يكشنبه ۱۶ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 7 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 02.09.2025, 23:13

هفتخوان «ولایت فقیه»


امیر مُمبینی

چندی پیش، در هشتم مرداد ماه امسال، دیوارنگاره‌ای تناور با هزار و چهارصد متر مربع مساحت و طرحی از نبرد رستم پرخاشگر با اژدهای هفت سر، در سبک سنتی درویش‌پرده (پرده‌ی درویشی) در میدان انقلاب تهران رونمایی شد. این نگار‌ه‌ی پهناور مانند یک کتیبه‌ی باستانی بیانگر نوعی بینش و گرایش منجمد سیاسی سنتی است. این آخرین کار از یک رشته کارها در مسیر راهپیمایی درونی یک گرایش در جمهوری اسلامی به سوی آرامگاه کوروش و شاهنامه‌ی فردوسی و پادشاهی ساسانیان و تاریخ پیش از اسلام است. پیش از این دیوارنگاری، برپا شدن تندیس‌ها و نگاره‌ها و پرده‌های آرش کمانگیر و کوروش بزرگ و شاپور ساسانی و نیز تندیس سخنورانی چون سعدی و فردوسی و رودکی و شماری دیگر از بزرگان علم و ادب ایران گرایش را نشان داده بود.

فرض بر این است که هدف سیاسی مبتکران این حرکت تسخیر زیارتگاه‌های بخشی از اپوزیسیون و بسیج نیرو با انگیزه‌های ملی و میهنی است. اما، با هر انگیزه‌ای، برداشته شدن حصر از تاریخ پیش از اسلام و اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانشهری می‌تواند پیامد مثبتی بر مذهب کشور داشته باشد و گرایش ملی را در آن توان بدهد. در گفتمان «ایران اسلامی» یا «اسلام ایرانی» این گرایش در سمت اسلام ایرانی است. اکنون ببینیم چنین گرایشی کدام درونمایه‌ی فرهنگی را دارد و آیا نمود آن با نهاد باستانی و فرهنگی ما همخوان است یا نه. این نوشته بیشتر به جنبه‌ی فرهنگی توجه دارد.

***

پیش از سربرآوردن نگاره‌ی رستم و اژدها در میدان انقلاب اثری با نام «پرده‌ی کوروش کبیر» روی دیوار آمده بود. در پی سال‌ها بحث در این باره که آیا کوروش همان ذوالقرنین نام برده در قرآن است یا نه، سرانجام با توسل به طلسم نام «ذوالقرنین» راهی برای حلال کردن کوروش و تاریخ او پیدا شد. وقتی آقایان تورات را کتاب مقدس می‌دانند و در تورات کوروش یکی از مقدس‌ترین نام‌ها است دیگر مشکل چه بود که مذهب ابراهیمی ایران حداقل به اندازه‌ی مذهب ابراهیمی یهود این شخصیت را احترام نکرد و و راه‌ او را به فرهنگ امروزین بسته بود؟ هنگامی که پادشاهان و شخصیت‌های دینی یهودی در تورات پیامبر و پیامبرزاده شناخته می‌شوند و پرستیده می‌شوند توسط روحانیان ایرانی، چرا تنها کوروش پارسی که خود یکی از مقدس‌های دین یهود است از این امتیاز محروم شده بود. آیا دلیلی جز درگیری دین و ملیت، درگیری اسلام و پیشا اسلام باعث آن شده باشد؟ یک دلیل درستی چنین گمانه‌ای همزمانی امروزین رجوع به کوروش و آرش با رواج عنوان ملت و میهن در بازار سیاست دین‌سالار است. به هرگونه، گویا حالا راه باز شده است و نام و داستان کوروش بین نیروهای دین سالاری هم دارد رواج پیدا می‌کند.

نقاشی پهناور کورش بزرگ اثر مهدی طالعی‌نیا در دوم آذر ماه سال ۱۴۰۳ با استقبال بسیار در موزه‌ی هنرهای زیبا، در مجموعه‌‌ی تاریخی فرهنگی سعدآباد، به نمایش گذاشته شد و بسیاری به تماشای آن رفتند. آقای مهدی طالعی برای کشیدن این تابلو سبک درویش‌پرده یا پرده‌ی درویشی را به کار بست، بر پایه‌ی کلیشه‌‌ی معروف این سبک. کلیشه‌ای که در آن دو چهره‌ی اصلی، یکی شر مطلق و دیگری خیر مطلق، در وسط تابلو و در اندازه‌ای بسیار بزرگتر با هم در نبرد هستند و معمولاً پهلوان خوب با یک ضربه‌ی شمشیر چنان از فرق سر تا پایین شکم حریف را در خط عمودی چاک می‌زند که گویی با تیز‌ترین شمشیر ژاپنی یک هندوانه را به دو نیم کرده‌اند. در گرداگرد این نبرد تن به تن خیر و شر جنگ لشکریان مغلوبه است و دانه به دانه‌ی سربازان سپاه خیر، دانه به دانه‌ی سربازان سپاه شر را از یک‌جای بدنشان چاک می‌زنند و به جهنم می‌فرستند.

آقای طالعی با یک شگرد آسان، طبق همین کلیشه، جای پهلوان خیر را به کوروش داد و جای حریف شر را به کس دیگری داد و گرز گاوسر یک منی رستم را نیز با یک بدعت بامزه به دست کوروش داد و جناب کوروش نیز چنان این گرز را بر کله‌ی حریف خود، مثلاً کرزوس، می‌کوبد که احتمالاً آن بخت برگشته پیش از مرگ فکر کرده که آسمان بر سرش رمبیده است. طبق همین کلیشه، در پایین تابلو نیز گروهی از آدمیان نشانه‌گذاری شده با کلاه هخامنشی و ایلیاتی به جان حریفان برهنه‌ی یونانی افتاده‌اند و نیزه و شمشیر و خنجر هخامنشی را در پیش و پشت آنها دخول می‌دهند. بدین‌گونه هم از روز اول بنیانگذاری پادشاهی پارس جنگ شرق و غرب آغاز می‌شود.

این مضمون چه ربطی به کوروش دارد و این آدم‌کشی‌ها چه جای ستودن دارند؟ این کدام فرهنگ و دانش و وجدان است که وقتی می‌خواهد از مهمترین چهره‌ی باستانی ما ستایش کند او را فردی مهاجم و کشنده‌ی آدمیان می‌کند؟ بی‌گمان برای پژوهنده‌ی اینگونه آثار بیش از هر چیز چگونگی اندیشه و انگیزه و روانشناسی آفریننده‌ در مرکز توجه جای می‌گیرد و از این که کوروش مسخ شده را به نمایش می‌گذارند متاسف می‌شود. کوروش هم مثل هر انسان دیگری افکار و رفتار خوب و بد داشت. هم خرد داشت و هم خشونت. اما آنچه باعث زنده ماندن نام وی شد، به گواهی نویسندگان یونانی و کتاب تورات، رعایت نسبی حقوق مردمان بود. رعایت آزادی دین و عقیده‌ی دیگران. مدارای او با دین‌ها و ملت‌ها و مردمان دیگر. پرهیز از دشمن‌‌سازی و دشمن‌بازی و دشمن کشی. پرهیز از کافر‌کشی.

بارزترین مثال برخورد کوروش با مهمترین دشمن آنزمان وی کرزوس پادشاه لیدیه بود. کوروش پس از فتح سارد پایتخت لیدی نه تنها کرزوس را نکشت، نه تنها او را ناچار به پذیرش دین ایرانیان نکرد، نه تنها به جرم دگردینی و دگراندیشی و قصد او برای حمله به ایران ویرا آزار نداد، بلکه او را در دربار خود جای داد و به مقام وزیر مشاور خویش گمارد، که این مقام پس از کوروش در دربار هخامنشی ادامه یافت. می‌توان حدس زد کرزوس دوست صمیمی کوروش شد و طرح آرامگاه کوروش را که به سبک رایج در افسوس و لیدیه آن زمان است او طراحی کرد. کرزوس مشاور اعظم کمبوجیه هم بود. دربار هخامنشی با حضور کرزوس و همراهان وی احتمالاً متأثر از فرهنگ یونانی هم بود. شگفت نیست اگر همین امروز یونانیان و ایرانیان، این دو نماینده خاور و باختر آن روزگار، آنجا که آگاهی تاریخی دارند همدیگر را دوست می‌دارند و می‌ستایند. پس، کار مثبت رفع حصر از کوروش نباید با تحریف تاریخ او صورت گیرد و تلاش شود تا از وی وسیله‌ی تبلیغی برای جنگ و غرب‌ستیزی بسازند.

***

پس از نگاره‌ی کوروش و شماری از تندیس‌ها و نگاره‌های باستانی دیگر می‌رسیم به نگاره‌ی رستم و اژدها که موضوع اصلی این یادداشت است. در این نقاشی عظیم میدان انقلاب، رستم شمشیر کشیده و چهار کله‌ از هفت کله‌ی اژدهای آمریکا را بریده و حالا برای بریدن سه کله‌ی دیگر آن در نبرد است. اژدهای افسونگرِ از نوع پُرکرشمه و فلس‌دار و مارگونه است و عینهو مثل  شلنگِ آب ولو شده در باغچه‌ پیچ و تاب خورده است. دهان اژدها برای بلعیدن رستم، بخوان حکومت، تا به آخر باز شده است و حالتی از مزاح را هم می‌توان لای دندانهای تیز آن دید، چرا که رستم از فرط عجله برای سرکوب اژدها، برعکس معمول شمشیر را به دست چپ و سپر را به دست راست گرفته است. اما هرگز از کسی شنید نشد که پهلوان ما چپ دست بوده است. بسیار طبیعی است که رستم را راست دست در نظر بگیریم چون در این باره بحثی نبود. اگر به گفته‌ی فردوسی هم رجوع کنیم همین را می‌گوید، مثلا در جنگ رستم با اشکبوس، فردوسی در وصف تیراندازی رستم با کمان می‌گوید:

ستون کرد چپ را و خم کرد راست
غریو از خم چرخ چاچی بخاست

امروزه هم می‌توان دید که در مسابقه‌های تیراندازی با کمان، دست چپ را ستون می‌کنند تا کمان را نگهدارد و با دست راست زه  را می‌کشند، چرا که زور و دقت دست راست برای راست دستان بیشتر است. علت چپ دست شدن رستم در این دیوارنگاره، اگر به اصل نقاشی برگردد یک اشتباه و تحریف است. اما بدتر از آن، ممکن است علت آن وارونه کشیدن نقاشی، یعنی آینه‌ای شدن تصویر یا mirror image باشد. مثل تصویر کوه در دریاچه. کمی آشنایی با عکس و نقاشی کافیست تا فرد بداند که آینه‌ای شدن یا چرخاندن و پشت و رو کردن تصویر هم تحریف می‌کند و هم تغییر می‌دهد نقاشی را. برای امتحان، عکسی از تابلو رستم و اژدهای میدان انقلاب بگیرید و آن را در یک آینه تماشا کنید. می‌بینید که رستم راست‌ دست و قابل پذیرش‌تر می‌شود.

در این نقاشی سیمای رستم پیر و از روح و طراوت تهی است و مثل ناردانه‌ی خُشک شده استخوان‌هایش عیان و شربت شیرینش نهان است. پهلوان سالخورده در همان سنی برای جنگ با آمریکا به میدان انقلاب آمده است که در آن سن رفته بود دنبال شکار و بی‌خبر افتاد در چاه برادرش شغاد. و دریغا که ریش دو فاق معروف رستم، آن هم در کشوری که بر سر درازا و پهنای ریش مسابقه درگیر است، ریشی سپید و آشفته و کوتاه و نامرتب است که بیشتر به ریشک می‌ماند تا ریش.

***

محتوا و غرض سیاسی در نگاره‌ی نبرد رستم با اژدهای آمریکا را یک شعار خشن بیان می‌کند:

«چو پایان این خوان آخر خوش است
بخوان نام ایران که دشمن کُش است»

گویا حکومت رسیده است به خوان آخر در هفتخوان با آمریکا و این بار رستم دستان در میدان است و حریف غربی با «ایران دشمن‌کُش» روبرو است. پس، گفتگو بی‌گفتگو، چرا که احتمال جنگ زیاد است و برابر آخرین گفته‌ی آقای خامنه‌ای درگیری با آمریکا یک درگیری بی‌پایان است. حاملان این شعار نه درک می‌کنند و نه در نظر می‌گیرند که اگر جنگ اعلام شود همه‌ی مصیبت‌های کنونی در سنجش با مصیبت‌های ناشی از جنگ اعلام شده ناچیز خواهد بود.

در ادبیات کهن و هم‌روزگار هرگز دیده نشد که ایران را «دشمن‌کُش» بنامند. به تاریخ که نگاه کنیم واقعیت ردکننده‌ی این اتهام متعصبان ستیزه‌جو است. بنیانگذاری دولت ـ کشور در ایران با رهبری کوروش بزرگ یکی از استثناء تاریخ جهان است از نگاه مدنیت رزم و نرمش رفتار. دولت ـ شهر یونانی و دولت ـ کشور ایرانی هیچکدام «دشمن‌کُش» نبودند. آن دو الگوی باستانی بیانگر آغاز یک رنسانس در مهار خشونت دینی و دولتی بودند. آن دو با همه‌ی جنگهایی که با هم داشتند بیش از هر دوستی همدیگر را ستودند و از هم الهام گرفتند و امروز نیز ایرانی و یونانی «یادگاری از دوران فخر و عصمت» همدیگر هستند.

هنگامی که فرماندهان سپاه ایران به بابل درآمدند دشمن‌کشی نکردند بلکه به احترام مردم بابل خدای آنان بَعَل را زیارت کردند، در شهر جلو کشتار و غارت را گرفتند و اسیران را آزاد و شهر را آبادتر کردند. شمشیر بیخ گلوی مردم ننهادند تا دینشان عوض کنند. در فتح لیدی، کرزوس پادشاه لیدی که بزرگترین دشمن آن زمان ایران بود کشته نشد بلکه مهمترین مشاور کوروش و دو پادشاه دیگر هخامنشی شد و ایران میهن دوم او گشت. نه این است آیا که تورات کافر‌کُش نیز ایرانیان غیر توراتی آن زمان را به آزادگی و انسانیت ستوده است و شاه ایرانی را مسیح نجات دهنده‌‌ی بشر نامیده است. نه این است آیا که کسی چون هرودوت از همان سنگر نادوستانه‌ای که داشت خشن و خرافاتی نبودن ایرانیان را ستوده است و آنان را بیش از هر ملت دیگری جویای چیزهای نو نزد مردمان دیگر و استقبال از کاربرد آنها معرفی کرده است.

کمتر فرهنگی در جهان مانند فرهنگ باستان‌‌بنیاد مردم ایران که در شعر پرشکوه این سرزمین ثبت است شریک درد دیگر مردمان جهان بود و هست و برای ستمدیدگان غیر خودی دل می‌سوزاند و میل به یاری دارد. آیا مذهب شیعه که اسلام ایرانی درآمیخته با دین زرتشت است سرشتش ستاینده‌ی فتوحات دشمن‌کُش؟

فرهنگ باستانی ایران مثل دشت باران دیده از تراوُش زندگی سرشار بوده است. فرهنگ مرگ و کشتن و خودکشی و شهادت و قربانی نبود. هرگز انسان را قربانی خدایان نکرد. فرهنگ زندگی بود این فرهنگ. فرهنگ جشن‌ها بوده این فرهنگ. هر ماه نمادی و مناسبتی برای جشن و آمرزش و نیایش به درگاه طبیعت داشت و هر سال نیز همین‌سان. هر فرشته و نیروی فراطبیعی نمادی از یک نیروی طبیعت بود و عبادتگاه بزرگ این مردم دشت پربار طبیعت بود با چهار عنصر اصلی آب و آتش و باد و خاک. با خورشید و ماه و ستارگان آسمان نشسته بر ستیغ‌های آسمان‌سای کوه‌های ما. این فرهنگ خدا و طبیعت را در هم پیوسته بود و بزرگترین عیدش عید طبیعت بود. نوروز و آغاز بهار بود. ما زندگی می‌کردیم بی‌آن که بخواهیم زندگی را از دیگران بگیریم. پروردگار را آنچنان تنزل ندادیم و بر خاک نکوبیدیم و بی‌رحم و بی مروت نکردیم به خاطر روسری رنگین دختران نوشکفته آنها را با شکنجه بی‌جان کنیم. ایران هرگز دشمن کُش نبوده است.

***

این که نشریات عمده‌ی کشور و نیز رسانه‌هایی چون بی‌بی‌سی شعار پای نگاره‌ی رستم و اژدها را سروده‌ی فردوسی دانستند اشتباه بزرگی است که باید اصلاح شود. چنین شعر و شعاری از فردوسی نیست. فردوسی حتی شعری مثل این هم ندارد و معمولاً اگر کلام او حامل خشونتی باشد آن گفته‌ی کسی دیگر به نقل از اوست و برای قصدی دیگر. حتی اگر فردوسی چنین شعاری را در شعر خود گنجانده بود آن را باید خطای وی قلمداد می‌کردند نه این که شعرش را شعار کنند. فردوسی، آنجا که از زبان خود حرف می‌زند بدون تعصب و مبالغه دادخواه‌ترین انسان قلمزن ایران بوده است. تا جایی که خداوند خیرخواهی در شعر پارسی، سعدی شیرازی، حداکثر دفاع خود از خشونت‌پرهیزی را بر شعر فردوسی متکی می‌کند و می‌سراید:

چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

تماس گرفتن هوش و احساس و تخیل با محتوای شکوهمند این شعر، در یک مقیاس کیهانی اشک رحمت بر چشم خلقت می‌کشد و از بطن سرنوشت غم‌انگیز و محتوم زیست بر زمین، ابرانسان رحمان و رحیم را ترسیم می‌کند. رحم گوهر آن قانون زرینی است که می‌گوید، آنچه بر خود می‌پسندی بر کسان آن را پسند.

این که جماعتی فریاد مرگ بر یک کشور را سر بدهند پژواکش مرگ بر خود است. انسان هر حقی را از دیگران سلب کند کارش مجوزیست برای سلب آنگونه حق خود با دست دیگران. فردوسی به عکس شعار نقاشی میدان انقلاب می‌گوید:

گر از دشمنت بد رسد گر ز دوست
بد و نیک را داد دادن نکوست

رد جنگ و ستیزه و خشونت و ستودن تدبیر و صلح و مهر نزد اندیشمندان بزرگ ایران یک اصل بوده است. سعدی می‌گوید آن که دولت مدار است:

گزند کسانش نیاید پسند
که ترسد که در ملکش آید گزند
اگر در سرشت وی این خوی نیست
در آن کشور آسودگی بوی نیست

دقیقاً همین شد سرنوشت ما در جمهوری اسلامی. به عیان می‌بینیم که در این کشور از آسودگی بویی نیست. چرا که از گزند مردم بیمی نیست.

سعدی می‌گوید:
به تدبیر جنگ بداندیش کوش
مصالح بیندیش و نیت بپوش
منه در میان راز با هر کسی
که جاسوس هم کاسه دیدم بسی

خوب، این یک حرف مستقیم سعدی با این حکومت است که در درگیری با آمریکا به جای «مصالح بیندیش و نیت بپوش» «مصالح نیندیش و نیت بگو» را انجام می‌دهد. حتی پناهگاه ساده هم برای مردم نساخت که موقع حمله‌ی نتانیاهو کودکان ما کشته نشوند. در درگیری با آمریکا با هزار وسیله می‌خواهد بیان نفرت کنند و همزمان بروند و مذاکره کنند و به توافق برسند. به کشور ما می‌گویند «دشمن کُش» و به آمریکا می‌گویند چرا دشمن کشی می‌کنید!

سعدی در یک پیام مستقیم دیگر به این حکومت و در رابطه با بحث مذاکرات این روزها می‌گوید:

چو نتوان عدو را به قوت شکست
به نعمت بباید در فتنه بست
گر اندیشه باشد ز خصمت گزند
به تعویذ احسان زبانش ببند
عدو را به جای خَسَک زر بریز
که احسان کند کُند، دندان تیز

از این روشنتر چه می‌توان گفت. «چو نتوان عدو را به قوت شکست» یعنی وقتی نمی‌‌توانید شر آمریکا و ایالت زر و زور خیز آن اسرائیل را با زور دفع کنید «به نعمت بباید در فتنه بست» یعنی از طریق تطمیع و تأمین منافع اقتصادی آن، از طریق رساندن نفع به آن؛ باید جلو فتنه را بگیرید. «عدو را به جای خسک زر بریز» یعنی، به جای زیان رساندن به او نفع برسان، چون «که احسان کند کُند، دندان تیز».
به کلمه‌ی احسان توجه کنیم و به توصیه‌ی احسان کردن به دشمن و مقایسه کنیم با شعار «ایران دشمن کُش» و ببینید که تضاد پندار و کردار تا به کجاست و کشور و مردم بیچاره شده‌ی ما در چنگ نادانی و عصبیت چگونه سرنوشت‌شان مثل کشتی بی ناخدا بر دریای طوفانی است.

***

ما در زمانی دچار نمایش‌های مضحکی چون محاربه‌ی رستم و اژدهای آمریکا هستیم که اکثر گردانندگان کشورهای پیشرفته خود نمی‌‌دانند که چه دورانی شروع شده است و این دوران به کجا می‌رود. پدیده‌ای در حال تکامل است که اطلاع ما از چگونگی تکامل آن هر روز کمتر می‌شود. دانش زمانه گواه حرکت جهان بسوی یک فاجعه محیط زیستی است. فاجعه‌ای که کمبود آب و نابودی خاک و آلودگی هوا و گرمایش هولناک و تحولات نابود کننده زندگی را در مسیری بسیار ناپایدار قرار می‌دهد. جهان می‌تواند در مسیر تکامل هوش مصنوعی شاهد اوج‌گیری تضاد انسان و ماشین و امکان غلبه‌ی هوش مصنوعی بر تمدن بشری باشد. ارزش و اخلاق و معیار و قانون در عصر هوش مصنوعی و ربات‌های آن در حال فروپاشی هستند. اصل همنوع دوستی به کلی برای ماشین جنگ دارد بی‌معنی می‌شود.

آنچه در غزه شاهد آن هستیم آزمایشی می‌تواند باشد برای آنچه بسیاری از کشورها ممکن است دچار آن شوند. خیالی خام است که دولتی فکر کند که کشور وی از این خطر مصون است. امنیت هر چه بیشتر گروگان زور می‌شود. زور هر چه بیشتر در خدمت گرفتن زور از کمزوران قرار می‌گیرد. در این مسیر چه بسا قانون تنازع بقا مسیر نجات محیط زیست را نیز تعیین کند و تمدن در توحش غرق شود. در چنین شرایطی مردم ایران چه باید بکنند، وقتی که سیاست و رفتار حکومت مستبد همان است که نباید باشد.

ایران وقت زیادی ندارد، اگر که اصلاً وقتی داشته باشد. باید این وضع پایان یابد و اراده‌ی مشترک ملی و خرد مشترک مبنای سامان‌دهی مجدد به اوضاع گردد. برعکس شعاری که بر نگاره‌ی رستم و اژدها آمده است، پایان یافتن ستیز با آمریکا و اسرائیل و غرب و رسیدن به یک توافق معطوف به سودآور کردن صلح برای حریفان مهمترین مسئله سیاست خارجی ایران است. مردم ایران فقیر و فرسوده شده‌اند. سه نسل از خوشبختی و آرامش محروم شدند. مردم پاره می‌کنند این دیوارنویسی‌های تهی از سیاست و سرشار از شرارت را. ایران گروگان ستیزه‌جویان نیست. مردم می‌خواهند ایران جایی برای زندگی در صلح و آرامش و رفاه باشد.


نظر خوانندگان:


■ دوست گرامی تنظر شما در باره نمایش‌های ملی‌گرایانه رژیم قابل تقدیر است اما شوربختانه ملی‌گرایی افراطی شما در مورد برخی رویدادهای تاریخی پیش از اسلام از جمله در رابطه با یونان باستان پرسش برانگیز است!
شاد باشید، شهرام


■ ضرب‌المثل مشهوری هست که به افراد مختلفی نسبت داده شده اما معروف‌ترین آنها لنین است که گفته بود بدون شکستن تخم مرغ نمی‌توان نیمرو درست کرد. حالا داستان کوروش بزرگ هم همین است که بدون جنگ و خون ریزی وی هرگز موفق نمی‌شد اولین و بزرگترین امپراتوری جهان را تشکیل بدهد. حالا این میان سیاست‌های به نسبت نرم‌تر و اهل مدارای وی تا چه اندازه از اهمیت برخوردار است برای من خیلی توجیه پذیر نیست. در مورد این که کوروش رهبران قبلی را همچنان در جای خود حفظ می‌کرد هم البته بیشتر نوعی شوخی باید باشد. تصور کنید مثلا در دوره قبل از انقلاب صدام حسین موفق شده بود ایران را تسخیر کند اما به محمد رضا شاه اجازه بدهد که از طرف او همچنان شاه باشد. خب دیگر مثل روز روشن است که چنین شاهی در واقع نوعی پادوی صدام بیشتر نمی‌توانست باشد.
ضمنن به یاد بیاوریم که نزدیک به ۱۲ قرن قبل از کوروش (که در عصر آهن زندگی می‌کرد) حمورابی در عصر برنز هم دقیقاً همین سیاست کوروش را انجام می‌داد و نرم‌خویی با دشمنان شکست خورده اختراع کوروش نبوده. در مورد ادیان هم باید گفت که به استثنای پادشاهان بسیار بی‌رحمی مانند شاهان آشور در آن دوره چون چند خدایی کاملاً متداول بود بنابراین اصولاً تحمیل دین معنا نداشت و در مورد دین شخص کوروش هم هنوز هیچ نظریه‌ای وجود ندارد.
خلاصه مطلب این که برای شاه شاهان شدن کوروش در ایران و تشکیل چنان امپراتوری بزرگی خدا می‌داند چه تعداد انسان بی‌گناه و سرباز حکومتی کشته شده‌اند. و باید پرسید کشته شده‌اند که چه بشود؟
با تقدیم احترام علی‌محمد طباطبایی


■ دوست گرامی آقای طباطبایی!
ساختار و سامانی که در زمان کوروش برای نخستین بار در ساختار امپراتوری به کار گرفته شد تا همین امروز یک مکتب و سبک مهم است. پیش از آن هر حکومتی جایی را فتح میکرد خود آن حکومت و عوامل آن قدرت را مستقیما به دست گرفته و اداره میکردند و این مستلزم درگیری شدید با مردم بومی و خونریزی مداوم بود. کوروش که روش وی یک مکتب در سیاست جهانی شد و حتی تا امروز از مضمونهای آموزشی است امپراطوری را بر پایه ی خودگردانی بومی استوار کرد. یعنی پس از فتح یک کشور یک حکومت بومی با فرهنگ و مذهب و قومیت همانجا داره میکرد کشور را و از طریق یک سیستم ساتراپی به مرکز امراطوری وصل میشد. این روش اداره حتی در سوئد و با آگاهی از کار شخص کوروش در گذشته به کار گرفته شد. مکتب کوروش در اروپا بسیار معروف بود و هست. این روش سبب میشد که ستیز با مردم بومی کمتر شود و حتی بررخی کشورها با علاقه متحد امراطوری بشوند. ویژگیهای این سبک دولتمداری کوروشی چنین بود:
تمرکززدایی و ساتراپی‌ها
کوروش پس از فتح سرزمین‌های مختلف، به‌جای نابود کردن حکومت‌های محلی، سیستم «ساتراپی» (استانداری) را ایجاد کرد. هر ساتراپ (استاندار) اداره منطقه را بر عهده داشت، اما زیر نظر شاه بود. این نظام بعدها توسط داریوش اول تکمیل شد و به یکی از کارآمدترین ساختارهای اداری جهان باستان تبدیل شد.
احترام به فرهنگ‌ها و مذاهب
کوروش اقوام مختلف را مجبور به تغییر مذهب یا زبان نکرد. نمونه معروف آن، منشور کوروش (استوانه کوروش) است که در آن آزادی دینی و بازسازی پرستشگاه‌ها تأیید شده است.
پایه‌های حقوقی و انسانی
فرمان‌های او نوعی «نخستین سند حقوق بشر» تلقی می‌شوند. همین باعث شده تا امروز نامش با مفاهیمی مثل عدالت، آزادی، و مدارا گره بخورد.
ساختار نظامی و امنیتی
ارتش منظم، جاده‌های ارتباطی (مثل جاده شاهی)، و سیستم پیک‌رسانی از دیگر ویژگی‌های سازمان حکومتی او بودند. به‌طور خلاصه: «مختصات سازمان دولتی کوروش» یعنی سامان حکومتی نوین، ساتراپی‌ها، مدارا با ملت‌ها، منشور حقوق بشر و ایجاد نظم سیاسی پایدار.
ایران در سیاست دو فرد دارد با مکتب جهانی، یکی کوروش در دولتمداری و دیگری سعدی در علم سیاست.
در آخر این که، به حاشیه ها نچسبیم. غرض نوشته این است که ایران به واقع دارد نابود میشود و اینها همچنان داردند شعارهای پوک را روی دیوار میبرند. هراسانگیز تر از هر چیز این است که ایران اصلا حکومت ندارد. معلوم نیست سرنوشت صد میلیون انسان دست کیست.
امیر مُمبینی




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net