پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 20:14

گزارش تحقیقی تازه درباره عملیات «نارنیا» اسرائیل

اسرائیل چگونه دانشمندان هسته‌ای ایران را هدف قرار داد


سود مکنِت، وارن پی. استروبل، نیلو تبریزی و جان هادسن / واشنگتن‌پست / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵

آماده‌سازی‌ها برای جنگ تقریباً کامل شده بود. ده‌ها مأمور آموزش‌دیده که برای اسرائیل کار می‌کردند، در داخل ایران مستقر بودند و به سلاح‌های پیشرفته و جدید مجهز شده بودند. خلبانان نیروی هوایی اسرائیل در حالت آماده‌باش، منتظر صدور دستور برای حمله به زیرساخت‌های هسته‌ای ایران، سکوهای پرتاب موشک‌های بالستیک و سامانه‌های پدافند هوایی بودند. اسرائیل و ایالات متحده، مهم‌ترین حامی آن، پس از بحث‌های فراوان به نوعی توافق کلی رسیده بودند درباره اینکه تهران تا چه اندازه به دستیابی به سلاح هسته‌ای نزدیک شده است. هم‌زمان، ترفندهای دیپلماتیک در جریان بود تا ایران را از حمله‌ای که در راه بود، غافل کند.

اما مقام‌های امنیتی اسرائیل می‌دانستند که برای وارد کردن ضربه‌ای فراتر از خسارتی مقطعی به برنامه گسترده هسته‌ای ایران، باید «مغز متفکر» آن را نیز نابود کنند؛ نسلی از مهندسان و فیزیک‌دانان ایرانی که به باور مقام‌های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، روی هنرهای تاریک تبدیل مواد شکافت‌پذیر هسته‌ای به بمب اتمی کار می‌کردند.

حدود ساعت ۳:۲۱ بامداد ۱۳ ژوئن، در دقایق آغازین جنگ ۱۲روزه اسرائیل با ایران، سلاح‌های اسرائیلی شروع به کوبیدن مجتمع‌های مسکونی و خانه‌ها در پایتخت ایران کردند. عملیات «نارنیا» ــ کارزار علیه برجسته‌ترین دانشمندان هسته‌ای ایران ــ آغاز شده بود.

محمدمهدی طهرانچی، فیزیک‌دان نظری و متخصص مواد منفجره که به دلیل فعالیت‌های مرتبط با سلاح هسته‌ای تحت تحریم‌های آمریکا قرار داشت، در آپارتمان طبقه ششم خود در تهران، در ساختمانی موسوم به «مجتمع اساتید»، کشته شد. فریدون عباسی، فیزیک‌دان هسته‌ای و رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران که او نیز تحت تحریم‌های آمریکا و سازمان ملل متحد بود، دو ساعت بعد در حمله‌ای دیگر در تهران جان باخت. در مجموع، به گفته اسرائیل، ۱۱ دانشمند ارشد هسته‌ای ایران در روز ۱۳ ژوئن و روزهای پس از آن ترور شدند.

حملات گسترده، چندلایه و هماهنگ اسرائیل و ایالات متحده به برنامه هسته‌ای ایران، خاورمیانه را دچار تکانه کرد، وعده‌های انتقام‌جویانه ایران را در پی داشت و ــ دست‌کم در مقطع کنونی ــ امکان دستیابی به یک توافق دیپلماتیک برای مهار فعالیت‌های هسته‌ای تهران و قرار دادن آن تحت نظارت‌های سخت‌گیرانه بین‌المللی را از میان برد.

واشنگتن‌پست، به همراه برنامه «فرانت‌لاین» شبکه PBS، جزئیات تازه‌ای درباره این حملات، برنامه‌ریزی پشت آن‌ها و پیامدهایشان در داخل ایران به دست آورده است. این گزارش بر پایه گفت‌وگو با شماری از مقام‌های کنونی و پیشین اسرائیلی، ایرانی، عرب و آمریکایی تهیه شده است؛ افرادی که برخی از آن‌ها برای نخستین بار و به شرط حفظ ناشناس ماندن، برای توصیف عملیات‌ها و ارزیابی‌های محرمانه با خبرنگاران صحبت کرده‌اند.

به گفته مقام‌هایی از اسرائیل، ایالات متحده و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی سازمان ملل، برنامه هسته‌ای ایران احتمالاً سال‌ها به عقب رانده شده است. اما این ارزیابی با ادعای رئیس‌جمهور دونالد ترامپ مبنی بر اینکه این برنامه «به‌طور کامل و مطلق نابود شده» فاصله زیادی دارد.

ایران که می‌گوید فعالیت‌های هسته‌ای‌اش صرفاً برای تولید انرژی صلح‌آمیز است ــ نه ساخت سلاح ــ همچنان موضعی سرسختانه دارد.

امیر طهرانچی به فرانت‌لاین گفت که کار برادرش محمد ادامه خواهد یافت. او گفت: «با کشتن این استادان، ممکن است خودشان از میان بروند، اما دانش‌شان برای کشور ما از دست نرفته است.»

اسرائیل پیش از این نیز دانشمندان ایرانی را ترور کرده بود، اما همواره با امکان انکار. مأمورانی که با موتورسیکلت حرکت می‌کردند، در ترافیک تهران بمب‌های مغناطیسی را به خودروهای دانشمندان می‌چسباندند. عباسی در سال ۲۰۱۰ به‌سختی از یکی از این سوءقصدها جان سالم به در برد. محسن فخری‌زاده، دانشمند برجسته هسته‌ای، نیز در سال ۲۰۲۰ در کمینی در خارج از پایتخت ایران با شلیک یک مسلسل کنترل از راه دور کشته شد.

اما در ماه ژوئن، نقش اسرائیل دیگر از سایه‌ها بیرون آمد. این کشور در حالی جسورتر شده بود که به‌طور آشکار نیروهای نیابتی ایران را در نوار غزه، لبنان و سوریه هدف قرار داده و تضعیف کرده بود.

یک ژنرال نیروی هوایی اسرائیل که در برنامه‌ریزی حمله به ایران نقش داشت، گفت: «بالاخره یک “فرصت عملیاتی” برای انجام این کار پیدا کردیم.»

برای عملیات نارنیا، تحلیلگران اطلاعاتی اسرائیل فهرستی از ۱۰۰ دانشمند هسته‌ای مهم ایران تهیه کردند و سپس فهرست اهداف را به حدود یک ۱۲ نفر کاهش دادند. آن‌ها برای هر یک از این افراد پرونده‌هایی دقیق درباره نوع فعالیت‌ها، رفت‌وآمدها و محل سکونت‌شان تهیه کردند؛ پرونده‌هایی که بر پایه دهه‌ها فعالیت جاسوسی شکل گرفته بود.

این عملیات بی‌نقص نبود. واشنگتن‌پست و پایگاه تحقیقاتی متن‌باز «بلینگ‌کت» توانستند به‌طور مستقل، با استفاده از تصاویر ماهواره‌ای، مکان‌یابی جغرافیایی ویدئوها، آگهی‌های فوت، سوابق گورستان‌ها و پوشش مراسم‌های تشییع در رسانه‌های ایرانی، کشته شدن ۷۱ غیرنظامی را در پنج حمله‌ای که در آن‌ها دانشمندان هسته‌ای هدف قرار گرفته بودند، تأیید کنند.

واشنگتن‌پست و بلینگ‌کت تأیید کردند که ۱۰ غیرنظامی، از جمله یک نوزاد دوماهه، در حمله به «مجتمع اساتید» در محله سعادت‌آباد تهران جان باخته‌اند. روایت‌های شاهدان، در کنار ویدئوها و تصاویر مربوط به انفجار و خسارات ساختاری ناشی از آن، نشان می‌دهد که قدرت این حمله معادل انفجار بمبی در حدود ۵۰۰ پوندی بوده است.

اسرائیل در موج نخست حملات، دانشمند دیگری به نام محمدرضا صدیقی صابر را در منزلش در تهران هدف قرار داد. صدیقی صابر در خانه حضور نداشت، اما پسر ۱۷ ساله‌اش در این حمله کشته شد.

در آخرین روز درگیری، ۲۴ ژوئن، صدیقی صابر در منزل یکی از بستگانش، در شهر آستانه‌اشرفیه در استان گیلان، در فاصله‌ای حدود ۳۲۰ کیلومتری از پایتخت، کشته شد. یکی از ساکنان این منطقه که به دلیل ترس از پیامدهای حکومتی به شرط ناشناس ماندن با واشنگتن‌پست صحبت کرد، گفت صدیقی صابر برای مراسم سوگواری پسرش به خانه خانوادگی بازگشته بود و همراه با دیگر بستگانش جان باخت.

واشنگتن‌پست در این حمله ۱۵ کشته غیرنظامی، از جمله چهار کودک را تأیید کرده است. دو خانه مسکونی به‌طور کامل ویران شدند و تنها دو گودال بزرگ از محل آن‌ها باقی ماند.

مقام‌های امنیتی اسرائیل گفتند که تمام تلاش خود را برای محدود کردن تلفات غیرنظامیان انجام داده‌اند. یکی از مقام‌های ارشد اطلاعات نظامی اسرائیل گفت: «یکی از ملاحظات اصلی در برنامه‌ریزی عملیات نارنیا، تلاش برای به حداقل رساندن هرچه بیشتر خسارات جانبی بود.»

سرتیپ الاد ادری، رئیس ستاد فرماندهی جبهه داخلی ارتش اسرائیل، گفت حملات تلافی‌جویانه ایران مدارس، بیمارستان‌ها و دیگر مراکز غیرنظامی را هدف قرار داد و به کشته شدن ۳۱ اسرائیلی انجامید. سخنگوی دولت ایران در ماه ژوئیه اعلام کرد که در حملات اسرائیل ۱۰۶۲ نفر کشته شده‌اند که ۲۷۶ نفر از آن‌ها غیرنظامی بوده‌اند.

سلاح‌های ویژه و مأموران خفته

اسرائیل نام کارزار گسترده‌تر علیه ایران را «شیر خیزان» گذاشت. جنگنده‌ها و پهپادهای اسرائیلی، به همراه مأموران مستقر در داخل ایران، بیش از نیمی از پرتابگرهای موشک‌های بالستیک ایران را نابود کردند و باقی‌مانده سامانه‌های پدافند هوایی این کشور را از کار انداختند. این حملات به حذف رهبری نظامی ایران و فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید.

جنگنده‌های اسرائیلی همچنین نیروگاه‌های برق و سامانه‌های تهویه‌ای را بمباران کردند که ایران برای راه‌اندازی سانتریفیوژهای غنی‌سازی اورانیوم در نطنز و فردو ــ دو مرکز اصلی غنی‌سازی کشور ــ به آن‌ها نیاز داشت. پس از آن، حملات گسترده بمب‌افکن‌های رادارگریز بی-۲ اسپیریت آمریکا و شلیک انبوهی از موشک‌های کروز تام‌هاوک انجام شد.

در داخل ایران، سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، موساد، بیش از ۱۰۰ مأمور ایرانی را به کار گرفت و برخی از آن‌ها را به یک «سلاح ویژه» سه‌بخشی برای اجرای حملات دقیق علیه اهداف نظامی مجهز کرد؛ این موضوع را یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل که مستقیماً در برنامه‌ریزی عملیات نقش داشت، اعلام کرد.

به گفته این مقام، مقام‌های ایرانی برخی از پرتابگرها را بازیابی کردند، اما نه موشک‌ها را و نه جزء سوم و محرمانه این سامانه را.

تیم‌های مأموران ایرانی در اسرائیل و نقاط دیگر آموزش دیده بودند. به آن‌ها فقط مأموریت‌شان گفته شده بود، نه ابعاد کامل آنچه اسرائیل در تدارک آن بود. این مقام گفت: «این عملیات در تاریخ بی‌سابقه است. ما دارایی‌ها و مأموران خودمان را بسیج کردیم تا پیش از آنکه نیروی هوایی [اسرائیل] وارد حریم هوایی ایران شود، به نزدیکی تهران بروند و عملیات زمینی را آغاز کنند.»

اسرائیل طی دهه‌ها به حمله‌ای گسترده به برنامه هسته‌ای ایران و دیگر اهداف آن اندیشیده بود. اما موانع بالقوه، یکی پس از دیگری کنار رفتند؛ آن هم پس از آنکه نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو، در پی حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، دستور نابودی دشمنان اسرائیل را صادر کرد.

حمله حماس حدود ۱۲۰۰ کشته بر جای گذاشت و به محاصره نوار غزه از سوی اسرائیل انجامید؛ محاصره‌ای که بازوی نظامی حماس را به‌شدت تضعیف کرد و بنا بر اعلام مقام‌های بهداشتی غزه، بیش از ۷۰ هزار فلسطینی در جریان آن جان باخته‌اند.

نیروی نیابتی قدرتمندتر تهران، حزب‌الله، نیز در پی حملات هوایی بی‌وقفه در سراسر لبنان و یک عملیات چشمگیر موساد ــ که با انفجار مواد منفجره جاسازی‌شده در پیجرهای تله‌گذاری‌شده مورد استفاده این گروه همراه بود ــ به‌شدت ضربه دید. حسن نصرالله، رهبر دیرینه حزب‌الله، در سپتامبر ۲۰۲۴ در یک حمله هوایی اسرائیل کشته شد.

به گفته مقام‌ها، تحولات دیگری نیز برنامه‌ریزی اسرائیل را تسریع کرد. رژیم سوریه به رهبری بشار اسد، متحد دیرینه ایران، در دسامبر ۲۰۲۴ فروپاشید. اسرائیل از خلأ قدرت به‌وجودآمده بهره برد و با صدها بمباران و حمله موشکی، آنچه از توان نظامی سوریه باقی مانده بود را در هم کوبید و سپس نوار قابل‌توجهی از اراضی راهبردی در جنوب‌غرب این کشور را به اشغال خود درآورد.

در همین حال، درگیری‌های پراکنده ادامه یافت. ایران در آوریل ۲۰۲۴، پس از آنکه اسرائیل ساختمانی وابسته به سفارت ایران در دمشق، پایتخت سوریه، را هدف قرار داد و سه فرمانده ارشد ایرانی را کشت، موشک‌ها و پهپادهایی به سوی اسرائیل شلیک کرد؛ و بار دیگر در اکتبر همان سال، پس از آنکه اسرائیل اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس، را در تهران ترور کرد.

اسرائیل با حملات هوایی پاسخ داد و بخش اعظم موشک‌ها و پهپادهای شلیک‌شده از سوی ایران را سرنگون کرد؛ اقدامی که تهدید تلافی‌جویانه آینده تهران را به‌طور قابل‌توجهی کاهش داد. در دومین رویارویی، اسرائیل سامانه‌های پیشرفته پدافند هوایی اس-۳۰۰ ساخت روسیه را که می‌توانستند در جریان عملیات «شیر خیزان» تهدیدی جدی ایجاد کنند، نابود کرد.

این ژنرال نیروی هوایی اسرائیل گفت که تضعیف شدید حزب‌الله و سقوط اسد نقش کلیدی داشت. او افزود: «طرح‌ها در طول سال‌ها تغییر می‌کردند، اما پس از این دو رویداد، بسیار عینی و عملیاتی شدند.»

ظرایف هسته‌ای

اسرائیل و ایالات متحده، چه در دوران ریاست‌جمهوری جو بایدن و چه در دوره دونالد ترامپ، بر این نظر توافق داشتند که ایران در مسیر دستیابی به سلاح هسته‌ای حرکت می‌کند. اما سازمان‌های اطلاعاتی دو کشور گاه در ارزیابی‌های خود از فعالیت‌های دانشمندان ایرانی و معنای آن‌ها اختلاف نظر داشتند.

از سال ۲۰۲۳، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) اطلاعاتی گردآوری کرد که نشان می‌داد پژوهشگرانی که برای واحدی در وزارت دفاع ایران موسوم به SPND کار می‌کنند، در حال بررسی راه‌هایی برای ساخت سریع‌تر یک سلاح هسته‌ای هستند ــ مشروط بر آنکه آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، حکم مذهبی سال ۲۰۰۳ خود، موسوم به فتوا، مبنی بر منع سلاح‌های اتمی را لغو کند.

بنا به ارزیابی سیا، ایرانی‌ها در حال تحقیق روی یک جنگ‌افزار هسته‌ای ابتدایی بودند؛ سلاحی که با استفاده از ذخایر موجود اورانیوم غنی‌شده، حدود شش ماه زمان برای تولید آن لازم بود. این سلاح ابتدایی امکان آزمایش پیشاپیش یا حمل با موشک بالستیک را نداشت، اما در صورت ساخته شدن و به‌کارگیری، همچنان ویرانگر می‌بود.

همچنین به نظر می‌رسید ایرانی‌ها در حال تحقیق درباره سلاح‌های همجوشی (گداخت هسته‌ای)، نوعی پیشرفته‌تر و قدرتمندتر از بمب هسته‌ای، هستند. تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل توافق داشتند که چنین سلاحی، هرچند نگران‌کننده، اما فراتر از توان دسترسی ایران است.

پس از آنکه ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق بین‌المللی محدودکننده فعالیت‌های هسته‌ای ایران خارج شد، تهران تولید اورانیوم غنی‌شده را به‌طور چشمگیری افزایش داد. نه سیا و نه موساد بر این باور نبودند که ایران ساخت بمب را آغاز کرده باشد. اما تا بهار ۲۰۲۵، تحلیلگران اسرائیلی مطمئن نبودند که خامنه‌ای لزوماً لغو فتوای خود را به‌صورت علنی اعلام کند یا اینکه آن‌ها بتوانند به‌موقع تشخیص دهند ایران در حال مونتاژ یک سلاح هسته‌ای است.

در ۱۲ ژوئن، یک روز پیش از آغاز عملیات «شیر خیزان»، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اعلام کرد که تهران تعهدات خود در زمینه منع اشاعه را نقض کرده است؛ نخستین توبیخ رسمی از این دست در ۲۰ سال گذشته.

دیپلماسی و فریب اطلاعاتی

به گفته فردی آگاه از موضوع که برای تشریح تبادلات دیپلماتیک محرمانه به شرط ناشناس ماندن سخن گفت، زمانی که نتانیاهو در آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ ــ به‌عنوان نخستین رهبر خارجی ــ به دیدار او رفت، چهار سناریو از چگونگی حمله به ایران را ارائه کرد.

نخست‌وزیر اسرائیل ابتدا به ترامپ نشان داد که اگر اسرائیل به‌تنهایی حمله کند، عملیات چگونه خواهد بود. گزینه دوم این بود که اسرائیل نقش اصلی را بر عهده بگیرد و آمریکا تنها حمایت محدودی ارائه دهد. گزینه سوم، همکاری کامل دو متحد بود. و گزینه آخر، پیشتازی ایالات متحده در اجرای حمله.

پس از آن، ماه‌ها برنامه‌ریزی راهبردی فشرده و پنهانی آغاز شد. به گفته دو فرد مطلع، ترامپ می‌خواست به دیپلماسی هسته‌ای با ایران فرصت بدهد، اما هم‌زمان به تبادل اطلاعات و برنامه‌ریزی عملیاتی با اسرائیل ادامه داد. یکی از این افراد گفت: «منطق این بود که اگر مذاکرات شکست بخورد، آماده اقدام باشیم.»

رهبران اسرائیل بر این باور بودند که دادن فرصت به دیپلماسی، از منظر افکار عمومی جهانی، در صورتی که در نهایت تصمیم به حمله بگیرند، اهمیت دارد. اما در عین حال نگران بودند که ترامپ، در اشتیاق خود برای دستیابی به توافق، ممکن است به توافقی بد تن دهد.

در اواسط آوریل، ترامپ به ایران ۶۰ روز فرصت داد تا با یک توافق هسته‌ای موافقت کند. این ضرب‌الاجل در روز پنجشنبه ۱۲ ژوئن به پایان رسید. او و نتانیاهو به‌گونه‌ای عمل کردند که ایرانی‌ها برای آنچه در ادامه رخ خواهد داد، آمادگی نداشته باشند.

دونالد ترامپ در ۱۲ ژوئن به خبرنگاران گفت که حمله اسرائیل به ایران «کاملاً محتمل است»، اما در عین حال تأکید کرد که راه‌حل مذاکره‌ای را ترجیح می‌دهد. مقام‌های اسرائیلی به‌طور هدفمند خبر دادند که ران درمر، مشاور ارشد نتانیاهو، و دیوید بارنئا، رئیس موساد، به‌زودی با استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا، دیدار خواهند کرد. همچنین اعلام شد که دور جدیدی از گفت‌وگوهای هسته‌ای میان آمریکا و ایران برای روز یکشنبه ۱۵ ژوئن برنامه‌ریزی شده است.

اما اسرائیل تصمیم خود را برای حمله گرفته بود؛ موضوعی که ایالات متحده نیز به‌خوبی از آن آگاه بود. دیپلماسی برنامه‌ریزی‌شده، نوعی فریب به شمار می‌رفت و مقام‌های هر دو کشور رسانه‌ها را به انتشار گزارش‌هایی درباره وجود شکاف میان واشنگتن و تل‌آویو تشویق کردند.

فردی آگاه از ماجرا گفت: «تمام گزارش‌هایی که نوشته شد مبنی بر اینکه بی‌بی با ویتکاف یا ترامپ هم‌نظر نیست، نادرست بود.» او با استفاده از لقب نتانیاهو افزود: «اما اینکه چنین برداشتی به‌طور کلی وجود داشت، مفید بود؛ چون کمک می‌کرد برنامه‌ریزی‌ها بدون جلب توجه زیاد پیش برود.»

حتی پس از آغاز کارزار بمباران و ترور اسرائیل، دولت ترامپ آخرین تلاش دیپلماتیک خود را انجام داد. واشنگتن به‌طور محرمانه پیشنهادی را برای حل بن‌بست بر سر برنامه هسته‌ای ایران به تهران منتقل کرد. آنچه ایران نمی‌دانست این بود که این پیشنهاد، آخرین فرصت پیش از آن بود که ترامپ با پیوستن توان نظامی آمریکا به عملیات اسرائیل موافقت کند.

شرایط این توافق ــ که برای نخستین بار به دست واشنگتن‌پست رسیده و پیش‌تر گزارش نشده بود ــ بسیار سنگین بود و شامل توقف حمایت تهران از نیروهای نیابتی‌ای چون حزب‌الله و حماس، و همچنین «جایگزینی» تأسیسات غنی‌سازی سوخت فردو و «هر تأسیسات فعال دیگر» با مراکزی بود که امکان غنی‌سازی در آن‌ها وجود نداشته باشد. در مقابل، ایالات متحده متعهد می‌شد «تمام تحریم‌های اعمال‌شده علیه ایران» را لغو کند. این موضوع در متن پیشنهاد، به تاریخ ۱۵ ژوئن، تصریح شده است.

به گفته یک دیپلمات ارشد دخیل در این روند، اندکی پس از آنکه آمریکا این پیشنهاد را از طریق دیپلمات‌های قطری به ایران منتقل کرد، تهران آن را رد کرد و ترامپ مجوز حملات نظامی آمریکا را صادر کرد.

«نمی‌توان کشف علمی را از بین برد»

مقام‌های آمریکا، اسرائیل و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌گویند خسارات واردشده به برنامه هسته‌ای ایران، هرچند کامل نبوده، اما قابل‌توجه است؛ به‌گونه‌ای که این برنامه را سال‌ها به عقب رانده و احتمالاً در مقطع کنونی توان ایران برای غنی‌سازی اورانیوم در سطح قابل‌استفاده برای سلاح هسته‌ای را از میان برده است.

«به‌طور کلی، خسارات ناشی از حملات هوایی به شماری از تأسیسات هسته‌ای گسترده و در بسیاری موارد فاجعه‌بار بوده است.» این ارزیابی را مؤسسه علم و امنیت بین‌المللی در گزارشی در ماه نوامبر و بر پایه بخشی از تصاویر ماهواره‌ای اعلام کرده است.

مقام‌های اسرائیلی می‌گویند برنامه هسته‌ای ایران «به‌شدت به تأخیر افتاده است»؛ به‌گونه‌ای که سایت غنی‌سازی نطنز نابود شده، بخش‌هایی از مجتمع تحقیقاتی هسته‌ای اصفهان از بین رفته و تأسیسات عمیقاً مدفون فردو به‌شدت آسیب دیده است.

رافائل ماریانو گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به برنامه «فرانت‌لاین» گفت میزان خسارت «بسیار قابل توجه» است. او افزود ایران همچنان ذخیره‌ای نزدیک به ۹۰۰ پوند اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را در اختیار دارد؛ سطحی که تنها یک گام با غنای ۹۰ درصد مورد نیاز برای ساخت سلاح هسته‌ای فاصله دارد.

به گفته گروسی، این ذخایر «عمدتاً در همان محل‌هایی که پیش‌تر بودند» ــ یعنی اصفهان، فردو و نطنز ــ قرار دارند. با این حال، مشخص نیست ایران به این مواد دسترسی دارد یا نه، و بازرسان آژانس از زمان حملات اجازه ورود به تأسیسات کلیدی را نیافته‌اند.

گروسی گفت: «بدیهی است بدون دسترسی فیزیکی به یک مکان، هرگونه ارزیابی ناقص خواهد بود.»

واشنگتن‌پست در ماه سپتامبر گزارش داد که ایران، از زمان پایان جنگ ۱۲روزه، ساخت‌وساز در یک سایت زیرزمینی مرموز در جنوب نطنز، موسوم به کوه کلنگ (Pickaxe Mountain)، را افزایش داده است. به گفته مقام‌های اسرائیلی و تحلیلگران مستقر در آمریکا که با واشنگتن‌پست گفت‌وگو کرده‌اند، ایران همچنین با کمک چین در تلاش است زرادخانه موشک‌های بالستیک خود را بازسازی کند.

ترامپ هشدار داده است که اگر ایران بار دیگر اقدام به غنی‌سازی اورانیوم در سطوح بالا کند، با حملات نظامی مواجه خواهد شد.

علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، در گفت‌وگو با برنامه «فرانت‌لاین» ــ نخستین مصاحبه او با رسانه‌ای خارجی پس از جنگ ژوئن ــ واکنشی سرد نشان داد. او گفت: «برنامه هسته‌ای ایران هرگز نابود نخواهد شد؛ زیرا وقتی یک فناوری کشف می‌شود، دیگر نمی‌توان آن کشف را از بین برد.»





نظر شما درباره این مقاله:







دو پرستار در کرمانشاه به زندگیِ خود پایان دادند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 13:09

دو پرستار در کرمانشاه به زندگیِ خود پایان دادند


ایلنا: «دو پرستار در کرمانشاه به زندگیِ خود پایان دادند؛ میلاد مروتی از بیمارستان امام خمینی و شیدا ارزانی از بیمارستان امام رضا». این خبری است که طی چند روز گذشته در رسانه‌های محلی منتشر شده است. اطلاعاتِ دقیقی از این اقدام و  دلایلِ آن در دست نداریم و نمی‌توان به سادگی آن را به مسئله‌ای خاص محدود کرد، اما اینکه فشارهای شغلی می‌تواند بر روی انتخابِ این مسیرِ دردناک اثر بگذارد، چندان دور از ذهن نیست.

در همین رابطه، خانه پرستار کرمانشاه، بدون اشاره به نحوه‌ی فوتِ این دو پرستار، در بیانیه‌ای به وضعیتِ شغلی پرستاران اشاره کرده و نوشته: «پرستاران به‌عنوان یکی از ارکان اصلی نظام سلامت، در سال‌های اخیر، به‌ویژه در دوران بحران‌های متعدد، تحت فشارهای سنگین کاری، اضافه‌کاری‌های فرساینده، کمبود نیروی انسانی، مطالبات معوق و دغدغه‌های معیشتی قرار داشته‌اند؛ مسائلی که بی‌توجهی به آن‌ها می‌تواند آثار جبران‌ناپذیری بر سلامت فردی و اجتماعی این قشر خدوم برجای بگذارد.»

پیشتر نیز اخباری از خودکشی پرستاران در ایران به گوش رسیده که تازه‌ترینِ آن مربوط به خودکشی یک پرستار در دوازدهم آذر امسال در بیمارستان پنج آذر گرگان است؛ پرستاری که در شیفت کاری به زندگیِ خود پایان داد و بیمارستان در اطلاعیه‌ای دلایل آن را شخصی عنوان کرد.

آمار دقیقی از اقدام به خودکشیِ پرستاران در دست نداریم و آنچه در رسانه‌ها منتشر می‌شود لابد کمتر از میزان واقعی است. گفتگوها با فعالان این حوزه نشان می‌دهد که مواردی از اقدام به خودکشی در بیمارستان‌های ایران اتفاق می‌افتد اما خبری از آن در رسانه‎‌ها درز پیدا نمی‌کند. مثلا به گفته‎‌ی یکی از فعالان پرستاری، دو ماه پیش نیز در یکی از بیمارستان‎های تهران پرستاری اقدام به خودکشی کرد.

فشار کار زیاد، اضافه‌کار اجباری، مشکلات معیشتی و برخوردهای انضباطی، از مهم‌ترین دلایل اعتراض پرستاران طی سال‌های اخیر بوده است. اعتراضاتی که جز با وعده و وعید و چند اقدامِ به شدت ناکافی به آن پاسخ داده نشد و هر کدام از این مشکلات، خود مقومِ مشکلاتی دیگر شد و تداوم چرخه‌ی معیوبِ این وضعیتِ دشوار، سختیِ کارِ پرستاری را بیش از پیش کرد.

برای آنکه بدانیم پرستاران امروز چه وضعیتی دارند و به شکل ملموس‌تری از اوضاع آن‌ها باخبر شویم به سراغ سه پرستار رفته‌ایم. محمد شریفی مقدم، دبیر کل خانه پرستار، داوود خسروی، رئیس خانه پرستار کرمانشاه، و یکی از پرستاران بیمارستان امام خمینی تهران که تمایلی به فاش شدنِ نامش ندارد.

زمانی با چند شیفت کار خانه می‌خریدیم حالا اما اجاره‌خانه هم نمی‌توان پرداخت کرد!

از شریفی‌مقدم، دبیر کل خانه پرستار، پرسیدم پرستاران چه وضعیتی دارند؟ او بارها به این سوال پاسخ داده و از کار سنگین، حقوق کم و وضعیت بد معیشتیِ پرستاران گفته؛ این‌بار اما موضوع را به گونه‌‎ای دیگر مطرح می‌کند: کار پرستاری همیشه سخت بوده اما در دوره‌ی ما تعادل بیشتری میان دستمزد و هزینه‌های زندگی وجود داشت. یادم می‌آید در سال‌های ابتداییِ کارم با وام توانستم خانه‌ای نوساز در خیابان جیحون تهران بخرم. برای اینکه از پسِ وام‌های خانه بربیایم چند سالی دو سه شیفت کار کردم. بحث این است که منِ پرستار با چند شیفت کار توانستم خانه بخرم و بعد هم آن را ارتقا بدهم. اما الان پرستاران چند شیفت کار می‌کنند اما حتی از پس تأمین هزینه‌های زندگی خودشان هم برنمی‌آیند. خانه‌ای که من آن زمان گرفتم الان حدود ۵ میلیارد تومان است؛ حالا پرستاری که ماهی ۲۰میلیون تومان حقوق می‌گیرد حتی به سختی از پسِ اجاره خانه برمی‌آید، چه برسد به اینکه خانه بخرد!

چند شیفت کار آن هم در شغل پرستاری، که به دلیلِ ارتباط مستقیم با بیماران و شرایط سخت شغلی، هم جسم و هم روح را تحت تأثیر قرار می‌دهد، شاید چندان قابل مقایسه با مشاغل دیگر نباشد. شریفی مقدم می‌گوید: آن زمان شب در یک بیمارستان کار می‌کردم و صبح به بیمارستان دیگر می‌رفتم. گاهی از شدتِ کار و خستگی حالت تهوع می‌گرفتم و حتی حالِ دیدنِ فرزندانم که عزیزترین افراد زندگی‌ام هستند، را هم نداشتم.

کارِ چند شیفته‌ی آن زمان اما با امروز زمین تا آسمان فرق دارد. پرستاران حالا از سرِ اجبار و برای تأمین حداقلی‌ترین هزینه‌های زندگی -یعنی چیزی در حد خوراک و پوشاک ساده و پرداختِ سنگینِ هزینه‌های اجاره خانه – چند شیفت کار می‌کنند و این شرایط، اوضاع روحی وجسمیِ آنها را بسیار تحت تاثیر قرار می‌دهد.

دبیر کل خانه پرستار می‌گوید: پرستاران به دلیل ماهیت شغل خود، مواجهه مداوم با بیماری، مرگ، رنج بیماران و شرایط بحرانی، بیش از سایر گروه‌ها در معرض تنش‌های روانی قرار دارند؛ به‌ویژه در سال‌های اخیر و پس از دوران کرونا این فشارها تشدید شده است.

شریفی مقدم می‌گوید: شیفت‌های پرستاری اصلاً شبیه مشاغل اداری نیست. پرستار نمی‌تواند دیر برسد یا شیفت را جابه‌جا کند. استرس رسیدن به‌موقع، شیفت‌های نامتعارف صبح و شب و مسیرهای طولانی رفت‌وآمد از شهرهای اطراف، از همان ابتدای کار فشار می‌آورد.

او ادامه داد: از یک سو، تنش‌های شغلی بسیار بالاست و از سوی دیگر مشکلات معیشتی، حقوق پایین و دغدغه‌های اقتصادی، پرستاران را به بن‌بست می‌رساند. این مسائل چندوجهی است؛ روحیه افراد، شرایط شخصی و استعداد روانی نقش‌آفرین است اما اگر همین افراد در شغلی کم‌استرس‌تر بودند، احتمال بروز چنین بحران‌هایی بسیار کمتر می‌شد.

این فعال صنفی با تأکید بر اینکه پرستاران جزو گروه‌های پُرخطر از نظر افسردگی، اضطراب و مشکلات روانی هستند، تصریح کرد: در بسیاری از کشورها پرستاران دارای پرونده سلامت جسم و روان هستند و به صورت دوره‌ای پایش می‌شوند اما در کشور ما پرستاران عملاً رها شده‌اند و فقط از آن‌ها انتظار می‌رود بی‌وقفه کار کنند.

افزایش زمینه افسردگی و فرسودگی بین پرستاران

از داوود خسروی، رئیس خانه پرستار کرمانشاه، در مورد پرستارانی که خبر فوتِ آن‌ها در رسانه منتشر شده پرسیدم، آن‌ها چه وضعیتی داشتند؟ او می‌گوید: در مورد نحوه‌ی فوت اطلاعاتِ دقیقی نداریم و قطعا نمی‌توانیم مسئله را فقط به شغل ربط بدهیم، اما در رابطه با وضعیتِ کلیِ پرستاران می‌گویم که اوضاع اصلاً خوب نیست و شرایط به شدت نابسامان است. بسیاری از همکاران ما دچار فرسودگی شغلی، افسردگی و دل‌زدگی کامل از کار شده‌اند.

خسروی گفت: بدون تردید شرایط معیشتی سخت، حقوق پایین، فشار کاری بالا و رفتار مدیران و برخوردهای انضباطی با پرستاران، زمینه افسردگی و فرسودگی را به وجود آورده است.

دبیر خانه پرستار کرمانشاه می‌گوید: ببینید در حدی فشار کار پرستاری زیاد است که برخی همکاران ما در شیراز پیش از رسیدن به بازنشستگی، سکته کرده‌اند و یا همین چند وقت پیش یک پرستار در خلخال به زندگی خود پایان داد که همانطور که گفتم نمی‌توان این مسائل را مستقیم به شغل پرستاری ربط داد، اما به هرحال نمی‌توان تأثیرِ فشار شغلی و معیشتی را در بروز این مسائل نادیده گرفت.

خسروی تأکید می‌کند: آنچه من می‌توانم با قطعیت بگویم این است که پرستاران زیرِ فشار شدید معیشتی و روانی قرار دارند. بسیاری استعفا داده‌اند، بسیاری ترک شغل کرده‌اند و عده زیادی نیز به فکر رها کردن این حرفه هستند.

رئیس خانه پرستار کرمانشاه گفت: در کنار همه‌ی این مسائل، متأسفانه فحاشی، توهین‌های رکیک، تهدید و در مواردی ضرب‌وشتم هم وجود دارد. گاهی همراهان بیمار ما را مقصر می‌دانند و همه‌ی اینها سختیِ کار را بیشتر می‌کند. در حال حاضر نیز با موج جدید آنفولانزا مواجه هستیم و بیمارستان‌ها مملو از بیماران بدحال است. فشار کاری در حدی است که در مراکز استان، بسیاری از پرستاران حتی فرصت رفتن به سرویس بهداشتی یا صرف غذا را ندارند.

این فعال صنفی می‌گوید: با همه‌ی این فشارِ کاری، حقوق یک پرستار حدود ۱۷ تا ۲۰ میلیون تومان است. در کنار آن، پرستاران مبلغ ناچیزی به عنوان‌ کارانه و تعرفه دریافت می‌کنند که این مبلغ در بسیاری از مواقع با تاخیرِ ۵ تا ۸ ماهه پرداخت می‌شود.

درخواست بازخرید را نپذیرفتند، برای مهاجرت آماده‌ام!

شرایط سخت شغلی و معیشتی، بسیاری از پرستاران را مجبور به ترک کار یا مهاجرت کرده است. یکی از پرستارانِ با سابقه‌ی بیمارستان امام خمینی تهران، از تصمیم خود برای ترک کار می‌گوید؛ از اینکه با سابقه‌ای نزدیک به ۲۰ سال، درخواست بازخریدی داده است. با درخواستش اما به بهانه‌‎ی نداشتنِ بودجه برای پرداختِ سنوات مخالفت شده است. به او گفته‌اند اگر مایل به ادامه کار نیستید، می‌توانید بدون حقوق و مزایا محل کار را ترک کنید! پرستار می‌گوید: مبلغ سنوات من حتی معادل‌ کارانه یک ماه یک پزشک هم نمی‌شود.

او می‌گوید: فشارِ کار و معیشت زیاد است و برای حفظ سلامت روان و جسمم، تصمیم قطعی برای مهاجرت گرفته‌ام. کارهای مهاجرتم را انجام داده‌ام و احتمالا به زودی از کشور خارج شوم.

پرستار بیمارستان امام ادامه می‌دهد: مواجهه روزانه با درد، رنج و فوت بیماران تأثیر عمیق روحی بر پرستاران دارد. بارها پیش آمده که همراه با خانواده بیمار گریه کرده‌ام. حتی پس از سال‌ها کار، برخی صحنه‌ها و اتفاقات آن‌قدر سنگین است که تا مدت‌ها ذهن انسان را درگیر می‌کند. بارها دیده‌ایم که کل کادر یک شیفت همراه با خانواده بیمار گریه کرده‌اند. همه‌ی این‌ها روی ما تاثیر می‌گذارد اما این فشارها دیده نمی‌شود.

او می‌گوید: چه از نظر مالی، چه از نظر روحی و جسمی در فشار هستیم. این فشارها به‌قدری افزایش یافته که بسیاری از همکاران دیگر توان و انگیزه‌ای برای اعتراض ندارند.

برخوردهای انضباطی با پرستاران آن هم در شرایطی که ماهیت شغل سخت و آزاردهنده شده، فشارِ کاری را بیشتر از همیشه کرده است. پرستار می‌گوید: جابه‌جایی، تعلیق یا حتی تهدید به اخراج، پاسخی است که در ازای اعتراض صنفی می‌گیریم! خیلی از ما سابقه‌ی برخورد انضباطی و تعلیق داشته‌ایم و دلیلش هم پیگیری مطالبات صنفی بوده است.

«برای این کار پرفشار کمی بیشتر از حداقل حقوق می‌گیریم…» او با این جمله ادامه می‌دهد: با حدود ۲۰ سال سابقه‌ی کار، حقوق من با کسر بیمه و مالیات حدود ۱۸ میلیون تومان می‌شود.

او می‌گوید: بسیاری از پرستاران برای تأمین معیشت مجبورند در دو یا حتی سه بیمارستان فعالیت کنند. همکارانی دارم که شب تا صبح در بیمارستان دولتی شیفت هستند، صبح تا شب در مرکز دیگری کار می‌کنند و سپس برای مراقبت، به خانه‌های بیماران می‌روند؛ همه اینها فقط برای اینکه بتوانند از پسِ تأمین حداقلی‌ترین نیازهای خانواده خود بربیایند.

گزارش: زهرامعرفت





نظر شما درباره این مقاله:







بلومبرگ: اردوغان از پوتین خواست اس-۴۰۰
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 22:01

بلومبرگ: اردوغان از پوتین خواست اس-۴۰۰






نظر شما درباره این مقاله:







در دیدار با رئیس‌جمهور چه گذشت؟ ">
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 19:02

در دیدار با رئیس‌جمهور چه گذشت؟






نظر شما درباره این مقاله:







ابراز نگرانی گزارشگر ویژه حقوق بشر
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 17:31

ابراز نگرانی گزارشگر ویژه حقوق بشر






نظر شما درباره این مقاله:







مسکو؛ پارکینگ مصرف‌گذشته‌ها / یدالله کریمی‌پور
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 17:26

مسکو؛ پارکینگ مصرف‌گذشته‌ها / یدالله کریمی‌پور






نظر شما درباره این مقاله:







سرنوشت ایران و ایدئولوژی مقاومت منطقه‌ای
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 17:11

سرنوشت ایران و ایدئولوژی مقاومت منطقه‌ای


سعید پیوندی

چرا بخشی جامعه ایران و به ویژه شماری از نیروهای سیاسی، مدنی، کنشگران و روشنفکری از سال‌های شصت به این‌سو کمتر تمایل داشته‌اند تن به بررسی سنجشگرانه سیاست‌ خارجی جمهوری اسلامی دهند؟ این امتناع از بازاندیشی نقادانه هم در مورد جنگ ایران و عراق صدق می‌کند و هم سیاست منطقه‌ای و یا حتا غنی‌سازی اورانیوم. هر سه پرونده نقش اساسی در سرنوشت کشور داشته‌اند و شاید فراتر از سویه‌های سیاسی و ژئوپولتیکی، از نظر اقتصادی پرهزینه‌ترین پروژه‌های تاریخ ایران هم بودند.

رفتار حکومت، سرداران، و کاسبان تحریم در فرار از نقد گذشته چندان شگفتی‌آور نیست. نظام حاکم هربار روایتی را برای توجیه سیاست‌های خود و تلقین “حقیقت” حکومتی ساخته‌ است. از داستان “راه قدس از کربلا می‌گذرد”، “اگر در سوریه نجنگیم باید در تهران با داعش بجنگیم” و “مدافعان حرم” تا “عمق استراتژیک” و “بازدارندگی”. حکومت حتا درباره جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل هم با شتاب کتاب درسی برای دانش‌آموزان نوشته تا مبادا روایتش از گذشته و دلایل این جنگ مورد تردید و پرسش نسل جوان قرار گیرد.

آن‌چه مایه شگفتی است سکوت کسانی در بیرون از حکومت و یا توجیه و حمایت آشکار از این سیاست‌ها است. شماری به گونه تقلیلی و سودار با بازتولید روایت رسمی همه چیز را به دخالت قدرت‌های بزرگ و حمایت آن‌ها از اسرائیل و یا کشورهای منطقه ربط می‌دهند، دیگرانی به تاریخ و دخالت‌های خارجی برمی‌گردند برای توجیه حضور نظامی و کسانی هم به سراغ عوامل ژئوپولتیکی پرشمار خاورمیانه می‌روند برای این‌که بگویند ج.ا. برای حفظ امنیت کشور راه دیگری نداشت‌. در این گرایش همه نوع آدمی را می‌توان پیدا کرد. از چپ ضدامپریالیستی دو آتشه تا اصلاح‌طلبان حکومتی و یا منتقدان نظام سیاسی، سکولارهای لیبرال و ناسیونالیست. هر کسی هم از گمان خود یار محور مقاومت حکومتی شده است : یکی در این سیاست مبارزه با زیاده‌خواهی و زورگویی اسرائیل و امریکا را می‌بیند و دیگری قدرت و نفوذ منطقه‌ای ایران و سپر دفاعی در برابر تهدیدات منطقه‌ای.

بحث بر سر نادیده گرفتن دخالت قدرت‌های بزرگ مانند امریکا و کم بها دادن به نقش کشورهای پرنفوذ منطقه مانند ترکیه، عربستان، امارات و یا سرکوب بی‌رحمانه فلسطینی‌ها توسط اسرائیل نیست. کسی هم نمی‌خواهد همه کاسه کوزه‌های بحران‌های تودرتوی خاورمیانه را بر سر ج.ا. بشکند. بحث اصلی بر سر نتایج سیاست منطقه‌ای ج.ا. و “محور مقاومت” و بیلان آن با توجه به ایدئولوژی دینی حکومت و یا منافع ملی ایران است.

همه می‌دانند که سنگ اول این دیوار کج با اشغال سفارت امریکا و کش دادن جنگ با عراق گذاشته شد. از شعارهایی مانند آزاد سازی قدس، “نابودی اسرائیل”، تا تشکیل سپاه قدس برای آزاد کردن فلسطین و بعدها به وجود آوردن نیروهای نیابتی و محور مقاومت، خطوط راهبردی سیاست منطقه‌ای ج.ا. و جایگزینی عقلانیت با توسعه‌طلبی شیعه بودند و هستند. بر خلاف برهان های شماری از موافقان شرطی یا غیر شرطی دخالت نظامی جمهوری اسلامی در منطقه، زمانی که شعار نابودی اسرائیل طرح شد و یا پروژه تشکیل سپاه قدس شکل گرفت نه تهدید امنیتی خاصی از سوی اسرائیل در چند صد کیلومتری ایران وجود داشت و نه دخالت نظامی قدرت‌های بزرگ در کنار مرزهای کشور. امروز در کنار همه زیان‌های مادی و انسانی، نه تنها “فتوحات” محور مقاومت بر باد رفته، که به جای امنیت، کشور هم مورد تجاوز نظامی قرار گرفته است.

محور مقاومت حکومتی و ایدئولوژی مقاومت دیگران

در ایران امروز ما می‌توانیم در کنار محور مقاومت حکومتی از رواج ایدئولوژی مقاومت به معنای امتناع از بازاندیشی و خوانش سنجشگرانه از آن چه که گذشت هم سخن به میان آوریم. مقاومت وقتی از ابزار به هدف تبدیل می‌شود شکل ایدئولوژیک و دگم سیاسی به خود می‌گیرد. پرسش‌ بنیادی این است که مقاومت برای چه هدفی؟ در برابر چه کسانی؟ با چه توان و منابعی و با چه هزینه‌‌ای؟ چه رابطه‌ای میان منافع ملی و امنیت ما با چنین راهبردی وجود دارد؟ آیا ما برای تامین امنیت کشور ناگزیر بودیم به سوی چنین گزینه‌های پرهزینه برویم؟ پرسش بر سر عاملیت یک کشور در سمت و سو دادن به سیاست خارجی در راستای منافع ملی در یک منطقه بحرانی و تنش‌زده است. هنر یک سیاست خارجی ملی در خاورمیانه چگونگی دور ماندن از آتش بحران‌ها است.

ایدئولوژی مقاومت از توهم یا تعریف نادرست قدرت هم تغذیه می‌کند و هزینه‌ها و پی‌آمدها به حاشیه رانده می‌شود. به همین خاطر هم بازاندیشی درباره این ماجراجویی‌های ایدئولوژیک و نقد و تغییر این سیاست، معنای تسلیم در برابر “کدخدا” و قدرت‌های بزرگ و یا “بده بره” را پیدا می‌کند و مقاومت هم به ایستادگی و داشتن تعصب ملی تبدیل می‌شود.

واقعیت این است هزینه‌ای که کشور برای محور مقاومت در داخل کشور هم پرداخته بسیار سنگین است. ایران در مقایسه با کشورهای دیگرنه تنها فرصت‌های طلایی توسعه را از دست داده که با بحران‌های بزرگی در حوزه اقتصادی، زیست‌محیطی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کند. نارضایتی و بی‌اعتمادی عمومی و مهاجرت گسترده کارآفرینان و متخصصان از پی‌آمدهای ناگزیر این حکمرانی نامطلوب در داخل و سیاست خارجی است.

معنای امروزی مقاومت به سبک و سیاق گذشته بیشتر به همان شعار “جنگ جنگ تا پیروزی” و یا ادامه سیاست‌هایی می‌ماند که ایران را در دو دهه گذشته گام به گام به سوی شرایط تهدید جنگی دایمی و فاجعه کنونی سوق داده اند. ما در برابر یک کارنامه عینی و مشخص قرار داریم: آن چه که قرار بود به عامل امنیت ایران تبدیل شود به صورت اصلی‌ترین تهدید امنیتی در آمده است. نتایج این دخالت ها برای کشورهای دیگر هم فاجعه‌بار بوده است و ج.ا. در عمل در متلاشی کردن دولت‌های ملی در چندین کشور نقش‌آفرین بوده است.

شفافیت، پاسخگویی و مسئولیت‌پذیر کردن حکومت در برابر نتایج سیاست منطقه‌ای یک مسئله ملی و موضوع حیاتی برای دمکراسی در ایران، صلح در منطقه و مشارکت جامعه در اموری است که با سرنوشت کشور پیوند خورده است. به همین دلیل هم باز کردن این پرونده‌ها در عرصه عمومی راهی است برای تحلیل و نقد پی‌آمدهای سیاست‌های گذشته در داخل و خارج کشور، بازتعریف جایگاه ایران بر اساس منافع ملی و صلح،  شکل دادن به هوشیاری جمعی جدیدی درباره رابطه ایران با جهان و کشورهای منطقه.

ایران در یک بن‌بست تاریخی گرفتار آمده و به یک کشور معلق، بدون نقشه راه و آینده تبدیل شده است. زمانه شفافیت و بازگشت به آورده‌ها و بیلان سیاستی است که در ورشکستگی اقتصادی، سلطه نظامیان در سیاست داخلی، شکست‌های ژئوپولتیکی ایران و تهدید نظامی دایمی ایران نقش اساسی داشته است.

کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed 





نظر شما درباره این مقاله:







دادسرای مشهد از قبول وکالتنامه
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 17:09

دادسرای مشهد از قبول وکالتنامه






نظر شما درباره این مقاله:







نه اف‌۳۵زدیم، نه خلبان گرفتیم و نه کارخانه پهپاد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 17:03

نه اف‌۳۵زدیم، نه خلبان گرفتیم و نه کارخانه پهپاد






نظر شما درباره این مقاله:







چرا ایران بهترین‌های خود را هدف قرار می‌دهد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 16:33

چرا ایران بهترین‌های خود را هدف قرار می‌دهد


بابی گوش / مجله تایم

۱۷ دسامبر ۲۰۲۵

روز جمعه، نیروهای امنیتی ایران نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، را با کشیدن موهایش به داخل خودرویی که در انتظار بود، بردند. جرم او چه بود؟ شرکت در مراسم یادبودی برای یک وکیل حقوق بشر که به‌تازگی در شرایطی مبهم در مشهد، شهری در شمال‌شرق ایران، جان باخته بود. شاهدان، صحنه‌ای آشفته و خشونت‌بار را توصیف کردند: گاز اشک‌آور، باتوم، و ضرب‌وشتم عزادارانی که در حال فرار بودند.

محمدی که بخش زیادی از دو دهه گذشته را در رفت‌وآمد میان آزادی و زندان بدنام اوین تهران سپری کرده است، همراه با دست‌کم ۹ فعال دیگر بازداشت و به زندان منتقل شد. او طی یک سال گذشته به‌دلیل شرایط پزشکی در مرخصی درمانی از زندان به‌سر می‌برد و به‌طور مستمر از گسترش آزادی‌ها برای مردم ایران و گذار مسالمت‌آمیز به دموکراسی دفاع می‌کرد. محمدی در مقاله‌ای که اخیراً برای مجله تایم نوشته بود، تأکید کرده: «خشونت، چه از بیرون تحمیل شود و چه از درون، پاسخ نیست.»

او تنها هدف این سرکوب‌ها نبود. در اوایل دسامبر، دادگاهی در تهران جعفر پناهی، فیلمساز برجسته ایرانی، را غیاباً به یک سال زندان و دو سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرد و به‌اتهام «فعالیت‌های تبلیغی» علیه نظام، عضویت او در گروه‌های سیاسی و اجتماعی را نیز ممنوع ساخت. تنها ساعاتی پس از انتشار خبر این حکم، پناهی ــ که در ماه مه نخل طلای جشنواره کن را به دست آورده بود ــ برای فیلم «یک تصادف ساده» سه جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اورژینال و بهترین فیلم بین‌المللی را در جوایز گاتهام کسب کرد. پناهی که پیش‌تر دو بار بازداشت شده و با ممنوعیت فیلم‌سازی مواجه بوده است، قصد دارد پس از پایان کارزار فیلم اخیرش برای جوایز اسکار در ایالات متحده، به ایران بازگردد.

بازداشت محمدی و صدور حکم برای پناهی، اقدامات تصادفی از سر کینه‌توزی اقتدارگرایانه نیست؛ بلکه نشانه‌های یک حکومت دینی گرفتار بحران وجودی است ــ دست‌وپا زدن‌های نومیدانه رژیمی که به‌خوبی می‌داند در حال از دست دادن کنترل خود است. جمهوری اسلامی همواره با منتقدانش خشن برخورد کرده، اما موج کنونی سرکوب در ایران، بوی آشکار وحشت و هراس می‌دهد.

وحشت در تهران

از زمان جنگ ۱۲روزه با اسرائیل در ماه ژوئن، مقام‌های ایرانی هزاران نفر را به ظن جاسوسی بازداشت کرده‌اند؛ در میان آن‌ها فعالان مدنی، روزنامه‌نگاران و شهروندان عادی نیز دیده می‌شوند. بنا بر برآورد کارشناسان سازمان ملل، تهران بیش از هزار نفر را اعدام کرده است. فیلترینگ اینترنت نیز به امری عادی تبدیل شده است.

دستگاه امنیتی ایران شبانه‌روز در حال فعالیت است؛ نه از سر قدرت، بلکه از سر ترس. جنگ با اسرائیل قرار بود توان «محور مقاومت» مورد ادعای ایران را به نمایش بگذارد. اما در عوض، حملات دقیق اسرائیل فرماندهان ارشد سپاه پاسداران را از پای درآورد، به تأسیسات هسته‌ای آسیب زد و نشان داد سامانه‌های پدافند هوایی که تهران سال‌ها تبلیغ می‌کرد، چیزی بیش از نمایشی پرهزینه نبودند. نیروهای نیابتی منطقه‌ای رژیم، از حزب‌الله گرفته تا حماس، به‌شدت تضعیف و عملاً به حاشیه رانده شده‌اند. معماری بازدارندگی‌ای که ایران دهه‌ها صرف ساختن آن کرده بود، اکنون ویران شده است.

وضعیت اقتصاد، سیاست و محیط‌زیست ایران نیز به همان اندازه تیره و بحرانی است. پس از سال‌ها تورم شدید، در ماه دسامبر ارزش پول ایران به ۱۳۰ هزار تومان در برابر هر دلار سقوط کرد. در ماه اکتبر، دولت ایران از مجلس مجوز یک اصلاح پولی را گرفت تا چهار صفر از واحد پول حذف شود؛ اقدامی برای ساده‌سازی مبادلات و کاستن از تحقیر شهروندانی که ناچارند برای خرید نان، بسته‌های ضخیم اسکناس حمل کنند. نرخ تورم در حوالی ۴۰ درصد در نوسان است. گوشت به کالایی لوکس تبدیل شده و قیمت اقلام اساسی تنها در یک سال بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته است.

و سپس بحران آب مطرح است. ایران بدترین خشکسالی دست‌کم نیم‌قرن اخیر را تجربه می‌کند. ذخایر سدهای اطراف تهران، پایتخت، به کمتر از ۱۰ درصد ظرفیت رسیده است. مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، اخیراً هشدار داد اگر بارندگی‌ها کافی نباشد، ممکن است تخلیه تهران ضروری شود. اگرچه تهران در هفته گذشته اندکی باران داشته، اما این میزان به‌هیچ‌وجه کافی نبوده است.

پیشینه‌ای تیره از سرکوب

سایه سنگین مسئله جانشینی نیز بر همه این تحولات افتاده است. آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی که از سال ۱۹۸۹ بر ایران حکومت می‌کند، اکنون ۸۶ ساله است. وضعیت سلامت او سال‌هاست موضوع گمانه‌زنی بوده ــ از جمله درمان سرطان پروستات در سال ۲۰۱۴ ــ و پس از جنگ با اسرائیل، که گزارش‌هایی از هدف قرار گرفتن احتمالی او منتشر شد، حضورش در انظار عمومی به‌طور چشمگیری کاهش یافته است. در پشت صحنه، کمیته‌ای از روحانیون روند جست‌وجو برای جانشین را سرعت بخشیده و نام‌هایی چون مجتبی خامنه‌ای، پسر رهبر، و حسن خمینی، نوه آیت‌الله روح‌الله خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، در میان گزینه‌های مطرح دیده می‌شود.

رژیم به‌شدت نیاز دارد پیش از فرا رسیدن آن انتقال قدرت ــ که ممکن است هر لحظه رخ دهد ــ نظم را بازگرداند. انتقالی آرام و بدون تنش، به جامعه‌ای آرام نیاز دارد، نه جامعه‌ای سرشار از نارضایتی و خشم فروخورده. حکومت دینی ایران در ۴۶ سال حیات خود تنها یک بار تجربه جانشینی داشته، آن هم در شرایطی به‌مراتب کم‌تنش‌تر. مردان پیرامون خامنه‌ای به‌خوبی می‌دانند که دوره بین دو رهبری، لحظه‌ای با حداکثر آسیب‌پذیری خواهد بود. آن‌ها توان رویارویی با چنین لحظه‌ای را در حالی که خیابان‌ها ملتهب و اقتصاد در سقوط آزاد است، ندارند.

جمهوری اسلامی سابقه‌ای طولانی در هدف قرار دادن روشنفکران برجسته، هنرمندان و فعالان مدنی دارد؛ به‌ویژه در مقاطعی که حکومت دینی بیش از هر زمان دیگری احساس تهدید می‌کند. در سال‌های آشفته پس از انقلاب ۱۹۷۹، رژیم هزاران زندانی سیاسی را اعدام کرد؛ از جمله اعضای گروه‌های چپ‌گرا که در ابتدا از قیام علیه شاه حمایت کرده بودند.

پس از آتش‌بس ژوئیه ۱۹۸۸ در جنگ ایران و عراق، سازمان مجاهدین خلق ــ یک گروه مسلح مخالف که از خاک عراق فعالیت می‌کرد ــ تلاشی ناموفق برای سرنگونی جمهوری اسلامی انجام داد. اندکی پس از این عملیات، هزاران زندانی سیاسی در موجی از اعدام‌ها کشته و در گورهای جمعی مخفیانه دفن شدند.

حکومت بار دیگر در سال ۲۰۰۹ برای سرکوب اعتراضات جنبش سبز به سرکوب گسترده متوسل شد. هنگامی که میلیون‌ها نفر برای اعتراض به انتخاباتی که آن را تقلبی می‌دانستند به خیابان‌ها آمدند، پاسخ رژیم باتوم و گلوله بود و خاموش‌کردن صداهای معترض، به‌ویژه رساترین آن‌ها. فیلمسازان، نویسندگان و دانشگاهیان بازداشت و بازجویی شدند و در برخی موارد به قتل رسیدند.

پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ ــ که در پی مرگ مهسا امینی، زن جوان کُرد، در بازداشت گشت ارشاد شکل گرفت ــ سرکوب بار دیگر تشدید شد. معترضان در خیابان‌ها هدف گلوله قرار گرفتند. فعالان سرشناس به احکام سنگین محکوم شدند. و رژیم به‌طور خاص سراغ چهره‌های فرهنگی رفت: رپر، توماج صالحی، به اعدام محکوم شد (حکمی که بعدها تخفیف یافت)، فیلمسازان از کار منع شدند و بازیگران به‌دلیل حضور بدون حجاب در اماکن عمومی بازداشت شدند.

اکنون شاهد تازه‌ترین تکرار این سنت هولناک هستیم، اما با شدتی که نشان می‌دهد حکومت تهدید کنونی را تهدیدی وجودی تلقی می‌کند. بازداشت نرگس محمدی و صدور حکم علیه جعفر پناهی ــ که هر دو چهره‌هایی شناخته‌شده در سطح بین‌المللی هستند ــ هزینه‌ای دیپلماتیک برای تهران دارد. با این حال، رژیم پیامی روشن می‌فرستد: هیچ‌کس مصون نیست. تهران حاضر است محکومیت بین‌المللی را بپذیرد، زیرا از مردم خود بیش از سرزنش خارجی هراس دارد.

بحران پیشِ رو

ایرانیان با ویرانی اقتصادی و فاجعه‌ای زیست‌محیطی روبه‌رو هستند و وقوع اعتراضات تازه کاملاً محتمل است. و هنگامی که این اعتراضات شکل بگیرد، رژیم تقریباً به‌طور قطع سرکوب را تشدید خواهد کرد. مقام‌های ارشد ایرانی که به‌صورت ناشناس با خبرگزاری رویترز گفت‌وگو کرده‌اند، عملاً به این موضوع اذعان کرده‌اند. یکی از آن‌ها گفت: «حاکمیت می‌داند اعتراضات اجتناب‌ناپذیر است. فقط مسئله زمان است.» راهبرد آنان به‌تعویق انداختن این رویارویی از طریق ایجاد ترس است: اعدام با نرخی حدود چهار نفر در روز، استقرار ایست‌های بازرسی در شهرهای بزرگ، نظارت بر تلفن‌های شهروندان، و عبرت‌سازی از هر کسی که تریبون یا نفوذی دارد.

تناقض ماجرا در این است که همین سرکوب‌ها ممکن است به تسریع فروپاشی رژیم بینجامد. هر اعدام، هر بازداشت یک هنرمند یا فعال محبوب، و هر قطع اینترنت، اندک مشروعیتی را که جمهوری اسلامی هنوز در اختیار دارد، فرسوده‌تر می‌کند. حکومت دینی همواره بر نوعی قرارداد نانوشته با مردم ایران تکیه کرده بود: حاکمیت ما را بپذیرید، و ما ثبات و سطحی از رفاه را تأمین می‌کنیم. این قرارداد اکنون فروپاشیده است. رژیم حتی قادر به تأمین پایدار برق نیست، چه رسد به امنیت اقتصادی. نمی‌تواند شهروندانش را از حملات خارجی محافظت کند. حتی تضمین دسترسی به آب را هم از دست داده است.

کاری که می‌تواند انجام دهد، کشتن است. و بنابراین، می‌کشد.

پرسش این است که این وضعیت تا چه زمانی می‌تواند ادامه یابد. رژیم‌هایی که بر ترس بنا شده‌اند، گاه می‌توانند به طرز شگفت‌آوری دوام بیاورند — کافی است از کره شمالی بپرسید. اما ایران، کره شمالی نیست. جمعیت آن تحصیل‌کرده، شهری و ــ با وجود همه تلاش‌های حکومت ــ به جهان خارج متصل است. جوانانش بارها و بارها، از طریق خیزش‌های پیاپی، نشان داده‌اند که حاکمیت دینی را نمی‌پذیرند. اعتراضات ۲۰۲۲ سرکوب شد، اما احساسی که آن را برانگیخت، از میان نرفته است.

بازداشت محمدی و صدور حکم بازداشت برای پناهی، اعدام‌های گسترده، ایست‌های بازرسی و قطع اینترنت — همه این‌ها تشنج‌های سیستمی هستند که در مرحله زوال نهایی قرار دارد. مردانی که بر ایران حکومت می‌کنند، این را می‌دانند. به همین دلیل است که تا این اندازه هراسان‌اند. شاید رژیم با سرزنش خارجی بازداشته نشود، اما با این حال باید پیامدهایی در پی داشته باشد؛ نه لزوماً برای متوقف‌کردن ماشین اعدام، بلکه برای آن‌که وقتی آن لحظه فرا رسید، معماران سرکوب نتوانند از پاسخگویی بگریزند.

جامعه بین‌المللی همچنین باید از هم‌اکنون به تهران هشدار دهد که تکرار رفتارهای خشن گذشته تحمل نخواهد شد. برای مقام‌هایی که دستور جنایت می‌دهند یا آن را اجرا می‌کنند، باید پیامدهایی در نظر گرفته شود: تحریم‌های هدفمند، پیگرد حقوقی در دیوان کیفری بین‌المللی، ممنوعیت سفر و مسدودسازی دارایی‌ها. جهان همچنین باید خود را برای موجی از مهاجرت ایرانیانی که از سرکوب می‌گریزند، آماده کند. و اگر مردم ایران ــ خسته و زخم‌خورده ــ توان آن را بیابند که آن لحظه را از آنِ خود کنند، جامعه جهانی باید آماده کمک باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







روایت حسن روحانی از غافلگیری در جنگ ۱۲ روزه
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 16:04

روایت حسن روحانی از غافلگیری در جنگ ۱۲ روزه






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه «همگامی» پیرامون رخدادهای مشهد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 15:28

بیانیه «همگامی» پیرامون رخدادهای مشهد


بیانیه «همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران» پیرامون رخدادهای مشهد
در برابر سرکوب جمهوری‌اسلامی و حرکت‌های تخریبی سلطنت طلبان باید تمام قد ایستاد

مراسم یادبود زنده‌یاد خسرو علی‌کردی وکیل مردمی و کنشگر جمهوری‌خواه ملی در مشهد دچار حاشیه‌های مشکل‌سازی شد. تلاقی حرکت تخریبی جریان پهلوی‌طلب و سرکوب همیشگی جمهوری اسلامی علیه آزادی بیان و آزادی تجمعات، وضعیت نگران‌کننده‌ای را رقم زد. این اتفاق نشانگر مشکلات دیرینه سیاسی ایران در استقرار دموکراسی است. در جریان این مراسم نرگس محمدی،سپیده قلیان، هستی امیری و جواد علی‌کردی و دیگر بازداشت‌شدگان، قربانی مشترک سرکوب حکومتی و حملات طرفداران استبداد سلطنتی شدند.

در این رخداد دو نیروی متفاوت، ستیز با مبانی سیاسی و اندیشه‌گی مدرن و دموکراسی و رویکرد مشترک‌شان در نفرت‌پراکنی، تحکیم انسداد سیاسی و  برنتافتن جامعه چندصدایی را به نمایش گذاشتند. ژرف‌کاوی ماجرا نشان می‌دهد که فراخوان‌های اتحاد تنها بر اساس ملاک مخالفت با جمهوری‌اسلامی تا چه میزان گمراه‌کننده است و مشکلات را در سطح زیربنایی استمرار می‌بخشد. آنچه به کنش اپوزیسیونی اعتبار می‌دهد، علاوه بر نفی و مبارزه بی‌امان با استبداد دینی و تلاش برای گذارخشونت‌پرهیز از جمهوری اسلامی به دموکراسی، نیازمند تعهد به سویه‌های ایجابی در زمینه حق‌طلبی، دفاع از استقلال کشور و حاکمیت ملی، باور به یکپارچگی سرزمینی ایران، اعتقاد به موازین حقوق‌بشری، آزادی‌های سیاسی و فرهنگی، تاکید بر ستیز آشتی‌ناپذیر با تبعیض، طرفداری از توسعه‌ پایدار، التزام به کثرت‌گرایی و رواداری است.

ابهامات جدی پیرامون چگونگی تخریب‌های انجام شده در مراسم ختم علی‌کردی وجود دارد. نشانه‌ها و گمانه‌هایی وجود دارد که نهادهای اطلاعاتی جمهوری‌اسلامی با نفوذ در جریان پهلوی‌طلب ویا بهره‌برداری از اقدامات آنها، فضا را برای تخریب  فعالان حقوق بشر و نیروهای سیاسی و مدنی دموکراسی‌خواه در داخل و خارج از کشور مساعد کرده و سپس پروژه سرکوب خود را با هزینه کمتر به گونه‌ای جلو بردند که جلوه بدهند بخشی از شرکت‌کنندگان در تجمع علیه نرگس محمدی شعار داده‌اند! اما حتی اگر این فرضیه درست نباشد، باز در این واقعیت تغییری ایجاد نمی‌کند که این اقدام هواداران سامانه پادشاهی پهلوی مانند بخش قابل توجهی از اقدامات دیگر  گذشته آنها، آب به آسیاب دستگاه سرکوب ریخته است.

در ادامه جریان پهلوی‌طلب و رسانه‌های مبلغ آن‌ها در خارج از کشور بمانند قبل بابزرگ‌نمایی و بازنمایی واژگونه رسانه‌ای، واقعیت حادثه را تحریف کرده و اقلیت ستیزه‌جو و خشونت‌طلب را بمثابه اکثریت شرکت‌کنندگان بازتاب دادند. فیلم‌ها نشان می‌دهد که در جمع هزاران نفری که در مراسم یادشده حضور پیدا کردند، تنها بخش کوچکی شعارهای پهلوی‌طلبانه دادند. اکثریت جمعیت گسترده‌ای که در مراسم شرکت کردند به شعارهای تفرقه‌افکنانه  پهلوی‌طلب‌ها بی‌اعتنایی کرده و برخی هم مخالفت کردند. آن‌چه تاسف را بیشتر می‌کند تشکر رضا پهلوی از فعالیت‌های تخریبی شعاردهندگان پهلوی‌گرا و توهین‌کنندگان و پرتاب‌کننده‌های سنگ به نرگس محمدی است. این اتفاق نشان داد که ادعاهای وی در مخالفت با برخوردهای تخریبی جنبه شعاری و توخالی داشته و او پشتوانه اصلی تحرکات تفرقه‌افکنانه و فحاشی از ناحیه اپوزیسیون در عرصه سیاسی ایران است.

آن‌چه در مشهد رخ داد پدیده جدیدی در تاریخ خونین سرکوب در ایران معاصر نیست. کسانی که فحاشی کردند و سنگ پرتاب کردند  پا در جای پای شعبان بی‌مخ‌ها  و «حزب‌اللهی‌ها» گذاشتند. در ایران پساجمهوری اسلامی آن‌چه اهمیت دارد، بسته شدن پرونده گروه‌های فشار و ناشکیبایی در خصوص فعالیت‌های سیاسی و طرح دیدگاه‌های متفاوت است. دیگر نباید اجازه داد چرخه تباهی‌آور بازسازی گروه‌های فشار مانند آنچه که بعد از انقلاب بهمن ٥٧ اتفاق افتاد، تداوم پیدا کند.

اما آسیب‌شناسی واقعه مشهد سویه دیگری از مشکل را نیز بازتاب می‌دهد. سکوت، انفعال، حساسیت‌زدایی خواسته و یا ناخواسته و خطای محاسبه برخی از نیروهای مخالف دموکراسی خواه در نادیده گرفتن خطر جریان فاشیستی و مدافع بازگشت به استبداد پهلوی، باعث شده که اپوزیسیون اقتدارگرا در انجام حرکت‌های تخریبی خود جسورتر شود. در بین نیروهای سلطنت‌طلب، پارادایم مشروطه‌خواهی پادشاهی در شکل واقعی و نه نمایشی، در موقعیت ضعیفی قرار دارد و قافیه را به جریان هوادار سلطنت مطلقه باخته است. «همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران»  از سال‌ها پیش نسبت به تهدید این جریان و تاثیر آن در تقویت دستگاه سرکوب و اخلال در همگرایی و قدرت گرفتن اپوزیسیون دمکرات هشدار داده بود.

به نظر ما باید به صورت جدی به معضل اقتدارگرایی در شکل جامع آن پرداخت و بر صف‌بندی متمایز نیروهای دمکراسی‌خواه با اقتدارگرایان غالب و مغلوب تاکید کرد و اجازه نداد تا اقتدارگرایی در کنش نیروهای مخالف و پهنه اعتراضات سیاسی و اجتماعی قوت پیدا کند. اقتداگرایان پهلوی‌طلب در سالیان اخیر با حمایت برخی نیروها و نهادهای خارجی و بهره‌برداری تاکتیکی نهادهای اطلاعاتی جمهوری‌اسلامی نقش مخربی ایفا کرده و به وجهه اپوزیسیون در جامعه ایران لطمه زده‌اند.

بی‌توجهی و سکوت در برابر تهدید رو به رشد مدافعان سلطنت مطلقه در ایران می‌تواند به نتایج مخربی هم برای کشور و هم جامعه بین‌المللی منجر شود. سلطنت طلبان و جمهوری اسلامی با کاربست یک ترفند مشترک، سعی می‌کنند که از برحسته‌شدت شخصیت‌های موثر در افکار عمومی و ظهور رهبران میدانی جلوگیری کنند؛ برای اینکه فقط رضا پهلوی مطرح باشد و همه دنباله‌رو او شوند. آنها قوت گرفتن رهبری سیاسی در داخل کشور را یک تهدید موجودیتی برای بقاء خود می‌دانند. با استفاده از این حرکات، حکومت نیز می‌کوشد تا بین معترضان تفرقه انداخته و از این طریق آنها را مهار کرده و از قدرت گرفتن نیروهای مخالف و خواهان تغییر جلوگیری کند.

ازاینرو نادیده گرفتن تهدید فوق می‌تواند به عادی‌سازی خودکامگی در ایران  کمک کند. عدم مهار خشونت‌طلبی در هر شکل آن،‌ این ظرفیت را دارد که با افزایش ناآرامی، وحشت‌آفرینی، خشونت و درگیری‌های نابجا، ثبات کشور را تحت تأثیرات منفی بیشتر قرار دهد. همچنین می‌تواند به ناامیدی بخشی از نیروهای اجتماعی منجر شود که به دنبال تغییر و دموکراسی هستند و شهروندان را از حمایتی که برای به چالش کشیدن نیروهای سرکوب‌گر نیاز دارند، محروم کند.

«همگامی» با تاکید بر محکومیت شدید خشونت‌های انجام شده دو طرفه نهادهای انتظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی و حامیان سامانه پادشاهی پهلوی، از نیروهای آزادی‌خواه و مدافع دمکراسی دعوت می‌کند که  در تلاش برای آزادی زندانیان  سیاسی- عقیدتی همصدا شده و مبارزه‌ی مشترک‌ را ادامه بدهند. تمامی بازداشت‌شدگان رخداد مشهد از جمله خانم نرگس محمدی باید فوری و بدون قید و شرط آزاد شوند.

ما همچنین،بر این باوریم که ضرورت دارد نخبگان سیاسی، تشکل‌های سیاسی دموکراسی‌خواه و نیروهای جامعه مدنی بیشتر از گذشته در مقابله با تمامی اشکال اقتدارگرایی و نابردباری در برابر آزادی‌های سیاسی و فرهنگی فعالانه برخورد کرده و در مقابل جریان اقتداگرای پهلوی طلب که در جنگ تجاوزکارانه دوازده روزه نگاه ضدملی و مغایر با استقلال و حاکمیت ملی خود را نشان داد، ایستاده، اجازه مصادره مراسم اعتراضی را به آنها نداده و از کسانی که برای آزادی، دموکراسی، حاکمیت ملی، حقوق بشر و عدالت در چارچوب ایران مستقل، یکپارچه و متکثر تلاش می‌کنند، حمایت نمایند.

«همگامی برای جمهوری سکولاردمکرات در ایران»
۲۶ آذر ۱۴۰۴ برابر با ١٧ دسامبر ۲۰۲۵





نظر شما درباره این مقاله:







فیلم جعفر پناهی به فهرست نامزدهای اولیه اسکار
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 12:51

فیلم جعفر پناهی به فهرست نامزدهای اولیه اسکار






نظر شما درباره این مقاله:







ملاله یوسف‌زی خواستار آزادی فوری نرگس محمدی شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 12:00

ملاله یوسف‌زی خواستار آزادی فوری نرگس محمدی شد






نظر شما درباره این مقاله:







پشت پرده حمایت چین از موضع امارات درباره جزایر ایرانی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 10:38

پشت پرده حمایت چین از موضع امارات درباره جزایر ایرانی






نظر شما درباره این مقاله:







ابرمرد بوم زیست و متهم امنیتی / عمادالدین باقی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 10:35

ابرمرد بوم زیست و متهم امنیتی / عمادالدین باقی






نظر شما درباره این مقاله:







توصیه صداوسیما به مردم: به جای برنج، جو بخورید!
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 10:34

توصیه صداوسیما به مردم: به جای برنج، جو بخورید!






نظر شما درباره این مقاله:







تنها تخریب خلاق می‌تواند رقابت پذیری اروپاراتقویت کند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 10:25

تنها تخریب خلاق می‌تواند رقابت پذیری اروپاراتقویت کند


فیلیپ آگیون

برگردان: آزاد و شریف‌زاده
۱۰دسامبر ۲۰۲۵

اکنون که تحولات مهم ژئوپولیتیکی اروپایی‌ها را وادار کرده است تا درباره چگونگی تضمین رفاه، امنیت و حاکمیت خود تجدید نظر کنند، آنها نباید نوآوری را امری بدیهی بدانند. این موتور اصلی رشد اقتصادی تنها زمانی به‌درستی کار می‌کند که به‌درستی تنظیم و با دقت نگهداری شود.

پاریس – در حالی که مباحث مربوط به چشم‌اندازهای ضعیف رشد در اروپا دست‌کم از آغاز قرن جاری ادامه داشته است، دهه ۲۰۲۰ به این نگرانی‌ها فوریتی تازه بخشیده است. حمله روسیه به اوکراین نه ‌تنها وابستگی خطرناک اروپا به انرژی وارداتی را آشکار کرد، بلکه تغییر دولت در ایالات متحده نیز اروپایی‌ها را وادار ساخته است تا دوباره درباره چگونگی تضمین رفاه، امنیت و حاکمیت آینده خود بیندیشند. افزون بر این، با توجه به آنکه آمریکا و چین در حوزه هوش مصنوعی – که به‌طور گسترده به‌عنوان فناوری عمومی نسل بعدی، هم‌تراز با اینترنت، تلقی می‌شود – با سرعت پیش می‌روند، کمبود پویایی در اروپا به یک وضعیت اضطراری تبدیل شده است.

مشکل فقط فاصله شناخته‌ شده میان درآمد سرانه در اتحادیه اروپا و ایالات متحده نیست. مسئله این است که اروپا مدت‌هاست از نظر فناوری عقب ‌مانده است. و در اقتصاد پلتفرم‌های دیجیتال، هوش مصنوعی، رقابت فضایی جدید، و سایر بخش‌هایی که در قرن بیست ‌ویکم برای رقابت‌پذیری و امنیت ، ضروری خواهند بود، تعداد اندکی رهبر جهانی شناخته‌شده دارد.

اروپا که به‌شدت به فناوری‌های پیشرفته تولیدشده در سایر نقاط جهان وابسته است و قادر نیست رشدی را که برای تأمین اهداف راهبردی و تعهدات آینده‌اش لازم است، ایجاد کند، نمونه‌ای کلاسیک از این موضوع است که چرا «تخریب خلاق» – کنارزدن شرکت‌های کم‌ بازده توسط رقبای نوآور جدید – اهمیت پیدا میکند. اگر از آن  روش استفاده نکنید، کاهش نسبتاً ملایم چشم‌انداز رشد،  تازه آغاز مشکلات شما خواهد بود.

با وجود تمام موفقیت‌هایی که اروپا به‌عنوان یک قدرت تجاری و مقررات ‌گذار داشته است، این قاره همچنان آسیب ‌پذیر خواهد ماند مگر آنکه بتواند به نوآوری ، با همان سرعت و مقیاسی که در ایالات متحده، چین و دیگر کشورها دیده می‌شود، روی آورد. از آنجا که هوش مصنوعی این قابلیت را دارد که علاوه بر انجام طیف گسترده‌ای از خدمات یا کارکردهای تولیدی سنتی، دانش و ایده‌های جدید نیز تولید کند، می‌تواند به‌عنوان یک موتور دوچندان قدرتمند برای نوعی از « تخریب خلاق » عمل کند که در نهایت محرک رشد در بلند مدت خواهد شد.

نوآوری پیشرفته هرچه یک اقتصاد به مرز فناوری نزدیک‌تر شود، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. اما در حالی که افزایش سرمایه‌گذاری در تحقیق و توسعه برای ایجاد نوآوری‌های پیشگامانه ضروری است، اما کافی نیست. همان‌طور که در گزارش ماریو دراگی، رئیس پیشین بانک مرکزی اروپا و نخست‌وزیر سابق ایتالیا، برای کمیسیون اروپا با عنوان «آینده رقابت‌پذیری اروپا» تأکید شده است، قاره اروپا در نوآوری تدریجی و فناوری متوسط باقی خواهد ماند، مگر آنکه در سه حوزه اصلی پیشرفت قابل توجهی حاصل کند: حذف تمامی موانعی که بر سر راه دستیابی به یک بازار کاملاً یکپارچه برای کالاها و خدمات قرار دارند؛ ایجاد اکوسیستم مالی مناسب برای تشویق شرکت‌ها به پذیرش ریسک‌های بلندمدت، با تمرکز بر سرمایه‌گذاری مخاطره‌آمیز و سرمایه‌گذاران نهادی (صندوق‌های بازنشستگی، صندوق‌های مشترک)؛ و پیشبرد سیاست صنعتی حامی نوآوری و رقابت در حوزه‌های کلیدی مانند گذار انرژی، دفاع و فضا (شامل هوش مصنوعی) و زیست‌فناوری‌ها.

اروپا نه‌تنها تحت بهانه اجرای سیاست رقابتی از سیاست صنعتی اجتناب کرده است، بلکه بر رقابت میان شرکت‌های موجود در داخل اروپا تأکید داشته و توجه کمی به ورود بازیگران جدید و رقابت از خارج اروپا، به‌ویژه از ایالات متحده و چین، داشته است. ورود شرکت‌های نوآور جدید از سایر نقاط جهان در واقع جوهره همان «تخریب خلاق» است که اروپا برای رشد سریع‌تر به آن نیاز دارد. در اوایل دهه ۲۰۰۰، جوزپه نیکولتی و استفانو اسکارپتا از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) نشان دادند که در حالی که جابه‌جایی شرکت‌ها (جایگزینی شرکت‌های قدیمی و کم‌بازده با شرکت‌های نوآور جدید) نقش مهمی در رشد بهره‌وری در ایالات متحده داشته است، بیشتر افزایش بهره‌وری در اروپا در داخل شرکت‌های موجود رخ می‌داد. بسیاری از مشکلات کنونی اروپا را می‌توان به این تفاوت اساسی نسبت داد.

به‌طور کلی، اروپا نیاز دارد که دکترین اقتصادی خود را ، که آن را به یک غول مقرراتی و یک کوتوله بودجه‌ای تبدیل کرده است  را به‌روزرسانی کند. نخست، در اجرای محدودیت‌های کسری بودجه معاهده ماساچوست، سیاست‌گذاران نباید دیگر سرمایه‌گذاری‌هایی که رشد را تقویت می‌کنند را در یک سطح با برنامه‌های مختلف هزینه عمومی مکرر (مانند بازنشستگی و مزایای اجتماعی) قرار دهند. علاوه بر این، باید اجازه دهند سیاست‌های صنعتی به‌درستی اداره شوند، به‌ویژه زمانی که این سیاست‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که حامی رقابت و نوآوری هستند. در نهایت، کشورهای حوزه یورو باید اجازه داشته باشند به‌صورت جمعی وام بگیرند تا در انقلاب‌های فناورانه جدید سرمایه‌گذاری کنند، به شرطی که کشورهای عضو در مدیریت چارچوب‌های هزینه عمومی خود انضباط نشان دهند.

ترویج تخریب خلاق و نوآوری پیشگامانه در اروپا همچنین نیازمند سیاست‌های مکملی است که به کارگران کمک کند و آنها را از بخش‌های عقب‌مانده به بخش‌های پیشرفته‌تر منتقل نماید وجبران زیان‌دیدگان کوتاه‌مدت از اصلاحات ساختاری را بعهده بگیرند. برای این منظور، من مدل «امنیت منعطف» به سبک دانمارک را توصیه کرده‌ام، مدلی که در آن دولت حقوق کارگران بی کار شده را پوشش ‌دهد در حالی که آن‌ها در حال آموزش مجدد و یافتن شغل جدید هستند. یک انقلاب صنعتی مبتنی بر هوش مصنوعی نیازمند چیزی کمتر از این نیست.

یک اروپایی، جوزف شومپیتر، اهمیت تخریب خلاق برای توسعه اقتصادی را تشخیص داد. اروپایی‌های امروز باید آن را بپذیرند، اما همچنین آن را فراگیر و از نظر اجتماعی قابل قبول کنند تا بتوانند در سال‌ها و دهه‌های پیش رو موفق شوند.

—————
فیلیپ آگیون، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۲۰۲۵، استاد کالج دو فرانسه و مدرسه اقتصاد لندن و همکار مرکز عملکرد اقتصادی است.





نظر شما درباره این مقاله:







فرمانده ارتش پاکستان، با سخت‌ترین آزمون
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 10:06

فرمانده ارتش پاکستان، با سخت‌ترین آزمون






نظر شما درباره این مقاله:







سوئد بازداشت شهروند خود در ایران را تائید کرد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 9:41

سوئد بازداشت شهروند خود در ایران را تائید کرد






نظر شما درباره این مقاله:







روسیه دویچه‌وله را «سازمان نامطلوب» اعلام کرد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 9:33

روسیه دویچه‌وله را «سازمان نامطلوب» اعلام کرد


روسیه خبرگزاری دویچه‌وله (DW) را «سازمان نامطلوب» اعلام کرد؛ اقدامی که از سوی این رسانه آلمانی و دولت برلین به‌عنوان تلاشی برای «خاموش کردن روزنامه‌نگاری مستقل» مورد انتقاد قرار گرفته است.

بر اساس قانون مصوب سال ۲۰۱۵ میلادی اعضای «سازمان‌های نامطلوب» که تهدیدی برای نظم مبتنی بر قانون اساسی یا امنیت ملی روسیه تلقی می‌شوند، ممکن است با مجازات‌هایی از جریمه نقدی گرفته تا شش سال حبس روبرو شوند.

همکاری با چنین سازمان‌هایی حتی بازنشر محتوای آن‌ها از جمله در شبکه‌های اجتماعی نیز غیرقانونی محسوب می‌شود.

دویچه‌وله پس از اظهارنظر روز شنبه واسیلی پیسکاریوف، قانون‌گذار روس و رئیس کمیسیون پارلمانی مقابله با مداخلات خارجی در امور روسیه، به فهرست «سازمان‌های نامطلوب» وزارت دادگستری این کشور افزوده شد.

باربارا ماسینگ، مدیرکل دویچه‌وله نیز در واکنش گفت این تصمیم نشانه دیگری است که کرملین «می‌خواهد هرگونه آزادی نظر و بیان را در کشور خفه کند».

او در بیانیه‌ای افزود: «روسیه ممکن است ما را سازمانی نامطلوب بنامد، اما این تصمیم ما را از انجام فعالیتمان منصرف نخواهد کرد. این تازه‌ترین تلاش برای خاموش کردن رسانه‌های آزاد است و بی‌اعتنایی آشکار رژیم روسیه به آزادی مطبوعات همچنین ترس آن‌ها از شهروندان خودشان را نشان می‌دهد.»

دویچه‌وله پیش‌تر در سال ۲۰۲۲ میلادی در روسیه به‌عنوان «عامل خارجی» معرفی شده بود و حتی پیش از آن نیز با ممنوعیت پخش برنامه در این کشور روبه‌رو بود.

به گفته دویچه‌وله، استودیوی مسکوی این رسانه تعطیل شده و وب‌سایت دویچه‌وله در تمامی زبان‌ها در سراسر روسیه نیز مسدود شده است.

ماسینگ تاکید کرد که «با وجود سانسور و مسدودسازی خدمات دویچه‌وله از سوی دولت روسیه، بخش روسی‌زبان ما اکنون بیش از هر زمان دیگری مخاطب دارد».

به گفته این رسانه، دویچه‌وله روسی در سال ۲۰۲۵ میلادی حدود ۱۰ میلیون کاربر هفتگی داشته که عمدتا از طریق محتوای ویدیویی به آن دسترسی پیدا کرده‌اند.

او افزود: «ما به ارائه گزارش‌های مستقل ادامه خواهیم داد، از جمله درباره جنگ تجاوزکارانه علیه اوکراین و دیگر موضوعاتی که اطلاعات اندکی درباره آن‌ها در داخل روسیه وجود دارد؛ تا مردم بتوانند خودشان دیدگاهشان را شکل دهند.»

انتقاد برلین از مسکو

اشتفان کورنلیوس، سخنگوی دولت آلمان گفت این اقدام نشان می‌دهد که «مقامات روسیه از اطلاعات مستقل، به‌ویژه درباره جنگ تجاوزکارانه علیه اوکراین، هراس دارند».

وزارت خارجه آلمان نیز از این تصمیم انتقاد و اعلام کرد که «آزادی مطبوعات دیگر در روسیه تضمین‌شده نیست».

سخنگوی این وزارتخانه گفت سفارت آلمان در مسکو در تماس نزدیک با روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای شاغل در دویچه‌وله است و به آن‌ها حمایت‌های لازم را ارائه می‌دهد.

در پاسخ به پرسش یورونیوز درباره این‌که آیا وزارت خارجه آلمان سفیر روسیه در برلین را احضار خواهد کرد یا اقدامات بیشتری در نظر دارد، سخنگو از اظهارنظر خودداری کرد.

دویچه‌وله، رسانه عمومی بین‌المللی آلمان است. این رسانه از محل بودجه عمومی تأمین مالی می‌شود اما از نظر تحریریه‌ای مستقل است.

از زمان آغاز تهاجم تمام‌عیار به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ میلادی، سرکوب منتقدان کرملین از جمله روزنامه‌نگاران و فعالان مدنی در روسیه به سطحی بی‌سابقه رسیده است.

فهرست «سازمان‌های نامطلوب» روسیه در حال حاضر بیش از ۲۷۵ نهاد را در بر می‌گیرد و شامل رسانه‌های مستقل شناخته‌شده‌ای مانند رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی، اندیشکده‌هایی چون چتم هاوس، سازمان ضدفساد شفافیت بین‌الملل و نهادهای مدافع محیط زیست می‌شود.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







محمدجواد وفایی، زندانی سیاسی، در خطر اعدام
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 9:00

محمدجواد وفایی، زندانی سیاسی، در خطر اعدام


حکم اعدام سید محمدجواد وفایی ثانی، زندانی سیاسی پس از رد درخواست اعاده دادرسی، برای بار دیگر در دیوان عالی کشور تایید شد.

این منبع مطلع به هرانا گفت: «روز دوشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۴، رد درخواست اعاده دادرسی سید محمدجواد وفایی ثانی توسط سوی دیوان عالی کشور به وی در زندان وکیل‌آباد مشهد ابلاغ شد. پس از این ابلاغ، در تماسی از زندان به خانواده وفایی اعلام شد که پرونده او به دایره اجرای احکام مشهد ارسال شده است. همچنین، به مادر این زندانی سیاسی به‌طور غیرمنتظره‌ای اجازه ملاقات حضوری داده شده است. مجموعه این موارد، در کنار تایید نهایی حکم و ارسال پرونده به اجرای احکام، نشان می‌دهد که وضعیت این زندانی سیاسی در مرحله‌ای نگران‌کننده قرار دارد.»

حکم اعدام سید محمدجواد وفایی ثانی پیش‌تر دو بار در دیوان عالی کشور نقض شده بود، اما در ماه‌های اخیر از سوی شعبه نهم دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفت. در پی این تصمیم، وکیل مدافع وی درخواست اعاده دادرسی مجدد ارائه کرده بود که نهایتا رد شد. آقای وفایی ثانی آخرین بار در شهریور ۱۴۰۳ از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب مشهد، به اتهام «افساد فی‌الارض» به اعدام محکوم شد.

این زندانی سیاسی، مربی بوکس ۲۸ ساله، در اسفندماه ۱۳۹۸ در مشهد بازداشت و به زندان وکیل‌آباد منتقل شد. او در نخستین مرحله دادرسی نیز با اتهام «افساد فی‌الارض از طریق تخریب عمدی» توسط دادگاه انقلاب مشهد به اعدام محکوم شده بود؛ حکمی که در دیوان عالی کشور نقض و پرونده برای رسیدگی مجدد به شعبه هم‌عرض ارجاع شد. در محاکمه دوم نیز حکم اعدام صادر شد که آن هم در خردادماه ۱۴۰۳ از سوی دیوان عالی کشور نقض شده بود.





نظر شما درباره این مقاله:







«شرم از لبخند» درد جدید ایرانیان فقیر شده
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 8:29

«شرم از لبخند» درد جدید ایرانیان فقیر شده


کارگر را چه به سلامت دندان!

یک شهروند ۴۴ساله می‌گوید: «در فک بالا و پایین سمت راست صورتم تنها دوسه دندان باقی مانده است، مابقی کشیده شده و نیاز به ایمپلنت دارد اما واقعا از عهده هزینه‌های چند ده میلیون تومانی ایمپلنت بر نمی‌آیم. خجالت می‌کشم لبخند بزنم و جای خالی دندان‌هایم مشخص شود. یعنی هم به لحاظ روانی تحت فشار هستم و هم به لحاظ جسمی. بیمه هم فایده ندارد. خدمات دهان و دندان تحت پوشش بیمه نیستند. مراکز دولتی هم شلوغ هستند و هم به لحاظ قیمت تفاوت چندانی با مراکز خصوصی ندارند. حقوق ۲۰ میلیون تومانی‌ام هم با این نرخ‌ها همخوانی ندارد.»

به گزارش خبرنگار ایلنا،‌ «مشقت‌بار، فاجعه‌بار، توانفرسا» تنها عبارتی است که می‌تواند وضعیت ایرانیان را برای دسترسی به خدمات دندانپزشکی توصیف کند. بسیاری از ایرانیان به دلیل گرانی و بالابودن نرخ خدمات دندانپزشکی چاره‌ای ندارند به جر اینکه یا درد دندان را مدت‌های طولانی تحمل کنند یا اینکه دندان قابل ترمیم خود را بکشند و از آن دست بشویند. موضوعی که سال گذشته حسینعلی شهریاری رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در سخنانی بر آن صحه گذاشت. جالب آنکه به گفته متخصصان شاخص سلامت دهان، یکی از شاخص‌های توسعه یافتگی جوامع است.

آمارها در این حوزه تاسف‌بار است. نتایج آخرین پیمایش هزینه درآمد خانوارهای ایرانی در سال ۱۴۰۰، نشان می‌دهد که خدمات دندانپزشکی بعد از دارو در رتبه دوم سهم از پرداخت از جیب در حوزه سلامت قرار می‌گیرد. ضمن آنکه در سطح کل جمعیت و خانوارهای شهری، خدمات دندانپزشکی عامل بیشترین مواجهه با هزینه‌های کمرشکن سلامت بوده است.

آمارها چه می‌گویند؟

همچنین مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۵ پژوهشی با عنوان «خدمات بهداشتی و درمانی دهان و دندان در ایران؛ چالش‌ها و راهکارها» انجام داده که نشان می‌دهد در بین ۳۱ استان کشور، استان کردستان در هر دو رده سنی کودکان ۶ و ۱۲ سال دارای بیشترین تعداد در شاخص میانگین دندان‌های پوسیده، ازدست‌رفته و پرشده است و افراد ۳۰ تا ۴۰ ساله هم در کشور ۱۲ تا ۱۳ دندانِ از دست‌رفته دارند. از طرف دیگر بر اساس همین پژوهش حدود ۵۵ درصد افراد بالای ۶۵ سال نیز همه دندان‌های خود را از دست داده‌اند و حتی یک دندان ندارند.

آنطور که مرکر پژوهش‌های مجلس گزارش داده در حوزه دسترسی به دندانپزشک عمومی و متخصص هم استان‌های تهران و سیستان و بلوچستان به عنوان برخوردارترین و محروم‌ترین استانها از نظر سرانه دندانپزشکان عمومی و متخصص در کشور محسوب می‌شوند. اختلاف سرانه دندانپزشک عمومی و متخصص بین برخوردارترین استان و محروم‌ترین به ترتیب ۸۵ و ۱۲ دندانپزشک به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت است.

تعرفه‌های دندانپزشکی در ایران با وجود نرخ‌نامه مصوب وزارت بهداشت، در مراکز درمانی شهرهای مختلف متفاوت است. به طوری که برخی پزشکان تعرفه‌های حداکثری برای خود تعیین کرده‌اند و برخی دیگر با پایین آوردن قیمت‌ها و در نظر گرفتن تسهیلاتی مانند پرداخت قسطی، برای جذب مشتری بیشتر تلاش می‌کنند.

در حالی که محمد رئیس‌زاده، رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران از وجود بیش از ۲۵۰ میلیون دندان پوسیده در دهان ایرانی‌ها خبر داده و این معضل را ناشی هزینه‌های بالای خدمات دندانپزشکی می‌داند اما سید جلال پورهاشمی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و متخصص دندانپزشکی کودکان، می‌گوید، اوضاع بسیار وخیم‌تر است: «آمار فراتر از ۲۰۰ میلیون عدد دندان پوسیده است یعنی در حدود ۴۰۰ میلیون دندان پوسیده. شاخص سلامت دهان کودکان ایرانی در سال‌های ۸۷ تا ۹۷ بدتر شده است.»

زهرا قربانی، سرپرست دفتر سلامت دهان و دندان وزارت بهداشت نسبت به شیوع گسترده پوسیدگی دندان‎ در همه گروه‎های سنی هشدار داده است: «مادران باردار به طور متوسط ۷ دندان پوسیده دارند و هنگامی که نوزاد متولد می‎شود، متأسفانه میکروب پوسیدگی‎زا را هنگام غذا دادن به نوزادشان منتقل می‎کنند.» به گفته او ۳۵ تا ۴۴ ساله‎‌های ایرانی حدود ۱۳ دندان شامل پوسیده، پرشده و کشیده شده دارند ۵۰ درصد سالمندان ایرانی هم هیچ دندان طبیعی در دهان‌شان ندارند.»

به هر روی مسئولان و متولیان حوزه درمان کشور متفق‌القول هستند که هزینه‌های گران، در عمل دسترسی مردم را به خدمات دندانپزشکی مناسب را با چالش جدی مواجه کرده است. چالشی که کمتر کسی جرات و توان لازم برای رویارویی با آن را دارد. حالا هرقدر منطقه‌ای محروم‌تر باشد این سختی دسترسی بیشتر هم می‌شود. حالا با وجود هزینه‌های چند ده میلیون تومانی و حتی چند صد میلیون تومانی درمان‌های دندانپزشکی دیگر نمی‌توان عوامل فرهنگی و آموزشی را زمینه‌ساز پوسیدگی دندان ایرانیان دانست.

حقوق پایین و دندان‌هایی که از دست می‌روند

سپیده از سه سال پیش تاکنون موفق نشده بدهی‌اش را با دندانپزشک صاف کند. از هزینه ۴۰ میلیونی درمان و ایمپلنت دندانش در آن زمان، هنوز چند میلیون تومان دیگر باقی مانده با این حال تفاوت فاحش میزان درآمد و هزینه‌های زندگی باعث شده او به کندی به تعهداتش در قبال دندانپزشک عمل کند. فقط بخت با او یار بوده که پزشک از نوجوانی درمانگرش بوده و همین آشنایی طولانی باعث شده پزشک شرایط او را بپذیرد: «واقعیت این است به دلیل شرایط جسمی خاصی که دارم و داروهایی که مصرف می‌کنم سلامت دندانم به شدت در خطر است و روزی نیست که مشکلی به مشکلات دندان‌هایم اضافه نشود، اما به دلیل بی‌پولی و همین بدهی سنگین نه توان مالی مراجعه به پزشکم را دارم و نه رویی برای مواجهه با او. تا همین لحظه هم به شدت مرهون لطفش هستم.»

او می‌گوید: «تابستان سال گذشته یکی از دندان‌هایم را عصب‌کشی کردم، ۷ یا ۸ میلیون تومان هم هزینه عصب‌کشی و پرکردن ریشه دندانم شد. وام گرفتم و مبلغ را پرداخت کردم باید تاج دندان را پر می‌کردم و مابقی مراحل درمان را انجام می‌دادم اما پولم نرسید و درمان را متوقف کردم. دو ماه پیش دندانم کاملا شکست و حالا همان نقطه عفونت می‌کند و دردناک می‌شود. من هم با مصرف آنتی‌بیوتیک و مسکن سعی می‌کنم مشکل را به صورت موقت حل کنم.»

در صورت کشیدن ریشه همین دندان، جای خالی دندان در دهان او به ۶ عدد می‌رسد آنهم حالا در سن ۴۴ سالگی: «در فک بالا و پایین سمت راست صورتم تنها دو سه دندان باقی مانده است، مابقی کشیده شده و نیاز به ایمپلنت دارد، اما واقعا از عهده هزینه‌های چند ده میلیون تومانی ایمپلنت بر نمی‌آیم. خجالت می‌کشم لبخند بزنم و جای خالی دندان‌هایم مشخص شود. یعنی هم به لحاظ روانی تحت فشار هستم و هم به لحاظ جسمی. بیمه هم فایده ندارد. خدمات دهان و دندان تحت پوشش بیمه نیستند. مراکز دولتی، هم شلوغ هستند و هم به لحاظ قیمت تفاوت چندانی با مراکز خصوصی ندارند. حقوق ۲۰ میلیون تومانی‌ام هم با این نرخ‌ها همخوانی ندارد.»

سپیده اضافه می‌کند که درمان دندان‌ها برایش بسیار مهم و حتی در اولویت است، اما مخارج زندگی روزمره و آب شدن دستمزدش در همان اولین هفته دریافت آن، فرصتی برای هزینه‌های درمانی نمی‌دهد: «من به درمان‌های دیگری هم نیاز دارم اما واقعیت این است که آن‌ها را هم پشت گوش می‌اندازم و به خودم امیدواری می‌دهم که یک روز خوب خواهد رسید. اما حقیقت دیگری هم هست امروز شرایطم چنین است وای به حال دوران سالمندی.»

درآمد کارگری را چه به هزینه درمان دندان!

طاهر ۶۲ ساله است و از ۶ سال پیش تا کنون موفق نشده هزینه درمان دندان‌هایش را تامین کند: «درحال حاضر درآمد ماهانه‌ام ۳۰ میلیون تومان است، این مبلغ مجموع حقوق بازنشستگی و حقوقی است که در ازای شغل فعلی‌ام دریافت می‌کنم. یک حقوق کارگری ساده که میان اجاره خانه و مخارج خورد و خوراک خانواده و اگر برسد پوشاک تقسیم می‌کنم. درآمدم کم و هزینه‌های دندان‌پزشکی‌ام به قدری زیاد است که به این موضوع فکر هم نمی‌کنم. در واقع چندسالی است که درمان دندانپزشکی برای من و بسیاری دیگر که می‌شناسم تبدیل به یک اقدام لوکس و دور از دسترس شده.»

او اضافه می‌کند که از میان دندان‌های پوسیده و دردناکی که عذابش می‌دهند، دو تا را کشیده و از شرشان خلاص شده اما مابقی آن‌ها روی دستش مانده‌اند: «هزینه کشیدن دندان هم کم نیست.»

طاهر تعریف می‌کند: «یک بار به دندانپزشک گفتم وام می‌گیرم و دوباره درمان را ادامه می‌دهم، پزشک باور نمی‌کرد گمانش این بود که شوخی است. اما من واقعا وام گرفتم همان دو تا دندان را کشیدم، اما باقی وام هزینه زندگی شد و تمام. اصلا درآمد حداقلی یک کارگر را چه به هزینه درمان دندان؟»

تا سال گذشته و پیش از انجام عمل باز قلب، طاهر برای تسکین درد و عفونت دندان به مصرف خودسرانه مسکن و آنتی‌بیوتیک روی آورده بود اما حالا شرایط فرق می‌کند: «از سال گذشته که عمل قلب انجام داده‌ام چاره‌ای جز تحمل درد ندارم. مصرف دارو حتما باید با مشورت متخصص قلب باشد که آن هم هزینه خود را دارد. خیلی وقت‌ها حتی نمی‌توانم به متخصص قلبم مراجعه کنم، به همین دلیل هم فقط درد را تحمل می‌کنم.»

طاهر آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «این وضعیت هم البته به قلبم فشار می‌آورد و اذیتم می‌کند. اما زندگی ما فعلا همین است.»

برای درمان فرزندم، درمان خودم را کنار می‌گذارم

مریم هم کارمند قراردادی بخش خصوصی است و حقوقی حداقلی دارد. او هم از هزینه‌های سرسام‌آور دندانپزشکی گلایه می‌کند: «هزینه‌های درمان دندان همیشه نسبت به درآمدم گران بوده است. ۱۵ سال پیش نیاز به یک اقدام درمانی داشتم. پول انجام آن را نداشتم برای اینکه هزینه‌ها کمتر شود پزشک سه دندان سالمی را که داشتم تراشید و کوچک کرد تا بتواند آن یک دندان را روکش کند. هرچند که همان دندان هم از دستم رفت.»

مریم همین چند روز پیش پی می‌برد که فرزند ۶ ساله‌اش، ۶ دندان خراب و پوسیده در دهان دارد که نم‌نمک شروع به درد کرده است: «وحشت کردم. چگونه می‌توانیم مخارج درمان خودم و پسرم را تامین کنیم. یکی از دندان‌های آسیاب خودم هم در حال ریزش است و نیاز به روکش جدید دارد، درمانش نکنم از دست می‌رود. با این حال چاره‌ای ندارم به جز اینکه درمان خودم را کنار بگذارم. تازه اگر از عهده درمان همه دندان‌های پسرم که در سن رشد هم قرار دارد بر بیاییم.»

بخت با مریم یار بوده که همسرش تحت پوشش بیمه شهرداری است: «اگر بیمه او نبود اصلا نمی‌توانستم به دندانپزشک مراجعه کنم. هر چند برای استفاده از این نوع بیمه‌ها هم باید روند سختی را بگذرانی تا نهایتا بخشی از هزینه دندان‌پزشک را به تو بازگردانند. به علاوه اینکه امکان انتخاب دندانپزشکت را نداری و هر کس که معرفی می‌شود باید از خدمات همان فرد استفاده کنی. سیستم نوبت‌دهی هم طولانی است و چند ماه طول می‌کشد. در این مدت حتی اگر درد هم داشته باشی، چاره‌ای نیست به جز انتخاب میان دو گزینه تحمل درد یا مراجعه به مطب خصوصی.»

او از تجربه تلخ یکی از دوستانش که آثار ماندگاری هم بر سلامت دندانش گذاشته می‌گوید: «دوستم به دلیل شرایط نامساعد مالی، چند سالی درد دندان را تحمل کرد واقعا امکان مراجعه به پزشک را نداشت. وضعیتش هر روز بدتر می‌شد تا اینکه بالاخره عرصه به او تنگ شد و چاره‌ای ندید به جز مراجعه به دندانپزشک اما کمی دیر شده بود. لثه‌هایش به شدت تحلیل رفته بود. او ناچار شد چند بار جراحی کند تا بتواند اقدامات درمانی را انجام دهد. شرایط انقدر بد بود که غذا خوردنش با شرایط عجیب همراه بود در آن زمان واقعا از زندگی سیر شده بود. همان زمان هم مبلغ بالایی پرداخت کرد. ۲۰۰ میلیون تومان نه ۵ سال پیش مبلغ قابل دسترسی بود و نه حتی امروز.»

هر وقت پولدار شدم، دندانم را درمان می‌کنم

صحبت‌های ندا اما جالب است. او درباره توانایی مالی‌اش برای بهره‌مندی از خدمات دندانپزشکی لحظه‌ای مکث می‌کند و بعد با صدای بلند می‌خندد: «من در همان مرحله اول پاپس کشیدم. یعنی وقتی متوجه شدم قیمت OPG (عکس دندان) ۳۰۰، ۴۰۰ هزار تومان است. هر وقت پولدار شدم به دکتر مراجعه می‌کنم تا آن زمان هم چاره‌ای ندارم به جز تحمل درد. دو سه سال است که با مصرف مسکن و آنتی‌بیوتیک مشکل دندانم را حل می‌کنم، باز هم تحمل می‌کنم.»

حمایت ضعیف بیمه تکمیلی از خبرنگاران

سعید بعد از دو سال تحمل درد موفق شده سروسامانی به وضعیت دندان‌های پوسیده‌اش بدهد: «هزینه‌ها خیلی زیاد و خارج از توان من بود. وقتی بالاخره دل به دریا زدم و به دندانپزشک مراجعه کردم که دیگر تحمل درد را نداشتم. هزینه دندانپزشکی ۳۵۰ میلیون تومان شد، اما دکتر با پرداخت قسطی هزینه موافقت کرد. روندی که دو سال طول کشید.»

او به مراکز دولتی هم مراجعه می‌کند به امید درمان دندان و پایان دردهایش اما با شرایط سخت‌تری مواجه می‌شود: «مراکز شلوغ هستند و نوبت‌دهی‌شان طولانی است به نحوی که میان هر اقدام درمانی تا اقدام بعدی چند ماه طول می‌کشد، آنطور که از دندانپزشک‌ها شنیده‌ام این فاصله طولانی میان اقدامات درمانی هم مضر است و هم می‌تواند به از دست رفتن دندان منجر شود. به هر حال واقعیت این است که میان قیمت‌های درمانی در مراکز درمانی و مراکز خصوصی تفاوت چندانی نیست و من هم مطمئن نبودم که آیا در این مراکز از مواد باکیفیت برای درمان استفاده می‌شود یا نه. با توجه به همه این شرایط عطای مراکز درمانی دولتی را به لقای آن بخشیدم.»

سعید تعریف می‌کند که طی دو سالی که از مراجعه به پزشک خودداری کرده است به مصرف آنتی‌بیوتیک روی آورده بود تا آبسه مکرر دندان‌هایش را کنترل کند اما در آخر متوجه ضعف بدنی و تاثیر منفی مصرف این دارو می‌شود: «‌ای کاش انقدر هزینه‌ها زیاد نبود تا افراد می‌توانستند به محض شروع پوسیدگی دندان به درمانگر مراجعه کنند.»

او تاکید می‌کند که بیمه تکمیلی خبرنگاران هم به شدت ضعیف است و حمایت چندانی نمی‌کند: «بسیاری از دوستانم به دلیل همین هزینه‌های گران دندانپزشکی از ترمیم و درمان خودداری کرده و دندان‌های‌شان را کشیده‌اند. یعنی دندان‌هایی که با یک درمان ساده می‌توان حفظ کرد قربانی بی‌پولی، درآمد پایین و گرانی عجیب می‌شود.»

قیمت‌های سنگین را می‌بینم دردم را فراموش می‌کنم

علی که مدت‌هاست دو دندان خراب خود را تحمل می‌کند به این نتیجه رسیده که اگر دندان‌های خراب را نادیده بگیری خودشان از درد می‌افتند: «مدتی دندان‌هایم درد می‌کردند همان داروهای معمول را استفاده کردم و الان مدتی است که دردی حس نمی‌کنم. به هزینه‌های دندانپزشکی و درآمد پایین خودم که فکر می‌کنم دردم خوب می‌شود. بعد از ۱۴ سال کار میزان دستمزدم ۱۶، ۱۷ میلیون تومان است که قطعا نمی‌تواند پاسخگوی درمان دو دندان باشد.»

تجربه دندانپزشکی برای سمیرا هم سنگین و ناگوار بوده است: «زمانی که کودک بودم متوجه شدم دندان‌هایم نیاز به ارتودنسی دارد. با این که این اقدام گران‌قیمت نه یک عمل زیبایی بلکه عملی کاملا درمانی است اما تحت پوشش بیمه قرار ندارد، حالا که ۴۵ سال از عمرم می‌گذرد هم شرایط تغییری نکرده و همچنان در بر همان پاشنه می‌چرخد. در حالی که ارتودنسی همیشه یک اقدام درمانی گران بوده است و همیشه هم برای بسیاری از مردم انجام این عمل سخت بوده.»

توان تامین سایر هزینه‌های زندگی را از دست داده‌ام

سمیرا در همه این سال‌ها مشکل فکش را تحمل کرده است. مساله‌ای که روی تنفس و بیان او هم تاثیر گذاشته است: «شغل من به گونه‌ای است که اختلال در گفتار و بیان به معنای اختلال در حرفه‌ام است.»

به این حال او زمانی اقدام به درمان کرده که میان دندان‌هایش فاصله‌های زیادی ایجاد شده و ناهماهنگی میان آن‌ها هم باعث پوسیدگی و تخریب دندان‌ها شده، موضوعی که با درد و عفونت هم همراه بوده است: «یکی از دندان‌هایم آبسه کرده بود اما دیر متوجه شدم. باید دندان را می‌کشیدم و به جای آن ایمپلنت می‌گذاشتم که پولش را نداشتم. چند سال درد را تحمل کردم تا جایی که عفونت نزدیک بود به قلبم آسیب بزند.»

پزشک برای رفع فاصله زیاد میان دندان‌ها، ابتدا اقدام به لمینت می‌کند عملی که به تنهایی هم گران است: «سقف بیمه تکمیلی برای حمایت از اقدامات دندانپزشکی در یک سال، ۷ میلیون تومان است که البته ۲۰ درصد آن مشمول فرانشیز می‌شود. یعنی در واقع بیمه تنها ۵ و نیم میلیون تومان را تقبل می‌کند. این مبلغ تنها می‌تواند می‌تواند یک سوم هزینه درمان یک دندانم را تامین کند.»

سمیرا یک فکش را ترمیم و درمان فک دیگر را به آینده موکول کرده است: «هزینه ترمیم همین یک فک ۱۲۰ میلیون تومان شده و قطعا درمان فک بعدی هم حداقل در همین حد هزینه به دنبال دارد. برای تامین هزینه ۱۲۰ میلیون تومانی، ۶۰ میلیون تومان قرض گرفتم و در ازای مابقی هم سه عدد چک به دندانپزشک دادم. اما بابت هزینه‌های لابراتوار و… روی هر چک یک میلیون تومان هم کشید یعنی ۱۰ میلیون تومان هم از کل هزینه‌های انجام شده بیشتر پرداخت کردم.»

مبلغ هر یک از چک‌هایی که سمیرا کشیده ۱.۵ برابر حقوق او است. حقوقی که ابتدا ماه هم پرداخت نمی‌شود و گاه پرداخت آن با چند ماه تاخیر همراه است: «این وضعیت باعث شده که توان تامین سایر هزینه‌های زندگی‌ام را نداشته باشم و شرایط بسیار بدی را بگذرانم.»

۱۵ سال تحمل درد

سالمندان اما وضعیت بدتری دارند. مانند آقا محمد که ۱۵ سالی می‌شود لبخندش کج و معوج و سیاه شده. از آن سال تا کنون دندان‌های او با مشکلات عدیده‌ای مواجه شده‌اند به نحوی که دندان‌های نصفه‌نیمه‌اش از لثه آویزان شده‌اند، عفونت آن‌ها با یک نگاه کلی هم قابل تشخیص است.

محمد با وجود شغل آزاد، هرگز نتوانسته در جهان کسب و کار جای پای محکمی داشته باشد به همین دلیل هم درآمدش همیشه حداقلی و بخور و نمیر بوده. با توجه به این وضعیت او چاره‌ای نداشته به جز اینکه همین درآمد کم را میان اجاره‌خانه و رتق و فتق امور خانواده ۶ نفره‌اش تقسیم کند و در این میان دیگر جایی برای پرداخت هزینه‌های سنگین درمان‌های دندانپزشکی برایش نمانده است. حالا هر قدر نرخ هزینه‌های دندانپزشکی بیشتر شده از قدرت او برای خرید کالایی که لابد «سلامت دندان» نام دارد کاسته شده است.

او تعریف می‌کند که مبتلا به عارضه قلبی است و اگر به سلامت دندان‌هایش رسیدگی نکند عفونت دندان شرایطش را بدتر می‌کند: «از عهده مخارج درمان دندان برنمی‌آیم، بیمه ندارم، البته اگر داشتم هم فایده‌ای نداشت. فرزندانم هم آنقدر درآمد ندارند که مخارج درمان دندان‌هایم را بدهند. حتی توان درمان‌های دندانپزشکی خودشان را هم ندارند.»

برای آقا محمدی که حالا غبار پیری بر چهره‌اش نشسته و به عنوان سالمندی ۷۵ساله نیازمند مراقبت‌هایی خاص است، لذت جویدن بدون درد غذا تبدیل به رویایی دست‌نیافتنی شده. دردی که سال‌هاست تحمل می‌کند اما حالا بیش از هر زمان دیگر: «خوردن میوه یا غذایی که کمی سفت باشد حتی یک تکه نان، برایم سخت است. غصه‌ام می‌گیرد.»

با خنده‌ای تلخ می‌گوید: «روزگاری برای خودم مرد خوش قیاقه‌ای بودم. اما حالا از دیدن چهره‌ام در آینه هم ناراحت می‌شوم. چرا دولت به فکر مردمی که توان پرداخت هزینه‌های دندان را ندارند نیست. من به خوبی حس می‌کنم که در این سال‌ها کم‌کم عفونت دندان‌هایم در کنار ناتوانی‌ام برای غذا خوردن درست، باعث شده‌اند که ضعیف و ضعیف‌تر شوم.»

تحمل درد در سکوت و بی‌پولی

فریماه هم سالمند دیگری است که با مشکلات دهان و دندان دست و پنجه نرم می‌کند. برای او که خانه‌دار است و محروم مانده از مستمری بازنشستگی هزینه‌های دندان کمرشکن و غیرقابل پرداخت است. فرزندان او هم توان پرداخت هزینه‌های درمان دندانپزشکی را ندارند: «برای خودشان هم ندارند. همین که گاهی بتوانند فرزندان‌شان را درمان کنند باید خدا را شکر کنیم.»

دندان‌های فریماه خانم، پوسیده شده‌اند انقدر زیاد که گاهی بخش‌هایی از آن‌ها به داخل دهانش می‌ریزد و مانده‌های غذا لابلای پوسیدگی دندان‌هایش گیر می‌کند و این یعنی تحمل درد بیشتر: «از خلال دندان زیاد استفاده می‌کنم شاید که با خارج کردن مانده‌های غذا دردم آرام‌تر شود گاهی هم نتیجه می‌دهد اما حقیقت این است که به درمان واقعی نیاز دارم. اما وقتی می‌بینم حتی فرزندانم هم با وجود اشتغال و داشتن درآمد امکان پرداخت هزینه‌های دندان را ندارند، سکوت می‌کنم. سعی می‌کنم درباره دردها و بیماری‌هایم با آن‌ها صحبت نکنم تا به مشکلات‌شان اضافه نشود. اما گاهی نصفه‌شب‌ها درد دندان امانم را می‌گیرد و اجازه خواب نمی‌دهد. ناچارم مسکن و چرک خشک کن استفاده کنم تا دردم کمتر شود.»

معلولان در این بین شرایط ویژه و سختی را تحمل می‌کنند. از یک سو معلولیت باعث می‌شود آن‌ها با سرعتی بیشتر با خرابی دندان مواجه شوند و از سوی دیگر بسیاری از آن‌ها اشتغال مناسبی برای تامین هزینه‌های درمانی خود دارند و حمایتی بابت هزینه‌های گران دندانپزشکی دریافت می‌کنند.

بهرام و همسرش هر دو به جامعه افراد دارای معلولیت تعلق دارند. بهرام ۵۳ ساله و همسرش ۴۸ ساله است. این زوج دارای معلولیت اشتغال ندارند و تنها درآمدشان مبلغ یارانه دولتی است در کنار مستمری بهزیستی و حق پرستاری که از سازمان بهزیستی دریافت می‌کنند. مجموع این مبالغ می‌شود ماهانه ۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان که البته حق پرستاری در جایگاه خود هزینه می‌شود و البته که کافی هم نیست.

این زوج با چنین درآمد کم و شرایط ناگواری با مشکلات دندان هم دست به گریبان هستند: «هر چند ماه یکبار با دندان‌های‌مان چرک می‌کند و درد می‌گیرد، اما جرات فکر کردن به دندانپزشک و هزینه‌های آن را نداریم. مبالغ به صورت وحشتناکی بالاست. ما هم با مصرف دارو البته بدون مشورت با پزشک سعی می‌کنیم دردمان را ساکت کنیم. حالا حس می‌کنیم که بدن‌مان نسبت به به آنتی‌بیوتیک‌ها مقاوم‌تر شده. مثلاً دو سال پیش با یک بسته آنتی‌بیوتیک مشکل به صورت موقت حل می‌شد اما امروز باید دو بسته از داروی مورد نظر را مصر کنیم. یعنی از بین رفتن چرک و عفونت دندان زمان‌برتر شده و نیاز به مصرف بیشتر آنتی‌بیوتیک پیدا کرده‌ایم.»

بهرام این را هم می‌گوید که مشکلات جدی دندان و ناتوانی در رفع آن‌ها باعث شده که او و همسرش از نظر روانی هم دچار آشفتگی شوند: «ما نمی‌دانیم تا چه زمانی توانایی تحمل درد را داریم و چه مدت دیگر باید با درمان‌های گران مواجه شویم. این موضوع استرس زیادی را به ما وارد کرده است.»

بهروز مروتی مدیر کمپین معلولان و فعال این حوزه هم به ایلنا توضیح می‌دهد که «مشکلات دندان‌پزشکی یکی از مشکلات خاص جامعه افراد دارای معلولیت به‌ویژه معلولان جسمی‌حرکتی و ذهنی است. زیرا این افراد به علت نوع معلولیت، نمی‌توانند بهداشت دهان و دندان را مانند سایرین رعایت کنند یا رسیدگی مناسبی از دندان‌های‌شان داشته باشند، بنابراین خیلی زودتر و بیشتر از سایر افراد جامعه دچار مشکلات دهان و دندان می‌شوند.»

او یکی از بزرگ‌ترین مشکلات این افراد را تحت پوشش بیمه نبودن خدمات دندان‌پزشکی می‌داند: «بهزیستی هم تنها با دو مرکز دندان‌پزشکی برای خدمت به افراد دارای معلولیت قرارداد دارد و بخشی از هزینه‌های دندان‌پزشکی مراجعه‌کنندگان به این مراکز را می‌پردازد. سازمان بهزیستی معمولاً ۲ تا ۴ میلیون تومان از هزینه‌های درمان دندان را پرداخت می‌کند. این مبلغ هم با توجه به میزان هزینه‌های دندانپزشکی اصلا کافی نیست. به علاوه اینکه همین روند پرداخت از سوی بهزیستی هم بسیار طولانی است. در سایر استان‌ها شرایط بسیار بدتر است و گاهی هزینه‌هایی که معلولان کرده‌اند به آن‌ها پرداخت نمی‌شود که معمولا علت این مساله را هم نبود اعتبار عنوان می‌کنند.»

این فعال حقوق معلولان به‌عدم دسترس‌پذیری بسیاری از کلینیک‌های دندان‌پزشکی هم اشاره می‌کند: «این موضوع به مشکلات معلولان برای دسترسی به خدمات دندانپزشکی دامن زده است. از سوی دیگر هر مرکز دندانپزشکی‌ای خدمت‌دهی به معلولان ذهنی یا مبتلایان به اتیسم را تقبل نمی‌کند و برخی مراکز با دشواری بسیار و با انجام بیهوشی کامل اقدام به درمان دندان معلولان می‌کنند که همین بیهوشی کامل و اقدامات مراقبتی خاص بر افزایش قیمت خدمات چنین مراکزی اضافه می‌کند.»

مروتی از ناامیدی جامعه افراد دارای معلولیت از ترمیم دندان و رفع دردهای‌شان می‌گوید: «بسیاری از ما بعد از ۳۰ سالگی به فکر می‌افتیم که برای رهایی از درد همه دندان‌هایمان را چه سالم و چه ناسالم بکشیم و دندان‌های مصنوعی متحرکی را که نسل‌های گذشته در دوران پیری استفاده می‌کردند، جایگزین دندان‌های‌مان کنیم.»


خبرنگار : شادی مکی





نظر شما درباره این مقاله:







دستور ترامپ برای محاصره نفتکش‌های تحریم‌شده ونزوئلا
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 8:18

دستور ترامپ برای محاصره نفتکش‌های تحریم‌شده ونزوئلا


ایدریس علی، فیل استوارت، شارق خان و ماریانا پاراگا / خبرگزاری رویترز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، روز سه‌شنبه دستور اجرای یک «محاصره کامل» علیه تمامی نفتکش‌های تحریم‌شده‌ی در حال ورود یا خروج از ونزوئلا را صادر کرد؛ اقدامی تازه از سوی واشنگتن برای تشدید فشارها بر دولت نیکلاس مادورو و هدف قرار دادن اصلی‌ترین منبع درآمد آن کشور.

هنوز روشن نیست که ترامپ چگونه این دستور را در مورد کشتی‌های تحریم‌شده اجرا خواهد کرد و آیا بار دیگر برای توقیف شناورها از گارد ساحلی استفاده می‌کند یا خیر. دولت ایالات متحده تاکنون هزاران نیروی نظامی و نزدیک به دوازده ناو جنگی – از جمله یک ناو هواپیمابر – به منطقه اعزام کرده است.

ترامپ در شبکه اجتماعی تروث‌سوشال نوشت: «به‌دلیل سرقت دارایی‌های ما و دلایل بی‌شمار دیگر، از جمله تروریسم، قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان، رژیم ونزوئلا به‌عنوان یک «سازمان تروریستی خارجی» شناخته شده است. ازاین‌رو، امروز دستور «محاصره کامل و تمام‌عیار همه نفتکش‌های تحریم‌شده» در مسیر ورود یا خروج از ونزوئلا را صادر می‌کنم.»

در بیانیه‌ای که دولت ونزوئلا منتشر کرد، این اقدام ترامپ به‌عنوان «تهدیدی نفرت‌انگیز و زشت» محکوم شد.

بهای نفت روز چهارشنبه در معاملات آسیایی بیش از یک درصد افزایش یافت. بهای نفت برنت با ۷۰ سنت افزایش (معادل ۱.۲ درصد) به ۵۹.۶۲ دلار در هر بشکه رسید و نفت خام وست تگزاس آمریکا نیز با ۷۳ سنت (۱.۳ درصد) رشد به ۵۶ دلار رسید.

در معاملات پس از اعلام تصمیم ترامپ، بهای نفت آمریکا بیش از یک درصد افزایش یافت و به ۵۵.۹۶ دلار در هر بشکه رسید؛ در حالی که روز سه‌شنبه در پایین‌ترین سطح از فوریه ۲۰۲۱ به ۵۵.۲۷ دلار بسته شده بود.

تحلیلگران و فعالان بازار نفت گفتند افزایش قیمت ناشی از انتظار برای کاهش احتمالی صادرات ونزوئلاست. با این حال، بازار هنوز در انتظار روشن شدن جزئیات نحوه اجرای محاصره و دامنه آن است؛ به‌ویژه اینکه آیا شامل کشتی‌های غیرتحریم‌شده نیز خواهد شد یا نه.

جنبه‌های حقوقی

النا چاچکو، استاد حقوق بین‌الملل در دانشکده حقوق برکلی دانشگاه کالیفرنیا، گفت رؤسای‌جمهور آمریکا اختیار گسترده‌ای برای اعزام نیروهای نظامی به خارج دارند، اما اقدام اعلام‌شده از سوی ترامپ آزمونی تازه برای حدود اختیارات ریاست‌جمهوری محسوب می‌شود.

او افزود: «به‌طور سنتی، محاصره‌ها ابزارهای قابل‌قبول جنگی تلقی می‌شوند، اما فقط در شرایطی بسیار خاص. از منظر حقوق داخلی و بین‌المللی هر دو، پرسش‌های جدی درباره مشروعیت این اقدام مطرح است.»

واکین کاسترو، نماینده دموکرات تگزاس در مجلس نمایندگان، این محاصره را «بی‌تردید اقدامی جنگی» خواند و افزود: «این جنگی است که کنگره هرگز مجاز نکرد و مردم آمریکا خواهان آن نیستند.»

هفته گذشته پس از توقیف یک نفتکش تحریم‌شده در آب‌های ونزوئلا توسط ایالات متحده، عملاً نوعی تحریم نفتی غیررسمی برقرار شد و چندین نفتکش حامل میلیون‌ها بشکه نفت در آب‌های ساحلی ونزوئلا باقی ماندند تا از خطر توقیف در امان بمانند. از آن زمان، صادرات نفت خام ونزوئلا به‌شدت کاهش یافته است؛ بحرانی که این هفته با حمله سایبری به سامانه‌های اداری شرکت نفت دولتی PDVSA تشدید شد.

در حالی‌که بسیاری از نفتکش‌هایی که نفت ونزوئلا را بارگیری می‌کنند در فهرست تحریم قرار دارند، برخی دیگر که نفت ونزوئلا، ایران یا روسیه را حمل می‌کنند تحریم نشده‌اند. شرکت‌هایی مانند «شورون» (Chevron) مجازند نفت ونزوئلا را با کشتی‌های تحت مجوز خود منتقل کنند.

چین بزرگ‌ترین خریدار نفت خام ونزوئلاست و حدود ۴ درصد از کل واردات نفت خود را از این کشور تأمین می‌کند. برآورد تحلیلگران نشان می‌دهد که واردات چین از ونزوئلا در ماه دسامبر به‌طور میانگین بیش از ۶۰۰ هزار بشکه در روز خواهد بود.

در حال حاضر عرضه جهانی نفت کافی است و میلیون‌ها بشکه نفت خام در نفتکش‌های مستقر در نزدیکی سواحل چین در انتظار تخلیه‌اند. اما اگر این محاصره مدت طولانی ادامه یابد، کاهش نزدیک به یک میلیون بشکه در روز از عرضه جهانی می‌تواند موجب افزایش بهای نفت شود.

دو مقام آمریکایی گفتند در صورت اجرای کامل این سیاست، تأثیر شدیدی بر دولت مادورو خواهد داشت. دیوید گلدوین، دیپلمات پیشین انرژی در وزارت خارجه آمریکا، اعلام کرد اگر کاهش صادرات ونزوئلا با افزایش ظرفیت مازاد اوپک جبران نشود، بهای جهانی نفت ممکن است بین پنج تا هشت دلار در هر بشکه افزایش یابد.

او افزود: «در آن صورت، تورم اوج می‌گیرد و موجی گسترده و فوری از مهاجرت از ونزوئلا به کشورهای همسایه آغاز خواهد شد.»

از زمان تحریم‌های انرژی آمریکا علیه ونزوئلا در سال ۲۰۱۹، بازرگانان و پالایشگاه‌ها برای خرید نفت این کشور به ناوگانی موسوم به «ناوگان سایه» متوسل شده‌اند که موقعیت خود را پنهان می‌کنند یا از کشتی‌های تحریم‌شده برای حمل نفت ایران و روسیه استفاده می‌کنند.

بنا بر داده‌های پایگاه TankerTrackers.com، تا هفته گذشته بیش از ۳۰ مورد از حدود ۸۰ کشتی حاضر در آب‌های ونزوئلا یا در مسیر این کشور، تحت تحریم‌های آمریکا قرار داشتند.

افزایش تنش‌ها

کارزار فشار ترامپ علیه مادورو شامل گسترش حضور نظامی آمریکا در منطقه و اجرای بیش از دو دوجین حمله نظامی علیه شناورها در اقیانوس آرام و دریای کارائیب در نزدیکی ونزوئلا بوده است؛ حملاتی که تاکنون دست‌کم ۹۰ کشته برجای گذاشته‌اند.

ترامپ همچنین گفته است حملات زمینی به خاک ونزوئلا نیز به‌زودی آغاز خواهد شد.

مادورو مدعی است که استقرار گسترده نیروهای آمریکایی با هدف سرنگونی او و تصاحب منابع عظیم نفتی کشور صورت گرفته است. او در سخنانی پیش از انتشار پست ترامپ گفت: «امپریالیسم و راست افراطی فاشیست می‌خواهند ونزوئلا را مستعمره کنند تا ثروت کشور ما از نفت و گاز تا طلا و دیگر منابع را تصاحب نمایند. ما سوگند یاد کرده‌ایم که از میهن خود دفاع کنیم و در ونزوئلا صلح پیروز خواهد شد.»

سوزی وایلز، رئیس دفتر ترامپ، در گفت‌وگویی با نشریه «ونیتی فِر» گفت: «ترامپ می‌خواهد به انفجار کشتی‌ها ادامه دهد تا زمانی که مادورو تسلیم شود.»

پنتاگون و گارد ساحلی آمریکا در پاسخ به پرسش‌ها درباره جزئیات این تصمیم، ارجاع به کاخ سفید دادند.

دولت ترامپ به‌طور رسمی «کارتل د لوس سولس» ونزوئلا را – که شامل مادورو و شماری از مقامات ارشد نظامی است – به‌عنوان سازمان تروریستی خارجی معرفی کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







سوریه به احمد الاحمد، قهرمان بوندای افتخار می‌کند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.12.2025, 7:17

سوریه به احمد الاحمد، قهرمان بوندای افتخار می‌کند


محمود حسن / خبرگزاری رویترز / ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵

همزمان با وقوع بدترین حادثهٔ تیراندازی گروهی در استرالیا طی نزدیک به ۳۰ سال گذشته، تصاویری منتشر شد که نشان می‌داد یک صاحب مغازه در سیدنی به سمت یکی از مهاجمان می‌دود و سلاحش را از دستش بیرون می‌کشد. در نیمه‌ای دیگر از جهان، در شهری کوچک در سوریه، گروهی از مردان در حال تماشای این فیلم بودند که صورتی آشنا را در آن تشخیص دادند.

«سوریه به او افتخار می‌کند»

عموی این قهرمان، محمد الاحمد، از طریق تصاویری که در فضای مجازی در حال گردش بود، وی را شناخت. او به رویترز گفت: «ما از طریق شبکه‌های اجتماعی از این خبر مطلع شدیم. به پدرش زنگ زدم و او تأیید کرد که این فرد احمد است. احمد یک قهرمان است؛ ما به او افتخار می‌کنیم. سوریه به‌طور کلی به او افتخار می‌کند.»

خانوادهٔ احمد اهل شهر نیرب هستند؛ شهری که در جریان جنگ ۱۴ سالهٔ سوریه به‌شدت بمباران شد. این جنگ سال گذشته با سقوط بشار اسد، در پی یک عملیات گستردهٔ مخالفان از استان ادلب به پایان رسید.

عموی احمد گفت که پسرخاله‌اش پس از اتمام تحصیلاتش در دانشگاه حلب در سال ۲۰۰۶ سوریه را ترک کرد و از آن زمان تاکنون به وطن بازنگشته است.

عموی احمد با توصیف او به عنوان فردی شاد و پرشور گفت: «از جوانی، شجاع و قهرمان بود. او بدون فکر کردن به اینکه چه کسانی کشته می‌شوند ـــ بدون دانستن مذهب آنها، اینکه مسلمان، مسیحی یا یهودی هستند ـــ به طور آنی عمل کرد. همین باعث شد که او از جا بپرد و این عمل قهرمانانه را انجام دهد.»

«مسلمانان صلح‌طلب هستند، نه جنگ‌طلب»

احمد که امروزه شهروند استرالیاست و دو دختر دارد، همچنان در بیمارستانی در سیدنی به دلیل زخم‌های گلوله درمان می‌شود. او در سراسر جهان، از جمله توسط دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، به عنوان یک قهرمان مورد ستایش قرار گرفته است.

درخواست کمک مالی تنظیم‌شده برای وی در وب‌سایت GoFundMe بیش از ۲٫۲ میلیون دلار استرالیا (معادل ۱٫۵ میلیون دلار آمریکا) جمع‌آوری کرده است.

در سوریه، خانهٔ خانوادگی احمد همچنان ویران‌شده باقی مانده است. لاشه بتنی خانه دو طبقه را احاطه کرده‌اند که دیوارهایش بر اثر گلوله‌باران سوراخ شده‌اند.

پسر عموی احمد، که او نیز محمد الاحمد نام دارد، به رویترز گفت: «این خانه پدر احمد است. در طول جنگ ویران شد. بمباران، بمباران هواپیماها، موشک‌ها - هر نوع سلاحی.»

او گفت پسر عمویش «دلیل نجات بسیاری از افراد بی‌گناهی بود که هیچ کار اشتباهی نکرده بودند.» «احمد به جهان ثابت خواهد کرد که مسلمانان سازندهٔ صلح‌طلب هستند، نه جنگ‌طلب.»





نظر شما درباره این مقاله:







ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با دانیل دنت فقید
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 23:21

ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با دانیل دنت فقید


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

کانال ماهواره‌ای سوئیس (SRF)
بخش دوم و پایانی

بخش نخست گفت‌وگو

پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که حتی سیستم‌های مصنوعی مثل رایانه یا روبات هم می‌توانند آزاد باشند، آزادی داشته باشند و حتی آگاهی داشته باشند؟ من برداشت می‌کنم که اگر این اشیا طوری رفتار کنند که انگار آزادند، آگاهی دارند، احساس دارند، خواسته دارند، پس واقعاً دارند. بیشتر از این لازم نیست.

در اصل همین‌طور است. در عمل، یک روبات یا یک هوش مصنوعی باید بی‌نهایت پیچیده باشد تا بتواند مانند ما اخلاقی عمل کند. اما در اصل درست است. سال‌هاست به پرسش «آیا روبات‌های آگاه وجود دارند؟» پاسخ می‌دهم: معلوم است! من خودم یکی هستم. شما هم هستید. ما روبات‌های فرزندان روبات‌ها هستیم. در سطح زیرسلولی، پروتئین‌های موتوری کوچک وجود دارند که مثل روبات‌های کوچک عمل می‌کنند. آن‌ها متابولیسم ندارند، فقط روبات‌های کوچک‌اند. ما هم همین‌طوریم. ما از انبوهی روبات کوچک تشکیل شده‌ایم.

اما من که چیزی متفاوت از این آیفونم با سیری (Siri) (۱) درونش هستم. سیری‌ای که شاید در پنج یا ده سال آینده بتوانم با آن مثل شما صحبت کنم. ولی سیری که آگاهی ندارد، تجربه ندارد، آزادی ندارد. این‌طور نیست؟

من می‌گویم: این ابزار هنوز چنین قابلیتی ندارد. اگر ما واقعاً سیری را با آگاهی تجهیز کنیم، آیا توانایی‌های نرم‌افزار دو، سه یا چهار برابر می‌شود؟ نه؛ فقط سیری باید صد مرتبه پیچیده‌تر شود – و این را باید جدی گرفت. آیا یک آمیب آگاهی دارد؟ او زنده است، اما هیچ دستگاه عصبی‌ای ندارد. تنها از یک سلول تشکیل شده است. اما چرخه‌های واکنش شیمیایی در آمیب، نوعی دستگاه عصبی‌اند که رفتار او را هدایت می‌کنند. او به شکلی شگفت‌آور خودمختار است و از خود دفاع می‌کند. دقیقاً همان کاری را می‌کند که هر نورون در مغز شما انجام می‌دهد.

اما آمیب فقط به محرک‌های بیرونی واکنش نشان می‌دهد. پس او آزاد و خودمختار نیست.

درست است. و ما از میلیاردها آمیب تشکیل شده‌ایم. همان روبات‌هایی که شما می‌گویید. آن‌ها فقط به محرک‌های بیرونی واکنش نشان می‌دهند، اما «قصد» (Absicht) هم دارند. وقتی تعداد کافی از آمیب‌ها را به هم متصل کنیم، مجموعه‌های بزرگی شکل می‌گیرند که به حالت درونی خود واکنش نشان می‌دهند. با مشاهده، ارزیابی و حتی تصور کردن شکل‌های آیندهٔ آن حالت. همهٔ این‌ها را می‌توان در سامانهٔ زیستی- محاسباتی مغز جا داد، یعنی در اتصالات محاسباتی میان نورون‌ها و سلول‌های گلیال. مغز یک ساختار به‌غایت شگفت‌انگیز و پیچیده است. هیچ هوش مصنوعی‌ای حتی به‌طور نسبی نمی‌تواند از نظر پیچیدگی با آن برابری کند.

همین‌جا مقایسه‌ای با رایانه‌ها شکل می‌گیرد: اینکه ذهن ما به‌مثابه «نرم‌افزار» و مغز «سخت‌افزار» است، یک قیاس بسیار قوی است. اما من یک مشکل بنیادین دارم، چون هنوز نمی‌فهمم این پدیدهٔ شگفت‌انگیز، این «کیفیات تجربه‌ای» (qualia) از کجا می‌آیند. مثلاً حس نوشیدن یک جرعه آب، یا لمس کردن خودم. این «چگونه بودن» تجربه‌ها از کجا پدید می‌آید؟ فیلسوفان برای نقد دیدگاه‌های شما ـ نوعی کارکردگرایی (Funktionalismus) یا فیزیکالیسم (Physikalismus) ـ اندیشه‌آزمایی‌های مشهوری طرح کرده‌اند. در نهایت، آیا واقعاً فقط ماده وجود دارد؟ یکی از مشهورترین این اندیشه‌آزمایی‌ها، آزمایش «مری» (Mary) از فرانک جکسون است. ما آن را در مجموعهٔ تلویزیونی FILOSOFiX به‌صورت انیمیشن بازسازی کرده‌ایم. بیایید کوتاه نگاهی به آن بیندازیم:

زیر جمجمهٔ شما چیزی لرزان وجود دارد. یک ژلهٔ چین‌خورده متشکل از میلیاردها نورون که پیوسته در حال ارسال و دریافت‌اند. در همین‌جا قرار است آگاهی ما، «منِ» ما، خانه داشته باشد. اما دقیقاً کجا؟ ادراکات، احساسات و روح ما کجای این ساختار جای دارند؟ شاید ذهن ما در واقع چیزی جز مغز نباشد. یعنی همه‌چیز، حتی خود ما، صرفاً ماده باشیم. اما اگر این‌گونه باشد، «مری» را در نظر بگیرید. او متخصص بی‌رقیب در زمینهٔ ادراک رنگ‌هاست. همه‌چیز را دربارهٔ طول موج‌ها، شبکیهٔ چشم و پردازش محرک‌های بینایی در مغز می‌داند. او همهٔ واقعیت‌های علمی را می‌شناسد و دقیقاً می‌داند وقتی ما رنگ می‌بینیم، چه اتفاقی در مغزمان می‌افتد. مشکل اینجاست که مری هیچ‌وقت خودش رنگی ندیده است. نه یک گوجهٔ فرنگی قرمز و نه آسمان آبی. از کودکی در اتاقی بی‌رنگ بزرگ شده است. لباس‌هایش سیاه‌وسفیدند، موهایش سیاه است، و تنها با طیف‌های سیاه، سفید و خاکستری آشناست. هر آنچه دربارهٔ جهان و ادراک رنگ‌ها می‌داند، از کتاب‌ها آموخته است. یک روز، در به‌طور جادویی باز می‌شود و مری برای نخستین بار به بیرون می‌آید. او چیزی را می‌بیند که سال‌ها مطالعه کرده بود: رنگ‌ها. او قبلاً می‌دانست وقتی رنگ ببیند چه اتفاقی در مغزش خواهد افتاد. اما اکنون تجربه می‌کند که دیدن رنگ‌ها «چگونه است». مری درمی‌یابد که دانسته‌هایش ناقص بوده است. پس، به نظر می‌رسد حقیقت‌هایی وجود دارند که حتی یک نظریهٔ کامل فیزیکی هم نمی‌تواند توصیفشان کند. آیا شیوهٔ تجربهٔ ما از جهان چیزی بیش از فرآیندهای بیوشیمیایی مغز است؟ آیا ذهن ما بیش از مغز است؟

آقای دنت این خیلی قانع‌کننده است، نه؟ اینکه آگاهی فقط از «دیدگاه درونی» قابل درک کامل است.

فرانک جکسون (Frank Jackson) با اندیشه‌آزمایی مری یکی از قوی‌ترین نمونه‌های «پمپ‌های شهود» (Intuitionenpumpe) (۲) را عرضه کرد. اما این آزمایش نادرست است. خوشحالم که جکسون خودش بعداً آن را رد کرد، چون همان‌طور که استدلال کرد، این آزمایش چیزی را که او می‌خواست ثابت کند، نشان نمی‌دهد. من سال‌هاست علیه آن استدلال می‌کنم، چون این صرفاً «ناکامی تخیل» است. در سال ۱۹۹۱ در کتاب «فلسفهٔ آگاهی انسانی» (Philosophie des menschlichen Bewusstseins) پایان داستان مری را کمی تغییر دادم: وقتی در باز می‌شود و او برای نخستین بار رنگ‌ها را می‌بیند، همکارانش یک موز آبی به او نشان می‌دهند. او مکث می‌کند و می‌گوید: «این یک موز آبی است. شما می‌خواهید مرا فریب دهید.» همکارانش حیرت‌زده می‌شوند: «چطور ممکن است او این را بداند؟» اما او می‌تواند. اگر فرض کنیم مری همه‌چیز را دربارهٔ واکنش‌های فیزیکی مغز خودش می‌داند، به‌راحتی می‌تواند این را استنتاج کند. این مثل آن است که شما هرگز در زندگی‌تان با نوک مداد تماس نداشته باشید، اما همه‌چیز را دربارهٔ مدادها خوانده باشید. اگر من شما را با نوک مداد لمس کنم، چیز جدیدی نیاموخته‌اید. و این فقط بخشی از نقد من به این آزمایش است.

اجازه دهید چیزی دیگر بیفزایم: فیلسوف آمریکایی، توماس نیگل (Thomas Nagel)، اندیشه‌آزمایی دیگری دارد. او می‌گوید ما می‌توانیم همه‌چیز را دربارهٔ خفاش‌ها بدانیم، اینکه چگونه می‌خوابند، تولیدمثل می‌کنند، غذا می‌خورند و ... اما هرگز نخواهیم دانست «چگونه است که یک خفاش بودن» (۳) را تجربه کنیم. این همان آگاهی کیفی است که ما به آن دسترسی نداریم. اما شما ادعا می‌کنید که برعکس: آگاهی را می‌توان از بیرون به‌طور کامل کاوید.

بله، در واقع من می‌خواستم همراه با دانشجوی دکتری‌ام، کاتلین اینس (Kathle Ains) (۴)، مقاله‌ای بنویسم با عنوان: «بودن به‌سان یک خفاش چگونه است؟» اما آنچه او در نهایت منتشر کرد، مقاله‌ای با تیتر «بودن به‌سان انسانی کسل‌کننده و کوته‌فکر چگونه است؟» بود. در استدلال تام نیگل یک مشکل ظریف وجود دارد. او در نوشته‌اش فیزیولوژی خفاش‌ها را با جزئیات توضیح می‌دهد. اما چرا این موضوع باید مرتبط باشد؟ اگر این مهم باشد، بسیاری چیزهای دیگر نیز باید مهم تلقی شوند. در حالی که برای ادعای اصلی‌اش ـ اینکه ما نمی‌توانیم تصور کنیم « خفاش بودن چگونه است » ـ هیچ استدلالی نمی‌آورد. او فقط بر آن اصرار می‌ورزد. سال‌ها این موضوع مرا ابتدا خسته و سرخورده کرد و سرانجام فقط مایهٔ خنده‌ام شد. بارها دیده‌ام که دانشمندان مقالهٔ او را به‌عنوان «نتیجهٔ نیگل» (Nagels Resultate) نقل کرده‌اند. اما وقتی با دقت بخوانید، می‌بینید هیچ استدلالی در آن نیست. او صرفاً فرض می‌گیرد که ما نمی‌توانیم تصور کنیم خفاش بودن چگونه است، و استدلال‌هایش فقط تأیید همان فرض‌اند. اما فرض او به سادگی نادرست است. هر کس بپندارد که اطلاعاتی از درون ما وجود دارد که علم نمی‌تواند توضیح دهد، کاملاً در مسیر خطا قرار گرفته است. جالب است بدانید که من و تام نیگل حدود یک ماه پیش در نیویورک یک مناظرهٔ کوتاه و بداهه (improvisiertes) دربارهٔ این موضوع داشتیم که نسخهٔ آنلاینش موجود است. او در آن بحث بسیار مطمئن از خود ظاهر شد. من او را بیش از ۴۰ یا ۵۰ سال است که می‌شناسم.

او پرسید: «به نظر شما علم اعتبار و اقتدارش را از کجا می‌آورد؟» او موضوع را به مسئلهٔ اقتدار (Autorität) تقلیل داد: اقتدار دیدگاه اول‌شخص در برابر اقتدار علم. من پاسخ دادم: اینکه شما برای دیدگاه اول‌شخص اقتدار قائل شوید، اشتباه است. ما دربارهٔ آگاهی خودمان بسیار کم می‌دانیم و بسیاری چیزهایی که گمان می‌کنیم می‌دانیم، در واقع غلط است. ما هیچ چیز دربارهٔ «رسانهٔ حامل آگاهی» (Trägermedium des Bewusstseins) نمی‌دانیم. فقط قدری دربارهٔ محتوای آن می‌دانی (۵).

اخیراً پژوهشگری بازنشسته در زمینهٔ هوش مصنوعی به نام ریچارد پاور (Richard Power) نامه‌ای برایم فرستاد که در آن نکته‌ای بسیار روشن مطرح کرده بود و من از آن زمان بارها نقلش کرده‌ام. او برای مقایسهٔ نحوهٔ ادراک ما از جهان، مثال یک نقاشی از چشم‌انداز طبیعت را می‌زند. شما می‌توانید آن نقاشی را در برابر چشم‌انداز واقعی قرار دهید و مقایسه کنید: سبزی موجود در نقاشی با سبزی درختان واقعی. ما هم «رسانه» (das Medium) را می‌بینیم، با ویژگی‌های خودش، و هم ویژگی‌های شیء بازنمایی‌شده را. می‌توانیم شباهت‌ها و تفاوت‌ها را تشخیص دهیم.

اما این کار را با تجربهٔ درونی خود نمی‌توانیم انجام دهیم. ما هیچ دسترسی‌ای به «رسانهٔ آگاهی خودمان» (Medium unseres Bewusstseins) نداریم. این رسانه چیزی نیست جز شلیک‌های عصبی در شبکه‌های نورونی، و ما به آن دسترسی نداریم. اما همان رسانه است که کیفیت تجربهٔ ما را تعیین می‌کند. وقتی متوجه می‌شویم قادر به مقایسهٔ دو رسانه نیستیم، می‌گوییم: «این کوالیاها (کیفیات تجربه‌ای) (Qualia)، این آگاهی پدیداری است که اشیاء را می‌بینیم.» اما این صرفاً نظریه‌ای بد است، نه حقیقت.

بله، اما این شهودی بسیار قانع‌کننده به نظر می‌رسد. می‌بینید، من می‌توانم ساعت‌ها به شما گوش بدهم. اجازه دهید یک گام فراتر بروم. شما یکی از مشهورترین آتئیست‌ها در کنار ریچارد داوکینز هستید، که او را به‌خوبی می‌شناسید و در سال ۲۰۰۳ با هم «جنبش برایتس» (۶) را پایه‌گذاری کردید. لطفاً کمی در این باره توضیح دهید.

آن جنبش را ما پایه‌گذاری نکردیم. این کار را دو استاد دانشگاه فوق‌العاده و بازنشستهٔ  از کالیفرنیا انجام دادند. ما فقط از آن باخبر شدیم و آن را معرفی و گزارش کردیم. ما پیام‌رسان بودیم، نه خالق.

نکته‌ای که می‌خواهم بر آن تأکید کنم، این است که برای من دین هم یک «ایده» (Idee) است. ایده‌ای که در جریان تکامل پدید آمده است، همچون باور به خدا. شما خودتان خدا را «یک داستان ساختگی» (Fiktion) می‌دانید که در برخی جنبه‌ها می‌تواند مفید هم باشد. اما نخست، قبل از اینکه وارد بحث خدا شویم، برایم جالب است بدانم: این ایده اصلاً چرا در تاریخ بشر پدید آمد؟ چرا انسان‌ها ـ یا حتی حیوانات ـ شروع به باور به خدا کردند؟

من نمی‌توانم این را ثابت کنم، اما یک روایت بسیار قانع‌کننده و مناسب دارم.
بیشتر حیوانات ــ و قطعاً همهٔ پستانداران ــ نوعی واکنش هراس (Schreckreaktion) دارند. وقتی چیزی غیرمنتظره رخ دهد که ما را می‌ترساند، فوراً می‌خواهیم بدانیم چه خبر است. سگ شما شاید در یک شب زمستانی کنار پای‌تان چُرت بزند و ناگهان برف از بام فرو بریزد. سگ برمی‌جهد، پارس می‌کند و به شیوهٔ خودش می‌پرسد: «این چه بود؟ چه کسی بود؟ شاید یک دزد که وارد خانه شده باشد.» از دیدگاه تکاملی، دیدن یک عامل کنشگر (Akteur) در جایی که هیچ کنشگری وجود ندارد، یک استراتژی خوب است. ما انسان‌ها همان کاری را می‌کنیم که نیاکان‌مان می‌کردند. آنها شب‌ها در جنگل صداهای هراس‌انگیز می‌شنیدند و گمان می‌کردند درختی سخنگو یا موجودی پنهان دیده‌اند. درخت و این ایده دهان‌به‌دهان پخش می‌شد. کسی می‌پرسید: «واقعاً درخت سخنگو بود؟» یکی می‌گفت: «نه، چنین چیزی وجود ندارد.» دیگری می‌گفت: «چرا، من دیدم».

وقتی آنها به روستا بازمی‌گشتند، شایعه می‌پیچید: «فلانی درختی سخنگو دیده است.» و به این ترتیب، یکی از موجودات نامرئی آن منطقه متولد می‌شد. همهٔ الف‌ها (Elfen)، کوتوله‌ها، غول‌ها و پریان در باورهای عامیانه همین‌طور پدید آمدند: خیال‌پردازی‌های تکرارشونده‌ای که از تجربه‌های شگفت‌انگیزی برمی‌خاستند که توضیحی برایشان نداشتیم. و تنها آن داستان‌هایی باقی می‌ماندند که فراموش‌نشدنی بودند، همان‌هایی که مردم دوست داشتند برای فرزندانشان بازگو کنند. این‌گونه است که این چرخه عمل می‌کند. این‌گونه بود که چندخدایی پدید آمد. و در گذر تکامل، آن چندخدایی به یکتاپرستی بدل شد. و همین است کل ماجرا.

اما چرا شما این‌قدر مطمئن هستید که این ادراک‌ها ــ این تصور دیدن چیزی ــ همه خیال و سخن بی اساس (فیکشن) هستند؟ چرا فکر نمی‌کنید این حساسیت به بخشی از واقعیت باشد که واقعاً وجود دارد؟ یعنی چه چیزی شما را این‌قدر مطمئن می‌کند که خدایی وجود ندارد؟ از کجا می‌دانید؟

از کجا می‌دانم بابانوئل، خرگوش عید پاک یا هیولای دریاچهٔ لاخ‌نس (Lochnestmonster) وجود ندارند؟ من نمی‌دانم. شاید واقعاً باشند. اما تقریباً مطمئنم ــ و مثل ریچارد داوکینز می‌گویم: احتمالاً خدایی وجود ندارد. و منظورم این است که «بسیار محتمل نیست.» من فکر می‌کنم وجود خدا به همان اندازه نامحتمل است که وجود بابانوئل. (امیدوارم با این حرف کودکان تماشاگر برنامه را شوکه نکنم.)

یعنی شما نمی‌توانید این فرضیه، این ایده را ابطال کنید، فقط می‌گویید شواهد بسیار اندک و ناکافی در تأیید آن وجود دارد. هیچ برهانی به نفع وجود خدا در دست نیست.

بله. اما در چنین مواردی اغلب دلایل خوبی داریم تا یکی از گزینه‌ها را نامحتمل‌ترین بدانیم و آن را کنار بگذاریم. برتراند راسل نمونهٔ مشهوری آورده است. او می‌گفت: من نمی‌توانم ثابت کنم که در جایی از فضا یک قوری کوچک به دور زحل نمی‌چرخد. شاید واقعاً چنین قوری‌ای وجود داشته باشد. من نمی‌توانم خلافش را ثابت کنم. اما مهم هم نیست (۷).

می‌دانید آقای دنت، ما این مثال ــ این آزمایش فکری ــ را آماده کرده‌ایم. بیایید با هم ببینیم.

بسیار خب.

اجازه دهید معرفی کنم: این یک همسایه است. آدم خوش‌برخوردی است، اما باورهای عجیبی دارد. مثلاً این یکی: او باور دارد که بین زمین و مریخ، یک قوری چای به دور خورشید می‌گردد.

تاکنون هیچ‌کس این قوری را ندیده است، چون آن‌قدر کوچک است که هیچ تلسکوپی نمی‌تواند آن را رصد کند. همسایهٔ شما ــ بگذارید او را یک خداباور (theist) بنامیم ــ می‌گوید: «تا زمانی که هیچ‌کس نتواند این باور مرا رد کند، من به آن ایمان دارم. چیزی که ابطال‌پذیر نیست، می‌توان به آن ایمان داشت.»

اما آیا این درست است؟ واقعیت این است که فرضیه‌های عجیب و غریب بی‌شماری وجود دارند که ابطال‌پذیر نیستند. مثلاً این که جهان ما را یک «هیولای اسپاگتی پرنده» آفریده باشد. یا این‌که همه‌جا فیل‌های کوچک صورتی نشسته‌اند که به محض نگاه ما ناپدید می‌شوند.

این فرضیه‌ها قابل ابطال نیستند، اما کسی که می‌گوید چیزی وجود دارد، باید برای آن دلایل خوبی بیاورد. صرفِ این‌که نتوان آن را رد کرد، کافی نیست. وگرنه تعداد نامتناهی فرضیه‌های پوچ ممکن می‌شد.

اما این برای همسایهٔ ما و قوری‌اش چه معنایی دارد؟ چه کسی موضع درست‌تری دارد؟ خداباور، که به وجود قوری ایمان دارد؟ بی‌خدا (atheist)، که به نبودش باور دارد؟ یا شکاک  (skeptic)، که نه وجود و نه عدم آن را می‌پذیرد و صرفاً می‌گوید: «نمی‌دانیم.»؟

و حال پرسش اصلی: باور به وجود خدا چه وضعیتی دارد؟ آیا به همان اندازه نامعقول است که باور به یک هیولای اسپاگتی پرنده؟ آیا باور به چیزی که وجودش قابل اثبات نیست، معقول است؟

پس، آیا ایمان به خدا غیرعقلانی است؟

بله. ایمان در گذشته کارکرد بسیار مهمی داشت. باور دینی البته «اختراع» نشده بود، اما از طریق گزینش طبیعی باورهای فرهنگی به تقویت روحیهٔ همکاری و استحکام جوامع قبیله‌ای و روستایی ــ میان انسان‌هایی که خویشاوندی نداشتند ــ کمک کرد. به عبارتی، دین پیوندهای اجتماعی خانوادهٔ گسترده را گسترش می‌داد. من با کمال میل می‌پذیرم که دین در گذشته نقشی کلیدی در شکل‌گیری هویت گروهی و ایجاد انسجام اجتماعی داشته است. اما این نقش امروز دیگر ضروری نیست. من دین را به‌مثابه یک تکیه‌گاه آغازین می‌بینم، چیزی شبیه به یک «افزوده ای غیر طبیعی اما ضروری که کمبود را جبران می کند» (Prothese) که تمدن‌ها را برای پیدایش دموکراسی، علم، مطبوعات آزاد و بسیاری دستاوردهای خوب دیگر یاری کرد. دین در آغاز موتور محرک این فرایند بود. اما حالا ما می‌توانیم آن را کنار بگذاریم. اکنون می‌توانیم از دین عبور کنیم و آن‌ها می‌توانند از صحنهٔ زندگی محو شوند.

اما چه چیزی از دین می‌توانیم بیاموزیم جز همین جنبهٔ اجتماعی‌اش؟ موضوع معنا‌بخشی، که برای افراد دیندار بسیار مهم است، آیا برای شما هیچ‌گاه کمبودش حس نشده؟ آیا لحظه‌هایی بوده که آرزو کنید ای کاش مؤمن بودید؟

من هم به چیزهایی باور دارم، اما معنا‌بخشی (Sinnstiftung) یعنی ساختن زندگی حول چیزهایی که واقعاً ارزشمندند.  مثالی شخصی: من ناچار شدم تحت یک عمل سخت قلب باز قرار بگیرم. به علت پارگی در دیوارهٔ آئورت، برایم آئورت مصنوعی گذاشتند. معمولاً چنین چیزی مرگبار است، اما در مورد من نه، چون تیمی فوق‌العاده از پزشکان، پرستاران و تکنسین‌ها کار درست را در زمان درست انجام دادند و جانم را نجات دادند. این در سال ۲۰۰۶ بود، یعنی نزدیک به دوازده سال پیش.

وقتی در بیمارستان دورهٔ نقاهت را می‌گذراندم، با علاقه و کمی خنده ایمیل‌های زیادی می‌خواندم که می‌پرسیدند: «آیا تجربهٔ معنوی داشتی؟ آیا مرگ را به چشم دیدی؟» جوابم این بود: «بله، اما نه آن‌طور که شما انتظار داشتید.» برایم روشن شد که ما بی‌خدایان وقتی می‌گوییم Thank goodness («سپاس از نیکی»)، این در واقع هیچ ربطی به «خدایا شکرت» ندارد، بلکه به معنای شکرگزاری از نیکیِ موجود در جهان است.

در جهان چیز های خوب و نیکی فراوان است. اما ما این ها را وامدار خدای مهربان نیستیم، بلکه وامدار نیکی انسان‌ها هستیم، نیکی پزشکانی که از من مراقبت کردند، نیکی دانشمندانی که پژوهش و دارو ساختند. ما همه بهره‌مندیم از انبوه کارهای نیکی که دیگر انسان‌ها انجام داده‌اند. بنابراین توصیه می‌کنم سپاسگزار باشیم برای آنچه پیش‌تر انجام شده ــ و سپاس خود را با افزودن بر نیکی‌ها جبران کنیم: درختی بکاریم، کودکی یتیم را حمایت کنیم، چیزی مهم کشف کنیم، در انتخابات شرکت کنیم. این‌ها راه‌های واقعی برای نشان دادن سپاس ما هستند.

اما اینجا وارد عرصهٔ ارزش‌های اخلاقی می‌شویم. مثل عدالت، همبستگی و… آیا در جهان‌بینی شما این‌ها هم صرفاً خیالات و ساخته‌های فرهنگی نیستند؟ یعنی هیچ ارزش عینی‌ای وجود ندارد؟

هم آری و هم نه. فراموش نکنید ــ همان‌طور که خودتان هم گفتید ــ توهم‌ها می‌توانند سودمند باشند. توهم کاربری (user illusion) در گوشی شما مفید است. ما جهان‌بینی‌های مشترکی داریم که برایمان بیشتر سود دارند تا زیان. «توهم» نامیدنشان کمی ناعادلانه است. اینجا با همان مسئلهٔ فلسفی دیرینه روبه‌رو هستیم: آیا چیزها خوب‌اند چون خدا گفته خوب‌اند، یا خدا آن‌ها را خوب می‌داند چون واقعاً خوب‌اند؟ از دید من، هیچ تضمینی وجود ندارد که چیزی فقط به این دلیل خوب باشد که کسی ــ حتی خدا یا مثلاً عمهٔ بزرگم ــ چنین فکر می‌کند. تاریخ پر است از تصویرهای مشمئزکننده‌ای از خدا و باورهای منسوب به او که رنج بسیاری به بار آورده‌اند. پس راه بهتر چیست؟ ساده است: واسطه را حذف کنیم و در واژه های سایسی در باره چیز ها اندیشه کنیم.

تصور کنید یک کنگرهٔ عمومی داریم، یک میدان عمومی که در آن هرکس بتواند دلیل بیاورد که چرا چیزی را خوب می‌داند. اینجا فرصتی برای او فراهمشده است تا دیگران را قانع کند. اما هرگز نباید «کارت باور دینی» (Glaubenskarte) را رو کند. اینکه بگویید: «در دین من خوردن گوشت خوک بد است» یک واقعیت است. اما اگر می‌خواهید دیگران را قانع کنید، باید دلیل بیاورید ــ نه صرفاً «چون خدا چنین گفته». اگر دلیلی خوب وجود داشته باشد، همه می‌پذیرند.

این فرایند مبتنی بر عقل گرایی است. این یک نتیجه گیری علمی نیست بلکه حاصل کار اقناعی سیاسی (politische Überzeugungsarbeit) است. مسئله اصلی در اینجا آرمان (das Ideal) است، تلاشی برای رسیدن به اجماع، هرچند بسیاری موضوعات بی‌پاسخ بمانند. اگر به جهان نگاه کنیم، می‌بینیم که برخی باورها نزد بعضی مقدس است و نزد برخی دیگر پوچ. اگر آسیبی نمی‌زنند، بگذاریم همان‌طور بمانند. اما در بنیاد اخلاق، بهترین پایه چیزی جز تفکر جمعی انسان‌ها نیست، وقتی ترغیب شوند که عمیق بیندیشند.

ما دیگر کم‌کم به پایان گفت‌وگو نزدیک می‌شویم. حالا می‌فهمم چرا شما به خدایی در بیرون باور ندارید. اما می‌پرسم: درون خودتان، آیا هیچ بُعد معنوی (spiritual) احساس می‌کنید؟ مثلاً وقتی در قایق تفریحی خود هستید، موسیقی جاَز گوش می‌کنید، یا به مرگ خود می‌اندیشید؟

واژهٔ «معنوی» در زبان انگلیسی معنای وسیعی پیدا کرده، اما همین باعث شد معنای اصلی‌اش کم‌رنگ شود. برای بعضی‌ها فوتبال حرفه‌ای معنویت است! برای من، حقیقت، دموکراسی و خودمختاری ارزش‌های والای معنوی‌اند. و بله، من عمیقاً شاکرم که موسیقی و هنر وجود دارند، و گاهی آن‌ها مرا تا حد اشک برمی‌انگیزند. این فوق‌العاده است.

و حتی برایم شگفت‌انگیزتر است وقتی درک می‌کنم که یوهان سباستیان باخ نه فرشته بود، نه خدا، نه موجودی ماورایی ــ بلکه محصولی بزرگ از تکامل طبیعی و انتخاب فرهنگی. ذهن او با ابزارهایی عالی مجهز بود که چنین آثار شگفت‌انگیزی آفرید که همهٔ بشریت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. همین برای من کافی است. من باخ را بیش از این تحسین نمی‌کردم اگر کسی مرا متقاعد می‌کرد که خدایی به او «قرص نبوغ» داده است. این برایم نوعی فریب بود.

بسیار سپاسگزارم از این گفت‌وگو. باعث خوشحالی من بود.

این خوشحالی دوطرفه بود. پرسش‌های خوبی مطرح کردید.

———————————
توضیحات مترجم:
۱:  سیری نام دستیار صوتی هوشمند (AI voice assistant) است که روی آیفون (و دیگر محصولات اپل) نصب می‌شود. سیری یک نرم‌افزار/برنامه هوش مصنوعی است که با کاربران از طریق صدا تعامل می‌کند (مثل پاسخ به سوالات، اجرای دستورات). در جمله گفته شده: «این آیفون با سیری روی آن...» اشاره به آیفون به عنوان سخت‌افزار و سیری به عنوان نرم‌افزار است. گوینده تأکید می‌کند که حتی اگر در آینده بتواند با سیری همانند یک انسان گفتگو کند، باز هم سیری آگاهی (Bewusstsein) ، تجربهٔ درونی (Erleben)  یا آزادی (Freiheit) ندارد.  پس سیری چیست؟ یک دستیار مجازی مبتنی بر هوش مصنوعی، نه یک ربات فیزیکی. اما در بحث‌های فلسفی (مثل این متن)، گاهی از آن به عنوان نماد یک “غیرانسان هوشمند اما فاقد آگاهی” استفاده می‌شود تا مرز بین هوش مصنوعی پیشرفته و آگاهی انسانی را بررسی کنند.

۲: یک پمپ شهود نوعی آزمایش فکری (Gedankenexperimen) است که به شکلی گویا و جذاب طراحی می‌شود تا شهود (Intuition) خواننده یا شنونده را درباره یک مسئله فلسفی به جهتی خاص “پمپاژ” کند (یعنی هدایت یا برانگیخته کند). هدف آن قانع کردن یا به چالش کشیدن یک دیدگاه از طریق برانگیختن احساس “درستی” یا “نادرستی” در مخاطب است، نه لزوماً ارائه یک برهان منطقیِ قدم‌به‌قدم. مثل یک پمپ که آب را جابه‌جا می‌کند، پمپ شهود هم تلاش می‌کند “شهودهای فلسفی” شما را به سمت نتیجه‌ای خاص منتقل کند.

مثال کلاسیک: “مری دانشمند رنگ‌ها” (Mary the Color Scientist). داستان همان گونه که در بالا آمده به این شکل است: مری دانشمندی است که تمام دانش فیزیکی و عصب‌شناختی درباره رنگ‌ها را می‌داند (مثلاً اینکه طول موج قرمز ۷۰۰ نانومتر است و چه واکنشی در مغز ایجاد می‌کند)، اما خودش هرگز رنگی ندیده است (او در یک اتاق سیاه‌وسفید زندگی کرده). روزی مری از اتاق خارج می‌شود و برای اولین‌بار یک گوجه‌فرنگی قرمز را می‌بیند. حال پرسش این است پرسش: آیا مری چیز جدیدی یاد می‌گیرد؟ آیا تجربه ذهنی یا همان کوالیا (Qualia) دیدن رنگ قرمز چیزی فراتر از دانش فیزیکی است؟

هدف پمپ شهود: شهود اکثر مردم این است که “بله، مری چیزی کاملاً جدید یاد می‌گیرد”. بنابراین، این آزمایش فکری به نظر می‌رسد که فیزیکالیسم (این دیدگاه که همه چیز—از جمله آگاهی—فیزیکی است) را زیر سؤال می‌برد، زیرا چیزی غیرفیزیکی (”تجربه ذهنی رنگ”) وجود دارد که علم فیزیکی نمی‌تواند آن را توصیف کند. درمتن گفتگوی بالا آمده است: “این یک مثال کلاسیک از یک پمپ شهود است. اما این استدلال غلط است.” یعنی: آزمایش مری اگرچه شهود ما را به سمت رد فیزیکالیسم می‌کشاند (پمپ شهود قدرتمندی است)، اما از نظر منطقی یا فلسفی نتیجه‌گیری معتبری ندارد. حتی خود فرانک جکسون (خالق این آزمایش فکری) بعدها آن را پس گرفت  و گفت که این آزمایش آنچه او می‌خواست ثابت کند یعنی وجود غیرفیزیکیِ Qualia) ) را اثبات نمی‌کند. دنیل دنت که خود این اصطلاح را ابداع کرد، هشدار می‌دهد که پمپ‌های شهود ممکن است فریبنده باشند: آنها شهودها را دستکاری می‌کنند، بدون اینکه استدلال دقیقی ارائه دهند. گاهی یک داستان جذاب، ما را از ضعف منطقی استدلال غافل می‌کند. آزمایش مری، از نظر دنت، یکی از این پمپ‌های شهود گمراه‌کننده است (او در کتابش به نام “در باب آگاهی” این آزمایش را به تفصیل نقد می‌کند). “پمپ شهود” به ابزاری اقناعی—اما بالقوه گمراه‌کننده— در فلسفه اشاره دارد که با داستان‌پردازی، شهودهای ما را برای قبول یک دیدگاه خاص به کار می‌گیرد. آزمایش مری نمونه‌ای کلاسیک است، اما نویسنده متن (احتمالاً با تأثیر از دیدگاه‌های دنت یا خود جکسون) تأکید می‌کند که این پمپ شهود، اگرچه قوی به نظر می‌رسد، از نظر منطقی نادرست است.

۳: مثال توماس نیگل درباره «خفاش بودن چگونه است» (What Is It Like to Be a Bat?) (۱۹۷۴) و نقد دنیل دنت به آن، از بحث‌های کلاسیک در فلسفه ذهن هستند. در اینجا هر دو را به طور خلاصه و ساختاریافته توضیح داده می شود.

استدلال توماس نیگل: «خفاش بودن چگونه است؟»

نیگل در مقاله معروف خود با عنوان «خفاش بودن چگونه است؟» استدلال می‌کند که تجربه ذهنی (phenomenal consciousness)  را نمی‌توان به طور کامل با زبان فیزیک یا عصب‌شناسی توصیف کرد. محور استدلال او چنین است: حتی اگر ما تمام حقایق عینی درباره فیزیولوژی، سونار (echolocation) و مغز خفاش را بدانیم، باز هم یک حقیقت ذهنی باقی می‌ماند که از دسترس ما خارج است: «احساسِ بودن یک خفاش» (چه احساسی دارد که تو جهان را از طریق پژواکیابی ادراک کنی؟). نتیجه‌گیری نیگل: این نشان می‌دهد که فیزیکالیسم (دیدگاهی که همه چیز، از جمله آگاهی، فیزیکی است) ناقص است، چون توضیح عینی نمی‌تواند کیفیت ذهنی تجربه (Qualia)  را دربرگیرد. جمله معروف نیگل چنین است: «یک موجود عینی، هر قدر هم که دانشش کامل باشد، هرگز نمی‌تواند به نقطه‌نظر ذهنیِ آن موجود خاص دست یابد».

۴: کاتلین اینس (Kathleen A. Ains) یک دانشجوی دکترای فلسفه در دانشگاه تافتز در دهه ۱۹۹۰ بود که تحت راهنمایی دنیل دنت کار می‌کرد. او در حلقه فکری دنت درباره فلسفه ذهن و شناخت فعال بود. مقاله‌ای از کاتلین اینس که در بالا به آن اشاره می شود و عنوان آن (How it is to be boring and narrow-minded) است در منابع آکادمیک استاندارد یافت نمی‌شود. این احتمالاً یک طنز درونی یا یک شوخی فلسفی در محافل دانشگاهی بوده که در خاطرات یا گفتگوها نقل شده است. ممکن است اینس واقعاً مقاله‌ای انتقادی درباره محدودیت‌های بحث کیفیات ذهنی یا Qualia نوشته باشد، اما با عنوانی رسمی‌تر. ارتباط مقاله با مناظره دنت و نیگل: این شوخی کاملاً با موضع فلسفی دنت همسو است. دنت همواره استدلال کرده که Qualia به آن شکلی که نیگل و دیگران توصیف می‌کنند، وجود ندارد. از دید دنت، پرسش “خفاش بودن چگونه است؟” یک پرسش نادرست است، زیرا فرض می‌گیرد که “چگونه بودن” یک امر ذهنیِ دست‌نیافتنی است. دنت معتقد است ما می‌توانیم با مطالعه عینی مغز و رفتار، به طور کامل بدانیم که “خفاش بودن چگونه است”. این داستان کوتاه نمونه‌ای از طنز و تخفیف‌گرایی در مناظرات آکادمیک است. نشان می‌دهد که چگونه یک ایده فلسفی جدی (نیگل) می‌تواند با یک عنوان طنزآمیز به چالش کشیده شود. همچنین نشان‌دهنده رابطه مکتبی‌ست که دنت با دانشجویانش داشته و چگونه از طنز به عنوان یک اسلحه فلسفی استفاده می‌کرده است.

۵: نقد دنیل دنت به نیگل: دنیل دنت در آثار مختلف به ویژه در مقاله Quining Qualia و کتاب «آگاهی» (Explained)  به نیگل و مفهوم کیفیت ذهنی حمله می‌کند. نقدهای اصلی او:

الف: نقد «دسترسی‌ناپذیری مطلق». دنت می‌گوید: نیگل ادعا می‌کند که ما اصلاً نمی‌توانیم بدانیم خفاش بودن چگونه است. اما این ادعای اغراق‌آمیز است. اگر ما تمام پردازش‌های حسی، عصبی و رفتاری خفاش را بدانیم، می‌توانیم با شبیه‌سازی دقیق، یک مدل کامپیوتری از ذهن خفاش بسازیم و حتی خود را در جایگاه آن قرار دهیم (مثلاً با شبیه‌سازی پژواکیابی در یک واقعیت مجازی). پس «خفاش بودن» کاملاً دست‌نیافتنی نیست، فقط پیچیده است.

ب: نقد «کیفیت ذهنی به عنوان جوهر مستقل». دنت معتقد است که کیفیات ذهنی یا Qualia مانند «قرمزی» گوجه یا «احساس پژواکیابی» ویژگی‌های جادویی و غیرقابل تحلیل نیستند، بلکه همان الگوهای پردازش اطلاعات توسط مغز هستند. او آزمایش فکری معروفی به نام «قهوه‌ای شدن ناگهانی کاغذ دیواری» را مطرح می‌کند: اگر شما متوجه تغییر تدریجی رنگ کاغذ دیواری نشوید، آیا کیفیات ذهنی شما تغییر نکرده است؟ پس کیفیات ذهنی امری ثابت و مطلق نیست، بلکه وابسته به توجه، حافظه و توصیف است.

ج: نقد «اول‌شخص بودن». نیگل بر منظر اول‌شخص (دیدگاه درونی) تأکید دارد. اما دنت می‌گوید که اول‌شخص بودن را هم می‌توان از منظر سوم‌شخص مطالعه کرد (مثلاً با اسکن مغزی که نشان دهد چه اتفاقی در مغز می‌افتد وقتی کسی می‌گوید: «احساس خفاش بودن را دارم»). دنت: «اول‌شخص بودن یک پدیده فیزیکی پیچیده است، نه یک معجزه».

د: نقد «سوءتفاهم از فیزیکالیسم». دنت می‌گوید فیزیکالیسم ادعا نمی‌کند که همه چیز را امروز می‌دانیم، بلکه ادعا می‌کند که هیچ نیروی مرموز غیرفیزیکی در کار نیست. مشکل نیگل ناشی از «توهم کیفیات ذهنی» است: ما فکر می‌کنیم Qualia چیزی ورای فرآیندهای فیزیکی است، اما در واقع خودِ همان فرآیندها هستند.

۶: جنبش برایتس (Brights) که گاه به فارسی «برایت‌ها» یا «اندیشمندان روشن‌بین» ترجمه می‌شود) یک جنبش اجتماعی است که در سال ۲۰۰۳ توسط پل گیزر (Paul Geisert) و مایانا ینگ (Mynga Futrell) با هدف ایجاد هویت و شبکه‌ای برای افرادی که جهان‌بینی طبیعی‌گرایانه دارند، تأسیس شد. دنیل دنت و ریچارد داوکینز از مشهورترین حامیان و اعضای اولیه این جنبش بودند. جنبش Brights تلاشی بود برای تبدیل طبیعی‌گرایی از یک موضع فلسفیِ پراکنده به یک هویت اجتماعیِ مؤثر. دنت و داوکینز با استفاده از شهرت خود سعی کردند این ایده را ترویج کنند که «طبیعی‌گرایان نیز می‌توانند — و باید — در گفتگوی عمومی درباره اخلاق و معناداری زندگی مشارکت کنند، بدون اینکه نیاز به اتکا به مفاهیم فراطبیعی داشته باشند». این جنبش بخشی از موج گسترده‌تر آتئیسم عمومی (Public Atheism) در دهه ۲۰۰۰ بود که با کتاب‌هایی مانند «پندار خدا» (داوکینز، ۲۰۰۶) و «خرافه‌زدایی» (دنت، ۲۰۰۶) شناخته می‌شود.

۷: مثال قوری سماوی (یا قوری چای راسل) یکی از مشهورترین استعاره‌های فلسفی است که توسط برتراند راسل فیلسوف و ریاضیدان بریتانیایی ارائه شد. این مثال به طور خلاصه اصل بار اثبات در فلسفه علم و نقد ادعاهای بدون شواهد را توضیح می‌دهد.

داستان قوری راسل: راسل در مقاله‌ای در سال ۱۹۵۲ با عنوان «آیا یک خداباور هستید؟» این مثال را مطرح کرد: «فرض کنید من ادعا کنم که یک قوری چای چینی در مداری بیضی‌شکل بین زمین و مریخ به دور خورشید می‌چرخد، آن‌قدر کوچک که حتی با قدرتمندترین تلسکوپ‌ها هم دیده نمی‌شود. اگر من سپس بگویم: از آنجا که شما نمی‌توانید عدم وجود این قوری را ثابت کنید، تردید در مورد وجودش نشان‌دهنده‌ی شک‌گرایی افراطی شماست — قطعاً همه خواهند پذیرفت که من حرف بی‌معنایی زده‌ام. اما اگر وجود چنین قوری در کتاب‌های باستانی ادعا شده بود، هر یکشنبه به عنوان حقیقتی مقدس آموزش داده می‌شد و در مدارس القا می‌شد، و تردید به وجود آن نشانه‌ی دیوانگی تلقی می‌شد…»

هدف راسل از این مثال چه بود: راسل این استعاره را برای نقد ادعاهای مذهبیِ فاقد شواهد و به ویژه در پاسخ به این استدلال که «اگر نمی‌توانی عدم خدا را ثابت کنی، پس باید وجودش را بپذیری» مطرح کرد. به طور کلی اعتقاد عموم امروزه بر آن است که بار اثبات بر عهده‌ی مدعی است: اگر کسی ادعایی غیرعادی کند (مثل وجود قوری در فضا)، باید خودش آن را با شواهد ثابت کند. این وظیفه‌ی دیگران نیست که عدم آن را ثابت کنند. دیگر آن که غیرقابل رد بودن یک ادعا، دلیل بر درستی آن نیست: بسیاری از ادعاها (مانند وجود خدا، اجنه، انرژی‌های مرموز) طوری طراحی می‌شوند که اصلًا غیرقابل رد باشند. اما این به معنای اعتبار آنها نیست.


نظر خوانندگان:


■ آقای طباطبائی گرامی، از زحمات شما برای ترجمه مصاحبه با استاد دِنت که در مورد موضوع مورد علاقه و توجه من هم هست بسیار سپاسگرارم. ایشان همان گونه که از صحبت‌هایشان آشکار است یک فیزیکالیست کامل است و بدون تعارف تمام فعالیت‌های ذهنی مخصوصا مساله “کوآلیا” را به اندام مغز نسبت می‌دهد ولی مدرک علمی و متقن قانع‌کننده‌ای ارائه نمی کند. این که در آزمایشات اسکنی در مغز فعل و انفعالاتی رخ می‌دهد، به نظر من جواب کافی نیست. از ایشان باید پرسید اگر همان محل‌های تحریک شده در مغز را به گونه مصنوعی تحریک کنیم همان حالات “کوالیا”ئی را می‌توانیم تولید کنیم؟ و آیا محل های تحریک شده در مغز برای تمام فاعلین یکسان است و غیره.
جمشیدی


■ با تشکر از جناب جمشیدی عزیز. در پاسخ باید بگویم که من در این زمینه تخصصی ندارم که قضاوت نهایی ارائه دهم. توصیه می‌کنم اگر گفتگو با دیوید چالمرز را نخوانده‌اید به آن مقاله مراجعه کنید و چه بسا جواب پرسش خود را تا اندازه ای دریافت کنید.
با تشکر از علاقه و توجه شما به ترجمه من
علی‌محمد طباطبایی






نظر شما درباره این مقاله:







رابطه اخلاق و فرهنگ با اقتصاد/ غنی‌نژاد و نیلی ">
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 22:32

رابطه اخلاق و فرهنگ با اقتصاد/ غنی‌نژاد و نیلی


رابطه «اخلاق و اقتصاد» و نیز رابطه «فرهنگ و اقتصاد» از جمله مباحثی است که نگاه نادرستی در هر دو مورد از سوی روشنفکران ایران ترویج شده و می‌شود. تا جایی که برخی از اهالی شبه‌علم هیچ ابایی ندارند که علم اقتصاد را علمی غیراخلاقی توصیف کنند و این حقیقت را که علم اقتصاد از دل فلسفه اخلاق متولد شده است پنهان نمایند.

همچنین برخی از سخنوران و صاحبان تریبون با قطعیت این تصور را القا می‌کنند که ریشه توسعه‌نیافتگی ایران به مشکلات فرهنگی مردم مربوط می‌شود و این ایده توهین‌آمیز حتی تا نازکی ضخامت مغز ایرانیان بسط داده می‌شود.

اما واقعیت ماجرا چیست؟ و چرا صاحبان حرف‌های غلط توانسته‌اند القائات شبه‌علمی خود را تا محافل خانوادگی گسترش دهند؟ این سؤالی است که اخیرا در نشستی به همت رسانه «فردای اقتصاد» و میزبانی ر‌ویداد کیش‌اینوکس به آن پرداخته شد.

در این نشست، دکتر موسی غنی‌نژاد نگاه علمی به رابطه اخلاق و اقتصاد را تبیین کرد و سپس دکتر مسعود نیلی، نگاه علمی و غیرعلمی به رابطه فرهنگ و اقتصاد را تشریح کرد. مدیریت این نشست را علی میرزاخانی سردبیر رسانه «فردای اقتصاد» بر عهده داشت و میهمانان عالیرتبه کیش‌اینوکس در آن حضور داشتند. بخش اول این نشست را تماشا کنید و بخش پرسش و پاسخ نیز در آینده منتشر خواهد شد.





نظر شما درباره این مقاله:







تمام فعالان مدنی بازداشت شده فورا آزاد شوند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 22:13

تمام فعالان مدنی بازداشت شده فورا آزاد شوند






نظر شما درباره این مقاله:







مصاحبه‌های بی‌پرده وایلز برای کاخ سفید دردسرساز شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 21:09

مصاحبه‌های بی‌پرده وایلز برای کاخ سفید دردسرساز شد


زکری باسیو / آکسیوس

کاخ سفید روز سه‌شنبه (۱۶ دسامبر ۲۰۲۵) پس از آنکه دیدگاه‌های صریح و خصوصی سوزی وایلز، رئیس دفتر رئیس‌جمهور، درباره سال نخست دونالد ترامپ در مجموعه‌ای از مصاحبه‌های غافلگیرکننده و «ثبت‌شده برای انتشار» فاش شد، با شتاب از رئیس دفتر رئیس‌جمهور دفاع کرد.

اهمیت ماجرا: وایلز قدرتمندترین دستیار در کاخ سفید است؛ کسی که از او به‌عنوان معمار اداره‌ای منضبط‌تر، وفادارتر و کارآمدتر از دوره نخست ترامپ یاد می‌شود؛ دوره‌ای که به‌طور مداوم با درز اطلاعات و درگیری‌های داخلی تضعیف می‌شد.

همین موضوع باعث می‌شود اظهارات بی‌پرده او در گفت‌وگو با ونیتی فر — که در آن قضاوت، نحوه اجرا یا پیامدهای بسیاری از تهاجمی‌ترین سیاست‌های ترامپ را زیر سؤال برده — بیش از پیش چشمگیر باشد.

واکنش‌ها: وایلز در نخستین پست مستقل خود در شبکه اجتماعی ایکس از اکتبر ۲۰۲۴ نوشت: «مقاله‌ای که بامداد امروز منتشر شد، حمله‌ای با چارچوبی فریبکارانه علیه من و بهترین رئیس‌جمهور، کارکنان کاخ سفید و کابینه در تاریخ است.»

او افزود: «بخش‌های مهمی از زمینه موضوع نادیده گرفته شده و بسیاری از آنچه من و دیگران درباره تیم و رئیس‌جمهور گفته بودیم از گزارش حذف شده است. پس از خواندن آن، این‌طور برداشت می‌کنم که هدف، ترسیم روایتی عمدتاً آشفته و منفی از رئیس‌جمهور و تیم ما بوده است.»

تقریباً تمام کابینه ترامپ به‌سرعت در حمایت از وایلز موضع گرفتند؛ از جمله وزیر خزانه‌داری اسکات بسنت، وزیر دفاع پیت هگست، وزیر حمل‌ونقل شان دافی، وزیر کشور داگ برگم، رئیس اف‌بی‌آی کش پاتل و شمار زیادی دیگر از متحدان ترامپ.

کارولین لیویت، سخنگوی کاخ سفید، در توییتی نوشت وایلز «به رئیس‌جمهور ترامپ کمک کرده است تا موفق‌ترین ۱۱ ماه نخست کاری هر رئیس‌جمهوری در تاریخ آمریکا را رقم بزند.»

راس ووت، رئیس دفتر بودجه کاخ سفید — که وایلز در گفت‌وگو با ونیتی فر او را «متعصب مطلق راست‌گرا» توصیف کرده بود — گفت: «او همواره متحد من در کمک به تحقق اهداف رئیس‌جمهور بوده است. و این گزارش تخریبی ما را کند نخواهد کرد.»

تصویر کلی: مصاحبه‌های چندماهه وایلز با کریس ویپل — که نقش مدرن رئیس دفتر کاخ سفید را در کتاب پرفروش سال ۲۰۱۷ خود روایت کرده — بارها از خط رسمی دولت درباره جنجالی‌ترین سیاست‌های ترامپ فاصله می‌گیرد یا حتی با آن در تضاد است.

عفوهای ۶ ژانویه: وایلز گفت درباره اینکه آیا ترامپ باید همه بیش از ۱۵۰۰ متهم حوادث ۶ ژانویه را عفو کند تردید داشته و به او توصیه کرده بود آشوبگران خشن آزاد نشوند — هشداری که در نهایت نادیده گرفته شد. او از تحقیقات اف‌بی‌آی درباره ۶ ژانویه تمجید کرد؛ تحقیقاتی که ترامپ به‌شدت به آن حمله کرده است. وایلز اذعان کرد: «چند باری بوده که رأی من اقلیت بوده. و اگر مساوی شود، او برنده است.»

ایلان ماسک و DOGE: وایلز این میلیاردر حامی ترامپ را «مصرف‌کننده علنی کتامین» و «پرنده‌ای بسیار عجیب» توصیف کرد و افزود: «همان‌طور که نوابغ معمولاً هستند.» او گفت از انحلال یک‌جانبه آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا (USAID) — نهادی بشردوستانه که «کارهای بسیار خوبی انجام می‌داد» — به دست ماسک «مبهوت» شده و افزود: «هیچ فرد عاقلی نمی‌تواند فکر کند روند USAID روند خوبی بوده است. هیچ‌کس.»

اخراج مهاجران: وایلز پس از آنکه دولت ترامپ صدها نفر از اعضای ادعایی باندهای ونزوئلایی را به زندانی خشن در السالوادور فرستاد و سپس به بروز خطا در برخی پرونده‌ها اذعان کرد، به ویپل گفت: «می‌پذیرم که باید فرآیند اخراج را با دقت بیشتری بررسی کنیم.»

تعرفه‌ها: وایلز فاش کرد که بر سر تعرفه‌های متقابل موسوم به «روز آزادی» ترامپ «اختلافات بزرگی» وجود داشته و او معاون رئیس‌جمهور، ونس، را به کار گرفت تا اجرای این طرح را تا رسیدن به «وحدت کامل» متوقف کند. این تلاش ناکام ماند و وایلز اعتراف کرد روند تعرفه‌ها «دردناک‌تر از آن چیزی بود که انتظار داشتم.»

پرونده‌های جفری اپستین: وایلز انتقاد تندی از نحوه مدیریت پرونده‌های اپستین توسط دادستان کل، پم باندی، مطرح کرد و گفت او با توزیع «کلاسورهایی پر از هیچ» میان اینفلوئنسرهای ماگا و ادعای نادرست وجود «فهرست مشتریان» روی میزش «کاملاً ناکام» بوده است. وایلز تأیید کرد که ترامپ «در پرونده حضور دارد» اما هرگونه شواهد تخلف را رد کرد و آن را به این نسبت داد که ترامپ و اپستین «جوان، مجرد و خوشگذران» بوده‌اند. او همچنین گفت ترامپ در ادعای خود مبنی بر سفر بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین، به جزیره اپستین اشتباه کرده و به ویپل گفت: «هیچ مدرکی وجود ندارد.»

اسرائیل: وایلز گفت بخش‌هایی از ائتلاف ماگا «از اینکه ما تا این حد با اسرائیل صمیمی هستیم نگران‌اند.» پس از آنکه ترامپ در اکتبر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، را «قهرمان جنگ» خواند، وایلز — به گزارش ویپل — با تردید واکنش نشان داد و گفت: «مطمئن نیستم او کاملاً درک کند که اینجا مخاطبانی هستند که از این حرف خوششان نمی‌آید.»

ونزوئلا: وایلز گفت حملات نظامی ترامپ علیه قاچاقچیان مواد مخدر در کارائیب با هدف واداشتن دیکتاتور ونزوئلا، نیکلاس مادورو، به «تسلیم» است؛ اظهارنظری که ظاهراً با موضع رسمی آمریکا مبنی بر اینکه این کارزار به‌دنبال تغییر رژیم نیست، در تضاد است. او افزود اگر ترامپ — چنان‌که اخیراً مطرح کرده — حمله به خاک اصلی ونزوئلا را مجاز کند، این اقدام «جنگ» محسوب می‌شود و نیازمند تأیید کنگره است.

تلافی‌جویی وزارت دادگستری: وایلز فاش کرد که او و ترامپ در ابتدای دوره «توافقی کلی داشتند که تسویه‌حساب‌ها پیش از پایان ۹۰ روز نخست خاتمه یابد.» اما وقتی ترامپ در تابستان به صدور دستور پیگرد سیاسی مخالفانش ادامه داد، وایلز اذعان کرد که «ممکن است این اقدامات تلافی‌جویانه به نظر برسد و گاهی هم عناصری از تلافی در آن وجود دارد.» او پرونده علیه لتیشیا جیمز، دادستان کل نیویورک، را «تنها مورد تلافی» دانست و پذیرفت که پیگرد جیمز کومی، رئیس پیشین اف‌بی‌آی، ممکن است برای برخی «کینه‌توزانه» جلوه کند.

جمع‌بندی: ترامپ از وایلز به‌عنوان معمار ضروری دوره دوم ریاست‌جمهوری خود تمجید کرده و بعید است جایگاه او در کاخ سفید تغییر کند.

اگر چیزی باشد، این مصاحبه‌ها راز موفقیت او را آشکار می‌کنند: او نه یک «محافظ محدودکننده» برای مهار ترامپ — چنان‌که ونس به ویپل گفته — بلکه «تسهیل‌گر» تحقق چشم‌انداز رئیس‌جمهور است.

ونس روز سه‌شنبه در گردهمایی‌ای در پنسیلوانیا گفت: «سوزی وایلز — ما اختلاف‌نظرهایی داریم. توافق‌هایمان خیلی بیشتر از اختلاف‌هایمان است، اما هرگز ندیده‌ام به رئیس‌جمهور ایالات متحده بی‌وفا باشد، و همین او را به بهترین رئیس دفتر کاخ سفید تبدیل می‌کند که به نظر من رئیس‌جمهور می‌تواند داشته باشد.»





نظر شما درباره این مقاله:







بی‌خبری از محل نگهداری و وضعیت سلامت نرگس
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 18:08

بی‌خبری از محل نگهداری و وضعیت سلامت نرگس






نظر شما درباره این مقاله:







چرا ائتلاف دموکراتها با «این رضاپهلوی» ناممکن شده است؟
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 16:34

چرا ائتلاف دموکراتها با «این رضاپهلوی» ناممکن شده است؟


احمد پورمندی

در ایام جوانی که خود را مارکسیست-لنینست می‌دانستیم، گاه در زندان و بیرون از زندان، بحث‌هایی با آدم‌های فهمیده و با سوادی در می‌گرفت که می‌گفتند با شما نمی‌توان وارد ائتلاف شد و شعارهای «جبههٔ متحد ضد فلان و بهمان» که سر می‌دهید، همگی باد هواست. وقتی آن‌ها را به وحدت‌ستیزی متهم می‌کردیم، سعی می‌کردند برایمان توضیح بدهند که چرا ما را باور نمی‌کنند. چند سوال را که آن‌ها در آن روزگار پیش می‌کشیدند، به یاد می‌آورم:

- مگر طرفدار انقلاب سوسیالیستی و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا نیستید؟
- مگر غیر از خودتان بقیه را بورژوا و خرده بورژوا نمی‌دانید و دنبال محو همه طبقات و در عمل، محو همه روشنفکران «خرده‌بورژوا» نخواهید رفت؟
- در فاصله فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷، چه تحولاتی در اقتصاد و ساختارهای اجتماعی روسیه اتفاق افتادند که در فاصله ۷ ماه، مرحله انقلاب از «دموکراتیک» به «سوسیالیستی» تغییر کرد و با کودتای لنین-تروتسکی، فرمان شکستن همه قلم‌ها و قلع و قمع متحدان دیروز صادر شد؟ مگر لنین پیشوای شما نیست و شما در صورت پیروزی، مدل موفق پیشوا در «ساختمان سوسیالیسم» را دنبال نخواهید کرد؟

اکنون که در ذهنم به آن پرونده‌های غبارگرفته مراجعه می‌کنم و به اوضاع این روزها بر می‌گردم، می‌بینم که پر بیراه نمی‌گفتند و در واقع آن‌ها کاملاً حق به جانب بودند. ائتلاف، مقدماتی دارد و با هر کسی که نقاب وحدت‌خواهی بر چهره بزند، نمی‌توان هم‌پیاله شد. این مقدمات از جمله این‌هاست:

۱- هدف مرحله‌ای مشترک. مثلاً کسی که هدف مرحله‌ای خود را سرنگونی بلاواسطه تمامیت نظام حاکم قرار داده، با کسی که دنبال اصلاح آن یا شکلی از گذار خشونت‌پرهیز باشد، نمی‌توانند یک ائتلاف پایدار ناظر بر مرحله تحول، درست کنند. همین نیروها اگر هدف مرحله‌ای را مثلاً استقرار دموکراسی و تعهد بر قبول نتایج صندوق رأی تعریف کنند، آنگاه در هدف مرحله‌ای هم‌پوشانی خواهند داشت.

۲- راه و روش مشترک. جریانی که اعمال قهر مسلحانه و یا توسل به قدرت‌های خارجی را خطوط قرمز خود اعلام می‌کند، زمینه‌ای برای ائتلاف با جریانی که این خطوط قرمز را برعکس ترسیم کرده باشد، نمی‌یابد.

۳- قبول قواعد مشترک بازی. یکی از مهم‌ترین این قواعد، به مفهوم «هژمونی» در میان مؤتلفین بر می‌گردد. این حق مسلم همه مؤتلفین است که بکوشند تا در جریان مبارزه و در فردای بعد از تحول، دست بالا را داشته باشند و نقش نیروی هژمون را از آن خود کنند. اما این تلاش باید به‌وسیلهٔ قواعدی تنظیم و محدود شود که مهم‌ترین آن قبول قاعده «همه با هم» به‌جای قاعده «همه با من» است. وقتی یکی از نیروهای طالب ائتلاف، مثلاً خود را «رهبر انقلاب ملی» اعلام کند، هر نوع ائتلافی را ممتنع خواهد کرد، چرا که موجودیت سیاسی بقیه را بلاموضوع کرده و برای همکاری، چاره‌ای جز تن دادن به رهبری رقیب خود و انحلال موجودیتی، باقی نمی‌گذارد.

۴- قاعده دیگر «قاعدهٔ وزن» است. در ائتلاف، قاعده «اکثریت-اقلیت» کار نمی‌کند، چرا که بر اساس این قاعده، جریان اکثریت می‌تواند، اقلیت‌ها را کلاً بی‌اثر کند. در پیمان ائتلاف، که حاصل مذاکرات ائتلاف است، باید هر یک از مؤتلفین، به اندازه وزن خود دیده شود. زیاده‌خواهی یا نادیده‌انگاری وزن واقعی دیگری، مذاکرات را به بن‌بست و ناکامی می‌کشاند. الان چند دهه است که در آلمان دولت‌های ائتلافی بر سر کار هستند. پیگیری مذاکرات ائتلاف در میان احزاب این کشور و چگونگی تنظیم قرارداد ائتلاف و تقسیم پست‌ها، می‌تواند برای ما ایرانیان درس‌های زیادی داشته باشد.

اگر با این مقدمات به «پدیدهٔ رضا پهلوی» بر گردیم، به یک شاهزاده تبعیدی بر می‌خوریم که بعد از ۴۶ سال سرگردانی و تلوتلو خوردن، می‌رود که در طیف راست افراطی سیاست ایران جایگاهی برای خود تعریف کند. آقای پهلوی را می‌توان سمبل سرگشتگی و نوسان میان نظرات ناسخ و منسوخ دانست که از فردای سقوط پدرش تا جریان جرج‌تاون، میان سلطنت استبدادی و موروثی، مشروطه‌خواهی و حتی جمهوری‌خواهی در نوسان بود.

رضا پهلوی، در جنبش سبز دستبند سبز به دست کرد و با شور و شوق بسیار به حمایت از آن روی آورد. جنبش «زن، زندگی، آزادی»، مثل سیلی او را با خود برد و وقتی شعار ائتلاف جوان‌ترها، فضای مجازی را پر کرد، او به راحتی در جرج‌تاون به جمعی پیوست که نه مشروطه‌خواه بودند و نه سلطنت‌طلب و منشوری را امضا کرد که فرسنگ‌ها با افکار سنتی و اقتدارگرایانه سلطنت‌طلبان فاصله داشت.

بعد از شکست زودهنگام «ائتلاف‌نما»ی جرج‌تاون، روند چرخش به راست ولیعهد آغاز شد و پس از آنکه نورسیدگانی نظیر سعید قاسمی‌نژاد و امیرحسین اعتمادی کنترل دفتر او را به دست گرفتند، این روند شتاب گرفت و در کنفرانس مونیخ ۲، با تصویب «دفترچهٔ اضطرار» یک نقطه عطف تعیین‌کننده را پشت سر گذاشت. شاهزاده سرگردان با تبدیل شدن به «رهبر-شاه»، اعلام رسمی خود با عنوان «رهبر انقلاب ملی» و رونمایی از سندی که جوهر اصلی آن «همهٔ قدرت به رضا شاه دوم» است، سرانجام به مردی در انتظار جایگاه «پدر تاجدار با اقتدار» بدل شد.

اینکه این آش را چه کسانی برای او پختند و عقبهٔ نورسیدگان چه نقشی در جذاب‌سازی شاهزاده برای راست ترامپیست و بنیادگرایی یهود بازی می‌کند، از اموری هستند که شاید زمانی که همه اسناد از طبقه‌بندی خارج می‌شوند، از آن‌ها هم رمزگشایی بشود. اما، هر چه هست، این رضا پهلوی دیگر آن رضا پهلوی متمایل به جمهوری‌خواهی و دموکراسی و نیز، رضا پهلوی جرج‌تاون نیست! او مهره‌ای در یک سناریوی بزرگ‌تر است که برای ساختن یک بدیل مدرن و اقتدارگرا طراحی شده است تا در صورت سقوط جمهوری اسلامی، بتواند زمام امور را در ایران به دست بگیرد. بهره‌برداری از تکنیک‌های فاشیستی از ویژگی‌های این‌گونه جریانات اقتدارگراست که هم‌اکنون در میان طراحان «گارد جاویدان» شاهزاده تمرین می‌شود.

بلایی که جمهوری اسلامی بر سر ایران آورد، ابتدایی‌ترین حقوق انسانی را هم به سوژهٔ مبارزهٔ سیاسی تبدیل کرده است و یک جریان اقتدارگرا چیزی که کم ندارد، شعار جذاب است! شکست گفتمان‌های جریانات چپ، ملی و اسلام‌گرا، حفره‌های گفتمانی بزرگی خلق کرده‌اند. حفره‌هایی که برای یک جریان اقتدارگرا بسیار مناسب و جذاب‌اند. تنها سد مهم در مقابل تهاجم این اقتدارگرایی، امواج نیرومند تحولات فرهنگی در لایه‌های زیرین جامعهٔ ایرانی است که جنبش «زن، زندگی، آزادی» مهم‌ترین نشانهٔ وجود آن است.

ظاهراً گارد جاویدان، برای تسخیر قدرت و غلبه بر فرهنگ و اهالی فرهنگ، روی حاشیهٔ فقیر و فاقد هویت فرهنگی و اجتماعی حساب باز کرده است، که حساب چندان بی‌ربطی هم نیست. از مشروطه تا امروز چه تعداد از اهالی سیاست را می‌شناسیم که مدیون لمپن‌ها و حاشیه نبوده باشند؟ حرف نوادگان شعبان جعفری هم روشن است: «وقتی مورچه و زنبور شاه دارد...؟» پدر تاجدار برای جلب این گروه از بی‌چیزان نیازی به ائتلاف با نمایندگان آن تحول فرهنگی ندارد. او به چماق آن‌ها نیاز دارد، نه به کلهٔ پرباد «انتلکتوئل‌ها»! ائتلاف چماق و فرهنگ؟ ترامپ را هم به خنده می‌اندازد!

آیا همه چیز تمام شده است؟ نه! هنوز چیزی شروع نشده است! وقتی جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که دیگر تاریخ مصرف رهنمود فلاحیان، وزیر اطلاعات مقتدر رفسنجانی برای بازی کردن با کارت پهلوی، به سر رسیده و پهلوی ممکن است به خطر تبدیل شود، کارت‌ها یک بار دیگر بر خواهند گشت و یک پهلوی ناکام می‌تواند مجدداً «مشروطه‌خواه» شود.

یادمان باشد که گرچه پهلوی لباس «رهبر-شاهی» دوخته شده به‌وسیلهٔ نورسیدگان در خیاط‌خانهٔ مونیخ۲ را به تن کرده است، اما هنوز کلاه مشروطه‌خواهی، انتخابات آزاد و تعیین شکل نظام به‌وسیلهٔ مردم را دور نینداخته است و به نوسان‌های شدید هم عادت کرده است. پدران ما، با تجربه نوعی از سیاست شرقی، عمیقاً بر این باور بودند که این نوع سیاست، پدر و مادر ندارد! دارد؟


نظر خوانندگان:


■ آقای پورمندی عزیز، حرف درستی را مطرح کردی، منطق حرف هایت کلمه به کلمه به دلم نشست؛ چون حرف های مرا هم به زیبایی بیان کردی. دستت درد نکند و سپاسگزارم.
سعید سلامی


■ در ۵۷ یک جابه‌جایی قدرت از یک حکومت مستبد سیاسی و اقتدارگرا ولی توسعه‌طلب به حکومتی مستبد دیگر که نه تنها ازادی سیاسی بلکه ازادی مدنی را هم سلب کرده همراه با اقتدار و سرکوب ولی غیر توسعه‌گرا و فناتیک شد. آنچه که امروز به طنز پنجاه هفتی می‌خوانند همانا عاملین این تغییر می‌باشد اما آنچه که بچشم می‌خورد بستر مشترک استبداد در این دونوع حکومت است گویی که مدیریت کشور چه در شکل توسعه‌طلب و غیر آن بدون توسل به استبداد میسر نیست و در طول تاریخ معاصر هم بعینه دیده می‌شود که دوره آزادی‌ها بسیار کوتاه و بیشتر توام با هرج و مرج ولی دوره سازندگی تحت لوای اقتدار مثبت طولانی‌تر بوده است و می‌توان گفت آنچه که دوره استبداد توسعه‌گرا را با شورش مصادف نمود وادادن استبداد و باز نمون فضای سیاسی در دوره کارتریسم بوده است و نه آماده شدن شرایط عینی انقلاب. این بدان معنا نمی‌باشد که ملت شایسته آزادی نیست بلکه حصول به دموکراسی مقدماتی می‌خواهد که لازمه آن سطح معینی از توسعه می‌باشد و از این رو شاهزاده که خود وارث دو دوره استبداد توسعه‌گرا هست می‌بایست از بندبازی مابین استبداد و دموکراسی دست کشیده و با اعلان موضع و بدون هراس از هجوم گروه‌های پرسروصدا و کم تعداد که از ابتدا خواستار دموکراسی تمام عیار آنهم در شرایط وجود صدها مشکل معیشتی و جریان‌های تجزیه‌طلب و یا زیاده‌خواه و توده‌های نامتشکل هستند به صدای مردمی که در ابتدا خواستار یک زندگی نرمال هستند پاسخ دهد.
بهرنگ


■ آقای احمد پورمندی مشکلات را به درستی بیان کرده‌اید اما جای راه حل عملی شما خالی است. چگونه می توان بر این پراکندگی ها غلبه کرد و به حیات این اختاپوس ولایی خاتمه داد.
شاد باشید شهرام


■ جناب پورمندی شما درست می‌گویید اما بیاد آوریم انقلاب ۵۷ را که هنگامی که طوفان آن انقلاب برخاست چپ چاره‌ای نداشت جز پیوستن به انقلاب یا به شاه. آیا چپ می‌خواهد یکبار دیگر در همان برزخ گرفتار شود و بین شاه و شیخ مجبور به انتخاب شود؟ شاید بهتر باشد چپ در اتحادی مشخص در درون خود, شرایط اتحاد خود را با شخص رضا پهلوی مطرح و برای عموم انتشار دهد تا شاید تحت تاثیر افکار عمومی بتوان به اتحادی منصفانه دست یافت قبل از آنکه دیر شود.
نیما






نظر شما درباره این مقاله:







مردم می‌توانند به حاکمیت روحانیون پایان دهند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 16:03

مردم می‌توانند به حاکمیت روحانیون پایان دهند


گفت‌وگوی کتبی مجله فرانسوی «لوپوئن» با مصطفی تاج‌زاده
گفت‌وگو از: آرمین عارفی
منتشرشده در ۱۶ دسامبر ۲۰۲۵

تاج‌زاده در گفتگو با لوپوئن: مردم می‌توانند به حاکمیت روحانیون در ایران پایان دهند

معاون پیشین وزارت کشور ایران، از درون سلول زندان، خواستار گذار دموکراتیک و غیرخشونت‌آمیز از طریق برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان است.

مصطفی تاج‌زاده امروز یکی از شناخته‌شده‌ترین زندانیان سیاسی ایران است. او که اکنون ۶۹ سال دارد، بخش عمده‌ای از شانزده سال گذشته را در زندان گذرانده و بهای سنگینی بابت تعلق به جریان اصلاح‌طلب پرداخته است؛ جریانی که به‌دنبال اصلاحات درون‌ساختاری بود، پیش از آنکه خود تاج‌زاده به‌طور کامل از نظام سیاسی حاکم گسست.

او از حامیان «جنبش سبز» در سال ۲۰۰۹ و مخالف انتخاب مجدد بحث‌برانگیز محمود احمدی‌نژاد بود و بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۶ به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» هفت سال زندانی شد. تاج‌زاده بار دیگر در ژوئیه ۲۰۲۲، دو ماه پیش از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، بازداشت و به پنج سال زندان به اتهام «توطئه علیه امنیت کشور» محکوم شد.

پس از جنگ دوازده‌روزه میان اسرائیل و ایران در ژوئن ۲۰۲۵ که جمهوری اسلامی را به‌شدت تضعیف کرد، تاج‌زاده با طرح خروج از نظام روحانیت‌محور و جایگزینی آن با حاکمیت کامل مردم از طریق تغییر قانون اساسی، بار دیگر توجه افکار عمومی را به خود جلب کرد. او در این گفت‌وگوی اختصاصی با هفته‌نامه «لوپوئن»، که پرسش‌ها به‌صورت کتبی به داخل زندان اوین ارسال و پاسخ‌ها دریافت شده، دیدگاه‌های خود را تشریح می‌کند.

* لوپوئن: پس از این همه سال زندان، امروز چه احساسی دارید؟

مصطفی تاج‌زاده: آرزو می‌کنم هیچ‌کس هرگز به‌خاطر داشتن اندیشه‌ای متفاوت با حاکمانش به زندان نیفتد. با این حال، هیچ احساس شکست در خود نمی‌بینم. شاید به این دلیل که این سال‌ها فرصتی کم‌نظیر برای مطالعه، اندیشیدن و کار بر روی خودم فراهم کرد و رابطه‌ام با همسر و دو دخترم را عمیق‌تر ساخت. تجربه زندان به من امکان داد جامعه، قدرت و انسان را از زاویه‌ای دیگر ببینم. صدای من امروز بیش از گذشته شنیده می‌شود. هیچ کینه‌ای نسبت به بازجویان سپاه، قضاتی که احکام ناعادلانه صادر کردند یا دیگر عوامل دستگاه سرکوب ندارم، زیرا نمی‌خواهم زندانی درونی برای خود بسازم که تا ابد در آن محبوس بمانم. برعکس، می‌خواهم امروز با ذهنی آرام و سبک زندگی کنم؛ همان‌گونه که پس از آزادی نیز چنین خواهد بود.

* نظر شما درباره بازداشت دوباره نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، چیست؟

بازداشت خانم نرگس محمدی به‌دلیل سخنرانی در مراسم بزرگداشت زنده‌یاد خسرو علی‌کردی، وکیل حقوق بشر که در شرایطی مشکوک درگذشت، نشان‌دهنده هراس حاکمیت از هرگونه تجمع، حتی کاملاً مسالمت‌آمیز است. هسته سخت قدرت به‌شدت بیم آن دارد که کوچک‌ترین گردهمایی مردمی به جرقه‌ای برای اعتراضات سراسری تبدیل شود. در کنار نرگس محمدی، تقریباً همه بازداشت‌شدگان زنانی هستند که در کنار جنبش «زن، زندگی، آزادی» ایستاده‌اند و پیش‌تر نیز طعم تلخ زندان را چشیده‌اند. آنان از زندان نمی‌ترسند. این بازداشت‌های غیرقانونی بار دیگر نقش تعیین‌کننده زنان را در رقم‌زدن سرنوشت جمعی ایران برجسته می‌کند. امیدوارم حاکمیت آن‌قدر خردمند باشد که دریابد این دستگیری‌ها بازدارنده نیست و آزادی فوری این افراد، هزینه‌ای بسیار کمتر از ادامه زندانی‌بودن‌شان برای نظم و ساختار سیاسی دارد.

«زندان همواره دژی برای مقاومت در برابر استبداد بوده است»

* آیا زندان در ایران به کانون مقاومت علیه رژیم تبدیل شده است؟

حبس مخالفان و منتقدان یکی از کارکردهای اساسی نظام‌های سرکوبگر است. اما در عین حال، زندان همواره خار چشم مستبدان و دژی در برابر ستم بوده است. در جمهوری اسلامی، زندان بیش از هر زمان دیگری کارایی بازدارنده خود را از دست داده است. توان حاکمیت برای شکنجه جسمی و روانی زندانیان روزبه‌روز کاهش می‌یابد. از یک سو انباشت بحران‌ها و از سوی دیگر زوال تدریجی ترس در میان شهروندان، موازنه وحشت را تغییر داده است. امروز این قدرت است که بیش از مردم از جامعه می‌ترسد.

* جمهوری اسلامی مدعی پیروزی در جنگ دوازده‌روزه است. نظر شما چیست؟

به‌نظر من، هیچ‌یک از طرفین به اهداف خود نرسید. با وجود حملات سنگین و غافلگیرکننده روز نخست علیه پدافند هوایی و فرماندهان نظامی، تل‌آویو نتوانست ماشین نظامی ایران را کاملاً فلج کند یا مانع حملات موشکی به اسرائیل شود. از سوی دیگر، مردم ایران این بمباران‌ها را به‌عنوان «آزادی» تلقی نکردند و به خیابان‌ها نیامدند. حتی زندانیان سیاسی نیز بمباران زندان اوین را فرصتی برای فرار ندانستند. امیدوارم این جنگ توهمات هر دو طرف را از میان برده باشد.

* چرا پس از آن، سرکوب جامعه مدنی تشدید شده است؟

حاکمیت تصور می‌کند در کوتاه‌مدت جنگ تازه‌ای در کار نیست و بنابراین می‌تواند به سیاست «پیروزی از طریق ارعاب» بازگردد؛ با پرونده‌سازی قضایی و گسترش ترس میان منتقدان. بله، سرکوب ادامه دارد، اما به باور من این سیاست به شکست خواهد انجامید. جامعه‌ای که زیر فشار خشکسالی، کم‌آبی، آلودگی هوا، تورم افسارگسیخته، نابرابری و فساد ساختاری قرار دارد، در حال جوشش است. انباشت بحران‌ها رژیم را چنان تضعیف کرده که دیگر قادر نیست به‌طور مداوم سرکوب کند یا جامعه را کاملاً منفعل سازد.

* افزایش زنان بی‌حجاب و تجمعات جوانان، با تشدید سرکوب تناقض ندارد؟

خیر. زنان ایران دیگر حجاب اجباری را تحمل نمی‌کنند. این آزادی تثبیت شده و پایدار خواهد ماند، زیرا نه‌تنها اکثریت مردم، بلکه اکثریت دینداران نیز با اجبار حجاب مخالف‌اند و دریافته‌اند تحمیل آن به اصل دین آسیب می‌زند. فاصله‌گرفتن جوانان از دین تا حد زیادی نتیجه همین سیاست است.

* آیا این عقب‌نشینی واقعی است یا صرفاً ظاهری؟

بی‌تردید هسته سخت قدرت عقب‌نشینی کرده است. رهبر و اطرافیانش خشمگین‌اند، اما دست‌شان بسته است؛ نمی‌توانند فنری را که در سال ۲۰۲۲ از هم گسست، با زور دوباره سر جایش بگذارند.

* چرا از اصلاح درون‌ساختاری عبور کردید؟

از ۱۹۹۷ تلاش کردیم در چارچوب نظام موجود، دموکراسی را پیش ببریم. اما در نهایت به دیوار رهبری برخورد کردیم که پس از انتخابات ۲۰۱۷ قدرت را به‌طور کامل متمرکز کرد. حذف اصلاح‌طلبان، ناکارآمدی حکومت و انباشت بحران‌ها، همه انتقادات را متوجه شخص رهبر و اصل ولایت فقیه ساخت. با این حال، بن‌بست اصلاحات هرگز توجیه‌گر خشونت نیست. بله، مردم ایران می‌توانند از طریق مقاومت و نافرمانی مدنی، همان‌گونه که در موضوع حجاب موفق شدند، روحانیت حاکم را وادار به عقب‌نشینی کنند.

«نمی‌توان شهروندان گرسنه را با زور ساکت کرد»

* چرا خواستار مجلس مؤسسان و همه‌پرسی شده‌اید؟

ریشه مشکلات در سه عامل است: ساختار کهنه قدرت دینی، سیاست‌های ویرانگر و مداخله‌گرانه رهبر، و حذف نیروهای شایسته. تغییر رویکرد رهبری، توقف دخالت‌ها و برگزاری انتخابات آزاد ضروری است. تثبیت این تغییرات نیازمند بازنگری قانون اساسی از طریق مجلس مؤسسان و حذف ولایت فقیه است. این شاید امروز غیرواقعی به‌نظر برسد، اما در بحران پیش‌رو، امن‌ترین و مسالمت‌آمیزترین راه خواهد بود.

* در زندان چگونه صدای خود را به گوش می‌رسانید؟

در نظام‌های اقتدارگرا، زندان صدای زندانیان سیاسی را خاموش نمی‌کند؛ بلکه بلندتر می‌سازد. شبکه‌های اجتماعی این صدا را چند برابر کرده‌اند. دستگاه سرکوب ظاهراً پابرجاست، اما روحیه آن تضعیف شده و هزینه نقض حقوق زندانیان هر روز بالاتر می‌رود.

* تحریم‌ها مؤثرند؟

تحریم‌ها و حتی جنگ، بیش از آنکه به قدرت حاکم ضربه بزنند، جامعه مدنی را فرسوده می‌کنند و به فقرا آسیب می‌زنند. تنها تحریم‌های قابل توجیه، تحریم ناقضان حقوق بشر است.

* مداخله نظامی خارجی؟

اگر چنین مداخله‌ای رخ دهد، یا به فاجعه‌ای بزرگ‌تر می‌انجامد یا به استقرار یک رژیم نظامی خشن‌تر. هیچ‌یک راه‌حل نیست.

* برنامه هسته‌ای؟

من مخالف ساخت بمب اتمی‌ام؛ این مسیر به جنگی ویرانگر می‌انجامد. ایران به توافقی تازه و جامع با غرب نیاز دارد.

«نابودی اسرائیل مأموریت ما نیست»

* سیاست منطقه‌ای پس از هفتم اکتبر؟

این سیاست باید پیش‌تر تغییر می‌کرد. توسعه ایران نیازمند روابط متوازن با آمریکا و اروپا است. هیچ کشور خارجی نباید در امور داخلی ایران دخالت کند، اما نابودی اسرائیل یا اخراج آمریکا از منطقه نه مأموریت ماست و نه در توان ما.

* آیا ایرانیان باید منتظر مرگ رهبر بمانند؟

چرا؟ حجاب اجباری در زمان حیات او تضعیف شد و تابوی مذاکره با آمریکا شکست. تجربه بهار عربی نشان داد که بدون رهبری متمرکز نیز می‌توان دیکتاتورها را به عقب راند. من ترجیح می‌دهم تغییرات اساسی در زمان حیات آیت‌الله خامنه‌ای رخ دهد؛ این مسیر تنش کمتری ایجاد می‌کند و شاید بهترین راه برای عبور از بحران جانشینی باشد.


اصل گفتگو را در مجله لوپوئن اینجا ببینید.





نظر شما درباره این مقاله:







افزایش قیمت دلار و سه پیامد فاجعه‌بار آن
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 15:19

افزایش قیمت دلار و سه پیامد فاجعه‌بار آن


فرارو: در روزهای اخیر شاهد گرانی سریالی قیمت دلار و رکورزنی های مکرر اسکناس آمریکایی در بازار ارز ایران بوده ایم. در این راستا، هر دلار آمریکا حتی وارد کانال ۱۳۰ هزار تومان نیز شده و تعجب بسیاری را برانگیخته است. همزمان با افزایش مجدد قیمت ارز، بار دیگر شاهد اوج گیری تحلیل هایی که سعی دارند این افزایش، ماهیت آن و پیامدهایش را توضیح دهند نیز بوده ایم.
البته که به موازات این مسائل، بحث و جدل های سیاسی و اقتصادی نیز بالا گرفته و برخی نمایندگان مجلس از دولت و بانک مرکزی و وزارت اقتصاد خواسته اند جدی‌تر ورود کنند و از کم ارزش شدن پول ملی جلوگیری نمایند. با این همه، واقعیت این است که این نخستین بار نیست که شاهد گرانی عجیب قیمت ارز و تکرار چندباره تحولات مرتبط با آن هستیم. گویی یک نمایش برای چندمین مرتبه روی صحنه می رود و به نقطه ای رسیده که بعضا افکار عمومی را نیز چندان شوکه نمی‌کند. حتی برخی به این مساله اشاره دارند که با توجه به تشدید فشارهای خارجی و البته تداوم برخی نواقص ساختاری و سومدیریتهای داخلی، انتظار می رود که روند صعودی قیمت دلار علی رغم برخی کاهش‌های مقطعی، همچنان ادامه‌دار باشد.

با این همه، یکی از نکات مهمی که باید به آن جدی‌تر پرداخته شود این است که در سایه گرانی قیمت دلار، آسیب های جدی و البته چندگانه ای به کشور وارد می شود که بسیاری از آن ها جبران‌پذیر نیستند و خود می‌توانند ایجاد کننده طیف متنوعی از دیگر آسیب ها به ایران باشند. در این زمینه، به طور خاص باید سه چالش راهبردی را مد نظر داشت.

۱: اثرگذاری منفی بر بخش مولد اقتصادی

این نکته واضح است که اقتصاد کشورهای مختلف جهان برای رشد و توسعه، نیاز به فعالیت قابل توجه بخش مولد دارد. به بیان ساده‌تر، یک اقتصاد با سفته بازی و دلالی رشد نمی کند و آنچه که برای اقتصاد کشورها دستاوردساز است، قدرت تولید آن ها است. حال در نظر بگیرید وقتی یک کارخانه دار و یا سرمایه‌گذار، محاسبه می کند که در طول سال باید کلی تلاش کند و هزینه های مادی و ذهنی را صرف کند و در نهایت نیز سود وی به مراتب کمتر از فردی است که اول سال فقط طلا یا ارز خریده و آن را نگه داشته، این نکته کاملا آشکار می شود که اساسا دیگر انگیزه ای برای فعالیت مولد اقتصادی باقی نمی ماند. اگر از منظر اقتصادی بنگریم، انسان ها از خود می‌پرسند که چرا با زحمت کمتر، به یک پول سهم‌الوصول‌تر دست نیابند؟

این همان موضوعی است که در روزهای اخیر در فضای مجازی و حتی در گفتگوهای محاوره ای مردم می توانیم آن را مشاهده کنیم. از این رو، افزایش بی‌قاعده قیمت ارز، عملا انگیزه های مولد و مثبت را در اقتصاد کشورها می کُشد و این خود یک خسارت بزرگ به اقتصاد هر کشوری است.

۲: آسیب به تار و پود جامعه

در یک جامعه، افراد باید به معنای واقعی کلمه خود را بخشی از یک تار و پود در نظر بگیرند که در قالب آن رشد و پیشرفت کشور، جز با همکاری و همدلی شهروندان و هم‌میهنان اتفاق نمی افتد. این در حالی است که افزایش افسارگسیخته قیمت طلا و ارز و ایجاد این حس که افراد مدام حس می کنند ارزش پول و سرمایه‌شان نباید کم شود و مسائلی از این دست سبب می شود تا انسان ها به جای فکر در مورد خیر جمعی، به منافع فردی خود بیش از پیش بیندیشند و همین موضوع کافی است تا تار و پود جامعه دچار مشکل شود. از این رو، افراد کاملا اتمیستی(فردگرایانه) فکر می کنند و عمل می کنند و توجه ندارند که اقدمات آن ها می توانند تبعات بدی را برای کشورشان ایجاد کنند و حتی سطح مشکلات را نیز بدتر کنند.

اگرچه نظام حکمرانی نیز در نوع خود مقصر است و نباید فضایی را ایجاد کند تا این شرایط نامساعد رنگ واقعیت به خود بگیرد. با این حال، واقعیت این است که افزایش قیمت های افسارگیخته قیمت ارز در کشور، به تار و پود جامعه آسیب جدی می زند و این موضوع خود در طیف متنوعی از حوزه های حکمرانی برای کشور ایجاد چالش و مشکل می کند.
۳: معمای “تصویر آینده” برای نسل های جدید

وقتی گرانی شدید قیمت ارز رخ می دهد و در نتیجه آن شاهد به راه افتادن سیلی از گرانی ها در دیگر بازارها هستیم، نسل های جدید و به طور خاص نوجوانان و جوانان از خود می پرسند که آیا براستی تحصیل، آن ها را از آینده ای که باید برای خود بسازند عقب نمی اندازد؟ آیا بهتر نیست آن ها زودتر وارد بازار کار شوند و حتی یک سال را از دست ندهند؟ آن ها از خود می پرسند آیا مثلا اگر یک شغل دولتی پیدا کردند، می توانند با آن زندگی خود را به صورت عادی بچرخانند؟

آیا بهتر نیست آن ها نیز به فلان شغلِ فلان فرد برسند که در قیاس با فردی که سال ها تحصیل کرده، درآمد به مراتب بیشتری را کسب می کند و در جامعه نیز جایگاه خوبی دارد؟ در حقیقت، نسل های جوان بعضا خیلی زود در مسیری قرار می گیرند که شاید در حالت عادی باید چند سال دیگر به نحوی اصولی وارد آن شوند. ورای این‌ها، توجه داشته باشیم که اکنون بر اساس داده های مرکز آمار ایران، حدودا 40 درصد از جمعیت بیکار کشورمان را فارغ‌التحصیلان دانشگاهی تشکیل می دهند. افرادی که سال ها تحصیل کرده اند و میلیاردها تومان پول از بیت‌المال برای آن ها هزینه شده اما اکنون میوه این مساله برای آن ها و به نفع کشور چیده نمی شود. این موضوع خود موجی از سرخوردگی و یا تمایل به مهاجرت از کشور را ایجاد می کند.

مساله‌ای که آن نیز در ایران جدی است و می بینیم که آمارها و گزارشهای مختلف بعضا حاکی از این هستند که تقاضا برای مهاجرت از ایران مثلا برای تحصیل، از دانشگاه به دوره دبیرستان رسیده است! اگر همه این ها را نیز کنار بگذاریم، تجربیات سال های گذشته نشان داده که هر مرتبه قیمت دلار بالا می کشد، چند ماه بعد شاهد اثرگذاری جدی آن بر قیمت کالاهای مصرفی مردم هستیم. در شرایطی که میانگین دستمزدهای پرداختی هیچ تناسبی با نرخ تورم ندارد، این موضوع سبب شده و می شود تا سال به سال مردم ایران از منظر اقتصادی ضعیف‌تر شوند و قدرت خرید خود را از دست بدهند.

این موضوع خود نیز خود ایجاد ناامیدی می کند و می تواند ایجادکننده طیف متنوعی از دیگر مشکلات در سایر حوزه ها نیز باشد. از این رو، لازم است که نظام حکمرانی کشور به صورت جدی به مساله تورم و گرانی ارز بنگرد و راهکارهایی را در بازه‌های زمانی کوتاه‌مدت، میان مدت و بلندمدت در این رابطه تدبیر کند. انفعالِ بیشتر در این حوزه می تواند تبعات سنگینی را برای کشور در آینده‌ای نه چندان دور به همراه داشته باشد.





نظر شما درباره این مقاله:







نسل جوان در خطر واقعی؛ سن اعتیاد به ۱۴ سال رسید
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 13:50

نسل جوان در خطر واقعی؛ سن اعتیاد به ۱۴ سال رسید






نظر شما درباره این مقاله:







اتحاد اپوزیسیون راست-افراطی و دیکتاتوری ملاها
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 13:01

اتحاد اپوزیسیون راست-افراطی و دیکتاتوری ملاها


کارن ایزدی

اتحاد اپوزیسیون راست-افراطی و دیکتاتوری ملاها در سرکوب فعالین مدنی درون کشور

روز جمعه در مراسم هفتم خسرو علی‌کردی وکیل حقوق‌بشری در مشهد ما شاهد یک همسویی بسیار عجیب توسط اپوزیسیون راست-افراطی و رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب فعالین مدنی درون کشور بودیم!

در روز جمعه در مراسم هفتم خسرو علی‌گردی وکیل حقوق‌بشری که با حضور مردم و فعالان مدنی مانند نرگس محمدی، سپیده قلیان، عالیه مطلب‌زاده و.... برگزار شد جمهوری اسلامی دست به سرکوب خشن شرکت‌کنندگان در مراسم زد!

اما این سرکوب مانند همیشه نبود بلکه از شعارهای «جاوید شاه»، «کینگ رضا پهلوی» استفاده شد تا فعالان مدنی مانند «نرگس محمدی» و «سپیده قلیان» را تخریب و سپس با ضرب و شتم بازداشت کنند!

پس از این حمله موجی از محکومیت جهانی علیه این سرکوب صورت گرفت، نیروهای دموکراسی‌خواه آن را محکوم کردند، در شبکه‌های اجتماعی عموم جامعه آن را محکوم کرد اما تنها یک جریان سیاسی بود که از آن حمایت کرد! بله جریان سیاسی سلطنت‌طلب یا پادشاهی‌خواه و حتی رضا پهلوی فرزند دیکتاتوری سرنگون شده سابق ایران محمدرضا پهلوی هم بدون محکوم کردن حملات از شعاردهندگان تشکر کرد!

بله! نه تنها سرکوب را تشویق کردند، نه تنها فعالین مدنی را تخریب کردند بلکه حتی در شبکه‌های اجتماعی از حامیان جمهوری اسلامی هم تشکر کردند! وحدتی مشخص از روحانیت و سلطنت! همان‌هایی کودتا ۲۸ مرداد را باهم محقق کردند و پیش از انقلاب ضدسلطنتی هم در پیوند باهم علیه اپوزیسیون چپ همدیگر را تقویت کردند! حال مجدد در سرکوب فعالان مدنی داخل به همدیگر یاری می‌رسانند و خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران هم آنان را تشویق می‌کند!

اما در حوادث روز جمعه فقط به سرکوب حاضران خلاصه نشد بلکه در همکاری اپوزیسیون راست-افراطی و ماموران امنیتی به حاضران در مراسم از جمله نرگس محمدی فعال مدنی با شعار حکومتی «جاوید شاه» سنگ‌پراکنی شد

پس از این واقعه حامیانش سامانه پادشاهی که این روزها در شبکه اجتماعی به اسم «فرقه نئونازی پهلوی» مشهور شده‌اند با خوشحالی ویدیو سنگ‌پراکنی به «نرگس محمدی» را منتشر کرده و گفتند بوسه می‌زنیم بر دست کسی که این اقدام را انجام داد!

دیگر حتی نقاب هم نمی‌زنند و آشکارا از حملات به فعالان مدنی حقوق‌بشری با افتخار حرف می‌زنند و مسئولیت آن را می‌پذیرند! حتی نمی‌گویند این اقدام حکومتی بوده بلکه با افتخار می‌گویند ما سلطنت‌طلبان این اقدام را کردیم و تنها جایی است که از دستگاه امنیتی بابت این بازداشت تشکر می‌کنیم!

اپوزیسیون راست-افراطی در حالی با افتخار از سنگسار زنی سخن می‌گوید نه سلاح داشت و نه حالت جنگی، بلکه در حال سخن گفتن از «مجیدرضا رهنورد» جان‌باختگان خیزش انقلابی ژینا و «فاطمه سپهری» زندانی سیاسی بود و سپس شعار «پاینده ایران» و «قسم به خون یاران، ایستاده‌ایم تا پایان» همان شعار خانواده‌های دادخواه را سر داد!

اما این سنگسار فقط حمله به «نرگس محمدی» نبود، سنگسار خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» بود، سنگسار جنبش مدنی درون کشور بود، سنگسار فعالان حقوق‌بشر بود، سنگسار مقاومت مدنی در مقابل دیکتاتوری جمهوری اسلامی بود، سنگسار جنبش سرنگونی‌طلبی بود و در نهایت سنگسار برای هموار کردن راه جهت سرکوب مبارزان درون کشور توسط مزدوران تا بن دندان مسلح رژیم ولایت‌فقیه بود!

اما اپوزیسیون راست-افراطی فراموش کرده که جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» همچون کوهی استوار ایستاده است! فراموش کرده‌اند که «زن، زندگی، آزادی» را اعدام جمهوری نکبت اسلامی از بین نبرده است و سنگسار اپوزیسیون راست-افراطی در همراهی با نیروهای امنیتی که در ۱۴۰۱ دست کم ۷۰۰ تن از جوانان ایران را به خاک و خون کشید از بین نخواهد برد!

اما پس از سرکوب‌های روز جمعه در مراسم هفتم خسرو علی‌کردی وکیل حقوق‌بشری با شعارهای سلطنت‌طلبانه نظیر «جاوید شاه» و «مرگ بر سه فاسد، ملا، چپی، مجاهد» بسیاری متعجب شدند چرا یک جریان مخالف رژیم همسو و متحد با حکومت شده و مخالفان دیگر را مورد حمله قرار می‌دهد و بازداشت می‌کند و خود سلطنت‌طلبان با افتخار آن را هم بیان می‌کنند!

در پاسخ باید گفت اصولاً جنبش سلطنت‌طلبی در میدان عمل در مقابل جمهوری اسلامی وجود خارجی ندارد! سلطنت‌طلبان در شبکه‌های اجتماعی مخالفان دیگر را همراه با ارتش سایبری رژیم ملاها ترور شخصیتی می‌کنند و همزمان در میدان عمل سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات اپوزیسیون در میدان را سرکوب می‌کند! پست‌های مشترک تلویزیون سلطنت‌طلب «منوتو» و خبرگزاری «فارس» وابسته به سپاه پاسداران علیه «نرگس محمد» و تشویق بازداشت او، به عیان همه این موارد را نشان می‌دهد!

حتی برون از مرزهای ایران هم این تقسیم وظایف بین اپوزیسیون سلطنت‌طلب و رژیم ملاها صورت گرفته است! سلطنت‌طلبان به محافل دیگر اپوزیسیون حمله می‌کنند و جمهوری اسلامی با ارتش سایبری و رسانه‌های حکومتی دست به مبارزان فعال در عرصه‌های میدانی می‌کند!

اما این تقسیم وظایف چگونه ممکن شده است؟ مگر رژیم ملاها و سلطنت‌طلبان راه‌های ارتباطی دارند که این‌گونه هماهنگ پیش می‌روند! جواب سوال ساده است! رژیم ملاها فعالین خود را به اسم ریزشی به صفوف سلطنت‌طلبان ارسال می‌کند و در چارچوب آن سیاست‌های خود را پیش می‌برد!

نگاهی به فهرست اعضای سامانه سلطنت‌طلبان به خوبی موارد مهمی را برای ما روشن می‌کند! امیرحسین اعتمادی، سعید قاسمی‌نژاد و علیرضا کیانی که مشاور رضا پهلوی لیدر سامانه سلطنت‌طلب هستند از اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت اسلامی بودند! عرفان قانعی‌فرد تاریخ‌نگار حکومتی بود که با سپاه پاسداران و پاسدار محسن رضایی همکاری می‌کرد، وحید بهمن نویسنده‌ی سایت وزارت اطلاعات آذری‌ها بود که اکنون نویسنده مطالب سلطنت‌طلبان شده است! هم‌چنین هنربندان حکومتی مثل محبوبه بیات، اشکان خطیبی، مهناز افشار، برزو ارجمند، احسان کرمی و فرخ‌نژاد که با موسسه اوج سپاه پاسداران همکاری می‌کردند و فوتبالیستی مانند علی کریمی پس از آن که در انتخابات فدراسیون فوتبال حکومتی رژیم ملاها موفق نشد یک باره در خیزش انقلابی ژینا به خارج از کشور رفته و سلطنت‌طلب شدند و به بازوی رسانه‌ای تخریب سایر جریانات تبدیل شده‌اند!

به خوبی می‌بینیم سامانه سلطنتی تبدیل به پناهگاه امن پایوران جمهوری اسلامی شده است و هر آن فردی تا زمانی در خدمت ولی‌فقیه بوده اکنون در خدمت شاهزاده قرار می‌گیرد و به جای کمک به جنبش سرنگونی‌طلبی با پروژه‌هایی مانند «وکالت می‌دهم» و تشویق و تایید حمله با سنگ به «نرگس محمدی» به شکاف بیشتر جنبش سرنگونی‌طلبی کمک می‌کنند که خود نقش نفوذی‌های رژیم ملاها در اپوزیسیون راست-افراطی سلطنت‌طلب را نمایان می‌کند!

بدین شکل ما با یک اپوزیسیون سرنگونی‌طلب در سامانه سلطنتی روبرو نیستیم بلکه به وضوح ما شعبه دوم و برون مرزی جمهوری اسلامی را شاهد هستیم که همانند اسب تروای ولی‌فقیه عمل کرده تا فعالان در میدان مبارزه با دیکتاتوری ملاها را به حاشیه برده، تخریب کرده و حتی مقدمات بازداشت آنان را توسط مأموران امنیتی فراهم کند!

بدین شکل در زمان کنونی با این شرایط نمی‌شود نه‌تنها اتحاد تاکتیکی با اپوزیسیون سلطنتی در جهت مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی داشت بلکه حتی نمیشود با سکوت و آتش‌بس با آن کار خود را پیش برد! چرا که ما ناچاریم برای مبارزه با رژیم ملاها با شاخه برون مرزی آن با پوشش سلطنت هم مبارزه کنیم! از همین رو مبارزه مشترک با رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران با تمام دسته‌جات اصلاح‌طلب و اصول‌گرای آن به همراه ایستادن مقابل اپوزیسیون سلطنتی و افشای آن خط مشی است که نه تنها می‌تواند دیکتاتوری حاکم بر ایران را براندازد بلکه نقشه مسیر آینده روشن سکولار، دموکراتیک و تکثر را پیشاروی جامعه قرار می‌دهد!

هم‌چنین حوادث روز جمعه بار دیگر ثابت کرد که درگیری اپوزیسیون راست-افراطی و رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران بر سر دموکراسی نیست بلکه بر سر این است چه کسی دیکتاتور و سرکوبگر ایران شود و برای مردم ایران تعیین و تکلیف کند! اکنون خطوط شفاف و روشن شده‌اند! دموکراسی‌خواهان و استبدادطلبان مشخص شده‌اند! اکنون دیگر مثل روز روشن است که یک ایران دموکراتیک متکثر نه تنها از سرنگونی جمهوری اسلامی عبور می‌کند بلکه باید با دیکتاتورهای اپوزیسیون مانند جریان سلطنت‌طلب هم همانند جمهوری اسلامی مبارزه کرد! نباید گذاشت که پنج دهه دیگر دیکتاتوری دیگر این بار با فاشیسم ملی خود را بر جامعه آوار کرده و جایگزین فاشیسم مذهبی شود!

از همین رو در مقابل این استبدادخواهان باید گفت «زن، زندگی، آزادی» نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر! چرا که این شعار همان سدیست که نه تنها فاشیسم جنسی-مذهبی جمهوری اسلامی را با همه دسته‌جات اصلاح‌طلب و اصول‌گرای آن سرنگون می‌کند بلکه اجازه نمی‌دهد فاشیسم-ملی اپوزیسیون راست-افراطی سلطنت‌طلب خود را بر جامعه تحمیل کند بلکه می‌رود تا آینده یک ایران سکولار-دموکراتیک متکثر را رقم بزند!

از همین رو همراه با هم در مقابل اسلامیسم و راسیسم یکصدا و همصدا شعار می‌دهیم و می‌گوییم: «زن، زندگی، آزادی/ ژن، ژیان، ئازادی»

————————
* کارن ایزدی، فعال مدنی کوئیر-فمینیست چپ-ترقی‌خواه است.


نظر خوانندگان:


■ خانم ایزدی با سلام
مقاله جالب ولی کاملا یک جانبه بود. وقتی ازافراط گرایی صحبت می‌کنید باید چپ-افراطی را هم در نظر بگیرید. همان چپی که درقالب حزب توده و بعدا فداییان اکثریت (که من متاسفانه مدتی دنباله روشان بودم﴾ با اسلام‌گرایان همدست شدند و حکومت ملایان را تثبیت کردند و الان هم در خارج برای حکومت تبلیغ می‌کنند. همین چپ-افراطی که در اروپا با اسلام گرایان به خصوص اخوان‌المسلمین و حماس همراهی و همکاری می‌کند و خطرش به هیچوجه از راست-افراطی کمتر نیست.
با احترام فرزاد






نظر شما درباره این مقاله:







پیام تسلیت مادر داغدار اکبر محمدی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 12:20

پیام تسلیت مادر داغدار اکبر محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







غرش خشم، خرابکاری و تفرقه در خراسان
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 11:07

غرش خشم، خرابکاری و تفرقه در خراسان


داریوش مجلسی

غرش خشم، دریچه‌ای به سوی بختیار،
خرابکاری و تفرقه.
هر سه با هم، در خراسان

درگذشت دکتر خسرو علیکردی و مراسم هفتمین روز درگذشت او، باعث شد خراسان از چند جهت توجه من و بسیاری از رهروان راه مصدق را به خود جلب کند. درگذشت یک شخصیت ملی در اثر رفتار ناهنجار ماموران امنیتی، و جمعیت بزرگی که برای اعتراض و هم‌دردی به خیابان آمده بودند، از یکسو نشان دهنده درجه قساوت و سبعیت رژیم حاکم بر کشورمان، و از سوی دیگر نشان دهنده تحولات امیدبخشی می‌باشد که در درون قشر ملی خراسان در حال شکل‌گیری می‌باشد.

تجمع مشهد مرا به یاد تجمع بزرگ جبهه ملی در کاروانسرا سنگی، و تجمع بسیار وسیع‌تر در احمدآباد، مزار دکتر مصدق، در دوران آغاز انقلاب انداخت. از نظر من جبهه ملی با برگزاری موفقیت‌آمیز هفتمین روز درگذشت یکی از اعضای شورای مرکزی، در عین‌حال، توانست درجه نفرت و خشم مردم‌مان را نسبت به عطش سیری‌ناپذیر قتل و سرکوب رژیم حاکم نشان دهد. همراهی نرگس محمدی و اقشار مختلف معترضین مدنی و سیاسی، نشان‌دهنده وحدت و همدردی این طیف‌های وسیع جامعه‌مان، با خانواده، دوستان و هموندان شادروان خسرو علیکردی بود.

نه فقط این گردهمائی بزرگ، بلکه یک حرکت ساده، کوچک و در عین حال پر معنای دیگری نیز نشان از هدف‌گیری درست جبهه ملی خراسان در روزهای اخیر دارد. پیش از درگذشت شادروان دهکردی، تصویری در تلگرام دریافت کردم از پایگاه خبری جبهه ملی ایران، خراسان. در صفحه اول آن، عکس شادروان شاپور بختیار را دیدم. اولین عکس‌العمل من گفتن این جمله بود “بختیار جان، به خانه خودت خوش آمدی”. این ابتکار، تنها گذاشتن یک تصویر نبود. بلکه نگاهی به گذشته و جبران یک خطا بود، خطائی که اگر انجام نمی‌گرفت شاید سرنوشت کشورمان قسم دیگری رقم می‌خورد.

برای جبهه ملی‌های (شورای ششم) باید بختیار همان ارزشی را دارا باشد که مصدق دارا بود. من از زمان دبیرستان به یاد دارم که بختیار در جبهه ملی به اندازه سایر رهبران آن جبهه مطرح نبود ولی من و عده‌ای از جوانان جبهه ملی در اصفهان علاقه خاصی نسبت به او داشتیم، شاید هم به این علت که او در دبیرستان صارمیه اصفهان درس خوانده بود و دارای تجربیات و گذشته‌ای بود که کمترین شخصیت ایرانی دیگری دارا بود.

او تنها ایرانی بود که در زمان تحصیل در فرانسه، داوطلبانه به چریک‌های “نیو اورلیان” پیوست و مسلحانه بر علیه هیتلر جنگید. او تنها ایرانی بود که همراه “لئون بلوم” رهبر یهودی سوسیالیست‌های فرانسه بر علیه فرانکو مبارزه می‌کرد.

خیلی چیزها را از او آموختم. یادم هست که روزی در خانه‌اش جلسه داشتیم، خدمتکارش مجله “ایران فردا” را که شادروان مهندس سحابی منتشر می‌کرد، آورد. من گفتم ما در اینجا مبارزه می‌کنیم و او در ایران به نوشتن و تجزیه و تحلیل می‌پردازد. بختیار گفت تو اشتباه می‌کنی، مطالبی که سحابی می‌نویسد و قدرت قلم او باعث خواهد شد دانشجویانی که به دانشگاه راه یافته و اهل مطالعه می‌باشند با خواندن مقالات او به فکر و تحقیق روی آورند و همان‌هائی که حالا از غربال کنترل ورود به دانشگاه گذشته‌اند، تبدیل به مخالفان سر سخت رژیم گردند. حق با او بود. طولی نکشید که شاهد جنبش دانشجوئی ۱۸ تیر بودیم.

جبهه ملی در انقلاب ۵۷ از اصول خودش عدول کرد و به انقلابیون پیوست. اخراج بختیار از جبهه ملی، استخوان لای زخمی بود که باعث یک دو دستگی زیر خاکستر گردید. سال‌ها طول کشید تا این دو دستگی منجر به تاسیس جبهه ملی ششم گردید. بعد از سال‌ها، ظهور عکس او در اول صفحه خبرگزاری، وداع با گذشته و پاک کردن لکه ای بود که به دامان جبهه ملی نشسته بود.

در مشهد به غیر از غرش اعتراضی در هفتمین روز در گذشت یک هموند، و ظهور تصویر بختیار بعد از سال‌ها، شاهد یک پدیده ناپسند هم بودیم و آن نقش تخریبی و نفاق‌افکن، هواداران شاهزاده رضا پهلوی در آن تظاهرات بود. شعارهای گمراه‌کننده و تخریبی، بی‌حرمتی به نرگس محمدی به موازات حملات عاملین رژیم به تظاهرکنندگان، نشان از یک هماهنگی چندش‌آور بین سرکوبگران و هواداران شاهزاده، در دستگیری و آزار و اذیت تظاهر کنندگان را داشت.

من با آشنایی که با شخصیت و افکار شاهزاده دارم، منتظر بودم مانند گذشته از شعار ها و حرکات تخریبی هوادارانش فاصله بگیرد، ولی عکس‌العمل مثبت ایشان نسبت به بی‌حرمتی، توهین و خرابکاری آنها در آن تظاهرات، چهره دیگری را از ایشان نشان داد که فرسنگ‌ها با چهره‌ای که من از او می‌شناختم فاصله داشت.

سال‌ها پیش او در یک تظاهرات بزرگ در لس‌آنجلس، مصدق را رهبر واقعی ملت ایران نامید، باز هم سال‌ها پیش زمانی که مرحوم امیر انتظام قرار بود در بیمارستان جراحی شود از طریق من پیامی برای او فرستاد و بهبودی وی را آرزو داشت و در همان پیام به تمجید از جبهه ملی پرداخت. در جنبش سبز به حمایت از رهبران جنبش در ایران پرداخت در حالی که همان شاهزاده رضا پهلوی این روزها مشوق حمله به ایران و تمجید از خرابکاران تظاهرات مشهد می‌باشد.

ایشان در سال‌های دور مشاورین مختلفی داشت مانند مرحوم فروغی، مرحوم هرمز حکمت (از جبهه ملی‌های سابق)، شهریار آهی و مهرداد خوانساری. آیا تغییر چهره فاحشی که ایشان از خود نشان می‌دهد می‌تواند تفاوت کیفی مشاورین سابق و کنونی، باعث و علت آن باشد؟

به دور از همه این مباحث، ایران امروز و عزیز ما، در چنان وضع اسفناکی به سر می‌برد که چنانچه دچار حمله یا جنگ گردد، در وحله اول ملت ستمدیده و زجر کشیده، مات و متحیر، نمی‌داند به مقابله با دشمن بپردازد یا زمان را مساعد گرفتن انتقام خون‌های زیادی که ریخته شده و هنوز هم ریخته میشود می‌بیند.

مقصر در وحله اول، رژیم سرکوبگر حاکم بر کشورمان می‌باشد که با جنایاتش اجازه نمی‌دهد ملت‌مان در شرایط خطرناک، به مقابله با دشمن بپردازد.

داریوش مجلسی، دسامبر ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ متاسفانه همه چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان. تعدادی بی فرهنگ و نادان خواستار سلطنت و به گفته خودشان پادشاهی پهلوی هستند در صورتی که خود ایشان این هرج و مرج و استبداد تک اندیشی را رد نموده و خواستار رای مردم برای بعد از سقوط رژیم اسلامی هستند. خوشبختانه مردم ایران اکنون می‌توانند با جبهه‌ ملی و گروه‌های دیگر مانند آرمان خواهان‌ و دیگر گروه های آزادی خواه همراه شوند. از شر و ستم جمهوری خلیفه‌ای اسلام آزاد شوند.
با تشکر از مقاله شما. طلایی از هلند


■ آقای مجلسی عزیز، من هم مثل شما معتقدم که شاپور بختیار شانس بزرگی برای ایرانیان بود که متأسفانه نسل ما آن را از دست داد. در مورد رضا پهلوی در راستای کامنت فوق (طلایی از هلند که نوشته است: خود ایشان این هرج و مرج و استبداد تک اندیشی را رد نموده و خواستار رای مردم برای بعد از سقوط رژیم اسلامی هستند)، باید باب گفتگو و تبادل نظر را باز نگه داریم. بین “دوست بد” هنوز فاصله خیلی زیاد است تا “دشمن”، گر چه می‌دانم شاید عده‌ای بگویند: دشمن دانا بلندت می‌کند، بر زمینت می‌زند نادان دوست.
موفق باشید. رضا قنبری. آلمان


■ قنبری و طلائی گرامی، من هم مانند شما، نه فقط معتقدم بلکه مطمئنم که ایشان قلبا به همان چیزی اعتقاد دارد که هر دوی شما اشاره کردید. در گذشته ایشان با خانواده رفسنجانی، کروبی و ابراهیم نبوی، شخصیت‌های جبهه ملی در داخل کشور، سران کومله، حزب دموکرات کردستان، نهضت کردهای یارستان، اتحاد جمهوریخواهان و و و تماس‌ها و نشست‌های زیاد داشت ولی البته نقش اطرافیان در آن روز ها و امروز را فراموش نکنید. باب گفتگو از سوی من باز است چند بار هم دق الباب کردم ولی یک نیروی قوی ایشان را به سویی می‌برد که عرب نی انداخت!
با ارادت مجدد، مجلسی






نظر شما درباره این مقاله:







افزایش شدید قیمت دلار با تشدید خروج سرمایه از کشور
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 10:32

افزایش شدید قیمت دلار با تشدید خروج سرمایه از کشور






نظر شما درباره این مقاله:







آزادی یک مهاجر ایرانی در آمریکا
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 10:31

آزادی یک مهاجر ایرانی در آمریکا






نظر شما درباره این مقاله:







رئیس جمهور ترامپ از بی‌بی‌سی شکایت کرد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 10:27

رئیس جمهور ترامپ از بی‌بی‌سی شکایت کرد






نظر شما درباره این مقاله:







تورم عربستان سعودی باعث حسرت مردم ایران شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 9:55

تورم عربستان سعودی باعث حسرت مردم ایران شد






نظر شما درباره این مقاله:







تروریست‌های سیدنی از داعش الهام گرفته بودند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 8:48

تروریست‌های سیدنی از داعش الهام گرفته بودند


کریستین چن / خبرگزاری رویترز / ۱۶ دسامبر ۲۰۲۵

پلیس استرالیا روز سه‌شنبه اعلام کرد دو فرد مسلح که در جریان یک مراسم عید حنوکا در ساحل باندای سیدنی حمله کردند، پیش از این به فیلیپین سفر کرده بودند و حمله‌ای که به کشته شدن ۱۶ تن انجامید، به نظر می‌رسد از گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) الهام گرفته بوده است.

این حمله که روز یکشنبه رخ داد، بدترین تیراندازی جمعی در استرالیا طی نزدیک به ۳۰ سال گذشته به شمار می‌آید و مقام‌ها آن را به‌عنوان اقدامی تروریستی علیه جامعه یهودیان بررسی می‌کنند.

به گفته پلیس، شمار قربانیان به ۱۶ نفر رسیده است که یکی از دو مهاجم نیز جزو آن‌هاست. پلیس این فرد را «ساجد اکرم» ۵۰ ساله معرفی کرد که هدف گلوله نیروهای پلیس قرار گرفت و کشته شد. پسر ۲۴ ساله او، که رسانه‌های محلی او را «نوید اکرم» نامیده‌اند، پس از اصابت گلوله پلیس در بیمارستان و در وضعیت بحرانی بستری است.

پلیس استرالیا گفت هر دو مرد ماه گذشته به فیلیپین سفر کرده بودند و هدف از این سفر در دست بررسی است. مقام‌های اداره مهاجرت فیلیپین اعلام کردند آن دو نفر در اول نوامبر وارد مانیل شدند و سپس به داوائو رفتند و در ۲۸ نوامبر – تنها چند هفته پیش از تیراندازی باندای – آن کشور را ترک کردند.

مقام‌ها افزودند پدر با گذرنامه هندی مسافرت کرده بود، در حالی‌که پسر تابعیت استرالیایی داشت.

شبکه‌های مرتبط با داعش در فیلیپین فعالیت دارند و در بخش جنوبی این کشور نفوذ محدودی حفظ کرده‌اند. با این حال، این گروه‌ها پس از محاصره شهر «مراوی» در سال ۲۰۱۷، به چند هسته ضعیف در جزیره جنوبی «میندانائو» کاهش یافته‌اند.

«کریسی بارت»، کمیسر فدرال پلیس استرالیا، در یک نشست خبری گفت: «نشانه‌های اولیه حاکی از یک حمله تروریستی الهام‌گرفته از داعش است که ظاهراً توسط پدر و پسر انجام شده.»

او افزود: «این اقدامات به کسانی تعلق دارد که خود را با یک سازمان تروریستی همسو کرده‌اند، نه با یک دین.»

پلیس همچنین اعلام کرد در خودروی ثبت‌شده به نام مظنون جوان‌تر، مواد منفجره دست‌ساز و دو پرچم دست‌دوز مرتبط با داعش پیدا شده است. گروه داعش از سوی استرالیا و بسیاری کشورهای دیگر به‌عنوان سازمانی تروریستی شناخته می‌شود.

به گفته مقام‌ها، پدر و پسر در مدت حدود ده دقیقه به سمت صدها نفر در جشن حنوکا در یکی از معروف‌ترین مقاصد گردشگری استرالیا آتش گشودند. در نتیجه، مردم برای نجات جان خود گریختند و پناه گرفتند تا در نهایت هر دو مهاجم هدف گلوله پلیس قرار گرفتند.

ویدیوهایی از مظنون جوان‌تر منتشر شده که او را در حال تبلیغ آموزه‌های اسلامی در بیرون ایستگاه‌های قطار حومه سیدنی نشان می‌دهد. مقام‌ها هنوز در تلاش‌اند مسیر منتهی به خشونت در زندگی او را شناسایی کنند.

تعداد زخمی‌ها ۲۵ نفرند

مقام‌های استرالیا گفتند ۲۵ تن از بازماندگان این حادثه در چند بیمارستان سیدنی تحت درمان قرار دارند.

«امیر مایمون» سفیر اسرائیل در استرالیا روز سه‌شنبه از محل حادثه در باندای بازدید کرد و از دولت استرالیا خواست همه اقدامات لازم را برای تأمین امنیت جامعه یهودیان در کشور انجام دهد.

او پس از اهدای گل و ادای احترام به قربانیان به خبرنگاران گفت: «تنها استرالیایی‌های یهودی هستند که مجبورند خدای خود را پشت درهای بسته، دوربین‌های امنیتی و با محافظ عبادت کنند. دل من تکه‌تکه شده است... این دیوانگی است.» 

در ۱۶ ماه گذشته موارد متعددی از حوادث یهودستیزانه در استرالیا گزارش شده که باعث شد رئیس اصلی‌ترین نهاد اطلاعاتی کشور اعلام کند مبارزه با یهودستیزی، اولویت نخست او از نظر تهدید علیه جان مردم است.

در باندای، ساحل روز سه‌شنبه باز بود اما آسمان ابری و فضا تقریباً خالی بود، در حالی‌که یادبودی از گل‌ها در «پاویلیون باندای» و در چند متری محل تیراندازی شکل گرفته بود.

باندای یکی از معروف‌ترین سواحل سیدنی است که حدود ۸ کیلومتر با مرکز شهر فاصله دارد و هر سال صدها هزار گردشگر بین‌المللی را جذب می‌کند.

«اولیویا رابرتسون»، ۲۵ ساله، پیش از رفتن به محل کار برای ادای احترام به محل یادبود رفت و گفت: «این همان کشوری است که پدربزرگ و مادربزرگ‌های ما به آن آمدند تا ما احساس امنیت و فرصت داشته باشیم. و حالا چنین اتفاقی درست در حیاط پشتی‌مان افتاده است. واقعاً شوکه‌کننده است.»

«احمد الاحمد»، مسلمان  ۴۳ ساله و پدر دو فرزند، که به سوی یکی از مهاجمان یورش برد و تفنگ او را گرفت، همچنان در بیمارستانی در سیدنی بستری است. او از سوی مردم سراسر جهان – از جمله دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا – به‌عنوان قهرمان ستایش شده است.

کارزار کمک مالی «گو فاند می» برای احمد تاکنون بیش از ۱.۹ میلیون دلار استرالیا (معادل ۱.۲۶ میلیون دلار آمریکا) جمع‌آوری کرده است.

بررسی دوباره قوانین اسلحه

پلیس اعلام کرد ساجد اکرم دارای مجوز رسمی سلاح بود و شش قبضه اسلحه ثبت‌شده داشت. پلیس روز سه‌شنبه تصحیح کرد که او در سال ۲۰۲۳ مجوز گرفته، نه در ۲۰۱۵ همان‌گونه که پیش‌تر گزارش شده بود.

«تونی برک»، وزیر کشور استرالیا، گفت قوانین کنترل اسلحه که دولت پیشین ائتلاف محافظه‌کار لیبرال-ملی پس از کشتار «پورت آرتور» وضع کرده بود، باید دوباره بررسی شود.

«جان هاوارد» نخست‌وزیر پیشین لیبرال که قوانین محدودکننده اسلحه را در سال ۱۹۹۶ اجرا کرد، روز سه‌شنبه گفت نباید بحث درباره اصلاح قوانین اسلحه به «انحرافی» از لزوم مقابله با یهودستیزی تبدیل شود.

او افزود: «آلبانیزی جامعه یهودیان را ناامید کرده است. او باید برای مقابله با یهودستیزی تلاش بیشتری می‌کرد – خیلی بیشتر.» 

پلیس نیو ساوت‌ولز اعلام کرد قربانیان تیراندازی، از یک خاخام پدر پنج فرزند گرفته تا یک بازمانده هولوکاست و دختری ۱۰ ساله به نام «ماتیلدا بریت‌وان» را شامل می‌شوند. همچنین دو افسر پلیس در بیمارستان در وضعیت بحرانی اما پایدار قرار دارند.

«لینا چرنیک»، عمه ماتیلدای ۱۰ ساله، گفت خانواده از مرگ او در شوک و اندوه شدیدی به سر می‌برد. او افزود: «قلب ما برای همیشه شکسته باقی خواهد ماند.»

چرنیک که بعدازظهر سه‌شنبه همراه خانواده ماتیلدا در محل یادبود حضور یافت، گفت آرزو دارد مردم خواهرزاده‌اش را به‌عنوان «کودکی شاد که زندگی، خنده، آغوش و لبخند می‌بخشد» به یاد آورند.





نظر شما درباره این مقاله:







تئاترشهر خانه‌ای‌که هر بار کوچک‌تر می‌شود
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 7:46

تئاترشهر خانه‌ای‌که هر بار کوچک‌تر می‌شود


مریم آموسا / اعتماد

در سال‌های گذشته همواره مساله حریم تئاترشهر از مهم‌ترین موضوعاتی بوده که ذهن خانواده تئاتر را درگیر خود کرده است، مساله‌ای که هر روز بزرگ و بزرگ‌تر و تبدیل به یک معضل لاینحل شد. در سال‌های اخیر همواره حریم تئاترشهر با نظرات مختلفی همراه بوده است. در شرایطی که همگان از وضعیت نابسامان اطراف تئاترشهر برآشفته‌اند و آن را در شأن این مکان فرهنگی نمی‌دانند، با این همه بخشی از جامعه هنری نسبت به مجزا کردن این بنا واکنش دارند و معتقدند نباید میان مردم و تئاترشهر فاصله انداخت. اما با این همه باز بودن حریم تئاترشهر در تمام این سال‌ها موجب شده هر روز پیشروی به حریم تئاترشهر بیشتر و موجب شود حریم تئاتر هر روز کوچک و کوچک‌تر و به بنا و محوطه تئاترشهر آسیب جدی وارد شود، از رفتارهای وندالیسمی که هر چند وقت یک‌بار موجب می‌شد تا بخشی از بنا با مواد اسیدی شست‌و‌شو تا بنا پاک شود، اما از فردا روز از نو. یا حضور تکدی‌گران، دستفروشان و خرده‌فروشان مواد مخدر در محوطه تئاترشهر و زد و خوردها و حتی چند باری هم شلیک گلوله، همه همه منجر شد تا مدیران فرهنگی کشور تصمیم بگیرند تا حریمی برای فضای تئاترشهر در نظر بگیرند.

مجموعه تئاترشهر در سال ۱۳۴۶ توسط علی سردارافخمی طراحی شد و ساخت آن پنج سال به طول انجامید. این مجموعه در روز شنبه هفتم بهمن ۱۳۵۱ با روی صحنه رفتن نمایش «باغ آلبالو» نوشته آنتوان چخوف به کارگردانی آربی اوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فریده سپاه‌منصور، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی به عنوان مجهزترین سالن تئاتر تهران افتتاح شد.

ساختمان تئاترشهر سال ۱۳۸۴ در فهرست میراث ملی ثبت شده و مطابق قانون هر نوع اقدامی در آن و همچنین در عرصه و حریم این میراث ملی، مشمول ضوابط و مقررات میراث فرهنگی ایران است.

کلنگ ساخت حریم تئاترشهر دی سال ۱۴۰۲ توسط محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت سیزدهم وقت زده شد، اما پس از مدتی اجرای این پروژه متوقف شد. مجموعه تفریحی با زیربنای حدود ۵هزار مترمربع و بستر حدود ۳ هزار مترمربع با مدیریت پروژه امیرعلی سردارافخمی اجرا شد. همزمان، پارک دانشجو توسط بیژن صفاری با آغاز از سال‌های ۱۳۴۶-۱۳۴۰ تا سال‌های بعد به بهره‌برداری رسید. در این دوره، در شرق مجموعه بافت‌های زاغه‌نشین شکل گرفت و تئاترشهر و کافه شهر به عنوان محل‌های پرجمعیت، ارگان‌های گروه‌های موسیقی و فعالیت‌های رسانه‌ای مطرح شدند.

اگرچه از دیرباز تئاترشهر همچون موزه هنرهای معاصر حریم داشت و دیوار و در از فضای عمومی جدا می‌شد، اما به یکباره در زمان شهرداری کرباسچی در دهه ۷۰ تصمیم گرفته شد که این حریم برچیده شود. تصمیمی که در گذر زمان ثابت شد نه تنها به نفع اهالی تئاتر نبود، بلکه موجب شد تا در چند دهه اخیر هر روز از محوطه ۵ هزار متری تئاترشهر کاسته و با وجود مخالفت اهالی هنر بنای جدیدی در محوطه تئاتر شهر سبز شود که اتفاقا هیچ‌ وقت هم به بهره‌برداری نرسد.

شاید بزرگ‌ترین آسیبی که در دو دهه اخیر به تئاترشهر وارد شد، ایجاد و راه‌اندازی ایستگاه مترو تئاترشهر در مقابل تئاترشهر بود که هر چند دقیقه یک‌بار لرزه را بر اندام این بنای تاریخی می‌اندازد و در کنار آن زمینه ورود بی‌دلیل روزانه بیش از هزار نفر را به محدوده تئاترشهر فراهم می‌کند.

با همه مصائب و رنج‌هایی که بنای تئاترشهر در دهه‌های اخیر به چشم دیده بالاخره در دوم دی ماه سال ۱۴۰۲ و در دوره وزارت محمدمهدی اسماعیلی کلنگ ایجاد حریم تئاترشهر زده شد و با گذشت دو سال قرار است که فاز اول این پروژه همزمان با جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر به بهره‌برداری برسد. به گفته کوروش سیلمانی، مدیر مجموعه تئاترشهر، هدف از اجرای حریم تئاترشهر محدودسازی مزاحمت‌هاست و درهای حریم صبح‌ها گشوده و شب‌ها بسته می‌شود.

سلیمانی می‌گوید: حریم به‌ معنای بسته ‌شدن نیست؛ بلکه باز نگه داشتن فضای شهری با محدودسازی مزاحمت‌هاست تا فعالیت‌های هنری در مجموعه تئاترشهر با سهولت انجام شوند.

سلیمانی در نشستی که به منظور اطلاع‌رسانی با رسانه‌ها و خانواده تئاتر ترتیب داده شده بود، ابراز امیدواری کرد که تصمیمات گرفته ‌شده با همراهی شهر و مردم منطقه، به ایجاد فضایی روشن‌تر برای تئاتر شهر بینجامد. تئاترشهر به عنوان یک میراث فرهنگی و هنری مطرح بوده است و باید مجموعه تئاترشهر به نسل‌های آینده منتقل شود.

اهداف پروژه حریم تئاترشهر

سلیمانی گفت: ایجاد فضای امن برای برگزاری رویدادهای هنری آیینی و سنتی در مرکز شهر، فراهم کردن شرایط برای امنیت و کیفیت رویدادها و جلوگیری از خطرات احتمالی از دیگر اهداف اجرایی این پروژه است تا بتوان رویدادها را به‌ صورت برنامه‌ریزی‌شده برگزار کرد و اجازه نداد برخی مزاحمت‌ها مانع برگزاری رویدادهای فرهنگی شود.

با توجه به اینکه تئاترشهر ثبت ملی شده است هر گونه ساخت و ساز و هرگونه تغییرات در تئاترشهر و حریم آن باید زیرنظر کارشناسان میراث فرهنگی باشد. برای نگهداری این بنا باید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت میراث فرهنگی و شهرداری همکاری کنند.

به گفته سروناز امتیازی، معمار و طراح حریم حائل مجموعه تئاترشهر؛ تئاترشهر هسته روایت امروز و پازل فرهنگی ناتمام است؛ تئاترشهر و بوستان دانشجو قرار بود قطره‌ای از این پازل باشند، اما پروژه ناقص «ناهما» آن را نیمه‌کاره رها کرد. دیدن این پاره ناتمام به‌ جای مجموعه‌ای کامل، نخستین خطای مدیریتی بود که فضاهای اطراف را از فضای فرهنگی به عرصه بروز آسیب اجتماعی سوق داد.

او افزود: وجود تاسیسات شهری در ضلع شمالی و غربی و سایر محدودیت‌ها وضعیت مطلوبی را ایجاد نکرده و نیازمند بازاندیشی در ساماندهی حریم پیرامونی است. برای بازگرداندن پهنه به مدار فرهنگی باید کارکردهای فرهنگی بوستان دانشجو فعال شود و با هماهنگی و مدیریت حضور هنرمندان و علاقه‌مندان در نیمه اول اجرای نمایش‌ها و بازگشت تئاتر دانشجویی به بدنه اصلی، ابزارهای اجتماعی برای تغییر فضایی فراهم شود.

امتیازی افزود: در ایجاد حریم تئاترشهر به اصالت طراحی بنا برگشتیم؛ ضلع شمالی ورودی اصلی در کنار ورودی غربی بوده و حریم از آن جدا شده بود؛ دوباره به آن بازگشتیم و از منافع خود عقب‌نشینی کردیم به نفع شهر تا عرصه فرهنگی شهری پدید آید؛ رویکرد ما همچنان مبتنی بر شهر بودن است.

امتیازی افزود: ورودی اصلی به سمت شمال غربی داده شده و طراحی با سایر بخش‌ها به گونه‌ای است که لایه‌ای شفاف، نرم و منعطف در ضلع شمال وجود دارد و در مناسبت‌های خاص به سوی شهر گشوده می‌شود تا ارتباط عرصه و شهر دوباره برقرار شود.

در سایت اصلی، لندسکیپ با ورودی‌ای که به تالار وحدت وصل می‌شود، یک خط فرهنگی تعریف می‌کند. با بررسی‌های جمعیتی، تیم‌های تخصصی برای هر بخش حدود ۱۵ نفر در نظر گرفته شده تا طراحی و ساخت به پیش برود؛ هر بخش داستان مخصوص به خود را دارد و رودکی به پهنه‌ای برای زنده شدن تبدیل شده است.

بودجه ۲۹ میلیارد تومانی  پروژه حریم تئاترشهر

به گفته سعید جمشیدی، رییس اداره نظارت بر پروژه‌های عمرانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ قرارداد اجرای حریم در سال ۱۴۰۲ در دولت گذشته منعقد شد. حریم تئاترشهر با طراحی خانم امتیازی براساس مفهوم هویت مجموعه طراحی شده است. حریم بدون محدودیت نیست، بلکه ورود و خروج و نظم آن طرح اصلی است و هویت مجموعه بر اساس مفهوم تئاترشهر شکل می‌گیرد.

قرار است نتیجه این مطالعات در قالب دفترچه‌ و کتابچه‌ای منتشر شود تا به‌ عنوان دستمایه کارهای آتی و بازتعریف‌های مربوط به مجموعه عمل کند. این بازتعریف‌ها باید با میل به قوانین میراث فرهنگی و طرح‌های مصوب میراث فرهنگی هماهنگ باشد تا مسیر اجرا روشن شود. هدف نهایی حفظ و توسعه حریم و کارکرد فرهنگی و هنری تئاترشهر است.

به گفته جمشیدی؛ بودجه پروژه حریم تئاترشهر ۲۹ میلیارد تومان بوده است. پروژه به چند فاز اجرایی تقسیم شده است؛ فاز اول طراحی انجام شد و پس از عقد قرارداد، فاز دوم با تغییراتی مواجه و تکمیل شد؛ قرارداد به‌روزرسانی و تاثیر نرخ دلار بر این قرارداد وارد نشده است. پیشرفت فاز اول با همان قرارداد در حال پایان است.

برآورد دو تا سه سال برای کارهای مربوط به محوطه (سخت‌افزار)، به‌ علاوه بخش نرم‌افزاری که مدیریت تئاترشهر و معاونت هنری مسوولیت دارند. بحث ایمنی آتش‌نشانی به دلیل اهمیت، برآوردی حدود ۲۰۰ میلیارد تومان دارد که در حال تامین آن هستیم.

باید دید اجرای طرح حریم تئاترشهر موجب می‌شود تا بالاخره تئاترشهر نفس بکشد و از بلاتکلیفی و شلختگی بصری که در اطراف و داخل محوطه آن رنج می‌برد، راحت شود یا نه!





نظر شما درباره این مقاله:







افشای همکاری پنهان تهران و کاراکاس علیه آمریکا
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 7:33

افشای همکاری پنهان تهران و کاراکاس علیه آمریکا


یورونیوز فارسی

مدیر سابق اطلاعات نظامی و یک نظامی بلندپایه پیشین ونزوئلا در نامه‌هایی به ترامپ از همکاری دولت مادورو با ایران، حزب‌الله، عوامل کوبایی و شبه‌نظامیان فارک خبر دادند. به گفته آن‌ها، هدف این همکاری اجرای عملیات نظام‌مند علیه آمریکا ازجمله از طریق اعزام عوامل و تسلیحات و قاچاق مواد مخدر به این کشور است.

هوگو کارواخال باریوس، مدیر سابق اطلاعات نظامی ونزوئلا در نامه‌ای به دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا گفت که دولت ونزوئلا از زمان ریاست‌جمهوری هوگو چاوز به یک سازمان جنایتکار بین‌المللی تبدیل شده است. به گفته او، این سازمان جنایتکار که توسط نیکلاس مادورو، جانشین چاوز اداره شده و با نام «کارتل خورشید‌ها» (Cartel de los Soles) شناخته می‌شود به صورت هدفمند و در راستای سیاست‌های آگاهانه و عامدانه حکومت ونزوئلا علیه آمریکا، مواد مخدر را به صورت گسترده به ایالات متحده قاچاق می‌کند.

آقای کارواخال در این نامه که از سوی وکیل او در اختیار وبسایت خبری «دالاس اکسپرس» قرار داده شده است، نوشت: «این طرح در دهه ۲۰۰۰ میلادی از سوی حکومت کوبا به هوگو چاوز پیشنهاد شد، با همکاری شبه‌نظامیان کلمبیایی فارک، ارتش آزادی‌بخش ملی کلمبیا، عوامل کوبایی و حزب‌الله لبنان با موفقیت اجرا شده است. حکومت ونزوئلا برای این سازمان‌های تروریستی سلاح، گذرنامه و مصونیت فراهم کرد تا بتوانند از خاک ونزوئلا آزادانه علیه ایالات متحده فعالیت کنند.»

آمریکا در سال ۲۰۱۱ برای آقای کارواخال که با نام مستعار «ال پویو» شناخته می‌شود، به اتهامات مربوط به قاچاق مواد مخدر دستور جلب صادر کرد. او در سال ۲۰۱۹ در اسپانیا بازداشت شد و دادگاهی در این کشور استرداد او به آمریکا را تایید کرد. او سپس متواری شد. وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۲۰ برای اطلاعات درباره بازداشت او ۱۰ میلیون دلار جایزه تعیین کرد و سرانجام، آقای کارواخال در سال ۲۰۲۱ بازداشت و دو سال بعد به آمریکا مسترد شد. او در سال ۲۰۲۵ به اتهامات خود اعتراف کرد و در ایالات متحده در حبس به سر می‌برد.

آقای کارواخال در این نامه که در زندان نوشته است، همچنین مدعی شد که دولت آقای مادورو با استخدام جنایتکاران از داخل و خارج زندان‌های ونزوئلا به ویژه اعضای باند جنایتکار «ترن د آراگوا» (Tren de Aragua)، آن‌ها را برای هدف قرار دادن مخالفان رژیم به خارج از این کشور صادر کرده است.

او نوشت: «این روند با هماهنگی وزارت کشور، وزارت زندان‌ها، گارد ملی و نیروهای پلیس سراسری انجام شد.»

آقای کارواخال افزود: «با اجرای سیاست مرزهای باز دولت جو بایدن، آن‌ها از این فرصت استفاده کردند تا این نیروها را به ایالات متحده بفرستند. اکنون آن‌ها نیروهای مطیع و مسلح در خاک آمریکا دارند. برای تامین مالی عملیات خود، به آن‌ها صراحتا دستور داده شد به آدم‌ربایی، اخاذی و قتل ادامه دهند. هر جرمی که آن‌ها در خاک شما مرتکب می‌شوند، عملی است که به دستور رژیم انجام شده است.»

نقش ایران

به گزارش «دالاس اکسپرس»، کلیور آنتونیو آلکالا کوردونز، فرمانده بلندپایه سابق نیروهای مسلح ونزوئلا که او هم از سال ۲۰۲۰ به جرم همکاری با شبه‌نظامیان فارک برای قاچاق اسلحه در آمریکا زندانی است، در نامه‌ای به دونالد ترامپ از تعمیق پیوند نیکلاس مادورو با سپاه پاسداران، حزب‌الله و دستگاه‌های اطلاعاتی کوبا خبر داد.

او مدعی شد که اگرچه روابط ایران و ونزوئلا از قدیم نزدیک بوده است، اما آقای مادورو این روابط را گسترش داده و ایران اکنون شریک استراتژیک ونزوئلا است.

آقای آلکالا گفت: «نیکلاس مادورو از زمانی که وزیر خارجه دولت هوگو چاوز بود، مدیریت و حفظ حساس‌ترین روابط با ایران، یعنی امور مربوط به سپاه و حزب‌الله را بر عهده داشت.

به گزارش «دالاس اکسپرس»، یک مقام ارشد سابق دولت ونزوئلا آخرین تعداد زیادی اسناد و مدارک را در اختیار مقامات آمریکایی قرار داده است که از جنبه‌های گوناگون شراکت عمیق تهران و کاراکاس از جمله در حوزه‌های مالی، انرژی، معدن و همچنین نظامی پرده برمی‌دارد.

بنابر این اسناد، تیم‌های فنی ایرانی در چارچوب توافق‌های گسترده همکاری در ونزوئلا فعالیت‌های مرتبط با اکتشاف اورانیوم انجام می‌دهند. با این حال، در این اسناد صادرات اورانیوم از ونزوئلا یا وجود زنجیره تامین هسته‌ای مطرح نشده است.

بنابر مدارک موجود، ایران همچنین در زمینه‌هایی چون تولید، زیرساخت‌های انرژی و ساخت مجتمع‌های تولیدی-نظامی با ونزوئلا همکاری داشته است.

برخی از این پروژه‌ها به بیش از یک دهه پیش بازمی‌گردند و بخشی از رابطه پایدار دو کشور هستند.

ادعای جاسوسی سیاستمداران آمریکایی و همکاری با روسیه

در نامه‌های هر دو مقام ارشد سابق ونزوئلایی بخشی به روابط دولت آقای مادورو با دیپلمات‌ها و سیاستمداران آمریکایی برای نفوذ در این کشور اختصاص داده شده است.

به گفته آقای کارواخال، در زمان ریاست‌جمهوری هوگو چاوز، مقامات اطلاعاتی روسیه در کاراکاس به او پیشنهاد اجرای پروژه شنود از طریق کابل‌های اینترنتی که آمریکای جنوبی و جزایر کارائیب را به ایالات متحده وصل می‌کنند، داده شده بود.

او گفت: «من در سال ۲۰۱۵ به نیکلاس مادور گفته بودم که اگر بگذاریم اطلاعات روسیه تاسیسات شنود مخفی در جزیره لا اورچیلا راه بیندازد، روز بمب‌افکن‌های آمریکایی به آن‌جا حمله خواهند کرد، اما او حرف من را ناشنیده گرفت.»

به گفته آقای کارواخال، ونزوئلا برای سال‌ها جاسوس به آمریکا می‌فرستاده است و برخی از آن‌ها همچنان فعال هستند.

او افزود: «دیپلمات‌های آمریکایی و ماموران سیا برای کمک به هوگو چاوز و نیکلاس مادورو در حفظ قدرت، پول می‌گرفتند. این آمریکایی‌ها به عنوان جاسوس برای کوبا و ونزوئلا عمل می‌کردند و برخی از آن‌ها تا به امروز فعال هستند.»

با این حال، آقای آلکالا یک گام جلوتر رفت و مدعی شد که از لحاظ اطلاعاتی روابط نزدیکی میان نیکلاس مادورو و اطرافیانش با برخی از نمایندگان کنگره ایالات متحده وجود دارد.

او گفت: «نیکلاس مادورو و همدستانش به کنترلی که ادعا می‌کردند بر این نمایندگان کنگره دارند، افتخار می‌کردند. من این اطلاعات را در سال ۲۰۰۷ که به ایالت کارابوبو منتقل شدم، دریافتم. در آن‌جا با چندین نماینده کنگره عضو این شبکه ملاقات کردم.»





نظر شما درباره این مقاله:







بحران کوچک شدن طبقه متوسط در ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 7:25

بحران کوچک شدن طبقه متوسط در ایران


اقتصادنیوز: روند نگران‌کننده کوچک شدن طبقه متوسط جامعه در حال حاضر به مرحله‌ای رسیده که بخش متوسط جامعه تقریبا از دست رفته و ساختار اجتماعی به سمت دو بخش کوچک مرفه و یک بخش بزرگ از قشر فقیر رفته است.

موسی احمدزاده، نایب‌رئیس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق ایران، ضمن تشبیه طبقه متوسط به بنگاه‌های کوچک و متوسط ‌(SME)، ریشه این وضعیت را در کسری بودجه مزمن دولت‌ها و سیاست‌های غلط می‌داند که پیامدهای سنگینی چون کاهش بهره‌وری و موج مهاجرت را به دنبال داشته است.

او معتقد است که در بستر اجتماعی ما نیز، کاهش قدرت خرید مردم (PPP)، آسیب بسیار جدی در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به کشور وارد می‌کند. اگر بخواهیم به علل این وضعیت بازگردیم، ریشه آن به کسری بودجه‌ای بازمی‌گردد که دولت‌ها از یکدیگر به ارث می‌برند و به‌درستی بودجه‌ریزی نمی‌کنند. این کسری بودجه، تورم ایجاد می‌کند و پایه پولی را افزایش می‌دهد.

از سوی دیگر قشر متوسط در جوامع مختلف به‌عنوان عاملی حیاتی برای پایداری و توسعه کشور شناخته می‌شود. این گروه نه تنها موتور محرکه اقتصاد هستند، بلکه به عنوان پلی میان طبقات مختلف اجتماعی عمل کرده و از توازن اجتماعی و اقتصادی حمایت می‌کنند. وجود یک قشر متوسط قوی و پویا به کشورها این امکان را می‌دهد که در برابر بحران‌ها و چالش‌های اقتصادی مقاوم‌تر باشند، چرا که این قشر معمولاً در فرآیندهای تولید و مصرف نقش مهمی ایفا می‌کند.

با این حال، تضعیف این قشر به‌طور مستقیم می‌تواند به گسترش نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی منجر شود و به چالش‌های جدیدی برای سیاست‌گذاران و جامعه‌شناسان ایجاد کند. در نتیجه، احیای قشر متوسط و توجه به رفاه آن، به عنوان یک اولویت ملی، می‌تواند ضامن توسعه پایدار و پیشرفت اجتماعی و اقتصادی باشد.

* آقای احمدزاده! این روزها صحبت درباره طبقه متوسط زیاد شده است و نگرانی ها درباره کوچک شدن این طبقه. اگر بخواهیم قشر متوسط جامعه ایران را تعریف کنیم، این قشر شامل چه گروهی از افراد می‌شود؟

اگر بخواهم این موضوع را به بنگاه‌های اقتصادی تشبیه کنم، در دنیا اشتغالی که توسط بنگاه‌های کوچک و متوسط (SME)ها ایجاد می‌شود، بیشتر از مگاپروژه‌ها است. مگاپروژه‌ها اهمیت بسیاری دارند، اما رشد اقتصادی هر کشوری به بنگاه‌های کوچک و متوسط وابسته است که در سطح جهانی اشتغال پایدار ایجاد می‌کنند و آسیب‌های اجتماعی را کاهش می‌دهند. در بستر اجتماعی ما نیز، کاهش قدرت خرید مردم، آسیب بسیار جدی در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به کشور وارد می‌کند.

اگر بخواهیم به علل این وضعیت بازگردیم، ریشه آن به کسری بودجه‌ای بازمی‌گردد که دولت‌ها از یکدیگر به ارث می‌برند و به‌درستی بودجه‌ریزی نمی‌کنند. این کسری بودجه، تورم ایجاد می‌کند و پایه پولی را افزایش می‌دهد. با این شرایط بانک مرکزی یا وزارت اقتصاد باید با عقلانیت برخورد کنند.

زمانی که قدرت خرید قشر متوسط جامعه پایین می‌آید، آسیب‌های اجتماعی افزایش می‌یابد؛ مهم‌ترین آن افزایش دزدی است. آسیب‌های اجتماعی بیشتر می‌شوند و در حوزه آموزش، افراد کمتر آموزش می‌بینند. هر چیزی از طریق آموزش امکان‌پذیر است و قشر متوسط یک کشور، از طریق آموزش می‌تواند به طبقه نخبگان تبدیل شود. زمانی این امکان‌پذیر است که قدرت خرید قشر متوسط پایین نیاید.

دولت به جای کاهش هزینه از جیب طبقه متوسط استفاده می‌کند

اما متاسفانه دولت‌ها برای اینکه مخارج و هزینه‌های خود را کم کنند، از جیب طبقه متوسط جامعه استفاده می‌کنند. شما هم دیده‌اید که می‌آیند خورشید را وعده می‌دهند، اما ستاره را هم نمی‌توانند بیاورند. بطور مثال بهانه آن‌ها این است که بنزین را ارزان‌تر می‌دهند، این دیدگاه بسیار غلط است باید از غنی بگیرند و به فقیر بدهند، اما در کشور ما برعکس عمل می‌کنند، فقیر و متوسط را هر روز فقیرتر می‌کنند. این سیاست‌های غلط باید برگردد و تغییر نگرش دهد و از الگوهای موفق دنیا استفاده کند. اگر ما به همین صورت ادامه دهیم، موج مهاجرت اتفاق می‌افتد.

سرمایه به دنبال جای امن می‌گردد

* شما به موج مهاجرت اشاره کردید. آیا این موج مهاجرت در بخش اقتصادی نیز قابل مشاهده است؟ به‌ویژه برخی از افرادی که سرمایه‌های کوچکی داشتند، برای آنکه سرمایه خود را از دست ندهند، به کشورهای اطراف می روند. آیا می‌توان گفت که این نوع مهاجرت، جنبه اقتصادی نیز دارد و افراد به‌دنبال امنیت مالی و حفظ سرمایه خود هستند؟

بله، قطعا همین‌طور است. زمانی که سرمایه امنیت نداشته باشد، به‌طور طبیعی به دنبال جایی امن می‌گردد. سرمایه، مانند موجودی زنده است که همیشه به‌دنبال پناهگاه و امنیت می‌باشد. این شبیه به دزدی است که حتی اگر پولی به‌دست آورد، در نهایت به دنبال جایی امن برای نگه‌داری آن می‌گردد. بنگاه‌ها نیز وقتی می‌بینند که هر سال درجا می‌زنند و ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور کاهش می‌یابد، تصمیم می‌گیرند سرمایه و فعالیت‌های خود را به جایی منتقل کنند که امنیت بیشتری برای رشد و توسعه داشته باشد.

در این وضعیت، بنگاه‌ها هر سال با افزایش هزینه‌ها و تورم مواجه می‌شوند. مثلاً همان کالایی که در سال گذشته فروخته‌اند، حالا باید با ۴۰ یا ۵۰ درصد افزایش قیمت دوباره تأمین کنند. به‌عبارت دیگر، آن‌ها نمی‌توانند با قیمت‌های ثابت فعالیت کنند، زیرا شاخص تورم باعث می‌شود که حتی برای تهیه منابع اولیه، هزینه‌های بیشتری بپردازند. این موضوع نشان‌دهنده ناپایداری اقتصادی است که کسب‌وکارها را به فکر انتقال سرمایه و فعالیت‌های خود به مناطق با ثبات‌تر می‌اندازد.متأسفانه، سیاست‌گذاری کلان ما در ریل اشتباهی قرار دارد.

اگر برنامه‌های پنجم، ششم و هفتم توسعه را نگاه کنیم، می‌بینیم به‌درستی عمل نکردیم. اگر این‌گونه باشد، هم بنگاه‌های اقتصادی، اعتماد و اطمینان نمی‌کنند و هم در بستر اجتماعی این شکاف اتفاق خواهد افتاد. به نظر من دیر نشده است؛ ما باید برگردیم، تغییر نگرش دهیم و نقاط قوت و ضعفمان را پوشش دهیم و نقاط قوتمان را پرورش دهیم.

دولت باید هزینه هایش را کم کند و توزیع عادلانه ثروت داشته باشیم

* با توجه به مواردی که به آنها اشاره کردید، می‌توان گفت ما در اجرای اقتصاد کلان با مشکل روبرو هستیم؟

وقتی امنیت اقتصادی نباشد، یک جوان می‌بیند که چند سال باید کار کند تا یک خودرو بخرد یا یک منزل مسکونی تهیه یا ازدواج کند. این وضعیت را با کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز مقایسه می‌کند. انسان‌ها زمانی که می‌خواهند به رفاه و مطلوبیت برسند، به شرایط اقتصادی مملکتشان نگاه می‌کنند. خب ما شرایط جنگی داشتیم؛ اما پذیرفتیم و همیشه همراه بودیم، اما این‌که نمی‌شود این مشکل همیشه ادامه پیدا کند . ما از شرایط جنگی عبور کرده‌ایم.

سیاست‌های کلان را باید به‌درستی اجرا بکنیم. ما اصلاً استراتژی نداریم. اگر هم داشته باشیم، هر دولتی می‌آید گردن دولت قبل می‌اندازد و آن یکی گردن دولت بعدی می‌اندازد. اولویت این است که دولت باید هزینه‌های خود را کم کند. اگر هزینه‌ها را کم کند، آسیب قشر آسیب‌پذیر کمتر می‌شود. ما باید توزیع ثروت عادلانه داشته باشیم. شما پول را دوباره می‌توانید به دست بیاورید، اما سرمایه انسانی، به‌خصوص جوان دانش‌محور، بالاترین سرمایه است که متأسفانه دولت‌ها گوش شنوایی ندارند.

باید امنیت اقتصادی ایجاد کرد تا به سمت توسعه یافتگی بریوم

* چقدر حاکمیت و نهادهای اقتصادی در کوچک شدن بخش متوسط جامعه تأثیرگذار بوده‌اند؟

دولت است که باعث این مشکل شده است. دولتمردان ما چهار پنج تا وزارتخانه را می‌شناسند، یعنی اصلا کارایی و بهره‌وری وجود ندارد. اگر دولتمردان ما می‌خواهند ما به سمت اقتصاد کارا و بهره‌وری برویم، آن دور باطلی را که انجام داده‌اند، دیگر نباید انجام دهند.باید از الگوهای موفق جهانی استفاده کنند. اگر قشر دانش‌محور و سرمایه‌های انسانی این سرزمین برود، این کشور را چه کسی می‌خواهد بسازد؟ باید تغییر نگرش بدهند و باید امنیت اقتصادی ایجاد بکنند تا به سمت توسعه‌یافتگی بروند. انسان زمانی دنبال این است که در یک کشور بماند و کار بکند که برایش مطلوبیت و رفاه ایجاد شود.





نظر شما درباره این مقاله:







کشف ۳ تن گوشت الاغ و قاطر
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 16.12.2025, 7:01

کشف ۳ تن گوشت الاغ و قاطر






نظر شما درباره این مقاله:







اروپا خواهان تشکیل نیروی چندملیتی برای اوکراین است
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 23:19

اروپا خواهان تشکیل نیروی چندملیتی برای اوکراین است


شبکه اول تلویزیون آلمان / ۱۵ دسامبر ۲۰۲۵

در جریان گفت‌وگوهای مربوط به اوکراین در برلین، چندین تن از سران کشورها و دولت‌های اروپایی بیانیه‌ای مشترک صادر کردند که در آن بر لزوم تضمین امنیت در صورت برقراری آتش‌بس احتمالی تأکید شده است.

طی دو روز گذشته در برلین، نمایندگان کشورهای مختلف در چندین دور مذاکره درباره دستیابی به راه‌حلی صلح‌آمیز برای جنگ اوکراین گفت‌وگو کردند. شامگاه دوشنبه نیز نشستی در دفتر صدراعظم آلمان با حضور شماری از سران و رهبران اروپایی برگزار شد. جمع دوازده‌نفره شرکت‌کنندگان در این نشست در پایان، بیانیه‌ای مشترک منتشر کرد.

در این بیانیه آمده است که ایالات متحده و سران کشورهای اروپایی خواستار همکاری نزدیک برای فراهم آوردن «تضمین‌های امنیتی قوی» و «اقدامات حمایتی برای بازسازی اقتصادی اوکراین» هستند.

مهم‌ترین محورهای بیانیه به شرح زیر است:

• تشکیل نیروی چندملیتی برای تضمین آتش‌بس در اوکراین: این نیرو به رهبری اروپا و با پشتیبانی آمریکا فعالیت خواهد کرد و مأموریت آن، پشتیبانی از نیروهای مسلح اوکراین و تأمین امنیت فضای هوایی و دریایی این کشور است. در بیانیه تصریح شده است که این مأموریت می‌تواند «از طریق عملیات در خاک اوکراین» نیز انجام شود.

• ادامه حمایت گسترده و قابل توجه از ارتش اوکراین: در این بیانیه، هدف‌گذاری برای دوران صلح، داشتن نیرویی متشکل از ۸۰۰ هزار نظامی عنوان شده است تا از یک سو بازدارندگی تقویت شود و از سوی دیگر توان دفاعی کشور حفظ گردد.

• نظارت بین‌المللی بر آتش‌بس به رهبری آمریکا: طبق این طرح، یک سازوکار با مشارکت بین‌المللی زیر نظر واشنگتن ایجاد خواهد شد تا از طریق هشدارهای زودهنگام، احتمال حملات آینده را شناسایی کند. همچنین امکان رهگیری موارد نقض آتش‌بس و واکنش متناسب به آن‌ها فراهم خواهد شد. «سازوکار کاهش تنش» نیز وظیفه تدوین اقدامات متقابل برای جلوگیری از تشدید درگیری‌ها را بر عهده خواهد داشت.

• ایجاد تعهد حقوقی الزام‌آور: بر اساس متن بیانیه، در صورت بروز هرگونه حمله مسلحانه در آینده، اقداماتی برای «بازگرداندن صلح و امنیت» انجام خواهد شد. این اقدامات شامل استفاده از نیروهای مسلح، پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی، و نیز تدابیر اقتصادی و دیپلماتیک خواهد بود.

• سرمایه‌گذاری گسترده برای بازسازی اوکراین: کشورهای امضاکننده همچنین وعده داده‌اند که سرمایه‌گذاری‌های قابل توجهی در بازسازی اقتصادی و زیرساختی اوکراین انجام دهند. در بیانیه به توافق‌های تجاری دوطرفه و سودمند نیز اشاره شده است، «با تأکید بر اینکه روسیه باید خسارات وارده به اوکراین را جبران کند». در این بخش از دارایی‌های روسیه که در اتحادیه اروپا مسدود شده‌اند نیز یاد شده است.

واکنش روسیه هنوز مشخص نیست

این بیانیه به امضای چهره‌هایی از جمله فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان و همتایان او از فرانسه، بریتانیا، لهستان، ایتالیا، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد، همچنین آنتونیو کاستا، رئیس شورای اروپا، و اورسولا فن‌در لاین، رئیس کمیسیون اروپا رسیده است.

ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، و نمایندگان هیئت آمریکایی نیز در این نشست شامگاهی در دفتر صدراعظمی آلمان حضور داشتند. با این حال، این بیانیه بیش از یک «گام میانی» تلقی نمی‌شود، زیرا روسیه در این گفت‌وگوها حضور نداشت. انتظار می‌رود ایالات متحده اکنون نتایج این نشست را برای هماهنگی با کرملین مطرح کند.

متن کامل بیانیه رهبران اروپایی  پس از پایان نشست جلسه آنان در برلین:

رهبران از پیشرفت قابل‌توجه در تلاش‌های رئیس‌جمهور ترامپ برای دستیابی به صلحی عادلانه و پایدار در اوکراین استقبال کردند. آن‌ها همچنین از همکاری نزدیک تیم‌های رئیس‌جمهور زلنسکی و رئیس‌جمهور ترامپ و نیز تیم‌های اروپایی در روزها و هفته‌های اخیر استقبال کردند. آن‌ها توافق کردند که با رئیس‌جمهور ترامپ و رئیس‌جمهور زلنسکی همکاری کنند تا به صلحی پایدار دست یابند که حاکمیت اوکراین و امنیت اروپا را حفظ کند. رهبران از همگرایی قوی میان ایالات متحده، اوکراین و اروپا قدردانی کردند.

رهبران توافق کردند که تضمین امنیت، حاکمیت و رفاه اوکراین بخش جدایی‌ناپذیری از امنیت گسترده‌تر اروپای آتلانتیک است. آن‌ها تصریح کردند که اوکراین و مردم آن شایسته آینده‌ای مرفه، مستقل و حاکمیتی هستند که از تهدیدهای احتمالی تجاوز روسیه در امان باشد.

رهبران ایالات متحده و اروپا متعهد شدند که با هم همکاری کنند تا تضمین‌های امنیتی قوی و اقدامات حمایتی برای بازسازی اقتصادی اوکراین را در چارچوب توافقی برای پایان جنگ فراهم کنند. این شامل تعهدات زیر است:

• ارائه حمایت مستمر و قابل‌توجه به اوکراین برای تقویت نیروهای مسلحش، که باید در سطح ۸۰۰,۰۰۰ نفر در زمان صلح حفظ شود تا توان بازدارندگی و دفاع از خاک اوکراین فراهم گردد.

• ایجاد «نیروی چندملیتی اوکراین» به رهبری اروپا، متشکل از مشارکت کشورهای داوطلب در چارچوب ائتلاف داوطلبان و با حمایت ایالات متحده، برای کمک به بازسازی نیروهای اوکراین، تأمین امنیت آسمان اوکراین و حمایت از دریاهای امن، از جمله عملیات داخل خاک اوکراین.

• ایجاد مکانیزم نظارت و راستی‌آزمایی آتش‌بس به رهبری آمریکا با مشارکت بین‌المللی برای ارائه هشدار زودهنگام نسبت به هر حملهٔ آینده و شناسایی و پاسخ به هرگونه نقض، همراه با مکانیزم کاهش تنش متقابل برای اقداماتی که به نفع همه طرف‌ها باشد.

• تعهد قانونی و الزام‌آور، منوط به رویه‌های ملی، برای اقدام به بازگرداندن صلح و امنیت در صورت حمله مسلحانه آینده. این اقدامات می‌تواند شامل نیروی مسلح، پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی، اقدامات اقتصادی و دیپلماتیک باشد.

• سرمایه‌گذاری در آیندهٔ رفاه اوکراین، از جمله تخصیص منابع عمده برای بازسازی، توافقات تجاری دوجانبه سودمند و در نظر گرفتن نیاز روسیه به جبران خسارت‌های واردشده به اوکراین. در این راستا، دارایی‌های دولتی روسیه در اتحادیه اروپا مسدود شده‌اند.

• حمایت قوی از پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا.

رهبران حمایت خود از رئیس‌جمهور زلنسکی را اعلام کردند و توافق کردند که از هر تصمیمی که وی دربارهٔ مسائل خاص اوکراین اتخاذ می‌کند، حمایت کنند. آن‌ها تأکید کردند که مرزهای بین‌المللی نباید با زور تغییر یابند و تصمیمات دربارهٔ سرزمین بر عهده مردم اوکراین خواهد بود، زمانی که تضمین‌های امنیتی مؤثر برقرار شود. برخی مسائل باید در مراحل نهایی مذاکرات حل شوند و رهبران تأکید کردند که در صورت نیاز از زلنسکی حمایت خواهند کرد تا با مردمش مشورت کند.

رهبران تصریح کردند که همانند هر توافق دیگری، هیچ چیزی قطعی نیست تا همه چیز قطعی شود و همه طرف‌ها باید به‌طور فشرده برای دستیابی به راه‌حلی که پایان پایدار درگیری‌ها را تضمین کند، کار کنند.

آن‌ها همچنین تأکید کردند که هر توافق باید امنیت بلندمدت و وحدت اروپا-آتلانتیک و نقش ناتو در ارائه بازدارندگی قوی را حفظ کند. هر موضوعی که بر اتحادیه اروپا و ناتو تأثیر داشته باشد، به ترتیب میان اعضای EU و ناتو مورد بحث قرار خواهد گرفت.

اکنون نوبت روسیه است که ارادهٔ خود برای دستیابی به صلح پایدار را با پذیرش طرح صلح ترامپ نشان دهد و با توافق برای آتش‌بس، تعهد خود برای پایان دادن به جنگ را اثبات کند. رهبران توافق کردند که فشار بر روسیه برای ورود جدی به مذاکرات ادامه یابد.

همه متعهد شدند که در روزها و هفته‌های آینده برای پیشرفت سریع و مشترک و تأیید توافقی برای صلح پایدار کار کنند. آن‌ها حمایت قوی خود را از رئیس‌جمهور زلنسکی و مردم اوکراین در مبارزه با تهاجم غیرقانونی روسیه و برای تحقق صلح عادلانه و پایدار مجدداً تأیید کردند.

این بیانیه برای پیوند سایر کشورها به آن همچنان باز است.

 





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار کادر درمان برای حقوق بشر
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 22:07

هشدار کادر درمان برای حقوق بشر






نظر شما درباره این مقاله:







احمد احمد، مردی که موفق شد یکی از تروریست‌ها
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 20:30

احمد احمد، مردی که موفق شد یکی از تروریست‌ها






نظر شما درباره این مقاله:







دفاع از امنیت و کرامت یهودیان، دفاع از انسانیت است
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 17:32

دفاع از امنیت و کرامت یهودیان، دفاع از انسانیت است






نظر شما درباره این مقاله:







وضعیت بازداشت‌شدگان مشهد از حیث دسترسی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 17:18

وضعیت بازداشت‌شدگان مشهد از حیث دسترسی






نظر شما درباره این مقاله:







استاد ایرانی دانشگاه آرکانزاس چرا برکنار شد؟
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 17:07

استاد ایرانی دانشگاه آرکانزاس چرا برکنار شد؟


ایزابل وینسنت و بنجامین وینتال / نیویورک پست

به گزارش نیویورک پست، یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه آرکانزاس متهم شده است که با استفاده از سربرگ رسمی دانشگاه، رهبر جمهوری اسلامی ایران را ستوده و هم‌زمان به اسرائیل حمله کرده است.

شیرین سعیدی، رئیس برنامه مطالعات خاورمیانه این دانشگاه، همچنین بنا بر شواهد موجود از یک جنایتکار جنگی محکوم‌شده وابسته به حکومت ایران حمایت کرده است.

اکنون قانون‌گذاران و گروهی از مخالفان ایرانی از مدیران دانشگاه خواسته‌اند اقدامات انضباطی بیشتری علیه سعیدی انجام دهند. بر اساس اعلام سخنگوی دانشگاه، سعیدی روز جمعه از سمت خود به‌عنوان مدیر برنامه مطالعات خاورمیانه برکنار شد، اما همچنان به‌عنوان استاد در این دانشگاه باقی مانده است.

بر اساس اسنادی که «ائتلاف مقابله با تطهیرکنندگان حکومت اسلامی ایران» (AAIRIA) ــ مستقر در ایالات متحده ــ در اختیار نیویورک پست قرار داده، سعیدی با استفاده از سربرگ رسمی دانشگاه خواستار آزادی حمید نوری شده بود؛ فردی که در سال ۲۰۲۲ از سوی دادگاهی در سوئد به‌دلیل صدور دستور اعدام هزاران زندانی سیاسی در زندان گوهردشت در سال ۱۳۶۷ محکوم شد.

نوری در زمان وقوع این اعدام‌ها، دستیار محمد مقیسه در زندان گوهردشت  کرج در حومه تهران بود. او سال گذشته در جریان مبادله زندانیان میان ایران و سوئد آزاد شد.

سعیدی در پست‌هایی که در ماه نوامبر در شبکه اجتماعی ایکس منتشر کرد، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، را ستود و برای حفظ او دعا کرد و نوشت: «او رهبری است که ایران را در جریان حمله اسرائیل حفظ کرد. خداوند حافظ تو باشد.» این اظهارات در اشاره به حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بیان شده بود.

او همچنین در ایکس اسرائیل را «دولت تروریستی» و «دولت نسل‌کش» خوانده است. سعیدی به درخواست نیویورک پست برای اظهارنظر پاسخی نداد.


شیرین سعیدی

روز جمعه، مایک هاکبی، سفیر ایالات متحده در اسرائیل، در ایمیلی به نیویورک پست، آنچه را که او «نفرت‌پراکنی یهودستیزانه» سعیدی خواند، محکوم کرد.

هاکبی نوشت: «اینکه آیا شیرین سعیدی باید اخراج شود یا نه، تصمیمی است که به مدیریت دانشگاه و هیئت‌امنای آن مربوط می‌شود. اما ستایش رهبر ایران ــ که نه‌تنها خواستار کشتار یهودیان است بلکه نابودی آمریکا را نیز مطالبه می‌کند ــ مرا به این نتیجه می‌رساند که این استاد آشفته‌حال، احتمالاً مناسب‌تر است که بلیت یک‌طرفه‌ای به تهران دریافت کند و در مدارس آکنده از نفرت آن‌ها به تدریس بپردازد.»

سخنگوی دانشگاه به نیویورک پست گفت که سعیدی دیگر در دپارتمان مطالعات خاورمیانه فعالیت نمی‌کند و دانشگاه در حال بررسی استفاده ظاهراً غیرمجاز او از سربرگ رسمی «مطابق با سیاست‌های دانشگاه» است.

پیش از این، فعالان AAIRIA موفق به جمع‌آوری ۳۷۸۲ امضا در یک دادخواست اینترنتی در وب‌سایت Change.org شدند و از دانشگاه خواستند اقدام کند.

لادن بازرگان، زندانی سیاسی سابق در ایران و فعال حقوق بشر، گفت: «ایرانیان به‌مدت چهل‌وشش سال در برابر پاک‌کردن حافظه‌ها، شهادت‌ها و شجاعت خود مقاومت کرده‌اند. به همین دلیل است که حکومت به ایدئولوگ‌ها و ساده‌لوحان مفید در نهادهای غربی متکی است تا چهره خود را تطهیر کند. کار دکتر سعیدی بخشی از همین ماشین است؛ نمایشی دانشگاهی که بر روایت‌های جعلی بنا شده تا حقیقت درباره زندان‌های ایران و مقاومتی را که در درون آن‌ها جریان دارد، نرم و کمرنگ جلوه دهد.»

بازرگان به نیویورک پست گفت که اف‌بی‌آی در ماه مه درباره اتهامات مطرح‌شده علیه سعیدی با او تماس گرفته و همین موضوع باعث شد او و AAIRIA بررسی دقیق‌تری درباره فعالیت‌های سعیدی انجام دهند.

مری بنتلی، نماینده جمهوری‌خواه مجلس ایالتی آرکانزاس، به نیویورک پست گفت که از این اتهامات «عمیقاً نگران» شده است.

او گفت: «می‌توانم اطمینان بدهم که موکلان من نمی‌خواهند مالیات‌هایشان صرف حمایت از رفتارهای غیراخلاقی و یهودستیزانه استادان در دانشگاه‌های دولتی شود.»

مسیح علی‌نژاد، فعال و مخالف ایرانی ساکن بروکلین که در سال ۲۰۲۱ هدف تهدیدات حکومت ایران قرار گرفته بود، از رئیس‌جمهور ترامپ خواست جلوی «نفوذ» حامیان حکومت ایران را بگیرد.

او در پستی در ایکس، با اشاره به سعیدی نوشت: «او مرتباً به من و دیگر فعالان حقوق بشر که جرأت ایستادن در برابر همان دیکتاتور را دارند، حمله می‌کند.»

بر اساس اعلام AAIRIA، سعیدی همچنین در سال‌های ۲۰۲۳ و ۲۰۲۵ از دو دادخواست ضداسرائیلی حمایت کرده است.

خاخام آبراهام کوپر، معاون رئیس مرکز سایمون ویزنتال در لس‌آنجلس، گفت: «بیش از این نمی‌شود یهودستیز بود. تنها یک هفته پس از فجایع ۷ اکتبر، سعیدی تصمیم گرفت جنایات تروریستی حماس را تطهیر کند.»





نظر شما درباره این مقاله:







ایران دارای نظم اخلاقی تازه‌ای شده است
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 15:54

ایران دارای نظم اخلاقی تازه‌ای شده است


مناحم مرحوی

فارن پالیسی / ۱۵ دسامبر ۲۰۲۵

ایران در حال تجربه تحولی عمیق است؛ تحولی نه در نهادها یا رهبری، بلکه در معنا. جمهوری اسلامی همچنان از طریق دستگاه‌های امنیتی و شبکه‌های منطقه‌ای خود قدرت‌نمایی می‌کند، اما دیگر بر جهان نمادینی که زمانی مشروعیتش را استوار می‌کرد، کنترل ندارد.

در پانزده سال گذشته، ایرانیان به‌تدریج و بی‌سروصدا نظمی اخلاقی بدیل بنا کرده‌اند؛ نظمی که نه بر «ایثار انقلابی»، بلکه بر کرامت انسانی، خودمختاری جسمانی و حقیقت‌گویی ــ از جمله درباره قربانیان حکومت ــ استوار است. این «دین مدنی» برخاسته از پایین، اکنون هسته الهیات سیاسی جمهوری اسلامی را مؤثرتر از هر حزب یا اپوزیسیون سازمان‌یافته‌ای به چالش می‌کشد.

این دگرگونی یک‌شبه رخ نداد. بلکه در پی زنجیره‌ای از شوک‌ها شکل گرفت که به‌مرور انباشته شدند: کشته شدن ندا آقاسلطان در جریان اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ که یک معترض را به شهیدی ملی اما بی‌تأیید حکومت بدل کرد؛ کشتارهای گسترده در اعتراضات سراسری اقتصادی سال ۲۰۱۹؛ اعدام نوید افکاری، کشتی‌گیر، در سال ۲۰۲۰ که بی‌اعتنایی رژیم به خشم افکار عمومی داخلی و بین‌المللی را برجسته ساخت؛ و مرگ مهسا امینی در بازداشت پلیس در سال ۲۰۲۲.

هر یک از این رخدادها شکاف میان نظم مقدس حکومت و جامعه ایران را عمیق‌تر کرد. تا زمانی که پس از مرگ امینی اعتراضات فوران کرد، حکومت اقتدار عاطفی خود را برای تعریف این‌که «چه کسی شهید محسوب می‌شود»، «چه چیزی مقدس است» و «کدام زبان اخلاقی می‌تواند ملت را متحد کند» از دست داده بود.

این گسست نمادین فروکش نکرده است و این «شورش معنا» اکنون به یکی از پیامددارترین تحولات سیاسی ایران بدل شده است. این روند جمهوری اسلامی را سرنگون نکرده و شاید در آینده نزدیک نیز نکند، اما مرکز ثقل اخلاقی جامعه ایران را به‌گونه‌ای بازآرایی کرده که آینده سیاسی کشور را شکل خواهد داد.

پس از انقلاب ۱۹۷۹، حاکمان ایران اقتدار خود را بر پایه الهیاتی سیاسی بنا کردند که شهادت‌طلبی شیعی، اسطوره‌سازی انقلابی و خاطره جنگ ایران و عراق را در هم می‌آمیخت. «شهید جوان» که خون خود را برای انقلاب داده بود، به نماد مرکزی دولت بدل شد. تصویر او ــ با هاله‌ای قدسی، پاک و همواره جوان ــ دیوارنگاره‌ها، کتاب‌های درسی و میدان‌های عمومی را پر می‌کرد. در این اقتصاد نمادین، دولت امر مقدس را تعریف می‌کرد و جامعه آن را درونی می‌ساخت.

اما اعتبار این نظام معنایی از اواخر دهه ۱۹۹۰ رو به فرسایش گذاشت و در دهه ۲۰۰۰ شتاب گرفت. فساد، نابرابری و شکاف فزاینده میان نخبگان انقلابی و ایرانیان عادی باعث شد زبان اخلاقی متعالی حکومت توخالی به نظر برسد. نسل جوان‌تری که هیچ خاطره‌ای از جنگ با عراق ــ و حتی از خود انقلاب ایران ــ نداشت، هرچه بیشتر این ایده را رد کرد که فداکاری برای جمهوری اسلامی یک وظیفه اخلاقی است.


تصویری از اعتراض‌های سال ۱۳۸۸ موسوم به جنبش سبز

این گسست در سال ۲۰۰۹ آشکار شد، زمانی که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری مناقشه‌برانگیز، میلیون‌ها نفر به خیابان‌ها آمدند. دستگاه امنیتی ایران ــ به‌ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی شبه‌نظامی بسیج ــ به روش‌های آشنای سرکوب متوسل شد. اما نتوانست پیامد نمادین کشته شدن آقاسلطان را مهار کند؛ رخدادی که با دوربین تلفن همراه ثبت شد و بی‌درنگ در سراسر جهان انتشار یافت. ظرف چند ساعت، معترضان او را «شهید آزادی» نامیدند و او به نمادی ملی بدل شد که دولت آن را به رسمیت نشناخته بود. انحصار رژیم در تعریف امر مقدس ترک برداشت.

این کشمکش بر سر معنا در دهه بعدی شدت گرفت. در جریان اعتراضات سراسری آبان ۱۳۹۸ (نوامبر ۲۰۱۹)، نیروهای امنیتی صدها نفر را کشتند که بسیاری از آنان از جوامع فقیر و حاشیه‌نشین بودند. خانواده‌هایشان سکوت را نپذیرفتند: مادران ویدئوهایی ضبط کردند و خواستار عدالت برای فرزندانشان شدند و اندوه آنان فراتر از شهرهای کوچک و مناطق دورافتاده طنین انداخت. یک سال بعد، اعدام افکاری ــ کشتی‌گیری که به‌طور گسترده باور می‌رفت تحت شکنجه وادار به اعتراف به قتل یک مأمور امنیتی در اعتراضات ۲۰۱۸ شده است ــ شهید دیگری پدید آورد؛ کسی که سخنانش ــ «اگر مرا اعدام کردند، می‌خواهم بدانید که یک انسان بی‌گناه … اعدام شد» ــ همچون مرثیه‌ای ملی دست‌به‌دست شد.

تا زمانی که مهسا امینی در سال ۲۰۲۲ جان باخت، جامعه ایران مجموعه اخلاقی خاص خود را پرورانده بود: زیارتگاه‌های خودجوش، مراسم شمع‌افروزی، و شیوه‌هایی از سوگواری مانند کوتاه کردن مو که همگی در جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» که پس از آن شکل گرفت، به هم پیوستند. اگرچه آن جنبش از آن زمان فروکش کرده است، اما آیین‌ها، شعارها و واژگان اخلاقی آن در زندگی اجتماعی روزمره نفوذ کرده‌اند. زنان بی‌حجاب همچنان در شهرهای بزرگی چون تهران، شیراز و رشت دیده می‌شوند؛ آن هم با وجود تشدید کنترل پلیسی، نظارت دیجیتال و اجرای دوباره قوانین موسوم به حجاب.

خانواده‌های جان‌باختگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲ همچنان مراسم یادبود عمومی برگزار می‌کنند که اغلب به اعتراض‌هایی کوچک‌مقیاس تبدیل می‌شود. نیروهای امنیتی غالباً می‌کوشند راه دسترسی به گورستان‌ها را مسدود کنند یا بستگان را بازداشت کنند، اما این گردهمایی‌ها ــ از مراسم سنتی چهلم گرفته تا بزرگداشت تولد و شب‌های شعرخوانی ــ همچنان به کانون‌های بسیج اخلاقی بدل مانده‌اند. دانشجویان دانشگاه‌ها نیز همچنان به کنش‌های نمادینی متوسل می‌شوند که پژواک زبان سال ۲۰۲۲ است؛ از جمله تجمع‌های خاموش، امتناع از جداسازی جنسیتی و دست‌به‌دست کردن شعرهای اعتراضی. در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان، ویدئوهای نافرمانی‌های محلی به‌سرعت منتشر می‌شود و جامعه‌ای فراملی از معنا را زنده نگه می‌دارد.

پیامد این وضعیت آن است که جنبش اعتراضی از خیابان‌ها به شکلی پراکنده، پایدار و سرشار از بار اخلاقی از مقاومت روزمره منتقل شده است. حکومت کنترل فیزیکی را بازیافته، اما اقتدار نمادین را نه.


مهسا امینی، نماد جنبش «زن، زندگی، آزادی»

یکی از تحولات چشمگیر پس از سال ۲۰۲۲، ظهور اجراهای موسیقی خیابانی با بار سیاسی در شهرهای بزرگ است. ویدئوهایی که از ایران منتشر می‌شود، حلقه‌های بزرگی از جوانان را نشان می‌دهد که پیرامون نوازندگانی گرد آمده‌اند که ترانه‌هایی اجرا می‌کنند که به بیان‌های رمزگذاری‌شده جنبش اعتراضی بدل شده‌اند: «برای» اثر شروین حاجی‌پور؛ نسخه‌های بازخوانی‌شده‌ای از آثار کلاسیک داریوش و گوگوش؛ بالادهای اعتراضی فرهاد پیش از انقلاب؛ نوحه‌ها و سوگ‌سرودهای کردی از مراسم خاکسپاری‌های سال ۲۰۲۲؛ و قطعاتی از رپر زندانی، توماج صالحی. جمعیت اغلب هم‌خوانی می‌کند و تلفن‌های روشن خود را بالا می‌برد و این اجراها را به یادبودهایی خودانگیخته تبدیل می‌کند.

حضور صداهای زنانه به‌ویژه چشمگیر است؛ امری که پیش از ۲۰۲۲ به دلیل محدودیت‌های آوازخوانی انفرادی زنان، در فضای عمومی تقریباً وجود نداشت. در بسیاری از این ویدئوها، زنان برای لحظاتی از میان جمعیت آواز می‌خوانند یا بندهایی از ترانه را به‌نوبت با اجراکنندگان مرد می‌خوانند و با تشویق حاضران روبه‌رو می‌شوند. هرچند مقام‌ها گاه این تجمع‌ها را متفرق می‌کنند، اما دوباره پدیدار می‌شوند؛ امری که نشان می‌دهد به رویه‌ای پایدار بدل شده‌اند.

آنچه در ایران سر برآورده، صرفاً احساسات ضدحکومتی نیست، بلکه چارچوبی اخلاقیِ بدیل با اصول منسجم خود است. نخست، «کرامت» که معترضان آن را هسته زندگی اخلاقی می‌دانند و در تقابل با تقدیس «ایثار» از سوی حکومت قرار می‌دهند. دوم، «خودمختاری بدنی» که به اصلی بنیادین تبدیل شده است. بدن دیگر ظرف انضباط ایدئولوژیک نیست، بلکه میدان مالکیت اخلاقی فرد بر خویشتن است. کوتاه کردن مو، برداشتن حجاب و حفاظت از تمامیت جسمانی، به کنش‌هایی آیینی و معناساز بدل شده‌اند. و سرانجام، «راست‌گویی» که جایگاهی نزدیک به امر قدسی یافته است. خانواده‌های جان‌باختگان بر بازگویی دقیق چگونگی قتل‌ها پافشاری می‌کنند و در برابر فشار دولت برای پذیرش روایت‌های رسمی مقاومت نشان می‌دهند. این امر پژواکی از سنت دیرپای ادبی ایران در گفتار اخلاقی است و اکنون همچون آیینی مدنی عمل می‌کند.

در مجموع، این عناصر از اخلاق‌گرایی تازه‌ای حکایت دارد؛ اخلاقی از پایین به بالا که همبستگی را بر ایثار، اطاعت و خلوص ایدئولوژیک ترجیح می‌دهد. هرچند هنوز به برنامه‌ای سیاسیِ کاملاً مدون بدل نشده است، اما نظمی اخلاقی منسجم را شکل می‌دهد.

محوریت زنان در این نظم، سلسله‌مراتب نمادین جمهوری اسلامی را وارونه می‌کند. چهره‌های اصلی خیال‌پردازی اخلاقی معاصر ایران، زنانه‌اند: ندا آقاسلطان در سال ۲۰۰۹، مادران جان‌باختگان ۲۰۱۹، دختران دانش‌آموزی که در سال ۲۰۲۲ حجاب از سر برداشتند، و زنان بسیاری که با وجود دوربین‌ها، تهدیدها و بازداشت‌ها، همچنان بی‌حجاب در عرصه عمومی ظاهر می‌شوند.

حجاب اجباری صرفاً یک پوشش نیست، بلکه سنگ‌بنای عینی نظم مقدس حکومت و نشانه‌ای عمومی از اطاعت از اقتدار الهی است. هنگامی که زنان حجاب از سر برمی‌دارند، الهیاتی بدیل را بیان می‌کنند: این‌که کرامت، نه اطاعت، امر مقدس است؛ و این‌که بدن مصون است، نه ابزاری برای کنترل سیاسی. شعار «زن، زندگی، آزادی» این بازجهت‌گیری را متبلور می‌کند و سلسله‌مراتب اخلاقی تازه‌ای را اعلام می‌دارد.


تجمع معترضان جنبش سبز در میدان آزادی - سال ۱۳۸۸

حتی آیین‌های خودِ دولت نیز بازتاب افول آن هستند. رژه‌ها و مراسم رسمی با جمعیتی اندک و اغلب از سر اجبار برگزار می‌شوند. بزرگداشت‌های مرتبط با جنگ [ایران و عراق] که زمانی طنین‌دار بودند، اکنون کلیشه‌ای و فرمالیستی به نظر می‌رسند. راهپیمایی‌های عظیم مذهبی عاشورا نیز هرچه بیشتر میان عملِ دینی و پیام‌رسانی حکومتی فاصله می‌اندازند. جهان عاطفی‌ای که زمانی جمهوری اسلامی را سرپا نگه می‌داشت، تا حدی از نهادهایی که مدعی نمایندگی آن هستند، جدا شده است.

در نظام‌های سیاسی ترکیبی، اقتدار نمادین به‌منزله جانشینی برای مشروعیت انتخاباتی عمل می‌کند و به حاکمان امکان می‌دهد اعمال زور را توجیه کنند، هواداران را بسیج نمایند و در لحظات بحرانی از جامعه طلب فداکاری کنند. چنین ذخیره‌ای از اقتدار نمادین بود که به حکومت ایران اجازه داد در دهه ۱۹۸۰ از فاجعه‌های نظامی و فروپاشی اقتصادی جان به در ببرد. اما فرسایش این اقتدار از سال ۲۰۰۹ به این سو بدان معناست که رژیم اکنون تنها از طریق اجبار یا اعطای امتیاز می‌تواند جامعه را بسیج کند. این امر نشانه دگرگونی عمیقی در خُلق‌وخوی جمهوری اسلامی است.

وقتی شهروندان شهدای خود را برجسته می‌کنند، آیین‌های دینی را بازتفسیر می‌کنند و اشکال تازه‌ای از سوگواری جمعی می‌آفرینند، ادعای دولت بر برتری اخلاقی را تضعیف می‌کنند. یک رژیم می‌تواند بحران اقتصادی و انزوای بین‌المللی را تاب بیاورد؛ اما از دست دادن اعتبار نمادین را به‌سختی می‌تواند تحمل کند.

تجربه ایران استثنایی نیست. جوامع بسیاری در سراسر جهان برای به چالش کشیدن نظام‌های اقتدارگرا به سیاست نمادین و زبان اخلاقی روی آورده‌اند. از «دیوارهای لنون» در هنگ‌کنگ ــ جایی که در جریان اعتراضات ۲۰۱۹ پیام‌های اعتراضیِ ناشناس فضاهای عمومی را پُر کرد ــ تا یادمان‌های خودجوشی که پس از سرکوب خشونت‌بار رژیم بلاروس در سال ۲۰۲۰ در سراسر آن کشور شکل گرفت، جنبش‌های بی‌رهبر بیش از سازمان‌دهی سیاسی سنتی، بر آیین‌ها، سوگواری و روایت‌های مشترک تکیه کرده‌اند. ایران در خاورمیانه طولانی‌ترین و پایدارترین نمونه این گرایش را ارائه می‌دهد.

آنچه ایران را متمایز می‌کند، عمق گسست نمادین آن است. روایت جمهوری اسلامی ــ اسلام انقلابیِ درهم‌تنیده با شهادت‌طلبی و ضدامپریالیسم ــ زمانی یکی از نیرومندترین چارچوب‌های ایدئولوژیک در منطقه بود. افول این روایت نشان می‌دهد که حتی ریشه‌دارترین نظم‌های نمادین نیز می‌توانند از پایین به چالش کشیده شوند.

پیامدهای این تحول فراتر از ایران می‌رود. هویت دینی و حافظه تاریخی همچنان ابزارهای مرکزی در زرادخانه سیاسی دولت‌های خاورمیانه‌اند. اما ایران نشان می‌دهد که وقتی نمادها از کنترل دولت خارج می‌شوند، می‌توانند مسیر دیگری بیابند. تصویرپردازی شیعی دیگر به‌طور قابل اتکا در خدمت حاکمان ایران نیست؛ اکنون می‌تواند آنان را مورد بازخواست قرار دهد. آیین‌های سوگواری کُردی بازتابی ملی می‌یابند و شعر حماسی فارسی به زبانی برای اعتراض اخلاقی بدل می‌شود.

دیاسپورای ایرانی نیز بُعد دیگری به این معادله می‌افزاید. تظاهرات «زن، زندگی، آزادی» در شهرهای مختلف جهان، از تورنتو تا سیدنی، برگزار شد و از وجود جامعه‌ای جهانی از فارسی‌زبانان حکایت داشت. گردهمایی عظیم برلین در اکتبر ۲۰۲۲ که ده‌ها هزار ایرانی و حامیانشان را گرد هم آورد، یکی از بزرگ‌ترین تجمع‌های دیاسپورایی از سال ۱۹۷۹ به شمار می‌رفت. واژگان اخلاقی جنبش ــ مبتنی بر کرامت و اندوه مشترک ــ مؤثرتر از هر پلتفرم سیاسی‌ای منتقل شد.


تهران ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ / عکس: مرتضی نیکوبذل

دولت‌های خارجی در درک این دگرگونی نمادین در ایران کند عمل کرده‌اند. بحث‌های سیاستی درباره ایران اغلب بر برنامه هسته‌ای، تحریم‌ها و نیروهای نیابتی منطقه‌ای آن متمرکز است. اما تحول درونی ایران به همان اندازه اهمیت دارد: جامعه‌ای که از نظر ذهنی و اخلاقی از ایدئولوژی حاکم عبور کرده است، در داخل و خارج به شیوه‌ای متفاوت رفتار می‌کند. دیگر کشورها باید نه‌تنها توانمندی‌های ایران، بلکه چشم‌انداز اخلاقیِ در حال تغییر آن را نیز بشناسند.

هیچ‌یک از این‌ها به معنای آن نیست که جمهوری اسلامی در آستانه فروپاشی قرار دارد. این نظام همچنان ساختاری نیمه‌اقتدارگرا با دستگاه امنیتی نیرومند است که به شبکه‌های حمایتی و نخبگان سیاسی‌ای متکی است که هنوز توان سرکوب مخالفت‌ها را دارند. اما از دست رفتن اقتدار نمادین دولت، نوعی تضعیف عمیق‌تر را نشان می‌دهد که صرفاً با سرکوب قابل بازگشت نیست.

نسل جوان ایرانی در حالی به بلوغ رسیده است که صحنه‌های اعتراض، تشییع جنازه‌ها و شعارهای شبانه از پشت‌بام‌ها را به چشم دیده است. این تجربه‌ها آرشیوی مشترک از خاطره و معنا ساخته‌اند که نحوه درک آنان از مشروعیت را شکل می‌دهد. یک نظام سیاسی می‌تواند بحران‌های مادی را تاب بیاورد، اما تاب‌آوری در برابر بحران معنا دشوارتر است. نظام سیاسی ایران اکنون جامعه‌ای را اداره می‌کند که مرکز اخلاقی آن بیرون از چارچوب ایدئولوژیک حکومت قرار گرفته است.

این تنش، مسیر تحول ایران را در دهه پیشِ رو شکل خواهد داد. حتی اگر رژیم پابرجا بماند، به‌طور فزاینده‌ای بر مردمی حکومت خواهد کرد که دیگر واژگان قدسی آن را به رسمیت نمی‌شناسند، ادعاهایش درباره حقانیت اخلاقی را نمی‌پذیرند و بر سر هدف اخلاقیِ زندگی عمومی با آن هم‌نظر نیستند. این شکاف بر چشم‌انداز مذاکرات با قدرت‌های خارجی نیز تأثیر خواهد گذاشت.

مذاکره‌کنندگان خارجی غالباً فرض می‌کنند که مشوق‌های اقتصادی می‌تواند محاسبات تهران را تغییر دهد. اما هنگامی که یک نخبۀ حاکم از نظر نمادین خود را آسیب‌پذیر احساس کند، احتمال بیشتری دارد که برای نمایش انسجام ایدئولوژیک، مواضع حداکثری اتخاذ کند. رهبران ممکن است صُلب و انعطاف‌ناپذیر به نظر برسند، زیرا سازش بین‌المللی ــ به‌ویژه با قدرت‌های غربی ــ خطر تعمیق بحران مشروعیت آنان را در پی دارد. در مقابل، همین شکاف اخلاقی سبب می‌شود جامعه ایران هرچه بیشتر توافق‌های خارجی را نه به‌عنوان دستاوردهای ملی، بلکه به‌مثابه راهبردهای بقای رژیم تفسیر کند. این امر پایداری سیاسی هرگونه توافقی را پیچیده می‌سازد.

افول اقتدار نمادین هم‌اکنون در سیاست نخبگانی نیز قابل مشاهده است. تلاش‌های رژیم برای تولید و القای شور عمومی نسبت به جانشینان احتمالی ــ چه روحانیون و چه تکنوکرات‌های تندرو ــ با استقبال چندانی روبه‌رو نشده است. کارزارهای رسانه‌ای حکومتی که همچنان از واژگان آشنای ایثار، پایداری انقلابی و قهرمانی‌های جنگی بهره می‌گیرند، در میان نسل جوان ایران طنین نمی‌یابند. در نتیجه، جناح‌های رقیب ناگزیر شده‌اند مطالبات خود را نه بر پایه مشروعیت قدسی یا ایدئولوژیک، بلکه حول «کارآمدی مادی» صورت‌بندی کنند: مبارزه با فساد، مهار سوءمدیریت اقتصادی و فراهم کردن امکان رفع تحریم‌ها. حتی نهادهای امنیتی نیز به‌طور محسوسی لحن خود را به سوی مفاهیمی چون نظم، ثبات و کرامت ملی سوق داده‌اند ــ اصطلاحاتی که به‌طور فزاینده در بیانیه‌های رسمی و رسانه‌های دولتی برجسته می‌شوند ــ و زبان شهادت‌طلبی انقلابی را به حاشیه رانده‌اند.


مسجد کبود تبریز، ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴. عکس: مرتضی نیکوبذل

نشانه‌ای دیگر از این فرسایش، اتکای فزاینده حاکمیت به نمادهای پیشااسلامی است. این امر نه بازکشفی خودجوش از میراث ملی، بلکه چرخشی راهبردی است. جمهوری اسلامی طی چهار دهه، چنین نمادپردازی‌هایی را با احتیاط و فاصله نگه می‌داشت، زیرا بیم آن داشت که با روایت رسمی رژیم رقابت کنند. با این حال، به‌ویژه از سال ۲۰۲۲ به این سو، شهرداری‌ها مجموعه‌ای از آثار هنری بزرگِ شهری با الهام از شمایل‌نگاری ایران باستان را رونمایی کرده‌اند؛ آثاری که اغلب هم‌زمان با دوره‌های تنش منطقه‌ای یا جنگ به نمایش گذاشته شده‌اند.

تصاحب قهرمانان باستانی از سوی حکومت در سال جاری به اوج رسید؛ در شرایطی که رژیم نیاز داشت در برابر اسرائیل و ایالات متحده صف‌آرایی کند و به‌خوبی می‌دانست که تصاویر چهره‌هایی چون قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین سپاه پاسداران، دیگر پشتیبانی گسترده‌ای برنمی‌انگیزد.

این روی‌آوری ناگهانی به نمادهای هخامنشی و ساسانی ــ که مدت‌ها در میان افکار عمومی محبوب بوده اما در گذشته از سوی حکومت به حاشیه رانده می‌شدند ــ در حکم اعترافی ضمنی به فرسودگی ایدئولوژیک است. این چرخش نشان می‌دهد که رژیم به کاهش نفوذ نمادهای انقلابی خود واقف شده و اکنون برای کسب مشروعیت، به وام‌گیری از مخزن مشترک فرهنگی روی آورده است. در عمل، رجوع به میراث پیشااسلامی نوعی امتیازدهی نمادین است: اذعانی به این واقعیت که جمهوری اسلامی دیگر به‌تنهایی واژگان قدسیِ لازم برای متحد کردن ملت را در اختیار ندارد.

—-
درباره نویسنده:
مناحم مرحوی (Menahem Merhavy) پژوهشگر مؤسسه هری اس. ترومن در دانشگاه عبری اورشلیم و مدرس کالج شالم است. او دکترای مطالعات خاورمیانه دارد و دوره پسادکتری فولبرایت را در دانشگاه تگزاس در آستین گذرانده است. مرحوی، تاریخ‌نگار ایران معاصر، نویسنده کتاب «نمادهای ملی در ایران مدرن: هویت، قومیت و حافظه جمعی» (انتشارات دانشگاه سیراکیوز، ۲۰۱۹) است.





نظر شما درباره این مقاله:







همان هایی که جاوید شاه گفتند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 13:20

همان هایی که جاوید شاه گفتند






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه ۲۰ فعال سیاسی، مدنی، هنری
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 13:04

بیانیه ۲۰ فعال سیاسی، مدنی، هنری


سرکوب صدای مدنی به بهانه‌ی بی‌نظمی، نمایشی از پیش تدارک دیده شده است.

آنچه در مشهد در مراسم بزرگداشت زنده یاد خسرو علیکردی رخ داد نمایش فشرده‌ای از وضعیت نگران‌کننده آزادی و امنیت و به دنبال آن ناکارآمدی و مسئولیت‌گریزی حاکمیت در ایران امروز بود.

همچون گذشته، نیروهای امنیتی به‌جای حفاظت از حق برگزاری مراسم یادبود و تضمین امنیت شهروندان، با حمله به حاضرین، حدود ۴۰ نفر  از جمله برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل خانم نرگس محمدی را بازداشت کردند؛ اقدامی که  بیش از همیشه نشان می‌دهد سرکوب صدای مدنی به بهانه‌ی بی‌نظمی، نمایشی از پیش تدارک دیده شده است.

ما تأکید می‌کنیم بازداشت خشونت‌آمیز فعالان سیاسی و مدنی نه واکنشی به «برهم‌خوردن نظم»، بلکه بخشی از روند مستمر محدودسازی عامدانه جامعه مدنی و خاموش‌کردن صداهایی است که بر حق تعیین سرنوشت، کرامت انسانی و گذار مسالمت‌آمیز از استبداد پافشاری می‌کنند.

بی‌تردید مسئولیت کامل هرگونه آسیب جسمی و روانیِ بازداشت‌شدگان‌، مستقیماً متوجه حکومت اسلامی و گماشتگان آن است.

ما، امضاکنندگان این بیانیه، بار دیگر یادآوری می‌کنیم بن‌بست عمیق سیاسی و اجتماعی کشور تنها از مسیر بازگشت حق حاکمیت به مردم قابل حل است.

ما خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط ‌همه‌ی آزادی‌خواهان، به ویژه کسانی که در این مراسم بازداشت شده‌اند هستیم.

خشایار سفیدی/ محمد سیف زاده/ محمد حبیبی/محمدباقر بختیار/ صدیقه وسمقی/مصطفی تاجزاده/سعید مدنی/ جعفر پناهی/ ابوالفضل قدیانی/ عبدالله مومنی/ مهدی محمودیان/ مصطفی ملکیان/ محمد رسول‌اف/ عبدالفتاح سلطانی/ حاتم قادری/ محمد نجفی/ویدا ربانی/ منظر ضرابی/ عباس صادقی/ مژگان اینانلو





نظر شما درباره این مقاله:







رکوردشکنی بی‌پایان قیمت ارز در ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 10:53

رکوردشکنی بی‌پایان قیمت ارز در ایران






نظر شما درباره این مقاله:







تحریم! تحریم‌ها با مردم لیبی چه کردند؟
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 10:43

تحریم! تحریم‌ها با مردم لیبی چه کردند؟






نظر شما درباره این مقاله:







من چه می‌گویم؟ اصلاح یک انحراف
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 10:21

من چه می‌گویم؟ اصلاح یک انحراف


مجتهد شبستری

متن زیر تلخیص سخنرانی “من چه می‌گویم؟ اصلاح یک انحراف” توسط کانال سخنرانی‌ها (https://t.me/sokhanranihaa) است که متن و صوت کامل آن پیش‌تر در همینجا منتشر شده است.

۱. نقش پیامبر و ماهیت احکام اجتماعی
۱. پیامبر اسلام نظام زندگی عرب جاهلی را  برهم نزد ؛ بلکه همان شیوه‌های موجود را با اصلاحات اخلاقی تصحیح کرد.
۲. احکام اجتماعی، حقوقی، سیاسی و جزایی قرآن ادامهٔ همان سنت‌های عربی‌اند، نه احکام آسمانی ابدی.
۳. هدف اصلی نبوت: ایمان به خدا و تکمیل مکارم اخلاق ، نه ارائهٔ سیستم حقوقی–سیاسی دائمی.

۲. انحراف بزرگ در تاریخ اسلام
۱. فقها در طول تاریخ این سنت‌های عربی را تبدیل به احکام الهی جاودانه و جهان‌شمول کردند.
۲. این تلقی، بزرگ‌ترین انحراف و منشأ بسیاری از مشکلات امروز جهان اسلام است.
۳. این «اسلام تاریخی  ــ به معنای تبدیل رسوم عربی به شریعت آسمانی ــ ریشهٔ خشونت، جمود، و عقب‌ماندگی شده است.

۳. مشکل امروز مسلمانان
۱. مسلمانان امروز گمان می‌کنند سیستم‌های اجتماعی و سیاسی و خانوادگیِ فقه، ابدی است.
۲. نتیجه: ناتوانی در  طرح شیوه‌های نو برای زیستن  و تطبیق با دنیای مدرن.
۳. مسلمانی با قوانین ارث، جزا یا سیاست تعریف نمی‌شود؛ بلکه با  ایمان و اخلاق ناشی از آن تعریف می‌شود.

۴. موانع اصلاح: مریدسالاری و ترس از آزادی
۱. فقها توسط شبکهٔ «مریدان» محاصره شده‌اند؛ مریدانی که اجازهٔ اصلاح نمی‌دهند.
۲. هر فقیهی بخواهد تجدیدنظر کند، مقلدان رهایش می‌کنند.
۳. «گریز از آزادی» (اریک فروم): انسان از آزادی می‌ترسد، پس به پناهگاه‌های سنتی چنگ می‌زند.

۵. ضرورت مواجههٔ مسلمانان با آزادی و مدرنیته
۱. مسلمانان باید با شجاعت آزادی را بپذیرند و مدل‌های نوین زندگی، حقوق، حکومت و خانواده را خودشان طراحی کنند.
۲. حقوق بشر، دموکراسی، عدالت اجتماعی—همه شیوه‌های کارآمد دنیای امروز اند و تعارضی با ایمان ندارند.
۳. «خلاف اسلام است» گفتن نسبت به شیوه‌های کارآمد مدرن، تنها از  برداشت غلط تاریخی ناشی شده است.

۶. سه لایهٔ سنت هر جامعهٔ مسلمان
هر مسلمان در سه سطح زندگی می‌کند:
۱. سنت ملی/فرهنگی (مثل ایرانیت) → واقعیتی پیشاداده و تغییرناپذیر
۲. سنت دینی → قابل انتخاب و نقد
۳. مدرنیته → واقعیتی جدید با شیوه‌های تازهٔ زیستن. زیست اجتماعی باید ابتدا در سطح ملیت سامان یابد، نه دین. دین،  گزینهٔ ثانوی و انتخابی  است.

۷. ضرورت انتخاب آزادانهٔ ایمان
۱. ایمان باید انتخابی و آگاهانه باشد، نه موروثی.
۲. پیامبر هم بت‌های موروثی را نقد کرد و دعوت به انتخاب کرد.
۳. امروز نیز یک «منادی» باید مسلمانان را از اعتقادات تقلیدی، فقه سنتی، و زندان‌های فکری آزاد کند.

۸. سخن پایانی متن
۱. هر ملت مسلمان — ایران، مصر، سوریه، اندونزی … — باید ابتدا ملیت و شیوهٔ زیست خود را سامان دهد.
۲. سپس ایمان را  آزادانه  انتخاب کند.
۳. این سخن، نه «نواندیشی دینی» در چارچوب فقه سنتی، بلکه خروج از مبانی فقه سنتی است.
۴. ایرانیت به دلیل داشتن حافظهٔ فرهنگی عمیق یک سرمایهٔ نادر است که باید برای ساختن زیست نوین به آن تکیه کرد.

نتیجه‌گیری

۱. دین = ایمان + اخلاق؛ نه نظام حقوقی و سیاسی
هدف پیامبر ایجاد سیستم حکومتی یا حقوقی دائمی نبود. تمام احکام اجتماعی صدر اسلام ادامهٔ سنت‌های عربی است، نه امر الهی جاودانه.

۲. فقه = عربیت تاریخی، نه شریعت ابدی
خطای بزرگ تاریخ اسلام، تبدیل عرف عربی به «حکم الهی» بوده.
این خطا امروز مانع اصلاح و نوگرایی شده است.

۳. مسلمان امروز باید زندگی‌اش را “به‌عنوان ایرانی” (یا مصری، سوری…) طراحی کند، نه «به‌عنوان مسلمان»
ملیت و حافظهٔ فرهنگی، موضوع نخست است؛
ایمان، انتخاب ثانویه و آزادانهٔ فردی.

۴. زیست مدرن — حقوق بشر، دموکراسی، عدالت — نه تنها ضد دین نیست، بلکه لازمهٔ یک زندگی انسانیِ عادلانه است
برای رفع استبداد و ظلم، باید مکانیزم‌های مدرن را پذیرفت، نه انتظار اخلاق شخصی از حاکمان داشت.

۵. ایمانِ آینده باید بر اساس انتخاب آگاهانه باشد.
تقلید دینی، انسان را به داعش و القاعده و خشونت می‌کشاند.
ایمانِ اصیل = انتخاب آزاد + نقد سنت.

جمع‌بندی در یک جمله
برای مسلمانِ امروز، راه نجات نه بازگشت به فقه گذشته، بلکه ساختن زیست عقلانی و عادلانه بر اساس ایرانیت/ملیت، دستاوردهای مدرنیته، و انتخاب آزادانهٔ ایمان است و این یعنی عبور شجاعانه از اسلام تاریخی.

تلگرام نویسنده
@sokhanranihaa





نظر شما درباره این مقاله:







شمار قربانیان حمله تروریستی سیدنی به ۱۵ نفر رسید
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 9:17

استرالیا به دنبال تشدید قوانین کنترل سلاح است

شمار قربانیان حمله تروریستی سیدنی به ۱۵ نفر رسید


خبرگزاری رویترز
خبرنگاران: کریستین چن، اسکات مرداک و رنجو خوزه
۱۵ دسامبر ۲۰۲۵

هم‌زمان با آغاز عزاداری برای قربانیان مرگبارترین تیراندازی جمعی در استرالیا در نزدیک به سه دهه گذشته، دولت این کشور روز دوشنبه از برنامه‌هایی برای سخت‌تر کردن قوانین کنترل سلاح خبر داد. در این حمله تروریستی، پدر و پسری ۱۵ نفر را در یک جشن مذهبی یهودیان در ساحل بوندای سیدنی به قتل رساندند.

به گفته پلیس، پدر ۵۰ ساله در محل حادثه کشته شد و شمار تلفات به ۱۶ نفر رسید، در حالی که پسر ۲۴ ساله او در بیمارستان در وضعیت بحرانی قرار دارد. در پی این حمله، ۴۰ نفر – از جمله دو مأمور پلیس که وضعیت آنان وخیم اما پایدار اعلام شده – به بیمارستان منتقل شدند. قربانیان بین ۱۰ تا ۸۷ سال سن داشتند.

پلیس نام عاملان تیراندازی را فاش نکرد، اما اعلام کرد پدر از سال ۲۰۱۵ دارای مجوز رسمی حمل سلاح بوده و شش قبضه سلاح ثبت‌شده در اختیار داشته است. مقامات امنیتی گفتند یکی از مظنونان برای نیروهای امنیتی شناخته‌شده بود، اما تهدید فوری محسوب نمی‌شد.

بر اساس گزارش شبکه دولتی ABC و سایر رسانه‌های محلی، این دو نفر «ساجد اکرم» و پسرش «نوید اکرم» معرفی شده‌اند.

به گفته وزیر کشور، تونی برک، پدر در سال ۱۹۹۸ با ویزای دانشجویی وارد استرالیا شده بود و پسر او متولد استرالیاست. پلیس جزئیاتی درباره نوع سلاح‌ها ارائه نکرد، اما ویدئوهای منتشرشده از صحنه نشان می‌داد عاملان از تفنگ گلنگدنی و یک شات‌گان استفاده کرده‌اند.

مال لنیون، کمیسر پلیس ایالت نیو ساوت‌ولز، به خبرنگاران گفت: «در حال بررسی سوابق و پیشینه هر دو نفر هستیم، در حال حاضر اطلاعات کمی درباره آن‌ها در اختیار داریم.»

به گزارش شبکه ABC دو پرچم گروه «دولت اسلامی»(داعش) در خودروی مهاجمان پیدا شده است.

این تیراندازی بحث‌هایی را درباره کارآمد بودن قوانین سخت‌گیرانه کنونی کنترل سلاح در استرالیا برانگیخته است.

آنتونی آلبانیزی، نخست‌وزیر استرالیا، گفت از کابینه خواهد خواست تا درباره محدودیت تعداد سلاح‌هایی که یک دارنده مجوز می‌تواند در اختیار داشته باشد و نیز مدت اعتبار مجوزها بازنگری کند. او افزود: «شرایط افراد ممکن است در گذر زمان تغییر کند... مردم ممکن است طی سال‌ها دچار افراط‌گرایی شوند. مجوزها نباید مادام‌العمر باشند.»

نجات‌دهنده شجاعی که مهاجم را خلع سلاح کرد

شاهدان گفتند این حمله در ساحل معروف بوندای در عصری گرم و شلوغ از تعطیلات آخر هفته حدود ۱۰ دقیقه طول کشید و نزدیک به هزار نفری که در مراسم جشن حنوکا حضور داشتند با وحشت به سمت خیابان‌های اطراف گریختند.

ویدئویی از لحظه‌ای که یک عابر موفق می‌شود یکی از مهاجمان مسلح را زمین‌گیر و خلع سلاح کند منتشر شد و او به عنوان قهرمانی که جان ده‌ها نفر را نجات داده مورد ستایش قرار گرفت. شبکه 7News استرالیا او را «احمد الاحمد» معرفی کرد و به نقل از یکی از بستگانش نوشت که این مرد ۴۳ ساله، صاحب یک میوه‌فروشی، دوبار هدف گلوله قرار گرفته و تحت عمل جراحی قرار گرفته است.

تا بعدازظهر دوشنبه، صفحه جمع‌آوری کمک مالی برای او بیش از ۵۵۰ هزار دلار استرالیا (معادل حدود ۳۶۵ هزار دلار آمریکا) جمع‌آوری کرده بود.

«مورگان گابریل»، ۲۷ ساله و از ساکنان بوندای، گفت در راه سینمایی نزدیک بود که صدای انفجارهایی شنید و ابتدا تصور کرد آتش‌بازی است، اما بلافاصله مردم را دید که در حال فرارند. او افزود: «چند نفر را در خانه پناه دادم، شش یا هفت نفر بودند. دو نفرشان دوستان نزدیکم بودند و بقیه افرادی بودند که در خیابان گیر کرده بودند و فقط می‌خواستند فرار کنند. موبایل‌هایشان را در ساحل جا گذاشته بودند و همه در شوک بودند.»

به گفته او، «صبح امروز حال‌وهوای اندوهباری بر اینجا حاکم است. معمولاً در صبح‌های دوشنبه مردم شنا می‌کنند، موج‌سواری یا دویدن دارند، ولی حالا سکوت سنگینی برقرار است.»

در محوطه «پاویلیون بوندای» یادبودی موقت با گل، و پرچم‌های اسرائیل و استرالیا برپا شده و در فضای مجازی نیز دفتر تسلیت آنلاین ایجاد شده است. مأموران پلیس و نیروهای امنیتی جامعه یهودیان با وسایل ارتباطی در محل حضور دارند تا امنیت عزاداران را تامین کنند.

محکومیت جهانی حمله 

مقامات تأیید کردند که تنها دو مهاجم در این تیراندازی دست داشتند. پیش‌تر احتمال وجود نفر سوم مطرح شده بود.

در خانه مظنونان در منطقه «بانی‌ریگ»، حدود ۳۶ کیلومتری غرب سیدنی، روز دوشنبه تدابیر شدید امنیتی برقرار بود و چند خانه اطراف با نوار پلیس محصور شده بود.

آلبانیزی صبح دوشنبه با حضور در محل حادثه در ساحل بوندای، گل‌هایی به یاد قربانیان گذاشت و گفت: «آنچه دیروز دیدیم، عملی از شر مطلق بود – اقدامی تروریستی و یهودی‌ستیزانه در سرزمینی استرالیایی و مکانی نمادین.» 

او افزود: «امروز جامعه یهودی در اندوه است. امروز همه استرالیایی‌ها در کنارشان ایستاده‌اند و می‌گویند ما با شما هستیم. هر کاری لازم باشد برای ریشه‌کن کردن یهودی‌ستیزی انجام خواهیم داد. این یک آفت است و با هم جلویش را خواهیم گرفت.» 

به گفته نخست‌وزیر، شماری از رهبران جهان از جمله «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا و «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه با او تماس گرفته و پیام تسلیت و حمایت فرستاده‌اند.

تیراندازی روز یکشنبه مرگبارترین حادثه در رشته‌ای از حملات یهودی‌ستیزانه علیه کنیسه‌ها، ساختمان‌ها و خودروها در استرالیا از زمان آغاز جنگ اسرائیل و غزه در اکتبر ۲۰۲۳ بود.

«بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسرائیل گفت به آلبانیزی هشدار داده بود که حمایت استرالیا از «تشکیل کشور مستقل فلسطین» به افزایش یهودی‌ستیزی دامن می‌زند.

در ماه اوت، استرالیا ایران را به هدایت دست‌کم دو حمله یهودی‌ستیزانه متهم کرد و به سفیر تهران دستور داد ظرف یک هفته کشور را ترک کند.

«جسدها را روی زمین دیدم»

تیراندازی جمعی در استرالیا بسیار نادر است؛ کشوری که یکی از امن‌ترین نقاط جهان به شمار می‌رود. حمله روز یکشنبه مرگبارترین از زمان فاجعه «پورت آرتور» در سال ۱۹۹۶ بود که در آن یک فرد مسلح ۳۵ نفر را در مکانی توریستی در ایالت تاسمانی کشت.

«خاخام مندِل کاستل»، که شوهرخواهرش «الی شلانگر» در حمله روز یکشنبه کشته شد، گفت شب دردناکی را پشت سر گذاشته‌اند: «می‌توان خیلی زود خشمگین شد و دنبال مقصر گشت، اما موضوع این نیست. این مسئله‌ای مربوط به همبستگی جامعه است. باید در چنین زمانی کنار هم بایستیم، از یکدیگر حمایت کنیم و متحد باشیم. ما می‌دانیم که از این ماجرا خواهیم گذشت و جامعه استرالیا به ما در این مسیر کمک خواهد کرد.»

«دنیل»، یکی از ساکنان محلی که نخواست نام خانوادگی‌اش فاش شود، گفت هنگام وقوع تیراندازی در ساحل بود و برای نجات دخترش – که در مراسم بار میتسوا در نزدیکی محل حضور داشت – به سرعت به محل واقعه دوید: «شنیدم تیراندازی شده، به سمت سالن دویدم، صدای شلیک‌ها را می‌شنیدم و اجساد را روی زمین دیدم. ما از قبل هم ترسیده بودیم، این احساس ترس از هفتم اکتبر با ما بوده است.»

در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نیروهای حماس به اسرائیل حمله کردند که بر اساس آمار اسرائیل، حدود ۱۲۰۰ نفر کشته شدند. این واقعه آغازگر جنگ اسرائیل در غزه بود که تاکنون بنا بر اعلام مقام‌های بهداشتی غزه، بیش از ۷۰ هزار فلسطینی جان خود را در آن از دست داده‌اند.

جامعه یهودیان استرالیا کوچک اما تأثیرگذار است و حدود ۱۵۰ هزار نفر از جمعیت ۲۷ میلیونی کشور خود را یهودی معرفی می‌کنند. تخمین زده می‌شود نزدیک به یک‌سوم آنان در مناطق شرقی سیدنی از جمله بوندای زندگی کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







جزئیاتی درباره عاملان حمله تروریستی استرالیا
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 8:55

جزئیاتی درباره عاملان حمله تروریستی استرالیا


(درباره نوید اکرم و ساجد اکرم، پدر و پسر، عوامل حمله تروریستی ساحل بوندای سیدنی)

این گزارش بر پایه اطلاعات منتشرشده در منابع معتبر خبری بین‌المللی و استرالیایی، از جمله روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد، شبکه خبری ای‌بی‌سی استرالیا، گاردین، تایمز آو ایندیا، نیوزویک و منابع مشابه، تا تاریخ ۱۵ دسامبر ۲۰۲۵ تهیه شده است و صرفاً به واقعیت‌های تأییدشده و گزارش‌شده محدود می‌شود.

هویت و وضعیت افراد
• نوید اکرم: ۲۴ ساله، در جریان عملیات پلیس به‌شدت زخمی و بازداشت شد او هم‌اکنون در بیمارستان تحت مراقبت نیروهای پلیس قرار دارد. وضعیت جسمانی او بحرانی اما پایدار گزارش شده است.
• ساجد اکرم: ۵۰ ساله، پدر نوید، در محل حادثه و در جریان درگیری با پلیس کشته شد.
• بر اساس تحقیقات اولیه، هر دو عامل حمله بوده‌اند. آن‌ها پیش از حادثه به اعضای خانواده اعلام کرده بودند که برای ماهیگیری به سواحل جنوبی سیدنی می‌روند، اما شواهد نشان می‌دهد که این اقدام از پیش برنامه‌ریزی شده بوده است.

اصالت و محل سکونت
• اصالت: هر دو نفر دارای اصالت پاکستانی هستند. نوید اکرم حدود سال ۲۰۰۱ میلادی متولد شده است.
• محل سکونت: خانواده اکرم ساکن منطقه بونی‌ریگ در جنوب‌غربی شهر سیدنی، استرالیا بوده‌اند. خانه محل سکونت آن‌ها در سال ۲۰۲۴ خریداری شده است.

زمان مهاجرت به استرالیا
• به گفته تونی برک، وزیر کشور استرالیا،  پدر در سال ۱۹۹۸ با ویزای دانشجویی وارد استرالیا شده بود و پسر او متولد استرالیاست.

دین و گرایش مذهبی
• دین: اسلام
• مذهب: سنی

وضعیت شغلی
• ساجد اکرم (پدر): مالک یک مغازه میوه‌فروشی بوده و به‌صورت قانونی مجوز نگهداری شش قبضه سلاح گرم را در اختیار داشته است. تمامی این سلاح‌ها پس از حادثه توسط پلیس ضبط شده‌اند.
• نوید اکرم (پسر): پیش‌تر به شغل بنّایی و آجرکاری اشتغال داشته، اما حدود دو ماه پیش از حادثه، به دلیل ورشکستگی شرکت محل کارش، بیکار شده بود.

سوابق کیفری و امنیتی
• بر اساس اطلاعات منتشرشده، هیچ‌یک از این دو نفر دارای سابقه کیفری ثبت‌شده یا محکومیت قضایی پیشین نبوده‌اند.
• ساجد اکرم طی حدود ده سال گذشته به‌طور قانونی مجوز حمل و نگهداری سلاح داشته و سلاح‌های او از نظر قانونی ثبت شده بودند.
• پلیس و سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا اعلام کرده‌اند که دست‌کم یکی از این افراد برای نهادهای امنیتی «شناخته‌شده» بوده است، اما نه به‌عنوان تهدید فوری و نه با سابقه فعالیت کیفری یا تروریستی جدی.
• مادر نوید اکرم در اظهارات خود تأکید کرده است که پسرش فردی آرام و «پسر خوبی» بوده و پیش از این هیچ نشانه‌ای از رفتار خشونت‌آمیز یا فعالیت افراطی از او مشاهده نشده است.

سایر اطلاعات شناخته‌شده
• نوید اکرم از دانشجویان مؤسسه آموزشی اسلامی «المراد» در سیدنی بوده و در دوره‌های آموزش قرآن، زبان عربی و تجوید شرکت داشته است. تصویری از گواهی پایان دوره مربوط به سال ۲۰۲۲ در رسانه‌ها منتشر شده است. این مؤسسه یک مرکز آموزشی اسلامی عمومی محسوب می‌شود و هیچ ارتباط رسمی یا اثبات‌شده‌ای با جریان‌های افراطی یا فرایندهای رادیکال‌سازی ندارد.
• پلیس استرالیا پس از حادثه به خانه خانواده اکرم یورش برده و در خودروی منتسب به آن‌ها یک وسیله انفجاری دست‌ساز کشف کرده است.

• این حمله از سوی مقامات استرالیایی به‌عنوان یک اقدام تروریستی با انگیزه یهودی‌ستیزانه طبقه‌بندی شده و تحقیقات درباره احتمال رادیکال‌سازی، به‌ویژه از طریق فضای مجازی، همچنان ادامه دارد.

• تحقیقات پلیس فدرال و نهادهای امنیتی استرالیا در این پرونده ادامه دارد و احتمال انتشار اطلاعات و جزئیات تکمیلی در روزها و هفته‌های آینده وجود دارد.


منبع: تلگرام ایران تایمز





نظر شما درباره این مقاله:







در سوگِ شیدان وثیق
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 8:24

در سوگِ شیدان وثیق


شیدان وثیق روشن‌فکر برجسته و پژوهش‌گرِ خستگی ناپذیر و مبارزِ پی‌گیر آزادی و عدالت اجتماعی و استقلال ایران روز یک‌شنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴ برابربا ۷ دسامبر ۲۰۲۵ جهان ما را وانهاد.

شیدان وثیق از سال‌های پایانی دبیرستانی خود در پاریس که هم‌زمان بود با جنبش بزرگ و دوران‌ساز ماه مه ۶۸ فرانسه پا به عرصه‌ی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی گذاشت و تا پایان عمرِ پُرثمر خویش به آرمان‌های بزرگ بشری آزادی و عدالت اجتماعی وفادار ماند. نخست به عضویت «سازمان دانشجویان ایرانی در پاریس» (عضو کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی) درآمد و همواره یکی از فعالان آن بود.

در نخستین نیمه‌دهه‌ی ۷۰ میلادی به یک بخش از فعالان سیاسی جنبش چپ ایران پیوست و در تشکیل «اتحاد مبارزه برای ایجاد حزب طبقه کارگر» سهم گرفت و عضو تحریریه‌ی نشریه‌ی نظری این «اتحاد» به‌نام «مسائل انقلاب و سوسیالیسم» شد. در زمان انقلاب به ایران بازگشت و همراهِ رفقای خود در روند تشکیلِ «حزب رنجبران ایران» شرکت فعال داشت و از اعضای هیئت‌تحریریه‌ی نشریه‌ی نظری این حزب به‌نام «خلق – رنجبر ماهانه» بود.

پس از سرکوب‌های بزرگ سال ۶۰ چون بسیاری از مبارزان و فعالان مجبور به ترک وطن شد و به پاریس برگشت. در خارج همراه عده‌ای از فعالان چپ در تأسیس «شورای موقت سوسیالیست‌های ایران» فعالانه شرکت کرد و از هم‌کاران پابرجای نشریه‌ی این «شورا» به‌نام «طرحی نو» بود و دستِ‌کم صد مقاله در حوزه‌های گوناگونِ سیاسی، اجتماعی، نظری، فلسفی در این نشریه نوشت.

شیدان وثیق در جریان شکل‌گیری “جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک” به آن پیوست و از همراهان سخت‌کوش آن شد و از همان آغاز در تدارک نخستین گردهم‌آیی سراسری آن، در سال ٢٠٠۴، تلاش بسیار کرد و در پیش‌برد این جنبش به‌ویژه در پهنه‌ی نظری نقشی چشم‌گیر داشت و تا آخرین روزهای زندگی‌اش از کوشش در این راه باز نایستاد.

یک بخش مهم از زندگی شیدان وثیق، هم‌زمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی، پژوهش و کار متمرکز درباره‌ی موضوع‌هایی چون سوسیالیسم، دمکراسی، جمهوری، لائیسیته، فلسفه و پرسش‌های فلسفی بوده است و بخشی از تأمل‌های خود در این زمینه‌ها را در سایت‌ها و تریبون‌ها منتشر کرده است. کتاب مهم او درباره‌ی لائیسیته، «لائیسیته چیست؟»، در سال ۱۳۸۴، که به معرفی مفهوم «لائیسیته» و نقد برداشت‌های رایج در ایران می‌پردازد در زمان انتشار خود به یکی از کتاب‌های مرجع در ایران تبدیل شد و هنوز چاپ‌های جدیدی از آن منتشر می‌شود.

بار دیگر تأسف فراوان خود را از ازدست دادن روشن‌فکری پرسش‌گر و رفیقی عزیز و دوستی ارجمند بیان می‌کنیم. و این ضایعه را به خانواده‌ی محترم‌اش، دوستان گرامی و جامعه‌ی فرهنگی ایران تسلیت می‌گوییم و یاد عزیزش را گرامی می‌داریم.

مراسم وداعِ آخر با شیدان وثیق را به اطلاع می‌رسانیم:
تاریخ: ۲۲ دسامبر ۲۰۲۵
زمان: ساعت ده و نیم صبح
محل: سالن La coupole در Crématorium du Père Lachaise  


مجید  آژنگ، حسن آقایاری، ابراهیم آوخ، رضا ابراهیمی، تورج ابوذرخانی، حمید احمدی، احمد احمدی، فرح اردشیری، فروغ اردشیری، ناهید اردشیری، نگین اردشیری، یوسف اردلان، ابوالفضل اردوخانی، نسرین آزاد، بهروز اسدی، جمشید اسدی، بانو اسکندانی، قادر اسکندانی، گیتی اسکندری، رویا اشرف آبادی، فرید اشکان، سیمین اصفهانی، بیژن اعتدالی، حسن اعتمادی، ناصر اعتمادی، محمد اعظمی، بیژن افتخاری، ناهید افراخته، سهند افشاران، علی افشاری، حافظ افضلی، آلن اکباتانی، منصور اکبری، رضا اکرمی، مینو الوندی، احمد امانی، ایرج اُمتی، کورش امجدی، نوروز امید، شهین امیری، خسرو امیری، کامران امیری، شهلا انتصاری، منصور انصاری، مرجان انصاری، فرید انصاری دزفولی، بهمن انواری، حسین انور حقیقی، سیف اهدائی، فریدون بابائی خامنه، بهمن باغ شیرین، کمال بایرامزاده، خسرو بختیاری، عباس بختیاری، ارژنگ برهان، بهروز برومند، سوسن بنیانی، فرامرز بهار، سعید بهرنگ، حبیب بهره من، حسن بهگر، حمید بی آزار، بهروز بیات، داوید پارسیان، فرامرز پاکزاد، حبیب پرزین، محمد پروین، دلتا پله، احمد پورمندی، علی پورنقوی، مهرنوش پیرزاده، پروین تاج، سعید تاکوک، تقی تام، منیژه تام، رضا ترابی، محمد ترابی، مجید تمجیدی، نیره توحیدی، رسول تیهوئیان، فریبا ثابت، حمیدرضا جاودان، اسفندیار جاوید، فلور جاوید، اسفندیار جاوید، میهن جزنی، ناهید جعفرپور، حسن جعفری، البرز جم، فردوس جمشیدی رودباری، بهروز جهانزاد، محمد رضا جواهریان، علی حجت، جعفر حسین‌زاده، شاهو حسینی، بهار حسینی، عطا حسینی، بکتاش حقیقی، خسرو حکاکیان، نقی حمیدیان، شهین حیدری، احمد خادمی، نسیم خاکسار، محمد خاکساری، قدیر خانجان نژاد، بهروز خسروى، اسفندیار خلف، بهروز خلیق، جهانبخش خوش هیکل، محسن خوشبین، فرامرز دادور، توران دانا، بهروز داودی، رضا درخشان، منصوره دُرودی، مهرداد  درویش‌پور، احسان دهکردی، عزت دولت آبادی، حسین دولت آبادی، هوتن دولتی، فریدون راد، ناصر رحمانیان، ابراهیم رحمانیان، ناصر رحیم خانی، نستور رخشانی، فاطمه رضایی، سعید رهنما، پونه رهنما، محمدرضا روحانی، رزا روزبهان، میهن روستا، لیلا زاهدی، مجید زربخش، فخری زرشگه، شعله زمینی، حسن زهتاب، شیردخت زیارتی، منوچهر سالکی، ایرج سبحانی، بهروز ستوده، بیژن سعیدپور، مسعود سفری نسب، فتاح سلطانی، حمید سلطانی، بهروز سورن، بهمن سیاووشان، محمود سیدی، اسد سیف، اکبر سیف، مسعود شب افروز، منصوره شجاعی، ناصر شریعت، ملیحه شریف زاده، پروین شهبازی، حماد شیبانی، مانی شیرازی، کیومرث صابغی، سیما صاحبی، سرور صاحبی، منوچهر صالحی، منیژه صبا، علی صدارت،کامران صداقتی، محمد صدیق یزدچی، حسین صفا، اسماعیل صفرزاده، جمال صفری، فاروق صمامی، علی صمد، نبی صمیمی، بهروز عارفی، یدی عباسی، مجید عبدالرحیم پور، مرتضی عربی، کورش عرفانی، زری عرفانی، غلام عسگری، نادر عصاره، فرزانه عظیمی، رضا علامه زاده، کاظم علمداری ،رضا علوی، محمدصادق علی اصغری، رضا علیجانی، محمود علیزاده لسانی، ثریا علیمحمدی، داود غلام‌آزاد، رویا غیاثی، علادین فاضل، پدیده فاضل زاده، حافظ فاضلی، مهدی فتاپور، مسعود فتحی، حسن فخاری، سیاوش فرجی، فریبرز فرشیم، ملیحه فرهنگ، ویدا فرهنگ، ویدا فرهودی، سیامک فرید، داریوش فریدونی، ابوالفضل فغانی، فرهنگ قاسمی، وجی قاسمی، کامبیز قائم‌مقام، ماشالله قدسی، احد قربانی دهناری، فرشته قریشی، کریم قصیم، شهرام قنبری، صادق کار، مقصود کاسبی، رحیم کاظمی سرشت، فرشین کاظمی‌نیا، کاظم کردوانی، عطا کرم زاده، بهزاد کریمی، علی کریمی، اسفندیار کریمی، اکبر کریمیان، حجت کسرائیان، رئوف کعبی، رسول کمال، جواد کوروشی، کامران کوشانی، مهدی کوهستانی، امیر کیانپور، جهانگیر گلزار، حسن گلشاهی، سهیلا گلشاهی، منوچهر گلشن، رضا گوهرزاد، مزدک لیماکشی، محمد علی ماکنعلی، هادی مانی، عفت ماهباز، جلیل مبشری، مهناز متین، مریم متین‌دفتری، هدایت متین‌دفتری، پروین محسنی، مرسده محسنی، فاطمه محسنی، احمد محمدی، یوسف محمدی، علی مختاری، باقر مرتضوی، نواز مصری نژاد، مهران مصطفوی، نواز مصلی‌نژاد، بیژن معجری، امیر معیری، هایده مغیثی، مجتبا مفیدی، منوچهر مقصودنیا، حسن مکارمی، علی ملک، سیروس ملکوتی، امیر مُمبینی، ایرج ممقانی، علیرضا مناف زاده، حسین منتظرحقیقی، محمد منتظری، ناصر مهاجر، محمود مهران‌ادیب، فرید مهران‌ادیب، فریبرز مهران‌ادیب، احمد مهری، همایون مهمنش، میترا مهینی، فاضل موسوی، فردوس میرآبادی، حسین میرجوادی، هانیه میرزایی، انور میرستاری، مهران میرفخرایی، اشرف میرهاشمی، حسن نادری، حجت نارنجی، رضا ناصحی، پوریا نایب، حسن نایب‌هاشم، شیدا نبوی، رضا نجفی، علی‌رضا ندیمی-فرخ، محسن نژاد، سیمین نصیری، آرسن نظریان، فرهاد نعمانی، حمید نوذری، نادر نوری زاده، ژینوس نویدی، پرویز نویدی، بهمن نیرومند، ایرج نیری، محمدرضا نیکفر، احمد هاشمی، سیروان هدایت، سیروان هدایت وزیری، حمید همت پور، عطا هودشتیان، هرمز هوشمند، مسعود واثقی، سینا وحید، نیک وزیری، مهرداد وهابی، نادر وهابی، ، محسن یلفانی.

Eric Alliez, Charles Alunni, Bruno Cany, Michèle Cohen-Halimi, Stéphane Douailler, Fabien Dubois, Saki Morino

 





نظر شما درباره این مقاله:







سوریه پنج مظنون را در ارتباط با تیراندازی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 8:13

سوریه پنج مظنون را در ارتباط با تیراندازی






نظر شما درباره این مقاله:







بازنشستگان زیر تیغ هزینه‌های درمان
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 7:58

بازنشستگان زیر تیغ هزینه‌های درمان


ایلنا: جامعه بازنشستگان تأمین اجتماعی در آذرماه ۱۴۰۴ دیگر با چالش‌های معمول مواجه نیست، بلکه تحت فشار «سونامی تورم درمان» قرار گرفته است. آمارهای رسمی مرکز آمار ایران نشان می‌دهد که تورم بخش بهداشت و درمان تا آبان ۱۴۰۴ به ۴۸.۲ درصد رسیده است. برنامه هفتم توسعه خواستار کاهش سهم پرداخت از جیب مردم (OOP) به ۳۵ درصد بود، اما اکنون سهم پرداخت بازنشستگان با جهشی ناگوار به ۷۰ درصد رسیده است.

این افزایش سه برابری بار مالی، بازنشستگان را در مواجهه با بیماری‌های صعب‌العلاج به ورطه ورشکستگی می‌کشاند. در این میان، طرح‌هایی چون «بیمه اکمل» از سوی شرکت آتیه‌سازان حافظ مطرح می‌شود که در قبال دریافت پول بیشتر، وعده پوشش «بدون سقف» می‌دهند. اما آیا این طرح، واقعاً ناجی بازنشسته است یا صرفاً ابزاری‌ست برای  قانونی کردن دریافت «پول اضافه» از بازنشستگان؟

بحران اعداد؛ از فرانشیز ۲۷۰ میلیونی تا پوشش ۹۸ درصدی
واقعیت هزینه‌های درمان، سقف‌های کاغذی بیمه را در هم شکسته است. ادعای بیمه‌ها مبنی بر پوشش ۹۸ درصدی هزینه‌های دارویی، در مواجهه با بیماری‌های خاص و صعب‌العلاج معنایی ندارد؛ چرا که همان ۲ درصد باقی‌مانده می‌تواند بسته به نوع دارو، ماهانه از ۵ میلیون تا ۲۰ میلیون تومان برای بازنشسته هزینه ایجاد کند.

هزینه داروهای اساسی سرطانی بالاست و شواهد نشان می‌دهد که برای یک دوره درمان ۹۰۰ میلیون تومانی و با فرانشیز ۳۰ درصدی، معادل ۲۷۰ میلیون تومان باید توسط خود بیمار پرداخت شود. بازنشسته با حداقل حقوق، یا باید دارایی بفروشد یا درمان را نیمه‌کاره رها کند. علاوه بر این، پوشش بیمه پایه تأمین اجتماعی برای بسیاری از داروهای حیاتی تنها حدود ۳۰ درصد است و در مورد داروهای خارجی، بازنشسته عملاً مجبور به پرداخت کل هزینه دارویی است. این وضعیت، همراه با بحران نقدینگی و بدهی ۱۴۶ هزار میلیارد تومانی دولت به شرکت‌های پخش دارو، فشار پرداخت‌های گزاف را بر دوش بازنشستگان مضاعف می‌کند.

واکنش بیمه‌گر و تناقض وعده‌ها
اخیراً در واکنش به بحران سلامت و فشار افکار عمومی، «بیمه اکمل»و طرح طلایی بیمه تکمیلی معرفی شد. مدیران شرکت آتیه‌سازان حافظ ادعا می‌کنند که سقف تعهدات در بسیاری از بخش‌ها، به ویژه بیماری‌های خاص و صعب‌العلاج، برداشته شده و پوشش بدون سقف ارائه می‌شود.

با این حال، بررسی دقیق جزئیات طرح نشان می‌دهد که این وعده‌های بزرگ با واقعیت میدانی همخوانی ندارد. بازنشستگان همچنان مجبور به پرداخت حق بیمه‌های سنگین هستند و بسیاری از خدمات پایه درمانی هنوز با محدودیت‌ها و فرانشیزهای بالا مواجه است. این تناقض آشکار، نشان می‌دهد که «اکمل» بیشتر به ابزاری برای دریافت پول اضافه از بازنشستگان شباهت دارد تا راه‌حلی واقعی برای کاهش فشار اقتصادی درمان.

روایت بازنشسته؛ ناچاری و قرداد با آتیه سازان «اکمل»
پرویز احمد پنجکی، عضو کانون عالی بازنشستگان تأمین اجتماعی، در این رابطه به ایلنا گفت: «بنده قبل‌تر با هرگونه بیمه تکمیلی مخالف بودم؛ اما ناچار شدیم به بیمه تکمیلی تن بدهیم. سازمان تأمین اجتماعی مکلف است بر اساس ماده ۵۴ قانون تأمین اجتماعی و قانون الزام، صفر تا صد درمان بازنشستگان را به صورت رایگان ارائه دهد اما متأسفانه زیرساخت‌ها هنوز مهیا نشده و بیمارستان‌های ملکی ما فرسوده‌اند. آن حق بیمه درمان که قبلاً از شاغل کم می‌شد، متأسفانه در بخش درمان هزینه نشده  و دو درصد درمان که از ما به عنوان بازنشسته کسر می‌شود، صرف تقویت بدنه درمان نمی‌شود.» او ادامه داد: «باید کادر درمان مراکز ملکی تامین اجتماعی حقوق مناسبی داشته باشند تا بازنشستگان بتوانند  خدمات مناسب دریافت کنند. امروز بیمه پایه اساساً کارایی ندارد.»

جزئیات مالی بیمه تکمیلی
پنجکی درباره جزئیات بسته بیمه تکمیلی توضیح داد: «بسته بیمه تکمیلی ۷۲۰ هزار تومان است که بازنشسته ۴۷۰ هزار تومان و سازمان ۲۵۰ هزار تومان می‌پردازد. این مبلغ نسبت به سال گذشته تغییر کرده و سقف عمل‌ها و بستری‌ها نیز افزایش یافته است؛ برای مثال، سقف عمل‌های فوق تخصصی از ۸۵ میلیون به ۱۲۰ میلیون و خدمات عمومی از ۴۰ میلیون به ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومان رسیده است.»

وی افزود: «اکثر بازنشستگان طرح دوم بیمه تکمیلی را انتخاب می‌کنند، زیرا سقف ندارد و پوشش کامل داروها و آزمایشات برای بیماری‌های خاص فراهم می‌کند. قبلاً برخی از این هزینه‌ها پوشش داده نمی‌شد، اما الان سقف برداشته شده و دارو و ویزیت شامل پوشش می‌شود.»

بار مالی خانوادگی و فشار بر بازنشستگان
پنجکی به فشار اقتصادی که بیمه تکمیلی طلایی به بازنشستگان تحمیل می‌کند اشاره کرد: «هزینه بیمه تکمیلی (طرح دوم) تقریباً ماهی یک میلیون تومان برای هر نفر است. اگر یک بازنشسته بخواهد خود، همسر و چهار فرزند مجردش را بیمه کند، این رقم به ۶ میلیون تومان در ماه می‌رسد، در حالی که حقوقش ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان است. آیا بازنشسته می‌تواند ماهانه ۶ میلیون تومان فقط برای حق بیمه تکمیلی خانواده پرداخت کند؟ واقعاً زندگی بازنشستگان نمی‌چرخد.» وی ادامه داد: «بالای ۷۰ تا ۸۰ درصد بازنشستگانی که از کانون‌ها وام می‌گیرند، پول وام را صرف هزینه‌های درمانی می‌کنند. حتی هزینه داروهای قند و انسولین ماهانه کمتر از دو تا سه میلیون تومان نیست. بازنشستگان با بیماری‌های معمولی مثل عمل زانو، چشم یا سرماخوردگی هم تحت فشارند.»

سقف‌شکنی در بیماری‌های خاص
پنجکی درباره مزیت‌های طرح دوم بیمه تکمیلی توضیح داد: «برای اولین بار در طرح دوم، سقف تعهدات برای بیماری‌های خاص، آزمایشات و عکس‌ها برداشته شده است. پوشش دارو برای بیماری‌های خاص تا ۱۰۰ درصد افزایش یافته و سقف عمل‌های فوق تخصصی از ۸۵ به ۱۲۰ میلیون تومان رسیده است. این مزیت‌ها برای بازنشستگان بسیار حیاتی است.» او ادامه داد: «ما بازنشستگانی داشتیم که مجبور شدند خانه خود را بفروشند تا هزینه درمانشان تأمین شود. این فشار به راستی غیرقابل تحمل است». 

نتیجه‌گیری: اکمل، نه راه‌حل بلکه منت و پول اضافه
پنجکی درپایان گفت :«آتیه‌سازان حافظ تنها شرکتی بود که حاضر به عقد قرارداد بیمه تکمیلی شد، زیرا سایر شرکت‌ها به دلیل بالا بودن هزینه‌های درمان بازنشستگان حاضر نبودند به میدان بیایند. بله، سقف تعهدات برای بیماری‌های صعب‌العلاج برداشته شده، اما بازنشستگان و بازماندگان همچنان تحت فشارند. این خدمات، در حقیقت وظیفه‌ی قانونی دولت و سازمان تأمین اجتماعی است که باید به شکل رایگان ارائه می‌شد، نه اینکه در قبال آن پولی دریافت شود و به عنوان «منت» و لطف به بازنشستگان ارائه گردد.»





نظر شما درباره این مقاله:







بنزهای پرایدنما؛ ماجرای ماشین ضدگلوله سعید جلیلی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 7:28

بنزهای پرایدنما؛ ماجرای ماشین ضدگلوله سعید جلیلی


سیما پروانه‌گهر / اعتماد

بسیاری از هواداران سعید جلیلی طی دو دهه حضور او در عرصه رقابت‌های انتخاباتی و سیاسی عموما یک خصلت را به عنوان صفت برتر او در تحلیل و تشریح شخصیتش عنوان می‌کنند؛ ساده زیستی.

به واقع هرگز هم سند یا مستندی درباره خلاف این ادعا افشا نشد، اینکه خانه‌ای لاکچری منزل اوست یا سهمی در هلدینگی و ثروتی دارد. با این وجود افشای مساله هزینه‌های ضدگلوله کردن ماشین پراید او ابعاد پنهان دیگری را نشان می‌دهد. ابعادی که البته پیش از این نیز مشی و رویه جریانی که جلیلی نماد او نشان از آن داشتند؛ تظاهر به رویکردی که در دلش فسادساز بود.

پراید ضدگلوله جلیلی آنقدرها هم‌که به نظر می‌آمد ضدگلوله نبود، نه از این حیث که ترور یا سوءقصدی علیه او شد که نشان از فقر ایمنی ایمن‌سازی خودرو بود بلکه از آن جهت که بالاخره دیوار تظاهری که برای سبک سیاست‌ورزی جلیلی کشیده شده بود با شلیک حقیقت فروریخت. سعید جلیلی در سال‌های اخیر به جز اظهارنظر‌های عجیب و رفتار‌های عجیب‌تر حلقه نزدیکانش با موضوع ماشین‌هایش نیز در مرکز توجه بوده؛ چه وقتی در ایام انتخابات ریاست‌جمهوری با تیبا سوآف سادگی می‌کرد و چه حالا که اظهارات جلال رشیدی کوچی، نماینده سابق مجلس درباره پراید ضدگلوله‌اش خبرساز شده است.

در پی اظهارات جلال رشیدی کوچی، نماینده سابق مجلس در گفت‌وگویی اینترنتی که مدعی صرف هزینه‌ای معادل دو دستگاه بنز S500 برای ضدگلوله‌سازی خودروی تیبای سعید جلیلی شده بود، دفتر جلیلی در توضیحاتی با تکذیب این ادعا اعلام کرده است که خودروی تیبای مورد استفاده وی اصلا ضدگلوله نیست و تنها خودرویی که به لحاظ امنیتی ارتقا یافته، یک دستگاه پراید بوده است.

دفتر جلیلی یادآور شده است: این اقدام نیز نه به خواست شخص، بلکه با فشارهای نهادهای نظارتی و در شرایط خاص امنیتی سال ۱۳۸۹ - دوره اوج ترورها - انجام شده و هزینه ارتقای امنیتی آن پراید در آن مقطع، حدود ۸ میلیون تومان بوده است، مبلغی که فاصله نجومی با ارقام ادعایی دارد. با وجود این کاربری در واکنش به این اطلاعیه در فضای مجازی نکته مهمی را مورد بحث قرار داد: «دفتر سعید جلیلی یک اشتباهی کرد و قبول کرد که خودروی پراید سابق وی با هزینه ۸ میلیون تومان، برای مقابله با تهدیدات ارتقا یافته است. این ۸ میلیون تومان هزینه در سال ۱۳۸۹ بوده و به پول امروز بین یک تا یک و نیم میلیارد تومان می‌شود. در حالی که به سادگی می‌توانست از یکی از خودروهای ضدگلوله موجود در کشور استفاده کند و این هزینه انجام نشود.»

حامیان سعید جلیلی البته در حمایت از او وارد میدان شدند. حمید رسایی، نماینده مردم تهران در مجلس، با انتشار کلیپی از صحبت‌های جلال رشیدی کوچی، نماینده ادوار مجلس در شبکه ایکس نوشت: ‌«به نظرم دفتر آقای جلیلی به جای تکذیب ادعای رشیدی کوچی، باید او را داخل خودروی تیبای آقای جلیلی می‌نشاند تا هوادارنش به او شلیک کنند. چون خودروی سعید جلیلی ضدگلوله بود، او زنده می‌ماند و جلیلی هم مفتضح می‌شد تا بیش از این مردم را فریب ندهد! جناب رشیدی کوچی حتما از این پیشنهاد استقبال می‌کنند.»

برخی چهره‌های دیگر اصولگرا که یک دهه پیش از حامیان جلیلی بودند اما با تایید این موضوع از رفتارهای ظاهرساز جلیلی انتقاد کردند. مجتبی ذوالنوری، نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی با طرح اظهاراتی صریح درباره سبک زندگی و رفتار رسانه‌ای سعید جلیلی گفته است خودروی موسوم به پراید ضدگلوله مورد استفاده جلیلی، هزینه‌ای بیشتر از یک خودروی بنز ضدگلوله داشته است و بسیاری از جوانان اصولگرا با انتقاد از این موضوع حتی به مقایسه رفتار جلیلی و قالیباف در این زمینه پرداختند.

محمدصادق جوادی‌حصار، سخنگوی حزب اعتماد ملی و فعال سیاسی اصلاح‌طلب نیز در گفت‌وگو با فرارو درباره این مساله تاکید کرد که «جامعه ما نسبت به عملکرد مسوولان و تعارض و تناقض عمل و رفتار مسوولان حساس شده است. دعواهای جریانی و سیاسی و تخریب‌های شخصیت‌های مختلف سیاسی نیز به‌ شدت انجام می‌شود. فضای مجازی هم در این میان به ابزاری تبدیل شده که افراد با یکدیگر مجادله و مقابله کنند. اظهارنظر در فضای مجازی بسیار خوب است اما این روزها آن چه می‌بینیم، بیشتر تخریب و درگیری است تا اینکه بخواهد سازنده باشد. اما گاهی اوقات هم مواردی در فضای مجازی دست به دست می‌گردد که مستقیما به زندگی مسوولان مرتبط است و همان طور که اشاره کردم با حساسیت‌های اجتماعی ارتباط دارد.

برای مثال ناترازی بین سطوح مختلف زندگی و قول و عمل مسوولان و مدعیان ساده زیستی است که این اتفاقات رخ می‌دهد. درواقع ناگهان مشخص می‌شود، برخی افراد آن طور که سعی داشتند نمایش بدهند، نیستند.» وی افزود: «اگر آقای جلیلی از همان روز اول، مثل بقیه افرادی که در این مملکت مسوول هستند، رفتار می‌کرد و با خودروهای متعارف رفت و آمد می‌کرد یا حتی از محافظ استفاده می‌کرد، هیچ کسی حساس نمی‌شد. همان طور که اکنون هیچ کس اعتراض نمی‌کند که چرا رییس شورای امنیت ملی با خودروی گرانقیمت یا پلیس و محافظ همراه تردد می‌کند.

این موضوع درباره وزرا و مقام‌های ارشد کشور نیز صدق می‌کند. اما وقتی ایشان در موقعیتی که اصلا اقتضائات دیگری دارد، رفتاری خلاف واقع دارد و با ماشین به ظاهر پراید رفت و آمد می‌کند پس به وضوح سعی دارد نسبت به دیگران رفتار اعتراضی نشان بدهد و بگوید من با وجود همه مقام‌هایی که داشته و دارم همتراز و هم‌شأن مردم ساده‌زیست و فرودست جامعه هستم. اما وقتی خلاف آنچه ادعا شده بروز پیدا می‌کند، فرصتی ایجاد می‌شود که اعتراضات مختلفی نسبت به رفتارهای ایشان مطرح شود.» 

شوآف سادگی با پراید و تیبا

در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، سبک زندگی، دارایی‌ها و حتی انتخاب‌های شخصی مسوولان همواره مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته و بعضا به موضوعی برای بحث و تحلیل تبدیل می‌شود. در این میان، خودروی شخصی مسوولان، به دلیل جایگاه آن در زندگی روزمره و نقش نمادین در نمایش سبک زندگی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

خودروی «تیبا» که به عنوان وسیله نقلیه شخصی سعید جلیلی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام برای مصداقی از ساده زیستی وی شناخته می‌شود، بار‌ها در کانون توجه رسانه‌ها و کاربران شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته است. به‌خصوص در روزهای رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوی ۱۴۰۳ که بر آن مانور زیادی داده شد. خردادماه سال گذشته و در روزهای رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم رسانه‌ها نوشتند که سعید جلیلی از زمان تصدی دبیری شورای عالی امنیت ملی در دولت محمود احمدی‌نژاد با یک پراید سفیدرنگ تردد می‌کرد و سال گذشته - یعنی سال ۱۴۰۲- این پراید به تیبای سفید تغییر داده شده است.

در همان زمان، اما ماجرای دو پلاک متفاوت برای تیبای جلیلی خبرساز شد. بیست و ششم خردادماه سال گذشته پایگاه خبری عصر ایران با انتشار تصاویر دو تیبا با پلاک‌های مختلف که جلیلی با آنها تردد می‌کرد، نوشت: «بررسی تصاویر روز ثبت‌نام جلیلی و تصاویر همایش انتخاباتی «جامعه کار و تولید» نشان می‌دهد که جلیلی در روز ثبت‌نام، با یک تیبای سفید به شماره شهربانی ایران ۸۸- ۳۹ ط ۵۹۳ به وزارت کشور رفت و روز جمعه با یک تیبای سفید به شماره شهربانی ایران ۷۷- ۲۶ ن ۷۸۷ راهی همایش با کارگران شد.»

پراید جلیلی شخصی بود یا دولتی؟

سوالی که هم‌اکنون مطرح می‌شود این است که این پراید، شخصی است یا دولتی؟ اگر شخصی است چه دلیلی دارد دبیر شورای عالی امنیت ملی که متصدی امنیت کل کشور است باید از خودرویی استفاده کند که به ناامن بودن مشهور است؟ اگر اتومبیل مذکور دولتی است چرا سعید جلیلی از اتومبیل‌های حفاظت شده و مخصوص استفاده نمی‌کند؟ مسوولان حفاظتی چه نظری در این باره دارند و سوالاتی از این دست؛ اما ظاهرا سعید جلیلی از این ترفند رسانه‌ای - سیاسی علاقه‌مند است و ترجیح داده است تصویر عمومی از او با اتومبیل ساده و سفید گره بخورد.

همان زمان زمزمه‌هایی در شبکه‌های اجتماعی حکایت از آن دارد که در پس این پراید و تیبای ساده هزینه تقویت و حفاظت و ضدگلوله کردن وجود دارد. موضوعی که حالا جلال رشیدی کوچی، نماینده سابق مجلس ان را به صراحت بیان کرده است. او در این باره گفته است: «ما در این مملکت فقر را کردیم فخر. ساده‌زیستی فخر بود، نه فقیر بودن. ما آمدیم برای اینکه رأی بگیریم با پراید رفتیم اسم نوشتیم در انتخابات، ولی کسی به مردم نگفت آن پراید را ضدگلوله کرده بودند و برایش پول دوتا بنز ۵۰۰  S خرج کرده بودند. مردم بعد‌ها فهمیدند.»

ژست ساده‌زیستی؛ از سرمایه نمادین تا ابزار سیاسی

در سال‌های اخیر، یکی از پررنگ‌ترین مولفه‌های هویتی جریان فکری نزدیک به سعید جلیلی، تأکید مداوم بر «ساده‌زیستی» بوده است؛ مفهومی که نه‌تنها در گفتار سیاسی این جریان، بلکه در بازنمایی رسانه‌ای چهره‌های شاخص آن به ‌طور جدی برجسته می‌شود. تصاویر، روایت‌ها و خاطره‌سازی‌ها، همگی در خدمت ساختن چهره‌ای از سیاستمدار «بی‌تعلق»، «غیراشرافی» و «هم‌سطح با مردم» قرار می‌گیرند. اما پرسش اصلی اینجاست که آیا این ساده‌زیستی یک واقعیت زیسته است یا بیش از هر چیز، ژستی سیاسی و نمادین برای کسب سرمایه اجتماعی؟ منتقدان معتقدند آنچه در این جریان مشاهده می‌شود، نه ساده‌زیستی به عنوان یک سبک زندگی پایدار، بلکه نوعی «تظاهر سازمان‌یافته» است؛ تظاهری که کارکرد اصلی‌اش مشروعیت‌بخشی به تصمیمات سیاسی پرهزینه و بعضا بحران‌زا در عرصه‌های کلان، به‌ویژه سیاست خارجی است.

ساده‌زیستی؛ ابزار مشروعیت‌سازی برای طیف خاص سیاسی

در فضای سیاسی ایران، ساده‌زیستی همواره یک سرمایه نمادین مهم بوده است. پس از انقلاب، فاصله گرفتن از مظاهر اشرافیت و نمایش نزدیکی به طبقات فرودست، به یکی از شاخص‌های مقبولیت سیاسی تبدیل شد. جریان نزدیک به سعید جلیلی نیز به ‌خوبی از این ظرفیت آگاه است و آن را به ‌طور مداوم بازتولید می‌کند. از نوع پوشش و ادبیات گفتاری گرفته تا تأکید بر استفاده از وسایل نقلیه معمولی یا پرهیز از نمایش زندگی شخصی، همه‌ چیز در جهت القای این پیام است که «ما شبیه مردم عادی هستیم.» اما منتقدان می‌گویند مشکل از جایی آغاز می‌شود که این تصویرسازی با واقعیت‌های پنهان‌ شده پشت آن همخوانی ندارد. ماجرای استفاده از خودرویی مانند پراید ذیل این راهبرد مورد تعریف و اجرا قرار گرفته است.

در ظاهر، پراید نماد یک خودروی ارزان‌قیمت و مردمی است و استفاده از آن می‌تواند به ‌راحتی در قاب «ساده‌زیستی» قرار بگیرد. اما آنچه کمتر گفته می‌شود، هزینه‌های پنهان پشت این انتخاب نمایشی است.منتقدان اشاره می‌کنند که در برخی موارد، همین خودروی به‌ ظاهر ساده، با هزینه‌هایی معادل یک خودروی لوکس ضدگلوله‌سازی می‌شود؛ هزینه‌هایی که نه‌تنها با مفهوم ساده‌زیستی در تضاد است، بلکه نشان می‌دهد ما با «ساده‌نمایی» مواجه‌ایم، نه ساده‌زیستی واقعی. به بیان دیگر، ظاهر پراید حفظ می‌شود، اما باطنا سرمایه‌ای صرف آن می‌شود که تنها در دسترس یک طبقه خاص است.

پدیده تظاهر به زهد و ساده‌زیستی، محدود به یک فرد یا یک جریان خاص نیست. در تاریخ سیاست، بارها دیده شده که سیاستمداران برای پوشاندن تصمیمات سخت، پرهزینه یا حتی ناکارآمد، به نمادهای اخلاقی متوسل می‌شوند. در این میان، ساده‌زیستی یکی از کارآمدترین این نمادهاست؛ زیرا به سرعت اعتماد ایجاد می‌کند و منتقدان را در موضع دفاعی قرار می‌دهد.در مورد جریان فکری نزدیک به سعید جلیلی، منتقدان بر این باورند که ساده‌زیستی نه یک فضیلت فردی، بلکه یک «ابزار سیاسی» است؛ ابزاری برای خنثی‌کردن نقدها نسبت به کارنامه سیاست خارجی و پیامدهای اقتصادی آن.

سیاست خارجی جریان جلیلی؛ ایدئولوژی تحریم‌زا زیر سایه شعارهای لزوم ساده زیستی و مقاومت. یکی از مهم‌ترین محورهای انتقاد به سعید جلیلی، نوع نگاه او به سیاست خارجی است. نگاهی که بیش از آنکه مبتنی بر مصلحت اقتصادی و رفاه عمومی باشد، بر اصول ایدئولوژیک غیرقابل انعطاف تکیه دارد. در دوره‌هایی که این رویکرد در سیاست خارجی ایران دست بالا را داشته، نتیجه عملی آن تشدید تحریم‌ها و افزایش فشار اقتصادی بر جامعه بوده است.این نوع سیاست‌ورزی، عملا «تحریم‌زا» است؛ نه به این معنا که تحریم‌ها صرفا محصول اراده داخلی‌اند، بلکه از آن جهت که بی‌توجهی به موازنه قدرت، هزینه‌های تعامل‌گریزی و نادیده‌ گرفتن واقعیت‌های اقتصاد جهانی، راه را برای اجماع‌سازی علیه ایران هموار می‌کند.

سعید جلیلی در شامگاه چهارشنبه ۲۳ خرداد سال گذشته در قامت کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری در برنامه تلویزیونی گفت‌وگوی ویژه خبری، اظهار کرد: «قبل از دولت شهید رییسی ادعا می‌شد نمی‌توان نفت فروخت. ما راهکارهای فروش نفت را در همان شرایط تهیه کردیم و به دولت وقت دادیم و فروش نفت شروع شد. اما در دوره رییسی این پیشنهاد جدی گرفته شد، تکمیل شد و باعث شد فروش نفت‌مان به روزی بیش از 1.5 میلیون بشکه برسد.»

این سخنان جلیلی واکنش‌های متعددی دربرداشت.

عباس عبدی در شبکه اجتماعی ایکس به سخنان او اشاره کرد و نوشت: «برای اثبات میزان صداقت این گروه ضرورت دارد متن پیشنهادی را منتشر کنند. محال است که عقل زنگنه نیازمند پیشنهاد آنان باشد. علت، آمدن بایدن بود به حساب خود نگذارند.»

همچنین احسان سلطانی، فعال رسانه‌ای در شبکه اجتماعی ایکس، روش جلیلی را تهاتر انقلابی دانست و افزود: «بله خیلی راحت می‌توان نفت فروخت. مثلا می‌شود با چین توافق کرد که نفت ما را زیر قیمت جهانی بخرد و به جای پول، کالای بنجل روانه بازار ما کند یا با سریلانکا توافق کنیم به جای پول، چای بگیریم یا از بلغارستان پشم بز! نه بتوانیم سرمایه‌گذاری کنیم نه کشور را توسعه بدهیم.»

میثم شرفی، کارشناس حوزه انرژی همان زمان در گفت‌وگو با پایگاه خبری توسعه ایرانی درباره خطرات این دیدگاه‌های جلیلی در زمینه فروش نفت و تاثیر آن بر زندگی مردم گفته بود که «در دولت روحانی، آقای زنگنه روش فروش جلیلی را دریافت کرد و در اختیار تیم‌های کارشناسی گذاشت اما در نهایت رد شد. این روش نه تنها از سمت تیم دولت که از سمت نیروهای مسلح - که رستم قاسمی هم سکان‌دار فروش نفت بود - رد شد و هیچ ‌وقت از آن استفاده نشد.به گفته این تحلیلگر مسائل انرژی، ادعای جلیلی، درست نیست و شاهد مثال آن سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس بود که آن را در مصاحبه‌ای رد کرد و باید به این برنامه‌ای که جلیلی تصور می‌کند عامل فروش نفت بوده، پاسخ داد.

او درباره انتفاع جلیلی و همفکرانش از تحریم نیز تاکید کرده بود که «به جهت تحریم، منابع فروش نفت باید مورد تایید مجموعه‌های امنیتی قرار می‌گرفتند و این مجموعه‌ها همدلی و همراهی بیشتری با جلیلی و تیمش داشتند.» این تحلیلگر مسائل انرژی افزود: «حتما سفارش‌هایی برای اینکه مجموعه‌های امین و نزدیک جلیلی در خرید و فروش نفت دخل و تصرفی داشته باشند، از سمت برخی نهادهای دیگر همدل انجام شده است. حتما منافع تحریم مشمول حال این گروه سیاسی شده و اتفاقا یکی از دلایلی که این افراد هنوز علاقه‌مند به استمرار تحریم‌ها هستند، کسب درآمدهای بزرگ - که بدون کار و زحمت به دست آمده - از ادامه تحریم است.» او در پایان خاطرنشان کرد: به جهت همین انتفاع مالی از تحریم، سیاست خارجی جلیلی نیز تابع این منابع درآمدی است که می‌خواهند با استمرار تحریم حفظ کنند و از دست‌شان خارج نشود.»

واقعیت این است که در دو دهه گذشته حتی حامیان قدیمی سعید جلیلی نیز بعضا به انتقاد رویه او روی آورده‌اند. تردیدی نیست که تحریم‌ها در عمل، همه جامعه را به یک اندازه تحت‌تأثیر قرار نمی‌دهند. تجربه سال‌های گذشته نشان داده که در کنار اکثریت مردم که با تورم، کاهش قدرت خرید و ناامنی اقتصادی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، یک اقلیت محدود نیز شکل می‌گیرد که از دل همین تحریم‌ها منتفع می‌شود. این طبقه محدود - که برخی آن را «کاسبان تحریم» می‌نامند - از رانت‌های ارزی، دور زدن تحریم‌ها، واردات غیرشفاف و اقتصاد غیررقابتی سود می‌برد. منتقدان معتقدند گفتمان سیاسی‌ که سعید جلیلی نماد آن است، آگاهانه یا ناآگاهانه به بازتولید چنین وضعیتی کمک کرده است؛ وضعیتی که در آن، تحریم نه یک بحران ملی، بلکه یک فرصت اقتصادی برای گروهی خاص تلقی می‌شود.

بنزهای پرایدنما؛ تناقض میان گفتار اخلاقی و رفتارهای ظاهری با پیامدهای اجتماعی

اینجاست که تناقض اصلی خود را نشان می‌دهد: از یک ‌سو، تأکید مداوم بر ساده‌زیستی، عدالت و همدلی با محرومان و و از سوی دیگر، سیاست‌هایی که در نهایت به گسترش فقر، شکاف طبقاتی و کاهش کیفیت زندگی عموم مردم منجر می‌شود. منتقدان می‌پرسند چگونه می‌توان از ساده‌زیستی سخن گفت، اما از سیاست‌هایی دفاع کرد که نتیجه مستقیم آن کوچک‌ شدن سفره مردم است؟

به باور این منتقدان، ساده‌زیستی اگر صرفا در سطح فردی باقی بماند، ارزشی محدود دارد؛ اما زمانی که به ابزار توجیه سیاست‌های کلان تبدیل می‌شود، می‌تواند به پوششی اخلاقی برای تصمیماتی بدل شود که آثار اجتماعی سنگینی دارند. جریان سیاسی‌ای که سعید جلیلی به عنوان نماد آن شناخته می‌شود، بیش از آنکه به پاسخگویی درباره نتایج عملی سیاست‌ها بپردازد، بر نمادسازی تمرکز دارد. ساده‌زیستی، مقاومت، ایستادگی و مفاهیمی از این دست، به‌گونه‌ای طرح می‌شوند که هرگونه نقد به سیاست خارجی یا اقتصادی، به‌مثابه حمله به ارزش‌ها تلقی شود.

این شیوه، فضای گفت‌وگوی عقلانی را محدود می‌کند و اجازه نمی‌دهد پرسش‌های اساسی درباره هزینه ـ فایده تصمیمات کلان به‌ طور جدی مطرح شود. در نهایت، مساله اصلی نه خود سعید جلیلی به عنوان یک فرد، بلکه الگویی از سیاست‌ورزی است که او نماد آن شده. الگویی که در آن، ساده‌زیستی بیش از آنکه یک تعهد عملی و فراگیر باشد، به یک ژست رسانه‌ای و ابزاری برای کسب مشروعیت سیاسی تبدیل می‌شود. جامعه امروز ایران بیش از هر چیز، نیازمند شفافیت، پاسخگویی و سیاست‌هایی است که به بهبود واقعی زندگی مردم منجر شود؛ نه تکرار نمادهایی که در ظاهر ساده‌اند، اما در عمل، هزینه‌های سنگینی را بر دوش اکثریت جامعه می‌گذارند.

ساده‌زیستی اگر قرار است معنا داشته باشد، باید نه‌تنها در نوع خودرو و پوشش، بلکه در نوع تصمیم‌گیری‌ها، اولویت‌های سیاست خارجی و نحوه مواجهه با معیشت مردم تجلی پیدا کند؛ وگرنه پراید ضدگلوله هم می‌تواند به نمادی از همین تناقض تبدیل شود. تناقضی که تنها در یک نمونه در ماجرای بنز و پراید دیده شد؛ ماشینی که جلیلی سوار می‌شود در ظاهر پراید است اما هزینه یک بنز را در دل خود جای داده است. سوار شدن بر بنزی که پرایدنما است تنها و تنها فرمی از تظاهر و نمادی از پوپولیسم است.





نظر شما درباره این مقاله:







با ۲۰میلیون حاشیه نشین نمی‌توان دم از توسعه خانواده زد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 7:11

با ۲۰میلیون حاشیه نشین نمی‌توان دم از توسعه خانواده زد


ریشه طلاق کجاست؛ زنان و مردان ناسازگارند یا یخچال خالی است؟
فرارو: مشکلات معیشتی اصلی‌ترین علت طلاق عنوان شده تا جایی که در ۳ استان از هر دو ازدواج یکی به جدایی ختم می‌شود؛ از سویی دیگر تجرد قطعی در میان زنان ۷ برابر شده. این آمار در برابر تلاش دولت برای ترویج ازدواج و فرزندآوری دچار تناقض است چراکه مشکلات اقتصادی عملا گره‌ای است که به دست دولت افکنده شده.

رشد چشمگیر پرونده‌های طلاق در حالی رخ می‌دهد که سیاست‌ها و قوانین حمایتی دولت ادامه دارد. این مساله به نوعی خط فقر اجتماعی در ایران را آشکار می‌کند؛ خط فقر که تنها به مسائل اقتصادی محدود نمی‌شود و با نفوذ در حوزه‌های فرهنگی، آموزش و تربیت، نهایتا به تضعیف بنیان خانواده می‌انجامد.

همزمان با این روند، بحث تاب‌آوری زنان نیز مطرح شده است؛ بسیاری بر این باورند که تحمل زنان کاهش یافته و علت آن را فضای مجازی و تغییر سبک زندگی می‌دانند، در حالی که قوانین حمایتی از زنان و خانواده در مجلس بلا استفاده مانده و مسائلی مانند مهریه بیشتر به سوژه خبری و بحث نمایندگان بدل شده‌اند.

از سویی دیگر دبیر ستاد ملی جمعیت نیز از افزایش هفت برابری تجرد قطعی خبر داده؛ آماری که مستقیم با چالش‌های ازدواج و فرزندآوری پیوند می‌خورد. حال این پرسش مطرح است که جدایی میان خواست دولت برای تشویق ازدواج و توان مردم برای تحقق آن چگونه شکل گرفته است و آیا مشکل صرفا مسائل معیشتی است یا عوامل عمیق‌تر فرهنگی و اجتماعی نیز در لایه‌های پنهان این بحران نقش دارند که کمتر به آن پرداخته شده.

کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، به بررسی این مساله پرداخت و گفت: «در تبیین علل طلاق و ناکارآمدی نهاد خانواده صرفا بر موضوع معیشت و اقتصاد خانواده به عنوان نقص کارکردهای دولت تاکید کردن، کوچک شمردن این مشکل بزرگ حوزه اجتماعی است.»

مشکلات مالی عامل غالب طلاق نیست
کوروش محمدی گفت: «اگر بخواهیم تنها مشکلات مالی را عامل طلاق بدانیم، شاید  این ادعا بر اساس داده‌ها و نتایج مطالعات کارشناسی قابل استناد باشد، اما نگاه دقیق‌تر نشان می‌دهد که مسائل مالی تنها یکی از مجموعه عوامل موثر بر طلاق است و به‌تنهایی عامل غالب نیست؛ با این حال می‌تواند یکی از عوامل اصلی باشد  که گره‌اش به دست دولت باز می شود، اما تکالیف دولت تنها به این عامل ختم نمی شود.»

به گفته او: «سلسله عوامل دیگری نیز وجود دارند که در مساله طلاق نقش دارند و مدیریت آن ها مستقیا به دولت برمی گردد و حداقل انتظاری که از دولت می رود به وظایف ذاتی خود نسبت به نهاد خانواده و پیشگیری از طلاق عمل نماید چراکه تبعات این پدیده اجتماعی، می رود تا نهاد خانواده را با فروپاشی مواجه سازد اما متاسفانه در چند دهه اخیر هیچ دودی از اردوگاه دولت برنخاسته است و این موضوع درنوع خود یک تناقض آشکار در فرآیند مسئولیت پذیری دولت را تداعی می‌کند. با این حال باید بپپذیریم که  در حوزه خدمات اجتماعی و خانواده، ما نتوانسته‌ایم فرآیند جامعه‌پذیری  فرزندان  و استحکام نهاد خانواده را به‌طور موثر پیاده کنیم.»

تکالیف دولت در حوزه خانواده تنها محدود به مسائل معیشتی نیست
این آسیب شناس اجتماعی گفت: «جامعه ما به‌طور اساسی در حفظ و انسجام نهاد خانواده با مشکلات ریشه‌ای مواجه هست که فراتر از مسائل معیشتی و اقتصادی است لذا در نقد دولت کافی نیست که تنها به آن بسنده کنیم. درواقع در تبیین علل طلاق و ناکارآمدی نهاد خانواده صرفا بر موضوع معیشت و اقتصاد خانواده به عنوان نقص کارکردهای دولت تاکید کردن، کوچک شمردن این مشکل بزرگ حوزه اجتماعی است.»

او افزود: «یکی از مهمترین و شاید اساسی ترین اصل مغفول مانده در دایره عملکرد دولتها که از قضا نقش و سهم بزرگتری در انسجام یا فرواشی نظام اجتماعی و بویژه نهاد خانواده دارد، عدالت اجتماعی است؛ امر بدیهی و مسلم امروز جامعه ما این است که توسعه عدالت اجتماعی در کشور نتوانسته مسیر درست خود را طی کند و به عبارتی عدالت اجتماعی در جامعه برقرار نیست، بنابراین شاهد شکل گیری عدم توازن در لایه های اجتماعی، شکل گیری فاصله طبقاتی و کاهش سهم نهاد خانواده در فرایند توزیع فرصتها هستیم و به طور خاص خانواده های بسیاری در این سرزمین غنی و پر از نعمت الهی به حداقل ها و کمتر از آن رسیده اند. همین موضوع باعث شده بخش عظیمی از جامعه ما مشمول خط فقر شود؛ البته خط فقر صرفا به مسائل مادی و اقتصادی محدود نمی‌شود بلکه ابعاد فرهنگی، مهارتی و خدمات اجتماعی را نیز شامل می شود که برخی از این ابعاد به مراتب اهمیت بیشتری از بعد اقتصادی فقر دارد و همه اینها جز تکالیف ذاتی دولت به شمار میروند به همین دلیل جنس مطالبه از دولت در خصوص مشکلات نهاد خانواده مخصوصا طلاق باید همه ابعاد را نمایندگی کند.»

با ۲۰ میلیون حاشیه‌نشین نمی‌توان دم از توسعه خانواده زد
محمدی گفت: «در جامعه‌ای که نزدیک به ۲۰ میلیون حاشیه‌نشین دارد، نمی‌توانیم دم از توسعه نهاد خانواده بزنیم و فرزندآوری را ترویج کنیم چراکه در دل همین جمعیتی که به خط فقر تنه زده جوانان و نوجوانانی هستن که مستحق توجه و دریافت حقوق اجتماعی و شهروندی هستند اما در نهایت فقر و نا امیدی زندگی می کنند و هیچ ناجی را سر راه خود نمی بینند، بنابراین تعیین امتیازات ویژه‌، در قالب وام، زمین و یارانه برای جوانی جمعیتی با این مختصات چندان توجیه و تاثیری نخواهد داشت.»

او اضافه کرد: «این تناقض زمانی شکل می‌گیرد که نهادهای متولی در حوزه خدمات اجتماعی و سیاست‌گذاران و قانون‌گذاران حتی در برنامه‌های توسعه که اکنون هفت برنامه آن سپری شده است نگاه و فرصت موثر و کافی به حوزه خانواده و مسائل اجتماعی نداشته‌اند. به همین دلیل در تمام دوران تصویب و اجرای برنامه های توسعه پنجساله که می‌بایست سلسله عوامل مختلف موثر بر انسجام خانواده را تقویت و روندهای پیشگیرانه در کاهش آسیبها را گسترش دهد، آسیب پذیری نهاد خانواده روند افزایشی  داشته و آمار آسیب‌هایی همچون طلاق به خطوط قرمز رسیده است و امروز اگر بخواهیم خانواده و آسیب‌های آن مانند طلاق، روابط ناسالم و خیانت را در یک نگاه پیشگیرانه بررسی کنیم، با مجموعه‌ای از عوامل مواجه می شویم که دست به دست هم داده‌اند تا خانواده به این وضعیت برسد و به همان نسبت، کل جامعه نیز دچار آسیب شده است.»

سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در جامعه کاهش یافته
رئیس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران گفت: «امروز سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در جامعه کاهش یافته است؛ این امر بر نظام اجتماعی ما و به‌ویژه نهاد خانواده به‌عنوان شاخص نظام اجتماعی اثر منفی گذاشته است واتفاقا از میان مجموعه عواملی که در این سیستم نقش‌آفرین هستند و بر فروپاشی و مسائل خانواده اثر می‌گذارند، مسائل اقتصادی و مالی تنها یکی از آن‌هاست. بروز این مسائل درواقع به ساختار معیوب تصمیم سازی و نگرشی بازمی‌گردد که در روند سیاست‌گذاری‌های حاکمیتی در حوزه اجتماعی  وجود دارد که متاسفانه این نگرش در همه ارکان جامعه از دولت گرفته تا نهادهای فرهنگی و سایر بخش‌ها جاریست.»

او افزود: «بخشی از حاکمیت از جمله نمایندگان مجلس تلاش می‌کنند فرزندآوری و جوانی جمعیت را به‌عنوان یک امتیاز برای جامعه ایران مطرح کنند، اما در چند سال اخیر این تلاش توفیقی نداشته است؛ بی تردید این ناکامی، نتیجه عدم کار کارشناسی و کم‌توجهی سیاست‌گذاران به حوزه تخصصی است.»

دیدگاه هیجانی عمر چهار ساله مدیران مستقر به جامعه آسیب می‌زند
محمدی گفت: «ما باید بپذیریم که در حوزه های مختلف زیر خط فقر هستیم؛ از اجتماعی گرفته تا فرهنگی و اقتصادی، و باز هم تاکید می کنم در این شرایط مسائل اقتصادی به تنهایی میدان دار خط فقر و تک عامل ایجاد آسیبهای اجتماعی و ضعف بنیادین نهاد خانواده در جامعه ما نیست، بلکه مجموعه‌ای از عوامل مختلف از جمله حوزه تعلیم و تربیت، آموزش عالی و فرهنگ‌سازی همه نقش‌آفرین هستند و حوزه اقتصادی تنها یکی از آن‌هاست.»

او افزود: «با توجه به شرایط اجتماعی در مقطع کنونی ما نیازمند پذیرش همه  جانبه واقعیت های موجود هستیم تا بتوانیم برنامه ریزی کنیم اما متاسفانه متولیان امر در حوزه های اجتماعی با انکار شدید به استقبال واقعیت‌ها می روند. برخی مدیران دستگاه‌های متولی امور به تصور اینکه دوره مدیریتی شان نهایتا چهارسال یا کمتر و بیشتر است در دوره مسئولیت خود تلاش می‌کنند به هر قیمتی شده کاری را به انجام برسانند تا دست خالی از مسند مدیریت خارج نشوند، این طیف مدیران دایما در حال انکار ضعف ها و کاستی ها هستند و به حوزه کارشناسی هیچ باوری ندارند و تمام هم و غم شان قهرمان سازی از چهره خود به عنوان یک ناجی است به همین خاطر به هر دری میزنند تا انجام پروژه ای را بنام خود ثبت کنند بنابراین با رفتار و نگاهی مملو از هیجان  منابع سازمان تحت مدیریت خود را به خدمت می‌گیرند تا پروژه ها را در همان بازه زمانی که خودشان مدیر هستند به سرانجام برسانند، پروژه انجام می شود و مدیر مربوطه هم راضی و پرادعا دوره مدیریتش را به اتمام می‌رساند اما غافل از اینکه این اقدامات هیجانی چه خسارت‌هایی برای جامعه و سیستم خدمات اجتماعی آن برجای می گذارد و جالب تر اینکه این طیف مدیران در هیچ مقطعی چه حین اشتغال و چه بعداز آن پاسخگوی عملکرد خویش نیستند.»

دولت از جمعیت جوان امروز غافل است به ۱۵ سال آینده می‌اندیشد
این آسیب شناس اجتماعی گفت: «قبلا نیز در حوزه کارشناسی این موضوع مطرح شده است. با یکی از نمایندگان مجلس که جزو ایده‌پردازان جوانی جمعیت است، در مناظره ای رادیویی گفتم شما در پی جوان‌سازی جمعیت و ترغیب جامعه به فرزندآوری هستید و تلاش می کنید برای ۱۵ سال آینده فرزندانشان برنامه‌ریزی کنید؛  زمین، ملک، شغل و آینده شان را تامین کنید. این جمعیت امروز دم دست شماست و از آن غافل هستید.»

محمدی سپس خطاب به مدافعان طرح جوانی جمعیت گفت: «جوان سازی جمعیت ایران قطعا امری پسندیده و از ضروریات انکارناپذیر جامعه ماست اما باور دارم اگر همین نسل نوجوان و جوان امروز جامعه ما دیده شوند و به سطح قابل قبولی از رفاه و امیدواری و رضایت از زندگی دست یابند قطعا همین ها افسار جوان سازی جمعیت را در دست خواهند گرفت و بدون نیاز به هیچ مشوقی جوانی جمعیت را رقم خواهند زد و برعکس چنانچه جوان این سرزمین  با آسیب اجتماعی، یاس و ناامیدی، افسردگی و اضطراب دست و پنجه نرم کند بی تردید با هیچ طرح و قانونی نمی توان جعیت را جوان کرد چراکه بدون امید به آینده و بدون رفاه و فرصت های لازم برای تشکیل خانواده، رغبتی برای فرزندآوری شکل نخواهد گرفت.»

اگر جمعیت امروز رفاه داشته باشد خود به خود جوان می‌شود
او تاکید کرد: «بنابراین طبیعی است که در چنین شرایطی نیاز داریم برنامه‌های خود را متمرکز کنیم و برای جمعیت جوان حال حاضر برنامه‌ریزی کنیم و کمبودها و نقص‌ها را برطرف کنیم. اگر امروز جمعیتی سرحال و پویا داشته باشیم و از آن حمایت کنیم و این جمعیت با نشاط باشد و به حقوق خود مانند فرصت‌های رفاهی، شغلی، اقتصادی و اجتماعی دست پیدا کند، همین جمعیت جامعه را سمت جوانی سوق خواهد داد. نیازی نیست برای آینده برنامه‌ریزی کنیم و جامعه را با چنین خسارت‌هایی مواجه کنیم.»

مسائل اجتماعی ابزاری و حاشیه‌ای شده
او ادامه داد: «جای تاسف است که حوزه کارشناسی هرگز مورد نظرخواهی قرار نمی‌گیرد و دوستان سیاست‌گذار و قانون‌گذار که قوانین را به جامعه تحمیل می‌کنند، نقدهای جامعه‌شناسانه و کارشناسانه را جدی نمی‌گیرند. ما با یک بحران جدی در مدیریت این حوزه مواجه هستیم. تا زمانی که مسائل اجتماعی را به‌عنوان اولویت اصلی جامعه تعریف نکنیم و صرفا به‌صورت ابزاری و حاشیه‌ای به آن نگاه کنیم، هیچ امیدی به بهبودی فرایندها ایجاد نخواهد شد.»

اتلاف انرژی بر سر مهریه نشانه استیصال جدی است/ پذیرفته‌ایم طلاق بخشی از واقعیت جامعه ماست
این آسیب شناس اجتماعی گفت: «بسیار جای تاسف است که امروز درمحافل رسمی و قانونگذاری ما انرژی و وقت زیادی صرف مساله چگونگی برخورد با مهریه زنان می‌شود. این موضوع به نوعی نشان‌دهنده استیصال جدی و ضعف نظام اجتماعی ما در مواجهه با مشکلات نهاد خانواده است. به جای آن که ریشه اصلی مشکل فروپاشی نظام خانواده را حل کنیم، حوزه مهارتی را تقویت کنیم، فشار و استرس جمعی در جامعه را کاهش دهیم و نهاد خانواده را به سمت استحکام سوق دهیم، به‌صورت مستاصل‌گونه می‌پذیریم که طلاق بخشی از واقعیت جامعه ماست و آن را پذیرفته‌شده فرض می‌کنیم و سپس به فکر مهریه و سایر امور می‌افتیم که چگونه و با چه کیفیتی مهریه پرداخت شود یا نشود.»

به اندازه برای مهریه، برای استحکام خانواده تلاش نمی‌کنیم
او افزود: «ما به همان اندازه که برای پذیرش مهریه و فرآیند طلاق تلاش می‌کنیم، برای استحکام خانواده تلاش نمی‌کنیم. بسیاری از خانواده‌های درگیر طلاق، اگر برای سرپرست خانواده شغل حداقلی وجود داشت، به سمت طلاق نمی‌رفتند. همچنین بسیاری از طلاق‌های ما نتیجه‌عدم پذیرش، مهارت‌ها و آگاهی‌هایی است که نهاد خانواده به آنها نیاز دارد ولی متولیان امر برای آن وقت نگذاشته‌اند؛ از حوزه تعلیم و تربیت گرفته تا حوزه فرهنگی، برنامه‌ریزی موثری برای آن انجام نشده است.»

هنوز برای مسایل مهم جامعه زنان در جلسات مردانه تصمیم گیری و قانونگذاری می‌شود
محمدی در واکنش به اظهار نظری که ریشه مشکلات خانواده و طلاق را کاهش تاب آوری زنان میداند، گفت: «ما دست در جیب گوشه‌ای ایستاده‌ایم و انتظار داریم هیچ اتفاقی برای نهاد خانواده نیفتد و زمانی که مشکل افزایش می‌یابد، هر کس بدون هیچ تخصصی به خود اجازه می دهد  دیدگاه کارشناسی ارائه ‌دهد و طبعا خروجی چنین نظریه پردازی می شود تقصیر را بر گردن زنان و تاب‌آوری‌شان انداختن.»

او افزود: «در واقع این سؤال باید به خود مسئولان بازگردد و از آن‌ها پاسخ خواسته شود که چرا تاب‌آوری زنان کم شده است؟ ایراد اساسی این است که ما به قضایا تک‌بعدی نگاه می‌کنیم. برای مسایل مهم جامعه زنان جلسات مردانه تشکیل می‌شود و تصمیم‌گیری صورت می‌گیرد؛ این یک ایراد بزرگ است. زنان در قانون‌گذاری حوزه خود به‌طور کافی حضور ندارند.»

این آسیب شناس اجتماعی گفت: «هنوز برای زنان سهمیه‌بندی اعمال می‌کنیم؛ برای مثال در انتصابات مدیریتی،  تعیین می‌کنند که چه درصدی از پستهای مدیریتی یک وزارتخانه باید به زنان اختصاص یابد. این خود از بزرگ‌ترین آسیب‌ها برای جامعه زنان است. چرا باید سهمیه‌بندی شود؟ چرا فکر می‌کنیم زنان تنها به میزان آن درصد تعیین‌شده توسط شما می‌توانند مدیر باشند؟اگر شایستگی ملاک است چرا سهمیه بندی مطرح می شود؟»





نظر شما درباره این مقاله:







نرگس محمدی پس از بازداشت دو بار به بیمارستان منتقل شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 15.12.2025, 0:04

جزئیاتی از چگونگی بازداشت فعالان مدنی در مشهد از زبان نرگس محمدی

نرگس محمدی پس از بازداشت دو بار به بیمارستان منتقل شد


متن زیر را خانواده نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، در نخستین ساعات بامداد دوشنبه (۲۴ آذر) به وقت تهران، در حساب‌های کاربری خانم محمدی در شبکه‌های اجتماعی منتشر کرده‌اند:

«ساعاتی پیش، حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب ۲۳ آذر ۱۴۰۴ به وقت ایران، نرگس محمدی پس از حدود سه روز بی‌خبری، سرانجام با خانواده تماس کوتاهی گرفت و از وضعیت خود گفت.

او در این تماس بسیار کوتاه و فشرده توضیح داد که روز ۲۱ آذر ۱۴۰۴، مقابل مسجدی که مراسم هفتم خسرو علی‌کردی در اطراف مشهد برگزار می‌شد، با ضربات شدید و مداوم باتون در ناحیه سر و گردن مورد حمله قرار گرفته و سپس با خشونت بازداشت شده است. هم‌زمان با ضرب‌وشتم، او را تهدید کرده‌اند و به او گفته‌اند: «مادرت را به عزایت می‌نشانیم.»

نرگس محمدی در این تماس تلفنی گفت شدت ضربات به حدی سنگین، محکم و مکرر بوده که دو بار او را به بیمارستان و بخش اورژانس منتقل کرده‌اند. او تاکید کرد که در حال حاضر حتی نمی‌داند تحت اختیار کدام نهاد امنیتی بازداشت‌کننده قرار دارد و هیچ توضیحی در این‌باره به او داده نشده است. وضعیت جسمی او در زمان تماس مناسب نبود و حال مساعدی نداشت.

او در گفت‌وگو با خانواده‌اش در ایران، از تیم وکلای خود خواست که فورا و بدون تاخیر شکایتی رسمی علیه نهاد امنیتی بازداشت‌کننده و نحوه خشونت‌بار بازداشت ثبت کنند.

به‌گفته نرگس محمدی، در جریان بازداشت و پس از آن، او را به «همکاری با دولت اسرائیل» متهم کرده‌اند و با اعمال خشونت شدید تلاش داشته‌اند تا همان‌طور که وعده داده بودند او را از بین ببرند؛ همان نیروهای موسوم به «آتش‌به‌اختیار» که چند ماه پیش نیز از طریق وزارت اطلاعات در تهران به وکلای او هشدار داده بود که قصد «حذف فیزیکی» او را دارند.

بر اساس مشاهدات شاهدان عینی از وقایع ۲۱ آذر ۱۴۰۴، حدود ۱۵ نفر به نرگس محمدی حمله‌ور شدند. چند نفر از آنان موهای او را گرفته و می‌کشیدند و هم‌زمان عده‌ای دیگر با چماق و باتون او را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند. تمامی این افراد لباس شخصی بر تن داشتند. همچنین گروهی که ظاهرا ایرانی نبودند، با صدای بلند اقدام به توهین و فحاشی می‌کردند.

همچنین در مراسم از گاز اشک‌آور استفاده شده و در جریان این وقایع، سپیده قلیان و پوران ناظمی نیز مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند.

شمار دیگری از فعالان مدنی بازداشت‌شده از جمله عالیه مطلب‌زاده، پوران ناظمی و هستی امیری نیز هرکدام یک تماس کوتاه با خانواده‌هایشان داشته‌اند.

خانواده نرگس محمدی
۲۴ آذر ۱۴۰۴ برابر با ۱۵ دسامبر ۲۰۲۵»





نظر شما درباره این مقاله:







امنیتی‌‌ها روایت خودرا با ظاهر اپوزیسیون پیش می‌برند ">
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 20:49

امنیتی‌‌ها روایت خودرا با ظاهر اپوزیسیون پیش می‌برند






نظر شما درباره این مقاله:







شکلات تلخ ممکن است به کند شدن روند پیری کمک کند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 20:26

شکلات تلخ ممکن است به کند شدن روند پیری کمک کند


دانشمندان به ارتباطی میان یک ترکیب موجود در شکلات تلخ و نشانه‌های کاهش سرعت پیری زیستی دست یافته‌اند. بر اساس این تحقیق، «تئوبرومین» که به طور طبیعی در شکلات تلخ یافت می‌شود، می‌تواند خواص ضدپیری داشته باشد.

این مطالعه که روز چهارشنبه در مجله علمی «Aging» منتشر شده، نشان می‌دهد « تئوبرومین» ترکیبی گیاهی و رایج که از دانه‌های کاکائو به دست می‌آید، ممکن است روند پیری زیستی بدن را آهسته‌تر کند.

جوردانا بل، نویسنده ارشد این پژوهش و رئیس گروه تحقیقات اپی‌ژنومیکس در کالج کینگ لندن، می‌گوید: «مطالعه ما نشان می‌دهد میان یکی از اجزای اصلی شکلات تلخ و جوان‌تر ماندن برای مدت طولانی‌تر ارتباط وجود دارد.»

او در عین حال تاکید کرده است: «نمی‌گوییم مردم باید شکلات تلخ بیشتری بخورند اما این تحقیق می‌تواند به ما کمک کند بفهمیم خوراکی‌های روزمره چگونه ممکن است سرنخ‌هایی از زندگی سالم‌تر و طولانی‌تر در خود داشته باشند.»

پژوهشگران داده‌های مربوط به ۵۰۹ نفر در بریتانیا و هزار و ۱۶۰ نفر در آلمان را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند افرادی که سطح «تئوبرومین» در خونشان بالاتر بود، از نظر زیستی جوان‌تر از سن واقعی خود بوده‌اند.

سن زیستی به این معناست که بدن از نظر سلامت و کارکرد، چه سنی را نشان می‌دهد. این شاخص میزان فرسودگی سلول‌ها، بافت‌ها و اندام‌ها را نه صرفا در طول گذر زمان بلکه تحت تاثیر سبک زندگی، محیط و ژنتیک نشان می‌دهد.

این نشانه‌ها بر اساس الگوهایی از تغییرات شیمیایی بسیار کوچک روی «دی‌ان‌ای» موسوم به «متیلاسیون»، سنجیده می‌شوند که با افزایش سن به شکل قابل پیش‌بینی تغییر می‌کنند.

دانشمندان برای تعیین سن زیستی شرکت‌کنندگان، تغییرات شیمیایی «دی‌ان‌ای» آن‌ها را بررسی کردند تا سرعت پیری بدنشان را بسنجند. همچنین طول «تلومرها» را اندازه‌گیری کردند؛ ساختارهایی محافظتی در انتهای کروموزوم‌ها که کوتاه‌تر شدن آن‌ها با افزایش سن و بروز بیماری‌های مرتبط با پیری ارتباط دارد.

پیش از این نیز شکلات تلخ با برخی فواید احتمالی برای سلامتی، از جمله سلامت قلب، مرتبط دانسته شده بود. با این حال، پژوهشگران می‌گویند برای درک کامل ارتباط میان «تئوبرومین» و روند پیری، به تحقیقات بیشتری نیاز است.

دیمیتریوس کوتوکیدیس، دانشیار تغذیه، چاقی و علوم رفتاری در دانشگاه آکسفورد می‌گوید: «اگرچه این مطالعه به ارتباطی جالب اشاره می‌کند اما نشان نمی‌دهد که تغییر سطح تئوبرومین در اثر مصرف بیشتر یا کمتر شکلات چه تاثیری بر سلامت ما می‌گذارد.»

او اضافه می‌کند که ممکن است با در نظر گرفتن میزان قند و چربی افزوده موجود در شکلات، اثرات مثبت احتمالی آن خنثی شود.

او می‌گوید: «با این حال اگر کسی به شکلات علاقه دارد، بهتر است آن را به‌ندرت و در مقدار کم مصرف کند.»


یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







ماچادو: دیروز توانستم تلفنی با برادر نرگس محمدی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 19:15

ماچادو: دیروز توانستم تلفنی با برادر نرگس محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







دیدار فعالان حقوق بشر ایرانی با نماینده پارلمان آلمان
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 17:40

دیدار فعالان حقوق بشر ایرانی با نماینده پارلمان آلمان






نظر شما درباره این مقاله:







آخرین وضعیت نرگس محمدی و دیگر بازداشت‌شدگان
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 16:41

آخرین وضعیت نرگس محمدی و دیگر بازداشت‌شدگان


اکانت نرگس محمدی در شبکه «ایکس» در گزارشی از آخرین وضعیت بازداشت شدگان نوشت:

پس از بازداشت نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، یه‌همراه تعدادی از فعالان حقوق بشر و ده‌ها شرکت‌کننده دیگر در مراسم هفتم ‎خسرو علی‌کردی، وکیل دادگستری جان‌باخته در مشهد، اطلاعات کمی درباره سرنوشت بازداشت‌شدگان و جزئیات پرونده آن‌ها منتشر شده است.

بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده، پرونده نرگس محمدی به شعبه ۹۰۲ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، واقع در خیابان کوهسنگی (ناحیه دو)، ارجاع شده است. برخی گزارش‌ها حاکی است که نرگس محمدی، سپیده قلیان و جواد علی‌کردی، با اتهاماتی از جمله «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» مواجه شده‌اند؛ هرچند تاکنون جزئیات رسمی در این‌باره از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی اعلام نشده است.

بنا بر این گزارش‌ها، پرونده‌های شمار دیگری از بازداشت‌شدگان به شعبه ۹۰۱ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شده و وضعیت برخی دیگر همچنان مشخص نیست. در همین حال، خانواده‌های بازداشت‌شدگان مقابل ساختمان دادگاه حضور یافته‌اند و در انتظار دریافت اطلاعاتی درباره وضعیت پرونده و سرنوشت عزیزان‌شان هستند.

نرگس محمدی تا این لحظه از دسترسی به وکیل خود محروم مانده و هیچ تماس تلفنی با وکیل یا خانواده خود نداشته و تنها تعداد محدودی از بازداشت‌شدگان موفق به تماس با خانواده‌های خود شده‌اند.

در خصوص شمار بازداشت‌شدگان، مقامات قضایی به‌طور رسمی از بازداشت ۳۹ نفر خبر داده‌اند؛ با این حال، فعالان حقوق بشر تعداد بازداشت‌شدگان را بیش از ۵۰ نفر اعلام کرده‌اند و اسامی بیش از ۳۰ تن از آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.

همچنین برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی گزارش داده‌اند که روند شناسایی و بازداشت برخی از شرکت‌کنندگان در مراسم، بر اساس بررسی ویدیوهای منتشرشده‌ای که چهره افراد در آن‌ها قابل شناسایی است، همچنان ادامه دارد.

علاوه بر نرگس محمدی، سپیده قلیان و جواد علی‌کردی که پیش‌تر به نامشان اشاره شد، ابوالفضل ابری، پوران ناظمی، حسن باقری‌نیا، طیبه نظری، عالیه مطلب‌زاده، علی آدینه‌زاده و هستی امیری نیز از جمله بازداشت‌شدگان هستند.

همچنین محمدرضا بابایی، جواد جلالی، حامد زارع، حیدر چاه‌چمندی، محمود خانعلی، امیر خاوری، حامد حسینی، محمدحسین حسینی، نورا حقی، حامد رسول‌خانی، مهدی رسول‌خانی، یاسر دهستانی، کامران علیکردی، میلاد فتاح، حسین محبی و پوریا نجارزاده، از جمله افرادی هستند که بر پایه فهرست‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی و منابع حقوق بشری، نامشان در میان بازداشت‌شدگان ذکر شده است.

خانواده‌های بسیاری از بازداشت‌شدگان می‌گویند از زمان بازداشت‌های خشونت‌آمیز ـ که بنا بر گزارش‌ها و تصاویر منتشر شده با ضرب‌وشتم، توهین و فحاشی همراه بوده ـ هیچ اطلاعی از وضعیت سلامتی، محل نگهداری و شرایط عزیزانشان ندارند.

بر همین اساس، دسترسی فوری و کامل همه بازداشت‌شدگان به خدمات درمانی، ثبت و رسیدگی مستقل و بی‌طرفانه به شکایت از عاملان و آمران ضرب‌وشتم، تهدید و توهین و نیز اعزام تمامی افراد آسیب‌دیده به پزشکی قانونی باید بدون فوت وقت انجام شود؛ تا هم آثار خشونت مستندسازی و حفظ شود و هم امکان پیگیری حقوقی موثر از بین نرود.

بنیاد نرگس محمدی نگرانی عمیق خود را درباره سلامت جسمی و روانی تمامی بازداشت‌شدگان اعلام می‌کند و خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط آن‌ها و همچنین شفافیت کامل درباره وضعیت قضایی، محل نگهداری و دسترسی به خانواده و وکیل است.

بنیاد نرگس محمدی
پاریس – فرانسه
۱۴ دسامبر ۲۰۲۵





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائيل و استرالیا به‌ دنبال رد پای ایران هستند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 15:11

اسرائيل و استرالیا به‌ دنبال رد پای ایران هستند






نظر شما درباره این مقاله:







سوالاتی از آقای پهلوی! / احمد پورمندی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 13:55

سوالاتی از آقای پهلوی! / احمد پورمندی






نظر شما درباره این مقاله:







دست‌کم ۱۲ کشته در تیراندازی ساحل سیدنی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 12:01

دست‌کم ۱۲ کشته در تیراندازی ساحل سیدنی


پلیس استرالیا اعلام کرد، در جریان تیراندازی عصر یکشنبه در ساحل «بوندای» کلان‌شهر سیدنی، دست‌کم ۱۲ نفر از جمله یکی از مهاجمان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند.

مقام‌های استرالیا اعلام کردند که دو فرد مسلح مظنون در این حمله آتش گشودند؛ یکی از آن‌ها در جریان تیراندازی کشته شد و دیگری پس از شلیک نیروهای پلیس در وضعیت بحرانی به بیمارستان منتقل شده است. این حادثه وحشت و هراس گسترده‌ای در میان گردشگران و مردم حاضر در ساحل ایجاد کرد و اجساد قربانیان بر روی زمین دیده می‌شدند.

قرار بود بعدازظهر یکشنبه مراسم سالانه «حانوکای کنار دریا» به مناسبت جشن یهودیان در این مکان برگزار شود، مقام‌های محلی هنوز درباره احتمال وجود انگیزه یهودستیزانه در این حمله اظهارنظری نکرده‌اند.

پلیس ایالت نیو ساوث ولز اعلام کرد که ۱۱ مجروح این حادثه به بیمارستان‌های مختلف شهر منتقل شده‌اند. هنوز جزئیاتی درباره انگیزه مهاجمان منتشر نشده است.

با این حال، اسحاق هرتزوگ، رئیس‌جمهور اسرائیل، این حادثه را «حمله‌ای بی‌رحمانه علیه یهودیان» خواند و از مقام‌های استرالیایی خواست تا مبارزه با یهودستیزی را تشدید کنند.

ساحل بوندای، یکی از محبوب‌ترین سواحل شرق سیدنی و از مقاصد اصلی گردشگران و موج‌سواران است.  پس از وقوع تیراندازی جمعیت با ترس و وحشت از محل گریختند.

«کامیلو دیاز» دانشجوی ۲۵ ساله اهل شیلی به خبرگزاری فرانسه گفت: «صدای شلیک‌ها را شنیدیم. وحشتناک بود، انگار حدود ۱۰ دقیقه فقط صدای شلیک پشت سر هم می‌آمد. به نظر می‌رسید سلاح بسیار قدرتمندی است.»

پلیس ایالت نیو ساوث ولز اعلام کرد که نیروهای اضطراری نخستین تماس‌ها درباره شلیک گلوله را ساعت ۶:۴۵ عصر به وقت محلی (۰۷:۴۵ گرینویچ) دریافت کردند. پلیس در بیانیه‌ای افزود: «تعدادی اقلام مشکوک در حوالی محل حادثه یافت شده و در حال بررسی توسط نیروهای ویژه است.»

یکی از شاهدان عینی که نخواست نامش فاش شود، گفت شخصاً شاهد دست‌کم شش پیکر بی‌جان یا زخمی بر روی ساحل بوده است. بنا بر گزارش خبرنگار خبرگزاری فرانسه، تپه چمنی مشرف به ساحل بوندای، پس از فرار شتاب‌زده مردم، مملو از وسایل رهاشده، از جمله کالسکه کودکی بود که جا مانده بود.

تصاویر تلویزیون دولتی استرالیا (ABC) نشان می‌داد نیروهای امدادی در حال رسیدگی به مجروحان بر روی چمن‌های کنار ساحل هستند. در صحنه، سلاحی شبیه به شات‌گان پمپ‌اکشن نیز کنار درختی دیده می‌شد.

یک گردشگر بریتانیایی به خبرگزاری فرانسه گفت پس از آغاز تیراندازی، «دو مهاجم سیاه‌پوش» را دیده است. او افزود: «دو نفر با سلاح‌های نیمه‌خودکار شروع به تیراندازی کردند. چندین نفر را دیدم که گلوله خورده و زخمی شده بودند.» 

«هری ویلسون»، ساکن ۳۰ ساله سیدنی، نیز به روزنامه «سیدنی مورنینگ هرالد» گفت: «حداقل ۱۰ نفر روی زمین افتاده بودند و همه‌جا پر از خون بود.» 

آنتونی آلبانیزی، نخست‌وزیر استرالیا، در بیانیه‌ای گفت که صحنه‌های وقوع تیراندازی در بوندای «تکان‌دهنده و دردناک» است و افزود: «افکار من با تمام کسانی است که تحت تأثیر این تراژدی قرار گرفته‌اند.» 





نظر شما درباره این مقاله:







اتحادیه اروپا خواستار آزادی نرگس محمدی شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 10:35

اتحادیه اروپا خواستار آزادی نرگس محمدی شد






نظر شما درباره این مقاله:







برتری نامتقارن دریایی اوکراین / یدالله کریمی‌پور
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 10:15

برتری نامتقارن دریایی اوکراین / یدالله کریمی‌پور






نظر شما درباره این مقاله:







مرگ دو آمریکایی در حملهٔ غافلگیرانه «داعش» در سوریه
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 9:49

مرگ دو آمریکایی در حملهٔ غافلگیرانه «داعش» در سوریه






نظر شما درباره این مقاله:







هشدار حسین مرعشی در مورد بحران تأمین مواد غذایی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 8:15

هشدار حسین مرعشی در مورد بحران تأمین مواد غذایی


بخشی از سرمقاله روزنامه سازندگی نوشته حسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی:

کسانی‌که با آمار و ارقام اقتصاد ایران آشنا هستند می‌دانند که کشور سال‌هاست از مرحله «ابرچالش‌ها» عبور کرده و وارد وضعیتی شده که اصلاحات تاکتیکی و سطحی، دیگر قادر به حل مشکلات نیست. در سال ۱۴۰۰، همزمان با انتخابات ریاست جمهوری، بیش از ۲۰ جلسه کارشناسی با حضور اعضای ارشد حزب و جمعی از صاحب‌نظران برگزار كردیم و جمع‌بندی ما در آن سال این بود که اقتصاد ایران دیگر با هیچ اقدام تاکتیکی قابل مدیریت نیست و نیازمند تحول ساختاری و راهبردی است.

طی ۲۰ سال گذشته، اقتصاد ایران «گروگان مسئله هسته‌ای» بوده است. متوسط رشد اقتصادی در این دو دهه، حدود یک‌درصد بود و میزان تشکیل سرمایه ملی به‌اندازه نیمی از استهلاک سرمایه‌گذاری‌های قبلی کشور رسیده است. تورم نیز که طی دهه‌های گذشته به‌طور متوسط حدود ۲۱ تا ۲۲‌درصد بوده، در این سال‌ها به بالای ۴۰‌درصد شیفت كرده است. با چنین اعداد و ارقامی، هیچ تغییر بودجه‌ای، جابه‌جایی ردیف‌های هزینه‌ای یا حذف هیچ آیتم بودجه‌ای قادر به حل مشکلات ایران نیست.

به سال جاری نگاه کنیم؛ مجلس شورای اسلامی در برنامه هفتم توسعه، مقرر کرده بود که نرخ رشد اقتصادی ۸‌درصد باشد و تورم نیز روند کاهنده داشته باشد و در پایان برنامه به‌حدود ۱۲‌درصد برسد. اما در واقعیت آنچه اتفاق افتاده این است که نرخ رشد اقتصادی ایران در سال جاری منفی ۲درصد خواهد بود و این یعنی نسبت به هدف برنامه، ۱۰درصد عقب‌ماندگی وجود دارد. در مورد تورم نیز عدد ۳۷‌ درصدی پایان سال ۱۴۰۳ اکنون به بیش از ۵۳‌ درصد رسیده و تا پایان سال قطعاً از ۵۵‌درصد عبور خواهد کرد و برای نخستین‌بار است كه در اقتصاد ایران، تأمین ارز برای کالاهای اساسی به یک بحران جدی تبدیل شده است.

دولت نیز اخیراً مصوبه‌ای صادر کرده که بر‌اساس آن، صادرکنندگان می‌توانند ارز حاصل از صادرات خود را برای واردات کالاهای اساسی مورد استفاده قرار دهند. این یعنی دولت پذیرفته که ارز لازم برای کالاهای اساسی، که حدود ۳۰ میلیارد دلار برای دارو و غذا برآورد می‌شود، در اختیار ندارد. لذا برای جلوگیری از بروز قحطی، دولت ناگزیر شده که کالاهای اساسی را با دلار ۱۲۵ هزار تومانی وارد کند تا حداقل کالا در بازار موجود باشد، هرچند با قیمت بالا.

اکنون؛ آنچه باید اتفاق بیفتد «تصمیم‌گیری مهم» است و به‌نظر می‌رسد کشور تنها دو راه پیش‌رو دارد. نخست اینکه شرایط کنونی به‌عنوان «وضعیت اضطراری» تلقی شود و مدیریت اقتصادی و اجرایی کشور به‌صورت بسیار بسته و متمرکز اداره شود. در این حالت، می‌توان شورایی شبیه به «شورای انقلاب» تشکیل داد البته نه شورایی كه در حال حاضر وجود دارد و متشکل از سران قواست با حضور آقایان پزشکیان، قالیباف و اژه‌ای. شورایی انقلاب‌گونه که با حکم رهبری، بالادست دولت و مجلس قرار گیرد و هدایت امور را برعهده بگیرد.

۶ ماه است كه چهار وزیر کابینه در حالت تعلیق‌اند. نه استیضاح انجام شده و نه تعیین‌تکلیف مشخصی صورت گرفته است. هر روز خبر استعفا، برکناری یا تهدید مطرح می‌شود. تصمیم‌گیری درباره بنزین، ارز و کالاهای اساسی نیز در بلاتکلیفی کامل است. از سوی دیگر، بزرگ‌ترین واردکننده ایران، کلیپی منتشر و اعلام کرده که یک میلیارد‌ و سیصد‌میلیون دلار از دولت طلب دارد و در مقابل، به کشورهای خارجی بدهکار است. این اقدام عملاً به بازار شوک وارد کرده و به‌نوعی «آشکار کردن بحران» است.

این وضعیت نشان می‌دهد که دولت باید خود را جمع‌وجور کرده و با واقع‌بینی و درک عمیق از وضعیت کشور، تصمیمات مهم‌تر و جدی‌تری اتخاذ کند. فرض کنیم آقای پزشکیان به‌تنهایی قادر نیست مشکلات ۲۰ وزارتخانه را کنترل، پیگیری و حل‌وفصل کند که از ابتدا نیز بسیاری از کارشناسان چنین ارزیابی‌ای داشتند. به منظور کمک به ایشان و به‌دنبال جلساتی که در کمیته سیاسی و شورای مرکزی حزب برگزار گردید، پیشنهاداتی مطرح شد تا ساختار مدیریتی دولت تقویت شود. پس از جمع‌بندی نظرات، پیشنهادی که حتی به آقای خاتمی و بعد به آقای پزشكیان نیز منتقل شد، این بود که علاوه‌بر معاون اول و معاون اجرایی، یک معاون سیاسی نیز تعیین شود. وزارتخانه‌های کشور، اطلاعات، دفاع و امور خارجه زیر نظر معاون سیاسی قرار گیرند. یک معاون اقتصادی تعیین شود که ستاد اقتصادی اعم از؛ سازمان برنامه و بودجه، وزارت اقتصاد، وزارت نفت و بانک مرکزی را یکپارچه مدیریت کند؛ و همچنین یک معاون فرهنگی تعیین شود که نقش دبیر شورای انقلاب فرهنگی را برعهده داشته باشد. این پنج معاون، به‌اضافه رئیس‌جمهور، رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه باید در محضر رهبری به‌صورت هفتگی، وضعیت کشور را بررسی و درباره مسائل کلان تصمیم‌گیری کنند.

صرف انتقال «اختیار» به سران قوا کافی نیست، بلکه رهبری باید به شکل ملموس در جریان مسائل قرار گیرند و روندها را رصد کنند. به‌طور قاطع عرض می‌کنم؛ به تشخیص من، کاری که نتانیاهو با جنگ و فشار سیاسی نتوانست علیه جمهوری اسلامی انجام دهد، «بحران غذا» می‌تواند انجام دهد. بحران تأمین موادغذایی که اکنون در چند قدمی کشور قرار گرفته، این پتانسیل را دارد که مردم گرسنه را به خیابان‌ها بکشاند. این خطر جدی و بسیار نزدیک است و هیچ تعارفی با آن نمی‌توان داشت و باید به‌صورت جدی به آن پرداخته شود.

از این‌رو؛ یا رهبری باید مداخله کنند و یا رئیس‌جمهور باید از چارچوب‌های موجود فراتر رفته و با تکیه بر واقعیت‌های عینی کشور، تصمیمات اساسی بگیرد. مگر تغییر یک وزیر جهاد کشاورزی واقعاً چقدر دشوار یا هزینه‌بر است؟ زمانی‌که از فساد موجود در وزارت کشور سخن گفته می‌شود یا ناتوانی بانک مرکزی مطرح می‌شود، باید تصمیمات اساسی گرفت. وقتی مقایسه می‌کنیم كه در دوره آقای همتی در دوران ریاست‌جمهوری آقای روحانی، هنگام تحویل بانک مرکزی فقط هشت و نیم میلیارد دلار ذخیره اسکناس دلار و یورو در كشور وجود داشت، اما امروز برای پرداخت رقمی حدود ۲۰۰ میلیون دلار مشكل دارند تا كشتی‌های آماده تخلیه در بندر امام را بتوانند تخلیه كنند، روشن می‌شود که کشور با بحرانی بی‌سابقه روبه‌روست.

این وضعیت نشان می‌دهد که مدیریت اقتصادی و اجرایی کشور نه‌تنها از حالت متعارف خارج شده، بلکه وارد مرحله‌ای شده است که نیازمند اقداماتی در سطح اضطراری است. بنابراین؛ یا آقای پزشكیان می‌تواند تصمیم‌گیری كند یا اگر نمی‌تواند باید افراد قوی و توانمند را دعوت كند. ضمن اینكه باید درباره واقعیت‌های كشور بر‌اساس عدد و رقم در محضر رهبری بحث و بر مبنای آن تصمیم‌گیری‌های لازم صورت پذیرد تا مناسب‌ترین انتخاب‌ها برای زندگی مردم اتخاذ شود.





نظر شما درباره این مقاله:







نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۸
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 8:01

این قسمت: گرترود استاین

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۸


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گرترود استاین (Gertrude Stein) از خودش بسیار خوشش می آمد. در واقع، می‌توان گفت هیچ‌کس بیش از این لزبین خوش‌برخورد از ناحیه الگنی (Allegheny)، در پنسیلوانیا از شهرت ادبی یا از دستاوردهای خودش احساس رضایت و نظر بلندی نداشت.

او یک‌بار در طی بحثی درباره نویسندگان بزرگ از مجسمه‌ساز ژاک لیپشیتس (Jacques Lipchitz) پرسید «به جز شکسپیر و من فکر می‌کنی چه کس دیگری وجود دارد؟»

البته همه با چنین ارزیابی بلندپروازانه موافق نبودند. بسیاری از خوانندگان— و برخی منتقدان— کار او را در بهترین حالت غیرقابل درک و در بدترین حالت کودکانه می‌دانستند. او سبک نوشتاری خاص و آوانگاردی را پرورش داد که با تکرارهای از قرار معلوم بی‌معنا و انتخاب‌های کلماتی عجیب مشخص می‌شد و می‌توانست برای کسانی که با نثر تک بعدی (linear prose) پرورش یافته بودند، آزاردهنده باشد (۱). نشریه نیویورکر (The New Yorker) هنگام قضاوت درباره یکی از رمان‌هایش به نمایندگی از بسیاری در جامعه ادبی اعلام کرد: «استاین موفق شده دشوارترین مشکل در نگارش نثر را حل کند: نوشتن چیزی که به هیچ وجه، چه از نظر شیوه، شکل یا فرم توجه را جلب نکند.»

با این حال، او طرفداران سرسختی داشت. صرف‌نظر از شایستگی‌هایش به عنوان نویسنده، هیچ‌کس نمی‌توانست نفوذ عظیم او را به عنوان تعیین‌کننده سلیقه و حامی هنر انکار کند. ارنست همینگوی (Hemingway)، ازرا پاوند (Ezra Pound) و پابلو پیکاسو (Pablo Picasso) تنها معدودی از استادان مدرنی بودند که او در سالن خود در پاریس تحت حمایت گرفت. اگر در دهه‌های۱۹۲۰ و ۱۹۳۰یک هنرمند مهاجر بودید و بیشتر اوقات فراغت خود را در خانه استاین به عیاشی و گپ‌زدن نمی‌گذراندید، واقعاً زندگی نمی‌کردید.

او در سال ۱۹۰۲، در پایان یک دوره جوانی کم‌حادثه که در آمریکا به تحصیل روانشناسی، جنین‌شناسی و پزشکی گذرانده بود، به پاریس نقل مکان کرد. چند سال بعد، با زنی ملاقات نمود که برای مدت‌ها معشوقه و منشی‌اش شد، یعنی آلیس بی. توکلاس (Alice B. Toklas). آلیس از زندگی در سایه سنگین استاین ناراحت نبود و ظاهراً از نقشش به عنوان معشوقه، منشی و همبازی شبانه نویسنده بزرگ راضی بود. حالا نقش آشپزی به کنار. استاین زنی با اشتهای سیری‌ناپذیر بود. علایق اصلی‌اش به ترتیب، غذا، مطالعه و سکس بود. یک بار استاین چنین اظهار نظر کرده بود:«کتاب و غذا، غذا و کتاب. هر دو چیزهای عالی هستند». او با ولع در غذاهای چرب و آمریکایی که آلیس برایش آماده می‌کرد غرق لذت می‌شد و با شور از «احساس پربودن و سیری کامل از خوردن» سخن می‌گفت. آیا جای تعجب است که یکی از نام‌های مستعار مورد علاقه آلیس برای او «کوه گوشت»( Mount Fattie)  بود؟

با افزایش شهرت استاین، او و آلیس به یکی از غیرمنتظره‌ترین زوج‌های مشهور قدرتمند در تاریخ جهان تبدیل شدند. یک جفت لزبین یهودی ریزنقش که در خارج از کشور و در مخالفت آشکار با عرف اجتماعی بورژوایی زندگی می‌کردند، به نظر نمی‌رسید نامزدهای طبیعی برای تبدیل شدن به سوژه داغ آمریکایی دوران رکود بزرگ باشند— اما با این وجود شدند. وقتی این زوج در سال ۱۹۳۴ برای یک تور شش‌ماهه سخنرانی به منهتن (Manhattan) رسیدند، یک تابلوی تبلیغاتی (بیلبورد) چرخان با نوشته «گرترود استاین به نیویورک رسیده است» در تایمز اسکوئر (Times Square) به استقبالشان آمد. مانند گربه‌ای که روی طاقچه پنجره خود را می‌آراید،استاین در پرتو شهرتش غرق لذت شد. در کاخ سفید با النور روزولت (Eleanor Roosevelt) چای نوشید، در هالیوود در ضیافتی در کنار چارلی چاپلین (Charlie Chaplin) شرکت نمود، از یک کارخانه شمع‌سازی بازدید کرد و در شیکاگو در اجرای اپرایش به نام «چهار قدیس» (Four Saints) حضور یافت (۲). شب‌ها، او و آلیس به دیدن محله‌های فقیرنشین می‌رفتند تا ببینند «مردم کوچک» (the little people) چطور زندگی می‌کنند (۳).

نه اینکه چنین چیزی برایش مهم باشد. اگرچه بسیاری فرض می‌کنند استاین یک فعال سیاسی بود، او در واقع تا حدی یک راست‌گرای محافظه‌کار محسوب می شد. یک‌بار نوشته بود:  «نمی‌توانم بیش از این تأکید کنم که چقدر لازم است کاملاً محافظه‌کار باشیم... تا آزاد باشیم». او بیکاران را تنبل می‌دانست، با نیو دیل (New Deal) (۴) مخالف بود و حداقل برای مدتی— از دولت ویشی همکار دشمن در فرانسه تحت اشغال نازی‌ها حمایت می‌کرد. یکی از نزدیک‌ترین دوستانش برنارد فِه (Bernard Fay)، همکار مشهور نازی‌ها بود، که معروف بود استاین با او در مورد «ویژگی‌های بزرگ» آدولف هیتلر صحبت می کند (۵). استاین حتی استدلال می‌کرد که رهبر (Der Führer) [یا همان هیتلر] باید برای خلاص کردن آلمان از یهودیان دردسرسازش جایزه صلح نوبل دریافت کند— موضعی به ویژه عجیب با توجه به پیشینه مذهبی خودش.

شاید او فقط داشت برای مقامات اشغالگر چاپلوسی می‌کرد. استاین و توکلاس (Toklas) در طول جنگ جهانی دوم در حومه فرانسه زندگی می‌کردند، جایی که نازی‌ها آن‌ها را به حال خود رها کرده بودند، احتمالاً تحت دستور دوستانشان در دولت ویشی. وقتی جنگ پایان یافت، به پاریس بازگشتند. اما عصر طلایی مهاجران به پایان رسیده بود و استاین زمان زیادی نداشت. او در سال ۱۹۴۶ بر اثر سرطان درگذشت. به گفته توکلاس، آخرین سخنانش به طرز خاصی طنزآمیز بود. قبل از اینکه به بیهوشی فرو رود پرسید: «پاسخ چیست؟». وقتی توکلاس پاسخی نداد، استاین با لبخندی آگاهانه گفت، «در این صورت، سؤال چیست؟»

پرنده های عاشق

استاین و توکلاس (Toklas) به نام‌های مستعار محبت‌آمیز و نمایش عواطف در جمع بسیار علاقه‌مند بودند – کاری که اغلب باعث ناراحتی اطرافیان می‌شد. استاین توکلاس را با این نام‌ها صدا می‌زد: همجنس‌باز (gay)، بچه گربه، گربه، عزیزم، ملکه، فرشته کوچک، کیک، خرچنگ، زن کوچولو، دیزی و از همه نگران‌کننده‌تر، یهودی کوچولوی من. آلیس هم گرترود را این‌گونه می‌خواند: پادشاه، شوهر، شوهرک، کوه گوشت، و تپلی (fattuski). این دو حتی یادداشت‌های عاشقانه‌ای برای هم در گوشه و کنار خانه رها می‌کردند که هر کدام با امضای «DD» و «YD» – مخفف «عزیزِ عزیز» و «عزیز تو» – بودند.

و فراموش نکن کتاب را به من تقدیم کنی!

پیش از موافقت با نوشتن «زندگینامه» آلیس بی. توکلاس، استاین معشوقه دیرینه‌اش را تشویق کرد که خودش آن را بنویسد. عنوان‌های پیشنهادی او معمولاً تمرین‌هایی استاین‌گونه در خودبزرگ‌بینی بودند: «زندگی من با بزرگان»، «همسران نابغه‌هایی که با آنها نشسته‌ام» و «بیست‌وپنج سال من با گرترود استاین».

عشق سختگیرانه

استاین که ثابت کرد ممکن است نقد حرفه واقعی‌اش بوده باشد، یک‌بار به پابلو پیکاسو در مورد اشعارش توصیه سازنده‌ای کرد. او بعداً به دوستانش گفت: «اشعارش را خواندم و سپس محکم شانه‌هایش را گرفتم. گفتم: پابلو، برو خانه و نقاشیت را بکن. »

نوشتار خودکار

فرآیند نوشتن استاین به اندازه برخی از نثرهایش بی‌شکل بود. او از یادگیری تایپ امتناع می‌کرد و ترجیح می‌داد دستنوشته‌هایش را با خط خود بنویسد. او با سرعتی خشمگینانه – حدود دو صفحه در هر پنج دقیقه – کار می‌کرد، آن هم اغلب در حالی که مکالماتی نامرتبط را ادامه می‌داد. (او در دوران دانشگاه نظریه‌ای توسعه داده بود که طبق آن افراد یک «شخصیت دوم» ناخودآگاه دارند که در چنین موقعیت‌هایی خود را نشان می‌دهد.) همزمان که صفحات را پر می‌کرد، آن‌ها روی زمین می‌افتادند و توسط یک تایپیست جمع‌آوری می‌شدند تا برای آیندگان منتقل شوند. استاین به ندرت آنچه می‌نوشت را بازبینی می‌کرد و تقریباً هیچ‌گاه بیش از نیمساعت در روز کار نمی‌کرد. او با ابداع معنای جدیدی برای عبارت «انتقال خودکار» (automatic transmission)، گاهی در یکی از اتومبیل‌های فورد محبوبش نیز می‌نوشت (۶).

بابا مامان را دوست دارد

استاین و ارنست همینگوی رابطه‌ای پیچیده داشتند. او در اوایل کارش به همینگوی توصیه کرد روزنامه‌نگاری را رها کند و تمام‌وقت روی داستان‌نویسی متمرکز شود. استاین با ارائه نقد سازنده و معرفی عنصر تکرار – که بعدها به نشانه بارز نثر همینگوی تبدیل شد – به شکل‌گیری اولین تلاش‌های همینگوی کمک کرد. همچنین او همینگوی را تشویق کرد به اسپانیا سفر کند و اولین کسی بود که «بابای» جوان را با گاوبازی آشنا کرد. همینگوی از روی قدردانی، از استاین خواست که نام‌خوان (godmother) پسر بزرگش باشد و از نفوذ روزافزون خود برای چاپ برخی آثارش استفاده کرد.

آن‌ها برای سال‌ها صمیمی باقی ماندند. اما رابطه مادرانه- پسرانه‌شان، به‌گفته خودشان، حال و هوایی ادیپوسی (Oedipally) داشت. همینگوی همیشه از حضور آلیس بی. توکلاس ناراحت بود و بارها به استاین اصرار می‌کرد که «تیمش را عوض کند» و به جای آن با او زندگی کند. او بعدها اعتراف کرد: «همیشه دلم می‌خواست با او رابطه داشته باشم و خودش هم می‌دانست. این یک حس خوب و سالم بود.» ظاهراً برای استاین اینطور نبود. او با موفقیت در برابر همه دعوت‌ها برای تبدیل شدن به معشوقه بابا مقاومت کرد.

فرِدی عزیز من

پاول بولز (Paul Bowles)، نویسنده کتاب «آسمان پناه‌دهنده» (The Sheltering Sky)، نیزیکی دیگر از دست پرورده های ادبی استاین بود. او در سال ۱۹۳۱ به سالن ادبی استاین پیوست و به توصیه او در سال ۱۹۴۷ به طنجه (Tangier) نقل مکان کرد. استاین به نام میانی بولز، فردریک، علاقه‌مند شد و در تمام مدت آشنایی‌شان فقط او را «فردی» صدا می‌زد.

مزرعه حیوانات

استاین و توکلاس عاشقان پر و پاقرص حیوانات بودند. مجموعه حیوانات خانگی آن‌ها شامل گربه‌ای به نام «هیتلر» (به خاطر سبیل قلمویی‌اش به این نام خوانده می‌شد) و سگ‌های پلیپ، بایرون، بابِت، پِپه و سَبد می‌شد. پلیپ به خاطر خوردن مدفوع خودش معروف بود، بایرون به خاطر تمایلات زنا ‌با‌محارم نسبت به اعضای هم‌بستر خودش، و سبد به خاطر تنفس ظریفش که استاین معتقد بود تفاوت بین جملات و پاراگراف‌ها را از او آموخته است. سبد همچنین هر روز حمام آب سولفور می‌گرفت. پاول بولز مسئول خشک کردن او بود. استاین به او دستور می‌داد شلوار چرمی بایرنی (لدرهوزن) بپوشد و سگ را به دویدن به دور خانه وادارد ، در حالی که خودش از پنجره طبقه بالا او را هیجان‌زده می‌کرد و فریاد می‌زد: «تندتر، فردی، تندتر!»

گاو نداشته باش!

به دلایلی که فقط خودش می‌دانست، استاین به اوج لذت جنسی (ارگاسم) لقب «گاو» می‌داد. ارجاعات رمزی به «گاو» را می‌توان در تعدادی از شعرها و داستان‌های او، از جمله «همان‌طور که یک همسر گاوی دارد: یک داستان عاشقانه» یافت. برای ثبت تاریخ، او یک بار خود را «بهترین بخشنده گاو در تمام جهان» نامید. بروید از آلیس بپرسید.

اگر بتوانم از خودم نقل کنم...

استاین بسیار به مشهورترین گفته خودش علاقه داشت: «یک رز، یک رز است، یک رز است.» او این عبارت را روی تمام ظروف چینی خود نقاشی کرد و روی تمام رختخواب‌هایش گلدوزی نمود.

روابط با پو

نوه‌ برادرزاده ادگار آلن پو (Edgar Allen Poe)، مسئول اجرایی مسائل ادبی املاک استاین بود.

سنگ قبر غم‌انگیز

هماهنگ با جایگاه ادبی استاین، آلیس بی. توکلاس ترتیب داد تا معشوقه‌اش در گورستان مشهور پر-لاشز (Père Lachaise Cemetery) پاریس، در کنار بسیاری از نویسندگان بزرگ دیگر به خاک سپرده شود. متأسفانه، او چند جزئیات را نیز هنگام حکاکی سنگ قبر اشتباه گرفت. زادگاه استاین، الگنی در پنسیلوانیا، به اشتباه «Allfghany» نوشته شده و تاریخ مرگ او نیز به اشتباه ۲۹ ژوئیه ذکر شده، به جای۲۷ ژوئیه.


در میان حیوانات خانگی متعددی که گرترود استاین و آلیس بی. توکلاس نگه می‌داشتند، گربه‌ای به نام هیتلر وجود داشت.

————————-
نکات توضیحی مترجم:
۱: این پاراگراف به خوبی دوگانگی شدید در واکنش به گرترود استاین را خلاصه می‌کند: از یک سو، تحسین به عنوان یک نابغه آوانگارد، و از سوی دیگر، طرد به عنوان یک نویسنده نامفهوم یا کودکانه. ویژگی‌های سبک استاین به نحوی بود که منتقدان را آزار می‌داد:  تکرارهای به ظاهر نامعقول مثل جمله معروف «یک گل رز یک گل رز است و یک گل رز است» (A rose is a rose is a rose). منتقدان آن را بی‌معنا و حوصله‌سربر می‌دانستند. مشکل دیگر انتخاب کلمات و ساختار غیر متداول بود: شکستن قواعد دستوری و منطق روایی مرسوم. طنز تلخ نیویورکر و جمله نقل‌شده از آن («استاین در حل دشوارترین مسئله نثر موفق شده: نوشتن چیزی که به هیچ وجه توجه کسی را جلب نکند») یک قتل ادبی ظریف است. آنها استاین را به “بی‌اهمیت بودن عمدی” و “خلق اثری کاملاً فراموش‌شدنی” متهم می‌کنند که بالاترین تقبیح برای یک نویسنده است. هرچند امروز بسیاری از منتقدان، استاین را پیشگام مدرنیسم ادبی می‌دانند که راه را برای جیمز جویس، ویرجینیا وولف و حتی نویسندگان مینیمالیست بعدی هموار کرد. در مجموع این پاراگراف نشان می‌دهد که استاین در زمان خود یک چهره به شدت قطبی‌کننده بود. همانطور که پیکاسو در نقاشی مرزهای بازنمایی را می‌شکست، استاین نیز در ادبیات مرزهای روایت و معنا را جابجا می‌کرد. طنز تاریخ اینجاست که همان تکرارها و نثر عجیبی که نیویورکر را خشمگین می‌کرد، امروز به عنوان امضای متمایز و میراث ماندگار یک نویسنده تأثیرگذار شناخته می‌شود. واکنش تند معاصرانش، تنها عمق انقلابی بود که او در ادبیات به پا کرد.

۲: حضور استاین در اجرای اپرای خودش در شیکاگو، اوج پذیرش هنری او توسط جریان اصلی است. این اپرا (با موسیقی ویرجیل تامسون) که متن آن شعری انتزاعی و تکرارشونده از استاین بود، یک رویداد آوانگارد مهم بود که حتی به صورت گسترده روی صحنه رفت. این نشان می‌دهد که شهرت او صرفاً یک سوءتفاهم عامه‌پسند نبود، بلکه نفوذ واقعی او در جهان هنرهای نخبه‌گرا نیز به رسمیت شناخته شده بود.

۳: این بخش از پاراگراف حامل بیشترین بار انتقادی است و جنبه‌های مشکل‌دار شخصیت استاین را نشان می‌دهد. زبان تحقیرآمیز عبارت “the little people” از زبان استاین، حاکی از نگرش حامی‌مآبانه و طبقاتی اوست. او خود را در جایگاه یک مشاهده‌گر برتر می‌بیند که به «تماشای» زندگی فقرا می‌رود، گویی که به تماشای یک نمایش یا حیوانات در باغ وحش رفته است. این بازدیدها بیشتر شبیه «تور مشاهده فلاکت» بود تا هرگونه درک یا همدلی واقعی. استاین و آلیس بی. توکلاس در کمال امنیت و با آگاهی از اینکه به آپارتمان راحت خود بازخواهند گشت، به «سرکشی» به محله‌های فقیرنشین می‌رفتند. سفر به عنوان توریسم فقر و تناقض با شهرت چپ‌گرایانه: استاین اغلب چهره‌ای رادیکال و خارج از نظام تصویر می‌شد، اما این نگرش او را در موضعی نخبه‌گرایانه و به شدت جدا از توده‌های مردم قرار می‌دهد. این، تضاد عمیق بین موقعیت آوانگارد هنری و موقعیت اجتماعی-اقتصادی امن و ممتاز او را برجسته می‌کند. این تصویر دوگانه، پارادوکس بسیاری از روشنفکران و هنرمندان آوانگارد را نشان می‌دهد: آنها می‌توانند همزمان انقلابی در فرم هنری باشند، اما در روابط اجتماعی و اقتصادی خود کاملاً محافظه‌کار یا حتی نخبه‌گرا باقی بمانند. شهرت استاین در آمریکا، تا حدی محصول بسته‌بندی امن و جذاب همین تضادها برای مصرف عمومی بود.

۴: نیو دیل (New Deal): مجموعه‌ای از برنامه‌ها و اصلاحات اقتصادی-اجتماعی بود که رئیس‌جمهور فرانکلین روزولت برای مقابله با آثار ویرانگر رکود بزرگ (دهه ۱۹۳۰) در آمریکا اجرا کرد. هدف آن ایجاد شغل، نجات بانک‌ها، حمایت از کشاورزان و ایجاد یک شبکه ایمنی اجتماعی اولیه بود. اما موضع استاین با این برنامه چگونه بود؟ او با این برنامه‌های دولت که هدفش کمک به فقرا و بیکاران بود، مخالفت داشت. پاراگراف اشاره می‌کند که او بیکاران را «تنبل» می‌دانست. این دیدگاه، موضعی لیبرتارین/محافظه‌کار را نشان می‌دهد که مداخله دولت در اقتصاد و کمک به نیازمندان را رد می‌کند و مسئولیت را به طور کامل بر دوش فرد می‌گذارد.

۵: برنارد فه (Bernard Fay) دوست و همکار نازی ها که بود: برنارد فه یک مورخ و روشنفکر فرانسوی بود که پیش از جنگ دوست نزدیک استاین و یکی از حامیان ادبی او محسوب می‌شد. در طول اشغال فرانسه توسط آلمان نازی، فه به دولت ویشی (حکومت دست‌نشانده نازی‌ها در فرانسه) پیوست و به عنوان مدیر کتابخانه ملی فرانسه منصوب شد. او یک همکار فعال (Collaborator) بود که به نازی‌ها در شناسایی و آزار فراماسون‌ها و دگراندیشان کمک کرد. رابطه با استاین با او: این دوستی نزدیک و ادامه‌دار استاین با یک فاشیست شناخته شده، عمق موضع محافظه‌کارانه و مشکوک سیاسی او را نشان می‌دهد. گفته می‌شود آنان حتی با هم درباره “کیفیت‌های بزرگ” هیتلر بحث می‌کردند. پاراگراف ادعای شوکه‌کننده‌ای را مطرح می‌کند: استاین معتقد بود هیتلر برای «خلاص کردن آلمان از یهودیان مزاحم» باید جایزه صلح نوبل می‌گرفت. اما تعجب این جاست که خود استاین یک یهودی بود- خود استاین یهودی بود.

۶:  توضیح روش “ابداعی” استاین و ارتباطش با “نوشتار خودکار”:

۱. نظریه “شخصیت دوم” ناخودآگاه:
- استاین در دانشگاه (احتمالاً تحت تأثیر روانشناسی نوپای ویلیام جیمز و بحث‌های روانکاوی) به این نظریه رسید که افراد یک “شخصیت دوم” ناخودآگاه دارند.
- او معتقد بود این شخصیت زمانی خود را نشان می‌دهد که ذهن آگاه مشغول کاری دیگر است (مثلاً گفتگوی نامربوط). در این حالت، مانع‌های منطقی و سانسور ذهنی کنار می‌روند و زبان در خالص‌ترین و خودجوش‌ترین حالت جریان می‌یابد.

۲. شیوه عملی کار: تبدیل نظریه به روش نوشتن
- سرعت دیوانه‌وار: نوشتن ۲ صفحه در ۵ دقیقه (تقریباً غیرممکن برای ویرایش آگاهانه).
- تقسیم توجه عمدی: همزمان در حال گفتگو درباره موضوعی دیگر بودن. این کار مستقیماً برای فعال کردن آن “شخصیت دوم” و دور زدن کنترل ذهن منطقی انجام می‌شد.
- نبود بازبینی: او تقریباً هرگز بازنویسی نمی‌کرد. این نشان می‌دهد متن را سند بی‌واسطه و مقدسِ ضمیر ناخودآگاه می‌دانست، نه محصولی که نیاز به حک و اصلاح آگاهانه داشته باشد.
- نوشتن در ماشین (”انتقال خودکار”): این بخش به طرز هوشمندانه‌ای دو معنا دارد:
- معنای طنزآمیز: او در خودروی فوردش می‌نوشت (وسیله‌ای با گیربکس اتوماتیک).
- معنای عمیق: فرآیند نوشتن برای او مانند رانندگی با “انتقال خودکار” (Automatic Transmission) بود — یعنی عمل نوشتن به صورت خودکار و بدون دخالت فعال “من”ِ منطقی انجام می‌شد. ماشین تبدیل به اتاقک شهودی می‌شد.

۳. ارتباط با “نوشتار خودکار” سورئالیست‌ها و تفاوت استاین:
- سورئالیست‌ها (مثل آندره برتون) نیز از “نوشتار خودکار” برای رها کردن ضمیر ناخودآگاه و دستیابی به تصاویر شاعرانه و رویاگونه استفاده می‌کردند.
- تفاوت استاین: تمرکز استاین نه بر تصاویر غریب، بلکه بر خودِ “زبان” و “ریتم” بود. او به دنبال ضرب‌آهنگ طبیعی و ساختارهای تکرارشونده‌ای بود که از ناخودآگاه تراوش می‌کند. هدفش نه خلق معنای سنتی، بلکه ضبط “زندگی” خودجوش کلمات بود. او این روش را “تراکم مداوم حال” (Continuous Present) می‌نامید.

۴. در نهایت آیا این واقعاً “ابداع” بود؟
استاین این فرآیند را کشف یک “حقیقت” روانشناختی درباره خلاقیت می‌دانست، نه صرفاً یک تکنیک ادبی. برای او، این روش راهی برای دسترسی به بنیادی‌ترین لایه‌های اندیشه و بیان بود که از زیر بار قراردادهای منطقی و روایی آزاد است.
منتقدان می‌گویند این ادعا می‌تواند توجیهی برای تنبلی یا بیمسئولیتی در قبال خواننده باشد. اما طرفداران استاین معتقدند او با این کار، رادیکال‌ترین آزمایش ممکن در زبان را انجام داد و نشان داد که ادبیات می‌تواند چیزی کاملاً متفاوت از “داستان‌گویی” باشد — می‌تواند سازه‌ای زنده و تنفس‌کننده از تکرار و آهنگ باشد که مستقیماً از ناخودآگاه جمعی می‌جوشد.


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
اچ .جی. ولز





نظر شما درباره این مقاله:







گروه «سپیدار» به استقبال یلدا می‌رود
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 7:55

گروه «سپیدار» به استقبال یلدا می‌رود


روزنامه اعتماد

پایان این هفته، زنان روزنامه‌نگار با محصولات دست‌سازشان به استقبال زیباترین آیین باستانی ایرانیان می‌روند

دو روز پایانی این هفته، گروه «سپیدار» به استقبال یلدا می‌رود. بچه‌های «سپیدار» چند روزنامه‌نگار زن هستند که دو سال و سه ماه و ۷ روز قبل (نیمه شهریور ۱۴۰۲) با دست‌سازها و محصولات خانگی‌شان، اولین رویداد اختصاصی‌شان را برگزار کردند و حالا می‌خواهند عطر یلدا را به مردم هدیه بدهند؛ با شمع و شیرینی و تنقلات و منسوجات و زیورآلات و ظروفی که همگی ممهور به نشانی از این زیباترین آیین باستانی ایرانیان است. اما این رویداد هفتم، همچون قبلی‌ها، یک مسوولیت اجتماعی هم ضمیمه دارد؛ اطلاع‌رسانی درباره اهمیت حیات «خرس سیاه بلوچی» که بعد از یوز ایرانی، یکی از مهم‌ترین گونه‌های پستاندار در معرض انقراض است. بچه‌های «سپیدار» در این نوبت هم همچون دفعات قبل، بخشی از درآمد فروش محصولات‌شان را برای مسوولیت اجتماعی که برعهده گرفته‌اند، اختصاص خواهند داد.

در فضای مجازی که به دنبال «سپیدار» بگردی، شناسنامه یکی از زیباترین درختان ایران برایت باز می‌شود؛ درختی سربلند و مقاوم به سرما و گرما که به سادگی نمی‌شکند و از پا نمی‌افتد. در گذشته بچه‌های «سپیدار» که بگردی، می‌توانی فلسفه این نام‌گذاری را درک کنی؛ آزاده محمدحسین که بانی «سپیدار» است و در این رویدادها، شیرینی‌های دستپخت خودش را برای فروش می‌آورد، یکی از بهترین خبرنگاران سیاسی در روزنامه‌های بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ بود و از معروف‌ترین گزارش‌های آزاده، افشاگری درباره طبقه منفی ۴ وزارت کشور به عنوان بازداشتگاه موقت معترضان انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ و گزارش از روستای تورقوزآباد (یکی از محل‌های غنی‌سازی هسته‌ای) است. مرجان لقایی که در همیاری با آزاده، امور اجرایی سپیدار را سامان می‌دهد، با تنقلات و خشکبار خانگی به این رویدادها می‌آید و البته، شیرین کردن کام مردم با این تنقلات خانگی، تضادی معادل سال نوری با روزگار خبرنگاری مرجان دارد. مرجان، یکی از بهترین خبرنگاران حوادث و جنایی و از شاگردان پدر حادثه‌نویسی ایران؛ استاد محمد بلوری است. پرسیدن از مرجان درباره اینکه در سال‌های خبرنگاری، تهیه کدام گزارش، دشوارتر، کدام گزارش، تلخ‌تر، یا کدام گزارش، خطرناک‌تر بود، سوال سختی است چون حادثه‌نویسی، یعنی دشواری و تلخی و خطر اما لابه‌لای خاطرات آقای بلوری می‌توان خواند که وقتی مرجان برای گزارش از «متهمان قتل‌های محفلی کرمان» اعزام می‌شود، پشت‌پرده‌های این جنایت، چنان گسترده بوده که مرجان، هم در روز و شبی که در کرمان به سر برده و هم در بازگشت به تهران، بارها از سوی افراد ناشناس تهدید به قتل شده است.

نلی محجوب که سال‌ها به عنوان مترجم و خبرنگار ادبیات بزرگسال و کودک و نوجوان فعال بوده، با شمع‌های رنگارنگ و زیبایش می‌آید و همان دل‌انگیزی قصه‌های محبوب کودکان را در پیکره شمع‌های نلی هم می‌توان پیدا کرد. مریم خورسند که ظروف سفال و سرامیک می‌سازد، یکی از بهترین خبرنگاران محیط زیست و میراث فرهنگی بود و هیچگاه فراموش نمی‌کنیم هق هق گریه‌اش را وقتی در اولین شامگاه بعد از زلزله بم، روی ویرانه‌های ارگ باستانی ایستاده بود و آنچه از بقایای بزرگ‌ترین سازه خشتی جهان و ویرانه‌های شهر می‌دید، پای تلفن برای ما می‌خواند تا تاریکی روزگار زلزله زده‌ها را به گوش ایران برسانیم. گیسو فغفوری که خبرنگار حوزه هنر و ادبیات است، بافته‌های زنان روستایی را به سپیدار می‌آورد و گلی مقیسه که خبرنگار حوزه ادبیات بوده و حالا زیورآلات نقره می‌سازد و سحر عدلی که خبرنگار اقتصادی بوده با زیورآلات دست‌ساز می‌آید و زهرا جودی که خبرنگار اجتماعی بوده، منسوجات آشپزخانه می‌آورد و گلایل طاعتی که خبرنگار حوزه IT بوده، بشقاب شکلات‌های دستپخت خودش روی میز  «سپیدار» می‌چیند.

در این نوبت از رویداد سپیدار، ۲۵ نفر با دست‌سازها و محصولات خانگی‌شان حضور دارند و آزاده، در مروری بر مسوولیت اجتماعی «سپیدار» می‌گوید: «ما همچنان خودمان را روزنامه‌نگار می‌دانیم و ماهیت و هویت روزنامه‌نگاری، همواره با دغدغه‌مندی همراه است. تفاوت مهم سپیدار با رویدادهای تجاری، همین مسوولیت اجتماعی است. در ۶ رویداد اختصاصی که پیش از این برگزار کردیم، دست‌سازه‌های خانم‌های زندانی به فروش رفت و درآمد فروش این محصولات هم در اختیار خودشان قرار گرفت و حالا این گروه از اعضای ثابت سپیدار هستند. آزاد کردن یک زندانی زن که به دلیل چک جهیزیه دخترش به زندان افتاده بود، تامین خرج تحصیل تعدادی از دانشجویان بی‌بضاعت، شراکت در تامین هزینه تهیه لوازم‌التحریر برای ۱۵۰۰ دانش‌آموز، تامین هزینه درمان یک بیمار و کمک به تامین هزینه سرویس رفت و برگشت دانش‌آموزانی در یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان، مسوولیت اجتماعی ما در رویدادهای اختصاصی پیشین بود. برای این نوبت، به بهانه آتش‌سوزی جنگل‌های هیرکانی، مسوولیت اجتماعی مرتبط با محیط زیست در نظر گرفتیم چون ما هم دغدغه حفظ محیط زیست داریم و حال محیط زیست هم خوب نیست.»

سپیدار با طاهر قدیریان صحبت می‌کند و با خبر می‌شود که این فعال محیط زیست، در همراهی با گروهی دیگر، پویشی به نام  «خرس و خرما» ایجاد کرده‌اند تا با فروش محصول خرمای مناطق جنوب شرق ایران، هزینه حمایت از خرس سیاه آسیایی معروف به خرس سیاه بلوچی، حفاظت از زیستگاه این پستاندار در معرض انقراض و همچنین، احیای نخلستان‌ها را تامین کنند. وجه تسمیه این نام‌گذاری، چرخه تغذیه خرس سیاه بلوچی و حیات نخل است به این معنا که خرما، غذای خرس سیاه بلوچی است و هر هسته خرمایی که دفع می‌کند، نطفه نخلی دیگر است. اما علاوه بر این، شخصیت اول قصه‌ای که سپیدار روایت می‌کند، خرس ماده‌ای است که حالا به همراه توله‌اش به نخلستان‌های روستاهای جنوب شرق می‌رود و خرما می‌خورد و به آغل روستاییان حمله می‌کند و یک جور، مزاحم شبگرد است که بابت این ناخنک زدن‌ها، جانش در معرض خطر قرار گرفته است. بچه‌های «سپیدار» می‌خواهند در این رویداد هفتم، بخشی از درآمد فروش محصولات‌شان را به فعالان محیط زیست بدهند تا هم برای حفاظت از جان خرس مادر و توله‌اش هزینه شود و هم، آسیب‌هایی که به معیشت روستاییان وارد شده، جبران شود.

روال رویدادها تا به حال همین بوده، یک رقم پایه به عنوان مبنای سهم در مسوولیت اجتماعی تعیین می‌شود و معمولا، بچه‌های «سپیدار» بیشتر از این رقم پایه اختصاص می‌دهند با اینکه درآمد فروش محصولات‌شان، در این روزگاری که همگی دست از روزنامه‌نگاری کشیده‌اند، منبع تامین معاش است ولی، این، همان تفاوت خبرنگار با اغلب آدم‌هاست؛ خبرنگار که ضرورتی در ثروتمند بودن نمی‌بیند وقتی یک فهرست طولانی از دغدغه‌های مردم و جامعه پیش چشمش دارد؛ دغدغه‌هایی که آورده مالی هم ندارد اما بعد از به سرانجام رسیدن، رضایتی از جنس دلخوشی در چشم بچه‌های «سپیدار» می‌جوشد که قابل معاوضه با هیچ ریال و تومانی نیست.

«ما در دوره خبرنگاری، همیشه فکر می‌کردیم که با نوشته‌های‌مان اثر‌گذاریم و می‌توانیم یک جریان هر چند کوچک بسازیم. در همان سال‌های خبرنگاری، گزارشی نوشتم از پیرمرد و پیرزنی در خیابان شاپور که صاحبخانه بیرون‌شان کرده بود و کنار خیابان بودند. با این گزارش، کمیته امداد را وادار کردیم به سراغ این پیرمرد و پیرزن بیایند و مشکل مسکن‌شان را حل کنند. حالا که اغلب‌مان خبرنگار نیستیم و امکان نوشتن نداریم، باز هم سعی می‌کنیم از هر راهی تاثیرگذار باشیم. من شخصا از مخاطبان رویدادهای سپیدار ممنونم چون اگر اعتماد این آدم‌ها نبود و به رویداد ما نمی‌آمدند و از محصولات ما نمی‌خریدند، شاید نمی‌توانستیم این تاثیر را ایجاد کنیم. در همان رویدادی که مسوولیت اجتماعی آزادی یک زندانی را برعهده گرفتیم، تعدادی زیادی آمدند و گفتند ما هیچ خریدی نداریم ولی در تامین هزینه آزادی این زندانی مشارکت می‌کنیم. در واقع، مردم به ما اطمینان کردند و این باعث خوشحالی و تشکر است با اینکه گفته می‌شود که رسانه‌ها کم‌رونق و کم‌فروغ شده‌اند ولی اتفاقاتی از این دست به ما نشان می‌دهد که هنوز قاطبه ملت به اهالی رسانه اطمینان دارند با اینکه گاهی هم رسانه را نقد می‌کنند و حتی گاهی هم به هر دلیل از اهالی رسانه دلخور می‌شوند ولی حمایت از سپیدار به ما نشان داد که هنوز اعتماد اجتماعی نسبت به رسانه، زنده است. من از زبان خودم به عنوان یک روزنامه‌نگار سابق، از مردم ممنونم که همچنان اعتماد می‌کنند و می‌دانند که پولی که برای سازه‌ها و محصولات دست‌ساز ما می‌پردازند، در محل درستی هزینه می‌شود آن هم به این دلیل که ما به عنوان خبرنگار این تعهد را به مردم دادیم که برای مردم کار کنیم و تا امروز هم به این تعهد پایبند مانده‌ایم.»

بچه‌های سپیدار، پر از عشقند. این را از شیرینی‌ها و تنقلات و ظروف و شمع‌ها و منسوجات و هر آنچه روی میز رویداد می‌چینند می‌شود فهمید. همان زمان هم که می‌نوشتند، هر خط با جوهر عشق؛ عشق به مردم نوشته می‌شد. سوال سخت و بی‌رحمانه‌ای است که از خبرنگاری که دیگر نمی‌نویسد بپرسی «دل‌تان برای نوشتن تنگ نمی‌شود؟» و آزاده به نمایندگی از دوستانش می‌گوید: «خیلی زیاد. من گاهی از دلتنگی برای نوشتن گریه می‌کنم. شاید از نظر بعضی‌ها شعار باشد ولی وقتی با عشق می‌نویسی و سال‌های نوجوانی و جوانی و زندگی‌ات را به پایش می‌ریزی و تحریریه، خانه تو می‌شود، طبیعی است که وقتی این کار را از تو می‌گیرند یا به هر دلیل مجبور می‌شوی آن را کنار بگذاری، مثل این است که خانه‌ات را به زور تخلیه کرده باشی.»

سپیدار در همین دو سال و چند ماه، به قدری توانست اعتماد آدم‌ها را جلب کند که حالا، سازمان‌ها هم برای مناسبت‌های مختلف به بچه‌های «سپیدار» سفارش می‌دهند و شمع و ظرف و شیرینی و زیورآلات «سپیدار» به هر نقطه از تهران و ایران می‌رسد آن هم در حالی که ممکن است دریافت‌کنندگان این هدایا، هیچگاه دیداری با سازنده این آثار و محصولات نداشته باشند. دقیقا مثل همان زمانی که خبرنگار بودند و پشت قلم‌هایشان گمنام می‌ماندند و فقط قدرت جمله‌ها و واژه‌هایشان بود که تغییری مثبت در زندگی و سرنوشت یک نفر و صد نفر رقم می‌زد.

حالا شما هم اگر دوست دارید یادگاری برای یلدا از محصولات بچه‌های  سپیدار  داشته باشید، می‌توانید روزهای پنجشنبه و جمعه همین هفته از ساعت ۴ عصر تا ۱۰ شب به مجموعه فرهنگی- هنری « آداپا» در میدان ولیعصر بروید و علاوه بر اینکه شنونده توضیحات آموزنده طاهر قدیریان درباره اهمیت حیات و بقای خرس سیاه (معروف به باغبان شب) هستید، با این روزنامه‌نگاران سابق هم دیدار داشته باشید و ببینید که خبرنگار، حتی اگر به جبر روزگار از کاغذ و قلمش دور بماند و دور نگه داشته شود، باز هم پر از عشق است و باز هم دلش برای مردم می‌تپد.





نظر شما درباره این مقاله:







انحلال و ادغام ده‌ها شورا و ستاد درکشور
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 7:43

انحلال و ادغام ده‌ها شورا و ستاد درکشور


مهدی بیک‌اوغلی / اعتماد

«دولت ۵۵ نهاد شورایی را منحل کرد.» این خبری است که روز جمعه ابتدا توسط رفیع‌زاده، معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان امور اداری و استخدامی و پس از آن توسط رییس امور اطلاع‌رسانی دولت اطلاع‌رسانی شد. مصوباتی که پس از وعده رییس‌جمهور برای اصلاح ناترازی‌های اداری و با تلاش معاون اول رییس‌جمهور در شورای عالی اداری کشور تدوین و اجرایی شد.

علاالدین رفیع‌زاده، رییس سازمان اداری و استخدامی کشور این اقدام را ادامه مسیر ‎اصلاح ساختار دستگاه‌های اجرایی خوانده و اعلام کرده «در مرحله دوم مقرر شد ۱۱۳ نهاد شورایی موازی نیز با هدف تجمیع جانمایی مجدد شوند.» بررسی این شوراهای عالی، ستادها و کارگروه‌ها نشان می‌دهد تا چه اندازه نهادهای موازی با مسوولیت‌های یکسان و بودجه‌های هنگفت در کشور فعالیت می‌کنند. بخشی از شوراها ساماندهی، بخشی ادغام و بخش دیگری منحل شده‌اند.

به عنوان نمونه «کارگروه توسعه گردشگری و کمیته ملی طبیعت‌گردی – اکوتوریسم» ذیل «شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری»، «شورای عالی ترانزیت»، «شورای عالی فنی امور زیربنایی حمل و نقل»، «شورای ساماندهی مبادی ورودی و خروجی مجازی زمینی کشور» ذیل «شورای عالی هماهنگی حمل و نقل و ایمنی کشور»، «شورای توسعه فرهنگ قرآنی» ذیل «شورای عالی قرآن» ساماندهی شده و نهایتا ساختارهایی چون شورای تدوین کتاب‌های تعلیمات دینی مدارس کارگروه برنامه‌ریزی نیروی انسانی با محوریت تامین نیروی انسانی متخصص و... منحل شده‌اند.

علی احمدنیا، رییس امور اطلاع‌رسانی دولت در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس در واکنش به این اصلاح ساختارها می‌نویسد: «در دولت چهاردهم ۵۵ نهاد شورایی منحل شدند. خوب است بدانید که برخی از این نهادهای غیرضرور حتی دبیر و مسوول داشتند و بابت این شوراها که حتی جلسه‌ای هم برگزار نمی‌شد، حقوق و مزایا دریافت می‌کردند! اما حالا در این دولت منحل شدند. این مسیر به سود مردم همچنان ادامه دارد ان‌شاءالله.» «اعتماد» ضمن انعکاس این شوراها، نهادها و کارگروه‌های ساماندهی، ادغام و منحل شده، گفت‌وگویی نیز با محمود صادقی، تحلیلگر سیاسی درباره ضرورت این اصلاح ساختارها انجام داده است.

۱- «ستاد راهبری و مدیریت اقتصاد مقاومتی» ذیل «شورای اقتصاد»

۲- «شورای عالی قطب‌های علوم پزشکی» ذیل «شورای گسترش دانشگاه‌های علوم پزشکی»

۳- «کارگروه توسعه گردشگری و کمیته ملی طبیعت‌گردی- اکوتوریسم» ذیل «شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری»

۴- «شورای عالی برنامه‌ریزی کشوری پیشگیری از عفونت HIV و ایدز و کنترل آن- شورای هماهنگی پروژه شهرهای سالم و روستاهای سالم، شورای هماهنگی مبارزه با بیماری‌های قبل انتقال بین انسان و حیوان و کمیته نظارت و کنترل بهداشتی بر سموم و مواد شیمیایی و کمیسیون تبصره ماده ۵ آیین‌نامه جلوگیری از آلودگی آب» ذیل «شورای عالی سلامت و امنیت غذایی»

۵- «شورای عالی ترانزیت»، «شورای عالی فنی امور زیربنایی حمل و نقل»، «شورای ساماندهی مبادی ورودی و خروجی مجازی زمینی کشور» ذیل «شورای عالی هماهنگی حمل و نقل و ایمنی کشور» ساماندهی می‌شوند.

۶- «شورای عالی اکتشاف»، «کارگروه حفاری»، «کمیته صیانت و افزایش ضریب بازیافت از نفت و گاز کشور»، «کمیته ویژه نظارت بر میادین نفت و گاز مشترک کشور»، «کمیسیون قراردادهای خاص نفتی» در «شورای مهندسی نفت» ادغام می‌شوند.

۷- «کارگروه ملی سازگاری با کم‌آبی» ذیل «شورای عالی آب» ساماندهی می‌شود.

۸- «ستاد توسعه پیل سوختی» ذیل «شورای عالی انرژی» ساماندهی می‌شود.

۹- «ستاد ملی سرشماری عمومی نفوس و مسکن ثبتی مبنا» ذیل «شورای عالی آمار» ساماندهی می‌شود.

۱۰- «کمیسیون تعیین مبانی استراتژی توسعه کشور در طرح پایه آمایش سرزمین اسلامی ایران» ذیل «شورای عالی آمایش سرزمین» ساماندهی می‌شوند.

۱۱- «ستاد ملی سیاستگذاری و هماهنگی مدیریت پدیده گرد و غبار، کارگروه غارشناسی»، «کارگروه ملی تغییر آب و هوا (اقلیم)»، «کارگروه ملی مدیریت پسماند و کارگروه ملی کاهش آلودگی هوای کلانشهرهای کشور» ذیل «شورای عالی حفاظت محیط زیست» ساماندهی می‌شوند.

۱۲- «شورای توسعه فرهنگ قرآنی» ذیل «شورای عالی قرآن» ساماندهی می‌شود.

۱۳- عنوان «کارگروه زیارت» به «شورای ملی زیارت» تغییر می‌کند.

در ماده ۱۰ این مصوبه دولت آمده که نهادهای شورایی زیر منحل می‌شوند:

شورای تدوین کتاب‌های تعلیمات دینی مدارس، شورای سیاستگذاری و رسیدگی به امور بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، کارگروه ملی زعفران، شورای هنرهای نمایشی، شورای عالی عمران مرزها، کارگروه برنامه‌ریزی نیروی انسانی با محوریت تامین نیروی انسانی متخصص دستگاه‌های اجرایی و بخش‌های مختلف، شورای گنجینه ملی آب ایران.

در ماده ۱۴ این مصوبه آمده است که مسوولیت نظارت بر حسن اجرای این تصویبنامه بر عهده سازمان اداری و استخدامی کشور است.

* رییس سازمان اداری و استخدامی دولت از آغاز اصلاحات اداری و حذف ۵۵شورای موازی در دولت صحبت کرده است. شما یکی از چهره‌هایی هستید که در مجلس دهم در این زمینه کار کرده‌اید. این اقدام اصلاحی دولت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اقدام اخیر دولت برای حذف یا ادغام شوراهای موازی و بی‌فایده اقدام مناسبی است که می‌تواند منجر به بهبود بهره‌وری در کشور شود. این ایده‌ای بوده که شخصا آن را در مجلس دهم پیگیری می‌کردم. حتی فراکسیونی هم که در مجلس برای این منظور تاسیس شده بود، عنوان شفاف‌سازی و انضباط مالی را داشت. اصولا یکی از مشکلات ساختاری کشور، فقدان انضباط مالی در بخش‌های مختلف اداری و اجرایی و مدیریتی است. بخش قابل توجهی از نهادهای موازی در خارج از دولت قرار دارند، اما در عین حال بخش قابل توجهی از این شوراها نیز در داخل دولت قرار دارند و تصمیم‌گیری درباره آنها از حیطه اختیارات دولت خارج نیست. هنوز اطلاعات جزیی‌تر درباره این شوراهای حذف شده وجود ندارد، اما بهترین راهکار این است که دولت انضباط و شفافیت را از خودش آغاز کند.

* این تصمیمات اصلاحی به‌طور کلی چه مواهبی برای دولت و حیطه مدیریت و اقتصاد کشور به دنبال خواهد داشت؟

از بعد اداری و استخدامی باعث صرفه‌جویی قابل توجهی در دولت می‌شود، چراکه نیروها یا ادغام یا جابه‌جا می‌شوند تا بهره‌وری افزایش یابد. از منظر بودجه و هزینه‌ها هم اثرات مثبت بسیاری به جا می‌گذارد. ضمن اینکه در حوزه شفافیت و انضباط مالی هم منشا تاثیرات فراوانی خواهد بود. آمار این شوراها و شرکت‌های دولتی کم نیست. بسیاری از شرکت‌های دولتی هم نیاز به این نوع اصلاحات و ادغام‌ها را دارند. مثلا شرکت‌هایی که تحت پوشش شستا یا موارد مشابه آن هستند به گونه‌ای طراحی شده‌اند که فقط برخی افراد سیاسی و چهره‌های دارای رابطه در آن حضور داشته باشند. عضو هیات‌مدیره‌ها، مشاوران و...از جمله این موارد هستند. دولت اگر از خود شروع کند، آثار و ثمرات بسیاری خواهد داشت. پس از این مرحله است که دولت می‌تواند اصلاحات را به شوراهای فرادولتی هم تسری دهد و اصلاحات لازم را صورت دهد.

* یکی از مشکلاتی که برای شوراهای بالادستی و موازی مطرح می‌شود، مداخلاتی است که در حوزه تقنین و مدیریت کشور دارند. اصلاحات آخر در این بخش هم تاثیرگذار است؟

تا زمانی که دولت جزییات این اصلاحات را اعلام نکند، نمی‌توان با قطعیت درباره زوایای گوناگون آن صحبت کرد. معتقدم وجود برخی از این شوراها در حد سیاست‌ذاری و هماهنگی بین‌بخشی و فرابخشی بد نیست. به عنوان مثال شورای عالی فضای مجازی از این جمله هستند. البته برخی شوراها از جمله شورای عالی آموزش و پرورش، عطف و... پایگاه قانونی و کارکرد قانونی خاص خود را هم دارند. اما برخی شوراها فراتر از فلسفه وجودی خود عمل می‌کنند. مثلا فلسفه وجودی شورای عالی انقلاب فرهنگی به ابتدای انقلاب و ماجرای انقلاب فرهنگی باز می‌گردد. دوره‌ای که دانشگاه‌ها بسته شدند، این ستاد ایجاد شد، سپس بدل به یک شورا و از کارکرد اصلی خود خارج شد. در واقع با بازگشایی دانشگاه‌ها باید ماموریت شورای عالی انقلاب فرهنگی هم خاتمه داده می‌شد. اما این شورا با وجود اینکه نه در اصول قانون اساسی و نه در اصلاحات قانون اساسی جایگاهی برای آن در نظر گرفته شده بود، تداوم یافت و اقدام به قانونگذاری هم کرد. جالب اینجاست که قوانینی که این شورا می‌گذارند، فرآیند استاندارد و معمول قانونگذاری را طی نمی‌کند. قانون در صورتی لازم‌الاجرا می‌شود که منتشر شده و به اطلاع عموم برسد. اما برخی مصوبات این شورا هنوز هم محرمانه است. مثلا محدودیت‌های استخدامی این شورا برای برخی افراد و گروه‌ها (از جمله استادان دانشگاهی) محرمانه است. یعنی این شورا برای عموم مردم قانونگذاری می‌کند، اما قانون مصوب را منتشر نمی‌کند. ضمن اینکه در بسیاری از حیطه‌ها هم که ورود می‌کند، مداخله در کار نهادهای دیگر از جمله وزارت علوم و آموزش عالی، وزارت بهداشت و وزارت ارشاد است. این موارد جدا از بحث‌های سیاسی، باعث بروز تشکیلات عریض و طویل و بودجه‌های هنگفت می‌شود. خود این شوراها، زیرمجموعه‌های تو در تو دارند، نیروهای بسیاری را استخدام کرده‌اند. ساختمان‌ها و املاک بسیاری دارند و بودجه‌هایی که شفاف هم نیستند.

* آیا این نهادهای موازی به همین شوراها و شرکت‌ها ختم می‌شود یا نهادهای دیگری هم به صورت موازی ایجاد شده‌اند؟

برخی دیگر از نهادها مانند تشخیص مصلحت نظام هم ایجاد شده‌اند که کارایی مشخصی ندارند. امام در فرمان بازنگری خود در سال۶۷ دستور ایجاد این نهاد را دادند. در همان زمان نیز پیش‌بینی شد و هشدار داده شد که این نهاد به شورایی در عرض سایر نهادها از مجلس مجلس بدل نشود. امروز اما این نهاد به یک تشکیلات عریض و طویل ایجاد شده است. گروه‌های بزرگ مطالعاتی و نظارتی ایجاد شده است. در زمانی که در مجلس دهم حضور داشتم از پروژه‌ای بازدید کردم که تخلفی را صورت داده بود. وقتی برای دیدن این پروژه رفته بودم با مجتمع بزرگی مواجه شدم که به یکی از این نهادها تخصیص داشت؛ یک مجتمع ۳۰۰واحدی ایجاد شده بود. در حالی که این نهادها به چنین ساختارهای بزرگ و ساخت و سازهایی نیاز ندارد. آقای رییس‌جمهور پس از این اصلاحات باید طرحی را آماده کند و حتی اگر نیاز بود با رهبر انقلاب هم موضوع را در میان بگذارد تا به این روند غیربهره‌ور پایان داده شود. اگر نیاز به ارایه لایحه بود، تهیه شود و موضوع به مجلس برود. امیدوارم این اصلاحات یک جراحی برای حل مشکل بنیادین شود.

* هر زمان که دولت صحبت از اصلاحات اداری می‌کند، برخی این شائبه را مطرح می‌کنند که دولت به دنبال اخراج نیروی کار دولتی است در حالی که دولت از ادغام نیروها و تغییر و انتقال نیروها صحبت می‌کند نه اخراج آنها. نظر شما در این خصوص چیست؟

هر جراحی با درد و خونریزی همراه است. اگر به خاطر عوارض احتمالی از اقدامات اصلاحاتی خودداری کنیم، این مشکلات متراکم‌تر می‌شود. دولت به دنبال راه‌حل‌های میانه است که شامل ادغام و انتقال و...است. نهایتا دولت به اقدام شجاعانه‌ای نیاز دارد که این ساختار غیر‌بهره‌ور را در راستای بهره‌ور شدن بدل کند. به هر حال در برابر یک اقدام اصلاحی همه باید همراه شوند. آثار مثبت این‌گونه اقدامات به نفع معیشت همه شهروندان ایرانی خواهد بود.





نظر شما درباره این مقاله:







«توهین به زنان» گفتمان نهادینه شده در میان تندروها
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 7:21

«توهین به زنان» گفتمان نهادینه شده در میان تندروها


خبرگزاری ایلنا: در قانون اساسی فصلی تحت عنوان «حقوق ملت» را داریم که از اصل ۱۹ قانون اساسی آغاز شده و تا اصل ۴۲ ادامه پیدا کرده است. قانون‌گذار در این فصل و در چارچوب عهدی که با ملت بسته، اعلام کرده است که اگر هر شخصی در هر مقام و منصبی حقوق مقرر ملت در قانون اساسی را رعایت نکند، مستوجب تعقیب است یعنی این رفتار مجازات حبس به دنبال دارد و اگر مقام فرد دولتی باشد، با انفصال از خدمت مواجه می‌شود.

«علی‌اکبر رائفی‌پور» را کمابیش همه می‌شناسند، تئوریسین و سخنران وابسته به جریان تندرو اصولگرا که هر از گاهی در سخنرانی‌هایش هزل و هجو را به هم می‌بافد و به مثابه یک کالای گرانقیمت به خریدارانش عرضه می‌کند.

نظریه‌پرداز اصولگرایان چند روز پیش در شبکه اجتماعی ایکس درباره زنان اظهارنظر سخیفی کرد؛ سخنانی  که بی‌هیچ تردیدی بیانگر نگاه کالایی او به نیمی از جمعیت کشور است: «زن‌ها آنقدر سهل‌الوصول شده‌اند که مردان دیگر برای دسترسی به آن‌ها نیازی به تلاش ندارند. اونها در رقابتی دائمی برای جذاب‌تر به نظر رسیدن از دیدگاه مردان؛ عرضه را بر تقاضا غلبه داده‌اند! طبعا بزرگترین مشتری عرضه ارزان (دسترسی به زن بدون ازدواج و تشکیل خانواده) مردان هستند.»

البته او تنها فردی نیست که به راحتی با سوءاستفاده از تریبونی که در اختیارش گذاشته‌اند به نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان توهین می‌کند و هیچکس هم عارضش نمی‌شود. مدتی پیش هم رحیم‌پور ازغدی دیگر سخنران اصولگرا گفته بود «در خیابان‌ها هم داف می‌بینیم و هم ناف» نحوه بیانی هنجارشکنانه که از پیرمردی تکیه زده بر کرسی عضویت در شورای عالی «انقلاب فرهنگی» انتظار نمی‌رود.

دیگرانی هم از همین جریان فکری هستند که خشکسالی و ترسالی و لابد تغییرات اقلیمی جهانی را به نوع رفتار و سبک زندگی زنان پیوند می‌زنند و به نوعی دیگر بر زنان می‌تازند. اما سوال این است که آیا این افراد در برابر رفتار و گفتار خود مسئولیتی ندارند؟ دادستانی کشور بارها اعلام کرده است در صورت انتشار تصاویر یا مطالبی که باعث جریحه‌دار شدن احساسات عمومی شود، وارد عمل می‌شود. حقوقدان‌ها هم می‌گویند جریحه‌دار شدن احساسات عمومی مردم از لحاظ جنبه عمومی جرم قابل تعقیب است و نمی‌توان گفت به دلیل اینکه شاکی خصوصی ندارد، نباید هیچ اقدامی انجام شود.

با وجود چنین نگاهی در قوانین کشور آیا بر زبان راندن اینگونه سخنان از تریبون‌های رسمی که اتفاقا باید بیشتر نسبت به آنچه بر زبان می‌آورند جانب احتیاط نگه دارند، از مصادیق جرم جریحه‌دار کردن عفت عمومی نیست؟ آیا از نگاه دستگاه قضایی توهین به بخشی از جامعه به عنوان موضوعی که اتفاقا اعتراضات و انتقادات قابل توجهی را هم به دنبال داشته، مصداق جریحه‌دار کردن احساسات عمومی نیست؟

عدم رعایت حقوق ملت مستوجب تعقیب است

«هوشنگ پوربابایی» حقوقدان و وکیل دادگستری  درباره این موضوع که آیا افرادی که تریبون‌های رسمی کشور را در اختیار دارند و قابلیت تعقیب آن‌ها مصون از تعقیب و پیگیری به دلیل ارتکاب جرم یا رفتار وگفتارشان هستند می‌گوید: ما در قانون اساسی فصلی تحت عنوان «حقوق ملت» را داریم که از اصل ۱۹ قانون اساسی آغاز شده و تا اصل ۴۲ ادامه پیدا کرده است. قانون‌گذار در این فصل و در چارچوب عهدی که با ملت بسته، اعلام کرده است که اگر هر شخصی در هر مقام و منصبی حقوق مقرر ملت در قانون اساسی را رعایت نکند، مستوجب تعقیب است یعنی این رفتار مجازات حبس به دنبال دارد و اگر مقام فرد دولتی باشد، با انفصال از خدمت مواجه می‌شود.

به گفته این حقوقدان تعرض به حقوق ملت – یعنی حقوق مقرر در قانون اساسی – طبق ماده ۵۷۰ قانون تعزیرات مستوجب تعقیب است. اصل ۲۲ قانون اساسی هم یکی از این اصول است که تصریح کرده :«حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است.» یعنی هیچ‌کس حق ندارد به حیثیت، جان و حقوق اشخاص تعرض کند. حقوقدانان هم «حیثیت» را ارزش و اعتبار اجتماعی افراد در جامعه تعریف کرده‌اند؛ ارزشی که موجب سربلندی و خوش‌نامی آن‌ها می‌شود.

پوربابایی یادآوری می‌کند که در اصل ۹ قانون اساسی مشروطه هم مقرر شده بود که «افراد جامعه از حیث، حیثیت، جان، مال، مسکن و شرف مصون از تعرضند و هیچکس حق تعرض به شئون را ندارد.» بنابراین زنان نیز به عنوان نیمی از جامعه، دارای کرامت، ارزش انسانی و اخلاقی هستند. اخیراً نیز مقام رهبری در سخنرانی خود به مناسبت گردهمایی زنان، آنان را «سکینه» و دارای کرامت و ارزش اسلامی قلمداد کردند.

او تاکید می‌کند که این موضوع از منظر فقهی هم قابل بررسی است: «به تازگی رئیس‌جمهور در سخنرانی خود در دانشگاه شهید بهشتی به آیه ۱۱ سوره حجرات استناد کرد؛ آنجا که می‌فرماید: « أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ». این آیه صراحتاً بیان می‌کند که هیچ‌کس حق ندارد به دیگری تعرض کند، طعنه زند و حرمت‌شکنی کند.

دادستان ورود کند

این حقوقدان می‌گوید: «این افراد تریبون رسمی در اختیار دارند چنین رفتار و الفاظی از سوی آن‌ها باعث تشویش اذهان و افکار جامعه شده و حیثیت بخش عظیمی از جامعه مورد تعرض قرار می‌گیرد به نحوی که مردم امنیت خاطر خود را از دست می‌دهند به همین دلیل دادستان عمومی باید با استناد به اصل ۲۲ قانون اساسی ناظر بر ماده ۵۷۰ قانون تعزیرات، این افراد را به عنوان ناقض حریم خصوصی و حیثیت اشخاص تحت تعقیب قرار دهد و آن‌ها را به مجازات برساند.»این وکیل دادگستری تاکید می‌کند که اگر در اینگونه سخنرانی‌ها، به قشر خاصی که دارای شخصیت حقوقی مستقل هستند مانند انجمن‌های خاص مرتبط با زنان، خسارت یا تعرض حیثیتی شده باشد، تکلیف مسئول آن انجمن است که از نظر حقوقی طرح شکایت کند.

مقابله هتاکان با نظم ایجاد شده در جامعه

او علت تکرار این نوع رفتار و گفتارهای توهین‌آمیز از طریق برخی از افرادی که تریبون‌های رسمی را در اختیار دارند، نیت احتمالی این افراد برای مقابله با نظم و شرایطی می‌داند که در حال حاضر در جامعه ایجاد شده است: «قصد ظاهری آن‌ها این است که با تحریک افکار عمومی جامعه، به قول خودشان با «بی‌حجابی» مقابله کنند که این رفتار باعث تشنج و بر هم خوردن نظم جامعه می‌شود.»

پوربابایی به این موضوع هم اشاره می‌کند که پیش از مصوبه اخیر حجاب در این حوزه مقرره‌ای داشته‌ایم که همان تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجارات اسلامی بوده است: «اما اخیراً قانونی در خصوص «حجاب و عفاف» تصویب شده که شورای عالی امنیت ملی اتفاقا برای انسجام بیشتر و جلوگیری از تشنج، از ابلاغ آن جلوگیری کرده است. ظاهراً این آقایان تصور می‌کنند این مصوبه باید اجرا شود و عدم اجرای آن موجب بی‌حیثیتی در جامعه شده است. اما به این دلیل که قدرت اجرای قانون و توان مقابله با مصوبات شورای عالی امنیت ملی را ندارند، تلاش می‌کنند از طریق تریبون‌های رسمی، منویات وخواسته‌های درونی خود به جامعه القا کنند.»

این حقوقدان اضافه می‌کند: «چنین افرادی قدرت اجرای مقررات را ندارند و عصبانیت خود بر سر نیمی از جامعه یعنی زنان خالی کرده و تلاش می‌کنند به نحوی از انحا آن‌ها را مورد توهین قرار دهند. این نوع اقدامات، اقداماتی غیراخلاقی و غیراجتماعی است و به نظر می‌رسد دادستان باید به این موضوع ورود کند.»

خبرنگار: شادی مکی





نظر شما درباره این مقاله:







سینما صدای بحران «آب» در ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 14.12.2025, 7:01

سینما صدای بحران «آب» در ایران


نیره خادمی / اعتماد

سینمای مستند ایران در یک دهه گذشته گام‌های مهمی به سوی پرداختن به مسائل محیط‌زیستی برداشته است؛ با این حال، بخش قابل توجهی از این آثار همچنان در مرز هشدار و مرثیه‌سرایی متوقف مانده و کمتر به تبیین ریشه‌های بحران و مطالبه‌گری اجتماعی پرداخته‌اند. در شرایطی که کشور با بحران‌های عمیق زیست‌محیطی، به‌ویژه بحران آب و ناترازی انرژی روبه‌رو است، سینما می‌تواند فراتر از روایت اندوه، به صدای پرسش، آگاهی و مطالبه عمومی بدل شود. این موضوع جمعه شب در نشست تخصصی «نگین فیروزه‌ای ایران در محاق: بحران زیست محیطی در ایران» با حضور محمد درویش، محمد فاضلی و اچه سویدم در یکی از سالن‌های نوزدهمین جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت بررسی شد.

مرثیه‌سرایی کافی است

محمد درویش در این نشست از اهمیت توجه به محیط‌زیست در سینمای کشور سخن گفت و با یک مثال از آمستردام آن را شرح داد: «مدتی پیش با رییس شورای شهر آمستردام گفت‌وگو می‌کردم و از او پرسیدم رمز موفقیت شما چه بود که توانستید چنین تغییری در مبلمان شهری، از خودمحوری به بوم‌محوری، ایجاد کنید؟ زمانی ضرب‌المثلی رایج میان سیاستمداران اروپایی وجود داشت که هرگاه به نقطه‌ای می‌رسیدند که مساله‌ای غیرقابل حل به نظر می‌آمد، می‌گفتند: «این دیگر شبیه ترافیک آمستردام شده است؛ گرهی کور که حل نمی‌شود.» از او پرسیدم شما چه کردید که این وضعیت تغییر کرد؟

نکته جالبی را مطرح کرد و گفت بخش عمده‌ای از موفقیت ما مدیون سینماگران است. ما از آنها درخواست کردیم که شخصیت‌های مثبت داستان‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی‌شان، انسان‌های دغدغه‌مند محیط‌زیست باشند. مثالی که مطرح کرد این بود که شخصیت اول داستان با دوچرخه از خیابان عبور می‌کند و به شرکت می‌رسد. به محض آنکه پشت کامپیوتر مشغول کار می‌شود، پلیس وارد شده و او را به هک متهم می‌کند و می‌خواهد دستبند بزند و ببرد. اما ما که فیلم را تماشا می‌کنیم، با توجه به شخصیت‌پردازی‌ای که کارگردان انجام داده، مطمئن هستیم این اتهام نادرست و یک پاپوش است. این فرد نمی‌تواند هکر باشد؛ چراکه دوچرخه‌سوار است و برای او ملاحظاتی اهمیت دارد که برای بسیاری از مردم مهم نیست.

با چنین هوشمندی‌هایی توانستند تعداد دوچرخه‌سواران را بر تعداد خودروها غلبه دهند، بنابراین سینما بسیار مهم است. کاری که مستند «مادرکشی» انجام داد، امروز نشان می‌دهد که پیش‌بینی‌ها تا چه اندازه درست بوده است.با این حال، به نظر من دیگر کافی است و سینمای مستند ما باید از مرثیه‌سرایی عبور کرده و به مطالبه‌گری برسد. این امر زمانی محقق می‌شود که بتواند با هنرمندی و دانایی، دانش تخصصی فعالان این حوزه را به شکلی جذاب و به زبانی اثرگذار به آگاهی عمومی مقتدر تبدیل کند. یعنی زمانی که گفته می‌شود باید از اقتصاد آب‌محور فاصله گرفت یا اینکه ما با بحران کمبود آب مواجه نیستیم، بلکه با کمبود خرد در مدیریت آب روبه‌رو هستیم، در این نقطه باید مولفه‌های سینمایی موثری وجود داشته باشد تا بیان این سخنان کم‌هزینه‌تر باشد و سریع‌تر به حرکت اجتماعی منجر شود.»

سینما می‌تواند ظرفیت‌سازی کند

فعالان محیط‌زیست سال‌ها بر اهمیت نیروگاه‌های حرارتی تاکید می‌کردند از‌جمله درویش که همواره گفته است که مزیت اصلی ایران خورشید و باد است، اما کسی این حرف را جدی نمی‌گرفت. «می‌گفتند سرمایه‌گذاری در انرژی‌های نو در کشوری که دارای منابع نفت و گاز است، اشتباه است. اگر آن زمان این موضوع وارد مستندها و سریال‌های ما می‌شد، شتاب امروز به ‌مراتب بیشتر بود. گزارشی که مرکز پژوهش‌های مجلس ارایه داده، نشان می‌دهد ما حتی به پنج درصد اهداف خود در حوزه استحصال انرژی‌های تجدیدپذیر نرسیده بودیم. اما امسال ناگهان از ظرفیت ۳۶۰۰ مگاوات عبور کردیم؛ یعنی کاری که در صد سال نتوانستیم انجام دهیم، در طول دو سال محقق شد، بنابراین سینما می‌تواند به این شتاب خردمندانه و امیدبخش بپردازد و ظرفیت‌سازی کند.»

او در ادامه به نگرانی‌های مردم درباره مشکلات آبی اشاره کرد: «بخش قابل توجهی از نگرانی‌های مردم هنوز پابرجاست. هنوز بخشی از جامعه تصور می‌کند کابوس تشنگی نمی‌تواند از سر ما بگذرد، در حالی که کل آب شرب مردم ایران تنها ۹ درصد از آب قابل استحصال کشور است. پس چرا با کمبود آب مواجه هستیم؟ چون اسکناس‌های ارزشمند را در شومینه می‌ریزیم تا خودمان را گرم کنیم. ما بدترین رفتار را با آب داشته‌ایم و سپس می‌پرسیم چرا دچار کم‌آبی و فرونشست شده‌ایم.ما ۲۵ برابر مجموع جمعیت کشورهای کویت، امارات متحده عربی، قطر، بحرین، عمان، عربستان سعودی و یمن آب در اختیار داریم و این کمبود آب، نه ناشی از فقر منابع، بلکه ناشی از رسوب خرد و ضعف در مدیریت است.»

بی‌صداترین بخش، آب محیط‌زیست است

دکتر محمد فاضلی، مهمان دیگر این نشست در این بخش به اهمیت داستان سینمایی درباره آب پرداخت و گفت که باید مفهومی تحت عنوان ظرفیت زیست‌پذیری سرزمین را به مردم منتقل کنیم. «مرثیه‌سرایی که تمام می‌شود داستان سینمایی آب است که می‌ماند. ظرفیت زیست‌پذیری سرزمین حاصل مدیریت همزمان آب، خاک، انرژی، پسماند و غذاست. من در این چارچوب، به دلایل تحلیلی، هوا را وارد نکرده‌ام، هر چند هوا نیز وجود دارد و می‌توان این مدل را به یک شش‌ضلعی تبدیل کرد.یک کشور زمانی زیست‌پذیر است که این پنج مولفه به‌ صورت هماهنگ و درست مدیریت شوند. آب، خاک، انرژی، پسماند و غذا را «زیست‌مایه» می‌نامم؛ زیست‌مایه‌های زندگی. این زیست‌مایه‌ها اولا باید همزمان دیده شوند و نمی‌توان آنها را جدا از یکدیگر درنظر گرفت. این زیست‌مایه‌ها با یکدیگر ترکیب و به‌هم تبدیل می‌شوند. برای مثال، غذا چگونه پدید می‌آید؟ غذا حاصل ترکیب آب، خاک و انرژی است. وقتی آب، خاک و انرژی در کنار هم قرار می‌گیرند، محصول آن غذاست. پسماند چگونه ایجاد می‌شود؟ پسماند، باقیمانده غذاست که در ترکیبی دیگر به شکل متفاوتی بروز می‌کند. تخریب زیست‌مایه‌ها نیز به یکدیگر تبدیل می‌شود؛ یعنی اگر خاک را تخریب کنید، آب نیز تخریب می‌شود و بالعکس. این زیست‌مایه‌ها دارای منطق‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستند و توسعه پایدار یعنی حفظ همزمان این پنج مولفه. آب پنج کاربری اصلی دارد: شرب، بهداشت، محیط‌زیست، کشاورزی و صنعت. در حال حاضر، بزرگ‌ترین بحران ما بحران آب است و هر یک از این پنج کاربری منطق‌های متفاوتی دارند.»

در این سال‌ها هر بار که کارشناسانی چون محمد فاضلی درباره هدررفت آب به‌ویژه در تهران سخن گفته‌اند عده‌‌ای بلافاصله گفته‌اند که ۹۰درصد آب کشور در کشاورزی مصرف می‌شود و چرا بر این مقدار اندک شرب تمرکز کرده‌اید؟ در حالی که به گفته فاضلی حتی اگر تمام آب کشاورزی کرمان صرفه‌جویی شود، تاثیری بر آب تهران نخواهد داشت:

«وجود منابع آبی در فاصله ۲۰۰ کیلومتری، مانند بابل، ارتباطی با تهران ندارد؛ چراکه در حوزه آبریز تهران، عمده مصرف مربوط به شرب و بهداشت است. زمانی که سد زاینده‌رود افتتاح شد، از مجموع حدود هزار میلیون مترمکعب آب جاری، تنها ۶۰ میلیون مترمکعب آن، یعنی حدود ۶درصد، به مصرف شرب و بهداشت می‌رسید. امروز که سخن می‌گوییم، حدود ۴۶۰ میلیون مترمکعب از آب زاینده‌رود صرف شرب و بهداشت می‌شود. در سال افتتاح سد، میانگین آورد سالانه حدود هزار و پنجاه میلیون مترمکعب بود که تنها ۶۰ میلیون مترمکعب آن مصرف شرب می‌شد. در آخرین سالی که من در وزارت نیرو حضور داشتم، حدود ۴۶ درصد آب زاینده‌رود صرف شرب و بهداشت می‌شد. تفاوت اساسی این است که در آن سال‌ها کل آورد آب حدود ۸۰۰ میلیون مترمکعب کاهش یافته بود، یعنی کل آب تقریبا نصف شده، اما مصرف شرب و بهداشت هشت برابر شده بود، بنابراین نمی‌توان گفت سهم شرب و بهداشت ناچیز است.فرض کنید زاینده‌رود با کمبود آب مواجه است، اما در خراسان آب فراوانی وجود دارد؛ چه باید کرد؟ اگر برق کم باشد، برق با سرعت نور منتقل می‌شود، اما آب قابل جابه‌جایی نیست و منطق‌های متفاوتی دارد. آب‌ها صداها، قدرت‌ها و سخنگویان متفاوتی دارند. هر نوع آب، صدای خاص خود را دارد. بی‌صداترین آنها آب محیط‌زیست است. اگر آب محیط‌زیست قطع شود، جازموریان، گاوخونی، پریشان و ارومیه خشک می‌شوند، بدون آنکه صدایی شنیده شود. اما کافی است آب شرب تهران تنها یک ساعت قطع شود.در این میان اما صنعتگران قدرت بیشتری دارند و بخش کشاورزی نیز از قدرت قابل توجهی برخوردار است.»

باید از قدرت‌های متفاوت روایت کنیم

براساس آنچه این جامعه‌شناس تاکید می‌کند برای روایت سینمایی از آب باید از قدرت‌های متفاوت روایت کنیم: «آب یک کالای زیستی و محیط‌زیستی است؛ به زیستمندان گره خورده است. پایداری، شادابی، بقا، فرونشست و حیات محیط‌زیست همگی به آب وابسته‌اند. آب یک امر اجتماعی است؛ روابط ما براساس آب تعریف می‌شود. هیچ پدیده‌ای وجود ندارد که آب در آن حضور نداشته باشد. شادی، غم، خنده و حتی افسردگی‌های ناشی از نبود باران، همگی با آب پیوند دارند.فرهنگ، شعر، موسیقی، زیبایی‌شناسی، آداب و رسوم، همگی حول آب شکل گرفته‌اند؛ حتی سنت‌هایی مانند «عروس قنات». علاوه بر این، آب یک کالای اقتصادی است. آب شرب در لوله به‌ صورت مترمکعبی خریداری می‌شود، در صنعت نیز همین‌گونه است. امروز آبی که از خلیج‌فارس شیرین‌سازی و به فولاد مبارکه منتقل می‌شود، برای هر مترمکعب حدود سه یورو هزینه دارد؛ یعنی حدود ۴۵۰ هزار تومان. آب همچنین بعد فناورانه دارد؛ از قنات که فناوری‌ای بسیار پیچیده است تا پمپ، لوله، تصفیه‌خانه، انتقال و شیرین‌سازی. آب دارای وجه حقوقی است؛ نحوه تقسیم آن میان کشاورزان، زیستمندان و مصرف‌کنندگان. آب وجه سیاسی و وجه امنیتی نیز دارد. امروز روابط میان کشورهای منطقه، از ترکیه و افغانستان تا عراق، ایران، آذربایجان و ارمنستان، بر محور برداشت‌های امنیتی از آب تعریف می‌شود.»

آب به نوعی رانت تبدیل شده است

فاضلی تاکید کرد که سینما می‌تواند پرسش‌های آبی مطرح کند به ویژه اینکه آب به نوعی رانت در ایران تبدیل شده است: «اگر مسائل زیست‌محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و فناورانه آب حل نشوند، در نهایت آب به مساله‌ای امنیتی تبدیل می‌شود؛ به نقطه‌ای می‌رسیم که قطع آب تهران یا بحران زاینده‌رود به تهدیدی برای ثبات اجتماعی بدل می‌شود.آب همچنین یک منبع بزرگ رانت است؛ یکی از بزرگ‌ترین رانت‌هایی که در این کشور توزیع شده، رانت آب است. آنچه به مردم ارایه نشده و ما در مستند «مادرکشی» تلاش کردیم به آن بپردازیم، همین ابعاد پنهان بود. آب در عین حال ویژگی‌های محلی دارد؛ آب مازندران با آب کرمان، تهران و اصفهان متفاوت است. سخنگویان و صداهای آنها نیز فرق می‌کند. این ابعاد با یکدیگر در تعامل‌اند؛ گاه امر اجتماعی به امر زیستی تبدیل می‌شود، امر زیستی به فناورانه و امر محیط‌زیستی به سیاسی. در این کشور کم نبوده مواردی که با آب رای خریده شده، حکومت شکل گرفته یا قدرت جابه‌جا شده است. نیاز داریم این روایت‌ها و چارچوب تحلیلی را به مردم منتقل کنیم. تاکنون از آب به ‌مثابه یک پدیده ساده سخن گفته‌ایم، درحالی که این ابعاد شناسایی نشده‌اند. سینمای ما باید «پرسش آبی» مطرح کند.سینما می‌تواند به زبان هنر بپرسد؛ سیاست آبی ما چیست؟ تصمیم‌گیری درباره آب چگونه، توسط چه کسانی، با چه سازوکاری و در کدام نهادها انجام می‌شود؟ نسبت میان آب، انرژی، غذا، خاک، هوا و پسماند چیست؟ آیا می‌توان مساله آب را پیش از حل مساله انرژی یا غذا حل کرد؟یادمان باشد که آب مساله‌ای تمدنی در این سرزمین است. ایرانیان بی‌دلیل به حفر قنات نپرداخته‌اند؛ مجموع طول قنات‌ها حدود ۴۰۰ هزار کیلومتر است. این تمدن برای زیستن در سرزمینی کم‌آب شکل گرفته است.»

او معتقد است که سینما می‌تواند همان‌گونه که «مادرکشی» پرسید، درباره مسوولیت و اختیار تصمیمات کلان آبی نیز سوال کند: وقتی میلیاردها یورو صرف پروژه‌های انتقال آب می‌شود، مسوولیت این تصمیم‌ها با کیست؟ ابعاد اقتصادی و اقتصاد سیاسی این طرح‌ها چیست و سیاست‌های اصلاحی چگونه باید باشد؟هنر می‌تواند این پرسش‌ها را به میلیون‌ها نفر منتقل کند؛ در حالی که مقاله و سخنرانی نهایتا چند هزار مخاطب دارند. اهمیت هنر دقیقا در همین‌جاست.اگر بخواهیم با چنین رویکردی فیلم بسازیم، باید روایت‌های سینمایی متعددی از بحران آب ایران شکل بگیرد؛ روایت‌هایی که امکان گفت‌وگو را فراهم کنند. ما سال‌ها پیش پروژه «درباره آب گفت‌وگو کنیم» را آغاز کردیم و امروز که در میانه بحران قرار داریم، بیش از هر زمان دیگری به روایت‌های سینمایی متکثر از آب نیاز داریم.

مصیبت ویلاسازی و خانه دوم

به گفته محمد فاضلی، ‌روایت سینمایی می‌تواند این پیچیدگی‌ها را بازنمایی کند؛ پیچیدگی‌های حقوقی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی و همچنین پیچیدگی روابط میان این حوزه‌ها. امروز اگر بخواهیم بحران آب را مدیریت کنیم، باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که در این کشور حدود ۳۵درصد از غذای تولیدی هدر می‌رود.«اگر هر کیلو گندم را از منظر آب نگاه کنیم، باید بپرسیم چه میزان آب در آن نهفته است. در ایران امروز، هر هکتار گندم به‌طور متوسط حدود سه تن، یعنی ۳۰۰۰ کیلوگرم محصول می‌دهد. در بهترین شرایط کشت نیز هر هکتار گندم حداقل ۵۰۰۰ مترمکعب آب مصرف می‌کند؛ یعنی پنج میلیون لیتر آب برای تولید ۳۰۰۰ کیلوگرم گندم. به این ترتیب در هر کیلوگرم گندم حدود ۱۴۰۰ لیتر آب نهفته است.این یعنی هر کیلو گندمی که مصرف می‌کنیم، معادل حدود هفت بشکه ۲۰۰ لیتری آب در خود دارد، بنابراین هر کیلو گندمی که هدر می‌رود، به معنای هدررفت هفت بشکه آب است. وقتی می‌گوییم سالانه حدود ۳۰ درصد از غذای خود را دور می‌ریزیم، باید توضیح دهیم که اصلاحات در بخش آب بدون اصلاحات در بخش غذا امکان‌پذیر نیست.»

او در بخش دیگری از سخنان خود از مصیبت ویلاسازی و خانه دوم سخن گفت: «در ایران با پدیده‌ای عجیب روبه‌رو هستیم که بسیاری از اطرافیان من، از‌جمله اعضای خانواده‌ام، با آن درگیرند و آن این است که هر ایرانی علاقه دارد یک خانه دوم داشته باشد، یک ویلای شخصی که در آن چند درخت بکارد و مقدار اندکی میوه کم‌کیفیت تولید کند؛ میوه‌ای که عملا سهمی در بهبود رفاه عمومی ندارد.نتیجه این روند آن است که سالانه میلیون‌ها تن میوه تولید می‌شود که هیچ نقشی در ارتقای کیفیت زندگی مردم ندارد. هر فرد برای خود باغی دارد که آخر هفته‌ها به آنجا می‌رود و جوجه‌کباب می‌خورد، اما بهای آن، هدررفت هزاران لیتر و هزاران مترمکعب آب است. واقعیت این است که در هیچ جای دنیا داشتن خانه دوم به این سادگی ممکن نیست. باید پرسید سهم این میزان مصرف آب در رفاه واقعی ایرانیان چقدر است و این پدیده چگونه امکان‌پذیر شده است، بنابراین سینما می‌تواند به این موضوع نیز بپردازد. اگر واقعا سینماگر بودم، فیلمی درباره «مصیبت دوم» می‌ساختم؛ مصیبت ویلا و خانه دوم. ویلاسازی یک فاجعه است؛ نوعی «سندروم مادرکشی» در مقیاسی دیگر.»





نظر شما درباره این مقاله:







گروه‌های حقوق بشری بازداشت نرگس محمدی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 22:46

گروه‌های حقوق بشری بازداشت نرگس محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







زنده‌یاد علی‌کردی جمهوری‌خواه و ملی‌گرا بود
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 21:47

زنده‌یاد علی‌کردی جمهوری‌خواه و ملی‌گرا بود






نظر شما درباره این مقاله:







آیا ترامپ مسئولیت پرونده ایران را به نتانیاهو سپرده؟
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 20:48

آیا ترامپ مسئولیت پرونده ایران را به نتانیاهو سپرده؟


بعد از انتشار سند امنیت ملی جدید دولت ترامپ، بسیاری این پرسش را مطرح کردند که آیا واشنگتن مسئولیت پرونده ایران را به اسرائيل سپرده و خودش از این مناقشه کنار کشیده است؟

شورای آتلانتیک در مقاله‌ای به انعکاس سیاست دولت ترامپ در سند امنیت ملی جدید او پرداخته و تحلیل می‌کند که دولت ایالات متحده، برای مواجهه با ایران با ۳ انتخاب رو به رو است.

در این مقاله آمده است: کاهش دادن زمان و انرژی صرف‌شده برای ایران، از نگاه امنیت ملی آمریکا هدفی معقول به‌نظر می‌رسد. بیش از چهل‌وشش سال است که هر دولت آمریکا زمان و منابع قابل‌توجهی را صرف ایران کرده، بی‌آن‌که بازدهی چشمگیری داشته باشد. در فاصله‌ای آشکار با دولت اول دونالد ترامپ، راهبرد امنیت ملی جدید آمریکا این واقعیت را بازتاب می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که تنها سه اشاره کوتاه به ایران دارد، بر تضعیف جایگاه این کشور و آتش‌بس میان اسرائيل و ایران تاکید می‌کند و عملا اعلام می‌کند «ماموریت انجام شد».

بخش مربوط به ایران در این سند احتمالا بازتابی از شکاف‌های داخلی در میان پایگاه حامیان ترامپ در جریان جنگ دوازده‌روزه اسرائيل و ایران است. جناح‌های تندرو از اقدام نظامی استقبال کردند، در حالی که جریان‌های انزواطلب نگران بودند که رئيس‌جمهور از وعده خود برای پایان دادن به «جنگ‌های بی‌پایان» در خاورمیانه عقب‌نشینی کرده باشد. یکی از مقام‌های دولت توضیح داده است که کاخ سفید نمی‌دانست چگونه هم‌زمان رضایت تاکر کارلسن و مارک لوین را جلب کند؛ دو چهره‌ای که دو سر طیف مهارگرا تا جنگ‌طلب را نمایندگی می‌کنند. پایان دادن به جنگ دوازده‌روزه از طریق یک حمله گسترده و سپس خروج سریع دیپلماتیک، تلاشی برای پر کردن این شکاف بود؛ اعلام پیروزی و حرکت به جلو.

با این حال، به‌احتمال زیاد این تنها یک راه‌حل موقت است؛ چرا که مسائل اصلی همچنان حل‌نشده باقی مانده‌اند و عبور از آن‌ها به سادگی آنچه در راهبرد امنیت ملی آمده، نخواهد بود.

«ایران همچنان یک تهدید است»

شورای آتلانتیک در ادامه نوشته است: راهبرد امنیت ملی به‌درستی تاکید می‌کند که ایران تضعیف شده است. در دو سال گذشته، ایران در میدان نبرد با مجموعه‌ای از عقب‌گردهای راهبردی روبه‌رو بوده است. وضعیت در عرصه بین‌المللی نیز بهتر نیست؛ جایی که سازمان ملل در سپتامبر بار دیگر تحریم‌هایی علیه ایران اعمال کرد. در داخل کشور هم تهران در مدیریت چالش‌هایی مانند بحران مداوم آب ناتوان نشان داده است.

با وجود این عقب‌نشینی‌ها، ایران همچنان تهدیدی برای منافع آمریکا و آنچه این سند از آن به‌عنوان «شراکت، دوستی و سرمایه‌گذاری» منطقه‌ای یاد می‌کند، باقی مانده است. ایران هنوز مقادیر زیادی اورانیوم با غنای بالا و سانتریفیوژهای پیشرفته در اختیار دارد؛ آن هم بدون نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی. پس از جنگ دوازده‌روزه، برخی صداهای داخلی در ایران نیز خواستار حرکت به‌سوی جهش هسته‌ای شده‌اند که این خطر را تشدید می‌کند.

هرچند برنامه موشکی ایران و حمایت آن از نیروهای نیابتی تضعیف شده، اما ایران در جریان همان جنگ خسارات واقعی به اسرائيل وارد کرد و همچنان می‌تواند حملات نیابتی علیه نیروهای آمریکا در منطقه را از سر بگیرد. در کنار بازسازی توانمندی‌های دیگر، ایران از طریق حوثی‌ها در یمن همچنان قدرت‌نمایی منطقه‌ای می‌کند. به‌طور خلاصه، ایران هنوز این ظرفیت را دارد که به همان قدرت مسلط و خصمانه منطقه‌ای تبدیل شود که راهبرد امنیت ملی آمریکا می‌کوشد از آن جلوگیری کند.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزير اسرائيل، در واکنش به این واقعیت، بار دیگر بر تهدید موشکی ایران تاکید کرده و حملات به نیروهای نیابتی ایران را افزایش داده است. در محافل خصوصی، برخی مقام‌ها و تحلیل‌گران اسرائيلی از جنگ دوازده‌روزه به‌عنوان «نخستین جنگ ایران» یاد می‌کنند و معتقدند در دور بعدی، اسرائيل با شدت بیشتری برنامه موشکی ایران و حتی خود حاکمیت را هدف خواهد گرفت. اگر این نگاه بازتاب واقعیت باشد، تداوم آتش‌بس ممکن است به توان ترامپ برای مهار نتانیاهو بستگی داشته باشد. در هر صورت، ازسرگیری درگیری محتمل است؛ اگر نگوییم اجتناب‌ناپذیر.

«اکنون چه باید کرد؟»

شورای آتلانتیک در ادامه نوشته است: با توجه به راهبرد امنیت ملی، اجرای سست سیاست «فشار حداکثری ۲.۰» و برخی مواضع پیشین ترامپ درباره مداخله نظامی، می‌توان گفت که تغییر رژیم در ایران در دستور کار آمریکا نیست. البته این وضعیت می‌تواند تغییر کند، اما اگر دیدگاه «اول آمریکا» و چارچوب این راهبرد غالب بماند، هدف واشنگتن کاهش تمرکز بر ایران خواهد بود. در این چارچوب، سه گزینه فوری پیش روی آمریکا قرار دارد:

امید بستن به حفظ وضع موجود، واگذار کردن مساله ایران به اسرائيل و حرکت به‌سوی یک توافق جدید با ایران.

حفظ وضع موجود

اگر آتش‌بس فعلی پابرجا بماند، این یک موفقیت بزرگ خواهد بود و رئيس‌جمهوری آمریکا شایسته دریافت اعتبار سیاسی آن است؛ همان چیزی که راهبرد امنیت ملی نیز بر آن حساب کرده است. این رویکرد شباهتی به دو سال پایانی سیاست ایران در دولت بایدن دارد که برخی آن را «نه بحران، نه توافق» نامیدند.

با این حال، سه تفاوت اساسی وجود دارد: نخست آن‌که در دولت بایدن، این رویکرد از ابتدا موقتی بود و تا حدی با تقویم سیاسی آمریکا گره خورده بود. دوم آن‌که با توجه به شرایط فعلی، ازسرگیری درگیری محتمل است و مهار صرف، کارآمدی کمتری دارد. سوم آن‌که حتی اگر ترامپ بخواهد کاملا از ایران فاصله بگیرد، به‌دلیل خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸ و حملات بی‌سابقه اخیر به تاسیسات هسته‌ای ایران، میراث پرونده هسته‌ای ایران تا حد زیادی به نام او گره خورده است.

واگذاری مساله به اسرائيل

گزینه دیگر، سپردن مدیریت مساله ایران به اسرائيل است. اجرای این گزینه احتمالا به سیاستی موسوم به «چمن‌زنی» منجر می‌شود؛ یعنی حملات دوره‌ای اسرائيل برای تضعیف تهدیدهای مشخص و تمرکز بلندمدت بر تغییر رژیم. این راهبرد پرریسک است و به شریکی متکی است که اگرچه توان نظامی بالایی دارد، اما در تبدیل موفقیت‌های میدانی به دستاوردهای راهبردی پایدار چندان موفق نبوده است. با توجه به حضور ده‌ها هزار نیروی آمریکایی در خاورمیانه، هرگونه تشدید درگیری می‌تواند نیروها و منافع آمریکا را نیز در معرض خطر قرار دهد.

بخشی از پایگاه حامیان ترامپ و جریان‌های مهارگرا که خواهان کاهش نقش آمریکا در خارج هستند، باید با دیده تردید به این مسیر نگاه کنند. شعار «بگذار اسرائيل کار خودش را بکند» در مراحل ابتدایی جنگ دوازده‌روزه زیاد شنیده می‌شد، اما در عمل، این جنگ هزینه قابل‌توجهی برای آمریکا داشت. هرچند دولت تاکنون از ورود به یک جنگ طولانی پرهیز کرده، اما درگیری دوباره می‌تواند آمریکا را به مسیری بکشاند که با راهبرد بلندمدت آن و با خواست بخش بزرگی از پایگاه ترامپ در تضاد است.

توافق جدید

در نهایت، و شاید مهم‌تر از همه، به‌نظر می‌رسد دونالد ترامپ گزینه سوم را ترجیح می‌دهد: رسیدن به یک توافق جدید. او بارها خواستار ازسرگیری مذاکرات شده و اقدام‌هایی نمادین نیز انجام داده است؛ از جمله ارسال نامه به رهبر جمهوری اسلامی در ماه مارس و دعوت از رئيس‌جمهوری ایران، مسعود پزشکیان، برای شرکت در نشست صلح غزه در مصر در ماه اکتبر.

اما رسیدن به یک توافق جدید کار ساده‌ای نیست. جدا از دشواری ذاتی مذاکره با ایران، ترامپ با چالش‌هایی روبه‌روست که مختص دولت اوست. هر توافق احتمالی می‌تواند شکاف‌ها در حزب جمهوری‌خواه را دوباره فعال کند. اگر ایران امتیازهای اساسی ندهد، که احتمال آن کم است، دولت نتانیاهو نیز به‌احتمال زیاد از هیچ توافقی حمایت نخواهد کرد و این موضوع جمهوری‌خواهان حامی ترامپ و مخالف برجام را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد.

هر توافق جدیدی باید دست‌کم به‌طور معنادار با برجام متفاوت باشد. برجام، با وجود محدودیت‌ها و نقص‌ها، در زمان خروج آمریکا از آن کار می‌کرد. بازگشت مستقیم به آن دیگر ممکن نیست، اما هر توافق آینده‌ای ناگزیر با نقاط قوت و ضعف برجام سنجیده خواهد شد.

در نهایت، چرخش آمریکا به‌سوی کاهش تمرکز بر ایران، هرچند قابل‌درک است، اما آسان نخواهد بود. همه گزینه‌ها هزینه و ریسک دارند. با این حال، تلاش برای رسیدن به یک توافق پایدار با ایران، محتمل‌ترین گزینه و کم‌هزینه‌تر است. این مسیر نه در مذاکره آسان است و نه در سیاست داخلی آمریکا، اما امید بستن به وضع موجود یا واگذاری مساله به دیگران، خطر گرفتار شدن بیشتر آمریکا در خاورمیانه را افزایش می‌دهد.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







ماچادو خواستار آزادی فوری نرگس محمدی شد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 20:38

ماچادو خواستار آزادی فوری نرگس محمدی شد


ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوریسیون ونزوئلا و برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵، در بیانیه‌ای که در حساب کاربری ایشان در شبکه «ایکس» منتشر شده، از نرگس محمدی حمایت کرده و خواستار آزادی فوری خانم محمدی و دیگر بازداشت شدگان در مراسم یادبود خسرو علی‌کردی در مشهد شد.

متن بیانیه خانم ماچادو:

دیروز نیروهای امنیتی ایران با خشونت نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، را در حالی که در مراسم یادبود خسرو علی‌کردی، وکیل حقوق بشر، حضور داشت بازداشت کردند. او به‌دلیل ارتکاب هیچ جرمی بازداشت نشد؛ او را به‌خاطر شجاعتش گرفتند، به‌خاطر نپذیرفتن تحقیر به‌عنوان سرنوشت، و به‌خاطر دفاع از کرامت برابر زنان و حقوق بنیادین هر انسان.

نام نرگس محمدی به سپری برای بی‌شمار ایرانیانی بدل شده است که به آنان گفته‌اند در سکوت زندگی کنند. جمهوری اسلامی همان چیزی را می‌فهمد که همه دیکتاتوری‌ها می‌فهمند: صدایی بی‌باک که یک‌بار شنیده شود، دیگر نمی‌توان آن را نشنیده گرفت. به همین دلیل است که در ملأعام ضربه می‌زنند. به همین دلیل است که خشونت را برمی‌گزینند. آنها می‌خواهند به کل جامعه بیاموزند که حتی سوگواری نیز وقتی به همبستگی بدل می‌شود، ممنوع است.

این بازداشت، اعترافی به ترس است.

این هفته در اسلو، جهان قدرت وجدان را گرامی داشت. من به «شهروندان جهان» گفتم که  مبارزه ما، یک راهپیمایی طولانی در مسیر آزادی است. این راهپیمایی فقط ونزوئلایی نیست؛ ایرانی است؛ جهانی است. و هر بار پیش می‌رود که زنی چون نرگس، درد را به حقیقت و حقیقت را به کنش بدل می‌کند.

حکومت ایران سال‌هاست نرگس را آزار داده و زندانی کرده است؛ از جمله در شرایطی سخت و با نگرانی‌های جدی درباره سلامت او. بازداشت دوباره او در این مقطع، آن هم در یک مراسم یادبود و در برابر دیگران، هشداری حساب‌شده است: آنها می‌کوشند توجه، همبستگی و فشار اخلاقی‌ای را قطع کنند که از زندانیان سیاسی محافظت می‌کند و استبداد را افشا می‌سازد.

خطاب به دولت‌های کشورهای دموکراتیک، سازمان‌های بین‌المللی، و همه برندگان جایزه نوبل صلح و مدافعان حقوق بشر: این لحظه‌ای است که چیزی فراتر از بیانیه‌ها می‌طلبد.

ما خواستاریم:

• آزادی فوری و بی‌قیدوشرط نرگس محمدی و همه افرادی که در مراسم یادبود بازداشت شده‌اند.
• ارائه مدرک دال بر زنده‌بودن او، دسترسی به خانواده و وکلایش، و دریافت مراقبت‌های پزشکی مستقل بدون مداخله.
• اعمال فشار دیپلماتیک هماهنگ و پیامدهای هدفمند علیه مسئولان زندان‌های سیاسی و خشونت علیه حیات مدنی مسالمت‌آمیز.
• حمایت پایدار از جامعه مدنی ایران، به‌ویژه زنان، که با نظامی مبتنی بر ارعاب مواجه‌اند.

اقتدارگرایی زمانی دوام می‌آورد که اجازه داده شود در سایه‌ها عمل کند؛ وقتی جهان سرکوب را «امور داخلی» می‌نامد و زندان سیاسی را به صدای پس‌زمینه بدل می‌کند. باید به این همدستی پایان دهیم. دیکتاتوری‌ها از یکدیگر می‌آموزند؛ همکاری می‌کنند؛ روش‌ها، فناوری و مصونیت را مبادله می‌کنند. پاسخ ما باید وحدت باشد: اصول‌محور، سازمان‌یافته و خستگی‌ناپذیر.

خطاب به نرگس محمدی، به زنان ایران، به هر زندانی سیاسی و هر خانواده‌ای که پشت دیوارهای زندان چشم‌انتظار است: شما تنها نیستید. از ونزوئلا—جایی که بهای استبداد و نیروی شجاعت مدنی را می‌شناسیم—در کنار شما ایستاده‌ایم.

می‌توانند یک انسان را بازداشت کنند؛ اما نمی‌توانند حقیقت را بازداشت کنند.

ماریا کورینا ماچادو
@MariaCorinaYA





نظر شما درباره این مقاله:







در مراسم یادبود خسرو علی‌کردی ۳۹ نفر بازداشت شده‌اند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 20:04

در مراسم یادبود خسرو علی‌کردی ۳۹ نفر بازداشت شده‌اند


دادستان عمومی و انقلاب مشهد روز شنبه ۲۲ آذر اعلام کرد در جریان مراسم هفتمین روز درگذشت خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر، در مجموع ۳۹ نفر بازداشت شده‌اند و همگی همچنان در بازداشت به‌سر می‌برند.

حسن همتی‌فر همچنین بازداشت جواد علیکردی، برادر خسرو علیکردی، را تأیید و او را متهم کرد به این‌که تجمع روز جمعه با «مدیریت او شکل گرفت».

این در حالی است که جواد علیکردی، در ویدئویی که پس از مراسم و برخورد خشونت‌آمیز مأموران منتشر کرد، گفت داخل مسجد و مشغول تدارکات پذیرایی از مهمانان مراسم بوده که خبر می‌دهند «مسجد به محاصرهٔ نیروهای حکومتی درآمده است».

آقای علیکردی در ادامه گفت پس از اطلاع یافتن از این موضوع، وقتی از مسجد بیرون می‌آید، می‌بیند که نیروهای ضدشورش و ون‌های نیروی انتظامی و مأموران به‌طور گسترده در محل حاضر شده‌اند.

دادستان مشهد همچنین جواد علیکردی، نرگس محمدی و سپیده قلیان را به «تحریک افراد حاضر، سردادن شعارهای هنجارشکنانه و تشویق به اخلال در نظم عمومی» متهم کرد.

این در حالی است که فرماندار مشهد روز جمعه گفته بود در پی سر دادن شعارها «دادستانی مشهد ورود کرد و تعدادی بازداشت شدند که به‌نوعی این افراد تحت‌الحفظ هستند و بیشتر برای حمایت از آن‌ها این کار انجام‌ شده است».

دادستان مشهد از «زخمی شدن فرمانده انتظامی مشهد و یکی دیگر از مأموران با چاقو» نیز خبر داد و گفت مجموع این موارد منجر به بازداشت ۳۸ نفر از فعالان مدنی حاضر در این مراسم شد.

فرماندهی نیروی انتظامی هنوز توضیح و گزارشی دربارهٔ زخمی شدن این دو نفر منتشر نکرده‌ است.

به‌گفتهٔ دادستان مشهد، بازداشت جواد علیکردی نیز شامگاه جمعه انجام شد؛ پس از آن که ویدئویی در اعتراض به بازداشت‌ها و رفتار مأموران منتشر کرد و گفت مأموران «امروز از هیچ پلشتی‌ای علیه مراسم بزرگداشت برادرش دریغ نکردند».

جواد علیکردی، که خود ونیز وکیل دادگستری و در حال گذراندن محکومیت با پابند است، پس از مرگ برادرش در دفتر کار خود در شامگاه جمعه ۱۴ آذر پیوسته بر مشکوک بودن علت مرگ او تأکید کرده و جمع‌آوری دوربین‌های مداربسته توسط مأموران را به‌عنوان یکی از دلایل خود عنوان می‌کند.

مقامات رسمی اما می‌گویند دلیل مرگ علیکردی «سکته قلبی» بوده است.

خسرو علیکردی، که خود مدتی زندانی بود، در سال‌های اخیر وکالت برخی زندانیان سیاسی و خانواده‌های دادخواه را بر عهده داشت و درگذشت او موجی از واکنش‌ها را مبنی بر مشکوک بودن دلیل مرگ برانگیخت.

مراسم هفتمین روز درگذشت او جمعه ۲۱ آذرماه با حضور جمعیتی قابل‌توجه و همچنین با شرکت شماری از چهره‌های شناخته‌شدهٔ حقوق بشری و خانواده‌های دادخواه در مشهد برگزار شد که به برخورد مأموران امنیتی و انتظامی با حاضران و بازداشت‌های گسترده ختم شد.

حسن همتی‌فر، دادستان مشهد، به محل نگهداری بازداشت‌شدگان و زمان آزاد شدن آنان اشاره نکرده و فقط گفته است «این افراد در بازداشتگاه قانونی» هستند.

بازداشت نرگس محمدی، به‌عنوان برنده جایزه صلح نوبل، همراه با دیگر فعالان مدنی در روز جمعه بازتاب گسترده‌ای داشته است.

کمیته نوبل نروژ، شامگاه جمعه، با صدور بیانیه‌ای کوتاه، از مقامات جمهوری اسلامی خواست «محل نگهداری نرگس محمدی را روشن کنند، امنیت و سلامت او را تضمین کنند و او را بدون قید و شرط آزاد کنند».

کمیته راهبری ائتلاف «آزادی نرگس» نیز در بیانیه‌ای بازداشت او و دیگر فعالان مدنی در مشهد را «حمله‌ای آشکار به آزادی تجمع، آزادی مطبوعات و مدافعان حقوق بشر در ایران» خواند و تأکید کرد که «بازداشت خشونت‌آمیز نرگس محمدی، عالیه مطلب‌زاده، سپیده قلیان، هستی امیری و پوران ناظمی نشان‌دهنده‌ٔ آغاز دور تازه‌ای از سرکوب فعالان مدنی پس از مرگ خسرو علیکردی است».

کمیته راهبری این ائتلاف توسط بنیاد نرگس، انجمن قلم آمریکا، گزارشگران بدون مرز و سازمان مدافعان حقوق بشر هدایت می‌شود.

روایت نسرین ستوده

نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر، روز شنبه گزارشی از مشاهدات خود در روز جمعه را منتشر کرد.

خانم ستوده که به‌دلیل تأخیر پرواز، پس از اتمام مراسم به محل مراسم رسیده بوده‌ است، می‌گوید: «با وجودی که دیگر کسی در مسجد نبود، هنوز بچه‌بسیجی‌ها با بلوز و شلوارهای مشکی و نقاب‌های مشکی و باتوم در دست، فوج فوج می آمدند و با پا کوبیدن و دویدن سروصدادار سعی می‌کردند فضا را در اختیار بگیرند.»

این حقوقدان فعال حقوق بشر همچنین از مراجعه به چهار مکان از ادارات اطلاعات سپاه و سازمان اطلاعات مشهد برای پیگیری وضعیت بازداشت‌شدگان خبر داد و افزود «عصر جمعه بود و کسی هم نمی‌خواست به ما جوابی بدهد.»

نسرین ستوده بازداشت جواد علیکردی را هم نتیجه مطالبه او برای شفاف‌سازی «مرگ مشکوک» برادرش توصیف کرد و به‌نقل از او نوشت «زندگی برای او به پیش از مرگ برادرش و پس از مرگ خسرو تقسیم شده است».


رادیو فردا





نظر شما درباره این مقاله:







چرا بازداشت‌ها اثر ندارد؟
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 19:04

چرا بازداشت‌ها اثر ندارد؟


کاظم علمداری

جامعۀ شبکه‌ای در برابر حکومت خودکامه

موج تازه‌ای از بازداشت فعالان مدنی نشان‌دهندهٔ ترس و سردرگمی حکومت است. خبر بازداشت نرگس محمدی، سپیده قلیان، پوران ناظمی، هستی امیری و عالیه مطلب‌زاده، همچنین اسدالله فخیمی، اکبر امینی، حسن باقری‌نیا و ابوالفضل ابری نمونه‌ای روشن از این وضعیت است.

اما برخلاف تصور حکومت، این بازداشت‌ها نه جنبش را متوقف می‌کند و نه حتی آن را کند می‌سازد. دلیل ساده است: جنبش امروز ایران رهبر ندارد، مرکز ندارد و با حذف چند چهره فرو نمی‌ریزد. این همان چیزی است که کارشناسان علوم اجتماعی — از کاستلز تا ملوچی — آن را «جنبش افقی» می‌نامند: شبکه‌ای گسترده از کنش‌های کوچک و روزمره که در مجموع، قدرتی بزرگ و تغییرآفرین تولید می‌کنند.

تحولاتی که طی پنج دههٔ گذشته نظم سیاسی ایران و منطقه را دستخوش دگرگونی کرده، نشان می‌دهد که رخدادهای بزرگ سیاسی — از فروپاشی حکومت‌ها تا افول نیروهای نیابتی و تغییرات اجتماعی فراگیر — اغلب محصول جنبش‌های افقی، غیرمتمرکز و خزنده‌اند. نظریه‌های مانوئل کاستلز، جیمز اسکات، سیدنی تارو، آلبرتو ملوچی و جفری الکساندر نشان می‌دهد که چگونه جنبش‌های فاقد رهبری متمرکز و متکی بر شبکه‌های غیررسمی توان ایجاد دگرگونی‌های ساختاری در ایران را یافته‌اند.

دستگیری فعالان مدنی در مراسم بزرگداشت خسرو علی‌کردی نیز نمونهٔ امروزین این تقابل میان قدرت سخت و مقاومت شبکه‌ای جامعه است.

پیش‌بینی‌ناپذیری رخدادهای سیاسی

ادبیات علوم سیاسی و جامعه‌شناسی نشان می‌دهد فروپاشی‌های بزرگ سیاسی معمولاً محصول تصمیم دولت‌ها نیستند، بلکه نتیجهٔ فرایندهای زیرپوستی و طولانی‌مدت اجتماعی‌اند. دگرگونی‌های پنجاه سال گذشته موید این ادعاست. تحول رفتار اجتماعی زنان در ایران پس از قتل مهسا امینی، نمونه‌ای روشن است از اینکه چگونه جنبش‌هایی بدون رهبری، بدون سازمان رسمی و بدون مرکزیت، قدرت تاریخی می‌آفرینند؛ جنبش‌هایی که ملوچی آنها را «جنبش‌های زیرپوستی با هویت جمعی پراکنده» و کاستلز «شبکه‌های افقی مقاومت» می‌نامد.

ملوچی تأکید می‌کند که جنبش‌های مدرن لزوماً خیابانی یا خشونت‌بار نیستند؛ بخش مهمی از فعالیت آنها در «عرصهٔ زندگی روزمره» و در قالب مقاومت‌های آرام و طولانی جریان دارد. او این حرکت‌ها را «شبکه‌های غوطه‌ور» یا «جنبش‌های افقی و خزنده» می‌خواند.

کاستلز نیز نشان می‌دهد جنبش‌های عصر دیجیتال بدون رهبر مشخص و به‌صورت افقی سازمان می‌یابند؛ تغییرات هنجاری در سبک زندگی، مهم‌تر از پیروزی‌های سیاسی کوتاه‌مدت‌اند. جیمز سی. اسکات با مفهوم «سلاح ضعیفان» توضیح می‌دهد که مقاومت لزوماً آشکار نیست؛ کنش‌های خاموش، نمادین، نافرمانی مدنی و زیرسؤال‌بردن روایت رسمی نیز شکل‌های موثر مقاومت‌اند. سیدنی تارو نیز با نظریهٔ «چرخه‌های اعتراضی» نشان می‌دهد که چرخه‌های بلند اعتراض درازمدت‌اند و هر موج سرکوب تنها فاز تازه‌ای از مقاومت اجتماعی را فعال می‌کند.

بر این اساس، می‌توان گفت جنبش‌های امروز ایران — از جنبش زنان تا جنبش‌های جوانان، دانشجویان و شبکه‌های عدالت‌خواه — نمونهٔ کامل جنبش‌های افقی و خزندهٔ معاصرند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» نقطهٔ اوج فرایندی بود که دو دهه پیش آغاز شد. کشته‌شدن مهسا امینی رویداد محرک بود؛ اما قدرت اصلی جنبش از تغییر خزندهٔ سبک زندگی، ارزش‌ها و هویت نسل جدید ناشی می‌شد. سهم این جنبش‌ها را می‌توان در چهار واقعیت دید:

نخست، ریزش مشروعیت گفتمانی؛ نسلی که با اینترنت بزرگ شده، روایت رسمی را نمی‌پذیرد. کاستلز این فرآیند را «بازپس‌گیری فضای نمادین» می‌نامد.

دوم، نافرمانی مدنی گسترده؛ از زنان بی‌حجاب تا بازگشت نمادهای فرهنگ مدرن، که نمونهٔ «مقاومت روزمره» به سبک اسکات است.

سوم، انعطاف‌ناپذیری حکومت در برابر انعطاف جامعه؛ حکومت ایران هنوز با منطق دههٔ ۶۰ می‌اندیشد و می‌پندارد با بازداشت چند چهره می‌تواند جنبش را خاموش کند، حال آنکه جنبش‌های افقی رهبر محور نیستند.

چهارم، بازداشت‌های روزهای اخیر در مشهد در مراسم هفتم خسرو علی‌کردی؛ نمونه‌ای از بازی قدیمی حکومت در برابر جنبشی جدید است، در حالی‌که طبق نظریهٔ کاستلز و ملوتچی، در جنبش‌های افقی «سری برای بریدن» وجود ندارد.

ایران، روسیه و افول محورهای اقتدار: یک تطبیق میان‌نسلی

فروپاشی شوروی، مرگ قذافی، اعدام صدام و افول حزب‌الله و دیگر نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، سقوط رژیم اسد و فرار او نشان داده‌اند که قدرت‌های سخت، حتی اگر در کوتاه‌مدت پایدار به‌نظر برسند، در برابر فرسایش اجتماعی شکننده‌اند. تحلیل‌های چارلز تیلی و جک گلدستون دربارهٔ «ساختار فرصت‌های سیاسی» نیز همین را تأیید می‌کند. در ایران نیز نه حجاب اجباری کارکرد دارد، نه نیروهای نیابتی مشروعیت می‌آورند، و نه سرکوب می‌تواند نسل جدید را به عقب بازگرداند؛ زیرا ساختار اجتماعی تغییر کرده است.

دگرگونی‌های اجتماعی امروز با منطق جنبش‌های افقی حرکت می‌کند: از مسیر جنبش‌های آرام، بی‌رهبر و پراکنده اما ریشه‌دار. زنان بی‌حجاب امروز، جوانانی که بازداشت را پایان نمی‌دانند، و مراسم‌های یادبود که به میدان مقاومت تبدیل می‌شوند، همگی شواهدی هستند بر اینکه جنبش اجتماعی در ایران وارد فاز برگشت‌ناپذیر شده است.

قدرت سیاسی ممکن است دیر بفهمد، اما جامعه سال‌هاست مسیر خود را انتخاب کرده است.


نظر خوانندگان:


■ ای کاش شما دوستان دانشمندی که در خارج از ایران هستید روند جریانات داخلی را با دیدی انتقادی هم مورد بررسی و سنجش قرار می‌دادید و تا این اندازه خوش بین به آینده نزدیک بعد از جمهوری اسلامی نبودید. در همین رویداد اخیر در مشهد گویا میان طرفداران پادشاهی و دیگران درگیری‌هایی رخ داده. وانگهی به  یوتیوپ بروید و انتقادها به خانم نرگس محمدی از سوی سلطنت‌طلبان را ببینید. چند روز پیش به تیتری در یک گفتگو در یوتیوپ برخوردم: «انگلی به نام شریعتی» و امروز همان دو نفر در گفتگوی دیگری با نام «بی‌شرفی به نام آل‌احمد». این که باید شخصیت‌های سیاسی گذشته مورد نقد جدی قرار گیرند امری کاملا واضح است اما توهین تا این اندازه قابل پذیرش نیست. امروز شخصیتی مانند روزالوکزامبورگ برای خود نزد همه مردم آلمان یک شخصیت تاریخی است و خیابان‌ها و مکان‌هایی به نام او وجود دارد و آنهم علی‌رغم تندروی‌های بی‌اندازه او. اما در ایران مخالفین چشم دیدن همدیگر را ندارند. عاقبت این مسیر جز کشت و کشتار داخلی چیز دیگری خواهد بود؟ حداقل در دوره جنبش ملی کردن صنعت نفت دولت ضعیفی بود که میان مخالفین قرار بگیرد اما در فردایی که از جمهوری اسلامی خبری نباشد شما مطمئن باشید که ما با وضعیت بسیار خطرناکی روبرو خواهیم بود و چه بسا بسیاری آرزوی بازگشت جمهوری اسلامی را داشته باشند.
با احترام علی‌محمد طباطبایی


■ آقای طباطبایی گرامی،
من با تحلیل و برداشت شما از وضعیت جامعهٔ ایران و “فردایی که از جمهوری اسلامی خبری نباشد ...” هم‌داستانم. اما پرسش اساسی این است: چگونه می‌توان از آن آیندهٔ خطرناک جلوگیری کرد؟
آنچه در این یادداشت کوتاه آورده‌ام، چکیده‌ای است از تجربهٔ جوامع امروز؛ تجربه‌هایی که صاحب‌نظران علوم اجتماعی آنها را تحلیل و نظریه‌پردازی کرده‌اند. بدیهی است که این مجموعه نه نسخه‌ای برای حل بحران است و نه راه‌حلی برای گریز از مصائب امروز و وحشت‌های فردا. این دیدگاه‌ها بیش از هر چیز بر شناخت جامعه و راه و روش نسبی امروزین گذار تکیه دارند.
جمهوری اسلامی هرگز نتوانسته حکمرانی خود را با دگرگونی‌های مستمر جامعه، ارزش‌های نسل جوان، و معیارهای بنیادین توسعه هماهنگ کند. حاکمیت عملاً در دههٔ شصت متوقف مانده، پایگاه اجتماعی خود را از دست داده و چون قادر به پاسخ‌گویی به نیازها و تحولات جامعه نیست، تمام توان خود را صرف ساخت و گسترش نهادهای سرکوب کرده است. نسل جوانِ سرخورده از این وضعیت و کم‌اطلاع از تاریخ معاصر ایران، در جست‌وجوی راهی برای گذار به آینده‌ای متفاوت است؛ گاه حتی به خشونت زبانی علیه کسانی که با آنها هم‌نظر نیستند کشانده می‌شود. آنها ممکن است متوجه نباشند، اما ادامه این شیوه می تواند به خشونت های گسترده و ویرانگر میان رقبای سیاسی تبدیل شود.
هیچ امید واقعی به اصلاح جمهوری اسلامی نمی‌توان داشت. رژیم عملاً همهٔ مسیرهای سالم برای نجات جامعه را مسدود کرده است. از این رو، دو مسیر عمده برای گذار از جمهوری اسلامی طرح می‌شود:
۱. اتکا به مقاومت مدنی و خنثی‌سازی تدریجی نیروهای سرکوب. یعنی تدوام جنبش مهسا که به دست آوردهای غیر قابل برگشتی رسید. ادامهٔ مبارزات خیابانی، اعتصاب‌ها، نافرمانی مدنی و اشکال متنوع مقاومت افقی راه و روش این مسیر است که رویکردی مدنی، تدریجی و خشونت‌پرهیز است؛ شیوه‌ای که نمونه‌های موفق آن در بسیاری از کشورها تجربه شده و توانسته گذار کمتر پرهزینه‌تری را رقم بزند. شیوه ای که در روز گذشته توسط برگزار کنندگان مراسم بزرگداشت زنده یادخسرو علیکردی پی گرفته شد.
۲. توسل به حملهٔ نظامی خارجی گروهی بر این باورند که بمباران هواییِ خارجی می‌تواند جمهوری اسلامی را ساقط و قدرت را به مخالفان منتقل کند. اما هیچ حکومتی تنها با بمباران هوایی سقوط نکرده است.
جنگ زمینی «مادرِ جنگ‌ها»ست” و در ایران نه تنها نیروی مسلح و سازمان‌یافته‌ای که قادر به نبرد زمینی باشد وجود ندارد، بلکه در صورت خلأ قدرت، کشور با جنگ میان بلوک‌های مختلف قدرت و وضعیت پرمخاطره ای که شما توصیف کرده اید روبه‌رو خواهد شد. اسرائیل و آمریکا هرگز توان یا قصد اعزام نیروی زمینی به ایران را ندارد. از این رو، فرضیهٔ «سقوط حکومت با بمباران خارجی» نه واقع‌بینانه است و نه قابل اتکا؛ موضوعی که کسانی که دل به حملهٔ نظامی بسته‌اند باید آن را جدی‌تر در نظر بگیرند و حمله به رقبای سیاسی خود را متوقف کنند.
با احترام، علمداری


■ با دل نگرانی آقای طباطبایی همراهم. جامعه مدنی ایران با اینکه هم سوابق درخشان و هم عناصر و دانش باارزش در خود نهفته دارد، اما همه اینها به جزایر جدا از هم می‌مانند که قادر به پیوستگی در یک سرزمین واحد نیستند. روشنفکران ایرانی همواره به لحاظ فکری مصرف کننده دموکراسی بوده‌اند نه تولید کننده آن، البته بناچار اینچنین بوده و انتظار خارق‌العاده نمیتوان داشت. از این جهت است که امروز تشکیل یک جبهه و تشکیلات واحد شامل تمامی اپوزیسیون حیاتی است. جبهه ای که تنها حول خطوط اصلی ضد دیکتاتوری و صلح‌طلبی شکل گیرد و شرکت کنندگان آن نیز بی‌چون و چرا وجود هر گروه و نظریه‌ای را در آن بپذیرند. برخی عزیزان ممکن است ضد و نقیضی در حرف بالا ببینند، اما انجام کار بزرگ در حساس‌ترین و خطیرترین شرایط ممکن‌تر است. افراط گری چپ، راست، اسلامی، ترامپیست و غیره ایران را به سمت فروپاشی و جنگ داخلی می‌کشانند، زمان آن است که عقلانیت با وزنی معتبر وارد صحنه شود، عقلانیتی که اگر نشان از همه مکتب‌ها دارد اما در آرزوها آنها را متحد می‌کند.
موفق باشید، پیروز


■ جناب پیروز عزیز. نظر شما این است: «جبهه‌ای که تنها حول خطوط اصلی ضد دیکتاتوری و صلح‌طلبی شکل گیرد». این موضوع را رضا پهلوی در «نشست همگرایی مونیخ» به‌ عنوان بستر همکاری و همگرایی برشمرده است: تمامیت ارضی ایران، دموکراسی سکولار مبتنی بر حقوق بشر و تعیین نظام سیاسی از طریق انتخابات آزاد. آیا این سه اصل می‌توانند بین همه آزادیخواهان ایران مشترک باشند؟ البته بنا به شرایط خاص ایران، اصل صلح‌طلبی حکم می‌کند که باید اصل چهارمی هم به آن ۳ اصل اضافه کرد: کنار گذاشتن سیاست نابودی و دشمنی با اسراییل و به رسمیت شناختن موجودیت آن کشور.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ با نحوه‌ی ورودِ جناب طباطبایی به مسئله، مشکل دارم. نه این‌که مستندات ایشان - از جمله هتک‌حرمت دکتر شریعتی، جلال آل‌احمد و دیگران - کذب است، اتفاقن عینِ واقعیت است اما گلایه از هتاکان و اساسن ذکر این نوع ترهات و تهمت‌ها واقعن چه مشکلی را حل می‌کند؟ برای کمک به فعالان مدنی در داخل کشور چقدر خوب می‌شد که انسان‌های فرهیخته‌ای همچون جناب طباطبایی آستین بالا می‌زدند و راه‌ها و تاکتیک‌هایی که به تسهیل کنشگری و ارتقای مسیر پرپیچ‌وخم مبارزات مدنی می‌انجامد را توضیح می‌دادند ، برای مثال این‌که آیا بهتر نبود که به‌جای .... اجازه داده می‌شد که خود افرادِ صاحب‌عزا به‌ویژه برادر ایشان (جواد علی‌کردی)، اداره‌ی مراسم تشییع را در دست می‌گرفتند و عزیزانی که از تهران رفته بودند در میان جمعیت و در صف اول، به مراسم و شعارها، یاری و جهت می‌دادند؟ یا...
این‌که در فلان سایت یا بهمان صفحه در اینترنت به شریعتی و آل‌احمد چه گفته‌اند حتمن قابل انتقاد است (و تاکید جناب طباطبایی بر این‌که در آلمان خیابان به‌نام رزالوکزامبورگ هست، خب در ایران هم خیابان‌ها و نیز ایستگاه‌های مترو به‌نام شریعتی و آل‌احمد وجود دارد) ولی عرض‌ام این‌است که تکرار و گله‌گزاری از حرمت‌شکنان و توهین‌کنندگان به شریعتی و جلال، در عمل چه گره‌ای از صدها گرهِ چنین تجمع‌هایی می‌گشاید؟ و اگر کسی با خواندن پست جناب طباطبایی و امثال این عزیز خدایی‌ناکرده به‌این نتیجه برسد که پشت این برخوردها ای‌بسا “ناامیدی” خفته است، باید ملامت شود؟
بااحترام و ارادت: جواد موسوی خوزستانی


■ آقای قنبری گرامی، در گذشته نه چندان دور من نیز می‌پنداشتم که تمامی اصول مرکزی جنبش آزادیخواهی ایران باید و بهتر است در پلاتفرم جبهه واحد گنجانیده شوند. واقعیت سخت بر ما آشکار کرده که این سنگ بزرگ تنها نشان از نزدن است. اصول و وسواس‌های حزبی را نباید شرط همکاری و حمایت جبهه‌ای قرار داد، بویژه در شرایط حساس کنونی. این رویکرد جبهه‌ای هم همگرایی ضد دیکتاتوری را ممکن‌تر می‌سازد و هم دست روشنفکران را در حفظ پرنسیپ های خود آزادتر میگذرد. لایه‌های اصلاح‌طلب درون حکومت، مجاهدین، یا سلطنت‌طلبان افراطی و پوپولیست هیچکدام دشمنان (فعلی) مردم ایران نیستند و باید شانس شرکت با مابقی نیروها در حصول آزادی را داشته باشند. اینکه رفتار و تصمیمشان در چه جهتی باشد موضوع دیگریست که به خود آنها مربوط است. اصولی نظیر سکولایزم در دستور عمل و تئوریک بسیاری از نیروهای جنبش قرار دارد اما نمیتواند شرط مبارزه با رژیم ولایی باشد. شرط صلح با اسرائیل طبیعی و صحیح است و در کلیت صلح با تمام کشور ها تحت منشور سازمان ملل میگنجد، اما دوستی یا همکاری با حکومت فعلی اسرائیل بی ارتباط با جنبش آزادی ایران است و برعکس منشائی برای تفرقه می‌باشد.
با احترام، پیروز


■ قبل از هر چیز از جناب دکتر علمداری به خاطر واکنش و پاسخ به نگرانی‌های من و جناب پیروز در اشاره به نوشته کوتاه خود بسیار سپاسگزارم.
اما در پاسخ به آقای موسوی خوزستانی باید بگویم که من نه فعال و کنش‌گر سیاسی بوده‌ام و نه اکنون با ۷۳ سال سن و نداشتن هیچ‌گونه تجربه در این موارد خود را در جایگاه ارائه راه حل به کنشگران داخل ایران می‌بینم. من خود را بیشتر یک فعال فرهنگی می‌دانم و شاید لازم باشد اشاره کنم که در فاصله میان دوره‌ای دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی و ابتدای دور دوم احمدی‌نژاد در سال ۸۸ در سایت ایران امروز بیش از ۵۰۰ مقاله ترجمه کرده و یا بعضی از آنها را خودم نوشتم. و البته بیشتر آنها بعد از انتشار در سایت ایران امروز در نشریات داخلی نیز بازنشر شده‌اند. اکنون نیز هفت هشت ماهی هست که بعد از سال‌ها گوشه‌نشینی (به دلایل موجه) دوباره به ترجمه مقاله‌هایی که خواندن آنها را مفید می‌دانم اقدام می‌کنم. البته با این سن و سال و این که سیاسی نیستم و این که هیچ راه حلی هم برای حل مشکلات بسیار بسیار زیاد ایران نمی‌بینم و مسائلی که نمی‌خواهم در اینجا به آنها اشاره کنم از ترجمه مقاله‌هایی که از خط قرمز داخل کشور فراتر برود معذورم.
به نظر من ایران در یک وضعیت بسیار بحرانی با آینده‌ای بسیار مشکوک قرار دارد و متاسفانه کمتر کسی متوجه نزدیک شدن ما به روزهای سیاهی است که شاید در پیش داشته باشیم. آن دسته از اجداد بسیار دور ما که در جنگل‌ها و دشت‌های پرخطر از راه شکار زندگی می‌کردند چنانچه شنیدن صدای مشکوکی را حمل بر صدای باد یا حیوان بی‌خطری می کردند به احتمال زیاد فرصت انتقال ژن‌های خود به نسل بعد را پیدا نمی‌نمودند اما آن ترسوهایی که هر صدایی را به حیوانی درنده نسبت می‌دادند و بنابراین هوشیاری خود را متوجه اطراف می‌نمودند امکان زنده ماندن و ادامه نسل را پیدا می کردند.
من هم امروز از همین روش استفاده می‌کنم و عنوان‌های گفتگوهایی در یوتیوپ از قبیل همان «انگلی به نام شریعتی» یا «بی‌شرفی به نام آل‌احمد» را نشانه‌ای از دورانی بسیار سخت و ناخوشایند و شاید خونبار می‌دانم. این که فعلا بزرگ راه‌هایی به نام شریعتی یا آل‌احمد هست مسئله امروز ما نیست. چنانچه بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی به قدرت برسد با این شیوه برخوردی که امروز شاهدش هستیم حتی دیگر داشتن کتابی از شریعتی یا آل‌احمد جرم تلقی خواهد شد. چنانچه این بخش از اپوزیسیون به قدرت برسد تقریبا تمام ناشرین فعلی داخل ایران به خاطر انتشار کتاب‌هایی که به نحوی توهین به این تازه به قدرت رسیده‌ها تلقی خواهد شد درگیر مشکلات بزرگی خواهند شد. بسیاری از کتاب‌های فعلی که در باره تاریخ معاصر ایران است و حقایق را در باره صد سال گذشته به طور بی‌طرفانه نوشته جمع‌آوری خواهند شد. ما یک بار قبل از انقلاب ۵۷ همه چیز را با خوش بینی دیدیم و نتیجه آن خوش‌بینی‌ها هم خیلی زود خودشان را نشان دادند.
مسئله اینجا نیست که به قول جناب رضا قنبری با یک حکومت سکولار مبتنی بر حقوق بشر توافق شده است. این که چنانچه این بخش از اپوزیسیون به قدرت برسد ایران دارای یک حکومت دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر خواهد بود از همین الان روشن است. همین امروز در سایت گویا نیوز مقاله‌ای بود از کیهان لندن با عنوان «چرا ایران فردا به یک هویدا نیاز دارد» و چقدر زیبا یکی از خواننده‌های مقاله پاسخ داده بود: «جالبست که خود سران رژیم معترف بودند که هویدا عملا فاقد قدرت و گماشته بله قربانگوی شاه بوده و در عمل این شاه بوده که نقش نخست‌وزیر را هم از طریق او ایفا می‌کرده. این موضوع در یادداشتهای خود علم و خاطرات امثال نهاوندی عالیخانی مجیدی و غیره بارها مطرح و به نقش هویدا بعنوان تنبک پای نقاره اشاره شده برای مثال امروز لیست کاندیداهای مجلس شورای ملی را به اعلاحضرت تقدیم کردم ایشان عده‌ای را تایید و عده‌ای را هم تعویض کرده و لیست نهایی را به هویدا برای اعلام تفویض کردند... در واقع با بیان اینکه ایران نیاز به هویدای دوم دارد، منظور سلطنت طلبها در حقیقت اینست که رضاشاه دوم به یک هویدا نیاز دارد. باین معنا که سلطنت طلبها نه تنها توهم تکرار استبداد شاهنشاهی بسبک قرن پیش را دارند بلکه حتی بنحو صوری هم قایل به نقشی برای قوای سه گانه نیستند ».
بله مهم آنچه رهبرشان می گوید یا قولش را می‌دهد نیست. باید دید اطرافیانی که قرار است در آینده نزدیک در راس امور سیاسی قرار گیرند چه می گویند. فکر می‌کنم همین قدر که نوشتم کافی باشد و منظور من روشن.
با تقدیم احترام: علی محمد طباطبایی


■ جناب پیروز عزیز. چاره‌ای نیست جز اینکه با حوصله و دقت دو نکته را روشن کنیم. نکته اول اینکه، بحث پیرامون شکل‌گیری یک جبهه، حول خطوط اصلی ضد دیکتاتوری و صلح‌ طلبی بود. آیا سکولار بودن شرط لازم برای ضد دیکتاتور بودن نیست؟ در این بحث ما، من فقط دو نوع حکومت می‌بینم: سکولار یعنی قانونگزاری بر اساس رأی مردم، و دیگری قانون‌گزاری مطابق نصوص مقدس. آیا شما نوع دیگری را نیز مد نظر دارید؟ من ننوشتم که سکولار بودن شرط مبارزه است، بلکه سکولار بودن را شرط «جبهه ضد دیکتاتوری» دانستم. اگر عده‌ای می‌خواهند قانون را از متون مقدس استنتاج کنند و با نظام ج.ا. هم مبارزه می‌کنند، من جلوی مبارزه آنها را که نگرفته‌ام! اما با آنها جبهه تشکیل نمی‌دهم.
نکته دوم اینکه من ننوشتم که با همکاری با حکومت فعلی اسرائیل موافقم یا نه. عبارتی که به کار بردم و امروزه بسیار رایج است “به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل” است. فکر می‌کنم شما هم نیز با این فرمول‌بندی موافق هستید.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ آقای طباطبایی عزیز. امیدوارم سالیان دراز همچنان سالم و فعال باشید و ما را از نظرات و ترجمه‌های عالی خود بهره‌مند کنید. آنچه مرکز توجه من است، اصول روابط ما در عرصه سیاست است، نه نظر شخصی من نسبت به این یا آن جریان سیاسی. اگر رضا پهلوی می‌گوید که حقوق بشر را قبول دارد، باید از او پذیرفت. به استناد اینکه من مطمئن هستم که او زیر حرفش می‌زند، نمی‌شود او را از حقوق اجتماعی محروم کرد. اگر چنان اطمینانی داشته باشم، به او رأی نمی‌دهم و دیگران را نیز از رای دادن به او برحذر می‌دارم. اما موافق یا مخالف بودن با یک سیاستمدار، یک چیز است و محروم کردن یک شهروند از حقوق سیاسی، چیز دیگر. من فقط خواستم موضوع را روشن‌تر کنم، والا بعید می‌دانم شما بخواهید حقوق فردی کسی را انکار کنید. من در یکی از کامنت‌های گذشته این تمثیل را به کار بردم، که یکبار ما از زاویه دید یک بازیکن فوتبال موضوع را بررسی می‌کنیم، اما یکبار دیگر از زاویه دید داور مسابقه.
موفق باشید. رضا قنبری


■ جدا از موضوع صحبت کنونی من نیز همچون آقای قنبری می‌خواستم یک بار دیگر از زحمات آقای طباطبایی تشکر کنم و صد البته از آقای علمداری که این بحث را آغاز کردند. تیزبینی و خوش سلیقگی آقای طباطبایی در انتخاب ترجمه‌هایشان ستودنی است، نگاه از زوایای متنوع و غیر معمول به تاریخ به ما بیشتر و بهتر می‌آموزد کی هستیم و از کجا آمده‌ایم.
درود بر شما، پیروز.


■ با تشکر بسیار از آقایان رضا قنبری و جناب پیروز. امیدوارم ترجمه‌های من نقش هرچند کوچکی در روشن کردن اذهان خوانندگان عزیز ایران امروز داشه باشد.
علی‌محمد طباطبایی


■ کامنت دوم جناب طباطبایی روشنگر بود، ضمن این‌که بحثِ هشداردهنده‌ی ایشان بستری فراهم می‌کند برای اندیشیدن به وضعیتِ شکننده‌ی ساختار سیاسی مملکت. نگرانی آقای طباطبایی را به‌ویژه در مورد تشدید خشونت در زبان سیاسی اپوزیسیون (و دوقطبی‌شدنِ فزاینده‌ی فضای سیاسی جامعه) درک می‌کنم و با ایشان همراه‌ام.
چه بسا رشدِ سرطانی‌یِ قطبی‌گرایی و وجود خشونتِ گسترش‌یابنده در سال‌های اخیر، باعث شده اندیشمندان، جامعه‌شناسان و شخصیت‌های آکادمیک ایرانی از جمله دکتر علمداری دست‌به‌قلم شوند و از “شیوه‌”های متنوع مبارزات خشونت‌پرهیز بنویسند و نسل جوان را با انواع “روش‌”های مدنی و مسالمت‌جویانه آشنا کنند.
واقعیت این است که جنبش نسل جوان (نسل z) جنبش سبک زندگی‌ست یعنی به‌ماهیت  جنبشی صلح‌طلب است؛ با این‌حال می‌دانیم که ماهیت (سرشت)  به‌تنهایی  یک جنبش را نسبت به خشونت‌ورزی  بیمه نمی‌کند بلکه روشِ کنشگرانِ جنبش هم بسیار مهم است. مثال روشن‌اش  سخنِ خود شماست جناب طباطبایی که در کامنتِ دوم‌تان به روش و نحوه‌ی برخوردِ اطرافیان آقای پهلوی استناد می‌کنید در نتیجه پلاتفرم و شعارهای آقای رضا پهلوی را (شعار سکولاریسم، تمامیت ارضی و دموکراسی را) برای فردای ایران تعیین‌کننده نمی‌بینید.
یکی از مشکلات ما شاید این‌ است که عادت کرده‌ایم حرف آخر را در اول راه، مطرح کنیم. مثلن همین شعار سکولاریسم و دموکراسی که به‌قاعده  “نتیجه‌”ی عمل و روش مبارزه‌ی یک نسل است را به‌عنوان پیش‌شرط ، در همان ابتدا روی میز مذاکره و ائتلاف با دیگران می‌گذاریم در حالی که تجربه‌های مکرر  نشان داده که چه‌بسا جریان‌هایی که نیت خیر داشته‌اند و صادقانه شعار دموکراسی ، سکولاریسم و تمامیت ارضی را مطرح کرده‌اند اما روش و عمل‌شان، در نهایت به تجزیه کشور و حاکمیت استبداد منتهی شده است. (اینجا ناخواسته نقدی هم متوجه آقای قنبری عزیز خواهد بود)؛ به هر روی یکی از دغدغه‌های مهم دوره‌ی کنونی، کمک به نسل جوان است که آنها برخلاف نسل ما، “روش” را جدی بگیرند، منظورم همین کمک‌های فکریِ اثرگذاری‌ست که دکتر علمداری و امثال ایشان  خود را موظف به ارائه‌ی آن می‌دانند.
به همین دلیل، در کامنت‌ام که خطاب به جناب طباطبایی بود سعی داشتم بگویم که چه خوب می‌شد اگر ما نیز همچون دکترعلمداری انرژی و تمرکز مان را صرف خدمت به جامعه‌ی مدنی و کشف “راه‌” و “روش‌”هایی بکنیم که نسل جوان و کنشگران را یاری و تقویت کند.
سرفراز باشید. موسوی خوزستانی






نظر شما درباره این مقاله:







گزارش نسرین ستوده از دیدار با خانواده خسرو علیکردی
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 18:00

گزارش نسرین ستوده از دیدار با خانواده خسرو علیکردی






نظر شما درباره این مقاله:







بلاروس گروهی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 17:35

در ازای کاهش تحریم‌های آمریکا:

بلاروس گروهی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد


آندریوس سیتاس، فلیکس لایت و مارک تروِلیان / خبرگزاری رویترز / ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵

بنا بر بیانیه‌ای از سوی آمریکا، الکساندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور بلاروس، روز شنبه ۱۲۳ زندانی را آزاد کرد که در میان آنان، آلِس بیالیاتسکی، برنده جایزه صلح نوبل، و ماریا کالسنیکاوا، از چهره‌های برجسته مخالفان حکومت، حضور دارند. این اقدام پس از دو روز گفت‌وگو با فرستاده‌ای از سوی رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، صورت گرفت.

در مقابل، ایالات متحده موافقت کرد تحریم‌ها علیه صادرات پتاس بلاروس را لغو کند. پتاس یکی از اجزای کلیدی در تولید کودهای شیمیایی است و این کشورِ جمهوری سابق شوروی، یکی از تولیدکنندگان بزرگ آن در جهان به شمار می‌رود.

این آزادی زندانیان، بزرگ‌ترین اقدام از این دست از سوی لوکاشنکو از زمانی است که دولت ترامپ در سال جاری گفت‌وگو با این رهبر کهنه‌کار اقتدارگرا و متحد نزدیک ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، را آغاز کرد.

دولت‌های غربی پیش‌تر به دلیل سرکوب شدید مخالفان داخلی و حمایت بلاروس از جنگ روسیه در اوکراین، از لوکاشنکو فاصله گرفته بودند.

کالسنیکاوا: «از آمریکا و ترامپ سپاسگزارم»

بیالیاتسکی، برنده مشترک جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۲، فعال حقوق بشر است که سال‌ها برای آزادی زندانیان سیاسی مبارزه کرد، پیش از آنکه خود به یکی از آنان تبدیل شود. او از ژوئیه ۲۰۲۱ در زندان به سر می‌برد.

همچنین ماریا کالسنیکاوا، از رهبران اعتراضات گسترده سال ۲۰۲۰ علیه لوکاشنکو، و ویکتار باباریکا که همان سال هنگام آماده‌شدن برای نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری بازداشت شده بود، آزاد شدند.

تاتیانا خومیتش، خواهر کالسنیکاوا، به رویترز گفت که تلفنی با او صحبت کرده است.

او گفت: «به من گفت که از آزادی‌اش بسیار خوشحال است و از آمریکا و ترامپ برای تلاش‌هایشان در پیشبرد این روند و نیز از همه کشورهایی که در این فرایند نقش داشتند، قدردانی می‌کند.»

هنوز مشخص نیست زندانیان آزادشده پس از آزادی به کجا خواهند رفت. در موارد پیشین، برخی از آزادشدگان از طریق لیتوانی بلاروس را ترک کرده بودند.

مقام‌های آمریکایی به رویترز گفته‌اند که تعامل با لوکاشنکو بخشی از تلاش برای دور کردن او – دست‌کم تا حدی – از نفوذ پوتین است؛ تلاشی که مخالفان بلاروسی تاکنون با تردید شدید به آن نگریسته‌اند.

جان کوال، فرستاده ترامپ، پیش‌تر در مینسک به خبرنگاران گفته بود: «بر اساس دستور رئیس‌جمهور ترامپ، ما، ایالات متحده، تحریم‌های مربوط به پتاس را لغو خواهیم کرد.»

ایالات متحده و اتحادیه اروپا پس از آنکه دولت بلاروس در پی انتخابات مورد مناقشه سال ۲۰۲۰ سرکوب خشونت‌باری علیه معترضان آغاز کرد و تقریباً همه مخالفان داخلی لوکاشنکو که به خارج نگریخته بودند را زندانی کرد، تحریم‌های گسترده‌ای علیه این کشور اعمال کردند.

این تحریم‌ها پس از آن تشدید شد که لوکاشنکو در سال ۲۰۲۲ اجازه داد خاک بلاروس به‌عنوان سکوی تدارکاتی برای حمله روسیه به اوکراین مورد استفاده قرار گیرد.

کاهش تحریم‌های پتاس، تقویتی برای اقتصاد بلاروس

اپوزیسیون بلاروس که در تبعید به سر می‌برد، از ترامپ قدردانی کرد و گفت اینکه لوکاشنکو در ازای امتیازدهی در موضوع پتاس با آزادی زندانیان موافقت کرده، نشان‌دهنده کارآمدی تحریم‌هاست.

مخالفان همواره گفته‌اند که رویکرد ترامپ در قبال لوکاشنکو را تلاشی انسانی می‌دانند، اما بر این باورند که تحریم‌های اتحادیه اروپا باید همچنان برقرار بماند.

سویتلانا تیخانوفسکایا، رهبر اپوزیسیون بلاروس در تبعید، در بیانیه‌ای گفت: «تحریم‌های آمریکا بر انسان‌ها متمرکز است. تحریم‌های اتحادیه اروپا درباره تغییرات ساختاری است — توقف جنگ، فراهم‌کردن گذار دموکراتیک و تضمین پاسخگویی. این رویکردها با یکدیگر در تضاد نیستند؛ بلکه مکمل هم هستند.»

لوکاشنکو پیش‌تر وجود زندانیان سیاسی در بلاروس را انکار کرده و افراد زندانی را «اوباش» توصیف کرده بود. او حتی در ماه اوت گذشته پرسیده بود چرا باید کسانی را آزاد کند که به گفته او دشمنان دولت هستند و ممکن است «دوباره علیه ما جنگ به راه بیندازند».

ترامپ به‌طور علنی لوکاشنکو را «رئیس‌جمهور بسیار محترم بلاروس» توصیف کرده است؛ توصیفی که با دیدگاه مخالفان، که او را دیکتاتور می‌دانند، در تضاد است. ترامپ از او خواسته بود تا حدود ۱۳۰۰ یا ۱۴۰۰ زندانی را که از آن‌ها با عنوان «گروگان» یاد کرده بود، آزاد کند.

سفارت آمریکا در لیتوانی اعلام کرد: «ایالات متحده آماده تعامل بیشتر با بلاروس در راستای پیشبرد منافع آمریکا است و به تلاش‌های دیپلماتیک خود برای آزادی سایر زندانیان سیاسی در بلاروس ادامه خواهد داد.»

گروه حقوق بشری ویاسنا در بلاروس – که از سوی دولت مینسک به‌عنوان سازمانی افراطی شناخته می‌شود – شمار زندانیان سیاسی را در آستانه آزادی‌های روز شنبه، ۱۲۲۷ نفر اعلام کرده بود.

کوال با لوکاشنکو درباره اوکراین و ونزوئلا گفت‌وگو کرد

خبرگزاری دولتی بلتا به نقل از جان کوال گزارش داد که او طی دیدار با لوکاشنکو درباره طیف گسترده‌ای از مسائل، از جمله جنگ روسیه در اوکراین و وضعیت ونزوئلا، گفت‌وگو کرده است.

لوکاشنکو اخیراً دو دیدار با یک دیپلمات ارشد ونزوئلایی داشته و گفته است که نیکولاس مادورو، رئیس‌جمهور ونزوئلا – که ترامپ برای کناره‌گیری او از قدرت فشار وارد می‌کند – می‌تواند به بلاروس سفر کند.

کوال گفت که به نظر او نزدیکی لوکاشنکو به پوتین می‌تواند در چارچوب تلاش‌ها برای پایان‌دادن به جنگ اوکراین مفید باشد.

او به نقل از خبرگزاری بلتا گفت: «رئیس‌جمهور شما سابقه‌ای طولانی با رئیس‌جمهور پوتین دارد و توانایی مشورت‌دادن به او را داراست. این موضوع در شرایط کنونی بسیار مفید است. آن‌ها دوستان قدیمی هستند و سطح رابطه لازم برای گفت‌وگو درباره چنین مسائلی را دارند.»

او افزود: «طبیعی است که رئیس‌جمهور پوتین ممکن است برخی توصیه‌ها را بپذیرد و برخی دیگر را نپذیرد. این، راهی برای تسهیل این روند است.»





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل می‌گوید فرمانده ارشد حماس را کشته است
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 17:29

اسرائیل می‌گوید فرمانده ارشد حماس را کشته است


ارتش اسرائیل اعلام کرد که رائد سعید، فرمانده ارشد حماس و یکی از طراحان حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، را در حمله‌ای به یک خودرو در شهر غزه در روز شنبه کشته است. این ترور، برجسته‌ترین ترور یک چهره ارشد حماس از زمان اجرای توافق آتش‌بس غزه در ماه اکتبر بود.

بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، و اسرائیل کاتز، وزیر دفاع، در بیانیه‌ای مشترک گفتند که سعید در پاسخ به حمله‌ای از سوی حماس که در آن یک وسیله انفجاری دو سرباز را در اوایل روز شنبه زخمی کرد، هدف قرار گرفته است.

به گفته مقامات بهداشتی غزه، حمله به خودرو در شهر غزه منجر به کشته شدن پنج نفر و زخمی شدن حداقل ۲۵ نفر دیگر شد. حماس یا پزشکان هنوز تأیید نکرده‌اند که سعید در میان کشته‌شدگان بوده است.

حماس می‌گوید این حمله نقض توافق آتش‌بس است

یک مقام نظامی اسرائیلی، سعید را به عنوان یکی از اعضای عالی‌رتبه حماس توصیف کرد که به ایجاد و پیشرفت شبکه تولید سلاح این گروه کمک کرده است.

این مقام گفت: «در ماه‌های اخیر، او برای احیای توانایی‌ها و تولید سلاح حماس فعالیت می‌کرد که نقض آشکار آتش‌بس است.»

منابع حماس همچنین او را پس از عزالدین الحداد، دومین فرمانده شاخه نظامی این گروه توصیف کرده‌اند.

این منابع گفتند که سعید قبلاً فرماندهی گردان شهر غزه حماس، یکی از بزرگترین و مجهزترین گردان‌های این گروه، را بر عهده داشت.

حماس در بیانیه‌ای این حمله را به عنوان نقض توافق آتش‌بس محکوم کرد، اما نگفت که آیا سعید آسیب دیده است یا خیر و از تهدید به انتقام خودداری کرد.

جنگ غزه پس از آن آغاز شد که شبه‌نظامیان تحت رهبری حماس در حمله‌ای به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۲۰۰ نفر، که اکثر آنها غیرنظامی بودند، را کشتند و ۲۵۱ نفر را به گروگان گرفتند. مقامات بهداشتی در غزه می‌گویند که حمله تلافی‌جویانه اسرائیل بیش از ۷۰۷۰۰ فلسطینی، که اکثر آنها غیرنظامی بودند، را کشته است.

آتش‌بس ۱۰ اکتبر صدها هزار فلسطینی را قادر ساخته است تا به ویرانه‌های شهر غزه بازگردند. اسرائیل نیروهای خود را از مواضع شهر عقب کشیده و جریان کمک‌ها افزایش یافته است.

اما خشونت‌ها به طور کامل متوقف نشده است. مقامات بهداشتی فلسطین می‌گویند که نیروهای اسرائیلی از زمان آتش‌بس، حداقل ۳۸۶ نفر را در حملات غزه کشته‌اند. اسرائیل می‌گوید که از زمان شروع آتش‌بس، سه سرباز آن کشته شده‌اند و به ده‌ها جنگجو حمله کرده است.

نضال المغربی و امیلی رز / خبرگزاری رویترز / ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵





نظر شما درباره این مقاله:







بحران وجدان عمومی و شعور ملی/ حاتم قادری، حسین رزاق ">
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 16:07

بحران وجدان عمومی و شعور ملی/ حاتم قادری، حسین رزاق






نظر شما درباره این مقاله:







نامه احمدرضا حائری از زندان قزلحصار
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 12:52

نامه احمدرضا حائری از زندان قزلحصار






نظر شما درباره این مقاله:







دو میلیون شغل در خطر؛ فولاد ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 12:04

دو میلیون شغل در خطر؛ فولاد ایران






نظر شما درباره این مقاله:







ایران ۱۸ خدمه نفتکش خارجی توقیف شده
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 11:05

ایران ۱۸ خدمه نفتکش خارجی توقیف شده






نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا از اسرائیل می‌خواهد هزینه‌ آواربرداری
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 10:11

آمریکا از اسرائیل می‌خواهد هزینه‌ آواربرداری






نظر شما درباره این مقاله:







آغاز اجرای بنزین سه نرخی در ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 10:00

آغاز اجرای بنزین سه نرخی در ایران


از صبح شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴، ایران وارد مرحله تازه‌ای از سیاست‌گذاری سوخت شد؛ مرحله‌ای که مدت‌ها درباره آن بحث و بررسی شده بود و حالا اجرای رسمی آن در دولت پزشکیان آغاز شده است.

افزایش قیمت بنزین در ایران، که یکی از پایین‌ترین قیمت‌ها در جهان است، مدت‌ها به دلیل نگرانی‌ها مبنی بر تکرار اعتراضات خونین آبان ۱۳۹۸ به تعویق افتاده بود.

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، در تلویزیون دولتی گفت: از روز شنبه، اکثر وسایل نقلیه به جز آمبولانس‌ها باید سوخت را با نرخ بالاتر ۵۰۰۰ تومان در هر لیتر خریداری کنند.

بنابر گزارش صداوسیما، این نرخ بالاتر، مصرف‌کنندگانی را که بیش از ۱۶۰ لیتر در ماه نیاز دارند، هدف قرار می‌دهد.

سایر رانندگان همچنان می‌توانند تا ۶۰ لیتر بنزین را با قیمت ۱۵۰۰ تومان به ازای هر لیتر و ۱۰۰ لیتر اضافی را با قیمت ۳۰۰۰ تومان به ازای هر لیتر خریداری کنند.

مهاجرانی گفت که این افزایش با هدف کنترل مصرف سوخت و مبارزه با قاچاق صورت گرفته است.

مهاجرانی گفت سهمیه تاکسی‌ها بدون تغییر باقی می‌ماند.

ریسک سه نرخی شدن بنزین

پزشکیان اگرچه در زمان مناظره‌های انتخاباتی بارها بیان کرده بود که قیمت بنزین را تغییر نخواهد داد اما در ماه‌های اخیر تأکید کرده است که اصلاح محدود قیمت‌ها، به منظور کنترل مصرف، جلوگیری از هدررفت منابع و کاهش فشار بر کارت‌های جایگاه ضروری بود.

برخی تحلیلگران و اقتصاددانان هشدار می‌دهند که اجرای جراحی اقتصادی بنزین در شرایط فعلی اقتصاد ایران، با رکود گسترده، تورم بالا و محدودیت منابع مالی، ریسک بالایی دارد. افزایش نرخ آزاد و سه‌نرخی شدن بنزین می‌تواند فشار مستقیم بر دهک‌های پایین و خانوارهای متوسط وارد کند و مصرف‌کنندگان پرمصرف را به سمت راهکارهای غیررسمی مانند قاچاق یا استفاده از بازار سیاه سوق دهد. این گروه از کارشناسان بر این باورند که موفقیت اصلاحات قیمتی تنها زمانی محقق می‌شود که دولت همزمان با تغییر نرخ‌ها، برنامه‌های حمایتی دقیق، اطلاع‌رسانی گسترده و ابزارهای مدیریتی مصرف را به‌کار گیرد تا اثرات اجتماعی و اقتصادی منفی به حداقل برسد.

در واقع سه‌نرخی شدن بنزین در ظاهر تغییر کوچکی است، اما در عمل ابزاری برای مدیریت مصرف بدون وارد کردن فشار مستقیم به خانوارهایی است که تنها سهمیه پایه را استفاده می‌کنند. پیامدهای این تصمیم تنها به جایگاه‌ها محدود نمی‌شود؛ کاهش مصرف مازاد و کنترل قاچاق سوخت دو اثر فوری هستند که می‌توانند در بودجه دولت و بازار انرژی منعکس شوند. تجربه‌های گذشته نیز نشان داده هر تغییر حتی جزئی در حوزه سوخت، می‌تواند زنجیره‌ای از تأثیرات اقتصادی و اجتماعی ایجاد کند.

سیاست‌های سوخت در ایران همیشه بیش از یک تصمیم اقتصادی بوده است و ترکیبی از ملاحظات سیاسی، امنیتی و اجتماعی را در خود جای داده است. دولت پزشکیان در شرایطی سراغ مدل سه‌نرخی رفت که از یک سو تجربه تلخ شوک‌های گذشته در ذهن مردم وجود داشت و از سوی دیگر، فشارهای مالی و رشد بی‌وقفه مصرف بنزین، تصمیم‌گیری در این حوزه را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد. فعالان اقتصادی معتقدند که نه تثبیت کامل قیمت امکان‌پذیر بود و نه جهش بزرگ؛ بنابراین انتخاب مدل سه‌نرخی نوعی حرکت محتاطانه، تدریجی و مبتنی بر کاهش مصرف مازاد به شمار می‌رود.

احمدی نژاد پایه گذار سهمیه بندی بنزین

برای درک حساسیت بالای تصمیم اخیر، مرور تاریخچه سهمیه‌بندی بنزین در ایران ضروری است. سهمیه‌بندی بنزین برای نخستین بار در دولت محمود احمدی‌نژاد و در سال ۱۳۸۶ آغاز شد؛ زمانی که قیمت بنزین سهمیه‌ای ۱۰۰ تومان و نرخ آزاد ۴۰۰ تومان بود. هدف این اقدام کنترل مصرف و مقابله با قاچاق سوخت بود، چرا که اختلاف قیمت داخلی و خارجی بنزین، قاچاق را به فعالیتی پرسود تبدیل کرده بود. در همان سال کارت سوخت معرفی شد تا مصرف خانوارها و خودروها ثبت و رصد شود و دولت بتواند الگوی مصرف را پایش و تصمیم‌گیری دقیق‌تری انجام دهد.

افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین در دولت روحانی

در دولت حسن روحانی نیز سیاست سوخت دستخوش تغییراتی شد. بین سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، قیمت بنزین به مرور افزایش یافت؛ به‌طوری که در سال ۱۳۹۳، قیمت بنزین سهمیه‌ای به ۷۰۰ تومان و آزاد به ۱۰۰۰ تومان رسید. با گذر زمان، سهمیه‌بندی عملاً کنار گذاشته شد و کارت سوخت از کارکرد اجرایی خارج شد. هدف دولت در آن مقطع، کاهش فاصله قیمت‌ها با واقعیت‌های اقتصادی و کاهش نیاز به سهمیه‌بندی بود. با این حال، جهش نرخ ارز در سال ۱۳۹۷ و افزایش شکاف قیمت داخلی و خارجی، قاچاق سوخت را بار دیگر تشدید کرد و مصرف بنزین روند صعودی پیدا کرد؛ عواملی که بازگشت کارت سوخت و سهمیه‌بندی را اجتناب‌ناپذیر ساخت.

نقطه عطف بعدی آبان ۱۳۹۸ بود؛ زمانی که قیمت بنزین در یک شب به صورت ناگهانی افزایش یافت و رئیس جمهور در مقابل رسانه ها گفت بنده هم صبح جمعه متوجه شدم نرخ سهمیه‌ای به ۱۵۰۰ تومان و آزاد به ۳۰۰۰ تومان رسید. این اقدام با واکنش‌های اجتماعی گسترده‌ای همراه شد و تجربه‌ای پرهزینه برای سیاست‌گذاران رقم زد. این رخداد نشان داد که اعمال شوک‌های قیمتی بدون اقناع افکار عمومی می‌تواند تبعات اجتماعی جدی به دنبال داشته باشد.

در دهه ۱۴۰۰، مصرف بنزین در کشور رکوردهای جدیدی ثبت کرد و رشد مصرف با ظرفیت تولید داخلی همخوانی نداشت. یارانه پنهان سوخت به یکی از سنگین‌ترین بارهای مالی بودجه تبدیل شد و حساسیت اجتماعی نسبت به قیمت بنزین، تصمیم‌گیری‌های ناگهانی در این حوزه را دشوارتر کرد. در چنین فضایی، مدل‌های چندنرخی بنزین به عنوان راهکاری محتاطانه مطرح شدند؛ در این مدل‌ها سهمیه‌های پایه با نرخ پایین حفظ می‌شود و مصرف مازاد با قیمت بالاتر محاسبه می‌شود. هدف این سیاست، کنترل مصرف، کاهش قاچاق و وارد نشدن فشار مستقیم به دهک‌های کم‌درآمد است، در حالی که خانوارهای پرمصرف با افزایش هزینه مواجه خواهند شد.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که قیمت بنزین در  دولت روحانی افزایش ۲۰۰ درصدی را ثبت کرد. سرعت اجرای این تغییر و تبعات اجتماعی آن بی‌سابقه بود همچنین  افزایش قیمت در دولت احمدی‌نژاد مرحله‌ای و تدریجی بود و قیمت بنزین آزاد در پایان دوره او به حدود ۷۰۰ تومان رسید که ۷۷۵ درصد رشد کرده است.

تاریخچه سیاست بنزین در ایران نشان می‌دهد که هر تغییر، حتی کوچک، پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گسترده‌ای دارد. تجربه‌های گذشته ثابت کرده است که اصلاحات کوتاه‌مدت یا ناگهانی بدون مدیریت کامل، می‌تواند اثرات منفی ایجاد کند.

به همین دلیل، دولت‌ها کمتر به سراغ سیاست‌های قاطع رفتند و مدل‌های آزمایشی متعددی مطرح شد؛ از طرح انتقال سهمیه از خودرو به خانوار، سهمیه سفر، بنزین نوروزی تا کالابرگ سوخت، اما هیچ‌یک به مرحله اجرا نرسیدند. کوچک‌ترین خطا در این زمینه می‌توانست اعتماد عمومی را تحت فشار قرار دهد و دولت را وادار به عقب‌نشینی کند.


منابع: خبرآنلاین، خبرگزاری رویترز





نظر شما درباره این مقاله:







کامران فانی، ادیب و مترجم برجسته درگذشت
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 9:48

کامران فانی، ادیب و مترجم برجسته درگذشت






نظر شما درباره این مقاله:







دگرگونی در طبقه‌های اجتماعی در ایران
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - Thursday 18 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.12.2025, 8:50

دگرگونی در طبقه‌های اجتماعی در ایران


عصر ایران؛ جواد لگزیان

آدمک‌هایی با لباس‌های پر زرق و برق و ماشین‌های هیولامانند که با تکبری جنون‌آمیز مایملک حقیر خود را به نمایش می‌ گذارند و با کمدی ترسناکی ادای خوشبختی و کامرانی را درمی‌آورند، حقیقتا شایسته نام لمپن‌بورژوازی‌اند که امروزه در خیابان‌های بیهودگی ویراژ می‌دهند و بر صفحات مجازی نقش باطل می‌زنند؛ طبقه‌ای عجیب و غریب که اکنون اطوار خنده‌آور و کمدی زندگی‌اش طنینی تراژیک در فاصله‌ با روزگار پرمرارت فرودستان و حتی طبقه متوسط یافته است.

کتاب «دگرگونی در طبقه‌های اجتماعی در ایران (از دههٔ ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۷)» از محمد رحمان‌زاده هروی گامی است برای شناخت ساختار و آمیزۀ طبقه‌های اجتماعی ایران و ویژگی‏ های تاریخی پیدایش، بالندگی و دگرگونی آن. کتابی که تلاش دارد به پشتوانۀ چندین سال کار پژوهشی و پیگیر در این زمینه تحقیقی شایسته ارائه دهد.

به عقیده محمد رحمان‌زاده هروی در کمابیش شصت سال گذشته دگرگونی‌های چشمگیری در ساختار و آمیزۀ طبقاتی جامعۀ ایران پدید آمده است. برای نمونه، اکنون دیگر چیزی به نام طبقۀ دهقان در ایران و شاید در بیشتر کشورهای جهان وجود ندارد. طبقۀ کارگر صنعتی با همۀ نقشی که در تولید اقتصادی و زندگی اجتماعی دارد، دیگر نقش و جایگاه چیره را در جمعیت ایران ندارد و این نقش هم پیوسته رو به کمرنگ شدن دارد.

در برابر آن، طبقه‌ای به نام «طبقۀ میانۀ نوین» هم در سازمان اجتماعی تولید و هم در کل جامعه در حال رشد است و البته سر و کله یک طبقه لمپن‌بورژوازی هم پیدا شده که درباره کمدی تراژدی آن در ادامه بیشتر خواهیم خواند.

رحمان‌زاده هروی در فصل نخست «نگاهی مفهومی به «طبقه‌ی اجتماعی» در جهان و ایران» موضوعاتی مانند پارادایم‌های اندیشگی و طبقاتی، مدل‌های غربالگری و دسته‌بندی جمعیت شاغل و گروه‌بندی آنها در چند طبقۀ اجتماعی را تعریف و نقش آنها را نشان می‌ دهد. در این فصل همچنین، طبقه‌های اجتماعی را خودبنیاد و دارای سرشت اقتصادی دانسته‌ و معتقد است طبقه‌های اجتماعی به گروههای بزرگ و کمابیش پایدار فراقومی، فراجنسی و فرازبانی از جمعیت هر جامعه گفته می‌ شود که در چارچوب تاریخی و زمانی ویژه، و سهم و جایگاه خود در مالکیت ابزار تولید و دارایی‌های مشهود یا نامشهودِ آفرینش ارزش‌افزوده، پدید آمده‌اند.

در فصل دوم «جمعیت و مهارت‌های کاری آن در ایران از میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۹۶» ساختار جمعیتی و جمعیت شاغل کشور بررسی و با سطح سواد، آموزش و مهارت‌های آن که شرط توانایی انجام وظایف شغلی هر هموند سازمان اجتماعی تولید و توزیع است، آشنا می‌ شویم. در این فصل همچنین از بن‌مایه‌های آفرینش «ارزش» اقتصادی در جامعه و معیارهای سنجش دگرگونی طبقه‌های اجتماعی سخن گفته می‌ شود.

در فصل سوم «جایگاه طبقاتی جمعیت فعال کشور در بخش کشاورزی سازمان اجتماعی تولید» به زیرساخت‌های اقتصاد کشاورزی ایران در دست‌کم شش دهۀ گذشته پرداخته‌ است. اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۱، پارادایم‌های چیره بر برپایی و چرخاندن بنگاه‌های کشاورزی کشور و آب و زمین در این بازۀ زمانی، تغییر توازن جمعیتی میان شهر و روستا و مانند آن، از موضوعات این فصل است.


حسن عباسی و سعید قاسمی نمونه‌ای از لمپنیسم سیاسی

در فصل چهارم «جایگاه طبقاتی جمعیت فعال کشور در بخش صنعتی سازمان اجتماعی تولید» سخن بر سر نقش و جایگاه نفت و صنعت در تغییر و آرایش طبقه‌های اجتماعی ایران در شش دهۀ گذشته است. در این فصل هم‌هنگام با بررسی زیرساخت‌های صنعتی کشور و دستاوردها و ناکامی‌های آن در شش دهۀ گذشته، صنایع نفت و گاز و آب و برق نیز از نظر جمعیت و ساختار طبقاتی طبقۀ کارگر بررسی شده است.

در فصل پنجم «بخش خدمات و طبقه‌های اجتماعی» نقش و جایگاه بخش گستردۀ خدمات بررسی می‌ گردد. ویژگی طبقه‌ها و قشرهای اجتماعی شاغل در گروه خدمات مانند خرده‌فروشی، رستوران و هتلداری، حمل‌ونقل و انبارداری، خدمات مالی و سرمایه‌گذاری، بیمه و بانکداری، آموزش، و تندرستی در این بررسی جای می‌ گیرد.

از نگاه کتاب گسترش این بخش در شش دهۀ گذشته، نقش طبقۀ میانۀ نوین و لایه‌های تکنوکراسی و بوروکراسی را در جامعه، پررنگ‌تر از پیش ساخته است. فزون بر آن، در این فصل به چیستی طبقۀ میانۀ نوین، تفاوت آن با خرده‌بورژوازی، و چالش‌های پرسمان طبقۀ میانۀ نوین پرداخته شده است.

کتاب در فصل ششم «انقلاب ۱۳۵۷ و تأثیر آن بر روند دگرگونی آمیزه‌ی طبقاتی جمعیت کشور» به مفهوم و چیستی انقلاب، سرشت و روند پیدایش و پیروزی انقلاب، طبقه‌ها و قشرهای اجتماعی شرکت‌کننده در انقلاب، سرنگونی بورژوازی یا بخش خصوصی نظام پیشین، مصادره و ملی کردن دارایی‌ها و سرمایه‌های حاکمان سرنگون‌شده و بورژوازی پیش از انقلاب، و روند و چگونگی جابه‌جایی و انتقال این دارایی‌ها به طبقه‌ها و گروه‌های اجتماعی پس از انقلاب، می‌ پردازد.

در فصل هفتم «طبقه‌های اجتماعی و گروه‌های مرجع در ایران کنونی» کتاب تلاش دارد بر پایۀ برداشت‌های پارادایمی و تئوریک خود و یافته‌های اقتصادی سازمان اجتماعی تولید و توزیع، یک مدل طبقاتی برای کشور پیشنهاد کند، و یافته‌های خود را دربارۀ شرایط طبقاتی کنونی کشور و آمیزۀ طبقه‌های اجتماعی آن، نشان دهد.

این مدل فزون بر برداشت‌ها و باورهای تئوریک نگارنده، بر پایۀ داده‌های نهادهای رسمی کشور و گاه داده‌های معتبر دیگر، طرح‌ریزی و تئوریزه شده است.

در این فصل، نویسنده پس از آشنایی کوتاه با برداشت‌ روشنفکران و کنشگران سیاسی دهۀ ۱۳۵۰ از ساختار طبقاتی کشور، برداشت خود از طبقه‌ها و قشرهای اجتماعی کنونی کشور مانند سرمایه‌داران (بورژوازی)، طبقۀ میانۀ نوین، و طبقۀ کارگر را نشان خواهد داد.

در فرازی از کتاب رحمان‌زاده هروی به این نکته اشاره دارد: لمپن پرولتاریا نامی بود که مارکس به بخشی از طبقۀ کارگر داده بود که به هنجارهای پذیرفته‌شدۀ طبقاتی و ملی پایبند نبودند. اما راستی آن است که این ویژگی‌ها را امروز در رفتار بسیاری از آدمیان به‌ویژه دارندگان قدرت و ثروت نیز می‌ توان دید.

همان‌گونه بسیاری از لمپن‌ها و بزهکاران ممکن است به ثروت، سرمایه و قدرت دست یابند بی‌آنکه از رفتار بی‌بندوبار خود دست بردارند. ازاین‌رو، ما می‌ توانیم سرمایه‌داری را نیز که ویژگی‌های لمپنی داشته باشد، «لمپن بورژوازی» بنامیم... در دست‌کم ۲۰۰ سال گذشته، سرمایه‌داران بسیاری بوده‌اند که پول‌های کلان خود را یا در کارهای غیراخلاقی مانند قمارخانه سرمایه‌گذاری کرده‌اند و هم در قاچاق مواد مخدر، ارز، قاچاق انسان و مانند اینها... لمپن بورژوازی یعنی هم‌آمیزی فساد اداری و اقتصادی برای دستبرد به دارایی‌های ملی و عمومی، و یا کلاه‌برداری از دولت یا شهروندان.

به عقیده رحمان‌زاده هروی اما بورژوازی ملی، یعنی آن دسته از سرمایه‌گذاران و مالکان بنگاه‌های بخش خصوصی که در پی عملکردی واقعی و سودآور در هر یک از بخش‌های اقتصادی کشور، افزایش پایدار تولید ناخالص داخلی و درآمد ملی باشند نمی‌ توانند به منافع درازمدت کشور و مردم بومی، و زیرساخت‌های اجتماعی آن بی‌تفاوت باشند و آن را قربانی سوداندوزی خود کنند.

این شرط رفاه درازمدت و پایدار جامعه است که بورژوازی ملی را از لمپن‌بورژوازی و نوکیسگانی که همه چیز را قربانی سود شخصی خود می‌ کنند، جدا می‌ سازد. وفاداری به منافع کلان سیاسی و اقتصادی کشور، بخشی از این اخلاق اجتماعی است که به سهم خود پشتیبان سرمایه و منافع بورژوازی کشور هم هست. بورژوازی هر کشور تنها هنگامی می‌ تواند شایستۀ پسوند «ملی» باشد که خود دستی تعیین‌کننده در دولت و قدرت سیاسی داشته باشد، و بتواند و بخواهد که با لمپن‌بورژوازی رویارویی کند.

کتاب «دگرگونی در طبقه‌های اجتماعی در ایران (از دههٔ ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۷)» نوشته محمد رحمان‌زاده هروی در ۵۴۴ صفحه و با قیمت ۷۵۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net