شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۳ -
Saturday 7 December 2024
|
ايران امروز |
(این نوشته در رابطه با گفتگوی من با برنامهٔ «پرگار» بیبیسی در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴، با موضوعیت «رنگ و بوی ایرانیِ ادیانِ جهانی» و برای سایت فیسبوک این برنامه نگاشته شده است.)
بدون تردید در باورهای کهن هندوایرانی، انگارهها و افسانههای گوناگونی در مورد آفرینش و چیستی جهان وجود داشته، که ردپای آنها را هم در وداها و اوستا و هم در نوشتههای پهلوی میتوان یافت. آیین زرتشت، که بیشتر یک نوآوری اخلاقی بود، احتمالاً هیچ بازآفرینیِ فکریِ رادیکالی را دربارهٔ سرشت جهان و چگونگی آغاز آن پایهریزی نکرده بود. با اینحال روشن است که عناصر نوینی که این آیین بنیان نهاد، همچون دوآلیسم اخلاقی، یعنی باور به دو بُن «نیک و بد» در هستی، دادنِ جایگاهی برتر از گذشته به «مزدا»، بینشِ خاص از نقشی که اهریمن در تاریخ اجتماعی و انسانی ایفا میکند و همچنین بینشِ فرجامگرایانه به آیندهٔ جهان، دیدگاههای تازه و ساختاریافتهتری به باورهای باستانی و افسانههای آفرینش پیش از خود بخشیدهاند. کتابهای پهلوی، بویژه «بُندِهَشْن» (۱) ، که عمدتاً به آفرینش و ماهیت جهان پیکرمند میپردازد، انبوهی از سنتها و باورهایی را حفظ کردهاند که باید عمدتاً از دوران پیش از زرتشت به ارث رسیده باشند(۲).
بدینگونه استورهٔ ایرانی آفرینش، با شکلگیری آیین زرتشت دارای ویژگیهایی شد، که خود را همچون زنجیرهای پیوسته در تمامی ادیان بعدی و تا به اسلام حفظ کردند. اگرچه برای ادیان سامی به عاریه گرفتن کامل و یک به یکِ ویژگیهای یک دین آریایی ناممکن مینمود، ولی تغییرات و انطباقهای انجام گرفته در این ایدهها در سطح ظاهری محدود ماندند و در سرشت اولیهٔ این ویژگیها هیچ دگرگونی ریشهای انجام نگرفت. دین و شرقشناس بزرگ آلمانی «ریچارد رایتزناشتین» (Richard Reitzenstein) این پروسه را در پژوهشهای خود اینگونه تعریف میکند:
«(بسیاری از ایدههای یونانی و سامی) ریشهٔ خود را بدون تردید در ایران مییابند، ولی ما آنرا از زمان و جریاناتی میشناسیم که تحت تأثیر اندیشههای بابِلی قرار داشتند، بطوریکه میتوان گفت؛ اندیشههای ایرانی بشکلی به غرب آمدند، که بر پیکر خود جامههای بابلی و سریانی حمل میکردند» .
در توضیح یک نمونه از این «جامه»ها، احسان یارشاطر - بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی – نوشت؛
«آیینهای مانوی و مزدکی نیز که هر دو مذاهبی عرفانگرا (گنوسی) بودند و بهخصوص مذهب مانوی که برخی اعتقادات آن ریشه در باورهای زرتشتی داشت، محملی برای نشر و گسترش برخی اندیشهها، مفاهیم و بینشهای ایرانی در دنیا شدند».
حال اما این ایدههای ایرانی، که شالودهٔ قابل توجهی از ادیان جهانی را پیریزی کردند، کدامند؟
یکی از ویژگیهای پایهای که ما از آیین زرتشت در ادیان دیگر مییابیم، داستان چگونگی آفرینشِ هستی است، که بنابرآن، جهان هستی نخست در حالت روحانی (جهان مینیویی) بانجام میرسد. این جهان پیش از آنکه به جهان «پیکرمند» (مادی) تبدیل شود، سههزار سال خالی از جسم (یعنی بگونهٔ ایزدان، امشاسپندان، مینیوی و فراوشیهای همهٔ جانداران) در اهورامزدا (که در آن هنگام هنوز خدا نبود)(۳) در حالت “ساکن” و بدور از چشم اهریمن وجود داشت. این “آفرینش مادی به مینیویی” (در سههزارهٔ دوم تاریخ جهان)، اگرچه پیشدرآمدِ آفرینش مادی کهکشان (در سههزارهٔ سوم) است، ولی هنوز فاقد یک پیکر مادی است و در حد “ایده” و «پندار» باقی میماند(۴):
«اولین آفرینش اهورامزدا “پندار نیک” است»(۵).
در سههزار سالهٔ سوم با بیرون آمدن “گفتار” (به یونانی: Logos) از اهورا مزدا پیدایش آسمان؛ آب و خاک (که در آغاز درهم و مخلوط) هستند، بانجام میرسد. سپس نوبت آفرینش گیاهان، جانوران و مردم است(۶) که از درون هوا، آب و خاک، یعنی در بستر زیست خود زاده میشوند(۷). اکنون خداوند از سرشت خود که زندگی و نور است(۸) انسان نخست یعنی «گیومرت» را میسازد. پیکر مادی گیومرت اما بعدها از زمین آفریده میشود(۹).
پس در آغاز «فره» (روح: پندار) بود، سپس «آفریدگان بی تن» (گفتار) و در پایان «تن» (کردار).
در شکلگیری تاریخ بشر، سههزار سالِ نهایی (چهارم)، که به پایان جهان و رستاخیز میانجامد، «سوشیانت»ها نقشی پایهای بازی میکنند. بنا بر تعاریف گوناگونی که از سوشیانت در «یشت»، «یسنه» و یا «دینکرد» آورده شده، آن را میتوان شخصیتی میان “منجی”، “تناسخ پیکری زرتشت” و یا “پیامبران” دوران بعدی تصور کرد. همین گشادگی پهنهٔ تعریف، انگیزهٔ تفسیرهای بسیار زیادی شد، که ادامهٔ خود را تا به اسلام مییابند: پیامبران نور در آیین مانی، منجیهای یهودی، خدایگان گنوسی-عرفانی، عیسای مسیح، پیامبر اسلام و یا امامان شیعه همگی نتیجهٔ این تفسیرها هستند، که کمابیش ، خواه از جنبهٔ “نظری” و خواه از جنبهٔ “نَسَبی”(۱۰) ، بگونهای آشکار به زرتشت پیوند مییابند.
همانگونه که ایدهٔ «منجی» یک ایدهٔ ایرانی است، نشانههای آمدن و برخواستن منجی (دوران پیشا-رستاخیز) نیز از انگارههای ایرانی است، که تماماً در ادبیات یهودیان بابلی-اورشلیمی و بعدها در اسلام از آنها الگوبرداری شد. اگر نظم اجتماعی - آنگونه که در داستان آفرینش آمده – نتیجه و زیرمجموعهٔ نظم خدایی کهکشان بود، پس بهم ریختن این نظم – در سدههای نهم و دهم هزارههای پایانی زرتشتی - نشانهٔ دوری جامعه از خداوند و رشد پلیدی در جهان است. چیزی که به خواری اشراف، درهمآمیزی اقشار اجتماعی (یعنی نابودی طبقات اجتماعی)، برآمدن دوران پادشاهیِ دیوانِ گشادهموی و خَشمتخم و قرار گرفتن جامعه در پرتگاه هولناک میانجامد. این دوران، دورانِ دشمنیِ دوستان و بیاخلاقیِ اقتصادی است، که در آن دوست، دوست را بزَنَد و مال او را بِرُباید و به دیگری دهد و از آن بهره بستاند. دروغ و دروغزادگان به آشوبها و نابسامانیها دامن میزنند و بدینگونه گناهکاران را یاری میرسانند. این دوران همدستی بیدینان و دگراندیشان (دروندِ بَدخِردان و اهلموغان) و بلندپایگی ناشایستگان است، که آمدن سوشیانت را برای نوسازی جهان الزامی میسازد.
اگر تاریخ کهکشان مادی (عالم کبیر) با روبرویی روشنایی و تاریکی، پلیدی و نیکی آغاز گردیده و با نبرد مرگ و زندگی ادامه یافته و در نهایت با آمدن «سوشیانس» (منجی نهایی) و بانجام رسیدن «فَرَشْگَرد» (رستاخیز جهانی) - در زیر چشمان اورمزد و امشاسپندان دوباره سامان مییابد. در همین راستا «رستاخیز فردی» نیز همان سرنوشت کهکشان کوچک نهفته در پیکر آدمی (عالم صغیر) است، که پس از هستی زمینی با یک هستیِ پس از نیستی روبرو خواهد شد، که بنا بر انتخابِ روشِ زندگی فردی یا به خوشبختی بیکران در «گروتمان» (پردیس) و یا دست و پا زدن در ژرفنای تاریکی و رنج (دوزخ) ختم میشود. گذر به این دو جهان از روی یک «پادافراه پل» (پل چینوت، که در اسلام به پل صراط تغییرنام داد) است که بر روی آن انسانها بر پایهٔ کردار زمینی از یکدیگر غربال میگردند.
همراه مردمان نیکو کسی نیست مگر زرتشت که در اینجا بازهم نقش «منجی» را بر دوش دارد و گروتمان جایی نیست مگر همان «خانهٔ سرود و نیایش”»، یعنی جایی که به محبوبان خدا - همچون فرستادهاش - با آوای شادی و سرود خوشامد گفته میشود. دیگر همراه این نیکوکاران «دوشیزگان باکره» میباشند، که شبیه به روح این انسانهای درستکار هستند و میزان زیبایی آنها، همسان کنش زمینی آنها و بنا بر کمیت و کیفیت اعمال آنها شکل میگیرند(۱۱). ذخیرهشدن کردار نیکوی انسان در زندگی از همان زمان «ریگودا» (۱۰:۱۴:۸)، برای هندیان و ایرانیان بعنوان یک گنجینهٔ آسمانی تلقی میشد.
حال با برشمردن کوتاه این ایدهها و در مجموع اگر بخواهیم از مهمترین ویژگیهای دین ایرانی که در ادیان دیگر یک به یک برگرفته شده و زنده ماندهاند یاد کنیم، آنها به شرح زیر خواهند بود:
• وجود پلیدی و نیکی در جهان که نمایانگر همان جهان تاریکی و روشنایی هستند،
• آشتیناپذیری این دو جهان و مبارزهٔ آنها در درازای تاریخ،
• منشاء کهکشانیِ و آسمانی بشریت،
• داستان پیدایش انسانها از یک انسان اول، که ترکیبی از عناصر آسمانی و زمینی است،
• ایدهٔ پیامبری و ادامهٔ آن توسط سوشیانتها،
• یگانگی سرشت فرستادهٔ خدا با سرشت خدایی،
• فرستادن منجی (سوشیانس) از سوی خداوند برای نابودی پلیدی و نوسازی جهان،
• بازگشت منجی بسوی خدا یا رستاخیز منجی،
• نشانههای پایان جهان و ظهور منجی،
• رستاخیز جهان یا فرشگرد،
• رستاخیز انسانها، ایدهٔ پاداش و مجازات در بهشت و دوزخ،
• روز بازخواست و پل چینوت و
• رستگاری روح انسانها در همنشینی با دوشیزگان جوان، زیبا، باکره و متناسب با کردار دنیوی آنها.
(برگرفته و فشردهشده از کتاب «و انسان خدا را همسان خویش آفرید»، نوشتهٔ نگارنده و از انتشارات فروغ در کلن آرمان)
نوشتههای دیگر مرا میتوانید در سایت آکادمیا بیابید:
https://independent.academia.edu/ArminLangroudi
————————————
پانویسها:
۱- «بُندَهِشْن»؛ واژهای متشکل از دوبخش: «بُن» بمعنی آغاز و پایه و «دَهِشْن» بمعنی آفرینش، که همان «داستان آفرینش» آغازین در آیین مزدایی است.
۲- نگاه کنید به: «تاریخ کمبریج»؛ جلد سوم، بخش نخست ص ۳۵۰.
۳- بندهشن ۸ و بندهشن ۹. این مفهوم هم بجای خود اشارهای به گذشتهٔ زروانیستی دین زرتشت دارد، که در آن “اهورامزدا” تنها در ارتباط با “اهریمن” ضرورت وجودی مییابد و اینکه؛ در ورای این دو خدای دیگری، که در زروانیسم «زروانِ زمان» نام دارد، وجود داشته است.
۴- بدون تردید «جهان ایدهٔ افلاطونی» که سرمنشاء جهان مادی است نیز بر همین پایه بنا گردیده است، که سرمنشاء سرشت هر چیز را همچنان در جهان «ایده» میدانست.
۵- بندهشن، ۹.
۶- یسنه، ۱۹ تا ۲۱.
۷- بندهشن، ۹۴.
۸- توجه داشته باشیم که در متنهای بسیار قدیمی زرتشتی “مشی و مشیانه” هنوز ناشناخته هستند. این زوج صاحب شش دوقلو میشوند که با خود آنها تعدادشان به هفت زوج میرسد (بندهشن ۱۰۲). در کتاب یهودی «یوبیل» (Jubilees) نیز آدم و حوا دارای چهارده فرزند میشوند (هفت جفت). شابلون وجودی این زوج بایستی «یمه» و خواهرش (در هندوستان: «یاما» و خواهرش) در دین اولیه و پیشازرتشتی بوده باشند. نام «یمه» (Yama) نیز بمعنی «نور» است، که نام «جمشید» بمعنی “همزاد+نور” از آن میآید (نگاه کنید به نام جمشید در ویکیپدیا).
۹- همانجا.
۱۰- نگاه کنید به نوشتهٔ من «راز آن سه مغ».
۱۱- در «هادُختنَسک»، دختری که روح پرهیزکاران را به پردیس بدرقه میکند، یک دختر باکرهٔ پانزده ساله است. توجه داشته باشیم که «جوان پانزده ساله» سنبل زیبایی و کمال در ادیان ایرانی است. در آیین مانی «منجی» نیز اینگونه بنمایش گذارده میشود. «نریسه» نیز نوجوان پسری در همین سن است. البته روشن است که ایدهٔ برگرفته در اسلام در شکل «حوریان بهشتی» چیزی جز ابتذال اخلاقی و فکری بنیانگذاران این دین نبوده است.
■ آقای لنگرودی در استدلال خود به کتاب(بُن دهشن) رجوع میکنند که در بین قرن سوم تا پنجم هجری نوشته شده و مولف واقعی همۀ آن معلوم نیست. ایشان باید به (گاتها: که لهجهای از سانسکریت هندی است و احتمالاً تنها سخن زردشت اسطوری است) و یا حداکثر به پنج کتاب مقدس زردشتی (یسنا/ که گاتها بخشی ازآن است/ ویسپرد، وندیداد، یشت ها/ که بخشی قبل از زردشت تالیف شده/ و خرده اوستا) رجوع میکردند. تمام کتابهای زردشتی بعد از اسلام تالیف شده است از جمله (گاتها) که در (موزۀ الماس سیاه کپنهاک دانمارک است و من اول عکس و سپس اصل آنرا دیدهام(در- ۶۱۴ هجری- تالیف شده است).
زنده یاد جلال الدین آشتیانی همچون پیشکسوتی در کتاب(زرتشت، مزدیسنا و حکومت، صفحۀ ۳۹) به درستی نوشتند: نه زرتشت ایرانی است و نه زبان گاتها در ایران وجود داشت. در عصر علم و حقوق بشر زندگی میکنیم. عصر ادیان سپری شده است.
همه ادیان همانند زبان مادری ارث خانوادگی محترمی هستند به شرط آنکه آنها را آنچنانکه هستند با حسن و عیبهایشان معرفی کنیم. بنا به قانون تکامل ادیان، دینها هر چه قدیمیتر، ارتجاعیتر.
زوروانیسم هم که بنا برآن (اهرمن) و (اهرمزد) برادرند. اهرمن متولد از شک (زروان) و اهرمزد ناشی از ایمان و یقین (دینی) اوست (که غیر از یقین نسبی علمی و فلسفی است). زوروانیسم یک نحلۀ کفرآمیز از نظر موبدان زردشتی میباشد. اگر بنا به مشهور، دین ایرانیان در عصر ساسانی زردشتی بوده (که دلایل خلاف آن وجود دارد و یک دلیل اثباتی آنرا من ندیدهام) به قول استاد دکتر جمشید گرشاسب چوکسی، در کتاب ارزندۀ (ستیز و سازش)، علت پیشرفت اسلام، زنها بودند تا از طهارت ماهانه (درایام قاعده شدن) با (گمیز: شاش گاو نر) نجات یابند. بر آن دلیل باید رغبت کاست حاکمان برای حفظ ثروتشان و کاست پائین برای نجات از سیستم جهنمی کاست را هم افزود: نتیجه آن پسر روستائی زادهای به جای شخم زمین در ده (افشنۀ بخارا) ابن سینا (طبیب و فیلسوف) شد.
نوۀ خیمه دوزی هم، به جای خیمه دوختن، مبدل به عمر خیام نیشابوری دومین ریاضی دان جهان اسلام بعد از موسی خوارزمی گشت.
ziasadr / ضیا صدر
■ نه دو قرن بلکه چهارده قرن سکوت چگونه است که تشابهات اساسی در بنیان های جهان قرانی با جهان اوستا تا به امروز مورد بحث قرار نگرفته و نه همچون کلام دکتر فروزانفر، دو قرن سکوت، بلکه چهارده قرن ، زبان گفتن این تشابها و این نکته اصلی را که قران در حیطه فرهنگ ایرانی پدیدار شده، بسته نگاه داشته است.
شبه جزیره عربستان در زمان پدیدار شدن قران و ابراز نبوت محمد بخشی دوردست ازسرزمینهای تحت سلطه ساسانیان بوده است. در این شبه جزیره معادن نقره ای وجود داشته که توسط فن آوری ایرانیان استخراج میشده است. سیاست ایرانیان باز گذاشتن دست اقوام تحت سیطره شان در حفظ آداب و رسوم و زبان خودشان بوده. ولی از آنها مالیات گرفته درمقابل تکنولوزی زمان را به آنها میدادند. حضور ایرانیان در این شبه جزیره ازیکسو و مسافرات ها و جابجائی ها متعدد و مکرر اعراب ساکن این ناحیه به مراکز مرکزی ایران در اشاعه زبان و فرهنگ ایرانی در این منطقه تاثیر بسزا داشته است. جای حضور آتشکده هائی نیز گزارش شده و و وجود موارد بسیار کلمات پارسی جون فردوس در قران هیچ جای تعچب ندارد.حتی به روایاتی خود محمد و افراد خانواده اش به زبان فارسی آن زمان آشنا بوده و تکلم می کردهاند.
اما در عین حال این شبه جزیره همسایهای داشته به نام شامات یا سوریه امروز که زیر تسلط روم شرقی بوده و دین رایج آن مسیحیت بوده است . روم شرقی از دریچه شبه جزیره عربستان، حکومت ساسانی را می پائیده چون نقطه ای سوق الحیشی محسوب میشده. بعد از درگذشت پیامبر کل سیستم آئینی که تبلیغ می کرد توسط کسانی که از حمایت روم شرقی برخوردار بودند به هم ریخت. کعبه مورد تخریب قرار گرفت حتی اسم محمد از روی سنگ قبر ها پاک شد که چنین اسمی نماند. در عین حال ضدیت با دین و فرهنگ ایرانی بشدت افروخته شد. حجاج ابن یوسف از بنی امیه بخصوص معاویه و یزید که به گفته مورخین امروزی در اصل مسیحی از نوع مسیحیت روم شرقی و یونانی بودند، در ترویح مسیحیت از هیچ گامی کوتاهی نکردند.
توجه کنید که شکست ساسانیان که هنوز فکر میکنیم توسط اعراب و به مدد ایمان و شعارهای مذهبیشان انجام شده، در واقع نقشه و طرح روم بوده. اعراب نیروی نیابتی آنها بودهاند. مستشاران نظامی مستقر در شام که شیوههای جنگی ایرانیان را میشناختند با آموزش اعراب و دادن اسلحه، آنها را به جنگ نیابتی علیه ساسانیان فرستادند.
در نتیجه این گفته آقای لنگرودی، آنهم بعد از برشمردن تشابهات تصویر پردیس در ادیان ابراهیمی و ایرانی، که: «البته روشن است که ایدهٔ برگرفته در اسلام در شکل «حوریان بهشتی» چیزی جز ابتذال اخلاقی و فکری بنیانگذاران این دین نبوده است»، بیشتر یک وجه ایدئولوژیک یا سیاسی دارد تا تاریخی و تحقیقی. و آنچه برای ایشان روشن است برای خواننده روشن نمیشود.
طاهره بارئی
■ توضیحاتی در مورد منابع مطالعاتی دین زرتشت، که در برنامهٔ پرگار بیبیسی بدان اشاره شد:
اولین سندی که برای پژوهش در زمینهی آیین زرتشت به فکر هر کسی میرسد، کتاب «اوستا» است، که بسیاری آنرا بعنوان کتاب “آسمانی” آیین زرتشت میشناسند. این کتاب بصورتی که ما امروز آنرا در دست داریم بایستی در سدهی ششم میلادی نوشته شده باشد، که مجموعهای از “سرودها” و “مناجاتنامه”هایی است که بصورت ناکامل و شکسته جمعآوری شدهاند. البته گویا در سدهی سوم میلادی هم متنهای پراکندهای وجود داشتهاند، که پس از جمعآوری و ویرایش دوباره، بسیاری از آنها ناپدید و یا نابود گشتهاند.
نسخههای اولیهی اوستا با خطی بسیار ناقص نوشته شده بودند که به پهلوی میانه معروف است و از خط آرامی گرفته شده بود. این خط که از حروف بسیار محدودی - بخشاً حتا حروف گُنگ و یا چند مفهومی - تشکیل میشد، سرچشمه یا دارای کمبودهای بسیار زیادی در برآوردن مفهوم محتوای اصلی این متون بود، که تا آنزمان بگونهی گفتاری به نسلهای بعدی انتقال مییافتند.
به مشکلی که من تا به اینجا آوردم بایستی مشکل زبان اوستا را هم اضافه کرد. زبان اوستا از نوع “ایرانی کهن” است. این زبان حتا در زمان نگارش اوستا هم بخوبی فهمیده نمیشد. در سدهی ششم میلادی تلاش شد که متون ناقص اولیه را دوباره با خطی که به اوستایی (دیندبیره یا دیندبیری) معروف شد و از چهلوهشت (و یا پنجاه و دو؟) حرف تشکیل میشد بازنویسی کنند. این متنها پایهی متون امروزی فهم ما از اوستا هستند.
البته سدها سال انتقال گفتاری این متون، جایی برای این پرسش میگشاید که تا چه اندازه میتوان به درستی و وارستگی این نوشتهها در زمان نوشته شدنشان باور داشت؟ اما ما اگر به این موضوع هم بپردازیم، محدودهی زمینهی پژوهشی خود را چنان تنگ میکنیم که کار بر ما بسیار از آنچه که تصورش را داشته باشیم سختتر خواهد شد. بنابر این ما گمان را بر این میگذاریم، که روحانیونی که این متون را به نسلهای بعدی تحویل میدادند، آنقدر در این کار چیرگی داشتند، که از بنمایهی آن تقریباً چیزی کاسته نشده است. و براستی اینچنین هم بوده، چرا که تلاشهای انجام شده در بین سدههای سوم و ششم میلادی، برای تفهیم این متون بزبان پهلویِ میانه، نشان از قابل فهم بودن این متون، حداقل برای روحانیونی را داشت که به زبان کهن تا اندازهی بسیار زیادی چیرگی داشتند. بعلاوه نباید فراموش کرد که “زبان مذهبی” یک منطقه همیشه یک زبان قدیمیتر از “زبان رایج” در کشور میباشد و اینکار در بیشتر موارد کاری عمدی و محاسبه شده بود، تا از اینطریق بتوان به متون دینی و روحانیون مذهبی آن جایگاه اصیلتر و جذابتری داد.
بهر حال نتیجهی این تلاشها همان «زند اوستا» است که ما میتوانیم آنرا بعنوان “تفسیرهای” متون کهن مورد استفاده قرار دهیم. در مجموع برای ما «اوستای کهن» - که همان گاتها هستند - منبعی مورد اعتماد و فهمیدنی است. امری که در مورد «اوستای جدید» کمتر میتوان ادعا کرد. لازم به تذکر است که منابعی همچون «دینکرد»، منابعی هستند که در سده های بسیار دیرتری پدیدار شدهاند و نشانگر این امر هستند، که نویسندگان آنها هم برای فهم متون قدیمی مشکلات بسیار زیادی داشتند. در این میان بایستی از «بُندَهِشْن» نیز یاد شود، که بنا بر برخی از بخشهایش، درونمایهاش را میتوان به سدهی پنجم پیش از میلاد نسبت داد. اشاره به “درونمایه” از آنروست چرا که تاریخ نگارش این کتاب – که نام اصلیش «زند آگاسیه» بوده – نمیتواند با کهنگی متن آن خوانایی داشته باشد. یک مقایسهی این کتاب با نوشتارهای دینکرد در اوستای دوران ساسانیان نشان میدهد که متن آن از داستانهای آفرینش در «زند» و در «دامداد نسک» گرفته شدهاند و از آنجا که تاریخ نگارش این آخری به نیمهی اول سدهی پنجم پیش از میلاد باز میگردد، پس میتوان متون «بُندَهِشْن» را نیز از کهنترین متون این دین ایرانی بحساب آورد. از آنجا که این کتاب بنوعی «منبعشناسی» و یا یک فرهنگنامهی اوستایی است، باز هم میتوان با تکیه بر آن تا حدودی به سنجش کاستیها و قابل اعتماد بودن منابع بعدی پرداخت.
این گفته در گفتگوی برنامه پرگار، که منابع زرتشتی همگی پس از ظهور اسلام نگاشته شدهاند، بهیچوجه درست نیست.
برگرفته از کتاب «و انسان خدا را همسان خود آفرید» نوشتهٔ نگارنده
آرمین لنگرودی
■ با سپاس از جناب لنگرودی و دیگر هم میهنان گرامی برای آوردن دیدگاهشان در باره زرتشت و آیین باستان ایرانیان، پرسش من این است که اگر اسلام و قرآن! برآمده و پخته شده از اندیشه و باورهای ایرانی و زرتشتی بوده بوده است، چگونه اسلامیون و کاست اخوندان اینهمه ستیز با نوروز، کوروش، تخت جمشید و بسیار دیگر جشنها، باورها و آیین ایرانی دارند؟!
کاوه
■ برای تاباندن باریکه ای از روشنائی بر سوال هموطن ارجمند کاوه این مختصر را در اینجا می آورم. «آنها اعراب نبودند که ایران ساسانی را اوراق کردند، بلکه داعشی های پرورش یافته توسط روم شرقی بودند.» و این افسانه ای بیش نیست که به مدد سر دادن «الله اکبر» و «لا اله الا الله»، این کشور گشائی محقق شده است. مسلمانان معتقد از دم تیغ گذرانده شده بمناسبت های مختلف قتل عام شده یا در محبس جان سپرده بودند. استناد به مسلمانی این اعراب مهاجم همانقدر واقعی ست که نوشته بسیار ناشیانه ی لا اله الا الله روی پرچم داعش، که بیشتر به نگارش زبان عبری شبیه ست تا عربی.
مدتها در تحقیق تاریخِ فروریزی ساسانیان، از خود پرسیده بودم آیا باور های مسیحی کلیسائی دایر بر حقانیت یگانه مسیح و جانشین ناپذیری او، و برنامه جهانی کردن کلیسای مسیح، عامل مقدم در جنگهای صلیبی ست که حتی پیش از پیامبری محمد، بین ایرانی ها و رومی ها در جریان بوده؟
جنگ صلیبی پنهانی که خسرو پرویز را هم عمیقا گرفتار خود کرده و در هم پیچیده بود. هر چه امرای ایرانی از طریق ازدواج با مسیحیان راه دوستی اتخاذ میکردند ظاهرا آنها جز به قرار گرفتن تحت کلیسای روم قانع نبودند مضافا که بین فرقه های مختلف مسیحیت نیز عدم تفاهم و رقابتهای بسیار وجود داشت. تا جائی که برخی محققین برکناری خسرو پرویز را مرتبط با نارضایتی مسیحیان دستوری از سیاست های خسرو پرویز در قبال مسیحیان یعقوبی میدانند. در نتیجه در جمع مخالفان خسروپرویز برخی اشراف مسیحی دیده میشوند. بر خلاف مسیحیان، دولت ایرانی سیاست تبشیری و تحمیل دین واحد به اقوام تحت حکومت خود نداشت. و در این زمینه فعال نبود. و در رویاروئی با سیاست تبشیری و پروژه دین واحد مسیحی، دچار ندانم کاری میشد.
امروز با توجه به سوء استفاده روم شرقی از ظهور پیامبر و دینی تازه در منتهی الیه سیطره ساسانیان، که عبارت است از قلع و قمع و به تبعید فرستادن بخش عمده ای از ایمان آورندگان آنها، تربیت گروههای داعشی از بدعمل ترین و جنایتکارترین شان و روانه کردنشان بسوی مرز های داخلی ساسانی، می بینم که هدف در درجه نخست فروپاشیدن ساسانیان و دولت ایرانی بوده است. داعشی های روم هر چند فرضا به مسیحان عراق فعلی بسیاربا گذشت تر بودند تا غیر مسیحی، اما نمیتوان گفت در پی گسترش دین مسیح در داخل ایران عمل میکردند. بعکس به دین زرتشتی سخت می گرفت و تحملش نمیکرد. زبان خوارزمی و گنجینه های فرهنگی ایران را بر نمی تافت.
در انتها توجه شما را به این نکته هم جلب میکنم که چند نفری که به عنوان سرداران فتوحات شناخته میشوند نه فقط در زمینه دین اسلام، از بزرگترین دشمنان پیامبر و یارانش بوده اند، مضحک آنکه حتی به لحاظ نظامی و جنگ آوری بقدری در سطح نازل و غیر قابل اعتمادی قرار داشته اند که مردم زمانه آنها را هو کرده و یا به حکمران وقت شکایت برده بودند.
به این مختصر اضافه کنید این حقیقت را که تاریخ تکرار میشود و کافی ست به آنچه امروز در سطح خاورمیانه و کل جهان میگذرد توجه کنید. جایگاه امروزی شبه حزیره عربستان و نوع روابطش و غیره......
teebe.ray
■ کاوه گرامی،
من در هیچکجا نگفتم که اسلام برخواسته از دین زرتشت است. این دیدگاه اساساً اشتباه است. من در گفتگوی خودم با برنامهٔ پرگار هم گفتم، که در دوران پایگرفتن اسلام، دین زرتشت ساسانی هم با آنچه که ما از زمان هخامنشیان میشناسیم فرق داشت. گفتهٔ من بر این پایه است، که ادیان «برایشی» هستند و بر بستر باورهای «پیش از» و «دوران» خود شکل مییابند و در درازای زمان تغییر یافته و خود را بر شرایط موجود وفق میدهند. کسانی که گفتهها و نوشتههای مرا تا سطح مقایسات اینچنینی پایین میآورند، اساساً یا بحث مرا یا نفهمیده و یا عمدا تحریف میکنند. مخاطب من هم کسانی نیستند، که اسلام را یا به عنوان توطئه دیگر قدرتها و یا هدیهٔ اجباری عربها و بیگانگان معرفی میکنند.
هستهٔ گفتهٔ من در اینجا اینست، که در دین ایرانی، برای نخستین بار عناصر و سیستمی پدیدار شد، که مورد استفادهٔ ادیان پس از آن قرار گرفت. این سیستم و عناصر را من در نوشتهٔ بالا بگونهای فشرده برشمردم. اگر توضیحات بیشتری لازم دارید به نوشتههای من مراجعه کنید. دین ایرانی هم بر بستر باورهای پیش از خود شکل گرفت و من در نوشتههای خودم آن را بوضوح و تا آنجا که مستند است توضیح دادهام. در پاسخ به پرسش شما: اگرچه ادیان، بسیاری از محتوای خود را از دیگر ادیان میگیرند، ولی هیچکدام خود را به عنوان کپی دیگری ارائه نمیکند. اگر اینچنین کند، ضرورت وجودی خود را بزیر پرسش برده است. حتا ادیان ایرانی همچون مانی و یا مزدک هم، دیگر ادیان زمان خود را به عنوان «دروغین» (کجدینی) و دین خود را «راستین» (بهدینی و یا خرمدینی) معرفی میکردند.
آرمین لنگرودی
■ دروود بر آرمین گرامی!
اندکی اشاره ها و تامّلات از بهر اندیشیدن ریشهای و عمیقکاویهای سماجتی تاریخ و فرهنگ ایران به طور کلّی از زمانی که به حیث موضوع پژوهشهای فردی و آکادمیکی قرار گرفتند - چه از طرف بیگانگان، چه از طرف خودیها – متاسفانه و شوربختانه به «چارچوبی» محکوم و وابسته ماندند که برغم تفاوت در پرداخت و روش تحقیق در باره موضوع پژوهش و نتایج حاصله، همواره همان مقصود و هدفی از آب در آمدند که مسلّم بودن آنها را «موبدان یزدانشناسی دیانت زرتشتی»، تحکیم و تبلیغ و حقنه و ترویج کرده بودند. تکرار مکرّرات. دریغ از کشف تازه و گفتن سخنی بدیع و مغزدار!. تا جایی که من بررسی کردهام و توش و توانم، امکانها را در اختیارم گذاشتهاند و سفت و سخت، مته به خشخاش گذاشتهام و خسته نیز نشدهام، در هیچ اثری از پژوهندگان بیگانه و خودی ندیدهام که یک نفر از خودش سئوال کرده باشد، «قبل از دیانت زرتشتی» در جامعه ایرانی، چه افکاری و بینشی از کیهان و جهان و کائنات و جانوان و انسان و زندگی و غیره و ذالک بر ذهنیّت مردم امپراطوری ایران، حاکم بوده است؟. تمام پژوهشگران، بنیانهای پژوهش خودشان را بر داده های «متون دیانت زرتشی» شالوده ریزی کردهاند و حسب استعداد و دانش و نیروی تمییز و تشخیص فردی و هنر انتقادی از یکدیگر تفاوتهای اندک ظریف دارند؛ ولی در نتایج حاصله، با یکدیگر مطابقت و اینهمانی میکنند و دقیقا به همان مقاصد و اهدافی رسیدهاند که موبدان دیانت زرتشی، تبلیغ و ترویج و حقنه و تثبیت کردهاند. و این یعنی؛ فاجعه به سبک و سیاق آکادمیک!
اخیرا نیز کتابی به دستم رسیده از خانم «پروانه یورشریعتی/ استاد دانشگاه اوهایو» که به زبان انگلیسی است به نام «ظهور و سقوط امپراطوری ساسانی». این کتاب به انواع و اقسام آرایه های آکادمیکی و دقت در زیر و بمهای تحقیقی آمیخته است، ولی در آخرین نتایجش به همان جایی میخکوب و مات شده است که دم و دستگاه یزدان شناسی دیانت زرتشتی، قلعه خودش را برافراشته است.
من به دلیل آنکه مایل نیستم، توضیح مفصّل بدهم و اینجا نیز جایش نیست و بارها از زوایای مختلف به مسئله اسلامیّت و موضوع به غلط جاافتاده در اذهان ایرانیان به نام «حمله اعراب!!؟»، اشاراتی کردهام، لازم میبینم که با ذکر مثالی گویا، تمام آنانی را که به نحوی از انحا مایلند که به پژوهشگری و شناخت ارزشمند داشتن بدون هیچ حُبّ و بغضی از تاریخ و فرهنگ ایران دست یابند، به اندیشیدن در باره این مثالم و منظور ومقصودم از ذکر آن همّت کنند، اگر به راستی در جست و جوی حقیقت هستند. قبل از اینکه به مثالم بپردازم، لازم میدانم نکته ای را تاکید کنم. مشکل کلیدی تمام پژوهشگران بیگانه و مخصوصا ایرانیان در این است که با «ذهنیّت امروزی» به سراغ مقولات کهنسال تاریهخی و فرهنگی میروند و به نتایج بسیار خطا آلود و عوضی و مضحک دست پیدا میکنند. این مسئله، یکی از دلایل کلیدی و به جرات میتوانم بگویم که کلّ علّت خطابینی تمام پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران است. و امّا مثال من.
فرض کنید در وضعیّت جغرافیایی کره زمین در نقطه ای به نام «ایران»، هیچکس سوای «خانواده فرامرز حیدریان» ساکن نیست. محلّ سکونت آنها نیز در نزدیکی آبهایی وسیع و گسترده است. خانواده حیدریان به آبهایی که با طراوت و سرشار از خیزابها و غیره و ذالک است و به وسعت یکصد کیلومتر در پهنا و پنجاه کیلومتر در درازی و بگویم سی کیلومتر عمق هستند، میگویند: «دریا». چند صباحی میگذرد و سالها و قرنها از پی هم می آیند و محلّ مسکونی آنها به دست وارثین و مهاجرین می افتد و آنانی که میخواهند سیستمی را برای دوام و بقا و حکومت خودشان ایجاد کنند، می آیند و نام «دریا» را میگیرند و سپس آن را به «بشکه ای با محتوای آب» خطاب میکنند. یعنی در چارچوب سیاست اجرایی حکومتگران وقت به «بشکه آب»، «دریا»گفته میشود؛ زیرا از این راه میتوانند به مقاصد و اهداف خود برسند.
چند صباحی دیگر میگذرد و در تحولات اجتماعی و کشوری و منطقه ای، عده ای دیگر به حکومت میرسند. آنها نیز می آیند و به جای بشکه آب که در حکومت قبلی و ایدئولوژی حاکمان پیشین، رواج داشت؛ «خیگی از آب» را «دریا» خطاب میکنند برای رسیدن به مقاصد و اهداف خودشان. چند صباحی دیگر میگذرد و باز در پروسه تغییر و تحوّلات، اینها نیز میروند و عده ای دیگر به حکومت میرسند. حکومتگران وقت نیز می آیند به جای خیگ آب، «قمقمه آب» میگذارند و به آن کمافی السّابق، «دریا» میگویند؛ زیرا با منافع و مقاصد و اهدافشان میخواند. باز چند صباحی میگذرد و در روند تحوّلات اجتماعی و کشوری، اینها نیز میروند و عده ای دیگر می آیند. این حضرات تازه وارد نیز می آیند و به جای قمقمه آب، «استکان آب» را میگذارند و آن را «دریا» خطاب میکنند.
در این حیث و بیص برای ما معاصرین که «استکان آب» را «دریا» خطاب میکنیم و در زبان روزمره به کار میبریم و سفت و سخت بر این عقیده ایم که منظور از «دریا» همانا «استکان آب» است، این سئوال را دست کم اگر کسانی اهل پژوهش باشند و کنجکاو و دلباخته شناخت، باید از خود بپرسند که چرا «دریا» در پروسه «تاریخ و فرهنگ ایرانیان»، معانی متفاوت و ضد و نقیضی با همدیگر دارند و منظور پیشینیان ایرانیان از «دریا»، دقیقا چه چیزی بوده است؟. آیا اگر معاصرین، کلمه «دریا» را به معنای «استکان آب» میفهمند، میتوان ادّعا کرد که معنای مستفادی، دقیقا همان معنائیست که خانواده فرامرز حیدریان در آغاز تاریخ و فرهنگ ایرانی از «دریا» داشته اند؟. اگر نه؟. دلایل تحوّل معنایی دریا در چه مقولات و مسائل و بغرنجهایی ریشه داشتهاند و عواقب تقلیب معنای، چه پیامدهای برای جامعه داشته است و چرا؟. امیدوارم کسانی که این مثال مرا میخوانند، بتوانند دقیق بفهمند که من منظورم از طرح چنین مثالی چیست و دنبال پاسخ به چه پرسشی هستم که هیچکس از پژوهشگران بیگانه و ایرانی تا امروز، شهامت طرح آن را نیز نداشته است؛ چه رسد به کنکاوی و پژوهش و سختسری برای یافتن پاسخ به آن؟
شاد زیید و دیر زیید! فرامرز حیدریان
■ دوستان گرامی؛ به باور من پرسشهای مطرح شده و پاسخهای داده شده در برنامه پرگار حق مطلب را ادا نمیکنند.
کتابهای آقای لنگرودی خصوصاً «و انسان خدا را به شکل خود آفرید» جوابهای بسیاری از سوالات دوستان(خصوصاً آقای حیدریان) را با مستندات دارد، هر چند این کتاب حاویِ اسناد و پژوهشهای بسیار با ارزش و جدیدی است که نشان دهندهٔ انبار بسیار غنی و معقلِ نویسنده است، اما به علت حجم بسیار صفحات و زیرنویسهای بسیار(که خود یک کتاب مفصل و با ارزش است) خوانندهٔ ایرانی را (که علم تاریخ را سیاسی آموخته است) شروع نکرده پشیمان میکند.
کتابِ «انسان خدا را به شکل خود آفرید» بدون شک یکی از بهترین پژوهشهای انجام شده به زحمت یک ایرانی است که تاکنون انجام پذیرفته است و به باور من تحقیقات خانم پاتریشا کرون (Patricia Crone) می تواند مکمل خوبی برای فهم این کتاب باشد.
سلمان گرگانی
■ جناب حیدریان گرامی، اینکه در «جامعهٔ ایرانی» در زمان «قبل از دیانت زرتشتی» چه میگذشته، شاید به این خاطر باشد، که پژوهشگران نمیخواستند در نبود اسناد و مدارک موثق به داستانسرایی بپردازند. من در کتاب «کیستی ما و چیستان ادیان ایرانی» و در بخشهای دوم و سوم مفصل به این موضوع پرداختهام. بگمانم شما هم با نگاه در استکان آب، از نبود دریا شکوه میکنید.
با احترام آرمین لنگرودی
■ برای آنکه صحبت و کنکاش ذهنی آقای حیدریان را در اینجا پی گرفته باشم، بسیار فشرده باید بگویم که روح ملتها که از درون آن زبان و دین آنها بیرون می آید، در فلسفه زبان آنها نهفته است و تحول آن. فرضا زبان انگلیسی ظرائفی دارد که به درد جهان دیولماتیک می خورد و خورده است. زبان آلمانی ترکیب پذیری هائی را واجد است که به درد فلسفه میخورد و زبان فرانسه زبان لذت و کامیابی. زبان فارسی اما برای شعر وبیان متافیزیک و معنویت ساخته شده و به همین ساحت نیز بیشتر از همه پرداخته و موفق بوده است. از خانم زبان شناس آلمانی الاصل شنیدم که زبان اولیه ایرانیان با پنج کلمه بنیان گذاشته شده، که هر پنج تا، اهورا مزدا معنی میداده اند. و این خانم میگفت ایرانی ها را تنها شعر و الهیات، میتواند بسیج کند. البته یکی دو نفر از حاضران به این خانم اعتراض کردند و او هم پاسخ هائی داد و کوتاه نیآمد. کوتاه سخن آنکه، روح ملتها که در فلسفه زبان آنها آشکار است، میتواند ساحتی برای مطالعه یا درافت و درک ایرانیانی باشد که هر چند با عادات و تکنولوژی متفاوت، اما با همان روح در فلات ایران زیسته اند. اگر فرصتی شد باز در همین جا به ادامه کامنت هایم در باب چهارده قرن سکوت در مورد ماهیت داعشی و نیابتی مهاجمان به سلسله ساسانی و سرزمین ایرانیان خواهم پرداخت.
طاهره بارئی
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|