يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Sunday 5 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 21.06.2021, 20:33

تئوکراسی و دمکراسی


آرمین لنگرودی

اکنون مشاجره بر سر این است، که آیا حکومت کردن بر پایه‌ی یک جهان‌بینیِ از پیش تعریف شده و با کمک ‏دستگاههای مدیریتی‌ای که این نحوه‌ی حکومتی بر جامعه و کشور را مداوماً کنترل و پاسداری می‌کنند، می‌تواند ‏اساساً دمکراتیک، بعضاً دمکراتیک و یا کمی دمکراتیک باشد؟ و اینکه آیا می‌توان یک چنین سیستمی را ،که ‏منطبق با یک «ایدئولوژی از پیش تجویز» شده اداره می‌شود، تغییر داد و یا اصلاح کرد؟

این پرسش‌ها در شرایطی ‏مطرح می‌شوند که این سیستم، تمامی دستگاههای آموزش جمعی (مدارس، دانشگاهها، دستگاهها و وسایل ‏ارتباط جمعی و ...)، به‌منظور دستکاری و شستشوی افکار طیف قابل توجهی از مردم بی‌- و یا کم‌سواد و طبقه‌ی ‏خواهان داشتن قدرت سیاسی و اقتصادی در کشور را در دستان خود متمرکز کرده است. و اینکه با استفاده از ‏تمامی این ابزارهای حکومتی و متدولوژی استفاده از سانسور، فساد و خرافات جمع‌آوری شده در جهانبینی‌ای که ‏پایه‌های حکومت را شکل می‌دهند، این حاکمیت قادر است بخش بزرگی از عوام را در زیر بیرق «دفاع از عقیده»، ‏که گویا در بین تمامی نیازمندیهای اجتماعی، «الویت نخست» را داراست، در جهت پیشبرد مقاصد خود بسیج ‏نماید. هدف چنین نظامی، شکل‌دادن به «مقبولیت» ایدئولوژی حاکم است و همچنین «پذیرفتن» اینکه، صلاح این ‏ایدئولوژی را تنها «ایدئولوگ»های پرورش یافته در دامان این ایدئولوژی می‌توانند «تشخیص» داده و بنحو  احسن ‏حفظ نمایند.‏

یک حکومتی که بر  چنین دستگاه‌های «تولید اعتقاد» تسلط دارد، می‌تواند نه تنها ملتِ «در صحنه»ی مورد نیاز ‏خود را تولید نماید، بلکه حتا با ساختن آلترناتیوهای نجات‌دهنده‌ی سیستم، آنها را برای «روز مبادا» تربیت کرده و ‏در بین اقشار منتقد سیستم، بعنوان روشنفکرانِ اپوزسیون نظام جاسازی کند. این سیستم حتا قادر است ‏‏«انتخابات» برگزار کند، تا علاوه بر «مشروعیت» دادن به خود، به رهبری این سیستم، که در رأس هرم قدرت قرار ‏گرفته است نیز ، مجوز لازم برای اجرای احکام «مقدس» حکومتی را بدهد. کسانی که در این انتخابات، یک چنین ‏‏«مشروعیتی» به سیستم و حاکم مستبد آن می‌دهند، البته علاقه دارند، اینکار را بعنوان یک «اختیار» شخصی و یا ‏‏«ناچاری در انتخاب» نمایش دهند، چرا که سیستم مدیریتی و پرورشی حکومت، «الزام در انتخاب» را - بر مبنای ‏قوانین ایدئولوژیکی حاکم - بعنوان «آزادی گزینش» در آموزشهای خود تعبیر کرده و در ضمیر ناخودآگاه «ملت ‏همیشه در صحنه‌» و یا «ملت بیچاره»ی خود القا نموده است. این گروه از مردم خود را «خودمختار» می‌انگارد، ‏چرا که «انتخاب» خود را یا «تنها گزینش» درست دانسته و یا قدرت حاکم را «بدون آلترناتیو» جلوه می‌دهد.‏

یک حاکمیت خودکامه، که آموخته است مدیریت جامعه را اینگونه سامان دهد و برای خود مقبولیت و ‏مشروعیت بتراشد، حتا می‌تواند در بهترین حالت و در چهارچوب «امن» ایدئولوژی خود به اندازه ‏محدودی از سرکوب صرف‌نظر کند، امری که می‌تواند به نوبه‌ی خود برای منکوب‌شدگان و سرسپردگان این ‏سیستم، شاهدی بر انتخاب «درست خود» بتراشد. در چنین شرایطی برای این دسته از مردم، حکومت دیگر  ‏‏«جلوه‌ی مستبدانه» نداشته و بر طبق اختیار آنها عمل می‌کند. برای هر فرد «تلقین شده»ی این جامعه، که ‏ایدئولوژی سیستم را قبول کرده است، اکنون شرایط اقناءکننده‌ای پدیدار می‌گردد، که با کمک آن، او می‌تواند بر ‏‏«اختیاری بودن الزام» موجود تأکید نموده و آنرا بعنوان «اختیاری بودن تعلق خود به سیستم» معرفی نماید. برای ‏او این «انتخاب»، نه اقدامی از ترس قانون و یا مجازات، بلکه از این روست، که او معتقد به یافتن «بهترین گزینه»، ‏که در راستای منافع خود اوست، می‌باشد. گزینه‌ای که – اگرچه دیگران برای او آماده کرده‌اند – اما بی‌مانند ‏است، بگونه‌ای که حتا خود او نیز قادر به کشف آن، آنگونه که حاکمیت به او ارائه کرده، نمی‌بود.‏

از دریچه‌ی ذهنیت محدود این انسان «تلقین شده»، این سیستم حکومتی نه تنها یک سیستم سرکوبگرانه نیست، ‏بلکه در نزدیکی یک «دیکتاتوری» نیز نمی‌تواند قرار گیرد. سیاستهای این سیستم، حتا اگر محدودکننده، ‏سخت‌گیرانه، دیکتاتورمآبانه باشند و انسانها را در تمامی گامهای زندگیشان با «امر»، «نهی»، «مجازات»  و ‏‏«سرکوب» بدرقه کنند، از آنجا که در خدمت «منافع» آنها هستند، قابل قبول و مشروع می‌باشند. حتا برای یک ‏ناظر  ناآشنا با «سامانه‌های شستشوی مغزی» این سیستم، ممکن است این جامعه، یک جامعه‌ی «آزاد» - با چند ‏‏”اما و اگر” - بنظر آید، اگر او در جریان مشاهدات خود، علیرغم «نق زدن‌های روزمره» هیچ شورش و یا  اعتراضی ‏مشاهده ننماید و همه کس را راضی و خرسند بیابد. بر همین مبنا او می‌تواند این نوع از «زندگی» را به «فرهنگ ‏خاص» این مردم پیوند زده و آنرا الزاماً دلیلی بر ماهیت سرکوبگرانه‌ی سیستم نداند. برای اینچنین ناظری، یک ‏چنین حکومتی می‌تواند یک «حکومت قانونی» اما از «نوع بخصوص» خود باشد. دیدگاهی که در نزد کشورهای ‏خواهان مراوده اقتصادی با این رژیم بسیار مقبول و منطقی می‌نماید!‏

اما آیا اینچنین نوع از حکومت متکی بر یک جهان‌بینی – حتا در شکل ایده‌آل (و غیرممکن) شرح داده شده در بالا ‏‏- می‌تواند از دیدگاه دمکراسی مقبول باشد؟ پاسخ به این پرسش اینگونه است: برای تشخیص مقبولیت و قانونی ‏بودن یک دولت مشخص، تنها «تأیید مردمی» بسنده نیست. واقعیت اینست که، اگرچه «تأیید مردمی» یک ‏شرط لازم برای مقبولیت یک سیستم است، ولی برای آن هرگز  بتنهایی کافی نیست، چرا که ما تنها زمانی ‏می‌توانیم تأییدیه‌ی یک ملت را بعنوان یک فاکتور برای مقبولیت یک سیستم بپذیریم، که این «تأییدیه» ‏معیارهای کیفتی مشخصی را برآورده سازد.  ما تنها زمانی «تأییدیه» یک انسان را «مقبول» و «منطقی» ‏می‌دانیم، که این انسان در انتخاب خود آزاد باشد - یعنی مستقل از هرگونه نفوذی که قضاوت او را تحت تأثیر یا ‏فشار قرار دهد - و بر اساس یک «حداقل» از سطح خردمندی انجام گرفته باشد. چه کسی براستی باور دارد، که ‏یک حکومت دین‌سالار و یا ایدئولوژیکی، می‌تواند به سیرت ضددمکراتیک خود، از طریق روشهای تکامل‌یافته‌ی ‏شستشوی مغزی و یا سرکوب سیستماتیک، چهره‌ای «مقبول و مشروع» بدهد؟ چگونه یک حکومت خودکامه‌ و ‏عقیدتیِ مبتنی بر الویت اسلام شیعی می‌تواند بر مشروعیتِ «انتخابِ» خود توسط اتباع سنی، یهودی، مسیحی، ‏بهایی، و یا لامذهب کشور تکیه نماید؟ چگونه می‌توان «انتخاب» زنان یک کشور، مبنی بر «تأیید» سرکوب جنسی ‏و اجتماعی خود در زیر یوغ یک ایدئولوژی زن‌ستیز را ، «آزاد» تلقی کرد؟

اما براستی چرا اینگونه است؟ چرا حتا توسعه‌ی عَمَلی یک دیکتاتوری‎ ‎‏ عقیدتی، یعنی تحقق آمال آن در جهت ‏انتقال ایدئولوژی سیستم به مردم و تبدیل آنها به طرفداران رژیم، نمی‌تواند به تعبیر دیالکتیکی آن در جهت عکس ‏خود منجر شود، یعنی در القای یک حکومت “واقعی مردمی”؟ چرا پسندیده نیست یک چنینی کشوری را – تنها ‏بخاطر انجام انتخابات فرمایشی و بکمک پروپاگاندای تمرکز یافته بر طبق سلیقه‌ی حاکمانش– بعنوان یک کشور ‏آزاد و متکی بر قانون برسمیت شناخت؟ کشوری که بنا بر منافع حاکمانش، هرگونه فضایی را برای «تفکرهای ‏متقابل» از بین برده و انسانها را تنها به «انتخاب» یک «انتصاب» مجبور می‌کند و تلاش دارد تا به این فرومایگی ‏به یاری یک مُهر «گزینه»ی مردمی در شناسنامه‌ی آنها، «مشروعیت» ببخشد.‏

پاسخ به این پرسش از جانب من اینگونه است: افراد “خردمندی” که تحت تأثیر تلقین و دستکاری‌های ذهنی (که ‏استفاده از توانایی آنها در شکل‌گیری قضاوت‌ها و خواسته‌های منطقی را به طور قابل توجهی دشوار یا حتا ‏غیرممکن می‌سازند) گمان می‌کنند می‌توانند به طور «عقلانی» در یک «انتخاب» شرکت کنند، در یک جهل ‏مرکب گرفتار آمده‌اند. از آنجا که این انتخاب در یک شرایط روشنگرانه و قضاوتمند بانجام نرسیده است، نمی‌تواند ‏بعنوان یک «تأییدیه» برای یک سیستم برسمیت شناخته شود و بدین جهت بکلی نامعتبر و بی‌ارزش است. یک ‏‏«انتخاب» از طریق تلقین و شستشوی ذهنی، نمی‌تواند تئوکراسی را به دموکراسی تبدیل کند. میزان سنجش ‏برای تشخیص یک دمکراسی آنقدر هم آبکی نیست، که بسیاری از روشنفکران چپ و راست آرزویش را دارند.‏


نوشته‌های دیگر نویسنده در این رابطه:‏
۱. انتخابات، اسلام و توهمات تو در تو
۲. در باره‌ی دمکراسی و شُبَهات فریبنده‌ی آن
۳. واژه‌شناسی: برابری و آزادی در اسلام
۴. عوامل بی‌انگیزگی برای انقلاب در دوران ما



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024