دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴ - Monday 17 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 29.09.2025, 12:30

ایران در اسارت تفکرات آخرالزمانی یک نفر


محمد چاسبی

هنگامی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مبارزه با انجمن حجتیه در دستور کار قرار گرفت. این جریان، با اعتقاد به حضور امام غایب در عصر کنونی، تشکیل حکومت اسلامی را نامشروع می‌دانست. آنان بر این باور بودند که جهان باید به سمتی پیش برود که بستر ظهور امام غایب را فراهم کند؛ امری که با گسترش ظلم، فساد و نامردمی محقق خواهد شد.

به این ترتیب، تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، در تضاد با آموزه‌های فکری شیعه انتظارگرا قرار داشت، زیرا از یک‌سو این حکومت با ادعای عدالت‌ورزی و با تکیه بر نیابت ولی فقیه، مسیری متضاد با ایده‌های شیعه در پیش گرفته بود و از سوی دیگر، انجمن حجتیه این مسیر را انحرافی از باور به ظهور می‌دانست. از این رو، آیت‌الله خمینی با دستور به برخورد با این جریان، راه مقابله با شبهات فکری و اعتقادی آن‌ها را در پیش گرفت.

اما دیری نپایید که با مرگ آیت‌الله خمینی و به قدرت رسیدن خامنه‌ای، باور اسلام‌گرایانه شیعیِ برآمده از انقلاب، با تفکر آخرالزمانی در هم آمیخت و بسترسازی برای ظهور امام غایب در دل حکومت به اصطلاح اسلامی نمود یافت.

التقاط فکری و قدرت‌طلبی

آنچه در اندیشه خامنه‌ای ریشه دوانده بود، التقاط تفکر ایدئولوژیک و انقلابی شیعه با اندیشه‌های آخرالزمانی حجتیه بود. او بر این باور است که اکنون که شیعه صاحب قدرت و حکومت شده، باید از منظر قدرت، نقاط تضاد و دشمنی با غرب و سیاست‌های استعماری آن را افزایش داد. در این تفکر، ظهور با نشستن و دعا خواندن ممکن نیست، بلکه شیعه باید در اوج قدرت کسب‌شده از انقلاب اسلامی، راهی برای توسعه قدرت و دشمن‌تراشی با غرب و دنباله‌روهای آن در جوامع اسلامی پیدا کند.

از این چشم‌انداز، خامنه‌ای با گرایش به مسائل نظامی همچون قدرت موشکی، فناوری‌های نظامی و ارتباطی و کسب دانش هسته‌ای، در صدد ایجاد یک قدرت نظامی بلامنازع برای حکومت شیعی برآمد. این حکومت قوی با ایده آمادگی برای لحظه ظهور توجیه می‌شد. اوج این تفکر در دوران محمود احمدی‌نژاد به وضوح دیده شد.

خامنه‌ای در لحظات حساس سیاسی که کشور در معرض بحران‌های بین‌المللی قرار می‌گرفت، برای حفظ نظام، به شخصیت‌های معتدل اجازه ورود به صحنه را می‌داد تا از فرو رفتن کشور به گرداب بحران جلوگیری کند. هرچند که روی کار آمدن این دولت‌های به‌ظاهر اعتدالی، تنها پوششی برای پیشبرد اهداف نظامی و هسته‌ای بود که در خفا در حال رشد و نمو بودند.

پشت پرده مذاکرات و نفوذ اطلاعاتی

نفوذ جاسوسی اسرائیل در بدنه حکومت، پرده از بسیاری از مسائل برداشت که پیش از آن به صورت فرضیه مطرح می‌شد. غرب از تمامی اهداف نظامی که خامنه‌ای دستور به اجرای آن داده بود، آگاه شد. همواره این پرسش برای بسیاری از آگاهان به امر سیاست مطرح بود که چرا خامنه‌ای با اجازه دادن به مذاکرات، کشور را وارد وادی تعهداتی می‌کند که خود بستر نابودی آن را نیز فراهم می‌سازد؟

در مذاکرات اولیه در دوره خاتمی که به ریاست حسن روحانی صورت گرفت و به توافق سعدآباد انجامید، تا توافق برجام و استمرار آن که به نابودی کامل رفت، همگی به توافقی منجر شد که خود خامنه‌ای با طرح این امر که «من از اول مخالف بودم» یا «ایراد بر بخشی از آن دارم»، مجوزی را صادر می‌کرد تا تندروهای پیرو او این توافق‌ها را به نابودی بکشانند.

امروز پاسخ این پرسش برای همگان آشکار شده است: مذاکره در زمانی که کشور در بحرانی بزرگ فرو می‌رفت و ترس از نارضایتی داخلی وجود داشت، پوششی برای کنترل افکار عمومی و اجتناب از رویارویی جدی با غرب بود. همچنین، این مذاکرات پوششی امن برای پیشبرد اهداف نظامی و هسته‌ای بود که خامنه‌ای به دنبال رسیدن به نقطه اطمینان‌بخش آن بود.

آگاهی غرب و به خصوص اسرائیل از برنامه‌های خامنه‌ای از طریق جاسوسی و سرقت اسناد هسته‌ای، ترس از به وجود آمدن دشمنی قدرتمند متکی بر منابع نظامی و هسته‌ای را در آن‌ها ایجاد کرد. ایران با رسیدن به قدرت نسبی در بخش موشکی و انتقال فناوری آن به نیروهای نیابتی مانند حزب‌الله در لبنان و حوثی‌ها در یمن، به سرعت خود را به عنوان یک قدرت تهدیدساز برای غرب و اسرائیل مطرح کرد.

این ادعای تبلیغاتی و موفقیت در به چالش کشیدن غرب و اسرائیل در خاورمیانه، حکومت اسلامی و خامنه‌ای را به خطری بزرگ برای غرب تبدیل کرد. در این لحظه، معادله قدرت در منطقه خاورمیانه تغییر کرد. از یک‌سو، آمریکا به دنبال آن رفت که موجودیت اسرائیل را به عنوان یک بازیگر رسمی و مقبول در خاورمیانه تثبیت کند و با ایجاد پیمان صلح ابراهیم، اسرائیل را به عنوان بازیگری فعال و مقبول از سوی کشورهای اسلامی مطرح ساخت. سپس وارد فاز مواجهه عملی با ایران شد.

این فاز که با کشته شدن قاسم سلیمانی کلید خورد، اگر رخدادها را پیگیری کنیم، در نهایت به جنگ مستقیم و رودرروی اسرائیل با حکومت اسلامی می‌رسد. تمامی این مسائل با هدف تضعیف حکومت خامنه‌ای صورت می‌گرفت، زیرا برای غرب یک حکومت فعال در ایران، در صورتی که ضعیف و گرفتار مشکلات سخت داخلی باشد، بسیار بهتر از یک حکومت قوی یا حتی یک حکومت جدید است که منافع غرب را در آینده تهدید کند یا نکند. مسئله اصلی، تضعیف حکومت و ایجاد بحران داخلی است که صورت گرفته است.

اسارت ایران در یک پندار آخرالزمانی

اگر از این چشم‌انداز به مسئله ایران نگاه کنیم، درمی‌یابیم که خامنه‌ای با تکیه بر تفکری التقاطی میان اندیشه‌های انقلابی و اندیشه‌های مهدویت آخرالزمانی، خود را بسترساز ظهور امام غایب با قدرت‌سازی شیعی می‌دانست. این اندیشه در ذهن خامنه‌ای، ایران و ایرانیان را به اسارت گرفته است. با روی کار آمدن احمدی‌نژاد، جریانی شروع شد که تلاش می‌کردند خامنه‌ای را سید خراسانی معرفی کنند که مقدمه‌ساز ظهور امام غایب خواهد بود.

در این چارچوب، برخی از آخوندهای وابسته به دستگاه خامنه‌ای با طرح مسائل شهودی، مانند نشست و برخاست خامنه‌ای با امام غایب یا تأیید او از سوی امام غایب، این تصویر آخرالزمانی را از رهبری او ترسیم می‌کردند. در جایی از سید حسن نصرالله نقل شده که خامنه‌ای گفته است: «هرگاه در مسائل حکومت با مشکل و دشواری روبرو می‌شوم، به قم و مسجد جمکران سفر می‌کنم؛ بعد از خواندن دو رکعت نماز، چنان الهامات راهگشایی بر قلب من وارد می‌شود که کلید حل تمام مشکلات می‌شود.» وجود چنین افکاری در باور خامنه‌ای در کنار چاپلوسان طراح افکار آخرالزمانی، کار را به جایی رساند که خامنه‌ای در سخنانی علنی، از «حرف زدن خدا از زبان خود» سخن می‌گفت.

این پندار خامنه‌ای و مسائلی که برای ایران رخ داده، به وضوح اسارت ایران و ایرانیان را به واسطه افکار بی‌اساس نشان می‌دهد که نتیجه آن فرو رفتن ایران در بحران‌های گوناگون در مدت سی و شش سال رهبری او بوده است. حال تصور کنید کسانی از اصلاح‌طلبان وابسته به الیگارشی قدرت اقتصادی، در اندیشه جانشینی فرزندش مجتبی با ایده «بن سلمان ایرانی» هستند. این در حالی است که به گواه بسیاری از نزدیکان به دستگاه خامنه‌ای، یکی از کسانی که مروج و باورمند به افکار آخرالزمانی مهدویت در حکومت اسلامی است، شخص مجتبی خامنه‌ای است. او با نفوذی که بر پدر دارد و با ساختن حلقه پیرامونی آخوندهای مقرب به پدر، مروج ایده مهدویت آخرالزمانی است. این حرکت، تنها درگیر کردن ذهنیت عمومی برای خروج از چاه ویل به دریایی از مشکلات بی‌پایان خواهد بود. طرح ایده بن سلمان ایرانی از سوی اصلاح‌طلبان، تنها با هدف تضمین بقای خود در مناسبات قدرت اقتصادی بوده است.

یک نیاز اساسی: تحول در خودآگاهی اجتماعی

اکنون ما در برابر واقعیتی از تاریخ معاصر خود ایستاده‌ایم. نفی و کنار گذاشتن خامنه‌ای به تنهایی نمی‌تواند برای ایران امروز مفید باشد، بلکه تحول در خودآگاهی اجتماعی و پندار عمومی مردم، امری ضروری است. در این تحول، مردم ایران باید به این نکته مهم توجه کنند که آنچه حکومت اسلامی از عصر خمینی و اوج آن در دوران خامنه‌ای به نام اسلام و مذهب تشیع ساختند، باوری خودساخته و مبتنی بر منافع بخشی از آخوندها بوده است که از بازاندیشی در تفکر شیعی، الیگارشی متکی بر دستگاه اقتصادی بزرگی برای خود به وجود آوردند.

اگر به تاریخ شیعه از زمان آغاز توجه کنیم، با درس‌آموزی از واقعه کربلا و برخورد با زید بن علی و حوادث دیگر، از قدرت‌خواهی عبور کرده و با تکیه بر آموزه‌های معنوی، در تلاش برای تربیت انسان مؤمن مرتبط با خدا بودند. در کتاب کافی، مهم‌ترین کتاب جامع حدیثی شیعه، کمترین سهم و آن هم با تأکید بر نفی قدرت‌طلبی و حکومت، به امر سیاسی داده شده است. این را نویسنده این سطور با آگاهی کامل از مطالعه تمام منابع شیعه اولیه می‌گوید.

برساختن حکومت اسلامی در تاریخ معاصر، اهرم اخلاقی دین را که در پندار ایرانی در تنظیم مناسبات اجتماعی به بهترین شیوه عمل می‌کرد، از بین برد. امروز ایران با بحران‌های بسیاری در مناسبات هنجاری روبرو است که با نابودی باور اخلاقی به دین در جامعه نمود یافته است؛ در حالی که نخبگان و اندیشمندان نتوانستند اخلاقیات جدیدی در تنظیم مناسبات اجتماعی شکل دهند.

بر این اساس، جامعه با توجه به وضعیت ناگواری که در آن فرو رفته، شایسته است به نداهای مهم نخبگان آگاه در گذار از حکومت توجه کند. امروز گذار از حکومت اسلامی، همراه با عبور از تمام تفکرات ایدئولوژیک آن خواهد بود.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net