iran-emrooz.net | Fri, 24.11.2006, 21:07
داروين در باغ وحش
يوناتان واينر / برگردان: علیمحمد طباطبايی
آيا درستی و نادرستی اختراع انسانها است يا اين احساسات بخشی از ميراث ما از اجداد نخستی ما هستند؟
نگاهی به كتاب «نخستیها و فيلسوفان: اخلاق چگونه تكامل يافته است» اثر فرانس د وال
يكسال و نيم پس از انجام مسافرت دريايی معروف چارلز داروين بر عرشهی كشتی بيگل، در يك برخورد نزديك، ميمونی نظر وی را به خود جلب نمود. در يك روز گرم در اواخر مارچ ١٨٣٨ او در باغ وحش لندن در كنار جايگاه مخصوص زرافهها ابستاده بود. آن باغ وحش به تازگی يك اورانگوتان تازه به نام جينی به دست آورده بود و يكی از نگهبانها مشغول سربه سرگذاشتن با او بود. سيبی را به او نشان میداد، اما از تحويلش به جينی خودداری میكرد. داروين در نامهای به خواهر خود در اين باره مینويسد: « جينی بینوا خودش را از پشت به روی زمين انداخته و درست مانند يك بچهی شيطان مرتب لگد میانداخت و فرياد میكشيد ».
داروين در دفترچه ياداشتهای محرمانهای كه پس از سفردريايی نگه داشته و در آنها همچنان در بارهی تكامل از تمامی زوايای ممكن، از جمله از نقطه نظرهای احساسی و عاطفی به نظريه پردازی میپرداخت، بدخلقیهای جينی را نيز مورد توجه قرار داده بود. ميمونها جهان را چگونه میبينند و در بارهی آن چه احساسی دارند؟ آيا احساس سرخوردگی در يك اورانگوتان شباهتی به آنچه ما در حالتی مشابه حس ميكنيم دارد؟ آيا ممكن است نوعی از احساس درستی و نادرستی در جينی هم وجود داشته باشد؟ آيا ممكن است يك ميمون به اين خاطر كه نگهبانش قواعد بازی را زير پا گذارده و در بارهی او انصاف را رعايت نكرده دچار احساس نوميدی شود؟ گونهی ما انسانها حد اقل برای مدت ٥٠ هزار سال است كه يكريز و با تمام وجود در حال صحبت كردن است و اين يقيناً حدس درستی خواهد بود اگر تصور شود كه استدلالها در بارهی درستی و نادرستی در گفتگوهای انسانها از همان آغاز جايگاه بسيار مهمی را به خود اختصاص داده بوده است. تاريخ خط و نوشتن به ٥ هزار سال پيش باز میگردد و بعضی از اولين متنهای موجود در واقع قواعد اخلاقيات هستند. حجم بیشمار از متنهای دينی و قوانين حقوقی، دستگاههای عريض و طويل قضايی، دادگاههای عالی و جزايی در جهان جانداران بیمانند است. اما آيا ما انسانها احساس خود از عدالت را خود ابداع كردهايم يا اين كه اين احساس بخشی است از بستهی احساسات نخستين ما كه از اجداد خود به ارث برده ايم؟ به ديگر سخن، آيا تكامل در اصول اخلاقی نيز موثر واقع شده است؟
فرانس د وال، متولد هلند و در عين حال روان شناس، كردار شناس و نخستی شناس زندگی حرفهای خود را با مشاهدهی رفتار ميمونها كه بيشترشان به صورت گروهی در باغ وحشهای مختلف زندگی میكردند سپری كرده است. او به هنگامی كه هنوز دانشجو بود شش سال تمام را بر روی يك صندلی چوبی گذراند و در باغ وحش آرنهايم گروهی از شمپانزهها را زير نظر گرفت. امروزه او مشاهدهی شمپانزهها را در يك قرارگاه مطالعاتی در مركز تحقيقات ملی نخستی شناسی در دانشگاه Emory در آتلانتا و البته ساير باغ وحشها و مراكز تحقيقاتی انجام میدهد. تلاشهای علمی او در كنار آثار جين گودال متخصص نخستی شناسی به بالاتر بردن جايگاه تصورات اوليهی داورين در بارهی تكامل اخلاقيات به سطحی جديد كمك فراوان نموده است. او دهها هزار نمونه از رفتار شمپانزهها را مستند ساخته است كه مشابه آنها را ما در ميان خودمان انسانها به عنوان اخلاق ماكياولی و بعضی ديگر را به عنوان رفتار نوع دوستانه و شايد حتی بزرگ منشانه میخوانيم. او در مقالههای علمی و كتابهای همگانی اش (از جمله سياستهای شمپانزه ای، ميمون درونی ما و سرشت خوب) بر اين ادعا است كه داروين در همان اولين نگاه كوتاهش در بارهی رفتار جينی در باغ وحش حدس درستی زده بوده است. شفقت، همدلی، درستی و نادرستی همگی احساساتی هستند كه ما در آنها با حيوانات شريك هستيم. حتی بهترين بخش از سرشت انسانی ما، يعنی آن بخشی كه به اخلاقيات و عدالت اهميت میدهد نيز بخشی از طبيعت است. آخرين كتاب د وال يعنی نخستیها و فيلسوفان بر سخنرانیهايی مبتنی است كه وی در بنياد Tanner در دانشگاه پرينستون در ٢٠٠٤ برگزار نمود. وی در اين كتاب همچون بسياری مواقع ديگر قبل از آن، سعی میكند كه آن كاريكاتور عوامانه از داروينيسم را ابطال كند. بسياری از انسانها بر اين باور هستند كه برای خوب بودن و با ديگران به خوبی رفتار كردن و با آنها كنارآمدن لازمه اش فراتر رفتن از آن طبيعت حيوانی است كه در هر انسان وجود دارد. در جهان ما هركس فقط به فكر خويش است، يا آن گونه كه رومیها بيان میكردند انسان گرگ انسان است (ضرب المثلی عجيب برای انسانهايی كه اسطورهی بنيان گذاری شان شيرخوردن برادرهای دوقلوی رومولوس و روموس از پستان يك گرگ بود).
تامس هنری هكسلی سگ بولدوگ خودخواندهی داروين اين نادانی را در سخنرانی مشهورش « تكامل و اخلاق » مورد تاثير قرار داد. او اظهار داشت كه « پيشرفت اخلاقی جامعه نه به تقليد از جريان كيهانی وابسته است و نه به گريختن از آن، بلكه به مبارزه طلبيدن آن باز میگردد ». در برادران كارامازوف اثر داستايوفسكی، ايوان همين را به طرز ديگری بيان میكند « اگر خدايی وجود نداشته باشد ما در يك هرج و مرج اخلاقی غرق میشويم ». « همه چيز مجاز است ». د وال نام اين انديشه را « نظريهی روكشی » گذاشته است. در اين ديدگاه، اصول اخلاقی انسانی يك پوستهی نازك است بر روی سماور متلاطم از وحشت در حال جوش ».
د وال به ياد ما میآورد كه در جهان واقعی سگها، گرگها، شمپانزهها و ميمونهای ماكاكو اجتماعیاند و ما خود نيز تا مغز استخوان چنين هستيم. د وال مینويسد « خوبی، بزرگ منشی و مهربانی اصيل در انسان همانقدر طبيعی است كه احساسات نازل تر. شفقت و غمخواری اختراع ما انسانها نيست. هنگامی كه اجداد ما آغاز به نوشتن اولين قواعد رفتاری، دستورات اخلاقی، قوانين و فرامين دينی كردند، آنها احساساتی را بسط میدادند كه هزارها و بلكه ميليونها سال قبل از تولد آنها تكامل يافته بود. در اين جريان به جای آن كه همدلی نقطهی پايانی باشد، احتمالاً نقطهی آغازين بوده است ».
د وال اشاره میكند كه در بازگشت به دهههای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ هنگامی كه روان شناسان حيوانی در بارهی « دلسوزی » و « همدلی » صحبت میكردند آنها هميشه اين واژهها را در ميان دو گيومه قرار میدادند. و حالا او میخواهد كه اين گيومهها را كنار گذارد. او يكی از مشهورترين آزمايشهايش را كه در آن حيوانات به عدالت واكنش نشان میدهند توصيف میكند. در اين آزمايش او به چندين جفت ميمون كاپوچين وظايف سادهای را برای انجام دادن در قفس میدهد. آنها برای انجام موفقيت آميز هر وظيفه پاداشی دريافت میكنند، گاهی يك برش خيار و گاهی انگور. همهی ميمونها میتوانند برای به دست آوردن خيار فعاليت كنند و آن را بخورند، اما آنها در عمل انگورها را ترجيح میدهند. اگر يك ميمون كه مرتب برای انجام وظايفش فقط چند خيار دريافت كند، و ببيند كه شريكش در قفس كناری انگور گرفته است، درست مانند جينی داروين بسيار عصبانی میشود. ميمون مورد نظر يا پس از مدتی از خوردن خيار خودداری میكند و يا خيارها را به بيرون از قفس پرتاب میكند.
آيا د وال در اين موارد درست میگويد؟ در بخش دوم از كتاب « ميمونها و فيلسوفان » استدلالهای او توسط مجموعهای از مفسرين مورد انتقاد قرار گرفته است، كسانی كه همگی تحقيقات علمی چندی در بارهی اخلاق تكاملی به رشتهی تحرير درآوردهاند. آنها نقل قولهايی از فرويد، كانت، هيوم، نيچه و آدام اسميت را به شهادت میگيرند و بيشتر به آن جفت از ميمونهای كاپوچين گير میدهند.
كريستيان ام. كورسگارد پروفسور فلسفه از دانشگاههاروارد مینويسد « يك كاپوچين هنگامی كه به جفت او انگور داده میشود از گرفتن خيار امتناع میكند. آيا او با اين عمل خود بر عليه بیعدالتی اعتراض میكند، يا صرفاً برای بدست آوردن انگور پافشاری میكند ؟ ».
فيليپ كيچر پروفسور دانشگاه كلمبيا مینويسد « البته اگر كاپوچين خوش شانس حاضر میشد انگورهايش را زمين انداخته و تا وقتی شريكش هم همان پاداش را دريافت نمیكرد همچنان به لجاجت میپرداخت، آن وقت موضوع بسيار جالب توجه میشد ».
آنها با يكديگر مخالفت، بگومگو و جر و بحث میكنند، درست به مانند تمامی نخستیها و فيلسوفان. آنها نه تنها پرسشهای هميشگی در بارهی اخلاق را وضوح میبخشند، كه همچنين نگرانیهای فعلی مانند كنوانسيون ژنو را و همانگونه كه د وال نيز در پاسخ خود به انتقادها مینويسد « به اين دليل است كه همدلی جهانشمول تا اين اندازه طرحی شكننده است » . در انتهای كتاب به نظر روشن میآيد كه ديگر ما نمیتوانيم اخلاقيات را به مثابه نوعی روكش متمدنانه بر روی يك حيوان بیتفاوت و خودخواه بنگريم، حتی چنانچه آن ديدگاه به دورهای به مراتب دورتر از زمانی باز میگردد كه داروين به باغ وحش رفته بود. منشا آن به مفهوم غربی از گناه نخستين باز میگردد، هنگامی كه آدم و حوا اولين سيب خود را گاز میزدند.
Darwin at the Zoo by Jonathan Weiner.
Scientific American 2006.