پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 2 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 16.04.2023, 9:57

بخش نخست

تبعیض‌ها علیه اتنیک‌ها و شبح جدایی‌خواهی!


م. روغنی

تبعیض علیه اتنیک و یا اقوام و ملیت‌ها در زمان رضا شاه و در دوران مدرن‌سازی کشور نهادینه و در زمان جمهوری جهل و جنایت تشدید شد.

پیش از آن دوران به باور بسیاری از مورخان و سیاحان “تا زمان رشد تجارت و بازرگانی در نیمه دوم سده نوزدهم، اکثر روستاها و قبایل تقریبا مستقل، عملا خودکفا و از لحاظ اقتصادی خودمختار و اغلب خودگردان بوده‌اند.”[۱] ساختار جمعیتی و قومی کشور شبیه موزاییک عجیبی بود که با رنگ‌ها و اشکال گوناگون کشور ایران را شکل می‌داد. در این موزاییک میان زندگی شهرنشینان و قبایل خانه به‌دوش و مذاهب گوناگون تفاوت بسیار وجود داشت. “افزون برین، باید از تفاوت‌های زبانی و لهجه‌ای به ویژه میان فارسی زبانان، آذری‌ها، ترکمن‌ها، کردها، بلوچ‌ها، گیلک‌ها و مازندرانی‌ها نام برد”[۲]

مهمترین هدف مدرن‌سازی رضا شاه را مدرن‌سازی ارتش و دولت و حفظ “تمامیت ارضی کشور” را تشکیل می‌داد که از راه یکسان‌سازی خشن ایلات و اقوام، با جمعیت شهرنشین فارسی‌زبان همراه شد. این رویکرد پشتیبانی اغلب نخبگان سیاسی و برخی از روشنفکران آن زمان را نیز جلب کرد.[۳] در این باره ماهنامه آینده در سال ۱۳۰۴ ایجاد وحدت ملی را از جمله چنین پیشنهاد می‌داد ” ... در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محدود شود و ملوک الطوایفی کاملا از میان برود. کرد و لر و قشقایی و عرب، ترک و ترکمن و غیره با هم فرقی نداشته، هر یک لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند.”[۴]

راهبردهای یکسان‌سازی (assimilation) اقوام که با مشت آهنین به اجرا گذاشته شد حتی بر اقتصاد کشور نیز اثر گذاشت. لمبتون در باره نتایج این رویکرد چنین می‌نویسد: “راهبردهای عشایری رضاشاه که با ددمنشی طراحی شده و بطور نادرستی به اجرا درآمدند، به کاهش شمار عشایر، تنگدستی و تلف شدن بسیاری از گله‌ها منجر شد. آثار شوم عوامل مزبور بر اقتصاد کشور وی را برآن داشت که در سالهای بعد سلطنتش، در این راهبردها تجدیدنظر کند، از جمله کوچ محدودی دوباره اجازه داده شود...”[۵]

راهبرد تمرکزگرایی، بخش دیگری از اقدامات رضاشاه را تشکیل می‌داد که با پشتیبانی سیاستمداران سرشناس آن زمان روبرو شد و امکان خودگردانی اقلیت‌های زبانی و قومی از میان برداشته شد. ملک الشعرای بهار در این باره چنین می‌نوشت: “... با درک این مسئله که عدم تمرکز به آسانی منجر به از هم گسیختگی ملی می‌شود من .... به حمایت خود به طرفداری از ایجاد دولت مرکزی قدرتمند ادامه داده و بر علیه تشکیل خود مختاری ایالتی هشدار دادم.”[۶]

راهبردهای یکسان‌سازی رضاشاه به اعمال تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی نیز کشیده شد. “مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش آموز داشت، در سال ۱۳۱۳ ... تعطیل شد. در سال ۱۳۱۰ ساموئل حیم، نماینده کلیمی‌ها در مجلس ناگهان به دلایل نامعلومی اعدام شد ... در مورد مدارس ارامنه، نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷، اجازه نامه فعالیت این گونه مدارس باطل شد.”[۷]

پس از خروج اجباری رضاشاه از ایران بسیاری از اقدامات خشن “یکسان‌سازی” با شکست روبرو گردید و واکنش سخت ایلات را برانگیخت. “... ایلاتی که در دوره رضاشاه خلع سلاح شده بودند، دوباره مسلح شدند و مناطق ایلی را در کنترل خود گرفتند. با از هم پاشیدن بنیاد ارتش در جریان اشغال کشور، ایلات دوباره فرصت مسلح شدن پیدا کردند... علاوه براین، تضعیف کنترل دولت، ایلاتی را که به زور اسکان داده شده بودند، تشویق کرد دهکده‌های خود را رها کنند و کوچ‌نشینی را از سر گیرند.”[۸]

در فردای ۲۸ مرداد راهبردهای رضاشاهی با شدت و سختی کمتری در مورد ایلات و اتنیک‌ها ادامه یافت. در حالی که زبان‌های محلی در مدارس ممنوع بود، پخش محدود برنامه‌های رادیویی به زبان‌های محلی اجازه داده شد و در برخورد با مسایل قومی سیاست دوگانه‌ای اعمال می‌شد. برای نمونه “.... شاه همان استراتژی آنکارا را در ارتباط با کردها دنبال کرد: نابودی رهبران مخالف کرد اما همکاری با نخبگان مهم سنتی باقیمانده و واگذاری پست‌های مهم در دولتش به آنها. ... اما شرایط نیمه دمکراتیک ترکیه و استبدادی در ایران در این بود که در اثر ضعف جامعه مدنی در این کشور، هیچ نیروی مخالف چپ و یا غیرسنتی نمی‌‌توانست دست به اعتراض بزند.”[۹]

در دوران محمدرضا شاه، نابرابری در توزیع منابع و سرمایه بین استان‌های اتنیک‌نشین و مرکزی تشدید و در کنار فشارهای فرهنگی و سیاسی یکسان‌سازی، تبعیض علیه آنها را افزایش داد. “در این دوران به ویژه در سال‌های ۱۹۶۰، درآمد حاصل از نفت عمدتا در بخش صنعت که بیشتر در استان‌های فارس‌نشین توزیع شده بودند، سرمایه‌گذاری شد که شکاف این استان‌ها با استان‌های اتنیک‌نشین را افزایش بیشتری داد. در سال ۱۹۷۵، نصف محصولات صنعتی کشور در تهران تولید می‌شد، در حالی که تنها ۲۲٪ نیروی کار صنعتی در این شهر می‌زیست.”[۱۰]

در زمان محمدرضا شاه و تسلط ساواک بر حوزه عمومی اختناق در تمام کشور ابعاد بی‌سابقه‌ای یافت و بهره‌گیری از زبان‌های محلی بهانه بیشتری را برای سرکوب اتنیک‌ها به نظام شاهی می‌داد. خانم مجاب و آقای امیرپور در این مورد می‌نویسند:

“در دوران سلسله پهلوی، داشتن کتاب، صفحه و حتی شعر دستنویس به زبان‌های کردی، ترکی و بلوچی به عنوان مدارک جدایی‌طلبی علیه زندانیان سیاسی بکار می‌رفت.”[۱۱]

با تسلط بنیادگرایان اسلامی پس از انقلاب ۵۷، رویکرد نظام تازه در رابطه با اتنیک‌ها با دولت‌های پهلوی تفاوتی ماهوی نیافت، تنها پایه‌های ایدئولوژیک آن متحول شد. در زمان رضا شاه شعار “یک ملت، یک زبان و یک کشور” بر پایه ملی‌گرایی پیش از اسلام حاکم بود و در زمان اسلام‌گرایان جای آن را به اسلام ناب محمدی و شعار “یک مذهب یک زبان و یک کشور” داد.

به باور تهرانیان، تلاش هر دو نظام ایجاد هویت دولتی ایرانیان بوده است که بر پایه آن یکی ملت یک پارچه و دیگری تسلط مذهب شیعه را برگزیده است. “هویت دولتی ایرانی با سرشت و ساختار متنوع جامعه ایران سازگار نبوده و بیشتر بر بستر هویت فارسی‌زبانان و یا مذهب شیعه پایه‌گذاری شده است. دلیل بسیاری از تنش‌های جامعه ایران را باید در ناسازگاری هویت دولتی (پهلوی و یا اسلامی) و هویت واقعی جامعه ایران یعنی تکثرگرای فراقومی ایرانی جستجو کرد.”[۱۲]

تبعیض‌های جاری علیه اتنیک‌ها

تبعیض به معنی تمایز قایل شدن بین افراد ویژه و یا گروه‌ها، برپایه مبناهای زیر منع شده است: باور براین است که مردم را نباید بر مبنای نژاد، جنس، قومیت / ملیت، دین، باورها، ناتوانی‌ها، سن و یا گرایش‌های جنسیتی، به سادگی در موقعیت نابرابر قرار داد.[۱۳]

براساس سرشماری به روز نشده سال ۱۳۳۵، تنها ۴۶/۹ تا ۵۰/۱ درصد جمعیت کشور فارس‌زبان بوده‌اند[۱۴] بنابراین حدود نصف جمعیت کشور در آن سال غیر فارس زبان‌ها از جمله آذری‌ها (۲۶ تا ۲۰/۶ درصد) و کردها (۱۰/۶ تا ۵/۵ درصد) تشکیل می‌داده‌اند و دادن لقب “اقلیت” به آنان دارای مفهومی تقلیل‌گرایانه است.

برپایه تعریفی که از تبعیض ارائه شد، در حال حاضر اتنیک‌ها از تبعیض‌های زیر در رنجرند:

۱- تبعیض زبانی

زبان در جامعه‌های بشری از اهمیت کلیدی برخوردار است و یکی از وجوه تمایز انسان نسبت به موجودات زنده دیگر است، چنانچه “انسان‌های دانا (homo sapiens) را حیوانات زبان‌دار” نامیده‌اند. امروزه زبان از چنان اهمیتی برخوردار شده است که برخی از اصطلاح “امپریالیسم زبانی”[۱۵] نیز به عنوان یکی از ابزارهای تسلط نام برده‌اند زبان‌شناسان زبان را از ویژگی‌های مهم هویت گروه‌های انسانی به شمار آورده‌اند چنانچه “.. زبان پیوند اصلی میان افراد و جامعه را برقرار می‌سازد و به خاطر وابستگی شدیدی که به آن، به عنوان بخشی از تاریخ و فرهنگ بسیاری از مردمان احساس می‌گردد، در کنار دین و نژاد یکی از مهمترین عامل‌های متمایز کننده انسان‌هاست”[۱۶].

در سده بیستم، با پیدایش دولت‌های مدرن، نقش دولت در کلیه امور زندگی شهروندان افزایش بسیاری یافت و دولت ناچار شده است برای انجام وظایفش از یک زبان بهره گیرد آنهایی که زبان اولشان زبان دولتی و یا رسمی است، از امتیاز‌های بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند. در دوران مدرن، گرچه جدایی دین از سیاست در جوامع دمکراتیک به اندازه زیادی امکان پذیر گشته است، جدایی دولت و زبان چالش برانگیز بوده است. در نتیجه زبان رسمی و یا ملی به عنوان ابزاری برای دست یابی به قدرت بکار رفته است و مقاومت در برابر آن به عنوان مخالفت با “تمامیت ارضی” تعبیر و در مواردی با سرکوب همراه شده است.[۱۷]

امروزه بسیاری از کشورهای دمکراتیک با به رسمیت شناختن زبان‌های محلی از کشمکش‌های سیاسی جلوگیری و یا به آنها خاتمه داده داده‌اند. کانادا با دو زبان رسمی، سوئیس با چهار زبان و افریقای جنوبی با یازده زبان رسمی از آن جمله‌اند.

در دوران پهلوی زبان‌های محلی سرکوب می‌شد و با تشکیل سپاه دانش پس از انقلاب سفید، یکسان‌سازی اتنیک‌ها هدف اصلی بود. نگارنده که به عنوان سپاهی به آذربایجان شرقی فرستاده شدم و تنها زبان فارسی می‌دانستم پس از گذشت ۱۸ ماه نتوانستم دانش‌آموزانم را با آموزش به زبان فارسی واقعا با سواد کنم! پس از گذشت دوره سپاهیم من زبان ترکی را در حد رفع احتیاجات آموختم اما بسیاری از دانش آموزانم از خواندن و سخن گفتن به زبان فارسی ناتوان بودند!!

راهبرد یک زبانی، کودکان اتینک‌ها را در شرایط سختی قرار می‌دهد. ویک وب (wic web) نقش زبان مادری را در پرورش فکری و ذهنی و توان یادگیری کودک چنین شرح می‌دهد:

عقل سلیم حکم می‌کند که توسعه یادگیری تنها می‌تواند به وسیله زبانی صورت گیرد که دانش‌آموز بهتر با آن آشناست. مهارت‌های یادگیری مانند توان درک نیات یک متن، جمع‌بندی مضمون یک بحث، توان برگزیدن اطلاعات و سامان دادن‌شان در یک کلیت یک‌پارچه، توان کشف و نتیجه‌گیری، درک مفاهیم انتزاعی و تبدیل‌شان به برهان، تشخیص رابطه میان رویدادها (برای نمونه علت و معلول) و غیره، تنها می‌تواند با به‌کار بردن زبانی که دانش‌آموزان بر آن مسلطند توسعه یابد. معمولا چنین زبانی زبان مادری دانش آموزان است.

با پیروزی انقلاب ۵۷ نیز راهبردهای زبانی رژیم تازه بر پایه سرکوب زبان‌های محلی استوار گردید. برای نمونه در دوران دولت کودتای احمدی نژاد، از جمله در خوزستان حتی با گزینش نام دلخواه پدر و مادران عرب برای فرزندانشان جلوگیری می‌شد و نام عربی شهرها بدون نظرخواهی از مردم محل به فارسی تغییر می‌یافت.

راهبردهای تک زبانی دو نظام پهلوی و جمهوری ولایی در بالا نگه‌داشتن نرخ بی‌سوادی در بین اتنیک‌ها تاثیر به سزایی داشته است. در سرشماری سراسری سال ۱۳۶۵، که در جدول زیر آمده است؛ میزان بی‌سوادی در استان‌های کشور را نشان می‌دهد. در این سرشماری برای اولین بار شمار افرادی که زبان فارسی را نمی‌‌فهمند نیز، ارائه شده است.

این آمار نشان می‌دهد که در استان‌های آذربایجان و کردستان بیش از نیمی از جمعیت، زبان رسمی کشور را نمی‌‌فهمیده‌اند.

براساس داده‌های اداره آمار ایران، در سال ۱۳۹۵، حدود ۱۳ درصد جمعیت شش ساله به بالای کشور بی‌سواد بوده‌اند. این درحالی است که در کردستان این درصد به هیجده و نیم درصد و سیستان و بلوچستان به بیست و چهار درصد می‌رسید.

بی‌سوادی و نا آشنایی میلیون‌ها نفر از افراد اتنیک‌ها به زبان فارسی، آنان را در بازار کار، در شرایط نابرابر قرار می‌دهد. حتی زمانی که کارگران ملیت‌ها به مراکز صنعتی مهاجرت می‌کنند، در وضعیت نامطلوبی قرار می‌گیرند و ناچارند به کارهای کم ارزش، غیرمولد و یا فصلی تن دهند.

۲- تبعیض‌های منطقه‌ای

تبعیض‌های منطقه‌ای در زمان پهلوی دوم در زمینه توزیع صنایع که عمدتا در مناطق مرکزی به‌ویژه تهران قرار داشت قابل مشاهده بود. این موضوع در مورد خدمات درمانی برجستگی ویژه‌ای داشت. بطور نمونه در استان تهران برای هر ۹۷۴ نفر یک پزشک و برای هر ۵۶۲۶ نفر یک دندانپزشک و برای هر ۱۸۲۰ نفر یک پرستار وجود داشت. در استان کردستان برای هر ۶۴۷۷ نفر یک پزشک، برای هر ۷۲۹۴ نفر یک دندان پزشک و برای هر ۱۲۷۱۲ یک پرستار موجود بود.

در دوران جمهوری دینی، علاوه بر تفاوت‌های خدمات بهداشتی، تبعیض، رنگ و بوی مذهبی نیز به خود گرفت. به‌طور نمونه، راندن به‌زور اعراب خوزستان از روستاهایشان و مهاجرت غیراتنیک‌ها به این منطقه و اختصاص زمین‌های حاصلخیز به آنان و یا ایجاد استان‌های تازه، تحت عنوان ساده کردن مسایل اداری، نیز صورت گرفته است. در این رابطه می‌توان به ایجاد استان گلستان در شمال کشور که به باور ناظران محلی برای تقسیم جمعیت ۱.۳۵ میلیون ترکمن‌ها در چند استان مختلف اشاره کرد. همین راهبرد در مورد بلوچستان با جابجایی زوری بلوچ‌ها به نقاط دیگر و تشویق غیر بلوچ‌ها به مهاجرت به این منطقه از راه واگذاری زمین‌های مجانی، شغل‌های دولتی و با خانه‌های یارانه‌ای به مورد اجرا درآمد[۱۸].

برآساس داده‌های اداره امار ایران نرخ بیکاری در مناطق اتنیک‌نشین بسیار بالاتر از بیکاری در سطح ملی بوده است. در سال ۱۳۹۷، در حالی که نرخ بیکاری در کشور به ۱۲ درصد می‌رسید این رقم در کردستان حدود ۱۵ درصد، در خوزستان و بلوچستان حدود ۱۶، در استان کرمانشاه حدود ۱۹ درصد بوده است.

گسترش فقر در استان سیستان و بلوچستان چنان بالاست که برابر گزارش موسسه عالی آموزش و پژوهش ریاست جمهوری، از ۲۰ منطقه دارای بالاترین نرخ فقر در ایران، ۱۴ منطقه مربوط به مناطق روستایی شهرستان‌های این استان است. شمار بالای کشته شدگان سوخت بر براثر تیراندازی ماموران انتظامی و نیروهای سپاه شاهد این مدعاست. این در حالی است که بنا به گفته مالک شریعتی نماینده مجلس فرمایشی سالانه یک و نیم میلیارد لیتر سوخت توسط بنیادها و خصولتی‌ها که می‌دانیم ریشه در بیت خامنه‌ای دارند بدون ممانعت به خارج قاچاق می‌شود اما در عوض چند سوخت‌بر تهیدست که تنها چند پیت سوخت به آن طرف مرز می‌برند مورد حمله مسلحانه سپاه قرار می‌گیرند.[۱۹]

در کردستان نیز درصد بالای بیکاری نسبت به متوسط کشور بسیاری را به شغل پر خطر کولبری واداشته است. در سال ۱۳۹۹، دست‌کم ۸۱ مورد شلیک ماموران انتظامی یا هنگ مرزبانی و نیروهای سپاه سبب مجروح شدگی ۹۶ کولبر و جان باختن ۳۸ نفر شده است.[۲۰] بنا به گزارش کولبرنیوز در ده سال گذشته شمار ۱۷۵۹ کولبر کشته و یا زخمی شده‌اند.[۲۱]

مهاجرت در اثر تهیدستی و یا کمبود امکانات اشتغال از مناطق اتنیکی به شهرهای بزرگ از جمله تهران به صورت حاشیه‌نشینی، پدیده دیگری است که به تبعیض‌های منطقه‌ای مربوط می‌شود. دنیس ناتالی (Denise Natali) به موج گسترده مهاجرت کردها به شهرهای بزرک از جمله کرمانشاه، تهران و کرج پس از انقلاب اشاره می‌کند. به باور این نویسنده، بسیاری از مهاجرین در شهرک‌های حاشیه نشین که برپایه وابستگی قومی ساکنین ساخته شده‌اند، سکونت گزیده‌اند. این شهرک‌ها برپایه نظام تازه‌ای از در انزوازیستن (segregation) و بر بستر اقتصادی - اجتماعی ساکنان شکل گرفته‌اند.[۲۲]

برپایه مطالعات با ارزشی که در دانشگاه علامه طباطبایی انجام شده “در میان حاشیه‌نشینان، به‌طور گسترده مهاجرین آذری، عرب و گیلانی نیز دیده می‌شوند، در این زیستگاه‌های غیرقانونی، اکثر مهاجرین دارای مشاغل پارازیت خدماتی‌اند و از مهارتی برخوردار نیستند و معمولا درآمدی پائین دارند و به رفتگری، ماشین‌شویی، نوکری، کلفتی و گشتن در زباله مشغول‌اند.”[۲۳]

در مقاطعی، وضعیت ناهنجار زندگی در مناطق حاشیه‌نشین تهران، ساکنین را به شورش و مقابله علیه نظام واداشته است. برای نمونه در سال ۱۳۷۴، مردم اسلام‌شهر که اغلب ساکنانش را آذری‌ها تشکیل می‌دهند، تظاهرات خشونت‌آمیزی را علیه جمهوری جهل و جنایت برپا کردند.

به‌هر روی، در جامعه ایران فقر و آوارگی تنها گریبانگیر اتنیک‌های ایرانی نیست، اما نابرابری‌های منطقه‌ای در مواردی به خاطر تبعیض‌های دینی (سنی‌ستیزی) و یا دیدگاه‌های امنیتی خامنه‌ای نسبت به اتنیک‌ها، تشدید شده است.

در بخش دوم این مقاله به بیان تبعیض‌های مشارکتی و هویتی و سرانجام شبح جدایی‌خواهی خواهم پرداخت.

فرودین ۱۴۰۲
mrowghai.com
————————————————
[۱] - یرواند ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۸۳، ص. ۱۷، ۱۸
[۲] - همان ص ۲۵
[۳] - محمود روغنی، موانع رفع تبعیض علیه اقلیت‌ها در ایران، mrowghani.com، کتاب رایگان، پاره دوم ص. ۳۷
[۴] - یرواند ابراهامیان ص. ۱۰۰

[5] - Ann K. S. Lambton, Landlord and peasant in Persia, (London: Oxford University Press, 1969), 286

[۶] - یرواند ابراهامیان، ص. ۱۵۲
[۷] - همان ۲۰۱
[۸] - محمود روغنی، پاره دوم ص. ۴۷

[9] - David Romano, The Kurdish nationalist movement : opportunity, mobilization, and identity, (New York : Cambridge University Press 2006), 23

[10] - محمود روغنی ص. ۵۱

[11] - Mojab & Hassanpour, È The Politics of Nationality & Ethnic DiversityÈ, in Saeed Rahnema and Sohrab Behdad, eds, Iran After The Revolution, (New York: I. B. Tauris, 1995), 234
[12] - Majid Tehranianb, “Power and Purity: Iranian Political Culture, Communication, and Identity”, in Ramin Jahanbegloom ed. Iran between Tradition & Modernity, (Toronto: Lexington Books, 2004), p. 188
[13] - Canadian Human Rights, http://www.chrccdp.ca/discrimination/discrimination-en.asp

[۱۴] - محمود روغنی موانع رفع تبعیض علیه اقلیت‌ها در ایران، كتاب رایگان، ص.۷۰ mrowghani.com

[15] - Thomas Ricento, An Introduction to Language Policy, in Thomas Ricento, ed., An Introduction to Language Policy, (Oxford: Blackwell pub., 2006),16

[۱۶] - محمود روغنی ص. ۷۲ به نقل از Fermand de Varemmes
[۱۷] - همان ص. ۷۳
[۱۸] - محمود روغنی ص. ۸۶
[۱۹] - قاچاقچی‌های خصولتی و دولتی گازوئیل چه کسانی هستند؟ آفتاب نیوز ۱۴ فروردین ۱۴۰۲
[۲۰] - سوخت بران و کولبران در سال ۱۳۹۹، بازی با آتش و سرما برای امرار معاش، ایران وایر، ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
[۲۱] - کشته و زخمی شدن ۱۷۹۵ کولبر در ده سال گذشته، کولبر نیوز،

[22] - Denise Natali, The Kurds and the State, Evolving National Identity in Iraq, Turky, and Iran, (Syracuse University Press, 2005) 151-2

[۲۳] - محمود روغنی، ص. ۹۱


نظر خوانندگان:


■ متاسفانه استبداد درونی شده از طریق سیاست و فرهنگ که حاصل آن پس افتادگی فرهنگی است به ایدئولوژی التراناسیونالیستی راست بال و پر داده که مانع از برخورد درست به خواست بر حق هموطنان کرد، بلوچ، عرب و سایر اقلیت‌ها شده است. امید است با نقد رادیکال گذشته و بدور از سوء ظن نسبت به هموطنان ستم کشیده‌مان به جامعه‌ای دمکراتیک و رابطه‌ای بر اساس همبستگی دست یابیم.
مقیثی


■ جناب روغنی گرامی. درود بر شما. متاسفانه من با کلیات دیدگاه شما در این بخش از نوشتارتان مخالف هستم و آن را بیشتر در راستای دیدگاه‌های قوم گرایانه می‌دانم. همچنانکه بیشتر منابع شما ازجمله و به ویژه کتاب یرواند آبراهمیان را دستکم برای این بخش از نوشتار شما بی‌اعتبار و یا کم اعتبار می‌دانم. به باور من، کتابهای آبراهمیان به دلیل پوپولیسم موجود در متن آن و شاید، کمبود منابع معتبر تاریخ همروزگار تا دو دهه‌ی گذشته، و ستایش بی‌جای او از نقش چریکهای فدایی در انقلاب ۵۷، توانسته بود جایگاهی کمابیش گسترده برای خود در میان کسانی که هنوز لااستیک سایی به سمت چپ چریکی داشتند، پیداکنند. بااینهمه و به دلیل اینکه من هنوز نه جانمایه‌ی سخن شما را از این نوشتار دریافته و نه به کتاب رایگانی که نوشته‌اید دست یافته‌ام، به ناگزیر چشم به راه بخش دوم گفتارنامه‌ی شما هستم تا بتوانم درباره‌ی نوشتار شما یعنی «تبعیض‌ها علیه اتنیک‌ها و شبح جدایی‌خواهی». از آنجا که من چنین نوشته‌هایی را با این درونمایه ناسودمند و گاه انحرافی برای شرایی کنونی جامعه می‌دانم، کمی در نظر دادن شتاب کردم. امیدورام با انتشار بخش دوم نوشتارتان و شاید دستیابی به «کتاب رایگان شما»، بتوانم نظری درست‌تر درباره‌ی آن بدهم.
پیروز باشیم. بهرام خراسانی، ۲۸ فروردین ۱۴۰۲


■ آقای خراسانی گرامی در تکمیل نوشته شما خواستم توجه خوانندگان این مقاله را به این موضوع جلب کنم که در رابطه با پژوهش تاریخی برای اثبات نظر خویش وقایع را دستچین کردن و با عینک ایدئولوژیک به آن پرداختن چیزی عایدمان نمیکند. هر کس که اینگونه به تاریخ مراجعه کند به یقین چیزی در آن برای اثبات نظر خود پیدا می‌کند. پژوهش تاریخی وقایع خصوصا یک تا دو قرن اخیر ایران پر از اینگونه آلودگی‌هاست. ارجاع به وقایع تاریخی در رابطه با کودتای ۲۸ مرداد توسط شیفته‌گان زنده یاد مصدق و طرفداران سلطنت پهلوی‌ها را می‌شود به عنوان مثال ذکر کرد. یک جوان ایرانی چگونه می‌تواند به اینگونه تاریخ‌نگاری‌ها مراجعه کند اگر نخواهد خود شخصا دست به کار سترگ پژوهش در این زمینه بزند؟
چند نمونه را مثال می‌زنم که می‌تواند نقطه مقابل دیدگاه نویسنده مقاله باشد: “آیا پژوهش تاریخی آبراهامیان جانبدارانه است؟ از فریدون مجلسی”، جداول پیوست به مقاله “فدرالیسم و مساله‌ی عدالت و توسعه از آرمان امیری”، “حزب توده ساخته روسها بود یا ایرانی ها؟! از علی مرادی مراغه‌ای”.
وجود تاریخی جعلی یا وارونه چرا به ارائه راه کارهای غلط نینجامد؟ حق تعیین سرنوشت ملت‌هایی که توسط کشورگشایی تزارهای روسیه از زمان ایوان مخوف به روسیه چسبانده شدند را با اقوام ساکن ایران مقایسه کردن و به نفی ملت ایران “طبق گفته سخنگوی حزب دمکرات کردستان ایران آقای خالد عزیزی” رسیدن. راه کارهایی است برخواسته از اینگونه نگرش‌ها به تاریخ. خواندن چهار مقاله از علی شاکری زند تحت عنوان “نکاتی پیرامون مفاهیم ملیت، اقلیت، خودمختاری” می‌تواند جالب باشد. امیدوارم عنوان مقاله هم طبق برخوردهای شناخته شده چپ سنتی برای ترساندن عده‌ای از قبل انتخاب نشده باشد.
با درود سالاری


■ آقای سالاری با ارزیابی‌هایی که از مسئله اتنیک ها در ایران در مقاله “همگامی” بین شما و من ردو بدل شد، نسبت به نظرات یک دیگر کم و بیش آشنا شدیم.
شوربختانه در ارزیابی اخیرتان بدون ارائه تحلیل تاریخی از مسئله اتنیکی در ایران و آلوده خواندن “پژوهش های تاریخی خصوصا یک تا دو قرن اخیر ایران” کوشیده‌اید صورت مسئله را پاک کنید و از پرداختن به تبعیض ها علیه بخش مهمی از هموطنان که موضوع این نوشته است بپرهیزید! منابعی ارائه داده اید که متاسفانه افتخار خواندن آنها را نداشته‌ام اما نمی‌دانم آیا اینکه حزب توه ایران ساخته روسها بود و یا روی پای خودش ایستاده بود چه ربطی به کشتار کولبران و سوخت‌بران و یا درصد بالای بی‌سوادی در بلوچستان و کردستان نسبت به متوسط بی‌سوادی در کشور دارد؟ (که همگی بر پایه داده های آماری رژیم فعلی است)
کجای نوشته حاضر به تز “حق سرنوشت ملت‌ها” و یا مواضع آقای خالد عزیزی سخنگوی حزب دمکرات کردستان ایران پرداخته است که حساسیت غیر قابل فهم شما نسبت به احزاب کرد را تحریک کرده است؟
کتاب‌ها و نوشته‌های بسیاری در جهت رد مفاهیم “ملت”، “قومیت” و “خود مختاری” نوشته شده است، از جمله می‌توان به کتاب “قومیت و قوم گرایی در ایران افسانه و واقعیت” نوشته “دکتر حمید احمدی” اشاره کرد که به سرعت از وزارت ارشاد جمهوی دینی اجازه چاپ گرفت و عنوان آن خود گویای محتوای آنست! بی‌تردید در باره مقوله اتنیک ها، تبعیض علیه آنها و راه حل مشکلات آنها اختلاف نظرهای بسیار موجود است و بهتر است به جای برچسب زنی به عنوان نوشته حاضر نقطه نظراتتان را با استناد به منابع ” غیر آلوده تان” در مقاله ای در تارنمای ایران امروز انتشار دهید تا گفتگویی سازنده و بدون پلمیک‌های رایج روشنفکری امکان پذیر گردد.
با سپاس م- روغنی


■ آقای خراسانی از آگاهی نسبت به شتاب‌زدگی‌تان در قضاوت در مورد نوشته‌ام که هنوز بخش دوم آن انتشار نیافته و شوربختانه نتوانسته‌اید به کتاب “موانع رفع تبعیض ها در ایران ” دست یابید، سپاس گذارم.
اگر دوباره به سایت من مراجعه کنید با کلیک بر “دوران پهلوی، انقلاب ایران و در باره اتنیک‌ها” می‌توانید کتاب را بخوانید. البته لازم به تذکر است که سال‌ها از انتشار این کتاب می‌گذرد و بسیاری از آمار های آن نیاز به به‌روزرسانی دارد.
به باور من برخلاف تصور شما بررسی مسایل اتنیک در شرائط حاضر بسیار مفید است چرا که پس از ده ها سال، مخالفین صد پاره خارج کشور به همگرایی رو آورده اند و نشانه هایی از همبستگی در میان مخالفین خارج کشور برای نجات ایران از چنگال جمهوری جهل و جنایت دیده می شود. این همگرایی ها با انتشار منشورها و بیانیه ها همراه بوده اند که هرکدام برای بخش قابل توجهی از جمعیت ایران بنام اتنیک ها بر پایه ایده ئولوژی و برنامه های سیاسی شان پس از گذر از رژیم فعلی، بدون توجه به خواسته های آنان، به نسخه پیچی پرداخته اند ! تنها در نشست جرج تان برای اولین با شرکت یکی از رهبران کرد این امکان میسر شد که منشوری با در نظر گرفتن خواسته های حداقل بخشی از کردها تنظیم شود. نمی دانم چرا به نظر شما بررسی تبعیض ها علیه اتنیک ها قوم گرایی نامیده می شود. آیا اشاره به بیکاری گسترده در کردستان، کرمانشاهان و بلوچستان و پرداختن به قتل عام کولبران و سوخت بران قوم گرایی است؟ در ضمن نمی دانم چرا ارزیابی شما نسبت به نوشته حاضر تنها به پاراگراف تاریخی نوشته آبراهامیان و با “پوپولیست خواندن” وی تقلیل داده شده است؟!!
با سپاس از واکنش به نوشته‌ام
م- روغنی


■ جناب آقای روغنی. ابتدا خدمتتان عرض کنم که نوشته‌هایم همیشه خطاب به احزاب کردی بوده نه شهروندان کرد میهنمان. من این احزاب قومی را نماینده مردم کردستان نمیدانم خود آنها هم این ادعا را ندارند “رجوع کنید به مصاحبه آقای مهتدی با سیامک دهقان پور” و بر این باورم که آنها در فکر ایجاد حکومتی قومی‌اند که به غلط در قالب فدرالیسم دنبال ایجاد آن هستند و خیلی شانس بیاورند و به هر طریق که دستشان برسد چیزی مثل کردستان عراق را را برای هموطنان کردمان به ارمغان می آورند. در مورد “حق تعیین سرنوشت” این مقاله شما ادامه بحثی است که قبلا شروع کرده و تا حد حق جدا شدن هم شجاعانه پیش رفته بودید و اینک از شبح جدایی خواهی دیگران حرف می‌زنید. از احزاب کردی دفاع می‌کنید و در حالی که آقای خالد عزیزی ملت ایران را نفی می‌کند. هوش زیادی لازم نیست که آدم به اهداف حزب دمکرات کردستان که ایران را هم یدک می‌کشد پی ببرد با سر زدن به کوردستان مدیا و خواندن مقالات و داستان سرایی و ساختن تاریخ جعلی به پیشوایی قاضی محمد می‌توان شمه‌ای از آنچه در سر این جماعت می‌گذرد باخبر شد. واقعا فکر می‌کنید در فردای سقوط جمهوری اسلامی آنان اسلحه را کنار گذاشته و پیشمرگه‌ها را به مرخصی می‌فرستند؟ در جمهوری اسلامی آنچه برجسته است ستم جنسیتی و مذهبی ست. ایدئولوزی نظام اسلامی ناسیونالیسم نیست امت انترناسیونالیسم شیعه است و هر قومی را اگر به این امر یاریش کند روی چشمش می‌گذارد. دشنام به فردوسی می‌دهد تاریخ شاهان را حذف می‌کند و اگر کسی هم مثل احمدی نژاد برای پیش بردن مقاصد آنی خود حرف از ایران می‌زند چفیه روی شانه سرباز هخامنشی می‌اندازد. این حکومت برای زهره چشم گرفتن از حلقه‌های ضعیف شروع می‌کند از انسان‌های فقیر و بی‌کس و کار بهایی‌ها سنی‌ها و اگر لازم بداند دست پان‌ها را هم بطور غیررسمی باز می‌گذارد اصلا برایش ایران مهم نیست. در نیروی سرکوبش از همه اقوام ایرانی استفاده شده. ایدئولوژی این رژیم را باید شناخت “تبعیض علیه اتنیک و یا اقوام و ملیت‌ها” را به این رژیم نسبت دادن تطلیف کردن این نظام سراسر تبعیض است. در این وطن هیچگاه دمکراسی حاکم نبوده که همه اقوام ایرانی از مواهب آن بهره مند شوند به جای کوشش در ایجاد و برقراری آن هر کس دنبال سهم خود کشور را تقسیم و ملت تراشی می‌کند و از آنچه که باید واقعا به آن بپردازد فاصله می‌گیرد. اگر آقای مهتدی جمهوری خوا در منشور مهسا شرکت میکند میداند که آنجا امتیاز بیشتری عایدش می‌شود “که شد” تا در اتحاد با جمهوری خواهان. حزب دمکرات کردستان در پیوند با مجاهین خلق است برای روز مبادا و خودش وارد آن منشور نمی‌شود هر چند حرفهای قشنگی هم در رابطه با همبستگی میزند. البته آقای مهتدی اخیرا وجدانا و اخلاقا خود را سخنگوی دیگر اتنیک‌های “همان ملیت‌ها منظورشان است” ایرانی هم می‌داند و مسابقه انتخاباتی راجع به فدرالیسم را از همین الان کلید زده است. با آن چند نمونه‌ای که قبلا آوردم خواستم نشان دهم که هر کسی تاریخ را چگونه می‌بیند شما که خود آمار نگرفته‌اید و به داده‌های “اداره آمار ایران، در سال ۱۳۹۵” همین رژیم بمانند آقای آرمان امیری استناد می‌کنید؟! متاسفانه برخورد شما به مسئله اقوام حاصل نگاه ایدئولوژیک شماست و نوشته شما نه پژوهش بلکه یک نگاه سیاسی جانبدارانه است و اگر در تاریخ بیشتر بگردید چیزهای دیگری هم حتما برای اثبات نظرات خود پیدا می‌کنید. این جور که معلوم است اخیرا هم عده‌ای خجالت می‌کشند که از ملتهای ایران سخن بگویند بجایش اتنیک و قومی می‌گویند در واقع گنجشک رنگ میکنند. در ضمن دیگرانی مثل آقای علی شاکری زند در این باره بسیار و بهتر نوشته‌اند درازگویی روا نیست می‌توانید به آن چهار مقاله مراجعه کنید.
با احترام سالاری


■ جناب سالاری گرامی، درود بر شما که به یادداشت من توجه فرمودید و درود بر جناب روغنی که با نوشتار «تبعیض‌ها علیه اتنیک‌ها و شبح جدایی‌خواهی!» خود زمینه‌ی گفتگو درباره‌ی پرسمان قومیت، ستم ملی، و گفتگوهای هم‌پیوند را فراهم ساختند. من به جناب روغنی وعده داده بودم که پس از انتشار بخش دوم نوشتار ایشان و آگاهی از جانمایه‌ی گفتگو، نقدی همسو یا ناهمسوی درباره‌ی آن و یا گفتارنامه‌ای جداگانه در این زمینه بنویسم و هنوز هم همین را می‌گویم. با این‌همه و درپیوند با یادداشت جناب روغنی، تا آن زمان چند نکته را یادآوری می‌کنم:
۱) گفتمان یا پرسمان چیستی قوم و ملت برای ایران در کمابیش یک سده گذشته بسیار مهم بوده است است و در جنبش یا «انفلاب ملی» کنونی اهمیتی بیشتر هم یافته است. اما همانگونه که در یادداشت یا گفتارنامه‌ی احتمالی خود در آینده خواهم گفت، اینها هیچ ربطی به ستم ملی در ایران و مظلوم نمایی در این زمینه ندارد. در سراسر تاریخ ایران، همواره ستم مذهبی، طبقاتی و سیاسی وجود داشته است و دارد، اما هیچگاه ستم قومی و درگیری قومی وجود نداشته است و ندارد.
۲) گرچه روشنفکران و کنشگران سیاسی ایرانی به فراواتی واژگانی اینچینی را بر زبان می‌آورند، اما با پوزش بسیار عرض می‌کنم که بیشتر این گروه و از جمله خود من، برداشتی درست از واژگان قوم و ملت به ویژه اقوام ایرانی و زبانهای ایرانی در پیوند با تاریخ و اقتصاد سیاسی تاریخ کشور ندارند، درحالی که شاید همه این واژگان و مفهوم‌ها را برای خود روشن و حل شده می‌پندراند. جناب رغنی از «کتابهای بسیار» در این زمینه نام برده‌اند که به جز کتاب دکتر حمید احمدی درباره «قوم و قومیت گرایی در ایران» که البته کتاب باارزشی است نام نبرده‌اند و تا جایی که من می‌دانم، جز همان کتاب و کتاب «نژاد، قوم و ملت در ایران» از آقای محمد رحمان‌زاده هروی کتاب دیگری را که حرف روشنی داشته باشد، نمی‌شتاسم. کاش ایشان معرفی کنند. فزون بر اینها، البته آقایان کاوه بیات و تورج اتابکی هم کارهای ارزشمندی در زمینه‌ی پان ترکیسم و مانند آن دارند. در همین زمینه، من از این هم آگاه نیستم که چرا و برپایه کدام فاکت به آقای حمید احمدی مجوز داده‌اند، اما می‌دانم که به کسانی هم در همین زمینه‌ها مجوز نداده‌اند، و کسانی مانند آقای سعید مدنی هم که برای کتابهایی در این زمینه مجوز گرفته‌اند، اکنون در زندان به سر می‌برند.
۳) شوربختانه سالها است که بسیاری از ما ایرانیان گرفتار توهم استعمارستیزی و دولت ستیزی‌ عامیانه‌ای هستیم که هرگونه شورشی را برحق، و هرگونه دولت‌گرایی و گرایش به «ملت»سازی و برنامه‌های توسعه را ناپسند می‌دانیم. به همین دلیل، هنوز بسیاری از ما جرئت نمی‌کنند ستیزه جویان فلسطینی یا مجاهدین خلق و یا چریکهای فدایی پیش از انقلاب را تروریست و یا آنارشیست بنامد. اما همه به سادگی و بی‌هیچ دلیل و منطق تاریخی به نقد ماکیاول یا فراماسونری می‌پردازیم بی آنکه آگاهی چندانی از آنها داشته باشیم. همانگونه که بسیاری از ما به سادگی رضاشاه را نوکر انگلیس می‌پنداریم، و کسی جرئت نمی‌کند بگوید که او بیشتر از بسیاری از مشروطه خواهان شناخته شده به مشروطیت و برپایی زیرساخت‌های دموکراسی در ایران خدمت کرده است. مانند گسترش دانشگاه‌ها، راه آهن و مانند آن.
۴) من از اینکه خالد عزیزی چه گفته است چیزی نمی‌دانم، اما می‌دانم که قاضی محمد هر کردی را در هر جایی از جهان ایرانی می‌دانسته است. همچنین میدانم که زبانهای کردی و بلوچی همان زبان پهلوی هستند و کردها در شاهنامه نجات دهندگان ایرانیان از ستم ضحاک معرفی شده‌اند. یا اینکه عبدالله مهتدی حتا در ظاهر، به یکپارچگی ایران و یگانگی همه شهروندان ایرانی پای فشرده است، و مولوی عبدالعزیز نیز همه شهروندان ایرانی را یگانه و یکسان می‌داند. آمارهای جناب روغنی درباره سواد ایرانیان کهنه شده و نادرست است و هیچ پیوندی با فرضیه‌ی ایشان ندارد. امیدوارم پس از بخش دوم گفتارنامه ایشان، بیشتر و بهتر بتوانیم این گفتگو را دنبال کنیم.
با سپاس، بهرام خراسانی ۲۹ فروردین ۱۴۰۲


■ با درود به هر دوی آقایان سالاری و خراسانی، شوربختانه هردوی شما به موضوعات بسیاری اشاره می‌کنید که داوری منصفانه و علمی در مورد آنها نیاز به نوشته‌ها و مطالعات بسیار دیگری دارد که با احترام باید بگویم تا حدودی زیادی با نوشته من بی‌ارتباط است! برای آنکه داوری‌تان را متوجه نوشته‌ام نمایم برای هر دو که در داوری نسبت به نوشته من هم‌باور به نظر می‌رسید پرسش‌های زیر را مطرح می‌کنم که گفتگوی ما بتواند به نتیجه سازنده‌ای برسد.
- آیا اصولا می پذیرید که جمعیت کشور از نظر زبانی، دینی و فرهنگی یک پارچه نیست و راهبردهای یکسان‌سازی سرکوب‌گرانه و عامرانه رژیم‌های پهلوی و جمهوری جهل و جنایت موجب تبعیض علیه بخش مهمی از هموطنان‌مان شده است؟
- نظرتان در مورد راهبرد “یک کشور، یک زبان و یک ملت” دوران پهلوی و “یک مذهب، یک کشور و یک زبان” جمهوری دینی چیست؟
- آیا این گذاره آقای تهرانیان را می‌پذیرید که هر دو نظام کوشیده‌اند بدون در نظر گرفتن موزاییک جمعیتی ایران هویتی دولتی را “بر بستر هویت فارسی زبانان و یا مذهب شیعه” ایجاد کنند که پیامد آن تنش‌های بسیاری را در تاریخ جامعه معاصر ایران سبب شده است؟
- آیا باور دارید که “زبان” یکی از ویژگی‌های مهم هویت گروه‌های انسانی است و راهبرد تک‌زبانی هر دو رژیم، اعمال تبعیض علیه هموطنان غیرفارسی زبان به شمار می‌آید؟
- آیا راهبرد تک‌زبانی سبب بالا بودن نرخ بی‌سوادی نسبت به نرخ متوسط ملی در مناطق غیرفارس‌نشین نیست؟ نگارنده که بخشی از زندگی‌اش را به عنوان سپاه دانش در یکی از روستاهای آذربایجان گذرانده با پوست و گوشت خود این موضوع را تجربه کرده است!
- آیا تبعیض‌های منطقه‌ای از جمله تفاوت فاحش سرانه خدمات درمانی و بهداشتی میان شهر تهران و در استان کردستان و بلوچستان، و یا مذهبی، از جمله بصورت راندن عرب‌های خوزستانی و سنی‌های بلوچ از روستاهایشان و جایگزین کردن آنها با شیعیان مناطق مرکزی ایران و یا حتی جلوگیری از احداث مسجد برای اهل سنت در شهر تهران را مصداق تبعیض علیه قومیت، ملیت و یا اتنیک‌ها (هر چه می‌خواهید بنامید) به شمار می‌آورید؟ آیا سرکوب و اعدام بهاییان و رفتار با آنان همچون شهروندان درجه چندم مصداق تبعیض نیست؟
- آیا در صد بالای بیکاری و فقر در استان‌های کرد و بلوچ‌نشین که سبب کولبری و سوخت‌بری شده است را می پذیرید؟ و واکنش امنیتی خامنه‌ای به این نوع اشتغال از روی ناچاری را تایید می‌کنید؟
- و سرانجام راه حل شما برای حل این معضلات چیست؟
با سپاس از پاسخ به تمام پرسش‌هایم.
م. روغنی


■ با عرض معذرت فکر می‌کنم شما نوشته‌های مرا با دقت نمی‌خوانید و از قبل جوابش را آماده دارید. راه حل را هم که در لابلای همان نوشته‌های من عیان است متاسفانه ندیدید یا توجه نکردید. فدرالیسم مسئله حیاتی شهروندان ایران نیست. آنکه آن را علم میکند و خط قرمزش هم هست قدم های بعد اش را هم در نظر دارد.
استبدادی بودن یک نظام است که همه مشکلات را به بار می‌آورد. در واقع در یک دولت دمکرات و مدرن و سکولار می‌توان از عدم تمرکز صحبت کرد و بسیاری از اختیارات آن را به استان‌ها و شهرها سپرد. آن وقت فکر نکنم اگر یک شهروند کرد یا ترک را مردم در اصفهان به عنوان مثلا شهردار خود انتخاب کنند “تهرانیان” مورد نظر شما مخالفتی داشته باشند. من تهرانی نیستم ولی این واژه “تهرانیان” شما را ناپسند می‌دانم و حاصل یک تلخی که نتوانسته‌اید گره آن را برای خویش بار کنید. داد و قال ستم قومی شما هم در همانجا نهفته است و مسئله ملت ایران نیست. ملت ایران پیکار عظیمی را آغاز کرده است. در این پیکار جوانان ما را قتل و عام بچه‌های نازنین ما را در مدارس مسموم می‌کنند. زنان شجاع ما مقابل ددمنشان مقاومت کرده و پرچمدار جنبش هستند. زندانهای سراسر ایران از مبارزان خیابانها و محلات گرفته تا نویسنده و شاعر و خبرنگار و هنرپیشه و ورزشکار و وکیل و کارگر و بهایی و سنی و دراویش و... پر است آنگاه عده‌ای شب و روزشان را صرف این کرده‌اند که مهسا شهروند ایرانی کرد بوده و از آن برای خویش وجه و اعتبار سیاسی می‌بافند و سکه بنام خویش میزنند و هزاران مهسا که بدست دژخیمان اسلامی کشته و پرپر شدند را انگار نمی‌بینند به قول آقای شهاب صنیعی “جماعتی که یک بار از حقوق دیگران دفاع نکرده‌اند، مگر اینکه صد بار نام خودشان را ذکر کرده باشند؛ جماعتی که یک بار این حقیقت را بیان نکرده‌اند که منفعت کل ساکنین ایران، فرای تعلقات فکری و یا قومیتی و یا جغرافیائی شان، در آزاد و آباد کردن این مسکن مشترک است و نه در شانتاژ و تهدید دیگر ساکنین آن به تجزیه.” روشنفکر وطن دوست به این فکر نمی‌کند که یک مبارز و یا شهروند عادی به خاک افتاده از کجای این میهن بلا زده است. من فکر نمیکنم بحث با شما به نتیجه‌ای ختم شود. زیرا شما را خلاصی نیست از چهار چوب قاب فکری‌ای که برای خود درست کرده‌اید. اصولا این یکی از مشکلات پرورش یافتگان ایدئولوژی خاصی است که کما بیش همه می‌شناسیمش و اگر هم پای نوشته‌ی شما مطالبی می‌نویسم تنها هدفم روشن گری است که وظیفه خود می‌دانم در برابر جوانان شجاع میهنم.
موفق باشید و سرافراز با احترام سالاری


■ دوستان ایران امروز سلام، دو سه پاراگراف زیر برگرفته از یک نوشته آقای دکتر محسن رنانی درباره موضوع مورد بحث میان آقای روغنی و دوستان دیگر است. خواهش دارم آن را در کنار نظرات دوستان قرار دهید شاید خواندنش مفید واقع شود. ضمن اینکه خواندن متن کامل نوشته آقای رنانی را که در همین وبسایت ایران امروز هم بازنشر شده به دوستان توصیه می‌کنم. / با احترام: مصطفی مولایی

«... ما خطای دیگری نیز مرتکب شدیم و آن حذف نیمی از جمعیت کشورمان از حضور فعال و بهنگام در فرایند توسعه بود. بر اساس یک سیاست کاملا خطا و نژادپرستانه، هیچ آمار رسمی از سهم جمعیت اقوام و زبانها در کشور ما جمع‌آوری و منتشر نمی‌شود. اما بر اساس برآوردهای مختلف، جمعیت اقوام ایرانی غیرفارسی زبان در کشور ما بین ۴۲ تا ۴۹ درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند. ما در طول هفتاد سال گذشته فرزندان نزدیک به نیمی از جمعیت کشور یعنی اقوام غیرفارسی زبان کشورمان، را مجبور کرده‌ایم که از سال اول دبستان زبان فارسی بیاموزند و به زبان فارسی آموزش ببینند. فاز صفر توسعه در هر کشوری در دوران کودکی، در دبستان و پیش دبستان، شکل می‌گیرد. هر چه ما برای  آینده کشورمان می‌خواهیم باید بذر آن را در این سنین بکاریم. ما با تحمیل آموزش زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری‌شان فارسی نیست، آنان را با یک توقف چند ساله در حساس‌ترین سال‌های عمر در فرایند اجتماعی شدنشان روبه رو می‌کنیم. این که ۶۷ درصد مردودی دانش‌آموزان پایه یک و دوی دبستان متعلق به ۹ استان دو زبانه کشور است، موید چنین مشکلی است. کودکان ایرانی غیرفارسی‌زبان وقتی سرانجام با زبان فارسی کنار می‌آیند و آن را یاد می‌گیرند که سنین کودکی را از دست داده‌اند. سنینی که سرنوشت‌سازترین دوره برای یادگیری و تمرین ویژگی‌هایی است که بعدا برای حضور موثر و مستمر در فرایند آفرینش توسعه، مورد نیاز است.
ما توجه نکردیم که زبان مادری، تنها زبان سخن گفتن نیست، زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی فرد است. زبان مادری زبان درونی انسان‌هاست و فرایند تفکر نخست به زبان درونی هر فرد رخ می‌دهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه می‌شود. مطالعات نشان داده است که در گروه‌های جمعیتی دو زبانه‌ها اگر زبان مادری را خوب یاد گرفته باشند، مغز آنان در پردازش اطلاعات هیجانی و حوزه دریافت معنایی توانایی بیشتری دارد.
در واقع ما با عدم آموزش زبان مادری و تحمیل زبان فارسی به کودکانی که زبان مادری آنها فارسی نیست، در همان سنین کودکی، تکامل زبان درونی و زبان تفکر آنان را متوقف می‌کنیم و آنان با تحمل فشارهای روانی و روحی زیادی و با چند سال تاخیر سرانجام می‌توانند به زبان تحمیلی جدید، تفکر کنند و سخن بگویند. اما آنچه در این میان از دست رفته است فرصت‌های تکامل ابعاد پرورشی و وجودی آنهاست که توانایی‌های ارتباطی و توسعه‌آفرینانه آنها را شکل می‌دهد...
در واقع ما با تحمیل آموزش زبان فارسی، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی نزدیک به نیمی از جمعیت کشور خود را برای چند سال کُـند یا متوقف می‌کنیم و فرصت‌های آنان را به سود کودکان فارسی‌زبان، تخریب می‌کنیم. و بدین ترتیب فرصت‌های عمومی حضور در فرایند توسعه در استانهایی که جمعیت آنها غیرفارسی زبان است را فرو می‌کاهیم.»(قتلِ زبانِ مادری و تخریب توسعه در ایران-محسن رنانی)


■ با درود به آقای مصطفی مولایی
از اینکه نوشته آقای محسن رنانی در باره “قتل زبان مادری و تخریب توسعه در ایران ” را به مشارکت گذاشتید سپاسگزارم. مواضع آقای رنانی در مورد اهمیت آموزش به زبان مادری بویژه در رشد فکری کودگان و توسعه کشور حتی از نوشته من تحت عنوان “تبعیض زبانی” رادیکال تر و آموزنده تر است. وی رویکرد دولتمردان در ۷۰ سال گذشته کشور را “نژادپرستانه” سنجیده است. بی‌تردید داوری شخصی دانشگاهی شناخته شده و خوشنامی همچون آقای رنانی در روشن‌تر شدن تبعیض علیه اتنیک‌ها بسیار کار ساز به شمار می‌آید.
با سپاس م- روغنی


■ آقای سالاری جوانان کشور در جنبش زن زندگی آزادی ثابت کردند از هوش و درایت و آگاهی کافی برخوردارند و در خواندن مطالب گوناگون از جمله موضوع حاضر سره را از ناسره تشخیص می‌دهند. لطفا ب جای قلم زدن برای جوانان از جمله نگارنده این خطوط که خودفرمانیم، تلاش کنید مواضع خود را در موضوع تبعیض‌ها در جامعه ایران بازنگری کنید و از دشمنی بی‌جا با بخشی از مخالفین جمهوری اسلامی بپرهیزید. امروز روز همگرایی است و نه دشنام‌گویی.
با احترام و ارادت میثاق


■ آقای سالاری پرسش های من در ارتباط با عنوان مقاله را بدون پاسخ به حاشیه راندید و تنها به طرح راه حل های غیر شفاف تان بسنده کردید که به نکاتی از آن می پردازم:
۱- آیا تنها جمهوری ولایی نظامی استبدادی است و دوران رضا شاه و بویژه سلطنت ” شاهنشاه آریامهر” از این صفت بدور بود؟
۲- عدم تمرکزی که بدان اشاره می کنید طیف گسترده ای دارد که شامل فدرالیسم هم می شود حتی فدرالیسم هم انواع مختلف دارد. اصلاح طلبان هم با دفاع از شوراهای شهر و روستا به نوعی از تمرکز گرایی سخن می گویند. اینکه گفته شود “بسیاری از اختیارات را می توان به شهرها و استان ها سپرد” موضعی غیر شفاف و همان گنجشگ رنگ کردن است که مرا بدان متهم کرده اید. حل موضوع تمرکز گرایی و حد و مرز آن تنها از راه گفتگوهای دمکراتیک با نمایندگان اقوام و ملیت های هموطن بدور از بی اعتمادی و برچسب زنی امکان پذیر است. من شخصا بخود اجازه نمی دهم برای نیمی از هموطنان کشور نسخه پیچی کنم!
۳- تقلیل دادن تبعیض ها تنها به جنسیتی و مذهبی، تلاش دیگری برای تطهیر کردن دوران پهلوی است که شاه اللهی ها هم شب و روز با دشنام دادن به دیگران بدان مشغولند. مگر هموطنان آذری ما شیعه مذهب نیستند چرا در هر دو نظام تدریس به زبان فارسی به کودکان آنها تحمیل شده و می شود؟
۴- استفاده ابزاری از اغلب اصطلاحاتی که بکار برده‌ام برخوردی ناسالم و در مواردی رویکردی دایی جان ناپلئونی است. برای نمونه مقایسه ارایه خدمات در تهران به عنوان مرکز کشور، با کردستان و بلوچستان و آنرا نتیجه تبعیض منطقه‌ای سنجیدن را بر پایه بدبینی‌ها و خشم گسترده‌تان از مواضع تبعیض‌ستیزم، تعبیر کرده‌اید که رویکردی ناسالم است!
۵- برای خودداری از درازگویی به چند نمونه بالا بسنده می‌کنم و قضاوت در مورد گفته‌ایتان در باره جانباختگان دختر و پسر هموطن که با نام نمادین مهسا آغاز شد و نامش ۵۰۰ میلیون بار توئیت گردید را به خوانندگان این نوشته وامی‌ذارم. اما در یک مطلب با شما هم نظرم. شوربختانه گفتگوی من و شما به نتیجه‌ای نخواهد رسید و بهتر است حد‌اقل در این مورد متمدنانه توافق کنیم که در موضوع اقوام و ملیت‌ها اختلاف نظر داریم. شاد و سربلند باشید.
م- روغنی


■ آموزش زبان مادری یک حق است که نه در دوران دیکتاتوری پهلوی به آن پرداخته شد و نه در رژیم توتالیتر اسلامی. در یک نظام دمکراتیک و مردم سالار باید به این امر مهم پاسخ شایسته توسط متخصصان امر داده شود حتی تا ایجاد مدرسه و دانشگاه به آن زبان.
* هر مخالف جمهوری اسلامی لزوما دوست مردم نیست جناب میثاق محترم و قلم‌زنی هم اختیاری است نه دستوری و اینجانب هم خود فرمانم. آقای “هجری معتقد است که با احتمال روی‎دادن خیزشی مردمی، ایجاد پناهگاهی امن و منطقه‌ی پرواز ممنوع در کردستان ایران حداقل می‎تواند برای سازماندهی نیروها با هدف سرنگونی رژیم و بنیان ‎نهادن ایرانی فدرال و دمکراتیک یاری ‎دهنده باشد. او خاطرنشان می‎کند که چنین مدلی به صورت موفقیت‌آمیز کردهای عراق را از ژینوساید در امان داشته و این توانایی را به آنها بخشیده است که یک سیستم منطقه‌‎ای پلورال و موفق در منطقه بنیان نهند.” و حزب دمکرات کردستان ایران به جای اتحاد با جمهوری خواهان با مجاهدین خلق متحد است. حالا خود دانید با این نوع مخالفین حکومت اسلامی.
* جناب روغنی شما معلوم نیست با چه کسی صحبت میکنید این جمله مرا به خاطر می‌آورید: “برای ملیون و طرفداران زنده یاد مصدق: چون انقلاب دیکتاتوری پهلوی و عامل کودتای ۲۸ مرداد را به پایین کشید.”؟ و یا این جمله: “در این وطن هیچگاه دمکراسی حاکم نبوده که همه اقوام ایرانی از مواهب آن بهره مند شوند.”؟ برچسب‌زنی اینچنینی برای زدن طرف مقابل در جنبش چپ ما سابقه طولانی دارد و مروجش هم حزب توده با پیروی از اربابش بوده ولی مطمئن باشید که راه به جایی نمیبرد. پس لابد تمام ملیون طرفدار مصدق که فدرالسیم را مقدمه تجزیه می‌دانند را هم باید طرفدار خاندان پهلوی بدانید؟ به همین خاطر هم نوشتم که فکر  نمی‌کنم بحث با شما به نتیجه‌ای ختم شود.
با درود و احترام سالاری




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024