سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ -
Tuesday 3 June 2025
|
ايران امروز |
![]() |
همه انقلابات بدون حتی یک استثنا، به نام میهن و برای میهن تحقق یافته است. آرمان “میهندوستی” کلید واژۀ این دوره تاریخی ما ایرانیان است. هر کوشنده “جهان وطنی”، در ذهن جهان وطن است، زیرا خود میداند که بدون رهایی میهن و آزادی مردمانش، نمیتواند به جنگِ ظالمان جهان برود. به کلام دیگر امر بومی بر امر جهانی مقدم است.
میهندوستی و دمکراسیخواهی
باید از امر میهنی و ملی برای برپایی بزرگترین اجماع یاری گرفت تا با تمام قوای مردمی به جنگ استبداد بومی برویم. باید برای هر گروه اجتماعی، طبقاتی، سنی، جنسی، روایت مرتبطی ساخت تا غرور ملی زمینه ساز یک همبستگی همگانی گردد. باید درک شود که همۀ ما مردمان ایران، از هر خِطۀ این سرزمین، توسط یک دشمن مشترک سرکوب و تحقیر شده ایم. بنابراین هر یک از ما، از هر کجای میهن، شهروند همین خاک هستیم. از زن و مرد، جوان و پیر٬ کرد و لُر و فارس و ترک و بلوچ و عرب، همه در مقام نخست ایرانی هستیم و همه خواهان نظامی آزاد و دمکراتیک، با احترام به همه تنوعات فرهنگی.
ملت نه پدیدهای یگانه و یکدست (همچنانکه در قرون گذشته از آن یاد میشد) ، که عمیقا متنوع و متکثر است. در اینجا امر ملی به مردمان ایران در ترکیب متکثرش، و نیز به سرزمین، تاریخ و ارزشهای فرهنگی مشترک ارجاع میکند. این نگاه در برابر ناسیونالیسم تهاجمی قرار میگیرد، زیرا برپایه حقوق شهروندی استوار است، نه برتری قومی، اجتماعی و فرهنگی.
در نگاه ما لُر و بلوچ و ترک و فارس و عرب همه مردمان ایران هستند و دارای حقوقی مساوی هم در بنیان گذاری ایران دمکراتیک آینده٬ و هم در بهره بری از نتایج توسعه آتی کشور قلمداد میشود. به شهروند ضد تبعیض نظر دارد، و هویت خود را بهانهای برای اعمال تبعیض بر «غیر شهروند» یا مهاجر نمیکند. من به واژه «اقلیت» معتقد نیستم٬ زیرا مفهومی تبعیض آمیز است٬ و برپایه واژه «اکثریت» شکل گرفته که آن نیز مفهومی بی اعتبار و غیر قابل دفاع میباشد. آنچه معتبر میماند اینکه «ما همه مردمان ایران» هستیم.
میهندوستی ما یک ملی گرایی دمکراتیک است. واژه دمکراتیک از این رو لازم است تا مسلم کند که مبارزه علیه ظلم تنها برپایۀ “رهایی” از ستم شکل نمیگیرد، بلکه رهایی برای رسیدن به آزادی و دمکراسی ست. یعنی در گفتمان ملی گرایی دمکراتیک “آزادی منفی” و “آزادی مثبت” مستتر است، و دو روند را در هم دارد: هم درکی از دشمن ارائه میدهد و هم از آنچه میخواهیم بدست آوریم. هم سلبی ست و هم ایجابی. هم دشمن را شناسایی میکند، هم نیروهای در میدان با تنوع شان، مملو از زنان، مردان، اقوام، اقشار فقیر، لایه های متوسط و نیز فربه جامعه را دعوت میکند، و هم آرمان آینده را نشان میدهد. هدف نه تنها ستیز علیه نظام استبداد، بلکه رسیدن به پلولاریسم سیاسی، سکولاریسم، آزادی فردی، اجتماعی، حکومت قانون و عدالت اجتماعی است.
ناسیونالیسم برتری جویانه در برابر میهندوستی
سالها پیش، و شاید پیش از آنکه موضوع ملی گرایی و میهندوستی در سالهای اخیر بسان واژهای عام پسند ظاهر شود، مقالۀ “ناسیونالیسم آزادیخواه” را منتشر کردم. در آنجا نوشتم: “میتوان از ناسیونالیسم در ایران به عنوان یک اهرم مبارزاتی، یک تاکتیک جنگی پرنفوذ در ستیز با رژیم جمهوری اسلامی بهره برد” و نه آنکه آنرا امکانی برای برتری طلبی قومی و یا اتنیکی به میان آورد[۱]. در همانجا عنوان شده بود که ناسیونالیسم آزادی خواه همان میهندوستی است که خود را از ناسیونالیسم برتری جویانۀ قرون گذشته، ناسیونالیسم عرب، ترک و برخی گرایشات حذف گرایانه میان ایرانیان، جدا میکند. پس از آن مقاله پرسشهایی در همین رابطه مطرح شدند که در برخی نوشته ها و مناظره های تلوزیونی به آنها پرداختهام.[۲]، [۳]
ما همه میهن دوست هستیم. هم ملی گرا و هم دمکراسی خواه. این را میتوان «ملیگرایی مثبت» خواند که در برابر «ملی گرایی منفی»، که تسلط گر و حذف گراست، قرار میگیرد. در فرهنگ سیاسی ایرانی قرن اخیر تعبیر نخستین و ساده از ملی گرایی عموما ناسیونالیسم بوده است و بی شک ناسیونالیسم به معنایی برتری طلبی شوونیستی مانعی در برابر دمکراتیسم جلوه میکند. ناسیونالیسم تهاجمی از افتخارات ملی به عنوان ابزاری برای برتری طلبی بهره میبرد و در بطن آن نوعی یکدست سازی نهفته است.
از آنرو که مردم ما هرچه بیشتر بسوی بازگشت به ایده وطن، ارزشهای فرهنگی و میهندوستی کشانده شده اند، استراتژی مبارزاتی نیز در همین مسیر باید گام نهد. باید در بازآفرینی ایده وطن و ارزشهای ملی، شریک مردم بود. لیکن این تمایل پرقدرت را باید با گفتمان دمکراسی خواهی آذین کرد تا ایده وطن از هرگونه برتری طلبی قومیِ و ناسیونالیستی برحذر بماند. ما خواهان ایرانی دمکراتیک هستیم تا در آن هر ایرانی در هر جایگاهی تنها یک “شهروند” محسوب شود. نه بیشتر و نه کمتر. و در برابر کتاب قانون و مردم حقوقی برابر داشته باشد.
مدیریت تمایلات ملیگرایانه
سیاست ایران دوستی و مردم گرایی، ایران را برتر از دیگر ملل قلمداد نمیکند بلکه برآن است که هر ملتی مقام و ارزشهای خود را داراست. برای رهایی نیازی به شونیسم٬، و برتری جویی نداریم، بلکه نیازمند همبستگی برای برپایی حاکمیت ملی و موازین دمکراسی هستیم. هابرماس، فیلسوف با نفوذ آلمانی، درآستانه ۹۰ سالگی، در مصاحبهای با مجله ال پالس، خود را یک میهن دوست آلمانی خوانده و برآن بود که آلمان توانسته یک دمکراسی پایدار برپا کند. از اینرو این میهندوستی هیچ تضادی با دمکراسی خواهی ندارد[۴].
در ایران امروز تلاش گروه های مردمی برای بازپس گیری ارزشهای ایرانی و ارجاع به هویت ملی در برابر تهاجم ایدئولوژیک و شیعه گری، خصوصا در شرایطی که هیچ دریچه دیگری پیش رو مشهود نیست، قابل درک است. با اینحال در شرایط تقلیل امید، این رویکرد میتواند به افراط و تعصب و حتی تبعیض کشیده شود. مهمترین وظیفه ما مدیریت تمایلات ملی گرایانه است. نباید روحیه دوستی وطن به ابزاری علیه پلولاریسم، تنوع فرهنگی، رواداری، اخلاق مداری و احترام به غیر شهروندان، بدل شود. ضامن هر تلاشی برای همبستگی، توجه مرکزی به روا داری و اخلاق مداریست. از این منظر، از ورود به سرزمین پرخطر ناسیونالیسم تهاجمی، که هم دیگر ساز است، یعنی از اقوام/دیگر گروه های اجتماعی یا مخالفین، «دیگری» میسازد، و هم دیگر زداست، یعنی آن دیگری را میخواهد از میدان بدر کند، باید حذر کرد.
در «مردم»، تركيبي چندگانه از گرايشات گاه متضاد قرار دارد كه همه آنها شايد در همه ادوار خواهان برابري و ازادي و دمکراسی نباشند. ليكن وظیفه آن است كه به گرايشات گوناگون جهت و صورتي دمكراسي خواهانه بدهیم. مسئولیت پذیری نه در تبعیت از همه گرایشات بلکه در هدایت سنجیده آنها ست.
گفتمان ملی و حاکمیت ملی
میهندوستی، بنیان گفتمان تاریخی معاصر ما است. میهندوستی ملی گرایانه برپایه اصل حاکمیت ملی، حاکمیت قانون٬[۵] منافع ملی و دمکراسی استوار است. انسانگرا، انسان دوست و ضد تبعیض است. رو به وطن دارد و سربلندی وطن را در آزادی مردمان و برابری حقوقی همه اقشار میبیند. اگر حاکمیت ملی نظر به دولت ملی دارد٬ حاکمیت مردمی نظر به حاکمیت مردم دارد[۶]. از این نگاه «منافع ملی» در اصل منافع مردم است. و حاکمیت زمانی ملی ست که نه از منافع حاکمان٬ که از منافع مردم حمایت کرده و آنرا بازگو میکند[۷].
میهندوستی یک شعار نیست٬ بلکه یک نگاه است. میهندوستی یک استراتژی سیاسی برای میدان نبرد است. شعار خیابانی نیست، بلکه برپایه این کلید واژه، باید نقشه راه ریخت٬ و برای هر گروه اجتماعی روایت ها ساخته شود تا روح تاریخی دوران، مردمان را برای یک نظام دمکراتیک که خدمت گذار همه شهروندان باشد، آماده کند. اما این گفتمان تنها با ارجاع به عقلانیت دوران، و خرد جمعی قابل توجیه است، اگرچه همه احاد مردم را نشانه میگیرد و از دست اندازی آسمان و دین و گذشته تخیلی و آینده ایده آل بدور بوده و تابع امر واقع است و نه امر ایده آل.
حاکمیت ملی، سازنده یک دولتِ مدلِ «امنیتگرا» نیست و امنیت را تنها در امنیت مرزها خلاصه نمیکند بلکه از مهمترین وظایف آن حفاظت از آزادی شهروندان است. ما آزاد بدنیا میآییم و آزاد میزییم. حاکمیت از آنرو ملی ست که حامی عدالت و مدافع آزادی آحاد مردم است. حاکمیت ملی در مسیر توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نیز در مسیر صنعتی شدن کشور و حفظ محیط زیست و احترام به حقوق بشر گام مینهد. در میهندوستی که وطن را نشانه میگیرد یک انرژی تاکنون خفته لیکن پرقدرت رها میشود که تشنه آزادی ست. این انرژی مردمی در جریان حضور انبوه ایرانیان در روز نخست نوروز امسال (۱۴۰۴) دیده شد و همگان را شگفت زده کرد. از این نیروی رهایی بخش، مبارزین ضد استبداد در ایران باید به بهترین وجهه بهره ببرد.
خروج از صغارت ملی – مالکان واقعی این سرزمین کیستند؟
خروج از گردونه سرکوب، نیازمند عاملیت تجدید یافته ایرانیان است. برای رهایی باید عاملیت بیابیم و برای کسب عاملیت باید از صغارت و خُرد انگاری که ایدئولوژی حکومتی برما تحمیل کرده است، در ذهن و در عمل، خارج شویم. اصل این است که برخلاف تصور حاکمان اسلامی، و اصولی که آنها در منابر و مکاتب منتشر میکنند، حق از آن مردم است و حاکمان خدمت گذار مردم اند، نه برعکس. «مالک اصلی این سرزمین مردم اند»[۸] نه حاکمان. این همان اصل حاکمیت مردمی ست.
این حکومت است که از مردم اجازه حکمرانی میگیرد، و آنجا که از قواعد حکمرانی عادلانه تخطی کند، مردمان حق دارند علیه قدرت حاکم شورش کنند و حکمرانان دیگری را بجای آنها در قدرت بنشانند. ما باید یک بار برای همیشه رابطه مردم و حکومت را تغییر دهیم. نخست مردم (۱) و سپس حکومت (۲). حکومت در خدمت مردم است و نه مردم در خدمت حکومت. حاکمیت ملی که با عقلانیت دوران سنجیده میشود٬ برای مردم است و برپایه منافع ملی و موازین دمکراسی عمل میکند، نه برپایه منافع حاکمان. لیکن در این مقام نه فقط حاکمان بلکه مردم نیز باید به روحیه و نگاه مبتنی بر دمکراسی مسلح شوند. راه برپایی دمکراسی آینده دمکراتیزه کردن روابط امروز ماست. زیرا دمکراسی پیش از آنکه یک سیاست باشد یک طریقه زندگی ست. تنها در این ساختار است که حاکمان رفتنی اند. میایند برای خدمت و پس از خاتمه خدمتشان قدرت را باید به دیگران واگذار کنند. نظریه رهبری «جایگزین پذیر» جایگاه سنجیده حکمرانان را تدوین میکند[۹]. این بنیاد نظریه دمکراسی ست: حاکمان میروند و مردم میمانند.
وطن یک مسئولیت است
درباره وطن محمد علی فروغی سخنان ارزندهای دارد که اینطور خلاصه میکنم: هر ایرانی باید به گذشته خود افتخار کند. نه برای فخر فروختن بلکه برای آنکه بداند چه مسئولیت سنگینی بر دوش دارد تا این نام بلند را حفظ کند. ایرانی بودن یک مسئولیت است، مسئولیتی که برای آن گاه باید تن به میدان نبرد سخت کوشی داد. بازنمایی ارزشهای تاریخی و ملی حق ملتی ست که مورد ستم و تحمیل ایدئولوژیک قرار گرفته است[۱۰].
برای یک ملت، نام ها و نشانها صاحب ارزش اند، نه علائم تجریدی. ملت ها نیازمند اتکا به ارزشهای تاریخی اند. خلیج فارس، دریای مازندران، درست همانند پاسارگاد یا آرامگاه کورش، در برگیرنده نشانهای تاریخی و ارزشهای فرهنگی اند. آنها متعلق به مردم ایران اند. خاک و سرزمین برای انسانهاست. بدون مردم٬ سرزمین از معنا تهی ست. اگر حاکمان در نگهداشت این ارزشهای ملی ناتوان اند، که بی شک چنین است، این وظیفه ملت است که حافظ ارزشهای میهن باشد و از حاکمان بخواهد که قدرت را واگذار کنند و یا اقتدار آنها را به زیر کشند. نامهایی که ارزش اند درست همانند چهره هاي ملي ما میمانند که از آنها تنها نامی پر افتخار مانده است، همچون مصدق، بختيار، و یا نامهای ارزنده دوران مشروطه و یا عصر پهلوی.
ناکارآمدی جهان وطنی پیش از رهایی بومی
رژیم اسلامی خود نمودی از انترناسیونالیسم اسلامی ست. اما اگر به تاریخ جنبش های سیاسی جهان چه در شرق و چه در غرب نظر اندازیم، درمی یابیم که همه انقلابات، و همه جنبش ها، چه آنهایی که توفیق یافتند و چه آنهایی که شکست خوردند، برای رهایی میهن و آزادی مردم کشور خودشان تحقق یافتند، نه برای کشورهای دیگر و یا ملل همسایه. این حق هر ملتی ست که برعلیه ظلم برپا خیزد. هر انقلابی در مقام نخست یک انقلاب ملی است. و ایده «جهان وطنی» حتی نزد معتقدین به آن، زمانی معتبر جلو میکرد که پس از پیروزی انقلاب در کشور خود، عملی گردد. این تمایل به آزادی وطن هرگز با ایده همبستگی بین المللی و حمایت از مبارزات کشورهای دیگر تضادی ندارد.
رژیم های ناسیونالیستی به اتکا به برتری جویی فرهنگی و یا گذشته گرایی روی کار آمدند. نازیسم برپایه برتری نژادی شکل گرفت. فاشیسم موسیلینی با ارجاع به امپراطوری رم باستان به میدان آمد. کشورگشایی ممالک اروپایی در دوران استعمار، برپایه برتری فرهنگی و نژادی و تمدنی اروپا تحقق یافت. مگر هگل وظیفه تمدن مدرن اروپایی را «متمدن کردن» جهان غیر غربی نخوانده بود؟ حال آنکه میهندوستی و ملی گرایی دمکراتیک، خود پرچم دار مبارزه علیه استبداد و استعمار است. و این در ادامه منطق جنبش ضد آپارتاید آفریقای جنوبی و یا مبارزه ضد استعماری هند است. گاندی به اتکا به ارزش های ملی و با احترم به تکثر فرهنگی هندیان، برای استقلال کشورش نبرد کرد.
ماه می۲۰۲۵ - مونترال
—————————————
۱. عطا هودشتیان: ناسیونالیسم آزادیخواه
۲. مصاحبه در برنامه پرگار بیبیسی فارسی
۳. سخنرانی
۴. هابرماس
۵. Rule of Law (حکومت قانون)
۶. National Sovereignty (حاکمیت ملی) & Popular Sovereignty (حاکمیت مردمی)
۷. این نگاه که منافع ملی همانا بیانگر منافع مردم است با دیدگاههای شوریده فکری همچون بیژن عبدالکریمی همساز نیست هنگامیکه وی مدعی میشود که حکومت اسلامی همانا یک «حکومت ملی» ست٬ یعنی از منافع مردم دفاع میکند(!). وی تصور میکند که حاکمیت ملی ست تنها زمانیکه از مرزهای کشور دفاع کند. در این دیدگاه معجون٬ امنیت مردم به معنای دفاع از آزادی مدنی و منافع مردم مورد نظر نیست.
۸. سخنی منتصب به آخوند خراسانی از روحانیون مشروطه خواه٬ در تلگرافی به تهران٬ در دفاع از نهصت مشروطه
۹. با اشاره به این کتاب: عطا هودشتیان: رهبری نوین سیاسی، باران، استکهلم، ۲۰۲۲
۱۰. از سخنان فروغی
■ با درود به دکتر هودشتیان و تشکر از او برای این مقاله با ارزش. هر چند مطمئن نیستم آقای هودشتیان این اظهار نظرها را میخواند (چون در مقاله قبلی که از ایشان در ایران امروز منتشر شد به نظرات خوانندگان عکسالعملی نشان نداد) با اینحال چند نکته را که بنظرم مهم میرسد یادآوری میکنم.
نوشته تلاشی خوب در جهت تبیین نقشی نوین و دموکراتیک از میهندوستی در فضای کنونی ایران است و میکوشد نشان دهد چگونه مفهوم «میهن دوستی» میتواند از سلطه گفتمان اقتدارگرایانه رهایی یابد و به گفتمانی دموکراتیک و فراگیر برای مبارزه با استبداد بدل شود. این ایده که میهندوستی دموکراتیک مفهومی است که برخلاف ناسیونالیسم شوونیستی و حذفگرا، بر حقوق شهروندی، تنوع فرهنگی و برابری تأکید دارد و بنابراین میهندوستی نه تنها منافاتی با دموکراسی ندارد، بلکه موتور جنبش دموکراتیک است، ایده مهمی در فرایند گذار به دموکراسی و لازم است از سوی نویسندگان و کنشگران سیاسی که برای استقرار دموکراسی در کشور مبارزه میکنند دائما تکرا و تاکید شود.
یک نکته جالب توجه در نوشته قائل شدن تمایز میان میهندوستی دموکراتیک و ناسیونالیسم تهاجمی، با تأکید بر شهروندی فراگیر و عدالتمحور است. در این تمایز بازخوانی تاریخ و توجه به فرهنگ ایران در برابر ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی و اشاره به آرای فلسفی مدرن (مانند هابرماس) در دفاع از میهندوستی مدنی ایجاد ارتباط بین میهن دوستی و مبارزات سیاسی علیه استبداد حاکم، تأکید بر حقوق برابر اقوام، زنان، طبقات محروم و گروههای بهحاشیهراندهشده قابل ذکر است. با اینحال بنظر میرسد تفاوت میهندوستی با ناسیونالیسم در متن بیش از حد ضرورت تکرار شده و تعیین مخاطبان اصلی نوشته (مثلاً روشنفکران، کنشگران سیاسی یا عموم مردم) با ابهام مواجه است و شاید به همین دلیل نوشته میان نظریه سیاسی و سخنرانی روشنفکرانه در نوسان است.
ضمن تحسین آقای دکتر هودشتیان برای تلاش درخوری که برای بازتعریف میهندوستی به عنوان یک نیروی رهاییبخش، دموکراتیک، مدرن و انسانی کردهاند برای ارتقای متن دو نکته را پیشنهاد میکنم:
- تبیین بیشتر ابعاد اجتماعی و سیاسی میهندوستی،
- توضیح گزارههایی مانند “میهندوستی یک استراتژی سیاسی برای میدان نبرد است، شعار خیابانی نیست” در متن یا حذف آنها.
زیرا میهندوستی از جنس گفتمان است در حالیکه استراتژی طبق تعریف “برنامهای عملیاتی از تخصیص منابع برای رسیدن به هدف است”. هدف نیز در مبارزات سیاسی معمولا دستیابی به موقعیت برتر، مثلا وزن سیاسی بالاتر نسبت به رقیب (در اینجا رژیم سیاسی حاکم) در میدان مبارزه است. بنابراین اینکه “میهن دوستی یک استراتژی است” نامفهوم است مگر اینکه دکتر هودشتیان تعریف دیگری برای استراتژی داشته باشند.
خسرو
■ با درود بر جناب خسرو (با پوزش. نام خانودگیتان را ندارم). و پوزش بسیار که بار گذشته میفرمایید که نکته شما از سوی من بیپاسخ ماند.
- تبیین بیشتر موضوع میهندوستی و ملیگرایی دمکراتیک، نیازمند گسترش سخن است٬ و تلاش من در این نوشته کوتاه کردن نوشته و ساده کردن مطلب بود.
- درباره استراتژی، با تعریف شما موافق هستم. میهندوستی یا ملیگرایی برنمای یک گفتمان است. فکر میکنم میتوان به آن یک جایگاه استراتژیک داد، زیرا هدفی درازمدت در صحنه نبرد دارد و آن تحقق بزرگترین بسیج عمومی است.
- برپایه همین نگاه، «میهندوستی» خودش یک شعار نیست، بلکه برپایه آن میتوان روایتها و شعارها ساخت. مثلا «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» دریافت مرکزی آن میهندوستی ست. دومی شعار است، اولی یک مفهوم است که از آن یک گفتمان میسازیم.
تشکر از همراهی شما.
هودشتیان
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|