دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ -
Monday 7 October 2024
|
ايران امروز |
عبدالحسین زرینکوب (۱۳۷۸ـ ۱۳۰۲) یکی از خوشنامترین «فرهنگ سازان» دوران معاصر ایران است. زرینکوب هم در دوران پیش از انقلاب در مقام استاد دانشگاه تهران و هم پس از انقلاب از هر سو مورد ستایش بود. بویژه انتشار کتاب «دو قرن سکوت» به سال ۱۳۳۰ در اوج جنبش ملی از سوی نسل جوان ایران از چپ و راست با استقبالی بینظیر روبرو شد. پیش از آن شاهنامۀ فردوسی به عنوان تنها حماسۀ ملی ایران شناخته میشد، هرچند خواندنش برای کمتر کسی ممکن بود. اما اینک کتابی با نثری روان به هجوم و تصرف ایران بدست اعراب میپرداخت و با توصیف بیدادی که بر پدران و مادران ما رفت به احساس همدردی و در نتیجه همبستگی ملی دامن میزد.
اگر بپرسید، چگونه یک کتاب میتواند بنیان هویت ملی قرار گیرد، پاسخ این است که خودآگاهی ملی پیوند نزدیک با آگاهی تاریخی دارد و نگاهی به ملتهای بزرگ نشان میدهد که هویت ملی اغلب بر کتابی افسانهای تاریخی استوار گشته است:
«دو قرن سکوت» پژوهشی است تاریخی به قلم دانشمندی جوان و ادیب، که در آن «قصۀ پر غصۀ» حمله و تسلط اعراب بر ایران را در دو قرن نخست با تکیه بر شمار بسیاری اسناد تاریخی بررسی کرده است. کتاب از این نظر راهگشا نیز بود، که پیش از آن چنین وانمود میشد که ایرانیان باید شکست خود در این «برخورد» را به سکوت برگزار کنند، زیرا شکست باعث سرشکستگی است و پرداختن به آن به کینه جویی دامن میزند.
درحالیکه برعکس، آگاهی بر رویدادهای تاریخی و اشتراک سرنوشت، به احساس همدردی دامن میزند و باعث رشد انسانی میگردد. بی سبب نیست که هویت ملی اغلب ملتها (مانند روسی، چینی، آلمانی، صربی..) در برابر تجاوز خارجی شکل گرفته است. به حدی که ۲۸ ژوئن در صربستان، به خاطرۀ شکست از عثمانی (به سال ۱۳۸۷م.)، به عنوان روز ملی بزرگداشت میشود.
باری، «دو قرن سکوت» میتوانست سرآغاز ادبیات ملی ایران قرار گیرد و آثاری از این دست مشوق نسل جوان برای خدمت به نوسازی کشور شود، اما شگفت آنکه پس از چاپ نخست و نایاب شدن آن، از چاپ دوم خبری نبود و باید شش سال میگذشت تا کتاب برای بار دوم با مقدمهای از نویسنده منتشر شود. زرینکوب در این مقدمه علت این دیرکرد را چنین توضیح میدهد:
عجبا! نویسنده معمولاً پیش از انتشار کتابش باید «دمی از كار و اندیشه» غافل نباشد و نه پس از انتشار آن!
این مقدمه زرینکوب در آن روزگار چندان مورد توجه قرار نگرفت. اما نسل ما که تجربۀ رفتار حکومتگران اسلامی با مخالفان را از سر گذرانده، دیدی متفاوت از پیش یافته است. بنا به این دید، مقدمۀ زرینکوب بیشتر به «توبه نامه» میماند تا توضیحات یک پژوهشگر تاریخ! خاصه آنکه خودش تأکید میکند، تجدید نظر در کتاب محدود به این نبود که:
گیریم که زرینکوب پس از انتشار کتاب به اسناد و منابعی دسترسی پیدا کرد که باعث تغییر رأی و نظرش شد. او میتوانست این اسناد را ارائه دهد و برای تغییر موضع خود دلیل بیاورد. اما وی مطالبی را مطرح میکند که با روش علمی سازگار نیستند. مثلاً «اعتراف میکند»، که هنگام نوشتن کتاب چنان دچار «خامی و تعصب» بوده است که نتوانسته به «عیب و گناه و شکست ایران» پی برد!
زرینکوب نمیتواند توضیح دهد که چه «عیب و گناهی» را متوجه ملتی میداند که مورد تجاوز و کشتار قرار گرفته است. آیا هیچ چینی یا روسی را میتوان یافت که عیب و گناهی را به سبب ایلغار مغول متوجه ملت خود کند؟ گیریم ایرانیان از همۀ نابسامانیهایی که اسلامپناهان ادعا میکنند رنجور بودند، آیا سزاوار بود که قومی بیگانه بدانکه از آنان جنگجوتر بود بر کشورشان غلبه کند، تمدن و فرهنگ هزار سالهشان را نابود و تنها در طول دو قرن نخست، میلیونها تن از ایرانیان را کشتار و یا بردۀ خود کند؟
همین یک عبارت بالا نشان میدهد که زرین کوب هنگام تجدید نظر در چاپ اول از همدردی با ایرانیان به موضع مبلغ اسلام تغییر کرده بود. زیرا چنین سخنی فقط از مبلغان اسلام برمی آید. آنان ناچارند حمله و تسلط عرب را که «مایۀ روسفیدی مغولها گشت»(۱) موهبتی الهی بدانند، زیرا در غیر این صورت موهبت مسلمانی شامل حالشان نمیشد!
در برابر اسلامیون دو راه بیشتر وجود ندارد: یا باید مانند آل احمد، مطهری و بسیاری دیگر، وقاحت را به جای صداقت نشانند و مدعی شوند که اصلاً قتل و غارتی نبوده و ایرانیان « نان و خرما به دست به پیشواز اعراب ایستاده بودند.»(آل احمد) و یا « اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنهای فرو رود یا آب گوارایی که به کام تشنهای ریخته شود.» و دو قرنی که «دو قرن سکوت» نام گرفته، در واقع «دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن» بوده است! (۲)
گروه دیگر که در دروغگویی چندان بی شرم نیستند، تجاوز به ایرانیان را انکار نمیکنند، اما آن را در برابر موهبت مسلمانی بهایی میدانند که باید پرداخت میشد!
اینجا مجال بحث در این باره نیست، فقط اینکه میان دو موضع دفاع از حملۀ اعراب و همدردی با مردم ایران تفاوت بزرگی است و اگر کسی مانند نویسندۀ «دو قرن سکوت» از یکی به دیگری میرسد باید دلایلی ارائه دهد. اما زرین کوب نه تنها چنین نمیکند، بلکه در ادامه پوزش میطلبد که «تاریخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فریب» آلوده است! او در این راه تا بدانجا میرود که از خواننده میخواهد به او «بیش از حدّ ضرورت اعتماد» نکند، تا مبادا او را «با خویشتن به گمراهی بکشانم.»
این دیگر نه «تواضع علمی»، بلکه «خودزنی» به سبک «توبه نامه» است. امروزه پس از شش دهه دیگر نمیتوان دانست که چرا او چنین کرد؟ اما با توجه به رفتار حکومتگران اسلامی در چهار دهۀ گذشته، که با هر نوع مخالفت و یا حتی «انحراف» از اسلام به شدیدترین وجهی مقابله کرده از کشتار و پیگرد تا آبرو ریزی از «منحرفان» ابا نکرده اند، باید پرسید، آیا آنان در دوران پیش از انقلاب نیز اگر میتوانستند از چنین رفتاری با مخالفان خود پرهیز میکردند؟
زرینکوب راز «تشرف به اسلام» را افشا نکرد، همچنانکه شاید هیچگاه چگونگی «ارشاد» احسان طبری در زندان اوین به «راهنمایی بازجوی عزیز» برملا نشود. قدر مسلم اینستکه «دو قرن سکوت» از چاپ دوم به بعد کتابی است که با ظاهر ایراندوستانه، هدفی جز تبلیغ اسلام ندارد.
برای آنکه به چگونگی این دگردیسی پی بریم، باید بدانیم که اسلامیون دیرباز دستکم این را از منطق ارسطو دریافتند که سخن متناقض بیمعنی است و اندیشۀ دوگانه یاوهای بیش نیست. آنان بدین سبب هر پیام و اثری مخالف و حتی مغایر با اسلام را اگر نتوانستند نابود کنند با اضافه کردن مطالبی، دوگانه ساختند.
»دو قرن سکوت» از این نظر نمونۀ گویایی است. مقدمه بر چاپ دوم کتاب نشان میدهد که زرین کوب به هر دلیل از انتشار آن «پشیمان» بوده است. اما کار از کار گذشته، کتاب منتشر شده و امکان نداشت همۀ نسخهها جمعآوری و نابود شوند. از اینرو تنها چارۀ کار این بود که با اضافه کردن مطالبی به همان روانی متن موجود، چهرۀ «دو قرن سکوت» مخدوش شود.
زرینکوب شش سال فرصت داشت تا این «شاهکار» را عملی سازد. بدین صورت که لابلای کتاب بدنبال هر پاراگرافی مطلبی با مضمونی مخالف اضافه کرد، چنانکه حجم کتاب از ۱۴۵ صفحه به حدود ۳۰۰ صفحه رسید. به نمونهای با شگرد او آشنا شویم. او در مقایسۀ زبان اعراب با ادب ایرانیان مینویسد:
گزارش زرینکوب از «زبان ایران» هم منطقی است و هم واقعی، زیرا از زبانی که دستکم در طول هزار سال تاریخ ایرانشهری تکامل یافته انتظار دیگری نمیتوان داشت. اما او بلافاصله «تصحیح» میکند که:
واقعاً باید گفت، زبان هر ایرانی از خواندن چنین دروغی بند میآید! زرینکوب فرض میکند که خواننده نمیداند عرب مهاجم، قرآنی در دست نداشت که بتواند با آن زبان ایرانیان را بند آورد! وانگهی مگر ایرانیان عربی میدانستند که «سادگی و عظمت قران» را دریابند؟ شگرد او این است که پس از جلب حسن نظر خواننده در پاراگرف پیش، با همان روانی مطلبی بی پایه را به خورد او میدهد.
در سراسر «دو قرن سکوت» (از چاپ دوم به بعد) چنین دوگونه گوییهایی موج میزند. در نتیجه خواننده پس از خواندن کتاب با حسرت به گذشتۀ ایران مینگرد، اما از اینکه به سبب حملۀ اعراب به ایران مسلمان شده نیز خشنود است. مهمتر از آن دیگر از احساس همدردی و همبستگی با پدران و مادران خود که به سبب نامسلمانی مورد کشتار و آزار قرار گرفتند بری است.
اسفا که ما ایرانیان به سبب دوگانگی هویت نه تنها «گندم نمایی و جو فروشی» زرین کوب را درنیافتیم بلکه چنان از آن استقبال کردیم که پیش از انقلاب به چاپ هشتم رسید و پس از آن نیز (پس از آنکه دوباره سانسور و فصلی از مرتضی مطهری به آن گنجانده شد) بیست بار دیگر تجدید چاپ گردید!
در نتیجه زرین کوب با تکیه بر شهرتی که یافته بود بیش هر آخوند دیگری توانست در راه مسخ «اندیشۀ ایرانشهر» و تبلیغ اسلام موفق شود. جالب است که او در همان مقدمه بر چاپ دوم عمد خود بر فریب خواننده را نشان میدهد. او با اشاره به «تجدید نظر اساسی» در کتاب مینویسد:
اما فریبکاری میکند و مدعی میشود که چاپ دوم نه نفی چاپ اول، بلکه همان است که «رشد» کرده است:
این دیگر در شأن پژوهشگری عاری از «خامی و تعصب» نیست و چنانکه کتابهای بعدی او از «بامداد اسلام» تا «کارنامۀ اسلام» نشان دادند او اسلام را بزرگترین موهبت برای ایران و ایرانی میداند و به هر وسیله میکوشد این را به خوانندگانش منتقل کند و درست بدین سبب که بر جایگاه استاد دانشگاه تهران تکیه زده بود کلامش از هر عمامه بسری نافذتر شد. بی سبب نیست که گویا مرتضی مطهری «دوست صمیمی» او بود و حکومت اسلامی از هیچ کوششی برای بزرگداشت او فروگذار نمیکند.
کالبدشکافی «دو قرن سکوت» از حقیقت بسیار بزرگتر و به مراتب دردناکتری پرده برمی دارد: اینک با کمی اندیشه میتوان دریافت که بلایی که زرینکوب بر سر کتاب خود آورده، اسلام پناهان بر سر همۀ دیگر «مفاخر ادبی ایران» آوردهاند. بدین معنی خدمتی که زرین کوب با تجدید نظر در کتابش کرده است اینستکه مدرک زندهای از شیوۀ کار گذشتگان خود بدست داده است.
مگر نه آنکه تا بحال برای همۀ دوستداران «میراث فرهنگی ایران» این چیستان مطرح بوده است که چرا همۀ آثار ادبی ما دچار دوگانگی (و گاهی چندگانگی) هستند؟
اگر فردوسی بنا به «گفتار اندر ستایش پیغمبر» مسلمان بوده، چرا به جای ستایش از مبارزان اسلام، پهلوانان «دوران جاهلیت» را ستوده است؟ و یا اگر خیام خوشگذرانی لاابالی بوده، چگونه توانسته به دانشپروری سرآمد روزگار شود؟ و بالاخره چرا در دیوان حافظ همه نوع اعتقاد (از مسلمانی و عرفانی تا زرتشتی و دهری) یافت میشود؟ آیا او (چنانکه امروزه نوسوادانی مدعیاند!) هر چند صباحی به آیینی دیگر میگرویده؟
اینک اما دیگر به یقین میدانیم که چگونه مبلغان اسلام در مورد هر نوشتار غیراسلامی که نتوانستند از انتشارش جلوگیری کنند به شیوهای یکسان رفتار کردند و با اضافه کردن عبارات و یا ابیاتی مشابه در لابلای اثر، پیام و اندیشۀ نوشتار و یا سرایش را مخدوش و ناشناختنی کردهاند.
این کشف این راز شگرف را نیز برملا میکند که چرا ایرانیان از دریافت سخن و پیام بزرگان ادب و اندیشۀ خود ناتوانند و نمیتوانند با وجود فردوسیها، خیامها و حافظها در بُعد اجتماعی بر خرافات پرستی و خردستیزی غلبه کنند.
دوگانگی هویت باعث شد که ایران از ورود به گردونۀ پیشرفت جهانی بازبماند، اما تاریخ بیرحم است و نمیگذارد حقیقت پنهان بماند! اسلامیون تصور میکنند با «مثله کردن» کتابی گامی در راه اثبات حقانیت اسلام برمی دارند، اما غافلند که این رفتارشان درست همان چیزی را ثابت میکند که در پی انکارش هستند: اگر آخوندها امروزه پس از ۱۴ قرن به خود اجازه میدهند به «دو قرن سکوت» تجاوز کنند، آیا همین بهترین شاهد برای آن نیست که پدران تاریخی آنان یعنی اعراب مسلمان نیز چنین کردند و تجاوز و تخریب ایران را «حق مشروع» خود میدانستند؟
بهررو، کالبد شکافی «دو قرن سکوت» نشان میدهد که برقراری حکومت اسلامی در ایران تصادفی نبود و بر قرنها تبلیغات اسلامی و کوشش برای جلوگیری از تبلور هویت ملی ایرانی استوار شده بود. آنان در این راه به حق از هر جهت موفق بودند، چنانکه امروزه برای اکثریت قاطع ایرانیان هر سخنی دربارۀ «ملیت ایرانی» به «تعصب ملی»، «نژادپرستی آریایی» و یا «برتری طلبی قومی» .. تعبیر میشود. از سوی دیگر همین مردم تعجب میکنند که برای حکومت اسلامی اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور کوچکترین اهمیتی ندارد تا چه رسد که بخواهد به آبادانی آن همت نماید.
اسفا که تبلیغات اسلامی اکثریت ایرانیان را بدین حقیقت بیگانه ساخته است که خواست و ارادۀ شهروندان پیش شرط سازندگی و آبادانی کشور است و پیش شرط این خواست همانا آگاهی ملی است. بنابراین آنچه کشور را به فلاکت امروزی کشانده در درجۀ اول کمبود آگاهی ملی است که در نیم قرن گذشته از دو سوی اسلامی و چپ مورد فشاری شکننده قرار داشته است.
اگر تبلیغات حکومت اسلامی در چهار دهۀ گذشته یک خوبی داشت آن بود که به ایرانیان میهن دوست نشان داد تا بازیافت هویتی ملی چه راه درازی در پیش دارند. در منزل نخست این راه، باید بتوانیم حقیقت را در ورای تبلیغات تشخیص دهیم.
برای تمرین میتوان نمونۀ زیر را در نظر گرفت. زرینکوب در «کارنامۀ اسلام» مینویسد:
این را باید بدرستی چنین خواند:
بهار ۱۳۹۶
—————————————-
(۱) عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، چاپ اول، ۱۳۳۰، ص ۴۹
http://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/دو-قرن-سکوت-عبدالحسین-زرین-کوب.pdf
(۲) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، کتابخانۀ سایت نسیم مطهر، ص ۵۷۹
(۳) عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، چاپ ۷، ص ۹۴
(۴) عبدالحسین زرینکوب، کارنامۀ اسلام، ص ۱۰۴
■ جناب فاضل غیبی
با سلام و با تشکر از مقاله جالب جنابعالی، جا دارد تمامی اندیشمندان ایرانی که قلبشان برای ایران عزیز میطپد. نقش مخرب این دین و تاریخ این دین را بدور از هر گونه تعصب برای آن دسته از ملت ایران که هنوز در چنبره خرافات اسیرند بر ملا کنند. بنده ایمان دارم نسل جدید نسلی است که تشنه این گونه واقعیتهاست. به هر روی کارنامه آقای زرینکوب باید درسی باشد برای همه روشنفکران جامعه که دروغ گفتن به خود لاجرم به دروغ گفتن به یک ملت میانجامد و چه زشت است دروغ به یک ملت از سر ترس و یا تطمیع.
با تشکر قاسمی
■ جناب فاضل غیبی
مقاله شما را به تحقیق خواندم. متاسفم از قضاوتی اینچنین که در باره عبدالحسین زرینکوب روا میدارید. به دلایلی چند:
۱- زرین کوب را تاریخنگار میدانم و نه فرهنگپرداز. تاریخنگاری انتقادنگر و تا حدودی بیطرف که در روش تاریخنگاری خود در دوران معاصر تقریبن بیهمتاست. آخرین اثر تاریخنگاری او «روزگاران» تاریخ مختصر ایران از دوران باستان تا پایان دوره پهلوی را در بر میگیرد. این اثر بسیار مستند و معتبر تدوین شده بویژه در دوره سقوط ساسانیان و دلایل آن سقوط و ۲۰۰ سال پس از حمله اعراب به ایران تا دوران حکمرانی بنیامیه و آغاز حکمرانی بنی عباس که موضوع مورد بحث در کتاب دو قرن سکوت زرین کوب است.
۲- «فرهنگ پردازی» از جمله وظایف سیستمهای تبلیغی و ترویجی حاکمان روز هر سیستمی است که حکم میرانند و همسو با سیاستهای اقتصادی - اجتماعی خود خوراک فرهنگی برای مردم تدارک میبینند. بخشی از اطلاعات و فعالیتهای اطلاع رسانی را مجاز و بخشی دیگر را غیرمجاز میکنند و بر سانسور نظارت دارند و آمرانه سیاستهای خود را به پیش میبرند. زرین کوب در کجای این سیستم قرار دارد؟
۳- زرینکوب بر خلاف گفته شما جز سمت استادی تاریخ در دانشگاه چه قبل و چه بعد از انقلاب سمتی اجرائی نداشته و تالیفات او حکایت از سختکوشی او در زمینه تاریخنگاری میکند. او حتی بعد از انقلاب مورد بیمهری در برنامه هویت تلویزیون قرار گرفته و نسبتهای ناروا را نصیب گشته و لذا نمیتواند آنگونه که شما مدعی هستید پیرایشگر نظامی مذهبی - سیاسی باشد. چنانکه دکتر آیت و دیگران بودند و هستند. من او را تاریخنگاری سکولار ولی مسلمان میدانم که در نگاهش به رویدادهای تاریخی سرزمینم ایران بیطرفی و رواداری و اعتدال و خردورزی شیوه مرسوم اوست.
۴- چاپ نخست کتاب دو قرن سکوت در دهه ۳۰ زادهی شرایط روزگار دهه ۱۳۳۰ ایران بوده و مولف نیز از آن بیتاثیر نبوده است و اینکه شما انتظار دارید تاریخنگاری چون زرینکوب بر همان نظر های مطرح در کتاب استوار باقی بماند انتظاری منطقی نمینماید. این حق هر نویسنده و مولف و تاریخنگاری است که در موقع چاپ مجدد و یا ویرایش جدید از اثر چاپ شده قبلیاش برخی تعدیلها و تغییرها در اثرش انجام دهد و بنا بر مسوولیت خود بار نظرات مطرح شده جدیدش را بر دوش کشد. و ایشان صادقانه در ویرایش جدید دو قرن سکوت این مسوولیت را پذیرفته است. حال اگر بعد از انقلاب که سیاستهای چاپ و نشر کتاب سیاستی پراگماتیستی میشود و حرمت نویسنده نگاه داشته نمیشود و بدون اجازه او فصلی از غیر نویسنده بر مجموعه کتاب افزوده و چاپ و نشر میشود سزا نیست آن را به حساب عملکرد و مسوولیتهای مولف دو قرن سکوت بگذاریم و اثر تخریبی آن را اندازه بگیریم. به راستی که گاهی کتابها هم سرنوشتی غمانگیز همچون نگارندگان آنان پیدا میکنند. اثری که برای روشنگری تالیف شده چنین سرنوشتی مییابد.
پیروز باشید. م. حقیقی.
■ انتظار طبیعی از مقاله این بود که به چرایی تغییر نگاه نویسنده دو قرن سکوت از موضعی ضدعرب، به ایران دوستی اسلامگرایانه بپردازد. متاسفانه نسخه چاپ اول کتاب، تاکنون در دسترس عمومی قرار نگرفته و به درستی نمیدانیم نویسنده در آن چاپ، چه نگاهی را بازتاب می دهد. فراموش نکنیم نویسنده کتاب دو قرن ... در دهه سی، بسیار جوان و کم تجربه بود، در آن کتاب، به ندرت میتوان با روش یک پژوهشگر ورزیده رو به رو شد. چه بسا تغییر نگاه، ناشی از جهتگیری عمومی همان دوره باشد که بیوقفه تا انقلاب بهمن، تداوم یافت، نه ناشی از تلاش هدایت شده برای تغییر نگاه نویسنده یا مورخ. زرین کوب در کتاب نه شرقی، نه غربی، ایرانی؛ هم چنان به همین نگاه پای بند است.
دیدار
■ کتابشناسی آثار دکتر عبدالحسین زرینکوب (۱۳۰۲- ۱۳۷۸ ) به شرح زیر است:
* در زمینه نقد ادبی: فلسفه شعر / نشر ۱۳۲۳ - نقد ادبی / ۱۳۳۸ - با کاروان حله / ۱۳۴۳ - شعر بیدروغ شعر بینقاب / ۱۳۴۶ - از کوچه رندان / ۱۳۴۹ - سیری در شعر فارسی / ۱۳۶۳ - سر نی / ۱۳۶۴ - بحر در کوزه / ۱۳۶۶ / پله پله تا ملاقات خدا / ۱۳۷۰ - پیر گنجه در جستجوی نا کجا آباد / ۱۳۷۲ - آشنایی با نقد ادبی / ۱۳۷۲ - از گذشته ادبی ایران / ۱۳۷۵ - از نی نامه / ۱۳۷۷ - دیدار با کعبه جان / ۱۳۷۸ - نامور نامه / ۱۳۸۱(این اثر پس از فوت نویسنده چاپ و نشر شده است).
* در زمینه تاریخ ایران: دو قرن سکوت / نشر ۱۳۳۰ - تاریخ ایران بعد از اسلام / جلد اول ۱۳۴۳ و جلد ۲ را ساواک اجازه چاپ ونشر نداد. - تاریخ مردم ایران (در ۲ جلد) ۱۳۶۴ - روزگاران / ۱۳۷۳
* در زمینه تاریخ اسلام: بامداد اسلام / نشر ۱۳۴۶ - کارنامه اسلام / ۱۳۴۸
* در زمینه تاریخ اندیشه: ارزش میراث صوفیه / نشر ۱۳۴۲ - فرار از مدرسه / ۱۳۵۳ - جستجو در تصوف ایران / ۱۳۵۷ - در قلمرو وجدان ۱۳۶۹ - شعله طور / ۱۳۷۷
* آثار ترجمه: بنیاد شعر فارسی / نشر ۱۳۲۶ - ادبیات فرانسه در قرون وسطی / ۱۳۲۸ - ادبیات فرانسه در دوره رنسانس / ۱۳۲۸ - شرح قصیده ترساییه خاقانی اثر مینورسکی / ۱۳۳۲ - فن شعر ارسطو ۱۳۳۷ - ارسطو و فن شعر /۱۳۵۷
* مجموعه مقالات: یاد داشت ها و اندیشه ها/ نشر ۱۳۵۱ - نه شرقی نه غربی انسانی / ۱۳۵۳ - از چیز های دیگر (مجموعه چند یادداشت پراکنده) - با کاروان اندیشه / ۱۳۶۳ - دفتر ایام / ۱۳۶۵ - نقش بر آب / ۱۳۶۸ - حکایت همچنان باقی / ۱۳۷۶.
* نوشته های ادبی و تاریخی: تک درخت / نشر ۱۳۴۷ - تاریخ در ترازو /۱۳۵۴
برای آشنایی بیشتر با زندگینامه و آثار زرین کوب با سایت های: دانشنامه رشد و ویکی پدیا فارسی مراجعه نمایید.
■ دوستان گرامی، با سپاس از توجه شما اجازه می خواهم به چند نکته اشاره کنم. نخست چاپ اول «دو قرن سکوت»
نکتۀ دیگر اینکه من هم به اصل «نباید نام بزرگان به زشتی برد» پایبندم اما می خواهم که اول بزرگی آنان به کمک اندیشۀ نقاد به اثبات برسد. هدفم این بود که از راه مقایسۀ دو اندیشمند غربی و ایرانی نشان دهم که تفکر نقادانه در ایران هنوز به پای غرب نرسیده است و پیشرفت آنها مدیون هزاران اندیشهورز مانند هانا آرنت است که با درایت نه تنها در دورانی سخت به نیکی زندگی کردند بلکه با شهامت مدنی و ثبات نظر توانستند جامعۀ خود را به کمک اندیشههای نوین به پیش ببرند. و اگر ما به جایی نرسیدهایم بدین سبب که بزرگان و راهنمایان ما در بسیاری زمینه ها آن نبودند که می نمودند. باور کنید من هم پیش از آنکه رفتار اسلامیون با ایران تکانم دهد از خوانندگان پر و پا قرص زرین کوب بودم و دو قرن سکوت کتاب بالینی ام بود. ولی این بار شوربختانه دیدم که چند جای کار می لنگد. روشن بگویم اندیشه همیشه باید تصورات موجود را نفی کند وگرنه تکرار و تأیید آنهاست. به عبارت دیگر اگر ما کتابی بخوانیم که باعث نشود در تصورات و باورهایمان حتی بطور جزئی تجدید نظر کنیم از خواندن آن سودی نبرده ایم. برخلاف بزرگان ادب و اندیشۀ ما در گذشته های دور که همواره زندگی سختی داشته اند، «بزرگان» ما در دوران معاصر گویی بیشتر بدنبال شهرت و محبوبیت بوده اند. بهرحال از دهخدا تا زرین کوب از ثبات قدم بری بوده و استعداد خود را به هدر دادند. (راستش من به جز هدایت و کسروی کسی را در دوران معاصر از این نظر «بزرگ» نمی بینم) با نقل قولی از «بامداد اسلام» شما را به داوری می خوانم تا ببینید کسی که نوشتن «دو قرن سکوت» را ناشی از «خامی و تعصب» میدانست در دوران پختگی و در مقام استاد تاریخ دانشگاه تا چه حدّ علمی مینویسد:
«بیماری پیغمبر اندک اندک رو به شدت نهاد: تب و سردرد. قوای او نیز در این زمان تدریجا به کاستی می رفت؛ موهایش سپیدی گرفته و قامتش به خمی گراییده بود ... وقتی او را به خانه آوردند بر دوش علی (ع) و فضل بن عباس تکیه داشت. سرش را بسته بود و پاهایش را بر زمین میکشید... .پیغمبر در تب داغی می سوخت چنان که از شدت حرارت کسی دست بر دست وی نمی توانست نهاد. ظرف آبی کنار بسترش بود که گاه از آن به صورت خویش می زد و ناله ای می کرد.. آخرین روز اما در حالش اندکی بهبودی پدید آمد. در صدد برآمد که به مسجد برود و نتوانست. نزد عایشه بازگشت و به بستر افتاد. زن، سرش را در کنار گرفت و پیغمبر محتضرانه دعایی چند خواند. پس از آن ساکت شد و گویی به خواب رفت. هنوز ظهر نشده بود که حرکتی خفیف کرد. بر پیشانیاش عرق نشست و نفسی کشید. پس از آن خاموشی گزید و سرش بر سینه عایشه افتاد.»
نکتۀ آخر آنکه مشکل اصلی ما هنوز بجاست و آن اینکه چگونه می توان خدشه های وارده بر آثار ادب و اندیشۀ ایرانی را از میان برد و آنها را قابل استفاده کرد. بنظر من در حال حاضر کاری از این بزرگتر در برابر ادیبان و اندیشمندان ایرانی وجود ندارد و تنها از این راه می توان سقوط همه جانبۀ جامعۀ ایران را سدّ کرد.
با سپاس غیبی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|