دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ - Monday 11 November 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 16.10.2024, 8:06

نظریۀ بی‌سرانجام “جنگ تا سرنگونی”


عطا هودشتیان

حتی اگر اسرائیل به‌طور واقعی از یک حمله همه‌جانبه به مراکز نفتی، اتمی و نظامی ایران سر باز زند (آنچنانکه اخبار تازه رسیده نقل می‌کنند)، این فکر که وقوع یک جنگ بزرگ می‌تواند به سرنگونی رژیم بیانجامد میان برخی تحلیل‌گران مخالف رژیم پابرجاست. تفکرِ مبتنی بر “جنگ تا سرنگونی” تا آنجا نافذ است که برخی از این تحلیل‌گران، به اشتباه مخالفین جنگ را حامیان رژیم اسلامی می‌خوانند، و برخی دیگر علنا از اسرائیل می‌خواهند که ایران را بمباران کند و مراکز حیاتی کشور را نابود نماید، زیرا فکر می‌کنند تنها در این صورت است که رژیم سرکوبگر اسلامی از پا می‌افتد. مقصود ما در این متن نقد این نگاه است.

نظریه “جنگ تا سرنگونی” بر آن است که در صورت ضربات هولناک اسرائیل به مراکز حیاتی جمهوری اسلامی، شاهد چهار وضعیت در ایران خواهیم بود: ۱) بحران اقتصادی کشور شدت می‌یابد. ۲) جمهوری اسلامی ضعیف شده و قدرت سرکوب خود را از دست می‌دهد، ۳) شورش‌ها و اعتراضات مردمی گسترده شده و بلاخره ۴) رژیم سرنگون می‌شود. اینان برآنند که با گسترش ستیز نظامی در مدت کوتاه‌تری ایران از دست جهادیون حاکم آزاد می‌شود.

من چهار فرض بالا را ساده‌انگارانه می‌دانم و بنیاد آن را در این یادداشت مورد چالش قرار می‌دهم و معتقدم گسترش ستیز نظامی میان اسرائیل با جهادیون حاکم بر ایران نه به نفع ملت و کشور است و نه خروجی آن می‌تواند لزوما در کوتاه مدت به سرنگونی رژیم بیانجامد. نتایج آن در دراز مدت را کسی نمی‌‌داند.

مقدمتا روشن است که همه ما در تحلیل در باره آینده با احتمالات و فرضیات روبرو هستیم. لیکن برخی فرضیات به یقین نزدیک‌تر و برخی دورتر است. برخی از هیجانات و احساس تنفر برمی‌خیزند و برخی بر پایه محاسبات راسیونل و مغز سَرد. معتقدم آنچنانکه سون تزو، استراتژ ادوار کهن در “هنر جنگ” به آن اشاره دارد، فرمول جنگ را نه بر پایه احساس و تنفر از دشمن، که باید برپایه ذهن محاسبه‌گر بنا کرد. از این‌رو این فرض که جنگ به سرنگونی جهادیون حاکم منجر می‌شود، اعتبار چندانی به دست نمی‌‌دهد و شاید حاصل عکس آن شود و به گونه‌ای، به استمرار رژیم بیانجامد.

۱) از ابتدا شروع کنیم: اینکه در صورت ضربات احتمالی سنگین اسرائیل به شریان‌های اصلی اقتصادی رژیم اسلامی، یک بحران اقتصادی سراسری ایجاد می‌شود، را نمی‌‌توان نفی کرد، اما اینکه در این صورت قدرت سرکوب رژیم لزوما آنچنان تقلیل می‌یابد که اعتراضات مردم گسترده شده و رژیم توان سرکوب آنرا نخواهد داشت، و در این روند رژیم سرنگون می‌شود، یک فرضیه لرزان است. نخست اینکه هیچ چیز نشان نمی‌‌دهد که در صورت افزایش بحران اقتصادی لزوما شاهد گسترش اعتراضات خواهیم بود. مردم ایران چندین دهه است که با بحران اقتصادی زیسته‌اند. از سوی دیگر دیده‌ایم که بحران اقتصادی و حتی اعتراضات صنفی لزوما سرنگونی یک رژیم را در پی ندارد.

اما حتی اگر بپذیریم که اعتراضات گسترش می‌یابند، باز هیچ چیز نشان نمی‌‌دهد که رژیم از سرکوب آنها در می‌ماند. حتی اگر، برطبق فرض برخی تحلیل‌گران بیشتر واقع‌بین، در پی جنگ اسرائیل با رژیم، شکاف میان نیروهای سرکوبگر رژیم پدید آید، هنوز باز هیچ‌چیز نشان نمی‌‌دهد که جهادیون و هواخواهان ماندگاری رژیم از قوای فزاینده و پیاده نظام‌های جهادی پشت‌جبهه‌اش در یمن، عراق، سوریه و مناظق دیگر، و از باقیمانده‌های نیروهای تروریستی حماس و حزب‌الله بهره نبرند.

حاکمان ایران جنگ‌ستیزند و در صورت مشاهده سقوط در برابر ضربات سهمگین از قران‌خوانان و مجامع اسلامی در آفریقا و حتی امریکای لاتین که خود، برای دفاع از نظام دست‌چین و تربیت کرده‌اند، می‌توانند بهره گیرند. جمهوری اسلامی دهه‌هاست که میلیون‌ها دلار برای ساختن این پشت‌جبهه سرمایه‌گذاری کرده است. برپایی این مجامع نه در جهت اشاعۀ اسلام، که در جهت شکل‌دهی به یک شبکه جنگی ست. رژیم از آن مجامع برای ارسال نیرو و گسترش جنگ در سوریه استفاده کرده است. در تحلیل، یقین در این حوزه بیشتر است تا اینکه برپایه یک فرض خیالی و فرمول ساده‌انگارانه، تصور کنیم که در صورت جنگ رژیم به سادگی از پا در می‌آید.

حال به نکته دوم برسیم:

۲) بنابراین برای محاسبه در جنگ، باید قوای خودمان را بسنجیم. به پیامدهای گسترده شدن جنگ در بُعد منطقه بیاندیشیم. به کشتار مردم و نیز نتایج مهلک محیط زیستی آن فکر کنیم. از سوی دیگر، اگر حامیان نظریۀ “جنگ تا سرنگونی” مشوق تشدید حملات همه‌جانبه اسرائیل به جمهوری اسلامی هستند، باید به‌دور از احساسات و حدس و گمان، از خود بپرسند آیا در ایران امروز، امکانات لجستیکی دفاع از مردم در اعتراضات و امکان هدایت و رهبری آن و سازماندهی شورش مردمی بزرگ وجود دارد؟

اگر عقلانی و با ذهن محاسبه‌گر به تخمین قوای خودمان دست بزنیم درمی‌یابیم که در صورت بروز اعتراضات گستردۀ مردمی، هیچ امکانی نه برای سازماندهی و نه برای رهبری آنها در دست نیست. اینکه شاهزاده رضا پهلوی پا به جلو گذاشته‌اند و مدعی پرکردن خلاء قدرت هستند، یک نکته است، اما اینکه لجستیک آن، یعنی سازماندهی و رهبری اعتراضات (و رهبری مخالفین) را در دست داشته باشند، نکته دیگری ست. به‌نظر نمی‌‌آید این آمادگی در دست باشد. روی این نکات به سختی می‌توان ریسک کرد. مشکلات مربوط به سازماندهی و رهبری را نیروی خارجی نمی‌‌تواند حل کنند. اینها مشکلات خود ماست. به عبارت دیگر اگر در ایران امروز امکان سازماندهی و رهبری اعتراضات در دست نیست و در صورت تشویق به جنگ میان اسرائیل و رژیم، ما مردم را گوشت دم توپ می‌کنیم. با تشویق به تشدید این ستیز ما وعده‌ای به ملت می‌دهیم که قادر به تحقق آن نیستیم و شکست دیگر و نا امیدی دیگری را برای مردم ایجاد می‌کنیم.

از این نگاه، در صورت بروز تشدید ستیز نظامی و بروز اعتراضات مردمی، شاید جمهوری اسلامی بیشتر از ما، که حامیان رفع و دفع رژیم اسلامی هستیم، امکان مدیریت اوضاع را داشته باشد، و شاید اساسا خلاء قدرت پدید نیاید و جناحی از مافیای حاکم با عاریت جدیدی، دوباره سکان قدرت را از آن خود کند و ما جا بمانیم. بی‌تردید مردم ایران در ابعاد بسیار وسیع، همانند نویسنده این متن، خواهان رفع و دفع رژیم اسلامی هستند. اما ما هنوز از ابعاد حملات اسرائیل به خاک ایران بی‌اطلاع هستیم و عکس‌العمل مردم را در همه ابعاد نسبت به تهاجم نظامی یک قدرت خارجی نمی‌‌دانیم و نمی‌‌توانیم روی توفیق اعتراضات و سرنگونی رژیم به این شکل شرط‌بندی کنیم.

۳) حال احتمال دیگری را بررسی کنیم: گفتیم که در صورت حملات نظامی گسترده اسرائیل به ایران، احتمال دوشقه شدن نیروهای نظامی رژیم یک فرض نزدیک به واقعیت است. در این صورت امکان درگیری و جنگ داخلی میان آن دو نیرو، یکی طرفدار تغییر رژیم و دیگری طرفدار حفظ نظام، بالا می‌گیرد (یک مدل کلاسیک)، لیکن اپوزیسیون دمکراسی‌خواه نقشی در این میان نخواهد داشت، زیرا چنانچه آمد، امکانات سازماندهی و رهبری را ندارد. در این صورت، آنچه بیشتر قابل‌تصور خواهد بود، ظهور یک جنگ داخلی تاسف‌آور در میان این دو نیرو خواهد بود، که شاید کوتاه مدت بوده و یا بطور فرسایشی ادامه یابد. برعکس تصور برخی تحلیل‌گران خوشبین، نشان قابل عرضی در دست نیست که بخش طرفدار تغییر رژیم لزوما حامی جناحی از اپوزیسیون باشد.

در موقعیت‌های دیگری امکان انتقال قدرت در صورت جنگ وجود داشته است. فرانسه ۱۹۴۵، یعنی در هنگام دخالت نظامی امریکا، انگلستان و کانادا در فرانسه در ماه‌های پایانی جنگ جهانی دوم، که منجر به شکست نیروهای هیتلری شد، یک نمونه قابل ذکر است. اما در آنجا، گروه‌های قدرتمند مقاومت ضد نازیسم از سال‌ها پیش به‌طور زیرزمینی سازماندهی کرده بودند و رهبری قدرتمند ژنرال دوگل به همراه تلاش‌های ژان مولن، امکان پر شدن خلاء قدرت را محقق کرد. در روسیه ۱۹۱۷ نیز جنگ زمانی توانست به نیروهای مخالف تزار کمک کند که احزاب پرقدرت در کشور (چه در فوریه و چه در اکتبر) از پیش دارای شبکه‌های سازماندهی داخل کشور بودند.

اما در خاورمیانه، هرجا دخالت نظامی نیروی خارجی صورت گرفت، وضع آشفته کشور بیشتر رو به تباهی رفت. در افعانستان با طالبان، در سوریه با جنگ داخلی، در لیبی با ستیز پایان‌ناپذیر میان دو دولت در یک کشور و در عراق که امریکا هرگز نتوانست این کشور را به ثبات برساند.

خلاصه اینکه رژیم اسلامی را به‌طور هوایی نمی‌‌توان سرنگون کرد. بی‌شک دیده شده است که در نمونه‌هایی یک نیروی خارجی به یک جنبش انقلابی یاری رسانده است، لیکن برپایه یک آلترناتیو پرقدرت موجود در داخل کشور و به اتکا به سازماندهی فعال در اعتراضات مردمی، اگر نه ما نیز به تلۀ “چلبی‌سازی” گرفتار می‌شویم، یعنی منتظر می‌شویم تا نیروی خارجی برایمان آلترناتیو بسازد!

مسبب اصلی این جنگ و ستیز با اسرائیل جمهوری اسلامی ست. این درگیری میان دو نیروی جنگ‌افروز است و قربانیان آن مردم خواهند بود. این جنگ ملت ایران و دمکراسی‌خواهان نیست. ایران دمکراتیک را هیچ ارتش خارجی نمی‌‌تواند به ما هدید دهد. کار ناکرده خود را به دیگران محول نکنیم. توهم به مردم نفروشیم و بیهوده نگوییم که اگر جنگ شود ایران آزاد می‌گردد.

اپوزیسیون ایران باید خواهان خاتمه چرخش خشونت باشد؛ و برای رهایی ملی، برپایی دمکراسی سیاسی، آبادانی و توسعه میهن، باید بتواند خود را سازماندهی کند، و یک “هماهنگی نیروهای دمکراسی‌خواه” پدید آورد، تا اگر تنش‌ها بالا گرفت، به اتکاء به اراده و مبارزات مردمی، آلترناتیو قابل عرضی از خود نشان دهد.

تورنتو، ۱۴ ماه اکتبر ۲۰۲۴


نظر خوانندگان:


■ جناب هودشتیان گرامی، البته گفتار شما منطقی و سامانمند است، اما آیا چه باید کرد؟ آیا مردم و نخبگان باید از تلاش برای گذار از این نظام منصرف شوند، یا اگر هنوز به گذار از این نظام باور داشته باشیم، راه منطقی یا کم خطر دیگری را می‌توان پیشنهاد کرد؟
بهرام خراسانی ۲۵ مهر ۱۴۰۳


■ گفتار این مقاله کارشناسانه و منطقی است. مهمتر آنکه از زبان احساسی پرهیز می‌کند و قلب وقایع را نشانه می‌رود. روی برخی نکات تاکید و تکرار بجاست:
۱- گذار راستین از رژیم کنونی بدست مردم و جنبش است نه نیروی خارجی. در عین حال رژیم از قطبی شدن جامعه و اپوزسیون استقبال می‌کند، چه آنها که حمله اسرائیل را رهایی‌بخش می‌دانند و چه آنها که به معرکه اسرائیل ستیزی رژیم می‌پیوندند. باید چشم‌ها را شست از تعصبات دست بر داشت و تنها از دریچه منافع مردم ایران سخن گفت.
۲- اسرائیل‌ستیزی و جنگ با اسرائیل عنصر اصلی و وجودی رژیم است. شکست رژیم در این وادی و بویژه نابودی حزب‌الله ضربه‌ای کاری به مشروعیت رژیم نزد پایگاه آنهاست. بطور عمده بدنه سپاه و نیروهای امنیتی. از این منظر گزینش ۳ آقای هودشتیان محتمل است. شکاف و دو دستگی و شاید کودتا. در جواب خراسانی عزیز که چه باید کرد؟ هودشتیان در پاراگراف آخر و بطور کلی لزوم توافق و همراهی را یادآور شد.
۳- شعار “نه به جنگ” پسندیده است اما در توضیح این شعار باید مسیر صلح نیز تشریح شود وگرنه به همراهی ناخواسته با اتاق فکر رژیم بدل می‌شود. این جنگ سالهاست که شروع شده. سرمایه و شیره جان ده‌ها سال ایرانیان ظرف یک هفته در بیروت و جنوب لبنان به آتش و دود بدل گشت. کاری که مردم ایران نه انتخابش کردند نه آنکه کاملا از آن مطلع بودند.
یک فرض محال، ولی مفید برای قضاوت امروز و فردا، اگر جمهوری اسلامی از بدو تولد اسرائیل را به رسمیت می‌شناخت ولی با انتقاد از آنها و با حمایت از حقوق فلسطینیان؟ چه جان ها که پریشان نمی‌شد؟ چه امکانات حیاتی که به باد نمی‌رفت، چه دوستی ها که قربانی خشونت نمی‌شد؟ چه انسانها که همچون انسان می‌زیستند؟
موفق باشید، پیروز


■ جناب هودشتیان عزیز، نظر شما را نسبت به اینکه فقط با جنگ و یا بهتر بگوییم در زمان عدم حضور یک اپوزیسیون منسجم چه در داخل جه در خارج، شانس سقوط رژیم ج ا. کم است، تایید می‌کنم.
عصاره مطلب شما به درستی تاکید بر عدم وجود یک اپوزیسیون منسجم است، همه به این مطلب اذعان دارند و آگاه. شما اما بدرستی این کمبود را چشمگیرتر میکنید. حتی بدون جنگ و با قیام مردمی احتیاج به یک اپوزیسیون هست تا کشورهای خارجی بعد از سقوط رژیم یا برای سقط رژیم طرف صحبت داشته باشند. آیا باید مردم را از قیام مردمی برحذر داشت تا اپوزیسیونی تشکیل گردد؟ این نوشتهِ شما را من در بابِ فریاد بلند برای ایجاد اپوزیسیون صحیح میدانم. اما انتظار تحلیل عمیق‌تری از دو مورد جنگ و یا ضربه شکننده اسرائیل به وجهات جمهوری اسلامی دارم.
امید و ناامیدی دو روی یک سکه هستند. اگر شما فقط ناامیدی را که احیانا از شکست خیزش‌های پیاپی مردمی بر آمده بزرگ نمایی کنید، از یک طرف با ح.ا. همصدا میشویم که “اینها رفتنی نیستند” و از طرف دیگر چشم را بر پتانسیل موجود در جامعه بسته ایم. ما در این ده سال گذشته شاهد روند خیزش های متعدد و با فاصله های کوتاه تر بوده ایم و هر دفعه امید مردم پر شور تر از دفعه پیش بوده است.
حمله هولناک اسرائیل به ج.ا. نفسی تازه به امید مردم میدمد و مانند اکسیژنی این شعله را افروزان تر میکند اگرچه همانطور که شما نوشتید ممکن است برای سوختن خانه رژیم کافی نباشد. اما بدرستی هم اشاره کردید که دراز مدت را کسی نمیتواند پیش بینی کند چه برسد به انقلاب.
من با اتفاق جنگ مخالفم و با حمله هولناک اسرائیل به ج. ا. موافق.
نکته دیگری ملزم توضیح بیشتر است این صحبت شماست:
“برپایی این مجامع نه در جهت اشاعۀ اسلام، که در جهت شکل‌دهی به یک شبکه جنگی ست” جمهوری اسلامی و تمامِ سیاست و رفتار داخلی و خارجی بر پایه اشاعهٔ اسلام است، در جایی صورت اقتصادی پیدا می‌کند و در جایی صورت جنگ. اسلام این ها را وحشی کرده و نه برعکس.
با تشکر مجید


■ به فاکتور بسیار مهم و اجرایی که در این مقاله نادیده گرفته شده است، انگیزه‌های کافی و نیاز فوری برای سازماندهی شدن نیروهای دمکراسی خواه است. با استناد به خود مقاله و اشاره به فرانسه ۱۹۴۵ تایید شده است که: “اما در آنجا، گروه‌های قدرتمند مقاومت ضد نازیسم از سال‌ها پیش به‌طور زیرزمینی سازماندهی کرده بودند.” یعنی در دوران جنگ و اشغال فرانسه توسط ارتش نازی ها سازماندهی شده بودند! سازماندهی یکپارچه نیروهای دمکراسی خواه ایران در همه این سالها اتفاق نیفتاده است و شاید دلیل آن همان نداشتن انگیزه و نیافتن نیاز مبرم به تغییر روش کشورداری در ایران بوده است.
در دنیای رها از تصمیم‌گیری احساسی مجبوریم از تجربیات دیگر مردمان برای سرنگونی فاشیسم بهره ببریم. فرض بگیریم سازماندهی یکپارچه دمکراسی خواهان را در روزی به انجام برسانیم, آیا در آن زمان حکومت مذهبی و نئو فاشیستی ایران بدون جنگ حاضر به انتقال قدرت خواهد شد؟ فرانسه با آن سازماندهی بزرگ نیز با یاری متفقین در جنگ ابتدا نازی ها را کنار گذاشت.
حمیدرضا برهانی


■ هر چند که بحث اقای هودشتیان در چندین مورد صحیح می‌باشد ولی متاسفانه به یک نکته بسیار مهم اهمیت لازم داده نشده. آن نکته پر شدن ظرف تحمل مردم از جنایات بهمراه گرسنگی بخش اعظمی از مردم می‌باشد که عملا به نقطه یا مرگ یا پیروزی رسیده‌اند و لذا به محض یافتن اولین فرصت سر به شورش‌های گروهی خواهند گذاشت و دقیقن در همین مسیر است که گروه‌ها یکدیگر را یافته و با اتحاد و هماهنگ کردن به همراه برنامه‌ریزی و تقسیم کار به یک شورش مسلحانه سراسری تبدیل خواهند شد. بدون شک انفجار اولین بمب توسط هواپیماهای اسرائیلی، شورش و نماندن سربازان و افسران در صفوف نظامی رژیم اعم از ارتش و سپاه بیشتر شده و به صفوف مردم عادیی که حالا مسلح شده‌اند، خواهند پیوست. لذا نباید این نکته را نادیده گرفت، چرا که رژیم هیچ راه دیگری برای تخلیه خشم‌های انبار شده در طی این چند دهه در بین مردم و بویژه نیروهای جوان، عملا مانند بمبی بس بزرگ عمل خواهد کرد و با به حرکت درآمدن این شورش‌های مسلحانه، نیروهای مزدور نیز از رژیم جدا شده و اگر به صفوف مردم نپیوندند، حداقل به مقابله با آنان نخواهند پرداخت و این یکی از مهمترین نکات ترسناک رژیم می‌باشد. زیرا که رژیم نه پولی دارد که نیروهای باقیمانده بسیجی و نظامیان را تطمیع کند و نه توان تبلیغ و فریفتن دنیای بهتر را به آنها بدهد و از طرف دیگر هم حداقل نیروهای ارتش اسرائیل با قدرت بیشتری به نابودی گردانهای چه ارتش و چه سپاه خواهد پرداخت. چرا که سیاسیون اسرائیلی بهتر از هر دولتی می‌دانند که اولین و مهمترین شرط برقراری ارامش در اسرائیل نابودی رژیم خامنه‌ای می‌باشد که بدنبال خود سقوط و نابودی نیروهای نیابتی در کشورهای دیگر چه در خاورمیانه و چه در افریقا خواهد انجامید. متاسفانه یا خوشبختانه این تنها راه باقیمانده موجود برای مردم ایران است. وگرنه هیچ کشوری هرگز حاضر نیست تا حتی جان یکنفر از سربازان خود را برای ازادی مردم کشور دیگری به خطر بیندازد.
محمد بهبودی


■ سلام نمی‌دانم منطق جنگ خارجی برای سرنگونی حاکمیت از کجا نشات گرفته و آیا مصداقی برای این دارند؟ یک روشنفکر، یک فرهیخته و یا یک دوستدار جان و مال مردم آیا نمی‌داند که تمام هجومهای ابر قدرتها در طی قرن گذشته و حال جز برای هژمونی خود و حفظ منافع دراز مدت خود بوده است؟ یک ابر قدرت که از قضا همه هم امپریالیست بوده‌اند به مجردی که احساس کند منافعش در خطر افتاده است آخرین راه برای تمدید منافعش هجوم آنهم به بهانه حمایت از مردم بوده است. رضا شاه را چرا سرنگون کردند و بردند؟ فقط به خاطر اینکه این خان شاه شده در اواخر دوران شاهی اش حاضر نبود با انگلیس پیوند برادری داشته باشد و به هر دلیلی به سمت آلمان چرخیده بود. عبدالناصر چرا؟ چون او هم سر از انقیاد انگلیس و فرانسه به در آمده بود. مصدق چرا؟ صدام چرا؟ زیاد باره چرا؟ پاتریس لومومبا، سوکارنو، قذافی، و موارد دیگر که فراوانند. در همه یا اکثریت این کشورها هم با هجوم غرب جنگ داخلی راه انداختند که هنوز هم ادامه دارد. ایا فرهیختگان ایران از اینها غافلند، البته جنگ طلبان را می‌گویم.
با تشکر اکرم




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024