: اگر زبان را بلد باشم و متون ادبی را تحلیل کنم، شاید مردم را بفهمم. اما من می‌خواستم مشارکت داشته باشم، می‌خواستم ابزاری برای آن داشته باشم، و به همین دلیل به سمت قانون جذب شدم. من یک فرد با علاقه زودهنگام نبودم که از کودکی گفته باشد این شغل من است.

* از شغل قضاوت چه چیزی را دوست دارید؟

به عنوان یک وکیل، باید از یک طرف دفاع می‌کردم و به طور یک‌طرفه دلایلی برای موضع او ارائه می‌دادم. من زمانی احساس راحتی می‌کنم که گفته می‌شود: « Audiatur et altera pars » یعنی طرف دیگر نیز شنیده شود.

* در میان عموم، تا حدی این تصور حاکم است که قانون بیش از حد پیچیده، گران و کند است. شما در این باره چه می‌گویید؟

بله،یافتن تصمیمات خوب همیشه آسان نیست و معمولاً نیز در یک روند سریع به دست نمی‌آید. من یک کتاب کودکان نوشته‌ام تا نشان دهم که سنجش و وزن کردن مواضع حقوقی مختلف مهم است. همه چیز سیاه و سفید نیست. باید در مورد قانون فکر کرد. این را می‌توان با داستان‌های ساده نیز نشان داد.

* در فصل اول کتاب شما، بحث «پرتاب کوتوله‌ها» مطرح شده است: گروهی از افراد کوتاه‌قد بازی‌ای ابداع کردند که در آن دیگران می‌توانستند در ازای دریافت پول، آن‌ها را مانند توپ پرتاب کنند. مقامات این کار را ممنوع کردند: این عمل نقض کرامت انسانی است.

طبیعتاً بلافاصله می‌توان این دیدگاه را اتخاذ کرد که نباید چنین کاری انجام داد. اما اگر به صدای افراد کوتاه‌قد گوش دهید، می‌گویند: چرا؟ ما خودمان تعیین می‌کنیم که کرامت ما چیست و ما می‌خواهیم با این پرتاب‌ها پول دربیاوریم. چرا شما درباره ما تصمیم می‌گیرید؟ ناگهان قضیه کاملاً متفاوت به نظر می‌رسد.

* نظر خودتان در این مورد چیست؟

من به احساس ذهنیِ حق تعیین کرامت توسط خود فرد، اولویت می‌دهم. این از منظر زنان نیز جالب است. در ابتدا، بحث درباره مقررات حمایتی برای زنان نیز علیه خود زنان بود. یکی از اولین کنوانسیون‌های اجتماعی بین‌المللی در جهان، در سال ۱۹۰۶، ممنوعیت کار شبانهٔ زنان بود. گفته می‌شد که این کار برای حمایت از آن‌هاست. زنان سوئدی علیه این قانون اعتراض کردند و گفتند: ما در شب به دلیل حق‌العمل‌های ویژه، درآمد بسیار بیشتری داریم – و اصلاً چرا شما تعیین می‌کنید که ما چه زمانی می‌توانیم کار کنیم؟ سپس دیوان دادگستری اروپا در سال ۱۹۹۱ حکم داد که این ممنوعیت تبعیض‌آمیز است. تمام کشورهای عضو اتحادیه اروپا که کنوانسیون‌های حمایتی مربوطه را تصویب کرده بودند، مجبور شدند آن‌ها را فسخ کنند. و من خودم نیز این مشکل را شخصاً تجربه کرده‌ام: زمانی که در دورهٔ کارآموزی قضایی باردار شدم، به من گفتند که دیگر اجازهٔ کار ندارم. من مخالفت کردم و گفتم که می‌خواهم امتحانم را بدهم و حالم خوب است، و مایلم خودم تصمیم بگیرم که چه چیزی برای من و فرزندم بهترین است. اما قانون حمایت از مادران اجباری بود.

* آیا موقعیت‌هایی وجود دارد که در آن بهتر باشد اساساً هیچ حکمی صادر نشود؟

در واقع من اغلب به چنین موردی می اندیشم. زیرا وقتی حکمی صادر می‌شود و بدین‌ترتیب مشخص می‌کند که بر اساس حقوق اساسی چه چیزی قانونی است، آنگاه فضای عمل لازم از دست می‌رود. سیاستمداران اگر متوجه شوند که در واقعیت کارایی ندارند می‌توانند قوانین خود را تغییر دهند یا لغو کنند. من گاهی فکر می‌کنم اگر چیزی به صورت سیاسی باز نگه داشته شود، به جای آنکه با مفاهیم قانون اساسی یا حقوق اساسی محکم مهار شود، شاید شکل‌دهی بیشتر آن در جامعه آسان‌تر باشد. از سوی دیگر، البته گاهی خوب است که خطوط قرمز ترسیم شود. گفتن اینکه: قانون این‌گونه است و نه جور دیگر، این معیار ماست.

* آیا یک دادگاه می‌تواند تصمیم بگیرد که تصمیمی نگیرد؟

به طور معمول خیر. زمانی که در استراسبورگ بودم، این شمشیر داموکلس (Damoklesschwert) همواره بالای سرمان بود: چنانچه یک بار پرونده‌ای ارائه شود، مجبوری حکم صادر کنی. تنها امکان این است که اشکالی در درخواست پیدا کنی و آن را غیرقابل پذیرش اعلام کنی. اما در اصل، یک قاضی نمی‌تواند تصمیم نگیرد. در پایان هر مشاوره، رأی‌گیری انجام می‌شود و سپس نتیجه «بله» یا «خیر» است. هیچ گزینه سومی وجود ندارد.

* آیا تا به حال پیش آمده که دادگاهی از صدور حکم خودداری کند؟

می‌توانم مثالی برای شما بزنم که در آن یک دادگاه واقعاً یک بار تصمیمی نگرفت، به عبارتی دیوان بین‌المللی دادگستری. البته آن یک حکم محسوب نمی شد، بلکه یک نظر مشورتی بود. موضوع درباره این پرسش بود که آیا در جنگ می‌توان از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کرد یا با استفاده از آن تهدید کرد. این همان نظر مشورتی معروف درباره سلاح‌های هسته‌ای در دهه نود بود. دیوان بین‌المللی دادگستری تمام مقررات حقوقی،به ویژه حقوق بشردوستانه بین‌المللی، را بررسی و ارزیابی کرد. اما در پایان، قضات نتوانستند به توافق برسند و اعلام کردند که اگرچه اساساً و بنا بر اصول نمی‌توان از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کرد یا با آن تهدید نمود، اما این سؤال که آیا یک کشور در صورت تهدید وجود خود می‌تواند از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کند یا خیر بی‌پاسخ باقی ماند. در لاتین به این non liquet می‌گویند – یعنی واضح نیست.

* بنابراین دادگاه این تصمیم‌گیری را به جامعه بازگرداند – جامعه خود باید به یک موضع‌گیری برسد. با این حال، امروزه جامعه‌ها بیش از هر زمان دیگری قطبی شده‌اند.

این مشکل جامعه و سیاست ماست که در حال حاضر بسیاری در صحبت کردن با یکدیگر و یافتن توافق مشکل دارند. این شکاف بسیار نگران‌کننده است.

* چه زمانی بهتر است از قانون پیروی نکنیم؟

در حال حاضر، قانون‌گذاری دموکراتیک ما اساساً به خوبی عمل می‌کند، به طوری که هیچ قوانینی تصویب نمی‌شوند که مانند قوانین نورنبرگ با اصول بنیادین اخلاقی در تضاد قرار داشته باشند. این من را آرام می‌کند که در دولتی زندگی می‌کنم که قوانین آن را، حتی اگر لزوماً همیشه خوب نمی‌دانم، اما اساساً می‌توانم بپذیرم.

* در جمهوری فدرال آلمان، ما بر اساس ماده ۲۰ بند ۴، حق مقاومت داریم: «بر ضد هر کس که سعی کند این نظم را براندازد، همه آلمانی‌ها حق مقاومت دارند، در صورتی که راه‌حل دیگری ممکن نباشد.» این ماده در شرایط ناآرام دهه ۱۹۶۰، به عنوان نقطه مقابل قوانین وضعیت فوق‌العاده به قانون اساسی اضافه شد. این ماده آرامش‌بخش است.

در شرایط اضطراری، هرکس این حق را دارد – اما در نهایت بیشتر نمادین است. من نمی‌توانم برای شما توضیح دهم که این به طور ملموس چگونه عمل می‌کند: چگونه می‌توانم از یک تضمین دولتی استفاده کنم، در حالی که – بر اساس حق مقاومت – در مقابل دولت ایستاده‌ام؟ این یک تناقض درونی است.

* چه می‌شود اگر ناگهان شرایط تغییر کند، مانند آنچه در حال حاضر در ایالات متحده در حال رخ دادن است؟

می‌توان مهاجرت کرد یا به اپوزیسیون رفت. من همکاران در ترکیه یا آذربایجان را تحسین می‌کنم، در کشورهایی که واقعاً شهامت می‌طلبد تا بر اساس حقوق بین‌الملل علیه نظام حقوقی خود مبارزه کنند. از همکاران روسی در دانشگاه می‌دانم که آنها در آغاز جنگ اوکراین مجبور بودند بیانیه‌ای صادر کنند که موافق جنگ هستند – در غیر این صورت موقعیت شغلی خود را از دست می‌دادند. ما در اینجا زیاد در این مورد بحث کرده‌ایم: خودمان چقدر شجاع می‌بودیم؟ تنها جایگزین باقی‌مانده، آنگاه خروج از زندگی مدنی و آشناست. در اینجا باید واقعاً بگویم که خوشحالم که با چنین تصمیمی روبرو نیستم.

نیلس بوئینگ و کاترین تسویگ آرزو دارند که علیرغم همه اختلافات، برای همه روشن باشد که یک دولت مبتنی بر قانون چه گنج ارزشمندی است و اینکه باید از آن دفاع شود.

—————————-
زیر نویس مترجم:
1: LGBTQ یک مخفف انگلیسی است که به گروهی از هویت‌های جنسی و جنسیتی اشاره دارد:
- L = Lesbian زن‌همجنس‌گرا
- G = Gay مرد‌همجنس‌گرا
- B = Bisexual دوجنس‌گرا. جذب به هر دو جنس
- T = Transgender ترنس‌جندر. کسی که هویت جنسیتی‌اش با جنس تعیین‌شده هنگام تولد متفاوت است
- Q = Queer / Questioning کوییر به عنوان اصطلاحی فراگیر برای هویت‌های جنسی و جنسیتی متفاوت، یا Questioning یعنی فردی که هنوز در حال جستجو و پرسشگری درباره هویت خود است.
به طور خلاصه، LGBTQ اصطلاحی است برای اشاره به مجموعه‌ای از هویت‌های متنوع جنسی و جنسیتی که خارج از قالب سنتی «زن و مرد دگرجنس‌گرا» قرار می‌گیرند.





نظر شما درباره این مقاله:







افزایش تنش در بند زنان زندان قرچک ورامین
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 19:24

افزایش تنش در بند زنان زندان قرچک ورامین






نظر شما درباره این مقاله:







دیدار خانواده پخشان عزیزی با مهدی کروبی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 18:09

دیدار خانواده پخشان عزیزی با مهدی کروبی






نظر شما درباره این مقاله:







هم‌آورد نهایی شیخ‌وشاه در ایران اصلاحات است؟ ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 16:03

هم‌آورد نهایی شیخ‌وشاه در ایران اصلاحات است؟


هم‌آورد نهایی شیخ‌وشاه در ایران اصلاحات است؟ گفت‌وگو ی اکبر کرمی و فریدون احمدی

در گفت‌وگو با فريدون احمدی جمهوری‌خواه، از کادرها ی اصلی و قدیمی ی فداییان خلق (اکثریت)، و اکنون در شورا ی مدیریت گذار و نزدیک به سلطنت‌طلبان پرسیده‌ام: نامه ی اصلاح‌طلبان به کدام آدرس فرستاده شده است؟ اصلاح‌طلبان چه می‌گویند که هم شیخ و هم شاه را آزرده‌اند؟ و از همه‌سو باره ی تاخت‌وتاز شده‌اند؟ رضا پهلوی اکنون کجا ایستاده است؟ چرا او که زمانی به میانه‌روها در ایران چشم‌دوخته بود، به اصلاح‌طلبان در ایران چنین با خشم می‌نگرد؟ چرا هم‌ شیخ و هم شاه در ایران اصلاح‌گری و اصلاح‌گران را دشمن خود می‌پندارند؟ چشم اسفندیار فرآیندها ی اصلاح‌گری و بازآرایی (رفرم) در ایران چیست؟ و چرا براندازان و براندازی تا این‌پایه با اصلاح‌طلبان کینه‌توزانه رفتار می‌کنند؟ آیا در جریان برانداز بیش از خشم و هیجان سازوکار و راه‌کاری برای گذار دیده می‌شود؟ آیا براندازی چیزی بیش از آرمان‌گرایی، بخت‌گرایی و فرهنگ انتظار است؟ و آیا براندازان از روی ناچاری و بی‌بروباری است که آویزان بی‌گانه‌گان شده‌اند و تا دشمن‌یاری با ایران پیش رفته‌اند؟ براندازی در نبود برنامه، سازوکار و راه‌کاری برای براندازی چیست؟
اهمیت این پرسش‌ها و پاسخ‌ها ی از احمدی آن‌جاست که وی از دعوت‌شده‌گان به گردهم‌آیی مونیخ و یکی از سخنران‌ها ی آن بوده است. آیا احمدی که در زمان محمدرضا‌شاه چریک و انقلابی بوده است، از انقلابی‌گری فاصله گرفته‌است؟ یا به زبان و بهانه‌ای دیگر هنوز انقلابی است؛ در پی انقلابی دیگر و هم‌چنان در جای‌گاه نادرست تاریخ ایستاده است؟ آیا انقلابی‌گری ام‌روز می‌تواند جبران انقلابی‌گری دیروز باشد؟
آیا کسانی که برانداز هستند، در کینه‌ای که از جمهوری اسلامی و زندان‌بان اعظم آن توخته‌اند، گرفتار شده‌اند؟ یا آن‌ها فراتر از هیجان و کینه یا شوق رهایی، راهی هم به رهایی می‌شناسند؟ و سازوکاری برای براندازی هم دارند؟ و برساخته‌اند؟ سازوکارها ی براندازی کدام‌اند؟ و مگر ام‌روز بیش از هم‌کاری با دشمنان جمهوری اسلامی (که کم‌وبیش دشمنان ایران هم هستند) برای گذاشتن تنگناها ی تازه ی مانداریگ و اقتصادی روی دوش مردم و حکومت و کشاندن پای جنگ و جنگ‌‌طلبان به خاک ایران سازوکار دیگری هم برای براندازی هست؟ میان کسانی که در جنگ کنار اسراییل ایستاده‌اند، کسانی که برآن‌اند دوباره پا ی جنگ را به ایران بکشند و کسانی که برانداز هستند، چقدر فاصله است؟ آیا آن‌ها که براندازتر هستند، به رضا پهلوی نزدیک‌تر اند؟ پویش این براندازان بیرونی و کسانی که در درون در برابر اصلاحات ایستاده‌اند (براندازان درونی) چیست؟ و چرا این جریان‌ها که در بنیادها محافظه‌کار هستند و باید باشند تا این پایه خود را انقلابی می‌دانند؟ میان شیخی که می‌گوید: «من انقلابی‌ام» (و ۴۷ سال پس از انقلاب اصلاح‌طلبان را ضدانقلاب می‌داند و می‌کوبد)  و شاهی  که خود را «رهبر انقلاب ملی» خوانده است، چه اندازه فاصله است؟ چرا اصلاح‌گری هم‌آورد نهایی شیخ‌وشاه است؟ کسانی که از اصلاحات می‌گریزند؛ یا از اصلاحات می‌گویند، اما در فرآیندها ی اصلاح‌گری جدی نیستند باید تا ابد بارکش غول استبداد شیخ‌وشاه باشند. اگر اصلاحات در ایران به جایی نرسد، تنها گرودنه ی شیخ‌وشاه در ایران خواهد چرخید؛ همین!





نظر شما درباره این مقاله:







با این خوراکی‌ها جوان‌تر بمانید
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 13:59

با این خوراکی‌ها جوان‌تر بمانید


پژوهش‌های جدید نشان داده‌اند برخی خوراکی‌ها با هدف قرار دادن سلول‌های موسوم به “زامبی” به کُندشدن روند پیری کمک می‌کنند.

سلول‌های زامبی سلول‌های پیر و آسیب‌دیده‌ای هستند که در بدن باقی می‌مانند و مواد شیمیایی مضری آزاد می‌کنند که سلول‌های سالم اطراف را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند.

برخی خوراکی‌ها حاوی ترکیبات طبیعی به نام سنولیتیک هستند. پژوهشگران معتقدند این مولکول‌ها احتمالا قادر هستند سلول‌های زامبی را از بین ببرند.

در این پست شما را با چند خوراکی آشنا می‌کنیم که مصرف آنها به بدن کمک می‌کند تا با این سلول‌ها مقابله کند.

به گفته دانشمندان، توت‌ها از جمله توت‌فرنگی حاوی ترکیباتی مانند اسید الاژیک، کوئرستین و فیستین هستند. مطالعات نشان می‌دهند که کوئرستین، آنتی‌اکسیدانی طبیعی که در توت‌فرنگی یافت می‌شود، می‌تواند سلول‌های پیر را به‌سرعت کاهش دهد.

ماهی‌هایی مانند سالمون و ماهی‌های خال‌خالی اقیانوس اطلس از قلب، ریه‌ها و سیستم ایمنی بدن حفاظت می‌کنند. مطالعات نشان می‌دهند که امگا-۳ ممکن است مواد شیمیایی مضر آزادشده توسط سلول‌های زامبی را کاهش دهد و رشد آن‌ها را کند کند.

ترکیب زردچوبه و اسفناج ممکن است تأثیر ضدپیری موثری داشته باشد. زردچوبه حاوی کورکومین و اسفناج حاوی اسید لیپوئیک است. هر دو ترکیب ممکن است به سلول‌های زامبی کمک کنند تا رفتاری شبیه سلول‌های سالم داشته باشند.

تحقیقات اولیه نشان می‌دهند که ترکیباتی به نام پلی‌فنول‌ها در شکلات ممکن است روند پیری را کُند کند و طول عمر را افزایش دهد. برای بیشترین فایده، شکلات تلخ با حداقل ۷۰٪ کاکائو را انتخاب کنید.

واقعاً ممکن است یک سیب در روز شما را از پزشک دور نگه دارد. این میوه محبوب سرشار از کوئرستین و فیسِتین است؛ ترکیباتی که با از بین بردن سلول‌های زامبی مرتبط هستند.

بر اساس پژوهش‌های جدید، برخی از ترکیباتی که مسئول طعم خاص زنجبیل هستند به پاک‌سازی سلول‌های زامبی کمک کرده و از تبدیل سلول‌های سالم به زامبی جلوگیری می‌کنند.

مطالعات روی موش‌ها نشان می‌دهند که مصرف EGCG، ترکیب موجود در چای سبز، ممکن است به کاهش تولید سلول‌های زامبی کمک کند.

سبزیجاتی مانند بروکلی، کلم‌پیچ و اسفناج حاوی ترکیباتی مانند کائمپفرول و اسید لیپوئیک هستند که ممکن است تولید سلول‌های زامبی را کُند کنند.

فلفل بلند، ادویه‌ای که در آشپزی جنوب شرق آسیا استفاده می‌شود، حاوی پیپرلانگومین است. این ترکیب به‌عنوان داروی ضدپیری در حال بررسی است. تحقیقات نشان می‌دهند که این ترکیب می‌تواند سلول‌های زامبی را به‌طور انتخابی از بین ببرد.


دویچه وله فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







توصیه به سفر استانی یا دور کردن پزشکیان
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 11:57

توصیه به سفر استانی یا دور کردن پزشکیان






نظر شما درباره این مقاله:







توافق بین ایران و آژانس، مصوب شورای عالی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 11:47

توافق بین ایران و آژانس، مصوب شورای عالی






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه زهرا رهنورد به مناسبت سالگرد جنبش مهسا
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 11:23

بیانیه زهرا رهنورد به مناسبت سالگرد جنبش مهسا






نظر شما درباره این مقاله:







سالگرد خیزش مهسا در فرانکفورت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 11:02

سالگرد خیزش مهسا در فرانکفورت






نظر شما درباره این مقاله:







ترکیه نگران تهدید اسرائیل پس از حمله به قطر
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 10:17

ترکیه نگران تهدید اسرائیل پس از حمله به قطر


اندرو ویلکس و ابی سوئل
آسوشیتدپرس / ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۵

حمله هوایی اسرائیل به نشست مقامات حماس در قطر، موجی از نگرانی فزاینده در سراسر ترکیه ایجاد کرده است مبنی بر اینکه این کشور می‌تواند هدف بعدی باشد.

سخنگوی وزارت دفاع ترکیه، دریادار ذکی آکتورک، روز پنجشنبه در آنکارا هشدار داد که اسرائیل «همان‌گونه که در قطر عمل کرد، حملات بی‌پروا و گسترده‌تری را ادامه خواهد داد و کل منطقه، از جمله کشور خود را، به سوی فاجعه خواهد کشاند.»

اسرائیل و ترکیه زمانی شریکان منطقه‌ای قدرتمندی بودند، اما روابط میان دو کشور از اواخر دهه ۲۰۰۰ دچار تنش شد و با جنگ غزه که پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به جنوب اسرائیل آغاز شد، به پایین‌ترین سطح خود رسیده است. همچنین پس از سقوط دولت بشار اسد در سال گذشته، رقابت برای نفوذ در سوریه نیز بر تنش‌ها افزوده است.

رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهوری ترکیه، سال‌هاست که از آرمان فلسطین و گروه شبه‌نظامی حماس حمایت کرده است. او از زمان آغاز جنگ غزه، بارها اسرائیل و به‌ویژه بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، را با لحن تند مورد انتقاد قرار داده، اسرائیل را به نسل‌کشی متهم کرده و نتانیاهو را با آدولف هیتلر، رهبر نازی‌ها، مقایسه کرده است.

مقامات حماس به طور منظم به ترکیه سفر می‌کنند و برخی از آنان در این کشور اقامت گزیده‌اند. اسرائیل پیش‌تر ترکیه را متهم کرده بود که به حماس اجازه می‌دهد از خاک آن برای برنامه‌ریزی حملات، جذب نیرو و جمع‌آوری منابع مالی استفاده کند.

اردوغان رابطه نزدیکی با رهبران قطر دارد و ترکیه روابط نظامی و تجاری مستحکمی با این امیرنشین حفظ کرده است. او قرار است این آخر هفته برای شرکت در نشست سران عرب و مسلمان به قطر سفر کند.

پس از حملات اسرائیل به خاک ایران، سوریه، یمن و اکنون قطر، طبیعی است که آنکارا نسبت به توانایی اسرائیل در استفاده آزادانه از حریم هوایی کشورهای همسایه نگران باشد.

سرحت سها چوبوکچو اوغلو، مدیر برنامه ترکیه در اندیشکده «Trends Research and Advisory»، گفت: «توانایی اسرائیل در انجام حملات با نوعی مصونیت آشکار، که اغلب با دور زدن پدافند هوایی منطقه و نادیده گرفتن هنجارهای بین‌المللی صورت می‌گیرد، سابقه‌ای ایجاد کرده که عمیقاً آنکارا را نگران کرده است.»

او افزود: «ترکیه این حملات را بخشی از یک راهبرد گسترده‌تر اسرائیل برای ایجاد یک منطقه حائل تکه‌تکه از دولت‌های ضعیف یا مهار شده در اطراف خود می‌بیند.»

برتری نظامی ترکیه

اسرائیل با حمله به قطر ــ متحد نزدیک آمریکا که در مذاکرات آتش‌بس غزه نقش میانجی ایفا کرده بود ــ خط قرمزی را شکست که پیش‌تر غیرقابل تصور به نظر می‌رسید و این پرسش را مطرح کرد که تا کجا حاضر است برای تعقیب اهداف خود علیه حماس پیش برود.

ترکیه به دلیل عضویت در ناتو، ظاهراً از سطح بالاتری از حمایت در برابر حمله احتمالی اسرائیل برخوردار است؛ حمایتی که از پیوندهای نزدیک قطر با ایالات متحده نیز فراتر می‌رود.

ترکیه همچنین از نظر توان نظامی برتری قابل توجهی نسبت به قطر دارد. نیروهای مسلح ترکیه از نظر شمار نفرات، پس از آمریکا بزرگ‌ترین ارتش در میان کشورهای ناتو هستند و این کشور دارای صنایع دفاعی پیشرفته‌ای است.

با افزایش تنش‌ها، ترکیه دفاع خود را تقویت کرده است. هم‌زمان با حملات اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در ماه ژوئن، اردوغان افزایش تولید موشک را اعلام کرد. او ماه گذشته به طور رسمی از سامانه یکپارچه پدافند هوایی «گنبد فولادی» ترکیه رونمایی کرد، و پروژه‌هایی همچون جنگنده نسل پنجم «قاآن» نیز با سرعت بیشتری دنبال می‌شوند.

اوزگور اونلو‌هیسارچیکلی، رئیس دفتر بنیاد مارشال آلمان در آنکارا، گفت: حمله هوایی اسرائیل به خاک یک عضو ناتو «بسیار بعید» است، اما احتمال انجام حملات کوچک‌تر با بمب یا سلاح گرم علیه اهداف احتمالی حماس در ترکیه توسط عوامل اسرائیلی می‌تواند وجود داشته باشد.

در همین حال، چوبوکچو اوغلو گفت که حمله به قطر می‌تواند موجب شود آنکارا حمایت خود از حماس را محکم‌تر کند.

او افزود: «این موضوع نگرانی‌های ترکیه را تشدید می‌کند که اسرائیل ممکن است در نهایت چنین عملیات‌هایی را به خاک ترکیه نیز گسترش دهد. دولت ترکیه بر این باور است که اگر اکنون حماس را رها کند، نفوذ منطقه‌ای خود را تضعیف کرده است، در حالی که با ایستادگی، نقش خود را به عنوان مدافع آرمان فلسطینی‌ها در برابر تجاوز اسرائیل تقویت می‌کند.»

احتمال گسترش تنش‌ها به سوریه

در حالی که توجه‌ها بر جنگ غزه و روابط ترکیه با حماس متمرکز شده است، اونلو‌هیسارچیکلی هشدار داد که خطر بزرگ‌تر ممکن است در سوریه باشد، جایی که او اسرائیل و ترکیه را «در مسیر برخورد» توصیف کرد.

او گفت: «اینکه تصور کنیم هدف گرفتن نیروهای ترکیه یا متحدان و نیروهای نیابتی آنکارا در سوریه فراتر از حد مجاز خواهد بود، خوش‌خیالی است.»

از زمان برکناری بشار اسد توسط مخالفان در دسامبر گذشته، تنش‌های رو به افزایش میان ترکیه و اسرائیل در سوریه آشکارتر شده است. آنکارا از دولت موقت جدید حمایت کرده و تلاش کرده نفوذ خود را، از جمله در حوزه نظامی، گسترش دهد.

اسرائیل با سوءظن به دولت جدید می‌نگرد. این کشور منطقه حائل تحت نظارت سازمان ملل در جنوب سوریه را به کنترل خود درآورده، صدها حمله هوایی به تأسیسات نظامی سوریه انجام داده و خود را به عنوان حامی اقلیت مذهبی دروزی در برابر مقامات عمدتاً سنی‌مذهب دمشق معرفی کرده است.

تنش‌ها همچنین می‌تواند به شرق مدیترانه گسترش یابد، جایی که اسرائیل ممکن است با نزدیکی بیشتر به یونان و قبرس یونانی‌نشین، چالش تازه‌ای علیه حضور نظامی ترکیه در قبرس شمالی ایجاد کند.

ترکیب بازدارندگی و دیپلماسی توسط ترکیه

به نظر می‌رسد ترکیه در سوریه راهبردی ترکیبی از بازدارندگی نظامی و دیپلماسی را دنبال می‌کند تا تنش‌ها را کاهش دهد و از درگیری مستقیم با اسرائیل پرهیز کند.

مقام‌های ترکیه و اسرائیل در ماه آوریل گفت‌وگوهایی برای ایجاد یک «سازوکار کاهش تنش» در سوریه برگزار کردند. این اقدام پس از حملات اسرائیل به یک پایگاه هوایی سوریه صورت گرفت که گفته می‌شد ترکیه قصد استفاده از آن را داشته است. نتانیاهو در آن زمان گفته بود پایگاه‌های ترکیه در سوریه «خطری برای اسرائیل» خواهند بود.

ماه گذشته، آنکارا و دمشق توافقی امضا کردند که بر اساس آن، ترکیه آموزش و مشاوره نظامی به نیروهای مسلح سوریه ارائه خواهد داد.

اردوغان همچنین ممکن است امیدوار باشد واشنگتن در برابر هرگونه تهاجم نظامی اسرائیل موضع سخت‌گیرانه‌ای اتخاذ کند.

در حالی که نتانیاهو در مواجهه با ترکیه به دنبال حمایت رئیس‌جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، بود، ترامپ در عوض از اردوغان برای «به دست گرفتن کنترل سوریه» تمجید کرد و از نتانیاهو خواست در تعامل با ترکیه «منطقی» باشد.

اما همان‌گونه که حمله به قطر نشان داد، داشتن روابط قوی با واشنگتن لزوماً مانع از اقدامات اسرائیل نمی‌شود.

اونلو‌ هیسار چیکلی گفت: «حمله به قطر نشان داد که هیچ حد و مرزی برای آنچه دولت اسرائیل می‌تواند انجام دهد وجود ندارد.»





نظر شما درباره این مقاله:







تلاش مصر برای تشکیل نیروی واکنش سریع عربی
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 9:37

تلاش مصر برای تشکیل نیروی واکنش سریع عربی






نظر شما درباره این مقاله:







این اثرات به هیچ‌وجه خیال‌پردازی نیستند
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 8:49

این اثرات به هیچ‌وجه خیال‌پردازی نیستند


گفت‌وگوی اشپیگل با اولریکه بینگل

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گفتگوی جدیدترین شماره هفته نامه اشپیگل با اولریکه بینگل
اولریکه بینگل (Ulrike Bingel) متخصص در علم عصب‌شناسی این مسئله را مورد پژوهش قرار می‌دهد که چگونه انتظارات خوب و بد سلامت ما را تعیین می‌کنند. او از پزشکان می‌خواهد که قدرت اثر «پلاسبو» و «نوسبو» (Placebo- und Noceboeffekts) را جدی‌تر در نظر بگیرند. صرفاً باور به یک بلای در راه می‌تواند انسان را بیمار کند: کسی می‌تواند فقط به این دلیل دچار سردرد شود که قانع شده است پرتوهای تلفن همراه به او آسیب می‌زنند. او ممکن است چنانچه به عوارض جانبی ذکرشده در برگهٔ راهنما بیش از حد ایمان بیاورد، داروها را بدتر تحمل کند. حتی می‌تواند پس از یک عمل جراحی به شکل بدتری از عوارض عمل بهبود یابد، آن هم چنانچه پزشک در گفت‌وگوی مقدماتی ناخواسته ترس‌هایی را در او برانگیزد.
آنچه «اثر نوسبو» (Noceboeffekt) نامیده می‌شود، در پزشکی به‌عنوان همتای منفی و «برادر شرور» اثر پلاسبو (Placeboeffekt) شناخته می‌شود. پلاسبو اما اغلب به‌عنوان توهم دست‌کم گرفته می‌شود. در حالی که مدت‌هاست ثابت شده است که قرص‌های بدون مادهٔ مؤثره واقعاً می‌توانند کمک کنند. حتی گفت‌وگوهای همدلانه نیز می‌توانند اعتمادبه‌نفس ایجاد کنند، درد را کاهش دهند یا روند بهبودی را سرعت ببخشند. عصب‌شناس اولریکه بینگل در پروژهٔ ویژهٔ پژوهشی «انتظار درمان» (Treatment Expectation) بررسی می‌کند که چگونه می‌توان از اثر پلاسبو بهتر بهره برد و از اثر نوسبو اجتناب کرد.

اشپیگل: خانم بینگل، یک دارونما (داروی ظاهری بدون مادهٔ فعال) می‌تواند به‌طرز شگفت‌آوری مؤثر باشد. وقتی ما انتظار عملکرد مثبتی داریم، در بدن چه رخ می‌دهد؟

بینگل: ما امروز نسبتاً خوب می‌دانیم که اثرات پلاسبو در بدن چه کاری می‌کنند، به‌ویژه وقتی موضوع درد در میان باشد. در دههٔ هفتاد میلادی بود که ثابت شد پلاسبوها می‌توانند ترشح پیام‌رسان‌های درون‌زاد بدن، موسوم به اندورفین‌ها (Endorphinen) را تحریک کنند. امروز می‌دانیم که این اثر عمیقاً در فیزیولوژی عصبی پردازش درد دخالت می‌کند. وقتی من بازوی شما را نیشگون بگیرم، محرک از طریق دستگاه عصبی محیطی و نخاع به مغز منتقل می‌شود. اگر پیش‌تر یک دارونمایی به شما داده شود، اثر پلاسبو می‌تواند همان‌جا انتقال محرک‌ها را مهار کند. می‌توان این‌طور گفت: مغز داروخانهٔ درونی بدن را فعال می‌کند و ترمز درد را می‌کشد.

اشپیگل: پس موضوع فقط مربوط به دستگاه عصبی است؟

بینگل: نه، خیلی پیچیده‌تر است. این سطح صرفاً بهترین بخشی است که تا حالا فهمیده‌ایم. اثرات پلاسبو و نوسبو می‌توانند تقریباً همهٔ بخش‌های بدن ما را تحت‌تأثیر قرار دهند – مثلاً دستگاه قلبی-عروقی، دستگاه گوارش یا دستگاه ایمنی. حتی می‌توانند مقدار برخی پیام‌رسان‌های التهابی در خون را تغییر دهند. ما به‌طور جدی در حال پژوهشیم تا این فرایندها را بهتر درک کنیم.

اشپیگل: پلاسبوها می‌توانند حتی مقادیر خونی را تغییر دهند؟

بینگل: بله، این اثرها اغلب نیرومندتر از چیزی هستند که بسیاری تصور می‌کنند – بنابراین به هیچ‌وجه خیال‌پردازی نیستند. آن‌ها تأثیرات واقعی و قابل اندازه‌گیری دارند و تقریباً در همه بیماری‌ها نقشی مهم ایفا می‌کنند. مثلاً به‌خوبی ثابت شده است که اگر از طریق ارتباط مناسب در بیماران یک انتظار مثبت ایجاد شود، آنهان پس از جراحی قلب به‌طور قابل‌توجهی سریع‌تر بهبود می‌یابند. این نشان می‌دهد چه ظرفیت عظیم و تا حد زیادی استفاده‌نشده‌ای در تقویت اثر پلاسبو و جلوگیری از اثر نوسبو وجود دارد.

اشپیگل: پلاسبوها حتی وقتی شرکت‌کنندگان در یک مطالعه می‌دانند که تنها یک دارونمای بی‌اثر دریافت می‌کنند می‌توانند اثر کنند. این چطور ممکن است؟

بینگل: ما هنوز دقیقاً نمی‌دانیم. یک توضیح ممکن این است که ما مثلاً وقتی در گذشته تجربه‌های مشابهی داشته‌ایم به اثر مسکن یک قرص شرطی شده‌ایم. صرفاً عمل مصرف یک قرص می‌تواند اثر مثبت داشته باشد. افزون بر این، اغلب مهم است که فرد روند طبیعی بیماری را چگونه تفسیر می‌کند. سردردها در اغلب موارد پس از مدتی خودبه‌خود برطرف می‌شوند. اما اگر شما پیش‌تر قرصی خورده باشید، با احتمال زیاد این‌طور برداشت خواهید کرد که قرص موجب کاهش درد شده است.

اشپیگل: هومئوپات‌ها (Homöopathen) گاهی استدلال می‌کنند که پلاسبوها در نوزادان یا حیوانات کار نمی‌کنند، چون آن‌ها نمی‌توانند برای خودشان اثر دارویی را «خیالبافی» کنند. پس اگر حال یک اسب بعد از چند گویچه (Globuli) بهتر شود، لابد چیزی فراتر در کار است.

بینگل: من واقعاً متخصص اسب‌ها نیستم. اما یک نکته روشن است: این خودِ اسب نیست که موفقیت درمان را ارزیابی می‌کند، بلکه مالک اسب است – و او طبعاً یک انتظار و همراه با آن نوعی اعتماد دارد. این هم می‌تواند منتقل شود. این پدیده را «پلاسبوی نیابتی» یا placebo by proxy می‌نامند، یعنی اثر پلاسبو از طریق واسطه.

اشپیگل: در طب جایگزین (Alternativmedizin) اغلب گفته می‌شود: «هر کس درمان کند، حق با اوست». مهم این است که حال بیمار بهتر شود. پس چرا نباید به قدرت خالص پلاسبو اعتماد کرد؟

بینگل: چون اثرات دارونما (پلاسیبو) در درمان‌های علمی و تثبیت‌شده هم رخ می‌دهند – و آن هم علاوه بر اثر اختصاصی دارو. اگر کسی صرفاً به اثر دارونما تکیه کند و بر این اساس درمان‌هایی با پشتوانه‌ی علمی مشکوک را توجیه کند، در واقع اثر درمانی واقعی را از بیمار دریغ کرده است. به‌ویژه در مورد کودکان یا حیواناتی که نمی‌توانند تصمیم‌های مستقل بگیرند، این مسئله از نظر من مشکل‌ساز است – مخصوصاً وقتی برای بیماری مورد نظر، درمانی وجود دارد که اثربخشی‌اش به طور علمی ثابت شده است.

اشپیگل: گاهی اثر نوسبو را «برادر شرورِ» اثر دارونما می‌نامند. آیا او هم به همان اندازه قدرتمند است؟

بینگل: احتمالاً حتی قدرتمندتر. این هم از دیدگاه تکاملی منطقی است: تمرکز بر خطرات احتمالی می‌توانست در گذشته یک مزیت بقا به حساب آید، به همین دلیل اتفاقات منفی را پایدارتر به خاطر می‌سپاریم. ولی هنوز به‌طور دقیق نمی‌دانیم، چون اثر نوسبو کمتر مورد پژوهش قرار گرفته است. یکی از دلایل هم دستورالعمل‌های اخلاقی است: ما نمی‌توانیم به بیماران در یک مطالعه قرصی بدهیم و به آن‌ها بگوییم: «بعد از آن حالتان بدتر خواهد شد».

اشپیگل: یک انتظار منفی چه می‌تواند ایجاد کند؟

بینگل: ما مطالعه‌ای با «رمی‌فنتانیل» (Remifentanil) انجام دادیم. دارویی بسیار قوی و کوتاه‌اثر از خانواده‌ی اوپیوئیدها (مسکن‌ها). ما می‌خواستیم بدانیم آزمودنی‌ها به یک محرک درد ناشی از گرما (با یک صفحه‌ی کوچک حرارتی) چه واکنشی نشان می‌دهند. شرکت‌کنندگان را به سه گروه تقسیم کردیم: به گروه اول نگفتیم که تزریق دارو از طریق سرم وریدی از قبل آغاز شده است. به گروه دوم با گفتن اینکه «اکنون داروی بسیار قوی ضد درد دریافت می‌کنید» یک انتظار مثبت القا کردیم. به گروه سوم برعکس گفتیم که «تزریق دارو متوقف شده و باید خود را برای درد شدیدتر آماده کنند». در حالی که در واقع، همه‌ی گروه‌ها از همان ابتدا یک دوز یکسان دریافت کرده بودند.

اشپیگل: بگذارید حدس بزنم: آن‌هایی که انتظار منفی داشتند، بیشترین درد را تجربه کردند؟

بینگل: بله، اما شدت این اثر حیرت‌آور بود. در گروهی که انتظار مثبت داشتند، کاهش درد تقریباً دو برابر شد. در گروهی که انتظار منفی داشتند، اثر این داروی قوی تقریباً کاملاً از بین رفت.

اشپیگل: یعنی آن‌ها دردشان به قدری شدید بود که انگار اصلاً اوپیوئید دریافت نکرده بودند؟

بینگل: بله، و این واقعاً نگران‌کننده است. چون نشان می‌دهد: هر قدر هم ما تلاش کنیم و داروها چقدر هم خوب باشند – در نهایت، انتظارات و هیجانات منفی می‌توانند موفقیت درمان را کاملاً نابود کنند. ما فقط چند دقیقه افراد سالم را فریب دادیم. حالا تصور کنید در محیط بالینی روزمره، اگر ارتباط میان پزشک و بیمار درست پیش نرود، چه پیامدهای منفی می‌تواند داشته باشد. نباید فراموش کرد: این اثرات فقط در مطالعات با اوپیوئیدها رخ نمی‌دهند، بلکه حتی وقتی کسی در خانه یک ایبوپروفن مصرف می‌کند هم می‌توانند نقش داشته باشند.

اشپیگل: اثرات دارونما و نوسبو امروزه چه نقشی در زندگی روزمره‌ی بالینی دارند؟

بینگل: متأسفانه، به‌ویژه اثرات نوسبو از نظر من کاملاً دست‌کم گرفته می‌شوند. در حالی‌که به‌طور تجربی ثابت شده است که تنها آگاه‌سازی بیماران در این زمینه می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا بهتر با عوارض جانبی یک درمان کنار بیایند. در آیین‌نامه‌ی جدید صدور پروانه‌ی پزشکی، واژه‌های دارونما و نوسبو حداقل ذکر شده‌اند، اما این یک تحول بسیار تازه است. هدف ما باید این باشد که هر پزشک آگاهی نسبت به این اثرات داشته باشد و ارتباط با بیماران از همان دوران تحصیل پزشکی چنان تمرین و بهینه‌سازی شود که اثرات دارونما تقویت و اثرات نوسبو اجتناب شوند. ما هنوز با این هدف فاصله‌ی زیادی داریم. لازم است به ارتباطات در نظام سلامت به‌طور کلی ارزش بیشتری داده شود.

اشپیگل: بارها درخواست شده است که این «پزشکی گفتاری» تقویت شود. این چگونه می‌تواند محقق شود؟

بینگل: پزشکان باید زمان کافی و پاداش مالی مناسب برای گفت‌وگوها در اختیار داشته باشند. در نهایت، وقتی افراد به دلیل انتظار منفی بیمار می‌شوند، دچار ترس می‌گردند، درمان‌ها را رد می‌کنند یا داروهای خود را مصرف نمی‌کنند، یک آسیب اقتصادی عظیم هم ایجاد می‌شود.

اشپیگل: مثلاً به دلیل ترس از عوارض جانبی.

بینگل: یک نمونه‌ی بسیار چشمگیر، واکسیناسیون‌ها در دوران همه‌گیری کرونا بود. ما از مطالعات دوسوکورِ (doppelt verblindeten Studien) واکسن‌های کرونا می‌دانیم که سه چهارمِ عوارض سیستمیک مانند سردرد، خستگی و تهوع ناشی از اثرات نوسبو بوده‌اند. گزارش‌های رسانه‌ای نامتوازن و مطالب شبکه‌های اجتماعی هم به این مسئله دامن زدند. نمونه‌ی مشابهی را در مورد «استاتین‌ها» (Statinen) می‌بینیم، داروهایی که چربی‌های خاص خون را کاهش می‌دهند و بیماران را در برابر سکته‌ی قلبی یا مغزی محافظت می‌کنند. در اینجا هم می‌دانیم که بخش قابل‌توجهی از عوارض جانبی مانند دردهای عضلانی از انتظارات منفی ناشی می‌شود.

اشپیگل: اثرات نوسبو وقتی مردم با خطرات مبهمی روبه‌رو هستند حتی می‌توانند به شکل اپیدمی گسترش پیدا کنند. نمونه‌های تاریخی از چنین «هیستری‌های جمعی» وجود دارد که صدها نفر را بیمار کرده است. یک نمونه‌ی مدرن شاید «حساسیت به الکترومغناطیس» باشد – این باور که پرتوهای الکترومغناطیسی ناشی از تلفن‌های همراه یا روترهای وای‌فای بیماری‌زا هستند.

بینگل: به‌عنوان یک پژوهشگر، این پدیده‌ها برایم فوق‌العاده جذاب‌اند. حتی اگر پرتوها یا سموم علت اصلی نباشند – علائم آزاردهنده برای مبتلایان واقعی است و با رنج بزرگی همراه است. آنچه بیش از همه برایم جالب است، این است که چه مکانیسم‌هایی باعث می‌شوند اطلاعات منفی، ترس‌ها و نگرانی‌ها این‌چنین پویا گسترش یابند. شاید از این راه بیاموزیم که چگونه می‌توانیم در آینده اطلاعات مفید و قابل اعتماد را بهتر منتقل کنیم. رسانه‌ها نیز می‌توانند در این زمینه نقشی مسئولانه ایفا کنند.

گفت‌وگو: یولیان آِه (Julian Aé)
اشپیگل، شماره‌ی ۳۸ / ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵





نظر شما درباره این مقاله:







کشاورزی در ایران، قربانی حکمرانی غلط
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.09.2025, 8:32

کشاورزی در ایران، قربانی حکمرانی غلط


نیره خادمی / اعتماد

گفت‌وگوی «‌اعتماد» با عضو هیات علمی دانشگاه نجف‌آباد درباره خطر فرونشست از گلستان و تهران تا اصفهان

بحران فرونشست در ایران جدی است. از تهران، البرز، قزوین، گلستان، مشهد تا کرمان، رفسنجان و دیگر مناطق کشور همگی وضعیت نسبتا مشابهی با آنچه در هفته‌های گذشته درباره اصفهان مطرح شده، دارند. عیسی کلانتری، وزیر سابق جهاد کشاورزی چندی پیش درباره رقم نشست سالانه زمین در این شهر گفته بود که هر سال ۲۰ سانتی‌متر نشست دارد و این یعنی نرخ فرونشست زمین در اصفهان هر ۵ سال یک متر است. شرایط در تهران هم نگران‌کننده است.

فروردین امسال مهدی پیرهادی، رییس کمیسیون محیط‌زیست شورای شهر تهران با استناد به آمار سازمان نقشه‌برداری کشوری، میزان فرونشست زمین در محدوده حریم جنوب غربی تهران را ۳۱ سانتی‌متر اعلام کرد و حدود ۵ ماه بعد آقامیری، رییس کمیته عمران شورای شهر تهران وضعیت فرونشست در تهران را وحشتناک توصیف کرد، وضعیتی که در نامه محرمانه به دست او رسیده بود اما اجازه طرح آمار آن را نداشت.

دکتر بهرام نادی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد نجف‌آباد هم حالا در گفت‌وگو با «اعتماد» با توصیف وضعیت هم‌تراز اصفهان و تهران در موضوع فرونشست از گلستان به عنوان استانی نام می‌برد که در رتبه‌نخست فرونشست از نظر مساحت در کشور قرار دارد اما چون فرونشست در آن کمتر در محدوده‌های شهری است حساسیت چندانی نسبت به آن وجود ندارد.

او از‌جمله استادانی است که سال‌ها در زمینه فرونشست به ویژه درباره اصفهان کار کرده است و درباره برخی نتایج آن در اصفهان می‌گوید: «‌براساس محاسبات انجام‌شده طی سال‌های گذشته اصفهان در فاصله‌ سال‌های ۱۴۰۹ تا ۱۴۱۶ با بحران جدی در منابع آب زیرزمینی روبه‌رو خواهد بود. روشن است که سایر استان‌ها نیز با شرایط مشابه مواجهند، اما یا محاسبات دقیق در آنها انجام نشده یا نتایج موجود به دلیل محرمانگی منتشر نشده است. از نظر منطقی، قابل درک است که برخی نتایج پژوهش‌ها به‌طور گسترده رسانه‌ای نشوند تا موجب تشویش اذهان عمومی نگردند. با این حال، آنچه اهمیت دارد این است که وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی چنین نتایجی را به عنوان یک هشدار جدی تلقی کنند و برای اصلاح روند موجود برنامه‌ای عملیاتی ارایه دهند. شواهد نشان می‌دهد که چنین برنامه‌ای وجود ندارد یا دست‌کم اجرا نشده است.»

بهرام نادی معتقد است که در حال حاضر در هیچ نقطه‌ای از ایران وضعیت منابع آب زیرزمینی مثبت نیست؛ حتی در استان گیلان که همواره به عنوان منطقه‌ای پرآب شناخته می‌شد، اگر شرایط مطلوب بود تالاب انزلی با بحران روبه‌رو نمی‌شد و سطح آب دریای خزر نیز سالانه حدود ۲۰ سانتی‌متر کاهش نمی‌یافت.از آنجا که منابع آب زیرزمینی محدودند، تداوم این روند منفی به معنای کاهش مستمر ذخایر و در‌نهایت پایان یافتن آنهاست، اما آنچه در‌نهایت این استاد دانشگاه از آن سخن گفت درباره کشاورزی و میزان مصرف در کشاورزان خرد، دانه درشت‌ها و توجه به معیشت جایگزین بود و اینکه شکاف میان حکمرانی و مردم یکی از عوامل مهم در تشدید چنین بحرانی است.

* در هفته‌های گذشته آقای دکتر کلانتری که طی سال‌های گذشته هم در سازمان محیط‌زیست و هم وزارت جهاد کشاورزی مسوولیت داشته‌اند درباره نرخ فرونشست در شهر اصفهان سخنانی مطرح کردند که به‌شدت نگران‌کننده بود. آیا واقعا اصفهان چنین وضعیتی دارد؟

در حال حاضر، موضوع اصلی پژوهش‌های مرتبط با بحران آب بیشتر بر دشت اصفهان متمرکز است یعنی مقالات و مطالعات همکاران من در دانشگاه‌ها بیشتر از تهران است. با این حال، باید توجه داشت که مشکل آب در تهران شدیدتر از اصفهان است و شرایطی که اکنون در اصفهان وجود دارد، تقریبا همان شرایطی است که تهران نیز با آن مواجه است.در آخرین مصاحبه‌ها در این باره -که نقل آن به دلیل حساسیت موضوع به‌طور عمومی منتشر نشد- یکی از مدیران فنی شهرداری تهران به‌صراحت به بحران منابع آب زیرزمینی و محرمانه بودن آن اشاره کرده است. در‌حالی که در اصفهان، این موضوع بارها به شکل علنی مطرح شده و حتی از حالت محرمانه خارج شده است، در تهران هنوز کمتر به‌طور عمومی درباره‌ آن صحبت می‌شود.

نکته‌ مهم این است که اگر اصفهان دچار بحران جدی منابع آب زیرزمینی است، سایر نقاط کشور هم کم ‌و بیش همین وضعیت را دارند: تهران، البرز، قزوین، گلستان، مشهد، کرمان، رفسنجان و دیگر مناطق همگی با مشکل مشابهی روبه‌رو هستند. با این تفاوت که درباره‌ اصفهان مطالعات دقیق‌تر و داده‌های بیشتری منتشر شده و به همین دلیل وضعیت آن به‌صورت حادتر در افکار عمومی بازتاب یافته است.

* طبق آخرین پژوهش‌ها و مطالعات شرایط اصفهان را از این نظر، چطور ارزیابی می‌کنید؟

براساس محاسبات انجام‌شده طی سال‌های گذشته در زمینه حجم آب‌های زیر‌زمینی اصفهان، این شهر در فاصله‌ سال‌های ۱۴۰۹ تا ۱۴۱۶ با بحران جدی در منابع آب زیرزمینی روبه‌رو خواهد بود. روشن است که سایر استان‌ها نیز با شرایط مشابه مواجهند، اما یا محاسبات دقیق در آنها انجام نشده یا نتایج موجود به دلیل محرمانگی منتشر نشده است، چون اگر تهران مشکل آب زیرزمینی نداشت همین حالا می‌توانستند ۱۰۰ چاه زیر‌زمینی حفر کنند و آب شرب را به راحتی تامین کنند.

از نظر منطقی، قابل درک است که برخی نتایج پژوهش‌ها به‌طور گسترده رسانه‌ای نشوند تا موجب تشویش اذهان عمومی نگردند من این را قبول دارم ولی زمانی این اتفاق می‌افتد که مسوولی که این هشدارها را کنترل می‌کند مانند وزارت نیرو و وزارت جهاد کشاورزی آن را به عنوان یک هشدار جدی تلقی کند و برای اصلاح روند موجود برنامه‌ای عملیاتی داشته باشد. شواهد نشان می‌دهد که چنین برنامه‌ای وجود ندارد یا دست‌کم اجرا نشده است.

بررسی روند افت آب زیرزمینی از سال ۱۳۶۱ تاکنون نشان می‌دهد که نرخ کاهش ذخایر همواره منفی بوده و با وجود آن، سیستم مدیریتی هیچ‌گاه به سمت بهبود یا تعادل حرکت نکرده است. این استمرار روند منفی، نشان‌دهنده‌ غفلت در سیاست‌گذاری و ضرورت بازنگری فوری در مدیریت منابع آب کشور است.

در مورد تهران نیز چنین وضعیتی وجود دارد، اما یا تحقیقات کافی منتشر نشده یا نتایج آن محرمانه باقی مانده است. در غیر این صورت، اگر تهران واقعا مشکل کمبود منابع آب زیرزمینی نداشت، می‌توانست با حفر صدها حلقه چاه به‌راحتی آب موردنیاز خود را تامین کند و اعلام کند که اساسا با بحران آب مواجه نیست.یکی از دلایل اصلی تمرکز پژوهش‌ها بر دشت اصفهان، اهمیت تاریخی و فرهنگی این شهر است. البته این بدان معنا نیست که دیگر مناطق کشور اهمیت کمتری دارند؛ تهران نیز شهری بسیار مهم است، اما درخصوص اصفهان به دلیل این نگرانی مضاعف، داده‌ها و تحلیل‌های بیشتری منتشر شده است.

* در سخنان آقای کلانتری گفته شده «۱۰ متر خلأ زیرزمین وجود دارد که دایما باعث فرونشست در شهرستان اصفهان می‌شود»واقعا ۱۰ متر خلأ زیر زمین این شهر وجود دارد؟

باید تاکید کرد که بحث‌ها و تحلیل‌ها باید در چارچوب علمی و کارشناسی باقی بمانند و از نگاه‌های غیرواقعی و غیرعلمی پرهیز شود. به بیان دیگر، مدل ذهنی ما باید مبتنی بر واقعیات علمی باشد، نه بر تصورات وهم‌آلود. چنین چیزی که آقای کلانتری گفت اساسا امکان‌پذیر نیست چون مثل یک سقف نیست که سر جای خود بماند وقتی آب از لایه‌های زیرزمینی خارج می‌شود، حفره‌ها و فضاهای خالی باقی‌مانده در خاک هم به‌تدریج جمع می‌شود و به همین دلیل فرونشست اتفاق می‌افتد. اگر قرار بود سطح سر جای خود بماند و زیر آن دچار نشست شود در سطح زمین هیچ چیزی دیده نمی‌شد بنابراین وقتی سطح آب پایین می‌رود تمام توده خاک به سمت پایین حرکت می‌کند به ویژه اگر خاک ریزدانه باشد.

براساس داده‌های ثبت‌شده طی سال‌های گذشته، نرخ فرونشست در دشت اصفهان بین ۱۲ تا ۱۸ سانتی‌متر در سال بود که الان هم همان است. این اعداد حاصل اندازه‌گیری‌های دقیق با استفاده از سامانه‌هایGPS با خطای کمتر از یک میلی‌متر توسط سازمان زمین‌شناسی کشور بوده است. بیشترین نرخ فرونشست یعنی ۱۸سانتی‌متر، در بخش‌های شمالی دشت اصفهان و عمدتا در خارج از محدوده شهری مشاهده می‌شود.

در داخل محدوده‌ شهری اصفهان، نرخ فرونشست از صفر در نواحی کوهستانی تا حدود ۱۰سانتی‌متر در بخش‌های شمالی شهر متغیر است. باید توجه داشت که وضعیت فرونشست در کل کشور وخیم است و محدود به اصفهان نیست و بخش‌های مختلف کشور با شرایط مشابهی روبه‌رو هستند. برای نمونه، در استان گلستان نیز بررسی‌های دقیق نشان داده است که گستره‌ مناطق تحت‌تاثیر فرونشست به لحاظ مساحت حتی بیشتر از اصفهان است.

براساس مطالعاتی که حدود دو سال پیش با همکاری پژوهشگران استان گلستان انجام شد، نرخ فرونشست در برخی نقاط این استان به حدود ۱۸سانتی‌متر در سال می‌رسد و گستره آن زیاد است. این نتایج همچنین در نقشه‌های ارایه‌شده توسط «انجمن علوم زمین آلمان» تایید شده است و براساس آن، گلستان در رتبه‌نخست فرونشست از نظر مساحت در کشور قرار دارد.

* پس چرا حساسیت کمتری نسبت به آن وجود دارد؟

دلیل حساسیت کمتر این است که محدوده‌ شهری گرگان به‌طور مستقیم تحت‌تاثیر قرار نگرفته است. فرونشست‌ها بیشتر در زمین‌های کشاورزی و بخش‌های شمالی شهر (مانند محدوده فرودگاه) رخ داده‌اند و بافت شهری گرگان از آسیب جدی مصون مانده است. در مقابل، در اصفهان فرونشست در محدوده‌ شهری اتفاق می‌افتد و همین امر آن را به یک تهدید جدی و مخاطره‌آمیز بدل کرده است. وضعیت مشهد نیز مشابه است؛ داده‌ها نشان می‌دهند که از غرب شهر تا نزدیکی‌های مرکز و حتی مرقد، نرخ فرونشست بالاست. براساس اندازه‌گیری‌ها، در مشهد سالانه حدود ۵ سانتی‌متر فرونشست ثبت شده است، هرچند تاکنون این موضوع کمتر در سطح عمومی مطرح شده است.

در جنوب تهران، به‌ویژه در دشت ورامین که به جنوب کرج متصل می‌شود و تا جنوب قزوین امتداد می‌یابد، دچار فرونشست است. در این پهنه، بخش‌های وسیعی سالانه بیش از ۵ سانتی‌متر فرونشست را تجربه می‌کنند و در برخی مناطق این مقدار به حدود ۱۵ سانتی‌متر یا حتی بیشتر نیز می‌رسد.

روند فرونشست الزاما رو به افزایش نیست؛ در برخی مناطق ممکن است این نرخ کاهش یافته یا حتی به صفر برسد. با این حال، رسیدن به صفر دو معنا دارد: یا مدیریت منابع آب به‌گونه‌ای موفق بوده که فرونشست متوقف شده است یا آنکه اساسا ذخیره‌آبی باقی نمانده تا برداشت شود و در نتیجه فرونشستی رخ دهد، به همین دلیل، پیش‌بینی آینده‌ این روند چندان امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد.

* چه روندی ما را در این شرایط بحرانی قرار داده است؟

از منظر سیاست‌گذاری، یکی از نقاط انتقادی مهم به قانون‌گذاری و مدیریت منابع آب در کشور بازمی‌گردد. من از آقای دکتر کلانتری که در گذشته مسوولیت داشتند و حتی مجلس گلایه دارم، اینکه چرا در سال ۱۳۶۱ قانونی تحت عنوان «قانون توزیع عادلانه آب» در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که به پیشنهاد دولت وقت ارایه شده بود. براساس این قانون، حدود ۱۵۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز، تبدیل به چاه مجاز شد. در واقع، قانونی که پیش از انقلاب تحت عنوان «قانون ملی آب» شناخته می‌شد، برای تحقق شعارهایی نظیر خودکفایی کشاورزی به «قانون توزیع عادلانه آب» تبدیل شد درحالی‌که طبق آمارهای رسمی وزارت نیرو در طول سال‌های اخیر، کشور با کسری تجمعی حدود ۱۳۷میلیارد متر‌مکعب در آبخوان‌ها روبه‌رو بوده است به این معنا که برداشت بدون جایگزینی یا تغذیه طبیعی کافی انجام شده و ذخایر زیرزمینی کشور به‌شدت کاهش یافته است.

شاخص سرانه‌ منابع آب تجدیدپذیر نیز روندی نزولی و نگران‌کننده داشته است. طبق گزارش بانک جهانی، در سال ۱۳۵۰ سرانه منابع آب تجدیدپذیر برای هر نفر در ایران ۲۷۲/۴ متر مکعب بود. این رقم در سال ۱۴۰۳ (معادل ۲۰۲۲ میلادی) به حدود ۴۹۰/۱مترمکعب کاهش یافته و در برخی مناطق کشور، به‌ویژه در دشت‌های بحرانی، این میزان به کمتر از ۵۰۰ متر مکعب نیز رسیده است.

از‌سوی دیگر، نسبت برداشت آب به منابع آب تجدیدپذیر حدود ۷۵درصد برآورد می‌شود؛ رقمی که کشور را در محدوده‌ «تنش آبی شدید» و نزدیک به «تنش آبی بسیار شدید» قرار می‌دهد. این شاخص‌ها نشان‌دهنده‌ بحرانی بودن وضعیت منابع آبی کشور و ضرورت بازنگری فوری در سیاست‌های مدیریتی و الگوی مصرف است.براساس داده‌های وزارت نیرو تحت عنوان «کسری آبخوان‌ها و منابع آب زیرزمینی»، شواهد نشان می‌دهد که کشور در یک مسیر کاملا منفی در مدیریت منابع آبی قرار گرفته است. در هیچ نقطه‌ای از ایران وضعیت منابع آب زیرزمینی مثبت نیست؛ حتی در استان گیلان که همواره به عنوان منطقه‌ای پرآب شناخته می‌شد، اگر شرایط مطلوب بود تالاب انزلی با بحران روبه‌رو نمی‌شد و سطح آب دریای خزر نیز سالانه حدود ۲۰ سانتی‌متر کاهش نمی‌یافت.

از آنجا که منابع آب زیرزمینی محدودند، تداوم این روند منفی به معنای کاهش مستمر ذخایر و در‌نهایت پایان یافتن آنهاست. موضوع از نظر علمی پیچیدگی چندانی ندارد: اگر حجم آب موجود مشخص باشد و در نرخ افت سالانه ضرب شود، به‌وضوح می‌توان پیش‌بینی کرد که در یک بازه‌ زمانی مشخص، ذخیره‌ آبخوان به پایان خواهد رسید.

* آیا این اطلاعات و دانش در گذشته به این معنا وجود نداشته است و مسوولان آن دوران می‌توانند ادعا کنند که گزارش یا هشدار گسترده‌ای در دوران مدیریت آنها وجود نداشته است؟

براساس اسناد موجود، دشت اصفهان از سال ۱۳۴۶ به لحاظ حفر چاه‌های جدید به‌طور رسمی ممنوع اعلام شده است، بنابراین آنچه امروز به عنوان بحران آب در این منطقه مطرح می‌شود، موضوع تازه‌ای نیست؛ بلکه مساله‌ای است که از دهه‌ها قبل شناخته شده بود. همین وضعیت در تهران نیز صادق است. آنچه امروز به عنوان «کشف» مطرح می‌شود، نه اصل بحران، بلکه صرفا بیان کمی و دقیق آن در قالب آمار و ارقام است.

این وضعیت نشان‌دهنده‌ نوعی بی‌مسوولیتی در سیاست‌گذاری‌های گذشته است. نمی‌توان گفت که در آن زمان دانش کافی وجود نداشته یا کسی نمی‌دانسته که این روند به بحران ختم خواهد شد؛ چراکه از همان زمان، رشد مصرف، توسعه‌ صنعتی و فشار بر منابع آبی کاملا مشهود بود. مشابه همین روند را می‌توان در حوزه برق و انرژی نیز مشاهده کرد؛ همگان می‌دانستند که با افزایش مصرف و فرسودگی نیروگاه‌ها، راندمان کاهش خواهد یافت، اما تصمیم‌گیری کلان و پیشگیرانه‌ای صورت نگرفت.

در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دشت توکیو شرایط مشابهی با وضعیت کنونی دشت اصفهان داشت و با مشکل فرونشست زمین روبه‌رو بود، اما در سال ۱۹۷۰ تصمیمات اصلاحی اتخاذ شد و این مشکل به‌تدریج مدیریت گردید، بنابراین تجربه و دانش لازم در این زمینه وجود دارد. چند سال قبل در گفت‌وگویی با یک خبرنگار ژاپنی همین موضوع را مطرح کردم. او پرسید: «آیا ما می‌توانیم در این زمینه کمکی به ایران کنیم؟» در پاسخ گفتم: «کمک شما نه تنها ضروری نیست، بلکه ممکن است برای ما دردسرساز شود.» وقتی علت را جویا شد، توضیح دادم که شما در گذشته نیروگاه سیکل ترکیبی همدان را (حدود سال ۱۹۶۶) به ایران فروختید و پس از آن شرکت دیگری نیز در این زمینه وارد شد. درحالی که خود شما تجربه زیسته و دانش مرتبط داشتید، اما ما در ایران نمی‌دانستیم چه تبعاتی در انتظارمان خواهد بود.

نتیجه آن خرید و بهره‌برداری، فرونشست‌های گسترده‌ای بود که امروز در اطراف نیروگاه همدان شاهد آن هستیم. در اطراف نیروگاه برق همدان، حفره‌ها و فروچاله‌های متعددی ایجاد شده است. پیش از احداث نیروگاه، سطح آب زیرزمینی در این منطقه در عمق حدود سه متری قرار داشت، اما اکنون به ۱۲۰ متر رسیده است. در واقع ما در همدان برای تامین آب باید به اعماق بسیار زیاد مراجعه کنیم. آنچه انجام دادیم به نام توسعه بود، اما در عمل موجب تشدید بحران آب شد. نیروگاهی که در آنجا فعال است، برای تولید برق به مصرف حجم عظیمی از آب نیاز دارد؛ آبی که تبخیر می‌شود تا سیکل تولید برق کامل شود. حال اگر منابع آبی موجود نباشد، این چرخه به‌طور کامل مختل خواهد شد.

مشکل زمانی حادتر می‌شود که دستگاه‌های متولی اعلام می‌کنند توان یا بودجه لازم برای مدیریت منابع را ندارند. اگر کمبود بودجه مطرح است، چرا مجوز احداث کارخانه‌های سیمان یا فولاد صادر می‌شود که با راندمانی پایین، کمتر از ۵۰درصد، فعالیت می‌کنند و خود به مصرف بالای انرژی و آب دامن می‌زنند؟ منطقی‌تر آن بود که به‌جای توسعه صنایع پرمصرف و کم‌بازده، همان منابع محدود به بهبود راندمان نیروگاه‌ها یا مدیریت پایدار منابع اختصاص داده می‌شد.این مسائل نشان می‌دهد که مدیریت یکپارچه و کلان در حوزه آب و انرژی کشور وجود ندارد. در غیر این صورت، لازم نبود که امروز همان نکاتی را تکرار کنیم که دهه‌ها پیش نیز مطرح می‌شد، بی‌آنکه تغییری در روندها مشاهده شود.

* ادامه چنین وضعیتی چه شرایطی را در آینده رقم خواهد زد؟

پیامد چنین وضعیتی روشن است: اگر در استان‌هایی مانند گلستان با بحران آب روبه‌رو شویم، زنجیره‌ تامین غذایی کشور دچار اختلال جدی خواهد شد. در اصفهان نیز فقدان جریان دایمی زاینده‌رود، این واقعیت تلخ را آشکار کرده است. حتی اگر خوشایند نباشد، باید پذیرفت که زاینده‌رود خشک شده است. در بهترین حالت، سالانه تنها ۱۰ تا ۲۰ روز جریان آب برای مصارف کشاورزی برقرار می‌شود، در‌حالی که در گذشته همین رودخانه آبخوان‌های پایین‌دست را تغذیه می‌کرد اما اکنون این امکان وجود ندارد. آمارها نشان می‌دهد سالانه حدود یک میلیارد و دویست میلیون متر مکعب آب زیرزمینی در این منطقه برداشت می‌شود.

* در این مدت بارها از کشاورزی به عنوان متهم ردیف اول چنین وضعیتی یاد شده است. نظر شما در این باره چیست؟

از منظر تحلیلی، متهم ردیف اول بحران آب در ایران، دیدگاه ما به کشاورزی و به‌طور کلی حکمرانی آب است. نیاز به غذا همانند نیاز به هوا از ضروری‌ترین نیازهای اولیه انسان است و تعطیل کردن کشاورزی عملا غیرممکن است، اما واقعیت این است که از سال ۱۳۶۱ به‌وضوح روند افت منابع آب زیرزمینی آغاز شد و استمرار این روند منفی نشان می‌داد که شیوه‌های مورد استفاده در کشاورزی نادرست بوده‌اند. در چنین شرایطی، ضروری بود که سرمایه‌گذاری‌ها در جهت اصلاح و بهینه‌سازی مصرف آب در بخش کشاورزی صورت گیرد. هرچند اقداماتی انجام شده، اما این اقدامات متناسب با شدت بحران و نرخ افت آب زیرزمینی نبوده است و نتوانسته روند منفی را اصلاح کند.

بخش کشاورزی را می‌توان «مظلوم‌ترین»یا به‌بیان دیگر «حساس‌ترین» بخش در این بحران دانست که باید به داد آن می‌رسیدیم و روند آن را اصلاح می‌کردیم اما آن را رها کردیم. این بخش بیشترین وابستگی را به منابع آب زیرزمینی دارد؛ به‌گونه‌ای که بیش از ۹۰درصد مصرف آب زیرزمینی به کشاورزی اختصاص دارد. این در‌حالی است که اگر تنها ۱۰درصد صرفه‌جویی در مصرف آب کشاورزی حاصل شود، می‌توان بخش عمده‌ای از مشکل آب شرب کشور را برطرف کرد، به همین دلیل است که برخی کارشناسان در مصاحبه‌های خود عنوان می‌کنند: «ما مشکل آب نداریم، مشکل مدیریت داریم.»

* البته در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد و گفته می‌شود که بحران آب و مساله کشاورزی بیشتر به علت مصرف دانه‌درشت‌هایی است که به باندهای قدرت مرتبط هستند و کشاورزان خرد، تاثیر چندانی در این بحران ندارند.

این تحلیل در برخی مناطق ممکن است صحیح باشد، اما تعمیم آن به همه دشت‌ها دقیق نیست. به عنوان نمونه، در دشت اصفهان ساختار کشاورزی عمدتا متشکل از کشاورزان خرد است و کشاورزان بزرگ یا به اصطلاح «دانه‌درشت» حضور چندانی در آنجا ندارند، در‌حالی که در استان خوزستان شرایط متفاوت است. اگر به نقشه‌های کشاورزی این استان نگاه کنیم، مزارع نیشکر با ابعاد وسیع -در حدود ۱۳ در ۲۰ یا ۲۵ کیلومتر- به صورت یکپارچه دیده می‌شوند. این مساحت تقریبا معادل بخش بزرگی از شهر تهران است. چنین ابعادی از کشاورزی، به‌طور طبیعی مصرف آب بسیار بالایی دارد، بنابراین‌ سرمایه‌گذاری در بهینه‌سازی مصرف آب در این بخش‌ها می‌تواند تاثیر چشمگیری بر کاهش فشار بر منابع آبی داشته باشد؛ بی‌آنکه الزاما حذف این فعالیت‌ها مدنظر باشد.در مقابل، در اصفهان سالانه حدود یک میلیارد و دویست میلیون متر‌مکعب برداشت آب زیرزمینی در دشت‌های پایین‌دست زاینده‌رود صورت می‌گیرد. این واقعیت نشان می‌دهد که کشاورزی در این منطقه، با توجه به محدودیت‌های منابع، شاید فعالیتی معقول و پایدار نباشد. با این حال، نمی‌توان صرفا با صدور دستور یا اجبار به کشاورزان تحمیل کرد که چه محصولی بکارند یا نکارند.

* تغییر الگوی کشت و اشتغال موضوع مهمی است اما چرا به آن پرداخته نشده یا اگر پرداخته شده نتیجه لازم را نداشته است؟

یکی از عوامل مهم در تشدید بحران، شکاف میان حکمرانی و مردم است. کشاورزان معیشت روزانه‌ خود را وابسته به منابع آب موجود می‌دانند و در شرایطی که اقتصاد خانوار به‌شدت شکننده است، تغییر الگوی کشت برای آنان دشوار یا حتی غیرممکن به نظر می‌رسد. جامعه‌شناسان نیز تاکید می‌کنند که نمی‌توان به‌سادگی کشاورز را قانع کرد که به‌خاطر آینده‌ای مبهم، معیشت امروز خود و خانواده‌اش را به خطر بیندازد، بنابراین شرط لازم برای اصلاح الگوی مصرف در بخش کشاورزی، ایجاد سازوکارهایی برای تامین معیشت جایگزین و حمایت اقتصادی از کشاورزان است؛ در غیر این صورت، هر سیاستی در عمل با شکست روبه‌رو خواهد شد.تغییر الگوی کشت و مدیریت کشاورزی و مصرف آب روندی بسیار پیچیده، غیرخطی و چندوجهی است و تحقق آن به زمان طولانی نیاز دارد. این فرآیند به هیچ‌وجه ساده و خطی نیست و در بسیاری کشورها نیز سال‌ها زمان برده تا تغییرات پایدار شکل بگیرد و اینکه اصلا ما برای آن وقت گذاشته‌ایم؟

البته نمی‌توان گفت که هیچ تغییری در کشور ما رخ نداده است. برای نمونه، در برخی مناطق الگوی کشت از یک دوره کشت به سه دوره افزایش یافته و اقداماتی تحت عنوان بهینه‌سازی نیز صورت گرفته است. با این حال، نتیجه نهایی این تغییرات، افزایش تعداد کشت‌ها و برداشت‌ها بوده و در عمل همان میزان یا حتی بیشتر از منابع آب مصرف شده است. این نشان می‌دهد که موضوع بسیار پیچیده‌تر از آن است که تنها با شعار «بهینه‌سازی» بتوان آن را حل کرد.

برای نمونه، در دشت دامنه بسیاری از چاه‌های کم‌عمق که در گذشته نزدیک سطح آب زیرزمینی قرار داشتند، به دلیل افت شدید سطح آب از مدار خارج شده‌اند و دیگر امکان کشت وجود ندارد. در نتیجه، بسیاری از زمین‌ها رها شده و از چرخه تولید خارج گردیده‌اند. این روند نشان می‌دهد که ما در یک مسیر منفی و در‌نهایت در مسیر تهی شدن منابع حرکت می‌کنیم.

* در حال حاضر کدام مناطق اصفهان آسیب‌پذیری بیشتری در برابر فرونشست دارند و در این میان سهم محوطه‌های تاریخی چقدر است؟

در زمینه فرونشست، داده‌ها حاکی از آن است که در اکثر مناطق مرکزی اصفهان نرخ فرونشست بین ۲ تا ۶سانتی‌متر در سال متغیر است. این پدیده سازه‌های تاریخی شهر را به‌شدت تهدید می‌کند؛ بناهایی چون مسجد جامع عباسی، مسجد سید، مسجد علی‌قلی‌آقا، مسجد جامع عتیق و حدود ۶۰۰۰ بنای تاریخی دیگر در اصفهان کم و زیاد تحت تاثیر این پدیده قرار دارند. در مقابل، در بخش‌های جنوبی شهر، نظیر محدوده خیابان نظر و کلیساها، نرخ فرونشست پایین‌تر است و آثار کمتری بر سازه‌ها وارد می‌شود.

علت تفاوت نرخ فرونشست در مناطق مختلف اصفهان به ضخامت آبرفت‌ها بازمی‌گردد. در بخش شمالی، به‌ویژه در محدوده حبیب‌آباد، ضخامت خاک حدود ۳۰۰ متر است، درحالی که در مناطق جنوبی این ضخامت ممکن است تنها ۱۰متر باشد، به همین دلیل، هرچه ضخامت خاک بیشتر باشد، اثرات افت سطح آب زیرزمینی شدیدتر بوده و در نتیجه نرخ فرونشست بالاتر خواهد بود؛ برعکس، در مناطقی با لایه‌های نازک‌تر خاک، تأثیر این پدیده کمتر است.





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل جنگ را برده، اما جهان را باخته است
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 20:10

اسرائیل جنگ را برده، اما جهان را باخته است


دیوید لاهنو و جاشوا چافین
وال استریت ژورنال – ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵

در روزهای پس از حملات تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط حماس علیه اسرائیل، ساختمان امپایر استیت، برج ایفل و دروازه براندنبورگ با نورهای آبی و سفید، رنگ پرچم اسرائیل، روشن شدند؛ نشانه‌ای از اینکه بسیاری از کشورهای غربی در کنار اسرائیل ایستاده بودند، پس از آنکه این کشور بدترین تلفات یهودیان از زمان هولوکاست را تجربه کرده بود.

اما در نزدیک به دو سال گذشته، عملیات مستمر اسرائیل در غزه این همدلی را فرسوده و اکنون این کشور را در آستانه تبدیل شدن به یک دولت منفور، حتی در میان متحدان قدیمی‌اش، قرار داده است. حملات مکرر نظامی در غزه ده‌ها هزار غیرنظامی را کشته، صدها هزار نفر را آواره کرده و به گسترش گرسنگی و احتمالاً قحطی انجامیده است. همه اینها در عصری رخ داده که شبکه‌های اجتماعی هر روز تصاویر ویرانی را بر صفحه میلیاردها تلفن همراه در سراسر جهان به نمایش می‌گذارند.

«اسرائيل جنگ بر سر قلب‌ها و ذهن‌ها باخته شده است.» هاوارد وولفسون، استراتژیست باسابقه حزب دموکرات آمریکا، اخیراً در یک پادکست چنین گفت. او افزود: «واقعیت این است که افکار عمومی بسیار سریع و به‌شدت علیه اسرائیل در حال تغییر است.»

حمله این هفته اسرائیل به رهبری سیاسی حماس در قطر، تازه‌ترین اقدام بحث‌برانگیز دولتی است که به رهبری نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو هرچه بیشتر در حمله به دشمنانش، بدون توجه به افکار عمومی جهانی، جسور شده است. اسرائیل پیش‌تر ترورهای هدفمند در کشورهایی چون لبنان و ایران انجام داده بود، اما این بار حمله در قلمرو یک متحد آمریکا صورت گرفت و رهبران حماس را هدف گرفت که گرد هم آمده بودند تا درباره طرح آتش‌بس آمریکا برای غزه گفت‌وگو کنند. پیام این اقدام روشن بود: اسرائیل در حال حاضر علاقه‌ای به مذاکره ندارد.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، گفت که با تمایل اسرائیل برای نابودی حماس همدردی می‌کند، اما به‌شدت این حمله را محکوم کرد و گفت که این اقدام «منافع آمریکا یا اسرائیل را پیش نمی‌برد.» آلمان و بریتانیا این حمله را محکوم کردند و کانادا اعلام کرد که در حال «ارزیابی روابط خود» با اسرائیل است.

ترامپ در کنار بسیاری از متحدان دیرینه اسرائیل نگران آسیب دیدن وجهه این کشور به‌عنوان تنها دموکراسی در خاورمیانه است. او هفته گذشته گفت: «ممکن است آنها در جنگ پیروز شوند، اما در جنگ روابط عمومی در جهان برنده نیستند، و این دارد به آنها ضربه می‌زند.»

امروز ۶۰ درصد آمریکایی‌ها می‌گویند با اقدامات نظامی اسرائیل در غزه مخالفند. تنها ۳۲ درصد موافقند، در حالی که این میزان در ماه پس از ۷ اکتبر بیش از ۵۰ درصد بود. برای نخستین بار از سال ۲۰۰۱ که این پرسش مطرح شد، شمار آمریکایی‌هایی که می‌گویند با فلسطینیان همدلی دارند (۳۷ درصد) از کسانی که با اسرائیل همدلی دارند (۳۶ درصد) بیشتر شده است. نیمی از جمهوری‌خواهان یا حامیان جمهوری‌خواه زیر ۵۰ سال نیز اکنون می‌گویند دیدگاهی منفی نسبت به اسرائیل دارند.

در سراسر اروپا، اسرائیل اکنون پایین‌ترین سطح محبوبیت خود را تجربه می‌کند. نزدیک به نیمی از بزرگسالان بریتانیایی می‌گویند اسرائیل با فلسطینی‌ها همان‌گونه رفتار می‌کند که نازی‌ها با یهودیان در هولوکاست رفتار کردند، و نگرش‌های یهودستیزانه در بریتانیا طی پنج سال گذشته دو برابر شده است. جنگ جاری موجب افزایش موج یهودستیزی در سراسر جهان شده و زندگی میلیون‌ها یهودی را دشوارتر کرده است، در حالی که پرسشی ناخوشایند درباره فلسفه صهیونیسم پیش می‌کشد: آیا باید حفاظت از یهودیان در اسرائیل به بهای قرار گرفتن یهودیان در دیگر نقاط جهان در معرض تهدیدهای تازه تمام شود؟

اسرائیل در کوتاه‌مدت با نابود کردن حماس در غزه و حزب‌الله در لبنان و نیز عقب راندن برنامه هسته‌ای ایران، خود را امن‌تر کرده است. اما بسیاری از تحلیلگران معتقدند دو سال اخیر جنگ می‌تواند امنیت بلندمدت این کشور را تضعیف کند، زیرا خصومت در جهان عرب و اسلام، از جمله در میان کشورهای معتدل خلیج فارس، تشدید شده و حمایت متحدان اسرائیل به‌ویژه آمریکا، بریتانیا و آلمان رو به کاهش گذاشته است.

مایکل کوپلُو از «انجمن سیاست اسرائیل» در واشنگتن می‌گوید: «وقتی جنگ متوقف شود، اوضاع به حالت پیشین باز نخواهد گشت. تصویر مردم از اسرائیل به‌گونه‌ای پایدار تغییر خواهد کرد و این تغییر انواع پیامدها را برای اسرائیل در حوزه‌های اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی در پی دارد.»


تظاهرات طرفداری از فلسطینی‌ها در ملبورن استرالیا

پیامدهای این روند برای سیاست آمریکا می‌تواند بسیار عمیق باشد. کوپلُو معتقد است که مناقشه اسرائیل و فلسطین به بزرگ‌ترین مسئله سیاست خارجی دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده بدل خواهد شد و دولت بعدی دموکرات‌ها ـــ هر زمان که بر سر کار بیاید ـــ ممکن است فروش سلاح به اسرائیل را محدود کند. استراتژیست‌های دموکرات همچنین نگرانند که نامحبوب شدن اسرائیل، شانس جاش شاپیرو، فرماندار یهودی ایالت پنسیلوانیا و یکی از حامیان دیرین اسرائیل، را در صورت تلاش برای کسب نامزدی حزب دموکرات در انتخابات ۲۰۲۸ نابود کند.

از «داوود» تا «جالوت»

افول جایگاه اسرائیل همچنین به ظهور زهران ممدانی، سیاستمدار ۳۳ ساله سوسیالیست و از منتقدان صریح اسرائیل، دامن زده است؛ کسی که در حال حاضر بخت اول پیروزی در انتخابات شهرداری نیویورک در نوامبر به شمار می‌رود. این امر او را به نخستین شهردار مسلمان شهری بدل خواهد کرد که پس از تل‌آویو دومین جمعیت بزرگ یهودیان در جهان را در خود جای داده است. بردلی توسک، استراتژیست سرشناس دموکرات، می‌گوید: «می‌توانم استدلال کنم که اگر نتانیاهو نبود، ممدانی هم نبود.» در همین حال، چهره‌های برجسته جنبش «اول آمریکا» (MAGA) متعلق به ترامپ، از جمله تاکر کارلسون و استیو بنن نیز علیه اسرائیل موضع گرفته‌اند.

اسرائیل همواره نسبت به نحوه برداشت جهانی از خود حساس بوده است. بخشی از این حساسیت ناشی از نیاز یک کشور کوچک در منطقه‌ای خصمانه به داشتن متحدان قدرتمند است. اما از جنبه عاطفی نیز برای تنها کشور یهودی جهان مهم است که جایگاهی پذیرفته‌شده در جهان داشته باشد. اکنون جنگ، هر دوی این اهداف را در معرض خطر قرار داده است.

چندین کشور غربی که سنتاً روابط دوستانه‌ای با اسرائیل داشته‌اند ـــ از جمله فرانسه، بریتانیا، کانادا، استرالیا و بلژیک ـــ قصد دارند در اواخر این ماه به‌طور رسمی کشوری به نام فلسطین را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که سال‌ها در برابر آن مقاومت کرده بودند. مقام‌های اسرائیلی می‌گویند این امر در جهان عرب به‌مثابه پاداشی برای حمله حماس تلقی خواهد شد. آلمان، دومین تأمین‌کننده بزرگ تسلیحات اسرائیل، بخشی از صادرات سلاح خود به این کشور را متوقف کرده است.

جورجیا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا و یکی از حامیان دیرینه اسرائیل، اخیراً گفت: «ما در دفاع از اسرائیل تردید نکردیم، اما در عین حال اکنون نمی‌توانیم در برابر واکنشی که بسیار فراتر از اصل تناسب بوده، سکوت کنیم.»

ده‌ها دانشگاه، عمدتاً در اروپا، روابط خود را با دانشگاه‌های اسرائیل قطع کرده‌اند. رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تل‌آویو می‌گوید نوعی بایکوت خزنده در حوزه پزشکی علیه اسرائیل در حال شکل‌گیری است، از جمله محروم کردن پزشکان اسرائیلی از فرصت‌های کارآموزی در خارج.

در سال ۲۰۱۹ اسرائیل میزبان مسابقه سالانه آواز یوروویژن بود. «در آن زمان»، آمیت سگال، روزنامه‌نگار اسرائیلی، در یک پادکست اخیر یادآوری کرد: «اسرائیل کشوری بود که به‌عنوان مقصد گردشگری معرفی می‌شد. در لندن یا پاریس می‌توانستید آگهی‌هایی برای سفر به اورشلیم یا تل‌آویو ببینید. اما امروز، اسرائیل مترادف با غزه، قحطی و گرسنگی است.» انجمن پخش اروپا قرار است در دسامبر رأی‌گیری کند که آیا اسرائیل را از یوروویژن کنار بگذارد یا نه؛ ایرلند اعلام کرده اگر اسرائیل شرکت کند، این کشور شرکت نخواهد کرد. انجمن مربیان فوتبال ایتالیا نیز خواستار تعلیق اسرائیل از عضویت در فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) شده است.

مردم مسن‌تر بیشتر احتمال دارد اسرائیل را همچون کشوری جوان و جسور به یاد بیاورند که برای بقا در برابر همسایگان خصمانه‌اش و همچنین در برابر تروریسم فلسطینی ـــ از المپیک ۱۹۷۲ مونیخ تا انتفاضه‌های اول و دوم ـــ می‌جنگید. آنها همچنین ممکن است به خاطر داشته باشند که رهبران فلسطینی بارها پیشنهاد تشکیل کشوری در کرانه باختری و غزه را رد کردند.


بحران گرسنگی در غزه

اما نسل جوان‌تر، اسرائیل را بیشتر به‌عنوان مجری اشغال خشن سرزمین‌های فلسطینی می‌بیند. هم‌زمان، سیاست داخلی اسرائیل به سمت راست حرکت کرده و ایده الحاق دائمی کرانه باختری ـــ که بیشتر اسرائیلی‌ها از آن با نام‌های کتاب مقدسی یهودا و سامره یاد می‌کنند ـــ از حاشیه به جریان اصلی سیاست منتقل شده است. در نتیجه، اسرائیل اکنون کمتر شبیه داوود و بیشتر شبیه جالوت دیده می‌شود.

در مناقشات گذشته با حماس، نتانیاهو استدلال می‌کرد که دیدگاه جهانی نسبت به اسرائیل همیشه پس از پایان درگیری‌ها بهبود می‌یابد، اما این جنگ بسیار طولانی‌تر از جنگ‌های قبلی ادامه یافته است. به نظر می‌رسد بسیاری از اسرائیلی‌ها از توضیح و دفاع از خود دست کشیده‌اند و متقاعد شده‌اند که جهان همواره علیه آنها جانب‌داری خواهد کرد. آنان به اتهام «نسل‌کشی» اشاره می‌کنند که تقریباً بلافاصله پس از آغاز حمله متقابل اسرائیل مطرح شد.

بسیاری از دوستان اسرائیل، از جمله یهودیان، از بی‌توجهی این کشور به تصویر جهانی‌اش ناراحتند. وولفسون می‌گوید: «یا آنها نمی‌فهمند چه اتفاقی دارد می‌افتد، یا پیامدهای آنچه در حال رخ دادن است را درک نمی‌کنند.»

در هر جنگی دو میدان وجود دارد: میدان نبرد واقعی که در آن جنگ صورت می‌گیرد، و جنگ اطلاعات و روابط عمومی برای به دست آوردن قلب‌ها و ذهن‌ها. در جنگ غزه، اسرائیل به‌وضوح در میدان نبرد نظامی دست بالا را دارد، اما در عرصه اطلاعاتی با موانع بسیار بزرگ‌تری روبه‌رو است.

کشتارهای ۷ اکتبر و ابعاد گسترده و وحشیانه آن تنها یک روز به طول انجامید، در حالی که واکنش نظامی اسرائیل نزدیک به دو سال ادامه یافته است. معدود تصاویر عمومی از حمله حماس ظرف چند روز جای خود را به تصاویر ویرانی در غزه و اجساد غیرنظامیان داد؛ تصاویری که اکنون ۲۳ ماه است بارها و بارها تکرار می‌شوند.

شیمعون (شلومو) بن‌عامی، وزیر خارجه پیشین اسرائیل، نوشت: «اسرائیل ماهیت میدان‌های نبرد امروز را درونی نکرده است؛ میدان‌هایی که اکنون شامل عرصه‌های عمومی جهانی و گرداب آشفته رسانه‌های اجتماعی نیز می‌شود ـــ عرصه‌هایی که در آنها، حماس، طراح یکی از شنیع‌ترین حملات تروریستی در یادها، امروز به‌عنوان نماد مقاومت قهرمانانه دیده می‌شود.»

«انزوا مهم است»

تصویر جنگ در داخل اسرائیل با آنچه در خارج دیده می‌شود بسیار متفاوت است. تلویزیون اسرائیل به ندرت تصاویری از اجساد فلسطینیان در غزه نشان می‌دهد؛ در عوض، توجه اسرائیلی‌ها عمدتاً بر درام ادامه‌دار گروگان‌ها متمرکز بوده است (۲۵۱ نفر به اسارت گرفته شدند و ۴۸ نفر همچنان در بند هستند، که تنها ۲۰ نفر از آنها زنده‌اند). در نتیجه، بسیاری از اسرائیلی‌ها نمی‌فهمند چرا جهان تا این حد خشمگین است، به‌ویژه با این استدلال که حماس آغازگر درگیری بود.

پیتر لرنر، سخنگوی پیشین ارتش اسرائیل، می‌گوید اسرائیل استدلال‌های محکمی برای مقابله با اتهامات جنایات جنگی یا نسل‌کشی در غزه دارد. او می‌گوید اگر بیش از ۶۰ هزار فلسطینی کشته شده‌اند و یک‌سوم آنها از نیروهای حماس بوده‌اند، این نسبت تلفات غیرنظامی در مقایسه با دیگر جنگ‌های مدرن، به‌ویژه در مناطق پرجمعیت شهری که پناهجویان جایی برای فرار ندارند، نسبتاً پایین است. با این حال، لرنر اذعان دارد که این استدلال‌ها در برابر تصاویر دلخراش رنج مردم فلسطین کارایی چندانی ندارد.

اتهام نسل‌کشی با توجه به سخنان مقام‌های اسرائیلی پس از ۷ اکتبر اعتبار بیشتری یافته است. در اواخر ۲۰۲۳، آفریقای جنوبی پرونده‌ای علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری گشود و از سخنان وزیران دولت اسرائیل به‌عنوان شواهد نیت نسل‌کشی استفاده کرد. نتانیاهو در نامه‌ای خطاب به سربازان ارتش، دشمن باستانی بنی‌اسرائیل در کتاب مقدس، «عمالیق» را یادآور شد و از آنان خواست «هیچ‌کس را زنده نگذارند.» یوآو گالانت، وزیر دفاع، گفت اسرائیل با «حیوانات انسانی» می‌جنگد و وعده داد که هیچ برق، غذا یا آبی وارد غزه نخواهد شد. او گفت: «ما همه چیز را نابود خواهیم کرد.»

لرنر می‌گوید دولت اسرائیل فاقد روایت منسجم و هماهنگی درباره علت جنگ در غزه بوده است. اهداف رسمی، یعنی آزادسازی گروگان‌ها و پایان دادن به حاکمیت حماس در غزه و جایگزین کردن آن با نهادی غیرتهدیدآمیز، بارها با اظهارات مقام‌های مختلف اسرائیل درباره بیرون راندن فلسطینیان از غزه یا الحاق کرانه باختری تضعیف شده است. او می‌گوید: «شما نیازمند یک هدف نهایی روشن، دست‌یافتنی و قابل درک هستید که در میان همه نهادهای دولتی هماهنگ باشد. در غیر این صورت، هر کس راه خودش را می‌رود و همین باعث سردرگمی و بی‌اعتمادی در میان متحدان اسرائیل می‌شود.»

سگال، روزنامه‌نگار اسرائیلی، برآورد کرده است که جنگ تاکنون برای اسرائیل ۳۰۰ میلیارد شِکِل (حدود ۸۹ میلیارد دلار) هزینه داشته است. اما او تردید دارد که حتی یک میلیارد شِکِل صرف ابتکارات روابط عمومی شده باشد، مانند دعوت از هیأت‌های سیاست‌گذاری یا فعالان شبکه‌های اجتماعی به اسرائیل.

الیاهو استرن، استاد تاریخ یهود در دانشگاه ییل، می‌گوید که اسرائیل در گذشته از لحاظ راهبردی هوشمند عمل می‌کرد و میان خواسته‌های خود و واقعیت‌های پیرامونی موازنه برقرار می‌ساخت. او یادآور می‌شود که این کشور در سال ۱۹۴۸، هنگام تأسیس، طرح تقسیم سازمان ملل را پذیرفت، طرحی که سرزمینی بسیار کمتر از آنچه می‌خواست به اسرائیل اختصاص می‌داد ـــ چیزی که رهبران فلسطینی حاضر به انجامش نشدند. در دهه‌های بعد، اسرائیل وارد مصالحه‌هایی شد و زمین‌های به‌دست‌آمده در جنگ را با صلح مبادله کرد.

اما هدف اعلام‌شده جنگ کنونی ـــ نابودی توان نظامی و حکومتی حماس ـــ برخلاف آن عملگرایی گذشته است. استرن می‌گوید: «اسرائیل هرگز پیش‌تر از چنین زبان حذف‌گرایانه‌ای استفاده نکرده بود. هیچ‌گاه نگفته بود که ایران را از بین خواهد برد. شما قرار نیست همه دشمنانتان را نابود کنید. باید این چالش‌ها را مدیریت کنید.»

از نظر راهبردی، به گفته استرن، سود حاشیه‌ای کشتن شمار بیشتری از نیروهای حماس باید در برابر خطرات راهبردی تداوم جنگ در غزه سنجیده شود. اگر دیوان بین‌المللی دادگستری حکم دهد که اسرائیل مرتکب نسل‌کشی شده است، شاید اسرائیلی‌ها این حکم را رد کنند. اما چه خواهد شد وقتی یک سرباز پیشین ارتش اسرائیل بخواهد از اروپا یا آمریکای جنوبی عبور کند؟

استرن می‌گوید: «اسرائیل کشوری کوچک است؛ انزوا اهمیت دارد.» او تأکید می‌کند که دولت اسرائیل در خواست خود برای ریشه‌کن کردن حماس محق است، اما «این محق بودن چه ارزشی دارد اگر در نهایت تنها و منزوی بمانید؟»

لرنر، سخنگوی پیشین ارتش اسرائیل، این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «حماس در وضعیت کنونی هیچ تهدید راهبردی برای اسرائیل ایجاد نمی‌کند. این گروه فقط از تداوم جنگ سود می‌برد، جنگی که اسرائیل را بیش از پیش منزوی می‌کند، بی‌اعتمادی در منطقه را عمیق‌تر می‌سازد و روند عادی‌سازی روابط با عربستان سعودی و دیگر کشورها را برای همیشه از مسیر خارج می‌کند. بنابراین، از دید حماس، این گروه در دستیابی به اهداف راهبردی خود موفق بوده است.»





نظر شما درباره این مقاله:







گزارش بازجوی مصطفی تاجزاده از چرایی بازداشت او
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 20:00

گزارش بازجوی مصطفی تاجزاده از چرایی بازداشت او


متن زیر سخنان توجیهی مسئول پرونده‌ی سیدمصطفی تاجزاده در سازمان اطلاعات سپاه، در جمع فعالان رسانه‌ای اصولگرا است که حدود یک‌ماه پس از بازداشت وی در ۱۷ تیرماه ۱۴۰۱ و اندکی پیش از جنبش مبارک «زن زندگی آزادی» ایراد شده است. نظر به اطلاعات و نیز اعترافات مهمی که مقامات سازمان اطلاعات سپاه در این سخنرانی ارائه کرده‌اند، کانال تحکیم ملت اقدام به بازنشر متن کامل سخنان می‌نماید. لازم به یادآوری است که چکیده این جلسه، در اسناد هک شده و منتشر شده در جریان جنبش مهسا، منتشر شده بود.
تلگرام تحکیم ملت

***

ما یک تجربه‌ی موفقی با دوستان داشتیم در موضوعات مختلف از پرونده​‌های مختلفی که داشتند. آخرین پرونده مربوط به رعیت بود. انصافا دوستان خوب کار کردند و بازخورد خوبی داشت و خیلی راضی بودند و گفتند فشاری که برای نقض حکم ایشان بود با عملیات رسانه​‌ای که دوستان جبهه‌ی انقلاب داشتند تقریبا ناممکن شد و چیزی که مد نظر بود انجام شد. در جریان بازداشت تاجزاده رسانه​‌های جبهه‌ی انقلاب مقداری سردرگم بودند، روزهای اول تقریبا سکوت بود و کم کم شبهات و سوالاتی مطرح شد که چه ضرورتی داشت ایشان بازداشت بشود و در واقع بازداشت ایشان باعث انسجام‌بخشی به جریان اصلاحات بود، جریان اصلاحاتی که خودش اختلافات جدی دارند. جریان کارگزاران، روحانیون، حزب اتحاد، و اینها. بعد هم می​‌گفتند تاجزاده سال​‌ها هست که این حرف​‌ها را می​‌زند و خطری که نظام را تهدید کند نداشته، در واقع یک نماد آزادی مثلا هست و شبهات متعددی که مطرح شد.

آقای تاجزاده چند سالی بود فعالیت​‌هایی شروع کرده بود با یک شیبی آرام و ملایم ولی افزایشی و تصاعدی و در هر حال فضای رسانه‌ای را تند می​‌کرد. کاری که ابتدا بنا داشتیم بکنیم این بود که رهایش کنیم و خیلی به پر و پاش نپیچیم، چون قابل مذاکره نیست. ایشان اهل تعامل نبود و نمی​‌شد با ایشان صحبت کرد، آدم لجوج و یک دنده‌ای که قابل هضم هم نبود؛ لذا قرار بود رها کنیم مصطفی را. مصطفی روند افزایشی را طی می‌کرد و داشت به‌خصوص برای جوانان و نسل سوم اصلاحات نقش خط شکن، مرجع و یک آدمی که حریت دارد را بازی می​‌کرد. این در فضایی هست که بخشی از جبهه‌ی اصلاحات مثل بهزاد نبوی، مثل محمد خاتمی توسط نسل سوم محکوم بودند به محافظه کاری و مماشات، یکسری مثل میردامادی و این‌ها که نمی​‌خواهند بروند زندان و گوشه‌نشین شده‌اند و یکسری مانند مرعشی و ... که کاسب هستند و می​‌خواهند کاسبی‌شان به هم نخورد، در این جمع مصطفی مبرا از همه این اقدامات بود.

هر کسی حرفی می​‌زد مصطفی یک مقدار بالاترش را قبلا گفته بود. این جریان نسل سوم حزب اتحاد و این‌ها داشت فراتر می​‌رفت و مصطفی داشت رفت و برگشت از خارج کشور شروع می​‌کرد با عناصری که اون طرف آب بودند. مصطفی درست هست که به لحاظ قانونی نمی​‌توانست عضو رسمی احزاب باشد چون محکومیت داشت ولی هم در حزب مشارکت عنصر موثری بود و هم در ستاد که موثر و اثرگذار بود. مصطفی فضای پنهان بازی را به هم می​‌زد و فضاسازی می​‌کرد و اجازه نمی​‌داد اصلاح‌طلبان داخل نظام بازی کنند. انگ‌هایی به این‌ها می​‌چسباند و فضاسازی​‌هایی می​‌کرد که همکاری و کار کردن در چارچوب نظام تبدیل به انگ شده بود. ما سعی کردیم با پیغام و پسغام​ ایشان را کنترل کنیم؛ ولی خیلی موفقیت‌آمیز نبود و جمع‌بندی این شد که ایشان نمی​‌خواهد راه بیاید.

از سوی دیگر مصطفی یک کار تشکیلاتی شروع کرده بود و خارج از بدنه‌ی اصلاحات افرادی را استخدام کرده بود که شبکه‌ی رسانه‌ای تشکیل بدهد که تریبون در اختیار کسانی قرار بدهد که اصل نظام را مورد هجمه قرار می‌دهند (افرادی مثل مهدی نصیری و ...).

جریان اصلاحات بعد از سال ۹۶ به توصیه‌ی نهضت آزادی یک راهبرد دوگانه را پیش گرفت. راهبردی دوگانه این بود که تنها راه ماندگاری و قدرت‌یابی اصلاحات این بود که با خودش دو قطبی کند. یعنی اصلاحات باید دو شقه بشود. بخشی از اصلاحات در حقیقت نزدیک به نظام باشد و بخشی اصلاحاتی را نمایندگی کند که جنبش اجتماعی و مطالبات صنفی را پیگیری می‌کند.

مصطفی داشت این شبکه را راه می​‌انداخت و اگر این شبکه راه می‌افتاد و دو حرکت موفقیت آمیز انجام می‌داد، بعد از آن اگر ما حرکتی می​‌کردیم علی‌رغم اینکه هزینه‌ی بالایی داشت؛ بخش​‌های از اصلاحات از این الگوبرداری می​‌کردند و یک شبکه‌ی دیگر راه می​‌انداختند. در نتیجه ما باید این شبکه‌سازی را در نطفه کور می​‌کردیم؛ لذا جمع‌بندی این شد که باید مصطفی دستگیر بشود و در راهبرد خودمان تجدید نظر کنیم. چون مصطفی داشت نقش محوری بازی می​‌کرد و نه نقش حاشیه​‌ای. چون وقتی در حاشیه بود مشکل ایجاد نمی​‌کرد ولی وقتی داشت نسل جدید اصلاحات را تحت تاثیر قرار می​‌داد باید با او برخورد می​‌کردیم.

قوه قضاییه از مدت‌ها قبل درصدد بازداشت وی بود. مسئولان قوه قضاییه پیش از این نیز چندین بار تصمیم به برخورد با وی گرفته بودند که یک نهاد اطلاعاتی با رایزنی با آن‌ها مانع از اجرای این تصمیم می‌شد؛ اما این بار نهاد اطلاعاتی برای برخورد با او چراغ سبز نشان داد. برای برخورد با وی، طی یک هفته یک گردش کار مناسب آماده شد. اما وی یک نامه سرگشاده به رهبر انقلاب نوشت و برای کسب نظر چندین نفر آن را برای آن‌ها ارسال کرد. طبعا در صورت ارسال و انتشار این نامه، هرگونه اقدام علیه وی هزینه‌ای را به رهبری تحمیل می‌کرد. لذا تصمیم بر این شد قبل از این که وی درباره‌ی این نامه اقدام کند، بازداشت شود.

اقدامات قضایی روز پنج شنبه پایان یافت و دادسرای امنیت ساعت ۱۰ شب روز پنج شنبه احکام مربوطه را برای بازداشت وی در اختیار نهاد امنیتی قرار داد. ملاحظاتی به خاطر شلوغ کاری و هیاهوهای احتمالی وی به هنگام بازداشت وی در خانه صورت گرفت. تصمیم بر این شد که وی در بیرون منزل بازداشت شود. تیم اجرای حکم ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح منتظر خروج وی از خانه بود؛ اما این اتفاق نیفتاد. از طرف دیگر، کسب اطلاع شد که وی می‌خواهد ۴۰ دقیقه بیرون برود و سپس بازگردد و با دختران خود به شمال برود. احتمالا سفر وی به شمال هم ۵ روز طول می‌کشید و در این مدت نامه مذکور هم منتشر می‌شد و کار را سخت می‌کرد. نهایتا این که تصمیم بر این شد که برای بازداشت به منزل وی مراجعه شود. سرانجام بدون هرگونه درگیری و مقاومت و اقدام حاشیه‌ای به بهترین شکل ممکن بازداشت شد.

یک روالی ایشان از قبل داشت که نه بازجویی پس می​‌دهد و نه چیزی می​‌نویسد و نه چیزی امضا می​‌کند، نه به دادگاه می​‌آید و نه از خودش دفاع می​‌کند و نه اجازه می​‌دهد وکیلش دفاع بکند، نه درخواست تجدید نظر می​‌دهد، هیچی. مصطفی مستندات و ارتباطاتی داشت با خارج کشور، ارتباطات منظور سرویس نیست، مثلا رجبعلی مزروعی یا یک‌سری خبرنگاران انگلیسی زبان خارج کشور. یک‌سری مطالب را از داخل می​‌داد به خارج که به ‌صورت بین‌المللی پخش کنند و حمایت بین‌المللی را بیاورند. اتهامات دیگر یکی نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و دیگری توهین به مقامات بود. دو نکته که خود مصطفی از آن خیلی ناراحت بود این بود که در پرونده هیچ چیزی راجع به حضرت آقا وجود ندارد. او دلش می​‌خواهد محوریت پرونده‌اش حضرت آقا باشد.

الان وضعیت پرونده این است که گردش کار خود قوه خیلی بسیار قوی شده و کیفرخواستش انشا می​‌شود و یکی دو روز آینده تمام می​‌شود یا اواخر این هفته یا هفته آینده دادگاه ایشان برگزار می‌شود. البته مصطفی مانند دوره‌ی قبل بنا دارد دادگاه نرود. با بازداشت تاجزاده جبهه‌ی اصلاحات هم غافلگیر شد. اصلاحات حداقلی آمد پای قضیه، مثلا خاتمی یک چیزی نوشت و این‌ها، که اگر نمی​‌کردند رسم رفاقت را انجام نداده بودند. دلیلش چی است؟ یکی این که خود آن‌ها اذعان دارند که مصطفی از چارچوب خارج شده بود و در چارچوب اصلاح طلبی نبود. خود اصلاح‌طلبان می​‌گفتند مصطفی محور اصلاحات نبود، محور براندازها بود.

مصطفی گفت حتی اگر مرا زندانی هم کنید خامنه‌ای را رها نمی‌کنم!  این که اصلاحات جا ماندند و فضای اجتماعی درست نکردند و بنا دارند در آستانه دادگاه فضا ایجاد کنند، مصطفی در چارچوب براندازی نرم باید زده شود، یعنی مصطفی یک افسر براندازی نرم است. ما همه‌ی ادمین‌های رسانه​‌های مصطفی را نمی​‌شناسیم؛ چرا که یک بخشی از این‌ها خارج از کشور هستند، چند تا ادمین دارد، ظرف چند روز آینده یک برخورد دیگر صورت خواهد گرفت. ما تا الان ۷ ادمین را داخل شناسایی کردیم.

تاجزاده مجسمه‌ی لجاجت هست. این که فکر کنید پوست خربزه بیندازیم و او سُر بخورد اشتباه می‌کنید، از این پوست خربزه‌ها زیاد انداختیم ولی سُر نخورد. دو تا دخترهایش خیلی مواضعشان تند است و با نرگس موسوی خیلی ارتباطات سیستماتیک دارند.

باید توجه داشت این موضوع برای اصلاحات حیثیتی نشود، اگر موضوع حیثیتی بشود همه کسانی که با مصطفی مشکل داشتند هم می​‌آیند پای کار. اگر حس کنند عدم حمایت از مصطفی مساوی هجمه به جبهه‌ی اصلاحات هست آن‌ها پای کار می‌آیند. نمی​‌گویم اصلاحات را نزنیم، بزنیم ولی به موقع بزنیم. بگذاریم مصطفی رفت تو بعد بزنیم و دعوا راه بی‌ندازیم. الان دعوا راه بیاندازیم آن‌ها قاعدتا زورشان بیشتر از ماست و اگر امپراطوری رسانه​‌ای‌شان بیاید پای کار فردا ممکن است ایران اینترنشنال و بی‌بی‌سی بیایند پشت این‌ها و بعید هست کار را از دست این‌ها بتوانیم بگیریم. بالاخره اینها باید گوش به حرف بدهند و اگر گوش به حرف ندهند به زور باید وادار کرد.

مصطفی همیشه تشکیلات را در معرض کار انجام شده قرار می​‌دهد؛ یعنی طوری جلو می‌رود که تشکیلات عقب بماند و مجبور بشوند که پشت سرش حرکت کند. برای همین یک بخش​‌هایی در رادیکال‌ترین آدم​‌های اصلاحات خوشحال هستند که مصطفی بازداشت شد.

کلیات مهم نامه اخیر وی که به رهبر انقلاب نوشته این بوده که مسئولیت تمام اتفاقات کشور را به ایشان نسبت داده است.  بازداشت تاج زاده پس از هماهنگی و توافق کامل حجت الاسلام اژه‌ای رئیس قوه قضائیه و حاج کاظم رئیس سازمان اطلاعات سپاه صورت گرفته است.

نتیجه​‌ای که گرفتم این است که تمرکز ما باید حمله به شخص تاجزاده باشد و خیلی نباید سراغ اصلاحات و این‌ها برویم. باید در کیفرخواست تاجزاده بحث شبکه‌سازی، بحث براندازی و ... پررنگ بشود. ذهن افکار عمومی به راحتی قانع نمی‌شود. از طرفی نباید در کیفر خواست بحث آقا مطرح شود. 

در جلساتی که با بعضی از رفقای داخلی داشتیم خیلی حمله می​‌کردند به دستگیری تاجزاده. می​‌گفتند این آدمی بود که تره هم برایش خُرد نمی​‌کردند؛ اما دستگیری شما منجر به این شد که از او یک قهرمان درست کردید. یک فضای اینطوری هم نیروهای انقلابی از این زاویه داشتند. یادم هست طائب من را یک بار کنار کشید و گفت بالاخره حدیقف مصطفی کجاست، بالاخره چی باید بگوید که ما برخورد بکنیم، همه چی دارد می‌گوید.

بحث اصلی این هست که چارچوب کلی نظام چیست؟ این دوستان این چارچوب​‌ها را از بین بردند، یک‌بار یکی را دستگیر می​‌کردیم و می​‌گفتیم چرا این را گفتید می​‌گفتند تاجزاده از این بالاتر را گفته، کلا نظم را به هم ریخته بود. حرفی نمی​‌شد به کسی گفت چون می‌گفتند فلانی این حرف و این حرف​‌ها را زده. برای این که نظم فضای سیاسی حاکم باشد ما چاره​‌ای نداریم کسانی که از آن خط بالاتر هستند را هرس کنیم.

پیشنهادم این است که حساسیتی روی آذر منصوری نداشته باشید و بگذارید بماند، یک هوچی‌گر هست و حتما هم برای حزب اتحاد بد هست و هیچ وزن سیاسی ندارد و اصلا در بازی نیست!

من فکر می​ کنم تاجزاده ۵ سال زندانی را بگیرد. بهتر است خیلی هزینه ایجاد نکنیم و در همین روال پیش برویم. احتمال دارد قاضی آقای صلواتی باشد ولی گفتند نیاز به صلواتی نیست و هر قاضی بگذاریم واضح هست که ایشان حکم می​‌گیرد.

یک موجی ما داشتیم، زمان دستگیری تاجزاده بود و یک موج زمان دادگاه و زمان اجرای حکم، نهایتا این سه موج را می​‌توانیم داشته باشیم. این دو موج بعدی می​‌تواند تابع موج اول باشند. این که اتفاق خاصی رخ دهد، اینطور نیست. این که جریان اجتماعی ایجاد کند، اینطور نیست. بحث ما این هست که بتوانیم از این استفاده کنیم. به نظرم دادگاه هم مسئله نمی​‌شود، ولی باید از دادگاه استفاده کنیم و فضایی بسازیم و چارچوب‌های سیاسی را بسازیم، آیا نمونه​‌هایی از برخورد نظام‌​های سیاسی با براندازها وجود دارد یا ندارد، یک مدل بازخوانی از این دست می​‌خواهیم.

برای ما این حفظ نظم سیاسی خیلی مهم است. اگر مدل تاجزاده ادامه پیدا می​‌کرد و بازتولید می​‌شد که داشت بازتولید می​‌شد، سنگ رو سنگ دیگه بند نمی‌شد. این که هر کسی بخواهد نقد کند در چارچوب نظم سیاسی پذیرفته شده باید باشد. الان اتفاقی که در موضوع تاجزاده افتاد حتی خود اصلاحات هم این را نپذیرفت، به خاطر همین می​‌گویم بین این‌ها فاصله گذاری کنیم. 

یکی از نکاتی که رسانه​‌ها می​‌توانند انجام بدهند، بروند سراغ اصلاح‌طلب​ها و سوال این باشد که بالاخره استاندارد رفتار سیاسی در کشور چیست؟! خود اصلاح‌طلب​ها بیایند بگویند، بعد می​‌شود مقایسه کرد که این رفتار تاجزاده با آن استاندارد منطبق است یا خیر؟!





نظر شما درباره این مقاله:







انتخابات جدید در نپال در ماه مارس برگزار می‌شود
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 19:25

انتخابات جدید در نپال در ماه مارس برگزار می‌شود






نظر شما درباره این مقاله:







خاورمیانه بعد از حمله اسرائیل به دوحه ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 17:07

خاورمیانه بعد از حمله اسرائیل به دوحه






نظر شما درباره این مقاله:







طلاق از ۷ درصد به ۴۰ درصد رسید
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 16:49

طلاق از ۷ درصد به ۴۰ درصد رسید






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ تحریم‌های جدید روسیه را به تعرفه‌های ناتو
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 16:44

ترامپ تحریم‌های جدید روسیه را به تعرفه‌های ناتو






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست توماس فریدمن از رئیس‌جمهور ترامپ
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 15:46

درخواست توماس فریدمن از رئیس‌جمهور ترامپ


توماس ال. فریدمن / نیویورک تایمز / ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵

رئیس‌جمهور محترم ترامپ،

این نامه را در حالی می‌نویسم که در قطاری از مرز لهستان-اوکراین به سمت کی‌یف در دل شب در حرکت هستم. باید به جنگ اوکراین فکر می‌کردم، اما ذهنم مشغول شما و این است که چرا پیامدهای قتل وحشتناک چارلی کرک ممکن است مهم‌ترین نقطه عطف در دوره ریاست‌جمهوری شما باشد – بسته به این که چگونه عمل کنید.

بی‌تعارف بگویم: شما جایزه صلح نوبل را که بسیار مشتاق آن هستید، با میانجی‌گری بین اوکراینی‌ها و ولادیمیر پوتین یا در غزه بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها به دست نخواهید آورد. هیچ‌یک از این درگیری‌ها در حال حاضر برای راه‌حل آماده نیستند. اما شما فرصتی دارید که چیزی بسیار مهم‌تر و تاریخی به دست آورید:

جایزه صلح آمریکا.

صلح را در خانه برقرار کنید. صلح را بین آمریکایی‌ها ایجاد کنید. این جایزه صلح نیازی به اعطای کسی ندارد. این جایزه در دسترس شماست تا آن را بسازید و بگیرید. این جایزه صلح آمریکا توسط اسکاندیناوی‌ها اعطا نخواهد شد. تاریخ آن را اعطا خواهد کرد. تاریخ خواهد گفت که وقتی آمریکا بیش از هر زمان دیگری پس از جنگ داخلی به جنگ داخلی نزدیک شده بود، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ همه را شگفت‌زده کرد: او با باراک و میشل اوباما، بیل و هیلاری کلینتون، جورج و لورا بوش، رهبران دموکرات و جمهوری‌خواه سنا و مجلس نمایندگان و همه نه قاضی دیوان عالی تماس گرفت و گفت: به کاخ سفید بیایید و اجازه دهید کشور ما را در کنار هم ببینید که علیه خشونت سیاسی ایستاده‌ایم و قول می‌دهیم که گفتمان و اختلاف‌نظر متمدنانه را – در سخنرانی‌ها و آنلاین – الگو قرار دهیم و هرگاه رفتار غیرمتعارفی در میان حامیان خود یا رقبایمان دیدیم، آن را محکوم کنیم.

آقای رئیس‌جمهور، گذراندن هفته آینده مهم است. چالش از امروز آغاز می‌شود تا صلح را برقرار کنید و سپس ادامه دهید.

حتی در این قطار به سمت کی‌یف، صدای آمریکایی‌هایی را می‌شنوم که می‌گویند: دونالد ترامپ هرگز، هرگز این کار را نخواهد کرد. این در شخصیت او نیست. او هرگز ما را با کار مثبتی غافلگیر نکرده است.

بلکه برعکس. روز چهارشنبه او گفت که قصد دارد تمام وزن دولت خود را علیه کسانی که به ایجاد فضای «خشونت سیاسی چپ‌گرایانه رادیکال» کمک کرده‌اند، به کار گیرد. روز جمعه نیز حرف‌های مشابهی زد.

آقای رئیس‌جمهور، اگر سرطان افراط‌گرایی سیاسی که روح کشور ما را می‌خورد، فقط از سوی چپ افراطی بدانید و نه از راست افراطی، میراث خود را نابود خواهید کرد و کشور را نابود خواهید کرد.

پس از امضای توافق‌نامه‌های ابراهیم، شما با من تماس گرفتید و گفتید که من شما را شگفت‌زده کردم – فکر می‌کردید که نیویورک تایمز هرگز به من اجازه نمی‌دهد مقاله‌ای حمایت‌آمیز برای موفقیت صلح شما در خاورمیانه بنویسم. حالا، آقای رئیس‌جمهور، از شما التماس می‌کنم: من را شگفت‌زده کنید. همه ما را شگفت‌زده کنید و صلح را در آمریکا برقرار کنید. هیچ‌چیز، مطلقاً هیچ‌چیز، نمی‌تواند افراط‌گرایان چپ و راست را بیش از این منزوی کند. و هیچ‌چیز برای کشور بهتر از تلاش برای آرامش و اتحاد مردم نیست.

هرچند که غیرواقعی به نظر می‌رسد، من از این امکان که شما کشور را متعالی کنید و نه اینکه بیشتر تقسیم کنید، صرف‌نظر نمی‌کنم – زیرا مسائل بسیار حیاتی هستند.

خودتان را گول نزنید: اگر فقط به سراغ صداهای چپ افراطی بروید، توصیه‌ای را که به نظر من بهترین نصیحت آبراهام لینکلن به همه جانشینانش است، نادیده خواهید گرفت، که در سخنرانی‌اش در لیسه جوانان اسپرینگفیلد، ایلینوی، بیان کرد:

خطر از کجا به ما نزدیک خواهد شد؟ … من پاسخ می‌دهم، اگر روزی به ما برسد، باید از میان خودمان سرچشمه بگیرد. از خارج نمی‌آید. اگر قرار باشد نابود شویم، خودمان باید نویسنده و پایان‌دهنده آن باشیم. به عنوان ملتی از انسان‌های آزاد، باید تا ابد زنده بمانیم یا با خودکشی بمیریم.





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار جدی درباره مصرف قرص امگا۳
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 14:57

هشدار جدی درباره مصرف قرص امگا۳


امگا۳ از پرطرفدارترین مکمل‌های تغذیه‌ای است که به بهبود سلامت قلب و مغز و کاهش التهاب کمک می‌کند اما ترکیب آن با بعضی داروهای رایج ممکن است خطرساز باشد.

به گزارش ایسنا، کارشناسان هشدار می‌دهند مصرف همزمان این اسید چرب با رقیق‌کننده‌های خون، داروهای فشار خون، آسپرین یا ایبوپروفن ممکن است اثر این داروها را تشدید کند و احتمال خونریزی یا افت فشار را بالا ببرد. بنابراین، پیش از مصرف امگا۳ مشورت با پزشک ضروری است.

براساس گزارشی از وب‌سایت «ایتینگ‌ول»، چهار گروه دارویی که نباید همزمان با امگا۳ مصرف شوند عبارتند از:

۱. رقیق‌کننده‌های خون

داروهایی مانند «وارفارین‌»‌ (Coumadin)، «الیکوییس» و «زارلتو» با رقیق کردن خون از لخته شدن آن جلوگیری می‌کنند. از آنجا که اسیدهای چرب امگا۳ هم خاصیت رقیق‌کنندگی دارند، مصرف همزمان آن با این داروها ممکن است خطر خونریزی را به‌ویژه پس از جراحت یا جراحی افزایش دهد. «دفتر مکمل‌های غذایی موسسه ملی سلامت آمریکا» توصیه می‌کند افرادی که از این داروها استفاده می‌کنند، پیش از مصرف دز بالای امگا۳ با پزشک مشورت کنند.

۲. داروهای فشار خون

امگا۳ با گشاد کردن رگ‌ها، فشار خون را پایین می‌آورد که در حالت عادی مفید است اما مصرف همزمان آن با داروهای کاهش‌دهنده فشار خون مانند مهارکننده‌های «ای‌سی‌ئی»‌ (ACE) بتابلاکرها یا دیورتیک‌ها ممکن است باعث افت بیش‌ازحد فشار شود. دکتر «جوزف مرکولا» می‌گوید: دزهای روزانه دو تا سه هزار میلی‌گرم امگا۳، فشار خون را تاحدی کاهش می‌دهد و بنابراین شاید لازم باشد که دز دارو تنظیم شود.

۳. آسپرین

به گزارش ایندیپندنت، آسپرین علاوه بر کاهش درد و التهاب، در دز پایین برای پیشگیری از حمله قلبی یا سکته مغزی تجویز می‌شود و با مهار تجمع پلاکت‌ها، از لخته شدن خون جلوگیری می‌کند. از آن رو که امگا۳ هم اثر مشابهی دارد، مصرف همزمان آنها، به‌ویژه در دز بالا، خطر خونریزی را در برخی موارد افزایش می‌دهد. با این حال، پژوهش‌ها در این زمینه نتایج متفاوتی نشان داده‌اند. برای مثال، یافته‌های پژوهش «فرامینگهام» (Framingham Heart Study) در آمریکا حاکی از آن است که میزان متفاوت امگا۳ در خون هر فرد بر نحوه تاثیر آسپرین بر سلامت قلبی‌–‌عروقی تاثیرگذار است. نتیجه‌گیری روشن است: ارزیابی وضعیت فردی و مشورت با پزشک اهمیت بسیار دارد.

۴. ایبوپروفن و سایر داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی

مسکن‌های بدون نسخه مانند ایبوپروفن و ناپروکسن گزینه‌های همیشگی برای تسکین درد هستند. با این حال، مصرف زیاد یا طولانی‌مدت آنها خطر خونریزی، به‌ویژه در دستگاه گوارش را افزایش می‌دهد. دز بالای امگا۳ در کنار «داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی» (‌NSAID) ممکن است این مشکل را تشدید کند. اگر به‌طور منظم از این مسکن‌ها استفاده می‌کنید و همزمان مکمل امگا۳ هم می‌خورید، بهتر است با پزشک مشورت کنید.

امگا۳ مکملی ارزشمند برای حفظ سلامت قلب، مغز و کنترل التهاب است، به‌خصوص اگر در وعده‌های غذایی‌تان به میزان کافی ماهی چرب نمی‌خورید، اما ممکن است با داروهایی مانند رقیق‌کننده‌های خون، داروهای فشار خون، آسپرین و ایبوپروفن تداخل داشته باشد. این موضوع به معنای کنار گذاشتن مکمل یا داروهای دیگر نیست، بلکه تاکیدی است بر ضرورت مشورت با پزشک تا بهترین و ایمن‌ترین برنامه درمانی را پیش از مصرف همزمان این داروها دریافت کنید.





نظر شما درباره این مقاله:







پزشکیان شجاع است یا صورت مسئله را پاک می‌کند؟
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 14:19

پزشکیان شجاع است یا صورت مسئله را پاک می‌کند؟






نظر شما درباره این مقاله:







پول نان مردم صرف این نهادها می‌شود
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 13:46

پول نان مردم صرف این نهادها می‌شود


اخیرا انتقادات زیادی نسبت به بودجه برخی نهادها و دستگاه‌ها مطرح شده است؛ البته نه اینکه این انتقادات تازگی داشته باشند، بلکه به این لحاظ حائز اهمیت شده‌اند که در سال‌های اخیر کشور بابت نقدینگی و بودجه جاری دچار تنگدستی شده است. بودجه‌هایی که در این گزارش بررسی شده تنها به رقم‌های جدول ۷ بسنده نشده است؛ بلکه در جداول دیگر بودجه هم کند و کاوهای زیادی انجام شده تا دورنمای کامل‌تری از بودجه سال ۱۴۰۴ به مخاطب می‌دهد.

به گزارش خبرآنلاین، همه ناراضی هستند؛ چه آنکه بودجه را می‌نویسد و چه آنکه بودجه را می‌دهد؛ چه آنکه بودجه را امضا می‌کند و چه آنکه بودجه را باید اجرایی کند؛ آخرین موردش هم مسعود پزشکیان بود که در دیدار با مدیران رسانه‌ها گفته «این پول‌ها باید صرف نان مردم شود، کارمان شده این که فقط به یک مشت بنیاد و سازمان الکی که به هیچ دردی نمی‌خورند، پول بدهیم. به مسئولان گفتم آقایان! این بساط باید جمع شود».

پزشکیان حتی با همان لحن خودش، حرف افکار عمومی را می‌زند: «تا دل‌تان بخواهد مؤسسات و بنیادهایی داریم که هیچ برون‌دادی ندارند ولی پول به این‌ها می‌دهیم. خب! چرا باید به این‌ها پول بدهیم در حالی که معیشت مردم را نمی‌توانیم تأمین کنیم؟»

البته که رئیس جمهوری باید حرف افکار عمومی را اجرایی کند؛ نه اینکه خودش هم همان «حرف» افکار عمومی را بگوید. بودجه‌هایی «الکی» که پزشکیان به آنها اشاره دارد، مربوط می‌شود به برخی موسسات و نهادهایی که گرچه نامشان در ردیف‌های بودجه آنچنان به چشم نمی‌آید اما وقتی قطره قطره جمع می‌شوند، ونگهی رقمی سنگین می‌شوند.

همین چند روز پیش هم سارا فلاحی نماینده مجلس، در نطق میان دستور خود، از بودجه نهادهای فرهنگی ایران در خارج از کشور به شدت انتقاد کرده بود: «برخی از نهادها و بنیادهای به ظاهر مذهبی و فرهنگی ما در خارج از کشور هیچ آورده‌ای برای ما ندارند. مدیران آنها به جای آنکه بازوان خون‌رسان به کشور باشند، به بازوان پنهان مالی برای خود تبدیل شده‌اند؛ آنها به جای آنکه سربازان نظام باشند، سربازان منویات خود هستند و بیت المال را حیف و میل می‌کنند و نتوانستند چهره مثبتی از کشور ما نشان دهند.»

البته انتقاد فقط نسبت به بودجه نهادهای فرهنگی و مذهبی خارجی نیست؛ بلکه مشابه این نهادها در داخل هم انتقادهای زیادی را برانگیخته است. در دولت روحانی وقتی بودجه بصورت شفاف برای افکار عمومی منتشر شد، حساسیت‌ها نسبت به بودجه این نهادها و دستگاه‌ها بیشتر شد. این موسسات و نهادها به «جدول هفدهی‌ها» معروف بودند. پس از اعتراضاتی که افکار عمومی به رقم‌های نجومی این موسسات داشت، برای حل این مساله، برخی از آنها ذیل دستگاه‌های دیگر رفتند و اینگونه تعداد موسسات جدول ۱۷ که به جدول ۹ تبدیل شده بود، کمتر شد! در واقع قانون پایستگی بودجه برای آنها اجرا شد؛ بودجه آنها از بین نمی‌رود و تنها از یک ردیف به ردیف دیگر منتقل می‌شوند!

اما همین جابجایی‌ها و اعمال محدودیت‌های بسیار ناچیز برای آن نهادهای صاحب نفوذ آن قدر سنگین بود که به روایت مشاور حسن روحانی، دولت او تبدیل به عبرتی برای آیندگان شد؛ حسام‌الدین آشنا در واکنش به این سخنان پزشکیان نوشته است: «به رئیس جمهور محترم پیشنهاد می‌کنم مسیر حذف بودجه‌های بنیادها و موسسات و قرارگاه‌ها و مجمع‌ها و... را دنبال نکنند. لطفا از تجربه هفتمین رئیس‌جمهور و مشاورش که از این حرف‌ها زدند، عبرت بگیرید.»

اما این بنیادها، قرارگاه‌ها، موسسات و مجامع کدامند که آشنا اینگونه از آنها زهر چشم گرفته است؟ هرچند تعدادشان کم است اما نفوذشان خیلی بیشتر از تعدادشان است.نهادهای فرهنگی و مذهبی متعددی در ردیف‌های مختلف بودجه دیده می‌شوند؛ نهادهایی که ناظران نسبت به خروجی و همچنین نحوه عملکرد آنها تردیدهای بسیاری دارند. به عبارت دیگر این نهادها نه تنها خروجی مشخصی ندارند، بلکه پاسخگویی یا به بیان بهتر، عدم پاسخگویی آنها نسبت به عملکردشان باعث شده تا این نهادها زیر ذره‌بین رسانه‌ها بروند.برخی از این موسسات از جدول جداگانه بیرون آمده‌اند و ذیل وزارت ارشاد قرار گرفته‌اند؛ تا بلکه با ادعای ساماندهی به این بودجه‌ها از اعتراضات افکار عمومی کاسته شود.

بنیاد سعدی

بنیاد سعدی به ریاست غلامعلی حدادعادل، سیاستمدار اصولگرا و رئیس مجلس هفتم یکی از آنهاست؛ طبق جدول ۷، بنیاد سعدی برای سال ۱۴۰۴، بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان بودجه دارد؛ به عبارت دقیق‌تر، صد میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان. بودجه بنیاد سعدی در سال ۱۴۰۳ رقمی معادل ۷۳ میلیارد و ۴۷۸ میلیون تومان بوده و رقم جدول ۵ در سال گذشته عددی معادل ۲ میلیارد تومان بوده است.

بنیاد سعدی تاسیس شده به سال ۱۳۹۲ است و سایت بنیاد، «آموزش و ترویج زبان فارسی براساس منابع نوین آموزشی و استاندارد در جهان» را زمینه فعالیت این نهاد معرفی کرده است.

بنا بر اساسنامه بنیاد، «رایزن‌های فرهنگی ایران در جهان، نمایندگان بنیاد سعدی نیز هستند و کلاس‌های آموزش زبان فارسی در این مراکز به صورت حضوری یا مجازی برگزار می‌شود.»

بر اساس آنچه در وبسایت بنیاد نوشته شده است، بیش از ۱۰۰ دوره «فارسی‌آموزی» برگزار کرده است و نزدیک به سه هزار «استاد با این بنیاد همکاری داشته‌اند». با این وجود، آماری از تعداد آموزش‌دیدگان زبان فارسی توسط بنیاد نیامده است.

مجمع جهانی اهل بیت

«مجمع جهانی اهل بیت» هم یکی دیگر از موسساتی است ذیل وزارت ارشاد قرار گرفته است. در سال ۱۴۰۴ بودجه‌ای معادل ۲۴۵ میلیارد تومان برای این نهاد دینی در نظر گرفته شده است. در جدول ۱-۷ که مربوط به اعتبارات متفرقه است، برای مرکز اسلامی آفریقای جنوبی ۶ میلیارد تومان پیش‌بینی شده است.

در جدول ۱۲ که مربوط به «برنامه هم‌افزایی و ارتقای فعالیت‌ها و تولیدات فرهنگی از محل یک درصد از هزینه‌های شرکت‌های دولتی موضوع بند ث تبصره ۸» می‌شود، دو بار نام «مجمع جهانی اهل بیت» دیده می‌شود. یک بار ذیل ماده ۷۶ برنامه هفتم توسعه و برای اجرای «ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار»؛ به رقم ۲۰ میلیارد تومان. بار دومی که نام این مجمع در جدول ۱۲ آمده، ذیل «اجرایی سازی سند فعالیت‌های فرهنگی بین‌المللی» است؛ این بار هم مبلغ ۲۰ میلیارد تومان.

مجموع بودجه‌های درنظر گرفته شده برای این مجمع، ۲۹۱ میلیارد تومان است.سال ۱۴۰۳ بودجه عادی مجمع جهانی اهل بیت، ۲۵۶ میلیارد تومان بود؛ ۶ میلیارد تومان برای مرکز اسلامی آفریقای جنوبی و ذیل جدول ۱۲، ۸۰ میلیارد تومان؛ مجموعا ۳۴۲ میلیارد تومان. مقایسه پارسال و امسال نشان می‌دهد که حدود ۵۰ میلیارد تومان از بودجه این نهاد مذهبی کاسته شده است. البته که سال ۱۴۰۳ نسبت به ۱۴۰۲ افزایشی چشمگیر داشته است که با وجود کم شدن در ۱۴۰۴، باز هم نسبت به بودجه ۱۴۰۲ افزایش معناداری پیدا کرده است.

بنا بر آنچه در وبسایت این مجمع آمده است، ۳۹ کشور آسیایی، ۴۲ کشور آفریقایی، ۱۸ کشور آمریکایی، ۴۰ کشور اروپایی و ۲ کشور اقیانوسیه، مجمع جهانی اهل بیت دارای دفتر است. به غیر از فعالیت‌های مذهبی، این مجمع فعالیت اقتصادی نیز دارد: «مجمع جهانی اهل‌بیت علیهم‌السلام در راستای محرومیت‌زدایی از پیروان اهل‌بیت در قاره محروم آفریقا اقداماتی نظیر ایجاد شرکت خدمات کشاورزی، فعالیت در کشورهای اتیوپی، کنیا، کومور، تانزانیا، زنگبار، ساحل‌عاج و غنا، ثبت شرکت در آفریقای جنوبی، ارائه تفاهمنامه جهت ایجاد کمربند سبز در مالاوی و توافق با مسوولین کشور مالی انجام داده یا در حال پیگیری است»؛ اینها در وبسایت مجمع نوشته شده است.

در ادامه توضیح فعالیت‌های اقتصادی این مجمع، «راه‌اندازی صندوق‌های قرض‌الحسنه در کشورهای محروم، به منظور تقویت بنیه مالی و توسعه صنایع کوچک» بیان شده است.

موسسات مربوط به تولیت آستان امام خمینی

برخی ردیف‌های بودجه هستند جزو دستگاه‌های اصلی یا اجرایی نیستند و ذیل این ردیف‌ها قرار می‌گیرند. موسسات مربوط به تولیت آستان امام خمینی نیز یکی از این ردیف‌ها هستند که دستگاه اصلی آنها، سازمان برنامه و بودجه است؛ به عبارت دیگر این موسسات ذیل سازمان برنامه و بودجه قرار دارند.

در قانون بودجه امسال، برای «آستان مقدس حضرت امام خمینی» مبلغ ۲۱۰ میلیارد تومان، برای «موسسه نشر آثار حضرت امام خمینی» مبلغ ۳۳۴ میلیارد تومان و برای «پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی» نیز مبلغ ۴۱ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان بودجه تخصیص یافته است.

در جدول ۱۲ بودجه، ذیل برنامه «تبیین، تبلیغ، ترویج و نشر آثار و اندیشه‌های امامین انقلاب» مبلغ ۱۰ میلیارد تومان برای موسسه نشر آثار امام خمینی درنظر گرفته شده است.یعنی مجموع بودجه‌ای که به این سه ردیف اختصاص یافته است، مبلغ ۵۹۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان می‌شود. از این جهت سه موسسه مذکور با یکدیگر جمع می‌شوند که آنها مدیریت واحد دارد که زیرنظر سید حسن خمینی نوه امام خمینی و تولیت آستان امام خمینی اداره می‌شوند.

سازمان تبلیغات اسلامی و زیرمجموعه‌هایش

یکی از ردیف‌هایی که بودجه سنگینی دارد مربوط به سازمان تبلیغات اسلامی می‌شود؛ البته این بودجه فقط مربوط به خود این سازمان نمی‌شود و باید بین ۱۵ زیرمجموعه این سازمان تقسیم شود.

بودجه کلی ۶ هزار و ۲۵۸ میلیارد تومان است؛ اما بودجه خود سازمان تبلیغات به تنهایی، ۲ هزار و ۹۶۹ میلیارد تومان است. سازمان تبلیغات اسلامی در جدول ۱-۷ نیر حضور دارد و تحت عنوان «کمک به موسسات فرهنگی» مبلغ ۲۹۵ میلیارد تومان اختصاص داده شده است.

در همین جدول، مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان برای «حمایت از حلقه های میانی مبتنی بر توانمندسازی و توسعه عدالت اجتماعی در مناطق هدف و برخوردار» برای سازمان تبلیغات درنظر گرفته شده است.

در جدول ۹ نیز با عنوان «صندوق توسعه قرآنی کشور» مبلغ ۵۰ میلیارد تومان به این سازمان اختصاص داده شده است.۲۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان نیز در جدول ۹ به سازمان تیلغات اختصاص یافته تا برای ردیف «هیات رزمندگان اسلام» هزینه شود.

در بخش دیگری از بودجه برای سازمان تبلیغات اسلامی، در جدول ۱۲ تحت برنامه «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» مبلغ ۲۰۰ میلیارد تومان، ۲۵ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار»، ۵۰ میلیارد تومان جهت برنامه «ارتقای کمی و کیفی مؤلفه‌های موثر در ازدواج و تحکیم بنیان خانواده و جوانی جمعیت»، ۳۰ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ فرزندآوری و اقدامات مؤثر در راستای جوانی جمعیت» و ۵۰ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ عفاف و حجاب و شکوفایی استعداد بانوان» درنظر گرفته شده است.

از ۱۵ موسسه زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی، چند موسسه هستند که بیش از بقیه سر زبان مردم هستند.؛ از جمله «مؤسسۀ پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی» با ۳۰۱ میلیارد تومان، «بنیاد دائره المعارف اسلامی» با ۱۲۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان، «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» با ۱۳۵ میلیارد تومان، «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی» با ۱۶۳ میلیارد تومان و «ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر» با ۲۵۹ میلیارد تومان، که بودجه‌هایشان از بودجه اصلی سازمان تبلیغات اسلامی برداشته شود.

موسسه مصباح یزدی

مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ موسسه‌ای که بنیانگذار آن محمدتقی مصباح یزدی است؛ پدر معنوی جبهه پایداری و کسی سعید جلیلی را «اصلح» می‌دانست.برای این موسسه در قانون بودجه ۱۴۰۴ رقمی حدود ۴۰۴ میلیارد تومان اختصاص یافته است. اما موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تنها همین رقم را در بودجه ندارد؛ در جدول ۱۲ و برای «تقویت طرح‌های فراگیر تربیت نخبگان» مبلغ ۵۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است. یعنی ۴۵۴ میلیارد تومان سهم «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» در سال ۱۴۰۴ است.

مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

به غیر از اینها، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است که این هم ذیل وزارت ارشاد قرار گرفته است؛ با بودجه‌ای معادل ۱۴۱ میلیارد تومان برای امسال. ذیل جدول ۱۲ هم نام این مجمع آمده است؛ با رقم ۵۰ میلیارد تومان؛ که مجموعا می‌شود ۱۹۱ میلیارد تومان. این نهاد مذهبی طبق قانون بودجه سال ۱۴۰۳، حدود ۲۱۲ میلیارد تومان بودجه تخصیصی داشته است که در جدول ۱۲ نیز برای آنچه «توسعه همکاری‌های فرهنگی بین‌المللی، برگزاری دوره‌های آموزشی و توجیهی و ایجاد، حمایت و اعزام» خوانده شده بود، ۱۰۰ میلیارد تومان بودجه اختصاصی دیگر نیز داشته است.

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

«دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»؛ طبق آنچه در وبسایت این نهاد مذهبی آمده، «دفتر تبلیغات اسلامی، نهادی حوزوی، انقلابی، تبلیغی و علمی است که با ایفای نقش واسط فعال میان حوزه‌های علمیه و نیازهای دینی مردم و نظام اسلامی به تبیین و گسترش باور، بینش و ارزش‌های اسلامی و انقلابی و تعمیق و توسعه دانش و معرفت اسلامی می‌پردازد». رئیس و هیئت امنای دفتر تبلیغات اسلامی حجت الاسلام محمد جعفری گیلانی است.

در قانون بودجه سال ۱۴۰۴ برای این نهاد مذهبی، ۹۱۴ میلیارد تومان بودجه درنظر گرفته شده است. این دفتر در جدول شماره ۱۲ نیز بودجه‌ای دیگر دارد؛ در این جدول ۵۰ میلیارد تومان برای «تبیین، تبلیغ، ترویج و نشر آثار و اندیشه‌های امامین انقلاب» به این دفتر اختصاص یافته است.

در قانون بودجه سال ۱۴۰۳ در ردیف‌های بودجه عادی برای «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»، رقم ۸۳۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده بود. سال گذشته این نهاد مانند امسال در جدول شماره ۱۲ ردیفی جداگانه داشت؛ البته با نامی متفاوت از برنامه امسال؛ « ساماندهی و حمایت از فعالیت های فرهنگی، تبلیغی و ترویجی و حمایت از تولید محتوای فرهنگی و هنری در فضای مجازی»؛ البته رقم آن نیز بیشتر از امسال بود؛ مبلغ ۱۰۰ میلیارد تومان.

عنوان جدول شماره ۱۲، «برنامه هم‌افزایی و ارتقای فعالیت‌ها و تولیدات فرهنگی از محل یک درصد از هزینه‌های شرکت‌های دولتی موضوع بند ث تبصره ۸» است.بند ث تبصره ۸ قانون بودجه امسال می‌گوید: «...در راستای ارتقای اخلاق و فرهنگ اسلامی و همچنین ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، حمایت از تحکیم خانواده و جمعیت و کمک به شکوفایی استعدادهای بانوان، شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت مندرج در قانون بودجه سنواتی مکلفند حداقل یک درصد (%۱) از اعتبار هزینه‌های جزء ( ۱) جدول مصارف پیوست شماره (۳) خود را برای هم‌افزایی و ارتقای فعالیت‌ها و تولیدات فرهنگی بر اساس آیین‌نامه‌ای که با رعایت مفاد بند «ب» ماده (۷۶) قانون برنامه هفتم پیشرفت توسط کارگروه موضوع بند مذکور تعیین گردیده، اختصاص دهند...».

سال گذشته برای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» مجموعا مبلغ ۹۳۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده بود و امسال مجموعا، ۹۶۴ میلیارد تومان.

دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

یکی دیگر از محل‌هایی که بودجه دریافت می‌کند و هنگام انتقادات فرهنگی، همواره یکی از سوژه‌ها محسوب می‌شود، اینجاست؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی. قلب این شورا، دبیرخانه آن است.

دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی یک ردیف بودجه مستقل در قانون بودجه ۱۴۰۴ دارد؛ مثل سال‌های قبل. البته این ردیف خودش ۷ زیرمجموعه دارد. دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به صورت جمعی یک هزار و ۴۳ میلیارد تومان بودجه دارد؛ که البته میان ۷ زیرمجموعه تقسیم می‌شود. سهم خود دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۶۱ میلیارد تومان است؛ یعنی حدود ۲۶درصد از کل بودجه، به دبیرخانه تعلق دارد.

فرهنگستان علوم، فرهنگستان ادب و زبان فارسی و فرهنگستان علوم پزشکی ایران، سه سهم اصلی دیگر این بودجه را از آن خود کرده‌اند؛ به ترتیب ۱۸۱ میلیارد تومان، ۱۹۸ میلیارد تومان و ۱۸۵ میلیارد تومان بودجه دارند.همچنین در جدول شماره ۱۲ قانون بودجه ۱۴۰۴، ذیل برنامه «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور» مبلغ ۵ میلیارد تومان اختصاص یافته است.

شورای عالی حوزه‌های علمیه

«شورای عالی حوزه‌های علمیه» نیز به امور حوزه‌های عملیه می‌پردازد و صاحب ردیف بودجه است. برای این شورا در بودجه سال ۱۴۰۴ رقمی حدود ۸ هزار و ۸۶۱ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است؛ البته این بودجه بین دو نهاد زیرمجموعه این شورا تقسیم می‌شود. اولی با همین نام است؛ «شورای عالی حوزه‌های علمیه» که مبلغ ۷ هزار و ۳۷۹ میلیارد تومان از رقم ذکر شده را به خود اختصاص می‌دهد. زیرمجموعه دوم، «شورای سیاست گذاری حوزه‌های علمیه خواهران» مبلغ باقی‌مانده یعنی یک هزار و ۴۸۲ میلیارد تومان به این شورا اختصاص دارد.

غیر از ردیف مستقل که گفته شد، در جدول شماره ۱۲ نیز دو مرتبه نام این شورا آمده است. دفعه نخست ذیل طرح «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» ۹۰ میلیارد تومان اختصاص یافته است؛ «شورای سیاست‌گذاری حوزه‌های علمیه خواهران» نیز ذیل همین برنامه با ۵۰ میلیارد تومان حضور دارد.

دفعه دوم نیز فقط «ستاد راهبری حوزه‌های علمیه» به عنوان زیرمجموعه شورای عالی، بودجه‌ای معادل ۵۰ میلیارد تومان گرفته است؛ برای طرحی با عنوان «تقویت طرح‌های فراگیر تربیت نخبگان».

در قانون سال گذشته، مجموع بودجه «شورای عالی حوزه‌های علمیه» و «شورای سیاست گذاری حوزه‌های علمیه خواهران» ۸ هزار و ۵۵۴ میلیارد تومان بود.

جدول ۱-۷ نیز که به اعتبارات متفرقه اختصاص دارد، ۲۰۰ میلیارد تومان به این شورا اختصاص داده شده بود تا جهت «ساخت مؤسسه موضوع شناسی و اولین موزه مفهومی دینی جهان» هزینه شود.

در جدول شماره ۹ نیز ۷۰ میلیارد تومان برای «کمک به احداث و تکمیل حوزه‌های علمیه» دیده شده است.مجموع بودجه «شورای عالی حوزه‌های علمیه» در سال ۱۴۰۴، رقمی معادل ۹ هزار و ۵۱ میلیارد تومان است. این رقم برای سال ۱۴۰۳ معادل ۸ هزار و ۸۲۴ میلیارد تومان بوده است.

قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیه‌الله

قرب بقیه‌الله یا همان قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیه‌الله؛ قرارگاهی آنچنان به قرارگاه‌های مرسوم که در افکار عمومی جا افتاده، شباهتی ندارد و کار نظامی کلاسیک در آن انجام نمی‌دهند و بنا بر آنچه در نام آن آمده، «فرهنگی-اجتماعی» در رأس آن است.

در قانون بودجه سال ۱۴۰۴، ردیف شماره ۱۱۱۶۰۰ به قرب بقیه‌الله اختصاص دارد؛ در «عنوان دستگاه اصلی/اجرایی» برای این ردیف نوشته شده است: «قرب بقیةالله -کمک و حمایت از مؤسسات فرهنگی و اجتماعی - (۲۰۰ میلیارد تومان بابت اوج – ۲۰۰ میلیارد تومان بابت سراج)». در عنوان دستگاه، سهم دو موسسه «اوج» و «سراج» مشخص شده است؛ اما در ردیف جمع بودجه، رقم پیش‌بینی شده فراتر از ۴۰۰ میلیارد تومان است. طبق جدول شماره ۷، برای این ردیف تقریبا مبلغ یک هزار و ۹۵۴ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است. «اوج» در زمینه تولیدات بصری(سینما، فیلم، انیمیشن و ...) و «سراج» در زمینه سایبری فعالیت دارد که هر کدام قصه‌هایی طویل دارند که در روزهای آینده به این دو موسسه بیشتر پرداخته خواهد شد.

در جدول شماره ۱۲ ذیل «حمایت و پشتیبانی از مردمی سازی فرهنگ» رقمی معادل ۳۰ میلیارد تومان بودجه درنظر گرفته شده است.در یخش «ب» از جدول ۲۱ قانون بودجه ۱۴۰۴، بودجه‌ای برای این قرارگاه درج شده که به ریال و تومان نیست؛ بلکه به یورو ذکر شده است.

رقم بودجه یورویی قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیه‌الله ذیل طرح شهید مدرس سپاه پاسداران، ۳۰ میلیون یورو قید شده است؛ که اگر نرخ بازار آزاد حدود ۱۱۲ هزار تومان درنظر گرفته شود، ارزش ریالی این ۳۰ میلیون یورو رقمی به ارزش تقریبی ۳ هزار و ۳۶۰ میلیارد تومان می‌شود.این رقم تحت عنوان «اعتبارات مربوط به تحویل نفت به نیروهای ستاد کل موضوع جزء ۲-۱ بند (الف) تبصره ۳» قانون بودجه امسال دیده شده است.

«جزء ۲-۱ بند (الف) تبصره ۳» تاکید دارد: «در اجرای بند «الف» ماده (١٠٢) قانون برنامه هفتم پیشرفت، به ستاد کل نیروهای مسلح برای صادرات یا مصرف در پالایشگاههای داخلی بابت تقویت بنیه دفاعی شامل طرح شهید باقری سه میلیارد و دویست میلیون (٣،٢٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو، طرح به مبلغ شهید نظران دو میلیارد و پانصد میلیون (٢،٥٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو و طرح شهید مدرس پانصد میلیون (٥٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو (جمعا ً شش میلیارد و دویست میلیون (٦،٢٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو) و بابت طرح شهید چمران یک میلیارد و سیصد میلیون (١،٣٠٠،٠٠٠،٠٠٠ ) یورو مطابق جدول شماره (٢١) این قانون انواع نفت خام و میعانات گازی با اعمال حساب در دفاتر خزانه داری کل کشور به صورت ماهانه و منظم تحویل می‌شود. معادل نفت خام تحویلی به پالایشگاه‌های داخلی، به صورت فرآورده و مشتقات برای صادرات آن، در اختیار ستاد کل نیروهای مسلح قرار می‌گیرد.»بنا بر این اگر ۳۰ میلیون یورو به تومان محاسبه شود، حاصل جمع بودجه پیش‌بینی شده برای قرارگاه فرهنگی-اجتماعی بقیه‌الله، چیزی حدود ۵ هزار و ۳۴۴ میلیارد تومان می‌شود.

نهاد ریاست جمهوری

در میان ارگان‌های دولتی، نهاد ریاست جمهوری یکی از محل‌هایی است که نسبتا بودجه بالایی دارد. ردیف بودجه این نهاد در قانون بودجه امسال ۱۴ زیرمجموعه دارد؛ که البته در قانون سال قبل ۱۳ زیرمجموعه داشته است. مبلغ کلی بودجه نهاد ریاست جمهوری در قانون امسال یعنی اولین بودجه‌ای که دولت چهاردهم به مجلس تقدیم کرده، حدود ۸ هزار و ۵۵۹ میلیارد تومان است که البته سهم مجموعه نهاد ریاست جمهوری، یک هزار و ۹۲۱ میلیارد تومان است.

در آخرین بودجه‌ای که دولت ابراهیم رئیسی تقدیم مجلس کرده بود، رقم بودجه ریاست جمهوری به صورت کلی حدود ۹ هزار میلیارد تومان بوده است؛ رقم بودجه مجموعه نهاد ریاست جمهوری در آخرین بودجه دولت سیزدهم معادل ۲ هزار و ۵۱۳ میلیارد تومان بوده است.به عبارت دیگر بودجه نهاد ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۴ نسبت به آخرین بودجه دولت ابراهیم رئیسی کاهش یافته است.

جامعة المصطفی العالمیه

یکی از ردیف‌های جنجالی بودجه، «جامعة المصطفی العالمیه» است؛ نهادی برای ترویج اندیشه شیعه در جهان و تربیت طلبه‌های غیر ایرانی شیعه و آغاز فعالیت تبلیغی با بازگشت آنها به کشورهای مبدأ، پس از اتمام درس‌شان در ایران.در قانون بودجه ۱۴۰۴ برای «جامعة المصطفی العالمیه»، یک هزار و ۷۵۵ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است. در جدول شماره ۱۲ برای «اجرایی سازی سند فعالیت‌های فرهنگی بین‌الملل»، مبلغ ۲۰۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است. مجموعا یک هزار و ۹۵۵ میلیارد تومان یا حدودا ۲ هزار میلیارد تومان بودجه برای «جامعة المصطفی العالمیه» تخصیص داده شده است.

ردیف بودجه مستقل «جامعة المصطفی العالمیه» در سال ۱۴۰۳، یک هزار و ۴۷۶ میلیارد تومان بوده است. همچنین در جدول شماره ۱۲ قانون بودجه ۱۴۰۳، مبلغ ۱۵۰ میلیارد تومان برای «توانمندسازی و مهارت‌افزایی دانش پژوهان بر اساس مأموریت‌ها و مشاغل جهت ایفای رسالت‌های حوزه‌ای و حمایت از برنامه‌های آموزشی، فرهنگی و توسعه و پشتیبانی مدارس تابعه، پیوسته و حوزه‌های علمیه همکار» اختصاص یافته است؛ مجموعا بودجه‌ای معادل یک هزار و ۶۲۶ میلیارد تومان در سال ۱۴۰۳ برای «جامعة المصطفی العالمیه» کنار گذاشته شده بود.

اما به غیر از بودجه‌هایی که مستقیما یا با ردیف‌های غیرمستقیم با اعداد مشخص دیده می‌شوند، در برخی تبصره‌های قانون بودجه نیز اقدامات حمایتی صورت می‌پذیرد.طبق بند «ث» تبصره ۴ قانون بودجه ۱۴۰۴، «شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت مندرج در پیوست شماره (۳) این قانون، مکلفند در اجرای تکالیف قانونی مربوط، حداقل ۶۰ درصد از هزینه امور پژوهشی خود مندرج در آن پیوست را در مقاطع سه ماهه به میزان ۲۵ درصد به حساب صندوق شورای عالی علوم، تحقیقات و فناوری نزد خزانه‌داری کل کشور واریز کنند تا صرفا در راستای پاسخ به نیازهای فناورانه و حل مسائل و مشکلات همان شرکت‌های دولتی، بانک‌ها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت از طریق توافقنامه با دانشگاه‌ها یا دانشکده‌ها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی و فناوری اعم از دولتی و غیردولتی و دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه‌های فرهنگیان و شهید رجایی، سازمان بسیج اساتید، «جامعة المصطفی العالمیه»، جهاد دانشگاهی، پارک‌های علم و فناوری و حوزه‌های علمیه و شرکت‌های دانش‌بنیان و نخبگان مورد تأیید بنیاد ملی نخبگان و در قالب طرح (پروژه‌های) تحقیق و توسعه، طرح (پروژه)های کاربردی، عناوین پایان‌نامه‌های تحصیلات تکمیلی، طرح (پروژه)های پسادکتری و طرح (پروژه)های تحقیقاتی دانش‌آموختگان تحصیلات تکمیلی غیرشاغل به مصرف برسد».

به زبان ساده، یعنی که دستگاه‌های دولتی با بخشی از هزینه امور پژوهشی خود را به شکل غیر مستقیم در قالب طرح و پروژه در اختیار موسسات «علمی» گفته شده در این بخش قرار گیرد؛ که نام «جامعة المصطفی العالمیه» نیز در این بین قرار دارد.

سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی

سازمان صدا و سیما شاید سرآمد آن نهادهایی باشد که هر سال افزایش بودجه‌اش سر و صدای زیادی به پا می‌کند. روبروی ردیف بودجه مستقل سالیانه صدا و سیما برای سال ۱۴۰۴ رقم افسانه‌ای ۲۹ هزار و ۶۳۱ میلیارد تومان نوشته شده است.غیر از این رقم نجومی، نام این سازمان در ردیف‌های دیگری نیز دیده می‌شود.

اولین آن جدول ۱-۷ است که مربوط به اعتبارات متفرقه است. برای «توسعه کمی و کیفی برنامه‌های تولیدی پویانمایی، مستند فیلم و سریال، سریال حضرت موسی کلیم الله (۲۰۰۰۰ میلیون ریال)، سریال سلمان فارسی (۲۰۰۰۰ میلیون ریال)، تحقیق، نگارش و پیش تولید پنج سریال (الف) ویژه جدید (۶۰۰۰ میلیون ریال) و اجرای طرح نشانکی (سیگنالی) (۳۰۰۰ میلیون ریال)» مبلغ ۸ هزار میلیارد تومان و در جدول شماره ۹، با نام «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران – تکتا» مبلغ ۷۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است.

یک مورد دیگر نام صدا و سیما در قانون بودجه ۱۴۰۴ آمده که استثنائا رقمی مقابل خود ندارد؛ اما نه اینکه بدون مبلغ باشد بلکه مبلغ آن محاسبه‌ای است. در انتهای جدول شماره ۱۰ مربوط به مصارف استانی می‌شود، یک تبصره آمده که اشعار دارد: «حداقل ۷ درصد از اعتبارت هر استان موضوع «توازن -۲طرح‌های ملی پیوست شماره یک واقع در استان» بابت تقویت دفاتر خبری شهرستان‌ها، زنجیره (سریال)سازی و پویانمایی، مستندات فاخر با قابلیت پخش ملّی توسط صدا و سیما هزینه می‌شود.»

طبق جدول ۱۰ بودجه ۱۴۰۴، مجموع اعتبارات ستون «توازن -۲طرح‌های ملی پیوست شماره یک واقع در استان» معادل ۴۲ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان است که ۷ درصد آن می‌شود رقمی معادل دو هزار و ۹۹۶ میلیارد تومان. البته که رقم ذکر شده همان ۷ درصد است، در حالی که در تبصره بر «حداقل» ۷ درصد تاکید شده؛ به عبارت دیگر عدد حاصل از این تبصره «حداقل» دو هزار و ۹۹۶ میلیارد تومان است و می‌تواند بیش از اینها باشد.

اما خرده میلیارد تومان‌هایی هم در جداول دیگر برای صدا و سیما درنظر گرفته شده است؛ مانند جدول ۱۲ که برای «ترویج فرهنگ ایثار و شهادت»، ۸ میلیارد و ۲۱۷ میلیون تومان ثبت شده است.

همچنین در همین جدول ۱۲ نیز ۱۰۰ میلیارد تومان برای «تولید فیلم سینمایی فاخر و ارزشمند در موضوعات تاریخی، دفاع مقدس، جبهه مقاومت و سبک زندگی ایرانی-اسلامی» به صدا و سیما تخصیص یافته است.

۱۰۰ میلیارد دیگر هم برای «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» ذیل جدول ۱۲ برای صدا و سیما درنظر گرفته شده است. در همین جدول ۱۲، باز هم صدا و سیما حضور دارد؛ این بار برای «تقویت تولیدات و مرجعیت رسانه ملی در حوزه‌های تولیدی و تخصصی مختلف»؛ ولی با رقم‌های قبلی در جدول ۱۲ تفاوت چشمگیری دارد؛ یک هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان.

۶۰ میلیارد تومان هم برای «اقدامات تبلیغی و روشنگرانه در مورد نقش فعال بانوان در ایران و جوامع اسلامی»، ۴۰ میلیارد تومان برای «ارتقای کمی و کیفی مؤلفه‌های موثر در ازدواج و تحکیم بنیان خانواده و جوانی جمعیت» و ۵۰ میلیارد تومان هم برای «ترویج فرهنگ فرزندآوری و اقدامات مؤثر در راستای جوانی جمعیت» اختصاص داده شده است؛ همگی هم ذیل جدول ۱۲.مجموع اعداد قید شده در بودجه برای سازمان صدا و سیما، حدود ۴۳ هزار میلیارد تومان است؛ بر خلاف آنچه گفته می‌شود که بودجه این سازمان ۲۹ هزار میلیارد تومان است؛ چرا که این رقم فقط رقم ردیف بودجه در جدول ۷ است و سایر ارقام در جداول دیگر بودجه آمده است.

خروجی بودجه‌ها کجاست؟

اینها تنها بخش‌هایی از بودجه جدول هفدهی‌های سابق و ردیف‌های پخش و پلا شده‌ی سال‌های اخیر هستند؛ برخی شاید معتقد باشند بودجه نهادهای مذهبی و فرهنگی، در سیستم جمهوری اسلامی لازم باشد؛ اگر این لزوم مورد تایید هم قرار گیرد، خروجی آنها مشخص نیستند؛ بالاخره این حجم از بودجه‌هایی که اختصاص داده می‌شوند، باید خروجی آنها یا در سطح جامعه قابل مشاهده باشند، یا به لحاظ اعداد و رقم، قابل مشاهده.

اما کمتر نهاد مذهبی و فرهنگی‌ای است که ردیف بودجه داشته باشد و همزمان گزارشی از عملکرد و نتایج خود ارائه‌ دهند. بخش زیادی از نهادهایی که بودجه می‌گیرند از ارائه خروجی کار خود طفره می‌روند و بعضی از آنها تبدیل به حیاط خلوت سیاسیون شده‌اند. علی‌ایحال تا وقتی گزارش روشنی به مردم برای برون‌داد و خروجی این نهادها ارائه نشود، افکار عمومی از فایده‌ی هزینه‌ای که برای این نهادها و دستگاه‌ها می‌شود مطمئن نخواهد بود و رضایت هم نخواهد داشت؛ ولو یک قران باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







کوروش احمدی: غرب به شروط ایران تن نخواهد داد
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 13:18

کوروش احمدی: غرب به شروط ایران تن نخواهد داد






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست تشکیل جلسه فوق‌العاده مجلس
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 12:56

درخواست تشکیل جلسه فوق‌العاده مجلس






نظر شما درباره این مقاله:







امید جهان خواننده ۴۴ ساله درگذشت
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 12:54

امید جهان خواننده ۴۴ ساله درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







«اپوزیسیون» در چهارراه تصمیم
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 12:29

«اپوزیسیون» در چهارراه تصمیم


سعید سلامی

پیش‌درآمد

۱ــ در «مزرعه حیوانات» (از جرج اورول) می‌خوانیم که حیوانات مزرعه، طی یک شورش، جونز صاحب مزرعه مانور را شکست می‌دهند و او را از مزرعه بیرون می‌کنند و خود اداره مزرعه را به دست می‌گیرند.

فردریک صاحب مزرعه پینچ فیلد در همسایگی، برای اینکه این ماجرا در مزرعه او هم تکرار نشود یک روز با پانزده مرد مسلح به مزرعه حیوانات حمله می‌کند. حیوانات هم با رشادت تمام یورش می‌برند، به گلوله‌های آتش‌باری که بر سرشان می‌برید اعتنائی نمی‌‌کنند، اما در نهایت تاب مقاومت در برابر گلوله‌ها را نمی‌آورند، خونین و مالین به داخل ساختمان پناه می‌برند. در آن لحظه ناپلئون (یکی ازخوک‌ها)، رهبر و فرمانده مزرعه هم که تکلیفش را نمی‌داند؛ دمش منقبض شده و بدون ادای یک کلمه بالا و پایین قدم می‌زند. چشم‌ها به فاکس وود، مزرعه دیگر در همسایگی دوخته می‌شود؛ ‌اگر پیل کینگتن، صاحب مزرعه و کسانش به یاری می‌آمدند، هنوز امکان پیروزی بود، اما دریغ از این یاری. در این جنگ سخت یک گاو، سه گوسفند و دو غاز کشته می‌شوند. سرانجام فردریک و مردانش با زخم‌ها و آسیب‌هایی که دیده‌اند می‌گذارند و می‌روند.

حیوانات وقتی به ساختمان نزدیک می‌شوند شلیک توپی را می‌شنوند. باکسر، اسب پرکار مزرعه با شگفتی می‌پرسد: «برای چه شلیک می‌کنند؟» اسکوئیلر، سخن‌گو و کارچاق‌کن ناپلئون فریاد می‌کشد: «فتح و پیروزی را جشن گرفته‌ایم.»

باکسر که از زانوانش خون می‌چکد، یکی از نعل‌هایش افتاده، سمش چاک برداشته و دوازده ساچمه در پای عقبش فرو رفته، می‌گوید: «چه فتحی؟»
اسکوئیلر با فریاد و کمی خشم‌آلود: «چطور چه فتحی رفیق؟ مگر ما دشمن را از خاک خود، خاک مقدس مزرعه حیوانات بیرون نرانده‌ایم؟»
باکسر: «ولی آسیاب بادی ما را ویران کردند. دو سال تمام روی آن کار کرده بودیم.»
اسکوئیلر: «چه اهمیتی دارد؟ آسیاب دیگری می‌سازیم. اگر دل‌مان بخواهد شش تا آسیاب هم می‌توانیم بسازیم. رفیق، تو نمی‌توانی عظمت کاری که کرده‌ایم درک کنی. همین زمینی که ما الان روی آن ایستاده‌ایم در تصرف دشمن بود و اکنون در پرتو رهبری رفیق ناپلئون هر وجب آن را پس گرفته‌ایم.»
باکسر: «پس ما چیزی را که قبلا داشته‌ایم پس گرفته‌ایم.»
اسکوئیلر: «بله، معنای فتح همین است، رفیق.»

۲ــ پزشکیان قبل از جنگ ۱۲ روزه: «دشمن ما را تهدید می‌کند که مرکز اتمی ما را می‌زند، اصلا بیایید و بزنید، این مغز فرزندان ماست که آن‌جا را ساخته. اگر صد تا را بزنید فرزندان ما هزار تا خواهند ساخت.»

در «گران‌ترین و پرهزینه‌ترین نبرد کوتاه‌ مدت جهان»، ج. ا. ۳۷ تن از فرماندهان ارشد نظامی و ۱۷ دانشمند هسته‌ای خود را از دست داد. بنا به نظر کارشناسان هزینه بازسازی ایران پس از این جنگ می‌تواند از ۵۰۰ میلیارد دلار فراتر برود. هزینه موشک‌های ج. ا. در این جنگ ۶.۶ میلیارد دلار برآورد می‌شود. قطع گسترده اینترنت در روزهای جنگ، به تنهایی ۵۰۰ میلیون دلار خسارت به اقتصاد ایران وارد کرد.

بلندپروازی‌های سلطه‌جویانه علی خامنه‌‌ای، حدود ۶ میلیارد دلار هم خسارت به اقتصاد اسرائیل تحمیل کرد، آمریکا و اسرائیل در مجموع برای رهگیری موشک‌های ج. ا. یک میلیارد و ۵۸۰ میلیون هزینه کردند.

خامنه‌ای که از اولین روز جنگ ناپدید شده بود، در سومین پیام ویدیوئی خود از پناه‌گاهش گفت: «چند تبریک به ملت عرض می‌کنم، یکی تبریک پیروزی بر رژیم جعلی صهیونی؛ با آن همه هیاهو و ادعا اسرائیل زیر ضربات ج. ا. تقریباً از پا درآمد و له شد.» و در ادامه گفت: «آمریکا وارد جنگ مستقیم شد، چون احساس کرد اگر وارد نشود، اسرائیل به کلی نابود خواهد شد. این‌جا هم ج. ا. پیروز شد و سیلی سختی به گونه آمریکا نواخت.»

***

آرمان‌شهری محال اما پرهزینه

مدینه فاضله منادیان «راه بهشت از جهنم اسلام انقلابی می‌گذرد»، سرزمینی‌ست سوخته با مردمانی بی‌پناه و بی‌اینده، فقر مطلق و گسترده، تورم کمر‌شکن، بیکاری مزمن و بی‌شهروندانی کارتن‌خواب و گورخواب. برای مشاهده ردپای این جهان‌بینی ویرانگر از ایران گرفته تا غزه، عراق، سوریه، لبنان و یمن به عینکی با شیشه ضخیم نیازی نیست.


بی‌شهروندان شب‌ها در کارتن‌ها یا در گورها می‌خوابند؛ در هر گور یک تا ۴ نفر

رهبران ج. ا. در بیش از چهاردهه، «صدور انقلاب» و «نابودی قریب‌الوقوع اسرائیل» را در سرلوحه حکمرانی خود قرار داده‌اند و برای عملی کردن آن به حمایت گسترده مالی، نظامی و آموزشی در منطقه، از شبه‌نظامیان فرقه‌گرای فعال در نوار غزه، عراق، لبنان، یمن و سوریه پرداخته‌اند.علاوه بر آن، برای سایت‌های هسته‌ای خود تحت عنوان «بازدارندگی» میلیاردها دلار هزینه کرده‌اند. اما از همان ساعات اولیه حمله تا آخرین روز جنگ، آسمان ایران در اختیار اسرائیل باقی ماند، سایت‌های هسته‌ای هدف جنگنده‌ای اسرائیل قرار گرفتند و سه سایت پرآوازه اما مسئله‌دار فردو، نطنز و اصفهان در عرض چند دقیقه توسط بمب‌افکن‌های بی۲ آمریکا تخریب و برای مدت نامعلومی از مدار استفاده خارج شدند.

«آنچه امروز در عرصه داخلی و خارجی پیش روی ج. ا. قرار دارد، تاریک‌تر از هر زمان دیگری است: بی‌برقی و بی‌آبی، فقر، تورم، سقوط پول ملی، بیکاری، تعطیلی صنایع و تولیدی‌ها، بازگشت تحریم‌های بین‌المللی، آمریکایی که فعلا تمایلی به مذاکره ندارد، جنگنده‌های آماده پرواز اسرائیل در آسمان بی‌دفاع ایران، همسایگان و منطقه‌ای که ضعف نظامی ج. ا. را به چشم دیده است.»(آزاده افتخاری، دبیر تحریریه ایندپندنت فارسی)

النصر بالرعب (۱)

النصر بالرعب (پیروزی از طریق ایجاد وحشت)؛ یکی از بنیان‌های حکومتگری ج. ا. است. بی‌دلیل نیست که این رژیم از اولین روز قبضه قدرت، ترور، اعدام، ضرب‌وجرح خشن، شلیک مستقیم به معترضان و به‌طور کلی هراس‌افکنی و ایجاد وحشت درخارج و داخل را در هر شرایطی پیش برده است. نیروهای انتظامی و سرکوبگر حتا در وقوع حادثه‌های طبیعی مثل سیل‌زدگی، زلزله، فروریختن ساختمان پلاسکو، انفجار اسکله شهید رجایی و حتا در زیر آتشبار جنگ، زودتر از نیروهای امدادگر برای نجات آسیب‌دیدگان، خود را به محل حادثه می‌رسانند. کارگزاران حکومت بیش از جان آنسان‌ها، همواره نگران اعتراضات و به خیابان آمدن مردم بوده‌اند.

درعرصه منطقه‌ای و بین‌المللی هم رویکرد همین است. عباس عراقچی در ۵ مرداد ۱۴۰۴ در مصاحبه‌ای گفت: «نیروهای مسلح از یک سال پیش، آرایش جنگی داشت و دولت آمادگی جنگ را پیدا کرده بود. هم دولت و نیروهای مسلح آماده بودند و هم سیاست خارجه فعالیت زیاد داشت و با «دیپلماسی ایجاد خوف» در منطقه توانستیم جلوی جنگ تمام‌عیار را بگیریم.»

رژیمی جهنمی

برخی معتقدند که دشمن‌تراشی و شعله‌ور نگهداشتن آتش جنگ، سرپوشی است بر ناتوانی‌ حکومتگران ج. ا. در اداره و مدیریت جامعه. اما در واقع ج. ا. بنا به ماهیت خویش رژیمی است دشمن زا و دشمن‌زی. اگر به جای میلیاردها دلار هزینه بی‌حاصلی که برای «محور مقاومت» و دو تریلیون دلاری که به سایت‌های هسته‌ای پرتنش خود صرف کرد، با وجود ذخایر عظیم نفت وگاز و معادن کم‌یاب، برای توسعه زیر ساخت‌های صنعتی، برای ساخت یک جامعه سالم و استاندارد، برای رفاه، آسایش و امنیت شغلی شهروندان صرف می‌کرد، نه نیازی به «عمق استرتژیک» در کشورهای منطقه داشت و نه نیازی به سازمان‌های اطلاعاتی موازی و نیروهای سرکوبگر در داخل. اما این‌ها دل‌مشغولی علی خامنه‌ای و نظامیان برگماشته‌اش نیستند.

سرلشکر صفوی، دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا در سال ۱۳۹۳ ‌گفت: «قدرت نفوذ ما از محور ایران، عراق و سوریه تا مدیترانه رسیده و این سومین بار است که قدرت نفوذ ایران تا مدیترانه گسترده شده است. خط دفاعی ما دیگر شلمچه نیست، مرز دفاعی ما جنوب لبنان با اسراییل است و عمق دفاع استراتژیک ما تا کنار مدیترانه و بالای سر اسرائیل رسیده است. نگرانی غربی‌ها از توسعه نفوذ قدرت ایران از خلیج فارس تا مدیترانه است.»

«دوران حکومت رهبران مذهبی از مدت‌ها پیش به پایان رسیده است و در حال حاضر این حکومت را سپاه اداره می‌کند. با این حال، این تغییر به معنای از بین رفتن دشمنی با ایالات متحده و اسرائیل نخواهد بود. یک ج. ا. ضعیف‌شده که کاریزمایش را از دست داده است، همچنان به دنبال راه‌هایی برای تهدید اسرائیل و ایالات متحده خواهد بود، زیرا این رفتار یک ویژگی منحصربه‌فرد و ماهوی آن است.

ج. ا. رژیمی جهنمی برای مردم ایران و همسایگان این کشور، هویتش را از دشمن‌تراشی و هراس‌افکنی از دشمنان خارجی برای تسلط بر شهروندانش می‌گیرد. شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و همچنین تحمیل حجاب به زنان را جزو دستورکارهایش می‌داند.

بسیاری از ایرانیان تعجب می‌کنند که چرا دولتشان به جای این‌که به اصلاح وضعیت اقتصادی و مبارزه با فساد درون این کشور بپردازد، این همه پول و تلاش برای جنگیدن با اسرائیل و ایالات متحده صرف می‌کند. پاسخ این سوال این است که هیچ نشانه‌ای دیده نمی‌شود که خود ج. ا. بخواهد اولویت‌های پیشینش را تغییر دهد، زیرا ماهیتش در همین امور نهفته است.» (گریم وود، ایندپندنت فارسی)

«اپوزیسیون» و فرصت‌های از دست رفته

ج. ا. به دلیل ترور از طریق تبهکاران بین‌المللی، بی‌ثبات سازی کشورهای منطقه، تهدیدهای گنده‌لات مآبانه در جهان، در ۴۶ سال گذشته، در منطقه و در صحنه بین‌المللی این‌چنین منفور و مطرود نشده بود. این رژیم با ۳ اپوزیسیون ایرانی (اپوزیسیون منفعل)، اپوزیسیون منطقه‌ای (اپوزیسیون ناظر) و اسرائیل (اپوزیسیونی پرخاشگر، هماهنگ، با توانایی‌های نظامی و اطلاعاتی شگفت‌انگیز و بی‌سابقه) مواجه است. ۴۶ سال گذشته نشان می‌دهد که «اپوزیسیون» ایرانی چه در داخل یا در خارج، به مصداق «کپی برابر اصل»، انگار جامه‌ای است برازنده بر اندام ناموزون ج. ا.: متفرق، بی‌برنامه، ناهماهنگ، اما در دشمنی‌اش با خود هماهنگ‌تر و مصمم‌تر از خصومت‌اش با ج. ا.

در سپیده دم ۲۳ خرداد اسرائیل حمله غافلگیر کننده‌ای به ایران انجام داد. این حمله، انگار تلنگری بود بر تعداد قابل ملاحظه‌ای از ‌«اپوزیسیون» ج.ا. که دریابد «مام میهن» مورد تجاوز قرار گرفته و وظیفه میهنی‌اش ایجاب می‌کند که با محکوم کردن «اسرائیل متجاوز بچه‌کش»(۲)، در کنار رژیمی بایستد که بیش از ۴۶ سال است میهن‌اش را به غنیمت گرفته، به شهروندانش تجاوز کرده و زندانی به وسعت ایران بنا کرده است.

برخی فرصت‌های تاریخی مثل سیاره دنباله‌دار‌ هالی هر چند دهه یکبار شانس رؤیت و دسترسی به ساکنان زمین می‌دهند و برخی یکبار و دیگر هرگز، مگر برای چندین نسل بعدی.

در یک فرصت نادر ما با یک «دشمن مهاجم خارجی» در شکست و اضمحلال یک دشمن ویرانگر داخلی اشتراک منابع پیدا کرده‌ایم. «دولت اسرائیل دیگر قادر به ادامه تفاهم‌های عمیق با ج. ا. نیست و دیگر نه می‌تواند به سیاست نرمش با حماس ادامه دهد و نه برای تداوم تفرقه میان فلسطینیان، کنترل نوار غزه را به حماس واگذارد. در واقع اسرائیل به این واقعیت پی برده است که فرصت دادن به حماس نتیجه مطلوب در پی نداشت. به‌خصوص پس از حمله‌ هفتم اکتبر به شهرک‌های اطراف غزه که به کشته شدن نزدیک به ۱۲۰۰ یهودی، عمدتا اسرائیلی که ۲۳ ماه پیش هنگام وقوع عملیات طوفان‌الاقصى، در آن شهرک‌ها حضور داشتند، منجر شد.

علاوه بر این، دسیتابی ج. ا. به سلاح هسته‌ای، سراسر کشورهای منطقه را به یک رقابت تسلیحاتی بی‌سابقه وارد می‌کند و به گسترش سلاح‌های هسته‌ای می‌انجامد. ج. ا. نمی‌تواند یک کشور هسته‌ای باشد و در عین حال کشوری مانند ترکیه در برابر چنین تحول خطرناکی، تماشاگر باقی بماند.» (خیرالله خیرالله، روزنامه‌نگار و تحلیگر سیاسی لبنانی.)

می‌گویند «جنگ همان دیپلماسی‌ست، اما به زبانی دیگر.» این «زبان دیگر» هزینه کلانی بر هر دو سو تحمیل می‌کند؛ نمی‌توان برای غلبه بر دشمن همواره به این «زبان دیگر» متوسل شد، یا برای زمانی نامعلوم طولانی‌اش کرد، حتا اگر طرف مقابل زبان دیپلماسی را نفهمد. اسرانیل (و همچنین آمریکا)، خود را برای حمله بعدی بازسازی و بازآرایی می‌کنند. از میان برداشتن علی خامنه‌ای در جنگ بعدی، ، امروزه حدس‌وگمان‌ محافل سری در داخل ایران یا حرف‌های درگوشی مردم کوجه‌وبازار نیست.

«رژیم ایران به جای ارائه راه‌حل‌های مشخص از طریق ورود به توافق‌های واقعی، همواره زمان را به ابزار چانه‌زنی بدل کرده و کوشیده است بن‌بست هسته‌ای را به اهرمی برای تداوم حضور و نفوذ در صحنه بین‌المللی تبدیل کند.» (خیرالله خیرالله)

اسرائیل و آمریکا، کتمان نمی‌کنند که این‌بار برخلاف جنگ ۱۲ روزه، حتا یه‌رغم فقدان جایگزینی قابل اتکا و چشم‌اندازی روشن، در سرنگونی دشمن نفهم و شرور هیچ تعللی نخواهند کرد. اسرائیل در حمله به دشمن دیرینه‌اش، فارغ از بودونبود «اپوزیسیون»ی جایگزین، برنامه و منافع خود را پیش خواهد برد.

بعد از جنگ ۱۲ روزه (و به‌ویژه قبل از آن) از سوی «اپوزیسیونِ» مخالفِ جنگ و «تجاوز اسرئیل به ایران»، این تئوری شبه‌علمی به تکرار مطرح می‌شد که «اسرانیل به دنبال منافع خویش است» و باور به این‌که «دموکراسی از بالا، از طریق جنگنده‌های کشوری متجاوز امکان‌پذیر است،» ساده‌لوحانه است. (۳) همانگونه که در بالا آمد، جنگ ۱۲ روزه برای اقتصاد اسرائیل ۶ میلیارد دلار (هزینه اسرائیل در پاسخ به یورش حماس در ۵۷ روز اول ۱۰ میلیارد دلار برآورد شده است)، و برای رهگیری موشک‌های ج.ا. همراه با آمریکا حدود ۱ میلیارد و ۵۸۰ میلیون دلار آسیب زد. بدون تردید اسرائیل به دنبال منافع خویش است؛ اما مقایسه منافع ایرانی سکولار و دموکراتیک برای اسرائیل (و همچنین آمریکا و کشورهای منطقه)، با هزینه جنگ‌های نیابتی یا مستقیم با دشمنی ایدئولوژیکِ ویرانگر، بی‌ثبات کننده و دیرینه، تضاد آشکاری است.

بی‌دلیل نیست که فردریش مرتس صدر‌اعظم آلمان در مورد حملات اسرائیل به ایران با خرسندی گفت: «این کار سخت و کثیفی بود که اسرائیل برای همه ما انجام داد» (۴) و کشورهای اروپا، حتا روسیه و چین، «متحدان راهبردی» ج.ا. هم برای خالی نبودن عریضه، صرفا به دعوت «خویشتن‌داری» دو طرف منازعه بسنده کردند.

دولت‌مردان اروپایی هم بعد از جنگ ۱۲ روزه، و تداوم جنگ‌طلبی ج. ا.، در این‌که اسرائیل این‌بار«جنگ سخت و کثیف» را با هدف حذف ج. ا. از صحنه روزگار به جای آن‌ها هم انجام دهد، اتفاق نظر دارند.

غم این خفته چند

«اپوزیسیونِ» ج. ا. (نه از گونه صادق زیباکلام یا بیژن عبدالکریمی)، ۴۶ سال فرصت‌های اعتراضی کشاورزان، بازنشستگان، آموزگاران، دانش‌جویان، پرستاران، رانندگان، مال‌باختگان و جنبش پرهزینه ۱۴۰۱ را از دست داد و به نظر می‌رسد هنوز هم منتظر است که سحرش دولت بیدار به بالینش بیاید و بشارت دهد که برخیز ج.ا. به حافظه تاریخ پیوسته و «مام میهن» گل‌‌وبلبل شده است.

غم این خفته چند، خواب در چشم ترم می‌شکند (نیما یوشیج)

————————-
۱ــ مهدی مولایی، دارای دکترای سیاستگذاری فرهنگی در دانشگاه باقرالعلوم: «یکی از سیاست‌های کارآمد و امتحان‌پس‌داده در جنگ‌های بزرگ و مختلف مقاطع تاریخی و از جمله جنگ‌ها و غزوات اسلامی، “سیاست رندانه النصر بالرعب” است. سیاست “النصر بالرعب” (پیروزی از طریق ایجاد ترس) به‌عنوان یکی از مفاهیم راهبردی در تاریخ صدر اسلام، ریشه در متون قرآنی و روایات اسلامی دارد و به‌مثابه عاملی الهی در پیروزی‌های اولیه مسلمین علیه دشمنان‌شان مطرح شده است.»
۲ــ تردیدی نیست که اسرائیل بعد از هفتم اکتبر، به واکنشی ویرانگر و نسل‌کشی عریان در غزه دست زده است، اما توصیه می‌کنم مخالفان «رژیم متجاوز صهیونی» یکبار هم در اینترنت به رفتار قداره‌بندان حماس با «مردم مظلوم فلسطین» و «کودکان غزه»، زیر عنوان «می‌خواهیم زندگی کنیم» نظری بیندازند.
۳ــ جنگنده‌های متفقین در جنگ جهانی دوم در شکست نازیسم و فانتوم‌های فرانسه در پایان دادن به رژیم بدوی قذافی نشان دادند که از بالا می‌توان تغییراتی ایجاد کرد و برای تاسیس دموکراسی فرصتی فراهم نمود، اما بستگی دارد که پایینی‌ها چگونه از این فرصت استفاده کنند: تاسیس آلمانی سوسیال دموکراتیک و تبدیل آن به کشور برتر اروپا یا دامن زدن به منازعه، کشتار و تداوم فرقه‌گرایی در لیبی.
۴ــ جنگ کثیف اصطلاحی بود که به دوره تروریسم دولتی در دوران دیکتاتوری نظامی آرژانتین (حدود ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳) گفته می‌شد. در «جنگ کثیف» دولت نظامی با حمایت سازمان‌های امنیتی آمریکای لاتین و سی‌آی‌اِی، هزاران نفر را شکنجه، بازداشت و ناپدید کرد.

۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵ / ۲۱ شهریور ۱۴۰۴


نظر خوانندگان:


■ سلامی عزیز، همیشه به نوشته های شما و نظراتتان ارادت داشته ام. در مورد مقاله بالا، از عمده مطالب گفته شده آموختم و بهره بردم، فقط سوالی برایم مطرح است که چه لزومی دارد یک ایرانی پشتیبان حمله کشوری خارجی به سرزمینش باشد به این دلیل که شاید به سقوط دیکتاتور حاکم کمک شود؟ و نمونه هم آوردید. حالا اگر اینطور نشد و جنگ تاثیر کاملا برعکس گذاشت چه کنیم؟ اصولا مگر نه آنست که جنگ ماهیت ضد مردمی و ضد زندگی دارد؟ آیا فکر نمی‌کنید که مردم ایران معترض و صدمه خورده جنگ اخیر بودند و رژیم را مقصر این نابسامانی می‌دانند؟ مردم ایران نیم قرن شاهد جنگ افروزی و ضدیت جمهوری اسلامی با جهان بوده‌اند. امروز اسرائیل بود و کمی امریکا، در آینده میتواند عربستان باشد، یا ترکیه یا طالبان، یا پاکستان یا جمهوری آذربایجان یا هر کشور دیگری. آیا می‌توان مبلغ و همراه هر کس که به ایران حمله کند بود؟ بی تردید نمی‌توانیم چنین کنیم. ما مستاصلیم به دلیل ضعف خود در ایجاد جبهه متحد ضد دیکتاتوری، اما دلیلی ندارد که دخیل به جایی ببندیم که ممکن است نهایتش پشیمانی باشد.
با احترام، پیروز.


■ آقای سلامی عزیز، به نکات اساسی و ظریفی اشاره کرده‌اید، اما من دقیقأ متوجه نشدم که اپوزیسیون راجع به چی باید «تصمیم‌گیری» کند.
جناب پیروز گرامی، این نکته اصلی را همیشه در نظر داشته باشیم که حمله اسرائیل، برای دفع خطر اتمی شدن ایران و قدرت موشکی آن بود. در این رابطه، اسرائیل حق داشت از خودش دفاع بکند. حال اگر در جریان حمله، برای ایرانیان امکان مثبتی پیدا می‌شود یا نه، بحث دیگری است.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ پیروز گرامی درود و سپاس از لطف شما، متوجه نگرانی به جای شما هستم. به طور خلاصه عرض کنم که اگر اسرائیل قبل از حمله به ایران، ما، یعنی به اصطلاح «اوپوزیسیون» ج. ا. را مورد مشورت قرار می‌داد (یا برای جنگ بعدی نظر ما را جویا می‌شد)، به قول معروف صورت مساله کاملا متفاوت می‌بود. آنگاه می‌نشستیم و آلترناتیوهای مختلف را بررسی می‌کردیم: بهترین، کم‌هزینه‌ترین و کوتاه‌ترین راه را انتخاب می‌کردیم، یا در پاسخ توصیه می‌کردیم که فعلا دست نگه دارد، چون ما هنوز آماده نیستیم، آلترناتیو جایگزین نداریم و هنوز بین خودمان اختلاف داریم و به اتفاق نظر نرسیده‌ایم، یا، تو حمله‌ات را بکن ما بعدا فکری به حال خودمان میکنیم. اما دوست عزیز، سپیده دمی از خواب (ایضا از خواب غفلت) بیدار می‌شویم و می‌شنویم که اسرائیل به ایران حمله کرده و مابقی داستان. همانگونه که در مقاله هم به روشنی آورده‌ام اسرائیل (و اصولا هر کشوری جز جمهوری نکبت اسلامی در پی منافع کشور خویش (نه منافع مدینه فاضله و بقای خود) است.
دوباره یادآور می‌شوم که ایران دموکراتیک و سکولار در آینده که تهدیدی بر موجودیت اسرانیل نباشد، جزو منافع اوست. اما واقعیت عینی ماجرا این جاست که منافع این کشور مهاجم ویرانگر خارجی در یک بزنگاه نادر تاریخی، با منافع مخالفان مهاجم ویرانگر داخلی گره خورده است. از این رو من در مقاله‌ام از حمله اسرائیل به خاک ایران، (حتا با هدف خفه کردن هیولای مستقر در داخل) که به بهای جان هزاران مردم به قول تو مستاصل تمام می‌شود و ویرانی دیگری بر ویرانی های انباشته می‌افزاید، دفاع نکرده‌ام و صرفا به واقعیت موجود روی زمین پرداخته‌ام و بر انفعال «اپوزیسیون» که پرچانه است اما پرکارنیست انگشت گذاشته‌ام. و سعی نکرده ام که راهی نشان دهم یا پند و نصیحتی بکنم؛ تغییر و تحول در جامعه و در ذهن و نگاه آدم ها به عوامل بس پیچیده و بس متعدد عیان و نهان وابسته است. به این خاطر، از مقایسه ابو محمد الجولانی دیروز و احمد الشرع امروز یا آنچه در چند روز گذشته در نپال اتفاق افتاد، با وضعیت خودمان و «اپوزیسیون» موجودمان به عمد پرهیز کرده‌ام.
پیروز عزیز، در مورد حمله‌های محتمل آتی ایران به کشورهای دیگر به خاطر احتراز از طولانی شدن می‌گذرم، اما نکته‌ای را به صراحت می‌گویم: اسرانیل در دفاع از خود، در برابر هر تهدید نظری یا عملی، با هر دلیل و انگیزه‌ای که باشد، بی‌تردید محق است، ولی بر این باورم که امروزه اسرائیل در نوار غزه به واکنشی بی‌تناسب و نسل کشی آشکار پرداخته است. اما از سوی دیگر، در شرایطی که قرار گرفته‌ایم، دامن زدن به واقعیت عملکرد نیک و بد اسرائیل، آنچه در هفتم اکتبر اتفاق افتاد و پیامدهای مرگبار آن به هر دو سو، بحث بی‌پایان و بی‌سرانجام این که ایجاد دموکراسی از طریق جنگنده‌های کشوری مهاجم امکان پذیر است یا نیست و... آگاهانه یا از سر بدفهمی یا نفهمی بی‌تردید منحرف کردن واقعیت گریبانگیر ما ولاجرم طولانی کردن عمر هیولای ج.ا. است.
ما فرصت های بی‌تکراری را از دست داده ایم و داریم فرصت ناخواسته ای را از دست می‌دهیم. آتش خانه‌ای را که دچار حریق شده است نخست خاموش می‌کنند و سپیس دنبال منشا یا مجرم می‌گردند. توصیه من فقط این است: چگونه از این آتشی که بر دودمان ما می‌افتد، نه تنها آسیب کمتر ببینیم، بلکه چگونه می‌توانیم از آسیب ان حتا بهره ببریم و از «تاثیر برعکس» ان ممانعت کنیم. نیک و بد آینده در دست های ماست پیروز عزیز.
سعید سلامی


■ آقای قنبری گرامی، به نظرم در پاسخ به پیروز عزیز تا حدودی به سوآل شما هم مبنی بر اینکه «اپوزیسیون راجع به چی باید “تصمیم‌گیری» کند.”» پرداخته‌ام. پاسخ من خیلی ساده است: دو صد گفته چون نیم کردار نیست. «اپوزیسیون» منفعل، پراکنده، سرگرم با بحث‌های بی‌ربط و اتتظارات تاسف بار. چندی پیش، در همین سایت محبوب ما نویسنده‌ای پرکار و پرمدعی مقاله‌ای با این عنوان نوشت که «نوبتی هم باشد، نوبت اسرائیل است»، یعنی اسرائیل بابت رهایی‌شان از اسارت چند هزار سال قبل توسط داریوش، فرصتی است که ما را از اسارتی که به آن گرفتار آمده‌ایم رها سازد و بدهی تاریخ شان را تسویه کند.
از نویسنده مقاله باید پرسید که اگر اسرائیل می‌توانست از بالا با جنگنده‌های اف۳۵ خود برای ما جامعه ایده‌آل بسازد، چرا نتانیاهو بعد از جنگ ۱۲ روزه حداقل ۳ بار به رغم قواعد بین المللی آشکارا از ایرانیان خواست که آستین ها را بالا بزنند و به اعتراض و خیزش برخیزند؛ به عبارت دیگر: زدن و خفه کردن هیولای ج.ا. با من، اما ساختن ایران آینده با خود شماست. همانگونه که در متن مقاله هم آمده با فانتوم‌ها و اف۳۵ها میتوان از بالا کمر نازیسم را شکست یا قذافی را از کانال بیرون کشید و جانش را گرفت، اما بقیه ماجرا با آن پایینی‌هاست: برساختن آلمان سوسیال دموکرات یا کشتارهای فرقه‌ای پایان ناپذیر در لیبی بعد از قذافی؛ از ابو محمد الجولانی در ادلب به احمد الشرع در دمشق رسیدن (گیریم با کمک ترکیه، به هر دلیل)، یا ده‌ها سال به مناقشات فرقه‌ای و مباحثات بی‌سرانجام سرگرم شدن.
با درودهای فراوان سعید سلامی


■ سلامی و قنبری گرامی، از توضیحات شما سپاسگزارم، تنها اضافه کنم که در کامنت خودم اشاره به حق اسرائیل در دفاع از موجودیت خود نکردم، که البته این حق برایشان محفوظ است. اشاره‌ام به تبدیل حمله خارجی به امید مردم برای آزادیست. توضیحات شما را درک کردم و به این جمله آخر اکتفا می‌کنم: ” نیک و بد آینده در دست‌های ماست”
درود بر شما، پیروز.


■ جناب آقای سعید سلامی عزیز،
به باور من، جامعهٔ ایران در نبودِ اپوزیسیونی که بتواند پس از سرنگونیِ جمهوری اسلامی خلا قدرتِ سیاسی را پُر کند، مستأصل و ناتوان خواهد بود (حتی با شعارهای پرطمطراق). بخشی از ما هرگاه از خود ناامید می‌شویم، دست به دامن قدرت‌های خارجی می‌رویم و به نمونه‌های «موفقِ» دخالت‌های بیرونی دل می‌بندیم، یا با هر موجِ اعتراضیِ بزرگ در داخلِ ایران به تکاپو می‌افتیم.
مردم زیر حاکمیتِ جمهوری اسلامی از نظر رفتار جمعی، هم ضعف‌هایی پیدا کرده‌اند و هم قوّت‌هایی. ضعف‌ها: بی‌اعتمادیِ عمومی، فردگراییِ تدافعی، ترس از هزینه، و عادت به «نجات‌دهندهٔ بیرونی»؛ قوّت‌ها: شبکه‌های خردِ کمک‌رسانی، تجربهٔ کنش‌های مدنی، سواد رسانه‌ایِ نسل‌های جدید و ظرفیتِ بالای سازگاری در شرایطِ سخت. اگر این شناختِ دوگانه را صادقانه به رسمیت بشناسیم و برای رفعِ ضعف‌ها راهکاری بیابیم، می‌توانیم بدون اتکا به جنگ یا مداخلهٔ خارجی، راهی برای رهایی از اقلیتی به‌شدت مرتجع و بی‌رحمِ صاحبِ قدرت پیدا کنیم.
جمهوری اسلامی بیشترین «اپوزیسیونِ فردی» را دارد؛ اما این افراد هنوز به سطحِ «ما شدن» نرسیده‌اند. همه دشمن را خوب می‌شناسند، اما شناختی از «ما شدن» ندارند؛ و تا وقتی این «ما» ساخته نشود، حتی اگر اسرائیل به‌جای ۱۲ روز، ۱۲۰ روز هم حمله کند، «قشرِ خاکستری» برای سرنگونی قدمی بر نخواهد داشت.
رژیم طی این پنجاه سال آموخته است چگونه نیروی لازم برای سرکوب را سریع و کم‌هزینه فراهم کند؛ چگونه با «هویت‌بخشیِ هدایت‌شده» شکاف‌ها را عمیق‌تر سازد و همبستگیِ اجتماعی را از میان ببرد؛ و مهم‌تر از همه، چگونه «قشرِ خاکستری» را منفعل و در هراس نگاه دارد، امری که، متاسفانه، تاکنون به‌نحوِ چشمگیری موفق بوده است.
در مقابل، اپوزیسیون، به‌ویژه در خارج، کمترین توانمندی را در ایجادِ همبستگیِ اجتماعی نشان داده است؛ و این ضعف، همان عاملی است که جامعهٔ مستأصلِ ایران را در برابرِ رژیم ناتوان کرده است. اگر «من»های معتبر به «ما» بدل شوند، از این پیچِ بزرگ و دشوارِ استیصال و ناتوانی عبور خواهیم کرد. بدون ساختنِ این «ما»، نه حملهٔ خارجی سودی پایدار دارد و نه موج‌های اعتراضی به نتیجهٔ سیاسی می‌رسند. کار دشوار است، اما شدنی است؛ به شرط آن‌که محصولِ هر بحث، یک نهادِ کوچکِ مؤثر و یک کارِ مشترکِ قابلِ اندازه‌گیری باشد.
سلمان گرگانی


■ آقای گرگانی عزیز. با شما کاملا موافقم. تا حالا موضوع را اینطور مختصر و مفید جایی نخوانده بودم. پیشنهاد کرده‌اید که “محصولِ هر بحث، یک نهادِ کوچکِ مؤثر و یک کارِ مشترکِ قابلِ اندازه‌گیری باشد”. این ایده‌ای بسیار خوب و مطابق توصیه‌های علم مدیریت است، اما باید روی عملی کردن آن کار شود. در حال حاضر باید قدر این تبادل‌نظرهای خود را در فضای مجازی بدانیم، گرچه نتیجه اظهارنظرهای ما قابل اندازه‌گیری نیست. ما الان بدون ترس، نظرات خود را به بحث می‌گذاریم و فقط اخلاق و وجدان را ضامن درستی نظرات خود قرار می‌دهیم. حتی آزادتر از کسی هستیم که عضو یک حزب است، زیرا او ناچار به رعایت خطوط فکری حزب خود است.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ آقای گرگانی گرامی درود بر شما، دوست عزیز، ما فرصت‌های زیادی را از دست داده‌ایم و اینک در سربزگاه تاریخ میهن‌مان و بر لبه پرتگاه ایستاده‌ایم. بازیگران حکومتی هنوز هم بر این باورند که به سیاق سال‌های گذشته می‌توانند به بازی کردن و فریب جامعه جهانی بپردازند. آمریکا دیگر اشتیاقی به مذاکره نشان نمی‌دهد، از فرصت فعال کردن مکانیسم ماشه اروپا کمتر از دو هفته مانده است. در صورت اعمال تحریم ها، فشار بیشتری بر مردم تحمیل خواهد شد. بعد از آن ذیل ماده چهار پرونده ایران به سازمان ملل ارجاع خواهد شد. در یک ماه بعدی ج. ا. به احتمال و به روال معمول به مئاکره بازی خود ادامه خواهد داد. در نتیجه، اجماع جهانی، ذیل ماده ۷، ج. ا. را تهدیدی جدی بر ثبات و امنیت بین‌الملل اعلام خواهد کرد و ... باقی قضایا، که می‌دانید.
نوشته‌اید: «بخشی از ما هرگاه از خود ناامید می‌شویم، دست به دامن قدرت‌های خارجی می‌رویم و به نمونه‌های “موفقِ” دخالت‌های بیرونی دل می‌بندیم»
آقای گرگانی عزیز، دیگر کار ما از دست به دامن شدن و دخیل بستن گذشته؛ اسرائیل برخلاف بازیگران حکومتی ج. ا. (و ایضا «اپوزیسیون» ج.ا.) از جنگ ۱۲ روزه درس‌های لازم را گرفته، سامانه‌های دفاعی خود را بازسازی کرده، احیانا بر موشک‌های دفاعی و جنگده‌هایش افزوده، اسمان ایران هنوز هم در زیرجنگنده‌های مهاجم، بی‌دفاع است، نقل قول جا افتاده‌ای است که از هر پنج فرمانده نظامی یا دولت مردان، یکی جاسوس اسرائیل است. اسرائیل دست برماشه منتظر انقضای فرصت مکانیسم ماشه و یک ماه بعدی آن است. نفس های خامنه ای به شمارش افتاده وبا دوپینگ پزشکان و دارو و درمان زنده است. تصمیم‌هایی که در چارچوب مذاکرات محرمانه و پشت درهای بسته و در حلقه محدود قدرت گرفته می‌شود و گوشه‌ای از آن به بیرون درز می‌کند، نشان می‌دهد که «حلقه محدود قدرت» از هم اکنون به رقابت تنگاتنگی برای جانشینی بعد از مرگ خامنه‌ای پرداخته‌اند. (من هنوز هم کودتایی از سوی برخی فرماندهان سپاه را حتا قبل از مرگ خامنه‌ای دور از ذهن نمی‌دانم.)
آنچه گفته شد، تصویری سیاه و تابلویی بدبینانه نیست، واقعیت‌های زمینی است که در پیش چشمان ما دارند اتفاق می‌افتند. آمریکا و اروپا و اسرائیل از ما نمی‌پرسند؛ آن‌ها برای تامین منافع خود برنامه خود را پیش می‌برند. بعد از جنگ ۱۲ روزه در برخی تحلیل‌ها و نوشته‌های خارجی از سازمان مجاهدین «تنها آلترناتیو مسلح و سازمان یافته» (به قول آن‌ها) به عنوان نیرویی در دسترس نام می‌برند و به هر بهانه‌ای در گردهمایی آن‌ها شرکت می‌کنند و بدون رودربایستی عکس یادگاری می‌گیرند.
فرصت‌ها از دست رفته‌اند. «اپوزیسیون» کار جدی نمی‌کند. آقای رضا پهلوی و دیگر پادشاهی خواهان فقط به صدور بیانیه و ارائه چشم اندازی موهوم و تکراری میپردازند، از طیف رنگارنگ جمهوری خواهان حتا یک بیانیه هم برای خالی نبودن عریضه صادر نمیشود. ایران امروز زیر حکمرانی فاشیسم مذهبی، نه به طعنه و سیاه نمایی، بلکه در جسم و جان انسان‌ها و در واقعیت سرزمینی سوخته است. ما آینده را نمی‌سازیم، بلکه بر رخدادهای آینده چشم دوخته‌ایم گرگانی گرامی.
سعید سلامی


■ سلمان گرگانی گرامی،
نوشته‌ بودی “به شرط آن‌که محصولِ هر بحث، یک نهادِ کوچکِ مؤثر و یک کارِ مشترکِ قابلِ اندازه‌گیری باشد.” بسیار خوب گفتی! بگو الان چه از دست ما “منفرد”های نا امید شده از تشکل‌ها بر‌می‌آید؟ چون نه ایجاد تشکل تازه راه‌گشاست و نه تشکلی تازه می‌تواند اعضای زیادی را به خود جلب کند. خوشبختانه در همین سایت افراد زیادی پیشنهاد‌های خوبی ارائه داده‌اند، اما هیچکدام از پیشنهاددهنده‌ها قدرت اجرایی نداشته‌اند.
یک مثال می‌زنم.
تصور من بر این است که ما خارجه‌نشینان بهتر است که یک “مجلس موسسان در تبعید” بسازیم، کار گروه‌های مختلف معادل هر “وزارت‌خانه” بسازیم (البته هر کارگروهی بهتر است که تعداد زیادی اعضای داخل کشوری، به صورت مخفی، داشته باشند تا مشکل امنیتی برایشان پیش نیاید)، و با سخنگویان هر کارگروه، یک دولت در تبعید بسازیم، و ...، ... اما توان ایجاد یک سیستم آنلاین برای پیشبرد این پیشنهاد را ندارم.
لطفا توضیح بده که چه کاری از دست “من” بر‌می‌آید؟
با احترام - حسین جرجانی


■ جناب سلامی و جرجانی عزیز
ما امروز در چهارراه انتخاب سیاسی نیستیم، بلکه در چهارراه انتخاب نوع تفکر ایستاده‌ایم. تاریخ نشان داده است که تغییر نظام‌های سیاسی، بدون تغییر در شیوه اندیشیدن و فرهنگ سیاسی جامعه، تنها به بازتولید اشکال تازه‌ای از همان چرخه استبداد می‌انجامد. مسئله اصلی نه صرفاً «چه کسی حکومت کند»، بلکه «چگونه باید اندیشید و چگونه باید قدرت را سامان داد» است. اگر تفکر انتقادی، پذیرش مسئولیت جمعی و ارزش‌گذاری بر عقلانیت جایگزین نگاه‌های مطلق‌گرایانه نشود، هر انتخاب سیاسی جدیدی دیر یا زود به همان فرصت‌سوزی‌های گذشته منتهی خواهد شد.
نمونه‌های روشن این فرصت‌سوزی را می‌توان پیش از انقلاب ۱۳۵۷ مشاهده کرد. جامعه در برابر هتک حرمت مصدق سکوت کرد و بسیاری از نیروهای سیاسی، به جای آنکه از تجربه ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد درس بگیرند، همان خطاها را تکرار کردند. هنگامی که محمدرضا پهلوی اعلام کرد صدای انقلاب مردم را شنیده است، سخنش به‌طور کامل بی‌اعتبار شمرده شد، بی‌آنکه ارزیابی دقیقی از امکان‌ها و محدودیت‌های اصلاحات صورت گیرد. بختیار، که شاید آخرین فرصت برای گذار آرام به دموکراسی بود، با برچسب «نوکر بی‌اختیار» کنار زده شد و فضای عمومی چنان احساسی گردید که حتی دیدن تصویر امام در ماه حقیقتی مسلم تلقی شد. این رخدادها نشان داد که عقلانیت سیاسی درست در لحظه‌ای که بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز بود، جای خود را به شور، احساس و اسطوره‌سازی داده است. پیامد این وضعیت، نه تنها سرنوشت انقلاب ۵۷ بلکه مسیر بعدی تاریخ ایران را نیز تحت تأثیر قرار داد و نمونه‌ای روشن از تکرار چرخه فرصت‌سوزی شد که بارها در تاریخ معاصر ما تکرار شده است.
کمی بیندیشیم؛ ما با جنبش شکوهمند «زن، زندگی، آزادی» چه کردیم؟ این حرکت اعتراضی نه تنها خواسته‌ای سیاسی بلکه نشانه‌ای از تحولی اجتماعی و نسلی بود. با این حال، به جای آنکه به برنامه‌ای منسجم و عقلانی برای تغییر پایدار تبدیل شود، بار دیگر در دام احساسات لحظه‌ای، تفرقه‌های درونی و نبود راهبرد روشن گرفتار آمد. این تجربه نشان داد که جامعه ظرفیت خیزش دارد، اما بدون سازمان‌دهی، همبستگی و چشم‌انداز مشخص، حتی بزرگ‌ترین جنبش‌ها نیز در معرض فرسایش و بازتولید چرخه فرصت‌سوزی قرار می‌گیرند.
این واقعیت یادآور می‌شود که گذر از استبداد تنها با فروپاشی یک نظام سیاسی امکان‌پذیر نیست، بلکه نیازمند بلوغ اجتماعی، نهادهای پایدار و فرهنگی است که مسئولیت تاریخی را بپذیرد. اگر همچنان در گذشته متوقف بمانیم و تاکتیک‌ها و الگوهای جنبش‌های خود را بر پایه انقلاب ۵۷ بازسازی کنیم، بی‌آنکه تحولات اجتماعی، روانشناسی جمعی و تجربه تاریخ را در نظر بگیریم، دیر یا زود دوباره به همان نقطه نخست بازخواهیم گشت. طی قرون، ما عادت کرده‌ایم به جای مسئولیت‌پذیری، دیگری را مقصر بدانیم. اما اگر به ریشه‌ها بنگریم، باید بپذیریم که فرهنگ سیاسی ما بیشتر بر پیروی بی‌چون‌وچرا از اقتدار استوار بوده است تا بر عقلانیت و نقد.
ما ایرانیان اغلب به‌خوبی می‌دانیم چه چیزی را نمی‌خواهیم، اما در مورد اینکه چه می‌خواهیم به توافق نمی‌رسیم. این سرگشتگی ریشه در نوعی نگاه مطلق‌گرایانه دارد؛ نگاهی که بر اصل «یا همه‌چیز یا هیچ‌چیز» بنا شده است. اگر به همه خواسته‌ها دست یابیم، آن را حق مسلم خود می‌پنداریم، و اگر کمتر از آن نصیبمان شود، احساس ظلم می‌کنیم و می‌کوشیم به هر قیمتی نظم موجود را برهم زنیم. چنین رویکردی نه تنها امکان رسیدن به توافق جمعی را کاهش می‌دهد، بلکه چرخه بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی را بازتولید می‌کند.
در شرایط کنونی، هر جمعی که بتواند عقلانیت را در خود پرورش دهد، نه تنها اهمیتی بنیادین دارد بلکه همچون نفسی حیاتی برای جامعه است. از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، جنبش‌های اجتماعی در آینده نزدیک ــ چه در عرصه اقتصادی، چه سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی ــ قابل تصور و وقوع‌اند. اما تفاوت میان جنبش‌های پایدار و گذرا، در میزان توانایی آن‌ها برای نقد درونی، بازشناسی نقاط ضعف و تقویت ظرفیت‌های مثبت خود است. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که جنبش‌هایی که صرفاً بر خشم یا هیجان استوار بوده‌اند، غالباً به فرسایش یا بازتولید استبداد انجامیده‌اند؛ نمونه آن، بسیاری از خیزش‌های قرن بیستم در جهان سوم است که به جای دموکراسی، به دیکتاتوری‌های نوین منتهی شدند. در مقابل، جنبش‌هایی که توانسته‌اند از دل تضادها، سازوکاری برای همبستگی و گفت‌وگوی میان اقشار گوناگون بیافرینند نه تنها دوام بیشتری یافته‌اند بلکه به نهادسازی و اصلاحات پایدار منجر شده‌اند. بنابراین، برای جامعه ایران نیز ضروری است که به‌جای تکرار چرخه فرصت‌سوزی، ضعف‌ها و قوت‌های هر نوع جنبش را به‌طور نقادانه مطالعه کند و از دل آن راهی برای همبستگی در تمام سطوح اجتماعی بیابد.
سلمان گرگانی


■ آقای گرگانی عزیز، برای کسانی که می‌پرسند “چه باید کرد؟”، شما به درستی به آغاز راه اشاره کرده‌اید: “در شرایط کنونی، هر جمعی که بتواند عقلانیت را در خود پرورش دهد، نه تنها اهمیتی بنیادین دارد بلکه همچون نفسی حیاتی برای جامعه است”. من فقط اضافه می‌کنم که این ایده شما، تقریبآ همان راهی است که واتسلاو هاول (رئیس جمهور سابق جمهوری چک) در کتاب “قدرت بی قدرتان” در سال ۱۹۸۵ مطرح کرده بود.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ آقای گرگانی گرامی، من در نوشتارهای قبلی از جمله «ج.ا. مرده ریگ محمد رضا پهلوی» در سه شماره به برخی نکاتی که شما اشاره کرده‌اید، در سایت ایران امروز پرداخته‌ام. به خاطر احتراز از تکرار گفته‌های پیشین، کوتاه و به اختصار عرض کنم؛ همانطور که در متن مقاله آمده و همچنین در کامنت دوستان هم سعی کردم شرایط موجود را توضیح دهم، کارنامه «اپوزیسیون» ج. ا. در سال‌های گذشته مردود و تاسف‌بار است. من آگاهانه واژه اپوزیسیون را در متن و در کامنت‌ها داخل گیومه گذاشته‌ام؛ ما به اصطلاح اپوزیسیون هستیم؛ «اپوزیسیونی» منفعل و متفرق مطلوب ج. ا. شاید «اپوزیسیون در چهار راه بی‌تصمیمی» عنوان درست‌تری برای مقاله می‌بود.
باری دوست عزیز، ما فرصت‌های مغتنم اما پرهزینه‌ای را درسال‌های گذشته از دست داده‌ایم، دیگر فرصتی نیست که خود را در گرداب بحث‌های تکراری و بی‌حاصل گرفتار کنیم. مکانیسم ماشه و تنگناهای حاصل از آن پیش پای ج. ا. است. خامنه‌ای و کارگزارانش مذاکره با آمریکا و اروپا را بر اساس شرایط آنان استحاله و مرگ خود تلقی می‌کنند. از این رو، همچنان بر طبل جنگ می‌کوبند؛ آنان در جنگ (با وجود کشتار و ویرانی)، احتمال بقای خود را بیشتر از مذاکره ارزیابی می‌کنند. همانطور که در کامنت های پیشین نوشتم، اکنون در سربزنگاه تاریخ میهنمان و بر لبه پرتگاه قرار گرفته‌ایم. تیک تیک ساعت زمان، مرگ هم میهنان و ویرانی میهن ما را در روزها و ماه های آتی با هزاران زبان اعلام می‌کند؛ نتایج جنگ بعدی قابل پیش بینی نیست، اما به احتمال زیاد به اضمحلال نکبت ج. ا. منجر خواهد شد. آیا کاری از دست ما ساخته است؟ اگر پاسخ مثبت است، پس معطل چه هستیم؟
سعید سلامی


■ جناب سلامی عزیز
ایرانیان همواره بر لبهٔ مخاطرات تاریخی ایستاده‌اند؛ امروز نیز سال‌هاست که بر همان لبه قرار داریم، اما شرایط معاصر به‌ویژه حملات پیشین اسرائیل و آمریکا و احتمال وقوع حملات بعدی این خطر را ملموس‌تر و فوری‌تر ساخته است.
به باور من، اکنون بیش از هر زمان دیگر ضروری است که از هر حرکتی که مانع «ما شدن» ایرانیان می‌شود، جدی و قاطعانه فاصله بگیریم و واقعیت‌های اجتماعی را آن‌گونه که هست بپذیریم. هر پویشی که هویت جمعی را تضعیف کند یا جامعه را از توان بازسازی و همبستگی دور سازد، در عمل ما را از مسیر تحقق خواست‌های مشترک بازمی‌دارد. بنابراین، پیامد راهبردی شرایط کنونی آن است که جامعه ایران یا با بازشناسی ضعف‌ها و تمرکز بر همبستگی از این لبه خطر عبور خواهد کرد، یا با تداوم تفرقه و خودفریبی، بار دیگر تاریخ فرصت‌سوزی را تکرار خواهد نمود.
فراموش نکنیم که در منطق «سیاست بقا»، تهدید خارجی می‌تواند برای رژیم‌های اقتدارگرا به منبع مشروعیت بدل شود و بقای آن‌ها را تضمین کند؛ امری که تاکنون نیز کم‌وبیش موفقیت‌آمیز بوده است. مگر آنکه جامعه بتواند با ایجاد «انسجام اجتماعی» و پذیرش مسئولیت جمعی، مانع بهره‌برداری نظام سیاسی از این تهدیدها شود.
سلمان گرگانی






نظر شما درباره این مقاله:







احمد الشرع: سوریه تجزیه‌ناپذیر است
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 11:27

احمد الشرع: سوریه تجزیه‌ناپذیر است






نظر شما درباره این مقاله:







نرگس محمدی: جنبش «زن، زندگی، آزادی» زنده است
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 11:05

نرگس محمدی: جنبش «زن، زندگی، آزادی» زنده است


نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، در گفت‌وگو با ایران‌اینترنشنال گفت جنبش «زن، زندگی، آزادی» هنوز زنده است و زنان عاملیتی یافته‌اند که تحولات عمیقی را در بطن جامعه ایجاد کرده است. تحولاتی که به‌ گفته او، لایه‌بندی شده و برخی‌شان هنوز حتی شناسایی و تحلیل نشده‌اند.

محمدی در این گفت‌وگو که به مناسبت سومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» انجام شد، با اشاره به تغییرات محسوس در فضای عمومی جامعه ایران، گفت: «وقتی در خیابان راه می‌روم، حضور زنان با پوشش اختیاری نمایانگر بخشی از این تحول است.»

این فعال حقوق بشر تاکید کرد که این تغییر و تحول «محصول قدرت و مقاومت مردم» است و تصمیم‌های حاکمیت نقشی در آن نداشته است.

او با بیان این‌که جنبش همچنان زنده و پویاست و دستاوردهایش ادامه دارد، با ابراز خوش‌بینی نسبت به مبارزه مردم ایران با جمهوری اسلامی، گفت که «زنده‌ بودن جنبش» در رگ و پی جامعه دیده می‌شود.

مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله اهل سقز، ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ در تهران به‌دست ماموران گشت ارشاد بازداشت شد و ۲۵ شهریور در بازداشت جان باخت. مرگ او جرقه موجی از اعتراض‌های سراسری با شعار «زن، زندگی، آزادی» شد که به‌سرعت به محور مطالبه‌گری در سراسر ایران بدل شد.

محمدی در سومین سالگرد این جنبش، در گفت‌وگو با ایران‌اینترنشنال، با بیان این‌که حتما لازم نیست مردم مدام در خیابان و در تظاهرات باشند، گفت جامعه از تاکتیک‌های خلاقانه و بسیار موثر و کنش‌ها و واکنش‌هایی که زنده بودن جنبش را نشان می‌دهد، استفاده می‌کند.

او با تاکید بر این‌که این پویایی از اعتماد به‌ نفس حاکمیت کاسته است، گفت: «جمهوری اسلامی حتی برای برگزاری رویدادهای حکومتی قدرت سابق را ندارد و بارها دیده شده حضور زنان بدون حجاب در میان جمعیت، صحنه را از دست برگزارکنندگان خارج کرده است.»

این فعال حقوق بشر تصریح کرد «هیچ عرصه‌ای به‌طور کامل در اختیار حکومت نیست»، هر‌چند همچنان «قدرت سرکوب» را دارد.

با این حال، به باور برنده نوبل صلح ۲۰۲۳، مردم با مقاومت و اعتراض می‌توانند در تغییر و تحولات نقش داشته باشند و حکومت را وادار به عقب‌نشینی کنند.

محمدی در سال‌های گذشته بارها در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش بر ادامه تلاش خود برای پایان دادن به استبداد دینی و گذار از جمهوری اسلامی تاکید کرده و از سوی حکومت ایران به «حذف فیزیکی» در صورت ادامه فعالیت‌های حقوق بشری و مدنی‌اش تهدید شده است.

او که از آذر ۱۴۰۳ با مرخصی استعلاجی بیرون از زندان است، تاکنون بیش از ۱۰ سال را در حبس گذرانده و از آغاز فعالیت‌هایش با احکامی جمعا بیش از ۳۶ سال زندان و ۱۵۴ ضربه شلاق روبه‌رو بوده است.

این فعال مدنی برای کنش‌های حقوق بشری‌اش جوایز بین‌المللی متعددی از جمله نوبل صلح، جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو/گی‌یرمو کانو و «جایزه شجاعت» خبرنگاران بدون مرز را دریافت کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







مکانیسم ماشه و نرمش قهرمانه خامنه‌ای ">
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 10:02

مکانیسم ماشه و نرمش قهرمانه خامنه‌ای






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه گروه ۷ در مورد سرکوب فراملی حکومت ایران
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۴ - Thursday 18 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.09.2025, 9:02

بیانیه گروه ۷ در مورد سرکوب فراملی حکومت ایران


اعضای سازوکار واکنش سریع گروه هفت (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیه‌ی اروپا) و همچنین اعضای وابسته به آن (استرالیا، هلند، نیوزیلند و سوئد) روز جمعه ۱۲ سپتامبر  در باره فعالیت‌های مخرب جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بیانیه‌ای صادر کردند.

این بیانیه می‌گوید: سرویس‌های اطلاعاتی ایران به طور فزاینده‌ای تلاش کرده‌اند مخالفان سیاسی در خارج از کشور را به قتل برسانند، بربایند و مورد آزار و اذیت قرار دهند.

بیانیه‌ی سازوکار واکنش سریع گروه هفت (RRM)
درباره‌ی سرکوب فرامرزی و دیگر فعالیت‌های بدخواهانه‌ی ایران

یادداشت رسانه‌ای / دفتر سخنگو / ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵

امروز، اعضای سازوکار واکنش سریع گروه هفت (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیه‌ی اروپا) و همچنین اعضای وابسته به آن (استرالیا، هلند، نیوزیلند و سوئد) بیانیه‌ی زیر را صادر کردند:

آغاز متن:

«سازوکار واکنش سریع گروه هفت (G7 RRM) به بیانیه‌های اخیر استرالیا، کانادا، فرانسه، آلمان، هلند، نیوزیلند، بریتانیا و ایالات متحده که سرکوب فرامرزی و دیگر فعالیت‌های بدخواهانه‌ی ایران را محکوم می‌کنند، اشاره دارد.

بر اساس این بیانیه‌ها، سرویس‌های اطلاعاتی ایران به طور فزاینده‌ای تلاش کرده‌اند مخالفان سیاسی در خارج از کشور را به قتل برسانند، بربایند و مورد آزار و اذیت قرار دهند. این یک الگوی نگران‌کننده و غیرقابل قبول از سرکوب فرامرزی است و به وضوح حاکمیت دولت‌ها را تضعیف می‌کند. سایر فعالیت‌های بدخواهانه شامل اقداماتی برای به دست آوردن و افشای اطلاعات شخصی روزنامه‌نگاران و همچنین حملاتی با هدف ایجاد تفرقه در جوامع و ارعاب جوامع یهودی است.

سازوکار واکنش سریع گروه هفت با شرکای بین‌المللی خود که شهروندان و ساکنانشان نیز هدف ایران قرار گرفته‌اند، ابراز همبستگی می‌کند.

این سازوکار از زمان آغاز به کار خود، هدف مقابله با دخالت خارجی را دنبال کرده است. با تکیه بر بیانیه‌ی اخیر رهبران گروه هفت در مورد سرکوب فرامرزی، ما به حفاظت از حاکمیت خود، حفظ امنیت جوامع‌مان و دفاع از افرادی که دولت‌های خارجی تلاش می‌کنند در داخل مرزهای ما آن‌ها را ساکت، مرعوب، آزار، آسیب یا وادار به کاری کنند، ادامه خواهیم داد.»

پایان متن.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net