دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Monday 6 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 20.02.2010, 18:31

موسوى: مردى براى تمام فصول


عباس ميلانى/روز

مردان سنتى ايران، به ويژه از نوع كسانى كه در مقام هاى رهبرى جمهورى اسلامى اند، اغلب براى اشاره به همسران خويش از واژه "منزل" استفاده مى كنند. كاربرد اين واژه ريشه در اين واقعيت دارد كه آنها مى خواهند از اين راه "غيرت و شرف" مردانه خويش را حفظ كنند. به گمانشان نام زن هم بخشى از عترت اوست و اگر نا اهلى حتى نام همسرشان را بشنود به غيرت مردانه شان بر مى خورد.

جنم انسانى ميرحسين موسوى را مى توان، از جمله، در اين واقعيت سراغ كرد كه او به زنى چون زهرا رهنورد دل باخت و او را به همسرى و همراهى برگزيد. زمانى كه در حدود سال هاى پنجاه نخست با هم آشنا شدند، زهرا رهنورد نامى پرآوازه در عرصه فمينيسم اسلامى بود. در عين حال مجسمه ساز و منتقدى نامدار و از ستارگان حلقه هاى روشنفكران مذهبى ايران به حساب مى آمد. در آن سالها اين گونه حلقه ها در ايران رواجى تازه پيدا كرده بود. شايد رهنورد شهرت خويش را بيش از هر چيز مديون نظرات سياسى اش بود. در آن روزگار نقد پدر سالارى در محافل دانشگاهى غرب رواجى تمام داشت. اما رويكرد رهنورد به اين جريان فكرى، از نوعى ديگر بود. در سخنرانى هائى كه اغلب براى انجمن هاى اسلامى دانشجويى نوخاسته ايراد مى شد، مى گفت بى شك در اسلام مى توان جنبه هايى زن ستيز سراغ كرد اما تأكيد داشت كه اين مايه هاى زن ستيز الزاماَ جزيى از جوهر اسلام نيست. رواجشان را مديون سيطره مردان در اسلام مى دانست.

انتخاب رهنورد به عنوان همسر و همراه، نكات بسيار مهمى را درباب چند و چون شخصت موسوى باز مى گويد. مردان همنسلش، به ويژه در ميان كسانى كه دلبستگى هاى مذهبى داشتند، به ندرت به زن روشنفكرى دل مى بستند كه چون رهنورد مستقل بودند و در زمان ازدواج حتى از همسرشان پرآوازه تر بودند. نه تنها در آغاز ازدواجشان بلكه در ماه هاى اولى كه به مقام نخست وزيرى رسيده بود بسيارى موسوى را به عنوان "شوهر رهنورد" مى شناختند.

امروز البته شوهر رهنورد به چهره برجسته جنبش دمكراتيك ايران بدل شده است. ورودش به فعاليت هاى انتخاباتى دور اخير مايه اميد و شور مليون ها ايرانى شد و كودتاى انتخاباتى عليه اش موجى بى سابقه از اعتراض مردمى را به همراه داشت. به رغم نفش كليدى اش در اين تحولات شگرف تاريخى، هنوز زندگى نامه روشنى از او در دست نيست و شخصيت او در هاله اى از ابهام و شايعه بافى مانده است.

زندگى سياسى نسبتاً طولانى اش نوعى معما است. چگونه كسى كه سالها سرباز وفادار انقلاب آيت الله خمينى بود، مى تواند امروز به نماينده نيروهاى طرفدار دمكراسى و ليبراليسم ايران بدل شود؟

در دوران هشت ساله نخست وزيرى اش كه همزمان با سال هاى آغازين رژيم جمهورى اسلامى بود، جناياتى سهمگين صورت پذيرفت. يكى از خونبارترين جنگ هاى عصر جديد جنگ ايران و عراق بود و مى دانيم كه بعد از دو سال كه نيروهاى ايران ارتش مهاجم عراق را به مرزهاى پيش از جنگ پس راندند و آشكارا بود كه از آن پس جنگ پيروزى نخواهد داشت. ولى رژيم جمهورى اسلامى شش سال ديگر به جنگ ادامه داد.

حتى اگر اين جنگ هشت ساله هم نمى بود، زندگى موسوى باز هم خالى از رمز و راز نمى ماند. از جار و جنجال گريزان است و روحيه اى عزلت گزين و حتى خجالتى دارد و اين همه سبب شده كه شخصيت او به لوحى سفيد بدل شود و هر كس از ظن خود هر آنچه مى خواهد بر آن بنويسد. در چند ماه اخير گاه حتى به ظاهر به ناظرى شبيه بود كه تحولات تاريخى عظيمى كه به نامش در حال تكوين بود صرفاً نظاره مى كند. آيا نقشى در به راه انداختن حركت توده اى كه اركان رژيم اسلامى را به لرزه انداخته داشته است؟ آيا صرفا شور و شوق جنبش هوادارانش او را به اين نقش و لحظه تاريخى كشانده؟

خوشبختانه با تأمل در مجموع اسناد و اقوال مى توان به گرته اى هر چند كمرنگ از شخصيت او دست يافت. برخى حقايق زندگى اش يكسره اجتناب ناپذيراند. دلبستگى و ازدواجش با زهرا رهنورد خود نشانگر حياتى پر از سركشى و تقابل در برابر سنت ها و نيروهاى ارتجاع است. در واقع جنبش سبز و ايستادگى اش در برابر استبداد صرفا واپسين نشان و لحظه از مبارزات ديرينه موسوى در برابر استبداد و ارتجاع است.

مير حسين موسوى در سال ۱۹۴۱ در شهر خامنه در استان ترك زبان آذربايجان به دنيا آمد. نام خانوادگى كاملش موسوى خامنه اى، نشان خويشاوندى دورش با معاند ديرينش على خامنه اى است. پدر موسوى تاجر چاى بود و از مكنت چندانى برخوردار نبود. وقتى براى ورود به دانشگاه راهى تهران شد در هيچ يك از رشته هايى كه معمولاً مورد طلب دانشجويان بود، يعنى طلب و مهندسى و حقوق ثبت نامه نكرد. در دانشكده هنر و معمارى دانشگاه ملى (بهشتى امروز) ثبت نام كرد. در آن زمان دانشگاه ملى اولين و تنها دانشگاه خصوصى ايران بود. اكثر دانشجويانش را فرزندان طبقات مرفه تشكيل مى داد. ولى در سال ۱۹۶۵ دولت اداره دانشگاه را به عهده گرفت و به تدريج فرزندان طبقات مختلف به آنجا راه يافتند. و طولى نكشيد كه آنجا هم به يكى از مراكز مخالفت با رژيم شاه بدل شد. در واقع ميرحسين موسوى خود از بنيانگذاران انجمن اسلامى آن دانشگاه بود.

در زمانى كه موسوى فوق ليسانس خود را از دانشگاه دريافت كرد (در سال ۱۹۶۹) فضاى روشنفكرى ايران در حال تغيير بود. از اوايل دهه شصت ديگر اسلام براى شمار قابل ملاحظه اى از مردان و زنان متجدد و ايران صرفاً تجسم تحجر و واپس ماندگى نبود. موسوى از جمله مشتاقان حسينه ارشاد بود. برخى از طرفداران بازارى و ميانه روى آيت الله خمينى در تأسيس حسينيه ارشاد نقشى اساسى داشتند. هدف اصلى حسينه ارشاد جذب زنان و مردان تجدد خواهى بود كه از مدتها پيش به رفتن به مساجد رغبتى نشان نمى داند. موسوى و رهنورد هم در زمره كسانى بودند كه به حسينه ارشاد رو كردند. شواهدى حاكى از آن است كه ازقضا باب آشنايى و دلبستگى آنها در همان جلسات حسينيه گشوده شد. برخى نيز مى گويند آن دو در يك نمايشگاه نخست با هم آشنا شدند.

جذبه اصلى حسينيه ارشاد البته على شريعتى بود. سخنرانى پرتوان بود. مايه فكرى و عمق مطالعاتى چندانى نداشت. نوعى كيمياگر انديشه ها بود. در دوران تحصيلاتش در پاريس انكار و آراى انقلابى زمان را گرفته بود. در تهران مى خواست ماركس و محمد و امام حسين و چه گوارا را در بياميزد. با تركيبشان از چيزى به نام "تشيع علوى" سخن مى گفت كه در واقع صورت بندى ايرانى همان جريانى بود كه در ابتداى مسيحيت به خصوص در آمريكاى لاتين از آن به عنوان "الهيات رهايى بخش" ياد مى كردند. تركيب التقاطى شريعتى از اين انديشه ها و مشرب هاى گوناگون نويد ايدئولوژى هايى را مى داد كه در اين جهان انقلاب و در آن جهان رستگارى را ميسر مى كند.

ايدئولوژى ذاتاَ متضاد و ناهمگون شريعتى در واقع نمايانگر ناهمگنى ائتلاف سياسى اى بود كه در ماه هاى قبل از انقلاب براى سرنگونى شاه متحد شدند. حتى آيت الله خمينى هم گاه در جملاتش به آمريكا و سرمايه دارى و در شعارهايش در جانبدارى از فقرا از واژگان و مفاهيم ماركسيستى مايه و بهره مى گرفت. گر چه شريعتى روحانيون تشيع را بسان تجسم نيرويى كه از ارتجاع و انسداد فكرى و از خرافه پرستى دفاع مى كند مورد نقد قرار داده بود، اما معمولاَ آيت الله خمينى را از اين حملات مستثنى مى كرد. دليلش مبارزات او عليه استبداد و استعمار بود. پيام شريعتى آشكارا به دل موسوى نشست. او نيز چون شريعتى با استبداد رژيم شاه سر عناد داشت. او نيز استبداد و وابستگى رژيم شاه به آمريكا را مى نكوهيد. در مقالاتش از نامه مستعار "رهرو" استفاده مى كرد. مانند شريعتى او نيز دلبسته خمينى شد، به ويژه كه زمانى كه هاله پيروزى انقلاب هم به شهرتش افزود. اما از همان زمان حسينه ارشاد هم مى توان نشانه هايى از مبارزه موسوى با روحانيون محافظه كار و سنتى سراغ كرد. ريشه اين تقابل، به ديگر سخن، به سالهاى قبل از آغاز جنبش سبز تاويل پذير است.

على شريعتى يكى از نظريه پردازان مهم انقلاب ۱۹۷۹ بود. حدود دو سال پيش از سقوط رژيم شاه درگذشت اما در نويدهاى نامتجانس اما فريبنده او مى توان نشانه هاى نويدهاى ناهمگون انقلاب ۱۹۷۹ را نيز سراغ كرد. هم در آراى او و هم در نويدهاى انقلاب شاهد تلاش واهى براى برآوردن نيازها و آمال نامتجانس انقلابيون چپى، روحانيون قمى و طبقه متوسط بوديم. تنها در گرماگرم مبارزه با رژيم شاه بود كه مى شد اين تضادها و تناقض ها را ناديده گرفت و يا بر آنها سرپوش گذاشت. اما در واقع حتى در آن روزها هم اين تضادها جدى بودند و گاه رخ مى نمودند. براى مثل، قبل از مرگ شريعتى، خمينى و طرفدارانش نظرات انتقادى شريعتى را برنتابيدند و عملاً او را از سخنرانى در حسينه ارشاد باز داشتند.

در واقع تضادهاى سياسى اجتناب ناپذير امروز رژيم اسلامى در ايران تداوم و تجلى همان تضادها و تناقض هاى ايدئولوژيك قبل از انقلاب اند. حركت اصلاح طلبى، چه آنگاه كه در رياست جمهورى خاتمى تجسم مى يافت و چه زمانى كه در هيات جنبش سبز رخ مى نمايد، نماينده نيروهايى هستند كه در آن ائتلاف ناهمگون قبل از انقلاب شركت جستند و از همان زمان تاكنون معترض چرخش استبدادى رژيم بوده اند.

از هر نظرى كه بنگريم برآمدن موسوى به سلك رهبران طراز اول رژيم جديد حتى برق آسا بود. در زمان انقلاب به عنوان روشنفكرى كه اعتقادات مذهبى عميق دارد شناخته شده بود. به علاوه در آن سالها اول، رژيم اسلامى محتاج چهره اى مردمى بود، چهره اى كه بتواند اتئلاف ناهمگون انقلاب را در كنار هم نگهدارد. سلوك آرام و متين موسوى، و نيز ريشه هاى فكرى اش در حسينه ارشاد، دقيقاً خصوصياتى بود كه رژيم در آن سال ها محتاجش بود. به علاوه او در شخص آيت الله بهشتى دوست و متحدى پرتوان يافته بود. بهشتى از قدرتمندترين مردان بعد از انقلاب بود. چندى پس از ۲۲ بهمن ۵۷ با همكارى رفسنجانى و خامنه اى دست به تأسيس حزب جمهورى اسلامى زدند و به همت آيت الله بهشتى، موسوى سردبير ارگان مطبوعاتى حزب شد. وقتى بهشتى و بيش از هفتاد نفراز رهبران رژيم در حمله اى تروريستى جان باختند، بر آمدن سياسى سريع موسوى هم آغاز شد. اول وزير امور خارجه و پس از چندى نخست وزير شد.

رويارويى امروز خامنه اى وموسوى ريشه در تحولات آغاز انقلاب دارد. زمانى كه موسوى نخست وزير بود، خامنه اى مقام رياست جمهورى را به عهده داشت. در آن زمان اداره امور روزمره قوه اجراييه با نخست وزير بود. رئيس جمهور بيشتر مقام نمادين بود. ولى خامنه اى حتى آن روز هم حاضر به پذيرفتن محدوديت هاى قانونى مقامش نبود. دائم به عرصه هايى سر مى كشيد كه در حيطه قانونى قدرت نخست وزير بود و هر بار با مقاومت سرسختانه موسوى روبرو مى شد. در عين حال ريشه هاى ايديولوژيكى هم براى تنش ها سراغ مى توان كرد. خامنه اى با روحانيون محافظه كار و با محافل بازارى نزديك بود. در نظر بسيارى از اين عده جنگ ايران و عراق فرصتى براى سودآورى بود. خامنه اى [همانطور كه به تازگى اعلان كرد] نواب صفوى را يكى از مهمترين شخصيت هاى زندگى سياسى اش مى دانست، با او به سياست پا گذاشت، در حالى كه هواداران همين روحانى جوان بعد از اعدامش به دست رژيم شاه توسط آيت الله خمينى، در جريانى به نام هيات موتلفه متحد شدند. در سالهاى بعد از انقلاب، همين گروه يكى از اركان قدرت در رژيم اسلامى و از حاميان هميشگى خامنه اى بودند. در عين حال هميشه از منافع بازارى هاى سنتى ايران دفاع مى كردند و مى كنند.

خامنه اى در مقام رئيس جمهور بارها كوشيد موسوى را از كار بركنار كند. حتى از هاشمى رفسنجانى و آيت الله منتظرى دراين كار مدد جست ولى ره به جايى نبرد. او وقتى در سال ۶۴ براى بار دوم به رياست جمهورى انتخاب شد بار ديگر كوشش براى بركنارى موسوى را از سر گرفت. نامه اى هم به آيت الله خمينى نوشت و درآن ۶۰۰ شكايت از موسوى را رديف هم كرد. متن نامه تاكنون منتشر نشده اما برخى از مداحان خامنه اى مضمونش را در اختيار منابع گوناگون گذاشتند. گويا اين ۶۰۰ شكايت شامل اختلافات شخصى و عقيدتى است. خامنه اى رغبت موسوى به انتخاب تكنوكرات ها براى مقام هاى مديريتى و سياسى را برنمى تابيد و تماس ها و حمايت هاى موسوى از روشنفكران ايرانى را، چه آنها كه مذهبى بودند، چه آنان كه به جدايى دين و دولت باور داشتند، دوست نمى داشت.

اما همه تلاش خامنه اى براى برانداختن موسوى گره زدن بر باد بود. ايت الله خمينى قاطعانه از نخست وزير زمان جنگ دفاع كرد. در سخنرانى معروفى كه هدفش آشكارا خامنه اى بود، آيت الله خمينى گفت كه منتقدين نخست وزير حتى از اداره يك نانوايى هم عاجزند. به هر صورت، آنچه موسوى را محبوب آيت الله خمينى كرده بود درايت و توانايى مديريت او بود.

به علاوه آيت الله خمينى تنها حامى موسوى نبود. بسيارى در سپاه پاسداران هم طرفدار موسوى بودند. پاكدامنى و درستكارى مالى او را مى ستودند. نظام كوپنى اى كه موسوى اداره كرد در اصل فارغ از فساد بود. حتى دشمنانش مى گفتند كه هرگز وسوسه مال اندوزى و دزدى از بيت المال كه دامن بسيارى از رهبران را گرفته بود، نشد.

البته دو پرسش مهم در مورد دوران نخست وزيرى موسوى كماكان لاينحل مانده اند. اول مساله نقش او در ماجراى معروف به ايران-كانترا است. گرچه او جزو كسانى نبود كه با اليور نورث كه همراه يك كيك و نسخه اى از كتاب مقدس محرمانه به تهران آمده بود ديدار كردند. او در كنار رفسنجانى و خامنه اى جزو گروه اصلى ايرانيان بود كه در اين مذاكرات شركت داشتند. قرار شد كه در مقابل دريافت تسليحات نظامى آمريكايى مورد نياز ايران، رژيم اسلامى هم از نفوذ خود براى رهايى بخشيدن به گروگان هاى همكار آمريكا كه در دست حزب الله گرفتار بودند استفاده كند. بدون شك چنين همكارى نزديك با "شيطان بزرگ" مى توانست به شهرت مذاكره كنندگان صدمه بزند. در مراحل مختلف موسوى و هاشمى از اين بابت مورد حملات مختلف رژيم قرار گرفته اند. اما خامنه اى توانسته تا به حال نقش خود را در اين ماجرا پنهان نگاه دارد.

بى شك بحث انگيزترين جنبه دوران صدارت موسوى و آنچه بيش از هر مساله ديگر باعث نقد و انتقاد از او شده، مساله اعدام حدود چهارهزار نفر از زندانيان سياسى است كه اغلب هم از اعضاى سازمان مجاهدين خلق بودند و به جرايم ديگرى در زندان بسر مى بردند. مجاهدين خلق زمانى متحد رژيم و پيش از آن چندى مخالف مسلح آن بودند. آيا موسوى چه نقشى در اين جريان داشت؟ در بهترين حال مى توان فرض كرد كه او از اين كشتار بى خبر بود. از قضا ادعاى خود او هم همين است. شرح اين ماجرا را بيشتر از هر جا مى توان در خاطرات آيت الله منتظرى سراغ كرد. هم او بود كه با شجاعتى بى بديل به اين كشتارها اعتراض كرد و به جرم اين شجاعت، آيت الله خمينى او را از مقام جانشين رهبرى و همه مقامات ديگر عزل كرد.

آيت الله منتظرى در خاطرات خود به تصريح مى گويد كه برخى از سران رژيم، از جمله رئيس جمهور على خامنه اى، ظاهراً از كشتارها بى خبر بودند. به علاوه حمايت صريح و قاطع آيت الله منتظرى از موسوى در فعاليت هاى سياسى اخيرش نشانگر اين واقعيت است كه ادعاى موسوى مبنى بر بى اطلاعى از ماجراى كشتار پذيرفتنى است. اما حتى اگر اين ادعا را نپذيريم، باز هم به گمانم شكى نبايد داشت كه موسوى تنها در ازاى سكوت يا ناديده گرفتن برخى مواردى كه با وجدان او ناسازگار بودند مى توانست براى هشت سال در صدر قدرت اين رژيم دوام بياورد.

مرگ آيت الله خمينى در سال ۱۹۸۹ زندگى سياسى موسوى را هم يكباره پايان بخشيد. على خامنه اى با تكيه به اين ادعا كه آيت الله خمينى در بستر مرگش او را به رهبرى برگزيد به مقام رهبرى رسيد. او كه تكثر مراكز قدرت را بر نمى تابيد و در عين حال كينه موسوى را هم به دل داشت، در بازنويسى قانون اساسى مقام نخست وزير را يكسره از ميان برداشت. موسوى به دنيايى از هنر و نقاشى و معمارى و آكادمى هنرى كه خود بنيانگذارش بود پناه جست.

تلاش براى بر كشيدن ساختار فكر هنرمندان از بطن آثار هنرى شان كارى آسان نيست. ولى در ايران مى دانيم كه هنر و ايدئولوژى هرگز از يكديگر و از عالم سياست فاصله چندانى نداشتند. مى دانيم كه اسلام، دست كم در آغاز، بازآفرينى چهره اسنان را منع مى كرد. چنين خلاقيتى را انحصار خداوند مى دانست لاجرم روح زيبا طلب و زيبايى جوى انسان از هنر خطاطى و البته از قالى هاى ايرانى سر درآورد.

نقاشى هاى موسوى هم دراين سنت جاى دارند. تلاش براى بازآفرينى واقعيت نمى كنند. اغلب از خطوط بظاهر ساده و به غايت زيبا و پيچيده تشكيل شده اند. گاه به نقاشى هاى ماندريان شباهت دراند و گاه يادآور خطوط و گنبدهاى زيبا خطاطى و معمارى ايران اند.

هم نقاشى و هم طرح هاى معماريش را مى توان برخاسته و بازنماينده روح لطيف او دانست. به علاوه وجه مشخص و برجسته ديگر آنها را مى توان بافت و ساخت تركيبى آنها و آمادگى موسوى براى نفوذپذيرى از منابع گوناگون دانست. در عرصه معمارى، براى مثال، او از دوستداران رنزو پيانو است كه يكى از دومعمار اصلى مركز پمپيدو در پاريس بود. در ساختمان هاى پيانو چفت و بست هاى اغلب پنهان شده ساختمان ها آشكار و نمايان هستند و او تلاشى در پنهان كردنشان ندارد. اينگونه شفاف سازى با ذائقه هاى دمكراتيك موسوى همسو و همساز است. ساختمان هاى موسوى هم از سنت پيانو و هم از سنت پرغناى معمارى ايرانى مايه و تأثير پذيرفته اند. در واقع نماهاى و ساختمان هاى او به اندازه تفكر سياسى اش هم مؤيد شخصيتى اند كه هم از مدرنيسم هنرى و سياسى غرب خبر دارد و هم مايل و قادر است كه اين اصول را با اصول برگرفته از سنت ايرانى در بياميزد.

در دوران نسبتاً طولانى غيبت سياسى، موسوى روابط خود را با نخبگان فكرى ايران ريشه دارتر و وسيع تر كرد. هم اصلاح طلبان مسلمان و هم روشنفكران عرفى مسلك در ميان دوستانش بودند و تركيب اين دوستى ها گرايشات آزاديخواهى او را بيشتر و بيشتر بر كشيد. در سال ۱۹۹۷ وقتى اصلاح طلبان رژيم مى خواستند كانديدايى در انتخابات رياست جمهورى معرفى كنند، نسخت به سراغ موسوى رفتند. اما او اين مسووليت را نپذيرفت. برخى مى گويند دعوت را نپذيرفت چون گمان داشت خامنه اى از نظارت استصوابى شوراى نگهبان براى رد صلاحيت او استفاده خواهدكرد. برخى ديگر ادعا مى كنند كه محافظه كاران معاند موسوى تهديدش كردند كه تصاويرى از همسرش را در زمانيكه هنوز حجاب بر سر نداشت منتشر خواهند كرد. با اينكه موسوى از پذيرفتن پيشنهاد كانديدا شدن امتناع كرد، او به همراهى همسرش زهرا رهنورد يكى از مشاوران اصلى خاتمى شد.

دوران رياست جمهورى خاتمى دوران ياس و اميد بود. از سويى آزادى هاى فرهنگى بى سابقه اى در ايران پيدا شد و مايه اميد شد. از سوى ديگر اين واقعيت كه استبداد مذهبى توانسته يكسره تلاش هاى رئيس جمهور منتخب مردم را خنثى كند ياس و نااميدى فراوانى پديد آورد. بسيارى از مشاوران خاتمى بازداشت شدند. روزنامه هاى هوادار دولت تحت فشار قرار گرفته و شوراى نگهبان عملاً همه لوايح مجلس اصلاح طلبان را به اين ادعا كه خلاف شرع اند رد كرد. پيروزى اين تلاش هاى استبدادى عده اى را از اصلاح رژيم مايوس كرد و برخى ديگر را متقاعد ساخت كه تنها پس از اصلاحات عميق مى توان به اصلاح رژيم اميد داشت.

در سال ۲۰۰۴ دوران رياست جمهورى خاتمى بسر آمد و او چهار سال بعد را به نظاره كردن فاجعه رياست جمهورى احمدى نژاد پرداخت. در سال ۲۰۰۹ بر آن شد كه بار ديگر در انتخابات رياست جمهورى شركت كند. ولى خامنه اى حاضر نبود خطر دوره تازه اى از رياست جمهورى خاتمى را بپذيرد. به هزار و يك تمهيد خاتمى را به انصراف وادار كرد. در آن زمان بود كه موسوى وارد ميدان شد و خلا ايجاد شده با خروج خاتمى را پر كرد. به نظر مى رسد كه خامنه اى اين بار موسوى را خطرى كمتر جدى تلقى مى كرد. ظاهراً گمان داشت كه شخصيت آرام و جنجال گريز موسوى و غيبت طولانى اش از عالم سياست او را به رقيبى بى خطر براى احمدى نژاد بدل كرده است.

ولى در چند هفته پيش از انتخابات اتفاقى شگفت انگيز رخ داد. همراهى و حضور زهرا رهنورد در فرآيند انتخابات- كه در تاريخ جمهورى اسلامى يكسره بى سابقه بود- و شعار ساده موسوى كه هر شهروندى خود يك ستاد انتخاباتى است جنبشى پرشور و عظيم به راه انداخت. جوانان و زنان ايران را به صف طرفداران خود جلب كرد و با كمك آنها جريانى به غايت زبردست در استفاده از فضاهاى مجازى به راه انداخت و زيركى و وسعت اين جنبش ناگهان رژيم را فلج كرد.

رفتار متين موسوى در مناظرات تلويزيونى، به ويژه در مقابل با كنش هاى اهانت آميز احمدى نژاد بسيارى از نيروهاى حاشيه نشينى را جلب خود كرد. در يكى از مناظره ها احمدى نژاد تكه كاغذى را به كرات تكان مى داد و به تهديد مى پرسيد كه آيا مضمونش را بر ملا كند و شكى نبود كه محتواى نامه مربوط به شخصيت و گذشته زهرا رهنورد است. بالاخره هم احمدى نژاد سوابق علمى و صلاحيت رهنورد را براى احراز رياست دانشگاه مورد شك وحمله قرار داد. روز بعد از مناظره بحث انگيز، زهرا خود با قاطعيت و متانت حملات احمدى نژاد را پاسخ گفت. به علاوه موسوى مى توانست حمايت بسيارى از نام آورانى كه معمولاً در سياست دخالت نمى كردندرا جلب كند. از داريوش مهرجوئى فيلمساز معروف گرفته تا بازيگران فوتبال تيم ملى ايران به صف طرفداران او پيوستند. به علاوه بى كفايتى اقتصادى دولت و اوباش منشى آنها در عرصه هاى فرهنگى صفوف وسيعى از مردم را به صف طرفداران موسوى سوق داد. در يكى از فيلم هاى تبليغاتى اش كه از قضا توسط يكى از كارگردانان به نام ايران تهيه شده بود، موسوى مى گويد كه با انتخاب او دوران حكومت "رمالى و كف بينى" به سر خواهد آمدو مشورت با اهل خبرت و عقل جانشين نخوت قدرت و بى خردى خواهد شد. نه تنها جوانان بلكه جنبش پرتوان زنان ايران و نيز بسيارى در بخش خصوصى سخت از رمق افتاده ايران اين پيام موسوى را به جان دل خريدند و منادى اش شدند.

رفتار موسوى در رهبرى جنبش كه پس از كودتاى انتخاباتى پديدار شد حتى ستودنى تر از درايت او در رهبرى جريان انتخابات بود. جنبش سبز از طيف گسترده اى از نيروهاى سياسى گوناگون تشكيل شده. برخى اصلاح طلب اند و صرفا سوداى اصلاح وضع موجود و رجعت به روزگار خوش گذشته را در سر دارند. برخى ديگر در فكر ساختارى يكسره متفاوت اند. موسوى مى بايد محافظه كارى گروه اول و راديكاليسم گروه دوم را خنثى مى كرد. در عين حال مى بايد مواظب هر آنچه مى گفت بود. مبادا رژيم از لغزش زبان او مستمسكى براى بازداشتش به جرم براندازى بسازد. اين ائتلاف وسيع و پيچيده را موسوى به مدد شعارى ساده و همه گير نگهداشته است. ميليون ها ايرانى تحت لواى شعار ساده "راى من كو؟" به اعتراض برخاسته و ادامه داده اند.

در همه اين مراحل موسوى با متانتى شگفت انگيز با مسايل روبرو شد. از زمان انتخابات تا به حال ۱۷ بيانيه صادر كرده و در چندين مصاحبه مطبوعاتى شركت جسته. نيم نگاهى به مضمون اين بيانيه ها و گفته ها كافى است تا در بطن آن حركت فكرى روشن موسوى را بازبينيم. او هر روز نسبت به اين رژيم بيگانه تر و به ارزش هاى دمكراتيك نزديك تر مى شود. در مصاحبه اخير كه در كلمه چاپ شد به ايما و اشاره استبداد كنونى را با استبداد رژيم شاه قياس پذير مى داند. مى گويد استبداد امروزين تداوم همان استبداد شاهى است. در همين چند كلمه او توانست دلزدگى ها و نااميدى ها نسلى از انقلابيون روزهاى نخست انقلاب را صورت بندى كند.

در ماه هاى اخير رژيم كوشيده هر روز فشار بيشترى بر موسوى رهنورد وارد كند. بخش عمده مشاورانش را بازداشت كرده اند. گاه مورد حمله اوباش رژيم اند و كمتر روزى است كه مطبوعات وابسته به دستگاه اين دو نفر را مورد حملات سخت و زننده قرار ندهند. گاه حتى مسلمان بودن آنها را محل شك مى دانند. همين چند روز پيش يكى از مراكز اطلاعاتى وابسته به سپاه پاسداران زهرا رهنورد را هم كيش و همراه شيرين عبادى خواند و عبادى را هم به "بهايى صهيونيست" بودن متهم كرد و مدعى شد كه او "با اسلام مساله دارد."

به رغم شدت اين حملات رژيم هنوز جرات بازداشت موسوى را پيدا نكرده وقتى شدت و گسترش سركوب هاى اخير را مد نظر بگيريم، به نظر مى آيد كه تصميم بازداشت نكردن موسوى در نوعى مصلحت گرايى سياسى ريشه دارد. آنها نمى خواهند موسوى را به نلسون ماندلاى جنبش ايران بدل كنند. زندانى اى كه تجسم جنايات رژيم خواهد بود و بازداشتش توجه جهانيان را به اين جنايات جلب خواهد كرد. موسوى و فروتنى و صداى آرام و متينش، موسوى و تعلق خاطرش به عدم خشونت و به خردورزى دقيقاً شهيدى است كه رژيم پوسيده فعلى توان تحملش را ندارد.

متن انگليسى اين مقاله در شماره ۱۱ مارس مجله نيوريپابليك به چاپ مى رسد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024