سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ -
Tuesday 6 May 2025
|
ايران امروز |
![]() |
بررسی پدیدارشناختی اجارهدادن زنان از سوی شوهران و تنفروشی در پایتخت
اخیراً در میان خبرهای ناگوار ویرانی بندر تجاری بندرعباس و کشتهشدن هموطنان بیگناه و درواقع قربانی شدن به دست رانتخواران و غارتگران، خبری هم منتشر شد که در میان سیل تصاویر خبری چندان مورد توجه قرار نگرفت که البته تلخیاش کمتر از قربانی شدن کارگران و کارمندان بندرعباس نبود. دلسوزتر و جانگدازتر از آنی است که تصور میرود. خبر این بود که در برخی شهرها و بهویژه تهران مردانی هستند که زنان خود را به بنگاهها برده و خواهان اجارهدادن همسرانشان میشوند تا بتوانند فقر ساختاری حاکم را برای چند صباحی تابآورند.
توصیف و تحلیل چنین مسئلهای نیازمند کنارگذاشتن پیشداوریها و تمرکز بر تجربه زیستهی افراد درگیر در این پدیده است. در این وضعیت، فقر نه صرفاً یک وضعیت اقتصادی، بلکه یک تجربه تمامعیار هستیشناختی است که سوژه را به بازتعریف خود و روابط انسانیاش وامیدارد. در چنین تجربهای، بدن زنانه نه فقط بدن، بلکه میدان کشمکش بقا میشود؛ چیزی که میتوان با آن “چیزی را ادامه داد” — یعنی زندگی.
مردی که همسرش را به “اجاره” میسپارد، ممکن است در افق تجربی خود دچار فروپاشی در معنای نقش پدر/شوهر شده باشد. عمل او، هرچند در ظاهر غیرانسانی یا خشونتآمیز است، از منظر پدیدارشناسانه باید بهعنوان «واکنش به فقدان اختیار» خوانده شود؛ جایی که فقر ساختاری، فرد را از امکان عاملیت تهی کرده است.
“بنگاه” نه فقط یک مکان، بلکه یک فضای معنایی است که در آن، ساختارهای اقتصادی و جنسی به هم میرسند و بدن انسانها را به کالا تبدیل میکنند. این فضا نشان میدهد که چگونه در آگاهی جمعی، بدن زن میتواند از حریم اخلاقی یا عشقی خود بیرون رانده شود و به قلمرو دادوستد وارد گردد.
تجربه زیسته زنان در این فرایند نیز بر مدار شرم، ترس، و انکار شکل میگیرد؛ نه صرفاً به دلیل عمل، بلکه بهخاطر نوعی فروپاشی در پیوندهای معنایی با جامعه. این شرم، یک احساس فردی نیست؛ بلکه پدیداری اجتماعی است که بر فقدان افق همدلی یا مشارکت دلالت دارد.
در نهایت، یادآور میشود که این پدیده نه صرفاً محصول “بیاخلاقی” یا “فساد فردی”، بلکه نمودی از فروپاشی افقهای مشترک زیست انسانی است؛ جایی که فقر، روابط انسانی را از درون میفرساید و بدنها را در خدمت بقا و نه کرامت انسانی قرار میدهد.
البته این اجارهدادن سوا از زندگی هشت هزار تنفروش حرفهای در پایتخت است.
در تجربه زیسته زنان تنفروش، بدن نه صرفاً اندام فیزیکی، بلکه میدان اصلی چانهزنی برای بقا است. بدن آنها تبدیل به “محل کار” میشود، اما درعینحال حامل احساسهای دوگانه است:
- از یکسو، ابزار بقا؛
- از سوی دیگر، محل تحقیر و انکار خود.
بدن بهصورت مکرر در معرض نگاه شیوارهکننده قرار میگیرد و این تجربه نگاه، آگاهی آنان از خویشتن را شکل میدهد: «من بدنم را میفروشم، اما گاهی حس میکنم خودم را نیست میکنم.»
زندگی در تنفروشی با نوعی زمان دایرهای و بسته همراه است. زمان دیگر مسیر پیشرفت یا معنا نیست، بلکه چرخهای از:
● انتظار برای مشتری،
● چانهزنی،
● تنسپاری،
● فراموشی یا بیحسی،
● و بازگشت به نقطه اول.
آینده در این نوع زیست، گنگ و محو است. بسیاری از این زنان آینده را نه امیدبخش، بلکه تهدیدآمیز میبینند.
مکان در تجربه زنان تنفروش، معنایی مضاعف دارد:
- مکانهای کاری (خانهها، ماشینها، هتلهای ارزان) معمولاً مکانهایی تیره، موقتی، و ناامناند.
- مکانهای عمومی برای این زنان فضاهاییاند برای دیدهنشدن، عبور، پنهانکاری، یا نادیدهگرفتهشدن.
بسیاری از آنها حتی در خانههای خود احساس «سکونت واقعی» ندارند، چرا که احساس طردشدگی یا دوگانگی با اطرافیان دارند. بزرگترین تجربه پدیداری زنان تنفروش، معمولاً نه خود «عمل جنسی»، بلکه فقدان رابطه انسانی است. رابطههایی که برقرار میکنند، اغلب بدون صمیمیت، مبادله محور، و از نظر عاطفی خنثایند.
روابط گذشته (با خانواده، دوستان، یا عشقها) گسسته شدهاند یا بهشدت دچار تعارض معنایی شدهاند. بسیاری دچار احساس بیریشگی یا بیتعلقی هستند. زن تنفروش در تهران، سوژهای است در تعلیق؛ بین بدن و معنا، بین کار و انکار، بین زمان و تکرار، بین مکان و بیجابودگی. او نه فقط در جامعه طرد میشود، بلکه از سوی خود نیز در حال فراموششدن است. تجربه او، تجربه یک زیستجهان پر از نگاه، شرم، بقا، و بینامی است.
رویکرد جامعهشناسی انتقادی بر پایه مکتب فرانکفورت یا نئومارکسیسم
جامعهشناسی انتقادی، برخلاف پدیدارشناسی که به تجربه فردی و آگاهی زیسته میپردازد، بر ساختارهای قدرت، اقتصاد سیاسی، و ایدئولوژیهای پنهان تمرکز میکند.
در این نگاه، زنان قربانی روندی هستند که در آن بدنها به «کالا» تبدیل میشوند. این مسئله فقط به فقر محدود نمیشود، بلکه نشاندهنده منطقی است که قربانیان سرمایهداری حاشیهای و ناکارآمد ایران، برای بقا به آن پناه برده است. بدن زنانه به ابزار مبادله تبدیل میشود، زیرا ساختارهای حمایتی دولت (آموزش، بهداشت، بیمه، اشتغال) فروپاشیدهاند.
مردی که همسرش را «اجاره میدهد» خود در ساختاری از نابرابری جنسیتی زندگی میکند که به او حق مالکیت ضمنی بر بدن زن داده است. جامعهشناسی انتقادی این عمل را خشونت نمادین میداند؛ یعنی خشونتی که طبیعی جلوه داده میشود و توسط ساختارها پنهان شده است. سکوت رسانهها، نهادهای دینی یا دولت در قبال این نوع پدیدهها نیز در این رویکرد بهعنوان کنش ایدئولوژیک تحلیل میشود. یعنی نهادها آگاهانه یا ناآگاهانه این خشونت را نامرئی میسازند تا نظم موجود حفظ شود.
رویکرد روان تحلیلگری اجتماعی بر پایه فروید، لاکان، ژیژک
این رویکرد بر ناخودآگاه، میل، و پویاییهای روانی - اجتماعی تمرکز دارد. آنچه در ظاهر یک کنش اقتصادی است، در واقع میتواند تجلی ناخودآگاه جمعی و فردی سرکوبشده باشد. روانکاوی این پدیده را بازتابی از اضطراب مردانه در بحران قدرت میبیند. مردی که در موقعیت اقتصادی ضعیف قرار دارد و احساس ناتوانی میکند، ممکن است با ابژهسازی زن، نوعی تسلط نمادین را بازسازی کند. این نوع کنش، بیش از آن که از منطق اقتصادی پیروی کند، تلاشی است برای کنترل بر میل و اضطرابِ ازدستدادنِ آن. بدن زن در این وضعیت، به صحنهای برای نمایش تضادهای حلنشده ناخودآگاه بدل میشود. این امر میتواند نتیجه سرکوب تاریخی میل، اخلاق جنسی دوگانه، و نوعی فانتزی مردانه درباره کنترل بر میل دیگران باشد. ژیژک میگوید در جوامع بحرانزده، جامعه خودش دچار «روانپریشی» میشود. یعنی میان واقعیت و نمادها شکاف ایجاد میشود. وقتی بدن زن در سطح نمادین (رسانه، اخلاق، دین) مقدس است؛ ولی در سطح واقعیت کالایی میشود، جامعه دچار شکاف روانی شده است.
نتیجهگیری:
از هر منظر و رویکردی بنگریم جامعه کنونی ایران دچار گسستهای عمیق و فروپاشیهای فردی و اجتماعی است. جامعهای که در آن افسردگی، تنفروشی، فساد، دزدی و غارت، اعتیاد و الکلیسم و تاراج منابع جمعی جامعه، فقدان همدلی، ابژهسازی دیگران و بیش از همه ساختارهای سیاسی و اقتصادی ناکارآمد و ناتوان که زندگی را بر بخش کثیری از مردم تحمیل کرده است عملاًَ جامعه و جهان زیست سوژه ایرانی را غمبار و غمزده کرده و گسسته و شکننده کرده است. مدرنیته با ریاضیاتی کردن جهان متأسفانه همه چیز را به آمار و اعداد فروکاسته است.
امروزه با شنیدن این آمارها همچون افسردگی بیست و پنج درصد شهروندان ایرانی، فقر ۷۰ درصد مردم ایران و یا فقر مطلق ۱۰ درصد جمعیت ایرانی به راحتی از کنارشان رد میشویم اما رویکرد پدیدارشناختی ما را حذر میدهد که ازکنار این ارقام و اعداد به راحتی نگذریم بلکه با تامل درجهان زیست فقرا، تن فروشها، الکلیستها، و دیگر قربانیان جامعه به درک ژرفتری از وضعیت جامعه نائل شویم. به عبارت دیگر از همه ما میخواهد که با ورود به دنیای آنها و خود را در جای قربانیان گذاشتن و از افق دید آنها به جهان نگریستن را تمرین کنیم شاید آن وقت همدلی معنایی دیگر بیابد و احساس مسئولیت جمعی درقبال قربانیان این نظام جهل و جنون در وجود ما شکل بگیرد.
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|