دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴ - Monday 20 October 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 19.10.2025, 10:01

محصولات کشاورزی ارگانیک برای نازی‌ها


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

نشریه هفتگی اشپیگل (Nr.37/5.9.2025)
Screenshot (18103) copy. jpg

مقدمه مترجم: در میان تاریک‌ترین فصل‌های تاریخ قرن بیستم، اردوگاه کار اجباری داخائو نه‌تنها به‌عنوان یکی از نخستین و مخوف‌ترین مراکز سرکوب و مرگ نازی‌ها شناخته می‌شود، بلکه در پسِ سیم‌های خاردار و زمین‌های گل‌آلود آن، روایتی کمتر شناخته‌شده از پیوند ایدئولوژی، شبه‌معنویت و علم‌نمایی با ماشین مرگ رایش سوم نیز نهفته است. در اینجا، جایی که بیش از دویست هزار انسان از سراسر اروپا در بند بودند و ده‌ها هزار نفر جان خود را از دست دادند، شاخه‌ای از اندیشه‌های به ظاهر «روح‌محور» رودولف اشتاینر بنیان‌گذار مکتبی به نام آنتروپوزوفی ، در خدمت نظامی قرار گرفت که بنیادش بر بی‌رحمی و حذف انسانیت استوار بود.
آنتروپوزوفی، که در آغاز قرن بیستم با داعیه‌ی آشتی میان علم و معنویت پدید آمد، در دوران ناسیونال سوسیالیسم به شکلی تناقض‌آمیز با پروژه‌های نژادگرایانه و ایدئولوژی خودکفایی نازی‌ها گره خورد. کشاورزی «بیودینامیک» — روشی که اشتاینر آن را با هدف بازگرداندن هماهنگی کیهانی به زمین و طبیعت معرفی کرده بود — در داخائو به دست زندانیان گرسنه و فرسوده اجرا شد، در حالی که افسران اس اس نتایج این آزمایش‌ها را برای پیشبرد «سلامت نژاد آریایی» و «اقتصاد جنگی خودبسنده» می‌سنجیدند.
در دل این ساختار، شرکت‌هایی چون ولدا (Weleda)، که از آموزه‌های آنتروپوزوفی در تولید داروها و لوازم آرایشی طبیعی الهام گرفته بودند، به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم در زنجیره‌ی این همکاری حضور داشتند. پژوهش‌های تازه، از جمله تحقیقات دقیق مورخ آلمانی آنه زودرو (Anne Sudrow)، پرده از بخشی از این شبکه برداشته‌اند؛ شبکه‌ای که در آن کار اجباری، ایدئولوژی معنویت‌نما و منافع صنعتی به هم پیوستند.
مزرعه‌ی «بیودینامیک» داخائو که در ظاهر برای آزمایش کشاورزی ارگانیک اداره می‌شد، در واقع آزمایشگاهی برای تلفیق بینش شبه‌عرفانی اشتاینر با اهداف نژادپرستانه‌ی نازی‌ها بود. در آنجا، زندانیان زیر شکنجه و گرسنگی، به کاشت گیاهان دارویی و تولید مواد اولیه برای شرکت‌هایی می‌پرداختند که امروز نامشان با طبیعت‌دوستی و سلامت شناخته می‌شود. در همین حال، پزشک اس اس، زیگموند راشر— دانش‌آموخته‌ی پیشین مدرسه‌ی والدورف و فرزند یک پزشک آنتروپوزوفیست — آزمایش‌های مرگبار خود را بر انسان‌ها انجام می‌داد، با استفاده از روش‌های باطنی و حتی کرم‌های تولیدشده توسط همان شرکت‌های «طبیعی».
بررسی این تاریخ فراموش‌شده، تنها بازگویی گذشته‌ای دردناک نیست، بلکه بازتاب پرسشی اخلاقی و فلسفی است که تا امروز ادامه دارد:چگونه جنبشی که در ظاهر در پی رشد روح، هماهنگی با طبیعت و شفقت بود، توانست در کنار ساختار جنایتکارانه‌ای بایستد که تجسم انکار انسانیت بود؟ و مسئولیت نهادهایی که ریشه در آن تفکر دارند — از جمله شرکت‌های موفق امروزی — در مواجهه با این گذشته چیست؟این مقاله تلاشی است برای بازخوانی پیوند میان آنتروپوزوفی، کشاورزی بیودینامیک، و اردوگاه کار اجباری داخائو، تلاشی برای روشن‌کردن مرزهای مبهم میان ایمان، ایدئولوژی و سوءاستفاده از معنویت در خدمت قدرت.
در اردوگاه کار اجباری داخائو، اس اس با روش‌ها و مواد آنتروپوسوفی (نوعی شبه‌عرفان طبیعی) و با بهره‌گیری از کار اجباریزندانیان آزمایش می‌کرد. شرکت ولدا (Weleda)، تولیدکننده لوازم آرایشی طبیعی، نیز در این میان نقشی ایفا می‌کرد.


رودولف اشتاینر بنیانگذار آنتروپوسوفی

ایستگاه اتوبوسی که آنه زودرو (Anne Sudrow) در شمال شرقی داخائو، از آن پیاده می‌شود، هنوز هم «باغ گیاهان دارویی» نام دارد. امروز اینجا یک منطقه صنعتی است. اسکلت‌های زنگ‌زده گلخانه‌ها در میان علف‌ها، نشانه‌هایی از آنچه در دوران ناسیونال سوسیالیسم در امتداد این خیابان رخ داد ارائه می‌دهند: پشت سیم‌های خاردار، اس اس یک «مزرعه» راه انداخته بود. باغبان ها با کشاورزی «بیودینامیک» که رودولف اشتاینر (۱) (Rudolf Steiner)، بنیانگذار آنتروپوسوفی (Anthroposophie) (۲) توسعه داده بود، آزمایش می‌کردند. زندانیان اردوگاه کار اجباری داخائو مجبور بودند برایانجام این کار، زحمات طاقت‌فرساییمتحمل شوند. زیگموند راشر (Sigmund Rascher)، که خود دانش‌آموخته سابق مدرسه والدورف بود، حتی در اردوگاه داخائو آزمایش‌هایی روی انسان‌ها انجام می داد.

در دوران حکومت نازی‌ها، اینجا یکی از مکان‌های مرکزی برای توسعه کشاورزی ارگانیک (ökologischen Landbaus) در آلمان بود. و این تأسیسات همچنین در تاریخ شرکت ولدا که (Firma Weleda) بر اساس اصول آنتروپوسوفی کار می کرد نقشی ایفانمود — نقشی که این شرکت بین‌المللی موفق، با دفتر مرکزی در آرلزهایم (Arlesheim) سوئیس و شوبیش گموند (Schwäbisch-Gmünd)، تا به امروز تمایلی به صحبت درباره آن ندارد.


آنه زودرو

خانم زودرو، ۵۵ ساله، مورخ است، او در مرکز تحقیقات تاریخ معاصر در پوتسدام (Potsdam) و همچنین در مؤسسه فریتس باوئر (Fritz-Bauer-Institut) در فرانکفورت تحقیق و تدریس کرده است. در پنج سال گذشته، او تاریخ مزرعه داخائو را بررسی کرده و مطالعه خود را به اشپیگل ارائه داده است. زودرو می‌گوید: «من از کشاورزی بیودینامیک تصویر بسیار مثبتی داشتم. » اما اکنون این تصویر مثبت از طریق تحقیقات او تعدیل شده است: «ما به عنوان مصرف‌کننده چگونه در مقابل محصولات بیودینامیک رفتار می‌کنیم، وقتی بدانیم که در اینجا در اردوگاه داخائو چه اتفاقی افتاده است؟ من معتقدم که در این خصوص نیاز به روشنگریوجود دارد. »

این مزرعه از سال ۱۹۳۹ توسط «مؤسسه آزمایشی آلمان برای تغذیه و تأمین مواد غذایی» (DVA) اداره می‌شد. این شرکت متعلق به سازمان سرکوبگر نیمه‌نظامی اس اس بود. این مؤسسه به سوالاتی مانند این پاسخ می‌داد: آیا گندم ارگانیک برای «جامعه مردمی» سالم‌تر است؟ چگونه می‌توان فلفل را با گیاهان معطر «آلمانی» جایگزین کرد؟ DVA در اردوگاه‌های کار اجباری راونسبروک (Ravensbrück) و آشویتس (Auschwitz) و همچنین در مناطق اشغالی پایگاه داشت. اما باغ آزمایشگاهی مرکزی در داخائو بود. ساختمان تحقیقاتی و آسیاب ادویه هنوز پابرجا هستند.


حدود ۴۱٬۵۰۰ نفر از زندانیان بر اثر گرسنگی، بیماری، شکنجه و قتل جان باختند

در اردوگاه زندانیان، تنها چند صد متر جنوب غربی مزرعه، نازی‌ها بین سال‌های۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ نفر را زندانی کردند. حدود ۴۱٬۵۰۰ نفر از آنان بر اثر گرسنگی، بیماری، شکنجه و قتل جان باختند: مخالفان سیاسی، یهودیان، کولی‌های سینتی و روما، همجنسگرایان، روحانیون و «امتناع‌کنندگان از کار» از سراسر اروپا.

پس از جنگ، زندانیان سابق مبارزه کردند تا این محوطه در محل اردوگاه سابق زندانیان به یکمکان یادبود تبدیل شود. چند سالی است که انجمن «برای مثال داخائو» (Zum Beispiel Dachau) و طرفداران بنای یادبود اردوگاه کار اجباری تلاش می‌کنند تا این مزرعه و کار اجباری در آن را نیز دوباره برای عموم آشکار کنند.

خانم زودرو (Sudrow) که یک مورخ است، بنا به سفارش بنای یادبود، تاریخ این تأسیسات را مورد بررسی و تحقیققرار داد. نتیجه او چنین بود: آنتروپوسوفیست‌ها به عنوان کارمندان اس اس در بزرگ‌ترین گروه کاری زندانیان اردوگاه، نقشی حتی مهم‌تر از آنچه تاکنون شناخته شده بود، ایفا کردند. زودرو می‌گوید: «آنتروپوسوفیست‌ها برای مدت طولانی خود را صرفاً به عنوان قربانیان ناسیونال سوسیالیسم معرفی می‌کردند. » در واقع، در سال ۱۹۳۵جامعه آنتروپوسوفی و در سال ۱۹۴۱ اتحادیه رایش برای روش اقتصادی بیودینامیک ممنوع شدند. اما آنتروپوسوفیست‌ها نیز برای اهداف انسان‌ستیزانه نازی‌ها فعالیت می‌کردند.

زودرو از یک شبکه از آنتروپوسوفیست‌ها در درون اس اس صحبت می‌کند که گستره آن تاکنون نادیده گرفته شده است. زودرو که در بایگانی فدرال، بایگانی‌های محلی و خصوصی، و بایگانی‌های ولدا (Weleda) و شرکت والا هایل‌میتل گمبها (Wala Heilmittel GmbH) تحقیق کرده است، می‌نویسد: «نویسندگان نزدیک به آنتروپوسوفی حتی تاکنون به طور مداوم سعی در پنهان کردن وجود این شبکه داشته‌اند. »

آنتروپوسوفی در آغاز قرن بیستم توسط رودولف اشتاینر (Rudolf Steiner)، فیلسوف و مدعی روشن‌بینی، توسعه یافت. اشتاینر، که همچنین بنیانگذار«آموزش و پرورش والدورف»(Waldorfpädagogik) بود، معتقد بود که بینشی دارد که میتواند به درون نوعی حافظه جهانی وارد شودو آموزه‌هایش را از آن جا استخراج ‌کند. اما «حکمت انسانی» او، یعنی همان آنتروپوسوفی مشهور، ظاهراً باید بر روی زمین نیز آشکار و سودآور می‌شد.


در سال ۱۹۲۰، این استاد به همراه پیروانش گروه تجارتی «روز آینده – شرکت سهامی برای ترویج ارزش‌های اقتصادی و معنوی» (Der Kommende Tag Aktiengesellschaft zur Förderung wirtschaftlicher und geistiger Werte) را تأسیس کرد. یک انتشاراتبخشی از آن بود، و البته همینطور چند بانک، کارخانه سیگار والدورف آستوریا، و اولین مدرسه والدورف در اشتوتگارت. شرکت ولدا (Die Firma Weleda) در سال ۱۹۲۲ از این گروه سر برآورد. این شرکت داروهای آنتروپوسوفی و لوازم آرایشی طبیعی تولید می‌کرد.

اشتاینر کشاورزی بیودینامیک را نیز اختراع کرد: او به جای کود مصنوعی [یا شیمیایی]، گاهی «محصولات» هومیوپاتی بسیار رقیق شده متشکل از کود گاوی پوسیده، گیاهان دارویی و مواد معدنی را توصیه می‌کرد. کارهای مقدماتی او تا به امروز پایه و اساس کشت گیاهان دارویی ولدا و کار کشاورزانی است که در انجمن تولیدی دمیتر(Demeter) متحد شده‌اند یا می‌خواهند از نشان زیستی آن استفاده کنند.

اشتاینر در سال ۱۹۲۵ درگذشت، اما هواداران بیودینامیک او در رشد و پیشرفتدر کنار ناسیونال سوسیالیسم قرار گرفتند. در تابستان ۱۹۳۳، اتحادیه‌های بیودینامیک الحاق خود به درون دولت نازی را تصویب کردند. «اصل پیشوایی»(Führerprinzip)(۳) در دمیتر رسوخ کرد، و ارهارت بارتش (ErhardBartsch)، کشاورز و مرید اشتاینر، خود را به رأس اتحادیه تازه تأسیس رایش برای روش اقتصادی بیودینامیک رساند.

او با رژیم ارتباط برقرار کرد و ایده اشتاینر از «ارگانیسم مزرعه بسته» را با آرزوی ناسیونال سوسیالیستی براییک اقتصاد خودکفای آلمانی که دیگر به واردات وابسته نباشد، درآمیخت. بر اساس این منطق، محصولات آنتروپوسوفی به جای کود مصنوعی [یا شیمیایی] می‌بایست «فضای حیاتی» مورد نظر برای فتح در شرق [آلمان] را حاصلخیز کنند.

لابی‌گری بارتش علاقه معاون پیشوا، رودولف هس (Rudolf Heß) را برانگیخت. هاینریش هیملر (Heinrich Himmler)، رهبر اس اس و کشاورز تحصیل‌کرده نیز می‌توانست با روش بیودینامیک ارتباط برقرار کند. اما نه تنها اتحادیه جایگزین کشاورزان بارتش، بلکه ولدا نیز سعی کرد خود را برای نازی‌هابه عنوان امری حیاتی برای جنگ معرفی کند و محصولاتی برای ورماخت (نیروی مسلح آلمان) ارائه داد.

در ابتدا، این مزرعه عمدتاً یک اقدام ظالمانه برای اشتغال‌زایی بود. اس اس اجازه می‌داد زندانیان اردوگاه کار در زمین‌های باتلاقی غیر قابل کشت کشاورزی کنند، با دست، در روزهای کاری دوازده ساعته، گاهی بدون ناهار. به گفته یک زندانی، تا سال ۱۹۳۸ در این گروه کاری۱۰۷ کشته وجود داشت که «در محل از فرط فرسودگی از پا درمی‌آمدند یا دیگر اذیت و آزارها را تحمل نمی‌کردند و مرگ با تیرباران را به جان می‌خریدند. گفته می‌شود در سال‌های۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ در مجموع ۳۲۲ کشته وجود داشت، عمدتاً زندانیان یهودی مجبور به انجام «زهکشی باتلاق» بودند.

در سپتامبر ۱۹۳۹، آلمان به لهستان حمله کرد. حداکثر از بهار ۱۹۴۰، DVA در داخائو زمین‌های خود را منحصراً به روش بیودینامیک مدیریت می‌کرد. مزرعه داخائو قرار بود سنبل الطیب (Baldrian)، بارهنگ کبیر (Spitzwegerich) و گل گلایل(Gladiolen) را به عنوان بخشی از پزشکی جایگزین آلمانی، نزد عموم مردم محبوب کند. علاوه بر این، چای‌های کشت شده در اینجا، فلفل ادویه پریتل‌باخ (PrittlbacherPfeffergewürz) و تولید بذر نیز می‌بایست برای اس اس سودآور می‌بود. مراجع تخصصی آنتروپوسوفی رضایت خود را اعلام کردند.

در ژوئن ۱۹۴۰، بارتش رئیس دمیتر، مستقیماً بذر از اردوگاه کار اجباری داخائو تهیه می کرد. والتر داره (Walther Darré) وزیر کشاورزی رایشکه در ابتدا هنوز به موفقیت این پروژه شک‌ داشت، می‌خواست مزایای محصولات آنتروپوسوفی حداقل مورد تحقیق علمی قرار گیرد. در داخائو می‌بایست ثابت می‌شد که محصولات اشتاینر می‌توانند در «نبرد تولید کشاورزی» کاری انجام دهند. به میل هیملر، آمونیاک صنعتی کمیاب می‌بایست به جای تولید کود، به صنایع تسلیحاتی سرازیر شود. به عبارت دیگر کود معدنیکه کمیاب بود می بایست در قلمرو رایش استفاده شود، نه در مناطق تازه فتح‌شده در شرق.


همسر هیملر هنگام بازدید از گلخانه ها

DVA به عضویت اتحادیه بیودینامیک رایش درآمد و در مارس ۱۹۴۱، یک برنامه تبلیغاتی DVA را برای سایر اعضای خود ارسال کرد: ولدا و شرکت‌ها از آن پس می‌توانستند با قیمت‌های ویژهنیاز های خود را به شرکت اس اس در داخائو سفارش دهند. ولدا بذر گیاه سرخ‌ارگل باریک‌برگ (Echinacea angustifolia) را از DVA داخائو سفارش داد، و کمی بعد گیاه خرزهره با گل‌های سفید. در سال بعد، ولدا بیش از ۱۰۰ کیلوگرم برگ خشک‌شده انگور در هوایآزاد را از یک کشاورز وابسته به DVA دریافت کرد و آن هم رایگان. در کارخانه داخائو و همچنین در اکثر املاک DVA، یک «داروی کمکی حیوانی» از ولدا که در منابع به طور دقیق مشخص نشده است، آزمایش شد.

اما با وجود و یا دقیقاً به دلیل ارتباطات خوب با اس اس، اتحادیه رایش برای روش اقتصادی بیودینامیک در سال ۱۹۴۱ ممنوع شد. در۱۰ مه، حامی آن در رژیم نازی، رودولف هس، با چتر نجات بر فراز اسکاتلند از هواپیما بیرون پرید. هس ظاهراً می‌خواست با انگلیسی‌ها برای صلح مذاکره کند، اما با چتر نجات خود به اسارت درآمد. مخالفان امر بیودینامیک در رهبری نازی برنده شدند. رهبر کشاورزان ارگانیک، بارتش، برای مدت کوتاهی زندانی شد. اما در اردوگاه کار اجباری داخائو، ایده او از حیاتی بودن کشاورزی ارگانیک برای جنگ همچنان شکوفا ماند

فرانتس لیپرت (Franz Lippert) مسئول این امر بود. همانند ارهارد بارتش، لیپرت یکی از بازیگران بیودینامیک از همان اولین ساعات بود: در واقع هنگامی که رودولف اشتاینر در سال ۱۹۲۴ در املاک کوبرویتس (Gut Koberwitz) نزدیک برسلاو «دانش آماده‌سازی‌ها»(Präparatelehre) (۴) خود را معرفی کرد ( همان چیزی که اساس کشاورزی بیودینامیک بود) هر دوی آنها در آنجا حاضر بودند. متعاقباً، لیپرت باغ گیاهان دارویی ولدا در شوبیش گموند (Schwäbisch Gmünd) را راه‌اندازی کرد.

احتمالاً لیپرت روش تحقیق باطنیکه به آن نام «کریستالیزاسیون حساس» (empfindlichenKristallisation) (۵) را داده بود در آنجا معرفی کرد، فرآیندی که قرار بود هم در کشاورزی بیودینامیک و هم در پزشکی مبتنی بر روش آنتروپوسوفی نیروهای کیهانی را اثبات کند. در نهایت او به عنوان باغبان ارشد منصوب شد و تا سال ۱۹۴۰ در این سمت کار کرد. زودروی مورخ، می‌گوید: «عجیب‌تر این است که شرکت ولدا امروز تقریباً به هیچ وجه نمی خواهد با او ارتباطی داشته باشد. »

شرکت مواد اولیه پس از یک درگیری با ولدا می‌خواست، لیپرت تحقیق بنیادی و یک توقفگاه میانی در تریتاو در شلسویگ-هولشتاین (schleswig-holstein) ایجاد کند. فرانتس لیپرت در سپتامبر ۱۹۴۱ کار خود را به عنوان کارمند DVA در اردوگاه کار اجباری داخائو آغاز کرد. با این حال، او هرگز ارتباط با ولدا را قطع نکرد. او حتی در سال ۱۹۴۲ به همراه رودولف لوکاس (RudolfLucaß)، که از مقامات بالای اس اس بود، از آن شرکت در شوبیش گموند بازدید کرد تا باغ گیاهان دارویی را به لوکاس نشان دهد. و او از داخائو با مدیریت شرکت مکاتبه می‌کرد.


باقیمانده یکی از گلخانه ها در اردوگاه داخائو

زودرو می‌گوید: «تاکنون اغلب اینگونه تصویر شده که گویی لیپرت در واکنش به ممنوعیت اتحادیه بیودینامیک رایش، ناگزیر به زیر چتر اس اس پناه برده است. اما در منابع تاریخی، این قضیه متفاوت نمایان می‌شود. » پس از جنگ و در روند دادگاه‌های رسیدگی (Spruchkammerverfahren) (۶) ادعا کرده بود که این سمت را در اردوگاه کار اجباری داوطلبانه پذیرفته است. زودرو می‌گوید: «از یک سو به دلیل از دست دادن درآمدی که به عنوان مشاور اتحادیه رایش پس از ممنوعیت آن متحمل شده بودو از سوی دیگر به دلیل منابع عظیمی که اس اس در اینجا ارائه می‌داد. او بیش از هر چیز می‌خواست تحقیق کند و به این وسیله به روش‌های بیودینامیک کمک کند تا به موفقیت دست یابند». لیپرت در داخائو کتابی نوشت با عنوان «مهم‌ترین مطالب کوتاه درباره گیاهان دارویی و ادویه‌ها».

در سال ۱۹۴۲، از طریق لیپرت، باغبان سابق دیگری از ولدا و مأمور اتحادیه بیودینامیک رایش نیز به اردوگاه کار اجباری داخائو آمد. نام او اریش ورنر (Erich Werner) بود. شرکت ولدا تاکنون در مورد او کاملاً سکوت کرده است. زودرو می‌نویسد که هم لیپرت و هم ورنر در سال ۱۹۴۲ به گروهان حفاظت مسلح(Waffen-SS) پیوستند، حتی اگر بدون یونیفرم کار می‌کردند.

زودرو فروشگاه سابق مزرعه را، نزدیک دروازه ورودی محوطه، نشان می‌دهد. ساکنان می‌توانستند در اینجا، که فقط حدود ۶۰۰ متر دورتر از کوره‌های آدم‌سوزی قرار دارد، سبزیجات ارگانیک، دسته‌گل، چای و بذر بخرند. برخی زندانیان از طریق این فروشگاه موفق شدند پیام‌هایی به بیرون قاچاق کنند و دارو به داخل ببرند.

گفته می‌شود که برخلاف سایر اعضای اس اس، لیپرت و ورنر با کارگران اجباری تحت امر خود کمتر رفتار خشونت‌آمیزی داشتند. این را زندانیان سابق پس از آزادی اردوگاه در سال ۱۹۴۵ اعلام کردند و آنتروپوسوفیست‌ها دوست داشتند این را بشنوند. با این حال، انتخاب شاهدان در روند زدودن افکار نازی (Denazification) بسیار خاص بود، زیرا تنها زندانیان آلمانی‌زبان حاضر به صحبت کردن بودند. اما موضوع این است که آنان اغلب در وضعیتی متفاوت از سایر زندانیان اردوگاه کار اجباری نگهداری می شدند، مثلاً در مقایسه با اسرای جنگی شوروی که بسیار بد با آنها رفتار می‌شد. زودرو در مطالعه خود می‌نویسد: «بنابراین نشانگر است که در دو روند دادگاه‌های رسیدگی، هیچ بیانیه‌ای از دیگر گروه‌های زندانیان موجود نبود. »

لیپرت و ورنر در سال ۱۹۴۲، هنگامی که احتمالاً بالاترین تعداد قربانیان خشونت در DVA ثبت شد، در آن زمان باغبانان ارشد مزرعه بودند. و در سال‌های۱۹۴۳ تا ۱۹۴۵ نیزروزانه انسان‌ها در تأسیسات شکنجه می‌شدند، بسیاری از گرسنگی مردند. همه اینها در تضاد با اظهارات معدود بازماندگان آلمانی‌زبان است. بسیاری از کشته‌شدگان دیگر نمی‌توانستند از تجربیات خود گزارش دهند. این در مورد قربانیان پزشک اردوگاه کار اجباری، زیگموند راشر نیز صدق می‌کند.

اکنون زودرو از مسیری که زندانیان مزرعه عصرها مجبور بودند برای بازگشت به اردوگاه طی کنند، عبور می‌کند: از «جاده قدیمی رومی» (AlteRömerstraße)، از میدان رژه، و از کنار محل سابق ساختمان های اردوگاه که راشر در آن آزمایش‌های وحشیانه‌ای روی انسان‌ها انجام می‌داد.


دکتر راشر هنگام ازمایش هیپوترمی (سرمازدگی) بر روی یک زندانی

پدر راشر یک پزشک آنتروپوسوفیست شناخته‌شده در مونیخ بود. زیگموند، متولد ۱۹۰۹، نیز پس از فارغ‌التحصیلی از مدرسه والدورف، پزشکی خواند. در سال به قدرت رسیدن نازی‌ها، یعنی ۱۹۳۳، این دانشجو در مرکز آنتروپوسوفیست‌ها در دورناخ سوئیس (Dornach) اقامت داشت. همانند فرانتس لیپرت، راشر نیز (آنجا) با «کریستالیزاسیون حساس» آشنا شد. پس از بازگشت به مونیخ، راشر نزد یک استاد جنجالی در مورد این روش باطنی (esoterische Methode) دکترا گرفت و با کار خود در اس اس شناخته شد.

در ژوئن ۱۹۳۹، رئیس اس اس، هیملر، به او مأموریت داد تا با استفاده از «کریستالیزاسیون حساس» بررسی کند که آیا غلاتی که به آنها کود مصنوعیداده شده باعث سرطان می‌شودیا خیر. مواد مورد استفاده در آزمایش‌های او: موش و خون زندانیان اردوگاه کار اجباری.

در پایان ژوئن ۱۹۳۹، هیملر از راشر خواست که در مورد این سوال اظهارنظر کند که آیا زغال قهوه در مقایسه با زغال چوب خالص، اثر درمانی دارد یا خیر. راشر در این مورد به همکاران متخصص خود در ولدا نوشت. ویلهلم اشپیس (WilhelmSpieß)، رئیس آزمایشگاه تحقیقاتی ولدا در اشتوتگارت، بلافاصله پاسخ داد: اشپیس گفت که رودولف اشتاینر پیشاز این به اثر درمانی زغال قهوه در بیماری دهان و پوزه حیوانات و بیماری های پنجه های آنها اشاره کرده است. از آن زمان، این ماده در حوزه‌های مختلف پزشکی دامپزشکی و انسانی آنتروپوسوفی استفاده می‌شد.

اما همکاری به تبادل اطلاعات محدود نماند. زمانی که بر فراز کانال مانش هواپیماهای آلمانی بیشتری سرنگون می‌شدند، راشر از ۱۵ اوت ۱۹۴۲ تا مه ۱۹۴۳ آزمایش‌هایی برای درمان هیپوترمی (سرمازدگی) انجام داد. این آزمایش‌ها می‌بایست نشان می‌داد که چگونه می‌توانیخ زدن در آب و یخ‌زدگی خشک (Trockenfrost) را به تأخیر انداخت.

برای این منظور، او ۲۸۰ تا ۳۰۰ زندانی اردوگاه کار اجباری را مجبور کرد که در حوضچه‌های پر از آب و بلوک‌های یخ قرار گیرند که ۸۰ تا ۹۰ نفر از آنها جان باختند. ولدا از اوایل سال ۱۹۴۰ برای کرم ضد یخ خود در ارتش آلمان (Wehrmacht) تبلیغ کرده بود. این شرکت ادعا می‌کرد که محصولش یک درمان مؤثر برای «شدیدترین آسیب‌های ناشی از یخ‌زدگی» است و در بسیاری موارد، قطع اندام‌های آسیب‌دیده را «غیرضروری» می‌کند. این شرکت به طور مشخص استفاده از این کرم را برای جبهه شرقی توصیه می‌کرد.

در۶ ژانویه۱۹۴۳، پزشک اس اس، راشر، از مرکز اصلی بهداری گروهان حفاظت مسلح (Waffen-SS) درخواست کرد که پنج کیلوگرم وازلین سفید و پنج کیلوگرم وازلین زرد در اختیار ولدا قرار داده شود تا برای «تهیه یک مخلوط ویژه» از کرم خود از آن استفاده کند. ظاهراً راشر در آزمایش‌های انسانی خود دو پماد را برای استفاده احتمالی در ورماخت آزمایش می‌کرد: «وازودیل»(Vasodil) از دانمارک و کرم ولدا.

در۲۸ ژانویه، آزمایشگاه تحقیقاتی ولدا مقدار قابل توجه ۲۰ کیلوگرم از «کرم ضد یخ» را به راشر تحویل داد. قرار بود مکاتبات مربوط به این موضوع به درخواست راشر نابود شود. زودرو می‌نویسد: «تصور اینکه محققان یا تاجران مسئول در ولدا نمی‌دانستند که اینجا با یک پروژه به سفارش و دستور اس اس سر و کار دارند، دشوار است. » به ویژه که کارکنان سابق ولدا، لیپرت و ورنر، در مزرعه نه تنها با همکاران سابق خود در ولدا، بلکه با راشر نیز در ارتباط بودند. ولدا تاکنون این موضع را داشته که مشخص نیست آیا راشر از این کرم برای آزمایش‌های انسانی استفاده کرده یا اصلاً قصد او این بوده است.

در سال ۱۹۴۴، راشر و همسرش دستگیر شدند. پلیس مونیخ فاش کرده بود که کارولین راشر چندین بار نوزادان را ربوده و آنان را به عنوان فرزندان خود معرفی کرده است. علاوه بر این، اختلاس، «معاملات ادعایی با زندانیان» و یک پرونده قتل احتمالی خارج از اردوگاه نیز مطرح شد. زیگموند راشر خود به یک زندانی اردوگاه کار اجباری تبدیل شد و سه روز قبل از آزادی اردوگاه داخائو با شلیک به پشت گردن اعدام شد. تادر آن زمان، باغبان لیپرت برای «سفر کاری» به یک شعبه خارجیDVA رفته بود.

پس از پایان جنگ، لیپرت دوباره یک قرارداد مشاوره‌ای با ولدا داشت. او سعی کرد به تحقیقات خود در محوطه مزرعه ادامه دهد، که مقامات آمریکایی از آن جلوگیری کردند. او یافته‌های تحقیقاتی خود از را داخائو برای انتشار مکتوب کرد. او در سال ۱۹۴۹ بر اثر سرطان درگذشت. کتاب‌های او تا دهه ۱۹۸۰ منتشر می‌شدند. زیرا برخلاف آزمایش‌های وحشیانه زیگموند راشر که فقط به پیشرفت شغلی خودش و اهداف ایدئولوژیک نازی‌ها خدمت می‌کرد، تحقیقات لیپرت دانش تجربی‌ای به بار آورده بود که برای کشاورزان ارگانیک همچنان قابل استفاده بود. البته، سهم زندانیان اردوگاه کار اجباری در تحقیقات لیپرت و رنج آنان مسکوت مانده بود.

در دهه ۱۹۸۰، مورخان گوتس آلی (Götz Aly) و کارل هاینتس روت (Karl Heinz Roth) برخی از ارتباطات پزشک اس اس، راشر، با ولدا را افشا کردند. در مقابل، نویسندهآنتروپوسوفیست، اوه ورنر (Uwe Werner)، در دهه ۱۹۹۰ با نوشتن بیانیه‌های متقابلی واکنش خود را نشان داد. منظور پاسخ به گزارش هایی بودند که بر ممنوعیت‌های جامعه آنتروپوسوفی و اتحادیه رایش متمرکز بود و روایت آزار و اذیت آنتروپوسوفیست‌ها توسط ناسیونال سوسیالیست‌ها را گسترش می‌داد.

پس از فشار عمومی، دمیتر در سال ۲۰۲۳یک مطالعه سفارشی درباره نقش این اتحادیه در دوران نازی‌ها منتشر کرد. آن گاه ولدا نیز در سال ۲۰۲۴ دست به اقدام زد و «انجمن تاریخ شرکتی» (GUG) (۷) را مأمور انجام یک تحقیق کرد. گزارش کوتاه شش صفحه‌ای آن در وب‌سایت این سازنده لوازم آرایشی لینک شده است. این گزارش به نتایجقابل انتظار آنه زودرو اشاره می‌کند.

با این حال، ولدا اگرچه کل بایگانی اصلی تاریخی خود و بایگانی داروسازی خود را در اختیار نویسنده آنتروپوسوفیست، پیتر سلگ (Peter Selg)، برای مطالعه‌ای درباره نقش ولدا و شرکت هومیوپاتی والا در دوران ناسیونال سوسیالیسم قرار داد، اما این اسناد را در اختیار مورخ مستقل، آنه زودرو، نگذاشت. او می‌گوید که تنها به یازده پرونده از اسناد قدیمی، صورت جلسات هیئت مدیره از سال ۱۹۴۵ و مجله شرکت «اخبار ولدا» دسترسی داشته است. .

فیلیپ کوهن، سخنگوی ولدا، در پاسخ به یک درخواست در این مورد می‌نویسد که زودرو می‌توانست درخواست مواد بیشتری بکند. تا سال ۲۰۲۴، در وب‌سایت ولدا نوشته شده بود: «پس از پایان فعالیتش در ولدا در پاییز۱۹۴۰، دیگر هیچ تماسی بین لیپرت و شرکت وجود نداشت. » پس از آنکه مطالعه سفارشی دمیتر نشان داد که این درست نیست و مطبوعات درباره آن گزارش دادند، این جزئیات ناپدید شد. ولدا نقل‌قول‌های تسکین‌دهنده اوه ورنر را در وب‌سایت خود در نهایت با گزیده‌هایی از مطالعات GUG و آنتروپوسوفیست پیتر سلگ تکمیل کرده است.

بنابراین، ولدا یک وضعیت تحقیقاتی را ارائه نمی‌دهد، بلکه به طور برابر به روایت‌های آنتروپوسوفیستی و مستقل از تاریخ اشاره می‌کند. کسی که یک تور در باغ گیاهان دارویی ولدا در شوبیش گموند رزرو می‌کند، حتی یک کلمه درباره فرانتس لیپرت، کسی که آن را راه‌اندازی کرد، نمی‌شنود. اصلاً صفحه «ولدا بین سال‌های۱۹۳۳ و ۱۹۴۵» فقط از طریق موتورهای جستجو قابل دسترسی است، و نه از طریق وب‌سایت شرکت. ولدا در پاسخ به یک درخواست می‌نویسد که «وب‌سایت در حال بازساختاردهی است» و قول می‌دهد: «در منوی راهبری جدید، این صفحه قابل یافتن خواهد بود. »

در مقابل، پیدا کردن «اورون» (Everon) در وب‌سایت بسیار آسان است: یک بالم (Balsam) بر پایه موم زنبور عسل و روغن گل رز، که برای لب‌هایی که «در معرض سرما، باد و نور خورشید هستند» توسعه یافته و قیمتش۴. ۴۵یورو است. ولدا از سال ۱۹۲۲ محصولاتی با نام اورون به فروش می‌رساند. از سال ۱۹۲۶ نیزیک کرم ضد یخ.

———————————————
زیرنویس‌های مترجم:
۱:رودولف اشتاینر (Rudolf Steiner) زادروز: ۲۷فوریهٔ ۱۸۶۱ در دونجی کرالجِوِتس (امروزه در کرواسی، آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان). درگذشت:۳۰مارس ۱۹۲۵ در دورناخ، سوئیس. رودولف اشتاینر فیلسوف، معلم، هنرمند، و عارف اتریشی بود که در آغاز به عنوان مفسر آثار یوهان ولفگانگ گوته شناخته شد. بعدها به عنوان بنیان‌گذار مکتبی به نام آنتروپوزوفی (Anthroposophie) شهرت جهانی یافت. اشتاینر از فلسفهٔ ایده‌آلیسم آلمانی، عرفان مسیحی، و سنت‌های گنوسی و تئوسوفی تأثیر گرفت. اما او مسیر خاص خود را ساخت و آن را «علم روح» (Geisteswissenschaft) یا آنتروپوزوفی نامید. او می‌خواست پلی میان علم مدرن و معنویت بسازد. اشتاینر معتقد بود که انسان می‌تواند با پرورش آگاهی، جهان روحانی را به‌طور تجربی درک کند، درست همان‌گونه که دانشمند با حواس و ابزار مادی جهان فیزیکی را بررسی می‌کند. اشتاینر تنها فیلسوف نبود. او نهادهای اجتماعی، هنری و آموزشی واقعی پایه‌گذاری کرد که تا امروز فعال‌اند. در سال ۱۹۱۹ نخستین مدرسهٔ والدورف را در اشتوتگارت بنیان گذاشت. هدف آن آموزش بر پایهٔ رشد طبیعی کودک، ترکیب علم، هنر و معنویت. امروزه بیش از ۱۲۰۰ مدرسه و ۲۰۰۰ مهدکودک والدورف در سراسر جهان فعال‌اند. گونه‌ای از کشاورزی ارگانیک با دیدگاهی روح‌محور به طبیعت. اشتاینر طبیعت را موجودی زنده و هماهنگ با کیهان می‌دید. این روش هنوز در بسیاری از مزارع اروپا، به‌ویژه در آلمان و سوئیس، اجرا می‌شود. در پزشکی آنتروپوزوفی تلفیقی است از پزشکی مدرن با دیدگاه‌های معنوی و گیاه‌درمانی. کمپانی‌هایی مانند Weleda و Wala بر اساس آموزه‌های او بنیان‌گذاری شدند. دیدگاه کلی نسبت به انسان و جهان: اشتاینر انسان را موجودی می‌دانست که میان زمین و آسمان، ماده و روح، ایستاده است. به باور او، انسان مأمور است تا آزادی، عشق و آگاهی الهی را در جهان مادی متجلی کند.
۲: آنتروپوسوفی (انسان‌شناسی روحی) جنبشی فکری-عملی که توسط رودلف اشتاینر (۱۹۲۵-۱۸۶۱) فیلسوف و مربی اتریشی بنیان گذاشته شد. این مکتب به دنبال تلفیق علم، هنر و معنویت برای درک عمیق‌تر انسان و جهان است. اصول کلیدی این مکتب شامل: شناخت تمامیت انسان که انسان را موجودی متشکل از کالبد فیزیکی، حیاتی، روانی و روح می‌داند و بر رشد متعادل «بدن، جان و روان» تأکید دارد. از اعتقادات دیگر آن مسیر تکامل فردی است: انسان با پرورش قوای درونی (مانند تمرکز، شهود و اخلاق) می‌تواند به شناخت مستقیم از جهان روحی دست یابد. یک اصل دیگر آن پیوند جهان مادی و معنوی است: پدیده‌های مادی بازتابی از حقایق روحی هستند و علم باید این ارتباط را بررسی کند.
آنتروپوسوفی یک دین نیست، بلکه روشی برای پژوهش معنوی است. منتقدان، گاهی آن را به «ابهام در مفاهیم»یا «فاصله گرفتن از علم متعارف» متهم می‌کنند. در زبان فارسی به آنتروپوسوفی معمولاً انسان‌شناسی روحی گفته می شود. این عبارت به هدف اصلی این مکتب (شناخت ابعاد روحی انسان) اشاره دارد گاهی نیز به آنحکمت انسانی می گویند که بر جنبه‌های «خردورزی» و «شناخت جامع انسان» در این مکتب تأکید دارد.
۳: «اصل پیشوایی» (Führerprinzip) یک اصل ایدئولوژیک-سازمانی است که در آن اقتدار مطلق در رأس هرم قدرت (پیشوا) متمرکز می‌شودو فرمان‌های او بدون چون‌وچرا و به صورت سلسله‌مراتبی اجرا می‌گردد. این مفهوم به طور ویژه با رژیم نازیسم در آلمان مرتبط است. ویژگی‌های کلیدی آن شامل سلسله‌مراتب اقتدارگراست که تصمیم‌گیری تنها توسط رهبر (Führer) انجام می‌شود و زیردستان موظف به اطاعت بی‌قید وشرط هستند. مسئولیت از پایین به بالا و اختیار از بالا به پایین است. هر فرد در برابر مافوق خود مسئول است، اما تنها رهبر نهایی در برابر کل سیستم پاسخگو تلقی می‌شود. در حزب نازی و دولت آلمان نازی (۱۹۴۵-۱۹۳۳) این اصل به عنوان پایهٔ ساختار سیاسی و اداری به کار رفت.
۴: «آموزش/دانش آماده‌سازی‌ها» (Präparatelehre) یا «علم آماده‌سازی‌ها». در کشاورزی بیودینامیک به مجموعه‌ای از روش‌های خاص اشاره دارد که اشتاینر برای تولید آماده‌سازی‌ها (Präparate) - مخلوط‌های طبیعی از مواد گیاهی و معدنی - ارائه کرد. این آماده‌سازی‌ها برای تقویت خاک و گیاهان استفاده می‌شوند. در متون تخصصی گاهی به صورت “دانش آماده‌سازی‌های بیودینامیک” نیز ترجمه می‌شود.
۵: کریستالیزاسیون حساس یک روش تحقیقاتی کیفی در علوم آنتروپوسوفیک است که برای ارزیابی کیفیت درونی مواد (به ویژه مواد بیولوژیک) به کار می‌رود. اساس کار به این صورت است که این روش با تجزیه و تحلیل الگوهای کریستالی تشکیل‌شده از ترکیبیک ماده مورد آزمایش (مانند عصاره گیاهیا غذا) با کلرید مس در شرایط کنترل‌شده عمل می‌کند. کاربردها در کشاورزی بیودینامیک برای ارزیابی کیفیت خاک و محصولات کشاورزی است. در طب آنتروپوسوفیک جهت کنترل کیفیت داروهای طبیعی و مطالعه تأثیرات “انرژی‌های حیاتی” در مواد به کار می رود. این روش از سوی جامعه علمی مرسوم به دلیل ذهنی بودن در تفسیر و فقدان پایه‌های فیزیکوشیمیایی استاندارد مورد انتقاد قرار گرفته است.
۶: فرآیند دادگاه‌های رسیدگی (Spruchkammerverfahren) به مکانیسم قضایی ویژه‌ای در دوره اشغال آلمان پس از جنگ جهانی دوم (۱۹۴۹-۱۹۴۵) اشاره دارد که توسط متفقین برای رسیدگی به جرائم مرتبط با نازی‌سم طراحی شد. اهداف اصلی شامل: تفکیک مجرمان از افراد عادی/ تعیین سطح مسئولیت افراد در رژیم نازی/ شناسایی اعضای سطوح مختلف حزب نازی/اجرای برنامه غیرنازی‌سازی (Denazification)/ محاکمه مجرمان جنگی غیرنظامی/ سنجش میزان همکاری افراد با رژیم نازی وتنبیه متناسب بود.
۷: انجمن تاریخ شرکتی (Unternehmensgeschichte) یا (GUG) در فرانکفورت، بایگانی‌های ارزشمندی از تاریخ صنعت آلمان را حفظ می‌کند.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net