دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Monday 29 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 30.12.2022, 0:08

در ضرورت «تسویه حساب با گذشته»


آرمان امیری

موضوع محوری کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها»، ترکیبی آلمانی‌ است (Vergangenheitsaufarbeitung) که مترجم در نهایت معادل «تسویه حساب با گذشته» را برای آن انتخاب کرده.* یک جور مواجهه‌ی نقادانه با گذشته‌ی خویشتن یا نوعی خودانتقادی پیشرفته. مفهومی که بیشتر مختص نسل جدیدی از آلمانی‌هاست که سال‌ها پس از جنگ سعی کردند با گذشته‌ی شرارت‌بار پدران و مادران خود مواجه شوند و بار مسوولیت آن را بپذیرند.

سوزان نیمن، نویسنده‌ی کتاب، تلاش می‌کند تا از تجربیات موفق آلمانی‌ها در روند «تسویه حساب با گذشته» درس‌هایی برای سایر ملل بگیرد. طبیعتا تمرکز اصلی خود او به عنوان یک یهودی آمریکایی، بر فجایع تاریخی کشور آمریکا مانند دوران برده‌داری است؛ اما به صورت مداوم هشدار می‌دهد همان‌گونه که جنایت‌های احتمالی در سایر نقاط جهان، توجیهی برای جنایت‌های نازیسم در آلمان نمی‌شد، آمریکایی‌ها هم حق ندارند با تمرکز بر محکوم کردن جنایات نازی‌ها، از زیر بار مسوولیت خودشان شانه خالی کنند. بدین ترتیب، پیشاپیش به خواننده‌ی کتاب نیز هشدار می‌دهد که اگر شهروند کشوری دیگر است، باید فراتر از مصادیق ذکر شده در کتاب، به دنبال اصل مطلب رفته و آن را با شرایط تاریخی خودش وفق دهد.

برای تاکید بر این ضرورت، نیمن به کلامی از «تزوتا تودوروف»، اندیشمند بلغاری/فرانسوی ارجاع می‌دهد که: «آلمانی‌ها باید از یگانگی هولوکاست سخن بگویند، یهودیان از جهان‌شمولی‌اش». در واقع، در جریان «تسویه حساب با گذشته»، هر گروهی باید سعی کند تا حد امکان بر اشتباهات خود تمرکز کند؛ با این حال، نیمن به ما نشان می‌دهد که این روندی نیست که آلمانی‌ها از همان ابتدا در پیش گرفتند. دست‌کم، نسل نخست آلمانی‌های پس از جنگ، به انواع و اقسام توجیهاتی روی آوردند که به گوش ما بسیار آشنا است.

مارتین هایدگر، یکی از سرشناس‌ترین این بازماندگان، جایی گفته بود: خودداری متفقین از صدور اجازه‌ی بازگشت او به تدریس «ددمنشی‌ای عظیم‌تر از هر کدام از کارهای هیتلر» بود. خواننده‌ی غربی ممکن است به حیرت بیفتد که چه سطحی از ابتذال اخلاقی و سقوط انسانی ممکن است اندیشمندی را به این خودبینی برساند که مصائب ناچیز خود را در رده‌ی هولناک‌ترین جنایت‌های بشری قرار دهد؟ اما خواننده‌ی ایرانی خیلی زود به یاد برخی اصحاب قلم در کشور خودش می‌افتد که دریافت چند کامنت پرخاش‌جویانه در شبکه‌های مجازی را هم‌ردیف و حتی بالاتر از جنایت‌های فجیع حکومت رده‌بندی می‌کنند تا در زمانه‌ی کشتارهایی تکان‌دهنده، خودشان را اصلی‌ترین قربانیان وضعیت جا بزنند!

واقعیت این است که آلمانی‌ها هم تا مدت‌ها بیش از آنکه خود را مقصر بدانند، احساس و ادعای قربانی بودن داشتند و بدین ترتیب از زیر بار مسوولیت شرارت‌هایی شانه خالی می‌کردند که ای بسا در اعماق وجودشان برای آن کراهتی هم قائل نبودند. پذیرش این حقیقت، حداقل به یک نسل بعد موکول شد؛ جایی که به مرور حقایق تلخ‌تری هم آشکار شده بود:

پیشتر، بسیاری از پژوهشگران علاقه داشتند که پیاده‌نظام جنایات نازی‌ها را توده‌های بی‌سواد، ناآگاه، از خودبیگانه و در یک کلام «اراذل و اوباش بی‌هویت» جلوه دهند. رد پای تعبیر «اوباش» برای بدنه‌ی حامیان هیتلر در بسیاری از آثار هانا آرنت هم به چشم می‌خورد. گرایش و رویکردی که سال‌های سال در جامعه‌ی نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی نیز بسیار پررنگ بوده است تا گناه تداوم این رژیم وحشت را، همواره به گردن ناآگاهی و عقب‌ماندگی جامعه‌ بیندازند.

در مقابل، «بتینا استانگنت» که کتاب «آیشمن پیش از اورشلیم» را در پاسخ به اثر معروف آرنت نوشت، اعتقاد به کلی متفاوتی دارد: «او به این نتیجه نرسیده و مجاب نشده است که آلمانی‌ها با بدترین واقعیت دوره‌ی نازی‌ها رویارو شده‌اند: نه توده‌ی نادان، بلکه نخبگان تحصیل‌کرده نیروی محرک رژیم بودند. از پانزده مقام مسوول حاضر در کنفرانس وانزه که در آن بر سر راه حل نهایی به توافق رسیدند هشت نفر دکتری داشتند: بعد از جنگ نازی‌ها به شکل بیگانگان خون‌خوار، و اگر پایش می‌افتاد با چاقوهایی در میان دندان‌هاشان تصویر می‌شدند. هیچ یک از استادان نمی‌خواستند تصدیق کنند و بپذیرند که خود را با نظام تطبیق داده بودند و از این نظر اوضاع به کامشان شده بود».(درس گرفتن از آلمانی‌ها / ص۹۲)

اگر بخواهیم این جرأت را به خود بدهیم که با کاربست توصیه‌ی تودوروف، کابوس چهل‌ساله‌ی رژیم حاکم را از نظرگاه خود یک نسخه‌ی بومی‌شده از نتایج شرارت‌های جمعی‌مان قلمداد کنیم، آن‌گاه بهتر در می‌یابیم که چرا برای برون‌رفت از وضعیت فعلی با بحران آشکار فقدان نخبگان یا نهادها یا جریانات ریشه‌دار سیاسی مواجه شده‌ایم و چرا جنبش انقلابی اخیر تا بدین حد وابسته به ابتکارات توده‌ای، در کنار همراهی معدودی از سلبریتی‌های غیرسیاسی است؟

بخش بزرگی از جامعه‌ی مدنی/سیاسی پرورده شده طی چهار دهه‌ی گذشته، با پوست و گوشت و استخوان خود آغشته به رژیم حاکم است و اگر آشکارا دست به توجیه و تئوریزه کردن رفتارهایش نزده باشد، دست‌کم در برابر شرارت‌هایش سکوتی تاییدآمیز داشته است. اینان هنوز هم ترجیح می‌دهند تا حد امکان از پیچیدگی‌های اخلاقی و سیاسی به عنوان غبارهایی ابهام‌آلود برای سرپوش گذاشتن بر شنائت عریان حاکمیت استفاده کنند، تا مستقیم و غیرمستقیم، بی‌عملی یا ای بسا همکاری خود با این ماشین مخوف را توجیه کنند؛ و البته فراموش نمی‌کنند که در تمامی این مراحل همچنان خود را «قربانی» وضعیت جلوه دهند و برای اشغال جایگاه مدعی، انگشت اتهام را بار دیگر به سوی توده‌ها اشاره بروند.

در نقطه‌ی مقابل، می‌توان امیدوار بود که جامعه‌ی ایرانی به ظهور نسل جدیدی دلگرم است که شجاعانه می‌خواهد با تمامی اشتباهات گذشته‌ی پدران و مادران‌ش مواجه شود. بی‌هیچ اغماض و پرده‌پوشی انگشت اتهام را به سمت تمامی اشتباهات‌شان نشانه برود، و در نهایت امید خود به یک فردای روشن‌تر را تنها از مسیر یک تسویه‌حساب کامل با گذشته جستجو کند.

اگر این روایت من از وضعیت موجود درست باشد، می‌توان نتیجه گرفت تنها اشخاص، نهادها یا جریاناتی این توانایی را خواهند داشت که با جنبش نوین ایران همراهی کرده و در آن سهیم شوند که یا هیچ پایی در گذشته‌ی سیاه تاریخی کشور نداشته باشند، و یا پیش از هرگونه تلاش برای ورود به مجادلات جدید، ابتدا با پیشینه‌ی تاریخی خود تسویه حساب کرده و کار نقد و بازخوانی را از کارنامه‌ی خودشان آغاز کنند. در واقع، همگان (حتی رادیکال‌ترین نیروهای اپوزوسیون) باید به سهم و اثرگذاری خود در روی کار آمدن این رژیم وحشت، یا تداوم و بقای آن اذعان کرده و بابت آن پوزش بخواهند. کاری که «بهاره هدایت» در نامه‌ی اخیر خود انجام داد و دیگران هم نباید از آن گریزی پیدا کنند.

پانویس:
برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها» نوشته‌ی «سوزان نیمن» به کانال تلگرام نشر برج مراجعه کنید.


مجمع دیوانگان




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024