|
دوشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۴ -
Monday 15 December 2025
|
ايران امروز |
با عرض تسلیت به خانواده علیکُردی، قربانی قتلهای حکومتی
یکی از پیامدهای تحولات سریع در خاورمیانه پس از رویداد ۷ اکتبر، تضعیف همهجانبه نفوذ منطقهای خامنهای و سپاه پاسداران بود که با جنگ ۱۲ روزه به اوج خود رسید. شرایط «نه جنگ و نه صلح» و لجاجت رهبر در رد مذاکره و تعامل با آمریکا و بهطور جدی با اروپا، از همه مهمتر اصرار بر راهبرد نابودی اسرائیل، و ادامه همدستی با تزار روسیه در کشتن مردم اوکراین، جمهوری جهل و جنایت را در ناپایدارترین شرایط در چند دهه اخیر قرار داده است.
در درون کشور نیز با توجه به ابربحرانهای اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی و کاهش فزایندهی مشروعیت نظام ولایی در میان اکثریت مردمان ایران، مقاومت دلیرانه بخش مهمی از زنان در برابر پوشش اجباری، بسیاری از پژوهشگران اجتماعی و روزنامهنگاران داخلی و غربی را به این نتیجه رسانده است که احتمال سقوط رژیم در کوتاهمدت امکانپذیر است.
بهطور نمونه روزنامه فرانسوی لیبراسیون در گزارشی تحلیلی به این موضوع پرداخته و سقوط جمهوری اسلامی را یک واقعیت ممکن توصیف کرده است.
گزارشهای گوناگون نشان میدهد که حتی کارشناسان داخلی و برخی مقامها از جناحهای مختلف معتقدند که خطر سقوط جمهوری اسلامی در اثر فشارهای خارجی و بحرانهای داخلی جدی است.
در این رابطه عباس عبدی، روزنامهنگار و پژوهشگر اصلاحطلب در روزنامه اعتماد پیشبینی کرده است که “اگر روند عوض نشود، حکومت بهراحتی وارد سال ۱۴۰۵ نمیشود. فکر میکنم پیش از این سال اتفاقاتی خارج از اراده سیستم رخ میدهد.”
پیشبینی این روزنامهنگار بر پایه سنجش وی از شرایط کنونی کشور استوار است که “در هیچیک از نظامهای مالی، پولی، اجتماعی، بینالمللی و رسانهای کشور چشمانداز مثبتی دیده نمیشود و با توجه به فقدان چشمانداز و رکود تورمی، در ادامه نیز وضع بدتر میشود و بدتر از وضعیت عمومی، نداشتن چشمانداز و امید است.”[۱]
در برابر خامنهای در بسیاری از زمینهها ارزیابی متفاوتی از شرایط ارائه میدهد. در حالی که از کار افتادگی پروژه هستهای، کشته شدن دهها نفر از سرداران سپاه و صدها نفر از نیروهای سرکوبگر و شماری از دانشمندان هستهای، تضعیف توان موشکی و نابودی برخی از زیرساختهای امنیتی و نظامی ولایی که در جنگ ۱۲ روزه روی داد و بسیاری را بر این باور واداشت که خامنهای در این جنگ شکست بزرگی متحمل شده است، وی در یکی از سخنرانیهایش ادعای پیروزی کرد.
“در جنگ دوازدهروزه، ملت ایران هم آمریکا را شکست داد هم اسرائیلیها را شکست داد؛ بدون تردید. آمدند شرارت کردند کتک خوردند و دستخالی برگشتند. این شکست به معنای واقعی کلمه این است. بله، شرارت کردند، اما دستخالی برگشتند، یعنی به هیچکدام از هدفهای خودشان نرسیدند. بنا به قولی رژیم صهیونی بیست سال برای این جنگ برنامهریزی و آمادهسازی کرده بود. بعضی اینجور نقل کردند. بیست سال برنامهریزی برای اینکه یک جنگی در ایران رخ بدهد و مردم تحریک بشوند و با آنها همراهی کنند، با نظام بجنگند، برای این برنامهریزی شده بود. دستخالی برگشتند قضیه بهعکس شد و ناکام شدند و حتی کسانی که با نظام زاویه هم داشتند در کنار نظام قرار گرفتند، یک اتحاد عمومی در کشور به وجود آمد که باید این را قدر دانست و نگه داشت.”[۲]
به عبارت دیگر خامنهای سرپا بودن “خیمه نظام” را بهرغم ضرباتی که رژیم دینی در جنگ ۱۲ روزه متحمل شد، پیروزی به شمار آورده است.
خامنهای در نشست با مداحان نیز در کنار پذیرش مشکلات کشور، ادامه دور زدن برخی از تحریمها، بازسازی سریع توان موشکی و رساندن سلاح و پول به نیروهای نیابتیاش را پیشرفت کشور میسنجد.[۳]
پرسش اینجاست، بهرغم مشکلات بیان شده علل “بقا”ی نظام ولایی، کدام است؟ آیا گمانهزنیها مبنی بر فروپاشی زود هنگام نظام همانطور که بیان شد امکانپذیر است؟
برخی از پژوهشگران پدیدههای گوناگون از جمله بهرهگیری ابزاری از مذهب، سرکوب و کنترل گسترده اجتماع، بهرهگیری از ضعف گفتمان مخالفان و نبود گفتمان جایگزین قوی و مشترک را علت بقای نظام اعلام کردهاند.
به باور نگارنده دو عامل سرکوب و فقدان بدیل فراگیر و مورد اعتماد اکثریت مردمان کشور مهمترین عامل ماندگاری نظام است که خامنهای نیز کاملاً بدان آگاهی دارد.
۱- ماشین سرکوب
تنها ابزار بازدارندگی خامنهای در این چند دهه اخیر که همواره از کارایی کافی برخوردار بوده است، ماشین سرکوب سپاه، بسیج و چندین نهاد امنیتی و اطلاعاتی است که با هرگونه خیزش خرد و کلانی به وحشیانهترین وجه روبرو شده است. افزون براین بهتازگی شاهد قتلهای حکومتی و افزایش بیپیشینهی اعدامهای فلهای میباشیم که بر پایه «النصر بالرعب» میکوشد جامعه مدنی را به انفعال کشاند. این رژیم در مواردی کوشیده است حتی با زندانی کردن کنشگران صنفی در برابر اینگونه فعالیتها نیز بازدارندگی ایجاد کند. هدف از سرکوبها پاشیدن تخم ناامیدی در میان اکثریت مردمان کشور است. در کنار سرکوب سخت باید به سرکوب نرم نیز اشاره کرد که بر عهده صدا و سیما و مداحان بیت گذاشته شده است.
۲- فقدان بدیل مورد اعتماد
تجربههای تاریخی نشان میدهد که تنها با وجود بدیلی مورد اعتماد جامعه مدنی مرحله فروپاشی نظامهای دیکتاتوری را پشت سر گذاشته است. حتی انقلاب ۵۷ نیز با پذیرش بدترین بدیل از سوی بسیاری از مردمان کشورمان تحقق یافت! ناکامی تمام خیزشهای کشور در چهلوهفت سال گذشته از جمله جنبش «مهسا ژینا امینی» نیز شاهد این مدعاست.
در واقع یکی از هدفهای مهم ماشین سرکوب خامنهای پیشگیری از تشکیل بدیل در برابر نظام ولایی بوده است که این کمبود خود عامل تشدید سرکوب شده است!
سپاه و خامنهای برای خاموش کردن مخالفین و جلوگیری از همکاری آنها از تمام ابزارهای ممکن بهره برده است. محسن رفیق دوست در برنامهای نقش خود در طرح ترور مخالفان رژیم خمینی در سالهای پس از انقلاب ۵۷ را با “دیدهبان ایران” در میان گذاشته که از جمله میتوان به ترور شاپور بختیار، اویسی و غیره اشاره کرد.
بنیاد برومند طی گزارش “ایران: خشونت دولتی بدون مرز” اقدامات جمهوری اسلامی، از جمله ارتکاب قتل و آدمربایی، در کشورهایی مانند آلمان، آمریکا، بریتانیا، پاکستان، عراق، فرانسه و کانادا را برملا ساخته است. این گزارش ۸۶۲ مورد اعدام فراقضایی و ۱۲۴ مورد تهدید به مرگ، تلاش برای آدمربایی یا ترور را مستند کرده است. ترورهای خارج کشور یکی از دلایل عدم تشکیل بدیل فردی و یا جمعی در برابر جمهوری ولایی بوده است.
دوم شکاف میان راهبردهای مخالفین و عدم بردباری در برابر دگراندیش مخالف، پراکندگی در اپوزیسیون را نهادینه کرده است. افزون براین بخشی از مخالفین راهبرد خود را بر جلب پشتیبانی کشورهای خارجی و بخش دیگر تنها بر نقش جامعه مدنی در تحولات کشور تاکید کرده است.
• انحصارطلبی برخی از نخبگان و هواداران آنها که انتظار دارند همه مخالفین رهبری آنها را بپذیرند (همه با من بهجای همه با هم!).
• برآورده نشدن این انتظار با توهین و افترا روبرو میگردد که در مراسم هفته جانباخته علیکُردی حداقل در باره نرگس محمدی نمایان شد!
• تفرقهافکنی رژیم در میان مخالفین خارج، گروگان گرفتن نخبگان مخالف در داخل از دیگر عوامل پراکندگی اپوزیسیون به شمار میآید.
• بیتوجهی برخی از مخالفین به بافت اتنیکی در کشور و خواستههای برحق آنان، یکپارچگی و همکاری فراگیر مخالفان را در حال حاضر ناممکن ساخته است.
آقای حاتم قادری در چندین فرصت بر تشکیل پارلمانی از شمار محدودی از نخبگان به عنوان راه خروج از پراکندگی تاکید کرده است. این جمع میتواند همکاری و همیاری مخالفان را در دستور کار قرار داده و در مرحله دوم اگر توانست اعتماد جامعه مدنی در داخل کشور را جلب کند رهبری جنبش گذار از جمهوری جهل و جنایت را به دست گیرد.
جمع پنجنفرهی باقیمانده از “گروه مهسا” که در جرجتاون اعلام آمادگی کرد، پس از خروج رضا پهلوی احتمالاً میتوانست نقش پارلمان حاتم قادری را ایفا کند. ادامه کنشگری این جمع در بحبوحه جنبش مهسا میتوانست خواست دانشجویان داخل کشور را که از اپوزیسیون درخواست همکاری و همیاری داشتند برآورده سازد.
آیا تشکیل چنین “پارلمانی” با توجه به شکاف موجود میان مخالفین و سرکوب خارجی و داخلی سپاه و خامنهای امکانپذیر است؟
آذر ۱۴۰۴
mrowghani.com
—————————
[۱] - عباس عبدی، پیشبینی عباس عبدی از آینده ایران در ۱۴۰۵: مسخره نکنید، اما فروپاشی محتمل است، رویداد ۲۴، ۱۹ آذر ۱۴۰۴
[۲] - خامنهای، در جنگ ۱۲ روزه شرارت کردند، کتک خوردند و دست خالی بر گشتند، خبر آنلاین، ۶ آذر ۱۴۰۴
[۳] - خامنهای: کمبودها و مشکلات زیاد اما کشور در حال پیشرفت است، آفتاب نیوز، ۲۰ آذر ۱۴۰۴
■ مورد برخورد به نرگس محمدی از طرف جمعیت “مردم” و دادن شعار “مرگ بر سه مفسد ….” باید بیشتر بررسی و کارشناسی شود:
۱- نفوذی لباس شخصی ها ی معمول بوده یا نبوده؟
۲- چرا این افراد زیاد نشان داده نمیشوند،
۳- ظاهرا هیچکدام از آنها دستگیر و شناخته نمیشوند.
البته راجع به این شعار که قبلا در خارج کشور اشنیده شده بود، برای اشخاص حتی کمی آشنا به مسائل سیاسی، بشدت نا بهنگام و غیر معقول بنظر میرسد. خود رضا پهلوی بهترین فرد است که میتواند پاسخگو باشد، آیا دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در میان طرفداران سلطنت یا پهلوی نیز نفوذ کردهاند؟ یا واقعیت تلخ همین است که در ظاهر دیده یا شنیده میشود؟
علی خوبان
■ با درود به جناب روغنی و تشکر از مقاله ارزنده اشان. بنظر من استدلالی که برای استمرار رژیم ارتجاعی حاکم آورده اند صحیح است و بدون ظهور بدیل یا جایگزینی مورد اعتماد و توانمند در صحنه سیاسی کشور و نیز خنثی شدن و یا ناتوانی دستگاه سرکوب رژیم نمیتوان انتظار سقوط رژیم را داشت زیرا که مردم به درستی ازهرج مرج و آشوبی که ممکن است از بی حکومتی در کشور بوجود آید (آنهم با توجه به دشمنان خارجی که ج. ا. در این ۴۵ سال بوجود آورده است) نگران و گریزان هستند و بنابراین فعلا تن به این وضعیت نامطلوب داده اند؛ که در خور ملت ایران نیست. در واقع نظریه های انقلابهای اجتماعی-سیاسی هم همین را میگویند. مثلا اگر آثار جک گلداستون، صاحبنظر شناخته شده انقلابهای اجتماعی-سیاسی (که در جریان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزدی هم چند بار در مورد ایران صحبت کرده) را مطالعه فرمائید چند شرط لازم و چند شرط کافی برای وقوع انقلابهای اجتماعی-سیاسی و سقوط رژیم های اقتدارگرا شناسایی کرده است (بنده قبل نیز، حسب مورد و اقتضاء بحث در کامنتهایی به مقالات برخی از عزیزان اینها را آوردهام). از جمله شرایط لازم به:
۱) سقوط مشروعیت و آمریت رژیم سیاسی،
۲) وقوع بحران اقتصادی و وضعیت وخیم مالی دولت یا جنگ که موجب سقوط کیفیت زندگی و نا امیدی و نارضایتی رضایی شدید مردم شود،
۳) بی اعتباری ایدئولوژی رسمی رژیم (اسلام سیاسی) و گفتمانهای غالب آن (ولایت فقیه و غیره)
۴) بوجود آمدن شکاف های بارز در بین الیت (نخبگان) سیاسی حاکم،
۵) انزوای سیاسی رژیم در سطح بین المللی و رضایت یا بی تفاوتی قدرتهای بزرگ نسبت به تغییر آن رژیم سیاسی، اشاره میکند.
اگر دقت کنیم در شرایط کنونی ایران شرایط لازم برای تغییر رژیم سیاسی ایجاد شده است. شرایط کافی هم شبیه شرایطی است که جناب روغنی آورده اند: خنثی یا ناتوان شدن دستگاه سرکوب (متشکل از ماموران امنیتی، انتظامی و قضایی) از ارعاب و ساکت کردن مخالفان و به انقیاد در آوردن مردم و نیز ظهور یک بدیل توانمند با پایگاه مردمی و مورد اعتماد جامعه.
بنظر من ظهور یک بدیل یا جایگزین مردمی توانمند مهمترین شرط کافی و در واقع بوجود آورنده سایر شرایط کافی مانند خنثی شدن نیروهای سرکوب است. زیرا یک رهبری سیاسی توانمند در اپوزسیون میتواند با هدایت صحیح فعالیتها و مبارزات معضل اقدام جمعی (Collective Action) مخالفان رژیم را حل و مردم را سازماندهی کرده و با اتخاذ مواضع صحیح و حتی مذاکره با فرماندهان نیروهای مسلح و دستگاه سرکوب رژیم و متقاعد کردن آنها به رعایت حقوق شهروندان معترض و عدم تبعیت از دستورات سرکوب مردم توسط رهبران رژیم راه را برای تغییر بدون خشونت و خونریزی غیر ضروری رژیم سیاسی فراهم کند.
اشاره به تشکیل پارلمان اپوزسیون (پیشنهاد آقای دکتر حاتم قادری) برای ایجاد بدیل سیاسی مورد نیاز نیز اشاره مفید و بجایی است. واقعا جایگاه خالی چنان مجمع رهبری سیاسی در اپوزسیون کاملا محسوس است اما این پارلمان یا مجمع یا کنگره یا مجلس در تبعید تا زمانی که اعضای آن منتخب ایرانیان داخل و خارج از کشور نباشند نمیتواند چندان تاثیرگذار باشد. زیرا اعتماد سیاسی (یا Political Trust، با اعتماد اجتماعی Social Trust اشتباه نشود) در جامعه ما به دلیل اشتباهات و حتی در مواردی خیانت سیاسیون (اعم از سیاسیون پوزسیون و اپوزسیون) بسیار پائین است و مردم به بیشتر فعالان سیاسی و یا رهبران تشکل های سیاسی بی اعتماد بوده و حتی به آنان با دیده شک و تردید می نگرند. بنابراین ایجاد تشکلی از افراد که مورد شناخت و اعتماد سیاسی مردم نیستند نمیتواند موجب حل معضل اقدام جمعی مردم و سازماندهی هموطنانی که حاضر باشند برای تغییر رژیم تا حد تحمل خسارتهای مالی، و حتی جانی پیش بروند، شود. بهمین دلیل است که تا کنون اقدامات متعدد اپوزسیون برای ایجاد چنین مجامعی به شکست منجر شد زیرا این آقایان و خانمها که بسیاری از آنها افراد تحصیل کرده و باسواد و حتی با فعالیتهای سیاسی قابل توجه بوده اند فاقد پشتوانه شناخت و رای و اعتماد مردمی بوده اند. بنابراین تنها راه تشکیل پارلمان در تبعید با برگزاری انتخابات آنلاین آزاد، منصفانه و بدون تقلب است که امکانپذیری و راه های انجام آن قبلا بارها بحث شده است (انتخابات آنلاین اجتماعی-سیاسی هم اکنون در بسیاری از کشورها با بکارگیری فناوریها و تجهیزات عصر انقلاب ارتباطات در ابعاد و اندازه ای مختلف، شهری، ایالتی، کشوری، انجام میشود). اتفاقا هم اکنون با توجه به شرایط بحرانی اقتصادی اجتماعی و سیاست خارجی فشل کشور از یک سو و کیفیت و توانمندیهای نهادهای حکمرانی (مانند مجلس شورای اسلامی یا مجمع تشخیص و غیره) از سوی دیگر شرایط مناسبی برای فعالیت چنان پارلمان در تبعیدی وجود دارد. اگر اپوزسیون بتواند چنان پارلمان یا مجلس در تبعیدی بوجود آورد (که میتواند در یک انتخابات آنلاین شخصیتهای شناخته شده اجتماعی سیاسی مورد اعتماد مردم از گرایش های مختلف در داخل و خارج از کشور را گرد هم جمع کند) راه برای پیشبرد گام به گام یک مبارزه سیاسی هماهنگ و حساب شده خشونت پرهیز برای جایگزینی یک نظام سکولار دموکرات ملی بجای رژیم ارتجاعی و ضد ایرانی حاکم بر کشور هموار خواهد شد.
خسرو
■ خسرو جان به نکته بسیاری مهمی اشاره کردید که در مقاله من از قلم افتاده است و آن انتخابی بودن اعضاء پارلمان است که بدون آن اعتماد لازم به این جمع بوجود نخواهد آمد. شاید علاوه بر راه هایی که شما پیشنهاد کردهاید، موسسه نظر سنجی “گمان” نیز بتواند در این مورد کمک کند. خوشبختانه در داخل کشور و بین زندانیان سیاسی افراد شایسته و با شهامتی همچون خانم نرگس محمدی و آقای تاجزاده و یا در خارج مانند خانم عبادی یافت میشوند که بنظر می رسد از حمایت بخش مهمی از جامعه مدنی و نهادهای حقوق بشری جهانی برخوردارند. افراد دیگری که شایستگی این سمت را دارند به باور من آقایان مهتدی رهبر حزب کومله و حامد اسماعیلیوناند که البته روشن نیست با پذیرش چینن وظیفه سنگینی موافقت کنند. امیدوارم چینن جمعی در صورت تشکیل، به تواند در این “سقف شیشهای” ترک ایجاد کند!
با سپاس م- روغنی
■ جناب روغنی، از توجهی که به اظهار نظر من داشته اید ممنونم. نظرتان را به دو نکته جلب میکنم:
اول) بنظر من در رهبری سیاسی هیچ چیز (نظر سنجی، سابقه سیاسی و مبارزاتی، موفقیتهای بزرگ در سطح بین المللی، تحصیلات و ...) جای انتخابات آزاد و منصفانه و طبعا سالم را نمیگیرد؛ مخصوصا برای جوامعی مانند جامعه ما که تاکنون آزادی و برابری (دموکراسی) را برای دوره زمانی قابل توجهی تجربه نکرده اند و بنابراین دانش و آگاهی عامه مردم نسبت به ماهیت و کارایی تشکل ها و فعالان سیاسی بالا نیست و بی اعتمادی سیاسی در جامعه هم از اینجا سرچشمه میگیرد. (لطفا به توضیح پایان مطلب در مورد اعتماد سیاسی توجه شود).
دوم) در شرایط کنونی کشور، تا آنجا که مشاهدات شخصی، مطالعه مطبوعات، کتابها و مقالات صاحبنظران اجازه میدهد، به این باور رسیده ام که گفتمان غالب انقلاب اجتماعی-سیاسی گذار به دموکراسی در ایران که هم اکنون در جریان است و با ظهور یک بدیل مردمی و توانمند اوج خواهد گرفت، یک گفتمان ترکیبی ملی گرایی و دموکراسی خواهی (آزادی و برابری) خواهد بود. به این دلیل که مردم متوجه خطرات رژیم سیاسی غیر دمکراتیک و در عین حال غیر ملی و امت گرا شده اند. زیرا چنین رژیمی از یک سو آزادیهای اجتماعی و سیاسی را سرکوب کرده و مانع انتقاد از رهبری سیاسی، انتخابات آزاد و منصفانه و اصلاح راهبردها و خط مشی های کلان اداره کشور میشود و از سوی دیگر منابع مالی و نیروی انسانی کشور عزیزمان را فدای توهمات بی پایه ایدئولوژی بیمار خود در خارج کشور میکند. در نتیجه ایران عزیز ما که هم اکنون براحتی میتوانست اقتصادی در طراز اسپانیا و کره جنوبی داشته باشد در انواع تنش های روابط بین المللی و منطقه ای در حد جنگ و ویرانی زیر ساختهای کشور و بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی غوطه ور است و هیچ نوری هم در انتهای این تونل تاریک و وحشتناک ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی و رهبر متوهم و در عین حال مفلوک آن علی خامنه ای مشاهده نمیشود.
بنابراین هنگامی که جنابعالی و دیگر بزرگواران (مانند آقای دکتر حاتم قادری)، با کمال حسن نیت، شخصیتهای اجتماعی سیاسی را برای رهبری سیاسی گذار به دموکراسی در ایران در نظر گرفته و معرفی میکنید بلافاصله دو نکته بالا به اذهان من و امثال من خطور میکند. اینکه باورها، وابستگیهای حزبی و گروهی و تعهدات سیاسی این شخصیتها چیست؟ آیا قایل و باورمند به کلان گفتمان ملی گرایی-دموکراتیک (بر اساس رعایت آزادیها و حقوق شهروندی همه ایرانیان) هستند و توانایی رهبری انقلاب اجتماعی-سیاسی ایران برای چنان گذاری را دارند یا خیر. واقعیتهایی که در معمولا انتخابات آزاد و منصفانه معلوم میشود.
در اینجا توضیحی در مورد اعتماد سیاسی لازم است.
اعتماد سیاسی از این نظر با اعتماد اجتماعی متفاوت است که فعالان سیاسی علاوه بر شخصیت و ویژگیهای فردی و سوابق تحصیلی و تجربیات عملی از لحاظ وابستگی (آنها) به احزاب و تشکل های سیاسی نیز داوری میشوند. در توضیح مساله فرض کنید از دوستان و آشنایان افرادی را میشناسیم که به سطح سواد و آگاهیهای اجتماعی و سیاسی آنها و نیز ویژگیهای فردی مانند درستکاری و صداقت و شجاعت و پاکدامنی و غیره آنها باور داریم. بنابراین بلحاظ اجتماعی میتوانیم به این افراد اعتماد داشته باشیم، مثلا با آنها معاشرت و یا حتی مبادلات مالی و تعامل کاری و علمی و غیره داشت باشیم. از طرف دیگر میدانیم که این افراد وابسته به حزبی (مثلا پیرو سیاست قدرتهای خارجی) و یا سازمانی (با تعصبات دینی و غیر دموکراتیک و گذشته ای غیر قابل قبول از نظر همکاری با دشمنان کشور) هستند. آیا به عنوان ایرانیانی که خواهان ایرانی آزاد و توسعه یافته (به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی) هستیم میتوانیم علیرغم اعتماد اجتماعی به این افراد به لحاظ سیاسی نیز به آنها اعتماد کرده و در یک انتخابات آزاد به چنین افرادی رای دهیم. مسلما خیر. زیرا میدانیم آنا متعهد به خط مشی های تشکل های سیاسی متبوع خودشان هستند و کاملا محتمل است در سر بزنگاهها علایق و منافع کشور را فدای مطامع قدرتهای خارجی و یا علایق خطرناک ایدئولوژیک خودشان کنند.
ارادتمند- خسرو
■ جناب روغنی، با درود فراوان و سپاس از مقاله شما که تلاش فرمودید به این پرسش اساسی و مورد توجه اکثریت مردم ایران که آیا حکومت اسلامی در حال سقوط است، پاسخ بدهید.
همانطور که به درستی اشاره کردید، شرایط اقتصادی کشور بسیار ناگوار است و همه شاخص های اقتصادی قرمز هستند، خطر جنگ و انزوای سیاسی جمهوری اسلامی را تهدید می کند. تمامی روزنه های تنفس رژیم ولایی یکی پس از دیگری بسته شده و یا بسته می شوند. در همین حال، همه ناظران اقتصادی و سیاسی آینده تاریکی را برای ایران تحت حاکمیت نظام اسلامی ترسیم می کنند. در چنین شرایطی برخی، از جمله عباس عبدی بر این باور هستند که رژیم سال ۱۴۰۵ را نخواهد دید! و برخی دیگر سقوط رژیم ولایی را منوط به تحقق شرایطی می کنند که شما به مهم ترین آنها یعنی دستگاه سرکوب و فقدان بدیل مورد اعتماد اشاره فرمودید.
اینجانب نیز با شما در این باره هم نظر هستم. با این توجه که مشکل فقدان بدیل مورد اعتماد و منسجم برای گرفتن قدرت به نام مردم را مهم تر از عامل دستگاه سرکوب رژیم می دانم. اگر یک جبهه گسترده، منسجم و سازمان یافته و فراگیر از اوپوزیسیون مردمی علیه جمهوری اسلامی شکل بگیرد، دستگاه سرگوب رژیم هم با سهولت بیشتری سلاح های خود را به زمین انداخته و با جنبش همراه خواهد شد.
با مهر شاهرخ بهزادی-پاریس
■ خسرو عزیز برشمردن نام شماری از نخبگان به معنی نفی رای گیری در مورد آنان نیست. بهرحال در هر انتخاباتی نام شماری مطرح می شود و پس از آن رای دهندگان در یک شرایط دمکراتیک افراد شایسته مورد نظرشان را انتخاب می کنند.
در اختناق دینی حاکم شناخت نخبگان شایسته کار ساده ای نیست. در بین افراد پیشنهاد شده نام دو زن دیده می شود که با توجه به فرهنگ مردسالار حاکم، از مردانه شدن این پارلمان جلوگیری می کند. هردو آنها مدافع حقوق بشر و امتحانشان را پس داده اند و تا انجا که اطلاع دارم به یاری هیچ دولت خارجی امید نبستهاند.
آقای تاج زاده، اصلاح طلب پیشین و تحول خواه امروزی پس از خروج موقت از زندان و استقبال بی نظیری که از حضورش به عمل آمد رژیم را به وحشت انداخت و او را به سرعت به زندان باز گردادند.
اتنیک ها بخشی مهمی از مردمان کشورند و احزاب کرد به ویژه حزب کومله به رهبری آقای مهتدی نفوذشان در میان برادران کرد را از راه اعتصابات عمومی نشان دادهاند. شرکت فردی از رهبری اتنیک ها در پارلمان مورد نظر ما دمکراتیک بودنش را اثبات خواهد کرد.
آقای حامد اسماعیلیون فرد شناخته شده است که با کوششی خستگی ناپذیر دادخواهی خانواده های قربانیان سقوط هواپیمای اکراینی را پیگیری کرده است. وی در جنبش مهسا با تشکیل تظاهرات ۱۰۰ هزار نفری ایرانیان خارج کشور و دهها هزار نفری در تورونتو نشان داد که حداقل از اعتماد نسبی ایرانیان خارج برخورداراست.
البته شاید افراد شایسته دیگری یافت شوند که استبداد دینی از شناخته شدن آنها جلوگیری کرده است.
بهر حال پیشنهاد من این است که با تماس با موسسه گمان پیشنهاد ” پارلمان بدیل ساز” را مطرح و نظر آقای عمار ملکی را در این مورد بدانیم. شاید ایشان ضمن پذیرش انجام نظر سنجی پیشنهاد جالب تری ارائه دهد.
در حالی که برخی از شبکه های تلویزیونی خارج کشور از آقای رضا پهلوی پشتیبانی می کنند و حاضر به مصاحبه با بخش دیگر اپوزیسیون نیستند، و با توجه به گفته آقای حاتم قادری که ملت ایران در تله ” زیست ولایی ” گرفتار است و سابقه استبداد هزار ساله را یدک می کشد، انحصار طلبان سلطنت خواه در کمبود بدیلی دیگر بتدریج به تنها بدیل تبدیل خواهند شد و چه بسا آینده ای همچون استبداد پهلوی پدر و پسر در انتظار ما خواهد بود.
با احترام م-روغنی
■ با درود آقای شاهرخ بهزادی
همانطور که تاکید کردهاید، ضرورت تشکیل بدیلی مورد اعتماد مردمان ایران بیش از بیش احساس می شود. همانطور که به دوست عزیز خسرو پیشنهاد کرده ام لازم است همه ما با آقای عمار ملکی تماس گرفته و لزوم انجام یک نظر سنجی را برای تشکیل ” پارلمان بدیل ساز” مطرح سازیم. شاید تلاش های ما به نتیجه برسد.
با احترام م-روغنی
■ این درخواست را برای آقای عمار ملکی فرستادم
با درو به آقای عمار ملکی
بی تردید کمبود یک بدیل دمکرات و سکولار در برابر جمهوری جهل و جنایت کاملا احساس می شود. تداوم رژیم ولایی تنها با ماشین سرکوب میسر نگشته بلکه فقدان یک بدیل نقش مهمتری را ایفا کرده است.
پس از انتشار مقاله ” آیا رژیم ولایی در حال سقوط است؟” که در تارنمای ایران امروز واکنش های گوناگونی را به نوشته من برانگیخت. از جمله پیشنهاد آقای ” دکتر حاتم قادری” استاد فلسفه سیاسی مبنی بر تشکیل یک ” پارلمان بدیل ساز” از نخبگان مورد اعتماد مطرح گردید. مخاطبان بر لزوم انتخابی بودن این افراد تاکید کرده اند. ضمن برشمردن اسامی زیر پیشنهاد شده که با شما در این مورد مشورت شود و اینکه آیا می پذیرید در این مورد یک نظرسنجی انجام دهید؟ لازم به تذکر است که در اختناق دینی حاکم شناخت نخبگان شایسته کار ساده ای نیست. در بین افراد پیشنهاد شده نام دو زن( خانم محمدی و خانم عبادی) دیده می شود که با توجه به فرهنگ مردسالار حاکم، از مردانه شدن این پارلمان جلوگیری می کند. هردو آنها مدافع حقوق بشر و امتحانشان را پس داده اند و تا انجا که اطلاع دارم به یاری هیچ دولت خارجی امید نبسته اند.
آقای تاج زاده، اصلاح طلب پیشین و تحول خواه امروزی پس از خروج موقت از زندان و استقبال بی نظیری که از حضورش به عمل آمد رژیم را به وحشت انداخت و او را به سرعت به زندان باز گرداندند.
اتنیک ها بخشی مهمی از مردمان کشورند و احزاب کرد به ویژه حزب کومله به رهبری آقای مهتدی نفوذشان در میان برادران کرد را از راه اعتصابات عمومی نشان داده اند. شرکت فردی از رهبری اتنیک ها در پارلمان مورد نظر ما دمکراتیک بودنش را اثبات خواهد کرد. آقای حامد اسماعیلیون فرد شناخته شده است که با کوششی خستگی ناپذیر دادخواهی خانواده های قربانیان سقوط هواپیمای اکراینی را پیگیری کرده است. وی در جنبش مهسا با تشکیل تظاهرات ۱۰۰ هزار نفری ایرانیان خارج کشور و دهها هزار نفری در تورونتو نشان داد که حداقل از اعتماد نسبی ایرانیان خارج برخورداراست.
البته شاید افراد شایسته دیگری یافت شوند که استبداد دینی از شناخته شدن آنها جلوگیری کرده است.
لازم به تذکر است در حالی که برخی از شبکه های تلویزیونی خارج کشور از آقای رضا پهلوی پشتیبانی می کنند و حاضر به مصاحبه با بخش دیگر اپوزیسیون نیستند، و با توجه به گفته آقای حاتم قادری که ملت ایران در تله ” زیست ولایی ” گرفتار است و سابقه استبداد هزار ساله را یدک می کشد، انحصار طلبان سلطنت خواه در کمبود بدیلی دیگر بتدریج به تنها بدیل تبدیل خواهند شد و چه بسا آیندهای همچون استبداد پهلوی پدر و پسر در انتظار ما خواهد بود.
آقای ملکی لطفا نظرتان در این مورد این پیشنهاد را با ما درمیان گذارید.
با سپاس فراوران م- روغنی کانادا
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|