دوشنبه ۳ آذر ۱۴۰۴ - Monday 24 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 21.11.2025, 9:47

«چپ محور مقاومتی» در خدمت جمهوری اسلامی


کاظم علمداری

استفادهٔ جمهوری اسلامی از افراد منتسب به حزب توده در خارج از کشور (گرایش محور مقاومتی)

مقدمه
این مقاله خلاصه‌ای است از پژوهشی گسترده‌تر که با هدف بررسی و انتقال آگاهی دربارهٔ نقش چند چهره از نیروهای وابسته به حزب توده ــ یا جریان‌های نزدیک به آن ــ در فعالیت‌های برون‌مرزی جمهوری اسلامی تدوین شده است. گرچه حزب توده به‌صورت رسمی چنین سیاستی را دنبال نمی‌کند، اما گرایش‌های توده‌ای معاصر، از جمله رسانه‌هایی چون «پیک‌نت» و «۱۰ مهر»، در عمل به جریان اصلی این جهت‌گیری سیاسی بدل شده‌اند. این نوشته بر “چپ محور مقاومتی” و نقش آن در همکاری با جمهوری اسلامی در چارچوب «عملیات نرم» و «نفوذی» تمرکز دارد.

جمهوری اسلامی با بهره‌گیری از الگوی امنیتی برگرفته از سنت حزب توده و مدل‌های شوروی سابق به‌طور سیستماتیک از نیروهای دارای پیشینهٔ توده‌ای یا ذهنیت شدید ضدغربی برای نفوذ، جمع‌آوری اطلاعات، عملیات روانی و ایجاد تفرقه در میان مخالفان در خارج از کشور استفاده کرده است

در فضای سیاسی ایران، چپ به دو جریان عمده قابل تقسیم است:

«چپ عدالت‌خواه»: گرایشی که با مدل‌های سوسیال‌دموکراتیک و دموکراسی سازگار است و بر عدالت اجتماعی، آزادی‌های مدنی و نهادهای مدرن تأکید دارد.

«چپ محور مقاومتی»: ادامهٔ سنت فکری و تشکیلاتی حزب توده و محصول جهان‌بینی جنگ سرد، که در آن «غرب‌ستیزی» و «وابستگی ذهنی به روسیه» بر منافع ملی مقدم دانسته می‌شود” . این گروه به طور عمده از اعضا و فعالین سابق حزب توده و اکثریت (انشعابی از فدائیان خلق) تشکیل شده است.

«چپ محور مقاومتی» عنوانی است برای بخشی از چپ ایرانی که ریشه‌های فکری آن در سنت حزب توده، دوگانه‌سازی جنگ سرد و نگاه ایدئولوژیک ضدغربی شکل گرفته است. این جریان امروز در کنار جمهوری اسلامی و در امتداد سیاست‌های ضدآمریکایی و طرفدار روسیه عمل می‌کند؛ هرچند همچنان با پوشش ظاهراً «چپ‌گرایانه» سخن می‌گوید.

در این گفتمان، جمهوری اسلامی و هم‌پیمانانش ــ از پوتین و اسد تا مادورو، چین و حتی کرهٔ شمالی ــ «سنگرهای مقاومت» معرفی می‌شوند. هرگونه نقد نسبت به سرکوب، تبعیض، فساد یا نقض حقوق بشر در این کشورها، یا انکار می‌شود یا با این توجیه پاسخ می‌یابد که «غرب» پشت اعتراض‌هاست.

در نتیجه، این طیف منتقدان دموکراسی‌خواه و آزادی‌طلب را با برچسب‌هایی مانند «عامل غرب»، «نفوذی»، «طرفدار انقلاب‌های رنگی» یا «لیبرال» تخریب می‌کند. در نگاه آنان، لیبرالیسم ــ به معنای آزادی‌خواهی و حقوق فردی ــ نه یک ارزش، بلکه «انحراف» محسوب می‌شود.

چپ محور مقاومتی در ظاهر از عدالت اجتماعی سخن می‌گوید، اما در عمل با توجیه رفتار حکومت‌های اقتدارگرا، چپ را از مضمون آزادی و دموکراسی تهی می‌کند و به بازوی نرم دستگاه‌های امنیتی بدل می‌شود. ریشهٔ این رویکرد، میراث سیاسی–ایدئولوژیک دوران جنگ سرد است که بخشی از چپ ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ همچنان با آن زندگی می‌کند.

چنان‌که محمد مالجو، از چهره‌های چپ عدالت‌خواه، یادآور شده است: مشکل این طیف نه دفاع از عدالت، بلکه ناتوانی در رها شدن از ذهنیت اقتدارگرایی است که آزادی و حقوق فردی را «وابستگی به غرب» تصور می‌کند.

    ”چپ محور مقاومتی، در شکل کنونی‌اش، چپی است که نه کنار مردم که پشت سر حکومت پناه گرفته است. چپی است وارونه: خصم سلطه در کلام و خادم سلطه در عمل. غرب‌ستیزی‌اش نه از نقد سرمایه‌داری که از رقابت قدرت‌ها می‌جوشد و به ستایش هر اقتداری می‌انجامد که در ستیز با غرب است.”(محمد مالجو، چپ محور مقاومتی … اخبار روز، جمعه ۳۰ آبان۱۴۰۴)

حزب توده و میراث امنیتی آن

حزب توده تنها یک حزب سیاسی نبود؛ بلکه سازمانی بود با تجربه‌ای گسترده در مخفی‌کاری و فعالیت زیرزمینی، ارتباطات شبکه‌ای، نفوذ در گروه‌های دیگر و جمع‌آوری اطلاعات. این مهارت‌ها به‌طور مستقیم از الگوهای امنیتی و دستگاه‌های اطلاعاتی شوروی و آلمان شرقی اقتباس شده بود و همین امر حزب توده را به یکی از پیچیده‌ترین شبکه‌های سیاسی–اطلاعاتی در خاورمیانه تبدیل می‌کرد.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، این توانایی‌ها برای جمهوری اسلامی اهمیت ویژه‌ای یافت و بخشی از کادرهای توده‌ای ــ چه باورمند و چه فرصت‌طلب ــ عملاً در فعالیت‌های امنیتی رژیم نقش‌آفرین شدند. آنان در لو دادن اعضای گروه‌های سیاسی، تقویت ساختارهای اطلاعاتی تازه‌تأسیس، خبرچینی و نفوذ در محافل سیاسی مشارکت داشتند. این افراد برای توجیه همکاری خود با جمهوری اسلامی، مخالفان سیاسی را آشکارا به «جاسوسی برای امپریالیسم و غرب» متهم می‌کردند و از همین طریق حمایت از سرکوب‌های حکومتی را در میان هوادارانشان مشروع جلوه می‌دادند.

در دههٔ ۱۳۶۰ شماری از افراد با سابقهٔ توده‌ای با اتهاماتی چون «جاسوسی» و «توطئه برای براندازی جمهوری اسلامی» بازداشت، زندانی و شکنجه شدند و حدود صد نفر نیز اعدام گشتند. با این حال، برخی چهره‌های دارای مسئولیت‌های بالای حزبی ــ برخلاف انتظار ــ بدون توضیح روشن آزاد شدند و حتی گروهی از آنان توانستند با وجود پیشینهٔ تشکیلاتی، به‌سادگی راهی کشورهای اروپایی و آمریکا شوند.

مشاهدات و مستندات نشان می‌دهد که این افراد در خارج از کشور هم‌سویی قابل‌توجهی با روایت‌های امنیتی جمهوری اسلامی داشته‌اند. آنان در فعالیت‌هایی چون: نفوذ در گروه‌های سیاسی مخالف، تلاش برای خنثی‌سازی فعالیت اپوزیسیون، جمع‌آوری اطلاعات دربارهٔ چهره‌های شاخص، حضور در نشست‌ها و کنفرانس‌ها، ایجاد فضای بدگمانی، بی‌اعتمادی، دلسردی و یأس، و بزرگ‌نمایی «پیشرفت‌های ادعایی» جمهوری اسلامی نقش فعال ایفا کرده‌اند.

به‌نظر می‌رسد داده‌ها و اطلاعاتی که از این مسیر به‌دست آمده، در اختیار دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته و برای فشار، تخریب و کنترل نیروهای اپوزیسیون مورد استفاده قرار گرفته است.

برای نمونه، در هفته‌های اخیر رسانه‌های وابسته به سپاه پاسداران ــ از جمله خبرگزاری فارس، مشرق و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ــ با صحنه‌سازی و تولید روایت‌های ساختگی مدعی شدند که «۴۰۰ نفر از همکاران مؤسسهٔ ایران‌آکادمیا» شناسایی و بازداشت شده‌اند. این ادعا بلافاصله از سوی مسئولان ایران‌آکادمیا تکذیب و ساختگی اعلام شد.

با وجود این، همان روایت ساختگی توسط برخی افراد همسو با دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور بازتاب یافت. این رفتار نشان می‌دهد که میان این افراد و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در خارج از کشور نوعی هم‌سویی، ارتباط یا دست‌کم همگرایی عملی وجود دارد.

روشن است که هیچ انسان صاحب عقل و شعور مستقل و بی‌غرض، نهادی آموزشی را که بیش از ۱۲ سال فعالیت کاملاً علنی داشته و کادر آموزشی، محتوای برنامه درسی (کریکولوم‌ها) و ساختار اداری آن مطابق استانداردهای دانشگاه‌های معتبر غرب بوده است، به‌سادگی «عامل قدرت‌های بیگانه» نمی‌نامد. چنین ادعایی تنها در دو حالت قابل توضیح است: یا دستگاه امنیتی سپاه برای برخی افراد در خارج از کشور نقشی مشخص تعریف کرده تا این روایت‌های ساختگی را در رسانه‌های فارسی‌زبان بازتاب دهند؛ یا این‌که خود این افراد، از سر همسویی ایدئولوژیک و سیاسی با جمهوری اسلامی، آگاهانه به گسترش این ادعاهای نادرست دامن می‌زنند ــ یا هر دو وضعیت به‌طور هم‌زمان.

عملیات روانی و تخریب شخصیت یکی از محورهای اصلی فعالیت این شبکه‌هاست. هدف آن‌ها بی‌اعتبارسازی چهره‌های مؤثر اپوزیسیون و تضعیف انسجام نیروهای مخالف است. شگردهای مورد استفاده شامل تولید شایعات سازمان‌یافته، حملات هماهنگ در رسانه‌ها، برچسب‌زنی ایدئولوژیک، ایجاد فضای بی‌اعتمادی و ترس، و تحریک اختلافات و درگیری‌های داخلی میان گروه‌های سیاسی است.

هدف راهبردی این عملیات

هدف این شبکه‌ها روشن است: هیچ گروه مخالف نباید آن‌قدر قدرت و نفوذ پیدا کند که بتواند بر افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور تأثیر بگذارد. برای رسیدن به این هدف، از روش‌هایی مانند بزرگ کردن اختلاف‌های کوچک، ساختن دوقطبی‌های جعلی، ایجاد بحث‌های بی‌پایان و کشاندن درگیری‌ها به رسانه‌ها استفاده می‌شود.

در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور نیز تلاش می‌شود با نفوذ و تغییر جهت‌گیری، رسانه‌های منتقد جمهوری اسلامی تضعیف شوند. پذیرش این افراد در برخی رسانه‌ها معمولاً به خاطر نزدیکی ایدئولوژیک آن‌هاست؛ به‌ویژه در نقاطی که با گفتمان‌های ضدآمریکایی یا ضد لیبرال هم‌پوشانی دارند.

هم‌سویی ایدئولوژیک و عملی جمهوری اسلامی و چپ محور مقاومتی

الف) ضدیت بنیادین با غرب و لیبرال‌دموکراسی. هر دو جریان، رژیم و چپ محور مقاومتی، غرب و آمریکا را «تهدید اصلی» تلقی می‌کنند.

ب) تجربهٔ تشکیلاتی و امنیتی کسانی مانند کادرهای سابق حزب توده برای فعالیت مخفی و شبکه‌ای آموزش دیده بودند؛ تجربه‌ای که در عملیات نفوذ به کار گرفته شد.

ج) وابستگی فکری و تاریخی به روسیه. در ذهنیت چپِ محور مقاومتی و همچنین در سیاست جمهوری اسلامی، روسیه ــ با وجود سابقهٔ تجاوزگری و رفتار امپریالیستی ــ همچنان به‌عنوان «نیروی ضد آمریکا» و در نتیجه متحد طبیعی تلقی می‌شود. بر همین اساس، هر دو جریان در قبال تجاوز روسیه به اوکراین آشکارا جانب مسکو را گرفته‌اند. جمهوری اسلامی با ارسال سلاح عملاً در کنار روسیه قرار دارد، و عناصر همسو با جریان محور مقاومتی نیز از نظر سیاسی و نظری تلاش کرده‌اند این تجاوز و جنایات همراه آن را توجیه کنند.

د) توجیه ایدئولوژیک برای همکاری. همکاری با جمهوری اسلامی در نگاه این نیروها «مبارزه با امپریالیسم» تلقی می‌شود، حتی اگر نتیجهٔ عملی آن تقویت یک رژیم تمامیت‌خواه، ارتجاعی و فاسد باشد ــ که تجربه نشان داده چنین بوده است. نکتهٔ قابل‌توجه آن‌که برخی از چهره‌های محور مقاومتی، با وجود گرایش‌های شدید و هیستریک ضدآمریکایی، می‌کوشند در ساختارهای سیاسی آمریکا جایگاهی به دست آورند؛ تلاشی که می‌تواند آنان را به عوامل نفوذی با گرایش به الیگارشی روسیه و روایت‌های امنیتی جمهوری اسلامی بدل کند.

هـ) تداوم الگوی تخریب در سازمان‌های چپ. در دههٔ ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، حزب توده کوشید در سازمان‌های چپ دیگر نفوذ کند و با ایجاد انشعاب، آن‌ها را دچار تضعیف و پراکندگی سازد؛ روندی که بعدها نیز در خارج از کشور توسط برخی چهره‌ها در قالب «عملیات نرم» ادامه یافت. نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک در سازمان فدائیان خلق و کشاندن آن به سلسله‌انشعاب‌های پی‌درپی از نمونه‌های مهم این رویکرد است.

پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز حزب توده با همین روش‌ها، عملاً بزرگ‌ترین سازمان چپ سکولارِ مخالف استبداد ولایت فقیه را به مسیر نابودی کشاند. نیروهایی که خود را «پیرو خط امام» می‌نامیدند، خمینی ــ رهبرِ ضد ارزش‌های مدرن، مخالف آزادی‌های مدنی و سیاست‌مداری به‌غایت خشونت‌ورز ــ را متحد طبیعی خود در «مبارزه با آمریکا» یافتند و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را به راهی بردند که پیامد آن بحرانی عمیق و طولانی‌مدت بود.

هرکس حتی اندکی تاریخ معاصر ایران را مرور کرده باشد، می‌داند روسیه در دوره‌های مختلف چه آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر ایران وارد کرده است؛ بااین‌حال، بخشی از جریان چپِ محور مقاومتی همچنان این گذشتهٔ تاریخی را نادیده می‌گیرد و در چارچوب همان ذهنیت وابسته به شوروی سابق می‌اندیشد.

چرا این مسئله امروز جدی است؟

زیرا برخی افراد که آموزش‌های تشکیلاتی خود را از سنت‌های امنیتی KGB و «استازی» به ارث برده‌اند، با جاسوسی، خبرچینی و ایجاد مشغولیت‌های حاشیه‌ای عملاً نیرو و انرژی گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی را هدر می‌دهند. آن‌ها با نفوذ در محافل سیاسی، به اطلاعات خصوصی فعالان دست می‌یابند و این داده‌ها را ــ به‌سبب هم‌سویی ایدئولوژیک ضد آمریکایی ــ در اختیار دستگاه امنیتی سپاه می‌گذارند.

روش کارشان آرام، تدریجی و حرفه‌ای است؛ و چون ظاهر «چپ‌گرایانه» و «ضد امپریالیستی» دارند، کمتر مورد تردید قرار می‌گیرند. برای مشروع جلوه‌دادن فعالیت‌های خود نیز منتقدان دموکراسی‌خواه را «وابسته به غرب» معرفی می‌کنند.

به همین دلیل، تأثیر این شبکه‌ها در تضعیف اپوزیسیون حتی از عملیات سختی چون ترور هم گسترده‌تر است؛ چرا که به‌طور مداوم اعتماد، انسجام و توان سازمان‌دهی مخالفان را فرسوده می‌کنند. این همان الگوی نفوذ بلندمدت است که رژیم‌های اقتدارگرا برای کنترل مخالفان به کار می‌گیرند.

نتیجه‌گیری

تحلیل‌ها نشان می‌دهد جمهوری اسلامی از شبکه‌های وابسته به جریان چپِ محور مقاومتی برای پیشبرد اهداف امنیتی خود در خارج از کشور استفاده می‌کند؛ شبکه‌هایی که ریشه در میراث تشکیلاتی و شیوه‌های مخفی حزب توده دارند. این همکاری بر اساس هم‌سویی ایدئولوژیک و مواضع مشترک ضدغربی شکل گرفته و تأثیر آن بر فضای سیاسی ایرانیان خارج از کشور رو به افزایش و نگران‌کننده است. شناخت این روند، برای فهم سیاست‌های امنیتی جمهوری اسلامی و چالش‌هایی که جامعهٔ ایرانی در مهاجرت با آن روبه‌روست، اهمیت ویژه دارد.


نظر خوانندگان:


■ مهمترین استناد چپ مقاومتی کوباست که شایسته بود آقای علمداری در قسمت “هم‌پیمانان جمهوری اسلامی” به آن نیز اشاره می‌کردند. در آرمان‌های پیشا ۵۷ شاید هیچ کشوری چون کوبا الهام بخش مبارزات کمونیستی و ضدامپریالیستی در آن نسل نبود که بتواند کلیه گروه‌های چپ آن زمان را مشترکا در جبهه ضد شاه متحد کند. یعنی همان کشوری که نهایتاً رهبرش فیدل کسترو هنگام ملاقاتش با علی خامنه‌ای قدم زنان از روی قبرهای چپ‌های اعدام شده در بهشت زهرا به مرقد خمینی بار یافت.
در پایان راه حلی از طرف آقای علمداری برای این مهم پیشنهاد نشده است گرچه خود ایشان قدم مهمی در این راه برداشت و آن افشای صریح و بی‌رودر بایستی چند گروهک فوق با نام و نشان بود. در حالی که با تداوم جمهوری اسلامی نهایتاً ایران شاهد انقراض آن نسل از چپگرایان روسوفیل خواهد بود لازم است تصریح شود با توجه به فاکتی که از محمد مالجو آمده است دستگیری آن عده از چپ‌های عدالت‌خواه بیشتر به خاطر موضع‌گیری سرسختانه شان علیه محور مقاومتی‌ها و از جمله عدم دفاع از حکومت در جنگ ۱۲ روزه بود.
مهرداد


■ آفرین بر شما که چقدر دقیق و منطقی این جریان مخوف را توضیح دادید و برای همین هم، من هیچوقت از اسم و عنوان واقعی در کامنت ها استفاده نکردم چون این شبکه مخفی به قدری مهارت دارد که از تصور خارج است اینان عوامل بسیار آموزش دیده روسیه هستند و بسیار حساب شده کار میکنند و باید از این افراد شدیداً دوری کرد اینان عوامل بسیار مخوف هستند. در نهایت لازم می‌دانم بگویم که بزودی این فرقه جاسوسی در اروپا افشا خواهند شد. سخن بسیار اما به این مقدار قناعت می‌کنم.
adleraz


■ با درود و سپاس از زحمات شما جناب دکتر علمداری گرامی که همواره در خلال ۴۷ سال اخیر در زمانیکه رخدادهای مهم و تعیین کننده سرنوشت آینده ایران مطرح بوده است با نگاهی تیز بین و بررسی علمی به مسایل روز ایران پرداخته اید. جریانات و افرادی که استبداد را با هر نامی به نوع بد و خوب تقسیم میکنند, و موضوع دموکراسی و حقوق بشر را نادیده میگیرند, و فقط در شرایط خاص مورد نظرشان از آن سو استفاده میکنند, همیشه بعنوان نیروهای باز دارنده در صف دشمن قرار میگیرند. خطر این نوع طرز تفکر و منش و کردارشان پدیده ای ابدی و بر علیه آزادی, منافع ملی, و برنامه های توسعه و رشد معیارهای انسانی است. تندرست, پویا, و پاینده باشید!
ارادتمند, قاسم دفاعی


■ درود به دکتر علمداری گرامی
مقاله - گزارشی کاملی از آنچه بر میهن ما و جوانان ما و روشن اندیشان ما در دهه های ۱۳۳۰ تا اکنون به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران از جانب چپ حزب توده و چپ نوین رفته است ارائه داده‌اید که بسیار مستند و معتبر و آگاهی بخش است و من خود نیز یکی از هزاران قربانی خیانت‌بار اعضای حزب توده در جریان انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها در ۱۳۵۹ در پلی تکنیک تهران بوده‌ام که منجر به پاکسازی من شد. شما و من که در شهرستان دماوند روزگاران دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ را سپری کرده‌ایم به خوبی می‌دانیم که عملکرد ناپسند و ضد مردمی و واپس گرایانه بقایای حزب توده چگونه همسو با پیروان موتلفه در پی جذب جوانان آن شهر و شستشوی مغزی آنان از راههای مختلف بوده‌اند و این تجربه عینی چقدر در زندگی به کارمان آمده است. از این متن آگاهی بخش بسیار لذت بردم و مثل همیشه برایتان سلامتی خواستارم.
مستفا حقیقی


■ سپاس از شما از این مقاله روشن و زبان گویا و ساده که بخوبی این موضوع مهم را تشریح کردید. اشاره می‌کنم که متاسفانه در فضای بحث‌های سیاسی همیشه مرزبندی روشنی میان جریانات روشنفکری لیبرال و “عدالت‌خواه” با دیدگاههای “محور مقاومتی” وجود ندارد. بویژه در شرایط گسترش اطلاعات نادرست و همینطور پدیده ناهمگون با لیبرالیسم دولت فعلی امریکا، کنشگری در سطوح بین‌المللی مملو از دخالت‌های امنیتی و توطئه‌آلود روسیه و اقمارش شده است. دولت فعلی امریکا پیداست که تضادی با ماهیت رژیم ایران ندارد و اگر برخی اختلافات در سیاست‌های منطقه‌ای و چگونگی برخورد با دولت اسرائیل حل شوند، میتواند با ج.ا. نیز نرد عشق بریزد (همانند کیم جون اون).
روزتان خوش، پیروز


■ اصلِ نخست هر پژوهشی، چه در علوم طبیعی و چه در علوم انسانی، صداقت و بی‌طرفی است؛ یعنی پژوهش باید بر اساس داده‌های درست، عینی و بیرونی، و نه داده‌های خودساخته، انجام گیرد. آقای علمداری می‌نویسد که نوشتهٔ کنونی ایشان، بخشی از یک پژوهش گسترده‌تر است. متأسفانه، اگر معیار «پژوهش» را در نظر بگیریم، نوشتهٔ ایشان را باید فاقد این ویژگی دانست. اما چرا؟
به‌زعم نگارنده، جناب علمداری باید بداند جریانی که امروزه در داخل و خارج به راه افتاده است، ارتباطی به حزب توده ندارد. این جریان، به ادعای منتقدان، توسط چند عضو سابقِ حزب ـــ اما اخراج‌شده یا کنار رفته ـــ در همکاری با اطلاعات سپاهِ رژیم شیعی ایران شکل گرفته و تبلور یافته است؛ افرادی مانند علی خدایی، افشین رازانی، عمویی و دیگران. این افراد، به‌لحاظ سازمانی، ارتباطی با حزب توده ندارند، هرچند نوشتهٔ جناب علمداری زیرکانه می‌کوشد آن‌ها را به حزب توده وصل کند.
من از اعضای حزب توده نیستم، اما با بی‌انصافی از سوی هر کس و هر جریانی مسئله دارم و لازم می‌دانم این نکته روشن شود. از قضا، جناب علمداری با این‌گونه تخریب‌های نادرست و بی‌پشتوانه، نه‌تنها علیه رژیم شیعی ایران مبارزه نمی‌کند، بلکه با ایجاد این‌گونه شک و تردیدها و تخریب‌ها، عملاً در همان مسیری حرکت می‌کند که خواستِ رژیم است.
افشای ماهیت «چپِ محورِ مقاومتی»، این جریانِ ضدملی، ضروری است، اما نه با تحریف و نادرستی. اهداف شریف، ابزار شریف می‌طلبد. دامن‌زدن به تفرقه، شک و تردید، بی‌اعتمادی و صدها آفت دیگری که امروزه چون بختک به جانِ اپوزیسیون افتاده است، کاری نادرست و زیان‌بار است.
نادر هژبری


■ اگرچه این نوشته بخشی از تفکر ضدامپریالیستی و گرایشات وابسته به نهادهای امنیتی در خارج را نشان می‌دهد ولی سر مار در جای دیگری قرار دارد. شما فقط به مصاحبه‌های غلامی در سایت شرق با افراد چپ و مجاهد را نگاه کنید که چگونه گذشته خود را زیر سوال می‌برند. اگر کسی امروز بتواند نشان دهد سایت جدل، هفته، تدارک، کارگر امروز، طوفان، زنجیر و ... که بسیار روشن از حکومت دفاع می‌کنند و دنبال‌کننده هم دارند و اتفاقا در تلاوت آیات مارکس کم هم نمی‌آورند حتما متوجه می‌شوید که از گرایش موردنظر و بحث ارائه شما نمی‌آیند. همه آنها از جریان ضدتوده‌ای هم می‌آیند. تفاوت ملیحه محمدی و یاسمین میظر چیست؟ تفاوت جمع‌بندی فرخ نگهدار با تراب ثالث در ضدیت با امپریالیسم چیست؟ تفاوت نگاه شالگونی-بامشاد با لطف‌الله میثمی چیست؟ نفوذی‌های درون جنبش از کجا می‌آیند؟ بخش گسترده زندانیان کارگری، معلمان و روشنفکری در زندان‌های ایران از کجا ضربه خورده‌اند؟ نصف دیگر حقیقت را هم باید گفت.
مهدی


■ این یاداشت در پاسخ به آقای نادر هژبری و همچنین توضیحی در ارتباط با یاداشت جناب مهدی است.
لازم است، همان‌گونه که در آغاز نیز تأکید کردم، یادآور شوم که «حزب توده به‌صورت رسمی چنین سیاست‌هایی را دنبال نمی‌کند»؛ اما آنچه امروز «چپ محور مقاومتی» نامیده می‌شود، برآمده از همان سنت فکری، سیاسی و ایدئولوژیک شوروی/روسیه و تداوم منطقی سیاست‌های حزب توده در ایران است. آنچه مهم است برآیند عملی این سیاست و ایدئولوژی میان چپ محور مقاومتی، حزب توده، روسیه و جمهوری اسلامی است. لطفن به توضیح زیر توجه کنید.
موضوع اصلی این مقاله تحلیل جایگاه چپ محور مقاومتی در برابر چپ عدالت‌خواه و آزادی‌خواه است. هدف نقد افراد نیست؛ بلکه نقد یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی است که ریشه‌های آن از دل سیاست‌های دهه‌ها سلطهٔ شوروی بر “احزاب برادر” بیرون آمده است. این جریان در ایران نیز، همچون سایر کشورها، میراث‌دار مستقیم حزب توده است و بدون شناخت آن تاریخ، فهم رفتار امروزِ چپ محور مقاومتی ممکن نیست.
چپ محور مقاومتی، برخلاف چپ عدالت‌خواه، به‌شدت تحت سلطهٔ ایدئولوژی ضدغربی است. این جریان، همچون روسیه و جمهوری اسلامی، موضعی هیستریک در قبال غرب و لیبرال‌دموکراسی دارد و همین امر موجب شده است که ــ چنان‌که در گذشته نیز دیده‌ایم ــ به منافع ملی ایران آسیب‌های مکرر وارد کند.
در گذشته «احزاب برادر» سیاست‌های داخلی خود را با منافع شوروی هم‌طراز می‌کردند؛ امروز نیز میراث‌داران همان سنت، یعنی چپ محور مقاومتی، سیاست‌های خود را با منافع روسیه تنظیم می‌کنند. نمونهٔ روشن آن، حمایت بی‌درنگ از حملهٔ جنایت‌کارانهٔ روسیه به اوکراین است. این حمایت تصادفی نیست. برآمده از یک منافع مشترک ایدئولوژیک است. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی نیز روسیه را متحد استراتژیک خود می‌داند؛ و چپ محور مقاومتی، به دلیل همان پیوندهای ایدئولوژیک، به‌رغم تمام فجایع و جنایت‌های جمهوری اسلامی، در صف دفاع از آن قرار می‌گیرد.
باز هم تأکید می‌کنم: پرداختن به حزب توده از آن روست که این حزب پدرخواندهٔ سیاسی و ایدئولوژیک این گرایش در ایران است. همان‌طور که نادیده گرفتن وابستگی همه‌جانبهٔ حزب توده به شوروی به معنای نفهمیدن سیاست‌های ضدملی آن در تاریخ ایران است، نادیده گرفتن هم‌ترازی فکری و سیاسی چپ محور مقاومتی با روسیه نیز باعث می‌شود چرایی حمایت آنان از جمهوری اسلامی بی‌پاسخ بماند.
پرسش کلیدی اینجاست:
چرا یک جریان چپ باید جنایت‌های جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد و از آن دفاع کند؟ پاسخ روشن است: زیرا نیروی قدرتمندتری به نام ایدئولوژی مشترک ذهنیت آنان را شکل می‌دهد؛ ایدئولوژی‌ای که از منافع مردم ایران نیرومندتر و تعیین‌کننده‌تر است.
چپ محور مقاومتی از آسمان نیامده است. اینان همزاد «احزاب برادر» دوران جنگ سرد هستند؛ جریان‌هایی که در گذشته مستقیماً به شوروی متصل بودند و همواره منافع روسیه را بر منافع ملی کشورهای خود مقدم می‌دانستند. تفاوت ایران با بسیاری از کشورهای جهان این است که قدرت حاکم در ایران متحد استراتژیک روسیه است؛ و همین واقعیت، چپ محور مقاومتی را ــ با پشتوانهٔ فکری و سیاسی روس‌محور ــ در جایگاه مدافع جمهوری اسلامی قرار می‌دهد.
چنان‌که اشاره شد، «چپ محور مقاومتی» یک پدیدهٔ صرفاً ایرانی نیست؛ بلکه جریانی جهانی است که با نام‌هایی چون «مارکسیسم فرهنگی» یا «چپ فرهنگی» شناخته می‌شود. این جریان معتقد است امپریالیسم امروز نه از راه اقتصاد و سیاست، بلکه از طریق نفوذ فرهنگی اعمال سلطه می‌کند. از دید آنان، این سلطه از طریق سبک زندگی، رسانه، جشن‌ها، مصرف‌گرایی، زبان، سینما، و ارزش‌های لیبرالی انجام می‌شود؛ بنابراین باید با «تهاجم فرهنگی» مقابله کرد. بطور مثال جشن کریسمس، ولنتاین یا مصرف کالاهای غربی در کشورهای دیگر مصادیق «تهاجم فرهنگی» هستند. چپ محور مقاومتی به روسیه به‌عنوان «سنگر ضد امپریالیسم» نگاه می‌کند، و سرکوب داخلی جمهوری اسلامی را «مقابله با نفوذ غرب» توجیه می‌کند.
ریشهٔ این نگرش به روسیه و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق بازمی‌گردد. زمانی محور اصلی این جریان «مبارزه با سرمایه‌داری و امپریالیسم» بود؛ اما پس از فروپاشی بلوک شرق و استقرار سرمایه‌داری الیگارشیک در روسیه، این ایدئولوژی دستخوش تغییر شد و «مقابله با لیبرال‌دموکراسی» جای «مبارزه با امپریالیسم» را گرفت. در دوران استالین حتی سوسیال‌دموکراسی نیز «همدست نازیسم» معرفی می‌شد و احزاب برادر موظف بودند با آن مبارزه کنند. امروز نیز همان الگو با چهره‌ای جدید تکرار می‌شود.
تجاوز روسیه به اوکراین ــ که تلاشی برای جلوگیری از گسترش لیبرال‌دموکراسی به مرزهای روسیه است ــ از دل همین تفکر بیرون آمده و نظریه‌پردازانی مانند الکساندر دوگین آن را «تقابل تمدنی» نامگذاری کرده‌اند.
در چنین چارچوبی، جمهوری اسلامی که دشمن سرسخت لیبرال‌دموکراسی است، به طور طبیعی در کنار روسیه قرار می‌گیرد. چپ محور مقاومتی نیز، به‌جای دفاع از آزادی و دموکراسی، در کنار همین بلوک ایدئولوژیک می‌ایستد و رفتار سرکوب‌گرانهٔ جمهوری اسلامی را یا توجیه می‌کند یا کمرنگ نشان می‌دهد.
نقش میراث‌داران حزب توده در این میان برجسته است. آنان چپ را از «عدالت‌خواهی» به «ضدیت با امپریالیسم» تقلیل دادند و همین تقلیل، آنان را در سال‌های نخست انقلاب به خمینی نزدیک کرد. این سیاست باعث شکاف‌های عمیق در میان نیروهای چپ ایران شد؛ درست مانند همان دوره که حزب توده با همین منطق، سرکوب نیروهای چپ ــ مذهبی و غیرمذهبی ــ را توجیه کرد و اعضا و هواداران خود را به پیوستن به نهادهای جمهوری اسلامی فراخواند.
یادداشت توضیحی دوم:
اطلاعات اولیه در باره همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی در آغاز چندان پنهان نبود و می‌توان از نشریات علنی حزب استخراج کرد. در نوشته‌ها و مصاحبه‌های هوشنگ اسدی عضو حزب توده که او قبل از انقلاب هم‌سلولی خامنه‌ای بود و بعد از انقلاب مدتی رابط خامنه‌ای با حزب برای نقل و انتقال اطلاعات قابل توحه است. هوشنگ اسدی در بخش‌هایی از کتاب می‌نویسد حزب توده اطلاعات سیاسی و تحلیل‌های امنیتی به دفتر رئیس‌جمهور ارائه می‌داد. برخی اعضای رهبری حزب توده (به‌ویژه نورالدین کیانوری) گزارش‌هایی تحلیلی و امنیتی دربارۀ گروه‌های سیاسی، وضعیت جبهه جنگ، فعالیت‌های گروه‌های چپ رقیب را به دفتر خامنه‌ای منتقل می‌کرد. بخشی از این کارها  به دلیل ایدئولوژی مشترک با نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آمریکا انجام می‌گرفت. حزب توده خود را «نیروی اطلاعاتی کمکی» برای جمهوری اسلامی می‌دانست. در رابطه با گروه‌های دیگر شامل: جمع‌آوری اطلاعات دربارهٔ گروه‌های چپ، سازمان مجاهدین، فعالان ملی–مذهبی بود.(نهضت آزادی لیبرال!) حزب توده این گروه‌ها به امپریالیسم مرتبط می‌دانست. اعضا و هوادارانش را تشویق می‌کرد که در بسیج و سپاه ثبت نام کنند. با کمیته‌های انقلاب، شوراهای دولتی در ادارات همکاری می‌کرد. تحلیل‌گر و مشاور سران رژیم درباره شوروی و مسائل امنیتی بود. شاید این خطای فاحش تحلیلی از ماهیت جمهوری اسلامی بزرگترین ضربه‌ای بود که به خودشان زدند و بعد گروه‌های دیگر.
با احترام، علمداری


■ دو نگاه کاملا متفاوت:
یک _ نگاه در داخل کشور؛ ما که بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران بزرگ شدیم. در جامعه ، محل کار، مدارس، دانشگاها و محافل فرهنگی روشنفکری، ورزشی و ... همه تحت کنترل دائمی ساواک بودیم. دفتر «حفاظت»! ما خطر را از سمت سازمان مخوف ساواک می دیدیم و مواظب بودیم. چون هر مخالفی را به بند می کشید.
جنبش دانشجوئی بعداز فضای باز ۳۹ - ۴۱ در غائله ۱۵ خرداد ۴۲ به حکومت نظامی منتهی شد. در آن واقعه هیچ اثری از حضور و شرکت نیروهای چپ ارائه نشد و اگر چپ شرکت کرده بود حکومت آنرا پیراهن عثمان می‌کرد. ۵ سال طول کشید تا جنبش دانشجوئی نضج گرفت و دانشگاه تهران در سال ۴۶ به شهریه هزار تومانی اعتراض کرد. حکومت این اعتراض صنفی را نیز تحمل نکرد عده‌ای را دستگیر و بعداز زندان تحویل سربازخانه‌ی باغشاه داد. در همین سال مرگ جهان پهلوان تختی در دیماه دانشگاه‌ها را به حرکت در آورد. صدها نفر دستگیر شدند و به سربازخانه فرستاده شدند.
در همین زمان گروه بیژن جزنی دستگیر شدند. تا واقعه سیاهکل ۴۹ و شروع فعالیت مسلحانه‌ی چریک‌های فدائی چندین اتفاق دیگر مثل اعتراض به گرانی بلیط اتوبوس و واقعه ترور در کا خ مرمر و دستگیری گروه پرویز نیکخواه ( سازمان انقلابی حزب توده) و مصاحبه های مقام امنیتی و ...
این‌ها را نوشتم که یادآوری کنم در صحنه سیاسی ایران حزب توده حضوری نداشت. هزاران دانشجو و روشنفکر دستگیر شدند. به‌ندرت هوادار حزب توده! هوادارانش به رادیوها فارسی‌زبان آنها گوش می‌کردند. بعدا دانسته شد که ساواک در حزب توده نفوذ کامل داشت و کسانی که از خارج به ایران می‌آمدند در دام می افتادند. علاوه بر آن ساواک از طریق نادمین حزب بعدا از ۲۸ مرداد مثل عباس شهریاری‌ها در گروههای سیاسی غیر حزب توده نفوذ و آنها را دستگیر کردند(گروه جزنی ، گروه فلسطین و...)
به‌هر صورت بعداز شروع فعالیت مسلحانه چریک های فدائی و مجاهدین خلق ، جنبش دانشجوئی و روشنفکری از این‌ها متاثر شد و حزب توده و جبهه ملی اصلا فعال نبودند. تا بحران سال ۵۵ و از کار افتادن ماشین سرکوب ساواک... از این جا شاهد فعالیت‌های حزب توده بودیم.
لازم به تذکر ست که ساواک فقط از طریق حزب توده به گروههای مخالف ضربه نزد. سیروس نهاوندی از سازمان انقلابی حزب توده نیز همکار ساواک شد و بعدا از بین رفتن عده‌ای از مبارزان در سال ۵۵ هرگز معلوم نشد به چه سرنوشتی دچار شد. احمد کریمی، فتانت و بطحائی از جریانات مختلف سیاسی در زندان به همکار ساواک تبدیل شدند. ما در ایران همه چیز را نه به شوروی و نه حزب توده وصل می‌کردیم.
دو _ نگاه از خارج از کشور؛ فعالیت علنی کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران مشتمل به کار انواع گروههای سیاسی با گرایش های مختلف ملی، مذهبی، چپ بکلی با جنبش داخل ایران تفاوت داشت. انواع گروههای چپ از هواداران چریکها تا طرفداران حزب توده، سازمان انقلابی حزب توده، توفان و... تا مجاهدین، جبهه ملی و... علیه حکومت فعالیت می‌کردند و در سال ۵۷ به ایران آمدند. بعداز انقلاب سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق به بزرگترین گروههای مذهبی و چپ تبدیل شدند.
نتیجه گیری: حزب توده، رنجبران و مجاهدین هر سه از حکومت اسلامی حمایت کردند و در همه پرسی ۵۸ رای آری دادند. مجاهدین در اواخر ۵۹ راه خود را از حکومت اسلامی جدا کرد و در مقابل آن قرار گرفت. حزب توده به حمایت ادامه داد تا در سال ۶۱ سرکوب شد. رنجبران با برکناری بنی‌صدر سرکوب شد. فدانیان از ابتدا علیه حکومت اسلامی بودند همه‌پرسی ۱۲ فروردن ۵۸ را تحریم کردند. از ۱۳ آبان ۵۸ و گروگان گیری در سفارت آمریکا دچار بحران عمیق شدند که با حمایت ازاین حرکت ارتجاعی، خمینی و حکومت جنایتکارش در سال ۵۹ دومین انشعاب صورت گرفت (قبلا اشرف دهقانی و همفکرانش جدا شده بودند)
بحران‌های درون سازمان چریکهای فدائی خلق که بعداز انقلاب ۵۷ به صدها هزار نفر هوادار رسیده بود را نمی‌توان به نفوذ حزب توده در آن تحلیل کرد. زیرا در هر انشعاب کوچک و بزرگ که در سطح رهبران اتفاق می‌افتاد تشکیلات جوان و چند هزار نفره از هم می‌پاشید. ولی صدها هزار هوادار بلاتکلیف و منفعل می‌شدند. چیزی نصیب حزب توده هم نمی‌شد که در سال ۶۱ متلاشی شد. ما در آن زمان از مواضع حزب توده در شگفتی مانده بودیم.
به مثل، همین هوشنگ اسدی مورد نظر آقای علمداری! در کتابی که اسامی ماموران ساواک را فاش کرده بود. نام هوشنگ اسدی هم وجود داشت. «نامه مردم» در اطلاعیه‌ای این موضوع را تکذیب کرد و نوشت که حزب توده هوشنگ اسدی را برای نفوذ و کسب اطلاعات به ساواک فرستاده بود. این اطلاعیه خیلی مبتذل بود که حزبی که تمام تشکیلاتش تحت نفوذ ساواک بود چنین ادعای جیمزباندی می‌کرد. البته رهبران سازمان فدائی اکثریت دوست داشتند که خود را در حزب توده منحل کنند.
این اتفاقات موجب ضربات جبران ناپذیر به جنبش چپ مستقل در ایران شده که در ۲۵ سال حکومت بعداز کودتا با فداکاری ها با شوروی و حزب توده مرزبندی کرده بود.
امروز هم در ایران نگاه جنبش چپ با نگاه نیروهای خارج از کشور بکلی متفاوتند. «چپ محور مقاومتی» اعم از پیک نت یا فدائیان اکثریت هم در خارج از کشورند. به باور من چپ هائی چون مالجو و همفکراش در ایران بیش از «چپ محور مقاومتی» در جنبش آزادیبخش مردم اتوریته دارند باید در معرفی این‌ها کوشا باشیم.
با احترام کامران امیدوارپور




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net