|
دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 17 November 2025
|
ايران امروز |
با گذشت بیش از دو سده از نخستین رویارویی نخبگان ایرانی با واقعیت عقبماندگی ایران، که معطوف به بیان خودآگاهانه عباس میرزا پس از شکست از روسیه در دوران فتحعلی شاه بود به نظر میرسد که ایرانیان همچنان در دستیابی به حداقلهای قابل قبولی از توسعهیافتگی عاجز ماندهاند. با وجود کشف و بهرهبرداری از منابع سرشار نفت و گاز در کنار وجود جمعیتی جوان و تحصیلکرده اینک پرسش از دلایل عقبماندگی ایران ابعادی مهمتر نیز یافته است. اینکه چگونه ممکن است در مدتی کوتاهتر از این بسیاری از کشورهای شرق آسیا در عین فقر منابع و سرمایههای طبیعی به توسعه دست یابند ولی ما همچنان در هزارتوی پیشرفت سردرگم مانده باشیم؟! در هر صورت پس از درخشیدن نخستین بارقههای خودآگاهی ایرانیان نسبت به عقبماندگی این سرزمین از همتایان غربی و شرقیاش مجموعهای از تحقیقات و پژوهشها پیرامون علل و دلایل این رویداد ناگوار صورت پذیرفت که ادبیاتی غنی را در زمینه توسعه و چرایی توسعهنیافتگی ایران پدید آورد. در ادامه میکوشم تا از هفت علتی سخن به میان آورم که به نظر میرسد نقش مهمتری در عقبماندگی تاریخی ایران طی دویست سال گذشته داشته اند:
استبداد ایرانی: نخستین و پربسامدترین علتی که برای تبیین عقبماندگی ایران در پژوهشهای تاریخی- اجتماعی ذکر میشود عبارت از مفهوم استبداد ایرانی میباشد. استبدادی که فرد و جامعه را در مقابل اراده پیش بینیناپذیر سلطان ناچیز تلقیکرده و از پادشاه، تصویر انسانی به غایت توانمند و غیر پاسخگو ارائه میدهد. البته روشن است که مفهوم خودکامهگی ساخته و پرداخته دو قرن اخیر است و پیش از آن کمتر کسی در حقانیت پادشاهانی که آنها را ظل الله فیالارض دانسته و حتی ایشان را به صفت، عادل میشناختند تردیدی روا میداشت. استبداد ایرانی به درختی شباهت داشت که پرورشگاه آفات بسیار بود؛ ریاکاری، دروغگویی، چاپلوسی، نخبهستیزی و پخمهپروری فقط بخشی از این پیامدهای فرهنگی بود که تا عصرها و نسلها ادامه مییافت. جامعه کوتاهمدت دستاورد دیگر استبداد ایرانی بود. همه امور فاقد قطعیت بودند و برنامهریزی بلندمدت برای توسعهیافتگی دچار امتناع بود. امور زودگذر بود و نوعی ابنالوقتی و فرصتطلبی را به جامعه القاء میکرد و نهایتا فساد در آن سیستم روز به روز فراگیرتر میشد.
فقدان سنتدموکراتیک: امروزه دیگر همگان اذعان دارند که میان دموکراسی و توسعهیافتگی پیوندی وثیق برقرار است. بدون دموکراسی، از توازن قدرت، فردگرایی، حقوق بشر، عدالت، و قدبرافراشتن جامعه در مقابل هجوم و هیمنه دولت خبری نیست. اما آنچه ما در ایران شاهد بودهایم عبارت از فقدان یک سنتدموکراتیک تاریخی میباشد. در حقیقت بخش مهمی از تاریخ این مرز و بوم تاریخ شاهان و رویتناپذیری مردم بوده است. فقدانی که با تبدیل نشدن قانون به تنها مرجع تنظیم رابطه حکومت با شهروندان، موجبات قدرت گرفتن بیسابقه حکومت در قبال جامعه را فراهم آورد. از آن پس بود که شکافی ژرف میان دولت- ملت شکل گرفت که به بیگانهگی میان دو طرف انجامید. بعد از آن بود که حاکمان یکسره میل به سرکوب مردم را در وجودشان تقویت میکردند و مردم نیز شعله امید به سرنگونی حاکمان را در عمق جانشان فروزان نگه میداشتند.
نقش پیرامونی در نظام جهانی: شوربختانه باید گفت که ایران همواره نقشی پیرامونی در نظام مبتنی بر سرمایهداری جهانی داشته است. ایران از اواخر دوره صفویه وارد چنین معادله نابرابری شد و در دوره قاجار و پهلوی با اوج پیامدهای ناگوار آن مواجه گردید. پیرامونیبودن مطابق نظریه والرشتاین ایجاب میکرد که کشورهای پیرامونی به مبداء تامین مواد خام یا بازار مصرف کالاهای کشورهای مرکز تبدیل شوند. هم.چنین کشورهای پیرامونی از آنجا که از مناسبات نابرابر اقتصادی جهان تاثیر میپذیرند میکوشند تا به سرعت عقبماندگی خود را از طریق واردات تکنولوژیهای کشورهای پیشرفته تامین نموده و سریعا به توسعه دست یابند، در حالیکه توسعه بیش از همه روندی درونزا و مبتنی بر نوعی تمایزیافتگی نهادی میباشد. هم چنین پیرامونیبودن تداوم حاکمیتهای اقتدارگرا را توجیه میکند که درصدد راهبری کشور به سوی پیشرفت در کوتاهترین زمان ممکن هستند.
تماس با لایههای سختافزاری توسعه: در طول دو سده گذشته ایرانیان بیش از آنکه با اندیشههای غربیان در ارتباط باشند با دستاوردهای سخت افزاری و تکنولوژیک غرب مرتبط بودند. روندی که البته از شکست سپاهیان ایران در چالدران آغاز و با شکست از روسیه تداوم یافت. آشنایی با لایههای سختافزاری توسعه از آنرو اتفاق افتاد که نخستین دلیل عقبماندگی ایران و خودآگاهی متعاقب آن در میدان جنگی رقم خورد که متاثر از نابرابری شگرف تسلیحاتی در دو سوی میدان بود. از آن پس بود که ایرانیان همواره در نقش واردکننده تکنولوژی ظاهر شده و مدرنیزاسیون را بر مدرنیته اولویت بخشیدند. پیامد کار هم شکلگیری نوعی تاخر و حتی تعارضفرهنگی بود. به عبارت دیگر از آنجا که فرهنگ مدرنیته در اعماق این سرزمین جوانه نزده بود وارد کردن تکنولوژی نه تنها ما را به کامیابی نرساند بلکه بیش از پیش بر دامنه آشفتگیها و اسکیزوفرنی فرهنگی ما افزود و ایرانیان را تلخکامتر از گذشته به حال خود رها کرد.
نقش حاشیهای علوم انسانی: علوم انسانی زبان دنیای مدرن محسوب میشوند لذا آشنایی عمیق با این علوم میتواند به ارتباطی موثر، فعال، و سازنده با جهان امروز بینجامد. متاسفانه از همان روزی که نوعی خودآگاهی در میان نخبگان ایرانی نسبت به عقبماندگی کشور اتفاق افتاد ما بیشتر شاهد توجه به آموزش علوم پایه و مهندسی بودهایم تا علوم انسانی. در سالهای بعد از انقلاب اسلامی هم به دلیل چیرگی نوعی رویکرد غربستیزانه در سطوح فوقانی قدرت و بهجای پرداختن عالمانه به علوم انسانی نوعی بدبینی را نسبت به آنها پراکندیم و حتی کوشیدیم تا نسخهای بدلی از آن به نام علوم انسانیاسلامی عرضه نماییم. البته نتیجه پیشاپیش مشخص بود. اتلاف منابع و سرمایهها، برتری علوم مهندسی بر علوم انسانی که اکنون غربی نامیده میشدند، و در نهایت دور ماندن از تعامل موثر با جهان در راستای دستیابی سریعتر به توسعهای که در آن سهم سه فرهنگ ایرانی، اسلامی، و مدرن به اندازه کافی ادا شده باشد.
قرار گرفتن در معرض گفتمان چپ: در دوران پس از جنگ جهانی دوم که چپگرایی سکه رایج بازار سیاست جهان بود منطقه خاورمیانه نیز به نحو شگفتانگیزی هژمونی این گفتمان را تجربه میکرد. داعیه تفسیر علمی جهان در کنار نوید ساختن جهانی نو و انسانی تراز نوین فضایی را ایجاد کرده بود که همگی سرمایه داری را دشمن درجه یک خود قلمداد میکردند. در حقیقت مبارزه با امپریالیسم آمریکا به نوعی پرستیژ تبدیل شده بود. سیطره گفتمان چپ در ایران از آنرو در عقبماندگی ما سهیم بود که بهجای دادن نقش متوازن به عوامل داخلی و خارجی، چشمان ما را یکسره بر علل داخلی بست و چشماندازی جهانی را پیشرویمان ترسیم کرد. کماقبالی دیگر این بود که بهجای مارکسیسم غربی و انسانی ما شاهد میزبانی عقب ماندهترین خوانش ممکن ازمارکسیسم در کشور بودیم. کلیشهای نخنما که به ما آموخت هدف وسیله را توجیه می کند! یا اینکه باید همواره توطئهاندیشانه و با دلی پرکینه به سرمایهداری و غرب نگریست. چیرگی گفتمان چپ اگرچه توانست در شکلگیری نهضتهای رهاییبخش در جهان سوم موثر باشد ولی از آنجا که صورت مساله توسعه در ایران را واژگونه ساخت بر عقبماندگی ما بیش از پیش افزود.
فقدان گفتوگو میان سنت و مدرنیته: برخلاف بسیاری از نمونههای موفق توسعه در جهان که جلوهای از رویش مدرنیته از بطن سنت بودند، ایران در دو سده اخیر شاهد تقابل پر هزینهای میان این دو بوده است. اینکه یا دولت های شبه مدرنی کوشیده اند تا مدرنیزاسیون را بر ویرانههای سنت بنا کنند و یا حکومت ضدمدرنی سعی کرده تا مدرنیته را به نفع سنتی انقلابی شده مصادره نماید. پرواضح است که هر دو تلاش چون فاقد عزمی برای شکلدهی به یک گفتوگوی سازنده میان سنت و مدرنیته بودند ما را به قهقرا بردند. عقبماندگی ناشی از نزاع تاریخی میان ایندو مولفه آثار زیانباری از خود به جا گذاشت از آنرو که جامعه و شخصیت ما را چندپاره ساخت. پارههایی که نه تنها نمیتوانستند به رشد شخصیت و توسعه بینجامند بلکه ما را همواره بر سر انتخاب ناگزیر میان سنت و مدرنیته سرگردان به حال خود رها میکردند. سنت پشتوانه حکومتی یافته و با اجبار به جامعه تحمیل میشود و مدرنیته اگرچه به ظاهر از جامعه و سیاست رانده میشود ولی عملا تا پستوهای خانههای ایرانیان راه یافته و در تار و پود زندگی فردی و جمعی ما ریشه دوانده است. نتیجه این تعارض لاینحل هم البته تشدید عقبماندگی کشور بوده است.
منبع: تلگرام نویسنده
@solati_mehran
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|