iran-emrooz.net | Sun, 25.05.2008, 22:41
۱۹۶۸، انقلابی که نبود
میشل روکار / برگردان: علیمحمد طباطبایی
 |
می ۱۹۶۸ است. جهان با حالتی مات و مبهوت پی میبرد که فرانسه دیوانه شده است. یک تظاهرات سرتاسری هرچیزی در کشور را به استثنای برق و مطبوعات در بر گرفته و کار عادی کشور را متوقف ساخته است.
هیچ کشور پیشرفته و توسعه یافتهای هرگز چنین وضعیتی را تجربه نکرده است. با این وجود این را نمیتوان یک انقلاب دانست. خشونت زیادی دیده نشده و به تشکیلات دولتی حملهای صورت نگرفته است. حدود چند هزار خودرو به آتش کشیده شدند، اما سه سال بعد پلیس که در نظر داشت حمایتی را که مردم به طور یکپارچه از این نهضت به عمل آوردهاند ناچیز نشان دهد اعتراف نمود که بیشتر این آتش سوزیها را خودش انجام داده است و نه تظاهرکنندگان. آنگاه پس از گذشت یک ماه همه چیز به حالت عادی باز گشت. لیکن قضیه از چه قرار بود؟
از پایان جنگ دوم جهانی ۲۳ سال گذشته بود. مردم به خاطر میآوردند که بحران بزرگ اقتصادی ۱۹۲۹ که باعث بیکاری ۲۰ میلیون انسان گردید هیتلر را به قدرت رساند. سرمایه داری به خاطر به راه افتادن این جنگ مورد سرزنش قرار گرفته بود.
در سالهای پس از جنگ دوم از آنجا که هرگونه تلاش برای وضعیتی که بتواند برای بار دیگر از پیش آمدن چنین رویداد ناگواری جلوگیری کند بسیار اهمیت داشت، یک موافقنامه نانوشته برای تنظیم سرمایه داری ساخته شد: ثبات اجتماعی از طریق همگانی سازی وترویج دولت رفاه اجتماعی، ثبات مالی از طریق سیاستهای کینزی و ثبات اقتصادی از طریق به اجرا درآوردن حقوقهای بالا در سرتاسر کشورهای غربی.
و تمامی آنها نشان دادند که به درستی کار میکنند. در بهار ۱۹۶۸ فرانسه مانند هر کشور توسعه یافته دیگری ۲۳ سال از رشد اقتصادی سریع و منظم را در حدود ۵/۴ الی ۵ درصد تجربه کرده بود. فرانسه که از آسیبهای هرگونه بحران اقتصادی در امان مانده بود ـ که این نیز علت دیگری نداشت مگر به سرعقل آمدن سرمایه داری ـ از اشتغال کامل برخوردار بود. و این دورهای شگفت انگیز مینمود. بازدارندگی هستهای صلح جهانی را تضمین کرده بود. رشد اقتصادی هرگز تا به این اندازه سریع و آنهم طی دورهای طولانی نبوده است. اشتغال کامل هرگز برای چنین مدتی حفظ نشده بود.
شارل دوگل مدت ده سال بر فرانسه حکومت کرد. بزرگترین حزب فرانسه یعنی حزب کمونیست بر اپوزیسیون غلبه داشت. حزب سوسیالیست زمین گیر شده، از حرکت باز مانده و ناتوان شده بود. اپوزیسیون توان پیروزی را نداشت. هیچ چیز تغییر نمیکرد و به نظر میرسید که چیزی در این کشور آرام، جایی که پول بر آن حکومت میکند هرگز دچار دگرگونی نخواهد شد.
سرمایه داری به نظم و قاعده درآمده در همه جا یک پیروزی به حساب میآمد. به نظر میرسید که اقتصاد کشور در مسیری باثبات و رو به بالا در حرکت است و موفقیت را با حقوق ماهیانه ارزیابی میکردند. فیلسوفان و به ویژه هربرت مارکوزه این خریدنی شدن شیوه زندگی را به شدت نکوهش میکردند. مردم خسته شده بودند و میاندیشیدند که اگر قرار است پول به مهمترین منبع و مقیاس جهان تبدیل شود عمل بسیارغیر اخلاقی بوقوع پیوسته است. دانشجویان گاهی درکنار اتحادیههای کارگری بر علیه جامعه مصرفی تظاهرات میکردند.
چنین مباحثههایی محوطههای دانشگاهی آمریکایی و فرانسوی را به جنب جوش درآورده بودند. در آغاز ماه میرویدادهایی در دانشگاه نانتر مشاهده میشد. دانشجویان سوربن که همقطاران خود از نانتر را حمایت میکردند دانشگاه قدیمی خود را به اشغال درآوردند.
در محوطههای دانشگاهی در آمریکا نیز تظاهراتی برگزار شد. در ماه جون، دانشجویان دانشگاه استکهلم را به اشغال خود درآوردند. در پائیز دردانشگاههای آلمان و ایتالیا نیز وقایعی روی داد. ۱۹۶۸ به یک واقعه جهانی تبدیل گردید که سوخت آن را تردید در میان جوانان دانشگاهی در بارهی جهانی که در حال ساخته شده بود فراهم میآورد.
در پاریس یک رئیس دانشگاه خسته و دست و پا چلفتی از پلیس درخواست کرد که تظاهرگنندگان را از سوربن بیرون اندازد. هنگامی که در قرن ۱۳ پادشاه فرانسه سنگ بنای سوربن را گذاشت امتیازات ویژهای به این دانشگاه اعطا نمود. از جمله آنها یکی هم این که برقراری نظم در این دانشگاه به عهده خود مسئولین دانشگاه گذارده شده بود. به این ترتیب پلیس اجازه ورود به آنجا را نداشت. فقط این گشتاپو بود که طی اشغال فرانسه توسط نازیها این حکم را نغض نمود.
پیامدهای تصمیم رئیس دانشگاه بسیار عظیم بود. تمامی دانشجویان در پاریس و شهرستانها ـ در آن هنگام بیش از یک میلیون نفر ـ احساس کردند که به آنها اهانت شده است. بعضی از رهبران دانشجویی از دانشگاه نانتر نیز بازداشت شدند. تمامی دانشگاههای فرانسه برای دفاع از آنها دست به اعتصاب زدند. هیچ کس درک نمیکرد که چگونه دولت دست به چنین اشتباه بزرگی زده است.
« محلهی لاتین » یا Latin Quarter که منطقهی دانشجویی پاریس بود، شاهد تظاهرات بسیاری بود و در گیریهایی با نیروهای پلیس اتفاق افتاد. لیکن هیچ چیز نمیتونست از گسترش آن جنبش جلوگیری کند. یک پیاده روی بسیار بزرگ نیز در حمایت از دانشجویان توسط اتحادیههای کارگزی به انجام رسید.
در ۱۵ ماه میبدون هرگونه توصیه از بالا، بعضی از کارگران به طورخودجوش تصمیم به اعتصاب و اشغال محیطهای کاری خود زدند ـ تاسیسات هوانوردی در Bouguenais و کارخانه رنو در Cleon. کمیته اعتصاب متشکل از کارگران جوان ـ که عضو اتحادیه نبودند ـ سلسله مراتبهای موجود را به چالش گرفته و خواهان احترام و توجه به خود و « حق آزادی بیان » شدند، لیکن به هیچ وجه از حقوق و مزایای بیشتر و انجام مذاکرات با کارفرمایان سخنی نگفتند.
اتحادیههای کارگری سردرگم مانده بودند. یکی از آنها که بسیار نزدیک به حزب کمونیست فرانسه بود با شدت تمام به مبارزه با این جنبش برخاست. اتحادیه دیگری که قبلاً مسیحی بود اما در ۱۹۶۴ سکولار شده بود برعکس ایدههای این نهضت را پذیرفت و اعتصابها ادامه پیدا کردند.
اما هنوز هیچ خشونتی دیده نمیشد. مردم فرانسه ابتدا از این جنبش شگفت زده شده و با آن احساس همدلی داشتند. مردم به یاری یکدیگر میشتافتند. آن ایام درواقع روزهای خجستهای برای انواع سخنرانیها بود. در این میان بعضی از وزیران استعفا دادند، اما هیچ گونه حملهای به نهادها دیده نمیشد. فرانسه اوقات خود را در عالم رویا میگذراند و از آن لذت میبرد.
با این وجود پیامدهای اجتماعی می۱۹۶۸ بسیار زیاد بود و این وقایع را باید سرآغاز جنبشهای فمینیستی دانست. در همه جای خارج از پاریس همگی خواهان تمرکز زدایی و اهمیت دادن بیشتر به ناحیهها شدند. اتحادیههای کارگری بالاخره توسط کارفرمایان به رسمیت شناخته شده و توانستند در تعین شرایط کار نقشی به عهده گیرند.
فرانسویها یک ماه تمام را با بحرانها سپری کردند ـ اوقاتی به مراتب شیطنت آمیز تر و شاعرانه تر و نه چندان اجتماعی و سیاسی ـ تا امتناع خود را از جهانی به نمایش گذارند که در آن پول نفوذی بیش از اندازه به عهده گرفته بود. بخش اعظم مردمی که در غرب زندگی میکردند نیز همین احساس را داشتند.
-----------
میشل روکار نخست وزیر سابق و رهبر حزب سوسیالیست فرانسه بود. وی اکنون عضوی از پارلمان اروپا است.
The Revolution that Wasn't by Michel Rocard.
Project syndicate org 2008.