پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 2 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 24.07.2018, 23:01

اصلاح‌طلبی: هم در داخل، هم در خارج


محمدجواد روح

دوم مردادماه ۱۳۹۷
منبع: کانال تلگرامی راهبرد

استاد گرامی، دکتر صادق زیباکلام، پس از خروج آمریکا از برجام در مصاحبه‌ای به نکته‌ای اشاره کردند که توجه و تامل در آن برای تحلیل آینده فضای سیاسی ایران ضروری است. زیباکلام در این مصاحبه از تغییر شدید توازن نیروها به نفع تندروها در صورت خروج ایران از برجام سخن گفته بود و تاکید کرد: «دولت آقای روحانی، علی لاریجانی، اصولگرایان معتدل و میانه‌رو و اصلاح‌طلبان دیگر هیچکدام در برابر گردباد سهمگین ناشی از منتفی شدن برجام توان ایستادگی نخواهند داشت و به حاشیه عرصه سیاسی کشور کشانده می‌شوند.» سخت شدن شرایط برای اصلاح‌طلبان و نیروهای اعتدال‌گرای موتلف با آنها در دوران «ایران پس از برجام» نکته‌ای نیست که صرفا زیباکلام به آن اشاره کرده باشد. مدتی پیش، دکتر سیدمحمدرضا خاتمی (اولین دبیرکل جبهه مشارکت) هم طی سخنانی عنوان کرد: «اگر قرار باشد ایران نیز تصمیم به خروج از برجام بگیرد، در آن صورت فکر می‌کنم سیاست‌ورزی عملی در آن شرایط برای اصلاح‌طلبان بسیار سخت خواهد شد. گزینه‌های پیشرو نیز شرایط سختی را به ما نشان می‌دهد.» (سازندگی، شماره ۶۳، ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ص ۸ ) دکتر احمد زیدآبادی نیز اخیرا در یادداشتی با عنوان «نیروی سوم؟» در کانال تلگرامی خود، سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه در مقطع کنونی و با بالا رفتن سطح تنش میان ایران و آمریکا را عملا ناممکن و بی‌معنا خوانده است.

دشوار شدن شرایط پیشروی اصلاح‌طلبان در روزگار تضعیف برجام، یک واقعیت است که توجه به آن ضرورت دارد. اما آیا صرف آنکه بگوییم در چنان شرایطی اصلاح‌طلبان «به حاشیه عرصه سیاسی کشور رانده می‌شوند» و یا «سیاست‌ورزی عملی در آن شرایط بسیار سخت خواهد شد»؛ چشم‌اندازی پیش‌روی اصلاح‌طلبان – به‌عنوان یک نیروی سیاسی موثر و ریشهدار در جامعه ایران – خواهد گشود؟ آیا چنین رویکردی به معنای استقبال از مرگ و پایان اصلاح‌طلبی و حتی سیاست‌ورزی نیست؟ آیا اصلاح‌طلبان بازیگرانی صرفا برای دوران نرمال و اصلاح‌طلبی راهبردی تنها برای شرایط غیربحران است؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها، جای آن دارد که سناریوهای محتمل آینده را برشماریم و با ارزیابی موقعیت اصلاح‌طلبان، گزاره‌های راهبردی پیشروی این نیروی سیاسی را مورد ارزیابی قرار دهیم:

۱ - راهی که ترامپ در قبال ایران طی کرد

از همان ابتدای ظهور دونالد ترامپ در عرصه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و نهایتا ورود او به کاخ سفید، روشن بود که کشتیبان را سیاست دگر آمده است. گرچه در گفتارهای رسمی در ایران، میان ترامپ با باراک اوباما مرزبندی نمی‌شود و تمایز آشکار آنها زیر سوال می‌رود؛ اما واقعیت آن است که ترامپ نه‌تنها رئیس‌جمهوری متفاوت با اوباما که پدیده‌ای متمایز در تاریخ ایالات متحده آمریکا حداقل از دهه ۱۹۳۰ بدین‌سوست. تفاوتی که با اجرای بی‌انعطاف شعار «اول آمریکا» به ظهور و بروز رسیده و هر روز که می‌گذرد، ترامپ بیشتر به هیتلر شباهت می‌یابد. ناسیونالیسمی که اگر در دهه ۴۰ میلادی قرن بیستم در قالب «جنگ جهانی» ظهور یافت، امروز لباس «جنگ تجاری» بر تن کرده است. ترامپ ارزش هر پیمان تجاری، هر توافقنامه و هر سیاستی را صرفا با نگاهی مبتنی بر عقلانیت ابزاری می‌سنجد و با محاسبه «دو دو تا چهار»تایی از منظر سود و زیانی که برای بازار و اقتصاد آمریکا می‌تواند داشته باشد. چنین نگاهی کاملا با روسای جمهور پیشین آمریکا که هر یک با دکترین و گفتمانی، مسئولیتی را برای ایالات متحده در جهت گسترش ارزشهای آمریکایی در جهان قائل بودند، متمایز است. حزب جمهوریخواه که به‌نوعی از سر ناچاری در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری ایالات متحده از ترامپ حمایت کرد، در خط مشی حزبی خود که سیاست‌ها و اصول آن را اعلام می‌کند؛ تاکید دارد که «در چندین نسل گذشته هر دو حزب عمده آمریکا، متعهد به امنیت ملت و پیشبرد آزادی در سراسر جهان بوده‌اند... هر دو حزب، نیاز ایستادن در کنار دوستان و مخالفت با کسانی که بدخواه ما هستند را به رسمیت شناخته‌اند. به‌رغم اختلافاتشان، احزاب جمهوریخواه و دموکرات از موضع قدرت در کنار صلح ماندند و قدرت به معنای برتری نظامی آمریکاست».

در واقع، تفاوت نگرش احزاب جمهوریخواه و دموکرات عموما در همین نکته آخر بوده است. جمهوریخواهان به‌ویژه در قرن بیست و یکم پس از حوادث ۱۱ سپتامبر در دوران ریاست‌جمهوری بوش پسر، گرایش و تمایل بیشتری به صدور ارزش‌های آمریکایی از طریق نظامی نشان داده‌اند؛ حال آنکه اوباما کوشید ارزش‌های آمریکایی را از طریق گفت‌وگو و مذاکره به کشورهایی که با آنها دچار چالش بود، بقبولاند و در این مسیر، از ابزار تحریم و «جنگ بدون گلوله» نیز استفاده می‌کرد. ترامپ اما از همان دوران تبلیغات و مبارزات انتخاباتی با الگوی مسئول دانستن آمریکا در قبال جهان که مبتنی بر نظریه قدیمی «استثناگرایی آمریکایی» است، در ستیز بود و آن را با منافع و شرایط اقتصادی این کشور متناسب نمی‌دید. او در رقابتهای انتخاباتی یادآوری کرد که تمایل به استفاده از اصطلاح «استثناگرایی آمریکایی» ندارد؛ چون نه‌تنها موجب رنجش دنیا می‌شود، بلکه ایالات متحده با داشتن ۱۸ تریلیون بدهی امروز نمی‌تواند ادعای استثنایی بودن داشته باشد. گرچه ما در آینده نه‌چندان دور، شانس آن را خواهیم داشت که درباره آن صحبت کنیم» (سایت دیپلماسی ایرانی، ۲۸ آذرماه ۱۳۹۵، یادداشتی از دیاکو حسینی).

ترامپ طی مدت حضور خود در کاخ سفید نیز پایبندی خود را به این نظریه و راهبرد در حوزه سیاست خارجی نشان داده است. در واقع، ترامپ به تنها اصلی که پایبند است، نظریه خودش است که در ظاهر امر و حداقل از نظر اکثریت رای‌دهندگان آمریکایی، منطقی و مبتنی بر منافع این کشور تلقی می‌شود. بر مبنای این اصل است که ترامپ آمادگی دارد به‌سرعت از هر توافق‌نامه، پیمان، تعهد بین‌المللی و حتی ائتلاف سیاسی با سایر کشورهای توسعه‌یافته خارج شود. در چنین راهبردی، طبعا موقعیت توافقی چون برجام نیز روشن است.

۲ - راهی که ایران در قبال ترامپ طی کرد

البته، آنچه ترامپ در قبال برجام صورت داد؛ به معنای نادرست بودن سیاست کلی ایران برای تعامل با جهان و دستیابی به توافق هسته‌ای به‌عنوان گام نخست در مسیر این تعامل نبوده و نیست. مسئله اصلی در مورد ایران آن بود که اولا، پس از دستیابی به برجام، اجماع و یگانگی حاکمیت برای تداوم راهبرد «تعامل با جهان» متوقف شد و به جای آنکه از برجام به‌عنوان الگویی برای حل سایر مسایل و منازعات استفاده شود، زمینه شکل‌گیری این تصور در نزد ناظران جهانی به وجود آمد که ایران از برجام به عنوان «ابزاری برای خروج از دایره محاصره» و در سطح «تاکتیک» استفاده کرده است؛ والا راهبرد (استراتژی) ایران، همچنان مبتنی بر تعارض و چالش با قدرتهای جهانی و به‌ویژه آمریکاست. رویکرد ایران، طبعا این امکان را به ترامپ داد تا این میراث اوباما را از جایگاه «الگویی برای حل منازعات جهانی» به «شکستی برای آمریکا» تنزل دهد و علیرغم ایرادات حقوقی که متوجه اقدام وی برای خروج از برجام بود، به این کار دست بزند و از واکنش‌های سایر اعضای ۱+۵ هم نهراسد.

دومین مسئله‌ای که از سوی ایران مورد توجه قرار نگرفت این بود که تفاوت و تمایز میان اوباما و ترامپ را نفی کرد و از درک این مسئله بازماند که برای تثبیت و تداوم برجام (حتی در همان سطح تاکتیکی و مقطعی) باید آن را در دوران ترامپ با بسته‌بندی جدیدی به طرف آمریکایی عرضه کند. به عبارت روشن‌تر، اگر در دوره اوباما، اعتمادسازی از سوی ایران با الگوی متکی بر «صلح و امنیت جهانی» تا حدی انجام گرفت؛ در دوره ترامپ، ایران می‌توانست پالس‌هایی در جهت «امکان همکاریهای تجاری و اقتصادی» را به طرف آمریکایی منتقل کند و نشان دهد برجام همانطور که از بعد امنیتی می‌تواند یک توافق «برد – برد» باشد، از منظر اقتصادی هم می‌تواند چنین ظرفیتی داشته باشد. این در حالی بود که ایران، نه‌تنها از آزمودن این امکان و دست زدن به ابتکار عملی زودهنگام برای حفاظت از برجام خودداری کرد، بلکه با رد تماس‌های تلفنی ترامپ (که توسط حسن روحانی صورت گرفت)؛ اشتباهی استراتژیک مرتکب شد. اشتباهی که مشابه آن را سیدمحمد خاتمی در دوران ریاست‌جمهوری بیل کلینتون در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل مرتکب شده بود. «هراس از دیدار و مذاکره» سندرمی است که دولتمردان ایرانی (به‌ویژه میانه‌روها و اصلاح‌طلبان) به آن مبتلا هستند و به دلیل نگرانی از تشدید دوگانگی در حاکمیت، فرصتها و ظرفیتهای حل مسائل جدی مملکت را به‌راحتی می‌سوزانند و در نهایت هم، آن دوگانگی پابرجا می‌ماند. (این رویکرد روحانی در قبال ترامپ را مقایسه کنید با «دیپلماسی تلفن» او در نیویورک و در قبال اوباما؛ آیا با شناختی که از روانشناسی ترامپ وجود دارد، این دو برخورد متفاوت روحانی برای طرف آمریکایی تحریک‌کننده نبوده است؟)

البته، نقد سیاست ایران پس از برجام در قبال آمریکا به معنای حقانیت ترامپ در خروج از برجام نیست. با این حال، مسئله امروز تهدیدهایی است که در عصر ترامپ و متعاقب آن، خروج آمریکا از برجام متوجه ایران شده و هر روزی که می‌گذرد، پیامدهای آن آشکارتر می‌شود. طبعا، ایران از همان ابتدا که احتمالا ظهور ترامپ به وجود آمد و به‌ویژه پس از ورود او به کاخ سفید، باید استراتژی خود برای تثبیت برجام و استفاده از منافع آن را تدوین می‌کرد و به اجرا در می‌آورد؛ نه آنکه به رویکردهای شعاری از قبیل نفی تمایز میان دولت‌های آمریکا و اثبات بی‌فصل بودن تجدید مذاکره با این کشور اکتفا کند. رویکردی که حتی اگر معتقد باشیم ترامپ دیر یا زود از برجام خارج می‌شد؛ در نقش «جاده‌صاف‌کن» او عمل کرد.

متاسفانه در هفته‌های اخیر و با تشدید بحران، نه‌تنها کلیت نظام سیاسی تلاشی در جهت تغییر فضای روانی میان دو دولت صورت نداده، بلکه حتی از تضعیف گفتمان رادیکال ترامپ در فضای سیاسی داخلی آمریکا هم بازمانده است و درحالیکه ترامپ در موضوعات مختلف سیاست‌خارجی مورد انتقاد دموکرات‌ها و حتی بخش‌هایی از جمهوریخواهان قرار دارد؛ مقامات ایرانی با لفاظی‌های تنش‌زایانه، عملا به تقویت مواضع تندروها در داخل آمریکا کمک کرده‌اند. در این میان، حسن روحانی در ادامه سیاست بی‌حاصل خود در جهت نمایش یکپارچگی در سیاست خارجی ایران، عملا به چرخشی در سطح گفتاری دست زده و موضع‌گیری‌هایی مورد پسند و حمایت جریان‌های رادیکال را صورت داده است. تهدید به قطع صادرات نفت در تنگه هرمز، طرح بحث‌هایی از قبیل «مادر جنگها» و «بازی با دم شیر» و ادبیاتی تحقیرآمیز درباره ترامپ و دولت آمریکا در این چارچوب قابل تعریف است. مواضعی که البته، نه‌تنها مشروعیت بین‌المللی مواضع ترامپ را افزایش داده و این امکان را فراهم کرده که پمپئو، وزیرخارجه ایالات متحده، وجود جریان‌های میانه‌رو در ایران را منکر شود؛ بلکه حتی اعتماد و اطمینان چندانی را در بدنه جریانهای رادیکال داخلی برای روحانی به همراه نداشته و علیرغم برخی پیام‌ها و سخنرانی‌های رسمی، این مواضع به‌عنوان «تلاش‌هایی ریاکارانه برای بقای رییس‌جمهور در داخل» و «طولانی کردن روند تضعیف مواضع مقاومت در خارج» تفسیر شده است.

۳ - سناریوهای پیش روی ایران

خروج آمریکا از برجام و تشدید فشارهای ناشی از تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، کشور را با چالش‌های جدی مواجه خواهد کرد. علیرغم افزایش سهم مالیات و درآمدهای غیرنفتی در منابع دولت، همچنان وابستگی اقتصاد ایران به نفت بالاست. دلیل اصلی این مسئله نیز بیش از آنکه کمبود منابع مالی دولت باشد، حجیم شدن و بزرگی دولت و سهم بالای هزینه‌های جاری از کیک اقتصاد است.

حسن روحانی چند روز قبل از اعلام خروج آمریکا از برجام صراحتا به این مسئله اشاره کرده بود: «عده‌ای سوال می‌کنند که دولت پول نفت را چگونه و کجا خرج می‌کند؟ امسال سازمان تامین اجتماعی ۵۲ هزار میلیارد تومان به مستمری‌بگیران اختصاص داده است و پول حاصل از فروش نفت کمتر از ۱۰۰ هزار میلیارد تومان و حدود ۵۵5 درصد آن را به مستمری‌بگیران می‌پردازد و این بخشی از هزینه‌های دولت است. حاال اگر صادرات نفت نداشته باشیم، بی‌تردید زندگی مردم با مشکل مواجه خواهد شد.» (سخنرانی در مراسم بزرگداشت روز کارگر، ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷، پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست‌جمهوری).

در چنین شرایطی که دولت در ایران با حجم بالای نیروی شاغل و مستمری‌بگیر مواجه است و در کنار آن، هزینه‌های مختلفی طبق ردیف‌های جنجالی بودجه بخش‌هایی از منابع محدود را به خود اختصاص می‌دهد؛ بازگشت تحریم‌ها و از دست رفتن منابع درآمد ناشی از فروش نفت (چه از طریق لغو قراردادها از سوی خریداران و چه در نتیجه مشکلات بانکی برای دریافت پول نفت) کشور را به سرعت به سوی بحران می‌برد. شرایطی بسیار مشابه آنچه طی سالهای اخیر بر ونزوئلا گذشته است. افزایش شدید نرخ ارز، طلا، مسکن و خودرو طی ماههای اخیر و شکستن رکوردهایی که شاید تا شش ماه پیش هم قابل تصور نبود، نشانه‌هایی بارز از ورود اقتصاد و جامعه ایران به شرایط «ونزوئلایی شدن» است. سناریوهای پیش روی ایران اما، صرفا اقتصادی و مشابه الگوی ونزوئلا نیست. بسیاری از ناظران و فعالان سیاسی پس از حوادث دیماه ۱۳۹۶ نسبت به «لیبی شدن» و «سوریه‌ای شدن» ایران هشدار داده‌اند. این هشدار ضمن آنکه متکی بر عوامل درون‌زا و اعتراضات قومیتی و نیز مسائل منطقه‌ای همچون بحران‌های آب، خشکسالی، ریزگردها و نامتوازن بودن توسعه در نقاط مختلف کشور است؛ به پروژه‌های سیاسی – امنیتی در حال اجرا از سوی آمریکا و متحدان آن نیز اشاره دارد.

«بی‌ثبات‌سازی ایران» پروژه‌ای است که عربستان، اسرائیل و تندروهای حاکم بر ایالات متحده آن را تدارک دیده‌اند و به‌تدریج در حال هرچه علنی‌تر کردن اجرای آن هستند. پیام ویدئویی بنیامین نتانیاهو درباره بحران آب در ایران، از این منظر اتفاقی بی‌بدیل تلقی می‌شود. اینکه رئیس کشوری که طی ۴۰ سال گذشته موجودیت آن از سوی حاکمیت ایران و اکثریت قریب به اتفاق نیروهای سیاسی و بدنه اجتماعی نفی شده و تضادی آشتی‌ناپذیر (آنتاگونیستی) با آن مورد توافق عموم جریانات (حتی نیروهای سیاسی اپوزیسیون غیرمذهبی) قرار دارد، شرایط ایران را چنان مهیا ببیند که بتواند در ژست «ناجی» ظاهر شود، موضوعی است که به طور جدی محل تامل و تحلیل دارد. آیا واقعا طرف مقابل و مثلث «ضد ایران» تا این حد از مناسبات و مواضع نیروهای فعال در کشور بی‌اطلاع هستند و یا آنکه شکافی چنین گسترده میان گفتمان رسمی (و حتی مجموعه نیروهای سیاسی) با بخش‌هایی از بدنه جامعه را سراغ دارند و بر روی آن سرمایه‌گذاری کرده‌اند؟ از سوی دیگر، ورود چهره‌های بسیار نزدیک و همراه با مهمترین تشکیلات اپوزیسیون مسلح ایران در کنگره و دولت آمریکا جدی بودن خط «بی‌ثبات‌سازی» را پررنگتر کرده و این گمانه را به وجود می‌آورد که نئوکانها در دولت ترامپ (برخالف دولت بوش)، گزینه «جنگ از داخل» را جایگزین «حمله نظامی از خارج» کرده‌اند. تلفیق دو سناریوی «ونزوئلایی شدن» با «لیبی/سوریه شدن» چشم‌اندازی نگران‌کننده را پیش روی ایران قرار می‌دهد. چشم‌اندازی که در آن، فراتر از ساخت سیاسی بسیاری از نیروها که شاید کمترین نسبتی هم با آن نداشته باشند؛ دچار نگرانی‌های جدی کرده است و حتی فراتر از آن، می‌تون نگرانی طیفی از روشنفکران و دانشگاهیان غیرایرانی را در بیانیه‌ها و مصاحبه‌ها دید که در آن، دغدغه تبعات تشدید تحریم‌های ایران و حرکت مثلث رادیکالیسم ضدایرانی به سمت «خاورمیانه‌ای بدون ایران» را مورد اشاره و توجه قرار می‌دهند.

۴ - آینده ایران و راهبرد اصلاح‌طلبان

در شرایطی که تشدید فشارهای بین‌المللی و آشکار شدن بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی امنیتی طیف گسترده‌ای از فعالان سیاسی و روشنفکران داخل و خارج از کشور را متوجه خویش ساخته است، اصلاح‌طلبان نیز بر طرح دغدغه‌های خود در این‌باره افزوده‌اند. مجموعه گفتارها، بیانیه‌ها و سخنرانی‌های احزاب و چهره‌های اصلاح‌طلب پس از حوادث دیماه سال ۱۳۹۶ عمدتا محتوایی با محوریت طرح این دغدغه‌ها داشته است. تاکید بر تداوم حمایت از دولت روحانی و موضع‌گیری در قبال سناریوهایی همچون «نظامی کردن دولت (و حتی حکومت)» نیز در این راستا، قابل تحلیل است. با این حال، اصلاح‌طلبان از طرح راهبردی مشخص در قبال سناریوهای محتمل پیش رو و ارائه بسته‌هایی عملیاتی – اجرایی برای مقابله با بحران‌های کنونی کشور بازمانده‌اند. آنچه تاکنون از سوی اصلاح‌طلبان عنوان شده، عمدتا در مقام «ابراز و تعریف هویت در شرایط کنونی ایران» بوده است. آنچه که به مرزبندی با اقتدارگرایان خواستار نظامی شدن مناسبات حاکم از یک سو و اپوزیسیون خواستار سرنگونی نظام سیاسی از سوی دیگر انجامیده است. البته، این مرزبندی در شرایط کنونی که رادیکالیسم در دو سوی پوزیسیون و اپوزیسیون در حال تقویت است، گامی ضروری و الزم است؛ اما صرف این مرزبندی، برای ایفای مسئولیت اصلاح‌طلبان به‌عنوان «یک نیروی سیاسی مسئول» در شرایط امروز ایران، کافی نیست. به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان برای تعیین راهبرد خویش در شرایط کنونی، ابتدا باید تصویری واقعبینانه از شرایط سیاسی داخلی و خارجی را برای خود و نیز دو سوی دیگر ماجرا (»جامعه» و «حکومت») ارائه دهند. این تصویر، شامل موارد زیر است:

۱ -تبیینی واقع‌گرایانه از مقوله «قدرت» در ساختار بین‌المللی و جایگاه ایران، آمریکا و بازیگران میانجی (اروپا، روسیه و چین).

این تبیین، باید اولا دور از شعارها و گفتارهای رسمی و ایدئولوژیک معمول باشد که قدرت داخلی و یا برخی کشورها و قطب‌های خارجی را بیش از آنکه در واقعیت مناسبات جهانی وجود دارد، موثر می‌پندارد و متقابلا، نقش و جایگاه قدرت‌های دیگر را ناچیز و آنها را در مقام «دنباله‌رو» و بازیگر حاشیه‌ای و غیرمستقل معرفی می‌کند. رویکرد اصلاح‌طلبانه در قبال مناسبات بین‌المللی آن است که هر بازیگر را چنان که هست و بنا به شرایطی که واقعا در آن قرار دارد، بشناسد و متناسب با آن، بکوشد ظرفیت‌ها و امکانات هر بازیگر را در جهت تقویت منافع ملی و موقعیت ایران مورد استفاده قرارد دهد.

ثانیا رویکرد واقع‌بینانه به مناسبات بین‌الملل اقتضا می‌کند اصلی‌ترین و بزرگترین قدرت جهانی را یک سره نفی نکنیم. حتی اگر چهره‌هایی چون دونالد ترامپ در راس ایالات متحده آمریکا قرار گرفته، موضع اصلاح‌طلبانه اقتضا می‌کند که این کشور را یک کلیت یکدست تصویر و تصور نکنیم که ترامپ نه صرفا نماد و نماینده مقطعی آن در عرصه جهانی که واقعیت امپریالیستی و استکباری این کشور است که اینک چهره آن از پیرایه‌های تزویرآلود امثال باراک اوباما پاک شده است. بالعکس، حکومت و به‌ویژه جامعه مدنی و نیروهای سیاسی ایران باید این امکان را پیدا کنند که با بدنه اجتماعی، روشنفکران، دانشگاهیان و رسانه‌های آمریکا وارد گفت‌وگو و تعامل شوند و در شرایطی که لابی‌های قدرتمند همسو با اسرائیل و عربستان در کنگره و محافل سیاسی آمریکا فعالتر از همیشه حضور دارند و چهره‌های حامی اپوزیسیون مسلح بیش از همیشه در هیات حاکمه ایالات متحده و حتی کاخ سفید نفوذ پیدا کرده‌اند؛ در جهت تقویت گفتمان‌های دموکراتیک و صلح‌طلبانه میان دو کشور و دو ملت گام بردارند. ثالثا، حتی در قبال دونالد ترامپ و دولت کنونی آمریکا نیز نباید گفتارها و رویکردهای مبتنی بر تشدید تنازع و تضاد را در پیش گرفت. بلکه جای آن هست که با شناخت دقیق‌تر از دکترین ترامپ و حتی ویژگی‌های روانشناسانه شخصی او و جامعه‌شناسانه بدنه اجتماعی حامی او، نسبت به طراحی و برنامه‌ریزی راهکارهایی موثر در جهت تضعیف مواضع و گرایش‌های ضدایرانی کاخ سفید اقدام کرد. زنجیره حوادث و اخبار گاه اعجاب‌آوری که در نوع برخورد ترامپ با مقوله کره شمالی در ماه‌های اخیر رخ داد و یا موضع او در مخالفت با رفراندوم استقلال کردستان عراق یا مواضع متناقض او در قبال ولادیمیر پوتین و روسیه و مهمتر از همه، تقابل او با سه قدرت اروپایی همگی موضوعاتی محل تحلیل و تامل جدی هستند. موضوعاتی که شاید به طور خلاصه بتوان گفت همگی از نوعی «دیپلماسی مبتنی بر اقتصاد ملی» تبعیت می‌کنند و در مورد برجام نیز، منطق اقتصادی ترامپ در نفی آن قویتر از منطق سیاسی و امنیتی اوست. مجموعه این موارد، نشان از آن دارد که ایران می‌تواند فارغ از روایت‌های ایدئولوژیک با نگاهی متفاوت به دولت کنونی آمریکا بنگرد و در شرایطی که تعارض میان دو کشور شاید در تندترین حالت دهه‌های اخیر باشد، روزنه‌هایی به سوی تفاهم و تعامل را بگشاید.

۲ - در عرصه داخلی هم باید تصویری واقع‌بینانه از شرایط موجود ارائه کرد.

اصلاح‌طلبان به‌طورکلی نیرویی هستند که به دو بال اتکا دارند: «امید اجتماعی» و «پیوستگی سیاسی». اصلاح‌طلبی تا زمانی امکان و معنا دارد که اولا امید اجتماعی به امکان حل مسایل و یا تغییر شرایط از طریق مسالمت‌آمیز، قانونی و با اتکا به ابزارهای مشارکت در نزد اکثریت جامعه وجود داشته باشد. ثانیا شکاف «دولت – ملت» در حد آشتی‌پذیر و قابل جبران باشد و جامعه در قبال حکومت به مرحله تضاد آنتاگونیستی (انقلاب) یا بی‌تفاوتی کامل در قبال روندهای موجود (انفعال) نرسیده باشد. طی دو دهه گذشته، مقاطعی در دهه ۸۰ بوده که جامعه در قبال حکومت به مرحله انفعال و یا حتی شبه‌انقلاب نزدیک شده است؛ اما نهایتا، مجموعه مناسبات به سمتی رفته که از میانه این دوگانه، اصلاح‌طلبی در مقام یک «راهبرد میانجی» و اصلاح‌طلبان و موتلفان آنها در قامت «بازیگران میانجی» ظاهر شدهاند. این روندی بود که طی سالها ۹۲ تا ۹۶ در عرصه سیاسی ایران ظهور و بروز یافت؛ اما طی یک سال گذشته و به‌ویژه شش ماه اخیر (پس از حوادث دیماه ۱۳۹۶) جایگاه و موقعیت میانجیگرانه بازیگران (اصلاح‌طلبان و دولت روحانی) و حتی راهبرد (اصلاح‌طلبی) به‌سرعت و تا حد زیادی تضعیف شده است و با تداوم روند موجود و تشدید بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و فشارهای بین‌المللی، این روند تشدید خواهد شد و احتماال به مرحله‌ای بی‌بازگشت خواهد رسید. اصلاح‌طلبان برای مقابله با این روند و توقف آن، چارهای جز ارائه یک بسته پیشنهادی و اجرایی به جامعه و حکومت برای خروج از بحران ندارند. اینکه اصلاح‌طلبان صرفا در مقام انتقاد و یا توصیه به حکومت قرار گیرند و یا جامعه را به امیدواری و خویشتنداری فرابخوانند؛ نه‌تنها مسئله‌ای را حل نمی‌کند، بلکه هر روز بیش از روز قبل آنها را به نیرویی حاشیه‌ای، بی‌تاثیر و خارج از مناسبات واقعی سیاست در ایران تبدیل می‌سازد. در این شرایط، نیاز است تا اصلاح‌طلبان بسته‌ای از پیشنهادهای خود را مبتنی بر واقعیات داخلی و خارجی به جامعه و حکومت ارائه دهند تا حتی اگر در روند تحولات ایران موثر نباشد؛ اولا، آنان نقش و مسئولیت خود را به‌عنوان نیرویی میانجی ایفا کرده باشند و ثانیا، نشان دهند برخالف دوگانه رادیکالیستی براندازی و اقتدارگرایی، همچنان نسخه‌های اصلاح‌طلبانه برای عبور از شرایط بحرانی کشور وجود دارد.

۳- با اتکا به واقعیات داخلی و خارجی پیشگفته، به نظر می‌رسد راهبرد اصلاح‌طلبان در شرایط کنونی را بتوان ذیل عبارت «اصلاح‌طلبی: هم در داخل، هم در خارج» صورتبندی کرد.

در سطح داخلی، اصلاح‌طلبی باید از شکل معمول سال‌های اخیر خود در مقام یک نیروی سیاسی – انتخاباتی فراتر رود و در نقش بازیگری فعال و دارای تبار روشن تاریخی و متکی بر یک راهبرد آزمایش پس‌داده و کم‌هزینه به صحنه بیاید و از شماتت اپوزیسیونی و فشارهای پوزیسیونی نهراسد. اصلاح‌طلبی در شرایط امروز برخلاف سالهای ۹۲ تا ۹۶ که نام و نانی برای مدعیان آن به همراه داشت، بعید است امروز برای منادیانش نانی به دست دهد و جز بدنامی حاصلی در برداشته باشد. امروز نه‌تنها اصلاح‌طلبان بوروکرات و چهره‌های حاضر در دولت و مجلس و شوراها از سوی بدنه اجتماعی و حتی حامیان جریان اصلاحات مورد انتقاد و سوژه اعتراض هستند؛ بلکه حتی گفتارها و نوشتارهای اصلاح‌طلبان هزینه‌داده و پای در میدان مانده چون سیدمحمد خاتمی، سیدمصطفی تاجزاده، عبدالله رمضانزاده، صادق زیباکلام، حمیدرضا جالیی‌پور و... هم معمولا با واکنش‌های تند و انتقادی مخاطبان مواجه می‌شود. گرچه منبع بخشی از این انتقادها، جریان‌های سازمانیافته اپوزیسیون ضداصلاحی در فضای مجازی است؛ اما تردید نباید داشت که افزایش نارضایتی‌ها از شرایط کشور و ناکارکردی کلیت نهاد دولت که محصول خود را در بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به نمایش گذاشته، سهم اصلی را در تضعیف موقعیت اصلاح‌طلبان داشته است. از اینرو، اصلاح‌طلبان (در مقام بازیگران سیاسی) و اصلاح‌طلبی (در مقام راهبرد سیاسی) برای بازنمایی خود در سطح جامعه، ناچار از گفت‌وگوی انتقادی، صریح و پیگیر با بدنه جامعه و به‌ویژه طبقات تحت فشاری است که هر روز بیش از روز قبل، ثبات و آرامش روانی و ذهنی خود را از دست می‌دهند و از راهبردهای مبتنی بر عقلانیت به سوی دوگانه «خشم» و «یأس» گرایش می‌یابند. گفتار اخیر عباس عبدی که در مراسم دیدار روزنامه‌نگاران با حسن روحانی ایراد شد، نمونه‌ای قابل ارائه در شرایط کنونی است که گرچه ممکن است با تعارض و انتقادهایی دوسویه هم مواجه شده باشد؛ اما شفافیت، صراحت و همدلی الزم را با بدنه اجتماعی و درعین‌حال، پایبندی خود به راهبرد اصلاحی را به همراه دارد.

در سطح خارجی، اصلاح‌طلبان همانگونه که اشاره شد باید تصویری واقع‌بینانه از مناسبات قدرت در عرصه بین‌الملل ارائه دهند و مبتنی بر آن، جایگاه ایران را تعریف کنند. تحولات سالهای اخیر بیش از همیشه نشان داد که جریانهای سیاسی (به‌ویژه اصلاح‌طلبان) نمی‌توانند راهبرد خود را بدون توجه به تحولات جهانی تعریف کنند. البته، این مسئله به آن معنا نیست که ادعاهای مخالفان سیاسی اصلاح‌طلبان تایید شود که آنها را به نیرویی وابسته یا همسو با بیگانگان فرو می‌کاهد. بلکه باید بر این واقعیت انگشت نهاد که اصلاح‌طلبی (به مثابه راهبرد) برای تداوم و تقویت موقعیت خود، نیازمند «ثبات» عرصه سیاست داخلی است که این ثبات، در شرایط تنش با خارج (اعم از جنگ، تحریم و یا اشکال دیگر منازعه) به چالش کشیده می‌شود. از این رو، اصلاح‌طلبان نیاز دارند در کنار تبیین شفاف موقعیت اصلاح‌طلبی در داخل، الگوی «اصلاح‌طلبی در خارج» را نیز تبیین کنند. در این مسیر، همانگونه که اصلاح‌طلبان در قبال نظام سیاسی موجود در داخل کشور، دوگانه «براندازی» و «حفظ وضع موجود» را نفی می‌کنند و راه سومی را به معنای «پذیرش کلیت نظام موجود و مناسبات آن و در عین حال، تالش برای بهبود ساختاری و رفتاری آن» پیشنهاد می‌دهند؛ در عرصه بین‌الملل نیز، راهبرد اصلاح‌طلبانه از چنین مفهومی دفاع می‌کند. در راهبرد اصلاح‌طلبانه در سطح خارجی، رویکردهایی که نظم موجود بین‌الملل را به هر دلیل (هر چند انسانی و حق‌طلبانه) نفی می‌کنند و خواستار برانداختن آن هستند؛ معنا و مفهومی ندارند و انتقادها به نابرابریها و ناعدالتی‌ها به وضعیت موجود، اولا باید در چارچوب همین نظام بین‌المللی و ثانیا مبتنی و متکی بر امکانات، ظرفیت‌ها و واقعیت‌های حاکم بر مناسبات قدرت در نظام بین‌الملل طرح و پیگیری شوند. با این نگاه اصلاح‌طلبانه به نظام بین‌الملل است که ائتلاف با قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و تالش برای لابی و تاثیرگذاری بر تصمیم گیرندگان در کشورهای موثر جهان (و در راس آنها: ایالات متحده آمریکا) اهمیت و معنا پیدا می‌کند.

به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان تاکنون در عرصه بین‌المللی صرفا به طرح کلیات و شعارهای ایده‌آلیستی و روشنفکرانه همچون «گفت‌وگوی تمدنها»، «جهان عاری از خشونت» و «صلح با جهان» پرداخته‌اند و از ورود به عرصه سیاست عملی و استفاده از ابزارهای عینی برای تغییر نگاه جهانی به ایران کمتر استفاده کرده‌اند. «برجام» از این منظر، حرکتی متفاوت و گام نخست در مسیر «اصلاح‌طلبی در خارج» بود. اما توقف آن و کم‌توجهی اصلاح‌طلبان و دولت روحانی به ضرورت تداوم و تعمیم این مسیر، باعث تضعیف آن در داخل و خارج شد. شرایط کنونی ایران و تشدید بحران‌های داخلی که عامل اصلی آن (حداقل در این مقطع) فشارهای بیرونی است، اقتضا می‌کند اصلاح‌طلبان برای آنکه «اصلاح‌طلبی در داخل» همچنان معنا و مبنایی داشته باشد؛ «اصلاح‌طلبی در خارج» را نیز به شکلی جدی مطرح و در مسیر پیشبرد آن، صریح و شفاف حرکت کنند...




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024