دوشنبه ۱۹ آذر ۱۴۰۳ - Monday 9 December 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 09.12.2010, 15:01

به احترام روز جهانی حقوق بشر

جنبش سبز ایران، و افق فرهنگ سیاسی ما


ماندانا زندیان



«. . .فراموش نکن
به کودکانت هم بگو
روزی روزگاری
در ایران
وقت آن رسید
خرداد ۱۳۸۸ بیاید
ما با هم بودیم
شکست نخوردیم
و
تا همیشه داغ داریم.»(۱)


روزهایی است که چندان به گذشته‌های تقویم ما نمی‌ماند؛ لحظه از بی اعتنایی و فراموشی درآمده است، قدمی کشد، درخت می‌شود، سبزمی ماند؛ در پاییز و زمستان سبزمی ماند، سرو است- سبزی که فرونمی ریزد.

و سبز از دور خوش باوری می‌نمود؛ گفتند درختان تمام شده‌اند و دستی بر فصل شما سایه نیست؛ نمی‌دانستند بسا خفتگان نیز ابر شده بودند، می‌باریدند، می‌روییدند، دریا می‌شدند و سپیده را بر خاک شعله ور می‌ساختند.

ما آینه‌ها را بر دیوار نشاندیم و کوشیدیم خویشتن را ببینیم؛ گفتیم اگر هر اندیشۀ دگرگونی و بهکرد را تنها از سیاستگران و دولتیان نخواهیم، اگرارزش و مسئولیت فرد انسانی را پشت بی کفایتی حکومت پنهان نکنیم، اگر نابرابری، ناامیدی، سرزنش، بی حرمتی، خشونت، دشمنی و مرگ را با برابری، امید، مسئولیت پذیری، ارج گزاری و رواداری و زندگی جایگزین کنیم، جامعه‌ای خوب تر خواهیم شد- ما آزادی در چهارچوب اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را نه تنها برای برکشیدن یک حکومت خوب، که برای بازنگری و نوسازی جامعه‌ای خوب تر می‌خواهیم؛ جامعه‌ای که در فرهنگ سیاسی اش حرمت گزاردن بهحقوق شهروندان، مسئولیت مدنی هر شهرونداست.

خیزش سبز ما ایرانیان، نه با یک حکم،(آنسان که در انقلاب اسلامی به زیر کشانیدن سلطنت بود و برکشیدن حکومت اسلامی، چنان که در شعارها ثبت شده است.) که با یک پرسش آغازشد: رأی من کجاست؟

بکر می‌گوید: «هنر پرسشی است که اگر هم در قالب کار فردی جلوه کند، باز بیان «کار همبستۀ پنهان جمعی» است. دنیاهای هنری از کار تمامی مردمانی شکل گرفته‌اند که برای آفریدن آنچه اثر هنری خوانده می‌شود، ضرورت کامل دارند.» و سیاست هنر سامان دادن جامعه است- هنر ممکن‌ها.

ارسطو معتقد است در سیاست «پالایش» و «آموزش» هم ارز یکدیگر به کار برده می‌شوند؛ می‌گوید همۀ انسان‌ها در سرشت خود جویای دانستن اند؛ فصل نخست متافیزیک ارسطو با خواست دانایی انسان آغازمی شود.

پالایش را دگرگونی و بهکرد می‌دانند؛ آفریدن امکان و مسیر خوب تر زیستن- فرایافتی به ظاهر سرتاسر زیبایی شناسانه که در ذات خود به بحثی اخلاقی می‌رسد و در اندیشۀ ارسطو اخلاقی-سیاسی می‌شود و سخت با فرهنگ درمی آمیزد.

پالایش را می‌توان خواست و اشتیاق به آفریدن بیشترین دگرگونی در اندیشه و عاطفه نیز دانست، بیشترینی که در خیال می‌گنجد؛ و محدودیت‌های افق دانایی، بلکه خیال ما در هر زمان، با دانش، فرهنگ و نظام‌های ارزشی جامعۀ ما آمیخته است.

حتی تعریف «آزادی»بهدرک و دریافت ما از زندگی در شرایط زمانی و مکانی مشخص بازمی گردد- افقی که پندار ما از مرزی است که زمین و آسمان را به هم می‌رساند.

آزادی اندیشه‌ای است برای فراتر رفتن از آنمرز، از آن محدودیت؛ و طرفه آن که خود با همین مرز و محدودیت تعریف می‌شود. ما به هر چه دست یابیم خواستی دیگر پیش رویمان قد خواهد کشید و اشتیاق رسیدن به آن خواست به تلاش برای آفریدن امکان دستیابی آزادی بیشتر همراه خواهدشد.

دگرگونی ناب و بی مانند و کامل که سرتاسر بهکرد و پالایش باشد، هرگز رخ نمی‌دهد، ولی دانایی و آگاهی می‌توانند افق درک ما را دگرگون کنند و زندگانی ما را به مسیری تازه رهنمون شوند، تا خواستار خوب ترین و شایسته ترین ممکن شویم.

ما تا زمانی که در جای خود ثابت بایستیم، خط افق همان است که می‌پنداشته‌ایم؛ تنها زمانی که جای و زاویۀ نگاهمان را تغییردهیم،می توانیم افق نو بیافرینیم- به جایی تازه رسیدن، خواست‌هایی تازه داشتن، دگرگونی‌های تازه خواستن، انسانی خوب تر شدن است و جامعه‌ای سزاوار خوبی ساختن.

جنبش سبز ایران افق فرهنگ سیاسی ما را جا به جا کرد؛ ما مانند برف که سرمای خود را در سپیدی خود فاش می‌کند، ساده و روشن از زشتی‌های فرهنگ سیاسی خود سخن گفتیم و خواستیم و کوشیدیم تا تغییرکنیم؛ انسان ایرانی شاید برای نخستین بار به دفاع از حقوق انسانیِ مخالف خود، که دیگر دشمن یا غیرخودی نبود، برخاست، احترام به کرامت انسانی و «حقوق بشر» را از انتظار هماره همراه با سرزنش دولت، به گسترۀ مسئولیت فردی آورد، و به خشونت و جرم سیاسی و مجازات اعدام ، به هر دلیل و به هر شکل، اعتراض کرد.( دوستی جوان در ایران نوشته است:اعدام جنایت دولتی است.)

کوشندگان جنبش سبز، به ویژه جوانان درون؛ مانند هر آفریننده که پاک رها ازمحدودیت جهان تازه‌ای می‌بیند، از افق ذهنی رژیم اسلامی گذشته‌اند و می‌کوشند خرد و آگاهی و رواداری را مانند سرو در خط افق بنشانند و نگاه دیگران را نیز همراه خود به دوردست‌ها ببرند تا پرسش یا چالش سبز جامعه- «کار همبستۀ پنهان جمعی»- به پرسش‌های شایسته تری برسد. ولی خرد و واقع بینی دیوارهای پشت درخت‌ها را از ما پنهان نمی‌دارد، درخت می‌بالد ولی عطر شکوفه از قطر دیوار نمی‌کاهد، این دیوار می‌باید با درایت بر زمین نقش شود، تا درخت‌ها و شکوفه‌ها بمانند و دلیری خانه باز به گشاده دستی آفتاب بازگردد. این را چشم‌های تا ابد منتظر مادر «سهراب» می‌گوید.

ما یک ملتیم، ایران کشور ماست، کبوترها در رگ‌های آبی ما پرمی زنند، هزار گل سرخ در گلدان‌ها بی نور و بی باران مانده است، ما تا همین لحظه نیز از بسیار برآمده ایم و سخت پیروزیم. این را تنها کسانی باورندارند که هرگز صمیمانه همراه ما نشده‌اند و افق‌های تازه را در اشتیاق دست‌هایی که برای رساندن واژه‌ای نو به اندیشه‌ای مشتاق پالودن فرهنگ سیاسی کشور، روزنامه‌های ممنوعه را در خیابان‌ها پخش می‌کنند، ندیده اند. تعریف ما از پیروزی دیگرگونه است- دانشجویان دلاور درون می‌دانند. پیروزی ما از نقد همه کس و هر کس، همه چیز و هر چیز، پیش از همه خودمان آغازشد، که نوسازندگی و نوگری بی رهایی و بازنگری ممکن نمی‌بود، و هر بازنگری آگاهی می‌خواهد؛ جنبش سبز،به گفتۀ یک دوست جوان، «انقلاب آگاهی» است.

«از یک روزنۀ باز در هوا/ از شبهای میدان تیان آن من/ از این احساس/ که آنچه می‌بینی آنقدرها که می‌گویند، واقعیت ندارد/ یا واقعیت دارد، اما چنان که می‌گویند نیست/ از پیکار بر ضدنادانی/ از تلاش برای آگاه کردن/ از کار/ از شبها و روزهای سوت کارخانه/ از آتش بی‌خانمانها/ از خاکستر شادی؛
دمکراسی به این خاک وارد شد.»(۲)


ماندانا زندیان
هفدهم آذر یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی

------------------
۱. سرودۀ سارا محمدی اردهالی
۲. سرودۀ لئونارد کوهن



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024