دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 14:36

دبیر شورای عالی فرهنگی: مذاکره با آمریکا






نظر شما درباره این مقاله:







کنسرت رایگان همایون شجریان در میدان آزادی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 14:14

کنسرت رایگان همایون شجریان در میدان آزادی






نظر شما درباره این مقاله:







جنگ ۱۲ روزه
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 13:20

جنگ ۱۲ روزه


سعید سلامی

خشت اول

سال‌ها پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، آیت‌الله خمینی گفت: «من از سال‌های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه‌ها، در نوشته‌ها، گوشزد کرده‌ام به مسلمین که این یک غدۀ سرطانی است در یک گوشۀ ممالک اسلامی...» (صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۱) او همچنین می‌گفت: «امروز قبله اول مسلمین به دست اسرائیل، این غده سرطانی خاورمیانه افتاده است. بر هر مسلمانی واجب است برای محو این غده سرطانی جهد کند.»

روح‌الله خمینی به‌عنوان یک شخصیت مؤمن و معتقد آشتی‌ناپذیر، آموزه‌ها و جهان‌بینی خود را از آیه‌های قرآن کریم می‌گرفت:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» (مائده، سوره ۵، آیه ۸۲) به این معنا که «به طور مسلم دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت.»

«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ...» (اعراف، آیه ۱۶۷) به این معنا که «و یاد کن که پروردگارت فرمود که بر آنان [قوم یهود] کسی را تا روز قیامت خواهد گماشت که سخت‌ترین عذاب را به آنان بچشاند...»

آرمان و فتوای خمینی پس از استقرار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷، به یک فرصت و هدف عملی‌تر تبدیل شد. بعد از ولایت علی خامنه‌ای، برای محو «این غدۀ سرطانی»، «محور مقاومت»، شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و گروه‌های سیاسی اسلام‌گرای عمدتاً شیعی تحت حمایت جمهوری اسلامی، در خاورمیانه و یمن شکل گرفت. این محور با هدف هماهنگی و اتحاد در یک درگیری بزرگ با اسرائیل و دستیابی به هدف مشترک نابودی «صهیونیسم بین‌الملل» تشکیل شد و میلیاردها دلار برای آن هزینه شد. «خشت کج معمار نخستین، همچنان دارد کج بالا می‌رود.»

جمهوری اسلامی، برجام و تهدید اتمی

در تیرماه ۱۳۹۴، پس از ۲۰ ماه مذاکره در وین میان ایران، اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵، تفاهم هسته‌ای موسوم به برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) امضا شد. بر اساس این توافق، ایران متعهد شد تا ذخایر اورانیوم غنی‌شده متوسط خود را پاکسازی کرده و ذخیره‌سازی اورانیوم با غنای کم را تا ۹۸ درصد کاهش دهد. همچنین، تعداد سانتریفیوژها برای حداقل ۱۵ سال به حدود دو سوم کاهش یافت. ایران با عدم غنی‌سازی اورانیوم با غلظت بیش از ۳.۶۷ درصد و نساختن تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم یا راکتور آب سنگین جدید موافقت کرد.

خامنه‌ای در سخنرانی خود در ۱۸ شهریور ۱۳۹۴ گفت: «یک جمله راجع به رژیم صهیونیستی عرض بکنم؛ بعد از اتمام این مذاکرات هسته‌ای، شنیدم صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی گفتند با این مذاکراتی که شد، تا ۵۲ سال از دغدغه ایران آسوده‌ایم. بنده در جواب عرض می‌کنم اولاً شما ۵۲ سال آینده را نخواهید دید. ان‌شاءالله تا ۵۲ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت؛ ثانیاً در همین مدت هم روحیه اسلامیِ مبارز و حماسی و جهادی، یک لحظه صهیونیست‌ها را راحت نخواهد گذاشت.» او بار دیگر به آیه قرآن اشاره کرد: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ...» (بر آنان کسی را تا روز قیامت خواهد گماشت که سخت‌ترین عذاب را به آنان بچشاند.)


تابلوی روزشمار نابودی اسرائيل در تهران

در بهمن‌ماه ۱۳۹۰، او اظهار داشت: «صریح می‌گوییم ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم. نتیجه‌اش هم پیروزی جنگ سی‌وسه روزه [جنگی میان اسرائیل و حزب‌الله لبنان در سال ۱۳۸۵] و پیروزی جنگ بیست‌ودو روزه [جنگ غزه به رهبری حماس و اسرائیل در آبان ۱۳۹۱] بود. بعد از این هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش می‌کنیم و هیچ ابایی هم از گفتن این حرف نداریم.»

در حال حاضر ۹ کشور دارای سلاح هسته‌ای هستند. ایالات متحده، روسیه، چین، فرانسه و بریتانیا نخستین کشورهایی بودند که به این سلاح دست یافتند و هر پنج کشور عضو پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) هستند. این پیمان کشورهای فاقد سلاح هسته‌ای را به عدم ساخت یا دستیابی به آن متعهد کرده و کشورهای دارای سلاح هسته‌ای را ملزم به «مذاکره با حسن نیت در جهت خلع سلاح هسته‌ای» می‌کند.

آخرین گزارش سالانه مؤسسه بین‌المللی پژوهش‌های صلح استکهلم (SIPRI) تخمین زده است که تا ژانویه ۲۰۲۵، کشورهای دارای ذخایر کلاهک‌های هسته‌ای نظامی به شرح زیر بوده‌اند:

۱.  روسیه: مجموعه زرادخانه ۴۳۰۹ کلاهک هسته‌ای
۲.  ایالات متحده: مجموعه زرادخانه ۳۷۰۰ کلاهک هسته‌ای
۳.  چین: مجموعه زرادخانه ۶۰۰ کلاهک هسته‌ای
۴.  فرانسه: مجموعه زرادخانه ۲۹۰ کلاهک هسته‌ای
۵.  بریتانیا: مجموعه زرادخانه ۲۲۵ کلاهک هسته‌ای
۶.  هند: مجموعه زرادخانه ۱۸۰ کلاهک هسته‌ای
۷.  پاکستان: مجموعه زرادخانه ۱۷۰ کلاهک هسته‌ای
۸.  اسرائیل: مجموعه زرادخانه ۹۰ کلاهک هسته‌ای
۹.  کره شمالی: مجموعه زرادخانه ۵۰ کلاهک هسته‌ای

طبق این گزارش، شمار سلاح‌های هسته‌ای در جهان به‌طور تخمینی به حدود ۱۳,۰۰۰ کلاهک می‌رسد. هرچند این عدد کمتر از دوران جنگ سرد است (۶۰,۰۰۰ سلاح هسته‌ای)، اما کاهش آن، تهدید اساسی این سلاح‌ها برای بشریت را تغییر نمی‌دهد؛ به دلیل افزایش اندازه و توانمندی تخریبی آن‌ها. برای نمونه، کلاهک‌های هسته‌ای مستقر بر تنها یک زیردریایی هسته‌ای ایالات متحده، هفت برابر قدرت تخریبی تمام بمب‌هایی را دارند که در طول جنگ جهانی دوم استفاده شدند. ایالات متحده معمولاً ۱۰ فروند از این زیردریایی‌ها را به‌طور هم‌زمان در دریا دارد.

اما چرا آمریکا، برخی کشورهای غربی و اسرائیل با برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی مخالفند؟ محمود احمدی‌نژاد در چهارم آبان ۱۳۸۴ در همایشی با عنوان «جهان بدون صهیونیسم» گفت: «بدون تردید می‌گویم که این شعار و این هدف [«جهان بدون صهیونیسم»] دست‌یافتنی است و به حول و قوه الهی به زودی جهان، بدون آمریکا و صهیونیسم را تجربه کرده و در دوران درخشان حاکمیت اسلامی بر جهان امروز تنفس خواهیم کرد.»

برنامه هسته‌ای ایران در سال ۱۳۲۹ آغاز شد و در سال ۱۳۵۳ با تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران و امضای قرارداد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر شکل جدی به خود گرفت. ایران در سال ۱۳۴۷ پیمان NPT را امضا کرد و در سال ۱۳۴۹ در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. همچنین در سال ۱۳۳۷ به عضویت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) درآمد و در سال ۱۳۸۲ به‌طور داوطلبانه پروتکل الحاقی به معاهده NPT را امضا و اجرا کرد، اما در اسفند ۱۳۹۹، با توجه به مصوبه مجلس، از این پروتکل خارج شد و دیگر آن را اجرا نمی‌کند.

در ۲۰ بهمن ۱۳۸۱، محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت، از تهیه سوخت هسته‌ای توسط متخصصان ایرانی برای نیروگاه‌های هسته‌ای خبر داد و در فروردین ۱۳۸۵ نیز محمود احمدی‌نژاد اعلام کرد که ایران موفق به غنی‌سازی اورانیوم به میزان ۳.۵ درصد شده است. در ۲۶ بهمن ۱۳۹۰، ایران از ساخت میله سوخت هسته‌ای ۲۰ درصد غنی‌شده و بارگذاری آن در راکتور تحقیقاتی ۵ مگاواتی تهران خبر داد. به نظر کارشناسان، جمهوری اسلامی تاکنون برای سایت‌های هسته‌ای خود حدود دو تریلیون (۲,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰) دلار هزینه کرده است.

روزنامه واشینگتن پست نوشت که یکی از دلایل مخالفت با برنامه اتمی ایران، «سیاست‌های تهدیدآمیز جمهوری اسلامی علیه آمریکا، غرب و اسرائیل» است. گزارش افق سالانه ارتش اسرائیل، ایران را رسماً به‌عنوان خطری که موجودیت اسرائیل را تهدید می‌کند، معرفی کرد. به گفته دنیس بلر، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، اسرائیل مصمم به جلوگیری از پیشرفت برنامه اتمی ایران است. برای آمریکا نیز، یک ایران هسته‌ای ترسناک و بازدارنده است. در اوت ۲۰۰۶، کمیته دائمی منتخب مجلس نمایندگان آمریکا در گزارشی به کنگره، با استناد به گفتار احمدی‌نژاد، ایران اتمی را «تهدیدی علیه امنیت ملی آمریکا» و جهان عنوان کرد و «موضع خصمانه ایران علیه آمریکا» را دلیل محکمی برای لزوم پیشگیری از دستیابی به فناوری هسته‌ای دانست.

جمهوری اسلامی، علاوه بر تأسیس بازوهای ترور و تخریب‌گر در گوشه‌وکنار جهان و پیگیری برنامه اتمی تهدیدآمیز خود با هدف نابودی «صهیونیسم بین‌الملل»، در میدان فلسطین تهران نیز روزشمار «نابودی اسرائیل» را نصب کرده است. خامنه‌ای در مرداد ۱۳۹۸ گفت: «در سال‌های نه‌چندان دور، فلسطینی‌ها با سنگ مبارزه می‌کردند، اما امروز به‌جای سنگ، مجهز به موشک‌های نقطه‌زن هستند و این، یعنی احساس پیشرفت.»

جنگ نیابتی

از سپیده‌دم هفتم اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲)، جنگ نیابتی جمهوری اسلامی علیه اسرائیل رقم خورد؛ جنگی مرگبارتر و ویران‌گرتر از جنگ‌هایی که از سال ۱۹۴۸ آغاز شده بود. خامنه‌ای در ۱۸ مهر ۱۴۰۲ سعی کرد تهاجم حماس را خودجوش و مستقل از جمهوری اسلامی نشان دهد: «حامیان رژیم صهیونیستی و برخی از افراد این رژیم غاصب، یاوه‌گویی‌هایی در این دو سه روز کرده‌اند، از جمله اینکه ایران اسلامی را پشت این حرکت معرفی می‌کنند، اشتباه می‌کنند.» اما در ادامه سخنانش بی‌پرده و بی‌تعارف گفت: «ما البته از فلسطین و مبارزات آنان دفاع می‌کنیم. ما پیشانی و بازوی طراحان مدبر و هوشمند و شجاع فلسطینی را می‌بوسیم و به آن‌ها افتخار می‌کنیم.»


۷ اکتبر ۲۰۲۳، نیروهای حماس در حال شکستن حصار مرزی برای ورود و حمله به خاک اسرائيل

یورش ۷ اکتبر به شهرها و شهرک‌های اسرائیلی، حمله‌ای ترکیبی بود که در آن از پهپادها هم برای از کار انداختن مراکز رصد اسرائیلی استفاده شد. طبق داده‌هایی که اسرائیل از روی هزاران دوربین، فیلم و شواهد دیگر منتشر کرد، ۳۸۰۰ نیروی «نخبه» حماس با خودروهای کوچک، موتورسیکلت، بولدوزر و پاراگلایدر، خود را به شهرها و شهرک‌های اسرائیلی رساندند و شماری نیز با قایق‌های تندرو از طریق دریا وارد شدند.


ویرانی غزه در پی واکنش نامتناسب اسرائيل

با شکسته شدن حصار مرزی، بیش از ۲۲۰۰ نفر دیگر از غیرنظامیان فلسطینی ساکن نوار غزه با پای پیاده، دوچرخه و گاری‌های بسته به الاغ برای غارت و کشتن اسرائیلی‌ها به سوی نزدیک‌ترین آبادی‌های این کشور هجوم آوردند. برخی نیز در همان ساعات توانستند چند بار بین غزه و این آبادی‌ها تردد کرده و تراکتورها و خودروهای کیبوتص‌های اسرائیلی را سرقت کنند. در یک گزارش ویدیویی، یکی از مردان فلسطینی زنی سالخورده را کشت، با تلفن همراه او به مادرش در غزه زنگ زد و مژده داد: «... من با دست خودم این زن را کشتم و دارم با تلفن همراه او زنگ می‌زنم.» مادرش پاسخ داد: «می‌روم نماز شکر بخوانم» و برای پسرش آرزوی موفقیت کرد.


بحران گرسنگی در غزه

بنا به آخرین آمار رسمی، در نتیجه یورش‌های مسلحانه آن روز ۱۱۴۵ اسرائیلی کشته شدند. ۷۷۹ نفر از قربانیان غیرنظامی و ۳۸ کودک بودند. ۷۱ شهروند خارجی نیز که اکثراً کارگران مهاجر کشورهای آسیای شرقی بودند، در ساعات اولیه به قتل رسیدند. ۳۸۳ نفر از کشته‌شدگان، حاضران در «جشنواره صلح نووا» بودند. بر اساس گزارش مجله آنلاین تبلت، برخی زنان همان‌جا در کنار بدن دوستانشان و جنازه‌های بر زمین افتاده، مورد تجاوز قرار گرفتند. چندین نفر از این قربانیان پس از تجاوز کشته شدند و حدود ۲۵۰ اسرائیلی به‌عنوان گروگان به نوار غزه منتقل شدند.

واکنشی نامتناسب؛ مرگبار و ویرانگر

در پیامد تسلیح، تربیت و تقویت حماس از سوی جمهوری اسلامی و امتناع از پیدا کردن راه‌حلی دیپلماتیک، امروزه غزه باریکه‌ای است «ویرانِ ویرانِ ویران»، با بیش از ۶۳ هزار انسان جان‌باخته (تا امروز) و بیش از دو میلیون انسان مفلوک، «بر خاک افتاده، گرسنه، گرسنه، گرسنه». در چهار ماه اخیر بیش از ۱۷۰۰ نفر در محل توزیع غذا جان باخته‌اند.

جنگ نخواهد شد

علی خامنه‌ای در اردیبهشت ۱۳۹۸ گفت: «در دو کلمه خدمت ملت عزیز ایران بگویم، جنگ نخواهد شد، مذاکره نخواهیم کرد.» اما جنگی بی‌واسطه آغاز شد.

بامداد پنج‌شنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (۱۳ ژوئن ۲۰۲۵)، ارتش اسرائیل در عملیات «شیر برخاسته»، تهاجم نظامی گسترده‌ای را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد. این حملات با بهره‌گیری از بیش از ۲۰۰ فروند هواپیما و پهپاد، سه مرکز اصلی غنی‌سازی اورانیوم شامل نطنز، فردو و اصفهان، سامانه‌های پدافندی زمین به هوا و اهداف دیگر را هدف قرار داد. هم‌زمان، انفجارهای عظیم در تهران خسارات گسترده‌ای به زیرساخت‌ها وارد کرد.

در همان ساعات اولیه، ۹ نفر از دانشمندان هسته‌ای به‌صورت هم‌زمان در خواب و در خانه‌شان کشته شدند. هدف از هم‌زمانی ترور، ممانعت از فرصت فرار اهداف دیگر بود. دانشمندان هسته‌ای به دلیل مراقبت تیم‌های «محافظت شخصی»، در خانه‌های خود احساس امنیت بیشتری می‌کردند و بنا به تجربه ترورهای قبلی، فکر می‌کردند که خطر اصلی در بیرون از خانه در کمین است؛ غافل از اینکه از سال ۲۰۲۲، دقایق کار و لحظات زندگی روزانه‌شان را ۲۰ افسر سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل در پروژه‌ای به نام «عملیات نارنیا» زیر نظر داشتند.

همچنین، در ساعات و دقایق اولیه، کل فرماندهی ارشد سپاه پاسداران و رئیس کل ستاد نیروهای مسلح نیز کشته شدند. پنت‌هاوس علی شمخانی، مشاور ارشد علی خامنه‌ای در برج منطقه «کوه نور» در محله کامرانیه تهران نیز هدف قرار گرفت.

«چکش نیمه‌شب»

در نیمه‌شب جمعه، ۱ تیر (۲۲ ژوئن)، یک گروه عملیاتی بزرگ برای حمله به سه سایت هسته‌ای ایران، شامل فردو، نطنز و اصفهان از خاک آمریکا به پرواز درآمد. گروه اصلی عملیات، شامل هفت بمب‌افکن بی-۲ اسپیریت با دو خدمه در هر هواپیما به همراه ۱۲۵ هواپیمای جنگنده، بی‌سروصدا و با حداقل ارتباطات به سمت شرق حرکت کرد. گروه حمله از پایگاه هوایی وایتمن در ایالت میسوری آمریکا پرواز کرد و با عبور از اقیانوس اطلس شمالی و تنگه جبل‌الطارق، از فراز دریای مدیترانه گذشت و پس از طی آسمان اسرائیل، سوریه و عراق، وارد فضای هوایی ایران شد و پس از پایان عملیات از همان مسیر به پایگاه وایتمن برگشت.

حدود ساعت ۱۲:۳۰، درست پیش از ورود گروه حمله به فضای هوایی ایران، یک زیردریایی آمریکایی مستقر در منطقه، بیش از ۲۴ موشک کروز تاماهاوک را به سوی اهدافی در سایت‌های روی زمین در اصفهان شلیک کرد. در مجموع، نیروهای آمریکایی حدود ۷۵ سلاح هدایت‌شونده دقیق در این عملیات به‌کار بردند که شامل ۱۴ بمب جی‌بی‌یو-۵۷ سنگرشکن بود و هر کدام وزنی حدود ۱۳,۶۰۰ کیلوگرم داشتند.


جنگنده‌های نیروی هوایی اسرائيل

پس از بمباران سایت‌های هسته‌ای فردو، نطنز و اصفهان، گروه عملیاتی «چکش نیمه‌شب» پس از ۱۸ ساعت پرواز بدون توقف و طی تقریباً ۱۱ هزار کیلومتر، از فضای ایران خارج شده و وارد مسیر بازگشت شد. در طول پرواز ۳۶ ساعته، هواپیماها چندین بار در حین پرواز سوخت‌گیری کردند. از شلیک به این گروه عملیاتی در مسیر بازگشت گزارشی منتشر نشد؛ سامانه‌های پدافندی ایران هم نتوانستند گروه را ردیابی کنند و در نتیجه، هیچ جنگنده ایرانی برای دفاع بلند نشد.

آتش‌بس شکننده

در دوازدهمین روز جنگ، ساعت ۱۸:۲ سوم تیر (۲۳ ژوئن) به وقت منطقه زمانی شرقی، ترامپ اعلام کرد که توافقی برای آتش‌بس بین ایران و اسرائیل تا ۲۵ ژوئن اجرا خواهد شد و این درگیری را «جنگ ۱۲ روزه» نامید. بر اساس اعلامیه ترامپ از شب دوشنبه، دو طرف توافق کردند که ایران حملات علیه اسرائیل را از نیمه‌شب متوقف کند و اسرائیل قرار بود ۱۲ ساعت پس از آن، از حملات علیه ایران دست بکشد. عباس عراقچی این ادعا را رد کرد و گفت هیچ پیشنهادی برای آتش‌بس پذیرفته نشده، اما ایران آماده است در صورت توقف حملات اسرائیل تا ساعت ۴ صبح به وقت تهران، عملیات نظامی خود را متوقف کند.

چهارم تیر، ساعت ۶:۴۵ صبح به وقت تهران، پدافند هوایی جمهوری اسلامی به حملات ادامه‌دار اسرائیل به تهران پاسخ داد و در ساعت ۷:۰۷ صبح، موشک‌هایی به سمت بئرشبع شلیک کرد که در آن حمله موشکی چهار شهروند اسرائیلی کشته شدند. صبح همان روز، اسرائیل اعلام کرد که با آتش‌بس دوجانبه‌ای که آمریکا و قطر میانجی‌گری کرده‌اند، موافقت کرده و اهداف عملیاتی خود را محقق‌شده می‌داند.

تلفات و خسارت‌ها

بنا به گفته سخنگوی دولت، جنگ ۱۲ روزه، ۱۰۶۲ کشته (نظامی و غیرنظامی) و ۵۸۰۰ زخمی برجای گذاشت. (در اسرائیل به دلیل اسکان شهروندان در پناه‌گاه‌ها، ۳۲ نفر کشته و ۳۲۳۸ نفر زخمی شدند.) طبق گزارش یکی از اعضای شورای شهر تهران، ۸۸۰۰ ساختمان تخریب شدند و ۵ هزار میلیارد تومان (۵ تریلیون تومان) این جنگ خسارت مالی به بار آورد. (بنا به گزارش‌ها، هزینه اسرائیل در این جنگ به ۶ میلیارد دلار بالغ شد.)

در ۱۲ روز جنگ، بیش از ۱۲ هزار پرواز در ایران لغو شد و حدود ۸۴۰ هزار بلیت باطل شد. خسارت تعلیق پروازها بیش از ۹ هزار و ۶۰۰ میلیارد (۹,۶۰۰,۰۰۰,۰۰۰) تومان برآورد شده است. شرکت خدمات فرودگاهی نیز ۷۰ درصد کاهش درآمد داشته است. به گفته ستار هاشمی، وزیر ارتباطات ایران، روزانه بیش از هزار میلیارد تومان در دوره جنگ به اقتصاد دیجیتال ایران ضرر وارد شد.

جمهوری اسلامی در مجموع ۵۷۴ موشک به سوی اسرائیل پرتاب کرد. از این تعداد ۲۰۱ موشک توسط آمریکا و اسرائیل رهگیری و ساقط شد، ۵۷ موشک به مناطق مسکونی پرجمعیت و حدود ۳۱۶ موشک به مناطق بیابانی اصابت کرد. کارشناسان هزینه موشک‌های جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه را تا ۶.۶ میلیارد دلار برآورد می‌کنند. از منظر سرانه تولید ناخالص داخلی، این جنگ برای ایران تا ۹۳ برابر پرهزینه‌تر از اسرائیل و ۳۷۱ برابر پرهزینه‌تر از ایالات متحده بوده است (به دلیل خرید قطعات و تسلیحات از طریق قاچاق و دلالان اسلحه).

جمهوری اسلامی در این جنگ، به‌رغم هشدارهای سازمان‌های بین‌المللی از جمله صلیب سرخ و سازمان ملل، چندین کلاهک خوشه‌ای سیمرغ (بی‌ال۷۵۵) به سوی بیمارستان و مناطق مسکونی اسرائیل پرتاب کرد. سازمان عفو بین‌الملل هم اعلام کرد که استفاده جمهوری اسلامی از بمب‌های خوشه‌ای علیه اسرائیل می‌تواند مصداق «جنایت جنگی» باشد. از هزار پهپاد شلیک‌شده، فقط یک پهپاد به خاک اسرائیل رسید.

در جنگ ۱۲ روزه، ۳۵ نفر از فرماندهان ارشد نظامی و ۲۸ دانشمند هسته‌ای مورد هدف قرار گرفتند. در عملیات «وعده صادق-۲»، ارزش موشک‌هایی که تا ۹۰ درصد به هدف اصابت نکردند، ۷۹ هزار میلیارد تومان برآورد شد. افزون بر این، قیمت موشک‌های «وعده صادق-۱» به حدود ۱۳۸ هزار میلیارد تومان بالغ شد که به ازای هر شهروند ایرانی، حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان است.

اکنون، بعد از گذشت تقریباً دو ماه از آتش‌بس شکننده، هر دو طرف منازعه، جمهوری اسلامی و اسرائیل، هرکدام به دلایلی، خود را برای جنگ بعدی آماده می‌کنند. در نوشتار بعدی، از زاویه‌ای دیگر به نکات پیدا و ناپیدا و درس‌های «جنگ ۱۲ روزه» خواهم پرداخت؛ در صورتی که پرداختن به جنگ «آخرالزمانی» بعدی در اولویت قرار نگیرد.

——————————-
منابع:
- بی‌بی‌سی فارسی
- رادیو فردا
- ایران اینترنشنال
- ویکی‌پدیا
- و دیگر سایت‌های مرتبط

۳۰ آگوست ۲۰۲۵ / ۹ شهریور ۱۴۰۴





نظر شما درباره این مقاله:







زندگی قرضی: ایران در آستانه فروپاشی اقتصادی-اجتماعی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 12:33

زندگی قرضی: ایران در آستانه فروپاشی اقتصادی-اجتماعی


فرزاد امینی

۳۱ اوت ۲۰۲۵

ایران که در واقع کشوری ثروتمند است، امروز با یکی از سخت‌ترین بحران‌های اقتصادی و اجتماعی در تاریخ مدرن خود روبرو است. حتی خرید مواد غذایی نیز برای ایرانیان تنها از طریق قرض و خرید نسیه ممکن شده است.

کشوری که با دارا بودن ذخایر عظیم نفت و گاز برکت یافته و روزی قادر بود توسعه و رفاه را برای مردمش فراهم کند، اکنون به نقطه‌ای رسیده است که شهروندانش حتی برای خرید ابتدایی‌ترین مایحتاج زندگی - از نان و برنج گرفته تا مواد شوینده و روغن خوراکی - به وام و قرض متوسل می‌شوند.

آنچه زمانی به کالاهای گرانقیمتی مانند خودرو یا لوازم خانگی محدود بود، اکنون به کالاهای روزمره گسترش یافته است. تحت حاکمیت نظام روحانیون، بسیاری از خانواده‌ها حتی توان پرداخت نقدی یک کیلوگرم گوشت یا یک لیتر شیر را نیز ندارند، تا جایی که مغازه‌داران مجبور به نگهداری دفترچه‌های بدهی برای مشتریان خود شده‌اند.

این بحران تنها نتیجه تورم و سوء مدیریت اقتصادی نیست، بلکه مستقیماً بازتاب‌دهنده اولویت‌های سیاسی رهبری ایران است. در حالی که علی خامنه‌ای، رهبر عالی، میلیاردها دلار برای پیشبرد برنامه هسته‌ای، تأمین مالی شبه‌نظامیان منطقه‌ای، توسعه پروژه‌های موشکی و جنگ‌های نیابتی خود هزینه می‌کند، مردم برای ساده‌ترین نیازهای زندگی روزمره خود تقلا می‌کنند.

در کشوری با دارا بودن دومین ذخایر بزرگ گاز طبیعی و سومین ذخایر نفت جهان، بازنشستگان و کم‌درآمدها مجبور به خرید نسیه و اعتباری هستند. این تناقض دردناک به نمادی از شکاف روزافزون بین مردم و حکومت تبدیل شده است - شکافی که هر روز بر ناامیدی، خشم و بی‌اعتمادی عمیق می‌افزاید.

فروپاشی تدریجی

آمار رسمی تصویری روشن از این فروپاشی ترسیم می‌کند. تورم مواد غذایی اکنون از تورم کلی پیشی گرفته است. در ماه ژوئن گذشته (تیر ۱۴۰۴)، قیمت نان و غلات شانزده درصد افزایش یافت، در حالی که قیمت روغن خوراکی و گوشت قرمز چندین برابر سریع‌تر از درآمد خانوارها رشد کرد.

در چنین شرایطی، خانواده‌ها مجبورند نیازهای اولیه خود را از طریق بدهی‌های کوتاه‌مدت تأمین کنند - چرخه‌ای که قبل از پرداخت اقساط قبلی، دوباره از نو آغاز می‌شود و میلیون‌ها نفر را در فقر دائمی اسیر نگه می‌دارد. نتیجه این وضعیت، از دست دادن کامل پس‌اندازها، فروپاشی هر چشم‌اندازی برای ثبات و ناپدید شدن کوچک‌ترین مزایای زندگی مانند سفر یا سرگرمی‌های اوقات فراغت است.

بعد اجتماعی و روانی این بحران هشداردهنده است. عادی‌سازی بدهی به عنوان یک مکانیسم بقا، تحقیر روزمره شهروندانی که مجبور به التماس برای دریافت اعتبار از مغازه‌های کوچک هستند و شکاف عمیق‌تر بین اقلیت مرفه و اکثریت فقیر، عزت نفس ایرانیان را تحلیل برده و ساختار اخلاقی و اجتماعی جامعه را نابود می‌کند.

فقر در ایران امروز تنها به معنای گرسنگی نیست، بلکه به معنای پسرفت در آموزش و بهداشت و در نتیجه نابودی هر امیدی برای آینده نیز هست. جامعه‌ای که بخش‌های بزرگی از جمعیت آن دائماً با موعدهای بازپرداخت اقساط دست و پنجه نرم می‌کنند، جایی برای رشد، پیشرفت یا کرامت انسانی باقی نمی‌گذارد. چنین شرایطی بستری حاصلخیز برای نارضایتی فزاینده، اعتراضات گسترده و ناآرامی‌های اجتماعی فراهم می‌کند - تحولاتی که می‌توانند در ماه‌ها و سال‌های آینده به بحران‌های سیاسی و امنیتی تبدیل شوند و احتمال فروپاشی سیستم را بیشتر از درگیری نظامی کنند.

تراژدی باورنکردنی

این بحران درست در زمانی تشدید می‌شود که احتمال فعال‌شدن مکانیسم «اسنپ‌بک» (بازگشت تحریم‌ها) به دلیل برنامه هسته‌ای و اعمال کامل مجدد تحریم‌های بین‌المللی، بیش از هر زمان دیگری است. در صورت تحقق این سناریو، اقتصاد در حال فروپاشی ایران، تحت فشاری غیرقابل تحمل قرار خواهد گرفت. کاهش شدید درآمدهای نفتی، دسترسی محدود به بازارهای جهانی و انزوای مالی شدیدتر به این معناست که رژیم ملاها بار هزینه‌های سنگین خود را بار دیگر بر دوش مردم خواهد انداخت. اگر امروز خانواده‌ها مجبور به خرید قسطی سیب‌زمینی و پیاز هستند، فردا حتی نان و آب نیز برای اکثریت غیرقابل تهیه خواهد شد.

آنچه در ایران در حال رخ دادن است، یک تراژدی تقریبا باورنکردنی است: یک کشور غنی از منابع که توسط حکومتی با سیاست‌های مخرب و خصمانه، به یکی از فقیرترین و ناامیدترین جوامع منطقه تبدیل شده است. پیامدهای این افول به ایران محدود نخواهد ماند: تداوم این روند می‌تواند امواج جدیدی از مهاجرت اجباری، ناآرامی‌های اجتماعی و بی‌ثباتی سیاسی در سراسر خاورمیانه به راه اندازد.

زندگی با قرض - که امروز سرنوشت میلیون‌ها ایرانی است - تنها نتیجه سوء مدیریت اقتصادی نیست، بلکه محصول مستقیم حکومتی است که ایدئولوژی و بقای خود را بر نیازهای مردم ترجیح می‌دهد. آینده این کشور به صورت اقساطی فروخته شده است و اگر تغییرات بنیادینی رخ ندهد، نه تنها یک ملت تحقیرشده و فقیر بر جای خواهد ماند، بلکه منطقه‌ای نیز باقی خواهد ماند که بی‌ثبات‌تر از هر زمان دیگری است.

————-
* فرزاد امینی استاد دانشگاه، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی است. او در زمینه‌های روانشناسی، جامعه‌شناسی و فناوری تخصص دارد.
* منبع مقاله: وبسایت https://www.mena-watch.com





نظر شما درباره این مقاله:







سخنرانی پزشکیان در اجلاس سران سازمان شانگهای
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 9:58

سخنرانی پزشکیان در اجلاس سران سازمان شانگهای






نظر شما درباره این مقاله:







۴۷ جمله به یاد ماندنی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 9:20

۴۷ جمله به یاد ماندنی


محمود احمدی‌نژاد

۴۷ جمله به یاد ماندنی از فردی به یاد ماندنی احمدی نژاد

۱- این که می‌گویند دو تا بچه کافیه بنده معتقد نیستم. کشور ما برای ۵۰۰ میلیون نفر جا دارد

۲- هرگز نمی‌گذارند که اوباما رئیس جمهور شود چون سیاهپوست است

٣- كسی رو داریم كه با چشم معادن زیر زمین را تشخیص می‌دهد مثلا در این نقطه طلا هست یا در آن منطقه مس

۴- امارات اگر پیشرفت کند انگار ما پیشرفت کرده‌ایم

۵- بهای کنونی نفت (۱۵۰ دلار در سال ۸۶) بسیار پایین است و من پیش‌بینی می‌کنم که نفت به ۳۰۰ دلار برسد

۶- آمریکایی‌ها مثل سگ از من می‌ترسند، یک سخنرانی بکنم بهای نفت گران می‌شود و اقتصاد آمریکا فرو می‌پاشد

۷- اقتصاددانان غربی به من گفتند در کشور شما طی دو ساله معجزه‌ی اقتصادی قرن رخ داده

۸- سران کشورهای دنیا برای نزدیکی با کشور ما صف کشیده‌اند، مثل این پیرزن‌ها که در صف زنبیل می‌گذارند

۹- در سفر به عراق آمریکایی‌ها می‌خواستند من را بدزدند اما اراده امام زمان چیز دیگری بود

۱۰- امروز همه به این واقعیت معتقدند که در حال حاضر کشور را امام زمان مدیریت می‌کند

۱۱- تمام دنیا دست به یکی کرده‌اند تا این دولت را تخریب کنند اما هدف اصلی‌شان تخریب امام زمان است

۱۲- میانگین سن دانشمندان هسته‌ای ما ۱۷ سال است.

۱۳- یک دختر ۱۵ ساله توانسته است در زیرزمین خانه‌شان، اورانیوم را غنی‌سازی کند.

۱۴- در مناظره با کروبی: صدها کشور در جهان از ما الگوبرداری می‌کنند.

۱۵- بدرفتاری با ایرانیان در فرودگاهها دروغ است، با من و هیئت همراهم در همه جا خوش‌رفتاری می‌کنند.

۱۶- در آخرالزمان هوگو چاوز به همراه امام زمان و حضرت مسیح به زمین رجعت خواهد کرد.

۱۷- آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود...!

۱۸- آقای مشایی مظلوم واقع شدند، ایشان هیچگاه نگفتند ما با ملت اسرائیل دوست هستیم بلکه ایشان گفتند ما با مردم اسرائیل دوست هستیم.

۱۹- روشنفکران، به اندازه‌ی بزغاله هم نمی‌فهمند.

۲۰- گوجه ‌فرنگی ۳۵۰۰ تومان نیست، سر کوچه‌ی ما ۱۲۰۰ تومان است.

۲۱- در دنیای ورزش، نتایج پاراالمپیک از المپیک مهمتر است.

۲۲- ایران آزاد ترین کشور دنیاست، در ایران بر خلاف آمریکا و اروپا یک نفر گرسنه هم پیدا نمی‌کنید.

۲۳- مردم از شنیدن اسم دموکراسی حالت تهوع می‌گیرند. دموکراسی که آب و نان نمی‌شود.

۲۴- در خارج از کشور بچه ۴ ساله من را به مادرش نشان داد و گفت: محمود...!

۲۵- در سفر ایتالیا می‌خواستند من را با اشعه ایکس ترور کنند.

۲۶_ ۴۲۰ روزنامه و خبرگزاری بین‌المللی علیه دولت من می‌نویسند.

۲۷- اگر مصر آمادگی داشته باشد تا پایان وقت اداری امروز، روابط را (پس از سی سال قطع رابطه) برقرار می‌کنیم.

۲۸- یک زن (اشاره به فاطمه رجبی) پیدا شده که مردانه حرف می‌زند، آن وقت شما بهش ایراد می‌گیرید؟

۲۹- عده‌ای می‌گویند که بازار آزاد همه چیز را حل می‌کند، ولی من به شما می‌گویم که بازار آزاد برای دزدها و پدرسوخته‌هاست.

۳۰- به خبرنگار خارجی: شما نماینده ملتتان هستید و باید به سؤال من پاسخ دهید...!

۳۱- حجم سرمایه گذاری در صنعت ایران، در این چهارسال ۶۰۰ میلیارد دلار بوده است.

۳۲- آن ممه را لولو برد...!

۳۳- در سازمان ملل: وان دقیقه، وان دقیقه

۳۴- آبو بریزید جایی که میسوزه، چرا جای دیگه می‌ریزید؟

۳۵- اطلاعات موثقی دارم که اوباما را با جادو و جنبل طلسم کرده‌اند وگرنه آدم خوبی بود.

۳۶- اگر از مردم ایران بپرسید تحریم چی هست بهتون میگن تحریم نَمَدی؟

۳۷- انگلیس کشوری کوچک در غرب آفریقاست که می‌خواهد برای دنیا تعیین تکلیف کند.

۳۸_ می‌گویند یارانه دهک‌های بالایی را حذف کنید، مگر یارانه‌ها دست ماست؟ یارانه‌ها مال امام زمان است و ایشان می‌خواهند بین همه بطور مساوی تقسیم شود.

۳۹_ مدرک تحصیلی ملاک نیست، آدم میشناسم که با مدرک سیکل تو نیروگاه اتمی بوشهر کار چهارتا مهندس رو انجام میده.

۴۰_ نگران بهداشت و درمان مردم فقیر آمریکا هستم. چرا اینها مثل ما دفترچه بیمه ندارند؟

۴۱- بر خلاف نظر بقیه، من معتقدم زنان گیلانی در کنار کار و تلاش روزانه، حریم عفاف و ناموس خود را هم حفظ می‌کنند...!

۴۲- به خبرنگار cnn: می‌توانیم ظرف ۲۰ دقیقه تمام کشورهای عربی را تصرف کنیم و از طریق کانال سوئز به دریای مدیترانه برسیم. شما این را می‌خواهید؟

۴۳- سال ۹۱: اگر ده سال دیگر به من مهلت بدهید کاری می‌کنم که آمریکا وارد کننده محصولات صنعتی و کشاورزی از ایران شود.

۴۴- از ۷ میلیون نفر جمعیت کره زمین بیش از ۳ میلیون نفر گرسنه‌اند.

۴۵- با چاقوی زنجان، دشمنان این مملکت را به دو نیم می‌کنیم.

۴۶- حاضرم با آقای اوباما در صحن علنی سازمان ملل در مورد شرایط وخیم زندگی مردم آمریکا مناظره کنم.


کانال مدیران نامدار ایران
telegram.me/excellentmanagers





نظر شما درباره این مقاله:







کدام کشورها بیشترین دستمزد را در جهان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 9:08

کدام کشورها بیشترین دستمزد را در جهان






نظر شما درباره این مقاله:







آغاز پایان جمهوری اسلامی / بهروز اسدی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 9:03

آغاز پایان جمهوری اسلامی / بهروز اسدی






نظر شما درباره این مقاله:







زلزله در افغانستان جان ۶۲۲ نفر را گرفت
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 8:43

زلزله در افغانستان جان ۶۲۲ نفر را گرفت


مقامات افغانستان روز دوشنبه اعلام کردند که در یکی از بدترین زلزله‌های افغانستان، بیش از ۶۰۰ نفر کشته و بیش از ۱۵۰۰ نفر زخمی شده‌اند. بالگردها پس از بیرون کشیدن مجروحان از زیر آوار و جستجوی بازماندگان، آنها را به بیمارستان منتقل کردند.

به گزارش خبرگزاری رویترز، این فاجعه، منابع این کشور آسیای جنوبی را که از قبل با بحران‌های انسانی، از کاهش شدید کمک‌های بین‌المللی گرفته تا بازگشت گسترده شهروندانش از کشورهای همسایه، دست و پنجه نرم می‌کند، بیشتر تحت فشار قرار خواهد داد.

وزارت کشور دولت طالبان در افغانستان اعلام کرد که زلزله ۶ ریشتری حداقل ۶۲۲ نفر را در استان‌های شرقی کنر و ننگرهار کشته و بیش از ۱۵۰۰ نفر زخمی و خانه‌های متعددی ویران شده است.

عبدالمتین قانع، سخنگوی این وزارتخانه، با اشاره به تلاش‌های انجام شده در زمینه‌های مختلف از امنیت گرفته تا غذا و بهداشت، به رویترز گفت: «تمام تیم‌های ما ... برای تسریع کمک‌رسانی بسیج شده‌اند تا پشتیبانی جامع و کامل ارائه شود.»

در کابل، پایتخت افغانستان، مقامات بهداشتی اعلام کردند که امدادگران در تلاش برای رسیدن به روستاهای دورافتاده‌ای هستند که در منطقه‌ای با سابقه طولانی زلزله و سیل پراکنده شده‌اند.

این زلزله مرگبارترین زلزله افغانستان از ژوئن ۲۰۲۲ بود. در ماه ژوئن ۲۰۲۲، لرزش‌های ۶.۱ ریشتری حداقل ۱۰۰۰ نفر را کشت.

تصاویر تلویزیون رویترز نشان می‌دهد که بالگردها در حال انتقال آسیب‌دیدگان هستند، در حالی که ساکنان به سربازان و پزشکان در حمل مجروحان به آمبولانس‌ها کمک می‌کنند.

مقامات اعلام کردند که این زلزله سه روستا در ولایت کونر را ویران کرد و خسارات قابل توجهی به بسیاری دیگر وارد شد. آنها افزودند که حداقل ۶۱۰ نفر در کونر و ۱۲ نفر در ننگرهار کشته شدند.

امدادگران در تلاش برای یافتن بازماندگان در منطقه هم‌مرز با منطقه خیبر پختونخوا پاکستان هستند، جایی که خانه‌های ساخته شده از گل و سنگ در اثر زلزله نیمه‌شب که در عمق ۱۰ کیلومتری (۶ مایلی) رخ داد، با خاک یکسان شدند.

وزارت دفاع افغانستان در بیانیه‌ای اعلام کرد که تیم‌های نجات نظامی در سراسر دو استان مستقر شده‌اند و افزود که ۴۰ پرواز، ۴۲۰ زخمی و کشته را منتقل کرده‌اند.

سخنگوی وزارت امور خارجه افغانستان نیز گفت: «تاکنون هیچ دولت خارجی برای ارائه پشتیبانی برای عملیات نجات یا امدادرسانی تماسی نگرفته است.»

افغانستان مستعد زلزله‌های مرگبار است، به ویژه در رشته کوه هندوکش، جایی که صفحات تکتونیکی هند و اوراسیا به هم می‌رسند.

سال گذشته مجموعه‌ای از زلزله‌ها در غرب این کشور بیش از ۱۰۰۰ نفر را کشت که نشان‌دهنده آسیب‌پذیری یکی از فقیرترین کشورهای جهان در برابر بلایای طبیعی است.





نظر شما درباره این مقاله:







ناسیونالیسم جدید به رهبران ایران مشروعیت نمی‌بخشد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 7:11

ناسیونالیسم جدید به رهبران ایران مشروعیت نمی‌بخشد


بورجو اوزچلیک / فایننشال تایمز – ۳۱ اوت ۲۰۲۵

* صبر و تحمل مردم در برابر رژیمی که مقاومت فراملی را بر نیازهای اولیه شهروندانش ترجیح می‌دهد، رو به پایان است

دوازده روز جنگ با اسرائیل در ماه ژوئن، ضعف‌های ایران در زمینه اطلاعاتی، امنیت داخلی و پدافند هوایی را آشکار کرد. در مواجهه با تجاوز نظامی خارجی، حکومت به سراغ رویکرد ملی‌گرایانه رفت. در میدان‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی، مجموعه‌ای از تصاویر به ایران باستان، کوروش بزرگ، تخت‌جمشید و دیگر نمادهای پیشااسلامی در کنار نشانه‌های مذهبی شیعه ادای احترام می‌کنند. به نظر می‌رسد نوعی «ناسیونالیسم نوین» و ظهور نسلی تندرو که خود را متعهد به دفاع از جمهوری اسلامی می‌داند، در حال شکل‌گیری است.

روایت هرچه پررنگ‌تر مبنی بر این‌که غرب قابل اعتماد نیست، عملاً به سود رژیم تمام می‌شود. پس از بمباران‌های اسرائیل و تداوم ویرانی در غزه، بسیاری از ایرانیان بدبین شده‌اند که نزدیکی به غرب بتواند منافع ملی‌شان را تأمین کند. با این حال، همان‌گونه که برخی ادعا کرده‌اند، ضرورتاً اجتناب‌ناپذیر نیست که نسل بعدی ایرانیان به ایدئولوگ‌های سرسخت مذهبی یا ملی‌گرا تبدیل شوند.

هنگامی که حملات اسرائیل آغاز شد، ایرانیان یکپارچه پشت حکومت قرار نگرفتند، اما حس گسترده‌ای از غرور ملی و ایستادگی دیده می‌شد.

از آن زمان، ناسیونالیسم و ایجاد هراس دست در دست هم داده‌اند تا اقدامات سرکوبگرانه تهران علیه مخالفان، تحت پوشش دفاع از میهن، مشروع جلوه داده شود. در پی جنگ ژوئن، حکومت ایران به شدت سرکوب کرده و گزارش‌هایی از بازداشت تا ۲۱ هزار «مظنون» منتشر شده است.

برای واشنگتن و اروپا، چالش اصلی این است که ادعای رژیم را که می‌گوید غرب شریک قابل اعتمادی برای مردم ایران و آرزوهای آنان برای آینده‌ای بهتر نیست، به چالش بکشند.

جدال بر سر این‌که چه کسی نماینده گذشته، حال و آینده ملت ایران است، به شکل جدایی‌ناپذیری با بحران جانشینی در کشور گره خورده است. پرسش از این‌که چه کسی جانشین آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر کنونی خواهد شد، به قلب هویت دولت ایران بازمی‌گردد. شاید رژیم در پی حملات نظامی اسرائیل و آمریکا، از حمایت مقطعی برخوردار شده باشد، اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که تهران [حاکمیت ایران] همچنان با مشکل بنیادی تضعیف مشروعیت سیاسی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

شعارهای ناسیونالیستی از بالا نمی‌تواند مشکلات واقعی ایران را پنهان کند. کشور زیر فشار خاموشی‌های گسترده برق، سال‌ها خشکسالی و سوءمدیریت قرار دارد که کمبود روزانه آب را به همراه آورده است. تحریم‌های بین‌المللی که روز پنج‌شنبه از سوی رهبران بریتانیا، فرانسه و آلمان دوباره اعمال شد ــ با مهلتی ۳۰ روزه برای اجرا ــ در کنار کارزار «فشار حداکثری» دونالد ترامپ، اقتصاد ایران را ویران کرده است. ایرانیان این را می‌دانند؛ حاکمانشان هم آگاهند.

بیشتر رژیم‌های اقتدارگرا نه به این دلیل دوام می‌آورند که تغییرناپذیرند، بلکه چون می‌آموزند خود را دگرگون کنند. تهران در هفته‌های اخیر نشان داده است که در حال تقویت تاب‌آوری سیاسی و نظامی خود برای احتمالی جنگ آینده است. انتصاب‌های نظامی به سرعت برای جایگزینی فرماندهانی انجام شد که در حملات اسرائیل کشته شدند، از جمله فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. علی لاریجانی، سیاستمدار باسابقه، بار دیگر به‌عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی منصوب شده است؛ سمتی که ۱۸ سال پیش برعهده داشت ــ نشانه‌ای از این‌که رهبران ایران از کمبود سیاستمداران عاقل و کارآزموده در عرصه دیپلماسی رنج می‌برند. مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، و دیگر اصلاح‌طلبان خواستار ازسرگیری دیپلماسی شده‌اند، اما از سوی مخالفان سیاسی مورد انتقاد قرار می‌گیرند؛ کسانی که تعامل با آمریکا و اروپا را دعوتی برای تهاجم‌های آینده می‌دانند.

موضع افسران نظامی در سال‌های پیش رو سرنوشت‌ساز خواهد بود. آیا آنان همچنان به هدف سپاه پاسداران در صدور انقلاب ــ که می‌توان گفت ناکام مانده ــ پایبند خواهند ماند، یا تمرکز کمتری بر قدرت‌نمایی در خارج و توجه بیشتری به دفاع از داخل کشور خواهند داشت؟ این مسئله همچنین به توازن قدرت میان ارتش و سپاه وابسته خواهد بود.

بازگشت به دیپلماسی جدی با هدف دستیابی به توافقی پایدار ــ نه صرفاً خرید زمان ــ حیاتی است. اما ایران نشانه چندانی از تغییر مسیر نشان نمی‌دهد. در ژوئیه، آمریکا، بریتانیا و متحدان اروپایی تلاش مأموران اطلاعاتی ایران برای «قتل، ربایش و آزار افراد در اروپا و آمریکای شمالی، در نقض آشکار حاکمیت ما» را محکوم کردند. ادامه حمایت تهران از حزب‌الله و دیگر گروه‌های مسلح غیردولتی، نشانه رویکرد «همان مسیر سابق» است که هرگونه چشم‌انداز ثبات بلندمدت منطقه‌ای را تضعیف می‌کند.

در نهایت، موج ناسیونالیسم ایرانی ممکن است تهران را به سمت کاهش حمایت پرهزینه از بازیگران منطقه‌ای و تمرکز بر مشکلات مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داخل کشور سوق دهد. چه در داخل و چه در خارج، صبر در برابر رژیمی که نیازهای مردمش را فدای پروژه «مقاومت» فراملی می‌کند، رو به پایان است. اما اگر غرب از تعامل دیپلماتیک سر باز زند و صرفاً بر فشار نظامی تکیه کند، به مردم ایران کمکی نخواهد کرد.

———
* بورجو اوزچلیک(Burcu Özçelik)، پژوهشگر ارشد در اندیشکده سلطنتی مطالعات امنیتی و دفاعی در لندن است





نظر شما درباره این مقاله:







شکارگاه؛ تبلور فروغ انسانیت در دل استبداد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 21:20

شکارگاه؛ تبلور فروغ انسانیت در دل استبداد






نظر شما درباره این مقاله:







دخیل بستن خامنه‌ای به چوبه‌دار!
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 21:06

دخیل بستن خامنه‌ای به چوبه‌دار!


م. روغنی

پس از حملهٔ تروریستی ۷ اکتبر که بر اساس شواهدی با چراغ سبز خامنه‌ای انجام شد، پایان تدریجی بنیادگرایی اسلامی به سرکردگی جمهوری جهل و جنایت آغاز گردید.

اسرائیل در واکنش به این حملهٔ یهودی‌ستیزانه، ماشین جنگی‌اش را به حرکت درآورد و در چندین جبهه به رویارویی با نیروهای بنیادگرا روی آورد که در توهم نابودی اسرائیل به سر می‌برده و می‌برند.

اولین قربانیان توطئهٔ ۷ اکتبر، ده‌ها هزار نفر از مردم بی‌گناه غزه بودند که گروه تروریستی حماس پس از ۱۷ سال حکومت در این باریکه با خودداری از ساخت حتی یک پناهگاه زیرزمینی، جان فلسطینیان ساکن را در معرض نسل‌کشی ارتش اسرائیل قرار داد. هم‌اکنون این نسل‌کشی با شدت بیشتری با انتخاب «کینگ ترامپ» از جمله به‌صورت کشتار و گرسنگی گستردهٔ ساکنان، اجرای راهبردهای فلسطین‌ستیزی دولت تروریستی نتانیاهو، خطر کوچ اجباری آنان از سرزمین مادری، شتاب در شهرک‌سازی‌های غیرقانونی و سرکوب در کرانهٔ باختری ادامه یافته است!

واکنش «ناتوی» محور مقاومت، از حزب‌الله لبنان گرفته تا حشد الشعبی و حوثی‌های یمن علیه کشتار در غزه با پشتیبانی مالی و تسلیحاتی خامنه‌ای، جنگ علیه تروریسم اسلامی را به خارج از غزه کشاند و پس از تضعیف چشمگیر این محور در پی کشته شدن رهبران برجستهٔ این گروه‌ها در غزه، تهران و لبنان، و فرار بشار اسد به مسکو، نوبت به جمهوری جهل و جنایت رسید.

علل جنگ ۱۲ روزهٔ خامنه‌ای، نتانیاهو و ترامپ را باید در راهبردهای ایدئولوژیک اسرائیل و آمریکاستیزی خامنه‌ای جستجو کرد که در عمل به اصرار ولی مطقهٔ فقیه از جمله بر ادامهٔ پروژهٔ کاملاً مشکوک هسته‌ای، ساخت فله‌ای موشک‌های بالستیک با بمب‌های خوشه‌ای ممنوعه که حتی در مناطق غیرنظامی اسرائیل به‌کار برده شد [۱]، تلاش بر مسلح کردن گروه‌های نیابتی و مشارکت در جنگ تزار روسیه علیه مردم بی‌گناه به‌ویژه کودکان اوکراینی نمایان می‌گردد.

کشته شدن ۱۸۴ غیرنظامی و ۹۰۰ نظامی شامل ده‌ها سردار ارشد سپاه و ارتش، بیش از ۱۰ دانشمند هسته‌ای، نابودی بیش از هزار موشک بالستیک و صدها پرتاب‌گر و سرانجام خسارت شدید و حتی بنا به گفتهٔ عراقچی نابودی تأسیسات هسته‌ای هزار میلیارد دلاری، و به‌تازگی فعال شدن مکانیسم ماشه، بخش کوچکی از زیان‌های ناشی از راهبردهای خانمان‌سوز جنگی بود که بنیادگرایی اسلامی را باید مسئول مستقیم آن دانست.

خامنه‌ای که در پناهگاه پنهان شده و بنا به گزارش‌هایی از روی هراس با آمبولانس جابه‌جا می‌گردد، تنها توانسته است در جبههٔ داخل به‌یاری سرکوب‌های وحشیانه علیه مردمان کشور با هزینهٔ از دست رفتن مشروعیت حداکثری نظام دینی، کامیابی‌هایی به دست آورد که پایداری آن با تردید کامل روبه‌روست. زندان، شکنجه، اعترافات اجباری و بالاخره اعدام از جمله شیوه‌هایی است که اراذل و اوباش خامنه‌ای وظیفهٔ اجرای آن‌ها را به‌عهده گرفته‌اند.

در این میان ابزار اعدام به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه از برجستگی شایان توجهی برخوردار و یادآور رویدادهای دههٔ ۶۰ و اعدام‌های فله‌ای خمینی در کشور است. خامنه‌ای در یک سخنرانی گفته بود خدای امروزی در جمهوری اسلامی همان خدای دههٔ ۶۰ می‌باشد.

اعدام در ایران به بالاترین میزان خود در دو دههٔ اخیر رسیده است. گزارش جدید سازمان حقوق بشر ایران نشان می‌دهد که در سال ۲۰۲۴، دست‌کم ۹۷۵ نفر در ایران اعدام شده‌اند که نسبت به سال گذشته ۱۷ درصد افزایش داشته است.

خبرگزاری‌های سپاه، به‌تازگی از بازداشت دست‌کم ۷۰۰ نفر و اعدام ۶ نفر به جرم «جاسوسی» خبر داده‌اند. اما بنا بر منابع حقوق بشری آمار واقعی بیشتر از آمار رسمی است [۲]. شمار واقعی بازداشتی‌ها به ۱۸۰۰ نفر می‌رسد. بیشترین بازداشت‌ها در یک ماههٔ پس از جنگ ۱۲ روزه مربوط به شهروندان کُرد بوده که به ۵۰۰ نفر می‌رسد.

خامنه‌ای برای نجات، به چوبه‌دار دخیل بسته است. این تنها سرکوب ساده است که دستگاه فاسد قضائیهٔ جمهوری اسلامی می‌تواند بدون هیچ واهمه‌ای انجام دهد. بنا به گزارش منابع حقوق بشری از شنبه ۳۰ تیر تا پنج‌شنبه چهار مرداد، دست‌کم ۲۷ زندانی در شهرهای گوناگون کشور اعدام شدند، در واقع جمهوری جهل و جنایت در شش روز هر ۵ ساعت یک نفر را اعدام کرده است [۳].

هشدار نگران‌کننده دربارهٔ اعدام‌ها گزارش روزنامهٔ بریتانیایی ساندی تایمز است که بر اساس آن از اعدام احتمالی ۱۰۰ زندانی به اتهام جاسوسی برای اسرائیل خبر داده است [۴].

این در حالی است که کشورهای اروپایی و سازمان‌های بین‌المللی در تلهٔ هسته‌ای خامنه‌ای گرفتار و نقض حقوق بشر در ایران به حاشیه رانده شده است. در نتیجه بهترین شرایط برای ایجاد ترس و واهمه به‌منظور پیشگیری از اعتراضات توده‌ای فراهم شده است.

کشور علاوه بر تهدیدات خارجی، از بحران‌های گوناگونی از جمله کمبود آب، برق، گرانی، بی‌اعتبار شدن پول ملی، فساد و بی‌کفایتی گستردهٔ دولت و نارضایتی فراوان روبه‌روست و دولت بی‌اختیار پزشکیان می‌کوشد از راه گفتاردرمانی و رویکردی دوگانه میزان نارضایتی‌ها را کاهش دهد. با این حال براساس نظرخواهی مؤسسهٔ گمان در سال ۱۴۰۳، بیش از ۷۰ درصد ایرانیان با ادامهٔ جمهوری اسلامی مخالفند [۵]. گرایش اصلی سیاسی در جامعه «براندازی نظام جمهوری اسلامی» (۴۰٪) و سپس «گذار ساختاری از جمهوری اسلامی» است.

جای تأسف است با وجودی که خامنه‌ای و نظام دینی‌اش در ضعیف‌ترین دوران حکمرانی دیکتاتوری‌اش به سر می‌برد، مخالفان نظام از همبستگی و همراهی بی‌بهره‌اند. بخشی به‌یاری آمریکا و اسرائیل امید بسته و بخشی دیگر رسالت خود را در انتشار اعلامیه‌های کلیشه‌ای محدود کرده‌اند. پیامد این رویکردها ادامهٔ ناامیدی جامعهٔ مدنی، کنشگران سیاسی داخل کشور و ادامهٔ وضع موجود تا آینده‌ای نامعلوم خواهد بود.

شهریور ۱۴۰۴
mrowghani.com
——————-
[۱]  - مراد رحمتی، ایران در حمله به اسرائیل از بمب‌های خوشه‌ای استفاده کرد،  دویچه وله، ۲/۵/۱۴۰۴
[۲]  - مراد رحمتی، هشدار در مورد موج بی سابقه بازداشت‌ها و اعدام ها در ایران، دویچه وله، ۱۴/۴/۱۴۰۴
[۳]  - هر پنج ساعت یک اعدام، دست کم ۲۷ زندانی در ۶ روز در ایران دار زده شدند، ایران اینترنشنال، ۵ مرداد ۱۴۰۳
[۴]  - ساندی تایمز: ایران ممکن است ۱۰۰ نفر را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام کند. ایران اینترنشنال
[۵]  - عمار ملکی، ایرانیان در ۱۴۰۳، گزارش تحلیلی یافته‌های نظرسنجی گمان


نظر خوانندگان:


■ آقای روغنی عزیز. شما اطلاعات خوب و دقیقی در مورد آمار زندانیان و خطر اعدام‌ها ارائه داده‌اید و نیز به درستی، به این نکته اشاره کرده‌اید که مسائل و مشکلات جنبی، مانع شده که این خطر، آنطور که باید و شاید مورد توجه عمومی و جهانی قرار گیرد. نیز در پایان مقاله به نکته‌ای اشاره کرده‌اید که این روزها در شماتت اپوزیسیون بر سر زبان‌هاست: “مخالفان نظام از همبستگی و همراهی بی‌بهره‌اند”. اما تجربه نشان می‌دهد که طی ده‌های گذشته، جوابی برای این سؤال نداشته‌ایم. آیا نباید از این سؤال سترون و نازا دست برداریم و به فکر سؤالی جانشین و معادل باشیم؟ مثلأ شاید بهتر باشد آن سؤال را با این سؤال جایگزین کنیم، که از مردم عادی جز ابراز نارضایتی و پرخاش به سیستم، چه کاری ساخته است؟ شما نوشته‌اید که طبق آمار بیش از ۷۰ درصد ایرانیان با ادامهٔ جمهوری اسلامی مخالفند و اکثر آنها نیز خواستار گذار ساختاری از جمهوری اسلامی هستند. این درصد انبوه ناراضیان “در عمل” چه باید بکنند؟ آیا مثلأ ایده‌هایی مثل آنچه واتسلاو هاول در کتاب «قدرت بی‌قدرتان» مطرح می‌کند، نباید مورد توجه بیشتری قرار گیرد؟
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ با درود فراوان به شما آقای قنبری و با سپاس از توجهتان. پرسش مهمی را مطرح کرده‌اید. و آن چه باید کرد است؟! پیش از هرچیز همانطور که می‌دانید، برخی از کنشگران و فعالین جامعه مدنی داخل راه‌حل‌های خود را برای گذار از جمهوری اسلامی ارائه داده و بابت آن هزینه می‌پردازند. زنان شجاع ایران نیز با مقاومت در برابر حجاب اجباری نشان داده‌اند که کامیابی در برابر رژیم سرکوب گر امکان پذیر است. به باور من کنشگران داخلی به تلاش های خود برای دگرگونی شریط اسفناک داخل ادامه خواهند داد و اگر در بر همین پایه بچرخد، نقش مخالفان پراکنده خارج کشور در تحولات داخل کم رنگ تر خواهد گشت.
با سپاس فراوان م- روغنی


■ در واقع انگار قضیه مثل مرغ و تخم مرغ است. آیا با ایجاد یک آلترنایو توسط اپوزیسیون مردم بپا خواهند خواست؟ مثلا می‌گویند رضا پهلوی کلی طرفدار در ایران دارد خوب این طرفداران دارای آلترناتیو کجایند؟ جنبش مردم است که به آلترناتیو شکل می‌دهد، پالایشش می‌کند و یا در ایجادش موثر است. برای نمونه می‌شود به نشست جورج‌ تاون هر چند ناکام اشاره کرد یا به جنب و جوش احزاب و سازمانها و شخصیت های سیاسی در رابطه با جنبش سبز و جنبش های بعدی در ایران.
خواست گذر از این نظام به تنهایی کافی نیست، تداوم مبارزه و فلج کردن رژیم و سست کردن ستونهای اقتدارش با حضور در خیابان و اعتصاب و عدم همکاری برای چرخاندن دستگاه بروکراسی و سرکوبش و شکستن ستون فقرات آن رخدادیست اجتاب ناپذیر و در نبود آن در بر همان پاشنه سابق با تق تق بیشتر و ملال‌آورش تا پوسیدگی کامل خواهد چرخید. آیا پس از آن پوسیدگی و فروپاشی چیزی بر جای خواهد ماند که بر رویش زندگی دوباره ساخته شود؟
حرکت های پراکنده و مقطعی مردم و اتحادهای شکننده مخالفان قادر به جلوگیری از این فروپاشی دردآور و احتمالا طولانی نیست. یک شجاعت ملی و عزم راسخ از هر دو طرف برای پایان دادن به اقتدار پوشالی حاکم در میهن‌مان ضروریست.
بادرود سالاری






نظر شما درباره این مقاله:







هم‌اکنون ۱۰۰ نفر در ایران با خطر اعدام روبه‌رو هستند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 18:39

هم‌اکنون ۱۰۰ نفر در ایران با خطر اعدام روبه‌رو هستند


فاطمه جمالپور،
گابریل واینیگر (خبرنگار اسرائیل)،
لوئیز کالاگان (خبرنگار ایالات متحده)
روزنامه ساندی تایمز / یکشنبه  ۳۱ اوت ۲۰۲۵

زنان بند ۲۰۹ زندان اوین تهران از میان آوار سلول‌های خود راه باز می‌کردند و با احتیاط پا بر پیکر هم‌بندی‌هایشان می‌گذاشتند که بی‌جان بر زمین افتاده بودند. تاریخ ۲۳ ژوئن بود و اسرائیل تازه بدنام‌ترین زندان جمهوری اسلامی را بمباران کرده بود.

مطهره گونه‌ای، دانشجوی ۲۸ ساله دندانپزشکی که ده روز پیش‌تر به دلیل انتقاد از حکومت ایران بازداشت شده بود، تمام شب بیدار مانده و به صدای انفجارها گوش می‌داد.

او در گفت‌وگویی تلفنی از تهران، جایی که موقتاً با قرار وثیقه آزاد شده است، گفت: «با خودم گفتم: همین است. مُردم. همین‌جا دفن می‌شوم.»

ساندی تایمز به طور مستقل تأیید کرده است که پیش از حمله، به یکی از نگهبانان اوین هشدار اولیه داده شده بود. او همراه با تعدادی از همکارانش محل را ترک کرد، اما زندانیان و سایر کارکنان را تخلیه نکرد.

فردای آن روز جنگ پایان یافت. اسرائیل و ایران با میانجیگری ایالات متحده و قطر به توافق آتش‌بس رسیدند. طی ۱۲ روز نبرد، اسرائیل شماری از برجسته‌ترین دانشمندان هسته‌ای ایران را کشت، سامانه‌های پدافندی‌اش را نابود کرد و همراه با آمریکا تأسیسات هسته‌ای را هدف قرار داد ـ در حالی که ایران اسرائیل را با بارانی از موشک‌های بالستیک زد. بنا به اعلام مقامات ایرانی، در اوین ۸۰ نفر از جمله زندانیان و خانواده‌هایشان، همچنین نگهبانان و دیگر کارکنان کشته شدند.

اما برای بازماندگان، این واقعه آغازی بود بر کارزار انتقام‌گیری حکومت ـــ که به نظر می‌رسد حمله به زندان را دستاویزی برای سرکوب زندانیان قرار داده است. وکلا بیم دارند که بیش از ۱۰۰ نفر اکنون با خطر اعدام روبه‌رو باشند.

یک وکیل حقوق بشری در تهران که نخواست نامش فاش شود، گفت: «روحیه انتقام‌جویی بر قوه قضائیه غلبه کرده است. یکی از قضات به من گفت: “ژنرال‌ها و مسئولان ما کشته شده‌اند و ما باید انتقام بگیریم.” او حتی اجازه نداد حرفی بزنم.»


مطهره گونه‌ای، ۲۸ ساله، دانشجوی دندانپزشکی و زندانی سیاسی

به گفته این وکیل، دستگاه قضایی حکم‌های اعدام را به شکل غیرمعمولی سریع و بدون روند دادرسی تأیید می‌کند. برخی از متهمان به جاسوسی برای اسرائیل در ابتدا صرفاً به دلیل شرکت در اعتراضات طرفدار دموکراسی زندانی شده بودند، اما اکنون به پای چوبه دار فرستاده می‌شوند «بی‌آنکه هیچ مدرکی علیه آنان وجود داشته باشد؛ تنها بر اساس پرونده‌های ساختگی مأموران امنیتی و اعترافاتی که زیر شکنجه گرفته شده است».

زندان اوین در سطح بین‌المللی بیش از هر چیز نماد خشونت و قساوت حکومت ایران شناخته می‌شود: زندانی فوق امنیتی که به شکنجه و بدرفتاری با بازداشت‌شدگان شهرت دارد. در میان زندانیان آن، چهره‌های شناخته‌شده‌ای همچون نازنین زاغری رتکلیف، شهروند ایرانی-بریتانیایی که در سال ۲۰۲۲ پس از شش سال آزاد شد، و نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، حضور داشته‌اند.

اما برای مخالفان ایرانی، اوین کانون مبارزه با حکومت است: جایی که زندانیان سیاسی گرد هم می‌آیند تا مطالعه و بحث سیاسی کنند و نسل‌های تازه‌ای از فعالان و رهبران را پرورش دهند. درست همان‌گونه که زندان «روبن آیلند» در نزدیکی کیپ‌تاون به مرکز سازمان‌دهی سیاسی علیه آپارتاید بدل شد، زندانیان سیاسی سابق در ایران با غرور از «دانشگاه اوین» یاد می‌کنند.

پیش از حمله اسرائیل، این زندان تا حدی به دست خود زندانیان اداره می‌شد. آنها مانع می‌شدند زندانیانی که به اعدام محکوم شده‌اند، توسط نگهبانان برده شوند. برجسته بودن بسیاری از زندانیان و توجه بین‌المللی به آنان، نوعی حفاظت در برابر حکومت ایجاد کرده بود.

در سال ۲۰۲۲، در جریان اعتراضات سراسری که پس از کشته شدن مهسا امینی، دختر جوان کُرد، به دست «گشت ارشاد» آغاز شد، زندانیان از پشت دیوارهای اوین شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند و دست به اعتراض زدند ـ حتی زمانی که نیروهای امنیتی با گاز اشک‌آور و گلوله جنگی به آنان حمله کردند.

زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذا زدند، نامه‌هایی را مخفیانه به رسانه‌ها رساندند و از پوشیدن حجاب سر باز زدند.

سپیده قُلیان، نویسنده و فعال کارگری ۳۰ ساله که شش سال را در رفت‌وآمد میان اوین و آزادی گذرانده، گفت وقتی قضاتی که حکم اعدام زندانیان سیاسی را امضا کرده بودند به زندان می‌آمدند، او و دیگر زنان مانع ورودشان می‌شدند.

او گفت: «دمپایی‌هایمان را به سمت قضاتی که حکم مرگ عزیزانمان را امضا کرده بودند پرتاب می‌کردیم و فریاد می‌زدیم: “شما شاید خیابان‌ها را با اعدام و سرکوب خالی کرده‌اید، اما ما هنوز اینجا هستیم.”»


نازنین زاغری-راتکلیف و همسرش، ریچارد، در مارس ۲۰۲۲ طی یک کنفرانس مطبوعاتی پس از آزادی از زندان اوین و بازگشت به بریتانیا / ویکتوریا جونز/ پنسیلوانیا

اکنون همه آن چیزها از میان رفته است. برای زنان زندانی سیاسی اوین، حمله اسرائیل سال‌ها دستاورد شکننده را نابود کرد.

فردای حمله هوایی، مقامات ۶۱ زندانی زن سیاسی را به زندان قرچک، در حاشیه تهران منتقل کردند. برخلاف اوین، قرچک فاقد آب سالم، سرویس بهداشتی، تهویه و مراقبت پزشکی است.

دو ماه بعد، زنان در گرمای ۴۰ درجه زندگی می‌کنند؛ ۶۵ نفرشان در پنج اتاق کوچک یک بند که در اصل برای اقامت موقت تازه‌واردان طراحی شده بود، فشرده شده‌اند. یکی از زندانیان در گفت‌وگویی تلفنی شرایط آنجا را توصیف کرد؛ گفت‌وگویی که مدام با صدای ضبط‌شده یک زن که تکرار می‌کرد «این تماس از زندان قرچک است. تماس‌گیرنده زندانی است» قطع می‌شد.

او گفت: «از وقتی به قرچک منتقل شدیم، حق کار در کارگاه‌ها و تأمین هزینه‌های زندگی‌مان را از دست داده‌ایم. این یعنی دیگر نمی‌توانیم مواد غذایی بخریم و مجبوریم غذای زندان را بخوریم که بیشترش فقط برنج ساده است.»

مطهره گونه‌ای، دانشجوی دندانپزشکی که از حمله به اوین جان به در برده بود، گفت او و دیگر زنان بند ۲۰۹ به یکی از بازداشتگاه‌های امنیتی وزارت اطلاعات منتقل شدند؛ جایی که فقط با عنوان «خانه امن» شناخته می‌شود.

او گفت: «خانه امن وحشتناک است. نام شما هیچ‌جا ثبت نمی‌شود، برخلاف یک زندان معمولی که دست‌کم ورود و خروج در پرونده درج می‌شود. آنجا قانون وجود ندارد. بازجویم به من گفت: “به تو تجاوز می‌کنم و جسدت را در بیابان رها می‌کنم.”»

گونه‌ای دو ماه را آنجا گذراند تا سرانجام با قرار وثیقه آزاد شد. اندکی بعد، به ۲۱ ماه زندان به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رهبر» محکوم شد.

جرم او، همزمان با آغاز جنگ با اسرائیل در ژوئن، نوشتن یک توییت بود: «این جهنم ممکن است هیزم‌شکن‌های زیادی داشته باشد، اما فقط یک شیطان بود که آن را شعله‌ور کرد ـ دیکتاتوری مذهبی.»


زنان زندانی در اوین در سال ۲۰۰۶ / عکس از خبرگزاری UPI / محمد خیرخواه

این ماه، حدود ۵۰۰ زندانی مرد که از اوین به زندانی دیگر منتقل شده بودند، بازگردانده شدند. آنها با دستبند و زنجیر به اوین آورده شدند و از سوی پلیس ضدشورش که مسئول انتقال بود به شدت مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند. حدود ۱۰۰ زندانی محکوم به اعدام با خشونت از بقیه جدا شدند، با وجود تلاش دیگر زندانیان برای جلوگیری از این اقدام.

مردان به شدت کتک خوردند. در میانشان محمدباقر بختیار، ۶۷ ساله و فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که اکنون مخالف جمهوری اسلامی است. به گفته پسرش، علیرضا بختیار، پلیس ضدشورش به او حمله کرد وقتی که تلاش می‌کرد از زندانی دیگری محافظت کند.

بختیار به ساندی تایمز گفت که پدرش از دریافت دارو برای جراحت‌هایی که در جنگ ایران و عراق برداشته محروم مانده است. او افزود: «از زمان انتقال به اوین، به دلیل نبود دسترسی به کادر پزشکی، ابعاد کامل جراحت‌های پدرم و دیگر زندانیان هنوز مشخص نیست.»

وکلای حقوق بشری بر این باورند که حکومت با اتهام جاسوسی برای اسرائیل در پی انتقام از بی‌گناهان است؛ افرادی که زیر شکنجه مأموران اطلاعاتی به جرایمی اعتراف کرده‌اند که مرتکب نشده‌اند.


سپیده قلیان، ۳۰ ساله، نویسنده و فعال کارگری که شش سال را در رفت و آمد به اوین گذراند

در ماه ژوئن، قوه قضائیه اعلام کرد ۷۰۰ نفر به ظن جاسوسی برای اسرائیل در طول جنگ بازداشت شده‌اند و تأکید کرد که در برخورد با جاسوسان اسرائیل هیچ رحم و مروتی نشان داده نخواهد شد.

گروه‌های حقوق بشری می‌گویند اعدام‌ها حتی پیش از آغاز جنگ نیز رو به افزایش بود. سازمان «حقوق بشر ایران» (IHR) اعلام کرد تا ماه مه ۲۰۲۵، مقامات ایران ۵۱۱ نفر را اعدام کرده‌اند ـ افزایشی ۹۶ درصدی نسبت به همین بازه در سال گذشته. روایت زندانیان، تحقیقات و تصاویر صحنه نشان می‌دهد که اسرائیل دست‌کم شش نقطه در زندان را هدف قرار داد، از جمله بخش‌های اداری، سالن ملاقات و سلول‌ها.

گونه‌ای گفت او و دیگر زندانیان در سلولشان گیر افتاده بودند تا اینکه یکی از زندانیان زن، ارغوان فلاحی، در آسیب‌دیده را شکست و آنها را آزاد کرد. به محض خروج، نگهبانان آنها را به حیاط زندان بردند.


محمد باقر بختیار، زندانی سیاسی

او گفت: «ما را به سپر انسانی تبدیل کرده بودند. صدای مشاجره سربازان وظیفه را می‌شنیدم که سر افسران اطلاعاتی و نگهبانان فریاد می‌زدند: “شما می‌دانستید اوین هدف قرار خواهد گرفت. باید زندان را تخلیه می‌کردید.”»

دست‌کم یک نگهبان زندان از حمله مطلع شده بود. اسرائیل در گذشته نیز پیش از حمله، به افراد حاضر در ساختمان‌های هدف ـ از جمله در غزه ـ هشدار داده بود.

مقامات اسرائیلی گفتند حملات، نگهبانان را هدف قرار داده و با هدف تقویت روحیه مخالفان صورت گرفته است. آنها کشتن زندانیان را رد کردند و افزودند که به باورشان حکومت ایران از این حملات به‌عنوان بهانه‌ای برای سرکوب استفاده می‌کند و همزمان جنگ را یک پیروزی داخلی جلوه می‌دهد. برای نمونه، یک منبع گفت تهران در ابتدا فرار زندانیان پس از حمله را تکذیب کرد، اما بعدتر پذیرفت که ۷۵ نفر گریخته‌اند.

برای گونه‌ای، این حمله شرایطی را که از پیش هم فاجعه‌بار بود، بدتر کرد.

او گفت: «اسرائیل اوین را بمباران کرد تا قدرتش را نشان دهد. اما این اشتباهی وحشتناک بود. اوین فقط یک زندان نیست، بلکه دژ اصلی مخالفان جمهوری اسلامی است.»


زندان زنان قرچک در بیابانی در شرق تهران





نظر شما درباره این مقاله:







تیم ملی والیبال جوانان ایران قهرمان جهان شد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 16:32

تیم ملی والیبال جوانان ایران قهرمان جهان شد






نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل الحاق کرانه باختری را بررسی می‌کند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 14:54

اسرائیل الحاق کرانه باختری را بررسی می‌کند


باراک راوید / اکسیوس

دولت اسرائیل به طور جدی در حال بررسی الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری اشغالی به عنوان واکنشی به تلاش چند کشور غربی برای به رسمیت شناختن فلسطین است. این تصمیم طبق گفته سه مقام اسرائیلی، آمریکایی و اروپایی که از جزییات مطلع هستند، در سطح عالی دولت مورد بحث قرار گرفته است.

چرا مهم است: بیشتر جامعه بین‌المللی کرانه باختری را سرزمین اشغالی می‌دانند و هرگونه اقدام اسرائیل برای الحاق این مناطق را غیرقانونی و تحریک‌آمیز تلقی خواهند کرد. تصمیم آتی اسرائیل بستگی زیادی به موضع رئیس‌جمهور ترامپ دارد؛ ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود دو بار مانع این نوع الحاق شد.

سفیر آمریکا در اسرائیل، مایک هاکبی، به آکسیوس گفته است که دولت هنوز موضع رسمی در این خصوص اتخاذ نکرده است. او افزود: «نمی‌دانم این الحاق تا چه حد گسترده خواهد بود و مطمئن نیستم که در داخل دولت اسرائیل نیز نظر مشترکی درباره مکان و وسعت آن وجود داشته باشد».

برخی مقامات اسرائیلی ادعا می‌کنند دولت ترامپ به دلیل خشم از کشورهای غربی که قصد به رسمیت شناختن فلسطین را دارند، مانع الحاق نخواهد شد.

روند وقایع: کشورهایی از جمله استرالیا، کانادا، فرانسه و بریتانیا اعلام کرده‌اند که در نشست مجمع عمومی سازمان ملل در اواخر سپتامبر، کشور فلسطین را به رسمیت خواهند شناخت. آن‌ها با این اقدام به نزدیک ۱۵۰ کشوری می‌پیوندند که قبلاً این کار را انجام داده‌اند.

اسرائیل و آمریکا سعی دارند با اعمال اقدامات تنبیهی علیه تشکیلات خودگردان فلسطینی و تهدید به اقدامات سخت‌تر، سایر کشورها را از این تصمیم منصرف کنند. وزارت خارجه آمریکا روز جمعه اعلام کرد که به مقامات ارشد فلسطینی جهت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر روادید صادر نمی‌کند و روادیدهای پیشین را نیز لغو خواهد کرد. یک مقام وزارت خارجه تأیید کرد که رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، محمود عباس، از سفر به نیویورک منع خواهد شد.

تلاش‌های پشت پرده: وزیر امور استراتژیک اسرائیل، ران درمر، و وزیر امور خارجه، گیدئون ساعر، به چندین مقام اروپایی هشدار داده‌اند در صورتی که کشورهای اروپایی فلسطین را به رسمیت بشناسند، اسرائیل ممکن است بخش‌هایی از کرانه باختری را الحاق کند. یک مقام اروپایی اعلام کرد که درمر حتی به مشاور خاورمیانه رئیس‌جمهور فرانسه گفته است اسرائیل تمام «منطقه C» که ۶۰ درصد کرانه باختری را شامل می‌شود، الحاق خواهد کرد.

هفته گذشته نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو جلسه‌ای برای بررسی گام‌های تلافی‌جویانه احتمالی در واکنش به این به رسمیت شناختن‌ها برگزار کرد. انتظار می‌رود کابینه امنیتی اسرائیل این موضوع را روز یکشنبه مورد بحث قرار دهد و چند شریک ملی‌گرای افراطی نتانیاهو نیز برای اقدامات الحاقی فشار وارد می‌کنند. لابی شهرک‌نشینان در کنست و رسانه‌های اسرائیل نیز حامی این اقدام‌اند.

جنبه حقوقی: کارشناسان حقوقی عقیده دارند اعلام حاکمیت اسرائیل بر بخش‌هایی از کرانه باختری نقض منشور سازمان ملل متحد و کنوانسیون ژنو است. دادگاه کیفری بین‌المللی نیز در حال تحقیق درباره فعالیت‌‌های شهرک‌سازی اسرائیل در کرانه باختری به عنوان جنایت جنگی احتمالی است.

مقامات اروپایی هشدار داده‌اند که چنین اقدامی ممکن است به تحریم اسرائیل از سوی اتحادیه اروپا، کشورهای عضو و دیگر کشورهای غربی منجر شود. مقامات عرب نیز معتقدند الحاق کرانه باختری می‌تواند توافقات صلح بین اسرائیل و کشورهای عربی را به حالت تعلیق یا کاهش سطح برساند و حتی عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان را بیش از پیش به تعویق بیندازد.

سناریوهای پیش‌رو: یک مقام ارشد اسرائیلی گفته گزینه‌های مختلفی در حال بررسی است که پیشنهادی که درمر به فرانسوی‌ها ارائه داده، حداکثری‌ترین حالت است.

یک گزینه دیگر الحاق مناطق شهرک‌نشین‌نشین اسرائیلی و مسیرهای دسترسی به این مناطق است که تقریباً ۱۰ درصد از کرانه باختری را شامل می‌شود.

گزینه سوم الحاق شهرک‌ها، مسیرهای دسترسی و دره اردن است که در مجموع حدود ۳۰ درصد کرانه باختری را در بر می‌گیرد.

سوابق قبلی: در دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ، او دو بار مانع از اجرای برنامه‌های نتانیاهو برای الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری شد. اولین بار در ژانویه ۲۰۲۰ و پس از ارائه طرح صلح ترامپ برای مناقشه اسرائیل و فلسطین بود که نتانیاهو خواستار الحاق ۳۰ درصد از کرانه باختری شد. ترامپ در مصاحبه‌ای در آوریل ۲۰۲۱ گفت: «عصبانی شدم و جلویش را گرفتم، چون واقعاً زیاده‌روی بود».

بار دوم، در اواخر ژوئن ۲۰۲۰، زمانی بود که نخست‌وزیر اسرائیل می‌خواست بخش کوچک‌تری را الحاق کند اما حاضر به دادن امتیاز به فلسطینی‌ها نشد. به جای الحاق، ترامپ و محمد بن زاید، رهبر امارات، به نتانیاهو پیشنهاد توافق عادی‌سازی با امارات را دادند، که سپس به توافق ابراهیم منتهی شد.

چشم‌انداز آتی: همانند سال ۲۰۲۰، موضع دولت ترامپ تعیین خواهد کرد که آیا نتانیاهو این اقدام را انجام می‌دهد یا نه. دو مقام آمریکایی گفته‌اند هرچند پیش‌بینی دقیق موضع ترامپ ممکن نیست، به نظر می‌رسد بعید است دولت آمریکا از الحاق حمایت کند.





نظر شما درباره این مقاله:







موانع شادکامی ایرانیان در دوران معاصر!
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 31.08.2025, 9:37

موانع شادکامی ایرانیان در دوران معاصر!


مهران صولتی

زمانی که مقدمه کتاب ارزشمند درک باک با عنوان سیاست شادکامی را می‌خوانید با یک عبارت شگفت انگیز منسوب به پادشاه کشور کوچک بوتان واقع در عمق کوه‌های هیمالیا مواجه می‌شوید. در سال ۱۹۷۲ پادشاه جدید بوتان خطاب به مردم کشورش اعلام کرد؛ از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه گیری پیشرفت، شادکامی ناخالص ملی خواهد بود و نه تولید ناخالص ملی!

درک باک مولفه‌های اصلی سیاست شادکامی در بوتان را به شرح زیر فهرست می‌کند؛
حکمرانی خوب و استقرار دموکراسی/ توسعه اجتماعی-اقتصادی عادلانه و با ثبات/ صیانت از محیط زیست/ صیانت از فرهنگ

اما جامعه ایران در دوران معاصر مسیر پر فراز و فرودی را برای دستیابی به شادکامی پیموده ولی هم‌چنان در عمل تلخ‌کام باقی مانده است. تاریخ ستبری که بیش از چراغ بودن به مثابه ترمزی بر سر راه توسعه‌یافتگی عمل کرده و دوگانه‌های تئوریکی که نتوانسته‌اند به فصل مشترکی از همکاری دولت - ملت تبدیل شوند. در این میان اگر چه حکومت‌ها در بسیاری از موارد کوشیده‌اند تا با اتکا به قدرت فائقه این جدال‌ها را به نفع یک‌طرف خاتمه دهند ولی واقعیت این‌‌است که تداوم بحران‌ها و ناکارآمدی‌ها از شکستی فاحش در پایان‌بخشیدن به این نزاع‌های تاریخی حکایت دارد. به این دوگانه‌ها نظری می‌افکنیم:

جدال شرع و عرف: این نزاع هم‌چنان از دوران مشروطه تا کنون به قوت خود باقی‌است هر چند که در دوره پهلوی‌ها غلبه با عرف و پس از انقلاب چیرگی با شرع بوده است. تداوم روندی فرسایشی بدون دستیابی به تلفیق کارآمدی میان شرع و عرف، که شهروندان را دچار نوعی اسکیزوفرنی شخصیتی و جامعه را دچار نوعی صف آرایی کاذب بر سر چگونه زیستن ساخته است. اگر شادکامی را نوعی رضایت‌مندی از نحوه زیست‌جمعی در سایه تلفیقی کارآمد از سنت و مدرنیته بدانیم روشن است که تاکنون از دستیابی به آن ناتوان بوده‌ایم.

جدال امت و ملت: از حدود چهار‌ دهه پیش ما وارد چالشی میان وابستگی به امت اسلام یا ملت ایران شده‌ایم. دل سپردن به هر کدام هم البته پیامدهایی داشته است. این‌که باید توجه تصمیم سازان صرفا معطوف به تحولات دنیای اسلام باشد یا باید بیشتر مسائل توسعه کشور مورد عنایت قرار گیرد از جمله مهم‌ترین مباحث ایران پس از انقلاب بوده‌اند. واقعیت این‌است که در همه این سال‌ها هم تلاشی از سوی حکومت برای توجیه افکار عمومی جهت کاهش ابعاد این نزاع صورت نگرفته است. اکنون شاید اندکی روشن شده باشد که به دلیل کمبود منابع به ناچار باید به سوی نوعی اولویت بندی در این زمینه حرکت کنیم.

جدال اسلام و غرب: پس از آن‌که انقلاب اسلامی، ایران و غرب را به عنوان دو دیگری متضاد و دشمن ترسیم کرد در عمل امکان برقراری دیالوگ میان این دو تمدن از میان رفت. از آن پس بود که این دیگری‌ها خود را صرفا با عینک تیره آموزه‌های ایدئولوژیک نگریستند. دستاوردهای غربی از جمله دموکراسی، احزاب، رسانه‌ها، تشکل‌های مدنی و سبک زندگی با بدبینی مواجه شده و زیست فردی و جمعی شهروندان به شدت از سوی حکومت مورد نظارت قرار گرفت. مداخله‌ای که موجبات جدی کاهش رضایت‌مندی در میان ایرانیان را فراهم آورده است.

جدال انتصاب و انتخاب: این نزاع همان ادامه تقابل میان ولایت و وکالت است که میراث دوران مشروطیت محسوب می‌شود. چالشی بر سر نقش‌آفرینی مردم در اموری هم‌چون قانون‌گذاری، شرکت در انتخابات، و تعیین نوع نظام سیاسی، در مواجهه با دیدگاهی که قانون را فرابشری، انتخابات را کنترل شده، و حکومت را الهی می‌داند. واقعیت این است که هم اکنون و با گذشت بیش از چهاردهه از انقلاب، احساس بی‌قدرتی شهروندان از ایجاد تغییرات معنادار به دلیل تودرتویی نهادی، کاهش قدرت نهادهای انتخابی، و عقب ماندن نظام سیاسی از تحولات پرشتاب اجتماعی به کانون نارضایتی‌های جمعی تبدیل شده است.


منبع: تلگرام نویسنده
@solati_mehran





نظر شما درباره این مقاله:







احسان فریدی، دانشجوی ۲۲ ساله در خطر اعدام
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 21:40

احسان فریدی، دانشجوی ۲۲ ساله در خطر اعدام






نظر شما درباره این مقاله:







اعدامی دیگر برای نمایش قدرت پوشالی / مهدی محمودیان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 21:02

اعدامی دیگر برای نمایش قدرت پوشالی / مهدی محمودیان


مهدی محمودیان/زندان اوین

من این روزها در کنار جوانی زندانی هستم که نامش امید تباری مقدم است. گذشته از آنکه او نیز مانند بسیاری از ما قربانی یک پرونده سازی پر از تناقض و دروغ شده،  اکنون در آستانه‌ی مرگ قرار گرفته است؛ مرگی که نه بر اساس قانون، نه بر اساس عدالت، بلکه صرفاً محصول اراده‌ی جنایتکارانه نهادهای امنیتی و سیاسی است.

امید در مهرماه سال گذشته در تهران بازداشت شد، به خانه‌های امن منتقل شد، و بعد از هفته‌ها بازجویی و بلاتکلیفی، دادگاه قم حکم برائت او را صادر کرد؛ به صراحت اعلام کرد هیچ دلیلی برای ادامه‌ی تعقیب این جوان وجود ندارد. وزارت اطلاعات بلافاصله پس از آزادی او را دوباره بازداشت کرد و اینبار به تهران منتقل کرد؛ گویی قانون و حکم دادگاه هیچ اعتباری ندارد.

بعد از انتقال به اوین و تشکیل پرونده‌ی جدید، بازهم بازپرس جدید به او می‌گوید نهایتاً حکم یک سال زندان در انتظار اوست. نماینده دادستان در جلسات اول محاکمه نه‌تنها در خواست حکم اعدام نمی‌کند، بلکه با توجه به عدم سوسابقه امید و قاعدتا محتویات پرونده از  دادگاه درخواست حداقل مجازات را می‌کند.

به ناگاه و درست پس از آغاز جنگ اخیر، همه چیز تغییر می‌کند. قاضی صلواتی که در این سال‌ها بارها نشان داده احکامش تابع سیاست است نه عدالت، در جلسه سوم که پس از جنگ برگزار می‌شود با دست علامت بریدن گردن را به امید نشان داده و می‌گوید: «میکشمت بالا.»

امروز امید تباری مقدم در حالی محکوم به اعدام است که پرونده‌اش از آغاز تا امروز مملو از تضاد و بی‌منطقی بوده. او هیچ مدرکی علیه خود ندیده، هیچ فرصت دفاع واقعی نداشته و تنها قربانی شرایط سیاسی و نیاز دستگاه امنیتی به «قربانی گرفتن» است.

آنچه این روند کثیف و جنایت‌بار را سخیف تر و غمبارتر میکند این است که این روزها و پس از صدور حکم اعدام، با فشار و تهدید، او را بارها به اتاق‌های بازجویی برده‌اند و خواسته‌اند مقابل دوربین بنشیند و چیزهایی بگوید که نه ربطی به پرونده‌اش دارد و نه هیچ ارتباطی با او. چیزهایی از پیش نوشته‌شده که تنها قرار است در سناریوی رسانه‌ای نهادهای امنیتی مصرف شود؛

همان نمایش‌های تکراری که سال‌ها برای توجیه بازداشت‌ها و اعدام‌های غیرقانونی ساخته‌اند.

امید در برابر این فشارها تا امروز مقاومت کرده و حاضر نشده تن به اعترافات دروغین بدهد، اما هیچ‌کس نمی‌داند تا کی می‌تواند در برابر این شکنجه‌ی روانی و تهدید به مرگ ایستادگی کند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که اگر پرونده را بر اساس واقعیات بسنجند، حتی یک روز زندان هم برای او قابل توجیه نیست؛ به همین دلیل به دروغ و اعتراف ساختگی متوسل شده‌اند تا بعداً حکم اعدامش را به «مدرک» تبدیل کنند.

اعدام امید، تنها پایان زندگی یک جوان نیست؛ بلکه نشانه‌ای است از تداوم همان چرخه‌ی سیاهی که دهه‌هاست در این کشور جان بهترین فرزندانش را گرفته است. امروز نوبت امید است، فردا میتواند نوبت هر کدام از ما باشد کافی است در زمان و مکانی باشیم که مطلوب سناریوی جنایکتاران امنیتی است.

اعدام امید نه یک حکم قضایی، بلکه قتل حکومتی است، قتلی که تنها به خاطر بقا و نمایش این قدرت پوشالی انجام می‌شود.

امید تباری مقدم امروز میان مرگ و زندگی ایستاده است. مرگ او تنها یک تراژدی شخصی نیست، بلکه نمادی است از شکستن قانون، لگدمال شدن عدالت و تحقیر کرامت انسانی در برابر چشم همه‌ی ما. اگر اعدام شود، نه فقط جان یک بی‌گناه گرفته شده، بلکه لکه‌ی ننگی بر وجدان جمعی ما باقی خواهد ماند؛ بر سکوت‌ها، بی‌تفاوتی‌ها و تأخیرهای ما. حفظ جان او تنها مطالبه‌ای انسانی نیست، بلکه محک جدی برای جامعه‌ای است که باید تصمیم بگیرد.

می‌خواهد در برابر این چرخه‌ی مرگ بایستد یا همچنان نظاره‌گر قربانی شدن انسان‌های بی‌گناه بماند.

تلگرام مهدی محمودیان
t.me/MahmoudianMehdi





نظر شما درباره این مقاله:







اعدامی دیگر برای نمایش قدرت پوشالی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 19:45

اعدامی دیگر برای نمایش قدرت پوشالی






نظر شما درباره این مقاله:







از مکانیسم ماشه تا خلع سلاح حزب‌الله / زیدآبادی ">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 19:19

از مکانیسم ماشه تا خلع سلاح حزب‌الله / زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







آقای پزشکیان و یک پرسش به غایت ساده!
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 18:53

آقای پزشکیان و یک پرسش به غایت ساده!






نظر شما درباره این مقاله:







نخست‌وزیر حوثی‌ها در حمله اسرائیل کشته شده است
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 18:41

نخست‌وزیر حوثی‌ها در حمله اسرائیل کشته شده است


خبرگزاری رویترز: خبرگزاری تحت مدیریت گروه حوثی‌ها روز شنبه با استناد به بیانیه مهدی المشاط، رئیس شورای عالی سیاسی حوثی‌ها، اعلام کرد که نخست وزیر دولت حوثی یمن و چند وزیر دیگر در حمله اسرائیل به صنعا، پایتخت، کشته شدند.

این خبرگزاری بدون ارائه جزئیات اعلام کرد که تعدادی دیگر نیز در حمله روز پنجشنبه زخمی شده‌اند.

اسرائیل روز جمعه اعلام کرد که حمله هوایی، رئیس ستاد کل، وزیر دفاع و دیگر مقامات ارشد این گروه همسو با ایران را هدف قرار داده و در حال بررسی نتیجه آن است.

در بیانیه المشاط مشخص نشده است که آیا وزیر دفاع حوثی‌ها نیز در میان تلفات بوده است یا خیر.

خبرگزاری تحت مدیریت حوثی‌ها اندکی پس از تأیید مرگ نخست وزیر، بیانیه‌ای از وزیر دفاع منتشر کرد و به نقل از او نوشت که این گروه آماده مقابله با اسرائیل است.

در این بیانیه به حمله هوایی روز پنجشنبه اشاره‌ای نشده و مشخص نیست که آیا این حمله قبل یا بعد از حمله انجام شده است.

احمد غالب الرهوی تقریباً یک سال پیش نخست وزیر شد، اما رهبر بالفعل دولت، معاون او، محمد مفتاح، بود که روز شنبه به انجام وظایف نخست‌وزیری منصوب شد.

رهوی عمدتاً به عنوان یک چهره‌ی سرشناس دیده می‌شد که جزئی از حلقه‌ی داخلی رهبری حوثی‌ها نبود.

محمد العاطفی، وزیر دفاع، گروه تیپ موشکی حوثی‌ها را اداره می‌کند و متخصص برجسته‌ی موشکی آنها محسوب می‌شود.

ارتش اسرائیل اعلام کرد که جت‌های جنگنده‌اش به مجتمعی در منطقه‌ی صنعا که چهره‌های ارشد حوثی در آن جمع شده بودند، حمله کرده‌اند و این حمله را “عملیاتی پیچیده” توصیف کردند که با جمع‌آوری اطلاعات و برتری هوایی امکان‌پذیر شده است.

روز پنجشنبه، منابع امنیتی اسرائیل اعلام کردند که اهداف، مکان‌های مختلفی بوده‌اند که تعداد زیادی از مقامات ارشد حوثی برای تماشای سخنرانی تلویزیونی ضبط شده توسط عبدالملک الحوثی، رهبر حوثی‌ها، در آنجا جمع شده بودند.

از زمان آغاز جنگ اسرائیل در غزه علیه گروه شبه‌نظامی فلسطینی حماس در اکتبر ۲۰۲۳، حوثی‌های متحد ایران به کشتی‌ها در دریای سرخ حمله کرده‌اند، اقدامی که آنها آن را به عنوان اقدامات همبستگی با فلسطینی‌ها توصیف می‌کنند.

آنها همچنین مرتباً موشک‌هایی به سمت اسرائیل شلیک کرده‌اند که بیشتر آنها رهگیری شده‌اند. اسرائیل با حملاتی به مناطق تحت کنترل حوثی‌ها در یمن، از جمله بندر حیاتی حدیده، پاسخ داده است.

در طول سال گذشته، اسرائیل سلسله‌ای از ترورهای رهبران و فرماندهان ارشد حماس و متحد لبنانی آن حزب‌الله را انجام داد که این دو گروه را به طور قابل توجهی تضعیف کرد.

در بیانیه مهدی المشاط آمده است: “ما همچنان در موضع واقعی خود در حمایت و ایستادن در کنار مردم غزه و در ایجاد و توسعه قابلیت‌های نیروهای مسلح خود برای مقابله با همه چالش‌ها و خطرات ثابت قدم هستیم.”





نظر شما درباره این مقاله:







جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 16:21

جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران


علی‌رضا اردبیلی

جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران در کتاب از بازگشت تا اعدام

شیوا فرهمند راد به فاصله اندکی بعداز کتاب قبلی خود به نام “وحدت نافرجام” اثر جدید خود به نام “از بازگشت تا اعدام، حزب توده ایران[۱] و انقلاب ۱۳۵۷” را منتشر کرده است. آنچه خواننده را تحت تأثیر قرار می‌‌‌دهد، تدوام جذابیت موضوع است. از همان ابتدای کتاب که نویسنده موضوع را باز می‌‌‌کند، در کنار هنر تاریخ‌نگاری مؤلف، خواننده متوجه جذبه موضوع است. انگار این موضوع مدت‌ها قدرت تحریک جنون خواندن در علاقه‌مندان کتاب را حفظ خواهد کرد. آیا می‌‌‌توان در موضوعی قدیمی به نام حزب توده ایران، کتابی جدید نوشت که بتواند خواننده را سرگرم کند و در عین حال پاسخگوی کنجکاوی‌های خواننده آشنا به موضوع باشد؟ کتابی که هم بتواند سوالات جدید در برابر خود طرح کند و هم از عهده یافتن پاسخ برآید؟ چنین موضوع‌هایی در عالم کتاب وجود دارد که هرگز کهنه نمی‌شوند و همیشه نویسندگانی یافت می‌‌‌شوند که هم سوالات جالبی بیابند و هم پاسخ آنها را به خواننده ارائه کنند. تاریخ امپراتوری روم و تاریخ جنگ جهانی دوم دو نمونه کلاسیک شده چنین موضوعاتی هستند که سالانه عناوین زیادی از کتابهای نشر اول در سرتاسر جهان به این موضوعات می‌‌‌پردازند. بعید نیست که تاریخ حزب توده ایران هم بتواند برای علاقه‌مندان تاریخ و کتاب در ایران به چنین موقعیتی دست یابد. این واقعیت که امروز حزب توده ایران نه بعنوان یک حزب سیاسی و نه همچون نمادی از یک قدرت بزرگ خارجی، موضوعیت ندارد، به جذابیت ماجرا کمک می‌‌‌کند. همانطور که تاریخ مسیحیت یا تاریخ مصر باستان، امروز ربطی به جبهه‌گیری‌های سیاسی یا دینی ندارد، حزب توده ایران هم بعنوان یک بازیگر در میدان سیاست امروز مطرح نیست و این نکته می‌‌‌تواند عمر این موضوع در میان اهل تحقیق و نشر را طولانی‌تر کند. آنچه مسلم است، کتاب “از بازگشت تا اعدام” حاوی اطلاعاتی جدید و جالب در شرح و بسط ۵ سال از یک عمر طولانی یک حزب سیاسی قدیمی است.

ویترین، قفسه و انباری

هر فروشگاهی یک ویترین برای تماشای عموم و یک محیط درونی برای نمایش کالا و پذیرش مشتری و یک محوطه انباری یا پستو دارد. احزاب سیاسی هم (مانند هر شرکت یا هر خانواده)، شامل سه بخش نسبتا مجزا (اما مرتبط با یکدیگر) است. بخشی برای عموم، دیگری برای اعضا و یک پستو که اسرار آن از عموم و حتی از اعضا مخفی است. برای جریانی مانند حزب توده ایران این محوطه سوم، بسیار بزرگ و یک خانه اسرار واقعی است که به نوبه خود به انباری بسیار بزرگتر یعنی اسناد علنی‌نشده اتحاد شوروی مرتبط است[۲]. امکان اشراف ما به پستوی اسرار پنهان حزب توده ایران تنها در نتیجه فروپاشی شوروی و آشکار شدن یک سری از اسناد آن پستوی بزرگ ممکن شده است. روشن است که تسلط نویسنده کتاب “از بازگشت تا اعدام” به زبان روسی در کنار دیگر زبانها از جمله ترکی و انگلیسی، یکی از شروط موفقیت در یافتن اسناد لازم در منابع موجود بوده است.

سریالی به نام “از بازگشت تا اعدام”

کتاب مورد بحث، مجموعه‌ای است که هر موضوع و هر سند و هر ماجرایش، می‌‌‌تواند به تصویری ماندگار در ذهن خوانند بدل شود. آلبومی با طعم یک سریال حذاب و پرشاخه، که هرچند بسیاری از نقش‌های آن آشناست اما در این کلکسیون جدید، قرار است فصل مشخصی از سرنوشت قهرمانان بازی شود. فصلی که شروعی پراز هیجان در روزهای سرنگونی رژیم شاه دارد و پایانی بشدت تلخ در اوج قساوت رژیم اسلامی دارد. خواننده در فاصله این شروع و پایان، از میزان بی‌عملی بازیگران در قبال فرجام سیاهی که هر لحظه بدان نزدیکتر می‌‌‌شوند، دچار حیرت می‌‌‌شود. کلا داستان حزب توده ایران از هرگوشه‌اش که شروع کنی، چنین است. گویی هر فصل این قصه قرار است با امید و آرزو و موفقیت شروع شود تا به پایانی از شکت و یأس منجر شود.

شیوا فرهمند راد قبلا هم نشان داده است که تصویرپرداز ماهری است و بلد است تا تک تک کادرهای نمایش را با حساسیت یک هنرمند بیافریند تا در گام بعدی، آنها را با وسواس یک مهندس در جعبه شهرفرنگی دست‌‌ساز خود مونتاژ کند. اگر شیوا فرهمند راد می‌‌‌تواند دیمیتری شوستاکویچ نامی را با المیرا نظیراوا درگیر عشقی ممنوع و پراحتشام بکند[۳]، پس کارگردانی سریالی مهیج در باره سالهای طوفانی “از بازگشت تا اعدام” رهبران حزب توده ایران را هم باید بلد باشد. حداقل خواننده‌ای مثل من با این انتظار کتاب موضوع این نوشته را شروع می‌‌‌کند. عناصر میزانسن این سریال با دقت از سوی نویسنده انتخاب شده‌اند. البته اینجا گستردگی سوژه هم به وی کمک کرده است، چونکه تنوع بی‌نظیری از عناصر نمایشی را در اختیار وی قرار داده است.

دیدن شباهت‌های یک سریال مفصل و موفق با محتوای این کتاب چیز عجیبی نیست. از گفتگوها و یارگیری‌های زندان رضاشاه تا ورود متفقین به ایران و تأسیس حزب توده، رسیدن حزب جدید به تصاحب ۹ کرسی در مجلس شورای ملی، متشکل شدن ۲۰۰ هزار نفر در سازمانهای حزبی و کارگری این حزب، شرکت ۴۰ هزار نفر در تظاهرات اول ماه مه ۱۹۴۵ این حزب در تهران و شرکت ۵۰ هزار نفر در تظاهرات مشابه همان روز در تبریز، رسیدن به سه پست وزارت ولو بمدت دوماه و نیم، تأسیس باشگاه حزبی و راه انداختن پرشورترین بحثهای سیاسی در این باشگاه و به صحنه بردن معروفترین آثار نمایشی جهان از سوی عبدالحسین نوشین و شاگردانش، برگزاری میتینگ‌های متعدد آلوده بخون شرکت کنندگان در میدان بهارستان و دیگر نقاط مرکزی تهران، رهبری یک جنبش سندیکایی در جنوب و مرکز کشور و آذربایجان، همه و همه اجزاء مهیج و گاه دراماتیک این سریال جذاب هستند. نتیجه کار مستمر و خلاقانه شیوا فرهمند راد، در قالب یک کتاب اینک در اختیار عموم است. خواننده کتاب در سال ۲۰۲۵ یعنی ۸۴ سال بعداز کلیدخوردن داستان حزب توده، متوجه است که هنوز هم در ایران چیزی به نام “حزب” به معنی متعارف کلمه نداریم و امکان ورود نمایندگان یک حزب سیاسی مخالف به مجلس و هیئت‌وزیران برای نسلهای متوالی ایرانی یک رویای دست نایافتنی بوده است. تصور ناممکن دیگر این که امروز در روزگاری در این مملکت که امروز گفتن جمله “من سیاسی نیستم” مُد است، بخواهیم قبول کنیم که، حتی در زمانی دور، عالیترین نخبگان دانشگاهی کشور از نمایندگان اشرافیت قاجاری تا دکتر فیزیک و دکتر معماری و پزشک و کارگردان و کادرهای نظامی وارد یک حزب سیاسی شده باشند!

حضور کارگردان

بیننده سریال در هر صحنه متوجه حضور کارگردان در پشت روایت هر جزئیاتی است. سعی شیوا فرهمند راد برای پرداختن همه جانبه به روایت خود، ما را متوجه تقلای وی در پس هر تکه از نمایش می‌‌‌کند. تلاش برای نقل هر اتفاق ولو کوچک از منابعی متفاوت و بلاتکلیف گذاشتن خواننده با “پایان باز”[۴] رهاکردن برخی مسائل مهم جزو موارد پرتکرار و زیبای این اثر است. مشکل نویسنده از جمله آن است که تاکنون، رهبران حزب توده ایران، خودشان، با انتشار خاطرات و روایات یکجانبه خود در مصاحبه‌ها که با خاطرات دیگر رهبران حزبی همخوانایی هم ندارد، واقعیات را زیر کوهی از روایت‌های متناقض دفن کرده‌اند. مشکل دیگر در کنار تنوع روایت‌ها و اختلافات مابین روایات، تاثیر منفی بر درجه کنجکاوی خو انندگان از طریق تکرار مکررات کلیشه شده برله و برعلیه حزب توده ایران است.

زمان روایت و ماندگاری جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده

هرچندسال که نویسنده مشغول نوشتن کتاب خود بوده باشد، همه این سالها، دوران ادبار ایدئولوژی حزب توده ایران است. دورانی است که پیروان سابق ایدئولوژی حزب توده ایران، از دشمنان سابق خود می‌‌‌پرسند: “چرا ما را نکشتید؟”![۵]

با این وجود در همین امروز هم که زندانیان سیاسی کمونیست سابق در پاییز عمر خود، مشغول کسب افتخار با شرکت در مسابقه ندامت هستند و در زمانی که حجم مجاز محتوا برای هر پست در شبکه اِکْس (با نام قبلی توییتر) ۲۸۰ علامت است، کتابی ۵۱۶ صفحه‌ای با موضوع سرگذشت حزب توده ایران، خواننده را غرق خواندن می‌‌‌کند. علت چیست؟

حتما انگیزه هر خواننده با خواننده دیگر متفاوت است اما افسون نهفته در حکایت حزب توده ایران و کتاب مورد بحث، نیازی به اثبات ندارد و می‌‌‌توان علل آنرا توضیح داد.

بهمن زبردست لیستی به نام “کتابشناسی خاطرات حزب توده ایران”[۶] منتشر کرده است. این لیست در ۱۱ صفحه و شامل ۲۲۹ اثر است. با اینکه این لیست اصلا کامل نیست اما چنین حجمی از ادبیات در باره یک حزب ولو قدیمی شگفت‌انگیز است. توجه کنید که این لیست ناکامل، انتشارات حزب توده ایران نیست. کتابشناسی انتشارات حزب توده ایران و آثار تألیفی، ترجمه و منتشر شده از سوی رهبران و اعضای این حزب، حتما حیرت‌آور خواهد بود.

تصاویر تاریخ حزب توده ایران

تصویر تنها حاصل دوربین عکاسی و فیلمبرداری یا نتیجه هنر نقاشی و هیکل‌تراشی نیست. انعکاس برخی از انواع موفق شعر و نثر نیز، همچون تصاویری زنده در ذهن انسان ثبت و ماندگار می‌‌‌شوند.

در تاریخ حزب توده ایران، علاوه بر عکس‌های مانده در مطبوعات و آرشیوها، اینگونه تصاویر ناشی از تبدیل نثر توسط دستگاه تخیل انسان به تصویر ذهنی هم بسیارند. داستان حزب توده ایران تنها داستان تحزب و تشکل کارگری نیست. این داستان، سرگذشت مداخله همه جانبه نمایندگان طبقه متوسط شهری ایران در آفریدن ادبیات، رمان، نمایشنامه‌نویسی، تئاتر، سینما، مطبوعات، چاپ و نشر، ترجمه و بسیاری دیگر از مشغله‌های انسان جدید است که هرچند پیش‌از حزب توده ایران هم در ایران وجود داشتند، اما این حزب با نفوذ عمیق و پردامنه فرهنگی خود، در تک تک این ساحت‌ها، کاری در حد ورود صدا و رنگ به پرده سینما با این پدیده‌ها کرده است. اینکه سازمان افسران، شبکه جاسوسی، زندان، اعدام، شکنجه، مهاجرت، خیانت، همکاری با ساواک و جمهوری اسلامی، تأیید استالین و حمایت از ولایت فقیه و آدمخوارانی مثل صدام حسین و معمرقذافی هم در همین پرونده و پا به پای همه جزئیات نمایشی دیگر است، به جادوی قهرمان اصلی کتاب، برای جلب خواننده می‌‌‌افزاید. میزان تأثیرگذاری حزب توده ایران بر فرهنگ معاصر ایران بقدری است که تنها میتواند با تأثیر سرمایه‌داری صنعتی بر گسترش فرهنگ شهری در کشورهای اروپایی مقایسه شود.

محمد قائد روزنامه‌نگار برجسته دوران ما، در باره حزب توده ایران می‌‌‌نویسد:
“حزب تودهٔ ایران، صرف‌نظر از عقیده و سیاستی که دنبال می‌کرد، تشکیلات درس‌خوانده‌های طبقهٔ متوسط شهری بود. هیچ سازمانی نمی‌توانست از نظر حیثیت و پایهٔ اجتماعی با آن رقابت کند یا بعداً جایش را بگیرد.

در عکسهایی که برای مثال مجلهٔ لایف در همان زمان منتشر کرد می‌توان دید چه اندازه فاصله بود بین اعضای تر و تمیز آن، شامل زنان و دختران نوجوان و مردانی با کراوات و پیراهن سفید و شلوار خاکستری که حق عضویت می‌پرداختند و اعضایی از میان کارگران صنایع و چاپخانه‌ها،‌ و در مقابل: اراذل‌ و اوباشی که با پول دربار برای بزن‌بزن بسیج می‌شدند. ” (لینک منبع در سایت شخصی محمد قائد)

دختر و پسر تانکی توده‌ای در تهران

حملات نظامی شهربانی تحت کنترل دولت مصدق و ارتش با گلوله‌های جنگی به میتینگ‌های حزب توده ایران امری عادی بود که در جریان یکی از آنها در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، یکی از اعضای سفیدپوش طرفدار حزب از پشت میکرفون سخنرانی در بالای یک کامیون در میدان بهارستان قطعنامه‌ میتینگ را قرائت می‌‌‌کند که در نیمه متن، با گلوله جنگی هدف مأموارن دولتی قرار می‌‌‌گیرد. فرد سفید پوش دوم هم به پایان متن نرسیده هدف گلوله قرار می‌‌‌گیرد بالاخره برای به پایان بردن متن قطعنامه فرد سومی هنرپیشه تئاتر با صدایی گیرا به نام حسن خاشع داوطلب می‌‌‌شود و موفق می‌‌‌شود ادامه قطعنامه را تا به آخر بخواند. البته او نیز پیش‌از پایان قطعنامه تیر می‌‌‌خورد اما علیرغم زخم ناشی از تیرخوردن، قطعنامه را تا آخر می‌‌‌خواند.

واقعه‌ای شبیه افسانه، از جوانان حزب توده ایران در تهران ثبت شده است که بی هیچ اغراقی، شایسته نام دختر و پسر تانکی مثل “مرد تانکی” میدان تیان‌مین پکن هستند.

پروانه شیرین‌لو دانشجوی فیزیولوژی و حسن گلشنی بعنوان دو جوان توده‌ای در تهران به نبردی نابرابر با تانکهای ارتشی در جریان تظاهراتی مسالمت‌آمیز رفتند و هردو سلامتی خود و قدرت راه رفتن معمولی را در اثر زیر گرفته شدن از سوی تانک ارتشی تا آخر عمر از دست دادند. پروانه شیرین‌لو بعدها بعنوان گوینده رادیو پیک ایران در صوفیا مشغول کار شد و حسن گلشنی تا پایان عمر خود مقیم ورشو پایتخت لهستان بود و در جریان فرار مهاجران چپ از شوروی به اروپای غربی، نقش یک پل کمکی برای عبور از ورشو به غرب را بازی کرد. پروانه شیرین‌لو بعداز انقلاب به ایران برمی‌گردد که با حمله رژیم به حزب، مجبور به مهاجرت به شوروی شده و چند سال مقیم مینسک می‌شود.

در کنار انواع روایتی که چون تصویری سه بعدی و رنگی در ذهن آدم برای ابد ماندگار می‌شود، حکایتی از زنان جوان، مستقل، زیبا و شیک‌پوش افسران توده‌ای زندانی زیر اعدام در تهران را هم باید اضافه کرد. تعدادی از این زنان جوان ارمنی بودند و در روزهای بعداز ۲۸ مرداد و دستگیری اعضای سازمان افسران حزب توده ایران در انتظار اعدام و زندانهای طویل‌المدت، در شرایطی بود که ادعای انتساب دراماتیک‌ترین ترانه تاریخ موسیقی ایران یعنی “مرا ببوس” به عزت‌الله سیامک سرهنگ ژاندارمری، از بنیانگذاران سازمان نظامی حزب توده ایران و یا محمدعلی مبشری عضو دیگری از رهبری این سازمان در تهران شایع بود.

در کنار تاریخی غنی و هزارتو از زندگی و فعالیت نسلهایی از مستعدترین مردان و زنان ایران در صفوف حزب توده ایران، این تنوع و غنای تصاویر (خواه ثبت شده از سوی دوربین‌های عکاسی و خواه نقش بسته از طریق پردازش توسط قدرت تخیل مخاطبان) مانده از حزب توده ایران را می‌توان دلایل جان سختی موضوعی به نام تاریخ حزب توده ایران برای محققان، مورخان و خوانندگان آثار تاریخی دانست.و

جالب است که مجموعه عکس‌های باقی مانده از فعالیت‌ها و رهبران حزب توده ایران نسبت به مجموعه عکس‌های باقی مانده از جنبش بسیار جوانتر چریکی، از نظر حجم وکیفیت قابل مقایسه ونیست.

مجموعه این روایتهایی که بصورت تصاویری جاندار در ذهن خواننده ثبت می‌شوند، احتمالا یکی از دلایل جذابیت موضوع حزب توده ایران برای نویسندگان و خوانندگان آثار تاریخی است.

تکلیف نویسنده و خواننده با ایدئولوژی حزب توده ایران

کتاب حاوی مکاتبات پرشور آنتوان چخوف با معشوقه و همسر بعدی‌اش اولگا کنیپر در سال ۱۹۹۹ به زبان سوئدی با نام “دوستم بدار و برایم بنویس!” منتشر شد. این جمله بنوعی امضای عاطفی چخوف در پایان نامه‌هایش به اولگا بود. ارتباط “دوست داشتن” با نوشتن چیست؟ آیا می‌‌‌توان بدون دوست داشتن ابژه هم نوشت؟ جواب خود چخوف به این سوال مثبت است. اتفاقا اوست که بارها تأکید می‌کرد که وظیفه‌ی نویسنده موعظه کردن یا قضاوت اخلاقی نیست، بلکه طرح سؤال برای خواننده است. به عبارت دیگر، او معتقد بود نویسنده باید صرفاً واقعیت را توصیف کند، نه تصمیم بگیرد که چه چیزی خوب یا بد است. چخوف با واگدار کردن تشخیص خوب و بد دزدی به پلیس و کلیسا، خود و خواننده را از کشاکش درونی در هنگام غرق شدن در دنیای ادبیات، تئاتر و سینما می‌‌‌رهاند.

کتابها و تک‌نگاریهای شیوا فرهمند راد در باره حزب توده ایران را حداقل در زمان خواندن، می‌‌‌توان بدون ورود به جایگاه موعظه و قضاوت خواند. خواننده بعداز این سبکبالی است، که می‌‌‌تواند وارد دنیای هیجانی سریال حزب توده ایران بشود. دنیایی مملو از جلسات حزبی، مخفی‌کاری، اخلاق انقلابی، باندبازی، فردگرایی، سیاست حزبی، جاسوسی، زندان، شکنجه، اعتراف و اعدام در کنار کتابخانه‌ای حجیم از تألیفات و ترجمه و نشر.

جاسوسی‌

یکی از صفات دولتهای کمونیستی “رژیم پلیسی” بود و بدنام‌ترین آنها هم رژیم آلمان شرقی بود. تصادفا حیات حزب توده ایران علاوه بر شوروی، از جمله بخاطر کوچانده شدن بخش غالب رهبری حزب به لایپزیک، با دستگاه حزبی و امنیتی آلمان شرقی در ارتباط نزدیک بود. برای نمایش نحوه تماس اعضا و رهبران حزب توده ایران با مقامات حزبی و امنیتی شوروی و آلمان شرقی، مؤلف کتاب “از بازگشت تا اعدام” سنگ‌های بسیاری در آرشیوهای شوروی و آلمان شرقی را بلند می‌‌‌کند تا خواننده بتواند (به شکرانه فروپاشی اردوگاه کمونیستی) پرده غلیظ وهم و گمان مرسوم در این موضوع را کنار بزند و تا جای ممکن به واقعیت ماجراها پی‌ببرد.

جاسوسی مرتبط با حزب توده، تنها در مسیر شوروی و آلمان شرقی نبود. در ایران بعداز پهلوی، حزب توده ایران کادرهایی در پست‌های حساس نظام جدید داشت. مثلا سرهنگ بیژن کبیری از افراد مورد اعتماد ری‌شهری بود و باتوجه به نقش ری‌شهری در طراحی و معماری سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی، این اعتماد و نزدیکی حاصل آن، اهمیت بالایی داشت. این اهمیت مورد وثوق کیانوری در همان زمان هم بود و او در ملاقات با هرمان آکسن، عضو دفتر سیاسی و دبیر کمیته مرکزی حزب سوسیالیست متحد آلمان (شرقی) از این موفقیت حزب توده ایران برای رخنه به اطاق رهبری سیستم اطلاعاتی جدید ایران، گزارش می‌‌‌دهد. (ص ۱۴۳)

زندگی در یک جامعه توتالیتر مثل شوروی یا هر کشور کمونیستی دیگری، همه را در مظان اتهام همکاری با دستگاه امنیتی جامعه میزبان قرار می‌‌‌دهد. همه خاطرات رهبران و کادرهای حزب توده ایران طی چند دهه مملو از طرح (با اساس و بی‌اساس) چنین ارتباط‌هایی علیه رقبا و اغیار درون حزب بوده است. جاسوسی برای ساواک، رژیم جمهوری اسلامی و حتی انگلیس(!) هم موضوع برخی ادعاهای درست و نادرست بوده است.

شیوا فرهمند راد این اتهامات همه علیه همه را کنار نهاده و مسئله جاسوسی را به موارد متکی بر اسناد موجود خلاصه می‌‌‌کند. ابتدا در صفحه ۱۵۱ از جاسوسی محمد پورهرمزان به “اشتازی” با نام مستعار “چارلی” باخبر می‌‌‌شویم. موضوع گزارش “چارلی” به اشتازی در این صفحه، ارزیابی شخصی وی از توان رهبری کیانوری و نظرات دیگران در همین موضوع است. همچو مسائلی در کشورهای دمکراتیک غربی بصورت آزاد در کادر تحقیقات آکادمیک یا سفارش در ازای پرداخت به اندیشکده‌ها یا در قالب پایان‌نامه و گزارش حرفه‌ای آماده می‌‌‌شود. یعنی ربطی به افشای اسرار نظامی و امنیتی یک کشور به دستگاه‌های اطلاعاتی کشور دیگر ندارد. در همین صفحات کتاب می‌‌‌خوانیم که مطالب موجود در گزارش محمد پورهرمزان به اشتازی (از امور داخلی حزب) در گفتگوهای کیانوری با مقامات حزبی آلمان شرقی هم رد و بدل می‌‌‌شود. (ص ۱۵۴)

حکایت جاسوس دیگری به نام مستعار “لئون” که از سالهای پیش‌از انقلاب وبال گردن کیانوری بوده است، در صفحه ۱۵۶ شروع می‌‌‌شود. شیوا فرهمند راد به ارتباط کیانوری از سال ۱۳۳۲ در ایران با یک مأمور امنیتی شوروی به نام سرهنگ گریگوری ایونوویچ دولین هم خبر می‌‌‌دهد. طبق اطلاعات مندرج در همین صفحات کتاب، سرهنگ دولین مأمور تأمین امنیت ملاقات استالین، روزولت و چرچیل در کنفرانس تهران هم بوده است. مسائلی که ادعای من برای نزدیکی حکایت شوروی به موضوع رمانها و فیلمهای جاسوسی را تأیید می‌‌‌کند. روشن است که این اسامی مستعار، هیچ چیز در مورد تعلق اتنیکی مأموران به ما نمی‌گوید. مثلا در صفحه ۱۶۱ از زبان محمد مهدی پرتوی نقل می‌‌‌شود که “لئون” نامبرده، فارسی را با لهجه ترکی حرف می‌‌‌زند. همانجا می‌‌‌خوانیم که “حسین” هم سرگرد ک گ ب به نام [لئونید] شبارشین است. شیوا فرهمند راد در صفحه ۱۶۶توضیح می‌‌‌دهد نام واقعی “الهام” در اصل، گنادی بیچکوف بوده است.

داستان جاسوسهای شوروی با سه جاسوس با نامهای مستعار “حسین”، “الهام” و “اکبر” ادامه می‌‌‌یابد. (ص ۱۵۹)

مسئله بی‌مبالاتی و بی‌مسئولیتی مأموران امنیتی شوروی و به خطر انداختن امنیت نیروهای حزب توده ایران در ایران، در موارد متعددی در کتاب قید شده است. (از جمله ص ۱۶۰)

دو سوال مهم برای خواننده کتاب

سوال اول: آیا دفاع حزب توده ایران و سازمان اکثریت و رهبران وقت رژیم شوروی سابق، از رژیم جمهوری اسلامی ایران جنبه معرفت شناسانه (اپیستمولوژیکی) داشت؟ اگر این نیروها بموقع متوجه جنبه‌های ارتجاعی و از جمله مخالف کُشی و کمونیست کشی رژیم انقلابی برآمده از انقلاب شده بودند، در راه دفاع از این رژیم “سر و دستار” نمی‌انداختند؟

پاسخ این سوال منفی است. کمونیست‌های طرفدار شوروی، از رژیمهای بسیار بدتر از جمهوری اسلامی ایران، براساس کتابت و سنت شورویایی دفاع کرده بودند و هیچ فاکتوری برای استثنا قائل شدن در نمونه ایران نبود.

سوال دوم: آیا نحوه تصمیم‌گری در سیستم حکمرانی شوروی و انتقال این تصمیم به “احزاب برادر” امری تابع یک مکانسم ساده بود؟ آیا در درون رهبری و کادرهای حزب توده، بحث نبود؟ در درون دستگاه فکری رأس حکومت شوروی چطور؟

کتاب “از بازگشت یا اعدام” به جزئیات پیرامون سوال دوم می‌‌‌پردازد و در خدمت پاسخ به کنجکاوی طبیعی انسانی در باره جزئیاتی است که داستان پر رمز و راز حزب توده ایران را قابل فهم می‌‌‌کند.

کاریکاتورسازی

خودشیفتگی ایرانی دامن کمونیست‌های انترناسیونالیست ایرانی منتقد حزب توده ایران و شوروی را هم گرفته است. در نتیجه فروکاستن نظام شوروی و حزب توده ایران به یک کاریکاتوری از واقعیت موجود، به سرگرمی کمونیستهای مخالف شوروی و برگشتگان از کمونیسم اما متوهم وطنی تبدیل شده است. میان اعتماد بنفس رهبران و فعالان چپ در نقد (کاملا بحق) شوروی و حزب توده ایران با دانسته‌های خودشان و درجه آگاهی آنها از تحولات درون حزب کمونیست و رهبری نظام شوروی و ایضا حزب توده، هیچ تناسبی وجود ندارد. یک علت این مسئله کمبود منابع (در حد نبود منابع) در این موضوعات، تا همین اواخر است. بیشترین مستندات مربوط به موضوع شوروی محصول دوران آزادی نسبی دسترسی به آرشیوهای این کشور در دوران بعداز فروپاشی است. الحق که، اظهار نظرهای ناقدانه در ذم شوروی و حزب توده ایران در این دوره، وارد مدار جدیدی شده است. اگر پلمیک حزب توده ایران با دیگر نیروهای چپ در گذشته، جنگ یک طرف متکی به سواد مارکسیستی و تجربه کار تشکیلات با طیفی از آرمانخواهان و چپ شورشی نسل جدید بود، اینبار در ایران اسلامی، موضوع حزب توده ایران به داستان پروفروش مطبوعات جمهوری اسلامی تبدیل شده است. اگر برای بسیاری از نیروهای چپ یا سابقا چپ، موضوع کمونیسم و حزب توده ایران به همراه خود ایدئولوژی کمونیستی، مُرده‌اند برای جنبش کتاب‌سازی و انتشار سست‌ترین روایت‌ها از داستان هزارلایه حزب توده ایران و شوروی، به یک مشغله پرسود تبدیل شده است.

در جایجای کتاب “از بازگشت تا اعدام” صدای در هم شکستن تصاویر کاریکاتوری در فصول مختلف تاریخ حزب توده ایران و نظام شوری طنین‌انداز می‌‌‌شود. یکی از این موارد، شرح جزئیات ماجراهای منجر به انتخاب نورالدین کیانوری بجای ایرج اسکندری در هفته‌های منتهی به سرنگونی رژیم شاه در ایران است.

انتخاب نورالدین کیانوری به جای ایرج اسکندری

یکی از آشناترین کاریکاتورسازی‌ها در باره حزب توده ایران مربوط به جایگزین شدن ایرج اسکندری با نورالدین کیانوری است. طبق این روایت تکراری و کاریکاتوری، همه‌چیز در یک لحظه و توسط غلام یحیی دانشیان در جلسۀ ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹ هیئت اجرائیه حزب توده ایران در لایپزیک عملی‌شد. در آن جلسه، وسط صحبت اسکندری که در حال قرائت گزارش پلنوم ۱۶ حزب بود، ناگهان غلام یحیی دانشیان صدر فرقۀ دموکرات آذربایجان، تکه کاغذی از جیب‌اش درآورده و با بریدنِ صحبتِ اسکندری به ترکی می‌گوید: «یولداشلار! منیم بیر تکلیفیم وار» (”رفقا! من پیشنهادی دارم”). ایرج اسکندری (و به نقل از او در هر فرصتی بابک امیرخسروی) بعداز نقل این حادثه اضافه می‌‌‌کند: “و با این حرف، ما “تکلیف” خودمان را فهمیدیم. این روایت کوتاه، در اصل کاریکاتوری از یک پروسه بغزنج برای انتخاب یک دبیر اول در یک شرایط انقلابی است. موقعیتی استثنایی و تاریخی در کل تاریخ حزبی که در آن زمان احتمالا همه رهبرانش دچار افسردگی و ناامیدی بودند. از نظر مضمون سیاسی و حزبی مسئله، این تعویض دبیر اول در حالی است که ایرج اسکندری با همه دانش و تجربه خود، ۲۵ روز مانده به پایان عمر رژیم محمدرضا پهلوی، هنوز به پیروزی انقلاب امیدوار نبود. از نظر فورم هم هیچ تردیدی در کنترل کامل حزب کمونیست و دستگاه‌های دولتی و امنیتی آن بر حزب توده ایران (و بقیه احزاب کمونیست برادر) نیست.

آنچه می‌‌‌ماند، فهم مکانیسم رسیدن مقامات شوروی به یک تصمیم و نحوه انتقال آن به اعضای هیئت اجرائیه حزب و مراحل بعدی تا رسیدن به پذیرش تصمیم در جلسه هیأت اجرائیه حزب توده ایران در ۱۷ ژانویه ۱۹۷۹ در لایپزیک است. شیوا فرهمند راد با دقت و مسئولیت به وظیفه تاریخ‌نویسی خود عمل می‌‌‌کند و با بی‌اعتنایی به روایتهای ساده از موضوعی پیچیده به سراغ اصل مسئله آنهم در جزئیات می‌‌‌رود تا پاسخگوی کنجکاوی‌های خوانند برای فهم ماوقع باشد.

نورالدین کیانوری از نظر تحصیلات دانشگاهی، در دهه ۱۹۳۰ فارغ التحصیل رشته مهندسی راه و ساختمان را در دانشگاه تهران شد و سپس تحصیلات عالی خود را در دانشگاه فنی آخن آلمان ادامه داد. او در سال‌ ۱۳۱۹ به ایران بازگشت. رساله دکترای وی با عنوان «طراحی بیمارستان برای ایران» در سال ۱۹۴۲ در دانشگاه آخن به ثبت رسیده است.

از این جهت وی درجه آکادمیکی بالاتر از ایرج اسکندری (تحصیلکرده حقوق در دانشگاه تهران و سوربن) و همطراز با دبیر اول قبل‌از اسکندری، یعنی رضا رادمنش (دکترای رشته فیزیک از دانشگاه سوربن) بود. بگذریم که میزان دانش آکادمیک رهبران و کادرهای حزب توده ایران با هیچ سازمان سیاسی دولتی در ایران هم قابل مقایسه نیست. مثلا برای مقایسه مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، بیژن جزنی، حمید اشرف، عباس مفتاحی و فرخ نگهدار، جملگی دانشجو بودند.

اما آیا ماجرا این بود که غلام یحی دانشیان با یک پیشنهاد در اجرای دستورات رفقای شوروی، تکلیف رهبری حزب توده ایران را رقم زد؟ به همین سادگی؟ شیوا فرهمند راد در حاشیه بحثهای مربوط به نشر کتاب “از بازگشت تا اعدام” در وبلاگ خود نوشت:

“اسناد موجود نشان می‌دهند که علی‌یِف پیش از رسیدن کیانوری به باکو، از ۱۳ دی ۱۳۵۷ نخست ‏با دانشیان به‌تنهایی دیدار کرده، و سه روز بعد با رسیدن کیانوری، مذاکرات مشترک در ۱۶ دی ادامه ‏یافته است.‏

امیرعلی لاهرودی عضو هیئت اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی فرقهٔ دموکرات آذربایجان و عضو مشاور هیئت ‏اجراییهٔ کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران نیز به نوشتهٔ خودش در این جلسه حضور داشت. او ‏می‌نویسد که حیدر علی‌یف طی چند ساعت بحث توانست تا حدودی دانشیان را نرم کند. اما ‏دانشیان به‌شرطی حاضر شد رهبری کیانوری بر حزب تودهٔ ایران را بپذیرد که چند نفر از افراد مورد ‏نظر او از فرقهٔ دموکرات آذربایجان به عضویت هیئت اجراییه و هیئت دبیران کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ‏ایران «برگماری» شوند، و چنین نیز شد. جمیل حسنلی نیز همین را نوشته‌است. توافق چنین بود: ‏حمید صفری (فرقه‌ای) دبیر دوم حزب بشود، و انوشیروان ابراهیمی (فرقه‌ای)، فرج‌اللّه میزانی ‏‏(جوانشیر)، و منوچهر بهزادی دیگر اعضای هیئت دبیران بشوند، و امیرعلی لاهرودی از مشاورت ‏هیئت اجراییه به عضویت کامل آن ارتقا یابد.‏” (منبع وبلاگ شیوا فرهمند راد، تأکید از من ع. ا. لینک)

زنجیره حوادث منتهی به انتخاب نورالدین کیانوری از کتاب “از بازگشت تا اعدام”:

۱. اسکندری از سخنان باریس پاناماریوف در صوفیه، دعوت وی به مسکو برای مذاکره در این باره می‌‌‌گوید (ص ۴۰ ازکتاب)
۲. مکالمه نیکولای سیموننکو با ایرج اسکندری در برلین (ص ۴۰ ازکتاب)
۳. سیموننکو در شوروی از احسان طبری می‌‌‌پرسد که بنظر وی چه کسی لایق رهبری حزب توده ایران است. (ص ۴۱ ازکتاب)
۴. راستیسلاو اولیانفسکی در گزارشی به تاریخ ۲۷ دسامبر ۱۹۷۸ (۲۱ روز مانده به انتخاب کیانوری) از اختلافات درون رهبری حزب توده ایران می‌‌‌نویسد. (ص ۴۱ و ۴۲)
۵. جمیل حسنلی با توجه به اسناد آرشیوهای آذربایجان و روسیه به تشتت بین رهبری حزب توده ایران در آستانه انقلاب اشاره کرده و مداخله شوروی برای انتخاب دبیراول جدید را پایان بخش این تشتت حساب می‌‌‌کند. (ص ۴۲)
۶. وادیم زاگلادین به کیانوری توصیه می‌‌‌کند تا برای کسب حمایت رهبری فرقه دمکرات آذربایجان و حزب کمونیست آذربایجان، سفری به باکو بکند. (ص ۴۲)
۷. کیانوری با فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری غلام‌یحیی دانشیان در جلسه‌ای در حضور حیدر علی‌یف دبیراول وقت حزب کمونیست آذربایجان به توافقی تعیین کننده دست می‌‌‌یابد. امیرعلی‌لاهرودی هم از طولانی بودن مذاکرات در حضور حیدر علی‌یف و هم از بده و بستان بر سر انتخاب دبیر اول جدید حزب خبر می‌‌‌دهد. (ص ۴۴)
۸. یک هفته بعداز سفر کیانوری به باکو، هیئت اجرائیه جزب توده در لایپزیک با حضور فعال پیوتر آبراسیموف سفیر اتحاد شوروی در آلمان شرقی برگزار می‌‌‌شود. (ص ۴۳)
۹. کیانوری بعداز یک سری تلاش برای کتمان گاوبندی انجام شده در باکو، همه چیز را اذعان می‌‌‌کند (ص ۴۶)

در نقل از وبلاگ شیوا فرهمند راد دیدیم که بده و بستان میان نورالدین کیانوری و رهبر فرقه دمرکات آذربایجان در دفتر حیدر علی‌یف، بر سر پول و منافع مادی دیگر نبود و مسئله یک مصالحه مرسوم در احزاب سیاسی و حتی شرکتهای تجاری از نظر میزان نمایندگی در رهبری (حزب یا شرکت) بوده است. غلام یحیی دانشیان که خودش در گذشته با کیانوری مخالف بوده است، در این بده بستان در ازای ورود ۳ نفر از جناح خود به هیئت اجرائیه حزب، راه دبیراولی کیانوری را باز می‌‌‌کند. اصولا اگر موضوع سر تحمیل تصمیم مقامات شوروی به رهبری حزب بود، نه نیازی به غلام یحیی دانشیان بود و نه نیازی به رفتن به دیدار حیدرعلی‌یف در آذربایجان. توجه کنید که ۳ نفر از ۵ نفری که با این توافق وارد هیئت اجرائیه می‌‌‌شوند، از کادرهای فرقه دمکرات آذربایجان و در جریان اختلافات درون حزبی در جناح فرقه دمکرات آذربایجان بودند.

جزئیات فوق، امکان اعمال قدرت فائقه ارگانهای حزبی و دولتی و امنیتی شوروی در کنترل بر حزب توده ایران را به هیچوجه نفی نمی‌کند. اما هم پروسه رسیدن دستگاه رهبری شوروی به یک تصمیم (در این مورد انتخاب دبیر اول حزب توده) و هم راه‌های نه چندان ساده عملی شدن چنین تصمیمی را روشن می‌‌‌کند. به بیان دیگر درست است که در بادی امر، رأی تعیین کننده با شوروی است، اما دستگاه عریض و طویل رهبری حزب توده ایران که در ضعیف‌ترین و سرکوب شده‌ترین روزهای خود هم از کمیت و کیفت بالایی برخوردار بود، جزئی از این بازی است و در این مورد خاص، هم نحوه رسیدن مقامات شوروی به انتخاب کیانوری بجای اسکندری را می‌‌‌توان از لابلای مستندات کتاب ردیابی کرد و هم شباهت‌های نحوه انتخاب یک رهبر حزبی در کشورهای دمکراتیک شامل استماع نظر جمع رهبری و لوبی‌گری‌ها و بده بستان‌ها در میان جناح‎‌های حزبی برای وصول به مصالحه نهایی را در این مورد هم دید. و الا سفرهای رهبران حزب توده ایران و مقامات شوروی به صوفیا، برلین، مسکو، باکو و نهایتا لایپزیک و همه گفتگوهای انجام شده در این شهرها و از جمله برگزاری سه روزه اجلاس هیئت اجرائیه حزب، ضرورتی نداشت. توجه کنید که همه این اقدامات در خفا انجام شده و از نظر خبرسازی و نیاز به رسانه‌ای کردن یک حزب سیاسی در جوامع باز، هیچ ارزشی نداشت.

اگر مکانیسم تصمیم‌سازی در میان ارگانهای شوروی مرتبط به ایران و حزب برادر توده، شبیه آن تصویر کاریکاتوریزه شده ادعایی از ایرج اسکندری بود، این امر بدون هیچ تشریفاتی باید با یک مکالمه تلفنی یا ارسال یک نامه کوتاه اجرا می‌‌‌شد. کمی بعد در پاورقی صفحه ۱۰۶ کتاب باخبر می‌‌‌شویم که بعداز اظهارنظرهای مخالف ایرج اسکندری نسبت به سیاستهای رسمی حزب تحت رهبری کیانوری، در مکاتبات مقامات شوروی، پیشوند “رفیق” از مقابل نام اسکندری غیب می‌‌‌شود اما مقامات آلمان شرقی همچنان از این پیشوند در مقابل نام ایرج اسکندری استفاده می‌‌‌کنند.

برای خوانندگانی که از قتل‌عام رهبران احزاب کمونیست اروپایی در اتحاد شوروی دوران استالین خبر دارند، این نوع از “مجازات” در ازای تمرد یک رهبر عزل شده یک حزب برادر، موجب یک لبخند می‌‌‌شود. مهمترین اختلاف ایدئولوژیک حزب توده ایران با بقیه جریانات جنبش کمونیستی ایران، دفاع حزب توده ایران از استالین‌زدایی در شوروی بود. بقیه جریانات (خواه طرفدار چین بوده باشند یا نه) این دفاع حزب توده ایران از استالین‌زدایی شوروی را تحت “رویزیونیسم” محکوم می‌‌‌کردند. خود این مسئله به تنهایی روشنگر برخی سایه‌روشنهای تاریخ جریانات کمونیستی در ایران است.

پشت پرده عزل اسکندری

ایرج اسکندری از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۹ به مدت ۹ سال پست دبیراولی حزب توده ایران را عهده‌دار بود. در آستانه عزل اسکندری از مقام دبیراولی بنا گفته بابک امیرخسروی اختلافات درون رهبری حزب، حتی مانع اجرای تصمیماتی از نوع ارسال کادرهای حزبی انتخاب شده به داخل کشور شده بود.

انقلابیون با امید فرصتی برای انقلاب زنده می‌‌‌مانند و هم هنر آنان زنده نگه داشتن امید در درون خود و در محیط فعالیت سیاسی‌شان است. در مورد سوسیال‌دمکراتهای روس می‌‌‌دانیم که در فاصله دوازده ساله انقلاب ۱۹۰۵ تا سرنگونی خاندان رومانف در مارس ۱۹۱۷ دچار کدام درجه از دپرسیون فردی و جمعی بودند.

حزب توده ایران شبیه هیچ حزب و جریان سیاسی در تاریخ ایران نبود. از جمله کثرت افراد سیاسی صاحب دانش نظری و اهل قلم در این جریان در شرایط افول و زندان و مهاجرت براحتی به یک عامل آفرینش تشتت و تنش می‌‌‌شد. جمعی آرمانخواه که همه انرژی‌اش برای ماندن روی آب، باید از امید به یک فردا تأمین شود. احسان طبری توصیف تلخی از مهاجرت دارد. او در کتاب “از دیدار خویشتن” می‌‌‌نویسد:

“گاه در ایام شکست، زندان و مهاجرت، از یک جمع واقعی سیاسی هیچ چیز جز مشتی زباله باقی نمی‌ماند. کلام پرطنین حزب به سخن تشریفاتی بدل می‌‌‌شد. نه نبردی، نه هدفی، نه دست‌آوردی. در افق‌های قیرگونه کم‌ترین شعاعی نمی‌سوخت. راه دائما به سوی سرازیر می‌‌‌رفت. به نقطه صفر می‌‌‌رسیدیم...” (ص ۳۴ـ۳۵)

از محتوای کتاب “از دیدار خویشتن” که حاوی جملات منقول در فوق است، به درجه صمیمیت احسان طبری در این مورد واقف هستیم. او بعدتر، خودش با امتناع از رفتن به خارج از کشور و افتادن به چنگ رژیم مهرورزی اسلامی نشان داد که چقدر به این توصیف خود ایمان داشت و گرفتار شدن در چنگ رژیم اسلامی را به یک پرده دوم از زندگی در مهاجرت ترجیح داد.

جستجوی جانشینی برای ایرج اسکندری در یک چنین فضای سکون و ناامیدی صورت می‌‌‌گرفت. در آن سال از خروج آخرین گروه رهبران حزب از کشور ۲۳ سال سپری شده بود و دو سال بود که رادیو پیک ایران بعنوان تنها راه ارتباط با فضای داخل کشور به سکوتی غم‌افزا فرو رفته بود. آنچه در این وادی حزن و یأس، امید بخش بود، یکسال جنبش اعتراض به رژیم حاکم در سرتاسر کشور بود. سازمان نوید با شروع جنبش انقلابی جان تازه‌ای گرفته بود. آنچه طبیعی بود عطش کشتی شکستگان در مهاجرت برای پیوستن به جنبش انقلابی داخل کشور بود.

آنچه بعدها موجب تحسین نگاه تردیدآمیز ایرج اسکندری نسبت به رهبری روحانیت شد، در هفته‌ها و روزهای مورد بحث (تکاپو برای تغییر دبیر اول حزب) نمی‌توانست محلی از اعراب داشته باشد. ایرج اسکندری به درستی متوجه ارتدکس بودن آیت‌الله خمینی بود. او به درستی متوجه بود که “جریان آیت‌الله شریعتمداری در روحانیت این توانایی را دارد که با نظریات مخالف سازگاری داشته باشد”َ(ص ۳۷)

آنچه شانس ایرج اسکندری برای ماندن در مقام دبیر اولی حزب توده ایران را بی توجه به اراده شوروی، غیرممکن می‌‌‌کرد، این خبط سیاسی مهم بود که او، کمتر از یک ماه به سرنگونی رژیم شاه مانده، “به پیروزی انقلاب و سقوط شاه هیچ باور نداشت” (ص ۳۸) در همان صفحه از کتاب شهادتی از زبان احسان طبری و بابک امیرخسروی می‌‌‌خوانیم که ایرج اسکندری طی یک سال منتهی به انقلاب، موافق شعار سرنگونی رژیم شاه نبود. صرفنظر از آنچه نظر ما امروز یا آنزمان، نسبت رژیم شاه و سرنگونی آن چه باشد، میتوان واقف بود که یک جمع حزبی در مهاجرت و انفعال نمی‌تواند در قبال تسلیم شدن به وسوسه پیوستن به موج انقلابی که موجودیت نظام حاکم را هدف قرار داده است، مقاومت کند.

در چنین فضایی خط نورالدین کیانوری باور به احتمال پیروزی و در نتیجه رفتن به داخل کشور و شرکت در انقلاب بود. برخلاف تصویر ساده شده از سوی ایرج اسکندری، برکناری وی از مقام دبیراولی، دلایل محکمتر دیگری نسبت به “اراده رفقای شوروی” داشت. شرح کتاب از روند تصمیم‌سازی مقامات حزبی شوروی نشان می‌‌‌دهد که آن استنباط کاریکاتوری از تعویض دبیراول حزب توده ایران در آستانه انقلاب را نمی‌توان جدی گرفت. خواننده کتاب “از بازگشت تا اعدام” متوجه می‌‌‌شود که مسئله هر چه که بوده باشد، مطلقا جایگزین کردن یک دبیراول موفق حزب در مخالفت با اراده دیگر اعضای رهبری نبوده است. درایت ایرج اسکندری در شناخت روحانیت و استعداد حکومت تئوکراتیک در راه انداختن یک دیکتاتوری جدید، قابل ستایش است و بخشی از این تنوع منظره‌ای است که خود وی در ساده‌سازی و حذف فاکتورهای مهم و تقلیل همه ماجرا به اراده “رفقای شوروی”، نقش درجه اول را داشته است. جمله نقل قول شده از ایرج اسکندری در صفحه ۳۹ و ۴۰ کتاب محتاج بحث زیادی است که مؤلف کتاب “از بازگشت تا اعدام” بدان ورود نکرده است. جمله مزبور چنین است:

    ”حزب طبقه کارگر نمی‌تواند با حکومت تئوکراتیک موافق باشد”

چند و چون این مسئله، خارج از موضوع کتاب است. اما جا دارد اشاره شود که نظر ایرج اسکندری بعداز تغییر مهم در جریان ۹ جلسه سخنرانی استالین در دانشگاه کمونیستی اسوردلف در سال ۱۹۲۴ برای شوروی و احزاب برادر دیگر معتبر نبود. این نظر استالین فتوای “مترقی” بودن هر جریانی بود که به هر دلیلی مزاحم کشورهای غربی (َهمان امپریالیسم) است. اصلی که کمونیستهای بقاء بر میت با اتکا بدان بعداز فروپاشی کمونیسم جهانی هم به دفاع از آدمخوارانی چون میلوسوویچ، بشارالاسد، پوتین و جمهوری اسلامی پرداختند.

شهادت دیگری در صفحه ۴۱ کتاب خبر از فلج شدن رهبری حزب در فاصله دی‌ماه ۱۳۴۹ تا روزهای انقلاب به دلیل اختلاف اسکندری و کیانوری می‌‌‌دهد. این دوره طولانی از اختلافات لاینحل هم نشانگر وجود یک فاکتور درونی است که نافی تصویر ساده شده مبتنی برای تعویض دیبراول حزب با اشاره مسکو است.

یک نمونه مهم دیگر، مسئله بحثی است که از سوی سازمان نوید برای دعوت از رهبری حزب به پذیرفتن مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه است که بعنوان یک بحث مدتها در جریان بوده است. نمونه درایت مسعود اخگر در دیدن واقعیت درندگی رژیم جدید و جرأت بیان آن در جلسات حزبی هم آن چیزی نیست که از سوی طرفداران یا مخالفان حزب توده ایران در باره‌اش، اطلاع رسانی شده باشد. هم طرفداران حزب توده ایران و هم مخالفان این حزب در ارائه یک تصویر یکپارچه از حزب توده ایران رفتار مشابهی داشته‌اند. مورد مسعود اخگر نشان می‌‌‌دهد علیرغم همه ویژگی‌های غیردمکراتیک و وجود یک ساختار سانترالیستی مطلق حزبی، فضایی برای مخالفت هم بوده و هر مخالفتی با تنبیه و اخراج پاسخ نمی‌گرفته است.

تغییرات پلنوم شانزدهم در ترکیب رهبری حزب ۱۶ روز بعداز سرنگونی رژیم پهلوی، هم جالب است. در این پلنوم علاوه بر عملی شدن شرایط مصالحه انجام شده با فرقه دمکرات آذربایجان، دو نفر از رهبری سازمان نوید و ۴ نفر از افسران آزاد شده از زندان یعنی جمعا ۶ نفر از داخل کشور را به ترکیب رهبری حزب اضافه می‌‌‌کند. این تغییرات هم برای فهم مکانیسم واقعی حیات حزبی حزب توده ایران کمک می‌‌‌کند.

نحوه بازگشت سران حزب به ایران هم جالب است. در همان زمان دیگر فعالان سیاسی از جمله فعالان و رهبران کنفدراسیون هم به داخل کشور برگشتند. اصولا بازگشت رهبران حزب تو ده بمراتب پیچیده‌تر بود و در شرحی که از چند و چون بازگشت رهبران حزب به ایران در کتاب نقل می‌‌‌شود، اشاره‌ای به کمک‌های خاصی از سوی دولت شوروی و دیگر کشورهای کمونیستی وجود ندارد. بحث کسانی که نخواستند به کشور برگردند مدتها به یکی از مباحثات درون حزبی تبدیل می‌‌‌شود.

 

تنوع ارتباطات با مقامات شوروی و آلمان شرقی

پیشتر در نگاه به موضوع عزل ایراج اسکندری از دبیراولی حزب، دیدیم که آنچه سالهای هیجانی پیش‌از انقلاب شروع می‌‌‌شود، تنها در مورد انتخاب دبیراول حزب در چند شهر مهم اروپایی جریان پیدا می‌‌‌کند تا نهایتا در شهر لاپیزیک در شرق آلمان به نتیجه برسد. در همان موضوع میزان پیچیدگی روند امور و نادرست بودن تصویر ساده شده (کاریکاتوری) از ماجرا اشاره شد. مسئله ارتباطات حزب توده ایران با مقامات دیگر کشورها در کتاب مورد بحث شامل انواعی از ارتباطات با مقامات شوروی و آلمان شرقی است. کتاب ما را با جزئیات این روابط آشنا می‌‌‌کند. هم اسامی طرفین هر رابطه و هم ماهیت رابطه در کتاب بروشنی بیان می‌‌‌شود. مضمون دسته‌ای از ارتباطات، عبارت از همفکری و حتی بحث‌های نظری است. نوع دیگری از ارتباطات آشکارا به معنی واقعی کلمه جنبه جاسوسی دارد و صحبت از دادن یا درخواست اطلاعات امنیتی کشور ایران به یک دولت خارجی است. خبرچینی برای زدن زیرآب یکدیگر در متن رقابتهای شخصی در این کتاب زیاد موضوع بحث نیست.

در مسئله انواع ارتباطات حزب توده ایران با دیگرانی از دیگر کشورها، از جمله برای خواننده جالب است که اتفاقات زیادی مانند مباحث پرسش و پاسخ‌های دبیراول حزب توده، امتدادی جهانی به آکادمیسین‌های رأس هرم کمونیسم جهانی در مسکو تدوام پیدا می‌‌‌کند.

تاریخ حزب توده ایران تنها به اعتبار جزئیات غنی نیست. مکان وقوع این حوادث، این داستان را شبیه یک سریال پرخرج هالیوود می‌‌‌کند. از زندان قصر تهران تا مسکو، لاپیزیک آلمان شرقی، براتیسلاو، پاریس، پراگ، برلین، باکو، پکن، بغداد، الجزایر، پاریس و ... مثل ماجراهای فیلم‌های جیمزباند که باید در کان، ونیز، تایلند، استانبول، کازابلانکا، کوه‌های آلپ و هر نقطه زیبا و تاریخی بر روی نقشه جغرافیا اتفاق بیفتند. علیرغم آنکه کتاب مورد بحث تنها یک دوره کوتاه از عمر حزب توده ایران را در برمی‌گیرد، تابلویی که با شرح زمینه جریان حوادث ترسیم می‌‌‌کند، بسیار زنگین و رنگین است.

محدوده زمانی وقایع کتاب، همان پنج سال اول انقلاب است. حزب توده ایران در این دوره از نظر اعضا و هواداران یک جریان متوسط است. سازمان مجاهدین خلق و اکثریت بنحوی آشکار بزرگتر از حزب توده ایران هستند اما جریانات سیاسی بسیار کوچکتر از حزب توده ایران فراوانند که در میان آنها احزاب طرفدار چین و آلبانی هم وجود دارند. تروتسکیست‌ها به مثابه یک جریان چپ غربی طرفدارانی در ایران دارند.

با همه این قوم و خویشی‌های ایدئولوژیک، ارتباط حزب توده ایران با دستگاه فکری حزب کمونیست شوروی، هیچ نمونه مشابهی در بین دیگر جریانات ندارد. در نهادهای مربوطه در شوروی نام چند شخصیت برای توده‌ای‌ها بسیار آشنا بوده است. ۴ تن از این بزرگواران که اسامی آنها در کتاب آمده است به این شرح است: َ(صص ۱۶۷، ۱۶۸)

۱. باریس پاناماریوف دبیر کمیته مرکزی و مسئول شعبه امور بین‌المللی،
۲. وادیم زاگلادین معاول اول شعبه
۳. پروفسور راستیسلاو اولیانوفسکی
۴. نیکولای سیموننکو ، مسئول ایران در شعبه امور بین‌المللی

آشنایی با توضیحات یکی از متخصصان روسی، به نام میخائیل کروتیخین (متولد ۱۹۴۶ مسکو و اینک مقیم اسلو پایتخت نروژ) برای فهم محتوای کتاب “از بازگشت تا اعدام” بسیار مفید است. جالب است که وی سالها بعنوان مترجم نظامی و خبرنگار خبرگزاری تاس در ایران در مأموریت بوده است و اگر او یکی از قهرمانان کتاب مورد بحث ما نیست، علت را باید در جوانی وی دید. وی در زمان وقوع انقلاب ایران ۳۳ سال داشته است که برای ترقی شغلی در این قبیل امور در بوروکراسی شوروی سن کمی است. برای مقایسه در همان تاریخ راستیسلاو اولیانفسکی ۷۵ ساله بود. علاقه‌مندی کروتیخین به موضوع کتاب “از بازگشت تا اعدام” را میتوان در موضوعی دید که وی برای تز دکترای خود انتخاب کرده است: “نیروهای چپ ایران و معضل وحدت آن‌ها (۱۹۷۸-۱۹۸۳)”

اما کمک او به فهم ما آنجاست که در مقالات و مصاحبه‌های خود در سالهای اخیر، در مورد تنوع آرای موجود در میان متخصصان شوروی و نحوه مدیریت این اختلاف نظرها در حد جزئیات ما را با روند امور در مؤسسات علمی و بوروکراسی حزبی و سیاست خارجی شوروی آشنا می‌‌‌کند.[۷] توضیحات کروتیخین هم همانطور که در کتاب شیوا فرهمند راد مثلا در موضوع تعویض دبیراول حزب توده ایران دیدیم، تصویر ساده شده از نظام توتالیتر شوروی در سالهای مورد نظر ما را بهم می‌‌‌ریزد. بنا به گفته او، در این سالها نظرات مغایر با نظر رسمی دولتی و تزهای حزب کمونیست شوروی در سطوح مختلف وجود داشتند. بخصوص در محیط دانشگاهی، از انتخاب موضوع تز تا شیوه تحقیق و نتیجه‌گیری‌ها، دانشجویان در تمام مقاطع از آزادی عمل برخوردار بودند. حتی در داوری کارهای دانشگاهی، اجبار و اصرار خاصی برای پیروی از سیاست خارجی حزب و دولت وجود نداشت. نحوه مدیریت نظرات ناهمخوان نه تنبیه بود و نه مجبور کردن دانشجویان و محققان به عدول از نتایجی که در کارهای خود بدان رسیده بودند. کروتیخین توضیح می‌‌‌هد که در همچو مواردی یعنی وجود تفاوتهای جدی میان سیاست رسمی و نتایج موجود در کارهای دانشگاهی، هیئت علمی دانشگاه با پذیرش اثر، آنرا با مُهر “انتشار علنی ممنوع” به بایگانی دانشگاه می‌‌‌فرستاد. بعداز این هم ترقی آکادمیک صاحب یا صاحبان اثر تأمین شده بود و هم مانعی برای ماندن آن دانشجو در نظرات خود، بیان این نظرات در محیط آکادمیک و دفاع از آنها در محل کار وجود نداشت.

جا دارد اضافه کنم که ما در مورد سالهای پایانی دهه ۱۹۷۰ صحبت می‌‌‌کنیم. این سالها از نظر رفاه و رضایت اهالی از ترقی شغلی و سطح زندگی خود، بهترین دوران تاریخ شوروی بود. این رفاه نسبی (در مقیاس شوروی) مابازای خود در رواداری (باز در مقیاس شوروی) را به دنبال خود آورده بود و این مسئله در آثار خبرنگاران غربی مقیم شوروی در آن سالها هم منعکس شده است.

این حاشیه طولانی را از آنجا لازم دیدم که وقتی شیوا فرهمند راد در حد جزئیات بحثهای نظری میان صاحب منصبان روس و گاه آلمانی (شرقی) را در فصل ۹ توضیح می‌‌‌دهد و در جاهای متعددی بدان اشاره می‌‌‌کند، خواننده عادت کرده به ساده‌سازی تصویر شوروی در دوران مورد بحث، می‌‌‌تواند دچار ناباوری بشود.

در فصل ۹ از زبان کیانوری می‌‌‌خوانیم که در یکی از سفرهایی که بعداز انقلاب به شوروی داشته است، با مسئولان شعبه بین‌المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست در موضوعات روز سیاست ایران مذاکره کرده است و قرار شده است هم از کانال مأموارن مستقر در سفارت شوروی در تهران به گفتگوها ادامه بدهند و هم کیانوری برای مذاکرات حضوری، هر شش ماه سفری به مسکو بکند. خبر گفتگو در موضوع اوضاع سیاسی ایران اسلامی بعداز انقلاب، با دو نفر از مقامات آلمانی به نامهای هرمان آکسن و گوتمان هم در کتاب آمده است. (ص ۱۶۸)

انواع ارتباطات حزب توده ایران با مقامات شوروی و آلمان شرقی هم در لابلای صفحات بخوبی توصیف شده‌اند. در فوق دیدیم که هم ارتباط مستمر از طریق مأموران مستقر در سفارت شوروی و هم سفرهای هر شش ماه یکبار کیانوری به مسکو در نظر گرفته شده بود. نوع خاصی از ارتباطات در تهران مابین سفارت شوروی در تهران و مسئولان حزب در ایران هم مطرح بوده است. این ارتباطات از طریق انتقال مطالب شفاهی توسط گاگیک آوانسیان صورت می‌‌‌گرفته است که این ارتباط بعدا به حبیب‌الله فروغیان منتقل می‌‌‌شود.

از بحثهای خیابانی در ایران تا اطاق فکر کمونیسم جهانی

کمونیسم خودش را یک جریان بین‌المللی تعریف می‌‌‌کرد هدف غایی و نهایی آن برپایی حکومتی جهانی مملو از عدل و داد بود و “ناسیونالیسم” و هویت ملی (کشوری) را از معاصی کبیره سرمایه‌داری می‌‌‌دانست. با این وجود، کشورهای کمونیستی در درون خود اختلافات جدی داشتند که مهمترین آنها شکاف میان شوروی و چین بود. کمونیست‌های ایرانی هم پیرو انشعابات در میان کشورهای کمونیستی هرکدام به سویی در میان کشورهای کمونیستی جهان متمایل بودند. علاوه بر حزب توده ایران که نزدیک به شوروی و کشورهای وابسته به آن بود، در میان کمونیستهای ایرانی، جریانات طرفدار چین، آلبانی، کوبا و ویتنام وجود داشتند. فرق مهم این بود که شوروی زمانی مبتکر و میزبان انترناسیونال سوم یا “کمینترن” ۱۹۱۹ـ۱۹۴۳) بود و روسیه تزاری از اوایل قرن نوزدهم مکتب شرقشناسی خودش را داشت.

مثلا مائو رهبر انقلاب چین چیزی از نظر سواد سیاسی اگر ملایم بگویم دچار فقر بود. وضع انور خوجه رهبر آلبانی و فیدل کاسترو بهتر نبود. اصولا طرفداران ایرانی این کشورها خودشان هم نه تماس زیادی با آن احزاب حاکم یا مقامات آنها داشتند و چه بسا که اطلاعات زیادی در مورد آن کشورها هم نداشتند. اما شوروی مسلح به قشونی از شرقشناسان و ایرانشناسان و مؤسسات و شعباتی در درون و بیرون از حزب کمونیست مشغول مصرف بودجه دولتی برای پرداختن به جهان سوم و از جمله ایران بودند.

ارتباطات با طیفی از ارگانهای حزبی و دولتی کشورهای کمونیستی با تار و پود حزب توده ایران آمیخته بود و همین آمیختگی چندلایه‌ای در کتاب شیوا فرهمند راد هم منعکس شده است. بخصوص بعداز آنکه حزب توده ایران موفق به “بر سر مکتب آوردن” بزرگترین سازمان چپ ایران در بعداز انقلاب شد، نیاز به مواد ایدئولوژیک بخصوص برای رتق و فتق امری دشوار چون دفاع از ولایت مطلقه فقیه، دو چندان شد. برابر شرحی که از صفحه ۱۷۸ شروع می‌‌‌شود، ابتدا بازنشر شماره‌های قدیمی مجله دنیا در ایران شروع می‌‌‌شود. محتوای این مجله صرفنظر از جهت‌گیری ایدئولوژیکی آن، به اندازه‌ا‌ی وزین و متنوع بود که برای ایجاد اوتوریته حزب توده ایران نزد کمونیستهای نسل جدید، بکار آید. در پاسخ به همین نیاز روز، چهار نفر از مترجمان حزب، تازه‌ترین کتاب اولیانفسکی به نام “مسائل معاصر آسیا و آفریقا” را که در آستانه انقلاب ایران در سال ۱۹۷۸ نوشته شده بود، به سرعت ترجمه می‌‌‌کنند و خبر نشر این کتاب در روزنامه مردم در ۲۶ اسفند ۱۳۵۸ اعلام می‌‌‌شود.

کتاب “از باگشت تا اعدام” قدمهای بعدی اتصال حزب توده ایران از طریق ترجمه به “مرکز وحی” در مسکو را هم شرح می‌‌‌دهد. آنچه در فضای آزاد بحث در محوطه دانشگاه‌ها و پلمیک سازمانهای سیاسی در ایران جریان داشت، از کانال حزب توده ایران با مسکو ارتباط پیدا می‌‌‌کرد. کتاب ترجمه شده از اولیانفسکی گل می‌‌‌کند و کتاب “مقدس” بعدی نامش “انقلاب‌های رهایی‌بخش ملی دوران معاصر” نوشته کارن بروتنتس بود. (ص ۱۷۹)

حزب توده ایران و انتشاراتی‌های وابسته به شوروی و بنگاه‌های نشر دارای صاحبان چپ‌گرا، کتابخانه بزرگی از آثار نویسندگان شوروی و اقمار آن را در هر موضوع قابل تصور در ایران منتشر می‌‌‌کردند. چنین تکاپویی در نزد دیگر جریانات چپ (طرفدار چین، کوبا، آلبانی و...) وجود نداشت. اما کمک گرفتن از آثار تئوریک تقریبا همزمان برای توجیه سیاست دفاع از رژیم فقاهتی، نوع کاملا متفاوتی از پرداختن به سیاست در تاریخ ایران بود.

بحثی نیست که همه نظریه‌پردازی عالمان حزبی و دولتی شوروی، پیرو فتوای سال ۱۹۲۴ استالین در راستای جهت‌دادن به فعالیت‌های کمونیستی جهان سرمایه‌داری در حمایت از موجودیت کشورهای کمونیستی و سیاست خارجی این کشورها بود که چیزی جز مزاحمت برای کشورهای غربی نبود. نکته اینجاست که در جاهای زیادی، چنانچه در مورد ایران اسلامی دیدیم، در عمل تضادی مابین وفاداری به مقتضیات ایدئولوژی ماتریالیستی کمونیسم و دفاع از یک رژیم تئوکراتیک ظاهر می‌‌‌شد. فتوای سال ۱۹۲۴ استالین در اینگونه موارد، روشن بود: معیار مترقی بودن و یا ارتجاعی بودن، تنها و تنها ضدیت با امپریالیسم است. آنچه حیا مانع بیان آن از سوی استالین بود اما در عمل از سوی کمونیستهای جهان سومی رعایت شد یا از سوی رفقای شوروی بدانهای تحمیل شد، اضافه کردن یک نیم جمله مهم به فتوای استالین بود: “... حتی اگر این نیروی سیاسی فعال در جهان سوم یا جهان کاپیتالیستی، اقدام به کمونیست‌کشی بکند”

آنچه در صفوف حزب توده در ایران ایجاد بحران می‌‌‌کرد، عکس‌العمل بدنه این حزب به سیاست دفاع از رژیم آیت الله خلخالی بود. در اینجا بود که ماشین نظریه‌پردازی حزب کمونیست شوروی باید با محصولاتی از جنس دو کتاب فوق به کمک حزب برادر در ایران می‌‌‌آمد.

اهمیت جزئیات

در باره اهمیت “جزئیات” بسیاری گفته‌اند از جمله عبارت “خدا در جزئیات است”[۸] که به معمار برجسته آلمانی-آمریکایی، لودویگ میس فن در روهه نسبت داده می‌شود. کتاب “از بازگشت تا اعدام” سرشار از جزئیات است. این جزئیات، گاه کمکی است برای فهم دانسته‌های ما از ماجرا و گاه نیز کمکی هستند برای به چالش طلبیدن ادعاهایی که از فرط تکرار، کسی آنها را زیر سوال نمی‌برد. در مورد جاسوسهای آلمانی روسی و حزب توده و

بعنوان مثال کنترل همه جانبه دستگاه ایدئولوژیکی و دستگاه اطلاعاتی شوروی بر حزب توده ایران را می‌‌‌دانیم. اما جزئیاتی که مؤلف در این کتاب در اختیار خواننده می‌‌‌گذارد، مسئله را قابل فهم می‌‌‌کند. یک نمونه از این موارد را در موضوع انتخاب دبیراول جدید حزب توده ایران بجای ایرج اسکندری است که پیش‌تر بدان اشاره شد.

معمای زبان، ترجمه و مترجم

در جایجای کتاب از مأموران شوروی مسلط به زبان فارسی یاد می‌‌‌شود. در عین حال می‌‌‌دانیم که بسیاری از رهبران حزب که در مهاجرت بودند از امکان پیش آمده برای یادگیری زبانهای روسی و آلمانی (و برخی زبانهای دیگر) استفاده کرده بودن و در دوره ۵ ساله‌ای که کتاب “از بازگشت تا اعدام” بدان می‌‌‌پردازد، تیمی از افراد حزبی مسلط به زبانهای خارجی (در وهله اول روسی و آلمانی) در بین آنها هست. از محتوای کتاب و اشاراتی که در دیگر منابع آمده است، مثلا تسلط کیانوری به زبان آلمانی و حتی مکالمه وی با گالیندوپل در زندان به زبان فرانسه را می‌‌‌دانیم. با این وجود ذکری از استفاده از این زبانها در کتاب در میان نیست. حتی بود و نبود مترجم در دیدارهای مختلف معلوم نمی‌شود یا اینکه آیا یکی از حضار وظیفه مترجمی بر عهده داشته است یا نه.

در جایی از کتاب از زبان محمود اعتمادزاده به‌آذین می‌‌‌خوانیم که طرف صحبت او در مسکو و سپس در هواپیما (به سوی ایران) بخوبی و بدون لهجه بیگانه، فارسی حرف می‌‌‌زده است. به‌آذین نام شخص را فراموش می‌‌‌کند اما بازجویان در زندان به او می‌‌‌گویند که نامش “شباشین” بوده است. نویسنده کتاب “از بازگشت تا اعدام” در صفحه ۱۶۵ استدلال می‌‌‌کند که طبق شهادت کوزیچکین، تسلط شبارشین (و نه “شباشین”) به زبان فارسی با توصیف به‌آذین نمی‌خواند و طرف مورد صحبت به‌آذین در مسکو و هواپیما باید شخص دیگری به نام “گالووانوف” بوده باشد.

مشاهده از ورای فاصله مکانی و زمانی

نوشتن حکایت حزب توده ایران در زمانی که سپهر سیاسی هیچ شباهتی به دوران فعالیت حزب توده ایران ندارد، مزاحمت برخورد ناشی از عشق طرفداران و نفرت مخالفان حزب توده ایران برای نویسنده و خواننده را بطرف می‌‌‌سازد. تصور اینکه نشر چنین کتابی مثلا در دهه ۱۳۵۰ یا حتی ۱۳۶۰ نویسنده را با کدام چالشها روبرو می‌‌‌کرد، برای کسانی که آنها سالها را زندگی کرده‌اند، دشوار نیست. مورخ نه در پی پیش‌بینی است و نه به دنبال تغییر جهان. کار مورخ کمک به فهم ماوقع با نگاهی گذشته‌نگر است. مؤلف کتاب “از بازگشت تا اعدام” اینک چند دهه است که در این موضوع جستجو کرده و قلم زده است و حقیقتا که توانسته است از عامل گذر زمان برای تأمل در احوال اسنادی که یافته است و کشف روابط، یا بیربطی فی‌مابین آنها استفاده کند.

نکته دیگر، استنباط خواننده امروزی از زمان است. برای نسل من که موقع انقلاب آروزی ۱۸ ساله شدن و بیست ساله شدن داشت، در آن زمان، سه دهه، زمانی خارج از تصور بود. اما امروز که میلیونهای ایرانی سه و حتی چهار دهه و بیشتر تماما در خارج از کشور زندگی کرده‌اند، زمان زندانی بودن و زمان مهاجرت توده‌ای‌ها زیاد وحشتناک بنظر نمی‌رسد. برعکس در این کتاب با متولدین نیمه اول قرن بیستم مواجه می‌‌‌شویم که در مقطع پیروزی انقلاب میانگین سنی یک گروه ۱۲ نفره تصادفی از آنها (مطابق جدول همراه نوشته ) تنها ۵۲ سال بوده است.

برای نمایش یک نمونه میتوان به گذار زمان از نگاه نویسنده کتاب نگاه کرد. شیوا فرهمند راد امروز در ۷۳ سالگی خود در مورد حوادثی می‌‌‌نویسد که شروع آنها را در ۲۶ سالگی خود مشاهده کرده است. یعنی اگر ماشین زمان می‌‌‌توانست شیوای امروز را بجای آن شیوای جوان بتازگی فارغ التحصیل شده بود در سال ۱۳۵۷ بنشاند، در لیست تصادفی موجود در جدول همراه این مطلب، خود شیوا، براحتی عضو ریش سفید و رئیس سنی این گروه می‌‌‌بود یعنی مسن‌تر از ایرج اسکندری!

حرکت در زمینی شیب‌دار به سوی قتلگاه

داستانی از آمریکای لاتین در باره یک بچه خوک وجود دارد. خوک جستان و خیزان و خوشحال به جلو می‌‌‌تازد و باخود فکر می‌‌‌کند: “وه که چقدر احساس خوشبختی می‌‌‌کنم!” اما این بچه خوک بخت برگشته خبر نداشت که با هر جست و خیز، یک قدم دیگر بسوی قصابخانه نزدیک می‌‌‌شود. در سرتاسر کتاب روشن است که رهبران و مسئولان حزب توده ایران بسوی قتلگاهی مهیب در حرکتند. در جایجای کتاب باخبر می‌‌‌شویم که پیوسته زنگ‌های هشدار یکی پس‌از دیگری نوید روزهای خونین پیش رو را می‌‌‌دهند. شیوا فرهمند راد، در کتاب دیگر خود به نام “با گامهای فاجعه” در سال ۱۹۸۹ روند مختوم به زندان و اعدام برای حزب توده ایران را همانطور که از نام کتاب پیداست شرح داده است.

کتاب “از باگشت تا اعدام” وارد بحث علت بی‌توجهی رهبران حزب به این علائم هشدار دهنده نمی‌شود. گویا بحثی هم در درون حزب در این مورد نبوده است. البته در مورد تلاش کیانوری برای موفق نشان دادن سیاست حزب به مقامات شوروی و آلمان شرقی، با تکیه بر اسناد موجود اشاراتی وجود دارد. کتمان واقعیت بساط خونینی که سران رژیم اسلامی برای حزب توده ایران تدارک دیده بودند و انکار علائم مسلم موجود قادر به اثبات نزدیکتر شدن هر روزه خطر دستگیری و اعدام، میتواند بعنوان تلاشی از سوی کیانوری برای موفق جلوه دادن سیاست حزب جهت ایجاد یک “جبهه ضدامپریالیستی” با کلیت رژیم ضدامپریالیست جدید یا حداقل جناحی از رژیم بوده باشد. در این کتاب و کتاب قدیمی شیوا فرهمند راد (با گامهای فاجعه) انکار ساده‌لوحانه خطر جدی خزنده، شبیه یک بیماری اپیدمیک در کلیت رهبری و کادرهای حزبی احساس می‌‌‌شود. آنجایی هم که بسیار دیر تصمیم به خارج کردن رهبران حزب از کشور گرفته می‌‌‌شود، سرعت عمل حزب برای عملی کردن این تصمیمات از سرعت عمل رژیم برای دستگیری رهبران حزبی همیشه بیشتر بوده است. نتیجه این مسئله دادن بیشترین درصد قربانی (اعدامی و زندانی) به همراهی سازمان پیکار از سوی حزب توده ایران است. (طبق برآورد من که ممکن است اشتباه باشد) با این فرق مهم که پیکار علاوه بر سیاست رادیکال خود بر علیه رژیم انقلابی جدید، در دوران تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، دست به ترور چند نفر از دوستان معتقد به اسلام خود که مارکسیست نشده بودند، زده بود. این مسئله در نگاه رهبران رژیم اسلامی یعنی مباح بودن خون تک تک پیکاری‌ها از رهبری تا هواداران اما حزب توده ایران در دفاع از رژیم تنها در نماز جمعه شرکت نمی‌کرد.

این زنگهای خطری که به صدا درمی‌آمدند، چنان زود شروع می‌‌‌شوند که امروز یافتن یک نقطه شروع برای آنها دشوار است. در کتاب “از بازگشت تا اعدام” اولین نشانه‌ها در رابطه با شرکت حزب توده ایران در انتخابات مجلس خبرگان در مرداد ۱۳۵۸ شروع می‌‌‌شود. (ص۱۰۸)

این اخبار تا آخر کتاب (صص ۴۳۱ـ۴۳۶) که لیستی در باره سرنوشت تلخ ۷۲ نفر از قربانیان حمام خون رژیم برای حزب توده ایران درج شده است، ادامه پیدا می‌‌‌کند و هرگز قطع نمی‌شود. جالب است که هم ایرج اسکندری که بعداز اقامتی کوتاه، از ایران خارج شده است و هم امیرعلی لاهروری که اساسا از سفر به ایران خودداری کرده است، چشمان بازتری دارند. مثلا امیرعلی لاهرودی در سپتامبر ۱۹۷۹ یعنی جمعا ۷ ماه بعداز پیروزی انقلاب، در نشست کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی جملات زیر را بیان می‌‌‌کند:

“دشوار می‌‌‌توان انتظار داشت که گونه‌ای دگرگونی اساسی در نگرش رهبر دینی ایران رُخ دهد. برعکس گرایش مداوم او به راست، و نشانه‌های تقویت نگرش ضد کمونیستی در او به روشنی دیده می‌‌‌شود.” (ص ۱۱۸)

در صفحات ۱۳۴ و ۱۳۵ بازهم از نظرات سه نفر از رهبران فرقه دمکرات آذربایجان باخبر می‌‌‌شویم که دو بار به فاصله ۴ ماه و ۸ ماه بعداز پیروزی انقلاب، از سیاست دفاع حزب توده ایران از رژیم جدید انتقاد می‌‌‌کنند.

چیزی که در اینجا میتواند به ذهن خواننده متبادر شود، نتیجه ناشی از مقایسه نظرات واقع‌بینانه توده‌ای خارج از ایران با خودفریبی یا ساده‌لوحی کسانی است که در داخل کشور نزدیک شدن داس مرگ رژیم را با سماجتی عجیب انکار می‌‌‌کنند. آیا بسته بودن چشمان توده‌ای‌های داخل کشور برای دیدن فاجعه، پاسخ به یک نیاز روانشناسانه بود؟

آویختن مرد مست بر گردن دزد

پیش‌تر به فتوای استالین از سال ۱۹۲۴ اشاره شد. طبق این فتوا مسئله مهم نه کشتار کمونیست‌ها و نه حتی دفاع ولو ظاهری دولتهای آمخوار جهان سومی از سوسیالیسم و شوروی، مهم نبود. مهم ایجاد مزاحمت برای کشورهای رقیب شوروی در غرب سیاسی جهان بود. از این جهت، چه مزاحمی کله‌خراب‌تر از جمهوری اسلامی که حتی اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری کارکنان سفارت هم برایش کار غیرممکنی نبود.

مشکل آنجا بود که این رژیم بی حساب و کتاب، تنها سفارت آمریکا را اشغال نمی‌کرد و تنها پیکاری‎‌ها و خط سومی‌های مائوئیست (در ادبیات حزب توده) را نمی‌کشت. این رژیم نسبت به مدافعان خط امام (حزب توده ایران و اکثریت) هم رحم نمی‌کرد.

بدنه حزب توده ایران از این حملات بشدت عاصی بود و روش رهبری حزب توده، دادن آدرس غلط برای نیرو های سرکوبگر بود. در نتیجه، حزب توده ایران به فاصله کمی از شروع عمر رژیم جدید، بجای یک رژیم اسلامی و ارتجاعی، سه زیرمجموعه به نامهای لیبرال، خط امام و حجتیه را وارد دستگاه تحلیل و توجیه خود کرد. حمله به توده‌ای‌ها و کتابفروشی‌های آنها به گروه اول و سوم (لیبرالها و حجتیه) نسبت داده می‌‌‌شد و کارهای شوروی پسند رژیم، منسوب به “خط امام” اعلام می‌‌‌شد. در کنار دو عنصر بد نامبرده، بخصوص در ماههای اولیه حیات رژیم جدید، “ساواکی‌های و بقایای رژیم سابق” بعنوان عامل شر، معرفی می‌‌‌شدند. (صص ۱۱۸، ۱۱۹)

این درجه از خودفریبی یادآور توصیفی از رمان “خرمگس” است. آنجا که ایتالیا را “به مرد مستی ... که اشکبار و متأثر به گردن دزدی که جیبش را خالی می کند آویخته است”[۹] تشبیه می‌کند. واقعیت آن بود که نه ساواکی‌ها و نه لیبرال‌ها و نه نمایندگان امپریالیسم بلکه همان پیروان و سخنگویان اصلی خط امام قصد سلاخی همه مخالفان و حتی موافقانی از نوع حزب توده ایران و اکثریت را داشتند و این کار را هم کردند. حزب توده ایران دقیقا شبیه همان مست نقل قول فوق بود و با نهایت ساده‌لوحی به گردن خط امام آویزان شده بود.

در صفحه ۱۷۵ کتاب از زبان احسان طبری می‌خوانیم که در روزنامه مردم در ۱۸ دی‌ماه ۱۳۵۸ تقریبا یکسال بعداز پیروزی انقلاب، “نیروی بورژواز لیبرال و متحدان دور و نزدیکش در جامعه” را جزو نیروهای شر در ایران انقلابی و اسلامی معرفی می‌کند. مدتهاست می‌دانیم که کسانی که از جمله احسان طبری را تحقیر کردند پیروان واقعی خط امام بودند و نه نمایندگان بورژوازی لیبرال! شاید تلخ‌ترین طنز تاریخ که کتاب “از بازگشت تا اعدام” ما را با آن آشنا می‌کند، آنجایی است که خبر هم خانه بودن نورالدین کیانوری و همسرش مریم فیروز در دوران زندگی در خانه تحت کنترل دستگاه امنیتی رژیم اسلامی با عباس امیرانتظام است. اتهام وابستگی عباس امیرانتظام لیبرال به سازمان “سیا” را حزب توده ایران بر أساس مصاحبه وی با خبرنگاری به نام “مونیکا” سرهم کرده بود!

آلبومی از تصاویر

سیاست در ایران شامل یک دستگاه دولتی حاکم و یک دنیای اعتراضی خاص نخبگان غیردولتی است. از این جهت، سیاست غیردولتی در واقع دنیای شور و شوق و از خودگذشتگی نسلهایی متوالی از تحصیلکردگان و کتابخوانانی است که نه قبل از ورود به سیاست تصوری از کار سیاسی به معنی متعارف مرسوم در دموکراسی‌ها را داشته‌اند و نه طی حضور خود در میدان داغ جنگ سیاسی، امکان چنین تجربه‌ای یافتند. برای خوانندگانی که تجربه زندگی در یک دمکراسی را نداشته‌اند، وصف این نوع متعارف دمکراسی واقعا امر دشواری است، هر چند این توصیف جالب خواهد بود. سیاست در این کشورها برای نزدیک به صد در صد جامعه همان رأی دادن هر چهارسال یکبار و شنیدن اخبار سیاسی در حد علاقه‌مندی است. از مجموع ساعات پخش سه کانال اصلی تلویزیونی در سوئد، در هر شبانه روز، مجموعا سه ساعت میتواند محتوای سیاسی داشته باشد که با حذف تکرارها میتواند کمتر از دو ساعت باشد. بجز این سطح تماس گسترده برای عموم جامعه تعداد معدودی از افراد وارد سیاست حزبی (از عضویت و پرداخت کمک مالی تا رسیدن به رهبری حزب) می‌‌‌شوند. عضویت در سازمان جوانان احزاب طی دوران تحصیلات به درخشیدن برخی در این دوره از ابتدای فعالیت می‌‌‌انجامد و از اینجا به بعد راه رسیدن به کرسی پارلمانی و صندلی وزارت و رهبری احزاب سیاسی هموار شده است.

تفاوت تعیین کننده در این است که سیاست در یک دمکراسی ابزاری برای تغییرات معمولی و گاه ناچیز است اما در دیکتاتوری‌هایی از نوع دوره پادشاهی و اسلامی در ایران در حد فریاد اعتراض به بهایی گزاف متوقف می‌‌‌شود.

تاریخ حزب توده، پرداخت بهایی بسیار گزاف برای بیان اعتراضی بود که دو مُهر “بی خدایی” و “وابستگی به شوروی” براحتی آثار سیاسی ناشی از چنین اعتراضی را صفر می‌‌‌کرد. این از بیلان سیاسی کار حزب توده ایران. آثار فرهنگی و در اصل شرکت حزب توده ایران در ساختن یک فرهنگ معاصر شهری در همه عرصه‌ها از فعالیت جدی سندیکایی تا خود سازماندهی حزبی و مطبوعات حزبی و سیاسی، ترجمه، نشر کتاب، گسترش تئاتر حرفه‌ای، تشکیل کنگره نویسندگان و هزار و یک کار فرهنگی در کارنامه موفقیت‌های حزب توده ایران ثبت شده است که دیگر نیروهای چپ و دیگر احزاب سیاسی هرگز چیزی قابل مقایسه با این موفقیت‌های حزب عرضه نکرده‌اند.

دوره پنج‌ساله‌ای که کتاب “از بازگشت تا اعدام” بدان می‌‌‌پردازد، مصادف با طوفانی‌ترین و خشن‌ترین دوره تاریخ معاصر ایران است و فرصت زیادی برای کارهای فرهنگی فراهم نشد. با این وجود، خواننده کتاب “از بازگشت تا اعدام” از لابلای سطور این اثر و اسناد مطرح شده، وارد دنیایی کم و بیش ناشناخته می‌‌‌شود. اگر چیزی به نام سیاست در ایران، دچار فقر و یک برهوت و میدانی برای بازیگران حقوق‌بگیر رسمی وابسته به دولت بوده است، منظره‌ای که از کنار هم نهادن فعالیت‌های پزهزینه حزب توده ایران در ذهن خواننده کتاب ایجاد می‌‌‌شود، تصویری است جاندار و شامل جزئیات پررنگ بیشمار. تنوع پس‌زمینه جغرافیایی محل وقوع حوادث مشروح در کتاب، و تک تک حوادثی که نویسنده کتاب با تکیه بر اسناد دست اول بر این زمینه نصب می‌‌‌کند، چیدمان این جزئیات و ضربان تند اتفاقات، ذهن خواننده را درگیر دنیایی از تضاد و تنوع می‌‌‌کند که با خاطره‌نویسی‌ها و خاطره‌گویی‌های مونولوگ سنتی، شباهتی ندارد.[۱۰]

علی رضا اردبیلی
استکهلم ۳۰ اوت ۲۰۲۵
آدرس ایمیل نویسنده: alirza.g@gmail.com

نسخهٔ دیجیتال کتاب «از بازگشت تا اعدام» را می‌توان از نشانی زیر به رایگان دانلود کرد:

نسخهٔ کاغذی کتاب را می‌توان از نشانی زیر سفارش داد:

————————-
[۱] حذف کلمه “ایران” از نام “حزب توده ایران”، کاری است در حد “گروهک” نامیدن سازمانهای سیاسی یا “منافقین” نامیدن “سازمان مجاهدین خلق ایران”. با این حال از فرط عادی شدن حذف کلمه “ایران” از نام این حزب، استفاده از نام کامل این حزب هم ممکن است جانبدارانه بنظر آید. در این نوشته من ترجیح دادم از نام کامل و کلمه “حزب” برای اختصار استفاده کنم با این توضیح که هیچکدام به قصد کوچک کردن یا بزرگ کردن این حزب نیست.
این نوشته وارد موضوع “نقد سیاست حزب توده ایران” نشده است و در باره علت این خودداری عامدانه توضیحی در آخرین پاورقی آمده است.
[۲] تنها، آرشیو مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در مسکو با نام جدید ” آرشیو دولتی تاریخ معاصر روسیه” Российский государственный архив новейшей истории (РГАНИ) حاوی ۲۴۰ میلیون سند است. هر سند می‌‌‌تواند متن یک تلگرام کوتاه باشد یا یک کتاب چندین جلدی. این آرشیو در سال ۱۹۲۱ تأسیس شده است. در مورد دقت سیستم آرشیوسازی روسی، سرهنگ تلمان علی‌اوف و ذاکر نصیراوف که در ۱۲ اکتبر ۱۹۸۲ به دستور حیدرعلی‌یف برای آوردن استخوانهای دراماتورگ بزرگ آذربایجانی، “حسین جاوید” به محل اردوگاه‌های مرگ شوروی در اعماق سیبری اعزام شده بودند، در خاطرات خود از میزان دقت و وسواس کارمندان سیستم آرشیو رژیمی که قربانیانش را مثل حشرات قتل‌عام کرده بود، با حیرت یاد می‌کنند.
[۳] شیوا فرهمندراد: مقاله “دیمیتری شوستاکویچ و المیرا نظیراوا، استکهلم، اکتبر ۲۰۲۳، پرونده ویژه آثار شیوا فرهمندراد، تریبون ۱۰، صص ۳۶۷ ۳۷۱،
[۴] Open end در سینما و تئاتر
[۵] مهدی فلاحتی از فعالان چپ سابق در هنگام تصدی شغل گویندگی و برنامه‌سازی در تلویزیون صدای آمریکا و پرداختن به وقایع دوران انقلاب ۱۳۵۶ ۱۳۵۷ از یک تیمسار ارتش شاهنشاهی این سوال را بارها تکرار کرد: “جناب تیمسار، چرا به وظیفه خود عمل نکردید؟” و منظور وی از این “انجام وظیفه” سرکوب وسیع خونین انقلابیون در سال ۱۳۵۷ بود. (نقل از حافظه)
[۶] شماره ۱۲۲ مجله “نگاه نو” به تاریخ تابستان ۱۳۹۸
[۷] شیوا فرهمند راد: اسنادی از ارتباط شوروی با کمونیست‌های ایرانی، لینک
[۸] (God is in the details)
[۹] رمان “خرمگس” اثر اتل لیلیان وینیچ، مترجم خسرو همایون‌پور، ص ۹۵، لینک
[۱۰] قصد من در این نوشته ورود به موضوع نقد حزب توده ایران در هیچ دوره‌ای نبود. البته می‌‌‌توان کتاب را از نظر بررسی خوب وبد رفتار حزب توده ایران در دوره مورد بحث بررسی کرد. بعنوان مثال اسد سیف در معرفی این کتاب، هم نقد کاستی‌های کتاب در نقد حزب در این دوره پرداخته است و هم خود نکات مهمی از عملکرد وحشتناک حزب توده ایران در تخطی از اصول حداقلی دمکراسی و حقوق بشر را یادآور شده است. همه این نقدها کاملا وارد است اما هیچکدام از این کارها خارج از ایدئولوژی و رفتار “احزاب برادر” در جهان سوم و حتی رفتار خود اتحاد شوروی در قبال رژیم هیتلر و لیستی طولانی از رژیمهای ناقض حقوق بشر در جهان سوم نبود. شوروی تحت رهبری پیشوا استالین طی ۲۲ ماه از امضای قرارداد عدم تعارض با آلمان هیتلری تا حمله پیمان شکنانه ارتش نازی به اتحاد شوروی، “لیبرالیسم” را دشمن اصلی در پروپاگاندای دولتی و حزبی معرفی می‌‌‌کرد و احزاب سوسیال دمکرات اروپای غربی را “سوسیال فاشیست” (و نه “سوسیال نازیست”!) می‌‌‌نامید. همانطور که در کل نوشته من آمده است، سایه روشنهای خارج از نقد سیاست و عملکرد حزب که در کتاب مورد بحث مطرح است، مد نظر بود در پرداختن به “از بازگشت تا اعدام” بوده است.


نظر خوانندگان:


■ علی‌رضا اردبیلی گرامی،
ممنون از معرفی و نقد کتاب “از بازگشت تا اعدام” نوشته شیوا فرهمند راد. هنگام خواندن مقاله‌ات نکاتی به ذهنم رسید، که آن‌ها را بی‌هیچ آداب و ترتیبی در اینجا می‌نویسم.
۱ – به نظر من فرهمند راد در کتابش از موضع بی‌طرفی تاریخی، با کمی تمایل به انتقاد، مسائل را بیان کرده است. فرهمند راد با دقت فراوان، مطالعه‌ی تطبیقی اسناد را پیش برده تا بر ادعاها و اظهارات رسمی، نوری بتاباند. متاسفانه مقاله‌ات، به جای موضع بی‌طرفی، موضعی نسبتا “توجیه‌گرانه” و حتی “عادی سازانه” در مقابل سیاست‌های شوروی و حزب آنجا دارد. در مقاله‌ات، حالت “توجیه‌گرانه” و “عادی‌سازانه” در مورد حزب توده شدت بیشتری دارد. خواننده‌ای که کتاب فرهمند راد را نخوانده باشد، با خوانندن مقاله‌ات، ممکن است به اشتباه گمان برد که فرهمند راد هم موضع مشابهی دارد. البته که اینطور نیست. بنابرین به خوانندگان این سایت توصیه می‌کنم خودشان کتاب “از بازگشت تا اعدام” را بخوانند.
۲ – در مقاله‌ات، به طور ضمنی پیش‌فرض گرفته‌ای که سواد مارکسیستی رهبران حزب توده (و اعضای حزب توده به طور عمومی) بیشتر از دیگران بوده است. مطمئن هستم که “توده‌ای‌ها” خودشان چنین تصویری از خود دارند! اما از نظر من چنین نبوده است. آنچه که توده‌ای‌ها را ممتاز می‌کرد و می‌کند، اطلاعات آن‌ها از تاریخ شوروی، رهبران آن، کنگره‌های حزب کمونیست شوروی، و چیزهای دیگری از این قبیل بوده است. این جور اطلاعات ربطی به سواد مارکسیستی ندارد. نگاه کردن به مارکس یا انگلس، از دیدگاه لنین یا استالین سواد مارکسیستی کسی را بالا یا پائین نمی‌برد.
۳ – یک کار جالبی که در مقاله‌ات کرده‌ای این است که توصیف‌هایت از کتاب و روشِ کاریِ فرهمند راد را با تمثیل‌هایی بدیع و هنرمندانه درهم پیچیده‌ای که خواندن مقاله‌ات را لذت‌بخش می‌کند. اما متاسفانه تفکیک تمثیل‌هایت با آنچه در کتاب “از بازگشت تا اعدام” آمده است روشن نیست. برای کسی که کتاب را نخوانده باشد، تعیین مرز محتوای مقاله و محتوای کتاب روشن نیست.
۴ – نکته آخر که یک موضوع حساس است، این است که حزب توده به عنوان منسجم‌ترین (و شاید مهم‌ترین) تشکیلات “کمونیستی”، تمام فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و روشنفکرانه‌ی طیف وسیع چپ را که در ۵۰ سال اول قرن گذشته خورشیدی صورت گرفته، مصادره به مطلوب می‌کند و در “جیب” خود می‌ریزد. به این ترتیب حزب توده مدعی هژمونی فکری در آن روزگاران است. این نوع از هژمونی ارزش تبلیغاتی دارد، اما ایجاد قدرت اجتماعی یا سیاسی نمی‌کند. کما اینکه آد‌م‌هایی مثل مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، بیژن جزنی و حمید اشرف توانستند سرمایه اجتماعی و سیاسی بیشتری نسبت به کل حزب توده ایجاد کنند.
برای روشن شدن امر، این نکته آخر را به نکته دوم وصل می‌کنم و می‌گویم که “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا” یا “مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک” احتیاجی به اطلاعات مربوط به شوروی و حزب کمونیست آن‌جا نداشت، اما توانست سرمایه اجتماعی و سیاسی عظیمی ایجاد کند.
امیدوارم این نکات تفاوت عمومی کتاب “از بازگشت تا اعدام” و مقاله “جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران” را به اندازه کافی روشن کرده باشد تا خوانندگان این سایت با علاقه بیشتری کتاب “از بازگشت تا اعدام” را بخوانند.
با احترام – حسین جرجانی


■ ممنون آقای حسین جرجانی گرامی.
برای من جالب است که همچنان موضوع حزب توده این‌چنین جذابیت دارد. شیوا فرهمند راد در کتاب جدیدش، بر اساس اسناد نویافته به موارد بسیاری اشاره کرده است. شیوه کار شیوا فرهمند راد همیشه جالب بوده است؛ او به خوبی از میزان اطلاعات خواننده آگاه است و وسواس دارد که مخاطب را با مطالب تکراری خسته نکند و جذابیت موضوع را از بین نبرد. این خود هنر شیوا فرهمند راد است.
من قصد نقد حزب توده یا نقد کتاب را نداشته‌ام، بلکه از لابه‌لای محتوای این کتاب به دنبال پاسخ این سؤال بوده‌ام که دلیل این‌همه جذابیت موضوع حزب توده ایران چیست؟ در یک دنیای ایده‌آل می‌شد اساساً وارد قضاوت درباره خوب و بد شوروی و حزب توده ایران نشد. با این وجود، در نوشته من به اندازه کافی گزاره‌هایی وجود دارد که نشان‌دهنده قضاوت من درباره حزب توده و شوروی است. اشاره کرده‌ام که رژیم شوروی شهروندان خودش را مانند حشرات قتل‌عام کرده است و حزب توده ایران نیز، همانند بقیه “احزاب برادر”، به رغم آدم‌کشی و کمونیست‌کشی، از رژیم‌های آدم‌خواری بدتر از جمهوری اسلامی دفاع کرده‌اند.
امروز نه شوروی و نه حزب توده در دنیای واقعی موجودیتی ندارند. از جریانات کمونیستی دیگر هم، آنهایی که در میدان مانده‌اند، به رغم انجام انواع اصلاحات برای دموکراتیزه شدن (برخی کمتر و برخی بیشتر)، در کشوری که مخالفانشان در همه‌جا هستند و موافقانشان کم پیدا، قادر به جذب نسل جدید نشده‌اند. در نتیجه، می‌توان گفت که چپ کمونیستی به شکلی که نسل ما می‌شناخت، موجودیتی ندارد، چه حزب توده و چه بقیه.
بخشی از اعمال بد حزب توده، مانند دفاع از اریش هونکر و نیکلای چائوشسکو و لئونید برژنف، از سوی احزاب کمونیست اروپایی با مارک “برادر” نیز انجام می‌شد.
صدها کتاب درباره حزب توده نوشته شده، اما در مورد جریانات بسیار بزرگ‌تر مشابه در ایران و دیگر کشورها، چنین خبری نیست. دلیل این توجه چیست؟ من در این نوشته خواسته‌ام به این سؤال پاسخ دهم. در حاشیه، به ماهیت غیرانسانی نظام شوروی و احزاب برادر مدافع آدم‌کشانی از جنس صدام حسین و معمر قذافی و حافظ اسد و آیت‌الله خمینی نیز اشاره کرده‌ام. تا چه افتد و چه در نظر آید.
با تشکر از توجه شما، با بهترین آرزوها.
علی‌رضا اردبیلی






نظر شما درباره این مقاله:







کودکی به نام هیچ
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 15:41

کودکی به نام هیچ


جواد کاشی

در ایران پس از جنگ، کودکی به نام «هیچ» زائیده شد. ترسناک و شوم است امیدبخش و زیبا هم هست.

تاثیر جنگ با تجربه یک زلزله قابل مقایسه بود. زلزله قطع نظر از مرگ و ویرانی حس اعتماد به زمین، دیوار و سقف و سنگ را زائل می‌کند. دستکم برای چندین روز، اعتماد سابق به این همه از دست می‌رود. یک حس تعلیق عمیق درونی به جا می‌ماند که با هیچ حسی قابل مقایسه نیست.

این حس تعلیق در جنگ ایران و عراق وجود نداشت. به دلایل چندی در جنگ دوازده روزه اتفاق افتاد.

حریم کشور، حکومت، ایدئولوژی، شعارها و مفاهیم تبلیغاتی حتی چهره‌های تکراری مثل همان زمین و دیوار و سقف در عرصه سیاسی‌اند. مهم نیست از این همه رضایت داشتیم یا نه. مهم این است که آنها چارچوبی برای زندگی امروز و فردای ما ترسیم می‌کردند. جنگ این همه را دست‌کم برای دوازده روز معلق کرد. همین دوازده روز کافی بود تا هیچ‌کس با همان قوت پیشین از خود و فردا و مسیر زندگی سخن نگوید. حس یک «هیچ» در فضا پیچید.

این «هیچ» شوم و هولناک است. چرا که هم زمان با بزرگ شدن این هیچ، کنترل‌های سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و دینی سست می‌شوند. بحران‌های آب و برق و تورم و بیکاری به آن عمق می‌دهند. سایه جنگی دوباره نیز سنگین است. این همه دست در دست هم می‌دهند، تا اذهان و روان‌ها و تخیلات عمومی، به سمت حس عمیق یک خلاء و تعلیق سقوط کنند. ما با یک شرایط مرزی مواجهیم. در مرز جایی که هابز از آن با عنوان وضع طبیعی یاد می‌کرد. پیچی در کار نیست تا گفته شود در یک پیچ تاریخی حساس به سر می‌بریم از آن عبور خواهیم کرد و راه گذشته را ادامه خواهیم داد. بر لبه پرتگاهی ایستاده‌ایم. به جایی هم که ایستاده‌ایم اعتمادی نیست.

اما می‌توان از تولد نورسیده‌ای به نام «هیچ» استقبال کرد و از آن لحظه‌ای زیبا و امیدبخش ساخت. جامعه ایرانی چندین دهه آبستن کودک «هیچ» بود. ما در حصار مفاهیم و شعارهای بی‌معنا شده، بی نسبت با واقعیت جهان، گسیخته از ذهن و ضمیر نسل‌های نو زندگی می‌کردیم. مفاهیمی که دیگر بر معنای مشخصی دلالت نمی‌کردند. نشانگان هویت‌هایی بودند که محتوایی در درون نداشتند. بیشتر استتار کننده مافیاهایی بودند که در همه جا خانه کرده‌اند. آنها با همه زرق و برق و سر و صدا، چیزی در درون ندارند. آنچه پس پرده پنهان بود، آشکار شده است. این آشکارگی می‌تواند سرآغاز فصلی تازه باشد. این هیچ نورسیده، سرآغاز همه چیز است. خود آبستن فصل‌ها و گفتارها و چشم‌اندازهای نو است.

با برداشتن دیوارها، گشودن فضای عمومی و فراخوان همگان می‌توان سویه مبارک این کودک را غلبه داد.

نادر و اسکندر از آن سنخ که اخوان ثالث می‌گفت در راه نیست. از ایدئولوگ‌ها و سلبریتی‌ها کاری ساخته نیست. در جستجوی ایده تازه‌ای برای رها شدن نباشیم. معجزه با مردم روی می‌دهد. به جای تبلیغات برای تزریق بیهوده امید، باید آنها را در فهم و برون رفت از عمق فاجعه شریک کرد. ضمن همین مشارکت، ضمن مشاهده حضور یکدیگر و همراه با حس جمعی فاجعه، مردم به معنای سیاسی آن متولد می‌شوند. مردم ماده خام تبلیغات نیستند. شاهنامه و نمادهای ملی و احیای حس ملی کمکی به تولد سیاسی مردم نمی‌کنند. آنها تنها به شرط فاعلیت موثر در عرصه سیاست امکان ظهور پیدا می‌کنند.

همه چیز می‌تواند از یک تحول در ساختار رسانه‌ای کشور آغاز شود. اجازه دهیم مردم آنچه را تجربه می‌کنند به زبان بیاورند و در ساحت رسمی رسانه‌ای کشور نمودار شوند. مساله کشور را از درون صدای مردم پیدا کنیم. این اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه رسانه‌های رسمی به سمت مردم  گشوده شوند. همان مردم تشخیص می‌دهند چگونه باید از معرکه گریخت. آنها خود می‌توانند راه نشان دهند و متعهد به آن بمانند.

امید که مردم از درون زهدان آن هیچ نورسیده، زاده شوند. مساله این است که چه  نقشی در مسیر این زایش بر عهده می‌گیریم. در جهت تسهیل مشارکت سالم مردم در عرصه سیاست عمل می‌کنیم یا تسهیل کننده برآمدن سویه شرارت بار این هیچ نورسیده‌ایم.

منبع: تلگرام نویسنده
@javadkashi





نظر شما درباره این مقاله:







اخراج اکثر روزنامه‌نگاران صدای آمریک
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 14:31

اخراج اکثر روزنامه‌نگاران صدای آمریک






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت ۸ نفر در ایران به ظن ارتباط با موساد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 14:06

بازداشت ۸ نفر در ایران به ظن ارتباط با موساد






نظر شما درباره این مقاله:







روایت ابطحی از جزئیات مصاحبه با مسعود پزشکیان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 12:45

روایت ابطحی از جزئیات مصاحبه با مسعود پزشکیان






نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل چگونه مقامات ایران را ردیابی کرد؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 12:29

اسرائیل نقطه ضعف را در محافظان مقام‌های ایران یافته بود

اسرائیل چگونه مقامات ایران را ردیابی کرد؟


فرناز فصیحی، رونن برگمن و مارک مازتی
نیویورک تایمز / ۳۰ اوت ۲۰۲۵

جلسه‌ای که برگزار شد، آن‌قدر محرمانه بود که تنها حاضران در آن ــ شمار اندکی از مقام‌های عالی‌رتبه دولتی و فرماندهان نظامی ایران ــ از زمان و مکان آن اطلاع داشتند.

روز شانزدهم ژوئن بود، چهارمین روز جنگ ایران و اسرائیل. شورای عالی امنیت ملی ایران برای یک نشست اضطراری در پناهگاهی در عمق ۳۰ متری زیر دامنه کوهی در غرب تهران گرد هم آمد. در روزهای پیش از آن، کارزار بی‌امان بمباران اسرائیل، سایت‌های نظامی، دولتی و هسته‌ای ایران را ویران کرده و شمار زیادی از فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران را از میان برده بود.

مقام‌ها ــ از جمله رئیس‌جمهور مسعود پزشکیان، رؤسای قوه قضائیه و وزارت اطلاعات و فرماندهان ارشد نظامی ــ هر یک با خودروهای جداگانه به جلسه آمدند. هیچ‌یک تلفن همراه به همراه نداشتند، زیرا می‌دانستند که دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل می‌توانند آن‌ها را ردیابی کنند.

با وجود همه این تدابیر احتیاطی، کمی پس از آغاز جلسه، جنگنده‌های اسرائیلی شش بمب بر فراز پناهگاه فرو ریختند و دو ورودی و خروجی آن را هدف گرفتند. شگفت‌انگیز آنکه هیچ‌یک از افراد حاضر در پناهگاه کشته نشدند. اما زمانی که رهبران پس از پایان جلسه از پناهگاه خارج شدند، با پیکر چند محافظ که در اثر انفجارها جان باخته بودند، روبه‌رو شدند.

این حمله دستگاه اطلاعاتی ایران را دچار آشفتگی کامل کرد و اندکی بعد مقام‌های ایرانی به شکافی امنیتی ویرانگر پی بردند: اسرائیلی‌ها با هک کردن تلفن‌های همراه محافظانی که رهبران ایران را تا محل جلسه همراهی کرده و بیرون پناهگاه در انتظار مانده بودند، از مکان جلسه آگاه شده بودند.

مقام‌های ایران در جست‌وجوی سایه‌ها

ردیابی محافظان توسط اسرائیل تاکنون گزارش نشده بود. این تنها بخشی از یک تلاش گسترده‌تر برای نفوذ به درونی‌ترین لایه‌های امنیتی و اطلاعاتی ایران بود؛ تلاشی که طی دو ماه گذشته مقام‌های تهران را در جست‌وجوی سایه‌ها سرگردان ساخته است.

به گفته مقام‌های ایرانی و اسرائیلی، استفاده بی‌احتیاط از تلفن‌های همراه توسط محافظان امنیتی ایران طی سال‌های گذشته ــ از جمله انتشار مطالب در شبکه‌های اجتماعی ــ نقش مهمی در آن داشت که اطلاعات نظامی اسرائیل بتواند دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان نظامی ایران را شناسایی کند و نیروی هوایی اسرائیل در نخستین هفته جنگ ژوئن با موشک و بمب آن‌ها را از میان بردارد.

ساسان کریمی، که پیش‌تر معاون راهبردی ریاست‌جمهوری در دولت کنونی ایران بود و اکنون تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه تهران است، گفت: «ما می‌دانیم مقام‌ها و فرماندهان ارشد تلفن همراه با خود حمل نمی‌کردند، اما طرف‌های همراه آن‌ها ــ محافظان امنیتی و رانندگان ــ تلفن داشتند. آن‌ها اصول ایمنی را جدی نمی‌گرفتند و همین باعث شد که بسیاری از آنان ردیابی شوند.»

روایت حمله اسرائیل به جلسه و جزئیات ردیابی و هدف قرار دادن مقام‌ها و فرماندهان ایرانی، بر پایه گفت‌وگو با پنج مقام ارشد ایرانی، دو عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نه مقام نظامی و اطلاعاتی اسرائیلی تنظیم شده است.

نقص‌های امنیتی در ارتباط با محافظان تنها یک بخش از آن چیزی است که مقام‌های ایرانی آن را تلاشی طولانی‌مدت و اغلب موفق اسرائیل برای به‌کارگیری جاسوسان و عوامل در سراسر کشور، و نیز بهره‌گیری از فناوری علیه ایران، می‌دانند؛ تلاشی که گاه پیامدهایی ویرانگر داشته است.

پس از پایان تازه‌ترین درگیری‌ها، تمرکز ایران همچنان بر شناسایی و دستگیری عوامل نفوذی باقی مانده است که بیم آن می‌رود همچنان در کشور و درون دولت حضور داشته باشند.

مصطفی هاشمی‌طبا، معاون پیشین رئیس‌جمهور و وزیر اسبق، در مصاحبه‌ای با رسانه‌های داخلی در اواخر ژوئن گفت: «نفوذ تا عالی‌ترین سطوح تصمیم‌گیری ما رسیده است.»

اوایل ماه جاری، ایران یک دانشمند هسته‌ای به نام «روزبه وادی» را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و مشارکت در ترور یک دانشمند دیگر اعدام کرد. سه مقام ارشد ایرانی و یک عضو سپاه پاسداران گفته‌اند که ایران در سکوت ده‌ها نفر از نیروهای نظامی، اطلاعاتی و دولتی را ــ که مظنون به جاسوسی برای اسرائیل بودند و برخی از آنان در سطوح بالا قرار داشتند ــ بازداشت یا در حصر خانگی قرار داده است. اسرائیل نه این اتهام‌ها را تأیید کرده و نه تکذیب.

جنگ‌های جاسوسی میان ایران و اسرائیل همواره یکی از ویژگی‌های ثابت جنگ سایه‌ای چند دهه‌ای میان دو کشور بوده است. موفقیت اسرائیل در ماه ژوئن در کشتن شمار زیادی از چهره‌های کلیدی امنیتی ایران نشان داد که اسرائیل تا چه اندازه دست بالا را یافته است.

به گفته مقام‌های اسرائیلی، این رژیم از پایان سال ۲۰۲۲ در حال ردیابی دانشمندان ارشد هسته‌ای ایران بوده و حتی از اکتبر گذشته به کشتن آن‌ها می‌اندیشید، اما برای پرهیز از برخورد مستقیم با دولت بایدن دست نگه داشت.

فهرست ۱۰۰ نفره دانشمندان ایران

از پایان سال گذشته تا ژوئن امسال، تیمی که اسرائیلی‌ها آن را «تیم قطع سر» می‌نامیدند، پرونده همه دانشمندان در پروژه هسته‌ای ایران ــ که برای اسرائیل شناخته شده بودند ــ را بررسی کردند تا تصمیم بگیرند کدام‌یک را توصیه به حذف کنند. فهرست نخست شامل ۴۰۰ نام بود. این فهرست، عمدتاً بر اساس اطلاعات آرشیو هسته‌ای ایران که موساد (سازمان اطلاعات اسرائیل) در سال ۲۰۱۸ از ایران سرقت کرده بود، به ۱۰۰ نفر کاهش یافت. در نهایت، ایران اعلام کرد که اسرائیل بر روی ۱۳ دانشمند متمرکز شد و آن‌ها را کشت.

به موازات این روند، اسرائیل توانایی خود را برای هدف قرار دادن و حذف فرماندهان ارشد نظامی ایران در چارچوب برنامه‌ای به نام «عملیات عروسی خونین» (اشاره‌ای به یکی از قسمت‌های خونین سریال بازی تاج و تخت) گسترش می‌داد. یک مقام اسرائیلی گفت نخستین هدف این عملیات، سرتیپ امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران بود.

در نهایت، مقام‌های اسرائیلی گفتند ایده اصلی در هر دو عملیات این بود که ۲۰ تا ۲۵ هدف انسانی در ایران شناسایی شوند و همه آن‌ها در نخستین ضربه کارزار مورد اصابت قرار گیرند، با این فرض که پس از آن احتیاط بیشتری به خرج خواهند داد و دسترسی به آن‌ها بسیار دشوارتر خواهد شد.


پزشکیان در میان محافظان شخصی

در یک مصاحبه ویدئویی با یک خبرنگار ایرانی، فرمانده تازه منصوب‌شده سپاه پاسداران، سرتیپ احمد وحیدی، گفت که گرچه اسرائیل عوامل انسانی و جاسوسانی در کشور دارد، اما عمدتاً رهبران و دانشمندان ارشد را با فناوری‌های پیشرفته ردیابی کرده و از این طریق محل نشست‌های حساس را کشف کرده است.

او افزود: «دشمن بیشتر اطلاعات خود را از طریق فناوری، ماهواره‌ها و داده‌های الکترونیکی به دست می‌آورد. آن‌ها می‌توانند افراد را پیدا کنند، به اطلاعات، صدا و تصویرشان دست یابند و با ماهواره‌های دقیق زوم کرده و موقعیت‌ها را بیابند.»

ضعف استفاده از تعداد زیاد محافظ

از دیدگاه اسرائیل، آگاهی فزاینده ایران از تهدید علیه چهره‌های ارشد، به فرصتی بدل شد. بیم از تکرار ترورهای میدانی گذشته که اسرائیل با موفقیت انجام داده بود، باعث شد رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، تدابیر امنیتی گسترده‌ای را دستور دهد، از جمله گماشتن شمار زیادی محافظ و هشدار درباره استفاده از تلفن‌های همراه و اپلیکیشن‌های پیام‌رسانی مانند واتس‌اپ که در ایران به‌طور گسترده استفاده می‌شود.

اسرائیل کشف کرد که آن محافظان نه تنها تلفن همراه با خود حمل می‌کردند بلکه حتی با آن‌ها در شبکه‌های اجتماعی نیز پست می‌گذاشتند.

یکی از مقام‌های دفاعی اسرائیل گفت: «استفاده از این‌همه محافظ، ضعفی بود که ما بر آن‌ها تحمیل کردیم و توانستیم از آن بهره‌برداری کنیم.»

مقام‌های ایرانی مدت‌ها گمان داشتند که اسرائیل از طریق تلفن‌های همراه، حرکت‌های فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای را ردیابی می‌کند. سال گذشته، پس از آنکه اسرائیل هزاران دستگاه بی‌سیم (پیجر) متعلق به نیروهای حزب‌الله در لبنان را منفجر کرد، ایران استفاده از تلفن‌های هوشمند، شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌های پیام‌رسان را برای بسیاری از مقام‌ها در مشاغل فوق حساس ممنوع کرد.

اکنون استفاده از تلفن‌های هوشمند برای فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان هسته‌ای و مقام‌های دولتی کاملاً ممنوع است.

مسئولیت حفاظت از مقام‌های عالی‌رتبه، فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای بر عهده یک تیپ ویژه در سپاه پاسداران به نام «انصارالمهدی» است. فرمانده کل انصارالمهدی، که در مرداد سال گذشته پس از روی کار آمدن دولت جدید منصوب شد، سرتیپ محمد جواد اسدی است؛ یکی از جوان‌ترین فرماندهان ارشد سپاه.

به گفته دو مقام ارشد ایرانی که از جزئیات گفت‌وگو اطلاع داشتند، سرتیپ محمد جواد اسدی دست‌کم یک ماه پیش از آنکه چند فرمانده عالی‌رتبه و یک دانشمند برجسته هسته‌ای، محمدمهدی طهرانچی، در نخستین روز جنگ کشته شوند، شخصاً به آن‌ها هشدار داده بود که اسرائیل قصد ترورشان را دارد. او همچنین جلسه‌ای با سرگروه‌های تیم‌های حفاظت تشکیل داده و از آن‌ها خواسته بود تدابیر امنیتی بیشتری اتخاذ کنند.

برتری فناورانه اسرائیل تهدیدی موجودیتی برای ایران

ممنوعیت استفاده از تلفن همراه در ابتدا شامل محافظان مقام‌ها، دانشمندان و فرماندهان نمی‌شد. این موضوع پس از موج ترورهای اسرائیل در روز نخست جنگ تغییر کرد. اکنون محافظان تنها مجازند بی‌سیم همراه داشته باشند. تنها سرگروه‌هایی که همراه مقام‌ها سفر نمی‌کنند، می‌توانند تلفن همراه داشته باشند.

با این حال، به گفته مقام‌هایی که در جلسات امنیتی با سرتیپ اسدی حضور داشته‌اند، کسی این مقررات را نقض کرده و یک تلفن همراه به جلسه شورای عالی امنیت ملی برده است؛ اقدامی که به اسرائیل امکان داد حمله دقیق خود را انجام دهد.

حمزه صفوی، تحلیلگر سیاسی و نظامی ــ که پدرش عالی‌ترین مشاور نظامی آیت‌الله خامنه‌ای است ــ گفت برتری فناورانه اسرائیل بر ایران یک تهدید موجودیتی است. او تأکید کرد که ایران ناگزیر است دست به پاکسازی امنیتی بزند، پروتکل‌های خود را بازنگری کند و تصمیمات دشواری بگیرد ــ از جمله بازداشت و محاکمه جاسوسان رده‌بالا.

صفوی در مصاحبه‌ای تلفنی گفت: «باید هر کاری لازم است انجام دهیم تا این تهدید شناسایی و برطرف شود؛ ما با یک نقص بزرگ امنیتی و اطلاعاتی روبه‌رو هستیم و هیچ چیز از ترمیم این شکاف فوری‌تر نیست.»

وزیر اطلاعات ایران در بیانیه‌ای در همین ماه اعلام کرد که یک سوءقصد اسرائیلی علیه ۲۳ مقام ارشد را خنثی کرده است، اما نام‌ها یا جزئیات موقعیت و رتبه آنان را فاش نکرد. این بیانیه افزود که در ماه‌های پیش از جنگ، ایران ۱۳ طرح اسرائیل برای ترور ۳۵ مقام ارشد نظامی و دولتی را کشف و خنثی کرده است. (یک مقام اطلاعاتی اسرائیل روایت ایران را رد کرد و گفت اسرائیل پیش از حمله غافلگیرانه ماه ژوئن، عملیاتی انجام نداده بود که می‌توانست موجب افزایش آماده‌باش در ایران شود.)

در همین بیانیه همچنین آمده است که نیروهای امنیتی ۲۱ نفر را به اتهام جاسوسی برای موساد و فعالیت به عنوان عوامل میدانی و پشتیبانی در دست‌کم ۱۱ استان ایران شناسایی و بازداشت کرده‌اند.

از سوی دیگر، ایران پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ ــ که جنگ در نوار غزه را شعله‌ور کرد و به عملیات تهاجمی اسرائیل در ایران و لبنان انجامید ــ تلاش‌های خود را برای جذب جاسوس در داخل اسرائیل شدت بخشیده است.

اولویت اسرائيل؛ حذف دانشمندان برجسته ایران

طی سال گذشته، شین‌بت (سازمان اطلاعات داخلی اسرائیل) ده‌ها اسرائیلی را بازداشت و آن‌ها را به همکاری با ایران در قبال دریافت پول متهم کرده است. این افراد متهم‌اند که در جمع‌آوری اطلاعات درباره اهداف احتمالی برای حملات ایران به اسرائیل مشارکت داشته‌اند.

اسرائیل حذف دانشمندان برجسته هسته‌ای ایران را به یک اولویت فوری تبدیل کرده تا برنامه هسته‌ای این کشور را عقب بیندازد، حتی دو دانشمند جوان نوظهور را مسموم کرده است.

به‌تدریج که ایران در سال‌های گذشته ذخایر اورانیوم خود را تا سطح نزدیک به درجه تسلیحاتی غنی‌سازی می‌کرد، مقام‌های نظامی و اطلاعاتی اسرائیل به این نتیجه رسیدند که کارزار خرابکاری و انفجار در تجهیزات غنی‌سازی ــ که موساد سال‌ها در آن دست داشت ــ تنها تأثیری حاشیه‌ای داشته است.


تهران - پوستر محمدمهدی تهرانچی، یکی از دانشمندان هسته‌ای ترور شده

در سال ۲۰۲۱، به گفته سه مقام امنیتی اسرائیلی، تمرکز به سوی آنچه اسرائیلی‌ها «گروه سلاح» می‌نامیدند، تغییر یافت ــ گروهی از دانشمندان ایرانی که اسرائیل باور داشت آن‌ها به‌طور منظم برای طراحی دستگاهی گرد هم می‌آیند که بتواند اورانیوم غنی‌شده را فعال کرده و انفجار هسته‌ای ایجاد کند. این یکی از پیچیده‌ترین بخش‌های فناورانه یک پروژه هسته‌ای است. (ایران گفته است برنامه هسته‌ای‌اش صرفاً اهداف صلح‌آمیز دارد و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا مدت‌هاست ارزیابی کرده‌اند که ایران برنامه هسته‌ای خود را به سوی تسلیحاتی شدن نبرده است.)

همین گروه از دانشمندانی که اسرائیل آن‌ها را «گروه سلاح» می‌نامید، محور طرحی نظامی قرار گرفتند که اسرائیل آن را «عملیات نارنیا» نام گذاشته بود؛ برنامه‌ای برای حذف دانشمندان هسته‌ای در روزهای نخست جنگ در بهار امسال.

تلفن‌های همراه محافظان طهرانچی و عباسی

تا زمان برگزاری نشست شورای عالی امنیت ملی در ۱۶ ژوئن، اسرائیل شماری از چهره‌های سرشناس مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران ــ از جمله محمدمهدی طهرانچی و فریدون عباسی، دانشمند هسته‌ای دیگر که تنها چند روز پیش‌تر کشته شدند ــ را از میان برده بود. تلفن‌های همراه محافظان این افراد به اسرائیل کمک کرد تا همه آنان را هدف قرار دهد.

اما اسرائیل تنها دانشمندان هسته‌ای را هدف نگرفته بود؛ این رژیم طی حملات خود مجموعه متنوعی از رهبران ایرانی، از جمله رؤسای قوای حاضر در جلسه شورای عالی امنیت ملی را نیز در فهرست قرار داد و دست‌کم ۳۰ فرمانده ارشد نظامی را در طول جنگ کشت.

سرتیپ امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، در همان آغاز جنگ تیم رهبری خود را همراه با واحدهای حفاظت گرد آورد تا اطلاعات مربوط به حملات احتمالی اسرائیل را رصد کنند. اما جنگنده‌های اسرائیلی به‌سرعت وارد عمل شدند و حمله‌ای دقیق به پناهگاهی انجام دادند که حاجی‌زاده در آن پناه گرفته بود؛ حمله‌ای که به کشته شدن او و دیگر فرماندهان ارشد انجامید.

علیرضا حاجی‌زاده، پسر او، گفته است که پدرش در استفاده از تلفن‌ها نهایت احتیاط را داشت. او در ویدئویی که رسانه‌های ایران منتشر کردند گفت: «وقتی پدرم می‌خواست موضوع مهمی را مطرح کند، به ما می‌گفت گوشی‌ها و دستگاه‌های هوشمند را از اتاق بیرون ببرید و دور بگذارید.»

توانایی ردیابی محافظان همچنین به اسرائیلی‌ها کمک کرد تا به جلسه ۱۶ ژوئن دست یابند. حاضران در جلسه ــ افزون بر مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران ــ شامل محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، و غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه بودند. وزرای کشور، دفاع و اطلاعات و شماری از فرماندهان نظامی نیز حضور داشتند؛ برخی از آن‌ها تازه منصوب شده بودند، چرا که پیشینیانشان در حملات پیشین کشته شده بودند.

به روایت گزارش‌هایی که پس از حمله منتشر شد، انفجار اتاق جلسه را ویران کرد، فضا به‌سرعت پر از آوار، دود و گرد و خاک شد و برق قطع گردید. پزشکیان گفته است که او روزنه باریکی میان آوار پیدا کرد که از آن پرتو اندکی نور و جریان هوا وارد می‌شد.

سه مقام ارشد گفته‌اند که رئیس‌جمهور با دستان خالی در میان آوار کند و کاو کرد تا سرانجام فضایی کافی برای خزیدن یک‌به‌یک افراد به بیرون ایجاد شود. به گفته مقام‌ها، پزشکیان بر اثر اصابت ترکش جراحت سطحی در پا برداشت و وزیر کشور به علت تنگی نفس به بیمارستان منتقل شد.

پزشکیان اخیراً در جلسه‌ای با روحانیون ارشد، در ویدئویی که رسانه‌های ایران منتشر کردند، با یادآوری این حمله گفت: «فقط یک سوراخ وجود داشت و دیدیم که هوا وارد می‌شود. گفتیم خفه نمی‌شویم. زندگی به یک ثانیه بسته است.» او افزود اگر اسرائیل موفق می‌شد مقام‌های ارشد کشور را بکشد، ایران دچار آشوب می‌شد.

او گفت: «مردم امیدشان را از دست می‌دادند.»

——————————————
درباره نویسندگان گزارش
* فرناز فصیحی: رئیس دفتر سازمان ملل در نیویورک تایمز، مسئول پوشش اخبار این سازمان. او همچنین ایران را پوشش می‌دهد و بیش از ۱۵ سال درباره مناقشات خاورمیانه نوشته است.
* رونن برگمن: نویسنده نیویورک تایمز مگزین، مستقر در تل‌آویو.
* مارک مازتی: خبرنگار تحقیقی مستقر در واشنگتن، متمرکز بر امنیت ملی، اطلاعات و امور خارجی. او کتابی درباره سازمان سیا نوشته است.





نظر شما درباره این مقاله:







با شکست‌ها و تاریخ دردناک کشورمان چه باید کرد؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 9:53

با شکست‌ها و تاریخ دردناک کشورمان چه باید کرد؟


سعید پیوندی

با تاریخ، حوادث دردناک و آن‌چه بر کشور ما رفته است مانند ۲۸ مرداد، انقلاب ۵۷، دهۀ خونین ۱۳۵۷-۱۳۶۷، جنگ ایران و عراق با صدها هزار کشته و زخمی و شکست سخت رؤیای “راه قدس از کربلا می‌گذرد”، تنش دنباله‌دار با آمریکا از سال ۵۷، ورشکستگی “محور مقاومتی” که قرار بود اسرائیل را نابود کند و “بازدارنده” باشد، و حملۀ آمریکا و اسرائیل به ایران چه باید کرد؟

بسیاری از کشورهای جهان با چالش دوران پس از شکست‌های نظامی، جنگ داخلی، انقلاب و سرکوب‌های سیاسی روبه‌رو بوده‌اند. چگونگی برخورد به تروما و ناکامی‌ در تاریخ، آزمونی بزرگ سیاسی و فرهنگی برای یک کشور و میزان بلوغ و مسئولیت‌پذیری آن است.

در هیروشیما، در مکانی که اولین بمب اتمی توسط آمریکا منفجر شد، بنای یادبود ساده‌ای برای ۲۲۰ هزار قربانی این حادثۀ هولناک در کنار موزه‌ای به نام صلح ساخته شده است. بر روی بنای یادبود نوشته شده که روز ۶ اوت ۱۹۴۵ بمب اتمی در این محل منفجر شد... اما متن علیه کسی شعار نمی‌دهد. این اولین چیزی بود که هنگام بازدید از این مکان نظرم را جلب کرد. همکار ایرانی دانشگاه ناگویا می‌گوید: “این بنای یادبود برای صلح است و نه برای ادامه تنفر و جنگ.”

در موزۀ صلح هیروشیما تصاویر بقایای شهر و صحنه‌های دلخراش مربوط به انفجار بمب اتمی را می‌بینید. موزه در تلاش برای خوانشی منصفانه از تاریخ است. در متن شرح حوادث، یک پرسش اساسی و ژرف وجود دارد: “آمریکا بمب اتمی را بر سر ما انداخت، ولی نقش خود ژاپن در این جنایت چه بود؟” طرح این پرسش شجاعت سیاسی و اخلاقی و فرهنگ مسئولیت‌پذیری می‌خواهد. اگر قرار است درسی برای آینده وجود داشته باشد، در پاسخ به این پرسش بنیادی نهفته است.

موزه به مسئولیت ژاپن، نظامی‌گری و سیاست‌های جنگ‌طلبانۀ این کشور هم اشاره می‌کند و جنگ را نتیجۀ نوعی بی‌خردی و ماجراجویی جمعی می‌داند و سهم همۀ طرف‌های درگیر را یادآور می‌شود.

صحبت از دوگانۀ ساده‌شدۀ “آمریکای جنایتکار” و “ژاپن مظلوم و قربانی” و نکوهش تسلیم در برابر قدرت خارجی نیست، سخن از جنگ است و ویرانگری و کشتار انسان‌ها. پیام موزه برای بشریت، صلح، پرهیز از نظامی‌گری و خلع سلاح اتمی است تا دیگر هیچ‌گاه این فاجعه تکرار نشود.

برای من واکنش کسانی که از موزه بازدید می‌کنند جالب است. بسیاری از هزاران دانش‌آموزی که هر روز به دیدن این محل می‌آیند، با چشمان اشک‌آلود موزه را ترک می‌کنند. گویا برای بچه‌هایی که غرور ملی و تعصب ژاپنی دارند، پذیرفتن مسئولیت خودشان در این فاجعه چندان آسان نیست. این آموختن از تاریخ است، به شیوه‌ای دیگر برای مسئولیت‌پذیری و درک سنجش‌گرانۀ گذشته‌ای دردناک. سربرافراشتن ژاپن از ویرانه‌های ۱۹۴۵ و پیشرفت سریع این کشور هم شاید اتفاقی نباشد.

لحظات دردناک و تروما در تاریخ هر کشوری، جامعه و حافظۀ جمعی آن را دستخوش چندپارچگی می‌کند. اسپانیا پس از فرانکو، شیلی پس از پینوشه، آفریقای جنوبی پس از سقوط حکومت نژادپرست، آلمان پس از هیتلر، فرانسه پس از جنگ جهانی دوم و یا جنگ‌های استعماری، و کشورهای آمریکای جنوبی پس از سقوط حکومت نظامیان، نمونه‌های قابل تأمل دوران ما هستند.

در این تجربه‌های تاریخی، جامعه و حکومت میان انکار، فراموشی جمعی، انتقام و بازتولید تنفر، و بازشناسی هوشمندانه و خوانش سنجش‌گرانۀ آن‌چه گذشت، در نوسان بودند. حافظۀ جمعی یک برساخت است و حافظه‌سازی بخشی از سیاست. حکومت و جامعه به اشکال گوناگون در شکل‌دادن به آن مشارکت می‌کنند. این خلاقیت جمعی و توانایی بازیگران جامعه است که سبب می‌شود هر کشوری با فروتنی و پذیرش مسئولیت گذشته، با تاریخ دردناک خود کنار آید، به چرخۀ خشونت و سیاست نفرت پایان دهد و راه صلح اجتماعی و توسعه را بگشاید.

می‌توانیم این را با خاورمیانه و یا ایران مقایسه کنیم؛ جایی که انتقام، “مرگ بر...”، ماندن در گذشته، نگاه آخرالزمانی، انکار شکست و بازتولید وجدان‌های شوربخت گاه حرف اول و آخر را می‌زنند.

ادامۀ لجوجانۀ جنگ با عراق به بهای بسیار سنگین، یک نمونۀ دردناک از تاریخ معاصر کشور است. جمهوری اسلامی از روی اجبار و با فشار بین‌المللی دست از لجاجت در ادامۀ جنگ و شعار “راه قدس از کربلا می‌گذرد” برداشت و تن به آتش‌بس داد. این پروندۀ دردناک و چرایی تداوم راهبرد ویرانگر نظامی آن زمان، کمتر مورد چون‌وچرای جامعه، نهادهای رسمی و حتی دنیای آکادمیک قرار گرفته است و فقط گاه در خاطرات افراد می‌توان به واقعیت‌های تلخ مربوط به نقش مخرب نگاه مکتبی، سیاست جنگی غیرعقلانی، انکار و لجبازی نهادهای قدرت پی برد.

آمریکاستیزی کور و بازتولید آن توسط نهادهای رسمی و گاه حتی بخشی از اپوزیسیون، نمونه‌ای دیگر از رابطۀ آسیب‌شناسانۀ ما با گذشته است. می‌توان به سراغ مثال‌های دیگر از ناتوانی در برخورد سنجش‌گرانه با گذشته رفت. بازنکردن پروندۀ اعدام‌های پس از ۵۷، پروژۀ دخالت‌های منطقه‌ای ج.ا. و راه‌انداختن سپاه قدس و نیابتی‌ها، نمونه‌های دردناک دیگری هستند از لجاجت سیاسی، فرهنگ انکار شکست سنگین ژئوپلیتیک و فرار از سنجش‌گری و مسئولیت. نه کسی در حکومت پاسخ‌گوی این همه زیان و خسارت و بازماندن از توسعه است و نه حاضر به پذیرفتن شکست.

ناتوانی در برخورد منصفانه و سنجش‌گرانه به گذشته اما به حکومت فروکاسته نمی‌شود. در اینجا هدف، یکسان دانستن سهم و مسئولیت حکومت و نیروهای مدنی نیست. هنوز هم بر سر اینکه در ۲۸ مرداد و یا ۲۲ بهمن چه گذشت، چه کسی مقصر بود و چرا این بلاها در تاریخ بر سر ما آمد، جدل و برخوردهای یک‌سویه، تقلیلی، کینه‌توزانه و یا نوستالژیک در میان بخش بزرگی از نیروهای سیاسی ادامه دارد.

مشکل اساسی این است که رخدادهای تاریخی، شکست‌ها و تروماها فقط گذشته و متعلق به تاریخ نیستند. گذشته، حال و آینده در سرنوشت یک کشور، انگاره‌ها و حافظۀ جمعی به هم گره خورده‌اند و بار گران گذشته بر دوش حال و آینده سنگینی می‌کند. کسانی که باید آینده را بسازند، وقتی بر سر گذشته و خوانش رویدادهای اصلی آن در حال جدل و کشمکش پیوسته هستند، زمینه‌های ساختن آینده‌ای متفاوت برای بازتولید نکردن گذشته‌های دردناک را با دست خود نابود می‌کنند.

کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed


نظر خوانندگان:


■ جناب دکتر پیوندی عزیز. به نظرم در مقاله کوتاه خود به مطالب بسیار مهمی اشاره کردیده‌اید. مقاله شما کوتاه است اما گستره زمانی آن از سن من که در سال آن رویداد مهم به نام کودتای ۳۲ به دنیا آمده‌ام طولانی‌تر است. مشکل این جا است که بر خلاف مردم ژاپن که شما به خوبی در مطلب خود مثال آوده‌اید و نشان می‌دهید که چگونه آنها حداقل بخش قابل توجهی از مسئولیت فجایع جنگ با آمریکا را پذیرفنه‌اند اما ما ایرانی‌ها هنرمان ظاهراً در این خلاصه می‌شود که یا تقصیر همه مشکلات و شکست‌ها و عقب‌ماندگی‌ها را به گردان خارجی‌ها بیندازیم و یا به گردن گروه‌های سیاسی رقیب. در حالی که آنچه در حال حاضر در ایران با آن روبرو هستیم، یعنی جمهوری اسلامی دست پخت خود ما مردم ایران است و آن هم نه فقط کسانی که با عشق و علاقه در انقلاب ۵۷ شرکت کردند که مسئولیت آن همه ما مردم ایران را در بر می‌گیرد.
هنوز که هنوز است طرفداران سلطنت حاضر به پذیرش هیچ نقص و اشکالی در حکومت پیش از انقلاب نیستند و تنها چیزی که مرتب تکرار می‌کنند این است که اگر انقلاب نشده بود ما اکنون جزو یکی از ثروتمندترین و خوشبخت‌ترین مردم جهان بودیم. انگار نه انگار که همان مردمی طی کمتر از دو سال طومار حکومتی را بستند که تصور می‌کرد به زودی به تمدن بزرگ می‌رسد. اگر آن حکومت واقعاً موفق بود دیگر چه دلیلی به آن راه پیمایی‌ها و تظاهراتی بود که به سقوط ۵۷ انجامید و چرا آنها به هیچ وجه اطلاعیه مهم ارتش در ظهر روز ۲۲ بهمن را مورد توجه قرار نمی‌دهند که با بی‌طرفی خود باعث روی کار آمدن جمهوری اسلامی شد. چرا به خاطرات ژنرال هایزر توجه نمی‌کنند که فرماندهان ارتش وقتی متوجه رفتن شاه از ایران شده بودند می‌گریستند و معتقد بودند که آمریکا باید جلوی خروج شاه را بگیرد وگرنه ارتش سقوط خواهد کرد؟ چه کسی ارتش را متکی به یک نفر بار آورده بود مگر خود شاه.
البته صحبت زیاد است و من سخن خود را با تشکر از مقاله خوب شما به یایان می رسانم ضمن اشاره به این واقعیت که البته فرهنگ و دین ما کمترین شباهتی به فرهنگ و دین مردم ژاپن ندارد. در ژاپن دین بر خلاف ایران هیچ گاه نقش مهمی نداشته و طبقه‌ای به نام روحانی وجود نداشته است و البته بسیار تفاوت های دیگر که مجالی برای مطرح کردن آنها نیست. و باز هم اعلام می‌کنم که ما همگی با هر عقیده و تفکری که داریم باید نقش خود در این شکست‌های بزرگ را بپیذیریم.
با تشکر علی‌محمد طباطبایی


■ نوشته مختصر ولی بسیار ارزشمندی است. این درس بسیار گران قیمت تاریخی را باید همه‌ی ملت‌ها و از جمله فعالان سیاسی و مدنی با دقت دوره کرده و عمیقا درکش کنند. منظورم تمام طیف‌ها هستند و منحصر به سلطنت‌طلب‌ها یا چپ‌ها فقط نمی‌شود. مرحبا دکتر پیوندی گرامی برای این مقاله‌ی ارزشمند و به موقع.
ه. آذرخش🌹🌹🌹






نظر شما درباره این مقاله:







دلار ۱۶۵ هزار تومانی در راه است؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 8:57

دلار ۱۶۵ هزار تومانی در راه است؟






نظر شما درباره این مقاله:







دادگاه تجدیدنظر تعرفه‌های ترامپ را باطل کرد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 8:13

دادگاه تجدیدنظر تعرفه‌های ترامپ را باطل کرد


تصمیم دادگاه تجدیدنظر حوزه فدرال آمریکا ضربه بزرگی به سیاست‌های تجاری رئیس‌جمهور ترامپ است، با این حال، قضات اجرای حکم خود را تا اواسط اکتبر به تعویق انداختند تا فرصت برای درخواست تجدیدنظر در دیوان عالی وجود داشته باشد. 

در آمریکا یک دادگاه فدرال تجدیدنظر روز جمعه رای داد که بسیاری از تعرفه‌های تنبیهی رئیس‌جمهور ترامپ غیرقانونی بوده‌اند. این تصمیم ضربه‌ای اساسی به برنامه‌های ترامپ زده است که ممکن است اصلی‌ترین ابزار فشار او در یک جنگ تجاری جهانیِ در حال گسترش را به شدت تضعیف کند.

این رای، که از سوی دادگاه تجدیدنظر حوزه فدرال آمریکا صادر شد، تصمیم اولیه دادگاه پایین‌دستی را که در ماه مه اعلام کرده بود، تایید می‌کند. آن دادگاه اعلام کرده بود که ترامپ اختیار نامحدودی برای وضع مالیات بر تقریباً همه واردات به آمریکا ندارد. با این حال، قضات اجرای حکم خود را تا اواسط اکتبر به تعویق انداختند تا تعرفه‌ها فعلاً باقی بمانند و دولت ترامپ بتواند این پرونده را به دیوان عالی ارجاع دهد.

با وجود این تعویق، این حکم تردیدهایی اساسی بر مهم‌ترین محور استراتژی تجاری ترامپ وارد آورد؛ استراتژی‌ای که متکی بر قانونی از دهه ۱۹۷۰ برای وضع تعرفه‌های گسترده بر ده‌ها شریک تجاری آمریکا است. ترامپ از این قانون موسوم به «قانون اختیارات اضطراری اقتصادی بین‌المللی» (IEEPA) برای افزایش درآمد و فشار بر کشورهای دیگر جهت دستیابی به توافق‌های مطلوب‌تر بهره برده است. این قانون معمولاً در زمینه اعمال تحریم و محدودیت بر کشورها استفاده می‌شود، نه تعرفه‌ها.

این شکست برای تیم ترامپ به‌ویژه تلخ بود؛ چرا که دولت جمعه صبح به دادگاه گوشزد کرده بود هرگونه تضعیف اختیارات تعرفه‌ای می‌تواند باعث هرج‌ومرج اقتصادی شود. ساعاتی پیش از رأی دادگاه، مشاوران اقتصادی ارشد رئیس‌جمهور نگرانی خاصی در مورد سرنوشت توافق‌های تجاری موجود میان آمریکا و سایر کشورها ابراز داشتند. از جمله به توافقی با اتحادیه اروپا اشاره شد که این اتحادیه طبق آن امتیازات خاصی داد تا از تعرفه‌های بیشتری بر کالاهای خود فرار کند.

رئیس‌جمهور ترامپ که ماه‌ها مصرانه اعلام می‌کرد تعرفه‌هایش آمریکا را “دوباره ثروتمند خواهد کرد”، هشدار داده بود که در صورت محدود شدن اختیارات تعرفه‌ای او و اجبار به بازپرداخت میلیاردها دلار درآمد حاصل از تعرفه‌ها، سایه رکود بزرگ (Great Depression) بر کشور خواهد افتاد.

پس از صدور رأی، ترامپ در پیامی در شبکه‌های اجتماعی دادگاه و نتیجه آن را به شدت محکوم کرد و از برنامه‌اش برای تجدیدنظر در دیوان عالی خبر داد.

«امروز یک دادگاه تجدیدنظر فوق‌العاده جناحی به اشتباه اعلام کرد که باید تعرفه‌های ما برداشته شود؛ اما آنها می‌دانند که ایالات متحده در نهایت پیروز خواهد شد»، ترامپ نوشت. «اگر این تعرفه‌ها روزی حذف شوند، برای کشور فاجعه‌ای تمام‌عیار خواهد بود.»

رأی دادگاه تجدیدنظر طیف وسیعی از تعرفه‌ها، برخی از ابتدای ریاست‌جمهوری ترامپ وضع شده بودند، را شامل می‌شود؛ از جمله تعرفه‌های سختگیرانه در مورد چین، کانادا و مکزیک و همچنین تعرفه‌های به‌اصطلاح متقابل (reciprocal) که ترامپ اخیراً تغییر داده و وصول آنها را در ماه جاری آغاز کرده است.

برای اِعمال این تعرفه‌ها، ترامپ به IEEPA استناد کرد؛ قانونی اضطراری و قدیمی که حتی کلمه «تعرفه» را هم نبرده است. رئیس‌جمهور از قدرت‌های آن برای مقابله با مجموعه‌ای از تهدیدات، از کسری مزمن تجاری تا ورود فنتانیل به ایالات متحده استفاده کرد.

بدون IEEPA، رئیس‌جمهور برای اعمال تعرفه‌ها و نیز شیوه و سرعت اجرای آنها بسیار محدودتر بود و معمولاً برای وضع تعرفه‌ها باید حمایت کنگره را جلب می‌کرد.

دولت ترامپ هیچ تضمینی برای پیروزی در دیوان عالی ندارد. بسیاری از وکلای برجسته محافظه‌کار و لیبرتارین استدلال کرده‌اند که تعرفه‌های مورد نظر رئیس‌جمهور غیرقانونی تصویب شده است.

ادعاهای ترامپ درباره اختیارات تجاری نامحدود، با اعتراضات حقوقی گسترده شرکت‌های کوچک و ایالت‌هایی روبه‌رو شد که مدعی بودند از مالیات بر کالاهای خارجی که رئیس‌جمهور حق وضع آنها را نداشته، آسیب دیده‌اند. در ماه مه، یک دادگاه فدرال تجاری با این شکایات موافقت و بسیاری از تعرفه‌های ریاست‌جمهور را با این استدلال که قانون اختیار نامحدود برای جنگ تجاری جهانی به او نداده، لغو کرد.

دولت ترامپ به‌ سرعت درخواست تجدیدنظر داد و دادگاه در ابتدا اجازه داد ترامپ تا پایان بررسی قانونی بودن اقداماتش، این تعرفه‌ها را حفظ کند. در رأی ۷ به ۴ صادرشده جمعه شب، اکثریت دادگاه برای دومین بار اعلام کردند که دامنه تعرفه‌های وضع‌شده توسط رئیس‌جمهور غیرقانونی بوده است.

اکثریت قضات در رای خود نوشتند: «بعید به نظر می‌رسد کنگره هنگام تصویب IEEPA، قصد داشته باشد برخلاف رویه گذشته خود حرکت کند و اختیار نامحدود اعمال تعرفه را به رئیس‌جمهور بدهد.» آنها به «بزرگی» یا «وسعت» تعرفه‌هایی که ترامپ اجرا کرده بود اشاره کردند.

جفری شواب، مدیر امور دعاوی مرکز عدالت آزادی که نماینده کسب‌وکارهای کوچکی بود که یکی از دعاوی را مطرح کردند، گفت این تصمیم تأکید می‌کند «رئیس‌جمهور آن اختیاری را که به آن ادعا می‌کند در چارچوب IEEPA ندارد.»

هیچ رئیس‌جمهور دیگری قبل از ترامپ از این قانون اضطراری اقتصادی برای وضع مالیات بر واردات استفاده نکرده بود. حتی در دور اول ریاست‌جمهوری، مشاوران ترامپ مطرح کردند که آیا واقعاً IEEPA که معمولاً برای تحریم خارجی است، می‌تواند مبنای وضع چنین تعرفه‌های گسترده‌ای باشد؟

اما پس از بازگشت ترامپ به کاخ سفید، او و مشاورانش تفسیری موسع‌تر به کار گرفتند و نتیجه گرفتند که وضعیت اضطراری اقتصادی می‌تواند در پاسخ به انواع نگرانی‌ها – حتی کسری تجاری – اعلام شود.

تد مورفی، کارشناس تجارت بین‌الملل در شرکت حقوقی Sidley Austin می‌گوید: «رئیس‌جمهور در حوزه تجارت می‌تواند کارهای زیادی بکند. اما بخش اساسیِ این رأی، یادآوری این نکته است که قدرت برقراری تعرفه طبق قانون اساسی به کنگره واگذار شده است.»

حتی اگر ترامپ به دیوان عالی فرجام بخواهد و شکست بخورد، هنوز هم اختیارات چشمگیر دیگری برای وضع تعرفه دارد.

ابزارهای در دسترس شامل بند مشهوری از قانون تجارت موسوم به «بخش ۲۳۲» است که به رئیس‌جمهور اجازه می‌دهد تعرفه‌هایی مرتبط با امنیت ملی اعمال کند. ترامپ از این بند برای وضع تعرفه بر خودروها و فولاد خارجی و همچنین پیشنهاد اعمال تعرفه بر نیمه‌رساناها، داروها و سایر کالاها استفاده کرده است.

قوانین دیگری نیز وجود دارد که اعمال تعرفه‌های گسترده‌تر با مدت محدودی را ممکن می‌کند. مثلاً بخش ۱۲۲ قانون تجارت سال ۱۹۷۴ به رئیس‌جمهور اجازه می‌دهد تعرفه‌هایی تا ۱۵ درصد به مدت ۱۵۰ روز به طور جهانی اِعمال کند و می‌تواند به عنوان راه‌حلی موقت مورد استفاده قرار گیرد. بخش دیگری از همین قانون، موسوم به بخش ۳۰۱، دامنه وسیعی برای اِعمال تعرفه در واکنش به «عملکردهای غیرمنصفانه تجاری» به رئیس‌جمهور می‌دهد، مشروط بر آنکه دولت پیش از اقدام، مشاوره و تحقیقات لازم را انجام دهد.

جیک کولین، رئیس شورای ملی تجارت خارجی که نماینده شرکت‌های بین‌المللی فعال است، گفت تصمیم برای حذف تعرفه‌ها باید «هشدار و زنگ خطری برای کنگره باشد تا وظیفه ذاتی قانون‌گذاری بر تعرفه‌ها را که قانون اساسی پیش‌بینی کرده، بازپس گیرد.» او تصمیم دادگاه را «مثبت» دانست ولی اضافه کرد هنوز مشخص نیست آیا کسب‌وکارها از این رای منتفع خواهند شد یا خیر.

تونی روم و آنا سوانسون / نیویورک تایمز / ۲۹ اوت ۲۰۲۵ 





نظر شما درباره این مقاله:







کاخ سفید لغو «پنج میلیارد دلار» از کمک‌های خارجی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 7:56

کاخ سفید لغو «پنج میلیارد دلار» از کمک‌های خارجی






نظر شما درباره این مقاله:







سه شرط اروپا برای به تاخیر انداختن اسنپ‌بک
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 7:53

سه شرط اروپا برای به تاخیر انداختن اسنپ‌بک


بریتانیا، فرانسه و آلمان به عنوان سه کشور اروپایی عضو توافق هسته‌ای برجام از ایران خواستند تا سه شرط مشخص را بپذیرد تا بتوان تهدید آن‌ها برای اعمال دوباره تحریم‌های سازمان ملل را به تاخیر انداخت و فضای لازم برای مذاکره درباره رفع نگرانی‌ها درباره برنامه هسته‌ای تهران فراهم شود.

نمایندگان این سه کشور در سازمان ملل روز جمعه ۲۹ اوت (هفتم شهریور ۱۴۰۴)، یک روز پس از آغاز روند ۳۰ روزه برای بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران و پیش از جلسه غیرعلنی شورای امنیت بیانیه‌ای مشترک صادر کردند.

نمایندگان تروئیکای اروپایی (E3) پیشنهاد کردند که اعمال دوباره تحریم‌ها که به آن «بازگشت فوری تحریم‌ها» یا «اسنپ‌بک» گفته می‌شود می‌تواند تا شش ماه به تعویق بیافتد، به شرط اینکه ایران به بازرسان هسته‌ای سازمان ملل اجازه دسترسی بدهد، نگرانی‌ها درباره ذخایر اورانیوم غنی‌شده خود را رفع کند و وارد گفت‌وگو با ایالات متحده شود.

باربارا وودوارد، سفیر بریتانیا در سازمان ملل که این بیانیه را قرائت کرد، گفت که «درخواست‌های ما منصفانه و واقع‌بینانه بود؛ با این حال، تا امروز، ایران هیچ نشانه‌ای از جدیت در قبول آن‌ها نشان نداده است.»

او افزود: «ما از ایران می‌خواهیم این موضع را بازنگری کند، بر اساس پیشنهاد ما به توافق برسد و به ایجاد فضای لازم برای راه‌حل دیپلماتیک بلندمدت کمک کند.» همتایان او از آلمان و فرانسه نیز در کنار او حضور داشتند.

پیش از آغاز فرآیند بازگشت فوری تحریم‌ها در روز پنج‌شنبه، ایران اعلام کرده بود که گفت‌وگوها با گروه تروئیکای اروپایی ادامه خواهد داشت، اما هشدار داد که هرگونه اقدام از سوی این ۳ کشور می‌تواند مذاکرات را متوقف کند.

یک مقام ارشد ایرانی به خبرگزاری رویترز گفت: «ادامه مذاکرات به تصمیم شورای عالی امنیت ملی بستگی دارد و تروئیکای اروپایی باید نشان دهد که با حسن نیت عمل می‌کند.»

بازرسان هسته‌ای سازمان ملل برای نخستین بار از زمان توقف همکاری ایران پس از حملات اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای این کشور در ژوئن، به ایران بازگشته‌اند. با این حال، ایران هنوز به توافقی برای از سرگیری کامل همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دست نیافته است.

پیش‌نویس قطعنامه‌ پیشنهادی روسیه و چین

امیرسعید ایروانی، نماینده ایران در سازمان ملل روز جمعه اعلام کرد که «ایران به دیپلماسی متعهد است اما زیر فشار تهدیدها مذاکره نخواهد کرد.» وی اقدام کشورهای اروپایی برای فعال کردن مکانیزم بازگشت فوری تحریم‌ها را نقض تعهدات بین‌المللی خواند.

آقای ایروانی گفت تهران به «برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز» خود پایبند است و حقوق خود را دفاع خواهد کرد.

وی گفت: «ایران از پیش‌نویس قطعنامه‌ای که توسط روسیه و چین برای تمدید فنی قطعنامه ۲۲۳۱ درباره توافق هسته‌ای ارائه شده است، حمایت می‌کند.»

روسیه و چین نیز پیش‌نویس قطعنامه‌ای را به شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد کرده‌اند که توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ با ایران را برای شش ماه تمدید کرده و از همه طرف‌ها می‌خواهد مذاکرات را فورا از سر بگیرند. با این حال، آن‌ها هنوز درخواست رای‌گیری نکرده‌اند.

دو کشور روسیه و چین به عنوان متحدان نزدیک ایران، بخش‌های جنجالی پیش‌نویس اولیه را که می‌توانست مانع بازگشت تحریم‌های تروئیکای اروپایی شود، حذف کرده‌اند.

یورونیوز فارسی





نظر شما درباره این مقاله:







تخریب قطعه ۴۱ بهشت‌زهرا غیرقانونی است
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 7:48

تخریب قطعه ۴۱ بهشت‌زهرا غیرقانونی است


خبرآنلاین: یک حقوقدان گفت: تخریب قبور قطعه ۴۱ بهشت زهرا کار غلطی است و اعضای شورای اسلامی شهر تهران و دیگر مسئولان مربوطه باید جلوی اینکار زشت، غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی را بگیرند و کار در این قطعه در هر مرحله‌ای قرار دارد باید متوقف شود و مسئولان مربوطه باید پیگیر چرایی تخریب قبور این قطعه و بازگرداندن آن به وضع سابق باشند.

مطرح شدن ماجرای تخریب قبور قطعه ۴۱ بهشت زهرای تهران توسط معاون شهردار پایتخت طی روزهای اخیر با واکنش‌های مختلفی روبرو شده است.

داوود گودرزی معاون شهردار تهران در نشست خبری خود، درباره اقدامات عمرانی در این قطعه بهشت زهرا (س) گفت که: «در این قطعه، منافقان اوایل انقلاب دفن شده بودند و سال‌ها بدون تغییر باقی مانده بود. ما به مسئولان پیشنهاد دادیم این فضا ساماندهی شود. با توجه به اینکه قطعه ۴۲ محل تردد خانواده‌ها و مردم است، نیاز به پارکینگ داشتیم و مجوز لازم برای آماده‌سازی این فضا اخذ شد. کارها به شکلی دقیق و هوشمندانه در حال انجام است.»

با وجود توضیحات گودرزی معاون زاکانی شهردار تهران، تخریب قبور قطعه ۴۱ مخالفت‌های زیادی را به دنبال داشته است.

محسن برهانی حقوقدان، درباره تخریب قبور قطعه ۴۱ بهشت زهرا و تبدیل آن به پارکینگ می‌گوید: باید از بدعت ایجاد شده که قبور را تخریب و چیز دیگری جایگزین آن می‌کنند، جلوگیری شود و اگر جلوگیری نشود در ادامه منجر به تخریب دیگر قبور هم می‌شود. این سنت قبرشکنی و زائل‌کردن قبر را که اخلاقا، شرعا و قانونا مشکل دارد را باید حل کنیم؛ نه شرع این اجازه را برای تخریب قبور دیگران داده است، نه قانون و نه اخلاق کسی را مجاز می‌داند که قبور را تخریب کند و این اقدام جرم است.

متن این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

* به عنوان حقوقدان، تخریب قطعه ۴۱ بهشت زهرا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مگر شهرداری مالک سنگ قبر مردم است که قبور را تخریب می‌کند و مالکیت مردم را نادیده می‌گیرد. شهرداری پاسخ بدهد الان که قطعه ۴۱ را تخریب کرده است، سنگ قبور مردم را چه‌کار کرده است. این اقدام هم تعرض به مالکیت است و هم جرم تخریب و هم تعرض به کرامت بازماندگان را شامل می‌شود.

قطعه‌ای که سازمان بهشت‌زهرای شهرداری آن را تبدیل به پارکینگ کرده است، فقط مربوط به سیاسیون و اعدامی‌ها نبوده است بلکه آدم‌های عادی هم در آنجا دفن بوده‌اند؛ حالا به هر دلیلی اتفاقاتی در یک مقطعی افتاده و ما به آن مقطع کار نداریم، اینکه بیایند و قبر را صاف کنند عجیب است، مگر می‌توانند چنین کاری را انجام بدهند.

* وظیفه مسئولان در قبال تخریب قطعه ۴۱ چیست؟

تخریب قبور قطعه ۴۱ را کار غلطی است و  اعضای شورای اسلامی شهر تهران و دیگر مسئولان مربوطه باید جلوی اینکار زشت، غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی را بگیرند. خانواده اعدامی‌ها چه گناهی کرده‌اند که اینگونه به احساسات و عواطف‌شان آسیب وارد می‌شود. آیا این اقدام منطبق بر فضای همبستگی ملی پساجنگ است؟ الان ده‌ها خانواده قبور پدران، فرزندان یا بستگان‌شان با تخریب قبور قطعه و تبدیل آن به پارکینگ از بین رفته است.

* قانون در مورد سنگ قبر افراد چه می‌گوید؟

سنگ قبر مالیَت دارد و مال افراد محسوب می‌شود و اگر کسی آن را تخریب کند باید تحت تعقیب قرار بگیرد و به نظر من برخی مسوولین شهرداری تهران مرتکب جرم تخریب شده و باید تحت تعقیب قرار گیرند. کار در قطعه ۴۱ در هر مرحله‌ای قرار دارد باید متوقف شود و مسئولان مربوطه باید پیگیر چرایی تخریب قبور این قطعه و بازگرداندن آن به وضع سابق باشند.





نظر شما درباره این مقاله:







زنان طبقات فرودست گرفتار فقر پریود
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 7:33

زنان طبقات فرودست گرفتار فقر پریود


الهه محمدی / روزنامه هم‌میهن

روزنامه‌های باطله، تکه‌پارچه‌های کهنه و دستمال‌های ‌کاغذی‌ جمع‌آوری‌شده از قبرستان و مراسم شادی و عزا؛ این‌ها برای بسیاری زباله‌اند، اما برای زنان زیادی در مناطق حاشیه‌ای، کارگرنشین و فقیر ایران، جای نوار بهداشتی را گرفته‌اند. راه‌حل‌هایی ناایمن که جز عفونت، درد و بیماری چیزی به همراه ندارند و این نام‌اش «فقر پریود» است؛ فقری که فقط سلامت جسم را تهدید نمی‌کند، تحصیل و آینده دختربچه‌ها را هم ممکن است به محاق ببرد؛ دختربچه‌هایی که از ترس لکه خون و تمسخر همکلاسی‌ها خانه‌نشین می‌شوند و کم‌کم از مدرسه جا می‌مانند.

روایت زنانی از طبقه فرودست از گلستان و خراسان تا یاسوج، هرمزگان و خوزستان و مددکارانی که همراهشان‌اند در گفت‌وگو با «هم‌میهن»، تصویر روشن‌تری از این بحران می‌سازد: بی‌برقی و بی‌آبی، گرانی و زنانه‌ترشدن فقر، زندگی را به کابوسی پرخطر در روزهای پریود برای این زنان بدل کرده است. بعضی از آنها حتی صابون یا پودر لباسشویی ندارند و ظرف‌هایشان را با خاک می‌شویند، لباس‌های کهنه را بارها به‌جای نوار بهداشتی استفاده می‌کنند و تنها یک لباس زیر دارند که تا پایان دوره پریود بر تن‌شان می‌ماند. سوءتغذیه و کمبود آهن هم دراین‌میان، بسیاری را به کم‌خونی و ضعف شدید کشانده؛ تا جایی که از انجام کارهای روزمره یا رفتن به مدرسه بازمی‌مانند. افسردگی، پرخاشگری و از دست دادن اعتمادبه‌نفس را هم به این لیست اضافه کنید.

کارشناسانی مثل شیرین احمدنیا، جامعه‌شناس و سیمین کاظمی، پزشک و جامعه‌شناس، در گفت‌وگو با «هم‌میهن» معتقدند، زنان باید دسترسی رایگان و آسان به محصولات بهداشتی داشته باشند. آنها از مجموعه‌ای از راهکارهای اجتماعی و نهادی می‌گویند: از شکستن تابو و آموزش عمومی، کمپین‌های آگاهی‌رسان و آموزش سلامت جنسی در مدارس تا قدرت‌دهی به زنان محلی برای تولید محصولات ارزان و قابل ‌شست‌وشو و در سطح کلان، توزیع رایگان یا یارانه‌ای محصولات، معافیت مالیاتی نوار بهداشتی، گنجاندن پریود در سیاست‌های رفاهی، توسعه زیرساخت‌های بهداشتی و انجام پژوهش‌های ملی.

وضعیت وخیم جهانی

میلیون‌ها زن در سراسر جهان هنوز توانایی خرید محصولات بهداشتی پریود یا دسترسی به آب و امکانات بهداشتی مناسب برای مدیریت سلامت و بهداشت پریود خود را ندارند. پریود باعث می‌‌شود آن‌ها از مدرسه و محل کار عقب بمانند و سلامت‌شان تحت‌تأثیر منفی قرار گیرد. بخش زنان سازمان ملل در گزارشی که به تازگی منتشر کرده نوشته هر ماه، بیش از دو میلیارد نفر در سراسر جهان پریود می‌شوند، میلیون‌ها زن توانایی خرید محصولات بهداشتی پریود یا دسترسی به آب پاک و امکانات بهداشتی مناسب را برای مدیریت سلامت این دوره ندارند و این مسئله بر زندگی، حقوق و آزادی‌های آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

براساس این گزارش، محصولات پریود برای میلیون‌ها نفر در جهان بسیار گران است، سیاست‌های بی‌توجه به جنسیت بخشی از مشکل‌اند اما این سیاست‌ها همراه با تابو و انگ اجتماعی مرتبط با پریود است؛ برای مثال، در بعضی ایالت‌های آمریکا، داروی ویاگرا به‌عنوان کالای معاف از مالیات در نظر گرفته می‌‌شود اما محصولات بهداشتی پریود به‌عنوان کالاهای لوکس طبقه‌بندی شده و با بالاترین نرخ مالیاتی مواجه است.

علاوه بر این، بیش از ۱/۵ میلیارد نفر هنوز به خدمات بهداشتی پایه مانند توالت خصوصی دسترسی ندارند. نبود دسترسی به توالت‌های ایمن باعث می‌‌شود بسیاری از دختربچه‌ها از مدرسه و زنان از محل کار در زمان پریود دور بمانند. دست‌کم یک‌نفر از هر ۱۰ زن در مناطق روستایی ۱۲ کشور، در آخرین پریود خود مکانی خصوصی برای شست‌وشو و تعویض نداشتند.

در بنگلادش و مصر، تنها ۳۲ و ۶۶ درصد از زنان به‌ترتیب قبل از اولین پریود خود از آن اطلاع داشتند و بسیاری از آن‌ها شوکه شده و ترسیده بودند. انگ و تبعیض در جوامعی که هنجارهای اجتماعی و فرهنگی زیان‌بار در مورد پریود دارند شدیدتر است. در بعضی نقاط جهان، حتی امروز، زنان در دوران پریود ناپاک یا دست‌نزدنی تلقی می‌شوند و از رفت‌وآمد و حضور در بعضی مکان‌ها منع می‌شوند.

افسانه‌هایی رایج وجود دارد مانند این‌که زن پریود نباید بعضی غذاها را لمس کند چون فاسد می‌‌شود یا نباید وارد مکان‌های مذهبی شود و باید منزوی شود. طبق گزارش اخیر زنان سازمان ملل از غزه، بیش از ۵۴۰ هزار زن در سن باروری به اقلام لازم برای حفظ بهداشت و سلامت خود دسترسی ندارند. آن‌ها ناچار به استفاده از پارچه یا اسفنج‌اند چون به محصولات پریود دسترسی ندارند. بخش زنان سازمان ملل تخمین می‌زند که برای پاسخ به نیازهای زنان در غزه، ماهانه ۱۰ میلیون نوار بهداشتی یک‌بارمصرف مورد نیاز است.

مشهد؛ از عفونت تا ترک تحصیل

مرضیه، ۳۶ ساله، خانه‌دار و ساکن یکی از مناطق حاشیه‌ای مشهد است؛ او سال‌ها با اعتیاد به شیشه و کریستال دست‌وپنجه نرم کرده و پنج‌سال درگیر این چرخه بوده است. اما از سال ۱۴۰۰ تاکنون توانسته با هزینه شخصی اعتیادش را ترک کند و امروز بدون هیچ وابستگی زندگی می‌کند. مرضیه حالا بیماری و اعتیاد را پشت سر گذاشته اما در برابر فقر همچنان بی‌دفاع مانده است.

همسرش، مردی ۴۱ ساله، کارگر خدماتی در متروست. او هم گذشته‌ای مشابه دارد؛ ۱۲ سال مصرف‌کننده شیشه بود و از ابتدای سال ۱۴۰۳ توانسته با هزینه شخصی اعتیادش را کنار بگذارد. امروز با حقوق چهار میلیون تومانی و بیمه سلامت، تنها نان‌آور خانه است. آن‌ها سه فرزند دارند؛ مریم، ۱۸ ساله، که ترک‌تحصیل کرده بود اما با کمک یک مؤسسه توانسته دوباره به مدرسه برگردد و حالا در پایه هفتم درس می‌خواند، محمد، پسر ۱۲ ساله که ترک‌تحصیل کرده و باوجود تلاش‌های مشاوره‌ای هنوز امکان بازگشت به مدرسه برایش فراهم نشده است و کودک سه‌ساله‌شان که به مهدکودک می‌رود.

این خانواده پنج‌نفره در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کنند؛ با ۱۰ میلیون تومان ودیعه و اجاره ماهانه دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان و درآمدشان محدود به یارانه و حقوق پدر است؛ درمجموع چیزی حدود چهار میلیون و ۴۰۰ هزار تومان. اما مهم‌ترین نیاز این خانواده، علاوه بر خوراک، محصولات بهداشتی ابتدایی است؛ مرضیه و دخترش به «هم‌میهن» می‌گویند، به‌دلیل ناتوانی مالی ناچار شده‌اند به‌جای نوار بهداشتی، از لباس‌های کهنه و کوچک‌شده خودشان یا دیگران استفاده کنند مگر اینکه موسسه‌های خیریه به آنها نوار بهداشتی بدهند؛ آن‌ها حتی توان خرید صابون یا شامپو هم ندارند.

این تصویر تنها گوشه‌ای از واقعیت زنانی است که در کنار همه بحران‌ها، محرومیت از ابتدایی‌ترین نیازهای بهداشتی، زندگی‌شان را سخت‌تر و پرمخاطره‌تر می‌کند. برای خانم امیرخانی، مددکار که سال‌هاست در روستاها و مناطق حاشیه‌ای و فقیرنشین مشهد با زنان کار کرده، دیدن ناامیدی و آسیب‌پذیری زنانی که در فقر پریود گرفتارند، یکی از تلخ‌ترین تجربه‌های کاری بوده؛ زنانی که به گفته او، مجبورند از دستمال کارکرده استفاده کنند و مدام دچار عفونت می‌شوند یا دانش‌آموزی که فقط به‌دلیل درد و نداشتن امکان مراقبت به مدرسه نمی‌آید: «این‌ها تصویرهایی‌اند که فراموش نمی‌کنم.»

او به «هم‌میهن» می‌گوید، فقر پریود فقط یک مسئله بهداشتی نیست و مستقیم روی سلامت جسمی و حتی تحصیل زنان اثر می‌گذارد: «در مناطق محروم، هم گرانی محصولات بهداشتی و هم کمیابی آن‌ها موجب شده این مشکل شدیدتر خودش را نشان بدهد. وضع در استان‌های محرومی مثل سیستان‌ و بلوچستان سخت‌تر است، اما حاشیه‌های شهرهای بزرگی مثل مشهد هم شرایط مشابهی دارند.»

امیرخانی توضیح می‌دهد که در نبود نوار بهداشتی، بسیاری از زنان ناچار می‌شوند از لباس‌های قدیمی و کهنه به‌عنوان جایگزین استفاده کنند: «این روش‌ها غیربهداشتی است و من بارها دیده‌ام که نتیجه‌اش عفونت، بیماری‌های پوستی و مشکلات جدی دیگر برایشان بوده.» امیرخانی از بُعد فرهنگی ماجرا هم می‌گوید: «بله، دختربچه‌ها و بسیاری از زنان خجالت می‌کشند.

خانواده‌ها هم به‌دلیل شرم و حیایی که از کودکی در ذهن بچه‌ها می‌کارند، اجازه نمی‌دهند راحت درباره پریود صحبت کنند. خیلی‌وقت‌ها زنان به همین دلیل روزهای پریودشان را پنهان می‌کنند، از مدرسه یا کار غیبت می‌کنند و کسی هم متوجه دلیل اصلی نمی‌شود. نبود آموزش درست در مدارس به‌دلیل تابو بودن پریود، این مشکل را بدتر کرده است.» امیرخانی می‌گوید، دولت باید تامین و توزیع رایگان محصولات بهداشتی را به‌رسمیت بشناسد: «آگاهی‌بخشی باید بیشتر شود و خیریه‌ها هم می‌توانند پیشنهادهایی مثل معافیت مالیاتی برای محصولات بهداشتی یا توزیع رایگان آن‌ها در مدارس و مراکز بهداشت بدهند. یک نکته خیلی مهم هم این است که مردها در این کمپین‌ها همراه شوند. وقتی آن‌ها نشان بدهند پریود مسئله‌ای طبیعی است و نه شرم‌آور، تابوها راحت‌تر شکسته می‌شود.»

خوزستان؛ کابوس پریود برای زنان

«صغری»، ۳۵ ساله است و ساکن محله منبع‌آب در اهواز، همسایه محله حصیرآباد، از محله‌های کارگرنشین این شهر. او چهار فرزند دارد که کوچک‌ترین‌شان هنوز شیرخوار است و با دستان خالی و در شرایطی سخت، بار زندگی را به دوش می‌کشد. صغری از آن دسته زنانی است که به آنها می‌گویند: «بدسرپرست» و «نیازمند»؛ زنی که حتی در ساده‌ترین نیازهایش هم محروم مانده و به «هم‌میهن» می‌گوید از همان زمانی که «بلوغ» شده تا حالا که چهاربار زایمان کرده، کمتر موقعی بوده که دست‌اش به نوار بهداشتی رسیده باشد: «مواقع بسیار کمی بوده که توانسته‌ام نوار بهداشتی بخرم. حتی موقع زایمان هم نداشتم. از نوجوانی تا امروز همیشه مجبور شدم از کهنه‌های چندبارمصرف استفاده کنم. نوار بهداشتی برایم کالایی گران است.»

پونه پیل‌رام، فعال حوزه زنان و کارشناس روان‌شناسی، سال‌هاست در روستاها و حاشیه‌نشین‌های خوزستان با زنانی روبه‌رو می‌‌شود که ابتدایی‌ترین نیازشان در زمان پریود یعنی نوار بهداشتی، برایشان به رویایی دور از دسترس تبدیل شده است. او به «هم‌میهن» از زنی متولد سال ۱۳۷۱ می‌گوید که از شدت فقر، استرس و بیماری اعصاب، وسط سرش کلاً کچل شده، فقط تا کلاس دهم درس خوانده و به‌دلیل ناراحتی‌های روحی، لب به غذا نمی‌زند: «او حتی برای خورد و خوراک روزمره‌اش به‌زور پول جور می‌کند، چه برسد به نوار بهداشتی. یا دختر دیگری را دیده‌ام که برای پرداخت بدهی مادرش و خریدن چیزی برای خوردن، موهایش را فروخته. برای این آدم‌ها نوار بهداشتی یک کالای لوکس است.»


شیرین احمدنیا

یکی از تکان‌دهنده‌ترین تجربه‌های او، مربوط به زنی دارای معلولیت است: «زنی را می‌شناسم که به‌دلیل آسیب روانی در کودکی، خودسوزی کرده و فلج شده بود. او حتی برای خرید نوار بهداشتی هم شرم داشت که چیزی بگوید. زنان نیازمند در مناطق محروم با این شرایط اقتصادی، علاوه بر ناتوانی جسمی، با شرم اقتصادی هم روبه‌رو می‌شوند.»

پیل‌رام برای اولین‌بار در سیل سال ۱۳۹۵ با ابعاد فاجعه‌بار «فقر پریود» مواجه شد: «زنان در کمپ‌های هلال‌احمر نیاز فوری به نوار بهداشتی و وسایل ابتدایی داشتند. همان‌موقع با اعلام نیاز، مردم حجم زیادی نوار بهداشتی و شورت یک‌بارمصرف اهدا کردند. اما واقعیت این است که مسئله فقط تجهیزات پریود نیست؛ مسئله عمیق‌تر، فقر آموزش است.» او می‌گوید زنان نوجوان از بهداشت پریود چیزی نمی‌دانند؛ نه از مراقبت‌های جسمی و تغذیه‌ای و نه از مسائل روحی مرتبط: «در درمانگاه‌های روستاها و مناطق محروم، هیچ برنامه‌ای برای آموزش وجود ندارد. به‌نظر می‌رسد که حتی در نگاه حاکمیت، واژه «پریود» حذف شده؛ چون اساساً برنامه‌ای برای آموزش جنسی در مدارس و مراکز بهداشتی وجود ندارد.»

او از تجربه‌های دیگرش هم می‌گوید: «زنی را دیده‌ام که به‌دلیل فقر شدید و هم‌زمان شرم از برادرانش، هرگز نوار بهداشتی نخریده بود. زنان زیادی هم دیده‌ام که از لباس‌های کهنه یا پارچه‌های چندبار مصرف استفاده می‌کنند. این شرایط، سلامت جسمی‌شان را با عفونت‌های مکرر به‌خطر می‌اندازد و سلامت روحی‌شان را با شرم و انزوا می‌سوزاند.» به گفته پونه پیل‌رام، شرم از پریود یکی از قدیمی‌ترین تابوهای زنان است: «وقتی این شرم با فقر تجهیزاتی و آموزشی همراه می‌شود، نتیجه ترک تحصیل، انزوا و غیبت‌های پیاپی دختربچه‌ها از مدرسه است. بارها دیده‌ام که آنها به‌دلیل نداشتن نوار بهداشتی یا آموزش کافی، از مدرسه جا مانده‌اند. بعضی بعدها برگشتند، اما بعضی برای همیشه ترک تحصیل کردند.»

به گفته پیل‌رام، خوزستان ژئوپلیتیک‌ترین استان ایران است، اما بالاترین شاخص فلاکت زنان را دارد: «جمعیت زنان خوزستان حدود نصف پنج‌میلیون نفر استان است، یعنی حجم عظیمی از نیاز به پد و محصولات بهداشتی. من بعید می‌دانم هیچ نهاد رسمی توان پوشش این نیاز را داشته باشد. اما مسئله فقط تجهیزات نیست؛ آموزش، مهم‌ترین خلأ است. دولت باید بپذیرد که ناتوان است و این وظیفه را به سازمان‌های مدنی بسپارد. آموزش گران است و دولت هیچ‌وقت بودجه‌ای برای آموزش زنان، به‌ویژه آموزش جنسی، نگذاشته. اما این آموزش یک فوریت حیاتی است.»

یاسوج؛ جمع‌آوری دستمال از قبرستان و مراسم عروسی

«زینب مرتضوی»، مددکار اجتماعی در یاسوج، وقتی از تجربه‌هایش در مناطق محروم استان کهگیلویه و بویراحمد بارها واژه‌ «تلخ» را تکرار می‌کند و به «هم‌میهن» می‌گوید، بسیار با خانواده‌هایی در مناطق «زیلایی»، «سیلاب»، «کلوار» و «لوداب» در این استان دیدار کرده و دیده که دختربچه‌ها از پارچه‌های کهنه لباس‌هایشان برای موقع پریود استفاده می‌کنند؛ پارچه‌هایی که بارها شسته و دوباره به‌کار گرفته می‌شوند. عده‌ای هم دستمال‌کاغذی‌هایی را که در مراسم شادی یا ترحیم جمع‌آوری می‌کنند، برای روزهای پریود نگه می‌دارند: «طبیعی است که این روش‌ها باعث عفونت‌های قارچی و بیماری‌های دیگر می‌شود و به سلامت بدن آسیب جدی می‌زند.»

مرتضوی مددجویی داشته با سه دختر؛ آن‌ها مجبور بودند پارچه‌های کهنه یا دستمال‌هایی را که حتی از قبرستان جمع کرده بودند، برای دوران پریود استفاده کنند و دیدن آن، تجربه‌ای تلخ و فراموش‌نشدنی برای این مددکار بوده. مرتضوی می‌گوید، استان او جزو مناطق محروم کشور است و بسیاری از خانواده‌های کم‌درآمد حتی توان خرید محصولات بهداشتی پریود را ندارند؛ مسئله‌ای که به وضوح در این میان دیده می‌شود؛ به‌ویژه در روستاهای دوردست که نه فروشگاهی وجود دارد، نه درآمدی: «زنان سرپرست خانواری را می‌بینم که چند دختر نوجوان دارند اما هیچ راهی برای تامین نوار بهداشتی ندارند.»

به گفته او، پیامد فقر پریود تنها محدود به سلامت جسمی نیست: «بسیاری از زنان به‌دلیل همین مسئله از مدرسه عقب می‌مانند. وقتی توان خرید یک نوار بهداشتی را نداری، همیشه نگران این هستی که مبادا لکه خون روی لباست بیفتد. ترس از تمسخر و نگاه دیگران باعث می‌شود بعضی‌ها اصلاً به مدرسه نروند. این خودش یک مانع جدی در مسیر تحصیل زنان است.»

هرمزگان؛ تابوی خون در جنوب

«یادم است مادری با دخترش به دفتر آمد. دخترش تازه پریود شده بود، اما حتی یک لباس زیر هم نداشت. مادر می‌گفت در خانه می‌توانست پارچه پیدا کند، اما چیزی برای پوشاندن دخترش نبود. خانواده دیگری را می‌شناسم که سه دختربچه داشتند. هر سه عفونت داشتند چون فقط یک لباس زیر داشتند که تا آخر دوره پریود از آن استفاده می‌کردند. حتی لباس‌های دست‌دوم و کهنه را تکه‌تکه می‌کردند و چندبار می‌شستند تا به‌جای پد استفاده کنند. این چرخه هر ماه تکرار می‌شد.»

این‌ها بخشی از تجربه‌های «نجمه بهاری»، مددکار اجتماعی در بندرعباس است؛ او سال‌هاست با خانواده‌های فقیر کار می‌کند و به «هم‌میهن» می‌گوید، فقر پریود فقط نداشتن نوار بهداشتی نیست. او توضیح می‌دهد که در بسیاری از محله‌های محروم یا در میان خانواده‌های گرفتار فقر اقتصادی و فرهنگی، زنان نه‌تنها دسترسی به نوار بهداشتی ندارند، بلکه از تغذیه مناسب هم محروم‌اند: «خیلی‌ از زنان به‌دلیل کمبود آهن و پروتئین، در دوره پریودشان دچار کم‌خونی شدید می‌شوند. آن‌قدر ضعیف می‌شوند که حتی توان انجام کارهای روزمره یا رفتن به مدرسه را ندارند. در کنارش افسردگی، پرخاشگری و ازدست‌دادن اعتمادبه‌نفس زندگی‌شان را سخت‌تر می‌کند.»

این مددکار اجتماعی از تاثیر مستقیم فقر پریود بر تحصیل دختربچه‌ها می‌گوید: «خیلی‌ها از خجالت، از تمسخر همکلاسی‌ها یا از دردهای شدید خانه‌نشین می‌شوند و کم‌کم ترک‌تحصیل می‌کنند. حتی مقایسه ساده با همکلاسی‌ها، می‌تواند آن‌ها را از مدرسه دور کند.» او می‌گوید که نهادهای مدنی مثل مؤسسه مهرآفرین در بندرعباس تلاش می‌کنند با برگزاری کارگاه‌های آموزشی و توزیع بسته‌های بهداشتی و مکمل غذایی کمی از بار مشکلات کم کنند، اما این‌ها مُسکن موقت است: «یک بسته پد بهداشتی مشکل را حل نمی‌کند. ما نیاز به سیاست‌گذاری داریم؛ به زیرساخت بهداشتی، به توالت‌های تمیز، به آموزش گسترده و به حمایت جدی دولت.»


سیمین کاظمی

منظور بهاری از تلاش‌های نهادهای مدنی مثل موسسه مهرآفرین، کمپین نوار بهداشتی این موسسه است. یکی از اعضای روابط عمومی این موسسه به «هم‌میهن» می‌گوید، در کمپینی که به‌تازگی برگزار شده، موضوع نوار بهداشتی را به‌عنوان محور کمک‌رسانی انتخاب کرده‌اند: «کمپین‌های مهرآفرین به این صورت است که هرهفته موضوعی مشخص می‌شود، نمونه‌ای واقعی از مددجویان معرفی می‌شود، سپس با کمک‌های جمع‌آوری‌شده، نیاز مشابه در شعب دیگر مهرآفرین در سراسر کشور پوشش داده می‌شود. هدف ما این بود که هم به مددجویان یادآوری کنیم نیازهای طبیعی و بهداشتی آن‌ها دیده می‌شود، هم یاوران آگاه شوند که کمک به خانواده‌ها فقط محدود به غذا، پوشاک، تحصیل یا درمان نیست؛ بلکه دسترسی به لوازم بهداشتی در دوره پریود به‌همان‌اندازه اهمیت دارد.»

او ادامه می‌دهد: «آن‌ها شاید برای شیرخشک یا مواد غذایی از همسایه یا خیریه درخواست کنند، اما به‌ندرت درباره نوار بهداشتی حرفی می‌زنند. ما موارد زیادی داشتیم که از روزنامه به‌جای نوار بهداشتی استفاده می‌کردند.» این عضو این موسسه می‌گوید، مشکل تنها به اینجا ختم نمی‌شود و بعضی از زنان و خانواده‌ها حتی صابون، پودر لباسشویی یا مواد شوینده اولیه ندارند و ظرف‌هایشان را با خاک می‌شویند و این شرایط، اهمیت توجه به بهداشت فردی و عمومی را دوچندان می‌کند.

گلستان؛ پریود در بی‌بهداشتی و کم‌آبی

در بسیاری از روستاهای خراسان جنوبی و گلستان، هنوز باورهای قدیمی سایه سنگینی بر زندگی زنان دارد. «مهناز فراهی»، مددکاری که سال‌ها در این مناطق فعالیت کرده، به «هم‌میهن» می‌گوید، بعضی زنان همچنان معتقدند در دوران پریود نباید حمام بروند، چون «باعث عفونت می‌شود.» به گفته او، در نبود آگاهی و دسترسی، استفاده از نوار بهداشتی هم جا نیفتاده و بسیاری ناچارند به پارچه روی بیاورند؛ اگر توان مالی داشته باشند، پارچه نخی تهیه می‌کنند اما بیشتر زنان لباس‌های نخی تابستانی کهنه‌شان را تکه‌تکه کرده و بارها می‌شویند و دوباره استفاده می‌کنند.

فراهی می‌گوید، قطعی آب و برق، شرایط را برای زنان دشوارتر کرده است. در مناطقی مانند «چاه‌زرد»، «چاه عمیق» و عشایر «سربیشه» در خراسان جنوبی یا «اوخی‌تپه» و «ترشکلی» در مرز «اینچه‌برون» و کپرنشین‌های جنوب سیستان و بلوچستان، «سفید آبه» و «ماده کاریز»، زنان به‌محض قطع برق، دسترسی به آب را هم از دست می‌دهند. پمپ‌ها از کار می‌افتند و خانواده‌ها برای شستن ظرف‌ها یا حتی پخت غذا به آب چاه متوسل می‌شوند.

در چنین شرایطی زنان مجبورند مدت بیشتری از همان پارچه‌ها استفاده کنند؛ اقدامی که سلامت‌شان را به‌خطر می‌اندازد. به گفته فراهی، میان عشایر و روستاهای دورافتاده، مشکل کمبود آگاهی به این وضعیت دامن زده است. فراهی تأکید می‌کند که مدارس می‌توانند نقش مهمی ایفا کنند؛ با توزیع نوار بهداشتی رایگان برای دانش‌آموزان و برگزاری کلاس‌های آموزشی در کنار خانه‌های بهداشت. به‌باور او، حتی طراحی برنامه‌های ساده و کودکانه برای دختران در آستانه بلوغ می‌تواند در شکستن تابوها و آموزش اصول بهداشتی مؤثر باشد؛ از نحوه استفاده ایمن از نوار بهداشتی یا پارچه گرفته تا نکاتی که باید در شرایط کم‌آبی و کمبود امکانات رعایت شود.

طبقه، فقر پریود و شکلی پنهان از فقر جنسیتی

شیرین احمدنیا، دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی در گفت‌وگو با «هم‌میهن»، فقر پریود را به‌عنوان یک مسئله ساختاری می‌بیند و می‌گوید، ایران در زمره جوامعی است که فقر فرهنگی و اقتصادی زمینه‌ساز انواع دیگر فقر و ازجمله مفهوم فقر پریود می‌شود که در زبان انگلیسی با عنوان Period Poverty شناخته می‌شود: «منظور، درگیرشدن زنان بالغ به محدودیت‌هایی یا محرومیت‌هایی در جریان فرآیند طبیعی پریودشان است که درنتیجه‌ مشکلات مالی یا ساختاری در محل زندگی‌شان شکل می‌گیرد؛ مانند این‌که به‌خاطر مشکلات مالی نمی‌توانند به وسایل بهداشت جنسی مورد نیاز نظیر نوار بهداشتی، تامپون، یا کاپ پریود دسترسی پیدا کنند.»

«سیمین کاظمی»، پزشک و جامعه‌شناس هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن»، فقر پریود را یکی از اشکال کمتر دیده‌شده اما عمیق فقر جنسیتی می‌داند: «پریود بخشی طبیعی از فیزیولوژی زنانه است، اما در زمینه تاریخی و اجتماعی مردسالاری، همواره به‌عنوان امری ناتوان‌کننده وعامل طرد زنان دیده شده است. در دوران مدرن، هرچند ابزارها و محصولات بهداشتی برای کاهش محدودیت‌های پریود ابداع شده، اما همه زنان به آن‌ها دسترسی ندارند. امر جنسیت، طبقاتی است و زنان طبقات فرودست بیشتر در معرض فقر پریود قرار می‌گیرند.»

شیرین احمد نیا، جامعه‌شناس همچنین معتقد است، از منظر فقر فرهنگی هم، باورهای نادرست پیرامون دوران پریود موجب برچسب‌زنی‌های سوئی مانند «ناپاک بودن» می‌شود و این امر به احساس شرم، اضطراب و انزواطلبی زنان دامن می‌زند. سیمین کاظمی اما فقر پریود را تبعات مستقیم فقر اقتصادی می‌داند: «وقتی محصولات بهداشتی پریود کالایی می‌شوند، زنانی که توان پرداخت بهای آن را ندارند، از ابتدایی‌ترین نیازهای بهداشتی محروم می‌مانند. این محرومیت، آن‌ها را از مشارکت اجتماعی بازمی‌دارد و به انزوا و خانه‌نشینی سوق می‌دهد.

حتی در مدارس، دختربچه‌های بسیاری به‌دلیل نداشتن دسترسی به نوار بهداشتی، ناچار به غیبت می‌شوند.» به باور این جامعه‌شناس، تسلط ساختار مردسالار و تقسیم کار جنسیتی سبب شده است که زنان بیشتر از مردان با فقر دست‌وپنجه نرم کنند. به گفته او، فقدان امکانات بهداشت پریود سلامت زنان و خانواده‌ها را تهدید می‌کند: «استفاده از جایگزین‌های غیربهداشتی، عفونت‌های واژینال، عفونت مجاری ادراری و حتی ناباروری به‌دنبال دارد. محرومیت همچنین اعتمادبه‌نفس دختربچه‌ها را کاهش داده و به ترک‌تحصیل یا انزوای بیشتر آنان منجر می‌شود.»

شیرین احمدنیا می‌گوید، رسانه‌ها وظیفه اطلاع‌رسانی و تابوشکنی دارند واگر درباره فقر پریود سکوت کنند، عملاً به بازتولید آن کمک کرده‌اند: «فقر پریود فقط یک مشکل بهداشتی نیست؛ بلکه با عدالت جنسیتی، آموزش، رفاه و حقوق بشر گره خورده است.»

به‌باور سیمین کاظمی هم مهم‌ترین اقدام، «کالازدایی» از محصولات بهداشتی پریود است: «بازار، بدن زنانه و نیازهای خاص آن را به‌عنوان پتانسیلی برای فروش و سودآوری شناسایی کرده است. زنان باید دسترسی رایگان و آسان به این محصولات داشته باشند. دولت‌ها در کشورهای مختلف مانند اسکاتلند این سیاست را اجرا کرده‌اند. اما در ایران، سیاست‌های اقتصادی و اولویت‌گذاری‌های دولت، رفاه اجتماعی را قربانی کرده و زنان فقیر بیش از همه آسیب دیده‌اند. حتی مالیات بر ارزش افزوده بر نوار بهداشتی، نوعی خشونت اقتصادی علیه زنان محسوب می‌شود.»

فمینیسم تقاطع‌گرا و عدالت توزیعی

به‌باور شیرین احمدنیا و سیمین کاظمی، فقر پریود شکلی از بی‌عدالتی توزیعی است؛ احمدنیا می‌گوید وقتی کالاهای ضروری با مالیات افزوده عرضه می‌شوند، بدن زن به‌مثابه بار اقتصادی دیده می‌شود، این نگاه نیازهای زنان را نامرئی و تجربه زیسته آنان را از حوزه ضروریات عمومی خارج می‌کند: «این سیاست مصداق خشونت اقتصادی است؛ چراکه به‌طور سیستماتیک زنان را از دسترسی برابر به منابع ضروری محروم می‌کند و فقر پریود را بازتولید می‌سازد، به‌ویژه برای زنان کم‌درآمد، مهاجر، زندانی یا بی‌خانمان.» او می‌گوید، از نگاه فمینیسم تقاطع‌گرا، این فقط مشکل زنان نیست؛ زنان مناطق محروم یا مهاجر چندین محرومیت را هم‌زمان تجربه می‌کنند.

سیمین کاظمی هم بر ضرورت استفاده از رویکرد فمینیسم تقاطعی برای تحلیل فقر پریود تأکید می‌کند: «رویکرد تقاطع گرا در توضیح فقر پریود، ابزار تحلیلی و مفهومی کارآمدی است که کمک می‌کند فقط بر نظام تبعیض جنسیتی متمرکز نباشیم و وضعیت زنان را در تقاطع جنسیت با سایر محورهای سلطه و ستم تشخیص بدهیم. اینکه اگرچه نظام تبعیض جنسیتی پریود را به‌عنوان یک ویژگی زنانه به‌بهانه‌ای برای ستم و فرودستی زنان تبدیل می‌کند، اما قادر به توصیف وضعیت و رنج همه زنان در مواجهه با پریود نیست.

اینجاست که رویکرد تقاطع‌گرا کمک می‌کند که سایر محورهای سرکوب و ستم هم در تخمین وضعیت زنان محاسبه شوند.» او می‌گوید، ما باید بدانیم زنی که فقیر است و از یک اقلیت قومی است، در تقاطع نظام‌های تبعیض مبتنی بر جنسیت و طبقه و قومیت قرار گرفته، پریود را به شکلی متفاوت تجربه می‌کند و رهایی از این وضعیت نیازمند رفع هر سه نظام تولید کننده تبعیض یعنی نظام تبعیض جنسیتی و طبقاتی و قومیتی است.

کاظمی روند پاتولوژیزه کردن پریود را هم نقد میکند: «پریود یک امر طبیعی است، اما پزشکی‌سازی و بازار مصرف، آن را به‌شکل بیماری بازنمایی کرده‌اند. هرروز محصولات تازه‌ای از نوار بهداشتی تا مکمل، ژل و شورت مخصوص تبلیغ می‌شود، درحالی‌که بسیاری از آن‌ها پشتوانه علمی ندارند. این روند نگرانی زنان را بیشتر کرده و فشار اقتصادی بر آن‌ها افزوده است؛ درحالی‌که بسیاری هنوز از خرید ابتدایی‌ترین محصول، یعنی نوار بهداشتی، ناتوان‌اند. درواقع هدف شرکت‌ها حداکثر استفاده از بیماری پریود است. زنان به‌ویژه فعالان حقوق زنان در احقاق حقوق زنان در مسئله پریود باید به چنین جنبه‌هایی از مسئله نیز توجه داشته باشند.»





نظر شما درباره این مقاله:







مرگ مشکوک کودک زاهدانی در حین آندوسکوپی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 30.08.2025, 7:17

مرگ مشکوک کودک زاهدانی در حین آندوسکوپی


یک آندوسکوپی ساده در بیمارستان امام علی زاهدان به تراژدی ختم شد؛ کودک ۱۱ ساله‌ای که هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت، در اتاق آندوسکوپی جان باخت و حالا خانواده داغدارش با پرسش‌های بی‌پاسخ به دنبال روشن شدن حقیقت‌اند.

به گزارش ایلنا، مرگ ناگهانی یک کودک ۱۱ ساله در بیمارستان امام علی زاهدان، در جریان یک آندوسکوپی ساده، خانواده‌اش را با پرسش‌های بی‌پاسخ و ابهام‌های جدی روبه‌رو کرده است. پدر و مادر این کودک می‌گویند فرزندشان هیچ مشکل قلبی نداشت و تنها به دلیل مشکلات گوارشی بستری شده بود. حالا آن‌ها معتقدند یا قصور پزشکی رخ داده یا پنهان‌کاری در پرونده وجود دارد و خواستار روشن شدن علت دقیق مرگ هستند.

ماجرا از کجا شروع شد؟

پدر این کودک در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا، ماجرا را اینگونه شرح داد: پسرم تا همین دو هفته قبل هیچ سابقه بیماری قلبی یا زمینه‌ای نداشت. او را نزد متخصص قلب کودکان، بردیم و حتی به بیمارستان تأمین اجتماعی هم مراجعه کردیم. در هر دو مرکز، نوار قلب و اکو نشان داد هیچ مشکلی ندارد. پزشکان قلب به صراحت گفتند قلب سالم است.

به گفته وی، مشکل اصلی کودک دردهای معده و روده بود. پزشکان پس از بررسی، به خانواده پیشنهاد کردند که او آندوسکوپی شود تا علت دقیق مشکلات گوارشی مشخص شود.

روز حادثه چه گذشت؟

پدر روایت می‌کند: «۱۶ مرداد ۱۴۰۴ پسرم برای یک آندوسکوپی ساده بستری شد. قرار بود یک چکاپ معمولی باشد، نه چیز دیگری. ناگهان به ما گفتند که او در حین آندوسکوپی دچار ایست قلبی شده است. اول گفتند که احیا شده و به سی‌سی‌یو منتقل خواهد شد، اما هیچ وقت او را به بخش نیاوردند. بعد از مدتی طولانی، تازه گفتند فوت کرده است. هنوز هم هیچ کس توضیح نداده که دقیقاً در اتاق آندوسکوپی چه اتفاقی افتاده است.

او با گلایه از رفتار کادر درمان می‌گوید: وقتی حادثه رخ داد، ما را از اتاق با دخالت نگهبان بیرون کردند. رئیس بیمارستان، فقط گفت “نمی‌دانم” و رفت.  پزشک معالج، هم فقط یک جمله به ما گفت که “در مسائل پزشکی این چیزها پیش می‌آید”. همین! آیا این جواب پدر و مادری است که تنها فرزندشان را از دست داده‌اند؟

ابهام‌های جدی در پرونده پزشکی

به گفته خانواده، تناقض‌ها و کمبودهای زیادی در پرونده وجود دارد. پدر کودک می گوید:هیچ نام و امضایی از پزشک بیهوشی در پرونده وجود ندارد ومقدار و نوع داروی بیهوشی که استفاده شده ثبت نشده است.

وی ادامه می دهد: در بخشی از پرونده علت مرگ ایست قلبی ذکر شده، در بخشی دیگر آپنه تنفسی. هر پزشک روایت متفاوتی نوشته است.

وی با بیان اینکه،فرزندم سابقه هیچ بیماری قلبی نداشت، می گوید:پس چطور ناگهان ایست قلبی کرده است؟

این پدر ادامه می دهد:یا قصور پزشکی بوده، یا دارویی اشتباه تزریق شده، یا خطایی رخ داده که حالا نمی‌خواهند مسئولیتش را بپذیرند. ما فقط حقیقت را می‌خواهیم.

خانواده: تا آخر پیگیری می‌کنیم

این پدر داغدار می‌گوید: ما تنها یک فرزند داشتیم. ۱۱ سال از او مراقبت کردیم و هیچ بیماری نداشت. حالا در یک آندوسکوپی ساده جانش را از دست داده‌است. نمی‌توانیم بپذیریم که این اتفاق به‌سادگی توجیه شود.

خانواده شکایت خود را به نظام پزشکی، دادگاه و دانشگاه علوم پزشکی زاهدان ارائه کرده‌اند. دادگاه نیز پرونده را به پزشکی قانونی ارجاع داده و آن‌ها منتظر نتایج بررسی‌ها هستند.

پدر می‌گوید:تا آخر پیگیری می‌کنم، چه قصور پزشکی باشد، چه دارویی اشتباه تزریق شده باشد یا هر علت دیگری. باید مشخص شود پسر من خودش فوت کرده یا کسی در این میان مقصر بوده است. ما آرام نمی‌نشینیم تا زمانی که پاسخ روشن بگیریم.

پرسش بی‌پاسخ یک خانواده داغدار

به گفته خانواده، تا این لحظه هیچ مقام رسمی بیمارستان توضیح شفافی درباره علت فوت ارائه نکرده است. همین موضوع، تردیدها و نگرانی‌های آن‌ها را بیشتر کرده است.

مادر و پدر این کودک تأکید می‌کنند: ما فقط حقیقت را می‌خواهیم بشنویم. هیچ‌کس به ما توضیح نداده که چرا یک آندوسکوپی ساده باید منجر به مرگ فرزند سالم ما شود.

پیش از این نیز محمدحسن محمدی  رئیس دانشگاه علوم پزشکی زاهدان نیز ضمن ابراز همدردی با خانواده این نوجوان عزیز، از معاون درمان خواست در کوتاهترین زمان ممکن پرونده به نتیجه رسیده و با خاطیان احتمالی برخورد قاطع صورت پذیرد.

وی تاکید کرد: ما در قبال تک تک مراجعین، مسئول هستیم و در صورت هر گونه قصور، از خطای افراد نمی گذریم.

وی این ضایعه را به خانواده این نوجوان، تسلیت گفت.

در پی جان باختن کودک ۱۱ ساله، سرپرست معاونت درمان، بطور مستقیم موضوع را بررسی و کمیته های متعددی جهت روشن شدن موضوع و برخورد با خاطیان احتمالی، تشکیل داد.

دکتر عبدالرزاق همچنین جلساتی با گروه بیهوشی و تیم مدیریتی بیمارستان برگزار کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







سخنی با تماشاگران مرگ
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 22:04

سخنی با تماشاگران مرگ


فرشید یاسائی

♦️ «مجازات مرگ، بازتابی از ناتوانی جامعه در اصلاح است، نه قدرت آن!» – گاندی

پیشگفتار: هیچ جامعه‌ای فارغ از عدالت نمی‌تواند دوام آورد. اما همواره پرسش بنیادین در برابر ما قد علم می‌کند: عدالت را چگونه باید جست؟ درک ما از عدالت چیست؟ آیا با افزودن زخم بر زخم، مرهم نهاده‌ایم؟ یا با برپایی نمایش مرگ، حقیقت زندگی را پاس داشته‌ایم؟

انسان در ژرفای خویش جویای معناست، عاشق زیبایی و آفرینش. او شعر می‌گوید، آلات موسیقی می‌نوازد، بناهای سترگ برپا می‌کند و رؤیای فردایی امن‌تر را در جان می‌پروراند. بااین‌همه، تاریخش آکنده از صحنه‌هایی است که در آن، زندگی به نمایش مرگ پیوند خورده است؛ از میدان‌های گلادیاتورهای روم تا میدان‌های اعدام معاصر.

امروز نیز، در روزگاری که جهان بر کرامت انسانی و حقوق بشر فریاد می‌زند، در سرزمین ما هنوز «تماشای مرگ» به آیینی جمعی بدل گشته است. مردمانی گرد می‌آیند، سکویی برافراشته می‌شود و انسانی دیگر در برابر دیدگان همگان جان می‌بازد. آیینی که به نام «عبرت» برگزار می‌شود، اما در عمل چیزی جز تکثیر خشونت و تداوم توحش نیست.

این نوشته، نه صرفاً پژوهشی حقوقی یا جامعه‌شناسانه است، بلکه گفت‌وگویی انسانی است؛ گفت‌وگویی با کسانی که در میدان‌های اعدام حاضر می‌شوند؛ آنان که با سکوت یا هیاهو، با نگاه یا فریاد، در مرگ دیگری شریک می‌گردند. به‌ویژه با والدینی که دستان کودکانشان را می‌گیرند و به تماشای واپسین لحظهٔ زندگی انسانی می‌برند.

این نوشتار از سر خشم نوشته نشده، بلکه از دل اندوه برآمده است؛ اندوهی همراه با پرسشی ساده: ما در برابر مرگ دیگری چه موضعی داریم؟ آیا صرفاً تماشاگر خاموشیم یا شریکی پنهان در جنایت؟ و آیا کودکی که امروز با چشمان معصوم خود بر صحنهٔ خشونت خیره می‌شود، فردا جهانی مهربان‌تر خواهد ساخت یا جهانی خشن‌تر؟

آنچه می‌خوانید، تلاشی است برای بازخوانی پدیدهٔ اعدام در ملأعام؛ اما بیش از آن، کوششی است برای برانگیختن پرسشی بنیادین دربارهٔ نقش ما، تماشاگران مرگ. این سطور دعوتی است به اندیشیدن، به سکوتی آگاهانه، به پذیرش مسئولیتی انسانی. زیرا آینده، در نگاه کودکان ما شکل می‌گیرد و اگر امروز آنان را شاهد صحنه‌های مرگ سازیم، فردا زندگی را در کجا باید بجوییم؟

تمنای زندگی در برابر نمایش مرگ

♦️ «مجازات اعدام، حساب‌شده‌ترین قتل است؛ قتلی که در پوشش قانون و به نام عدالت رخ می‌دهد. هیچ جنایتی به این اندازه سرد، بی‌رحم و از پیش طراحی‌شده نیست.» – آلبر کامو

آغاز: زندگی، پیش از هر قانون و قرارداد، تمنایی ژرف است برای بقا؛ تمنایی برای عشق ورزیدن، برای زایش، برای آفرینش. هیچ موجودی خودخواسته مرگ را نمی‌جوید، مگر آنکه زخمی عمیق بر جانش نشسته باشد و بار حیات برایش طاقت‌فرسا گردد. بااین‌همه، تاریخ انسان مملو از لحظاتی است که در آن، مرگ نه‌تنها به‌عنوان پایان اجتناب‌ناپذیر، بلکه به‌صورت نمایشی عمومی اجرا شده است.

آیین اعدام، هزاران سال است که بر این خاک غریب تکرار می‌شود؛ از روم باستان و نبردهای خونین گلادیاتورها گرفته تا میدان‌های ساده و بی‌پیرایهٔ شهرهای امروز. آیا میان هلهلهٔ تماشاگران رومی بر مرگ اسیران و نگاه جمعیتی که آمده‌اند تا شاهد صحنهٔ اعدام باشند، تفاوتی هست؟ تنها پوشش عوض شده است: دیروز به نام سرگرمی، امروز به نام عدالت!

از نگاه روان‌شناسی، تماشای مرگ رویارویی با بخشی پنهان از خویشتن است؛ با سایه‌ای تاریک که میل به خشونت و انتقام در آن خانه کرده است. صحنهٔ اعدام، آینه‌ای است که جمعیت در آن، نه فقط مرگ مجرم که سیمای پنهان خود را می‌بیند. اما این آینه اگر بارها در برابر چشم‌ها نهاده شود، تصویر دیگری می‌سازد؛ تصویری که در ناخودآگاه اجتماعی می‌ماند و آرام‌آرام خشونت را نه‌تنها عادی، بلکه لازم جلوه می‌دهد.

روان‌کاوی به ما می‌آموزد: هیچ تصویر خشنی بی‌هزینه نیست. هر بار که چشم معصومی بر طناب و بدن آویزان خیره می‌شود، زخمی در روان او ایجاد می‌شود و هر بار که جمعیتی، در سکوت یا هیاهو، مرگ را تماشا می‌کند، بخشی از ظرفیت جامعه برای شفقت و همدلی فرومی‌ریزد.

پرسش همین‌جاست: آیا ما با این آیین‌ها عدالت را پاس می‌داریم یا مرگ را تقدیس می‌کنیم؟ آیا زخم را درمان می‌کنیم یا تنها بر زخم پیشین زخمی دیگر می‌افزاییم؟ و آیا می‌توان از آینده‌ای روشن سخن گفت در جهانی که هنوز کودکانش را به تماشای دار می‌برد؟

ریشه‌های تاریخی نمایش مرگ

♦️ «انسانی که مرگ را نمایش می‌دهد، در حقیقت زندگی را به ابتذال کشیده است.» – نیچه

نمایش مرگ در تاریخ بشر، نه پدیده‌ای تازه که رسم و آیینی دیرین است. روم باستان، سرزمین جشن‌های خونین بود؛ گلادیاتورها در میدان‌های وسیع می‌جنگیدند و مرگ آنان، خوراک شادمانی هزاران تماشاگر می‌شد. در آن روزگار، خون بر خاک ریخته می‌شد تا توده‌ها احساس قدرت کنند، تا در میان وحشت و هیاهو، شور زندگی را باز یابند.

اروپای قرون وسطی نیز کم‌وبیش چنین بود. اعدام‌های عمومی نه‌فقط برای مجازات، بلکه برای نمایش اقتدار کلیسا و پادشاه برگزار می‌شد. جمعیت انبوه، گرد چوبه‌دار جمع می‌شدند، دعا می‌خواندند، هلهله می‌کردند و گاه سنگ و دشنام نثار محکوم می‌کردند. در آن فضای سنگین، مرگ به صحنهٔ تئاتر بدل می‌شد؛ صحنه‌ای که در آن دولت و دین، قدرت خویش را بر جسم و جان انسان‌ها حک می‌کردند.

امروز اگرچه جهان مدرن جامه‌ای نو پوشیده و بسیاری از ملت‌ها اعدام را لغو کرده‌اند، اما در برخی جوامع، نمایش مرگ همچنان ادامه دارد. گویی تاریخ در حلقه‌ای تکرارشونده گرفتار آمده است: دیروز به نام تماشای گلادیاتورها، امروز به نام اجرای عدالت! در حقیقت، آنچه تغییر یافته تنها الفاظ است، اما اصل همان است: نمایش خشونت در برابر چشمان جمع!

روان‌شناسی تماشای اعدام

♦️ «تماشاگر اعدام، نه فقط شاهد مرگ دیگری که شریک پنهان خشونت است!» – فروید

هر نمایش جمعی، نیازمند تماشاگر است. اعدام در ملأعام نیز اگر بی‌تماشاگر برگزار شود، به نمایش بدل نمی‌گردد. این حضور جمعیت است که به آن معنا می‌دهد. اما پرسش این است: چرا انسان‌ها مشتاق تماشای مرگ‌اند؟

روان‌شناسی پاسخ‌های گوناگون می‌دهد. نخست، کنجکاوی: مرگ مرموزترین تجربهٔ بشر است و دیدن آن راهی برای لمس ناآگاهانهٔ آن راز است! دوم، تخلیهٔ هیجانی: مردمی که در فشارها و محرومیت‌های روزمره می‌زیند، خشونت فروخوردهٔ خود را در صحنهٔ اعدام تخلیه می‌کنند. سوم، هم‌ذات‌پنداری معکوس: با دیدن مرگ دیگری، فرد ناخودآگاه احساس رهایی می‌کند که «من هنوز زنده‌ام»!

♦️ «در جامعه‌ای که نمایش مرگ اجرا می‌کند، زندگی را کوچک شمرده است. تمدن راستین در خدمت حیات است، نه مرگ.» – الی ویزل، بازماندهٔ هولوکاست

اما این توضیحات کافی نیست. حقیقت آن است که هر بار تماشای مرگ، زخم تازه‌ای بر روان فرد، بر روان جمعی و بر جامعه می‌زند. روان‌کاوی نشان می‌دهد که تصاویر خشونت، به‌ویژه در کودکی، در لایه‌های ناپیدای ذهن رسوب می‌کند و بعدها در رفتار، اخلاق و جهان‌بینی فرد بازتاب می‌یابد. جامعه‌ای که بارها و بارها صحنه‌های مرگ را در برابر دیدگان اعضایش می‌گذارد، آرام‌آرام به خشونت خو می‌گیرد؛ خشونت دیگر «هولناک» نیست، «عادی» می‌شود.

در چنین جامعه‌ای، زشتی مرگ زدوده می‌شود و به «ضرورت» بدل می‌گردد. این همان خطری است که کم‌کم از ما انسان‌هایی می‌سازد که در برابر رنج دیگری بی‌تفاوتیم، یا حتی با مرگ او احساس امنیت و آسودگی می‌کنیم.

کودک و زخم‌های ناپیدا

♦️ «هر کودکی که شاهد خشونت است، زخمی می‌شود که درمانش سال‌ها طول می‌کشد.» – یونیسف

در میان همهٔ تماشاگران مرگ، کودک جایگاهی ویژه دارد. کودک هنوز در جهانی خیال‌انگیز و روشن زندگی می‌کند؛ جهانی که در آن مرگ معنایی مبهم دارد و عدالت هنوز به‌روشنی شکل نگرفته است. آوردن کودک به صحنهٔ اعدام، او را ناگهان از دنیای بازی و معصومیت به جهانی تاریک پرتاب می‌کند؛ جهانی که در آن انسان‌ها همدیگر را می‌کشند، و جمعیتی انبوه این مرگ را می‌ستاید.

روان‌شناسان کودک هشدار داده‌اند که دیدن چنین صحنه‌هایی، آثار بلندمدت دارد: کابوس‌های شبانه، اضطراب مزمن، کاهش اعتماد به دیگران، پرخاشگری و گاه بی‌حسی عاطفی. کودک ممکن است مرگ را «بازی» بپندارد، یا برعکس، آن‌چنان وحشت‌زده شود که دیگر نتواند به امنیت جامعهٔ کوچک و بزرگ اعتماد کند.

والدینی که دست کودک خود را می‌گیرند و به میدان اعدام می‌برند، اغلب ناآگاه‌اند. می‌پندارند که فرزندشان «درس عبرت» خواهد گرفت و از «راه خطا» بازخواهد ماند. اما آنان نمی‌دانند که روان کودک از جنس شیشه است: یک تصویر می‌تواند سال‌ها در ذهن او بماند و در لحظه‌ای ناپیدا به خشونتی ناگهانی بدل شود. آیا کودکانی که بارها و بارها شاهد چنین صحنه‌هایی باشند، فردا جهانی سرشار از مهربانی خواهند ساخت؟ یا جهانی که در آن، مرگ و خشونت بخشی عادی از زندگی است؟

تماشاگران؛ از سکوت تا همدستی

♦️ «اعدام، هر نامی که بر آن بگذارند: عدالت، قانون، عبرت، چیزی جز قتلِ عریان نیست... با سکوت ما مشروعیت می‌یابد. این مرگ نمایشی، نه امنیت می‌آورد و نه نظمی نو؛ تنها خشونت را تقدیس می‌کند و انسانیت را به مسلخ می‌برد.» – تولستوی

تماشاگر اعدام، تنها «شاهد» نیست؛ او بخشی از نمایش است. بدون جمعیت، اعدام در ملأعام کارکرد خود را از دست می‌دهد. حضور انبوه مردم است که به آن رسمیت و مشروعیت می‌بخشد. برخی می‌گویند: «ما فقط تماشا کردیم، دخالتی نداشتیم.» اما سکوت نیز نوعی دخالت است. سکوت، همان چیزی است که به مجریان نمایش قدرت می‌دهد. هر چشمی که بر طناب دار خیره می‌شود، هر گوشی که صدای نفس آخر را می‌شنود، بخشی از آیین مرگ را تأیید می‌کند.

این همدستی پنهان، خطرناک‌تر از خود اجرای اعدام است. زیرا جامعه‌ای که تماشای مرگ را به عادتی جمعی بدل کند، در برابر خشونت روزمره نیز بی‌تفاوت می‌شود. قتل، شکنجه، تحقیر انسان، همه در چشم او عادی می‌شود و این همان سقوطی است که در تاریخ بارها دیده‌ایم: سقوط انسانیت در میان جمعیتی پرهیاهو.

دعوت به واکنش آگاهانه

جامعه‌ای که بارها نمایش مرگ را در میدان‌های عمومی می‌بیند، در معرض خطری بزرگ است: خطر فراموشی انسانیت. اما راه برون‌رفت کجاست؟ نخستین گام، واکنش آگاهانه است. اگر روزی جمعیت از پیرامون چوبه‌های دار پراکنده شود و سکویی که برای نمایش مرگ برافراشته‌اند خالی بماند، آن‌گاه آیین اعدام کارکرد خود را از دست می‌دهد. مرگ بی‌تماشاگر، دیگر «نمایش» نیست، صرفاً جنایتی است عریان که بی‌وپوشش باقی می‌ماند و آن‌گاه جامعه درمی‌یابد که راهی جز بازاندیشی در عدالت خویش ندارد.

پیام به والدین

♦️ «هر آنچه به کودکانمان نشان می‌دهیم، آینده‌ای را می‌سازیم که در آن زندگی خواهیم کرد.» – خلیل جبران

والدین! شما نخستین آموزگاران زندگی برای فرزندان خود هستید. نگاه کودکان شما از شما می‌آموزد، دست‌های کوچکشان از دستان شما معنا می‌گیرد. آنان جهان را چنان خواهند دید که شما به آنان نشان می‌دهید.

اگر کودکانتان را به میدان اعدام ببرید، چه درسی به آنان می‌دهید؟ آیا درس زندگی است یا مرگ؟ آیا به آنان می‌آموزید که انسان را باید دوست داشت، یا آنکه باید سقوط دیگری را تماشا کرد و آسودگی یافت؟

شاید گمان کنید که فرزندتان با دیدن مرگ دیگری از خطا بازخواهد ماند، اما روان‌شناسی کودک خلاف آن را می‌گوید. کودکانی که با خشونت خو می‌گیرند، یا خود خشونت‌ورز می‌شوند یا در برابر خشونت بی‌تفاوت. آیا فردایی چنین را برای فرزندانتان می‌خواهید؟

اگر می‌خواهید عبرت بیاموزند، آنان را به کتابخانه ببرید، به موزه، به باغی پر از درخت و گل. اگر می‌خواهید از بدی بپرهیزند، دستشان را در دست بگیرید و در روشنایی هنر و زیبایی قدم بزنید. زندگی را به آنان بیاموزید، نه مرگ را. زیرا فردا که شما نیستید، آنان میراث شما خواهند بود و اگر امروز تصاویر زیبا در ذهنشان نکارید، فردایی نازیبا و خشن را تجربه خواهند کرد!

بازاندیشی در مفهوم عدالت

عدالت، در اصل، پاسداشت زندگی است، نه ستایش مرگ. عدالت یعنی بازگرداندن تعادل به جامعه، یعنی التیام زخم، یعنی یافتن راهی برای بازسازی اعتماد از دست رفته. اعدام، هرچند به نام عدالت اجرا شود، چیزی جز افزودن زخمی تازه بر پیکر جامعه نیست. جامعه‌ای که به‌جای ترمیم زخم‌ها، تنها به حذف مجرم بسنده کند، در حقیقت از مسئولیت اصلاح شانه خالی کرده است. عدالت راستین نه در دار زدن انسان، بلکه در فهمیدن ریشه‌های جنایت و درمان آن است؛ در آموزش، در عدالت اجتماعی و قضائی، در رفع فقر و تبعیض، در ساختن جهانی که در آن کسی نیازمند خشونت نباشد.

ما و مسئولیت انسانی

سخن پایانی: ما، تماشاگران مرگ، مسئول‌ هستیم. هر نگاه، هر سکوت، هر گام ما در میدان اعدام، بخشی از این نمایش را شکل می‌دهد. اگر بخواهیم آینده‌ای روشن‌تر برای فرزندانمان بسازیم، باید این مسئولیت را بپذیریم.

شاید نتوانیم یک‌باره مجازات مرگ را از قوانین برچینیم، اما می‌توانیم از تماشای آن سر باز زنیم. می‌توانیم کودکانمان را از میدان‌های خشونت دور کنیم. می‌توانیم به‌جای مرگ، زندگی را تماشا کنیم، به‌جای طناب دار، شاخه‌ای سبز و آواز پرندگان را بشنویم.

این رساله تلاشی است کوچک برای برانگیختن پرسشی بزرگ: ما در برابر مرگ دیگری چه موضعی داریم؟

پاسخ این پرسش، آیندهٔ ما را رقم خواهد زد. اگر روزی کودکان ما در جهانی بیدار شوند که دیگر هیچ صحنهٔ اعدامی برای تماشا وجود ندارد، آن روز انسانیت دوباره زاده خواهد شد و آن‌گاه شاید بتوانیم با افتخار بگوییم: ما، نسل تماشاگران مرگ نبودیم! ما: نسل پاسداران زندگی بودیم.

پایان

تابستان ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ آقای یاسایی عزیز. مقاله شما بسیار منطقی و مسؤلانه بود و در شرایط حاضر، بسیار ضرور. البته مطمئن هستم بسیاری از خوانندگان به ارزش مقاله شما آگاه هستند و لزومی به تاکید و نوشتن کامنت نمی‌بینند. من به این دلیل این کامنت را می‌نویسم که برخلاف عموم، به مطلق کردن منع اعدام اعتقادی ندارم. تاکید می‌کنم که “مطلق کردن” موضوع! شما نیز با ذکر کردن کلمه “شاید”، از مطلق کردن موضوع پرهیز کرده‌اید: “شاید نتوانیم یکباره مجازات مرگ را از قوانین برچینیم”. آنچه پیام اصلی شما بود، یعنی شرکت نکردن در مراسم اعدام و برحذر داشتن والدین از این آسیب جدی به فرزندان خود، بسیار بسیار بجاست.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ فرشید عزیز، بسیار درست و همه‌جانبه به این نمایش تبهکارانه و جامعه تاییدگر و شریک تبهکاری پرداختید!
سپاسگزار حمید






نظر شما درباره این مقاله:







نقش خطر حمله نظامی و مکانیسم ماشه ">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 21:54

نقش خطر حمله نظامی و مکانیسم ماشه






نظر شما درباره این مقاله:







اعتراض مردم سنندج به حکم اخراج معلمان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 21:04

اعتراض مردم سنندج به حکم اخراج معلمان






نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه جمعی از تشکل‌های دانشجویی شریفه محمدی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 21:02

بیانیه جمعی از تشکل‌های دانشجویی شریفه محمدی






نظر شما درباره این مقاله:







انقلاب برای زندگی؛ حاجی‌پور، یراحی و صالحی
">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 20:37

انقلاب برای زندگی؛ حاجی‌پور، یراحی و صالحی


برای زخم‌هایی که هنوز تازه‌اند،
برای اشکهایی که خشک نشده‌اند،
برای امیدی که خاموش نمی‌شود...

با اجرای شروین حاجی‌پور، مهدی یراحی و توماج صالحی





نظر شما درباره این مقاله:







انسان، قدرت و دین
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 20:08

انسان، قدرت و دین


سیامک صفاتی

در طول تاریخ این غرایز سرکش ما بوده که در صور و اشکال مختلف جلوه‌گری کرده و آدمیان را به اسارت و بندگی خود وا داشته است. تفاوتی ندارد، دین و حکومت دینی نیز، در اتصال و پیوند با غرایز یکی از این صور و اشکال اسارت‌آفرین بوده است. دین انسان سلطه‌گر و خودخواه و خودشیفته را به انسان نرم‌خوه و دیگرخواه تبدیل نمی‌‌کند، بلکه او از ادیان و مذاهب آنچه خودخواهی و خوی سلطه‌گری او را سیراب می‌کند بر می‌گیرد. به گواه آیاتی از متون به اصطلاح مقدس، دین تنها کسانی را هدایت می‌کند که خواهان و مشتاق تغییر و تکامل باشند. افراد و اصناف قدرت‌پرست آیات و احادیث و روایاتی از متون به اصطلاح مقدس و ادیان و مذاهب بر می‌گیرند که عطش قدرت‌خواهی آنان را سیراب کند. تفسیر اولی الامر منکم در قرآن به کام خود و حفظ نظام اوجب واجبات، اثباتی بر این مدعاست. آزادیخواهان و اندیشمندان رویکردهایی را دنبال می‌کنند که موید آزادی و تعالی زندگی فردی و حیات جمعی باشد. متعصبان و تنگ‌اندیشان آن را از دین بر می‌گیرند که هویت کاذب و همبستگی مکانیکی و امنیت پادگانی به آنان دهد. شهوت‌پرستان نیز آیات و روایات و احادیثی را بر می‌گیرند که غریزه شهوانی آنها را پاسخ گوید. و باقی بر این منوال.

برتری‌طلبی و خودکامگی، تمامیت‌خواهی، فزون‌خواهی و سلطه‌گری، دینی و غیر دینی ندارد. هر دو آنها به ظلم و نابرابری و تبعیض منجر می‌شوند، و البته بواسطه دین قداست می‌یابند. برتری نژادی و جنسیتی و صنفی و طبقاتی و دینی و مذهبی به آپارتاید نژادی و جنسیتی و صنفی و طبقاتی و دینی و مذهبی تبدیل شده است. شخص‌پرستی و قیمومیت‌محوری و سلطه‌گری غیر دینی به نازیسم و فاشیسم و کمونیسم و دینی آن به طالبانیسم و داعشیسم و ... تبدیل شده است. تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی و از بین بردن تفاوت‌ها و یکدست‌سازی جوامع و سرکوب عقاید و اندیشه‌های متنوع و متفاوت در دیکتاتوری‌های غیر دینی اشخاصی چون استالین و پینوشه و صدام و قذافی و بشار اسد و غیره و در دیکتاتوری‌های دینی همچون داعش و طالبان و حکومت‌های قرون وسطی و غیره را پدید آورده است.

با این وصف چه تفاوتی است وقتی حکومت‌ها عوض شوند.(غیر دینی به دینی) اما حبس، سرکوب، تحقیر، اعدام، سانسور، فیلترینگ و یکدست‌سازی جوامع و... تکرار شود و بلکه شدت و فزونی گیرد؟ اگر با حکومت دینی این مصائب تکرار می‌شود و بلکه شدت می‌گیرد، به چه علت باید حکومت دینی داشته باشیم؟ اگر دین و حکومت دینی، منجر به ساختن جامعه‌ای آباد و آزاد و برابر و تکریم تام و تمام حقوق بشر و حقوق محیط زیست و حقوق شهروندی و بدون تبعیض و ترس و تحقیر و فقر و شکاف طبقاتی و ریا و تزویر و دروغ و ... نشده و نمی‌‌شود، پس راه رستگاری و نجات کدام است که وعده‌اش را می‌دهد؟ مسلما راه رستگاری و سعادت از دل جامعه بیمار و منحط بیرون نمی‌‌آید. اگر مشکل با دین و اقسام ایدئولوژی‌ها حل می‌شود، چرا در عالم واقع این اتفاق نیفتاده است؟ اساسا چه مشکلی وجود دارد و در چه بستری اقسام رذائل سر بر می‌آورند و رشد می‌کنند؟

برای فایق آمدن و حل شرارت قدرت، راه حل این نیست که قدرت را به هم‌پوشانی و هم‌پیوندی دین یا ایدئولوژی‌های دیگر ببریم. زیرا چنانکه گفته شد، این انسان‌ها هستند که دین را متناسب با پیش‌فرض‌ها و جهان‌بینی و آنچه از آن می‌خواهند به سخن در می‌آورند و از آن بر می‌گیرند و دنبال می‌کنند. بلکه راه حل در تحدید و تقسیم و انتخابی و ادواری و نظارتی و پاسخگو کردن قدرت و آزادسازی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن مردم فارغ از جنسیت، قومیت، مذهب، زبان، دین و غیره از رانت قدرت و نظارت‌های دیکتاتورمآبانه است.

پادزهر زهر قدرت، دموکراسی و حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین و حاکمیت قانون مردم‌بنیاد موضوعه است نه قانون شریعت یا تاریخ و هر چیز دیگری که بیرون از مردم بر مردم حکومت کند. قدرت غیر انتخابی و نامحدود و مادام‌العمر و تقسیم نشده هم دین را به مسلخ می‌برد و هم قدرت را تباه و فاسد می‌کند و هم جامعه را نابود می‌کند و هم طبیعت و محیط زیست و جانوران را، و بیچاره انسان که سرمایه‌ای جز عمر خود ندارد. حکومت و استبداد دینی رذائلی پر از نفاق و دروغ و تزویر و ... می‌سازد و این رذائل منجر به تفسیری از دین می‌شود که استبداد را بازتولید می‌کند. یعنی جامعه‌ای بیمار، خوانشی از دین را بر می‌گیرد که استبداد و خودکامگی و منیت را توسعه می‌دهد. و از این رو، باید بیرون از ادیان و مذاهب و حکومت دینی و هر قدرتی که برایند خواست‌ها و ترجیحات و اهداف مردم نیست و از دل اجتماع رشد نکرده و سر بر نیاورده ایستاد. و به‌قول پوپر به چگونه حکومت کردن روی آورد، نه اینکه چه کسی حکومت کند و یا چه دین و مذهب و یا طبقه و صنفی قدرت را در دست بگیرد تا جامعه به فضایل اخلاقی آراسته شود. به‌قول ولتر “همه انسان‌ها برابرند زیرا همه آنها به گونه‌ای برابر انسانند”. از آنجا که منبع مشروعیت، تنها در متن جامعه و بین مردم منتشر است و از مردم بر می‌آید، نه دین یا تاریخ یا هر چیز دیگر، پس قدرت، تنها در جامعه آزاد و برابر و دموکرات خود را نقد و اصلاح می‌کند و مسیر درستش را می‌یابد. جامعه دموکرات، حساس در مقابل تبعیض و ظلم و فارغ از ترس و فشار و سرکوب، به‌صورت همبسته و متشکل از رهگذر گفتمان سازی، عناصر ستم‌آلود و تبعیض‌آمیز را شناخته و به تدریج با کنشگری فعال می‌زداید و مسیر رشد و توسعه و رفاه و امنیت و صلح پایدار را ایجاد می‌کند.

خداوند انسان را خلیفه خود قرار داده است نه دین را و انسانی که مطمح نظر خداست همین انسانی است که در فرایند تاریخ توان اندیشیدن خودآیین و اراده آزاد و مستقل و خلاقیت و داوری اخلاقی و بیان بی‌لکنت و نوشتن بی‌وحشت و ... را لنگ لنگان یافته است. نه انسان موهوم ومجرد و جدا از واقعیت و ساخته و پرداخته نظام‌های ایدئولوژیک، که از آنان بنده و برده می‌سازند. نظام‌های دینی و ایدئولوژیک، این سلسله‌جنبانان مرگ‌اندیشی، نه تنها زندگی را در پای مرگ قربانی می‌کنند، حتی از توجه به مرگ به سود زندگی برای این فرصت بی‌بدیل عاجزند.

سخنرانی استیو جابز در جمع فارغ‌التحصیلان وقت برای همه ما بسیار قابل تامل است: “هیچ کس نمی‌‌خواهد بمیرد، حتی مردمی که می‌خواهند به بهشت بروند. نمی‌‌خواهند بمیرند تا به آنجا بروند. و همچنان مرگ سرنوشتی است که همه ما دچارش هستیم. هیچکس تا به حال از آن فرار نکرده، همانطور هست که باید باشد. زیرا مرگ تنها اختراع بی‌نظیر زندگی است. مامور تغییر همه چیز است، قدیمی‌ها را پاک می‌کند تا راه برای جدیدها باز کند. در هر حال حاضر شما جدید هستید. اما روزی نه چندان دور، شما قدیمی و کنار گذاشته خواهید شد. زمان شما محدود است پس با زندگی کردن به جای یکی دیگر هدرش ندهید. گرفتار تعصبی که زندگی کردن با افکار یکی دیگر است نشوید. اجازه ندهید سر و صدای نظر دیگران صدای درونی شما را خفه کند. و مهم‌تر از همه شجاعت پیروی از قلب و باور خود را داشته باشید. آنها به درستی می‌دانند که شما واقعا می‌خواهید چه کسی باشید. هر چیز دیگری در درجه دوم اهمیت قرار دارد.”

بنیادگرایان دینی و غیر آن، ادعای هدایت انسان‌ها و بردن آنها به بهشت یا زمین و زمان موعود را دارند. وقتی در پنجره باز زندگی و این فرصت بی‌همتا، عقل خودآیین و وجدان آزاد و قدرت داوری و اراده آزاد و مستقل و فردیت و حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت را از ما سلب می‌کنند، اصلا انسان نیستیم تا واجد رفتن به بهشت باشیم، چوب خشکیم. آنان توجه نمی‌‌کنند که بهشت با قدر دانستن همین فرصت‌ها و توانایی‌هاست که خداوند در برابرمان گشوده است. ضعف دین‌مداران این است که خدا را در دین جستجو می‌کنند. در صورتی که خدا بیرون از دین در هنر و موسیقی و شعر، علم و دانش، اختراع و اکتشاف، انواع زیبایی‌ها، خلاقیت و آفرینش‌گری و عشق و مهر و آزادی و برابری و عدالت و در محیط زیست و وجود و حضور دارد. افق دید آنها کوتاه است و تصور می‌کنند همه‌ی حقیقت و حکمت در دستان آنهاست.

با این وصف، دین اگرچه روشنی‌های بسیاری در نظام اندیشگی از جمله مولانا و حافظ و ابن سینا و بایزید بسطامی و کثیری دیگر ایجاد کرده است، اما این امر، موضوعیست قائم به فرد، نه قائم به نظام. وگرنه عتاب و خطاب حافظ و مولانا به گواهی اشعارشان سرشار از کنایه به مفتیان و مفتشان و محتسبان می‌باشد. آنان پیش و بیش از هر چیزی سودای سر بالا داشته‌اند و این جز با درک و دید باز و رها از قید تنگ‌نظری و پالایش همواره پیش فرض‌ها ممکن نمی‌‌شود. اما چنانچه دقیق شویم دین در طول تاریخ بیشتر جنگ افروخته و انسان‌ها را مقابل هم قرار داده است. مذهب مقابل مذهب، دین مقابل دین، مومنان مقابل غیر دینداران، ادیان مقابل بی‌دینان. از دل دین و با استفاده از آیات قرآن سنگ‌اندیشانی چون طالبان و القاعده و خوارج و داعش و صفویه و بسیاری دیگر بیرون آمده‌اند و چه جنگ‌ها که نمودند و چه آتش‌ها که بر افروختند. همین نشان می‌دهد دین باید به افراد واگذار شود نه به سیستم.

دموکراسی در بنیاد، بر فرهنگ گفتگو استوار است. پذیرش گفتگو یعنی به رسمیت شناختن دیگری، از گفتگو جنگ بیرون نمی‌‌آید. ضمن اینکه دموکراسی و حقوق انسان و ... انحصار به غرب ندارد بلکه تجلی روح انسانی است در فرایند تکاملی تاریخ. دموکراسی نظارت مردم بر حکومت است و دیکتاتوری با هر عنوانی نظارت حکومت بر مردم. دین جنبه نظارتی دارد و در پیوند با قدرت، سلطه‌گری را تشدید می‌کند که حاصلش جز استبداد و و قربانی شدن انسان‌ها و اراده مستقل و آزاد و برابر او نخواهد بود. اما چنانکه دین در جامعه باشد و به افراد واگذار شود دموکراسی را تعمیق می‌بخشد. ضمن اینکه دین، دین باقی می‌ماند، نه ابزار قدرت و توجیه گر سرکوب و غیریت سازی و هویت‌سازی‌های کاذب. و اینکه دین به صنعت و تجارت و مشروعیت بخشی غرایز و ترضیه تمایلات نفسانی تبدیل نمی‌‌شود. و مضافا حضور دین در جامعه باعث می‌شود تا منافع صنفی و قومی و جنسی و طبقاتی و آمال و آرزوهای ما رنگ دین نگیرند و در جامه قدرت، قداست نیابد. حضور دین در جامعه دموکرات، پیش‌فرض‌های دینی را به سود عقلانیت و آزادی و برابری و عدالت اجتماعی، دائما تنزیه و تصحیح و دموکراتیک می‌سازد.





نظر شما درباره این مقاله:







آیا میهن‌پرستی ارزشمند است؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 18:13

مناظره برتراند راسل و آقای میهن‌دوست

آیا میهن‌پرستی ارزشمند است؟


تهیه و تنظیم: علی‌محمد طباطبایی

مجری: به این مناظره فلسفی خوش آمدید. امشب میزبان دو دیدگاه کاملاً متضاد دربارهٔ مفهوم میهن‌پرستی هستیم. در سمت راست من، برتراند راسل، فیلسوف شهیر بریتانیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات که از منتقدان سرسخت ملی‌گرایی و میهن‌پرستی افراطی است و در سمت چپ، آقای میهن‌دوست، مدافع ارزش‌های ملی و فرهنگی.

آقای راسل، شما به‌عنوان آغازگر بحث، لطفاً دیدگاه خود را دربارهٔ میهن‌پرستی بیان کنید.

برتراند راسل (با لحنی آرام اما تند): میهن‌پرستی بزرگ‌ترین مانع پیشرفت بشر است. این ایده که انسان‌ها باید خود را متعلق به قطعه‌ای خاص از خاک بدانند، منشأ تمام جنگ‌ها و منازعات تاریخ بوده است. من معتقدم وفاداری ما باید به کل بشریت باشد، نه به مرزهای تصادفی که سیاستمداران ترسیم کرده‌اند.

مجری: آقای میهن‌دوست، پاسخ شما به این ادعای جسورانه؟

آقای میهن‌دوست: با احترام به اندیشه‌های عمیق شما، استاد راسل، اما باید بگویم که تحلیل شما از میهن‌پرستی، نگاهی یک‌بُعدی و ناعادلانه است. اولاً، میهن‌پرستی به‌خودی‌خود نه‌تنها مانع پیشرفت بشر نیست، بلکه می‌تواند موتور محرکه‌ای برای توسعه و همبستگی اجتماعی باشد. تاریخ نشان داده است که عشق به وطن الهام‌بخش بزرگ‌ترین دستاوردهای علمی، فرهنگی و انسانی بوده است. آیا ماری کوری بدون عشق به لهستان و فرانسه به چنین کشفیاتی می‌رسید؟ آیا انقلاب‌های علمی و صنعتی بدون حس تعلق به یک جامعهٔ مشترک ممکن بود؟ ثانیاً، شما جنگ‌ها را محصول میهن‌پرستی می‌دانید، اما این تقلیلِ پیچیدگیِ تاریخ به یک فرمول ساده است. جنگ‌ها ریشه در قدرت‌طلبی، ترس و منافع اقتصادی دارند، نه صرفاً در عشق به میهن. در واقع، بسیاری از صلح‌طلب‌ترین جنبش‌های تاریخ مانند مبارزات استقلال‌طلبانهٔ مبتنی بر عدالت از دل میهن‌پرستیِ اخلاقی برخاسته‌اند. ثالثاً، شما می‌گویید وفاداری باید تنها به کل بشریت باشد، اما این نگاه آرمان‌گرایانه، غافل از واقعیت‌های روان‌شناختی و اجتماعی انسان است. انسان‌ها نیاز به تعلقات خُردتر — خانواده، جامعه، میهن — دارند تا بتوانند از طریق آن‌ها به تدریج به ایده‌آل‌های جهانی برسند. همان‌طور که عشق به خانواده، مانع عشق به همسایه نمی‌شود، عشق به میهن نیز نمی‌تواند مانع عشق به بشریت باشد.

در پایان، مشکل نه از میهن‌پرستی، بلکه از تحریف آن توسط سیاستمداران و ناسیونالیسمِ افراطی است. همان‌طور که ایمان می‌تواند به بنیادگرایی یا انسان‌ستیزی تبدیل شود، میهن‌پرستی نیز اگر با خرد و اخلاق همراه نباشد، ممکن است به خشونت بینجامد، اما این دلیل نمی‌شود که اصلِ عشق به وطن را محکوم کنیم. من معتقدم میهن‌پرستیِ خردورزانه — که هم‌زمان انتقاد از کاستی‌های کشورش را ممکن می‌داند — نه‌تنها با انسان‌گرایی در تضاد نیست، بلکه پل‌هایی برای همکاری‌های جهانی می‌سازد.

و حالا پرسش متقابل من از شما: اگر وفاداری به کل بشریت را توصیه می‌کنید، چگونه می‌توان این وفاداری را بدون وجود تعلقات میانی مانند میهن در دل میلیاردها انسان پراکنده با منافع متناقض نهادینه کرد؟

برتراند راسل (با چهره‌ای جدی و اشاره‌ای طعنه‌آمیز): چه پاسخ هیجان‌زده‌ای! اما بگذارید منطقی بررسی کنیم: اول به ادعای شما دربارهٔ ماری کوری می‌پردازم. آیا می‌دانستید که همین بانوی بزرگ، خود را «شهروند جهان» می‌خواند؟ (با لحن تمسخرآمیز) کشفیاتش را نه برای لهستان یا فرانسه، که برای بشریت انجام داد. این دقیقاً اثبات حرف من است! و حالا برویم سر ادعای دیگر شما: جنگ‌ها و میهن‌پرستی. آمار نشان می‌دهد ۹۳ درصد جنگ‌های مدرن با شعار «دفاع از میهن» توجیه شده‌اند! (مکثی دراماتیک) حتی امروز که صحبت می‌کنیم، کودکان فلسطینی با بمب‌های «میهن‌پرستانه» کشته می‌شوند! و آخر از همه دربارهٔ روان‌شناسی اجتماعی: (با خنده‌ای خشک) عجیب است! پس چرا همین «تعلقات خُرد» در بالکان منجر به نسل‌کشی شد؟ یا در رواندا، فلسطین و خیلی جاهای دیگر؟ (با اشاره انگشت) این‌ها نتیجهٔ مستقیم میهن‌پرستی افراطی است! و اما راه‌حل من این‌چنین است: آموزش جهانی‌گرایی از کودکی، تقویت نهادهای فراملی مانند سازمان ملل و جایگزین کردن هویت‌های انعطاف‌پذیر به‌جای تعصبات جغرافیایی. (با لحنی تهاجمی) شما هنوز پاسخ ندادید: چگونه می‌توان خونریزی‌هایی را که مستقیماً از میهن‌پرستی ناشی شده توجیه کرد؟!

آقای میهن‌دوست: ابتدا اجازه دهید به نکات شما پاسخ دهم: در مورد ماری کوری، جناب راسل، آیا می‌دانستید که همین ماری کوری هنگام دریافت اولین جایزه نوبل خود، به صراحت از «کشورش» لهستان نام برد که تحت اشغال بود؟ اینجا تناقضی در کار نیست، بلکه نشان می‌دهد که عشق به میهن و خدمت به بشریت می‌توانند همسو باشند. و اما در بارهٔ آمار جنگ‌ها، آمار شما گویا است، اما آیا دقت کرده‌اید که در همین جنگ‌ها، اولین قربانیان همیشه میهن‌پرستان واقعی بوده‌اند که علیه جنگ ایستاده‌اند؟ (مکثی معنادار) از مارتین لوتر کینگ تا دانشجویان معترض ویتنامی. و حالا به نمونه‌های بالکان و رواندا می‌پردازیم. (با چهره‌ای جدی) این‌ها نه میهن‌پرستی، که نتیجهٔ ناسیونالیسم قومی بیمارگونه بود! (با صدایی رسا) همان‌طور که مذهب تحریف‌شده منجر به جنگ‌های مذهبی می‌شود، میهن‌پرستی تحریف‌شده هم چنین آثاری دارد.

حال پاسخ مستقیم به سؤال شما: (با آرامش اما قاطع) خونریزی‌ها را نه میهن‌پرستی، که سوءاستفاده از میهن‌پرستی توجیه کرده است! (انگشت اشاره را بلند می‌کند) دقیقاً همان‌طور که از عشق به خدا برای جنگ‌های صلیبی سوءاستفاده شد. اما پیشنهادهای عملی من: اول، آموزش انتقادی میهن‌پرستی. (با اشاره به سالن) به‌جای حذف میهن‌پرستی، باید نسلی تربیت کنیم که میهن‌پرستی را با عقلانیت و حقوق بشر ترکیب کند. دوم، نهادهای فراملیِ مردمی. سازمان ملل فعلی ابزار قدرت‌هاست. ما به نهادهای واقعاً دموکراتیک نیاز داریم که از دل جوامع محلی رشد کنند و در نهایت، هویت‌های چندلایه: (با دست روی سینه) یک انسان می‌تواند هم‌زمان به محله، شهر، کشور و جهان تعلق داشته باشد. این‌ها مانند حلقه‌های متحدالمرکز هستند، نه متضاد. اما سؤال متقابل من از فیلسوف شهیر: (با چهره‌ای چالش‌برانگیز) آیا قبول دارید که بسیاری از دستاوردهای حقوق بشر و دموکراسی، از جمله همین بحث آزادی که اکنون از آن استفاده می‌کنیم، محصول مبارزات میهن‌پرستانه‌ای بوده که در برابر امپراتوری‌ها ایستاده‌اند؟

برتراند راسل (با چهره‌ای برافروخته و لحنی تند): اول به موضوع ماری کوری بپردازیم: (با خنده‌ای تحقیرآمیز) عجب! پس شما هم اعتراف می‌کنید که ماری کوری اول به بشریت فکر می‌کرد، بعد به لهستان! این دقیقاً تأیید حرف من است. (با اشاره انگشت) میهن‌پرستی همیشه در مرحله دوم قرار دارد! اما در مورد جنگ‌ها: (صدایش را بالا می‌برد) چه توجیه مسخره‌ای! مگر نمی‌بینید که همین «میهن‌پرستان واقعی» هم وقتی به قدرت می‌رسند، تبدیل به همان هیولاهایی می‌شوند که با آن مبارزه می‌کردند؟! (مشت را روی میز می‌کوبد) این دور باطل ۲۰۰۰ سال است ادامه دارد! و از همه مهم‌تر تحریف میهن‌پرستی است: (با حرکتی نمایشی) همیشه همین بهانه را می‌آورید! «این واقعی نبوده»! (با صدایی نیشدار) پس تعریف شما از «میهن‌پرستی واقعی» چیست؟ کیست که صلاحیت تشخیص آن را دارد؟!

و اکنون پاسخ به پیشنهادهای شما: در مورد آموزش انتقادی، آموزش انتقادی تحت حکومت‌های ملی؟! (به حضار اشاره می‌کند) این مثل آن است که از روباه بخواهید از مرغدانی حفاظت کند! مورد بعدی نهادهای فراملی هستند. (با طعنه) بسیار خب! پس بیایید اول همه میهن‌پرستان را متقاعد کنیم که از قدرتشان بگذرند! (دست‌ها را به نشانه تسلیم بالا می‌برد) طرحی عملی‌تر از این سراغ دارید؟ و بعد به هویت چندلایه اشاره کردید. (با کنایه) آهان! پس مشکل اینجاست که مردم به اندازهٔ کافی اسکیزوفرنی هویتی ندارند! (به سرش اشاره می‌کند) نیاز به چندپارگی بیشتر شخصیت داریم! (با فریاد) نه! هرگز! آنچه شما «دستاورد» می‌خوانید، تصادفات تاریخ بوده‌اند. دموکراسی یونانی بر دوش بردگان بنا شد (با لحنی آهسته و شمرده) و امروز هم «آزادی» ما بر استثمار جهانی استوار است! و در نهایت سؤال متقابل من: (با چهره‌ای معنادار) آیا حاضرید آزمایش ساده‌ای انجام دهیم؟ اگر ثابت شود کشوری که شما آن را «میهن» می‌نامید، بر اساس قراردادهای استعماری به‌وجود آمده، باز هم از آن دفاع خواهید کرد؟ یا آنگاه هم می‌گویید «این میهن‌پرستی واقعی نیست»؟!

آقای میهن‌دوست: (با خونسردی و وقار، اما با شور انقلابی در صدا) در مورد ماری کوری، (با لبخندی هوشمندانه) جناب راسل عزیز، شما دارید بازی «مرغ یا تخم‌مرغ» تاریخی انجام می‌دهید! (با اشاره به کتاب) اسناد نشان می‌دهد آزمایشگاه ماری کوری در پاریس پر بود از پرچم‌های لهستانی. این نه «مرحله دوم» که همزیستی هماهنگ دو وفاداری است! دربارهٔ دور باطل قدرت: (با حرکت نمایشی دست) پس به پیشنهاد شما چه؟ (با تأکید) آیا می‌خواهید نوزاد را با آب حمام دور بیندازید؟ مشکل قدرت است، نه میهن! (صدایش را پایین می‌آورد) همان‌طور که کلیسای فاسد، معنویت را بی‌اعتبار نمی‌کند. تعریف میهن‌پرستی واقعی از نظر من این‌چنین است: (سر پا می‌ایستد) تعریف من روشن است: من خواهان نوعی میهن‌پرستی هستم که هم‌زمان سه ویژگی داشته باشد: انتقاد از کاستی‌های میهن، دفاع از حقوق همهٔ شهروندان و تعهد به صلح جهانی.(نگاه تندی به راسل می‌اندازد) این همان میهن‌پرستی است که شما عمداً نادیده می‌گیرید! و حالا پاسخ به انتقادات شما: آنچه در مورد پیشنهاد من از آموزش انتقادی گفتید: (با مدارا) استاد بزرگ! مگر نه اینکه خود شما محصول سیستم آموزشی بریتانیا بودید؟ (با طعنه ملایم) پس امکان اصلاح وجود دارد. حتی روباه‌ها هم می‌توانند آموزش ببینند! و در خصوص نهادهای فراملی: (با انگشت اشاره) پیشنهاد من: میهن‌پرستان روشن‌فکر در کنار انسان‌گرایان جهانی! (با شور) این اتحاد است که می‌تواند نهادهای فعلی را دگرگون کند!

و دربارهٔ هویت چندلایه: (با خنده‌ای گرم) اسکیزوفرنی نمی‌گویم! (دست روی قلب) این ظرفیت انسانی است که شکسپیر و گوته ثابتش کرده‌اند! در پاسخ به تاریخ‌نگاری شما: (با صدایی محکم) تصادف؟! (مشت را به‌آرامی روی میز می‌زند) پس چرا این «تصادفات» همیشه در جوامعی رخ داده که مردمش به چیزی بزرگ‌تر از خود ایمان داشتند؟! و در نهایت پاسخ به چالش نهایی شما: (با آرامش اما قاطع) آزمایش شما معیوب است! (با اشاره به نقشهٔ جهان) مرزها مهم نیستند، مردم مهم‌اند. اگر ثابت شود کشوری بر ظلم بنا شده، وظیفهٔ میهن‌پرست واقعی است که... (مکثی دراماتیک) ...آن را از نو بسازد، نه که آن را رها کند! این است تفاوت من با شما: شما می‌گویید «رها کنید»، من می‌گویم «اصلاح کنید»!

سؤال متقابل نهایی من: (با چهره‌ای باز) آیا حاضرید اعتراف کنید که همین الآن هم میلیون‌ها انسان عادی وجود دارند که بدون شعارهای جهانی‌گرایانه، فقط به‌دلیل عشق به همسایه و شهرشان، هر روز جهان را به جایی بهتر تبدیل می‌کنند؟ این آیا «میهن‌پرستی عملی» نیست؟ جناب راسل، شما با هوشمندی تمام، نیمهٔ خالی لیوان را نشان می‌دهید، اما من امروز اینجا آمده‌ام تا از نیمهٔ پر آن دفاع کنم. شما انسان را موجودی یک‌بُعدی می‌بینید که تنها می‌تواند به «جهان» یا «میهن» عشق بورزد، اما تاریخ به ما می‌آموزد که بزرگ‌ترین خدمت‌گزاران بشریت - از ابن‌سینا تا اینشتین - دقیقاً کسانی بودند که توانستند این دو عشق را در خود جمع کنند. بله، از نام میهن سوءاستفاده شده است، اما (با تأکید) از نام آزادی، برابری و حتی عشق هم سوءاستفاده شده است. آیا این‌ها را هم باید کنار بگذاریم؟ به‌جای دور انداختن میهن‌پرستی، بیایید آن را ارتقا دهیم: از قبیله‌گرایی به شهروندی، از تعصب به مسئولیت و از مرزهای جغرافیایی به ارزش‌های انسانی. (با لبخندی تلخ) آیا می‌دانید که همین حالا در سراسر جهان، میهن‌پرستان واقعی مشغول مبارزه با مرزهای ناعادلانه هستند؟ از فعالان محیط زیست تا مدافعان حقوق بشر. اینان نه مخالف میهن، که سربازان راستین آنند. راسل عزیز، من هم مانند شما به بشریت عشق می‌ورزم، اما راه من برای خدمت به بشریت، از کوچه‌پس‌کوچه‌های زادگاهم می‌گذرد. این نه تناقض که تکامل عشق است.

برتراند راسل (با صدایی آرام اما نافذ): و پیش از آنکه این مناظره به پایان برسد، اجازه دهید پرسشی بنیادین بپرسم: شما از میهن سخن گفتید، اما آیا می‌دانید همین مرزهایی که از آن دفاع می‌کنید، نتیجهٔ تصادف‌های تاریخی و جنگ‌های خونین‌اند؟ هیچ خط مرزی در جهان طبیعی و ذاتی نیست؛ همه ساختهٔ دست انسان و محصول نزاع‌های قدرت‌اند. اگر فردا این مرزها دوباره تغییر کنند، که می‌دانید بارها و بارها تغییر کرده‌اند، آیا باز هم مردم باید جان خود را برای خطوطی بر نقشه فدا کنند؟ آیا عقلانی است که عشق و نفرت انسان‌ها را به خطوطی اعتباری گره بزنیم؟

آقای میهن‌دوست (با مکثی طولانی و سپس لبخندی مطمئن): بله، مرزها اعتباری‌اند و حاصل تاریخِ پرآشوب بشر، اما این اعتبار دقیقاً همان چیزی است که به آن‌ها معنا می‌دهد. (با تأکید) هیچ‌یک از نهادهای انسانی — از زبان و قانون گرفته تا پول و قراردادهای اجتماعی — ریشه در طبیعت ندارند؛ همه ساختهٔ ذهن و تاریخ ما هستند، اما مگر بی‌اعتبارند؟ نه! همین اعتبارات‌اند که امکان زندگی مشترک را فراهم می‌کنند. مرزها ممکن است جابه‌جا شوند، اما آنچه در دل مردم رسوب می‌کند، تعلق به یک سرزمین و فرهنگ است. (با لحنی قاطع) پس وظیفهٔ میهن‌پرست واقعی این نیست که از خطوط نقشه دفاع کند، بلکه باید از مردم، زبان، خاطره‌ها و ارزش‌هایی که این خطوط به‌طور نمادین نمایندگی می‌کنند پاسداری کند. اگر مرزها تغییر کنند، عشق به میهن هم با مردم جابه‌جا می‌شود؛ زیرا میهن نه نقشه‌ای بر کاغذ، که تجربه‌ای زنده در قلب انسان‌هاست.

مجری (با لحنی متعادل و جمع‌بندی‌کننده): به پایان این مناظره پرشور و فلسفی می‌رسیم. امروز شاهد تقابل دو دیدگاه عمیق بودیم: ازیک‌سو، جناب برتراند راسل با نگاهی انتقادی به میهن‌پرستی، خطرات تبدیل آن به ابزار قدرت و توجیه خشونت را به ما یادآوری کرد. ایشان به‌درستی بر این نکته تأکید داشتند که عشق به بشریت نباید قربانی تعصبات جغرافیایی شود. از سوی دیگر، آقای میهن‌دوست با دفاع از نسخه‌ای اصلاح‌شده و انسانی از میهن‌پرستی، به ما نشان داد که چگونه می‌توان عشق به سرزمین مادری را با مسئولیت جهانی ترکیب کرد. نتیجه‌گیری نهایی این است که: به‌نظر می‌رسد حقیقت ـــ مانند همیشه ـــ در میانهٔ این دو دیدگاه نهفته است. شاید پاسخ نهایی، نه در نفی مطلق میهن‌پرستی، که در ارتقای آن به سطحی انسانی‌تر و عقلانی‌تر باشد.

از هر دو مهمان ارجمندمان سپاسگزاریم. این بحث قطعاً ادامه خواهد داشت، چراکه پرسش‌های مطرح‌شده امروز، از بنیادی‌ترین مسائل جوامع انسانی هستند.

و سخن پایانی به حضار: شما مخاطبان گرامی کدام دیدگاه را پذیرفتید؟ آیا میهن‌پرستی را نیازمند اصلاح می‌دانید یا نفی کامل؟ این پرسش را با خود به خانه ببرید و درباره‌اش تأمل کنید.

جلسه را به پایان می‌بریم. شب بخیر و متشکرم.





نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا به فلسطینی‌ها ویزای حضور در سازمان ملل را نداد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 16:10

آمریکا به فلسطینی‌ها ویزای حضور در سازمان ملل را نداد


ادوارد ونگ و آدام راسگون / نیویورک تایمز / ۲۹ اوت ۲۰۲۵

مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، روز جمعه اعلام کرد که به مقامات فلسطینی ویزا صادر نخواهد کرد تا از حضور آنان در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد که ماه آینده در نیویورک برگزار می‌شود، جلوگیری کند.

بر اساس این بیانیه، ممنوعیت ویزا شامل مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین و سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) می‌شود که در نمایندگی فلسطین در سازمان ملل مستقر نیستند.

وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که این اقدام به منظور «پاسخگو ساختن این دو نهاد به خاطر پایبند نبودن به تعهدات خود و تضعیف چشم‌انداز صلح» اتخاذ شده است. وزارتخانه تأکید کرد که این نهادها باید «به طور مستمر تروریسم را محکوم کنند»، از جمله حمله تحت رهبری حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، و «به تحریک برای تروریسم در آموزش پایان دهند».

همچنین این وزارتخانه گفت تشکیلات خودگردان فلسطین، که اداره کرانه باختری تحت اشغال اسرائیل را بر عهده دارد، باید از ارجاع پرونده‌ها به نهادهای قضایی بین‌المللی، از جمله دادگاه کیفری بین‌المللی و دیوان بین‌المللی دادگستری خودداری کند و دیگر کشورهای جهان را به شناسایی یک «دولت احتمالی فلسطین» تشویق نکند.

اقدام روبیو این تردید را ایجاد می‌کند که آیا محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان و سازمان آزادی‌بخش فلسطین، خواهد توانست در اجلاس سپتامبر مجمع عمومی شرکت کند یا نه؛ اجلاسی که هر سال رهبران جهان درباره مهم‌ترین مسائل، از جنگ‌ها تا قحطی و بحران‌های زیست‌محیطی، به گفت‌وگو می‌پردازند. عباس در گذشته خواستار تشکیل کشور فلسطین شده و بارها در سخنرانی‌های خود در سازمان ملل اشغال نظامی چند ده‌ساله اسرائیل را محکوم کرده است.

وی سال گذشته اظهار داشت که اسرائیل دست به «جنگ تمام‌عیار نسل‌کشی» در غزه زده است. او خطاب به رهبران حاضر در سازمان ملل گفت: «فلسطین متعلق به ما خواهد ماند. و اگر کسی قرار است اینجا را ترک کند، همان اشغالگران غاصب خواهند بود».

عباس همواره تأکید کرده است که از تشکیل کشور فلسطین شامل کرانه باختری، غزه و بیت‌المقدس شرقی حمایت می‌کند و سازمان آزادی‌بخش فلسطین نیز دهه ۱۹۹۰ رسماً حق اسرائیل برای «زندگی در صلح و امنیت» را به رسمیت شناخت.

بحث پیرامون موضوع کشور فلسطین

اقدام روبیو می‌تواند با هدف تضعیف بحث پیرامون موضوع کشور فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل انجام شده باشد. اخیراً فرانسه و کانادا اعلام کردند که قصد دارند در اجلاس آینده، کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند و بریتانیا نیز در صورت تحقق برخی شرایط، این اقدام را انجام خواهد داد. این کشورها نخستین کشورهای عضو گروه ۷ خواهند بود که چنین می‌کنند؛ تاکنون ۱۴۷ کشور، دولت فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند.

بریتانیا گفته است اگر اسرائیل «پیشرفت کافی» در رسیدگی به فاجعه انسانی غزه و تلاش برای توافق در موضوع گروگان‌ها و آتش‌بس با حماس نشان دهد، در تصمیم خود بازنگری خواهد کرد. بریتانیا همچنین تأکید کرده است که اسرائیل باید متعهد به «صلحی پایدار و بلندمدت» شود و چشم‌انداز راه‌حل دو کشوری برای مناقشه اسرائیل و فلسطین را احیا کند. بریتانیا همچنین خواستار آزادی همه گروگان‌های باقی‌مانده توسط حماس و کنار گذاشتن کنترل این گروه بر غزه شده است.

ایالات متحده معمولاً ویزا برای رهبران خارجی به منظور حضور آنان در مقر سازمان ملل صادر می‌کند. در مورد مقامات کشورهایی که تحت تحریم شدید آمریکا هستند، مسئولان آمریکایی حرکت آنان در نیویورک را محدود می‌کنند.

در سال ۲۰۱۹، همزمان با کارزار فشار اقتصادی دولت نخست ترامپ علیه ایران، مقامات آمریکایی اعلام کردند که ورود مقامات ارشد ایرانی و اعضای خانواده آنان به آمریکا ممنوع است. این اقدام در حالی اعلام شد که حسن روحانی، رئیس‌جمهور ایران و بیش از ۸۰ نفر از مقام‌ها و همراهانش برای شرکت در مجمع عمومی در نیویورک بودند. روحانی و دیگر مسئولان ایرانی اجازه یافتند تا برای مدت نشست در آمریکا باقی بمانند.

«تأسف عمیق و شگفتی» دفتر محمود عباس

سازمان ملل گفته است كه ایالات متحده حق ندارد از حضور مقامات خارجی در مقر این سازمان جلوگیری كند.

دفتر محمود عباس با ابراز «تأسف عمیق و شگفتی» نسبت به تصمیم روبیو، از دولت ترامپ خواسته است که «در این تصمیم بازنگری و عقب‌نشینی کند»؛ طبق گزارش وفا، خبرگزاری دولتی فلسطین مستقر در کرانه باختری.

یک مقام فلسطینی که به شرط ناشناس ماندن صحبت کرده است، اظهار داشته دولت آمریکا امسال مدت زیادی برای صدور ویزا به مقاماتِ عازم نیویورک جهت حضور در نشست صرف کرده است.

در پایان ژوئیه، محمد مصطفی، نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین، به مقر سازمان ملل رفت و در کنفرانسی در حمایت از راه‌حل دو کشوری شرکت کرد.

محمود عباس، ۸۹ساله، مدت‌هاست با خشونت علیه اسرائیلی‌ها مخالفت می‌کند و به نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان دستور داده با ارتش اسرائیل و سازمان اطلاعات داخلی (شین‌بت) همکاری کنند؛ سیاستی که مورد تمجید مقام‌های اسرائیلی قرار گرفته است.

در نامه‌ای به امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه در ژوئن، عباس حمله سال ۲۰۲۳ به اسرائیل را «غیرقابل قبول و محکوم» دانست و خواستار آزادی گروگان‌ها از سوی حماس شد.

دولت بایدن اعلام کرده بود که در نهایت، باید به تشکیلات خودگردان فلسطین اجازه مدیریت کرانه باختری و غزه داده شود، هرچند از مقامات این نهاد خواسته است شفافیت بیشتر و کاهش فساد داشته باشند. اما دولت ترامپ رویکرد بسیار خصمانه‌تری اتخاذ کرده است.

روبیو و استیو ویتکاف، نماینده ویژه مأموریت‌های صلح، در سفرهای اخیر خود به خاورمیانه با مقامات فلسطینی در رام‌الله دیدار نکرده‌اند، هرچند تنها مسافتی کوتاه با خودرویی با مسئولان اسرائیلی فاصله داشتند.

محمود عباس بارها در دولت اول ترامپ با مقامات آمریکایی رویارو شده و در نهایت، ملاقات مقامات ارشد فلسطینی با اعضای دولت ترامپ را ممنوع کرد. با این حال، در دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ تلاش کرده است روابط خود با همتای آمریکایی را بهبود بخشد.

گیدون سعار، وزیر امور خارجه اسرائیل، در شبکه‌های اجتماعی از روبیو به دلیل «این اقدام جسورانه و حمایت دوباره از اسرائیل» قدردانی کرد.

روبیو منتقد سرسخت حامیان حقوق فلسطینی‌ها بوده و همواره از اقدامات نظامی اسرائیل که با محکومیت گسترده جهانی روبرو شده، دفاع کرده است. او اقدام به لغو وضعیت اقامت دائم و ویزای شهروندان خارجی مقیم آمریکا کرده که به طور علنی از حقوق فلسطینی‌ها حمایت کرده‌اند.

قضات فدرال آمریکا، روبیو را به خاطر این اقدامات مورد سرزنش قرار داده‌اند و اعلام کردند که احتمالاً این اقدامات مغایر با حفاظت‌های متمم اول قانون اساسی آمریکاست. آنان دولت آمریکا را مکلف کردند افراد بازداشت‌شده به دلیل این سیاست‌ها را آزاد کند.





نظر شما درباره این مقاله:







درخواست سازمان ملل از ایران برای توقف اعدام‌ها
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 15:02

درخواست سازمان ملل از ایران برای توقف اعدام‌ها


دفتر حقوق بشر سازمان ملل روز جمعه ۲۹ اوت، در بیانیه‌ای با اشاره به افزایش بی‌سابقه شمار اعدام‌ها در ایران، از این کشور خواست، اجرای احکام اعدام‌ را متوقف کند و استفاده از مجازات اعدام را کنار بگذارد. در این بیانیه ولکر تورک، رئیس حقوق بشر سازمان ملل متحد، از ایران خواست که به عنوان گامی در جهت لغو مجازات اعدام، اجرای آن را متوقف کند.

بیانیه دفتر حقوق بشر سازمان ملل:

ایران: درخواست توقف افزایش اعدام‌ها و تعلیق مجازات اعدام
۲۹ آگوست ۲۰۲۵

بر اساس اطلاعات جمع‌آوری‌شده توسط دفتر حقوق بشر سازمان ملل، مقامات ایران از ابتدای سال تا ۲۸ آگوست ۲۰۲۵ حداقل ۸۴۱ ​​نفر را اعدام کرده‌اند - و این در حالی است که درخواست‌های متعدد برای پیوستن به جنبش جهانی لغو مجازات اعدام نادیده گرفته شده است.

تنها در ماه ژوئیه، مقامات ایرانی ۱۱۰ نفر را اعدام کردند. این تعداد بیش از دو برابر تعداد اعدام‌شدگان در ژوئیه سال گذشته است و پس از افزایش چشمگیر اعدام‌ها در نیمه اول سال ۲۰۲۵ رخ داده است. تعداد بالای اعدام‌ها نشان دهنده الگوی سیستماتیک استفاده از مجازات اعدام به عنوان ابزاری برای ارعاب دولت، با هدف قرار دادن نامتناسب اقلیت‌های قومی و مهاجران است.

در حال حاضر ۱۱ نفر در معرض اعدام قریب‌الوقوع هستند؛ شش نفر از آنها به دلیل عضویت ادعایی در گروه مجاهدین خلق (MEK) به «شورش مسلحانه» و پنج نفر در رابطه با شرکت در اعتراضات ۲۰۲۲ متهم شده‌اند. در ۱۶ آگوست ۲۰۲۵، دیوان عالی کشور حکم اعدام شریفه محمدی، فعال حقوق کارگران، را تأیید کرد.

مجازات اعدام با حق حیات و کرامت انسانی ناسازگار است. این مجازات خطر غیرقابل قبولی برای اعدام افراد بی‌گناه ایجاد می‌کند. هرگز نباید برای رفتاری که تحت قوانین بین‌المللی حقوق بشر محافظت می‌شود، اعمال شود.

ما از دولت ایران می‌خواهیم که مجازات اعدام را علیه این افراد و سایر افراد محکوم به اعدام اجرا نکند.

ولکر تورک، رئیس حقوق بشر سازمان ملل متحد، بار دیگر از ایران می‌خواهد که به عنوان گامی در جهت لغو مجازات اعدام، اجرای آن را متوقف کند.





نظر شما درباره این مقاله:







زیباکلام: پزشکیان اختیاری برای رفع فیلتر ندارد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 12:16

زیباکلام: پزشکیان اختیاری برای رفع فیلتر ندارد






نظر شما درباره این مقاله:







لغو برنامه‌ی سی‌وسومِ فروم زن، زندگی، آزادی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 12:14

لغو برنامه‌ی سی‌وسومِ فروم زن، زندگی، آزادی






نظر شما درباره این مقاله:







برجام در ترازوی انصاف / احمد زیدآبادی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 12:05

برجام در ترازوی انصاف / احمد زیدآبادی


اگر بخواهیم منصفانه و بی‌طرفانه توافقنامۀ برجام را مورد داوری قرار دهیم، باید اذعان کرد که با توجه به امکانات و محدودیت‌های طرف‌های توافق و نوع موازنۀ قوا بین آنها در آن مقطع، چیزی بیش از صورتبندی برجام، محال بود نصیب ایران شود!

به هر حال، در سال ۱۳۹۴ یا باید همین توافق با وجود مکانیسم‌ماشه در آن، امضاء می‌شد و یا کشور در معرض تشدید انواع فشارها از جمله خطر رویارویی نظامی قرار می‌گرفت. دولت باراک حسین اوباما در آن زمان به صراحت و قاطعیت نظرش این بود که یا توافق با مکانیسم‌ماشه و یا شکست مذاکرات و حرکت به سمت رویارویی تمام عیار! راه سومی در کار نبود.

از این جهت باید تصدیق کرد که تیم مذاکره‌‌کنندۀ ایرانی تمام زورش را زد و تمام توانش را به کار گرفت و شبانه روز تلاش کرد تا به این توافقنامه رسید.

مشکل اما این بود که مذاکره‌کنندگان و حامیان آنها در تهران آنچه را که طرف‌های مقابل توافق “روح برجام” می‌نامیدند و هدف اصلی‌شان از امضای آن، عینیت یافتن همین “روح” بود، به طور روشن و صریح با جامعه و شاید حتی با نهادهای بالادستی خود در میان نگذاشتند.

هدف دولت اوباما و متحدان اروپایی و یا حتی شرقی آن، فقط کنترل موقت برنامۀ هسته‌ای ایران نبود. آنها در حقیقت به جمهوری‌اسلامی ده سال فرصت دادند که گام به گام تمام اختلافات خود با جهان غرب را از طریق دیپلماسی از میان بردارد و در گام نهایی به دولتی شبیه دولت‌های دیگر تبدیل شود. از این رو، خواهان برجام یک و دو سه و الی آخر بودند.

با این حال، چون نسبت به حرکت جمهوری‌اسلامی در این مسیر کاملاً ظنین بودند، با اصرار تمام مکانیسم‌ماشه را در توافقنامه گنجاندند تا به محض بالاگرفتن اختلافات، آن را فعال کنند و دوباره به سر خط بازگردند!

شیخ حسن روحانی رئیس جمهور وقت، در ابتدا اشاراتی به برجام دو و سه و چهار کرد، اما عده‌ای گمان کردند که اینها ابتکارات شخصی اوست و با او برخورد شد. واقعیت اما این است که آقای روحانی به طور تلویحی ماهیت برجام را فاش می‌کرد!

چرا مذاکره‌کنندگان و حامیان برجام در همان زمان “روح” این توافق را برای مردم و مسئولان بالادست خود صاف و صادقانه مطرح نکردند؟ از چیزی می‌ترسیدند؟ یا گمان می‌کردند که روند تحولات به طرزی گریزناپذیر به برجام‌های دیگر هم منجر می‌شود؟ احتمالاً هم می‌ترسیدند و هم از شرایط پیش رو، تحلیل نادرستی داشتند. در هر حال از این جهت مقصرند.

به یاد دارم که درست پس از امضای برجام من آن را محکوم به شکست دانستم! چون تحولات سیاسی داخلی ایران نه فقط در مسیر آن حرکت نمی‌کرد بلکه جهتی معکوس در پیش داشت!

مسئلۀ اصلی این بود طرف غربی آن را چارچوبی استراتژیک برای تعامل با جمهوری‌اسلامی تا نقطۀ نهایی می‌دید، حال آنکه کانون‌های اصلی قدرت در ایران آن را حرکتی تاکتیکی برای رهایی از تحریم‌ها و ادامۀ سیاست‌های پیشین در دیگر حوزه‌ها تصور می‌کردند. در واقع دو برداشت متضاد از برجام وجود داشت که بلافاصله در همان زمان خود را نشان داد و عاقبتش هم این شد.


تلگرام نویسنده
@ahmadzeidabad





نظر شما درباره این مقاله:







٩٠ درصد مردم ایران در وضعیت بحرانی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 11:32

٩٠ درصد مردم ایران در وضعیت بحرانی






نظر شما درباره این مقاله:







طرح سه‌فوریتی مجلس برای خروج ایران از «ان‌پی‌تی»
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 11:30

طرح سه‌فوریتی مجلس برای خروج ایران از «ان‌پی‌تی»






نظر شما درباره این مقاله:







استفاده از دارایی‌های روسیه برای بازسازی اوکراین
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 10:22

استفاده از دارایی‌های روسیه برای بازسازی اوکراین


گرگوریو سورگی و نیکلاس وینوکور . پولیتیکو / ۲۹ اوت ۲۰۲۵

کمیسیون اروپا در حال طراحی طرحی برای انتقال حدود ۲۰۰ میلیارد یورو از دارایی‌های بلوکه‌شده روسیه برای بازسازی اوکراین پس از پایان جنگ است.

بروکسل در حال بررسی تمایل پایتخت‌های ملی برای انتقال این دارایی‌ها به سرمایه‌گذاری‌های پرریسک‌تری است که می‌توانند سود بیشتری برای اوکراین ایجاد کنند و فشار بر روسیه را افزایش دهند، زیرا این کشور از توقف درگیری‌ها خودداری می‌کند. این موضوع را چندین مقام به پولیتیکو گفته‌اند.

حامیان این طرح همچنین آن را گامی به سوی مصادره احتمالی این دارایی‌ها و واگذاری آنها به اوکراین به عنوان مجازاتی برای امتناع روسیه از پرداخت غرامت پس از جنگ می‌دانند.

اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، روز پنج‌شنبه در قوی‌ترین اظهارات خود تاکنون در این باره گفت: «ما در حال پیشبرد کار بر روی دارایی‌های بلوکه‌شده روسیه هستیم تا به دفاع و بازسازی اوکراین کمک کنیم.»

نکته مهم این است که این گزینه به معنای مصادره فوری دارایی‌ها نیست، گزینه‌ای که اکثر کشورهای اتحادیه اروپا به دلیل نگرانی‌های مالی و قانونی با آن مخالف‌اند.

مذاکرات روز شنبه (۳۰ اوت)، زمانی که ۲۷ وزیر امور خارجه اتحادیه اروپا برای اولین بار این گزینه را در نشستی غیررسمی در کپنهاگ، دانمارک، بحث می‌کنند، به اوج خود خواهد رسید.

بر اساس یادداشت مقدماتی که پولیتیکو مشاهده کرده است، وزرا در این بحث باید به «گزینه‌های بیشتری برای استفاده از درآمدهای حاصل از دارایی‌های دولتی بلوکه‌شده روسیه» توجه کنند.

با توجه به کسری بودجه تخمینی ۸ میلیارد یورویی اوکراین در سال ۲۰۲۶، کشورهای اتحادیه اروپا به دنبال ایده‌های جدیدی برای ادامه تأمین مالی این کشور جنگ‌زده هستند، در حالی که بودجه‌های داخلی آنها تحت فشار است و امکان صدور بدهی در سطح اتحادیه اروپا وجود ندارد.

با وجود مشکلات اقتصادی، اروپا با فشار فزاینده‌ای برای افزایش حمایت خود مواجه است، در حالی که ایالات متحده از اوکراین فاصله گرفته و تلاش‌های دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، برای دستیابی به توافق صلح با شکست مواجه شده است.

کرلی وسکی، معاون وزیر امور حقوقی و کنسولی وزارت امور خارجه استونی، گفت: «می‌شنویم که جمع‌آوری پول [از بودجه‌های ملی یا بودجه اتحادیه اروپا] دشوارتر شده است. [اما] این دارایی‌ها موجود هستند و سؤال منطقی این است که چگونه و چرا از این دارایی‌ها استفاده نکنیم.»

اردوگاه مصادره

کشورهای بالتیک هم‌مرز با روسیه و چند کشور دیگر مدت‌هاست که بر اتحادیه اروپا فشار می‌آورند تا این دارایی‌ها را به طور کامل مصادره کند.

در داخل کمیسیون، والدیس دومبروفسکیس، کمیسر اقتصادی لتونی، و کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی استونی، این ایده را پیش برده‌اند.

اما این گزینه همچنان با مقاومت کشورهای اروپای غربی، از جمله آلمان، ایتالیا و بلژیک مواجه است. بلژیک به‌ویژه به دلیل میزبانی از یوروکلر، مؤسسه مالی که بخش عمده دارایی‌های روسیه را در اختیار دارد، در معرض خطرات قانونی و مالی قرار دارد.

به عنوان یک مصالحه، کشورهای گروه هفت در سال ۲۰۲۴ توافق کردند که مجموعاً ۴۵ میلیارد یورو از سود حاصل از سرمایه‌گذاری این دارایی‌ها به اوکراین اختصاص یابد، در حالی که خود دارایی‌ها دست‌نخورده باقی می‌مانند.

با این حال، سهم ۱۸ میلیارد یورویی اتحادیه اروپا از این وام تا پایان سال به طور کامل پرداخت خواهد شد ـــ که این امر درخواست‌هایی برای ایجاد درآمدهای اضافی در کوتاه‌مدت را برانگیخته است.

به عنوان راه‌حلی، وکلای کمیسیون در حال بررسی انتقال این دارایی‌ها به یک «ابزار ویژه» هستند که توسط تعدادی از کشورهای اتحادیه اروپا و احتمالاً کشورهای خارجی حمایت می‌شود.

مقامات این صندوق پیشنهادی جدید را با مکانیسم ثبات اروپا (ESM) مقایسه کردند، صندوقی برای نجات کشورهای بحران‌زده که تنها توسط اعضای منطقه یورو حمایت می‌شود و خارج از معاهدات اتحادیه اروپا تأسیس شده است.

این صندوق بالقوه برای اوکراین همچنین برای کشورهای گروه هفت، از جمله بریتانیا و کانادا، که طرفدار مصادره دارایی‌ها هستند، باز خواهد بود، هرچند جزئیات هنوز در حال بررسی است.

به طور کلی، این ساختار جدید به اتحادیه اروپا کنترل بیشتری برای واگذاری دارایی‌ها به اوکراین در زمان مناسب می‌دهد.

طبق قوانین کنونی، یک کشور می‌تواند با وتوی تمدید تحریم‌ها، که هر شش ماه یک‌بار به رأی گذاشته می‌شود، عملاً دارایی‌ها را به مسکو بازگرداند. دولت مجارستان که طرفدار روسیه و ترامپ است، به احتمال زیاد این مسیر را دنبال خواهد کرد.

انتقال وجوه به یک نهاد جدید که احتمالاً نیازی به اجماع ندارد، تهدید مجارستان را خنثی خواهد کرد.

خرید ارزان، فروش گران

انتقال دارایی‌ها به یک صندوق جدید همچنین امکان سرمایه‌گذاری آنها در گزینه‌های پرریسک‌تری را فراهم می‌کند که می‌توانند بازده بالاتری برای اوکراین ایجاد کنند.

این تغییر نسبت به قوانین کنونی است که یوروکلر را ملزم می‌کند دارایی‌ها را در بانک مرکزی بلژیک سرمایه‌گذاری کند، که پایین‌ترین نرخ بازده بدون ریسک را ارائه می‌دهد.

با این حال، منتقدان، از جمله والری اوربن، مدیرعامل یوروکلر، نگران‌اند که مالیات‌دهندگان اتحادیه اروپا مجبور به تحمل زیان‌های ناشی از عملیات پرریسک‌تر شوند.

برای تقسیم بار قانونی و مالی، بلژیک می‌خواهد دیگر کشورهای اتحادیه اروپا مسئولیت دارایی‌ها را در طرح پیشنهادی کمیسیون بر عهده بگیرند.

وسکی گفت: «بلژیک در این موضوع تنها نیست. ما باید حمایت کنیم و در کاهش این ریسک مشارکت داشته باشیم.»

او افزود: «این موضوع به این نیست که بلژیک به تنهایی با آن برخورد کند [در حالی که] ما از کنار تماشا کنیم.»

یک مقام اتحادیه اروپا و یک دیپلمات ارشد غیربلژیکی گفتند که دولت بلژیک اخیراً به طرح کمیسیون روی خوش نشان داده است، در حالی که کشورهای دورتر از روسیه، مانند اسپانیا، نیز از این ایده حمایت می‌کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







دولت آلمان از اتباع خود خواست ایران را ترک کنند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 9:18

دولت آلمان از اتباع خود خواست ایران را ترک کنند






نظر شما درباره این مقاله:







آمریکا برای مذاکره مستقیم با ایران آماده است
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 7:54

آمریکا برای مذاکره مستقیم با ایران آماده است


مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده از اقدام سه قدرت اروپایی برای فعال‌سازی فرایند بازگشت تحریم‌ها علیه ایران، استقبال کرد.

به گزارش وبسایت وزارت خارجه آمریکا، روبیو روز پنجشنبه ۲۸ اوت ۲۰۲۵ در بیانیه‌ی کوتاهی اعلام کرد:

«امروز صبح، فرانسه، آلمان و بریتانیا فرآیندی را تحت قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل (۲۰۱۵) برای اعمال مجدد تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران آغاز کردند.

این متحدان اروپایی - سه کشور اروپایی - مصداق بارزی از «عدم اجرای قابل توجه» تعهدات هسته‌ای ایران را ارائه داده‌اند و مبنای محکمی برای شروع مکانیسم ماشه ایجاد کرده‌اند. علاوه بر این، سه کشور اروپایی می‌توانستند از سال ۲۰۱۹ در هر زمانی مکانیسم ماشه را آغاز کنند، اما در عوض ترجیح دادند ابتدا به دنبال تعامل و ارتباط فشرده باشند - تا به ایران یک راه حل دیپلماتیک برای خروج از استراتژی تشدید هسته‌ای‌اش ارائه دهند.

ایالات متحده از رهبری متحدان سه کشور اروپایی خود در این تلاش قدردانی می‌کند. در طول هفته‌های آینده، ما با آنها و سایر اعضای شورای امنیت سازمان ملل همکاری خواهیم کرد تا مکانیسم ماشه تحریم‌ها و محدودیت‌های بین‌المللی علیه ایران را، همانطور که رئیس جمهور در یادداشت امنیت ملی شماره ۲ ریاست جمهوری دستور داده است، با موفقیت تکمیل کنیم.

در عین حال، ایالات متحده همچنان برای مذاکره مستقیم با ایران ـــ در راستای دستیابی به یک راه حل مسالمت‌آمیز و پایدار برای مسئله هسته‌ای ایران ـــ در دسترس است. اسنپ‌بک با آمادگی جدی ما برای دیپلماسی مغایرت ندارد، بلکه تنها آن را تقویت می‌کند. من از رهبران ایران می‌خواهم که اقدامات فوری لازم را برای اطمینان از اینکه ملتشان هرگز به سلاح هسته‌ای دست نخواهد یافت، در مسیر صلح گام بردارند و در نتیجه، رفاه مردم ایران را پیش ببرند.»

نامه عباس عراقچی به مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا

عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، در نامه‌ای به کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و هماهنگ‌کننده کمیسیون مشترک برجام نوشت: تلاش‌های احتمالی تروئیکا برای احیای قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد که به موجب قطعنامه ۲۲۳۱ (۲۰۱۵) لغو شده‌اند، فاقد اعتبار و بی‌اثر است و این قطعنامه باید طبق جدول زمانی خود در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ منقضی شود.

به گزارش ایرنا، عراقچی در نامه خود نوشت: سه کشور اروپایی مذکور هیچ وجاهت و صلاحیت حقوقی برای توسل به سازوکار حل‌وفصل اختلافات یا فعال‌سازی بازگشت خودکار تحریم‌ها ندارند.

عراقچی مدعی شد که تلاش‌های سه کشور اروپایی برای احیای قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران، فاقد اعتبار و بی‌اثر است.

او با تاکید بر اینکه «این قطعنامه (قطعنامه ۲۲۳۱) باید طبق جدول زمانی خود در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵ منقضی گردد»، از اتحادیه اروپا خواست تا از تفسیرهای گزینشی خودداری کرده و در تسهیل دیپلماسی اصیل و حفظ چندجانبه‌گرایی تلاش کند.

وی ادامه داد: همچنین جمهوری اسلامی ایران بار دیگر آمادگی خود را برای از سرگیری مذاکرات دیپلماتیک عادلانه و متوازن اعلام کرد، مشروط بر آنکه طرف‌های مقابل جدیت و حسن نیت خود را نشان داده و از اقدامات مخرب که شانس موفقیت مذاکرات را تضعیف می‌کند، اجتناب کنند.





نظر شما درباره این مقاله:







قاضی از اخراج رئیس صدای آمریکا جلوگیری کرد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 29.08.2025, 7:40

قاضی از اخراج رئیس صدای آمریکا جلوگیری کرد


مینهو کیم / نیویورک تایمز / ۲۸ آگوست ۲۰۲۵

در آمریکا یک قاضی فدرال روز پنجشنبه مانع از اخراج مدیر صدای آمریکا،  توسط دولت ترامپ شد. صدای آمریکا یک شبکه خبری با بودجه فدرال است که گزارش‌های مستقلی را در کشورهایی با آزادی مطبوعات محدود ارائه می‌دهد.

قاضی رویس سی. لامبرت از دادگاه بخش کلمبیا حکم داد که مقامات دولت ترامپ نمی‌توانند بدون تأیید هیئت مشورتی پخش بین‌المللی (International Broadcasting Advisory Board)، که هیئتی دو حزبی به‌منظور جلوگیری از نفوذ سیاسی بر اتاق‌های خبر تحت حمایت دولت است، مدیر این سازمان یعنی مایک آبراموویتز را برکنار کنند.

قاضی لامبرت نوشت: «الزامات قانونی مربوط کاملاً روشن است: مدیر صدای آمریکا “تنها در صورتی می‌تواند برکنار شود که این اقدام با رأی اکثریت” هیئت مورد تأیید قرار گیرد.» او افزود: «دیگر سؤالی درباره غیرقانونی بودن برکناری وجود ندارد.»

این حکم، یک شکست برای رئیس‌جمهور ترامپ و کری لیک، متحد سرسخت ترامپ که تلاش‌هایی برای تعطیلی شبکه‌های خبری تحت بودجه دولت از جمله صدای آمریکا را هدایت کرده، محسوب می‌شود. کاخ سفید این شبکه را به داشتن گرایش چپ و انتشار تبلیغات «رادیکال» و «ضد ترامپ» متهم کرده بود،

آبراموویتز در بیانیه‌ای گفت حفظ پخش خبری تحت حمایت دولت آمریکا برای کشورهایی که دولت‌های اقتدارگرا دارند و روزنامه‌نگاری مستقل را سرکوب و تبلیغات ضدآمریکایی منتشر می‌کنند، حیاتی است.

او اظهار داشت: «خوشنودم که قاضی لامبرت تشخیص داد مقامات دولت ترامپ “باید مطابق قانونی که کنگره مقرر کرده عمل کنند”.» همچنین اضافه کرد که برنامه‌های صدای آمریکا «برای امنیت و نفوذ ایالات متحده بسیار مهم است.»

وکلای دولت ترامپ در دادگاه لامبرت استدلال کردند که قانون محدودکننده اختیارات رئیس‌جمهور برای اخراج آبراموویتز، نقض اصل تفکیک قواست و دادگاه فاقد صلاحیت لازم برای بررسی پرونده است، زیرا کنگره «هیئت حفاظت از نظام شایستگی» (MSPB) را برای رسیدگی به اختلافات استخدامی دولت فدرال ایجاد کرده است. (آقای ترامپ همچنین برای اخراج اعضای MSPB اقدام کرده است.)

خانم لیک اعلام کرد دولت قصد دارد این حکم را فرجام‌خواهی کند و آن را «مضحک» خواند. او در ایمیلی گفت: «انتخابات تبعات دارد و رئیس‌جمهور ترامپ ریاست قوه مجریه را برعهده دارد. اطمینان دارم که سرانجام قانون اساسی اجرا خواهد شد.»

مقامات دولت ترامپ در اول اوت پس از آنکه آبراموویتز نپذیرفت به سمت «مدیر ارشد اجرایی» یک ایستگاه رادیویی صدای آمریکا در کارولینای شمالی منتقل شود، برای اخراج او اقدام کردند. صدای آمریکا ازایستگاه کارولینای شمالی برای پخش رادیویی موج کوتاه به آمریکای لاتین و غرب آفریقا از آن استفاده می‌کرد.

صدای آمریکا از مارس امسال پس از آنکه ترامپ تقریباً تمام کارکنان سازمان را به مرخصی با حقوق فرستاد، پخش برای این مناطق را متوقف کرده بود. دولت در ژوئن تلاش کرد (و ناکام ماند) تقریباً تمام ۱۳۰۰ خبرنگار و کارکنان پشتیبانی صدای آمریکا را اخراج کند.

در حال حاضر صدای امریکا  فقط به چهار زبان برنامه پخش می‌کند: فارسی، ماندارین (چینی)، و دو زبان اصلی افغانستان، یعنی دری و پشتو. پیش از این، این شبکه هر هفته برنامه‌های خبری را به ۴۹ زبان به ۳۶۰ میلیون نفر در سراسر جهان پخش می‌کرد، از جمله برای روسیه، چین و ایران.

روند محدود شدن شدید برنامه‌های صدای آمریکا علی‌رغم دستور قاضی لامبرت در آوریل که دولت را ملزم به بازگرداندن شبکه برای «ارائه منبعی پیوسته قابل اعتماد و موثق از اخبار» کرده بود، ادامه دارد.

احتمال ندارد دولت بتواند به سرعت رضایت هیئت مشورتی برای اخراج آبراموویتز را کسب کند. چند روز پس از آغاز دوره ریاست‌جمهوری، ترامپ شش نفر از هفت عضو هیئت را اخراج کرد و تنها مارکو روبیو، وزیر امور خارجه را باقی گذاشت که به‌طور خودکار به دلیل سمتش عضو هیئت محسوب می‌شود. برای رأی‌گیری هیئت، حداقل چهار عضو (به‌جز روبیو) لازم است. شش عضو (به‌غیر از روبیو) باید توسط سنا تأیید شوند و هنوز جایگزینی برای هیچ‌یک تعیین نشده است.

قاضی لامبرت روز پنج‌شنبه نوشت: «مدافعان حتی وانمود هم نکرده‌اند که اقداماتشان برای برکناری آبراموویتز مطابق با الزام قانونی موجود است. چگونه می‌توانستند چنین کنند، وقتی هیئت از ژانویه تاکنون به حد نصاب نرسیده است؟»

کنگره در سال ۲۰۲۰ این هیئت مشورتی را تشکیل داد. این اقدام کنگره  پس از آن صورت گرفت که منصوب ترامپ (دو دولت اول او) برای ریاست سازمان کل رسانه‌های جهانی ایالات متحده (USAGM) ـــ نهاد مادر صدای آمریکا ـــ متهم شد که قصد داشت آژانس‌های خبری تحت بودجه دولت را به تریبون دولت بدل کند و رهبران اتاق‌های خبر را اخراج کرده است.

یک تحقیق فدرال بعدتر نشان داد که این فرد، مایکل پک، سازمان رسانه‌های جهانی را با کنار گذاشتن مدیرانی که به‌نظرش از ترامپ به اندازه کافی حمایت نمی‌کردند، به شدت بد مدیریت کرده است.





نظر شما درباره این مقاله:







پرواز  پهپادهای روسی بر فراز مسیرهای تسلیحاتی آمریکا
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 22:17

پرواز  پهپادهای روسی بر فراز مسیرهای تسلیحاتی آمریکا






نظر شما درباره این مقاله:







بازداشت پنج تن از فعالان فرهنگی ساکن تهران
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 21:05

بازداشت پنج تن از فعالان فرهنگی ساکن تهران






نظر شما درباره این مقاله:







پرونده‌ای برای آتش‌بس در اوکراین
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 16:59

پرونده‌ای برای آتش‌بس در اوکراین


ریچارد هاس

پروجکت سیندیکیت / ۲۷ اوت ۲۰۲۵
برگردان: آزاد و شریف‌زاده

* مطمئناً یک توافق صلح پایدار با روسیه ارجحیت دارد، اما در حال حاضر این امر به سادگی دور از دسترس است. یک توافق بلندمدت باید هم قابل انجام و هم مطلوب باشد، و در حال حاضر چنین دیپلماسی بلندپروازانه‌ای امکان‌پذیر نیست - و دنبال کردن آن می‌تواند خطرناک باشد.

«آمادگی همه‌چیز است»؛ این را ادگار در نمایشنامهٔ شاه لیر شکسپیر می‌گوید. همه باید این نکته را میان تلاش‌های دیپلماتیک برای پایان‌دادن به جنگ روسیه و اوکراین در نظر داشته باشند. به‌ندرت در تاریخ پیش آمده که یک طرف، فقط با تحمیل اراده‌اش بر دیگری، توانسته باشد جنگی را خاتمه دهد. تقریباً در همهٔ موارد، آنچه یک درگیری را برای پیشرفت یا حتی حل‌وفصل آماده می‌کند، وجود رهبرانی است که توافق را بر ادامهٔ جنگ ترجیح دهند؛ به اندازهٔ کافی در داخل کشور قدرتمند باشند تا بتوانند از موضع خود حمایت کنند؛ فرمولی را بپذیرند که برای همهٔ طرف‌ها منافعی داشته باشد؛ و روندی دیپلماتیک را قبول کنند که برای همگان قابل پذیرش باشد.

امروز پرسش آشکار دربارهٔ جنگ روسیه و اوکراین این است که آیا چنین عناصر و شرایطی را می‌توان شناسایی کرد یا نه. در حالی که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، صلح را در اولویت قرار داده است، اما مشکل است که به آن خوش‌بین بود. روسیه در سال ۲۰۱۴ کریمه و بخش‌هایی از منطقهٔ دونباس شرقی اوکراین را اشغال کرد و بعد از سه سال‌ونیم از آغاز جنگ در فوریهٔ ۲۰۲۲، تغییر چندانی در نقشه ایجاد نشده است. در این موقعیت، تنها صلحی که می‌توان تصور کرد، صلحی است که به‌وسیلهٔ مذاکره، نه تحمیل، به‌دست آید.

چشم‌اندازهای دیپلماتیک به‌ویژه درمورد روسیه ناپخته است. ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، احتمالاً به‌اندازهٔ کافی قدرتمند است که بتواند پایان جنگ را در داخل کشور به مردمش بفروشد، هرچند، او باید توضیح دهد که چرا جان‌های بسیاری برای چیزی کمتر از «پیروزی کامل» قربانی شده‌اند. اما او هنوز تمایلی به انجام این کار را ندارد، زیرا بر این باور است که بدون توافق، وضعیت بهتری خواهد داشت و زمان به سود اوست. هدف او به‌طور مشخص به‌دست‌آوردن سرزمین بیشتر نیست، بلکه پایان‌دادن به اوکراین به‌عنوان کشوری مستقل، دموکراتیک و نزدیک به غرب است، و او هیچ علامتی از تمایل به رضایت‌دادن به چیزی کمتر از این نشان نداده است. همچنین روشن نیست که در حال حاضر فرآیندی وجود داشته باشد که روسیه حاضر به پذیرش آن باشد؛ به این دلیل است که کرملین مانع دیدار پوتین و ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، می‌شود.

در طرف اوکراین نیز محدودیت‌هایی وجود دارد. اوکراین آتش‌بس را بر ادامهٔ جنگ ترجیح می‌دهد، اما تنها تا زمانی که از آن خواسته نشود زمینی را به‌طور دائم به روسیه واگذار کند. زلنسکی می‌تواند چنین مصالحه‌ای را بپذیرد، اما بسیاری در داخل کشور، تلخ‌کام خواهند بود که روسیه همچنان بخشی از خاک اوکراین را در اشغال خود نگه دارد.

یک صلح پایدار میان روسیه و اوکراین بدون تردید مطلوب‌تر است، اما در حال حاضر دست‌یافتنی نیست. یک توافق بلندمدت باید هم عملی باشد و هم مطلوب، و فعلاً چنین دیپلماسی بلندپروازانه‌ای ممکن نیست. افزون بر این، خطرات زیادی با تلاش برای صلحی پایدار پیش از آنکه زمانش فرا برسد، همراه است.

مجبورکردن اوکراین به واگذاری سرزمین، پاداشی برای پوتین به‌خاطر تجاوزش به اوکراین است و چه‌بسا دیگران را که جاه‌طلبی‌های ارضی دارند، وسوسه کند تا با توسل به زور به اهداف خود برسند. واقعیت دیگر این است که مذاکره بر سر چنین صلحی ماه‌ها یا حتی سال‌ها به طول خواهد انجامید و همین امر به معنای ادامه‌یافتن جنگ است. قاعدتاً دامنهٔ جاه‌طلبی دیپلماتیک نمی‌تواند بیشتر از میزان «آمادگی» شرایط باشد.

این ملاحظات نشان می‌دهند که لازم است امکان میانجی‌گری برای یک آتش‌بس دوباره مورد بررسی قرار گیرد – همان رویکردی که آمریکا پیش از نشست ترامپ-پوتین در آلاسکا در پیش گرفته بود. نه روسیه و نه اوکراین از چنین وضعیتی کاملاً راضی نخواهند بود. اوکراین توانایی تلاش برای آزادسازی سرزمین‌های اشغال‌شده توسط روسیه را از دست می‌دهد و روسیه توانایی اشغال بخش‌های بیشتری از اوکراین و سرنگونی دولت آن را. اما آتش‌بس چیزی به هر دو طرف می‌دهد، فراتر از مزایایی که از توقف جنگ ناشی می‌شود. هیچ‌یک از طرفین مجبور نخواهند شد از اهداف بلندمدت خود دست بکشند یا از تقویت توان نظامی‌شان بازبمانند.

تحقق چنین آتش‌بسی به دو چیز نیاز دارد: افزایش فشار بر روسیه و دادن تعهد بلندمدت به اوکراین. بخش زیادی از این کار می‌تواند با تعهد ترامپ (و جلب حمایت کنگره) برای تأمین نامحدود کمک‌های نظامی و اطلاعاتی موردنیاز اوکراین برای دفاع پایدار و اجرای حملات علیه اهداف در روسیه انجام شود. همچنین تحمیل تحریم‌های اقتصادی بیشتر بر روسیه لازم خواهد بود – همان‌طور که وعدهٔ کاهش تحریم‌ها در صورت پیوستن روسیه به آتش‌بس ضروری است.

برخی استدلال می‌کنند که باید تضمین‌های امنیتی به اوکراین داده شود. اما این احتمال باید با احتیاط دنبال شود. اوکراین قبلاً، با وجود تضمین‌هایی که در سال ۱۹۹۴ دریافت کرده بود، دوبار مورد تهاجم قرار گرفت. تنها تضمین‌های ثابت‌شده در اروپا در دوران پس از جنگ، آن‌هایی بوده‌اند که ناتو به اعضای خود داده است – تضمین‌هایی تقریباً خودکار و پشتیبانی‌شده توسط توان نظامی واقعی آمریکا و اروپا. چیزی شبیه به آن را در اینجا نمی‌توان انتظار داشت.

اروپا و ایالات متحده همچنین باید به‌طور جدی بیندیشند که آیا مایل‌اند سیاست حمایت غیرمستقیم از اوکراین را کنار بگذارند و در عوض با استقرار هواپیما و نیروهای زمینی، خود را وارد جنگ با روسیه کنند یا نه. بار دیگر، به نظر می‌رسد برای ایالات متحده کمک امنیتی جذاب‌تر از تضمین امنیتی است.

فشارآوردن برای یک آتش‌بس به‌هیچ‌وجه آسان نخواهد بود و خطر واقعی وجود دارد که جنگ ادامه یابد. با گذشت زمان، هر دو طرف باید مزایا و معایب ادامهٔ جنگ را دوباره ارزیابی کنند و بسنجند که آیا حاضرند برای پایان‌دادن به آن امتیازات بیشتری بدهند یا نه. حتی اگر آتش‌بس برقرار شود، این خطر وجود دارد که دوام نیاورد و تنها به یک مکث موقت تبدیل شود، نه گامی به سوی صلح. راه مقابله با ازسرگیری جنگ، این است که با تقویت بازدارندگی، شروع جنگ را غیرجذاب کرده و با تحمیل هزینه‌هایی بر طرف نقض‌کنندهٔ آتش‌بس، بازدارندگی را تقویت نماییم.

خطر دیگر این است که آتش‌بس ادامه یابد و خطوط موقت به خطوطی تقریباً دائمی تبدیل شوند. چنین تجربه‌ای هم در شبه‌جزیرهٔ کره و هم در قبرس اتفاق افتاده است. با این حال، چنین وضعیتی به مراتب بهتر از ادامهٔ جنگ خواهد بود. شاید روزی، با به‌وجودآمدن رهبری تازه‌ای، فرصتی واقعی برای مذاکرهٔ یک توافق صلح به وجود آید. تا آن زمان، یک آتش‌بس پایدار بهترین گزینه برای همه به نظر می‌رسد.

————————
ریچارد هاس (Richard Haass)، رئیس افتخاری «شورای روابط خارجی» (Council on Foreign Relations)، مشاور ارشد در شرکت Centerview Partners و استاد برجستهٔ دانشگاه در دانشگاه نیویورک است. او پیش‌تر در سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ به‌عنوان رئیس دفتر برنامه‌ریزی سیاست‌گذاری وزارت امور خارجهٔ آمریکا خدمت کرده و نمایندهٔ ویژهٔ رئیس‌جمهور وقت آمریکا، جورج بوش، در ایرلند شمالی و همچنین هماهنگ‌کنندهٔ امور مربوط به آیندهٔ افغانستان بوده است.
او نویسندهٔ کتاب The Bill of Obligations: The Ten Habits of Good Citizens (انتشارات پنگوئن، ۲۰۲۳) و نویسندهٔ خبرنامهٔ هفتگی در ساب‌استک با عنوان Home & Away است.





نظر شما درباره این مقاله:







اروپایی‌ها سازوکار ماشه علیه ایران را فعال کردند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 14:58

اروپایی‌ها سازوکار ماشه علیه ایران را فعال کردند


باراک راویـد / اکسیوس / ۲۸ اوت ۲۰۲۵

فرانسه، آلمان و بریتانیا روز پنج‌شنبه صبح در نامه‌ای به اعضای شورای امنیت سازمان ملل اعلام کردند سازوکار موسوم به «بازگشت خودکار تحریم‌ها» یا «اسنپ‌بک» (Snapback) را برای بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران – که ذیل توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ تعلیق شده بودند – فعال می‌کنند. این تصمیم بنا به گفته دو دیپلمات اروپایی اتخاذ شده است.

اهمیت موضوع: در این نامه، سه قدرت اروپایی تأکید کرده‌اند که طی ۳۰ روز آینده ــ پیش از آنکه تحریم‌ها به‌طور رسمی اعمال شوند ــ آماده مذاکره با ایران بر سر توافقی هسته‌ای هستند که بتواند این روند را متوقف کند.

● مکانیزم «اسنپ‌بک» به‌طور خودکار تمام تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل، که طبق توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ لغو شده بودند، دوباره برقرار می‌کند.
● انتظار می‌رود این اقدام فشار اقتصادی بر ایران را افزایش دهد و احتمالاً به واکنش تلافی‌جویانه تهران منجر شود.
● مقام‌های ایرانی پیش‌تر هشدار داده بودند که در صورت فعال شدن اسنپ‌بک، ایران ممکن است از معاهدهٔ منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) خارج شود.
● وزارت خارجه آمریکا از اظهارنظر در این باره خودداری کرده است.

پشت پرده خبر: فرانسه، آلمان و بریتانیا تا پایان ماه اوت به ایران فرصت داده بودند تا برای جلوگیری از بازگشت تحریم‌ها دست به اقدام بزند. خواستهٔ اصلی اروپا این بود که:
● ایران مذاکرات درباره توافق هسته‌ای را با ایالات متحده از سر بگیرد؛
● دسترسی کامل بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به تمامی سایت‌های هسته‌ای و ذخایر اورانیوم غنی‌شده تا سطح ۶۰ درصد، که از حملات آمریکا و اسرائیل جان سالم به در برده‌اند، فراهم سازد.

با این حال، نشست روز سه‌شنبه در ژنو میان دیپلمات‌های ارشد ایران و قدرت‌های اروپایی بی‌نتیجه به پایان رسید.

یک منبع آگاه از این دیدار گفته است: «ایرانی‌ها هیچ پیشنهاد مشخص و قابل‌سنجشی روی میز نگذاشتند» و همچنین هرگونه تمدید مهلت برای جلوگیری از اسنپ‌بک را رد کردند.

روز چهارشنبه، وزرای خارجه فرانسه، آلمان و بریتانیا به همراه مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا طی گفت‌وگویی با وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو، اعلام کردند که قصد دارند روز پنج‌شنبه رسماً روند اسنپ‌بک را آغاز کنند. این موضوع را سه منبع مطلع به اکسیوس تأیید کردند.

اظهارنظرها: یکی از دیپلمات‌های اروپایی در توضیح تصمیم مذکور گفت: «رهبران سه کشور اروپایی معتقدند ایران سال‌هاست به روشنی تعهدات خود ذیل توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ را نقض کرده و هیچ اقدام ملموسی برای رفع این وضعیت انجام نداده است.» 

در مقابل، کاظم غریب‌آبادی، معاون وزیر خارجه ایران در گفت‌وگو با تلویزیون دولتی ایران هشدار داد که اگر اروپایی‌ها اسنپ‌بک را فعال کنند، ایران واکنش تلافی‌جویانه نشان خواهد داد از جمله تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی.

مقام‌های ایرانی همچنین منطق این اقدام را زیر سؤال برده‌اند و می‌پرسند چرا باید بابت مذاکره نکردن با آمریکا یا پایبند نبودن به برجام مجازات شوند، در حالی که خود آمریکا نخست از توافق خارج شد و سپس در میانه مذاکرات پیشین به ایران حمله کرد.

چشم‌انداز پیش رو: فرآیند اجرایی شدن اسنپ‌بک ۳۰ روز به طول می‌انجامد. سه کشور اروپایی امیدوارند این روند پیش از آنکه روسیه در ماه اکتبر ریاست شورای امنیت سازمان ملل را بر عهده بگیرد، نهایی شود.

یکی از دیپلمات‌های اروپایی تأکید کرد: «فعال کردن روند اسنپ‌بک به معنای پایان دیپلماسی نیست. سه کشور اروپایی همچنان آماده‌اند در هفته‌های پیش از اجرایی شدن تحریم‌ها وارد گفت‌وگو با ایران شوند.»

بیانیه مشترک تروئیکای اروپایی درباره فعال‌سازی اسنپ‌بک
متن بیانیه:
ما، وزرای خارجه فرانسه، آلمان و بریتانیا، هدف بنیادی مشترکی داریم و آن این است که ایران هرگز به دنبال «دستیابی یا توسعه سلاح هسته‌ای» نباشد.
ما با این اعتقاد که برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) می‌تواند به‌طور قاطع ماهیت صرفاً صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران را تضمین کند، این توافق را مذاکره کردیم.
شورای امنیت سازمان ملل نیز در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵ با صدور قطعنامه ۲۲۳۱ به‌طور اجماعی از برجام حمایت کرد. این توافق یک دستاورد مهم در حوزه عدم اشاعه بود و در نتیجه به تقویت صلح و امنیت بین‌المللی کمک کرد.
پس از خروج ایالات متحده از برجام در ۸ مه ۲۰۱۸ و در حالی‌که ایران از مه ۲۰۱۹ اجرای تعهدات خود ذیل برجام را متوقف کرد، فرانسه، آلمان و بریتانیا (تروئیکای اروپایی) همچنان به‌عنوان اعضای متعهد به توافق باقی ماندند اما از سال ۲۰۱۹، ایران از حدود مجاز برجام در زمینه اورانیوم غنی‌شده، آب سنگین و سانتریفیوژها فراتر رفته، توانایی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای انجام فعالیت‌های راستی‌آزمایی و نظارت برجامی را محدود کرده و اجرای داوطلبانه و روند تصویب پروتکل الحاقی توافق‌نامه پادمان جامع خود را کنار گذاشته است.
این اقدامات با تعهدات ایران ذیل برجام در تضاد بوده و پیامدهای جدی بر ظرفیت ایران برای پیشرفت به سوی توسعه سلاح هسته‌ای دارد.

 





نظر شما درباره این مقاله:







این سرزمین سهم شماست! / احمد زیدآبادی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 13:45

این سرزمین سهم شماست! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







نرگس محمدی: برخوردهای غیرقانونی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 13:35

نرگس محمدی: برخوردهای غیرقانونی






نظر شما درباره این مقاله:







آبجوی عصر حجر
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 13:03

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

آبجوی عصر حجر


برگردان: علی محمد طباطبایی

تحت تأثیر آبجو؟

از آنجایی که در آن زمان خط اختراع نشده بود، هیچ سند مکتوبی وجود ندارد که اهمیت اجتماعی و آیینی آبجو در هلال حاصلخیز در دوران نوسنگی (بین ۹۰۰۰ تا ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد) را تأیید کند. اما می‌توان اطلاعات زیادی را از اسناد بعدی مربوط به نحوه استفاده اولین تمدن‌های باسواد، یعنی سومریان بین‌النهرین و مصریان باستان، از آبجو استنباط کرد. در واقع، برخی از سنت‌های فرهنگی مرتبط با آبجو آنقدر پایدار بوده‌اند که تا به امروز نیز باقی مانده‌اند.

به نظر می‌رسد از همان ابتدا آبجو به عنوان یک نوشیدنی اجتماعی اهمیت داشته است. تصاویر سومری از آبجو در هزاره سوم قبل از میلاد، معمولاً دو نفر را نشان می‌دهد که با استفاده از نی از یک ظرف مشترک می‌نوشند. با این حال، در دوره سومری امکان فیلتر کردن دانه‌ها، کاه و سایر بقایا از آبجو وجود داشت و ظهور سفال به این معنی بود که به راحتی می‌توان آن را در فنجان‌های جداگانه سرو کرد. با این وجود، اینکه نوشندگان آبجو به طور گسترده با نی به تصویر کشیده شده‌اند، نشان می‌دهد که این یک آیین بوده که حتی زمانی که نی دیگر ضرورتی نداشته، ادامه یافته است.

محتمل‌ترین توضیح برای این ترجیح این است که برخلاف غذا، نوشیدنی‌ها واقعاً قابل اشتراک‌گذاری هستند. هنگامی که چند نفر از یک ظرف مشترک آبجو می‌نوشند، همگی همان مایع را مصرف می‌کنند؛ در حالی که هنگام تقسیم یک تکه گوشت، معمولاً برخی قسمت‌ها مطلوب‌تر از بقیه در نظر گرفته می‌شوند. در نتیجه، نوشیدن مشترک یک نوشیدنی با کسی، نمادی جهانی از مهمان‌نوازی و دوستی است. این عمل نشان می‌دهد که فردی که نوشیدنی را ارائه می‌دهد قابل اعتماد است، زیرا ثابت می‌کند که نوشیدنی مسموم یا غیرقابل مصرف نیست. اولین آبجوها که در ظروف ابتدایی و در دوره‌ای قبل از استفاده از فنجان‌های فردی تهیه می‌شد، باید به صورت مشترک مصرف می‌شد. اگرچه امروزه مرسوم نیست که به مهمانان نیی برای نوشیدن از خمره مشترک آبجو پیشنهاد شود، اما ممکن است چای یا قهوه از یک قوری مشترک یا شراب یا مشروب از یک بطری مشترک سرو شود. و هنگام نوشیدن الکل در یک محیط اجتماعی، به هم زدن لیوان‌ها به صورت نمادین، آن‌ها را به یک ظرف مشترک از مایع نوشیدنی تبدیل می‌کند. اینها سنت‌هایی با ریشه‌هایی بسیار قدیمی هستند.

همچنین این باور که نوشیدنی‌ها، به ویژه نوشیدنی‌های الکلی دارای خواص ماوراءالطبیعه هستند، به همان اندازه قدیمی است. برای نوشندگان دوران نوسنگی، توانایی آبجو در مست کردن و ایجاد حالت تغییر یافته هوشیاری، جادویی به نظر می‌رسید. فرآیند مرموز تخمیر که حریره معمولی را به آبجو تبدیل می‌کرد نیز چنین بود. نتیجه گیری واضح این بود که آبجو هدیه‌ای از سوی خدایان است. بر همین اساس، بسیاری از فرهنگ‌ها افسانه‌هایی دارند که توضیح می‌دهد چگونه خدایان آبجو را اختراع کردند و سپس روش ساخت آن را به انسان‌ها آموختند.

به عنوان مثال، مصریان باور داشتند که اوزیریس (Osiris)، خدای کشاورزی و پادشاه جهان پس از مرگ، به طور تصادفی آبجو را کشف کرد. روزی او مخلوطی از آب و جوانه غلات آماده کرد، اما آن را فراموش کرد و در آفتاب رها کرد. وقتی بازگشت، دید که حریره تخمیر شده است. آن را نوشید و از نتیجه آن چنان خوشحال شد که این دانش را به انسان‌ها منتقل کرد. (این داستان به نظر می‌رسد با نحوه کشف احتمالی آبجو در عصر حجر همخوانی نزدیکی دارد.) فرهنگ‌های دیگر مصرف کننده آبجو نیز داستان‌های مشابهی روایت می‌کنند.

از آنجا که آبجو هدیه‌ای از خدایان بود، ارائه آن به عنوان پیشکش مذهبی نیز منطقی به نظر می‌رسید. سومریان و مصریان قطعاً از آبجو در مراسم مذهبی، آیین‌های باروری کشاورزی و تدفین استفاده می‌کردند، بنابراین به نظر می‌رسد کاربرد مذهبی آن به زمان‌های بسیار قدیم‌تر بازمی‌گردد. در واقع، اهمیت مذهبی آبجو در تمام فرهنگ‌های مصرف کننده آن - چه در آمریکا، آفریقا یا اوراسیا - مشترک است. اینکاها آبجوی خود به نام «چیچا» (chicha) را در جامی طلایی به خورشید طلوع‌کننده تقدیم می‌کردند و آن را روی زمین می‌ریختند یا اولین جرعه را به عنوان پیشکش به خدایان زمین تف می‌کردند. آزتک‌ها آبجوی خود به نام «پولکه» (pulque) را به «مایاهوئل» (Mayahuel)، الهه باروری تقدیم می‌کردند. در چین، از آبجوهای ساخته شده از ارزن و برنج در مراسم تدفین و سایر آیین‌ها استفاده می‌شد. عمل بلند کردن لیوان برای آرزوی سلامتی، ازدواجی موفقی آمیز و شاد، یا گذاری امن به جهان پس از مرگ، یا جشن موفقیت یک پروژه، بازتاب مدرن این ایده باستانی است که الکل قدرت فراخواندن نیروهای ماوراءالطبیعه را دارد.

آبجو و کشاورزی، بذرهای جهان مدرن 

برخی از انسان‌شناسان حتی پیشنهاد کرده‌اند که آبجو ممکن است نقش محوری در پذیرش کشاورزی، یکی از نقاط عطف تاریخ بشر، ایفا کرده باشد. کشاورزی با ایجاد مازاد غذایی، راه را برای ظهور تمدن هموار کرد، زیرا برخی از اعضای جامعه را از نیاز به تولید غذا رها ساخت و به آن‌ها امکان داد تا در فعالیت‌ها و صنایع خاص تخصص یابند و بدین ترتیب، بشریت را در مسیر جهان مدرن قرار داد. این اتفاق برای اولین بار در منطقه هلال (Fertile Crescent) حاصلخیز رخ داد، حدود ۹۰۰۰ سال قبل از میلاد، زمانی که مردم شروع به کشت عمدی جو و گندم کردند، به جای اینکه صرفاً غلات وحشی را برای مصرف و ذخیره جمع‌آوری کنند.

البته، گذار از شکار و گردآوری به کشاورزی، فرآیندی تدریجی در طول چند هزار سال بود، زیرا محصولات کشت شده عمدی نقش غذایی فزاینده‌ای پیدا کردند. با این حال، در طرح کلی تاریخ بشر، این اتفاق در یک چشم‌برهم زدن رخ داد. انسان‌ها از زمانی که حدود هفت میلیون سال پیش از نخستی‌ها جدا شدند، شکارچی- گردآورنده بودند؛ سپس ناگهان به کشاورزی روی آوردند. دلیل دقیق این تغییر و زمان وقوع آن هنوز مورد بحث‌های داغ است و ده‌ها نظریه وجود دارد. شاید مقدار غذای در دسترس شکارچی-گردآورنده‌ها در هلال حاصلخیز کاهش یافت، مثلاً به دلیل تغییرات آب‌وهوایی یا انقراض برخی گونه‌ها بر اثر شکار. احتمال دیگر این است که سبک زندگی کم‌تحرک‌تر (ولی همچنان مبتنی بر شکار و گردآوری)، باروری انسان را افزایش داد و باعث رشد جمعیت و تقاضا برای منابع غذایی جدید گردید. یا شاید پس از کشف آبجو و اهمیت اجتماعی و آیینی مصرف آن، تمایل بیشتری برای تضمین دسترسی به غلات از طریق کشاورزی عمدی به وجود آمد، نه اتکا به غلات وحشی. بر اساس این دیدگاه، کشاورزی تا حدی برای حفظ عرضه آبجو پذیرفته شد.

هرچند وسوسه‌انگیز است که پذیرش کشاورزی را کاملاً به آبجو نسبت دهیم، به نظر می‌رسد که نوشیدن آبجو تنها یکی از عوامل متعددی بود که به تغییر تعادل از شکار و گردآوری به سمت کشاورزی و سبک زندگی کم‌تحرک مبتنی بر سکونت‌گاه‌های کوچک کمک کرد. هنگامی که این گذار آغاز شد، اثر قفل‌کننده‌ای به وجود آمد: هرچه یک جامعه بیشتر به کشاورزی به عنوان روش تولید غذا متکی می‌شد و جمعیت آن بیشتر رشد می‌کرد، بازگشت به سبک زندگی گذشته مبتنی بر شکار و گردآوری دشوارتر می‌شد.

نوشیدن آبجو همچنین به شیوه‌ای ظریف‌تر به گذار به کشاورزی کمک کرد. از آنجا که ذخیره‌سازی طولانی‌مدت آبجو دشوار بود و تخمیر کامل تا یک هفته زمان می‌برد، بیشتر آبجو در حالی که هنوز در حال تخمیر بود، زودتر مصرف می‌شد. چنین آبجویی با استانداردهای امروزی الکل نسبتاً کمی داشت، اما سرشار از مخمر معلق بود که به‌طور چشمگیری محتوای پروتئین و ویتامین آن را بهبود می‌بخشید. سطح بالای ویتامین B به‌ویژه می‌توانست کاهش مصرف گوشت—منبع معمول این ویتامین—را جبران کند، زیرا شکار جای خود را به کشاورزی داد.

علاوه بر این، از آنجا که آبجو با آب جوشانده تهیه می‌شد، نوشیدن آن ایمن‌تر از آب بود، زیرا آب حتی در کوچک‌ترین سکونت‌گاه‌ها به‌سرعت با ضایعات انسانی آلوده می‌شد. هرچند ارتباط بین آب آلوده و بیماری تا دوران مدرن درک نشد، انسان‌ها به‌سرعت یاد گرفتند که از منابع آب ناآشنا احتیاط کنند و در صورت امکان از جویبارهای زلال دور از سکونت‌گاه‌های انسانی بنوشند. (شکارچی- گردآورنده‌ها نگران آلودگی آب نبودند، زیرا در گروه‌های کوچک و متحرک زندگی می‌کردند و ضایعات خود را هنگام کوچ پشت سر می‌گذاشتند.) به عبارت دیگر، آبجو به جبران کاهش کیفیت غذا با روی‌آوردن به کشاورزی کمک کرد، منبع ایمنی از تغذیه مایع فراهم آورد و به گروه‌های کشاورز آبجوخور مزیت تغذیه‌ای نسبی در مقایسه با غیرآبجودارها داد.

کشاورزی بین سال‌های ۷۰۰۰ تا ۵۰۰۰ قبل از میلاد در سراسر هلال حاصلخیز گسترش یافت، زیرا تعداد فزاینده‌ای از گیاهان و حیوانات (از جمله گوسفند و بز) اهلی شدند و تکنیک‌های جدید آبیاری، کشاورزی را در زمین‌های گرم و خشک میان‌رودان و دره نیل در مصر ممکن ساخت. یک روستای معمولی کشاورزی در آن دوران از کلبه‌هایی از جنس گل و حصیر نی ساخته شده بود و احتمالاً چند خانه مجلل‌تر از خشت خام. خارج از روستا، مزارعی وجود داشت که غلات، خرما و سایر محصولات در آن کشت می‌شد و چند گوسفند و گاو در نزدیکی آن‌ها بسته یا در آغل نگهداری می‌شدند. پرندگان وحشی، ماهی و شکار—در صورت دسترسی—مکمل رژیم غذایی روستاییان بود. این سبک زندگی بسیار متفاوت از شکار و گردآوری تنها چند هزار سال قبل بود. و گذار به سمت جامعه‌ای پیچیده‌تر آغاز شده بود. سکونت‌گاه‌های این دوره اغلب یک انبار داشتند که در آن اشیای ارزشمند، از جمله اشیای مقدس و ذخایر غذایی مازاد، نگهداری می‌شد. این انبارها قطعاً عمومی بودند، زیرا بسیار بزرگ‌تر از نیاز یک خانواده بودند.

ذخیره غذا در انبار، یک راه برای جلوگیری از کمبود غذایی در آینده بود؛ فعالیت‌های آیینی و مذهبی، که در آن‌ها از خدایان برای تضمین برداشت خوب درخواست می‌شد راه دیگر بود. با درهم‌تنیده شدن این دو فعالیت، ذخایر غذایی مازاد به عنوان پیشکش به خدایان در نظر گرفته می‌شد و انبارها به معابد تبدیل شدند. برای اطمینان از مشارکت همه روستاییان، کمک‌ها به انبار عمومی با استفاده از نشانه‌های گلی کوچک ثبت می‌شد که از ۸۰۰۰ سال قبل از میلاد در سراسر هلال حاصلخیز یافت شده‌اند. این کمک‌ها توسط کاهن- مدیرانی که از مازاد غذایی زندگی می‌کردند و فعالیت‌های جمعی مانند ساخت‌وساز و نگهداری سیستم‌های آبیاری را هدایت می‌کردند، به عنوان پیشکش مذهبی توجیه می‌شد. بدین ترتیب، بذرهای حسابداری، نوشتار و بوروکراسی کاشته شد.

این ایده که آبجو بخشی از محرک این تغییر چشمگیر در ماهیت فعالیت انسان پس از میلیون‌ها سال شکار و گردآوری بوده، همچنان بحث‌برانگیز است. اما بهترین شاهد برای اهمیت آبجو در دوران پیشاتاریخ، جایگاه فوق‌العاده آن در میان مردمان اولین تمدن‌های بزرگ است. زیرا اگرچه ریشه‌های این نوشیدنی کهن همواره در هاله‌ای از رمز و گمان باقی می‌ماند، شکی نیست که زندگی روزمره مصریان و میان‌رودانی‌ها، چه جوان و چه پیر، چه ثروتمند و چه فقیر، آغشته به آبجو بود.

ادامه دارد ....

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر

بخش بعدی: آبجو در جهان متمدن 


نظر خوانندگان:


■ جناب طباطبایی عزیز، از اینکه با دانش زبانی خود، انتخاب متون مفید و دانش‌افزا و ترجمه سلیس و روان آنها به دانش جوانان میهن ما می‌افزایید به سهم خود از شما متشکرم. شخصا در رابطه با حرمت شراب در اسلام و ارتباط آن با اقتصاد روم برداشت‌هایی داشتم که در پی تحقیق بیشترم ولی این سری ترجمه‌های شما ذهن مرا بازتر کرد و دامنه جستجویم را وسیعتر. اینکه باید بخش حلال بودن آبجو در بعضی از اقوال فقهای متقدم – مثلا ابوحنیفه - را بیشتر بکاوم.
موفق باشید. مظفری


■ دوست گرامی جناب مظفری عزیز. با کمال سپاس و احترام، پیام محبت‌آمیز و پرمعنای شما را دریافت کردم و بسیار خوشحال شدم که ترجمه‌های این جانب توانسته است سهمی هرچند کوچک در گسترش دامنه پژوهشِ شما داشته باشد. امیدوارم بتوانم در ادامه نیز با انتخاب و ترجمه متونی سودمند، همگام با پژوهش‌های ارزشمند شما گام بردارم.
علی‌محمد طباطبایی






نظر شما درباره این مقاله:







احمد الشرع؛ از رهبر جهادی تا رئیس‌جمهور واقع‌گرا
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 12:36

احمد الشرع؛ از رهبر جهادی تا رئیس‌جمهور واقع‌گرا


ایلیا جزایری / رادیو فردا

احمد الشرع، رئیس‌جمهور موقت سوریه که با پیشینهٔ اسلام‌گرایی و رهبری یک گروه جهادی به قدرت رسیده، اکنون تلاش می‌کند خود را به‌عنوان شخصیتی ملی، به‌دور از ایدئولوژی و رهبری با اندیشهٔ کشور‌داری معرفی کند.

آقای الشرع که آذرماه پارسال در پی سقوط نظام بشار اسد به قدرت رسید، رهبری ائتلافی از گروه‌‌های جهادی اسلام‌گرا را بر عهده داشت که «هیئت تحریر الشام» در رأس آن‌ها قرار گرفته بود.

«هیئت تحریر الشام» در فهرست «تروریسم» آمریکا قرار داشت، اما ۱۲ تیرماه امسال واشینگتن آن را از این فهرست خارج کرد. ایالات متحده پیش از آن نیز جایزهٔ ۱۰ میلیون دلاری را که برای دستگیری الشرع تعیین کرده بود، پس از سفر هیئتی آمریکایی به دمشق لغو کرد.

الشرع: ایدئولوژی‌های اسلامی شکست خورده‌ است

احمد الشرع در مصاحبه با روزنامهٔ کویتی «النهار» که روز سه‌شنبه ۴ شهریور منتشر شد، گفت که عضو گروه «اخوان‌المسلمین» نیست و از گروه دولت اسلامی موسوم به «داعش» آسیب بزرگی خورده است.

او در این مصاحبه تأکید کرد: «همهٔ ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی و اسلامی در منطقه شکست خورده است.»

رئیس‌جمهور موقت سوریه به درگیری‌هایی که اخیراً در مناطق علوی‌نشین، دُروزی‌نشین و کردنشین روی داد، اشاره کرد و با تأکید بر مخالفتش با طرح‌هایی برای جدایی این مناطق از سوریه گفت: «سیاست حکومت بر پایهٔ تسامح است، نه انتقام.»

دیدار با مدیران رسانه‌ای عرب

احمد الشرع سوم شهریور با شماری از مدیران رسانه‌های عربی دیدار کرد؛ دیداری که به‌طور مشخص نشان می‌داد مهمانانش به‌دقت انتخاب شده‌اند؛ اصحاب رسانه‌ای که برای مشاهدهٔ «تولد سوریهٔ جدید» و انعکاس تصویر آن به جهان انتخاب شده‌اند.

مدیران رسانه‌هایی از کشورهای مختلف در این دیدار حضور داشتند؛ از جمله روزنامهٔ فرامنطقه‌ای الشرق الاوسط، روزنامهٔ المجله و تلویزیون اسکای نیوز عربی.

ساعاتی از این دیدار نگذشته بود که «چشم‌انداز رئیس‌جمهور جدید سوریه» دربارهٔ موضوعاتی همچون ارتباط حکومت با اقشار مختلف جامعه، مذاکرات با اسرائیل، روابط با لبنان، اردن و عراق و کنار گذاشتن ایدئولوژی به سود «اقتصاد واقع‌گرایانه» در رسانه‌های مختلف بازتاب یافت.

از شبکه‌های اجتماعی به‌سوی رسانه‌های حرفه‌ای

تحول از تفکر «گروهی» به «حکومتی» در حاکمان جدید سوریه را می‌توان در تحول از منطق شبکه‌های اجتماعی به‌سوی رسانه‌های حرفه‌ای مشاهده کرد. دیدار الشرع با مدیران رسانه‌ای، دیدارهای معمول میان تصمیم‌سازان با اصحاب رسانه را یادآوری می‌کند.

پشت پردهٔ این تصویرسازی جدید، «احمد موفق زیدان» مشاور رسانه‌ای الشرع ایستاده است که نخستین تأثیر خود را در تصویر چهرهٔ جدید رئیس‌جمهور سوریه و رسیدنش به داخل و خارج نشان می‌دهد.

احمد موفق زیدان فعال رسانه‌ای و نویسندهٔ باسابقهٔ اهل سوریه است که از جمله مدیریت دفتر روزنامهٔ «الحیات» در اسلام‌آباد و مدیریت دفتر شبکهٔ «الجزیره» در پاکستان را در کارنامهٔ خود ثبت کرده است.

او در دوران فعالیت خود چندین دیدار با اسامه بن لادن، رهبر اسبق گروه القاعده، هم داشته که آن را در گزارش‌های خود بازتاب داده است.

آقای زیدان با تجربهٔ طولانی‌‌اش به‌عنوان خبرنگار و مدیر رسانه‌ای در شماری از رسانه‌های عربی و بین‌المللی، به‌خوبی بر اهمیت رسیدن پیام‌های دمشق از راه چهره‌های رسانه‌ای صاحب نفوذ و مؤثر واقف است.

تحلیل‌گران می‌گویند ابومحمد الجولانی با آزمایشی بزرگ روبرو است: آیا می‌تواند سوری‌ها را متحد کند؟

انتشار پیام‌های الشرع از راه مهمانانش

حاضران در دیدار با رئیس‌جمهور موقت سوریه به‌سرعت جزئیات دیدار را به رسانه‌ها منتقل کردند.

سامی النصیف، وزیر اطلاع‌رسانی کویت، و سمیح المعایطه، وزیر اطلاع‌رسانی اردن، دربارهٔ دیدار و محتوای آن با تلویزیون دولتی سوریه مصاحبه کردند.

مهند المبیضین، سردبیر روزنامهٔ اردنی «الدستور»، هم علاوه بر ارائهٔ گزارش از دیدار با الشرع در شبکهٔ ایکس، مقاله‌ای حاوی تحلیل‌های سیاسی و برداشت‌های شخصی‌اش از این دیدار را در روزنامهٔ تحت مدیریتش منتشر کرد.

او در نوشته‌های خود به اعلام آمادگی احمد الشرع برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد اشاره کرد و دربارهٔ پیش‌بینی‌‌اش از محتوای این سخنرانی «که هدفش بازیافتن جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی سوریه خواهد بود» سخن گفت.

دیگر حاضران در دیدار، از آن‌چه «سیاست‌های واقع‌گرایانهٔ حاکمان جدید سوریه» خواندند، سخن گفتند و تأکید کردند که الشرع «برای عبور از شعارهای قدیمی» تلاش می‌کند.

«تهدیدی برای همسایگان نیستیم»

تقریباً همهٔ حاضران در دیدار با احمد الشرع در مصاحبه‌ها و نوشته‌های خود این اجماع را داشتند که او «نگاهی واقع‌گرایانه» دارد و از پیچیدگی‌های جغرافیایی منطقه‌ای سوریه آگاه است.

آقای الشرع در این دیدار تلاش کرد تا بار دیگر تأکید کند «سوریه عاملی برای نگرانی همسایگان خود» نخواهد بود؛ رویکردی که نه‌تنها اسرائیل، بلکه عراق،‌ لبنان و اردن را هم شامل می‌شود.

«قصدی برای انتقام از حزب‌الله نداریم»

«ندیم قطیش» مدیر تلویزیون «اسکای نیوز عربی» در بخش خبری این شبکه، دربارهٔ دیدار با آقای الشرع سخن گفت و افزود که از او دربارهٔ موضعش در خصوص روابط با لبنان پرسیده و این‌که چرا دربارهٔ لبنان اعلام موضع نمی‌کند.

آقای قطیش ادامه داد که رئیس‌جمهور موقت سوریه پاسخ داد: «من اولاً نمی‌خواهم همچون کسی دیده شوم که گویا در حال نظریه‌پردازی برای لبنانی‌ها است و دوم،‌ نمی‌‌خواهم در تصمیم‌گیری‌های لبنانی‌ها برای خودشان دخالت کنم.»

مدیر شبکهٔ «اسکای نیوز عربی» به سخنان آقای الشرع دربارهٔ «ضرورت باز کردن صفحهٔ جدید در روابط با لبنان» و «تکامل اقتصادی میان دو کشور» اشاره کرد و ادامه داد که رئیس‌جمهور موقت سوریه گفته است «در لبنان دو دیدگاه دربارهٔ ما وجود دارد: یک طرف ما را تروریست و تهدیدی برای موجودیتش می‌داند و گروهی دیگر هم می‌خواهد با پشتیبانی ما، با گروه حزب‌الله مقابله کند».

حزب‌الله لبنان گروه تحت حمایت جمهوری اسلامی است که از سوی آمریکا «تروریستی» شناخته می‌شود. این گروه در جنگ‌های داخلی سوریه علیه مخالفان حکومت بشار اسد به‌شدت جنگید.

به‌گفتهٔ نبیل قطیش، آقای الشرع افزود: «ما هیچ‌کدام از این دیدگاه‌های مطرح در لبنان نیستیم. ما می‌خواهیم روابط میان دو کشور برقرار شود، به همین دلیل در رسانه‌ها سخن نگفتم بلکه با مسئولان لبنانی گفت‌وگو کردم. پس از تسلط بر دمشق می‌توانستم نبرد را ادامه دهم و به مرزهای سوریه و لبنان و شاید حتی داخل لبنان برسانم. احتمالاً این گزینه با حمایت بین‌المللی و خواستهٔ مقابله با سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران در منطقه همراه می‌شد. اما می‌دانم چنین گزینه‌ای تله‌ای برای سوریه و لبنان خواهد بود. من از زخم‌هایی که حزب‌الله برای‌مان ایجاد کرده، گذشتم.»

«صلح با اسرائیل امکان‌پذیر است»

در دیدار با اصحاب رسانه، احمد الشرع به «پیشرفت» مذاکرات جاری میان سوریه و اسرائیل برای دست‌یابی به «توافق امنیتی» سخن گفت؛ توافق‌نامه‌ای که به‌دنبال احیای توافق آتش‌بس میان دو کشور است که شامل منطقهٔ حائل در بلندی‌های جولان است.

پس از اشغال بخش بلندی‌های جولان توسط اسرائیل در جنگ سال ۱۹۶۷ میلادی، دو طرف توافق آتش‌بسی منعقد کردند که شامل ایجاد منطقهٔ حائل خالی از سلاح در بخش تحت حاکمیت سوریه در این بلندی‌ها می‌شود.

پس از سرنگونی نظام بشار اسد، ارتش اسرائیل منطقهٔ حائل را تصرف کرد و هر از چند گاهی اقدام به حمله به پایگاه‌های نظامی در سوریه یا ورود به مناطقی در جنوب این کشور برای انجام عملیات نظامی می‌کند.

احمد الشرع در دیدار با اصحاب رسانه گفت، چنانچه توافق صلح با اسرائیل را «ضامن ثبات و حفظ وحدت و یکپارچگی سوریه» بداند، در انعقاد آن تردید نمی‌کند. او در عین حال توافق‌های «ابراهیم» را که شماری از کشورهای عربی و اسلامی در سال ۲۰۲۰ میلادی با اسرائیل منعقد کردند، برای سوریه مناسب ندانست و در این‌باره گفت: «آن توافق ویژهٔ کشورهایی است که مشکلات مرزی با اسرائیل ندارند. اما سوریه جولان اشغالی را دارد و بدون حل‌وفصل این مشکل، نمی‌توان به توافق صلح با اسرائیل رسید.»

به‌گفتهٔ مدیر «اسکای نیوز عربی»، احمد الشرع در عین حال تأکید کرد که «موضعی ایدئولوژیک علیه رابطه با اسرائیل ندارد.»

اسرائیل سال ۱۹۸۱ انضمام جولان به خاک خود را اعلام کرد. سازمان ملل هنوز جولان را بخشی از خاک سوریه می‌داند، اما ۲۵ مارس ۲۰۱۹ دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحدهٔ آمریکا، مالکیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان را به‌رسمیت شناخت.

«قضاوت اصلی با عملکرد است نه سخن»

حاضران در نشست در نوشته‌ها و مصاحبه‌های خود شگفتی خود را از مواضع احمد الشرع در جریان دیدار، به‌ویژه با توجه به سابقه‌اش، پنهان نکردند. با این حال تأکید کردند که ابتدا باید دید حکومت جدید سوریه طی سال‌های آینده چه عملکردی در داخل و مناسبات خارجی خواهد داشت و سپس «قضاوت نهایی را مطرح کرد».





نظر شما درباره این مقاله:







دفتر رادیو اروپای آزاد / رادیو آزادی در کی‌یف
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 11:59

دفتر رادیو اروپای آزاد / رادیو آزادی در کی‌یف






نظر شما درباره این مقاله:







چرا در آلاسکا توافق صلح به دست نیامد؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 11:25

چرا در آلاسکا توافق صلح به دست نیامد؟


خبرگزاری رویترز

اندکی پس از دیدار با ولادیمیر پوتین در مسکو در تاریخ ۶ اوت، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا، خبر مهمی را به دونالد ترامپ رساند: رئیس‌جمهور روسیه آماده است امتیازات ارضی قابل‌توجهی بدهد تا به جنگ خود در اوکراین پایان دهد.

پس از گزارش ویتکاف به رئیس‌جمهور آمریکا – گزارشی که دو فرد آگاه از موضوع آن را شرح داده‌اند – ترامپ از «پیشرفت عالی» فرستاده‌اش تمجید کرد و با برگزاری یک نشست تاریخی با پوتین موافقت نمود و نشان داد که موضوع «تبادل سرزمینی» روی میز قرار دارد.

اما این تلاش دیپلماتیک خیلی زود به سردرگمی کشیده شد.

به گفته یک منبع آگاه، در تماس تلفنی ۷ اوت با چند تن از رهبران اروپایی، ویتکاف اعلام کرد که پوتین حاضر است از مناطق زاپوریژیا و خرسون اوکراین عقب‌نشینی کند، به شرطی که کی‌یف دونتسک و لوهانسک را واگذار کند.

چهار نفر آگاه از این گفت‌وگوها – از جمله مقام‌های آمریکایی و اروپایی که برای بحث درباره مسائل حساس خواستند نامشان فاش نشود – گفتند که این پیشنهاد بسیاری از حاضران در تماس را شگفت‌زده کرد، چرا که با ارزیابی‌های خودشان از موضع پوتین تفاوت چشمگیری داشت.

اما ویتکاف روز بعد روایت خود را تغییر داد. بر اساس گفته یکی از منابع، در تماسی که به ابتکار وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو، با مشاوران امنیت ملی اروپایی برگزار شد، فرستاده ویژه گفت پوتین در واقع قصد نداشته از آن دو منطقه عقب‌نشینی کند.

یک مقام آمریکایی دیگر افزود، مقام‌های ایالات متحده در تماس گفته بودند پوتین سیگنال‌هایی از امتیازات کوچک‌تر داده است؛ از جمله اینکه حاضر است غرب رسماً زاپوریژیا و خرسون را به‌عنوان بخشی از خاک روسیه به رسمیت نشناسد.

رویترز نتوانست به‌طور مستقل مشخص کند در دیدار مسکو دقیقاً چه گفته شده است.

منبع آگاه از روندهای داخلی دولت ترامپ گفت، ویتکاف – یک سرمایه‌دار املاک که هیچ پیشینه‌ای در دیپلماسی ندارد – برخلاف پروتکل معمول، بدون حضور یادداشت‌بردار وزارت خارجه به دیدار رفت و بنابراین هیچ سندی از پیشنهادهای دقیق پوتین باقی نماند.

مصاحبه با بیش از دوازده مقام آمریکایی و اروپایی تصویری روشن‌تر از آخرین تلاش دولت ترامپ برای پایان جنگ اوکراین ارائه می‌دهد؛ تلاشی که در نهایت به نشست کم‌رمق ترامپ–پوتین در آلاسکا در ۱۵ اوت ختم شد. در آن نشست، دو رهبر جملات گرم رد و بدل کردند، اما توافق صلحی به دست نیامد.

تصویری که از دل این مصاحبه‌ها بیرون می‌آید، نشان‌دهنده رئیس‌جمهور آمریکایی است که مایل است در برخی تصمیمات سیاست خارجی به سرعت عمل کند و بیشتر بر مشاوران نزدیک و غریزه شخصی تکیه دارد تا کانال‌های دیپلماتیک سنتی و روندهای مشورتی که در بیشتر دولت‌های پیشین رایج بود.

حامیان ترامپ می‌گویند رویکرد او دستاوردهایی داشته که در دولت پیشین غیرقابل تصور بود؛ از جمله آغاز روابط آمریکا با دولت جدید سوریه، بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران و ایجاد خط مستقیم با پوتین که می‌تواند به جنگی پایان دهد که صدها هزار کشته بر جای گذاشته است.

اما منتقدان می‌گویند این سبک «تصمیم‌گیری لحظه‌ای» همچنین موجب سردرگمی در درون دولت و میان متحدان شده است.

کورت ولکر، سفیر پیشین آمریکا در ناتو و نماینده ویژه آمریکا در امور اوکراین در نخستین دوره ترامپ، گفت: «علیرغم برگزاری این نشست، جنگ اوکراین هیچ گامی به سمت پایان برنداشته است.»

او افزود: «ما دقیقاً همان جایی هستیم که قبل از روی کار آمدن ترامپ بودیم. روسیه حتی یک ذره هم موضعش را تغییر نداده است. جنگ همچنان ادامه دارد... ما استراتژی روشنی برای وادار کردن پوتین به توقف جنگ نداریم.»

کاخ سفید که به‌طور مستقیم به جزئیات ذکرشده در این گزارش نپرداخت، از سیاست خارجی کلی ترامپ دفاع کرد و کارنامه او را با رئیس‌جمهور پیشین مقایسه‌ای مثبت دانست.

آنا کلی، سخنگوی کاخ سفید گفت: «دولت ضعیف جو بایدن سیاست خارجی را درک نمی‌کرد و همان ‘روند سنتی’ او بود که اجازه داد روسیه به اوکراین حمله کند.»

او افزود: «در مقابل، رهبران جهان تأیید کرده‌اند که رئیس‌جمهور ترامپ ظرف دو هفته پیشرفت بیشتری به سوی صلح داشته تا جو بایدن در سه سال و نیم.»

به گفته یک مقام آمریکایی و منبعی آگاه از روندهای درون دولت، برخی از مقام‌های آمریکایی – از جمله کیت کلاگ، فرستاده آمریکا در امور اوکراین – از این موضوع ناراحت بودند که ویتکاف اطلاعات متناقض جدیدی وارد بحث کرده، آن هم درست زمانی که آمریکا سرانجام موضعی سخت‌گیرانه‌تر علیه روسیه اتخاذ کرده بود.

پیش از دیدار مسکو، دولت ترامپ اعلام کرده بود که اگر پوتین با پایان دادن به جنگ در اوکراین موافقت نکند، رئیس‌جمهور در تاریخ ۸ اوت روسیه را با تحریم‌ها یا تعرفه‌های جدید هدف قرار خواهد داد؛ ضرب‌الاجلی که آمد و گذشت.

وزارت خارجه – که مسئول امور عمومی مربوط به روبیو، ویتکاف و کلاگ است – اعلام کرد این سه مقام در اجرای سیاست خارجی «اول آمریکا»ی ترامپ «هم‌گام و هماهنگ» عمل می‌کنند.

تامی پیگوت، معاون اصلی سخنگوی وزارت خارجه، گفت: «هرگونه ادعای خلاف این، نادرست و غیرسازنده است.»

یک سخنگوی جداگانه از طرف کلاگ نیز همین موضع را تکرار کرد و گفت او و ویتکاف رابطه کاری نزدیکی دارند و مرتباً در تماس بوده‌اند. سفارت‌های اوکراین و روسیه در واشنگتن به درخواست‌ها برای اظهار نظر پاسخی ندادند.

حاکم شدن سردرگمی فراآتلانتیکی

اتکای ترامپ به مشاوران مورد اعتمادش مانند ویتکاف، همزمان با پاکسازی گسترده در ساختار امنیت ملی ایالات متحده و برکناری یا جابجایی کارشناسان روسیه و اوکراین در پنتاگون، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی همراه بوده است.

ویتکاف، که از دوستان نزدیک ترامپ است، به‌خاطر سخت‌کوشی‌اش مورد تحسین قرار گرفته است. اما برخی مقام‌های آمریکایی و اروپایی نگرانند که روس‌ها از بی‌تجربگی او در میز مذاکرات سوءاستفاده کنند؛ موضوعی که رویترز پیش‌تر نیز گزارش کرده بود.

در ساعات پس از دیدار ۶ اوت ویتکاف در مسکو، هم او و هم ترامپ چنین القا کردند که به یک دستاورد بزرگ رسیده‌اند. روز بعد ترامپ گفت که به‌زودی ممکن است با رهبر روسیه دیدار کند و بعدتر نیز اظهار داشت که برای پایان جنگ، تبادل سرزمین‌ها ضروری خواهد بود.

این موضوع مقام‌های اروپایی را نگران کرد؛ چرا که بیم داشتند سیاست ملایم‌تر آمریکا در برابر پوتین در دوره ترامپ، اوکراینی‌ها را وادار سازد تا برای پایان دادن به درگیری – که با اشغال کریمه در سال ۲۰۱۴ آغاز شد و با تهاجم همه‌جانبه در سال ۲۰۲۲ شدت گرفت – امتیازات دردناکی بدهند.

به گفته چند مقام آمریکایی و اروپایی، اروپایی‌ها روزهای بعد را صرف تلاش برای درک دقیق آنچه پوتین به ویتکاف گفته بود از طریق همتایان آمریکایی‌شان کردند.

بر اساس گفته یک مقام آمریکایی و یک منبع آگاه از روندهای درون دولت، برخی مقام‌های ارشد ایالات متحده – از جمله کلاگ و روبیو – نیز در ابتدا از جزئیات دیدار ویتکاف بی‌اطلاع بودند، با این‌حال، جزئیات بیشتری ارائه نشد.

حتی در حالی که برخی مقام‌های اروپایی علناً از تلاش‌های دیپلماتیک ترامپ تمجید می‌کردند، بسیاری در خفا نگران بودند.

به گفته یک منبع آلمانی آگاه از این هشدار، مقام‌های اوکراینی در ۱۳ اوت به مقام‌های ارشد آلمان گفتند که اطلاعات آن‌ها نشان می‌دهد پوتین قصد دارد از نشست با ترامپ برای خرید زمان تا پیش از یک حمله احتمالی روسیه در ماه‌های اکتبر یا نوامبر استفاده کند.

دولت آلمان از ارائه جزئیات بیشتر خودداری کرد.

«ترامپ چاره‌ای جز این نخواهد داشت»

نشست ۱۵ اوت ترامپ با پوتین در انکوریج (آلاسکا) هیچ پیشرفت آشکاری به بار نیاورد. ترامپ پیش‌تر سطح انتظارات را پایین آورده بود و آن دیدار را صرفاً یک گام در فرآیند دیپلماتیک توصیف کرده بود، نه فرصتی برای دستیابی به توافق.

رئیس‌جمهور آمریکا هیچ امتیاز ارضی از طرف اوکراین نداد، اما پس از نشست گفت که آتش‌بس موقت شرط لازم برای صلح پایدار نیست – موضعی که پوتین دارد، اما بیشتر رهبران اروپایی با آن مخالف‌اند.

بلافاصله متحدان اروپایی شروع به برنامه‌ریزی کردند تا بر گام بعدی ترامپ تأثیر بگذارند.

ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، که قرار بود در ۱۸ اوت در واشنگتن با ترامپ دیدار کند، طبق گفته یک سخنگوی دولت آلمان، در تعطیلات آخر هفته از رهبران اروپایی خواست به او بپیوندند.

به گفته دو منبع اروپایی، رهبران اروپایی بحث کردند که آیا باید همراه زلنسکی بروند یا نه، تا از تکرار یک فاجعه مشابه دیدار فوریه در دفتر بیضی جلوگیری کنند؛ جایی که ترامپ و معاونش، جی.دی. ونس، به‌شدت از رئیس‌جمهور اوکراین انتقاد کرده بودند.

در نهایت، دیدار ۱۸ اوت موفقیت‌آمیز بود و به گفته چند دیپلمات اروپایی، نشانه‌ای از همکاری دوباره آمریکا و اروپا بود. تنها یک سال پیش، ترامپ در کارزار انتخاباتی‌اش روسیه را تشویق کرده بود به متحدان ناتو که سهم عادلانه خود را در دفاع نمی‌پردازند حمله کند.

مهم‌ترین توافق آن دیدار این بود که ترامپ و رهبران اروپایی بر سر تدوین رسمی خطوط کلی تضمین‌های امنیتی آینده برای اوکراین توافق کردند. در روزهای اخیر، وزرای خارجه و مقام‌های نظامی تماس‌هایی برقرار کرده‌اند تا نقش هر کشور در این طرح مشخص شود.

با این حال، پایان جنگ همچنان دور به نظر می‌رسد.

مقام‌های روس، از جمله سرگئی لاوروف وزیر خارجه، آشکارا گفته‌اند که هیچ تضمین امنیتی اوکراین را که شامل حضور نیروهای خارجی در خاک اوکراین باشد نخواهند پذیرفت. در حالی که ترامپ خواستار دیداری میان پوتین و زلنسکی شده بود، مسکو گفته چنین نشستی در کوتاه‌مدت بعید است.

ولکر، فرستاده پیشین ترامپ، ابراز امیدواری کرد که ترامپ در نهایت فشار سنگینی بر پوتین وارد خواهد کرد تا از طریق تحریم‌های اقتصادی شدیدتر و حمایت نظامی بیشتر از اوکراین موضع خود را تغییر دهد.

او گفت: «فکر می‌کنم ترامپ همان تجسم نقل‌قول چرچیل است که می‌گفت: شما همیشه می‌توانید روی آمریکایی‌ها حساب کنید که پس از امتحان کردن تمام گزینه‌های دیگر، سرانجام کار درست را انجام دهند.»

ولکر افزود: «ترامپ واقعاً در نهایت چاره‌ای جز این نخواهد داشت.»





نظر شما درباره این مقاله:







بازگشت تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 10:15

بازگشت تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران


شاهرخ بهزادی

مکانیسم ماشه یا «اسنپ‌بک» و بازگشت تحریم‌های شورای امنیت و اتحادیه اروپا علیه ایران

نافرجام ماندن گفت‌وگوهای روز سه‌شنبه ایران با تروئیکای اروپایی در ژنو می‌تواند ابزار لازم حقوقی را در اختیار سه کشور اروپایی عضو برجام بگذارد تا برای فعال کردن مکانیسم ماشه علیه ایران اقدام کنند. فعال شدن این مکانیسم در شورای امنیت با بازگشت همه تحریم‌های پیشین شورای امنیت و اتحادیه اروپا علیه ایران همراه خواهد بود. بازگشت تحریم‌ها، اقتصاد به‌زانو‌نشسته ایران را در وضعیت بسیار بدتری قرار خواهد داد. واکنش بازار و نرخ ارز و بورس و انتظارات تورمی در این روزها در ایران نشان می‌دهد که در صورت بازگشت تحریم‌های شورای امنیت، وضعیت به‌مراتب دشوارتر و بدتری در انتظار اقتصاد ایران است. آنچه مهم است و باید در نظر گرفت این است که بازگشت تحریم‌های شورای امنیت می‌تواند دامنه تحریم‌های فراسرزمینی آمریکایی و همچنین بازگشت تحریم‌های اروپایی علیه ایران را تشدید کند. اجرای تحریم‌های بین‌المللی وضعیت را به‌گونه‌ای خواهد کرد که حداقلِ روابط موجود ایران هم دچار بحران می‌شود. بازگشت قطعنامه‌های تعلیق‌شده شورای امنیت همچنین این مجوز را به آمریکا و متحدانش می‌دهد که همه وسایل نقلیه ایرانی از جمله کشتی و خودرو و همچنین اشخاص ایرانی را در هر نقطه جهان، خارج از مرزهای ایران مورد بازرسی قرار دهند.

در فردای نشست روز سه‌شنبه در ژنو، بسیاری از ناظران اعتقاد دارند که فعال کردن مکانیسم ماشه در این هفته بسیار محتمل است. در همین راستا، لارنس نورمن، خبرنگار وال‌استریت ژورنال در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «اگر قرار باشد که مکانیسم ماشه این هفته فعال شود، به‌احتمال بسیار زیادی روز پنج‌شنبه اتفاق می‌افتد و اگر مکانیسم ماشه فعال نشود، می‌توان نتیجه گرفت که یا اوضاع به‌طور چشمگیری تغییر کرده یا تمدیدی در کار خواهد بود.» به گفته وی، احتمال کنار گذاشتن مکانیسم ماشه بدون تمدید، در این مقطع بسیار ناچیز است. همچنان این امکان وجود دارد که مکانیسم ماشه فعال شود، اما در جریان فرایند ۳۰ روزه، بر سر تمدید آن، توافق شود. «این موضوع به ایران بستگی دارد.»

به‌هرحال، بدون تلاش‌های مقدماتی ایران در جهت تحقق شروط سه کشور اروپایی، تمدید فعال کردن مکانیسم ماشه امکان‌پذیر نیست: نخستین شرط، ازسرگیری همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است و دومین شرط، مذاکره با آمریکا برای نیل به توافقی که جایگزین برجام شود. در مورد شرط نخست، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روز سه‌شنبه ۲۶ اوت در گفت‌وگو با شبکه فاکس‌نیوز گفت: «ما در حال گفت‌وگو با مقام‌های ایرانی هستیم. اکنون نخستین گروه از بازرسان آژانس به ایران بازگشته‌اند و در حال آماده‌سازی برای ازسرگیری [بازرسی‌ها] هستیم.» درباره مذاکره با آمریکا، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی روز چهارشنبه اعلام کرد تهران همچنان آماده مذاکره است، اما فقط در صورتی که واشنگتن تضمین دهد در طول گفت‌وگوها هیچ حمله نظامی علیه ایران انجام نخواهد شد. در همین راستا، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا در غرب آسیا نیز روز سه‌شنبه گفت: «ما این هفته نشست‌های مفصل درباره غزه، ایران و درگیری بین روسیه و اوکراین برگزار خواهیم کرد.» وی گفت که امیدوار است پیش از پایان سال جاری میلادی پرونده‌های ایران، جنگ اوکراین و جنگ غزه حل‌وفصل شوند. با توجه به موارد یادشده، تمدید زمان فعال کردن مکانیسم ماشه شاید امکان‌پذیر باشد. اما تمدید زمان فعال کردن مکانیسم ماشه باید به تصویب شورای امنیت برسد. در این راستا تروئیکای اروپایی پیش‌تر آمریکا را برای تمدید شش‌ماهه مکانیسم ماشه در صورت تحقق شروط یادشده، در جریان گذاشته است.

سه کشور اروپایی عضو برجام: آلمان، فرانسه و بریتانیا حدود پنج هفته پیش در نامه‌ای به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کردند که اگر تا پایان ماه اوت هیچ راه‌حلی برای گشایش مذاکره در مورد برنامه هسته‌ای ایران پیدا نشود، آماده‌اند تا «مکانیسم ماشه» را علیه ایران فعال کنند.

از سوی دیگر، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، روز جمعه گذشته در تماس‌های تلفنی جداگانه با وزرای امور خارجه بریتانیا، فرانسه و آلمان و نیز با مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، مشروعیت تلاش‌های این کشورها برای فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» در شورای امنیت سازمان ملل را زیر پرسش برده بود. در همین راستا، وزارت امور خارجه ایران در بیانیه‌ای رسمی اعلام کرده بود که عباس عراقچی صلاحیت سه قدرت اروپایی را برای چنین اقدامی رد کرده و نسبت به پیامدهای هرگونه تلاش در این زمینه هشدار داده است.

جمهوری اسلامی می‌گوید که سه کشور اروپایی «عملاً عضویت خود در برجام را زیر پرسش برده‌اند». ایران در حمایت از این موضع، استدلال می‌کند که قدرت‌های اروپایی پس از خروج ایالات متحده از توافق در سال ۲۰۱۸، در عمل از اجرای وعده‌های اقتصادی که بر اساس توافق مورد انتظار ایران بوده است، کوتاهی و قصور کرده و اخیراً، در طول جنگ ژوئن علیه ایران و تخریب سایت‌های هسته‌ای این کشور، مواضع خصمانه‌ای علیه ایران اتخاذ کرده بودند.

افزون بر این، تهران گفته بود که پیشنهاد اروپا پایدار نیست. از یک طرف، ایران اصرار داشته است که ایالات متحده تضمین کند که در طول مذاکرات به جمهوری اسلامی حمله نخواهد شد. اما چنین شرطی، در صورت برآورده شدن، احتمالاً به تعهد تهران به واشنگتن بستگی دارد. کشورهای اروپایی نمی‌توانند چنین تضمینی را از طرف واشنگتن ارائه دهند و تهران نمی‌تواند بدون تعامل با ایالات متحده آن را به دست آورد. در مورد شرایط اول و دوم، در حالی که امکان افزایش تعامل با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وجود دارد، ایران احتمالاً ذخایر اورانیوم غنی‌شده خود را که از نظارت بین‌المللی خارج شده‌اند، یکی از نقاط اصلی اهرم فشار خود می‌داند. باز هم، بعید است که این اهرم فشار را در ازای تعلیق شش‌ماهه مکانیسم ماشه از دست بدهد.

با این وجود، در نهایت، طرفین توافق کردند که مذاکرات در سطح معاونان وزرای امور خارجه، روز سه‌شنبه گذشته، ۲۶ اوت در ژنو برگزار شود. نشستی که تنها یک هفته پیش از انقضای مهلت اروپا برای فعال کردن مکانیسم ماشه برگزار شد. از نگاه بسیاری از تحلیل‌گران، سه کشور اروپایی از چند ماه پیش خود را برای چنین اقدامی آماده کرده بودند. اروپا قبلاً، یعنی حدود ۵ هفته پیش شرایطی را برای تمدید مهلت مکانیسم ماشه اعلام کرده بود. این شرایط شامل ازسرگیری همکاری‌های ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و آغاز مجدد مذاکره با آمریکا برای نیل به توافق جدیدی که جایگزین برجام شود. این شرایطِ اروپا نشان می‌دهد که سه کشور اروپایی خود را دیگر یک طرف مذاکره قابل قبول در مورد برنامه اتمی ایران نمی‌دانند و انجام چنین مذاکراتی بین ایران و آمریکا را ضروری می‌دانند.

طبق مفادِ توافق اتمی ایران با قدرت‌های بزرگ در وین، مکانیسم ماشه، سازوکاری است که به شرکت‌کنندگان در این توافق اجازه می‌دهد تحریم‌های تعلیق‌شده توسط برجام را دوباره علیه ایران اعمال کنند. امکان استفاده از این سازوکار در ۱۸ اکتبر سال جاری منقضی می‌شود. با توجه به اینکه در این تاریخ، محدوده ۱۰ ساله توافق اتمی ایران با قدرت‌های بزرگ عملاً پایان می‌یابد، سه شرکت‌کننده اروپایی (متشکل از فرانسه، آلمان و بریتانیا) اعلام کرده‌اند که ترجیح می‌دهند پیش از آنکه توانایی اعمال مجدد تحریم‌ها را از دست بدهند، این مکانیسم را فعال کنند، تا در صورت عدم انجام اقدامات قابل توجه از سوی ایران، امکان بازگرداندن محدودیت‌ها و کنترل‌ها بر برنامه هسته‌ای ایران را داشته باشند. در همین راستا، آنها هشدار داده بودند که اگر ایران امتیازات قابل توجهی ندهد، روند بازگرداندن چندمرحله‌ای تحریم‌ها را تا پایان هفته آخر ماه اوت آغاز خواهند کرد.

کوروش احمدی، دیپلمات پیشین جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل در این باره می‌گوید: «در یک چیز نباید تردید کرد و آن اینکه طرف غربی اجازه نخواهد داد که مهلتِ بازگشتِ قطعنامه‌های [تعلیق‌شده] علیه ایران در شورای امنیت سپری شود و این کار انجام نشود. چرا که در این صورت، نه‌تنها بازگشتِ قطعنامه‌های قبلی منتفی می‌شود، بلکه مطابق بند ۸ قطعنامه ۲۲۳۱ این قطعنامه نیز مختومه شده و برنامه اتمی ایران از دستور کار شورای امنیت خارج خواهد شد. در چنین صورتی البته در آینده، ارجاع پرونده ایران از سوی شورای حکام آژانس می‌تواند دوباره پرونده ایران را به دستور کار شورای امنیت بازگرداند، اما، تصویب قطعنامه‌های جدیدی علیه ایران ممکن است با توجه به مخالفت یا تردد چین و روسیه دیگر مثل قبل امکان‌پذیر نباشد.»

ناظران بین‌المللی برنامه اتمی ایران می‌گویند که اعلام ضرب‌الاجل پایان ماه اوت برای فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» از سوی تروئیکای اروپایی به این دلیل است که برای روند اجرایی این سازوکار ۳۰ روز زمان لازم است و ریاست دوره‌ای (ماهانه) شورای امنیت از ماه اکتبر آینده به عهده روسیه است و سه کشور اروپایی در نظر دارند اقدام خود را با سهولت بیشتری در ماه سپتامبر و در زمان ریاست دوره‌ای کره جنوبی به نتیجه برسانند.

سازوکار حل اختلاف در برجام و مکانیسم ماشه «اسنپ‌بک»

بند ۳۶ و ۳۷ برجام به موضوع حل اختلاف بین اعضای امضاکننده توافق اتمی وین ارتباط دارد. در بند ۳۶ پیش‌بینی شده است هر یک از طرف‌های توافق می‌توانند به کمیسیون مشترک شکایت کنند، و این کمیسیونِ برجام برای حل‌وفصل موضوع پانزده روز فرصت دارد؛ مسائل حل‌وفصل نشده به کمیته وزرای امور خارجه کشورهای عضو برجام ارجاع داده می‌شود، که آنها نیز پانزده روز دیگر فرصت دارند. سپس کمیسیون مشترک برجام پنج روز دیگر فرصت دارد تا مسئله را حل‌وفصل کند. اگر پس از این فرایند ۳۵ روزه، طرف شاکی هنوز راضی نباشد و بر ادامه شکایت خود اصرار داشته باشد، موضوع به عنوان «مصداق عدم پایبندی اساسی» به تعهدات مندرج در برجام، جهت اجرای بند ۳۷ برجام به شورای امنیت ارجاع خواهد شد.

بند ۳۷ برجام و مکانیسم ماشه «اسنپ‌بک»

مکانیسم ماشه سازوکاری پیش‌بینی‌شده در بند ۳۷ برجام است که در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تأییدشده است. این مکانیزم به طرف‌های برجام اجازه می‌دهد در صورت تخطی ایران از تعهداتش، بازگشت خودکار همه تحریم‌های بین‌المللی را که تعلیق آنها موضوع این قطعنامه است، درخواست کنند. این قطعنامه در سال ۲۰۱۵ و در حمایت از توافق هسته‌ای ایران به تصویب شورای امنیت رسید.

بند ۳۷ برجام صراحت دارد: «متعاقب دریافت ابلاغ طرف شاکی، به نحو مشروح در فوق، به همراه توضیحی از تلاش های توأم با حسن نیت آن طرف برای طی فرایند حل‌وفصل اختلاف پیش‌بینی‌شده در برجام، شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌بایست منطبق با رویه‌های خود در خصوص قطعنامه‌ای برای تداوم لغو تحریم‌ها رای‌گیری نماید. چنانچه قطعنامه فوق‌الذکر ظرف ۳۰ روز از تاریخ ابلاغ به تصویب نرسد، آنگاه مفاد قطعنامه‌های سابق شورای امنیت سازمان ملل متحد مجدداً اعمال خواهند شد، مگر اینکه شورای امنیت سازمان ملل متحد به نحو دیگری تصمیم‌گیری نماید...»

نکته مهم در بند ۳۷ این است که اگر موضوع اختلاف بین یکی از اعضا با ایران به این بند ختم شود، شورای امنیت باید برای «تداوم لغو تحریم‌ها» و نه برای «اعمال تحریم‌ها» تصمیم‌گیری و رای‌گیری نماید.

اگر موضوع، صرفاً اعمال تحریم‌ها بود، وتوی یکی از اعضای دائم شورای امنیت می‌توانست مانع از تصویبِ قطعنامه شود. اما «مکانیسم ماشه» به‌طور متفاوتی عمل می‌کند. در واقع، قطعنامه ۲۲۳۱ به هر «کشور مشارکت‌کننده در برجام» (آلمان، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه) این اختیار را می‌دهد که به تنهایی برای فعال کردن روند بازگرداندن قطعنامه‌های تحریمی تعلیق‌شده اقدام کند. در بیشتر موارد، این روند غیرقابل‌توقف است. همانطور که در ماده ۳۷ برجام و بندهای اجرایی ۱۱ و ۱۲ قطعنامه ۲۲۳۱ پیش‌بینی شده است، روند فعال‌سازی با ارائه اطلاعیه عدم پایبندی توسط هر کشور مشارکت‌کننده در برجام به شورای امنیت آغاز می‌شود. از آن نقطه به بعد، اعضای شورا می‌توانند قطعنامه‌ای را برای حفظ لغو تحریم‌های پیش از سال ۲۰۱۵ علیه ایران پیشنهاد دهند که می‌تواند توسط هر یک از اعضای دائم شورای امنیت وتو شود.

یکی از راهکارها برای ایران این است که باید با رایزنی‌های فشرده دیپلماتیک با طرفین برجام و همچنین سایر اعضای شورای امنیت، مانع از قرار گرفتن این موضوع در دستور کار شورا گردد. چون اگر موضوع در دستور کار قرار بگیرد و تا یک ماه قطعنامه تداوم تعلیق تحریم‌های تصویب نشود، جریان اُمور به‌صورت خودکار به ضرر ایران پیش رفته و عملاً برجام هم به پایان می‌رسد.

قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه برنامه هسته‌ای ایران

قطعنامه‌های شورای امنیت علیه برنامه هسته‌ای ایران ضمن آنکه مجموعه تحریم‌های جدیدی را علیه جمهوری اسلامی ایران به تصویب می‌رساند، چارچوب قانونی جدیدی را نیز در اختیار آمریکا قرار داد تا حلقه تحریم‌های یکجانبه خود علیه ایران را تنگ‌تر و تنگ‌تر کند. پس از محکومیت برنامه هسته‌ای ایران طی شش قطعنامه شورای امنیت، موضوع برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ابعادی بین‌المللی به خود می‌گیرد و این شرایط، بهترین فرصت را برای آمریکا فراهم ساخت تا با توجه به هژمونی سیاسی- اقتصادی خود در جهان، ضمن آنکه متحدان غربی خود را در استراتژی تحریمی خود علیه ایران بسیج و شریک کرد، سایر کشورها و شرکت‌های جهان را ناچار به پیروی از سیاست‌گذاری تحریمی آمریکا علیه ایران کرد.

همانطور که ملاحظه خواهیم کرد، تحریم‌های مندرج در این شش قطعنامه، صرفاً برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را هدف قرار می‌دهند و تلاش بر آن است که تمامی فعالیت‌ها، چه از سوی کشورها، اشخاص حقوقی و حقیقی در ارتباط با توسعه برنامه هسته‌ای ایران را محدود کند. تحریم‌های شورای امنیت همچنین تلاش می‌کنند تا ظرفیت نظامی ایران را با تحریم صادرات هرگونه سلاح و تجهیزات نظامی تضعیف کند.

اما، در مجموعه تحریم‌های شورای امنیت، ما هیچ اثری از تحریم‌هایی که اقتصاد ایران را مستقیماً هدف قرار می‌دهند، نمی‌بینیم. تحریم بانک سپه و کشتیرانی جمهوری اسلامی، صرفاً به لحاظ ارتباطات مشکوک این دو نهاد با پرونده هسته‌ای ایران صورت گرفته است.

قطعنامه شماره ۱۶۹۶: نخستین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره پرونده هسته‌ای ایران بود که در ۳۱ ژوئیه سال ۲۰۰۶ تصویب شد. این قطعنامه با ۱۴ رأی موافق و یک رأی مخالف (قطر)، به تصویب رسید. این قطعنامه به ایران مدت یک ماه مهلت داد تا فعالیت‌های هسته‌ای خود در زمینه غنی‌سازی اورانیوم را متوقف کند. نخستین قطعنامه شورای امنیت فاقد اقدام‌های تنبیهی علیه ایران بود، اما سند الزام‌آوری برای ایران بود تا مفاد مندرج در این قطعنامه را رعایت کند. این قطعنامه در چارچوب ماده ۴۰ منشور ملل متحد صادر شده بود. در ماده ۴۰ اقدام‌های تنبیهی علیه ایران منظور نشده است، اما عدم اجرای خواست‌های مندرج در این ماده، ایران را با واکنش‌های پیش‌بینی‌شده در ماده ۴۱ فصل هفتم منشور ملل متحد که در برگیرنده اقدامات تنبیهی می‌باشد روبرو خواهد کرد.

قطعنامه شماره ۱۷۳۷: دومین قطعنامه شورای امنیت در ۲۳ دسامبر سال ۲۰۰۶ با رأی هر ۱۵ کشور حاضر در شورای امنیت به تصویب رسید. شورای امنیت با صدور این قطعنامه‌، مجموعه تحریم‌هایی شامل تحریم تأسیسات حساس هسته‌ای و توقیف دارایی‌ها و شرکت‌های ایرانی مرتبط با برنامۀ هسته‌ای ایران را به تصویب رساند و به ایران مدت ۶۰ روز فرصت داد تا برنامه غنی‌سازی اورانیوم را به حالت تعلیق درآورد.

قطعنامه شماره ۱۷۴۷: سومین قطعنامه شورای امنیت در ارتباط با پرونده‌ی هسته‌ای ایران بود که در تاریخ ۲۴ مارس سال ۲۰۰۷ میلادی، با رأی موافق تمامی پانزده عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد، به تصویب رسید. این قطعنامه، همکاری تمامی کشورهای جهان با شرکت‌های ایرانی را که در زمینه انرژی هسته‌ای فعالیت دارند، منع کرده است. همچنین، ممنوعیت صادرات و واردات سلاح‌های سنگین به ایران نیز از دیگر موارد مندرج در این قطعنامه است. این قطعنامه در برگیرنده دومین مجموعه تحریم‌های شورای امنیت، شامل تحریم‌های جدید مالی و تسلیحاتی علیه ایران بود. این تحریم‌ها توقیف دارایی‌ها را به ۲۸ گروه، شرکت‌ها و اشخاص دیگری که در فعالیت‌های حساس هسته‌ای ایران یا تولید موشک‌ها شرکت داشتند، یا از آن حمایت می‌کردند، افزایش داد. بانک سپه و شرکت‌های مرتبط با سپاه پاسداران نیز از جمله نهادهایی بودند که نام آن‌ها در این دور از تحریم‌ها اضافه شد. این قطعنامه خواستار اجرای فصل هفتم از بند ۴۱ منشور سازمان ملل شد با حذف اقدام نظامی علیه ایران شد.

قطعنامه ۱۸۰۳: چهارمین قطعنامه شورای امنیت در سوم مارس سال ۲۰۰۸ به تصویب رسید. این قطعنامه، تحریم‌های اعمال‌شده در قطعنامه‌های قبل شورای امنیت علیه ایران را تشدید کرد. افزون بر آن، به موجب این قطعنامه، تمامی کشورهای عضو سازمان ملل متحد موظف گردیدند تا تمامی محموله‌های مشکوک دریایی و هوایی به مقصد ایران و بالعکس را، مورد بازرسی قرار دهند. این قطعنامه، ممنوعیت اقلام دادوستد کالاهایی را که کاربردهای دوگانه نظامی‌ و غیرنظامی دارند را گسترش داد. ممنوعیت‌ها، همچنین شامل فروش تمامی فناوری‌ها در این زمینه‌ها به ایران بود.

قطعنامه شماره ۱۸۳۵: پنجمین قطعنامه شورای امنیت در ۲۷ سپتامبر سال ۲۰۰۸ با رأی موافق همه ۱۵ عضو شورای امنیت به تصویب رسید. این قطعنامه، حاوی تحریم‌های تازه‌ای علیه ایران نبود و صرفاً از ایران می‌خواست چهار قطعنامه پیشین شورای امنیت را هرچه سریع‌تر به موقع اجرا گذارد.

قطعنامه شماره ۱۹۲۹: ششمین قطعنامه شورای امنیت علیه ایران در تاریخ ۹ ژوئن سال ۲۰۱۰ به تصویب رسید. این قطعنامه، ایران را از کلیه فعالیت‌های تجاری مرتبط با غنی‌سازی اورانیوم، مواد هسته‌ای و فناوری با دیگر کشورها محروم می‌کند. همچنین تمامی کشورهای عضو سازمان ملل متحد را از انتقال هرگونه سلاح و تجهیزات نظامی، سیستم‌ها و قطعات مرتبط با آن‌ها به ایران منع می‌کند. این قطعنامه همچنین تحریم‌های تازه‌ای را علیه ایران وضع کرد. تحریم سپاه پاسداران و شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی از موارد مهم تحریم‌های مندرج در قطعنامه ششم شورای امنیت بوده است.

تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه ایران

پس از قطعنامه شماره ۱۹۲۹ شورای امنیت، تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه ایران به تدریج به گستردگی تحریم‌های یکجانبه آمریکا علیه ایران شد. از جمله تحریم‌های اتحادیه اروپا می‌توان به تحریم خرید نفت ایران که در ۲۳ ژانویه سال ۲۰۱۲ تصویب و در اول ژوئیه سال ۲۰۱۲ وارد مرحله اجرایی شد، اشاره کرد. تعلیق دارایی‌های بانک مرکزی و تحریم سویفت بانکی با هماهنگی آمریکا و اتحادیه اروپا در ۱۷ مارس سال ۲۰۱۲ به مرحله اجرا رسید. ممنوعیت مبادلات بین بانک‌های ایرانی در اروپا، مسدود کردن تمامی اعتبارات بانکی کوتاه‌مدت به ایران، و ممنوعیت واردات گاز ایران و صادرات بسیاری از فلزات، از جمله آلومینیوم در اکتبر سال ۲۰۱۲ اجرایی گردید. همانطور که گفته شد، اتحادیه اروپا در زمینه اعمال تحریم‌ها علیه ایران، سیاست‌های همسانی را با هماهنگی آمریکا در پیش گرفت.

گاه‌شماری رویدادهای پس از توافق اتمی وین؛ چرا به نقطه بحرانی امروز رسیدیم؟

گروه بحران در یک مقاله تحلیلی به این موضوع پرداخته است. در زیر برگردان و خلاصه بخش‌های عمده این مقاله آورده شده است:

● در ژوئیه ۲۰۱۵ ایران و قدرت‌های بزرگ (گروه ۵+۱) موافقت کردند در ازای پذیرش محدودیت‌هایی بر برنامه هسته‌ای ایران از لغو تحریم‌ها علیه این کشور حمایت کنند. به شهادت ۱۳ گزارش سه‌ماهه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران به تمامی تعهدات برجامی خود به‌طور کامل عمل می‌کرد. به‌غیر از تحریم‌های شورای امنیت و اتحادیه اروپا برداشتن تحریم‌های گسترده امریکا با سرعت بسیار کمتری در جریان بود.

● پس از خروج ایالات متحده از این توافق در سال ۲۰۱۸ و اعمال کمپین «فشار حداکثری» از سوی دولت اول دونالد ترامپ، روند فروپاشی این توافق آغاز شد. این کمپین، تحریم‌های یکجانبه ایالات متحده را بازگرداند و به نحو بی‌سابقه‌ای گسترش داد.

● با خروج آمریکا از توافق اتمی، سه کشور اروپایی عضو برجام (بریتانیا، فرانسه و آلمان) به ایران قول دادند تا اثرات اقتصادی تحریم‌های تازه‌اعمال‌شده از سوی ایالات متحده را جبران کنند.

● در ماه مه ۲۰۱۹، پس از گذشت یک سال نه‌تنها اروپایی‌ها نتوانستند اثرات اقتصادی تحریم‌های تازه‌اعمال‌شده ایالات متحده را جبران کنند، بلکه اکثریت شرکت‌های اروپایی از ترس تحریم‌های فراسرزمینی آمریکا همکاری با ایران را متوقف کردند. در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی شروع به نقض تعهدات عدم اشاعه خود تحت برجام کرد.

● در ژانویه ۲۰۲۰، سه کشور اروپایی عضو برجام با تأکید به افزایش عدم پایبندی ایران به تعهداتش سازوکار حل اختلاف (DRM) برجام را فعال کردند. در عین حال، آنها همچنین برای خروج از بن‌بست از طریق «گفت‌وگوی دیپلماتیک سازنده» در چارچوب برجام امیدوار بودند. در این مرحله، قصد آنها به هیچ‌وجه فعال کردن مکانیسم ماشه نبود.

● در اوت ۲۰۲۰، دولت اول ترامپ تلاش‌های گسترده‌ای را آغاز کرد تا سازوکار اعمال مجدد تحریم‌ها که در قطعنامه ۲۲۳۱ پیش‌بینی‌شده بود را علیه ایران فعال کند. در عمل، سایر اعضای شورای امنیت از جمله سه کشور اروپایی عضو برجام این ابتکار آمریکا را فاقد زمینه لازم حقوقی دانستند. آنها معتقد بودند ایالات متحده، با خروج از توافق، دیگر نمی‌تواند «شرکت‌کننده‌ای» باشد که بتواند از این سازوکار در نظر گرفته شده در قطعنامه ۲۲۳۱ استفاده کند. شکست آمریکا در برابر شورای امنیت برای فعال کردن مکانیسم ماشه علیه ایران با اعمال تحریم‌های بسیار گسترده واشنگتن و فرو رفتن بیشتر ایران در عدم پایبندی به توافق همراه بود، در این شرایطِ تازه، کشورهای اروپایی در برابر کمپین فشار حداکثری آمریکا علیه ایران و اعمال تحریم‌های فراسرزمینی این کشورعلیه همه کشورهای جهان و شرکت‌هایی که با ایران تعامل بکنند، کاملاً ناتوان بودند. در این شرایط، برجام نیز از محتوا خالی شد و بیشتر به ظرفی بی‌محتوا شباهت داشت.

● در اکتبر ۲۰۲۰، محدودیت‌های سازمان ملل متحد برای فروش سلاح‌های متعارف به ایران و خرید این‌گونه تسلیحات از ایران پایان یافت.

● در ژانویه ۲۰۲۱، دولت جو بایدن، در ایالات متحده، روی کار آمد و پس از یک دوره مشورت داخلی، تلاش‌هایی را برای احیای برجام آغاز کرد. با این حال، مذاکرات غیرمستقیمی که در آوریل ۲۰۲۱ در وین آغاز شد در سپتامبر ۲۰۲۲ نا فرجام ماند. عدم موفقیت در احیای برجام و اختلافات عمیق‌تر بین شرکت‌کنندگان آن، که به عنوان گروه ۱+۴ شناخته می‌شوند، به‌ویژه به دلیل جنگ روسیه در اوکراین، مانع از دیدار جمعی طرف‌های برجام برای بیش از سه سال شد. با این حال، گروه‌های مختلف شرکت‌کنندگان همچنان به گفت‌وگو با یکدیگر ادامه می‌دهند. در اکتبر ۲۰۲۳، محدودیت‌های سازمان ملل متحد بر برنامه موشکی ایران، به عنوان بخشی از «روز گذار» پیش‌بینی‌شده در برجام، و از جمله تحریم‌هایی که در مجموع ۸۴ فرد و نهاد را هدف قرار می‌داد، منقضی شد. با این حال، اتحادیه اروپا و بریتانیا محدودیت‌های مربوطه خود را با استناد به عدم پایبندی ایران به برجام کماکان حفظ کردند.

● در نیمه اول سال ۲۰۲۵، ایران با دولت دوم ترامپ وارد دیپلماسی هسته‌ای شد. دولت دوم در ماه‌های آوریل و مه، با میانجیگری عمان، پنج دور مذاکره با تهران برگزار کرد، اما این مذاکرات به توافق جدیدی منجر نشد.

● در ژوئن ۲۰۲۵، با استناد به عدم همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به قطعنامه‌ای رأی مثبت دادند که بر اساس آن ایران را به دلیل عدم انجام تعهدات پادمانی خود در چارچوب پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای، به عنوان کشور متخلف اعلام می‌کرد.

● در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل حمله‌ای را علیه زیرساخت‌های هسته‌ای و نظامی ایران آغاز کرد که منجر به تقریباً دو هفته جنگ شد و طی آن ایالات متحده نیز به سه تأسیسات هسته‌ای ایران در فوردو، نطنز و اصفهان حمله کرد. از آن زمان، ایران همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را به حالت تعلیق درآورده است و هیچ بازرسی بین‌المللی در سایت‌های هسته‌ای ایران انجام نشده است. ششمین دور مذاکرات بین ایالات متحده و ایران که قرار بود اواسط ژوئن برگزار شود نیز لغو شد، اگرچه طبق گزارش‌ها، دو طرف همچنان در تماس بوده‌اند.

با این اوصاف، اگر مکانیسم ماشه واقعاً فعال شود، تهران مطمئناً این اقدام را بی‌پاسخ نخواهد گذاشت. مقامات ایرانی در پاسخ به فعال کردن مکانیسم ماشه احتمال خروج از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) را مطرح کرده‌اند که طبق ماده دهم این پیمان، مستلزم اعلام نظر آن سه ماه پیش از خروج است، با این حال، این تهدید احتمالاً یک موضع حداکثری است که جایی برای اقدامات کمتر رادیکال، اما همچنان قابل توجه، با هدف کاهش تعهدات بین‌المللی ایران در زمینه عدم اشاعه باقی می‌گذارد. به عنوان مثال، ایران ممکن است بدون خروج از (NPT)، توافق جامع پادمان‌های سال ۱۹۷۴ خود با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را که پارامترهای دسترسی و کنترل آژانس بر مواد هسته‌ای در ایران را تعیین می‌کند، فسخ کند.

اجرای مکانیسم ماشه، شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد را که بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ تصویب شده بود، مجدداً علیه ایران برقرار می‌کند. اولین مورد از این قطعنامه‌ها، قطعنامه ۱۶۹۶ (سال ۲۰۰۶)، از ایران می‌خواست که «تمام فعالیت‌های مرتبط با غنی‌سازی و بازفرآوری اورانیوم را به حالت تعلیق درآورد». ایران، در آن زمان و اکنون، همچنان معتقد بود و هست که بر اساس پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT)، حق غنی‌سازی دارد. سپس با وخیم‌تر شدن بن‌بست دیپلماتیک بر سر فعالیت‌های هسته‌ای‌اش، شورای امنیت مجموعهٔ فزاینده‌ای از تحریم‌ها را علیه ایران تصویب کرد. این تحریم‌ها توسط کمیته‌ای که در سال ۲۰۰۶ ایجاد شد و توسط گروهی متشکل از هشت متخصص که چهار سال بعد مأموریت خود را دریافت کردند، پشتیبانی و نظارت می‌شدند.

چارچوب قابل مشاهده قطعنامه‌های سازمان ملل علیه ایران، دامنه بسیار گسترده‌ای داشت. به عنوان مثال، تهران از دستیابی به فناوری‌های مرتبط با هسته‌ای منع می‌شد، در حالی که افراد و نهادهای مرتبط با برنامه هسته‌ای تحت تحریم قرار گرفتند. این کشور همچنین با محدودیت‌های قابل توجهی در واردات تسلیحات متعارف و توسعه موشک‌های بالستیک مواجه شد که به تحریم تسلیحاتی (همه تسلیحات از تانک گرفته تا هواپیما) منجر شد. افراد و نهادهای مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست تحریم‌ها قرار گرفتند. خصوصاً قطعنامه‌های تحریمی از کشورهای عضو می‌خواستند که کشتی‌های ایرانی را از نظر قاچاق بازرسی کنند. این قطعنامه‌ها همچنین شامل قرار دادن شرکت‌های کشتیرانی ایرانی در فهرست سیاه، افزایش نظارت بر بخش مالی ایران و مسدود کردن دارایی‌ها یا ممنوعیت سفر برای ده‌ها فرد و شرکت ایرانی بود.

پس از اعمال مجدد، تحریم‌ها طبق قوانین بین‌المللی الزام‌آور هستند. در عمل، برخی از کشورها ممکن است الزامات اجرایی را نادیده بگیرند، اما حداقل برخی احتمالاً آنها را با دقت اجرا خواهند کرد. با توجه به سخت‌تر شدن نگرش‌های منطقه‌ای نسبت به تهران، نه‌تنها به دلیل مسئله هسته‌ای، بلکه همچنین به دلیل تأمین تسلیحات ایران برای روسیه، بازداشت چندین تبعه اروپایی و نگرانی‌ها در مورد توطئه‌های فراسرزمینی، کشورهای اروپایی به‌ویژه احتمالاً این کار را خواهند کرد. لغو تحریم‌ها در سطح سازمان ملل تا زمانی که یکی از کشورهای عضو دائم شورای امنیت (مثلاً آمریکا) که از تحریم‌ها حمایت می‌کند، و مایل به وتوی قطعنامه‌ای برای لغو این اقدامات باشد، عملاً غیرممکن خواهد بود.

دیدگاه ایران چیست؟

در تهران، ممکن است نوعی عقب‌نشینی یا کم‌اهمیت جلوه دادن تأثیر بازگرداندن محدودیت‌های تحریمی سازمان ملل وجود داشته باشد، به‌ویژه از آنجا که اثرات مالی این تحریم‌ها، در مقایسه با تحریم‌های گسترده یکجانبه اعمال‌شده توسط ایالات متحده ناچیز به نظر می‌رسد. با این حال، با توجه به دامنه گسترده آنها و تلاش‌های بالقوه برای اجرای آنها به رهبری غرب، نمی‌توان آنها را صرفاً اقدامات نمادین دانست. این واقعیت که این اقدامات با توجه به دشواری ایجاد اجماع بین اعضای دائم شورای امنیت، به راحتی قابل برگشت نیستند، همچنین خطر تشدید نگرانی‌ها در باره اقتصادی که از قبل با تورم بالا، مشکلات ارزی و مشکلات زیرساختی فزاینده و جدی مواجه است، وجود دارد.

واکنش احتمالی چین و روسیه چه خواهد بود؟

تروئیکای اروپایی طرح‌های خود برای اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران را با واشنگتن در میان گذاشته است و از حمایت آمریکا بهره‌مند خواهد شد، اما انتظار می‌رود روسیه و چین موضعی تند و انتقادی اتخاذ کنند. تهران در ماه‌های اخیر مذاکرات دوجانبه و سه‌جانبه‌ای با مسکو و پکن داشته و احتمالاً هماهنگی‌های مقدماتی برای اعمال مجدد تحریم‌ها را انجام داده است. روسیه و چین قطعاً در حوزه چندجانبه از تهران حمایت می‌کنند: هر دو با قطعنامه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که توسط تروئیکای اروپایی در ماه ژوئن تهیه شده بود، مخالفت کردند. روسیه معتقد بود که این سه کشور اروپایی «هیچ مبنای سیاسی، حقوقی یا رویه‌ای» برای فعال کردن مکانیسم ماشه ندارند، در حالی که چین هشدار داده که این کار «فقط تنش‌ها و رویارویی‌ها را تشدید می‌کند و تلاش‌های دیپلماتیک را بیشتر تضعیف می‌کند». هر دو کشور پیش از این یادداشت‌های توضیحی به شورای امنیت ارسال کرده‌اند و استفاده از مکانیسم ماشه را به چالش کشیده‌اند.

زمان‌بندی سه کشور اروپایی برای فعال‌سازی مجدد مکانیسم ماشه پیش از تصدی ریاست دوره‌ای روسیه بر شورای امنیت در ماه اکتبر، نشان‌دهنده تمایل آنها برای اجتناب از هرگونه مانور رویه‌ای با هدف تضعیف آن از سوی روسیه است. اما حتی اگر سه کشور اروپایی موفق شوند (که با توجه به دشوار بودن دستکاری این روند، محتمل است)، پکن و مسکو همچنان می‌توانند در اجرا و اعمال قطعنامه‌های دوباره وضع شده علیه ایران اختلال ایجاد کنند. یکی از میدان‌های نبرد می‌تواند بازسازی کمیته تحریم‌ها باشد که توسط قطعنامه ۱۷۳۷ تأسیس‌شده بود و با لازم‌الاجرا شدن برجام در سال ۲۰۱۵ منحل شد. اعضای شورا، به‌ویژه روسیه، می‌تواند با جلوگیری از انتصاب رئیس برای کمیته ۱۷۳۷ یا بایکوت مشورت‌های آن، تلاش کند تا مانع اجرا و تضعیف مشروعیت تحریم‌های دوباره وضع شده سازمان ملل شوند.

روسیه و چین همچنین می‌توانند تلاش‌های آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، برای انتصاب یک هیئت جدید از کارشناسان (هیئت قبلی نیز در سال ۲۰۱۵ منقضی شد) برای نظارت بر بازگرداندن تحریم‌های پیش‌بینی‌شده تحت مکانیسم ماشه را خنثی کنند. اگرچه این هیئت برای کمک به کمیته تحریم‌ها در نظر گرفته شده است، اما یک نهاد مستقل تحت نظارت دبیرکل است. پکن و مسکو می‌توانند انتخاب برخی از کارشناسان را مسدود کنند، همانطور که با سایر هیئت‌های منصوب سازمان ملل انجام داده‌اند. اعضای دلسوز مجمع عمومی سازمان ملل نیز می‌توانند مداخله کنند: آنها می‌توانند از طریق کمیته پنجم مجمع که بر بودجه سازمان ملل نظارت دارد، برای مسدود کردن بودجه برای انتصاب یک هیئت جدید از کارشناسان تلاش کنند.

در تئوری، هیچ یک از این اختلافات بر سر نظارت و اجرا نمی‌تواند بر اعتبار تحریم‌های اعمال‌شده تأثیر مهمی بگذارد، اما بحث‌های پیرامون آنها می‌تواند بر برداشت اعضای سازمان ملل از مشروعیت تحریم‌ها و تمایل آنها به اجرای این اقدامات تأثیر بگذارد. با این اوصاف، بعید است که واکنش تند ایران به اعمال مجدد تحریم‌ها، که شامل خروج آن از (NPT) می‌شود، حتی توسط کشورهایی که با تصمیم سه کشور اروپایی مخالف هستند، به‌ویژه روسیه و چین، مورد استقبال قرار گیرد.

آیا در نهایت توافقی حاصل خواهد شد، چگونه؟

اگر سه کشور اروپایی تصمیم به فعال کردن (مکانیسم ماشه) بگیرند، دوره انتظار ۳۰ روزه قبل از بازگرداندن قطعنامه‌های قدیمی هنوز می‌تواند دریچه‌ای برای مذاکرات فراهم کند. این زمان تا حدودی مساعد است، زیرا همزمان با هفته سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد است. هفته‌ای که رهبران ارشد جهان در نیویورک گرد هم می‌آیند تا راه‌های جلوگیری از اجرای قطعنامه‌ها را بررسی کنند. اگر چنین تلاشی موفقیت‌آمیز باشد، می‌تواند برای تعلیق این روند (فعال کردن مکانیسم ماشه) کافی باشد. اما حتی اگر این اتفاق بیفتد، احتمالاً این موضوع به زودی دوباره مطرح خواهد شد، مگر اینکه واشنگتن و تهران بتوانند بر سر شرایطی که قبل از جنگ ژوئن فراتر از دسترس آنها بود، به توافقی دست یابند. احتمالاً رسیدن به توافق در مورد آنها اکنون حتی دشوارتر از گذشته خواهد بود.

همانطور که گروه بحران پیش‌تر تأکید کرده است، بازگرداندن بازرسان و دسترسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و ادغام فعالیت‌های غنی‌سازی ایران در چارچوب یک کنسرسیوم هسته‌ای چندملیتی در ازای کاهش تحریم‌ها می‌تواند پایدارترین راه‌حل برای رفع نگرانی‌های جهانی در ارتباط با عدم اشاعه باشد. تعهد دو کشور ایران و اسرائیل مبنی بر عدم تجاوز به یکدیگر، می‌تواند راه را برای چنین توافقی هموار کند و خطر ناآرامی‌های بیشتر در منطقه را کاهش دهد. اما آنچه شانس موفقیت این مسیر را تضمین می‌کند، اقدام مقتضی و تعهد دو طرف اصلی، یعنی ایران و ایالات متحده خواهد بود.





نظر شما درباره این مقاله:







تلاش ایران برای پاکسازی سایت هسته‌ای لویزان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.08.2025, 8:00

تلاش ایران برای پاکسازی سایت هسته‌ای لویزان


۲۷ اوت ۲۰۲۵

«موسسه علوم و امنیت بین‌المللی» (ISIS) در گزارشی با تحلیل تصاویر ماهواره‌ای با وضوح بالای شرکت ماکسار (MAXAR)، اعلام کرد که پس از حملات اسرائيل به یک تاسیسات مرتبط با برنامه هسته‌ای در شمال شرق تهران، ایران عملیات پاکسازی این مرکز را آغاز کرده است.

این گزارش را دیوید آلبرایت، بازرس پیشین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و مدیر موسسه علوم و امنیت بین‌المللی و دیگر اعضای ارشد این موسسه تهیه کرده‌اند.

کارشناسان معتقدند این اقدام می‌تواند با هدف پاک‌سازی هرگونه شواهد احتمالی از فعالیت‌های تحقیق و توسعه مرتبط با تسلیحات هسته‌ای انجام شده باشد.

آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) پیش‌تر ارتباط مستقیمی میان «برنامه آماد» ایران و سایت مجد شناسایی کرده بود، اما هیچ‌گاه اجازه بازدید از این مکان یا مصاحبه با افراد کلیدی مرتبط با آن را به دست نیاورد.

پیشینه

سایت مجد در مجاورت دانشگاه مالک‌اشتر قرار دارد و مقر اصلی سازمانی بود که پس از تعطیلی «برنامه آماد» در سال ۲۰۰۳ تأسیس شد. این سازمان جانشین که ابتدا با نام اختصاری سادات (SADAT) شناخته می‌شد، یک برنامه کوچک‌تر و با پوشش بهتر در زمینه تسلیحات هسته‌ای بود.

این تشکیلات بعدها تکامل یافت و حدود سال ۲۰۱۱ در سازمان سپند (SPND) ادغام شد و دانشگاه/پایگاه مجد به‌عنوان اولین مقر سپند مورد استفاده قرار گرفت.

در این پردیس همچنین «مرکز آزمون آمادگی دفاع مدرن»، «مؤسسه فیزیک کاربردی» و در ادامه «گروه شهید کریمی» زیرمجموعه سپند مستقر بودند. وزارت خزانه‌داری آمریکا گروه شهید کریمی را نهادی معرفی کرده بود که در پروژه‌های مربوط به موشک و مواد منفجره مرتبط با سپند فعالیت می‌کرد.

(تصویر ۱ نمایی از گوگل ارث را نشان می‌دهد که چند ماه پیش از حمله هوایی اسرائیل از این سایت گرفته شده است.) 

فعالیت‌های پاکسازی

اسرائیل طی جنگ ۱۲ روزه، دو بار این محل را هدف حملات هوایی قرار داد.

- حمله نخست چند ساختمان را هدف قرار داد، از جمله ساختمانی که گمان می‌رفت محل استقرار «گروه تخصصی شهید کریمی» باشد و همچنین کارگاه الحاقی مؤسسه فیزیک کاربردی.

- حمله دوم ساختمان اصلی مؤسسه فیزیک کاربردی را به‌طور کامل نابود کرد، به یک ساختمان امنیتی در نزدیکی خسارت جدی زد، و یک انبار/کارگاه را نیز ویران ساخت.

انتخاب این سایت به‌عنوان هدف در دو مرحله حمله، اهمیت بالای آن را نشان می‌دهد.

تصاویر ماهواره‌ای پس از دومین حمله، به تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۲۵، پیامدهای آن را آشکار می‌کند: چندین ساختمان یا به‌طور کامل تخریب شده یا به‌شدت آسیب دیده بودند و آوار در محوطه پخش شده بود (تصویر ۲).

در تصویر ۳ ژوئیه ۲۰۲۵، نشانه‌های آغاز عملیات پاکسازی دیده می‌شود: جمع‌آوری و انتقال آوار به‌تدریج شروع شده بود، هرچند بقایای ساختمان‌های ویران‌شده همچنان برجای مانده بود (تصویر ۳).

تا ۱۹ اوت ۲۰۲۵، ساختمان مؤسسه فیزیک کاربردی و کارگاه وابسته آن به‌طور کامل تخریب و محوطه از آوار پاکسازی شده بود. ساختمانی که تصور می‌شد محل گروه تخصصی شهید کریمی باشد نیز به کلی برچیده و پاکسازی شده بود. در عین حال، عملیات پاکسازی در ساختمان امنیتی آسیب‌دیده و انبار/کارگاه ویران‌شده هنوز آغاز نشده بود (تصویر ۴).

جمع‌بندی
شتاب ایران در تخریب و پاکسازی سریع بقایا و آوار این ساختمان‌های حساس، تلاشی آشکار برای پاکسازی آثار فعالیت‌های احتمالی اعلام نشده هسته‌ای و تسلیحاتی و جلوگیری از یافتن شواهد توسط هرگونه بازرسی احتمالی در آینده ارزیابی می‌شود.

ایران در گذشته نیز سابقه اقدام به پاکسازی مکان‌ها به‌منظور مانع‌تراشی در برابر بازرسان آژانس و پنهان‌کردن سوابق فعالیت‌های مرتبط با ساخت تسلیحات هسته‌ای را داشته است.


تصویر ۱


تصویر ۲


تصویر ۳


تصویر ۴





نظر شما درباره این مقاله:







تجزیه‌طلبی و انگارۀ گفتگو با تجزیه‌طلبان
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 22:04

تجزیه‌طلبی و انگارۀ گفتگو با تجزیه‌طلبان


محمد عثمانی

حاشیه‌ای بر گفتار دکتر حاتم قادری در برنامۀ «گذار به ایران متفاوت» به همراه با شهریار آهی

مقدمه

تجزیۀ ایران دشواره‌ای است که از دورۀ شکل‌گیری دولت مطلقه مدرن (عصر پهلوی اول) به عنوان خطری مطرح از سوی حاکمیت ایران بیان شده است. پیش از این، سرزمین ایران در قالب «ممالک محروسه» به ایالت‌ها و ولایت‌های مختلفی تقسیم می‌شد که بنیان تکثر ساختاری آن‌ها متکی بر مرکزیت تهران (عصر قاجاریه) یا اصفهان و قزوین (عصر صفوی) بود. نظم جدید مرکزگرا، تکثر قدرت را با برانداختن خان‌های قدرتمند و تبدیل نظام ایالتی ولایتی به استانی از بین برد. این نظم جدید، متناسب با شرایط دولت مدرن بود؛ اما چندان ارتباطی با شرایط قومی و زبانی متکثر در ایران نداشت. از این‌رو، رضا شاه با توصیه نخبگان همراه، فرآیند نظم دولت مطلقه مدرن را با توان نیروی نظامی و ارتش صورت‌بندی کرد. این امر خارج از مقولۀ اقناع جمعی و تحول در ذهنیت مردم همسو با برساختن دولت مدرن بود. بر این اساس، خطر گریز از مرکز و تجزیۀ ایران به مثابۀ یک دشواره و ترس در بنیان فکری حاکمیت مرکزگرای ایران باقی ماند.

اقوام ایرانی با توجه به انگارۀ تقسیم قدرت در سرزمین پهناور، بر مناطق تحت سکونت خود اعمال قدرت می‌کردند و در مناسبات قدرت، خود را تابع مرکز و حافظ امنیت و یکپارچگی سرزمین می‌دانستند. خان‌های عرب، کرد، بلوچ، ترک، لر و بختیاری و... در غیاب ارتش قوی ملی و فراگیر، ضامن امنیت و یکپارچگی ایران بودند. این شرایط با برساختن ارتش ملی منظم و در چارچوب مناسبات دولت-ملت، قدرت خان‌ها را نابود کرد و اعمال حاکمیت از سوی دولت مرکزی بر پیرامون صورت گرفت. حال از آن روزگار، تجزیه‌طلبی انگاره‌ای پُرمخاطره و متضاد با کلیت سرزمینی ایران به مثابۀ یک خطر گوشزد می‌شود. البته تلاش قدرت‌های بزرگ یا کشورهای متعارض با ایران برای تفکیک ایران را دور از نظر نباید داشت؛ اما مسئله تجزیۀ ایران به عنوان یک خطر از جانب اقوام ایرانی را من دور از واقع می‌دانم. دلایل تاریخی، فکری و فرهنگی برساختۀ ایران، مانع اصلی این تفکک قومی در ایران است. اما با وجود آن، بیش از چهار دهه حکومت ج.ا.ا و سیاست‌های تبعیضی و ناعادلانه نسبت به اقوام، ایدۀ گریز از مرکز را در میان برخی از این اقوام تشدید کرده است، با این وجود، این ایده را نمی‌توان به انگاره‌ای قوی و غالب در میان اقوام ایرانی دانست.

در این میان، دکتر حاتم قادری، استاد بازنشسته دانشگاه تربیت مدرس در تهران و اندیشمند مسائل فکری و فرهنگی ایران برای اولین بار در قالب طرحی برای ایران آینده، بحث با تجزیه‌طلبان و گفتگوی تعاملی با آنان را به شیوۀ مدنی مطرح کرده است. وی این ایده را در برنامۀ یوتیوبی جناب حسین رزاق با عنوان «استودیو پات» در گفتگو با شهریار آهی مطرح کرده است. در حاشیۀ این گفتار دکتر حاتم قادری، پاره‌ای از نکات مهم در باب ایران آینده ضرورت می‌یابد.

ایران و مخاطرات تجزیه‌طلبی آن در آینده از دیدگاه حاتم قادری

حاتم قادری، اندیشمندی که امروزه مسائل ایران را مورد تأمل قرار می‌دهد، از موضع آکادمیکی، راه‌حل‌هایی برای دشواره‌های ایران عرضه می‌کند. وی از این رهیافت در میزگرد گفتگویی با شهریار آهی، برای اولین بار به دشواره کثرت‌گرایی قومی در ایران و خطر تجزیه‌طلبی به صورت علنی واکنشی از موضع یک اندیشمند علوم سیاسی در راستای ارائه راه‌حل اقدام می‌کند. من با نقل به مضمون ایدۀ حاتم قادری به بسط این سخنان دکتر قادری در چارچوب ارائه راه‌حلی برای گذار می‌پردازم.

او سخن از شورایی می‌کند که اعضای آن از «پل‌سازان» آینده ایران خواهند بود. افرادی که در میان افراد قومیت، جامعه و گروه اجتماعی خود از مقبولیت عمومی برخوردار باشند و به نیکی، درستی و پاک‌دستی معروف باشند. بی‌تردید، دکتر قادری این ایده را در غیاب شخصیت ملی رهبری‌کنندۀ جریان گذار و ضررهای ناشی از اتکا به یک شخص، از رهبری شورایی افراد پل‌ساز سخن می‌گوید. مراد ایشان از پل‌سازان این است که امروز با توجه به وضعیت تکثرگرایی سیاسی و فکری و عدم امکان ایجاد شرایط وحدت، این افراد مقبول با اهدافی مشخص و با نگاهی ملی متوجه ایران و ایرانیان خواهند شد تا بنیان عدالت، زدودن نابرابری و فقر و ایجاد آزادی را در جامعه نهادینه سازند.

از مهم‌ترین نکاتی که قادری به آن اشاره می‌کند، نقش این شورا در مواجهه با افراد نظام سابق است. وی مواجهۀ کینه‌توزانه و دشمنانه با این افراد را زمینه‌ساز افتادن در تله‌ای دیگر تلقی می‌کند؛ امری که در ادبیات شعری ما به این شیوه مطرح شده است که: «خون به خون شستن محال آمد محال». سپس وی اشاره دارد که تمام افراد و گروه‌های ایرانی با هر گرایش فکری از ارزشی، ملحد، دینی و...، ایرانی هستند و حق همزیستی در بهترین شرایط را دارند. قادری معتقد است که مردم ایران آسیب دیده‌اند؛ آسیبی که در سال ۱۳۵۷ در اثر داروی ناصحیح تجویزی به آنان رسیده است. حال در این شرایط نباید با طرح سخنان تعصبی، آنان را درگیر فرآیندهای تجربه شده گذشته کرد.

قادری بر این باور است که شورای پل‌سازان باید از مردم ایران زمان بخرد؛ یعنی مدیریت آنان بر دوران گذار با آرامش و اطمینان در راستای ایجاد خودآگاهی اجتماعی و آگاهی‌سازی اجتماعی در فرآیند زمانی پنج سال استمرار یابد. این طرح قادری نقطه عزیمتی برای گام‌های استوار مهم پیش‌روی ایران و ایرانیان خواهد بود؛ زیرا وی معتقد است، اگر مردم ایران به آگاهی برسند و نسبت به راهی که در پیش دارند با خودآگاهی گام بردارند، آنگاه در این لحظه نباید از مسیر درست پیش‌روی ایران و ایرانیان ترسید و باید به مردم و خواسته‌های آنان اطمینان کرد. ترس زمانی رخ می‌نماید که ایرانیان در مسیر تکرار تاریخ و عدم درس‌آموزی از گذشته قرار گیرند. به جای توجه به آینده، با نگاه به عقب و گذشته، رویکرد نوستالژیک به فکر انتقام و خون‌خواهی باشند؛ حرکتی دور تاریخی که استمرار در انحطاط را به همراه خواهد داشت.

قادری شرایط امروزین ایران و حرکت در مسیر گذار را یک فرصت تاریخی می‌داند که شورای پل‌سازان باید دو اقدام بزرگ را صورت دهند:

الف: طرح یک سوسیالیسم حداقلی

قادری با توجه به زخم‌های اقتصادی و تبعیض در توزیع ثروت در ایران دوران ج.ا، آن را برای دوران گذار امری ضروری می‌داند. امری که به‌وسیلۀ آن امکان زدودن فقر و رفع ناعادالتی با این رهیافت در مدیریت سرمایه‌های ملی صورت گیرد. شرایط الیگارشی بهره‌مند از ثروت و قدرت سیاسی و نظامی در سیستم ج.ا، باعث شده تا طبقه‌ای نوظهور بر تمام کشور سایه بیفکند و وضعیت همراهی و برخورداری را به وجود آورده است. شما برای رسیدن به ثروت و امکانات در سطوح گوناگون، فقط به یکی از اعضای این شبکه متصل شوی، به سرعت از همراهی با آنان نتایج برخورداری را به دست خواهی آورد. این وضعیت به آسانی تغییر نمی‌یابد. لذا لازم است در مواجهه به این شبکه الیگارشی، اعمال سیاست‌های سوسیالیستی حداقلی به سیاست توزیع ثروت به صورت عادلانه و تقسیم کار و مدیریت، متناسب با توانمندی، درایت و رقابت دست بزنند. هرچند دکتر قادری این وضعیت را برای دوران گذار و از سر ناچاری طرح می‌کند. او در مواضع خود اظهار داشته که با ثروت و ساختارهای سرمایه‌داری ناهمسو نیست.

ب: طرح یک فدرالیسم حداقلی

نکته‌ای که مایلم بر آن وقوف کنم و به بحث پیرامون آن بپردازم، این ایده است. برای اولین‌بار اندیشمندی از نخبگان دانشگاهی در ایران، با توجه به شرایط ایران و مناسبات اجتماعی آن به صورت واقع‌بینانه و بدون ترس و واهمه از خطرات ناشی از عدم‌اعتماد به اقوام، به طرح ایدۀ فدرالیسم حداقلی برای دوران گذار می‌پردازد. قادری به نیکی می‌داند که ایران سرزمینی پهناور و گسترده است. اداره این سرزمین از مرکز با توجه به تجارب برآمده از دوران پهلوی اول تا به امروز همراه با سیاست‌گذاری‌های نادرست برآمده از مرکز و بینش مرکزگرایی به پیرامون بوده است؛ امری که شکاف‌های دولت-ملت را عمیق، متراکم و متقاطع کرده است. حال قادری با این پیش‌فرض، اعتماد به مردم و اعتقاد به این مردم که آنان را با قومیت‌های خود معرفی می‌کنند، بر یک دال مرکزی به نام ایران متحد شدند و این اتحاد استمرار خواهد یافت.

وی می‌گوید که شورای پل‌سازان با اعتماد به مردم، تصمیمات محلی و بخش‌های اداری مردم مناطق مختلف را در همه ایران به افراد آن منطقه در سطوح بالای مدیریتی واگذار کنند. سپس پل‌سازان تلاش کنند تا در سیاست‌های کلان با بینش ملی، طوری طراحی شود که همه اطراف و اکناف مملکت به هم و با هم بودن، احساس نیاز کنند. در توضیح ایدۀ دکتر قادری از شرایط امروزین دهکدۀ جهانی می‌توان کمک گرفت. امروز هیچ کشوری به تنهایی، نمی‌تواند تمام نیازها و مایحتاج خود را تأمین کند. تقسیم‌کار و نیاز به ثروت و سرمایه، کشورها را به هم وابسته کرده است. حال از این زاویه اگر به ایران توجه کنیم، اقلیم ایران به گونه‌ای نیست که هر منطقه یا استانی به تنهایی و بدون نیاز به دیگر استان‌ها بتواند امور خود را اداره کند. این ضرورت، باعث می‌شود تا یک همبستگی در کشور به وجود آید که همه به هم نیاز داشته باشند. تجلی این امر در سیاست‌های کلان و انعکاس آن در مناطق مختلف، بستر توسعۀ موزون و برابر در تمام کشور فراهم می‌آید. امری که ضرورت نیاز به هم در کلیتی به نام ایران باید حس شود تا بستری برای تعامل، تعاطی و همکاری در این سرزمین به وجود آید. نتیجه این فرآیند، ایجاد هویت جمعی در سطح ملی در عین حفظ هویت قومی خواهد بود. همچنین از کلیتی جمعی به نام ایران هم حفاظت می‌شود.

قادری از این چشم‌انداز اظهار می‌دارد که وقتی در یک جامعه عدالت، برابری و آزادی محقق شود و اقوام در هم‌بودگی به تمام خواسته‌های خود برسند، چه کسی در فکر تجزیه و بیرون رفتن از نظمی به نام ایران خواهد بود؟! حرکت در مسیر درست مبتنی بر آگاهی و متناسب با شرایط حقیقی و عینی ایران باعث استحکام موجودیتی به نام ایران خواهد شد. از حرکت در این مسیر و اعتماد به مردم نباید ترسید.

سپس قادری با مثال آوردن از اسپانیا بیان می‌کند که در کاتالونیای اسپانیا گروهی خواهان جدایی و استقلال از اسپانیا هستند؛ راه‌حل درست، اجازه به طرح ایده برای این است که بتوان با آنان گفتگو کرد. تبدیل تجزیه به مفهومی تابو و طرح آن مساوی با برخوردهای خشن، امکانی برای برخورداری از حربۀ مظلومیت را در اختیار آنان قرار می‌دهد. سپس در وضعیت سرکوب و مبارزه، امکان مواجهۀ درست با تمام ایده‌ها از بین می‌رود.

از این موضع قادری بیان می‌کند؛ شاید در آینده، گروهی یا قومی در ایران در حال گذار، خواستار جدایی باشند. راهش این است که با آن‌ها باید گفتگو کرد. نکته مهمی که قادری بدان اذعان می‌کند این است که باید با آنان گفتگو کرد. از آن‌ها خواست در فرآیند گذار و مسیر دولت‌سازی با دیگر اقوام و با ایران ادامه دهند تا شرایط به وضعیت مناسب برسد. سپس اگر سیاست‌ها به سوی آینده ایرانی متفاوت از شرایط حال گام بردارد که در آن هر فردی متناسب با توانمندی و موقعیت برابر با دیگر افراد جامعه امکان برخورداری از مواهب اجتماعی و سیاسی پیدا کند؛ اگر عدالت توزیعی عادلانه محقق شود؛ اگر این حس در درون هر ایرانی مشتعل شود که ایران مُلک مُشاع همۀ ایرانیان است و تبعیضی به نام خودی و ناخودی بر بنیاد الیگارشی نباشد و رفع شود؛ چه کسی خواستار جدایی از ایران خواهد بود.

اگر در ابتدای انقلاب اسلامی، به جای مقابله و سرکوب کردها و عرب‌ها به خواسته‌های آنان توجه می‌شد و آنان را در مسیر دولت‌سازی مشارکت می‌دادند؛ اگر مسئولین از نخبگان اقوام تا شرایط استقرار نظم و دولت‌سازی وقت می‌خریدند و سپس آنان را در مسیر برساختن دولت دخیل می‌کردند، امروز فرآیند ترس از تجزیۀ ایران را پشت‌سر نهاده بودیم. این تجربه تاریخی اول انقلاب اسلامی را از این باب گفتم که ما آزمون‌هایی از این نوع در خوزستان، کردستان و خوزستان داشتیم؛ حال با توجه به آن تجارب، دکتر قادری راه‌حلی را در مقابل ایرانیان و نخبگان آن می‌گذارد. ما باید ایران را برای همۀ ایرانیان بسازیم و از سیاست «ایران برای هر که با من است یا با ایدئولوژی من است» عبور کنیم.

نتیجه‌گیری

دکتر حاتم قادری اندیشمندی آوانگارد در ایران امروز است. موقعیت دانشگاهی او، امکان فرهیختگی و درک واقعیت ایران و ایرانیان را به دور از عینک‌های جناحی، گروهی و ایدئولوژیک داده است. او ممکن است به مثابۀ یک فیلسوف سیاسی، ایده‌های آرمان‌گرایانه داشته باشد؛ اما اکنون در مواجهه با واقعیت ایران امروز از موضع یک اندیشمند واقع‌گرا و راه‌گشا به ایران، مسائل و دشواره‌های آن توجه می‌کند. این نقطه عزیمت حاتم قادری، سبب شده تا با مسئله تجزیۀ ایران به صورت واقع‌بینانه و با آزادی تمام به طرح دیدگاه بپردازد.

مسئله قومیت‌ها در ایران تا بدان جایی رسیده که هم از جانب دستگاه امنیتی حاکمیتی با سرپوش‌گذاری مواجه شده و هم از جانب نخبگان در سطح جامعه. این سرپوش نهادن و عدم گفتگو درباره آن، واکاوی و ارائه راه‌حل، آن را به معضلی بزرگ و خطری بالقوه برای ایران تبدیل کرده بود. اما حضور حاتم قادری به مثابۀ نخبه‌ای آوانگارد دانشگاهی، سد مانع گفتگو حتی با تجزیه‌طلبان را شکسته و باید برای بقای ایران و تمامیت ارضی آن هم گفتگو کرد و هم تلاش.

—————————-
* محمد عثمانی، دکتر در علوم سیاسی و پژوهشگر اندیشه سیاسی ایران و عرب است.
Mo.osmani56@gmail.com
[۱] در این نوشتار با تکیه بر سخنان دکتر حاتم قادری، ایده مطرح در آن گرفته شده، بسط و تشریح شده است. سخنان منسوب به دکتر قادری به صورت مضمونی از گفتگوی شگل گرفته در استودیو پات با همراهی شهریار آهی برگرفته شده است. از خوانندگان برای شنیدن سخنان دکتر قادری به یوتیوب استودیو پات مراجعه نمایند. تلاشم بر آن بوده که فهمی درست از کلام استاد قادری داشته باشم؛ اگر لغزشی در فهم باشد، ناشی از نویسنده این سطور است و امیدوارم که استاد بر شاگرد خود خورده نگیرند.


نظر خوانندگان:


■ جناب دکتر عثمانی گرامی،
سخن شما بسیار عالی و سنجیده است. من در این مباحث صاحب‌نظر نیستم، هرچند گاهی از جناب دکتر قادری شنیده‌ام و به ایشان ارادت دارم.
شما به نکته‌ای اساسی اشاره می‌کنید که متأسفانه در میان ایرانیان چندان رایج نیست؛ چه در میان نخبگان و چه در میان عوام، تقریباً به یک اندازه کمیاب است: شهامت رویارویی با چالش‌های پیرامون.
مثال معروف «ان‌شاءالله بز است» را همه شنیده‌ایم؛ ما ایرانیان عادت کرده‌ایم مسائل را مطابق میل و دلخواه خویش تصور کنیم، نه بر اساس واقعیت. یا مثل کبک که سر زیر برف می‌برد تا خطر را نبیند. سوئدی‌ها هم ضرب‌المثل مشابهی دارند: «جارو کردن خاشاک زیر فرش»؛ یعنی پنهان‌کردن مشکل تا زمانی دیگر.
اما باید به هم‌ولایتی‌ها گفت که ایران، خواسته یا ناخواسته، در تمامی عرصه‌های زندگی عمومی خویش دچار پارادایم‌شیفت است: سیاست، اقتصاد و به‌ویژه چالش‌های معیشتی و زیست‌محیطی.
راه عبور سالم از این وضعیت تنها یک چیز است: نخست، دیدن مشکل آنگونه که هست. ما چاره‌ای نداریم جز آنکه با مشکلات، جسورانه، عاقلانه و واقع‌بینانه روبه‌رو شویم. تنها در آن صورت می‌توان چارچوبی برای حل یافت و به موفقیت رسید.
پایدار باشید
حسن قجاوند – سوئد


■ امروز چهار نیروی اصلی در میدان سیاست ایران حضور دارند: مجموعه حاکمیت موجود، جمهوریخواهان مخالف، سلطنت‌طلبان، و سازمان مجاهدین خلق.
اما مسئله‌ای مثل تبعیض‌های زبانی و فرهنگی ــ که بارها از سوی گروه‌های قومی و منطقه‌ای مطرح شده ــ ذاتاً به برنامه سیاسی جریان جمهوریخواهی مربوط می‌شود، نه سلطنت و نه مجاهدین.
اگر جمهوریخواهان بخواهند به بلوغ سیاسی برسند، بهترین راه این است که این بخش از واقعیت جامعه را به رسمیت بشناسند و برای آن راه‌حل پیدا کنند. یعنی پذیرش وجود تبعیض، پذیرش اهمیت مسئله، و همزمان پذیرش نبود اجماع کامل در درون جبهه جمهوریخواهی درباره راه‌حل نهایی.
جمهوریخواهان در این زمینه سه گرایش اصلی دارند:
۱. طرفداران نظام متمرکز،
۲. طرفداران تمرکززدایی و توزیع قدرت محلی،
۳. طرفداران نوعی فدرالیسم بومی‌شده (نه فدرالیسم قومی یا اتنیکی).
راه‌حل منطقی می‌تواند نوعی اعلام حسن‌نیت مشترک باشد: یعنی تأکید بر رفع تبعیض‌ها در ایران آینده و واگذاری تعیین جزئیات اجرایی به کارشناسان، مجلس مؤسسان و نهادهای قانون‌گذاری در چارچوب یک نظام دموکراتیک.
به بیان ساده، جمهوریخواهان می‌توانند امروز بر سر اصولی به توافق برسند: اینکه تبعیض وجود دارد، باید رفع شود، و اینکه راه‌حل نهایی باید در یک چارچوب دموکراتیک و مبتنی بر تجربیان مثبت جهانی و دانش کارشناسی تعیین شود. این رویکرد هم هم مانع سوءاستفاده می‌شود و هم نشان می‌دهد که جمهوریخواهان توانایی شنیدن و پاسخ دادن به خواست‌های واقعی جامعه را دارند.
علی‌رضا اردبیلی






نظر شما درباره این مقاله:







استرالیا جزئیات کشف ارتباط ایران با حمله
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 20:59

استرالیا جزئیات کشف ارتباط ایران با حمله






نظر شما درباره این مقاله:







سنگی بر گوری: اعتراف‌نامه یک نسل عقیم
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 19:18

سنگی بر گوری: اعتراف‌نامه یک نسل عقیم


قربان عباسی

نقد تکوینی لوسین گلدمن، پلی است میان افق‌های زیبایی‌شناسی و تاریخ، میان معماری شکوهمند فرم و زمین‌لرزه‌های اجتماعی که این معماری را ممکن می‌سازند. او نه چون باستان‌شناسی که تنها به شمایل گمشده‌ی یک مجسمه دل خوش دارد، بلکه چونان کیهان‌شناسی است که ستاره را هم در آسمان می‌نگرد و هم در شبکه‌ی نیروهایی که مدارش را تعیین می‌کنند.

در این نگاه، نویسنده نه «تنهایی بر قله»، بلکه «آینه‌ی یک جمعیت» است؛ سخنگوی یک «آگاهی ممکن» که شاید هرگز به تمامی در عمل تاریخی محقق نشود، اما در ساحت هنر، به شکلی منسجم و متجسد زاده می‌شود. همان‌گونه که گلدمن در تحلیل آثار بالزاک یا پاسکال نشان می‌دهد، جهان داستانی یا فلسفی نویسنده، انعکاسی خلاقانه از تضادها و آرزوهای طبقه یا گروه اجتماعی اوست.

برای مثال، بالزاک که خود از خانواده‌ای اشرافی بود، در کمدی انسانی تصویری پیچیده و متناقض از جامعه‌ی فرانسه در آستانه‌ی سرمایه‌داری ارائه می‌دهد. این تصویر، بازتاب مستقیم آرمان‌ها و اضطراب‌های اشرافیت در حال افول است؛ جهانی که میان حفظ افتخارات گذشته و پذیرش منطق پول و بازار گرفتار آمده. نقد تکوینی این اثر را نه به مثابه یک روایت صرفاً سرگرم‌کننده، بلکه به عنوان تبلور جهان‌بینی طبقاتی می‌خواند که در گذار تاریخی در حال شکل‌گیری یا فروپاشی است.

اگر بخواهیم نقد تکوینی را با ساختارگرایی صِرف مقایسه کنیم، باید گفت که ساختارگرایی به شکوه معماری متن خیره می‌ماند و کاری به مصالح و خاک و دست‌هایی که آن را ساخته‌اند ندارد. در حالی که نقد تکوینی، هرچند انسجام درونی و «ساختار معنایی» اثر را می‌بیند، از مسیر تاریخی پیدایش آن غافل نمی‌ماند. از سوی دیگر، نقد مارکسیستی جزم‌گرا گاهی متن را به سطح «آینه‌ی مستقیم» شرایط اقتصادی و سیاسی فرو می‌کاهد و خلاقیت فردی را نادیده می‌گیرد؛ حال آنکه گلدمن با طرح مفهوم «آگاهی ممکن» می‌پذیرد که نویسنده می‌تواند از دل شرایط موجود، تصویری تازه و حتی انتقادی بیافریند که هنوز در واقعیت اجتماعی محقق نشده است.

در اینجا نقد تکوینی با پدیدارشناسی گفت‌وگو می‌کند: همان‌گونه که پدیدارشناس می‌کوشد به «ذات تجربه» دست یابد، منتقد تکوینی نیز می‌کوشد به «ساختار معنایی خالص» اثر برسد؛ ساختاری که در عین پیوند با جهان تاریخی، استقلال و انسجام درونی خود را دارد. می‌توان برای تقریب ذهن، این رویکرد را به کاوش در یک رودخانه تشبیه کرد: نقد فرمالیستی تنها به شکل امواج و رقص نور بر سطح آن خیره می‌شود؛ نقد مارکسیسم خام فقط به سرچشمه و مسیر جغرافیایی رود توجه دارد؛ اما نقد تکوینی، هم مسیر رود را دنبال می‌کند، هم سرچشمه را می‌شناسد، و هم از تماشای بازی امواج لذت می‌برد.این نگاه، وقتی بر آثار فیلسوفانی چون پاسکال نیز اعمال می‌شود، نشان می‌دهد که چگونه تأملات فردی، در نهایت پژواکی از بحران‌های جمعی است. پاسکال، در دل فرانسه‌ی قرن هفدهم و در میانه‌ی تنش میان عقل‌گرایی و ایمان مسیحی، فلسفه‌ای بنا می‌کند که در آن شکوه عقل و اعتراف به محدودیت‌هایش هم‌زیستی می‌کنند. گلدمن این را نه صرفاً نتیجه‌ی نبوغ فردی، بلکه تجسم کشمکش‌های طبقاتی و فکری زمانه می‌داند. به این ترتیب، نقد تکوینی، راهی است برای شنیدن «صدای جمعیت در تک‌صدای نویسنده». در هر داستان، شعر یا رساله، پژواکی از رؤیاها، هراس‌ها و آرمان‌های یک گروه انسانی نهفته است. این پژواک گاه آشکار است و گاه چونان زمزمه‌ای زیرین، در لابه‌لای فرم و استعاره‌ها پنهان شده. منتقد تکوینی، گوش سپردن به همین زمزمه‌ها را آموخته است.

در نهایت، گلدمن با نقد تکوینی به ما یادآور می‌شود که ادبیات، نه تنها هنر واژه‌ها، بلکه تاریخِ سخن گفتنِ انسان با خویشتن خویش است؛ تاریخی که در آن فرد و جمع، خیال و واقعیت، فرم و محتوا، در رقصی پیچیده و پایان‌ناپذیر به هم گره خورده‌اند.  از این رو و با نیم نگاهی به چهارچوب نظری گلدمن تلاش کرده ام به سراغ جلال آل احمد بروم و کتاب سنگی بر گوری که چرا و چگونه زمینه های سیاسی-اجتماعی و درک و فهم او از سنت و مدرنیته او را به نوشتن این اثر وا می دارد و به قول منتقدین امروزی او را می نویساند.

سنگی بر گوری در ظاهر، روایتی شخصی از ناباروری نویسنده و همسرش است، اما در ژرفای آن، ما با مرثیه‌ای روبه‌رو می‌شویم که بر گور یک نسل، یک تاریخ و یک رویا سنگ می‌گذارد. این کتاب، اعتراف‌نامه‌ای بی‌پرده است که با تیغ کلمات، نه‌تنها جسم نویسنده را می‌شکافد، بلکه کالبد اجتماعی و سیاسی ایران را نیز می‌کاود. از نخستین صفحات، جلال بی‌هیچ پرده‌پوشی، با ما از آزمون‌های پزشکی، تشخیص ناباروری و نگاه سنگین اطرافیان سخن می‌گوید. او می‌نویسد:

    «و حالا دیگر مطمئنم که هیچ‌وقت بچه‌دار نمی‌شوم… و شاید ما، هر دو، نسل بی‌فرزندیم.»

این جمله، ساده و بی‌ادعا، به‌ظاهر روایتی خصوصی است، اما در باطن، استعاره‌ای است از نسلی که نتوانست فرزند آرمان‌هایش را به دنیا بیاورد. «نسل بی‌فرزند» یعنی روشنفکرانی که میان سنت و مدرنیته، میان شرق و غرب، دست و پا زدند و سرانجام، بارور نشدند.در سنگی بر گوری، جسم عقیم نویسنده و پیکر بیمار جامعه بر یک محور می‌چرخند. او این هم‌پیوندی را بی‌پروا بیان می‌کند:

    «رحم خالی زنم و دل خالی من از امید، انگار هر دو در یک جغرافیا افتاده‌اند.»

این «جغرافیا» فقط بدن یا خانه او نیست، بلکه ایران است؛ سرزمینی که همانند رحم بسته، توان زایش «آزادی» و «عدالت» را ندارد. ناباروری شخصی، به زبان استعاری، همان ناباروری تاریخی ملت است. جلال در این کتاب، به کاری دست می‌زند که کمتر نویسنده‌ای در آن روزگار جرأتش را داشت: او ضعف شخصی‌اش را برملا می‌کند. این شجاعت، نه برای خودآزاری، بلکه برای شکستن سکوت است.

    «چه فایده که سال‌ها نوشته‌ام و گفته‌ام، اما وقتی پای ادامه من در کار باشد، همه‌چیز به بن‌بست می‌رسد.»

اینجا «ادامه» دو معنا دارد: ادامه زیستی در قالب فرزند، و ادامه فرهنگی در قالب تأثیر پایدار در جامعه. اعتراف به عقیم‌ماندن هر دو، پذیرش واقعیت و همزمان، اعتراض به شرایطی است که این نازایی را تحمیل کرده است. زبان بی‌پرده جلال، گاه به‌روشنی از استعاره فاصله می‌گیرد و نقد سیاسی‌اش را آشکار می‌سازد:

    «شاید این مملکت هم رحمش را بسته‌اند. بچه‌ای به دنیا نمی‌آورد، نه آزادی، نه عدالت»

در این تصویر، ایران همچون بدنی است که با جراحی یا ضربه، توان زایش را از دست داده. اینجا دیگر ناباروری، یک بیماری طبیعی نیست، بلکه نتیجهٔ مداخلهٔ ساختارهای قدرت است. استعاره به اتهام بدل می‌شود. هسته پیام فلسفی کتاب را می‌توان چنین خلاصه کرد: زایش فقط تولد جسمی نیست؛ خلق معنا، اندیشه، و اثر نیز زایشی است. جلال، با نگاهی اگزیستانسیالیستی، می‌پرسد: اگر از زایش بیولوژیک محرومم، آیا توانسته‌ام فرزند فکری به دنیا بیاورم؟

پاسخش تلخ است: شاید، اما نه به‌اندازه‌ای که باید. اختناق سیاسی و پوسیدگی اجتماعی، همان‌گونه که بدن او را عقیم کرده‌اند، فرهنگ او را هم سترون کرده‌اند. جلال از به‌کاربردن واژه‌هایی چون «عقیم»، «رحم» و «آلت» پرهیز ندارد. این انتخاب عمدی است؛ او می‌خواهد ما را به عمق رنج ببرد و نشان دهد که مسئله او تنها یک درد شخصی نیست. این بی‌پرده‌گویی، همان مقاومت در برابر سانسور و خودسانسوری است. در لایه فلسفی‌تر، سنگی بر گوری رویارویی فرد با پوچی را روایت می‌کند. جلال به‌جای انکار واقعیت، آن را می‌پذیرد و به ما نیز تحمیل می‌کند که به آن نگاه کنیم:

    «باید سنگی بگذارم، نه فقط بر گور بچه‌ای که هرگز نبود، بلکه بر گور همه آنچه می‌توانست باشد و نشد»

این جمله، عصاره کتاب است. «سنگ» هم نشانه پایان است و هم نماد یادآوری. این پایان، نه تنها زندگی شخصی او، بلکه پایان آرزوهای یک نسل را نشان می‌دهد. سنگی بر گوری به ما یادآوری می‌کند که تجربهٔ فردی، می‌تواند آینهٔ تجربهٔ جمعی باشد. نازایی نویسنده، انعکاس نازایی یک ملت است؛ نه‌تنها در زایش انسان، بلکه در زایش معنا، آزادی، و آینده. جلال این آینه را روبه‌روی ما می‌گیرد و می‌گوید: «این تصویر توست، نه فقط من»

این اثر، سنگی است که جلال نه‌تنها بر گور فرزند نازاده‌اش گذاشت، بلکه بر گور تمام فرصت‌های ازدست‌رفتهٔ این سرزمین هم نهاد. سنگی بر گوری از معدود متن‌هایی است که در آن زندگی شخصی و حیات سیاسی یک ملت، چنین صریح و بی‌پرده در هم تنیده شده است. این کتاب، بیانیه‌ای علیه سکوت و سانسور است؛ یادداشتی بر حاشیهٔ تاریخ که می‌گوید: «ما هم می‌توانستیم، اما نشد» و این «نشد»، نه به‌عنوان تسلیم، بلکه به‌عنوان سندی از رنج و مقاومت، باقی می‌ماند؛ همان‌گونه که سنگ بر گور باقی می‌ماند، نه برای بستن پرونده مرگ، بلکه برای زنده‌نگه‌داشتن یاد فقدان.

مواجهه جلال با مدرنیته غربی

در سنگی بر گوری، مواجهه جلال آل‌احمد با مدرنیته غرب به‌شکلی پنهان اما بسیار ریشه‌دار حضور دارد، حتی اگر کتاب ظاهراً حول یک تجربه  شخصی (نازایی) می‌چرخد. جلال این تجربه خصوصی را بستر می‌کند تا همان کشمکش فکری و فرهنگی بزرگ‌ترش با «غرب‌زدگی» را در مقیاسی جسمانی و زیسته نشان دهد.

تشخیص ناباروری و مراجعه به پزشکان، آزمایشگاه‌ها و فناوری پزشکی، همگی در فضای مدرن و علمی غرب‌زده رخ می‌دهد. جلال، با اینکه از این ابزارها استفاده می‌کند، حس بیگانگی و عدم‌تعلق را از همان ابتدا منتقل می‌کند؛ گویی مدرنیته ابزار تشخیص دارد، اما درمانی برای «رنج هستی» و «عقیم‌ماندن معنا» ندارد.این نگاه ادامه همان موضع او در غرب‌زدگی است: بهره‌گیری ابزاری از علم بدون درونی‌کردن ریشه‌های فرهنگی آن.جلال ناباروری شخصی را به‌عنوان استعاره ناباروری فرهنگی جامعه «غرب‌زده» می‌گیرد:

    «شاید این مملکت هم رحمش را بسته‌اند. بچه‌ای به دنیا نمی‌آورد، نه آزادی، نه عدالت…»

اینجا، عقیم‌ماندن ملت در تولید «آزادی» یا «عدالت» نتیجه پذیرش سطحی مدرنیته است — مدرنیته‌ای که تکنیک و ظاهر را آورده، اما روح خلاقیت و زایش درونی را نابود کرده است. در خلال روایت، جلال از روند مکانیکی آزمایش‌ها و زبان سرد پزشکی مدرن گلایه می‌کند. برای او، این رویه بخشی از «شیءوارگی» مدرنیته است: انسان و بدنش به داده و نمونه تقلیل می‌یابد، بی‌آنکه رنج و تجربه زیسته‌اش به رسمیت شناخته شود. این همان نقدی است که متفکرانی چون هایدگر نیز بر «سیطره تکنیک» داشتند.

جلال در این کتاب، نه مانند روشنفکران سنت‌گرا، تماماً در برابر مدرنیته می‌ایستد، و نه مانند غرب‌شیفتگان، آن را بی‌چون‌وچرا می‌پذیرد. او مدرنیته را وعده‌ای می‌بیند که در بستر ایران «ناقص» مانده است — مثل بارداری‌ای که به تولد نمی‌رسد. جامعهٔ ایرانی، به‌زعم او، ابزارها و نشانه‌های مدرن را گرفته، اما روح انتقادی، نهادهای پایدار و توان زایش فکری را جذب نکرده.نوشتن یک اعتراف‌نامه شخصی در قالب سنگی بر گوری خود رفتاری مدرن است؛ اما جلال از همین قالب برای نقد مدرنیته استفاده می‌کند. او به ما می‌گوید: مدرنیته غرب، اگر در جامعه‌ای با ساختار بسته و تقلیدی وارد شود، نتیجه‌اش نه شکوفایی که سترونی است — هم در بدن و هم در فرهنگ.

اما علل این نازایی و سترونی فرهنگی-تمدنی چیست؟

براساس خوانش سنگی بر گوری، جلال آل‌احمد نازایی فرهنگی یک ملت را نه یک اتفاق ناگهانی، بلکه نتیجه ترکیبی از عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی و روانی می‌داند. استعاره ناباروری شخصی او دقیقاً برای توضیح این سترونی فرهنگی به‌کار گرفته می‌شود. می‌توان این عوامل را در چند محور کلیدی خلاصه کرد:

جلال معتقد است که مدرنیته در ایران به‌جای آن‌که به یک «باروری درونی» منجر شود، در سطح ظواهر و تکنیک‌ها باقی مانده است.جامعه، ابزار و فناوری غربی را وارد کرده، اما بنیان‌های فکری، اخلاقی و نهادی آن را درونی نکرده است. نتیجه، همانند بارداری ناقص، به تولد فرهنگی نمی‌رسد.

    «شاید این مملکت هم رحمش را بسته‌اند. بچه‌ای به دنیا نمی‌آورد، نه آزادی، نه عدالت»

یکی از لایه‌های پنهان متن، نقد ساختار قدرت است. جلال به‌طور ضمنی نشان می‌دهد که در فضایی که آزادی اندیشه، بیان و خلاقیت سرکوب می‌شود، فرهنگ توان زایش ندارد.اختناق سیاسی، همانند سدی فیزیولوژیک، جریان حیات را متوقف می‌کند.

در نگاه آل‌احمد، هر فرهنگی برای باروری به تداوم سنت‌های زنده نیاز دارد. اما در جامعه غرب‌زده، پیوند با سنت قطع شده و آنچه باقی مانده یا به‌شکل موزه‌ای منجمد شده، یا به‌صورت تحجر و واپس‌گرایی درآمده است. بدون این ریشه‌ها، مدرنیتهٔ وارداتی مانند بذری در خاک نامناسب می‌پوسد.

فضای اجتماعی‌ای که بر تقلید و پذیرش نسخه‌های آمادهٔ دیگران بنا شده، به افراد اجازهٔ تجربه، آزمون و خطا و خلق ایدهٔ نو نمی‌دهد. جلال در سطح شخصی این را با فشار اطرافیان برای یافتن راه‌حل‌های استاندارد پزشکی و نادیده‌گرفتن تجربهٔ فردی خود و همسرش نشان می‌دهد.

جلال در سنگی بر گوری به‌طور مستقیم به این موضوع نمی‌پردازد، اما از لحن و ساختار استعاره‌اش برمی‌آید که فرهنگ عقیم، محصول مردمی است که مسئولیت سرنوشت جمعی خود را بر دوش دیگری می‌اندازند — گویی منتظرند کسی دیگر «فرزند آینده» را به دنیا بیاورد. این انفعال جمعی، بزرگ‌ترین دشمن زایش فرهنگی است.

مدرنیته ناقص، با پزشکی‌زدگی و عقلانیت ابزاری‌اش، انسان را به «مورد» و «نمونه آزمایشگاهی» فرو می‌کاهد. جلال این را در روند مکانیکی تشخیص ناباروری تجربه می‌کند و به‌طور ضمنی هشدار می‌دهد که در چنین نظامی، فرهنگ نیز به کالا و ابزار تقلیل می‌یابد و دیگر جایی برای زایش خلاق نیست.

نازایی فرهنگی زمانی تثبیت می‌شود که جامعه، فقدان را به سرنوشت اجتناب‌ناپذیر تبدیل کند. جلال، هرچند با شجاعت اعتراف می‌کند، اما در متن، سایه نوعی پذیرش تلخ دیده می‌شود. این تلخی، بازتاب ذهنیتی است که می‌پذیرد «دیگر فرزندی در کار نخواهد بود» و همین پذیرش، زایایی را ناممکن‌تر می‌کند. در مجموع، در سنگی بر گوری، نازایی فرهنگی یک ملت محصول تقلید سطحی از دیگری، سرکوب آزادی، بریدگی از ریشه‌ها، بی‌اعتمادی به خلاقیت فردی، بی‌مسئولیتی جمعی، سلطه تکنیک و پذیرش شکست است. جلال با وام‌گرفتن از تجربه جسمی و زیستی خودش، این عوامل را به‌شکل ملموس و دردناک تصویر می‌کند.

سخن واپسین

«سنگی بر گوری» نه یک روایت ساده خودزندگی‌نامه‌ای، که اعتراف‌نامه‌ای تلخ و بی‌پرده است؛ سنگی که نویسنده بر گور نسل و امیدهای ازدست‌رفته خود می‌گذارد. جلال در این متن، به ظاهر از ناباروری خویش و همسرش سخن می‌گوید، اما در لایه‌های زیرین، با جسارت، از «عقیم‌بودن» یک نسل در تاریخ معاصر ایران حرف می‌زند؛ نسلی که میان دو جهان، سنت و مدرنیته، گرفتار آمد و نتوانست میوه آرزوهایش را به بار بنشاند. جلال با لحنی صریح، بی‌تعارف و گاه خشن، از وضعیت جسمی و روانی‌اش می‌گوید؛ پزشکی، آزمایش‌ها، توصیه‌ها، و نگاه سنگین اطرافیان. اما این جسم، استعاره‌ای از کالبد یک جامعه است که در پیِ زایش چیزی نو، ناکام مانده است. همان‌طور که او و همسرش، سیمین دانشور، با همه میل و تلاش، نتوانستند فرزندی به دنیا بیاورند، جامعه ایرانی نیز، با همه هیاهوی مشروطه و نهضت‌های بعدی، نتوانست «فرزند آزادی و عدالت» را بپرورد.

در این کتاب، جلال همچون بیماری است که نه‌تنها از درد می‌گوید، بلکه با تیغ خودآگاهی، زخم را می‌شکافد تا چرک آن بیرون بزند. او نمی‌خواهد ناباروری را پنهان کند، زیرا می‌داند که سکوت، خود نوعی همدستی با جهل است. این اعتراف، عمل فلسفیِ روبه‌رو شدن با حقیقت است، حتی اگر حقیقت، چهره‌ای کریه داشته باشد. در بطن کتاب، نقدی سیاسی به چشم می‌خورد: شکست روشنفکری ایران در نیمه قرن بیستم. جلال از نسلی می‌گوید که قرار بود بار امانت «تغییر» را بر دوش بکشد، اما یا در قفس ایدئولوژی‌ها پوسید، یا در بازی قدرت حذف شد. نازایی او، بازتاب نازایی تاریخی–سیاسی این نسل است. همان‌طور که پزشکان بارها خبر شکست درمان را به او می‌دهند، تاریخ نیز بارها به روشنفکر ایرانی پیام داده است که «زایشِ آزادی» هنوز ممکن نیست.

در نهایت، «سنگی بر گوری» فقط درباره یک زندگی شخصی نیست، بلکه آیینه‌ای است که جامعه در آن خود را می‌بیند: جامعه‌ای که نمی‌تواند آینده‌اش را به دنیا بیاورد، زیرا هنوز درگیر زخم‌های گذشته و قیدهای امروز است. سنگی که جلال بر گور «فرزند نازاده» می‌گذارد، همان سنگی است که بر گور آزادی و رهایی این سرزمین نیز گذاشته شده است.

پیام نهایی جلال را می‌توان چنین خلاصه کرد: اگر نمی‌توانیم زایشی بیولوژیک داشته باشیم، باید زایشی فکری و فرهنگی بیافرینیم، وگرنه زندگی‌مان همانند زمینی عقیم خواهد بود. اما او با واقع‌بینی تلخ، هشدار می‌دهد که این زایش معنوی نیز در شرایط اختناق و بی‌عدالتی، همان‌قدر دشوار و بعید است که بچه‌دار شدن سیمین خانم! خالق سووشون!

 


نظر خوانندگان:


■ زنده یاد جلال آل احمد اگر درک درستی از سنت و فرهنگ ایران داشت و ممارست در کشف جنبه‌های پویا و زیبایش میکرد شاید میتوانست دست آوردهای مترقی غرب را ببیند و نعش شیخ فضل الله نوری را به مانند پرچمی به علامت استیلای غرب زدگی و به عبارتی بازگشت به خویش به دوش نمی‌کشید. دین با سماجتی پرورانده شده از دیر باز در میهن ما به اشکال مختلف حضور خود را چه در مردم عادی و چه در فرهیختگانش حفظ کرده است. نامعتقدانی که در ماه رمضان و ایام آشورا عرق نمی‌خورند و بی‌حجابانی که زیر ابیات مداحان زنجیر می‌زنند، فعالان سیاسی‌ای و “روشنفکرانی” که با چنین نظامی ضد تمدن مماشات می‌کنند، سیاستمدارانی که به خاطر پیوندهای عقیدتی و منافع اقتصادی عامدانه خاک در چشم خلایق می‌پاشند و انبوهی که در کاروان‌ها و راهپیمایی‌ها و مجالس حکومتی شرکت می‌کنند آیا نشان از سقوط یک جامعه نیست؟
به قول آرامش دوستدار”نهاد اسلامی یعنی گودال توحید، نبوت و وعد وعید که ما را در خود سرنگون ساخته است”. عده قلیلی پس از تجربه اسلام سیاسی “سرکشی علیه دین” را آغاز کرده‌اند ولی تا سم‌زدایی راه درازی در پیش است. نگاهی به برخورد آشتی جویانه و مصلحت‌طلبانه روشنفکران چپ و نواندیشان دینی با نظام حاکم طولانی بودن این راه را نشان‌مان خواهد داد. آل احمد هیچ گاه از آن گودال بیرون نیامد و البته قادر هم نبود و نبش قبرش هم وضعیت فکری ما را هر چه بیشتر عریان می‌کند.
با احترام سالاری


■ نثر زیبا و روان جلال را همچون بسیاری از هم دوره‌هایم ستایش می‌کنم و در بیشتر آثارش از سیاسی‌نگری به وی پرهیز کردم. تجربه به من آموخت که شأن روشنفکر در دین‌زدایی نیست بلکه در همراهی با مخاطب در خودباوریست. يأس جلال قابل درک است، اخوان با رنگ و بوی دیگری این يأس را در سطور شعرهایش ترسیم کرد.
با سپاس، پیروز.


■ آقای سالاری عزیز. در قضاوت در مورد اسلام، بسیار مهم است که مشخص کنیم از زاویه فلسفی به موضوع نگاه می‌کنیم، یا از زاویه سیاسی؟ امروزه اسلام در ایران حضور دارد و لازم است دیدگاه جامعی در برخورد با آن پیش گرفته شود. من از معتقدین به دین نیستم، ولی از نظر فلسفی، عقیده آزاد است و هرکس می‌تواند مخالف یا موافق اسلام بنویسد. اما از نظر سیاسی، آن برداشتی از اسلام که با شرایط دنیای امروز خود را وفق می‌دهد و با حقوق بشر سازگار است، لازم است که در شکل‌گیری ایران آینده نقش خود را به عهده بگیرد. استدلال اینکه چگونه چنین دیدگاهی مترقی از دل اسلام بیرون می‌آید را باید (در عرصه سیاست) به معتقدین آن واگذارد.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ جناب قنبری گرامی منظور من دین زدایی نیست بلکه نقد آن و کشاندنش به عرصه خصوصی است نواندیشان دینی ما اگر می‌خواهند تصویری جدید از دین بدست دهند “که با شرایط دنیای امروز خود را وفق می‌دهد و با حقوق بشر سازگار” باید شهامت آن را داشته باشند که با نقد دین و دور ریختن خرافات و جعلیات تاریخی و حتی ناسازگار بودن آثار شفاهی و کتبی مقدسشان با حقوق انسان، قدمی جدی برداشته تا سیاست و قانون که عرصه ایست عمومی، از تعرض و تجاوز دین مصون بماند.
کلیسای کاتولیک معترف به جفای خود به گالیه شد آل احمد ولی در نشستی با دانشجویان تبریز در لجاجت با علم و مغلطه ترجیح داد اولاد آدم و حوا بماند تا برخواسته از میمون نظریه داروین*. نگاهی به خاورمیانه و ایران و پاکستان و افغانستان نشان دهنده رویکرد فعلی “معتقدین” آن میباشد و نواندیشان دینی در برابر امتحان سختی قرار دارند.
با درود سالاری
این هم نظر یک “روشنفکر تراز اول” دین زده و تمدن ستیز پیش از انقلاب اسلامی:
* «من از مسایل مربوط به تکامل و اصل انواع در همین حدود اطلاع دارم که شماها، شاید هم کمتر. یعنی چهارتا کتاب خوانده‌ام، کتاب‌های ترجمه شده. اما از تمام مطالب آقای داروین و لامارک و دیگران دستگیرم شده که اینها تئوری است رئیس. فرضیه است، نه حتی یک نظریه. و آن دیگری افسانه است. آدم و حوا را می‌گویم. و من بین این دو تا، یعنی بین یک فرضیه یا نظریه و یک افسانه، افسانه را دوست دارم. چرا که شعر است. تو خودت می‌دانی، هر کدام را دلت می‌خواهد قبول کن. می‌خواهی بگویی از نسل میمونی؟ باش! اما من از نسل آدمم که از خاک به دنیا آمد و خدا در او دمید تا پا شد و ایستاد»


■ آقای سالاری عزیز. ممنونم بابت پاسخ روشنگر شما. آنچه دوست داشتم نظر شما و سایر دوستان را بدانم این بود که آیا به صلاح ما نیست که جنبه و زاویه فلسفی مسایل را از جنبه و زاویه سیاسی جدا کنیم؟ از نظر سیاسی کافی است که یک شهروند (بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی او) به حقوق بشر و جدایی دین از حکومت اعتقاد داشته باشد.
ارادتمند. رضا قنبری






نظر شما درباره این مقاله:







فخرالسادات محتشمی پور از بیماری همسرش
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 18:22

فخرالسادات محتشمی پور از بیماری همسرش






نظر شما درباره این مقاله:







اهانت به فردوسی و چارچوب آزادی بیان ">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 18:10

اهانت به فردوسی و چارچوب آزادی بیان






نظر شما درباره این مقاله:







فرایند بازگشت تحریم‌ها از پنجشنبه آغاز می‌شود
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 17:55

فرایند بازگشت تحریم‌ها از پنجشنبه آغاز می‌شود


جان آیرش و پریسا حافظی / رویترز / ۲۷ آگوست ۲۰۲۵

خبرگزاری رویترز از قول چهار دیپلمات گزارش داده بریتانیا، فرانسه و آلمان (گروه موسوم به E3) احتمالاً روز پنج‌شنبه فرآیند بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران را آغاز خواهند کرد، اما امیدوارند که تهران طی ۳۰ روز آینده تعهداتی در مورد برنامه هسته‌ای خود ارائه دهد که آن‌ها را از اقدام عملی بازدارد.

این سه کشور اروپایی روز سه‌شنبه با ایران دیدار کردند تا پیش از پایان مهلت میانه اکتبر (مهرماه) برای بازگرداندن تحریم‌هایی که در چارچوب توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ با قدرت‌های جهانی لغو شده بود، دیپلماسی را برای احیای برنامه هسته‌ای ایران احیا کنند.

سه دیپلمات اروپایی و یک دیپلمات غربی اظهار داشتند که مذاکرات روز سه‌شنبه تعهدات ملموس کافی از سوی ایران به همراه نداشت، هرچند آن‌ها معتقدند که در هفته‌های آینده هنوز فضا برای دیپلماسی بیشتر وجود دارد.

آن‌ها اعلام کردند که گروه E3 تصمیم گرفته‌اند فرآیند به‌اصطلاح “بازگشت سریع” تحریم‌های سازمان ملل را، احتمالاً از روز پنج‌شنبه، به دلیل اتهامات مبنی بر نقض توافق سال ۲۰۱۵ توسط ایران آغاز کنند. این توافق با هدف جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هسته‌ای منعقد شده بود.

غرب مدعی است که پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران فراتر از نیازهای غیرنظامی است، در حالی که تهران تأکید دارد که به دنبال ساخت سلاح هسته‌ای نیست.

فرآیند سازمان ملل برای بازگرداندن تحریم‌ها ۳۰ روز طول می‌کشد و در صورت بازگشت، بخش‌های مالی، بانکی، هیدروکربنی (نفت و گاز) و دفاعی ایران را در بر خواهد گرفت.

یک دیپلمات غربی که نخواست نامش فاش شود، گفت: «مذاکرات واقعی پس از ارائه نامه (به شورای امنیت سازمان ملل) آغاز خواهد شد.» 

سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان اظهار داشت که فعال کردن مکانیسم بازگشت سریع تحریم‌ها همچنان یکی از گزینه‌های گروه E3 است. وزارتخانه‌های امور خارجه بریتانیا و فرانسه به درخواست‌ها برای اظهارنظر پاسخ فوری ندادند.

تهران هشدار داده است که در صورت بازگرداندن تحریم‌ها، «پاسخ سختی» خواهد داد.

بازرسان هسته‌ای

رسانه‌های دولتی ایران روز چهارشنبه گزارش دادند که بازرسان هسته‌ای سازمان ملل برای اولین بار پس از تعلیق همکاری ایران با آن‌ها، در پی حملات اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران در ژوئن (خرداد)، به این کشور بازگشته‌اند.

رافائل گروسی، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روز سه‌شنبه اعلام کرد که به بازرسان اجازه ورود به ایران داده شده است، هرچند توافقی درباره دامنه فعالیت آن‌ها یا دسترسی به تأسیسات هسته‌ای حاصل نشده است.

طبق گزارش «خبرگزاری خانه ملت»، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، نیز به نمایندگان مجلس گفت که تهران هنوز توافقی در مورد ازسرگیری همکاری کامل با آژانس به دست نیاورده است.

گروه E3 پیشنهاد داده‌اند که در صورت ازسرگیری بازرسی‌های کامل سازمان ملل توسط ایران ـــ که شامل بررسی ذخایر بزرگ اورانیوم غنی‌شده ایران نیز می‌شود که سرنوشت آنها از زمان حملات معلوم نشده است ـــ و همچنین مشارکت ایران در مذاکرات با ایالات متحده، اجرای مکانیسم بازگشت سریع تحریم‌ها را تا شش ماه به تعویق بیندازند.

طبق گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ایران پیش از آغاز حملات اسرائیل در ۲۳ خرداد (۱۳ ژوئن)، اورانیوم را تا خلوص ۶۰ درصد غنی‌سازی کرده بود که تنها یک گام کوتاه تا خلوص ۹۰ درصد مورد نیاز برای سلاح هسته‌ای فاصله دارد. ایران به اندازه‌ای مواد غنی‌شده در این سطح در اختیار داشت که در صورت غنی‌سازی بیشتر، برای ساخت شش سلاح هسته‌ای کافی بود.

با این حال، تولید واقعی یک سلاح هسته‌ای زمان بیشتری می‌طلبد. آژانس اعلام کرده است که اگرچه نمی‌تواند تضمین کند برنامه هسته‌ای ایران کاملاً صلح‌آمیز است، اما هیچ نشانه معتبری از یک پروژه هماهنگ تسلیحاتی در جمهوری اسلامی وجود ندارد.

ایران و ایالات متحده پیش از خرداد و جنگ ۱۲ روزه، چندین دور مذاکره برگزار کرده بودند.

یک دیپلمات گفت که ایران در دیدار روز سه‌شنبه با گروه E3 نشانه‌هایی از آمادگی برای ازسرگیری مذاکرات با آمریکا نشان داده است. یک منبع ایرانی اظهار داشت که تهران تنها در صورتی مذاکرات را از سر می‌گیرد که «واشنگتن تضمین کند در طول مذاکرات هیچ حمله نظامی انجام نخواهد داد».





نظر شما درباره این مقاله:







علی‌یف: کریدور زنگزور تهدیدی علیه ایران نیست
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 12:09

علی‌یف: کریدور زنگزور تهدیدی علیه ایران نیست






نظر شما درباره این مقاله:







نماینده مجلس تهدید کرد علیه پزشکیان اعلام جرم
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 11:53

نماینده مجلس تهدید کرد علیه پزشکیان اعلام جرم






نظر شما درباره این مقاله:







زیدآبادی: امنیتی‌ها مانع تحقق وعده
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 11:21

زیدآبادی: امنیتی‌ها مانع تحقق وعده






نظر شما درباره این مقاله:







پس از شوک جنگ، ایرانیان خواهان تغییرند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 10:24

گزارش ویژه فایننشال تایمز:

پس از شوک جنگ، ایرانیان خواهان تغییرند


اندرو انگلند و نجمه بزرگی‌مهر / فایننشال تایمز / ۲۷ اوت ۲۰۲۵

چند ساعت پس از آن‌که اسرائیل مجتمع صداوسیمای ایران را بمباران کرد، عبدالله مؤمنی – فعال سیاسی‌ای که بارها به‌دلیل فعالیت‌هایش روانه‌ی زندان بدنام‌ اوین در تهران شده – تماسی از سوی یک مقام بلندپایه اطلاعاتی دریافت کرد.

با توجه به این‌که رهبران ایران قانع شده بودند بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به دنبال تغییر رژیم است ــ هراسی که حمله مرگبار به استودیوهای صداوسیما آن را تشدید کرده بود ــ آن مقام امنیتی می‌خواست مطمئن شود مؤمنی قصد ندارد از این موقعیت برای صدور بیانیه‌های سیاسی سوءاستفاده کند.

مؤمنی به یاد می‌آورد: «به او گفتم: آیا مرا تهدید می‌کنید؟ من هر کاری را که به سود کشورم بدانم انجام می‌دهم، اگر می‌خواهید مرا بازداشت کنید، بفرمایید.» اما آن مقام اطلاعاتی اصرار داشت که می‌داند مؤمنی «میهن‌پرست» است و افزود: «بعد از جنگ بازمی‌گردیم و وارد گفت‌وگو می‌شویم.»

در واقع، نیازی به آن تماس نبود. جنگ اسرائیل علیه جمهوری اسلامی در ماه ژوئن ــ بر خلاف آنچه نتانیاهو خواستار آن شده بود ــ به جای برانگیختن ایرانیان به شورش علیه حکومت، به‌طور موقت جامعه‌ی قطبی‌شده را در مخالفت با دشمن خارجی متحد کرد. مؤمنی هم در میان کسانی بود که به احساس میهن‌دوستی آمیخته شدند. او می‌گوید: «من همیشه درباره اهمیت ایران صحبت می‌کردم، اما هیچ‌گاه درنیافته بودم ایران برایم تا این اندازه مهم است.»

این همبستگی جنگی هم رهبران خودکامه را غافلگیر کرد و هم در تاریک‌ترین لحظات، جان تازه‌ای به حکومت بخشید. طی ۱۲ روز، اسرائیل فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران را ترور کرد، پدافندهای هوایی کشور را نابود ساخت و با دخالت کوتاه‌مدت آمریکا، مراکز اصلی هسته‌ای ایران را بمباران نمود.

اما اکنون که گردوغبار فرو نشسته است، ایرانیان می‌پرسند رهبرانشان چگونه به این حمله پاسخ خواهند داد؛ حمله‌ای که جمهوری اسلامی را زخمی و آکنده از اضطراب بر جای گذاشت.

در سراسر شکاف‌های اجتماعی و سیاسی ایران نوعی اجماع وجود دارد که این جنگ باید محرکی برای تغییر باشد، زیرا حملات اسرائیل ضعف‌های نظامی را آشکار کرد که هم‌زمان با نارضایتی‌های داخلی و فشارهای خارجی فزاینده دست‌به‌گریبان است.

اما موضوع اصلیِ بحث، چه در درون حاکمیت و چه بیرون از آن، این است که جمهوری اسلامی در چه مسیری گام خواهد گذاشت؛ آن هم در شرایطی که غریزه‌ی اصلی نظام حفظ خود است.

آیا حکومت خواهد کوشید با امتیازدهی به مردمی سرخورده از طریق کاهش بیشتر برخی محدودیت‌های اجتماعی آنان را آرام کند؟ یا حتی پا را فراتر گذاشته و به سمت تغییر در ساختار سیاسیِ نظام دینی حرکت خواهد کرد؛ ساختاری که در آن رهبر عالی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، تصمیم‌گیر نهایی در همه امور مهم داخلی و سیاست خارجی است؟

یا آن‌که مراکز اصلی قدرت، به‌ویژه سپاه پاسداران، از این لحظه برای پیشبرد مدلی نظامی‌تر از حکومت استفاده خواهند کرد که بر دشمنی با غرب و اسرائیل بیش از پیش پای می‌فشارد؟

ترس حکومت از فروپاشی

محمدعلی ابطحی، معاون پیشین رئیس‌جمهور و عضو جریان اصلاح‌طلب وفادار به جمهوری اسلامی اما خواستار تغییر از درون، می‌گوید: «رهبران ایران در موقعیت دشواری هستند. از یک سو به فکر کاهش برخی محدودیت‌ها هستند تا مردم را متحد نگه دارند، اما از سوی دیگر نگرانند اگر این محدودیت‌ها را کاهش دهند، به فروپاشی نظام منجر شود.»

او می‌افزاید: «بین مطالبات مردم و نظام شکافی بیست‌ساله وجود دارد. به‌سختی می‌توان این دو نیرو را یک‌شبه به هم رساند.»

تا کنون نشانه‌ها متناقض بوده و فضایی از عدم قطعیت بر کشوری سایه افکنده که نه در وضعیت جنگ است و نه در صلح.

حاکمیت هم‌زمان با دست‌وپنجه نرم کردن با پویایی‌های درونی و جایگاه تضعیف‌شده‌اش در منطقه، باید بی‌ثباتی ناشی از رفتار دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، و تهدید اسرائیل جسورتر شده را نیز مدنظر داشته باشد.

آشکارترین نشانه‌ی امتیازدهی به افکار عمومی، کاهش بیشتر در اجرای قانون حجاب اجباری برای زنان است. کار به جایی رسیده که شمار فزاینده‌ای از زنان در تهران حتی زحمت انداختن شالی بر شانه‌هایشان را هم به خود نمی‌دهند و نیروهای امنیتی نیز نقض این قانونی را که دهه‌ها از ارکان به ظاهر خدشه‌ناپذیر ارزش‌های جمهوری اسلامی بود، نادیده می‌گیرند.

اما بسیاری از ایرانیان خواستار تغییرات بسیار گسترده‌تری شده‌اند؛ از جمله آزادی زندانیان سیاسی، کاهش سلطه ایدئولوژیک و تندروانه صداوسیمای دولتی، و نیز کاهش محدودیت‌های اینترنت ــ اقداماتی که دست‌کم می‌توانست این امید را ایجاد کند که اصلاحات عمیق‌تر شاید امکان‌پذیر باشد.

با این حال، در هفته‌های پس از پایان جنگ، دولت لایحه‌ای را تدوین کرد که به گفته مقامات با هدف مقابله با «انتشار اخبار جعلی در شبکه‌های اجتماعی» بود، اما منتقدان آن را بهانه‌ای برای سرکوب بیشتر استفاده از اینترنت دانستند. دولت پس از موجی از انتقادها، این لایحه را پس گرفت؛ اقدامی که نشانه‌ای از حساسیت پساجنگ نسبت به افکار عمومی تلقی شد.

از سوی دیگر، مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، ماه گذشته در دیداری با اصلاح‌طلبان گفت دولت او آماده است با مخالفان گفت‌وگو کند و افزود: مشکلات کشور «نیازمند گفت‌وگوست، نه تقابل».

در ظاهر، این سخن شاخ زیتونی کم‌سابقه از سوی یک نظام خودکامه به شمار می‌آمد که طی دهه‌ها سرکوب، مخالفان را زندانی کرده و به‌طور سیستماتیک مانع شکل‌گیری هرگونه اپوزیسیون سازمان‌یافته یا بدیل سیاسی شده است. اما بیشتر مردم همچنان بدبین‌اند.

این نظام دیگر کارآمد نیست

عبدالله مؤمنی می‌گوید: «اگر قرار بود تغییری در سیاست‌ها رخ دهد، باید شاهد رفتار بهتر با زندانیان سیاسی می‌بودیم، اما چنین چیزی ندیدیم. برای تغییر از درون، خیلی دیر شده است.»

تجربه شخصی او نیز این نگاه را شکل داده است. به جای «گفت‌وگوهایی» که آن مقام اطلاعاتی وعده داده بود، پس از پایان جنگ، مؤمنی به دادگاه احضار شد و به دلیل امضای بیانیه‌ای پس از جنگ که خواستار برگزاری همه‌پرسی درباره قانون اساسی جدید بود، به «همدستی با مخالفان» متهم شد.

این فعال ۴۸ ساله با وثیقه آزاد شد. و هرچند با حملات اسرائیل مخالف بود، بر این باور است که این حملات ضربه‌ای سنگین به جمهوری اسلامی وارد آورد؛ چراکه توانایی اسرائیل برای ضربه زدن به نظام در هر زمان و حتی ترور فرماندهان ارشد در خانه‌هایشان، نمایش چند دهه‌ای قدرت حکومت از طریق دستگاه امنیتی‌اش را تضعیف کرد.

مؤمنی می‌گوید: «۲۰ سال به مردم می‌گفتند همه این سیاست‌ها را برای امنیت شما اجرا کرده‌ایم. اما ما می‌دانستیم این نظام دیگر کارآمد نیست، مشروعیتش را از دست داده بود و با این جنگ، همان تنها چیزی که برایشان باقی مانده بود ــ یعنی امنیت ــ نیز از بین رفت.»

او یکی از صداهای رادیکال‌تر منتقدان درون جمهوری اسلامی است. اما نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی دیرینه بار دیگر سربرآورده است.

اقتصاد، که زیر فشار تحریم‌های آمریکا به خفگی افتاده، همچنان در وضعیت بحرانی است و نرخ تورم بالای ۳۵ درصد در نوسان است.

بحران کمبود آب و برق در سه هفته گذشته دو بار دولت را واداشته تا در استان تهران ــ با جمعیتی بیش از ۱۴ میلیون نفر ــ تعطیلی عمومی اعلام کند. و در کشوری که یکی از بزرگ‌ترین ذخایر نفت و گاز جهان را دارد، قطعی‌های برق باعث شده ادارات دولتی در بعدازظهر تعطیل شوند.

بسیاری رهبران خود را مقصر این مشکلات می‌دانند؛ به دلیل بی‌کفایتی، سوءمدیریت و فساد، و نیز سیاست‌هایی که سال‌هاست دشمنی با غرب و اسرائیل را تشدید کرده است.

ابطحی، معاون پیشین رئیس‌جمهور، می‌گوید: «صدای سرزنش در جامعه شنیده می‌شود. اصلاح‌طلبان و جامعه مدنی هشدار داده بودند که اوضاع به این نقطه \[جنگ] خواهد رسید.»

غرولندها در سراسر تهران شنیده می‌شود ــ در اداره‌ها، رستوران‌ها و دالان‌های پرپیچ‌وخم بازار تاریخی پایتخت.

علیرضا، صاحب یک کافه، معتقد است هم دولت ایران و هم اسرائیل در درک واکنش مردم ایران دچار خطا شدند.

او کافه‌اش را باز نگه داشت، حتی زمانی که اطرافش هدف حملات هوایی اسرائیل قرار می‌گرفت. وقتی یک کلانتری نزدیک بمباران شد، او و کارکنانش برای کمک شتافتند. او می‌گوید: «نتانیاهو... به جهنم.» و توضیح می‌دهد که چرا با وجود هشدار اسرائیل برای تخلیه محله‌اش، همچنان به کار ادامه داد. مانند دیگران، او نیز گمان می‌کند نخست‌وزیر اسرائیل می‌خواست مردم را به شورش علیه حکومت تحریک کند، در حالی که حتی رهبران ایران هم از موج ملی‌گرایی غافلگیر شدند.

با این حال، او به کاهش پشتیبانی ایدئولوژیک از نظام اسلامی اشاره می‌کند و به یاد می‌آورد که در جنگ ایران و عراق در دهه ۱۳۶۰، مردم دسته‌دسته در مراسم تشییع پیکر شهدا حضور می‌یافتند.

علیرضا می‌گوید: «در همین جنگ اخیر با اسرائیل دیدم که در مراسم تشییع یک شهید، کمتر از ۱۰ نفر شرکت کرده بودند.»

این مرد ۳۳ ساله که خود به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای وفادار است، از رشوه‌خواهی پلیس و وجود «تندروها» و «جریان‌های ناکارآمد» در قدرت گلایه دارد.

او می‌گوید: «همان نوع تغییری که پیش از جنگ لازم داشتیم، اکنون هم به آن نیاز داریم... مسئله تغییر نگرش است. دیگر مزاحم زنان نمی‌شوند. اما این بار فرق دارد. آن‌ها فهمیده‌اند مردم انتظار چیزی بزرگ‌تر را دارند.»

تغییر از خیابان خواهد آمد

برخی پا را فراتر می‌گذارند. یک دانشجوی دانشگاه می‌گوید از کشته شدن فرماندهان سپاه پاسداران به دست اسرائیل خوشحال شده است. او همچنان از سرکوب خونین اعتراضات سال ۲۰۲۲ ــ که پس از مرگ مهسا امینی در بازداشت پلیس به دلیل «بدحجابی» آغاز شد ــ خشمگین است.

او می‌گوید: «اگر رفتار حاکمیت به همین شکل ادامه پیدا کند، تغییر از خیابان خواهد آمد.»

بسیاری از مسائل به خامنه‌ای بستگی دارد.

سالیان دراز است که سیاست ایران حول محور جانشینی و این‌که چه کسی جایگزین رهبر ۸۶ ساله‌ای شود که نزدیک به چهار دهه جمهوری اسلامی را رهبری کرده، می‌چرخد.

اکنون جنگ، احساس فوریت بیشتری را وارد این بحث جانشینی کرده است؛ با این تصور که تغییراتی که به‌هرحال پس از مرگ او رخ می‌داد، ممکن است شتاب بگیرد.

تحلیلگران می‌گویند دیگر صرفاً مسئله این نیست که چه کسی جانشین او شود، بلکه این پرسش هم مطرح است که آیا چنین نقش مطلق‌العنانی اساساً قابل دوام هست یا نه. با این حال، کمتر کسی باور دارد که تا زمانی که خامنه‌ای زنده است تغییر سیاسی بزرگی رخ دهد.

او که در جریان جنگ ناگزیر به اختفا رفت، پس از آن حضور اندکی در انظار عمومی داشته است.

خامنه‌ای هرچند در را به‌طور کامل به روی امکان ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای نبسته، اما در معدود سخنانش بر روحیه ملی‌گرایانه تکیه کرده، از وحدت جناح‌های رقیب سیاسی سخن گفته و علیه اسرائیل و غرب خشم گرفته است.

اما هیچ نشانه‌ای از اصلاحات سیاسی ارائه نکرده است. تنها تغییر مهم در رأس ساختار رهبری، انتصاب علی لاریجانی ــ مقام باسابقه نظام و مذاکره‌کننده پیشین هسته‌ای ــ به سمتی بلندپایه در شورای عالی امنیت ملی بوده است.

تحلیلگران ارتقای لاریجانی، که گرچه اصولگرا اما از نظر سیاسی میانه‌رو به شمار می‌آید، را نشانه‌ای دانسته‌اند از این‌که حکومت رویکردی محتاطانه و عمل‌گرایانه را در سیاست داخلی و خارجی در پیش خواهد گرفت؛ از جمله در صورت ازسرگیری مذاکرات هسته‌ای با آمریکا.

احتمال تشدید اقتدارگرایی

اما درون نظام نوعی بی‌صبری رو به افزایش است، زیرا نگرانی وجود دارد که زمان برای تضمین بقا در حال از دست رفتن است. سعید لیلاز، تحلیلگر اصلاح‌طلب، می‌گوید: «حتی احتمال دارد خامنه‌ای تحت فشار بیشتری از سوی درون حاکمیت قرار گیرد تا بر روند جانشینی یا تغییرات در ساختار رهبری نظارت کند، تا ریسک بی‌ثباتی کاهش یابد.»

لیلاز می‌گوید: «از نظر سیاسی و اجتماعی، امکان ادامه اداره کشور به این شکل وجود ندارد. خیلی روشن است؛ ما آب نداریم، گاز نداریم، امیدی برای آینده نیست، پولی برای پرداخت حقوق‌ها وجود ندارد.»

او پیش‌بینی می‌کند تغییری در جهت آنچه «بناپارتیسم» می‌نامد رخ دهد ــ یعنی تشدید اقتدارگرایی، اما با رنگ‌وبویی کمتر ایدئولوژیک و همراه با سیاست‌های اجتماعی و خارجی معتدل‌تر.

با این حال، تندروها معتقدند درس‌های جنگ باید حکومت را متقاعد کند که به سراغ جانشینی بروند که نسبت به غرب حتی تندروتر باشد.

فؤاد ایزدی، دانشیار مطالعات آمریکا در دانشگاه تهران که به جریان تندرو نزدیک است، می‌گوید: «آن‌ها می‌خواهند مطمئن شوند رهبر بعدی کسی خواهد بود که کشور را امن نگه دارد و به دنبال فردی می‌گردند که از این نظر قدرتمند باشد.»

او می‌افزاید: پس از ترور فرماندهان باسابقه نظامی جمهوری اسلامی توسط اسرائیل، نسل جدیدی از فرماندهان رادیکال‌تر ممکن است ظهور کند.

ایزدی می‌گوید: «توان نظامی کمتر شده، اما اراده برای استفاده از آن بیشتر است. باید نشان دهند هزینه‌ای جدی نه فقط برای اسرائیل بلکه برای آمریکا نیز در کار خواهد بود.»

او درباره ازسرگیری احتمالی مذاکرات هسته‌ای با دولت ترامپ نیز نگرشی مشابه دارد و می‌گوید: کسانی که مخالفت با گفت‌وگو، فشار برای تقویت نظامی و بی‌اعتمادی به آمریکا را تبلیغ می‌کردند، اکنون تأیید شده‌اند.

او می‌گوید: «آن گروه اول \[عمل‌گراتر] پس از سال‌ها مذاکره هیچ دستاوردی نداشتند. خیلی طبیعی است؛ شما نه‌تنها شاهد ادبیات تندتر خواهید بود، بلکه ذهنیت سخت‌تر هم خواهید دید.»

اما خطر دنبال کردن خط‌مشی سخت‌تر آن است که جمعیتی را که از فشار اقتصادی طاقت‌فرسا خسته شده و به‌شدت مشتاق خروج از انزواست، بیش از پیش بیگانه سازد.

عبدالله مؤمنی می‌گوید: «اگر \[حکومت] مشکلاتش را با غرب و آمریکا حل نکند، شاید مردم دفعه بعد دیگر همبستگی نشان ندهند. این وضعیت شکننده است و مردم ممکن است به این نتیجه برسند که نظام آن‌قدر خشک و تمامیت‌خواه است که حاضر به هیچ مذاکره معناداری نیست.»

حتی تندروها نیز به نظر می‌رسد پذیرفته‌اند که رهبری باید دست‌کم بیشتر از آنچه محافظه‌کاران «مدارا» می‌نامند نسبت به مردم نشان دهد، چرا که جنگ نشان داد خطر ناآرامی اجتماعی در بحبوحه درگیری چقدر بالاست.

ایزدی می‌گوید جنگ به تندروها «بهانه» داد تا با برخی اصلاحات اجتماعی کنار بیایند و افزود: «آن‌ها این وحدت را دوست دارند، چون می‌دانند ایده پشت حمله، تغییر رژیم بود.»

برای اثبات حرفش، به زنی در کافه که بی‌حجاب نشسته اشاره می‌کند.

ایزدی می‌گوید: «شما \[محافظه‌کاران] دیگر به او به چشم کسی که قوانین اسلامی را رعایت نمی‌کند نگاه نمی‌کنید، بلکه او را ایرانی‌ای می‌بینید که مورد حمله قرار گرفته است. شما احساس مسئولیت می‌کنید که از او محافظت کنید.»

واهمه طبقه متوسط از آشوب عمومی

اما عامل دیگری هم هست که محافظه‌کاران سیاسی روی آن حساب باز کرده‌اند: ترس.

مدت‌هاست این احساس در جامعه وجود دارد که ایرانیان، به‌ویژه طبقه متوسط، از آشوب عمومی و پیامدهای احتمالی آن واهمه دارند. ویرانی سوریه پس از قیام مردمی علیه رژیم اسد که به جنگ داخلی انجامید، همچنان در ذهن‌ها زنده است.

اکنون حمله اسرائیل لایه تازه‌ای از ترس افزوده است ــ این تصور که ایران درگیر جنگی برای بقاست. ایزدی می‌گوید: «تا زمانی که مردم احساس تهدید کنند، عمر جمهوری اسلامی طولانی‌تر خواهد شد.»

زندگی در تهران در ظاهر به وضعیت عادی پیش از جنگ بازگشته است: خیابان‌ها پر از خودرو، کافه‌ها و رستوران‌ها مملو از مشتری.

کار تعمیر خسارات ناشی از حملات هوایی اسرائیل آغاز شده است؛ دیوارهای ورودی زندان اوین که بمباران شده بود بازسازی شده و زندانیان سیاسی به سلول‌هایشان بازگشته‌اند؛ داربست‌هایی گرداگرد برج مسکونی چندطبقه برپا شده که طبقه پنت‌هاوس آن ــ محل اقامت علی شمخانی، مقام بلندپایه نظام ــ نابود شد؛ و پرچم‌های بزرگ ایران از ساختمان‌های چندطبقه در محل‌های بمباران آویزان است.

با این حال، بسیاری نگران‌اند که حملات ژوئن تنها دور نخست بوده باشد. دیپلمات‌های غربی می‌گویند اگرچه حملات اسرائیل و آمریکا تأسیسات هسته‌ای ایران را به‌شدت آسیب زده، اما این برنامه نابود نشده است.

ایران می‌گوید همچنان توانایی غنی‌سازی اورانیوم را دارد و بر حق خود برای ادامه آن پافشاری می‌کند. تصمیم ترامپ برای حمایت از جنگ اسرائیل درست زمانی که تهران در حال مذاکره با آمریکا بود، موضع حکومت را در قبال ازسرگیری گفت‌وگوها با واشنگتن برای حل بن‌بست هسته‌ای سخت‌تر کرده است.

مانند سیاست داخلی، پیام تهران در سیاست خارجی نیز متناقض است.

عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، می‌گوید ایران همچنان آماده گفت‌وگوست، اما فقط اگر آمریکا تضمین دهد در جریان مذاکرات هیچ حمله نظامی‌ای رخ نخواهد داد. او به فایننشال تایمز گفت تهران همچنین می‌خواهد دولت ترامپ با پرداخت غرامت بابت خسارات جنگ موافقت کند ــ درخواستی که واشنگتن فوراً آن را «مضحک» خواند.

این خواسته‌های ایران بازتابی است از تمایل حکومت برای نمایش سرسختی پس از ضربات جنگ، اما در عین حال نشان‌دهنده مقاومت رو‌به‌رشد در بخشی از حاکمیت است که مخالف بازگشت به مذاکرات با ترامپ‌اند؛ کسی که در دوره نخست ریاست‌جمهوری‌اش با خروج از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ میان تهران و قدرت‌های جهانی، همین بن‌بست را رقم زد.

عراقچی می‌گوید: «مردم به من می‌گویند، دیگر وقتت را تلف نکن، دوباره فریبشان را نخور.»

اما هرچه نبود راه‌حل دیپلماتیک بیشتر ادامه یابد، خطر دور تازه‌ای از درگیری نیز بیشتر می‌شود. تحلیلگران و دیپلمات‌ها هشدار می‌دهند: «ممکن است چرخه دیگری \[از درگیری] آغاز شود، زیرا عملیات نظامی هیچ‌چیز را حل نکرده است. بحث بر سر این است که تأسیسات هسته‌ای تا چه اندازه آسیب دیده، اما آن‌قدر نیست که برنامه نابود شده باشد.»

پزشکیان، که سال گذشته با پیروزی در انتخابات نخستین رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب ایران در دو دهه اخیر شد، به‌صراحت معضلات حکومت را بیان کرده است.

او اواخر ماه گذشته گفت دولت «به‌طرز وحشتناکی گیر افتاده» و با تأسف افزود که دولتش پی‌درپی گرفتار یک فاجعه پس از دیگری شده است.

او گفت: «به‌محض این‌که به کمی ثبات می‌رسیم، فاجعه بعدی از راه می‌رسد.»

ده روز بعد، او به فشار تندروهای مخالف مذاکره با آمریکا اشاره کرد.

او در جمعی از اهالی رسانه گفت: «نمی‌خواهید مذاکره کنید؟ خیلی خب. پس چه می‌خواهید بکنید؟ می‌خواهید بجنگید؟ آن‌ها \[اسرائیل و آمریکا] به ما ضربه زدند؛ اگر \[تأسیسات هسته‌ای] را بازسازی کنیم، دوباره ضربه خواهند زد. یکی باید بگوید چه باید کرد. این‌ها مسائلی نیست که بتوان با احساسات به آن‌ها پرداخت.»





نظر شما درباره این مقاله:







مظنون آتش‌سوزی کنیسه: به دستور ایران بود
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 8:12

مظنون آتش‌سوزی کنیسه: به دستور ایران بود


خبرگزاری رویترز

مردی که متهم به آتش زدن کنیسه‌ای در ملبورن است، روز چهارشنبه در دادگاه حاضر شد. این حمله، به گفته استرالیا، توسط ایران سازمان‌دهی شده و به اخراج سفیر تهران از این کشور منجر شده است.

استرالیا روز سه‌شنبه اعلام کرد که ایران در سال ۲۰۲۴ در دو حمله به کنیسه آداس اسرائیل در ملبورن و یک رستوران کوشر در سیدنی، با استفاده از مجرمان و اعضای باندهای جنایت سازمان‌یافته، سعی در پنهان کردن نقش خود داشته است.

کانبرا جدیدترین دولت غربی است که ایران را به انجام فعالیت‌های مخفیانه خصمانه در خاک خود متهم کرده است. ماه گذشته، ۱۴ کشور از جمله بریتانیا، ایالات متحده و فرانسه، آنچه را که موجی از توطئه‌های ترور، آدم‌ربایی و آزار و اذیت توسط سرویس‌های اطلاعاتی ایران خواندند، محکوم کردند.

یونس علی یونس، ۲۰ ساله، روز دوشنبه برای اولین بار از طریق ارتباط ویدئویی در دادگاه ملبورن در ارتباط با حمله به کنیسه در دسامبر ۲۰۲۴ حاضر شد. این حمله ساختمان کنیسه را به طور کامل تخریب کرد، متون مقدس را نابود کرد و میلیون‌ها دلار خسارت به بار آورد.

او تنها برای تأیید اینکه می‌تواند صدا را بشنود و روند دادگاه را درک می‌کند، صحبت کرد و هنوز دفاعی ارائه نکرده است.

وکیل او، مارک عواد، از اظهارنظر درباره این پرونده خودداری کرد. این پرونده قرار است در تاریخ ۴ دسامبر دوباره در دادگاه بررسی شود. پلیس پیش‌تر دو نفر از همدستان ادعایی او را نیز متهم کرده است.

کانبرا دیروز به سفیر ایران، احمد صادقی، دستور داد ظرف هفت روز استرالیا را ترک کند. این اقدام اولین اخراج سفیر خارجی از استرالیا از زمان جنگ جهانی دوم است.

صادقی روز چهارشنبه برای اولین بار پس از دستور اخراج استرالیا، در سفارت ایران در کانبرا دیده شد. او هنگام خروج از ساختمان با خودروی سفید، هیچ اظهارنظری به رسانه‌ها نکرد.

افزایش حوادث

از زمان آغاز جنگ اسرائیل و غزه در اکتبر ۲۰۲۳، خانه‌ها، مدارس، کنیسه‌ها و خودروها در استرالیا هدف خرابکاری‌ها و آتش‌سوزی‌های یهودستیزانه قرار گرفته‌اند. هم‌زمان حوادث اسلام‌هراسی نیز افزایش یافته است.

تونی برک، وزیر کشور استرالیا، روز چهارشنبه در مصاحبه‌ای با رادیو ای‌بی‌سی گفت هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم افرادی که در دو حمله یهودستیزانه مرتبط با ایران دست داشتند، از هدایت این حملات توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران آگاه بودند. او افزود: «اما این موضوع از نظر دولت استرالیا، جدیت دخالت ایران در هدایت حملات در خاک استرالیا را تغییر نمی‌دهد.»

ایران بارها این اتهامات را رد کرده و آن‌ها را بخشی از کمپین علیه خود توسط قدرت‌های غربی متخاصم می‌داند.

پنی وانگ، وزیر امور خارجه استرالیا، به شهروندان این کشور هشدار داد که از سفر به ایران خودداری کنند. این هشدار پس از تصمیم دولت برای بستن سفارت خود در ایران صادر شد. به گفته او حدود ۴,۰۰۰ شهروند استرالیایی در حال حاضر در ایران زندگی می‌کنند.

وونگ به شبکه خبری ناین گفت: «اگر در ایران هستید، باید به خانه بازگردید.»

دیوید منسر، سخنگوی دولت اسرائیل، روز سه‌شنبه گفت که «مداخله قاطعانه» بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، و انتقادهای او از تصمیم استرالیا برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین ممکن است باعث تصمیم استرالیا برای اخراج دیپلمات‌های ایرانی شده باشد.

منسر به خبرنگاران گفت: «روابط این کشور با استرالیا آسیب دیده بود، بنابراین خوشحالیم که پس از مداخله به‌موقع نخست‌وزیر نتانیاهو، این اقدامات توسط دولت استرالیا انجام شده است.»

نتانیاهو شخصاً آنتونی آلبانیزی، همتای استرالیایی خود را مورد حمله قرار داده و او را «سیاستمداری ضعیف که به اسرائیل خیانت و یهودیان استرالیا را رها کرده است» توصیف کرد. علت این حملات نتانیاهو تصمیم آلبانیزی برای به رسمیت شناختن دولت فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه سپتامبر است.

برک روز چهارشنبه در پاسخ به ادعای اسرائیل مبنی بر نقش داشتن در تصمیم استرالیا برای اخراج صادقی، گفت: «کاملاً بی‌معنی است.» او افزود: «از لحظه‌ای که این ارزیابی به ما رسید، حتی یک دقیقه هم نگذشت که شروع به برنامه‌ریزی برای پاسخ خود کردیم.»





نظر شما درباره این مقاله:







تغییرات ادراکی پساجنگ / علیرضا علوی‌تبار
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 7:52

تغییرات ادراکی پساجنگ / علیرضا علوی‌تبار


مهدی بیک اوغلی / اعتماد

علیرضا علوی‌تبار در گفت‌وگو با «اعتماد» از ضرورت تغییر در نظام حکمرانی و صف‌کشی نیروهای سیاسی می‌گوید

آیا صف‌کشی جناح‌های سیاسی ایران پس از جنگ ۱۲ روزه تغییر کرده است؟ تکانه جنگ چه تاثیری بر حکومت، مردم، نخبگان و فعالان سیاسی گذاشته است؟ چرا مردم به‌رغم همه انتقادات و اعتراضات نسبت به نظام حکمرانی در جنگ ۱۲روزه، پشت تمامیت ارضی و ایران ایستادند؟‌ اجرای ایده تغییرات بنیادین که حتی در صحبت‌های اخیر رهبری هم به آن اشاره شده به چه ملزومات و پیش‌زمینه‌هایی نیاز دارد؟ اینها پرسش‌هایی است که این روزها بسیاری از تحلیلگران سیاسی درباره آن صحبت کرده و در خصوص آن راهکار ارایه می‌کنند.

علیرضا علوی‌تبار، نظریه‌پرداز و فعال سیاسی در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن تشریح دگرگونی‌هایی که در دوران پساجنگ در ایران رخ داده به صف‌کشی تازه نیروهای سیاسی در ایران می‌پردازد. به اعتقاد علوی‌تبار ایده تغییری که در سطح نظام حکمرانی رخ داده فعلا در سطح ادراکی است و هنوز تا رسیدن به مرحله عمل راه درازی باقی مانده است. او معتقد است هم «حاکمیت»، هم «مردم» و هم «روشنفکران، منتقدان و نیروهای سیاسی» پس از جنگ ۱۲ روزه با تغییرات، تحولات و دریچه‌های تازه‌ای در تفکرات خود مواجه شده‌اند که آینده‌ای متفاوت را برای کشور نوید می‌دهد.

به‌زعم این نظریه‌پرداز سیاسی درک تازه‌ای که منتقدان، روشنفکران و فعالان سیاسی به آن دست پیدا کرده‌اند مبتنی بر این واقعیت است که ایران به حاکمیت ملی باثبات نیاز دارد و مهم‌تر از آن، برای مقابله با تهدیدات دشمنان باید نوع خاصی از بازدارندگی نظامی شکل گیرد. نظام حکمرانی ایران اما در این بحبوحه اهمیت تغییر و ضرورت پاسخگویی به مطالبات مردم را برای ایمن‌سازی و تدام حیاتش درک کرده و نهایتا مردم که در کشاکش بحران اخیر آموختند تغییر و اصلاح باید از درون و با تکیه بر ظرفیت‌های نیروهای داخلی صورت گیرد.

***

* جنگ ۱۲‌روزه از منظری خاص یکی از مهم‌ترین تکانه‌های سیاسی و راهبردی در دوران معاصر کشورمان محسوب می‌شود. رخدادی که تحولات قابل‌توجهی هم در عرصه نظام حکمرانی، هم در صف‌کشی نیروهای سیاسی و هم در کنشگری روشنفکران و مردم ایجاد کرد. درباره این تحولات صحبت می‌کنید؟

جنگ ۱۲‌روزه دگرگونی‌هایی را هم در سطح حکومت و هم در سطح مخالفان و منتقدان ایجاد کرد. اما این تغییرات هنوز در مرحله ذهنی و ادراکی است و خود را در عرصه عمل نمایان نکرده است. از تعامل این تغییرات است که می‌توان کمابیش درباره مطالبات و اقدامات ضروری آینده بحث کرد. در سطح حکومت، نخستین خروجی جنگ ۱۲‌روزه، تغییر نقش منطقه‌ای ایران بود. یعنی موقعیت ایران در کشورهایی چون سوریه، عراق و لبنان تغییر کرد و ایران بخشی از فرصت‌ها و ظرفیت‌هایی که در این کشورها داشت را از دست داد. از سوی دیگر در بحث غنی‌سازی به عنوان پر‌چالش‌ترین موضوع برنامه هسته‌ای ایران، تحولاتی شکل گرفت. در واقع با بمباران صورت گرفته سایت‌های هسته‌ای ایران، حداقل از دیدگاه طرف مقابل، صورت مساله غنی‌سازی هم تغییر یافت. مورد دیگری هم که اتفاق افتاد، تصور حکومت از رفتار متحدان ایران بود. حاکمیت متحدانی را برای خود متصور می‌شد و امید داشت که در بزنگاه‌ها، روی کمک آنها حساب کند. این تصور هم ضربه خورد و تغییر یافت. به علاوه مشروعیت و حقانیت شعارهای رادیکالی که داده می‌شد، چه در سطح منطقه‌ای و جهانی زیر سوال رفت و امکان‌پذیری تحقق آن مورد ابهام قرار گرفت. اینها تغییراتی است که در سطح ادراکی حکومت رخ داده است.

* این تغییرات که شما آنها را ادراکی می‌دانید در سطح منتقدان و مخالفان چگونه شکل گرفت؟

مثلا اهمیت بهره‌مندی از نیروی نظامی بازدارنده تا قبل از جنگ ۱۲‌روزه هرچند شاید برای برخی افراد قابل درک بود اما پس از جنگ این بازدارندگی نظامی اهمیت خود را برای دیگران نیز روشن کرد. نیروهای مخالف و منتقد به این نتیجه رسیدند که وجود یک قدرت مرکزی متمرکز برای گذر از بحران‌ها تا چه اندازه حیاتی است. اگر ایران فاقد یک چنین قدرت متمرکزی باشد تا مدت‌ها در درون بحران‌ها گرفتار می‌ماند. نکته بعدی توجه به راه‌حل‌هایی بود که وضعیت ایران را انعطاف‌پذیرتر می‌کند و به ایران امکان رسیدن به تعادل‌های پایدار را می‌دهد نه تعادل‌های موقتی! این موضوع به خصوص در سطوح اقتصادی و... هم قابل ردیابی است. مجموعا اگر قرار باشد این تغییرات را که در سطح ادراک ذهنی مسوولان و مخالفان رخ داده را کنار هم بگذاریم چند مطالبه اصلی از بطن آن نمایان می‌شود.

* این مطالبات کلیدی که می‌گویید از خاکستر تحولات اخیر نمایان شده شامل چه مواردی است؟

با توجه به اینکه صورت مساله برخی از مسائل چالش‌برانگیز بین ما و قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای پاک شده، این توقع شکل گرفته که دستیابی به توافق با طرف‌های مقابل جدی‌تر دنبال شود. به علاوه مخالفان درک کرده‌اند که ایران در گذر از بحران‌ها نیازمند برنامه‌هایی است که موجب تضعیف قدرت مرکزی نشود. یعنی برای گذر از بحران‌ها، باید با یک قدرت مرکزی منسجم حرکت کرد. این روند امکان گفت‌وگو میان منتقدان و مخالفان حکومت را برای دستیابی به توافق افزایش می‌دهد. مطالبه دیگر از دل این تحولات این است که با تکیه بر تغییرات جزئی در افراد و اشخاص نمی‌توان از مشکلات بنیادین گذر کرد. ایران نیاز به مسوولان شجاع برای تغییر راهبردها و استراتژی‌ها دارد.
در مجموع به نظرم می‌رسد ۳ مطالبه اصلی مطرح شده است.
نخست) مطالبه دستیابی به توافق با جهان و در پیش گرفتن یک سیاست خارجی بدون تنش؛
دوم) توافق برای حفظ قدرت مرکزی در شرایط بحرانی و جلوگیری از وارفتگی؛
سوم) مطالبه برای رسیدن به تغییراتی اساسی‌تر از تغییر اشخاص، یعنی تغییراتی که حداقل در سطح خط‌مشی‌ها و راهبردها به وقوع پیوسته باشد.

* اینها مطالباتی است که می‌گویید پس از جنگ ۱۲روزه شکل گرفته است. اما پرسش مهم‌تر نحوه کنشگری مردم در کشاکش جنگ ۱۲‌روزه است. در شرایطی که نیروی مهاجم و اپوزیسیون تصور می‌کردند با شلیک نخستین گلوله از سوی دشمن مردم بیرون می‌ریزند و فریاد اعتراض سر می‌دهند، اما مردم ایران پای تمامیت ارضی کشور ایران ایستادند. این کنشگری را چطور می‌توان تحلیل کرد؟

علت اینکه مردم در جریان جنگ ۱۲‌روزه دست به اعتراضات خیابانی نزدند و با صبوری این دوران را پشت سر گذاشتند را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد. به نظرم حاکمیت ایران در مجموع در رابطه با دعوتی که امریکایی‌ها برای گفت‌وگو داشتند، مناسب عمل کرد. یعنی در عین اینکه تلاش می‌کرد موضع خود را برای طرف مقابل تشریح کند با مذاکرات غیر مستقیم هم بی‌اعتمادی و بی‌اعتنایی خود را به طرف مقابل منتقل می‌کرد. مجموعا به نظر می‌رسد عملکرد ایران در گفت‌وگو با امریکا عملکرد مناسبی بود. حتی در داخل هم کمتر حرف‌های تحریک‌کننده از نیروهای مختلف سیاسی و نظامی شنیده شد. لذا نمی‌توان حاکمیت ایران را مقصر شکل‌گیری این درگیری دانست. هر فردی که منصفانه به این مراودات نگاه می‌کرد، می‌دید ایران منطق مذاکره را پذیرفته و فعالانه در آن شرکت کرده. لذا مردم حاکمیت ایران را مقصر قلمداد نکرده و دست به اعتراض هم نزدند. به هر حال هر اعتراضی به توجیهی عقلانی نیاز دارد. اینگونه نیست که افراد به محض اینکه احساس نارضایتی کردند به خیابان بریزند! اسراییل در شرایطی به ایران حمله کرد که در پایین‌ترین سطح مشروعیت و بدترین وضعیت حیثیتی خود قرار داشت و همچنان نیز دارد. به طرز جالب توجهی تنازعات اخیر حماس با اسراییل، شبیه وضعیت جنبش چریکی قبل از انقلاب ایران عمل کرده است.

* چطور؟

جنبش چریکی ایران هرچند از نظام شاه شکست خورد اما باعث کاهش مشروعیت نظام شاهنشاهی شد. به گونه‌ای که در آینده این مشروعیت شکست خورده هم باعث پیدایش جنبش توده‌ای شد و هم فروپاشی حاکمیت شاهنشاهی را تسریع کرد. اسراییل هم امروز در بدترین شرایط حیثیتی خود در منطقه و جهان قرار دارد! برخلاف دفعات قبل که دستگاه‌های تبلیغاتی می‌توانستند توجیهاتی برای حملات اسراییل به کشورهای همسایه مانند سوریه و لبنان و فلسطین پیدا کنند، این مشروعیت امروز کاملا از میان رفته و دستگاه‌های تبلیغات وسیع اسراییل هم نتوانسته‌اند، آن را جبران کنند. این عدم مشروعیت اسراییل هم در کنشگری مردم ایران در دست یازیدن به حرکتی که ممکن بود به تقویت این مهاجم بی‌حیثیت (اسراییل) شود، موثر بود.

* یعنی مردم ایران تغییر و اصلاح را می‌خواهند اما نه از بیرون و به وسیله طرف‌های مهاجم و بدون حیثیت، بلکه اصلاحات از درون و با تکیه بر نیروی درونی کشور؟ درست متوجه شدم؟

دقیقا، مردم ایران تغییر می‌خواهند اما نه تغییر به هر قیمتی را. این بر خلاف رفتار اپوزیسیون خارج از کشور است که تغییر را به هر قیمتی طلب می‌کنند. مردم ایران تغییری را می‌خواهند که هزینه کم انسانی و مادی برای جامعه داشته باشد. تغییر حاکمیت ناشی از یک جنگ تحمیلی، هزینه‌های گزافی دارد و هرگز درخواست مردم ایران نبوده است. علاوه بر این، نباید نقشی که روشنفکران و چهره‌های مردمی ایفا کردند فراموش شود. مخالفت یکپارچه این گروه‌های روشنفکری با حمله اسراییل به ایران و حمایتی که از امنیت ملی و یکپارچگی کشور کردند، بسیار تاثیرگذار بود. به خصوص روشنفکرانی که در طول سال‌های گذشته مورد بی‌مهری حاکمیت قرار گرفته بودند از نظر مردم حجت محکمی داشتند. اینکه شرایط فعلی شرایطی نیست که از خلال آن بتوان دگرگونی‌های اصلاحی را دنبال کرد و به عنوان یک فرصت برای مقابله با حاکمیت در نظر گرفت. در زمان جنگ مردم معمولا متوجه این واقعیت هستند که یک قدرت متمرکز مرکزی بهتر می‌تواند امنیت‌شان را تامین کند تا شرایط از هم پاشیدگی و به ریختگی. تجربه منطقه به مردم ایران درس‌های زیادی داده که به راحتی فراموش نمی‌شود.

* وقتی درباره تحولات سیاسی و راهبردی صحبت می‌کنیم نمی‌توان از صف‌کشی جدید نیروهای سیاسی سخن نگفت. جنگ ۱۲‌روزه ظاهرا تغییراتی در این سیاست نیز ایجاد کرده. مثلا ایده خالص‌سازی عملا از دستور کار خارج شده و اصلاح‌طلبان و اصولگرایان با رویکردهای تازه‌ای کنشگری سیاسی می‌کنند. درباره این صف‌کشی‌های تازه در راست و چپ چه می‌توان گفت؟

تصور نمی‌کنم اصطلاح چپ و راست وضعیت جناح بندی‌های فعلی ایران را به خوبی نشان دهد چون هر کدام از این واژگان معنای خاصی دارند. در ادامه بیشتر توضیح می‌دهم چرا این واژگان را گویا نمی‌دانم. شاید اصطلاح «محافظه‌کار» و «دگرگونی طلب» برای ترسیم جناح‌بندی‌های فعلی ایران گویا‌تر باشند. فکر نمی‌کنم اتفاق خاصی در عرصه سیاست داخلی رخ داده باشد. جریان محافظه‌کار یعنی جریانی که به دنبال تثبیت شرایط ایران است یا کمترین تغییر را در وضع موجود را دنبال می‌کند و با عنوان اصولگرا معرفی می‌شود در برابر جریانی قرار دارد که خواهان تغییر، دگرگونی و تحولات بیشتر است. جریانی هم با عنوان اصلاح‌طلب شناخته می‌شود و معتقدم این واژه برای نشان دادن همه ابعاد این جریان گویا نیست.
هر دو طیف محافظه‌کار و دگرگونی‌طلب در درون خود جریانات و گروه‌هایی دارند و با یک جریان یکدست حزبی مواجه نیستیم. بلکه با یک طیف و دو جبهه مواجهیم. در بخش محافظه‌کاران ما با یک جریانی مواجهیم که از آنها با عنوان راست افراطی، راست رادیکال یا حتی راست تندرو یاد می‌شود. اینها یک گروه اقلیتی در درون محافظه‌کاران اما بسیار پر سر و صدا هستند. تریبون‌های زیادی داشته و می‌توانند تبلیغات زیادی داشته باشند. حتی در ۲ مقطع ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد و ابراهیم رییسی این طیف قدرت سیاسی را به‌طور کامل در اختیار گرفتند. در عین حال اکثریتی هم در جریان محافظه‌کار وجود دارد که به گونه‌ای متفاوت اندیشیده و عمل می‌کنند.
ببینید، حرف من این است که توزیع نیروها هم در درون محافظه‌کاران و هم در بطن دگرگونی‌طلب‌ها نرمال است. دو اقلیت در دو‌طرف و یک اکثریت در میانه قرار دارد. محافظه‌کاران اقلیت راست رادیکال را در منتهی علیه راست دارند و یک اقلیت عملگرا و میانه‌رو و اعتدالی را در منتهی علیه روبه رو. اکثریتی هم وجود دارد که محافظه‌کاران سنتی هستند. یعنی توزیع نیروها نرمال است. در بین دگرگونی‌طلب‌ها هم همین وضع حاکم است. یک اقلیت میانه‌رو و اعتدالی و در سوی دیگر، اکثریتی که خواستار دگرگونی‌های بنیادین در چهارچوب همین قانون اساسی موجود‌اند (یعنی خواستار تغییر ساختار حقیقی قدرت‌اند و به تغییر ساختارهای حقوقی فعلا کاری ندارند) این گروه‌ها حول محور آقای خاتمی قرار دارند و مواضع آنها را در بیانیه ۲۲ بهمن آقای خاتمی و بیانیه اخیر می‌توان جست‌وجو کرد.
در جناح دگرگونی‌طلب اقلیتی هم وجود دارند که آنها را می‌توان طرفداران اصلاحات بنیادین یا رادیکال یاد کرد. این طیف معتقدند که تغییر ساختار حقیقی اگر با تغییر ساختار حقوقی همراه نباشد، برگشت‌پذیر است و نمی‌توان ثباتی پایدار در آن ایجاد کرد. هر دوی این طیف‌ها، یعنی هم طیف محافظه‌کار و هم طیف دگرگونی طلب، توزیع نیروی نرمالی دارند.

* اما تحولاتی که در بطن طیف‌های سیاسی در حال وقوع است را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

آنچه که رخ داده این است که بخش‌های اعتدالی، میانه‌رو یا عملگرای محافظه‌کار در حال نزدیک شدن به بخش‌های میانه‌رو و اعتدالی اصلاح‌طلبان هستند. به نظرم اینها به سمت یک ائتلاف گسترده‌تر در حال حرکت هستند که ممکن است شکل حزبی و سازمانی هم پیدا کند. از طرف محافظه‌کاران حسن روحانی و علی لاریجانی را می‌توان در این طیف جای داد و از سوی اصلاح‌طلبان هم دوستانی که از روزنه‌گشایی دفاع کردند و برخی دیگر از فعالان سیاسی را در این دسته می‌توان قرار داد. این جریانات وقتی در کنار هم قرار گرفته و اصول مشترکی پیدا کنند در نقش یک طیف میانه ممکن است نقش بهتر و موثرتری را ایفا کنند. سایر بخش‌های این طیف‌ها دست نخورده باقی می‌مانند.

* این تحولات سیاسی که شما درباره آن صحبت کردید در درک مردم از اپوزیسیون هم قابل ردیابی است. تغییراتی که اپوزسیون پشت سر گذاشته چه مواردی است؟

در اپوزیسیون دو جریان خود را از بقیه جدا کرده‌اند. یکی سلطنت‌طلب‌ها و دیگری هم جریان مجاهدین خلق است. این دو بخش از اپوزیسیون عمدتا سعی می‌کنند از طریق نیروی خارجی و با توسل به خشونت به قدرت برسند. اینها اگرچه سر و صدای زیاد و امکانات و منابع بسیاری دارند اما اقلیت محض هستند. امکاناتی که از طریق دستگاه‌های امنیتی کشورهای غربی و اسراییل تامین می‌شود. اینها همکاری‌های اطلاعاتی تنگاتنگی هم دارند. یعنی از درون جامعه ایران، اطلاعات بسیاری به طرف غربی و اسراییل می‌دهند. از سوی دیگر از این کشورها منابع مالی، تبلیغاتی و نظامی دریافت می‌کنند. اتفاقاتی که پس از جنگ ۱۲‌روزه رخ داده این است که مرزبندی‌های خارج از کشور مشخص‌تر شده است. این دو گروه از اپوزیسیون موضع مشخصی دارند. روشن شده که اینها از سوی اسراییل و جناح رادیکال راست امریکا حمایت شده و با دستگاه‌های امنیتی و نظامی آنها کار می‌کنند. بقیه اپوزیسیون با این طیف در حال مرزبندی هستند. آینده اما آبستن پیدایش یک نیروی سیاسی میانه‌رویی در ایران است که از به هم پیوستن بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران شکل می‌گیرد. از منظری خاص تولد کارگزاران سازندگی در ایران، حاصل به هم پیوستن همین نوع نیروها است. طیفی که بخشی از آنها از نیروهای باسابقه راست و بخش دیگر با سابقه چپ بودند و نهایتا در کنار هم قرار گرفتند.

* در یک چنین شرایطی آیا نظام حکمرانی می‌تواند با تکیه بر این نیروهای سیاسی راه صلاح و رستگاری و اصلاح را پیدا کند؟

نظام حکمرانی ایران تا حد زیادی توانایی خود را برای تصمیم‌گیری‌های به موقع و ایجاد دگرگونی‌های درون‌زا از دست داده. به همین دلیل خیلی امیدوار نیستم که با درک وضعیت و فهم موقعیتی که در آن قرار دارد، خود را دگرگون کرده و بتواند وضعیت تازه‌ای را ایجاد کند. اما اگر فرض کنیم که اراده چنین تغییراتی شکل گرفته باشد باید به مطالباتی که در ابتدای گفت‌وگو عرض کردم توجه کند. اولا به‌طور فعال برای رسیدن به یک توافق با قدرت‌های جهانی تلاش کند. به هیچ‌وجه نباید اجازه دهد، تصور شود این حکومت است که نمی‌خواهد توافق ایجاد شود. گفت‌وگو، مذاکره و چانه‌زنی برای توافق و گذر از وضعیت نه جنگ و نه صلح، نخستین گامی که حکومت باید برای جذب مردم بردارد. این تصمیم با رضایت و حمایت مردم همراه بوده و امکان بقای حاکمیت را افزایش می‌دهد. در گام بعدی باید یکسری اقدامات نمادین صورت گیرد که از نظر مردم علائم و نشانه‌های تغییر است. به‌طور مثال فرض کنید عوض کردن برخی چهره‌ها که نشان‌دهنده نوعی تصلب و خشک شدن و سنگی شدن یک سیستم است اثر‌گذار خواهد بود. این تغییرات هم نباید به صورت خنثی بلکه باید در موعد مناسب باشد. مثلا کنار رفتن امام‌جمعه‌ای که با اتهاماتی مواجه بود هرچند مناسب بود اما خیلی دیر انجام شد و تاثیراتی که می‌بایست بگذارد را نداشت! یا مثلا ترکیب ریاست شورای نگهبان نشان‌دهنده نوعی تصلب و سخت سری و سنگ سری سیستم است. پایان دادن به حصرها و آزادسازی برخی زندانیان سیاسی حتی اگر به صورت نمادین باشد نشان‌دهنده آغاز دوران دگرگون شده است.
یکی دیگر از نشانه‌های این میل به دگرگونی در رادیو و تلویزیون تجلی پیدا می‌کند. خوشبختانه شخصا رادیو و تلویزیون خودمان را نگاه نمی‌کنم. در جنگ ۱۲ روزه به دلیل محدودیت‌هایی که شکل گرفت ناچار شدم در برخی موارد سری به رادیو تلویزیون داخلی بزنم. حقیقتا تحمل آن بسیار سخت بود. یکی از مهم‌ترین ریاضت‌های من در این ۱۲‌روز تحمل رادیو و تلویزیون خودمان بود. با این صدا و سیما نمی‌توان در مردم امید به دگرگونی ایجاد کرد! پس در گام بعدی باید تغییرات نمادینی صورت داد که نشان دهد حکومت به دنبال تغییر و پاسخ به مطالبات مردم است. همچنین سیاست‌هایی با شعارهای محدود باید در پیش گرفته شوند. شعارهایی از این دست که ما می‌توانیم همه مشکلات ایران را حل کنیم! پذیرفتنی نیست.

* یعنی می‌گویید نباید امیدی به اصلاح روند کژکارکردی‌ها داشته باشیم؟ راه‌حلی برای عبور از چالش‌ها نمی‌بینید؟

همه می‌دانیم که هیچ راه‌حل کوتاه‌مدتی برای بهبود وضعیت وجود ندارد اما این گزاره به این معنا نیست که مشکلات ایران، راه‌حل ندارند. یک حکمرانی خوب باید در کوتاه‌مدت اهدافی را مشخص کند و بر اساس آنها تغییراتی را ایجاد کند. به‌طور مثال حکومت در کوتاه‌مدت و در بازه ۳ ساله، ۳ هدف و معادله اصلی را مطرح کند. اول، کاهش بحران آب، دوم؛ مساله سطح نازل رشد اقتصادی و نهایتا مهار تورم مزمن و شدید کشور. نیازی نیست که اهداف بیشتری اعلام شود. همین‌ها در دستور کار قرار بگیرد خوب است. بعد هم گفته شود حاکمیت هر الزامی که برآمده از اجماع نخبگانی باشد را پذیرفته و آن را عملیاتی می‌کند. این الزامات ممکن است در حوزه سیاست خارجی در نوع سازماندهی و اصلاح نظام بانکی در توزیع منابع مالی، مدیریت بازار مالی و...باشد. اما هر راهکاری که اجماع نخبگانی پیشنهاد شود باید عمل شود. ممکن است کارشناسان بگویند برای حل مشکل آب، باید واردات برخی کالاها افزایش یابند و از کشت آنها در داخل خودداری شود. اگر به این نتیجه رسیدند دولت باید به آن عمل کند. حتی اگر بخش‌هایی از جامعه در کوتاه‌مدت از این تصمیم ضرر ببینند باید اجرایی شوند. یعنی اهدافی با برد کوتاه باید اعلام شوند و بعد سیستم خود را به دست الزاماتی که متخصصان و نخبگان تشخیص می‌دهند، بسپارد. این رویکرد به جامعه برای عبور از بحران‌ها کمک می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:







هشدار درباره تبعات اجرای مجازات مرگ در ملأعام
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 7:30

هشدار درباره تبعات اجرای مجازات مرگ در ملأعام


سارا سبزی، نسیم سلطان‌بیگی/ روزنامه هم‌میهن

جمعیت اطراف محل اجرای حکم اعدام محکوم، حلقه زده و صدها چشم منتظر است چهارپایه اعدام از زیر پای او کشیده شود. حکم که اجرا می‌شود، دست‌ها برای کف‌زدن‌ بالا می‌رود؛ تصویری از صبح روز ۲۸ مردادماه امسال در بیرم فارس. دو روز بعد از آن، تصویری مشابه در کردکوی گلستان ساخته می‌‌شود و آن جمعیت بزرگ، اجرای حکم اعدام در ملأعام را با تشویق‌های تمام‌نشدنی تایید می‌کنند. با فاصله‌ای کوتاه، یک تصویر سلفی با جنازه به‌دارآویخته و حضور کودکان در صحنه اعدام، منتشر و کم‌کم اعتراض‌ها آغاز می‌شود.

اجرای دو حکم اعدام در ملأعام در کردکوی گلستان و بیرم فارس به فاصله دو روز، بازتاب چندانی در شبکه‌های اجتماعی نداشت اما رسانه‌ها، هرچند اندک به آن واکنش نشان دادند. این تصمیم در شرایطی صورت گرفت که اجرای حکم اعدام در انظار عمومی مدت‌ها متوقف مانده بود و اعدام تنها پشت درهای بسته زندان‌ها انجام می‌شد. نتایج یک بررسی نشان می‌دهد آمار اعدام‌های سال ۲۰۲۴ در ایران در مقایسه با سال قبل از آن یعنی سال ۲۰۲۳ افزایش ۱۷ درصدی داشته است. از ۹۷۵ اعدام اجرا شده در سال ۲۰۲۴، چهار مورد اجرای اعدام در ملأعام و ۳۱ مورد، اعدام زنان بوده است که این میزان بالاترین رقم در ۱۷ سال گذشته در ایران است.

تا پنجم شهریورماه امسال، سه مورد اعدام در ملأعام در کشور اجرا و رسانه‌ای شده است. غیر از موارد اجرای این احکام، پرونده‌های دیگری هم در صف قرار دارند: ۱۱ مردادماه امسال وکیل پرونده قتل الهه حسین‌نژاد اعلام کرد که دادگاه کیفری تهران حکم قصاص قاتل الهه حسین‌نژاد را  اعدام در ملأعام صادر کرده است.

حالا با شروع دوباره این نوع از مجازات، هشدارهایی از سوی حقوقدان‌ها و جامعه روانپزشکان به گوش می‌رسد. وحید شریعت، رئیس انجمن علمی روانپزشکان ایران در نامه اخیر خود به رئیس قوه قضاییه نسبت به تبعات اجرای مجازات مرگ در ملأعام هشدار داده است.

او در این نامه که سوم شهریورماه امسال خطاب به غلامحسین محسنی‌اژه‌ای نوشته شده، از تاثیرات منفی این مجازات بر کودکان و کاهش اعتماد عمومی گفته و درخواست توقف آن را مطرح کرده است. شریعت در این نامه نوشته است: «براساس شواهد علمی معتبر، اجرای مجازات مرگ در ملأ‌عام نه‌تنها تأثیر پایدار و اثبات‌شده‌ای بر کاهش جرم ندارد، بلکه باعث پیامدهای منفی روانی و اجتماعی بر جامعه و شهروندان می‌شود که افزایش بالقوه خشونت از آن‌جمله است. طبق برخی پژوهش‌ها پس از اجرای اعدام، میزان ارتکاب قتل در جوامع مورد بررسی به‌طور موقت افزایش یافته است.
ازسویی این شیوه، تأثیر منفی بر تماشاگران به‌ویژه کودکان دارد. مشاهده‌ی مستقیم چنین صحنه‌هایی می‌تواند منجر به آسیب‌های روانی جدی ازجمله اختلال استرس پس از سانحه، یا بروز رفتارهای تقلیدی ناخواسته شود. ازسوی‌دیگر، بیم داریم این سنخ اقدام‌ها، آسیب جدی به همبستگی اجتماعی وارد نماید. نمایش خشونت در فضای عمومی می‌تواند اعتماد شهروندان به نهادهای حاکمیتی را کاهش داده و احساس تحقیر جمعی ایجاد کند. مهم‌ترین نکته آن است که آسیب‌های چنین اقدامی به افراد مشاهده‌گر در صحنه محدود نمی‌ماند و فراتر از آن، برخی که ممکن است تصویرهای ضبط‌شده را تماشا می‌کنند را هم شامل شود. با لحاظ موارد فوق تاکید جدی داریم، این رویه با تدبیر جنابعالی، امر گردد که متوقف شود.»

نتایج پژوهش اختلال پس از استرس ضربه‌ای (پی.تی.اس.دی) در دانش‌آموزان دبستانی شاهد به دارآویختن یک مجرم) نشان می‌دهد تماشای صحنه به دارآویختن می‌تواند سبب بروز علایم این اختلال در حد متوسط تا شدید در کودکان شود. این پژوهش در سال ۱۳۸۱ توسط عباس عطاری، سعیده دشتی و معصومه محمودی انجام و در نشریه مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران در سال ۱۳۸۵ منتشر شد.

این پژوهش با هدف بررسی علایم اختلال پس از استرس ضربه‌ای در دانش‌آموزان یک دبستان پسرانه شهر اصفهان که شاهد مراسم به دار آویخته شدن یک مجرم بودند، اجرا شد. مراسم اعدام طی حدود دو ساعت در کنار آن مدرسه و در ساعت‌های بعدازظهر انجام شده بود. طی این مدت بیشتر دانش‌آموزان شاهد این مراسم بودند.

۲۰۰ دانش‌آموز شیفت عصر این مدرسه که شاهد اجرای حکم اعدام بودند در این مطالعه حضور داشتند. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد که ۵۲ درصد افراد دچار علایمی از اختلال پس از ضربه‌ای بودند، ۴۳درصد دچار تجربه دوباره (یادآوری مکرر حادثه، واکنش‌های فیزیولوژیک شدید در مواجهه با عوامل به خاطرآورنده حادثه، کابوس و رویاهای مرتبط با حادثه، عمل یا احساس به‌گونه‌ای که انگار واقعه تکرار می‌شود و ناراحتی شدید روانی در مواجهه با عوامل به‌یادآورنده‌ حادثه)،  ۳۱ درصد افزایش برانگیختگی (تحریک‌پذیری یا خشم، گوش به زنگ بودن،  افزایش واکنش از جا پریدن، اختلال در تمرکز و خواب)  و ۱۲ درصد رفتارهای اجتنابی شدند.

امیرحسین جلالی ندوشن:  اجرای حکم اعدام در ملأعام بازدارنده نیست

حالا امیرحسین جلالی، عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران هم به «هم‌‌میهن» می‌گوید، تصوری وجود دارد که طبق آن اعدام در ملأعام بازدارنده است اما شواهد علمی آن را تایید نمی‌کند و حتی ممکن است نتایجی معکوس داشته باشد: «طبق برخی از پژوهش‌های انجام‌شده در این حوزه، ممکن است به‌دنبال ادامه این روند، بعضی از جرائم خشن افزایش پیدا کند؛ بنابراین اجرای حکم اعدام در ملأعام نه‌تنها بازدارنده نیست، بلکه روی جمعیت عمومی، به‌ویژه کودکان تاثیری منفی دارد. حتی مواردی جدی از استرس پس از سانحه در کشورهای دیگر ازجمله ایران گزارش شده است.

ما در سال‌های گذشته بنابر پژوهش‌های داخلی، هشدارهای لازم را داده بودیم اما اخیراً شاهد هستیم که این اقدام به‌صورت مکرر انجام می‌شود. روبه‌رو کردن جامعه‌ای با ایمنی روانی ضعیف اصلاً مدبرانه نیست؛ چون بدنه آن به‌دلیل استرس‌ها و تنش‌های مزمن و زمینه‌های زاینده خشونت و نابردباری ضعیف‌شده و آکنده از این موضوعات است.»

جلالی از تاثیر تماشای تصاویر اعدام می‌گوید و توضیح می‌دهد که تصاویر اعدام در ملأعام به‌سرعت پخش می‌شود؛ درحالی‌که بسیاری از افراد ضربه‌پذیری روانی جدی دارند و با مشاهده این صحنه بیشتر تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند: «این اقدامات در جامعه‌ای با تنش‌های بسیار، پیام‌هایی غیرمستقیم دارد و به‌صورت ضمنی درون خود نوعی تهدید و قدرت‌نمایی دارد؛ نوعی از قدرت‌نمایی‌ که موثر نیست و می‌تواند زیان‌آور هم باشد.

اجرای حکم اعدام در ملأعام در بسیاری از موارد به‌جای اینکه مجرمان خشن را هدف قرار دهد، روی ضعیف‌ترین گروه‌های جامعه تاثیر روانی دارد. در شرایطی که فضای جامعه آکنده از وضعیت‌های خشونت‌آمیز و زمخت است، این اقدامات بیش‌ازپیش آن را غیرمنعطف، زشت و ناامن می‌کند.»

عضو انجمن علمی روانپزشکان ایران اعتقاد دارد که اجرای احکام اعدام در انظار عمومی تصویری سیاه و ناامن از جامعه به نمایش می‌گذارد و به‌صورت ناخوداگاه مردم را نگران می‌کند و آثار روانشناختی بدی به‌دنبال دارد: «گاهی گفته می‌‌شود که بیان برخی از مسائل اجتماعی سیاه‌نمایی است، اما همین اقدامات می‌تواند نوعی سیاه‌نمایی عملی باشد و نشان دهد که جامعه ناامن است.»

بعد از اجرای این احکام، تصویری از سلفی خانواده یکی از مقتول‌ها با قاتل به‌دارآویخته شده، منتشر شد. جلالی‌ استقبال مردم از حضور در محل اجرای حکم را یک هشدار و نشان‌دهنده بی‌تفاوتی آنها می‌داند. او توضیح می‌دهد که حضور مردم در این صحنه نشانه‌هایی روانشناختی و اجتماعی دارد و نباید از کنار آنها بی‌تفاوت گذشت: «ما در عکس‌هایی که از دوره ناصرالدین‌شاه داریم، شاهد هستیم که مردم آن‌دوره هم مثل یک کارناوال، اجرای حکم اعدام را تماشا می‌کردند. بخشی از این داستان به موضوعی انسانی برمی‌گردد و گاهی ممکن است از دیدن رنج دیگری لذت ببرد.

گاهی هم به‌صورت نیابتی، نوعی انتقام و احقاق‌حق در برابر ظلم در نظر گرفته می‌شود، اما در این شرایط عکس‌گرفتن با فرد اعدام‌شده را باید زنگ خطر یا هشدار دانست؛ چون نشانه‌هایی روانشناختی و اجتماعی دارد و نباید از کنار آن بی‌تفاوت گذشت و باید نسبت به آن بسیار بیمناک شد. حتی در فرهنگ دینی هم، جنازه فرد در هر شرایطی حرمت دارد و نمی‌توان به آن بی‌احترامی کرد.» از نگاه او این رفتار نشان‌دهنده نوعی کرختی در برابر خشونت، سرکوب خشم و احساس وادادگی است و برای یک جامعه نمی‌تواند احساسی رضایتبخشی باشد؛ چون می‌تواند دوباره بازتولید و در موقعیت‌های دیگر به خشم‌های ویرانگر تبدیل شود.

اجرای حکم اعدام در ملأعام در سال‌های گذشته منتقدان زیادی داشته است؛ نمونه‌اش حسین میرمحمدصادقی، سخنگوی پیشین قوه‌قضائیه و حقوقدان که بارها درباره اجرای این احکام، از تاثیرات منفی آنها گفته است. از نگاه او، طبق مطالعه‌ای که در انگلیس انجام شده است، یکی از مواردی که باعث شد این کشورها اجرای اعدام در ملأعام را (قبل از لغو کلی اعدام) لغو کنند، این بود که افرادی که برای تماشا می‌آمدند، مجرم را یک قهرمان می‌پنداشتند.

مثلاً در بعضی موارد از قبیل قتل‌های ناموسی که اتفاق می‌افتد، مجرم خود را قهرمان و محق می‌داند و زمانی که چنین تفکری داشته باشد، در چهره‌اش نمود پیدا می‌کند. مثلاً لبخند‌هایی از سر اعتمادبه‌نفس و محق‌بودن می‌زند و درنهایت همان چیزی می‌‌شود که گفتم؛ یعنی جنبه بدآموزی برای تماشاچی‌ها ایجاد می‌کند و از قبح عمل در ذهن آنان می‌کاهد.

عباس عبدی: مجازاتی برای نمایش عریان قدرت

مجازات اعدام سال‌هاست که به‌عنوان یکی از سختگیرانه‌ترین مجازات‌ها از سوی جامعه مدنی مورد انتقاد قرار گرفته است. عباس عبدی، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی درباره این مجازات به «هم‌میهن» می‌گوید: «مجازات اعدام در گذشته آیینی بود، به همین دلیل مردم جزئی از مراسم مجازات بودند.» به گفته او، اعمال مشروعیت و قدرت حکومت‌ها از طریق اعدام در منظر عمومی انجام می‌شد: «اما امروز جوامع بسیار گسترده شده‌اند و در شهری مانند تهران چطور می‌توان مجازات اعدامی اجرا کرد که مردم اگر بخواهند، بتوانند ببینند.

ازسوی‌دیگر، امروز مشروعیت حکومت‌ها از طریق رعایت حقوق شهروندی و عدالت قضایی تامین می‌‌شود و ربطی به اعدام کردن یا نکردن ندارد.» عبدی بر این‌باور است، جوامعی که بیش از همه مشروعیت دارند آنهایی هستند که اعدام را نفی و از نظام قضایی خود حذف کرده‌اند؛ «جوامعی که نیازی به اعدام، چه در داخل زندان و دور از چشم مردم و چه در منظر عمومی ندارند.»

او با اشاره به رویکرد خشونت‌پرهیزی که در سال‌های اخیر در جامعه رخ داده، می‌گوید: «ما شاهد یک تحول اخلاقی و روانشناسی هستیم و آن هم اینکه، مردم علاقه‌ای ندارند خشونت و خونریزی را ببینند و این تحول، دلایل جامعه‌شناختی دارد. درحالی‌که در گذشته، دیدن مجازات و تنبیه و خشونت امری متداول و عادی بود.» عبدی با اشاره به آمران حکم اعدام‌ها ادامه می‌دهد: «امروزه کسانی که حکم اعدام می‌دهند و اجرا می‌کنند، ممکن است نگذارند حتی فرزندان‌شان کشتن یک خروس را نگاه کنند و آن را امر مطلوبی نمی‌دانند.»

عبدی این مسئله را مانند تنبیه بدنی می‌داند: «در گذشته تنبیه بدنی وجود داشت و بسیاری از بزرگسالان امروزی در مدارس که توسط پدر و مادر تنبیه بدنی می‌شدند، فرزندان‌شان را هم تنبیه بدنی می‌کردند اما برای نوه‌هایشان دیگر این اجازه را نمی‌دهند. چون می‌بینند که معنای مجازات و خشونت در جامعه امروز تغییر کرده است. پس اجرای این احکام، آثار منفی دارد.»

بااین‌حال، بخشی از این مجازات‌ها تحقیر انسان است: «همان شکلی از تحقیر که با انداختن آفتابه به دور گردن اوباش و دزدها می‌خواستند به آنها نسبت دهند و آن را خیلی خوب می‌دانستند. درحالی‌که تحقیر هر انسانی ـ چه مجرم و چه غیرمجرم ـ اصولاً نباید وجود داشته باشد و ما در مجازات شرعی هم چنین چیزی را نمی‌بینیم و مجازات تحقیر نیست.» عبدی با انتقاد از کسانی که خواستار اعدام در ملأعام هستند، می‌گوید: «معلوم نیست چرا برخی افراد همچنان اصرار دارند که این مجازات در فضای عمومی انجام شود.

آن هم در جامعه‌ای که رسانه وجود دارد و قابل اطلاع‌رسانی است و نیازی به دیدن چندنفر نیست.» او به کسانی که طرفدار اجرای علنی مجازات هستند پیشنهاد می‌دهد که تمام مجازات‌های سنگسار، اعدام، قطع ید دزدان و هر مجازات بدنی و مشابه دیگری را مستقیماً در تلویزیون نشان دهند: «آنها می‌دانند که این کار خوبی نیست و به همین دلیل انجام نمی‌دهند اما اینکه آن را در یک محله اجرا می‌کنند، بیش از آنکه معطوف به بازدارندگی و اثر مثبت باشد، ارعاب و مشروعیت‌بخشیدن به قدرت است.»

عبدی در پاسخ به سوالی درباره امکان بازدارندگی برای چنین مجازات‌هایی می‌گوید: «تا جایی که من پیگیر مطالعات بوده‌ام، مستنداتی وجود ندارد که نشان دهد مجازات اعدام، بازدارنده است.» به گفته او، در برخی ایالت‌های آمریکا، مجازات اعدام وجود دارد و در برخی دیگر نه: «در آنجا هم ایالت‌هایی که مجازات اعدام ندارند، سرانه قتل کمتری دارند. هدف از اعدام قاتل، بازدارندگی نیست. به همین دلیل در شرع و قرآن هم توصیه به عفو شده است. زمانی‌که توصیه موکد به عفو می‌‌شود، به این معنی است که بازدارندگی ندارد.» او مجازات قصاص را امر شخصی اولیای‌دم می‌داند و می‌گوید: «مردم در اعدام یا گذشت از او دخالتی ندارند. اگر هم بخشی از آن به مردم ربط دارد، آن بخش، مسئله قصاص نیست.

به نظر من هدف نشان‌دادن عریانی قدرت است، بعید است که اعدام، اثر مثبت اجتماعی و بازدارندگی داشته باشد.» او با اشاره به انواع مختلف قتل نفس می‌گوید: «کسی که قتل نفس انجام می‌دهد، یا آن را اتفاقی انجام داده یا آگاهانه؛ اگر اتفاقی بوده، به مجازاتش نگاه نمی‌کند و اتفاقی است که در یک لحظه افتاده و کم و زیاد شدن مجازات، تاثیری بر انجام آن توسط فرد ندارد. ولی اگر فردی با برنامه‌ریزی و تصمیم قبلی مرتکب قتل شود، باز هم خیلی به مجازات فکر نمی‌کند و در عین حال شاید تصور می‌کند دستگیر نمی‌شود.» عبدی بر این‌باور است که مجازات اعدام قاتلان و به‌طورکلی مجازات اعدام، نقش بازدارندگی چندانی ندارد و با مقایسه میان آمار قتل و وجود مجازات اعدام در کشورها به‌راحتی می‌توان این موضوع را فهمید.

علی مجتهدزاده: سیستم قضایی و سیاست کیفری، موافقان اعدام در ملأعام

اجرای حکم اعدام در انظار عمومی، شیوه‌ای از اجرای حکم است که به‌باور حقوقدانان، مستند قانونی برای آن وجود ندارد. علی مجتهدزاده، حقوق‌دان در توضیح بیشتر این موضوع به «هم‌میهن» می‌گوید: «ما مستند قانونی نداریم که براساس آن، جرمی وجود داشته باشد که شیوه اجرای مجازات‌اش، اعدام در ملأعام باشد. این سیاست قانون‌گذار است که چنین شیوه اجرای حکمی را تعریف می‌کند.»

به گفته او، علت انتخاب این شیوه اجرای مجازات است که قانون‌گذار احساس می‌کند، ممکن است بتواند بازدارنده و خاموش‌کننده آتش افروخته عواطف جامعه در زمان وقوع جرم در برخی پرونده‌ها مانند پرونده الهه حسین‌نژاد باشد: «در برخی پرونده‌های مجرمین متجاوز به عنف یا سرقت‌های خاص هم چنین اتفاقاتی می‌افتد. قانون‌گذار احساس می‌کند که با این‌کار می‌تواند عواطف جامعه را آرام کند یا اثر بازدارندگی داشته باشد. از نظر حقوقی، شیوه مجازاتی که در ملأعام انجام شود وجود ندارد.»

اجرای حکم اعدام در ملأعام، همواره با انتقادات زیادی همراه بوده است: «این مسئله بیان شده که می‌تواند باعث افزایش خشونت شود و از نظر روانی روی کودکان به‌طور ویژه اثر منفی جدی‌تری داشته باشد. چون این موضوع شرط سنی ندارد و به‌دلیل عدم رشد فرهنگی ممکن است افراد، کودکان را هم همراه خود ببرند و در لحظه اعدام، تشویق هم بکنند.»

او با بیان اینکه در گذشته مردم از چنین اتفاقاتی استقبال می‌کردند، می‌گوید: «تصور مردم این بود که برای تماشای یک نمایش می‌روند. مردم در استانی مانند خوزستان که یک زمانی در آن سرقت‌های مسلحانه زیاد شده بود، از چنین وقایعی استقبال می‌کردند.» مجتهدزاده رشد آگاهی مردم را یکی از دلایل بلندشدن صدای اعتراض آنها نسبت به اعدام در ملأعام می‌داند: «در گذشته بیشتر حقوقدانان، روانشناسان و نخبگان جامعه به این موضوع معترض بودند اما خوشبختانه به‌دلیل بسط و گسترش فضای مجازی، آگاهی مردم هم افزایش پیدا کرده و صدای اعتراضات مختص به افراد خاصی نیست و اقشار مختلف نسبت به این موضوع حساسیت دارند.»

او با انتقاد از انتخاب چنین شیوه‌ای برای اجرای مجازات می‌گوید: «مدت‌ها بود که نمی‌دیدیم چنین احکامی به‌صورت علنی اجرا شوند اما مشخص نیست به چه دلایلی دوباره روش‌های قدیمی را امتحان می‌کنند و برای من این موضوع جای سوال دارد.» به باور او ،نتیجه انتخاب چنین شیوه‌های اجرای مجازات‌هایی، افزایش التهاب در جامعه است: «قانون‌گذار احساس می‌کند بازدارندگی ایجاد می‌کند اما به‌نظر من، به‌عنوان یک حقوقدان کار صحیحی نیست. این مجازات منجر به بازدارندگی نمی‌شود و آنچه اتفاق می‌افتد، افزایش التهاب در جامعه است.»

بعضی از حقوقدانان و فعالان جامعه مدنی در این سال‌ها بارها در مخالفت با مجازات اعدام صحبت کرده‌اند: «برخی از حقوقدانان به‌طورکلی مخالف هرگونه مجازات اعدام هستند و اگر ما نخواهیم درباره آنها هم صحبت کنیم، من می‌توانم بگویم اکثریت حقوقدانان مخالف اعدام در ملأعام‌اند. مشخص نیست که چرا مسئولان همچنان به‌دنبال چنین روش‌هایی هستند.»

مجتهدزاده قانون‌گذار را به‌معنای سیستم قضایی می‌داند: «مجازات اعدام در ملأعام به‌دلیل تبعاتی که دارد، نمی‌تواند تنها براساس نظر یک قاضی رخ دهد. سیستم قضایی باید با چنین مجازاتی موافقت یا مخالفت داشته باشد.» به‌باور او ساده‌انگارانه است که بگوییم اعدام در ملأعام، نگاه یک قاضی است: «این رویه باید در سیستم قضایی وجود داشته باشد و صرف نگاه یک قاضی اتفاق نمی‌افتد. چون شورای تامین شهر هم برای تامین امنیت آن منطقه در این موضوع دخیل می‌‌شود و به همین دلیل یک سیستم نیاز است. سیستم قضایی و قانون و سیاست کیفری باید موافق یا مخالف چنین اقدامی باشد.» او از کسانی که به این روش‌های مورد انتقاد برگشتند، می‌خواهد که پاسخگوی چرایی این موضوع باشند.





نظر شما درباره این مقاله:







سود نفت روسیه برای هند با تعرفه‌های ترامپ از بین رفت
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 7:27

سود نفت روسیه برای هند با تعرفه‌های ترامپ از بین رفت


خبرگزاری رویترز

هند با افزایش واردات نفت روسیه با تخفیف در پی جنگ اوکراین، میلیاردها دلار صرفه‌جویی کرد، اما تعرفه‌های تنبیهی اعمال شده توسط ایالات متحده که از امروز ـــ چهارشنبه ۲۷ اوت ـــ به اجرا درآمد، به سرعت این سود را از بین خواهد برد، بدون اینکه هیچ راه حل آسانی در پیش باشد.

تحلیلگران تخمین می‌زنند که هند از اوایل سال ۲۰۲۲ با افزایش واردات نفت از روسیه حداقل ۱۷ میلیارد دلار سود به دست آورده است. به گفته اندیشکده «ابتکار تحقیقات تجارت جهانی» (GTRI) در دهلی نو، تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، برای اعمال تعرفه‌های اضافی تا ۵۰ درصد بر واردات هند می‌تواند صادرات را تنها در ماه‌های آوریل تا مارس بیش از ۴۰ درصد یا نزدیک به ۳۷ میلیارد دلار کاهش دهد.

پیامدهای ناشی از تعرفه‌ها ادامه خواهد داشت و از نظر سیاسی می‌تواند موقعیت نخست وزیر نارندرا مودی را تضعیف کند، زیرا هزاران شغل در بخش‌های پرکار مانند منسوجات، جواهرات و سنگ‌های قیمتی در معرض خطر قرار می‌گیرند.

تحلیلگران می‌گویند واکنش هند در هفته‌های آینده می‌تواند همکاری چند دهه‌ای این کشور با روسیه را تغییر شکل دهد و روابط پیچیده‌تر آن با ایالات متحده را از نو تنظیم کند؛ رابطه‌ای که واشنگتن آن را برای مقابله با نفوذ رو به رشد چین در منطقه هند و اقیانوسیه حیاتی می‌داند.

هپیمون جیکوب، بنیانگذار شورای تحقیقات استراتژیک و دفاعی دهلی، گفت: «هند برای چندین سال دیگر به تجهیزات دفاعی روسیه، نفت ارزان در صورت وجود، حمایت ژئوپلیتیکی در فضای قاره‌ای و حمایت سیاسی در مسائل حساس نیاز دارد. این امر روسیه را به شریکی ارزشمند برای هند تبدیل می‌کند.»

اما او افزود: «علیرغم مشکلات بین دهلی و واشنگتن در دوران ترامپ، ایالات متحده همچنان مهمترین شریک استراتژیک هند است. هند به سادگی نمی‌تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد، حداقل هنوز نه.»

دو منبع دولتی هند گفتند که دهلی نو می‌خواهد روابط خود را با واشنگتن ترمیم کند و پذیرای افزایش خرید انرژی از ایالات متحده است، اما تمایلی به توقف کامل واردات نفت روسیه ندارد. وزیر امور خارجه هند روز سه‌شنبه به خبرنگاران گفت که مذاکرات با ایالات متحده ادامه دارد و مقامات هر دو کشور مذاکرات مجازی در مورد تجارت، امنیت انرژی از جمله همکاری هسته‌ای و اکتشاف مواد معدنی حیاتی برگزار می‌کنند.

نفت خام ۲۰۰ دلار در هر بشکه؟

نفت خام روسیه اکنون تقریباً ۴۰٪ از کل خرید نفت هند را تشکیل می‌دهد، در حالی که قبل از جنگ تقریباً هیچ بود، و تحلیلگران می‌گویند هرگونه توقف فوری نه تنها نشان دهنده تسلیم شدن تحت فشار است، بلکه از نظر اقتصادی نیز غیرممکن است. خریدهای هند توسط شرکت ریلاینس اینداستریز متعلق به میلیاردر «موکش آمبانی» (RELI.NS) هدایت می‌شود که بزرگترین مجتمع پالایشگاهی جهان را در ایالت گجرات، زادگاه مودی، اداره می‌کند.

طبق برآوردهای داخلی دولت هند که توسط رویترز بررسی شده است، اگر هند، به عنوان سومین مصرف‌کننده و واردکننده بزرگ نفت جهان، خرید نفت از روسیه را متوقف کند، قیمت جهانی نفت خام می‌تواند بیش از سه برابر شود و به حدود ۲۰۰ دلار در هر بشکه برسد. همچنین، این کشور تخفیف تا ۷٪ نفت روسیه را در مقایسه با معیارهای جهانی از دست خواهد داد.

هند در بیانیه‌ای غیرمعمول و تند در این ماه، ایالات متحده را به اعمال استانداردهای دوگانه در محدود کردن واردات نفت روسیه متهم کرد، در حالی که خود آمریکا همچنان به خرید هگزافلوراید اورانیوم، پالادیوم و کود از روسیه ادامه می‌دهد. دهلی نو می‌گوید کشورهای دیگری مانند چین، که خرید نفت روسیه را افزایش داده‌اند، مجازات نشده‌اند.

اسکات بسنت، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، هند را به سودجویی از خریدهای به شدت افزایش‌یافته نفت روسیه متهم کرده و آن را غیرقابل قبول خوانده است. او هفته گذشته در مصاحبه‌ای با CNBC گفت که برخلاف افزایش واردات نفت روسیه توسط هند پس از شروع جنگ در اوکراین، خرید چین از ۱۳ درصد به ۱۶ درصد افزایش یافته است.

وزارت امور خارجه هند گفته است که واردات نفت خام آن از روسیه «به منظور تضمین هزینه‌های انرژی قابل پیش‌بینی و مقرون‌به‌صرفه برای مصرف‌کننده هندی است. این واردات یک ضرورت است که با توجه به وضعیت بازار جهانی ضروری است».

دهلی نو هشدار می‌دهد که توقف واردات نفت روسیه، که در حال حاضر حدود ۲ میلیون بشکه در روز است، کل زنجیره تأمین آن را مختل کرده و قیمت سوخت داخلی را به شدت افزایش می‌دهد. گفته شده است که دولت قبلی ایالات متحده تحت ریاست جمهوری جو بایدن از خرید نفت روسیه توسط این کشور برای حفظ ثبات قیمت‌های جهانی حمایت کرده بود.

روسیه گفته است که انتظار دارد هند به خرید نفت از آن ادامه دهد.

مودی مستقیماً در مورد تعرفه‌ها اظهار نظر نکرده است، اما بارها متعهد به حمایت از کشاورزان هند شده است - که به عنوان پاسخی ضمنی به خواسته‌های ترامپ برای باز کردن بخش کشاورزی وسیع هند تلقی می‌شود.

کشاورزان یک بلوک رأی‌دهنده کلیدی هستند و مودی در اواخر امسال با انتخاباتی دشوار در ایالت روستایی بیهار روبرو است. او همچنین متعهد شده است که تا ماه اکتبر مالیات کالاها و خدمات را به میزان قابل توجهی کاهش دهد تا تقاضای داخلی را افزایش دهد.

روابط سه‌جانبه

در یک سلسله از فعالیت‌های دیپلماتیک با هدف چندقطبی‌سازی، مقامات ارشد هند در روزهای اخیر به روسیه سفر کرده‌اند، در حالی که مودی قرار است این ماه برای اولین بار در بیش از هفت سال گذشته به چین سفر کند. روابط هند و چین حدود یک سال پیش، پس از یک درگیری مرزی مرگبار در سال ۲۰۲۰، رو به بهبود گذاشت.

انتظار می‌رود مودی در نشست سران سازمان همکاری شانگهای که از روز یکشنبه آغاز می‌شود، با شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دیدار کند. اما این منابع گفتند که هند هنوز در روابط خود با چین بسیار محتاط است و هنوز آنطور که روسیه امیدوار است، نشست سه‌جانبه بین این سه رهبر را در نظر نگرفته است.

کارشناسان می‌گویند کشورهای دیگر می‌توانند از نحوه واکنش هند به تعرفه‌های ایالات متحده الگو بگیرند.

جیکوب، تحلیلگر، می‌گوید: «نکته کلیدی برای سایر کشورها این است که اگر هند ـــ یک قدرت بزرگ اقتصادی و نظامی نوظهور ـــ تحت فشار شدید ایالات متحده قرار گیرد، ممکن است ظرفیت کمتری برای مقاومت در برابر فشار آمریکا داشته باشند.»

«علاوه بر این، برخی ممکن است پویایی فعلی را به عنوان نشانه‌ای از این تفسیر کنند که چین می‌تواند به طور بالقوه به عنوان یک عامل تعادل عمل کند، به خصوص با توجه به اقدامات ژئوپلیتیکی غیرقابل پیش‌بینی و تهاجمی ترامپ.»

کارشناسان روابط بین‌الملل می‌گویند اقدامات اخیر ترامپ، روابط ایالات متحده و هند را به بدترین مرحله خود از زمان اعمال تحریم‌های ایالات متحده علیه هند به دلیل آزمایش‌های سلاح‌های هسته‌ای در سال ۱۹۹۸، بازگردانده است. علاوه بر تجارت، این اختلاف می‌تواند بر سایر حوزه‌ها مانند ویزای کار برای متخصصان فناوری هند و برون‌سپاری خدمات تأثیر بگذارد.

و حتی اگر هند بتواند در نهایت برخی از تعرفه‌ها را لغو کند، پیامدهای متعددی به ویژه در تجارت باقی خواهد ماند.

آجی سریواستاوا، بنیانگذار GTRI و از مقامات سابق تجارت هند، می‌گوید: «رقبایی مانند چین، ویتنام، مکزیک، ترکیه و حتی پاکستان، نپال، گواتمالا و کنیا سود خواهند برد و به طور بالقوه هند را حتی پس از لغو تعرفه‌ها از بازارهای کلیدی محروم می‌کنند.»





نظر شما درباره این مقاله:







افزایش حفاظت امنیتی گروسی در پی تهدید ایران
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 27.08.2025, 7:03

افزایش حفاظت امنیتی گروسی در پی تهدید ایران


وال‌استریت ژورنال / ۲۶ اوت ۲۰۲۵

رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA)، طی هفته‌های اخیر تحت محافظت شبانه‌روزی نیروهای امنیتی قرار گرفته است؛ اقدامی که به گفته افراد مطلع، در پی دریافت یک تهدید مشخص از سوی ایران انجام شده است.

یک واحد نخبه از نیروهای امنیتی اتریش مأمور حفاظت از گروسی شده است. این تصمیم پس از آن اتخاذ شد که سرویس اطلاعاتی اتریش، اطلاعاتی از یک منبع ثالث درباره تهدید علیه مدیرکل آژانس دریافت کرد. مقر اصلی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین قرار دارد.

ایران، گروسی را متهم کرده است که با گزارش‌های خود درباره فعالیت‌های هسته‌ای این کشور، زمینه‌ساز جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران در ماه ژوئن شده است. مقام‌های ارشد ایرانی گزارش‌های وی را «جانبدارانه» و «مبتنی بر نگرانی‌های بی‌اساس» توصیف کردند و خواستار محاکمه و برکناری او شدند.

پس از پایان درگیری‌ها، گروسی با موافقت تهران، با انجام عملیاتی محرمانه، بازرسان آژانس را به دلایل امنیتی از ایران خارج کرد. این عملیات با استفاده از مسیر زمینی انجام گرفت.

بر اساس گزارش‌ها، از اواخر ژوئن، گروسی که یک دیپلمات باسابقه آرژانتینی است و حتی نامش به‌عنوان یکی از گزینه‌های احتمالی جانشینی آنتونیو گوترش در سمت دبیرکلی سازمان ملل برای سال آینده مطرح است، تحت حفاظت ویژه واحد ضدتروریسم «کبرا» در اتریش قرار گرفت.

این نیروی ویژه برای مقابله با جدی‌ترین تهدیدها، از جمله توطئه‌های تروریستی و حفاظت از شخصیت‌های بلندپایه – همچون صدراعظم اتریش – به‌کار گرفته می‌شود. در موارد تهدید مشخص، تیم‌های کوبرا شبانه‌روز، با خودروهای ضدگلوله و سلاح‌های نیمه‌سنگین، مسئولیت حفاظت را بر عهده می‌گیرند.

به گفته یک منبع آگاه، مقامات اتریشی بر اساس اطلاعاتی که نشان‌دهنده تهدید مستقیم علیه گروسی از سوی افرادی مرتبط با ایران بوده، چنین اقدامی را ضروری دانستند. منبع دیگری نیز اظهار داشت که تهدید به ایران نسبت داده شده و به‌صورت جدی از سوی مقامات امنیتی ارزیابی شده است.

فردریک دال، سخنگوی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، اعلام کرد: «می‌توانیم تأیید کنیم که اتریش یک واحد کبرا را برای حفاظت در اختیار گذاشته، اما نمی‌توانیم منشأ دقیق تهدید را مشخص کنیم.» وزارت کشور اتریش از اظهارنظر در این باره خودداری کرد و نمایندگی ایران در نیویورک نیز پاسخی نداد.

یکی از تندترین تهدیدهای علنی علیه گروسی از سوی علی لاریجانی، مشاور ارشد رهبر ایران و رئیس شورای عالی امنیت ملی، مطرح شد. او در پیامی در شبکه اجتماعی «ایکس» نوشت: «وقتی جنگ تمام شود، تکلیف گروسی را روشن خواهیم کرد.» پس از پایان درگیری‌ها نیز یک مقام قضایی ارشد ایران گفت که ممکن است برای مدیرکل آژانس محاکمه غیابی برگزار شود؛ امری که می‌تواند همکاری‌های ایران و آژانس را به‌شدت دشوار کند.

روزنامه کیهان، نزدیک به جریان تندرو ایران، گروسی را «جاسوس اسرائیل» نامید و خواستار بازداشت و مجازات او شد.

روابط ایران و گروسی از زمان انتصاب او به عنوان مدیرکل آژانس در سال ۲۰۱۹ همواره پرتنش بوده است. گروسی پیش‌تر در دوره پیش از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ نیز از مدیران ارشد آژانس بود و همان زمان نیز اختلافات جدی با تهران رقم خورده بود. او زمانی به ریاست آژانس رسید که وعده داده بود در برابر گسترش فعالیت‌های هسته‌ای ایران قاطعانه عمل کند و در آن زمان از حمایت دولت ترامپ برخوردار بود.

با خروج آمریکا از توافق برجام در دوران ترامپ، ایران تقریباً تمام محدودیت‌های هسته‌ای خود را کنار گذاشت و تا ژوئن امسال ذخایری از اورانیوم غنی‌شده تا سطوح نزدیک به تسلیحاتی انباشت کرده که می‌تواند برای تولید حدود ۱۰ بمب هسته‌ای کافی باشد.

گروسی طی این سال‌ها تلاش کرده بود ایران را به پایبندی بیشتر به برجام متقاعد کند، اما با «سنگ‌اندازی‌های ایران» – به گفته مقامات آژانس – در پرونده شش‌ساله درباره مواد هسته‌ای اعلام‌نشده روبه‌رو شد.

بازگشت نخستین گروه از بازرسان به ایران

با وجود تنش‌ها، او همچنان ارتباط خود با مقامات ایرانی را حفظ کرده و بارها به تهران سفر کرده است. گروسی روز سه‌شنبه اعلام کرد که پس از مذاکرات اخیر با ایران، نخستین گروه از بازرسان دوباره به کشور بازگشته‌اند، هرچند هنوز درباره سطح دسترسی آنان به تأسیسات هسته‌ای توافقی حاصل نشده است.

پس از آغاز حملات اسرائیل به ایران در ژوئن، مقام‌های ایرانی، گروسی و آژانس را بخشی از این حمله معرفی کردند و وی را به اجرای دستورات اسرائیل متهم نمودند. ایران مدعی شد که بازرسان آژانس در عمل نقش جاسوس را دارند و گروسی با گزارش‌های خود، ادعاهای بی‌پایه درباره نظامی بودن برنامه هسته‌ای ایران را ترویج کرده است.

یکی از محورهای اصلی انتقاد ایران، گزارش ۳۱ مه گروسی بود که به تفصیل اقدامات آژانس در درخواست توضیح درباره مواد هسته‌ای اعلام‌نشده در ایران را بیان می‌کرد. در این گزارش آمده بود که به دلیل پاسخ‌های ناکافی ایران، آژانس نمی‌تواند ماهیت صلح‌آمیز کامل برنامه هسته‌ای تهران را تأیید کند.

آژانس و کشورهای غربی حامی آن در برابر این ادعاها واکنش نشان داده و بارها تأکید کرده‌اند آژانس نهادی مستقل است که مسائل هسته‌ای را صرفاً بر اساس معیارهای فنی و بی‌طرفانه بررسی می‌کند. گزارش ماه مه نیز به دستور شورای حکام آژانس تهیه و منتشر شده بود.

اتهام همکاری گروسی با اسرائیل بر پایه انتشار چند عکس از دیدار او با نماینده سابق اسرائیل در آژانس شکل گرفت. گروسی بارها حملات به تأسیسات هسته‌ای در جریان جنگ ژوئن را محکوم کرده و تأکید نموده که این اقدامات نقض آشکار حقوق بین‌الملل است.

بر اساس گفته نزدیکان او، گروسی اخیراً در جمع‌های خصوصی گفته است حفاظت شبانه‌روزی، سبک زندگی معمولش را به‌کلی تغییر داده و به او تأکید شده تهدید دریافتی را بسیار جدی بگیرد.





نظر شما درباره این مقاله:







آینده ایران / گفت‌وگوی محمد عثمانی و حاتم قادری
">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 22:52

آینده ایران / گفت‌وگوی محمد عثمانی و حاتم قادری






نظر شما درباره این مقاله:







دفاع از زینب موسوی / مهدی خلجی ">
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 22:43

دفاع از زینب موسوی / مهدی خلجی


چرا جامعه‌ی ایران دینی‌تر می‌شود؟ دفاع از زینب موسوی





نظر شما درباره این مقاله:







ریه انسان درست مثلِ مادرِ مادر بزرگم نرم است
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 21:36

ریه انسان درست مثلِ مادرِ مادر بزرگم نرم است


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گفت‌وگوی جدیدترین شماره اشپیگل با جولیا اندرز (Giulia Enders) پزشک و نویسنده کتاب پر فروش «رازهای بانمک روده»

با کتاب «رازهای بانمک روده»(Darm mit Charme) (۱) در سال ۲۰۱۴ دورانی تازه در ادبیات راهنمای سلامت آغاز شد. اکنون جولیا اندرز می‌خواهد با دانشِ بدن جهان را نجات دهد. اندرز، متولد ۱۹۹۰، پزشک و نویسنده است. یازده سال پیش، زمانی که دانشجوی پزشکی بود، نخستین کتابش را منتشر کرد، کتابی درباره اندام محبوبش.

«رازهای بانمک روده» بنا به گفته ناشر تنها در حوزه آلمانی‌زبان سه میلیون نسخه فروش رفت و به ۴۰ زبان در سراسر جهان منتشر شد. از ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ اندرز به‌عنوان پزشک دستیار در بیمارستانی در هامبورگ کار می‌کرد. برای نوشتن کتاب دومش مدتی کار بالینی را متوقف کرد و حالا کتاب «ارگانیک» (Organisch) منتشر می‌شود.

اندرز در فرانکفورت زندگی می‌کند. او هنگام ورود به ساختمان اشپیگل در هامبورگ برای گفت‌وگو می‌گوید شبِ گذشته فرصت زیادی برای استراحت نداشته است. بعد از ضبط یک برنامه تلویزیونی، تازه ساعت ۲ بامداد به رختخواب رفته و ساعت ۶ صبح خودروهایی که روی سنگ‌فرش جلوی هتلش عبور می‌کردند او را بیدار کرده‌اند. با این همه، بی‌درنگ گفت‌وگو را شروع می‌کند، بدون کفش و به حالت چهارزانو.

اندرز: همین الان با اتوبوسی پر از مسافر آمدم. این ازدحام قبلاً برایم ناخوشایند بود، اما امروز با شگفتی به آدم‌ها نگاه می‌کردم: ابروهایشان، بینی‌هایشان، حالت بدنشان. از وقتی با کل بدن سر و کار دارم، انسان‌ها برایم شگفت‌انگیزتر شده‌اند. گاهی از خود می‌پرسم این بی‌میلی نسبت به جنبه‌های انسانی از کجا می‌آید وقتی موها کامل مرتب نیست یا کسی لکنت دارد. شاید دلیلش ناآگاهی ما از بدن باشد.

اشپیگل: خب، همین‌جا به اصل بحث می‌رسیم. خانم اندرز، شما هیچ‌وقت سیگار کشیده‌اید؟

اندرز: معلوم است، با پسرهای همسایه، آن‌وقت‌ها باید حدود ده سالم بوده باشد. و در دوره نوجوانی هم یکی دو بار حشیش.

اشپیگل: شما ادعا می‌کنید که سیگار کشیدن «تنها تمرین آرام‌سازی است که در جامعه به‌طور گسترده رواج دارد». این حرف به طرز عجیبی سالم به نظر می‌رسد.

اندرز: اگر سیگار مواد مضر نداشت، یک تمرین تنفسی بی‌نقص بود: دم عمیق و آهسته، بازدم آرام و لذت‌بخش، و ابر دود مثل بازخورد زیستیِ مستقیم. بازدم آهسته به قلب امکان استراحت می‌دهد. لازم نیست آن‌قدر سریع پمپ کند، کمتر دچار استرس «ساعت شلوغی سوپرمارکت» می‌شود. اعصاب ما هم همین را حس می‌کنند. در مکان‌های پرتنش مثل ایستگاه‌های قطار یا فرودگاه‌ها همین حالا هم بخش‌هایی برای استراحت وجود دارد که دست‌کم سیگاری‌ها می‌توانند در آنجا دستگاه عصبی‌شان را تنظیم کنند. اگر آن‌ها قیر و رادیکال‌های مضر را استنشاق نمی‌کردند، ما همین حالا در جهان هوشیارانه ۲.۰ (۲) زندگی می‌کردیم!

اشپیگل: شاید بهتر باشد تمام بخش‌های مخصوص سیگاری‌ها را حذف کنیم و به‌جای آن ناحیه‌های تمرکز و آرامش بسازیم.

اندرز: یا شاید نصف‌به‌نصف. من فکر می‌کنم تقسیم کردن بهتر از گرفتن است.

اشپیگل: چرا تکنیک‌های تنفسی بدون سیگار هم کار می‌کنند؟

اندرز: ریه‌ی ما یک ویژگی خاص دارد: ما می‌توانیم هم آگاهانه و هم ناآگاهانه آن را کنترل کنیم. نمی‌توانیم از کلیه (Nieren) بخواهیم ادرار تولید نکند، اما می‌توانیم نفس‌مان را حبس کنیم. وقتی ریه را به حال خودش بگذاریم، تنفس وارد حالت ناآگاهانه می‌شود. همین است که تکنیک‌های تنفسی را به یک کانال ارتباطی تبدیل می‌کند: وقتی آگاهی متوجه می‌شود دلیلی برای ترس، هیجان یا نفس‌نفس زدن وجود ندارد، می‌تواند آرام به [بخش] ناآگاه پیام دهد: «هشدار دریافت شد! همه چیز خوب است!»

اشپیگل: به‌طور ناخودآگاه نفس کشیدن کمی شبیه به اعمال سری و اسرارآمیز به نظر می‌رسد.

اندرز: چرا؟ برای من اسرارآمیز وقتی است که کسی توضیح نمی‌دهد چرا باید کاری را به شکل خاصی انجام دهم. تنها وقتی دلیلش را بفهمم می‌توانم با بدنم همکاری کنم. وگرنه او را مثل یک حیوان بارکش نگه می‌داریم بی‌آنکه حتی متوجه شویم. خودم هم گاهی وقتی در فکر فرو می‌روم خیلی تند نفس می‌کشم.

اشپیگل: شما که سیگار نمی‌کشید، برای آرامش دادن به خود چه می‌کنید؟

اندرز: هرچه بیشتر به بدنم بازگردم، بهتر است. مثلاً در ذهنم از مسیر شانه‌ها، بازوها و پاهایم می‌گذرم: در این حالت مغزم هرچه می‌خواهد می‌تواند فکر کند، ولی بدنم مرا زمین‌گیر و با جهان پیوند می‌دهد. من واقعیت را آرام‌بخش می‌یابم، حتی اگر گاهی تلخ باشد. از راه بدن است که با آن در تماس قرار می گیرم. امروزه ما خود را بیش‌ازپیش از جسمانیّت جدا می‌کنیم، ساعت‌ها به صفحه‌های نمایش خیره می‌شویم و فقط با سرمان کار می‌کنیم. این باعث می‌شود سخت بتوانیم خود را به‌طور کامل احساس کنیم. در حالی که ما به یک احساس بدن خود که هوشمندانه‌تر باشد نیاز داریم!

اشپیگل: تقریباً همین‌طور هم توضیح دادید که چرا کتاب شما «رازهای بانمک روده» آن‌قدر با روح زمانه هماهنگ بود.

اندرز: سال ۲۰۱۴ زمان دیگری بود. جهان دیجیتال وجود داشت، اما اصلاً به این اندازه بارگذاری نشده بود. امروز ما به‌طور متوسط هر روز به اندازه‌ی یک‌سوم نخست کتاب «ارباب حلقه‌ها – دو برج» واژه می‌خوانیم! فکر می‌کنم برای کنار آمدن با این سیل اطلاعات، باید دوباره بدنمان را حس کنیم. کتاب من می‌خواهد در این مسیر کمک کند و وزنه‌ای متقابل در برابر دنیای پر سر و صدای بیرون باشد.

اشپیگل: شما گفته بودید فقط در صورتی کتاب دومی می‌نویسید که دوباره این حس را داشته باشید که: «مردم باید این را بدانند!» چطور شد که به این نقطه رسیدید؟

اندرز: به‌عنوان پزشک در بیمارستان، هشت نه ساعت در روز می‌شنیدم که مردم درباره بدنشان حرف می‌زنند، با واژه‌هایی درهم‌وبرهم از زبان فنی و اصطلاحات اقتصاد: «زود سرحال شدن»، «خودت را دوباره روی ریل بینداز»، بدن نباید «خراب باشد». مردم می‌خواستند فقط بدن کار کند. و اگر کار نمی‌کرد، در برابر همکاران و خانواده عذاب وجدان داشتند. از بدن ناتمامشان یا از تنهایی‌شان خجالت می‌کشیدند وقتی نمی‌توانستند حتی یک شماره تماس برای مواقع اضطراری به من بدهند. و من، من ناراضی بودم. چون نمی‌توانستم آن‌طور که می‌خواستم به آن‌ها کمک کنم. چون خودم هنوز دیدگاه جسمانی به زندگی را درست نفهمیده بودم.

اشپیگل: چرا لازم است واژه‌های درست داشته باشیم تا بدن خود را بفهمیم؟

اندرز: چون اگر در مفاهیم دهه ۱۹۵۰ گیر کنیم، خودمان را نمی‌فهمیم. ما تصویری از بدنمان ترسیم می‌کنیم که درست نیست. مثلاً سیستم ایمنی که «سرباز می‌فرستد» تا «به مهاجمان حمله کند»: سیستم ایمنی اصلاً همیشه نمی‌خواهد بجنگد! سیستم ایمنی ما تمام عمر مشغول کنجکاوی است و می‌خواهد ما را بشناسد. میلیاردها سلول، سلول‌های دیگر را لمس می‌کنند، اوضاع در خون و بافت را زیر نظر دارند و درباره‌اش «گفت‌وگو» می‌کنند. سیستم ایمنی ما فقط پاره‌وقت مشغول دور انداختن چیزهایی است که باید از بین بروند.

اشپیگل: شما ادعا می‌کنید که از بدن خود «انسان بودن» را آموخته‌اید. درک درست اندام‌ها چطور به کسی که پزشک نیست کمک می‌کند؟

اندرز: یاد بیماری می‌افتم. یک بار با باکتری ای‌اچ‌ای‌سی (EHEC) در بیمارستان ما بستری شد. چند سال بعد برایش یک بیماری مزمن التهابی روده تشخیص دادیم. بعدازظهر دوباره به اتاقش رفتم. او بسیار غمگین بود: «چرا همیشه من؟ اول ای‌اچ‌ای‌سی، حالا هم این!» برایش توضیح دادم که روده‌اش به‌شدت آسیب دیده: سلول‌های ویران‌شده، بافت خون‌آلود. سلول‌های ایمنی روده‌اش حالا در برابر باکتری‌های بی‌ضرر بیش‌ازحد واکنش نشان می‌دهند تا از او محافظت کنند، و متأسفانه در این کار زیاده‌روی می‌کنند. اشک در چشمانش جمع شد. آن لحظه به او فرصتی داد تا با بدنش آشتی کند. او فهمید: «بدنم احمق یا خراب نیست، اشتباه کردنش عملی انسانی است.» در پایان همدیگر را در آغوش گرفتیم.

اشپیگل: پس آموزه بزرگ شما درباره انسان بودن «ملایمت» [یا خوش خویی آرام] است.

اندرز: فقط ملایمت نیست، بلکه فهمیدن است. نه فقط ذهن‌آگاهی برای یک حس بهتر از بدن، بلکه همچنین برخورد هوشمندانه‌تر با خودمان: بعد از فهمیدن، چه می‌کنم؟ با دانسته‌هایم چه می‌کنم؟ و در این‌جا بدن ما شگفت‌انگیز است، چون کاملاً موردی عینی است!

اشپیگل: این عینیت بدن ما قرار است چه باشد؟

اندرز: اینجا کلاس درس فلسفه نیست! هر کسی می‌تواند ببیند پوستش چند دقیقه زیر آب داغ دوام می‌آورد، یا خوابش بعد از روزهای پراسترس چطور تغییر می‌کند. یا مثلاً: چطور با نفس کشیدن ترس از بین می‌رود. همه این‌ها عینی هستند. من عاشق چیزهای عینی‌ام! نمی‌خواهم فقط درباره بدن فکر کنم، بلکه نکته‌های عملی برای زندگی روزمره برایم به همان اندازه مهم‌اند.

اشپیگل: شما واقعاً هفت دقیقه تمام دستتان را ماساژ می‌دهید؟ این بیشتر شبیه یک توصیه است.

اندرز: این نمونه‌ای است از اینکه تماس بدنی می‌تواند مثل یک دارو عمل کند. من اغلب این کار را ناخودآگاه انجام می‌دهم. حتی در مدرسه هم من و دوستم به این معروف بودیم که از روی اضطراب دست‌هایمان را ورز می‌دادیم. این ما را به بدن بازمی‌گرداند و انرژی را از خیال‌بافی و نشخوار ذهنی می‌گیرد. از مطالعات می‌دانیم اگر کسی دست ما را ماساژ دهد، این حتی به مقابله با شک‌های افراطی نسبت به خود هم کمک می‌کند.

اشپیگل: یکی دیگر از توصیه‌های شما این است: به جای کرم‌های گران‌قیمت کلاژن (Kollagencreme) برای مقابله با پیری پوست، پریدن و یک لیوان آب هویج کافی است. جدی می‌گویید؟

اندرز: این یک پیشنهاد طنزگونه و جایگزین است در برابر کرم‌های گران، که اغلب حتی به سد پوستی نفوذ نمی‌کنند. برای همه امور روزمره پژوهش‌های کامل وجود ندارد، کسی هزینه آن را نمی‌دهد. اما می‌دانیم که گردش خون خوب چقدر مهم است و اینکه ویتامین A موجود در هویج به بازسازی پوست کمک می‌کند. آب سبزیجات به کسی آسیب نمی‌زند، پریدن هم هزینه‌ای ندارد. من چنین چیزهایی را با لحن سختگیرانه تجویز نمی‌کنم، بلکه می‌خواهم دانش را با سبکی و راحتی منتقل کنم. انگار خوردن بلوبری بعد از فست‌فود، مثل خریدن بخشایش برای بدن در برابر آسیب‌های رادیکال‌های آزاد عمل می‌کند.

اشپیگل: و «معامله آمرزش (۳) با رادیکال‌های اکسیژن» همان‌طور که شما می‌گویید بعد از هر وعده سیب‌زمینی سرخ‌کرده با یک مشت بلوبری (Blaubeeren) انجام می‌دهید؟

اندرز: این روزها خیلی بیشتر بلوبری در خانه دارم، بله. ممکن است به نظر بعضی‌ها بیهوده برسد، اما در روزهایی که کیفیت هوا بد است، پیش از دوچرخه‌سواری یک مشت از آن می‌خورم. این یک کار جاه‌طلبانه نیست. من می‌خواهم چیزی بزرگ‌تر توضیح دهم: تعادل هوا.

اشپیگل: در همین چارچوب شما در کتاب خود هوا را «میدان تمرین» برای «هنر زندگی» می‌نامید. چرا؟

اندرز: چون واقعاً همین است. درست پشت اگزوز یک موتور سیکلت فوری می‌فهمیم که هوای آنجا چقدر بد است. اما در غیر این صورت اغلب هوا را همان‌طور که هست می‌پذیریم. در دنیای مدرن، آلودگی هوا تقریباً همیشه نامرئی است. ما نمی‌دانیم چه اندازه از آن برای یک زندگی خوب هنوز قابل‌تحمل است و چه اندازه نه. شاید در نهایت ده سال پایانی عمرمان دچار زوال عقل شویم و یکی از دلایل احتمالی آن هوای آلوده باشد. اما ۴۰ سال قبل از آن نه می‌بینیم و نه حس می‌کنیم.

اشپیگل: در عوض با ترس از اینکه «دیزل از گاراژ ناپدید شود» سیاست‌ورزی می‌شود.

اندرز: بعضی‌ها ظاهراً ترجیح می‌دهند آلودگی را در بدنشان انبار کنند تا اینکه بگذارند چیزی برایشان ناخوشایند جلوه کند. با این حال در اصل همه ما توافق داریم: اگر قرار بود آگاهانه انتخاب کنیم، هیچ‌کس تنفس هوای آلوده را انتخاب نمی‌کرد! بخش بزرگی از غر زدن درباره سیاست‌های اقلیمی خاموش می‌شد اگر می‌توانستیم به‌طور زنده ببینیم چطور آلودگی در بدنمان رسوب می‌کند.

اشپیگل: اما مگر مدرنیته یک پیروزی بر نادیدنی‌ها نیست؟ مثلاً استانداردهای بهداشتی در پزشکی نوین: تولدهای زنده بیشتر، مادران مرده کمتر.

اندرز: مشکل اصلی فقط نامرئی بودن نیست، بلکه این است که در دنیای مدرن، چیزهای ناخواسته هرچه بیشتر زیر آستانه تحمل ما خزیده و عبور می‌کنند. در زمان کووید این آشکار شد: ناگهان یک آستانه تحمل به وجود آمد، هواپیماها پرواز نکردند، خودروها حرکت نکردند و در عرض دو، سه ماه طبیعت به طرز چشمگیری بهبود یافت.

اشپیگل: آیا انسان بودن بد است؟

اندرز: نه، ما نه شروریم و نه احمق. ما از هم گسسته‌ایم! دیگر پیامدهای رفتارمان را حس نمی‌کنیم. نمی‌دانیم خوکی که می‌خوریم سراسر چرکین بوده یا نه. آدمی را که لباس زیر ما را می‌دوزد یا قهوه‌مان را برشته می‌کند نمی‌شناسیم. اگر همه این‌ها را می‌دیدیم، طور دیگری رفتار می‌کردیم.

اشپیگل: اما آیا در جهانی عالم گیر‌شده می‌توان از این گسست پرهیز کرد؟

اندرز: البته. من می‌خواهم دانش را دوباره قابل‌لمس کنم تا از این گسست جلوگیری شود. بعضی بحث‌ها را باید به شکل جسمانی و عینی پیش ببریم. لحن و واژه‌هایی که با آن‌ها این کار را می‌کنیم بسیار مهم‌اند. ترساندن بی‌فایده است، تحقیر خود هم بی‌فایده است، و همین‌طور دائماً شمردن چیزهایی که در زندگی یا کشورمان بد پیش می‌روند. در آن حالت فقط می‌خواهیم سرکوب کنیم و فراموش کنیم، نه اینکه چیزی را حل کنیم.

اشپیگل: آیا احساس کردن از اندیشیدن هوشمندانه‌تر است؟

اندرز: فلسفه، اخلاق و اندیشیدن آگاهانه پرهزینه و کند هستند. احساسات همه چیز را در هم می‌تنند و پیوند می‌دهند. آن‌ها به ما کمک می‌کنند سریع قضاوت کنیم و مدام واقعیت را برایمان جمع‌بندی می‌کنند. سپس خرد (Verstand) می‌تواند آن را باز کند و تنظیم کند. اما زمینه اصلی از پیش پهن شده است. این است که احساسات را چنین نیرومند می‌سازد.

اشپیگل: چه سودی دارد که بحث‌ها را به شکل جسمانی و عینی پیش ببریم، همان‌طور که شما گفتید؟

اندرز: بحث‌های ما به بن‌بست رسیده‌اند. همیشه یکسان پیش می‌روند، معمولاً چیزی را حل نمی‌کنند و بعد رسوایی بعدی می‌آید. آیا هنوز شیوه بحث کردن ما سودمند است؟ در مناظره‌های سیاسی من باید دنبال وجه جسمانی و عینی بگردم، چون خودبه‌خود تقریباً هیچ‌وقت مطرح نمی‌شود. وقتی پای جنگ در میان است، کسی نمی‌گوید: گویا تنها راه‌حل این است که انسان‌ها را به جبهه بفرستیم و ۱۰ تا ۳۰ درصدشان بمیرند. قرار نیست جسمانی‌بودن تعیین‌کننده سیاست باشد، اما چرا اصلاً نامی از آن برده نمی‌شود؟

اشپیگل: مگر این بدیهی نیست؟

اندرز: چون ترسناک است که آدم‌ها در تابوت برگردند؟ بله. اما این واقعیت است. من می‌خواهم آن را بشنوم! این همان عینیت ملموس بدن است، چیزی که به نظر من مهم است. آن وقت تازه واقعاً می‌فهمم چه چیزی را داریم با مفاهیم انتزاعی‌ای مثل «تسلیحات» مورد بحث قرار می‌دهیم.

اشپیگل: حتی توصیف‌های شما از بدن دائماً شبیه نقد سیاسی به نظر می‌رسند، مثلاً: «یک بازار خودش را تنظیم می‌کند – اما فقط وقتی همه شرکت‌کنندگان به‌طور معناداری به هم وابسته باشند.» می‌دانید این جمله به چه اشاره دارد؟

اندرز: مدل‌های اقتصادی قدیمی؟ در اینجا موضوع چرخه اکسیژن است، و واژه‌های ایتالیک‌شده مهم‌اند! وقتی همه چیز درست به هم وابسته باشد، همیشه به اندازه کافی اکسیژن برای زندگی داریم. از اقتصاد و نظام بانکی مثال‌های خوبی برعکس این وجود دارد: اگر جدایی و گسست زیاد باشد، اوضاع خراب می‌شود. اگر برای صاحب یک شرکت مهم نباشد که کارمندانش در وضعیت وحشتناکی هستند، همه‌چیز به هم می‌ریزد! همین‌طور در مقیاس بزرگ‌تر: وقتی شرکت‌ها در جایی مثل بنگلادش تولید می‌کنند و به لطف راه‌های فرار قانونی و وکلای خبره تقریباً هیچ مالیاتی نمی‌پردازند. وقتی همه‌چیز گسسته باشد، هیچ اصلاحی امکان‌پذیر نیست. در بدن هم چنین چیزی اجتناب‌ناپذیر به مشکل می‌انجامد: اگر سلول‌های خودخواه از سیستم جدا شوند و بی‌ملاحظه رشد کنند، آن سرطان است. فقط وقتی همه ما به شکل معنادار به هم پیوسته باشیم، سیستمی ارگانیک شکل می‌گیرد که می‌تواند خطاها را اصلاح کند.

اشپیگل: آیا بدن به شما نقد سرمایه‌داری و اندیشه چپ را آموخته است؟

اندرز: نه، من آن را تفکر سیستمی می‌نامم که در پژوهش‌های اقتصادی هم روزبه‌روز بیشتر رواج پیدا می‌کند. من ادعا نمی‌کنم که اقتصاد را به‌طور کلی نقد می‌کنم، اما سیستم‌های پیچیده را می‌فهمم. آنچه به‌عنوان پزشک در بدن کشف می‌کنم روی میز می‌گذارم: بیایید آن را با نظریه‌هایتان مقایسه کنید! در جهانی پیچیده، به راه‌حل‌های پیچیده نیاز داریم. حتی اگر هواداران احزاب رادیکال، دلتنگ زمانی ساده و قابل‌فهم باشند. من فکر می‌کنم بدن می‌تواند ما را آرام کند: بدن به همان اندازه جهان ما پیچیده است و کار می‌کند!

اشپیگل: آیا فهم بدن و خودخواهی با هم در تضادند؟

اندرز: فرد می‌تواند گه گاهی خودخواهانه عمل کند. و میلیونرها مشکل اصلی نیستند. در بدن هم سلول‌های ثروتمند و فقیر وجود دارند. آن‌ها هم لزوماً ایثارگر نیستند و باید ببینند چگونه دوام بیاورند. تا زمانی که همه به‌طور معنادار به هم پیوسته باشند، خودخواهی تنظیم می‌شود و ارگانیسم سالم می‌ماند. بشریت نباید در خطر تبدیل‌شدن به یک اَبَر‌ارگانیسم بی‌مرز قرار گیرد!

اشپیگل: کتاب شما درباره اندام‌ها در عین حال بسیار شخصی است. شما از مادربزرگ‌ و مادر بزرگ‌مادرتان، از مادرتان که تنها شما را بزرگ کرده، و از خواهرتان سخن می‌گویید. آیا بیش از همه تحت تأثیر زنان قرار گرفته‌اید؟

اندرز: فکر می‌کنم بله، مادرم و مادربزرگم مهم‌ترین ارزش‌هایم را به من منتقل کردند. آخر هفته‌ها هم اغلب به جنگل «اودن‌والد» (Odenwald) نزد بیل (Bill)، بهترین دوست مادربزرگم، می‌رفتیم. آنجا بهترین و غیرعادی‌ترین آدم‌ها جمع می‌شدند. این هم مرا شکل داد.

اشپیگل: در نوشته‌های شما هر اندام با یک انسان عزیز تجسم پیدا کرده است. مادربزرگتان نماینده پوست است، یک دوست نماینده سیستم ایمنی.

اندرز: در اصل این‌ها فقط کمک‌نوشته‌های من بودند و قرار نبود چاپ شوند. وقتی در سال ۲۰۲۱ کار در بیمارستان را متوقف کردم تا بنویسم، در ابتدا دچار انسداد ذهنی شدم. به نظرم گستاخانه بود که درباره اندام‌های دیگر بنویسم. با این مشکل پیش یک زوج‌درمانگر رفتم. من نیاز داشتم برای اندام‌های دیگر هم همان ارتباط شخصی را پیدا کنم که با روده داشتم. درمانگر پرسید: آیا اندام‌ها شما را به یاد آدم‌هایی می‌اندازند که با آن‌ها پیوند داشته‌اید؟ ناگهان همه‌چیز روشن شد: ریه به نرمی مادربزرگ مادری‌ام بود. از داستان‌های او می‌دانستم که زیاد آه می‌کشید و درست مثل ریه به شیوه‌ای نرم و آرام به خواسته‌هایش می‌رسید.

اشپیگل: در این چینش خانوادگی، چه کسی روده خواهد بود؟

اندرز: اوه! روده همیشه مثل یک دوست صمیمی برایم بوده، خیلی نزدیک به قلبم. آن را مستقیم و بی‌واسطه درک می‌کردم، برای اندام‌های دیگر نیاز به افراد داشتم. روده به‌سادگی اندام من است. شاید خودم همان روده باشم؟

اشپیگل: خانم اندرز، از شما برای این گفتگو سپاسگزاریم.

—————————————-
زیرنویس‌های مترجم:
۱: ترجمه عنوان این کتاب به فارسی چندان ساده نیست. نام این کتاب «دارم میت شارم» «Darm mit Charme» از دو واژه دارم به معنای روده و شارم که معناهای متفاوتی مانند افسون، جذابیت، فریبندگی، دلربایی ناز و کرشمه دارد ساخته شده و دو واژه «دارم» و «شارم» هم قافیه هستند و لابد برای گوش های آلمانی زبانان خوش آهنگ. من عنوان کتاب را « رازهای بانمک روده» انتخاب کردم. اتفاقاً چندین سال پیش این کتاب را در یک سایت روسی پیدا کرده و با اشتیاق فراوان دو ا آن خواندم و آن را کتابی بسیار آموزنده یافتم. نویسنده در این کتاب به زبانی ساده، طنزآمیز و قابل‌فهم، درباره‌ی دستگاه گوارش انسان و به‌ویژه روده‌ها توضیح می‌دهد و نشان می‌دهد که این اندام به ظاهر «کم‌اهمیت» چه نقشی اساسی در سلامت جسم و روان ما دارد. در واقع کتاب پر از شوخ‌طبعی و مثال‌های روزمره است تا مطالب علمی پیچیده برای همه‌ی خوانندگان قابل‌فهم و جذاب باشد. به همین دلیل هم عنوان کتاب «Darm mit Charme» یا «روده با جذابیت یا افسون روده» انتخاب شده است که البته من عنوان «رازهای بانمک روده» را ترجیح می دهم .
۲: به احتمال زیاد منظور نویسنده از جهان هوشیارانه یا دنیای آگاهی ۲.۰ (Welt 2.0) یک اصطلاح کنایه‌ای است و شاید شاره به زبان رایج فناوری مثلاً نسخه ۲.۰ دارد. یعنی یک دنیای جدید، ارتقاءیافته و پیشرفته. پس نویسنده با طنز می‌گوید: اگر فضاهای آرامش واقعاً سالم بودند (نه فقط اتاق سیگار)، ما در یک دنیای ارتقاءیافته و سرشار از آگاهی زندگی می‌کردیم، چیزی مثل «نسخه ۲.۰ از جهان هوشیارانه».
۳: در قرون وسطی، کلیسای کاتولیک باور داشت که گناهان انسان‌ها می‌تواند بخشیده شود، اما گاهی نیاز به جبران یا انجام اعمال خاصی بود. Ablass در اصل «بخشش گناهان» بود که توسط کلیسا اعطا می‌شد. در برخی دوره‌ها، کلیسا این بخشایش‌ها را به پول تبدیل کرد. یعنی افراد می‌توانستند با پرداخت پول یا انجام کار مالی، بخشش گناهان‌شان را دریافت کنند. این عمل در قرون ۱۵ و ۱۶ به اوج رسید و یکی از عوامل مهم اعتراضات مارتین لوتر و شروع اصلاحات پروتستانی بود.





نظر شما درباره این مقاله:







دیدار ایران و قدرت‌های اروپایی در ژنو بی‌نتیجه بود
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 20:45

دیدار ایران و قدرت‌های اروپایی در ژنو بی‌نتیجه بود


یک دیپلمات اعلام کرد که نمایندگان سه کشور اروپایی که تهدید به بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران به دلیل برنامه هسته‌ای این کشور کرده‌اند، روز سه‌شنبه در ژنو نتوانستند با همتای ایرانی خود در مورد چگونگی جلوگیری از این اقدامات، چند روز پیش از ضرب‌الاجل تعیین‌شده، به توافق برسند.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، این دیپلمات که به دلیل حساسیت موضوع و عدم مجوز برای صحبت علنی، به شرط ناشناس ماندن سخن گفت، اظهار داشت که مذاکرات میان نمایندگان بریتانیا، فرانسه و آلمان — معروف به گروه E3 — و ایران «بدون نتیجه نهایی» به پایان رسید.

این دیپلمات افزود که تلاش‌ها برای یافتن راه‌حلی پیش از پایان ضرب‌الاجل گروه E3 در پایان ماه جاری ادامه خواهد یافت تا مکانیسم موسوم به «بازگشت خودکار» (snapback) توافق هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۵ به دلیل آنچه این کشورها عدم پایبندی ایران به توافق می‌دانند، فعال شود.

فعال‌سازی مکانیسم بازگشت خودکار، به معنای بازگرداندن تحریم‌های گسترده سازمان ملل است که پیش از توافق ۲۰۱۵ وجود داشت، از جمله تحریم تسلیحات متعارف، محدودیت‌های توسعه موشک‌های بالستیک، توقیف دارایی‌ها، ممنوعیت سفر و ممنوعیت تولید فناوری‌های مرتبط با هسته‌ای.

وزارت امور خارجه ایران روز دوشنبه از برگزاری این نشست میان گروه E3 و ایران خبر داده بود. این مذاکرات پس از دیدار قبلی بین اروپایی‌ها و ایران در ۲۵ ژوئیه در استانبول برگزار شد.

کاظم غریب‌آبادی، معاون وزیر امور خارجه ایران در امور حقوقی و بین‌المللی، در شبکه اجتماعی X اظهار داشت که تهران «همچنان به دیپلماسی متعهد است» و اکنون «زمان آن رسیده» که کشورهای اروپایی «تصمیم درست بگیرند و به دیپلماسی زمان و فضا بدهند.»

افزایش نگرانی اروپایی‌ها پس از جنگ ۱۲ روزه

نگرانی‌های اروپایی‌ها درباره برنامه هسته‌ای ایران، که پیش از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ژوئن، اورانیوم را تا سطوح نزدیک به درجه تسلیحاتی غنی‌سازی کرده بود، پس از قطع کامل همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در پی این درگیری و بمباران تأسیسات اتمی ایران، افزایش یافته است.

این موضوع باعث شده که جامعه جهانی از وضعیت برنامه هسته‌ای ایران و همچنین ذخایر اورانیوم غنی‌شده تا خلوص ۶۰ درصد — که تنها یک گام فنی کوتاه تا سطح تسلیحاتی ۹۰ درصد فاصله دارد — اطلاعات کمتری داشته باشد.

ایران مدت‌هاست که تأکید دارد برنامه هسته‌ای‌اش صلح‌آمیز است، هرچند تنها کشوری است که بدون داشتن سلاح هسته‌ای، اورانیوم را در این سطح غنی‌سازی می‌کند. ایالات متحده، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و دیگران ادعا می‌کنند که ایران تا سال ۲۰۰۳ برنامه تسلیحات هسته‌ای داشته است.

کشورهای اروپایی اوایل سال جاری با ایالات متحده توافق کردند که اگر ایران تا پایان اوت به چندین شرط عمل نکند، از جمله ازسرگیری مذاکرات با ایالات متحده درباره برنامه هسته‌ای، اجازه دسترسی بازرسان هسته‌ای سازمان ملل به تأسیسات هسته‌ای و ارائه توضیح درباره بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای بالا، مکانیسم بازگشت خودکار را فعال کنند.

مکانیسم بازگشت خودکار در توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ ایران به هر یک از طرفین اجازه می‌دهد در صورت عدم پایبندی ایران به الزامات، آن را فعال کنند. هدف این سازوکار، بازگرداندن سریع تمامی تحریم‌های پیش از توافق بدون امکان وتوی اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل، از جمله روسیه و چین، است.

مکانیسم بازگشت خودکار تحریم‌ها در ۱۸ اکتبر سال جاری منقضی می‌شود، مگر اینکه شورای امنیت سازمان ملل آن را تمدید کند. از این رو، سه کشور اروپایی برای استفاده از آن احساس فوریت می‌کنند. روز یکشنبه، روسیه پیش‌نویس قطعنامه‌ای را پیشنهاد کرد که انقضای این مکانیسم را تا بهار آینده به تعویق می‌اندازد تا زمان بیشتری برای مذاکرات با ایران فراهم شود.

روسیه اعلام کرد که این اقدام «نیاز به زمان اضافی برای مذاکرات در این زمینه را به رسمیت می‌شناسد» و از همه طرف‌های اولیه توافق هسته‌ای می‌خواهد که مذاکرات را از سر بگیرند.

با این حال، بعید به نظر می‌رسد که تلاش روسیه در شورای ۱۵ عضوی سازمان ملل حمایت کافی را کسب کند، زیرا این پیش‌نویس به صراحت به شرایطی که کشورهای اروپایی برای ایران تعیین کرده‌اند، اشاره‌ای ندارد.

ایران ادعا می‌کند که کشورهای اروپایی پس از خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۸، به‌ویژه در زمینه تضمین منافع اقتصادی مورد انتظار برای ایران، به تعهدات خود در توافق ۲۰۱۵ عمل نکرده‌اند و بنابراین، هیچ مبنای قانونی برای بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل از طریق مکانیسم بازگشت خودکار وجود ندارد.

برای جلوگیری از توسعه تسلیحات هسته‌ای توسط ایران، قدرت‌های جهانی در سال ۲۰۱۵ توافقی با تهران امضا کردند که طبق آن، ایران پذیرفت غنی‌سازی اورانیوم را به سطوح لازم برای تولید انرژی هسته‌ای محدود کند و در ازای آن، تحریم‌های اقتصادی لغو شود. بازرسان سازمان ملل وظیفه نظارت بر این برنامه را بر عهده داشتند.

بر اساس توافق هسته‌ای اولیه، ایران تنها مجاز به غنی‌سازی اورانیوم تا خلوص ۳.۶۷ درصد بود، می‌توانست ذخیره‌ای حداکثر ۳۰۰ کیلوگرمی از اورانیوم را حفظ کند و تنها اجازه استفاده از سانتریفیوژهای بسیار ابتدایی IR-1 — ماشین‌هایی که گاز اورانیوم را با سرعت بالا برای غنی‌سازی می‌چرخانند — را داشت.





نظر شما درباره این مقاله:







دادستان تهران علیه زینب موسوی اعلام جرم کرد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 20:22

دادستان تهران علیه زینب موسوی اعلام جرم کرد






نظر شما درباره این مقاله:







حمیدرضا نعیم‌آبادی، بلاگر یزدی بازداشت شد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 18:31

حمیدرضا نعیم‌آبادی، بلاگر یزدی بازداشت شد






نظر شما درباره این مقاله:







لبنان ۳۱ اوت طرح خلع سلاح حزب‌الله را ارائه می‌دهد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 16:27

لبنان ۳۱ اوت طرح خلع سلاح حزب‌الله را ارائه می‌دهد


توماس باراک، نماینده ارشد آمریکا، روز سه‌شنبه گفت لبنان روز یکشنبه (۳۱ آگوست ۲۰۲۵) طرحی را با هدف ترغیب حزب‌الله به خلع سلاح ارائه خواهد کرد و انتظار می‌رود اسرائیل چارچوبی متناظر برای خروج نظامی خود ارائه دهد.

باراک پس از گفتگو با رئیس جمهور جوزف عون در بیروت گفت که پیشنهاد لبنان شامل اجبار نظامی نخواهد بود، بلکه بر تلاش‌ها برای تشویق حزب‌الله به تسلیم سلاح‌هایش ـــ از جمله پرداختن به تأثیر اقتصادی بر جنگجویانی که توسط ایران تأمین مالی می‌شوند ـــ متمرکز خواهد بود.

باراک گفت: «ارتش و دولت لبنان در مورد جنگ صحبت نمی‌کنند. آنها در مورد چگونگی متقاعد کردن حزب‌الله برای تسلیم این سلاح‌ها صحبت می‌کنند.»

اقدام کابینه لبنان در این ماه برای موظف کردن ارتش به تدوین طرحی برای ایجاد انحصار دولتی در زمینه سلاح، حزب‌الله مسلح را خشمگین کرده است، که می‌گوید چنین درخواست‌هایی فقط به نفع اسرائیل است.

اسرائیل روز دوشنبه اعلام کرد که اگر نیروهای مسلح لبنان برای خلع سلاح گروه شبه‌نظامی شیعه مورد حمایت ایران اقدام کنند، حضور نظامی خود را در جنوب لبنان کاهش خواهد داد. باراک که روز یکشنبه با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، دیدار کرد، این تحول را «تاریخی» توصیف کرد.

او گفت: «آنچه اسرائیل اکنون گفته این است: ما نمی‌خواهیم لبنان را اشغال کنیم. ما از خروج از لبنان خوشحالیم و به محض اینکه ببینیم طرح خلع سلاح واقعی حزب‌الله چیست، با طرح خود به این انتظارات برای خروج پاسخ خواهیم داد.»

نواف سلام، نخست وزیر لبنان، پس از دیدار با هیئت آمریکایی، گفت که لبنان در مسیری برگشت‌ناپذیر برای قرار دادن تمام سلاح‌ها تحت کنترل دولت قرار گرفته است و ارتش قرار است تا هفته آینده یک طرح جامع ارائه دهد.

نعیم قاسم، رهبر حزب‌الله، در یک سخنرانی ضبط شده که روز دوشنبه پخش شد، از تصمیم دولت برای خلع سلاح این گروه انتقاد کرد و از مقامات خواست که آن را لغو کنند و گفت که عقب‌نشینی «یک فضیلت» خواهد بود.

در حالی که هیچ پیشنهاد رسمی رد و بدل نشده است، باراک گفت که تعهدات شفاهی از هر دو طرف نشان دهنده مسیر باریکی برای اجرا است.

ملاحظات اقتصادی

حزب‌الله در جنگ سال گذشته با اسرائیل که منجر به کشته شدن بسیاری از فرماندهان و جنگجویان ارشد آن شد، به طور قابل توجهی تضعیف شد. آتش‌بسی که با میانجیگری ایالات متحده به درگیری پایان داد، دولت لبنان را ملزم به خلع سلاح همه گروه‌های مسلح غیردولتی می‌کند.

در همین حال، اسرائیل مواضع خود را در داخل لبنان حفظ کرده و ارتش آن کشور به انجام حملات هوایی دوره‌ای که می‌گوید شبه‌نظامیان و سلاح‌های حزب‌الله را هدف قرار می‌دهد، ادامه داده است.

نعیم قاسم، رهبر حزب‌الله چارچوب گام به گامی را که بر اساس آن عقب‌نشینی اسرائیل و خلع سلاح حزب‌الله به طور موازی پیش برود، رد کرده است.

قاسم می‌گوید حزب‌الله تا زمانی که اسرائیل توافق آتش‌بس امضا شده در ۲۷ نوامبر را به طور کامل اجرا نکند، در مورد استراتژی دفاع ملی بحث نخواهد کرد. “بگذارید آنها توافق (آتش‌بس) را اجرا کنند... پس از آن ما در مورد استراتژی دفاعی بحث خواهیم کرد.”

باراک تأکید کرد که هرگونه ابتکار خلع سلاح باید تأثیر اقتصادی بر ده‌ها هزار جنگجوی حزب‌الله و خانواده‌های آنها را که بسیاری از آنها به بودجه ایران متکی هستند، در نظر بگیرد.

«اگر از بخشی از جامعه لبنان می‌خواهیم که از معیشت خود دست بکشند ـــ زیرا وقتی می‌گوییم حزب‌الله را خلع سلاح کنید، در مورد ۴۰ هزار نفری صحبت می‌کنیم که از ایران پول می‌گیرند ـــ شما نمی‌توانید فقط سلاح‌های آنها را بگیرید و بگویید، “موفق باشید، بروید درخت زیتون بکارید”. ما باید به آنها کمک کنیم.»

او گفت کشورهای حوزه خلیج فارس، از جمله قطر و عربستان سعودی، آماده‌اند تا از اقتصاد لبنان ـــ به ویژه در جنوب، که دژ حزب‌الله است ـــ به عنوان بخشی از ابتکاری برای ارائه جایگزین‌هایی برای سیستم پرداخت حقوق حزب‌الله، حمایت کنند.

باراک گفت که مذاکراتی برای ایجاد یک «مجمع اقتصادی» با حمایت کشورهای خلیج فارس، ایالات متحده و مقامات لبنانی در حال انجام است که معیشت پایدار را برای اعضای حزب‌الله ارائه دهد.

خبرگزاری رویترز

***

بیانیه صادر شده توسط ریاست جمهوری لبنان پس از دیدار رئیس جمهور عون و هیئت آمریکایی:

ژنرال جوزف عون، رئیس جمهور، هیئت آمریکایی شامل سناتور جین شاهین، سناتور لیندسی گراهام و نماینده جان ویلسون را به حضور پذیرفت. در این هیئت، سفیر تام باراک، فرستاده ایالات متحده و خانم مورگان اورتگاس به همراه خانم لیزا جانسون، سفیر ایالات متحده در لبنان و هیئت همراه حضور داشتند.

در این جلسه، علاوه بر مذاکرات انجام شده توسط سفیر باراک و خانم اورتگاس در اسرائیل و سوریه، وضعیت لبنان و منطقه و همچنین نتایج سفر هیئت مورد بحث قرار گرفت.

در این جلسه، رئیس جمهور عون از دولت و کنگره ایالات متحده به خاطر علاقه مستمرشان به لبنان و تعهدشان به کمک به آن، با توجه به دستورالعمل‌های رئیس جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، تشکر کرد.

اعضای هیئت، رئیس جمهور عون را در جریان نتایج سفرشان به دمشق قرار دادند و رضایت فراوان خود را از آنچه که آنها در مورد تمایل سوریه برای ایجاد روابط بهتر با لبنان بیان کردند، ابراز کردند.

او تأکید کرد که این یک خواست و اراده مشترک بین دو کشور است. او همچنین آمادگی لبنان را برای تلاش فوری برای حل مسائل دوجانبه معوقه در فضایی از برادری، همکاری، حسن همجواری و روابط تاریخی بین دو ملت تکرار کرد.

او بر حمایت کامل لبنان از وحدت و تمامیت ارضی سوریه تأکید کرد.

این هیئت، رئیس جمهور را در جریان نتایج سفر خود به اسرائیل و مواضع ابراز شده توسط مقامات اسرائیلی قرار داد.
رئیس جمهور عون بر تعهد کامل لبنان به اعلامیه ترک مخاصمه ۲۷ نوامبر که با حمایت آمریکا و فرانسه تصویب و به اتفاق آرا توسط دولت قبلی تصویب شده بود، تأکید کرد.

وی همچنین بر تعهد لبنان به اعلامیه مشترک آمریکا و لبنان که بدون هیچ گونه کم و کاستی توسط شورای وزیران در تمام بندهای آن تصویب شده بود، تأکید کرد.

رئیس جمهور عون از ایالات متحده به خاطر حمایت مداوم از ارتش و نیروهای مسلح لبنان و تقویت آنها در همه زمینه‌ها برای قادر ساختن آنها به انجام وظایف ملی خود در تأمین امنیت و ثبات در لبنان تشکر کرد.

وی ابراز امیدواری کرد که ایالات متحده به ارتباط با همه طرف‌های ذیربط، به ویژه کشورهای عربی و غربی دوست لبنان، برای حمایت و تسریع روند بازسازی و بهبود اقتصادی ادامه دهد. وی از مواضع ابراز شده توسط اعضای هیئت در مورد دیدگاه آمریکا برای نجات لبنان که بر سه اصل استوار است، تقدیر کرد:

۱- ایجاد امنیت با محدود کردن سلاح و تصمیم جنگ و صلح فقط به دولت.
۲- تضمین رونق اقتصادی با تکیه بر توانایی مردم لبنان در نوآوری و سرمایه‌گذاری، حفظ ابتکار فردی و آزادسازی پتانسیل بخش خصوصی در لبنان و سراسر لبنانی‌های مقیم خارج از کشور.
۳- حفظ دموکراسی توافقی در لبنان، که از همه گروه‌های لبنانی در چارچوب یک نظام آزاد و کثرت‌گرا محافظت می‌کند و آنها را در برابر قانون برابر و در اداره دولت و کشور شریک کامل می‌سازد.





نظر شما درباره این مقاله:







گذار از بحران؛ امکان یا امتناع؟
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 13:22

گذار از بحران؛ امکان یا امتناع؟


میکائیل کمالی

دانش‌آموخته کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل از دانشگاه تربیت‌مدرس تهران

روزنامه شرق

چگونگی یا امکان گذار از بحران‌ها، این‌روزها بیش از پیش دغدغه ما ایرانیان است. بحران‌هایی که نرم‌نرمک شکل گرفتند، قوام یافتند و به نقطه تقاطع و هم‌افزایی رسیدند، تا جایی که انکارشان حتی برای خوش‌خیال‌ترین‌ها هم سخت شد. برای ما اما، آیا عبور از بحران‌‌ها ممکن است؟

پرسش‌‌های حیاتی دیگری نیز پیش‌روی ماست: آیا برای اقدام به تغییرات اساسی، کشورها حتما نیازمند ظهور بحران‌ها هستند؟ یا قادرند با پیش‌دستی، از تولد بحران‌ها پیشگیری کنند؟ یادداشت حاضر در پی معرفی‌ای مختصر از چارچوب تحلیلی و کاربردی‌ای است که «جَرِد دایموند» در کتاب «آشوب: نقاط عطف برای کشورهای بحران‌زده»، درباره بحران‌های ملی‌ گوناگونی ارائه می‌دهد که روزگاری هفت کشور فنلاند، ژاپن، شیلی، اندونزی، آلمان، استرالیا و آمریکا را گرفتار خود کرده بود. در واقع، دایموند به مسیرهای ظهور بحران‌ها و همچنین شیوه‌‌های مواجهه‌ با آن‌ در کشورهای یادشده می‌پردازد. بحران‌ها گاهی در داخل تولید می‌شود مثل جنگ داخلی، انقلاب، کودتا و... یا همانند تحریم‌های بین‌المللی یا حمله نظامی، از بیرون وارد می‌‌شوند.

با این‌ همه، دایموند می‌گوید: «می‌توان بحران را به مثابه لحظه سرنوشت‌ساز انگاشت؛ به‌مثابه یک نقطه عطف که تفاوت بین اوضاع قبل و پس از آن لحظه، با تفاوت بین قبل و بعد اکثر لحظات دیگر، به‌شدت فرق دارد». در اینجا «نقطه عطف» ضمن اینکه نمایانگر وجود یک چالش عمده است؛ یعنی اینکه روش‌های پیشین، قابلیت رفع مشکلات را ندارند و ما در تنگنای طراحی شیوه‌های تازه برای سازش با وضعیت تازه قرار گرفته‌ایم. البته‌ واکاوی تجربه‌‌های آموزنده تک‌تک این کشورها از حوصله تنگ این یادداشت خارج است، اما سطور پیش‌رو به شش عامل از فهرستی 12گانه، از نگاه جَرِد دایموند، در زمینه پیامدهای بحران‌های ملی می‌پردازد که تأمل و تعمق در آن، احتمالا می‌تواند برای ما حاوی درس‌هایی باشد.

۱. اذعان به قرارداشتن کشور در بحران

اذعان به وجود بحران و نه انکار آن، نیازمند حد مشخصی از اجماع ملی است. «کشورها ممکن است در ابتدا به چشم‌پوشی، انکار یا کمتر از واقع تخمین‌زدن یک بحران روی بیاورند، تا اینکه مرحله انکار، به‌خاطر یک رخداد بیرونی به‌پایان برسد». ژاپن در عصر میجی، با اینکه پیش از سال ۱۸۵۳، از جنگ غربی‌ها با چین و به خطر فزاینده غرب برای خود آگاه بود، همچنان به بحران اذعان نمی‌کرد و «اصلاحات را تازه پس از رسیدن ناوگان آمریکایی به فرماندهی مثیو پری که فهرست خواسته‌های رئیس‌جمهور آمریکا، میلارد فیلمور را به ژاپنی‌ها تحویل داد، آغاز کرد». ورود فرمانده پِری و تهدید آشکار نیروی نظامی غالب آمریکا، ژاپنی‌ها را به پذیرش وجود بحران واداشت. این‌بار رویارویی ژاپنی‌ها با «سلسله‌ای از دردسرها که با روش‌های موجود نتوان از عهده آن برآمد»، یعنی  همان بحران.

۲. پذیرش مسئولیت برای اقدام‌کردن

یعنی پرهیز از قربانی‌نمایی، ترحم به‌ نفس و مقصردانستن دیگران و باور به بازنگری و ضرورت تغییر در نگرش‌ها و سیاست‌های پیشین و سپس اقدام به تصمیم‌گیری‌ بدون تعلل. برای مثال، فنلاند‌ از ۱۹۴۴ به بعد می‌توانست با بی‌تصمیمی، مظلوم‌نمایی و مقصردانستن شوروی بابت حمله به خاک آن کشور، اساسا از خود بازیگری منفعل بسازد. اما فنلاند با پذیرش مسئولیت، ابتکار عمل و سپس اتخاذ تصمیم‌های هوشمندانه در برابر شوروی، خود را از خطرات متنوع آن در امان داشت.

۳. «حصارسازی» و ایجاد «تغییرات گزینشی»

یعنی «جداسازی محدوده نهادها و سیاست‌های نیازمند تغییر، از نهادها و سیاست‌هایی که باید دست‌نخورده بمانند». این زیرکانه‌ترین کاری است که کشورها در رویارویی با بحران‌ها می‌توانند انجام دهند. ایجاد تغییرات عمده در سازمان‌ها و سیاست‌هایی خاص که بیش از همه از دلایل بروز بحران‌ها بوده‌اند، می‌تواند بحران‌ها را رفع کند. دراین‌باره، باز هم ژاپن مثال آموزنده‌ای است. ژاپن در عصر میجی، در بسیاری از حوزه‌ها همچون سیاست خارجی، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، حیطه‌های نظامی و فناوری و...‌ دست به تغییرات گزینشی و ضروری زد، با وجود این، سایر جنبه‌های زندگی اجتماعی‌ و فرهنگی و مشخصه‌های ژاپن سنتی مثل ستایش امپراتور و‌... دست‌نخورده باقی ماند.

۴. خودسنجی ملی صادقانه

دایموند بر آن است که‌ یک بازدیدکننده عقلانی از سیاره‌ای دیگر که هیچ درباره جوامع انسانی نداند، شاید با خام‌اندیشی گمان کند که عوامل منجر به ناکامی ملت‌ها در رفع بحران‌ها، هرچه‌ باشند، فقدان خودسنجی صادقانه در شمار آن عوامل نیست؛ چون او ممکن است استدلال کند چگونه یک ملت می‌تواند به‌واسطه صادق‌نبودن با خود، خود را نابود کند؟ خودسنجی صادقانه‌، مبتنی بر درک دقیق یک کشور از مقدورات و محدودیت‌هایش است. یعنی اجتناب از خودفریبی و ناواقع‌گرایی سیاسی و پذیرش اصل تناسب بین خواسته‌ها و توان تحقق آن خواسته‌ها، که البته خود برآمده از عقلانیت و خردگرایی کشورهاست.

فنلاند در میان کشورهای دیگر، به ‌دلیل «خودسنجی فوق‌واقع‌گرایانه‌اش» در برابر ابرقدرتی چون شوروی، مصداقی عالی است. فنلاند با این حقیقت روبه‌رو شد که توانمندی تقابل با غولی چون شوروی را ندارد و ناچارند برای حفظ استقلال کشورشان از بخشی از مطالبات خویش دست بکشند؛ پس «سیاست‌های خود را به گفت‌وگوی سیاسی مداوم با شوروی و جلب اعتماد آن کشور تغییر داد و نتایج متعدد سودمندی به دست آورد». درواقع، فنلاندی‌ها بحران مهلکی به‌نام شوروی را، با سیاستی بر پایه حزم‌اندیشی، مصلحت‌گرایی، واقع‌گرایی سیاسی و مشکل‌گشایی مهار کردند. گفتنی است‌ آنها با ارزیابی مجدد سیاست خود در قبال شوروی، مانع از حمله دوباره آن به خود شدند.

۵. انعطاف‌پذیری ملی برای هر موقعیت خاص

انعطاف‌پذیری ملی‌ بیشتر یک ویژگی وابسته به موقعیت است. در تاریخ اکثر کشورها، مواردی قانع‌کننده از انعطاف‌پذیری ملی دیده می‌شود. انعطاف‌پذیری ملی یعنی برخورداری از خرد موقعیت‌شناس سیاسی‌. تصلب فکری، عدم مصالحه و قطبی‌زدگی سیاسی، همواره از دلایل بروز و ماندگاری بحران‌ها بوده‌ است. «ژاپن در عصر میجی نخواست درباره جایگاه امپراتور و مذهب سنتی ژاپن مصالحه کند، ولی در مصالحه درباره مؤسسات سیاسی، به‌شدت انعطاف‌پذیری به خرج داد».

آنچه گفته شد شامل بینش‌ها و رفتارهایی است که به این هفت کشور کمک کرد تا بحران‌ها را حل‌وفصل کنند. ممکن است خواننده خوش‌بینی بگوید‌ این موارد آن‌قدر بدیهی است که نیاز به گفتن ندارد، اما واقعیت تراژیک این است که تاریخ کشورها مملو از نمونه‌هایی است که با رویگردانی از این ضرورت‌های بدیهی، مصرانه به مسیر خود ادامه داده‌اند.





نظر شما درباره این مقاله:







فردوسی بزرگ است، تابو نیست! / احمد زیدآبادی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 12:30

فردوسی بزرگ است، تابو نیست! / احمد زیدآبادی






نظر شما درباره این مقاله:







پهپادها «پادشاه تازه» میدان نبرد در اوکراین
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 10:38

پهپادها «پادشاه تازه» میدان نبرد در اوکراین


یک سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا می‌گوید جنگ اوکراین در آستانه یک «انقلاب مبتنی بر هوش مصنوعی» قرار دارد.

فرانک سابچاک، سرهنگ بازنشسته ارتش آمریکا و استاد کالج جنگ دریایی این کشور، در گفت‌وگو با واژا تاوبریدزه، از بخش گرجی رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی تأکید کرده است که جنگ اوکراین به نوعی به بن‌بستی شبیه جنگ جهانی اول رسیده است؛ بن‌بستی که این بار نه با مسلسل و گازهای سمی، بلکه با پهپادها شکل گرفته است.

او توضیح داد که روسیه در میدان نبرد تنها موفق به پیشروی‌های جزئی می‌شود، گاهی در حد یک کیلومتر مربع در روز، و این روند به شکلی نیست که چشم‌انداز اشغال اوکراین را محتمل کند. بر اساس گزارش «مؤسسه مطالعات جنگ»، اگر روسیه با همین سرعت کنونی پیشروی کند، تصرف اوکراین برایش ۳۰۰ سال طول خواهد کشید.

به گفته آقای سابچاک، پهپادها نقشی دوگانه ایفا کرده‌اند: از یک سو امکان شناسایی و نظارت دقیق را برای هر دو طرف فراهم کرده‌اند و از سوی دیگر، به «نیروی هوایی ارزان‌قیمت» بدل شده‌اند که موازنه قدرت هوایی را به نفع اوکراین تغییر داده است.

سابچاک افزود: همان‌طور که توپخانه در گذشته «پادشاه میدان نبرد» محسوب می‌شد، اکنون پهپادها این نقش را تا حد زیادی به دست گرفته‌اند و با ورود هوش مصنوعی به سامانهٔ هدایت آنها، جهان در آستانه تحول بزرگی در جنگ‌افزارها قرار گرفته است. او گفت تاکنون پهپادها به‌طور کامل در کنترل هوش مصنوعی نبوده‌اند، اما این مسئله‌ای است که «دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد.»

در این باره، خبرنگار رادیو اروپای آزاد از او پرسیده است که «اگر هدایت و کنترل لحظه‌به‌لحظه پهپادها به تدریج به دست هوش مصنوعی بیفتد، که به نظر می‌رسد روند ترجیحی باشد، آیا این موضوع موازنه را به‌طور قاطع به سود پهپادها تغییر خواهد داد؟»

آقای سابچاک در پاسخ گفت که «بله، قطعاً. ما در آستانه، یا شاید همین حالا در آغاز، یک انقلاب در جنگ‌افزارها هستیم، انقلابی که در آن هوش مصنوعی هدایت نهایی پهپادها را بر عهده می‌گیرد. تاکنون پهپادهایی با کنترل کامل هوش مصنوعی که انسان به‌طور کامل از چرخه حذف شده باشد، ندیده‌ایم؛ اما واژه کلیدی اینجاست: «هنوز». با ادامه این جنگ فرسایشی و افزایش ناامیدی کشورها، گزینه‌هایی که روزی ناپذیرفتنی یا خارج از قواعد تصور می‌شدند، ممکن است بهترین راه‌حل به نظر برسند.»

این استاد نظامی در عین حال تأکید کرد که روسیه توان مانورهای نظامی بزرگ و سریع را ندارد و ارتشش عمدتاً با تکیه بر نیروهای انسانی و تلفات بالا پیش می‌رود، در حالی که آمریکا و ناتو بر فناوری و آتش از راه دور متکی هستند.

در همین زمینه خبرنگار رادیو اروپای آزاد از او پرسید که «اما در هفته‌های اخیر سرعت نبرد افزایش یافته است. وضعیت در نزدیکی پوکروفسک و کوپیانسک بسیار وخیم شد؛ جایی که روس‌ها به یک رخنه تاکتیکی دست یافتند اما سپس توسط نیروهای اوکراینی عقب رانده شدند.»

آقای سابچاک در پاسخ گفت حتی در صورت تصرف شهرهایی مانند «پوکروفسک»، این دستاورد برای روسیه تاکتیکی خواهد بود نه راهبردی، زیرا ارتش این کشور دیگر تجهیزات و آموزش کافی برای جنگ‌های مانوری ندارد.

سابچاک با اشاره به حمایت ایران و کره شمالی از روسیه هشدار داد که ادامه این کمک‌ها می‌تواند برای اوکراین مشکل‌ساز شود، اما در نهایت «کلید موفقیت اوکراین در دست آمریکاست» زیرا نیمی از کمک‌های نظامی این کشور از سوی واشینگتن تأمین می‌شود.

او همچنین دربارهٔ تولید موشک جدید «فلامینگو» توسط اوکراین گفت این یک نوآوری تاکتیکی است اما هیچ سامانه سلاحی به‌تنهایی سرنوشت جنگ را تغییر نمی‌دهد.

کی‌یف تولید موشک جدید «فلامینگو» را آغاز کرده است؛ سامانه‌ای که بسیاری آن را هم‌تراز و حتی در برخی جنبه‌ها برتر از نمونه آمریکایی می‌دانند.

با این حال، به گفته فرانک سابچاک، سرنوشت این جنگ نه با یک موشک یا یک عملیات خاص، بلکه با فرسایش توان صنعتی و اراده ملی یکی از طرفین رقم خواهد خورد.


رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی / رادیو فردا





نظر شما درباره این مقاله:







ترامپ، رئیس هیئت‌مدیره شرکت‌های آمریکا
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 10:19

ترامپ، رئیس هیئت‌مدیره شرکت‌های آمریکا


بن برکوویتز / اکسیوس / ۲۶ اوت ۲۰۲۵

به فهرست بلندبالای نقش‌های رسمی و غیررسمی دونالد ترامپ، می‌توان عنوان تازه‌ای افزود: «رئیس همه هیئت‌مدیره‌ها».

تصویر کلی چنین است: او عملاً خود را صاحب اختیاری غیررسمی می‌داند تا هم بر روند کلی فعالیت بخش خصوصی و هم بر جزئیات مدیریتی و مالکیتی شرکت‌های خاص اعمال نفوذ کند. هیچ‌کس مانع او نمی‌شود و ترامپ نیز با اعتمادبه‌نفس به پیش می‌رود.

کارشناسان نزدیک به راهبرد او تأکید می‌کنند که این رفتار برخلاف ظاهر، اتفاقی نیست؛ بلکه محاسباتی غیرمعمول و سازگار با نگاه او به امنیت ملی و رقابت‌پذیری آمریکا پشت آن وجود دارد.

تازه‌ترین تحول
مدیر شورای ملی اقتصاد، کوین هَسِت، روز دوشنبه به سی‌ان‌بی‌سی گفت سهام تازه دولت در شرکت **اینتل** در واقع یک «پیش‌پرداخت» برای ایجاد صندوق ثروت ملی است. او افزود این کاملاً درست است که ترامپ در پی سرمایه‌گذاری‌های مشابه بیشتری خواهد بود.

ترامپ هم به خبرنگاران گفت: «می‌خواهم تا جایی که بتوانم [سهام شرکت‌ها] را به دست بیاورم» و بعد اضافه کرد: «امیدوارم موارد مشابه بسیاری دیگر هم داشته باشم.» 

به عبارت دیگر، شرکت‌های خصوصی آمریکا باید آماده باشند که از آنان خواسته شود بخشی از سهام خود را به دولت بفروشند، حتی اگر این تصمیم باعث کاهش سهم فعلی سهام‌داران شود.

نمونه‌های دیگر در سال جاری 
در سال جاری موارد متعددی از مداخله مستقیم ترامپ در فعالیت شرکت‌ها رخ داده است:

💰 شرکت‌های تولیدکننده تراشه که خواهان صادرات به چین بودند، موظف شدند ۱۵ درصد از درآمد خود را برای دریافت مجوز صادرات به دولت بدهند.
📲 از «اپل» خواسته شد ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری جدید در آمریکا انجام دهد تا از تعرفه‌های سنگین به دلیل تولید نکردن گوشی در داخل کشور جلوگیری شود.
🏭 شرکت «U.S. Steel» مجبور شد «سهم طلایی» را به کنترل شخص ترامپ واگذار کند تا با فروش آن به شرکت ژاپنی «نیپون استیل» مخالفت نشود.
⚖️ برخی دفاتر حقوقی ملزم شدند خدمات رایگان به دولت ارائه دهند تا در برابر بررسی پرونده‌های گذشته‌شان مصون بمانند.

این فشارها تنها محدود به صنعت و تجارت نیست؛ حوزه ورزش و سرگرمی نیز از نفوذ ترامپ بی‌نصیب نمانده است: 

🏈 تهدید کرد قرارداد ساخت استادیوم جدید تیم فوتبال آمریکایی «واشینگتن کماندرز» را لغو کند مگر اینکه نام تیم دوباره به Redskins تغییر یابد.
⚾️ خواستار ورود «پیت رز» و اخیراً «راجر کلمنز» به تالار مشاهیر بیسبال شد.
📺 شبکه‌های «ABC» و «NBC» تهدید شده‌اند که ممکن است امتیاز پخش محلی خود را از دست بدهند چون ترامپ از شیوه گزارش‌گری آنها درباره خودش ناراضی است.

نگرانی اصلی کسب‌وکارها: نبود شفافیت 
بزرگ‌ترین دغدغه بخش خصوصی نه صرفاً فشارها، بلکه کمبود شفافیت و قطعیت است.

نیل برَدلی، مدیر سیاست‌گذاری اتاق بازرگانی آمریکا، در گفت‌وگو با اکسیوس گفت: «کسب‌وکارها برای برنامه‌ریزی به قطعیت نیاز دارند؛ به همین دلیل قوانین روشن را می‌پسندند.» 

وقتی زمان و چگونگی اقدام احتمالی رئیس‌جمهور علیه شرکت‌ها معلوم نباشد، تقریباً غیرممکن است که آینده‌نگری و برنامه‌ریزی منطقی انجام شود.

تا وقتی که کنگره یا دستگاه قضایی مانع جدی ایجاد نکرده‌اند، تنها راه پیشِ روی شرکت‌ها شاید «پذیرش و همراهی» با این روند باشد.

مایکل رابینسون، مدیرعامل شرکت مشاور «مانتگومری استراتجیز»، به اکسیوس گفت: «دادن یک موفقیت به کاخ سفید همیشه راهبرد خوبی بوده است.»

اما واقعیت بازار 
دست‌کم در کوتاه‌مدت، هیچ نشانه جدی از اثر منفی این فشارها بر اقتصاد آمریکا دیده نمی‌شود: 
- بورس در سال جاری رشد چشمگیری داشته است.
- شرکت‌ها فراتر از پیش‌بینی‌ها سود اعلام کرده‌اند.
- اقتصاد در حال گسترش است.

حتی سهام اینتل روز دوشنبه افزایش یافت، با وجود اینکه دولت سهام خود را با تخفیف بالا خریداری کرده بود.

البته واقعیت این است که کنگره هنوز ایجاد صندوق ثروت ملی را تصویب نکرده و معلوم نیست چنین نهادی عملاً شکل بگیرد یا نه.

بیانیه کاخ سفید 
کوش دِسای، سخنگوی کاخ سفید، در بیانیه‌ای گفت: «مردم آمریکا مأموریتی قاطع به رئیس‌جمهور ترامپ داده‌اند تا دوباره آمریکا را ثروتمند کند و رئیس‌جمهور متعهد است از همه ابزارها برای تحقق این مأموریت استفاده کند. دولت هم‌زمان سیاست‌های بازار آزاد – از جمله مقررات‌زدایی سریع و کاهش مالیات‌ها در قالب لایحه بزرگ مالیاتی – را پیش می‌برد تا دوباره آمریکا را پویاترین اقتصاد جهان سازد و با پایان دادن به سیاست‌های “اول آمریکا در آخر”، امنیت ملی و اقتصادی کشور را تضمین کند.»

چشم‌انداز پیش‌رو
پرسش اصلی این است که اگر دامنه دخالت ترامپ در امور شرکت‌ها بیشتر شود، چه رخ خواهد داد؟ تنها کمتر از یک‌پنجم دوره دوم ریاست‌جمهوری او گذشته و آثار نفوذش تازه دارد آشکار می‌شود.





نظر شما درباره این مقاله:







حدود دو‌سوم استان‌ها نیروی زن جذب نمی‌کنند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 8:07

حدود دو‌سوم استان‌ها نیروی زن جذب نمی‌کنند


نیلوفر حامدی / روزنامه شرق

انتشار دفترچه آزمون استخدامی یک بانک، بار دیگر موضوع تبعیض جنسیتی در فضای کاری ایران را برجسته کرد. طبق این دفترچه که برای جذب نیروی شاغل در رشته‌های مختلف و برای سراسر کشور است، در ۱۸ استان از ۳۰ استان کشور، فقط درخواست جذب نیروی مرد ثبت شده است. بر همین اساس، در پنج استان دیگر کشور، تنها یک سهمیه بومی استانی به زنان اختصاص یافته است و در هفت استان دیگر هم نهایتا یک تا دو شهر در هر استان‌ درخواست جذب نیروی زن کرده‌اند.

در‌واقع از ۲۵۷ فرصت شغلی که در شهرهای مختلف کشور توسط این بانک ایجاد خواهد شد، ۲۳۸ مورد آن در اختیار مردان قرار خواهد گرفت و سهم زنان تنها ۱۹ مورد است. ضمن اینکه ۲۵ شهر نیز درخواست نیروی نگهبان دارند که از اساس این شغل در ایران زنانه تلقی نمی‌شود و اینجا هم بار دیگر فرصت اشتغال از زنان سلب می‌شود. زنانی که پا‌به‌پای مردان درس خوانده‌اند، در رشته‌های مختلفی تحصیل کرده‌ و دارای تخصص‌ هستند و برخی از آنها حتی تجربه اشتغال هم‌زمان با تحصیل‌ هم داشته‌اند، تنها به‌ دلیل «زن‌بودن» سهمی از بازار کار ندارند.

حدود دو‌سوم استان‌ها نیروی زن جذب نمی‌کنند

دفترچه آزمون استخدامی یک بانک را که ورق بزنید، بهتر متوجه می‌شوید که زنان‌ در چه وضعیت شغلی قرار دارند. در ۱۸ استان آذربایجان غربی، گلستان، کردستان، همدان، ایلام، خراسان جنوبی و شمالی، قم، البرز، زنجان، هرمزگان، لرستان، کرمانشاه، خوزستان، مازندران، مرکزی و یزد مقابل تمام شهرهای فعال برای جذب نیرو، فقط گزینه جذب نیروی مرد دیده می‌شود و مقابل گزینه «زن» خط تیره کشیده‌اند. در پنج استان تهران، بوشهر، اردبیل، خراسان رضوی و آذربایجان شرقی نیز دوباره همه شهرها فقط نیروی مرد خواسته‌اند و تنها برای یک بخش هر دو گزینه زن و مرد فعال است که آن‌‌هم مربوط به یک سهمیه بومی و استانی است.

اما اوضاع در استان‌هایی که نیروی زن نیز جذب خواهند کرد، چندان درخور توجه نیست. در استان کرمان تنها برای شهر کرمان، در استان سیستان‌بلوچستان تنها برای شهر زاهدان و در استان کهگیلویه‌وبویراحمد تنها برای شهر یاسوج، یعنی مراکز استان‌ها، نیروی جذب نیر در نظر گرفته‌اند. در استان اصفهان تنها سهمیه زنان مربوط به شهرهای اصفهان، خمینی‌شهر، درچه، فلاورجان و برخوار‌ است. در استان فارس هم زنان شیراز، مرودشت، لامرد و و داراب شانس استخدام دارند. این وضعیت برای زنان ساکن شهرهای رشت، تالش و رضوان‌شهر استان گیلان نیز مشابه است.

نکته شایان توجه دیگر درباره کیفیت شغل‌هاست. برای مثال، در بسیاری از استان‌ها زنان را اساسا در بخش حقوق قضائی استخدام نمی‌کنند. همچنین باید اشاره کرد که نگهبانی نیز شغلی مردانه در نظر گرفته می‌شود که زنان و مردان به ‌طور هم‌زمان از تبعات آن رنج خواهند برد؛ زنان از این جهت که فرصت شغلی کمتری خواهند داشت و مردان از‌این‌رو که همواره برای مشاغل دشوارتر در نظر گرفته می‌شوند.

‌گفتند زن‌ها مرخصی ازدواج و بارداری می‌گیرند‌

از هفته‌های گذشته که زمزمه این دفترچه و محتویاتش شنیده شده بود، زنان زیادی در کشور گروهی تشکیل دادند تا نسبت به این مسئله اعتراض کنند، اما از آنجایی که تصور می‌کردند این دفترچه نهایی نخواهد بود، موضوع را تا هفته پیش که دفترچه منتشر شد، آن‌قدر جدی نمی‌دانستند.

«شین» فارغ‌التحصیل رشته زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی ارشد است و در تمام هفته‌های اخیر پیگیر دفترچه استخدامی بوده است، اما محتوای این دفترچه همچون آب سردی بود بر رؤیاها و آینده او: «باورم نمی‌شود، از میان این تعداد شغل و فرصت کاری، من به‌عنوان یک زن باید تا این اندازه فرصت‌های کمی داشته باشم. در کل استان تهران با این میزان از بزرگی و جمعیت، تنها یک سهمیه بومی استان است که بین زن و مرد یکی نوشته شده است که آن یک فرصت هم بعید است به زنی برسد».

او در این چند هفته تماس‌های زیادی با وزارت کشور و اداره کار و تأمین اجتماعی و حتی این بانک گرفته‌، اما جواب روشنی دریافت نکرده است: «به هر جایی که فکرش را کنید زنگ زدم. هیچ‌کس‌ پاسخ‌گو نیست. آخر سر یکی از مدیران بانک که متوجه شد خیلی عصبانی و ناراحتم، برایم توضیح داد که استخدام زنان دردسرهای زیادی دارد؛ مهم‌ترینش این است که ازدواج و بارداری باعث می‌شود درخواست مرخصی داشته باشند و برای همین آنها ترجیح می‌دهند اصلا سراغ زن نروند».

این حرف‌ها برای «شین» آن‌قدر تحقیرآمیز بود که باعث شد روزهای زیادی داروی آرام‌بخش بخورد: «همه زندگی‌ام درس خواندم و زحمت کشیدم تا بتوانم شاغل شوم و استقلال مالی داشته باشم. از زمان دانشگاه دیگر پولی از خانواده نمی‌گرفتم و این سال‌ها در نظر داشتم زندگی مستقل خودم را آغاز کنم. بعد فکرش را کنید که یک مدیر در این کشور به من می‌گوید تو زایمان در پیش داری، پس بهتر است کار نکنی و به فکر بچه بزرگ‌کردن‌ باشی. حرف‌های به‌‌‌شدت تحقیرآمیزی که همه زحمات زندگی‌ام را با خاکستر یکسان کرده است. الان چند روز است دارو مصرف می‌کنم از بس‌ فشارم بالا رفته بود».

می‌ترسیم این تبعیض جنسیتی تبدیل به رویه شود‌

نگرانی بزرگ دیگر این زنان‌، ایجاد یک نوع وحدت رویه است. «ز» که مدرک کارشناسی ارشد مدیریت اقتصاد خود را از دانشگاه بهشتی گرفته است و دو سال هم در یک شرکت خصوصی بین‌المللی تجربه کاری دارد، می‌گوید چنین اقدامی می‌تواند سبب شود سایر ارگان‌ها، شرکت‌ها و بانک‌ها نیز به سمت حذف زنان بروند: «همه ما زنانی که در مواجهه با این اتفاق تلخ قرار گرفته‌ایم، بالاخره راه خودمان را پیدا خواهیم کرد. اینجا نشد، یک جای دیگر سراغ کار می‌رویم و قطعا آن‌قدر استعداد و توانمندی داریم که خواهان داشته باشیم. چه‌بسا که به‌عنوان زن همیشه یاد گرفته‌ایم بیشتر از مردان تلاش کنیم تا دیده شویم و ما را جدی بگیرند.

اما موضوع ترسناک آنجاست که چنین رفتاری تبدیل به رویه ثابت شود و به سایر سازمان‌ها نیز تسری یابد». او می‌گوید‌ چنین نگاهی می‌تواند به حذف گسترده زنان در محیط‌های شغلی منجر شود: «شما تصور کنید‌ مدیری دل خوشی از زنان نداشته باشد. چنین رویکردهایی را هم ببیند و به نظرش مطلوب برسد. آن‌ وقت باید چه کار کرد؟ بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و ببینیم ‌ارگان‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف روی استخدام زنان یک خط بزرگ قرمز می‌کشند؟».

تکرار سناریوی دفترچه آزمون استخدامی دولت سال ۹۵

رویه تبعیض جنسیتی در جذب نیروی کاری در کشور البته مسبوق به سابقه است. سال ۱۳۹۵ بود که انتشار دفترچه راهنمای آزمون استخدامی دولت، موجی از اعتراض‌ها را همراه داشت. براساس دفترچه راهنمای آزمون استخدامی دولت در آن سال، از مجموع سه هزار سهمیه استخدامی دولت در آزمون، بیش از ۹۶۰ مورد فقط برای مردان بود و تنها ۱۵ مورد از آن به اشتغال زنان اختصاص پیدا می‌کرد. همچنین باقی سهمیه‌ها نیز به‌طور مشترک میان زنان و مردان بوده است. اما آن چیزی که بیش از همه این تبعیض‌ها را به چشم می‌آورد، شغل‌هایی بود که هیچ دلیلی برای تفکیک آن وجود نداشت.

به طور مثال یکی از پرحاشیه‌ترین بخش‌های آن دفترچه مربوط به سازمان زندان‌ها بود. طبیعی بود که در بخش زندان‌بان مرد نیروی استخدامی هم مرد باشد اما آیا جذب حسابدار مرد، روان‌شناس مرد، مدیر امور مالی مرد، تقریرنویس مرد و... آن هم در ستاد سازمان در تهران و مراکز استان‌ها هم توجیهی مشابه داشت؟ اقدامی که در دادگستری هم دیده می‌شد. یا مثلا سازمان دامپزشکی حتی برای جذب کارشناس امور سخت‌افزار و رایانه نیز فقط مردان را جذب می‌کرد. جذب پزشک عمومی بین مردان ۱۱ برابر زنان بود و این مسئله را درباره اغلب رشته‌های فنی نیز می‌شد دید.

برای مثال هر جا پای مهندس برق، مهندس مکانیک و... در میان بود، دستگاه دولتی مورد نظر ترجیح داد که از مردان استفاده کند، درحالی‌که این تفاوت در میزان فارغ‌التحصیلان این رشته‌ها به چشم نمی‌خورد. حاشیه‌های پیرامون این دفترچه تا آنجا پیش رفت که رئیس دولت وقت، یعنی حسن روحانی دستور تعویق آزمون را تا هنگام اطمینان از تأمین حقوق زنان در فرصت‌های شغلی و اصلاح سهمیه‌های جنسیتی برای رعایت عدالت، صادر کرد. حالا ۹ سال بعد از این ماجرا، از قضا که حضور زنان در عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیش از قبل هم شده است، تکرار چنین رویکردی حتی از سوی یک دستگاه دولتی جای نگرانی دارد.

۲۶ درصد؛ سهم مشارکت اقتصادی زنان ۲۵ تا ۲۹ سال

طبق آخرین آمار، رتبه شکاف جنسیتی ایران در جهان ۱۴۳ است؛ عددی که میزان مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان را نشان می‌دهد. در بهار سال ۱۴۰۳، جمعیت حاضر در سن کار در ایران بیش از ۶۵ میلیون نفر برآورد شده است. نیمی از این جمعیت مرد و نیم دیگر آن زن بودند. از جمعیت فعال که حدود ۲۷ میلیون نفر محاسبه شده، بیش از ۲۲ میلیون نفر مرد، سه میلیون نفر زن و دو میلیون نفر بیکار هستند. از جمعیت دومیلیونی بیکاران نیز نزدیک به ۷۰ درصد را مردان و ۳۰ درصد را زنان تشکیل می‌دهند.نرخ مشارکت مردان حدود پنج برابر نرخ مشارکت اقتصادی زنان نشان داده شد و نرخ بیکاری زنان ۲.۵ برابر نرخ بیکاری مردان بود که حاکی از یک شکاف جنسیتی عمیق در بازار کار ایران است.

به گفته اعظم درویش خضرحیدری، عضو مجمع کارآفرینی زنان ارزش‌آفرین، در حالی در کشور‌های کم‌درآمد، حدود ۲۸ درصد زنان و در کشور‌های پردرآمد نیز حدود ۱۱ درصد به کارآفرینی علاقه دارند که سهم مشارکت زنان ۲۵ تا ۲۹ سال در فعالیت‌های اقتصادی کشور، ۲۶ درصد است.

نباید محدودیتی برای استخدام زنان باشد

اینها اما همه در حالی است که نص صریح قانون اساسی کشور حق اشتغال را برای زن و مرد در نظر گرفته است. «پرتو برهان‌پور»، وکیل پایه‌یک دادگستری، با اشاره به این مهم به «شرق» می‌گوید: «طبق اصل ۲۸ قانون اساسی، هر انسانی اعم از زن و مرد دارای حق اشتغال است و دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد کند. اگرچه قوانین منسجمی درباره برابری زنان و مردان در استخدام در قوانین ایران وجود ندارد، اما از آنجایی که قانون اساسی، قانون مادر است، همه قوانین دیگر باید با در نظر گرفتن اصول و محتوای آن، تصویب و اجرا شوند. بنابراین هرگونه سهمیه جنیستی نیز برخلاف قانون است، چنانچه ما درباره فرزندان شاهد و جانباز و آزاده شاهدیم به‌درستی و مطابق قانون از شرط جنسیت برای استفاده از سهمیه استخدامی معاف هستند. بنابراین این برابری به دیگر شهروندان نیز بایستی تسری یابد و رویه قضائی دیوان عدالت اداری نیز به‌عنوان مهم‌ترین مرجع قضائی کشور در حوزه حقوق عمومی، در قریب به اتفاق موارد و طی آرای متعدد به منع اعمال هرگونه تبعیض در استخدام تأکید می‌کند».

مضاف بر اینکه کرامت انسانی و اصل برابری، از جمله اصول اساسی حقوق بشر است: «مطابق اسناد حقوقی بین‌المللی و از جمله میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران نیز به آن پیوسته و در حکم قانون داخلی است، هر شخصی حق دارد با حق تساوی طبق شرایط کلی بتواند به مشاغل عمومی‌کشور خود نائل شود. تمام اشخاص در مقابل قانون متساوی هستند و بدون هیچ‌گونه تبعیض استحقاق حمایت مساوی قانون را دارند. از این لحاظ قانون باید هرگونه تبعیضی را منع و برای تمام اشخاص حمایت مؤثر و متساوی علیه هر نوع تبعیض خصوصا از حیث نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و عقاید دیگر اصل و منشأ ملی یا اجتماعی مکنت نسب یا هر وضعیت دیگر تضمین کند».

به گفته برهان‌پور، در قوانین و مقررات عمومی و کلی استخدام مثل قانون مدیریت خدمات کشوری و قانون گزینش، بین زن و مرد تفکیکی انجام نشده است: «محدودیتی در استخدام زنان وجود ندارد و الفاظ به کار رفته در قوانین عام هستند، یعنی اعم از زن و مرد و قید و شرطی ندارند. به‌عنوان نمونه می‌توان به ماده ۴۱ قانون مدیریت خدمات کشوری اشاره کرد که می‌گوید ورود به خدمت و تعیین صلاحیت استخدامی افرادی که داوطلب استخدام در دستگاه‌های اجرائی هستند، براساس مجوزهای صادره، تشکیلات مصوب و رعایت مراتب شایستگی و برابری فرصت‌ها انجام می‌شود که در واقع با در نظر گرفتن اصل برابری و اصل منع تبعیض در استخدام و اشتغال است که به‌عنوان یکی از مصادیق مهم حقوق بشر در بند ۲ ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است».

با وجود تمام این موارد اما در عمل رویه‌های دیگری در پیش گرفته می‌شود: «اگرچه در عمل شاهدیم با قوانین و بخش‌نامه‌ها و البته رویه‌های جاری در ادارات دولتی و عمومی، سعی بر پس‌زدن زنان و نادیده‌انگاشتن حقوق قانونی آنها دارند، اما زنان ایرانی که سهم بیشتری در تحصیلات دانشگاهی را به دست آورده‌اند، مطابق آنچه گفته شد، حق برابری در اشتغال را هم دارند و با این رویه‌های خلاف قانون، نه‌تنها به عقب برنمی‌گردند، بلکه مصمم‌تر پیش می‌روند. چنانچه به طور مثال درمورد شرط ضمن عقد حق اشتغال نیز آگاهی هر روز بیشتر می‌شود و زنان بیشتری تمایل دارند این شرط را ضمن عقد ازدواج خود ثبت کنند و سنگ‌اندازی اغلب دفاتر رسمی ثبت ازدواج نیز مانع آنان نمی‌شود و آن‌قدر جست‌وجو می‌کنند تا حقوق قانونی خود و از جمله حق اشتغال که به این موضوع مورد بحث ما نیز مرتبط است را ثبت کنند. در اینجا هم مثل تمام حقوق دیگری که بالاخره زنان ایرانی با فعالیت‌های مدنی و مداوم خود به آنها دست یافته‌اند و قانون و جامعه را به عدول واداشته‌اند، در این حوزه هم از پای نمی‌نشینند و وظیفه دولت و کارفرمایان است که سهم آنان در حق برابری استخدام را لحاظ کنند».





نظر شما درباره این مقاله:







استرالیا سفیر جمهوری اسلامی را اخراج کرد
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 8:00

استرالیا سفیر جمهوری اسلامی را اخراج کرد


خبرگزاری رویترز: استرالیا روز سه‌شنبه ایران را به انجام دو حمله آتش‌سوزی یهودستیزانه در شهرهای سیدنی و ملبورن متهم کرد و به سفیر تهران هفت روز فرصت داد تا این کشور را ترک کند، که اولین اخراج از این دست از زمان جنگ جهانی دوم است.

از زمان آغاز جنگ اسرائیل و غزه در اکتبر ۲۰۲۳، خانه‌ها، مدارس، کنیسه‌ها و وسایل نقلیه استرالیایی هدف خرابکاری و آتش‌سوزی یهودستیزانه قرار گرفته‌اند.

آنتونی آلبانیزی، نخست‌وزیر، گفت که سازمان اطلاعات امنیتی استرالیا (ASIO) اطلاعات معتبری جمع‌آوری کرده است که نشان می‌دهد ایران حداقل دو حمله را هدایت کرده است.

آلبانیزی در یک نشست خبری گفت: “اینها اقدامات تجاوزکارانه خارق‌العاده و خطرناکی بودند که توسط یک کشور خارجی در خاک استرالیا سازماندهی شده بودند. آنها تلاشی برای تضعیف انسجام اجتماعی و ایجاد اختلاف در جامعه ما بودند.” آلبانیزی گفت ایران تلاش کرده بود تا «دخالت خود» را در حملات سال گذشته به یک رستوران کوشر در سیدنی و کنیسه آداس اسرائیل در ملبورن «پنهان کند». در این حملات هیچ زخمی گزارش نشده است.

سفارت ایران در کانبرا بلافاصله به درخواست رویترز برای اظهارنظر پاسخ نداد.

آلبانیزی گفت، آژانس امنیتی استرالیا اعلام کرده که احتمالاً ایران حملات بیشتری را هدایت کرده است و افزود که استرالیا فعالیت در سفارت خود در تهران را به حالت تعلیق درآورده است و همه دیپلمات‌های آن در یک کشور ثالث در امان هستند.

آلبانیزی گفت که دولتش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران را به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی خواهد کرد.

پنی وانگ، وزیر امور خارجه، گفت که سفیر احمد صادقی و سه مقام ایرانی هفت روز فرصت دارند تا خاک استرالیا را ترک کنند، که اولین اخراج یک فرستاده از زمان جنگ جهانی دوم توسط استرالیا بود.

او در این جلسه توجیهی گفت: «اقدامات ایران کاملاً غیرقابل قبول است.»

مایک برگس، مدیر کل آژانس امنیتی، گفت که سپاه پاسداران مردم را در استرالیا به ارتکاب جرایم هدایت می‌کرد. او افزود: «آنها فقط از افراد بی‌سرپرست، از جمله افرادی که جنایتکار و عضو باندهای جرایم سازمان‌یافته هستند، برای انجام یا هدایت خواسته‌هایشان استفاده می‌کنند.»

سفارت اسرائیل در استرالیا از این اقدام علیه رقیب اصلی خود، ایران، استقبال کرد.

این سفارت در بیانیه‌ای در ایکس گفت: «رژیم ایران نه تنها تهدیدی برای یهودیان یا اسرائیل است، بلکه کل جهان آزاد، از جمله استرالیا را به خطر می‌اندازد.»

دو کشور در ماه ژوئن، پس از حمله اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران، یک جنگ هوایی ۱۲ روزه را آغاز کردند.

دانیل آگیان، رئیس شورای اجرایی یهودیان استرالیا (ECAJ)، یک گروه فراگیر متشکل از بیش از ۲۰۰ سازمان، گفت که اقدامات ایران حمله‌ای به حاکمیت استرالیا بود.

او روز سه‌شنبه گفت: «اینها حملاتی بودند که عمداً یهودیان استرالیایی را هدف قرار دادند، یک عبادتگاه مقدس را ویران کردند، میلیون‌ها دلار خسارت وارد کردند و جامعه ما را وحشت‌زده کردند.»

حدود ۹۰ هزار ایرانی‌تبار در استرالیا زندگی می‌کنند. دو مرد به دلیل حمله ماه دسامبر که منجر به آتش‌سوزی کنیسه‌ای شد که در دهه ۱۹۶۰ توسط بازماندگان هولوکاست در حومه ریپونلیا ساخته شده بود، متهم شناخته شدند.

هفته گذشته، پلیس ایالت ویکتوریا در جنوب شرقی اعلام کرد که در حال بررسی دستگاه‌های الکترونیکی توقیف شده در بازرسی از خانه یکی از این مردان است که قرار است روز چهارشنبه در دادگاه حاضر شود.

پلیس می‌گوید سه نفر وارد کنیسه شده و آتش را روشن کردند.

آتش، رستوران کوشر در بوندی، آشپزخانه کانتیننتال لوئیس را سوزاند. رسانه‌ها اعلام کردند مردی که در ژانویه به دلیل آن حمله دستگیر شد، با یک باند موتورسواری معروف استرالیایی ارتباط داشت. او اتهامات را در دادگاه رد کرد و با قرار وثیقه آزاد شد.

روابط بین اسرائیل و استرالیا از زمانی که دولت چپ میانه کانبرا در ۱۱ آگوست تصمیم به به رسمیت شناختن کشور فلسطین گرفت، متشنج شده است.

این اقدام پس از آن صورت گرفت که ده‌ها هزار نفر با راهپیمایی از روی پل بندر سیدنی، خواستار صلح و ارسال کمک به غزه شدند، جایی که اسرائیل تقریباً دو سال پیش پس از حمله مرگبار گروه شبه‌نظامی حماس به غزه، حمله‌ای را آغاز کرد. مقامات فلسطینی می‌گویند که این درگیری بیش از ۶۰ هزار نفر را در غزه کشته است. هم‌زمان گروه‌های بشردوستانه می‌گویند کمبود غذا منجر به گرسنگی گسترده شده است.

روز یکشنبه، هزاران نفر به اعتراضات سراسری طرفدار فلسطین پیوستند و باعث شد شورای اجرایی یهودیان استرالیا هشدار دهد که این اعتراضات منجر به “محیطی ناامن” می‌شود.

با این حال، برخی از سازمان‌های یهودی در استرالیا از این تجمعات حمایت کرده‌اند.

گروه جامعه مدنی، “ثبت اسلام‌هراسی”، از اکتبر ۲۰۲۳ افزایش ۵۰۰ درصدی حوادث اسلام‌هراسی در محل‌های کار، دانشگاه‌ها و رسانه‌ها را ثبت کرده و ۱۵۰۰ حادثه گزارش شده است.





نظر شما درباره این مقاله:







روسیه در پی تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ و مکانیسم ماشه است
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 26.08.2025, 7:48

روسیه در پی تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ و مکانیسم ماشه است


منابع آگاه در منطقه به «امواج مدیا» (Amwaj.media) گفته‌اند روسیه پیش‌نویس قطعنامه‌ای را برای تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل ــ که اعتبار آن در اکتبر به پایان می‌رسد ــ ارائه کرده است. این اقدام با هدف جلوگیری از رویارویی قریب‌الوقوع ایران و دولت‌های غربی ارزیابی می‌شود. جالب آن‌که این تحرک پس از گفت‌وگوی تلفنی ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، با مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، انجام شده است. منابع مطلع که نخواستند نامشان فاش شود می‌گویند چین نیز به‌عنوان حامی مشترک به این ابتکار روسیه خواهد پیوست.

کشورهای بریتانیا، فرانسه و آلمان که به طور مشترک با عنوان E3 شناخته می‌شوند، به ایران تا ۳۱ اوت فرصت داده‌اند تا همکاری کامل با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) را از سر بگیرد و دوباره وارد گفت‌وگوها با ایالات متحده شود؛ در غیر این صورت با فعال شدن «مکانیسم ماشه» در چارچوب توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ (برجام)، تحریم‌های سازمان ملل بار دیگر برقرار خواهد شد. به باور ناظران، مجموعه E3 با این تهدید قصد دارند قبل از آنکه روسیه در سپتامبر ریاست دوره‌ای شورای امنیت را بر عهده بگیرد، از هرگونه مانور مسکو برای خنثی کردن این روند جلوگیری کنند.

طبق گزارش‌ها، پیش‌نویس روسیه شامل تمدید مکانیزم ماشه با این شرط است که در طول یک بازه شش‌ماهه قابل فعال‌سازی نباشد؛ هرچند این مهلت در ظاهر قابلیت تمدید دارد.

در گفت‌وگوهای اخیر که با میزبانی ترکیه میان ایران و E3 انجام شد، کشورهای اروپایی پیشنهاد کردند به‌جای ایجاد تقابل، با تمدید شش‌ماهه اختیار خود برای فعال‌سازی مکانیزم ماشه موافقت کنند؛ البته در برابر مجموعه‌ای از امتیازات از سوی ایران. یک منبع امنیتی در منطقه توضیح داده است که انتظارات E3 علاوه بر همکاری کامل ایران با آژانس و ازسرگیری گفت‌وگوها با آمریکا، شامل شفاف‌سازی درباره موجودی اورانیوم ۶۰ درصد غنی‌شده ایران نیز هست.

به گفته این منبع، ایران با این درخواست‌ها مخالفت کرده و ادعا نموده که «تمامی مواد هسته‌ای زیر آوار مدفون شده‌اند»؛ آن هم پس از بمباران تأسیسات هسته‌ای فردو، اصفهان و نطنز توسط آمریکا در ماه ژوئن. تهران افزوده که «هیچ اطلاعی از سالم بودن یا نبودن این مواد ندارد» و همچنین «هیچ برنامه‌ای برای بیرون آوردن آن‌ها تا زمانی که تضمینی نسبت به عدم تکرار حملات وجود نداشته باشد، در دستور کار نخواهد داشت». یادآوری می‌شود که ایران پیش‌تر در آستانه دور ششم گفت‌وگوها با دولت دونالد ترامپ، هدف حمله اسرائیل قرار گرفت؛ حمله‌ای که آمریکا نیز با بمباران سه مرکز اصلی هسته‌ای ایران به آن پیوست. جمهوری اسلامی تأکید کرده تا بدون تضمین پایان یافتن حملات نظامی، وارد گفت‌وگو با واشنگتن نخواهد شد.

هرچند ایران در برابر الزامات مورد نظر E3 تردید نشان داده است ــ بخشی برای حفظ اهرم فشار در گفت‌وگوهای احتمالی آینده با آمریکا و پرهیز از ارائه غیرمستقیم اطلاعات حساس به دولت ترامپ درباره خسارت‌های حمله و موجودی اورانیوم ــ اما نشانه‌هایی از انعطاف در برابر پیشنهاد تمدید مکانیزم ماشه در صورت طرح آن از سوی شورای امنیت سازمان ملل بروز داده است. این رویکرد می‌تواند روسیه و چین را به صورت علنی در معادله وارد کند. با این حال، اگر ایران امتیازات مورد خواست اروپا را نپذیرد، بعید است سه کشور عقب‌نشینی کنند؛ مگر آنکه از سوی واشنگتن تحت فشار قرار گیرند.

یک منبع بلندپایه سیاسی در ایران، بدون تأیید مستقیم اقدام روسیه برای ارائه پیش‌نویس، در پاسخ به این پرسش که آیا دولت پزشکیان احتمالاً از چنین قطعنامه‌ای حمایت خواهد کرد یا خیر، اظهار داشته است: «این موضوع به شورای امنیت سازمان ملل بستگی دارد.» این در حالی است که مقامات عالی‌رتبه در تهران به‌طور آشکار امکان تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ را رد کرده‌اند. علی لاریجانی، رئیس پیشین مجلس و دبیر تازه منصوب‌شده شورای عالی امنیت ملی، تصریح کرده است: «برخی کشورها درخواست تمدید شش‌ماهه داده‌اند، اما ایران موافق نیست. ما توافقی داشتیم که قرار بود طی ۱۰ سال تکمیل شود و قرار نیست مدام تمدید گردد. این فقط تفسیر به رأی است و ما آن را نمی‌پذیریم.» 

پس از خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، ایران به‌طور رسمی به همه طرف‌های باقی‌مانده (E3، روسیه و چین) اعلام کرد در صورت فعال شدن مکانیزم ماشه، از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) خارج خواهد شد.

با این حال، پس از جنگ ویرانگر با اسرائیل و بمباران‌های ماه ژوئن توسط آمریکا، برخی ناظران تردید دارند که تهران واقعاً دست به چنین اقدامی بزند؛ چرا که این کار می‌تواند حملات تازه‌ای را برانگیزد. کارشناسان یادآور می‌شوند که جمهوری اسلامی با توقف مؤثر بازرسی‌های آژانس، عملاً از مزایای خروج از NPT بهره‌مند شده است، بدون آنکه هزینه‌های سیاسی آشکار این اقدام را پرداخته باشد. با این وجود، چنین وضعیتی قابل دوام نیست.

در این شرایط، پیشنهاد روسیه برای تمدید مکانیزم ماشه می‌تواند بخشی از یک بازی سیاسی باشد تا در صورت اقدام اروپا به تهدید خود تا ۳۱ اوت، این کشورها مقصر جلوه داده شوند ــ یا شاید هم بخشی از سناریویی باشد که قبلاً میان پوتین و ترامپ هماهنگ شده تا از رویارویی غیرقابل پیش‌بینی ایران و غرب جلوگیری شود. تنها گذر زمان روشن خواهد کرد.





نظر شما درباره این مقاله:







جنگ غزه اعتبار اسرائیل در جهان را نابود می‌کند
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2025, 23:02

جنگ غزه اعتبار اسرائیل در جهان را نابود می‌کند


توماس ال. فریدمن / نیویورک تایمز / ۲۵ اوت ۲۰۲۵

این‌که آیا اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی می‌شود یا نه، بحثی است که باید به مورخان واگذار کرد. اما چیزی که اکنون برای من کاملاً روشن است این است که دولت کنونی اسرائیل در حال ارتکاب خودکشی، آدم‌کشی و برادرکشی است.

این دولت، اعتبار و جایگاه اسرائیل در جهان را نابود می‌کند؛ غیرنظامیان غزه را بدون کمترین توجه به جان بی‌گناهان می‌کشد؛ و جامعه اسرائیل و یهودیان جهان را از هم می‌درد ـــ میان آن دسته از یهودیانی که می‌خواهند در هر شرایطی در کنار اسرائیل بایستند، و آن‌هایی که دیگر تاب تحمل، توجیه یا توضیح مسیر خطرناکی که این دولت برای کشور یهود برگزیده را ندارند و می‌خواهند از آن فاصله بگیرند.

آنچه مرا متوقف و متأثر کرد، این پاراگراف از گزارش روز دوشنبه «نیویورک تایمز» از اسرائیل بود؛ گزارشی درباره حملات اسرائیل به یک بیمارستان در جنوب غزه که بنا بر اعلام وزارت بهداشت غزه دست‌کم ۲۰ کشته برجای گذاشت ـــ از جمله پنج روزنامه‌نگار وابسته به رسانه‌های بین‌المللی، چند امدادگر و چند تن دیگر:

«ارتش اسرائیل اعلام کرد در منطقه بیمارستان ناصر عملیاتی انجام داده است، بی‌آنکه مشخص کند هدف چه بوده. در این بیانیه آمده بود ارتش از آسیب به افراد غیرمرتبط ابراز تأسف کرده و افزوده بود که رئیس ستاد ارتش دستور داده فوراً تحقیقاتی آغاز شود.»

ظاهراً از آنجا که مقامات اسرائیلی دریافتند بسیاری در سراسر جهان از چنین توضیحی بهت‌زده و منزجر شده‌اند ـــ توضیحی که بارها و بارها شنیده‌ایم ـــ دفتر نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو بیانیه‌ای نادر از سر پشیمانی صادر کرد و گفت: «اسرائیل از این خطای تراژیک عمیقاً متأسف است.»

اما حقیقت این است که آنچه نتانیاهو «یک خطای تراژیک» نامید، پیامد اجتناب‌ناپذیر سیاست او در طولانی کردن جنگ غزه برای باقی ماندن در قدرت است؛ برای فرار از محاکمه‌های کیفری‌اش و جلوگیری از تشکیل هر کمیسیون تحقیق اسرائیلی درباره نقش مستقیم و سنگین او در ناکامی در جلوگیری از حمله غافلگیرکننده حماس در ۷ اکتبر.

نتانیاهو برای ماندن در قدرت، به حمایت وزیران راست‌افراطی‌ای چون بتسالل اسموتریچ نیاز دارد؛ فردی که در تلاش است با ساخت هرچه بیشتر شهرک‌های یهودی در کرانه باختری، مانع از تشکیل هر دولت فلسطینی در آنجا شود. اسموتریچ همچنین مشوق اخراج فلسطینی‌ها از کرانه باختری و غزه است تا مسیر را برای الحاق کامل این مناطق به اسرائیل هموار کند.

اما مشکل اینجاست: اسرائیل پیشاپیش توان نظامی حماس را به‌طور جدی در هم شکسته و تقریباً تمام فرماندهان ارشد آن ـــ طراحان حمله ۷ اکتبر ـــ را کشته است. بنابراین اکنون برای توجیه تداوم جنگ باید به سراغ فرماندهان رده پایین‌تر برود؛ کسانی که در میان غیرنظامیان زندگی و پنهان شده‌اند.

برای کشوری که در حال جنگ است، توجیه خسارات جانبی هنگام تعقیب رهبران ارشد دشمن یک چیز است؛ اما وقتی برای کشتن مثلاً معاونِ یک فرمانده، ده‌ها غیرنظامی را می‌کشید و زخمی می‌کنید، کاملاً شریرانه است.

همچنین فریبکارانه و شریرانه است که ارتش خود را برای جابه‌جایی صدها هزار غیرنظامی غزه از منطقه‌ای به منطقه دیگر به کار بگیری ـــ به بهانه تخلیه مناطق جنگی ـــ و سپس خانه‌های ترک‌شده آنان را بدون هیچ دلیل نظامی واقعی، بلکه صرفاً با نیت پنهانِ واداشتن آنان به ترک کامل منطقه، با بولدوزر ویران کنی. و مایه شرمساری است که ارسال کمک‌های بشردوستانه را متوقف و سپس از سر بگیری، به این امید که مردم آن‌قدر گرسنه شوند که چاره‌ای جز کوچ نداشته باشند.

اما همان‌طور که گفتم، این صرفاً «آدم‌کشی» نیست؛ بلکه «خودکشی» و «برادرکشی» هم هست. اسرائیل اکنون به‌سرعت در حال تبدیل شدن به یک دولت مطرود است ـــ تا جایی که اسرائیلی‌ها هنگام سفر به خارج از کشور، دوبار خواهند اندیشید پیش از آنکه به زبان عبری سخن بگویند.

به این نمونه‌های خبری اخیر از سراسر جهان توجه کنید:

● «مدیر یک پارک تفریحی در جنوب فرانسه به اتهام تبعیض مذهبی بازداشت شد، پس از آنکه به گروهی از کودکان اسرائیلی اجازه ورود داده نشد.»

● «استرالیا به اظهارات بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، واکنش نشان داد؛ نتانیاهو نخست‌وزیر استرالیا را «ضعیف» خوانده بود. یک وزیر استرالیایی، رهبر اسرائیل را متهم کرد که قدرت را با کشتن مردم یکی می‌پندارد.»

● «وقتی ۱۶۰۰ اسرائیلی که با کشتی تفریحی «مانو ماریتایم» سفر می‌کردند در نزدیکی جزیره سیروس یونان سرگردان ماندند ـــ چون معترضان مانع ورودشان شدند ـــ این یادآور تلخی بود از اینکه گردشگران اسرائیلی امروز ممکن است تنها به دلیل گذرنامه‌شان با خصومت روبه‌رو شوند.»

دولت اسرائیل می‌گوید این ناعادلانه است. اسرائیل استدلال می‌کند که جهان فراموش کرده حماس حدود ۱۲۰۰ نفر را کشت؛ حدود ۲۵۰ نفر، از جمله زنان، کودکان و سالمندان را گروگان گرفت؛ و هنوز هم برخی را در شرایط غیرانسانی در تونل‌ها و دیگر نقاط غزه نگه داشته است. رهبری حماس می‌توانست با موافقت به ترک غزه و آزادی همه گروگان‌ها، به این رنج‌ها پایان دهد. حماس با ادامه جنگ، خود نیز مرتکب جنایات هولناک شده است ـــ از جمله قتل گروگان‌های اسرائیلی و قربانی کردن هزاران نفر از مردم غزه در راه رؤیاهای جنون‌آمیزش.

همه این‌ها درست است ـ و مرتبط.

پس چرا جهان اکنون فقط علیه اسرائیل صف‌آرایی کرده است؟ زیرا جهان اسرائیل را به معیار بالاتری می‌سنجد؛ زیرا اسرائیل همواره خود را به معیاری بالاتر مقید دانسته است.

و نیز به این دلیل که اکنون جهان می‌تواند تفاوت بگذارد میان جنگی که برای بقا و امنیت دولت یهود در جریان است، با جنگی که برای بقای سیاسی نخست‌وزیر آن پیش برده می‌شود. و سرانجام به این دلیل که جهان دیگر نمی‌تواند، همچون ماه‌های نخست، چشم بر کشته‌شدن غیرنظامیان فلسطینی در غزه به عنوان پیامد اجتناب‌ناپذیر جنگی ببندد که ـــ چنان‌که امید می‌رفت ـــ اسرائیل در آن می‌کوشید حماس را از غزه بیرون براند و آن را با همکاری تشکیلات خودگردان فلسطین و یک نیروی حافظ صلح عربی اداره کند. تشکیلات خودگردان اسرائیل را به رسمیت شناخته و می‌توانست اگر اصلاح شود، شریک راه‌حل دوکشوری باشد.

اما اکنون که نتانیاهو کاملاً روشن ساخته که نمی‌خواهد غزه نه زیر حاکمیت حماس باشد و نه زیر حاکمیت تشکیلات خودگردان، این جنگ بیش از پیش همان چیزی را نشان می‌دهد که واقعاً هست: جنگی برای گسترش اشغال اسرائیل از کرانه باختری به غزه. از این رو، برای بسیاری در جهان این‌گونه به نظر می‌رسد که غیرنظامیان فلسطینی تقریباً هر روز ده‌ها کشته می‌دهند ـــ نه به‌عنوان پیامد جنگی عادلانه برای بقای اسرائیل و تلاشی برای ایجاد یک شریک بهتر فلسطینی در غزه، بلکه به‌عنوان پیامد تلاش برای اطمینان یافتن از اینکه اسرائیل هیچ شریک فلسطینی‌ای در غزه نخواهد داشت.

آیا جای تعجب دارد که اسرائیل این‌همه دوست خود در جهان را از دست می‌دهد ـــ از جمله شرکای بالقوه منطقه‌ای مانند عربستان سعودی ـــ که این واقعیت برایشان روزبه‌روز آشکارتر می‌شود؟

در مورد برادرکشی، اگر این جنگ به همین منوال ادامه یابد، کنیسه‌های بسیاری را در سراسر جهان در طول تعطیلات بزرگ یهودیان امسال از هم خواهد پاشید ـــ بین کسانی که احساس می‌کنند باید در کنار اسرائیل بایستند، درست یا غلط، و کسانی که دیگر نمی‌توانند رفتار وحشتناک این دولت اسرائیل در غزه را تحمل کنند، به خصوص وقتی که می‌بینند صدها هزار اسرائیلی خودشان علیه این دولت به خیابان‌ها می‌آیند.

این جنگ همچنین حزب دموکرات آمریکا را از هم خواهد پاشید؛ میان آن‌هایی که از ترس از دست دادن کمک‌های مالی انتخاباتی به رقبای جمهوری‌خواهشان، جرأت مخالفت با لابی بانفوذ اسرائیل (ایپک) را ندارند، و آن‌هایی که دیگر نمی‌توانند این وضعیت را تاب بیاورند.

دریغ که اگر این یک خودکشی ژئوپولیتیک باشد ـــ آن‌گونه که من باور دارم ـــ اکنون به «خودکشی با کمک دیگران» بدل شده است. تنها یک نفر می‌تواند همه این‌ها را همین حالا متوقف کند و او رئیس‌جمهور ترامپ است. امیدوارم اشتباه کنم، اما بیم آن دارم که ـــ درست همان‌طور که ترامپ فریب ولادیمیر پوتین را خورد و به جای آتش‌بس در اوکراین به سراب «صلح کامل» دل بست ـــ اکنون نیز فریب نتانیاهو را خورده باشد تا به جای آتش‌بس در غزه، در پی رؤیای «پیروزی کامل» او برود.





نظر شما درباره این مقاله:







سفر دو نماینده کنگره آمریکا به سوریه
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2025, 21:52

سفر دو نماینده کنگره آمریکا به سوریه


دو نماینده کنگره آمریکا از دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات روز دوشنبه به سوریه سفر کردند تا برای لغو دائمی تحریم‌های ایالات متحده که به گفته آنان مانع از بهبود وضعیت این کشور پس از جنگ داخلی ویرانگر شده است، فشار وارد کنند.

سناتور «جین شاهین» از نیوهمپشایر، عضو ارشد دموکرات در کمیته روابط خارجی سنا، و «جو ویلسون» نماینده جمهوری‌خواه ایالت کارولینای جنوبی، نخستین هیئت رسمی از سوی کنگره آمریکا بودند که پس از سال‌ها وارد سوریه شدند.

این دو قانون‌گذار در دیدار با «احمد الشرع»، رئیس‌جمهور دوره انتقالی سوریه، و دیگر مقامات عالی‌رتبه این کشور تأکید کردند که لغو تحریم‌هایی که در دوران حکومت بشار اسد اعمال شده بود، کلید جذب سرمایه‌گذاری شرکای منطقه‌ای، تضمین ثبات بلندمدت اقتصاد سوریه و ارسال پیامی روشن از حمایت ایالات متحده است.

شاهین پس از ترک سوریه در بیانیه‌ای گفت: «سوریه‌ای که بتواند پس از رهایی از رژیم اسد روی پای خود بایستد، به سنگ‌بنای ثبات منطقه‌ای در خاورمیانه تبدیل خواهد شد. آمریکا آماده است شریک سوریه جدیدی باشد که در مسیر درست حرکت کند.»

قانون موسوم به «قانون قیصر برای حمایت غیرنظامیان سوریه» که در سال ۲۰۱۹ تصویب شد، تحریم‌های گسترده‌ای را بر بخش‌های ساخت‌وساز، انرژی و مالی سوریه اعمال کرد؛ این اقدام پاسخی به جنایات اسد در جریان جنگ داخلی بود. این قانون که نام خود را از افسر جداشده سوری گرفته که مدارکی از شکنجه در زندان‌های دولتی منتشر کرده بود، با هدف جلوگیری از توانایی اسد برای بازسازی کشور طراحی شد. اما اکنون که او برکنار شده و دولت انتقالی روی کار آمده است، شاهین و ویلسون استدلال می‌کنند که ادامه این تحریم‌ها نتیجه‌ای معکوس داشته و مانع ورود سرمایه خارجی و آغاز روند بازسازی شده است.

ویلسون پس از دیدارهای خود در دمشق خطاب به خبرنگاران گفت: «من سال‌ها با جامعه سوری‌های مقیم آمریکا همکاری داشته‌ام. آنها همیشه رؤیای روزی را در سر داشتند که دمشق آزاد باشد. من معتقدم آن روز فرا رسیده است.» 

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در ماه مه امسال موقتاً تمامی تحریم‌های سوریه را تعلیق کرد. اما طبق این قانون، او تنها می‌تواند معافیت‌هایی موقت صادر کند که هر ۱۸۰ روز یک‌بار نیاز به تمدید دارد. لغو کامل این قانون، تحریم‌ها را به کلی از میان برمی‌دارد و اطمینان و پایداری بیشتری ایجاد می‌کند؛ موضوعی که بسیاری امیدوارند سرمایه‌گذاران را به تعهدات بلندمدت و بدون نگرانی از بازگشت ناگهانی تحریم‌ها ترغیب نماید.

شاهین و ویلسون قصد دارند متن لغو تحریم‌ها را به «قانون بودجه دفاع ملی»، بسته سالانه سیاست‌گذاری دفاعی پنتاگون که به‌طور اجتناب‌ناپذیر باید در کنگره تصویب شود، ضمیمه کنند. قرار است سنا هفته آینده بررسی این لایحه را آغاز کند.

حضور مشترک این دو قانون‌گذار از دو حزب، بازتابی از تغییر گسترده‌تر در سیاست آمریکا است؛ تغییر به سوی حمایت از دولت جدید سوریه و تمرکز بر توسعه اقتصادی منطقه.

پس از سقوط دولت اسد، برخی نمایندگان کنگره در مورد میزان و زمان‌بندی دخالت آمریکا ابراز تردید کردند. سناتور «جیم ریش»، جمهوری‌خواه از آیداهو و رئیس کمیته روابط خارجی سنا، در جلسه‌ای در فوریه گذشته گفته بود: «دخالت بیش از حد و زودهنگام می‌تواند موجب معضلات امنیتی تازه شود، اما عدم دخالت یا دخالت بسیار اندک این فرصت را به روسیه و ایران می‌دهد که دوباره نفوذ چشمگیری کسب کنند و این تصور را ایجاد می‌کند که آمریکا بی‌تفاوت است؛ برداشتی که به‌هیچ‌وجه درست نخواهد بود. مطمئن باشید خطرات واقعی در رفع شتاب‌زده تحریم‌ها وجود دارد.»

دو ماه بعد، او و شاهین در نامه‌ای به «مارکو روبیو» وزیر خارجه و «اسکات بسنت» وزیر خزانه‌داری، خواستار آن شدند که ایالات متحده «موانع پیش روی همکاری گسترده‌تر با دولت موقت سوریه را بردارد».

وقتی ترامپ تابستان امسال به این درخواست پاسخ مثبت داد، هم ریش و هم شاهین از این اقدام استقبال کردند.

سفر اخیر شاهین و ویلسون ادامه همان روندی است که نقطه اوج آن، دیدار خبرساز ماه مه میان ترامپ و احمد الشرع در عربستان سعودی بود. در این دیدار رئیس‌جمهور آمریکا از رهبر دوره انتقالی سوریه به‌عنوان «مردی سخت‌کوش با گذشته‌ای پرقدرت و جنگنده» یاد کرد.

این دیدار بخشی از تلاش‌های الشرع برای ترغیب واشنگتن به لغو تحریم‌ها و به رسمیت شناختن دولت انتقالی سوریه به‌عنوان شریک در تثبیت منطقه بود.

به گفته یک مقام آمریکایی که از این برنامه مطلع است اما اجازه ندارد علناً در مورد آن صحبت کند، انتظار می‌رود الشرع در اولین سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک در ماه آینده، بر این تلاش‌ها بیفزاید.

سفر این قانون‌گذاران مهم‌ترین تعامل کنگره با سوریه از زمان سقوط دولت اسد در اواخر سال گذشته است. همچنین نشان‌دهنده حمایت دوحزبی از نقش قوی ایالات متحده در حمایت از دوره انتقال سوریه است.

شاهین در پایان سفر تأکید کرد که لغو تحریم‌ها و فراهم شدن امکان سرمایه‌گذاری شرکت‌ها، ایجاد نظام بانکی کارآمد و فراهم شدن شغل برای مردم، برای بازگرداندن امید به جامعه سوری حیاتی است.

او گفت: «راهی طولانی در پیش است، اما نشانه‌ها بسیار مثبت است و ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ای وجود دارد. مردمی که با آن‌ها دیدار کردیم نسبت به آینده امیدوار بودند.»


رابرت جیمیسون / نیویورک تایمز / ۲۵ اوت ۲۰۲۵





نظر شما درباره این مقاله:







اسرائیل در غزه پنج روزنامه‌نگار دیگر را کشت
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2025, 15:53

اسرائیل در غزه پنج روزنامه‌نگار دیگر را کشت


خبرگزاری رویترز: اسرائیل روز دوشنبه بیمارستان ناصر در جنوب نوار غزه را هدف قرار داد. در این حمله دست‌کم ۲۰ نفر کشته شدند که در میان آنها پنج روزنامه‌نگار از خبرگزاری‌های رویترز، آسوشیتدپرس، الجزیره و رسانه‌های دیگر نیز حضور داشتند.

به گفته مقام‌های بهداشتی فلسطینی، در نخستین حمله، «حسام المصری» فیلمبردار و همکار قراردادی رویترز، در نزدیکی محل پخش زنده این خبرگزاری در طبقه بالای ساختمان بیمارستان در شهر خان یونس کشته شد.

مسئولان بیمارستان و شاهدان گفتند اسرائیل بار دیگر همان محل را هدف قرار داد و در حمله دوم، سایر روزنامه‌نگاران و همچنین نیروهای امدادی و کادر پزشکی که برای کمک به محل رسیده بودند، جان خود را از دست دادند.

روزنامه‌نگاران کشته‌شده عبارت بودند از: «مریم ابو دقه» خبرنگار آزاد که با آسوشیتدپرس و رسانه‌های دیگر همکاری می‌کرد؛ «محمد سلامه» خبرنگار شبکه الجزیره مستقر در قطر؛ «معاذ ابو طه» خبرنگار آزاد که با چندین رسانه بین‌المللی از جمله رویترز همکاری داشت؛ و «احمد ابو عزیز». همچنین «حاتم خالد» عکاس و همکار رویترز زخمی شد.

ارتش اسرائیل تأیید کرد که منطقه بیمارستان ناصر را هدف قرار داده و اعلام کرد رئیس ستاد کل دستور انجام تحقیقات داده است. ارتش اسرائیل در بیانیه‌ای گفت: «ارتش از هرگونه آسیب به افراد غیر درگیر متأسف است و به‌طور خاص، روزنامه‌نگاران را هدف قرار نمی‌دهد. ارتش تا حد امکان تلاش می‌کند خطر آسیب به غیرنظامیان را کاهش دهد، در حالی که امنیت نیروهای خود را حفظ می‌کند.»

یک سخنگوی رویترز در بیانیه‌ای اعلام کرد: «با اندوه فراوان دریافتیم که حسام المصری، فیلمبردار و همکار قراردادی رویترز، صبح امروز در حملات اسرائیل به بیمارستان ناصر در خان یونس غزه کشته شد. معاذ ابو طه، خبرنگار آزاد که گاه مطالب او توسط رویترز منتشر می‌شد نیز کشته شد و حاتم خالد، عکاس و همکار رویترز زخمی شد.»

او افزود: «ما به‌طور فوری در حال جمع‌آوری اطلاعات بیشتر هستیم و از مقام‌های غزه و اسرائیل درخواست کرده‌ایم تا برای انتقال فوری پزشکی حاتم به ما کمک کنند.»

آسوشیتدپرس در بیانیه‌ای اعلام کرد از مرگ ابو دقه و دیگر روزنامه‌نگاران «شگفت‌زده و متأثر» شده است. این خبرگزاری افزود که ابو دقه اغلب در بیمارستان مستقر می‌شد تا گزارش‌هایی تهیه کند که آخرین آنها شامل روایت‌هایی درباره کودکان گرسنه و دچار سوءتغذیه بود.

انجمن روزنامه‌نگاران فلسطین حملات اسرائیل را محکوم کرد و آن را «جنگی آشکار علیه رسانه‌های آزاد با هدف ارعاب روزنامه‌نگاران و جلوگیری از انجام وظیفه حرفه‌ای آنان برای افشای جنایات اسرائیل در برابر جهان» خواند.

به گفته انجمن روزنامه‌نگاران فلسطین، از زمان آغاز جنگ در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون بیش از ۲۴۰ روزنامه‌نگار فلسطینی بر اثر آتش اسرائیل در غزه کشته شده‌اند.

دو هفته پیش، اسرائیل در حمله‌ای دیگر «انس الشریف» خبرنگار شناخته‌شده الجزیره و چهار روزنامه‌نگار دیگر را کشت. اسرائیل در آن حمله اعلام کرد که الشریف را هدف قرار داده زیرا او برای جنبش حماس فعالیت می‌کرد، ادعایی که الجزیره آن را رد کرده است.

شاهدان گفتند حمله دوم روز دوشنبه در حالی رخ داد که امدادگران، روزنامه‌نگاران و دیگران برای کمک به محل حمله نخست شتافته بودند.

المصری مسئولیت پخش زنده ویدیویی رویترز از بیمارستان را بر عهده داشت که درست در لحظه اصابت حمله نخست، ارتباط آن قطع شد. رویترز و دیگر خبرگزاری‌ها معمولاً در جریان رویدادهای بزرگ خبری، پخش زنده ویدیویی از صحنه به رسانه‌های سراسر جهان ارسال می‌کنند. رویترز در جریان جنگ غزه بارها از بیمارستان ناصر پخش زنده ارائه داده بود و طی چند هفته گذشته هر روز از محل مورد اصابت، تصاویر زنده مخابره می‌کرد.

از زمان آغاز جنگ در سال ۲۰۲۳، اسرائیل مانع ورود تمام خبرنگاران خارجی به نوار غزه شده است. بنابراین پوشش رسانه‌ای از داخل غزه طی این مدت تنها به‌دست روزنامه‌نگاران فلسطینی صورت گرفته که بسیاری از آنان سال‌ها با رسانه‌های بین‌المللی از جمله رویترز و آسوشیتدپرس همکاری کرده‌اند.

اسرائیل همچنین اعلام کرده که در حال بررسی کشته‌شدن «عصام عبدالله»، خبرنگار رویترز است که در اکتبر ۲۰۲۳ پس از آغاز جنگ غزه، در جنوب لبنان بر اثر آتش تانک اسرائیلی کشته شد. اما تاکنون هیچ نتیجه‌ای از این تحقیقات اعلام نشده است.





نظر شما درباره این مقاله:







بیانیه اساتید دانشگاه درباره برخورد با انجمن صنفی
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2025, 14:23

بیانیه اساتید دانشگاه درباره برخورد با انجمن صنفی






نظر شما درباره این مقاله:







بيانيه جبهه اصلاحات صدای مردم بی‌صداست
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۴ - Monday 1 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 25.08.2025, 14:17

بيانيه جبهه اصلاحات صدای مردم بی‌صداست






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net