دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Monday 6 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 12.11.2006, 11:41

مكتب تبريز


اعتماد ملی / محسن مومنی

سيدجواد طباطبايی و پروژه فكری او در سال‌های اخير با توجه به تغيير سمت‌ و سوی فكری بسياری از افراد تعقيب‌كننده مسائل سياسی در ايران (از توجه به وجوه بيرونی امور سياسی و بينش سياست‌زده، به رجوع به مبانی فكری بنيانی و فلسفی سياست) ـ بسيار مورد توجه قرار گرفته ‌است. شايد شكست جنبش اصلاحات و بارز شدن بنيان‌های كم‌عمق فكری آن در طول اين چند سال، يكی از عوامل اساسی در تغيير سمت و سوی توجهات و معطوف‌شدن دوباره آن‌ها به سمت رابطه ‌«سنت ‌و تجدد‌» و يافتن راه برون‌رفت از وضعيت كنونی با تبيين نسبت ما با اين دو، بوده ‌است.

در جست‌وجوی منطق شكست‌های پی ‌در پی

جواد طباطبايی علت شكست‌های پی در پی جنبش تجددخواهی را فقدان انديشه و نبود مفاهيم بنيادين در پس اين تحولات می‌داند. از نظر او ‌«شكست‌های پی‌در‌پی تحولات تاريخی و تجدد در ايران، صرف نظر از جنبه‌های اجتماعی، سياسی، اقتصادی و تاريخی، ناشی از فقدان انديشه‌ای منسجم و كمبود برخی مفاهيم بنيادينی است كه بدون آنها شالوده هيچ دگرگونی تاريخی عمده‌ای استوار نخواهد شد.‌» او می‌كوشد تا با بازنگری در تاريخ ايران منطق درونی آن را بكاود و از اين راه به تبيين راه‌های پيش رو بپردازد. آن‌گونه كه او خود اشاره می‌كند، او ‌«تاريخ‌نگار انديشه سياسی در ايران نيست، بلكه حتی آنجا كه به حوادث تاريخی اشاره می‌كند، به ورای تاريخ و لاجرم به منطق درونی انديشه و برآمدن، بسط و زوال آن نظر دارد.‌»

تامل فلسفی در تاريخ

از اين منظر او برای تاريخ‌نويسی آگاهانه و همراه با تاملات فلسفی ارزش فراوانی قائل است. به زعم او ‌«چنانكه تامل فلسفی، پشتوانه تدوين تاريخ، به عنوان مكان آگاهی ملی نباشد، تاريخ‌نويسی ممكن نخواهدشد.‌» و از اين منظر عدم توجه به تاريخ را نشانه واگذاری ‌«خويشتن خويش‌» يك ملت می‌داند. ‌«تاريخ، مكان پديدار شدن آگاهی ملی هر قومی و تاريخ‌نويسی مكان خودآگاهی است . اينكه قومی نوشتن تاريخ خود را به ديگران واگذار كند، جز به معنای واگذار كردن ‌«خويشتن خويش‌» نمی‌تواند باشد.‌»

نظريه انحطاط تاريخی ايران

با توجه به همين تامل فلسفی در تاريخ است كه طباطبايی، تحول تاريخی ايران زمين و به تبع آن، تاريخ انديشه در ايران را به دو دوران اساسی قديم و جديد تقسيم می‌كند. دوران قديم ايران از بنيانگذاری شاهنشاهی هخامنشی شروع می‌شود و تا فراهم آمدن زمينه‌های فرمانروايی صفويان ادامه می‌يابد. اين دوران خود به دو مرحله باستان و اسلامی تقسيم می‌گردد. اما دوران جديد با ظهور صفويان و حضور اوليه ايران در روابط جهانی آغاز می‌گردد. ‌«اين تقسيم‌بندی تاريخی كه دوره جديد ايران را در رابطه با دنيای مدرن غرب می‌داند، مساله انحطاط تاريخی ايران و زوال انديشه را به دنبال دارد؛ چرا كه در آن مواجهه وضعيت پرتعارض در افق مناسبات درونی وبيرونی ايران زمين پديدار شد.‌» اين دوره كه حاصل ‌«تعارض ميان انديشه سنتی و سرشت مناسبات نوآيينی بود، طباطبايی را به طرح ‌«نظريه انحطاط ايران‌» راهبر شده‌است. طباطبايی برای تبيين منطق درونی انحطاط ايران و زوال انديشه در سرآغاز دوران جديد تاريخ ايران بنيان‌های فكری و پايه‌های معرفتی آن را مورد تامل قرار می‌دهد. و حاصل اين تامل تبيينی از چگونگی روال به انحطاط كشيده‌شدن انديشه در ايران، پس از درخشش‌های اوليه سده‌های نخست ميانه است و بازنمايی منطق انحطاط تاريخی ايران، به تبع انحطاط انديشه از اين راه ميسر می‌شود. ‌«گرچه مقدمات انحطاط تاريخی، با پايان عصر زرين فرهنگ ايران در سده ششم فراهم آمده‌بود، اما با يورش مغولان، ايران در سراشيب هبوطی افتاد كه تنها نخستين سده فرمانروايی صفويان ـ از شاه اسماعيل تا مرگ شاه عباس توانست مانعی موقتی در برابر آن ايجاد كند.‌» او با تامل در تاريخ انديشه سياسی در اروپا نتيجه می‌گيرد كه انديشيدن به انحطاط و پرسش از آن مقدمه بحث تجدد است. به نظر او ‌«گذار از انحطاط تاريخی جز از مجرای انديشيدن درباره آن امكان‌پذير نخواهد شد.‌» به زعم او ‌«فقدان مفهوم انحطاط در يك فرهنگ، نشانه عدم انحطاط نيست، بلكه عين آن است.‌» تامل در آثار تاريخی، انديشه سياسی و ادبيات سده ميانه در پروژه طباطبايی از زاويه نگرش به انحطاط، بازخوانی می‌گردند و نشانه‌های زوال در آن‌ها يكايك نشان‌داده‌می‌شوند. بدينسان توجه او به ادبيات، هماهنگی خاص آن را با سير انحطاط تاريخی برای طباطبايی روشن می‌كند و از اين منظر او بدين نتيجه می‌رسد كه: ‌«لسان غيب حافظ واپسين تامل در تقدير تاريخی ايران و وجدان نگون‌بخت ايرانيان بود.‌»

مكتب تبريز

طباطبايی در تكميل بحث فلسفی خود از تقسيم‌بندی تاريخ ايران، دوره جديد را به ٣ زير دوره تقسيم می‌كند: دوره ‌«گذرا‌» از چالدران تا جنگ‌های ايران و روس (تركمانچای.) دوره دوم كه با اصلاحات عباس‌ميرزا در دارالسلطنه تبريز آغاز می‌گردد و با پيروزی جنبش مشروطه‌خواهی مردم ايران به پايان می‌رسد. دوره‌ای كه طباطبايی آن‌را با عنوان ‌«مكتب تبريز‌» كه مركز تجددطلبی، مشروطه‌خواهی، گسترش انديشه آزادی و هواداران از حكومت قانون بود، معرفی می‌كند. دوره سوم نيز از استقرار مشروطه تا دهه ٦٠ شمسی را شامل می‌شود. از نظر طباطبايی ‌«انحطاط‌»، ‌«قانون‌» و ‌«انقلاب‌» مفاهيم و مقولات محوری اين ٣ دوره در دوران جديد تاريخ ايران هستند. از نظر من پرسشی چون پرسش عباس ميرزا از بيگانه (و در واقع نگرش او به خويشتن از زاويه تجدد) درباره چرايی شكست‌های پی در پی ايران در جنگ‌های ايران و روس، اساسی‌ترين عاملی است كه ما را از بافته‌های موهوم و سطحی‌نگر توطئه‌انگار و نگرش‌های بی‌پايه و اساس تقديرانگارانه و جبرگرا جدا ‌می‌سازد و خويشتن‌ما را در نظرمان جلوه‌گر ساخته، راه مواجهه با تحولات پيرامونی را روشن می‌سازد.‌

كتاب موعود

كتاب مكتب تبريز چنانچه گفته‌شد به تبيين اين دوره تاريخی و منطق فلسفی ورای آن می‌پردازد. پيش از اين جواد طباطبايی در كتاب‌های پيشين خود وعده داده كه، به تبيين و ايضاح برخی قسمت‌های مهم پروژه خود در اين كتاب بپردازد. ‌«ايضاح منطق حضور مرده ‌ريگ سنت در دوران جديد ايران و نقادی سنت از ديدگاه الزامات دوران جديد و انديشه تجدد، كه به تعبير او اقدامی اساسی است و چنان كه دستاوردهای چنين نقادی‌ای در اختيار نباشد، فهم منطق شكست‌های پی در پی ايران در تجددطلبی امكان‌پذير نخواهد شد‌»؛ و تبيين اينكه چرا ‌«يكی از عمده‌ترين علت‌های شكست جنبش مشروطه‌خواهی مردم ايران، فقدان مبانی نظری ناشی از الهيات بوده‌است و نه چنان كه گفته‌اند، وجود مبانی‌»؛ برخی از قسمت‌هايی هستند كه به وعده او در اين كتاب به تفصيل مورد بررسی قرار گرفته‌اند علاوه بر اين سيدجواد طباطبايی پاسخ به پرسش از وجوه و مبنای تفاوت قائل‌شدن ميان تفكر ايدئولوژيك و غيرايدئولوژيك را، كه با توجه به آنچه در ‌«تظلم بر انديشه شريعتی در دهه ٧٠‌» آمد (كه تنها نمونه‌‌ای از تفكر مخالف اين تقسيم‌بندی است)، با چالشی جدی مواجه است را، به خواندن بخش‌هايی از اين كتاب حواله نموده‌است.

التفات به مبانی

آن‌گونه كه ديديم جواد طباطبايی بيش از هر چيز توجه به مبانی نظر دارد و ‌«مهم‌ترين عامل شكست مشروطه و به دنبال آن تجددخواهی را بی‌التفاتی به مبانی نظری و بی‌توجهی هر دو طرف (روشنفكران و روحانيان سنتی) به اين مبانی نظری می‌داند. ‌«او معتقد است ‌«تاريخ ايران از برآمدن صفويان تا انقلاب اسلامی، بيشتر از آنكه تاريخ توطئه‌های پی در پی باشد، تاريخ بی‌التفاتی به بحث در مبانی است.‌» در نظر او ‌«در شرايط بی‌التفاتی به مبانی، انتقال انديشه سياسی و حقوق جديد به نظام حقوقی شرع و بالعكس در لغزشگاه‌ها تنها می‌تواند راه ايدئولوژيك‌شدن انديشه سنتی را هموار كند.‌»

چون جمع شد معانی گوی بيان توان زد

از همين منظر توجه به مبانی است كه او التفات به ‌«تاريخ انديشه سياسی در اروپا‌» و بررسی دقيق و نه سطحی آن و در كنار آن پرداختن به سير تاريخی ‌«زوال انديشه سياسی در ايران‌» ـ و رها نكردن دامن تامل درباره اين مقوله و ادامه آن در بررسی انديشه ‌«ابن خلدون‌» و ‌«خواجه نظام‌الملك طوسی‌» ـ را مقدمات طرح ‌«پرسش درباره انحطاط تاريخی ايران‌» می‌داند و پيش از ورود به بحث اصلی خود، اين مقدمات را در كتاب‌هايی كه به عنوان ديباچه طرح اصلی تا كنون ارائه ‌شده‌اند، بررسی نموده ‌است. به نظر می‌رسد كه كتاب ‌«مكتب تبريز‌» پس از همه اين مقدمات و پس از تبيين مقدمات بحث انحطاط در ‌«ديباچه‌ای بر نظريه انحطاط ايران‌» قسمت اصلی بحث طباطبايی درباره ‌«نظريه انحطاط ايران‌» باشد. نشر اين كتاب به انتشارات ‌«ستوده‌‌» تبريز سپرده شده و از قرار معلوم، چاپ آن به پايان رسيده و همين روزها، توزيع آن آغاز خواهدشد.




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024