جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ -
Friday 6 June 2025
|
ايران امروز |
![]() |
آقای سعید مدنی، جامعهشناس زندانی که چند روز پیش نهمین سال زندانی شدنش را پشت سرگذاشت، در نوشته اخیر خود از زندان دماوند به تحلیل شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر کشور پرداخته است. در آغاز این نوشته نسبتا طولانی، سعید مدنی درباره انقلاب و علل وقوع آن صحبت کرده است. ایشان از یکسو انقلاب را امری ارادی میدانند اما از سوی دیگر از اینکه «انقلاب میشود» سخن گفته است. گزارههای سعید مدنی درباره «ارادی بودن انقلاب» و همچنین تاثیر تودههای انقلابی بر نیروهای سیاسی و برعکس تاثیر ارادی نیروهای سیاسی بر تودههای انقلابی از صراحت کافی برخوردار نیست. مطلب زیر، بازنشر بخشی از مطلبی است که تحت عنوان «انقلاب میکنند، انقلاب نمیشود» در سایت ایران امروز منتشر شده است و اشارهای دارد به این ناروشنی در صحبت سعید مدنی.
سعید مدنی درباره انقلاب چنین میگوید:
درست است که نظامهای بسته، استبدادی و یا ناکارآمد زمینه انقلابها را فراهم میکنند و این هم درست است که یک نیروی سیاسی یا یک شخصیت کاریزماتیک به تنهایی تصمیم نمیگیرد و نمیتواند انقلاب کند، اما مردمی که انقلاب میکنند نیز بدون آماده سازی ذهنی از سوی روشنفکران، نمایندگان فکری و شخصیتهای مرجع جامعه وارد چنین پروسهای نمیشوند. پس، درست است که انسانها تحت تاثیر شرایط مادی و اقتصادی زندگیشان هستند، اما ذهن در برابر شرایط مادی یکسان، پاسخهای مختلف میدهد.
در حقیقت فیلسوفان یا دانشمندان نظریهپردازی میکنند، روشنفکران تبیین و تبلیغ میکنند، گفتمان ساخته میشود، انقلابیون از نحلههای مختلف با پرداخت هزینههای گوناگون سازماندهی، برنامهریزی و ترویج آن را به عهده میگیرند، جرقهای زده میشود و نهایتا مردم و گروههای مختلف اجتماعی که مشغول زندگی خودشان بودند کمکم به صحنه میآیند و پس مدتی با ساقط کردن نظام پیشین کار را تمام میکنند. آن نیرویی که بیشترین عده و عُده را داراست، قدرت را در دست میگیرد و نه تنها رقبا یکی پس از دیگری حذف میشوند، که انقلاب فرزندان خود را نیز میخورد.
پس اگر نظریه انقلابی، قلم روشنفکری، اجماع نخبگانی، سیاهنمایی مصلحتی درباره شرایط موجود، بیارزش یا کمارزش خواندن امکانات موجود، فعالیت ماشین حزبی و سازمانی، دیو و فرشتهسازی از شخصیتهای سیاسی، ذهن متقاعد شده، شور انقلابی، سخنرانیهای آتشین، فداکاری مردمی و امیدواری ملی نسبت به انقلاب نباشد، صرف وجود شرایط سخت زندگی و نارضایتی گسترده عمومی از شرایط بد اقتصادی و نبود آزادیهای سیاسی به انقلاب، به معنای واژگونی یک نظام سیاسی و جایگزینی یک نظام جدید، منجر نمیشود. پس تجمیع این عوامل (عوامل عینی) گرچه شرط لازم انقلاب است، اما شرط کافی آن نیست.
انقلاب قبل از اینکه وارد مرحله حضور گسترده مردم انقلابی و پیروزی شود، حتما از ایستگاههای مختلفی گذشته است. در ذهنهای مختلفی پرورده شده و به عنوان تنها راه نجات، رستگاری یا رهایی به مردم عرضه شده است. مردم با حساب هزینه و فایده، مزایای مادی و معنوی انقلاب را بیش از اصلاح یا تحمل مضرات رژیم آماج انقلاب، ارزیابی کرده و به تدریج آماده هزینه دادن و ورود به عرصه خیابان شدهاند. احتمالا مدینهای فاضله یا جامعهای آرمانی، بیطبقه یا توحیدی یا حداقل در چنین مسیری حرکت کردن از سوی روشنفکران، فعالان سیاسی، شخصیتهای مرجع و رهبر/ رهبران انقلاب به مردم وعده داده شده است. روشنفکران و نیروهای سیاسی که حامل چنین ایدههایی هستند تلاش میکنند آنها را در جامعه خود به شکل وارداتی ترویج کنند یا اینکه با استفاده از اسطورههای فرهنگی و باورهای دینی این ایدهها را بومیسازی کنند تا از سوی اذهان عمومی پذیرفتنیتر شوند. از زمانی که اکثریت مردم یا حداقل اکثریت مردمی که بیتفاوت نیستند، باور کردند یا به این نتیجه رسیدند که با واژگونی قدرت حاکم و به قدرت رساندن انقلابیون فردای بهتری از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و استقلال کشور در انتظارشان خواهد بود، تا انقلاب راه زیادی نیست.
شاید الان برای اکثریت مردم ایران در شرایط کنونی سخن گفتن از مجانی شدن آب، برق و وسایل نقلیه عمومی خندهدار به نظر برسد، اما در سال ۵۷ این موضوع نه تنها از نگاه آیتالله خمینی، که از نظر بسیاری از نیروهای سیاسی با اتکا به درآمد نفت ایران عملی بود و مطرح شد.
هماکنون طبق نظریه لنین درباره انقلاب، حداقل بخشی از «شرایط عینی انقلاب» در ایران تقریبا فراهم است، اما علیرغم مشکلات اقتصادی بسیار عظیمتر از سالهای ۵۶ و ۵۷، وضعیت انقلابی بر کشور حاکم نیست. حتی «شرایط ذهنی انقلاب» نیز فراهم نیست. اجماع عقلا، نهادهای مرجع و دیدگاههای بخش بزرگی از نیروهای سیاسی نیز در حقیقت نشان از آماده نبودن شرایط ذهنی انقلاب دارد.
شورشها، اعتراضها و خواستههای صنفی مانند اعتصاب اخیر کامیونداران، میتوانند تکرار شوند و ادامه یابند. روشن است که پائینیها مدتهاست که ناراضیاند و نمیخواهند مثل گذشته زندگی کنند، حتی میان بالاییها نیز تا حدی اختلاف وجود دارد. مشکلات پائینیها البته میتواند به تشدید اختلاف بالاییها دامن زند، ولی گاه برعکس، میتواند به اتحاد آنها برای حفظ نظام کمک کند.
به امید آزادی این جامعهشناس دردمند و آزاده و همه زندانیان سیاسی.
————————-
۱. نامه سعید مدنی از زندان دماوند
■ جناب فرخنده با درود! فکر میکنم در یادداشت شما، که حاومی مطالب جالبی هم هست، نکات اصلی مقاله دکتر سعید مدنی “سرود شکست انقلاب” نادیده گرفته شده و موضوعی که بحث اصلی او در این مقاله نبوده بررسی شده است. دکتر مدنی در بررسی وضعیت جمهوری اسلامی ایران در آستانه مذاکرات با آمریکا و چالشهای داخلی و خارجی آن با اشاره به شکستهای جمهوری اسلامی در حوزههای مختلف، این پرسش را مطرح میکند که آیا مذاکرات با آمریکا میتواند به بهبود وضعیت کشور منجر شود یا خیر. توضیح آنکه وی در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی از زمان تشکیل آن در سال 1358 به این سو نشان میدهد که جمهوری اسلامی در همه پروژه های اصلی خود:
- پروژه دینی: با توجه کاهش گرایش به دینداری رسمی و نهادهای مذهبی در میان مردم، بهویژه نسل جوان،
- پروژه اجتماعی-اخلاقی: به دلیل افزایش آسیبهای اجتماعی مانند خودکشی، اعتیاد، طلاق و کاهش شادکامی،
- پروژه اقتصادی: با عنایت به تورم بالا، فقر گسترده، فساد مقامات،کاهش تولید ناخالص داخلی و فرار سرمایه،
- پروژه سیاسی: با در نظر گرفتن کاهش مشروعیت نظام، افزایش اعتراضات و تمایل گسترده به مهاجرت، شکست خورده است.
بنابراین، وی نتیجه میگیرد که حتی در صورت توافق با آمریکا و ورود دلارهای حاصل از آن، بدون اصلاحات ساختاری و دموکراتیک، بحرانهای ایران حل نخواهد شد. او به سه عامل کلیدی در سقوط احتمالی نظام اشاره میکند: کاهش منابع مالی، شکاف نخبگان و قدرت بسیج مخالفان. در نهایت، پیشنهاد میکند که تنها راه نجات ایران، گذار دموکراتیک و اصلاحات اساسی است، نه صرفاً مذاکرات خارجی.
ملاحظه میشود که ارادی و یا غیر ارادی بودن انقلاب بحث اصلی او در این مقاله نبوده است. در واقع در یک خوانش منصفانه ارزیابیهای او در شکست ج. ا. در به ثمر رساندن پروژه های خود و نیز نتیجه گیری او مبنی ضرورت گذار خشونت پرهیز به دموکراسی برای اصلاحات ساختاری در کشور بطور کلی درست است، هر چند در جزئیات این موضوع ها میتوان بحث و گفتگو کرد. از آنجا که شما هم به شرایط عینی و ذهنی انقلابها اشاره کرده اید یادآوری میکنم که با توجه به ادبیات گسترده مربوط به انقلابهای اجتماعی-سیاسی در جوامع دنیا میتوان گفت در مجموع شرایط لازم برای یک انقلاب اجتماعی-سیاسی در ایران وجود دارد هر چند شرایط کافی هنوز تحقق نیافته است. شرایط لازم بطور خلاصه عبارتند از:
- سقوط مشروعیت رژیم سیاسی حاکم، که در مقاله دکتر مدنی هم به آن اشاره شده است،
- بروز اختلاف و شکاف های بزرگ در الیت سیاسی حاکم (آشکار بوده و نیازی به توضیح ندارد)، - بحران مالی دولت و وجود نارضایتی عمیق در مردم به دلیل شرایط نامطلوب اقتصادی-اجتماعی (اعتصاب بزرگ کامیونداران،..)،
- زوال و کمرنگ شدن باور اکثر مردم به ایدئولوژی رسمی رژیم ( در اینجا ولایت فقیه- اسلام سیاسی) و گرایش آشکار مردم جامعه به گفتمانهای رقیب (ملی گرایی، سکولار دموکراسی) (منعکس شده درشعارهای مردم و شکست رژیم در تحمیل حجاب اجباری بر زنان جامعه)،
- شرایط بین المللی، (انزوای منطقه ای و بین المللی رژیم و تهدیدهای مداوم آمریکا و اروپا و .. بر علیه رژیم). با اینحال دو شرط کافی برای پیروزی انقلاب سکولار دموکراسی ایران هنوز تحقق نیافته که عبارتند از:
- شکل گیری یک بدیل یا جایگزین توانمند سیاسی در اپوزسیون که دارای پایگاه گسترده مردمی بوده و قادر به حل معضل اقدام جمعی انقلابیون و آزادیخواهان باشد،
- خنثی شدن نیروی سرکوب رژیم، میتوان گفت با توجه به وجود “شرایط لازم” با تحقق این دو “شرط کافی” مهم وقوع انقلاب اجتماعی-سیاسی در ایران اجتناب ناپذیر خواهد بود. فکر میکنم این همان چیزی است که آقای دکتر مدنی، البته با عبارات دیگر، در مقاله خود بیان کرده است. واضح است که اراده تک تک افراد و آحاد جامعه، هر چند از رهبران سیاسی و یا اجتماعی باشند، برای وقوع یک انقلاب اجتماعی-سیاسی بزرگ کفایت نمیکند بلکه شکل گرفتن شرایط لازم و کافی برای این منظور لازم است. یعنی وضعیتی که در آن جامعه قادر به حل معضل کنش جمعی برای به زیر کشیدن حاکمیت خودکامه فاسد و ناکارآمد و استقرار یک رژیم سیاسی ملی و دموکراتیک باشد.
خسرو
■ دوستان، آقای مدنی نامه ی خود با عنوان در آستانه (زوال سیاسی، مذاکرات ایران و آمریکا و گذار دموکراتیک) سئولاتی را طرح کرده ست که مربوط به مسائل امروز ایران و همین لحظه ست.
ایشان پس از توضیح مفصل از انقلاب ۵۷ ایران و دیگر کشور ها و ارائه ی تعریف های مختلف برای انقلاب در نهایت و فرآیند شکست انقلاب ۵۷ موضوع را با مذاکرات کنونی ایران و آمریکا به این صورت ختم می کند:
“حتی در صورت توافق ایران و آمریکا، چشماندازی جز ادامه روند کنونی و تشدید بیش از پیش بحرانها و افزایش تنش ها متصور نیست. در این فرآیند مقاومت مدنی مردم ایران نقش فزایندهای ایفا میکند. تقویت مقاومت مدنی نه تنها مانع از هر گونه فاجعه مداخله دیگر کشورها در فرآیند تحولات دموکراتیک ایران می شود؛ بلکه احتمال گذار دموکراتیک را در مسیری خشونت پرهیز تقویت می کند.”
به این گزاره توجه و روی خطوط آن مکث کنیم. آقای فرخنده «بخشی» از نوشته ی آقای مدنی در باره «انقلاب »را دست مایه مقالهی خود کرده ست.
به همین دلیل نگارنده به عرض میرساند اگر بنا باشد در مورد «انقلاب» حرف بزنیم. هردوی دوستان در مورد علل انقلاب ۵۷ ایران و دیگر انقلاب ها که آقای مدنی اشاره کرده ست. یک نکته مهم دیگر هم وجود دارد که هر دو به آن توجه نکردهاند. خیلی خلاصه اشاره میشود:
عوامل زیادی در جوامع استبدادی روی هم انباشته می شود که اصطلاحا آن جا را به بشکه ی باروت تبدیل می کند با عاملی چون جرقه یا «خرجِ انفجار» انقلاب صورت میکرید. ( البته پیامد های انقلاب شکست و پیروزی موضوع دیگر یست...)
✔ بدون نقش مظفراالدین شاه فرمان تدوین قانون اساسی مشروطه و پیروزی انقلاب مشروطه امکان نداشت. بعداز مرگ او محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و بقیه نیز علاقه ای به مشروطه نشان ندادند......
✔ در بحبوحه جنگ جهانی اول بلشویکهای روسیه توانستند انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را به ثمر برسانند. (جنگ باعث سقوط امپراتوری های آلمان ، اتریش و عثمانی هم شد)
✔ اگر جیمی کارتر در سال ۵۵ موضوع حقوق بشر ایران ، شیلی و نیکاراگوئه را در جریان رقابت های انتخاباتی ۱۹۷۶ مطرح نمی کرد معلوم نیست سرنوشت حکومت محمد رضا شاه چگونه رقم میخورد. ولی موضع گیری جیمی کارتر در مورد ایران و نیکاراگوئه بشدت تاثیر گذاشت و دخالت مستقیم آمریکا در دیماه ۵۷ به فروپاشی حکومت پادشاهی ایران و سوموزا در نیکاراگوئه شتاب داد. در حالیکه در شیلی ژنرال پینوشه به نوع دیگری تا سال ۱۹۸۹ به حکومت نظامی خود ادامه داد که با رفراندوم کنار رفت.
مثال های دیگری وجود دارد که در شرائط خاص به تحقق انقلاب کمک می کند مثل حمایت جهانی در محکوم کردن سیستم آپارتهاید در آفریقای جنوبی.
با توجه به مجموعهی عوامل شناخته شده در شرائط کنونی تکرار انقلاب مانند نمونه های فوق الذکر در ایران و تحت تسلط فاشیسم مذهبی «ناشناخته» ست.
دخالت نظامی هم بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» از بمباران یوگسلاوی تا سوریه در همین چندی پیش فرجامی جز تخریب ، جنگهای نیابتی ، تکثیر تروریسم ، ضایعات عظیم جانی و مالی و میلیونها پناهنده نداشته ست. به نظر میرسد که حکومت اسلامی ایران «صلاح » خود در حمله نظامی به ایران می داند که سایت ایران امروز حرفهای اخیر رهبر ایران مبنی به غنی سازی هسته ای را پوشش داده ست. او گفت صعنت هستهای بدون غنیسازی یک چیز بیفایده است.
یعنی باید منتظر واکنش های آمریکا و اسرائیل به اشکال مختلف بود. این ها را نوشتم که بگویم جناب سعید مدنی حکومت اسلامی ایران صلاح امور خود را در بحران ها می شناسد و شکست مذاکره نیز آنها را ارضاء خواهد کرد . حال چگونه مردم در این تنگنا مفّری برای جلوگیری از انقجار مخرّب بشکه باروت توسط حکومت جنایتکار و مخالفان خارجی آن پیدا خواهند کرد.
موضوعی ست که به حمایت وسیع مردم در جنبش «زن ، زندگی ، آزادی » و دیگر جنبش ها و اعتصاب کامیونداران دارد.
کامران امیدوارپور
■ جناب خسرو گرامی، ممنون از نکاتی که مطرح کردهاید. قصد من در این یادداشت کوتاه پرداختن به همه نکات مطرح شده در تحلیل سعید مدنی نبود. فقط خواستم به این نکته بپردازم که برخلاف اینکه میگویند «انقلاب میشود» چنانکه سعید مدنی نیز میگوید، به گمان من «انقلاب میکنند».
«انقلاب میشود» این را تداعی میکند که گویا ارادهای و برنامهای برای انقلاب در کار نیست و ناگهان با نارضایتی و خشم مردم انقلاب میشود. اراده و آمادگی نیروهای سیاسی برای بسیج مردم و انقلاب کردن (شرایط ذهنی) عامل اصلی و ارادی انقلاب است. اینکه دیکتاتورها با رفتار خودشان باعث انقلاب میشوند، درست است. اما انقلاب نیز قرار نیست در دموکراسیها اتفاق بیفتند. یعنی با فرض اینکه شما با یک دیکتاتوری روبرو هستید میتوانید از نظر ذهنی و برنامه تشکیلاتی آماده انقلاب باشید یا اگر ذهن شما چنین عملی را علیرغم آماده بودن شرایط عینی صلاح نمیداند، آماده انقلاب کردن نباشید. کمااینکه الان در ایران شرایط عینی انقلاب با تعریف لنینی آماده هست.
در خارج کشور نیز هستند نیروهایی که راهبرد سرنگونی انقلاب را دنبال میکنند که در داخل نیز هواداران زیادی دارند، در میان بالاییها نیز تا حدودی اختلاف وجود دارد، اما چرا انقلاب نمیشود؟ چون فرض لنین این بود که «اگر مردم نخواهند به شیوه گذشته حکومت شوند» و حزب انقلابی و بسیجگر نیز وجود داشته باشد و «بالاییها نیز نتوانند به شیوه گذشته حکومت کنند»، انقلاب میشود. به گمان من فرض لنین (بر اساس شرایط آن دوران) این بوده که: حزب و تشکیلات انقلابی+ نارضایتی گسترده مردم از وضع موجود+اختلاف میان حاکمان=انقلاب یعنی در این معادله لنینی نارضایتی گسترده مردم را با آمادگی آنها برای انقلاب یکی دانستهاند. درحالیکه همیشه چنین نیست، یعنی علیرغم آماده بودن دیگر متغیرهای معادله، اگر نهایتا مردم در ذهن و فکر خود انقلاب را صلاح خود ندانند، انقلاب نمیشود.
با احترام/ حمید فرخنده
■ جناب فرخنده، با تشکر از توجه شما به اظهار نظر من. فکر نمیکنم لنین و استاد او مارکس و امثال آنها امروز و در برابر توسعه و پیشرفتهای نظریه های علوم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مدیریتی حرف زیادی برای گفتن در این عرصه ها داشته باشند. پل سامئوئلسن، اقتصاددان بزرگ (از MIT برنده جایزه نوبل) که مقاله ای معروف در سال ۱۹۷۱ نوشته و با ریاضیات ساده نشان داده بود که استدلال و تجزیه و تحلیل مارکس در کاپیتال اشتباه بوده گفته بود مارکس با معیارهای علوم اقتصادی معاصر حتی یک اقتصاددان متوسط هم محسوب نمیشود.
حال چرا ما باید بجای علوم انسانی و سیاسی پیشرفته هنوز به سخنان لنین استناد کنیم که اصولا نه یک متفکر و نظریه پرداز بلکه یک انقلابی زیرک عملگرا و فرصت طلب و البته سازماندهی قهار بوده است. چون اگر باسواد بود تا آنموقع باید متوجه ایرادهای بنیانی نظریه مارکس شده بود و آن بدبختی ها را در شوروی ایجاد نمیکرد.
مثلا نظریه لنین در مورد ضرورت حزب پیشتاز برای موفقیت انقلاب چیزی نیست غیر از سازماندهی برای حل مساله مهم اقدام جمعی (Collective Action) که دهه ها محل بحث اقتصاددانان بزرگ از منکور اولسون گرفته تا خانم النور اوستروم (برنده جایزه نوبل اقتصاد) بوده است. بنابراین نباید اکنون از گفته ها و نوشت های امثال مارکس و لنین و استالین و مائو امثالهم انتظار راهنمایی داشته باشیم. اگر به یاداشت قبلی بنده که شرایط لازم و کافی انقلاب اجتماعی-سیاسی گذار به سکولار دموکراسی در کشورمان را ذکر کرده بودم. اینها ساخته و پرداخته من نیست بلکه از ادبیا انقلابهای اجتماعی سیاسی برآمده است. در واقع دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی تمام این مسائل را بحث کرده اند. انواع مدلهای ریاضی (بهینه سازی) و اقتصاد سنجی و شبیه سازی کامپیوتری برای بررسی جنبش ها و انقلابهای اجتماعی در جوامع مختلف طرح و اجرا و منتشر شده است که طبعا روح مارکس و لنین و امثالهم از آنها بیخبر بوده است.
نهایتا بر خلاف شما فکر میکنم مردم ایران در ذهن و فکر خود انقلاب اجتماعی-سیاسی گذار به دموکراسی را به صلاح خود میدانند و اینرا از انتخابات خرداد ۱۳۷۶ و انتخاب خاتمی به اینطرف به روشنی نشان داده اند. اما نیروی سرکوب ولایت فقیه اجازه این گذار مسالمت آمیز را نمیدهد. مردم حتی حاضرند دراین راه فداکاری کنند اما بشرطی که مطمئین باشند فداکاری آنها فایده ای داشته و به نتیجه ای خواهد رسید. این مهم هم در گرو پیدایش رهبری سیاسی توانمند و مورد اعتماد مردم است تا مساله اقدام جمعی را حل کند. معروف است سربازی در جریان جنگهای نادر برای اخراج افاغنه اشغالگر از ایران رشادت زیادی کرده بود وقتی نادر از او پرسید پس شما هنگامی که افاغنه اصفهان را اشغال کردند کجا بودید؟ گفت قربان ما بودیم نادر نبود. حالا داستان آزادیخواهان و مبارزان ایرانی است که هستند و آماده فداکاری برای خلاص کردن ایران و ایرانی از شر این حکومت فاسد ارتجاعی و بقول دارون عجم اوغلو (برنده جایز نوبل اقتصاد در سال گذشته) این حکومت دزد سالار هستند اما منتظر رهبری سیاسی توانمند و قابل اعتماد هستند تا مردم ایران را بسیج و قوای سرکوب را خنثی و گذار به دموکراسی در ایران را امکانپذیر کند. امیدوارم تحصیلکردگانی مانند جنابعالی نیز در طرف درست تاریخ ایستاده با قطع وابستگی ذهنی به ایدئولوژی های قدیمی امثال لنین و مارکس و نظریه های مندرس آنها در مورد امپریالیسم و غیره از حکومت دزدسالار خامنه ای وابسته به رفیق پوتین سردار اولیگارشی رویه حمایت نکنید.
خسرو
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|