جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 3 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 05.04.2010, 10:27

ايرانى تازه، زبانى تازه


فاطمه كشاورز/جرس

دوشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۹
درماههاى پرحادثه اما پرشور و پربار پس از انتخابات هرروز سد تازه اى از ترس و تسليم به قدرت كور فروريخته است. هر روز مردم ايران – كه در صد سال اخير بيش تمام ملتهاى منطقه براى دستيابى به آزادى و حفظ حريم انسانيشان بپا خاسته اند – زخمى تازه را با اميدى تازه مرهم گذاشته اند. و على رغم تمام سختيها، اكنون پرتواين اميد افق هاى تازه اى از توانستن پيش رويشان باز كرده. يكى ازين توانائيها، توانائى سخن گفتن به زبانى تازه است.

شايد در ابتدا سخن گفتن امرى ساده و حتى سطحى بنظر برسد و اين فكراز ذهن بگذرد كه انجا كه عمل لازم است سخن گفتن بچه كار ميايد. آيا توسل به آن نوعى اتلاف فرصتها نيست؟ پاسخ اين است كه منظور نگارنده از سخن گفتن درين جا لحنى است كه افراد و ملتها توانائى سخن گفتن به آن را در خود مييابند و مطالباتى كه به خود اجازه ميدهند از حكومت واز جهان اطراف خود داشته باشند. اين خواسته ها و لحن بيانشان رابطه اى تنگاتنگ با ميزان آزادى، احترام، واطمينان بخود دارند.

شخص ناتوانى كه از توانگرى استدعاى يارى دارد به زبانى عاجزانه و استمداد جو سخن ميگويد و آنچه را كه ميگيرد منتى برخود ميداند. حال آنكه دو دوست – دو فرد برابر- با احترام متقابل سخن ميگويند هم ازآنچه بهم مديونند و هم از آنچه از يگديگر ميطلبند. علاوه بر آن ، پل ميان سخن گفتن و انديشيدن جاده اى يكطرفه نيست. به زبان ديگر، سخن گفتن هم ناشى از انديشيدن است و هم برانديشيدن و عمل كردن اثرى عميق و متقابل دارد. اين نكته، كه امروزفلسفۀ مغرب زمين از آن سخن ميگويد؛ هشتصد سال پيش در كلام حيرت زا و حيرت زداى مولانا جلال الدين مولوى اينگونه بيان شد: هين سخن تازه بگو، تا كه جهان تازه شود!

يك مثال سادۀ تاريخى مسئله را روشن ترميكند. اگر خوب بيانديشيم، مهمترين حادثه درتاريخ مشروطيت ايران يك جنگ خيابانى، تسخير يك ساختمان ، عزل يك فرد، يا نجات فردى ديگرنبوده است. مهمترين حادثه درتاريخ مشروطيت، شكل گرفتن مفهوم قانون اساسى و مسئلۀ حق انسان در تعيين سرنوشت خويش درواژه نامۀ ذهنى و زبانى مردم ايران بوده است. آنروز كه مردم ايران سخن گفتن از اين مفاهيم زندگى ساز را آغاز كردند، برگى تازه از تاريخشان را ورق زدند و فصلى نو درپيش روى خود گشودند.

آنان كه اين نو انديشى ها به مذاقشان خوش نميآيد تنها يك حربه ميشناسند: خارجى شمردن و خطرناك خواندن اين يافته ها ى تازه. درحقيقت ، مفاهيم نوبراى جا افتادن ، رواج پيدا كردن و كاربردى شدن بسترى بجزذهن، زبان، و تجربۀ اصيل افراد جامعه ندارند. آنها در بوتۀ آزمايش زندگى روزمره و در درون انسانهاى هوشمند (و اغلب بى كبكبه و دبدبه) بتدريج، و بشكل محكم وپايه اى شكل ميگيرند و رشد ميكنند. بزبان ديگر، يك روز صبح يك از فرنگ برگشتۀ بى ريشه از خواب بيدار نميشود بگويد "من امروز دلم هواى قانون اساسى كرده" و فردا مردم ايران دسته دسته خودشان را جلوى گلوله بياندازند وفرياد بزنند "يا مرگ يا مشروطه." اين آرمان پر بها و بنيادين سالها قبل از آنكه بر زبانشان جارى شود دردامن انديشه اشان بدنيا آمده و در متن حياتشان رشد كرده است – حتى اگر در اصل آن را از ملت ديگرى آموخته باشند.

به اين دليل است كه اينگونه مفاهيم كليدى و تاريخ سازرا پس از اينكه خلق شدند و جامۀ بيان پوشيدند ديگر نميتوان اززبانها و كتاب انديشه ها شست. به اين دليل است كه زندان، شكنجه ، ترس و تهديد اين مفاهيم را از حافظه هاى فرهنگ ها پاك نميكند. وسر انجام به اين دليل است كه دولتهاى سركوبگربيش از همه از انديشمندانى كه شهامت و هنرگفتن دارند در هراسند. شاعران ازين دسته اند.

شاعران نه فقط بدين لحاظ كه ميتوانند احساسات خوانندگانشان را به تحرك آورند، بلكه بدين لحاظ كه نيروى بيانشان ميتواند جامۀ حيات و تآثير برتن چنين مفاهيمى بپوشاند و به آنها عمرى طولانى ببخشد، ماىۀ ترس سلطه طلبان ميشوند. كسانى كه تعجب ميكنند كه چرا دولت ايران بتازگى سيمين بهبهانى بانوى هشتاد و دوسالۀ غزل ايران را ممنوع الخروج كرده كافيست تنها انرژى حيرت انگيزى را كه از عبارت سادۀ "دوباره ميسازمت وطن!" متصاعد ميشود از ذهن بگذرانند. در اين عبارت نه اثرى از طوطئه است، نه از خيانت ، نه ازخارجى پرستى و نه از اغتشاش طلبى. اما جوششى ازعشق، ايستادگى و توانستن دراين سه كلمۀ ساده در چرخش است كه خواننده را درگير، پرشور، و توانمند ميكند. چه بسيار بيشه هاى پرخطر و بيقانون ظلم را كه غرش شيرانى ازين دست به لرزه درآورده و "شير شيراست گرچه پير بود."

اما آن زبان تازه اى كه در نه ماه پر اميد و پرمخاطره مردم ايران به آن سخن گفتن آغاز كرده اند چگونه زبانيست؟ اين زبان نشانه هاى مختلف دارد.

قبل از هرچيزاين زبان از شادى و روح زندگى خالى نيست. زبان تهمت، خشم، عزا، گريه، و درماندگى نيست. شلاق بدست ندارد. بى صدائى و بى لبخندى را نميستايد و شادمانى را بيشرمى نميداند.

اين زبان زبان انسانى است كه جهانى بودن خود را ميشناسد و حق خود ميداند كه از انزوا به در آيد و جزئى ازين جهان باشد. زبان انسانى است كه حاضر به مهجورو ضعيف وبى عقل شناخته شدن نيست و پس ازسالها پويش، رشد، و انديشيدن نمى پذيرد كه در مملكتى كه خود را جمهورى ميخواند يك نفر براى چهل ميليون نفر انسان بالغ و عاقل تصميم بگيرد.

اين زبان جديد زبان انسانى است كه نميپذيرد كه پاسخ راهپيمائى اعتراض آميز را بايد با گلوله داد، رسانه هاى مملكت را بايد در اختيار يك فرد يا يك جناح گذاشت، و رسما به تمامى جهان اعلام جنگ داد. اين صداى تازه خشونت طلب نيست اما با عجز و لابه هم سخن نميگويد. پرده درى، بى حرمتى به دين، و زير پا گذاشتن فرهنگ، سنت و اخلاق را روا نميداند. اما در برابررفتارهاى غير منطقى حاكميت خود را به كورى نميزند و سئولات عمده اى ازين دست را به فراموشى نميسپارد كه: اين چگونه مجلس خبرگانى است كه وظيفه اش انتخاب رهبرى و ارزيابى نقش حياتى اوست اما خود به منظور حمايت از رهبرى مهره چينى شده است؟ اين چه انتخاباتى است كه هركه ممكن است صدائى مخالف يا نظرى اصلاح طلبانه داشته باشد ماهها قبل ازشروع آن رد صلاحيت شده است؟

ترس قدرت حاكم از گسترش اين زبان تازه و پر صلابت كه از يك "خود" آشتى طلب اما توانمند بهره ميگيرد بحدى است كه منجر به عكس العمل هائى بيمنطق و اغراق آميز شده. به جبران ناتوانى ازخاموش كردن اين صدا، دولت كودتا به خلق زبانى متقابل دست زده كه يادآور زبانيست كه وعدۀ رسيدن به دروازه هاى تمدن بزرگ را ميداد. اين زبان در برابر واقعيت هاى تلخ روزمره مبتلا به نابينائى كامل است. درعين حال با طمآئنينه و طمطراق از دست آوردهاى شگرف مملكت در حوضه هاى هوا فضا، هسته اى، موشكى، كشتى سازى، ايجاد سلولهاى بنيادى، فن آورى نانو ، و غيره سخن ميگويد. گوئى مردم ايران - كه بايد اين "دست آوردهاى شگرف" زندگيشان را بهشت كرده باشد - داروى بيهوشى خورده اند و هر روز درد بيكارى، تبعيضات جنسيتى، گرانى سرسام آور، خفقان، فقر، اعتياد و غيره را با گوشت و پوستشان احساس نميكنند.

يكى ديگر ازنشانه هاى ترس قدرت حاكم ازين زبان تازه و قدرتمند، نمايش غير انسانى به تلوزيون آوردن دستگيرشدگان و به تماشا گذاشتن "اعترافات" ايشان است. اين روش كهنۀ استالينى – كه جامعه را تا حد باغ وحشى تنزل ميدهد - علاوه بر خشونت ساده لوحانه هم هست. كدام بينندۀ عاقل و بالغى ممكن است نفهمد كه در برابر بازجوئى هاى هراس انگيز، زندانهاى انفرادى دراز مدت ، خطر تهديد اعضا خانواده، و وثيقه هاى كمرشكن هركسى ممكن است خودش را راضى كند كه چند جمله بروفق خواسته هاى بازجويان برزبان آورد. آيا گيرندۀ اعتراف نميداند كه به اين ترتيب چهرۀ خود را سياه تر ميكند نه سپيدتر و محبوب تر؟ پس چرا به اين اعتراف گيرى هاى نمايشى از مخالفين دگر انديش خود دست ميزنند؟ پاسخ اين سئوال دشوار نيست: هدف از گرفتن اعتراف هاى عمومى و نمايشى از صاحبان صدا هاى معترض همانا خدشه داركردن توانائى سخن گفتن به اين زبان تازه است. اعتراف يك شخص كه نمايندۀ جامعۀ دگرانديش و آزاده قلمداد ميشود ميتواند صداى او – و به تبع آن صداى تمامى آزادى خواهان جامعه – را از اعتبار، تازگى واعتماد بنفسى كه سرچشمۀ انرژى و سازندگى آنست تهى كند. ميتواند اين صداها را در هم بشكند وحرمت، پويائى، و قدرتشان را زير سئوال ببرد. اميد اين دادگاهها نه حقيقت يابى است ونه افشاى خطا ى متهمين بلكه درهم شكستن روح توانستن وايجاد نا اميدى درمردمى كه لحن هاى فرهنگى و تاريخى جديد براى گفتگو ازخود، آيندۀ خود ، و جامعه خود جسته و يافته اند.

ورود اين زبان تازه، اين نوباوۀ شجاعت ، جستجو و انديشه بر تمام ايرانيان مبارك باد! هرچند دولت كودتا براى تاريك كردن افقهاى اميد از تمام حربه هاى ممكن سود ميجويد تا حس اطمينان واحترام ايرانيان را نسبت بخود، نسبت به هموطنان و همراهانشان (چه درداخل و چه در خارج از كشور) ، و سر انجام نسبت به تمامى جهان از ميان ببرد. هرچند دشمن هاى فرضى – از اينترنت گرفته تا نظام جهانى - بطور روزانه خلق ميشوند. دشمن واقعى چيزى جزنا اميدى، ياس از رسيدن، و ياس از سخن گفتن نيست. مولاناى درين باره نيزدر "فيه ما فيه" كلامى پرمعنى دارد: "اميد سر راه ايمنى است." افق هاى اميد را روشن نگاهداريم و آرمانهاى انسانى و جهانيمان را براى خود و ديگران درجامۀ اين زبان زنده و پرشورجاودان كنيم. قدم هايمان محكم،آهسته، و با اطمينان، دلمان خالى ازبغض، دستمان بدور از خشونت، و زبانمان گشاده باد!




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024