|
چهارشنبه ۱۰ دي ۱۴۰۴ -
Wednesday 31 December 2025
|
ايران امروز |
مطالعات خاورنزدیک، دانشگاه پرینستون
برگردان: علیمحمد طباطبایی
بخش اول
مقدمه مترجم: در بسیاری از جوامع نفتی و اقتدارگرا، مصرفگرایی نه صرفاً یک الگوی رفتار اقتصادی، بلکه مهمترین میدانِ کنش اجتماعی است. این وضعیت تنها یک ویژگی فرهنگی نیست، بلکه پیامد ساختاریِ ترکیب دولتهای رانتی، انسداد سیاسی، نبود پروژههای جمعی و تخریب نهادهای عمومی است. در چنین بافتی، مصرفگرایی کارکردهای سیاسی پیدا میکند: جایگزین کنش مدنی میشود، تخیل جمعی را میبلعد، و نوعی «حالزدگی» (presentism) فراگیر تولید میکند. یعنی این که فقط زمان حال واقعی است و وجود دارد.
در چنین کشورهایی حاکمیت بهجای حل مسائل ساختاری — از بیکاری و فساد تا بحران مشروعیت — از «سیاست مشغولسازی» (Politics of Diversion) برای کنترل جامعه استفاده میکند. سیاست مشغولسازی مجموعهای از سازوکارهای فرهنگی، رسانهای و اقتصادی است که هدفش منحرف کردن توجه شهروندان از مسائل بنیادی و جایگزین کردن آن با سرگرمی، مصرف، بحرانهای ساختگی یا ترس کنترلشده است. این مقاله نشان میدهد که چرا چنین سیاستی در جوامع نفتی کارآمدتر است، چه ابزارهایی دارد، و چه پیامدهایی برای آینده، نهادها و تخیل سیاسی جامعه ایجاد میکند.
در جوامعی که نهادهای پاسخگو وجود ندارند، اقتصاد وابسته به رانت است، حاکمیت مشروعیت انتخاباتی ندارد و نارضایتی اجتماعی گسترده است، دولتها برای حفظ ثبات سیاسی، بهجای اصلاح ساختاری، از سیاست مشغولسازی استفاده میکنند.
هدف آن، همانگونه که نظریهپردازان علوم سیاسی (از چالمرز جانسون تا جیمز اسکات) اشاره کردهاند، «مصرف انرژی اجتماعی در حوزههای بیخطر» است.
سیاست مشغولسازی (Politics of Diversion) را میتوان چنین تعریف کرد: مجموعهای از سازوکارهای حکومتی و رسانهای که توجه مردم را از مسائل واقعی به سمت موضوعات هیجانی، کمخطر یا بیاهمیت منحرف میکند تا نارضایتی اجتماعی خنثی شود و امکان سازماندهی سیاسی از بین برود. این سیاست نوعی «مهندسی تخیل جمعی» است: بهجای اینکه مردم درباره آینده، عدالت یا حکمرانی بیندیشند، ذهنشان درگیر سرگرمی، مصرف یا مناقشات ساختگی میشود.
چرا سیاست مشغولسازی در جوامع نفتی مؤثرتر است؟ مهمترین علت آن عدم نیاز دولت به مالیات است. در نظریهٔ دولت مدرن گفته میشود: «مالیات، سرچشمهٔ پاسخگویی است.»
اما در دولتهای نفتی دولت از مردم پول نمیگیرد، پس نیازی به پاسخگویی نمیبیند. بنابراین برای مدیریت جامعه، بهجای پاسخگویی، از مشغولسازی استفاده میکند.
درآمدهای نفتی اجازه میدهد دولت رسانههای پرتولید بسازد، صنعت سرگرمی عظیم بسازد. اما پیامدهای سیاست مشغولسازی چه میتواند باشد. در جامعهٔ کوتاهمدت (Presentism) وقتی آینده تیره است و مصرفگرایی تقویت میشود، جامعه به «اکنونِ فوری» سقوط میکند. پسانداز نمادین (دانش، مهارت، مشارکت سیاسی، هویت جمعی) نابود میشود. سیاست مشغولسازی فقط مردم را منحرف نمیکند، بلکه نهادهای مستقل را نیز تضعیف میکند: دانشگاه برای جوانان فط مدرکسازی می کند. NGO ها فرمالیته یا امنیتی هستند و روشنفکر حاشیه می شود. مطبوعات نیز به شدن زیر کنترل حکومت قرار دارند.
نتیجه: قلمرو غیرمصرفیِ فکر در جامعه فرو میریزد. سیاست مشغولسازی، یکی از مهمترین ابزارهای حکومتهای نفتی و اقتدارگرا برای کنترل جامعه است. این سیاست بهظاهر «آرامش» میآورد، اما در واقع نهادها را تضعیف میکند، تخیل جمعی را فقیر میسازد، آینده را مسدود میکند و جامعه را به مصرف و هیجان لحظهای تقلیل میدهد. در بلندمدت، سیاست مشغولسازی نهتنها مشکلات را حل نمیکند، بلکه ظرفیت جامعه برای حل مسئله را بهطور کامل از بین میبرد.
در اینجا لازم است که جهت مقایسه ودرک بهتر موضوع نگاهی هم به جامعه مصرف گرا در غرب داشته باشیم. مصرفگرایی در غرب در خلأ تاریخی و نهادی شکل نگرفت. در جوامع اروپایی و آمریکای شمالی، از قرن نوزدهم به بعد، نهادهای متنوعی در کنار بازار رشد کردند. احزاب سیاسی مشارکت و بسیج را فراهم میکنند. اتحادیههای کارگری نقش میانجی میان قدرت اقتصادی و نیروی کار را بازی کردهاند. دانشگاههای مستقل از حکومت، هرچند تحت فشارهای اقتصادی، همچنان از سطحی قابل قبول از استقلال برخوردارند. انجمنها و سازمانهای مدنی ها عرصههایی برای گفتوگو و کنش جمعی میسازند. مطبوعات آزاد یا نیمهآزاد جریان نسبی اطلاعات را تضمین میکنند و سنتهای فلسفی، هنری و ادبی زنده حتی اگر نخبهگرا یا محدود باشد به حیات نقد و خلاقیت ادامه میدهند.
وجود این نهادها دو پیامد اساسی دارد. نخست، مصرفگرایی نمیتواند همۀ زندگی ذهنی را در خود ادغام کند و به عامل مطلق شکلدهندۀ ذهنیت جمعی تبدیل شود. دوم، افراد حتی کسانی که عمیقاً در منطق مصرف غوطهورند در محیطی زندگی میکنند که رقیبهای واقعی برای مصرفگرایی وجود دارد: سیاست، کنش مدنی، اخلاق، هنر، نظریه و تفکر انتقادی. این رقیبان بهعنوان «کانالهای بدیل» عمل میکنند و اجازه میدهند تجربهٔ انسانی تنها در قالب خرید، کالا و برند تعریف نشود، تمامی آنچه که نه در دوره محمد رضا شاه وجود داشته و نه بعد از انقلاب. (حتی شاید بتوان در مقاله ای دیگر نشان داد که گرایش جوانان از اوخر دهه ۱۳۴۰ به مذهب و اسلام سیاسی خود نوعی مقاومت ناخودآگاه در برابر جامعه مصرفی و ارزش های غربی موجود در آن در دوره محمد رضا شاه بوده است).
پس به طور کاملاً خلاصه و مطابق با آنچه توضیح داده شد مصرفگرایی در جامعه ایران به ویژه پس از واقعه ۲۸ مرداد به مهمترین هدف حکومت برای ساکت کردن و مشغول نمودن مردم در نظر گرفته شده بود. این مصرف گرایی تا به امروز همچنان ادامه یافته و اگر حکومت جمهوری اسلامی به شکل و نحوه لباس پوشیدن افراد کاری نداشت و برای نوشیدنیهای الکی و جشنهای خصوصی سختگیری نمیکرد و بخش زیادی از درآمد ملی را برای پروژههایی چون غنیسازی و گروههای نیابتی به هدر نمیداد میتوانست امروز بدون مشکلات بسیار کمتری همچنان درصد زیادی از مردم را در پشت خود داشته باشد. در واقع مشکل بخش عمدهای از مخالفان به ویژه طرفداران سلطنت بیشتر متوجه تحلیل رفتن جامعه مصرفی و عدم امکان زندگی در رفاه همچون پیش از انقلاب است به ویژه از طریق مقایسه با کشورهای حاشیه خلیج فارس که پنجاه سال پیش هر کدام شبیه به شهرهای کوچکی بیشتر نبودند. بنابراین نبود آزادیهای مدنی از آنجا که پیش از انقلاب نیز نایاب بودند برای طرفداران بازگشت سلطنت مسئله مهمی تلقی نمیگردد و قرار هم نیست که با آمدن سلطنت این قبیل آزادیها در جامعه نقش موثری بازی کنند.

این مقاله به بررسی دو فرآیند درهمتنیدهای میپردازد که به شکلدهی زندگی در تهران در دهه ۱۹۵۰ کمک کردند. یکی از آنها تقاضای سیریناپذیر برای برق بود، بخشی از افزایش انتظارات عمومی برای کالاهای مصرفی انبوه و استانداردهای بالاتر زندگی که از میانه قرن آغاز شد و دیگری ساخت یک سد عظیم برقآبی (hydro-electrical dam) بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱، برای پاسخ به آن تقاضا، روی رودخانه کرج در ۶۰ کیلومتری شمال تهران، با ارتفاع ۱۸۰ متر و طول ۳۹۰ متر (۱). این داستان دوگانه، و بهطور خاص نقش حیاتی که کنشگران اجتماعی در آن ایفا کردند، تعاملات جامعه- دولت و داخلی- جهانیِ خاصِ کشورهای پسااستعماری جهان سوم در دوران جنگ سرد را روشن میسازد.
جامعه مصرفگرای انبوهی که در دهه ۱۹۵۰ در تهران و پس از آن در سراسر ایران شروع به ظهور کرد، یک اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره نبود (۲). در حالی که در غرب، مصرفگرایی انبوه قرن بیستم ریشه در ظهور مصرفگرایی قرون هفدهم و هجدهم داشت، در ایران خاستگاه آن به قرن نوزدهم بازمیگردد (۳). این زمانی بود که کالاهای غربی، روسی، انگلیسی- هندی و عثمانی به مقدار بیشتری نسبت به قرن هجدهم دچار هرج ومرج به ایران میرسیدند، که با ثبات بیشتر ایران تحت قاجارها (۱۷۹۴-۱۹۲۵) و قراردادهای تجاری تحمیلشده توسط چند قدرت اروپایی تسهیل میشد. پس از میانه قرن، درباریان و تاجران ثروتمند، به ویژه در پایتخت رو به رشد تهران، شروع به نمایش آشکارتر ثروت کردند (۴). سیاستهای تودهای انقلاب مشروطه (۱۹۰۵-۱۹۱۱) به محبوبیت برخی کالاها مانند عکس (photographs) کمک کرد، و در عین حال بحثها درباره مصرف برخی کالاهای وارداتی مانند پارچه غربی تشدید شد (۵). در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، دولت رضاشاه پهلوی (۱۳۰۰/۱۳۰۴-۱۳۲۰) جادهها و راهآهنهایی را گسترش داد که به ایجاد یک بازار ملی کمک نمود. یک طبقه متوسط مدرن نوظهور به جمعیت کوچکی که توانایی خرید کالاهای مصرفی را داشتند، پیوست. در بزرگترین شهرهای ایران، خیابانهای جدیدی که با مغازههای مدرن احاطه شده بودند، مرکزی برای بازاریابی، فروش و خرید چنین کالاهایی بودند، در حالی که فضاهای تفریحی جدیدی مانند پارکها و رستورانهای نوظهور «با سبک غربی که غذاهای غربی سرو میکردند» فرصتهایی برای نمایش برخی از آنها فراهم میآوردند (۶).
با این حال، این وضعیت بسیار با مصرفگرایی انبوهی که در نیمه دوم قرن رشد کرد، فاصله داشت (۷). بیثباتی سیاسی پس از انقلاب [مشروطه]، جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم هر یک بر عادات مصرفگرایانه تأثیر منفی گذاشتند. دولت استبدادی رضاشاه توجه کمی به مصرف و توجه زیادی به تولید و ساختوساز داشت، که نمونه آن تأمین مالی راهآهن سراسری ایران از طریق مالیات سنگین قند و چای بود.
پایه طبقات اجتماعی برای مصرفگرایی انبوه هنوز فراهم نبود و تا دهه ۱۹۵۰ تبلور نیافت. در طول آن دهه، به ویژه طبقات متوسط تهران سریعتر رشد کردند. آنها حضور خود را در شهری افزایش دادند که جمعیت آن بین سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دو برابر شد و به دو میلیون نفر رسید، و پول و زمان بیشتری برای خرید و لذت بردن از کالاها داشتند. دلایل کلیدی این تحول، افزایش - و پس از ۱۳۴۲، رونق - اشتغال دولتی بود، که عمدتاً به دلیل رشد درآمدهای دولت پس از توافق ۵۰-۵۰ ایران در سال ۱۳۳۳ با یک کنسرسیوم نفتی بینالمللی، و یک سیاست پولی لیبرال که وامها را بهراحتی در دسترس قرار میداد (۸).
اشتباه نکنید، آغاز جامعه مصرفگرای انبوه در تهران دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بینقص نبود. شیوههای مختلف خردهفروشی، بازاریابی و خرید همزیستی داشتند و ادامه خواهند یافت. از همه مهمتر، اکثر تهرانیها، از جمله بسیاری از مهاجران استانی، فقیر باقی ماندند و در درجه اول خواستار کالاهای اساسی ارزانتر - غذا، پارچه، سوخت - بودند. برای مثال، در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳، موجی از اعتراضات علیه گرانی کالاهای اساسی تهران را به لرزه درآورد. با این حال، تغییرات اجتماعی- جمعیتی و سیاسی-اقتصادی فوقالذکر، جامعه مصرفگرای انبوه صدها هزار نفر از افراد طبقات بالا و متوسط در تهران و شهرهای استانها را پدید آورد. تقاضای برق به شدت افزایش یافت، آگهیها رونق گرفت، جشنوارههای مصرفکننده و سایر تکنیکهای مدرن بازاریابی شکوفا شدند و فروشگاههای بزرگ زنجیرهای افتتاح شدند، در حالی که انتقادهای تند علیه «مادیگرایی» بلندتر میشد (۱۰). مصرفگرایی انبوه جذابیتی رویاگونه بر فقرا نیز اعمال میکرد.
در اینجا استدلال خواهم کرد که این رشد مصرفگرایی انبوه بهطور قابل توجهی تحت تأثیر یک فرآیند داخلی و دو فرآیند جهانی شکل گرفته است (۱۱). درک این فرآیندها، همراه با تغییرات اجتماعی- جمعیتی و سیاسی- اقتصادی که به اختصار ترسیم شد، به توضیح این مسئله کمک میکند که چرا میتوانیم از یک جامعه مصرفگرای انبوه در حال ظهور در تهران دهه ۱۹۵۰ صحبت کنیم، در زمانی که زندگی مادی اکثریت ساکنان شهر تحت سلطه کمبود بود (۱۲).
در عرصه داخلی، انتظارات مادی توسط یک «سیاست وعده» (politics of promise) شعلهور شد که همراه با سرکوب شدید (به ویژه علیه چپگرایان) و مقداری جذب و همکاری، در سال ۱۹۵۳ توسط محمد رضا شاه پهلوی و سیاستمداران و تکنوکراتهای نخبهاش برای کمک به تثبیت دولت لرزانشان پس از یک کودتای سیا- سلطنتطلب که نخستوزیر محبوب، محمد مصدق را سرنگون کرد، آغاز شد (۱۳).( پیش از ۱۹۶۳ شاه بیشتر در جایگاه اول میان برابر ها (primus inter pares) قرار داشت تا یک فرمانروای خودکامه، اما پس از ان به سوی خودکامگی رفت). بخشی از این سیاست، همان سیاست پولی لیبرال مذکور بود که بین سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۰ به پنج برابر شدن واردات کمک کرد (۱۴)، به ویژه واردات کالاهای مصرفی انبوه غربی. این کالاها به نوبه خود برخی تولیدکنندگان ایرانی را تشویق کردند تا تکنیکهای بازاریابی مدرن را اقتباس کنند.
این تحولات روی داخلی/وطنی سکهای بود که نظرگاه جهانی آن شتابگیری در مصرفگرایی انبوه در دهه ۱۹۵۰ بود، به ویژه در «جهان اول» سرمایهداری اما همچنین در بخشهای «جهان دوم» شوروی و اروپای شرقی (۱۵). از طریق افزایش صادرات، این شتاب بر مکانها و طبقات خاصی در کشورهای «جهان سوم» تأثیر گذاشت (۱۶). این رقابتِ مدلهای مصرفگرایی در مقابل کمونیسم بود که در جهان سوم نیز به اجرا درآمد (۱۷).

در این چارچوب، اولین دلیل کلیدی برای ساخت سد کرج توسط دولت ایران، پاسخ به تقاضای مصرفگرایانه عمومی برای برق بود. این تقاضا همچنین پیامدهای سیاسی خارجی داشت که دلیل دوم برای ساخت سد را تشکیل میدهد. ایالات متحده به دلیل نفت و مرز طولانی ایران با شوروی به این کشور علاقهمند بود (۱۸)، و پس از کودتای ۱۹۵۳ به حامی دولت دستنشانده ایران تبدیل شد. مقامات ایرانی فشارهای مصرفگرایانهای را که در داخل احساس میکردند، به واشنگتن منتقل کردند. این تاکتیک به حفظ نگرانیهای آمریکا درباره ثبات ایران کمک کرد: دولت آمریکا احساس میکرد علیرغم مخالفتهای فنی و مالی کارشناسان فنی آمریکایی و کنگره ایالات متحده، باید به تأمین مالی سد کمک کند (۱۹). دلیل سوم برای ساخت سد، مرتبط با دلیل اول، اشتیاق شاه برای مشروعیتبخشی به خودش و تمایل تکنوکراتهای ایرانی به «ساخت پروژههای بزرگ» در توسعه بود (۲۰). در مجموع، در حالی که سد کرج توسط دولت ساخته و بخشی توسط ایالات متحده تأمین مالی شد، صرفاً یک پروژه دولتی نبود، بلکه توسط تهرانیها باعث شد و تقاضا شد، و به این معنا به آنان نیز تعلق داشت (۲۱).
استدلال مبنی بر اینکه در ایران پساکودتا، خواستههای مادی مردمی، به ویژه خواستههای طبقات متوسط شهری، بر برنامهریزی دولتی سد و برق و به طور گستردهتر بر سیاست خارجی و سیاست داخلی (وعدهها) تأثیر گذاشت، فراتر از ایران نیز کاربرد دارد (۲۲). این به ما کمک میکند تا تعاملات بین جنگ سرد و توسعه جهان سوم، و در فرآیند اخیر، ارتباط بین کنشگران اجتماعی و دولتی را درک کنیم (۲۳). بر اساس تحلیلهای موجود و تقویت آنها، اُد آرنه وستاد (Odd Arne Westad) نشان داده است که جهان سوم یک عرصه مرکزی جنگ سرد بود (۲۴). به طور مشابه، دیوید انگِرمَن و کورینا اونگر (David Engerman and Corinna Unger) از یک تاریخ جهانی مدرنیزاسیون دفاع کردهاند که آن را «نه به عنوان یک صادرات آمریکایی، بلکه به عنوان یک پدیده جهانی که به شدت مورد منازعه بود، هم بین بلوکها و هم در درون آنها» مطالعه میکند. در نتیجه، آنان خواستار «مطالعات محلی به عنوان یک راه عالی برای مطالعات جهانی مدرنیزاسیون بدون از دست دادن دیدگاه نسبت به شرایط منطقهای، ملی و بینالمللی» شدهاند (۲۵). تحلیل من در اینجا بر این دستورکارهای پژوهشی همپوشان بنا شده، اما فراتر از تمرکز مشترک آنها بر نخبگان دولتی، سازمانهای غیردولتی و سازمانهای بینالمللی مینگرد (۲۶).
تحلیلهای توسعه و جنگ سرد در جهان سوم نیاز دارند که مردم عادی را جدیتر در نظر بگیرند. اگرچه توسعه جهان سوم توسط نخبگان رهبری میشد، اما همچنین توسط انتظارات مادی و اغلب مصرفگرایانه انبوه، به ویژه در میان طبقات متوسط شهری قابل توجه - و در بسیاری از نقاط جهان در حال رشد - به پیش رانده میشد. در طول جنگ سرد، این بدان معنا بود که حامیان آمریکایی یا شوروی یا دیگر حامیان غربی و شرقی، هم تحت تأثیر نخبگان و هم تحت تأثیر جامعه دولتهای دستنشانده خود قرار داشتند. در جهان سوم، «دولت» همیشه پروژههای توسعه را به زور به «حلقوم جامعه» فرو نمیبرد (۲۷). این پروژه ها معمولاً با رضایت و حمایت طبقه متوسط شهری و یا دیگر کنشگران اجتماعی غیرفرودست همراه بود و یا حتی آنها برای اجرای این پروژه ها فشار میآوردند (۲۸). به عبارت دیگر، کنشگران نخبه و کنشگران یا قربانیان فرودست - که تمرکز اکثر محققان توسعه است - تنها کسانی نبودند که درگیر توسعه بودند یا از آن تأثیر میپذیرفتند.
این به معنای یکسان بودن همه طبقات متوسط جهان سوم نیست. آنها تفاوتهای زیادی داشتند، از جمله از نظر سیاسی. طبقات متوسط شهری ایران، از سال ۱۹۵۳ در یک دولت به طور فزاینده استبدادی، مانند عموم جمعیت کشور، محروم از حقوق سیاسی بودند و از این نظر، مثلاً با همتایان هندی خود اشتراک کمی داشتند. با این حال، در سراسر جهان سوم پس از جنگ، صفوف طبقات متوسط گسترش یافت، انتظارات مادی آنها رشد کرد و بر موجی از مصرفگرایی انبوه سوار شدند که اوج آن در غرب سرمایهداری بود (اما شرق کمونیستی را نیز لمس کرد) (۲۹). در حالی که جهان سوم یک بازار جزئی برای شرکتهای غربی بود، در نگاه بیننده طبقه متوسط جهان سوم، کالاهای به نمایش درآمده در مغازهها و آگهیها به مراتب فراتر از تجربیات پیش از جنگ آنان بود. این وضعیت، همراه با عطش عمومیتر برای استانداردهای بالاتر زندگی، تأثیر قابل توجهی داشت، هم بر توسعه اقتصادی و هم بر سیاست جنگ سرد.
در نامهای در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴ هجری خورشیدی) که «ساکنان خیابان باقرآباد تهران» به سردبیر روزنامه اطلاعات، بزرگترین روزنامه ایران، ارسال کردند، چنین شکایت کرده بودند: «ما مجبور شدهایم از کارخانه چرم خویی (Khui Leather Factory)... برای روشنایی استفاده کنیم... [اما] متأسفانه، تنها چیزی که از برق دیدهایم یک سیم و [چند] ابزار است. ... بنابراین، ما درخواست میکنیم که بازرسان ویژه [دولتی]... به شرکت دستور دهند تا تعهدات کتبی خود را انجام دهد.» ساکنان باقرآباد تنها نبودند، و خشم نسبت به کالاها و خدمات معیوب در مطبوعات ایران پس از کودتا فراوان بود (۳۰).
تهرانیها یک دهه زودتر، در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که به گیرنده رادیویی قابل اطمینانی نیاز داشتند، شروع به اهمیت دادن به برق کرده بودند. این افزایش اندک تقاضای برق تأمین شد زیرا از سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸ ش)، تهرانیها تنها ۸.۵ مگاوات از کل ۱۰.۵ مگاوات برق موجود برای شهر را مصرف میکردند. این افزایش چشمگیری نسبت به ۱.۵ مگاوات در سال ۱۹۳۴ بود، سالی که دولت وارد بازار برق پایتخت شد. تا دهه ۱۹۴۰(۱۳۱۹ ش)، «مردم از برق استقبال نمیکردند و حاضر نبودند چراغهای نفتی خود را کنار بگذارند، به حدی که شهرداری مجبور شد صدور پروانه خرید مغازهها در خیابانهای لالهزار و اسلامبول را منوط به [اشتراک] برق کند.» تصادفی نبود که اگرچه کل تولید برق ایران از ۲۰ مگاوات در سال ۱۹۳۹ (۱۳۱۸ ش) به ۹۰ مگاوات در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ ش) افزایش یافته بود، نرخ مصرف غیرصنعتی آن در ۲۳ درصد، به میزان قابل توجهی کمتر از نرخ همسایگانش باقی ماند و مصرف سرانه ۱۲ کیلوواتساعتی آن تحت الشعاع مصرف ۳۲ کیلوواتساعتی ترکیه و ۶۴ کیلوواتساعتی لبنان در همان سال قرار گرفت (۳۱).
حدود همین زمان بود که دولت شروع به جدی گرفتن توسعه برق نمود. یک دلیل این بود که دیدگاهی یکپارچهتر از توسعه را اتخاذ کرد (۳۲). در سال ۱۹۴۶ (۱۳۲۵ ش)، دولت یک شرکت آمریکایی، موریسون- کندسن (Morrison-Knudsen)، را مأمور تهیه یک برنامه توسعه مصرفگرا- تولیدمحور کرد (۳۳). در مورد برق، این شرکت گزارش داد که نیروگاههای برق آبی باید منتظر اندازهگیریهای ضروری جریان رودخانهها بمانند. برای حال، آنها توصیه کردند که نفت و گاز فراوان ایران باید در چهل و چهار شهر، برای تأمین انرژی نیروگاههای کوچک دیزلی و نیروگاههای بزرگتر توربین بخار استفاده شود (۳۴). در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش)، سازمان برنامه جدید (Plan Organization/ PO) یک برنامه دقیقتر را سفارش داد. نویسندگان برنامه، شرکت آمریکایی مشاوران خارج از کشور، رویکرد ترکیبی موریسون- کندسن را حفظ کردند: برق «در تولید صنعتی... [و] در ارتقای استانداردهای زندگی ضروری است.» این برنامه همچنین تأکید کرد که شبکههای برق خصوصی و در نتیجه غیرمتمرکز، پرهزینه و غیرقابل اطمینان ایران از نیازهای فعلی عقبتر است و به زودی کاملاً ناکافی خواهند بود. این برنامه ساخت نیروگاههای حرارتی مرکزی با سوخت نفت به ظرفیت کل ۲۲۰ مگاوات تا سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۶ ش) و «بررسی فوری... نیروگاههای آبی» را توصیه کرد. اگرچه گرانتر از نیروگاههای حرارتی شهری بودند، سدهای ساخته شده در مناطق کوهستانی برق ارزانتری تولید میکردند که در نهایت هزینههای ساخت را جبران میکرد (۳۵). به زودی پیشرفتهایی حاصل شد. شهرداری تهران در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷) یک ژنراتور ۸ مگاواتی وستینگهاوس آمریکا را نصب کرد؛ در سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱ هجری خورشیدی)، بنگاه برق تهران که در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش) تأسیس شده بود، پیشنهاد داد به زودی ظرفیت برق پایتخت را به ۷۵ مگاوات افزایش دهد. تا مارس ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ش)، سازمان برنامه بودجهای را به چهل و هشت شهر منتقل کرده بود تا آنها بتوانند نیروگاههایی به ظرفیت کل ۲۵.۳ مگاوات بسازند، و تا آن پاییز ظرفیت تهران به ۲۱ مگاوات افزایش یافته بود. یک گزارش تجاری تأیید کرد: «از سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷ ش) شرایط بهبود یافته است (۳۶).»

قدیمی ترین تصویر موجود از میدان کرج. من تصویر سیاه و سفید قدیمی را اصلاح و با هوش مصنوعی رنگی کردم (مترجم)
بسیاری از پیشرفتها هنوز تنها روی کاغذ وجود داشتند (۳۷)، و برنامه هفتساله ۱۹۴۹ (۱۳۲۸ ش) به جای سازماندهی مجدد شبکههای معیوب و خصوصی، تنها آنها را تقویت کرد. در سال ۱۹۵۱ (۱۳۳۰ ش)، بسیاری از طرحهای بزرگتر زمانی متوقف شدند که تحریم بینالمللی نفت، به رهبری بریتانیا برای مجازات ایران به دلیل ملی کردن شرکت نفت ایران و انگلیس (Anglo-Iranian Oil Company) (AIOC)، بودجه ایران را به شدت کاهش داد (۳۸). واردات تجهیزات تولید برق کاهش یافت (۳۹). برای بدتر کردن اوضاع، این دقیقاً زمانی بود که تقاضای برق به سرعت افزایش یافت. در تهران، خانوادهها شروع به نصب ژنراتورهای کوچک برای خود و همسایگانشان کردند (۴۰). مردم روشنایی بهتر را مطالبه میکردند و صحبتها درباره کاربردهای جدید برق، به ویژه لوازم خانگی، گسترش یافت. در حالی که واردات لوازم خانگی در سالهای میان دو جنگ آغاز شده بود، تنها اکنون بود که برنامههای توسعه نقش آنها را در ارتقای سطح زندگی نشان میدادند و مجلات محبوب از سهم آنها در مصرف انبوه غربی ابراز شوق میکردند (۴۱).
به طور خلاصه، تا سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ ش)، اصلاحات برقی به موضوعی مورد علاقه عموم تبدیل شده و در جریان بود، و تقاضا در حال افزایش بود، اما اجرا به شدت عقب افتاده بود. چهل هزار خانواده تهرانی در انتظار رسیدگی به درخواست اشتراک خود بودند. برآوردها درباره نیازهای آتی به سرعت افزایش مییافت، که بازتابی از رشد سریع جمعیت شهر از حدود یک میلیون نفر در سال ۱۹۵۰ (۱۳۲۹ ش) به دو میلیون نفر در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش) نیز بود (۴۲). اقدام سریع ضروری بود، و در واقع بهبودهایی حاصل شد.
کل هزینههای ایران برای واردات تجهیزات تولید برق، از جمله توسط سرمایهگذاران خصوصی، از ۱۲۰.۶ میلیون ریال در سال ۱۹۵۳ (با افت به ۹۴.۷ میلیون ریال در سال ۱۹۵۴) به ۲۳۳.۹ میلیون در سال ۱۹۵۵، ۲۸۹.۸ میلیون در سال ۱۹۵۷، ۹۰۴.۵ میلیون در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸ ش) و ۸۸۸.۵ میلیون در سال ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش) افزایش یافت (۴۳). در تهران، نقاط عطف شامل نصب سه ژنراتور دیزلی به ظرفیت کل ۳.۹ مگاوات در سال ۱۹۵۴ (۱۳۳۳ ش)، یک نیروگاه ۱۰ مگاواتی وستینگهاوس (Westinghouse power station) در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ ش)، و یک نیروگاه ۵۰ مگاواتی فرانسوی آلستوم (French Alstom station) در سال (۱۳۳۸ ش)۱۹۵۹، و همچنین افتتاح سد کرج با ظرفیت ۶۳ مگاوات در سال ۱۹۶۱ (۱۳۴۰ ش) بود (۴۴). این افزایش ۷۰۰ درصدی در هشت سال، از ۲۱ مگاوات در سال ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ ش) به حدود ۱۵۰ مگاوات در سال ۱۹۶۱ (۱۳۴۰ ش)، همه پیشرفتهای گذشته را تحتالشعاع قرار داد. با این وجود، این افزایشهای تولید تحت الشعاع تقاضای بیرحم برای برق بیشتر و بیشتر قرار گرفت، وضعیتی که به درجات مختلف تمام ایران را درگیر کرده بود (۴۵). بحران برق تهران همچنین به این دلیل جدی بود که رشد قابل توجه، اگرچه پیوسته از زمان کودتا وعده داده میشد، تنها با راهاندازی نیروگاه وستینگهاوس در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ ش) آغاز شد. تا آن زمان و تا دهه ۱۹۶۰ (۱۳۳۹ ش)، تأمینکنندگان خصوصی همچنان اهمیت داشتند، و آنان عجله داشتند تا با حداقل سرمایهگذاری حداکثر سود را کسب کنند. مشتریان مجبور بودند از سر ناچاری با این وضعیت کنار بیایند، اما هرچه این روند طولانیتر شد، بلندتر و بلندتر به آن اعتراض کردند (۴۶).
ادامه دارد ...
Iran’s Karaj Dam Affair: Emerging
Mass Consumerism, the Politics
of Promise, and the Cold War
in the Third World
CYRUS SCHAYEGH
Near Eastern Studies, Princeton University
سپاسگزاری: میخواهم از هوشنگ چحابی و نغمه سهرابی، شرکتکنندگان در سمینار ایرانشناسی دانشگاه کلمبیا در سال ۲۰۱۰، حاضران در ارائه شغلی دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس در سال ۲۰۱۱، و داوران ناشناس مجله CSSH بابت نظرات عمیقشان تشکر کنم، و از مدیر اجرایی CSSH، دیوید آکین، برای روانسازی و اصلاح متن قدردانی نمایم. پژوهش برای این مقاله با کمک کمکهزینه بورسیه بنیاد علوم سوئیس برای پژوهشگران ارشد میسر شد.
—————————————
یادداشتها:
۱. این سد همچنین به منظور بهبود تأمین آب آشامیدنی تهران طراحی شده بود. زیر نویس ۵۵ را ببینید.
۲. پاملا کریمی (Pamela Karimi) اظهار میدارد که «برنامه اصل چهارم آمریکا در دهه ۱۹۵۰... به طور غیرمستقیم اقتصاد ایران را به سوی مصرف بازار انبوه سوق داد.» (رساله دکتری، MIT، ۲۰۰۹). همچنین نک: کامرون امین (Camron Amin) (۲۰۰۴):
۳. درباره غرب، نک: فرانک ترنتمن (Frank Trentmann) (۲۰۰۴):
۴. ویلم فلور (۲۰۰۹)؛ جان گورنی (۱۹۹۲)؛ همچنین نک: هوشنگ چحابی (۲۰۰۳):
۵. رضا شیخ (۱۹۹۹)؛ سیوان بالسلف (۲۰۱۱):
“Asnad-i tasviri,” Tarikh-i Mu‘asir-i Iran 3, 10 (1999): 319–23; Sivan Balslev, “Of Bowties and Boy Scouts,” MS, 2011.
۶. نقل قول از: چحابی (۲۰۰۳). همچنین نک: پاتریک کلاوسون (۱۹۹۳)؛ اکارت اهلرز و ویلم فلور (۱۹۹۳). برای مصرفگرایی در سایر کشورهای خاورمیانه، حدود ۱۹۰۰-۱۹۵۰: آثار مونا راسل، اوری کوپفراشمیت، رلی شکتر، نانسی رینولدز:
۷. فرانک ترنتمن (۲۰۰۴) خلاصهای از استدلال هاینتس-گرهارد هاپت درباره تفاوت بین مصرفگرایی و مصرفگرایی انبوه ارائه میدهد، که در مورد ایران نیز مصداق دارد. نک: هاپت (۲۰۰۳):
۸. ر. شیخالاسلامی (۲۰۱۲)؛ پل ویه و م. هاغنو (۱۹۷۲). درباره نفت، نکته ۷۰ را ببینید.
۹. این اعتراضات ریشه در شورشهای نان سنتی داشت: ونسا مارتین (۲۰۰۵)؛ استیون مکفارلند (۱۹۸۵):
These protests were rooted in the time-honored bread riot: Vanessa Martin, Qajar Pact (London: Tauris, 2005), chs. 3–5; Stephen McFarland, “Anatomy of an Iranian Political Crowd: The Tehran Bread Riot of December 1942,” International Journal of Middle Eastern Studies 17, 1 (1985): 51–65.
۱۰. یک مثال معروف از مورد اخیر، کتاب «غربزدگی» جلال آلاحمد است (ترجمه پل اشپراخمن، ۱۹۸۲ [۱۹۶۲]):
A famous example of the latter is Jalal Al-i Ahmad’s Plagued by theWest (Gharbzadegi), Paul
Sprachman, trans. (Delmar: Caravan, 1982 [1962]).
۱۱: تقاضای خاص برای گسترش برق نیز پاسخ داده شد زیرا نیروی الکتریکی هم مصرف و هم صنعتیسازی را به پیش میبرد که دومی اولویت اصلی برنامهریزان توسعه ایران بود. با این حال، از آنجا که این موضوع مستقیماً مرتبط با استدلال من نیست، بیشتر به آن نمیپردازم. برنامهریزان ایرانی تأثیرگذار بودند زیرا پایگاه آنها، یعنی سازمان برنامه (که از این پس PO نامیده میشود)، در طول دوره ریاست آهنیناراده ابوالحسن ابتهاج (۱۹۵۹–۱۹۵۴) مقر تکنوکراتیک ایران بود. در برنامه دوم ایران (۱۹۶۲–۱۹۵۵)، آمادهسازیهای زیرساختی، از جمله برق، بودجه قابل توجهی دریافت کردند. در بخش «آبیاری» (۲۳٫۵ درصد از بودجه)، حدود ۸۵ درصد (یعنی حدود ۲۰ درصد از کل هزینههای برنامه) برای سدهای برق-آبی کرج و سفیدرود استفاده شد. تنها سد کرج، که عمدتاً «یک پروژه آبیاری نیست، … حدود ۳۸٪ استفاده میکند» (یعنی حدود ۹ درصد از کل هزینههای برنامه): PO، اداره اقتصادی، مروری بر برنامه دوم هفتساله ایران (تهران: بیناشر، ۱۹۶۰)، صفحه ۲۸. در بخش «توسعه منطقهای» - حوزهای اضافه شده که تا سال ۱۹۶۲، ۱۶ درصد بالاتر از کل ۱۰۰ درصدی برنامه بود - خوزستان ۹۴ درصد را بلعید (کامران مفید، برنامهریزی توسعه در ایران [اوتول: انتشارات مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا، ۱۹۸۷]، صفحه ۴۳). در آنجا، هزینه سرسامآور سد عظیم برق-آبی دز، که از سال ۱۹۵۵ پروژه محبوب ابتهاج بود، حتی پروژه کرج را ارزان جلوه میداد. سرانجام، هزینههای برق تا ژانویه ۱۹۵۹، ۲۲ درصد از «کمکهای شهرداری» را تشکیل میداد اما در حال کاهش بود؛ از آنجا که این کمک تا سال ۱۹۶۲ حدود ۱۰ درصد از هزینههای برنامه دوم بود، برق شهری حداکثر ۲ درصد از کل هزینهها را تشکیل میداد (مفید، برنامهریزی توسعه، صفحه ۴۳؛ PO، اداره اقتصادی، مروری، صفحه ۸۹، پیوست I-5). در مجموع، هزینههای سدهای برق-آبی در بخش «آبیاری»، سهم سد دز در «توسعه منطقهای» و هزینه برق شهری، حداقل یک سوم کل هزینههای برنامه دوم را مصرف کردند.
۱۲: حتی در اروپای غربی در دهه ۱۹۵۰، همه شهروندان به طور برابر از مصرفگرایی انبوه بهرهمند نبودند (هوپت، کونسوم، صفحات ۱۳۷–۱۳۱)، و بسیاری همچنان کمبود را تجربه میکردند: مایکل ویلت، در آغاز «جامعه مصرفی» ((Hamburg: Forum Zeitgeschichte, 1994).). شیوههای خردهفروشی پیچیده باقی ماند: ویکتوریا د گراتزیا، «تغییر رژیمهای مصرف در اروپا، (Changing Consumption Regimes in Europe) ۱۹۷۰–۱۹۳۰»، در سوزان استراسر، چارلز مکگاورن و ماتیاس یودت، ویرایش، کسب و خرج (Getting and Spending) (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۸)، صفحات ۸۳–۵۹.
۱۳: درباره کودتا، نگاه کنید به مارک گاسیوروفسکی، «کودتای ۱۹۵۳ علیه مصدق»، در مارک گاسیوروفسکی و مالکوم برن، ویرایش، محمد مصدق و کودتای ۱۹۵۳ در ایران (نیویورک: انتشارات دانشگاه سیراکیوز، ۲۰۰۴)، صفحات ۲۶۰–۲۲۷. علی انصاری میگوید که پس از اوت ۱۹۵۳، شاه «بسیار بیشتر یک اول میان برابرها» بود، و حتی در اواخر دهه ۱۹۵۰، «سلطه سلطنتی [شکننده باقی ماند]». نگاه کنید به علی انصاری، ایران مدرن از ۱۹۲۱ (Modern Iran since 1921) (لندن: لانگمن، ۲۰۰۳)، صفحات ۱۴۳، ۱۲۵.
۱۴: ویهل و هاگشنو، «بازار»، (Vieille and Hagcheno, “Le bazar) صفحه ۵۵.
۱۵: درباره شتاب در دهه ۱۹۵۰، نگاه کنید به هوپت، کونسوم (Haupt, Konsum)، به ویژه صفحه ۱۳۰.
۱۶: بخشهای مختلف «غرب» - به طور حیاتیترین ایالات متحده و بزرگترین کشورهای اروپای غربی - نقشهای متفاوتی ایفا کردند و یک مطالعه دقیقتر باید این موارد را در رابطه با ایران تفکیک کند. برای روابط ایالات متحده و اروپای غربی، نگاه کنید به ویکتوریا د گراتزیا، امپراتوری مقاومتناپذیر (Victoria de Grazia, Irresistible Empire) (کمبریج: انتشارات دانشگاه هاروارد، ۲۰۰۵). در سطح جهانی، مصرفگرایی انبوه به اندازه عرضه توسط تقاضا هدایت میشد؛ در ایران، یک نشانه آشکار، دوبرابر شدن بدهیهای افراد بین سالهای ۱۹۶۰–۱۹۵۷ بود: ویهل و هاگشنو، «بازار»، صفحه ۵۵. برای مطالعاتی درباره چگونگی رانده شدن مصرفگرایی انبوه و به طور خاص گسترش برق در غرب سرمایهداری و شرق کمونیستی توسط کسبوکار و/یا دولت، و همچنین مصرفکنندگان، نگاه کنید به: الیزابت کوهن، جمهوری مصرفکنندگان: سیاست مصرف انبوه در آمریکای پس از جنگ (Elizabeth Cohen, A Consumers’ Republic: The Politics of Mass Consumption in Postwar America) (نیویورک: وینتیج، ۲۰۰۳)؛ کنراد یاراش، ویرایش، دیکتاتوری به عنوان تجربه: به سوی تاریخ اجتماعی-فرهنگی آلمان شرقی (نیویورک: انتشارات برگهان، ۱۹۹۹)؛ دیوید نای، برقیسازی آمریکا: معانی اجتماعی یک فناوری جدید، ۱۹۴۰–۱۸۸۰ (کمبریج: انتشارات امآیتی، ۱۹۹۲) ()؛ هارولد پلات، شهر الکتریکی (Harold Platt, The Electric City (Chicago: University of Chicago Press,) (شیکاگو: انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۱)؛ همچنین نگاه کنید به کلمنس ویچرمن، «مقدمه»، در پیتر بورشاید و کلمنس ویچرمن، ویرایش، جهان تصاویر روزمره (Peter Borscheid and Clemens Wischermann, eds., Bilderwelt des Alltags) (اشتوتگارت: اشتاینر، ۱۹۹۵)، به ویژه صفحات ۱۲–۸.
۱۷: علاقه من به مورد شوروی در گفتوگوهایم با جیمز پیکت، دانشجوی تحصیلات تکمیلی دپارتمان تاریخ دانشگاه پرینستون، شکل گرفت.
۱۸: این موضوع از سال ۱۹۴۵ به بعد صادق بود و به ویژه از سال ۱۹۵۳ تشدید شد؛ زمانی که دولت دوایت آیزنهاور با الهام از جنگ کره، در «دکترین نگاه جدید» خود، علاوه بر موارد دیگر، «خواستار تلاش عمده برای تقویت کشورهای طرفدار غرب در سراسر پیرامون حوزه نفوذ شوروی شد» (مارک گاسیوروفسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه [ایتاکا: انتشارات دانشگاه کرنل، ۱۹۹۱]، ص ۹۳). دو مطالعه که به نفوذ تهران در برابر واشنگتن اشاره میکنند عبارتند از: شهرام چوبین، «ایران»، در یزید صایغ و آوی شلیم (Yezid Sayigh and Avi Shlaim) (ویرایش)، جنگ سرد و خاورمیانه (آکسفورد: کلارندون، ۱۹۹۷)، ص ۲۱۶؛ و سی. دی. کار، «روابط ایالات متحده و ایران، ۱۹۷۸–۱۹۴۸»، در حسین امیرسادگی (ویرایش)، امنیت خلیج فارس (Hossein Amirsadeghi, ed., The Security of the Persian Gulf) (لندن: کرم هلم، ۱۹۸۱)، ص ۸۴–۵۷. برای درک زمینه گستردهتر خاورمیانهای علاقه واشنگتن به ایران، نگاه کنید به: ریچی اووندیل، بریتانیا، ایالات متحده و انتقال قدرت در خاورمیانه، ۱۹۶۲–۱۹۴۵ (: Ritchie Ovendale, Britain, the United States, and the Transfer of Power in the Middle East) (لندن: انتشارات دانشگاه لستر، ۱۹۹۶).
۱۹: برای نمونهای متفاوت از سیاست توسعه اقتصادی آمریکا در خاورمیانه اوایل جنگ سرد، به ویژه عدم موفقیت در نگهداشتن مصر در اردوگاه غرب، نگاه کنید به: جان آلترمن، مصر و کمک خارجی آمریکا، ۱۹۵۶–۱۹۵۲ (theWestern camp, see: Jon Alterman, Egypt and American Foreign Assistance, 1952–1956) (نیویورک: پالگریو مکمیلان، ۲۰۰۲)؛ پیتر هان، ایالات متحده، بریتانیا و مصر، ۱۹۵۶–۱۹۴۵ (Peter Hahn, The United States, Great Britain, and Egypt, 1945–1956) (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۱۹۹۱).
۲۰: سوگیری: دیوید اکبلاد، مأموریت بزرگ آمریکا: نوسازی و ساخت نظم جهانی آمریکایی (Bias: David Ekbladh, The Great American Mission: Modernization and the Construction of an American World Order) (پرینستون: انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۰)؛ دانیل کلینگناسمیت، «یک دره و هزاران: بازسازی آمریکا، هند و جهان در تصویر اداره دره تنسی، ۱۹۷۰–۱۹۴۵» (Daniel Klingensmith, “‘One Valley and a Thousand’) (پایاننامه دکتری، دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۸). برای دیگر تکنوکراتهای خاورمیانهای که از ساخت سد دفاع میکردند، نگاه کنید به: الیزابت بیشاپ، «گفتوگوی تخصصی: مهندسان مصری و متخصصان شوروی در سد عالی اسوان» (Elizabeth Bishop, “Talking Shop: Egyptian Engineers and Soviet Specialists at the Aswan High Dam) (پایاننامه دکتری، دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۷)؛ یورام میتال، «سد عالی اسوان و نمادگرایی انقلابی در مصر» (Yoram Meital, “The Aswan High Dam and Revolutionary Symbolism in Egypt,)، در هاگی اریلیخ و اسرائیل گرشونی (ویرایش)، نیل (بولدر: رینر، ۱۹۹۹)، ص ۲۶–۲۱۹؛ تیموتی میچل، حکومت متخصصان (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۲). یادداشت اصطلاحی: همانطور که نیک کالاهر استدلال میکند، «تا قرن بیستم، [”نوسازی”] به بهبود اقتصادی و اجتماعی اشاره داشت. معنای آن با توسعه در هم آمیخت...» («توسعه؟ این تاریخ است»، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ [۲۰۰۰]: ص ۶۴۳، پانوشت ۱۱). به همین دلیل، در اینجا از اصطلاح «توسعه» استفاده میکنم.
۲۱: درباره سازمان برنامه و سیاست توسعه، نگاه کنید به: مفید، برنامهریزی توسعه؛ فرهاد دفتری، «برنامهریزی توسعه در ایران: مروری تاریخی»، مطالعات ایرانی ۶، شماره ۴ (۱۹۷۳): ص ۲۲۸–۱۷۶؛ فرانسیس بوستاک و جفری جونز، برنامهریزی و قدرت در ایران: ابتهاج و توسعه اقتصادی تحت حکومت شاه (Frances Bostock and Geoffrey Jones, Planning and Power in Iran: Ebtehaj and Economic Development under the Shah) (لندن: فرانک کاس، ۱۹۸۹) (این مطالعه تا حدی تقدیسآمیز است)؛ ولی نصر، «سیاست درون دولت پهلوی متأخر: وزارت اقتصاد و سیاست صنعتی، ۱۹۶۹–۱۹۶۳»، مجله بینالمللی مطالعات خاورمیانه ۳۲ (۲۰۰۰): ص ۱۲۲–۹۷؛ ابراهیم عباسی، دولت پهلوی و توسعه اقتصادی (تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۲۰۰۴). همچنین نگاه کنید به: جورج بالدوین (عضو گروه مشاوران هاروارد به سازمان برنامه ایران در اواخر دهه ۱۹۵۰)، برنامهریزی و توسعه در ایران (بالتیمور: انتشارات دانشگاه جانز هاپکینز، ۱۹۶۷)؛ ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج (لندن: پاکا، ۱۹۹۱)؛ مصاحبه با ابوالحسن ابتهاج (به فارسی)، ۱ دسامبر ۱۹۸۱ تا ۳۰ اوت ۱۹۸۲، در کن، فرانسه، پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد، در:
۲۲: در مورد ایران، شاید بهتر باشد فراتر از تمرکز سنتی بر دولت حرکت کنیم: سیروس شایق، «’دیدن مانند یک دولت’: مقالهای در باب تاریخنگاری ایران مدرن»، (Cyrus Schayegh, “‘Seeing Like a State’) مجله بینالمللی مطالعات خاورمیانه ۴۲ (۲۰۱۰): ۶۱–۳۷.
۲۳: این مطالعه همچنین فراتر از موضوعات سنتی سیاسی و اقتصادی مورخان جنگ سرد در خاورمیانه اشاره میکند. برای رویکردهای جدید، نگاه کنید به گیلبرت جوزف و دانیلا اسپنسر (ویراستاران)، از سرما به درون: مواجهه جدید آمریکای لاتین با جنگ سرد (Gilbert Joseph and Daniela Spenser, eds., In from the Cold: Latin America’s New Encounter with the Cold War) (دورهام: انتشارات دانشگاه دوک، ۲۰۰۸)، که به شیوهای جذاب تاریخهای (از پایین به بالا) اجتماعی-فرهنگی را با تاریخهای (از بالا به پایین) دیپلماتیک ترکیب میکند. همچنین نگاه کنید به: اود آرنه وستاد، «تاریخ جدید بینالمللی جنگ سرد» (Odd ArneWestad, “The New International History of the ColdWar)، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ (۲۰۰۰): ۵۶۵–۵۵۱؛ دیوید انگرمن، «عشقورزی به توسعه و تاریخهای جدید جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۲۸، شماره ۱ (۲۰۰۴): ۵۴– (David Engerman, “The Romance of Development and New Histories of the ColdWar,” Diplomatic History) ۲۳؛ ساکی دوکریل و گراینت هیوز (Saki Dockrill and Geraint Hughes) (ویراستاران)، پیشرفتهای پالگریو در تاریخ جنگ سرد (نیویورک: پالگریو، ۲۰۰۶)؛ و اود آرنه وستاد (ویراستار)، بازنگری در جنگ سرد (لندن: فرانک کاس، ۲۰۰۰). در مورد مصرفگرایی به عنوان یک مثال: دیوید کرو (ویراستار)، مصرف آلمان در جنگ سرد (آکسفورد: برگ، ۲۰۰۳)؛ راینولد واگنلایتنر، کولونیزاسیون کوکاکولا و جنگ سرد (Reinhold Wagnleitner, Coca-Colonization and the Cold War) (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۱۹۹۴). مرور کلی جنگ سرد در خاورمیانه را میتوان در منابع زیر یافت: صایغ و شلیم (ویراستاران)، جنگ سرد؛ رشید خالدی (Rashid Khalidi)، افشاندن بحران (بوستون: انتشارات بیکن، ۲۰۰۹) (). برای مطالعات موردی: سلیم یعقوب (Salim Yacub)، مهار ناسیونالیسم عرب (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۴)؛ نایجل اشتون (ویراستار)، جنگ سرد در خاورمیانه (لندن: راتلج، ۲۰۰۷).
۲۴: اود آرنه وستاد، جنگ سرد جهانی (Odd Arne Westad, The Global Cold War) (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۷). همچنین نگاه کنید به پیتر ال. هان و مری آن هایس (Peter L. Hahn and Mary Ann Heiss) (ویراستاران)، امپراتوری و انقلاب: ایالات متحده و جهان سوم از ۱۹۴۵ (کلمبوس: انتشارات دانشگاه ایالتی اوهایو، ۲۰۰۱)؛ زکری کارابل (Zachary Karabell)، معماران مداخله: ایالات متحده، جهان سوم، و جنگ سرد، ۱۹۶۲–۱۹۴۶ (باتون روژ: انتشارات دانشگاه ایالتی لوئیزیانا، ۱۹۹۹)؛ ویجی پراشاد، ملتهای تاریکتر. تاریخ مردمی جهان سوم (نیویورک: انتشارات نیوپرس، ۲۰۰۷)؛ تونی اسمیت (Tony Smith, “New Bottles for New Wine)، «بطریهای جدید برای شراب جدید: چارچوب پیرامونمحور برای مطالعه جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۲۴، شماره ۴ (۲۰۰۰): ۵۹۱–۵۶۷. در مورد «بینالمللیسازی» مطالعات تاریخ و فرهنگ آمریکا توسط مورخان دیپلماتیک: مایکل هوگان، «’چیز بزرگ بعدی’: آینده تاریخ دیپلماتیک در عصر جهانی»، تاریخ دیپلماتیک ۲۸، شماره ۱ (۲۰۰۴): ۳ (نقل قول)؛ توماس زایلر، «فقط انجامش بده! جهانیسازی برای مورخان دیپلماتیک»، تاریخ دیپلماتیک ۲۵، شماره ۴ (۲۰۰۱): ۵۵۱–۵۲۹؛ مایکل هوگان و توماس پترسون (ویراستاران)، توضیح تاریخ روابط خارجی آمریکا، ویرایش دوم (نیویورک: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۰۴).
۲۵: دیوید انگرمن و کورینا آنگر (David Engerman and Corinna Unger)، «مقدمه: به سوی تاریخ جهانی نوسازی»، تاریخ دیپلماتیک ۳۳، شماره ۳ (۲۰۰۹): ۳۷۷–۳۷۶، اینجا ۳۷۷. همچنین نگاه کنید به دیوید انگرمن، (David Engerman, “American Knowledge and Global Power) «دانش آمریکایی و قدرت جهانی»، تاریخ دیپلماتیک ۳۱، شماره ۴ (۲۰۰۷): ۶۲۲–۵۹۹؛ کالاهر، «توسعه؟»؛ فردریک کوپر، (Frederick Cooper, “Writing the History of Development) «نوشتن تاریخ توسعه»، مجله تاریخ اروپای مدرن ۸، شماره ۱ (۲۰۱۰): ۲۳–۱. مطالعات موردی اخیر شامل: بردلی سیمپسون، اقتصاددانان با اسلحه. توسعه اقتدارگرا و روابط ایالات متحده-اندونزی، ۱۹۶۸–۱۹۶۰ (استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد، ۲۰۰۸)؛ گرگ برازینسکی، ملتسازی در کره جنوبی (چپل هیل: انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی، ۲۰۰۷)؛ همچنین نگاه کنید به انگرمن و آنگر، «مقدمه»، ۳۷۸، پانوشت ۱۴–۱۲، ۳۷۹، پانوشت ۱۵، ۳۷۹، پانوشت ۱۷. برای یک تلفیق با تمرکز بر دیدگاه آمریکا، نگاه کنید به مایکل لاتهام، انقلاب از نوع درست (ایتاکا: انتشارات دانشگاه کرنل، ۲۰۱۱).
۲۶: درباره اتحاد جماهیر شوروی: دیوید انگرمن، «جهان سوم جهان دوم» (David Engerman, “The Second World’s Third World)، کریتیکا ۱۲، شماره ۱ (۲۰۱۱): ۲۱۱–۱۸۳. درباره سازمانهای بینالمللی: ایمی استپلز، تولد توسعه (Amy Staples, The Birth of Development) (کنت، اوهایو: انتشارات دانشگاه ایالتی کنت، ۲۰۰۶)؛ دانیل مول، «’به آنها کمک کنید راه آیالاو را بروند’: سازمان بینالمللی کار و گفتمان نوسازی در دوران استعمارزدایی و جنگ سرد»، تاریخ دیپلماتیک ۳۳، شماره ۳ (۲۰۰۹): ۴۰۴–۳۸۷. درباره توسعه به عنوان یک حوزه (نخبگی) فراملی: سوبیر سینها، «تبارهای دولت توسعهگرا: فراملیت و روستای هند، ۱۹۶۵–۱۹۰۰» (Subir Sinha, “Lineages of the Developmentalist State: Transnationality and Village India)، مطالعات تطبیقی در جامعه و تاریخ ۵۰، شماره ۱ (۲۰۰۸): ۹۰–۵۷؛ اکبلاد، مأموریت بزرگ آمریکا. برای برنامهریزی به عنوان یک پدیده (نخبگی) جهانی: دیرک فان لاک، «برنامهریزی: گذشته و حال پیشدستی بر آینده» (Dirk van Laak, “Planung: Geschichte und Gegenwart des Vorgriffs auf die Zukunft)، تاریخ و جامعه ۳۴ (۲۰۰۸): ۳۲۶–۳۰۵؛ آندریاس اکرت، «’همه ما اکنون برنامهریزیم.’ برنامهریزی و استعمارزدایی در آفریقا»، تاریخ و جامعه ۳۴ (۲۰۰۸): ۳۹۷–۳۷۵.
۲۷: جیمز اسکات فرمولبندی قویای از این تز را در کتاب دیدن مانند یک دولت (Seeing Like a State) (نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل، ۱۹۹۸) ارائه میدهد.
۲۸: راه دیگری برای بافتسازی قدرت دولت توسط پرتا چاترجی پیشنهاد شده است، که توسعه برنامهریزیشده توسط دولت را یک «انقلاب منفعل» مناسب برای منافع نخبگان روستایی میبیند: «برنامهریزی توسعه و دولت هند»، در ترنس بایرز (Terence Byres) (ویراستار)، دولت، برنامهریزی توسعه و آزادسازی در هند (دهلی نو: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۸)، ۱۰۳–۸۲.
۲۹: بررسی این فرآیندها میتواند بر مطالعاتی درباره، برای مثال، دوره پایانی استعمار بنا شود: سانجای جوشی (Sanjay Joshi)، مدرنیته شکسته (Fractured Modernity). ساختن یک طبقه متوسط در هند شمالی استعماری (دهلی نو: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۲۰۰۱)؛ و کلود مارکوویتس، بازرگانان، تاجران، کارآفرینان: کسبوکار هندی در دوران استعماری (Claude Markovits, Merchants, Traders, Entrepreneurs) (نیویورک: پالگریو، ۲۰۰۸). یا میتواند بر شهرنشینی پس از جنگ، برای مثال در آفریقای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بنا شود که در کتاب فردریک کوپر، استعمار در پرسش (برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، ۲۰۰۵)، فصل ۱، به طور مفید مرور شده است.
۳۰. «نامههای خوانندگان: رفع نقص برق»، اطلاعات (۴ دی ۱۳۳۳): ۵.
۳۱. نقل قول: وزارت آب و برق، تاریخچه برق تهران (تهران: بیناشر، ۱۳۲۶)، ۳۷. مروری کلی را میتوان در ویلم فلور و برنارد اورکاد، «برق. I. در ایران»، http://www.iranica.com/articles/barq (دسترسی در ۲۸ اوت ۲۰۱۰) یافت. ارقامی که من ذکر میکنم، تولید برق شرکت نفت ایران و انگلیس را مستثنی میکند. وزارت آب و برق اعلام میکند که جهش از ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۸ عمدتاً به دلیل نصب ژنراتور ۶ مگاواتی اسکودا در سال ۱۳۱۶ بوده است (تاریخچه، ۳۶). رقم ۸.۵ کیلووات در سال ۱۳۱۸ استفاده شده است: «روشنایی الکتریکی در ایران»، بولتن بانک ملی ایران ۷، ۴۱ (۱۳۱۸): ۵۴۵. برای مقایسه با سایر کشورها، رجوع کنید به: مشاوران خارجی، برنامه هفتساله توسعه برای سازمان برنامه دولت شاهنشاهی ایران (نیویورک: بیناشر، ۱۳۲۸)، جلد چهارم: ۱۸۹-۱۹۰.
۳۲. چندین پروژه در طول جنگ جهانی دوم به نتیجه نرسید: وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹.
۳۳. موریسون-کندسن اینترنشنال (Morrison-Knudsen International)، گزارش برنامه توسعه ایران (بیمکان، ۱۳۲۶)، ۳.
۳۴. موریسون-کندسن، گزارش، ۲۳۴، ۲۳۵.
۳۵. نقل قولها: مشاوران خارجی، برنامه هفتساله، جلد چهارم: ۱۸۹، جلد یکم: ۴۹؛ فصل برق: جلد چهارم: ۱۸۹-۲۳۱. در آن زمان، بزرگترین نیروگاه غیرصنعتی ایران یک نیروگاه بخار ۱۲،۰۰۰ کیلوواتی در تهران بود.
۳۶. دفتر اطلاعات تجارت خارجی آلمان، ایران (پرشیا): مبانی اقتصادی و فرصتهای تجارت خارجی (کلن: خدمات اقتصادی آلمان، ۱۳۳۲)، ۹۰ (نقل قول)، ۹۱. گزارش برق: بنگاه برق تهران، گزارش شماره ۲ (تهران: بیناشر، ۱۳۳۱)، بازتولید شده در پروژه رودخانه کرج: گزارش ارزیابی، تهیه شده برای FOA (واشنگتن دی.سی.: وزارت کشور ایالات متحده، دفتر احیای اراضی، ۱۳۳۳)، فصل ۱۰. ژنراتور وستینگهاوس: وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹. ظرفیت تهران در ۱۳۳۲: بانک درسدنر، گزارش وضعیت اقتصادی: ایران (فرانکفورت ام ماین: بانک درسدنر، ۱۳۳۷)، ۴۴.
۳۷. برای مثال، در سال ۱۳۳۰، سی و دو هزار مشترک برق، عمدتاً خانوادهها، در میان یک میلیون ساکن تهران وجود داشت: بنگاه برق تهران، گزارش شماره ۲، ۳.
۳۸. دفتر اطلاعات تجارت خارجی، ایران، ۹۱؛ سازمان برنامه، مرور، ۵.
۳۹. هزینههای واردات به ترتیب در سالهای ۱۳۲۹، ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ معادل ۸۳.۲، ۶۵.۰ و ۷۳.۸ میلیون ریال بود، پس از افزایش از ۳.۸ به ۱۷.۲ و سپس به ۷۲.۳ میلیون ریال در سالهای ۱۳۲۴، ۱۳۲۵ و ۱۳۲۸: جولین بهری، توسعه اقتصادی در ایران، ۱۹۰۰-۱۹۷۰ (لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۳۵۰)، ۲۲۰.
۴۰. وزارت آب و برق، تاریخچه، ۳۹ و بعد. تا سال ۱۳۳۲، دیرینهترین متقاضیان «امیدوار به اشتراک» برق که هنوز وصل نشده بودند، در سال ۱۳۲۶ درخواست داده بودند: «تا شش ماه دیگر بنگاه برق چهارهزار مشترک جدید میپذیرد»، اطلاعات (۲۵ آذر ۱۳۳۲): ۱.
۴۱. مشاوران خارجی، برنامه هفتساله، جلد چهارم: ۱۹۳؛ دفتر اطلاعات تجارت خارجی، ایران، ۹۰.
۴۲. درخواستها: «برای تکمیل کامل برق»، اطلاعات (۲۲ مهر ۱۳۳۲): ۱. برآوردها: «تا شش ماه دیگر» (۷۵-۹۰ مگاوات) و «نیازمندان: تهران احتیاج به دویست هزار کیلووات برق دارد»، اطلاعات (۵ دی ۱۳۳۳): ۹ (۲۰۰ مگاوات). برای تجدید نظر صعودی دیگر با در نظر گرفتن «گسترش سریع تهران»، رجوع کنید به «برای تأسیس کارخانه صد هزار کیلوواتی برق...»، اطلاعات (۲ مهر ۱۳۳۳): ...
۴۳. این رقم در بازه میانی ۴۰۰ تا پایین ۷۰۰ میلیون ریال قرار داشت تا سال ۱۳۴۴، سپس به ۲،۱۸۷ میلیون ریال در سال ۱۳۴۷ افزایش یافت. بهری، توسعه اقتصادی، ۲۲۰.
۴۴. وزارت آب و برق، تاریخچه، ۴۰ و بعد.
۴۵. «به استثنای موارد جزئی، همه سیستمها به شدت اضافه بار دارند»: سندرسون و پورتر اینک، بررسی نیروی برق ایران برای سازمان برنامه (۱۳۳۴)، ۱۳، نقل شده در بهری، توسعه اقتصادی، ۲۲۱.
۴۶. حجم نامههای ارسالی به سردبیر اطلاعات برای شکایت از مشکلات تأمین برق، که شرکتهای خصوصی مسئول آن شناخته میشدند، ظاهراً حدود سال ۱۳۳۷ افزایش یافت. مثال اولیه: فیروز هیبت، «انتقاد» (نامه به سردبیر)، اطلاعات (۱۵ آبان ۱۳۳۳): ۲؛ مثالهای بعدی: رحمتالله فیض، «وام برق»، اطلاعات (۱۱ دی ۱۳۳۶): ۵؛ «برق نامنظم»، اطلاعات (۲ تیر ۱۳۳۷): ۵.
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2026 | editor@iran-emrooz.net
|