iran-emrooz.net | Thu, 29.06.2006, 14:27
در حاشیه تشدید خشونت در مناطق فلسطینی
سود و زیان اسراییل و حماس
سعید شروینی
 |
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
با حمله اسراييل به نوار غزه و ديگر مناطق فلسطينی که ظاهرا معطوف به آزادسازی سرباز به گروگانگرفته اسراييلی است بار ديگر دوری از خشونت در منطقه بالا گرفته است که چشمانداز مثبتی برای خروج از آن کمتر در افق ديده میشود. با راه يافتن حماس به مدارهای قدرت در درون فلسطين در ژانويه گذشته و با انتخاب حزب کاديما ،حزب آريل شارون ،در اسراييل در مارس گذشته میشد تصور کرد که تنش اگر رو به افزايش نرود ، کاهش هم نمیيابد. حال با حملهی روز يکشنبه شبهنظامیان فلسطينی به يک پاسگاه اسراييل و کشتن دو سرباز و به گروگانگرفتن يک سرباز ديگر تنش میرود که به حداعلای خود برسد و اوضاع بیثبات و خشونتبار کنونی باز هم ابعاد گستردهتری پيدا کند. میتوان با حمله يادشده تندروهای فلسطينی مخالفت کرد و آن را صرفا در جهت تشديد خشونت ارزيابی نمود ولی به سختی میتوان پذيرفت که اسراييل در قبال چنين اقدامی به مجازاتی دستجمعی دست يازد، پلها و نيروگاه برق را تخريب کند و اعضا دولت و نمايندگان حماس در مجلس را متقابلا به گروگان بگيرد.
اسراييل در دفاع از سياست اشغالگرانهاش و در مقابله با مبارزات مشروع و غيرمشروع فلسطينی ها کمتر به موازين حقوق بشر و قوانين و پيمانهای بينالمللی پايبند بوده است. "سوء قصدهای هدفمند" متعدد برای کشتن فعالان فلسطينی سهيم يا غير سهيم در عمليات مسلحانه و تروريستی که بدون هيچگونه حکم قضايی صورت گرفته و معمولا شماری از شهروندان عادی فلسطينی را هم به کام مرگ فرستاده است، نگاه داشتن نزديک به ۸۰۰۰ فلسطينی در زندان و اعمال بدرفتاریهای مکرر در قبال آنها، محاصره چندين ساله مقر رهبری فلسطين و به رسميت نشناختن ابومازن برای مذاکره و طرح اين ادعا که در فلسطين طرفی برای مذاکره وجود ندارد، دور زدن طرح موسوم به "نقشه راه" و دستيازی به اقدامات يک جانبه جهت تحميل صلحی خودخواسته و معطوف به تامين منافع خويش و ... همه و همه نمونههايی از اقدامات و رويکردهای خشونتزا و مخرب اسراييلیها در سال های اخير بودهاند. اين که با اين کارنامه اينک دولت اسراييل تحت عنوان آزادکردن سرباز به گروگان گرفته شده خود خشونت و تخريب را به مدارهای باز هم بالاتری برده و از مجازات جمعی فلسطينیها هم ابايی ندارد خود تاييدی بر اين امر است که حمله اخير مقاصد ديگری را هم دنبال میکند و صرفا معطوف به آزادسازی سرباز يادشده نيست.
حمله اسراييل يک روز پس از آن صورت گرفت که توافقی کلی ميان الفتح و حماس بر سر به رسميت شناختن ولو غيرمستقيم اسراييل حاصل شده بود. از زمان به قدرت رسيدن حماس در ژانويه گذشته کشورهای غربی هرگونه تماس با اين دولت و به رسميت شناختن آن را منوط به سه شرط کردهاند: به رسميت شناختن اسراييل، اعلام پايبندی به معاهداتی که تا کنون ميان اسراييل و فلسطين امضاء شده و نفی ترور و خشونت. حماس ابتدائا با اين شروط موافقتی نداشت. بعدا کمی عقب نشينی کرد و اعلام کرد که به رسميت شناختن اسراييل میتواند مطرح باشد ، ولی نه به عنوان شرط مذاکرات، بلکه به عنوان يکی از نتايج آن. بعدتر اما هم وضعيت بنبستگونه حماس در عرصه داخلی که با مشکل صندوقهای خالی دولت و قطع کمک غرب مواجه بود و هم فشار کشورهای عربی و نيز رقيب داخلی ( يعنی الفتح) به تدريج پافشاری بر موضع يادشده را باز هم دشوارتر کرد. صدور سند مشترکی از سوی شماری از زندانيان سرشناس الفتح و حماس در زندانهای اسراييل که به قبول ايده تشکيل کشوری فلسطينی در مرزهای ۱۹۶۷و غيرمستقيم به به رسميت شناختن موجوديت اسراييل فراخوانده بودند دستمايه خوبی به دست ابومازن ( رييس تشکيلات خودمختارو رهبر الفتح ) داد که حماس را بيش از پيش زير فشار بگذارد. او در اين رابطه تهديد به رفراندوم و نظرخواهی از مردم فلسطين در مورد به رسميت شناختن يا نشناختن اسراييل کرد. اين تهديد و فشارها به علاوه بستهشدن هر چه بیشتر دست دولت حماس در ايفای تعهداتش نسبت به مردم سرانجام هنيه و ساير رهبران اين جنبش را به توافقی با ابومازن کشاند که معنايی جز به رسميت شناختن غير مستقيم اسراييل نداشت. ممانعت از حمله به اسراييل و نيروهای آن در مناطق غيرفلسطينی و تلاش برای وحدت حماس و الفتح هم از ديگر نکات توافق يادشده بود. صرفنظر از عوامل تسريعکننده ای که از آنها ياد شد احتمالا اين محاسبه نيز در قبول توافق از سوی رهبران حماس بیتاثير نبوده است که اسراييل به هر صورت آماده مذاکره نيست ، چرا که قبل از به قدرت رسيدن حماس که دولت در دست الفتح بود هم، اسراييل حاضر به مذاکره با فلسطينيان نشد، و اين در حالی بود که الفتح موجوديت اسراييل را سالهاست که به رسميت شناخته و انتخاب رهبر جديد آن ، يعنی ابومازن، به جانشينی عرفات هم امری بود که هم واشنگتن و هم تلآويواز آن استقبال کرده بودند. به ديگر سخن حماس قبول موجوديت اسراييل را صرفا زير فشار قبول نکرد، بلکه تجربه رفتار اسراييل نيز فاکتور مهمی بود که اين جنبش نگران آن نباشد که چنين توافقی مابه ازاء عملی پيدا خواهد کرد و يک چرخش ۱۸۰ درجهآی در سياستهايش را ايجاب خواهد نمود. به علاوه، رهبری حماس احتمالا به اين گزينه هم فکر کرده است که با به رسميت شناختن اسراييل توپ را در زمين تلآويو خواهد انداخت و در صورتی که در رويکرد اسراييل تغييری حاصل نشود میتواند مدعی شود که به عنوان دولتی برآمده از رای مردم که حاضر به قبول شرايط بينالمللی هم شده باز هم با مقاومت و ممانعت تلآويو و محروميت از شرکت در معادلات عادی و متعارف سياسی روبرو گرديده است. تداوم چنين وضعيتی شايد حماس را به موضعی بکشاند که جبهه نجات اسلامی الجراير در سال ۱۹۹۱ به آن روی آورد. با عدم قبول پيروزی جبهه نجات اسلامی در انتخابات پارلمانی الجزاير در اواخر سال ۱۹۹۰ و الغای نتيجه آن توسط ارتش، جبهه يادشده که از سياست ورزی و تحقق اهداف خود از طريق به دست گرفتن دمکراتيک قدرت نااميد شده بود به سازمانی زيرزمينی بدل شد و موجی از ترور و خشونت برای بيش از يک دهه الجزاير را فراگرفت که به کشته شدن نزديک به ۱۵۰ هزار نفر انجاميد. دولت حماس که برآمده از يک انتخابات آزاد است نيز، در صورت بازی بد بازيگران بينالمللی ، منطقه ای و داخلی و بازداشتهشدن از مشارکت در معادلات عادی سياسی و وداع با جنبه شبه نظامی هويت خويش ، شايد رويکرد گذشته خود را احياء کند و با تبديلشدن دوباره به يک گروه تمام و کمال افراطی ترورهای انتحاری و خون و خونريزی را ابعاد تازه آی بخشد.
باری، گروگانگيری روز يکشنبه را نه میتوان از مقوله اقدامات تروريستی به حساب آورد و نه نسبت به درگيری ها و قتل و خشونتهای قبلتر از آن که توسط اسراييلیها و در شرايط رعايت آتشبس از سوی حماس صورت گرفت موردی نادر تلقی کرد. اما ظاهرا دولت اسراييل به رغم حضور حزب کارگر در آن و به رغم آن که همين يک هفته پيش از امتناع از حمله به غزه سخن گفته بود اينک وجود يک سرباز در دست شبهنظاميان فلسطين را چنان ضربه آی به خود تلقی کرده و چنان زير فشار نيروهای راست افراطی اسراييل قرار گرفته است که به اقدام تلافیجويانه غيرمنتظره روی آورده است. به رغم گروگان بودن نزديک به ۸۰۰۰ فلسطينی در زندانهای اسراييل ، دولت اين کشور اينک به خود اجازه داده است که اسارت يک سرباز در دست نيروهای مقابل و خواست آنها برای آزادی زندانيان زن و کودک فلسطينی را باجخواهی تمام و کمال جلوه دهد و حملهآی گسترده به غزه را آغاز کند. اين گروگانگيری و سياست حماس در قبال آن را دولت اهود اولمرت همچنين به دستمايه خوبی برای طرح ادعاهای دائمی خود بدل کرده است که در فلسطين ارادهآی برای صلح و طرفی برای مذاکره وجود ندارد و جز اقدامات يک جانبه و برقراری صلحی يک طرفه برای اسراييل گزينه ديگری موجود نيست.
به رغم اين ادعاها میتوان پيشبينی کرد که مجازات جمعی فلسطينيان کينه و خصومت را بيش از پيش تشديد خواهد کرد و دستگيری شماری از رهبران حماس اين سازمان را از اقتدار درونی محروم و به دستجات متعدد و خودسری تبديل خواهد کرد که مهار خشونت آنها طبعا سختتر از گذشته خواهد بود. اين نيز هست که محاصره اقتصادی پنهان و پيدا عليه فلسطينی ها به سبب رايی که آنها به حماس دادهاند وضعيت معيشتی و اقتصادی فاجعهباری در مناطق اشغالی و به ويژه در غزه به وجود آورده است. سطح زندگی مردم فلسطين تا يک دهه پيش به رغم اشغالگری اسراييل در تراز زندگی يونان و اسپانيا بود . اينک حال و روز مردم اين مناطق را بايد با بنگلادش و کشورهای آفريقايی مقايسه کرد. اين واقعيت در کنار مجازاتهای جمعی آنها توسط اسراييل که اينک ابعاد گسترده تری يافته بعيد است که به تحقق اهداف تلآويو در مهار فلسطينان و رسميت بخشيدن به صلح مورد نظر خود بيانجامد. حماس زاده اشغالگری اسراييل است، همانگونه که حزب الله لبنان زاده تجاوز اسراييل به اين کشور بود. اينک نيز میتوان تصور نمود که حملات بزرگ و نامنتاسب در قبال يک گروگانگيری، در کنار تداوم اشغالگری نه به تضعيف افراطگری و تشديد ميانهروی در ميان نيروهای فلسطينی که به برعکس آن کمک کند.
تحولات اخير اگر درسی برای حماس و گروههای تندروتر داشته باشد همانا درک اين واقعيت است که نمیتوان در مقام رهبری يک ملت کماکان نسبت به موجوديت اسراييل سياستی کجدار و مريز پيشه کرد، غيررسمی اعلام آتش بس داد ولی نسبت به اقدامات تروريستی ساير گروه ها سکوت اختيار نمود و در شرايط انزوا از سوی بخشی از جامعه جهانی از پس تعهدات خود در قبال رایدهندگان فلسطينی برآمد. حماس با حضور در بازی های سياسی و با قرار گرفتن در راس دولت فلسطين نمیتواند وضعيت پيشين خود را که نيرويی صرفا نظامی و تقريبا زيرزمينی بود حفظ کند و بايد گامهای اساسی در تغيير رويکردهای خود بردارد. آری، اين عاری از واقعيت نيست که رهبری کنونی اسراييل مشکلش قسما اين چيزها نيست و شايد حتی از تشديد اعتدال در سياست های حماس ناخشنود بشود، ولی با تحول احتمالی در مواضع حماس دستکم جلب افکار عمومی بينالمللی و تداوم سياستهای کنونی برای تلآويو باز هم با دشواری بيشتری روبرو خواهد شد. اين چرخش در مواضع حماس و متعاقب آن تشديد حمايت بينالمللی از خواست برحق مردم فلسطين، اسراييل را در ادامه سياستهای تا کنونی خود با مشکلات باز هم بيشتری مواجه خواهد کرد، میدان عمل و قدرت مانور نیروهای صلحخواه در درون جامعه اسراییل را گستردهتر خواهد ساخت و تداوم حمايت واشنگتن از سياستهای کنونی تلآویو نيز بيش از پيش زير سوال خواهد رفت..