سه شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - Tuesday 7 October 2025
ايران امروز

منطقه‌ای ساحلی در تل‌آویو

iran-emrooz.net | Mon, 06.10.2025, 13:26

هفت اکتبر؛ روزی که اسرائيل را تغییر داد


دیوید روزنبرگ

فارن پالیسی / ۶ اکتبر ۲۰۲۵

* دو دگرگونی که رویداد هفتم اکتبر در اسرائیل پدید آورد ــ و یک چیز که تغییر نکرد

تنها نکته‌ای که همه از همان آغاز رویدادهای هفتم اکتبر ۲۰۲۳ از آن مطمئن بودند این بود که اسرائیل پس از حمله حماس، کشوری دگرگون‌شده از آن بیرون خواهد آمد. این فقط به‌خاطر شوک و فاجعه‌ی مستقیمِ حدود ۱۲۰۰ کشته و ۲۵۰ گروگان نبود، بلکه به‌دلیل فروپاشیِ مجموعه‌ای از باورها و فرض‌هایی بود که اسرائیلی‌ها در سال‌های پیش از آن شکل داده بودند: این تصور که کشورشان از هر زمان دیگر در تاریخ خود امن‌تر و باثبات‌تر است؛ این امید که جهان عرب به‌تدریج واقعیت وجود یک کشور عمدتاً یهودی را پذیرفته و آماده است مسئله‌ی فلسطینی‌ها را به حاشیه براند؛ و این باور که توانمندی فناوری پیشرفته اسرائیل نه‌تنها می‌تواند رفاه اقتصادی به‌بار آورد، بلکه امنیت را نیز تضمین می‌کند.

جمع‌بندی نهایی از چنین رویدادی که به‌راستی ویرانگر بود، سال‌ها زمان خواهد برد. با این حال، در این فاصله، بدترین پیش‌بینی‌ها تحقق نیافته است: نه اسرائیل درگیر جنگ‌های طولانی، خونین و ویرانگر با حزب‌الله و ایران شده، نه اقتصادش فروپاشیده و نه دچار بحرانی عمیق در اعتماد عمومی شده است. درگیری‌ها با حزب‌الله و ایران، با خسارات جانبی نسبتاً اندک، به سود اسرائیل پایان یافت. رشد اقتصادی کندتر شده، اما کشور شوک را بهتر از آنچه بسیاری انتظار داشتند جذب کرده است. اعتماد به ارتش و بسیاری از نهادهای اصلی کشور نیز کاهش چشمگیری نیافته، یا اگر هم کاهش یافته، بسیار محدود بوده است.

در دو سال گذشته، دو دگرگونی مهم و یک «بی‌تغییری» مهم ــ که شاید از همه تعیین‌کننده‌تر باشد ــ رخ داده است. نخستین تغییر، «تسخیر دولت» از سوی راست افراطی است؛ دومین تغییر، وابستگی پرخطر اسرائیل به ایالات متحده در شرایط افزایش انزوای بین‌المللی است. و آن «بی‌تغییری» ــ که شاید مهم‌ترین تحول پس از هفتم اکتبر باشد ــ ناکامی سیاستمداران افراطی در بهره‌برداری از آن فاجعه است.

رویدادهای هفتم اکتبر می‌توانست کاملاً به نفع راست افراطی تمام شود. حمله‌ی حماس به‌ظاهر دیدگاه افراطیون درباره‌ی اعراب را تأیید می‌کرد: اینکه آنان دشمنانی خشن و آشتی‌ناپذیرند که باید شکست داده شوند، و هرگونه همزیستی با آنان توهمی خطرناک است. ناکامی ارتش در انجام وظیفه‌اش برای حفاظت از کشور در آن روز نیز ظاهراً ادعای راست افراطی را تقویت می‌کرد که می‌گفت نخبگان «چپ‌گرای» اسرائیل ــ از جمله ساختار دفاعی کشور ــ روحیه‌ای شکست‌طلبانه، و حتی خائنانه دارند.

اما دو سال بعد، افراط‌گرایان نتوانسته‌اند پایگاه حمایتی خود را گسترش دهند. دو حزب راست‌گرای افراطی «صهیونیسم مذهبی» و «عوتسما یهودیت»(قدرت یهودی) در انتخابات سال ۲۰۲۲، چهارده کرسی در کنست به‌دست آوردند؛ اما نظرسنجی‌های کنونی نشان می‌دهد اگر انتخابات امروز برگزار شود، آن‌ها حداکثر دوازده کرسی خواهند داشت ــ و شاید حتی کمتر. احتمال دارد حزب صهیونیسم مذهبی به‌تنهایی نتواند حد نصاب لازم برای ورود به کنست را به‌دست آورد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر، بخشی از لحن و گفتمان راست افراطی را به‌کار گرفته، اما حزب لیکود نیز از سال ۲۰۲۲ شاهد کاهش چشمگیر در میزان حمایت مردمی بوده است.

بخشی از مشکل راست افراطی اسرائیل به پیوند آن با یهودیت ارتدوکس، شهرک‌های کرانه باختری، و بی‌مدارایی نسبت به ارزش‌های اجتماعیِ لیبرال بازمی‌گردد؛ ارزش‌هایی که حتی بسیاری از اسرائیلی‌های راست‌گرا هم با آن‌ها همدل‌اند، زیرا گرایش‌های راست‌گرای آنان بیشتر بر مسائل امنیت ملی متمرکز است تا جنگ‌های فرهنگی و مباحث مهاجرتی که کشورهای غربی را درگیر کرده است. در آخرین انتخابات عمومی در سال ۲۰۲۲، جریان راست افراطی تنها ۱۰/۸ درصد از آرای عمومی را به‌دست آورد ــ رقمی بسیار پایین‌تر از ۲۰/۸ درصد حزب آلترناتیو برای آلمان و ۳۷/۱ درصد حزب تجمع ملی (ملی‌گرای افراطی) در فرانسه در انتخابات اخیر آن کشور.

حمایت از راه‌حل دو دولتی از بین رفت

بااین‌حال، ناکامی راست افراطی را باید با احتیاط تفسیر کرد. هرگونه حمایت باقی‌مانده در اسرائیل از راه‌حل دو‌دولتی اکنون از میان رفته است و به‌روشنی می‌توان گفت که بخش بزرگی از خشونت‌های دو سال اخیر از حس انتقام‌جویی نسبت به حمله‌ی حماس سرچشمه می‌گیرد. راست افراطی می‌تواند هر دو تحول را به‌عنوان پیروزی برای خود قلمداد کند، حتی اگر نتوانسته باشد از آن‌ها سود سیاسی ببرد.

در هر صورت، ناکامی راست افراطی در بهره‌برداری از رویداد هفتم اکتبر باعث نشده که این جریان از دستورکار سیاسی و ایدئولوژیک خود دست بکشد. در واقع می‌توان گفت که اسرائیل در عمل گرفتار نوعی «تسخیر دولت» از سوی سیاستمداران و فعالان افراطی شده است؛ بسیاری از آنان ــ اگر نه اکثریتشان ــ از میان ساکنان شهرک‌های کرانه باختری هستند. شهرک‌نشینان حدود پنج درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل می‌دهند (بدون احتساب اسرائیلی‌هایی که در شرق اورشلیم زندگی می‌کنند). با این حال، از میان ۲۱ عضو کابینه نتانیاهو، پنج نفر ساکن شهرک‌ها هستند. وابستگی کامل نتانیاهو به ۱۴ کرسی کنست که در اختیار راست افراطی است، به وزیران این جناح آزادی عمل تقریباً مطلق داده تا سیاست‌های خود را بدون مانع پیش ببرند.

دبیر هیئت دولت، سفیر اسرائیل در واشنگتن، و دو نفر از یازده قاضی دیوان عالی کشور، از میان شهرک‌نشینان‌اند. دیوید زینی، رئیس جدید سازمان امنیت داخلی اسرائیل (شین‌بت) نیز شهرک‌نشین است (در بلندی‌های جولان) و به جریان «مسیحایی» در یهودیت تعلق دارد. فرماندهی ارتش همچنان سکولار باقی مانده و گمان می‌رود که در مجموع گرایش میانه‌رو داشته باشد (دست‌کم با توجه به سوابق فرماندهان پیشین)، اما در سطوح پایین‌تر، راست افراطی نمایندگی بزرگ و رو‌به‌رشدی در میان افسران دارد.

تسخیر دولت عملاً از زمانی آغاز شد که ائتلاف کنونی نتانیاهو در اواخر سال ۲۰۲۲ به قدرت رسید. آن دولت، نخستین دولت در تاریخ اسرائیل بود که به‌طور کامل از احزاب راست‌گرا و افراطی ارتدوکس تشکیل می‌شد، بدون حضور هیچ عنصر میانه‌رو برای ایجاد توازن. این دولت بلافاصله کارزارهایی را برای تضعیف دستگاه قضایی و تحکیم کنترل اسرائیل بر کرانه باختری آغاز کرد. رویداد هفتم اکتبر برنامه‌ی اصلاحات قضایی را متوقف کرد، اما در عوض پنجره‌ای گشود تا راست افراطی دیگر بخش‌های دستورکار خود را بدون مانع پیش ببرد. افکار عمومی درگیر رویدادهای غزه بود و تمایل یا توان چندانی برای حضور در خیابان‌ها و اعتراض نداشت، به‌ویژه در شرایطی که سربازان در جبهه می‌جنگیدند و کشته می‌شدند.

تبدیل عملیات آزادسازی گروگان‌ها به جنگی برای اشغال

آشکارترین عرصه‌ی موفقیت راست افراطی، خودِ جنگ است. آنچه در آغاز به‌عنوان عملیاتی برای شکست حماس و آزادسازی گروگان‌ها آغاز شد، به‌تدریج به جنگی برای اشغال مجدد نوار غزه، بیرون راندن جمعیت فلسطینی و بازسازی شهرک‌هایی بدل شده که در سال ۲۰۰۵ تخلیه شده بودند. نتانیاهو و رئیس ستاد ارتش، ایال زمیر، هنوز اصرار دارند که هدف جنگ اشغال نیست، اما راست افراطی آشکارا خلاف آن سخن می‌گوید. در اواسط سپتامبر، بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی، نوار غزه را «فرصتی طلایی در حوزه املاک و مستغلات» توصیف کرد که پس از پایان جنگ میان شهرک‌نشینان و سرمایه‌گذاران آمریکایی تقسیم خواهد شد. ارتش، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، در نقش مجری خواست راست افراطی عمل می‌کند: با ویران کردن شهرها و روستاها و رساندن زندگی به وضعی اسفناک، به‌گونه‌ای که ساکنان غزه چاره‌ای جز ترک آن نداشته باشند.

عرصه‌ی دیگرِ بروز تسخیر دولت، کرانه‌ی باختری است. از هفتم اکتبر تاکنون، ارتش تقریباً بی‌وقفه عملیات‌هایی را علیه گروه‌های مسلح فلسطینی انجام داده است؛ از به‌کارگیری پهپادهای تهاجمی و جنگنده‌ها گرفته تا اشغال اردوگاه‌های پناهندگان و تخریب خانه‌ها و زیرساخت‌ها، در مقیاسی که به جنگ متعارف شباهت دارد. همانند آنچه در غزه رخ می‌دهد، ارتش ادعا می‌کند در حال مبارزه با تروریسم است، اما در واقع، آنچه انجام می‌دهد خدمت به راست افراطی و شهرک‌نشینان است: تثبیت کنترل اسرائیل و ناممکن ساختن زندگی برای فلسطینیان عادی.

در همین حال، شهرک‌نشینان افراطی به‌طور منظم به روستاهای فلسطینی حمله می‌کنند، اموال را تخریب و گاه ساکنان را می‌کشند. این اقدامات اغلب به‌عنوان «انتقام‌جویی» در برابر خشونت فلسطینیان توصیف می‌شود، اما در بسیاری از موارد هیچ تحریک یا حمله‌ای در میان نبوده است. در هر حال، هدف بزرگ‌تر این حملات ــ که در مواردی نیز به آن دست یافته‌اند ــ بیرون راندن فلسطینیان از زمین‌هایشان برای گسترش شهرک‌هاست.

ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت ملی و رهبر حزب «عوتسما یهودیت» که مسئول نیروهای پلیس است، اطمینان می‌دهد که خشونت شهرک‌نشینان یا نادیده گرفته شود یا با تساهل با آن برخورد گردد. زینی، رئیس جدید شین‌بت، به‌احتمال زیاد متحدی در بن‌گویر خواهد یافت.

نقش ارتش و پلیس در کرانه باختری با حضور اسموتریچ تکمیل می‌شود. او، علاوه بر سمت وزارت دارایی، مسئول امور غیرنظامی در کرانه باختری نیز هست و از این جایگاه برای گسترش شهرک‌ها، قانونی‌کردن آن‌هایی که بدون مجوز ساخته شده‌اند، و باز کردن راه برای ساخت شهرک‌های جدید استفاده کرده است؛ با این ترفند که مناطق وسیعی از کرانه باختری را «زمین دولتی» اعلام می‌کند.

اسموتریچ با خودداری از انتقال درآمدهای مالیاتیِ تشکیلات خودگردان فلسطین ــ که اسرائیل به نیابت از آن جمع‌آوری می‌کند ــ کوشیده است این نهاد را به فروپاشی بکشاند و از این طریق خلأ سیاسی پدید آورد تا اسرائیل بتواند آن را پر کند. تمام این اقدامات با تلاشی هماهنگ برای عادی‌سازی ایده‌ی الحاق کامل کرانه‌ی باختری همراه بوده است؛ ایده‌ای که سال‌ها رؤیای دیرینه‌ی راست افراطی بود، اما برای سایر اسرائیلی‌ها جذابیتی نداشت. امروز تنها مانعی که در برابر تحقق این هدف باقی مانده، مخالفت رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، با چنین اقدامی است.

دوری از اروپا، وابستگی بی‌سابقه به آمریکا

جنگ طولانی و ویرانگر غزه توانسته است بخش بزرگی از افکار عمومی جهان را به شکلی علیه اسرائیل برانگیزد که در روزهای بلافاصله پس از هفتم اکتبر تصورش نمی‌رفت. هولناکیِ حمله‌ی حماس، در آغاز، موجی از همدلی در غرب برای اسرائیل برانگیخت ــ به‌استثنای جناح چپ افراطی ــ که این کشور سال‌ها بود از آن بی‌بهره بود. اما هرچه جنگ ادامه یافت و شمار قربانیان فلسطینی افزایش پیدا کرد، این همدلی فروکش کرد. در بهار امسال، پس از فروپاشی آتش‌بس با حماس و ایجاد بحران گرسنگی در غزه بر اثر قطع کمک‌های انسانی از سوی اسرائیل، ورق به‌طور قاطع علیه اسرائیل برگشت. حمله به شهر غزه که از سپتامبر آغاز شد و خطر تشدید فاجعه‌ی انسانی را در پی داشت، آخرین ضربه بود.

این جنگ، وابستگی بی‌سابقه و خطرناکی برای اسرائیل نسبت به ایالات متحده به همراه آورده است. نبرد با حماس در غزه، و همچنین درگیری‌های جانبی با حزب‌الله در لبنان، ایران، و حوثی‌ها در یمن، بدون دریافت ۲۲ میلیارد دلار کمک مالی و حجم عظیمی از تسلیحات و مهمات از آمریکا پس از هفتم اکتبر ممکن نبود. ایالات متحده مستقیماً به اسرائیل در نبرد با ایران کمک کرد. در واقع، ادعای اخیر اسرائیل مبنی بر اینکه قدرتی منطقه‌ای است، به‌روشنی با وابستگی‌اش به تسلیحات آمریکایی و در بسیاری از موارد، نیاز به رضایت واشنگتن برای انجام عملیات نظامی در تضاد است.

در ماه‌های اخیر، این وابستگی با فاصله‌گیری فزاینده‌ی اروپای غربی از اسرائیل برجسته‌تر شده است. این فاصله‌گیری هم در قالب اقداماتی عمدتاً نمادین ــ از جمله شناسایی رسمی کشور فلسطین ــ و هم در شکل تصمیمات عملی‌تر ــ مانند تحریم تسلیحاتی، لغو قراردادهای نظامی و خروج صندوق‌های سرمایه‌گذاری از بازار اسرائیل ــ بروز کرده است. اتحادیه اروپا هنوز نتوانسته اکثریت لازم را برای تعلیق وضعیت ترجیحی تجارت با اسرائیل به‌دست آورد، اما چنین اقدامی همچنان در دستور کار قرار دارد. در عین حال، افکار عمومی اروپا نیز به‌طور چشمگیری علیه اسرائیل تغییر کرده است.

بسیاری از اسرائیلی‌ها، از جمله خود نتانیاهو، اروپا را قدرتی فرسوده می‌دانند که می‌توان آن را نادیده گرفت. اما این تصور نادرست است: اتحادیه اروپا نه‌تنها بزرگ‌ترین شریک تجاری و خریدار سلاح از اسرائیل است، بلکه یکی از تأمین‌کنندگان اصلی تجهیزات نظامی برای این کشور نیز محسوب می‌شود. افزون بر آن، بسیاری از اسرائیلی‌ها اروپا را خانه‌ی دوم خود می‌دانند ــ مقصد محبوب تعطیلات، منبع فرهنگ و سرگرمی ــ و طرد شدن از سوی آن برایشان دردناک خواهد بود.

نتانیاهو ظاهراً از تکیه بر ایالات متحده احساس آسایش دارد، اما پایگاه حمایت آمریکا از اسرائیل به‌سرعت در حال کوچک شدن است؛ تا آنجا که می‌توان گفت دیگر این حمایت از سوی کل ایالات متحده نیست، بلکه صرفاً محدود به حزب جمهوری‌خواه شده است. حتی در میان جمهوری‌خواهان نیز نشانه‌هایی از کاهش حمایت از اسرائیل دیده می‌شود.

اگر جنگ غزه و سیاست اسرائیل مبنی بر استفاده از نیروی نظامی برای حل بحران‌های منطقه‌ای پایان یابد، روند رو‌به‌رشد انزوا و وابستگی اسرائیل به ایالات متحده می‌تواند کند یا حتی معکوس شود.

اما چنین احتمالی بعید به نظر می‌رسد؛ هرچند طرح صلح ترامپ در حال حاضر بهترین امید موجود برای پایان جنگ غزه است. نتانیاهو آشکارا گفته است که ایران، حزب‌الله و حماس همچنان تهدیدهایی‌اند که مستلزم ادامه‌ی استفاده از نیروی نظامی هستند. او و حماس هر دو در ناکام گذاشتن ابتکار ترامپ منافعی مشترک دارند. اگر روزی امیدی برای پایان دادن به راهبردِ «ماشه‌چکان» اسرائیل و سلطه‌ی راست افراطی بر دولت وجود داشته باشد، آن امید از مسیر انتخابات خواهد آمد. خوشبختانه، امتناع جامعه‌ی اسرائیل از پیروی از سیاست‌های افراطی، همچنان روزنه‌ای از امکان تغییر را باز نگه داشته است.

——————-
* دیوید ای. روزنبرگ، دبیر بخش اقتصاد و ستون‌نویس نسخه انگلیسی روزنامه «هاآرتص» و نویسنده‌ی کتاب «اقتصاد فناوری اسرائیل» است.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net