|
جمعه ۲۱ آذر ۱۴۰۴ -
Friday 12 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
نیویورکتایمز، ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
ترامپ علاقهای به جنگ سرد جدید ندارد؛ او یک جنگ تمدنی جدید میخواهد
هر چند سال یکبار یکی از قواعد اصلی روزنامهنگاری به من یادآوری میکند: هرگاه فیلهای در حال پرواز دیدید، نخندید؛ یادداشت بردارید. زیرا اگر فیلها را در حال پرواز دیدید، اتفاق بسیار متفاوتی در حال رخ دادن است که شما آن را نمیفهمید، اما شما و خوانندگانتان باید آن را بفهمید.
این نکته را امروز بهمناسبت «راهبرد امنیت ملی» ۳۳ صفحهای دولت ترامپ که هفته گذشته منتشر شد، مطرح میکنم. بارها گفته شده که در زمانی که رقابت ژئوپلیتیکی ما با روسیه و چین بیش از هر دوره دیگری از زمان جنگ سرد تا امروز شدت گرفته ــ و مسکو و پکن هر روز بیش از پیش در برابر آمریکا بههم نزدیک میشوند ــ دکترین امنیت ملی ترامپ ۲۰۲۵ تقریباً هیچ اشارهای به این دو رقیب ژئوپلیتیکی نکرده است.
در حالی که این گزارش منافع آمریکا را در سراسر جهان بررسی میکند، آنچه بیش از همه مرا کنجکاو کرده، نحوه صحبت آن در مورد متحدان اروپایی ما و اتحادیه اروپا است. در این سند آمده است که اقدامات دموکراسیهای اروپایی همسو با ما، «آزادی سیاسی و حاکمیت ملی را تضعیف کرده، سیاستهای مهاجرتیای را دنبال میکنند که قاره را دگرگون و موجب تنش شده، آزادی بیان را سانسور و مخالفان سیاسی را سرکوب میکنند، نرخ زادوولد را به سقوط کشاندهاند و باعث از دست رفتن هویتهای ملی و اعتمادبهنفس شدهاند.»
در ادامه آمده است: «اگر روندهای کنونی ادامه یابد، ظرف ۲۰ سال یا کمتر، این قاره غیرقابلتشخیص خواهد شد.»
در واقع، این سند هشدار میدهد که اگر متحدان اروپایی ما احزاب «میهنپرست» و ملیگرای بیشتری را که متعهد به مهار مهاجرتاند بر سر کار نیاورند، اروپا با «محو تمدنی» روبهرو خواهد شد. آنچه بیان نشده اما بهصراحت القا میشود این است که ما شما را نه بر پایه کیفیت دموکراسیتان، بلکه بر پایه سختگیریتان در جلوگیری از جریان مهاجرت از کشورهای مسلمان به جنوب اروپا قضاوت خواهیم کرد.
این «فیل پرنده»ای است که هیچکس نباید نادیده بگیرد. این زبان، شبیه هیچیک از اسناد پیشین امنیت ملی آمریکا نیست و از نظر من یک حقیقت عمیق درباره دولت دوم ترامپ را آشکار میکند: اینکه این دولت بیش از آنکه برای مقابله با جنگ سرد جدید غرب به واشنگتن آمده باشد، برای جنگ داخلی سوم آمریکا آمده است.
بله، از نظر من ما وارد جنگ داخلی جدیدی شدهایم، جنگی بر سر مفهومی به نام «خانه».
نخست لازم است توقف کوتاهی بر مفهوم «خانه» داشته باشم. این روزها تمایلی وجود دارد که هر بحران را به شاخصههای خشک اقتصادی، مانورهای شطرنجگونه سیاسی یا نظامی، یا بیانیههای ایدئولوژیک تقلیل دهیم. البته همه اینها اهمیت دارند، اما هرچه بیشتر در عرصه روزنامهنگاری کار کردهام، بیشتر دریافتهام که بهترین نقطه شروع برای گشودن یک داستان، بهرهگیری از روانشناسی و انسانشناسی است. این حوزهها معمولاً بهتر میتوانند انرژیهای اولیه، اضطرابها و آرزوهایی را که سیاست داخلی ما ــ و ژئوپلیتیک جهانی ــ را به حرکت درمیآورند آشکار کنند، زیرا نه فقط آنچه مردم میگویند میخواهند، بلکه آنچه از آن میترسند و در خفا برایش دعا میکنند و چرایی آن را روشن میسازند.
من در دهه ۱۸۶۰ برای جنگ داخلی اول حضور نداشتم، و در جریان مبارزات حقوق مدنی دهه ۱۹۶۰ و ترور مارتین لوتر کینگ جونیور هنوز کودکی خردسال بودم. اما بهطور قطع امروز ناظر جنگ داخلی سوم آمریکا هستم. این جنگ نیز مانند دو مورد پیشین بر سر این پرسشهاست: «این کشور متعلق به چه کسانی است؟» و «چه کسی حق دارد در خانه ملی ما احساس تعلق کند؟» این جنگ داخلی تاکنون خشونت کمتری نسبت به دو جنگ اول داشته است ــ اما هنوز در آغاز راهیم.
انسانها نیاز ساختاری و پایدار به «خانه» دارند؛ نه فقط بهعنوان سرپناه فیزیکی، بلکه بهعنوان تکیهگاه روانی و قطبنمای اخلاقی. برای همین است که دوروتی در فیلم «جادوگر شهر اُز» (فیلم مورد علاقه من) کاملاً درست میگفت: «هیچجا خانه خود آدم نمیشود.» و هنگامی که مردم این احساس «خانه» را از دست میدهند ــ چه بر اثر جنگ، تغییرات سریع اقتصادی، تغییرات فرهنگی، دگرگونیهای جمعیتی، تغییرات اقلیمی یا فناوری ــ معمولاً تعادل خود را از دست میدهند. ممکن است حس کنند در گردبادی پرتاب شدهاند و با ناامیدی چیزی را میجویند که کافی است آنقدر ثابت باشد تا بتوانند به آن چنگ بزنند ــ و این «چیز» میتواند هر رهبری باشد که آنقدر قوی به نظر برسد که آنها را دوباره به آن مکان بهنام خانه وصل کند، حتی اگر آن رهبر دروغین باشد یا وعدهاش غیرواقعبینانه.
با این مقدمه، نمیتوانم به یاد بیاورم آخرین بار چه زمانی در چهار دهه گذشته در سفرهایم در آمریکا و جهان، تعداد بیشتری از مردم را دیدهام که همان پرسش را تکرار میکنند: «این کشور اصلاً متعلق به چه کسانی است؟» یا همانگونه که ایتامار بنگویر، وزیر راستگرای افراطی اسرائیل، در تبلیغات انتخاباتیاش در انتخابات ۲۰۲۲ اسرائیل بهزبان عبری میپرسید: «اینجا صاحبخانه کیست؟»
و این امر تصادفی نیست. امروز بیش از هر زمان در تاریخ ثبتشده، تعداد بیشتری از انسانها بیرون از کشور محل تولدشان زندگی میکنند. حدود ۳۰۴ میلیون مهاجر در جهان وجود دارد ــ برخی در جستوجوی کار، برخی در جستوجوی آموزش، برخی برای یافتن امنیت در برابر درگیریهای داخلی، و برخی نیز در حال گریز از خشکسالی، سیلابها و جنگلزدایی. در نیمکره خودمان، اداره گمرک و حفاظت مرزی آمریکا گزارش داده که شمار برخوردهای ثبتشده با مهاجران در مرز جنوبی ما در سال ۲۰۲۳ به بالاترین رقم تاریخی رسیده است؛ در حالی که برآوردهای مرکز پژوهشی پیو نشان میدهد جمعیت کلِ بیمدرک در آمریکا در همان سال به ۱۴ میلیون نفر رسیده و دورهای دهساله از ثبات نسبی را شکسته است.
اما مسئله فقط مهاجران نیست. جنگ داخلی سوم آمریکا در چندین جبهه در حال رخ دادن است. در یک جبهه، آمریکاییهای سفیدپوست، عمدتاً مسیحی، در برابر ظهور آمریکاییای ایستادگی میکنند که از دهه ۲۰۴۰ به بعد، بهطور قطعی اکثریتی غیرسفیدپوست خواهد داشت؛ امری ناشی از کاهش نرخ زادوولد در میان سفیدپوستان و رشد جمعیتهای لاتینتبار، آسیاییتبار و چندنژادی.
در جبههای دیگر، آمریکاییهای سیاهپوست همچنان در برابر کسانی میجنگند که میخواهند دیوارهای جدیدی ایجاد کنند تا آنها را از مکانی بهنام «خانه» دور نگه دارند. سپس، آمریکاییهایی از هر پیشینهای تلاش میکنند در میان جریانهای فرهنگیای که گویی هر هفته تغییر میکنند تعادل خود را حفظ کنند: انتظارات تازه درباره مسائلی چون هویت، سرویسهای بهداشتی، حتی نوع قلم نوشتاری، و نیز شیوهای که در فضای عمومی یکدیگر را بهرسمیت میشناسیم.
در جبههای دیگر، بادهای سهمگینِ تغییرات فناورانه ــ که اکنون با نیروی هوش مصنوعی به پیش رانده میشوند ــ با سرعتی از محیطهای کاری میگذرند که مردم فرصتِ استوار کردن جای پای خود را پیدا نمیکنند. و در جبهه پنجم، جوانان آمریکایی از هر نژاد و باور و رنگ پوست، برای خریدِ حتی خانهای کوچک ــ همان پناهگاه فیزیکی و روانی که ستون رؤیای آمریکایی بوده ــ تقلا میکنند.
بهگمان من امروز میلیونها آمریکایی هر صبح بیدار میشوند بدون آنکه مطمئن باشند «سناریوی اجتماعی»، «نردبان اقتصادی»، یا «هنجارهای فرهنگی» قابل اتکایی وجود دارد که بتوانند در خانه خود به آن عمل کنند. آنها از نظر روانی «بیخانمان» شدهاند.
وقتی دونالد ترامپ ساخت دیواری در مرز مکزیک را به نماد محوری نخستین کارزار انتخاباتی خود بدل کرد، بهطور غریزی واژهای را برگزید که برای میلیونها نفر کارکردی دوگانه داشت. «دیوار» هم به معنای مانعی فیزیکی در برابر مهاجرتِ کنترلنشده بود که گذار آمریکا به جامعهای با اکثریت اقلیتها را تسریع میکرد؛ و هم به معنای دیواری در برابر سرعت و گستره تغییر: گردبادهای فرهنگی، دیجیتال و نسلی که زندگی روزمره را دگرگون میکرد.
از نظر من این همان بستر عمیقی است که راهبرد امنیت ملی ترامپ بر آن بنا شده است. او علاقهای به بازآفرینی جنگ سرد برای دفاع از مرزهای دموکراسی ندارد. بهنظر من، او بهدنبال جنگی تمدنی است، جنگ بر سر اینکه «خانه» آمریکایی چیست و «خانه» اروپایی چیست؛ جنگی با محوریت نژاد و ایمان یهودی-مسیحی ــ و اینکه چه کسی در این جنگ متحد است و چه کسی نیست.
نویسنده اقتصادی، نوح اسمیت، این هفته در ساباستک خود استدلال کرد که این همان دلیل کلیدی است که جنبشِ ماگا (حامیان ترامپ) از اروپا فاصله گرفت و به روسیه ولادیمیر پوتین نزدیک شد ــ چون هواداران ترامپ پوتین را بیشتر مدافع ملیگرایی سفیدپوستِ مسیحی و ارزشهای سنتی میدانستند تا کشورهای عضو اتحادیه اروپا.
اسمیت نوشت که از نظر تاریخی، «در ذهن آمریکایی، اروپا آنسوی دریا جایی بود با همگونیِ دیرینه، جایی که جمعیت بومی سفیدپوست همیشه حضور داشت و همیشه نیز چنین میماند.» اما «در دهه ۲۰۱۰ برای آن دسته از آمریکاییها آشکار شد که این تصویر مقدس از اروپا دیگر دقیق نیست. با کاهش جمعیت فعال کاری، کشورهای اروپایی میلیونها پناهجوی مسلمان و مهاجرانی از خاورمیانه و آسیای مرکزی و جنوبی را پذیرفتند ــ بسیاری از آنها بهخوبی همتایان خود در آمریکا در جامعه ادغام نشدند. مردم جملاتی مانند این را میشنیدند: “پاریس دیگر پاریس نیست.”»
اسمیت افزود: امروز راستِ آمریکاییِ تحت رهبری ماگا «ذاتاً اهمیتی به دموکراسی، اتحاد، ناتو یا پروژه اروپایی نمیدهد. آنچه برایشان اهمیت دارد “تمدن غرب” است. مگر آنکه اروپا مهاجران مسلمان را بهطور گسترده اخراج کند و درباره میراث مسیحی خود سخن بگوید، حزب جمهوریخواه احتمالاً هیچ کمکی به اروپا در حل مشکلاتش نخواهد کرد.»
بهبیان دیگر، زمانی که حفاظت از «تمدن غرب» ــ با تمرکز بر نژاد و ایمان ــ به محور امنیت ملی آمریکا تبدیل شود، بزرگترین تهدید دیگر روسیه یا چین نیست، بلکه مهاجرتِ کنترلنشده به آمریکا و اروپای غربی است. و «حفاظت از فرهنگ آمریکا، “سلامت معنوی” و “خانوادههای سنتی” بهعنوان الزامات اصلی امنیت ملی چارچوببندی میشود»؛ همانگونه که تحلیلگر دفاعی ریک لندگراف در وبسایت دفاعی «وار آن د راکس» یادآور شده است.
بنابراین، سند استراتژی امنیت ملی ترامپ نه تصادفی است و نه حاصل کار چند ایدئولوگ ردهپایین. بلکه کلید درک انگیزههای واقعی این دولت، چه در داخل و چه در خارج از کشور، است.
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|