جمعه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 3 May 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 06.01.2023, 12:12

گفتمان شمایان همه بوی کپک می‌دهد!


اصغر جیلو

گفتمان شمایان همه بوی کپک می‌دهد، دست از سر دیگران بر دارید!

بار دیگر داد و فریاد “احزاب و محافل مختلف چپ و راست اما بسیار پر مدعا وبی عمل” گوش فلک را پر کرده است، آنها وارد یک مسابقه تازه در تقبیح وتخریب عده‌ای از شخصیتها مخالف رژیم که “جرمی تازه مرتکب” شده و برای ایرانیان در سال جدید آزادی و عدالت آرزو کرده‌اند، شدند. از فالانژهای سلطنتی چون شهرام همایون و تقی زاده گرفته تا افرادی از رعایای مرحوم بنی‌صدر، تا افراد وابسته به برخی سازمان‌ها و احزاب چپ، سوسیالیست و کمونیست، و ملی و سایت‌های دنیای مجازیشان، هر یک مشروحا، اندر مضرات و خطرات این ابتکار بسیار ساده آن “مجرمین”، برای آینده جنبش و کشور قلم‌فرسایی کردند. در این میان البته بعضی از آنها ابتدا با روی خوش از جنبه‌های مثبت آن توئیت ساده گفتند تا کمی بعدتر، با متهم کردن آنان به “گناهان کبیره”، حتی بد تر از دسته قبلیها، به مذمت آنان بنشینند.

در حالیکه ١١۰روز از شروع جنبش ژینا گذشته و پیامهای مکرر از زبان مبارزان میدانی، در ضرورت همکاری واتحاد سازمانها و احزاب و شخصیتهای مخالف جمهوری جلادان، به خارج رسیده است، نه تنها هیچ یک از این محافل و احزاب و سخنگویانشان از ابداع و کاربست هر ابتکار نو وساده‌ای برای همکاری‌های فرا جناحی با یکدیگر در مسیر حمایت از جنبش داخل باز ماندند، بلکه، بعد از هر ابتکاری توسط دیگرانی که گروه خونی شان با آنها نمی‌‌خواند، به شکلی باور نکردنی و وقیح طلب کار هم از آب در آمدند.

صفحات نشریه به پیش، پیک نت، راه توده، کار آنلاین، اخبار روز، اخبار هفته، کانال یک با رسانه شهرام همایون و پادوهایش و صفحات مجازی فیس‌بوکی و تلگرامی وابسته به آنها و... همگی از اتهامات و ادعاهای مفت و طلب‌کاری‌های رنگ‌وارنگ اشباع شده است.

ای کسانی که که خود را طرف این صحبت حس می‌کنید! مگر کسی مانع شما بوده که رهبرانتان حداقل نیمچه گامی عملی به سوی همکاری با یکدیگر براساس مشترکاتشان بر دارند؟ فقط در این صورت می‌شد حس کرد که شما هم نبض‌تان با نبض جنبش در داخل می‌زند و در جهت کمک به آن عمل می‌کنید.

شمایان به جای تخریب ابتکارات دیگران که در نزد انبوهی از هم‌وطنان مقیم خارج و داخل مقبولیت دارند؛ حتی اگر باهم یکی هم بشوید جزئی کوچک از سرمایه اجتماعی آنان را هم نخواهید داشت. کمی تامل پیشه می‌کردید تا شاید بخود بیایید و تکانی بخورید، و نشان دهید که اهل فکر هستید. رهبران و مسئولین شما تا کی باید در دایره تنگ عوام سیاسی پیرامون خود در مورد “نقش بی‌بدیل احزاب در پی‌ریزی آزادی و دموکراسی” برای کشور خطابه‌های غرا ایراد کنند؟ یعنی شما هنوز هم درک نکرده‌اید که احزاب با ساختارها و اعتقادات کهنه و فرسوده، قادر به ایفای هیچ “نقش بی‌بدیل” و یا هم‌آوردی با شخصیت‌های معرف جنبش‌های اجتماعی نوینی که اساسا خارج از حیطه تاثیر و نفوذ احزاب قدیم و جدید شکل گرفته و تکامل می‌یابند، نمی‌باشند و فقط هنگامی از لختی و کرختی و کهنگی رها می‌شوند که به نیازهای آن جنبشها روی خوش نشان داده وبا آنها همراه شوند. انتظار از شما هم همین بود که در یابید بدون شنیدن پیام همبستگی و همکاری در سطح کلان و پیوستن به آن، منشاء هیچ تاثیری خصوصا در جهت اهداف تعریف شده خودتان هم نخواهید بود.

ماشاءالله ادعا‌ها و طمطراق‌تان در ٧ آسمان هم جا نمی‌‌گیرد، اما قادر به طرح و پیگیری حتی یک همکاری ساده حقوق بشری با بقیه هم‌ترازان خود هم نشدید؟ اگر همت و غیرت به خرج می‌دادید شاید می‌توانستید با دیگران به خاطر کشور و مردم‌تان، و یا هم حداقل برای خدمت به همان طبقه کارگر و اقشار زحمتکشی که گویا جواز نمایندگی‌شان، توسط مرکز غیبی تاریخ منحصرا به اسم شما صادر شده است باهم کنار می‌آمدید، “گور بابای دیگرانی که شمایان آنها را پورن استار، بی‌سواد، غیر سیاسی، سلبریتی، پوپولیست، وابسته و مزدور سعودی، دهاتی و آمریکایی و جنگ‌طلب و غیره می‌نامید”.

ای کاش، به جای انداختن باد در غبغب‌تان فقط یک کمی از احزاب کردی خودمان و مرکز همکاری آنها یاد می‌گرفتید. آنها هم به کنار که شما عارتان شد از آنها چیزی بیاموزید، اقلا التماس و پیام پسران و دختران و مردان و زنانی را که در گوشه گوشه کشور، دوش به دوش یکدیگر تا پای جان مشغول کارزاری پر هزینه و تاریخ‌ساز با دشمنان آزادی‌اند، می‌شنیدید.

بیزاری از شما و دگم‌هایتان در هوا موج می‌زند. گفتمان شما تهی از هر احساس انسانی است. چشمان شما شیشه‌ای‌ست، سخنان شما مثل دستان‌تان عین یخ سرد است، بوی کپک‌زدگی افکار شما تهوع‌آور است. قلب‌تان مثل مغزتان منجمد شده است. گنده‌گوئی‌های تکراری و پوچ‌تان تحمل ناپذیر‌اند و...دست از سر دیگران بر دارید، دست از سر یاران و همراهان جنبش زن-زندگی-آزادی بر دارید.


نظر خوانندگان:


■ اصغر جیلوی عزیز! دلنوشته و رنج نامه‌ات صدای شیپوری را می‌ماند که هر خوابیده‌ای را بیدار می‌کند، اما خود را به خواب‌زدگان را نه! و خیلی از هم‌نسلان من و تو خود را به خواب زده‌ایم. شاید همه نه، اما بخش بزرگی از نسل سیاسیون قدیمی دیگر «رو به اتمام» و «از کار افتاده» شده‌ایم. این اما فقط بخشی از حقیقت است. بخش دیگر داستان این است که سیاست هیچ خلائی را بر نمی‌تابد و هر نیروی درونی و بیرونی هم سعی می‌کند تا در پر کردن خلاء موجود، سهم شیر را از آن خود کند و از آموزه‌های قدیمی من و تو یکی هم این است که منافع هرگز دروغ نمی‌گویند و همیشه درکارند. نسل سرد و گرم چشیده‌ای که هنوز در شمار از کار افتاده‌ها نیست، اگر دلواپس باشد و از دیدن مو به دیدن پیچش مو، عبور کند، چرا باید با برخورد فله‌ای مورد مواخذه قرار بگیرد؟
به گمانم دل نوشته تو از این کمبود رنج می‌برد و فرقی میان تخطئه‌کنندگان و منتقدان دلسوخته قائل نیست. دیشب پوریا زراعتی که از ذوب شدگان در ولایت پهلوی است، سه جوان فارغ‌التحصیل شریف و دانشگاه تهران را آورده بود که در مورد توییت شش نفره بحث کنند. هر سه این جوانان بر یک نکته تاکید کردند: شفافیت، شفافیت و باز هم شفافیت. این تاکیدات، مارگزیدگانی مثل من را شدیدا امیدوار می‌کند که به نسل جوان نمی‌توان هر بنجل کپک زده‌ای را فروخت. صرف فحاشی شهرام همایون و تقی زاده و پیک نت و... گرچه حکایت از خبرهای خوب هم می‌توانند داشته باشد، اما دلیلی بدست نمی‌دهند که خواستار پذیرش بی‌قید و شرط هر کالای تازه‌ای بشویم. عجالتا شفافیت مطالبه به حقی است و امثال من می‌توانیم برای فرار از چوب تکفیر، پشت این جوانان پنهان شویم تا دو باره مجبور به این اعتراف نشویم که باز هم گند زدیم!
زنده باشی احمد پورمندی


■ زنده باد آقای جیلو! تا پنج سال دیگر که این جنبش به اعتلا رسیده، از بیشتر افراد و گروه‌های فوق ذکر خبری نخواهد بود.
مهرداد


■ درود بر آقای جیلو!
دلم می‌خواست مفصّل بنویسم و آفرینها بر شما بگویم. فقط یک حرف ساده از صمیم قلبم می‌گویم. دلشادم که هنوز ایرانیانی مثل شما بر روی این کره زمین نفس می‌کشند و به حرف می‌آیند و با دلیری تمام، سخن مغزدار می‌گویند. آفرینهای من بر شما باد!
شاد زی و دیر زی! / فرامرز حیدریان


■ دست مریزاد چقدر زیبا نوشتید با اینکه مطمئنم که دوستان ما در این گروهها انسانهای خوش قلب و وطن‌دوستی هستند ولی متاسفانه افکارشان در سالهای دهه ۵۰ فریز شده است...
م.تاج


■ کمی بیشتر در باره «کپک» از نظر آقای جیلو بدانید
گرچه ممکن است همگی بر گذار و سرنگونی رژیم خامنه‌ای با مرگ بر دیکتاتوری همراهی نشان دهند اما اختلافاتی هم هست: یکی بر ‌وفاق و قبول شرایط بازی دموکراتیک در زندگی ایرانیان باهم تاکید می‌کند، دیگری نسل ۵۷ و ملیتها را که تجزیه طلب می‌نامد، حذف می کند. یکی برای دموکراسی، وجود احزاب را حیاتی می‌داند، دیگری به حزب‌ستیزی و چپ‌ستیزی دست‌زده و می‌خواهد احزاب را دور بزند. یکی با تمرکززدایی و تقسیم قدرت رفع تبعیض را می‌خواهد، دیگری خواستار الیگارشی تمامیتخواه است. یکی اهل گفتگو و مساوات و انصاف است، دیگر خشونت کلامی از مختصات امروزش است تا فردا اگر بتواند به خشونت فیزیکی دست ببرد. یکی به جامعه مدنی و چهره‌های معتبر غالبا زندان کشیده در داخل کشور احترام می‌ذارد، دیگری اینها را به دروغ بدنام می‌کند.
نادر عصاره


■ جیلو جان!
من نتونستم آروم بگیرم. گفتم بازم بیام آفرینها و درودها برایت بفرستم که اینقدر میفهمی و دانایی. بیداری و هوشیار. انسانهایی مثل شما، مرا زنده نگه میدارن و امیدوار و خندان و کوشا؛ برغم اینهمه اشکهایی که سالهای ساله از چشمانم جاریه و تمومی ندارن. اگر تمام آنانی که طرف خطابت هستند، فقط یه ارزن از شیونهای دلخراش مادران را بر سر قبر فرزندانشان میفهمیدند و درک میکردند، هیچوقت گیوتین الهی با چنین بی شرمی هولناک، تند و تیز نمیماند. اینان درد مردم و میهن و جهان را ندارند. اینها اشک ریختن و صدای هق هق گره شده کودکان را ندیده اند و نمیفهمند. اینان نمیدانند اصلا غم مردم و آرزوهای ساده مردم ایران چیستند و چه میخواهند. اینان بی عملانند با دهانهای دیگسان و حرّافیهای آنچنانی. اینها ندیده اند و حسّ نکرده اند و نبوییده اند گوشه و کنار این آب و خاک و مردم و نسلهای تشنه زندگی را. اینان، آه غم انگیز پدران را ندیده اند و نشنیده اند. اینان، چشمهای دختران و زنان حسرتمند را در کوی و برزن ندیده اند تا از شرم – چنانچه بویی از آدمیگری برده باشند- به خود آیند و کاری کارستان کنند از بهر این مردم و میهنی که اینقدر ناجوانمردانه در حقّ حیّاتش بیدادگریهای ضحّاکی میشود. نه! جیلو جان! اینان هیچکسانند با طبلهای تهی در بازار معرکه و ادّعا. ولی ای بزرگوار! بگو و بنویس و هرگز خاموش منشین. ایران و ایرانی دادخواه و برپاخاسته در پرتو گفتارهای شما و امثال شماست که پایدار میماند و هرگز خمیده نخواهد شد؛ ولو به چارمیخ سیاهچالها و چوبه های دار و شکنجه گاهها و بند اندر بندهای فولادی بسته شود. آینده اینقدر باشکوه و خجسته و سرشار از خوشیهاست جیلو جان؛ ولو شما و من و صدها نفر مثل ما نباشیم تا حدّاقل ببینیم که ایستادن در کنار مردم خود با سختسری و نلرزیدن؛ یعنی احترام به شعور و فهم و دانش و آدمیگری خویشتن و مردم خود از بهر خواستهای به حقّ و انسانی. یعنی اینکه ما هنوز انسانیم و دلباختگی و عاشقی را میفهمیم. احترام را میفهمیم. خنده و شادی را میفهمیم. دلتنگی و آرزو و حسرت دیدار را میفهمیم. تقسیم نان و پنیر و سبزی را میفهمیم. هنوز، ریختن اشکهای فراق را بر گونه همدیگر میفهمیم. هنوز انسانیم و در جستجوی باهمستانی سرشار از دوستیهای پهلوانی و جوانمردی هستیم.
شاد زی و دیر زی! فرامرز حیدریان


■ اصغر گرامی، براستی نوشته‌ات موجی در میان دلسوختگان برانگیخت. کاش در میان این گروه‌ها هم موجی را شاهد بودیم، اما برای آن دلی دردمند و مغزی جوینده لازم است.
پروبز هدایی


■ اصغر عزیز کم می‌نویسی اما وقتی می‌نویسی هم چون کاراکتر شجاعی که از تو سراغ دارم بی‌هراس از این که دیگرانی ناراحت خواهند شد. برخی زبان به نقد خواهند گشود. پای‌بند به حقیقت می‌نویسی آنچه را که دیگران به دلایل مختلف نمی‌نویسند. چرا که نه غم جایگاه داری و نه گرفتار در حزبیتی که برعکس آزادی‌بخش بودن در بند کشنده است. منظورم احزابی که هرگز برای یکبار هم که شده خود را در افکار عمومی مورد سنجش قرار نمی دهند. هرگز از پوسته توهم تنیده شده به دور خود بیرون نمی‌آیند. درون این پوسته توهم خود را فراتر از هر فرد و کسانی می‌دانند که فاقد اراده حزبی یا سازمانی با گروهی هستند. گویا صرف تعلق داشتن به حزب یا جریانی بر حقانبت و موقعیت آن‌ها مهر تائید و جایگاهی برتر می‌زند. تفاوتی نمی‌کند این اتحاد فرضی با پسوندهای مختلف مرکب از تعداد انگشتان یک دست باشد. یا احزابی و سازمان‌های تاریخی با گردانندگانی که برای نمونه حتی یک چهره معاصر و جوان یک هنرمند با به قولی سلیبرتی مورد پذیرش مردم در آن‌ها نباشد.
من اندوه ترا و خشم ترا از این ادعاهائی که در عمل به هیچ امر مثبت برای مبارزه و وحدت بخشی منجر نمی‌شود درک می‌کنم. این نوشته جان‌مایه خود را از عشق به مردم و جوانانی می‌گیرد که در میدانند و چشم انتظار. جان مشتاقی چون تو می‌گوید چه می‌کنید؟ زمان زمان یاری است. زمان حمایت از کسانی که قدم پبش نهاده و با توجه به محبوبت خود اعلام همبستگی با جنش می‌کنند و تمام توان خود را برای به ثمر رسیدن این جنبش که خون زیباترین فرزندان این سرزمین در پای آن ریخته شده نهاده‌اند؟
“در حالی که ١١۰روز از شروع جنبش ژینا گذشته و پیام‌های مکرر از زبان مبارزان میدانی، در ضرورت همکاری واتحاد سازمانها و احزاب و شخصیتهای مخالف جمهوری جلادان، به خارج رسیده است، نه تنها هیچ یک از این محافل و احزاب و سخنگویانشان از ابداع و کاربست هر ابتکار نو وساده‌ای برای همکاری‌های فرا جناحی با یکدیگر در مسیر حمایت از جنبش داخل باز ماندند، بلکه، بعد از هر ابتکاری توسط دیگرانی که گروه خونی شان با آنها نمی‌‌خواند، به شکلی باور نکردنی و وقیح طلب کار هم از آب در آمدند.”
من این رنجی را که می‌کشی و انتظاری را که از برخی افراد داری درک می‌کنم. این سوال را که با تمام تعاریفی که از خود می‌کنید کجاست نتیجه عملی کار و حضورتان؟ کجاست آن نیروی حمایت‌گر شما که در این لحظه برای مبارزه بسیج کنید؟ نوشته‌ای که به تمامی آئینه تمام نمای عملکرد امروز جریان‌ها احزاب و سازمان هاست. به جای همدلی با افرادی که با امید، با علم به تاثیرگذاری خویش بر هواداران وسیع خود آرزوی همبستگی و پیروزی در سال جدید کرده‌اند. دمیدن نفس گرم بر این همدلی نفس سرد خود بر آن می‌دمند. به درستی می‌پرسی و می‌گویی “ماشاءالله ادعا‌ها و طمطراق‌تان در ٧ آسمان هم جا نمی‌‌گیرد، اما قادر به طرح و پیگیری حتی یک همکاری ساده حقوق بشری با بقیه هم‌ترازان خود هم نشدید؟ اگر همت و غیرت به خرج می‌دادید شاید می‌توانستید با دیگران به خاطر کشور و مردم‌تان، و یا هم حداقل برای خدمت به همان طبقه کارگر و اقشار زحمتکشی که گویا جواز نمایندگی‌شان، توسط مرکز غیبی تاریخ منحصرا به اسم شما صادر شده است باهم کنار می‌آمدید“، تلنگری درست به احزاب و سازمان‌هائی که ثمری از باغ بهشت خیالیشان به مردم نمی‌رسد! تا حداقل یکبار هم شده بری از باغ‌شان ببینم.
امید عبثی است چشم دوختن به افرادی که نقد امروز را که اتحاد برای پیروزی است به بهانه حضور آقای رضا پهلوی فرق نمی‌کند با حزب یا تنها بدون هیچ حزبی صرفا بدلیل مطرح بودنش در بین مردم نفی می‌کنند. با پیش کشیدن نقش او در فردا توهم دیکتاتوری می‌آفرینند و از این طریق دیکتاتور خون‌آشام حاضر در صحنه را از زیر ضرب خارج می‌سازند. سر کلمه ائتلاف چنان قشقرقی بپا می‌کنند آن سرش ناپیدا (همیشه سر شکل کلمات طوری بحث و جدل می‌کنند که اصل مطلب گم می‌شود. تعدادی هر عنوان که می‌خواهید بدهید با هم متحد شده. در حمایت از مبارزه بیانبه داده‌اند مهم مضون کار و نقش عمل تاثیر گدار آن‌هاست...) کسی نیست بپرسد شما درست می‌گوئید. خوب گوشه‌ای از این ائتلاف امیدآفرین حزبی، سازمانی و اتحاد چندگانه جمهوری‌خواهی خود را به نمایش بگذارید.
اصغر عزیز مطلبی نوشتی از صمیم قلب که حق مطلب ادا کردی من فکر می‌کنم اگر قرار است دوستان بر آشفته نقدی بر نوشته تو بنویسند بهتر است اول گوشه‌ای از صمیمیت و نقش خود در این جنبش را نشان دهند پس آن گاه دهان به انتقاد بگشایند. دست مریزاد که انتظاری جز این نداشتم.
ابوالفضل محققی


■ آقای جیلو سلام، مایل‌ام صدق پاراگراف نخست مقاله‌تان را در نشریۀ “به پیش”، که تمامیت مقاله بر آن مبتنی است، مستند کنید.
با تشکر پیشاپیش علی پورنقوی


■ آقای جیلو؛ در اینکه مخالفان نظام اسلامی نتوانسته‌اند در چهل سال گذشته بر سر یکسری اصول با هم به توافق برسند، حق با شما و همۀ منتقدین این کم کاری است. اما گویا سطح عصبیت شما در حدی است که همگان را به یکسان مورد مواخذۀ غضب آلود قرار داده‌اید. جدای از اینکه هر کدام از نیروهای سیاسی، به فراخور توانائی شان برای همراه شدن با جنبش حق طلبانۀ ایران می‌کوشند هر چند که هنوز کار زیادی پیش روست. بنظر می‌رسد که شما به‌خاطر همین عصبیت از کم کاری نیروهای سیاسی از حرکت مثبتی که در روز اول ژانویه اتفاق افتاده بعنوان “...و برای ایرانیان در سال جدید آزادی و عدالت آرزو کرده‌اند...”، یاد کرده اید. واقعا باور می‌کنید که رسانه‌های نزدیک به این جمع به اشتباه آن را “ائتلاف” تلقی کردند؟ خوبست که آن جمع با عنوان خودش مورد ارزیابی قرار گیرد تاهم توشه‌ای شود برای برداشتن قدمهای سنجیده تری در راه مبارزه برای اعتلای جنبش مردم ایران و هم برای در نیافتادن در دام استبدادی نوین. موفق باشید.
مرتضی نیکی


■ آقای جیلو ی عزیز فراموش نکنید که با همدستی امثال شما ها ایران را بخاک سیاه نشاندند! “چون خمشان بی گنه روی به آسمان مکن”. امروز شما به عذاب وجدان، که حسی انسانیست و بسیاری رفقای سابق شما در “سازمان” هایی که نام برده اید هنوز فاقد آنند دچار شده اید و این بخودی خود جای تقدیر دارد.
دارا گلستان


■ جناب جیلوی گرامی دست روی نکته مهمی گذاشته اید بیش از یکصد روز از جنبش زن زندگی آزادی می‌گذرد همانگونه که شما در مقاله‌تان  اشاره کرده‌اید گرچه ایرانیان خارج حمایت‌های زیادی از جنبش کرده‌اند ولی دریغ از یک ائتلاف یا هماهنگی موثر . موتور محرکه این جنبش جوانان نسل z هستند و دیدیم چه جان بر کف وبی محابا با دست خالی با انواع ‌اقسام نیروهای  سرکوب رژیم درافتاده‌اند بسیاری کشته شده‌اند و از دستگیر شدگان که خدا می‌داند دژخیمان رژیم در زندان‌های مخوف چه اندازه شکنجه و تعرض جنسی بر آنان وارد می کنند تا کنون ۴ نفر نیز اعدام شده‌اند و تعدای در صف اعدامند. چرا هماهنگی سمبلیک شش نفر از شناخته شدگان جامعه ایران که اتفاقا و به درستی برای اولین بار تعداد اعضای زن و مرد آن مساوی هست و صدور یک اعلامیه ساده ‌آرزوی سالی بهتر و ‌پیروزی برای ملت ایران باید این اندازه مورد هجوم قرار گیرد. به قول معروف هنوز نه بار است و نه به دار. بسیار ممنون از شما که به عنوان یک مبارز چپ استخواندار نمی‌گویم حرف دل مردم ایران بلکه حرف دل بسیاری از طرفداران جنبش زن زندگی آزادی را زدید.
حسین دهقان


■ آقای پورمندی این جنبش نه به چپ اعتماد می‌کند که پرونده آن از ابتدا از تاریخ جمهوری گیلان تا فرقه دمکرات آذربایجان تا حزب توده تا جنبش مسلحانه فدایی بعد از آن اکثریت و امثالهم، علیرغم همه فداکاری‌ها سرشار از اشتباه و درک نادرست از واقعیات جامعه ایران بوده و به همین منوال از مجاهد و جبهه ملی و دیگر مدعیان پر مدعای رهبری... و حالا بی‌توجه به همه، کمر به مبارزه برای غلبه به همه نامرادی‌ها بسته و صد البته از نکوداشت کسانی که قدمی در جهت تحول و سبک کردن بار صدها سال عقب ماندگی برداشته فرو گذار نمی‌کند. افراد مورد اطمینان خود را از همان سلبریتی‌های مثلا بی‌سواد که مورد طنز و شوخی بسیاری ار اساتید سنتی عصا به‌دست و عینک ذره‌بینی حاصل سال‌ها سال‌ها مطالعه انتخاب می‌کند و البته هیچ چک سفیدی برای دلدادگی همیشه برای آنان هم صادر نمی‌کند و شفافیت مورد نظر شما را هم از آنان طلب می‌کند.
چه کسی گفته که رهبران می‌بایست از میان مدعیان سیاست انتخاب شوند؟ اکنون صحنه به دست افراد همراه مردم در سختی مثل کمدین سابق زلنسکی‌ها افتاده که پا به پای مردم در زیر بمب و آتش و هزار ناهمواری حرکت می‌کنند. آری این ائتلاف و یا همراهی چند نفر را که در خلا افراد صاحب نام هنوز در شش‌وبش انتخاب هستند دست کم نگیرید.
بهرنگ


■ جناب پورنقوی شما که می‌دانم مرتب در اخبار و موضگیری‌های افراد و سایت‌ها سر می کشید زیاد دور نروید. در همین کامنت‌های بالا کامنت آقای عصاره که عضو حزب چپ می‌باشند یا محترم آقای بهزاد کریمی که سیمای سیاسی حزب چپ بگونه‌ای نفر اول حزب می‌باشند در مقاله «هر دم از این باغ بری می‌رسد» با برخوردی دوگانه به این همکاری ۶ نفر نگاه کرده اند. یکی به میخ یکی به نعل. نهایت که چه؟ حمایت مشخص یا عدم حمایت؟ البته عدم حمایت. موضع اتحاد جمهوری‌خواهان در مقاله آقای هادی زمانی نگاه کنید. شما یک نمونه از موضع‌گیری چپ در رابطه با این اتحاد ذکر نمائید. آیا بهتر نیست موضع‌گیری خود در این ارتباط را منتشر کنید تا افرادی مثل من که از این اتحاد دفاع کرده‌ام خوشحال شوم و بی‌جهت از بی‌عملی احزاب چپ عصبی نشوم؟
ابوالفضل محققی


■ جناب جیلوی گرامی، درود و سپاس! چه زیبا، آتشین، راست و روباز سخن گفتید. جنبش نیروی سوم روز به روز خود را بیشتر نشان می‌دهد و همبستگی امیدوارکننده‌ای در کار شکل‌گیری است. نیروی سومی که ایدولوریک نیست و می‌رود تا پایان کار و برای همیشه دژ واپسگرایی و میهن‌ستیزی تاریخی را فرو ریزد و پرده سیاه را از روی میهن بر دارد. باری دیگر از شما سپاس و از همه دیگر فرهیختگان که اینجا از گفته‌های شما پشتیبان کردند. چه زیبا و امیدآفرین است که ما تنها نیستیم.
کاوه


■ آقای بهرنگ! اگر درلگد زدن به گذشتگان گزینشی عمل نکنید و ۵۰٪ قضیه را به زیر فرش نرانید، حرف‌هایتان اعتمادانگیز خواهند شد و من می‌توانم مطمئن شوم که قصد چک سفید گرفتن از کسی را ندارید و روی شفافیت هم ایستادگی می‌کنید. سالی که نکوست از تاریخ نگاری‌اش پیداست.
پورمندی


■ شاید بی‌جهت نباشد که کلمه یونانی Logos از جمله به معنای زبان و خرد هست. زبان را می‌شود به هرشکلی به کار برد اما خردمندان نمی‌توانند از هر زبانی استفاده کنند. اگر در آغاز کلمه بود برای سیاست‌ورزی خردمندانه در پایان نیز کلمه هست.
حمید فرخنده


■ درود بر بهرنگ گرامی!
در حاشیه سخنهای شما لازم دیدم، چند نکته‌ای را یادآوری کنم. حرفهای شما از لحاظ آنچه در گذشته و حتّا امروز اتفاق افتاده تا حدّ و مرزهایی درسته؛ ولی خطاهای آدمیان را نباید تا ابد توی صورتشان زد و طوق لعنت را بر گرنشان آویخت و مُهر ملعونیّت را بر پیشانی‌شان کوبید؛ بویژه اگر خطاکاران در برهه‌ای از زمان به خطاهای خودشان پی ببرند و در صدد جبران و تلافی اشتباهات برآیند. انسانها نه فرشته مطلق‌اند نه ابلیس مطلق. اگر تاریخ شکل‌گیری جنبش «چپ را در کلیّتش» از اوایل مشروطه در نظر بگیریم، به نظر من باید نسبت به تحوّلاتش منصفانه قضاوت کرد. اینکه چنین جنبشی برغم آنهمه آرمانها و ایده آلها و جانفشانها و خوشباوریها و صمیمتها و صداقت‌ها و تاب و تحمّل شکنجه ها و دربه‌دری‌ها و کشته شدنها در واقعیّت پراکتیکی به چه خطاهای هولناک و فاجعه باری درغلتید، مباحث جداگانه‌ای هستند و باید تفاوتهای گرایشی و عملکردی طیف فعّالان چپ را دقیقا در مدّ نظر داشت؛ مبادا که همه آنها را با یه چوب برانیم و ملعون کنیم. نفی مطلق و ملعونیت چپ با پژوهش و سنجشگری بی‌طرف و توام با شناخت و دانش‌ورزی هیچ سنخیّتی ندارد. من هیچوقت در عمرم برای مذاهب و ادیان نوری و ایدئولوژی‌ها و نحله‌های جورواجور، تره هم خورد نکردم و هنوزم تره خورد نمی‌کنم؛ ولی تمام عمرم بر «آزادی و حقّ انتخاب و گسستن»، پافشاریها و تلاشها کردم و هنوزم می‌رزمم. بایسته و شایسته است که ما مُعضلی به نام «چپ را در کلیّتش» و کنشگران آن را سپس در شاخه شاخه‌های متنوّعش، به طور علیحده بررسی و سنجشگری کنیم. مثلا من خودم در سیر مطالعاتی‌ام، تفاوتها را از دوره مشروطه تا همین امروز در مدّ نظر داشته‌ام. در لابلای تمام کوششهایی که فعالان این طیف تا کنون انجام داده‌اند از لحاظ نظری گرفته تا پراکتیکی، انسانهای واقعا شریف و بسیار دوست داشتنی و مسئول و ایران‌دوستی وجود داشته و هنوزم وجود دارد. ولی هستند کثیری از فعالین این طیف که جدّا «احمق بالذّات» بودند و هنوزم هستند و چاره‌ای نیست سوای تفکیک نیکمنشان و مسئولین آنها از همدیگر و سنجشگری رفتار و گفتار کسانی که هنوز در غفلتها و نصوص منجمد ایدئولوژیکی و انبوهی از پیشداوری‌ها و اطّلاعات غلط اندر غلط غوطه‌ور هستند. من به شخصه نمی‌توانم این طیف را «واحد» بدانم و فوری در باره گذشته و اکنون آنها قضاوت بی‌محابا و قطعی کنم و حضور و فعالیّت آنها را هیچ و پوچ شمارم. دادگزاری خیلی سخته و مسئولیّتها داره.
شاد زی و دیر زی! / فرامرز حیدریان


■ جناب آقاى جيلو! بسيارى از مردم ايران از جمله من نمى‌خواهيم در آينده يك نفر شاه مادام‌العمر بر مردم ايران مسلط شود. ما بر تكثر عقايد و آزادى نقد انديشه معتقديم چرا نبايد كسانى وحدت كلمه شما را نقد كنند؟ من هيچگونه وابستگى به آنهایی كه شما حمله مى‌كنيد ندارم ولی  هركس مى‌تواند به آنچه كه شما فكر مى كنيد درست است نقد داشته باشد. نمى‌دانم چرا تعدادى از افراد از جمله آقاى محققى از اينگونه ادبيات شما دفاع مى‌كنند؟ مگر صداى مردم كردستان و بلوچستان و بسيارى از دانشجويان و جوانان كه شعار نه سلطنت نه رهبرى، آزادى و برابرى را مى‌دهند را نمى شنويد؟ چرا نقد وحدت سخن على كريمى و اسماعيليون با رضا پهلوى نبايد مورد نقد قرار گيرد؟ چرا فكر مى‌كنيد چسبيدن به ريسمان سلطنت‌طلبان افكار كپك زده نيست؟ به شما پيشنهاد مى‌كنم زير هر پرچمى كه دوست داريد برويد ولى از پرخاشگرى به مخالفين نظرى‌تان خوددارى كنيد. سلطنت‌طلبان خودشان را خوشبختانه از مردم جدا كردند و در ۲۱ ژانويه زير پرچم شاهنشاهى در كلن آلمان اعلام تظاهرات كردند هر كسى دوست دارد برود زير پرچم آنها ولى اگر شخصى خود را جمهورى‌خواه مى‌داند بايد همين امروز اهداف خود را مشخص كند و همان اشتباهى را نكند كه شما در سال ۵۷ كرده‌ايد و زير پرچم خمينى سينه زديد. اين‌بار تجربه فاجعه‌بار شما جلوى چشمان ماست.
اروان كيانى


■ آقای ابوالفضل محققی سلام
اگر به جای آقای جیلو در صدد پاسخگوئی به سؤال من برمی‌آئید، لطفاً بار دیگر سؤال من از ایشان را بخوانید. شما قاعدتاً تفاوت بین شخصیت حقوقی و حقیقی از سوئی و از سوی دیگر معنای مناسبات حقوقی را می دانید.
با احترام علی پورنقوی


■ با سپاس از یاران آشنا و یا نادیده‌ای که با دریافت پیام اصلی نوشته صمیمانه با آن همدلی نشان داده‌اند و یا در مورد کاستی‌های آن تذکراتی داده‌اند. پاسخی به پرسش آقای علی پورنقوی و کامنت آقای نادر عصاره ذیلا تقدیم می‌شود:
۱- آقای علی پورنقوی، آقای محققی از جانب من هیچ پاسخی به شما نداده است؟ بر مبنای حدس و گمان نمی‌توان به قاضی رفت، اما از دیگری انتظار پاسخ مستند داشت.
۲- نوشته‌اید: “... مایل‌ام صدق پاراگراف نخست مقاله‌تان را در نشریۀ “به پیش”، که تمامیت مقاله بر آن مبتنی است. مستند کنید”.
لطفا پاسخ‌تان را ذیلا ببینید:
- نام نشریه “به پیش” را در پاراگراف اول نوشته خودم نیافتم، شما آدرس اشتباه داده‌اید. نام نشریه “به پیش” فقط در پاراگراف سوم به ترتیب زیر ذکر شده است:”... صفحات نشریه به پیش، پیک نت، راه توده، کار آنلاین، اخبار روز، اخبار هفته، کانال یک با رسانه شهرام همایون و پادوهایش و صفحات مجازی فیس‌بوکی و تلگرامی وابسته به آنها و... همگی از اتهامات و ادعاهای مفت و طلب‌کاری‌های رنگ‌وارنگ اشباع شده است”.
همانگونه که در پارگراف فوق روشن است نشریه “به پیش” تنها، یکی از نام‌های مطروحه در مجموعه‌ای از نام‌هاست، بنا براین اولا “تمامیت نوشته” بر یک مجموعه مبتنی است که نه تنها پاراگرف سوم بلکه پاراگراف دوم را هم شامل می‌شود.
-اگر شما نگاهی به نوشته‌های دوستان خود در نشریه “به پیش” بکنید مصادیق ذکر شده را در آنها خواهید یافت. یک نمونه آن نوشته‌ای به تاریخ ۲ ژانویه ۲۰۲۳ تحت عنوان حطر انحراف در جنبش زن-زندگی-آزادی است. نویسنده کوشیده است با استنادی گزینشی به برخی شواهد موجود و نیز پیش فرض‌های متعدد و ... ، بگوید که “یکتاگرایی علیه تکثرگرایی”، ” برخورد حذفی با چهره‌های معتبر برای عموم”، “برخورد حذفی با احزاب سیاسی” و غیره به و فور در جبهه رقیب جمهوریخواهان و چپ‌ها یعنی سلطنت طلبان یافت میشود بدون اینکه حتی یک اشاره کوچکی به پدیده‌های مشابه در سمت خود و مضرات و خطرات ناشی از آن در روند جنبش موجود و آینده آن بکند. قبل از این هم مطالب مشابه متعددی به قلم مسئولین حزب چپ از جمله دوست گرامی بهروز خلیق، مشابه همین نوشته در نشریه به پیش انتشار یافته است. چنین توصیفی عامدانه و آگاهانه دوست دارد فقط بخشی از واقعیت موجود را به معرض دید بگذارد و نتایج مورد پسند خود را که می‌تواند هر چیزی را هم شامل شود، در اذهان بنشاند.
نوشته دیگری تحت عنوان” انتظارات برای پیشرفت جنبش” مورخ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۲ در نقد سیاست و رفتار آقای رضا پهلوی است که می‌گوید: “...لازمه مشروطه‌خواهی با تفسیر دموکراسی عمل به دموکراسی است از همین حالا، این واقعیت دارد که او در سه دهه‌ی گذشته کم از دمکراسی نگفته ‌و بارها بر حق دمکراتیک مردم در تعیین نوع نظام اذعان داشته است. گرچه، اندک هم نبوده‌اند مقاطعی که در آنها، یا آمده بر سر شوق از تغییراتی در جهان و یا قرار گرفتن زیر وسوسه‌‌ی افراطیون سلطنت‌طلب، دمکراسی‌‌خواهی‌اش سر از عظمت‌طلبی ضددمکراتیک درآورده است. پیام به مناسبت چهل سالگی انقلاب، یک نمونه ‌‌از این رویکرد بود. اما از آنجا که غالباً کلام ‌بر دمکراسی ‌می‌راند، منطقاً ناگزیر است دمکرات بودن‌ خود را دست‌کم در مشروطه ‌پذیری واقعی نشان دهد. غیر این مسئله است؛ زیرا سلطنت اگر از پایه دمکراتیک نیست، حرکت ابهام‌گونه‌ در آن نسبت به مشروطه و مخصوصاً در شرایط کشوری چون ایران ره به سلطانیسم می‌برد. این پرسش از آقای رضا پهلوی مدعی دمکراسی - برای ایشان در شکل مشروطه پارلمانی – هنوز هم پاسخ نگرفته که چرا کلمه‌ای در نقد نقض خشن همان قانون اساسی مشروطیت توسط پدر بزرگ و پدر بر زبان نمی‌آورد؟ در مقابل، چرا باید جا و بی‌جا از خدمات خاندان پهلوی در نجات ایران و ایجاد تمدن بزرگ سخن بگوید؟ مگر شرط مقدم پادشاهی مشروطه،‌مرزبندی با عدول از اصول بنیادین آن توسط هرکس چه در امروز و چه در گذشته ‌نیست؟ باور به مشروطیت در معنای دمکراسی پادشاهی، می‌باید خود را نه در لفظ بل در عمل محک زند و پادشاهی خواهی مشروطه نیز نه بعد نیل به سلطنت نسیه که ‌لازم است نقداً و هم اکنون در فاصله گیری روشن از طرفداران پادشاهی استبدادخو رونما شود”.
نوشته فوق اگر از سوی کسانی طرح می‌شد که در زمان حکومت محمد رضا شاه، درکی متعارف و نزدیک به الگوهای تجربه شده در غرب از امر دموکراسی داشتند و ناریخ سلطنت پهلوی را از فراز زمان، بر اساس همان درک به پرسش و نقد می‌کشیدند، در این صورت آنها هم به لحاط اخلاقی و هم سیاسی کاملا محق بودند، اما کسانیکه در آن زمان زیر لوای سوسیالیسم و کمونیسم به دنبال ایجاد یک جامعه تک صدایی و توتالیتر بودند و حتی هنوز هم از افسون انقلاب “کبیر اکتبر” رها نشده‌اند، چنین رویکردی پذیرفتنی نیست. از این هم فراتر، نویسنده حتی تحمل آن را ندارد که فرزند شاه یادی ازاقدامات مثبت پدر و پد بزرگش بکند(به کلمه جا که من در متن نوشته فوق بولدکرده ام توجه شود). حوب، این رفتار وروش جز طلبکاری و توقع نابجا از دیگری و رفتار دوگانه در برخورد با تاریح خود و گذشته دیگران، معنای دیگری ندارد. آیا حمل نام و تابلوی چپ و حس تعلق به نیروهای آنها، الزاما ما را در سمت درست تاریخ قرار میدهد؟ مسلما نه. در این صورت طرف مقابل کاملا حق دارد به ما بگوید” شمایی که خودقبلا نه بویی از دموکراسی برده بودید و نه به دنبال بر قراری حکومتی به جزجمهوری‌های خلقی و سوسیالیستی تک صدایی بودید، چرا ابتدا یقه خودتان را نمیگیرید، مگر گفتن از زشت خویی دگران باعث نکورویی میشود؛ “در خود آن به که نیکتر نگری- اول آن به که عیب خود گویی”. من زحمت خواننده این بحث را کم میکنم و با تعویض جای مشروطه وسلطنت با جمهوری وجمهوریت و چند عبارت دیگر، نویسنده مطلب فوق را در مقابل همان طلب‌هایی قرار میدهم که وی پرداخت آن را از طرف مقابل انتظار می‌کشد:
“...لازمه جمهوری‌خواهی با تفسیر دموکراسی عمل به دموکراسی است از همین حالا، این واقعیت دارد که پرسشگر و منقد فوق در سه دهه‌ی گذشته کم از دمکراسی نگفته‌ و بارها بر حق دمکراتیک مردم در تعیین نوع نظام اذعان داشته است. گرچه، اندک هم نبوده‌اند مقاطعی که در آنها، یا آمده بر سر شوق از تغییراتی در جهان و یا قرار گرفتن زیر وسوسه‌‌ی افراطیون چپ‌گرا ، دمکراسی‌‌خواهی‌اش سر از ایده‌های شکست خورده ضد دمکراتیک درآورده است. سخنان ایشان در برخی سالگردها و مناسبت‌های خاص اما از آنجا که غالباً کلام ‌بر دمکراسی ‌می‌راند، منطقاً ناگزیر است دمکرات بودن ‌خود را دست‌کم در جمهوری‌خواهی واقعی نشان دهد. غیر این مسئله است؛ زیرا جمهوری اگر از پایه دمکراتیک نیست، حرکت ابهام‌گونه ‌در آن مخصوصاً در شرایط کشوری چون ایران، ره به دیکناتوری و استبداد می‌برد.
این پرسش از آقای نویسنده مطلب “انتظارات برای پیشرفت جنبش” مدعی دمکراسی - برای ایشان در شکل جمهوری – هنوز هم پاسخ نگرفته که چرا در نقد خویشاوندی‌های ایدئولوژیک خود با اسلام سیاسی، هیچ نقبی به بنیادها نزده است. در مقابل، چرا باید جا و بی‌جا از خدمات حزب توده در دهه ۲۰ تا ۳۰ و سازمان چریکهای فدایی خلق در قبل و بعد از انقلاب سخن بگوید؟ مگر شرط مقدم جمهوری سکولار و دموکراتیک ‌مرزبندی با عدول از اصول بنیادین آن توسط هرکس چه در امروز و چه در گذشته ‌نیست؟ باور به جمهوریت در معنای دمکراسی جمهوری، می‌باید خود را نه در لفظ بل در عمل محک زند و جمهوری خواهی نیز نه بعد نیل به حمهوری نسیه که ‌لازم است نقداً و هم اکنون در فاصله‌گیری روشن از طرفداران چپ توتالیتر و دشمن دموکراسی رونما شود.
موارد صرفا مربوط به دو نمونه فوق نیست، مستندات متعدد دیگری از این قبیل، در نشریه به پیش و جود دارد که در طول زمان به چشمم خورده‌اند و من نیازی به ذکر آنها در این جا نمیبینم.
۲- آقای نادر عصاره نوشته‌اند: “کمی بیشتر در باره «کپک» از نظر آقای جیلو بدانید:
گرچه ممکن است همگی بر گذار و سرنگونی رژیم خامنه‌ای با مرگ بر دیکتاتوری همراهی نشان دهند اما اختلافاتی هم هست: یکی بر ‌وفاق و قبول شرایط بازی دموکراتیک در زندگی ایرانیان باهم تاکید می‌کند، دیگری نسل ۵۷ و ملیتها را که تجزیه طلب می‌نامد، حذف می‌کند. یکی برای دموکراسی، وجود احزاب را حیاتی می‌داند، دیگری به حزب‌ستیزی و چپ‌ستیزی دست‌زده و می‌خواهد احزاب را دور بزند. یکی با تمرکززدایی و تقسیم قدرت رفع تبعیض را می‌خواهد، دیگری خواستار الیگارشی تمامیتخواه است. یکی اهل گفتگو و مساوات و انصاف است، دیگر خشونت کلامی از مختصات امروزش است تا فردا اگر بتواند به خشونت فیزیکی دست ببرد. یکی به جامعه مدنی و چهره‌های معتبر غالبا زندان کشیده در داخل کشور احترام می‌ذارد، دیگری اینها را به دروغ بدنام می‌کند”.
من به راستی متوجه نشدم که کامنت شما برای ثبوت همراهی من است با افکار و اعمالی که شما در نوشته خود در “به پیش” به نقد آنها نشسته‌اید یا منظور دیگری داشتید!؟
در واقعیت امر نمی‌توان با اغلب آنچه که گفته‌اید همراهی نکرد، اما اختلاف من با شما آن رویکردی است که در پاسخ به آقای علی پورنقوی نوشتم: “نویسنده(که شما باشید) کوشیده است با استنادی گزینشی به برخی شواهد موجود و نیز پیش فرضهای متعدد و ... ، بگوید که “یکتاگرایی علیه تکثر گرایی”، “برخورد حذفی با چهره‌های معتبر برای عموم”، “برخورد حذفی با احزاب سیاسی” و غیره به و فور در جبهه رقیب جمهوریخواهان و چپ‌ها یعنی سلطنت طلبان یافت می‌شود بدون اینکه حتی یک اشاره کوچکی به پدیده‌های مشابه در سمت خود و مضرات و خطرات ناشی از آن در روند جنبش موجود و آینده آن بکند. قبل از این هم مطالب مشابه متعددی به قلم مسئولین حزب چپ از جمله دوست گرامی بهروز خلیق، مشابه همین نوشته در نشریه به پیش انتشار یافته است. چنین توصیفی عامدانه و آگاهانه دوست دارد فقط بخشی از واقعیت موجود را به معرض دید بگذارد و نتایج مورد پسند خود را که میتواند هر چیزی را هم شامل شود، در اذهان بنشاند
نمی‌توان تردیدی داشت که بدون وجود و مشارکت و رقابت فعال احزاب سیاسی در روند برپایی دموکراسی، امکان استقرار استبداد دیگری وجود خواهد داشت. اما، اولا ما در مرحله برپایی دموکراسی قرار نداریم و تا مادامی که جمهوری اسلامی در قدرت است، از وجود احزاب دموکراتیک در ارتباط ارگانیک با طبقات و اقشار اجتماعی خبری در کار نخواهد بود، ثانیا نه حزب چپ و نه هیچ حزب دیگری جز احزاب اصلی کردی، تاثیری بر سیر و سلوک جنبش موجود در درون کشور ندارند، در عوض، شخصیت‌ها حقوق بشری، ورزشی و سیاسی و فعالین حقوق زنان و بعضی رسانه‌های فارسی زبان مقیم خارج از کشور دهها میلیون ایرانی را تحت تاثیر رفتار و گفتار روزانه خود قرار می‌دهند، که برخی‌ها در احزاب و محافل موجود اساسا ظرفیت درک و تحمل آنها را ندارند و به همین خاطر هم بخشی از مشغله ذهنی و کار روزانه شان بر علیه این افرد و رسانه‌هاست. این واقعیتی است که هم احزاب مخالف حمهوری اسلامی، از جمله احزاب چپ بیش از آنکه از سوی رقبای خود در معرض خطر حذف شده باشند قبلا بطور “خدایی” با سرکوب شدید از جامعه ایران حذف شده‌اند و نفوذی درداخل کشور ندارند. از سوی دیگر اما، آنها هزمان و یا درموراد متعددی قبل از اینکه توسط رقبای خود درسمت راست جنبش حذف شوند، توسط رفقا و رقبای چپ خود حذف می‌شوند. این حذف نقد، بسی مضرتر از آن حذف نسیه‌ای ست که ممکن است در جریان ائتلاف‌های فردا رخ دهد. به یاد بیاوریم که حزب چپ به همراه سه جریان جمهوری‌خواه دیگر، بیانیه‌ای را در سال ۲۰۱۹ منتشر کرده و جمهوری‌خواهانی را که می‌کوشیدند در قالب شورای گذار، ائتلافی را با مشروطه خواهان شکل دهند، بایکوت و تحریم کردند، تقریبا تمام محافل و سازمانهای متعدد کمونیستی- کارگری و سوسیالیستی و حتی بخشی از فداییان، حزب چپ را از معادلات سیاسی خود بطور کامل خود حذف کرده‌اند. همین ماه آوریل-می گذشته در سال ۲۰۲۲ ما شاهد انشعاب سازمان فداییان اکثریت از حزب چپ بودیم که هر دو طرف ترجیح دادند آن را با سکوت برگزار کنند. اکنون تنها حزبی که تا حدی ظرفیت بالقوه برای نزدیکی با حزب چپ و یا فداییان اکثریت دارد، حزب توده ایران است، ولی حتی در این مورد هم یک نمونه کوچک همکاری بین آنها شکل نگرفته است. اما اتحاد حمهوری خواهان و فداییان اکثریت قبل از تشکیل حزب چپ و بعدا حزب چپ، بارها از سوی چندین ائتلاف و محافل نزدیک به آقای رضا پهلوی و ... برای گفتگو و بررسی امکان همراهی و همکاری بر سر مواضع مشترک احنمالا موجود، مورد مراجعه قرار گرفته و به همه آنها جواب رد داده و به دست خود خود را حذف کرده‌اند. حزب چپ تاکنون در این موراد، سخنی با بیرون از خود نگفته که هیچ، بر عکس، از صدای “پای فاشیسم” و سیاست‌های حذفی رقبای مشروطه‌خواه و سلطنت‌طلب بر علیه حود و دیگران سر هر فرصتی سخن گفته است. برخوردهای مخرب و حذفی طیفی از نیروهای سلطنت‌طلب بر همه ما روشن است (نشانه‌هایی وجود دارد که علاوه بر نقش مراجع افراطی در این طیف، اداره و هدایت آنها از سوی نهادهای اطلاعاتی در جمهوری اسلامی هم وجود دارد). اما، اولا چنین گرایشی در شکل و شمایل مضمون دیگری از جمله در خود حزب چپ و در میان طیف‌های مختلف نیروهای چپ، هم بر علیه هواداران سلطنت و هم بر علیه همدیگر چندین دهه است وجود دارد، که متاسفانه هیچ یک از مسئولین حزب چپ تا کنون کلمه‌ای در مورد آن، سخن نگفته‌اند، شاید چون آنها نام چپ بر پیشانی خود دارند و یا شاید هم بر اساس آموزه‌های کهنه، چون در جبهه کار و زخمت و خلق قرار دارند باید ساکت ماند حرفی نزد؟ یا شاید هم وزن کوچک مجموعه آنها، چنین سکوتی را ایجاب کرده است؟ اما در مورد طیف راست اپوزیسیون که لابد در صف سرمایه و دشمن قرار دارند، هیچ فرصتی برای حمله از دست نرفته است. اما هیچ حزب و جریانی از جمله حزب چپ، هیچوقت با حذف خود از گفتگو و همکاری با دیگران و یا با حذف دیگران از گفتگو و همکاری بر سر اهداف مشترک، نه قادر به کنترل و تضعیف پدیده‌های حذفی و رقابتهای ناسالم خواهد بود ونه خواهد توانست پایه هیا اولیه‌ای را برای مناسبات عادی و غیر خصمانه با دیگران، در عین رقابت‌های حزبی و سیاسی در مسیر تحقق اهداف خود، پی‌ریزی کند.
با سپاس اصغر جیلو


■ با سلام متقابل آقای علی پورنقوی واقعیت این است که زیاد متوجه جواب شما و سئوال فرق بین شخصیت حقوقی و حقیقی نشدم. لذا معنی مناسبت حقوقی در رابطه با این نوشته خود درک نکردم. خوشحال خواهم شد اندکی واضح‌تر و ساده‌تر بنویسد که قابل فهم بنده شود. من چنین برداشت کردم که نظر شما این است که در مورد موضع‌گیری حزب چپ در رابطه با بیانیه مشترک ۶ نفر خلاف آن چیزی است که آقای جیلو نوشته‌اند. از آن جائی که برایم موضع‌گیری جریان‌های چپ که روزگاری زیر علم یکی از آن‌ها سینه می‌زدم و هنوز برایم مهم است که ببینم چه موضعی می‌گیرند. نظر خودم را نوشتم فکر کنم ناراحتی شما از این است که من مورد خطاب قرار نگرفته چرا دخالت بیجا کردم. اگر برداشتم درست باشد از این بابت عذر می‌خواهم.
دبیری داشتیم در زنجان که سر بازار می‌ایستاد و به دختران زیبای زنجانی سلام می‌داد. آمدند گرفتش که چرا سلام می‌دهی گفت ببخشید از اسلام یک سلام مانده اگر می‌خواهید آن را هم نمی‌دهم. من هم از آن گذشته طولانی یک حساسیت نسبت به موضع‌گیری ها و کارکرد چپ مانده که هر از گاهی از سر درد و نزدیکی یک انتقاد می کنم حال اگر این امر هم موجب ناراحتی دوستان است .چشم دیگر هیچ حساسیتی نسبت به عمل‌کردها و مواضع منتشر شده در ارگان رسمی شما نشان نمی‌دهم! تا مرز های مناسبات حقوقی را در هم نشکنم!
با احترام ابوالفضل محققی


■ گفتمان شمایان همه بوی کپک می‌دهد!
راستش آدم گریه‌اش می‌گیرد از این همه جنگ هفتاد و دو ملتی برای یک اتحاد حداقلی و ایجاد یک جبهه برای خلاصی از شر حکومت اسلامی. کپک زده گی را در هر طیفی از این جریانات می‌توان دید. هر حزب و دسته چند نفره‌ای قبل از هر چیزی در پی زدن میخ اوهام خودش بر سندان واقعیت است و جنبش مردم هم به راه خود و رژیم نکبت هم خوشحال از معرکه گیری اپوزیسیون.
اخیرا هم کلی اگر و مگر باب شده که حکومت اگر صدای مردم را بشنود و چنین کند چنان می‌شود. یا اینکه ضرر زن زندگی آزادی از فایده‌اش بیشتر است. یعنی اینکه زنده باد همان روش دریوزگی برای اصلاح رژیم غیرقابل اصلاح و امتحان پس داده از داخلش. کار خیلی‌ها هم شده تف کردن توی سوپ چهار نفر آدم هم که با هم جمع شدند تا صدای مردم باشند. به جای کوشش برای ایجاد جبهه و امیدوار کردن و به میدان آوردن میلیون‌ها قشر به اصطلاح خاکستری یا مردد، کار عده‌ای شده: دیو کردن شاه و پدرش (هر چند دیکتاتور) فرشته دیدن مصدق (با اشتباهاتش) انقلاب ۵۷ را پیروزی دانستن چپ های ۵۷ را با یک چوب زدن دنبال انقلاب کارگری در ایران بودن زدن و نفی تمدن غرب به بهانه امپریالیستی بودنش و همسویی پنهان و آشکار با شرق و حکومت اسلامی.
به امید فرا گیر شدن جنبش بیشتر مردم ایران و ایجاد نهادی مترقی برای دوران گذار
سالاری


■ آقای محققی سلام
اجازه دهید عذر شما را نپذیرم؛ نه به دلیل گرانجانی، بل به این دلیل که نمی دانم چرا شما تذکر من را حمل بر ناراحتی ام کرده اید. آقای جیلو نسبتهائی به نشریۀ “به پیش” (یک شخصیت حقوقی) داده است. من از او خواسته ام آنچه را که نسبت داده، مستند کند. مهم مستند کردن این نسبتهاست، خواه توسط او خواه توسط شما.
شما در پاسخ، به جای استناد به “به پیش”، به این و آن شخصیت حقیقی استناد می کنید، بی آن که حتی در مورد آنان نیز صدق نسبتهای داده شده را نشان دهید. یعنی فقط ابعاد نسبتها را گسترش می دهید.
امیدوارم روشن باشد چرا دعوت به رعایت فرق شخصیت حقیقی و حقوقی، و همچنین مناسبات حقوقی کردم.
با احترام علی پورنقوی


■ جناب جیلوی گرامی. تنها میگویم «جانا سخن از زبان ما می‌گویی». بیش از این چیزی نمی‌گویم، چون من هم بارها همین سخنان را گفته‌ام، و در میان این گروه گوش شنوایی نمی‌بینم. شاد و تندرست باشی.
بهرام خراسانی


■ جناب خراسانی، با سپاس بسیار از همدلی شما كه مایه دلگرمی است.
پايدار باشيد  اصغر جيلو




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024