سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Tuesday 7 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 16.03.2007, 11:43

بيا لطفی کن ای بانو


آزاده فرقانی

سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۵

سايت روز
بعد از آن که از بازداشت موقت آزاد شدم، پس از شرکت در دو مراسم روز جهانی زن، ۸ مارس، در آخرين ساعت های همين روز بود که به جای روحيه ای شاد، خستگی به جانم ماند. در همين ساعت ها متوجه شدم خانم شهبانو فرح پهلوی – آن طور که مايلند، هنوز، ناميده شوند – برای زنان دستگير شده ی ۱۳ اسفند پيام همدردی فرستاده اند و روز جهانی زن را هم تبريک گفته اند. از آن جهت که من يک دختر دستگير شده ۲۲ خرداد و ۱۳ اسفندم و پرونده ای مفتوح در دادگاه انقلاب دارم، نظرم به طور خاصی به اين موضوع جلب شد. اما از آن نظر که مدتهاست مسائل اجتماعی و سياسی جامعه ی خود را همراه با شماری از مسائل انسانی جهان با دقت پيگيری می کنم، اين حرکت نمادين خانم شهبانو، مانند حرکت های مشابه رسانه ها و سازمان های خارجی مرا به تأمل درباره ی قضيه علاقمند کرد. البته دليل آن اين است که به کار خود و دوستانم اهميت می دهم، اما هرگز درباره آنچه اتفاق افتاده است بزرگ نمايی نمی کنم.

به حضور خوانندگان و به خصوص خانم شهبانو و علاقمندان داخلی و خارجی ايشان برسانم که من متولد ۱۳۵۷ هستم. قضای روزگار و تقدير شرايط اجتماعی و شايد هم نيرويی ناشناخته درونی مرا به سرنوشت مردم ميهن و اساساً مردم جهان مربوط کرد. فشار و تبعيض و محروميت در جامعه، ناگهان خود را بر من تحميل کردند و مانند مسائل خودم شدند. مدت هاست نمی توانم در تنهايی و اتاق منافع خودم برای خوشبختی شخصی، يا متاع دنيا، از مردم نيازمند، مخصوصاً از زنان غافل شوم. هزينه هايی را هم پرداخته ام و فرصت های خوبی را هم از دست داده ام که البته در برابر آن چه زنان و مردان اين سرزمين و همه ی جهان برای آزادی و برابری کامروايی عمومی می پردازند و پرداخته اند خيلی ناچيز است. از کار من و کارهای مانند اين به هيچ وجه مجاز نيستيم چهره سازی و جنجال آفرينی کنيم. اين ها انجام وظايف عادی است و نه بيش از آن، اين هزينه ها پرداخت ناقابلی بوده اند به ازای آن چه که از تاريخ، جامعه، فرهنگ، سياست و اقتصاد ايران و مسائل جهان ياد گرفتم. در حد توان و واقعاً از هفت تا هشت منظر فکری متفاوت مسائل اجتماعی را پی گيری کردم و در عمل نيز تجربه کردم. حالا می دانم دنيای واقعی زنان ما، در طبقات اجتماعی مختلف، چه تفاوت های زياد و چه تشابه های واقعی يا آرزويی با دنيايی که نمونه اش خانم شهبانو است، دارد. اين را هم نسبتاً ياد گرفتم که دليل و انگيزه های متفاوت برای کارهای متفاوت چيست.

بياييم سر اصل مطلب. حرکت نمادين خانم شهبانو، تا آن حد که به آزادی و اظهار عقيده شخصی ايشان مربوط می شود، به خودشان مربوط است و ربطی به من ندارد. گرچه قضاوت ما نسبت به جايگاه و دليل اين حرکت ايشان نيز به ما مربوط است. ايشان يا هر کس ديگر می توانند برای روز جهانی زن پيام صادر کنند، اين حق به جای خود محفوظ. اما خانم شهبانو، با اين حرکت بی مايه، نابهنگام، خودنمايانه و بی ربط، که هيچ متوجه عواقب کار خود برای ما نيستيد، در واقع در عرصه ی اخلاق انسانی و شرافت سياسی تخطی کرده اند. تهی بودن و بی ثمر بودن کارشان به خودشان مربوط است، اما ايشان به حيطه ی آزادی عمل و کردار اجتماعی ما برای دست يابی به حقوق خودمان تجاوز يا اهانت کرده اند. توضيح می دهم.

خانم شهبانو! شما وجدان شخصی خودتان را يا يک وجدان ناظر را گواه کنيد و بگوييد چه ربطی، واقعاً چه ربطی، با تلاشگران زن در ۲۲ خرداد و ۱۳ اسفند داشتيد و داريد. وجه مشترک آنان سال ها مبارزه برای آزادی واقعی، رفع ستم، استقلال و رسيدن به حداقل های حقوق انسانی زنان است. آن ها را نيروی اجتماعی و احساس مسئوليت و همزيستی با زنان محروم، مفلوک، بيکار، فقير، کارگران فرودست، معلمان شريف، پرستاران خادم، کارمندان و مانند آنها به اين مسيرها می کشاند. شما چه پيوندی می توانيد با اينان داشته باشيد، مگر در بهترين و راستگوترين شرايط، احساس دلسوزی. اما آيا اين کافی است، که ناگهان بپريد وسط معرکه و بخواهيد فرصت شکار کنيد.

شما آيا ريالی از ثروت فراوان خود را برای جنبش زنانی که بی ترديد اشرافيت و بالانشينی را به هر نوع ممکن پس می زند، خرج کرده ايد؟ آيا کسی از خانواده، نزديکان و دوستان و خويشان شما خطر فعاليت، سازمان دهی، طومار جمع کردن، چانه زدن، دستگير شدن، بازجويی های شبانه روزی، زندان، ناامنی هميشگی اجتماعی، پريشان حالی، ناامنی شغلی و غيره را حتا برای چند ساعت به جان خريده اند؟ آيا در مدت ۲۸ سال اخير که من از ۱۰ سال پيش آن را تعقيب می کنم، نحوه ی زندگی و فعاليت سرکار سر سوزنی رابطه ای، چه برسد به رابطه ی زنده و معنادار، با جنبش مستقل زنان ايران داشته است؟ همه پاسخ ها منفی اند. من گاهی در رسانه های ماهواره ای اظهارنظرهای دوستان، طرفداران شما و خود شما را ديده ام و مثل همه ی فعالان اين جنبش هم اين شکاف عميق و هم آن پر مدعايی آن سو و هم اين منابع فراوان و ناعادلانه که در اختيار زنان آرسيتوکراسی است ما را کاملاً از شما نااميد کرده است (و صد البته حرف من متوجه زنان آگاه و روشن بين که در آن سو کار فرهنگی يا سياسی می کنند و جايگاه خودشان را می شناسند نيست).

اما شما، شهبانو، زير تأثير يا همراه با همپالگی ها يا دوروبری هايتان فرصت طلبانه و خود نمايانه می آييد وسط و پيام می فرستيد، گويی که ما از شمائيم و آنگاه تمام تلاش و حقانيت ما را که هيچ وابستگی به خارج و شما نداريم، زير سوال می بريد و گاه بر باد می دهيد و ما را می سپاريد به دست بازجويان کارشناسی که بگويند : اين هم دليل آن که از خارج پول و سفارش گرفته ايد و کارتان هيچ ربطی به نيازها و خواست های زنان ندارد، پس بگيريد که آمد و آن وقت شما ککتان هم نمی گزد. بله اين ها همه نشانه های هميشه ی نا اجتماعی بودن، نامسئول بودن، نامردمی بودن و فرصت طلبی و تلاش برای رسيدن به جبروت گذشته در شما است.

خوبست شهبانو بدانند که ايشان و شاهزادگان و فرزندانشان با تمام نيرو و خيال و در تمام ابعاد زندگی طرفدار خط مشی نوليبرال امريکايی هستند. ما نهالچه های شکننده ای نيستيم، قد کشيده ايم و موضع و حرف های شما را از بيخ و بن می شناسيم. به هر حال ما آن چنان نيستيم که شما هستيد. به هر حال ما با تمام نيروی خود و با صرف هزينه هايی که فقط گوشه ای از آن به گوش مبارک خورده است با واپس گرايی، عقب ماندگی، استبداد، تبعيض، بی عدالتی، فقر، بهره کشی ستمگرانه، زورگويی دولتی و غير دولتی، به خصوص در عرصه ی اجتماعی زنان، مبارزه می کنيم - و تا حالا هم که از ما چيزی جز اين نديده ايد. اما بديل ما قطعاً دموکراسی نوليبرالی، تجاوز امريکايی و توطئه و تهديد و زد و بند آنان با کار پردازان داخلی نيست. ما می دانيم دست بالا را در آن سو، منافع شرکت های چند مليتی، ثروتمندان و خواست های اعلام نشده ناسيوناليستی که دنبال سروری در جهان است دارد. ما می دانيم که از هر دو جناح استعماری جهانی و استبدادی داخلی بايد بر حذر باشيم. ما می دانيم از سوی قدرت های جهانی جنگ همان قدر تهديدمان می کند که مذاکره های شيطانی يا اجازه دادن به سر به نيست کردن فرشتگان. مگر تاريخ يک صد ساله ی ما که بخشی از آن به دوره ی مربوط به شهبانو است، پر از کشتار آزاديخواهان در نهايت سکوت حقوق بشری های وابسته به دولت های جبار نبوده است.

بارها وقتی حقوق بشر در اين سرزمين به شديدترين و خونين ترين وجه پايمال شده است، آن طرف ها همه مدعيانی چون شهبانو و طرفداران بالانشين حقوق زنان، خود را به چرت زده اند. سکوت مرگبار در برابر کشتار نيروهای چپ، سوسياليست کمونيست، آزاديخواه، دگرانديش عقيدتی و جز آن از سوی محافل قدرت، اشرافيت و دلسوزان رده ی بالا تجربه شده است. زير سايه ی پنتاگون و وزارت خارجه امريکا يا واحدهای مشابه در اروپای غربی و اسرائيل و استراليا می نشيند تا کمونيست کشی در شيلی، ويتنام، اندونزی، ايران (و شايد بعدها در کوبا، ونزوئلا و عراق و...) به پايان برسد آنگاه دلسوزان کودکان و زنان، آن هم در سطحی ترين خواست ها، سر و کله شان پيدا می شود. اين که آنان زن هستند و حق هم دارند که پيام توخالی بفرستند به جای خود، اما واقعاً اين جور حق داشتن با صداقت، مسئوليت، امنيت جان فعالان و دگر انديشان همراه است؟ البته که نه.

در بازجويی ها و در رسانه های وابسته به حاکميت ايران ما را منتسب به خارج و کارگزار برای اجرای مقاصد بيگانه می خوانند. هر بلايی به سر من می آيد و بيايد در مقايسه با اين اهانت خفت بار کم است. در چنين اوضاع و احوالی، سرکار خانم شهبانو، شما درست مانند فرشته ی نجات بازجويان، از آسمان اوين نزول اجلال می شويد و برای ما پيام می فرستيد. شما با اين کارتان کار ما را به شدت سخت تر و فشار را بر ما بسيار بيشتر می کنيد. آيا فکر نمی کنيد دختران جوان بی تجربه وقتی صفحه ی کاغذ پيام شما را جلويشان می گذارند در پس آن اتهام ها چه حالی پيدا می کنند؟ خانم شهبانو متوجه عواقب فرصت طلبی ها و خودنمايی های خود باشيد. يک نفر می گفت با توجه به آن رويکرد کينه توزانه که شهبانو به مناسبت ۲۲ بهمن در سال ۱۳۵۸ نسبت به روشنفکرانی که شوهر تاجدار و منجی ملت را سرنگون کردند، حال او هم دارد هم خودنمايی و هم در واقع انتقام جويی می کند :
بگذار همه ی روشنفکران و آزاديخواهان دگرانديش بميرند، ما سرفراز شديم و دولت ايران خوار و ضعيف و ضمنا فردای روز هم از دست اين دگرانديشان.

من به بسياری از حرکت های مبارزاتی گذشته انتقاد دارم که بعضی از آن ها جدی است. اما ارزش تاريخی و اجتماعی آنها و اثر گذاريشان در شکل گيری جريان های حال را فراموش نمی کنم. در مطالعه ی بی طرفانه و چندگانه ی تاريخ داشتم شوهر تاجدار شما، شهبانو، چه بلاهايی به سر کسانی چون من آورده است، و خيال نکنيد می خواهم جريان های بعدی آن را ناديده بگيرم که اگر می کردم که در اين وضع نبودم. مگر اشرف دهقانی، رقيه دانشگری، ويدا حاجی تبريزی، مرضيه اسکويی، فاطمه امينی، مستوره احمدزاده، بيژن جزنی (و يارانش)، گلسرخی، دانشيان و صدها تن ديگر، مگر کشتار افسران توده ای، نيروهای ملی، قيام کنندگان ۱۵ خرداد، فدائيان، مجاهدان، مسلمانان مبارز، کشتارهای سال های ۵۶ و ۵۷ دروغ و افسانه اند - گرچه به نوعی افسانه اند و افسانه های بعدی چون سعيد و مختاری و پوينده و فروهرها نيز از يادمان نمی رود. شوهر تاجدار شما حتا به ياران و خدمتگذاران نزديک خود نيز بی وفايی کرد. اما ببينيد شما در کتابتان و در مصاحبه هايتان چگونه جانب انصاف را از دست داديد و حال خيال می کنيد می توانيد با اين پيام ها راهی به دل زنان و مردانی باز کنيد که در واقع بدنه ی اصلی شان، اعقاب همان ها هستند. اين کار را اگر در حال حاضر نيز کسانی با ناديده گرفتن ددمنشی ها و حق کشی های جنون آميز بخواهند انجام بدهند – که دادند – همان قدر مورد بی اعتنايی قرار می گيرند. راه شما – و راه امروزی ها – انتقاد از گذشته و صداقت در حال و واگذاری آينده به فرزندان اين ميهن است – و نه به فرزندان خودتان.

به هر حال حق شما، خانم، برای پيام پراکنی محفوظ است، اما من يکی به شما اطمينان می دهم، جنس و سرشت حرکت های مردمی و آن باوری که من و صدها هزاران چون منِ جوانِ خودانگيخته بر اثر مطالعه، تأمل و حضور اجتماعی به آن رسيده اند، از جنس مردم گرا، آزاديخواهانه ژرف و عدالت جويی پهناور است. شما اين چيزها را وقتی بخواهند دامن شما و يارانتان را بگيرند، قطعاً دوست نداريد. اين از آثار و احوالتان معلوم است. اما بيا لطفی کن ای بانو! و سايه ی اين پيام هايت را از سر ما کم کن. به ديگران هم همين را توصيه بفرماييد. اين حرف من عيناً متوجه وزارت خارجه آمريکا، آن اتاق آزادی، آن گروه جديداً منتقل شده به زير سايه ی دولت بوش و تمام رسانه های رسمی و نارسمی خارجی نيز می شود. صد البته در دنيای وانفسای بی خبر نگهداشتن ها و «خبرکُشی» ها، ارزش خبر رسانی غير گزينشی و سالم و نقد و تحليل، بسيار بالا و مورد احترام است. اما ما را وابسته به خودتان جلوه ندهيد، ما را سياست زده نکنيد و به دنيای خود نکشانيد. ما فعال اجتماعی هستيم، از خط ديگر و به دنيای شما نمی آييم.

همين ديروز در يک جمع فارغ التحصيلان، چند ساعتی پس از آزادی، به مناسبت روز جهانی زن شرکت کردم. آن جا ديدم پيام اکبر گنجی را پخش کردند و پيام يک سازمان داخلی را نيز (که البته بنيانگذاران آن مورد احترام و علاقه بسيار من هستند) نه من و نه خيلی از ميهمانان اصلاً از اين کار خوششان نيامد، چند نفری هم به اعتراض مجلس را ترک کردند. بله، آقای گنجی که حسابش پاک با شهبانو و شاهزاده و ياران ايشان جداست و برای آزادی و افشای حقيقت مبارزه کرده و رنج ديده است، البته با آن گرايش و علاقه هايی که دارد، طبعاً و حتماً رهبر ما نيست که آن جا پيام بفرستد. اين پيام فرستادن برای ما قابل قبول نيست يا اين که ما کار بدی کرديم که به آن جايی رفتيم که رهبرشان گنجی است. ضمناً آن سازمان نيز تنها سازمان موجود در کشور نيست. پس چرا سياسی کاری و عمل ناعادلانه در جمع مشتاقان عدالت انجام شد؟ نمی دانم.

من آن چه در مورد اثر منفی اين گونه مداخله ها و خودنمايی ها می دانستم گفتم. اين حرف دل تقريباً تمامی دوستان و آشنايان من در فعاليت اجتماعی زنان است. اگر کسی از دوستان فعال در جريان های اخير حرف اين جانب تقريباً کوچکترين را قبول ندارد و يا حداقل پيام شما را مثبت و اميدبخش می داند، اين قلم و اين کاغذ و اين هم اينترنت (روزنامه ای که در واقع وجود ندارد) به شرط داشتن صداقت و شجاعت روحی و علمی.

* آزاده فرقانی از فعالان زن بازداشت شده در روز ۱۳ اسفند است.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024