شنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ - Saturday 15 February 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 03.02.2025, 20:54

از شاهِ مشروطه تا شاهِ رهبر


حمید فرخنده

پس از موضع‌گیری‌های سیاسی گاه متناقض در چند سال اخیر، به‌ویژه بعد از جنبش زن، زندگی، آزادی، سرانجام شاهزاده رضا پهلوی تردیدهای خود را کنار گذاشت و جایگاه و نقش خود را رهبری اپوزیسیون تعریف کرد. دلیل ایشان نیز چنانکه گفته «درخواست مردم» از او برای به عهده‌گیری چنین نقشی بوده است.

اینکه سرانجام او خود را از دریای متلاطم نقش‌های مختلف و ائتلاف‌های ناپایدار به ساحل امن رهبری اپوزیسیون رساند و در قامت سیاست‌مداری ظاهر شد که می‌داند چه می‌خواهد و چه جایگاهی برای خود تعریف می‌کند، البته یک گام به جلویِ شاهزاده رضا پهلوی بود.‌

این اعلام موضع، به‌ویژه پس از سکوت درقبال درخواست بسیاری از نویسندگان و روشنفکران از او و ملکه سابق ایران فرح پهلوی برای محکوم کردن توهین به سنگ قبر نویسنده فقید غلامحسین ساعدی، روشن‌کننده تصمیم او برای ایفای نقشی فعال در رهبری اپوزیسیون برانداز و سلطنت‌طلبان دست‌راستی است.

حتما شاهزاده رضا پهلوی بسیار بیشتر از آن ۴۰۰ هزار وکالت‌دهنده اینترنتی چند سال پیش، وکالت دهنده واقعی یا طرفدار دارد، اما خود را رهبر مبارزات مردم ایران خواندن هم از نظر کمی اشکال دارد و هم از نظر کیفی. شاهزاده رضا پهلوی و بخشی از هوادارانش که سودای بازگشت به قبل از ۵۷ با روشی کم و بیش شبیه همان انقلاب دارند باید توجه داشته باشند که رهبر آن انقلاب هرچند عملا رهبری خود را اعمال می‌کرد، اما تا زمان اعطای حکم نخست‌وزیری به مهندس مهدی بازرگان صراحتا خود را رهبر مردم اعلام نکرد.

خیز اخیر و صریح رضا پهلوی در پوشیدن ردای رهبری اپوزیسیون، مغایر نقش شاه مشروطه است‌ که طبق تعریف قانون اساسی مشروطه‌ی مورد استناد ایشان، می‌بایست شاه همه ایرانیان و به شمول شاه همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون اعم از سلطنت‌طلب، مشروطه‌خواه و جمهوری‌خواهان باشد.

نقشی که یک سیاست‌مدار در دوران قبل از گذار برای خود تعریف می‌کند همانند راه و روشی که یک نیروی سیاسی برای گذار یا تغییر و تحول سیاسی در جامعه متبوع خود برمی‌گزیند، منعکس کننده چگونگی رفتار آن سیاست‌مدار و یا ماهیت نظام سیاسی در آینده است. همانطور که با خشونت و انقلاب نمی‌توان به جامعه‌ای بدون خشونت و بدور از تنش‌های انقلابی رسید، همانطور که با روش‌ غیردمکراتیک نمی‌توان به دموکراسی دست یافت، منش و روش یک سیاست‌مدار یا پادشاه پس از بر تخت نشستن، نیز نمی‌تواند جدا از روش و منش او در دوران قبل از پیروزی در قبال هواداران افراطی یا معتدل خود و جدا از سلوک کنونی او با دیگر نیروهای سیاسی اپوزیسیون باشد. نمی‌توان در دوره اپوزیسیون و بر قدرت بودن به نقش فراگیر و چتری پادشاه مشروطه قانع نبود، اما در فردای پیروزی به شاه مشروطه بودن قناعت کرد.

در تاریخ کم نیستند سیاست‌مدارانی است که قبل از رسیدن به قدرت وعده‌های زیبای دموکراسی‌خواهانه، عدالت‌جویانه و آزادی‌خواهانه به مردم داده‌اند، هنگامی که بر اسب قدرت سوار شده‌اند اما طور دیگری رفتار کرده‌اند. گفته‌ها و وعده‌های آیت‌الله خمینی در پاریس و آنچه بعدا در تهران انجام داد، قلم‌های آزادی که وعده می‌داد و قلم‌هایی که بعدا شکست، نمونه‌هایی در تجربه تاریخی نه چندان دور ایرانیان است.

حال در نظر بگیرید که کسانی از قبل از سوار شدن بر ماشین قدرت با زبان توهین، حذف و شعار «مرگ بر» با دیگران سخن بگویند. بعد از رسیدن به اهرم‌ها و امکانات قدرت روشن است چه رفتاری با مخالفان سیاسی خود در پیش خواهند گرفت.

در شش ماه گذشته که صحنه سیاست منطقه شاهد تنش و حملات نظامی متقابل ایران و اسرائیل، شکست ایران در منطقه بود و صحنه جهانی در بیم و امید بازگشت دوباره دونالد ترامپ به قدرت به‌سر می‌برد، بسیاری از نیروی‌های اپوزیسیون برانداز و سلطنت‌طلب به‌ویژه بخش افراطی آن، پیروزی ترامپ را معادل فشار سخت بر حکومت ایران و یا حتی حمله نظامی اسرائیل با حمایت امریکا به ایران و سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی ارزیابی می‌کردند.

همچنین بازدید شاهزاده رضا پهلوی از اسرائیل بعد از شروع جنگ غزه، پیام‌های او بعد از پیام ویدئویی نتانیاهو به مردم ایران در تابستان گذشته که وعده پر کردن خلاء قدرت در صورت سرنگونی نظام می‌داد و پیام تبریک اخیر او به ترامپ و توصیه‌ به او برای کنار نیامدن و پرهیز از معامله احتمالی با جمهوری اسلامی بر سر پرونده هسته‌ای ایران، همه حاکی از امیدواری شاهزاده برای فشار بیشتر تحریم‌های اقتصادی و افزایش انزوای سیاسی ایران با هدف ساقط کردن نظام است.

بدون شک کنار گذاشتن تعارفات و گذار شاهزاده رضا پهلوی از شاهِ مشروطه به شاهِ رهبر، با حملات اسرائیل به ایران، شکست ایران در سوریه و لبنان و نهایتا پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات امریکا ارتباط مستقیم دارد.

دونالد ترامپ اما از هم‌اکنون با نشان دادن چراغ سبز معامله با ایران که با موافقت غیر‌مستقیم رهبر جمهوری اسلامی نیز همراه شده است و همچنین با قطع کمک‌های مالی به مخالفان سرنگونی‌طلب که به فعالیت‌های افشاگرانه و حقوق‌بشری علیه جمهوری اسلامی می‌پردازند، نشان داده است که پروژه اصلی او قبل از هرچیز پیش‌برد برنامه‌های سیاسی خود بدون درگیر شدن در جنگ‌‌ها و هزینه‌های جانی و مالی آن برای مردم امریکاست.


نظر خوانندگان:


■ یک پرسش هنوز بی‌پاسخ که به ذهن من و شاید بسیاری دیگر تلنگر می‌زند این است که، آیا آقای رضا پهلوی که بی‌تعارف شناخته شده ترین چهره اپوزیسیون رژیم اسلامی در بیرون و درون ایران است، به فرض سقوط رژیم با هر وسیله، این آمادگی و اراده را دارد که امنیت و رفاه و آزادی خود و خانواده‌اش را در آمریکا رها کند و به ایران انقلاب زده و ناامن و بلاتکلیف با مردمی خشمگین و طلبکار از زمین و زمان، بازگردد؟ از یاد نبریم که وی نزدیک به ۵۰ سال است که در آمریکا زندگی می‌کند، همسرش به احتمال زیاد زاده آمریکا(یا اروپا)ست، یا اگر در ایران متولد شده باشد در کودکی به اتفاق خانواده اش از ایران مهاجرت کرده؛ دخترانش که قطعاً متولد آمریکا هستند و لذا هیچ شناخت دست اولی از ایران کنونی و مردمش ندارند و به احتمال زیاد فارسی را با لهجه انگلیسی آمریکائی حرف می زنند. دوباره می پرسم، آیا شاهزاده و همسر و فرزندانش حاضرند با وجود بزرگی همه این موانع عینی و ذهنی، زندگی امن و آرام و مرفه کنونی خودرا بگذارند و صرفاً به “عشق” ایران و مردم آن، و البته بازیابی تاج و تخت سلطنت، به ایران بازگردند؟
شاهین


■ سلام جناب؛ البته که آقای رضا پهلوی و همچنین خاندان او- حداقل خاندان درجه یک ایشان، حاضر به ترک جای راحت و امن و آرام خود خواهند بود. برای بدست گرفتن کرسی قدرت- نمادین یا واقعی و برای قدم های بعدی قدرت و مکنت خیلی‌ها چنین کرده‌اند. بشار اسد که در انگلستان با زنش روزهای آرام و خوشی داشت برای نشستن روی صندلی قدرت و مکنت همه راه های پشت سرش را خراب کرد و به دمشق بازگشت. تمام آنانی که قدرت بخواهند در گام اول از قانون و دموکراسی و عدم دخالت در مناصب اجرایی صحبت می‌کنند و می‌گویند برای خدمت به مردم است. آقای خمینی که یادمان هست، فرمودند روحانیت اصلا قدرت نمیخواهد منهم پس از مراجعت به کشور به قم میروم و در حوزه روحانیت مثل یک طلبه زندگی خواهم کرد.
ممنون یاهو.... اکرم


■ شاهین گرامی، این سوال را باید در حقیقت از شاهزاده رضا پهلوی و مشاوران نزدیک او پرسید. اما تا آنجا که بیاد می‌آورم حدود یک سال پیش او در مصاحبه با یک کانال تلویزیونی در امریکا از این گفت که در صورت بازگشت به ایران نیز او بخاطر اینکه دوستان و نزدیکانش در امریکا هستند چندان رغبتی به همیشه ماندن در ایران ندارد و بین ایران و امریکا در رفت و آمد خواهد بود (نقل به مضمون). می‌توانید به آن مصاحبه مراجعه کنید. بخشی از صحبتش در آن مصاحبه را در لینک زیر می‌توانید مشاهده گوش کنید:
https://www.aparat.com/v/n28d227
با احترام/ حمید فرخنده


■ جناب فرخنده، با درود! متوجه منظور اصلی شما از این نوشته نشدم. آیا خواسته‌اید نارسائی‌ها و کاستی‌های اقدامات سیاسی شاهزاده رضا پهلوی و ضعف ایشان در رهبری سیاسی اپوزسیون را تذکر دهید یا اینکه رضایت خاطر خود از اینکه ترامپ در صدد براندازی ج. ا. نبوده بلکه در صدد معامله با رژیم است را (هر چند بطور تلویحی) ابراز کنید. زیرا کسی که:
- خواهان استقرار دموکراسی در ایران یکپارچه و آزاد باشد،
- باور داشته باشد که ج. ا. اصلاح پذیر نیست،
- معتقد به مبارزه خشونت پرهیز برای عقب راندن رژیم ارتجاعی ملایان و در نهایت انحلال آن به نفع یک حکومت ملی دموکرات مبتنی بر حقوق بشر باشد،
نمی‌تواند از ضعف و کاستی رهبران سیاسی دیگر که داعیه مبارزه برای ایرانی آزاد و دموکراتیک دارند خرسند و هر چند تلویحا امیدوار به ادامه ج. ا. از طریق معامله با ترامپ باشد. به زعم من چنان فردی باید همواره به رهبران سیاسی مخالف، اعم از جمهوری خواه یا پادشاهی خواه از جمله شاهزاده رضا پهلوی راههای رسیدن به یک رهبری سیاسی مخالف توانمند، مورد اعتماد مردم و دارای پایگاه مردمی را یادآوری کند و دنبال ایراد و خرده گیری بی‌مورد، مثل اینکه چرا به اهانت به گور نویسنده‌ای مانند ساعدی اعتراض نکرده، نباشد. فراموش نکنید که شاهزاده رضا پهلوی هم از فعالان سیاسی از جمله جمهوری خواهان خواستند رهبران سیاسی و راه حل‌های خود برای انحلال ج. ا. و استقرار دموکراسی در ایران را مطرح کنند. امیدوارم جنابعالی و همفکران شما هم این فراخوان را شنیده و در جهت تقویت اپوزسیون دموکراسی خواه حرکت کنید نه تضعیف آن.
خسرو


■ جناب خسرو گرامی این مقاله دقیقا در همین رابطه نوشته شده است و خوشحالی نویسنده از فرصت دادن ترامپ به حکومت اسلامی برای توافقی هر چند فعلا مجهول، در آن به نحو رندانه‌ای مستتر است و غیر قابل کتمان. بقیه چیزها سیمان کاری و رنگ آمیزی دیوار اصلی است. رضا پهلوی چند هفته و ماهی است که آمادگی خود را برای رهبری سیاسی اپوزیسیون اعلام کرده و راجع به پر کردن خلاء قدرت حرف زده و نویسنده چرا حالا بهش گیر داده خود از شگفتی‌های این نوع قلم زنی ست. ولی امروز ترامپ مفاد سیاست فشار حداکثری علیه ایران را اعلام کرده و فعلا خلاف جریان آبی که منظور آقای فرخنده بوده شنا می‌کند. ایشان نظام حاکم را قابل اصلاح میداند و این در نوشته‌های شان کامل منعکس است هر چند صریحا بدان اعتراف نکرده‌اند.
با درود سالاری


■ در یادداشت قبلی درباره تقاضای پیش‌شرط حقوق بشری گذاشتن نرگس محمدی در مذاکرات احتمالی فرانسه و دیگر کشورهای غربی برای توافق بر سر برنامه هسته‌ای ایران و رفع تحریم‌های اقتصادی اشاره کردم که فرانسه و کشورهای غربی هیچ‌گاه منافع ملی خود را برای رعایت حقوق بشر در کشورهای دیگر فدا نمی‌کنند، هرچند از حقوق بشر بعنوان ابزار سیاسی استفاده می‌کنند. مخالفت آلمان با حضور شاهزاده رضا پهلوی در کنفرانس امنیت مونیخ با وجود دعوتی که از او شده بود نمونه‌ای بارز از این رفتار کشورهای غربی است. درحالیکه قبلا او در این کنفرانس در مونیخ شرکت کرده بود. چه چیز در این فاصله تغییر کرده است که آلمان چنین رفتاری با شاهزاده رضا پهلوی می‌کند؟ به گمان دو چیز، یکی امید امریکا و متحدان اروپایی‌‌اش از جمله آلمان برای توافق بر اتمی با ایران که با آمدن دونالد ترامپ و مشکلات اقتصادی و شکست ایران در منطقه روح تازه‌ای از سوی هر دو طرف در آن دمیده شده است. دومین دلیل آن اعلام رهبری مردم مخالف نظام از سوی شاهزاده رضا پهلوی است بدون اینکه جنبش بزرگی در خیابان‌های ایران فعالانه با نام و رهبری ایشان در جریان باشد.
حمید فرخنده


■ جناب فرخنده گرامی - چگونه است که ما هنوز در مورد حکومت‌های مادام العمر صحبت و تشریح و نقد و دفاع می‌نمائیم و حتی در باب جمهوری هم نظر خاص و و روشنی نیست. بله قذافی و صدام و پوتین و حکومت‌های مصر هم داعیه جمهوری داشتند و دارند که مادام العمرند - سوأل در مورد جمهوری‌های دورانی چهار و هشت تا ده سال است. طبق اسناد معتبر متفقین در شهریور بیست پیشنهاد جمهوری به ذکاء و به ریاست خود او دادند که او نپذیرفت (با احترام به شخصیت علمی و فرهنگی ایشان) که اگر پذیرفته بود، بعد از او احتمالا قوام السلطنه و مصدق و حتی خود محمد رضا شاه ممكن بود رئیس جمهور دوره‌ای می‌شدند و اکنون بعد از هفتاد سال این نوع حکومت جا افتاده بود و ما در پیچ اول نمانده بودیم - خیلی ممنون از اینکه نظر خود در مورد حکومت های ادواری را بیان نمائید.
با احترام کاوه


■ کاوه عزیز، هرچند جمهوری بنا به تعریف چون نظامی برخاسته از آرای جمهور مردم است، بر نطام‌های موروثی ارجحیت دارد. اما این همه داستان نیست چراکه بدترین و بسته‌ترین نظام موجود در دنیا کره شمالی است که جمهوری است و بازترین دموکراسی کنونی دنیا یعنی انگلیس یک نظام پادشاهی است. صدام و خاندان اسد نیز در رأس سرکوبگرترین و خشن‌ترین نظام‌های جمهوری بودند. از آن سو دموکراسی‌های پادشاهی سوئد، نروژ، هلند و دانمارک را داریم. جمهوری اسلامی اسلامی نیز بر همه معلوم است تا چه اندازه با یک جمهوری واقعی فاصله دارد. الان نیز از جمهوری‌خواهان گرفته تا سلطنت‌طلبان گرفته وعده انتخابات آزاد در فردای براندازی یا گذار دارند. این وعده نیز هرچند زیبا و‌ معقول است هیچ تضمینی برای وفادار ماندن به آن در صورت سقوط احتمالی نظام نیست. چون معادله قدرت در کف کوچه و خیابان است که تعیین می‌کند قدرت در دست چه نیرویی است. پس تنها معیار این است که همه از هم اکنون همدیگر را به رسمیت بشناسند و برای فهم یکدیگر و ساختن دموکراسی ایران با هم گفتگو کنند. گفتگو و تلاش برای فهم دیگر ادبیات و زبان خود را دارد که متاسفانه تا اندازه زیادی بین نیروهای سیاسی و هواداران آنها غایب است. خشونت از زبان آغار می‌شود، به حذف سیاسی دیگری و در صورت امکان حذف فیزیکی مخالف هم می‌تواند بینجامد.
با احترام/ حمید فرخنده


■ فرخنده گرامی، احتمالا من نتوانستم سؤالم را بدرستی مطرح کنم. سؤال اصلی من تفاوت بین حکومت مادام العمری و دوره ایست. نامش و ‌عنوانش مهم نبست. مهم اینکه کسی را که طبق قانون سوار شد، طبق قانون هم پیاده شود. یعنی اگر حاکم بهترین هم باشد بعد از یکی دو دوره در صلح و صفا و افتخار پیاده شود. جهت وضوح بیشتر سوألم: اگر مدت سلطنت آقای رضا پهلوی طبق قانون به یک یا دو دوره چهار ساله باشد شخصا به ایشان رای خواهم داد.
در چهل سال گذشته هنگام بحث این مورد، سلطنت های اروپائی را با جمهوری های دیکتاتوری مقایسه شده اند٫ که بنظر قیاسی است مع الفارق - نام بردن از ذکاء الملك فروغي هم منظورم بر مبناي جمهوري در همين دوره هاي كوتاه مقطعي بود. ولی جمهوری های دیکتاتوری هم دیکتاتور شدن آنها بدلیل عدم تعیین مدت حکومت آنها در قانون است. ضمن اینکه اکثر همان جمهوری های دکتاتوری هم لااقل موروثی نیستند. و فرزندان صدام و شائسکو و قذافی هم داعیه ای برای حکومت ندارند.
نکته مهم و حتی حیاتی حکومت های کوتاه دوره ای یا مقطعی هم این است که بدلیل تضاد منافع یک اجتماع یا ملت هیچ حکومتی در هیچ جای دنیا نتوانسته و نمیتواند همه مردمش را هم زمان راضی نگه داره. ولی در حکومت های ادواری هر چهار سال تا ده سال در انتخابات یک گروه راضی می‌شوند و گروه دیگر ناراضی در انتخاب بعدی ممکنه گروه راضی ها ناراضی، ‌ و گروه ناراضی راضی شوند و این تسلسل از بیش از دویست سال ادامه داشته و دارد، و یک نوع توازن در جامعه بوجود آورده و میاورد. اما در حکومت های مادام العمری از نر نوعش برای سی یا چهل سال گروهی راضی و گروه دیگر ناراضی میمانند، و گروه راضی روز بروز پروار تر و ناراضیان لاغر تر می‌شوند. و درنتیجه گروه ناراضی کاردش به استخوان و صبرش تمام می‌شود و بر علیه حاکم میشور‌‌د.
همین وضع جدید در امریکا. احتمالا لااقل حدود ۴۰ در صد مخالف سیاست ترامپ هستند، ولی امیدوارند و امیدوارند که او بیش چهار سال نمیماند، و پسرش هم اگر روزگاری مدعی شد، بایستی فعال اجتمائی سیاسی شود تا شاید انتخاب شود، نه اینکه پس از چهل سال منزوی بودن و حتی یک موسسه خیریه ای هم بنا نهادن مدعی جانشینی پدر شود.
تکرارأ: «ادمیزاد ظرفیت قدرت مطلق در زمان نا محدود را ندارد، حتی اگر فردی صالح و درستکار باشد در طولانی مدت با فشار قدرت های داخلی و خارجی (حتي بيشتر داخلي) ديكتاتوري می‌شود.
باز هم تکرارا: اگر با توضیحات فوق یعنی مقطعی یا دوره ای بودن حکومت قابل تأیید است که البته توهم تغییرات قانونی یک شبه نیست چرا از هم اکنون توضیح و تشریح و تبلیغ آن جهت پیشرفت نسل های اینده نگردد.
با احترام همیشگی، کاوه.


■ کاوه عزیز، نظام پادشاهی که انتخابی باشد و برای مدت معلوم، دیگر نظام پادشاهی نیست. اساسا بخاطر همان استدلالی که برای محدودیت قدرت حاکمان و چرخشی کردن دوران زمامداری است که نظام جمهوری بوجود آمده است. اینکه عده‌ای چه بنام حزب طبقه کارگر، حزب بعث، خلق، حفظ امنیت هر بهانه دیگر آن را موروثی کردند، بحث دیگری است که نشان از تن ندادن به اراده آزاد مردم برا انتخابات دوره‌ای است که تحت حاکمیت قانون و چرخش دوره‌ای قدرت تعادلی در جامعه ایجاد می‌کند و درنتیجه به شورش‌‌های کور یا انقلاب‌‌ که با حذف مستبد به مستبدان جدید بلکه بدتر میدان می‌دهد، نیازی نیست.
بهرحال اگر نظام پادشاهی را بنا به تعرف نمی‌توان انتخابی کرد، شاه یا شاهزاده می‌تواند خود را کاندید ریاست جمهوری کند. شاهزاده رضا پهلوی اگر همانطور یک بار حدود سه سال پیش به جمهوری ابراز تمایل کرده بود، شرایطی فراهم آید و فرضا کاندید ریاست جمهوری شود به گمان من از اقبال خوبی از طرف مردم برخوردار خواهد شد. اشتباه بزرگ او این بود که بسوی راست چرخید. چون اگر در میانه و مشروطه خواه باقی مانده بود از اقبال بیشتری هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی برخوردار می‌شد. چرا؟ چون افراطی‌های سلطنت مجبور بودند بهرحال چون انتخاب دیگری نداشتند که پشت سر او جمع شوند و حامی او بمانند، یعنی شاهزاده هم طیف افراطی، ساواک‌دوستان و فرشگردیان یا ایران‌نوین‌یان را همراه خود داشت و هم  مشروطه‌‌‌خواهان و جمهوری‌خواهانی که از با پادشاهِ وفادار به روش و منش مشروطه مشکلی ندارند. عکس آن ممکن نیست. حداقل روشنفکران و نویسندگان و بسیاری از تحصیل‌کردگان و اهل اندیشه را علیه خود برنمی‌انگیخت و شاید به قول شما فروغی‌هایی هم پیدا می‌شدند که از او حمایت کنند. آنها که بیش از دیگران برای شاهزاده رضا پهلوی سینه چاک می‌کنند و به نام دفاع از او و خاندان پهلوی به این و آن فحاشی می‌کنند دوستان واقعی او و آن خاندان نیستند. همان حکایت قدیمی «بر زمینت می‌زند نادانِ دوست».
با احترام و سپاس از توجه شما/ حمید فرخنده


■ فرخنده گرامی، با تشکر از تحلیل ارزشمند شما. شاید اساسی ترین رکن و پایه دموکراسی که ما مشتاقانه خواهان آنیم، پیاده شدن حاکم از سکوی قدرت به شکل قانونی، محترمانه، صلح امیز، و بدون خونریزی است. اما اینکه این واژه و یا پروسه مطلبی تابو مانند می‌باشد که اکثر ما دموکراسی خواهان از آن پرهیز داریم، این گونه تلقی می‌شود که در ضمیر فرهنگی اجتماعی ما هنوز آمادگی و ظرفیت تحلیل و پذیرش آن را پیدا نکرده‌ایم. بگفته حافظ: پای ما لنگان و راه منزل بس دراز.
با احترام همیشگی، کاوه.




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net