جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳ -
Friday 4 October 2024
|
ايران امروز |
کتاب آناتومی انقلاب کرین برینتون در سال ۱۹۶۵ منتشر شد. این کتاب در واقع بررسی تطبیقی انقلابهای کلاسیکی چون انقلاب آمریکا، انگلستان و انقلاب روسیه را شامل میشود که با دقتی ستودنی به تفاوتها و شباهتهای آنها اشاره کرده است. کرین برینتون در این کتاب دستکم چهار عامل را در وقوع انقلابات سیاسی حائز اهمیت میداند که تلاش میکنم به اختصار آنها را مطرح کنم.
۱- افراد تمام طبقات اجتماعی احساس بیقراری کنند و دچار انواع محدودیتها شوند و در ارتباط با جامعه، دین، اقتصاد یا حکومت دچار تنش شوند.
۲- روشنفکران، دانشوران و نخبگان اپوزیسیون راه را برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی فراهم کنند و اتحاد و همبستگی خود را با گروههای انقلابی اعلام کنند
۳- دولت یا حکومت قادر به برآورده کردن نیازهای جامعه نباشد و یا اینکه نتواند امور مالی خود را بسامان کند. به لحاظ اقتصادی دچار ورشکستگی شود یا سعی کند با اعمال مالیاتهای سنگین و غیر عادلانه خود را سرپا نگه دارد
۴- و در نهایت اینکه رهبران حاکم و نخبگان مسلط و مستقر در قدرت دچار شک و تردید شوند که میتوان آن را نوعی بحران هژمونیک یا گفتمانی تلقی کرد.
اگر به دقت به این چهار عامل نگاه کنیم میبینیم که هر چهار مورد در باره جامعه ایران مصداق عینی دارد و در واقع ایران در آستانه یک انقلاب سیاسی است.
متفکر دومی که درباره انقلاب نظریه داده است چالمرز جانسون است. وی حداقل سه عامل را در وقوع انقلاب یا سوق دادن جامعه به سوی انقلاب اساسی و حائز اهمیت میداند:
۱- نظام سیاسی حاکم دچار کژکارکردی یا بدکارکردی متعدد باشد. یعنی در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نتواند کارکرد مناسب و درستی ارائه بدهد که این بدکارکردی نظام را دچار بحران مشروعیت میکند.
۲- نه تنها سیستم حاکم دچار بدکارکردی باشد بلکه نخبگان سیاسی حاکم هم از خود سخت گیری نشان دهند و یا دارای انعطاف پذیری کافی نباشند که خود را با شرایط نوظهور وفق دهند
۳- در کنار این دوعامل فوق عامل فقدان سودمندی هم دخیل است بدین معنا که جامعه احساس کند نظام حاکم به لحاظ ساختاری سودمند نیست و وجود و تداوماش جز ضرر برای جامعه ندارد.
بار دیگر اگر به این سه عامل یا شرط وقوع انقلاب نگاه کنیم میبینیم که ایران واجد هر سه شرط فوق است. نظام سیاسی حاکم در ایران نه تنها به لحاظ ساختاری سودمندی ندارد و دچار کژکارکردی و بدکارکردی چندگانه است انعطافناپذیری نخبگان حاکم هم بر حدت و شدت آنها میافزاید. اگر چالمرز جانسون بود قطعاً میگفت ایران در وضعیت فعلی درآستانه انقلاب است.
البته جانسون به شش نوع انقلاب اشاره میکند که درک و فهم آنها خالی ازفایده نیست:
۱- انقلاب هزارهای: که در آن نخبگان اپوزیسیون تحت یک رهبری معنوی یا نمادین توده مردم را هدایت میکنند.
۲- انقلاب ژاکوری: که در آن انقلاب با خیزش خودجوش تودهها آغاز میشود و الزاماً رهبر ندارد.
۳- انقلاب ژاکوبنی: که در آن نخبگان ایدئولوژیک تودهها را هدایت میکند و رهبری به صورت جمعی است.
۴- انقلاب آنارشیستی: که در آن نخبگان تودهها را هدایت میکنند اما نه ایدئولوژی مشخصی در کار است و نه راستا و جایگزین آن معلوم است.
۵- کودتا: که یک گروه نخبه نظامی از طریق زور جایگزین نخبگان حاکم قبلی میشود.
۶- انقلاب تودهای میلیتاریزه شده: که در آن نخبگان تودهها را مسلح میکنند اما مسیر را برای آنها مشخص نمیکنند.
شرایط کنونی ایران نشان میدهد که دستکم تا حالا فاقد یک رهبری نمادین فردی یا جمعی است یعنی از جنس انقلاب هزارهای و ژاکوبنی نیست. و بیشتر از نوع انقلاب ژاکوری، آنارشیستی است که اگر در طی مسیر انقلابی رهبری فردی و جمعی خود را بیاید میتواند به انقلاب هزارهای منجر شود اما اگر کماکان فاقد رهبری باشد با سرکوب نظام حاکم، ای بسا انقلاب آنارشیستی به یک انقلاب تودهای میلیتاریزه شده ختم شود که قاعدتاً ضررش بیشتر از خیرش خواهد بود و یک عامل اساسی در نپیوستن بخشی از مردم به جنبش انقلابی همین وضعیت آنارشیک بودن آن است.
جیمز دوفرنزو دیگر اندیشمند سیاسی حداقل پنج عامل را در وقوع انقلاب برمیشمارد:
۱- ناکامی و احساس یاس جمعی در جامعه
۲- انگیزه اتحاد بخش و وحدتآفرینانه
۳- نخبگان ناراضی جدی در جامعه وجود داشته باشد
۴- نظام سیاسی دچار بحران سیاسی شدید باشد و در نهایت
۵- کانتکست جامعه جهانی پذیرای آن باشد.
اگر به عوامل فوق نگاه کنیم هر چهار عامل اساسی اولی در مورد ایران شدیداً مصداق دارند و اپوزیسیون ایران در خارج از کشور تلاش میکند عامل پنجم را نیز محقق کند و با برپایی تظاهرات و لابیگری دولتها و جامعه بینالمللی را به پذیرش صدای انقلابی مردم ایران تشویق و ترغیب کنند.
تد اسکاچپول در کتاب دولتها و انقلابهای اجتماعی دو متغیر را در وقوع انقلاب بسیار اساسی میداند:
۱- بحرانهای متعدد که دولت را دچار چالش کند و دولت نتواند نخبگان را هدایت کند و بنابراین تفرقه و تشتت در میان نخبگان حاکم زیاد باشد.
۲- الگوی سلطه طبقاتی یا منازعه طبقاتی که درآن یک طبقه احساس کند میتواند با انقلاب وضعیت را به نفع خود مصادره کند.
در مورد نظریه اسکاچپول باید اشاره کرد که دولت دچار انواع بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است و تفرقه و تشتت هم تا حدودی در بین حاکمان درباره نحوه حکمرانی و شیوههای حل منازعه تفرقه دارند. اما در مورد ایران میتوان گفت که شرایط فعلی طبقاتی نیست و ناراضیان و مخالفان در هر سه طبقه فرادست، فرودست و طبقه متوسط وجود دارد. شعارهای کف خیابان و میدانی هم هیچ اشارهای به منازعه طبقاتی نمیکنند. گرچه فقر و شکاف طبقاتی، احساس محرومیت، یاس و سرخوردگی، همینطور احساس ناامنی کماکان متغیرهایی کلیدی محسوب میشوند.
خلاصه کلام این است که از منظر متفکران فوق شرایط انقلابی در جامعه کاملاً مهیاست. فقر گسترده جامعه، بحران اقتصادی و ورشکستگی نهادهای مالی و رکود بازار، احساس ناکامی جمعی و محرومیت نسبی گسترده، جوان بودن جامعه که در پی آرمانها و ارزشهایی متفاوت از ایدئولوژی حاکمان هستند و نیز تبعیضات گسترده و فقدان عدالت توزیعی و توزیع ناعادلانه قدرت و ثروت و منزلت، سختگیری و انعطافناپذیری حاکمان، تفرقه و تشتت نخبگان حاکم، وجود مخالفان جدی و روشنفکران سکولار و تنوع شبکههای اجتماعی آگاهی بخش، همه دست به دست هم دادهاند و وضعیت را در آستانه وقوع انقلابی جدید در خاورمیانه قراردادهاند. اما شکی نیست که انقلاب برای وقوعاش یک شرط لازم دیگر دارد و آن این است که حکومت در موضع ضعف باشد و قادر به سرکوب نباشد.
■ درود بر آقای عبّاسی!
من مایل حاشیهای بر آخرین «جمله» مقاله شما بنویسم. شما نوشتهاید که: «انقلاب برای وقوعش یک شرط لازم دیگر دارد و آن این است که حکومت در موضع ضعف باشد و قادر به سرکوب نباشد».
اتّفاقا حکومت فقاهتی از نخستین لحظههای اقتدار ناحقّش کاملا در موضع ضعف بود؛ و گرنه هیچگاه گیوتین اقتلوییاش را فعّال مایشاء نمیکرد. دوام ولایت فقاهتی تا امروز، نه تنها در گرو کشتار و شکنجه و آزار و غارت و تبلیغات سرسام آورانه و گسترش خرافات هولناک و بیمغز و لت و پار کردن تمام پُتانسیلهای معنوی و مادّی ایران و مردمش بوده است، بلکه برای استمرار ابدی خودش، مدام به انواع و اقسام طنابپارهها و قدرتهای خارجی به بهای امتیاز دادنهایی از کیسه منابع طبیعی ایران بخشیدن، در هر گوشه ای از جهان، چنگ انداخته است...
اگر نتوان با استدلال و منطق و واقعیّت عریانی که در برابر حُکّم فقاهتی، هر روز و هر شب، صف آرایی فریادگونه دارد، به نتیجه معقول رسید، آنگاه عُنصر تصادف و اجبار، سرنوشت امروز و فردای ایران را تا مدّتهای نامعلوم رقم خواهد زد.
حقیقت وقایع ایران نشانگر این است که مردم ایران و فرزندانشان به خطا و بلاهتی که در سال ۵۷ اتّفاق افتاد، دانش آگاهانه و بیدار گونه پیدا کرده اند و اکنون با عزمی جزم برآنند که به حیث انسانهای بالغ و با شعور و آگاه به انتخابی دیگر از فرم حکومت و همچنین گزینش کارگزاران کشوری در عرصه دولت رنگین کمانی از طیفهای مختلف، کوشش کنند. یا حکومتگران فقاهتی با اراده و خواست و آرزوی مردم، همپا میشوند و شانسی برای امروز و آینده خود رقم میزنند، یا اینکه مردم با حرکتی قهر آمیز، سیستم به غایت مزوّر و خونریز و ناحقّ فقاهتی را کله پا میکنند و بساط آنها را برای همیشه و ابد از صحنه تاریخ ایران برمیچینند.
شاد زی و دیر زی! / فرامرز حیدریان
■ جناب عباسی با درود فراوان برای یادداشت آگاهی بخش شما. علاوه بر اندیشمندانی که نام بردهاید دکتر گولداستون (J. Goldstone) هم که برای مطالعات خود در انقلابها معروف است در کتاب های خود بطور کلی پنج شرط را برای برای وقوع انقلابهای اجتماعی سیاسی لازم میداند:
وخامت مالی دولت و بحران اقتصادی در کشور، شکاف در نخبگان (الیت) سیاسی، سقوط مشروعیت (Legitimacy) حکومت، بیاعتباری ایدئولوژی حاکم و رواج ایدئولوژی جایگزین و شرایط مساعد بینالمللی برای سقوط رژیم حاکم. از آنجا که جایگزینی یک آلترناتیو سیاسی مورد قبول به جای رژیم قبلی برای پیروزی انقلابها ضرورت دارد وجود یک جایگزین سیاسی معتبر و دارای پایگاه مردمی و نیز ناتوانی رژیم در سرکوب مخالفان و یا خنثی شدن دستگاه سرکوب هم شرایط کافی برای پیروزی انقلابها خواهد بود.
ملاحظه می شود که شرایط لازم کم و بیش برای پیروزی یک انقلاب اجتماعی سیاسی در ایران وجود دارد اما هنوز دو شرط کافی وجود جایگزین سیاسی دادای اعتبار و پایگاه مردمی و خنثی شدن نیروی سرکوب تحقق نیافته است که امید میرود آنهم با شکلگیری یک جایگزین سیاسی و ریزش و امتناع نیروهای انتظامی و نظامی از سرکوب مردم تحقق یابد. در ضمن خانم تدا اسکوکپل Theda Skocpol محقق هاروارد و صاحبنظر انقلابهای اجتماعی سیاسی که کتاب معروف دولتها و انقلابهای اجتماعی را نوشته مقالهای هم در مورد انقلاب ۱۳۵۷ ایران دارد.
خدیوی
■ جناب عباسی - فکر میکنم این کتب را در پاییز ۵۷ در زمان اعتصابات خواندم - بنام کالبد شکافی انقلاب. در آخر نویسنده به این نتیجه میرسد که پس از پیروزی بتدریج نیروی انقلابی ضعیف شده و نیروی سازندگی و میانه و مدارا به قدرت میرسد.. ما هم با آمدن دولت رفسنجانی بطور محدود و در دوران خاتمی محسوس تر شاهد پیش بینی نویسنده کتاب بودیم. بنظر شما پس چه شد که ان پیشبینی به وقوع نپیوست؟
کاوه کیان
| ||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|