جمعه ۲۱ شهريور ۱۴۰۴ -
Friday 12 September 2025
|
ايران امروز |
فارن پالیسی
۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵
باید اعتراف کرد: همانطور که تماشای ویدئوی سقوط یک هواپیما یا تخریب یک ساختمان با نوعی جذابیت هولناک همراه است، مشاهده عملکرد دولت ترامپ در سیاست خارجی آمریکا هم همین احساس را برمیانگیزد. ما در ردیف اول نمایش بزرگترین انحلال داوطلبانه جایگاه و نفوذ ژئوپلیتیکی یک قدرت بزرگ در تاریخ مدرن نشستهایم: نتایج آن هم چشمگیر و نگرانکننده است، اما نگاه برداشتن از آن تقریباً غیرممکن است. و هنوز حتی هشت ماه هم نگذشته.
آنقدر رویدادهای بد رخ داده که حتی کارشناسان تماموقت سیاست خارجی هم برای پیگیری همه آنها دچار مشکل میشوند. اصلاً «سیگنالگیت» را به خاطر دارید؟ بنابراین، بهعنوان یک خدمت عمومی، امروز فهرست ۱۰ اشتباه بزرگ دولت ترامپ در سیاست خارجی (تا اینجا) را ارائه میکنم.
۱. جنگ تجاری بسیار بد، وحشتناک و زیانبار
من طرفدار مطلق تجارت آزاد نیستم و میدانم که در برخی موارد دلایل موجهی برای محدود کردن تجارت بینالمللی از طریق تعرفه یا اقدامات دیگر وجود دارد. اما حمله نامنظم، متناقض و بیدلیل دونالد ترامپ به نظم تجاری جهانی به شکلی مدیریتشده، همزمان به ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر آسیب میرساند.
اگرچه واکنش بازارها تا این لحظه به دلایل مختلف ملایم بوده، اما مالیات بستن بر واردات خارجی همین حالا رشد اقتصادی آمریکا و جهان را کاهش داده، تورم را افزایش داده، تولید صنعتی آمریکا را به دلیل گرانتر شدن مواد اولیه وارداتی مختل کرده و بسیاری از کشورها را به خشم آورده است. این سیاست همچنین با برخی دیگر از اهداف دولت مغایر است: درخواست از متحدان برای افزایش هزینههای دفاعی و همزمان ضربه زدن به اقتصاد آنها کاری متناقض و زیانبار است. علاوه بر این، استفاده از تعرفهها برای تنبیه کشورهایی صرفاً به دلیل اینکه رهبرانشان رئیسجمهور زودرنج آمریکا را آزردهاند، ایالات متحده را شبیه یک قلدر انتقامجو نشان میدهد.
نظام مدیریتشده و مبتنی بر قواعد برای آزادسازی اقتصاد جهانی، یکی از چشمگیرترین دستاوردهای سیاست خارجی دوره پس از جنگ جهانی دوم است و یکی از دلایل آنکه بیشتر آمریکاییها امروز زندگی بهتری نسبت به پدربزرگها و مادربزرگهایشان دارند. آیا این نظام بینقص است؟ خیر. آیا نیاز به نگهداری مداوم و اصلاحات سنجیده گاهبهگاه دارد؟ قطعاً. اما چیزی که مطلقاً نیاز ندارد، آتشی ویرانگر از نوعی است که ترامپ برافروخته است — رویکردی که هم از نظر اقتصادی بیسوادانه است و هم از نظر ژئوپلیتیکی ابلهانه.
۲. طمع برای گرینلند، کانادا و شاید بیشتر
چه نوع نابغه راهبردی از پیش و علناً اعلام میکند که میخواهد سرزمینی را تصاحب کند که آشکارا متعلق به کشور دیگری است؟ پیشنهاد ترامپ برای تبدیل کانادا به ایالت پنجاهویکم و سیاست تعرفهای تنبیهی او علیه آن کشور — که بالاتر توضیح داده شد — به شکست نامزد طرفدار ترامپ در آخرین انتخابات کانادا کمک کرد و شاید جامعهای را که بیش از یک قرن همسایهای فوقالعاده خوب برای آمریکا بود، برای همیشه بیگانه ساخت.
تمایل نادرست او برای به دست آوردن گرینلند نیز نه از نظر راهبردی و نه اقتصادی معنایی ندارد، اما روابط با دانمارک را — که پیشتر یکی از طرفدارترین کشورهای اروپایی نسبت به آمریکا بود — به هم ریخت. دیگر اینطور نیست: یک نظرسنجی اخیر از یک روزنامه دانمارکی نشان داد که ۴۱ درصد دانمارکیها اکنون ایالات متحده را تهدید میدانند. و آیا ترامپ متوجه است که تضعیف هنجارهای موجود علیه چنین رفتار امپریالیستی درِ اقدامات غارتگرانه مشابه از سوی دیگران را خواهد گشود؟ پاسخ روشن است: نه، او متوجه نیست.
۳. متحد کردن دیگران علیه ایالات متحده
در یک جهان چندقطبی، هدف باید جذب هرچه بیشتر متحدان مهم و منزوی کردن رقیب یا رقبا باشد. همانطور که صدراعظم آلمان، اتو فون بیسمارک، گفته بود، در جهانی با پنج قدرت رقیب، هدف باید این باشد که در جمع سه قدرت باشید. هنری کیسینجر، وزیر خارجه فقید آمریکا، نیز در دوران جنگ سرد دیدگاهی مشابه داشت: در روابط مثلثی (مانند ایالات متحده، اتحاد شوروی و چین) بهتر است با ضعیفتر متحد شوید تا قویتر را مهار کنید.
از آنجا که ایالات متحده فاصله زیادی از دیگر قدرتهای بزرگ داشت و هیچ جاهطلبی سرزمینی مهمی در اوراسیا دنبال نمیکرد، بسیاری از دولتهای مهم آن منطقه ترجیح میدادند با آمریکا توازن برقرار کنند تا اینکه در برابر آن متحد شوند. این یکی از دلایل اصلی بود که چرا نظام اتحادهای تحت رهبری آمریکا بزرگتر، قدرتمندتر و بسیار ثروتمندتر از پیمان ورشو بود و چرا دیگر قدرتهای بزرگ همگی برای مهار ایالات متحده متحد نشدند. برعکس، بسیاری از آنها به دنبال کمک آمریکا بودند تا با چالشهای نزدیکتر به خانه خود مقابله کنند.
ترامپ موفق شده است آن مزیت بزرگ را به خطر بیندازد، عمدتاً به دلیل درگیری شخصی با نارندرا مودی، نخستوزیر هند. همانطور که نشست ۳۱ اوت و یکم سپتامبر در تیانجین نشان داد، اقدامات او به نزدیکتر شدن هند به روسیه، چین و کره شمالی کمک کرده و تقریباً سه دهه تلاش آمریکا برای پرورش دهلینو بهعنوان وزنه تعادل در برابر قدرت رو به رشد پکن را تضعیف کرده است. من میدانستم که مدل مطلوب ترامپ برای حکمرانی جهانی — یک «کنفرانس پدرخواندهها» — عملی نخواهد شد، اما انتظار نداشتم که خودش آن را منفجر کند و ایالات متحده را بیرون گود رها سازد.
۴. چراغ سبز به نسلکشی
سیاست آمریکا در خاورمیانه مدتهاست که ناکارآمد بوده و ترامپ مسئول پاسخ شرمآور و بیاثر دولت بایدن به جنگ نسلکشانه اسرائیل در غزه نیست. اما حمایت سخاوتمندانه و بیقید و شرط از اسرائیل، با وجود اقداماتش در غزه و کرانه باختری، نه آمریکاییها را امنتر یا ثروتمندتر میکند و نه احترام بیشتری در جهان برای آنان به همراه میآورد. نظرسنجیها نیز بهطور فزایندهای نشان میدهد که مردم آمریکا دیگر از این سیاست پشتیبانی نمیکنند.
بسیاری از دموکراتها و شمار رو به افزایش جمهوریخواهان برجسته، آشکارا این سیاست را زیر سؤال میبرند. این به معنای آن است که ترامپ فرصت طلایی داشت تا به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یادآوری کند که ایالات متحده یک قدرت بزرگ است و اسرائیل یک دولت وابسته، و بنابراین روابط آمریکا با اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه را بر پایهای تازه و محکمتر قرار دهد. تنها کاری که لازم بود انجام دهد این بود که به نتانیاهو بگوید کمکهای آمریکا قطع خواهد شد مگر اینکه آتشبس را بپذیرد، الحاق عملی کرانه باختری را متوقف کند و بهطور جدی به راهحل دوکشوری روی آورد.
ترامپ چه کرد؟ او فرصت را از دست داد و تصمیم گرفت از تلاش بیهوده و خودویرانگر اسرائیل برای تثبیت سلطه دائمی منطقهای پشتیبانی کند.
۵. گذاشتن جیبش در اختیار پوتین
برخلاف بسیاری از منتقدان ترامپ، من فکر نمیکنم دیدگاههای او درباره پایان دادن به جنگ اوکراین کاملاً نادرست باشد. آرزو میکردم اوضاع طور دیگری بود، اما او درست میگوید که اوکراین در آینده قابل پیشبینی همه سرزمینهای از دسترفتهاش را بازپس نخواهد گرفت و یک توافق صلح باید به برخی (نه همه) از دلایلی بپردازد که روسیه را به آغاز این جنگ غیرقانونی واداشت. همچنین باید تضمین شود که تجاوزگریهای روسیه از سر گرفته نخواهد شد.
اما باور ترامپ که میتواند با تحت فشار گذاشتن رهبران اوکراین و دلجویی از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، جنگ را پایان دهد، در بهترین حالت سادهلوحانه بود. آن نشست آمادهنشده، شرمآور و در نهایت بیمعنای او با پوتین در آلاسکا یادآوری شرمآور دیگری بود مبنی بر اینکه ترامپ یک مذاکرهکننده بیاحتیاط و ناشی است که بیش از آنکه به پیشرفت واقعی در مسیر صلح علاقهمند باشد، دنبال جلب توجه است.
۶. معکوس کردن انقلاب سبز
یک آزمون سریع: در لحظهای که انتشار گازهای گلخانهای دمای جهانی را بالا میبرد، رویدادهای خطرناک آبوهوایی را تشدید میکند و جان میلیونها نفر را در سراسر جهان تهدید میسازد، و در شرایطی که هوش مصنوعی و دیگر فناوریهای نو تقاضا برای مقادیر عظیم تازهای از برق را بالا بردهاند، آیا کوچکترین منطقی دارد که تلاشهای آمریکا برای توسعه بیشتر ظرفیت انرژی خورشیدی و بادی را نابود کنیم؟ و بعد هم دیگر کشورها را تحت فشار بگذاریم تا همین کار را بکنند؟ جدی میگویید؟
حتی اگر هدف شما حمایت از شرکتهای بزرگ نفت و گاز (و ادامه جذب کمکهای مالی انتخاباتی آنها) باشد، این سیاستهای سر در برف فقط ایالات متحده را ناآگاه و کوتهبین جلوه میدهد. معنای دیگر آن این است که آمریکا آینده تولید انرژیهای تجدیدپذیر را به کشورهایی مانند چین واگذار میکند؛ کشوری که همین حالا بر بسیاری از فناوریهای سبز مسلط است و احتمالاً در آینده نیز جایگاه برتر را در این عرصهها حفظ خواهد کرد. برای ندیدن حماقت چنین اقداماتی، نوع خاصی از نابینایی لازم است — اما متأسفانه این دولت از نزدیکبینی چیزی کم ندارد.
۷. نمایشهای بیفایده از قدرت نظامی
ترامپ را میتوان بهخاطر احتیاط در پرهیز از «جنگهای بیپایان» که جورج دبلیو. بوش، رئیسجمهور پیشین، را به دام انداخت و باراک اوباما هم نتوانست از آن بگریزد، ستود. اما او علاقه دارد از نیروی هوایی در کارزارهای کوتاه علیه دشمنان ضعیفی استفاده کند که توانایی تلافی آسان علیه آمریکا را ندارند؛ مانند ایران، حوثیها در یمن یا یک قایق کوچک حامل قاچاقچیان مواد مخدر در کارائیب.
مشکل این است که این اقدامات نیمهتصادفی جنگی هیچ هدف راهبردی ملموسی به بار نمیآورند — حوثیها همچنان سرسختاند، برنامه هستهای ایران نابود نشد، و جریان مواد مخدر غیرقانونی از آمریکای لاتین هم با این نمایش سیاسی غیرقانونی قطع نخواهد شد. تلاشهای موازی ترامپ برای تبدیل ارتش آمریکا به ابزاری برای سرکوب داخلی نیز باید همه آمریکاییها را نگران کند؛ هم بهدلیل تهدیدی که برای آزادی در داخل ایجاد میکند و هم به این علت که استفاده از گارد ملی و دیگر منابع نظامی در خاک آمریکا، توان ایالات متحده را برای مقابله با مجموعهای فزاینده از دشمنان خارجی نیرومند کاهش خواهد داد.
۸. تلاش برای در اختیار گرفتن فدرال رزرو
تلاش ترامپ برای برکناری جروم پاول، رئیس فدرال رزرو، و لیزا کوک، عضو هیئتمدیره، شاید در ظاهر موضوعی صرفاً داخلی به نظر برسد، اما پیامدهای بزرگی برای سیاست اقتصادی خارجی آمریکا دارد. یک بانک مرکزی مستقل و قابلاعتماد باعث افزایش اعتماد خارجیها میشود که سیاست پولی ایالات متحده تابع منافع شخصی یا هوسهای رئیسجمهور نیست؛ در نتیجه، تمایل بیشتری به پذیرش بدهی آمریکا و استفاده از دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی خواهند داشت.
وقتی سیاستمداران کنترل سیاست پولی را به دست میگیرند — همانطور که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، انجام داد یا رهبران مختلف آرژانتین در گذشته کردهاند — نتایج معمولاً فاجعهبار است. اگر جمهوریخواهان در سنا و دیوان عالی کنونی از تلاش ترامپ برای سیاسی کردن فدرال رزرو حمایت کنند، آنگاه جان رابرتز، رئیس دیوان عالی، و همکارانش جایگاهی ویژه در تاریخ بدرفتاریهای ویرانگر قضایی خواهند یافت.
۹. نهادینه کردن بیکفایتی
این اشتباهات سیاست خارجی تعجبآور نیست، زیرا دولت عمداً افرادی را به سمتها منصوب کرده که نه صلاحیت لازم برای مسئولیتهای خود دارند، نه تجربهای در اداره سازمانهای بزرگ، و نه به خاطر دانش حرفهای بلکه صرفاً به دلیل وفاداری شخصی به رئیسجمهور انتخاب شدهاند.
بله، منظورم شما هستید، پیت هگست، وزیر دفاع؛ و شما، تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی؛ و بهویژه شما، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه. واقعاً چه کسی به یک سرمایهدار املاک و مستغلات بدون هیچ تجربه دیپلماتیک، مأموریت دشوار حل جنگ اوکراین و پایان دادن به نسلکشی در غزه را میسپارد؟ پاسخ: رئیسجمهوری که واقعاً اهمیتی به دستیابی به هیچیک از این اهداف نمیدهد. اینها همان افراد بیجدیتی هستند که فکر میکنند با نامیدن یک پهنه آبی به «خلیج آمریکا» یا تلاش برای تغییر نام وزارت دفاع، ایالات متحده ناگهان امنتر، قویتر و شکوفاتر خواهد شد.
میدانم چه فکری میکنید. با توجه به برخی نوشتههای دیگرم، شاید گمان کنید من از نابود کردن «بوروکراسی سیاست خارجی» خوشحال میشوم و بنابراین از تلاش ترامپ برای پاکسازی وزارت خارجه، اخراج افسران ارشد نظامی و مقامات عالی اطلاعاتی، و فشار بر بسیاری از کارمندان غیرسیاسی برای استعفا استقبال خواهم کرد.
اما همانطور که پیشتر گفتهام، مشکلات اصلی سیاست خارجی اخیر آمریکا نه از سوی کارشناسان غیرسیاسی در خدمات مدنی یا دیپلماتیک، بلکه از جاهطلبیهای معیوب همه رؤسایجمهور پس از جنگ سرد یا منصوبان سیاسیای ناشی شده که آنها برای مشاوره و اجرای دیدگاههایشان به آنها تکیه داشتند.
ترامپ چه میکند؟ او سراغ گروه نخست رفته است، از جمله تحلیلگر ارشد روسیه در سیا؛ کارشناسان غیرسیاسی امنیت سایبری مانند جن ایستِرلی؛ یا ژنرال تیموتی ها، رئیس آژانس امنیت ملی و فرماندهی سایبری. دلیلش — اگر باور کنید — این است که یک فعال افراطی در شبکههای اجتماعی به نام لورا لوومر از آنها خوشش نمیآید.
یکی از دیپلماتهای توانای ما، ویلیام برنز، سفیر پیشین و رئیس سابق سیا، اخیراً یادآور شد: «اگر تحلیلگران اطلاعاتی سیا میدیدند رقبای ما دست به چنین خودکشیِ قدرتهای بزرگ میزنند، ویسکی باز میکردیم. اما در واقع، این صدای تقتق لیوانهای شامپاین است که در کرملین و ژونگنانهای شنیده میشود.»
چرا این موضوع اهمیت دارد؟ زیرا یکی از ابرنقاط قدرت ایالات متحده، این برداشت گسترده بود که کشور توسط افرادی کاردان اداره میشود که در بیشتر موارد میدانستند چه میکنند. آنها معصوم نبودند (چه کسی هست؟) اما از زمان جنگ جهانی دوم، هم متحدان و هم دشمنان اذعان داشتند که اغلب مقامات عالی آمریکا افراد جدی هستند، کار خود را میشناسند و حتی زمانی که دیگران با آنان موافق نبودند، باید به سخنانشان گوش داد.
اما ترامپ چاپلوسی و وفاداری را بیش از شایستگی یا صداقت ترجیح میدهد. به همین دلیل، رئیس اداره آمار کار را صرفاً به خاطر گزارش دقیق درباره ناکامی سیاستهای اقتصادیاش اخراج کرد. از این پس، مقامات خارجی کمتر تمایل خواهند داشت از رهبری آمریکا پیروی کنند، زیرا نه به تخصص و قضاوت همتایان آمریکایی خود احترام خواهند گذاشت و نه به آنچه «واقعیت» خوانده میشود. آنها این را آشکارا نخواهند گفت، چون میدانند چاپلوسی شرط ورود به کاخ سفید فعلی است، اما میتوان مطمئن بود که وقتی یک نمایش مضحک میبینند، بهخوبی میشناسند.
۱۰. پایین آوردن سطح علمی و فکری آمریکا
بزرگترین دارایی راهبردی ایالات متحده موقعیت ژئوپلیتیکی بسیار مطلوب آن است، اما این مزیت عظیم همواره با دانشگاهها، کالجها و دیگر نهادهای علمی تراز اول جهان تقویت شده است. این مراکز هر سال میلیاردها دلار از محل شهریه دانشجویان خارجی به اقتصاد کشور تزریق میکنند، کشفیات و ایدههای تازهای ارائه میدهند که بهرهوری را بالا میبرد، ما را سالمتر و امنتر میکند و برتری فناورانه ارتش آمریکا را حفظ مینماید. اگر رئیسجمهور باشید و بخواهید ایالات متحده قدرت برتر جهان باقی بماند، باید شبانهروز تلاش کنید تا جایگاه مسلط کشور در بیشتر حوزههای علم، فناوری و آموزش حفظ شود — بهویژه اگر بدانید چین تا چه اندازه سخت در تلاش است تا از آمریکا پیشی بگیرد.
کاری که نباید انجام دهید این است که بودجه فدرال برای تحقیقات علمی را کاهش دهید، دانشگاههای آمریکا را با اتهامات ساختگی (که بازی با نام ترامپ هم در آن هست) هدف قرار دهید، دانشجویان خارجی را از تحصیل در این مراکز دلسرد کنید و آمریکا را برای دانشمندانی که مشتاق فعالیت علمی هستند، به مکانی کمجاذبهتر بدل کنید.
با این حال، دقیقاً همین کاری است که دولت ترامپ انجام داده است. آسیبها شاید بلافاصله آشکار نشود، اما گسترده، پایدار و دشوار برای جبران خواهد بود.
***
این ده مورد را کنار هم بگذارید، تصویری از نابودی سیستماتیک چیزی به دست میآید که همکار فقیدم جوزف نای به شهرت «قدرت نرم» توصیفش میکرد. نای استدلال میکرد که قدرت نرم پیش از هر چیز «قدرت جذب» است — اینکه جامعهای باشید که دیگران آن را تحسین کنند، بخواهند دستکم در برخی زمینهها از آن الگو بگیرند، شما را بهطور کلی خیرخواه و نه صرفاً مهاجم خودخواه ببینند، و کشوری که نماد ارزشها یا آرمانهای مشترک گسترده باشد. قدرت نرم جایگزین قدرت سخت نمیشود، اما باعث میشود دیگر کشورها داوطلبانه از رهبری آمریکا پیروی کنند و در نتیجه، استفاده از قدرت سخت کمتر ضروری گردد.
چین میکوشد قدرت نرم بیشتری در کنار قدرت سخت رو به رشدش به دست آورد، عمدتاً با تلاش برای متقاعد کردن دیگران که واقعاً متعهد به یک نظم جهانی عادلانهتر و باثباتتر از ایالات متحده است. نیازی نیست ادعاهای پکن را باور کنید تا درک کنید که این پیام در بخشهای زیادی از جهان شنونده همدل خواهد داشت.
اما ایالات متحده در پاسخ چه میکند؟ تحت دولت ترامپ ۲.۰، آمریکا تعرفههای تنبیهی بر کشورهای دیگر به دلایل گوناگون و تقریباً تصادفی و بدون توجه به پیامدها اعمال میکند. بهطور غیرقانونی به کشورهای دیگر و کشتیهای غیرنظامی حمله میکند و به متحدانش برای کشتن دهها هزار غیرنظامی بیگناه، از جمله کودکان، کمک میرساند. نه تنها مرتکبان چنین جنایاتی را تحریم نمیکند، بلکه مقامات دادگاه کیفری بینالمللی را که در حال تحقیق درباره این اقدامات هستند، هدف تحریم قرار میدهد. در داخل کشور، دستور اعزام نیرو به خیابانهای پایتخت را صادر کرده، مردم را بدون طی فرآیند قانونی بازداشت و اخراج میکند و قوانین را به شیوههای بیشمار دیگری نقض مینماید. و در همین حال، رئیسجمهور خود و خانوادهاش را ثروتمندتر میسازد، شورشیان را تجلیل میکند و کسانی را که کوشیدند آنان را پاسخگو کنند، مجازات مینماید. تنها دیگر مستبدان بالقوه هستند که این اقدامات را تحسین خواهند کرد یا میخواهند تقلید و دنبال کنند.
بسیاری از دولتهای ریاستجمهوری در آغاز اشتباهات ناشیانهای مرتکب میشوند و عملکردشان با گذشت زمان بهتر میشود؛ زیرا بیکفایتترین مقامات اخراج میشوند و باقیمانده یاد میگیرند که وظایف خود را مؤثرتر انجام دهند. اما این نخستین دوره ترامپ نیست — او اکنون مسنتر و از نظر ذهنی انعطافناپذیرتر است و تیمش این بار به شکل غیرعادیای در برابر واقعیت، شواهد، منطق یا یادگیری مقاوم به نظر میرسد. و این بدان معناست که این فهرست اشتباهات سیاست خارجی در طول زمان بسیار طولانیتر خواهد شد.
—-
* استفان ام. والت ستوننویس «فارن پالیسی» و استاد روابط بینالملل رابرت و رنه بلفر در دانشگاه هاروارد است.
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|