شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - Saturday 7 June 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 05.06.2025, 20:00

جی. رابرت اوپنهایمر: پرتره‌ای از رشد ایمان


کورتیس دبلیو. هارت

برگردان: علی‌محمد طباطبایی

بخش اول

  مقدمه‌ی مترجم:
کمتر شخصیتی در تاریخ علم به اندازه‌ی جی. رابرت اوپنهایمر در کانون تضادهای اخلاقی، سیاسی و روان‌شناختی قرن بیستم قرار گرفته است. فیزیکدانی نابغه، رهبری کاریزماتیک، روشنفکری حساس و در عین حال مردد، و چهره‌ای فرهنگی که مرز میان قهرمان و ضدقهرمان را بارها درنوردید. او خالق یکی از سهمگین‌ترین دستاوردهای علمی بشر بود، اما همزمان خود را در برابر پیامدهای اخلاقی این دستاورد تنها و گاه گناهکار یافت. در این مقاله، کورتیس دبلیو. هارت، روان‌پزشک و پژوهشگر دین، با نگاهی نو و بینارشته‌ای، به بازخوانی زندگی و شخصیت اوپنهایمر می‌پردازد. او از چارچوبی روان‌شناختی بهره می‌گیرد که جیمز فاولر برای رشد ایمان دینی و تحول معنوی انسان طراحی کرده است، مدلی که به بررسی نحوه‌ی شکل‌گیری و تکامل باورها، ارزش‌ها و معنا در طول زندگی فرد می‌پردازد. هارت با استفاده از این الگو، جنبه‌ای کمتر دیده‌شده از زندگی اوپنهایمر را برجسته می‌کند: سیر تحولات درونی و معنوی او، با تأکید بر تنش‌های عمیق میان شک، ایمان، علم و اخلاق. ترجمه‌ی این مقاله تلاشی است برای روشن کردن یکی از وجوه مغفول اما مهم زندگی اوپنهایمر: تلاش خاموش و شاید دردناک او برای یافتن معنا در جهانی که خودش به نابودی آن یاری رسانده بود. در این مسیر، مقاله‌ی هارت نه تنها به شرح زندگی فردی او می‌پردازد، بلکه نمونه‌ای ارزشمند از تلفیق تاریخ علم، روان‌شناسی دین و اخلاق معاصر را پیش چشم ما می‌گذارد.

چکیده
جی. رابرت اوپنهایمریکی از مهم‌ترین و مرموزترین چهره‌های علمی قرن بیستم بود. او بیشتر به خاطر مدیریت موفقیت‌آمیز پروژه منهتن شناخته می‌شود که اولین بمب‌های هسته‌ای را تولید نمود و در پایان جنگ جهانی دوم بر روی ژاپن انداخته شد. پس از آن، او به عنوان یک دانشمند و سیاستمدار به مشاوره دولت ایالات متحده در زمینه توسعه سلاح‌های اتمی و سیاست‌گذاری عمومی پرداخت. او بعدها در سال ۱۹۵۴ تحت بررسی‌های قضایی در باره وابستگی‌های سیاسی گذشته و رفتار‌های شخصی اش قرار گرفت که به لغو مجوز امنیتی او منجر گردید. این مقاله به دنبال ثبت دوران شکل‌گری اوپنهایمر به عنوان یک روشنفکر عمومی با نگاهی به تاریخچه روانشناختی خود او و به ویژه در ارتباط با مراحل رشد ایمان [دینی] او است که توسط جیز فاولر (James Fowler) و همکارانش بیان شده است. علاوه بر این، اگرچه اوپنهایمر به‌صورت متعارف مذهبی نبود، زندگی و اندیشه‌های او آکنده از مضامین و ایده‌هایی با ماهیت مذهبی و اخلاقی بود که شخصیت بزرگسالی او را شکل داده و نگاهش به جهان را معین نمود. این مقاله در ابتدا در سمینار تحقیقاتی تاریخ روان‌پزشکی ریچاردسون در کالج پزشکی ویل کرنل ارائه شده است.

مقدمه

راینهولد نیبور(Reinhold Niebuhr) (۱) اثر کلاسیک خود «ماهیت و سرنوشت انسان» را با این جملات آغاز می‌کند: «انسان همواره برای خودش دردسرسازترین مسئله بوده است. چگونه باید به خودش بیندیشد؟ هر ادعایی که درباره منزلت، فضیلتیا جایگاهش در کیهان مطرح می‌کند، وقتی به‌طور کامل تحلیل شود، با تناقض‌هایی مواجه می‌گردد.» (نیبور۱۹۴۱، ص ۱)

این گفته نیبور از سخنرانی‌های گیفورد (Gifford Lectures) در سال ۱۹۳۹، به‌خوبی به عنوان معیاری برای بررسی زندگی و کار جی. رابرت اوپنهایمر (۱۹۰۴–۱۹۶۷) عمل می‌کند. در واقع، کلمات نیبور نه‌تنها ماهیت مسئله‌ساز وضعیت انسان را نشان می‌دهد، بلکه چیزی از تناقض‌ها و ابهامات فراوان موجود در شخصیت و رفتار اوپنهایمر را نیز منتقل می‌کند. او فردی بود باهوش و ساده‌دل، فوق‌العاده حساس و در عین حال بی‌توجه، بخشنده و متکبر، فداکار و حیله‌گر، علمی و شاعرانه، رهبری که از قرار گرفتن در کانون توجه عمومی لذت می‌برد، اما در اصل درون‌گرا باقیمی ماند. او یک لاادری(آگنوستیک) بود که مجذوب متون مقدس گوناگون شده بود. حضور و شخصیت او برای مردان و زنان جذاب بود. اوپنهایمریک‌بار به پرزیدنت ترومن گفت که به خاطر نقش رهبری‌اش در توسعه بمب هسته ای «دستش به خون آلوده است». سال‌ها بعد، خودش را این‌گونه توصیف کرد: «پسرک خوبِ چاپلوس و منفور» که «زندگی‌ام در کودکی مرا برای این واقعیت آماده نکرد که جهان پر از چیزهای ظالمانه و تلخ است.»

همکار سابق و زندگینامه‌نویس او، جرمی برنشتاین (Jeremy Bernstein)، خاطرنشان می‌کند: «یک‌بار کسی گفت وقتی دکتر جانسون وارد اتاق می‌شد، بار الکتریکی آن را تغییر می‌داد. این در مورد اوپنهایمر نیز صادق بود. شما نمی‌توانستید بی‌طرف باشید.» (برنشتاین۲۰۰۴، ص x) اکنون ۴۰ سال از مرگ اوپنهایمر در سال ۱۹۶۷ به دلیل سرطان می‌گذرد، بیماری‌ای که در نتیجه اعتیاد مادام‌العمر او به سیگار در بیمارستان مموریال تحت درمان قرار گرفت. حتی قبل از زمان مرگش، به‌خاطر موقعیت‌های تأثیرگذاری که در عرصه‌های علم و سیاست‌گذاری عمومی داشت در مسیر تبدیل شدن به یک نماد فرهنگی قرار گرفته بود.

بیشتر اوقات، او به خاطر رهبری پروژه منهتن که به توسعه بمب اتمی انجامید و اولین بار در ژوئیه ۱۹۴۵ در صحرای نیومکزیکو آزمایش شد و سپس ماه بعد بر روی شهرهای هیروشیما و ناگازاکی در ژاپن پرتاب شد، به یاد آورده می‌شود. پس از جنگ جهانی دوم، اوپنهایمر به چهره‌ای محوری در تعیین نقش علم و دانشمندان در سیاست‌گذاری عمومی تبدیل شد و به عنوان متخصص در توسعه بیشتر سلاح‌های هسته‌ای و انرژی اتمی شناخته گردید. او تا قبل از سقوطش در سال ۱۹۴۵ و در جلسه رسیدگی امنیتی معروف در برابر هیأتی که از طرف کمیسیون انرژی هسته ای انتخاب شده بودند ، مشاوری مورد تقاضا برای دولت و ارتش بود.

در آنجا، اوپنهایمر تحقیر عمیقی را تجربه کرد، یعنیهنگامی که مجوز امنیتی‌اش که به او دسترسی به مهم‌ترین اسرار علمی و نظامی آمریکا را می‌داد، لغو گردید. پرونده این جلسات خود یک درام تمام‌عیار است. نتیجه هیئت گرِی (۲) (Gray Board) (که به نام رئیس آن، گوردون گری، رئیس وقت دانشگاه کارولینای شمالی نامگذاری شده بود) این بود که اگرچه اوپنهایمر خیانتکار نبود، اما در برخورد با مواد حساس و در مشاوره‌هایش در مورد مسائل نظامی و دفاعی قضاوت ضعیفی از خود نشان داده بود. این هیئت همچنین نگرانی قابل‌توجهی در مورد گذشته سیاسی چپ‌گرای او ابراز کرد. اما آنچه اغلب فراموش شده است دستاوردهای علمی قبلی اوپنهایمر در دهه ۱۹۳۰می باشد. باز هم به نقل از برنشتاین:

بار دیگر به نقل از برنشتاین:«او فیزیکدانی فوق‌العاده بود. اگر بیشتر عمر می‌کرد–او در سال ۱۹۶۷ در ۶۲ سالگی درگذشت –تردیدی ندام که کار پیشگامانه‌ای که او و دانشجویانش روی ستاره‌های نوترونی و سیاهچاله‌ها انجام دادند، احتمالاً با جایزه نوبل تقدیر می‌شد.» (برنشتاین ۲۰۰۴، ص viii) به نظر می‌رسد بررسی میراث چندوجهی اوپنهایمر پایانی ندارد. زندگی و کار او موضوع حداقل دو فیلم سینمایی،یک مجموعه تلویزیونی، مستندهای متعدد، دو نمایشنامه و اخیراً اپرای «دکتر اتمی» بوده است. این زندگی غنی و چندبعدی به‌طور قابل‌درکیبررسی دقیق تاریخی قابل‌توجهی را برانگیخته است. این همگرایی رویدادها چیزی نیست جز تمرینی در اسطوره‌سازی فرهنگی و خلق حافظه تاریخی.

اوپنهایمر که بود؟

جهت ارائه زمینه‌ای برای مطالب تحلیلی بعدی، لازم است بخشی از داستان زندگی اوپنهایمر را بررسی کنیم. اوپنهایمر فرزند بزرگ خانواده بود که مورد علاقه، توجه و حمایت شدید مادرش، الا فریدمن اوپنهایمر قرار داشت که رویاهای بزرگی برای این فرزندش داشت. پدرش، جولیوس، اگرچه به‌وضوح به او بسیار علاقه‌مند بود، اما در روابط اجتماعی ناشیانه و در نقش پدر و الگو برای پسر بزرگش شخصیت متزلزلی بود. جولیوس اوپنهایمر از آلمان به نیویورک مهاجرت کرد و در کسب‌وکار پوشاک که بستگانش آغاز کرده بودند، بسیار موفق شد. این موفقیت مالی به خانواده‌اش امکان داد در خانه‌شان در محله آپر وست ساید(Upper West Side) در منهتن و خانه تابستانی‌شان در خلیج شور (Bay Shore)، در لانگ آیلند، زندگی بسیار مرفهی داشته باشند.

اوپنهایمر به‌وضوح در کودکی بسیاراستثنایی بود. علایق عمیق و انفرادی او در جمع‌آوری سنگ‌ها و کانی‌ها، خواندن و نوشتن شعر، و ساختمانسازی‌های کودکانه، اولین نشانه‌های واضح از استعدادهای غیرمعمولی بود که او را از بسیاری از همسالانش متمایز می‌کرد. اوپنهایمریک برادر کوچکتر به نام لوئیس فرانک داشت که در سال ۱۹۰۸ به دنیا آمد و در دوران نوزادی درگذشت. برادر دیگرش، فرانک فریدمناوپنهایمر، هشت سال پس از او در سال ۱۹۱۲ متولد شد. با گذشت سال‌ها، رابرت تقریباً به یک پدر مجازی برای برادر کوچکترش تبدیل شد و به او در مورد موضوعاتی مانند مدرسه، دوستان و مسائل جنسی توصیه‌های پدرانه می‌کرد. ماهیت رابطه نزدیک آنها در نامه‌هایی که این دوره را ثبت کرده‌اند، آشکار است. البته فرانک هم مانند برادر بزرگترشیک فیزیکدان شد، اما نه در سطحی که او بود. برادر کوچکتر در دهه ۱۹۳۰همانند همسرش عضو تمام‌عیار حزب کمونیست بود. در دهه‌های اولیه زندگی‌شان، رابرت و فرانک زمان قابل‌توجهی را با هم می گذراندند و احترام متقابل آنها در طول سال‌های بزرگسالی‌شان ادامه یافت.

جولیوس و الا فریدمن اوپنهایمر به پسرشان راحتی و مزایایی از جمله سفرهای گسترده ارائه می‌دادند، و ثروت انباشته خانواده این امکان را فراهم می کرد که رابرت بدون نگرانی در مورد وضعیت مالی‌اش به دنبال علایق خود برود. خانواده یهودی بودند اما نه مقید به آداب مذهبی. آنها اعضای فعال جامعه فرهنگ اخلاقی(Ethical CultureSociety) بودند که جولیوس در طول سال‌ها در آن سمت‌های مهمی داشت. رابرت در مدرسه فیلدستون و هاروارد در رشته شیمی تحصیل کرد و در سال ۱۹۲۵ در سه سال با بالاترینسطح افتخارات تحصیلی (summacum laude) فارغ‌التحصیل شد. پس از یک دوره کوتاه و ناخوشایند در آزمایشگاه کاوندیش ارنست رادرفورد در انگلستان، برای تحصیل در مقطع دکترای فیزیک در دانشگاه گوتینگنبه آلمان رفت، جایی که تحت آموزش فیزیکدان نظری، ماکس بورن (Max Born) قرار گرفت. مانند بسیاری از محققان جوان و بلندپرواز آمریکایی آن دوران، اوپنهایمر قبل از بازگشت بهیک موقعیت دوگانه در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی و مؤسسه فناوری تازه‌تأسیس کالیفرنیا (California Institute of Technology)، به اروپا رفت تا براییک حرفه در پژوهش و تدریس آماده شود. او زمان خود را سالانه بین برکلی و پاسادنا تقسیم می‌کرد، اگرچه انتخاب کرد در منطقه خلیج سانفرانسیسکو ساکن شود.

دو دوره آشکار از آشفتگیروحی روانی، سال‌های اولیه زندگی اوپنهایمر را مشخص می‌کند. اولین دوره مربوط به یک سری افسردگی در سال‌های نوجوانی و زمان تحصیل در دانشگاه او بود. او همچنین در دوره ای که خانه را برای دانشگاه ترک می‌کرد، مشکلات سلامتی دیگری داشت، کولیت(colitis) که به یک نگرانی مادام‌العمر تبدیل شد و اسهال خونی(dysentery) که باعث شد ورود او به دانشگاه یک سال به تعویق بیفتد. در آن زمان او به فراوانی در منطقه ی غرب آمریکاو به همراهیک معلم و استادشبه مسافرت پرداخت. اوپنهایمر به این بخش از کشور که بسیار متفاوت و از نظر جغرافیایی دور از خانه و ریشه‌های شرقی او بود، علاقه‌مند شد. اما دوره دوم آشفتگیروحی او به‌مراتب جدی‌تر بود. در زمانی که پس از دانشگاه در انگلستان بود، علائمی از یک اختلال افسردگی،آشکار گردید که تا حدی به تجربیات اولیه عاشقانه و جنسی مربوط می‌شد. دوستان اوپنهایمر در آن زمان شاهد طغیان‌ها و دوره‌هایی از اضطراب و بدخلقی هایاو بودند.در نتیجه آنهادچار نگرانی برایاوپنهایمر شده و او را تشویق به انجام معالجات روانپزشکی کردند. این درمان در انگلستان انجام شد و اگرچه کاملاً موفقیت‌آمیز نبود، اما بحران را پشت سر گذاشت. زندگینامه‌نویسان اوپنهایمر، مارتین جی. شروین(Martin J. Sherwin) و کای برد (Kai Bird)، این مشاهده جرالد هولتون (Gerald Holton)، فیزیکدان و مورخ علم، را درباره اوپنهایمر در این دوره ثبت کرده‌اند:«با این حال، برخی آسیب‌های روانی باقی ماند، به ویژهنوعی شکنندگی و حساسیت که مانند یک گسل زمین‌شناسی در شخصیت او جریان داشت و قرار بود در زمین‌لرزه بعدی آشکار شود.» (برد و شروین۲۰۰۵، ص ۱۲۶)

ادامه دارد ...

* کلیه تصاویر این مقاله توسط هوش مصنوعی برای همین متن تهیه شده است.

J. Robert Oppenheimer: A Faith Development Portrait
Curtis W. Hart
Published online: 2 August 2007
Blanton-Peale Institute 2007


————————————————
زیر نویس‌های مترجم:

۱. راینهولد نیبور (Reinhold Niebuhr). وی ۱۸۹۲ در میسوری به دنیا آمد. پدرش یک کشیش آلمانی-آمریکایی بود. او در دانشگاه ییل الهیات خواند و بعدها به عنوان کشیش در دیترویت مشغول به کار شد. مواجهه او با فقر و بی‌عدالتی در جامعه صنعتی دیترویت، دیدگاهش را درباره تعامل دین و سیاست شکل داد. نیبور از ۱۹۲۸ تا ۱۹۶۰ استاد الهیات و فلسفه در اتحادیه الهیات نیویورک بود و شاگردان مشهوری مانند دیتریش بونهوفر را تربیت کرد. او با ترکیب الهیات پروتستان و تحلیل سیاسی، به نقد آرمان‌گرایی لیبرال و ساده‌انگاری اخلاقی پرداخت. نیبور معتقد بود انسان‌ها به دلیل گناه اولیه ذاتاً مستعد فساد و قدرت‌طلبی هستند، بنابراین نظام‌های سیاسی باید با در نظر گرفتن این واقعیت طراحی شوند. او از پایه‌گذاران رئالیسم اخلاقی در سیاست خارجی بود و استدلال می‌کرد که قدرت باید با مسئولیت اخلاقی همراه باشد. از نظر نیبور هر دو ایدئولوژی مارکسیسم و سرمایه داری به دلیل نادیده گرفتن پیچیدگی‌های طبیعت انسان ناقص هستند. او از دموکراسی اجتماعی حمایت می‌کرد که عدالت و آزادی را توأمان بپذیرد. جمله کلیدی از نیبور چنین بود: دموکراسی شکلی از حکومت است که بهترین فرصت را برای تبدیل اخلاقیات شخصی به اخلاقیات اجتماعی فراهم می‌کند، اما این فرصت را تضمین نمی‌کند.
۲. هیئت ویژه خاکستری (Gray Board) در کنار کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده (AEC) در سال ۱۹۵۴ نقش محوری در محاکمه امنیتی و لغو مجوز امنیتی رابرت اوپنهایمر ، پدر بمب اتمی آمریکا، داشتند. پیشینه و زمینه تاریخی این جریان به این ترتیب است که رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان برجسته و مدیر پروژه منهتن (سازنده اولین بمب اتمی در جنگ جهانی دوم)، پس از جنگ به دلیل مخالفت با توسعه بمب هیدروژنی و ارتباطات گذشته‌اش با چپ‌گرایان، تحت بررسی امنیتی قرار گرفت. در دوران مک‌کارتیسم و جنگ سرد، هرگونه ارتباط با کمونیست‌ها به‌عنوان تهدید امنیتی تلقی می‌شد. اما هیئت خاکستری (Gray Board) چه بود؟ این هیئت توسط کمیسیون انرژی اتمی (AEC) تشکیل شد تا در مورد وفاداری اوپنهایمر و ادامه دسترسی او به اسرار اتمی تصمیم بگیرد. اتهاماتی که علیه اوپنهایمر مطرح شده بود شامل: ارتباطات کمونیستی، عضویت سابق اوپنهایمر در گروه‌های چپ‌گرا در دهه ۱۹۳۰، دوستی با اعضای حزب کمونیست آمریکا، از جمله همسرش کیت هریسون، مخالفت با بمب هیدروژنی بودند. اوپنهایمر به‌عنوان رئیس کمیته مشورتیAEC، با توسعه بمب هیدروژنی مخالفت کرد که خشم هواداران تسلیحات هسته‌ای مانند ادوارد تلر را برانگیخت. ادوارد تلر (پدر بمب هیدروژنی) علیه اوپنهایمر شهادت داد و گفت: “رفتار اوپنهایمر برای من غیرقابل درک است... احساس می‌کنم کشورم با فرد دیگری راحت‌تر خواهد بود”. در سال ۲۰۲۲، وزارت انرژی آمریکا به‌صورت نمادین مجوز امنیتی اوپنهایمر را پس از مرگش بازگرداند. اما نکته تاریخی جالب این که در سال ۲۰۲۳، فیلم سینمایی اوپنهایمر به کارگردانی کریستوفر نولان ، به این محاکمه پرداخت و هیئت خاکستری را به‌عنوان نمادی از پارانویای مک‌کارتیسم نشان داد.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net