يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 20:21

این قسمت: ویرجینیا وولف

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان- ۲۰


برگردان: علی محمد طباطبایی

ویرجینیا وولف تا بسیار دیر در زندگی‌اش داستان‌هایش را ایستاده می‌نوشت. او از خواهرش ونسا، که یک نقاش بود، الهام گرفته بود.

اندک نویسندگانی به اندازه ویرجینیا وولف (Virginia Woolf) محکوم به جاودانگی ادبی بودند. اصالت او بی‌عیب و نقص بود. پدرش یک زندگینامه‌نویس و ویراستار برجسته بود که زمانی با بزرگ‌ترین دختر ویلیام مک‌پیس تاکری(William Makepeace Thackeray) ازدواج کرده بود. پدرخوانده او شاعر آمریکایی، جیمز راسل لاول (James Russell Lowell) نیایهم امی(Amy) و هم رابرت لاول (Robert Lowell) بود. برای کامل شدن حس اشرافیت، مادرش از نوادگان یکی از ندیمه‌های ماری آنتوانت (Marie Antoinette)بود. و در خانه دوران کودکی‌اش، چهره‌های درخشان هنری و ادبی همچون هنری جیمز(Henry James)، جورج الیوت(George Eliot) و جولیا مارگارت کامرون (Julia Margaret Cameron)که عکاس و عمه مادرش بود رفت‌وآمد داشتند (۱).

البته زندگی اش فقط کیک عصرانه و شراب نبود (۲). ویرجینیا و خواهرش ونسا (Vanessa) در کودکی مورد آزار مکرر برادران ناتنی خود، جرج و جرالد داک‌ورث (George and Gerald Duckworth) قرار گرفتند. مادرشان در سال ۱۸۹۵ ناگهان بر اثر آنفلوانزا درگذشت و پس از او خواهر ناتنی استلا داک‌ورث (Stella Duckworth) در ۱۸۹۷. وولف بعدها نوشت: «ضربه، ضربه دوم مرگ، بر من فرود آمد، لرزان، چین‌خورده، با بال‌هایی که هنوز در پیله شکسته‌ام به هم چسبیده بودند.» مرگ استلا اولین حمله از بیش از یک دوجین فروپاشی عصبی را که او در طول زندگی‌اش تجربه کرد، تسریع نمود.

ویرجینیا وولفیک بیمار دوقطبی(manic-depressive) بود (۳)، آن هم در عصری که هنوز کسی این وضعیت را درک نمی‌کرد. برای اطرافیان، او صرفاً مستعد دوره‌های متناوب جنون بود. این دوره‌ها تمایلبه آن داشتند تا با تغییرات مهم زندگی او، مانند مرگ پدرش در ۱۹۰۴، یا دوره‌های دشواری خلاقانه همزمان شوند. او همانطور که خودش می‌گفت، بیشتر تمایلبه آن داشت که وقتی نزدیک به اتمام یک رمان می شد، «دیوانه شود». در مرحله شیدایی(manic phase) بیماری‌اش،نزد همه شناخته شده بود که بی‌وقفه صحبت می‌کرد. یک بار ۴۸ ساعت پشت سر هم پرحرفی کرد. چنین رفتار بی‌ثباتی حتماً کسانی را که او را کمرو و موقر می‌شناختند، شوکه کرده بود.

جنبه دیگری از زندگی درونی وولف که ناگفته ماند، همجنس‌گرایی او بود. اگرچه او چندین دلبستگی عاشقانه با مردان داشت، اما واضح است که از سنین پایین زنان را ترجیح می‌داد. در نوجوانی، دیوانه‌وار عاشق وایولت دیکینسون(Violet Dickinson) شد، یک دوست خانوادگی که هفده سال از او بزرگ‌تر بود. وولف در یکی از نامه‌های معمولاً مرموز و آکنده از جنسیت(sexually charged) خود به وایولت نوشت: «ای کاش تو یک کانگورو بودی و یک کیسه برای کانگوروهای کوچک داشتی تا به آن بخزند.» در نامه‌ای دیگر او را «گربه جهنمی مقدس» خطاب کرد و اعلام کرد: «چه جیغ و ناله‌ای باید در درونت باشد.» وولف شاید هرگز رابطه خود با وایولت را به کمال نرساند، اما بعدها یک رابطه همجنس‌گرایانه طولانی‌مدت با ویتا ساکویل-وست(۴) (Vita Sackville-West)، الهام‌بخش رمانش «اورلاندو»(Orlando)، داشت.

البته قابل‌توجه‌ترین رابطه دگرجنس‌گرایانه وولف با شوهرش، لئونارد وولف (Leonard Woolf)، یک نویسنده و روشنفکر پرجنب‌وجوش بود. آن‌ها با هم به تأسیس حلقه ادبیتأثیرگذار بلومزبری(Bloomsbury literary salon) (۵)کمک کردند. آن‌ها زوج جالبی بودند: ویرجینیا تقریباً به یک اندازه از یهودیان (که لئونارد یکی بود) و آمیزش با مردان بیزار بود. پس از چند سال تلاش بی‌ثمر برای وادار کردن ویرجینیا به برقراری رابطه جنسی با خود، لئونارد کلاً دست کشید. خوشبختانه هر دو به ازدواج باز اعتقاد داشتند و همین طور نگرشی تاریک به آینده بشریت. آن‌ها یکی از عجیب‌ترین زوج‌های به طرز غریبی سازگار در تاریخ ادبیات هستند.

خودکشی نیزیکی دیگر از علایق مشترک لئونارد و ویرجینیا بود. با این باور که جهان دارد با یکسقوط سریع و فاجعه بار به سوی نابودی می‌رود، و احتمالاً یهودیان سوسیالیست و لزبین‌های فمینیست بار اصلی آخرالزمان قریب‌الوقوع را به دوش خواهند کشید، این زوج شروع به ذخیره بنزین اضافی در گاراژ خود کردند، تا در صورتی که در یک لحظه نیاز داشته باشند، با استنشاق بخارات اگزوز خودکشی کنند. آن‌ها همچنین دوزهای کشنده مورفین ذخیره کردند. وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد و نازی‌ها شروع به بمباران لندن کردند، وولف وارد فروپاشی نهایی خود شد. خانه آن‌ها دو بار در حالی ویران شد که او در تلاش برای تکمیل آخرین رمانش، «بین پرده‌ها» (Between the Acts) (۶)، بود. او و لئونارد به عمارت روستایی خود در حومه لندن نقل مکان کردند، جایی که در زمستان ۱۹۴۱، خلق و خوی او حتی تاریک‌تر شد. با این باور که دوباره دارد «دیوانه» می‌شود، نمی‌توانست این چشم‌انداز را تحمل کند. در صبح ۲۸ مارس، نامه‌های خداحافظی به شوهر و خواهرش نوشت و از خانه بیرون و به سمت رودخانه اوز (Ouse River) رفت. در آنجا، با فرو کردن یک سنگ بزرگ در جیبش تا خود را سنگین کند، به داخل آب قدم گذاشت و خود را غرق کرد. جسد او سه هفته بعد پیدا شد.

نام‌های مستعار حیوانی

وولف عاشق حیوانات بود. در کودکی، خود را با مجموعه‌ای غیرمعمول از حیوانات شامل یک سنجاب، یک میمون کوچک و یک موش خانگی به نام جاکوبی احاطه کرده بود. گویی حیوانات وحشی کافی در اطراف پرسه نمی‌زدند، او همچنین دوست داشت به افراد زندگی‌اش لقب حیوانی بدهد. او لقب «دلفین» را برای خواهرش ونسا انتخاب کرد، که او نیز به نوبه خود او را «بز» صدا می‌زد. به شکلی معنادار، اولین مقاله منتشرشده ویرجینیا وولف، یک سوگنامه (یادداشت درگذشت) برای سگ خانوادگی بود (۷).

دست‌ به دست مجسمه من نزن!

وولف در کودکی با آگوست رودن (Auguste Rodin)، مجسمه‌ساز مشهور فرانسوی، درگیر شد. در بازدید از کارگاه او به همراه گروهی از دوستان، به صراحت به او دستور داده شد که هیچیک از قطعات ناتمامی را که رودن زیر پوشش نگه داشته بود، بررسی نکند. وولف که همیشه مشتاق بود محدودیت‌های تحمیل شده بر خود را نادیده بگیرد، بلافاصله شروع به باز کردن یکی از مجسمه‌های ممنوعه کرد. رودن سپس به صورتش سیلی زد.

کلک‌بازهای شاد

وولف بین دوره‌های فروپاشی عصبی، دوست داشت با سیاه‌کردن صورت و بازی‌کردن شوخی‌های عملی با نیروی دریایی بریتانیا خوش بگذراند. خب، باشه، او فقط یک بار این کار را کرد - اما غوغای زیادی به پا کرد.

در سال ۱۹۱۰، وولف یکی از شش نفر - و تنها فرد مونث - پشت ماجرای معروف به «فریب دریدنات»(Dreadnought Hoax) بود که به تحقیر عمومی نیروی دریایی سلطنتی منجر شد. این نقشه شامل متقاعد کردن فرمانده اچ‌ام‌اس دریدناتبود و آن هم مبنی بر اینکهگروه رسمی از افراد سلطنتی «حبشی» (کشوری که امروز اتیوپینامیده می شود) برای بازدید از کشتی او می‌آیند. سپس وولف و همدستانش ریش مصنوعی، عمامه، لباس‌های نمایشی اجاره‌ای و گریم سیاه به چهره زدند و بدون جلب سوءظنین به کشتی وارد شدند. آن‌ها کارت‌هایی به زبان سواحیلی (که زبان اتیوپی نیست) توزیع کردند و هر از گاهی «بونگا بونگا» فریاد می‌زدند تا اشتیاق خود را نشان دهند. قبل از ترک، این آفریقایی‌های قلابی حتی فرصت کردند تا مدال‌های جعلی بر سینه برخی از افسران بریتانیایی سنجاق کنند. سپس به خشکی بازگشتند، جایی که فریب خود را به مطبوعات بریتانیا فاش ساختند و باعث نگرانی زیادی در سلسله مراتب دریایی این کشور شدند. برخی روزنامه‌ها خواستار محاکمه کلک‌بازان شدند، اما عموم مردم بریتانیا بخشنده‌تر بودند و حتی شعار «بونگا بونگا» حبشی‌ها را به عنوان یک عبارت رایج ملی پذیرفتند. وولف که به اندازه کافی سرگرم شده بود، آرام به کار ادبی نوپای خود بازگشت.

ایستادن هنگام نوشتن

با الهام از خواهرش ونسا، که هنگام نقاشی می‌ایستاد، وولف تا بسیار دیر در کارش، تمام نوشته‌هایش را در حالت ایستاده انجام می‌داد.

هاردیِ هاها! (۸)

در تابستان ۱۹۲۶، وولف از تامس هاردی (Thomas Hardy)،یکی از پیشینیان ادبی‌اش، در خانه‌اش در نزدیکی دورچستر دیدار کرد. این دیدار آنطور که برنامه‌ریزی شده بود، به راحتی پیش نرفت. هاردی بی‌تفاوت به نظر می‌رسید و اصلاً علاقه‌ای به بحث درباره مسائل ادبی نداشت. او به پرسش‌های اندیشمندانهوولف درباره ماهیت شعر را رد کرد و با پاسخ‌های کلیشه‌ای و طفره آمیز واکنش نشان داد و هیچ بینشی درباره مشکلات زندگی ادبی ارائه نداد. او برایش کتابی را امضا کرد و نام خانوادگی او را به اشتباه «ولف» (Wolff) نوشت. واکنش وولف (Woolf) به این دیدار چه بود؟ چند روز بعد دچار یک فروپاشی عصبی شد.

ویرجینیا ووف (WOOF) (۹)

آیاکمی حال و هوای زندگینامه سگ‌گونه به سبک ویرجینیا وولف را دارید؟ کتاب «فلاش» (Flush) را بررسی کنید، این «زندگییک سگ» عجیباست که وولف در سال ۱۹۳۳برای تفریح نوشت. سگ صاحب عنوان کوکر اسپانیل(cocker spaniel) مورد نظر متعلق به الیزابت بارت براونینگ (Elizabeth Barrett Browning)، شاعر، بود. وولف درباره فلاش در نامه‌های براونینگ به شوهرش، رابرت، خوانده بود و «تصور سگ آنان مرا چنان به خنده انداخت که نتوانستم مقاومت کنم و برایشیک زندگینامه بنویسم». این کتاب با جزئیات گسترده - برخی می‌گویند دردناک - به تبار این سگ وفادار می‌پردازد و مطالب استخراج شده از افسانه‌های کارتاژی، فولکلور باسکی و دربارهای تودورها و استوارتها را در بر می‌گیرد. به طرز شگفت‌انگیزی، داستان تکان‌دهنده این سگ پرانرژی با مخاطبان عام طنین انداخت. فلاش پرفروش‌ترین کتاب وولف تا آن زمان شد و در شش ماه اول انتشار نزدیک به ۱۹۰۰۰ نسخه فروخت. نیویورک تایمز آن را «یک تور دو فورس بیوگرافیک درخشان» نامید. تقریباً تنها کسی که از این استقبال ناامید شد، خود وولف، ابداً تیره‌روز، بود. او نگران بود که این کتاب او را در قالب یک «پرحرف زن‌گونه» محدود کند. او گفت: «از موفقیت مردمی فلاش بسیار بیزار خواهم شد.»

چه کسی از شکایت می‌ترسد؟

ادوارد آلبی (Edward Albee)بی هیچ اما و اگر. این نمایشنامه‌نویس اجازه استفاده از نام وولف را از لئونارد همسر بازمانده ویرجینیا گرفت تا بتواند آن را در عنوان نمایشنامه خود در سال ۱۹۶۲، «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد» استفاده کند. این عنوان از یک تکه دیوار نوشته (گرافیتی) واقعی که آلبییک بار بر روی آینه دیده بود، گرفته شده است. آلن بنت (Alan Bennett)، نمایشنامه‌نویس انگلیسی، با یک نمایشنامه در سال ۱۹۷۸ با عنوان «من - من از ویرجینیا وولف می‌ترسم» پاسخ طنزآمیزی داد.

ویرجینیا وولف تا بسیار دیر در زندگی‌اش داستان‌هایش را ایستاده می‌نوشت. او از خواهرش ونسا، یک نقاش، الهام گرفته بود.
——————————-
توضیحات تکمیلی مترجم:

۱: این اشاره نشان می‌دهد خانواده مادری وولف از لحاظ اجتماعی مقام والا و حتی با خاندان سلطنتی فرانسه پیوند غیرمستقیم داشتند.  در جامعه طبقاتی آن زمان انگلیس، چنین تبارهایی اعتبار اجتماعی زیادی محسوب می‌شد.خانه خانواده وولف (به ویژه در محله بلومزبری لندن) یک سالون فرهنگی بود که روشنفکران و هنرمندان بزرگ آن زمان در آن جمع می‌شدند.  نام‌بردن از هنری جیمز (رمان‌نویس بزرگ آمریکایی-بریتانیایی)، جورج الیوت (نام مستعار ماری آن ایونز، رمان‌نویس صاحب‌سبک) و جولیا مارگارت کامرون (عکاس پیشگام و از اقوام نزدیک خانواده) نشان‌دهنده محیط فرهیخته و الهام‌بخشی است که وولف در آن رشد کرد.نویسنده با این جملات می‌خواهد بگوید که ویرجینیا وولف نه تنها در یک خانواده ثروتمند، بلکه در یک محیط فوقالعاده فرهیخته و متصل به حلقه‌های ادبی و هنری اروپا بزرگ شد. این زمینه، نقش مهمی در شکل‌گیری ذهنیت ادبی، جسارت فکری و حتی حس “برتری فرهنگی” او داشت. در واقع، این جملات زمینهٔ اجتماعی و فرهنگیِ پرورش یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان مدرن را ترسیم می‌کند.

۲: این عبارت کنایه‌ای است به تصویر ایده‌آل و سطحی از زندگی خانواده‌های اشرافی که در آن همه چیز به نظر مطبوع، متعارف و بی‌دغدغه می‌رسد. نویسنده با گفتن این که «البته همه چیز کیک عصرانه و شراب نبود» یا «البته زندگی‌اش فقط پالتوی خز و پذیرایی‌های مجلل نبود» بلافاصله این تصویر آرمانی را می‌شکند و به واقعیت تاریک و تلخ پنهان در پشت این ظاهر فاخر اشاره می‌کند.کارکرد ادبی این جمله:به عنوان یک گذار قوی و تباینی عمل می‌کند. پس از توصیف محفل ادبی درخشان و تبار اشرافی وولف در جمله‌های قبلی، حالا نویسنده سویه‌های تراژیک و زخم‌خورده زندگی او را فاش می‌کند.طنز تلخ (Irony) دارد: زندگی‌ای که از بیرون پر از مهمانی‌های ادبی، فرهنگ و تجمل به نظر می‌رسید، در باطن مملو از آزار جنسی، فقدان و بیماری روانی بود.این جمله به خواننده هشدار می‌دهد که تبحر ادبی و جایگاه اجتماعی والای وولف، رنج‌های عمیق او را نباید پنهان کند. در واقع، نویسنده می‌خواهد بگوید: «مراقب باشید که زیر این ظاهر اشرافی و فرهیخته،یک تاریخچه آزار و ترومای شدید نهفته است.» این رویکرد، درک ما را از وولف به عنوان یک نویسنده رنج‌دیده و شکننده، نه صرفاً یک نویسنده نخبه، عمق می‌بخشد.

۳: ویرجینیا وولف از اختلال دوقطبی (که در آن زمان «مانیک-دپرسیو» نامیده می‌شد) رنج می‌برد، در دوره‌ای که هنوز درک علمی از این بیماری وجود نداشت. اطرافیانش تصور می‌کردند او صرفاً مستعد «دوره‌های متناوب جنون» است.این دوره‌ها معمولاً با تغییرات بزرگ زندگی همزمان می‌شدند، مانند مرگ پدرش در ۱۹۰۴.همچنین با دشواری‌های خلاقانه ارتباط داشت: وولف خود می‌گفت هنگام نزدیک شدن به پایانیک رمان «دیوانه» می‌شد. این نشان می‌دهد فشار روانی خلق اثر و فرود پس از اوج خلاقیت، باعث آغاز دوره بیماری می‌شد.نشانه‌های دوره شیدایی (مانیک):در این فاز، او به طور غیرمتعارف پرحرف و بیش‌فعال می‌شد.یک بار به مدت ۴۸ ساعت بدون توقف پشت سر هم حرف زد – رفتاری که از زنی که معمولاً کمرو و محجوب شناخته می‌شد، شوک‌آور بود.این رفتارهای افراطی برای کسانی که وولف را به عنوان فردی درون‌گرا، ظریف و موقر می‌شناختند، حیرت‌آور بود. این تضاد، ماهیت مخرب بیماری دوقطبی را نشان می‌داد که می‌تواند حتی شخصیت‌های به ظاهر باثبات را دچار دگرگونی‌های شدید کند.در عصر ویکتوری/ادواردی، بیماری روانی اغلب به عنوان «جنون» یا «ضعف اعصاب» برچسب می‌خورد و درمانی جز استراحت، انزوا یا بستری شدن در آسایشگاه‌های خشن وجود نداشت. عدم درک این بیماری، رنج وولف را تشدید می‌کرد.اگرچه بیماری او را آزار می‌داد، اما برخی پژوهشگران معتقدند اوج‌های شیدایی به خلاقیت ادبی خارق‌العاده او (مانند جریان سیال ذهن در آثارش) انرژی می‌داد، در حالی که فرودهای افسردگی او را به ژرفای هستی و مرگ می‌کشاند – موضوعاتی که در نوشته‌هایش عمیقاً کاوید.در نهایت، زندگی وولف تجسمی از رابطه پیچیده بین نبوغ، آسیب‌پذیری روانی و فقدان درک پزشکی در دوران پیشامدرن روانپزشکی است.

۴: ویتا سَکویل-وست (Vita Sackville-West) (۱۸۹۲–۱۹۶۲) یکی از شخصیت‌های جذاب، چندبعدی و اثرگذار در ادبیات و زندگی اجتماعی انگلیس در نیمه اول قرن بیستم بود.

پیشینه اشرافی و هویت خانوادگی: او در خانواده‌ای اشرافی متولد شد و در کِنول کَسِل (Knole Castle) — یکی از بزرگ‌ترین خانه‌های اصیل انگلیس — بزرگ شد. اما به عنوان یک زن، حق ارث بردن این ملک و عنوان اشرافی را نداشت، مسئله‌ای که عمیقاً بر هویت و نوشته‌هایش تأثیر گذاشت.این حس تبعیض جنسیتی و بی‌گانگی از میراث خانوادگی، بعدها در رمان «خاندانِ اشرافی» (The Edwardians) و به ویژه در شخصیت اورلاندو در رمان ویرجینیا وولف بازتاب یافت. او رمان‌نویس، شاعر، مقاله‌نویس و منتقد باغ‌سازی بود.مشهورترین اثرش، شعر بلند «سرزمین» (The Land, 1926) است که جایزه «هاوثرندن» را برد و تصویری حماسی از زندگی روستایی انگلیس ارائه می‌داد.رمان‌هایش مانند «خاندان اشرافی» (۱۹۳۰) و «همه شورهای گذشته» (۱۹۳۱) نقدی اجتماعی بر جامعه اشرافی و محدودیت‌هایش بودند.زندگی عاشقانه پُرحاشیه و گرایش جنسی:ویتایک دوجنس‌گرا بود و روابط متعدد هم با مردان و هم با زنان داشت.در ۱۹۱۳ با دیپلمات و نویسنده هارولد نیکلسون ازدواج کرد. این ازدواجی غیرمتعارف اما موفق بود: هر دو روابط خارج از ازدواج داشتند (معمولاً با همجنس خود) اما تا پایان عمر با احترام و عشق عمیقی به هم وفادار ماندند.مهم‌ترین رابطه عاشقانه او با ویرجینیا وولف بود (از حدود ۱۹۲۵ تا اواخر دهه ۱۹۳۰). این رابطه الهام‌بخش رمان «اورلاندو» (۱۹۲۸) شد که هدیه‌ای عاشقانه از وولف به ویتا و کاوشی در سیالیت جنسیت و هویت در طول زمان بود.او روابط مهم دیگری نیز با زنان از جمله ویولت تریفوسیس داشت که گریختن با او به پاریس در ۱۹۱۸یک رسوایی بزرگ اجتماعی ایجاد کرد.او به همراه همسرش هارولد، باغ‌های سیسینگ‌هورست (Sissinghurst Castle Garden) در کنت را خلق کردند که امروز از مشهورترین و زیباترین باغ‌های انگلیس است و توسط بنیاد ملی (National Trust) نگهداری می‌شود.طراحی «باغ سفید» (White Garden) او یک نوآوری تاثیرگذار در باغ‌سازی مدرن بود.ستون‌های هفتگی او درباره باغ‌سازی در روزنامه «آبزرور» بسیار محبوب بودند.رابطه با ویرجینیا وولف:این رابطه برای هر دو خلاقانه و تحول‌بخش بود. وولف تحت تأثیر جسارت، حیات زمینی و اشرافیت رمانتیک ویتا قرار گرفت.ویتا در نامه‌ای معروف نوشت: «او [ویرجینیا] ذهن مرا به آتش کشید، همان‌طور که تو [هارولد نیکلسون] قلب مرا.»«اورلاندو» تجلیل وولف از ویتا بود: شخصیتی که در طول چهار قرن، از مرد به زن تبدیل می‌شود و میراث ادبی و عاشقانه ویتا را جشن می‌گیرد.ویتا سَکویل-وست در نهایت پلی میان دو جهان بود: اشرافیت کهن و مدرنیته رادیکال، عشق همجنس‌خواهانه و ازدواج سنتی، ادبیات نخبه‌گرا و باغ‌سازی مردمی. زندگی پرتضاد او بازتابی از تحولات اجتماعی و فرهنگی عصر خودش است.

۵: حلقه بلومزبری (Bloomsbury Group) یک انجمن غیررسمی اما بسیار تاثیرگذار از روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان انگلیسی در نیمه اول قرن بیستم بود که حول محور ویرجینیا وولف و خواهرش ونسا بل شکل گرفت. این حلقه یکی از مهم‌ترین کانون‌های نوآوری فکری و فرهنگی عصر خود به شمار می‌رود.نام این گروه از محله بلومزبری لندن گرفته شده است، جایی که خانه خواهران استیون (ویرجینیا و ونسا) در شماره ۴۶ میدان گوردون، به محل اصلی گردهمایی‌های آنان تبدیل شد.شکل‌گیری اولیه آن به حدود سال ۱۹۰۵ بازمی‌گردد، پس از مرگ پدرشان (لسلی استیون)، هنگامی که خواهران استیون به بلومزبری نقل مکان کردند و شروع به میزبانی جمعی از دوستان روشنفکر خود کردند.اعضای شاخص:نویسندگان: ویرجینیا وولف، ئی. ام. فورستر، لیوتن استرچی.هنرمندان بصری: ونسا بل (نقاش)، دانکن گرانت (نقاش)، راجر فرای (منتقد هنری و نقاش). اقتصاددانان: جان مینارد کینز (پدر اقتصاد کلان مدرن).منتقدان و فیلسوفان: کلایو بل (منقد هنری)، لئونارد وولف (ناشر و فعال سیاسی).دیگر چهره‌ها: ویتا سَکویل-وست (معشوقه ویرجینیا وولف).ایدئولوژی و ارزش‌های محوری:آزادی فکری و فردگرایی افراطی: باور به اولویت تجربه شخصی، صداقت و اصالت در زندگی و هنر.نقد شدید به ویکتوریانیسم: رد ارزش‌های محافظه‌کارانه، پرهیزگاری جنسی، و ظاهرسازی اجتماعی عصر ویکتوریا.- تأکید بر عقلانیت و مدرنیته: بسیاری از اعضا تحت تأثیر فلسفه جی. ئی. مور بودند که شعار «ارزش غایی در لذت از زیبایی و برقراری روابط شخصی است» را تبلیغ می‌کرد.آزادی جنسی و برابری جنسیتی: بسیاری از اعضا روابط خارج از ازدواج، همجنس‌گرایی و چندزنی را آزادانه زندگی می‌کردند – امری که در آن زمان جسورانه بود.ضد جنگ و صلح‌جویی: بسیاری (مانند ویرجینیا و لئونارد وولف) مواضع ضد جنگ جهانی اول داشتند.نوآوری‌های ادبی و هنری:ادبیات مدرنیستی: ویرجینیا وولف با تکنیک «جریان سیال ذهن» و رمان‌هایی چون «به سوی فانوس دریایی» مرزهای روایت را جابجا کرد.نقد هنری مدرن: راجر فرای با معرفی پساامپرسیونیسم به انگلیس و برگزاری نمایشگاه‌های جنجالی، دیدگاه هنری جامعه را دگرگون کرد.اقتصاد کینزی: جان مینارد کینز بسیاری از ایده‌های انقلابی خود را در گفت‌وگوهای بلومزبری پرورش داد.نشر مستقل: انتشارات هوکارث پرس توسط لئونارد و ویرجینیا وولف تأسیس شد و آثار بسیاری از مدرنیست‌ها (از جمله خود وولف، تس الیوت، کاترین منسفیلد) را منتشر کرد.بلومزبری امروز بیش از یک حلقه تاریخی،یک ایده‌آل فرهنگی است: الگویی از زندگیِ فکریِ آزاد، خلاقیت جمعی و جسارت در شکستن تابوها. خانه‌ها و آثار به جا مانده از آنان (مانند خانه چارلستون، انتشارات هوکارث) همچنان زیارتگاه علاقه‌مندان به مدرنیسم و تاریخ روشنفکری اروپاست.

۶: «بین پرده‌ها» (Between the Acts) آخرین رمان ویرجینیا وولف است که در سال ۱۹۴۱، اندکی پس از خودکشی او، منتشر شد. این اثر تجسم نهایی سبک ادبی، نگرانی‌های فلسفی و شرایط روحی وولف در واپسین سال زندگی‌اش است.خلاصهداستانودرونمایه:- داستان در یک روز از ماه ژوئن ۱۹۳۹ (در آستانه جنگ جهانی دوم) در یک خانه روستایی انگلیسی به نام پوینتز هال می‌گذرد.خانواده الیور و مهمانانشان برای اجراییک نمایش روستایی سالانه گرد هم می‌آیند که توسط یک زن میانسال به نام خانم سواتروس کارگردانی شده است.این نمایش، تاریخ انگلستان را از دوران نخستین تا معاصر به صورت تکه‌تکه و غیرخطی روایت می‌کند و با گفت‌وگوها و اندیشه‌های شخصیت‌های اصلی در هم می‌آمیزد.- درونمایه اصلی: شکنندگی تمدن و هنر در برابر تاریکی جنگ. گسست و پیوست زمان — گذشته چگونه در حال طنین انداز است. نقش هنر به ویژه نمایش در ایجاد معنا و انسجام جامعه. سکوت و ناگفته‌ها بین آدمیان (همان «پرده‌ها»ی میان اعمال و گفتار). زمینه نگارش و ارتباط با خودکشی وولف:وولف در شرایطی بحرانی این رمان را نوشت. خانه لندنی او در میکل‌سفر بلومزبری در جریان بمباران هوایی نازی‌ها (بلیتز) دو بار ویران شد. او و لئونارد به خانه ییلاقی مانهک مون در ساسکس پناه بردند.در زمستان ۱۹۴۱، افسردگی او عمیق‌تر شد.او از بازگشت دورۀ جنون (“go mad”) می‌ترسید. جهان را در آستانۀ فروپاشی می‌دید و ناتوانی هنر در نجات بشریت بر یأسش می‌افزود.او پیش از پایان بازنویسی نهایی رمان، در ۲۸ مارس ۱۹۴۱ خود را در رودخانه اوز غرق کرد. نسخه منتشرشده، با ویرایش لئونارد به چاپ رسید.این رمان را «وداع هنری وولف با جهان» می‌دانند: اثری که هم ستایش هنر است و هم اعتراف به ناتوانی آن در برابر بربریت.در آن، نبوغ ادبی وولف تا واپسین لحظات درخشان است، اما سایه مرگ بر هر صفحه سنگینی می‌کند.امروزه «بین پرده‌ها» نه تنها به عنوان یک کشف مدرنیستی، بلکه به عنوان سندی از روانِ یک نابغه در مرز پرتگاه مطالعه می‌شود. دریک کلام، این رمان آخرین نفس‌های خلاقیت وولف در جهانی است که به گمان او داشت نفس‌های آخر خود را می‌کشید.

۷: این جمله به صورت طنزآمیز و کنایه‌آمیز اشاره می‌کند که شروع حرفه نوشتاری وولف با موضوعی به ظاهر پیش‌پاافتاده و عاطفی (مرگ سگ خانواده) همراه بود در حالی که او بعدها به یکی از جدی‌ترین و عمیق‌ترین نویسندگان مدرنیست جهان تبدیل شد. این تضاد، گویی طنز تقدیر است.

۸: عنوان “HARDY HAR HAR” یک کنایه طنزآمیز و چندلایه است که به چند طریق با محتوای داستان مرتبط می‌شود:۱. بازی با نام “Hardy” (توماس هاردی):“Har Har” تقلید آوایی خندهٔ تمسخرآمیز و اجباری است (مثل «ها ها» در فارسی).نویسنده با ترکیبHardy + Har Har در واقع می‌گوید: «هاردیِ هاها!» — انگار که خود هاردی دارد به مسخره می‌خندد.۲. کنایه به ناامیدی و پوچی دیدار:دیدار وولف با هاردی (نویسنده بزرگ مسن‌تر) به جای الهام‌بخش بودن، مسخره، ناامیدکننده و پوچ از آب درآمد.“Har Har” نمایانگر خندهٔ تلخ و ناامیدانه وولف (یا راوی) از این است که چطور یک غول ادبی می‌تواندچنین سرد، بی‌تفاوت و غیرالهام‌بخش باشد.به طور خلاصه، این عنوان هوشمندانه پوچی دیدار، شکست انتظارات و طنز تلخ تقدیر را در قالب یک بازی زبانی فشرده می‌سازد.

۹: این اشتباه املایی (“Woolf” → “Woof”) که در عنوان بخش به شکل VIRGINIA WOOF آمده، یک شوخی ادبی چندلایه و هوشمندانه است که به طور مستقیم به محتوای بخش مرتبط است. ۱. ارتباط با موضوع سگ (Flush):“Woof” در انگلیسی صدای پارس سگ (”ووف! ووف!”) را نشان می‌دهد.از آنجا که این بخش دربارهٔ کتاب “Flush” — زندگینامهٔ طنزآمیزیک سگ — نوشته شده، تغییر “Woolf” به “Woof” یک شوخی زبانی مرتبط ایجاد می‌کند: گویی ویرجینیا وولف خودش تبدیل به یک سگ شده یا کتابش آنقدر سگ‌محور است که نامش هم “پارس” می‌کند! وولف نویسنده‌ای بسیار جدی، عمیق و آزمایش‌گر بود که با آثاری مانند “اتاقی از آن خود” و “به سوی فانوس دریایی” شناخته می‌شد.اما کتاب “Flush” اثری سبک، طنز و “غیرمتعهد” بود که از نظر برخی حاشیه‌ای تلقی می‌شد.عنوان “Virginia Woof” به طور طنزآمیز اشاره می‌کند که گویی نوشتن این کتاب، موقتاً جایگاه ادبی “جدی” وولف را به “پارس سگ” تقلیل داده است!


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
اچ .جی. ولز
گرترود استاین
جک لندن





نظر شما درباره این مقاله:







برای ترانه علیدوستی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 8:28

برای ترانه علیدوستی


ماندانا زندیان

«تو كه ترجمان صبحی، به ترنّم و ترانه
  لب زخم‌ديده بگشا، صف انتظار بشكن
  سرِ آن ندارد امشب كه برآيد آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم كار بشكن»
محمدرضا شفیعی‌کدکنی

 

دوستت دارم
وَ تیر می‌کشد خیابان در انگشت‌هایم، بلند،
شبیهِ دار وُ
سر می‌رود زمان
از قرارِ قدرت وُ
پروانه می‌شود مرگ
در زبان تازه‌ای که زندگی‌ست.

دوستت دارم
وَ چرخ می‌زند ماه
در امواج دست‌هایت، سرخ وُ
ورق می‌خورد
جهان
در صدای سرب وُ
ماهیان در امتداد زخم‌هایت
دریا می‌شوند.

دوستت دارم
وَ عشق
طوبای خلوتی‌ست برای التیام وُ
نور
آشیان امنی برای آینه
تا عبور کند
از غیاب،
گرم شود، مرور کند
حرف‌هایت را
که گلوی مرزهای بسته را باز می‌کنند وُ
زمان را باردارِ صدایی که
غرق نمی‌شود در باد وُ
آب
خاک
درخت می‌شود
از تماشای زنی
که تویی.

 

ماندانا زندیان
پنجم دی ۱۴۰۴ (دسامبر ۲۰۲۵)

 





نظر شما درباره این مقاله:







مسعود پزشکیان و بودجه‌اش / احمد زیدآبادی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 17:08

مسعود پزشکیان و بودجه‌اش / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







یک عمر حضور آقازاده‌ها در ورزش
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 13:15

یک عمر حضور آقازاده‌ها در ورزش






نظر شما درباره این مقاله:







ابرتورم و پایان تاب‌آوری اجتماعی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 13:06

ابرتورم و پایان تاب‌آوری اجتماعی






نظر شما درباره این مقاله:







هیچ خبری از برنامه‌های اقتصادی نیست
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 12:00

هیچ خبری از برنامه‌های اقتصادی نیست






نظر شما درباره این مقاله:







آقای پزشکیان دقیقاً در کدام سیاره زندگی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 11:38

آقای پزشکیان دقیقاً در کدام سیاره زندگی






نظر شما درباره این مقاله:







بریژیت باردو، بزرگ‌ترین ستاره فرانسه درگذشت
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 11:18

بریژیت باردو، بزرگ‌ترین ستاره فرانسه درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







واکنش چمران به کشف تونل ۵ هزار متری
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 10:58

واکنش چمران به کشف تونل ۵ هزار متری






نظر شما درباره این مقاله:







بازتاب درگذشت بهرام بیضایی در رسانه‌های جهان
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 9:58

بازتاب درگذشت بهرام بیضایی در رسانه‌های جهان






نظر شما درباره این مقاله:







«تا انتهای تاریکی، به قصد نور»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:31

نگاهی به سینمای فلسفی-عارفانه بهرام بیضایی

«تا انتهای تاریکی، به قصد نور»


قربان عباسی

(پژوهشگر جامعه شناسی ادبیات)

در آستانه‌ی ورود به جهان بهرام بیضایی، گویی بر لبه‌ی پرتگاهی ایستاده‌ای که از یک سو به ژرفای اسطوره‌های کهن ایران می‌رسد و از سوی دیگر به تاریک‌خانه‌ی ذهن مدرن. اینجا نه فقط سینما است، بلکه آیینی است که تماشاگر را از جایگاه «بیننده» به «شاهد» و سپس به «شریک جرم» تبدیل می‌کند؛ شریک جرمی که در برابر تاریخ، حافظه، و هویت خویش مرتکب شده است.

بیضایی سینما را نه برای روایت داستان، بلکه برای احضار غایبان به کار می‌گیرد. او ارواح را برمی‌گرداند: ارواح زنان سرکوب‌شده، راویان فراموش‌شده، شاعران تبعیدشده در لایه‌های زیرین فرهنگ. در فیلم‌هایش، زمان خطی فرو می‌پاشد؛ گذشته همچون سایه‌ای سنگین بر حال می‌افتد و آینده را به گروگان می‌گیرد. «رگبار» نخستین باران نیست، بلکه طوفانی است که خاکستر حافظه را می‌شوید و چهره‌ی واقعی شهر را نمایان می‌کند؛ شهری که در آن معلم، عاشق، و انقلاب، همگی در یک لحظه‌ی متافیزیکی به هم می‌رسند و از هم می‌گسلند.

اما بیضایی بیش از هر چیز فیلسوفی است که با تصویر می‌اندیشد. در «باشو، غریبه‌ی کوچک» مرز میان «خود» و «دیگری» فرو می‌ریزد؛ جنگ نه فقط در جبهه که در زبان، در لهجه، در بدن زن شمالی و کودک جنوبی اتفاق می‌افتد. اینجا دیگر سینمای اجتماعی نیست، بلکه کندوکاوی هستی‌شناسانه در چیستی «غریبگی» است؛ غریبگی‌ای که نه تصادف که سرنوشت پارسی ماست. باشو در آغوش نایی می‌میرد و زنده می‌شود، همچون سیمرغی که از خاکستر خویش برمی‌خیزد، اما این بار خاکسترش خاک خلیج فارس و جنگ تحمیلی است.

در «مرگ یزدگرد» زمان به کلی متوقف می‌شود. دادگاه تاریخ برپا شده و ما تماشاگران، قاضی و متهم و شاهدیم. بیضایی با یک نمایشنامه‌ی تاریخی، پرسش‌های بنیادین فلسفه‌ی سیاسی را مطرح می‌کند: قدرت چیست؟ حقیقت کجاست؟ راوی کیست؟ آسیابان، زنش، دخترش، و موبدان، همه روایت خود را دارند و هیچ‌کدام دروغ نمی‌گویند؛ همه دروغ می‌گویند. این همان پارادوکس هرمنوتیکی است که بیضایی سی سال پیش از اینکه مد روز شود، به تصویر کشیده بود: حقیقت نه در بیرون، که در شکاف میان روایت‌هاست.

و «مسافران» اوج این سفر شاعرانه-فلسفی است. مرگ در آن نه پایان، که آغاز یک آیین بازگشت است. خانواده برای برپایی مراسم ترحیم به تهران می‌آیند، اما در حقیقت این مردگانند که برای دیدن زندگان بازمی‌گردند. آینه‌ها شکسته می‌شوند، عکس‌ها جان می‌گیرند، و زمان در یک لوپ ابدی گرفتار می‌شود. اینجا بیضایی به قلمرو متافیزیک ناب پا می‌گذارد: آیا مرگ پایان حضور است یا آغاز یک حضور دیگر؟ آیا ما زندگانیم که به دیدن مردگان می‌رویم یا مردگانند که ما را تماشا می‌کنند؟

سینمای بیضایی همچون شعر حافظ است؛ چندلایه، پر از ایهام، و هر بار که بازمی‌گردی، معنای تازه‌ای به تو می‌دهد. او از تعزیه، نقالی، نمایش روحوضی، و اسطوره‌های شاهنامه تغذیه می‌کند، اما هرگز نوستالژیک نمی‌شود؛ بلکه این فرم‌های کهن را به ابزاری برای نقد رادیکال زمانه تبدیل می‌کند. زن در سینمای او نه قربانی محض، که سوژه‌ای است که تاریخ را به چالش می‌کشد؛ از مهین بانوی «چشمه» تا ماه‌سلطان «شاید وقتی دیگر»، همه در جست‌وجوی نام خویش‌اند، نامی که تاریخ از آن‌ها ربوده است.

ورود به جهان بیضایی نیازمند تسلیم شدن است؛ تسلیم شدن به ریتم کند تصاویر، به سکوت‌های سنگین، به پرسش‌هایی که پاسخ ندارند. او شما را وادار می‌کند که با تاریکی درون خود روبه‌رو شوید، با تمام سانسورهایی که بر حافظه‌تان تحمیل شده، با تمام تبعیدهایی که در روح‌تان رخ داده. تماشای فیلم‌های بیضایی مثل خواندن کتابی است که هر صفحه‌اش شما را به بازنویسی زندگی‌تان دعوت می‌کند.

اینجا استاد نیست که سخن می‌گوید، تاریخ است که از زبان او فریاد می‌زند؛ اسطوره است که در قاب تصویر نفس می‌کشد؛ و تماشاگر است که در نهایت باید تصمیم بگیرد: آیا می‌خواهد همچنان در خواب غفلت بماند، یا همراه باشو، همراه مرگ یزدگرد، همراه مسافران، به سفر بی‌بازگشتی قدم بگذارد که مقصدش «خودِ حقیقی» است.به جهان بیضایی خوش آمدید؛ جایی که سینما دیگر سرگرمی نیست، بلکه نوعی عرفان تصویری است؛ عرفانی که در آن، برای رسیدن به نور، باید تا انتهای تاریکی رفت.

چریکه تارا: حماسه‌ای در قلمرو خیال و واقعیت

در میان آثار بهرام بیضایی، چریکه تارا نه تنها یک فیلم، که یک رویداد شاعرانه و فلسفی است؛ یک حماسه غریب و جادویی که در مرز باریک خیال و واقعیت می‌ایستد. این فیلم شرح مبارزه نیست، شرح عشق است و جستجو؛ جستجویی در دل تاریخ و افسانه برای یافتن خویشتن. بیضایی در این اثر، دست به کار شگفتی می‌زند و تاریخ را از قید زمان رها می‌کند، آن را به یک اسطوره زنده تبدیل می‌کند که همچنان در میان ما نفس می‌کشد.

فیلم با قدم های یک زن آغاز می‌شود: تارا. او از شهری آمده که بوی مدرنیسم و فراموشی می‌دهد، به سرزمینی باز می‌گردد که ریشه در خاک و افسانه دارد. این بازگشت نه فقط یک سفر فیزیکی، که یک سیر و سلوک معنوی است. تارا با بازگشت به خانه، به قلعه‌ای متروک و ویران، نه فقط خاطرات خود، که روح یک عصر گمشده را پیدا می‌کند. او با دیدن قلعه و وسایل قدیمی، مانند شمشیر که از خاک برآمده، گذشته خود را دوباره کشف می‌کند. این قلعه، استعاره‌ای از روح زخم‌خورده و فراموش‌شده یک ملت است که باید از نو ساخته شود.


سوسن تسلیمی در چریکه تارا

در این میان، ظهور «شیخ» که در لباس یک جنگجو ظاهر می‌شود، اوج شاعرانگی فیلم است. شیخ نه یک انسان عادی، که یک سایه، یک روح از گذشته است. او مظهر عدالت، شرافت و اصالت فراموش‌شده‌ای است که در برابر هجوم بیگانگان و فراموشی ایستادگی می‌کند. رابطه بین تارا و شیخ، یک رابطه عاشقانه زمینی نیست، یک پیوند روحانی است؛ پیوند بین گذشته و آینده، بین زن و مرد، و بین میراث و نوآوری.

بیضایی با هوشمندی تمام، مرز بین واقعیت و رویا را محو می‌کند. آیا شیخ واقعاً وجود دارد؟ آیا او تنها تجلی آرزوهای تارا برای یافتن یک حامی و قهرمان است؟ این ابهام، به فیلم عمق فلسفی می‌بخشد. شیخ می‌تواند نماد آن «آگاهی» باشد که در لحظات بحرانی به سراغ هر انسانی می‌آید و او را به مبارزه فرا می‌خواند. تارا، به عنوان نماینده نسل جدید، باید میراث این مبارزه را درک کند و ادامه دهد. شمشیر، دیگر ابزار جنگ نیست، نماد هویت و آگاهی است که باید از دست نااهلان بازپس گرفته شود.

فیلم با صحنه درگیری نهایی، به اوج خود می‌رسد. این مبارزه، نه فقط برای یک شمشیر، که برای «هویت» و «وجود» است. در نهایت، تارا شمشیر را به دست می‌آورد، اما این پیروزی به بهای از دست دادن عشق و قهرمانش، شیخ، به دست می‌آید. این تراژدی، پایان کار نیست، بلکه آغاز است. تارا اکنون خود قهرمان است، حامل میراثی که باید از آن محافظت کند.

چریکه تارا، در نگاهی کلی، یک مرثیه برای یک دوران گمشده نیست، یک سرود بیدارباش است. بیضایی با این فیلم می‌گوید که گذشته ما مرده نیست، بلکه در روح ما زنده است و باید آن را کشف کرد و به آن هویت بخشید. این فیلم شرح جستجو است، جستجوی انسان برای یافتن خود در هزارتوی تاریخ و افسانه. این یک کار شاعرانه است که فلسفه را در دل هر قاب و هر کلمه جای داده و از همین رو، تا ابد در ذهن ما زنده خواهد ماند.

غریبه و مه

«غریبه و مه» بهرام بیضایی، فیلمی‌ست که بیش از آنکه روایتگر داستانی خطی باشد، جهان‌بینی و پرسشی فلسفی را در هیئت اسطوره و تصویر پیش روی تماشاگر می‌گذارد. این فیلم همچون افسانه‌ای کهن در ساحل مه‌آلودی بی‌زمان و بی‌مکان می‌گذرد؛ جایی که غریبه‌ای از دل دریا برمی‌خیزد و با مردمان قریه‌ای گرفتار در مه روبه‌رو می‌شود. در همین رخداد ساده، جهان معنایی پیچیده‌ای نهفته است: رویارویی انسان با دیگری، با ناشناخته، با حقیقتی که از دل ابهام برمی‌آید.

مه، در سراسر فیلم، استعاره‌ای دوگانه است: از یک‌سو حجاب و پوششی است بر حقیقت، و از سوی دیگر بستری‌ست برای زایش و امکان. مه، هم مانع دیدن است و هم شرط دیدن؛ همان‌گونه که اسطوره‌ها در هاله‌ای از ابهام معنا می‌یابند. دریا نیز، در برابر روستا، همچون نیرویی ازلی و بی‌کران قرار می‌گیرد؛ یادآور ناخودآگاه جمعی، یادآور آغاز و پایان. غریبه از دل دریا می‌آید، گویی از اعماق بی‌زمانی، و حضورش همچون زخمی بر سکون روستاییان می‌افتد.

بیضایی در این اثر، داستان را نه به‌مثابه سلسله‌ای از رویدادها، که همچون آیینی اسطوره‌ای روایت می‌کند. شخصیت‌ها بیش از آنکه فرد باشند، نمودار کهن‌الگوها هستند: زنِ تنها، مردِ غریبه، کودکانِ بی‌پناه، و جماعتی که میان هراس و خشونت سرگردان‌اند. هر یک از این نقش‌ها بازتابی‌ست از سرنوشت جمعی انسان؛ سرنوشتی که در چنبره ترس از ناشناخته، در جدال میان پذیرش و طرد، شکل می‌گیرد.


پروانه معصومی و منوچهر فرید در غریبه و مه

غریبه، در حقیقت، پرسشی‌ست که جهان بر انسان می‌افکند: آیا توان پذیرش دیگری را داریم؟ آیا می‌توانیم حقیقتی را که از افق مه برمی‌خیزد، در آغوش کشیم، یا محکومیم آن را پس زنیم و در حلقه بسته عادت بمانیم؟ برخورد روستاییان با غریبه، بازتاب همین تردید ابدی‌ست: کشاکش میان میهمان‌نوازی و خشونت، میان گشودگی و حصار.

زن فیلم، نماد زمین و بستر زندگی است؛ مادری تنها که میان مرگ همسر و تولد فرزند، در جست‌وجوی معنا و پناه است. او در چهره غریبه، هم امیدی تازه می‌یابد و هم ترسی عمیق. پیوند او با غریبه، بیش از آنکه عاشقانه باشد، اسطوره‌ای‌ست: همان آغوش زمین به سوی باران، یا همان پیوند کهن میان انسان و راز. در نگاه او، مه نه مانع که راهی‌ست به سوی فهم دیگری.

اما جماعت، برخلاف او، غریبه را تهدیدی می‌بیند. و اینجاست که فیلم سویه فلسفی خود را می‌نمایاند: ترس جمعی، همواره بزرگ‌ترین مانع در برابر حقیقت است. همان‌گونه که تاریخ پر است از لحظه‌هایی که جوامع به جای پذیرش دیگری، به خشونت و طرد روی آورده‌اند. «غریبه و مه» در سطحی عمیق‌تر، بازتابی از تاریخ ایران و حتی تاریخ بشر است؛ سرگذشت جامعه‌ای که میان پذیرش تغییر و پناه بردن به سکون، دست به انتخابی تراژیک می‌زند.

بیضایی با بهره‌گیری از زبان تصویر، صحنه‌هایی می‌آفریند که چون تابلویی نمادین در ذهن می‌مانند: پیکر غریبه در میان مه، قریه‌ای که چون جزیره‌ای محصور است، کودکان که همچون آینده‌ای خاموش چشم می‌دوزند. هر قاب فیلم به شعر نزدیک است، به استعاره‌ای تصویری. اینجا سینما از سطح روایت سرگرم‌کننده فراتر می‌رود و به قلمرو اندیشه و اسطوره پای می‌نهد.

در پایان، غریبه همچون آمده‌ای که تنها ردّی به‌جا می‌گذارد، ناپدید می‌شود. او نه نجات‌بخش است و نه محکوم، بلکه آینه‌ای‌ست که حقیقت در آن رخ می‌نماید. مه دوباره همه‌چیز را دربرمی‌گیرد، اما تماشاگر می‌داند که پس از این، دیگر آن سکون پیشین ممکن نیست. مواجهه با غریبه، حتی اگر به طرد بینجامد، زخمی در حافظه جمعی برجای می‌گذارد.

«غریبه و مه» سرانجام، داستان انسان در جست‌وجوی معنای خود است؛ انسانِ گرفتار در هاله‌ای از ابهام، که حقیقت را تنها در پرتو پذیرش دیگری می‌تواند بیابد. بیضایی با این اثر، ما را به سفری اسطوره‌ای-فلسفی می‌برد تا نشان دهد که مه، همان‌قدر که پنهان‌کننده است، پرده‌ای‌ست برای تولد معنا.
این فیلم، همچون شعر، بیش از آنکه پاسخ دهد، می‌پرسد. و شاید رسالت هنر نیز همین باشد: کاشتن بذر پرسش در دل تماشاگر، تا هرکس در مهِ زندگیِ خویش، راه خویش را بجوید.

«باشو، غریبه‌ی کوچک»

«باشو، غریبه‌ی کوچک» بهرام بیضایی، نه صرفاً فیلمی داستانی، که حماسه‌ای شاعرانه درباره‌ی مواجهه‌ی انسان با دیگری‌ست؛ درباره‌ی زخمی که جنگ بر جان می‌نشاند و درمانی که تنها در آغوش پذیرش و انسانیت می‌توان یافت. فیلم در عین سادگی روایت، لایه‌هایی عمیق از فلسفه‌ی بودن و نسبت انسان با ریشه و بیگانگی را آشکار می‌کند.

باشو، کودک جنگ‌زده‌ی جنوبی، پس از نابودی خانه و خانواده‌اش، به شمال ایران می‌گریزد. او نه فقط مسافری گم‌شده در جغرافیا، که مسافری از اقلیمی به اقلیم دیگر، از زبانی به زبان دیگر، و از سرنوشتی به سرنوشتی دیگر است. او «غریبه» است؛ همان دیگری که حضورش، هم تهدیدی برای نظم عادی زندگی‌ست و هم امکانی برای زایش معنا. در سوی دیگر، «نایی» قرار دارد؛ زنِ دهاتیِ شمالی، که همسرش در جنگ است و او تنها بار زندگی و فرزندانش را به دوش می‌کشد. پیوند این دو، هسته‌ی شاعرانه‌ی فیلم را می‌سازد: دیدار دو تنهایی، دو زخم، و دو غریبه که در آغوش یکدیگر معنا می‌یابند.

فیلم از نخستین لحظات، حقیقتی فلسفی را آشکار می‌سازد: انسان نه در حصار خاک و زبان و رنگ پوست، که در همدلی و پذیرش دیگری معنا می‌شود. باشو با زبان و رفتار خود برای اهالی ده بیگانه است؛ رنگ تیره‌ی پوستش، لهجه‌اش، حتی سکوتش، همه او را «دیگری» می‌کند. اما نایی در برابر این نگاه طردکننده، صدایی دیگر می‌آورد: صدای مادرانه‌ای که فراتر از مرزهاست. او در باشو نه «بیگانه»، که «کودکی زخمی» می‌بیند. این نگاه، همان شکستن حصارهای بسته‌ی هویت است.

طبیعت در «باشو» حضوری اسطوره‌ای دارد. دشت‌های سبز شمال، باران‌های ممتد، پرندگان و حیوانات، همه همچون شخصیت‌هایی زنده عمل می‌کنند. این طبیعت، در تضاد کامل با آتش و ویرانی جنگ است که باشو از دل آن گریخته. گویی طبیعت شمال برای او دوباره زهدانی‌ست که می‌تواند در آن متولد شود. اما این تولد تنها به شرط پذیرش دیگری ممکن است. نایی با مهربانی و سرسختی خود، زمین حاصلخیزی می‌شود برای کاشتن ریشه‌های تازه در دل باشو.

فیلم به‌نحوی شاعرانه، زبان را نیز به پرسش می‌گیرد. باشو سخن می‌گوید، اما کسی زبانش را نمی‌فهمد. او حرف‌های خود را در دفترچه‌ای یادداشت می‌کند و با اشاراتی کودکانه جهانش را بیان می‌کند. این فاصله‌ی زبانی، استعاره‌ای‌ست از فاصله‌ی انسان‌ها در مواجهه با هم؛ فاصله‌ای که تنها با همدلی، نه با ترجمه‌ی لفظی، پر می‌شود. نایی بدون فهم واژه‌ها، دل باشو را می‌خواند؛ و این همان راز ارتباط انسانی‌ست: فهمی فراتر از زبان.

روستاییان در برابر باشو، واکنشی پر از هراس و تردید دارند. او را چون وصله‌ای ناجور می‌بینند؛ غریبه‌ای که می‌تواند تهدیدی باشد. اما نایی، در قامت زنی تنها، علیه این قضاوت جمعی می‌ایستد. این ایستادگی، نه فقط مادرانه، که فلسفی‌ست: انتخاب دیگری به‌جای طرد، انتخاب پذیرش به‌جای نفی. نایی با باشو پیمانی می‌بندد که از جنس خون و قوم و زبان نیست، بلکه از جنس انسانیت است.


باشو، غریبه کوچک

فیلم در لایه‌ای عمیق‌تر، نقدی بر مرزهای مصنوعی هویت نیز هست. باشو «جنوبی» است و نایی «شمالی»، اما در مواجهه‌ی آن‌ها، جغرافیا بی‌معنا می‌شود. آنچه باقی می‌ماند، پیوندی‌ست که از دل رنج و امید برمی‌خیزد. این پیوند، استعاره‌ای از ایرانِ چندفرهنگی و چندزبانی‌ست؛ سرزمینی که اگر بخواهد بماند، باید دیگری را به رسمیت بشناسد و در آغوش گیرد.

تصویر باشو در آغوش نایی، یکی از ناب‌ترین لحظه‌های سینمای بیضایی است: تصویری که همچون شعر، معنا را بی‌واسطه به جان می‌رساند. این تصویر، تصویری است از رستاخیز انسان پس از ویرانی، از باززایی پس از مرگ. گویی نایی زمین مادر است که کودک بی‌ریشه را در خود می‌پرورد و او را به جهانی تازه می‌خواند.

در پایان، «باشو، غریبه‌ی کوچک» بیش از هر چیز، دعوتی‌ست به دیدن دیگری در آینه‌ی خود. باشو می‌تواند هر کودکی باشد، هر انسانی که از جنگ، فقر یا مهاجرت گریخته و در چشم ما «غریبه» است. بیضایی با زبانی شاعرانه، یادآور می‌شود که ما نیز همواره برای دیگری «غریبه»ایم؛ و تنها از دل این همدلی متقابل است که معنای بودن پدیدار می‌شود.

این فیلم، همچون نیایشی انسانی، سرود پذیرش است در برابر طرد، سرود زندگی است در برابر مرگ. و شاید راز جاودانگی‌اش همین باشد: آن‌که ما را به یاد می‌آورد، در دل هر مه و هر جنگ، هنوز آغوشی انسانی می‌تواند مأمنی برای زنده ماندن باشد.

گفتگو با باد

«گفت‌وگو با باد»، همچون نغمه‌ای خاموش میان زمان‌ها، دعوتی‌ست به بازخوانی خاطره و نگاه دوباره به آیینی فراموش‌شده. زنی بومی، با لهجه‌ای از تهران و پوششی محلی، در خیابان‌های جزیره‌ای مدرن، ظاهر می‌شود. او در چشمان مردی که بی‌وقفه پول می‌شمارد، چشمی می‌کارد از گذشته‌ای دور؛ گذشته‌ای که فروخفته در مهِ فراموشی است. تصاویر خاطره‌ها، چون شبحی عبور می‌کنند، اما مرد همچنان در مدار امروز گرفتار است—بی‌آن‌که چیزی به یاد آورد. در پایان، او در بوتیکی مدرن همان شمارش را ادامه می‌دهد، و زن، روانه‌ی سکوی بندرگاه، تا کنار آب می‌رسد و با باد گفتگو می‌کند، اما باز هم پاسخی نیست جز سکوتِ بی‌صدای دریا.

در متن فلسفی‌-شاعرانۀ این فیلم کوتاه، مرد نمادی‌ست از انسان مدرن در برزخ تغییر؛ کسی که در مصرف و سود، در محاسبه و معامله، محصور شده و دیگر نمی‌بیند، نمی‌خواند؛ حتی گذشته‌ی نزدیک خود را. در برابرش زن، سمبل خاطره، تاریخ و هویت است: او با شمایلی محلی، از جهانی سخن می‌گوید که دیگر نیست، اما در نگاهش امیدی برای بازآفرینی هست. این تکرار سکوت و فراموشی، تقابل دو مفهوم بنیادین را برجسته می‌کند: فراموشی در برابر یادآوری، سکون در برابر امکانی برای باززایی.

باد، در معنای نمادین، حاکی از نفسی از گذشته، از نسیمی که در سینه‌ی مردگی دوباره باد می‌زند، اما آیا کسی هست تا بشنود؟ زن، به نمادی از وجدان تاریخی، به لب آب می‌رسد—جایی که باد با دریا پیوند می‌خورد، نمادی از حافظه‌ی جمعی و ذهنی که در دل آب‌ها خوابیده است. گفتگو با باد، یعنی صحبت با آن یاد ناخودآگاه و فراموش‌شده‌ای که در ناپیدایی ریشه دوانده است.

کیش، جزیره‌ای که فیلم در آن ساخته شده، افزون بر زمینی‌بودن، نمادی‌ست از جزیره‌های فرهنگی در ایران معاصر؛ جزیره‌هایی که فرهنگ بومی‌شان در زیر خرده‌فرهنگ‌های توریستی مدرن خاک شده‌اند. مرد نماد خلاقی است که خفته؛ زن، بازمانده‌ی آگاهی و حافظه‌ای‌ست که هنوز می‌خواهد نام‌ها را به یاد آورد، ریشه‌ها را بشناسد، پیوندها را زنده کند. ﴿بیضایی در نامه‌ای گفته بود که جزیره دارد خودکشی فرهنگی می‌کند: فقیر شدن فرهنگ بومی و جایگزینی‌اش با اقتصاد دلالی﴾

فضای فیلم، در سکوها، بازارها، و نمایی ناتورالیستی اما تلخ، نمودی‌ست از تفاوت بین بودن و زیستن. مرد، همچون دکمه‌ای بازنشده در کالای مصرف، ادامه می‌دهد؛ زن اما به سوی دریا می‌رود، وارث خاطره‌ای است که به گفتگو با باد، یعنی با چیزی‌ست که شنیده نمی‌شود، اما می‌داند هست.
قاب پایان، زن تنها بر سکویی که به سوی دریا باز می‌شود، قطعه‌ای از شعری‌ست بصری: نیایشِ برهم‌زدن سکوت. او در مرزِ شناورِ زمین و آب، زمین و آسمان، گذشته و حال است. پرسش فیلم این است: آیا باد از یادها چیز به یاد دارد؟ آیا خاطرات فراموش‌شده می‌توانند تکرار شوند؟ و آیا امید هست برای بازخوانی آیین‌هایی که نادیده گرفته شده‌اند؟

«گفت‌وگو با باد» نه پاسخ می‌دهد، که می‌پرسد: آیا ما هنوز قادر هستیم یاد بیاوریم؟ آیا هنوز می‌توان به گفتگو نشست با بادی که پیچیده در مرکب سکوت تاریخ است؟ آیا جزیره‌های فرهنگی ما هنوز زنده‌اند یا خشکیده‌اند؟ فیلم، در همین کشاکش، و در سکوتی اندیشمندانه، مخاطب را به شعر می‌خواند؛ شعری از زیستن و فراموشی، فرهنگ و سکون.

مسافران

«مسافران» بهرام بیضایی، فیلمی است که در سطح روایت ساده‌اش از یک سفر خانوادگی و مرگ ناگهانی در مسیر بازمی‌گوید، اما در لایه‌های زیرین، به سرنوشت انسان ایرانی و نسبت او با سنت، مرگ، و استمرار زندگی می‌پردازد. این فیلم، بیش از آنکه داستانی باشد، آیینی‌ست؛ آیینی برای به یاد آوردن اینکه زندگی همواره در گفت‌وگویی پنهان با مرگ پیش می‌رود.

داستان از جاده آغاز می‌شود: خانواده‌ای در راه بازگشت به تهران، در سانحه‌ای رانندگی، همه از میان می‌روند. در خانه، خویشاوندان در انتظارند تا جشن و شادی را با آمدن این مسافران کامل کنند. اما آنچه می‌رسد، نه شادی، که خبر مرگ است. با این‌حال، بیضایی روایت را در همان لحظه متوقف نمی‌کند؛ او این مرگ را به آیینی نمایشی بدل می‌سازد، جایی که مرز میان زنده و مرده، میان خواب و بیداری، و میان حضور و غیاب، به بازی گرفته می‌شود.

در لایه‌ی فلسفی، فیلم پرسش بنیادین انسان را بازمی‌گوید: نسبت ما با مرگ چیست؟ آیا مرگ پایان است، یا بخشی از چرخه‌ای بی‌انتها؟ «مسافران» در دل خود پاسخ روشنی ندارد، اما آیینی می‌آفریند که در آن مرگ نه نابودی، که دگرگونی است؛ نه پایان، که تغییری در شکل حضور. مرگ مسافران، به حضورشان در حافظه‌ی بازماندگان بدل می‌شود. بیضایی در اینجا، میراث‌دار سنت‌های آیینی ایران است: همان‌گونه که در تعزیه یا سوگواره‌ها، مردگان همچنان در میان زندگان سخن می‌گویند، در «مسافران» نیز مرگ تنها تغییر صحنه است، نه خاموشی مطلق.

زنان فیلم، نقشی محوری دارند. مادر، عمه، و دیگر زنانی که در خانه گرد آمده‌اند، بار اصلی روایت را بر دوش می‌کشند. آنان هستند که خبر مرگ را می‌شنوند، باور نمی‌کنند، به سوگواری می‌نشینند و در نهایت، آیینی می‌سازند که پیوندشان با مسافران از دست‌رفته را حفظ کند. حضور پررنگ زنان، به‌نوعی بازآفرینی جایگاه آیینی زن در فرهنگ ایرانی است؛ زن به‌عنوان حافظ حافظه و نگاهبان پیوند با گذشته. بیضایی، همواره در آثارش، زن را نیرویی می‌نمایاند که در برابر فراموشی و انکار می‌ایستد؛ در «مسافران» نیز چنین است: زن، نگهبان خاطره و آیین است.

خانه‌ای که در آن داستان رخ می‌دهد، خود استعاره‌ای از جهان است؛ مکانی پر از حضور و غیاب، پر از اشباح و صداها. هر اتاقش گویی دروازه‌ای به زمانی دیگر است. جایی که مرگ‌زدگان همچنان در کنار زندگان‌اند، و شادی و عزا هم‌زمان جریان دارد. این خانه، همچون صحنه‌ی تئاتر، بستری است برای اجرای آیین، برای نشان دادن اینکه واقعیت و خیال، گذشته و حال، همواره در هم تنیده‌اند.

پیام فلسفی «مسافران» را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: انسان تنها با آیین و حافظه می‌تواند با مرگ کنار بیاید. مرگ در این فیلم، وحشتی مطلق نیست، زیرا آیین و روایت، حضور مردگان را در حافظه‌ی زندگان زنده نگه می‌دارد. بیضایی نشان می‌دهد که فرهنگ، خود تلاشی است برای غلبه بر فراموشی و فنا؛ و هر آیین، هر جمع شدن و هر بازگویی، کوششی است برای ادامه دادنِ زندگی در دل تاریکی.

در پایان فیلم، تماشاگر نه تنها با فقدان، که با نوعی آرامش آیینی روبه‌رو می‌شود. مرگ مسافران، به شکلی تراژیک پذیرفته می‌شود، اما در همان پذیرش، امکان تازه‌ای برای زندگی نمایان می‌گردد. ما درمی‌یابیم که سفر انسان هرگز متوقف نمی‌شود؛ مسافران، حتی پس از مرگ، همچنان مسافرند؛ سفرشان از جاده به حافظه، از حضور جسمانی به حضور نمادین ادامه دارد.

از این منظر، «مسافران» تنها فیلمی درباره‌ی یک حادثه‌ی خانوادگی نیست؛ تمثیلی است از تاریخ ما. تاریخ ملتی که بارها با مرگ و ویرانی روبه‌رو شده، اما همواره از راه آیین‌ها و روایت‌ها توانسته است به زندگی ادامه دهد. همان‌طور که بیضایی خود باور داشت، فرهنگ ایران، فرهنگی آیینی است؛ فرهنگی که با روایت‌های نمایشی و اسطوره‌ای، مرگ را بدل به حضور می‌کند.

«مسافران» در نهایت سرودی است برای تداوم؛ سرودی که می‌گوید زندگی و مرگ، همچون دو روی یک سکه، در هم تنیده‌اند. اگر آیین و یاد نباشد، مرگ همه‌چیز را می‌بلعد؛ اما اگر آیین زنده بماند، حتی مرگ نیز نمی‌تواند پایان باشد. این پیام فلسفی اثر است: ما تنها تا آن‌جا می‌میریم که فراموش می‌شویم؛ و تا وقتی که یاد و روایت زنده‌اند، مسافران نیز زنده‌اند.

کلاغ

«کلاغ» (۱۳۵۶) یکی از تلخ‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین آثار بهرام بیضایی است؛ فیلمی که پیش از انقلاب ساخته شد، اما پرسش‌هایش چنان بنیادین‌اند که هنوز هم تازه می‌نمایند. این فیلم بیش از آنکه یک داستان ساده باشد، سفری درونی است به اعماق ذهن و حافظه، سفری میان واقعیت و خیال، میان گذشته و حال، و در نهایت، میان بودن و نبودن. «کلاغ» به ظاهر داستان زنی به نام هما را بازمی‌گوید که در جست‌وجوی فرزندی گمشده به سفری پراضطراب می‌رود؛ اما در عمق، تمثیلی‌ست از انسان معاصر ایرانی، گرفتار در هزارتوی خاطرات و رویاها، ناتوان از یافتن حقیقت در جهانی پوشیده از سایه‌ها.

فیلم با فضایی مه‌آلود آغاز می‌شود؛ مهی که نه فقط وضعیت بصری صحنه‌ها، که استعاره‌ای از ذهنیت آدم‌هاست: ذهنی پر از ابهام، پر از خاطرات نیمه‌جان، پر از پرسش‌های بی‌پاسخ. در این مه، هما به دنبال گمشده‌ای است که شاید وجود خارجی نداشته باشد، یا اگر داشته، دیگر بازگشتنی نیست. این جست‌وجو، همان جست‌وجوی جاودانه‌ی انسان برای یافتن معنایی در زندگی است: معنایی که همیشه در افق پنهان است و هرگز به تمامی آشکار نمی‌شود.

کلاغ در عنوان فیلم، استعاره‌ای محوری است. کلاغ در فرهنگ ایرانی همواره موجودی میان‌مرزی بوده: نه به زیبایی پرندگان آوازخوان است و نه به وحشتناکی جانوران شکاری؛ او پیام‌آور ویرانی و مرگ، و در عین حال، نشانه‌ی سرسختی و بقاست. در فیلم، کلاغ همان گذشته‌ای است که رها نمی‌شود؛ همچون صدایی سیاه بالای سر که پیوسته پرواز می‌کند و ما را به یاد فقدان‌ها می‌اندازد. کلاغ، نماد حافظه‌ای است که آرام نمی‌گذارد، حافظه‌ای که هرچه بیشتر بخواهیم انکارش کنیم، با صدایی بلندتر در ذهن‌مان قارقار می‌کند.

بیضایی در «کلاغ» پرسشی بنیادین طرح می‌کند: آیا می‌توان از گذشته گریخت؟ هما در جست‌وجوی فرزند، در واقع در جست‌وجوی خودِ گمشده‌اش است. اما گذشته، در هر کوچه و خیابان، در هر تصویر و خاطره، او را احاطه کرده است. اینجا گذشته همچون شبحی است که همواره حاضر است؛ مرگی است که در دل زندگی جریان دارد. در لایه‌ای فلسفی‌تر، فیلم می‌گوید: انسان محکوم به حافظه است. ما همان خاطرات‌مان هستیم، و حتی اگر بخواهیم، نمی‌توانیم از آن‌ها بگریزیم.

فیلم ساختاری تکه‌تکه دارد؛ پر از فلاش‌بک، رؤیا، و تصویرهای گسسته. این گسست نه صرفاً شگردی فرمی، بلکه بیانگر وضعیت انسان مدرن است: زیستن در جهانی بی‌انسجام، جهانی که گذشته و حالش درهم تنیده‌اند و امکان یافتن حقیقتی واحد از میان آن‌ها محال است. حقیقت در «کلاغ» همیشه گریزان است؛ همانند فرزندی که جست‌وجو می‌شود اما یافتنی نیست. و این گریزش، خود بخشی از پیام فلسفی فیلم است: حقیقت مطلق دسترس‌ناپذیر است؛ تنها با تکه‌هایی از خاطره و خیال باید زیست.


پروانه معصومی در فیلم کلاغ ساخته بهرام بیضایی

نقش زنان در فیلم ــ هما در مرکز و دیگر زنان پیرامون او ــ نشان‌دهنده‌ی جایگاه حافظان حافظه است. بیضایی بارها در آثارش زن را به‌عنوان نگهبان خاطره و پیوند با گذشته تصویر کرده. در «کلاغ» نیز هما کسی است که بار خاطره را به دوش می‌کشد؛ جست‌وجوی او جست‌وجوی جمعی است، جست‌وجوی نسلی است که گم‌گشته‌ی خود را از دل تاریخ می‌جوید.

فضای شهری فیلم نیز استعاری است: تهران دهه‌ی ۵۰، با خیابان‌های خاکستری، دیوارهای بلند و معماری بی‌روح، خود بدل به نمادی از ذهنیتی خسته و گم‌گشته می‌شود. شهر نه پناه است و نه مقصد، بلکه هزارتویی است که شخصیت را در خود می‌بلعد. این شهر تصویری است از جامعه‌ای که در آستانه‌ی تغییرات بزرگ تاریخی ایستاده، اما هنوز گرفتار سایه‌های گذشته است.

پیام فلسفی «کلاغ» در نهایت، تلخ و در عین حال بیدارکننده است: ما زندانیان حافظه‌ایم. گذشته نه تنها پشت سر ما نیست، بلکه در هر لحظه در ما حضور دارد، در نگاه‌ها و انتخاب‌ها، در اضطراب‌ها و رؤیاها. فرار از آن ممکن نیست؛ تنها می‌توان آموخت با آن زیست. هما در پایان، پاسخی نمی‌یابد؛ اما همین نایافتن، خود حقیقت است: حقیقتی که می‌گوید جست‌وجو پایان ندارد، و زندگی چیزی جز همین جست‌وجوی بی‌پایان نیست.
«کلاغ» همچون شعری تاریک است، شعری درباره‌ی حافظه و گمگشتگی. فیلمی که از دل ایران دهه‌ی ۵۰ برآمد، اما پرسش‌هایش جهانی‌اند: آیا انسان می‌تواند گذشته‌ی خویش را پشت سر بگذارد؟ یا محکوم است تا ابد با کلاغ‌های حافظه در کنار خویش زندگی کند؟ بیضایی پاسخی نمی‌دهد؛ تنها آینه‌ای پیش روی ما می‌گذارد تا در پرواز کلاغ، پژواک جست‌وجوی خود را بشنویم.

اگر «کلاغ» (۱۳۵۶) را از منظر نقد تکوینی بخوانیم، یعنی بخواهیم بپرسیم این فیلمنامه و فیلم در چه زمینه‌های سیاسی ـ تاریخی و اجتماعی نوشته و ساخته شده، به لایه‌های مهمی از وضعیت ایران در میانه‌ی دهه‌ی ۵۰ می‌رسیم. در واقع، «کلاغ» بیش از آنکه فقط قصه‌ی زنی در جست‌وجوی فرزند باشد، بازتاب یک جامعه‌ی در حال گسست است. ایران در دهه‌ی ۵۰: سال‌های پایانی حکومت پهلوی با رشد درآمد نفتی، مدرنیزاسیون شتابزده و گسترش شهرنشینی همراه بود. اما در پشت این ظاهر پر زرق‌وبرق، نوعی بحران هویت و بی‌اعتمادی اجتماعی وجود داشت. مردم در میان سنت و مدرنیته سرگردان بودند، و گذشته‌ی تاریخی ـ فرهنگی به حاشیه رانده می‌شد. این احساس بی‌ریشگی، مستقیماً در «کلاغ» دیده می‌شود: شخصیت‌ها در مه و هزارتویی از خاطره و فراموشی پرسه می‌زنند. در سال‌های پیش از انقلاب، بسیاری از روشنفکران و هنرمندان زیر فشار شدید دستگاه سیاسی بودند. فضای بی‌اعتمادی، حذف و اختناق، باعث شد که سینماگران برای بیان خود به زبان نمادین و استعاری روی بیاورند. «کلاغ» محصول همین فضاست: جست‌وجوی هما برای فرزندی گمشده در حقیقت جست‌وجوی نسلی است برای حقیقتی سرکوب‌شده. کلاغ در سال ۵۶ ساخته شد، تنها یک‌سال پیش از انقلاب ۵۷. فضای جامعه پر بود از اعتراض‌های پنهان، نارضایتی‌های انباشته، و حس گمگشتگی. فیلم بیضایی دقیقاً در این بستر معنا می‌گیرد: جامعه‌ای که نمی‌داند به کجا می‌رود، گذشته‌اش را فراموش کرده، آینده‌اش مبهم است، و در مه روانی ـ اجتماعی سرگردان است. با سرعت گرفتن شهرنشینی و مدرنیزاسیون، بسیاری از عناصر فرهنگی و آیینی ایران به حاشیه رانده شد. مردم در میان سنت و مدرنیته شکاف خورده بودند. هما در فیلم، زنی است که گذشته‌اش را گم کرده و در جست‌وجوی آن است؛ این استعاره‌ای از جامعه‌ای‌ست که ریشه‌های خود را از دست داده و می‌خواهد بداند «ما کیستیم؟».

دهه‌ی ۵۰ دوران شکوفایی سینمای متفاوت ایران بود؛ سینمایی که با نمادگرایی و فرم شاعرانه به مسائل اجتماعی ـ تاریخی واکنش نشان می‌داد. «کلاغ» از شاخص‌ترین نمونه‌های این جریان است: سینمایی که نمی‌تواند واقعیت را مستقیم بگوید، پس در قالب استعاره و شعر آن را می‌پرورد. بیضایی در بستر فرهنگی آن زمان، کوشید با رجوع به اسطوره و آیین، ریشه‌های فراموش‌شده‌ی ایرانی را دوباره زنده کند. «کلاغ» در همین راستاست: تلاشی برای بیان اینکه گذشته را نمی‌توان حذف کرد، چرا که همچون پرنده‌ای سیاه همواره بالای سر ما پرواز می‌کند.

«کلاغ» محصول جامعه‌ای است در آستانه‌ی تغییر:
از نظر سیاسی، جامعه زیر فشار اختناق و سانسور، پر از نارضایتی پنهان بود.از نظر اجتماعی، مدرنیزاسیون شتابزده بحران هویت و بی‌ریشگی ایجاد کرده بود.از نظر فرهنگی، شکاف میان سنت و مدرنیته ذهنیت جمعی را دچار آشوب کرده بود.

بیضایی در چنین فضایی فیلمنامه‌ی «کلاغ» را نوشت: استعاره‌ای از نسلی که گمشده‌ی خویش را می‌جوید، اما در مه تاریخ و حافظه سرگردان است. کلاغ، نماد حافظه‌ای است که نمی‌گذارد جامعه از گذشته‌اش بگریزد، هرچند آن گذشته در هاله‌ای از فراموشی و اضطراب پوشیده باشد.

کلاغ در ادبیات ایران و جهان حضوری ماندگار دارد؛ پرنده‌ای که همواره در آستانه‌ی میان‌مرزی‌ها ایستاده است: میان زندگی و مرگ، میان پیام و شوم‌نشانی، میان حافظه و فراموشی. اگر بخواهم به عنوان یک استاد ادبیات به این استعاره بپردازم، باید بگویم «کلاغ» یکی از آرکیتایپ‌های پرنده‌ای در فرهنگ‌هاست که بار معنایی پیچیده‌ای دارد.

رگبار

«رگبار» بهرام بیضایی، فیلمی است که با ضرباهنگی شاعرانه و فضایی فلسفی، خوانشی از تاریخ و تراژدی انسان ایرانی را پیش چشم می‌گذارد. داستان فیلم در سطح روایت، درباره‌ی روابط انسانی، عشق و خیانت، و برخورد سنت و مدرنیته است؛ اما در لایه‌ی عمیق‌تر، به بازتاب بازی نیروهای تاریخی و اخلاقی در سرنوشت انسان‌ها می‌پردازد. «رگبار» نه تنها نام یک اتفاق جوی نیست، بلکه نمادی‌ست از آن باران خشونت و ناکامی که بر زندگی انسان‌ها فرو می‌بارد و نمی‌گذارد زمین آرام گیرد.

فیلم با نمایی از شهری مه‌آلود و خیابان‌هایی خالی آغاز می‌شود؛ جایی که هر شخصیت در جست‌وجوی چیزی‌ست که یا از دست رفته، یا هیچ‌گاه به دست نیامده است. شخصیت‌های فیلم درگیر رگباری از کشمکش‌های درونی و بیرونی‌اند: عشق و خیانت، امید و یأس، وفاداری و خیانت. این تضادها نمادی از وضعیت انسان معاصر است؛ انسانی که در گرداب نیروهای تاریخی و اجتماعی گرفتار آمده و نمی‌تواند مسیر خود را به آرامی بیابد.

بیضایی در «رگبار» از زمان و مکان به شکل استعاری استفاده می‌کند. باران مداوم، خیابان‌های خالی، سایه‌های بلند ساختمان‌ها و صداهای خفه‌ی محیط، همگی استعاره‌هایی‌اند از تاریخ ایران و فشارهای اجتماعی بر انسان‌ها. رگبار، نماد تراژدی‌ای است که همواره در زندگی جاری است و حتی اگر لحظه‌ای فروکش کند، نشانه‌های آن همچنان باقی می‌مانند. این باران مداوم، همان فشار اخلاقی، اجتماعی و تاریخی است که شخصیت‌ها نمی‌توانند از آن فرار کنند.

پیام فلسفی فیلم حول محور تضاد میان آزادی فردی و فشار جمعی شکل می‌گیرد. شخصیت‌ها در تلاش برای یافتن هویت و تحقق آرمان‌های خود هستند، اما این تلاش همواره با موانع بیرونی و داخلی مواجه است. بیضایی نشان می‌دهد که انسان هرچقدر هم که بخواهد آزاد باشد، تحت تأثیر نیروهایی است که از او مستقل‌اند: تاریخ، جامعه، اخلاقیات، و گاه خود ضمیر ناخودآگاهش.

یکی از عناصر کلیدی فیلم، نقش روابط انسانی است. خیانت‌ها، سوءتفاهم‌ها و تضادها، همگی استعاره‌ای از بحران اعتماد در جامعه‌اند. شخصیت‌ها، حتی در روابط عاشقانه، نمی‌توانند به یکدیگر تکیه کنند؛ چرا که جامعه‌ای پر از رگبارهای پنهان، امکان وفاداری و صلح را از آنان گرفته است. این نگاه، همان پرسش فلسفی است که بیضایی در همه آثارش طرح می‌کند: چگونه می‌توان در جهانی پر از خشونت و بی‌اعتمادی، معنا و ارزش یافت؟


پرویز فنی‌زاده و پروانه معصومی در فیلم رگبار

فضای بصری و موسیقی فیلم، نیز با لحن شاعرانه همراه شده‌اند. هر نما، هر سایه، و هر حرکت دوربین، به تداعی تنهایی، اضطراب و انتظار می‌انجامد. این شیوه، تجربه‌ی تماشاگر را به نوعی سفر درونی بدل می‌کند: سفری که در آن نه تنها حوادث بیرونی، بلکه کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها نیز محسوس می‌شوند. رگبار، هم در معنای واقعی و هم استعاری، تماشاگر را با حس غرق شدن در تاریخ و تراژدی انسانی روبه‌رو می‌سازد.

فیلم همچنین به مسئله حافظه و گذشته می‌پردازد. گذشته‌ی شخصیت‌ها، خاطرات و شکست‌های پیشین، همچون قطرات باران بر سر زندگی جاری فرو می‌ریزد و مانع حرکت آزادانه‌ی آن‌ها می‌شود. بیضایی نشان می‌دهد که انسان نمی‌تواند گذشته را نادیده بگیرد؛ حتی وقتی تلاش می‌کند فراموش کند، آن گذشته به شکل رگباری مداوم بازمی‌گردد و در زندگی او اثر می‌گذارد.

پیام فلسفی نهایی «رگبار» را می‌توان چنین خلاصه کرد: انسان در دنیای پر از فشار، تضاد و بی‌اعتمادی محکوم به تحمل بار تاریخی و اجتماعی است. زندگی مانند رگباری است که گاه آرام می‌گیرد، اما هیچ‌گاه به طور کامل متوقف نمی‌شود. در این میان، تنها کسانی می‌توانند سرپا بمانند که با تاریخ و گذشته روبه‌رو شوند، و معنای زندگی را در پذیرش تضادها و ادامه مسیر بیابند.

به این ترتیب، «رگبار» نه فقط فیلمی درباره‌ی یک حادثه یا روابط انسانی است، بلکه تصویری شاعرانه و فلسفی از تراژدی انسان در تاریخ و اجتماع ارائه می‌دهد. هر قطره‌ی باران، هر سایه و هر رگبار، یادآور این است که زندگی، تاریخ و اخلاق، همچون نیروهایی طبیعی و اجتناب‌ناپذیر، بر سر انسان فرو می‌آیند؛ و تنها با پذیرش آن‌ها می‌توان مسیر خود را یافت و معنا آفرید.

باید توجه کنیم که مه، در تمام سنت‌های ادبی، به‌عنوان نمادی چندلایه ظهور یافته: هم پوشاننده و پنهان‌کننده، هم آستانه‌ای میان جهان‌ها، و هم واسطه‌ای میان ذهن و واقعیت. مه در ادبیات، نه صرفاً پدیده‌ای طبیعی، بلکه ابزاری شاعرانه و فلسفی است که نویسنده و شاعر برای بیان ابهام، سردرگمی، و فضای میان واقعیت و خیال از آن بهره می‌گیرد. مه در آثار نویسندگانی مانند برام استوکر یا ماری شلی، محیطی وهم‌انگیز می‌آفریند، جایی که واقعیت و خیال درهم می‌آمیزند. مه نمادی است از ابهام، ترس و محدودیت دیدگاه انسانی. در اسطوره‌های اسکاندیناوی، مه میان زمین و دنیای خدایان، میان دنیای زنده‌ها و مردگان، وسیله‌ای برای عبور و انتقال است. مه همانند دروازه‌ای است که تنها با شهود یا شناخت خاص می‌توان از آن عبور کرد. شاعرانی چون ریمبو و مالارمه از مه برای تصویرسازی وضعیت ذهنی و روانی استفاده کرده‌اند؛ مه نمادی از حالت‌های ابهام‌آمیز ذهن و محدودیت ادراک انسان است، همانطور که در شعر نو فارسی هم مشاهده می‌کنیم. به این ترتیب، مه نه فقط پدیده‌ای طبیعی، بلکه نشانه‌ای شاعرانه و فلسفی است که به نویسنده و فیلمساز امکان می‌دهد اضطراب، ابهام و گذر تاریخی انسان را تصویر کند. بیضایی با این استعاره، پیوندی ژرف میان ادبیات کلاسیک و مدرن ایران و جهان برقرار کرده و مه را به زبان بصری و نمادین سینما تبدیل کرده است.

سگ کشی

«سگ‌کُشی» بهرام بیضایی، یکی از تلخ‌ترین و در عین حال بیدارکننده‌ترین آینه‌هایی است که سینمای ایران در برابر ما نهاده است. فیلمی‌ست درباره‌ی بازگشت، درباره‌ی رو‌به‌رو شدن با حقیقتی عریان، و درباره‌ی فروپاشی ارزش‌ها در جامعه‌ای که طمع و خشونت، چهره‌ی انسان را پوشانده است. در سطح روایت، داستان «گلرخ» است؛ زنی که پس از سال‌ها غربت به ایران بازمی‌گردد تا همراه همسرش، عدالت‌خواهی شکست‌خورده، راهی برای زندگی بیابد. اما هرچه بیشتر می‌کاود، بیشتر درمی‌یابد که در این خاک، سگ‌کشی در جریان است: دریدنِ دیگری برای بقا.

فیلم از همان آغاز، لحنی اسطوره‌ای دارد. بیضایی بار دیگر تاریخ و اکنون را در هم می‌تند تا به جوهره‌ای فلسفی برسد. گلرخ، همچون مسافری از بیرون، در برابر جهانی قرار می‌گیرد که روابطش بر بی‌اعتمادی، خیانت و خشونت بنا شده. او «غریبه» است، نه از حیث جغرافیا، بلکه از حیث روحی: او هنوز به امکان عدالت و انسانیت باور دارد، اما دنیای پیرامونش تنها منطق بقا به هر قیمت را می‌شناسد. این تضاد، شالوده‌ی تراژیک فیلم را می‌سازد.

عنوان فیلم، «سگ‌کُشی»، خود استعاره‌ای تکان‌دهنده است. سگ در فرهنگ ایرانی همواره موجودی مرزی بوده است: از یک‌سو نماد وفاداری و نگهبانی، و از سوی دیگر موجودی نجس شمرده‌شده. کشتن سگ، یعنی کشتن وفاداری، کشتن حافظان مرز، کشتن امکان اعتماد. در فیلم، جامعه‌ای را می‌بینیم که برای بقا، خوی درندگی یافته و همه بر همه می‌تازند. این‌جا دیگر نه قانون کارگر است، نه اخلاق؛ تنها قانونی که می‌ماند، قانون دریدن است.

پیام فلسفی اثر در این پرسش خلاصه می‌شود: وقتی اعتماد و وفاداری در جامعه بمیرد، آیا چیزی از انسان باقی می‌ماند؟ «سگ‌کُشی» تصویری از فروپاشی معنای «دیگری» است. دیگری نه همسایه است و نه هم‌پیمان، بلکه طعمه‌ای‌ست که باید بلعیده شود. در چنین جهانی، حتی عدالت‌خواهان نیز به قربانی بدل می‌شوند، چرا که عدالت در جایی که همه چیز کالا شده، بی‌معناست.

گلرخ در این میانه همچون آینه‌ای عمل می‌کند. او با چشمان خویش، زشتی‌ها و دریدگی‌ها را به ما می‌نمایاند. نگاه او، نگاه کسی است که هنوز به امکان معنا باور دارد؛ اما هر قدمی که در این سفر برمی‌دارد، بیشتر با حقیقت تلخ فروپاشی روبه‌رو می‌شود. بازگشت او، در حقیقت، بازگشت وجدان به صحنه‌ای است که سال‌ها فراموش شده بود. اما وجدان نیز در این میدان، تنها می‌ماند.

«سگ‌کُشی» از یک‌سو روایت شخصی یک شکست است، و از سوی دیگر تمثیلی تاریخی از روزگار معاصر ایران. جامعه‌ای که در آن آرمان‌های عدالت‌خواهانه شکست خورده، اعتماد اجتماعی فرو ریخته، و هرکس برای نجات خویش دیگری را قربانی می‌کند. فیلم می‌گوید: این همان سگ‌کشی است. و خطرناک‌ترین بخش ماجرا آن است که این خشونت، عادی شده، تبدیل به قاعده‌ای نانوشته که همه پذیرفته‌اند.

بیضایی با زبان تصویری خود، این فضای بی‌اعتمادی را ملموس می‌سازد: خیابان‌های سرد و بی‌روح، خانه‌هایی که پر از سکوت و سایه‌اند، و نگاه‌هایی که همه چیزی را پنهان می‌کنند. در این جهان، هیچ نگاه صادقی نیست جز نگاه گلرخ. اوست که همچون پرسشگری فیلسوف، از دل این تاریکی حقیقت را می‌کاود. و این حقیقت چیزی جز مرگ ارزش‌ها نیست.

پیام نهایی فیلم، تلخ اما رهایی‌بخش است: ما تنها با اعتراف به این حقیقت می‌توانیم دوباره معنایی برای بودن بیابیم. انکار فروپاشی، تنها آن را عمیق‌تر می‌کند. اما دیدن، هرچند دردناک، نخستین گام برای امکان تغییر است. بیضایی با «سگ‌کُشی» ما را وادار می‌کند در آینه‌ی جامعه نگاه کنیم؛ بپرسیم کجا وفاداری‌هایمان را کشته‌ایم، کجا به جای همبستگی، دیگری را طعمه کرده‌ایم.

از همین روست که «سگ‌کُشی» صرفاً فیلمی اجتماعی نیست، بلکه بیانیه‌ای فلسفی است درباره‌ی ذات انسان و سرنوشت او در شرایط بحرانی. این اثر هشدار می‌دهد که اگر وفاداری و اعتماد قربانی شود، جامعه به جنگلی بدل خواهد شد که در آن انسان‌ها از هم جز لاشه‌ای باقی نمی‌گذارند. تنها راه برون‌رفت، بازگشت به همان چیزی است که کشته‌ایم: بازگشت به وفاداری، به اعتماد، به امکان دیگری.
در پایان، «سگ‌کُشی» فیلمی است درباره‌ی مرگِ انسان در دل جامعه‌ی بی‌اعتماد؛ اما همزمان، فراخوانی است برای باززنده کردن آنچه از دست داده‌ایم. پیامی‌ست که می‌گوید: اگر نخواهیم دوباره سگ‌ها را بکشیم، باید نخست بار دیگر انسان بودن را بیاموزیم.

اگر بخواهیم «سگ‌کُشی» بهرام بیضایی را از منظر نقد تکوینی (genetic criticism) بررسی کنیم، یعنی به زمینه‌های تاریخی، سیاسی و اجتماعی‌ای بنگریم که به شکل‌گیری متن و فیلم‌نامه انجامیده، باید لایه‌های متعدد دهه‌های ۶۰ و ۷۰ ایران را در نظر بگیریم. در این نگاه، متن صرفاً حاصل خیال شاعرانه‌ی نویسنده نیست، بلکه زاییده‌ی یک بستر تاریخی-اجتماعی است که نویسنده در آن زیسته و واکنش به آن نشان داده است.

انقلاب با خود آرمان‌های عدالت‌خواهانه، آزادی و همبستگی آورد. اما خیلی زود این آرمان‌ها با واقعیت‌های سختِ حذف، خشونت و محدودیت‌های سیاسی برخورد کرد. در این گذار، بسیاری از نیروهای اجتماعی و روشنفکران دچار سرخوردگی شدند. این تجربه‌ی تلخ ــ فروپاشی آرمان عدالت ــ به بستر فلسفی «سگ‌کُشی» بدل شد؛ جایی که بیضایی می‌پرسد: وقتی عدالت‌خواهان شکست می‌خورند، جامعه به کدام منطق روی می‌آورد؟

جنگ هشت‌ساله نه فقط ویرانی اقتصادی و انسانی آورد، بلکه جامعه را در حالت اضطراری، امنیتی و خشن نگاه داشت. پایان جنگ نیز به جای بازسازی ارزش‌های مشترک، به بازتوزیع منافع، رانت و فساد ساختاری انجامید. فیلم «سگ‌کُشی» بازتاب مستقیم همین دورۀ پساجنگ است: جامعه‌ای که در آن طمع و بقا جای همبستگی و اعتماد را گرفته.

در دوران سازندگی، ایران وارد فاز اقتصاد آزاد شد. خصوصی‌سازی، رشد سوداگری، و افزایش فاصله‌ی طبقاتی، جامعه‌ای دوپاره ساخت: از یک‌سو طبقه‌ای نوکیسه و از سوی دیگر مردمی فرسوده از فشار. در چنین فضایی، «سگ‌کُشی» تصویری از جامعه‌ای است که دیگر قانون رسمی یا اخلاق سنتی جوابگو نیست و تنها قاعده‌ی حاکم «بقا»ست، آن هم به بهای دریدن دیگری.

در دهه‌ی ۷۰، تجربه‌ی فساد، رانت و خشونت‌های پنهان، حس بی‌اعتمادی گسترده‌ای در میان مردم ایجاد کرده بود. در فیلم، شخصیت‌ها نمی‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند؛ خیانت، دروغ و معامله جای دوستی و وفاداری را گرفته. این همان بازتاب اجتماعی فضایی است که بیضایی در آن می‌زیست.

پس از انقلاب و جنگ، بسیاری از نویسندگان و هنرمندان یا مهاجرت کردند یا امکان فعالیت آزاد نداشتند. بیضایی که خود بارها با ممیزی و سانسور مواجه شده بود، با «سگ‌کُشی» زبان استعاری و نمادین را برگزید: سگ‌کشی نه صرفاً عملی حیوانی، که استعاره‌ای از حذف دیگری، کشتن وفاداری و از میان بردن امکان اعتماد است.

یکی از محورهای مهم فیلم، شکست یک عدالت‌خواه در برابر جامعه‌ای درنده است. این پرسش بازتاب دغدغه‌ی نسلی از روشنفکران است که در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ با بحران نقش و کارکرد خویش روبه‌رو شدند.اگر این زمینه‌ها را کنار هم بگذاریم، می‌توان پیام تکوینی «سگ‌کُشی» را چنین خلاصه کرد:

بیضایی در جهانی می‌نویسد که آرمان‌ها شکست خورده‌اند، جنگ و خشونت گذشته است، و حالا جامعه درگیر سودجویی و بی‌اعتمادی است. سگ‌کشی نماد تبدیل جامعه به میدان درندگی است؛ جایی که دیگر اخلاق و عدالت بی‌معنا شده‌اند.پیام فلسفی متن این است: «اگر وفاداری و اعتماد کشته شود، جامعه به جنگلی بدل خواهد شد که در آن انسان‌ها نیز از هم چیزی جز لاشه باقی نمی‌گذارند.»

از منظر نقد تکوینی، «سگ‌کُشی» بازتاب مستقیم ایرانِ پس از انقلاب و جنگ و تجربه‌ی دهه‌ی ۷۰ است: سرخوردگی روشنفکری، فساد ساختاری، شکاف طبقاتی، فرهنگ بی‌اعتمادی و فروپاشی ارزش‌ها. فیلم‌نامه نه در خلأ، که در متن این تاریخ متولد شد؛ و از همین‌رو، خواندنش بدون درک آن زمینه‌ها ممکن نیست.


نظر خوانندگان:


■ با سپاس فراوان از مقاله جامع و تحليلى شما، بد نيست كه در ياد بود استاد بيضايى از زنده ياد زاون قوكاسيان نيز ياد كنيم كه در شناساندن بهرام بيضايى به نسل جوان‌تر علاقه مند به هنر سينما نقش ارزنده‌اى داشت. او نخست با كتابى ارزنده و جامع كه حاوى مصاحبه‌اى طولانى با زنده ياد بيضايى بود قدم نخست را در اوايل سال هاى ٧٠ در اين امر مهم برداشت و كار خود را با دو كتاب ارزشمند ديگر “درباره مسافران” انتشارات روشنگران ١٣٧١، و “بهرام بيضايى و پديده سگ كشى” انتشارات خجسته ١٣٨١ ادامه داد.
روشنفكرانى چون بيضايى همواره از بلاى سانسور و تبعات آن، چه قبل و چه بعد از انقلاب، در رنج و عذاب بودند.، اما همواره با تلاش، خردمندى و دانش والاى خويش ارتباط خود را با بينندگان و خوانندگان آثار خود بر قرار و پايدار مى‌داشتند. اميدوارم كه مقاله ارزنده شما خوانندگان‌اش را به ديدن و دوباره ديدن آثار فاخر بيضايى تشويق كند.
با درود فراوان وحيد بمانيان


■ با درود و سپاس از قربان عباسی برای واکاوی ژرف کارهای بیضایی! هم پیشگفتار ارزنده بود و هم بازبینی فیلم‌ها.
ساسان






نظر شما درباره این مقاله:







در انجمن اتیسم چه می‌گذرد؟ / نیلوفر حامدی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:12

در انجمن اتیسم چه می‌گذرد؟ / نیلوفر حامدی


گزارش تحقیقی «شرق» از ابهام‌های مالی، مجوزهای پرمناقشه و نارضایتی خانواده‌ها از یک سازمان مردم‌نهاد‌

از ابتدای سال جاری، اخبار متعددی درباره انجمن اتیسم ایران منتشر شده است؛ «یک دورهمی لاکچری با پول خیّران»، «دادستانی ورود کند»، «رونمایی از گوشه دیگر حیاط خلوت انجمن اتیسم»، «نامه سرگشاده خانواده اتیسم به پزشکیان»، «کارزاری برای برکناری مدیرعامل انجمن اتیسم ایران». همه این گزارش‌ها حاوی مطالبی منتقدانه علیه این انجمن، نحوه مدیریت آن و گزارش‌های مالی‌اش است. خبرنگار «شرق» که از ابتدای پاییز سال ۱۴۰۴ روی این موضوع تمرکز کرده و در حال دسته‌بندی داده‌ها بود، حالا به گزارشی روشن درباره این انجمن دست یافته که خواندن هر خط‌ آن، لزوم ورود نهادهای ناظر بر عملکرد انجمن اتیسم ایران را نشان می‌دهد.

«شرق» تلاش زیادی برای گفت‌وگو با سازمان بازرسی کشوری هم داشت؛ چرا‌که شنیده شده است این سازمان نیز به این پرونده ورود کرده است، اما متأسفانه امکانی برای گفت‌وگو ایجاد نشد. در نهایت، این گزارش تحقیقی طی ساعت‌ها جلسه، گفت‌وگو و دریافت اسناد و مدارک با منابع خبری است که در یک سال اخیر به طور ویژه و متمرکز بر عملکرد انجمن اتیسم ایران تمرکز کرده‌اند؛ از افرادی که با حامیان مالی این انجمن در ارتباط بوده‌اند، تا خانواده‌ها، مرکزهای خیریه موازی، داوطلبان و نیروهای قدیمی این انجمن و... همچنین بخش درخورتوجهی از اعداد و رقم‌هایی که در این گزارش به آن اشاره شده است، تحلیل داده و آمارهای انجمن و بر‌اساس گزارش سالانه سال ۱۴۰۳ خودشان است.

نارضایتی حامیان مالی
گزارش‌های مالی انجمن پر از تناقض بود

انجمن اتیسم ایران برای دریافت کمک‌های مردمی و جلب حمایت خیّران، طرح‌های مختلفی را با مجموعه‌های بزرگی مانند کارگزاری آگاه، تاکسی اینترنتی اسنپ، یک بانک خصوصی، اپلیکیشن آسان‌پرداخت، گلدیران، مجموعه ایران‌مال، مجموعه‌ رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا، باشگاه انقلاب و ده‌ها مجموعه کوچک و بزرگ دیگر برگزار کرده و از این محل مقادیر درخورتوجهی کمک‌های مالی دریافت کرده است. در‌این‌میان مجوزی که بر‌اساس ماده ۱۷۲ قانون مالیات‌های مستقیم به انجمن اتیسم داده شده تا طبق آن وجوهی که به حساب این انجمن واریز می‌شود، از درآمد مشمول مالیات شرکت‌ها کسر شود، هم بی‌تأثیر نبوده و رغبت سازمان‌ها را برای مشارکت در کار خیر و کاهش وجوه پرداختی از مالیات‌های مستقیم مضاعف کرده است.

برای مثال در یکی از این طرح‌ها به نام «پنجره‌ها» که از سال ۱۴۰۱ در قالب حمایت از کودکان طیف اتیسم با حمایت یک بانک خصوصی و مشارکت برخی شرکت‌های مجموعه گروه مالی این بانک برگزار شد، فقط در سال ۱۴۰۳ حدود ۴۰ میلیارد تومان پرداخت شده است. در این طرح که برای توان‌بخشی کودکان طیف اتیسم ارائه‌ شده بود، انجمن اعلام می‌کند اگر تا سن هفت‌سالگی مراحل توان‌بخشی و درمان و حمایت به‌خوبی انجام شود، شانس بهبودی تا میزان درخورتوجهی افزایش می‌یابد و حتی این بچه‌ها می‌توانند همراه سایر دانش‌آموزان به مدارس عادی بروند. موضوعی که به انگیزه‌ای جدی‌تر برای حامیان مالی بدل شد، بنابراین از جانب انجمن به ازای هر کودک بسته‌ای شامل ارزیابی فوق‌تخصصی روان‌پزشکی، روان‌درمانی، جلسات کاردرمانی، گفتاردرمانی، جلسات مددکاری اجتماعی و... مجموعا به مبلغ هفت‌ میلیون‌ و ۹۰۰ هزار تومان در ماه و ۹۲ میلیون تومان در سال به ازای هر کودک تهیه و پرداخت شده است. اما در میزان و کیفیت دریافت این خدمات ابهامات فراوانی وجود دارد، به گونه‌ای که برخی از خانواده‌های عضو انجمن اتیسم می‌گویند در طول چند سال گذشته فقط یک مرتبه، ۵۰۰ هزار تومان به این کارت پرداخت شده است.

همچنین برخی از اعضای انجمن اتیسم ایران معتقدند میزان حمایت‌های مالی انجمن تناسبی با خدمات ارائه‌شده به اعضا ندارد و طبق گزارش‌های رسمی منتشر‌شده، استخدام اعضای خانواده، سفرهای خارجی متعدد و خرید خودروهای لوکس را در تضاد با اهداف خیریه دانسته و شائبه‌هایی را درباره علمکرد انجمن و حتی برخی از خیّران آن مطرح می‌کنند. طبق گفته خانواده‌ها فقط در یک رویداد در اردیبهشت سال ۱۴۰۲ مبلغ ۱۴.۵ میلیارد تومان به انجمن اتیسم ایران کمک شده که با جست‌وجوی مختصری سوابق این موضوع را حتی می‌توان در برخی رسانه‌ها، مانند تیتر یک روزنامه شهروند در تاریخ اول خرداد ۱۴۰۲ نیز پیدا کرد. برای همین برخی از خانواده‌ها حتی درباره خیران هم ابهاماتی دارند. پیرو اطلاعات به‌دست‌آمده در رسانه‌ها، «شرق» با یکی از شرکت‌های اصلی حامی انجمن تماس گرفته و بعد از پیگیری‌های فراوان موفق شد با یک مقام آگاه صحبت کند.

او به‌وضوح علاقه‌ای برای ورود به این موضوع نداشت و فقط به یک جمله اکتفا کرد: «تجربه ناموفقی بود و از حدود یک سال پیش همکاری ما و انجمن اتیسم ایران قطع شده است». این موضوع باعث شد ابهامات خانواده‌ها حتی درباره خیران در زمینه همدستی با انجمن اتیسم ایران را مطرح کرده و خواستار توضیحات بیشتری شویم که این پاسخ دریافت شد: «مجموعه ما بر‌اساس اهداف خیرخواهانه و کمک‌های انسان‌دوستانه همکاری خود با انجمن را آغاز کرد و تمام مبالغ براساس نامه و فیش پرداختی رسمی پرداخت شده، اما در چگونگی هزینه‌کرد این مبالغ ابهامات جدی وجود دارد؛ چراکه در تمام گزارش‌های دریافتی از سوی انجمن، تناقضات و اشکالات فراوانی وجود داشت، به‌گونه‌ای که با گذشت بیش از دو سال از حمایت‌های مستمر این مجموعه هنوز نمی‌دانیم وجوه پرداخت‌شده چگونه صرف شده است؟».

پیرو طرح این موضوعات، برخی از اسناد و نامه‌نگاری‌های صورت‌گرفته نشان‌دهنده گزارش‌های ضدونقیض و تأییدکننده ادعاهای مطرح‌شده از طرف برخی از خانواده‌ها بود.

تأیید بهزیستی بر شاکیان پرتعداد انجمن اتیسم ایران

نکته درخورتوجه اینکه از هر سمتی که بروید، می‌توانید افرادی را بیابید که زمانی با انجمن اتیسم کارهای مشترکی داشته‌اند، اما تجربه‌شان منجر به رضایتمندی نشده است. از خانواده‌هایی که به خاطر فرزندان‌شان عضو انجمن شده بودند، تا نیروهایی که در این انجمن به ‌عنوان پرسنل همکاری کرده‌اند. این موضوع هم فقط ادعای ثابت‌شده به واسطه مدارک و تحقیقات «شرق» نیست. حتی محمدرضا اسدی، مدیرکل دفتر ریاست، روابط‌عمومی و امور بین‌الملل سازمان بهزیستی کشور نیز بر این موضوع صحه گذاشته است: «متأسفانه انجمن اتیسم شاکی‌های زیادی هم از سوی خانواده‌ها و هم از سوی مراکز مرتبط دارد و جامعه هدف با این تصور که مجوز این انجمن از طرف بهزیستی صادر شده، شکایات خود از انجمن را نزد بهزیستی می‌آورند، درحالی‌که انجمن اتیسم زیر نظر وزارت کشور و بهداشت شکل‌ گرفته است».

مجوز پرمناقشه درمانی
انتشار کارزاری با ۲ هزار امضا برای برکناری مدیریت انجمن

خانواده‌ها حتی در ابتدای امسال کارزاری با حدود دو هزار امضا صرفا برای برکناری مدیریت این انجمن ثبت کردند. در بخشی از متن نامه این کارزار که خطاب به رئیس‌جمهوری نوشته شده، آمده است: «این روزها، انتشار خبر محکومیت یک درمانگر به دلیل ضرب‌وشتم یک کودک اتیسم در خانه امید، وابسته به انجمن اتیسم ایران، نگرانی‌های جدی را برانگیخته است. در‌حالی‌که از سوی دیگر، خبر منع تعقیب این انجمن در همین پرونده، پرسش مهمی را ایجاد کرده است: فرزندان اتیسم در کجای قانون قرار دارند؟». آنها در این نامه خواستار بررسی دقیق عملکرد مدیرعامل انجمن اتیسم ایران، برکناری او، استماع توضیحات اعضای هیئت‌‌مؤسس و هیئت‌مدیره انجمن اتیسم ایران درباره مسائل مطرح‌شده و شفاف‌سازی درآمدها و هزینه‌های انجمن شدند.

رها مختاری، نویسنده این کارزار، نیز پیش‌تر گفته بود این انجمن با کسب مجوز برای ارائه خدمات اجتماعی در خانه امید، از وزارت بهداشت مجوز گرفته؛ اما به‌ عنوان یک خیریه صلاحیت ورود به حیطه درمان را ندارد و وزارت بهداشت هم برای فعالیت این انجمن در حوزه توان‌بخشی هیچ مجوزی صادر نکرده است.

او درباره خانه‌های امید انجمن اتیسم توضیح داد: «مجوز توان‌بخشی تنها برای متخصصان درمان صادر می‌شود که حضورشان به‌عنوان مسئول فنی در تمام ساعات کار مرکز الزامی است؛ ولی انجمن اتیسم با داشتن پنج خانه امید در تهران و پنج خانه امید در شهرهای مختلف از‌جمله خرم‌آباد، کرمانشاه و زاهدان بدون مسئول فنی و مجوز به مداخلات درمانی ورود کرده و این با منشور حقوق بیماران متناقض و خلاف اخلاق و قانون است. وقتی دادن مجوز به افراد دارای تحصیلات مرتبط با استعلام و کنترل‌های مختلف صورت می‌گیرد، این مراکز چگونه چندین سال توانسته‌اند بدون مجوز و با تبلیغات گسترده فعالیت کنند و از چشم وزارت بهداشت دور بمانند؟».

محمد رئیس‌زاده، رئیس سازمان نظام‌ پزشکی کشور‌ نیز بر فقدان مجوز این انجمن برای ارائه خدمات درمانی تأکید کرده و گفته بود: «این انجمن برای ارائه کار درمانی و توان‌بخشی مجوزی از این سازمان دریافت نکرده است».

اینها در حالی است که مدیرعامل انجمن گفته بود مجوزش را از دانشگاه علوم پزشکی دریافت کرده است: «برگزارکنندگان کارزار فکر می‌کنند انجمن اتیسم باید مجوز مرکز بهزیستی را داشته باشد. در‌حالی‌که این‌گونه نیست. مجوز ما از دانشگاه علوم پزشکی ایران صادر شده اما درباره ارائه خدمات به طیف اتیسم، ما با مراکزی که مجوز بهزیستی‌ را دارند همکاری می‌کنیم و در‌‌واقع خدمات‌مان‌ را به مراکز بهزیستی برون‌سپاری کرده‌ایم‌. ما از بهزیستی مجوز نداریم، بلکه به سراغ مراکزی که از بهزیستی مجوز دارند، می‌رویم و کودکان اوتیستیک را تحت پوشش مراکز دارای مجوز بهزیستی قرار می‌دهیم‌. ضرورتی ندارد انجمن اتیسم از بهزیستی مجوز دریافت کند؛ چون انجمن، خدمت رایگان خود را در مراکزی که مجوز بهزیستی دارند، ارائه می‌دهد و درمان این کودکان در حال ‌حاضر در خانه‌های امید به‌ صورت رایگان و تحت عنوان توان‌بخشی-آموزشی انجام می‌شود».

شکایت نیروهای سابق انجمن در «ویکی‌تجربه»
«به نام اتیسم و به کام مدیرعامل»

از سوی دیگر، گشتی در ویکی‌تجربه هم حکایت از روایت‌های ناخوشایندی دارد. افرادی که پیش‌تر در انجمن اتیسم شاغل بوده‌اند، تجربیات خود را در این سایت نوشته‌اند که هرچه بگردید، حتی یک جمله مثبت هم در میان نظرات کاربران نوشته نشده است. یکی از این کاربران نوشته است: «اگه از سلامت روانتون سیر نشدین، اینجا استخدام نشید. با پنبه سرتون رو می‌برن و با عذاب وجدان دادن بهتون که اینا پول بچه‌های اتیسمه، حقوقتون رو نمیدن. همیشه هم آخرش به اسم اینکه خیریه هستن، جریمه‌هاشون بخشیده می‌شه». فرد دیگری از سفرهای پرخرج مدیرعامل نوشته است: «به نام اتیسم و به کام مدیرعامل برای سفرهای آن‌چنانی مصر و ژنو. کار داوطلبانه فقط برای کارمند بیچاره است؛ وگرنه نزدیکان مدیرعامل با کار کمتر مزایای و سفر خارجی هم دارند».

پژواک شکایت‌ها از انجمن اتیسم در مجلس

ماجرای شکایت از انجمن اتیسم حتی به گوش بهارستانی‌ها هم رسیده است. مصطفی پوردهقان، نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی، با اشاره به گزارش‌های مردمی رسیده علیه انجمن اتیسم ایران می‌گوید: «گزارش‌های مکرر مردمی مبنی بر سوء‌استفاده‌های مختلف ازجمله مالی، از سوی انجمن اتیسم شنیده می‌شود. ما این موضوعات را به منظور بررسی حتما به سازمان بهزیستی منتقل خواهیم کرد تا موضوعات جزء‌ به ‌جزء بررسی و با تخلفات صورت‌گرفته برخورد شود».

فضل‌الله رنجبر، سخنگوی کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی نیز درباره تخلفات انجام‌شده از سوی این انجمن گفته است: «اگر انجمنی فاقد مجوز، بخواهد از احساسات خیرین و مردم سوء‌استفاده کند، دستگاه‌های ناظر، به‌ویژه در وزارت کشور باید به‌جد به این موارد تحت هر عنوانی ورود و جلوی سوء‌استفاده‌ها را بگیرند. همچنین دستگاه‌های ناظر باید گزارش‌های عملکردی انجمن‌های خیریه قبل همین انجمن اتیسم را بررسی کنند و د‌رصورتی‌که خلاف مقررات و اخلاق، رفتار و عملکردی داشتند، حتما با آنها برخورد جدی داشته باشند».

گزارش مالی پرحاشیه؛
بیش از یک میلیارد حقوق با عنوان «مطالبه‌گری»

گزارش حسابرسی و صورت‌های مالی انجمن اتیسم ایران از سال ۱۴۰۳ هم نکات درخور توجهی را برای خانواده‌ها و همچنین رسانه‌ها برجسته کرده است. کل عواید انجمن در سال گذشته، مبلغ ۷۶۷‌میلیارد‌و ۹۳۰‌میلیون‌و ۱۲۶‌هزار‌و ۸۴۵ ریال بوده است. در این گزارش، مبالغی تحت عناوین خاصی به نیروهای انجمن پرداخت شده است که باعث ایجاد شبهات متعددی می‌شود.

قابل تأمل‌ترین مورد بین این عناوین، مربوط به بخشی با نام «حقوق مطالبه‌گری» است. در این بخش، ۱۳ میلیارد و ۶۶۵ میلیون و ۷۷۱ هزار و ۵۱۰ ریال به‌عنوان دستمزد پرداخت شده است. همچنین، رقم درج‌شده برای حقوق مزایای این نیروها نیز ۲۳ میلیارد و ۵۷۳ میلیون و ۱۶۶هزار و ۵۸۱ ریال بوده است؛ چیزی حدود چهار میلیارد تومان در یک‌ سال.

مورد بعدی درباره رقم‌های پرداختی برای توانبخشی است. طبق دستورالعمل شورای بیمه سلامت کشور، مورخ تیر‌ماه سال ۱۴۰۱ و با توجه به پوشش بیمه‌ای ۷۰ درصد در همان سال و پوشش کامل و صددرصدی خدمات توانبخشی زیر ۱۲ سال برای کودکان طیف اتیسم در سال ۱۴۰۲ توسط بیمه‌های پایه، اصولا جذب منابع از خیرین برای توانبخشی (طرح پنجره، یک بانک خصوصی) در سال ۱۴۰۲ محل پرسش جدی خانواده‌هاست. یکی از این والدین در‌‌ این‌باره به «شرق» می‌گوید: «چنین رقم‌هایی فاقد توجیه است و به نوعی اتلاف وجوه کلان خیریه‌ها محسوب می‌شود؛ چون بودجه لازم برای توانبخشی توسط دولت در صندوق بیمه سلامت تأمین شده است. آنچه‌ وظیفه انجمن اتیسم در آن برهه بود، به‌روزرسانی اطلاعات گروه زیر ۱۲ سال و تقاضای فوری برای گسترش پوشش بیمه به جمعیت بالای ۱۲ سال طیف اتیسم بود که تا به امروز به هیچ‌جایی نرسیده است».

مسئله بعدی، وجود تعارض منافع میان برخی از مدیران انجمن است. به‌طور مثال، حق پروژه‌ای برای یکی از این افراد که طبق مستنداتی که در اختیار روزنامه ‌«شرق‌» قرار دارد، همسر مدیر انجمن اُتیسم محسوب می‌شود و برای دو روز دورکاری در هفته، حدود ۸۰۰ میلیون تومان دریافت کرده است. شبهه بعدی در‌باره صدور کارت بانکی این‌ بانک خصوصی است. کارمزد صدور کارت در ۱۴۰۴ مبلغ چهار هزار و ۵۰۰ تومان بوده که در حسابرسی ۲۳۷ هزار تومان اعلام شده است. مبلغ ۱۶۱ هزار تومان نیز برای ثبت اطلاعات هر فرد در نرم‌افزار محاسبه شده است که هر دو عدد مبالغ بالایی هستند.

نگرانی از فعالیت ۲ فرد فاقد پروانه در انجمن

همچنین، نحوه انتخاب و همکاری با درمانگران نیز موجب نگرانی است. برای مثال وضعیت نداشتن پروانه فعالیت دو نفر از مدیران انجمن طبق مستنداتی که در اختیار «شرق» قرار گرفته، روشن شده است. اینکه این افراد چطور به فعالیت‌های درمانگری مشغول هستند، خود جای بررسی دارد. موضوع انتخاب درمانگران و مدیریت آنها توسط این دو نفر نیز خود مشکل دیگری است. «س.ت»، دارای مدرک کارشناسی کاردرمانی (مدرک کارشناسی‌ ارشد او ربطی به حوزه درمان ندارد)، مدیر طرح پنجره با دستمزد مدیریت پروژه ۸۰۰‌میلیونی که مدیریت کلینیک سلامت خانواده، مدیریت آموزش و آکادمی اُتیسم و معاونت ستادی مدیر‌عامل را نیز بر ‌عهده دارد، در بررسی‌های انجام‌شده، فاقد پروانه فعالیت است.

«م.ف»، کارشناس ارشد روان‌شناسی نیز با گرفتن حقوق مدیریتی، حق مطالبه‌گری و دستمزد اضافه بابت کارگاه فرزندپروری که در سفرهای اسپانیا و ترکیه و ژنو نیز حضور داشته، فاقد پروانه است. این در حالی است که خود موضوع سفرهای انجمن به اروپا و مصر و کشورهای دیگر محل مناقشه است. انجمن اُتیسم همواره در ماه‌های اخیر و در دفاع از این سفرها، خودش را تنها نهاد دارای عضویت ECOSOC در ایران معرفی می‌کند. حال آنکه‌ قریب به ۲۰ تشکل ایرانی در فهرست شش‌هزارو ‌۵۰۰‌عضوی سال ۲۰۲۲ اعضای مشورتی اکوسوک وجود دارند، از‌جمله کهریزک. اما طی سه سال اخیر حتی یک نفر از ۲۰ تشکل ایرانی در جلسه سالانه اکوسوک در ژنو شرکت نکرده‌اند.

پاسخ‌های مدیرعامل انجمن اُتیسم ایران:
«ادعاهای مطرح‌شده در کارزار منطبق با واقعیت نیست»

‌«شرق» برای ایجاد شفافیت بیشتر و آوردن توضیحات تمامی طرف‌های این ماجرا، سراغ مدیرعامل انجمن اتیسم نیز رفت. انجمنی که در هفته گذشته هم میزبان نشستی در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد شده بود، به برخی از برجسته‌ترین پرسش‌های خانواده‌های اُتیسم پاسخ داد. «سعیده صالح‌غفاری»، در ابتدا‌ به توضیح کارزاری که مشخصا علیه او و توسط برخی از خانواده‌ها نوشته شده بود، پرداخت: «انجمن اُتیسم ایران به‌‌عنوان یک سازمان مردم‌نهاد ملی و بالغ بر

۱۰ هزار خانواده عضو (‌فرزندان یک سال تا بزرگسال ۴۰‌ساله و در طیف‌های مختلف و دهک‌های متعدد) روزانه با هزاران خانواده در سراسر کشور در ارتباط است. بدیهی است در چنین مقیاسی، تفاوت دیدگاه‌ها، انتظارات متنوع و نارضایتی‌هایی نسبت به روندها، تصمیمات یا محدودیت‌های اجرائی وجود داشته باشد. بخش عمده‌ای از نارضایتی‌های مطرح‌شده، ناشی از محدودیت منابع، ظرفیت خدمات، اولویت‌بندی‌ها، ضوابط پذیرش و تفاوت میان انتظارات خانواده‌ها با توان واقعی یک نهاد خیریه مردم‌نهاد است. انجمن همواره مسیر گفت‌وگو، اصلاح فرایندها و پاسخ‌گویی را باز گذاشته و با خانواده در ارتباط است، اما بسیاری از ادعاهای مطرح‌شده در کارزار را دقیق یا منطبق با واقعیت نمی‌داند».

یکی از جدی‌ترین نگرانی‌ها در انجمن درباره افرادی است که فاقد پروانه فعالیت درمانی معرفی شده‌اند، اما در ویدئوهایی که از مأموریت‌های شهرستان انجمن نشان داده می‌شود، همین افراد با مدیریت کلینیک سلامت و طرح پنجره، اقدام به ویزیت و ارزیابی کودکان می‌کنند. غفاری در پاسخ به ابهامات مطرح‌شده درباره این موضوع حضور معاون آموزش توانبخشی و سلامت خانواده را در جایگاه نظارتی، آموزشی و مشاوره‌ای و در راستای وظایف سازمانی این معاونت دانست: «این حضور با هدف پایش کیفیت خدمات، بررسی روند پیشرفت کودکان، همسان‌سازی رویکردهای توانبخشی، بازنگری برنامه‌ها و ارتقای عملکرد تیم‌های درمانی مراکز طرف قرارداد صورت می‌گیرد. در جریان این مأموریت‌ها، جلسات مشترک بررسی پرونده‌ها (Case Study) با حضور درمانگران دارای مجوز هر مرکز برگزار می‌شود و تشخیص، درمان و اجرای مداخلات بالینی همچنان به‌طور کامل بر‌ عهده تیم درمانی مجاز همان مرکز باقی می‌ماند. این فعالیت‌ها به‌هیچ‌عنوان به‌ معنای ارائه خدمات درمانی مستقل یا مداخله خارج از چارچوب مجوزهای مراکز استانی نیست».

انجمن فاقد پروانه بودن ۲ عضو مهم خود را پذیرفت

از نگاه او، چنین حضوری از لحاظ قانونی منعی ندارد: «از منظر قانونی، فعالیت‌های آموزشی، نظارتی و مشاوره‌ای تخصصی در کنار تیم‌های دارای مجوز، مداخله درمانی مستقل محسوب نمی‌شود و مطابق ضوابط جاری کشور، منع قانونی برای این نوع فعالیت وجود ندارد. همچنین مأموریت‌های استانی انجمن اتیسم ایران در راستای نظارت بر عملکرد خانه‌های امید اتیسم، با هماهنگی، همکاری و تحت نظارت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و همکاری دانشگاه‌های علوم پزشکی صورت می‌گیرد».

«شرق» همچنین چرایی سفرهای پرتعداد اعضای انجمن اتیسم را پرسید؛ سفرهایی که در آن اعضای خانواده مدیریت انجمن هم حضور دارند: «سفرهای شخصی اعضای خانواده افراد شاغل یا مسئول در انجمن، هیچ ارتباط سازمانی، مالی یا مأموریتی با انجمن اتیسم ایران ندارد و از محل منابع شخصی انجام شده و می‌شود».

انجمن اتیسم ایران تنها نماینده اکوسوک نیست

انجمن اتیسم ایران پیش از این مصاحبه و در تمامی توضیحات خود، از‌جمله بیانیه‌ای که پیش‌تر در پاسخ به «اتهامات» یکی از رسانه‌ها منتشر کرده بود، خود را تنها نماینده اکوسوک در ایران معرفی کرده بود؛ موضوعی که بالاخره خلافش را توضیح داد: «مقام مشورتی انجمن اتیسم ایران در اکوسوک سازمان ملل، شکل رسمی دارد و با صلاحیت‌سنجی و ارزیابی‌های دوره‌ای و در چارچوب قواعد بین‌المللی انجام می‌شود. انجمن یکی از نهادهای ایرانی دارای این مقام مشورتی است‌ و ادعایی مبنی بر بهره‌مندی انحصاری از این مقام را ندارد». اما غفاری توضیح نداد که چرا سایر نهادهای مدنی عضو اکوسوک از‌جمله کهریزک مدام به این سفرها اعزام نمی‌شوند.

خدمات ثبت‌نام در انجمن و در سال گذشته به ناگهان متوقف شد، اما آمار پایان سال در گزارش‌ها به بیش از ۹ هزار نفر رسیده بود. مدیرعامل انجمن اُتیسم ایران در توضیح چگونگی این جریان گفت: «توقف ثبت‌نام در مقاطعی در سال ۱۴۰۴، به‌معنای توقف ارائه خدمات نیست و به دلیل اعمال تغییرهای مورد نیاز در سامانه ثبت‌نام رخ داده است. آمار اعلام‌شده، شامل افراد دارای پرونده فعال، دریافت‌کنندگان خدمات مستقیم و غیرمستقیم‌ و خانواده‌های تحت پوشش برنامه‌های حمایتی و آموزشی است. این آمار تجمیعی و‌ مبتنی بر داده‌های انجمن در سامانه‌های داخلی انجمن است».

شبهات متعدد درباره حضور «ی.س» و تعارض منافع جدی

از جدی‌ترین شبهات درباره انجمن، نام یکی از مؤسسان است. «ی.س» که تأییدکننده اساسنامه انجمن در وزارت کشور محسوب می‌شود، به عضویت همین انجمن هم درآمده است. غفاری درباره حضور این فرد با وجود تعارض منافع، فقط به این توضیح بسنده کرد: «فرایند تأسیس انجمن، تصویب اساسنامه و ثبت آن، مطابق ضوابط وزارت کشور و آیین‌نامه مصوب هیئت وزیران مورخ ۲۵/۱۱/۱۳۹۵ و تحت نظارت مراجع قانونی انجام شده است. عضویت خانم سماواتی در جایگاه فردی خود به‌عنوان عضو هیئت مؤسس در ابتدای تأسیس انجمن‌ نیز در همان چارچوب بوده است».

طبق قانون نهادهای این‌چنینی، برای معافیت مالیاتی باید در اساسنامه خود ذکر کنند که حق بستن قرارداد با بستگان درجه‌یک خود را ندارند؛ موضوعی که در اساسنامه انجمن اُتیسم ایران دیده نمی‌شود. همین هم سبب شده که نحوه تأیید این اساسنامه و ارتباطش با حضور «ی.س» به‌طور موازی در وزارت کشور و انجمن مورد پرسش جدی قرار گیرد. مدیرعامل این انجمن اما می‌گوید هیچ تخلفی رخ نداده است: «اساسنامه انجمن خیریه اُتیسم ایران مطابق ضوابط زمان تصویب، به تأیید وزارت کشور رسیده و مشمول معافیت مالیاتی از عملکرد مطابق بند «ط» است. موضوعاتی مانند منع قرارداد با بستگان درجه‌یک و درجه‌دو، در قوانین بالادستی مالیاتی و نظارتی کشور تعریف شده‌اند و صراحتا در بند ۳ ماده ۱۲ اساسنامه انجمن اُتیسم ایران -‌مورد تأیید وزارت کشور- نیز مبسوط به آن پرداخته شده است. تاکنون، هیچ گزارش رسمی مبنی بر تخلف انجمن از قوانین مالیاتی یا سوءاستفاده از معافیت‌ها از سوی مراجع ذی‌صلاح ارائه نشده است و انجمن هر سال، توسط حسابرس مستقل، حسابرسی می‌شود».

آخر انجمن اُتیسم ایران، خودروی لوکس دارد یا نه؟

غفاری در تبیین وضعیت خودروهای پرحاشیه (یک دستگاه ون، یک دستگاه تیبا، یک دستگاه KMC و یک دستگاه جک) انجمن خود نیز اظهار کرد: «خودروها جزء اموال انجمن هستند و برای انجام مأموریت‌ها یا جابه‌جایی مددجویان و تیم‌های اجرائی استفاده می‌شوند. هیچ‌یک از این خودروها دارایی شخصی کسی جز انجمن نیستند و اسناد مالکیتی آنها به نام انجمن‌ ثبت شده‌ است». این در حالی است که انجمن پیش‌تر در بیانیه خود عنوان کرده بود هیچ خودروی «لوکسی» ندارد. اینکه چطور مدیران این انجمن خودروی بیش از دو میلیارد تومانی را لوکس نمی‌دانند هم جای پرسش دارد. ضمن اینکه‌ «شرق» مستنداتی دارد که نشان می‌دهد مبالغی که برای خرید این خودروها پرداخت شده، طبق برنامه حامی مالی محل هزینه موارد دیگری برای کودکان اُتیسم بوده است.

پیرو تأکید فراوان این انجمن مبنی بر اینکه گزارش مالی سالانه خود را شفاف اعلام می‌کند، ما در «شرق» از غفاری خواستیم‌ برای نشان‌دادن هرچه بیشتر این شفافیت درآمد خودش، همسرش و دخترانش از انجمن را اعلام کند که با اشاره او به «حریم خصوصی» روبه‌رو شدیم: «انجمن اُتیسم ایران یک نهاد مردم‌نهاد است و شفافیت مالی آن از طریق ارائه گزارش‌های رسمی، انجام حسابرسی مستقل و نظارت نهادهای ذی‌ربط در چارچوب قوانین کشور انجام می‌شود. درآمد شخصی اعضای خانواده مدیرعامل و هر مدیر یا همکار دیگری در انجمن، موضوعی در حریم خصوصی ایشان است و ارتباطی با عملکرد حقوقی و مالی انجمن ندارد. انجمن به رعایت ضوابط و قانون‌هایی مانند مبارزه با پول‌شویی متعهد است. همه پرداختی‌های انجمن به همکاران خود در چارچوب قانون، با رعایت آیین‌نامه‌ها و مصوبه‌های هیئت‌مدیره انجام می‌شود».





نظر شما درباره این مقاله:







حداقل هزینه زندگی ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 8:00

حداقل هزینه زندگی ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان است


ایلنا: سمیه گلپور، رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران، با تشریح شرایط دشوار اقتصادی سال جاری گفت: متاسفانه با وجود تورم به شدت روزافزون و نگران‌کننده‌ای که به ویژه معیشت خانوارهای کارگری و اقشار کم‌درآمد را هدف گرفته است، مذاکرات مزدی هنوز جدی نشده است. این در حالی است که امسال کشور با مجموعه‌ای از بحران‌ها از جمله تورم شدید در اقلام اساسی، حذف یارانه‌ها و کمک‌های دولتی برای بیش از ۸ میلیون نفر از مردم کشور، تحریم‌ها و جهش نرخ ارز و طلا مواجه بوده است؛ عواملی که هرکدام به تنهایی ضربات مهلکی بر پیکره خانوار ایرانی وارد کرده‌ است.

وی افزود: این مشکلات صرفا به حوزه معیشت محدود نمی‌شود. در بخش تولید، به دلیل نوسانات شدید برق، بسیاری از کارگاه‌ها و کارخانه‌ها از مدار تولید خارج شدند و دستگاه‌های آن‌ها عملا به اوراق تبدیل شدند. تعرفه‌های جدید و سنگین برق، کمر بسیاری از صنایع را شکسته است و بسیاری از کارفرمایان به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه‌ها ناچار به تعطیلی واحدهای تولیدی خود شده‌اند. در حال حاضر، مجموعه کارگاه‌ها و کارخانه‌ها به همین دلیل، چندین همت بدهی به وزارت نیرو دارند.

گلپور با اشاره به فشارهای تحمیلی در حوزه اصلاح عناوین شغلی، بیمه تامین اجتماعی و وضعیت بازنشستگان بیان کرد: اگر بخواهیم از وضعیت بدنه کارگری و بازنشستگی در سال جاری صحبت کنیم، باید از شرایطی بسیار سخت و دشوار سخن بگوییم. سازمان تامین اجتماعی حتی از حق اولاد بازنشستگان نگذشت و آن را حذف کرد. در وضعیتی هستیم که فشار مضاعفی هم به کارفرما و هم به کارگر و هم به بازنشسته وارد شده است.

معیشت کارگران به محاق رفته است

وی با استناد به گزارش‌های رسمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: طبق آخرین آمار، میزان کالری دریافتی روزانه هر فرد از ۲۶۰۰ کالری در سال ۱۳۸۵ به حدود ۱۸۰۰ کالری در سال ۱۴۰۳ کاهش یافته است و با ادامه روند تورم و گرانی، این عدد باز هم کاهش خواهد یافت. نتیجه این وضعیت، سوءتغذیه، کوچک‌تر شدن سفره اقشار ضعیف و کارگری و افزایش بیماری‌هاست.

گلپور تاکید کرد: کاهش سطح ایمنی و سلامت کارگران و خانوادهایشان، پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای مانند اعتیاد، طلاق و… را نیز به دنبال دارد. این‌ها نتیجه غیرمستقیم تورمی است که کنترل نمی‌شود و تورم همان خسارت آشکاری است که دولت‌ها با عدم توانایی‌شان در کنترل آن، این خسارت را به جیب کارگران و عموم مردم وارد می‌کنند.این در حالی است که برخی از مسئولان در این شرایط با اظهارنظرهایی که عملا توجیه‌گر گرانی است، به ناامیدی جامعه دامن می‌زنند. این نوع سخن گفتن، بازی‌کردن در زمین دشمن است.

دولت ناتوان از کنترل قیمت اقلامی ساده چون تخم‌مرغ

وی افزود: دولت حتی توان کنترل قیمت تخم‌مرغ را ندارد. با توجه به این موضوع، دیگر توقع نداریم که بتواند قیمت ارز یا طلا را کنترل کند. رئیس مجلس شورای اسلامی، آقای پزشکیان و… همگی مسئول مدیریت کشور در حوزه‌های کلان هستند، تنها کاری که می‌کنند ناله کردن است. سخن گفتن از اینکه نمی‌شود و خودتان یک راه چاره بیابید.

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران با اشاره به اعلام خط فقر از سوی سخنگوی دولت گفت: اعلام خط فقر ۶ میلیون تومانی برای هر نفر در سال ۱۴۰۴ مطابق با عدالت نیست. با تورم نزدیک به ۵۰ درصدی، این رقم در سال آینده به حدود ۱۰میلیون تومان می‌رسد، درحالی که یک خانواده چهار یا پنج نفره برای اینکه کمی بالای خط فقر باشد، به حداقل ۴۰ الی ۵۰ میلیون تومان درآمد نیاز دارد.

تعلل شورایعالی کار در برگزاری مذاکرات مزدی

وی با انتقاد از عملکرد شورایعالی کار تصریح کرد: با وجود تمام شرایطی که ذکر کردم، شورایعالی کار در آستانه ماه دهم از سال اخیرا یک جلسه کمیته مزد برگزار کرده است و نه بررسی دقیقی از قیمت‌ها و نوسانات آن صورت گرفته است، نه حتی گزارشی از انستیتو تغذیه کشور مورد توجه قرار نگرفته است. هیچ‌کدام از این موارد در شورایعالی کار بررسی نشده‌اند. در چنین شرایطی است که شورایعالی کار باید در اسرع وقت و به صورت فوق‌العاده برای جبران این  ۱۰ ماه از سال که جلسه نداشته، نشست تشکیل دهد و مسئله معیشت مردم را به درستی مورد بررسی قرار دهد.

جلسات مزدی محاسبات را دقیق انجام دهد

گلپور ادامه داد: انتظار ما این است که شورایعالی کار مذاکرات مزدی را به صورت بسیار تخصصی‌تر از سنوات گذشته و حتی براساس محاسبات روزانه پیش ببرد، چرا که قیمت نان، برنج، حبوبات، لبنیات، گوشت و…روزانه تغییر می‌کند. همچنین صرف افزایش مزد بر مبنای تورم کافی نیست؛ هزینه سبد معیشت خانوار و تورم انتظاری سال آینده باید ملاک قرار گیرد. زیرا افزایش‌های اعلامی عملا با اولین جهش نرخ ارز در سال بعد بی‌اثر می‌شود و شاهد این موضوع، مزد تعیین‌شده برای امسال بود که در همان هفته اول فروردین اثر خود را به صورت کامل از دست داد.

وی با اشاره به ارقام سبد معیشت تعیین‌شده در کمیته مزد گفت: میزان سبد معیشتی که سال گذشته، کمیته مزد شورایعالی کار حدود ۲۵ میلیون تومان تعیین کرد، امسال قطعا به نزدیک ۴۰ میلیون تومان رسیده است؛ اما همین عدد هم مبنای تعیین مزد قرار نمی‌گیرد و تنها به نرخ تورم اعلامی دولت بسنده می‌شود، آن هم بدون در نظر گرفتن تورم انتظاری که در سال ۱۴۰۵ مانند هیولا در انتظار بلعیدن سفره مردم است.

تورم انتظاری؛ حلقه مفقوده تعیین مزد

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران تاکید کرد: مگر کسی سال گذشته، زمانی که قیمت ربع سکه حدود ۱۰ الی ۱۲ میلیون تومان بود، تصور می‌کرد امروز این قیمت به بیش از ۴۴ میلیون تومان برسد؟ این همان تورم انتظاری است که در مزد سال ۱۴۰۴ دیده نشد. حالا انتظار داریم که این واقعیت در تعیین مزد سال آینده لحاظ شود، نه اینکه تنها یک بار در سال و در شب عید، در شرایطی که همه‌چیز تعطیل است و امکان اعتراض به آب شدن مزد در کوره تورم نیست، عدد نهایی مصوب در شورایعالی کار اعلام و ابلاغ شود.

وی با انتقاد از ساختار مذاکرات مزدی در شواریعالی کار گفت: در مذاکرات مزدی، نمایندگان کارگری عملا تاثیری ندارند. در صورت ترک جلسه به نشانه اعتراض یا امتناع از امضای توافق حاصله، باز هم نرخ مذکور ابلاغ می‌شود. در شورایعالی کار، گروه کارگری همواره در موضع ضعف قرار دارد و دولت به عنوان کارفرمای بزرگ، با ایجاد یک سقف شیشه‌ای سخت مانع افزایش واقعی دستمزد می‌شود. فاتحانه اعلام می‌کند که مطابق تورم، دستمزد را افزایش داده است، درحالی که تا زمانی که تورم عنان‌گسیخته بر معیشت خانوار ایرانی تازیانه می‌زند، افزایشی درصدی معنایی ندارد و این افزایش درصدها حتی اگر به ۱۰۰ درصد هم برسد باز هم سطح معیشت خانواده‌ها به خط فقر نمی‌رسد.

افزایش مزد در همان ماه اول بی‌اثر می‌شود

رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران ادامه داد:  افزایش اعلامی شورایعالی کار در همان ماه اول سال اثر خود را از دست داده است. این یعنی مسئولان نتوانستند فرمایش مقام معظم رهبری را در از بین بردن آقایی دلار به کرسی بنشانند و نه تنها آقایی دلار را نشکستند، بلکه با سوءمدیریت به آن قدرت بیشتری دادند. امروزه یک خانواده کارگری نمی‌تواند به راحتی یک بطری شیر روزانه یا یک شانه تخم‌مرغ تهیه کند. قیمت‌ها روزانه افزایش پیدا می‌کند. ما انتظار داریم دستگاه‌های نظارتی به دادمان برسند چرا که تورم و گرانی سرسام‌آور نه تنها  جان و سلامت کارگران، بلکه سلامت و جان تمامی آحاد جامعه را به خطر انداخته‌ است.

گلپور با ارائه پیشنهادی برای حفظ قدرت خرید کارگران گفت: هر عددی که به عنوان حداقل مزد در اسفند امسال یعنی ۱۴۰۴ به عنوان مبنای حداقل دستمزد سال ۱۴۰۵ تصویب می‌شود، باید با طلا معادل‌سازی شود؛ به این معنا که پایه حقوق کارگران براساس معادل ریالی یک یا دو گرم طلا تعیین شود. این تنها راه حفظ ارزش دستمزد در شرایطی است که نه امیدی به کنترل تورم وجود دارد و نه به برگزاری مستمر جلسات شورایعالی کار.

پیشنهاد معادل‌سازی مزد کارگران با طلا

وی افزود: اگر حداقل مزد ۱۲ میلیون تومانی را حتی ۱۰۰ درصد هم افزایش دهند، به ۲۴ میلیون تومان می‌رسد که باز هم به خط فقر اعلامی دولت برای یک خانواده ۴ نفره نمی‌رسد. بنابراین تنها راه حفظ قدرت خرید کارگران، معادل‌سازی مزد با طلا و اجرای آن از همان فروردین سال آینده است.

گلپور با بیان اینکه مزد باید در قالب یک بسته کامل دیده شود، گفت: انتظار ما این است که دولت به تمامی تعهدات خود در قانون اساسی از جمله تامین مسکن، درمان و آموزش رایگان و… در قبال جامعه کارگری عمل کند. عدم توجه به این تعهدات به معنای شانه خالی کردن دولت از وظایف قانونی خود است. امروزه ۸۰ درصد از دستمزد کارگر صرف مسکن می‌شود، درحالی که تامین آن وظیفه دولت بود. میلیون‌ها نفر از جامعه کارگری خانه ندارد، اما دولت بار اصلی تامین مسکن را بر گردن کارفرماها گذاشته است که نتیجه‌ای هم در پی ندارد.

وی افزود: شورایعالی کار همچنین باید یک نگاه حمایتی به کارفرما نیز داشته باشد. حمایت از کارفرمایان واقعی که با وجود تمامی مشکلات موجود در کشور مانده‌اند و به تولید اشتغال دارند، ضروری است؛ چرا که تضعیف کارفرما به طور مستقیم به تضعیف کارگر منجر می‌شود.
گلپور در پایان خواستار بازگشت یارانه و کالابرگ افرادی شد که به ناحق از چرخه حمایت حذف شدند و گفت: وزارت تعاون، کاه و رفاه اجتماعی مدعی است که فرد با مالکیت یک خانه و حقوق ۳۰ میلیون تومانی مرفه است. این تعاریف به شیوه‌ای ستمگرانه رفاه را تعریف کرده‌اند. موضوع یارانه و کالابرگ این افراد باید بازنگری شود و همچنین براساس قانون، قیمت‌ کالاهای کالابرگ بایستی قیمت‌های سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ باشد، نه قیمت‌های سال ۱۴۰۴.





نظر شما درباره این مقاله:







۲۲سال بعداز زلزله؛ کوچه‌های بم هنوز خاکی است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 28.12.2025, 7:37

۲۲سال بعداز زلزله؛ کوچه‌های بم هنوز خاکی است


اعتماد

۲۲ سال بعد از زلزله ویرانگر بم که جان حدود ۳۰ هزار نفر از هموطنان‌مان را گرفت، علاوه بر اینکه شهر، دیگر چهره قدیم ندارد چون بازسازی‌ها بر خلاف اصول «باغ شهر» و معماری ایرانی پیش رفت، تجمیع مشکلات روحی و آسیب‌های روانی برای بازماندگان و بی‌توجهی به ترمیم این آلام مزمن باعث شده که افسردگی در این شهر، به یک مشکل جدی تبدیل شود.

محمد علی دبستانی؛ مدیر روابط عمومی جمعیت بمی‌های مقیم پایتخت در گفت‌وگو با «اعتماد» در تشریح وضعیت امروز شهر زلزله زده می‌گوید: «نیمه دهه ۱۳۸۰ و در دولت نهم، اعلام شد که بازسازی شهر، تمام شده است. به دنبال این اعلام، ارزش افزوده حاصل از فعالیت کارخانه‌های خودروسازی ارگ جدید به مرکز استان منتقل شد تا برای تمام شهرهای استان خرج شود و آنچه برای شهر باقی ماند، بودجه معمولی بود. حالا با گذشت ۲۲ سال از زلزله، اگرچه که شهر ساخته شده اما هنوز بسیاری از کوچه‌های شهر خاکی است و هنوز حجمی از مصالح بازسازی، در باغات بی‌صاحب یا باغاتی که به دست وراث افتاده، رها شده است . البته آوار در سطح شهر نیست ولی منظره همین مصالح رها شده در خیابان‌های فرعی، چهره شهر را نازیبا کرده است. بسیاری از کوچه‌ها که بعد از زلزله، بی‌مالک یا کم مالک بوده، لایروبی نشده و انسداد بعضی قنوات هم باعث خشکی باغات شده است. در کنار اینها، در این سال‌ها با جمعی سودجو هم مواجه بوده و هستیم که باغ‌ها را با قیمت‌های بسیار ارزان از بومی‌های در حال مهاجرت خریده‌اند و با خشک کردن باغ‌ها، این اراضی را قطعه قطعه کرده و با قیمت بسیار گران‌تر می‌فروشند آن هم در حالی که بم، اولین باغ شهر ثبت شده  در یونسکو  است.»

دبستانی به سوی دیگری از مشکلات شهر زلزله‌زده اشاره می‌کند؛ سویی که در این سال‌ها کمتر مورد توجه قرار گرفت. زلزله ویرانگری که ساعت ۵ و ۲۶ دقیقه بامداد ۵ دی ۱۳۸۲ جان حدود ۳۰ هزار نفر از هموطنان‌مان در شهرهای بم و بروات را گرفت، علاوه بر خسارات گسترده مالی، موجی از آسیب‌های روحی برای بازماندگان به جا گذاشت. بسیاری از بازماندگان، تمام خانواده خود را از دست داده بودند، بسیاری از بازماندگان، فرزندان یا والدین یا همسر و شوهر خود را از دست داده بودند، در قبرستان شهر، به فراوانی می‌توان ردیف ۵ الی ۱۰ یا ۱۲ قبر را دید که همگی، اعضای یک خانواده‌اند و تاریخ فوت همگی‌شان، ۵ دی ۱۳۸۲ است و بسیاری از بازماندگان هم، دچار نقص عضو و آسیب‌های جسمی غیر قابل بازگشت شدند. حجم سنگین سوگ در کنار غصه از دست رفتن خانه و تمام اندوخته زندگی و خسارت سنگین مالی برای بازماندگان، باعث آسیب روحی گسترده‌ای برای تمام مردم بم و بروات شد ولی دبستانی می‌گوید که در این سال‌ها به غم بم توجهی نشد و بودجه‌ها  فقط برای بازسازی چهره  ظاهری شهر  بود.

«در این ۲۲ سال، اغلب خانه‌های شهر ساخته شد ولی از بازسازی روحی مردم غفلت شد و حالا آثار این بی‌توجهی را در اعتیاد و افسردگی می‌بینیم. ۲۲ سال از زلزله بم گذشته ولی بچه‌هایی که در زمان زلزله ۴ یا ۵ ساله بودند، سالمندان و زنان و مردانی که شوهر و همسر خود را در زلزله از دست دادند، همگی دچار آسیب روحی شدند و حالا شاهد افسردگی مزمن پنهان در شهر هستیم. بعد از زلزله و در حالی که حدود ۳۰ هزار نفر از جمعیت شهر، کشته شده بود، خودروسازی‌ها در ارگ جدید فعال شدند و برای حدود ۱۲ هزار خانواده اشتغال ایجاد کردند ولی نکته مهم این است که تعداد زیادی از ساکنان شهر، غیر بومی‌هایی از شهرهای همجوارند که در بخش خدمات و کارگری و بازسازی خودروسازی‌ها مشغول به کار شده‌اند چون بسیاری از اهالی بومی شهر، خانه و املاک‌شان را فروختند و به سایر شهرهای استان یا حتی استان‌های دیگر از جمله تهران رفتند تا از آسیب روحی ناشی از یادآوری خاطرات  مصون  بمانند.»

دبستانی می‌گوید که جماعتی که حالا در شهر هست و به اسم جمعیت بومی بم شناخته می‌شود، یا قشر کم‌بضاعتی است که توان مهاجرت نداشته، یا باغ و املاکش در زلزله سالم مانده و حالا در باغ و ملک خودش زندگی می‌کند. انباشت وام‌های پرداخت نشده بازسازی و جریمه‌های صعودی به دلیل پرداخت نشدن وام‌ها از دیگر مشکلات این شهر زلزله‌زده است و دبستانی می‌گوید درگیری وراث بر سر اموال و چگونگی تقسیم املاک پدری و خانوادگی، از دیگر مشکلات جدی بم است به گونه‌ای که در حال حاضر، صدها وام بازپرداخت نشده در فهرست سیاه بانک‌هاست در حالی که وام‌گیرنده در اثر زلزله فوت کرده ولی ضامن وام، در قید حیات است اما ضامن هم، مسوولیتی در قبال پرداخت وام نداشته و حالا انباشت ۲۲ ساله بهره‌های بانکی برای وام‌های بازسازی به یکی از مشکلات جدی شهر تبدیل شده است.
«بم، دیگر شکل قدیم نیست واصلا یک شهر جدید به جای بم ساخته شده است. البته هنوز باغ شهر است و هنوز باغ‌هایی با وسعت زیاد در شهر هست ولی به دلیل مهاجرت بومی‌ها، منطقه تمرکز جمعیت، کمتر و کوچک‌تر شده است. همچنان صنایع تبدیلی خرما نداریم و فقط سردخانه و بسته‌بندی برای خرمای بم فعال است. البته زمین لرزه به تعداد قابل توجهی از درختان خرما و نخلستان‌ها آسیب زد چون تمرکز نخلستان‌ها در بم و بروات بود ولی هر دو هم در جوار گسل بودند و به همین دلیل، باغات خرما، به خصوص در بروات که مرکز خرمای مرغوب و مرکبات بود، آسیب زیادی دید و از حجم محصول کاسته شد ولی در حدود ۴۰۰ روستای اطراف بم هم نخلستان هست که آنها در زلزله آسیب ندید و همچنان محصول خرما دارند ولی متاسفانه همچنان صنایع تبدیلی برای شیره خرما و الکل خرما نداریم و خرمای بم و بروات برای صنایع تبدیلی به تبریز منتقل می‌شود چون تبریز که اصلا محصول خرما ندارد، صنایع تبدیلی خرما  دارد.»

دبستانی در توضیح درآمد اقتصادی شهر زلزله زده هم می‌گوید:« اقتصاد بم حول سه محور است. محور اول، کشاورزی است با قدمت چند هزار ساله. تا سال‌های قبل از زلزله، توریسم به دلیل اهمیت ارگ بم هم برای شهر درآمدزایی داشت ولی در ایام بعد از زلزله و در سال‌هایی که توریست‌های خارجی توسط قاچاقچی‌ها گروگان گرفته شدند، صنعت گردشگری هم از رونق افتاد و حالا کم‌کم در حال فعال شدن است. اما ضلع سوم، حدود ۵ کارخانه خودروسازی است که عمدتا توسط چینی‌ها راه‌اندازی شده و برای حدود ۱۲ هزار خانواده، اشتغال ایجاد کرده ولی مشکل اصلی این است که اغلب شاغلان این کارخانه‌ها، نیروی غیربومی هستند علاوه بر اینکه هزاران میلیارد ارزش افزوده این کارخانه‌ها که باعث رونق شهر می‌شد، از نیمه دهه ۱۳۸۰ به مرکز استان می‌رود و حالا، بی‌پولی شهر در حدی است که حتی شهرداری بم هم در تامین ماشین آلاتش با مشکل مالی و محدودیت مواجه است.»

بازسازی شهر از مهم‌ترین مسائلی بود که طی ۲۲ سال اخیر مورد توجه کارشناسان قرار داشت چون دلیل اصلی آمار بالای جانباختگان، فرسودگی بافت شهری بود که روی گسل بنا شده بود و قرار بود که شهر جدید، مقاوم و ایمن در برابر زلزله‌های بعدی باشد ولی دبستانی می‌گوید که اگرچه مقاوم‌سازی طبق استاندارد آیین‌نامه ۲۸۰۰ انجام شده ولی اقشار بی‌بضاعت و حاشیه‌نشینی که قدرت خرید مصالح ایمن و مقاوم به دلیل گرانی و افزایش صعودی قیمت‌ها را نداشته‌اند، علاوه بر آنکه باز هم بناهای سست برای خود ساخته‌اند، در همان مناطق پرخطر و روی همان گسلی که سال ۱۳۸۲ فعال شد خانه‌سازی کرده‌اند.

«بم دو گسل دارد که یکی از گسل‌ها، گسل اصلی بین بم و بروات است و یکی دیگر هم زیر شهر است که همین گسل زیر شهر عامل تخریب تمرکز شهر شد و بعد از زلزله هم، خانه‌های غیر مقاوم روی همین گسل ساخته شده در حالی که وزارت مسکن تاکید داشت که روی این گسل به هیچ‌وجه ساخت و ساز نشود متاسفانه کارشناسان نتوانستند حریف مردم شوند. اغلب مردمی که روی این گسل خانه ساخته‌اند، جمعیتی هستند که در همان نقطه باغ و ملک دارند و به همین دلیل، جابه‌جایی شهر و فاصله‌گیری از گسل ممکن نشد و حالا خانه‌های ساخته شده روی همین گسل، باز هم در معرض خطر در زلزله بعدی  است.»

از زلزله بم درس بگیریم

مهدی زارع؛ رییس مرکز پیش‌بینی پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله، با حضور در یک برنامه تلویزیونی به مناسبت سالگرد زلزله ویرانگر بم، با هشدار درباره تهدید جدی زلزله با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران گفت: «کشور ما با ریسک بالای زلزله مواجه است و به دلیل تنش و اتفاقاتی که در پوسته زمین رخ می‌دهد، در هر دهه باید انتظار دو زلزله با بزرگای بیشتر از ۷ را داشته باشیم و البته فقط می‌توانیم امیدوار باشیم که این زلزله در منطقه‌ای دور از شهر و منطقه مسکونی و همچنین در عمق زیاد رخ دهد. زلزله سراوان در سال ۱۳۹۲ بزرگای ۷.۸ داشت ولی در عمق ۷۰ کیلومتری رخ داد و کانون زلزله هم در منطقه غیر مسکونی بود و به همین دلیل فقط یک جان باخته در این زلزله داشتیم ولی زمین لرزه‌ها همواره اینگونه نیست چنان‌که کانون زلزله بم در شهر و در عمق ۸.۵ کیلومتری زمین بود که جان یک سوم جمعیت شهر را هم گرفت. بنابراین عمق کم، نزدیکی کانون زلزله به شهر یا حتی قرار گرفتن کانون زلزله زیر سطح شهر، آسیب‌های جدی برای جمعیت ایجاد خواهد کرد.»

زارع همچنین با تاکید بر اینکه متخصصان باید از ویرانگر‌ترین زلزله‌ها، درس‌هایی برای پیشگیری از آسیب‌ها و تلفات مالی و جانی در زمین‌لرزه‌های بعدی بگیرند در نگاهی به میزان آسیب‌پذیری شهر تهران با توجه به گسل‌های گسترده در پایتخت گفت: «زلزله‌های ثبت شده در منطقه شرقی تهران در ۳۰سال اخیر، بیشتر از منطقه غربی تهران بوده و با وجود آنکه زمین‌لرزه‌های خفیف، شدت بزرگا را کاهش می‌دهد ولی از سویی، بعضی اوقات همین زلزله‌های کوچک، مقدمه زلزله‌های بزرگ هم هستند.

در شهر تهران، گسل شمال بسیار مهم است ولی طی ۶۰ سال اخیر، توسعه شهری تهران به گونه‌ای بوده که مناطق ۴، ۱، ۲، ۵ و ۲۲ روی همین گسل شمال احداث شده است. گسل پردیسان در مرکز تهران هم مهم است . گسل پردیسان از پارک چیتگر عبور می‌کند و تا بزرگراه رسالت، بزرگراه شهید سلیمانی و بزرگراه زین‌الدین و بزرگراه همت هم ادامه دارد . در جنوب تهران هم، گسل‌های کهریزک و ری را داریم در حالی که بافت پر جمعیت‌تر و البته فرسوده‌تر پایتخت هم روی همین گسل است و اگرچه که بخشی از این بافت فرسوده‌تر با سازه‌های جدید جایگزین شده ولی این سازه‌ها، غیرتاب‌آور است به این معنا که مثلا ۵ پلاک فرسوده را تخریب کرده‌اند که حرکت خوبی است ولی به جای این ۵ پلاک، یک مجتمع مسکونی ساخته‌اند و خطر این است که قبلا، در این ۵ پلاک ۳۰ نفر زندگی می‌کردند و حالا تعداد ساکنان این مجتمع جدید، ۷ یا ۸ برابر ساکنان آن ۵ پلاک است و بالا بودن میزان آسیب‌پذیری این ساختمان‌های جدید، ریسک خطر را در شهر تهران افزایش خواهد داد . بنابراین، اگرچه که تخریب و نوسازی بافت فرسوده، اقدام خوبی است ولی باید دقت کنیم که مبادا در این روند، مجتمع‌های با تعداد جمعیت بالا و آسیب‌پذیر در مقابل زلزله به شهر اضافه  شود.»





نظر شما درباره این مقاله:







راز حفر تونل ۵ کیلومتری بازار بزرگ تهران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 21:53

راز حفر تونل ۵ کیلومتری بازار بزرگ تهران


فرارو- روزانه ۱۰ هزار نفر در سه سرای بازار بزرگ تهران تردد دارند؛ ۱۰۰۰ باب مغازه هم آنجاست. ممکن است نشانه‌هایی همچون ترک‌خوردگی دیوارها بر روی این مغازه‌ها یا غرفه‌ها و سازه‌های اطراف دیده شده باشد. اما، هیچ یک از آن‌ها نمی‌دانستند که بر روی تونلی ۵ کیلومتری راه می‌روند. اما چرا و چگونه این تونل حفر شد؟

تصوری که از حفر ۵ هزار متر تونل زیر بازار بزرگ تهران، بدون آنکه کسی متوجه شود، شکل می‌گیرد، بیشتر به صحنه‌ای از فیلم رستگاری در شاوشنگ شباهت دارد. در این فیلم، اندی دوفرین طی ۲۰ سال به‌تدریج تونلی برای فرار حفر می‌کرد و خاک حاصل را در لباس‌هایش پنهان می‌ساخت تا هنگام هواخوری در حیاط زندان خالی کند.

حالا اما با اعلام خبر حفاری مخفیانه و غیرمجاز ۵ هزار متر تونل در زیر بازار بزرگ، از شیوه انتقال حجم عظیم خاک تا نوع تجهیزات مورد استفاده مورد پرسش قرار می‌گیرد. آیا ابزار حفاری این افراد، مانند اندی، تنها یک چکش بوده؟ آیا اساسا چنین عملیاتی در قلب یک شهر، آن هم در بازاری شلوغ و پرتردد مانند بازار بزرگ تهران، در سکوت، واقعا امکان‌پذیر است؟

تفاوت ماجرا اینجاست که اقدام دوفرین به آزادی او ختم می‌شد و خطری برای جان دیگران نداشت؛ در حالی که حفاری در مرکز شهر می‌تواند با اقتصاد، بافت اجتماعی و مهم‌تر از همه جان مردم تهران و شاید حتی فراتر از آن، کل کشور، بازی کند. پرسش اصلی این است که چنین پروژه‌ای چگونه و با چه پیامدهایی می‌تواند در سکوت پیش برود؟

فریبرز ناطقی الهی، بنیانگذار مقاوم سازی و مدیریت بحران زلزله و  دکتری مهندسی سازه از دانشگاه کلمبیای آمریکا در گفت‌وگو با فرارو به بررسی این مساله پرداخته و می‌گوید: «در پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است و سطح آب‌های زیرزمینی در این محدوده بالاست. هرگونه دخل‌وتصرف در چنین شرایطی می‌تواند پایداری مناطق اطراف تونل را در شعاعی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر تحت‌تاثیر قرار دهد. بنابراین این مسئله‌ای نیست که شهرداری یا وزارت مسکن و شهرسازی بتوانند به‌سادگی از کنار آن عبور کنند.»

انتقال خاک‌ بدون رویت افراد، غیر عادی است
فریبرز ناطقی الهی به فرارو می‌گوید: «طبیعتا اگر حدود ۵ کیلومتر تونل زیر بازار بزرگ تهران حفر شده باشد، بدون آنکه افرادی در آن محدوده یا در طول مسیر متوجه آن شده باشند، یا بدون اینکه برداشت و خروج حجم عظیم خاک دیده شده باشد، امری غیرعادی است؛ همان‌طور که اغلب نیز چنین تصوری دارند. به‌طور حتم نوعی هماهنگی باید وجود داشته باشد.»

چطور شریان‌های حیاتی حین حفر دچار اختلال نشدند؟
او ضمن اشاره به این مساله که در مقاطعی ممکن است خاک‌هایی که از زیر زمین برداشت شده، به سمت پروژه‌هایی که در طول مسیر و روی سطح زمین فعال بوده‌اند منتقل و از آنجا خارج شده باشد می‌گوید: «این احتمال وجود دارد که در مسیر، چند پروژه ساختمانی قرار داشته که خاک‌ها از همان نقاط بیرون برده می‌شده است. اگر این اقدام به‌صورت هدفمند انجام شده باشد، می‌توان گفت شهرداری به این دلیل که پروژه‌ای بزرگ، مانند یک شاپینگ‌سنتر وجود داشته و جابه‌جایی حجم زیادی خاک امری طبیعی به نظر می‌رسیده، لزوما در جریان قرار نگرفته است؛ هرچند تصور چنین موضوعی کمی دشوار است.»

در ادامه او اشاره می‌کند: «دستگاه‌هایی مانند آب و فاضلاب و شریان‌های حیاتی نظیر لوله‌های برق و گاز نیز باید متوجه شکستگی‌ها و اختلال‌هایی می‌شدند؛ به همین دلیل، این مسئله تا حدی تعجب‌برانگیز به نظر می‌رسد.»

در بازار بزرگ دیوارهای فرسوده را می‌تراشند تا مساحت مغازه زیاد شود
بنیانگذار مقاوم سازی و مدیریت بحران زلزله می‌گوید: «در شرایطی که ایران امروز با آن مواجه است، علت این اقدام و حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران، علاوه بر انگیزه‌های اقتصادی، می‌تواند دلایل دیگری نیز داشته باشد و هیچ احتمالی را نمی‌توان بعید دانست. به‌عنوان مثال، بارها مشاهده شده است که در بازار بزرگ تهران، دیوارهایی که خود به‌طور ذاتی ضعیف هستند، تراشیده می‌شوند تا مساحت مغازه‌ها اندکی افزایش یابد. اینکه آیا این تونل‌ها برای استفاده به‌عنوان انبار یا برای مقاصد خاص دیگری حفر شده‌اند، مشخص نیست؛ اما در هر صورت نیازمند ارائه گزارشی رسمی و بررسی دقیق است.»

زیر بیمارستان‌ امام خمینی تونلی به عرض دو جیپ قرار دارد
او اشاره می‌کند که در تاریخ ایران با نمونه‌هایی از چنین اتفاقاتی مواجه بوده‌ایم و ادامه می‌دهد: «به‌عنوان مثال، در بازدیدی که از بیمارستان امام خمینی در میدان توحید داشتم تا میزان مقاوم‌بودن آن بررسی شود، مشخص شد تونل‌هایی در زیر مجموعه وجود دارد که ماشین‌رو هستند و دو جیپ می‌توانند هم‌زمان از کنار یکدیگر عبور کنند. این تونل‌ها در زمان متفقین حفر شده‌اند؛ در دوره‌ای که در ابتدا قصد احداث بیمارستان وجود نداشت و پس از آن تصمیم به ساخت بیمارستان گرفته شد. در حال حاضر نیز گاهی تجهیزات میان ساختمان‌های مختلف از طریق همین تونل‌ها جابه‌جا می‌شود.»

در این راستان اشاره می‌کند: «اینکه این تونل‌ها به دلایل اقتصادی، نظامی یا هر علت دیگری ساخته شده باشند، اکنون قابل بررسی و کنترل است. اگر فرض بر این باشد که افرادی با چنین سطحی از پنهان‌کاری و به شکلی حرفه‌ای دست به این اقدام زده‌اند، حالا که موضوع آشکار شده است، باید ابعاد مختلف و کم‌وکیف ماجرا به‌طور کامل و دقیق مورد بررسی قرار گیرد.»

پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است
ناطقی الهی می‌گوید: «از همه مهم‌تر، نگرانی اصلی ما به موقعیت زمین بازمی‌گردد؛ چراکه در پایین‌دست خیابان انقلاب، شرایط خاک آبرفتی است و سطح آب‌های زیرزمینی در این محدوده بالاست. هرگونه دخل‌وتصرف در چنین شرایطی می‌تواند پایداری مناطق اطراف تونل را در شعاعی حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ متر تحت‌تاثیر قرار دهد. بنابراین این مسئله‌ای نیست که شهرداری یا وزارت مسکن و شهرسازی بتوانند به‌سادگی از کنار آن عبور کنند. اگر این تونل واقعا حفر شده باشد، بسته به عمقی که در آن قرار دارد، به‌ویژه اگر در لایه‌های بالایی زمین باشد، این احتمال وجود دارد که ساختمان‌های اطراف با مشکلات جدی مواجه شده باشند.»

مصالح بازار بزرگ به خودی خود مضمحل شده
این کارشناس ارشد حوزه ساختمان و زلزله شناس تاکید می‌کند که بازار تهران به قدری فرسوده است که حتی ترمیم آن مجاز نیست و بهتر است تغییر کاربری برای آن صورت گیرد، حالا نیز او اشاره می‌کند: «هرگونه دخل‌وتصرف در منطقه آسیب‌پذیر بازار بزرگ، از نظر سازه‌ای بسیار نگران‌کننده است؛ چراکه این بناها قدمت زیادی دارند و عمده مصالح به‌کاررفته در آن‌ها سنگ، آجر و ملات‌هایی است که امروز تا حد زیادی فرسوده و مضمحل شده‌اند. از سوی دیگر، خاک بستر این محدوده آبرفتی و عمیق است و در مناطق جنوبی تهران حتی با آبرفت‌هایی تا عمق ۱۵۰ متر نیز مواجه هستیم. بنابراین هر تغییری در خاک این مناطق می‌تواند پایداری ساختمان‌ها را به‌طور جدی تحت تاثیر قرار دهد.»

هشدار ترک خوردگی دیوار در اثر نشست ناهمگون را باید جدی گرفت
او می‌افزاید: «اگر واقعا تونلی در زیر بازار بزرگ حفر شده و طول و عمق آن نیز مورد مشاهده و بررسی قرار گرفته است، این پرسش جدی مطرح می‌شود که چرا ترک‌های ایجادشده بر روی دیوارها و ابنیه موجود در محدوده بازار مورد توجه قرار نگرفته‌اند؟ به‌طور طبیعی، در صورت وقوع نشست ناهمگون، باید در طول مسیر تونل ترک‌هایی، به‌ویژه از نوع ترک‌های قائم، ایجاد شده باشد. شاید لازم باشد اگر محدوده تونل مشخص است، بررسی دقیقی انجام شود تا مشخص شود آیا ترک‌های قائم در این بستر رخ داده‌اند یا خیر. در صورت مشاهده چنین ترک‌هایی، این موضوع نشانه نشست ناهمگون است و به این معناست که باید برای ساختمان‌های موجود در این محدوده، چاره‌ای اساسی اندیشیده شود.»

روزانه ۱۰ هزار نفر در این نقطه از بازار بزرگ تهران تردد دارند
در ۱۰۰۰ مغازه‌ای که هم اکنون بر روی این تونل قرار گرفته‌اند، حدود ۳۰۰۰ نفر مشغول به کار هستند و طبق برآوردها حدود ۵ تا ۶۰۰۰ هزار نفر روزانه در سه سرای آزادی، نادری و زیبا که هم‌اکنون تحت شعاع این حفاری عظیم هستند رفت‌وآمد دارند. روی هم حدود ۱۰ هزار نفر روزانه در این محل حضور دارند.

بدون دخل و تصرف بازار بزرگ جایی خطرناک‌ بود وای به حال الان
با توجه به تعداد قابل توجه افراد حاضر در بازار، ناطقی الهی خطرات ناشی از این وضعیت را این‌گونه برآورد می‌کند که: «خطرات انسانی جدی در پی است و این موضوع اصلا جای شوخی ندارد. حتی در شرایط عادی و بدون حفر چنین تونل‌ها و کانال‌هایی و بدون هرگونه دخل و تصرف در این ساختمان‌ها، بازار بزرگ تهران یکی از خطرناک‌ترین نقاط پایتخت محسوب می‌شود، به‌ویژه با توجه به تراکم انسانی بسیار بالای آن.»

او می‌افزاید: «اگر آتش‌سوزی رخ دهد، سیستم گاز دچار اختلال شود یا سیستم برق، که در این منطقه اغلب مهندسی نشده است، با مشکل مواجه شود، همراه با وزن سنگین انبارها، وقوع هر حادثه‌ای می‌تواند بسیار خطرناک باشد. اگر این حفاری واقعا انجام شده باشد، وضعیت بسیار جدی است و باید نگران امنیت حدود ۱۰۰۰ باب مغازه و نزدیک به ۱۰ هزار نفر حاضر در این محدوده بود.»

حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران تبعات فوری اقتصادی ندارد
این متخصص مهندسی سازه در نهایت می‌گوید: «ما بسیار آدم‌های بی‌خیالی شده‌ایم. همین حالا تبعاتی که برای زلزله محتمل تهران در نظر داریم بسیار سنگین است، چقدر به این تبعات فکر می‌کنیم که الان برای پهنه ۵۰۰ متری در ۵ کیلومتر بازار بزرگ تهران را فکر کنیم؟ مساله حفر تونل زیر بازار بزرگ تهران تبعات فوری اقتصادی ندارد ولی اگر یکی از این مغازه‌ها فرو بریزد مشکلات عدیده‌ای رخ خواهد داد.»





نظر شما درباره این مقاله:







مستندی درباره‌ زندگی و آثار بهرام بیضایی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 20:01

مستندی درباره‌ زندگی و آثار بهرام بیضایی


مستند «عیّار تنها»: علا محسنی این فیلم مستند را سال ١٣٩٩ به سفارش رادیوفردا درباره‌ی زندگی و آثار بهرام بیضایی ساخت.





نظر شما درباره این مقاله:







بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر درگذشت
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 18:18

بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر درگذشت


بهرام بیضایی کارگردان سرشناس سینما و تئاتر ایران در روز تولدش درگذشت‌.

بهرام بیضایی، کارگردان سینما و تئاتر، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر کشورمان بر اثر عوارض ناشی از سرطان در آمریکا از دنیا رفت. این هنرمند زاده پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران بود که در تولد ۸۷سالگی‌اش چشم از جهان فروبست.

مژده شمسایی، همسر آقای بیضایی در صفحه فیسبوک خود با انتشار متنی، درگذشت این هنرمند مشهور را اعلام کرد.

دانشگاه ایرانشناسی استنفورد آمریکا نیز این خبر را تایید کرد و نوشت: “گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد درگذشت فخر ادب و هنر ایران، استاد و همکار برجسته ما در ۱۵ سال اخیر، بهرام بیضایی را به اطلاع همگان می‌رساند. ‌بارها گفته بود موطن و مسلک او عالم فرهنگ است. عشقی عظیم به ایران داشت...”

بیانیه دانشگاه استنفورد برای درگذشت استاد بهرام بیضایی
دانشگاه استنفورد طی بیانیه‌ای درگذشت استاد بهرام بیضایی را تسلیت گفت.
در این بیانیه آمده است:
گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد درگذشت فخر ادب و هنر ایران، استاد و همکار برجسته‌ی ما در ۱۵ سال اخیر، بهرام بیضایی را به اطلاع همگان می‌رساند.
او‌ درست در روز تولد هشتاد و هفت‌ سالگی‌اش درگذشت: پنجم‌ دی، که به احترامِ زادروزش (و درگذشتِ اکبر رادی) روزِ نمایشنامه‌نویس نامیده شده؛ پنج سال پس از تلاش حماسی و درخشانش برای تکمیل متن «داش‌آکل به‌گفته‌ی مرجان».
بارها گفته بود موطن و مسلک او عالم فرهنگ است. عشقی عظیم به ایران داشت و به‌رغم تنگ‌نظری‌ها علیه او و خانواده‌اش لحظه‌ای از برکشیدن و پاس داشتن میراث فرهنگی ایران دست نکشید. دانشگاه ما بزودی جلسه‌ای در بزرگداشت زندگی و آثار این هنرمند بی‌بدیلِ ایران‌دوست و ایران‌شناس برگزار خواهد کرد.
گروه ایرانشناسی دانشگاه استانفورد به‌ویژه سپاسگزار مژده شمسایی است که بی‌همدلی‌ و همراهی‌ او زندگی بیضایی در این سالها از لونی دیگر می‌بود.
به قول شاهنامه که بیضایی عمری در آن زیست، اگر مرگ داد است بیداد چیست.

بیضایی در تهران در خانواده‌ای «اهل شعر و سخن و ادب» به دنیا آمد. در کودکی اغلب از مدرسه به سینما می‌گریخت و فیلم تماشا می‌کرد. سالِ ۱۳۳۰، با خودکشیِ صادق هدایت، با کار و سرگذشتِ هدایت آشنا شد و از او تأثیر گرفت. سالیانی بعد از آن از دانشجوییِ ادبیاتِ فارسیِ دانشکدهٔ ادبیاتِ دانشگاهِ تهران کناره‌گرفت؛ ولی حاصلِ پژوهش‌هایش را به صورتِ کتابِ نمایش در ایران منتشر کرد، که یگانه تاریخنامهٔ مهمِّ نمایشِ ایرانی شد. هم‌زمان به نمایشنامه‌نویسی گرایید، آن هم با بهره گرفتن از شیوه‌های تعزیه که نیاکانش در آران برپا می‌کردند. بیشترِ نخستین نمایشنامه‌هایش – مانندِ پهلوان اکبر می‌میرد – با نمایشِ گروهِ هنرِ ملّی کامیابی یافت؛ هرچند گاهی چپی‌ها و گاهی راستی‌ها کارش را سخت نکوهیدند.

سالِ ۱۳۴۴ با منیراعظم رامین‌فر ازدواج کرد. بیضایی در اوایلِ دههٔ ۱۳۴۰ «هم با» گروهِ طرفه «بود و هم نبود»، و از هنگامِ تشکیلِ کانونِ نویسندگانِ ایران از بنیان‌گذارانش و، از جمله به همین خاطر، دچارِ بدگمانیِ ساواک بود. او سالِ ۱۳۵۷ از کانون کناره‌گرفت. دههٔ ۱۳۵۰ را به استادی در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاهِ تهران و نیز فیلم‌سازی گذرانید. سالِ ۱۳۵۸، پس از ده سالی که نمایشی اجرا نکرده بود، مرگ یزدگرد را بر صحنه برد؛ که در ۱۳۶۰، سالِ اخراجش این بار از کرسیِ استادیِ دانشگاهِ تهران، فیلم هم شد. پس از نمایشِ مرگ یزدگرد تا هجده سال امکانِ کارِ تئاتری نیافت؛ هرچند − «با تمام فشارها و سختی‌هائی که دولت برایش ایجاد می‌کرد» − توانست چند فیلم بسازد.


مستند «عیّار تنها»:
علا محسنی این فیلم مستند را سال ١٣٩٩ به سفارش رادیوفردا درباره‌ی زندگی و آثار بهرام بیضایی ساخت.


سالِ ۱۳۷۱، که چند سالی از جدایی از همسرش می‌گذشت، با مژده شمسایی ازدواج کرد. از سالِ ۱۳۷۶ دوباره کارِ تئاتر دست داد و بیضایی به شوقِ نمایش از اقامتِ کوتاهش در استراسبورگ دست شست و تا ۱۳۸۶ به تفاریق توانست برای چند نمایش و فیلم و کتاب پروانه بگیرد؛ هرچند، گاه نمایشی از صحنه پایین کشیده شد، فیلمی گرفتارِ سانسور شد یا کتابی در محاقِ توقیف ماند. سالِ ۱۳۸۹ به استادیِ دانشگاهِ استنفورد به آمریکا رفت. این هجرت دیرانجام‌ترین اقامتِ بیضایی دور از ایران بوده. او در آمریکا نیز پرکار بوده و، غیر از تدریس، به نوشتن و نمایش پرداخته است.

بیضایی، با نویسندگانی چون اکبر رادی و فیلم‌سازانی چون ناصر تقوایی و دیگرانی، در دگرگونیِ نمایش و سینما در ایران نقشِ مهمّی داشته است. او بارها در رأی‌گیری از ناقدانِ سینماییِ ایران برترین کارگردانِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شده. باشو، غریبه‌ی کوچک، که اغلب برترین فیلمِ تاریخِ سینمای ایران شناخته شده، و سگ‌کُشی، که پرفروش‌ترین فیلمِ سالِ ۱۳۸۰ ایران شد، دو تا از برجسته‌ترین فیلم‌های بیضایی است. بعضِ تاریخ‌نگارانِ سینما سرآغازِ کارِ فیلم‌سازانی از نسلِ بیضایی و بنیانگذارانِ دیگرِ کانونِ سینماگرانِ پیشرو را سرآغازِ فصلِ جدیدِ سینمای ایران دانسته‌اند که «موجِ نو» نامیده‌اند؛ و فیلم‌های دههٔ ۱۳۵۰ بیضایی مانندِ غریبه و مه و کلاغ را در این جریانِ سینمایی گنجانیده‌اند.

در تئاتر نیز اغلب او را مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسِ تاریخِ ادبیاتِ فارسی گفته‌اند که، با نمایشنامه‌هایی چون هشتمین سفر سندباد و ندبه و نمایش‌هایی چون مرگ یزدگرد و اَفرا، همراهِ چند هم‌روزگارش گونهٔ نمایشنامه را در زبانِ فارسی به «فرازهای در خورِ اعتنا» و نمایش را به پایه‌ای استوار رسانید تا روزگارِ زرّینِ دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در نمایشِ ایران به حصول پیوست. واروژ کریم مسیحی، رضا قاسمی، سوسن تسلیمی، پرویز شهبازی و شماری دیگر از سینماگران و اهلِ نمایش و هنرمندان و اندیشه‌وران از شاگردانِ بیضایی بوده‌اند.


عکس از فیسبوک خانم مژده شمسایی

شعری از بهرام بیضایی که در جریان خیزش زن،‌ زندگی، آزادی سرود:

مردمِ خوشباورِ پنجاه و هفت
غرقه‌ى اميّد و گيج سهم نفت،

حقِّ نسلِ بعد رفت از يادشان
بشنويد اين روزها فريادشان:

باطل است آن رأى برنشناخته
كز خدا و دين چه دكّان ساخته!

رأى بر نيّاتِ پنهان داشته
بيرق خُودمحورى افراشته!

آنچه از فرداى آن دانسته شد
خودپرستى تا برون از سايه شد!

تلخ آمد آهِ نادانستگان
پا به زنجيرى گران‌تر بستگان!

خُدعه و تبعيض و غارت گشت دين
لال شد يكباره اَرحَمْ راحمين!

وين عبادت تا عبوديّت كشيد
بَرده جز زنجير خود چيزى نديد!

سهم ما شد داعش و القاعده
مُفتيان بردند صدها فايده!

بشنويد اكنون در اين آتشفشان
اى نمانَد از ستمكاران نشان!

باطل است آن رأىِ ناميمونِ زشت
نسل ما رأى دگر خواهد نوشت!

هَموطن برخيز و فريادى برآر
خون به خون جوشيده در اين كارزار!

مادرِ ايران زِ جا برخاسته
كشورش را از دَدان پس خواسته!

كشورِ اشغالىِ ايران‌زمين
كِى شود آزاد از اين آياتِ كين!

خُدعه بس، غارت بس و سيلِ دروغ
بس حراجِ كشورت با بانگ و بوق!

بشكند دستى كه دستى را شكست
بُگسلد بندى كه خواهد دست بست!

هان پدر جنگ تو با فرزند توست
يادگير از وى دُرُست از نادُرُست!

بَركن از گردن نشان بندگى
درشكن تاریک با تابندگى!

پيشْ‌بندِ كاوه روشن كرد راه
روسرىْ‌سوزانِ مَه، شد اين پگاه!

وين درختِ گيسوى جان‌دادگان
بيرق پيروزى آزادگان!

برده‌ى اين بى‌وطن‌ها نيستيم
روزِ فردا گفت خواهد كيستيم!

مُهر باطل بر نظام الظالمين
كَنده باد اين ريشه از روى زمين!

منبع: رادیوفردا

بیضایی فقط فیلم‌نامه‌های خود را به فیلم درآورده و – به استثنای بانو آئویی و با وجودِ میل به نمایشِ کارهایی از زآمی موتوکیو و اکبر رادی و ویلیام شکسپیر – همواره نمایشنامه‌های خود را به نمایش درآورده است. او تهیه‌کننده و تدوین‌گر و طرّاح و کارگردانِ بیشترِ کارهای نمایشیِ خود بوده است. تأثیرِ بیضایی را بر اندیشه و هنرِ آزاد در ایران چشمگیر شمرده و او را در زمانِ زندگیِ خودش «با فردوسی قیاس کرده‌اند یا ... وارثِ فردوسی، یا فردوسیِ معاصر، خوانده‌اند.»

بهرام بیضایی شاید فقط ۱۰ فیلم ساخته باشد. تعداد نمایش‌هایی هم که به صحنه برده است، خیلی بیش از این نیست اما با نگارش نمایش‌نامه‌هایی همچون «پهلوان اکبر می‌میرد»، «مرگ یزدگرد»، «فتح‌نامه کلات»، «هشتمین سفر سندباد»، «ندبه»،«سهراب‌کشی»، «سلطان مار»، «کارنامه بنداربیدخش»، «چهار صندوق»، «مجلس قربانی سنمار»، «مجلس ضربت زدن»، «طرب‌نامه»، «جنگ‌نامه غلامان»، «خاطرات هنرپیشه نقش دوم»، «تاراج‌نامه» و ... ساخت فیلم‌هایی چون «عمو سبیلو»، «کلاغ»، «غربیه و مه»، «رگبار»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «شاید وقتی دیگر»، «مسافران»، «سگ‌کشی»، «وقتی همه خوابیم» و ...یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان ایران بود.

واکنش اصغر فرهادی به درگذشت بهرام‌بیضایی:
بهرام بیضایی، آموزگار بزرگ من که شیفته‌وار آثار، سخنان و بالاتر از آن عشقش به فرهنگ این سرزمین را با تمام وجود دنبال کرده‌ام، حالا در غربت دنیا را ترک کرده است.
حقیقتا ایرانی‌تر از بهرام بیضایی در این روزگار نشناخته‌ام و چه تلخ که این ایرانی‌ترین ایرانی، هزاران هزار فرسنگ دور از ایران چشم بر جهان فرو می‌بندد.





نظر شما درباره این مقاله:







بنیاد نرگس: خواستار آزادی فوری
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 18:03

بنیاد نرگس: خواستار آزادی فوری






نظر شما درباره این مقاله:







روایت ویدا ربانی از بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 16:15

روایت ویدا ربانی از بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین






نظر شما درباره این مقاله:







اعتصاب غذای حمید قره‌حسنلو در اعتراض
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 16:12

اعتصاب غذای حمید قره‌حسنلو در اعتراض






نظر شما درباره این مقاله:







انتقادها از اسرائیل برای به رسمیت شناختن سومالی‌لند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز

پرچم سومالی‌لند

iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 15:53

انتقادها از اسرائیل برای به رسمیت شناختن سومالی‌لند


۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

تصمیم اسرائیل برای به رسمیت شناختن منطقه سومالی‌لند به عنوان «کشوری مستقل و دارای حاکمیت» در بسیاری از کشورها با انتقاد روبه‌رو شده است. وزارت خارجه سومالی روز جمعه این اقدام را «حمله‌ای عمدی» به حاکمیت ملی خود دانست. اتحادیه آفریقا نیز خواستار احترام به مرزها شد و نسبت به پیامدهای گسترده آن برای ثبات قاره آفریقا هشدار داد.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، به‌طور صریح مخالفت خود را با احتمال به رسمیت شناختن سومالی‌لند از سوی آمریکا اعلام کرد. او در گفت‌وگویی با روزنامه «نیویورک پست» با لحنی انتقادی گفت: «اصلاً کسی می‌داند سومالی‌لند چیست؟» و تأکید کرد که آمریکا از تصمیم اسرائیل برای پذیرش سومالی‌لند حمایت نخواهد کرد.

منطقه خودگردان سومالی‌لند که رسماً بخشی از سومالی محسوب می‌شود، در سال ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد و از آن زمان تاکنون عملاً به طور مستقل اداره می‌شود. با این حال، دولت سومالی و نیز جامعه جهانی این استقلال را به رسمیت نمی‌شناسند. روز جمعه اسرائیل رسماً استقلال سومالی‌لند را تأیید کرد؛ پیش از این تنها تایوان چنین اقدامی انجام داده بود؛ کشوری که خود تنها از سوی معدودی از دولت‌ها به رسمیت شناخته شده است.

«شراکت راهبردی»

به گزارش دفتر نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، گیدئون ساعر وزیر خارجه اسرائیل و عبدرحمن محمد عبداللهی رئیس‌جمهور جمهوری سومالی‌لند، بیانیه‌ای رسمی در این باره امضا کردند. نتانیاهو اعلام کرد که این اقدام «با روح توافق‌های ابراهیم» صورت گرفته است.

توافق‌نامه‌های ابراهیم در دوران نخستین ریاست‌جمهوری ترامپ پایه‌گذاری شد و زمینه‌ساز عادی‌سازی روابط اسرائیل با امارات متحده عربی، بحرین، مراکش و سودان گردید.

رئیس‌جمهور سومالی‌لند عبداللهی این رویداد را «لحظه‌ای تاریخی» خواند و گفت: «به رسمیت شناختن از سوی اسرائیل، آغاز یک شراکت راهبردی است که منافع مشترک را گسترش می‌دهد، صلح و امنیت منطقه را تقویت می‌کند و برای تمامی طرف‌ها مزایا به همراه دارد، بدون آن‌که به کسی لطمه وارد کند.» او در شبکه ایکس (توییتر سابق) افزود: سومالی‌لند آماده پیوستن به توافق‌های ابراهیم است.

دفتر نتانیاهو سپس ویدئویی منتشر کرد که او را در حال گفت‌وگو با عبداللهی نشان می‌داد. نتانیاهو در این ویدئو گفت که «آمادگی و تمایل عبداللهی برای پیوستن به توافق‌های ابراهیم» را به ترامپ اطلاع خواهد داد.

وزیر خارجه اسرائیل، گیدئون ساعر، اعلام کرد دو کشور تصمیم گرفته‌اند «روابط کامل دیپلماتیک» برقرار کنند. دفتر نخست‌وزیر اسرائیل افزود که نتانیاهو از عبداللهی برای سفر رسمی به اسرائیل دعوت کرده است.

موضع سومالی: «اقدامی خصمانه»

در بیانیه وزارت خارجه سومالی آمده است: «این تصمیم صلح در منطقه را تهدید می‌کند و اقدامی عمدی و غیرقانونی علیه حاکمیت ملی جمهوری فدرال سومالی به شمار می‌رود.»

اتحادیه آفریقا نیز هشدار داد: «هر تلاشی برای تضعیف وحدت، حاکمیت و تمامیت ارضی سومالی، خطر ایجاد سابقه‌ای خطرناک با پیامدهای گسترده برای صلح و ثبات در سراسر قاره را در پی دارد.» محمود علی یوسف، رئیس دوره‌ای اتحادیه، تأکید کرد که سومالی‌لند همچنان بخشی از جمهوری فدرال سومالی، عضو رسمی این اتحادیه، محسوب می‌شود.

آنکارا که از متحدان نزدیک دولت سومالی است، از آنچه «دخالت آشکار اسرائیل در امور داخلی سومالی» خواند، شدیداً انتقاد کرد. وزارت خارجه ترکیه اعلام کرد این اقدام در راستای «سیاست توسعه‌طلبانه اسرائیل و تلاش‌هایش برای جلوگیری از به رسمیت شناختن کشور فلسطین» انجام شده است. بیانیه ترکیه افزود: «دولت اسرائیل با این کار در پی ایجاد بی‌ثباتی در منطقه و جهان است.»

دولت‌های مصر و جیبوتی نیز این ابتکار اسرائیل را محکوم کردند. احمد ابوالغیط، دبیرکل اتحادیه عرب، این اقدام را «نقض آشکار قوانین بین‌المللی» و بی‌اعتنایی به اصل تمامیت ارضی و حاکمیت کشورها دانست.

تماس‌های محرمانه

به گزارش شبکه اسرائیلی کانال۱۲، تماس‌های محرمانه میان اسرائیل و سومالی‌لند چند ماه پیش آغاز شده بود. در آن زمان و همزمان با جنگ اسرائیل و فلسطینیان در نوار غزه، اسرائیل در جست‌وجوی کشورهایی بود که حاضر باشند بخشی از جمعیت فلسطینی غزه را بپذیرند. رئیس‌جمهور ترامپ پیش‌تر پیشنهاد اسکان مجدد ساکنان غزه را مطرح کرده بود، اما این طرح با مخالفت گسترده بین‌المللی روبه‌رو شد.

روزنامه تایمز اسرائیل نوشت یکی از دلایل اصلی علاقه اسرائیل به گسترش روابط با سومالی‌لند، موقعیت جغرافیایی این منطقه در مجاورت یمن است. دسترسی به قلمرو و حریم هوایی سومالی‌لند می‌تواند عملیات شناسایی و حملات اسرائیل علیه جنبش انصارالله (حوثی‌ها) در یمن را تسهیل کند.

سومالی‌لند در شمال‌غرب سومالی و در ورودی دریای سرخ، درست روبه‌روی یمن واقع شده است. در یمن، گروه حوثی‌ها بر بخش بزرگی از کشور تسلط دارند. این گروه با حزب‌الله لبنان و گروه حماس در غزه متحد است. پس از آغاز جنگ غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حوثی‌ها بارها اسرائیل را با موشک و پهپاد هدف قرار داده و همچنین کشتی‌هایی را که گفته می‌شد با اسرائیل مرتبط‌اند، مورد حمله قرار دادند. با این حال، از زمان برقراری آتش‌بس در غزه در ۱۰ اکتبر، حوثی‌ها هیچ حمله‌ای علیه اسرائیل یا کشتی‌ها را برعهده نگرفته‌اند.

منطقه سومالی‌لند با مساحت حدود ۱۷۵ هزار کیلومتر مربع تقریباً هم‌اندازه کشور اروگوئه است. این منطقه خودگردان دارای واحد پولی، ارتش و نیروی پلیس مستقل است. بر خلاف سومالی که دهه‌هاست گرفتار بحران‌های امنیتی، حملات شبه‌نظامیان الشباب و بلایای طبیعی است، سومالی‌لند از ثبات نسبی برخوردار است.

با وجود اینکه کشورهایی مانند اتیوپی و امارات متحده عربی روابطی با سومالی‌لند برقرار کرده‌اند، تاکنون هیچ‌یک از آن‌ها استقلال این منطقه را به رسمیت نشناخته بودند.





نظر شما درباره این مقاله:







شناسایی سومالی‌لند! / احمد زیدآبادی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 15:23

شناسایی سومالی‌لند! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







فصل «پیشگفتار» از کتاب شاه شاهان
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 13:05

فصل «پیشگفتار» از کتاب شاه شاهان


اسکات اندرسن

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم و پایان فصل پیشگفتار کتاب

در سال‌های نوجوانی، من حدود شش هفته را با پدرم در ایران سفر کرده بودم، بخشی از یک سفر جاده‌ای طولانی پدر و پسری در خاورمیانه و آسیای مرکزی. این تجربه، همراه با حضور کنجکاو من در تظاهرات واشنگتن در نوامبر ۱۹۷۷، باعث شد که علاقه‌ای شدید به ماجرای در حال تکوین ایران در آن سال انقلاب پیدا کنم. فکر می‌کنم شیفتگی من با عنصری از ناباوری تقویت شد. من همان حیرتی را داشتم که دیگران، که دانش بسیار بیشتری از این مسائل داشتند، ابراز می‌کردند: اینکه یک دولت پلیسی پیچیده به نظر کاملاً ناتوان در برقراری نظم بود، علیرغم تمام ابزارهای سرکوبی که در اختیار داشت، اینکه به عنوان نشانه اعتراض، زنان یکی از غربی‌شده‌ترین کشورهای خاورمیانه، خودخواهانه به حجابی بازگشتند که مادربزرگ‌هایشان نیم قرن قبل آن را کنار گذاشته بودند. مانند بسیاری دیگر، من هرگز فکر نکرده بودم که آینده دودمان پهلوی واقعاً در معرض تردید است تا اینکه ناگهان چنین شد، هرگز تصور نکرده بودم که یک سلسله سلطنتی که مدعی قدمت دو هزار و پانصد ساله است به سادگی فرو می‌پاشد تا اینکه ناگهان چنین کرد. و من قطعاً هرگز گمان نمی‌کردم که انقلاب ایران چنین اهمیت ژرفی به خود بگیرد، اینکه میراثش آن را به یکی از مهم‌ترین تحولات سیاسی عصر مدرن بدل کند.

اگر در نگاه اول این کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد، در نظر بگیرید که آن انقلاب چه پیامدهایی به بار آورده است.

در چهل و شش سال پس از موفقیت آن، جهان غرب و اسلام درگیر رویارویی‌ای شده‌اند که بسیاری در هر دو طرف آن را تقابل مرگ و زندگی می‌دانند، رویارویی‌ای که با بنیادگرایی مذهبی تجدیدطلب و تروریسم دولتی از یک سو، و با پارانویا و تعصب افراطی ملی‌گرا از سوی دیگر مشخص می‌شود. این انقلاب بر تقریباً هر تحول سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه در آن زمان سایه انداخته است، طیفی که همه چیز را از مناقشه عرب و اسرائیل تا جنگ‌های عراق و افغانستان تا تجارت بین‌المللی و سیاست انرژی در بر می‌گیرد.

اگرچه اثرات انقلاب به وضوح در خود ایران عمیق‌ترین احساس شده، در ایالات متحده نیز تقریباً به همان اندازه تأثیرگذار بوده است. فروپاشی سلطنت ایران به یکی از مهم‌ترین اتحادهای اقتصادی و نظامی که آمریکا در هر نقطه از جهان برقرار کرده بود، پایان ناگهانی داد. پس‌لرزه‌های آن به سقوط یک رئیس‌جمهور آمریکا و ظهور دولتی جدید انجامید که قصد داشت از طریق تجدید تسلیحاتی گسترده و حمایت از جنگ‌های نیابتی، نفوذ آمریکا را در خارج از کشور دوباره اعمال کند. صفحه شطرنج خاورمیانه که به شدت توسط انقلاب تغییر یافت، مستقیماً به برخی از بزرگ‌ترین اشتباهات آمریکا در این منطقه طی چهار دهه گذشته منجر شد - تنها به عنوان دو نمونه، مداخله ۱۹۸۳ در بیروت که منجر به کشته شدن نزدیک به سیصد نظامی آمریکایی شد و حمایت اولیه از صدام حسین مستبد عراق - و در اکثر موارد دیگر نیز عامل مهمی بوده است: تهاجم فاجعه‌بار آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، رویکرد ناشیانه آن به جنگ داخلی سوریه و ظهور داعش. امروزه، شبح ایران انقلابی همچنان سیاست خارجی آمریکا را در گوشه‌وکنار مختلف خاورمیانه از لبنان و یمن گرفته تا اسرائیل هدایت می‌کند. همچنان نقطه اختلافی بین واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش در مورد بهترین راه برخورد با برنامه انرژی هسته‌ای جاری و بسیار بحث‌برانگیز ایران باقی مانده است، و یک عامل پیچیدگی اصلی در تلاش‌های غرب برای کمک به اوکراین در مبارزه با مهاجمان روسی به شمار می‌رود.

در سطح شخصی، تأثیر انقلاب ایران بر حرفه روزنامه‌نگاری خودم نیز به وضوح در همه جا مشهود بوده است. در نزدیک به چهار دهه پوشش درگیری‌ها در سراسر جهان، یک ویژگی کلیدی که بخش عمده‌ای از خشونت‌ها را به حرکت درآورده، افزایش شدت فعالیت‌های نظامی مذهبی بوده است. این اصطلاح، همانگونه که برخی می‌پندارند، مترادف با فعالیت نظامی اسلامی نیست. در سری‌لانکا (Sri Lanka) در اواسط دهه ۱۹۸۰، راهبان بودایی افراطی‌گرای ملی بودند که جنگ علیه اقلیت هندوی این کشور را ترویج می‌کردند. در بالکان در دهه ۱۹۹۰، مسیحیان صرب بودند که کمپین پاکسازی قومی علیه مسلمانان بوسنیایی را آغاز کردند و در اسرائیل، افراط‌گرایی ساکنان یهودی بود که به شعله‌ور شدن قیام فلسطینیان کمک کرد. هم‌اکنون که این کلمات نوشته می‌شود، حملات شبه‌نظامیان هندو علیه اقلیت مسلمان تهدید می‌کند مناطق هند را به درگیری آشکار بکشاند، در حالی که در روسیه، کشیشان مسیحی ارتدوکس بر منابر کلیساها می‌ایستند تا حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین را به عنوان جنگ مقدس تقدیس کنند. آمریکایی‌ها نیز نمی‌توانند با رد چنین خشونت‌های توجیه شده مذهبی به عنوان قلمرو «دیگری» (the other) آسوده خاطر باشند. در ایالات متحده، ملی‌گرایان مسیحی سفیدپوست مسئول یک سری تیراندازی‌های دسته‌جمعی هستند که ده‌ها کشته برجای گذاشته و در خط مقدم حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به ساختمان کنگره آمریکا (U.S. Capitol) حضور داشتند.

هیچ یک از این موارد را نمی‌توان مستقیماً به انقلاب ایران نسبت داد، اما موج گسترده اعتراض اسلامی که در سال ۱۹۷۹ شاه را از قدرت براند، اولین انقلاب متقابل مذهبی موفق جهان مدرن علیه نیروهای سکولاریسم را نشانه‌گذاری کرد، آغازی بر احیای بین‌المللی فرقه‌گرایی که تا امروز نیز ادامه دارد. در واقع، اگر قرار باشد فهرستی از آن دسته معدود از انقلاب‌هایی تهیه شود که در دوران مدرن تغییراتی در مقیاسی واقعاً جهانی برانگیختند و باعث تغییر پارادایم در شیوه عملکرد جهان شدند، به انقلاب‌های آمریکا، فرانسه و روسیه می‌توان انقلاب ایران را نیز اضافه کرد.

با این حال، علیرغم اهمیت آن، آشفتگی ایران با یک پارادوکس عجیب نیز مشخص می‌شود: هر چه بیشتر به آن می‌نگریم، همه چیز مرموزتر و غیرمحتمل‌تر به نظر می‌رسد.

یکی از ادعاهای بزرگ در نگارش تاریخ، ترویج نظریه‌های علت و معلولی است، که نشان می‌دهد یک رویداد به دلیل چیزی دیگر که پیش از آن اتفاق افتاده رخ داده است. به این ترتیب، برای مثال، می‌توان مطرح کرد که ریشه جنگ جهانی دوم شرایط صلح ناتوان‌کننده‌ای بود که در پایان جنگ جهانی اول به آلمان تحمیل شد، یا رنج جهانی ناشی از رکود بزرگ، یا دگرگونی های بنیادین (tectonic shifts) امپراتوری و استعمار. مطالعه تاریخ سپس تبدیل به سنجش این توضیحات مختلف، و بحث بر سر این که کدامین علت، بیشترین اثر را تولید کرده است. یکی از محصولات جانبی این فرآیند سنجش این است که کیفیتی از جبرگرایی تمایل به تسلط پیدا می‌کند، یعنی این حس که هرچقدر هم که فرد بخواهد عوامل رقابتی را بسنجد، نتیجه نهایی - در این مثال از جنگ جهانی دوم – به نظر می رسد که تقریباً ناگزیر بوده است.

اما هر چه بیشتر به سازوکار انقلاب ایران می‌پردازیم، این ساختار کمتر به نظر معتبر می‌رسد. برعکس، فرد مستعد است که تحت تأثیر تصادفی بودن ظاهری آن قرار گیرد، این ایده که به جای هرگونه جبرگرایی، اگر رویدادها فقط کمی متفاوت پیش می‌رفتند، اگر تصمیمات خاصی زودتر یا قاطع‌تر گرفته می‌شدند، نتیجه می‌توانست کاملاً تغییر کند.

در آستانه سفر رسمی شاه به واشنگتن در سال ۱۹۷۷ - که همچنین به معنای آستانه انقلابی است که او را نابود کرد - یک تحلیل بسیار محرمانه سیا به این نتیجه رسید که چنگال او بر قدرت چنان مطلق است که برای سال‌های آینده نیز به حکومت بر ایران ادامه خواهد داد. این نتیجه‌گیری در پرتو آنچه رخ داد آشکارا مضحک است، اما در آن زمان، پیشنهاد خلاف آن اوج حماقت به نظر می‌رسید.

در سطح بین‌المللی، شاهنشاه (King of Kings) از حمایت بی‌چون‌وچرای ایالات متحده برخوردار بود، اما همچنین رابطه‌ای به اندازه کافی نزدیک با همسایه ابرقدرت خود، اتحاد جماهیر شوروی، برقرار کرده بود تا اطمینان حاصل شود هیچ تلاش بی‌ثبات‌کننده‌ای از سوی کرملین علیه تخت او صورت نخواهد گرفت. او رقبای منطقه‌ای خود را داشت، به ویژه رژیم بعثی در عراق و تندروهایی مانند معمر قذافی (Muammar Qaddafi) در لیبی ، اما نیروی نظامی ایران، پنجمین نیروی بزرگ جهان و مجهز به پیشرفته‌ترین تسلیحات قابل دسترسی، از مجموع نیروهای همه کشورهای عرب خاورمیانه بزرگتر بود. شاه همچنین روابط نزدیک، هرچند محتاطانه، با کارگزار اصلی نظامی دیگر در منطقه، اسرائیل، داشت. اگر قرار بود نتیجه به اقدامات جهان خارج بستگی داشته باشد، یک شرط مطمئن‌ به نظر در سال ۱۹۷۷ این بود که سلطنت دو هزار و پانصد ساله ایران ممکن است هزار سال دیگر نیز دوام آورد.

در جبهه داخلی نیز ظاهراً حتی دلیل کمتری برای نگرانی وجود داشت. در طول دوران سلطنت شاه، درآمد سرانه به‌طور شگفت‌انگیزی بیست برابر شده بود، نرخ سواد پنج برابر افزایش یافته و میانگین طول عمر ایرانیان بیش از دو برابر، از بیست‌وهفت سال به پنجاه‌وشش سال رسیده بود. در دوران حکومت او، نیم میلیون ایرانی موفق به اخذ مدرک دانشگاهی از خارج از کشور شده بودند و شبکه دانشگاه‌های داخل ایران در شمار بهترین‌های منطقه قرار داشت. از نظر اجتماعی، زنان از آزادی‌هایی برخوردار بودند که در مقایسه با تقریباً هر جای دیگر جهان اسلام کم‌نظیر بود و شماری از مناصب مهم— هرچند عمدتاً در سطوح پایین‌تر— دولتی را در اختیار داشتند. همچنین حمایت‌های ویژه‌ای که از اقلیت‌های قومی و مذهبی ایران، از جمله یهودیان، ارامنه و آشوریان، صورت می‌گرفت، باعث شده بود این گروه‌ها از سرسخت‌ترین حامیان شاه باشند.

البته شکاف‌هایی نیز وجود داشت. نابرابری‌های شدید میان فقیر و غنی، شهر و روستا مشهود بود و فساد مشکلی فراگیر به‌شمار می‌رفت. اکثریت شهروندان به‌ویژه سیل جوانانی که به‌تازگی از روستاها به شهرها مهاجرت کرده بودند زندگی‌های فرساینده‌ای با دستمزدهای اندک و امیدی ناچیز به پیشرفت داشتند. با این همه، به‌سختی می‌شد ایرانی‌ای را در سال ۱۹۷۷ یافت که صادقانه ادعا کند وضعیتش نسبت به پیش از به‌قدرت رسیدن محمدرضاشاه پهلوی بدتر شده است.

این بدان معنا نبود که شاه مخالفان داخلی نداشت. قطعاً داشت، اما به نظر می‌رسید در مسیر خاموش‌کردن یا آرام‌سازی آنان تا مرز محو شدن پیش می‌رود. حزب کمونیست بومی سال‌ها پیش در هم شکسته شده بود و تنها شمار اندکی از سرسختان در قالب گروه‌های چریکی زیرزمینی به مبارزه ادامه می‌دادند— گروه‌هایی که تهدید جدی‌ای برای رژیم نبودند، اما شاه می‌توانست هر زمان که حامیان آمریکایی‌اش در برابر درخواست‌های پرخرج تسلیحاتی‌اش تردید می‌کردند، به آن‌ها استناد کند. روحانیون محافظه‌کار همواره از برنامه‌های نوسازی او به‌ویژه توانمندسازی زنان و استقبال آشکار از فرهنگ غربی ناخشنود بودند، اما شاه سیاست تبعید سرسخت‌ترین مخالفان مذهبی و ایجاد نظامی از حمایت و امتیازدهی را در پیش گرفته بود که بقیه سلسله‌مراتب روحانیت را، اگر نه راضی، دست‌کم آرام نگاه می‌داشت.

در سوی تاریک‌تر ماجرا، طی بیست سال گذشته، پلیس مخفی او، ساواک، شبکه‌ای چنان گسترده از خبرچینان در سراسر کشور ایجاد کرده بود که به نظر می‌رسید شکل‌گیری هر جنبش ضدحکومتی جدی در هر سطحی از جامعه، بدون آگاهی آنان تقریباً ناممکن باشد. حتی از منظر حفاظت شخصی نیز شاه دست‌نیافتنی به نظر می‌رسید. در حالی که رئیس‌جمهور آمریکا در هر لحظه تنها توسط چند ده مأمور سرویس مخفی محافظت می‌شد، شاهنشاه دارای گاردی متشکل از هزاران سرباز جاویدانان (the Javidans) یا «نامیرایان» بود که سوگند خورده بودند در راه دفاع از او جان بدهند. اگر چیزی بود، گزارش توجیهی سازمان سیا در سال ۱۹۷۷ درباره تسلط شاه بر قدرت، حتی کمتر از واقعیت به نظر می‌رسید.

و نکته عجیب دیگر درباره انقلاب ایران این بود که این نگاه خوش‌بینانه به آینده شاه تقریباً از سوی همه، حتی دشمنانش، مشترک بود. در اغلب انقلاب‌های موفق، افرادی هستند که از همان آغاز—یا دست‌کم پس از پیروزی—مدعی‌اند به پیروزی یقین داشته‌اند، اما در ایران چنین باورمندانی به‌طرزی چشمگیر نادر بودند. از میان بسیاری از انقلابیون سابق که با آن‌ها گفت‌وگو کرده‌ام، تقریباً همه انتظار داشتند شورش‌شان به نوعی سازش ختم شود—دولتی ائتلافی و غیرنظامی، یا تداوم سلطنت با اختیاراتی به‌شدت محدود— و تنها در واپسین مراحل مبارزه بود که تصور دیگری پیدا کردند. هیچ‌کدام مدعی نبودند که نتیجه واقعی را از پیش دیده باشند.

این تجربه، تجربه مایکل مترنکو (Michael Metrinko) نیز بود، دیپلمات وزارت خارجه آمریکا که هشت سال در ایران زندگی کرد، از جمله چهارده ماه به‌عنوان یکی از گروگان‌های سفارت آمریکا. در میانه دهه ۱۹۸۰، مترنکو با یک روحانی محافظه‌کار ایرانی دیدار کرد که در دوران انقلاب از نزدیک‌ترین معتمدان آیت‌الله خمینی بود. مترنکو از او درباره راهبردهای اسلام‌گرایان برای سرنگونی شاه و منطق تصمیم‌هایشان پرسید، اما پاسخ‌ها همواره قانع‌کننده نبود. سرانجام، روحانی که متوجه ناامیدی مترنکو شده بود، گفت: «مایکل، فکر می‌کنی ما واقعاً برنامه‌ریزی کرده بودیم که انقلاب کنیم؟ ما هم به اندازه بقیه غافلگیر شدیم».

همه این‌ها به عنصر رازآلودی در انقلاب ایران دامن می‌زند که به چند پرسش اساسی بازمی‌گردد: چرا شاه در واکنش به تهدید علیه حکومتش این‌قدر کند عمل کرد؟ چگونه ایالات متحده تا این اندازه از خطری که یکی از مهم‌ترین متحدانش را تهدید می‌کرد بی‌خبر ماند، تا جایی که رئیس‌جمهور آمریکا کمتر از یک ماه پیش از سقوط، هنوز با اطمینان کامل از ثبات آن متحد سخن می‌گفت؟ و آیت‌الله خمینی چه؟ آیا او صرفاً خوش‌شانس بود— یک متعصب مذهبیِ دور از واقعیت که در زمان و مکان مناسب قرار گرفت— یا استادانه از پشت پرده عمل می‌کرد و انقلاب را به‌طور خزنده از میان طیفی از نتایج به‌ظاهر محتمل‌تر، به‌سوی استقرار یک دیکتاتوری دینی با رهبری مطلق خود هدایت کرد؟

یکی از کسانی که مدت‌هاست این پرسش‌ها رهایش نکرده، گری سیک (advisor Gary Sick) ، مشاور پیشین شورای امنیت ملی آمریکاست. او به من گفت: «چهل سال است این موضوع را مطالعه می‌کنم. تقریباً هر کتابی را که درباره‌اش نوشته شده خوانده‌ام، و هنوز هم کاملاً برایم قابل فهم نیست. چیزی که مدام به آن برمی‌گردم، خود شاه است. چرا اقدامی نکرد؟ اگر می‌کرد، به‌گمانم شکی نیست که دوام می‌آورد. اما هرگز چنین نکرد. ما منتظر ماندیم و منتظر ماندیم و منتظر ماندیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد و بعد دیگر خیلی دیر شده بود. این عجیب‌ترین چیز دنیاست و پاسخ رضایت‌بخشی نیست، اما تنها پاسخی است که دارم.»

با این حال، پاسخ‌های احتمالی به این پرسش‌های بنیادین را شاید بتوان در ویژگی عجیب دیگری از انقلاب ایران یافت: تعداد بسیار اندک بازیگران اصلی درگیر در آن.

در بالاترین سطح، این داستان عمدتاً حول کنش‌ها— یا بی‌کنشی‌های— سه مرد می‌چرخد: شاه، آیت‌الله خمینی و جیمی کارتر. اما شگفت‌آور آن است که شمار کسانی که به این سه رهبر نزدیک بودند، از دغدغه‌هایشان آگاه بودند یا می‌توانستند بر اندیشه‌شان اثر بگذارند، به‌طرزی خارق‌العاده محدود بود. حلقه درونی خمینی در آن لحظه حساس که رهبری انقلاب را به دست گرفت و برای نخستین بار به صحنه جهانی قدم گذاشت، تنها از سه یا چهار نفر تشکیل می‌شد. دایره مشاوران مورد اعتماد شاه شاید حتی کوچک‌تر بود: همسرش، یک محرم راز که شاید تنها کسی بود که جرئت داشت صریح با او سخن بگوید. و در واپسین روزهای نومیدانه، دو مرد— سفیران بریتانیا و آمریکا— که شاه باور داشت سرنوشتش در دستان آن‌هاست. از این نظر، جیمی کارتر شگفت‌آورتر از همه بود، نه‌تنها به‌عنوان رئیس دستگاهی عظیم با انبوهی از کارشناسان ایران، بلکه به‌عنوان فردی که به دقت و تأمل— حتی کندی — در تصمیم‌گیری شهرت داشت. با این حال، با نظمی عجیب، در تقریباً هر مقطع کلیدی بحران ایران، کارتر حواسش به رویدادهایی به‌ظاهر مهم‌تر پرت می‌شد و بارها و بارها به توصیه همان حلقه بسیار کوچک از زیردستانش بازمی‌گشت.

این به آن معناست که دامنه مشاوره‌ای که این رهبران دریافت می‌کردند، به‌شدت محدود بود— یا اساساً دامنه‌ای وجود نداشت. در مورد آیت‌الله خمینی، این قابل درک است: به‌طور کلی، کسانی که خود را نماینده خدا بر زمین می‌دانند، علاقه چندانی به شنیدن دیدگاه‌های جایگزین ندارند. شاهنشاه نیز در دربار خود فرهنگی از چاپلوسی (culture of sycophancy) چنان عمیق ایجاد کرده بود که حتی آمارهای نگران‌کننده اقتصادی، مانند افزایش بیکاری یا تورم، معمولاً دستکاری می‌شد تا دلپذیرتر به نظر برسد. در دولت آمریکا هم افرادی در سازمان سیا، وزارت خارجه و پنتاگون بودند که تلاش کردند دیگران را از خطر نزدیک‌شونده آگاه کنند، اما چون روایت رسمی و خوش‌بینانه درباره ایران را به چالش می‌کشیدند، هشدارهایشان مدت‌ها پیش از آن‌که به میز رئیس‌جمهور یا نزدیک‌ترین مشاورانش برسد، کنار گذاشته یا حذف می‌شد. به‌طرزی حیرت‌آور، دو طرفی که بیش از همه به درک و آرام‌سازی «خیابان» ایران وابسته بودند — شاه و متحد آمریکایی‌اش — خود را در موقعیتی قرار داده بودند که هیچ‌کدام درکی از آن نداشتند.

در نهایت، همه پرسش‌ها درباره انقلاب ایران به بازگویی داستانی بازمی‌گردد که از دیرباز در اشکال گوناگون روایت شده است: داستان گروهی از انسان‌ها که در شرایط بحرانی گرفتار آمده‌اند. روایتی از آنچه در لحظه‌ای سرنوشت‌ساز از بحران و دگرگونی انجام دادند یا از انجامش بازماندند. برخی با شجاعت عمل کردند و در نتیجه زیستند یا مردند. برخی بزدلانه رفتار کردند و آنان نیز زیستند یا مردند. برخی دوراندیشی داشتند و نزدیک‌شدن فاجعه را دیدند، و برخی دیگر تا واپسین لحظه، مبهوت و ناباور ایستادند. و همیشه کسانی هم بودند که فرصت را دیدند و جسورانه برای تصاحب آن پیش رفتند. امید من در این کتاب آن است که با تمرکز بر کنش‌ها و تجربه‌های آن گروه کوچک از افرادی که در حلقه‌های درونی انقلاب حضور داشتند یا شاهد آن بودند، هم روایت تازه‌ای از داستانی کهن ارائه دهم و هم به پاسخ دادن به برخی از معماهای چراییِ چگونگی وقوع انقلاب ایران نزدیک شوم.

با این حال، این پرسش باقی می‌ماند که داستان را دقیقاً از کجا و با چه کسی باید آغاز کرد. شاید نه با شخصیتی که در مرکز آن ایستاده— نه خود شاهنشاه — و نه با لحظه‌ای از تصمیم‌گیری‌های سنگین ژئوپلیتیکی. شاید بهتر باشد با داستان ماجراجوی آمریکایی‌ای آغاز شود که در اوایل سال ۱۹۶۸ وارد تهران شد و از رهگذر مجموعه‌ای از شرایط عجیب، به درکی منحصربه‌فرد از جریان‌های تیره‌ای که آن زمان در جامعه ایران می‌جوشید دست یافت. نام او جورج براسول (George Braswell) بود، و شگفتی‌های داستانش از همان دلیلی آغاز می‌شود که او را به ایران کشاند: در کشوری که میان ۹۶ تا ۹۹ درصد جمعیتش مسلمان بودند، او آمده بود تا پیام نیکِ عیسی مسیح را تبلیغ کند.

بخش نخست: «پیشگفتار» کتاب شاه شاهان

بخش بعدی: قسمت اول کتاب، «به سوی یک تمدن بزرگ»





نظر شما درباره این مقاله:







۳۷۰۰ میلیارد تومان برای یک مرکز ۸۰ نفره؛
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:40

۳۷۰۰ میلیارد تومان برای یک مرکز ۸۰ نفره؛






نظر شما درباره این مقاله:







وقتی از شعار «ما می‌توانیم» رسیدیم به اعتراف
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:29

وقتی از شعار «ما می‌توانیم» رسیدیم به اعتراف






نظر شما درباره این مقاله:







چرا جامعه ایران از مستند «ترانه» استقبال کرد؟
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 12:19

چرا جامعه ایران از مستند «ترانه» استقبال کرد؟






نظر شما درباره این مقاله:







تسهیل قواعد اجتماعی، سرکوب شدید مخالفان
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 10:14

گزارش وال‌استریت ژورنال درباره اوضاع ایران

تسهیل قواعد اجتماعی، سرکوب شدید مخالفان


مارگریتا استانکاتی، سونه انگل راسموسن
وال‌استریت ژورنال / ۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

موسیقی زنده در خیابان‌های تهران طنین‌انداز است، زنان حجاب اجباری را کنار می‌گذارند و جوانان در کافه‌ها می‌رقصند؛ صحنه‌هایی که نشان می‌دهد مقام‌ها سطحی از آزادی‌های اجتماعی را مجاز دانسته‌اند که از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ تاکنون سابقه نداشته است.

با این حال، حکومت هم‌زمان دست به سرکوبی گسترده علیه مخالفان زده و در سال جاری بیش از هر زمان دیگری در نزدیک به چهار دهه گذشته، حکم اعدام اجرا کرده است.

هر دو رویکرد یک هدف مشترک دارند: حفظ نظامی که هنوز از جنگ ۱۲ روزه تابستان گذشته با اسرائیل و از تحریم‌هایی که اقتصاد کشور را به سراشیبی سقوط کشانده، متزلزل است.

فاطمه حقیقت‌جو، نماینده پیشین مجلس ایران که اکنون در تبعید در آمریکا زندگی می‌کند، می‌گوید: «حاکمیت فقط یک هدف دارد و آن این است که مطمئن شود هیچ کنش جمعی و هیچ خیزشی شکل نگیرد.»

او افزود: «آن‌ها می‌ترسند اگر حجاب را به زور اجرا کنند، خیزش دیگری رخ دهد. به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توانند در هر گوشه با مردم بجنگند.»

جنگ ژوئن با اسرائیل ناتوانی ایران در دفاع از جمعیت خود در برابر حملات را آشکار کرد و همچنین ناکامی دستگاه‌های اطلاعاتی کشور در جلوگیری از نفوذ عمیق جاسوسان اسرائیلی را برملا ساخت. این افشاگری موجی از نارضایتی را علیه حاکمیتی برانگیخت که پیش‌تر نیز به‌دلیل عملکرد ضعیف اقتصادی و قوانین سخت‌گیرانه و منفور اخلاقی زیر فشار بود.

به گفته تحلیلگران و فعالان، حاکمیت با تحمل برخی آزادی‌های اجتماعی، امتیازهایی به ایرانیان می‌دهد که بقای نظام را تهدید نمی‌کند. اما اجازه بسیج سیاسی را نخواهد داد و در عوض، از سرکوب مخالفت‌های سیاسی برای ایجاد ترس استفاده می‌کند.

تعداد اعدام‌ها در ایران به سطوحی رسیده که در دهه‌های اخیر بی‌سابقه بوده است. بر اساس داده‌های گردآوری‌شده توسط «مرکز عبدالرحمن برومند» مستقر در واشنگتن — نهادی که نقض حقوق بشر در ایران را مستندسازی می‌کند — از ابتدای امسال تاکنون بیش از ۱٬۸۷۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند؛ رقمی که حدود دو برابر سال گذشته است. تنها از آغاز ماه نوامبر، بیش از ۴۹۰ نفر اعدام شده‌اند که از مجموع کل اعدام‌های سال ۲۰۲۱ نیز فراتر می‌رود.

اوایل ماه جاری، نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح و فعال حقوق بشر، به همراه حدود ۴۰ فعال دیگر، در جریان مراسم یادبود یک وکیل در شهر مشهد که به گفته فعالان به قتل رسیده بود، بازداشت شد. به گفته خانواده‌اش، محمدی در این مراسم جمعیت را به اعتراض فراخوانده بود. او پیش‌تر به دلایل پزشکی به‌طور موقت از زندان آزاد شده بود؛ جایی که در حال گذراندن حکم طولانی‌مدتی به اتهام فعالیت‌های تبلیغاتی علیه نظام بود. خانواده‌اش می‌گویند او در دوران بازداشت چنان به‌شدت مورد ضرب‌وشتم قرار گرفته که نیازمند رسیدگی فوری پزشکی شده است. او همچنان در بازداشت به سر می‌برد.

در همین حال، ایران با مجموعه‌ای از بحران‌های داخلی دیگر نیز مواجه است. تهران با کمبود آب روبه‌روست، قطعی برق گسترده شده و کشور با بحرانی اقتصادی ناشی از تورم بسیار بالا، تحریم‌های بین‌المللی و سقوط ارزش پول ملی در برابر دلار آمریکا دست‌وپنجه نرم می‌کند.

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، خواستار برخوردی ملایم‌تر — دست‌کم در مقطع کنونی — با کسانی شده است که از قوانین اخلاقی کشور سرپیچی می‌کنند.

او اوایل این ماه گفت: «نباید محدودیت‌های غیرضروری تحمیل کنیم یا به مردم فشار بیاوریم. هر چیزی که نارضایتی عمومی را تشدید کند، عملاً به رژیم صهیونیستی کمک می‌کند.»

پزشکیان با اشاره به اسرائیل افزود: «ما قاطعانه با ناهنجاری‌های اجتماعی مخالفیم، اما مسئله این است که چگونه باید با آن‌ها برخورد شود.»

محدودیت‌های اجتماعی، به‌ویژه قوانین پوشش اسلامی برای زنان، از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ همواره یکی از کانون‌های تنش سیاسی در ایران بوده است.

اعتراضات گسترده‌ای که در سال ۲۰۲۲ کشور را تکان داد، پس از مرگ مهسا امینی ــ زن جوانی که به دلیل «نقض قوانین پوشش» و الزام به استفاده از حجاب و پوشش متعارف در اماکن عمومی، توسط پلیس اخلاقی بازداشت شده بود ــ در بازداشت شکل گرفت. هزاران زن در واکنشی جمعی و اعتراضی، روسری‌های خود را از سر برداشتند.

این اعتراضات در نهایت سرکوب شد و بیش از ۵۰۰ نفر جان باختند. از آن زمان، مقام‌ها در بسیاری موارد چشم خود را بر کنار گذاشتن روسری از سوی زنان بسته‌اند.

امروز، پلیس اخلاقی ــ با ون‌های سبز و سفید شناخته‌شده‌اش ــ تا حد زیادی از خیابان‌های پایتخت ناپدید شده است. در حالی که شمار زیادی از زنان حجاب را کنار گذاشته‌اند، تعداد اندکی به‌دلیل این کار با مشکل مواجه می‌شوند.

اجرای محدودیت‌های اجتماعی از سوی دولت طی دهه‌ها، بسته به فضای سیاسی، شدت و ضعف داشته است. اما به گفته ساکنان و تحلیلگران، هرگز پیش از این، چنین تعداد زیادی از ایرانیان به‌طور هم‌زمان حاضر به نادیده گرفتن قواعد اجتماعی جمهوری اسلامی نبوده‌اند.

کیوان حسینی، موسیقی‌دان ایرانی که با نام هنری «Tame Werewolf» موسیقی الکترونیک تولید می‌کند، سال گذشته برای نخستین بار در یک کافه و در برابر جمعیتی بزرگ، اجرای عمومی داشت. او می‌گوید: «فضا باز و سرزنده به نظر می‌رسید. حتی لحظه‌های کوچک از این دست هم معنای زیادی دارند.»

با این حال، به گفته او، این ذره‌ذره آزادی‌های اجتماعی تأثیری بر بهبود وضعیت رو به وخامت اقتصادی ــ که بزرگ‌ترین دغدغه بخش عمده‌ای از جمعیت است ــ ندارد.

حاکمان اسلام‌گرای ایران از تغییراتی که در خیابان‌ها در جریان است خرسند نیستند و هیچ تغییری به‌طور رسمی در قوانین کشور اعمال نشده است. با این وجود، هرچند مقام‌ها برای جلوگیری از ناآرامی عمومی، تا حد زیادی این نافرمانی‌های اجتماعی را تحمل کرده‌اند، اما دامنه تحمل آن‌ها محدود است.

در ماه نوامبر، جمعیت زیادی در مجموعه‌ای از رویدادهای فرهنگی برگزارشده در دانشگاه تهران و دیگر مکان‌ها، در چارچوب «هفته طراحی تهران»، شرکت کردند. جوانان زن و مرد آزادانه با یکدیگر درآمیخته بودند، آثار هنر معاصر و اشیای طراحی‌شده را تماشا می‌کردند و در پس‌زمینه، موسیقی زنده اجرا می‌شد.

گروهی از فعالان با نام «دانشجویان پیشرو» در پستی در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق)، این رویداد را «نمادی از رهایی مردم و جوانان از سلطه نیروهای عقب‌مانده فرهنگی و اجتماعی» توصیف کردند.

این نمایش خشم محافظه‌کاران مذهبی را برانگیخت و برنامه چند روز زودتر از موعد تعطیل شد. مقام‌ها همچنین دو روز پایانی یک جشنواره پنج‌روزه جاز در تهران را در ماه گذشته لغو کردند.

اوایل دسامبر، پس از آن‌که هزاران زن در یک ماراتن در جزیره جنوبی کیش شرکت کردند ــ بسیاری از آن‌ها بدون روسری و با لباس‌های ورزشی جذب ــ دو نفر از برگزارکنندگان این رویداد بازداشت شدند.

یک هنرمند ساکن تهران در دهه چهارم زندگی‌اش می‌گوید، هرچند مردم متوجه کاهش سخت‌گیری‌های اجتماعی شده‌اند، اما می‌دانند این بخشی از راهبرد دولت برای کاهش تنش‌ها و «پایین آوردن دما» است.

به گفته انیسه بصیری تبریزی، کارشناس ایران در اندیشکده چتم هاوس، رهبران روحانی ایران بیش از آن‌که نگران شکستن تابوهای اجتماعی از سوی جوانان باشند، بر تهدیدهای امنیتی خارجی و داخلی ــ به‌ویژه آن‌هایی که با اسرائیل مرتبط است ــ تمرکز دارند. او می‌گوید: «وقتی پای این تهدیدها در میان است، نظام تصمیم گرفته با دستی بسیار سخت برخورد کند.»

او درباره آزادی‌های اجتماعی جدید افزود: «این تحولات قطعاً از بالا هدایت نشده و به‌هیچ‌وجه امتیازی نیست که حکومت داوطلبانه داده باشد. پرسش اصلی این است که این روند تا چه اندازه برگشت‌ناپذیر خواهد بود.»





نظر شما درباره این مقاله:







بودجه‌ای برای مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 9:39

بودجه‌ای برای مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور


اقتصادنیوز / نسترن رفیعی

مسعود روغنی زنجانی، اقتصاددان و رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه، در گفت‌وگویی با «اقتصادنیوز» به بررسی لایحه بودجه سال ۱۴۰۵ پرداخته است.

لایحه بودجه ۱۴۰۵ با رویکردی «به‌شدت انقباضی» از سوی دولت به مجلس ارائه شده و به گفته مسعود روغنی زنجانی، هدف اصلی آن نه رشد رفاه، اشتغال یا تولید، بلکه مدیریت بحران عمیق اقتصادی کشور است.

روغنی زنجانی اشاره کرد که محدودسازی اطلاع‌رسانی پیش از تقدیم لایحه نشان‌دهنده شرایط اضطراری و کاهش شدید قدرت مانور مالی دولت است. به باور او، چسبندگی بالای هزینه‌های جاری، به‌ویژه در حوزه‌های امنیتی و برخی نهادهای فرهنگی، امکان اصلاحات جدی را محدود کرده و سیاست انقباضی در بستری از تورم بالا، کسری مزمن بودجه، افت رشد اقتصادی و محدودیت جذب منابع جدید اتخاذ شده است.

روغنی زنجانی با اشاره به شاخص‌های کلان، چشم‌انداز ۱۴۰۵ را تداوم تورم بالا، رشد اقتصادی منفی یا ضعیف، تشدید نابرابری، کاهش سرمایه‌گذاری و افزایش بیکاری می‌داند و نتیجه گرفت که از این بودجه نمی‌توان انتظار بهبود معیشت یا کیفیت خدمات داشت.

او اجرای عملی بودجه را نیز وابسته به متغیرهای نامطمئن سیاسی و درآمدی دانست و با مقایسه شرایط کنونی با سال‌های جنگ، بر ضرورت تغییر پارادایم حکمرانی اقتصادی تاکید کرد.

هدف اصلی بودجه ۱۴۰۵ مدیریت بحران اقتصادی کشور است

مسعود روغنی زنجانی، رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه در گفت‌وگو با اقتصادنیوز گفت: هدف اصلی این بودجه مدیریت بحران اقتصادی کشور است و نباید انتظار رشد رفاه، اشتغال یا تولید را از آن داشت.

روغنی زنجانی با اشاره به اینکه برای اولین‌بار دولت قبل از تقدیم لایحه بودجه به مجلس، اطلاع‌رسانی عمومی درباره آن را محدود کرده است، گفت: به‌نظر می‌رسد ضرورت این کار برآمده از شرایط بحرانی مالی و اقتصادی کشور و هماهنگی با مجلس و نهاد بالادستی برای تصمیمات لازم برای مقابله با بحران بوده است. خود این کار نشان از حیاتی بودن تصمیمات راهبردی است که متغیر‌های مالی و اقتصاد بودجه ضرورت آن را برای مسوولان دیکته می‌کنند و نشان می‌دهد که قدرت مانور از حوزه مالی دولت و اقتصاد رخت بر بسته و باید تغییرات دیگر و مهمی در پارادایم حکمرانی انجام گیرد تا نفس‌های بریده و به‌تنگ‌آمده متغیر‌های اقتصادی با مراقبت‌های ویژه و تدبیر، بازیابی شود و به تدریج نقش اصلی خود را برای حیات‌بخشی عزتمندانه زندگی جامعه ایران بازی کند.

جای برخی کاهش ها در هزینه بودجه همچنان باقی است

او افزود: لایحه تقدیم شد و داده‌های کلیدی آن در معرض افکار عمومی و نخبه‌ها و اندیشمندان و کارشناسان مالی و اقتصادی قرار گرفت. آنچه در ارزیابی اولیه در افکار عمومی، میان نمایندگان مجلس و از سوی خود دولت از ویژگی این بودجه مطرح شد، انقباضی بودن لایحه بودجه ۱۴۰۵ بود که قطعا از این زاویه می‌توان انقباضی بودن این بودجه را تایید کرد و البته جای برخی کاهش‌ها در هزینه بودجه همچنان باقی است که به احتمال ذی‌نفع آنها -که عمدتا ذی‌نفع‌های تازه‌وارد به بودجه دولتی در حوزه فرهنگی هستند- با حضور موثر در نها‌دهای خارج از دولت و حضور موثر در مجلس، امکان حذف آنها را از دولت و سازمان برنامه گرفته‌اند.

این اقتصاددان ادامه داد: اما سیاست انقباضی در چه شرایطی انجام می‌گیرد؟ سیاست‌های انقباضی بر اساس تجربه کشور‌ها در دنیا معمولا در شرایطی اتخاذ می‌شود که اقتصاد کشور با تورم فزاینده روبه‌رو است، رشد تولید ناخالص داخلی روند نزولی دارد و امکان جذب منابع جدید برای جبران کسری‌ها یا تامین هزینه‌های مورد نیاز کاهش یافته است و بودجه با کسری مزمن روبه‌رو است. به عبارتی، نرخ رشد درآمدها به کندی گرایش دارد و نرخ رشد هزینه‌ها به سرعت افزایش پیدا می‌کند و این وقتی تشدید می‌شود که در نظام تصمیم‌گیری ذی‌نفع‌های کلیدی به‌دلیل منافع خود جسبندگی شدیدی به سیاست‌های راهبردی خود دارند و انعطاف پذیری آنها در این زمینه بسیار کم است. لذا امکان چرخش در سیاست‌های راهبردی برای اصلاح امور اقتصادی و به‌خصوص در بودجه را نمی‌دهد.

او در پاسخ به پرسش علت رسیدن به چنین شرایطی گفت: این داستان بلندمدت سیاستگذاری در حوزه اقتصاد و تنظیم بودجه از قبل از انقلاب شروع شد و بعد از انقلاب نیز ادامه یافته است. برای نمونه اجازه بدهید نگاهی به شاخص‌های کلان اقتصاد سال ۱۴۰۴ و پیش‌بینی این متغیر‌ها را بیندازیم تا روشن شود که این بودجه در چه بستری تهیه شده و تنظیم‌کنندگان آن با چه محدودیت‌هایی روبه‌رو هستند.

نرخ تورم در ۱۴۰۵ بین ۴۵ تا ۵۰ درصد خواهد بود اگر...

روغنی زنجانی گفت: با فرض تداوم وضع موجود و ادامه سیاست خارجی فعلی و شرایط حاکم بر روابط ما با آمریکا و اسرائیل که همچنان جنگی است: نرخ تورم بین ۵۰ تا ۶۰درصد در سال جاری بوده و بر اساس همین بودجه در صورت تحقق ارقام منابع آن، نرخ تورم برای ۱۴۰۵بین ۵۰-۴۵ درصد خواهد بود. نرخ رشد اقتصادی برای سال جاری ۰.۳درصد بوده و برای سال آینده بین منفی ۰.۳ تا منفی ۰.۶درصد پیش‌بینی می‌شود و این به معنی کاهش رفاه عمومی خواهد بود. ضریب جینی برای سال آینده بین ۰.۳۸۲ تا ۰.۳۸۸ پیش‌بینی می‌شود که به معنی تشدید فاصله طبقاتی است و باید به کسانی که به نام عدالت این وضع را بر کشور تحمیل کرده‌اند، تبریک گفت.

پیش بینی از دست رفتن ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار شغل

او ادامه داد: در سال جاری پیش‌بینی می‌شود ۳۵۰ هزار تا ۴۰۰ هزار شغل از دست رفته و به بیکارها اضافه شوند و سرمایه‌گذاری ناخالص هم تا ۵.۸درصد کاهش و بیکاری تا ۹.۳درصد افزایش پیدا خواهد کرد. از نظر من با این شرایط از این بودجه چه انتظاری می‌توان داشت؟ رفاه؟ نه. توزیع عادلانه؟ نه. ارائه کالا و خدمات با کیفیت؟نه. با همه زحماتی که دولت می‌کشد و خدمات در اختیار مردم گذاشته می‌شود، آیا این کالا و خدمات باکیفیت است؟ نه.

روغنی زنجانی گفت: چسبندگی بالا و هزینه‌های جاری، قدرت مانور را از دولت گرفته و اکثر این ارقام ماهیت دیکته‌شده به دولت دارند؛ با توجه به همه این موارد، بودجه تنظیم‌شده قابل قبول و قابل فهم است. اما اینکه آیا این بودجه در عمل هم به همین شکل اجرا خواهد شد؟ همچنان جای سوال است. نمی‌دانیم آیا تنش با اسرائیل به جنگ مجدد منجر می‌شود؟ آیا آمریکا وارد این درگیری خواهد شد و از آن حمایت می‌کند یا نه؟ آیا مذاکره‌ای با آمریکا صورت خواهد گرفت و سیاست در برابر کشورهای همجوار تغییر خواهد کرد یا نه؟ آیا درآمد‌های نفتی محقق خواهد شد؟ آیا مالیات با توجه به رشد ۴۰درصدی آن و رشد ۰.۳درصد در تولید ناخالص داخلی در سال ۱۴۰۴ که ظرفیت اخذ مالیات را کاهش می‌دهد، محقق خواهد شد یا مجبور به استفاده از منابع بیشتر از صندوق توسعه ملی خواهد شد و...؟ همه این عوامل بر اجرای بودجه اثرگذار هستند.

چرا نهادهایی مثل آستان قدس به کمک دولت نمی‌آیند

او گفت: من نمی‌دانم در چنین شرایطی چرا نهادهایی چون آستان قدس به کمک دولت نمی‌آیند. در دوره جنگ بخشی از منابع این آستان مقدس صرف هزینه‌هایی برای حمایت از رزمنده‌ها می‌شد، آیا شرایط فعلی خیلی بهتر از شرایط آن دوره است؟ در حال حاضر آستان تا جایی که من می‌دانم حدود ۴۸۰ میلیارد تومان به دولت مالیات می‌دهد؛ ولی به‌صورت جمعی خرجی مجدد به خود آستان برمی‌گردد. آیا بهتر نیست با یک موافقت‌نامه این مبلغ ولو ناچیز برای کمک به پروژه‌های مناطق محروم به دولت واگذار شود. در اینجا من باید یه یک مصاحبه اشاره کنم که در آن اعلام کردم شرکت‌های تابع آستان وام ارزی از صندوق توسعه ملی می‌گیرند، ولی پس نمی‌دهند. به جای ۱۵‌میلیون یورو، ۱۵‌میلیارد دلار اعلام کردم که بازتاب خوبی نداشت. به این وسیله آن را تصحیح و از معاونت اقتصادی آستان عذرخواهی می‌کنم. براساس گزارش مقامات اقتصادی، آستان سیاست مدیریت شرکت‌ها را کنار گذاشته و آنها را وارد بورس می‌کنند که قدم خوبی برای جدا شدن آستان از شرکت‌داری است.

بودجه و اقتصاد از نفس افتاده است

رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه در بخش دیگری از این گفتگو گفت: اجازه بدهید من به تجربه خودم در رابطه با این بودجه و بودجه سال‌های ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ بپردازم. از زاویه سنجه‌های کلان بودجه هم می‌توان به این دو مقطع پرداخت که مالیه عمومی این دو مقطع علائم خوبی به حاکمیت نمی‌دهند. همان‌طور که در ابتدا گفتم، بودجه و اقتصاد از نفس افتاده و احتیاج به مراقبت‌های اندیشه‌ای برای بازیابی آن است و آن تغییر درسیاست‌های راهبردی حکمرانی است.

او گفت: در سال ۱۳۶۵ به‌دلیل شرایط ویژه‌ای که تا حدود زیادی قابل مقایسه با سال۱۴۰۴ است برای مقابله با کاهش شدید درآمدهای نفت و شرایط جنگی حاکم بر اقتصاد، تمام متغیرها تحت‌تاثیر این شرایط قرار داشت، لذا برنامه‌ای به ضرورت تنظیم شد. در ابتدای این برنامه آمده است... در راستای انواع توطئه‌های استکبار جهانی، دولت جمهوری اسلامی موضوع سقوط قیمت نفت در بازارهای جهانی را یکی از مکرهای جدید استکبار به سرکردگی شیطان بزرگ می‌داند. آمریکا با همدستی ایادی چپاولگر خود در جهان با اهدافی چندگانه که یکی ازمهم‌ترین آنها یقینا به سازش کشاندن انقلاب اسلامی و خاموش کردن شعله‌های اسلام‌خواهی در سراسر جهان است، این توطئه را سامان داد… و در ادامه این برنامه آمده است:

۱. ....
۲. بر اساس محدودیت‌های ارزی تنظیم شده است.
۳. ...
۴.... به‌منظور کنترل مشکلات ناشی از کمبود منابع است و دید توسعه‌ای ندارد.
و در ادامه اهم اهداف را به شرح زیر اعلام می‌کند:
۱. تامین کلیه نیاز‌های جنگ تحمیلی با استفاده از حداکثر امکانات داخلی.
۲. ...
۳. تامین حداقل نیازهای معیشتی جامعه انقلابی و در حال جنگ با قیمت‌های تثبیت‌شده و تلاش در جهت کنترل سطح عمومی قیمت‌ها.
...

حال به بخشی از اهداف بودجه ۱۴۰۵ توجه کنید:

اصول حاکم بر بودجه سال ۱۴۰۵
همپای تاکید بر دیپلماسی فعال و منعطف برای حل مشکلات بین‌المللی پیش روی کشور، اصول حاکم بر لایحه بودجه ۱۴۰۵ عبارتند از:
۱. تامین معیشت عموم مردم و حمایت از محرومین
۲. تقویت بنیه دفاعی و امنیتی کشور… .

با مقایسه این دو ماده به چه نتایجی می‌رسیم؛ مهم‌ترین و اصلی‌ترین نتیجه این است: همچنان مردم با مشکلات معیشتی روبه‌رو هستند و همچنان ما در حال جنگیم؛ آن هم بعد از گذشت چهل سال. در ۱۳۶۵ این برنامه نتوانست پاسخ‌گوی شرایط پیش‌آمده باشد و لذا برنامه بحران نوشته شد که بسیار سخت بود و تقریبا در آن فعالیت‌های برخی بخش‌های اقتصادی کلا متوقف می‌شد و فقط رساندن حداقل‌ها به مردم و مقاومت، اهداف اصلی این برنامه بحران بود. در این شرایط باز نتیجه‌ای حاصل نشد و حاکمیت با دوراندیشی قطعنامه۵۹۸ را پذیرفت.

او در ادامه چند توصیه به سازمان برنامه کرد و گفت:

۱. آثار این بودجه بر متغیرهای اقتصادی را هم برای مراکز تصمیم‌گیری و هم نخبه‌ها و اندیشمندان این حوزه منتشر کند و در کنار آن گزارشی دیگر برای درک عمومی به زبان ساده تهیه شود.
۲. گزارش از تاثیر این بودجه و بودجه سال جاری هزینه‌های خانوارهای شهر و روستا تهیه کند. حتما به زبان ساده هم تهیه شود.
۳. در سال ۱۴۰۲ سازمان گزارشی از برنامه استفاده از نرم‌افزار ماژول‌های مالیه عمومی (Enterprise Resource Planning) را مطرح کرد. این برنامه که در نظام بودجه‌ریزی کشورهایی چون آمریکا، سنگاپور، امارات متحده و انگلیس مورد استفاده قرار گرفته است، به‌طور جد دنبال شود.
۴. سازمان به‌طور جد به دنبال انتقال وظیفه ذی‌حساب از وزارت امور اقتصادی و دارایی به سازمان برنامه و بودجه باشد. این حلقه آخر چرخه بودجه بعد از انتقال بودجه‌ریزی به سازمان برنامه، به‌دلیل یک تصمیم غلط در دوره هویدا، همچنان در وزارت امور اقتصادی و دارایی مستقر است. اگر به دنبال تحقق بودجه عملیاتی یا استفاده از ماژول‌ها هستید، باید ذی‌حساب‌ها به سازمان برنامه بودجه منتقل شوند.





نظر شما درباره این مقاله:







میلیون‌ها افغان با گرسنگی روبه‌رو هستند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 9:05

میلیون‌ها افغان با گرسنگی روبه‌رو هستند


عبدالقهار افغان / آسوشیتدپرس / ۲۷ دسامبر ۲۰۲۵

«رحیم‌الله» روزانه حدود ۱۰ ساعت در شرق کابل از دست‌فروشی جوراب امرار معاش می‌کند و درآمدی بین ۴.۵ تا ۶ دلار دارد. درآمد ناچیزی که تنها منبع او برای تأمین معاش خانواده پنج‌نفره‌اش است.

رحیم‌الله، که همچون بسیاری از افغان‌ها تنها با نام کوچک شناخته می‌شود، یکی از میلیون‌ها نفری است که برای زنده ماندن به کمک‌های بشردوستانه — از سوی نهادهای افغان و سازمان‌های خیریه بین‌المللی — وابسته‌اند. کمیته بین‌المللی صلیب سرخ در گزارشی در وب‌سایت خود اعلام کرد حدود ۲۲.۹ میلیون نفر، معادل تقریباً نیمی از جمعیت افغانستان، در سال ۲۰۲۵ به نوعی از این کمک‌ها نیاز داشتند.

اما کاهش شدید کمک‌های بین‌المللی — از جمله توقف کمک‌های ایالات متحده به برنامه‌هایی چون توزیع مواد غذایی سازمان جهانی غذا وابسته به سازمان ملل — این شریان حیاتی را قطع کرده است.

بر اساس هشدار اخیر برنامه جهانی غذا، بیش از ۱۷ میلیون نفر در افغانستان اکنون در زمستان با سطح بحرانی گرسنگی روبه‌رو هستند؛ رقمی که نسبت به سال گذشته بیش از سه میلیون نفر افزایش یافته است.

این کاهش کمک‌ها در حالی رخ داده که افغانستان هم‌زمان با اقتصادی نحیف، خشکسالی‌های مکرر، دو زمین‌لرزه مرگ‌بار و بازگشت گسترده پناهجویان افغان اخراج‌شده از کشورهایی مانند ایران و پاکستان دست‌وپنجه نرم می‌کند. مجموعه این بحران‌ها منابع کشور — از جمله در بخش مسکن و مواد غذایی — را به شدت تحت فشار قرار داده است.

درخواست سازمان ملل برای کمک

«تام فِلِچِر»، رئیس امور بشردوستانه سازمان ملل، در میانه دسامبر در نشست شورای امنیت گفت شرایط افغانستان با «شوک‌های هم‌زمان» از جمله زمین‌لرزه‌های اخیر و محدودیت‌های روزافزون بر دسترسی و کارکنان سازمان‌های امدادی وخیم‌تر شده است.

به گفته او، در سال ۲۰۲۶ حدود ۲۲ میلیون افغان به کمک‌های سازمان ملل نیاز خواهند داشت، اما به دلیل کاهش تعهدات مالی اهداکنندگان، تمرکز اصلی این نهاد تنها بر ۳.۹ میلیون نفری خواهد بود که در وضعیت اضطراری و نیاز فوری به کمک‌های حیاتی قرار دارند.

فِلِچِر افزود: «این زمستان، برای نخستین‌بار در سال‌های اخیر، تقریبا هیچ توزیع بین‌المللی مواد غذایی صورت نگرفته است.» 

او توضیح داد که در سال ۲۰۲۵ تنها حدود یک میلیون نفر از آسیب‌پذیرترین اقشار، در فصل کمبود محصولات کشاورزی، کمک غذایی دریافت کرده‌اند؛ در حالی که این رقم در سال گذشته ۵.۶ میلیون نفر بود.

سازمان‌های بشردوستانه وابسته به سازمان ملل امسال دوران سختی را پشت سر گذاشته‌اند و به دنبال کاهش بودجه، ناچار به حذف هزاران شغل و کاهش هزینه‌های خود شده‌اند.

فِلِچِر گفت: «از همه کسانی که همچنان از افغانستان حمایت می‌کنند سپاسگزاریم، اما با نگاهی به سال ۲۰۲۶، خطر کاهش بیشتر کمک‌های حیاتی وجود دارد — آن‌هم در حالی که ناامنی غذایی، نیازهای بهداشتی، فشار بر خدمات اولیه و خطرات امنیتی همگی رو به افزایش‌اند.»

بازگشت پناهجویان

بازگشت میلیون‌ها پناهجو فشار مضاعفی بر نظام شکننده کشور وارد کرده است. «عبدالکبیر»، وزیر امور مهاجرین و عودت‌کنندگان افغانستان، روز یکشنبه اعلام کرد در چهار سال گذشته حدود ۷.۱ میلیون پناهجوی افغان به کشور بازگشته‌اند.

رحیم‌الله، ۲۹ ساله، یکی از همین بازگشت‌کنندگان است. او که پیش‌تر در ارتش افغانستان خدمت می‌کرد، پس از به‌قدرت‌رسیدن طالبان در سال ۲۰۲۱ به پاکستان گریخت، اما دو سال بعد از آن اخراج و به کشور بازگردانده شد. در ابتدا مقداری پول نقد و مواد غذایی به او داده شد.

او گفت: «آن کمک‌ها واقعاً برایم مفید بود. اما حالا هیچ پولی برای گذران زندگی ندارم. خدا نکند دچار بیماری یا مشکل جدی شوم، چون دیگر هیچ پول اضافی برای هزینه‌های درمان ندارم.» 

افزایش شدید بازگشت‌کنندگان باعث جهش اجاره‌بها نیز شده است. صاحب‌خانه رحیم‌الله اجاره منزل کوچک دو‌اتاقه‌اش را — که نیمی از دیوارهایش از گل و نیمی از سیمان ساخته شده و تنها یک اجاق گلی دارد — تقریباً دو برابر کرده است. اجاره از ۴۵۰۰ افغانی (حدود ۶۷ دلار) به ۸۰۰۰ افغانی (حدود ۱۲۰ دلار) افزایش یافته؛ رقمی که برای او غیرقابل پرداخت است. به همین دلیل، او، همسرش، دخترش و دو پسر خردسالش باید ماه آینده خانه را ترک کنند، بی‌آنکه بدانند به کجا خواهند رفت.

پیش از روی‌کارآمدن طالبان، رحیم‌الله حقوق مناسبی داشت و همسرش نیز معلم بود، اما محدودیت‌های شدید حکومت جدید بر زنان و دختران، عملاً آنان را از اشتغال در اکثر حرفه‌ها منع کرده و اکنون همسرش بی‌کار است.

او گفت: «وضعیت به‌گونه‌ای است که اگر پولی برای خرید آرد داریم، دیگر برای روغن نداریم؛ اگر روغن بخریم، اجاره‌خانه را نمی‌توانیم بدهیم، تازه قبض برق هم هست!»

زمستان سخت و رنج مضاعف

در ولایت شمالی بدخشان، «شیرین‌گل» در وضعیت ناامیدکننده‌ای قرار دارد. او می‌گوید در سال ۲۰۲۳ خانواده ۱۲ نفره‌اش کمک‌هایی شامل آرد، روغن، برنج، لوبیا، نمک و بیسکویت دریافت کرد که شش ماه دوام آورد و نجات‌بخش بود.

اما اکنون دیگر هیچ کمکی وجود ندارد. شوهرش مسن و ناتوان است و توان کار ندارد. از میان ده فرزندش — هفت دختر و سه پسر بین ۷ تا ۲۷ سال — تنها پسر ۲۳ ساله‌اش گهگاه کاری پیدا می‌کند.

او می‌گوید: «۱۲ نفر هستیم و با کار یک نفر نمی‌شود خرج خانواده را داد. واقعاً در سختی بزرگی گرفتار شده‌ایم.» 

گاهی همسایه‌ها به آن‌ها ترحم کرده و غذایی می‌دهند، اما اغلب روزها همه گرسنه می‌مانند.

شیرین‌گل گفت: «بارها شده که شب‌ها چیزی برای خوردن نداشتیم و بچه‌ها بدون غذا خوابیدند. فقط چای سبز برایشان درست کردم و در حالی که گریه می‌کردند، خوابشان برد.»

پیش از روی‌کارآمدن طالبان، او به‌عنوان نظافت‌چی کار می‌کرد و درآمد اندکش برای تأمین غذا کافی بود، اما اکنون با ممنوعیت کار زنان، بی‌کار شده و می‌گوید به اختلال عصبی دچار شده و اغلب بیمار است.

زمستان سرد شمال افغانستان نیز با توقف فعالیت‌های ساختمانی، که پسرش گاه در آن‌ها کار پیدا می‌کرد، نگرانی‌های آنان را دوچندان کرده است. هزینه تهیه چوب و زغال برای سوخت نیز بار مالی دیگری بر دوش آن‌ها گذاشته است.

شیرین‌گل گفت: «اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، ممکن است با گرسنگی شدید روبه‌رو شویم و در این سرما زنده ماندن برایمان بسیار دشوار خواهد بود.»





نظر شما درباره این مقاله:







محمد خاتمی و نظام جهل و جنایت!
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 8:44

محمد خاتمی و نظام جهل و جنایت!


م. روغنی

محمد خاتمی رهبر جریان “اصلاحات” در جمع گروهی از دانشگاهیان، روزنامه نگاران و هنرمندان در طی یک سخنرانی طولانی با پرهیز از طرح مستقیم بحران‌های کشور از جمله اعدام‌های فله‌ای ، گرانی و فساد، تحریم‌ها، خطر جنگی تازه و سرکوب سیستماتک زنان و جامعه مدنی، از انواع و اقسام موضوعات سیاسی، فلسفی و اجتماعی سخن گفته و با وجود ناکامی‌های پیاپی گفتمان اصلاحات در ایران همواره برتوهم اصلاح پذیری نظام ولایت فقیه پافشاری کرده است![۱]

“جنبش” اصلاحات به‌رغم پشتیبانی خامنه‌ای از ناطق نوری، با انتخاب محمد خاتمی در دوم خرداد سال ۱۳۷۶ کلید خورد. پیروزی وی شاهد دگرگونی‌هایی بود که پس از دو دهه زخم‌های گسترده از جمله جنگ ۸ ساله، بحران گروگان گیری، انقلاب فرهنگی، سرکوب گروه‌های دگر اندیش، کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و فاجعه نصب خامنه‌ای به عنوان “ولی مطلقه فقیه” بر پیکر جامعه مدنی کشور وارد آمده بود.

پیروزی دوم خرداد واکنش شدید بیت رهبری و نیروهای سرکوب‌گر نظام را در پی داشت. از جمله توقیف فله‌ای روزنامه‌های اصلاح طلب، قتل فجیع داریوش فروهر و همسرش و درپی آن قتل‌های زنجیره‌ای، حادثه کوی دانشگاه در سال ۷۸، ترور سعید حجاریان، کشته شدن زهرا کاظمی عکاس کانادایی ایرانی‌تبار در زندن، اردوکشی خیابانی مخالفان اصلاحات همگی حاکی از انتقام‌گیری رژیم ولایی از مردم و هواداران اصلاحات بود که در توهم آینده‌ای بهتر به‌سر می‌بردند.

مجلس ششم نیز با اکثریت مطلق نمایندگان جبهه اصلاحات در ۷ خرداد ۱۳۷۹ تشکیل شد. در این انتخابات حداد عادل با مهندسی انتخابات از سوی شورای نگهبان که در تهران سی و سوم شده بود، توانست به مجلس راه یابد.‌هاشمی رفسنجانی که نفر ۲۹ شده بود از حضور در مجلس خودداری کرد. احمدی نژاد نیز نتوانست به مجلس ششم راه یابد.

در پی لغو مصونیت قضایی نمایندگان مجلس که در قانون اساسی آمده است، شصت تن از نمایندگان به دادگاه فراخوانده شدند احکام چهار تن از آنان صادر و قطعی شد. نماینده همدان دستگیر و به زندان فرستاده شد. این اقدام با واکنش شدید دولت، احزاب سیاسی، نمایندگان و کرروبی در سمت رئیس مجلس  روبرو شد. کروبی تهدید کرد اگر نماینده همدان ازاد نشود از ریاست مجلس استعفا خواهد داد. در پی این مقاومت‌ها خامنه‌ای ناچار به عقب نشینی شد و نماینده مزبور آزاد گردید.

در اردیهشت ۱۳۸۱، ۱۲۷ نماینده در نامه‌ای به خامنه‌ای نسبت به رویارویی نهادهای انتصابی با خواست و اراده مردم هشدار دادند  و با اشاره به کارشکنی‌های رایج علیه اصلاحات تلاش نهادهایی را برای بازگشت شرایط پیش از دوم خرداد برملا ساختند. در پایان از خامنه‌ای خواستند اگر قرار است جام زهر تازه‌ای نوشیده شود بشود. این تلاش نمایندگان نیز بی نتیجه ماند.

تلاش دیگر نمایندگان مجلس سوم در ادغام سپاه در ارتش نیز با ناکامی روبروشد.

در انتخابات مجلس هفتم شورای نگهبان نیمی از نامزدان را به دلیل نداشتن پایبندی به اسلام رد صلاحیت کرد. ۱۳۹ نماینده در اعتراض به این تصمیم ولایی در ساختمان مجلس بست نشستند که بی‌نتیجه ماند و انتخابات مجلس هفتم به موقع برگزار گردید.

در بحرانی دیگر دولت خاتمی با دخالت سپاه ناچار شد دو قرار داد ساخت فرودگاه خمینی در ازاء بهره‌برداری ۱۵ ساله از آن را با شرکت ترکیه‌ای- اتریشی لغو کند. سپاه در روز افتتاح این پروژه با اشغال فرودگاه از فرود اولین پرواز جلوگیری کرد. رویکرد محافظه‌کارانه خاتمی در برابر “کودتای” سپاه مورد انتقاد قرارفت.[۲]

نامه تهدیدآمیز ۲۳ تن از سرداران سپاه شامل قاسم سلیمانی و محمد باقر قلیباف نیز به خاتمی آموزنده است. این نامه در پی رویداد دانشگاه در سال ۱۳۷۸، تهیه و به دولت ارسال گردید:

“به دنبال حوادث اخیر به عنوان مجموعه‌ای از خدمتگزاران دوران دفاع مقدس ملت شریف ایران، وظیفه‌ی خود دانستیم مطالبی را خدمت حضرت‌عالی دانشمند ... به این موضوع که شاید درد هزاران زجرکشیده‌ی انقلاب باشد که امروزه به‌ دور از هرگونه خط و خطوط با چشمی نگران، مسائل و حوادث انقلاب را می‌نگرند و سکوت، مسامحه و ساده‌ انگاری مسئولین که از برکت خون هزاران شهید بر مسند نشسته‌اند، متحیر و متعجب‌اند....”

در پایان این نامه می‌خوانیم:

“جناب آقای رئیس‌جمهور، اگر امروز تصمیم انقلابی نگیرید و رسالت اسلامی و ملی خودتان را عمل نکنید، فردا آن‌ قدر دیر و غیرقابل جبران است که قابل تصور نیست.

در پایان با کمال احترام و علاقه به حضرت‌عالی اعلام می‌داریم کاسه‌ی صبرمان به پایان رسیده و تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی، بر خود جایز نمی‌دانیم.”[۳]

انتقام‌گیری بیت و سپاه از شخص خاتمی و جریان اصلاحات در انتخابات سال ۱۳۸۴ و کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸، با برکشیدن احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری کشور کاملا نمایان شد. در این دو انتخاب و یا بهتر بگوییم انتصابات مجتبی خامنه‌ای نقش ویژه‌ای در شکست‌هاشمی و محروم شدن کروبی در شرکت در دور دوم انتخابات نقش آفرید و خامنه‌ای از ابتکار “آقا” و نه “آقازاده”اش دفاع کرد.

رویدادهای پساجنبش سبز و حصر خانگی مهندس موسوی، خانم رهنورد و مهدی کروبی حاکی از این واقعیت بود که نظام ولایت فقیه هیچ گونه اصلاحاتی را بر نمی‌‌تابد. بدین ترتیب ریاست جمهوری احمدی نژاد  که در آمدهای سالانه نفتی ۷۵۰ مییلیارد کشور را به‌هدر داد، تحریم‌های کمرشکن را بر مردمان کشورمان تحمیل و کوشید با گفتمان یهودستیزی از جمله با نفی هلوکاست به کارزار اسرائیل‌ستیزی و غرب‌ستیزی بیت رهبری همراهی نشان دهد، ادامه یافت.

محمد خاتمی که پس از پایان ریاست جمهوری اش و درپی پشتیبانی از جنبش سبز، ممنوع الخروج و حتی ممنوع التصویر شد، برغم ناکامی پروژه اصلاحات در “روزه خوانی” اخیرش دوباره از این جنبش دفاع و گفته است ” معتقدم راهی جز اصلاحات وجود ندارد.”

وی  همچنین مدعی شده است که “در عمق جامعه هم اگر پرسیده شود میان براندازی و حرکت‌های رادیکال و اصلاحات، چه چیز مطلوب است. اگر در ورای احساسات زودگذر و عصبانیت‌هایی که از وضع موجود هست بنگریم اکثریت اصلاحات را انتخاب خواهد کرد” این در حالی است در همین سخنرانی اعتراف می‌کند ” اگر این مردم می‌دانستند خلاف آن صورت خواهد گرفت به جهموری اسلامی رآی نمی‌‌دادند”!

توهمات خاتمی در باره اصلاحات در حالی نمایان می‌شود که برخی از اصلاح‌طلبان پیشین همچون تاج‌زاده و مهندس موسوی راه رهایی را در برگذاری رفراندوم و به‌رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت جستجو کرده‌اند. در واقع خاتمی با محافظه‌کاری تمام می‌کوشد از رنجش خامنه‌ای بپرهیزد و ترجیح می‌دهد با تکرار واژه ” اصلاحات” بدون توضیح در مورد مفهوم آن، از انتقاد مستقیم به راهبردهای خارجی خامنه‌ای از جمله اسرائیل و آمریکاستیزی، اصرار بر توسعه پروژه بی‌حاصل هسته‌ای، یاری رساندن به گروه‌های تروریست در منطقه و برنامه موشکی کشور بپرهیزد.

خاتمی به غلط سرنوشت کشور را به سرنوشت جمهوری اسلامی گره می‌زند. افزون برین در مورد خطر “تجزیه‌طلبی” در صورت گذر از جمهوری جهل و جنایت هشدار می‌دهد که توهینی مستقیم به هموطنان اتنیکی ماست.

رئیس جمهوری پیشین، حامی دولت دینی و تلفیق دین در سیاست است در حالی که اکثریت جامعه در نظرسنجی‌های گوناگون خواستار جدایی دین از دولت و بازگشت روحانیت به مساجد و حوزه‌های علمیه شده است.

دی ۱۳۰۴
mrowghani.com
————————————-
[۱]  - خاتمی: راهی جز اصلاحات اساسی وجود ندارد
[۲]  - احسان مهرابی، عامل لغو قرارداد فرودگاه امام؛ وزیر یا سردار؟، رادیو فردا، ۲۰ آذر ۱۳۹۷
[۳]  - متن کامل نامه‌ای فرماندهان سپاه به خاتمی، آفتاب نیوز، ۲۱ خرداد ۱۳۸۴





نظر شما درباره این مقاله:







خانه تاریخی امین لشگر را از نقشه تهران پاک شد
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 7:18

خانه تاریخی امین لشگر را از نقشه تهران پاک شد


مریم جلیلوند فرد / اعتماد

شهرداری تهران ۷ صبح روز سه‌شنبه، خانه تاریخی امین لشگر؛ یکی از باشکوه‌ترین عمارت‌های شهر تهران در دوره قاجار را ویران و با خاک یکسان کرد.

خانه تاریخی امین لشگر که در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده بود، در بافت تاریخی تهران قرار داشت و اتفاقا یکی از املاک در اختیار شهرداری تهران بود که به جای مرمت و نگهداری از حافظه تاریخی شهر در دوره زاکانی تخریب و ویران شد.

«علی طلوعی»، مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان تهران با اعلام اینکه اقدام ناگهانی شهرداری منطقه ۱۲ در تخریب خانه تاریخی و ثبت ملی شده کشور به‌طور ناگهانی و بدون اطلاع وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی انجام شده است در گفت‌وگو با «اعتماد» گفت: «اداره کل میراث فرهنگی استان تهران از این اتفاق یکه خورده و بلافاصله با اعزام یگان حفاظت میراث فرهنگی به محل متوجه تخریب کامل این اثر شده و روند شکایت در دستگاه قضایی از اقدام شهرداری را پیگیری کرده است.»

تصمیم شهرداری تهران برای تخریب خانه تاریخی امین‌لشگر نخستین اتفاق در حوزه میراث فرهنگی نیست. پیش‌تر تصمیم علیرضا زاکانی شهردار فعلی تهران که چند ماه دیگر از این سمت کنار می‌رود، برای ساخت مسجد در تپه‌های قیطریه تهران با اعتراضات گسترده مواجه شد و کارزاری با 167 هزار امضا خواستار توقف این تصمیم شد. زاکانی پافشاری زیادی بر ساخت مسجد در بوستان قیطریه تهران داشت. طرحی که او برای تمامی بوستان‌های پایتخت هم داشت و اعلام کرده بود که این مساجد باید در بوستان‌ها احداث شود.

اما بوستان قیطریه که جزو تپه‌های باستانی قیطریه بود و باستان‌شناس‌ها توانسته بودند محوطه‌های باستانی چند هزار ساله را در آن بیابند، با اعتراضات گسترده مردم و علاقه‌مندان به میراث فرهنگی از کندوکاوهای شهرداری تهران در امان ماند. اقدامات شهرداری تهران در تخریب میراث طبیعی پایتخت نیز به‌شدت خبرساز و با اعتراضات بسیار مواجه شده بود. قطع گسترده درختان در برخی پارک‌ها و همچنین وضعیت اسفبار درختان پارک چیتگر با اعتراض گسترده مردم و فعالان محیط‌زیست مواجه شده بود که شهرداری تهران بدون توجه به اعتراضات، اقدامات خود را به بهانه آفت‌زدگی یا خطرات جانی و... در حوزه محیط‌زیست شهری ادامه داد.

در داستانی دیگر آن روز که کارگر شهرداری به جان کتیبه خانه اندیشمندان تهران افتاد و این خانه را که محلی برای برگزاری نشست‌های تاثیرگذار در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی و تاریخ و گردشگری بود، تعطیل کرد هنوز از اذهان پاک نشده است. این اقدام نیز با اعتراضات گسترده شهروندان و کارشناسان و اندیشمندان مواجه شد. اما شهرداری تهران باز هم گوش خود را بر اعتراض‌ها و انتقادها بست و کار خود را ادامه داد.

حالا صبح سه‌شنبه، بابکت شهرداری تهران به جان خانه ثبت ملی شده امین لشگر افتاد و این خانه دوره ناصری را که در دوران قاجار یکی از شکوهمندترین عمارت‌های احداث شده در شهر تهران بود و اتفاقا در تملک شهرداری و به عنوان یکی از وظایف شهرداری تهران باید مرمت و احیا می‌شد، تخریب و از خاطره جمعی شهروندان تهرانی و بازدیدکنندگان و علاقه‌مندان به میراث فرهنگی پاک کرد. اقدامی که حالا با اعتراض وزارت میراث فرهنگی مواجه شده و مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران با تاکید بر اینکه تخریب آثار ثبت ملی شده کشور از جرایم سنگین است، اعلام کرد: «شهرداری تهران که این بنا را در اختیار داشت باید از آن حفاظت می‌کرد نه اینکه آن را تخریب کند. بنابراین براساس قانون باید با مسببین و عوامل تخریب خانه تاریخی و ثبت ملی شده امین لشگر برخورد قضایی شود.»

او افزود: «علاوه بر برخورد قانونی و جدی با مسببین این اتفاق باید خانه تاریخی امین لشگر عین به عین براساس اسناد و تصاویر موجود از سوی شهرداری تهران بازسازی و احیا شود.»

مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران اعلام کرد: «شهرداری تهران نمی‌توانست و نمی‌تواند بدون اطلاع اداره کل میراث فرهنگی استان تهران و بدون مجوز وزارت میراث فرهنگی اقدامی در خانه تاریخی امین لشگر و دیگر بناهای تاریخی ثبت ملی شده در اختیار خود داشته باشد.»

شهرداری تهران در حالی خانه تاریخی و ثبت ملی شده این شهر را تخریب کرد که هفته گذشته دکتر مهدی کلانتری؛ فعال میراث فرهنگی و مسوول کارگروه میراث فرهنگی کارزار با انتشار ویدیویی میدانی از وضعیت خانه تاریخی امین لشگر، از تعمد شهرداری تهران برای تخریب این خانه خبر داد و گفت: «خانه تاریخی امین‌لشگر تهران که سال‌هاست در تملک شهرداری تهران است با بی‌توجهی شهرداری و تخریب تعمدی مواجه شده و شهرداری تهران هیچ اقدامی برای مرمت این خانه تاریخی انجام نداده است.» درست چند روز پس از این هشدار، شهرداری منطقه ۱۲ تهران که مدیریت بافت تاریخی شهر را نیز برعهده دارد، با یک دستگاه بابکت به جان خانه تاریخی امین لشگر افتاد و این اثر ملی را از بافت تاریخی تهران حذف کرد.

عودلاجان در دوره قاجار محله اعیان‌نشین تهران بود و بسیاری از رجال بانفوذ قاجاری خانه‌های باشکوه و مجللی در این محله ساختند. امین لشگر، وزیر گمرک‌خانه و رییس خالصجات دوره ناصری نیز که یکی از بانفوذترین رجال قاجار بود و مناصب مهم لشکری و کشوری داشت، عمارت باشکوه خود را در ضلع شرقی میدان توپخانه قدیم بنا کرد. عمارتی که بعد از حدود 170 سال بعد توسط شهرداری تهران تملک شد و سه‌شنبه گذشته با خاک یکسان شد.

امین لشگر مرد مورد اعتماد دربار ناصری بود و در برخی سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا او را همراهی می‌کرد، اما اواخر دوره ناصری به اتهام سوء‌استفاده از مقام و موقعیت خود عزل شد و دوران عزلت را در همین عمارت ویران شده توسط شهرداری تهران گذراند.

او بعد از ورشکستگی و عزل شدن از مقام و منصب‌های مهمی که یدک می‌کشید، خانه خود را در ازای پرداخت بدهی به ناصرالدین شاه بخشید و ناصرالدین شاه نیز به روایت تاریخ این خانه را به ۱۵ هزار تومان به امین‌الدوله از رجال دربار خود که بعدها در دوره مظفرالدین شاه به صدارت رسید، فروخت. امین‌الدوله براساس آنچه در روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه درج شده است، خانه امین لشگر را با اهدای یک قبای الماس نشان به ناصرالدین شاه به مبلغ ۸ هزار تومان و پرداخت ۷ هزار تومان نقد از ناصرالدین شاه خریداری کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







نیابتی‌های رژیم در پوستِ اپوزیسیون / توماج صالحی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.12.2025, 0:06

نیابتی‌های رژیم در پوستِ اپوزیسیون / توماج صالحی






نظر شما درباره این مقاله:







فائزه هاشمی: بله تکرار می‌کنم؛ پدرم کشته شده است!
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 23:36

فائزه هاشمی: بله تکرار می‌کنم؛ پدرم کشته شده است!






نظر شما درباره این مقاله:







نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 23:11

نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان


نقش جمهوری‌خواهان و پادشاهی‌خواهان | رقابت یا هم‌افزایی؟ | سرنوشت سیاست ایران در شرایط کنونی





نظر شما درباره این مقاله:







«شهادت می‌دهم»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 22:47

«شهادت می‌دهم»


عبداللطیف لَعَبی

برگردان به فارسی: فواد روستائی

«شهادت می‌دهم
شهادت می‌دهم که انسان
سزاوار انسان خوانده‌شدن نیست
جز آن کس که انگیزه‌ی تپش‌های دلش
عشق به برادرانش در جامعه‌ی بشری است
جز آن کس که از سویدای دل
آزادی، صلح و ارجْمندی را
برای دیگری بیش از برای خویش می‌خواهد
جز آن کس که زندگی را به مراتب
مقدّس‌تر از
ایمان وباور خود به مقدّساتش می‌داند
شهادت می‌دهم که انسان
شایسته‌ی انسان خوانده‌شدن نیست
جز آن‌کس که بی‌گسست
با نفرت
در درون و پیرامون خویش پیکار می‌کند،
جز آن کس که هر بامداد
به گاهِ چشم گشودن بر جهان
از خویش می‌پرسد:
امروز
برای از دست ندادنِ غرور و انسانیّت خویش
- غرور و انسانیّتِ بایسته‌ی انسان بودن -
چه خواهم‌کرد؟»

————
عبداللطیف لَعَبی-شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و مترجم- در سال ١٩٤۲ در شهر فاس به دنیا آمد. در سال١٩٦٦ مجله‌ی «اَنفاس» را بنیانگذاری کرد که در نو شدن فرهنگی مراکش نقشی مهم ایفاکرد. مبارزات فرهنگی و سیاسی او کارش را به زندان کشاند و هشت سال از عمرش را از سال ١٩٧۲تا ١٩٨۰ در زندان سپری‌کرد. در سال ١٩٨٥ با همسر فرانسوی‌اش به فرانسه مهاجرت‌کرد و در این کشور ماندگارشد. در سال ۲۰۰٩ برنده‌ه جایزه‌ی شعر «گُنکور» و در سال ۲۰١١برنده‌ی حایزه‌ی بزرگ «فرانکوفونی» یا فرانسه‌زبانی فرهنگستان یا «آکادمی فرانسه» شد.
جایزه‌ی بزرگ فرانکوفونی هر سال توسّطِ آکادمی فرانسه و با همکاری دولت کانادا به شخصیّتی اهدا می‌شود که به گسترش زبان فرانسه در جهان کمک کرده‌ باشد. کارنامه‌ی منتشرشده‌ی عبداللطف لعبی در عرصه‌ی شعر، رمان و نمایشنامه به زبان فرانسوی و ترجمه از شاعران و نویسندگان عرب به فرانسوی کارنامه‌ای بس پربرگ و بار است.

“J’atteste
J’atteste qu’il n’y a d’être humain
que celui dont le cœur tremble d’amour
pour tous ses frères en humanité
Celui qui désire ardemment
plus pour eux que pour lui-même
liberté, paix, dignité
Celui qui considère que la vie
est encore plus sacrée
que ses croyances et ses divinités
J’atteste qu’il n’y a d’être humain
que Celui qui combat sans relâche
la Haine en lui et autour de lui
Celui qui, dès qu’il ouvre les yeux le matin,
se pose la question :
que vais-je faire aujourd’hui
pour ne pas perdre ma qualité
et ma fierté
d’être homme ?”
Abdellatif Laâbi, écrivain et poète marocain.





نظر شما درباره این مقاله:







تشکر شهرام ناظری از ترکیه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 19:34

تشکر شهرام ناظری از ترکیه






نظر شما درباره این مقاله:







تحریم‌ها تجارت فرش ایران را به خطر انداخته‌اند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 19:13

تحریم‌ها تجارت فرش ایران را به خطر انداخته‌اند


بیتا غفاری – تهران
فایننشال تایمز / ۲۶ دسامبر ۲۰۲۵

صنعت فرش دست‌باف ایران با رکودی بی‌سابقه روبه‌رو شده است؛ به‌طوری که صادرات آن به دلیل تحریم‌های آمریکا و مقررات داخلی مربوط به ارز خارجی، به پایین‌ترین سطح ثبت‌شده در تاریخ رسیده است.

فعالان حوزه فرش ایرانی ــ که به ظرافت هنری و مهارت بالای بافت شهرت جهانی دارد ــ می‌گویند بی‌ثباتی‌های منطقه‌ای نیز به فروپاشی این بازار دامن زده است. تولید این فرش‌ها، که پیشینه‌ای چند هزار ساله دارند، اکنون به کسری از سطح دهه‌های گذشته کاهش یافته؛ آن هم در شرایطی که ایران جایگاه مسلط خود را در بازار جهانی از دست می‌دهد.

این وضعیت ضربه سختی به کسب‌وکارهای محلی وارد کرده است. اکرم فخری، ۴۵ ساله، قالیباف اهل کاشان ــ شهری که به هنر ظریف فرش‌بافی شهرت دارد ــ می‌گوید: «هزینه تولید فرش بالاست و سود آن اندک.»

او توضیح می‌دهد که برای خرید پشم و ابریشم یک قالی باید حدود ۲۵۰ دلار سرمایه‌گذاری کند و سپس یک سال کامل را صرف بافت آن کند. به گفته او، اگر فرش بدون نقص از کار درآید، نهایتاً می‌تواند آن را به قیمتی بیش از ۶۰۰ دلار بفروشد.

فخری می‌گوید در نبود پوشش تأمین اجتماعی یا حمایت دولتی، به‌شدت فرسوده شده است: «با درد دائمی کمر و پا کار می‌کنم، اما توان مالی استخدام یک بافنده کمکی را ندارم.»

بر اساس آمار کمیسیون فرش و صنایع‌دستی اتاق بازرگانی ایران، پیش‌بینی می‌شود صادرات فرش در سال منتهی به مارس ۲۰۲۶ به کمتر از ۴۰ میلیون دلار سقوط کند؛ رقمی که نسبت به ۴۱.۷ میلیون دلار سال قبل کاهش نشان می‌دهد.

مرتضی حاج‌آقامیری، رئیس این کمیسیون، می‌گوید میزان صادرات طی شش سال گذشته همواره زیر ۱۰۰ میلیون دلار بوده است؛ رقمی که به گفته او «آن‌قدر ناچیز است که عملاً می‌توان آن را نزدیک به صفر دانست». این در حالی است که صادرات فرش ایران سه دهه پیش به بیش از ۲ میلیارد دلار می‌رسید.

فرش‌های ایرانی با نقوش پیچیده گل‌دار و ترنج‌های ظریف، پیوند عمیقی با مناطق مختلف کشور دارند؛ هرچه طرح‌ها پیچیده‌تر باشند، زمان بافت نیز طولانی‌تر است. به گفته کارشناسان، فرش‌های تولیدشده در شهر مذهبی قم از ارزش بالایی برخوردارند و تسلط بر طرح‌های ظریف شهر تبریز در شمال‌غرب ایران به سال‌ها تمرین نیاز دارد. فرش‌های عشایری قشقایی و بختیاری نیز با نقوش هندسی شاخص و گل‌های درشت و جسورانه شناخته می‌شوند.

به گفته محسن شجاعی، تاجر فرش در مشهد، یک فرش تمام‌ابریشم شش‌متری با طرح قم ــ که از گران‌بهاترین انواع فرش به‌شمار می‌رود ــ دست‌کم یک سال و نیم زمان برای بافت نیاز دارد و با قیمتی بین ۱۰ هزار تا ۳۰ هزار دلار فروخته می‌شود.

ضربه اصلی به این صنعت در سال ۲۰۱۸ وارد شد؛ زمانی که دونالد ترامپ در نخستین دوره ریاست‌جمهوری خود، ایالات متحده را از توافقی که برنامه هسته‌ای ایران را در ازای کاهش تحریم‌ها محدود می‌کرد خارج کرد و کارزار «فشار حداکثری» با تحریم‌های جدید و تنبیهی را آغاز نمود.

در پی کمبود ذخایر ارزی ناشی از تحریم‌ها، دولت ایران از سال ۲۰۱۸ صادرکنندگان را ملزم کرده است بخشی از درآمدهای ارزی خود را به نرخ رسمی به بانک مرکزی بفروشند؛ نرخی که به‌مراتب پایین‌تر از نرخ‌های قابل دسترس در بازار آزاد است.

تشکل‌های اقتصادی می‌گویند این سیاست باعث کاهش شدید تعداد صادرکنندگان فرش شده است.

عبدالله بهرامی، رئیس اتحادیه تعاونی‌های فرش دست‌باف کشور، می‌گوید این مقررات «عملاً بخش را فلج کرده است. هیچ‌کدام انگیزه‌ای برای ادامه فعالیت در بازارهای جهانی ندارند.»

فرش‌های ایرانی پیش‌تر به حدود ۸۰ کشور جهان صادر می‌شد، اما امروز بازارهای مقصد به امارات متحده عربی، آلمان، ژاپن، بریتانیا و پاکستان محدود شده است. هم‌زمان با از دست رفتن بسیاری از بازارهای سنتی ایران، رقبایی از ترکیه، هند، چین و افغانستان جای خالی را پر کرده‌اند.

شجاعی می‌گوید: «پس از بسته شدن بازار آمریکا، برخی تاجران شروع کردند به ارسال مجدد فرش‌های ایرانی به ایالات متحده از طریق کشورهای ثالث، تحت نام فرش‌های چینی، نپالی یا مصری. این کار باعث ارتقای جایگاه صادراتی آن کشورها شد، اما به هنر فرش‌بافی ایران لطمه زد، چون هویت واقعی آن پنهان می‌شد.»

در داخل ایران نیز پیش از آخرین موج‌های تحریم، گردشگران غربی بزرگ‌ترین خریداران فرش‌های نفیس ایرانی بودند، اما تنش‌های سیاسی با غرب موجب کاهش گردشگری خارجی شده و بازار خرده‌فروشی را به‌شدت کوچک کرده است.

حاج‌آقامیری می‌گوید نااطمینانی ناشی از جنگ ۱۲روزه در ماه ژوئن امسال ــ که در پی حمله اسرائیل به ایران رخ داد ــ ضربه دیگری به این صنعت وارد کرده است.

شجاعی می‌افزاید: «اختلال در حریم هوایی منطقه پس از جنگ با اسرائیل، همراه با دیگر تنش‌های سیاسی، باعث شد تاجران خارجی اعتماد خود را از دست بدهند.»

او می‌گوید: «حتی نمایشگاه فرش تهران که هر سال در ماه سپتامبر برگزار می‌شد و به ما امکان می‌داد حداقل ارتباطی با خریداران خارجی حفظ کنیم، امسال ظاهراً به‌دلیل کمبود برق لغو شد.»

به گفته کارشناسان، ظرفیت تولید کشور کاهش یافته و بسیاری از طراحان برجسته به خارج مهاجرت کرده‌اند. قالیبافی دستی که نیازمند سرمایه‌گذاری بالاست، از نظر مالی دیگر توجیه‌پذیر نیست.

قطع روابط تجاری بر اثر تحریم‌ها این فرصت را از ایران گرفت که خود را با سلیقه‌های در حال تغییر بازار و گرایش به دکوراسیون مینیمالیستی ــ که اغلب با طرح‌های سنتی فرش ایرانی در تضاد است ــ تطبیق دهد.

حاج‌آقامیری می‌گوید: «در حالی که فرش‌های روستایی و عشایری ما با طراحی‌های مدرن و مینیمال از دید طراحان داخلی خارجی پنهان مانده‌اند، به‌دلیل قطع شدن کانال‌های ارتباطی نمی‌توانیم خود را به‌درستی با تقاضای بازار هماهنگ کنیم.»

با کاهش قدرت خرید خانوارها در اثر تورم، تقاضای داخلی نیز افت کرده است؛ به‌طوری که فرش‌های ایرانی عملاً از خانه بسیاری از خانواده‌ها ناپدید شده‌اند. به گفته کارشناسان صنعت، امروز کمتر از ۳ درصد فرش‌های تولیدشده در داخل کشور مصرف می‌شود.

شجاعی می‌گوید: «کاهش تعداد ازدواج‌ها، رکود بازار مسکن و تغییر سلیقه مصرف‌کنندگان به‌سوی دکوراسیون مدرن و مینیمال، خرید فرش‌های سنتی را کاهش داده است. با کوچک شدن طبقه متوسط و افزایش فشارهای اقتصادی، فرش به کالایی غیرضروری تبدیل شده است.»

بهرامی می‌گوید فرش‌های ماشینی و مصنوعیِ تولید انبوه به‌شدت تبلیغ می‌شوند و همین امر مردم را به خرید این محصولات ارزان‌تر ــ اغلب به‌صورت اقساطی ــ سوق می‌دهد.

به گفته بهرامی، دولت «هیچ‌گونه تسهیلاتی، هیچ نمایشگاه و هیچ حمایتی در حوزه بازاریابی» ارائه نکرده است. او می‌گوید در دهه ۱۹۹۰ حدود ۶ میلیون نفر در این بخش شاغل بودند و سالانه ۶ میلیون متر مربع فرش تولید می‌کردند؛ اما اکنون، به برآورد او، کمتر از ۷۰۰ هزار بافنده باقی مانده‌اند که مجموع تولیدشان به کمتر از ۲ میلیون متر مربع می‌رسد.

حمید قنبری، معاون وزیر امور خارجه در دیپلماسی اقتصادی، در ماه دسامبر اعلام کرد که این وزارتخانه کارگروهی برای حمایت از صادرات فرش دست‌باف تشکیل خواهد داد.

او وعده داد الزامات ارزی صادرکنندگان کاهش یابد تا «صادرات این محصول ارزشمند تسهیل شود».

حاج‌آقامیری می‌گوید اگر روابط ایران و غرب ترمیم شود، هنوز می‌توان به آینده فرش ایرانی امیدوار بود: «اگر تحریم‌ها برداشته شود و دوباره ارتباط‌مان با جهان برقرار شود، می‌توانیم بار دیگر بازار فرش‌های دست‌باف هنری را به دست آوریم.»

اما بهرامی نگاه بدبینانه‌تری دارد. او می‌گوید: «آینده؟ آینده از دست رفته است. صدای دار قالی در روستاها و شهرها خاموش شده.»

او می‌افزاید: «فکر نمی‌کنم فرش دست‌باف هرگز دوباره احیا شود؛ دست‌کم نه به شکلی که بتوانیم به سال‌های اوج خود بازگردیم.»





نظر شما درباره این مقاله:







فائزه هاشمی: «به سمت سقوط حکومت می‌رویم»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 18:34

فائزه هاشمی: «به سمت سقوط حکومت می‌رویم»






نظر شما درباره این مقاله:







تناقضات آزادی و عقلانیت در جامعهٔ ایران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 17:30

تناقضات آزادی و عقلانیت در جامعهٔ ایران


فرشید یاسائی

«رساله‌ای در بحران فرد و فردیت»

پیشگفتار: در روزگاری که غبار شتاب بر آینهٔ اندیشه نشسته و گفتارها بیش از آن ‌که از تأمل برخیزند از هیجان می‌جوشند، بازگشت به سنجش‌های عمیق فلسفی ضرورتی انکارناپذیر می‌نماید. جامعهٔ ایران امروز در بزنگاهی ایستاده است که نه می‌توان چشم بر واقعیت‌های تلخ آن فروبست و نه می‌توان به امید شعارهای تهی و وعده‌های مبهم دل خوش داشت. بحران آزادی، سرگشتگی فردیت و فرسایش عقلانیتِ جمعی، چونان رشته‌هایی درهم‌تنیده‌اند که سیمای اکنون ما را شکل داده‌اند؛ سیمایی آکنده از تناقض، رنج و امیدهای نیمه‌ خاموش.

این رساله تلاشی است برای نگریستن به این وضعیت نه از منظر موعظه یا سیاست ‌زدگی روزمره، بلکه از جایگاه پرسش فلسفی... فلسفه، در معنای اصیل خود، هنر دیدن ریشه‌های پنهان آشوب‌های آشکار است؛ همان جست ‌وجوی پیگیر برای فهم چرایی و چگونگی آنچه بر انسان می‌گذرد. پرسشی که در این نوشتار محور قرار گرفته چنین است: آیا در جامعه‌ای که آزادی محدود می‌شود، عقلانیت می‌تواند ببالد؟ و در محیطی که فردیت تحقیر یا انکار می‌شود، انسان چگونه می‌تواند به هویت خویش دست یابد؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها، به سراغ اندیشه‌هایی رفته‌ایم که آزادی را نه امتیازی فرعی، بلکه بنیاد انسان‌ بودن می‌دانند. اندیشه‌های جان استوارت میل*، الکسی دو توکویل* و جان دیویی*، چون سه چراغ در این راه تاریک افق روشنی می‌گشایند؛ هر یک به شیوهٔ خود نشان می‌دهند که رشد عقلانی بشر جز در میدان انتخاب آزاد و مشارکت فعال اجتماعی به‌دست نمی‌آید. این متفکران ما را متوجه پیوند ناگسستنیِ آزادی با اخلاق، حقیقت و آزادی می‌کنند؛ پیوندی که در جامعهٔ معاصر ایران به‌شدت آسیب دیده است.

این نوشتار نه در مقام قطعیت ‌گویی، بلکه در مقام دعوت به اندیشیدن سامان یافته است. نه می‌خواهد نسخه‌ای نهایی عرضه کند و نه داعیه‌ی گشودن بن‌ بستی تاریخی را دارد؛ بلکه در پی آن است که پرسش‌ها را زنده نگه دارد، ذهن‌ها را به تردید وادارد و خواننده را از سکونِ فکری برهاند. هر پرسشی که صادقانه طرح شود، شکافی در دیوار جزمیت و عادت می‌گشاید.

اگر این رساله بتواند اندک تأملی در خواننده برانگیزد؛ اگر لحظه‌ای او را به بازاندیشی در نسبت میان آزادی فردی، مسئولیت اخلاقی و کرامت انسانی وادارد و اگر بتواند حتی برای اندکی، باور به امکان زیستی خردمندانه‌تر و آزادانه‌تر را زنده کند؛ مأموریت خویش را به انجام رسانده است.

***

آغاز: جامعهٔ ایران امروز در برزخی تاریخی ایستاده است! وضعیتی آکنده از بحران‌های درهم‌تنیدهٔ اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی که ریشه‌های آن را باید در تضاد عمیق میان نظام‌های ایدئولوژیکِ مسلط و نیازهای بنیادی فرد جست‌وجو کرد. در چنین جامعه‌ای، آزادی فردی که بنا به طبیعت خویش زمینه‌‌ساز شکوفایی عقل، خلاقیت و خودآگاهی انسان است در حصار محدودیت‌های دینی و سیاسی گرفتار آمده و به مفهومی تضعیف‌ شده بدل شده است. فردیت، به‌مثابه هویت مستقل و آگاهانهٔ انسان که می‌بایست ثمرهٔ انتخاب آزاد و تجربهٔ زیسته باشد، زیر فشار تحمیل‌ها و هنجارهای ازپیش‌ تعیین ‌شده رنگ می‌بازد و محو می‌شود؛ تا جایی که فرد ایرانی دیگر نه خالق سرنوشت خویش، بلکه بازیچهٔ نیروهایی بیرونی است که مسیر زندگی را پیشاپیش تعیین کرده‌اند.

این نوشتار در پی آن است تا نسبت میان آزادی، فردیت و بحران‌های موجود در جامعهٔ ایران را واکاوی کند و این مفاهیم را در پرتو اندیشه‌های متفکران آزادیخواه و آزاد اندیش ـ به‌ویژه جان استوارت میل، الکسی دو توکویل و جان دیویی ـ تحلیل نماید. در اندیشهٔ این متفکران، آزادی فردی نه صرفاً امتیازی حقوقی، بلکه بنیان رشد اخلاقی، عقلانی و اجتماعی انسان است؛ آنان باور داشتند که تنها در جامعه‌ای آزاد و برابر، افراد مجال می‌یابند تا شخصیت خویش را بیآفرینند، مسئولانه بیندیشند و در ساختن سرنوشت جمعی سهیم شوند.

آزادی در دستگاه فکری جان استوارت میل جایگاهی بنیادین دارد و به‌ منزلهٔ حق طبیعی انسان برای گزینش شیوهٔ زیستن تعریف می‌شود. میل در رسالهٔ مشهور خود «دربارهٔ آزادی» تأکید می‌کند که هر انسان باید بتواند بی‌هراس از دخالت قدرت‌های بیرونی ـ چه دولت و چه جامعه ـ باورهای خود را اظهار کند و سبک زندگی‌اش را بر پایهٔ تجربیات، تمایلات و دریافت‌های شخصی برگزیند؛ مگر آنکه کنش او به زیان دیگری بینجامد. به‌زعم میل، جامعه تنها زمانی می‌تواند به ‌سوی شکوفایی حرکت کند که افراد آن آزاد باشند تا تصمیمات خویش را نه از سر تقلید، بلکه با نیروی خرد و تأمل آگاهانه اخذ کنند.

اما در زیست ‌جهان ایرانی، آزادی فردی به ‌شدت آسیب‌ دیده است. نه ‌فقط سازوکارهای سیاسی و نظارت‌های اجتماعی، بلکه فشارهای مذهبی نیز دیوارهایی بلند پیرامون انتخاب‌های فردی افراشته‌اند. انسان ایرانی غالباً امکان بیان آزاد اندیشه‌ها و پیمودن مسیر دلخواه خویش را نمی‌یابد و از همان آغاز زیست اجتماعی در چارچوب الگوهای اجباری محصور می‌شود. چنین محدودیت‌هایی صرفاً آزادی ظاهری را خفه نمی‌کند، بلکه خردمندی فردی را نیز از نفس می‌اندازد؛ زیرا عقل آزاد زمانی بالنده می‌شود که امکان تجربه، آزمون و حتی خطا فراهم باشد. در جامعه‌ای که انتخاب‌ها پیشاپیش نسخه ‌پیچی شده‌اند، تصمیم‌گیری دیگر حاصل تأمل نیست، بلکه تبعیت است و خرد به اطاعتی خاموش فرو کاسته می‌شود.

میل به ‌صراحت هشدار می‌دهد که محروم ساختن انسان از آزادی مگر در صورت آسیب رساندن به دیگری، به معنای سلب شأن عقلانی اوست. از سوی دیگر، الکسی دو توکویل در «دموکراسی در آمریکا» نشان می‌دهد که آزادی فردی پایهٔ شکل‌گیری خودآگاهی و هویت است؛ جامعه‌ای که در آن این آزادی سرکوب شود، به‌ تدریج به همگنی و یکنواختی دچار خواهد شد و تنوع خلاق شخصیت‌ها را از دست خواهد داد. چنین جامعه‌ای گرچه شاید وحدت ظاهری داشته باشد، اما در درون، تهی از هویت‌های زنده و پویاست.

در جامعه‌ای که بخش بزرگی از مردم در جدال دائمی با فقر، ناامنی اقتصادی و دغدغه‌های معیشتی روزگار می‌گذرانند، طبیعی است که افق اندیشه به میدان رفع نیازهای فوری تنگ شود؛ اما این تنگنا تنها محصول تنگدستی مادی نیست، بلکه با پدیده‌ای ژرف ‌تر درهم‌آمیخته است: گسترش بیسوادی و کم‌سوادی ساختاری که نه‌ تنها توان خواندن و نوشتن، بلکه قدرت تفکر انتقادی، تحلیل مستقل و تشخیص حقیقت از فریب را نیز فرسوده است. در چنین فضایی، راحت‌طلبیِ تاریخی و انفعال اجتماعی ـ که سال‌ها از رهگذر سرکوب سیاسی و فقدان آموزش آزاد پرورده شده ـ چون نقابی بر چهرهٔ رنج کشیدهٔ جامعه نشسته و مردم را به پذیرش وضعیت موجود سوق داده است.

تأمین نان، سرپناه و امنیت، تمامی نیروی روانی و عاطفی انسان را می‌بلعد و فرصتی برای ژرف ‌اندیشی باقی نمی‌گذارد، حال آن‌ که ماشین عظیم تبلیغات حکومت دیکتاتوری اسلامی نیز با تولید توهمِ معنا، قهرمان ‌سازی دروغین، دشمن‌ تراشی پیوسته و تحریف واقعیت‌های اجتماعی، ذهن‌های فرسوده را بیشتر به بیراهه می‌کشاند و امکان بازشناسی علل حقیقی محرومیت را تیره‌تر می‌سازد. در این وضعیت، توده‌ای که از سواد تحلیلی محروم است و زیر فشار معیشت له می‌شود، به‌ جای پرسشگری، به مصرف روایت‌های رسمی دل می‌بندد و در پناه آسودگیِ کاذبی که تبلیغات می‌آفرینند، از بار مسئولیت اندیشیدن و انتخاب آگاهانه می‌گریزد. بدین‌سان، هنگامی که زیستن به مبارزه‌ای بی‌وقفه برای بقای مادی فروکاسته می‌شود و ذهن از سواد، شهامت و فرصت اندیشه تهی می‌ماند، آزادی و خودآگاهی نه ‌فقط رؤیایی دوردست، بلکه امری نامفهوم و حتی نامطلوب جلوه می‌کند و جامعه! به‌جای آن ‌که به سوی رهایی فکری گام بردارد، در دور باطلِ فقر، جهلِ تحمیلی و توهمات ایدئولوژیک گرفتار می‌شود.

جان دیویی(*) فیلسوف بزرگ دموکراسی و تربیت، بر این حقیقت پای می‌فشارد که رشد عقلانی و اخلاقی تنها در جامعه‌ای امکان‌پذیر است که افراد بتوانند آزادانه بیندیشند، انتخاب کنند و در فرایندهای اجتماعی مشارکت ورزند. اما جامعه‌ای گرفتار بحران‌های اقتصادی و فشارهای اجتماعی، این امکان را از شهروندان خود دریغ می‌کند. دیویی بر پیوند ناگسستنی آزادی فردی و عقلانیت اجتماعی تأکید داشت: آزادی بدون مشارکت نقادانه و رشد عقلانی معنا ندارد و عقلانیت نیز بدون آزادی به زوال می‌گراید.

ج . ا میل نیز یادآور می ‌شود که آزادی حقیقی در خلأ اجتماعی تحقق نمی‌یابد؛ بلکه نیازمند بستری اقتصادی و فرهنگی است که به انسان فرصت رهایی از دغدغه‌های ابتدایی زیستن را بدهد. در فقدان چنین بستری، نیازهای مادی بر تمامی ساحت‌های اندیشه سایه می‌افکنند و فرد، ناخواسته، عقل خود را در خدمت بقا و نه تعالی انسانی به کار می‌گیرد.

انسان ایرانی در روزگار حاضر با یکی از وخیم‌ترین وضعیت‌های اقتصادی تاریخ معاصر خویش مواجه است. فشار فزایندهٔ تورم، فرسایش پیوستهٔ قدرت خرید، ناپایداری شغلی و زوال امنیت اجتماعی، نه ‌تنها زیست مادی افراد را به مرز فرسودگی کشانده، بلکه روان جمعی جامعه را نیز دستخوش اضطرابی مزمن کرده است. فقر دیگر تنها یک معضل اقتصادی نیست، بلکه به صورتی خزنده به فقر فرهنگی و فکری بدل شده است؛ زیرا هنگامی که اکثریت مردم در اندیشهٔ لقمه‌ای نان و سقفی لرزان‌اند، مجال پرسشگری، آموختن و پرورش عقل نقاد از میان می‌رود.

این فقر ذهنی حتی دامان قشر تحصیل ‌کرده و دانشگاهی را نیز رها نکرده است؛ چه‌بسا بسیاری از دارندگان عناوین علمی، به جای اندیشیدن مستقل، به بازتولید کلیشه‌های سیاسیِ کهنه و روایت‌های ایدئولوژیک بسنده می‌کنند. دانشگاه‌ها ـ که می‌بایست کانون زایش تفکر آزاد باشند ـ اغلب به دستگاه‌های تکرار مفاهیم سترون بدل شده‌اند و فضای فکری‌شان، بیش از آنکه عقلانیت نقاد بپرورد، حافظ انجماد ذهنی است!

بخش قابل ‌توجهی از روشنفکران ایرانی هنوز در سایهٔ اندیشه‌های بازمانده از دوران جنگ سرد نفس می‌کشند؛ دورانی که جهان را به دو اردوگاه خیالیِ خیر و شر تقسیم می‌کرد و هر مسئله‌ای را از لنز تقابل ایدئولوژیک شرق و غرب می‌نگریست. این رویکرد تقلیل‌گرایانه، با فروپاشی بلوک‌های سیاسی آن عصر می‌بایست به تاریخ سپرده می‌شد؛ اما در ذهن بسیاری از نخبگان  و روشنفکران ایرانی همچنان زنده مانده و چون عدسی‌ کج ومعوج، تحلیل ایشان از واقعیت‌های معاصر را تحریف می‌کند. نتیجه آن است که ساحت پیچیدهٔ سیاست جهانی با همهٔ لایه‌های اقتصادی، اجتماعی و حقوق‌بشری‌اش، به نمایش ساده‌انگارانه‌ای از «دشمن خارجی» فروکاسته می‌شود؛ گویی تمام بحران‌های درونی جامعهٔ ایران، نه حاصل استبداد داخلی و ناکارآمدی ساختاری بلکه توطئهٔ قدرت‌های بیرونی است.

این ساده‌سازی ایدئولوژیکی، به ‌شدت تحت تأثیر ماشین تبلیغاتی حکومت دیکتاتوری اسلامی تقویت شده است؛ دستگاهی عظیم که شبانه ‌روز روایت‌های آمریکا‌ و اسرائیل ‌ستیزانه را در قالب‌های رسانه‌ای، آموزشی و فرهنگی بازتولید می ‌کند و به جامعه القا می‌سازد که دشمن اصلی انسان ایرانی، همواره در بیرون از مرزهاست. تراژدی آن‌جاست که بخش معناداری از روشنفکران و دانشگاهیان نیز، به ‌جای شکستن این روایت‌ها با تحلیل عقلانی، خود به پژواک همان صداها بدل شده‌اند. برای بسیاری از آنان، محک زدن سیاست‌ها نه بر مبنای حقوق بشر، آزادی‌های مدنی و کرامت انسانی، بلکه بر اساس موضع‌گیری نسبت به آمریکا و اسرائیل صورت می‌گیرد؛ گویی ارزش یک اندیشه نه در میزان دفاعش از آزادی انسان، بلکه در شدت دشمنی‌اش با غرب سنجیده می‌شود! بدین‌ترتیب، استبداد داخلی از منظر این نوع روشنفکریِ گرفتار، به مسئله‌ای فرعی یا حتی ناگفتنی تبدیل می‌گردد و نقد قدرت حاکم جای خود را به شعارهای فرامرزی می‌سپارد.

این وضعیت به فقر مضاعف در سپهر اندیشه انجامیده است! از یک ‌سو جامعه‌ای گرفتار رنج معیشت که فرصت تعقل را از دست می‌دهد و از سوی دیگر قشری از روشنفکران که به ‌جای روشنگری، اسیر الگوهای تحلیل کهنه و روایت‌های تحمیلی‌اند. هنگامی که نخبگان فکری خود از بند دوگانه‌های ایدئولوژیک رها نشده باشند، چگونه می‌توان انتظار داشت که تودهٔ مردم به درک آزادی، مسئولیت مدنی و خودآگاهی اجتماعی دست یابد؟ چنین شرایطی، جامعه را در حلقه‌ای بسته نگاه می‌دارد که در آن، فقر اقتصادی سوخت فقر فرهنگی می‌شود و فقر فرهنگی، دوام استبداد سیاسی را تضمین می‌کند.

در این چرخهٔ معیوب، حقیقت به قربانی اصلی بدل شده است؛ زیرا آنچه در فضای عمومی تکثیر می‌شود، نه صدای پرسشگر عقل مستقل، بلکه همهمه‌ای از شعارهای تکراری و روایت‌های جعلی است. آزادی که باید از رهگذر رشد آگاهی جمعی تحقق یابد، به نام «مبارزه با دشمن» قربانی می‌شود و عقلانیت که باید معیار سنجش قدرت باشد، به خدمت توجیه قدرت درمی‌آید. انسان ایرانی، در میانهٔ این بحران همه‌جانبه، نه‌ تنها از نان محروم است، بلکه از افق اندیشه‌ای رهایی ‌بخش نیز دور مانده است؛ افقی که بدون گسستن از فقر فرهنگی، توهمات تبلیغاتی و بقایای ذهنی جنگ سرد هرگز دست‌ یافتنی نخواهد شد.

از دل این تنگناهای توأمان ـ فقدان آزادی و فشار معیشتی ـ بحرانی ژرف ‌تر سر برمی‌آورد: بحران هویت. انسان ایرانی، به‌ویژه در نسل جوان، در یافتن تعریفی روشن از خود سرگردان است. میان هویت‌های تحمیلی دینی، انتظارات اجتماعی سنتی و تصویرهای مدرن جهانی، فرد جوان نمی‌داند به کدام ساحت تعلق دارد و کیست. این سرگشتگی نتیجهٔ مستقیم جامعه‌ای است که مجال خودتعریفی آزادانه را از انسان سلب کرده است.

توکویل* نشان می‌دهد در جوامعی که آزادی‌های فردی سرکوب می‌شود، افراد ناتوان از ساختن هویت شخصی می‌شوند و به ناچار در قالب‌های آماده فرو می‌روند. هویت که باید برآمده از تجربهٔ فردی و انتخاب آزاد باشد، به تطابقی اجباری با هنجارهای جمعی فرو می‌کاهد. دیویی نیز همین معنا را بازمی‌گوید: هویت تنها در مشارکت آزادانهٔ اجتماعی شکل می‌گیرد و هنگامی که فرد از این مشارکت محروم شود، خودشناسی به بن ‌بست می ‌رسد و بحران هویت تشدید می‌شود.

در جوامعی که آزادی فردی محدود است، تنها حقوق شهروندی نیست که آسیب می‌بیند؛ بلکه مفاهیمی عمیق‌تر چون انسانیت و حقیقت نیز دچار تحریف می‌شوند. انسانیت که به معنای شرافت ذاتی انسان و امکان تحقق کامل وجودی اوست، زمانی شکوفا می‌شود که فرد بتواند آزادانه بیندیشد و انتخاب کند. حقیقت نیز، به ‌مثابه جستجوی پایان‌ناپذیر برای شناخت واقعیت‌های فردی و اجتماعی، تنها در فضایی آزاد امکان ظهور دارد.
ج.ا میل به ‌درستی تأکید می‌ کند که کشف حقیقت بدون آزادی اندیشه ناممکن است؛ زیرا حقیقت نه در تقلید، بلکه در مواجههٔ آزاد اندیشه‌ها زاده می‌شود. در جامعه‌ای که سانسور فکری و فشار ایدئولوژیک حاکم است، حقیقت به امری تحمیلی بدل می‌شود و انسان از دستیابی به فهم راستین خویش و جهان محروم می‌ماند. بدین‌ سان، فقدان آزادی تنها فردیت را نمی‌خشکاند، بلکه انسانیت و حقیقت را نیز در سایه می‌برد.

جامعهٔ ایران امروز گرفتار چرخه‌ای فرساینده از بحران‌هاست؛ چرخه‌ای که در آن محدودیت آزادی فردی، فشارهای اقتصادی و سرکوب هویت، یکدیگر را تقویت می‌کنند و راه شکوفایی عقل انسانی را می‌بندند. فردیت، به‌جای آن‌ که به ‌منزلهٔ هویتی آزاد و خودآگاه درمیانهٔ میدان اجتماعی بدرخشد، در گرداب الزام‌ها و ایدئولوژی‌ها محو می‌شود. رهایی از این بن ‌بست، در گرو بازاندیشی عمیق مفاهیم آزادی، انسانیت و حقیقت است؛ بازتعریفی که به ایرانیان اجازه دهد تا خویشتن را نه همچون تابعان نظم‌های ازپیش ‌ساخته، بلکه به ‌مثابه انسان‌هایی خردمند، آزاد و کنشگر بازشناسند. تنها در چنین جامعه‌ای است که فرد می‌تواند به رشد عقلانی دست یابد، خودآگاهی بیآفریند و به حقیقت انسانی خویش نزدیک شود و به خویشتن خویش باور داشته باشد.

وضعیت اپوزیسیون خارج از کشور نیز، به ‌رغم زیستن در فضای باز سیاسی اروپا و آمریکای شمالی، کم‌وبیش آیینه‌ای واژگونه از همان بحران‌های درونی جامعهٔ ایران است. خود بزرگ‌بینی‌های افراطی، کیش شخصیت‌های خرد و کلان، سوداهای رهبری فردی و تعصبات ایدئولوژیک کهنه، چنان بر رفتار بخش بزرگی از این نیروها سایه افکنده که گفت ‌وگوی سازنده و همکاری پایدار را تقریباً ناممکن ساخته است. هر جریان، خود را تنها وارث حقیقت و منجی بی‌بدیل ملت می‌پندارد و دیگری را نه رقیب فکری، بلکه دشمنی سیاسی تلقی می‌کند که باید حذف شود، نه مخاطبی که باید شنیده شود. در نتیجه، به ‌جای شکل‌گیری یک جبههٔ گستردهٔ دموکراسی‌ و آزادیخواه، صحنهٔ اپوزیسیون به میدان نزاع‌های بی‌پایان، انشعابات پی‌درپی و ائتلاف‌های زودگذر بدل شده است؛ ائتلاف‌هایی که پیش از آنکه مجالی برای ثمربخشی بیابند، در آتش خودخواهی‌ها و بی‌اعتمادی‌های مزمن فرو می‌ریزند.

این ناکامی تاریخی هنگامی دردناک‌تر می‌شود که به زمینهٔ زیستی این نیروها بنگریم. اپوزیسیون خارج از کشور در جوامعی زندگی می‌کند که آزادی بیان، حق تشکل و امکان گفت‌وگو نه به‌عنوان امتیاز، بلکه به‌مثابه حقوق بدیهی شهروندان تضمین شده است؛ فضایی که می‌توانست به کارگاه بلوغ سیاسی، تمرین مدارا و زایش همبستگی بدل شود. با این همه، پس از گذشت بیش از چهار دهه از استقرار حکومت دیکتاتوری اسلامی، این فرصت طلایی به‌گونه‌ای تأسف‌بار هدر رفته است. نزاع‌های فرسایشی بر سر نام‌ها، پرچم‌ها، قرائت‌های ایدئولوژیک و میراث‌های تاریخی، جای تحلیل واقع‌بینانه از ضرورت‌های کنونی گذار به دموکراسی را گرفته است. اپوزیسیون خارج به‌ جای آموختن از تجربهٔ نظام‌های پلورالیستیِ میزبان، به بازتولید همان فرهنگ خودخواهی و خودپرستی ادامه داده و اختلاف ‌نظر را نه جوهری طبیعیِ سیاست آزاد، بلکه علامتی از خیانت و انحراف تلقی کرده است.

پیامد مستقیم این فروبستگی مزمن، گسست عمیق میان نیروهای خارج و بدنهٔ جامعهٔ داخل کشور بوده است. مردمی که هر روز بار سرکوب و فقر و ناامنی را بر شانه می‌کشند، از مشاهدهٔ این بی‌ثمر بودن منازعات تبعیدیان به ستوه آمده‌اند و به تدریج امید خود را به اپوزیسیونی که از همگرایی ناتوان است از دست داده‌اند. از نگاه بسیاری از شهروندان داخل، اپوزیسیون خارج بیشتر به محفلی رسانه‌ای برای جدال‌های شخصی شباهت دارد تا نیرویی سازمان ‌یافته برای نمایندگی خواست‌های واقعی جامعه. این شکاف روانی و سیاسی، اعتماد اجتماعی را فرسوده و جامعهٔ معترض را بیش از پیش تنها رها کرده است؛ جامعه‌ای که در لحظات بحرانی، نه صدایی هماهنگ در خارج می‌یابد و نه چشم‌اندازی روشن از بدیلی متحد برای وضع موجود.

افزون بر این، بخشی از اپوزیسیون خارج، خود نیز از بیماری دیرینهٔ ذهن ایرانی آسیب دیده است: وابستگی به الگوهای رهبری کاریزماتیک و انتظار ظهور «منجی». به ‌جای تلاش برای ساختن نهادهای جمعی و سازوکارهای دموکراتیک تصمیم‌گیری، بسیاری هنوز در جستجوی چهره‌ای اسطوره‌ای‌اند که گویا بتواند به‌تنهایی بار یک تحولات تاریخی را به دوش کشد. چنین نگرشی، هم مانع نهادسازی می‌شود و هم رقابت‌های بیمارگونه برای تصاحب جایگاه رهبری را تشدید می‌کند. در حالی که تجربهٔ گذارهای موفق در جهان نشان می‌دهد که پیروزی دموکراسی نه حاصل ارادهٔ فردی، بلکه برآمده از همکاری شبکه‌ای نیروهای متنوع و پذیرش تفاوت‌ها است.

بدین ‌ترتیب، اپوزیسیون خارج از کشور نیز، به ‌رغم دسترسی به آزادی‌های گسترده، همچنان گرفتار همان چرخهٔ ناکامی است: چرخه‌ای که در آن خودمحوری به جای همبستگی می‌نشیند، جدال لفظی جای سازمان ‌یابی را می‌گیرد و رؤیای رهایی در هیاهوی اختلافات بی‌پایان فرسوده می‌شود. تا زمانی که این نیروها به ضرورت فروتنی سیاسی، پذیرش تکثر و اولویت دادن به منافع جمعی بر امیال شخصی تن در ندهند، امید به پیوند دوبارهٔ آنان با مردم داخل کشور و ایفای نقشی مؤثر در گذار دموکراتیک ایران، همچنان دور از دسترس خواهد ماند.

سخن پایانی:آنچه در جملات این رساله گذشت، نه صرفاً وصف وضعیتی اجتماعی، بلکه تأملی بود دربارهٔ سرنوشت انسان در جامعه‌ای که آزادی در آن رنگ باخته و عقلانیت زیر بار فشارهای ایدئولوژیک و اقتصادی خمیده است. جامعهٔ ایران اکنون صحنهٔ رویارویی دو نیروی بزرگ است: از یک‌ سو میل ریشه ‌دار به آزادی، حقیقت و فردیت و از سوی دیگر سازوکارهای پرقدرتی که به نام نظم، ایمان یا امنیت، این میل انسانی را سرکوب می‌کنند. نتیجهٔ این ستیز، جامعه‌ای است فرسوده، سرگشته ،  با هویتی پریشان ! جامعه‌ای که در آن انسان بیش از آن ‌که خالق سرنوشت خویش باشد، تابع جبرهای نانوشته است.

بحران فردیت، تنها بحران روحیِ نسل جوان یا طبقه‌ای خاص نیست؛ نشانهٔ بیماری عمیق‌تری‌ است که پیکرهٔ فرهنگ را فراگرفته است. انسانی که مجال انتخاب ندارد، دیر یا زود توان داوری را نیز از دست می‌دهد و عقل هائی که در غیاب آزادی پرورش نیابد، به ابزاری در خدمت بقا یا اطاعت بدل می‌شود، نه چراغی برای کشف حقیقت.

فلاسفه‌ای که در این نوشتار مورد توجه قرار گرفتند، بر یک اصل مشترک پای می‌فشارند: آزادی شرط امکان رشد عقلانی و اخلاقی است؛ بی‌آن، حقیقت تحریف می‌شود، انسانیت فروکاسته می‌گردد و جامعه به رکود خاموش دچار می‌شود. از این منظر، رهایی فرد نه جدایی از جمع، بلکه پیش‌شرط توانمندی جامعه است؛ زیرا تنها انسان آزاد می‌تواند مسئول باشد و تنها انسان مسئول می‌تواند در ساختن آینده‌ای انسانی سهیم شود.

اگر راهی به سوی برون ‌رفت وجود داشته باشد، نه در تحمیل نسخه‌های ایدئولوژیک تازه، بلکه در بازگشت به اصل کرامت انسانی نهفته است! پذیرش حق انسان در اندیشیدن، انتخاب کردن و متفاوت زیستن. بازتعریف آزادی به‌عنوان حقی همگانی و نه امتیازی سیاسی و پیوند دادن آن با عقلانیت، اخلاق و مشارکت اجتماعی، نخستین گام گشایش این گره تاریخی است.

این رساله پایان بحث نیست؛ بلکه آغاز گفت‌ وگوست. گفت‌ وگویی دربارهٔ این پرسش بنیادین که آیا می‌توان جامعه‌ای ساخت که در آن، آزادی نه تهدید تلقی شود و نه خطا، بلکه شرط شکوفایی انسان دانسته شود؟ پاسخ این پرسش نه در متون فلسفی، بلکه در ارادهٔ زندهٔ انسان‌هایی رقم خواهد خورد که از زیستن در سایهٔ جبر و سکوت خسته‌اند و هنوز به امکان فردایی روشن باور دارند. تا هنگامی که این باور زنده است، اندیشه نیز زنده خواهد ماند و تا اندیشه زنده است، امید خاموش نخواهد شد.

پایان. زمستان ۲۰۲۶

———————
* جان استوارت میل (John Stuart Mill)
جان استوارت میل (۱۸۰۶–۱۸۷۳) از برجسته ‌ترین متفکران، اقتصاددانان و نظریه ‌پردازان سیاسی قرن نوزدهم بریتانیا است که نقش تعیین‌کننده‌ای در تکوین لیبرالیسم مدرن ایفا کرد. او در لندن و در خانواده‌ای کاملاً روشنفکر متولد شد؛ پدرش جیمز میل از متفکران مهم فایده‌گرایی و از نزدیکان جرمی بنتام بود. آموزش استثنایی و فشرده میل از کودکی، که شامل زبان‌های کلاسیک، منطق، تاریخ و اقتصاد سیاسی می‌شد، او را به نمونه‌ای کم‌نظیر از پرورش عقلانی بدل کرد. با این حال، همین تربیت سخت‌گیرانه در جوانی به بحران روانی عمیقی انجامید که میل بعدها آن را نقطه آغاز فاصله‌گیری‌اش از عقلانیت خشک فایده‌گرایانه و توجه بیشتر به عواطف، فرهنگ و فردیت انسانی دانست.

میل در مسیر تحول فکری خود کوشید نظریه فایده‌گرایی را از تقلیل ‌گرایی صرف برهاند. او در اثر مهم «فایده‌گرایی» (Utilitarianism) میان لذت‌های عالی و لذت‌های نازل تمایز گذاشت و استدلال کرد که کیفیت لذت، نه فقط کمیت آن، در داوری اخلاقی اهمیت دارد. این اصلاح نظری، فایده‌گرایی را به چارچوبی سازگارتر با کرامت انسانی، آزادی فردی و رشد شخصیت بدل ساخت. میل همچنین از مدافعان عقلانیت انتقادی بود و بر ضرورت آزادی اندیشه برای پیشرفت معرفت و اصلاح خطاهای اجتماعی تأکید می‌کرد.

شاهکار فلسفه سیاسی میل کتاب «درباره آزادی» (On Liberty, 1859) است که یکی از متون کلاسیک اندیشه لیبرال محسوب می‌شود. در این اثر، او اصل «عدم مداخله مگر برای جلوگیری از آسیب به دیگران» را صورت‌بندی می‌کند و هشدار می‌دهد که تهدید آزادی تنها از سوی دولت نیست، بلکه می‌تواند از جانب عرف اجتماعی و افکار عمومی نیز اعمال شود. میل مفهوم «استبداد اکثریت» را بسط می‌دهد و نشان می‌دهد که دموکراسی بدون تضمین حقوق اقلیت‌ها و آزادی‌های فردی، ممکن است به سرکوب خاموش بینجامد.

میل در حوزه حقوق زنان و برابری جنسیتی نیز جایگاهی پیشگامانه دارد. کتاب «تابعیت زنان» (The Subjection of Women) استدلالی عقلانی و نظام‌مند علیه نابرابری حقوقی زنان ارائه می‌دهد و آن را حاصل سنت و ساختارهای قدرت می‌داند، نه طبیعت. او همچنین به‌عنوان نماینده پارلمان بریتانیا کوشید پیوندی میان نظریه و عمل سیاسی برقرار کند. میراث فکری جان استوارت میل ترکیبی است از لیبرالیسم، عقلانیت انتقادی و حساسیت اخلاقی که همچنان در فلسفه سیاسی معاصر حضوری پررنگ دارد.

منابع پیشنهادی:
• Mill, J. S. On Liberty. London: John W. Parker, 185
• Mill, J. S. Utilitarianism. 1863.
• Gray, J. Mill on Liberty: A Defence. Routledge, 1996.

* الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville)
الکسی دو توکویل (۱۸۰۵–۱۸۵۹) متفکر، تاریخ نگار و نظریه ‌پرداز سیاسی فرانسوی است که تحلیل‌های ژرف او درباره دموکراسی، آزادی و برابری جایگاهی کلاسیک در علوم سیاسی یافته است. او در خانواده‌ای اشرافی و سلطنت‌طلب به دنیا آمد که تجربه انقلاب فرانسه و خشونت‌های آن تأثیر عمیقی بر ذهنیت سیاسی‌اش گذاشت. توکویل حقوق خواند و مدتی در دستگاه قضایی فرانسه فعالیت کرد، اما دغدغه اصلی‌اش فهم تحولات اجتماعی و سیاسی دنیای مدرن، به‌ویژه گذار به دموکراسی، بود.

سفر پژوهشی توکویل به ایالات متحده در دهه ۱۸۳۰ نقطه عطف اندیشه او به‌شمار می‌آید. نتیجه این سفر، اثر سترگ «دموکراسی در آمریکا» (Democracy in America) است که نه‌تنها توصیفی از نهادهای سیاسی، بلکه تحلیلی جامعه‌شناختی از فرهنگ، دین، آداب و روابط اجتماعی جامعه آمریکایی ارائه می‌دهد. توکویل در این اثر نشان می‌دهد که دموکراسی پدیده‌ای صرفاً حقوقی یا نهادی نیست، بلکه الگویی فراگیر از زندگی اجتماعی است که ارزش‌ها و کنش‌های روزمره مردم را شکل می‌دهد.

توکویل دموکراسی را روندی تاریخی و اجتناب‌ناپذیر می‌دانست، اما هم‌زمان نسبت به مخاطرات آن هشدار می‌داد. مهم‌ترین نگرانی او «استبداد اکثریت» و شکل‌گیری نوعی قدرت متمرکز و پدرسالارانه بود که آزادی فردی را بدون توسل به خشونت آشکار تضعیف می‌کند. او همچنین مفهوم «فردگرایی» را به‌عنوان گرایشی مدرن تحلیل کرد که اگر با مشارکت مدنی و مسئولیت اجتماعی همراه نشود، به انزوای شهروندان و تقویت اقتدار دولت می‌انجامد.

از دید توکویل، نهادهای واسط مانند انجمن‌های داوطلبانه، حکومت محلی و دین نقشی اساسی در حفظ آزادی دارند. این نهادها میان فرد و دولت تعادل ایجاد می‌کنند و از تمرکز قدرت جلوگیری می‌نمایند. در اثر دیگرش «نظام پیشین و انقلاب» (The Old Regime and the Revolution)، او نشان می‌دهد که چگونه تمرکز اداری دولت مطلقه فرانسه زمینه ‌ساز انقلاب شد. توکویل را می‌توان متفکری دانست که با نگاهی تحلیلی و واقع‌گرایانه، هم مدافع دموکراسی و هم منتقد عمیق خطرات درونی آن بود.

منابع پیشنهادی:
• Tocqueville, A. de. Democracy in America. 1835–1840.
• Tocqueville, A. de. The Old Regime and the Revolution. 1856.
• Aron, R. Main Currents in Sociological Thought. Vol. 1.

* جان دیویی (John Dewey)
جان دیویی (۱۸۵۹–۱۹۵۲) متفکر، روان ‌شناس و نظریه ‌پرداز برجسته تعلیم و تربیت آمریکایی است که به‌عنوان یکی از چهره‌های اصلی پراگماتیسم شناخته می‌شود. او در ایالت ورمانت متولد شد و تحصیلات عالی خود را در فلسفه به پایان رساند. دیویی بخش عمده‌ای از زندگی دانشگاهی‌اش را در دانشگاه‌های شیکاگو و کلمبیا گذراند و کوشید فلسفه را از تأملات انتزاعی جدا کرده و به مسائل عینی زندگی اجتماعی پیوند زند.

در اندیشه دیویی، «تجربه» و «کنش» مفاهیمی محوری‌اند. او حقیقت را امری ایستا نمی‌دانست، بلکه آن را حاصل فرایند حل مسئله در تعامل انسان با محیط تلقی می‌کرد. این نگرش در نظریه‌های آموزشی او نمود آشکاری یافت. دیویی آموزش سنتی مبتنی بر حفظیات و اقتدار معلم را نقد می‌کرد و به‌جای آن، آموزشی مشارکتی، مسئله‌محور و مرتبط با زندگی واقعی را پیشنهاد می‌داد. مدرسه از نظر او نهادی اجتماعی بود که باید شهروندان آینده را برای زندگی دموکراتیک آماده سازد.

دیویی دموکراسی را نه صرفاً یک نظام سیاسی، بلکه «شیوه‌ای از زندگی مشترک» می‌دانست. او بر این باور بود که دموکراسی بدون ارتباط آزاد، گفت وگوی انتقادی و مشارکت فعال شهروندان تحقق نمی‌یابد. از این ‌رو، تعلیم و تربیت نقشی بنیادین در حفظ و تعمیق دموکراسی دارد. فلسفه سیاسی دیویی بر همکاری، حل عقلانی تعارض‌ها و یادگیری جمعی تأکید می‌کند و با اقتدارگرایی و تحمیل حقیقت‌های ثابت مخالف است.

در حوزه اخلاق و معرفت ‌شناسی، دیویی با قطعیت‌ گرایی و مطلق ‌انگاری مخالفت می‌کرد و رویکردی تجربی و باز ارائه می‌داد. آثار او تأثیر عمیقی بر آموزش نوین، نظریه دموکراسی و فلسفه اجتماعی قرن بیستم گذاشت. جان دیویی نمونه‌ای برجسته از متفکری است که اندیشه را در خدمت اصلاح نهادهای اجتماعی و بهبود زندگی جمعی انسان‌ها قرار داد.

منابع پیشنهادی:
• Dewey, J. Democracy and Education. 1916.
• Dewey, J. Experience and Nature. 1925.
• Bernstein, R. John Dewey. Oxford University Press, 1966.





نظر شما درباره این مقاله:







نام کشتی که ملاحظه می‌فرمایید Bella-1 است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 14:34

نام کشتی که ملاحظه می‌فرمایید Bella-1 است






نظر شما درباره این مقاله:







حاتم قادری: چرا هیچ جاسوس روسی در ایران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 14:06

حاتم قادری: چرا هیچ جاسوس روسی در ایران






نظر شما درباره این مقاله:







ما آلمانی‌ها نیاز شدیدی به هنجارها داریم
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 13:29

ما آلمانی‌ها نیاز شدیدی به هنجارها داریم


گفتگو با اشتفان گرونه‌والد

گفتگوی آخرین شماره هفته‌نامه اشپیگل در سال ۲۰۲۵
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

قواعد و آیین‌ها

اشتفان گرونه‌والد (Stephan Grünewald)، روان‌شناس و پژوهشگر بازار (Marktforscher)، شخصیتی شناخته شده است زیرا وی «حال‌وهوای روانی» جامعهٔ آلمان را مورد بررسی و روشنگری قرار داده است. او در این گفت‌وگو توضیح می‌دهد که چرا انسان به هر دو چیز نیاز دارد: هم نزاکت اجتماعی/تشریفات رفتاری (Etikette)، و هم ارضای لذت‌های کهن و غریزی.

اشپیگل: آقای گرونه‌والد، آیا زندگی بدون قواعد (Benimmregeln) رفتاری به‌مراتب آرام‌تر نمی‌بود؟
گرونه‌والد: دوره‌هایی هست که به خودمان بی‌قیدی هدیه می‌دهیم. در تعطیلات با شلوارک این‌طرف و آن‌طرف می‌رویم، بعد از کار لم می‌دهیم روی کاناپه. اما از سوی دیگر، نزاکت اجتماعی به ما کمک می‌کند، اطمینان به انتظارات متقابل یا اصطلاحاً امنیت انتظاری (Erwartungssicherheit) می‌سازد و پیش‌بینی‌پذیری ایجاد می‌کند.

اشپیگل: چه فایده‌ای دارد که خودمان را در کت‌وشلوار و کراوات جا بدهیم یا با وسواس مراقب باشیم کدام قاشق‌چنگال با صرف کدام غذا جور می آید؟
گرونه‌والد: یک جشن پنجاه‌سالگی یا عروسی می‌تواند از کنترل خارج شود اگر هرکس هرطور دلش خواست لباس بپوشد و به‌محض گرسنه‌شدن شروع به خوردن کند. جشن به قواعد الزام‌آور (verbindliche Festlegungen) نیاز دارد، چون این قواعد لحظه‌های برجستهٔ شادی را قاب می‌گیرند و تثبیت می‌کنند. هرچه آراسته‌تر می‌شویم، بیشتر وارد قلمرو لذت والا/لذت تمام عیار (Hochgenuss) می‌شویم.

اشپیگل: البته می‌تواند سرگرم‌کننده هم باشد که مثل شوالیه‌های قرون وسطی استخوان‌ها را پشت سر به گوشه ای بیندازیم.
گرونه‌والد: ما عاشق دگرگونی هستیم. گاهی از این خوشمان می‌آید که خودمان را در قید و بند (Korsett) قرار دهیم و به لذت تمام عیار برسیم. گاهی دیگر، به‌دنبال ارضای لذت‌های کهن می‌رویم و در مک‌دونالد همبرگرها را با دست می‌خوریم.

اشپیگل: چه اشکالی دارد که همیشه دنبال لذت‌جویی برویم؟
گرونه‌والد: فقط ولخرجی‌کردن، فقط عیش‌ونوش و فقط پیروی از انگیزه های ناگهانی (Impulsen)، در نهایت کسل‌کننده می‌شود. شبیه هفته‌ای که فقط از یکشنبه تشکیل شده باشد. تشریفات رفتاری  (Etikette) همچنین کمک می‌کند موقعیت‌های خجالت‌آور را دور بزنیم. فاصله و نزدیکی را تنظیم می‌کند و روابط قدرت را نشان می‌دهد: همدیگر را در آغوش می‌گیریم یا فقط دست می‌دهیم؟ ابتکار گذار به خطاب صمیمانه (Du) با چه کسی است؟ چه کسی گفت‌وگو را آغاز می‌کند؟

اشپیگل: ظاهراً مردم در گذشته نیاز کمتری به قواعد داشتند. در قرون وسطی قضای حاجت را در خیابان انجام می‌دادند.
گرونه‌والد: خیابان‌ها گِلی و لجن‌زار بود، چون همه عملاً محتویات لگن‌های شبانه‌شان را از پنجره خالی می‌کردند. روند تمدن البته نوسان‌هایی دارد، اما در نهایت مهارها هرچه بیشتر سفت شده‌اند. جامعه‌شناس بریتانیایی نوربرت الیاس (Norbert Elias) نشان می‌دهد این فرایند چقدر با شکل‌گیری شخصیت درهم‌تنیده است. کودکان با آموزش در پاکیزگی، ظرف چند سال کل مسیر تمدن را طی می‌کنند.

اشپیگل: کودکان خردسال به‌محض نزدیک‌شدن مادر با دستمال شستشو، جیغ می‌کشند.
گرونه‌والد: نوزادان هنوز تابع غزیزه ها و انگیزه های ناگهانی هستند. هر وقت و هرطور دلشان بخواهد گریه می‌کنند و می‌خوابند و فهم چندانی از پاکیزگی ندارند. در سال‌های نخست زندگی به شهروندانی متمدن تبدیل می‌شوند که به توالت می‌روند و مؤدبانه دست می‌دهند. برای خردسالان خجالت‌آور نیست که خودشان را خیس کنند، تازه گرم هم می‌شوند! اما جایی کودک می‌فهمد: وقتی کارم را در لگن انجام می‌دهم، تشویق می‌شوم. پس به عشق و پاداش پاسخ می‌دهد و مرتب به توالت می‌رود.

اشپیگل: آیا همین منطق پاداش است که بزرگسالان را هم به رعایت قواعد وامی‌دارد؟
گرونه‌والد: اگر مؤدب باشیم، ارزش‌گذاری دریافت می‌کنیم، وگرنه خطر طردشدن هست، مثلاً وقتی لطیفه‌ای نامناسب تعریف کنید.

اشپیگل: بعضی‌ها قواعد را دست‌وپاگیر می‌دانند.
گرونه‌والد: فرهنگ بر پایهٔ چشم‌پوشی از غرایز بنا شده است. روی دیگر این چشم‌پوشی، همان «ناخشنودی در فرهنگ» (in der Kultur Unbehagen) است که زیگموند فروید مطرح کرده. به‌ویژه در دوران کرونا با مقررات رفتاری، این ناخشنودی دوباره جان گرفت.

اشپیگل: آن‌جا دیگر بحث نزاکت اجتماعی نبود، بحث بهداشت بود.
گرونه‌والد: قواعد رفتاری، قواعد بهداشتی— همه یک مجموعهٔ روان‌شناختی‌اند: فاصله بگیر، صندلی کناری را خالی بگذار، ماسک را درست بزن، دست‌ها را بشوی، دستگیره‌ها را تمیز کن، بعد هم قرنطینه. این‌ها باعث شد بعضی‌ها احساس قیم‌مآبی کنند.

اشپیگل: و شورش کردند…
گرونه‌والد: پرسشی که هر جامعه باید از خود بپرسد این است: چه زمانی زیاده‌روی می‌کنیم؟ چه وقت قواعد آن‌قدر تنگ می‌شوند که ناخشنودی آن‌قدر بالا می‌رود که شورش را دامن می‌زند؟ این را الان در فوتبال با کمک‌داور ویدئویی می‌بینیم. این سیستم ترمزی کامل بر میلِ ابراز احساسات ماست. بعد از گل، کسی جرئت شادی ندارد، چون باید اول بررسی شود واقعاً گل بوده یا نه. عادلانه‌تر است، اما به بهای از دست‌رفتن فوریت عاطفی.

اشپیگل: هیچ‌جا به اندازهٔ ورزش تا این اندازه قانون وجود دارد.
گرونه‌والد: هر بازی— از بازی معروف «عصبانی نشو» (Mensch ärgere dich nicht) تا شطرنج و فوتبال— قواعدی فشرده دارد که در عوض امکان شیوه های عظیمی برای بیان‌ را فراهم می کند: می‌توانم کسی را از میدان بیرون بیندازم، ماتش کنم، گل بزنم و… جالب است که کودکان خوششان می‌آید وقتی می بینند که پدر و مادرشان هم مجبورند قواعد را رعایت کنند. بزرگسالان اما لذت می‌برند که دوباره به گرایش‌های آنارشیستی‌شان برگردند که در زندگی روزمره سرکوب شده‌ است.

اشپیگل: جامعه بدون قواعد نمی‌تواند به جایی برسد، اما این قواعد چه چیزی به فرد می‌دهند؟
گرونه‌والد: امنیت. ترس بنیادین این چنین است: اگر دیگری بدون کنترل انگیزه های ناگهانی با من روبه‌رو شود، خشمش را سرم فریاد بزند یا مرا بزند. باید از این پرهیز کرد. نزاکت اجتماعی نوعی رفتار خودانضباطی است. ممکن است از قیافهٔ طرف خوشمان نیاید. اگر خوددار نباشیم، دو دقیقه بعد وارد جدال لفظی می‌شویم. نبودِ چارچوبِ انضباطی دقیقاً مشکل شبکه‌های اجتماعی است: هیچ دیگری مشخص و ملموسی وجود ندارد که بتوان با او روبروشد و این به نوعی ارضای هیجانی خود (Affektmasturbation) می‌انجامد که می‌تواند به نبرد های کوجک ختم شود.

اشپیگل: میان جنسیت‌ها، نزاکت اجتماعی یا همان اتیکت در دهه‌های اخیر به‌طور محسوسی تغییر کرده. این چه تأثیری دارد؟
گرونه‌والد: وقتی مردی از نسل پدر من زنی را بیرون می‌برد، روشن بود: او رستوران را انتخاب می‌کرد، شراب را برمی‌گزید، گفت‌وگو و صورت‌حساب را بر عهده می‌گرفت.

اشپیگل: و مرد امروزی؟
گرونه‌والد: او به پویایی متناسب با موقعیت (situative Beweglichkeit) نیاز دارد که گاهی به بحران‌های نمایشی (Inszenierungskrisen) می‌انجامد: آیا اجازه دارم از آن خانم تعریف کنم؟ در این موقعیتی که هستیم شوخی با او کار مناسبی است؟ فقط به سخنان او گوش بدهم یا هدایت گفتگو را خودم به دست بگیرم؟ صورت‌حساب را من بدهم یا با هم تقسیم کنیم؟

اشپیگل: مگر امروز مسئلهٔ بیشتر این نیست که باید باملاحظ تر باشیم ؟
گرونه‌والد: پیچ‌های «ملاحظه کاری سیاسی» سفت‌تر می‌شوند. این به رنجش می‌انجامد و مردان مسن می‌گویند: من همیشه درست بوده‌ام، چرا حالا غلط شده‌ام؟ این می‌تواند احساس شرم ایجاد کند یا سرکشی آنارشیستی را تقویت کند. در آمریکا با دونالد ترامپ شاهد بازگشت بی‌پروایی (Renaissance der Unverschämtheit) هستیم،  پدرسالاری قدیمی دوباره فعال شده است.

اشپیگل: ترامپ نه با وجود بی‌ادبی، بلکه به‌خاطر آن موفق است.
گرونه‌والد: نماد رئیس‌جمهور آرژانتین، خاویر میلی (Javier Milei) اره‌برقی است. این‌جا با «ارهٔ نزاکت اجتماعی» طرفیم که هر نوع آدابی را می‌بُرد. خیلی‌ها این را رهایی‌بخش می‌دانند.

اشپیگل: این انگار بخشی از حرف‌های شما را نقض می‌کند. آیا در نهایت آزادی مطلق پیروز می‌شود؟
گرونه‌والد: آزادی مطلق— چه در روابط انسانی و چه در ترافیک — به هرج‌ومرج می‌انجامد. بسیاری از مردم در مورد ترامپ از فروپاشی فرهنگ و ارزش‌های موجود می‌ترسند.

اشپیگل: شما اخیراً به حزب دموکرات مسیحی (CDU) و فریدریش مرتس (Friedrich Merz) مشاوره داده‌اید. او هم به‌خاطر رفتارش مورد انتقاد است.
گرونه‌والد: اظهارنظرش دربارهٔ شهر برزیلی به لم (Belem) [ انتقاد از محل اقامت و غذا ها در نشست جهانی تغییرات اقلیمی در برزیل] بی‌ملاحظه بود، شکی نیست. پیش از کارزار انتخابات پارلمان فدرال آلمان (Bundestagswahlkampf)، پژوهشی کردیم دربارهٔ برداشت رأی‌دهندگان. مرتس—حتی به‌دلیل قد بلندش—همیشه به‌عنوان «مهرهٔ درشت» دیده می‌شد. انتظار این بود که بتواند با مهره‌های درشت دیگر مثل ترامپ یا پوتین مقابله کند. تردید شهروندان این بود که آیا می‌تواند با خودِ آن‌ها هم‌سطح ارتباط بگیرد یا نه.

اشپیگل: آیا آلمانی‌ها به‌طور خاص مستعد پذیرش قواعدند؟
گرونه‌والد: بله، کاملاً.

اشپیگل: چرا؟
گرونه‌والد:  نه فقط مقررات، بلکه تصاویر هم به ما نشان می‌دهند که چگونه باید رفتار کنیم. فرانسوی‌ها خودتصویری از یک فرهنگ لذت‌محور دارند. ایالات متحده «رویای آمریکایی» (American Dream) را دارد که همیشه نوعی دستور صحنه یا راهنمای رفتار بوده است. مشکل آلمان این است که ما خودتصویرِ باثباتی (stabiles Selbstbild) [هویت جمعی روشن، مستمر و ملی] نداریم. ما دچار گسست‌های تاریخی بوده‌ایم. هم به‌دلیل خردشدگی دولت‌ها و ایالت‌های کوچک، و بیش از همه به‌سبب ویرانیِ دوران ناسیونال‌سوسیالیسم. وقتی تصویرِ کارآمدی وجود نداشته باشد، به‌جای آن یک شبکهٔ فشرده از قواعد و مقررات می‌نشیند. ما آلمانی‌ها نیاز شدیدی به هنجارها داریم.

اشپیگل: اوجش در جمله‌هایی مثل: «این درست نیست».
گرونه‌والد: امروز ‌طور دیگری بیان می‌شود. تربیت ظریف‌تر شده. لایک نمی‌گیرید یا «گوست» (ghost) می‌شوید—یعنی نادیده گرفته می‌شوید.

اشپیگل: نشریه  فاز (Die FAZ) اخیراً نوشت این قابل‌توجه است که آداب و نزاکت در بسیاری از مناظره‌ها به دغدغهٔ فرهنگ سیاسی چپ بدل شده. در گذشته شعار چپ‌ها این بود: «هرجا تابو هست، باید برداشته شود.»
گرونه‌والد:  نسل ۶۸ می‌خواست کشور را از هوای کهنه پاک کند، تا آنجا که به رهایی جنسی هم برسد. سبزها با کفش‌های ورزشی وارد مجلس فدرال (بوندستاگ) شدند و گل‌های آفتابگردان با خود آوردند. اما امروز به‌خاطر دستورها و بایدونبایدهای زبانی و غذایی، به‌عنوان قیم‌مآب کنار زده می‌شوند و در نقش پاسدارانِ صحت سیاسی معرفی می‌گردند.

اشپیگل: شما در اصل می‌خواستید کشیش شوید. آداب و انضباط کاتولیکی چگونه به شما القا شد؟
گرونه‌والد: من در یک مدرسهٔ تمام‌وقت وابسته به اسقف‌نشین آخن درس می‌خواندم. صبح‌ها دعا می‌خواندند و به‌شدت بر انضباط تأکید می‌شد. اگر کسی گستاخی می‌کرد یا واژه‌هایش را درست یاد نگرفته بود، باید روزهای شنبه ـ وقتی بقیه تعطیل بودند ـ حاضر می‌شد و در سکوت تکالیفش را انجام می‌داد. یک‌بار پای مرغ را خوب نجویده بودم و هنوز تکه‌هایی از گوشت به استخوان چسبیده بود. به‌خاطر همین، از معلم توبیخ گرفتم؛ چون اجازه نداشتیم چیزی در بشقاب باقی بگذاریم.

اشپیگل: «این که نباید غذا را دور ریخت هنوز در شما مانده؟
گرونه‌والد: نه. اگر بشقابم را کامل تا آخرش نخورم، می‌دانم: امروز می‌توانم به خودم اجازه بدهم که این کار را بکنم.

مصاحبه: الکساندر کون

DER SPIEGEL 1 | 2026
Wir Deutschen haben ein starkes Bedürfnis nach Normen





نظر شما درباره این مقاله:







دیدار نتانیاهو و ترامپ: «سرنوشت‌ساز» برای آینده غزه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 12:51

دیدار نتانیاهو و ترامپ: «سرنوشت‌ساز» برای آینده غزه


باراک راوید / اکسیوس

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، قصد دارد اوایل ژانویه چند اعلامیه مهم درباره غزه منتشر کند، اما گام‌های بعدی در این روند به دیدار روز دوشنبه او با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در عمارت مارالاگو بستگی دارد.

دلیل اهمیت موضوع: مقام‌های کاخ سفید بر این باورند که نتانیاهو روند صلح را عمداً کند کرده و بیم آن دارند که او جنگ با حماس را از سر بگیرد. با این حال، در حالی که نخست‌وزیر اسرائیل درگیر اختلاف با تیم ترامپ است، مطابق گفته یک مقام ارشد اسرائیلی، او امیدوار است بتواند خودِ رئیس‌جمهور را به دیدگاه تندروانه‌تر خود متقاعد کند.

خبر اصلی: به گفته مقام‌های کاخ سفید، دولت ترامپ می‌خواهد هر چه زودتر از تشکیل «دولت تکنوکرات فلسطینی» و «نیروی بین‌المللی ثبات برای غزه» پرده‌برداری کند و حتی احتمال دارد «هیئت صلح» به رهبری ترامپ در نشست مجمع اقتصاد جهانی در داووس در اواخر ژانویه تشکیل شود.

نماینده ترامپ، استیو ویتکاف، و مشاور او و دامادش جرد کوشنر مشغول همکاری با مصر، قطر و ترکیه برای نهایی‌کردن این توافق‌ها و تدارک مرحله دوم طرح هستند؛ مرحله‌ای که در آن حماس سلاح‌های خود را تحویل می‌دهد و نیروهای اسرائیلی عقب‌نشینی می‌کنند.

به گفته منبعی مطلع، نتانیاهو در دیداری اخیر با سناتور لیندسی گراهام در اورشلیم نسبت به طرح‌های ویتکاف و کوشنر، خصوصاً در زمینه خلع سلاح غزه، ابراز تردید کرده است.

این اختلاف‌ها زمینه‌ساز دیدار حساس ترامپ و نتانیاهو در فلوریدا شده است.

بدون جلب رضایت نتانیاهو، روند صلح نمی‌تواند پیش برود.

یکی از مقامات ارشد اسرائیلی گفت: «این دیدار بسیار حیاتی است. هنوز مشخص نیست ترامپ در موضوع غزه دیدگاهی مانند ویتکاف و کوشنر دارد یا نه. بی‌بی در واقع در حال سخن گفتن برای تنها یک نفر است. پرسش اینجاست که ترامپ در نهایت جانب او را می‌گیرد یا مشاوران ارشدش را. تصمیم او قابل پیش‌بینی نیست.»

نقطه تنش: به گفته منابع، اعضای ارشد تیم ترامپ به‌طور فزاینده‌ای از اقدامات نتانیاهو ناراضی شده‌اند، زیرا او به‌صورت مداوم آتش‌بس شکننده را تضعیف کرده و مانع پیشرفت روند صلح شده است.

مانند دولت بایدن در گذشته، تیم ترامپ نیز هفته‌هاست با مقامات اسرائیل درباره مسائل تاکتیکی نظیر باز بودن گذرگاه رفح با مصر و ارسال چادر برای آوارگان فلسطینی درگیر بحث و جدل است.

به گفته یکی از مقامات کاخ سفید: «جی.دی، مارکو، جرد، استیو و سوزی — همگی از او دور شده‌اند. تنها کسی که هنوز پشت اوست رئیس‌جمهور است که البته علاقه شخصی‌اش به نتانیاهو پابرجاست، اما او هم می‌خواهد روند توافق غزه سریع‌تر پیش برود.»

مقام ارشد اسرائیلی نیز وجود اختلاف میان ویتکاف و کوشنر از یک سو و نتانیاهو از سوی دیگر را تأیید کرد، ولی افزود که سناتور مارکو روبیو به مواضع نتانیاهو نزدیک‌تر است.

در پشت پرده: یکی از مقام‌های کاخ سفید گفت: «مدتی است که احساس می‌کنیم اسرائیلی‌ها از توافق ۲۰ ماده‌ای صلح که نتانیاهو پذیرفته، دچار پشیمانی شده‌اند. اجرای توافق غزه به‌خودی‌خود بسیار دشوار است، اما گاهی اقدامات اسرائیل شرایط را سخت‌تر هم می‌کند.»

این اقدامات شامل هدف قرار دادن یکی از فرماندهان ارشد نظامی حماس است که عملیات‌هایی را هدایت می‌کرده که طی آن‌ها تعدادی غیرنظامی فلسطینی، از جمله کودکان، کشته شدند؛ اقدامی که دولت ترامپ آن را نقض آتش‌بس دانسته است.

مقام دیگری از کاخ سفید گفت: «گاهی احساس می‌کنیم فرماندهان ارتش اسرائیل در میدان بیش از حد شتاب‌زده عمل می‌کنند.»

ماجرا از کجا شروع شد: به گفته دو مقام کاخ سفید، نتانیاهو در تماس تلفنی روز اول دسامبر خود با ترامپ پیشنهاد این دیدار در ایام تعطیلات را مطرح کرد.

ترامپ استقبال کرده بود، و نتانیاهو نیز این دعوت را کاملاً جدی گرفت؛ به‌گونه‌ای که تیمش خبر دیدار در مارالاگو را عمداً به رسانه‌ها درز داد و کاخ سفید را برای تعیین تاریخ نهایی تحت فشار قرار داد.

در ابتدا ترامپ مطمئن نبود که چنین دیداری را لازم دارد، چون از زمان بازگشتش به قدرت این پنجمین دیدار با نتانیاهو خواهد بود. با گذشت چند روز، این دیدار از نظر زمان‌بندی برای کاخ سفید مفید تلقی شد، به‌ویژه پیش از اعلام رسمی تشکیل «هیئت صلح غزه» در ابتدای ژانویه.

وضعیت موجود: جمعه گذشته، ویتکاف و کوشنر در میامی با نخست‌وزیر قطر، رئیس سازمان اطلاعات مصر و وزیر خارجه ترکیه دیدار کردند تا درباره گام‌های بعدی در غزه گفت‌وگو کنند. این چهار کشور تضمین‌کنندگان اصلی توافق صلح به شمار می‌روند.

یکی از مقامات ارشد کاخ سفید گفت هدف نشست، تعیین انتظارات از نتانیاهو پیش از دیدارش با ترامپ بود. به گفته او، در این نشست توافق شد که ترامپ بر لزوم پایبندی ارتش اسرائیل به آتش‌بس و جلوگیری از تلفات غیرنظامی تأکید کند.

جزئیات بیشتر: همچنین تصمیم گرفته شد هر چه زودتر دولت تکنوکرات فلسطینی معرفی شود تا اداره امور روزمره غزه را به‌جای حماس بر عهده گیرد.

یک مقام کاخ سفید گفت اعضای پیشنهادی این دولت به‌دقت از سوی آمریکا بررسی و اسامی آن‌ها به چند کشور منطقه ارائه شده است.

دولت فلسطین توسط «هیئت صلح» به رهبری ترامپ و نماینده عالی آن در محل، یعنی نیکلای ملادنوف، فرستاده سابق سازمان ملل، پشتیبانی خواهد شد.

به گفته سه مقام کاخ سفید، دولت فلسطین همچنین مسئول اجرای روند خلع سلاح در غزه خواهد بود.

هدف این است که حماس و سایر گروه‌های مسلح متقاعد شوند تنها دولت جدید فلسطین مرجع انحصاری در زمینه نظم و امنیت و استفاده از سلاح است.

یکی از مقامات کاخ سفید گفت روند خلع سلاح در چند مرحله انجام می‌شود: نخست جمع‌آوری سلاح‌های سنگین مانند موشک و راکت، و سپس به‌تدریج سلاح‌های سبک.
این طرح نه تنها شامل حماس، بلکه شامل سایر شبه‌نظامیان مسلح مورد حمایت اسرائیل نیز خواهد شد.

دولت فلسطین می‌تواند از «نیروی بین‌المللی ثبات» برای کمک به خلع سلاح دعوت کند.

دیدگاه مقابل: به گفته یکی از مقامات اسرائیلی، نتانیاهو نسبت به طرح خلع سلاح و همچنین ترکیب دولت تکنوکرات و نیروی ثبات بین‌المللی، و به‌ویژه نقش ترکیه و قطر در غزه پس از جنگ، تردید دارد.

او افزود: «نتایج نشست میامی را مثبت ارزیابی نمی‌کنیم.»

آنچه باید زیر نظر گرفت: مقام‌های کاخ سفید می‌گویند ترامپ در دیدار با نتانیاهو درباره وضعیت کرانه باختری و نگرانی از فروپاشی احتمالی تشکیلات خودگردان فلسطین نیز گفت‌وگو خواهد کرد.

به گفته آنان، دولت ترامپ می‌خواهد برنامه اصلاحات گسترده‌ای را در تشکیلات فلسطینی پیش ببرد، اما این امر در صورتی ممکن است که اسرائیل از تضعیف آن دست بردارد.

دولت ترامپ از اسرائیل می‌خواهد برای مهار خشونت شهرک‌نشینان علیه فلسطینیان، آزادسازی میلیاردها دلار از درآمدهای مالیاتی بلوکه‌شده فلسطینی و نیز دستیابی به نوعی تفاهم با آمریکا درباره گسترش شهرک‌ها اقدام کند.

جمع‌بندی: کاخ سفید معتقد است فرصت‌های منطقه‌ای اسرائیل بسیار زیاد است، اما خسارت واردشده به جایگاه بین‌المللی این کشور پس از دو سال جنگ نیز قابل توجه است.

یکی از مقامات کاخ سفید گفت: «لازم است ابتدا به آن‌ها کمک کنیم روابط خود را با بریتانیا عادی کنند، بعد درباره عادی‌سازی با عربستان حرف بزنیم.»

به گفته او، یکی از پیام‌هایی که ترامپ و تیمش قصد دارند هفته آینده در دیدار فلوریدا به نتانیاهو منتقل کنند این است که باید از فضای جنگ عبور کند و به‌جای آن به راه‌های توسعه صلح بیندیشد.

یکی دیگر از مقامات کاخ سفید افزود: «ما تمام فرصت‌ها و چالش‌ها را برای نتانیاهو ترسیم کرده‌ایم. رئیس‌جمهور ترامپ اطمینان دارد می‌تواند در همه این زمینه‌ها به او کمک کند، اما نه تا زمانی که سیاست کنونی اسرائیل ادامه دارد.»





نظر شما درباره این مقاله:







وام  ۹ میلیارد دلاری روسیه به ترکیه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 11:24

وام  ۹ میلیارد دلاری روسیه به ترکیه






نظر شما درباره این مقاله:







حمله آمریکا به شبه‌نظامیان داعش در نیجریه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 11:09

حمله آمریکا به شبه‌نظامیان داعش در نیجریه


تروِر هانیکات، ایدریس علی و سوربی میسرا / خبرگزاری رویترز /  ۲۶ دسامبر ۲۰۲۵

ایالات متحده به درخواست دولت نیجریه، حمله‌ای علیه شبه‌نظامیان گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) در شمال‌غرب این کشور انجام داده است. «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا و ارتش این کشور روز پنج‌شنبه اعلام کردند که این گروه «هدف قرار دادن مسیحیان» در منطقه را دنبال می‌کرده است.

ترامپ در پیامی در شبکه‌ی اجتماعی Truth Social نوشت: «امشب، به دستور من به‌عنوان فرمانده کل، ایالات متحده حمله‌ای قدرتمند و مرگبار علیه پست‌ترین تروریست‌های داعش در شمال‌غرب نیجریه انجام داد؛ افرادی که در سال‌های اخیر و حتی قرن‌ها، با شدت بی‌سابقه‌ای در حال هدف قرار دادن و قتل بی‌رحمانه‌ی مسیحیان بی‌گناه بودند.»

فرماندهی آفریقای ارتش آمریکا (AFRICOM) اعلام کرد که این حمله با هماهنگی مقام‌های نیجریه در ایالت سوکوتو انجام شد و طی آن چندین عضو داعش کشته شدند.

توضیح دولت نیجریه

یوسف مایتاما توگار، وزیر خارجه نیجریه، در گفت‌وگو با شبکه بی‌بی‌سی اظهار داشت که این اقدام «عملیاتی مشترک برای هدف قرار دادن تروریست‌ها» بوده و «ارتباطی با هیچ دین خاصی ندارد.» 

او بدون اشاره مستقیم به داعش گفت این عملیات «مدت‌ها در حال برنامه‌ریزی» بوده و بر پایه اطلاعاتی صورت گرفته که از سوی نیجریه فراهم شده است. وی احتمال انجام حملات بیشتر را رد نکرد و افزود که تصمیم نهایی «به رهبری دو کشور بستگی دارد».

زمینه سیاسی و اطلاعاتی

این حمله پس از آن انجام شد که ترامپ اواخر اکتبر هشدار داده بود مسیحیت در نیجریه با «تهدیدی موجودیتی» مواجه است و تهدید کرد در صورت ادامه خشونت‌ها علیه مسیحیان، ممکن است آمریکا در این کشور غرب آفریقا مداخله نظامی کند.

رویترز اوایل همین هفته گزارش داده بود که آمریکا از اواخر نوامبر پروازهای اطلاعاتی بر فراز بخش‌های وسیعی از نیجریه انجام می‌دهد.

«ادامه خواهد داشت»

وزارت خارجه نیجریه در بیانیه‌ای اعلام کرد که این حمله بخشی از «همکاری‌های امنیتی مستمر» بین دو کشور بوده است، شامل تبادل اطلاعات و هماهنگی راهبردی برای هدف قرار دادن گروه‌های تندرو.

در این بیانیه در شبکه اجتماعی ایکس آمده است: «این همکاری منجر به حملات هوایی دقیق علیه اهداف تروریستی در شمال‌غرب نیجریه شده است.» 

ویدیویی که پنتاگون منتشر کرد، دست‌کم شلیک یک موشک از یک ناو جنگی آمریکایی را نشان می‌دهد. یک مقام دفاعی ایالات متحده گفت این حمله اردوگاه‌های شناخته‌شده داعش را هدف قرار داده است.

پیت هگزث، وزیر دفاع آمریکا، در پیامی در ایکس از دولت نیجریه بابت حمایت و همکاری خود تشکر کرد و افزود: «ادامه دارد...» 

دیدگاه نیجریه نسبت به ادعاهای مذهبی

دولت نیجریه اعلام کرده است گروه‌های مسلح، مسلمانان و مسیحیان را به یک اندازه هدف قرار می‌دهند و ادعای آمریکا درباره‌ی آزار مسیحیان، نمایانگر پیچیدگی وضعیت امنیتی کشور نیست و تلاش‌های دولت برای حفظ آزادی دینی را نادیده می‌گیرد. با این حال، نیجریه پذیرفته است که برای تقویت توان نظامی خود در برابر گروه‌های تندرو با آمریکا همکاری کند.

جمعیت نیجریه تقریباً به دو بخش تقسیم می‌شود: مسلمانان که عمدتاً در شمال ساکن‌اند و مسیحیان که عمدتاً در جنوب زندگی می‌کنند.

حملات هم‌زمان در دیگر مناطق

پلیس نیجریه روز پنج‌شنبه اعلام کرد یک عامل انتحاری مظنون، دست‌کم پنج نفر را در یک مسجد در شمال‌شرق کشور کشته و ۳۵ نفر دیگر را مجروح کرده است؛ منطقه‌ای که سال‌هاست با شورش‌های اسلام‌گرایان افراطی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند.

در پیام کریسمسی که همان روز در شبکه ایکس منتشر شد، رئیس‌جمهور نیجریه، بولا تینوبو، خواستار صلح در کشور شد، «به‌ویژه میان پیروان ادیان مختلف».

او افزود: «متعهد هستم هر اقدامی را که در توان دارم برای تثبیت آزادی دینی در نیجریه انجام دهم و از مسیحیان، مسلمانان و همه مردم نیجریه در برابر خشونت محافظت کنم.» 

ترامپ بیانیه خود درباره این حمله را روز کریسمس در اقامتگاهش در باشگاه مارالاگو در پالم‌بیچ فلوریدا منتشر کرد. او در روز کریسمس هیچ برنامه عمومی نداشت و آخرین بار چهارشنبه‌شب پیش از آن توسط خبرنگاران دیده شده بود.

در همین حال، ارتش آمریکا هفته گذشته مجموعه‌ای از حملات گسترده را علیه ده‌ها هدف داعش در سوریه انجام داده بود؛ پس از آن‌که ترامپ وعده داده بود در واکنش به حمله‌ی احتمالی داعش به نیروهای آمریکایی در آن کشور، تلافی خواهد کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







ایران می‌گوید یک نفتکش خارجی را در خلیج فارس
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 10:17

ایران می‌گوید یک نفتکش خارجی را در خلیج فارس






نظر شما درباره این مقاله:







مستند ترانه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 8:53

مستند ترانه


سایه اقتصادی‌نیا

مستند ترانه، ساختۀ پگاه آهنگرانی، ضرورتی کنارمانده را به مستندسازان یادآوری می‌کند: ساخت مستند از چهرۀ معاصرانی که درحوزه‌های متنوعی تأثیرگذارند، اما نه مستندی مانده در حصار دستورالعمل‌های تلویزیونی یا قاب‌های گل‌درشت مفاخری و چهرۀ ماندگاری و نکوداشتی و ادای دین به یک عمر کارنامۀ فلانی؛ و نه باب دندان جشنواره‌هایی که به جعفرهای پناهی‌های همۀ دوران‌ها جایزه می‌دهند؛ بلکه مستندی با بیان سینمایی خاص فردِ مستندساز و لحن شخصی او.

پگاه آهنگرانی توانسته روایت شخصی خود از قصۀ ترانه را بسازد، و این را با آگاهی کامل و واضح نسبت به همان ضرورت انجام داده است؛ همچنانکه پیش از او، البته در سبک‌ها و با مقیاس‌ها و رویکردهای دیگر، بهمن کیارستمی ساخته است از منیر فرمانفرمایان و پروانه اعتمادی؛ شبلی نجفی ساخته از پدرش ابوالحسن نجفی (وزن کلمات)، مانی حقیقی ساخته از داریوش مهرجویی، میترا فراهانی ساخته از بهمن محصص (فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد) و نمونه‌های دیگر.
اما این نمونه‌های دارای لحنِ شخصی و بیان سینمایی در تاریخ سینمای مستند ما زیاد نیستند. چه می‌شد اگر ما امروز مستندی داشتیم از قمر؟ از سوسن؟ از آذر شیوا؟ از اخوان‌ثالث؟ از جلال آل احمد؟ از بدرالزمان قریب؟ از تختی؟ از علی دایی؟ از نورالدین کیانوری،؟از آیت‌الله طالقانی؟ از مصدق؟ از ده‌ها و صدها چهره‌ی تأثیرگذاری که اهمیت تاریخی آنها در زمان حیاتشان یا به درستی درک نمی‌شود یا، اگر هم درک شود، کار آنقدر به تأخیر می‌افتد که از آن چهره‌ها، به‌جای چشم‌های بَرّاق و زبان بُرّان و نشاطِ فکر و بهجتِ صورت، گوژِ پشت بماند و موی سفید و مردمک‌های بی‌نور و جعبۀ قرص‌های کنار رختخواب.

خوشبختانه پگاه آهنگرانی توانسته «حجاب معاصرت» را پس بزند و ترانه را، همانطور که خودش می‌بیند، به ما هم نشان دهد: برنا و رعنا، در زیباییِ پختگی، بلوغِ فکری و روحی، و آرامشی که فقط ممکن است از سرچشمۀ «کمال» آب خورده باشد. و ترانه، از فرط کمال، غوغاست.

فیلم دو قسمت دارد: از ابتدا تا دقیقۀ ۳۷:۵۱ متمرکز است بر چهرۀ ترانه در مقام فعال مدنی و از نیمۀ دوم تا پایان فیلم تمرکز می‌کند بر چهرۀ سینمایی او. از همین روست که در سرآغاز، هوشمندانه و عامدانه، ترانه را در حال آرایش کردن و به‌ویژه سرخ کردن لب‌ها نشان می‌دهد؛ تا این پیام را پررنگ کند که فیلم دربارۀ زن است، دربارۀ زنان است، دربارۀ زنانگی است. سؤالاتی که احتمالاً دربارۀ چگونگی ساخت فیلم از راه دور برای مخاطبان پیش می‌آید با نشان دادن جای دوربین، با تماس تصویری پگاه و ترانه، و با عیان کردن مختصری از میزانسن و گریم و تمهیدات کارگردانی جواب می‌گیرد. کلوزآپ‌های مدام و نمای درشت از موها، دست‌ها و جزئیات چهرۀ ترانه تمهیدی است که به مخاطب القا کند ترسی در بین نیست، چیزی پنهان نیست، که زیبایی در نزدیک شدن است، در از میان برداشتن هر فاصله‌ و هر حائلی است که صمیمت را به تردید بیندازد. و ترانه، از فرط صمیمیت، غوغاست.

در آغاز قسمت دوم، کارگردان، با انتخاب و مرور تصاویر فیلم‌هایی که ترانه بازی کرده، ما را وارد جهان سینمایی او می‌کند: جهانی که هرگز از هویت فمینیستی ترانه دور و جدا نبوده است. ترانه در این فوتج‌ها می‌خندد، می‌گرید، خود را می‌آراید، می‌هراسد، و نسبت خود را با سینمایی که در آن بود و دیگر نیست توضیح می‌دهد. در پایان فیلم، کارگردان توانسته از برایند روایت‌های نیمۀ اول و دوم، به مخاطب نشان دهد هویت ترانه همواره یکپارچه و متحد بوده، هرچند این اتحاد حسی و فکری هرگز، بدین‌سان کامل و همگن، بر خود او و بر ما عیان نبوده است. این هنر کارگردان است که بین جهان حرفه‌ای و جهان فکری ترانه، که انگار مفترق می‌نمود، اتحاد و یگانگی ایجاد ‌کند. و ترانه، از فرط یگانگی، غوغاست.

کارگردان و سوژه، هر دو، در توافق و تفاهمی که در تمام طول فیلم پایدار مانده است، از عصبیت، از شتاب، از پرگویی، از زیاده‌روی و از هرآنچه چه‌بسا سوژه را مبتذل کند پرهیز کرده‌اند. فیلم، بدون ذوق‌زدگی، شجاعت انتخاب را می‌ستاید؛ جرئتی که فقط از آزادگان برمی‌آید. و ترانه، از فرط آزادگی، غوغاست.

https://t.me/Sayehsaar





نظر شما درباره این مقاله:







من سنت‌ها را می‌شکنم
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 26.12.2025, 7:12

من سنت‌ها را می‌شکنم


شیما تدریسی

(پژوهشگر حوزه زنان)

دیشب (۳ دی ۱۴۰۴) که مستند ترانه علیدوستی، ساخته‌ی پگاه آهنگرانی را دیدم، گویی پنجاه دقیقه روایت مستند‌ تاریخ «جنبش زنان ایران» را از انقلاب مشروطه تا امروز، یک‌جا پیش چشمم آورد.

آنجا که می‌گوید: «قصد این را نداشتم که فعال مدنی باشم»، روایت میلیون‌ها زن ایرانی را بازگو می‌کند؛ زنانی که فمینیسم را نه از دل نظریه‌های انتزاعی، بلکه از خلال تجربه‌ی زیسته‌ی روزمره‌ی خود زندگی کرده‌اند.

وقتی می‌گوید نمی‌تواند دقیقا بگوید از چه زمانی به مسئله‌ی زنان علاقه‌مند شده و تاکید می‌کند که «فمینیست زاده نشده، بلکه فمینیست شده»، تجربه‌ای آشنا برای بسیاری از زنان را ملموس می‌کند.

ترانه آگاه است به امتیازهایی که در خانواده‌اش داشته؛ امتیازهایی که امکان پیشرفت در حوزه‌ی مورد علاقه‌اش را برای او فراهم کرده‌اند. مهم‌تر آن‌که آگاهانه درباره‌ی همین امتیازها سخن می‌گوید و آن‌ها را پنهان نمی‌کند.

آن‌جا که با لبخندی رهاشده می‌گوید: «بی‌نهایت احساس امنیت می‌کنم چون هیچ چیزی ندارم مواظبش باشم، هیچ چیزی ندارم از کسی پنهان کنم و هیچ چیزی ندارم که از دست بره»، روایت نه گفتن به زندگی دوگانه‌ای است که سال‌ها برای بسیاری از زنان ساخته و بر آنان تحمیل شده است.

وقتی از مسئولیت شخصی‌اش نسبت به ایران سخن می‌گوید، به تداوم تاریخی کنش زنانی اشاره می‌کند که از انقلاب مشروطه تاکنون، با حضور در عرصه عمومی، مرز میان امر خصوصی و مسئولیت ملی را به چالش کشیده‌اند.

لحظه‌ای که تعریف می‌کند زنان سلول‌های کناری شروع به خواندن «به جای او به قلب من بزن، جهان ترانه می‌شود» کردند، شکوه همبستگی زنانه را حتی در دل زندان به تصویر می‌کشد؛ جایی که بدن‌ها در حبس‌اند اما صداها به هم می‌پیوندند.

و آن‌جا که زیر بازجویی می‌گوید: «برای رومینا اشرافی اینجا هستم»، روشن می‌شود که این مبارزه نه از «زن، زندگی، آزادی» آغاز شده و نه صرفا قوانین ضدزن را نشانه گرفته، بلکه مستقیما فرهنگ پدرسالارانه‌ای را هدف قرار داده که خشونت علیه زنان را بازتولید می‌کند.

اشاره‌اش به تنهایی زنان در مبارزه با حجاب اجباری در اسفند ۵۷، روایت سال‌های طولانی انزوایی است که تا جنبش زن، زندگی، آزادی ادامه یافت؛ تا آن‌جا که جنبش مهسا/ژینا، ناگهان چون فیلمی بر پرده‌ی سینما، مبارزه‌ی روزمره‌ی زنان را به تصویر کشید و همراهی مردان را نیز با خود آورد.

پگاه و ترانه، نمایندگان نسلی از زنانی‌اند که مبارزه را زندگی کرده‌اند؛ مبارزه‌ای که متوقف شدن در آن معنایی ندارد.

٭ پژوهشگر حوزه زنان

تلگرام تحکیم ملت





نظر شما درباره این مقاله:







چرا مردم به دعوت ۴۲ گروه سلطنت‌طلب جواب ندادند؟ ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 23:01

چرا مردم به دعوت ۴۲ گروه سلطنت‌طلب جواب ندادند؟


چرا مردم ایران به دعوت ۴۲ سازمان و حزب سلطنت طلب جواب ندادند؟





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل ممکن است دوباره به ایران حمله کند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 20:56

اسرائیل ممکن است دوباره به ایران حمله کند


داو لیبر / وال‌استریت ژورنال /  ۲۴ دسامبر ۲۰۲۵

شش ماه پس از آغاز جنگی ۱۲روزه با ایران بر سر برنامه هسته‌ای این کشور، مقام‌های اسرائیلی بار دیگر احتمال درگیری جدیدی را به دلیل تلاش‌های تهران برای بازسازی زرادخانه موشک‌های بالستیک خود مطرح می‌کنند.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، روز چهارشنبه در مراسم فارغ‌التحصیلی خلبانان نیروی هوایی این کشور گفت اسرائیل در حال رصد تحرکات حماس، حزب‌الله و ایران در زمینه تسلیح مجدد است و در صورت لزوم اقدام خواهد کرد. وزیر دفاع اسرائیل و فرمانده نیروی هوایی این کشور نیز که در همان مراسم سخن می‌گفتند، تأکید کردند اسرائیل برای جلوگیری از شکل‌گیری تهدیدهای جدید وارد عمل خواهد شد.

نتانیاهو گفت: «ما به دنبال رویارویی نیستیم، اما چشمانمان به روی هر خطر احتمالی باز است.»

این اظهارات در حالی مطرح می‌شود که نتانیاهو خود را برای سفر به ایالات متحده و دیدار پایان سال با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، آماده می‌کند. به گفته یک مقام اسرائیلی، ارزیابی اسرائیل از میزان پیشرفت ایران در حوزه موشک‌های بالستیک و احتمال اقدام نظامی بیشتر، از محورهای گفت‌وگوی دو رهبر خواهد بود.

مشخص نیست دولت ترامپ چگونه با احتمال حملات جدید به ایران برخورد خواهد کرد؛ به‌ویژه در شرایطی که واشنگتن از اسرائیل می‌خواهد توافق صلح میانجی‌گری‌شده آمریکا برای غزه را تثبیت کند و تنش‌ها با دولت جدید سوریه را کاهش دهد.

ترامپ بارها اعلام کرده است حملات هوایی آمریکا به تأسیسات کلیدی ایران در تابستان امسال، برنامه هسته‌ای این کشور را نابود کرده و زمینه را برای صلح منطقه‌ای فراهم آورده است. با این حال، مقام‌های آمریکایی به‌طور غیرعلنی نارضایتی خود را از آمادگی اسرائیل برای توسل سریع به زور ابراز کرده‌اند. ترامپ به ایران هشدار داده است که نباید تأسیسات هسته‌ای خود را بازسازی کند، اما به‌طور مشخص درباره برنامه موشک‌های بالستیک هشدار نداده است.

آنا کلی، سخنگوی کاخ سفید، در پاسخ به این پرسش که آیا دولت آمریکا از حمله اسرائیل به دلیل برنامه موشکی ایران حمایت خواهد کرد یا نه، گفت: «همان‌طور که رئیس‌جمهور ترامپ گفته است، اگر ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای برود، آن سایت هدف حمله قرار خواهد گرفت و پیش از آنکه حتی به آن نزدیک شوند، نابود خواهد شد.»

هرگونه حمله اسرائیل به ایران دست‌کم به تأیید ضمنی واشنگتن نیاز دارد، زیرا اسرائیل برای دفاع از خود در برابر موشک‌هایی که ایران احتمالاً در واکنش شلیک خواهد کرد، به کمک آمریکا محتاج است.

حمله به ایران به دلیل برنامه موشک‌های بالستیک، به معنای سخت‌گیرانه‌تر شدن قابل‌توجه خطوط قرمز اسرائیل در قبال این کشور خواهد بود. زمانی که اسرائیل در ماه ژوئن حمله غافلگیرانه خود را آغاز کرد، هدف اصلی آن برنامه هسته‌ای ایران بود؛ برنامه‌ای که اسرائیل آن را تهدیدی وجودی می‌داند.

اگرچه اسرائیل نابودی تسلیحات متعارف دوربرد ایران را نیز از اهداف جنگ ۱۲روزه اعلام کرده بود و پس از آن هشدار داد هرگونه تلاش ایران برای بازسازی برنامه هسته‌ای یا موشکی‌اش با حمله مواجه خواهد شد، اما تعیین موشک‌ها به‌عنوان خط قرمز، احتمال وقوع جنگی دیگر در سال پیش‌رو را به‌طور چشمگیری افزایش می‌دهد. این ارزیابی را دنی سیترینوویچ، رئیس پیشین بخش ایران در اطلاعات نظامی اسرائیل و پژوهشگر ارشد امور ایران در مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل، مطرح کرده است.

سیترینوویچ گفت: «اسرائیل هرگز به خاطر تقویت متعارف تسلیحاتی وارد جنگ نشده است. این نخستین بار خواهد بود. ما خودمان را وادار می‌کنیم خط قرمزی را حفظ کنیم که ما را ناگزیر به حمله دوباره خواهد کرد.»

به گفته او، این تغییر بخشی از دکترین جدید امنیت ملی اسرائیل پس از حملات غافلگیرانه حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است؛ دکترینی که بر اساس آن، اسرائیل در برابر تهدیدهای احتمالی درنگ نخواهد کرد.

کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز نسبت به برنامه موشکی ایران نگران هستند. با این حال، ایران که از نیروی هوایی مؤثری برخوردار نیست، موشک‌ها را ستون اصلی توان دفاعی خود می‌داند؛ به‌ویژه در شرایطی که برنامه هسته‌ای و متحدان منطقه‌ای آن، یعنی حزب‌الله و حماس، در پی دو سال درگیری با اسرائیل به‌شدت آسیب دیده‌اند.

حرکت ایران به سوی احیای توان تولید موشک‌

به گفته تحلیلگران، ایران در حال حرکت به سوی احیای توان تولید موشک‌های خود است، در حالی که در مورد سایت‌های کلیدی هسته‌ای‌اش با احتیاط بسیار بیشتری پیش می‌رود.

ایران پس از چندین دور حملات اسرائیل که موشک‌ها، سکوی‌های پرتاب و تجهیزات لازم برای تولید سوخت جامد را نابود کرد، با چالشی عمیق برای بازسازی توان خود روبه‌رو است.

در اوایل ماه دسامبر، یک تیم عملیات ویژه آمریکا در اقیانوس هند وارد یک کشتی شد و محموله‌ای از کالاهای مرتبط با امور نظامی را که از چین عازم ایران بود، توقیف کرد. به‌طور جداگانه، وزارت خزانه‌داری آمریکا ۳۲ فرد و نهاد را در اروپا، خاورمیانه و آسیا به دلیل حمایت از تولید موشک‌های بالستیک و پهپادهای ایران هدف تحریم قرار داد.

به گفته سم لِیر، پژوهشگر همکار در مرکز مطالعات منع گسترش سلاح‌های جیمز مارتین که این تصاویر را بررسی کرده است، تصاویر ماهواره‌ای شرکت پلنت لبز نشان می‌دهد ایران در حال بازسازی سایت‌های تولید موشک است که پیش‌تر هدف حملات اسرائیل قرار گرفته بودند.

لِیر گفت اگر ایران بتواند تأسیسات تولیدی خود را با ظرفیت کامل به کار اندازد، قادر خواهد بود ماهانه صدها موشک تولید کند. به گفته او، حجم بالای فعالیت در این سایت‌ها نشان می‌دهد ایران احتمالاً تولید موشک‌های جدید را آغاز کرده است، اما شواهد موجود برای نتیجه‌گیری قطعی در این باره کافی نیست.

او افزود: «به نظر می‌رسد ایرانی‌ها بخشی از توان تولید موشک را دوباره احیا کرده‌اند، اما هنوز به سطح پیشین نرسیده‌اند. آن‌ها منابع قابل توجهی را صرف بازسازی این تأسیسات کرده‌اند و ممکن است بار دیگر به همان سطح برسند.»

رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی در هفته‌های اخیر مملو از هشدارهای تحلیلگران، اندیشکده‌ها و سیاستمداران در اسرائیل و آمریکا درباره تلاش‌های ایران برای تسلیح مجدد بوده است.

الی کوهن، وزیر انرژی اسرائیل و از اعضای حزب لیکود به رهبری نتانیاهو، این هفته در گفت‌وگو با رادیوی ارتش گفت: «نکته محوری شش ماه گذشته فقط این نبود که ما این برنامه‌ها را به‌شدت تضعیف کردیم، بلکه این بود که سد حمله به ایران را شکستیم. پیام به ایران روشن است: اگر بخواهید برنامه هسته‌ای را بازسازی کنید یا با موشک‌های بالستیک دوباره مسلح شوید، دولت اسرائیل حمله خواهد کرد.»

روز یکشنبه، سناتور لیندزی گراهام، جمهوری‌خواه از ایالت کارولینای جنوبی، در اورشلیم با نتانیاهو دیدار کرد و سپس در مصاحبه‌هایی در اسرائیل، در صورت لزوم، خواستار حمله به ایران برای متوقف کردن برنامه موشکی آن شد.

گراهام در گفت‌وگو با شبکه آی-۲۴ نیوز گفت: «ما نمی‌توانیم اجازه دهیم ایران دوباره وارد کسب‌وکار تولید موشک‌های بالستیک شود. حمله بعدی، اگر حمله‌ای در کار باشد، بر توان موشکی بالستیک آن‌ها متمرکز خواهد بود.»

خسارت قابل‌توجه حملات موشکی ایران به اسرائیل

ایران سال گذشته حملات سنگین موشکی علیه اسرائیل انجام داد؛ بخشی از روند تشدید تنش متقابل که شامل نخستین حملات مستقیم میان این دو دشمن دیرینه بود. این حملات در برخی مناطق سامانه‌های دفاعی اسرائیل را تحت فشار قرار داد و در جریان جنگ تابستان امسال، رگبارهای موشکی ایران به‌تدریج موفق‌تر شد و ده‌ها کشته برجای گذاشت، هرچند از نظر راهبردی خسارت قابل‌توجهی وارد نکرد.

اسرائیل نگران است که ایران در سال‌های آینده بتواند هزاران موشک تولید کند؛ تعدادی که برای غلبه بر هر سامانه دفاعی کافی خواهد بود. نتانیاهو این هفته نگرانی خود را از احتمال تلاش ایران برای حمله پیش‌دستانه به اسرائیل ابراز کرد.

با این حال، تحلیلگران می‌گویند بعید است ایران در شرایط کنونی دست به حمله پیش‌دستانه بزند، زیرا این رژیم همچنان از پیامدهای جنگ اخیر تضعیف شده و با بحران‌های متعدد داخلی، از جمله کمبود شدید آب و سقوط ارزش پول ملی، دست‌وپنجه نرم می‌کند. تهران همچنین نگران تحریک ایالات متحده است.

به گفته علی واعظ، مدیر پروژه ایران در سازمان بین‌المللی بحران (International Crisis Group)، ایران بازسازی توان موشکی خود را در اولویت قرار داده تا هزینه هرگونه حمله احتمالی آینده اسرائیل را افزایش دهد.

واعظ گفت: «احتمال حمله پیش‌دستانه ایران نزدیک به صفر است. ایرانی‌ها دریافته‌اند که هرچند حریم هوایی‌شان آسیب‌پذیر است، اما اسرائیل نیز چنین وضعیتی دارد.»

تحلیلگران امنیتی می‌گویند تفکر اسرائیل درباره حمله، تحت تأثیر آن چیزی است که این کشور یک «پنجره کوتاه فرصت» می‌داند؛ دوره‌ای که در آن توان ایران برای شلیک موشک همچنان تضعیف شده، پدافند هوایی‌اش ضعیف است و حکومت با چالش‌های متعددی روبه‌روست.

امیر آویوی، مقام ارشد پیشین دفاعی و از نزدیکان دولت کنونی اسرائیل، گفت: «ما نمی‌خواهیم صبر کنیم تا آن‌ها قوی‌تر شوند و بعد به ما حمله کنند. باید همین حالا با این مسئله برخورد کنیم و زمانی ضربه بزنیم که آن‌ها ضعیف هستند و مسیر هوایی باز است.»





نظر شما درباره این مقاله:







واکنش‌ها به پخش مستند ترانه علیدوستی از بی‌بی‌سی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 20:29

واکنش‌ها به پخش مستند ترانه علیدوستی از بی‌بی‌سی


بی‌بی‌سی فارسی

«جهان ترانه می‌شود»

پخش مستند ترانه علیدوستی، بازیگر سرشناس سینمای ایران ساخته پگاه آهنگرانی از بی‌بی‌سی فارسی، در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بازتابی گسترده داشت و بسیاری را به تحسین واداشت. یک کاربر شبکه ایکس در واکنش به سیل پیام‌ها نوشت: «تایم‌لاین ترانه‌بارون شد.»

ترانه علیدوستی در این فیلم برای اولین بار از تصمیمش برای پیوستن به جنبش اعتراضی پس از کشته شدن مهسا امینی، حرف می‌زند؛ از روز بازداشت در خانه و مقابل دختر کوچکش، دوران زندان و سرود خواندن زندانیان برای او در انفرادی و از بین رفتن بخشی از پوستش بر اثر یک بیماری خودایمنی.

این فیلم ۵۰ دقیقه‌ای اولین بار شامگاه چهارشنبه سوم دی ماه از تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی پخش شد و همزمان در کانال یوتیوب بی‌بی‌سی فارسی هم به اشتراک گذاشته شد.

ساعتی پس از پخش مستند، هانا کامکار، خواننده و بازیگر در اینستاگرام خود نوشت: «اگر آب دستتان است بگذارید زمین و این مستند را ببینید.»

نگین کیانی، عکاس، صحنه‌ای از فیلم را در شبکه ایکس بازنشر کرد و نوشت: «این لحظه، این فریم، این حالتِ نشستن، این سرِ بالا، خیلی باشکوه بود.»

پرستو فروهر، هنرمند و فعال حقوق بشر، همین پست خانم کیانی را با هشتگ ترانه و زن، زندگی، آزادی بازنشر کرد.

علی شریفی زارچی،‌ عضو هیئت‌ علمی دانشکده‌ مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف که در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ مدتی اخراج شده بود در شبکه ایکس نوشت: «خانم ترانه علیدوستی، شهامت شما مایه‌ مباهات است.»

سارا لویی، زنی است که از حس خودش هنگام دیدن مستند در شبکه ایکس نوشته است: «تو خندیدی، من اشک ریختم. تو حرف زدی، من بغض کردم. باعث افتخاره هم‌دوره و هم‌درد بودن با تو ترانه.»

مسیح علی‌نژاد،‌ روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، که طی سال‌های اخیر، کارزارهایی در مخالفت با حجاب اجباری داشته، در اینستاگرامش نوشت: «مستند جدیدی از زندگی ترانه علیدوستی به کارگردانی پگاه آهنگرانی از بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده است که لحظه به لحظه‌اش شجاعت و زیبایی‌ست. ترانه علیدوستی در این مستند از خودش و از آنچه بر سرش رفت و از زنان و انقلاب زن زندگی آزادی می‌گوید. او می‌گوید دیگر تن به حجاب اجباری نخواهد داد و در هیچ شرایطی دیگر با حجاب بازی نخواهد کرد.»

خانم علی‌نژاد همچنین نوشت:‌ «سینماگرانی مانند کتایون ریاحی، فاطمه معتمدآریا، افسانه بایگان، هنگامه قاضیانی، پگاه آهنگرانی، شبنم فرشادجو، شیوا ابراهیمی، مریم بوبانی، دنیا مدنی، شراره دولت‌آبادی، خزر معصومی، آبان عسکری، سحر زکریا، مریم پالیزبان، باران کوثری، پانته‌آ بهرام، شقایق دهقان، آناهیتا همتی، رویا نونهالی، آزاده صمدی، ویشکا آسایش و همه آنانی که حامی انقلاب زن زندگی آزادی و در کنار مردم بودند.»

مسیح علی‌نژاد،‌ روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، که طی سال‌های اخیر، کارزارهایی در مخالفت با حجاب اجباری داشته، در اینستاگرامش نوشت: «مستند جدیدی از زندگی ترانه علیدوستی به کارگردانی پگاه آهنگرانی از بی‌بی‌سی فارسی منتشر شده است که لحظه به لحظه‌اش شجاعت و زیبایی‌ست. ترانه علیدوستی در این مستند از خودش و از آنچه بر سرش رفت و از زنان و انقلاب زن زندگی آزادی می‌گوید. او می‌گوید دیگر تن به حجاب اجباری نخواهد داد و در هیچ شرایطی دیگر با حجاب بازی نخواهد کرد.»

خانم علی‌نژاد همچنین نوشت:‌ «سینماگرانی مانند کتایون ریاحی، فاطمه معتمدآریا، افسانه بایگان، هنگامه قاضیانی، پگاه آهنگرانی، شبنم فرشادجو، شیوا ابراهیمی، مریم بوبانی، دنیا مدنی، شراره دولت‌آبادی، خزر معصومی، آبان عسکری، سحر زکریا، مریم پالیزبان، باران کوثری، پانته‌آ بهرام، شقایق دهقان، آناهیتا همتی، رویا نونهالی، آزاده صمدی، ویشکا آسایش و همه آنانی که حامی انقلاب زن زندگی آزادی و در کنار مردم بودند.»

روشنک روزبهانی،‌ هنرمند نقاش، تصویرگر و نویسنده ساکن بریتانیا،‌ طرحی را که سه سال پیش درباره ترانه علیدوستی کشیده بود، بازنشر کرد و نوشت: «این تصویر را زمانی کشیدم که ترانه علیدوستی در سال زن، زندگی ، آزادی با انتشار عکس بی‌حجابش آینه‌ی جامعه شد. دیدنش در مستند اخیر پگاه آهنگرانی یادآور این بود که هنوز بر همان عهد ایستاده و هنوز آینه‌ی جامعه است. دمش گرم ترانه علیدوستی.»

امید جلیلی، بازیگر و کمدین ایرانی- بریتانیایی هم در اینستاگرامش این مستند را بازنشر کرد. او در دوران اعتراضات سال ۱۴۰۱ بارها از اعتراض زنان ایران به حجاب اجباری حمایت کرد.

نازنین متین‌نیا، روزنامه‌نگار این مستند را مهم توصیف کرد و آن را یک «نماد و نشانه بزرگ» خواند.

او نوشت: «تویی که از دیشب با دیدن این مستند دلت لرزیده، تویی که به خودت افتخار کردی که مثل ترانه به اجبار تن ندادی، تویی که همراه بودی، بغض کردی، خون خوردی و هزاران‌بار توی این سال‌ها از خودت پرسیدی که نکنه اشتباه می‌کنم و کسی حواسش نیست، تویی که این‌ها را می‌خوانی مشتاق به تکثیر این شجاعت و ادامه دادنی، تویی که متوقف نشدی و… تو هم نشانه‌ای. نشانه‌ای برای ادامه مسیری که قرار نیست به عقب برگردد، متوقف شود.»‎⁨

حسین دهباشی، مستندساز در ایران درباره تاثیرگذاری این فیلم در شبکه ایکس نوشت:‌ «حتی باندِ صدای مستند ترانه علیدوستی آن‌قدر پُر و دقیق و تازه و اندازه و معرکه است که می‌توانی به تنهایی و بارها و بارها گوش کنی و یخ کنی و -اگر کسی داشت نگاه‌ات می‌کرد- الکی بخندی که مثلا هیچ‌ام گریه‌ات نگرفته!»

محسن آزرم،‌ نویسنده و منتقد سینما در اینستاگرامش گفته‌های ترانه را درباره سینما نقل کرد: «می‌گوید دوباره نمی‌توانی برگردی نقشی زنی شناگر را با لباسی سراپا پوشیده بازی کنی؛ چون خودت می‌دانی همه‌چیز در این سال‌ها تغییر کرده. تماشاگرت نمی‌پذیرد. باورت نمی‌کند. می‌گوید برای خودش سئوال است که چرا آن نقش را آن‌طور، با آن لباس‌ها، با آن حجاب اجباری، بازی کرده.»

او به صحنه آخر فیلم که ترانه را در حال شنا با مایو نشان می‌دهد اشاره کرد و نوشت: «اواخرِ فیلمی که پگاه آهنگرانی ساخته، شناگرِ واقعی را که در آن فیلم حذف شده، نشان‌مان می‌دهد؛ شناگری که بدون حجاب اجباری سر از آب بیرون می‌آورد، نفسی تازه می‌کند و روبه‌دوربین لبخند می‌زند؛ لبخندی که می‌ارزد به همه‌ی آن جایزه‌ها و با کلاه و روسری روی فرش قرمز رفتن‌ها.»

حسین ماهینی، کاپیتان پیشین پرسپولیس و بازیکن پیشین تیم ملی ایران که در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ به اتهام «تشویق به اغتشاش» بازداشت شده بود، در توئیتی با اشاره به نخستین فیلم خانم علیدوستی نوشت: «من حسین، ۳۹ سال دارم.»

خبرآنلاین،‌ انصاف‌نیوز و سایت هم‌میهن از معدود رسانه‌های داخل ایران بودند که خبر پخش این مستند از بی‌بی‌سی فارسی را منتشر کردند.





نظر شما درباره این مقاله:







نقد فیلم یک تصادف ساده جعفر پناهی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 20:20

نقد فیلم یک تصادف ساده جعفر پناهی


نقد فیلم یک تصادف ساده جعفر پناهی| مژگان اینانلو و مزدک علی‌نظری در گفتگو با صبا شعردوست| پاتولوژی





نظر شما درباره این مقاله:







بیماری خود ایمنی ترانه علیدوستی چیست
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 19:21

بیماری خود ایمنی ترانه علیدوستی چیست






نظر شما درباره این مقاله:







هشدار عباس عراقچی، وزیر خارجه درباره «خطر از درون»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 17:46

هشدار عباس عراقچی، وزیر خارجه درباره «خطر از درون»






نظر شما درباره این مقاله:







درخواست آزادی نرگس محمدی و دیگر بازداشت‌شدگان مشهد
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 17:29

درخواست آزادی نرگس محمدی و دیگر بازداشت‌شدگان مشهد






نظر شما درباره این مقاله:







ارتش اسرائیل از کشته شدن یک عضو ارشد سپاه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 16:00

ارتش اسرائیل از کشته شدن یک عضو ارشد سپاه






نظر شما درباره این مقاله:







یورش نیروهای امنیتی به منزل سپیده قلیان
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 15:35

یورش نیروهای امنیتی به منزل سپیده قلیان






نظر شما درباره این مقاله:







برنج را از سفره‌های کارگران حذف کردید
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 13:54

برنج را از سفره‌های کارگران حذف کردید






نظر شما درباره این مقاله:







پاشینیان درباره مرحله اجرایی «مسیر ترامپ»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 13:53

پاشینیان درباره مرحله اجرایی «مسیر ترامپ»






نظر شما درباره این مقاله:







تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران / بخش دوم
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 12:12

تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران / بخش دوم


شهرام اتفاق

چکیده

در مردادماه ۱۴۰۴ مطلبی به قلم من، تحت عنوان «تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران» در ایران‌امروز منتشر شده بود.[۱] اکنون در تداوم آن نوشته، می‌کوشم تا اندکی به شرح و بسط ماجرا بپردازم.

خلاصه آنچه نوشته بودم از این قرار بود که «به نظر می‌رسد که شکاف‌های درون جناح‌های سیاسی در ایران، و برقراری پیوندهای جدید میان‌ ایشان، به مرحله تازه‌ای رسیده و رفته رفته، آرایش سنتی نیروهای سیاسی تغییر یافته، و یک آرایش جدید در حال ظهور است. شکاف میان جناح موسوم به اصول‌گرا، از دوره احمدی‌نژاد جدی‌تر شد و در انتخابات ۱۴۰۳ به اوج خودش رسید.

جریان‌های موسوم به اصلاح‌طلبان نیز از دوره احمدی‌نژاد و به ویژه از ۸۸ به بعد، با چند جدایی جدی در درون خودشان مواجه شدند. به‌علاوه، ناکامی‌های پی‌در‌پی اصلاح‌طلبان، افول پایگاه اجتماعی‌شان را به دنبال داشت و  مزید بر آن گسست‌ها شد. بر این پایه، زوال تدریجی اصلاح‌طلبان شرایطی را پدید آورد که شاخه‌هایی از آن‌ها، بقای خودشان را در نزدیکی با اصولگرایان یافتند.[۲]

همین تحولات، در سطحی محدودتر و شکلی متفاوت، درون پادشاهی‌خواهان و مشروطه‌طلبان، و جمهوری‌خواهان مخالف نظام نیز رخ داده است.

از این‌رو، پیامد این واگرایی‌های درون‌جناحی، پیدایش و تبلور همگرایی‌های برون‌جناحی بود. به‌طوریکه که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳، چهره‌هایی مانند لاریجانی یا پزشکیان، بسیار نزدیک و در مرز مشترک میان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی قرار گرفتند. در حالی‌که نه تاج‌زاده و پزشکیان در ظرف اصلاح‌طلبی می‌گنجیدند و نه جلیلی و لاریجانی را می‌شد اعضای یک جناح به نام اصولگرا تلقی کرد.

اما جنگ ۱۲ روزه، به طرز بی‌سابقه‌ای بر سرعت این تحولات افزود و بنابراین، تقسیم‌بندی سنتی «اصولگرا - اصلاح‌طلب – برانداز» در لحظه اکنون، جای خود را به آرایش جدیدی داده است:

(i) تداوم‌طلبان: طرفداران بقای جمهوری اسلامی.
(ii) گذارطلبان: حامیان گذار از جمهوری اسلامی.
(iii) سرنگونی‌طلبان یا انقلاب‌طلبان: کوشندگان سرنگونی جمهوری اسلامی.

طبعا سه جبهه نوظهور، به شرحی که گفته شد، یکدست نیستند و در درون هر یک از آن‌ها، با یک طیف روبه‌رو هستیم.»

آنچه اکنون قصد دارم بر مطالب پیشین بیافزایم، مبانی و بنیان‌های اشتراک و افتراق سه جریان یادشده هستند:

جبهه «تداوم‌طلبان»

وجه مشترک اعضای جبهه «تداوم‌طلبان»، اصرار بر بقای ساختار حکمرانی مبتنی بر «ولایت فقیه» است و از «حزب کارگزاران سازندگی» گرفته تا جبهه پایداری اعضای این جبهه هستند. در واقع به‌رغم تفاوت‌های قابل‌تأمل نگرش اعضای این جبهه به مسائلی نظیر سیاست خارجی، اقتصاد و نظایر آن، بر سر یک اصل مهم توافق وجود دارد و آن بقای ساختار کنونی نظام است.

وجه افتراق اعضای جبهه «تداوم‌طلبان» نیز مسئله جانشین رهبری است. از این‌رو، اعضای این جبهه برای تسخیر جایگاه رهبری با یکدیگر رقابت می‌کنند. به‌طوری که مدت‌هاست که به شکلی برنامه‌ریزی‌شده، چهره‌هایی به عنوان کاندیداهای احتمالی از سوی اعضا مطرح می‌شوند. به عنوان نمونه، مدت‌هاست که رسانه‌های متعلق به برخی از «اصلاح‌طلبان دیروز و تداوم‌طلبان امروز»، تلویحا اعلام می‌کنند که حسن روحانی بهترین گزینه برای تصدی این پست است.

در این جبهه، مواضع چپ‌های «محور مقاومتی»، یعنی طرفداران مبارزه با اسرائیل، مانند علی علیزاده و شاخه‌ای از طرفداران حزب توده اعم از طرفداران فعلی حزب یا تواب‌ها، مواضعی نزدیک به جبهه پایداری دارند و نگران آن دسته از تحولاتی هستند که ایران را از مبارزه علیه غرب و اسرائیل واداشته و به آن‌ها نزدیک کند.

از همین روی، طی ماه‌های گذشته شاهد منازعاتی آشکار و پنهان میان اعضای این جبهه بوده‌ایم:

شمخانی ادعا کرد که روحانی از ماجرای هدف قرار گرفتن هواپیمای اوکراینی با خبر بوده،[۳] حسام‌الدین آشنا بقیه را تهدید می‌کند و چیزی به این مضمون می‌گوید که نگذارید دهان روحانی و ظریف باز شود و اسرارتان فاش شود،[۴] در همان ایام فیلم عروسی دختر شمخانی منتشر می‌شود،[۵] از سعید لیلاز گرفته تا اعضای جبهه پایداری از ظریف انتقاد می‌کنند که چرا درباره بند اسنپ‌بک در برجام به مردم دروغ گفته است، [۶] ظریف ادعا می‌کند که اسنپ‌بک ایده لاوروف بوده و لاوروف هم ظریف را مقصر می‌داند، [۷] علی‌اکبر صالحی ادعای ظریف را درباره لاوروف رد می‌کند [۸] و قالیباف منتقد مواضع ضدروسی روحانی و ظریف می‌شود.[۹] ولی‌الله سیف اعلام می‌کند که روحانی مسئول حیف و میل منابع طلای کشور بوده، [۱۰] عیسی کلانتری ناگهان درباره مافیای آب افشاگری می‌کند [۱۱] و از قصور هاشمی رفسنجانی سخن می‌گوید. [۱۲] به موازات، امیر حسین ثابتی نماینده مجلس، از یک سو روحانی را بابت برجام نکوهش می‌کند و از سوی دیگر، معترض رانت‌خواری شمخانی در قضیه نفتکش‌ها می‌شود. [۱۳] یحیی رحیم صفوی اشاره معناداری به مرگ هاشمی رفسنجانی در استخر می‌کند [۱۴] و اندکی بعد، تصاویری از سبک زندگی دخترش در خارج از کشور منتشر می‌شود.[۱۵]

جبهه «گذارطلبان»

وجه اشتراک گذارطلبان، ضرورت گذار از نظام مبتنی بر «ولایت فقیه»، به یک نظام جدید است. آن‌ها معتقدند که ساختار این نظام جدید باید موضوع همه‌پرسی (رفراندوم) باشد و سپس یک «مجلس مؤسسان» برای تدوین قانون اساسی جدید تشکیل شود. اغلب آنان بر این باور هستند که جمهوری اسلامی «اصلاح‌ناپذیر» است و «هشدار» و «نصیحت» و «اصلاحات جزیره‌ای» در اینجا و آنجا، بی‌فایده خواهد بود. مراد ایشان از «گذار»، تحولی آرام از نظام و ساختار سیاسی موجود، به یک نظام و ساختار سیاسی جدید است، به گونه‌ای که این تحول منجر به تخریب کشور نشده و فرایند مزبور قابل کنترل باشد.

واگرایی فزاینده میان «اصلاح‌طلبان دیروز» که از سال ۸۸ آغاز شده بود و اوج آن پس از جنگ ۱۲ روزه عیان شد، سبب شده تا بخشی از ایشان، به همراه مخالفان جمهوری اسلامی، جبهه «گذارطلبان» را تشکیل دهند. چنان‌که در بیستم تیرماه ۱۴۰۴ بیانیه‌ای با تأکید بر ضرورت «برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان» از سوی میرحسین موسوی منتشر شد و ۸۰۰ نفر، از مصطفی تاج‌زاده گرفته تا کاظم علمداری، مهرانگیز کار، آن را امضا کردند.[۱۶]

اندکی بعد، بیانیه جداگانه‌ای با امضای ۱۷ نفر (قدیانی، فروهر، قادری، رزاق، مدنی، وسمقی، صادقی، مومنی، سلطانی، شیرازی، فقیهی، سیف‌زاده، ضرابی، محمودیان، محمدی، ستوده و هشترودی) منتشر شد. در این بیانیه نیز بر برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان تأکید شده بود.[۱۷]

وجه افتراق گذارطلبان، شامل دو اصل است: اول اینکه چه کسانی قرار است مدیریت گذار را بر عهده داشته باشند و دوم اینکه چه تصوری از یک نظام حکمرانی مطلوب دارند.

همچنان‌که در یادداشت قبلی بیان کرده بودم، به عنوان نمونه، محسن کدیور در ۹ تیر (۳۰ جون ۲۰۲۵)، یعنی ۱۱ روز قبل از انتشار بیانیه میرحسن موسوی، پیشنهاد داده بود که هیئتی سه نفره مرکب از خاتمی، روحانی و موسوی، بر برگزاری رفراندوم و انتخابات مجلس مؤسسان نظارت داشته باشند. از سوی دیگر عده‌ای نگران دلبستگی‌های پیشین موسوی به «آرمان‌های امام خمینی» بودند. مواردی از این دست را می‌توان وجه افتراق اعضای جبهه «گذارطلبان» دانست. [۱۸]

جبهه «سرنگونی‌طلبان» یا «انقلاب‌طلبان»

وجه اشتراک جبهه «سرنگونی‌طلبان» یا «انقلاب‌طلبان»، از این قرار است که:

۱- «گذار» را غیرعملی و ناممکن می‌پندارد. به این دلیل که «گذار» مستلزم مشارکت عناصری از درون جمهوری اسلامی است.
۲- محتمل می‌دانند که پروژه «گذار»، «فریب» یا «بازی جدید» جمهوری اسلامی برای خرید زمان بیش‌تر باشد.
۳- هزینه انقلاب نکردن را بیش از هزینه انقلاب می‌دانند و معتقدند که تداوم حیات جمهوری اسلامی، چیزی از ایران باقی نخواهد گذاشت.
۴- استقرار یک نظام جدید را چاره کار ایران می‌دانند.

در اینجا نیز با طیف متنوعی از نیروهای سیاسی مواجه هستیم: از یک سو جمهوری‌خواهانی مانند شیرین عبادی، کامران متین، آرش جودکی، و از سوی دیگر، پادشاهی‌خواهانی اعم از مشروطه‌طلب و سلطنتطلب نیز، شاخه اصلی و پیشتاز این جبهه سیاسی محسوب می‌شوند. حتا به تفصیلی که در یادداشت پیشین‌ام توضیح دادم، جمعی از اعضای سازمان‌ها و احزاب چپ، در گردهمایی پادشاهی‌خواهان در مونیخ (۴ مردادماه / ۲۶ جولای ۲۰۲۵) شرکت کردند تا در یک اقدام نمادین، تغییر مواضع‌شان را نسبت به تفکرات ۵۷ نشان دهند. بی‌تردید سازمان مجاهدین هم می‌توان یکی از اعضای این جبهه دانست.

موازنه نیروهای سیاسی

زوال جبهه «اصلاح‌طلبان سابق» ناشی از ناتوانی ایشان در «موازنه سیاسی» با جبهه «اصول‌گرایان سابق» بود. بدینسان، واگرایی فزاینده و زوال جبهه «اصلاح‌طلبان سابق» را باید نتیجه ۴۷ سال ناکامی ایشان در رقابت، مصالحه، کشمکش و زورآزمایی با جبهه «اصول‌گرایان سابق» دانست.

به اعتبار آن‌چه سخن رفت، آن‌چه به عنوان «موازنه نیروهای سیاسی» در سه جبهه جریان دارند، به شرح زیر است:

۱- مراد جبهه «تداوم‌طلبان» از «موازنه نیروهای سیاسی»، در درون جبهه، رقابت و زورآزمایی میان خودشان در تسخیر کرسی رهبری است. مانند رقابت «حزب کارگزاران» با «جبهه پایداری» و رقابت این دو، یا سایر اعضای جبهه «تداوم‌طلبان». در بیرون جبهه، «گذارطلبان» و «سرنگونی‌طلبان»، رقبای خطرناکی محسوب می‌شوند و «تداوم‌طلبان» بیمناک‌اند که حذف یا تضعیف اصل «ولایت فقیه»، منجر به فروپاشی اساس جمهوری اسلامی شده و متعاقبا، ایشان را برای همیشه از صحنه سیاسی حذف کند. جنگ قدرت «تداوم‌طلبان»، ماجرایی در «بالا» و میان بازیگران همیشگی قدرت، و در درون و نظام حکمرانی است و به نتیجه رسیدن آن، نیازمند به خدمت گرفتن مردم کوچه و بازار و کسب توافق «عوام» نیست.

۲- تلقی جبهه «گذارطلبان» از «موازنه نیروهای سیاسی»، در درون جبهه، رقابت و وزن‌کشی میان دو جریان‌ عمده است: کشمکش میان آنان‌که مقصودشان از پدیده «گذار»، گذار از جمهوری اسلامی به یک ساختار دموکراتیک معمول است، با آنان‌که مقوله «گذار» را گذار از یک جمهوری اسلامی کهنه، به یک جمهوری اسلامی نوین با تعاریف نامشخص تصور می‌کنند و همچنان خواهان پیوند دین و سیاست هستند (مانند روشنفکران دینی). در بیرون جبهه «گذارطلبان»، «موازنه نیروهای سیاسی»، عمدتا به معنای رقابت با جبهه «تداوم‌طلبان» فهمیده می‌شود. برخلاف «تداوم‌طلبان»، «گذار‌طلبان» نیروهایی خارج از دایره قدرت و بیرون نظام حکمرانی هستند و مردم عادی جامعه و نخبگان، عمده‌ترین منبع اقتدارشان است.

۳- در جبهه «سرنگونی‌طلبان»، «موازنه نیروهای سیاسی» معنای دیگری دارد. در درون، طرفداران سلطنت مطلقه، پادشاهی‌خواهان مشروطه، مجاهدین و جمهوری‌خواهان، در رقابت با یکدیگرند. در بیرون، زورآزمایی با نظام جمهوری اسلامی و جبهه «تداوم‌طلبان» در جریان است. «سرنگونی‌طلبان» نیز کنشگرانی خارج از دایره قدرت و بیرون از نظام حکمرانی هستند

آرایش جدید نیروهای سیاسی در ایران
منبع: یادداشت شهرام اتفاق در رسانه ایران امروز
جبهه عنصر وحدت‌بخش اختلاف درونی برخی اعضای جبهه
تداوم‌طلبان اصل ولایت فقیه و تداوم پیوند دین با سیاست چه کسی جانشین رهبر باشد؟ روحانی یا کاندیدای جبهه پایداری یا ... حزب کارگزاران سازندگی، جبهه پایداری، برخی از روزنه‌گشایان، برخی از چپ‌های محورمقاومتی (علیزاده و غیره) و ...
گذارطلبان حذف ولایت فقیه نظام مطلوب آینده کدام است؟ موسوی، تاجزاده، علمداری، کار، قدیانی، فروهر، قادری، رزاق، مدنی، وسمقی، صادقی، مومنی، سلطانی، شیرازی، فقیهی، سیف‌زاده، ضرابی، محمودیان، محمدی، ستوده و هشترودی، کدیور، برخی از روشنفکران دینی و ...
سرنگونی‌طلبان سرنگونی جمهوری اسلامی نظام مطلوب آینده کدام است؟ پادشاهی‌خواهان مشروطه، جمهوری‌خواهان، سلطنت‌طلبان، مجاهدین، برخی از جریان‌های چپ و ...


تذکر
این بحث را در یادداشت‌های دیگری همچنان ادامه خواهم داد. اما جا دارد که بار دیگر تأکید کنم که دستور کار این نوشته، دفاع یا رد نظرات و دیدگاه‌های جبهه‌های سیاسی معرفی شده نیست؛ بلکه صرفا کوشش شده تا وجود و موقعیت این سه جبهه و تمایزات میان آن‌ها نمایان و آشکار شود.

————————
برخی از منابع و مراجع
[۱] اتفاق، شهرام (۱۴۰۴) تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران
[۲] زوال اصلاح‌طلبان را پیش‌تر، در این دو نوشته پیش‌بینی کرده بودم:
اتفاق، شهرام (۱۴۰۱) چرا «اصلاحات» در ایران به بن‌بست رسیده است؟
اتفاق، شهرام (۱۴۰۳) «اصلاح‌طلبان» علیه «اصلاح‌طلبی»
[۳] «شمخانی – روحانی» و هواپیمای اوکراینی 
[۴] تهدید حسام‌الدین آشنا
[۵] انتشار فیلم عروسی خانواده شمخانی
[۶] انتقاد از ظریف بابت اسنپ بک
[۷] ظریف – لاوروف – اسنپ‌بک
[۸] علی اکبر صالحی چگونه ادعای ظریف را رد می‌کند
[۹] انتقاد قالیباف از ظریف و روحانی بابت ضدیت با روسیه
[۱۰] انتقاد سیف از روحانی بابت حیف و میل منابع طلای کشور
[۱۱] اعترافات دیرهنگام عیسی کلانتری درباره مافیای آب
[۱۲] عیسی کلانتری: رفسنجانی فکر می‌کرد آب‌های زیرزمینی تمامی ندارد!
[۱۳] نفتکش‌های شمخانی از زبان امیر حسین ثابتی نماینده مجلس
[۱۴] طعنه یحیی رحیم صفوی به مرگ رفسنجانی در استخر
[۱۵] انتشار تصاویر دختر رحیم صفوی در خارج از کشور
[۱۶] بیانیه بیش از ۸۰۰ نفر در دفاع از طرح موسوی
[۱۷] بیانیه ۱۷ نفر
[۱۸] ایده کدیور برای مدیریت رفرادوم و انتخابات


نظر خوانندگان:


■ سلام جناب اتفاق
مقاله‌ی جنابعالی به روی نخبگان و بازیگران سیاسی که مملکت را ملک طلق خود می‌دانند، متمرکز است و نقش نیروهای اجتماعی و جنبش‌های مردمی را در تحولات سیاسی نادیده می‌گیرد.
همچنین به نقش نسل جوان و دانشجو به خصوص نسل Z بی توجه است.
در ضمن با توجه به کثیرالملله بودن ایران، وزن ملت های مختلف ساکن در آن و خواست‌های آنها را ، نادیده می‌گیرد.
همچنین جنبش‌های کارگری و نقش زنان و اقلیت‌های مذهبی را به عنوان نیروهای موثر در جامعه به کل فراموش می کند.
با سپاس نقیبی


■ سلام و درود جناب نقیبی عزیز
اعضای جبهه «تداوم‌طلبان»، عمدتا متمرکز بر توافقات پنهانی در داخل ساختار قدرت، در آن «بالا» هستند و اتکای کمتری به «پایین» دارند.
اما منبع قدرت دو جبهه «گذارطلبان» و «سرنگونی‌طلبان»، مردم عادی و نیروهای سیاسی خارج از قدرت (اعم از نسل جوان و دانشجو به خصوص نسل Z وهمچنین جنبش‌های کارگری، زنان، اقلیت‌های مذهبی، اقوام، به همراه احزاب و تشکل‌های بیرون حکومت و ...) هستند و به «پایین» اتکا دارند.
به زبان ساده، مثلا یک جوان نسل z در زیر مجموعه یکی از سه جبهه زیر قرار می‌گیرد. اما نظراتش در جبهه «تداوم‌طلبان» اهمیت کمتری خواهد داشت. درحالیکه نظرات و پشتیبانی‌اش در جبهه «گذارطلبان» و «سرنگونی‌طلبان» بسیار مهم است.
بنابراین، «تداوم‌طلبان» حداکثر هر چهارسال یکبار در هنگام رای‌گیری به مردم نیاز دارند، درحالیکه‌ به ثمر رسیدن پروژه‌های «گذارطلبان» یا «سرنگونی‌طلبان»، بدون مشارکت فعال و درازمدت مردم عادی و نیروهای سیاسی خارج از قدرت (اعم از نسل جوان و دانشجو به خصوص نسل Z وهمچنین جنبش‌های کارگری، زنان، اقلیت‌های مذهبی، اقوام، به همراه احزاب و تشکل‌های بیرون حکومت و ...) به ثمر نخواهد رسید.
ممنون از دقت نظر شما - شهرام اتفاق


■ سلام مجدد جناب اتفاق
با سپاس از تحلیل تان درباره جبهه های سیاسی و پاسخ به نقد وارد شده. با این حال ، به نظرم پاسخ جنابعالی همچنان بر نقش نخبگان و بازیگران سیاسی متمرکز است و ساختار جنبش های اجتماعی را به عنوان نیروهای مستقل و اثرگذار نادیده می‌گیرد. بر همین اساس به نظرم چند نکته قابل تأمل است.
اولا) جبهه‌ها به طور یکسان از نیروهای اجتماعی بهره نمی‌برند. درست است که گذارطلبان و سرنگونی طلبان متکی به مردم هستند ، اما این اتکا به معنای یکسان پنداری خواسته های جنبش های اجتماعی با برنامه‌های این جبهه ها نیست. به عنوان مثال جنبش زنان در زن ، زندگی ، آزادی و یا جنبش کارگران ، بازنشستگان و فرهنگیان و یا جنبش های دانشجویی و یا اقلیت‌های قومی ، اهدافی فراتر یا متفاوت تر از جبهه های سیاسی مورد اشاره جنابعالی دارند و صرفاً در قالب این جبهه ها قابل تحلیل نیستند.
ثانیا) نیروهای اجتماعی می‌توانند خود به بازیگران مستقل تبدیل شوند. باز به عنوان نمونه تحولات اخیر در جنبش زن ، زندگی ، آزادی نشان داد که جنبش های مردمی مسیر خود را می‌روند و حتی می‌توانند جهت دهنده یا تغییر دهنده ی موازنه بین جبهه‌های سیاسی باشند. به عبارتی دیگر ، ممکن است این جبهه ها مجبور به پاسخگویی به خواسته های نیروهای اجتماعی شوند ، نه صرفاً هدایت کننده ی آنها.
ثالثا) با در نظر گرفتن اینکه ، ایران کشوری چند ملیتی است و خواست های مناطق مختلف مانند بلوچستان ، کردستان ، آذربایجان و … می‌تواند ساختار قدرت را در سطح محلی و یا ملی تحت تأثیر قرار دهد. این موضوع می‌تواند هم بر جبهه ی تداوم طلبان فشار وارد کند و هم بر دو جبهه دیگر تأثیر بگذارد.
رابعاً) امروز دیگر کسی نمی تواند مدعی شود که نسل جوان و نسل Z فقط حامی هست ، بلکه آنها امروز تبدیل به بازیگر شده اند. جوانان امروز هیچ شباهتی به جوانان 57 ندارند. آنها پشتیبان جبهه‌ها نیستند هرچند شاید در بخش هایی خواسته های آنها با خواسته های جنبش ها همسویی داشته باشد. آنها اشکال جدیدی از کنشگری مثل فعالیت در فضای مجازی و جنبش‌های خودجوش و مواردی از این دست ایجاد می کنند که در چارچوب جبهه‌های موجود نمی گنجد.
خامسأ) به نظرم شاید بتوان در بخش سوم مقاله ی تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران ، به این موارد نگاه ویژه تری انداخت. شاید بتوانید در بخش سوم همین مقاله ، تحلیل را از حالت بالا به پایین خارج نموده و ساختار قدرت و جامعه را بهتر نشان دهید.
من ضمن پذیرش بخشی هایی از تحلیل جنابعالی ، بر اهمیت نیروهای اجتماعی به عنوان بازیگران مستقل تأکید مجدد دارم و معتقد هستم که تحلیل سیاسی امروز ایران ، بدون توجه به این نیروها ناقص خواهد بود.
با سپاس - نقیبی


■ آقای نقیبی عزیز
۱ - شما معتقد هستید که «نیروهای اجتماعی می‌توانند خود به بازیگران مستقل تبدیل شوند.» خب در این مورد اختلافی با هم نداریم. مگر جبهه «گذارطلبان» متشکل از نیروهای اجتماعی مستقل نبوده؟ موسوی و آن ۱۷ نفر که ایده «گذار» را مطرح کردند، افرادی «مستقل» بودند که راهکاری روی میز گذاشتند و عده‌ای هم از ایده آن‌ها حمایت کردند.‌
بنابراین، اگر سایر نیروها (اعم از زنان، کارگران، بازنشستگان و فرهنگیان، دانشجویان، اقلیت‌های قومی و ...) راهکار جدیدی فراتر از ایده‌های این سه جبهه دارند، می‌توانند آن را مطرح کنند و ما نیز آن را به عنوان یک جبهه جدید در سپهر سیاسی ایران شناسایی خواهیم کرد.
۲ - آنچه معمولا در این جبهه‌ها مورد بحث و وفاق قرار می‌گیرد، جزئیات خواسته‌های اعضا نیست. بلکه یک خواسته منفرد کلی و مشترک است: مثل توافق جمعی درباره حاکمیت صندوق رای. در نتیجه، تکلیف مطالبات احزاب، نیروهای مستقل، زنان، کارگران، بازنشستگان و فرهنگیان، دانشجویان، اقلیت‌های قومی و غیره را صندوق رای معلوم خواهد ساخت.
شهرام تفاق


■ با درود. هرچند بررسی خوبی از آرایش نیروهای سیاسی کشور انجام گرفته، اما خواستم نکته‌ای از قلم‌ افتاده را به نگارندهٔ مقاله یادآوری کنم و آن، اشاره به بخش نیروهای چپِ مقاومتی و خاستگاه حزبی برخی از آنهاست. نگارندهٔ محترم در این رابطه می‌نویسد: «شاخه‌ای از طرفداران حزب توده اعم از طرفداران فعلی حزب یا تواب‌ها...».
می‌خواهم مطرح کنم که از اعضای حزب توده، هیچ فردی دارای دیدگاهِ محورِ مقاومتی نیست. افرادی که خود را از حزب توده می‌دانند، در واقع از هواداران یا اعضای «تشکیلات راه توده» هستند که تشکیلاتی بیگانه با حزب توده است. این تشکیلات، متشکل از برخی افراد اخراج‌ شده یا جداشده از حزب توده می‌باشد.
نویسندهٔ مقاله مطرح کرده است که در آینده باز هم به این موضوع خواهد پرداخت. پیشنهاد می‌ شود جناب اتفاق به این موضوع توجه کنند و در نوشتهٔ آینده، این مسئله به درستی در نظر گرفته و تصحیح شود.
نادر هژبری


■ با تشکر از جناب اتفاق برای مقاله ارزنده‌اشان.
نکته من تا اندازه‌ای در امتداد اظهار نظر جناب نقیبی و پاسخ شما به اظهار نظر ایشان است.
دسته بندی سه گانه شما «تداوم‌طلبان»، «گذارطلبان» و «سرنگونی‌طلبان» در نگاه نخست تصویری گویا از جابه‌جایی‌های سیاسی امروز ایران به دست می‌دهد. این تصویر، به‌ویژه در ثبت شکاف‌های درون‌ نخبگانی و هم‌گرایی‌های جدید میان نیروهای پیش‌تر متخاصم، واجد ارزش توصیفی بالاست. با این‌حال، پرسش اساسی آن است که آیا این نوع تحلیل، فراتر از توصیف سیاسی، از استحکام نظری و دستگاه تحلیلی تبیین‌گر برخوردار است یا نه؟ نکته من آنست که بدون پیوند دادن این آرایش جدید به نظریه‌های دولت، جامعه و تحول سیاسی، چنین تحلیلی در سطح «نقشه‌ی نخبگان» باقی می‌ماند و از توضیح ریشه‌های بحران بازمی‌ماند. توضیح آنکه:
در سنت کلاسیک علم سیاست، به‌ویژه در نظریه‌ی Samuel P. Huntington، بی‌ثباتی سیاسی نه محصول فقر یا توطئه، بلکه نتیجه‌ی مدرنیزاسیون نامتوازن است؛ وضعیتی که در آن بسیج اجتماعی با سرعتی بسیار بیشتر از ظرفیت نهادهای سیاسی برای جذب، نمایندگی و تنظیم مطالبات رشد می‌کند. هانتینگتون تأکید می‌کند که مسئله‌ی اصلی جوامع در حال گذار، «توسعه» نیست، بلکه نظم سیاسی است؛ و فقدان نهادهای کارآمد، به فروپاشی اقتدار و تشدید تعارض می‌انجامد. اگر این چارچوب را مبنا قرار دهیم، آرایش جدید نیروهای سیاسی در ایران را نباید صرفاً حاصل تغییر مواضع افراد و گروه‌ها، بلکه واکنشی به شکاف فزاینده‌ی میان دولت و جامعه دانست؛ شکافی که در آن نیروهای اجتماعی بسیج‌شده راهی برای نمایندگی نهادی نمی‌یابند و به اشکال متعارض کنش سیاسی روی می‌آورند.
جبهه‌ی موسوم به «تداوم‌طلبان» را می‌توان نماینده‌ی نهادهای تثبیت‌شده‌ی قدرت دانست که بر بقای ساختار ولایت فقیه به‌عنوان هسته‌ی نظم سیاسی تأکید دارند. اختلافات درونی این جبهه، برخلاف ظاهر پرتنش آن، عمدتاً بر سر توزیع قدرت در رأس هرم است: جانشینی رهبری، توازن میان نهادهای امنیتی، بوروکراتیک و سیاسی، و سهم‌خواهی از منابع اقتدار. از دیدگاه نظری، این منازعات نشانه‌ی پویایی سیاسی نیست، بلکه علامت فرسایش نهادی است. همان‌ گونه که هانتینگتون هشدار می‌دهد، وقتی نهادها قادر به تولید منافع عمومی نباشند، رقابت سیاسی به جنگ درون‌ نخبگانی تقلیل می‌یابد (اخیر پزشکیان گفت بود نگران بوده اتفاقی برای خامنه ای بیفتد، در جنگ ترور یا کشته شود، و نیرو های داخل نظام بجان هم بیفتند). در این وضعیت، مردم نه منبع مشروعیت، بلکه ابزار یا مزاحم تلقی می‌شوند. به همین دلیل، سیاست «تداوم‌طلبان» اساساً سیاستی در بالا و درون دولت است، نه سیاستی اجتماعی.
«گذارطلبان» را می‌توان محصول مستقیم شکست اصلاحات در جذب و نمایندگی نیروهای اجتماعی دانست. این نیروها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که نظام سیاسی موجود از نظر نهادی اصلاح‌ناپذیر است و تنها راه، گذار کنترل‌شده از طریق رفراندوم و مجلس مؤسسان است.با این‌حال، ضعف اصلی این جبهه نه در نیت، بلکه در ابهام نظری و اجتماعی آن است. روشن نیست این نیروها نماینده‌ی کدام طبقات اجتماعی‌اند، چه نوع نظم اقتصادی–سیاسی‌ای را مطلوب می‌دانند و نسبت‌شان با مسئله‌ی دین، دولت و ملت چیست. از منظر نظریه‌های گذار، «گذار» بدون ائتلاف اجتماعی مشخص و نهادهای جایگزین، بیش از آن‌که پروژه‌ای سیاسی باشد، به آرزو بدل می‌شود.
جبهه‌ی «سرنگونی طلبان یا براندازان» بر این باور است که هزینه‌ی انقلاب کمتر از هزینه‌ی تداوم وضع موجود است. این دیدگاه، هرچند از خشم اجتماعی و تجربه‌ی انسداد سیاسی تغذیه می‌کند، اما اغلب از تحلیل دقیق دولت غافل می‌ماند. در نظریه‌ی انقلاب اجتماعیِ Theda Skocpol، انقلاب نه با اراده، بلکه با فروپاشی ظرفیت دولت ممکن می‌شود. همچنین در نظریه‌ی کنش جمعی و منازعه‌ی سیاسیِ Charles Tilly، بسیج موفق مستلزم سازمان، منابع و فرصت‌های سیاسی است. نادیده‌گرفتن این شروط، گفتمان سرنگونی یا براندازی را به نوعی اراده‌گرایی سیاسی تقلیل می‌دهد که که تبیین‌ کننده نیست.
بنابراین بنظر من تحلیل با ارزش جنابعالی در این مرحله (البته گفته اید آنرا تکمیل خواهید کرد) علی‌رغم دقت در توصیف، از چند ضعف بنیادین رنج می‌برد: فقدان ارتباط گروه های سیاسی یاد شده با طبقات اجتماعی و اقتصادی در تحلیل؛ ابهام در و نپرداختن به گفتمان‌های مسلط هر جبهه؛ خلط مفهومی گذار و انقلاب؛ تقلیل سیاست به منازعه‌ی نخبگان و غیبت جامعه در منازعات (الیت) نخبگان سیاسی. آنچه امروز در ایران جریان دارد، نه صرفاً تغییر آرایش نیروهای سیاسی، بلکه بحران نظم سیاسی است؛ بحرانی که بدون تحلیل دولت–جامعه، نهادسازی و بسیج اجتماعی قابل فهم نیست. اگر تحلیل‌های سیاسی از سطح توصیف عبور نکنند و به این لایه‌های عمیق‌تر نپردازند، میتوانند واقعیت پیچیده‌ی جامعه‌ی ایران را به رقابت‌های نخبگانی فرو کاهند.
ارادتمند- خسرو


■ سلام مجدد
ضمن همسویی با بخشی‌هایی از تحلیل جناب اتفاق و همچنین جناب خسرو بایستی عرض کنم، من هدفم کنار گذاشتن تحلیل جبهه‌ای آقای اتفاق نیست، بلکه به نظرم تحلیل ایشان را بایستی با لایه تحلیل نیروهای اجتماعی تکمیل‌ترش کرد. شاید بهتر باشد در جدول پایانی مقاله‌ی جناب اتفاق ، ستونی با عنوان نیروهای اجتماعی اثرگذار بیرونی اضافه شود که نشان دهد هر جبهه چگونه با این نیروها مواجه است یا از آنها تأثیر می‌پذیرد. به این ترتیب ، تحلیل از حالت صرفا نخبگان سیاسی خارج شده و تاثیر بین جامعه و ساختار قدرت را بهتر نشان می دهد.
با سپاس - نقیبی


■ نادر هژبری عزیز
من برای پژوهش در باب نکته شما، به دو تا کانال تلگرامی «حزب توده» و همچنین «راه توده» مراجعه کردم و به مطالعه برخی پیام‌ها پرداختم. مثلا در کانال تلگرامی «حزب توده» نام فلسطین ۲۱۱ بار نام اسرائیل ۳۶۴ بار واژه امپریالیسم ۵۴۴ بار و واژه حجاب ۹۰ بار در کانال تلگرامی حزب توده به آدرس زیر تکرار شده است: https://t.me/tudehpartyirandotorg
در کانال تلگرامی راه توده نیز تقریبا اوضاع به همین منوال بود. https://t.me/rahetudeh
گمان‌ می‌کنم که به هر حال حجم توجه به موضوع اسرائیل و فلسطین و امپریالیسم، در هر دو کانال، بسیار بیش از توجه به مسائل و معضلات داخل کشور باشد. اما محتمل است که من بر خطا باشم.
در عین حال، حسب فرمایش شما می‌کوشم تا در تحلیل‌های بعدی خودم، اطلاعات بیشتری گردآوری کنم و با دقت بیشتری به تفکیک «حزب توده» و «راه توده» بپردازم. لطفا شما هم محبت بفرمایید و فکت‌هایی از هر دو بخش حزب را در اختیار ما بگذارید تا به تحلیل مستدل ما کمک کند و مددکار ما باشد.
سپاسگزارم - شهرام اتفاق


■ خسرو عزیز
۱) یک وجه مشترک در نگاه شما و آقای نقیبی به موضوع وجود دارد. آن وجه مشترک این است که چرا درباره بقیه ظرفیت‌های اجتماعی صحبت نشده است؟ واقعیت امر از این قرار است که خارج از این سه جبهه سیاسی، ظرفیت‌های بالقوه دیگری هم وجود دارد:
فرض کنیم که فردا صبح با یک کودتا مواجهه شویم. کودتایی توسط افراد گمنام از درون ساختار قدرت برای تثبیت یا برعکس برای تغییر جمهوری اسلامی. یا فرض کنیم که از فردا صبح یک جنبش اعتراضی جدید حول مسائل اقتصادی یا غیره در کشور شکل بگیرد. جنبشی که مانند جنبش زن زندگی آزادی، فاقد رهبری باشد.‌ یا فرض کنیم که اعتصابات سراسری رخ بدهد. اعتصاباتی که از یک صنف یا یک بازار در فلان شهر کوچک شروع میشود و بدون رهبری یا سازماندهی مشخص، سراسر کشور را درمی‌نوردد.
چرا این موارد در تحلیل من دیده نشده است؟ مقدمتا به این دلیل که شناسایی آن مستلزم تولد و تجلی آن است. این جریان‌های فکری و سیاسی پس از ظهورشان شناسنامه‌دار می‌شوند. بنابراین، آیا می‌توانیم احتمال یا نقش‌آفرینی اینگونه حرکت‌های سیاسی و اجتماعی را در سپهر سیاسی ایران دست کم بگیریم؟ به هیچ وجه.
۲) من معتقدم و این را به صراحت گفته‌ام که طی ۴۶ سال گذشته، دستاوردهای مقاومت مدنی و جنبش‌های اجتماعی از «پایین» بسیار چشمگیرتر از دستاوردهای ناشی از چانه‌زنی برگزیدگان سیاسی در «بالا» بوده است. [1] پیروزی جنبش زن زندگی آزادی برای دست‌یابی به «پوشش اختیاری» یک نمونه بارز آن است. بنابراین شانس موفقیت‌های «پایین» همچنان بیش از «بالا»ست.
۲) یک نکته خاص در بحث شما مطرح است و آن عبارت است از ضرورت کندوکاو درباره پایگاه طبقاتی و اجتماعی و گفتمان‌های مسلط هر جبهه. با شما موافقم و لازم است تا درباره آن بیشتر بیاندیشیم.
سپاسگزارم - شهرام اتفاق
[1] بنگرید به: https://youtu.be/KatGahxzVPM


■ آقای نقیبی عزیز
در پاسخ به پیشنهاد گرانقدر شما و خسرو عزیز، حتما سطر و ستون‌های جدول را تکمیل خواهم کرد تا این سوءتفاهم مهم برطرف شود.
سپاس فراوان - شهرام اتفاق


■ جناب شهرام اتفاق - خیلی ممنون از روشنگری‌های اموزنده و جناح بندی‌های مفید شما. متاسفانه مشکلات ما که علت عقب ماندگی‌های ماست ریشه‌های ابتدائی‌تر و عمیق‌تری دارد که کمتر به آن ها پرداخته شده و می‌شود. به اعتقاد من عامل اصلی و ازلی ما حکومت‌های مادام‌العمری ماست. که ریشه اصلی آن هم در فرهنگ ماست. در اجتماع ما اکثر قاطعی فقط ایده سیاسی و اجتماعی خود را باور دارند و تحمل تفکر دیگری را ندارند. یا به عبارتی انگیزه و عادت زیاده خواهی آنهم فقط برای خود در محدوده اجتماعی دارند. و بعلت همین نوع تفکر و زباده‌خواهی و انحصارطلبی است که از آنچه حق و شایسته خودمان هم هست محروم بودن و هستیم.
سلطنت‌طلب زمان شاه مخالفان را توده‌ای و‌ کمونیست و نسل امروزشان تربی بالتری کرده و امروز او را یا پنجاه هفتی یا چپول یا عقب مانده و احمق مذهبی می‌نامند. فقاهت‌طلبان مخالفشان را مرتد، و مهدورالدم و نوکر و جاسوس امریکا و اسرائیل می‌نامد - چپی‌ها بقیه را امپریالیستی و...، که شاید ریشه اصلی و دلیل تداوم حکومت مادام العمری همین باشد.
البته این خود بزرگ بینی‌ و یا عدم تحمل عقیده دیگری شاید تا حدی در ذات بشر البته در شدت و حدت و ملایمتی وجود دارد. اما متاسفانه ما فرهنگ «همریستی مسالمت‌آمیز» نداریم و متاسفانه فرهنگ اکثریت ما «همزیستی ستیزآمیر» است)
البته هیچ حکومتی نمی‌تواند تمام یک جامعه یا ملت را راضی نگه دارد، چون اقشار جامه منافع و تفکر واحدی ندارند و چه بسا که در تضاد منافع هم هستند.
و بهمین دلیل هم جوامع پیشرفته از دویست و اندی سال پیش متوجه این مورد مهم شده و به همه عقاید معتبر ابراز وجود نوبتی داده‌اند. در حکومت‌های دوره‌ای هر از چهار پنجسال در انتخاباتی گروهی برنده و گروهی بازنده می‌شوند بنابراین گروهی راضی و‌ گروهی ناراضی می‌شوند، اما برای دوره محدودی و نه سی چهل پنجاه سال.
در انتخابات چهار ‌یا پنج سال بعدی ممکن است راضی های قبلی ناراضی و ناراضی‌ها راضی شوند. و همچنین هیچ حاکمی بعد از دو دوره اجازه ورود سه باره را ندارد. این تسلسل و توازنی است که این جوامع را پایدار نگه داشته‌ و میدارد. در حکومت ها ی مادام العمری، برندگان که راضی ها هستند برای مدت نامحدود سی چهل سال هر روز هم قویتر و ناراضی ها هم ضعیفتر می‌شوند که نُرم و روندی طبیعی بوده و خواهد بود تا که کارد به استخوان اقلیت ناراضی رسیده وشورش وانقلاب شود.
در حکومت های مادام العمر حتی اگر حاکم هم شخصی صالح و پرهیزگار هم باشد به دلیل فشار منافع داخلی و خارجی (بیشتر داخلی) به بیراهه کشیده میشود چون «ادمیزاد ظرفیت قدرت بلامنازع آنهم در زمان نا محدود را ندارد»، ولی در حکومت دوره ای این فرصت برای بیراه کشیدن شدن حاکم بسیار محدود تر است - ناگفته نماند که تغییر این پارادیم ساده نیست و چه بسا که به نسل بعدی یا حتی بیشتر بیانجامد.
متاسفانه این تفکر هنور در بیشتر روشنفکران، تحلیل گران و نویسندگان ما مورد توجه قرار نگرفته و مثل تابوئی میماند که حتی در نفی و مضار آن هم پرهیز می‌شود. در پایان، گرچه روشنگری ها ی اموزنده و عبرت انگیز باعث فهم و ادراک بیشتر و بالاتری هستند ولی مصداق سروده سعدی «خواجه در بند نقش ایوان است» می‌باشند.
با احترام، کاوه






نظر شما درباره این مقاله:







مصاحبه یک ایرانی اسیر شده در جنگ اوکراین
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 11:31

مصاحبه یک ایرانی اسیر شده در جنگ اوکراین






نظر شما درباره این مقاله:







چهارمین روز اعتراض صنفی کارگران قند خاورمیانه شوش
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 10:42

چهارمین روز اعتراض صنفی کارگران قند خاورمیانه شوش






نظر شما درباره این مقاله:







سلامت در ۲۰۲۵: ۵ پیشرفت پزشکی که به ما امید دادند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 9:59

سلامت در ۲۰۲۵: ۵ پیشرفت پزشکی که به ما امید دادند


یورونیوز سلامت در گزارشی ویژه به برخی از مهم‌ترین پیشرفت‌های پزشکی سال جاری در جهان می‌پردازد و آن‌ها را بررسی می‌کند و اهمیت‌شان را توضیح می‌دهد.

امسال شاهد پیشرفت‌های مهم علمی بودیم که در نهایت می‌تواند بهداشت و درمان را برای میلیون‌ها نفر در سراسر جهان متحول کند.

بخش سلامت یورونیوز نشریات معتبر پزشکی را جست‌وجو کرد تا امیدبخش‌ترین و گاه نامعمول‌ترین دستاوردهای سال را شناسایی کند، از پیوند اعضای خوک گرفته تا داروهای کاهش وزن و فناوری‌های تازه واکسن.

این پنج دستاورد پزشکی در سال ۲۰۲۵ به ما امید دادند.

۱. ویرایش DNA یک نوزاد برای درمان یک بیماری نادر و مرگبار
در فوریه، نوزادی مبتلا به یک اختلال ژنتیکی نادر و اغلب مرگبار برای نخستین بار در جهان تحت درمان شخصی‌سازی‌شده با ویرایش ژنی CRISPR قرار گرفت و دانشمندان تغییرات را مستقیما در ژن‌های معیوب کبد او ایجاد کردند.

هرچند او باید تا پایان عمر تحت پایش باشد، این درمان وابستگی نوزاد به داروهایی برای کنترل اختلالش را کاهش داده و کیفیت زندگی‌اش را به‌طور چشمگیری بهبود بخشیده است. در نوامبر، مادر نوزاد گفت او شروع به راه رفتن کرده و به سایر نقاط عطف رشدی می‌رسد.

پژوهشگران گفتند موفقیت این روش یک پیشرفت بزرگ برای CRISPR است و نشان می‌دهد بیماران دیگری با اختلالات ژنتیکی ممکن است در آینده از این فناوری بهره‌مند شوند.

۲. پیشرفت‌های فناوری واکسن mRNA
واکسن‌هایی که از فناوری RNA پیام‌رسان (mRNA) استفاده می‌کنند در همه‌گیری کووید-۱۹ شناخته شدند و اکنون صدها کارآزمایی بالینی در حال آزمودن آنها برای آنفلوانزا، اچ‌آی‌وی، بیماری‌های ژنتیکی و حتی سرطان است.

چندین مورد از این کارآزمایی‌ها پیش‌تر نتایج اولیه امیدبخشی داشته‌اند. در تابستان، دو مطالعه نشان داد واکسن‌های اچ‌آی‌وی مبتنی بر mRNA می‌توانند آنتی‌بادی‌های خنثی‌کننده ایجاد کنند، بخشی کلیدی از پاسخ ایمنی که به دفاع سلول‌ها در برابر عفونت‌های ویروسی کمک می‌کند.

این پیشرفت‌ها نشان می‌دهد فناوری mRNA می‌تواند ابزاری موثر علیه بسیاری از بیماری‌ها باشد، هرچند برای درک کامل ظرفیت‌ها و محدودیت‌های آن به مطالعات بزرگ‌تر با افراد بیشتر نیاز است.

۳. پیوند اعضای خوک به واقعیت نزدیک‌تر شد
حوزه زنوپیوند، یعنی انتقال اعضا میان گونه‌ها، امسال چند نقطه عطف داشت، از جملهنخستین کبد اصلاح‌شده ژنتیکی خوککه به یک بیمار انسانی زنده پیوند شد.

بیمار مردی ۷۱ ساله با بیماری کبدی ناشی از هپاتیت بی و سرطان کبد بود که نمی‌توانست کبد انسانی دریافت کند یا تحت جراحی‌های معمول قرار گیرد. او ۱۷۱ روز با کبد خوک زنده ماند و نشان داد این عضو می‌تواند کارکردهای اساسی را در بدن انسان انجام دهد.

دانشمندان معتقدند پیوند اعضای اصلاح‌شده خوک به انسان شاید روزی به کاهش کمبود اهدای اعضای انسانی کمک کند. در سال‌های اخیر چند بیمار زنده نیز کلیه‌ها، ریه‌ها و قلب‌های خوک دریافت کرده‌اند و برخی برای چندین هفته زنده مانده‌اند.

۴. دانشمندان بافت زنده مغز انسان را برای مدل‌سازی زوال عقل به‌کار گرفتند
دانشمندان در بریتانیا برای نخستین بار در جهان از بافت زنده مغز انسان برای پایش مراحل ابتدایی زوال عقل استفاده کردند.

این تیم سلول‌های سالمی را که در طول جراحی‌های نامرتبط جمع‌آوری شده بود در معرض یک پروتئین سمی مرتبط با آلزایمر به نام آمیلوید بتا قرار داد تا به‌طور لحظه‌ای نشان دهد این پروتئین چگونه می‌تواند ارتباطات میان سلول‌های مغزی را از بین ببرد.

توانایی مطالعه مستقیم چگونگی پیشرفت زوال عقل در مغز انسان می‌تواند یافتن درمان‌های موثر علیه آن را آسان‌تر کند، با توجه به اینکه در حال حاضر درمان قطعی وجود ندارد.

۵. داروهای کاهش وزن برای برخی شرایط دیگر نیز امیدبخش هستند
مطالعات نشان داده‌اند که داروهای پرفروش مورد استفاده برای درمان چاقی و دیابت ممکن است به طیف وسیعی از شرایط دیگر نیز کمک کنند، از جمله اعتیاد و اختلالات روان‌پریشی مانند اسکیزوفرنی.

فواید این داروها هنوز در حال آزمون است اما دانشمندان معتقدند این فواید دو جنبه دارد: این داروها چاقی را مهار می‌کنند که یک عامل خطر برای بسیاری از سایر مشکلات سلامت است و جریان خون را بهبود می‌دهند و التهاب را کاهش می‌دهند که می‌تواند بر سیگنال‌های پاداش مغز و کنترل تکانه اثر بگذارد.

با این حال این داروها علاج همه‌چیز نیستند. شرکت بزرگ داروسازی دانمارکی نوو نوردیسک در نوامبر گفت مطالعاتش نشان می‌دهد سماگلوتاید، ماده فعال در اوزمپیک و وگووی، هیچ اثری بر شناخت و کارکرد در میان افراد مبتلا به زوال عقل یا اختلال خفیف شناختی ندارد.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







وقتی ذی‌نفع، موافق فیلترینگ است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 9:13

وقتی ذی‌نفع، موافق فیلترینگ است


ندا جعفری / روزنامه اعتماد

به تازگی علی شریفی زارچی، استاد و عضو هیات علمی دانشگاه شریف در توییتی نوشت: «”ر. ج”(*) پدر فیلترینگ ایران است. کسی که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در شرکت‌های پیمانکار فیلترینگ ذی‌نفع است و از سوی دیگر با عضویت در شورای عالی فضای مجازی... تمام قد جلوی حقوق یک ملت ایستاده است.»

براساس داده‌های کمیسیون اینترنت و زیرساخت انجمن تجارت الکترونیک تهران که مرداد سال جاری منتشر شده است؛ ایران از میان ۱۰۰ کشور، در رتبه ۹۷ کیفیت کلی اینترنت قرار دارد.

طبق این گزارش ایران از نظر سرعت نیز در جایگاه ۸۴، از نظر اختلال در جایگاه ۹۲ و از نظر میزان محدودیت‌ها در جایگاه ۹۹ قرار گرفته است. این سه‌گانه، تجربه کاربری شهروندان را به یکی از بدترین وضعیت‌ها رسانده است. مرور داده‌های رسمی نشان می‌دهد، میانگین سرعت اینترنت در ایران تنها ۵.۵ مگابیت بر ثانیه است؛ بسیار کمتر از میانگین ۱۳ مگابیت بر ثانیه در آسیا. اختلالات مزمن، محدودیت دسترسی به پلتفرم‌ها و شبکه‌های اجتماعی پرکاربرد و سانسور بیش از ۳۶ درصد از دامنه‌های وب، تجربه روزمره کاربران را مختل کرده‌اند.

در واکنش به وضعیت کنونی افشین کلاهی، عضو هیات‌مدیره فدراسیون فناوری اطلاعات و ارتباطات و رضا الفت‌نسب، رییس اتحادیه کسب‌وکارهای اینترنتی در گفت‌وگو با «اعتماد» هشدار می‌دهند؛ ادامه این مسیر نه‌تنها به تحقق اهداف اعلامی منجر نمی‌شود، بلکه با شکل‌دادن به بازاری پررونق برای فیلترشکن‌ها، تعارض منافع آشکاری را در دل سیاستگذاری اینترنت ایجاد می‌کند؛ تعارضی که هزینه آن از جیب کاربران، کسب‌وکارهای دیجیتال و اقتصاد ملی پرداخت و در مقابل، منافع آن نصیب شبکه‌ای غیرشفاف از فروشندگان ابزارهای دور زدن محدودیت می‌شود.

اعتراف رسمی به ناکارآمدی‌ها

اینترنت در ایران با سه‌گانه‌ «کندی، اختلال و محدودیت» به یکی از بدترین تجربه‌های دیجیتال تبدیل شده است. سیاست‌های فیلترینگ، به‌جای تامین امنیت و کارایی، اکوسیستم دیجیتال کشور را با تهدیدات امنیتی، زیان اقتصادی، بی‌اعتمادی اجتماعی و ناکارآمدی گسترده مواجه کرده است. آن‌گونه  که‌ جوانان و صاحبان کسب‌وکار دیجیتال به ناچار به فیلترشکن پناه برده‌اند، استفاده گسترده از فیلترشکن‌های ناامن، بسیاری از دستگاه‌های کاربران را به بات‌نت‌هایی برای حملات DDoS تبدیل کرده است. این حملات که اغلب از مبدا ایران صورت می‌گیرد، شبکه داخلی را آلوده کرده و باعث مسدود شدن IPهای ایرانی توسط سامانه‌های خارجی شده‌اند.

کسب‌وکارهای دیجیتال، به‌ویژه آنهایی که بر بستر شبکه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام فعالیت می‌کردند، خسارات هنگفتی را تجربه کرده‌اند. بیش از ۶۰ درصد این مشاغل، اینستاگرام را بستر اصلی درآمدزایی می‌دانند. فیلترینگ، نه تنها درآمد این مشاغل را کاهش داده، بلکه رشد اقتصاد دیجیتال را نیز مختل کرده است. این وابستگی به ابزارهای دور زدن فیلتر، سالانه حداقل ۵ هزار میلیارد تومان هزینه مستقیم به خانوارها تحمیل می‌کند. کاهش عمر باتری، مصرف بالای پهنای باند و مشکلات امنیتی ناشی از VPNهای رایگان، تنها بخشی از عوارض جانبی این وابستگی‌اند و IPهای ایرانی در لیست سیاه جهان قراردارند.

افشین کلاهی، عضو هیات‌مدیره فدراسیون فناوری اطلاعات و ارتباطات در این خصوص به «اعتماد» می‌گوید: سیاست فیلترینگ در ایران به نقطه‌ای رسیده که نه ‌تنها از منظر حقوق شهروندی با پرسش‌های جدی مواجه شده، بلکه حتی از نگاه حاکمیتی و امنیتی نیز کارآمدی خود را از دست داده است. امروز دیگر کمتر کسی تردید دارد که فیلترینگ به شکل فعلی، به هدف‌های اعلام ‌شده‌اش رسیده باشد و تنها به هزینه‌های سنگینی که به جامعه، اقتصاد دیجیتال و امنیت سایبری کشور تحمیل کرده، می‌اندیشند.

او ادامه می‌دهد: یکی از چالش‌های جدی در حوزه فیلترینگ، مساله تمرکز تصمیم‌گیری و احتمال تعارض منافع است. وقتی یک فرد یا یک حلقه محدود، هم در جایگاه سیاستگذار قرار می‌گیرند و هم به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم با شرکت‌های پیمانکار فیلترینگ ارتباط دارند، اعتماد عمومی آسیب می‌بیند. در چنین شرایطی، این پرسش جدی مطرح می‌شود که تصمیم‌ها تا چه اندازه در راستای منافع عمومی است و تا چه حد منافع اقتصادی ذی‌نفعان خاص را تامین می‌کند. حکمرانی مطلوب در فضای مجازی بدون شفافیت و پاسخگویی معنا ندارد و نبود این شفافیت، مشروعیت تصمیم‌ها را زیر سوال می‌برد.

کلاهی می‌گوید: وقتی وزارت ارتباطات به‌طور رسمی اعلام می‌کند که حدود ۸۰ درصد ترافیک اینترنت کشور از طریق VPNها عبور می‌کند، عملا به شکست سیاست فیلترینگ اذعان می‌شود. سیاستی که قرار است دسترسی را محدود کند، در عمل به گسترش ابزارهای دور زدن محدودیت منجر می‌شود. نتیجه این وضعیت، نه کنترل فضای مجازی، بلکه انتقال ترافیک کشور به مسیرهای ناشناخته و خارج از نظارت است؛ مسیری که حتی برای حاکمیت نیز پرریسک‌تر می‌شود.

او در ادامه می‌افزاید: فیلترینگ هزینه‌ای پنهان، اما مستمر به مردم تحمیل می‌کند. کاربران ناچار می‌شوند برای دسترسی به خدمات پایه‌ای، ابزارهای مختلف فیلترشکن خریداری کنند. این هزینه فقط مالی نیست؛ زمان از دست می‌رود، اعصاب و روان کاربران فرسوده می‌شود و کیفیت زندگی دیجیتال کاهش پیدا می‌کند. در نهایت، جامعه بهایی را می‌پردازد که هیچ تناسبی با خروجی این سیاست ندارد و برخلاف تصور رایج، فیلترینگ امنیت را افزایش نمی‌دهد.

این کارشناس فناوری اطلاعات و ارتباطات تاکید می‌کند: حوزه استفاده گسترده از VPNهای نامطمئن، یکی از مهم‌ترین تهدیدهای امنیت سایبری کشور به شمار می‌رود. بسیاری از این ابزارها، اطلاعات کاربران را جمع‌آوری می‌کنند و راه نفوذ به گوشی‌ها، شبکه‌های سازمانی و حتی زیرساخت‌های حساس را باز می‌گذارند، در چنین شرایطی، فیلترینگ به‌جای کاهش ریسک، سطح آسیب‌پذیری را بالا می‌برد و کنترل امنیت را دشوارتر می‌کند.

او می‌گوید: وقتی استفاده از VPN به یک رفتار عمومی تبدیل می‌شود و تقریبا روی همه گوشی‌ها، حتی گوشی کودکان نصب می‌شود، کنترل‌های سنی و فیلترهای داخلی سیستم‌عامل‌ها عملا بی‌اثر می‌ماند. در نتیجه فیلترینگ نه‌تنها مانع دسترسی به محتوای نامناسب نمی‌شود، بلکه دسترسی بی‌قیدوشرط‌‌تری را برای گروه‌های سنی مختلف فراهم می‌کند. این پیامد فرهنگی، دقیقا برخلاف ادعاهای اولیه طراحان این سیاست است و کسب‌وکارهای آنلاین، استارت‌آپ‌ها و فریلنسرها از نخستین قربانیان فیلترینگ هستند. دسترسی ناپایدار به پلتفرم‌های بین‌المللی، ابزارهای کاری و منابع آموزشی، هزینه فعالیت اقتصادی را افزایش می‌دهد و رقابت‌پذیری را کاهش می‌دهد، در شرایطی که اقتصاد کشور به توسعه اقتصاد دیجیتال نیاز دارد، ادامه این سیاست عملاترمز رشد را می‌کشد و فرصت‌های شغلی را محدود می‌کند.

کلاهی ادامه می‌دهد: اکثریت کاربران ایرانی امروز به‌نوعی از فیلترشکن استفاده می‌کنند و این واقعیت نشان می‌دهد که میان نگاه سیاستگذار و خواست جامعه شکافی عمیق شکل می‌گیرد. دسترسی آزاد، امن و پایدار به اینترنت، از دید مردم و فعالان اقتصادی یک نیاز اولیه است، نه یک امتیاز. نادیده گرفتن این واقعیت، اعتماد عمومی را تضعیف می‌کند و نارضایتی اجتماعی را افزایش می‌دهد.حتی اگر فیلترینگ را صرفا از زاویه نگاه حاکمیتی بررسی کنیم، نتیجه روشن است، این سیاست به هدف خود نمی‌رسد. نه کنترل موثر ایجاد می‌کند، نه امنیت را افزایش می‌دهد و نه هزینه‌ها را کاهش می‌دهد و ادامه این مسیر، تنها اتلاف منابع، افزایش آسیب‌پذیری و تشدید نارضایتی را به همراه دارد و امروز بیش از هر زمان دیگری، بازنگری جدی در سیاست فیلترینگ و حرکت به سمت حکمرانی هوشمند، شفاف و مبتنی بر اعتماد عمومی ضروری به نظر می‌رسد.

فیلترینگ؛ هزینه‌ای که جامعه می‌پردازد

رضا الفت نسب، رییس اتحادیه کسب و کارهای اینترنتی درباره فیلترینگ اینترنت توضیح می‌دهد: این محدودیت از دهه ۸۰ و با تصویب قانون جرایم رایانه‌ای آغاز شد، کمیته مصادیق مجرمانه بر اساس قانون مسوول تعیین موارد قابل فیلتر شدندو از آن زمان نهادهای قضایی با دستور قاضی توانستند اقدام به مسدودسازی محتوا کنند که هدف اولیه، کنترل محتوای مجرمانه اعلام شد، اما طی سال‌ها ابعاد آن گسترده‌تر شد و اقتصاد دیجیتال و کسب و کارها را تحت تاثیر قرار داد. الفت‌نسب بیان می‌کند: طی سال‌های اخیر حساسیت‌ها نسبت به فیلترینگ کاهش پیدا کرد و شرایط نسبت به گذشته بهتر شد، این در حالی است که اواخر دهه ۸۰ میزان فیلترینگ بسیار بیشتر از امروز بود و بسیاری از اقدامات ضرورتی نداشتند. او می‌گوید: در حوزه اقتصاد دیجیتال بسیاری از مشکلات با گفت‌وگو و تعامل قابل حل می‌شوند و نیازی به فشار و محدودسازی کسب و کار داخلی نیست.

الفت نسب هشدار می‌دهد: فیلترینگ هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی هنگفتی ایجاد می‌کند و حدود ۸۵ درصد کاربران از فیلترشکن استفاده می‌کنند و این امر علاوه بر تحمیل هزینه‌های مالی، ضربه سنگین به اقتصاد دیجیتال وارد می‌کند و اعتماد عمومی را کاهش می‌دهد. استفاده از فیلترشکن‌های رایگان مخاطرات امنیتی زیادی ایجاد و زمینه نفوذ و سوءاستفاده‌های سایبری را فراهم می‌کند.

او تاکید می‌کند: کودکان و نوجوانان نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرند و برای دسترسی به بازی‌ها و نرم‌افزارها مجبور به استفاده از فیلترشکن می‌شوند، این شرایط باعث می‌شود نسلی با تجربه ناامن و آسیب‌پذیر در فضای دیجیتال شکل بگیرد.

الفت نسب یادآوری می‌کند: تجربه نشان داده فیلترینگ به تنهایی مشکلات را حل نمی‌کند و جایگزین فرهنگ‌سازی نیست، راهکار واقعی ایجاد آموزش و فرهنگ استفاده مناسب از فضای مجازی است. مردم باید در بسترهای مورد استفاده خود مانند شبکه‌های اجتماعی با محتوای امن و مفید مواجه شوند.

او توضیح می‌دهد: تولید محتوای مناسب باید از مدارس و دانشگاه‌ها آغاز شود و حمایت از پلتفرم‌های داخلی نیز ضروری است. مردم باید تشویق شوند به جای دور زدن محدودیت‌ها از ابزارهای رسمی و امن استفاده کنند. این رویکرد نتیجه بهتری برای اقتصاد دیجیتال و امنیت سایبری دارد و جامعه را از مخاطرات فیلترشکن‌ها دور می‌کند.

الفت نسب تاکید می‌کند: فیلترینگ در بسیاری از موارد مانع رشد کسب و کارهای داخلی می‌شود، تصمیم‌گیری برای فیلترینگ اغلب بدون مشورت با بخش خصوصی انجام می‌شود و به اقتصاد دیجیتال آسیب می‌رساند. حتی اقدامات کوتاه‌مدت و اضطراری در بحران‌ها نیز می‌تواند خسارت‌های بلندمدت ایجاد کند. بسیاری از مشکلات کاربران با گفت‌وگو، اصلاح سیاست‌ها و ارایه راهکارهای جایگزین حل می‌شوند و نیازی به محدود کردن دسترسی مردم نیست. فیلترینگ صرفا هزینه‌های اضافی و مخاطرات امنیتی ایجاد می‌کند و تاثیری بر فرهنگ عمومی و رفتار کاربران ندارد.

الفت نسب توضیح می‌دهد: راهکار اصلی کاهش آسیب‌های فیلترینگ ترکیب حمایت از کسب و کارهای داخلی، فرهنگ‌سازی و توسعه محتوای مفید در بسترهای مورد استفاده مردم است. تمرکز بر آموزش، اطلاع‌رسانی و تولید محتوای مناسب، تاثیر بهتری نسبت به مسدودسازی دارد و جامعه را به سمت استفاده مسوولانه از فضای دیجیتال هدایت می‌کند.با فرهنگ‌سازی و توسعه پلتفرم‌های امن داخلی، مردم انگیزه پیدا می‌کنند بدون نیاز به فیلترشکن به اینترنت دسترسی پیدا کنند و این رویکرد هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی را کاهش و امنیت سایبری را ارتقا می‌دهد.

الفت نسب یادآوری می‌کند: فیلترینگ به تنهایی هیچ دستاوردی برای امنیت یا اقتصاد دیجیتال ندارد و صرفا مشکلات را پیچیده‌تر می‌کند. تجربه نشان داده نسل جدید و کسب و کارها تحت فشار فیلترینگ آسیب می‌بینند و جامعه هزینه سنگینی می‌پردازد. راهکار پایدار شامل آموزش، فرهنگ‌سازی، توسعه محتوای مناسب و حمایت از پلتفرم‌های داخلی است تا هم اقتصاد دیجیتال رشد کند و هم امنیت و اعتماد عمومی حفظ شود، استفاده از اینترنت آزاد، همراه با فرهنگ‌سازی و محتواهای مناسب، تنها مسیر منطقی و عملیاتی برای کشور است و ادامه روش‌های سنتی فیلترینگ به هیچ عنوان نتیجه‌بخش نیست.

در جدول زیر قیمت سه ماهه برخی فیلترشکن‌ها آمده است که در محدوده‌های قیمتی مختلفی ارایه شده‌اند و بازار کاملا براساس عرضه و تقاضا و کیفیت پیش می‌رود.

به عنوان مثال؛ قیمت ExpressVPN سه‌ماهه ۳۰۰ هزار تومان، NordVPN حدود ۵۹۷ هزار تومان، Surfshark حدود ۸۷۰هزار‌تومان، CyberGhost در محدوده ۲ میلیون و ۹۷۰ هزار تومان و Windscribe Pro حدود ششصد هزار تومان نرخ‌گذاری شده‌اند.

همچنین V2Ray حدود ۲۹۷هزار تومان، IPVanish تقریبا ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان و Windscribe Pro حدود ۶۶۰ هزار تومان نرخ‌گذاری شده‌اند و سایر وی‌پی‌ان‌‌ها هم در سایت‌های مختلف با قیمت‌های متفاوتی عرضه می‌شود.

——————
* منظور اعتماد از «ر.ج»، رسول جلیلی، رئیس سابق دانشگاه صنعتی شریف، دانشیار دانشکده مهندسی کامپیوتر این دانشگاه و عضو کنونی شورای عالی فضای مجازی است. وی به دستور خامنه‌ای از ۱۳۹۰ به عضویت شورای عالی فضای مجازی درآمده است.





نظر شما درباره این مقاله:







پزشکیان و اصلاح‌طلبان؛ حامیان دیروز و منتقدان امروز
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 8:57

پزشکیان و اصلاح‌طلبان؛ حامیان دیروز و منتقدان امروز


خبرآنلاین: «انفعال»، مخرج مشترک اغلب واکنش‌ها به عملکرد دولت مسعود پزشکیان است؛ دولتی که در مقطعی تاریخی بر سر کار آمده است که مجموعه‌ای از ابربحران‌ها، از ناترازی بودجه و انرژی گرفته تا خشکسالی، رکود و تورم، و همچنین مناقشات پیچیده سیاست خارجی، به‌طور هم‌زمان به یکدیگر رسیده‌اند. این شرایط از نگاه ناظران نیازمند اعمال اقتدار است حال آنکه رئیس دولت خود گاهی در مقام معترض به وضع موجود ظاهر می‌شود؛ طوری که به نظر می‌رسد نمی‌داند چه رویکردی باید داشته باشد.

این وضعیت باعث شده بسیاری از فعالان سیاسی به انتقاد از پزشکیان بپردازند و در خلال برخی سخنرانی‌ها و نامه‌ها با هشدار و اتمام حجت خود را با صدایی رسا نشان دهند. نکته قابل توجه آن است که این هشدارها نه از سوی رقبای سیاسی، بلکه عمدتاً از جانب اصلاح‌طلبان مطرح شده که شاکله اصلی حامیان پزشکیان در انتخابات گذشته را تشکیل می‌دادند.

انفعال دیپلماتیک و فعال شدن ماشه؛ دو روی یک سکه
از بارزترین مصادیق انفعال، سیاست خارجی دولت پزشکیان است، موردی که می‌تواند راه را برای ورود سرمایه به کشور باز کند و به کمک به حل تعدادی از ابربحران‌ها بینجامد. پزشکیان در شرایطی رأی آورد که بخش مهمی از رأی‌دهندگان او، با هدف دور کردن سایه جنگ از کشور و از بیم پیروزی رقیب، به او روی آوردند. با این حال، سرنوشت دولت به‌گونه‌ای رقم خورد که در همان روزهای ابتدایی آغاز به کار، نشانه‌هایی از تنش و درگیری نظامی بروز یافت و کشور در مسیر جنگی ۱۲روزه قرار گرفت. این وضعیت در ادامه نیز با انفعال در سیاست خارجی تشدید شد؛ تا جایی که فعال شدن سازوکار ماشه و بازگشت تحریم‌های سازمان ملل متحد به یک واقعیت جدی تبدیل شد.

بازتاب این رویکرد منفعلانه را می‌توان در اظهارات اخیر وزیر امور خارجه نیز دید. در حالی که حل‌وفصل پرونده هسته‌ای با سه ضلع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، آمریکا و کشورهای اروپایی گره خورده است، در ارتباط با دیپلماسی با هر سه ضلع آب پاکی را روی دست همگان ریخت؛ در مورد آمریکا اعلام کرد که واشنگتن باید از موضع احترام و قدرت برابر با ایران وارد شود تا تهران اساساً گزینه مذاکره را بررسی کند؛ درباره اروپایی‌ها گفت با فعال کردن مکانیسم ماشه، ظرفیت مذاکراتی خود را از دست داده‌اند؛ و در خصوص آژانس نیز تأکید می‌کند که توافق قاهره از نظر ایران منتفی است. مجموعه این مواضع به‌گونه‌ای است که گویی اگر به‌جای مسعود پزشکیان، سعید جلیلی به ریاست‌جمهوری رسیده بود، تفاوت محسوسی در خروجی سیاست خارجی مشاهده نمی‌شد.

انفعال اقتصادی، طبقه متوسط را قربانی می‌کند
دولت چهاردهم تاکنون در عرصه اقتصادی هم تصویری منفعل از خود به نمایش گذاشته است. تنها در یک ماه گذشته، نرخ دلار حدود ۱۷ درصد افزایش یافته و بازگشت آن به زیر مرز صد هزار تومان بیش از آن‌که یک سناریوی محتمل باشد، به رؤیایی دوردست شباهت پیدا کرده است. آمارهای بانک مرکزی از تورم ۴۰ درصدی حکایت دارد و هم‌زمان سخنگوی هیئت‌رئیسه مجلس از تورم ۱۰۰ درصدی در برخی اقلام خبر می‌دهد. در چنین شرایطی، گزارش‌ها نشان می‌دهد که فقر مطلق در سال ۱۴۰۳ به حدود ۴۴ درصد رسیده است. بی‌تردید بخشی از این وضعیت میراث دولت‌های پیشین است، اما این واقعیت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که تداوم انفعال دولت پزشکیان می‌تواند شرایط را در آینده وخیم‌تر کند. بسیاری از ناظران بر این باورند که طبقه متوسط نقشی تعیین‌کننده در پیروزی پزشکیان در انتخابات سال گذشته داشت و تضعیف اقتصادی این طبقه، می‌تواند دولت را با چالش‌های جدی سیاسی و اجتماعی مواجه سازد.

هشدارهای اصلاح‌طلبان و دفاع اصولگرایان از پزشکیان
بازتاب این نگرانی‌ها را می‌توان در سخنان اصلاح‌طلبانی دید که حامیان اصلی پزشکیان در انتخابات بودند. روایت‌ها از جلسه اخیر رئیس‌جمهور با جمعی از دبیران کل احزاب و شخصیت‌های سیاسی نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان، منتقدانه‌تر از سایرین با او سخن گفتند، و اصولگرایان نگران تضعیف دولت شدند طوری که انگار جای اصولگرا و اصلاح‌طلب در حمایت و انتقاد از دولت عوض شده بود. هرچند بیشتر روایت‌ها از این جلسه حاکی از آن بود که جلسه خروجی چندانی نداشته، تنش اندک به خاطر انتقادات پزشکیان برجسته‌ترین آن بود.

با علم به این شرایط مسئولیت را پذیرفتید
رویکرد مشابهی هم در استان خراسان جنوبی هم رخ داد؛ جایی که محمدرضا آقاابراهیمی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب استان خراسان جنوبی سخنانش خطاب به پزشکیان این روزها جنجال آفرین شد و برخی آن را توهین به رئیس دولت پیشین تعبیر کردند. با وجود این، روح کلی سخنان این فعال سیاسی ناظر بر انتقادی جدی و مطالبه تغییر در شیوه مدیریت کشور بود. آقاابراهیمی در بخشی از سخنانش خطاب به پزشکیان به ترور میهمان خارجی در آغاز کار دولت، تحمیل جنگ ۱۲روزه، آثار ویرانگر تحریم‌های طولانی‌مدت، فعال شدن سازوکارهای فشار خارجی، خودتحریمی‌ها و کارشکنی جریان‌های قدرت‌طلب داخلی، اشاره کرد اما این را نیز گفت که «این واقعیت‌ها بر کسی پوشیده نیست اما رئیس‌جمهور با علم به همین شرایط مسئولیت را پذیرفته است.»

آقاابراهیمی همچنین با انتقاد از تکرار برخی کلی‌گویی‌ها تصریح کرد که تأکید صرف بر پرهیز از دعوا یا واگذاری حل مشکلات به دیگران، بدون فراهم بودن بسترهای واقعی مشارکت و اختیار، پاسخگوی مطالبات مردم نیست؛ به‌ویژه آن‌که بسیاری از نیروهای متخصص و توانمند سال‌هاست از چرخه مدیریت کنار گذاشته شده‌اند. او در پایان با اشاره به ابرچالش‌هایی همچون تورم، کاهش ارزش پول ملی، تضعیف کرامت انسانی، آسیب دیدن اخلاق اجتماعی و فشارهای معیشتی، خواستار گفت‌وگویی صریح، شفاف و صادقانه رئیس‌جمهور با نهادهای اصلی قدرت شد؛ گفت‌وگویی که یا به کسب اختیار برای اصلاحات واقعی بینجامد، یا در صورت عدم امکان تغییر مؤثر، به وفاداری به آخرین عهد بسته‌شده با مردم منتهی شود.

اتمام حجت اصلاح‌طلبان با پزشکیان
این اتمام‌حجت‌ها در نامه اخیر جبهه اصلاحات به مسعود پزشکیان نیز به‌وضوح دیده می‌شود. در این نامه، اصلاح‌طلبان نسبت به نشانه‌های نگران‌کننده‌ای از کندی اصلاحات، ضعف انسجام و ناهماهنگی در مدیریت اجرایی کشور هشدار داده و تأکید کرده‌اند که تداوم این وضعیت می‌تواند به فرسایش توان دولت و تضعیف پشتوانه مردمی آن منجر شود. آن‌ها از رئیس‌جمهور خواسته‌اند در کوتاه‌مدت اقداماتی نظیر بازنگری در سیاست خارجی، کاهش محدودیت‌های اینترنت، اصلاح ساختار بودجه، ایجاد سازوکارهای پیشگیری از فساد و استقرار نظام مالیاتی شفاف و عادلانه را در دستور کار قرار دهد.

جواد امام: مشورت پذیری نشان نمی‌دهید، چطور می‌خواهید با اپوزیسیون گفتگو کنید؟
در نامه‌ای دیگر، جواد امام، دبیرکل حزب اصلاح‌طلب «مجمع ایثارگران»، با خطاب قرار دادن پزشکیان، به‌صراحت یادآور شده است که هرچند شعار «وفاق» در ظاهر امری پسندیده و عقلانی است و ارتباط حسنه با ارکان نظام قابل استقبال است، اما نباید فراموش شود که رئیس‌جمهور نماینده «جمهور» نیز هست. او در بخش دیگری از این نامه تأکید کرده است که حمایت انتخاباتی اصلاح‌طلبان با هدف کسب پست و موقعیت نبوده و انتقاد کرده که رئیس‌جمهور و دفتر او در بیش از یک سال گذشته حتی زمانی برای شنیدن دغدغه‌ها و مشورت‌های این مجمع اختصاص نداده‌اند؛ در حالی که هم‌زمان از آمادگی برای گفت‌وگو با مخالفان و حتی اپوزیسیون سخن گفته می‌شود.

این همه سایت و رسانه با چقدر خروجی؟
در کنار همه این موارد، ناظران معتقدند دولت از منظر رسانه‌ای نیز فاقد خروجی مؤثر و اقناع‌کننده است. با وجود برخورداری از امکانات گسترده رسانه‌ای ــ از پایگاه‌های متعدد اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری و دولت گرفته تا سخنگو، معاونت و شورای اطلاع‌رسانی ــ آنچه به جامعه مخابره می‌شود، نشانه‌ای از تحرک و تغییر نیست. در حالی که در شرایط بحرانی، اقدامات رسانه‌ای الزاماً به معنای انتشار خبر و اطلاعیه نیست؛ گاهی حتی جابه‌جایی مدیران ناکارآمد، ولو برای حفظ ظاهر، می‌تواند این پیام را منتقل کند که دولت در حال واکنش و اصلاح است. با این حال، نه‌تنها چنین تغییری دیده نمی‌شود، بلکه استعفاهایی که از درون دولت به بیرون درز کرده، بیشتر از جنس ناامیدی است و خود به گسترش یأس اجتماعی دامن می‌زند.

اگر خود را تغییر ندهید، تندروها جور دیگر تغییرتان می‌دهند
در چنین فضایی، بیش از هر زمان دیگری نیاز به «خون تازه» در رگ‌های حکمرانی احساس می‌شود. تجربه نشان داده است که اگر دولت‌ها خود دست به تغییر و اصلاح مقتدرانه نزند، تغییر به شکل غیرضروری به آن تحمیل خواهد شد. اکنون میدان برای نمایندگان تندرو مجلس باز است که به‌جای کمک به حل مسائل، به‌دنبال اقدامات نمایشی برای اثبات موجودیت خود نزد پایگاه اجتماعی محدودشان هستند. اگر دولت در مسیر اصلاح و تحول گام برندارد، بعید نیست بار دیگر شاهد استیضاح‌های غیرضروری، مانند استیضاح عبدالناصر همتی، و تشدید فشارهای سیاسی بر دولت باشیم.





نظر شما درباره این مقاله:







پوتین: تهران بی‌شک درپی سلاح هسته‌ای است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 7:50

اسناد تازه از گفتگوی بوش و پوتین درباره ایران

پوتین: تهران بی‌شک درپی سلاح هسته‌ای است


اسناد تازه از گفتگوی بوش و پوتین درباره ایران؛ «آن‌ها دیوانه‌اند، تهران بی‌شک درپی سلاح هسته‌ای است»

«آرشیو امنیت ملی» روز سه‌شنبه متن گفتگوهای رهبران روسیه و آمریکا بین سال‌‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۸ را منتشر کرد. این گفتگو‌ها که در نتیجه شکایت حقوقی این موسسه از حالت محرمانه خارج شدند، نشان می‌دهند که بوش و پوتین مرتبا بر جلوگیری ایران از غنی‌سازی اورانیوم و دستیابی سلاح هسته‌ای تاکید کرده‌اند.

بنابر این اسناد که روز سه‌شنبه ۲۳ دسامبر منتشر شد، برنامه هسته‌ای ایران محور سه گفتگوی مستقیم ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه و جورج دبلیو بوش، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا در سال‌های ۲۰۰۱، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸ بود.

در گفتگوی نخست که در جریان دیدار دو رهبر در ۱۶ ژوئن ۲۰۰۱ در قلعه «بردو» اسلوونی انجام شد، در پی ابراز نگرانی جورج بوش درباره برنامه هسته‌ای ایران و فروش تسلیحات به تهران، ولادیمیر پوتین گفت که فروش فناوری موشکی به ایران را محدود می‌کند و تایید کرد که ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای است.

آقای پوتین گفت: «کارشناسان ایرانی از کارشناسان ما سوالات بسیاری درباره موضوعات حساس می‌پرسند. شکی نیست که آن‌ها سلاح هسته‌ای می‌خواهند.»

او افزود: «من به افرادمان گفتم که راجع‌به چنین مسائلی با آن‌ها صحبت نکنند.»

در این دیدار همچنین آقای بوش ضمن تکذیب گزارش‌ها مبنی بر تلاش آمریکا برای عادی‌سازی روابط با ایران، با اشاره به تصویب تحریم‌ها علیه ایران در کنگره آمریکا گفت که کنگره چنین امری را عملا غیرممکن کرده است.

کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی وقت نیز که در تمام این گفتگو‌ها آقای بوش را همراهی می‌کرد، تایید کرد که شایعاتی مبنی بر تلاش واشنگتن برای عادی‌سازی روابط با تهران وجود دارد، اما تاکید کرد چنین موضوعی واقعیت ندارد.

۲۰۰۵: زمزمه ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت

سند دوم مربوط به دیدار ولادیمیر پوتین و جورج بوش در ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ در دفتر بیضی‌شکل کاخ سفید است. این دیدار که با حضور کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت و دونالد رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا و همچنین سرگی لاوروف، وزیر خارجه روسیه انجام شد، عمدتا بر برنامه هسته‌ای ایران و جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هسته‌ای متمرکز بود.

کاندولیزا رایس در این جلسه گفت که پیش‌تر جلسه‌ای را با آقای لاوروف صرفا درباره ایران برگزار کرده است.

خانم رایس گفت: «توافق کردیم که هیچ‌کس نمی‌خواهد ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد و باید برای این کار هرچه در توان داریم انجام دهیم.»

او افزود: «نگرانی ما توانایی ایران برای بازفرآوری و غنی‌سازی است. بسیار مهم است به نقطه‌ای برسیم که ایران نتواند بازفرآوری و غنی‌سازی انجام دهد؛ چنین چیزی خطرناک است و می‌تواند به برنامه نظامی تبدیل شود. گزارش درباره تسلیحاتی شدن [برنامه هسته‌ای ایران] را در اختیار روس‌ها قرار دادیم.»

در این جلسه همچنین ارجاع پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح می‌شود. بنابر این گفتگو، روسیه با توجیه این که این امر ممکن است تهران را به پیگیری مسیر کره شمالی برای دستیابی به سلاح هسته‌ای ترغیب کند، با این موضوع مخالفت کرده است.

با این حال نکته مهم این است که در این‌جا ابتدا آقای پوتین به اقدام نظامی علیه ایران اشاره کرد.

آقای پوتین گفت: « نگرانی ما این است که ارجاع فوری باعث شود ایران مسیر کره شمالی را در پیش بگیرد. اگر واقعاً در پی سلاح هسته‌ای باشند، کنترل آنچه در ایران رخ می‌دهد را از دست می‌دهیم. آن وقت باید کاری بکنیم. چه کاری؟ حمله؟ چه کسی؟ کجا؟ چه اهدافی؟ آیا از اطلاعاتی که دارید مطمئنید؟ مهم است برای موضعمان مبنا بسازیم.»

او افزود: «اما با جورج موافقم. اگر ایران قوانین بین‌المللی را، آن‌گونه که همین‌جا صورت‌بندی شد، نقض کند، آن‌گاه حق داریم موضوع را به شورای امنیت ببریم.»

این جلسه درست یک ماه پس از آغاز ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد برگزار شده است. آقای پوتین در این جلسه گفت که یک ساعت و بیست دقیقه با محمود احمدی‌نژاد صحبت کرده و به او گفته است که اگر به مذاکرات هسته‌ای با اروپایی‌ها ادامه ندهد، ایران منزوی خواهد شد.

گزینه نظامی روی میز

در دیدار سپتامبر ۲۰۰۵، آقای بوش با اشاره به نگرانی‌های اسرائیل به برنامه هسته‌ای ایران تاکید کرد که اگرچه گزینه نظامی «بد» است، اما باید همچنان روی میز باشد.

آقای بوش گفت: «گزینه‌ نظامی بد است. اما نمی‌توانیم آن را کاملا از روی میز برداریم. آریل شارون [نخست‌وزیر وقت اسرائيل] به گزینه نظامی فکر می‌کند. اگر من یا شما جای شارون بودیم هم به این گزینه فکر می‌کردیم. بمب هسته‌ای ایران واقعا اسرائیلی‌ها را وحشت‌زده می‌کند.»

جورج بوش تاکید کرد: «دیپلماسی باید جواب دهد. اگر شارون احساس کند که باید به ایران حمله کند، اوضاع از کنترل خارج می‌شود. نمی‌گویم چنین چیزی ناگزیر است، اما محتمل‌ترین واکنش نظامی از سوی اسرائیل خواهد بود.»

آقای بوش درباره اهداف احتمالی اسرائیل گفت: «اگر فکر کنند در نطنز غنی‌سازی انجام می‌شود، یکی از اهداف خواهد بود. اما ما برای اسرائیل هدف‌گذاری نمی‌کنیم.»

۲۰۰۸: دیدار نهایی؛ «آن‌ها دیوانه‌اند»

سند سوم مربوط به دیدار جورج بوش با ولادیمیر پوتین در سال ۲۰۰۸ در اقامتگاه رئيس‌جمهوری روسیه در شهر سوچی این کشور است. در این دیدار نیز برنامه هسته‌ای ایران یکی از مسائل اصلی گفتگوی دو رهبر است.

آقای پوتین در این جلسه گفت که درباره ایران «همه‌چیز در حال کنترل است». او با این حال گفت که ایران در برخی موارد قصد دارد امور را «مخفیانه» پیش ببرد و افزود: «پیدایشان می‌کنیم و مجازات می‌شوند.»

کاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا نیز تایید کرد که فعالیت‌های مخفیانه‌ای در تاسیسات هسته‌ای «اراک» انجام شده است.

جورج بوش با اشاره به طرح پیشنهادی روسیه در آن زمان مبنی بر فراهم کردن سوخت هسته‌ای برای نیروگاه‌های اتمی ایران و جلوگیری از غنی‌سازی، خطاب به آقای پوتین گفت: «طرح شما بسیار هوشمندانه بود. رهبران [ایران] می‌گویند برق هسته‌ای غیرنظامی می‌خواهند؛ ما می‌گوییم خوب، حق شماست. روسیه می‌گوید، این هم سوخت؛ پس نیازی به غنی‌سازی ندارید. اگر غنی‌سازی کنید، نشان می‌دهد برق غیرنظامی نمی‌خواهید و چیز بیشتری می‌خواهید.»

آقای پوتین با اشاره به این که ارسال سامانه‌های موشکی «اس-۳۰۰» (S-300) به ایران را مشروط به رفتار تهران کرده است، گفت: «چهار سال پیش با آن‌ها قرارداد امضا کردیم، اما اجرا نشده است.»

آقای بوش در پاسخ به این اظهارات گفت: «از شما قدردانم. آن‌ها دیوانه‌اند.»

آقای پوتین پاسخ داد: «آن‌ها کاملا دیوانه‌اند.»

رهبر روسیه افزود: «چیزی که من را شگفت‌زده کرده این است که اگرچه ایدئولوژی آن‌ها دیوانه‌وار است، اما هوشمندند، تحصیلات دانشگاهی دارند و از محیط آکادمیک آمده‌اند، از جمله احمدی‌نژاد، اطرافیانش و رئیس مجلس. آدم‌های بدوی نیستند. برایم شگفت‌آور بود.»


یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







زنان ایران؛ «دیگر بازگشتی در کار نیست»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 7:29

زنان ایران؛ «دیگر بازگشتی در کار نیست»


دیپا پارنت / گاردین / چهارشنبه ۲۴ دسامبر ۲۰۲۵

در خیابان‌های پایتخت ایران، تهران، زنان جوان روزبه‌روز بیشتر قوانین اجباری حجاب را نادیده می‌گیرند و ویدیوهایی در اینترنت منتشر می‌کنند که نشان‌دهنده قدم زدن آن‌ها در خیابان‌ها بدون پوشش سر است. این سرپیچی بیش از سه سال پس از کشته شدن مهسا امینی، زن جوان ۲۲ ساله کرد که توسط «پلیس اخلاق» به دلیل ادعای نقض قوانین پوشش بازداشت شده بود، رخ می‌دهد. مرگ او منجر به بزرگ‌ترین موج ناآرامی‌های مردمی در سال‌های اخیر در ایران شد و در پاسخ، نیروهای امنیتی سرکوبی شدید انجام دادند که طی آن صدها معترض کشته و هزاران نفر زخمی شدند.

بر اساس قانون «حجاب و عفاف» ایران که در سال ۲۰۲۴ به اجرا درآمد، زنانی که متهم به «ترویج برهنگی، بی‌عفتی، بی‌حجابی یا پوشش نامناسب» شوند، با مجازات‌های شدید مواجه می‌شوند، از جمله جریمه‌های نقدی تا سقف ۱۲,۵۰۰ پوند، شلاق و حبس از پنج تا ۱۵ سال برای مجرمان تکراری.

مقامات همچنین مردم عادی را تشویق کرده‌اند تا از طریق یک پلتفرم گزارش‌دهی مورد حمایت دولت، به عنوان «ناظران حجاب» عمل کنند و زنان را به دلیل تخلفات ادعایی گزارش دهند.

در ماه دسامبر، رهبر عالی ایران، علی خامنه‌ای، گفت که حجاب برای «حفظ کرامت زنان و مهار غرایز جنسی بسیار قوی و خطرناک» ضروری است و این اظهارات آغاز فشار جدیدی برای اجرای قوانین پوشش بود.


دو دختر در موزه هنرهای معاصر تهران، جایی که تعداد زیادی از آثار اصلی این هنرمند به نمایش گذاشته شده است، به تابلوی گرنیکا اثر پیکاسو نگاه می‌کنند. بسیاری از این آثار برای اولین بار به نمایش گذاشته می‌شوند

چند روز پس از آن، نیروهای امنیتی اجرای قوانین حجاب را شدت بخشیدند. برگزارکنندگان یک ماراتن محبوب در جزیره کیش، واقع در سواحل جنوبی ایران، بازداشت شدند و متهم به «نقض عفت عمومی» شدند زیرا اجازه دادند زنان بدون حجاب بدوند.

اما زنان ایرانی در گفت‌وگو با گاردین می‌گویند که افکار عمومی تغییر کرده و حتی زنان بیشتری علی‌رغم افزایش بازداشت‌ها و مجازات‌ها، آماده نادیده گرفتن قوانین پوشش هستند.

هدی، روزنامه‌نگار ساکن تهران، می‌گوید: «ما هرگز به اجازه خامنه‌ای نیاز نداشتیم و اکنون نیز به آن نیازی نداریم. صحنه‌هایی که شاهد آن هستید به این دلیل است که ما به آنچه او می‌گوید اهمیتی نمی‌دهیم.»

او اضافه می‌کند: «ما با کمبود آب مواجه هستیم [اشاره به بحران کمبود آب در ایران]، اعتراضات کارگری در حال افزایش است و جنگ با اسرائیل دولت را ضعیف کرده. حجاب یک حواس‌پرتی آسان است در حالی که آن‌ها با همه این مسائل جدی دست و پنجه نرم می‌کنند.»

اگرچه هدی می‌پذیرد که زنان بیشتری بازداشت خواهند شد، اما می‌گوید مقامات ایرانی از دستگیری‌های گسترده اجتناب می‌کنند زیرا «دفعه قبل که این کار را کردند، در سراسر جهان احمق به نظر می‌رسیدند».

در تهران، گلنار، یک هنرمند تجسمی، معتقد است که جوانان ایرانی به هنجارهای قبلی باز نخواهند گشت. او اخیراً از یک افسر پلیس که به نوجوانانی که در حال نواختن موسیقی بودند هشدار می‌داد، فیلمبرداری کرده است؛ گروه او را نادیده گرفتند. او می‌گوید رژیم، که توسط جنگ و تحریم‌ها تضعیف شده است، «به روابط عمومی خوب نیاز دارد» و نمی‌تواند ریسک انتشار تصاویر ویروسی دستگیری‌های حجاب را بپذیرد.


یک زوج جوان در پارک لاله تهران، یکدیگر را می‌بوسند

گلنار می‌گوید: «آیا در پس ذهنم این را دارم که هر لحظه ممکن است مرا به داخل یک ون بکشند؟ بله، دروغ نمی‌گویم. اما برنامه این است که به صورت جمعی مرزها را جابجا کنیم تا آنها نتوانند چند نفر از ما را بشکنند.»

در جای دیگری از تهران، شقایق، ۲۲ ساله، از طریق یک باشگاه موتورسواری زنانه مرزها را جابجا می‌کند. زنان در ایران نمی‌توانند گواهینامه موتورسواری بگیرند، با این حال گروه او هفتگی موتورسواری می‌کند. او می‌گوید: «آنها بسیار سهل‌گیر شده‌اند و دیگر ما را متوقف نمی‌کنند.»

شقایق می‌گوید که خارج از موتور، دیگر روسری سر نمی‌کند. «اگر حالا حجاب بگذارم، احساس می‌کنم همه فداکاری‌هایی که بسیاری از ایرانی‌ها کرده‌اند را نابود می‌کنم. دیگر بازگشتی در کار نیست.»

در حالی که اکثر ویدیوهای ویروسی [ویدیوهایی که به سرعت در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شوند] از تهران می‌آیند، زنان در استان‌های دیگر نیز از تغییر نگرش‌ها خبر می‌دهند.

لیلا، صاحب کسب‌وکار در شهر مرکزی شیراز، می‌گوید که هرگز شهر را این‌قدر پر انرژی ندیده است. «صادقانه بگویم، واقعاً امیدوارکننده است. این واقعیت که زنان بیشتری نحوه پوشش خود را انتخاب می‌کنند، دقیقاً همان چیزی است که آن‌ها را شجاع‌تر می‌کند. این تصاویر اثباتی بر شجاعت ما هستند و نه اصلاحاتی که بسیاری از حامیان رژیم به آن اشاره می‌کنند.»

در منطقه کردستان ایران، زرین، دانشجو، می‌گوید حضور «پلیس اخلاق» حداقل است اما هدف‌گیری گسترده‌تر ادامه دارد. «در کردستان ما به دلیل هویت کردی‌مان هدف مقامات قرار می‌گیریم و حجاب تنها نگرانی نیست. من نگرانم که وقتی اجرای حجاب را در تهران آغاز کنند، از آن به عنوان بهانه‌ای برای دستگیری گسترده مردان و زنان ما صرفاً به دلیل هویت‌مان استفاده کنند و اتهامات امنیت ملی و جاسوسی بسازند، همان‌طور که قبل و بعد از مرگ مهسا امینی انجام می‌دادند.»

اسکایلر تامپسون، معاون مدیر سازمان فعالان حقوق بشر در ایران، می‌گوید مقامات ظرفیت اجرای مداوم حجاب را ندارند و شاید تمایلی به مقابله با زنان در میان فشارهای داخلی و بین‌المللی نداشته باشند. «فضای سیاسی، امنیتی و اقتصادی شکننده است و حتی یک تحریک کوچک می‌تواند باعث ناآرامی‌های جدید شود.»

————————-

* نام‌ها تغییر کرده‌اند
* عکس‌های این مقاله در تهران در نوامبر و دسامبر ۲۰۲۵ گرفته شده‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







فائزه هاشمی و کاپشن آمریکایی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 25.12.2025, 7:01

فائزه هاشمی و کاپشن آمریکایی






نظر شما درباره این مقاله:







نوآوری و گمانه‌زنی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 23:25

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

نوآوری و گمانه‌زنی


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

اولین قهوه‌خانه در اروپای غربی نه در یک مرکز تجاری، بلکه در شهر دانشگاهی آکسفورد افتتاح شد، جایی که مردی لبنانی به نام جیکوب (Jacob) در سال ۱۶۵۰، دو سال قبل از تأسیس پاسکوا رزی (Pasqua Rosee) در لندن، مغازه‌ای راه انداخت. اگرچه امروزه ارتباط بین قهوه و دانشگاه امری بدیهی تلقی می‌شود - قهوه نوشیدنی است که معمولاً در بین جلسات کنفرانس‌ها و سمپوزیوم‌های علمی سرو می‌شود - اما در ابتدا بحث‌برانگیز بود. وقتی قهوه در آکسفورد محبوب شد و قهوه‌خانه‌های فروش آن شروع به تکثیر کردند، مقامات دانشگاه سعی کردند محدودیت ایجاد کنند و نگران بودند که قهوه‌خانه‌ها تنبلی را ترویج و اعضای دانشگاه را از تحصیل منحرف می‌کنند. آنتونی وود (Anthony Wood)، وقایع‌نگار آن زمان، از جمله کسانی بود که شور و شوق برای نوشیدنی جدید را محکوم کرد. او پرسید: «چرا یادگیری جدی و عمیق کاهش یافته و امروز تعداد کمی یا هیچ‌کس در دانشگاه آن را دنبال نمی‌کنند؟ پاسخ: به دلیل قهوه‌خانه‌ها، جایی که همه وقت خود را صرف می‌کنند.» اما مخالفان قهوه نمی‌توانستند بیشتر در اشتباه باشند، زیرا قهوه‌خانه‌ها به مکان‌های محبوبی برای بحث‌های دانشگاهی تبدیل شدند، به ویژه در میان کسانی که به پیشرفت علم، یا «فلسفه طبیعی» که در آن زمان شناخته می‌شد، علاقه داشتند. قهوه نه تنها فعالیت فکری را دلسرد نمی‌کرد، بلکه فعالانه آن را ترویج می‌داد. در واقع، گاهی به قهوه‌خانه‌ها «دانشگاه پنی» (penny universi­ties) می‌گفتند، زیرا هر کسی می‌توانست با پرداخت یک یا دو پنی، قیمت یک پیاله قهوه، وارد شود و در بحث شرکت کند. همانطور که یکی از ترانه‌های آن زمان می‌گفت: «چنین دانشگاه بزرگی، فکر نمی‌کنم هرگز وجود داشته باشد؛ که در آن می‌توانی دانشجو شوی، به قیمت خرج کردن یک پنی.»

یکی از جوانانی که در دوران تحصیل در آکسفورد به بحث‌های قهوه‌خانه‌ای علاقه پیدا کرد، معمار و دانشمند انگلیسی کریستوفر رن (Christopher Wren) بود. رن که امروزه بیشتر به عنوان معمار کلیسای جامع سنت پل در لندن به یاد آورده می‌شود، یکی از دانشمندان برجسته زمان خود نیز بود. او یکی از اعضای مؤسس انجمن سلطنتی، نهاد پیشگام علمی بریتانیا بود که در سال ۱۶۶۰ در لندن تشکیل شد. اعضای آن، از جمله هوک (Hooke)، پپیس (Pepys) و ادموند هالی (Edmond Halley) (ستاره‌شناسی که دنباله‌دار به نام او نامگذاری شده است)، اغلب پس از جلسات انجمن به قهوه‌خانه می‌رفتند تا بحث‌های خود را ادامه دهند. به عنوان یک مثال معمول، در ۷ مه ۱۶۷۴، هوک در خاطرات خود ثبت کرد که نمونه بهبودیافته‌ای از ربع‌النجوم (astronomical quadrant) را در انجمن سلطنتی (Royal Society) نشان داد و پس از آن در قهوه‌خانه گارویز نمایش را تکرار کرد و در آنجا با جان فلامستید (John Flamsteed)، ستاره‌شناسی که سال بعد توسط چارلز دوم به عنوان اولین ستاره‌شناس سلطنتی منصوب شد، در مورد آن بحث کرد. در مقابل فضای رسمی جلسات انجمن، قهوه‌خانه‌ها فضایی آرام‌تر فراهم می‌کردند که بحث، گمانه‌زنی و تبادل ایده‌ها را تشویق می‌کرد.

خاطرات هوک نمونه‌هایی از چگونگی تبادل اطلاعات در گفت‌وگوهای قهوه‌خانه‌ای را ارائه می‌دهد. در یکی از ملاقات‌ها در قهوه‌خانه‌ی «مَن» (Man’s coffeehouse)، هوک و رن اطلاعاتی درباره‌ی رفتار فنرها ردوبدل کردند. «بحث مفصلی درباره‌ی اثبات حرکت فنر داشتیم. او فکر جالبی درباره‌ی یک دماسنج جیوه‌ای مطرح کرد... من هم نظریه‌ی خودم را گفتم... من ترازوی فلسفی فنری خود را به او نشان دادم... او هم ترازوی طناب مکانیکی خود را به من معرفی کرد.» در مناسبت دیگری، هوک در قهوه‌خانه‌ی «سنت دانستن» (St. Dunstan’s coffeehouse) با دوستی دستورالعمل‌های درمانی پزشکی را مبادله کرد. چنین بحث‌هایی همچنین به دانشمندان اجازه می‌داد تا نظریه‌ها و ایده‌های نیمه‌ساخته‌ی خود را محک بزنند. با این حال، هوک به دلیل لاف‌زنی، جر‌وبحث‌های متعدد و اغراق در ادعاهایش شهرت داشت. پس از مشاجره‌ای با هوک در قهوه‌خانه‌ی «گاروی» (Garraway)، فلمستید شکایت کرد که «مدت‌هاست متوجه شده‌ام که ذات او این است که بی‌دلیل و با قضاوت ضعیف مخالفت کند و ادعاهای اثبات‌نشده را با پافشاری دفاع کند.» فلمستید ادعا کرد هوک «مرا با انبوهی از کلمات زیر فشار گذاشت و حاضرین را متقاعد کرد که من در این موارد نادان هستم، در حالی که در واقع این او بود که چیزی نمی‌فهمید.»

اما لاف‌زنی‌های هوک در قهوه‌خانه ناخواسته جرقه‌ی انتشار بزرگ‌ترین کتاب انقلاب علمی را زد. در یک شب ژانویه‌ی سال ۱۶۸۴، گفت‌وگویی بین هوک، هالی و رن در قهوه‌خانه به نظریه‌ی گرانش کشیده شد، موضوعی که در آن زمان سوژه‌ی بسیاری از گمانه‌زنی‌ها بود. هالی در میان جرعه‌های قهوه با صدای بلند پرسید آیا مدارهای بیضوی سیارات با نیروی گرانشی که با مربع معکوس فاصله کاهش می‌یابد، سازگار است؟ هوک اعلام کرد که همینطور است و تنها قانون مربع معکوس می‌تواند حرکت سیارات را توجیه کند، ادعایی که او گفت برای آن اثبات ریاضی ابداع کرده است. اما رن که خودش قبلاً برای ارائه‌ی چنین اثباتی تلاش کرده و شکست خورده بود، متقاعد نشد. هالی بعدها به یاد آورد که رن پیشنهاد داد «به آقای هوک یا من دو ماه فرصت دهد تا اثبات قانع‌کننده‌ای ارائه کنیم و علاوه بر افتخار، به کسی که موفق شود، یک کتاب ۴۰ شیلینگی هدیه دهد.» با این حال، نه هالی و نه هوک این چالش را نپذیرفتند و این جایزه بی‌صاحب ماند.

چند ماه بعد، هالی به کمبریج رفت و به دیدار یکی دیگر از همکاران علمی‌اش، آیزاک نیوتن (Isaac Newton)، رفت. با یادآوری بحث داغ قهوه‌خانه‌ای با رن و هوک، هالی همان سوال را از نیوتن پرسید: آیا قانون مربع معکوس گرانش به مدارهای بیضوی منجر می‌شود؟ مانند هوک، نیوتن ادعا کرد که قبلاً این را اثبات کرده است، اما نتوانست وقتی هالی خواست آن را ببیند، اثبات را پیدا کند. با این حال، پس از رفتن هالی، نیوتن تمام‌وقت روی این مسئله کار کرد. در نوامبر، مقاله‌ای برای هالی فرستاد که نشان می‌داد قانون مربع معکوس گرانش واقعاً به مدارهای بیضوی سیارات منجر می‌شود. اما این مقاله، به نظر می‌رسید، فقط پیش‌نمایشی از آنچه قرار بود بیاید بود. زیرا سوال هالی به نیوتن انگیزه‌ای داده بود که برای رسمیت بخشیدن به سال‌ها کار و تولید یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های تاریخ علم نیاز داشت: «اصول ریاضی فلسفه‌ی طبیعی» (Principia Mathematica Philosophiae Naturalis) که عموماً به نام «پرینسیپیا» (Principia) شناخته می‌شود. در این اثر monumental که در سال ۱۶۸۷ منتشر شد، نیوتن نشان داد که چگونه اصل گرانش جهانی او می‌تواند حرکات اجرام زمینی و سماوی را توضیح دهد، از سیب در حال سقوط (که احتمالاً افسانه‌ای است) تا مدارهای سیارات. با « پرینسیپیا »، نیوتن بالاخره بنیانی جدید برای علوم فیزیکی فراهم کرد تا جایگزین نظریه‌های بی‌اعتبار یونانیان شود؛ او جهان را تسلیم عقل کرده بود. تأثیر کار او به حدی بود که نیوتن به‌طور گسترده به عنوان بزرگ‌ترین دانشمند تاریخ شناخته می‌شود.

هوک اصرار داشت که ایده‌ی قانون مربع معکوس را چند سال قبل در نامه‌هایی به نیوتن داده است. اما وقتی او در یک بحث قهوه‌خانه‌ای دیگر، پس از ارائه‌ی جلد اول «پرینسیپیا» به انجمن سلطنتی در ژوئن ۱۶۸۶، استدلال کرد، نتوانست همکاران علمی‌اش را متقاعد کند. بین مطرح کردن یک ایده در قهوه‌خانه و اثبات درستی آن دنیایی تفاوت وجود داشت؛ هوک ایده‌های خود را منتشر نکرده یا به صورت رسمی به انجمن ارائه نکرده بود؛ و او به این شهرت داشت که ادعا می‌کرد قبل از هر کس دیگری به همه‌چیز فکر کرده است (اگرچه در بسیاری از موارد واقعاً چنین بود). هالی در نامه‌ای به نیوتن نوشت: «وقتی به قهوه‌خانه رفتیم، آقای هوک تلاش کرد این باور را ایجاد کند که او چنین چیزی در اختیار داشته و اولین اشاره به این اختراع را به شما کرده است. اما متوجه شدم که همه نظرشان این بود که... شما باید به عنوان مخترع شناخته شوید.» با وجود اعتراضات هوک، قهوه‌خانه حکم خود را داده بود، حکمی که تا امروز پابرجاست.

در اواخر قرن هفدهم، انتشار دانش علمی از طریق قهوه‌خانه‌های لندن شکلی جدید و ساختاریافته‌تر به خود گرفت. مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها درباره‌ی ریاضیات در قهوه‌خانه‌ی «مارین» (Marine Coffee House) نزدیک کلیسای سنت پل از سال ۱۶۹۸ آغاز شد و پس از آن، قهوه‌خانه‌ها به مکان‌های محبوبی برای سخنرانی‌های پیچیده‌تر تبدیل شدند. جیمز هاجسون (James Hodgson)، دستیار سابق فلمستید، با مجهز شدن به جدیدترین میکروسکوپ‌ها، تلسکوپ‌ها، منشورها و پمپ‌ها، خود را به عنوان یکی از پیشگامان عمومی‌سازی علم در لندن تثبیت کرد. دوره‌ی سخنرانی‌های او در فلسفه‌ی طبیعی وعده می‌داد که «بهترین و مطمئن‌ترین بنیان برای همه‌ی دانش‌های مفید» را فراهم کند و شامل نمایش‌هایی از ویژگی‌های گازها، ماهیت نور و آخرین یافته‌ها در نجوم و میکروسکوپی بود. هاجسون همچنین درس‌های خصوصی می‌داد و کتابی درباره‌ی ناوبری منتشر کرد. به همین ترتیب، قهوه‌خانه‌ی «سوان» (Swan Coffee-House) در خیابان تردنیدل میزبان سخنرانی‌هایی درباره‌ی ریاضیات و نجوم بود، در حالی که قهوه‌خانه‌ی دیگری در ساوارک متعلق به خانواده‌ای بود که ریاضیات تدریس می‌کردند، کتاب‌هایی درباره‌ی ناوبری منتشر می‌کردند و ابزارهای علمی می‌فروختند. سخنرانی‌های ویژه‌ای درباره‌ی نجوم هم در قهوه‌خانه‌ی «باتن» (Button’s coffeehouse) و هم در «مارین» (Marine) همزمان با یک خورشیدگرفتگی سازمان‌دهی شد.

این سخنرانی‌ها هم منافع تجاری و هم علمی را تأمین می‌کرد. دریانوردان و تاجران دریافتند که علم می‌تواند به بهبود ناوبری و در نتیجه به موفقیت تجاری بینجامد، در حالی که دانشمندان مشتاق بودند نشان دهند که یافته‌های به ظاهر پیچیده‌شان ارزش عملی دارد. همان‌طور که یک ریاضیدان انگلیسی در سال ۱۷۰۳ اشاره کرد، ریاضیات به «امر تاجران، بازرگانان، دریانوردان، نجاران، نقشه‌برداران زمین یا مانند این‌ها» تبدیل شده بود. کارآفرینان و دانشمندان دست به دست هم دادند تا شرکت‌هایی برای بهره‌برداری از اختراعات و اکتشافات جدید در زمینه‌های ناوبری، معدن و تولید تشکیل دهند و راه را برای انقلاب صنعتی هموار کنند. این در قهوه‌خانه‌ها بود که علم و تجارت در هم آمیخت.

روحیه نوآوری و آزمایش‌گری قهوه‌خانه‌ها به حوزه مالی نیز کشیده شد و مدل‌های تجاری جدیدی را در قالب انواع بی‌شمار طرح‌های بیمه، قرعه‌کشی یا سهامی عام به وجود آورد. البته بسیاری از طرح‌هایی که در قهوه‌خانه‌ها شکل گرفتند، هرگز به نتیجه نرسیدند یا با شکست‌های چشمگیری روبه‌رو شدند؛ نمایش «حباب دریای جنوب» (South Sea Bubble)، یک طرح سرمایه‌گذاری کلاهبرداری که در سپتامبر ۱۷۲۰ فروپاشید و هزاران سرمایه‌گذار را نابود کرد، در قهوه‌خانه‌هایی مانند «گاروی» (Garraway) به اجرا درآمد. اما در میان نمونه‌های موفق، مشهورترین آن‌ها در قهوه‌خانه‌ای آغاز شد که «ادوارد لوید» (Edward Lloyd) در اواخر دهه ۱۶۸۰ در لندن تأسیس کرد. این مکان به محل ملاقات ناخدایان، مالکان کشتی و بازرگانان تبدیل شد که برای شنیدن آخرین اخبار دریانوردی و شرکت در مزایده‌های کشتی و محموله‌هایشان به آنجا می‌رفتند. لوید شروع به جمع‌آوری و خلاصه‌کردن این اطلاعات کرد و آن‌ها را با گزارش‌هایی از شبکه‌ای از خبرنگاران خارجی تکمیل و در قالب یک خبرنامه منظم، ابتدا دست‌نویس و بعد چاپی، برای مشترکان ارسال کرد. لویدز به‌طور طبیعی به محل ملاقات مالکان کشتی و بیمه‌گرانی تبدیل شد که کشتی‌های آن‌ها را بیمه می‌کردند. برخی از بیمه‌گران شروع به اجاره غرفه‌های دائمی در لویدز کردند و در سال ۱۷۷۱ گروهی متشکل از هفتاد و نه نفر از آن‌ها «جامعه لویدز» (The Society of Lloyds) را تأسیس کردند که امروزه به‌عنوان «لویدز لندن»، (Lloyd’s of London) پیشروترین بازار بیمه جهان، به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

قهوه‌خانه‌ها به‌عنوان بازار سهام نیز عمل می‌کردند. در ابتدا سهام در کنار کالاهای دیگر در «تالار سلطنتی مبادله» (The Royal Exchange) معامله می‌شد، اما با افزایش تعداد شرکت‌های ثبت‌شده (از ۱۵ به ۱۵۰ شرکت در طول دهه ۱۶۹۰) و رشد فعالیت‌های تجاری، دولت قانونی را تصویب کرد که «به منظور محدود کردن تعداد و فعالیت دلالان و سهام‌بازان»، قوانین سخت‌گیرانه‌ای بر معاملات سهام در تالار مبادله اعمال می‌کرد. در اعتراض به این قانون، سهام‌داران تالار مبادله را ترک کردند و به قهوه‌خانه‌های خیابان‌های اطراف، به‌ویژه قهوه‌خانه «جاناتان» در «کوچه مبادله» (Exchange Alley)، نقل مکان کردند. یکی از آگهی‌های دلالان در سال ۱۶۹۵ چنین بود: «جان کاستاین (John Castaing) در قهوه‌خانه جاناتان واقع در مبادله، تمام برگه‌های سفید و بلیط‌های بهره و همچنین تمام سهام و اوراق دیگر را خرید و فروش می‌کند.»

با افزایش حجم معاملات، معایب غیررسمی بودن معاملات در قهوه‌خانه‌ها آشکار شد. دلالانی که از پرداخت بدهی خودداری می‌کردند، از ورود به قهوه‌خانه جاناتان منع می‌شدند؛ اگرچه راهی برای جلوگیری از معامله آن‌ها در جای دیگر وجود نداشت، اما اخراج از جاناتان به معنای از دست دادن بخش قابل‌توجهی از کسب‌وکار بود. نام متخلفان روی یک تخته سیاه نوشته می‌شد تا از ورود مجدد آن‌ها پس از چند ماه جلوگیری شود. با این حال، مشکلات باقی ماند، بنابراین در سال ۱۷۶۲ گروهی متشکل از ۱۵۰ دلال با مالک جاناتان به توافقی رسیدند: در ازای حق عضویت سالانه هشت پوند برای هر نفر، از محل استفاده می‌کردند و این حق را داشتند که دلالان غیرقابل‌اعتماد را اخراج کنند. اما این طرح با اعتراض یک دلال اخراجی مواجه شد که استدلال می‌کرد قهوه‌خانه‌ها مکان‌های عمومی هستند و هر کسی باید بتواند وارد آن‌ها شود. در سال ۱۷۷۳ گروهی از معامله‌گران جاناتان از آن جدا شدند و به ساختمانی جدید نقل مکان کردند که در ابتدا «جاناتان جدید» (New Jonathan) نامیده می‌شد. اما این نام دوام چندانی نداشت، چنان‌که مجله «جنتلمن» (The Gentlemen s Magazine) گزارش داد: «جاناتان جدید به این نتیجه رسید که به جای نامیدن آن به این نام، باید “بورس سهام” (The Stock Exchange) نامیده شود، که بر سر در آن نوشته خواهد شد.» این مؤسسه پیشگام «بورس لندن» (London Stock Exchange) بود.

این دوره از نوآوری سریع در امور مالی عمومی و خصوصی، با راه‌اندازی شرکت‌های سهامی عام، خرید و فروش سهام، توسعه طرح‌های بیمه و تأمین مالی عمومی بدهی دولت، که همگی به جابجایی نهایی لندن به جای آمستردام به عنوان مرکز مالی جهان منجر شد، امروزه به‌عنوان «انقلاب مالی» (Financial Revolution) شناخته می‌شود. نیاز به تأمین مالی جنگ‌های پرهزینه استعماری آن را ضروری کرد، و محیط فکری بارور و روحیه سفته‌بازی قهوه‌خانه‌ها آن را ممکن ساخت. معادل مالی «پرینسیپیا»، کتاب «ثروت ملل» (The Wealth of Nations) نوشته اقتصاددان اسکاتلندی «آدام اسمیت» (Adam Smith) بود. این کتاب به توصیف و ترویج آموزه نوظهور سرمایه‌داری مبتنی بر آزادی اقتصادی (laissez-faire capitalism) پرداخت که بر اساس آن، بهترین راه برای دولت‌ها جهت تشویق تجارت و رفاه، رها کردن مردم به حال خود بود. اسمیت بخش‌های زیادی از کتابش را در «قهوه‌خانه بریتیش» نوشت، که محل اقامت و آدرس پستی او در لندن بود و مکانی محبوب برای ملاقات روشنفکران اسکاتلندی به شمار می‌رفت. او فصل‌های کتابش را میان آن‌ها پخش می‌کرد تا نظرات و انتقادات آن‌ها را دریافت کند. بدین ترتیب، قهوه‌خانه‌های لندن بوته‌های آزمایش انقلاب‌های علمی و مالی بودند که جهان مدرن را شکل دادند.

ادامه دارد ...

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب می‌نوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روح‌ها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد
بخش پانزدهم: پیروزی قوه
بخش شانزدهم: امپراتوری‌های قهوه
بخش هفدهم: اینترنت قهوه‌خانه‌ای
بخش هیجدم: نوآوری و گمانه‌زنی

بخش بعدی: انقلاب در هر فنجان

A History of the World in Six Glasses, Tom Standage





نظر شما درباره این مقاله:







فرمانده پیشین پلیس افغانستان با شلیک گلوله در تهران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 20:52

فرمانده پیشین پلیس افغانستان با شلیک گلوله در تهران






نظر شما درباره این مقاله:







ژنرال‌های اسد برای شورش در سوریه نقشه می‌کشند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز

سهیل حسن، فرمانده‌ی بسیار مخوف ارتش اسد که با تحریم‌های بین‌المللی از سوی بیش از ۳۰ کشور جهان روبرو است

iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 20:03

ژنرال‌های اسد برای شورش در سوریه نقشه می‌کشند


نویسندگان: اریکا سولومون، کریستیان تریبرت، هیلی ویلیس و احمد مهیدی
نیویورک تایمز / ۲۴ دسامبر ۲۰۲۵

* افشای مکاتبات هک‌شده و تحلیل شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد رهبران سابق رژیم چگونه می‌کوشند نیروهای مسلح را تجهیز کنند و نفوذ خود را حتی تا واشنگتن گسترش دهند.

آنان از جمله بلندپایه‌ترین رؤسای اطلاعاتی و ژنرال‌های بشار اسد بودند؛ مردانی که بیش از یک دهه، با خشونتی بی‌رحمانه، قیام مردمی در سوریه را سرکوب کردند. اکنون، یک سال پس از فرارشان هم‌زمان با فروپاشی رژیم اسد، در حال برنامه‌ریزی برای تضعیف دولت نوپایی هستند که آنان را از قدرت کنار زد — و شاید بازپس‌گیری بخشی از خاک کشور.

هنوز روشن نیست که این مقامات پیشین رژیم تا چه اندازه تهدیدی جدی برای مقام‌های جدید سوریه به شمار می‌روند، به‌ویژه آنکه اغلب میان خودشان نیز اختلاف نظر دارند. با این حال، بر اساس مصاحبه با افراد دخیل و بررسی مکاتبات میان آنان که توسط نیویورک تایمز انجام شده، تردیدی وجود ندارد که آنان مصمم‌اند نفوذ خود را در سوریه — کشوری که پس از ۱۳ سال جنگ داخلی همچنان در وضعیت شکننده‌ای قرار دارد — دوباره احیا کنند.

برخی از این رهبران پیشین رژیم می‌کوشند از تبعید، یک شورش مسلحانه سازمان دهند. یکی از آنان از گروهی پشتیبانی کرده که پشت یک کارزار لابی‌گری چند میلیون دلاری در واشنگتن قرار دارد.

چند تن از آنان امیدوارند سواحل سوریه را — که محل سکونت اقلیت علوی است، همان مذهبی که آقای اسد و بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی و اطلاعاتی‌اش به آن تعلق دارند — از کشور جدا کنند.

«ما تا زمانی که کاملاً مسلح نشویم، آغاز نخواهیم کرد.»

این سخن را غیاث دلا، ۵۴ ساله، فرمانده ارشد سابق لشکر چهارم ــ یکی از واحدهای بدنام ارتش سوریه ــ در تماس تلفنی ماه آوریل از لبنان به یکی از زیردستانش گفته است؛ تماسی که بدون اطلاع او شنود شده بود.

این مکالمه بخشی از ده‌ها گفت‌وگوی تلفنی، پیامک و گفت‌وگوی جمعی است که توسط گروهی از فعالان سوری در اختیار نیویورک تایمز قرار گرفته است. این فعالان می‌گویند پیش از سقوط رژیم، تلفن‌های فرماندهان ارشد اسد را هک کرده و از آن زمان تاکنون آن‌ها را تحت نظر دارند.

نیویورک تایمز این اسناد را بررسی و جزئیات آن را با مقام‌های سوری که در حال رصد این چهره‌های سابق رژیم هستند، و نیز با افرادی که با اشخاص هک‌شده در تماس یا همکاری بوده‌اند، تطبیق داده است. فعالان تنها بخشی از اطلاعات خود را ارائه کرده‌اند و به شرط ناشناس ماندن سخن گفته‌اند، زیرا می‌خواهند توانایی خود برای ادامه این نظارت را حفظ کنند.

دو چهره اصلی در این تلاش‌ها، سهیل حسن — فرمانده سابق نیروهای ویژه اسد — و کمال حسن — رئیس پیشین سازمان اطلاعات نظامی رژیم — هستند. هر دو به اتهام ارتکاب جنایات جنگی، مشمول تحریم‌های بین‌المللی‌اند.

پیام‌های متنی و مصاحبه با افراد دخیل نشان می‌دهد که این شبکه‌ها اقدام به توزیع منابع مالی، جذب نیرو و — در مورد شبکه وابسته به سهیل حسن — تأمین سلاح کرده‌اند.

این دو ژنرال در دسامبر ۲۰۲۴ همراه با بشار اسد به مسکو گریختند، با این حال به نظر می‌رسد هر دو، علی‌رغم تحریم‌های بین‌المللی، قادر به سفر هستند.

بر اساس پیام‌های متنی که مکان حضور او را بررسی می‌کنند، سهیل حسن طی یک سال گذشته با همکارانش در لبنان، عراق و حتی داخل سوریه دیدار داشته است.

پیام‌هایی نیز به سفر کمال حسن به لبنان اشاره دارند. یکی از دستیاران، یک عضو تازه‌جذب‌شده و یک آشنای او نیز به نیویورک تایمز گفته‌اند که در آنجا با این ژنرال سابق دیدار داشته‌اند. مانند دیگر افرادی که درباره جاه‌طلبی‌های این ژنرال‌های پیشین صحبت کرده‌اند، آنان نیز به شرط ناشناس ماندن سخن گفته‌اند، زیرا این برنامه‌ها قرار بوده محرمانه باقی بماند.

نیویورک تایمز نتوانست با سهیل حسن تماس بگیرد. کمال حسن اما در پاسخ به پرسش‌ها از طریق پیامک، هرگونه نقش داشتن در دامن زدن به یک شورش مسلحانه را رد کرد.

مقام‌های سوری که این تحرکات را زیر نظر دارند، تهدید هرگونه شورش مسلحانه را کم‌اهمیت جلوه داده‌اند. آنان به دلیل نداشتن مجوز رسمی برای گفت‌وگو با رسانه‌ها، خواستار ناشناس ماندن شدند.

سوریه پس از جنگ داخلی ۱۳ ساله که بیش از ۶۰۰ هزار کشته بر جای گذاشت، همچنان به‌شدت دچار شکاف است. بخش‌هایی از کشور هنوز تنها به‌طور سست و محدود تحت کنترل دولت جدید قرار دارد. همچنین بسیاری از شهروندان نسبت به پیشینه افراط‌گرایانه رهبر جدید سوریه، احمد الشرع، نگران‌اند؛ کسی که پیش‌تر با القاعده هم‌پیمان بود و سپس رهبری تهاجم شورشیان را بر عهده گرفت که به سرنگونی اسد انجامید.


کمال حسن،  رئیس پیشین سازمان اطلاعات نظامی رژیم اسد

دو مقام پیشین رژیم اسد که با این ژنرال‌های سابق همکاری می‌کنند، به نیویورک تایمز گفته‌اند که آنان برای جذب نیرو از میان جامعه علوی، که هم بیمناک است و هم سرشار از نظامیان سابق، موقعیت مناسبی دارند.

با این حال، هنوز مشخص نیست چه تعداد از افراد به این فراخوان پاسخ خواهند داد. بسیاری از علویان، پس از سال‌ها جنگ خونین داخلی، همچنان به‌شدت از رژیم پیشین دل‌چرکین‌اند.

«جنگجوی مقدس»

قدیمی‌ترین مکاتبات شنودشده‌ای که نیویورک تایمز بررسی کرده، به آوریل ۲۰۲۵ بازمی‌گردد؛ زمانی که فعالانی که تلفن‌ها را هک کرده بودند، می‌گویند متوجه افزایش ناگهانی فعالیت برخی از اهداف خود شدند.

یک ماه پیش از آن، بیش از ۱۶۰۰ نفر — که اغلب آنان علوی بودند — در موجی از خشونت‌های فرقه‌ای کشته شدند. این خشونت‌ها زمانی رخ داد که هزاران مرد مسلح، پس از آنکه نیروهای امنیتی پیشین رژیم اسد حمله‌ای هماهنگ علیه نیروهای دولت جدید انجام دادند و ۱۶ نفر را کشتند، به‌سوی سواحل مدیترانه‌ای سوریه هجوم بردند.

این کشتار، به فریادی برای بسیج تبدیل شد؛ فریادی که مقام‌های پیشین رژیم اسد برای جذب نیرو از میان علویان از آن بهره گرفتند. طرح‌های رقیب برای چنین جذب نیرویی، نخستین‌بار توسط «ارم نیوز» — رسانه‌ای مستقر در ابوظبی — و خبرگزاری رویترز گزارش شد.

در میان فعال‌ترین چهره‌ها، سهیل حسن، فرمانده پیشین نیروهای ویژه، قرار داشت؛ کسی که هوادارانش به دلیل آنچه خشونت و بی‌رحمی او در میدان نبرد می‌دانستند، لقب «ببر» را به او داده بودند. او در میان مخالفان سوری به استفاده از تاکتیک‌های «زمین سوخته» شهرت داشت و متهم است که دستور حملات هوایی علیه غیرنظامیان را صادر کرده است.

سهیل حسن که سال‌ها از چهره‌های محبوب روس‌ها بود، بنا به گفته چهار افسر سابق، یکی از نخستین مقام‌هایی بود که مسکو با آغاز فروپاشی رژیم، برای تخلیه او اقدام کرد.

با این حال، به نظر می‌رسد او علاقه‌ای به بیکار نشستن در روسیه نداشت.

از آوریل تا تابستان، مکاتباتی که نیویورک تایمز میان حسن و دیگران بررسی کرده، نشان می‌دهد او در حال طراحی بازگشتی دوباره بوده است. در میان این اسناد، نمودارهای دست‌نویسی وجود دارد که در آوریل از تلفن او ارسال شده و شمار نیروهای مسلح و نوع تسلیحات موجود در روستاهای مختلف ساحل سوریه را شرح می‌دهد.

حسن این نمودارها را برای فردی فرستاده که او را «فرمانده کل نیروهای نظامی و مسلح ما» خطاب کرده و نوشته بود هویت بیش از ۱۶۸ هزار جنگجو را «تأیید» کرده است: ۲۰ هزار نفر با دسترسی به مسلسل، ۳۳۱ نفر با سلاح‌های ضدهوایی، ۱۵۰ نفر با نارنجک‌های ضدتانک و ۳۵ تک‌تیرانداز که همچنان سلاح‌های خود را در اختیار دارند.

او هر پیام را با عبارتی یکسان به پایان می‌رساند: «خادم شما، با درجه جنگجوی مقدس.»

سهیل حسن در پیام‌هایی که نیویورک تایمز بررسی کرده، هرگز نام فرمانده خود را ذکر نکرده است. اما سه نفر از افراد دخیل در این برنامه‌ها گفته‌اند که او با رامی مخلوف همکاری می‌کند؛ سرمایه‌دار سوری و پسرعموی دورافتاده بشار اسد که او نیز به مسکو گریخته است. به گفته آنان، مخلوف تلاش‌های حسن را تأمین مالی کرده و همچنین مبالغ هنگفتی به خانواده‌های علوی فقیر در سواحل سوریه ارسال کرده است.

رامی مخلوف خود را چهره‌ای منجی‌گونه معرفی می‌کند که آماده رهبری علویان سوریه است و بنا بر گفته نزدیکانش، معتقد است می‌تواند با استفاده از متنی عرفانی که در اختیار دارد، رویدادها را پیش‌بینی کند. خانواده او درخواست نیویورک تایمز برای ترتیب دادن مصاحبه‌ای با وی را نپذیرفتند.

بر اساس مکاتبات شنودشده، تا بهار همان سال، سهیل حسن موفق شده بود غیاث دلا، ژنرال لشکر چهارم، را نیز به این شبکه جذب کند.

در یکی از تبادل‌های پیامکی، دلا به حسن گفته بود که ماهانه ۳۰۰ هزار دلار میان جنگجویان بالقوه و فرماندهان توزیع کرده است؛ با پرداخت‌هایی در حدود ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ دلار در ماه. او همچنین برای خرید تجهیزات ارتباطی ماهواره‌ای به ارزش حدود ۱۳۶ هزار و ۶۰۰ دلار درخواست مجوز کرده بود.

در پیام‌ها، دلا اشاره می‌کند که درست آن سوی مرز سوریه، در خانه‌ای در لبنان زندگی می‌کند و می‌گوید او و خانواده‌اش نه برق دارند و نه حتی دیوارهای خانه‌شان رنگ شده است.

در برخی مکالمات، او از دیداری با رهبران شبه‌نظامیان عراقی هم‌پیمان با ایران سخن می‌گوید که در آن درباره راه‌های قاچاق سلاح برای شورشیان — بدون جلب حملات اسرائیل یا گرفتار شدن به‌دست مقام‌های سوری — بحث کرده‌اند. او همچنین از ملاقات با تأمین‌کنندگان مالی بالقوه روایت می‌کند.

سایر مکاتبات نشان می‌دهد که دلا برخی طرح‌های ترور و برنامه‌هایی برای دستیابی یا توزیع پهپادها و موشک‌های ضدتانک را متوقف کرده است؛ از جمله تسلیحاتی که به گفته او در داخل سوریه مخفی شده بودند.


محمد الحصوری، نفر وسط. او متهم به پرتاب سلاح‌های شیمیایی بر روی غیرنظامیان سوری است

در ماه آوریل، این دو ژنرال یک ژنرال سابق دیگر را نیز وارد شبکه خود کردند: محمد الحصوری، ۶۰ ساله، از فرماندهان ارشد نیروی هوایی که متهم است شخصاً در حمله شیمیایی سال ۲۰۱۷ به شهر خان‌شیخون در شمال سوریه نقش داشته است.

سهیل حسن نوشته بود که مقام‌های ایرانی، الحصوری و ۲۰ خلبان دیگر رژیم را به هتلی در لبنان منتقل کرده‌اند. او افزوده بود که آنان تمایل خود را برای ماندن و پیوستن به شورش او اعلام کرده‌اند، مشروط بر آنکه هزینه اقامت و خوراکشان تأمین شود.

یکی از مقام‌های پیشین رژیم که گفته بود با الحصوری در تماس است، در ماه اکتبر تأیید کرد که این روایت درست بوده، اما یک ماه بعد گفت که این برنامه‌ها از هم پاشیده است. او افزود که شبکه گسترده‌تری که دلا و حسن در پی شکل‌دادن به آن بودند نیز به‌تدریج دچار فروپاشی شده است.

راهی به سوی واشنگتن

کمال حسن، رئیس پیشین سازمان اطلاعات نظامی، در مکاتبات شنودشده از سوی همکارانش، فردی توصیف شده که به حامیان و نیروهای بالقوه نیز پرداخت‌های مالی انجام داده است.

حسن به دلیل نظارت بر دو شاخه بدنام اطلاعات نظامی سوریه، تحت تحریم‌های ایالات متحده قرار دارد؛ شاخه‌هایی که انتشار تصاویر قربانیان آن‌ها در سال ۲۰۱۴، وجود شکنجه و اعدام‌های نظام‌مند را آشکار کرد.

در پاسخ به پرسش درباره این اتهامات، حسن گفت: «من این موارد را سیاسی و صرفاً ادعا می‌دانم، زیرا هیچ‌گونه اسناد و مدارکی آن‌ها را همراهی نمی‌کند.» او همچنین افزود که ادعاها درباره تأمین مالی شورشیان بالقوه از سوی او، «حاوی خطاهای فراوان و واقعیت‌های مشکوک» است.

دو نفر از افرادی که با حسن همکاری می‌کنند، گفته‌اند تمرکز اصلی او بیش از آنکه بر شورش مسلحانه باشد، بر ایجاد شبکه‌ای از نفوذ سیاسی قرار دارد. به گفته آنان، حسن یکی از محرک‌های اصلی «بنیاد توسعه سوریه غربی» مستقر در بیروت است.

این بنیاد خود را نهادی معرفی می‌کند که در جهت حمایت از اقلیت‌های سوری فعالیت می‌کند و برای علویانی که به لبنان گریخته‌اند، مسکن فراهم می‌سازد. اما افرادی که با حسن کار می‌کنند می‌گویند او از این بنیاد برای لابی‌گری در واشنگتن استفاده می‌کند تا برای منطقه علوی‌نشین سوریه «حمایت بین‌المللی» برقرار شود.

در چندین ویدئوی آنلاین، پناهجویان سوری در لبنان از حمایت مالی حسن قدردانی کرده‌اند؛ همچنین پستی در صفحه فیس‌بوک بنیاد نیز چنین قدردانی را بازتاب می‌دهد. در این پست آمده است: «تمام هزینه‌های کارزار»، با اشاره به یک طرح برجسته برای اسکان پناهجویان علوی، «به‌طور کامل توسط شهروند سوری، سرلشکر کمال حسن، تأمین شده است.»

بر اساس اسناد افشای مالی ثبت‌شده در ایالات متحده در ماه اوت، این بنیاد شرکت لابی‌گری آمریکایی «تایگر هیل پارتنرز» و جوزف ای. اشمیتس — مشاور سابق دونالد ترامپ و مدیر اجرایی پیشین شرکت بلک‌واتر ورلد‌واید، پیمانکار نظامی خصوصی — را با قراردادی یک میلیون دلاری برای نمایندگی خود به کار گرفته است.

حسن در ابتدا درخواست مصاحبه را به اشمیتس ارجاع داد و او را وکیل خود معرفی کرد. اما بعدها هرگونه ارتباط با این بنیاد یا «هر سازمان سوری» را انکار کرد و افزود: «با این حال، در اصل از هر اقدامی که در خدمت توسعه و صلح در سوریه باشد، حمایت و تشویق می‌کنم.»

اشمیتس از اظهار نظر به نمایندگی از حسن خودداری کرد، اما به نمایندگی از بنیاد گفت که آنان در حال تلاش برای تضمین حفاظت و نمایندگی اقلیت‌ها در سوریه هستند.

این بنیاد در شبکه‌های اجتماعی، دیدارهای خود با دفاتر شش قانون‌گذار آمریکایی را برجسته کرده است؛ از جمله برایان مست، نماینده جمهوری‌خواه و رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، و سناتور جین شاهین، عضو دموکرات کمیته روابط خارجی سنای آمریکا.

دستیاران شاهین، مست و دیگر قانون‌گذاران، دیدار با لابی‌گران تایگر هیل را تأیید کرده‌اند و گفته‌اند این ملاقات‌ها روال عادی داشته و تنها در سطح کارکنان انجام شده است.

چندین دیپلمات مستقر در سوریه گفته‌اند که تلاش‌های لابی‌گری در واشنگتن، بیش از طرح‌های شورشی، موجب نگرانی آنان است. به گفته آنان، چنین کارزارهایی می‌تواند به‌تدریج زمینه را برای طرح مطالبات مربوط به ایجاد یک منطقه نیمه‌خودمختار در سوریه فراهم کند.

بسام برابندی، دیپلمات پیشین سوری که از رژیم گریخته و از سال ۲۰۱۲ به نمایندگی از قربانیان آن لابی‌گری کرده است، گفت: «امروز، چنین پرونده‌ای هرگز پذیرفته نمی‌شود.»

او افزود: «اما شاید دو یا سه سال دیگر، اگر دولت کنونی نتواند ثبات ایجاد کند، رهبران آمریکا به دنبال بازیگران دیگری برای همکاری بگردند.»





نظر شما درباره این مقاله:







مقایسه رقم بودجه ایران با برخی کشورها
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 19:53

مقایسه رقم بودجه ایران با برخی کشورها






نظر شما درباره این مقاله:







ترانه علیدوستی در مستندی از پگاه آهنگرانی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 19:34

ترانه علیدوستی در مستندی از پگاه آهنگرانی


در هیچ شرایطی «باحجاب» بازی نخواهم کرد

جان باختن مهسا امینی در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ سرنوشت ترانه علیدوستی را هم مانند بسیاری از ایرانیان برای همیشه تغییر داد. دختری ۲۲ ساله به نام مهسا مشهور به ژینا، در بازداشت گشت ارشاد کشته می‌شود و موج گسترده‌ای از اعتراضات سراسر ایران را فرا گرفت. اعتراض یا جنبشی معروف به «زن،‌ زندگی، آزادی»، که ترجمه‌ای از شعار کردی «ژن، ژیان، ئازادی» است.

از همان روزهای اول اعتراض‌ها، بازیگرانی مانند: کتایون ریاحی، شبنم فرشادجو، شیوا ابراهیمی، مریم بوبانی و هنگامه قاضیانی برای همراهی با معترضان روسری‌هایشان را بر‌داشتند؛ اقدامی که می‌دانستند احتمالا به معنای ممنوعیت کار آنها در سینمای جمهوری اسلامی ایران است.

ترانه علیدوستی، صمیمی و بی‌تعارف در خانه‌اش مقابل دوربین نشست و به صراحت گفت که دیگر در هیچ شرایطی باحجاب اجباری جلوی دوربین نمی‌رود.

او از کنار گذاشتن بازیگری احساس بدی ندارد و برعکس، خوشحال است که در همراهی با جامعه چنین تصمیمی گرفته است: «هیچ وقت قصد نداشتم فعال مدنی باشم. الان ورق برگشته به خاطر این انفجاری که در سطح ملی رخ داده، آن هم برای چیزی که من همیشه آرزو داشتم مردم به آن فکر کنند. چطور می‌توانم نقشی نداشته باشم؟»

در صحنه‌هایی از فیلم، زنان در جریان اعتراضات خیابانی می‌رقصند و روسری‌‌شان را آتش می‌زند. ترانه از این صحنه‌ها می‌گوید و مسئولیتی که در قبال این جنبش احساس می‌کرده است: «وقتی این همه دختر نوجوان دارند روسری‌شان را درمی‌آورند، در خیابان آتش می‌زنند و کشته می‌شوند، من امنیت این را دارم که گوشه خانه یک سلفی از خودم بگیرم… بالاخره جایم امن‌تر از آن همه آدمی است که کف خیابان هزینه دادند.»

در تصاویری که روز ۱۸ آبان ۱۴۰۱ ضبط شده است، ترانه علیدوستی دارد با ماژیک مشکی روی کاغذی می‌نویسد «ژن، ژیان، ئازادی…» روی مبل کنارش، روزنامه‌ای افتاده با تیتر درشت «خطر در کمین است.» هنوز به کلمه آزادی نرسیده او با خنده و شوخی تیتر روزنامه را زیر لب تکرار می‌کند و می‌گوید: «اگر من را گرفتند، این را منتشر کن.»

می‌گوید، آن زمان فکر کرده که وقت عمل است و «با هیچ کپشن یا پستی این قضیه جمع نمی‌شود و مسئولیت من از روی دوشم برداشته نمی‌شود.»

حالا بعد از سه سال ترانه علیدوستی احساس آن روز را شرح می‌دهد؛ آن زمان با خودش فکر می‌کرد که یا آن «خیزش با شکست مواجه می‌شود یا پیروزی». او کاری با نتیجه نداشت و در هر دو صورت فکر می‌کرد «خودش را نمی‌بخشد، اگر کاری نکند.»
...

«یک سال بیماری بی‌علاج»

دنیای ترانه علیدوستی کاملا تغییر کرده است. حالا ترجمه می‌کند و دنبال مسیری تازه برای کسب و کاری جدید است: «خودم را مجهز کردم که بتوانم بار روانی خیلی چیزها را تحمل کنم اما جایی سخت می‌شود که حسابش را نکرده‌ای.»

«من این مبارزه را در سلامت کامل انتخاب کردم. فکر نمی‌کردم با یک بیماری بسیار نادر فلج شوم. به خاطر یک اتفاقی که دست من نیست، دیگر مثل قبل قوی نیستم.»

بیماری ترانه که یک سال خانه‌نشینش کرد، نوعی بیماری خودایمنی است که در آن سلول‌های دفاعی به پوست بدن حمله می‌کنند: «از سر تا کف پا تمام پوست بدن از بین می‌رود.» او حتی نمی‌دانست که بعد از تغییر حالت آیا چهره قبلی‌اش را باز می‌یابد یا نه. یک سال کناره‌گیری کرد و خبری از ترانه علیدوستی پخش نشد تا زمانی که «موها درآمد و قیافه عادی شد.»

او می‌گوید: «در شرایط مریضی هیچ‌وقت خودم را نشان نداده بودم تا الان. این برای من یک ذره معذب‌کننده است اما می‌دانم این هم مرحله‌ای است که باید از آن عبور کنیم.»

ترانه علیدوستی حالا «بی‌نهایت احساس امنیت» می‌کند: «این حرف خیلی احمقانه است، می‌دانم. ولی هیچ چیز ندارم که مواظبش باشم و از کسی پنهان کنم یا هیچ چیز دیگری که از دست برود.»

«۲۲ سال در این سینما، بهترین فیلم‌ها را بازی کردم. دستاوردهای خوبی بود اما کافی است. ما هنوز هستیم. وجود داریم. ممنوع‌الکار بودن در وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، اصلا معنای حذف ندارد؛ به هیچ‌وجه. این اراده من بوده که تا الان در خانه مخفی بنشینم و الان هم اراده من است که مخفی نباشم. هرچه بادا باد.»

بخشی از مقاله پگاه آهنگرانی درباره ترانه علیدوستی/ منتشر شده در بی‌بی‌سی فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه مسعود فرهیخته و زرتشت احمدی راغب
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 18:46

بیانیه مسعود فرهیخته و زرتشت احمدی راغب






نظر شما درباره این مقاله:







محمد خاتمی: راهی جز اصلاحات وجود ندارد
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 17:47

محمد خاتمی: راهی جز اصلاحات وجود ندارد






نظر شما درباره این مقاله:







براندازان جدید / احمد زیدآبادی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 16:20

براندازان جدید / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







پیام همبستگی آریل دورفمن
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 15:53

پیام همبستگی آریل دورفمن






نظر شما درباره این مقاله:







چهار گروه مسلح عراقی تعهد دادند که خلع سلاح شوند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 15:43

چهار گروه مسلح عراقی تعهد دادند که خلع سلاح شوند






نظر شما درباره این مقاله:







«اسرائیل باید از سر راه ترامپ کنار برود»
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 14:48

«اسرائیل باید از سر راه ترامپ کنار برود»


نیمروت نوویک / نیویورک‌تایمز / ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵

رئیس‌جمهور ترامپ شایسته قدردانی است، زیرا برای تثبیت سه کانون بحرانی خاورمیانه — غزه، لبنان و سوریه — تلاش کرده است. با این حال، در هر سه جبهه، قدرتمندترین بازیگر منطقه و به‌ظاهر نزدیک‌ترین متحد آمریکا، یعنی اسرائیل، در حال تضعیف راهبرد خاورمیانه‌ای ترامپ است.

پس از ضربه روانی حملات ۷ اکتبر حماس، اسرائیل دکترین «عدم پذیرش هیچ ریسکی» را در پیش گرفته است؛ دکتریـنی که استفاده از زور و کنترل سرزمینی را بر دیپلماسی مقدم می‌دارد. این تناقض آشکار است: سیاست تداوم حملات پیش‌دستانه، خطر تشدید درگیری را افزایش می‌دهد — درست بر خلاف ادعای پرهیز از ریسک.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، قرار است ۲۹ دسامبر با ترامپ در ایالات متحده دیدار کند. برای جلوگیری از بازگشت به جنگ، رئیس‌جمهور آمریکا باید در برخورد با نتانیاهو صریح و قاطع باشد. او باید الزامات تثبیت منطقه و انتظار خود از نتانیاهو برای عمل به آن‌ها را به‌روشنی بیان کند. در آستانه این دیدار، رهبران عرب نیز بهتر است با حمایت از دستورکار ترامپ، گذار به «مرحله دوم» طرح صلح او برای غزه را در اولویت قرار دهند.

در لبنان، درخواست دولت آمریکا برای خلع سلاح تقریباً فوری حزب‌الله — قدرتمندترین نیروی نظامی و سیاسی کشور و دشمن سرسخت اسرائیل — با نادیده گرفتن تجربه‌های جهانی که خلع سلاح را فرایندی تدریجی می‌دانند، انتظاراتی غیرواقع‌بینانه ایجاد کرد. هنگامی که این انتظارات برآورده نشد، اسرائیل با وجود آتش‌بس یک‌ساله‌ای که با میانجی‌گری آمریکا و فرانسه برقرار شده بود، از احتمال عملیات گسترده نظامی خبر داد. اسرائیل هم‌اکنون پنج پایگاه را در داخل خاک لبنان در اشغال دارد و روزانه حملات و نفوذهای نظامی انجام می‌دهد.

در سوریه، اسرائیل به‌طور مکرر عملیات نظامی انجام می‌دهد و هم‌زمان خواستار غیرنظامی‌سازی کامل منطقه میان دمشق و بلندی‌های جولان، در مجاورت مرز شمال‌شرقی خود، است. در عین حال، منطقه‌ای را که آن را «کمربند امنیتی» می‌داند در داخل خاک سوریه حفظ کرده است.

نوار غزه همچنان پرخطرترین کانون بحران است. وتوی نتانیاهو بر هرگونه نقش‌آفرینی تشکیلات خودگردان فلسطین در غزه، خطر برهم زدن طرح ۲۰ ماده‌ای ترامپ را در پی دارد؛ طرحی که به آتش‌بس اکتبر انجامید. مخالفت او هیچ ارتباطی با امنیت ملی [اسرائیل] ندارد؛ بلکه ناشی از تهدید جریان‌های الحاق‌گرای مذهبی‌ـ‌مسیانی است که نتانیاهو برای ماندن در قدرت با آن‌ها ائتلاف کرده و در صورت پذیرش نقش تشکیلات خودگردان در غزه، دولت را ترک خواهند کرد؛ امری که به پایان نخست‌وزیری او منجر می‌شود.

طرح ترامپ استقرار یک نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده را برای خلع سلاح حماس، امکان‌پذیر کردن عقب‌نشینی‌های بیشتر اسرائیل، حفاظت از کمیته غیرنظامی اداره‌کننده غزه و تأمین امنیت فرایند بازسازی ضروری می‌داند. با این حال، کشورهای عربی و عمدتاً مسلمان که ممکن است نیرو در اختیار این مأموریت بگذارند، مشارکت تشکیلات خودگردان فلسطین را — هرچند در ابتدا صرفاً نمادین — امری حیاتی می‌دانند.

بدون این مشارکت، این نیرو از نگاه افکار عمومی کشورهای مشارکت‌کننده، و نیز بسیاری در جهان عرب و در غزه، صرفاً جایگزینی یک اشغال — اشغال اسرائیل — با اشغالی دیگر تلقی خواهد شد. تنها دعوت رسمی تشکیلات خودگردان و حضور آن از همان ابتدا می‌تواند مشروعیت لازم را فراهم کند. کشورهای عرب همچنین مشارکت این نهاد را گامی در مسیر وحدت دوباره غزه و کرانه باختری می‌دانند؛ پیش‌شرطی اساسی برای راه‌حل دوکشوری.

مرحله دوم طرح ترامپ — شامل خلع سلاح حماس، عقب‌نشینی کامل اسرائیل از نیمی از غزه که هنوز در کنترل دارد، بازسازی و تشکیل نیروی تثبیت‌کننده — بدون مشارکت عرب‌ها متوقف مانده است. هم‌زمان، آتش‌بس که هسته اصلی مرحله اول است، در معرض خطر قرار دارد؛ درگیری‌های روزانه آن را تهدید می‌کند و دو میلیون ساکن غزه در شرایطی غیرانسانی به سر می‌برند.

مقام‌های اسرائیلی اعلام‌های خوش‌بینانه واشنگتن درباره نزدیک بودن اجرای مرحله دوم را با تردید، بدبینی و این نگرش پاسخ داده‌اند که «اگر ما حماس را خلع سلاح نکنیم، هیچ‌کس نخواهد کرد» — عبارتی رمزآلود برای آمادگی جهت ازسرگیری جنگ. با بازگشت گروگان‌های زنده اسرائیلی و همه گروگان‌های کشته‌شده به‌جز یک نفر، یکی از انگیزه‌های مهم اسرائیل برای پایبندی به تعهدات مرحله اول از میان رفته است.

ترامپ که تشدید تنش از سوی اسرائیل را تهدیدی برای کل معماری منطقه‌ای خود می‌بیند، مداخله کرد. او در تماس تلفنی اول دسامبر، بنا بر گزارش‌ها، از نتانیاهو خواست در سوریه «خویشتندار باشد». پاسخ نتانیاهو مجموعه‌ای از ژست‌ها بود که بیشتر پیام «حرفت را شنیدم» می‌داد، بدون آن‌که تغییر واقعی در سیاست ایجاد کند.

در همین چارچوب، او با بازگشایی گذرگاه رفح به مصر موافقت کرد، اما فقط در یک جهت: خروج امکان‌پذیر است، اما بازگشت و انتقال کمک‌های بشردوستانه ممنوع است — امری کاملاً مغایر با مفاد طرح ترامپ که تردد دوطرفه افراد و کمک‌ها را پیش‌بینی کرده بود.

در لبنان، نتانیاهو از لحن تهدیدآمیز درباره تشدید قریب‌الوقوع عقب‌نشینی کرد و یک رابط غیرنظامی با مأموریتی محدود و اقتصادی اعزام نمود. در سوریه نیز دولت اسرائیل مدعی شد دستیابی به توافق ممکن است — مشروط به پذیرش حداکثری‌ترین مطالبات امنیتی اسرائیل.

همین امتیازهای حداقلی شاید توضیح دهد که چرا ترامپ خواستار دیدار حضوری با نتانیاهو شد؛ ششمین دیدار آن‌ها در دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ.

در یک سال گذشته، هرگاه رهبران خاورمیانه با جبهه‌ای متحد، طرحی عملی و آمادگی برای انجام بخش عمده کار — در کنار اعطای اعتبار سیاسی به ترامپ — نزد او رفتند، ترامپ اقدام کرد. در آستانه مراسم تحلیف، آن‌ها پیشنهاد دادند رضایت حماس برای آتش‌بس را جلب کنند، اگر ترامپ رضایت نتانیاهو را بگیرد؛ و او چنین کرد. در ماه مارس، از طرح بازسازی مصر که خیال‌پردازی «ریویرای غزه» ترامپ را کنار می‌گذاشت حمایت کردند و ترامپ همراهی کرد. در ژوئیه، ابتکار عربستان و فرانسه، تثبیت غزه را به مذاکرات گسترده‌تر اسرائیلی‌ـ‌فلسطینی و ادغام منطقه‌ای پیوند زد و این عناصر وارد طرح ۲۰ ماده‌ای او شد.

این روند می‌تواند بار دیگر تکرار شود. شرکای عرب، اروپایی و دیگران باید فهرستی کوتاه از تغییرات ضروری سیاست‌های اسرائیل برای گشودن گره مرحله دوم را به کاخ سفید ارائه دهند. این فهرست می‌تواند شامل پذیرش نقش تشکیلات خودگردان فلسطین، عقب‌نشینی‌های بیشتر اسرائیل متناسب با خلع سلاح تدریجی حماس، افزایش کمک‌های بشردوستانه و بازگشایی دوطرفه رفح باشد. همچنین می‌تواند تأیید فهرستی از تکنوکرات‌های مستقل فلسطینی — تحت نظارت مصر — برای عضویت در کمیته اداره غزه را در بر گیرد.

برای آن‌که ترامپ بپذیرد این شروط را بر نتانیاهو تحمیل کند، باید پیام روشنی از سوی این رهبران بشنود: «اگر شما نتانیاهو را همراه کنید، ما حماس را همراه خواهیم کرد. اگر اسرائیل به مفاد طرح صلح شما پایبند باشد، ما تعهد می‌دهیم در نیروی بین‌المللی تثبیت‌کننده و صندوق بازسازی غزه مشارکت کنیم.»

انتخابی که اکنون پیش روی رئیس‌جمهور آمریکا قرار دارد، کاملاً روشن است: یا انضباط را بر نزدیک‌ترین متحد منطقه‌ای آمریکا تحمیل کند، یا نظاره‌گر فروپاشی معماری شکننده‌ای باشد که زیر بار تشدید تدریجی تنش از سوی نتانیاهو در حال فروریختن است. فرصت جلوگیری از یک آتش‌افروزی دیگر به‌سرعت در حال بسته شدن است.

—————————-
* نیمروت نوویک مشاور سیاست‌گذاری و فرستاده ویژه شیمون پرز، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل بود.





نظر شما درباره این مقاله:







اجرای حکم اعدام زهرا طبری را متوقف کنید
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 10:16

درخواست کارشناسان سازمان ملل و ۴۰۰ زن سرشناس از ایران

اجرای حکم اعدام زهرا طبری را متوقف کنید


کارشناسان سازمان ملل متحد و ۴۰۰ زن سرشناس از ایران خواسته‌اند از اجرای حکم اعدام زهرا طبری، مهندس برق ۶۷ ساله و فعال حقوق زنان، خودداری کند.

به گفته خانواده او، خانم طبری در ماه آوریل بازداشت شد و به «همکاری با یک گروه مخالف ممنوعه»، یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران، متهم شده است.

در ماه اکتبر، او پس از محاکمه‌ای که از طریق ارتباط ویدئویی انجام شد و کمتر از ۱۰ دقیقه به طول انجامید، از سوی دادگاه انقلاب رشت به اتهام «قیام مسلحانه» محکوم شد. خانواده او می‌گویند این حکم بر پایه شواهدی بسیار محدود و غیرقابل‌اعتماد صادر شده است: یک تکه پارچه با شعار «زن، مقاومت، آزادی» و یک پیام صوتی منتشرنشده.

مقام‌های ایرانی تاکنون درباره این پرونده اظهارنظری نکرده‌اند.

به گفته کارشناسان سازمان ملل، دست‌کم ۵۱ نفر دیگر نیز در ایران به دلیل محکومیت در پرونده‌های مرتبط با «امنیت ملی»، از جمله قیام مسلحانه، «محاربه»، «افساد فی‌الارض» و جاسوسی، با مجازات اعدام مواجه هستند.

گزارشگران ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، خشونت علیه زنان و اعدام‌های خودسرانه، به همراه پنج عضو کارگروه تبعیض علیه زنان و دختران، در بیانیه‌ای مشترک هشدار دادند که پرونده خانم طبری نشان‌دهنده «الگویی از نقض‌های جدی حقوق بین‌الملل بشر» است.

به گفته این کارشناسان، او در جریان یورش به خانه‌اش و بدون حکم قضایی بازداشت شد و به مدت یک ماه در سلول انفرادی تحت بازجویی قرار گرفت و تحت فشار بود تا به در دست گرفتن سلاح علیه دولت و عضویت در یک گروه مخالف اعتراف کند.

آن‌ها افزودند که خانم طبری از دسترسی به وکیل انتخابی خود محروم شد و تنها توسط وکیلی که دادگاه تعیین کرده بود نمایندگی شد و حکم اعدام او بلافاصله پس از یک جلسه رسیدگی بسیار کوتاه صادر شد.


زهرا شهباز طبری، هم‌اکنون در زندان بدنام لاکان در رشت در انتظار اعدام است

کارشناسان سازمان ملل تأکید کردند: «نقض‌های شدید آیین دادرسی در این پرونده — از جمله سلب غیرقانونی آزادی، محرومیت از برخورداری مؤثر از وکیل، محاکمه‌ای به‌طور استثنایی کوتاه، نبود زمان کافی برای آماده‌سازی دفاع، و استفاده از شواهدی که ظاهراً برای اثبات اتهام [قیام مسلحانه] کافی نیست — هرگونه محکومیت حاصل از آن را فاقد اعتبار می‌سازد.»

آن‌ها همچنین یادآور شدند که بر اساس حقوق بین‌الملل، مجازات اعدام تنها باید به «جدی‌ترین جرایم»، یعنی قتل عمد، محدود شود.

در این بیانیه آمده است: «اعدام خانم طبری در چنین شرایطی مصداق اعدام خودسرانه خواهد بود. جرم‌انگاری فعالیت زنان برای برابری جنسیتی و تلقی چنین بیان‌هایی به‌عنوان دلیل قیام مسلحانه، شکلی وخیم از تبعیض جنسیتی است.»

بیش از ۴۰۰ زن سرشناس — از جمله چند برنده جایزه نوبل، رؤسای‌جمهور پیشین سوئیس و اکوادور، و نخست‌وزیران پیشین فنلاند، پرو، لهستان و اوکراین — نیز روز سه‌شنبه درخواست عمومی برای آزادی فوری خانم طبری را امضا کردند.

در این درخواست آمده است: «ایران امروز از نظر سرانه، بزرگ‌ترین اعدام‌کننده زنان در جهان است. پرونده زهرا این هراس را عیان می‌کند: در ایران، جسارت در دست گرفتن پلاکاردی که از مقاومت زنان در برابر ستم سخن می‌گوید، اکنون مجازاتش مرگ است.»

این کارزار توسط سازمان عدالت برای قربانیان کشتار ۱۳۶۷ در ایران، یک گروه مستقر در بریتانیا که نمایندگی خانواده‌های هزاران زندانی سیاسی اعدام‌شده در سه دهه پیش را بر عهده دارد، سازمان‌دهی شده است.

زن ایرانی دیگری به نام پخشان عزیزی، فعال حقوق کردها و مددکار اجتماعی، نیز به همان اتهامی که علیه خانم طبری مطرح شده، با حکم اعدام روبه‌روست.

کارشناسان سازمان ملل پیش‌تر گفته بودند که صدور حکم اعدام برای خانم عزیزی ظاهراً «صرفاً به فعالیت‌های مشروع او به‌عنوان مددکار اجتماعی، از جمله حمایت از پناهجویان در عراق و سوریه، مرتبط است.»

بر اساس گزارش سازمان حقوق بشر ایران (IHR)، دست‌کم ۱٬۴۲۶ نفر — از جمله ۴۱ زن — در ۱۱ ماه نخست سال ۲۰۲۵ در ایران اعدام شده‌اند که این رقم نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۷۰ درصد افزایش نشان می‌دهد.

به گفته این نهاد مستقر در نروژ، نزدیک به نیمی از اعدام‌شدگان تا پایان ماه نوامبر به جرایم مرتبط با مواد مخدر محکوم شده بودند و ۵۳ نفر نیز به اتهامات مربوط به امنیت ملی به مرگ محکوم شده‌اند.


وزارت خارجه آمریکا:
آمار اعدام زنان در ایران به بالاترین سطح در ۲۵ سال اخیر رسیده است

وزارت خارجه آمریکا با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس اعلام کرد که آمار اعدام زنان در ایران به بالاترین میزان خود در ۲۵ سال گذشته رسیده است. بر اساس گزارش‌های مربوط به سال ۲۰۲۵، تنها در این سال دست‌کم ۶۱ زن در ایران اعدام شده‌اند که نشان‌دهنده افزایشی حدود ۷۰ درصدی نسبت به سال گذشته است.

به گزارش صدای آمریکا، در این موضع‌گیری تأکید شده است که در حالی‌ که اعدام زنان در بسیاری از کشورهای جهان نادر یا تقریباً وجود ندارد، ایران با ثبت آمار دو رقمی اعدام زنان، به‌طور چشمگیری از سایر کشورها پیشی گرفته است. وزارت خارجه آمریکا این روند را نشانه‌ای نگران‌کننده از وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی توصیف کرده است.

در این پیام همچنین به زهرا شهباز طبری اشاره شده که از جمله زنانی است که در حال حاضر در ایران در انتظار اجرای حکم اعدام به‌سر می‌برد؛ نمونه‌ای که به گفته وزارت خارجه آمریکا، یادآور افزایش شمار زنانی است که در چنین شرایط خطرناکی قرار گرفته‌اند.

وزارت خارجه آمریکا ضمن محکوم کردن شدید آنچه «اعدام‌های وحشیانه» خوانده، از جمهوری اسلامی خواسته است فوراً به این روند پایان دهد، به اصول دادرسی عادلانه احترام بگذارد و تمامی زندانیان سیاسی را آزاد کند. این نهاد تأکید کرده است که ایالات متحده در مسیر صیانت از حقوق بشر و حفظ کرامت زنان، در کنار مردم ایران و همراه با جامعه جهانی ایستاده است.

در پست دیگری در ایکس همزمان، وزارت خارجه آمریکا به وضعیت رضا خندان اشاره کرده و اعلام کرده است که او اخیراً یک سال از حکم حبس ناعادلانه سه‌ونیم ساله خود را به دلیل مخالفت مسالمت‌آمیز با سیاست‌های جمهوری اسلامی سپری کرده است. به گفته این نهاد، رضا خندان به‌همراه همسرش نسرین ستوده، وکیل حقوق بشر، بخش بزرگی از زندگی خود را صرف حمایت از زنان شجاع ایران، مطالبه حقوق برابر، عدالت برای زندانیان سیاسی و تلاش برای پایان دادن به مجازات اعدام کرده‌اند.

وزارت خارجه آمریکا زندانی شدن رضا خندان را یادآور واقعیتی هشداردهنده دانسته و تأکید کرده است که در ایران، افرادی که جرأت سخن گفتن دارند، چه زن و چه مرد، با ارعاب، خشونت و مجازات‌های ناعادلانه روبه‌رو می‌شوند؛ با این حال، به گفته این نهاد، شجاعت آنان از میان نخواهد رفت.

وزارت خارجه آمریکا خواستار آزادی فوری رضا خندان و تمامی زندانیان سیاسی شده و تأکید کرده است که تحقق عدالت و برابری نباید به تعویق بیافتد.





نظر شما درباره این مقاله:







دستورالعمل شورای عالی امنیت ملی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 9:15

دستورالعمل شورای عالی امنیت ملی






نظر شما درباره این مقاله:







فرمانده ارتش لیبی در سقوط هواپیما در ترکیه جان باخت
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 7:38

فرمانده ارتش لیبی در سقوط هواپیما در ترکیه جان باخت


تووان گومروکجو و احمد العمامی / خبرگزاری رویترز / ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵ 

نخست‌وزیر  لیبی اعلام کرد که محمد علی احمد الحداد، رئیس ستاد کل ارتش لیبی، روز سه‌شنبه پس از ترک پایتخت ترکیه، آنکارا، در سقوط هواپیما جان باخت.  علاوه بر رئیس ستاد کل ارتش لیبی، چهار نفر دیگر نیز در این جت حضور داشتند که همگی جان خود را از دست دادند.

عبدالحمید الدبیبه، نخست‌وزیر لیبی، در بیانیه‌ای اظهار داشت: «این حادثه پس از یک رویداد غم‌انگیز و دردناک رخ داد، در حالی که آنها از سفر رسمی به شهر آنکارای ترکیه بازمی‌گشتند. این فقدان سنگین، خسارتی بزرگ برای ملت، نهاد نظامی و تمام مردم است.»

وی افزود که فرمانده نیروهای زمینی لیبی، مدیر اداره تولیدات نظامی این کشور، مشاور رئیس ستاد کل و یک عکاس از دفتر رئیس ستاد کل نیز در هواپیما حضور داشتند.

علی یرلیکایا، وزیر کشور ترکیه، در پلتفرم شبکه اجتماعی ایکس اعلام کرد که هواپیما ساعت ۱۷:۱۰ به وقت گرینویچ از فرودگاه اسن‌بوغای آنکارا به سمت طرابلس پرواز کرده بود و ارتباط رادیویی آن ساعت ۱۷:۵۲ قطع شد. او گفت مقامات لاشه هواپیما را نزدیک روستای کسیک‌کاواک در منطقه هایمانای آنکارا پیدا کرده‌اند.

وی افزود که جت «داسو فالکن ۵۰» هنگام پرواز بر فراز هایمانا درخواست فرود اضطراری کرده بود، اما هیچ تماسی برقرار نشد.

علت سقوط بلافاصله هنوز مشخص نشده است.

یلماز تونچ، وزیر دادگستری ترکیه، اعلام کرد که تحقیقاتی در مورد این سقوط در جریان است.

دولت وحدت ملی مستقر در طرابلس در بیانیه‌ای اعلام کرد که نخست‌وزیر به وزیر دفاع دستور داده تا هیئتی رسمی به آنکارا اعزام شود تا روند امور را پیگیری کند.

ولید ال‌لافی، وزیر امور سیاسی و ارتباطات دولت وحدت ملی، به شبکه لیبیا الأحرار گفت که مشخص نیست گزارش سقوط کی آماده شود، اما هواپیما یک هواپیمای اجاره‌ای مالتی بود. او افزود که مقامات «اطلاعات کافی در مورد مالکیت یا سابقه فنی آن ندارند»، اما این موضوع بررسی خواهد شد.

دولت وحدت ملی لیبی مورد تأیید سازمان ملل متحد، عزای عمومی سه‌روزه در سراسر کشور اعلام کرد.


محمد علی احمد الحداد، رئیس ستاد کل ارتش لیبی

وزارت دفاع ترکیه پیشتر بازدید الحداد را اعلام کرده بود و گفته بود که وی با یاشار گولر، وزیر دفاع ترکیه، و همتای ترکیه‌ای خود، سلجوک بایراکتاراوغلو، همراه با دیگر فرماندهان نظامی ترکیه دیدار کرده است.

این سقوط یک روز پس از آن رخ داد که پارلمان ترکیه تصمیم به تمدید مأموریت نیروهای ترکیه‌ای مستقر در لیبی برای دو سال دیگر گرفت.

ترکیه، عضو ناتو، از دولت مستقر در طرابلس لیبی که مورد تأیید بین‌المللی است، حمایت نظامی و سیاسی کرده است. در سال ۲۰۲۰، ترکیه نیروهای نظامی به آنجا اعزام کرد تا دولت را آموزش دهد و حمایت کند. بعداً توافقی در مورد مرزبندی دریایی میان لیبی و ترکیه امضا شد که توسط مصر و یونان مورد مناقشه قرار گرفته است.

در سال ۲۰۲۲، آنکارا و طرابلس همچنین توافق مقدماتی در مورد اکتشاف انرژی امضا کردند که مصر و یونان نیز با آن مخالفت کرده‌اند.

با این حال، ترکیه اخیراً تحت سیاست «لیبی واحد» تغییر مسیر داده و تماس‌ها با جناح شرقی لیبی را نیز افزایش داده است.





نظر شما درباره این مقاله:







انفجار در جنوب مسکو؛ کشته شدن دو پلیس
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 7:35

انفجار در جنوب مسکو؛ کشته شدن دو پلیس






نظر شما درباره این مقاله:







موتورسواری زنان در خیابان‌های ایران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 7:16

موتورسواری زنان در خیابان‌های ایران


خبرگزاری فرانسه

مریم قلیچ، مربی موتورسواری ایرانی، وقتی برای اولین بار شروع به یادگیری سوارکاری موتورسیکلت کرد، شب‌ها در خیابان‌های خالی تهران رانندگی می‌کرد تا از بررسی لباسش یا نداشتن گواهینامه در امان بماند.

پانزده سال بعد، قلیچ صدها زن را آموزش داده و به آن‌ها کمک کرده تا نه تنها در خیابان‌های پرترافیک پایتخت مانور دهند، بلکه موانع پیش روی زنان موتورسوار در جمهوری اسلامی محافظه‌کار را نیز پشت سر بگذارند. در ماه‌های اخیر، تقاضا برای کلاس‌های آموزشی به طور چشمگیری افزایش یافته است.

او در یک مرکز آموزشی در شمال تهران به خبرگزاری فرانسه گفت: «این ورزش یکی از علایق من بود و در ایران مدت‌ها این تصور وجود داشت که موتورسواری فقط برای مردان است.»

خیابان‌ها و تقاطع‌های سراسر ایران، زنان موتورسوار و موتورسوار با کلاه ایمنی رنگارنگ به طور فزاینده‌ای به منظره‌ای رایج تبدیل شده‌اند که نشان دهنده تغییر ظریف اما قابل توجه در نگرش‌های اجتماعی در طول چند ماه است.

قلیچ ۴۹ ساله، که عضو قدیمی فدراسیون موتورسواری و اتومبیل‌رانی ایران است، گفت: «سعی کردم ثابت کنم که زنان هم می‌توانند در این زمینه موفق باشند.»

قلیچ، که مربی دارای مجوز از این فدراسیون است، توضیح داد که چگونه پس از بیش از یک دهه که یکی از معدود زنان موتورسوار بود، این تغییر را به چشم خود دیده است.

او گفت: «نگرش مردم در جامعه ما واقعاً تغییر کرده است. قبلاً اصلاً پذیرفته نبود.» وی افزود که در ماه‌های اخیر، ثبت‌نام زنان در دوره‌های آموزشی‌اش – چه برای رانندگی شهری و چه برای مسابقات – به شدت افزایش یافته است.

او افزود: «وقتی زنانی که آموزش دیده‌ایم را در خیابان‌ها سوار بر موتور می‌بینم، واقعاً لذت می‌برم که خانواده‌ها حالا این را پذیرفته‌اند.»

با وجود این پیشرفت‌ها، صدور گواهینامه موتورسیکلت و اسکوتر برای زنان همچنان مانع بزرگی در ایران است و منطقه‌ای خاکستری از نظر قانونی به شمار می‌رود.

هرچند قوانین راهنمایی و رانندگی به صراحت زنان را از سوارکاری منع نمی‌کند، اما مقامات در عمل هرگز گواهینامه موتورسیکلت برای زنان صادر نکرده‌اند و با افزایش قابل توجه تعداد زنان موتورسوار، این مسئله فوریت بیشتری یافته است.

نیلوفر، طراح مد ۴۳ ساله که تنها خواست با نام کوچکش معرفی شود و اخیراً در دوره رانندگی شهری قلیچ شرکت کرده، گفت نبود گواهینامه نگرانی جدی ایجاد می‌کند.

او گفت: «حتی اگر یک زن خیلی حرفه‌ای موتورسواری کند، بدون گواهینامه در صورت وقوع حادثه از نظر قانونی مقصر شناخته می‌شود، حتی اگر قربانی باشد.»

مقامات به طور علنی اعلام کرده‌اند که زنان می‌توانند موتورسیکلت سوار شوند. فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، گفته است که «هیچ ممنوعیت قانونی وجود ندارد.»

همچنین در ماه سپتامبر، تیمور حسینی، رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی ایران، گفت که مأمورانش اجازه ندارند بر اساس دلایل مذهبی یا هر دلیل دیگری، تفسیر شخصی از قانون ارائه دهند.

او افزود: «پلیس مجری قانون است... هرچه صادر شود، ما موظف به اجرا هستیم.»

اما برخی همچنان به قوانین سختگیرانه پوشش اسلامی در جمهوری اسلامی – که از کوتاهی پس از انقلاب ۱۹۷۹ برقرار شد و زنان را ملزم به پوشیدن لباس گشاد و پوشاندن سر و گردن می‌کند – به عنوان مانعی برای موتورسواری زنان اشاره می‌کنند.

عبدالحسین خسروپناه از شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهادی دولتی که بر سیاست‌های فرهنگی و آموزشی اسلامی نظارت دارد، گفت: «برخی بدون حجاب، با حجاب نامناسب یا پوشش ضعیف موتورسواری می‌کنند... چنین رفتاری خلاف شرع است.»

محمد سراج، نماینده فوق‌محافظه‌کار مجلس، استدلال کرد: «موتورسواری زنان نامناسب است و با فرهنگ جامعه سازگار نیست.»

قلیچ گفت محدودیت‌های لباس مدت‌هاست که چالش‌هایی برای زنان موتورسوار ایجاد کرده است.

او به یاد آورد که سال‌ها پیش در مسابقات، شرکت‌کنندگان زن مجبور بودند «اورال‌های بلند» روی لباس‌های چرمی‌شان بپوشند – قانونی که به گفته او «واقعاً سوارکاری را محدود می‌کرد.»

اما به گفته او، شرایط سوارکاری با گذشت زمان آسان‌تر شده و حتی حالا که پلیس «موتورسیکلت‌ها را توقیف می‌کند، افراد را آسان‌تر رها می‌کنند و موتور را سریع‌تر برمی‌گردانند.»

زنان در ایران در سال‌های اخیر به طور گسترده‌تری علیه مرزهای اجتماعی فشار آورده‌اند و روزبه‌روز بیشتر قوانین سختگیرانه جمهوری اسلامی، از جمله حجاب اجباری، را به چالش می‌کشند.

این روند پس از مرگ مهسا امینی در بازداشت در سپتامبر ۲۰۲۲ – که به اتهام نقض قوانین حجاب دستگیر شده بود – شتاب گرفته است.

مونا ناصحی، صاحب سالن زیبایی ۳۳ ساله که امسال شروع به موتورسواری کرده، گفت پلیس یک بار سعی کرد او را متوقف کند – شاید چون تنها سوارکاری می‌کرد – اما او آنقدر ترسیده بود که توقف نکرد.





نظر شما درباره این مقاله:







جدال آمریکا و ایران بر سر مذاکرات هسته‌ای
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 7:09

جدال آمریکا و ایران بر سر مذاکرات هسته‌ای


خبرگزاری رویترز  / ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵

ایالات متحده و ایران روز سه‌شنبه در نشست شورای امنیت سازمان ملل متحد بر سر شرایط ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای به تبادل اتهام و انتقاد پرداختند. آمریکا اعلام کرد که همچنان آماده مذاکره مستقیم است، اما ایران شروط واشنگتن را رد کرد.

دو کشور پیش از وقوع جنگ دوازده‌روزه میان ایران و اسرائیل در ماه ژوئن، پنج دور از مذاکرات هسته‌ای را برگزار کرده بودند؛ جنگی که در جریان آن، آمریکا نیز با هدف قرار دادن تأسیسات هسته‌ای ایران وارد درگیری شد.

این گفت‌وگوها با موانع عمده‌ای روبه‌رو شد، به‌ویژه در موضوع غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران – اقدامی که قدرت‌های غربی خواستار توقف کامل آن برای کاهش خطر تسلیحاتی‌شدن هستند، اما تهران قاطعانه آن را مردود می‌داند.

مورگان اورتگاس، معاون فرستاده ویژه دولت ترامپ در امور خاورمیانه، روز سه‌شنبه در شورای امنیت گفت: «ایالات متحده آماده برگزاری گفت‌وگوهای رسمی با ایران است، اما فقط در صورتی که تهران برای گفت‌وگویی مستقیم و معنادار آمادگی داشته باشد.» 

او افزود: «ما درباره برخی انتظارات در هرگونه توافق، کاملاً شفاف بوده‌ایم. در رأس آن، انجام هیچ‌گونه غنی‌سازی در داخل ایران پذیرفتنی نیست و این اصل ما باقی خواهد ماند.»

امیر سعید ایروانی، سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل نیز در این نشست اظهار داشت که آمریکا با پافشاری بر سیاست «غنی‌سازی صفر»، مسیر گفت‌وگویی منصفانه را دنبال نمی‌کند.

او گفت: «ما از هر مذاکره عادلانه و معنادار استقبال می‌کنیم، اما اصرار بر سیاست غنی‌سازی صفر با حقوق ما به‌عنوان عضو معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) مغایرت دارد و نشان می‌دهد که آنان به دنباله مذاکره‌ای منصفانه نیستند.» 

ایروانی افزود: «آنان می‌خواهند نیت از پیش تعیین‌شده خود را بر ایران تحمیل کنند. ایران تسلیم هیچ‌گونه فشار یا تهدیدی نخواهد شد.»

سازمان ملل متحد در اواخر سپتامبر، پس از اجرای روندی موسوم به «مکانیسم ماشه» که از سوی قدرت‌های اروپایی فعال شد، تحریم‌های تسلیحاتی و سایر محدودیت‌ها علیه ایران را به دلیل برنامه هسته‌ای این کشور دوباره برقرار کرد. روسیه و چین با این اقدام مخالفت کردند.

بریتانیا، فرانسه و آلمان این روند را در شورای امنیت به اتهام نقض توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ از سوی ایران آغاز کردند؛ توافقی که با هدف جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هسته‌ای منعقد شده بود.

ایران هرگونه تمایل به ساخت سلاح هسته‌ای را رد کرده و می‌گوید اهدافش کاملاً صلح‌آمیز است.

توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ در قالب قطعنامه‌ای در همان سال به تصویب شورای امنیت رسید و از آن پس، شورای ۱۵ عضوی دو بار در سال برای بررسی اجرای این قطعنامه تشکیل جلسه می‌دهد.

درخواست برگزاری نشست روز سه‌شنبه را بریتانیا، فرانسه، ایالات متحده، دانمارک، یونان، اسلوونی و کره جنوبی مطرح کردند. با این حال، روسیه و چین مدعی‌اند که تمام مفاد آن قطعنامه در تاریخ ۱۸ اکتبر منقضی شده است و به همین دلیل با برگزاری نشست مخالفت کردند، هرچند نشست طبق برنامه برگزار شد.





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه جبهه ملی ایران در محکومیت
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 24.12.2025, 0:49

بیانیه جبهه ملی ایران در محکومیت






نظر شما درباره این مقاله:







فعالیت‌های مخفیانه اسرائیل برای تضعیف دولت سوریه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 18:52

فعالیت‌های مخفیانه اسرائیل برای تضعیف دولت سوریه


نویسندگان: جری شی، آری فلانتسرایش، آدام چامسدین و ایلان بن‌صیون
واشنگتن پست / ۲۳ دسامبر ۲۰۲۵

در تاریکی شب، بالگردهای اسرائیلی در ۱۷ دسامبر ۲۰۲۴، تنها ۹ روز پس از برکناری بشار اسد، رئیس‌جمهور پیشین سوریه، وارد جنوب این کشور شدند.

در کنار محموله‌هایی از کمک‌های بشردوستانه، ۵۰۰ قبضه تفنگ، مهمات و جلیقه‌های ضدگلوله قرار داشت؛ تجهیزاتی که به گفته دو مقام پیشین اسرائیلی که مستقیماً در این عملیات نقش داشتند، به‌طور پنهانی توسط اسرائیل برای مسلح کردن یک گروه شبه‌نظامی دروزی به نام «شورای نظامی» به‌صورت هوایی فرو ریخته شد.

این ارسال تسلیحات در واکنش به ظهور ناگهانی احمد الشرع انجام گرفت؛ اسلام‌گرایی مسلح که پیش‌تر با نام جنگی «ابومحمد الجولانی» شناخته می‌شد و بشار اسد را سرنگون کرده بود. اسرائیل به الشرع با سوءظن عمیق می‌نگریست، زیرا او رهبری یک گروه مسلح را بر عهده داشت که تا حدود یک دهه پیش به‌طور رسمی با القاعده مرتبط بود؛ شبکه‌ای که به‌شدت با موجودیت اسرائیل مخالف است. الشرع حتی اکنون نیز جنگجویان افراطی را در صفوف حامیان خود حفظ کرده است.

به گفته مقامات کنونی و پیشین اسرائیلی، اسرائیل که به‌تدریج به نیرویی غالب در خاورمیانه بدل شده، می‌کوشد با حمایت از شبه‌نظامیان دروزی همسو، روند تحولات سوریه را شکل دهد؛ اقدامی که بخشی از تلاش برای تضعیف انسجام ملی این کشور و در نتیجه دشوارتر کردن کوشش‌های الشرع برای یکپارچه‌سازی سوریه پس از جنگ داخلی طولانی آن است.

به گفته این مقامات، کمک‌های مخفیانه اسرائیل بخشی از تلاشی دیرینه برای تقویت موقعیت دروزی‌هاست؛ اقلیتی مذهبی که به‌طور سنتی در سیاست چندین کشور خاورمیانه نقش‌آفرین بوده است. تحقیقات واشنگتن پست نشان می‌دهد این تلاش تا امروز نیز ادامه دارد.

جریان ارسال سلاح در ماه آوریل، پس از درگیری نیروهای دروزی سوریه با افراد مسلح اسلام‌گرا همسو با الشرع، به اوج خود رسید. اما در ماه اوت کاهش یافت؛ زمانی که اسرائیل مسیر خود را به‌سوی مذاکره با الشرع تغییر داد و در میان مقامات اسرائیلی تردیدهایی درباره میزان قابل اتکا بودن جدایی‌طلبان دروزی سوریه و عملی بودن اهداف آنان پدید آمد.

با این حال، به گفته رهبران دروزی در سوریه و یک مقام پیشین اسرائیلی، اسرائیل همچنان به ارسال هوایی تجهیزات نظامی غیرکشنده، از جمله جلیقه‌های محافظ و اقلام پزشکی، برای نیروهای دروزی سوریه ادامه می‌دهد؛ اقدامی که عملاً توانایی الشرع برای تمرکز قدرت را تضعیف می‌کند.

اسرائیل همچنین، به گفته دو مقام دروزی، ماهانه بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ دلار به حدود ۳ هزار شبه‌نظامی دروزی پرداخت می‌کنند؛ امری که نشان می‌دهد اسرائیل همچنان به حفظ یک وزنهٔ تعادلی در برابر دولت مرکزی سوریه پایبند است.

برای تهیه این گزارش، واشنگتن پست با بیش از بیست و چهار مقام کنونی و پیشین اسرائیلی و غربی، مشاوران دولتی، و فرماندهان شبه‌نظامی و رهبران سیاسی دروزی در سوریه، اسرائیل و لبنان گفت‌وگو کرده است. بسیاری از افراد مصاحبه‌شونده به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند تا بتوانند از سازوکارهای درونی حمایت اسرائیل از دروزی‌های سوریه پرده بردارند؛ حمایتی که شامل اشکالی از همکاری مخفیانه بوده و تاکنون به‌صورت علنی تأیید یا گزارش نشده است.

راهبرد کلان دولت اسرائیل پس از سقوط اسد، تضمین این موضوع بوده است که رژیمی با توانایی تهدید اسرائیل در مرز شمال‌شرقی آن شکل نگیرد. مقامات اسرائیلی بر این باورند که واشنگتن در پذیرش اصرار الشرع مبنی بر کنار گذاشتن دیدگاه‌های افراطی‌اش، ساده‌لوحانه عمل می‌کند.

اسرائیل همچنین می‌گوید همچنان به دروزی‌ها، که در چندین کشور خاورمیانه پراکنده‌اند، متعهد است. پیوندهای اسرائیل با دروزی‌ها ــ پیروان دینی یکتاپرست که با اسلام و یهودیت تفاوت دارد ــ عمیق است. آنان در داخل اسرائیل نقشی برجسته داشته‌اند، از جمله با تصدی مناصب ارشد در ارتش و دولت اسرائیل، و به همین دلیل در نگاه بسیاری در ساختار دفاعی اسرائیل، به‌عنوان متحدی طبیعی در سوریه تلقی می‌شوند.

کمک‌های اسرائیل به دروزی‌های سوریه بازتاب بی‌اعتمادی این کشور به الشرع و نیز سابقه طولانی مداخله‌های خاموش آن در همسایه‌ای است که سال‌ها درگیر جنگ داخلی و تفرقه بوده است. مقاومت اسرائیل در برابر اجازه دادن به الشرع برای یکپارچه‌سازی کشور ــ از جمله از طریق تداوم حمایت از دروزی‌ها ــ به منبعی از تنش میان اورشلیم و دمشق، و نیز میان اسرائیل و دولت ترامپ بدل شده است؛ دولتی که حمایت از الشرع را به یکی از ارکان اصلی سیاست منطقه‌ای ایالات متحده تبدیل کرده است. بسیاری در دولت آمریکا و نیز در کنگره بر این باورند که الشرع می‌تواند ثبات را به سوریه بازگرداند؛ امری که تنش‌ها در منطقه گسترده‌تر را کاهش دهد، احتمالاً راه را برای بازگشت میلیون‌ها آواره هموار کند و به مهار نفوذ ایران در خاورمیانه کمک رساند.

احمد الشرع در گفت‌وگویی که به‌تازگی در واشنگتن و اندکی پیش از دیدارش با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در کاخ سفید انجام شد، به خبرنگاران واشنگتن پست گفت که حمایت اسرائیل از جنبش‌های جدایی‌طلب ناشی از «جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه» این کشور است و خطر شعله‌ور شدن «جنگ‌های گسترده در منطقه» را به همراه دارد؛ زیرا به گفته او، چنین توسعه‌ای تهدیدی برای اردن، عراق، ترکیه و کشورهای حوزه خلیج فارس ایجاد خواهد کرد.

با این حال، الشرع افزود که اسرائیل و سوریه «مسیر قابل توجهی را در راه دستیابی به یک توافق [کاهش تنش] طی کرده‌اند» و ابراز امیدواری کرد که اسرائیل نیروهای خود را از مناطقی که اوایل امسال تصرف کرده بود خارج کند و «به طرف‌ها یا بازیگرانی که خواهان بی‌ثباتی سوریه هستند، میدان ندهد».

مقامات اسرائیلی می‌گویند اگرچه به‌دلیل سابقه پیشین الشرع به‌عنوان رهبر شاخه‌ای وابسته به القاعده به او بی‌اعتمادند، اما اسرائیل در ماه‌های اخیر با نشان دادن رویکردی عمل‌گرایانه، دامنه حمایت خود از دروزی‌های سوریه را محدود کرده، فشار نظامی بر سوریه را کاهش داده و به مذاکرات فرصت داده است.

به گفته مقامات اسرائیلی و دروزی، پس از آن‌که ترامپ در ماه مه برای نخستین‌بار با الشرع دست داد، اسرائیل در ماه اوت جریان ارسال سلاح به دروزی‌ها را متوقف کرد. همچنین، به گفته مقامات و مشاوران دولتی اسرائیل، در داخل ساختار حکومتی این کشور، بحث‌ها درباره تبدیل دروزی‌های سوریه به یک نیروی نیابتی مسلح اسرائیل کنار گذاشته شده است؛ تصمیمی که ناشی از نگرانی‌ها درباره درگیری‌های داخلی میان رهبران دروزی سوریه و خطر گرفتار شدن اسرائیل در مناقشه سوریه بوده است.

یکی از مقامات اسرائیلی که حمایت اسرائیل از دروزی‌ها را «حساب‌شده و دقیق» توصیف می‌کرد، گفت: «ما زمانی کمک می‌کردیم که کاملاً ضروری بود و به امنیت اقلیت‌ها متعهد هستیم، اما قرار نیست نیروهای کماندویی خود را کنار دروزی‌ها مستقر کنیم یا وارد کار سازمان‌دهی نیروهای نیابتی شویم. ما در حال رصد تحولات آنجا هستیم و پنهان نیست که دولت آمریکا به‌شدت از یک توافق حمایت می‌کند.»

این مقام افزود که در داخل اسرائیل، آگاهی فزاینده‌ای شکل گرفته است مبنی بر این‌که همه دروزی‌ها حول محور رهبر معنوی دروزی‌های سوریه، شیخ حکمت الهجری، که خواستار جدایی از دمشق با کمک اسرائیل شده است، متحد نشده‌اند.

در پاسخ به درخواست برای اظهار نظر رسمی، یکی از مقامات دولت اسرائیل ــ که به شرط ناشناس ماندن سخن گفت ــ اعلام کرد: «پس از حملات ۷ اکتبر [حماس]، اسرائیل مصمم است از جوامع خود در مرزها، از جمله مرز شمالی، دفاع کند؛ از تثبیت حضور تروریست‌ها و اقدامات خصمانه علیه ما جلوگیری کند؛ از متحدان دروزی خود محافظت کند؛ و اطمینان یابد که دولت اسرائیل از حملات زمینی و دیگر تهدیدها از مناطق مرزی در امان است.» ارتش اسرائیل از اظهار نظر درباره این گزارش خودداری کرد.

برخی تحلیلگران اسرائیلی و آمریکایی استدلال می‌کنند که استفاده تهاجمی اسرائیل از نیروی نظامی در سوریه و تلاش‌های پنهانی آن برای ترویج جدایی‌طلبی دروزی‌ها، نتیجه‌ای معکوس داشته و در زمانی که الشرع ظاهراً مشتاق دستیابی به یک تنش‌زدایی دیپلماتیک بوده، به روابط لطمه زده است.

دانا استرول، مقام ارشد پیشین پنتاگون در دولت بایدن که به‌طور نزدیک تحولات سوریه را بررسی کرده، می‌گوید: «در واشنگتن، نارضایتی فزاینده‌ای وجود دارد از این‌که اقدامات اسرائیل روندی را عقب می‌اندازد که تقریباً همه در واشنگتن و خاورمیانه مایل‌اند به سرانجام برسد: سوریه‌ای باثبات و یکپارچه. استدلال اصلی خطاب به اسرائیل این است که ببینید، شما اکنون رهبرانی در دمشق دارید که حاضرند نام ‘اسرائیل’ را بر زبان بیاورند و درباره آینده‌ای با روابط عادی‌شده صحبت کنند، اما با این حال شما مدام بمباران می‌کنید یا به‌دنبال یافتن یک نیروی نیابتی برای پیشبرد اهداف خود هستید.»

در آستانه تحولات

ماه‌ها پیش از سقوط اسد، مقامات درون ساختار امنیتی اسرائیل دریافته بودند که خاورمیانه ممکن است در آستانه تغییراتی گسترده قرار داشته باشد.

عملیات‌های نظامی و اطلاعاتی اسرائیل در سال ۲۰۲۴، متحدان کلیدی اسد ــ ایران و گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان ــ را تضعیف کرده و انزوای او را تشدید کرده بود. به گفته دو مقام پیشین اسرائیلی که مستقیماً در این تلاش نقش داشتند، رهبران دروزی در اسرائیل در پی یافتن یک همتای دروزی سوری برآمدند که بتواند در صورت فروپاشی رژیم اسد، هدایت حدود ۷۰۰ هزار دروزی سوریه را بر عهده بگیرد. آنان در نهایت به طارق الشوفی، سرهنگ پیشین ارتش اسد، روی آوردند.

یکی از این مقامات پیشین اسرائیلی به یاد می‌آورد که «۲۰ مرد با سابقه نظامی» را انتخاب کردند، به آن‌ها درجه و مأموریت دادند و کار بر روی نهادی را آغاز کردند که «شورای نظامی» نام گرفت؛ نهادی که در استان سویدا، پایگاه اصلی دروزی‌ها در جنوب سوریه، شکل گرفت. در آن زمان، شورای نظامی به رهبری الشوفی از حمایت شیخ الهجری برخوردار بود؛ روحانی دروزی ۶۰ ساله و پرشور، متولد ونزوئلا، که خواستار تأسیس یک دولت خودگردان دروزی با پشتیبانی اسرائیل شده بود؛ موضوعی که یکی دیگر از اعضای بنیان‌گذار شورا نیز آن را تأیید کرده است.

به گفته یکی از مقامات پیشین اسرائیلی، برای کمک به الشوفی در بازسازی یک ساختمان قدیمی به‌عنوان مرکز فرماندهی و خرید لباس نظامی و تجهیزات اولیه، اعضای دروزیِ نهادهای امنیتی اسرائیل مبلغ ۲۴ هزار دلار را از طریق «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) ــ یک نیروی شبه‌نظامی به رهبری کردها که با اسرائیل نیز ارتباط دارد ــ در اختیار او قرار دادند. این مقام افزود که این پول قرار بود تا زمان سقوط رژیم اسد، هزینه‌های اولیه شورای نظامی را تأمین کند. تقریباً در همان مقطع، به گفته این مقام پیشین اسرائیلی و دو فرمانده دروزی در سوریه، تا سقف ۵۰۰ هزار دلار نیز به‌طور جداگانه از سوی SDF به شورای نظامی ارسال شد.

برای تقویت «قضیه دروزی‌ها»، نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) همچنین در مناطق کردنشین شمال سوریه، به آموزش دروزی‌های سوری ــ از جمله زنان ــ پرداختند؛ رابطه‌ای که بنا به گفته یک مقام ارشد کُرد، یک فرمانده دروزی سوری و یک مقام پیشین اسرائیلی، تا امروز نیز ادامه دارد. سخنگوی شاخه سیاسی SDF به درخواست‌ها برای اظهارنظر پاسخی نداد.

در همین حال، به گفته یک مقام غربی، شیخ حکمت الهجری، رهبر معنوی دروزی‌ها، در اوایل سال ۲۰۲۵ نقشه‌هایی از یک دولت دروزیِ پیشنهادی ــ که قلمرو آن تا عراق امتداد می‌یافت ــ تهیه کرد و این طرح را دست‌کم به یک دولت مهم غربی ارائه داد.

به پرواز درآوردن آپاچی‌ها

وقتی اسد در ۸ دسامبر ۲۰۲۴، پس از یک تهاجم برق‌آسای ۱۱روزه به رهبری الشرع و گروه مسلح او، «هیئت تحریر الشام»، سقوط کرد، اسرائیل فوراً وارد عمل شد.

بلافاصله، نیروهای زمینی اسرائیل وارد خاک سوریه شدند و ۱۵۵ مایل مربع از این کشور را به تصرف درآوردند؛ از جمله مواضع بیشتری در قله کوه هرمون، ارتفاعی راهبردی که مرز سوریه و لبنان را دربر می‌گیرد. نیروی هوایی اسرائیل صدها حمله هوایی به تأسیسات نظامی سوریه انجام داد تا رهبر جدید سوریه به تسلیحات دسترسی پیدا نکند. و در کمتر از ده روز، به گفته یک مقام پیشین اسرائیلی، یک سرهنگ در فرماندهی شمال ارتش اسرائیل بالگردهای آپاچی را برای انتقال تفنگ، پول نقد و کمک‌های بشردوستانه به‌منظور تقویت دروزی‌ها به پرواز درآورد.

ارسال تسلیحات در اواخر آوریل، هم‌زمان با نگرانی‌های اسرائیل درباره به خطر افتادن جامعه دروزی، به اوج رسید. با تشدید تنش‌های مذهبی در سوریه، درگیری‌هایی میان افراد مسلح اسلام‌گرا حامی دولت جدید الشرع و جنگجویان دروزی رخ داد که به کشته شدن ده‌ها نفر انجامید. مقامات اسرائیلی که نگران بودند دروزی‌ها مورد هجوم قرار گیرند، در محاصره بیفتند یا قتل‌عام شوند، به‌طور علنی وعده دادند از این اقلیت محافظت کنند.

به گفته یک مقام پیشین اسرائیلی، یک فرمانده دروزی در سوریه و یک واسطه مالی، اسرائیل در واکنش، عمدتاً سلاح‌های دست‌دوم را ارسال کرد که نیروهای اسرائیلی از پیکارجویان کشته‌شده حزب‌الله و حماس به دست آورده بودند. یکی از رهبران شبه‌نظامیان دروزی سوریه همچنین به یاد می‌آورد که تفنگ‌های تک‌تیرانداز، تجهیزات دید در شب و مهمات مربوط به تیربارهای سنگین ۱۴ و ۲۳ میلی‌متری نیز دریافت کرده است. به گفته دو فرمانده شبه‌نظامی دروزی در سویدا، برخی رهبران دروزی از همتایان کُرد خود نیز موشک‌های ضدتانک و تصاویر میدانیِ حاصل از ماهواره‌های اسرائیلی دریافت کردند.


حکمت الهجری، آخوند تجزیه‌طلب دروزی. او به آدم‌ربایی و پسرش به ارتباط با شبکه‌های منطقه‌ای قاچاق مواد مخدر ــ از جمله حزب‌الله ــ متهم هستند

در میدان عمل، نیروهای اسرائیلی آنچه «منطقه حائل» می‌نامیدند ایجاد کردند و به ساکنان دروزی ۲۰ روستا «چوب، بنزین، گازوئیل، غذا، مقداری آب» و همچنین خدمات درمانی در یک درمانگاه ارتشی که در خارج از روستای دروزیِ خَضَر برپا شده بود، ارائه دادند؛ این موضوع را یک مقام نظامی اسرائیلی اعلام کرد.

در داخل دولت اسرائیل، واحد «هماهنگی فعالیت‌های دولت در مناطق» (COGAT) وابسته به وزارت دفاع اسرائیل، یک دفتر اداری جدید ایجاد کرد تا ارسال کمک‌های بشردوستانه و سایر اقلام ــ از جمله سلاح‌های سبک ــ به دروزی‌های سوریه را هماهنگ کند؛ این را حسون حسون، سرتیپ بازنشسته اسرائیلی و دبیر نظامی پیشین ریاست‌جمهوری که در این تلاش نقش داشت، گفت.

حسون، که خود دروزی است و به الهجری نزدیک است، رهبری جناحی در درون ساختار امنیتی اسرائیل را بر عهده داشت که استدلال می‌کرد اسرائیل باید با تمام توان از دروزی‌های سوریه به‌عنوان یک نیروی نیابتی مسلح در سوریه حمایت کند. او در گفت‌وگویی گفت: «اسرائیل باید یک دنده بالاتر برود و مانند یک قدرت راهبردی رفتار کند؛ قدرتی که با انواع گروه‌ها و نیروهای نیابتی ائتلاف می‌سازد و آن‌ها را به نیروهایی تبدیل می‌کند که به اسرائیل وفادار باشند و اسرائیل نیز به آن‌ها وفادار باشد.»

به گفته یک مقام اسرائیلی، حمایت از مسلح کردن دروزی‌ها بر دو ملاحظه اصلی استوار بود. نخست این‌که تلاش‌های آمریکا و اروپا برای همکاری با الشرع، به‌طور کلی «ساده‌لوحانه» تلقی می‌شد، زیرا او به‌عنوان یک اسلام‌گرای مسلحِ اصلاح‌نشده دیده می‌شد که در صورت انباشت قدرت می‌توانست تهدیدی برای اسرائیل باشد. دوم این‌که مقامات اسرائیلی احساس تعهد اخلاقی برای حفاظت از «برادران سوری» جامعه پرنفوذ دروزی در اسرائیل داشتند.

فشار بر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، برای مداخله در سوریه در ماه ژوئیه افزایش یافت؛ پس از آن‌که افراد مسلح مسلمان سنی و نیروهای دولت سوریه بار دیگر با دروزی‌ها در سویدا درگیر شدند. گروه‌های حقوق بشری اعلام کردند که این خشونت‌ها بیش از هزار کشته برجای گذاشت و سرزمین اصلی دروزی‌ها را در محاصره قرار داد. ارتش اسرائیل در واکنش، نیروهای سوری و ساختمان وزارت دفاع این کشور در دمشق را بمباران کرد.

پیشینه‌ای از حمایت‌های مخفیانه

نگرانی‌های اسرائیل از روی کار آمدن یک حکومت اسلام‌گرا در همسایگی‌اش ــ و مداخله این کشور در سوریه ــ به سال‌ها پیش بازمی‌گردد. پس از آن‌که سوریه در سال ۲۰۱۱ به جنگ داخلی فرو رفت، افسران نظامی اسرائیل وارد سوریه شدند تا شبه‌نظامیان دروزی را آموزش دهند و به دیگر شورشیان نیز سلاح و خدمات درمانی ارائه کردند؛ اقدامی که اغلب با هماهنگی اردن و ایالات متحده انجام می‌شد. این مطلب را سه مقام پیشین اسرائیلی بیان کرده‌اند.

تامیر هایمن، ژنرال بازنشسته ارتش اسرائیل و رئیس پیشین فرماندهی شمال این کشور ــ که جبهه سوریه را زیر نظر دارد ــ از بحث درباره حمایت کنونی اسرائیل از دروزی‌ها خودداری کرد، اما گفت که در جریان جنگ داخلی سوریه، اسرائیل و اردن به گروه‌هایی کمک می‌کردند که دشمن جریان‌های افراطی مسلمان سنی تلقی می‌شدند.

تامیر هایمن به یاد می‌آورد: «میان اسرائیل و آن شورشیان محلی، علاقه‌ای مشترک برای جنگیدن با داعش یا دفاع از مرز اسرائیل در برابر آن وجود داشت. در ازای این همکاری، ما پشتیبانی لجستیکی ارائه می‌کردیم که عمدتاً شامل درمان پزشکی در بیمارستان‌های اسرائیل، تأمین آب و سوخت و گاه حتی برخی سلاح‌ها می‌شد.»

امروز، تحلیلگران اسرائیلی هشدار می‌دهند که حمایت از ایجاد یک دولت خودمختار دروزی یا یک نیروی نیابتی مسلح، مأموریتی کاملاً متفاوت از همکاری با دروزی‌ها برای تأمین امنیت مرزهای اسرائیل خواهد بود. یکی از مشاوران دولتی یادآور شد که اسرائیل تجربه «خوبی در جنوب لبنان» نداشته است؛ جایی که این کشور به مدت دو دهه از یک شبه‌نظامی طرفدار اسرائیل به نام «ارتش جنوب لبنان» حمایت کرد، اما این گروه در سال ۲۰۰۰ و در برابر پیشروی‌های حزب‌الله فروپاشید.

این مشاور گفت: «پشتیبانی از یک دولت مستقل، وضعیتی ایجاد می‌کند که در آن اسرائیل ناچار می‌شود از جمعیتی دفاع کند که ۱۰۰ کیلومتر با مرز فاصله دارد. اگر ما در اینجا منفعتی داشته باشیم، ایجاد یک دروزستان مستقل نیست.»

مقامات اسرائیلی همچنین نسبت به کشمکش‌های قدرت درون جامعه دروزی‌های سوریه بدگمان شدند. بنا بر گفته فرماندهان دروزی سوری و دو مقام پیشین اسرائیلی که مستقیماً درگیر این موضوع بودند، در ماه اوت، الهجری تلاش کرد به‌عنوان تنها مرجع نظامی مشروع در میان دروزی‌های سوریه به رسمیت شناخته شود و «گارد ملی» ــ یک شبه‌نظامی جدید به رهبری الهجری و پسرش سلیمان ــ جایگزین شورای نظامی به‌عنوان دریافت‌کننده سلاح از اسرائیل شد.

این اقدام شکاف‌هایی عمیق میان فرماندهان دروزی ایجاد کرد. طارق الشوفی، رهبر پیشین شورای نظامی، به همکاری با الشرع متهم شد و از بیم بازداشت به دست نیروهای الهجری مخفی شد. در همین حال، بنا به گفته یک مقام پیشین اسرائیلی، یک فرمانده دروزی در سوریه و یک واسطه مالی، الهجری به آدم‌ربایی و پسرش به ارتباط با شبکه‌های منطقه‌ای قاچاق مواد مخدر ــ از جمله حزب‌الله ــ متهم شده‌اند.

یکی از مقامات پیشین اسرائیلی که در این تلاش نقش داشت، گفت: «اسرائیلی‌ها می‌دانند که در آن سوی مرز کسی نیست که بتوان در بلندمدت با او کار کرد.»

سه نفر از نزدیکان الهجری ــ یک پسر، یک مشاور و یک برادرزاده ــ به پرسش‌های تفصیلی و درخواست‌های واشنگتن پست برای اظهارنظر پاسخی ندادند. همچنین تلاش‌ها برای تماس با الشوفی بی‌نتیجه ماند.

دارو، جلیقه ضدگلوله و پول نقد

به گفته یک مشاور دولت اسرائیل، در هفته‌های منتهی به نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه سپتامبر ــ زمانی که مقامات اسرائیلی در حال بررسی احتمال دیدار نتانیاهو و الشرع در نیویورک بودند، دیداری که در نهایت محقق نشد ــ مقامات سوری به‌روشنی اعلام کردند که خواهان آن نیستند که اسرائیل جدایی‌طلبی دروزی‌ها را تسهیل کند. این مشاور افزود که یک توافق امنیتی پیشنهادی میان اسرائیل و سوریه، تا حدی به دلیل مطالبات اسرائیل درباره تضمین‌هایی برای دروزی‌ها ــ از جمله ایجاد یک کریدور بشردوستانه محصور از اسرائیل تا سویدا ــ از هم پاشید.

امروز، به گفته مقامات اسرائیلی و دیگر افرادی که در جریان تفکرات آنان قرار دارند، وضعیت سوریه ــ و سیاست اسرائیل در قبال دروزی‌ها ــ همچنان سیال است. در ماه نوامبر، نتانیاهو از نیروهای اسرائیلی مستقر در خاک اشغالی سوریه بازدید کرد؛ اقدامی که سوریه آن را نقض آشکار حاکمیت خود به‌شدت محکوم کرد. به گفته یک مقام پیشین اسرائیلیِ دخیل در مذاکرات، اسرائیل در گفت‌وگوها بر سر یک توافق امنیتی دوجانبه خواستار غیرنظامی شدن جنوب سوریه و عدم ورود نیروهای سوری به سویدا بدون هماهنگی قبلی با اسرائیل شده است. الشرع در مصاحبه خود با واشنگتن پست این خواسته اسرائیل برای غیرنظامی کردن منطقه جنوب دمشق را رد کرد.

به گفته یکی از مقامات اسرائیلی، اسرائیل همچنین در مذاکرات خود با الشرع همچنان برای «خودمختاری نهادی» دروزی‌ها فشار خواهد آورد. او افزود که ارسال کمک‌ها از سوی اسرائیل ادامه دارد، اما این محموله‌ها کوچک‌تر و کم‌تواتر شده‌اند.

در بیانیه‌ای رسمی، یکی از مقامات دولت اسرائیل اعلام کرد: «اسرائیل انتظار دارد سوریه یک منطقه حائل غیرنظامی‌شده از دمشق تا محدوده منطقه حائل، شامل مسیرهای منتهی به کوه هرمون و قله کوه هرمون، ایجاد کند. … دستیابی به توافق با سوری‌ها ممکن است، اما ما بر اصول خود پایبند خواهیم ماند؛ از جمله حفاظت دائمی از برادران و خواهران دروزی‌مان که تابستان امسال در جنایاتی شبیه به وقایع ۷ اکتبر قتل‌عام شدند.»

به گفته رهبران دروزی در سوریه و یک مقام پیشین اسرائیلی، حتی تا اواخر سپتامبر نیز بالگردهای اسرائیلی دارو و تجهیزات دفاعی ــ از جمله جلیقه‌های ضدگلوله ــ را به سویدا منتقل می‌کردند. همچنین پرداخت‌های ماهانه به حدود ۳ هزار نیروی «گارد ملی» همچنان ادامه داشته است.

کارمیت والِنسی، کارشناس سوریه در «مؤسسه مطالعات امنیت ملی» در تل‌آویو، گفت حمایت اولیه اسرائیل از برخی رهبران جدایی‌طلب دروزی مانند الهجری کاهش یافته و تردیدهایی درباره واقع‌بینانه بودن ارائه کمک‌های گسترده ــ مانند برق و آب ــ به یک دولت دروزی جداشده وجود دارد.

والنسی گفت: «اسرائیل باید بپذیرد که برای میزان مداخله ما در مسائل داخلی[سوریه] محدودیت‌هایی وجود دارد، به‌ویژه در شرایطی که با رژیمی در حال گفت‌وگو هستیم که می‌کوشد به یک توافق امنیتی دست یابد. تا زمانی که بن‌بست ادامه داشته باشد و توافق امنیتی حاصل نشود، به باور من اسرائیل به حمایت از دروزی‌ها ادامه خواهد داد.»





نظر شما درباره این مقاله:







«پیشگفتار» کتاب شاه شاهان
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 18:35

«پیشگفتار» کتاب شاه شاهان


اسکات اندرسون

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

پیش‌گفتار کتاب:
«شاه تا دهه ۱۹۸۰ در زندگی ایران فردی فعال خواهد بود... در آینده نزدیک تغییر رادیکالی در رفتار سیاسی ایران رخ نخواهد داد.»
- گزارش محرمانه سیا، «ایران در دهه ۱۹۸۰»، اوت ۱۹۷۷، پنج ماه قبل از آغاز انقلاب

در حدود ساعت ۱۰:۲۰ صبح روز ۱۵ نوامبر ۱۹۷۷، دو هلیکوپتر سی‌کورسکی سی کینگ (Sikorsky Sea King) از ارتفاعی پایین از فراز رودخانه پوتوماک (Potomac River) گذشتند و به سمت علفزار پهناور و هموار پایه جنوبی بنای یادبود واشنگتن رفتند. هلیکوپترهای سبز و سفید با نشان نظامی خود، بخشی از ناوگان ریاست جمهوری معروف به اچ‌ام‌اکس-۱ (HMX-1) بودند و در هواپیمای پیشرو، شاه ایران، محمدرضا پهلوی، به همراه همسرش فرح و گروه کوچکی از همراهان سلطنتی حضور داشتند. هدف اصلی هلیکوپتر دنباله‌رو این بود که به عنوان طعمه عمل کند.

در کنار فرودگاه هلیکوپتر، حدود نیم دوجین لیموزین سیاه، همراه با چندین وسیله نقلیه سرویس مخفی و یک صف از پلیس‌های موتورسوار اسکورت منتظر بودند. به دلایل امنیتی، تنها تعداد معدودی از مقامات می‌دانستند کدام لیموزین شاه را، که تنها نیم مایل (حدود ۸۰۰ متر) فاصله داشت، به کاخ سفید منتقل خواهد کرد. این دوازدهمین سفر پادشاه ایرانی به ایالات متحده از زمان نشستن بر تخت سلطنت، سی و شش سال قبل از آن بود. طی این سفرها، او در کاخ سفید با شش رئیس جمهور مختلف آمریکا، از هری ترومن (Harry Truman) آغاز کرده بود، ملاقات کرده بود. اکنون قرار بود با هفتمین آنها ملاقات کند: جیمی کارتر (Jimmy Carter).

شاه درباره این سفر نگران بود، و به دو دلیل خوب: کارتر در پیروزی برای ریاست جمهوری سال قبل، با شعار اصلاح‌طلبانه و تأکید بر دولت پاک (مبارزه با فساد) کارزار انتخاباتی خود را پیش برده بود.  او که فرماندار سابق جورجیا (Georgia) بود، وعده داده بود که تأکید جدیدی بر حمایت از حقوق بشر در سراسر جهان و بازبینی انتقادی فروش تسلیحات آمریکا به رژیم‌های دیکتاتوری خواهد داشت. هر دوی این وعده‌ها ایران را در وضعیت دشوار و ناراحت کننده ای قرار می داد. در سال‌های اخیر، چندین سازمان به دلیل سابقه حقوق بشر، به شدت به رژیم شاه حمله کرده بودند و ایران بی تردید بزرگترین و بهترین خریدار سیستم‌های تسلیحاتی آمریکا بود و تقریباً نیمی از کل این فروش‌ها در سال‌های اخیر را شامل می‌شد. مقامات ارشد دولت کارتر به طور محرمانه به شاه اطمینان داده بودند که این وعده‌های بلندپروازانه شامل حال او نمی‌شود، اما رهبر ایرانی به طور قابل درکی مشتاق بود این را مستقیماً از زبان خود رئیس جمهور بشنود.

علاوه بر این موضوع، یک نگرانی فوری‌تری نیز وجود داشت. تا سال ۱۹۷۷، حدود پنجاه هزار دانشجوی ایرانی در کالج‌ها و دانشگاه‌های ایالات متحده درس می‌خواندند و در روزهای اخیر بخش قابل توجهی از آنها - طبق برخی گزارش‌ها تا چهار هزار نفر  - شروع به تجمع در واشنگتن برای اعتراض به دیدار او کرده بودند. اگرچه عمدتاً چپ‌گرایان جوان بودند، اما تعدادشان با حضور پراکنده‌ای از مخالفان و تبعیدیان ایرانی مسن‌تر و همچنین فعالان حقوق بشر آمریکایی تکمیل می‌شد و آنان قسم خورده بودند که استقبالی پرسر و صدا و شرم‌آور از شاه به عمل آورند. در واقع، آنها روز قبل، زمانی که او در روستایی باز مانده از دوره استعمار و کاملاً تحت محافظت به نام ویلیامزبرگ ویرجینیا (Williamsburg, Virginia) اقامت داشت، به پادشاه اخطار داده بودند. در طول شب، خواب زوج سلطنتی با شعارهای چندصد نفر از معترضان ضد شاه که در فاصله کوتاهی جمع شده بودند، قطع شد. بسیاری برای دادن حالتی نگران‌کننده به ظاهرشان، صورت‌های خود را با ماسک‌های کاغذی پنهان کرده بودند، که به ادعای آنان محافظت ضروری در برابر شناسایی شدن توسط پلیس مخفی شاه بود.

در پیش‌بینی ناخوشایندی‌ای که احتمالاً در واشنگتن رخ می‌داد، گزارش شده بود که دولت ایران برای صدها نفر از هواداران طرفدار رژیم در جامعه ایرانیان- آمریکایی برنامه‌ریزی کرده بود تا با هواپیما یا اتوبوس به پایتخت بیایند، از جمله دانشجویان نیروی هوایی ایران که در پایگاه نیروی هوایی لافلین (Laughlin Air Force) در تگزاس تحت آموزش بودند. همراه با بنرهایی که رهبری شاه و دوستی آمریکا و ایران را ستایش می‌کرد، سازمان‌دهندگان طرفدار شاه، پرچم‌های همبستگی دوطرفه توزیع کرده بودند: نشان ایالات متحده در یک طرف و نشان ایران در طرف دیگر. تا اواسط صبح، پلیس آگاه‌شده واشنگتن دی‌سی، دو جناح را در دو طرف منطقه بیضی‌شکل - چمنزار وسیعی که درست زیر کاخ سفید امتداد داشت - جدا کرده بود، اما صحنه‌ای پرتنش ایجاد شده بود. محصور در پشت نرده‌های نازک برف‌گیر در فاصله حدود پانصد فوتی از هم، دو گروه از طریق بلندگو به یکدیگر فحش می‌دادند و شدت و حجم فریادهایشان با نزدیک شدن زمان ورود برنامه‌ریزی شده شاه به کاخ سفید افزایش می‌یافت.

آن صبح من نیز در منطقه بیضی‌شکل حضور داشتم، در حال قدم زدن میان پلیس‌ها و تعداد معدودی از گزارشگرانی که سرزمین بی‌طرف میان دو گروه متخاصم را اشغال کرده بودند. من هجده ساله بودم و در ساختمان مرکزی وزارت خزانه‌داری (Treasury Department headquarters)، در مجاورت کاخ سفید، به عنوان دستیار ویژه وزیر خزانه‌داری کار می‌کردم. اما با وجود عنوان زیبا،من  در اصل یک پادو بودم و از آنجا که وزیر وقت، دبلیو. مایکل بلومنتال (W. Michael Blumenthal)، به پادویی بسیار کمی نیاز داشت، بیشتر ساعات کاری‌ام را به قدم زدن در شهر و جستجوی کار جالبی برای انجام دادن می‌گذراندم. در صبح روز ۱۵ نوامبر ۱۹۷۷، هیچ چیز به اندازه منظره‌ای که در منطقه بیضی‌شکل در حال تکوین بود جالب به نظر نمی‌رسید.

در حدود ساعت ۱۰:۳۰ صبح، کاروان موتوری شاه از دروازه‌های آهنی کاخ سفید عبور کرد و به راه نیمدایره‌ای آن آمد، مناسبتی که با آغاز سلام ۲۱ توپ مشخص می شد. با نگاه به گذشته، این افتخار مرسوم برای یک رئیس کشور مهمان شاید اشتباه بود، زیرا معترضان ضد شاه در سمت شرقی منطقه بیضی‌شکل، آن را تقریباً مانند شلیک گلوله آغاز مسابقه تفسیر کردند. در یک لحظه، صدها نفر از نرده‌های برف‌گیری که آنها را عقب نگه می‌داشت، عبور کردند و شروع به حمله به سوی مخالفان خود در عرض چمنزار بزرگ کردند. در حالی که برخی از هواداران طرفدار شاه شروع به فرار وحشت‌زده کردند، تعدادی از مردان جوان در میان آنها - با قیافه و موهای کوتاه نظامی، ظاهراً دانشجویان نظامی - هر سلاح بالقوه‌ای که در نزدیکی دستشان بود را برداشتند و به طور مشابه برای نبرد به جلو هجوم آوردند. ناگهان سرزمین بی‌طرف که به سرعت در حال کوچک شدن بود، جای چندان خوبی برای بودن به نظر نمی‌رسید.

برای دو یا سه دقیقه بعد - در آن زمان طولانی‌تر احساس می‌شد - منطقه بیضی‌شکل صحنه نوعی درگیری خیابانی عظیم بود، مشت‌ها و لگدها در پرواز، افرادی که زمین می‌خوردند یا می‌دویدند یا سینه‌خیز می‌رفتند، طوری که کاملاً غیرممکن بود مشخص شود چه کسی بر دیگری برتری دارد. همچنین نمی‌توانستم مطمئن باشم که معترضی که با چوبی چنان محکم به پشتم زد که لحظه‌ای مرا به زمین انداخت، متعلق به کدام جناح بود، اگرچه قدرت ضربه مرا به این ظن انداخت که آن کار یکی از دانشجویان نظامی و به لحاظ قدر بدنی قوی ‌تر بوده، نه یک دانشجوی چپ‌گرای تحصیلات تکمیلی. وقتی سرانجام پلیس با گاز اشک‌آور و باتوم حمله کرد، تعداد زیادی مجروح در سراسر چمن پراکنده بودند.

برای مراسم خوشامدگویی به شاه در کاخ سفید، یک سکو در چمن جنوبی برپا شده بود، که چند صد مهمان دعوت شده پیش از آن جمع شده بودند تا سخنان افتتاحیه او و رئیس جمهور را بشنوند. با نگاه به گذشته، این سنت نیز احتمالاً اشتباه بود، زیرا به محض اینکه دو رهبر، به همراه همسرانشان، بر روی سکو قرار گرفتند، اولین موج‌های گاز اشک‌آور استفاده شده در منطقه بیضی‌شکل شروع به فراگرفتن و احاطه آنها کرد. در یک سری عکس مشهور گرفته شده در آن زمان، هر دو زوج سعی می‌کنند در حالی که اشک از گونه‌هایشان جاری است، ظاهر متین خود را حفظ کنند.

با به پایان رساندن سریع نمایش شرم‌آور در چمن جنوبی - جیمی کارتر بعدها شوخی می‌کرد که این یکی از کوتاه‌ترین سخنرانی‌هایش بود - دو زوج به هوای سالم‌تر درون کاخ سفید عقب نشینی کردند. در حالی که رزالین کارتر (Rosalynn Carter)، فرح و همراهانش را برای پذیرایی قهوه و بازدید « سنتی بانوان» کاخ سفید راهنمایی می‌کرد، دو رئیس کشور به اتاق کابینه، دو در پایین‌تر از دفتر بیضی‌شکل، رفتند. برای این جلسه، شاه تنها با دو مشاور همراهی می‌شد، در مقابل آرایه‌ای از مقامات آمریکایی که روبرو نشسته بودند: رئیس جمهور کارتر، معاون رئیس جمهور والتر ماندیل (Vice President Walter Mondale)، مشاور امنیت ملی زبیگنیو برژینسکی (National Security Advisor Zbigniew)، همراه با وزیر امور خارجه سایروس ونس (Secretary of State Cyrus Vance) و چند مقام ارشد دیگر وزارت خارجه.

در کنار همان میز، گری سیک (Gary Sick)، افسر ارشد شورای امنیت ملی (NSC) مسئول امور ایران، که یک ناخدا‌ی نیروی دریایی چهل و دو ساله بود، نیز نشسته بود. اگرچه او دو سال بود که پرونده ایران را در NSC بر عهده داشت، سیک برای اولین بار شاه را می‌دید. او به یاد می‌آورد: «اولین فکرم این بود که چقدر حساس و شکننده (delicate) به نظر می‌رسد. بسیار ظریف، بسیار فرهیخته، با قامتی کاملاً راست، اما تصویر کلی کسی بود که تا حدی آسیب‌پذیر می‌نمود. با همه آنچه درباره‌اش خوانده بودم، همه فیلم‌های خبری که دیده بودم، فکر نمی‌کنم برای این [دیدار] کاملاً آماده بودم.»

این جلسات مقدماتی در کاخ سفید با روسای کشورهای خارجی اغلب کیفیتی کلیشه‌ای و پر از شعار دارند، همراه با تعارفات و مروری بر مسائلی که بعداً با جزئیات بیشتر به آنها پرداخته می‌شود. اگرچه جلسه ۱۵ نوامبر حاوی بخشی از این عناصر بود، اما به شکلی غیرمعمول محتوایی نیز داشت. رئیس جمهور کارتر چندین بار تأکید کرد که نه تنها از «روابط ویژه» آمریکا با ایران قدردانی می‌کند، بلکه می‌خواهد راه‌هایی برای تقویت بیشتر آن بیابد - نشانه‌ای ضمنی از اینکه شاه نگرانی چندانی از دولت جدید درباره سابقه حقوق بشر ایران یا خریدهای بی‌رویه تسلیحاتی نخواهد شنید. به نوبه خود، پادشاه ایران قولی را تکرار کرد که در اجلاس آینده اوپک به دنبال افزایش قیمت نفت نخواهد بود - خبری خوشایند از کسی که مدتها عامل اصلی چنین افزایش‌هایی بود.

در طول این جلسه نود دقیقه‌ای، گری سیک تحت تأثیر رفتار آمرانه شاه قرار گرفت: «در سمت ما میز، بحث‌های غیررسمی زیادی رفت و برگشت بود، اما نمی‌توانم به خاطر بیاورم که شاه حتی نگاهی به دو نفری که با او بودند انداخته باشد. قطعاً نقش سخن‌پراکنی نداشتند. اما این عنصر او بود: جلسه برنامه‌ریزی شده، دستور کار از پیش تعیین شده. او را بسیار پرابهت یافتم، کاملاً بر هر موضوعی که مطرح می‌شد مسلط بود.»

علیرغم احتیاطی که شاه به این سفر دولتی داشت و هرج و مرجی که ورودش را همراهی کرد، به سرعت مشخص شد که او و کارتر رابطه شخصی خوبی دارند، آنقدر که تا زمانی که او و شهبانو بعد از ظهر روز بعد واشنگتن را ترک کردند، شاه حالتی شاد و سرخوش داشت. او به یک دیپلمات آمریکایی گفت که این سفر به هیچ وجه نمی‌توانست بهتر از این پیش برود، و به یک مشاور دربار گفت که این یکی از ثمر‌بخش‌ترین سفرهایی بوده که تا به حال به پایتخت آمریکا انجام داده است. در ایران، رسانه‌های دولتی تیترهای بزرگی درباره پیروزمندانه‌ترین سفر خارجی شاهنشاه منتشر کردند، در حالی که اجماع در کاخ سفید کارتر این بود که دو روز گفت‌وگو موفقیتی بزرگ بوده و اتحاد دیرینه آمریکا و ایران را بیشتر تقویت کرده است.

با این حال، این مناسبت، اگر کسی توجه می‌کرد، چند پرسش نگران‌کننده مطرح می نمود. تظاهرات خشونت‌آمیز ۱۵ نوامبر [۲۴ آبان ۱۳۵۶] منجر به بیش از یکصد مجروح، از جمله ۲۹ پلیس شد و آن را به بدترین روز آشوب شهری در پایتخت این کشور در نزدیک به یک دهه گذشته تبدیل کرد. زد و خورد بین جناح‌های متخاصم حتی تا اتاق‌های اورژانس شهر نیز گسترش یافته بود و باعث شد محافظان بیمارستان، معترضان طرفدار و ضد شاه را که منتظر درمان بودند، از هم جدا کنند. بسیاری از حدود چهار هزار دانشجوی ایرانی که برای محکوم کردن شاه به واشنگتن آمده بودند، از طبقات متوسط و بالای جامعه کشورشان بودند، و اگر این دیدگاه کسانی بود که بیشترین بهره را از حکومت او برده بودند، این چه می‌توانست درباره کسانی در درون ایران که فاقد چنین امتیازی بودند بگوید؟ و در حالی که بیشتر معترضان ضد شاه خود را چپ‌گرا معرفی می‌کردند، اعضای چند گروه مذهبی مسلمان محافظه‌کار نیز به آنها پیوسته بودند، به طوری که در میان پلاکاردهایی که شاه را فاشیست راست‌گرا و نوکر آمریکا محکوم می‌کرد، پلاکاردهای دیگری نیز بود که او را به خیانت به اسلام متهم می‌کردند. برخی از افراد در این دسته اخیر، پلاکاردهایی با تصویر یکی از تلخ‌ترین منتقدان شاه حمل می‌کردند، یک روحانی سالخورده که تقریباً خارج از ایران ناشناخته بود به نام آیت‌الله روح‌الله خمینی. آخرین بار کی بود که واشنگتن، یا پایتخت هر کشوری، شاهد راهپیمایی چپ‌گرایان سکولار و بنیادگرایان مذهبی برای رسیدن به یک هدف مشترک بود؟

اما هیچ‌کس توجه نکرد - حداقل هیچ‌کس در موقعیتی که بتواند کاری انجام دهد. در عوض، بلافاصله پس از ترک واشنگتن توسط شاه، دستیاران کاخ سفید شروع به برنامه‌ریزی برای سفر متقابل رئیس جمهور کارتر به ایران کردند که قرار بود تنها شش هفته بعد، برای بهره‌برداری بهتر از پیشرفت حاصل شده، انجام شود. در این جلسه دوم، کارتر ستایشی را که در کاخ سفید از شاه کرده بود تکرار کرد و خاطرنشان کرد که «به لطف رهبری شاه، ایران جزیره ثبات در منطقه‌ای پرآشوب است .»

باز هم انگار یک تپانچه روانی شلیک شده بود، زیرا چند روز پس از این ستایش اغراق‌آمیز کارتر، اولین تظاهرات ضد شاه قابل توجه در ایران در بیش از یک دهه رخ داد. در ابتدا، این تظاهرات کوچک بود و به راحتی متفرق می‌شد، اما در عرض چند هفته به نقاط دیگر گسترش یافت و خشونت‌آمیز شد. با این حال، باز هم توجه چندانی به آن نگردید. تا بهار ۱۹۷۸ ، معترضان به خیابان‌های تقریباً هر شهر ایرانی با هر اندازه‌ای آمدند و هدفشان اکنون رنگ و بویی متمایزاً مذهبی گرفته بود، اما تنها در آن زمان، شش ماه پس از آنکه تصویر او روی پوسترهای معترضان در واشنگتن ظاهر شد، روزنامه نیویورک تایمز برای اولین بار فکر کرد که دشمن اصلی شاه، روح‌الله خمینی را معرفی کند، در حالی که موفق شد نام کوچک او را اشتباه بنویسد. اما باز هم بدتر شد، و باز هم تعداد بسیار کمی عمق ماجرا را درک کردند. تا آن دسامبر، در حالی که ایران با اعتصابات فلج شده و به سمت جنگ داخلی پیش می‌رفت و تلفات نبردهای خیابانی‌اش اکنون به هزاران - به گفته مخالفان، ده‌ها هزار - رسیده بود، رئیس جمهور کارتر هنوز می‌توانست اطمینان کامل خود را به توانایی شاه برای اصلاح اوضاع و ادامه حکومت ابراز کند. و سپس، تنها چند هفته بعد، امری که زمانی غیرقابل تصور بود: پس از سی و هفت سال، شاهنشاه محمدرضا پهلوی، شاهنشاه، نور آریایی‌ها، سایه خدا بر روی زمین، به سادگی دیگر وجود نداشت، به تبعیدی آواره رانده شد، در حالی که رژیمش درگیر انقلابی شد که کسی آمدنش را ندیده بود و هیچ کس نمی‌دانست چگونه آن را متوقف کند.

ادامه دارد ...

(۳ تصویر سیاه و سفید متعلق به خود کتاب شاه شاهان است)





نظر شما درباره این مقاله:







ایستادگی برای حق حیات / احمدرضا حائری
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 18:04

ایستادگی برای حق حیات / احمدرضا حائری






نظر شما درباره این مقاله:







فروم زن، زندگی، آزادی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 17:38

فروم زن، زندگی، آزادی






نظر شما درباره این مقاله:







فراتر از فاجعه! / احمد زیدآبادی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 17:19

فراتر از فاجعه! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







الزامات حداقلی رشد پایدار
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 16:24

الزامات حداقلی رشد پایدار


مسعود نیلی

دنیای اقتصاد

روز دوشنبه مسعود نیلی، اقتصاددان، در نشستی با عنوان «دموکراسی و توسعه» به بررسی ریشه‌های توسعه اقتصادی پرداخت. در این نشست، نیلی چهار مولفه تضمین حقوق مالکیت، ثبات اقتصاد کلان، دسترسی به بازارهای جهانی و استحکام قراردادها را به‌عنوان الزامات حداقلی رشد پایدار معرفی کرد. او همچنین در ارتباط با تقدم «توسعه اقتصادی» یا «توسعه سیاسی»، نوعی تدریجی‌گرایی را مطرح کرد که با اعمال حاکمیت قانون شروع می‌شود. شکل‌گیری اراده‌ای برای حاکمیت قانون به توسعه اقتصادی منجر می‌شود و با بزرگ‌تر شدن بنگاه‌ها و تعمیق قدرت اقتصادی آنها، زمینه برای توسعه سیاسی مهیاتر می‌شود. در نهایت با توسعه سیاسی، رشد پایدار اقتصادی نیز رقم می‌خورد.

در قسمت دیگری از این نشست جواد اطاعت، عضو هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، به ثبات، امنیت و تعامل با نظام بین‌الملل به عنوان شروط لازم توسعه اشاره کرد. در نخستین روز زمستان سال ۱۴۰۴، نشستی با حضور مسعود نیلی، اقتصاددان و جواد اطاعت، عضو هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده اقتصاد این دانشگاه برگزار شد. در این نشست که به میزبانی انجمن علمی دانشجویی اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی و مرکز مطالعات اقتصادی و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی برنامه‌ریزی شده بود، به موضوع «دموکراسی و توسعه» پرداخته شد.

«توسعه اقتصادی» یا «توسعه سیاسی»؟

در این نشست، مسعود نیلی با نگاهی تحلیلی، به بازخوانی نسبت میان «توسعه سیاسی» و «توسعه اقتصادی» پرداخت. محور اصلی بحث او حول این پرسش شکل گرفت که اساسا چه رابطه‌ای میان این دو حوزه وجود دارد. آیا «توسعه سیاسی» زمینه‌ساز «توسعه اقتصادی» است یا برعکس، این توسعه اقتصادی است که در نهایت به توسعه سیاسی منجر می‌شود؟ یا شاید این دو هیچ ارتباط مستقیمی با یکدیگر ندارند و هرکدام مسیر مستقل خود را طی می‌کنند؟ احتمال چهارم نیز این است که این دو فرآیند به‌صورت هم‌زمان و در تعامل با یکدیگر پیش می‌روند و یکدیگر را تقویت می‌کنند.

در ادامه، او توسعه اقتصادی را بر اساس شاخص‌های مشخص اقتصاد کلان توضیح داد. از نگاه نیلی، رشد اقتصادی، تورم و بیکاری سه متغیر کلیدی هستند که می‌توان با اتکا به آنها وضعیت توسعه اقتصادی را سنجید. او تاکید کرد که اگر هدف، دستیابی به رشد پایدار است، باید به الزامات حداقلی این رشد توجه شود. در این چارچوب، بنگاه اقتصادی به‌عنوان واحد پایه و اولیه اقتصاد مورد توجه قرار گرفت و بحث به این سمت رفت که چه شرایطی باید فراهم باشد تا بنگاه‌ها بتوانند در مسیر رشد پایدار حرکت کنند.

نیلی چهار مولفه را به‌عنوان الزامات حداقلی رشد پایدار معرفی کرد. نخست، تضمین حقوق مالکیت که از نگاه او زیربنای هر فعالیت اقتصادی مولد است. دوم، ثبات اقتصاد کلان که بدون آن، هیچ بنگاهی امکان برنامه‌ریزی بلندمدت نخواهد داشت. سوم، دسترسی به بازارهای جهانی که به‌ویژه در شرایط کنونی اقتصاد جهانی اهمیتی دوچندان یافته است. و چهارم، استحکام قراردادها که نقش مهمی در کاهش هزینه‌ها و افزایش اعتماد در فضای کسب‌وکار دارد. او سپس هر یک از این مولفه‌ها را با جزئیات بیشتری تشریح کرد.

در توضیح حقوق مالکیت، نیلی بر سه رکن اساسی تاکید کرد. نخست، کارکرد منصفانه و قابل پیش‌بینی محاکم قضایی که باید به‌گونه‌ای باشد که فعالان اقتصادی بتوانند با اطمینان به اجرای قانون، تصمیم‌گیری کنند. دوم، پایبندی دولت به عدم دخالت در امور بنگاه‌های اقتصادی؛ به این معنا که دولت نباید هم‌زمان نقش سیاستگذار و بنگاه‌دار را ایفا کند. سوم، غیرسیاسی بودن فعالیت بنگاه‌های اقتصادی که شرط لازم برای رقابت سالم و رشد طبیعی آنهاست. او برای توضیح این وضعیت از مثالی استفاده کرد که دولت باید مانند داور در زمین فوتبال باشد؛ اگر خود وارد بازی شود و هم‌زمان داوری هم بکند، طبیعی است که نتیجه به نفع خودش رقم بخورد.

ثبات اقتصاد کلان نیز بیش از هر چیز با کنترل تورم معنا پیدا می‌کند. تورم بالا و ناپایدار، پیش‌بینی‌پذیری را از اقتصاد می‌گیرد و بنگاه‌ها را از سرمایه‌گذاری بلندمدت بازمی‌دارد. در چنین شرایطی، حتی اگر سایر عوامل مهیا باشند، نبود ثبات می‌تواند کل فرآیند توسعه را مختل کند. در کنار آن، استحکام قراردادها نیز به کارکرد دستگاه قضایی گره خورده است؛ هرچه حل‌وفصل دعاوی سریع‌تر و کم‌هزینه‌تر انجام شود، هزینه‌های مبادله برای بنگاه‌ها کاهش می‌یابد و فضای کسب‌وکار بهبود پیدا می‌کند. دسترسی مستمر و کم‌هزینه به بازارهای جهانی، مولفه چهارمی بود که نیلی به آن پرداخت. او تاکید کرد که در عصر «انقلاب صنعتی چهارم»، ارتباط با زنجیره‌های جهانی ارزش و بازارهای بین‌المللی، نقشی تعیین‌کننده در رشد بنگاه‌ها دارد. بدون این دسترسی، بنگاه‌ها در بازار داخلی محدود می‌مانند و امکان رشد و تبدیل شدن به بازیگران بزرگ اقتصادی را از دست می‌دهند.

اعمال حاکمیت قانون، پیش‌نیاز توسعه

در ادامه بحث، نیلی یکی از نشانه‌های مهم توسعه اقتصادی را رشد بنگاه‌ها دانست؛ رشدی که در آن، بنگاه‌های کوچک به‌تدریج بزرگ می‌شوند و بنگاه‌های متوسط شکل می‌گیرند. این فرآیند در نهایت به افزایش قدرت اقتصادی منجر می‌شود و به‌طور طبیعی، قدرت سیاسی نیز از دل آن زاده می‌شود. او این مکانیسم را به‌صورت یک زنجیره توصیف کرد: ابتدا توسعه اقتصادی رخ می‌دهد، سپس قدرت اقتصادی از مسیر رشد بنگاه‌ها افزایش می‌یابد، بعد از آن قدرت سیاسی تقویت می‌شود و در نهایت، موانع توسعه سیاسی کاهش پیدا می‌کند.

از این منظر، توسعه اقتصادی محصول مجموعه‌ای از سیاست‌هاست: سیاست خارجی، سیاست داخلی، سیاست‌های حقوقی و قضایی و در نهایت سیاست اقتصادی که سه مورد از بیرون از زمین اقتصاد تعیین می‌شود. بدون تغییر این سیاست‌ها، نمی‌توان انتظار داشت بنگاه‌ها مسیر طبیعی رشد را طی کنند. او برای ملموس‌تر شدن بحث، به مثال‌هایی از شرکت‌های بزرگ جهانی مانند سونی و اپل اشاره کرد و توضیح داد که این شرکت‌ها چگونه در یک بستر مناسب توانستند از بنگاه‌های کوچک به بازیگران بزرگ جهانی تبدیل شوند. در مقابل، نیلی وضعیت بنگاه‌ها در ایران را متفاوت توصیف کرد.

به گفته او، بنگاه‌های ایرانی عمدتا یا کوچک مانده‌اند یا از ابتدا بزرگ بوده‌اند و عملا بنگاه متوسطی که مسیر رشد را طی کرده باشد، وجود ندارد. بنگاه‌های بزرگ نیز عموما غیرخصوصی هستند و اساسا قرار نبوده خصوصی باشند. حتی در فرآیندهای خصوصی‌سازی و اجرای سیاست‌های کلی اصل ۴۴، انتقال مالکیت بیشتر از دولتی به حاکمیتی بوده تا به بخش خصوصی واقعی. او ریشه این وضعیت را هم در مبانی ایدئولوژیک نهفته در قانون اساسی و هم در نگاه اقتصاد سیاسی کشور دانست که در آن، تمایل چندانی به شکل‌گیری بخش خصوصی قدرتمند وجود نداشته است.

نیلی به نتایج پژوهشی اشاره کرد که در آن، ساختار مالکیت بنگاه‌های اقتصادی ایران بررسی شده و نشان می‌دهد بخش عمده بنگاه‌های بزرگ، دولتی هستند و تنها حدود ۲۰ درصد بنگاه‌ها خصوصی‌اند که اولا کوچک هستند و در وهله دوم عمدتا در صنایع غذایی و فعالیت‌های ساختمانی متمرکز شده‌اند. در حوزه‌هایی مانند نفت و گاز، مخابرات و نظام بانکی، مالکیت خصوصی سهم بسیار محدودی دارد.

در بخش پایانی نشست، نیلی به مقایسه مدل‌های توسعه در کشورهای مختلف پرداخت. او توضیح داد که کشورهای آمریکای شمالی و اروپا، که هم به توسعه اقتصادی رسیده‌اند و هم به توسعه سیاسی و دموکراسی، مدل‌هایی دارند که تکرارپذیر نیستند. در مقابل، برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی بدون دموکراسی، مسیر توسعه اقتصادی را طی کرده‌اند. کره‌جنوبی نمونه‌ای است که از توسعه اقتصادی به توسعه سیاسی رسیده، درحالی‌که کشورهایی مانند سنگاپور یا امارات توسعه اقتصادی داشته‌اند بدون آنکه دموکراسی در مدل حکمرانی‌شان نقش پررنگی داشته باشد.

بر اساس پژوهش دیگری که به آن اشاره شد، کشورها را می‌توان بر اساس دو شاخص دموکراسی و درجه تمرکز حکومت دسته‌بندی کرد. در این تقسیم‌بندی، کشورهای غیردموکراتیک اما غیرمتمرکز، مانند چین و امارات، عملکرد اقتصادی بهتری نسبت به کشورهای غیردموکراتیک متمرکز دارند. در مجموع، چهار گروه شامل دموکراسی‌های بالغ و نابالغ و غیردموکراسی‌های بالغ و نابالغ شکل می‌گیرد و آنچه وضعیت بهتری دارد، کشورهایی هستند که از بلوغ نهادی بیشتر و تمرکز کمتری برخوردارند.

برای شکل‌گیری نهال توسعه اقتصادی، دموکراسی لزوما شرط اولیه نیست، بلکه وجود اراده‌ای برای اعمال حاکمیت قانون و ایجاد چارچوب نهادی اهمیت دارد. نیلی تاکید کرد که پیاده‌سازی چنین نظمی کاری پیچیده است و نیاز به تمرین دارد. از نگاه او، مسیر رسیدن به دموکراسی نیز باید تدریجی باشد و از دل تقویت نهادها بگذرد. همچنین، اتکای بیش از حد به نفت و شکل‌گیری سوسیال دموکراسی نفتی یا اقتدارگرایی نفتی هر دو به پوپولیسم می‌انجامد؛ مسیری که سرانجام خوشی برای توسعه اقتصادی و سیاسی نخواهد داشت.

امنیت، ثبات و تعامل با نظام بین‌الملل؛ شروط لازم توسعه

در این نشست، جواد اطاعت، عضو هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، بحث رابطه میان دموکراسی و توسعه را با اشاره به دو دیدگاه متقابل آغاز کرد؛ گروهی که توسعه را بدون دموکراسی ناممکن می‌دانند و گروهی دیگر که معتقدند دموکراسی خود به مانعی برای رشد اقتصادی تبدیل می‌شود. با این حال، اطاعت تاکید داشت که تمرکز بر این تقابل، اساسا طرح نادرستی از مساله است و پرسش اصلی باید در جای دیگری جست‌وجو شود. از نگاه او، عامل تعیین‌کننده در مسیر توسعه نه صرفا دموکراسی و نه اقتدارگرایی، بلکه امنیت و ثبات است. اطاعت با تاکید بر این نکته که دموکراسی یک مدل واحد و همگن نیست، به تفاوت میان گونه‌های مختلف آن پرداخت. او میان دموکراسی مدنی و دموکراسی توده‌ای تمایز قائل شد. دموکراسی مدنی، مبتنی بر تکثر، عقلانیت و به رسمیت شناختن تفاوت‌هاست و می‌تواند در خدمت توسعه قرار گیرد. در مقابل، دموکراسی توده‌ای به دلیل غلبه هیجان و فقدان نهادهای پایدار، می‌تواند به ضد توسعه تبدیل شود؛ تجربه کشورهایی مانند ونزوئلا از این منظر مورد اشاره قرار گرفت.

با این حال، جمع‌بندی اطاعت بر این نکته استوار بود که پرسش از دموکراسی به‌عنوان عامل یا مانع توسعه، پرسشی نادرست است. آنچه توسعه را ممکن می‌کند، وجود امنیت است؛ امنیتی که خود مجموعه‌ای از شاخص‌ها را دارد، از جمله اراده رهبران برای توسعه، ثبات سیاسی و تعامل سازنده با نظام بین‌الملل.  در پایان، اطاعت با اشاره به تجربه تاریخی ایران تاکید کرد که الگوی چینی توسعه برای ایران قابل تکرار نیست. به باور او، کشوری که در کمتر از یک قرن دو انقلاب بزرگ و جنبش‌های اجتماعی متعدد را تجربه کرده، ناگزیر است مسیر توسعه را از دل پذیرش دموکراسی و مشارکت سیاسی بگذراند، زیرا جامعه ایرانی با این پیشینه، راهی جز این برای رسیدن به توسعه پایدار پیش رو ندارد.





نظر شما درباره این مقاله:







نشست شورای امنیت سازمان ملل درباره برجام
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 16:03

نشست شورای امنیت سازمان ملل درباره برجام






نظر شما درباره این مقاله:







عراق می‌گوید تامین گاز از ایران متوقف شده است
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 15:42

عراق می‌گوید تامین گاز از ایران متوقف شده است






نظر شما درباره این مقاله:







حراست مردم از مردم
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 14:17

حراست مردم از مردم


جواد کاشی

از انقلاب مشروطه به اینسو دوگانه استبداد و دمکراسی، مضمون اصلی گفتارهای سیاسی در ایران بوده است. ناگهان کسانی به میدان آمده‌اند، نظم مستقر را مستبد خوانده‌اند و در باره اسارت مردم در زندان استبداد مرثیه‌سرایی کرده‌اند. نکته شگفت‌انگیز آن بود که اگر توفیقی به دست می‌آمد و می‌توانستند شالوده یک نظم فروبسته را بشکنند، همه چیز را به یک مستبد دیگر و نظم فروبسته دیگر واگذار می‌کردند. دوره مشروطه به پادشاهی رضاشاه پهلوی میدان داد، دوره نهضت ملی نفت بسترساز کودتای بیست و هشت مرداد بود، انقلاب سال ۱۳۵۷ به یک حکومت تئوکراتیک میدان داد و گفتار دمکراسی خواهانه اصلاح طلبان در ایران پس از انقلاب، شالوده گفتار اسلام‌گرایی را شکست. اینک همه چیز را به یک گفتار ناسیونالیستی بسته و هویت‌گرا واگذار می‌کند.

این بار همه چیز رنگ تازه‌ای به خود گرفته است. ناسیونالیست‌هایی که در موضع براندازی نظام جمهوری اسلامی برآمده‌اند، نه تنها مدعی دمکراسی‌خواهی نیستند بلکه با جمهوری اسلامی هم صدا هستند که «دمکراسی یک پدیده غربی است با مقتضیات ایران سازگاری ندارد» یکی از این گزاره ضرورت حکومت دینی را نتیجه می‌گیرد دیگری پادشاهی را. هم‌نوایی نظام مستقر با اپوزیسیون براندازش تازگی دارد.

دوگانه استبداد و دمکراسی، فریب‌کاری خواسته یا ناخواسته شبح پنهان قدرت بوده تا از قدرت مردم بهره‌گیری ابزاری کند، کسانی را واژگون و کسان دیگر را بر همان صندلی پیشینیان بنشاند. طرد همزمان دمکراسی توسط نظم مستقر و مخالفین براندازش، از یک گذر تاریخی مهم خبر می‌دهد: مردم از این بازی تاریخی عقب کشیده‌اند. همانقدر که به قدرت مسلط اعتبار نمی‌دهند، ابزار اهداف مدعیان جانشینی آن نیز نمی‌شوند.

چیزی در آگاهی جمعی و وجدان تاریخی‌شان رسوب کرده مبنی برآنکه از نظام‌های مستقر سیاسی، خیر چندانی عاید مردم نخواهد شد. امکان‌های صدور شر آن را باید کنترل کرد. اینکه حکومت بتواند مردم را به نحو حقیقی نمایندگی کند، در همه جای جهان محل تردید واقع شده است. این مساله در این ناحیه از جهان به ویژه در ایران به هزار دلیل ممتنع است. آنچه در عرصه سیاست امروز موضوعیت پیدا کرده، حراست از مردم در مقابل امکان‌های صدور شرارت از سوی بازی‌های کلان سیاسی است. مردم خواسته یا ناخواسته به سمت سازه‌های کوچک اما پایدار قدرت جمعی پیش می‌روند.

حاکمیت مستقر از مردم می‌هراسد، اپوزیسیون برانداز نیز امیدی به حمایت گسترده مردم ندارد به همین جهت چشم امید به نیروهای متجاوز خارجی بسته است. صحنه سیاسی ایران در وضعیت تعلیق است. این تعلیق البته برای مردم هزینه فراوانی دارد. اما یک فرصت تاریخی هم هست.

چرخه تاریخی و تکرار شونده دمکراسی‌خواهی منتهی به استبداد، به پایان رسیده است. یکسوی میدان بازی‌سازی‌های کلان است که به سمت و سوی خطرناکی پیش می‌رود. سوی دیگر بازی‌سازی‌های خرد است که مضمونش حراست مردم از مردم است. سودای بی‌سرانجام حکومت مردم بر مردم، اینک به حمایت مردم از مردم انجامیده است. مسیر دشواری پیش رو وجود دارد. فهم تازه، سخن تازه، بازیگران تازه و الگوهای ارتباطی تازه می‌طلبد. اگر هوادار اسلام هستیم یا ایران یا هر نام هویت بخش دیگر، باید بپرسیم چه کمکی به این فرایند می‌کنند.

تلگرام نویسنده
@javadkashi





نظر شما درباره این مقاله:







رسانه اسرائيلی: بزرگ‌نمایی خطر جنگ با ایران
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 12:55

رسانه اسرائيلی: بزرگ‌نمایی خطر جنگ با ایران






نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ به مادورو توصیه کرد از قدرت کناره‌گیری کند
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 12:19

ترامپ به مادورو توصیه کرد از قدرت کناره‌گیری کند


دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور  آمریکا گفت که برای نیکلاس مادورو عاقلانه خواهد بود که از قدرت کناره‌گیری کند. این اظهارات ترامپ در پاسخ به پرسش یک خبرنگار مطرح شد که پرسید آیا دولت آمریکا قصد دارد مادورو را مجبور به استعفا کند یا خیر.

پیشتر وزیر امنیت داخلی آمریکا، کریستی نوئم، اعلام کرد که ایالات متحده تنها به توقیف کشتی‌ها بسنده نمی‌کند، بلکه پیامی روشن به جهان می‌فرستد که فعالیت‌های غیرقانونی مادورو قابل تحمل نیست و او باید برود.

رئیس‌جمهور ونزوئلا در سخنرانی خود گفت که ترامپ بهتر است به جای دخالت در امور ونزوئلا، به مشکلات کشور خود بپردازد. روسیه، متحد ونزوئلا، نیز حمایت خود را از دولت مادورو اعلام کرد. امروز شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به بررسی موضوع ونزوئلا خواهد پرداخت.

وزیر امنیت داخلی آمریکا: رئیس‌جمهور ونزوئلا «باید برود»

به گفته کریستی نوئم، وزیر امنیت داخلی آمریکا، دولت ایالات متحده قصد دارد نیکلاس مادورو، رئیس‌جمهور اقتدارگرای ونزوئلا را از قدرت برکنار کند.

نوئم در گفت‌وگو با شبکه فاکس نیوز تأکید کرد که اقدامات آمریکا فراتر از توقیف نفت‌کش‌های موسوم به «ناوگان سایه» (که به مقصد یا از مبدأ ونزوئلا در حرکت هستند) است و هدف، مقابله با فعالیت‌های غیرقانونی است که مادورو در آن‌ها دست دارد. کریستی نوئم گفت: «او باید برود.»

دولت دونالد ترامپ با اعمال تحریم‌ها، حملات به قایق‌های مظنون به حمل مواد مخدر، استقرار گسترده نظامی در منطقه کارائیب و اخیراً توقیف نفت‌کش‌ها، فشار بر مادورو را به شدت افزایش داده است. فروش نفت مهم‌ترین منبع درآمد ارزی و بودجه‌ای دولت ونزوئلا به شمار می‌رود.

ترامپ در ماه‌های اخیر بارها نشان داده که ونزوئلا را بدون مادورو را ترجیح می‌دهد. او اخیراً گفته بود که «روزهای مادورو در قدرت به پایان رسیده است». با این حال، تا پیش از اظهارات صریح کریستی نوئم، ترامپ از درخواست علنی برای تغییر قدرت در ونزوئلا خودداری کرده بود.

نوئم: مادورو «دشمن ایالات متحده» است

وزارت امنیت داخلی آمریکا بر گارد ساحلی این کشور نظارت دارد که در عملیات توقیف نفت‌کش‌ها نقش دارد. نوئم در مصاحبه با فاکس نیوز گفت: «ما نه تنها این کشتی‌ها را متوقف می‌کنیم، بلکه پیامی به سراسر جهان می‌فرستیم که فعالیت‌های غیرقانونی مادورو نمی‌تواند ادامه یابد. او باید برود.»

او افزود که مادورو در قاچاق مواد مخدر دست دارد؛ موادی که «نسل بعدی آمریکایی‌ها را می‌کشد». نوئم تأکید کرد: «او دشمن ایالات متحده است و ما با قاطعیت علیه او عمل خواهیم کرد.»

دولت ترامپ، مادورو را متهم می‌کند که یک کارتل مواد مخدر را کنترل می‌کند که از سوی آمریکا به عنوان سازمان تروریستی شناخته شده و مسئول قاچاق مواد مخدر به خاک آمریکا است. اما کارشناسان معتقدند که ونزوئلا تولیدکننده مهم مواد مخدر نیست و بیشتر به عنوان کشور ترانزیت عمل می‌کند؛ به‌ویژه برای بازار اروپا.

مادورو نیز واشنگتن را متهم می‌کند که تحت پوشش مبارزه با مواد مخدر، به دنبال تحمیل تغییر رژیم در ونزوئلا است.

ترامپ تاکنون به طور علنی نگفته که در صورت کناره‌گیری مادورو، ایالات متحده از چه کسی در ونزوئلا حمایت خواهد کرد. کارشناسان هشدار می‌دهند که ایجاد خلأ قدرت ناگهانی پس از سال‌ها حکومت اقتدارگرا می‌تواند کشور را به هرج‌ومرج بکشاند و کل منطقه را بی‌ثبات کند. بحران اقتصادی شدید در ونزوئلا در سال‌های اخیر باعث شده میلیون‌ها ونزوئلایی به کشورهای همسایه، به‌ویژه کلمبیا، پناه ببرند.





نظر شما درباره این مقاله:







توسعه در ایران؛ از پهلوی تا جمهوری اسلامی ">
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 7:55

توسعه در ایران؛ از پهلوی تا جمهوری اسلامی


توسعه در ایران؛ از پهلوی تا جمهوری اسلامی | مناظره محمد فاضلی و شهرام اتفاق

شهرام اتفاق: در زمان پهلوی و حتی پیش از آن، آرمان اصلی حکومت‌های ایران دستیابی به توسعه بود، اما پس از انقلاب ۵۷ وارد دوره‌ای کاملاً متفاوت در تاریخ چندصدساله ایران شدیم. جمهوری اسلامی با آرمان‌هایی کاملاً متفاوت متولد شد؛ «سعادت اخروی»، «مقابله با غرب و امپریالیسم»، «صدور انقلاب»، «محو اسرائیل از صفحه روزگار» و آرمان‌هایی از این دست، جای «توسعه» را گرفتند. جمهوری اسلامی نه با فشار نیروهای سیاسی درون قدرت مانند اصلاح‌طلبان، بلکه با فشارهایی که از پایین و از سطح جامعه وارد می‌شود عقب‌نشینی می‌کند. نمونه‌های عینی این مطلب را می‌توان در مسائلی مانند ماهواره و حجاب دید.

محمد فاضلی: بی‌توجهی به واقعیت‌های اقتصادی و سیاسی فقط ویژگی جمهوری اسلامی نیست. محمدرضاشاه هم در مقطعی می‌خواست غرب را به چالش بکشد و باری فراتر از ظرفیت ایران را به آن تحمیل کند. این الگو از قاجار تا پهلوی و جمهوری اسلامی تکرار شده است. ساختن راه‌حل نیازمند کنشگری جمعی برای ایجاد تعادل بین حکومت و جامعه است، آن هم بر بستری از یک بخت تاریخی. بزرگ‌ترین شکاف در جهان مرگ است؛ لحظه‌هایی وجود دارد که حامیان اقتدارگرایی از صحنه حذف می‌شوند. همین شکاف‌ها امکان تولید قدرت را برای کسانی که برنامه اصلاح داشته باشند، فراهم می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







بن‌بست در ادغام نیروهای کرد سوریه در دولت مرکزی
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 23.12.2025, 7:48

بن‌بست در ادغام نیروهای کرد سوریه در دولت مرکزی


لیزی پورتر، احمد فلاحه / خبرگزاری رویترز / ۲۲ دسامبر ۲۰۲۵

    «روزنامه نشنال» (روزنامه انگلیسی‌زبان متعلق به امارات عربی متحده) از طولانی‌ترین خط مقدم باقی‌مانده در سوریه بازدید کرده و با ساکنانی نگران که در آرزوی صلح هستند گفت‌وگو می‌کند.

اگر این منطقه یک میدان درگیری نبود، منظره روبه‌روی دریاچه اسد می‌توانست بسیار زیبا باشد. حواصی در کنار آب به تغذیه مشغول است و نور خورشید بر سطح دریاچه می‌درخشد. اما اینجا طولانی‌ترین خط مقدم باقی‌مانده در سوریه است؛ خطی که صدها کیلومتر امتداد دارد، از مرز ترکیه آغاز می‌شود و تا مرز عراق ادامه پیدا می‌کند.

در امتداد مسیر رودخانه عظیم فرات، این منطقه از زمان سقوط رژیم بشار اسد در دسامبر گذشته، به یکی از اصلی‌ترین گسل‌های امنیتی کشور تبدیل شده است؛ در حالی که دولت جدید سوریه برای بستن شکاف‌ها و تثبیت کنترل خود بر کشور با چالش‌های جدی روبه‌روست.

در آن سوی دریاچه، مواضع نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) قرار دارد؛ شبه‌نظامیان تحت رهبری کُردها و مورد حمایت آمریکا که هنوز در ارتش سوریه تحت فرماندهی دمشق ادغام نشده‌اند. اندکی بیش از ۱۲ ماه پیش، هم‌زمان با فروپاشی رژیم پیشین، نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» تحت فشار گروه‌های مسلح همسو با تهاجم پیروز شورشیان به سمت دمشق، به سوی شرق رانده شدند.

اگرچه خط مقدم جابه‌جا شده، اما از میان نرفته است. بخش قابل‌توجهی از شمال‌شرق سوریه ــ منطقه‌ای که شامل بخش اعظم منابع آب و انرژی کشور، از جمله سد تشرین، می‌شود ــ همچنان تحت کنترل شبه‌نظامیان کُرد قرار دارد. در سوی تحت کنترل دولت، ایست‌های بازرسی در مسیرهای منتهی به مناطق «نیروهای دموکراتیک سوریه»، از میان تپه‌های کم‌ارتفاع و باغ‌های زیتون در منطقه الخفصه عبور می‌کنند.

در ماه مارس، مظلوم عبدی، فرمانده نیروهای دموکراتیک سوریه، و احمد الشرع، رئیس‌جمهور سوریه، توافق‌نامه‌ای را امضا کردند که هدف آن ادغام نیروهای کُرد در ساختارهای مرکزی نظامی و غیرنظامی کشور تا پایان سال جاری بود.

اما با نزدیک شدن به ضرب‌الاجل تعیین‌شده، اجرای واقعی این توافق هنوز آغاز نشده است. با وجود میانجی‌گری آمریکا، اختلاف‌نظرها به‌ویژه بر سر این موضوع بالا گرفت که آیا نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» می‌توانند به‌صورت یگان‌های منسجم باقی بمانند یا باید در تیپ‌های ارتش سوریه پراکنده شوند. با گذشت ماه‌ها از امضای توافق در مارس، درگیری‌ها در امتداد این خط مقدم، به‌ویژه در اطراف منطقه راهبردی سد، میان نیروهای دولتی و «نیروهای دموکراتیک سوریه» ادامه داشته است.

یکی از مقامات امنیتی مستقر در این منطقه این ماه به روزنامه نشنال گفت: «دو روز پیش یک حمله پهپادی رخ داد و حملات تقریباً هر روز اتفاق می‌افتد.»

برخی از مقامات در مناطق تحت کنترل دولت نسبت به موفقیت این توافق بدبین هستند. آن‌ها نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» را به «خرابکاری» متهم می‌کنند و می‌گویند اختلافات داخلی درون این سازمان روند ادغام را متوقف کرده است.

این مقام امنیتی افزود: «آن‌ها حتی یک درصد از توافق را اجرا نکرده‌اند. در حال حفر سنگر هستند، همچنان سربازگیری می‌کنند و مردم ما را هدف حمله قرار می‌دهند.»

در مقابل، نیروهای دموکراتیک سوریه، نیروهای دولتی را به تشدید تنش‌ها از طریق ادامه حملات متهم کرده و مسئولیت آن را متوجه دمشق می‌دانند. این گروه روز سه‌شنبه اعلام کرد که در پی انفجار ناشی از یک پهپاد انتحاری، دو تن از نیروهایش زخمی شده‌اند و تأکید کرد که «حق مشروع پاسخ‌گویی را برای خود محفوظ می‌داند».

نقش ترکیه

نیروهای دموکراتیک سوریه، مجموعه‌ای از شبه‌نظامیان چندقومیتی با فرماندهی کُردها هستند که از سوی آمریکا به‌عنوان شریک در مبارزه با داعش حمایت می‌شوند. این نیروها شاخه نظامی منطقه شمال‌شرق سوریه محسوب می‌شوند؛ منطقه‌ای که در جریان جنگ داخلی سوریه، ادعای خودمختاری کرده است. برآوردها از تعداد نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» بسیار متفاوت است و بین ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار نفر ذکر می‌شود.

ترکیه که پس از سقوط بشار اسد نفوذش در سوریه به‌طور چشمگیری افزایش یافته، نیروهای دموکراتیک سوریه را امتداد «حزب کارگران کردستان» (پ‌ک‌ک) می‌داند؛ گروهی مسلح که آنکارا آن را سازمانی تروریستی تلقی می‌کند و طی چهار دهه گذشته درگیر شورشی مسلحانه علیه دولت ترکیه بوده است.

پ‌ک‌ک امسال انحلال و خلع سلاح خود را اعلام کرد، اما نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) اعلام کردند که این اقدام شامل نیروهای آن‌ها نمی‌شود. بن‌بست موجود در سوریه، تلاش‌ها برای پیشبرد روند صلح ترکیه را با خطر مواجه کرده است؛ چرا که آنکارا می‌گوید این گروه ــ که از نگاه ترکیه، «نیروهای دموکراتیک سوریه» را نیز دربر می‌گیرد ــ باید به‌طور کامل خلع سلاح شود. در مقابل، مقام‌های سوری سرنوشت جنگجویان خارجی وابسته به پ‌ک‌ک در داخل کشور را یکی دیگر از موانع بالقوه می‌دانند.

عبدالملک الشیخ، معاون مدیر منطقه منبج، به روزنامه نشنال گفت: «آن‌ها ممکن است به مانع اصلی اجرای این توافق تبدیل شوند. ما به تصمیم رسمی دولت و مسیر کنونی مذاکرات پایبند هستیم.»

ترکیه برای اجرای توافق ماه مارس فشار آورده است و مقام‌های ارشد این کشور می‌گویند هدف نهایی، حذف نیروهای دموکراتیک سوریه و «یگان‌های مدافع خلق» (YPG) ــ شبه‌نظامیان کُردی که ستون فقرات «نیروهای دموکراتیک سوریه» را تشکیل می‌دهند ــ است.

هاکان فیدان، وزیر خارجه ترکیه، اعلام کرده است که آنکارا نمی‌خواهد به ابزارهای نظامی متوسل شود، اما هشدار داده که صبر ترکیه در قبال «نیروهای دموکراتیک سوریه» «رو به پایان است».

زندگی زیر حاکمیت «نیروهای دموکراتیک سوریه»

منبج، نزدیک‌ترین شهر به خط مقدم، در جریان پیشروی نیروهای همسو با دولت در دسامبر گذشته به سمت شرق، از کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» خارج شد. نشانه‌هایی از حاکمیت پیشین «نیروهای دموکراتیک سوریه» همچنان در ورودی‌های تونل‌هایی در اطراف شهر دیده می‌شود؛ تونل‌هایی که برای پناه گرفتن در برابر حملات نظامی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در حاشیه شهر، تابلویی کنار جاده نصب شده که روی آن نوشته شده است: «هشدار: این جاده به مناطق تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» منتهی می‌شود.»

غیرنظامیان سوری ساکن مناطق تحت کنترل دولت، از تسلط «نیروهای دموکراتیک سوریه» بر بخش عمده منابع طبیعی سوریه و ادعاهای ارضی آن‌ها بر مناطقی که ساکنانش از نسخه فدرالیسم مورد نظر این گروه استقبال نمی‌کنند، ناخشنود هستند.

یکی از ساکنان منطقه‌ای کم‌جمعیت در نزدیکی خط مقدم گفت: «ادغام آن‌ها در نیروهای تحت کنترل دمشق، مهم‌ترین اتفاقی است که باید در سوریه رخ دهد. آن‌ها بخش بزرگی از سوریه را تصرف کرده‌اند، در حالی که حقشان نیست. مردم آن مناطق از «نیروهای دموکراتیک سوریه» حمایت نمی‌کنند و این گروه آن‌ها را در تنگنا قرار داده است.»

مظلوم عبدی هفته گذشته در یک سخنرانی اعلام کرد که «نیروهای دموکراتیک سوریه» «آماده حل‌وفصل مسائل بر اساس توافق ۱۰ مارس و جلب حمایت همه طرف‌هاست»، اما هم‌زمان از تداوم خودگردانی در مناطقی که هم‌اکنون تحت کنترل نیروهایش قرار دارد سخن گفت؛ موضوعی که دمشق بارها آن را رد کرده است.

بی‌ثباتی مداوم در این بخش از شمال سوریه، طی یک سال گذشته تأثیر ملموسی بر زندگی غیرنظامیان گذاشته است.

در روستای ابو قلقل، چند کیلومتری خط مقدم در منطقه تحت کنترل دولت، خانواده‌هایی که یک سال پیش در جریان درگیری میان نیروهای همسو با دولت و «نیروهای دموکراتیک سوریه» آواره شدند، همچنان در وضعیت بلاتکلیف به سر می‌برند.

عزیزه السالم، ۶۳ ساله، می‌گوید او و خانواده گسترده‌اش یک شب یخبندان در دسامبر گذشته، زمانی که بمباران‌ها آغاز شد، از روستای حاج حسین ــ واقع در شرق فرات و تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» ــ گریختند. او نمی‌داند چه کسی مسئول این حمله بوده یا چرا روستایشان هدف قرار گرفته است.

او از خانه آجری نارنجی‌رنگی که خانواده‌اش با اجاره ماهانه ۱۵ دلار در آن ساکن هستند، به روزنامه نشنال گفت: «آمدن به اینجا بهتر از مردن بود.»

این خانواده برای تأمین حداقل‌های زندگی به کمک‌های مردمی متکی هستند و خانم السالم، مادر هفت فرزند، با خنده‌ای تلخ از احتمال خوردن گوشت سخن می‌گوید: «این فقط برای کسانی است که پول دارند.»

داماد او، محمد حسین، ۳۰ ساله، می‌گوید دو مرغداری خود را که ارزشی حدود ۵ هزار دلار داشتند، از دست داده است. او می‌گوید طی یک سال گذشته، هر بار با پرداخت ۳۰۰ هزار لیره سوری (حدود ۲۷ دلار) به قاچاقچیان و پرداخت رشوه، به‌طور مخفیانه برای سرکشی به اموالش بازگشته، اما این کار بسیار خطرناک بوده است.

او می‌افزاید: «نیروهای دموکراتیک سوریه مرا به‌دلیل سربازگیری اجباری تحت تعقیب دارند.»

مقام‌های سوری، سازمان‌های حقوق بشری و تحلیلگران، مواردی از «سربازگیری اجباری مردان، زنان و کودکان» در مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه («نیروهای دموکراتیک سوریه») را مستند کرده‌اند. آژانس پناهندگی اتحادیه اروپا در ماه ژوئیه اعلام کرد که این اقدامات مصداق «جذب اجباری» و آزار و اذیت توسط گروه‌های مسلح است.

نیروهای دموکراتیک سوریه در سال ۲۰۱۹ با یک برنامه اقدام برای ممنوعیت به‌کارگیری کودکان در جنگ موافقت کردند، اما سازمان دیده‌بان حقوق بشر سال گذشته اعلام کرد که نهادهای وابسته به این نیروها همچنان به جذب افراد زیر سن قانونی برای اهداف نظامی ادامه می‌دهند. در ماه اکتبر نیز «شبکه سوری حقوق بشر»، یک نهاد ناظر، موارد گسترده بازداشت با هدف سربازگیری اجباری را در مناطق تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» ثبت کرد.

محمد حسین اکنون می‌تواند به مناطقی سفر کند که پیش‌تر تحت کنترل رژیم اسد بودند، اما با وجود ادامه تهدید سربازگیری اجباری، احساس می‌کند قادر به بازگشت به روستای خود که همچنان تحت حاکمیت «نیروهای دموکراتیک سوریه» است، نیست. او خواستار پیوستن این نیروها به دمشق است.

او گفت: «آن‌ها خواهان تمرکززدایی هستند. ما نمی‌توانیم با این وضعیت زندگی کنیم؛ ما یک نظام متمرکز می‌خواهیم.»

حوادث خشونت‌بار

اشکال دیگر خشونت نیز زخم‌های عمیقی بر روان غیرنظامیان بر جای گذاشته است. در حاشیه شهر منبج، برخی از بازماندگان حمله خودروی بمب‌گذاری‌شده‌ای که در ماه فوریه دست‌کم ۲۰ کشته بر جای گذاشت، همچنان در حال بهبودی هستند.

نجیه غبیا الثانی، ۵۰ ساله، می‌گوید در ماه فوریه همراه با نزدیک به ۴۰ زن دیگر در یک کامیون در حال حرکت بود که خودرویی مملو از مواد منفجره در کنار جاده و در نزدیکی آن‌ها منفجر شد. او به دلیل جراحات ناشی از ترکش‌ها پنج روز در بیمارستان بستری بود و پس از آن به محل کارش بازگشته، اما خاطرات آن روز همچنان رهایش نمی‌کند. هیچ گروهی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفت.

او از خانه‌اش در اردوگاه آوارگان رسم الاخضر به روزنامه نشنال گفت: «وقتی سوار ماشین می‌شوم تا به محل کار بروم، قلبم تند می‌زند. احساس می‌کنم ماشین قرار است منفجر شود. انگار دچار یک عقده روانی شده‌ام. تصویر انفجار و آن لحظه، تا روزی که بمیرم، رهایم نخواهد کرد.»

بسیاری از ساکنان این اردوگاه اهل مناطق اطراف دیرحافر هستند؛ شهری که هم‌اکنون تحت کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» قرار دارد و آن‌ها در جریان درگیری‌های سال ۲۰۱۷ از خانه‌های خود آواره شدند. پس از آنکه سال گذشته این اردوگاه از کنترل «نیروهای دموکراتیک سوریه» خارج و به دست نیروهای همسو با دولت افتاد، محدودیت‌های رفت‌وآمد از میان برداشته شد.

ابراهیم الاحمد، ۵۴ ساله، گفت: «قبلاً مثل زندان بود؛ نیروهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» فقط در ساعات مشخصی اجازه خروج به ما می‌دادند.»

اما دو دختر او، خلود ۱۸ ساله و هیام ۲۲ ساله، در انفجار خودروی بمب‌گذاری‌شده ماه فوریه جان باختند. شادی او از سقوط رژیم اسد و آزادی رفت‌وآمد به اردوگاه، با این فقدان سنگین درهم آمیخته است.

او گفت: «آن‌ها از آزادی خوشحال بودند، چون می‌توانستیم هر وقت خواستیم به هر جا برویم. اما بعد از آن، آنچه رخ داد، رخ داد؛ انفجار.»

عبدالملک الشیخ، معاون مدیر منطقه منبج، گفت در صورت تحقق ادغام، آماده همکاری با مقام‌های کُرد خواهد بود. او افزود که خود و همکارانش در انتظار دریافت دستورهای بیشتر از دمشق هستند. این اظهارات در گفت‌وگویی در مقابل ساختمانی کم‌ارتفاع از بلوک سیمانی بیان شد که اکنون به‌عنوان مقر ادارات محلی استفاده می‌شود. آن‌ها از زمان بازپس‌گیری کنترل منطقه از «نیروهای دموکراتیک سوریه» در سال گذشته، در تلاش برای بهبود خدمات در این منطقه با جمعیتی حدود یک میلیون نفر هستند. در یک کارزار جمع‌آوری کمک مالی اخیر، ۱۲ میلیون دلار برای بازسازی مدارس و ساختمان‌های دولتی گردآوری شد.

او گفت: «ما قاطعانه باور داریم که کُردهای میهن‌دوست بسیاری در شرق فرات وجود دارند که مانند ما به‌دنبال راه‌حل هستند. همچنین سیاستمداران کُرد ارشد در سطح ملی حضور دارند که با ما و با رویکرد دولت سوریه همراه‌اند و همانند ما به حفظ وحدت و انسجام ملی پایبند هستند.»

در بازگشت به ابو قلقل، عزیزه السالم آرزوی آینده‌ای را دارد که در آن بتواند با آسودگی خاطر زندگی کند.

او گفت: «می‌خواهم بتوانم شب‌ها سرم را روی دستم بگذارم و بخوابم، بدون نگرانی از اینکه اتفاقی بیفتد، بدون ترس از حمله یا گلوله.»





نظر شما درباره این مقاله:







توافق دولت سوریه و نیروهای دموکراتیک سوریه
يكشنبه ۷ دي ۱۴۰۴ - Sunday 28 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 22.12.2025, 23:51

توافق دولت سوریه و نیروهای دموکراتیک سوریه






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net