دوشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - Monday 5 May 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 03.05.2025, 11:43

هانا آرنت و ابتذال شر (بخش پایانی)


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش دوم و پایانی

جورجیا ارکل گزارش تند و آتشین آرنت از محاکمه آیشمن را مورد بررسی مجدد قرار می‌دهد

ابتذال نقد

کتاب آرنت در بهار ۱۹۶۳، نه ماه پس از اعدام آیشمن منتشر شد. محققان و روزنامه‌نگاران به سرعت با ابراز مخالفت‌های خود با نظریه‌ی او، نویسنده را با اتهامات شدیدی مواجه ساختند. معدودی مانند والتر کافمن، فیلسوف آمریکایی که تحت تأثیر “بی‌مایگی تهوع‌آور” آیشمن قرار گرفته بود، با دیدگاه‌های او همدلی نشان دادند. اما اکثر منتقدانش این نظریه را غیرقابل قبول می‌دانستند که شخصی که نقش کلیدی در نسل‌کشی نازی‌ها ایفا کرده، می‌توانسته فاقد نیات شریرانه باشد. آنان استدلال می‌کردند که “عقل سلیم به تنهایی” حکم می‌کند که ویژگی و خصوصیت مجرم باید با ویژگی و خصوصیت جرم مطابقت داشته باشد.

در واقع، این تصویر همیشه در شخصیت‌هایی مانند مکبث و ریچارد سوم شکسپیر،یا موجودات مسخره‌ای که به علت ارتکاب گناهان، در دوزخ دانته به هیولاهای شیطانی تبدیل شده‌اند، تا توصیف های روانشناختی مدرن تر شر در آثار داستایفسکی به همین شکل ترسیم شده بود. با این حال، به وضوح مشخص بود که شخصیت آیشمن با این تصاویر سنتی از شر فاصله زیادی داشت و بیشتر به شخصیت بی‌عاطفه و بی‌تفاوت مرسو (Merseult) در رمان بیگانه آلبر کامو (۱۹۴۲) شباهت داشت. مرسو، بسیار شبیه به آیشمن، هیچ پشیمانی از قتلی که مرتکب شده بود احساس نمی‌کرد. او با بی‌تفاوتی آشکار و انفعال عاطفی در محاکمه و اعدام خود حاضر شد، “با وقار کامل به سوی دار مجازات رفت... کاملاً بر خود مسلط بود، بلکه بیش از آن، کاملاً خودش بود.” شاعری به نام رابرت لوول (Robert Lowell) حتی تا آنجا پیش رفت که اظهار کند نمی‌تواند “شخصیتی ترسناک‌تر از او چه در زندگینامه‌ها و چه در ادبیات داستانی تصور کند.”

آرنت عمدتاً بر دو مبنا مورد انتقاد قرار گرفت: مفهوم “ابتذال” او و این ایده که یهودیان با عدم شورش، به طور غیرمستقیم با نازی‌ها همکاری کرده بودند - ادعایی که به خاطر آن گرشوم شولم (Gershom Scholem) او را به فقدان “آهابات اسرائیل” (عشق به قوم یهود) متهم کرد.

تاریخ‌دان دیوید سزارانی (David Cesarani) در کتاب “تبدیل شدن به آیشمن” (۲۰۰۴) جواب رد جالبی به مفهوم ابتذال شر آرنت ارائه داد. او تصویر آرنت از متهم را اثباتی خودخواهانه از نظریه توتالیتاریسم او دانست که دقیقاً به این دلیل موفق بود که توضیحی برای مسائل جاری آن زمان، به ویژه تهدید جنگ هسته‌ای در دوران جنگ سرد ارائه می‌داد. این کتاب به عموم مردم نشان می‌داد که چگونه انسان‌ها می‌توانند سلاح‌های کشتار جمعی را علیه غیرنظامیان بی‌گناه به کار گیرند: کل فرآیند مکانیکی فشار دادن یک دکمه یا کشیدن ماشه با عدم تماس مستقیم با قربانی تسهیل می‌شد و در نتیجه جدایی عاطفی ایجاد می‌کرد.

همانطور که زیگمونت باومن (Zygmunt Bauman) در “مدرنیته و هولوکاست” استدلال می کند: “افزایش فاصله فیزیکی و/یا روانی بین عمل و پیامدهای آن، نه تنها باعث تعلیق بازدارندگی اخلاقی می‌شود، بلکه اهمیت اخلاقی عمل را از بین می‌برد و در نتیجه از هرگونه تعارض بین استانداردهای شخصی اخلاقی مانند شرم و حیای فردی و غیر اخلاقی بودن رویدادهای اجتماعی جلوگیری می‌کند.” سزارانی در مقابل استدلال می‌کند که آیشمن در واقع یک یهودستیز خشن بود که با انگیزه تعصب، یهودیان را به اردوگاه‌های مرگ می‌فرستاد. او شواهد متعددی ارائه می‌دهد که آیشمن شخصاً در برخی از تبعیدهای مجارستان حضور داشته است، همچنین روایت دست اول یک بازمانده یهودی مجارستانی را نقل می‌کند که شاهد کشته شدن یک پسر یهودی توسط آیشمن در بوداپست در تابستان ۱۹۴۴ بوده است.

آرنت در پیوست چاپ جدید کتابش به منتقدان پاسخ داد و توضیح داد که چرا شخصیت آیشمن، اگرچه بسیار دور از تصویر شیطانی بود، اما نباید به عنوان مورد “پیش‌پاافتاده” سوءتعبیر شود. او همچنین روشن کرد که هنگام صحبت از “ابتذال شر”، صرفاً در سطح واقعیات این مفهوم را به کار برده است. (برنشتاین ادعا می‌کند که این مناقشه به راحتی قابل اجتناب بود اگر آرنت با تأکید بیشتری توضیح می‌داد که با صحبت درباره بعد “واقعی” شر، صرفاً به اعمال آیشمن اشاره دارد، نه به ماهیت جهانی شر.)

زمینه نظری و تئوریک بحث آرنت

بر اساس نظر مورخی به نام شیراز دوسا (Shiraz Dossa) در نشریه «نقد سیاسی» (The Review of Politics) جلد ۴۶، شماره ۲، آوریل ۱۹۸۴، بخش عمده‌ای از جنجال‌های پیرامون کتاب “آیشمن در اورشلیم” و به‌ویژه تصویری که آرنت از متهم ارائه داده بود، ناشی از عدم درک اندیشه گسترده‌تر آرنت و به‌ویژه تمایز او بین حوزه خصوصی و عمومی بود. این تمایز در قلب نظریه سیاسی او قرار دارد. بنابراین لازم است که برای جلوگیری از سوءتعبیرها، ریشه‌های اندیشه سیاسی او را در آثار قبلی‌اش دنبال کنیم. در اینجا می‌توانیم برخی تأملات مقدماتی فلسفی او را درباره ماهیت شر ببینیم که نهایتاً به مفهوم “ابتذال شر” منجر شد.

در کتاب “وضع بشر” (۱۹۵۸)، آرنت تمایز خود را بین حوزه عمومی - جامعه‌ای بردبار و روشنفکر از شهروندان که به یکدیگر احترام می‌گذارند - و حوزه خصوصی - قلمروی مشخص شده با فردگرایی خودمحور و منافع شخصی - بیان می‌کند. او استدلال می‌کند که علاقه فزاینده حوزه عمومی به مسائل خصوصی، پیش‌شرط‌های توتالیتاریسم را فراهم کرد. به نظر او، نازیسم پیوند بین حوزه عمومی و خصوصی را با خصوصی‌سازی افراطی حوزه عمومی و محروم کردن آن از فضیلت انسانی اولیه‌اش، کاملاً دگرگون کرد. از این منظر، او آیشمن را یک “انسان خصوصی” معمولی می‌دید که صرفاً با انگیزه پیشرفت شخصی و حفظ موقعیت شخصی خود وارد عرصه عمومی شده بود.

در حالی که “وضع بشر” کانون فلسفی و سیاسی اندیشه آرنت محسوب می‌شود، نخستین سنگ‌بناهای آن در کتاب قبلی‌اش با عنوان “ریشه‌های توتالیتاریسم” (۱۹۵۱) (The Origins of Totalitarianism) گذاشته شده بود. در آنجا او برای اولین بار با مسئله شر سیاسی درگیر شد که آن را با اقتباس از فیلسوف روشنگری، ایمانوئل کانت، “شر رادیکال” نامید. آرنت شر رادیکال را ابزاری برای فرسایش خودانگیختگی انسان می‌دانست. به نظر او، نازیسم و استالینیسم اشکال انقلابی حکومت بودند که برخلاف تصور یونان در دوره کلاسیک از نظام سیاسی، بر نیروهای ایدئولوژیک مبتنی بر تحریف حقیقت استوار بودند - تحریف ذهنیت و قضاوت انسان از طریق نابودی قدرت تفکر، و تحریف قانون با تقلیل نادرست تاریخ به صرف یک مبارزه قدرت، مبتنی بر مفاهیم انتخاب طبیعی و داروینیسم اجتماعی که نمونه کاملی از تحریف‌های ایدئولوژیک بودند.

آرنت استدلال می‌کند که رژیم‌های توتالیتر دقیقاً با تبدیل بشریت به تجسم قانون، قدرت و نفوذ خود را مستقر کردند. این امر به‌ویژه هنگام مواجهه با آیشمن در دادگاه آشکار شد، هنگامی که او ادعا کرد تمام زندگی خود را بر اساس امر مطلق کانت (با وجود این که یکی از فرمول‌بندی‌های آن این است: “هرگز با موجود عاقل دیگری صرفاً به عنوان وسیله‌ای برای اهداف خود رفتار نکن”) پیش برده است. آرنت با شنیدن چنین ادعای متناقض‌نمایی وحشت‌زده شد: “این توهین‌آمیز و همچنین غیرقابل‌درک بود، چرا که فلسفه اخلاق کانت به‌شدت با قوه قضاوت انسان گره خورده است که اطاعت کورکورانه را رد می‌کند.” با این حال، این شاهد عینی در دادگاه آیشمن به سرعت دریافت که آیشمن اساساً قانون کانت را تحریف کرده و اصول هیتلر را تجسم قانون دانسته بود و بنابراین می‌خواست با خواست قانونگذار (هیتلر) مطابقت داشته باشد. در حالی که کانت قانونگذار را عقل عملی درونی فرد می‌دانست (”فقط به شیوه‌ای عمل کن که بتوانی اراده کنی عمل تو به قانونی جهانی تبدیل شود”)، آیشمن عامدانه آن را به اراده هیتلر تعبیر کرده بود: از این رو اعلام کرد که به گونه‌ای عمل کرده که “پیشوا تأیید می‌کرد”.

به وضوح می‌توان دید که محاکمه برای آرنت فرصتی بود تا نظریه‌هایی را که در کتاب ” خاستگاه‌های توتالیتاریسم ” توسعه داده بود، به اثبات برساند. پژوهشگران هنوز در این بحث هستند که آیا او هنگام مواجهه با ابتذال آیشمن، دیدگاه‌های متفاوتی درباره ماهیت شر اتخاذ کرد - آیا درک اولیه او از شر به عنوان “رادیکال” رها شد و جای خود را به تفسیر “ابتذال” داد؟ اما همانطور که ریچارد برنشتاین اشاره می‌کند، این دو تفسیر به طور همزمان در اندیشه فلسفی و سیاسی او وجود دارند و با وجود تفاوت‌هایشان، در واقع با یکدیگر تناقض ندارند (شر رادیکال: یک پرسش‌ فلسفی، ص ۲۳۱، ۲۰۰۲). در حقیقت، آرنت به طور پیوسته استدلال می‌کند که شر ماهیتی شیطانی ندارد. این موضوع از سال ۱۹۴۵ آشکار است، زمانی که او اظهار داشت: “نازی‌ها انسان‌هایی مانند خود ما هستند”. او این ایده را در سال ۱۹۵۱ در نامه‌ای به دوستش، فیلسوف کارل یاسپرس تقویت کرد: “به نظر من )شر رادیکال( ارتباطی با جلوه دادن انسان‌ها به عنوان موجوداتی زائد دارد”.

آرنت تحسین‌کننده بزرگ فلسفه یاسپرس بود. مکاتبات بین این دو متفکر در سال ۱۹۴۶ نشان می‌دهد که یاسپرس ممکن است بر آرنت در پذیرش تدریجی عدم وجود هرگونه بُعد شیطانی در شر، و همچنین در استفاده از اصطلاح “ابتذال” تأثیر گذاشته باشد. در واقع، این یاسپرس بود که اولین بار از این واژه استفاده کرد: “به نظر من باید چیزها را در تمام پیش پا افتادگی و ابتذالشان دید”. با این حال، زمانی که آرنت در “ریشه‌های توتالیتاریسم” به اردوگاه‌های کار اجباری به عنوان “تصاویر قرون وسطایی از جهنم” اشاره می‌کند، پژوهشگران به درستی خاطرنشان کرده‌اند که او بدون شک به بُعد شیطانی شر اشاره داشته است، که بازتابی از فیلسوفانی مانند شلینگ و افلاطون است.

با این وجود، شواهدی از تغییر فلسفی او در نامه‌ای به تاریخ‌دان گرشوم شولم در سال ۱۹۶۴ وجود دارد، جایی که او صراحتاً اعتراف می کند که پس از محاکمه آیشمن دیدگاهش تغییر کرده است: “شما کاملاً درست می‌گویید، من نظر خود را تغییر دادم و دیگر از شر رادیکال صحبت نمی‌کنم. در واقع، این دقیقاً فقدان عمق دیدگاه من است که با درکی از آن به عنوان امری پیش‌پاافتاده سازگار است. در حقیقت، این همان چیزی است که آن را پیش‌پاافتاده می‌سازد.”

در پرتو این توضیحات، اکنون می‌توانیم استدلال‌های آرنت را بهتر درک کنیم و بنابراین در بحثی آگاهانه‌تر درباره نظریه‌های سیاسی او مشارکت کنیم. واضح است که آرنت، به عنوان معتقدی پرشور به “ویتا اکتیوا” (زندگی سیاسی فعال)، با فرض بی‌گناهی قربانیان نسل‌کشی مخالف بود. او معتقد بود که هر انسانی، به عنوان یک شهروند عمومی، تا حدی مسئول سرنوشتی است که بر او وارد می‌شود، خواه با موجب شدن عامدانه آن یا با عدم پیشگیری منفعلانه از آن. یهودیان بدون هر گونه اقدام عملی به عنوان خودهای عمومی، اجازه داده بودند که سرنوشت تراژیک، آن‌ها را دربرگیرد. با این حال، او هرگز حتی به این ادعا نزدیک هم نشد که بگوید این موضوع یهودیان را مقصر می‌سازد. علاوه بر این، این تمایز او بین حوزه خصوصی و عمومی است که باعث محکومیت آیشمن توسط آرنت می‌شود: او “مایل نبود جهان را با مردم یهودی تقسیم کند”، و به این ترتیب حقیقت جاودانه و فسادناپذیر “حوزه خصوصی” را نقض کرد، که بر اساس آن “ما باید بخواهیم جهان را با دیگران تقسیم کنیم.”

نتیجه‌گیری‌ها

اندیشه‌ی «ابتذال شر» نزد آرنت، همچنان تا به امروز بسیار بحث‌برانگیز و جنجالی باقی مانده است.

در حالی که اجماعی انتقادی در حال شکل‌گیری است که به‌طور نسبی نظریه‌ی آرنت را می‌پذیرد ــ برای مثال، کریستوفر براونینگ گفته است: «آرنت مفهوم مهمی را دریافته بود، اما مثال درستی را انتخاب نکرد» ــ یافته‌های تازه همچنان این دیدگاه گسترده را تأیید می‌کنند که آرنت ارزیابی نادرستی از آیشمن ارائه داد، چرا که به تمام شواهدی که یهودستیزی او را نشان می‌دادند، بهای لازم را نداد.

در واقع، برخی از نوشته‌های شخصی آیشمن ــ از جمله خاطرات منتشرنشده‌ای که او در دوران زندگی‌اش در آرژانتین در میان مقامات سابق رژیم نازی نوشته بود، و نیز مصاحبه‌ای با روزنامه‌نگار فراری نازی، ویلم ساسن (Willem Sassen) ــ تا پس از پایان دادگاه در دسترس عموم قرار نگرفتند.

با این حال، در مجموع، پژوهشگران اندکی تلاش کرده‌اند تا واقعاً آرنت را درک کنند و تصویری کلی از دیدگاه او را «از منظر شخصی دیگر» تحلیل کنند: یعنی از چشم‌انداز کسی که خودش رنج‌های نازی‌ها را بر تن خویش لمس کرده بود.

آرنت که خود یهودی بود، در سال ۱۹۳۳ توسط گشتاپو دستگیر و زندانی شد، و پیش از آن‌که به دادگاه برود، از کوه‌ها گذشت و به تبعید گاه گریخت.او می‌کوشید از زنجیرهای تصویر سنتی و شیطانی از شر رهایی یابد و راه‌های تازه و «پیش‌پاافتاده‌ای» را که شر ممکن است از طریق آن‌ها خود را نشان دهد، آشکار کند . کاری که آرنت می‌خواست انجام دهد، فهمیدن بود و «فهمیدن نه به معنای تأیید، توجیه، یا بخشش، بلکه آشتی‌کردن با واقعیتِ جهانی است که در آن، چنین چیزهایی ممکن است اتفاق بیفتد».(هانا آرنت درباره‌ی آیشمن: امر عمومی، امر خصوصی و شر، شیراز دوسا، ص. ۱۶۷)

آرنت ضمن دعوت به بازاندیشی درباره‌ی مفهوم شر، مهم‌تر از همه، خواستار بازاندیشی در باب مسئولیت اخلاقی است.او باور دارد که هر انسانی نه‌تنها توانایی مبارزه با شر را دارد، بلکه مسئولیت انجام این کار را نیز بر دوش می‌کشد و آن هم البته به توسط قدرت اندیشیدن انتقادی. در واقع «ما از طریق آغاز به اندیشه کردن، از طریق رسیدن به بُعدی فراتر از افق زندگی روزمره، در برابر شر مقاومت می‌کنیم.» (هانا آرنت: نظریه‌ی حقوقی و محاکمه‌ی آیشمن، پیتر برودن، ۲۰۱۷، ص. ۲۷۹)

بخش نخست مقاله: هانا آرنت و ابتذال شر - یک

——————————-
© جورجیا آرکل ۲۰۲۳
جورجیا آرکل، مترجم و ویراستار بریتانیایی-ایتالیایی است، با علاقه‌ای پرشور به زبان‌ها، فلسفه و کوه‌نوردی.
Hannah Arendt & the Banality of Evil
Georgia Arkell reconsiders Arendt’s explosive report on the trial of Eichmann.

* کلیه تصاویر این مقاله به استثنای جلد نشریه «اکنون فلسفه» توسط هوش مصنوعی برای همین مقاله ساخته شده است.

Hannah Arendt & the Banality of Evil
Georgia Arkell reconsiders Arendt’s explosive report on the trial of Eichmann.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net