يكشنبه ۱ تير ۱۴۰۴ - Sunday 22 June 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 20.06.2025, 23:11

جبر یونانی، اختیار ایرانی


سعید مظفری

ندیدم قبل از تمدن هلنی کسی حرفی از آزادی‌های شهروندی زده باشد. بنظرم از این شیوه زیست، فلسفه پدید می آید چون آزادی تفکر و تفکر آزاد اگر بخشی از حق شهروندی نباشد در نتیجه فلسفیدن، و به تبع آن دموکراسی، ناممکن است. اما شگفتی ماجرا اینجاست که جهانبینی یونانیان قدیم مجموعا به‌شدت متاثر از جبرگرایی و قدرگرایی بود و این حس غالب بود که «سرنوشت/قضا و قدر» بر همه چیز احاطه دارد حتی بر خدایان. آری ظاهرا تناقض آشکار است ولی واقعا چنین بوده. انگار که این تناقض یکی از دلایل آغاز روند منتهی به دموکراسی بوده است.

این مفهوم به همین شدت و حدت در ایران باستان هم شناخته و مورد استناد بود. مثلا در رویارویی رستم و سهراب، فردوسی چنین سروده:

هژبر جهان سوز و نر اژدها / ز دام قضا هم نیابد رها
نبشته به سر بر دگرگونه بود / ز فرمان نکاهد، نه هرگز فزود
قضا چون ز گردون فروهشت پر / همه زیرکان کور گشتند و کر

و اگرچه در آغاز در ایران هم «سرنوشت/قضا و قدر» بر خدایان هم حکمروا بود ولی در نهایت «یزدان نادیده یکتا» بر سایر خدایان و مآلا بر سرنوشت هم حکمروا شد.

جالب است بدانیم که در قرن بیستم هم ماکس وِبِر این مفهوم را پروراند که سرمایه‌داری لیبرال شکوفایی خود را مدیون اخلاق پروتستانی است. سرمایه‌داری لیبرال خود مشوق نسخه مدرن آزادی‌های شهروندی است چون بدون حداقلی از آزادی‌های شهروندی، سرمایه‌داری لیبرال هم بی‌معنی خواهد بود. در حالی که کالوین فقه پروتستانی خود را بر انکار اراده آزاد انسانی بنا می‌کند.

اگرچه می‌توان اینطور هم گفت که این اخلاق پروتستانی نیست که باعث شکوفایی سرمایه‌داری لیبرال شد بلکه این سرمایه‌داری لیبرال است که نیازمند حداقلی از آزادی‌های شهروندی است. در هر حال ما دوبار در تاریخ بشر، هم در یونان باستان هم در اروپای قرن بیستم، شاهدیم که از دل این تناقض جبر و اختیاری، دموکراسی زاییده شده، آن هم نه به‌عنوان چیزی لوکس یا ارزشی اضافی و اشرافی، بلکه از لوازمات زندگی آزاد.

این مقدمه را گفتم تا برسم به وضع امروز کشور ما ایران. الان که در غربت و به‌خاطر قطع اینترنت، در هفتمین روز جنگ ایران و اسراییل، بی‌خبر از وضع سلامتی اقوام و دوستان در ایران، این چند سطر را می‌نویسم و پناهی جز رسانه‌های خارج از ایران نمانده، شوربختانه ندیدم و نخواندم به‌جز یک تحلیل شجاعانه و روشنفکرانه از وضع واقعا موجود.

یک عده کودکانه شادی می‌کنند و هورا می‌کشند انگار که بمب نقل و نبات است که بر سر مردم می‌ریزد و یک عده هم هوار می‌کشند و واوطنا سرمی‌دهند انگار که قرار نبود و نیست که ما مردم هم فاعلیتی داشته باشیم.

اگر واقعا ملت به معنی ناسیون نیستیم و آحادی هستیم غیرضرور و تصادفی پس چرا این همه در رسانه‌ها دست و پا می‌زنیم؟ اگر طرفدار آخوندها هستید حال به ضروت مسلمانی‌تان یا همدلی کمونیستی‌تان و نفرت مشترک‌تان از دموکراسی چرا شجاعت دفاع صریح از حکومت اسلامی را ندارید و نیت‌تان را در لفاف میهن‌پرستی پنهان می‌کنید؟ چون می‌دانید که سابقه نزدیک به نیم قرنه این حکومت همه استدلال‌های‌تان را که بشود با آنها از اینها دفاع کرد باطل می‌سازد.

از طرف دیگر از آنهایی که می‌گویند حمله به حکومت حمله به ایران است ـــ بعضا بنظرم به اجبار، چون در داخل ایرانند ـــ می‌پرسم چه تضمینی هست که بعد از جنگ این ملاها همان را سر ما نیاورند که تا کنون آورده‌اند. آیا در این بیش از چهل و پنج سال حتی یک‌بار به حرف مردم عادی گوش دادند؟ یک عذرخواهی ساده و واقعی از این همه جنایاتی که در حق مردم ایران مرتکب شدند به‌عمل آوردند؟ همین الآن آیا دعوتی از مردم ایران کردند که به ایران‌شان کمک کنند یا هنوز هم خود را صاحبان ایران به غنیمت گرفته شده می‌بینند و با مردم از بالا به پایین صحبت می‌کنند؟

چه تضمینی برای فردای بهتر دارید که با خلط مبحث ایران و حکومت به‌دفاع از حکومت برمی‌خیزید؟ حکومتی که مستعدترین آدم‌های مملکت را فقط به جرم ناخودی بودن از مملکت رانده یا به زندان انداخته یا کشته البته که الآن تنهاست.

آنها که در بوق و کرنا کرده‌اند که حمله خارجی دموکراسی نمی‌آورد بفرمایند تا کی باید در تبعید و زندان بپوسیم تا مگر ملاهای مسن‌تر از هشتاد سال دلشان بسوزد یک ذره دموکراسی به ما اعطا بفرمایند؟

مگر فرانسه با کمک انگلستان خود را از شر هیتلر نرهانید؟ پس الآن فرانسه دموکراسی ندارد؟ چرا فقط مثال لیبی و افغانستان را می‌زنید؟ آیا مردم خود را نمی‌پسندید که با مردم فرانسه مقایسه کنید؟

هیچ کس از خرابی مملکت خودش خوشحال نیست ولی شما بگویید چاره چیست؟ می‌بینم که ملاها هم جنگ با عراق را تحمیلی نامیدند هم جنگ با اسراییل را. انصافا آیا این حکومت اسلام نبود و نیست که باعث و محرک هر دو جنگ بود و هست؟

چرا با اینکه حریف میدان نبرد نیستند شرافتمندانه و با شروط قوی (البته با دخالت دادن حقوقدانان ایرانی که وجهه بین‌المللی دارند و نیز برندگان ایرانی جوایز نوبل و امثالهم) تسلیم نمی‌شوند تا شاید بتوان با تمثیلی از مدل ژاپنی یا آلمانی مملکت را نجات داد و از کشتار و ویرانی بیشتر جلوگیری کرد؟ به این ترتیب و با مشارکت در نجات ایران شاید مقداری از خشم آتی مردم را فرونشانند و مقداری ترحم مردم را بخرند که نکنند با آنها آنچه را که با صدام و قذافی کردند.

با همه تلاش‌هایی که در قلع و قمع مردم نامومن بخود کردند هنوز هم آسمان ایران پرستاره است. هنوز در تبعید و زندان هستند آدم‌های روشنفکر و توانمندی که می‌توانند ایران را دوباره بسازند. شرطش این است که قبل از همه روشنفکران ما شجاع و مستقل باشند و دست از دشمنی کور با هر چه غربی و کلیمی است بردارند.

مردم ایران با دنیا دشمن نیستند و بهشت زمینی را بر بهشت آسمانی ترجیح می‌دهند.


نظر خوانندگان:


■ آقای مظفری عزیز. تلاش فکری شما برای پیدا کردن یک راه‌حل برای جنگی که گریبان ما را گرفته قابل ستایش است. من چون خودم یک روشنفکر سالخورده ایرانی هستم و بد و خوب دنیا را تجربه کرده‌ام به خودم اجازه می‌دهم که شما را مأیوس کنم: ما روشنفکران ایرانی (به عنوان یک مجموعه)، نه شجاع هستیم، نه مستقل. اشاره‌ام به جمله شماست:«... روشنفکران ما شجاع و مستقل باشند و دست از دشمنی کور با هر چه غربی و کلیمی است بردارند».
البته که برای مستقل فکر کردن، احتیاج به شجاعت نیز هست. چندین دهه است که مدام از اتحاد سخن گفته‌ایم. آنچه تاکنون صورت نگرفته، به چه دلیل اکنون صورت خواهد گرفت؟ منظورم “اتحاد” برای نجات ایران است. تجربه من این فرمول است: برای “حمله” باید کمی خوشبین بود، اما برای “دفاع” باید کمی بدبین بود. دلیل آن واضح است: اگر حمله شکست بخورد، فاجعه محدودتر است نسبت به زمانی که دفاع شکست بخورد و همه چیز فرو بریزد. ما ایرانیان اکنون باید در مقابل بی‌کفایتی، بی‌مسولیتی، و بدخواهی ج.ا. از خود دفاع کنیم. بنابراین لازم است کمی بدبینانه اوضاع را ارزیابی کنیم و با ضریب اطمینان بالاتر نیروی مبارز فراهم کنیم. هنوز یکی دو هفته زود است قضاوت کنم، اما نظر بدبینانه من این است که ممکن است ایران دچار وضعیتی شبیه نوار غزه شود: جنگ و ویرانی، مرگ و فقر بی‌پایان! مردم غزه نمی‌توانند خود را از زیر یوغ حماس خلاص کنند. اکنون کمی زود است، اما شاید تنها راه نجات، جنگ داخلی باشد.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ از اینکه نظرتان را با خوانندگان در میان گذاشتید ممنونم. همین خود شجاعت روشنفکرانه است. نظرتان را میفهمم. وقتی طرف مقابلتان اصلا و ابدا اهل منطق و مذاکره نیست و فقط خود را برحق مطلق میداند و دیگران را مشمول اقتلوا المشركين حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ شاید فقط (شروع به) جنگ و انقلاب او را مجبور کند به حرف شما گوش دهد. من بر این باورم که این مرحله شروع شده و پیشنهاد من ختم خونریزی و تخریب در این مرحله و آغاز یک توافق در چارچوب حقوق بین الملل است که در آن صدای مردم ایران و نگرانیهای همسایگان نیز لحاظ شده باشد و اگر کمی درایت از همه طرفها به خرج داده شود شاید برگزاری یک رفراندوم زیر نظر مقامات بین المللی. در این صورت با حداقل خونریزی و خرابی مردم فرصتی پیدا می‌کنند انتخاب سرنوشت سازشان را داشته باشند.
باز هم ممنون از شما. مظفری


■ جناب مظفری، با درود و تشکر از مقاله دلسوزانه شما.
اجازه دهید با نظر شما در مورد تاثیر بیش از اندازه شجاعت و استقلال روشنفکران (البته ممکن است در تعریف روشنفکر اختلاف نظر داشته باشیم) در نجات ایران در این شرایط خطیر مخالفت کنم. در بحرانهای بزرگ اجتماعی-اقتصادی-سیاسی این نه روشنفکران بلکه تکنوکراتهای توانمند و سیاستمداران برجسته (منظورم در اینجا دولت-ملت مردان است (Statesmen) و نه صرفا سیاست پیشگان Politicians) و نیز شخصیتهای بزرگ ملی و مردمی آگاه هستند که میتوانند کشور را از ورطه خطر نجات دهند و نه روشنفکرانی که طبعا مسئولیتی نیز در اداره کشور و یا رهبری آن نداشته اند. البته چه بهتر که تکنوکراتها و سیاستمداران کشور نیز روشنفکران آگاه و عمیقی باشند اما مهارتهای رهبری سیاسی و مدیریت اداری خود از ویژگیهای مهم اداره کشورها در دنیای معاصر است و ضرورتا روشنفکران واجد این مهارتها نیستند. برای مثال سارتر و فوکو هر دو از روشنفکران بنام فرانسه در دوران بعد از جنگ جهانی دوم بوده اند و میتوان آنها را روشنفکرانی شجاع و مستقل دانست اما آیا اینها می توانستند مانند ژنرال دوگل و یا میتران فرانسه را در آن دوره رهبری کنند؟ همین موضوع در مورد هابرماس و یا اندیشمندان مکتب فرانکفورت در مقابل اشمیت و کهل صدر اعظم های دوران جنگ سرد و اتحاد مجدد آلمان صدق میکند. البته روشنفکران شجاع و مستقل میتوانند با نظرات صائب خود به تصمیم گیری صحیح تکنونکراتها و سیاستمداران کمک کنند اما بنظرم انتظار رهبری کشور در شرایط بحرانی از روشنفکران مع الفارق است.
اما منظورم از اینکه یک سیاستمدار توانمند و مورد اعتماد مردم میتواند در شرایط کنونی کشور را از بحران نجات دهد چیست؟ رهبر سیاسی اپوزسیون را در نظر بگیرید که تا حدودی مورد اعتماد مردم بوده و دارای پایگاه مردمی باشد. هر گاه این سیاستمدار در مشاوره با تکنوکراتهای توانمند و با تجربه (از روابط بین المللی و وزارت خارجه گرفته تا مسائل امنیتی، اقتصادی و اجتماعی کشور) و نیز روشنفکران عمیق و اندیشمند برنامه عملی موثر و قابل قبولی برای رهایی کشور از این ورطه خطرناک و بازگرداندن صلح و آرامش و رشد و توسعه اقتصادی اجتماعی کشور ارائه داده و بتواند این برنامه را به زبان ساده با توده های مردم کشور در میان بگذارد (که این خود قابلیت ها و مهارتهای بالایی میخواهد که رهبران سیاسی برجسته از آن برخوردارند) و آنها را متقاعد کند که با پشتیبانی و حمایت از او میتوان این برنام نجات ایران را عملی کرد، میتوان امیدوار بود که جامعه با سازماندهی مناسب معضل اقدام جمعی (Collective Action) را حل کرده و مسیر انحلال ج. ا. و استقرار یک دولت ملی دموکراتیک در ایران را هموار کند. مسلما حمایت و تائید روشنفکران شجاع و مستقل از برنامه عملی سیاستمدار یاد شده میتواند به گسترش پایگا مردمی و موفقیت سیاستمدار و استقرار دولت ملی دموکرات در کشور کمک زیادی بکند.
خسرو


■ جناب خسرو
نظرتان را عمیقا می‌فهمم و کاملا به آن احترام می‌گذارم. این جمله شما «اینکه یک سیاستمدار توانمند و مورد اعتماد مردم می‌تواند در شرایط کنونی کشور را از بحران نجات دهد» کاملا درست است و می‌توانست مورد وثوق اکثریت باشد در صورتی که مصداق عینی آن با دو پیش زمینه توام می‌شد: «انتخاب توسط اکثریت مردم» و نیز «مطابقت برنامه اعلامی او با موازین اعلامیه حقوق بشر».
بنظرم برای رسیدن به فرمول شما پیش‌زمینه رفراندم بهترین لازمه است که مستلزم خونریزی هم نیست. اما در نبود سیاستمداری که قادر به ایجاد شرایط لازم برای برگزاری رفراندم باشد من نظرم بر استفاده مثبت از شرایط فراهم شده است و این است که شرط روشنفکران مستقل و شجاع را بر فرمول شما مقدم کردم تا زمینه پذیرش عمومی آن را فراهم کنند. این که کدام سیاستمدار مصداق عینی فرمایش شماست اگر با رفراندوم تعیین شود بعد از آن وقت مملکت کمتر درگیر خنثی کردن مخالفتهای بی‌انتهای جناحی خواهد شد. برای همین از روشنفکران خواستم شجاع و مستقل باشند و منافع درازمدت مملکت خود و فرزندان خود را در اولویت قرار دهند. بدون روشنفکران واقعا شجاع و مستقل، طرفداران ادیان زمینی و آسمانی یا قدرتهای بیگانه بار دیگر بر انتخاب مردم تاثیر خواهد گذاشت.
از شما بسیار ممنونم - مظفری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net