iran-emrooz.net | Sun, 16.07.2006, 8:22
جنگی که پیروز ندارد
سعید شروینی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
شنبه ۲۴ تير ۱۳۸۵
جنگ در عراق که هست، در فلسطين هم که پيش از عراق کم وبيش جريان داشته ، حالا دوباره با شدت تمام به لبنان هم بازگشته است. همين ۶ سال پيش بود که با خروج اسراييل از جنوب لبنان جنگی که که ۱۸ سال به درازا کشيد به طور غيررسمی پايان گرفت. اما از عصر چهارشنبه که نيروهای حزبآلله به يک واحد گشتی اسراييل حمله کردند، چند سرباز را کشتند و دوتا را نيز به اسارت گرفتند دوباره ورق برگشته، و دوباره "پاريس خاورميانه" در محاصره نيروهای اسراييل است. محاصره از دريا شروع شد ، دامن فرودگاه بينآلمللی بيروت را گرفت و با بمباران اتوبان اصلی بيروت به سوريه عملا ارتباط زمينی با خارج هم دچار قطع و وقفه شده است.
حزبآلله ظرف ۶ سال گذشته در دو مورد کماکان خود را در رابطه با همسايه جنوبی لبنان در حال خصومت میديده است: عدم عقبنشينی اسراييل از مزارع شبعا و تداوم اسارت شماری از اعضای حزب آلله و گروههای عربی مشابه در زندان های اسراييل. اين هر دو، در سالهای گذشته هم محمل مذاکرات غيرمستقيم بوده که قسما، به ويژه در زمينه آزادی زندانيان، بی دستاورد هم نبوده و هم زمنيهای برای درگيریهای جزيی و پراکنده و مقطعی . اينک حزبآلله مدعی است که که مذاکراه برای آِزادی ساير زندانيانی که در اسراييل دارد ديگر جواب نمیدهد و با به گروگان گرفتن سربازان اسراييلی قصد دارد تلآويو را از راه ديگری به انجام چنين کاری وادارد. در باره عيار اين ادعای حزبالله و و برخی از جوانب جنگی که اسراییل علیه لبنان به راه انداخته است چند نکته را میتوان مورد اشاره و تاکيد قرار داد:
۱
اقدام حزبآلله با ادامه درگيری اسراييل در نوار غزه برای آزادی يک سرباز خود همزمان شده است. لذا میتوان گفت که انگيزه اين گروه در درجه اول نه آزادی اسرای خود که گشودن جبهه دومی عليه اسراييل و تضعيف موقعيت روانی و نظامی اين کشور در درگيریآش در نوار غزه است. طرفه آن که بحران ناشی از گروگانگيری سرباز اسراييلی در غزه میرفت که با ميانجيگری مصر و مشارکت فعال اسماعيل هنيه ( نخستوزير تشکيلات خودمختار فلسطين) به راه حلی قابل قبول دو طرف بيانجامد. چنددستگی در حماس و اختلاف نظر رهبران افراطیمانند خالد مشعل که اين جنبش را در خارج رهبری می کنند با رهبری داخلی آن، عملا به ايجاد دستآنداز در مسير مذاکرات منجر شد. اقدام اخير حزبالله در حمايت از گروگانگيری نوار غزه و تضعيف موقعيت اسراييل هم، بيش از همه با گرايش و خواست خالد مشعل و دولت جمهوری اسلامی همخوانی داشته است که درگيرنگهداشتن اسراييل در ماجرای گروگانگيری برايشان مهمتر از پايان اين بحران بوده است.
واقعيت اين است که خود رهبران حزبآلله هم، نزديکی و پيوند گروه خود به ايران و نقش جمهوری اسلامی در تشکيل و تداوم حيات آن را انکار نمیکنند. از اين رو اين گروه با اقدام بحرانزای اخير خود عملا حمايت جمهوری آسلامی از فلسطينیها در برابر "دشمن صهيونيستی" را هم به نمايش گذاشته است. برای تهران بحران اخير خواسته يا ناخواسته مفری ولو موقت برای انحراف تمرکز بينآلمللی از بنبست در بحران هستهآیاش هم هست؛ همان بحرانی که که پروندهآش اينک دوباره در حال انتقال به روی میز شورای امنیت است. اما دولت سوريه که آن هم پشتيبان و حامی حزبآلله است و گاه و بيگاه اقدامات و تحرکات آن را در خدمت فشار خود عليه اسراييل ديده است به نظر نمیآيد که در بروز اقدام اخير و تشديد بحران در سطح کنونی منافع و سودی داشته باشد. پرونده قتل حريری ، تنش با لبنان ، اتهام دخالت در خشونتهای عراق و تشديد فشار غرب که در سال گذشته شاخص اصلی مناسبات بينالمللی سوريه بود در ماههای اخير شدت و حدت قبلی را نداشت و دمشق مجالی ولو اندک برای تنفس پيدا کرده بود، لذا بشار اسد و دولت او کمتر نيازی به يک بحران انحرافی برای بسط ميدان مانور و تنفسگاه برای خود داشتهاند. اين نيز هست که در صورت تشديد بحران نظامی در منطقه پای سوريه بيش و پيش از جمهوری اسلامی میتواند به درون آن کشيده شود، و همين باعث میشود که رهبری اين کشور در قياس با ايران نسبت به چنين بحرانهايی نگرانی ها و حساسيتهای بيشتری داشته باشد. البته هستند ناظرانی که میگويند سوريه ابتدائا مخالفتی با اقدام حزبآلله نداشته است، اما نه آن کشور، نه جمهوری اسلامی و نه خود رهبران حزبالله تصور نمیکردهاند که واکنش اسراييل چنين سنگين و خارج از تناسب باشد و از زدوخوردهای معمولی ۶ سال گذشته ميان دو طرف فراتر برود.
۲
تا آنجا که به مسائل داخلی لبنان برمیگردد ، قطعنامه ۱۵۵۹ سازمان ملل که اکتبر ۲۰۰۴به تصويب رسيد علاوه بر خروج نيروهای سوری از لبنان، بر لزوم خلعسلاح همه گروههای مسلح و از جمله حزبالله هم تاکيد داشت. نيروهای سوری اينک ديگر در لبنان نيستند، اما به رغم روی کارآمدن دولتی غيرهمسو با دمشق در بيروت، اميل لحود که به سوريه نزديک است کماکان رييسجمهور لبنان است و خود حزبالله هم ، هم در ميان بخشهايی از مردم و هم در ميان نيروهای مختلف کشور ياران و متحدانی دارد. اين عوامل در کنار تداوم اشغال مزارع شبعای لبنان توسط اسراييل عواملی بودهاند که خلع سلاح حزبآلله را با مشکل روبرو کردهاند. يکی از پيامدهای بحران اخير میتواند اين باشد که زمينه را هم برای غرب و هم برای اسراييل جهت تبليغ منفی عليه حزبالله به عنوان عامل تشنج و خشونت در لبنان و منطقه مساعدتر کند و فشار آنها برای اجرای کامل قطعنامه ۱۵۵۹ را به ويژه در شرايطی که حزبآلله در اثر حملات اسراييل ضعيف هم شده باشد شدت بيشتری بخشد. تحقق اين امر میتواند يکی امکانات مانور جمهوری اسلامی را به شدت محدود کند و از "عمق استراتژيک" اين حکومت در منطقه که تا کنون از جمله با استناد به آن آمريکا و اسراييل را در برابر خود آسيبپذير معرفی میکرده، بکاهد. در آستانه ارجاع دوباره پرونده اتمی جمهوری اسلامی که شايد پيامد فعلا غيرمتحمل آن، دستيازی واشنگتن به قهر عليه تاسيسات اتمی جمهوری اسلامی باشد، ضعف و يا حذف نسبی حزبالله در زير گوش اسراييل، تهران را در امر مقابله چه در زمينه امکانات و چه در جنبه روانی و تبليغی به ميزان معينی تضعيف خواهد کرد.
با اين همه، شدت حملات اسراييل و نامتناسب بودن واکنش آن نسبت به اقدام حزبالله میتواند لزوما در جهت خواستهای تلآويو سير نکند و در تداوم خود و با نظامی شدن کامل فضای لبنان به تضعيف نيروهای همسو با غرب که قسما در دولت گرد آمدهآند و برعکس، به تقويت وجهه حزبالله بيانجامد. برای آمريکا و اروپا اصلا مساعد نبوده و نيست که اقدامات نظامی اسراييل در لبنان حد و اندازهآی پيدا کند که اقتدار دولت فواد سينيوره که پس از کاهش نفوذ سوريه در اين کشور تشکيل شده و نيروهای مخالف سوريه در آن دست بالا را دارند زير ضرب برود. اين دولت که تا کنون امکان، انگيزه و اراده لازم را برای خلع سلاح حزبآلله نداشته بعيد است که در اثر حملات نظامی گسترده اسراييل موقعيت بهتری پيدا کند و به تحقق اين امر قادر شود.
۳
در جبهه ديگر درگيری ، يعنی در فلسطين ،واقعيت اين است که دولت اسراييل از همان زمان روی کارآمدن دولت حماس در صدد فلجکردن آن بوده است. سياست ها و راهبردهای حماس سه شاخص عمده داشتهاند: به رسميت نشناختن اسراييل، نفی قراردادهای اسلو و معاهدات مشابه و مشروع دانستن اعمال قهر و ترور انتحاری در پايانبخشيدن به اشغالگری اسراييل . اين مواضع ،به ويژه زمانی که حماس در بهار گذشته به مدارهای قدرت راه يافت ، زمينهساز انزوای آن از سوی غرب شدند و اسراييل هم دست خود را در اجرای اهداف خویش در قبال دولت منتخب اسماعيل هنيه باز و گشوده ديد. توافق ماه گذشته نخستوزير فلسطين با محمود عباس در باره امکان به رسميت شناختن اسراييل هم تغييری در مواضع تلآويو در قبال حماس نداد. به این ترتیب، به اسارت گرفتن سرباز اسراييلی توسط شبهنظاميان حماس گويی هديهآی آسمانی بود که تلآويو اهداف خود را در قبال دولت هنيه به اجرا درآورد. در واقع ، حملات گسترده اسراييل به نوار غزه پس از گروگانگيری يادشده، اهداف چندگانهای را دنبال میکند: آزادی سرباز خود و تفهيم اين نکته به فلسطينیها که ذرهای حاضر به عقبنشينی در برابرخواست آنها (آزادی شماری از زندانيان فلسطينی در برابر آزادی سرباز خود) نيست و از اين به بعد بايد از خير گروگانگيری بگذرند؛ فلجکردن دولت حماس و نیز جاانداختن اين مدعا که فلسطين فاقد دولت مسئول و طرفی برای مذاکره است و لذا تلآويو چارهای جز تداوم يک صلح يکجانبه ندارد. از اين اهداف، آزادی سرباز اسير کماکان تحقق نيافته است، ولی دولت هنيه با توجه به برهم ريختن اوضاع غزه و دستگيری شماری از اعضاء و مسئولان آن به ميزان زيادی فلج شده و همان اقتدار شکننده قبلیاش هم زوال بيشتری پيدا کرده است. با اين همه اما، اسراييل به سختی میتواند ادعا کند که حمايت و همبستگی فلسطينی ها نسبت به حماس کاهش يافته است. قهر و خشونت ، اشغالگری، فقر ، نابسامانی و احساس تحقير و سرکوبشدگی زمينههای مساعدی برای رشد راديکاليسم و افراطیگری هستند و حملات گسترده و نامناسب اسراييل به مناطق فلسطينی که صغير و کبير را نشانه رفته است هم تنها در خدمت تشديد همين روند است.
هم کارنامه رهبری حماس در بحران اخير که رهبران داخل و خارج آن سازهای متفاوتی میزنند و هم رفتار و رويکرد فلسطينیها پس از خروج اسراييل از نوار غزه که نمايشی از سوء مديريت در اداره اين منطقه نسبتا آزادشده و خشونت و درگيری در ميان خود را به جهانيان عرضه کردهاند کم به اعتبار و وزن آنها به عنوان ملتی شايسته داشتن کشوری مستقل و آزاد خدشه وارد نياورده است. تداوم وضعيت کنونی صرفنظر از سهم اسراييل در بروز و تشديد آن هم، اين نگاه را شدت بيشتری خواهد بخشيد. برای تلآويو نیز، اين میتواند درس بزرگی باشد که با صلحی خودخواسته و خروج از اين يا آن منطقه به صلاحديد و منافع خويش، که بدون مذاکره با طرف مقابل انجام گيرد و ارادهآی معطوف به يک صلح عادلانه هم در پشت آن نباشد ثبات و امنيت و آسودگی به بار نمیايد. سياست خروج يکجانبه از غزه در سال گذشته و به رسميت نشناختن محمود عباس و دولت او برای مذاکره که اينک کم و بيش از سوی اولمرت دنبال می شود همين حالا هم با توجه به تحولات اخير جز شکست برای اسراييل چشمانداز ديگری را در افق نشان نمی دهد.
۴
در سطح بينآلمللی معمولا تصور عمومی اين است که تنها قدرتی که میتواند اسراييل را مهار و به برخوردی نرمتر متقاعد کند آمريکاست. اما واکنش نرم جرج بوش به حملات اخير اسراييل به لبنان و تاکيد يک جانبه وی بر حق دفاع از خود اين کشور تا کنون طبعا تغييری در روند اوضاع نداده است. همانگونه که گفته شد واشنگتن شايد از بابت تاثير حملات گسترده و مرگبار اسراييل بر وجهه و اقتدار دولت سينيوره در لبنان نگران باشد، اما معطوف بودن اين حملات به حذف يا تضعيف حزبآلله را با رويکردها و سياستهای منطقه ای خود همسو میبيند و مخالقتی با آن ندارد. ضمن اين که با توجه به رابطه تنگاتنگتری که ميان واشنگتن و تلآويو در دوران بوش ايجاد شده بعيد است که اين بار هم واشنگتن اصولا چندان تمايل و اراده آی به مهار اسراييل داشته باشد. اين که مذاکرات با همتايان خود در اجلاس عنقريب رهبران گروه ۸ و مخالفت و نگرانی شماری از اين رهبران نسبت به حجم و شدت واکنش اسراييل بوش را به موضعی انتقادی و صريح نسبت به اين واکنش بکشاندهم، امری است که بنا به تجربه نبايد نسبت به آن چندان اميدوار بود.
۵
آنچه که واکنش گسترده ، مهلک و ويرانگر اسراييل به اقدامات اخير حماس و حزبآلله را تا حدودی غيرمنتظره کرده همانا شرکت جناح چپ حزب کارگر در دولت ائتلافی اسراييل و وجود فردی بدون سابقه نظامیگری همچون امير پرتز در راس وزارت دفاع اين کشور است. پرتز ، رهبر حزب کارگر که مدتها رییس اتحادیه کارگری اسراییل بوده است، در جريان کارزار انتخاباتی در مارس گذشته تمرکز را بر مسائل اجتماعی گذاشته بود و در حل مسئله فلسطين نيز از لزوم مذاکره با فلسطينیها و دستيابی به صلحی عادلانه صحبت میکرد. اين که اينک هم او و هم اهود اولمرت ، نخستوزير اسراييل، به يکی از شديدترين اقدامات و تحرکات نظامی سال های اخير در دو جبهه دست زدهاند نشاندهنده آن است که هم میخواهند تبليغات احزاب راستگرای ليکود و افراطیتر از آن که دولت را به ضعف و بیعملی متهم میکنند بیآثر شود و هم فرصتی را که از گروگانگيری در دو جبهه به دست آمده در خدمت استراتژی حذف و يا دستکم تضعيف حزبآلله و حماس قرار دهند. در مورد اين که اين هدف قابل تحقق است همانگونه که فوقا آمد بايد جانب شک و ترديد را رها نکرد. ضمن اين که فرادستی نظامی اسراييل نمیتواند ضرر و زيانهای اقتصادی ناشی از وضعيت جنگی برای اين کشور را جبران کند. حجم بالای بودجه نظامی به ويژه در اين شرايط بحرانی، مشکلاتی که کم و بيش در جذب نيروهای ذخيره برای ارتش وجود دارد و به ويژه رکود و افت اقتصادی مسائلی نيستند که رهبری اسراييل در صورت تداوم شديد بحران بتواند به آنها بی آعتنا بماند. هم اينک توريسم که يکی از شاخههای اصلی اقتصاد در شمال اسراييل است به حال تعطيل درآمده و دهها هزار نفر از شاغلان آن با بيکاری مواجهاند. ترس و نگرانیهای روانی از مورد حمله موشک و راکت واقعشدن که زندگی عادی شهروندان اسراييل را مختل کرده است نيز مزيد بر علت است. تنها شايد همين عوامل باشند که تا حدودی در کاهش تنش و مهار نسبی جنگ تمام عيار و خانمانسوزی که اسراييل بر بستر اشتباه محاسبه حزبالله و حاميان آن علیه لبنان به راه انداخته است نقش موثری ايفا کنند.