پنجشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۴ - Thursday 31 July 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 30.07.2025, 7:50

تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران


شهرام اتفاق

۷ مرداد ۱۴۰۳ / ۲۹ جولای ۲۰۲۵

مقدمه
چنین به نظر می‌رسد که شکاف‌های درون جناح‌های سیاسی در ایران، و برقراری پیوندهای جدید میان‌ ایشان، به مرحله تازه‌ای رسیده و رفته رفته، آرایش سنتی نیروهای سیاسی تغییر یافته، و یک آرایش جدید در حال ظهور است.

شکاف میان جناح موسوم به اصول‌گرا، از دوره احمدی‌نژاد جدی‌تر شد و در انتخابات ۱۴۰۳ به اوج خودش رسید.

جریان‌های موسوم به اصلاح‌طلبان نیز از دوره احمدی‌نژاد و به ویژه از ۸۸ به بعد، با چند جدایی جدی در درون خودشان مواجه شدند. به‌علاوه، ناکامی‌های پی‌در‌پی اصلاح‌طلبان، افول پایگاه اجتماعی‌شان را به دنبال داشت و  مزید بر آن گسست‌ها شد. بر این پایه، زوال تدریجی اصلاح‌طلبان شرایطی را پدید آورد که شاخه‌هایی از آن‌ها، بقای خودشان را در نزدیکی با اصولگرایان یافتند.[۱] 

همین تحولات، در سطحی محدودتر و شکلی متفاوت، درون پادشاهی‌خواهان و مشروطه‌طلبان، و جمهوری‌خواهان مخالف نظام نیز رخ داده است.

از این‌رو، پیامد این واگرایی‌های درون‌جناحی، پیدایش و تبلور همگرایی‌های برون‌جناحی بود. به‌طوریکه که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳، چهره‌هایی مانند لاریجانی یا پزشکیان، بسیار نزدیک و در مرز مشترک میان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی قرار گرفتند. در حالی‌که نه تاجزاده و پزشکیان در ظرف اصلاح‌طلبی می‌گنجیدند و نه جلیلی و لاریجانی را می‌شد اعضای یک جناح به نام اصولگرا تلقی کرد.

اما جنگ ۱۲ روزه، به طرز بی‌سابقه‌ای بر سرعت این تحولات افزود و بنابراین، تقسیم‌بندی سنتی «اصولگرا - اصلاح‌طلب – برانداز» در لحظه اکنون، جای خود را به آرایش جدیدی داده است:

۱) تداوم‌طلبان: طرفداران بقای جمهوری اسلامی
۲) گذارطلبان: حامیان گذار از جمهوری اسلامی
۳) انقلاب‌طلبان: کوشندگان سرنگونی جمهوری اسلامی

جزئیات ماجرا
سه جبهه نوظهور، به شرحی که گفته شد، یک‌دست نیستند و در درون هر یک از آن‌ها، با یک طیف روبه‌رو هستیم:

۱ - «تداوم‌طلبان»:

ترکیبی از نیروهای میانه‌رو از اصلاح‌طلبان و اصولگرایان سابق، شاخه‌ای از این جبهه جدید را شکل داده‌اند. وجه مشترک همه اعضای این جبهه، تمایل به بقای نظام جمهوری اسلامی و حفظ ساختار آن است. بنابراین، چه اصلاحاتی در نظام رخ بدهد، و چه ندهد، اصل بر حیات و استمرار نظام است.

چهره‌هایی مانند روحانی، لاریجانی، پزشکیان، آخوندی، ظریف، خاتمی، زیدآبادی و احزابی مانند حزب «کارگزاران»، «نهضت آزادی» و «ملی-مذهبی»‌ها، اعضای معتدل‌تر این جبهه به شمار می‌روند. از منظر این گروه، کنش سیاسی مطلوب، «نصیحت کردن» حکومت و شرکت در انتخابات است. هر چند که برخی از اعضای این جبهه، انتقاداتی به ساختار کنونی نظام حکمرانی دارند، اما تمایلی ندارند تا «اصلاحات»، اساس نظام را به خطر بیاندازد. بنابراین، اگر قرار باشد که اصلاحاتی هم انجام بشود، در اولویت‌های پایین‌تر قرار می‌گیرد.

اعضای «جبهه پایداری» و انقلابیون حزب‌الهی دوآتشه از شریعتمداری کیهان گرفته تا حسن عباسی، یک وجه مشترک با اعضای معتدل‌تر این جبهه دارند و آن، حفظ و بقای جمهوری اسلامی است. این شاخه، غالبا از موقعیت‌های ممتازی در ساختار قدرت بهره‌مندند و نقش‌های مهمی در اداره کشور داشته و دارند و اعضای افراطی‌تر جبهه «تداوم‌طلبان» را تشکیل می‌دهند.

به‌علاوه نیروهای سیاسی چپ‌ «محور مقاومتی»[۲]، یعنی طرفداران مبارزه با اسرائیل، مانند علی علیزاده و شاخه‌ای از طرفداران حزب توده (اعم از طرفداران فعلی حزب یا تواب‌ها)، در این گروه جای دارند و به اشکال گوناگون در صحنه سیاسی نقش‌آفرینی می‌کنند. چرا که جمهوری اسلامی را پرچمدار مبارزه با آمریکا و اسرائیل می‌دانند. احتمالا فرخ نگهدار نیز به رغم تمجید شفاهی از میرحسین موسوی، به این جبهه نزدیک‌تر است.[۳] 

به‌طور مشخص، بیانیه‌های زیر را می‌توان نشانه‌ها، نمودها، و شواهد عینیِ شکل‌گیری این جبهه سیاسی قلمداد کرد:

الف – نامه ۴۰۰ نفر خطاب به دبیرکل سازمان ملل آنتونیو گوترش.[۴]
ب – نامه ۱۸۰ نفر اقتصاددانان (عبده‌تبریزی، غنی‌نژاد، آخوندی، طبیبیان، فرجادی و ...)، به عنوان هشدار به دولت. [۵] [۶]
ج - بیانیه ۱۹۰ نفر از چهره‌های سیاسی «اصلاح‌طلب و اصولگرا»ی سابق (از موسوی لاری، جلایی‌پور، عطریانفر تا صفار هرندی، شاکری و ...).[۷]

۲- «گذارطلبان»:

گذارطلبان، بر این باورند که جمهوری اسلامی «اصلاح‌ناپذیر» است و «هشدار» و «نصیحت» بی‌فایده می‌نماید. مراد ایشان از «گذار»، تحولی آرام از نظام و ساختار سیاسی موجود، به یک نظام و ساختار سیاسی جدید است. در واقع بحث گذار از جمهوری اسلامی، ایده جدیدی نبوده و نیست و بارها توسط منتقدان نظام مطرح شده است.[۸] اما پس از جنگ ۱۲ روزه، ائتلاف‌های مهمی حول این ایده شکل گرفت و سبب تولد جبهه‌ای شد، که من آن را «گذارطلبان» می‌نامم.

ماجرا با بیانیه میرحسین موسوی آغاز شد. او اندکی پس از پایان جنگ ۱۲ روزه،[۹] در بیستم تیرماه ۱۴۰۴ بیانیه‌ای صادر کرد و طی آن، خواستار برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان شد. متعاقباً بیانیه‌ای از سوی ۷۰۰ نفر در دفاع از ایده او منتشر شد. تنوع اعضای این بیانیه نیز همچون تنوع اعضای جبهه «تداوم‌طلبان» قابل تأمل است؛ از تاجزاده گرفته تا علمداری، مهرانگیز کار و غیره، امضاکنندگان این بیانیه بودند.[۱۰] حامیان «گذار» بر این باورند که صرف‌نظر از عملی بودن یا نبودنش، ایده برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان می‌تواند به منزله نوعی «توافق جمعی» جامعه ایرانی برای بزنگاه‌های تاریخی بعدی باشد.

اما بخشی از طرفداران «گذار» به چند دلیل منتقد میرحسین موسوی بودند. اول اینکه گفته می‌شد که موسوی هنوز «عاشق امام خمینی» و «وفادار به آرمان‌ها»ی اوست و این بدان معناست که آن‌چه در بیانیه می‌گوید، ممکن است با آن‌چه‌که در ذهن دارد مغایر باشد. طبعا این مغایرت، محل نگرانی و ایراد برخی از طرفداران ایده «گذار» بود. به عنوان نمونه، مسیح مهاجری درباره دیدارش با میر حسین موسوی می‌نویسد:

میر حسین موسوی و خانم رهنورد را در این دیدار درست همانند سال‌های قبل از وقایع ۸۸ عاشق اسلام، عاشق مردم، عاشق ایران و عاشق امام خمینی یافتیم ..  در اتاق پذیرایی آن‌ها قاب عکسی از امام خمینی دیدیم ... بیشترین پیامی که این عکس به ما می‌داد این بود که پیوند نخست‌وزیر مورد علاقه امام خمینی با پیشوای انقلاب اسلامی همچنان برقرار است و دچار هیچ خللی نشده است.[۱۱]

وانگهی، محسن کدیور نیز در همان تیرماه، طرحی را تحت عنوان «تأملاتی پس از جنگ دوازده روزه» منتشر کرده بود و در «بند ۴» آن، پیشنهاد داده بود که هیئتی سه نفره مرکب از خاتمی، روحانی و موسوی، بر برگزاری رفراندوم و انتخابات مجلس مؤسسان نظارت داشته باشند.[۱۲] نکته شبه‌برانگیز پیشنهاد کدیور این بود که این پیشنهاد، در ۹ تیر (۳۰ جون ۲۰۲۵)، یعنی ۱۱ روز قبل از انتشار بیانیه میرحسین منتشر شده بود و این احساس را متبادر می‌کرد که گویی پیشاپیش برنامه‌ای برای شکل‌دهی به مدیریت این رویداد (یعنی رفراندوم و انتخابات موسسان) تدارک دیده شده است.

بنابراین، دلبستگی موسوی به «آرمان‌های امام خمینی» از یک سو، و کوشش برای بازتولید «نظارت استصوابی» بر رفراندوم و انتخابات مجلس مؤسسان توسط اسلام‌گرایان (خاتمی، روحانی و موسوی) از سوی دیگر، عده‌ای را نسبت کل پروژه میرحسین موسوی دل‌چرکین کرد.

اندکی بعد، بیانیه جداگانه‌ای با امضای ۱۷ نفر (قدیانی، فروهر، قادری، رزاق، مدنی، وسمقی، صادقی، مومنی، سلطانی، شیرازی، فقیهی، سیف‌زاده، ضرابی، محمودیان، محمدی، ستوده و هشترودی) منتشر شد.[۱۳] در این بیانیه نیز بر برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان تأکید شده بود. اما امضاکنندگان آن، شاید به دلایلی که گفته شد، و شاید به دلایلی دیگر، خرج خودشان را از موسوی و مدفعان او سوا کردند. در نتیجه، عده‌ای که با ایده برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان موافق بودند، اما با افکار موسوی و اطرفیاش سر سازگاری نداشتند، مبدل به حامیان بیانیه ۱۷ نفره شدند و از آن پشتیبانی کردند.

۳- «انقلاب‌طلبان»:

سومین جبهه سیاسی، نه تنها جمهوری اسلامی را «اصلاح‌ناپذیر» می‌داند، بلکه «گذار» از آن را نیز امری ناممکن می‌پندارد. برخی از اعضای این جبهه، با «گذار» مشکلی ندارند، اما «گذار»ی را که قرار باشد با مدیریت طرفداران پیشین انقلاب ۵۷ متحقق شود، برنمی‌تابند و آن را «بازی جدید» جمهوری اسلامی می‌دانند. برخی از ایشان، هزینه انقلاب نکردن را بیش از هزینه انقلاب می‌دانند و معتقدند که تداوم حیات جمهوری اسلامی، چیزی از ایران باقی نخواهد گذاشت. «انقلاب‌طلبان» استقرار یک نظام جدید را چاره کار ایران می‌دانند.

در اینجا نیز همچون دو جبهه پیشین، با یک طیف متنوع مواجه هستیم.

جمهوری خواهانی مانند شیرین عبادی، کامران متین، آرش جودکی، را احتمالا با استناد به نظراتشان، می‌توانیم چهره‌هایی از ‌این جبهه بدانیم.[۱۴]

پادشاهی‌خواهان اعم از مشروطه‌طلب و سلطنت‌طلب نیز، شاخه اصلی و پیشتاز این جبهه سیاسی محسوب می‌شوند.

اخیراً جمعی از اعضای سازمان‌ها و احزاب چپ، در گردهمایی پادشاهی‌خواهان در مونیخ (۴ مردادماه / ۲۶ جولای ۲۰۲۵) شرکت کردند تا در یک اقدام نمادین، تغییر مواضع‌شان را نسبت به تفکرات ۵۷ نشان دهند. حضور چنگیز امیری عضو سابق حزب کمونیست کارگری، کیانوش توکلی، عضو سابق سازمان فدائیان اکثریت (چریک‌های فدایی سابق)، امیر دها، عضو سابق سازمان مجاهدین، فرزاد قنبری، عضو سابق حزب توده، فریدون احمدی عضو سابق  اکثریت، کریم شامبیاتی عضو سابق اکثریت، ابوالفضل محققی، عضو سابق اکثریت، و مراد خورشیدی عضو سابق حزب توده در رویداد مونیخ، گواهی بر ادعای من، مبنی بر تغییر آرایش نیروهای سیاسی در ایران است.[۱۵]

در مورد سازمان مجاهدین اظهار نظری نمی‌کنم. از نگاه من، سازمان مجاهدین عمدتاً یک سازمان نظامی است تا سیاسی. بنابراین درک مواضع سیاسی‌شان برای من دشوار است.

جمع‌بندی
دستور کار این نوشته، دفاع یا رد نظرات و دیدگاه‌های جبهه‌های سیاسی معرفی شده نیست؛ بلکه صرفا کوشش شده تا وجود و موقعیت این سه جبهه و تمایزات میان آن‌ها نمایان و آشکار شود.[۱۶]

اگر تصویری که از سپهر سیاسی ایران ارائه کردم، صحت داشته باشد، این تصویر باید در محاسبات سیاسی آتی در نظر گرفته شده و مبنای هر تأملی برای تحلیل‌های آینده باشد. اما درباره دلایل شکل‌گیری این آرایش جدید، توضیحی تکمیلی دارم و آن را در نوشته دیگری بیان خواهم کرد.

————————
[۱] زوال اصلاح‌طلبان را پیش‌تر، در این دو نوشته پیش‌بینی کرده بودم:
- چرا «اصلاحات» در ایران به بن‌بست رسیده است؟
- «اصلاح‌طلبان» علیه «اصلاح‌طلبی»
[۲] محور مقاومت  Axis of Resistance
[۳] اظهارنظر فرخ نگهدار
[۴] نامه ۴۰۰ نفر به گوترش
[۵] نامه ۱۸۰ اقتصاددان
[۶] امضاکنندگان این نامه ۱۸۰ نفره، دولت را نصیحت کرده بودند که پارادیم حکمرانی را تغییر بدهد. البته این نصیحت ملایم هم با واکنش تند مصطفی هاشمی‌طبا مواجه شد و پاسخ داد: «مذاکره‌ای که شما از آن دم می‌زنید یعنی ذلت و تسلیم»
[۷] بیانیه ۱۹۰ نفر
[۸] مثلاً رجوع کنید به:
- تقی رحمانی - فایل صوتی، دیماه ۱۴۰۱ - درباره گذار
- کاظم علمداری: تنها یک راه، رسانه
[۹] جنگ در ۲۳ خرداد آغاز شد و در تاریخ ۳ تیرماه آتش‌بس اعلام شد.
[۱۰] بیانیه بیش از ۸۰۰ نفر در دفاع از طرح موسوی
[۱۱] گزارش دیدار مسیح مهاجری
[۱۲] ایده کدیور برای مدیریت رفرادوم و انتخابات
[۱۳] بیانیه ۱۷ نفر
[۱۴] نظر شیرین عبادی درباره بیانیه موسوی
[۱۵] از فیس‌بوک Yasna Ahmadi
[۱۶] شبیه نوعی طبقه‌بندی سیاسی political spectrum


نظر خوانندگان:


■ شهرام اتفاق گرامی، به گمان من «گذارطلبی» یا تحول‌خواهی یک استراتژی مستقل نیست، چراکه می‌تواند هم معنای اصلاح‌طلبانه داشته باشد و هم می‌توان برداشت انقلابی از آن داشت. به همین دلیل اصلاح‌طلبانی که خواستار تغییر یا تحول وضع موجود هستند بدون اینکه دچار عواقب انقلابی دیگر بشویم با گذارطلبان یا تحول‌خواهان خشونت‌پرهیز یکی هستند. منتها آنها در شرایط کنونی برگزاری رفراندم را عملی و شدنی نمی‌دانند، نه اینکه بطور اصولی مخالف رفراندم یا قانون اساسی جدید باشند. اینکه آنها خواست‌های کمتری مطرح می‌کنند (مانند پیشنهاد رفع نظارت استصوابی) احتمال اینکه نظام زیر بار این موضوع برود را بیشتر از این می‌دانند که نظام زیر نظر برگزاری رفراندم برای تغییر ساختار می‌دانند. اگر هم مضمون انقلابی «گذارطلبی» مد نظر است یعنی بسیج نیرو برای عقب راندن حاکمان از قدرت، پس به انقلاب‌طلبی می‌رسیم. پس اصلاح‌طلبانی که خواستار تحولات اساسی درون ساختار هستند را با اصولگرایانی که فقط نصیحت می‌کنند یا در هر انتخاباتی شرکت می‌کنند (اصولگرایان و روزنه‌گشایان) نمی‌توان یکسان ارزیابی کرد.
با درود، حمید فرخنده


■ جناب فرخنده گرامی،
«تحول‌خواهی» (Transformation) و «گذارطلبی» (Transitionalism) دو مقوله کاملاً متفاوت‌اند.
تحول‌خواهی به معنای دگرگونی درون یک سیستم است؛ یعنی ایجاد تغییراتی برای بهبود نظام موجود. در مقابل، گذارطلبی به معنای عبور از یک نظام سیاسی به نظامی دیگر است.
در جوامع دموکراتیک، فشار گروه‌ها و نهادهای جامعه مدنی — مانند زنان، دانشجویان، کارگران، و جنبش‌های ضد جنگ — در پی ایجاد اصلاحاتی در سیاست‌های حاکمیت‌اند. این خواسته‌ها معمولاً در چارچوب همان سیستم مطرح می‌شوند و در واقع نوعی تحول‌طلبی محسوب می‌شوند. تحول‌خواهی یعنی تبدیل «حال» موجودِ سیستم به «حال» بهتر، بدون تغییر ساختار کلی آن.
واژه تحول‌خواهی ماهیتی درون‌سیستمی دارد، یعنی هدف آن بهبود نظام حاکم است. حتی مقام‌های جمهوری اسلامی، از جمله شخص آقای خامنه‌ای، بارها این واژه را به کار برده‌اند. رژیم نه‌تنها از تحول‌خواهی هراسی ندارد، بلکه خود را به‌دروغ متولی آن نیز معرفی می‌کند.
اما گذارطلبی معنایی کاملاً متفاوت دارد: گذار از یک نظام — مثلاً نظام دیکتاتوری به نظامی دیگر — مثلاً دموکراسی. این گذار می‌تواند از طریق انقلاب خشونت‌آمیز صورت گیرد، مانند انقلاب ۱۳۵۷ ایران، یا از طریق انقلاب‌های بدون خشونت، همچون انقلاب‌های «مخملی» در اروپای مرکزی و شرقی که بدون درگیری خونین، و عمدتاً به دلیل حذف پشتیبانی شوروی، موجب تغییر نظام‌ها شدند. در آن کشورها، حاکمان قدیم کنار رفتند و ساختارهای دموکراتیک جدیدی به قدرت رسیدند.
برخی تصور می‌کنند استفاده از واژه «انقلاب» الزاماً به معنای خشونت و براندازی قهری است. بخشی از مخالفان نیز در تلاش‌اند با زور رژیم را ساقط کنند و مرحله‌ی گذار را تنها پس از سرنگونی می‌دانند. اما گذارطلبانی چون من، گذار را فرایندی می‌دانند که از همان مرحله عبور از جمهوری اسلامی به سمت یک نظام آزاد و دموکراتیک آغاز می‌شود— نه صرفاً پس از سقوط.
گذارطلبی همچنین با «اصلاح‌طلبی» یا «روزنه‌طلبی» تفاوت بنیادی دارد. اصلاح‌طلبان و روزنه‌طلبان خواهان بهبودهایی در درون همین نظام‌اند و بیشتر از آنکه مخالف رژیم باشند، منتقد مخالفان رژیم‌اند. آنان نه در پی مقابله با حکومت‌اند، نه خواهان تغییر ساختاری. تلاش آن‌ها معطوف به متقاعد کردن صاحبان قدرت است تا اندکی از ظلم، فساد، و سرکوب بکاهند تا موجودیت رژیم به خطر نیفتد.
البته نوعی از گذارطلبی واپس‌گرا نیز وجود دارد که در اینجا به آن نمی‌پردازم.
با احترام کاظم علمداری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net