جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ -
Friday 13 June 2025
|
ايران امروز |
![]() |
سکوت، بهمثابه یک پدیده اجتماعی و روانشناختی، در بستر تاریخ ایران معاصر به یکی از برجستهترین ویژگیهای تعامل مردم با فجایع ناشی از سیاستهای حکومتی بدل شده است. این سکوت نه صرفاً غیاب صدا، بلکه کنشی پیچیده و چندلایه است که در تقاطع ترس، ناامیدی، مقاومت خاموش، و سازگاری اجباری شکل میگیرد.
در این یادداشت کوتاه، با بهرهگیری از رویکرد پدیدارشناختی، به تحلیل این سکوت بهعنوان یک تجربه زیسته و معنادار پرداخته میشود. پرسش اصلی این است: چرا مردم ایران در برابر فجایعی نظیر سرکوبهای سیاسی، بحرانهای اقتصادی، فجایع زیستمحیطی، و نقض گسترده حقوق بشر، اغلب به سکوت متوسل میشوند؟ این سکوت چه معنایی دارد و چگونه میتوان آن را در چارچوب رابطه میان فرد، جامعه، و قدرت فهمید؟
پدیدارشناسی، بهعنوان روشی برای مطالعه تجربههای زیسته، به ما امکان میدهد تا سکوت را نه بهصورت یک رفتار منفرد، بلکه بهعنوان یک پدیده معنادار در زمینه تاریخی و اجتماعی آن بررسی کنیم. در این رویکرد، بهجای قضاوت درباره سکوت بهعنوان “بیعملی” یا “تسلیم”، به تجربه درونی افراد و معنای این سکوت در زیستجهان آنها توجه میشود. دادههای این تحلیل از مشاهدات اجتماعی، روایتهای مردمی، و تحلیل متون تاریخی و ادبی معاصر ایران استخراج شده است.
زمینه تاریخی: ریشههای سکوت
سکوت مردم ایران ریشه در تاریخ طولانی سرکوب و اقتدارگرایی داردتاریخ بلند استبداد و تک صدایی و تداوم دور و دراز آن ، تجربههای مکرر شکست جنبشهای اجتماعی، سرکوب خونین اعتراضات، و حذف سیستماتیک مخالفان، نوعی »یادگیری جمعی« از بیثمری کنش آشکار را در ذهنیت جامعه نهادینه کرده است. این تاریخچه، همراه با تبلیغات حکومتی که هرگونه اعتراض را به “دشمن خارجی” نسبت میدهد، به ایجاد نوعی بیاعتمادی به کنش جمعی منجر شده است.
در کنار این، ساختارهای اجتماعی نظیر خانوادهمحوری و اقتصاد وابسته به دولت، افراد را به حفظ وضع موجود و اجتناب از ریسکهای سیاسی سوق داده است. بهویژه در دهههای اخیر، با گسترش فقر و ناامنی اقتصادی، بسیاری از مردم انرژی خود را صرف بقا کردهاند تا تغییر.
یکی دیگر از عوامل اصلی سکوت مردم ایران، ترس از سرکوب است. حکومت جمهوری اسلامی از ابزارهای گوناگونی برای کنترل و سرکوب مخالفان خود استفاده کرده است. اعدامها، شکنجهها، حبسهای طولانیمدت، تهدیدات و آزارهای روانی تنها بخشی از اقداماتی هستند که حکومت برای حفظ قدرت خود به کار میبرد. این شرایط باعث میشود که مردم از ابراز مخالفت خود بهطور علنی خودداری کنند. ترس از دست دادن امنیت شخصی و اجتماعی، ترس از تهدید خانوادهها و عزیزان، و نگرانی از عواقب سیاسی، موجب میشود که بسیاری از مردم در برابر فجایعی که حکومت به آنها دامن میزند، سکوت اختیار کنند.
دیگر علت یا دلیل سکوت، فرسودگی اجتماعی و ناامیدی است. بسیاری از مردم ایران پس از سالها سرکوب و بیعدالتی، احساس میکنند که تغییر وضعیت غیرممکن است. آنها به مرور زمان از قدرت اعتراض و تغییر فاصله گرفته و به انفعال رسیدهاند. در چنین شرایطی، سکوت بهعنوان یک راهبرد روانشناختی برای محافظت از خود در برابر فشارهای اجتماعی و سیاسی به وجود میآید. این فرسودگی اجتماعی نه تنها در سطح فردی بلکه در سطح جمعی نیز قابل مشاهده است. وقتی که مردم در مقابل مسائل اجتماعی و سیاسی به صورت جمعی سکوت میکنند، این سکوت به یک هنجار اجتماعی تبدیل میشود و به یک پدیده اجتماعی رایج بدل میگردد.
حکومت جمهوری اسلامی ایران کنترل شدیدی بر رسانهها و اطلاعات دارد. این کنترل اطلاعاتی باعث شده است که بسیاری از مردم اطلاعات کمی از واقعیتها و فجایعی که در کشور رخ میدهد، داشته باشند. رسانههای دولتی، از جمله تلویزیون و رادیو، همواره تصاویری مهندسیشده و سانسور شده از وضعیت کشور به نمایش میگذارند و این باعث میشود که مردم در برابر مشکلات و فجایعی که رخ میدهد، از دسترسی به اطلاعات واقعی و درست محروم شوند. این نقص در آگاهی عمومی میتواند به سکوت عمومی منجر شود، زیرا افراد نمیتوانند وضعیت واقعی کشور را درک کنند و بنابراین از اقدام و اعتراض خودداری میکنند.
ابعاد روانشناختی سکوت
از منظر روانشناختی، سکوت میتواند بهعنوان مکانیزمی برای مقابله با اضطراب و ناتوانی در برابر قدرت تفسیر شود. زیگموند فروید در نظریه سرکوب (repression) خود به این اشاره دارد که افراد ممکن است برای حفظ تعادل روانی، احساسات و افکار خطرناک را به ناخودآگاه خود برانند. در ایران، این سرکوب جمعی در قالب سکوت ظاهر میشود، جایی که مردم برای اجتناب از پیامدهای سنگین اعتراض، خشم و نارضایتی خود را درونی میکنند.
از سوی دیگر، نظریه “ناتوانی آموختهشده” (learned helplessness) مارتین سلیگمن نیز به فهم این پدیده کمک میکند. پس از دههها تجربه شکست در برابر سرکوبهای حکومتی، بسیاری از ایرانیان ممکن است به این باور رسیده باشند که هیچ کنشی نمیتواند تغییری ایجاد کند. این باور، سکوت را به یک پاسخ غالب تبدیل کرده است. بااینحال، سکوت همیشه به معنای تسلیم نیست. در برخی موارد، سکوت بهصورت مقاومت خاموش عمل میکند. بهعنوان مثال، امتناع از مشارکت در انتخابات حکومتی یا پرهیز از همکاری با نهادهای سرکوبگر، نوعی اعتراض غیرصوتی است که در عین حفظ ایمنی فرد، پیام نارضایتی را منتقل میکند. این مقاومت خاموش در فرهنگ ایرانی، بهویژه در ادبیات و هنر، بازتاب یافته است. شعرهای احمد شاملو یا فیلمهای اصغر فرهادی نمونههایی از این بیان غیرمستقیم اما قدرتمند هستند.
فجایع حکومتی و واکنشهای خاموش
برای بررسی دقیقتر، چند نمونه از فجایع اخیر که به سکوت عمومی منجر شدهاند، تحلیل میشوند:
خشکسالی، نابودی تالابها، و آلودگی هوا از جمله فجایعی هستند که نتیجه سوءمدیریت حکومتیاند. بااینحال، بهجز اعتراضات محدود در برخی مناطق (مانند خوزستان در ۱۴۰۰)، واکنش عمومی اغلب به شکل سکوت یا مهاجرت بوده است. این سکوت میتواند نتیجه ناامیدی از تغییر سیاستها یا ترس از سرکوب باشد.
اعتراضات سراسری ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ با سرکوب خونین مواجه شد. پس از این رویدادها، موجی از سکوت عمومی جامعه را فراگرفت. این سکوت، که گاهی با مهاجرت گسترده همراه بود، نشاندهنده نوعی عقبنشینی استراتژیک برای حفظ بقا در برابر خشونت دولتی است.
تورم افسارگسیخته و فقر گسترده، زندگی میلیونها ایرانی را مختل کرده است. بااینحال، بهجز اعتراضات پراکنده، واکنش غالب مردم به این بحران، سکوت و تمرکز بر راهحلهای فردی (مانند چندشغلی یا مهاجرت) بوده است. این امر نشاندهنده گسست میان فرد و جامعه در برابر قدرت است.
تحلیل پدیدارشناختی: معنای سکوت
از منظر پدیدارشناختی، سکوت مردم ایران یک تجربه زیسته است که در آن، فرد در مواجهه با قدرت مطلق، به بازتعریف رابطه خود با جهان میپردازد. این سکوت، ترکیبی از ترس، خشم فروخورده، و امید به آیندهای نامعلوم است. برخلاف تصور رایج، این سکوت منفعلانه نیست، بلکه کنشی است که در زمینه محدودیتهای شدید شکل گرفته است.
هوسرل، فیلسوف پدیدارشناس، مفهوم “جهانزیست” (Lebenswelt) را مطرح میکند که به معنای جهانی است که افراد در آن زندگی میکنند و معنا میسازند. در ایران، جهانزیست مردم تحت تأثیر سرکوب و ناامنی دائمی قرار دارد. در این جهان، سکوت بهعنوان راهی برای حفظ خود و دیگران، معنایی عمیقاً انسانی مییابد.
بااینحال، نمیتوان از نقد این سکوت چشمپوشی کرد. سکوت جمعی، هرچند در کوتاهمدت محافظ جانها باشد، در بلندمدت به تداوم وضع موجود کمک میکند. از منظر هانا آرنت، فیلسوف سیاسی، “شر” نهتنها در کنشهای فعال، بلکه در غیاب کنش نیز ریشه میدواند. سکوت مردم ایران، اگرچه قابلفهم است، اما میتواند به بازتولید چرخه سرکوب منجر شود.برای شکستن این سکوت، نیاز به بازسازی اعتماد جمعی و ایجاد فضاهای امن برای گفتوگو و کنش وجود دارد. جنبشهای اجتماعی کوچک، شبکههای زیرزمینی، و استفاده از فضای مجازی میتوانند بهتدریج این سکوت را به صدا تبدیل کنند.
خلاصه کلام
سکوت مردم ایران در برابر فجایع حکومتی، پدیدهای چندوجهی است که نمیتوان آن را صرفاً به ترس یا بیتفاوتی تقلیل داد. این سکوت، ریشه در تاریخ سرکوب، ناتوانی آموختهشده، و تلاش برای بقا دارد، اما در عین حال میتواند بهصورت مقاومت خاموش یا حتی زمینهساز تغییر عمل کند. از منظر پدیدارشناختی، این سکوت یک تجربه زیسته است که در جهانزیست ایرانیان معنا مییابد. بااینحال، برای گذار به سوی عدالت و آزادی، لازم است این سکوت با آگاهی جمعی و کنشهای کوچک اما پایدار شکسته شود. تنها در این صورت است که سکوت، از یک پاسخ اجباری به یک انتخاب آگاهانه برای تغییر بدل خواهد شد.
■ برای دانستن این که چرا جنبشها یا شورشهایی مانند آنچه در سال ۱۴۰۱ در ایران ایجاد شد ادامه نیافته یا به جایی نرسیدهاند نه به پدیدار شناسی نیاز هست و نه به نظریههایی که به تاریخ پیوستهاند. نا گفته نماند که شما بخش قابل توجهی از شکستن سکوت در ایران را هم یک سره ندیده گرفتهاید، مانند اعتصاب کامیونداران چند هفته پیش یا تظاهرات خیابانی هر روزه بازنشستگان. اما در هر حال حق با شما است و در برابر این همه بیعدالتی و ظلم این بیعملی چه معنایی میتواند داشته باشد؟
مهمترین علت آن نداشتن تشکل است. سال ۵۶ و ۵۷، به گفته داریوش همایون، وزیر اطلاعات وقت، بیش از ۵۰ هزار مسجد و چند صد هزار روحانی و آخوند وجود داشتند که توانستند در برابر نیروهای ارتشی آموزش ندیده دوره شاه سکوت را بشکنند. چون مساجد را که نمیشد تعطیل کرد و چند ده هزار مسجد و چند صد هزار روحانی هم رقم درشتی بود آن هم در جمعیت ۳۰ میلیونی آن زمان. وانگهی موتور حرکت مردم مذهب شیعه و تقابل دو قطبی یزید و حسین بود. امروز امکان ایجاد هیچ گونه تشکلی در کار نیست و مردم هم به هیچ ایدئولوژی باور ندارند.
حقیقت آن است که خشونت حکومتی به قدری بالا است که امکان چنین جمعهایی از مردم ناراضی در سطح وسیع و به یک باره وجود ندارد. وضعیت کره شمالی یا بلاروس را در نظر بگیرید. دقیقاً مشکل ما را دارند و در آنجا نیز سکوت کامل است زیرا امکان تشکل نیست.
با توجه به این که هیچ گونه جمعیتی یا تشکیلاتی تحمل نمیشود وضعیت ما را میتوان تا حدی با معضل مشهور کنش جمعی توضیح داد. معضل کنش جمعی هنگامی روی میدهد که افراد میخواهند کاری جمعی انجام دهند که برای همه سودمند است، اما هر فرد بهتنهایی هزینههایی برای مشارکت میبیند و ترجیح میدهد که اگر دیگران شرکت کردند، او هم شرکت کند، وگرنه در خانه بماند علت آن هم روشن است، چون مطمئن نیست که دیگران چه خواهند کرد، بنابراین خودش هم دست به عمل نمیزند. اگر چنین معضلی نبود تا به حال جناب رضا پهلوی بارها به شکلهای مختلف از مردم میخواست که مثلا در فلان روز و فلان ساعت به مدت نیم ساعت چراغهای خانه خود را خاموش کنند یا همه در فلان روز با لباس مشکی بیرون بیایند اما او به درستی میدادند که با نداشتن آن چند ده هزار مسجد و آن چندصد هزار روحانی نمیتواند روی چنین دستوراتی حساب کند و بیشتر آبروی خودش را میبرد.
در مورد مثال پوشیدن لباس مشکی وضعیت به این شکل است گه اگر همه با هم لباس سیاه بپوشند، حکومت نمیتواند همه را تنبیه کند. اما اگر فقط چند نفر لباس سیاه بپوشند، آنها بهسادگی شناسایی و سرکوب میشوند. بنابراین هر فردی با خود میگوید: «من صبر میکنم ببینم دیگران چه میکنند»، و چون همه اینگونه فکر میکنند، هیچکس کاری نمیکند.
چند سالی است که به طور روزمره در زیر پستهای سیاسی در اینستاگرام میبینم که اکثراً در کامنتها فرمان به بیرون آمدن از خانهها میدهند و اتفاقی نمیافتد و یا مردم را به خاطر این که کاری نمیکنند به باد ناسزار میگیرند اما این اتفاق اصلاً رویداد جدیدی نیست. فکر میکنم به عمر تمدن چند هزار ساله خود ما باشد. واقعاً در چنین شرایط جهنمی گه ما داریم چطور میتوان از مردم انتظار داشت که سکوت را بشکنند؟
یک مسئله دیگر این که دستگیر شدن در کشورهایی نظیر ایران به هیچ وجه قابل مقایسه با جهان حتی غیر دمکرات هم نیست. اگر شما را گرفتند نه شما مطلقاً به جایی دسترسی دارید و نه هیچ کدام از آشنایان شما دسترسی به شما. بنابراین تحمل چنین وضعیتی برای شهروندانی که هیچ تجربه مبارزه سیاسی ندارند غیر ممکن است. چطور میشود که شخصی ابتدا در رسانههای جمعی آزادانه چیزی میگوید که جنبه انتقادی دارد و چند روز بعد او مجبور میشود حرف و سخن خود را پس بگیرد؟
بله این اوضاع و احوال را نمیتوان با نظریههای فروید و هوسرل توضیح داد. هزارهها قبل از ظهور چنین بزرگانی برای مردمی که در حکومتهای استبدادی زندگی میکردند اوضاع و احوال و به قول امروزیها خطر قرمزها کاملاً روشن بود.
جامعه ما مختصات خودش را دارد. از این مردم بینوا توقع زیادی نداشته باشیم. واقعاً جایی برای شکستن سکوت دسته جمعی به آن صورتی که در مقاله آقای قربان عباسی مطرح شده در مملکت ما وجود ندارد. معضل کنش جمعی را دستکم نگیریم. اگر به همین راحتی بود دنیا امروز گلستان شده بود.
مخلص شما علیمحمد طباطبایی
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|