سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ - Tuesday 3 June 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 21.05.2025, 13:11

در جست‌وجوی اتحاد از دست‌رفته (سه)


حمید فرخنده

محور اصلی بخش پیشین، مقایسه‌ی گفتمان مسلط انقلابی در ۵۷ و عدم تسلط چنین گفتمانی در شرایط کنونی علیرغم میزان گسترده نارضایتی در میان مردم بود.

قبل از ادامه‌ی مطلب، لازم به تأکید است موضوع اصلی مورد بحث در این مقاله‌ی چندبخشی نه دفاع از راهبرد اصلاح‌طلبی است و نه مخالفت با راهبرد انقلابی یا براندازانه. هرچند البته چنین نقدهایی نیز در جای خود لازم و مهم هستند.

همچنین، «اصلاح‌طلبی» و «اصلاح‌طلبان» به‌مثابه‌ی یک جناح سیاسی در جمهوری اسلامی، دو مقوله‌ی جدا از هم هستند. نه اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی یا رفرمیسم در ایران به جناح اصلاح‌طلب نظام و به بعد از انقلاب محدود می‌شود، و نه اصلاح‌طلبان ایران به‌عنوان یک جناح سیاسی در مقابل اصولگرایان نظام یا در جریان حوادثی که بعد از خرداد ۷۶ در ایران روی داده است، در همه‌ی اتفاقات سیاسی روش و منش اصلاح‌طلبانه داشته‌اند. آنها گاه مانند اتفاقات جنبش سبز پایی در رادیکالیسم داشته‌اند، زمانی نیز پایشان در حفره روزنه‌گشایی گیر کرده است.

از این‌رو تفکیک این دو موضوع بسیار مهم است چون در بسیاری از نوشته‌‌ها و گفتگوها از سوءتفاهمات جلوگیری می‌کند؛ سوءتفاهماتی که در برخی کامنت‌ها در سایت ایران‌امروز نیز دیده می‌شود.

به‌علاوه، این نیز واقعیت دارد که هم اصلاح‌طلبان و هم تفکر اصلاح‌طلبی، چنان‌که مخالفان آنها می‌گویند، به‌ویژه در دهه‌ی اخیر تضعیف شده‌اند. این تضعیف‌شدگی اما لزوماً نه به معنای استقبال مردم از انقلاب یا سرنگونی است و نه به معنای عدم نقش تأثیرگذار جناح اصلاح‌طلب در تحولات سیاسی کشور است.

پس هدف اصلی مقاله، تأکید بر اهمیت پایبند ماندن به منطق حاکم بر هر راهبرد سیاسیِ انتخاب‌شده، ابطال‌پذیر بودن آن و مسئول‌پذیری مستقلانه‌ی هواداران و مسئولان سیاسی آن راهبرد است. نه اینکه اگر ما موفق نشدیم، به‌خاطر این است که رقیب به ما نپیوست یا به اقداماتی دست نزد که ما توصیه می‌کنیم! رقیب سیاسی ما قرار است کار و برنامه‌ی خودش را پیش ببرد، نه اینکه کاری کند که در تعریفی که از خود ارائه داده است، نمی‌گنجد. اگر شکست‌های خود و عدم پیوستن گسترده‌ی مردم ناراضی به انقلاب، براندازی یا گذار مطلوب خود را به‌حساب کم‌کاری رقیب سیاسی بگذاریم، هیچ‌گاه گزاره‌ای ابطال‌پذیر ارائه نداده‌ایم.

مسئول اصلی عدم موفقیت‌های هر راه و روش، نیروی سیاسیِ تصمیم‌گیرنده، چه رفرمیست و چه انقلابی، است. حتی نظام استبدادی نیز نیست، چراکه از یک نظام بسته انتظار دیگری نمی‌رود. کسانی که مسئولیت خود را برای عدم موفقیت راهبرد خویش یا عدم استقبال مردم از آن نمی‌پذیرند، مانند تاجری هستند که حضور و تلاش رقیب اقتصادی در بازار، عدم همکاری بانک در وام‌دهی و کیفیت پایین نیروی کار شرکتش را علت عدم موفقیت خود بداند. اما مگر قرار بوده رقیب اقتصادی ساکت بنشیند، بانک به هرکسی وام دهد یا نیروی کارِ کم‌کیفیت با ازخودگذشتی استعداد خود را به‌طور ضربتی بالا ببرد؟ با چنین استدلال‌هایی، آیا همه‌ی ورشکستگان به‌تقصیر سیاسی و اقتصادی، تبدیل به ورشکستگان غیرمسئول نمی‌شوند؟

عدم وقوع انقلاب و یا اعتراضات گسترده و هدفمند به قصد واژگون‌سازی نظام جمهوری اسلامی یا گذار با چشم‌اندازی امیدبخش از آن، علیرغم نارضایتی‌های گسترده از وضع موجود، باعث شده است انقلابی‌ها، براندازان و حتی بخشی از گذارطلبان به‌جای واکاوی و بررسی عدم موفقیت راهبرد سیاسی خود، اصلاح‌طلبان را مقصر بدانند. آنها از یک‌سو مدت‌هاست می‌گویند «اصلاح‌طلبان دیگر پایگاهی میان مردم ندارند» یا اینکه مردم از آنها عبور کرده‌اند، از سوی دیگر آنها را مسئول طولانی شدن عمر جمهوری اسلامی می‌دانند. از یک طرف می‌گویند دوران آنها تمام شده و قدرتی ندارند، از طرف دیگر به آنها توان جلوگیری از سقوط نظام را نسبت می‌دهند. می‌گفتند پس از سر داده شدن شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» در اعتراضات ۹۶ و یکدست شدن حکومت از انتخابات مجلس در ۹۸ و از ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ به بعد، آنها از حکومت رانده و از مردم مانده شده‌اند. اما از سوی دیگر دیدند در ۱۴۰۳ همین نیروی ضعیف‌شده تا آن حد صدایش در میان مردم شنیده می‌شود که بتواند پزشکیان را به قدرت برساند.

بسیاری از انقلابی‌ها و براندازان، اصلاح‌طلبان را مقصر بن‌بست موجود و ادامه‌ی عمر جمهوری اسلامی می‌دانند، اما در عین حال چون آنها را نیرویی تأثیرگذار در داخل کشور ارزیابی می‌کنند، با تشویق آنها به رادیکالیسم و طرح درخواست‌های چالشی، توقع دارند اصلاح‌طلبان را وادار به کاری بکنند که خودشان از راه دور قادر به انجام آن نیستند. می‌گویند چرا اصلاح‌طلبان مردم را به تظاهرات خیابانی دعوت نمی‌کنند؟ چرا خاتمی در جایگاه رهبر معنوی اصلاح‌طلبان، در اعتراض به سرکوب‌های حکومت و یا برای اعتراض به سیاست‌های خارجی و برنامه‌ی هسته‌ای هزینه‌زا جلوی بیت رهبری بست نمی‌نشیند؟ چرا او و شخصیت‌های اصلاح‌طلب یا جبهه‌ی اصلاحات از تغییر قانون اساسی و برگزاری رفراندوم حمایت نمی‌کنند؟ چرا پزشکیان رهبر را در تلویزیون به چالش نمی‌کشد؟ چرا او صراحتاً خواستار رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی نمی‌شود؟ چرا آقای خاتمی از نرگس محمدی حمایت نمی‌کند یا خواستار آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی  نمی‌شود؟ چرا اصلاح‌طلبان مستقیما مانند مصطفی تاجزاده رهبر را مستقیم مخاطب قرار نمی‌‌دهند و او را مسئول اصلی مشکلات کشور نمی‌دانند؟

پاسخ البته برای کسانی که واقع‌بینانه از هر نیروی سیاسی در چهارچوب تعریفی که از خود ارائه داده است انتظار حرکت دارند، ساده است: برای اینکه نه رودرویی خیابانی با حاکمیت که به‌سرعت به خشونت کشیده می‌شود با اصلاح‌طلبی هم‌خوانی دارد و نه پزشکیان برای به چالش کشیدن رأس نظام یا با وعده‌ی آزاد کردن زندانیان سیاسی، رئیس‌جمهور شده است. 

مسئولیت عدم موفقیت خود در ایجاد چشم‌اندازی باورپذیر و امیدبخش برای مردم را بر گردن رقیب نگذاریم. همچنین، نبود اتحادی بزرگ و ترجیح مردم به برداشتن گام‌های کوچک و کم‌خطر به‌جای گام‌های بلندِ پرمخاطره را محصول توطئه‌ی رقیب سیاسی برای شکست خود ارزیابی نکنیم.

(ادامه دارد)


نظر خوانندگان:


■ جناب فرخنده گرامی.
ما ایرانیان عادت داریم كه بررسی و تجزیه و تحلیل هر اتفاقی به معلول (effect) آن بپردازیم، ولی نه به علت (cause) ان. و این هم یکی از عادت فرهنگی تاریخی ما می‌باشد. از اول تاریخ: مثال.
) داریوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی. در کتاب‌های تاریخ کلاس پنجم یا ششم ابتدائی نسل ما آمده بود که داریوش بزرگ پس از شکست در جنگ با یونان بدلیل طوفان دریا (معلول)، دستور داد که دریا را به شلاق بستند. و ما همراه معلم مربوطه از شلاق خوردن دریا چقدر مفتخر بودیم. ولی توجه ندادند كه چرا قبل از حمله به وقوع طوفان و شرایط بد لشکریان ایران توجه نشده بود، تا بلکه بعدی‌ها تجربه‌ای بیاموزند.
) نتیجه حمله اعراب را به ایران را فقط در نتیجه (معلول) آن و تسلط دویست ساله آنها قلم‌فرسائی و حتی زیاد رونویسی می‌کنیم، ولی به علت آن که موجب شکست تاریخی شاهنشاه معظم ساسانی یزدگرد سوم شد توجهی نداریم (حتی آنها که در توهم تمدن ۲۵۰۰ هستند - فقط می‌گوئیم که بدست مُشتی عرب سوسمار خور ).
) به علت و دلیل حمله مغول توجه نداریم و فقط از جنایات آنها بعد از تسخیر ایران می‌گوئیم و می‌نویسیم و می‌سرائیم - توجه نداریم که چنگیز گروهی را با هدایای زیاد جهت برقراری رابطه به ایران فرستاد، ولی تمام گروه را کشتیم و هدایا را چپو کردیم. وقتی خبر به چنگیز رسید آن واکنش تاریخی وحشتناک را انجام داد. تا از آن تجربه‌ای بیاموزیم و دو باره تکرار نکنیم.
) تاریخ ما همینطور ادامه دارد تا جنگ با روسیه که قرار داد اجباری بعد از شکست را شرم‌آور میدانیم ولی نمی‌پرسیم که چرا ما به روسیه تزاری حمله کردیم. تا از آن تجربه‌ها بیاموزیم.
) از نتیجه حمله متفقین جنگ دوم جهانی كه در شهریور بیست به اشغال ایران انجامید می‌نالیم، ولی توجه و پیگیری نمیكنیم كه ما مگر چه قدرت نظامی قدرتمندی بودیم که جزو گروه متحدین یعنی المان و ژاپن ووو بر علیه متفقین وارد شویم.
با احترام کاوه


■ کاوه عزیز، شما به نکات و اتفاقات مهمی در تاریخ ایران اشاره کرده‌اید. حتی یکی از عوامل تمایل بخشی از قفقاز در جدایی از ایران را خونریزی‌های زیاد آقامحمد خان قاجار در تفلیس می‌دانند. تحریک و تشویق شیعیان عراق به قیام علیه صدام از سوی آقای خمینی و ایده صدور انقلاب در اوایل انقلاب نیز در تحریک عراق به حمله به ایران موثر بود. نقش تسخیر سفارت امریکا و بسیاری سیاست‌های نابخرادانه داخلی و خارجی دیگر در وضعیت کنونی نیز پرواضح است. حتی نبودن اتحاد لازم بین مردم برای تغییر وضعیت موجود که از آن شکایت داریم نیز مسئولش چه کس دیگری غیر از خود ما هست؟
با احترام/ حمید فرخنده


■ فرخنده گرامی دقیقا همینطور است. اولین کشوری که حکومت بعد از انقلاب را به رسمیت شناخت عراق صدام بود. جنگ تحمیلی نام درستی است ولی تحمیل آن از طرف ما بود نه صدام.
آقای دعائی اولین سفیر به عراق بعد از انقلاب در خاطراتش می‌نویسد چند مرتبه به ایران آمدم و گفتم که این فعالیت ما در عراق خطرناک است (توهم اینکه نظام سلطنتی را بر انداختیم حالا نوبت فتح عراق است) و صدام به علت فعالیت‌های تخریبی ما بر نامه حمله به ما را تهیه می‌بیند. در آخرین ملاقات گفتم که اگر این برنامه ادامه دهیم صدام حمله می‌کند و من دیگر به بغداد برنمی‌گردم ولی گفتند دستور شرعی برای تو است و باید به عراق برگردی.
ضمنا نکته خیلی مهم این است که جوانان نورسی که به جبهه‌ها می‌آمدند اکثرا نه به حساب علاقه به فیض شهادت میامدند، نه. دلیل آن جوانی آنها بود، که در خانواده حداکثر اجازه داشتن تیر کمان چوبی، حداکثر داشتن دو چرخه بود. حالا در جبهه بجای تیر و کمان مسلسل ژ.س و به جای دوچرخه متور سیکلت دو سیلندر دریافت می‌کند، نشئه‌ای که حتی قوی‌ترین قرص اعصاب و روانگردان هم نمی‌دهد. و چند صد هزار را به کشتن دادیم.
) نگاهی به ۲۸ خرداد و شور شعف سالانه گروهی و ناله و زاری گروهی دیگر - مصدق عظیم‌الشأن (لا اقل دزد که نبود) باتمام حسن نیت خود روابط قدرت‌های جهانی را متوجه نبود و یا نشد. شاید هفتاد سال پیش هم با نبودن تکنولوژی اطلاعاتی امروزی). او فرق ایزنهاور و ترومن و تاثیر چرچبل بر آن‌ها را متوجه نبود، حتی وقتی که ناو جنگی انگلیسی موریشس جهت جلوگیری ار صادرات نفت مقابل اسکله آبادان لنکر انداخت (می‌گویند تاریخ خودش را همین امروز هم تکرار می‌کند).
حالا گروهی که از او قدیسی ساخته‌اند اگر این مطالب را بخوانند و بشنوند خودشان و گوینده را پاره می‌کنند، و گروهی که در فحاشی و بی‌حرمتی به او حد و مرزی نمیشناسند. اگر سایت محترم ایران امروز مجاز بداند باز هم ادامه دارد.
با احترام کاوه


■ فرخنده گرامی، با پوزش از اینکه باعث تاخیر نوشته‌های با اعتبار شدم و این آخرین مطلب من در این مورد است.
) شما به درستی از اتحاد صحبت می‌کنید، البته به آرزوی انروز - ولی در حالی که مردم به علت فقر و اختناق در آرزوی فرج و گشایش و آسایشن هستند. آقای رضا پهلوی شمشیر از رو بسته انقلابیون سال پنجاه هفت را به گروهی
ناراضی وز وز کن می‌نامد و به جای وعده اتحاد و آرامش و اقتصاد بهتر طرفدارانش از طناب دار بر شاخه درختان پهلوی و پاکسازی که به معنی همان خودی و غیر خودی ساختن جدید وعده می‌دهد، البته اگر ایشان مخالف این وعدهای همراهانش بود، با این استراتژی انقلابی جدید مخالفت می‌کرد. مردم پس از سال‌های سختی که تحمل کرده‌اند چشم براه آرامش و صلح هستند و نه کشت کشتار دیگری.
) اخیرا گروهی به بهانه یک حرف و شایعه‌ای اول احمقانه و‌ دوم دشمنانه و تحریکانه که هیچ هم ثبت نشد و نه خواهد شد و فقط در جهت اغتشاش و بهم زدن مذاکرات جاری این شایعه بی‌جا و احمقانه تغیر نام خلیج همیشه فارس را هویت می‌نامند. اما امروزه روز اغلب مردم دنیا نام کشورها را در میان کالاهای عرضه شده در فروشگاه ها بخاطر می‌سپارند که متاسفانه در بین صد جنس که عرضه می‌شود لااقل و لااقل بر یکی از آنها نوشته باشد «ساخت ایران» که نیست.
) بعد از پایان جنگ دوم که ژاپن با‌خوردن دو‌ بمب آنم از امریکا که باعث خاتمه جنگ دوم هم شد، ایزنهاور برای نوعی مسالمت‌جوئی به‌ ژاپن رفت. به عنوان ‌اعتراض مردم در باند فرودگاه نشستند و‌ نگذاشتند هواپیمای رئیس جمهور امریکا در ژاپن به زمین بنشیند و این تنها «مرگ بر امریکای» ژاپونی به اعتراض به خوردن دو بمب اتم بود.
با احترام کاوه


■ کاوه عزیز، ممنون از نکاتی که مطرح کرده‌اید. با چنان ادبیاتی چه از سوی هواداران شاهزاده رضا پهلوی باشد چه از سوی هر نیروی دیگری واضح است که نمی‌توان به اتحادی بزرگ دست یافت. اتفاقا بخش چهارم به این موضوع موضوع مربوط است.
حمید فرخنده




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net