iran-emrooz.net | Tue, 31.05.2005, 20:59
آلمان ساعت صفر
رالف داهرن دورف / برگردان: علیمحمد طباطبايی
چهارشنبه ١١ خرداد ١٣٨٤
هشتم ماه می هميشه برای من خاطرههای ١٩٤٥ را فرا میخواند، زيرا خاتمهی جنگ در اروپا به واقع يك ساعت صفر بود.
هنگامی كه سروكلهی اولين سربازان شوروی از انتهای خيابان كوچك ما در حومهی غربی برلين پيدا شد، ديگر میدانستيم كه كشتار بزرگ به انتهای خود رسيده است. پدر من كه در نهضت مقاومت بود بالاخره از زندان براندنبورگ بازگشت و من ديگر نيازی نبود كه خود را مخفی كنم، يعنی عملی كه پس از آزادیام از اردوگاه گشتاپو در آغاز ماه فوريه به بعد انجام داده بودم. يك جوری بالاخره زندگی جديدی آغاز میگشت.
هرچند كه در ابتدا نوبت آشوب و بی نظمی بود. نازیها رفته بودند، اما نيروهای اشغالگر هنوز هيچ نوع از حكومتی را جايگزين نكرده بودند. ما همگی مغازههای محلی را غارت میكرديم. من هنوز هم جلدهای كم حجم اشعار رومانتيكی را دارم كه آنها را من شانزده ساله شخصاً از يك كتابفروشی برداشتهام. نفرات نيروهای اشغالگر نيز دست به غارت و وحشيگری میزدند. پيدا كردن غذا كار بسيار دشواری بود. پدر من از زندان بيرون آورده شده و مستقيم به مركز برلين منتقل گرديد، جايی كه او میبايست دفتر تامين انرژی برق شهر را برپا كند. اين وظيفهای بود كه میبايست به معنای واقعی كلمه از هيچ انجام شود. برای مدتی نه از برق خبری بود، نه از وسائط نقليه و نه شكلی از زندگی سازمان يافته.
آيا اين شكست بود يا آزادی؟ پاسخ اين پرسش برای آلمانیها ساده نبود، هرچند كه خانواده ما به وضوح و از هر جهت كه بگوئيم آزاد شده بود. در آن زمان پرسش اين گونه بود: آزادی برای چه كاری؟ از اين به بعد تكليف ما چه خواهد بود؟
مادرم به من نصحيت كرد كه « بايد كمك كنی ». به اين ترتيب من به مقامات مسئول ناحيهای كه در آن زندگی میكرديم خدمات خودم را عرضه كردم و در توزيع مواد غذايی اصلی در تعداد اندكی از فروشگاههای منطقه سلندورف ياری نمودم.
هرچند كه هفتهی بعد به مدرسه بازگشتم. من يك جواز عبور ويژه با عنوان « قربانی فاشيسم » با خود داشتم. اما ديگران صليبهای آهنی خودشان را نشان میدادند كه برای عمليات نظامی قبلی دريافت كرده بودند. بعضیها هم پناهندگانی از شرق بودند و بسياری از آنها خانههايشان در حملههای هوايی از بين رفته بود و تقريباً همهی آنها غصهدار از دست دادن عزيران خود بودند.
با اين وجود ساعت صفر چندان به طول نيانجاميد. اين تقريباً باورنكردنی است كه تنها ظرف ٣ سال بعد از سياستهای آزاد سازی كه در پی اصلاح پولی روی داد پديدهای به حركت در آمد كه از آن به عنوان « معجزهی اقتصادی آلمان » صحبت میكنند.
برای آن كه دقيقتر گفته شود: به اين ترتيب بود كه معجزهی اقتصادی آلمان غربی آغاز گرديد. مثال آلمان نشان میدهد كه نيروهای اشغالگر تا چه اندازه میتوانند متفاوت باشند. در ناحيهی اشغالی شورویها پيشرفت كند بود و مهم تر از آن اين كه همه چيز با نوعی بندگی جديد همراه بود. حتی اردوگاههای كار اجباری مانند بوخن والد نگهبانها و زندانیهايش عوض شد، اما همچنان مورد استفاده باقی ماند.
از طرف ديگر نيروهای غربی در آلمان پس از يك دورهی كوتاه از خصومت، سياست انتقال قدرت كنترل شده را در پيش گرفتند. طی يك سال پس از خاتمهی جنگ ادارههای آلمانی با مجريان بومی وجود داشت و طی سال بعدی انتخابات. در بارهی دموكراسی صرفاً به موعظه اكتفا نمیشد، بلكه عملاً به اجرا در میآمد و میتوانست بر سنتهای آلمانی استوار گردد.
يقيناً همهی اينها را نبايد به حساب نيكخواهی نيروهای اشغالگر گذاشت بلكه آنها همچنين نتيجهی جنگ سرد بودند كه تازه آغاز گشته بود و البته استحكام بخشيدن سهمی كه هركدام از دو طرف در آلمان داشتند. اما حتی در چنين حالتی نيز میتوان از اين جريان درسیهايی گرفت.
در اين خصوص دو مورد وجود دارد كه سزاوار يادآوری هستند. يكی از آنها اقتصادی است و با طرح مارشال ارتباط پيدا میكند. شايد مايهی تاسف است اما در هر حال حقيقت دارد كه دموكراسی چنانچه شرايط اقتصادی در حال بهبودی و پيشرفت باشد با سهولت بيشتری ريشه میدواند. لازمهی چنين پيشرفتی قبل از هر چيز خودياری است، اقدامهای تك به تك افرادی كه حاضر نيستند بدبختی و فلاكت ساعت صفر را برای مدت طولانی بپذيرند.
چنين خودياری میتواند توسط خط و مشیهای سياسی (يعنی آنچه لودويك ارهارد پدر « اقتصاد بازار آزاد » در آلمان انجام داد) مورد تشويق قرار گيرد، اما در هر حال مقداری سرمايه برای شروع مفيد است. در همين جا بود كه طرح مارشال مبتنی بر كمك و حمايت آمريكايیها نقش حياتی خود را بازی كرد. به نحوی مشابه اتحاديهی اروپا به كشورهای پساكمونيستی برای طی كردن همين مسير كمك نمود و همچنان به كمكهای خود ادامه میدهد.
درس ديگر درسی است اخلاقی، و البته دشوارتر. محاكمههای نورنبرگ مجرم بودن رهبران نازی را بدون هرگونه ترديدی آشكار ساخت، البته اگر هنوز هم ترديدی در ذهن مردم باقی مانده بود. اما اگرچه همهی اينها اهميت بسيار داشتند، ليكن آلمان مسير دشوار برای دورشدن از ساعت صفر را با دغدغه برای گذشته آغاز نكرد.
در واقع سالهای آدناور پس از ١٩٤٩ توسط بسياری به عنوان سالهای « بازسازی » توصيف شدهاند، زيرا بسياری از چهرههای كم اهميتتر نازیها همچنان در پستهای خود باقی ماندند. به اين ترتيب كشور به سهولت گذشته خود را انكار نكرد، اما به جلو گام برداشت. سالها بعد، هنگامی كه اقتصاد بازار آزاد و دموكراسی سياسی تثبيت شدند، آلمان به سوی « تصفيه حساب با گذشتهی خود » تغيير مسير داد و آن هم البته به نحو بسيار موثری.
گذشتهی ناسيونال سوسياليستی آلمان چنان به طور منحصر به فردی هولناك است كه مقايسهی آن با كشورهای ديگری كه دارای تاريخ مشابه مصيبت زدهای هستند بیفايده است. با اين حال لهستان به شيوهی خودش راه مشابهی را پس از ١٩٨٩ آغاز نمود: ابتدا پرداختن به زمان حال و آنچه تازه است و سپس تلاش برای غلبه بر گذشته و كنارآمدن با آن. رويهم رفته برای كنار آمدن با ساعت صفر يك ملت اين شيوهی بهتری است و نه حالت عكس آن.
در اروپا ٨ ماه می ٢٠٠٥ فرصتی است برای نگاهی با اندوه و خشم به گذشته. همچنين مجالی است برای نگاهی به آينده با غرور، آن هم در پرتوی دستاوردهای دهههای اخير و البته موجبی است برای اميد بيشتر.
-------------
رالف داهرن دورف نويسندهی كتابهای مورد تحسين قرار گرفتهی بسياری است. وی نمانيدهی پيشين اتحاديهی اروپا از آلمان بود و عضو پيشين مجلس عوام انگلستان، همچنين رئيس قبلی مدرسهی اقتصادی لندن و مسئول پيشين كالج سنت آنتونی در آكسفورد.
1: Germany’s Zero Hour by Ralf Dahrendorf. Project Syndicate 2005.