سه شنبه ۲ دي ۱۴۰۴ - Tuesday 23 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 22.12.2025, 19:31

یافتن عشق، یعنی کار، کار، کار


گفتگوی اشپیگل با اوته رورت

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

گفتگوی هفته نامه اشپیگل در جدیترین شماره خود با اوته رِوِرت در باره عشق و روابط زناشویی در تاریخ

محبت را می‌توان به شیوه‌ای علمی سنجید، این را اوته فرِوِرت (Ute Frevert)، پژوهشگر احساسات (Emotionsforscherin)، می‌گوید. او توضیح می‌دهد که چه چیزی در گذشته در خواستگاری به طرد منجر می‌شد و چگونه آرمان‌های به ظاهر منسوخ تا به امروز تأثیر خود را ادامه می‌دهند.
فرورت، ۷۱ ساله، استاد تاریخ احساسات (Professorin für Emotionsgeschichte) است. او تا سال ۲۰۲۴ بخش پژوهشی «تاریخ احساسات» را در مؤسسه ماکس پلانک (Max-Planck-Institut) برای پژوهش‌های آموزشی در برلین رهبری می‌کرد. کارهای او نشان داده‌اند که احساسات چگونه فرآیندهای تاریخی را تحت تأثیر قرار می‌دهند و هنجارهای اجتماعی را شکل می‌دهند.

اشپیگل: خانم فرورت، آرتور شوپنهاور (Arthur Schopenhauer) در سال ۱۸۱۸ نوشت که موضوع عشق «صرفاً این است که هر هانس (Hans)، گرِتِه (Grethe) خودش را پیدا کند» [یا هر مجنون لیلی خود را] و پرسید: «پس این هیاهو برای چیست؟ این فشار، خروش، ترس و نیاز برای چیست؟» آیا شما پاسخی برای این دارید؟

فرورت: شوپنهاور به باور من در اینجا نگاهی ساده انگارانه و فاقد پیچیدگی لازم به «هانس و گرته» دارد. زیست‌شناسان تکاملی (Evolutionsbiologen) اینگونه به آن نگاه می‌کنند: باید یک زوج وجود داشته باشد تا فرزندآوری صورت گیرد، و آن‌ها باید تا حد امکان چند سالی با هم بمانند تا این فرزند را به درستی پرورش دهند، و آنچه هانس و گرته را به هم نگه می‌دارد، عشق نام دارد.

اشپیگل: آیا فکر می‌کنید انسان خردمند در رفتار جفت‌گیری خود از ریشه بیولوژیکی‌اش جدا شده است؟ و در آن صورت، آیا عشق به جای یک احساس اولیه، یک «رسانه ارتباطی» است، همان‌طور که جامعه‌شناس نیکلاس لومان (Niklas Luhmann) نوشت؟

فرورت: من بیشتر با لومان هم‌راه هستم و هرگز تمایلی به جدال درباره اینکه آیا احساسات ذاتی هستند یا نه، نداشتم. ممکن است الگوهای رفتاری بیولوژیکی در خدمت تولید مثل زیربنای عشق باشند. اما نسل‌های انسان‌ها در تمامی، یا بهتر است بگوئیم حقیقتاً در تمامی عرصه‌های فرهنگی، به این فکر کرده‌اند که چگونه می‌توانند به این رویداد نسبتاً سطحی بین زن و مرد، و گاهی بین افراد هم‌جنس، جنبه افسون‌آمیزی اضافه نمایند و آن را به نوعی به یک فرهنگ تبدیل کنند. این نگاه مرا به عنوان یک تاریخ‌دان بسیار بیشتر به موضوع علاقه‌مند می‌کند.

اشپیگل: کسی که اشعار شاعره یونانی سافو (Sappho) از قرن هفتم پیش از میلاد یا ترانه‌های عاشقانه والتر فون در فوگلوایده (Walther von der Vogelweide) حدود سال ۱۲۰۰ را می‌خواند، ممکن است فکر کند درد دل آنها مشابه چیزی است که لیزا- ماری (Lisa-Marie) از ووپرتال (Wuppertal) امروز همان را با قلب‌های تپنده ایموجی توصیف می‌کند.

فرورت: علوم اعصاب دریافته‌اند که احساسات در مغز جای دارند. اما مغزها شکل‌پذیر هستند و با محیط خود تغییر می‌کنند. بنابراین احساسات نیز دوره‌های تاریخی متغیری را از سر می‌گذارند. عشق یک نیروی طبیعی جهانی نیست، یک «تب» یکنواخت و بالا در طول همه اعصار نیست، همان‌طور که پگی لی (Peggy Lee) در آهنگ پرفروشش در سال ۱۹۵۸ ادعا کرد. عشق یک کد فرهنگی است که به قواعد و هنجارها، و غالباً نیز به قوانین و ممنوعیت‌ها ترجمه می‌شود. از دیرباز، دولت، دین و جامعه تعیین می‌کرده‌اند که چه کسی می‌تواند چه کسی را دوست بدارد. اساساً چه کسی حق عشق ورزیدن دارد!

اشپیگل: رمان‌ها، شعرها، کتاب‌های راهنمای عشق به قدری زیاد هستند که می توانند خودشان به کتابخانه‌های کامل تبدیل شوند، به همه زبان‌ها، در همه قاره‌ها – آیا احساس دیگری می‌شناسید که درباره آن کلمات بیشتری به هدر رفته باشد؟

فرورت: نه. و این نیز دلیلی است برای درک عشق به عنوان یک رسانه ارتباطی. یادگیری، توصیف و انتقال آن، مستلزم ارتباط بسیار زیاد و فوق‌العاده طاقت‌فرسا است. برای «مستحکم کردن» آن، نیاز به کلمات و نشانه‌ها، اشارات و هدایا است. به عنوان مثال، زبان رمزی گل (Blumensprache) در قرن نوزدهم را در نظر بگیرید. آیا می‌دانستید که کدام گل یک ممنوعه مطلق بود وقتی یک مرد جوان برای اولین بار بر در بانوی دلخواهش می‌کوبید؟ این موضوعی است که در کتاب راهنمای «نزاکت خوب، در همه موقعیت‌های زندگی» (Der gute Ton, in allen Lebenslagen ) سال ۱۸۸۹ آمده است.

اشپیگل: هیچ‌ایده‌ای ندارم. شاید گل سوسن؟

فرورت: خیر. آن گلی بود که در یک گلدان قرار داشت! چون باید بیش از یک روز از آن مراقبت می‌شد، فضای زیادی می‌گرفت. این تجاوزکارانه تلقی می‌شد.

اشپیگل: از منظر تاریخی، درباره احساسات واقعی که شخصیت‌های تاریخ را به هم پیوند می‌داد، چه می‌توانیم بدانیم؟ مثلاً آیا کلئوپاترا (Kleopatra) واقعاً مارک آنتونی (Marc Antonius)، فرمانده رومی، را می‌پرستید یا فقط او را فریفت چون از نظر سیاسی به صلاحش بود؟

فرورت: این را نمی‌دانیم. بدون منابع مربوطه، به احساساتی که شخصیت‌های تاریخی واقعاً تجربه کرده‌اند، دسترسی نداریم. اما می‌توانیم ثابت کنیم: احساسات تاریخ دارند – و تاریخ می‌سازند. و عشق، به رغم اینکه به گونه‌ای ذهنی و منحصربه‌فرد تجربه می‌شود، احساسی است که در طول تاریخ بیشترین اجتماع‌پذیری و قالب‌بندی فرهنگی را داشته است.

اشپیگل: احتمالاً باید مفاهیم را کمی روشن کنیم. عشق جنسی، عشق مادری، عشق به حیوانات، میهن‌پرستی – این «عشق» چیست؟

فرورت: حق با شماست، با این مفهوم به طور نادقیق برخورد می‌شود. جوانان امروز تقریباً هر تماس تلفنی با دوستان یا با مامان و بابا را با این جمله پایان می‌دهند: «دوستت دارم». یونانیان باستان در این مورد دقیق‌تر بودند: آنان بین اشکال مختلف عشق تمایز قائل می‌شدند. از جمله عمدتاً اِروس (Eros)، یعنی عشق شورانگیز/شهوانی، یک خواهش تقریباً خودخواهانه و حریصانه. و همچنین فیلِیا (Philia)، که بیانگر احساس دوستی عمیق است. استورگه (Storge) به عشق درون خانواده اشاره داشت، آگاپه (Agape) به عشق ایثارگرانه الهی.

اشپیگل: آگاپه سپس در مسیحیت به نوع دوستی و محبت به همنوع تبدیل شد – اما منظور ما امروز وقتی از عشق جنسی صحبت می‌کنیم چیست؟ فقط اروس خالص؟

فرورت: اروس در دوران باستان نیز بسیار بیش از جاذبه جنسی معنا داشت، چه برسد به رابطه یک‌شبه. و در هر مقطع زمانی، اشتراکاتی بین اشکال عشق وجود داشت که از آن‌ها گونه‌های جدیدی پدید می‌آمد. دوستی، یعنی فیلِیا، می‌توانست با تمنا آمیخته شود و وقتی این تمنا فروکش می‌کرد، دوباره به سمت دوستی برمی گردید. یا عشق به میهن را در نظر بگیرید: سهمی از آگاپه دارد، هم از روحیه فداکاری و هم از ایثار متأثر است. نازی‌ها به عشق به هیتلر متوسل می‌شدند، پوتین عشق به روسیه را طلب می‌کند، حزب آلترناتیو برای آلمان عشق به آلمان را. عشق جامعه‌ها را ساختار بندی می کرد و هنوز هم چنین است و محتوای سیاسی را منتقل می‌کرده و می‌کند.

اشپیگل: اجازه دهید درباره اِروس صحبت کنیم و درباره آنچه که او از دوران باستان تا امروز در تاریخ به بار آورده است. مثلاً زئوس (Zeus) در المپ (Olymp) تقریباً کل جهان خدایان را تحت سلطه درآورد، فقط جرأت نزدیک شدن به آفرودیته (Aphrodite)، الهه عشق را نداشت. چرا؟

فرورت: هرکس با او درگیر شود، خطر از دست دادن کنترل را دارد، زئوس نمی‌توانست این ریسک را بپذیرد. دقیقاً به دلیل اینکه خطر از دست دادن کنترل از طریق اروس بسیار زیاد است، قدرتمندان وسواس زیادی در مهار آن از طریق قواعد داشتند. یک مرد از طبقه اجتماعی ممتاز یونان اگرچه می‌توانست با برده‌های مذکر رابطه جنسی داشته باشد، اما هرگز نباید نقش منفعل [مفعول]، بلکه همیشه نقش فعال [فاعل]، و نفوذکننده (penetrierende) را ایفا می‌کرد.

اشپیگل: و با این حال، برخی در جامعه دگرباشان، دوران باستان یونان را به عنوان یک بهشت آزاد جنسی تقدیس می‌کنند. آیا این فقط یک سوءتفاهم است؟

فرورت: به هر حال یک نگاه غیرتاریخی است. اما اساساً جامعه یونان لیبرال‌تر از مثلاً جامعه قرن نوزدهم بود – حداقل برای مردان آزادزاده (Männer frei geborene). این وضعیت از زمانی تغییر کرد که کلیسای مسیحی در دوران باستان متأخر به عنوان نهادی مستقر شد که نیروی عظیمی در ایجاد هنجارهای اجتماعی اعمال می کرد.

اشپیگل: با پیروزی مسیحیت، عشق به خدا به بالاترین شکل عشق ارتقا یافت و امر جنسی تنزل پیدا کرد. نخبگان حاکم این تصور را پذیرفتند. با چه پیامدهایی؟

فرورت: از یک سو، این امر راه را برای دورویی و ریاکاری اخلاقی (Doppelmoral) باز کرد. از سوی دیگر، عشق اکنون به یک چهره انتزاعی، یعنی خدا، معطوف شد. این چهره بعدها با میهن، دولت، پیشوا، سوسیالیسم جایگزین گردید.

اشپیگل: در طولانی‌ترین بخش تاریخ، ازدواج‌ها بر اساس دلایل اقتصادی و قدرت سیاسی ترتیب داده می‌شدند. تا دورانی طولانی در عصر جدید، زن و شوهر چیزی شبیه ساختار بنیادین جامعه را تشکیل می‌دادند. آیا عشق در آن زمان اساساً شانسی داشت؟

فرورت: می‌توانست در طول ازدواج توسعه یابد، اما مجبور نبود. شور و تمنا بیشتر به عنوان یک امتیاز طبقه بالا تلقی می‌شد. به ترانه‌های عاشقانه در قرون وسطی فکر کنید: آن خطاب به خدمتکار طویله نبود، بلکه خطاب به بانوی نجیب دور از دسترس بود. یا بعدتر، رمان جنجالی «پیوندهای خطرناک» (Gefährliche Liebschaften) سال ۱۷۸۲ درباره دسیسه‌بازی‌ها و نقشه‌کشی‌ها در دنیای اشراف – در اینجا شور و تمنا عمدتاً خارج از ازدواج اتفاق می‌افتاد.

اشپیگل: تنها حدود سه دهه پس از کتاب « پیوندهای خطرناک»، ایده عشق رمانتیک ذهن‌ها و قلب‌ها را فتح کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟

فرورت: انقلاب فرانسه نظام فئودالی را جارو کرد و برتری کلیسا را زیر سؤال برد. تغییرات اقتصادی باعث شد جامعه نسبت به گذشته کمتر ایستا باشد. تا آن زمان، جهان هم غیرآزاد و هم غیرپیچیده بود: یک اشرافی همیشه اشرافی می‌ماند، یک کشاورز همیشه کشاورز. با آزادی ۱۷۸۹، یک بی‌ثباتی عظیم همراه شد. زندگی مردم دیگر از پیش تعیین‌شده نبود، فرد به خودش واگذار شده بود. دقیقاً در این مرحله تاریخی گذار، مفهوم عشق رمانتیک تثبیت شد.

اشپیگل: شاعر مشهور نووالیس (Novalis) در پایان قرن هجدهم نوشت که عشق «هدف نهایی تاریخ جهان» است. چه چیزی او را برانگیخت؟

فرورت: در آن زمان، احساسات به عنوان مدرکی برای فردیت و انسانیت تلقی می‌شدند. برخلاف اشراف، که فقط به احساسات تظاهر و قدرت سیاسی را دستکاری می‌کردند، اکنون بورژوازی (Bürgertum) در حال صعود ارزش زیادی بر حس کردن احساسات واقعی و پایدار و همچنین نشان دادن آن می‌گذاشت. به همین دلیل مردان در این عصر احساسات‌گرایی (der Empfindsamkeit Zeitalter) اینقدر با اشتیاق و پشتکار گریه می‌کردند: این ارتباط های جسمی بود که اصالت احساس را مورد تأکید قرار می داد. همزمان، به عشق به عنوان یک نیرویی که به لحاظ سیاسی ایحاد نظم‌ جدید می کرد نیاز بود.

اشپیگل: رمانتیک‌های اولیه خواستار ازدواج عاشقانه شدند، آنان آرمان رابطه شورانگیز مادام‌العمر را ترسیم کردند، یک آرمانشهر که تا به امروز مردم را به بدبختی می‌کشاند؟

فرورت: (می‌خندد) کسی که چنین انتظارات بالایی از عشق دارد، تنها می‌توانست و می‌تواند ناامید شود. لذت‌های حسی که در رمان‌هایی مانند «لوسینده» (Lucinde) اثر شلگل (Schlegel) توصیف شده، به ندرت با واقعیت مطابقت داشت.

اشپیگل: فیلسوف فریدریش شلایرماخر (Friedrich Schleiermacher) به معشوقش هنریته (Henriette) نوشت: «با من برابر شو، آن‌گونه که مرد و زن باید [برابر] باشند». این مفهوم جدید عشق چقدر رهایی‌بخش بود؟

فرورت: قضیه برابری اینطور بود: از نظر ایدئال بله، از نظر مادی نه. زیرا حتی رمانتیک‌های اولیه نیز به سازه حوزه‌های جداگانه معتقد بودند که گویا توسط طبیعت مقدر شده: در حالی که زن از طریق ازدواج و خانواده به رسالت واقعی خود می‌رسد، مرد را به عرصه عمومی می‌کشاند. در فرهنگ بروکهاوس (Brockhaus) دهه ۱۸۲۰ اینگونه آمده: «عشق، سرنوشت/رسالت زن است»:. این برای زنان محدودیت‌هایی ایجاد کرد که مردان با آن آشنا نبودند.

اشپیگل: چه زمانی زن به خانه‌دار و مادر ابدی تنزل یافت؟

فرورت: این انتساب نقش در قرن نوزدهم تثبیت شد و در ابتدا فقط برای طبقه بورژوا اعتبار داشت. کلیساها در این امر کمک کردند، دولت نیز. الیزابت بادینتر (Elisabeth Badinter)، فیلسوف فرانسوی، عشق مادری را که به ویژه در عصر بورژوازی بسیار مورد تأکید بود، به هیچ وجه یک غریزه طبیعی، بلکه یک اختراع فرهنگی می‌داند.

اشپیگل: با این وجود، تصور عشق مادریِِ ذاتی به همان سرسختی آرمانشهر رمانتیک «همه‌چیز با یکی برای همیشه» باقی مانده است.

فرورت: قرن نوزدهم در استخوان‌های ما عمیقاً ریشه دارد، حتی اکنون نیز نسل در حال رشد را شکل می‌دهد. زیرا ایده‌های بنیان‌گذاری شده در آن زمان صرفاً سرکوبگر و پدرسالار نبود...

اشپیگل: ...بلکه؟ فمینیست‌ها نظر دیگری دارند. پژوهشگر بریتانیایی استوی جکسون (Stevi Jackson) نوشته است «[عشق] زمانی شروع می‌شود که در آغوشش فرو می‌روی و با بازوانت در سینک ظرفشویی‌اش پایان می‌یابد».

فرورت: این نقل قول در همان زبان انگلیسی از نظر زبانی بسیار زیباست (It starts when you sink into his arms and ends with your arms in his sink) – اما نادیده می‌گیرد که بسیاری از زنان در این شکل از رابطه احساس راحتی می‌کنند. این برای آنان جایگاه محترمی در زندگی و یک پناهگاه فراهم می‌کند، زمانی که فشار مضاعف برایشان زیاد شود.

اشپیگل: دهه‌های بیست قرن بیستم، همراه با «عشق عینی»، نوعی ضد- رمانتیسیسم پدیدار شد. طرفداران آن علیه کیش احساسات مقاومت می‌کردند، زن اغوا گر مرگبار یا زن افسونگر خطرناک (Femme fatale) با اطمینان خودش تعیین می‌کرد که سکس چیست، عشق واقعی چیست یا هر دو.
فرورت: چه کسی می‌توانست از عهده چنین آزمایش‌هایی برآید؟ یک اقلیت مرفه کوچک. میلیون‌ها کارمند زن همچنان به عشق رمانتیک، به خوشبختی خانواده و خانه‌داری رویا می‌بافتند. اما برای آنان نیز به تدریج فضای آزادی جدید، وسایل پیشگیری بهتر و آگاهی بیشتر فراهم شد. قواعد سختگیرانه نزاکت شل شد، سقط جنین یک موضوع سیاسی بزرگ بود.

اشپیگل: تا زمانی که نازی‌ها آن را به شدت ممنوع کردند.

فرورت: البته برای زنان «از نظر نژادی ارزشمند»، همان‌گونه که در آن زمان نامیده می‌شدند. رژیم برای آنان ممنوعیت سقط جنین را تشدید کرد. اما زنان یهودی باردار مجاز و حتی تشویق می‌شدند فرزندانشان را سقط کنند. افرادی که رژیم آنان را بیمار اعلام می‌کرد، با عقیم‌سازی اجباری مواجه بودند. برای جلوگیری از «اختلاط نژادی»، ازدواج‌های مختلط ممنوع و طلاق آن‌ها تسهیل شد.

اشپیگل: دیکتاتوری نازی تا چه حد در زندگی رابطه‌ای شهروندانی که از سوی آن طرد نشده بودند، نفوذ کرد؟

فرورت: برای ازدواج عاشقانه خوشبخت «آریایی» و «سالم از نظر وراثت»، تبلیغات عظیمی به کار گرفته شد. این از آموزش مدرسه آغاز شد، در مشاوره ازدواج ادامه یافت و در وام ازدواج و نشان یا صلیب افتخار مادران آلمانی (Mutterkreuzen) مادی شد. با این حال، تأثیر محدود بود. در دهه سی، اگرچه آمار ازدواج بالا رفت، زیرا بسیاری از زوج‌ها مراسم عروسی خود را در بحران دوره وایمار به تأخیر انداخته بودند. اما میزان زاد و ولد افزایش نیافت، به جای چهار فرزند مورد نظر، فقط دو فرزند به دنیا آمد.

اشپیگل: آلمان شرقی چقدر بر زندگی عاشقان حاکم بود؟

فرورت: حزب اتحاد سوسیالیستی می‌خواست زوج‌ها را با انگیزه‌های مشابه دوران ناسیونال سوسیالیسم به بچه‌دار شدن ترغیب کند. افراد متأهل راحت‌تر و سریع‌تر یک آپارتمان می‌گرفتند، علاوه بر این، یک وام بدون بهره ازدواج در انتظار بود که می‌شد آن را «با بچه پس داد»، یعنی با فرزندآوری تسویه کرد.

اشپیگل: در همین حال، در جمهوری فدرال، طبق پاراگراف مربوط به دلالی و تشویق یا تسهیل روابط جنسی خارج از چارچوب اخلاق رسمی (Kuppeleiparagraf)، کسی که زوج‌های ازدواج‌نکرده را اسکان می‌داد، مرتکب جرم می‌شد. دموکراسی جوان تا چه حد عشق را محدود می‌کرد؟

فرورت: با پایبندی به مقررات قانون مدنی سال ۱۹۰۰ و قانون کیفری امپراتوری تا اواخر دهه شصت، دستورالعمل‌های روشنی ارائه می شد. این شامل پاراگراف ۱۷۵ نیز بود که همجنس‌گرایی را به عنوان جرم تعریف می‌کرد. این پاراگراف در جمهوری فدرال تنها در سال ۱۹۹۴ لغو شد، در آلمان شرقی شش سال زودتر. ممنوعیت کیفری و تابوی اجتماعی منجر به این شد که همجنس‌گرایان حتی زبان برای بیان احساسات خود نداشتند.

اشپیگل: زوج‌های دگرجنس‌گرا نیز مدت‌های طولانی در مورد احساسات و خواسته‌های خود صحبت نمی‌کردند.

فرورت: حداقل در مورد سکس درون ازدواج، این اساساً مربوط به خوشبختی عاشقانه مرد بود، که می‌توان در کتاب «ازدواج کامل» (Die vollkommene Ehe) تئودور هندریک فان ده ولده (Theodoor Hendrik van de Velde) (۱۹۲۶) خواند. یک پرفروش همیشگی، من آن را در میز کنار تخت پدرم یافتم. نقطه عطف بزرگ تنها در سال ۱۹۷۶ با گزارش هایت (Hite-Report) آمد...

اشپیگل: ...که در آن پژوهشگر جنسیتی آمریکایی، شر هایت (Shere Hite)، حدود ۳۰۰۰ زن را در مورد موضوعاتی مانند ارگاسم، خودارضایی، رابطه مورد پرسش قرار داده بود.

فرورت: ناگهان آشکارا بحث بر سر تمایلات زنانه بود، و آن هم بدون نگاه کردن به «هدف» باروری. این تصور که زنان بدون ارگاسم نمی‌توانستند باردار شوند، از دوران باستان رایج بود. اما اکنون نیازها و خیال‌پردازی‌های زنانه به خودی خود در کانون توجه قرار داشت. بالاخره زنان صدای خود را یافتند. تصادفی نبود که در این زمان جنبش دوم زنان شکل گرفت.

اشپیگل: عشق در قرن بیست و یکم در دموکراسی‌ها از اقتدار کلیسایی، دولتی، اجتماعی رها شده است. آیا اکنون همه چیز ممکن است؟

فرورت: بدون شک، تنوع به وضوح بیشتر است، مدل‌های رابطه مختلفی حول محور عشق زندگی می‌شوند. همزمان، اصل درون‌همسری، که بر اساس آن افراد درون طبقه اجتماعی و مذهب خود پیوند می‌خورند، بسیار سرسختانه باقی مانده است. این که یک پزشک زن عاشق یک کارگر شود، همچنان غیرعادی است. در اپلیکیشن‌های دوستیابی، فرد بر اساس معیارهای گوناگون جستجو می‌کند. از برخی جهات، هنجارهای عشق حتی سخت‌گیرانه‌تر شده است، رسوایی «دوربین بوسه» (Kiss-Cam-Skandal) را در نظر بگیرید: مدیران شرکت‌ها به دلیل بوسیدن کارمندان زن، شغل خود را از دست می‌دهند.

اشپیگل: بر اساس جامعه‌شناس اسرائیلی، اوا ایلوز (Eva Illouz)، عشق در سرمایه‌داری به کالا تبدیل شده است. آیا اکنون اپلیکیشن‌های دوستیابی و صنعت کتاب‌های راهنما به ما تحمیل می‌کنند که چه کسی و چگونه باید دوست داشته باشیم؟

فرورت: این که عشق به یک زبان نشانه‌ای مادی نیاز دارد، مدتهاست شناخته شده است. آنچه تغییر کرده، خیال‌پردازی‌ها و انتظارات است، که پیوسته بالاتر و بالاتر می‌رود. همچنان ما را اشتیاق به «کسی که نظیر ندارد» (the one and only) هدایت می‌کند: انسانی که با او همه چیز را تقسیم کنیم، تجربه کنیم، لذت ببریم. ناامیدی‌ها اجتناب‌ناپذیرند. اما فرصت‌های جدید، به ظاهر نامحدود، در انتظار است، زیرا ممکن است کسی حتی جذاب‌تر از جایی ظاهر شود.

اشپیگل: از طریق رسانه‌های اجتماعی، افراد با ایده‌آل‌های زیبایی، انتظارات هنجاری از نقش (Rollenerwartungen) و مدل‌های رابطه بمباران می‌شوند. این چگونه بر تصور ما از عشق تأثیر می‌گذارد؟

فرورت: از یک سو، ما آزادتر از همیشه‌ایم. از سوی دیگر، نامطمئن هستیم و مشتاق وضوح و شفافیت. این امر ما را به دست کسی مانند آقای کراه (Herr Krah) از حزب آلترناتیو برای آلمان (AfD) می‌سپارد که تبلیغ می‌کند: «مردان واقعی راست‌گرا هستند، با این زنان را به دست می آورند.»

اشپیگل: آیا عشق به جایگزینی برای مذهب تبدیل شده است؟

فرورت: عشق قرار است به ما کمک کند تا فشارها و عدم قطعیت‌های جهان مدرن را تحمل کنیم. در حالی که خودش به هیچ وجه امن نیست. یافتن و زندگی کردن با آن، یعنی کار، کار، کار. آزادی نیز همین طور است – همیشه بهایی دارد.


مصاحبه‌کنندگان: رافائلا فون بردو و کاتیا ایکن
اشپیگل ۵۲ | ۲۰۲۵

Interview: Rafaela von Bredow und Katja Iken
»Die Liebe zu finden, heißt Arbeit, Arbeit, Arbeit«
Interview: Rafaela von Bredow und Katja Iken
DER SPIEGEL 52 | 2025

 





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net