يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
دیوید لاهنو و جاشوا چافین
وال استریت ژورنال – ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵
در روزهای پس از حملات تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توسط حماس علیه اسرائیل، ساختمان امپایر استیت، برج ایفل و دروازه براندنبورگ با نورهای آبی و سفید، رنگ پرچم اسرائیل، روشن شدند؛ نشانهای از اینکه بسیاری از کشورهای غربی در کنار اسرائیل ایستاده بودند، پس از آنکه این کشور بدترین تلفات یهودیان از زمان هولوکاست را تجربه کرده بود.
اما در نزدیک به دو سال گذشته، عملیات مستمر اسرائیل در غزه این همدلی را فرسوده و اکنون این کشور را در آستانه تبدیل شدن به یک دولت منفور، حتی در میان متحدان قدیمیاش، قرار داده است. حملات مکرر نظامی در غزه دهها هزار غیرنظامی را کشته، صدها هزار نفر را آواره کرده و به گسترش گرسنگی و احتمالاً قحطی انجامیده است. همه اینها در عصری رخ داده که شبکههای اجتماعی هر روز تصاویر ویرانی را بر صفحه میلیاردها تلفن همراه در سراسر جهان به نمایش میگذارند.
«اسرائيل جنگ بر سر قلبها و ذهنها باخته شده است.» هاوارد وولفسون، استراتژیست باسابقه حزب دموکرات آمریکا، اخیراً در یک پادکست چنین گفت. او افزود: «واقعیت این است که افکار عمومی بسیار سریع و بهشدت علیه اسرائیل در حال تغییر است.»
حمله این هفته اسرائیل به رهبری سیاسی حماس در قطر، تازهترین اقدام بحثبرانگیز دولتی است که به رهبری نخستوزیر بنیامین نتانیاهو هرچه بیشتر در حمله به دشمنانش، بدون توجه به افکار عمومی جهانی، جسور شده است. اسرائیل پیشتر ترورهای هدفمند در کشورهایی چون لبنان و ایران انجام داده بود، اما این بار حمله در قلمرو یک متحد آمریکا صورت گرفت و رهبران حماس را هدف گرفت که گرد هم آمده بودند تا درباره طرح آتشبس آمریکا برای غزه گفتوگو کنند. پیام این اقدام روشن بود: اسرائیل در حال حاضر علاقهای به مذاکره ندارد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، گفت که با تمایل اسرائیل برای نابودی حماس همدردی میکند، اما بهشدت این حمله را محکوم کرد و گفت که این اقدام «منافع آمریکا یا اسرائیل را پیش نمیبرد.» آلمان و بریتانیا این حمله را محکوم کردند و کانادا اعلام کرد که در حال «ارزیابی روابط خود» با اسرائیل است.
ترامپ در کنار بسیاری از متحدان دیرینه اسرائیل نگران آسیب دیدن وجهه این کشور بهعنوان تنها دموکراسی در خاورمیانه است. او هفته گذشته گفت: «ممکن است آنها در جنگ پیروز شوند، اما در جنگ روابط عمومی در جهان برنده نیستند، و این دارد به آنها ضربه میزند.»
امروز ۶۰ درصد آمریکاییها میگویند با اقدامات نظامی اسرائیل در غزه مخالفند. تنها ۳۲ درصد موافقند، در حالی که این میزان در ماه پس از ۷ اکتبر بیش از ۵۰ درصد بود. برای نخستین بار از سال ۲۰۰۱ که این پرسش مطرح شد، شمار آمریکاییهایی که میگویند با فلسطینیان همدلی دارند (۳۷ درصد) از کسانی که با اسرائیل همدلی دارند (۳۶ درصد) بیشتر شده است. نیمی از جمهوریخواهان یا حامیان جمهوریخواه زیر ۵۰ سال نیز اکنون میگویند دیدگاهی منفی نسبت به اسرائیل دارند.
در سراسر اروپا، اسرائیل اکنون پایینترین سطح محبوبیت خود را تجربه میکند. نزدیک به نیمی از بزرگسالان بریتانیایی میگویند اسرائیل با فلسطینیها همانگونه رفتار میکند که نازیها با یهودیان در هولوکاست رفتار کردند، و نگرشهای یهودستیزانه در بریتانیا طی پنج سال گذشته دو برابر شده است. جنگ جاری موجب افزایش موج یهودستیزی در سراسر جهان شده و زندگی میلیونها یهودی را دشوارتر کرده است، در حالی که پرسشی ناخوشایند درباره فلسفه صهیونیسم پیش میکشد: آیا باید حفاظت از یهودیان در اسرائیل به بهای قرار گرفتن یهودیان در دیگر نقاط جهان در معرض تهدیدهای تازه تمام شود؟
اسرائیل در کوتاهمدت با نابود کردن حماس در غزه و حزبالله در لبنان و نیز عقب راندن برنامه هستهای ایران، خود را امنتر کرده است. اما بسیاری از تحلیلگران معتقدند دو سال اخیر جنگ میتواند امنیت بلندمدت این کشور را تضعیف کند، زیرا خصومت در جهان عرب و اسلام، از جمله در میان کشورهای معتدل خلیج فارس، تشدید شده و حمایت متحدان اسرائیل بهویژه آمریکا، بریتانیا و آلمان رو به کاهش گذاشته است.
مایکل کوپلُو از «انجمن سیاست اسرائیل» در واشنگتن میگوید: «وقتی جنگ متوقف شود، اوضاع به حالت پیشین باز نخواهد گشت. تصویر مردم از اسرائیل بهگونهای پایدار تغییر خواهد کرد و این تغییر انواع پیامدها را برای اسرائیل در حوزههای اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی در پی دارد.»
تظاهرات طرفداری از فلسطینیها در ملبورن استرالیا
پیامدهای این روند برای سیاست آمریکا میتواند بسیار عمیق باشد. کوپلُو معتقد است که مناقشه اسرائیل و فلسطین به بزرگترین مسئله سیاست خارجی دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری آینده بدل خواهد شد و دولت بعدی دموکراتها ـــ هر زمان که بر سر کار بیاید ـــ ممکن است فروش سلاح به اسرائیل را محدود کند. استراتژیستهای دموکرات همچنین نگرانند که نامحبوب شدن اسرائیل، شانس جاش شاپیرو، فرماندار یهودی ایالت پنسیلوانیا و یکی از حامیان دیرین اسرائیل، را در صورت تلاش برای کسب نامزدی حزب دموکرات در انتخابات ۲۰۲۸ نابود کند.
از «داوود» تا «جالوت»
افول جایگاه اسرائیل همچنین به ظهور زهران ممدانی، سیاستمدار ۳۳ ساله سوسیالیست و از منتقدان صریح اسرائیل، دامن زده است؛ کسی که در حال حاضر بخت اول پیروزی در انتخابات شهرداری نیویورک در نوامبر به شمار میرود. این امر او را به نخستین شهردار مسلمان شهری بدل خواهد کرد که پس از تلآویو دومین جمعیت بزرگ یهودیان در جهان را در خود جای داده است. بردلی توسک، استراتژیست سرشناس دموکرات، میگوید: «میتوانم استدلال کنم که اگر نتانیاهو نبود، ممدانی هم نبود.» در همین حال، چهرههای برجسته جنبش «اول آمریکا» (MAGA) متعلق به ترامپ، از جمله تاکر کارلسون و استیو بنن نیز علیه اسرائیل موضع گرفتهاند.
اسرائیل همواره نسبت به نحوه برداشت جهانی از خود حساس بوده است. بخشی از این حساسیت ناشی از نیاز یک کشور کوچک در منطقهای خصمانه به داشتن متحدان قدرتمند است. اما از جنبه عاطفی نیز برای تنها کشور یهودی جهان مهم است که جایگاهی پذیرفتهشده در جهان داشته باشد. اکنون جنگ، هر دوی این اهداف را در معرض خطر قرار داده است.
چندین کشور غربی که سنتاً روابط دوستانهای با اسرائیل داشتهاند ـــ از جمله فرانسه، بریتانیا، کانادا، استرالیا و بلژیک ـــ قصد دارند در اواخر این ماه بهطور رسمی کشوری به نام فلسطین را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که سالها در برابر آن مقاومت کرده بودند. مقامهای اسرائیلی میگویند این امر در جهان عرب بهمثابه پاداشی برای حمله حماس تلقی خواهد شد. آلمان، دومین تأمینکننده بزرگ تسلیحات اسرائیل، بخشی از صادرات سلاح خود به این کشور را متوقف کرده است.
جورجیا ملونی، نخستوزیر ایتالیا و یکی از حامیان دیرینه اسرائیل، اخیراً گفت: «ما در دفاع از اسرائیل تردید نکردیم، اما در عین حال اکنون نمیتوانیم در برابر واکنشی که بسیار فراتر از اصل تناسب بوده، سکوت کنیم.»
دهها دانشگاه، عمدتاً در اروپا، روابط خود را با دانشگاههای اسرائیل قطع کردهاند. رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تلآویو میگوید نوعی بایکوت خزنده در حوزه پزشکی علیه اسرائیل در حال شکلگیری است، از جمله محروم کردن پزشکان اسرائیلی از فرصتهای کارآموزی در خارج.
در سال ۲۰۱۹ اسرائیل میزبان مسابقه سالانه آواز یوروویژن بود. «در آن زمان»، آمیت سگال، روزنامهنگار اسرائیلی، در یک پادکست اخیر یادآوری کرد: «اسرائیل کشوری بود که بهعنوان مقصد گردشگری معرفی میشد. در لندن یا پاریس میتوانستید آگهیهایی برای سفر به اورشلیم یا تلآویو ببینید. اما امروز، اسرائیل مترادف با غزه، قحطی و گرسنگی است.» انجمن پخش اروپا قرار است در دسامبر رأیگیری کند که آیا اسرائیل را از یوروویژن کنار بگذارد یا نه؛ ایرلند اعلام کرده اگر اسرائیل شرکت کند، این کشور شرکت نخواهد کرد. انجمن مربیان فوتبال ایتالیا نیز خواستار تعلیق اسرائیل از عضویت در فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) شده است.
مردم مسنتر بیشتر احتمال دارد اسرائیل را همچون کشوری جوان و جسور به یاد بیاورند که برای بقا در برابر همسایگان خصمانهاش و همچنین در برابر تروریسم فلسطینی ـــ از المپیک ۱۹۷۲ مونیخ تا انتفاضههای اول و دوم ـــ میجنگید. آنها همچنین ممکن است به خاطر داشته باشند که رهبران فلسطینی بارها پیشنهاد تشکیل کشوری در کرانه باختری و غزه را رد کردند.
بحران گرسنگی در غزه
اما نسل جوانتر، اسرائیل را بیشتر بهعنوان مجری اشغال خشن سرزمینهای فلسطینی میبیند. همزمان، سیاست داخلی اسرائیل به سمت راست حرکت کرده و ایده الحاق دائمی کرانه باختری ـــ که بیشتر اسرائیلیها از آن با نامهای کتاب مقدسی یهودا و سامره یاد میکنند ـــ از حاشیه به جریان اصلی سیاست منتقل شده است. در نتیجه، اسرائیل اکنون کمتر شبیه داوود و بیشتر شبیه جالوت دیده میشود.
در مناقشات گذشته با حماس، نتانیاهو استدلال میکرد که دیدگاه جهانی نسبت به اسرائیل همیشه پس از پایان درگیریها بهبود مییابد، اما این جنگ بسیار طولانیتر از جنگهای قبلی ادامه یافته است. به نظر میرسد بسیاری از اسرائیلیها از توضیح و دفاع از خود دست کشیدهاند و متقاعد شدهاند که جهان همواره علیه آنها جانبداری خواهد کرد. آنان به اتهام «نسلکشی» اشاره میکنند که تقریباً بلافاصله پس از آغاز حمله متقابل اسرائیل مطرح شد.
بسیاری از دوستان اسرائیل، از جمله یهودیان، از بیتوجهی این کشور به تصویر جهانیاش ناراحتند. وولفسون میگوید: «یا آنها نمیفهمند چه اتفاقی دارد میافتد، یا پیامدهای آنچه در حال رخ دادن است را درک نمیکنند.»
در هر جنگی دو میدان وجود دارد: میدان نبرد واقعی که در آن جنگ صورت میگیرد، و جنگ اطلاعات و روابط عمومی برای به دست آوردن قلبها و ذهنها. در جنگ غزه، اسرائیل بهوضوح در میدان نبرد نظامی دست بالا را دارد، اما در عرصه اطلاعاتی با موانع بسیار بزرگتری روبهرو است.
کشتارهای ۷ اکتبر و ابعاد گسترده و وحشیانه آن تنها یک روز به طول انجامید، در حالی که واکنش نظامی اسرائیل نزدیک به دو سال ادامه یافته است. معدود تصاویر عمومی از حمله حماس ظرف چند روز جای خود را به تصاویر ویرانی در غزه و اجساد غیرنظامیان داد؛ تصاویری که اکنون ۲۳ ماه است بارها و بارها تکرار میشوند.
شیمعون (شلومو) بنعامی، وزیر خارجه پیشین اسرائیل، نوشت: «اسرائیل ماهیت میدانهای نبرد امروز را درونی نکرده است؛ میدانهایی که اکنون شامل عرصههای عمومی جهانی و گرداب آشفته رسانههای اجتماعی نیز میشود ـــ عرصههایی که در آنها، حماس، طراح یکی از شنیعترین حملات تروریستی در یادها، امروز بهعنوان نماد مقاومت قهرمانانه دیده میشود.»
«انزوا مهم است»
تصویر جنگ در داخل اسرائیل با آنچه در خارج دیده میشود بسیار متفاوت است. تلویزیون اسرائیل به ندرت تصاویری از اجساد فلسطینیان در غزه نشان میدهد؛ در عوض، توجه اسرائیلیها عمدتاً بر درام ادامهدار گروگانها متمرکز بوده است (۲۵۱ نفر به اسارت گرفته شدند و ۴۸ نفر همچنان در بند هستند، که تنها ۲۰ نفر از آنها زندهاند). در نتیجه، بسیاری از اسرائیلیها نمیفهمند چرا جهان تا این حد خشمگین است، بهویژه با این استدلال که حماس آغازگر درگیری بود.
پیتر لرنر، سخنگوی پیشین ارتش اسرائیل، میگوید اسرائیل استدلالهای محکمی برای مقابله با اتهامات جنایات جنگی یا نسلکشی در غزه دارد. او میگوید اگر بیش از ۶۰ هزار فلسطینی کشته شدهاند و یکسوم آنها از نیروهای حماس بودهاند، این نسبت تلفات غیرنظامی در مقایسه با دیگر جنگهای مدرن، بهویژه در مناطق پرجمعیت شهری که پناهجویان جایی برای فرار ندارند، نسبتاً پایین است. با این حال، لرنر اذعان دارد که این استدلالها در برابر تصاویر دلخراش رنج مردم فلسطین کارایی چندانی ندارد.
اتهام نسلکشی با توجه به سخنان مقامهای اسرائیلی پس از ۷ اکتبر اعتبار بیشتری یافته است. در اواخر ۲۰۲۳، آفریقای جنوبی پروندهای علیه اسرائیل در دیوان بینالمللی دادگستری گشود و از سخنان وزیران دولت اسرائیل بهعنوان شواهد نیت نسلکشی استفاده کرد. نتانیاهو در نامهای خطاب به سربازان ارتش، دشمن باستانی بنیاسرائیل در کتاب مقدس، «عمالیق» را یادآور شد و از آنان خواست «هیچکس را زنده نگذارند.» یوآو گالانت، وزیر دفاع، گفت اسرائیل با «حیوانات انسانی» میجنگد و وعده داد که هیچ برق، غذا یا آبی وارد غزه نخواهد شد. او گفت: «ما همه چیز را نابود خواهیم کرد.»
لرنر میگوید دولت اسرائیل فاقد روایت منسجم و هماهنگی درباره علت جنگ در غزه بوده است. اهداف رسمی، یعنی آزادسازی گروگانها و پایان دادن به حاکمیت حماس در غزه و جایگزین کردن آن با نهادی غیرتهدیدآمیز، بارها با اظهارات مقامهای مختلف اسرائیل درباره بیرون راندن فلسطینیان از غزه یا الحاق کرانه باختری تضعیف شده است. او میگوید: «شما نیازمند یک هدف نهایی روشن، دستیافتنی و قابل درک هستید که در میان همه نهادهای دولتی هماهنگ باشد. در غیر این صورت، هر کس راه خودش را میرود و همین باعث سردرگمی و بیاعتمادی در میان متحدان اسرائیل میشود.»
سگال، روزنامهنگار اسرائیلی، برآورد کرده است که جنگ تاکنون برای اسرائیل ۳۰۰ میلیارد شِکِل (حدود ۸۹ میلیارد دلار) هزینه داشته است. اما او تردید دارد که حتی یک میلیارد شِکِل صرف ابتکارات روابط عمومی شده باشد، مانند دعوت از هیأتهای سیاستگذاری یا فعالان شبکههای اجتماعی به اسرائیل.
الیاهو استرن، استاد تاریخ یهود در دانشگاه ییل، میگوید که اسرائیل در گذشته از لحاظ راهبردی هوشمند عمل میکرد و میان خواستههای خود و واقعیتهای پیرامونی موازنه برقرار میساخت. او یادآور میشود که این کشور در سال ۱۹۴۸، هنگام تأسیس، طرح تقسیم سازمان ملل را پذیرفت، طرحی که سرزمینی بسیار کمتر از آنچه میخواست به اسرائیل اختصاص میداد ـــ چیزی که رهبران فلسطینی حاضر به انجامش نشدند. در دهههای بعد، اسرائیل وارد مصالحههایی شد و زمینهای بهدستآمده در جنگ را با صلح مبادله کرد.
اما هدف اعلامشده جنگ کنونی ـــ نابودی توان نظامی و حکومتی حماس ـــ برخلاف آن عملگرایی گذشته است. استرن میگوید: «اسرائیل هرگز پیشتر از چنین زبان حذفگرایانهای استفاده نکرده بود. هیچگاه نگفته بود که ایران را از بین خواهد برد. شما قرار نیست همه دشمنانتان را نابود کنید. باید این چالشها را مدیریت کنید.»
از نظر راهبردی، به گفته استرن، سود حاشیهای کشتن شمار بیشتری از نیروهای حماس باید در برابر خطرات راهبردی تداوم جنگ در غزه سنجیده شود. اگر دیوان بینالمللی دادگستری حکم دهد که اسرائیل مرتکب نسلکشی شده است، شاید اسرائیلیها این حکم را رد کنند. اما چه خواهد شد وقتی یک سرباز پیشین ارتش اسرائیل بخواهد از اروپا یا آمریکای جنوبی عبور کند؟
استرن میگوید: «اسرائیل کشوری کوچک است؛ انزوا اهمیت دارد.» او تأکید میکند که دولت اسرائیل در خواست خود برای ریشهکن کردن حماس محق است، اما «این محق بودن چه ارزشی دارد اگر در نهایت تنها و منزوی بمانید؟»
لرنر، سخنگوی پیشین ارتش اسرائیل، اینگونه جمعبندی میکند: «حماس در وضعیت کنونی هیچ تهدید راهبردی برای اسرائیل ایجاد نمیکند. این گروه فقط از تداوم جنگ سود میبرد، جنگی که اسرائیل را بیش از پیش منزوی میکند، بیاعتمادی در منطقه را عمیقتر میسازد و روند عادیسازی روابط با عربستان سعودی و دیگر کشورها را برای همیشه از مسیر خارج میکند. بنابراین، از دید حماس، این گروه در دستیابی به اهداف راهبردی خود موفق بوده است.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
متن زیر سخنان توجیهی مسئول پروندهی سیدمصطفی تاجزاده در سازمان اطلاعات سپاه، در جمع فعالان رسانهای اصولگرا است که حدود یکماه پس از بازداشت وی در ۱۷ تیرماه ۱۴۰۱ و اندکی پیش از جنبش مبارک «زن زندگی آزادی» ایراد شده است. نظر به اطلاعات و نیز اعترافات مهمی که مقامات سازمان اطلاعات سپاه در این سخنرانی ارائه کردهاند، کانال تحکیم ملت اقدام به بازنشر متن کامل سخنان مینماید. لازم به یادآوری است که چکیده این جلسه، در اسناد هک شده و منتشر شده در جریان جنبش مهسا، منتشر شده بود.
تلگرام تحکیم ملت
***
ما یک تجربهی موفقی با دوستان داشتیم در موضوعات مختلف از پروندههای مختلفی که داشتند. آخرین پرونده مربوط به رعیت بود. انصافا دوستان خوب کار کردند و بازخورد خوبی داشت و خیلی راضی بودند و گفتند فشاری که برای نقض حکم ایشان بود با عملیات رسانهای که دوستان جبههی انقلاب داشتند تقریبا ناممکن شد و چیزی که مد نظر بود انجام شد. در جریان بازداشت تاجزاده رسانههای جبههی انقلاب مقداری سردرگم بودند، روزهای اول تقریبا سکوت بود و کم کم شبهات و سوالاتی مطرح شد که چه ضرورتی داشت ایشان بازداشت بشود و در واقع بازداشت ایشان باعث انسجامبخشی به جریان اصلاحات بود، جریان اصلاحاتی که خودش اختلافات جدی دارند. جریان کارگزاران، روحانیون، حزب اتحاد، و اینها. بعد هم میگفتند تاجزاده سالها هست که این حرفها را میزند و خطری که نظام را تهدید کند نداشته، در واقع یک نماد آزادی مثلا هست و شبهات متعددی که مطرح شد.
آقای تاجزاده چند سالی بود فعالیتهایی شروع کرده بود با یک شیبی آرام و ملایم ولی افزایشی و تصاعدی و در هر حال فضای رسانهای را تند میکرد. کاری که ابتدا بنا داشتیم بکنیم این بود که رهایش کنیم و خیلی به پر و پاش نپیچیم، چون قابل مذاکره نیست. ایشان اهل تعامل نبود و نمیشد با ایشان صحبت کرد، آدم لجوج و یک دندهای که قابل هضم هم نبود؛ لذا قرار بود رها کنیم مصطفی را. مصطفی روند افزایشی را طی میکرد و داشت بهخصوص برای جوانان و نسل سوم اصلاحات نقش خط شکن، مرجع و یک آدمی که حریت دارد را بازی میکرد. این در فضایی هست که بخشی از جبههی اصلاحات مثل بهزاد نبوی، مثل محمد خاتمی توسط نسل سوم محکوم بودند به محافظه کاری و مماشات، یکسری مثل میردامادی و اینها که نمیخواهند بروند زندان و گوشهنشین شدهاند و یکسری مانند مرعشی و ... که کاسب هستند و میخواهند کاسبیشان به هم نخورد، در این جمع مصطفی مبرا از همه این اقدامات بود.
هر کسی حرفی میزد مصطفی یک مقدار بالاترش را قبلا گفته بود. این جریان نسل سوم حزب اتحاد و اینها داشت فراتر میرفت و مصطفی داشت رفت و برگشت از خارج کشور شروع میکرد با عناصری که اون طرف آب بودند. مصطفی درست هست که به لحاظ قانونی نمیتوانست عضو رسمی احزاب باشد چون محکومیت داشت ولی هم در حزب مشارکت عنصر موثری بود و هم در ستاد که موثر و اثرگذار بود. مصطفی فضای پنهان بازی را به هم میزد و فضاسازی میکرد و اجازه نمیداد اصلاحطلبان داخل نظام بازی کنند. انگهایی به اینها میچسباند و فضاسازیهایی میکرد که همکاری و کار کردن در چارچوب نظام تبدیل به انگ شده بود. ما سعی کردیم با پیغام و پسغام ایشان را کنترل کنیم؛ ولی خیلی موفقیتآمیز نبود و جمعبندی این شد که ایشان نمیخواهد راه بیاید.
از سوی دیگر مصطفی یک کار تشکیلاتی شروع کرده بود و خارج از بدنهی اصلاحات افرادی را استخدام کرده بود که شبکهی رسانهای تشکیل بدهد که تریبون در اختیار کسانی قرار بدهد که اصل نظام را مورد هجمه قرار میدهند (افرادی مثل مهدی نصیری و ...).
جریان اصلاحات بعد از سال ۹۶ به توصیهی نهضت آزادی یک راهبرد دوگانه را پیش گرفت. راهبردی دوگانه این بود که تنها راه ماندگاری و قدرتیابی اصلاحات این بود که با خودش دو قطبی کند. یعنی اصلاحات باید دو شقه بشود. بخشی از اصلاحات در حقیقت نزدیک به نظام باشد و بخشی اصلاحاتی را نمایندگی کند که جنبش اجتماعی و مطالبات صنفی را پیگیری میکند.
مصطفی داشت این شبکه را راه میانداخت و اگر این شبکه راه میافتاد و دو حرکت موفقیت آمیز انجام میداد، بعد از آن اگر ما حرکتی میکردیم علیرغم اینکه هزینهی بالایی داشت؛ بخشهای از اصلاحات از این الگوبرداری میکردند و یک شبکهی دیگر راه میانداختند. در نتیجه ما باید این شبکهسازی را در نطفه کور میکردیم؛ لذا جمعبندی این شد که باید مصطفی دستگیر بشود و در راهبرد خودمان تجدید نظر کنیم. چون مصطفی داشت نقش محوری بازی میکرد و نه نقش حاشیهای. چون وقتی در حاشیه بود مشکل ایجاد نمیکرد ولی وقتی داشت نسل جدید اصلاحات را تحت تاثیر قرار میداد باید با او برخورد میکردیم.
قوه قضاییه از مدتها قبل درصدد بازداشت وی بود. مسئولان قوه قضاییه پیش از این نیز چندین بار تصمیم به برخورد با وی گرفته بودند که یک نهاد اطلاعاتی با رایزنی با آنها مانع از اجرای این تصمیم میشد؛ اما این بار نهاد اطلاعاتی برای برخورد با او چراغ سبز نشان داد. برای برخورد با وی، طی یک هفته یک گردش کار مناسب آماده شد. اما وی یک نامه سرگشاده به رهبر انقلاب نوشت و برای کسب نظر چندین نفر آن را برای آنها ارسال کرد. طبعا در صورت ارسال و انتشار این نامه، هرگونه اقدام علیه وی هزینهای را به رهبری تحمیل میکرد. لذا تصمیم بر این شد قبل از این که وی دربارهی این نامه اقدام کند، بازداشت شود.
اقدامات قضایی روز پنج شنبه پایان یافت و دادسرای امنیت ساعت ۱۰ شب روز پنج شنبه احکام مربوطه را برای بازداشت وی در اختیار نهاد امنیتی قرار داد. ملاحظاتی به خاطر شلوغ کاری و هیاهوهای احتمالی وی به هنگام بازداشت وی در خانه صورت گرفت. تصمیم بر این شد که وی در بیرون منزل بازداشت شود. تیم اجرای حکم ساعت ۶ و ۳۰ دقیقه صبح منتظر خروج وی از خانه بود؛ اما این اتفاق نیفتاد. از طرف دیگر، کسب اطلاع شد که وی میخواهد ۴۰ دقیقه بیرون برود و سپس بازگردد و با دختران خود به شمال برود. احتمالا سفر وی به شمال هم ۵ روز طول میکشید و در این مدت نامه مذکور هم منتشر میشد و کار را سخت میکرد. نهایتا این که تصمیم بر این شد که برای بازداشت به منزل وی مراجعه شود. سرانجام بدون هرگونه درگیری و مقاومت و اقدام حاشیهای به بهترین شکل ممکن بازداشت شد.
یک روالی ایشان از قبل داشت که نه بازجویی پس میدهد و نه چیزی مینویسد و نه چیزی امضا میکند، نه به دادگاه میآید و نه از خودش دفاع میکند و نه اجازه میدهد وکیلش دفاع بکند، نه درخواست تجدید نظر میدهد، هیچی. مصطفی مستندات و ارتباطاتی داشت با خارج کشور، ارتباطات منظور سرویس نیست، مثلا رجبعلی مزروعی یا یکسری خبرنگاران انگلیسی زبان خارج کشور. یکسری مطالب را از داخل میداد به خارج که به صورت بینالمللی پخش کنند و حمایت بینالمللی را بیاورند. اتهامات دیگر یکی نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و دیگری توهین به مقامات بود. دو نکته که خود مصطفی از آن خیلی ناراحت بود این بود که در پرونده هیچ چیزی راجع به حضرت آقا وجود ندارد. او دلش میخواهد محوریت پروندهاش حضرت آقا باشد.
الان وضعیت پرونده این است که گردش کار خود قوه خیلی بسیار قوی شده و کیفرخواستش انشا میشود و یکی دو روز آینده تمام میشود یا اواخر این هفته یا هفته آینده دادگاه ایشان برگزار میشود. البته مصطفی مانند دورهی قبل بنا دارد دادگاه نرود. با بازداشت تاجزاده جبههی اصلاحات هم غافلگیر شد. اصلاحات حداقلی آمد پای قضیه، مثلا خاتمی یک چیزی نوشت و اینها، که اگر نمیکردند رسم رفاقت را انجام نداده بودند. دلیلش چی است؟ یکی این که خود آنها اذعان دارند که مصطفی از چارچوب خارج شده بود و در چارچوب اصلاح طلبی نبود. خود اصلاحطلبان میگفتند مصطفی محور اصلاحات نبود، محور براندازها بود.
مصطفی گفت حتی اگر مرا زندانی هم کنید خامنهای را رها نمیکنم! این که اصلاحات جا ماندند و فضای اجتماعی درست نکردند و بنا دارند در آستانه دادگاه فضا ایجاد کنند، مصطفی در چارچوب براندازی نرم باید زده شود، یعنی مصطفی یک افسر براندازی نرم است. ما همهی ادمینهای رسانههای مصطفی را نمیشناسیم؛ چرا که یک بخشی از اینها خارج از کشور هستند، چند تا ادمین دارد، ظرف چند روز آینده یک برخورد دیگر صورت خواهد گرفت. ما تا الان ۷ ادمین را داخل شناسایی کردیم.
تاجزاده مجسمهی لجاجت هست. این که فکر کنید پوست خربزه بیندازیم و او سُر بخورد اشتباه میکنید، از این پوست خربزهها زیاد انداختیم ولی سُر نخورد. دو تا دخترهایش خیلی مواضعشان تند است و با نرگس موسوی خیلی ارتباطات سیستماتیک دارند.
باید توجه داشت این موضوع برای اصلاحات حیثیتی نشود، اگر موضوع حیثیتی بشود همه کسانی که با مصطفی مشکل داشتند هم میآیند پای کار. اگر حس کنند عدم حمایت از مصطفی مساوی هجمه به جبههی اصلاحات هست آنها پای کار میآیند. نمیگویم اصلاحات را نزنیم، بزنیم ولی به موقع بزنیم. بگذاریم مصطفی رفت تو بعد بزنیم و دعوا راه بیندازیم. الان دعوا راه بیاندازیم آنها قاعدتا زورشان بیشتر از ماست و اگر امپراطوری رسانهایشان بیاید پای کار فردا ممکن است ایران اینترنشنال و بیبیسی بیایند پشت اینها و بعید هست کار را از دست اینها بتوانیم بگیریم. بالاخره اینها باید گوش به حرف بدهند و اگر گوش به حرف ندهند به زور باید وادار کرد.
مصطفی همیشه تشکیلات را در معرض کار انجام شده قرار میدهد؛ یعنی طوری جلو میرود که تشکیلات عقب بماند و مجبور بشوند که پشت سرش حرکت کند. برای همین یک بخشهایی در رادیکالترین آدمهای اصلاحات خوشحال هستند که مصطفی بازداشت شد.
کلیات مهم نامه اخیر وی که به رهبر انقلاب نوشته این بوده که مسئولیت تمام اتفاقات کشور را به ایشان نسبت داده است. بازداشت تاج زاده پس از هماهنگی و توافق کامل حجت الاسلام اژهای رئیس قوه قضائیه و حاج کاظم رئیس سازمان اطلاعات سپاه صورت گرفته است.
نتیجهای که گرفتم این است که تمرکز ما باید حمله به شخص تاجزاده باشد و خیلی نباید سراغ اصلاحات و اینها برویم. باید در کیفرخواست تاجزاده بحث شبکهسازی، بحث براندازی و ... پررنگ بشود. ذهن افکار عمومی به راحتی قانع نمیشود. از طرفی نباید در کیفر خواست بحث آقا مطرح شود.
در جلساتی که با بعضی از رفقای داخلی داشتیم خیلی حمله میکردند به دستگیری تاجزاده. میگفتند این آدمی بود که تره هم برایش خُرد نمیکردند؛ اما دستگیری شما منجر به این شد که از او یک قهرمان درست کردید. یک فضای اینطوری هم نیروهای انقلابی از این زاویه داشتند. یادم هست طائب من را یک بار کنار کشید و گفت بالاخره حدیقف مصطفی کجاست، بالاخره چی باید بگوید که ما برخورد بکنیم، همه چی دارد میگوید.
بحث اصلی این هست که چارچوب کلی نظام چیست؟ این دوستان این چارچوبها را از بین بردند، یکبار یکی را دستگیر میکردیم و میگفتیم چرا این را گفتید میگفتند تاجزاده از این بالاتر را گفته، کلا نظم را به هم ریخته بود. حرفی نمیشد به کسی گفت چون میگفتند فلانی این حرف و این حرفها را زده. برای این که نظم فضای سیاسی حاکم باشد ما چارهای نداریم کسانی که از آن خط بالاتر هستند را هرس کنیم.
پیشنهادم این است که حساسیتی روی آذر منصوری نداشته باشید و بگذارید بماند، یک هوچیگر هست و حتما هم برای حزب اتحاد بد هست و هیچ وزن سیاسی ندارد و اصلا در بازی نیست!
من فکر می کنم تاجزاده ۵ سال زندانی را بگیرد. بهتر است خیلی هزینه ایجاد نکنیم و در همین روال پیش برویم. احتمال دارد قاضی آقای صلواتی باشد ولی گفتند نیاز به صلواتی نیست و هر قاضی بگذاریم واضح هست که ایشان حکم میگیرد.
یک موجی ما داشتیم، زمان دستگیری تاجزاده بود و یک موج زمان دادگاه و زمان اجرای حکم، نهایتا این سه موج را میتوانیم داشته باشیم. این دو موج بعدی میتواند تابع موج اول باشند. این که اتفاق خاصی رخ دهد، اینطور نیست. این که جریان اجتماعی ایجاد کند، اینطور نیست. بحث ما این هست که بتوانیم از این استفاده کنیم. به نظرم دادگاه هم مسئله نمیشود، ولی باید از دادگاه استفاده کنیم و فضایی بسازیم و چارچوبهای سیاسی را بسازیم، آیا نمونههایی از برخورد نظامهای سیاسی با براندازها وجود دارد یا ندارد، یک مدل بازخوانی از این دست میخواهیم.
برای ما این حفظ نظم سیاسی خیلی مهم است. اگر مدل تاجزاده ادامه پیدا میکرد و بازتولید میشد که داشت بازتولید میشد، سنگ رو سنگ دیگه بند نمیشد. این که هر کسی بخواهد نقد کند در چارچوب نظم سیاسی پذیرفته شده باید باشد. الان اتفاقی که در موضوع تاجزاده افتاد حتی خود اصلاحات هم این را نپذیرفت، به خاطر همین میگویم بین اینها فاصله گذاری کنیم.
یکی از نکاتی که رسانهها میتوانند انجام بدهند، بروند سراغ اصلاحطلبها و سوال این باشد که بالاخره استاندارد رفتار سیاسی در کشور چیست؟! خود اصلاحطلبها بیایند بگویند، بعد میشود مقایسه کرد که این رفتار تاجزاده با آن استاندارد منطبق است یا خیر؟!
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
توماس ال. فریدمن / نیویورک تایمز / ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵
رئیسجمهور محترم ترامپ،
این نامه را در حالی مینویسم که در قطاری از مرز لهستان-اوکراین به سمت کییف در دل شب در حرکت هستم. باید به جنگ اوکراین فکر میکردم، اما ذهنم مشغول شما و این است که چرا پیامدهای قتل وحشتناک چارلی کرک ممکن است مهمترین نقطه عطف در دوره ریاستجمهوری شما باشد – بسته به این که چگونه عمل کنید.
بیتعارف بگویم: شما جایزه صلح نوبل را که بسیار مشتاق آن هستید، با میانجیگری بین اوکراینیها و ولادیمیر پوتین یا در غزه بین اسرائیلیها و فلسطینیها به دست نخواهید آورد. هیچیک از این درگیریها در حال حاضر برای راهحل آماده نیستند. اما شما فرصتی دارید که چیزی بسیار مهمتر و تاریخی به دست آورید:
جایزه صلح آمریکا.
صلح را در خانه برقرار کنید. صلح را بین آمریکاییها ایجاد کنید. این جایزه صلح نیازی به اعطای کسی ندارد. این جایزه در دسترس شماست تا آن را بسازید و بگیرید. این جایزه صلح آمریکا توسط اسکاندیناویها اعطا نخواهد شد. تاریخ آن را اعطا خواهد کرد. تاریخ خواهد گفت که وقتی آمریکا بیش از هر زمان دیگری پس از جنگ داخلی به جنگ داخلی نزدیک شده بود، رئیسجمهور دونالد ترامپ همه را شگفتزده کرد: او با باراک و میشل اوباما، بیل و هیلاری کلینتون، جورج و لورا بوش، رهبران دموکرات و جمهوریخواه سنا و مجلس نمایندگان و همه نه قاضی دیوان عالی تماس گرفت و گفت: به کاخ سفید بیایید و اجازه دهید کشور ما را در کنار هم ببینید که علیه خشونت سیاسی ایستادهایم و قول میدهیم که گفتمان و اختلافنظر متمدنانه را – در سخنرانیها و آنلاین – الگو قرار دهیم و هرگاه رفتار غیرمتعارفی در میان حامیان خود یا رقبایمان دیدیم، آن را محکوم کنیم.
آقای رئیسجمهور، گذراندن هفته آینده مهم است. چالش از امروز آغاز میشود تا صلح را برقرار کنید و سپس ادامه دهید.
حتی در این قطار به سمت کییف، صدای آمریکاییهایی را میشنوم که میگویند: دونالد ترامپ هرگز، هرگز این کار را نخواهد کرد. این در شخصیت او نیست. او هرگز ما را با کار مثبتی غافلگیر نکرده است.
بلکه برعکس. روز چهارشنبه او گفت که قصد دارد تمام وزن دولت خود را علیه کسانی که به ایجاد فضای «خشونت سیاسی چپگرایانه رادیکال» کمک کردهاند، به کار گیرد. روز جمعه نیز حرفهای مشابهی زد.
آقای رئیسجمهور، اگر سرطان افراطگرایی سیاسی که روح کشور ما را میخورد، فقط از سوی چپ افراطی بدانید و نه از راست افراطی، میراث خود را نابود خواهید کرد و کشور را نابود خواهید کرد.
پس از امضای توافقنامههای ابراهیم، شما با من تماس گرفتید و گفتید که من شما را شگفتزده کردم – فکر میکردید که نیویورک تایمز هرگز به من اجازه نمیدهد مقالهای حمایتآمیز برای موفقیت صلح شما در خاورمیانه بنویسم. حالا، آقای رئیسجمهور، از شما التماس میکنم: من را شگفتزده کنید. همه ما را شگفتزده کنید و صلح را در آمریکا برقرار کنید. هیچچیز، مطلقاً هیچچیز، نمیتواند افراطگرایان چپ و راست را بیش از این منزوی کند. و هیچچیز برای کشور بهتر از تلاش برای آرامش و اتحاد مردم نیست.
هرچند که غیرواقعی به نظر میرسد، من از این امکان که شما کشور را متعالی کنید و نه اینکه بیشتر تقسیم کنید، صرفنظر نمیکنم – زیرا مسائل بسیار حیاتی هستند.
خودتان را گول نزنید: اگر فقط به سراغ صداهای چپ افراطی بروید، توصیهای را که به نظر من بهترین نصیحت آبراهام لینکلن به همه جانشینانش است، نادیده خواهید گرفت، که در سخنرانیاش در لیسه جوانان اسپرینگفیلد، ایلینوی، بیان کرد:
خطر از کجا به ما نزدیک خواهد شد؟ … من پاسخ میدهم، اگر روزی به ما برسد، باید از میان خودمان سرچشمه بگیرد. از خارج نمیآید. اگر قرار باشد نابود شویم، خودمان باید نویسنده و پایاندهنده آن باشیم. به عنوان ملتی از انسانهای آزاد، باید تا ابد زنده بمانیم یا با خودکشی بمیریم.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
امگا۳ از پرطرفدارترین مکملهای تغذیهای است که به بهبود سلامت قلب و مغز و کاهش التهاب کمک میکند اما ترکیب آن با بعضی داروهای رایج ممکن است خطرساز باشد.
به گزارش ایسنا، کارشناسان هشدار میدهند مصرف همزمان این اسید چرب با رقیقکنندههای خون، داروهای فشار خون، آسپرین یا ایبوپروفن ممکن است اثر این داروها را تشدید کند و احتمال خونریزی یا افت فشار را بالا ببرد. بنابراین، پیش از مصرف امگا۳ مشورت با پزشک ضروری است.
براساس گزارشی از وبسایت «ایتینگول»، چهار گروه دارویی که نباید همزمان با امگا۳ مصرف شوند عبارتند از:
۱. رقیقکنندههای خون
داروهایی مانند «وارفارین» (Coumadin)، «الیکوییس» و «زارلتو» با رقیق کردن خون از لخته شدن آن جلوگیری میکنند. از آنجا که اسیدهای چرب امگا۳ هم خاصیت رقیقکنندگی دارند، مصرف همزمان آن با این داروها ممکن است خطر خونریزی را بهویژه پس از جراحت یا جراحی افزایش دهد. «دفتر مکملهای غذایی موسسه ملی سلامت آمریکا» توصیه میکند افرادی که از این داروها استفاده میکنند، پیش از مصرف دز بالای امگا۳ با پزشک مشورت کنند.
۲. داروهای فشار خون
امگا۳ با گشاد کردن رگها، فشار خون را پایین میآورد که در حالت عادی مفید است اما مصرف همزمان آن با داروهای کاهشدهنده فشار خون مانند مهارکنندههای «ایسیئی» (ACE) بتابلاکرها یا دیورتیکها ممکن است باعث افت بیشازحد فشار شود. دکتر «جوزف مرکولا» میگوید: دزهای روزانه دو تا سه هزار میلیگرم امگا۳، فشار خون را تاحدی کاهش میدهد و بنابراین شاید لازم باشد که دز دارو تنظیم شود.
۳. آسپرین
به گزارش ایندیپندنت، آسپرین علاوه بر کاهش درد و التهاب، در دز پایین برای پیشگیری از حمله قلبی یا سکته مغزی تجویز میشود و با مهار تجمع پلاکتها، از لخته شدن خون جلوگیری میکند. از آن رو که امگا۳ هم اثر مشابهی دارد، مصرف همزمان آنها، بهویژه در دز بالا، خطر خونریزی را در برخی موارد افزایش میدهد. با این حال، پژوهشها در این زمینه نتایج متفاوتی نشان دادهاند. برای مثال، یافتههای پژوهش «فرامینگهام» (Framingham Heart Study) در آمریکا حاکی از آن است که میزان متفاوت امگا۳ در خون هر فرد بر نحوه تاثیر آسپرین بر سلامت قلبی–عروقی تاثیرگذار است. نتیجهگیری روشن است: ارزیابی وضعیت فردی و مشورت با پزشک اهمیت بسیار دارد.
۴. ایبوپروفن و سایر داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی
مسکنهای بدون نسخه مانند ایبوپروفن و ناپروکسن گزینههای همیشگی برای تسکین درد هستند. با این حال، مصرف زیاد یا طولانیمدت آنها خطر خونریزی، بهویژه در دستگاه گوارش را افزایش میدهد. دز بالای امگا۳ در کنار «داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی» (NSAID) ممکن است این مشکل را تشدید کند. اگر بهطور منظم از این مسکنها استفاده میکنید و همزمان مکمل امگا۳ هم میخورید، بهتر است با پزشک مشورت کنید.
امگا۳ مکملی ارزشمند برای حفظ سلامت قلب، مغز و کنترل التهاب است، بهخصوص اگر در وعدههای غذاییتان به میزان کافی ماهی چرب نمیخورید، اما ممکن است با داروهایی مانند رقیقکنندههای خون، داروهای فشار خون، آسپرین و ایبوپروفن تداخل داشته باشد. این موضوع به معنای کنار گذاشتن مکمل یا داروهای دیگر نیست، بلکه تاکیدی است بر ضرورت مشورت با پزشک تا بهترین و ایمنترین برنامه درمانی را پیش از مصرف همزمان این داروها دریافت کنید.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
اخیرا انتقادات زیادی نسبت به بودجه برخی نهادها و دستگاهها مطرح شده است؛ البته نه اینکه این انتقادات تازگی داشته باشند، بلکه به این لحاظ حائز اهمیت شدهاند که در سالهای اخیر کشور بابت نقدینگی و بودجه جاری دچار تنگدستی شده است. بودجههایی که در این گزارش بررسی شده تنها به رقمهای جدول ۷ بسنده نشده است؛ بلکه در جداول دیگر بودجه هم کند و کاوهای زیادی انجام شده تا دورنمای کاملتری از بودجه سال ۱۴۰۴ به مخاطب میدهد.
به گزارش خبرآنلاین، همه ناراضی هستند؛ چه آنکه بودجه را مینویسد و چه آنکه بودجه را میدهد؛ چه آنکه بودجه را امضا میکند و چه آنکه بودجه را باید اجرایی کند؛ آخرین موردش هم مسعود پزشکیان بود که در دیدار با مدیران رسانهها گفته «این پولها باید صرف نان مردم شود، کارمان شده این که فقط به یک مشت بنیاد و سازمان الکی که به هیچ دردی نمیخورند، پول بدهیم. به مسئولان گفتم آقایان! این بساط باید جمع شود».
پزشکیان حتی با همان لحن خودش، حرف افکار عمومی را میزند: «تا دلتان بخواهد مؤسسات و بنیادهایی داریم که هیچ بروندادی ندارند ولی پول به اینها میدهیم. خب! چرا باید به اینها پول بدهیم در حالی که معیشت مردم را نمیتوانیم تأمین کنیم؟»
البته که رئیس جمهوری باید حرف افکار عمومی را اجرایی کند؛ نه اینکه خودش هم همان «حرف» افکار عمومی را بگوید. بودجههایی «الکی» که پزشکیان به آنها اشاره دارد، مربوط میشود به برخی موسسات و نهادهایی که گرچه نامشان در ردیفهای بودجه آنچنان به چشم نمیآید اما وقتی قطره قطره جمع میشوند، ونگهی رقمی سنگین میشوند.
همین چند روز پیش هم سارا فلاحی نماینده مجلس، در نطق میان دستور خود، از بودجه نهادهای فرهنگی ایران در خارج از کشور به شدت انتقاد کرده بود: «برخی از نهادها و بنیادهای به ظاهر مذهبی و فرهنگی ما در خارج از کشور هیچ آوردهای برای ما ندارند. مدیران آنها به جای آنکه بازوان خونرسان به کشور باشند، به بازوان پنهان مالی برای خود تبدیل شدهاند؛ آنها به جای آنکه سربازان نظام باشند، سربازان منویات خود هستند و بیت المال را حیف و میل میکنند و نتوانستند چهره مثبتی از کشور ما نشان دهند.»
البته انتقاد فقط نسبت به بودجه نهادهای فرهنگی و مذهبی خارجی نیست؛ بلکه مشابه این نهادها در داخل هم انتقادهای زیادی را برانگیخته است. در دولت روحانی وقتی بودجه بصورت شفاف برای افکار عمومی منتشر شد، حساسیتها نسبت به بودجه این نهادها و دستگاهها بیشتر شد. این موسسات و نهادها به «جدول هفدهیها» معروف بودند. پس از اعتراضاتی که افکار عمومی به رقمهای نجومی این موسسات داشت، برای حل این مساله، برخی از آنها ذیل دستگاههای دیگر رفتند و اینگونه تعداد موسسات جدول ۱۷ که به جدول ۹ تبدیل شده بود، کمتر شد! در واقع قانون پایستگی بودجه برای آنها اجرا شد؛ بودجه آنها از بین نمیرود و تنها از یک ردیف به ردیف دیگر منتقل میشوند!
اما همین جابجاییها و اعمال محدودیتهای بسیار ناچیز برای آن نهادهای صاحب نفوذ آن قدر سنگین بود که به روایت مشاور حسن روحانی، دولت او تبدیل به عبرتی برای آیندگان شد؛ حسامالدین آشنا در واکنش به این سخنان پزشکیان نوشته است: «به رئیس جمهور محترم پیشنهاد میکنم مسیر حذف بودجههای بنیادها و موسسات و قرارگاهها و مجمعها و... را دنبال نکنند. لطفا از تجربه هفتمین رئیسجمهور و مشاورش که از این حرفها زدند، عبرت بگیرید.»
اما این بنیادها، قرارگاهها، موسسات و مجامع کدامند که آشنا اینگونه از آنها زهر چشم گرفته است؟ هرچند تعدادشان کم است اما نفوذشان خیلی بیشتر از تعدادشان است.نهادهای فرهنگی و مذهبی متعددی در ردیفهای مختلف بودجه دیده میشوند؛ نهادهایی که ناظران نسبت به خروجی و همچنین نحوه عملکرد آنها تردیدهای بسیاری دارند. به عبارت دیگر این نهادها نه تنها خروجی مشخصی ندارند، بلکه پاسخگویی یا به بیان بهتر، عدم پاسخگویی آنها نسبت به عملکردشان باعث شده تا این نهادها زیر ذرهبین رسانهها بروند.برخی از این موسسات از جدول جداگانه بیرون آمدهاند و ذیل وزارت ارشاد قرار گرفتهاند؛ تا بلکه با ادعای ساماندهی به این بودجهها از اعتراضات افکار عمومی کاسته شود.
بنیاد سعدی
بنیاد سعدی به ریاست غلامعلی حدادعادل، سیاستمدار اصولگرا و رئیس مجلس هفتم یکی از آنهاست؛ طبق جدول ۷، بنیاد سعدی برای سال ۱۴۰۴، بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان بودجه دارد؛ به عبارت دقیقتر، صد میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان. بودجه بنیاد سعدی در سال ۱۴۰۳ رقمی معادل ۷۳ میلیارد و ۴۷۸ میلیون تومان بوده و رقم جدول ۵ در سال گذشته عددی معادل ۲ میلیارد تومان بوده است.
بنیاد سعدی تاسیس شده به سال ۱۳۹۲ است و سایت بنیاد، «آموزش و ترویج زبان فارسی براساس منابع نوین آموزشی و استاندارد در جهان» را زمینه فعالیت این نهاد معرفی کرده است.
بنا بر اساسنامه بنیاد، «رایزنهای فرهنگی ایران در جهان، نمایندگان بنیاد سعدی نیز هستند و کلاسهای آموزش زبان فارسی در این مراکز به صورت حضوری یا مجازی برگزار میشود.»
بر اساس آنچه در وبسایت بنیاد نوشته شده است، بیش از ۱۰۰ دوره «فارسیآموزی» برگزار کرده است و نزدیک به سه هزار «استاد با این بنیاد همکاری داشتهاند». با این وجود، آماری از تعداد آموزشدیدگان زبان فارسی توسط بنیاد نیامده است.
مجمع جهانی اهل بیت
«مجمع جهانی اهل بیت» هم یکی دیگر از موسساتی است ذیل وزارت ارشاد قرار گرفته است. در سال ۱۴۰۴ بودجهای معادل ۲۴۵ میلیارد تومان برای این نهاد دینی در نظر گرفته شده است. در جدول ۱-۷ که مربوط به اعتبارات متفرقه است، برای مرکز اسلامی آفریقای جنوبی ۶ میلیارد تومان پیشبینی شده است.
در جدول ۱۲ که مربوط به «برنامه همافزایی و ارتقای فعالیتها و تولیدات فرهنگی از محل یک درصد از هزینههای شرکتهای دولتی موضوع بند ث تبصره ۸» میشود، دو بار نام «مجمع جهانی اهل بیت» دیده میشود. یک بار ذیل ماده ۷۶ برنامه هفتم توسعه و برای اجرای «ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار»؛ به رقم ۲۰ میلیارد تومان. بار دومی که نام این مجمع در جدول ۱۲ آمده، ذیل «اجرایی سازی سند فعالیتهای فرهنگی بینالمللی» است؛ این بار هم مبلغ ۲۰ میلیارد تومان.
مجموع بودجههای درنظر گرفته شده برای این مجمع، ۲۹۱ میلیارد تومان است.سال ۱۴۰۳ بودجه عادی مجمع جهانی اهل بیت، ۲۵۶ میلیارد تومان بود؛ ۶ میلیارد تومان برای مرکز اسلامی آفریقای جنوبی و ذیل جدول ۱۲، ۸۰ میلیارد تومان؛ مجموعا ۳۴۲ میلیارد تومان. مقایسه پارسال و امسال نشان میدهد که حدود ۵۰ میلیارد تومان از بودجه این نهاد مذهبی کاسته شده است. البته که سال ۱۴۰۳ نسبت به ۱۴۰۲ افزایشی چشمگیر داشته است که با وجود کم شدن در ۱۴۰۴، باز هم نسبت به بودجه ۱۴۰۲ افزایش معناداری پیدا کرده است.
بنا بر آنچه در وبسایت این مجمع آمده است، ۳۹ کشور آسیایی، ۴۲ کشور آفریقایی، ۱۸ کشور آمریکایی، ۴۰ کشور اروپایی و ۲ کشور اقیانوسیه، مجمع جهانی اهل بیت دارای دفتر است. به غیر از فعالیتهای مذهبی، این مجمع فعالیت اقتصادی نیز دارد: «مجمع جهانی اهلبیت علیهمالسلام در راستای محرومیتزدایی از پیروان اهلبیت در قاره محروم آفریقا اقداماتی نظیر ایجاد شرکت خدمات کشاورزی، فعالیت در کشورهای اتیوپی، کنیا، کومور، تانزانیا، زنگبار، ساحلعاج و غنا، ثبت شرکت در آفریقای جنوبی، ارائه تفاهمنامه جهت ایجاد کمربند سبز در مالاوی و توافق با مسوولین کشور مالی انجام داده یا در حال پیگیری است»؛ اینها در وبسایت مجمع نوشته شده است.
در ادامه توضیح فعالیتهای اقتصادی این مجمع، «راهاندازی صندوقهای قرضالحسنه در کشورهای محروم، به منظور تقویت بنیه مالی و توسعه صنایع کوچک» بیان شده است.
موسسات مربوط به تولیت آستان امام خمینی
برخی ردیفهای بودجه هستند جزو دستگاههای اصلی یا اجرایی نیستند و ذیل این ردیفها قرار میگیرند. موسسات مربوط به تولیت آستان امام خمینی نیز یکی از این ردیفها هستند که دستگاه اصلی آنها، سازمان برنامه و بودجه است؛ به عبارت دیگر این موسسات ذیل سازمان برنامه و بودجه قرار دارند.
در قانون بودجه امسال، برای «آستان مقدس حضرت امام خمینی» مبلغ ۲۱۰ میلیارد تومان، برای «موسسه نشر آثار حضرت امام خمینی» مبلغ ۳۳۴ میلیارد تومان و برای «پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی» نیز مبلغ ۴۱ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان بودجه تخصیص یافته است.
در جدول ۱۲ بودجه، ذیل برنامه «تبیین، تبلیغ، ترویج و نشر آثار و اندیشههای امامین انقلاب» مبلغ ۱۰ میلیارد تومان برای موسسه نشر آثار امام خمینی درنظر گرفته شده است.یعنی مجموع بودجهای که به این سه ردیف اختصاص یافته است، مبلغ ۵۹۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان میشود. از این جهت سه موسسه مذکور با یکدیگر جمع میشوند که آنها مدیریت واحد دارد که زیرنظر سید حسن خمینی نوه امام خمینی و تولیت آستان امام خمینی اداره میشوند.
سازمان تبلیغات اسلامی و زیرمجموعههایش
یکی از ردیفهایی که بودجه سنگینی دارد مربوط به سازمان تبلیغات اسلامی میشود؛ البته این بودجه فقط مربوط به خود این سازمان نمیشود و باید بین ۱۵ زیرمجموعه این سازمان تقسیم شود.
بودجه کلی ۶ هزار و ۲۵۸ میلیارد تومان است؛ اما بودجه خود سازمان تبلیغات به تنهایی، ۲ هزار و ۹۶۹ میلیارد تومان است. سازمان تبلیغات اسلامی در جدول ۱-۷ نیر حضور دارد و تحت عنوان «کمک به موسسات فرهنگی» مبلغ ۲۹۵ میلیارد تومان اختصاص داده شده است.
در همین جدول، مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان برای «حمایت از حلقه های میانی مبتنی بر توانمندسازی و توسعه عدالت اجتماعی در مناطق هدف و برخوردار» برای سازمان تبلیغات درنظر گرفته شده است.
در جدول ۹ نیز با عنوان «صندوق توسعه قرآنی کشور» مبلغ ۵۰ میلیارد تومان به این سازمان اختصاص داده شده است.۲۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان نیز در جدول ۹ به سازمان تیلغات اختصاص یافته تا برای ردیف «هیات رزمندگان اسلام» هزینه شود.
در بخش دیگری از بودجه برای سازمان تبلیغات اسلامی، در جدول ۱۲ تحت برنامه «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» مبلغ ۲۰۰ میلیارد تومان، ۲۵ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار»، ۵۰ میلیارد تومان جهت برنامه «ارتقای کمی و کیفی مؤلفههای موثر در ازدواج و تحکیم بنیان خانواده و جوانی جمعیت»، ۳۰ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ فرزندآوری و اقدامات مؤثر در راستای جوانی جمعیت» و ۵۰ میلیارد تومان برای «ترویج فرهنگ عفاف و حجاب و شکوفایی استعداد بانوان» درنظر گرفته شده است.
از ۱۵ موسسه زیرمجموعه سازمان تبلیغات اسلامی، چند موسسه هستند که بیش از بقیه سر زبان مردم هستند.؛ از جمله «مؤسسۀ پژوهشی و فرهنگی انقلاب اسلامی» با ۳۰۱ میلیارد تومان، «بنیاد دائره المعارف اسلامی» با ۱۲۱ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان، «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» با ۱۳۵ میلیارد تومان، «مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی» با ۱۶۳ میلیارد تومان و «ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر» با ۲۵۹ میلیارد تومان، که بودجههایشان از بودجه اصلی سازمان تبلیغات اسلامی برداشته شود.
موسسه مصباح یزدی
مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی؛ موسسهای که بنیانگذار آن محمدتقی مصباح یزدی است؛ پدر معنوی جبهه پایداری و کسی سعید جلیلی را «اصلح» میدانست.برای این موسسه در قانون بودجه ۱۴۰۴ رقمی حدود ۴۰۴ میلیارد تومان اختصاص یافته است. اما موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تنها همین رقم را در بودجه ندارد؛ در جدول ۱۲ و برای «تقویت طرحهای فراگیر تربیت نخبگان» مبلغ ۵۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است. یعنی ۴۵۴ میلیارد تومان سهم «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» در سال ۱۴۰۴ است.
مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
به غیر از اینها، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است که این هم ذیل وزارت ارشاد قرار گرفته است؛ با بودجهای معادل ۱۴۱ میلیارد تومان برای امسال. ذیل جدول ۱۲ هم نام این مجمع آمده است؛ با رقم ۵۰ میلیارد تومان؛ که مجموعا میشود ۱۹۱ میلیارد تومان. این نهاد مذهبی طبق قانون بودجه سال ۱۴۰۳، حدود ۲۱۲ میلیارد تومان بودجه تخصیصی داشته است که در جدول ۱۲ نیز برای آنچه «توسعه همکاریهای فرهنگی بینالمللی، برگزاری دورههای آموزشی و توجیهی و ایجاد، حمایت و اعزام» خوانده شده بود، ۱۰۰ میلیارد تومان بودجه اختصاصی دیگر نیز داشته است.
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
«دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»؛ طبق آنچه در وبسایت این نهاد مذهبی آمده، «دفتر تبلیغات اسلامی، نهادی حوزوی، انقلابی، تبلیغی و علمی است که با ایفای نقش واسط فعال میان حوزههای علمیه و نیازهای دینی مردم و نظام اسلامی به تبیین و گسترش باور، بینش و ارزشهای اسلامی و انقلابی و تعمیق و توسعه دانش و معرفت اسلامی میپردازد». رئیس و هیئت امنای دفتر تبلیغات اسلامی حجت الاسلام محمد جعفری گیلانی است.
در قانون بودجه سال ۱۴۰۴ برای این نهاد مذهبی، ۹۱۴ میلیارد تومان بودجه درنظر گرفته شده است. این دفتر در جدول شماره ۱۲ نیز بودجهای دیگر دارد؛ در این جدول ۵۰ میلیارد تومان برای «تبیین، تبلیغ، ترویج و نشر آثار و اندیشههای امامین انقلاب» به این دفتر اختصاص یافته است.
در قانون بودجه سال ۱۴۰۳ در ردیفهای بودجه عادی برای «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم»، رقم ۸۳۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده بود. سال گذشته این نهاد مانند امسال در جدول شماره ۱۲ ردیفی جداگانه داشت؛ البته با نامی متفاوت از برنامه امسال؛ « ساماندهی و حمایت از فعالیت های فرهنگی، تبلیغی و ترویجی و حمایت از تولید محتوای فرهنگی و هنری در فضای مجازی»؛ البته رقم آن نیز بیشتر از امسال بود؛ مبلغ ۱۰۰ میلیارد تومان.
عنوان جدول شماره ۱۲، «برنامه همافزایی و ارتقای فعالیتها و تولیدات فرهنگی از محل یک درصد از هزینههای شرکتهای دولتی موضوع بند ث تبصره ۸» است.بند ث تبصره ۸ قانون بودجه امسال میگوید: «...در راستای ارتقای اخلاق و فرهنگ اسلامی و همچنین ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، حمایت از تحکیم خانواده و جمعیت و کمک به شکوفایی استعدادهای بانوان، شرکتهای دولتی، بانکها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت مندرج در قانون بودجه سنواتی مکلفند حداقل یک درصد (%۱) از اعتبار هزینههای جزء ( ۱) جدول مصارف پیوست شماره (۳) خود را برای همافزایی و ارتقای فعالیتها و تولیدات فرهنگی بر اساس آییننامهای که با رعایت مفاد بند «ب» ماده (۷۶) قانون برنامه هفتم پیشرفت توسط کارگروه موضوع بند مذکور تعیین گردیده، اختصاص دهند...».
سال گذشته برای دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» مجموعا مبلغ ۹۳۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده بود و امسال مجموعا، ۹۶۴ میلیارد تومان.
دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
یکی دیگر از محلهایی که بودجه دریافت میکند و هنگام انتقادات فرهنگی، همواره یکی از سوژهها محسوب میشود، اینجاست؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی. قلب این شورا، دبیرخانه آن است.
دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی یک ردیف بودجه مستقل در قانون بودجه ۱۴۰۴ دارد؛ مثل سالهای قبل. البته این ردیف خودش ۷ زیرمجموعه دارد. دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به صورت جمعی یک هزار و ۴۳ میلیارد تومان بودجه دارد؛ که البته میان ۷ زیرمجموعه تقسیم میشود. سهم خود دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۲۶۱ میلیارد تومان است؛ یعنی حدود ۲۶درصد از کل بودجه، به دبیرخانه تعلق دارد.
فرهنگستان علوم، فرهنگستان ادب و زبان فارسی و فرهنگستان علوم پزشکی ایران، سه سهم اصلی دیگر این بودجه را از آن خود کردهاند؛ به ترتیب ۱۸۱ میلیارد تومان، ۱۹۸ میلیارد تومان و ۱۸۵ میلیارد تومان بودجه دارند.همچنین در جدول شماره ۱۲ قانون بودجه ۱۴۰۴، ذیل برنامه «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور» مبلغ ۵ میلیارد تومان اختصاص یافته است.
شورای عالی حوزههای علمیه
«شورای عالی حوزههای علمیه» نیز به امور حوزههای عملیه میپردازد و صاحب ردیف بودجه است. برای این شورا در بودجه سال ۱۴۰۴ رقمی حدود ۸ هزار و ۸۶۱ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است؛ البته این بودجه بین دو نهاد زیرمجموعه این شورا تقسیم میشود. اولی با همین نام است؛ «شورای عالی حوزههای علمیه» که مبلغ ۷ هزار و ۳۷۹ میلیارد تومان از رقم ذکر شده را به خود اختصاص میدهد. زیرمجموعه دوم، «شورای سیاست گذاری حوزههای علمیه خواهران» مبلغ باقیمانده یعنی یک هزار و ۴۸۲ میلیارد تومان به این شورا اختصاص دارد.
غیر از ردیف مستقل که گفته شد، در جدول شماره ۱۲ نیز دو مرتبه نام این شورا آمده است. دفعه نخست ذیل طرح «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» ۹۰ میلیارد تومان اختصاص یافته است؛ «شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران» نیز ذیل همین برنامه با ۵۰ میلیارد تومان حضور دارد.
دفعه دوم نیز فقط «ستاد راهبری حوزههای علمیه» به عنوان زیرمجموعه شورای عالی، بودجهای معادل ۵۰ میلیارد تومان گرفته است؛ برای طرحی با عنوان «تقویت طرحهای فراگیر تربیت نخبگان».
در قانون سال گذشته، مجموع بودجه «شورای عالی حوزههای علمیه» و «شورای سیاست گذاری حوزههای علمیه خواهران» ۸ هزار و ۵۵۴ میلیارد تومان بود.
جدول ۱-۷ نیز که به اعتبارات متفرقه اختصاص دارد، ۲۰۰ میلیارد تومان به این شورا اختصاص داده شده بود تا جهت «ساخت مؤسسه موضوع شناسی و اولین موزه مفهومی دینی جهان» هزینه شود.
در جدول شماره ۹ نیز ۷۰ میلیارد تومان برای «کمک به احداث و تکمیل حوزههای علمیه» دیده شده است.مجموع بودجه «شورای عالی حوزههای علمیه» در سال ۱۴۰۴، رقمی معادل ۹ هزار و ۵۱ میلیارد تومان است. این رقم برای سال ۱۴۰۳ معادل ۸ هزار و ۸۲۴ میلیارد تومان بوده است.
قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیهالله
قرب بقیهالله یا همان قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیهالله؛ قرارگاهی آنچنان به قرارگاههای مرسوم که در افکار عمومی جا افتاده، شباهتی ندارد و کار نظامی کلاسیک در آن انجام نمیدهند و بنا بر آنچه در نام آن آمده، «فرهنگی-اجتماعی» در رأس آن است.
در قانون بودجه سال ۱۴۰۴، ردیف شماره ۱۱۱۶۰۰ به قرب بقیهالله اختصاص دارد؛ در «عنوان دستگاه اصلی/اجرایی» برای این ردیف نوشته شده است: «قرب بقیةالله -کمک و حمایت از مؤسسات فرهنگی و اجتماعی - (۲۰۰ میلیارد تومان بابت اوج – ۲۰۰ میلیارد تومان بابت سراج)». در عنوان دستگاه، سهم دو موسسه «اوج» و «سراج» مشخص شده است؛ اما در ردیف جمع بودجه، رقم پیشبینی شده فراتر از ۴۰۰ میلیارد تومان است. طبق جدول شماره ۷، برای این ردیف تقریبا مبلغ یک هزار و ۹۵۴ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است. «اوج» در زمینه تولیدات بصری(سینما، فیلم، انیمیشن و ...) و «سراج» در زمینه سایبری فعالیت دارد که هر کدام قصههایی طویل دارند که در روزهای آینده به این دو موسسه بیشتر پرداخته خواهد شد.
در جدول شماره ۱۲ ذیل «حمایت و پشتیبانی از مردمی سازی فرهنگ» رقمی معادل ۳۰ میلیارد تومان بودجه درنظر گرفته شده است.در یخش «ب» از جدول ۲۱ قانون بودجه ۱۴۰۴، بودجهای برای این قرارگاه درج شده که به ریال و تومان نیست؛ بلکه به یورو ذکر شده است.
رقم بودجه یورویی قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیهالله ذیل طرح شهید مدرس سپاه پاسداران، ۳۰ میلیون یورو قید شده است؛ که اگر نرخ بازار آزاد حدود ۱۱۲ هزار تومان درنظر گرفته شود، ارزش ریالی این ۳۰ میلیون یورو رقمی به ارزش تقریبی ۳ هزار و ۳۶۰ میلیارد تومان میشود.این رقم تحت عنوان «اعتبارات مربوط به تحویل نفت به نیروهای ستاد کل موضوع جزء ۲-۱ بند (الف) تبصره ۳» قانون بودجه امسال دیده شده است.
«جزء ۲-۱ بند (الف) تبصره ۳» تاکید دارد: «در اجرای بند «الف» ماده (١٠٢) قانون برنامه هفتم پیشرفت، به ستاد کل نیروهای مسلح برای صادرات یا مصرف در پالایشگاههای داخلی بابت تقویت بنیه دفاعی شامل طرح شهید باقری سه میلیارد و دویست میلیون (٣،٢٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو، طرح به مبلغ شهید نظران دو میلیارد و پانصد میلیون (٢،٥٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو و طرح شهید مدرس پانصد میلیون (٥٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو (جمعا ً شش میلیارد و دویست میلیون (٦،٢٠٠،٠٠٠،٠٠٠) یورو) و بابت طرح شهید چمران یک میلیارد و سیصد میلیون (١،٣٠٠،٠٠٠،٠٠٠ ) یورو مطابق جدول شماره (٢١) این قانون انواع نفت خام و میعانات گازی با اعمال حساب در دفاتر خزانه داری کل کشور به صورت ماهانه و منظم تحویل میشود. معادل نفت خام تحویلی به پالایشگاههای داخلی، به صورت فرآورده و مشتقات برای صادرات آن، در اختیار ستاد کل نیروهای مسلح قرار میگیرد.»بنا بر این اگر ۳۰ میلیون یورو به تومان محاسبه شود، حاصل جمع بودجه پیشبینی شده برای قرارگاه فرهنگی-اجتماعی بقیهالله، چیزی حدود ۵ هزار و ۳۴۴ میلیارد تومان میشود.
نهاد ریاست جمهوری
در میان ارگانهای دولتی، نهاد ریاست جمهوری یکی از محلهایی است که نسبتا بودجه بالایی دارد. ردیف بودجه این نهاد در قانون بودجه امسال ۱۴ زیرمجموعه دارد؛ که البته در قانون سال قبل ۱۳ زیرمجموعه داشته است. مبلغ کلی بودجه نهاد ریاست جمهوری در قانون امسال یعنی اولین بودجهای که دولت چهاردهم به مجلس تقدیم کرده، حدود ۸ هزار و ۵۵۹ میلیارد تومان است که البته سهم مجموعه نهاد ریاست جمهوری، یک هزار و ۹۲۱ میلیارد تومان است.
در آخرین بودجهای که دولت ابراهیم رئیسی تقدیم مجلس کرده بود، رقم بودجه ریاست جمهوری به صورت کلی حدود ۹ هزار میلیارد تومان بوده است؛ رقم بودجه مجموعه نهاد ریاست جمهوری در آخرین بودجه دولت سیزدهم معادل ۲ هزار و ۵۱۳ میلیارد تومان بوده است.به عبارت دیگر بودجه نهاد ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۴ نسبت به آخرین بودجه دولت ابراهیم رئیسی کاهش یافته است.
جامعة المصطفی العالمیه
یکی از ردیفهای جنجالی بودجه، «جامعة المصطفی العالمیه» است؛ نهادی برای ترویج اندیشه شیعه در جهان و تربیت طلبههای غیر ایرانی شیعه و آغاز فعالیت تبلیغی با بازگشت آنها به کشورهای مبدأ، پس از اتمام درسشان در ایران.در قانون بودجه ۱۴۰۴ برای «جامعة المصطفی العالمیه»، یک هزار و ۷۵۵ میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است. در جدول شماره ۱۲ برای «اجرایی سازی سند فعالیتهای فرهنگی بینالملل»، مبلغ ۲۰۰ میلیارد تومان درنظر گرفته شده است. مجموعا یک هزار و ۹۵۵ میلیارد تومان یا حدودا ۲ هزار میلیارد تومان بودجه برای «جامعة المصطفی العالمیه» تخصیص داده شده است.
ردیف بودجه مستقل «جامعة المصطفی العالمیه» در سال ۱۴۰۳، یک هزار و ۴۷۶ میلیارد تومان بوده است. همچنین در جدول شماره ۱۲ قانون بودجه ۱۴۰۳، مبلغ ۱۵۰ میلیارد تومان برای «توانمندسازی و مهارتافزایی دانش پژوهان بر اساس مأموریتها و مشاغل جهت ایفای رسالتهای حوزهای و حمایت از برنامههای آموزشی، فرهنگی و توسعه و پشتیبانی مدارس تابعه، پیوسته و حوزههای علمیه همکار» اختصاص یافته است؛ مجموعا بودجهای معادل یک هزار و ۶۲۶ میلیارد تومان در سال ۱۴۰۳ برای «جامعة المصطفی العالمیه» کنار گذاشته شده بود.
اما به غیر از بودجههایی که مستقیما یا با ردیفهای غیرمستقیم با اعداد مشخص دیده میشوند، در برخی تبصرههای قانون بودجه نیز اقدامات حمایتی صورت میپذیرد.طبق بند «ث» تبصره ۴ قانون بودجه ۱۴۰۴، «شرکتهای دولتی، بانکها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت مندرج در پیوست شماره (۳) این قانون، مکلفند در اجرای تکالیف قانونی مربوط، حداقل ۶۰ درصد از هزینه امور پژوهشی خود مندرج در آن پیوست را در مقاطع سه ماهه به میزان ۲۵ درصد به حساب صندوق شورای عالی علوم، تحقیقات و فناوری نزد خزانهداری کل کشور واریز کنند تا صرفا در راستای پاسخ به نیازهای فناورانه و حل مسائل و مشکلات همان شرکتهای دولتی، بانکها و مؤسسات انتفاعی وابسته به دولت از طریق توافقنامه با دانشگاهها یا دانشکدهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی و فناوری اعم از دولتی و غیردولتی و دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاههای فرهنگیان و شهید رجایی، سازمان بسیج اساتید، «جامعة المصطفی العالمیه»، جهاد دانشگاهی، پارکهای علم و فناوری و حوزههای علمیه و شرکتهای دانشبنیان و نخبگان مورد تأیید بنیاد ملی نخبگان و در قالب طرح (پروژههای) تحقیق و توسعه، طرح (پروژه)های کاربردی، عناوین پایاننامههای تحصیلات تکمیلی، طرح (پروژه)های پسادکتری و طرح (پروژه)های تحقیقاتی دانشآموختگان تحصیلات تکمیلی غیرشاغل به مصرف برسد».
به زبان ساده، یعنی که دستگاههای دولتی با بخشی از هزینه امور پژوهشی خود را به شکل غیر مستقیم در قالب طرح و پروژه در اختیار موسسات «علمی» گفته شده در این بخش قرار گیرد؛ که نام «جامعة المصطفی العالمیه» نیز در این بین قرار دارد.
سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی
سازمان صدا و سیما شاید سرآمد آن نهادهایی باشد که هر سال افزایش بودجهاش سر و صدای زیادی به پا میکند. روبروی ردیف بودجه مستقل سالیانه صدا و سیما برای سال ۱۴۰۴ رقم افسانهای ۲۹ هزار و ۶۳۱ میلیارد تومان نوشته شده است.غیر از این رقم نجومی، نام این سازمان در ردیفهای دیگری نیز دیده میشود.
اولین آن جدول ۱-۷ است که مربوط به اعتبارات متفرقه است. برای «توسعه کمی و کیفی برنامههای تولیدی پویانمایی، مستند فیلم و سریال، سریال حضرت موسی کلیم الله (۲۰۰۰۰ میلیون ریال)، سریال سلمان فارسی (۲۰۰۰۰ میلیون ریال)، تحقیق، نگارش و پیش تولید پنج سریال (الف) ویژه جدید (۶۰۰۰ میلیون ریال) و اجرای طرح نشانکی (سیگنالی) (۳۰۰۰ میلیون ریال)» مبلغ ۸ هزار میلیارد تومان و در جدول شماره ۹، با نام «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران – تکتا» مبلغ ۷۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است.
یک مورد دیگر نام صدا و سیما در قانون بودجه ۱۴۰۴ آمده که استثنائا رقمی مقابل خود ندارد؛ اما نه اینکه بدون مبلغ باشد بلکه مبلغ آن محاسبهای است. در انتهای جدول شماره ۱۰ مربوط به مصارف استانی میشود، یک تبصره آمده که اشعار دارد: «حداقل ۷ درصد از اعتبارت هر استان موضوع «توازن -۲طرحهای ملی پیوست شماره یک واقع در استان» بابت تقویت دفاتر خبری شهرستانها، زنجیره (سریال)سازی و پویانمایی، مستندات فاخر با قابلیت پخش ملّی توسط صدا و سیما هزینه میشود.»
طبق جدول ۱۰ بودجه ۱۴۰۴، مجموع اعتبارات ستون «توازن -۲طرحهای ملی پیوست شماره یک واقع در استان» معادل ۴۲ هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان است که ۷ درصد آن میشود رقمی معادل دو هزار و ۹۹۶ میلیارد تومان. البته که رقم ذکر شده همان ۷ درصد است، در حالی که در تبصره بر «حداقل» ۷ درصد تاکید شده؛ به عبارت دیگر عدد حاصل از این تبصره «حداقل» دو هزار و ۹۹۶ میلیارد تومان است و میتواند بیش از اینها باشد.
اما خرده میلیارد تومانهایی هم در جداول دیگر برای صدا و سیما درنظر گرفته شده است؛ مانند جدول ۱۲ که برای «ترویج فرهنگ ایثار و شهادت»، ۸ میلیارد و ۲۱۷ میلیون تومان ثبت شده است.
همچنین در همین جدول ۱۲ نیز ۱۰۰ میلیارد تومان برای «تولید فیلم سینمایی فاخر و ارزشمند در موضوعات تاریخی، دفاع مقدس، جبهه مقاومت و سبک زندگی ایرانی-اسلامی» به صدا و سیما تخصیص یافته است.
۱۰۰ میلیارد دیگر هم برای «اجرای اسناد راهبردی توسعه فرهنگ قرآنی» ذیل جدول ۱۲ برای صدا و سیما درنظر گرفته شده است. در همین جدول ۱۲، باز هم صدا و سیما حضور دارد؛ این بار برای «تقویت تولیدات و مرجعیت رسانه ملی در حوزههای تولیدی و تخصصی مختلف»؛ ولی با رقمهای قبلی در جدول ۱۲ تفاوت چشمگیری دارد؛ یک هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان.
۶۰ میلیارد تومان هم برای «اقدامات تبلیغی و روشنگرانه در مورد نقش فعال بانوان در ایران و جوامع اسلامی»، ۴۰ میلیارد تومان برای «ارتقای کمی و کیفی مؤلفههای موثر در ازدواج و تحکیم بنیان خانواده و جوانی جمعیت» و ۵۰ میلیارد تومان هم برای «ترویج فرهنگ فرزندآوری و اقدامات مؤثر در راستای جوانی جمعیت» اختصاص داده شده است؛ همگی هم ذیل جدول ۱۲.مجموع اعداد قید شده در بودجه برای سازمان صدا و سیما، حدود ۴۳ هزار میلیارد تومان است؛ بر خلاف آنچه گفته میشود که بودجه این سازمان ۲۹ هزار میلیارد تومان است؛ چرا که این رقم فقط رقم ردیف بودجه در جدول ۷ است و سایر ارقام در جداول دیگر بودجه آمده است.
خروجی بودجهها کجاست؟
اینها تنها بخشهایی از بودجه جدول هفدهیهای سابق و ردیفهای پخش و پلا شدهی سالهای اخیر هستند؛ برخی شاید معتقد باشند بودجه نهادهای مذهبی و فرهنگی، در سیستم جمهوری اسلامی لازم باشد؛ اگر این لزوم مورد تایید هم قرار گیرد، خروجی آنها مشخص نیستند؛ بالاخره این حجم از بودجههایی که اختصاص داده میشوند، باید خروجی آنها یا در سطح جامعه قابل مشاهده باشند، یا به لحاظ اعداد و رقم، قابل مشاهده.
اما کمتر نهاد مذهبی و فرهنگیای است که ردیف بودجه داشته باشد و همزمان گزارشی از عملکرد و نتایج خود ارائه دهند. بخش زیادی از نهادهایی که بودجه میگیرند از ارائه خروجی کار خود طفره میروند و بعضی از آنها تبدیل به حیاط خلوت سیاسیون شدهاند. علیایحال تا وقتی گزارش روشنی به مردم برای برونداد و خروجی این نهادها ارائه نشود، افکار عمومی از فایدهی هزینهای که برای این نهادها و دستگاهها میشود مطمئن نخواهد بود و رضایت هم نخواهد داشت؛ ولو یک قران باشد.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
پیشدرآمد
۱ــ در «مزرعه حیوانات» (از جرج اورول) میخوانیم که حیوانات مزرعه، طی یک شورش، جونز صاحب مزرعه مانور را شکست میدهند و او را از مزرعه بیرون میکنند و خود اداره مزرعه را به دست میگیرند.
فردریک صاحب مزرعه پینچ فیلد در همسایگی، برای اینکه این ماجرا در مزرعه او هم تکرار نشود یک روز با پانزده مرد مسلح به مزرعه حیوانات حمله میکند. حیوانات هم با رشادت تمام یورش میبرند، به گلولههای آتشباری که بر سرشان میبرید اعتنائی نمیکنند، اما در نهایت تاب مقاومت در برابر گلولهها را نمیآورند، خونین و مالین به داخل ساختمان پناه میبرند. در آن لحظه ناپلئون (یکی ازخوکها)، رهبر و فرمانده مزرعه هم که تکلیفش را نمیداند؛ دمش منقبض شده و بدون ادای یک کلمه بالا و پایین قدم میزند. چشمها به فاکس وود، مزرعه دیگر در همسایگی دوخته میشود؛ اگر پیل کینگتن، صاحب مزرعه و کسانش به یاری میآمدند، هنوز امکان پیروزی بود، اما دریغ از این یاری. در این جنگ سخت یک گاو، سه گوسفند و دو غاز کشته میشوند. سرانجام فردریک و مردانش با زخمها و آسیبهایی که دیدهاند میگذارند و میروند.
حیوانات وقتی به ساختمان نزدیک میشوند شلیک توپی را میشنوند. باکسر، اسب پرکار مزرعه با شگفتی میپرسد: «برای چه شلیک میکنند؟» اسکوئیلر، سخنگو و کارچاقکن ناپلئون فریاد میکشد: «فتح و پیروزی را جشن گرفتهایم.»
باکسر که از زانوانش خون میچکد، یکی از نعلهایش افتاده، سمش چاک برداشته و دوازده ساچمه در پای عقبش فرو رفته، میگوید: «چه فتحی؟»
اسکوئیلر با فریاد و کمی خشمآلود: «چطور چه فتحی رفیق؟ مگر ما دشمن را از خاک خود، خاک مقدس مزرعه حیوانات بیرون نراندهایم؟»
باکسر: «ولی آسیاب بادی ما را ویران کردند. دو سال تمام روی آن کار کرده بودیم.»
اسکوئیلر: «چه اهمیتی دارد؟ آسیاب دیگری میسازیم. اگر دلمان بخواهد شش تا آسیاب هم میتوانیم بسازیم. رفیق، تو نمیتوانی عظمت کاری که کردهایم درک کنی. همین زمینی که ما الان روی آن ایستادهایم در تصرف دشمن بود و اکنون در پرتو رهبری رفیق ناپلئون هر وجب آن را پس گرفتهایم.»
باکسر: «پس ما چیزی را که قبلا داشتهایم پس گرفتهایم.»
اسکوئیلر: «بله، معنای فتح همین است، رفیق.»
۲ــ پزشکیان قبل از جنگ ۱۲ روزه: «دشمن ما را تهدید میکند که مرکز اتمی ما را میزند، اصلا بیایید و بزنید، این مغز فرزندان ماست که آنجا را ساخته. اگر صد تا را بزنید فرزندان ما هزار تا خواهند ساخت.»
در «گرانترین و پرهزینهترین نبرد کوتاه مدت جهان»، ج. ا. ۳۷ تن از فرماندهان ارشد نظامی و ۱۷ دانشمند هستهای خود را از دست داد. بنا به نظر کارشناسان هزینه بازسازی ایران پس از این جنگ میتواند از ۵۰۰ میلیارد دلار فراتر برود. هزینه موشکهای ج. ا. در این جنگ ۶.۶ میلیارد دلار برآورد میشود. قطع گسترده اینترنت در روزهای جنگ، به تنهایی ۵۰۰ میلیون دلار خسارت به اقتصاد ایران وارد کرد.
بلندپروازیهای سلطهجویانه علی خامنهای، حدود ۶ میلیارد دلار هم خسارت به اقتصاد اسرائیل تحمیل کرد، آمریکا و اسرائیل در مجموع برای رهگیری موشکهای ج. ا. یک میلیارد و ۵۸۰ میلیون هزینه کردند.
خامنهای که از اولین روز جنگ ناپدید شده بود، در سومین پیام ویدیوئی خود از پناهگاهش گفت: «چند تبریک به ملت عرض میکنم، یکی تبریک پیروزی بر رژیم جعلی صهیونی؛ با آن همه هیاهو و ادعا اسرائیل زیر ضربات ج. ا. تقریباً از پا درآمد و له شد.» و در ادامه گفت: «آمریکا وارد جنگ مستقیم شد، چون احساس کرد اگر وارد نشود، اسرائیل به کلی نابود خواهد شد. اینجا هم ج. ا. پیروز شد و سیلی سختی به گونه آمریکا نواخت.»
***
آرمانشهری محال اما پرهزینه
مدینه فاضله منادیان «راه بهشت از جهنم اسلام انقلابی میگذرد»، سرزمینیست سوخته با مردمانی بیپناه و بیاینده، فقر مطلق و گسترده، تورم کمرشکن، بیکاری مزمن و بیشهروندانی کارتنخواب و گورخواب. برای مشاهده ردپای این جهانبینی ویرانگر از ایران گرفته تا غزه، عراق، سوریه، لبنان و یمن به عینکی با شیشه ضخیم نیازی نیست.
بیشهروندان شبها در کارتنها یا در گورها میخوابند؛ در هر گور یک تا ۴ نفر
رهبران ج. ا. در بیش از چهاردهه، «صدور انقلاب» و «نابودی قریبالوقوع اسرائیل» را در سرلوحه حکمرانی خود قرار دادهاند و برای عملی کردن آن به حمایت گسترده مالی، نظامی و آموزشی در منطقه، از شبهنظامیان فرقهگرای فعال در نوار غزه، عراق، لبنان، یمن و سوریه پرداختهاند.علاوه بر آن، برای سایتهای هستهای خود تحت عنوان «بازدارندگی» میلیاردها دلار هزینه کردهاند. اما از همان ساعات اولیه حمله تا آخرین روز جنگ، آسمان ایران در اختیار اسرائیل باقی ماند، سایتهای هستهای هدف جنگندهای اسرائیل قرار گرفتند و سه سایت پرآوازه اما مسئلهدار فردو، نطنز و اصفهان در عرض چند دقیقه توسط بمبافکنهای بی۲ آمریکا تخریب و برای مدت نامعلومی از مدار استفاده خارج شدند.
«آنچه امروز در عرصه داخلی و خارجی پیش روی ج. ا. قرار دارد، تاریکتر از هر زمان دیگری است: بیبرقی و بیآبی، فقر، تورم، سقوط پول ملی، بیکاری، تعطیلی صنایع و تولیدیها، بازگشت تحریمهای بینالمللی، آمریکایی که فعلا تمایلی به مذاکره ندارد، جنگندههای آماده پرواز اسرائیل در آسمان بیدفاع ایران، همسایگان و منطقهای که ضعف نظامی ج. ا. را به چشم دیده است.»(آزاده افتخاری، دبیر تحریریه ایندپندنت فارسی)
النصر بالرعب (۱)
النصر بالرعب (پیروزی از طریق ایجاد وحشت)؛ یکی از بنیانهای حکومتگری ج. ا. است. بیدلیل نیست که این رژیم از اولین روز قبضه قدرت، ترور، اعدام، ضربوجرح خشن، شلیک مستقیم به معترضان و بهطور کلی هراسافکنی و ایجاد وحشت درخارج و داخل را در هر شرایطی پیش برده است. نیروهای انتظامی و سرکوبگر حتا در وقوع حادثههای طبیعی مثل سیلزدگی، زلزله، فروریختن ساختمان پلاسکو، انفجار اسکله شهید رجایی و حتا در زیر آتشبار جنگ، زودتر از نیروهای امدادگر برای نجات آسیبدیدگان، خود را به محل حادثه میرسانند. کارگزاران حکومت بیش از جان آنسانها، همواره نگران اعتراضات و به خیابان آمدن مردم بودهاند.
درعرصه منطقهای و بینالمللی هم رویکرد همین است. عباس عراقچی در ۵ مرداد ۱۴۰۴ در مصاحبهای گفت: «نیروهای مسلح از یک سال پیش، آرایش جنگی داشت و دولت آمادگی جنگ را پیدا کرده بود. هم دولت و نیروهای مسلح آماده بودند و هم سیاست خارجه فعالیت زیاد داشت و با «دیپلماسی ایجاد خوف» در منطقه توانستیم جلوی جنگ تمامعیار را بگیریم.»
رژیمی جهنمی
برخی معتقدند که دشمنتراشی و شعلهور نگهداشتن آتش جنگ، سرپوشی است بر ناتوانی حکومتگران ج. ا. در اداره و مدیریت جامعه. اما در واقع ج. ا. بنا به ماهیت خویش رژیمی است دشمن زا و دشمنزی. اگر به جای میلیاردها دلار هزینه بیحاصلی که برای «محور مقاومت» و دو تریلیون دلاری که به سایتهای هستهای پرتنش خود صرف کرد، با وجود ذخایر عظیم نفت وگاز و معادن کمیاب، برای توسعه زیر ساختهای صنعتی، برای ساخت یک جامعه سالم و استاندارد، برای رفاه، آسایش و امنیت شغلی شهروندان صرف میکرد، نه نیازی به «عمق استرتژیک» در کشورهای منطقه داشت و نه نیازی به سازمانهای اطلاعاتی موازی و نیروهای سرکوبگر در داخل. اما اینها دلمشغولی علی خامنهای و نظامیان برگماشتهاش نیستند.
سرلشکر صفوی، دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا در سال ۱۳۹۳ گفت: «قدرت نفوذ ما از محور ایران، عراق و سوریه تا مدیترانه رسیده و این سومین بار است که قدرت نفوذ ایران تا مدیترانه گسترده شده است. خط دفاعی ما دیگر شلمچه نیست، مرز دفاعی ما جنوب لبنان با اسراییل است و عمق دفاع استراتژیک ما تا کنار مدیترانه و بالای سر اسرائیل رسیده است. نگرانی غربیها از توسعه نفوذ قدرت ایران از خلیج فارس تا مدیترانه است.»
«دوران حکومت رهبران مذهبی از مدتها پیش به پایان رسیده است و در حال حاضر این حکومت را سپاه اداره میکند. با این حال، این تغییر به معنای از بین رفتن دشمنی با ایالات متحده و اسرائیل نخواهد بود. یک ج. ا. ضعیفشده که کاریزمایش را از دست داده است، همچنان به دنبال راههایی برای تهدید اسرائیل و ایالات متحده خواهد بود، زیرا این رفتار یک ویژگی منحصربهفرد و ماهوی آن است.
ج. ا. رژیمی جهنمی برای مردم ایران و همسایگان این کشور، هویتش را از دشمنتراشی و هراسافکنی از دشمنان خارجی برای تسلط بر شهروندانش میگیرد. شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و همچنین تحمیل حجاب به زنان را جزو دستورکارهایش میداند.
بسیاری از ایرانیان تعجب میکنند که چرا دولتشان به جای اینکه به اصلاح وضعیت اقتصادی و مبارزه با فساد درون این کشور بپردازد، این همه پول و تلاش برای جنگیدن با اسرائیل و ایالات متحده صرف میکند. پاسخ این سوال این است که هیچ نشانهای دیده نمیشود که خود ج. ا. بخواهد اولویتهای پیشینش را تغییر دهد، زیرا ماهیتش در همین امور نهفته است.» (گریم وود، ایندپندنت فارسی)
«اوپوزیسیون» و فرصتهای از دست رفته
ج. ا. به دلیل ترور از طریق تبهکاران بینالمللی، بیثبات سازی کشورهای منطقه، تهدیدهای گندهلات مآبانه در جهان، در ۴۶ سال گذشته، در منطقه و در صحنه بینالمللی اینچنین منفور و مطرود نشده بود. این رژیم با ۳ اوپوزیسیون ایرانی (اوپوزیسیون منفعل)، اوپوزیسیون منطقهای (اوپوزیسیون ناظر) و اسرائیل (اوپوزیسیونی پرخاشگر، هماهنگ، با تواناییهای نظامی و اطلاعاتی شگفتانگیز وبیسابقه) مواجه است. ۴۶ سال گذشته نشان میدهد که «اوپوزیسیون» ایرانی چه در داخل یا در خارج، به مصداق«کپی برابر اصل»، انگار جامهای است برازنده بر اندام ناموزون ج. ا. : متفرق، بیبرنامه، ناهماهنگ، اما در دشمنیاش با خود هماهنگتر و مصممتر از خصومتاش با ج. ا.
در سپیده دم ۲۳ خرداد اسرائیل حمله غافلگیر کنندهای به ایران انجام داد. این حمله، انگار تلنگری بود بر تعداد قابل ملاحظهای از «اپوزیسیون» ج.ا. که دریابد «مام میهن» مورد تجاوز قرار گرفته و وظیفه میهنیاش ایجاب میکند که با محکوم کردن «اسرائیل متجاوزبچهکش» (۲)، در کنار رژیمی بایستد که بیش از ۴۶ سال است میهناش را به غنیمت گرفته، به شهروندانش تجاوز کرده و زندانی به وسعت ایران بنا کرده است.
برخی فرصتهای تاریخی مثل سیاره دنبالهدارهالی هر چند دهه یکبار شانس رؤیت و دسترسی به ساکنان زمین میدهند و برخی یکبار و دیگر هرگز، مگر برای چندین نسل بعدی.
در یک فرصت نادر ما با یک «دشمن مهاجم خارجی» در شکست و اضمحلال یک دشمن ویرانگر داخلی اشتراک منابع پیدا کردهایم. «دولت اسرائیل دیگر قادر به ادامه تفاهمهای عمیق با ج. ا. نیست و دیگر نه میتواند به سیاست نرمش با حماس ادامه دهد و نه برای تداوم تفرقه میان فلسطینیان، کنترل نوار غزه را به حماس واگذارد. در واقع اسرائیل به این واقعیت پی برده است که فرصت دادن به حماس نتیجه مطلوب در پی نداشت. بهخصوص پس از حمله هفتم اکتبر به شهرکهای اطراف غزه که به کشته شدن نزدیک به ۱۲۰۰ یهودی، عمدتا اسرائیلی که ۲۳ ماه پیش هنگام وقوع عملیات طوفانالاقصى، در آن شهرکها حضور داشتند، منجر شد.
علاوه بر این، دسیتابی ج. ا. به سلاح هستهای، سراسر کشورهای منطقه را به یک رقابت تسلیحاتی بیسابقه وارد میکند و به گسترش سلاحهای هستهای میانجامد. ج. ا. نمیتواند یک کشور هستهای باشد و در عین حال کشوری مانند ترکیه در برابر چنین تحول خطرناکی، تماشاگر باقی بماند.» (خیرالله خیرالله، روزنامهنگار و تحلیگر سیاسی لبنانی.)
میگویند «جنگ همان دیپلماسیست، اما به زبانی دیگر.» این «زبان دیگر» هزینه کلانی بر هر دو سو تحمیل میکند؛ نمیتوان برای غلبه بر دشمن همواره به این «زبان دیگر» متوسل شد، یا برای زمانی نامعلوم طولانیاش کرد، حتا اگر طرف مقابل زبان دیپلماسی را نفهمد. اسرانیل (و همچنین آمریکا)، خود را برای حمله بعدی بازسازی و بازآرایی میکنند. از میان برداشتن علی خامنهای در جنگ بعدی، ، امروزه حدسوگمان محافل سری در داخل ایران یا حرفهای درگوشی مردم کوجهوبازار نیست.
«رژیم ایران به جای ارائه راهحلهای مشخص از طریق ورود به توافقهای واقعی، همواره زمان را به ابزار چانهزنی بدل کرده و کوشیده است بنبست هستهای را به اهرمی برای تداوم حضور و نفوذ در صحنه بینالمللی تبدیل کند.» (خیرالله خیرالله)
اسرائیل و آمریکا، کتمان نمیکنند که اینبار برخلاف جنگ ۱۲ روزه، حتا یهرغم فقدان جایگزینی قابل اتکا و چشماندازی روشن، در سرنگونی دشمن نفهم و شرور هیچ تعللی نخواهند کرد. اسرائیل در حمله به دشمن دیرینهاش، فارغ از بودونبود «اوپوزیسیون»ی جایگزین، برنامه و منافع خود را پیش خواهد برد.
بعد از جنگ ۱۲ روزه (و بهویژه قبل از آن) از سوی «اوپوزیسیونِ» مخالفِ جنگ و «تجاوز اسرئیل به ایران»، این تئوری شبهعلمی به تکرار مطرح میشد که «اسرانیل به دنبال منافع خویش است» و باور به اینکه «دموکراسی از بالا، از طریق جنگندههای کشوری متجاوز امکانپذیر است،» سادهلوحانه است. (۳) همانگونه که در بالا آمد، جنگ ۱۲ روزه برای اقتصاد اسرائیل ۶ میلیارد دلار (هزینه اسرائیل در پاسخ به یورش حماس در ۵۷ روز اول ۱۰ میلیارد دلار برآورد شده است)، و برای رهگیری موشکهای ج.ا. همراه با آمریکا حدود ۱ میلیارد و ۵۸۰ میلیون دلار آسیب زد. بدون تردید اسرائیل به دنبال منافع خویش است؛ اما مقایسه منافع ایرانی سکولار و دموکراتیک برای اسرائیل (و همچنین آمریکا و کشورهای منطقه)، با هزینه جنگهای نیابتی یا مستقیم با دشمنی ایدئولوژیکِ ویرانگر، بیثبات کننده و دیرینه، تضاد آشکاری است.
بیدلیل نیست که فردریش مرتس صدراعظم آلمان در مورد حملات اسرائیل به ایران با خرسندی گفت: «این کار سخت و کثیفی بود که اسرائیل برای همه ما انجام داد» (۴) و کشورهای اروپا، حتا روسیه و چین، «متحدان راهبردی» ج.ا. هم برای خالی نبودن عریضه، صرفا به دعوت «خویشتنداری» دو طرف منازعه بسنده کردند.
دولتمردان اروپایی هم بعد از جنگ ۱۲ روزه، و تداوم جنگطلبی ج. ا.، در اینکه اسرائیل اینبار«جنگ سخت و کثیف» را با هدف حذف ج. ا. از صحنه روزگار به جای آنها هم انجام دهد، اتفاق نظر دارند.
غم این خفته چند
«اوپوزیسیونِ» ج. ا. (نه از گونه صادق زیباکلام یا بیژن عبدالکریمی)، ۴۶ سال فرصتهای اعتراضی کشاورزان، بازنشستگان، آموزگاران، دانشجویان، پرستاران، رانندگان، مالباختگان و جنبش پرهزینه ۱۴۰۱ را از دست داد و به نظر میرسد هنوز هم منتظر است که سحرش دولت بیدار به بالینش بیاید و بشارت دهد که برخیز ج.ا. به حافظه تاریخ پیوسته و «مام میهن» گلوبلبل شده است.
غم این خفته چند، خواب در چشم ترم میشکند (نیما یوشیج)
————————-
۱ــ مهدی مولایی، دارای دکترای سیاستگذاری فرهنگی در دانشگاه باقرالعلوم: «یکی از سیاستهای کارآمد و امتحانپسداده در جنگهای بزرگ و مختلف مقاطع تاریخی و از جمله جنگها و غزوات اسلامی، “سیاست رندانه النصر بالرعب” است. سیاست “النصر بالرعب” (پیروزی از طریق ایجاد ترس) بهعنوان یکی از مفاهیم راهبردی در تاریخ صدر اسلام، ریشه در متون قرآنی و روایات اسلامی دارد و بهمثابه عاملی الهی در پیروزیهای اولیه مسلمین علیه دشمنانشان مطرح شده است.»
۲ــ تردیدی نیست که اسرائیل بعد از هفتم اکتبر، به واکنشی ویرانگر و نسلکشی عریان در غزه دست زده است، اما توصیه میکنم مخالفان «رژیم متجاوز صهیونی» یکبار هم در اینترنت به رفتار قدارهبندان حماس با «مردم مظلوم فلسطین» و «کودکان غزه»، زیر عنوان «میخواهیم زندگی کنیم» نظری بیندازند.
۳ــ جنگندههای متفقین در جنگ جهانی دوم در شکست نازیسم و فانتومهای فرانسه در پایان دادن به رژیم بدوی قذافی نشان دادند که از بالا میتوان تغییراتی ایجاد کرد و برای تاسیس دموکراسی فرصتی فراهم نمود، اما بستگی دارد که پایینیها چگونه از این فرصت استفاده کنند: تاسیس آلمانی سوسیال دموکراتیک و تبدیل آن به کشور برتر اروپا یا دامن زدن به منازعه، کشتار و تداوم فرقهگرایی در لیبی.
۴ــ جنگ کثیف اصطلاحی بود که به دوره تروریسم دولتی در دوران دیکتاتوری نظامی آرژانتین (حدود ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳) گفته میشد. در «جنگ کثیف» دولت نظامی با حمایت سازمانهای امنیتی آمریکای لاتین و سیآیاِی، هزاران نفر را شکنجه، بازداشت و ناپدید کرد.
۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵ / ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت جنبش «زن، زندگی، آزادی» هنوز زنده است و زنان عاملیتی یافتهاند که تحولات عمیقی را در بطن جامعه ایجاد کرده است. تحولاتی که به گفته او، لایهبندی شده و برخیشان هنوز حتی شناسایی و تحلیل نشدهاند.
محمدی در این گفتوگو که به مناسبت سومین سالگرد جنبش «زن، زندگی، آزادی» انجام شد، با اشاره به تغییرات محسوس در فضای عمومی جامعه ایران، گفت: «وقتی در خیابان راه میروم، حضور زنان با پوشش اختیاری نمایانگر بخشی از این تحول است.»
این فعال حقوق بشر تاکید کرد که این تغییر و تحول «محصول قدرت و مقاومت مردم» است و تصمیمهای حاکمیت نقشی در آن نداشته است.
او با بیان اینکه جنبش همچنان زنده و پویاست و دستاوردهایش ادامه دارد، با ابراز خوشبینی نسبت به مبارزه مردم ایران با جمهوری اسلامی، گفت که «زنده بودن جنبش» در رگ و پی جامعه دیده میشود.
مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله اهل سقز، ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ در تهران بهدست ماموران گشت ارشاد بازداشت شد و ۲۵ شهریور در بازداشت جان باخت. مرگ او جرقه موجی از اعتراضهای سراسری با شعار «زن، زندگی، آزادی» شد که بهسرعت به محور مطالبهگری در سراسر ایران بدل شد.
محمدی در سومین سالگرد این جنبش، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، با بیان اینکه حتما لازم نیست مردم مدام در خیابان و در تظاهرات باشند، گفت جامعه از تاکتیکهای خلاقانه و بسیار موثر و کنشها و واکنشهایی که زنده بودن جنبش را نشان میدهد، استفاده میکند.
او با تاکید بر اینکه این پویایی از اعتماد به نفس حاکمیت کاسته است، گفت: «جمهوری اسلامی حتی برای برگزاری رویدادهای حکومتی قدرت سابق را ندارد و بارها دیده شده حضور زنان بدون حجاب در میان جمعیت، صحنه را از دست برگزارکنندگان خارج کرده است.»
این فعال حقوق بشر تصریح کرد «هیچ عرصهای بهطور کامل در اختیار حکومت نیست»، هرچند همچنان «قدرت سرکوب» را دارد.
با این حال، به باور برنده نوبل صلح ۲۰۲۳، مردم با مقاومت و اعتراض میتوانند در تغییر و تحولات نقش داشته باشند و حکومت را وادار به عقبنشینی کنند.
محمدی در سالهای گذشته بارها در مصاحبهها و سخنرانیهایش بر ادامه تلاش خود برای پایان دادن به استبداد دینی و گذار از جمهوری اسلامی تاکید کرده و از سوی حکومت ایران به «حذف فیزیکی» در صورت ادامه فعالیتهای حقوق بشری و مدنیاش تهدید شده است.
او که از آذر ۱۴۰۳ با مرخصی استعلاجی بیرون از زندان است، تاکنون بیش از ۱۰ سال را در حبس گذرانده و از آغاز فعالیتهایش با احکامی جمعا بیش از ۳۶ سال زندان و ۱۵۴ ضربه شلاق روبهرو بوده است.
این فعال مدنی برای کنشهای حقوق بشریاش جوایز بینالمللی متعددی از جمله نوبل صلح، جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو/گییرمو کانو و «جایزه شجاعت» خبرنگاران بدون مرز را دریافت کرده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
اعضای سازوکار واکنش سریع گروه هفت (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیهی اروپا) و همچنین اعضای وابسته به آن (استرالیا، هلند، نیوزیلند و سوئد) روز جمعه ۱۲ سپتامبر در باره فعالیتهای مخرب جمهوری اسلامی در خارج از کشور، بیانیهای صادر کردند.
این بیانیه میگوید: سرویسهای اطلاعاتی ایران به طور فزایندهای تلاش کردهاند مخالفان سیاسی در خارج از کشور را به قتل برسانند، بربایند و مورد آزار و اذیت قرار دهند.
بیانیهی سازوکار واکنش سریع گروه هفت (RRM)
دربارهی سرکوب فرامرزی و دیگر فعالیتهای بدخواهانهی ایران
یادداشت رسانهای / دفتر سخنگو / ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵
امروز، اعضای سازوکار واکنش سریع گروه هفت (کانادا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، ژاپن، بریتانیا، ایالات متحده و اتحادیهی اروپا) و همچنین اعضای وابسته به آن (استرالیا، هلند، نیوزیلند و سوئد) بیانیهی زیر را صادر کردند:
آغاز متن:
«سازوکار واکنش سریع گروه هفت (G7 RRM) به بیانیههای اخیر استرالیا، کانادا، فرانسه، آلمان، هلند، نیوزیلند، بریتانیا و ایالات متحده که سرکوب فرامرزی و دیگر فعالیتهای بدخواهانهی ایران را محکوم میکنند، اشاره دارد.
بر اساس این بیانیهها، سرویسهای اطلاعاتی ایران به طور فزایندهای تلاش کردهاند مخالفان سیاسی در خارج از کشور را به قتل برسانند، بربایند و مورد آزار و اذیت قرار دهند. این یک الگوی نگرانکننده و غیرقابل قبول از سرکوب فرامرزی است و به وضوح حاکمیت دولتها را تضعیف میکند. سایر فعالیتهای بدخواهانه شامل اقداماتی برای به دست آوردن و افشای اطلاعات شخصی روزنامهنگاران و همچنین حملاتی با هدف ایجاد تفرقه در جوامع و ارعاب جوامع یهودی است.
سازوکار واکنش سریع گروه هفت با شرکای بینالمللی خود که شهروندان و ساکنانشان نیز هدف ایران قرار گرفتهاند، ابراز همبستگی میکند.
این سازوکار از زمان آغاز به کار خود، هدف مقابله با دخالت خارجی را دنبال کرده است. با تکیه بر بیانیهی اخیر رهبران گروه هفت در مورد سرکوب فرامرزی، ما به حفاظت از حاکمیت خود، حفظ امنیت جوامعمان و دفاع از افرادی که دولتهای خارجی تلاش میکنند در داخل مرزهای ما آنها را ساکت، مرعوب، آزار، آسیب یا وادار به کاری کنند، ادامه خواهیم داد.»
پایان متن.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
منصوره محمدی / هممیهن
تمرکززدایی از اختیارات دولت و مشارکت دادن گروههای گستردهتری از مردم و مدیران در حکمرانی دغدغه بسیاری از دولتها بوده است، اما تلاش برای این تمرکززدایی هنوز به نتیجه نرسیده است و تلاش اخیر دولت پزشکیان برای تفویض اختیارات به استانداران با در بسته مجلس روبهرو شده است.
در همین راستا، مرکز پژوهشهای مجلس نیز اخیراً در گزارشی با اشاره به مزیتهای تمرکززدایی از حکمرانی دولت به بررسی الگوی تمرکززدایی حکمرانی در جمهوری اسلامی پرداخته است. براساس این گزارش تمرکززدایی زمانی محقق خواهد شد که از یکسو مشغولیتهای محلی از سر دولت مرکزی برداشته شود و از سوی دیگر اقتدار و یکپارچگی ملی حفظ شود. با این وجود تجربه سیاستمداران در فرایند تفویض اختیارات به استانداران در ایران نشان میدهد تا رسیدن به نقطه مطلوب در تمرکززدایی از حکمرانی فاصله بسیاری وجود دارد.
تفویض اختیارات دولت به زیرمجموعههای خود سابقهای دیرینه دارد و این موضوع بارها در دولتهای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. پس از انقلاب نخستین بار در سال ۱۳۵۹ بود که لایحه قانونی اختیارات استانداران کشوری ایران به تصویب رسید. براساس این مصوبه استانداران نماینده عالی دولت محسوب و مسئول اجرای سیاستهای عمومی دولت تعیین شدند. در سال ۱۳۷۷ شورای عالی اداری مصوبهای داشت که براساس آن «طرح تعیین وظایف و اختیارات استانداران و فرمانداران و نحوه عزل و نصب آنان» و چگونگی ارتباط آنها با مسئولان اجرایی کشور تبیین شد.
نخستین اقدام جدی در راستای تفویض اختیارات در دولت محمد خاتمی انجام شد، در دولت نخست خاتمی بود که مسیر برگزاری انتخابات شوراهای شهر و روستا هموار و نخستین دوره انتخابات در سال ۱۳۷۸ برگزار شد. به واسطه این تغییر، دولت مسئولیت انتخاب شهرداران و نظارت بر عملکرد شهرداریها را به شوراهای اسلامی شهرها واگذار کرد. حسن روحانی نیز در دولتهای خود بر اجرای تفویض اختیار به استانداران تاکید داشت، او معتقد بود تفویض اختیارات به برخی استانها اجرای طرحها را تسریع میکند.
در همان دوران مجلس نیز مصوبهای را به تصویب رساند (سال ۱۳۸۹) که براساس آن واگذاری اختیارات وزرا به استانداران و اختیارات استانداران و مدیران کل به فرمانداران بر اساس آییننامهای که به تصویب هیئت وزیران میرسد، انجام شود.
تمرکززدایی در انتظار معجزه
شورای عالی اداری یک بار دیگر «طرح تعیین وظایف و اختیارات استانداران و فرمانداران و نحوه عزل و نصب آنان» را در سال ۱۴۰۲ و در دولت مرحوم رئیسی اصلاح کرد. در دولت سیزدهم نیز تاکید بر این بود که تفویض حداکثری اختیارات به استانداران انجام شود. اما بیش از همه دولتها، این دولت مسعود پزشکیان است که بر اجرای تفویض اختیارات به استانداران تاکید کرده است و طرح تعیین وظایف و اختیارات استانداران ۲۹ خردادماه امسال و بهمنظور مدیریت شرایط ناشی از تجاوز رژیم صهیونیستی، تسریع در فرایند تصمیمگیری، انعطافپذیری، عدم تمرکز اداری توسط معاون اول رئیسجمهور ابلاغ شد. پس از این ابلاغ، مخالفتهایی بهویژه از سوی نمایندگان مجلس مطرح شد. احمد نادری، عضو هیئترئیسه مجلس این مدل حکمرانی را منجر به ایجاد فدرالسیم مطرح کرد و آن را به صلاح کشور ندانست.
با وجود این مخالفتها، مسعود پزشکیان با اشاره به اینکه تفویض اختیارات به استانداران را رها نمیکند تاکید دارد که باید در هماهنگی با قوای مقننه و مجریه و تشکیل یک تیم کارشناسی وحدت رویهای شکل بگیرد تا این فرایند به درستی اجرایی شود. رئیس قوه قضائیه نیز با این رویکرد موافق است؛ محسنیاژهای اخیراً با اشاره به اینکه هر استان مؤلفهها، مشکلات و نقاط قوت خود را دارد گفته است اگر استاندار اختیار داشته باشد، کارها زودتر و بهتر جلو میرود.
با این حال محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس مخالفت خود را با این مصوبه اعلام و در نهایت آن را ابطال کرد، اما دولت بر واگذاری اختیارات به استانداریها اصرار دارد. مجید انصاری، معاون حقوقی رئیسجمهور پس از ابطال این مصوبه از سوی رئیس مجلس، از واگذاری اختیارات بیشتر رئیسجمهور به استانداران سراسر کشور خبر داد و از تصویب دوسوم از محتوای این واگذاری در جلسه هیئت دولت خبر داد. باتوجه به فرایند در پیش گرفته سیاستگذاران برای کاهش تمرکز در مرکز و ارائه اختیارات به استانداران احتمالاً نیازمند یک معجزه است.
نظر بازوی پژوهشی مجلس
در همین راستا، مرکز پژوهشهای مجلس اخیراً در گزارشی با عنوان «درآمدی بر الگوی تمرکززدایی حکمرانی در جمهوری اسلامی» به بررسی تمرکززدایی حکمرانی در ایران پرداخته است. گزارشی که در آن بر تمرکززدایی در حکمرانی ایران تاکید شده است و با بررسی موردی زمینههای مختلف تمرکززدایی، مدل مناسب ایران را ارائه کرده است.
در این مطالعه مصاحبههایی با استانداران، فرمانداران، نمایندگان مجلس، متخصصان دانشگاهی و اعضای شوراهای اسلامی، انجام و طراحی الگوهای حکمرانی با هدف تمرکززدایی از مرکز مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت. این پژوهش نشان داد، تمرکززدایی میتواند در جنبههای گوناگونی انجام شود؛ از جمله تمرکززدایی سیاسی، ادرای، اقتصادی و مالی که هر کدام رویکردهای متفاوتی دارند.
این گزارش معتقد است الگوی حکمرانی در ایران باید از طریق دانش بومی و تجارب ضمنی برآمده از تجارب کارگزاران و متخصصان در ایران تحقق یابد و انواعی از الگوهای تمرکززدایی را برای ساختار حکمرانی ایران بررسی کرده است که در ادامه بخشهایی از این پژوهش با تاکید بر تمرکززدایی در سطح استانها میآید.
انواع تمرکززدایی
براساس این گزارش، تمرکززدایی اداری و مالی به عنوان یکی از شاخههایی که باید در آن تفویض اختیارات انجام شود، به عنوان راهکاری برای تقویت نقش استانداران و مدیران استانی، با هدف افزایش کارایی و بهبود مدیریت محلی در ایران مطرح است. این نوع تمرکززدایی به جای تفویض اختیار به دولتهای محلی مستقل، مسئولیتها را به نهادهای استانی تحت نظارت وزارتخانههای مرکزی منتقل میکند. از سوی دیگر، تمرکززدایی مالی، توانمندسازی استانداران در نظارت بر بودجههای استانی را ضروری میسازد.
با این حال، قوانین و ساختارهای فعلی، نقش استانداران را محدود کرده و بسیاری از اختیارات برنامهریزی و اجرایی در اختیار وزارتخانههای مرکزی باقی مانده است. این شرایط موجب تضعیف شورای توسعه و برنامهریزی استانها و کاهش اثربخشی نظارتهای محلی شده است. مرکز پژوهشها در این گزارش با اولویت قرار دادن تراکمزدایی مالی و اداری از هیئت وزیران به استانداران با احیای معاونت برنامه و بودجه استاندار موافق است. تمرکززدایی اداری به اشکال متفاوتی از جمله تراکمزدایی، واگذاری و تفویض اختیار انجام میشود.
این پژوهش تراکمزدایی را در راستای تمرکززدایی اداری برای ایران مناسب میداند. تراکمزدایی که ضعیفترین شکل تمرکززدایی است و در کشورهای دارای ساختار حکومتی واحد اجرا میشود، منجر به انتقال مسئولیتهای اجرایی و مالی از نهادهای مرکزی به دفترهای منطقهای و استانی اشاره دارد، اما قدرت تصمیمگیری همچنان در دست دولت مرکزی باقی میماند.
به اعتقاد نگارندگان این گزارش مسئولیت مالی، جزء اصلی تمرکززدایی است، چراکه انجام موثر وظایف غیرمتمرکز توسط استانداران، نیازمند داشتن سطح مناسبی از درآمد است، خواه این درآمدها به صورت محلی جمعآوری شده باشند و خواه از دولت مرکزی به استانها اختصاص پیدا کرده باشند. همچنین اختیار تصمیمگیری در مورد هزینهها نیز باید با استانها باشد. در همین زمینه، ساختار سازمان برنامه و بودجه کشور و پیرو آن سازمان مدیریت و برنامهریزی استان و شورای توسعه و برنامهریزی استان میتواند نقش مهمی در تمرکززدایی مالی داشته باشد.
بخش دیگری از تمرکززدایی، باید در حوزه سیاسی انجام شود، در بخش تمرکززدایی سیاسی، این پژوهش به تقویت مشارکت مردم اشاره کرده است که منجر به افزایش نفوذ شهروندان در تدوین و اجرای سیاستها میشود: «تمرکززدایی سیاسی با هدف تقویت قدرت شهروندان یا نمایندگان منتخب آنها در فرایندهای تصمیمگیری عمومی انجام میشود. این نوع تمرکززدایی که اغلب با سیاستهای نمایندگی و رقابتهای سیاسی در چارچوب حکومت همراه است، با افزایش نفوذ شهروندان در تدوین و اجرای سیاستها، از دموکراسی و مشارکت عمومی نیز حمایت میکند.» مرکز پژوهشهای مجلس همچنین معتقد است تمرکززدایی سیاسی منجر به تقویت پاسخگویی و مسئولیتپذیری دولتهای محلی نیز خواهد شد. از سوی دیگر مشروعیت حکمرانی را تقویت خواهد کرد و فاصله میان مقامات و شهروندان را کاهش میدهد.
بررسی الگوهای تمرکززدایی
در بررسی الگوی تمرکززدایی در این پژوهش، تفکیک میان نقش حاکمیتی و تصدیگری ضروری است و وظایف حاکمیتی، نظیر امنیت ملی و سیاست خارجی، به دلیل اهمیت استراتژیک باید متمرکز باقی بماند. در مقابل، وظایف تصدیگرایانه، مانند ارائه خدمات عمومی و مدیریت محلی، از اولویتهای تمرکززدایی محسوب میشود. اما تمرکززدایی در ایران با موانعی روبهرو است و مرکز پژوهشهای مجلس نیز با بررسی قوانین مرتبط، به آسیبشناسی حوزه تقنین تمرکززدایی پرداخت. مهمترین موانع موجود در قوانین از جمله موارد زیر است:
نگرش تمرکزگرا در قوانین که نشان میدهد در بسیاری از قوانین با وجود پیشبینی تمرکززدایی، در عمل نگاه تمرکزگرایانه را حفظ کردهاند. برای مثال شوراهای اسلامی از حق رای در تصمیمگیریها برخوردار نیستند. همچنین اختیارات و وظایف استانداران، فرمانداران، شوراها و شهرداریها در قوانین مختلف مبهم و پراکنده است که منجر به تداخل وظایف و کاهش کارآمدی میشود.
نامتناسب بودن قوانین با نیازهای محلی مانع دیگر تمرکززدایی و تفویض اختیارات استانداران است. چراکه قوانین موجود نگاه کلی و یکسانی به تمام استانها دارد و ویژگیهای خاص هر استان در این قوانین نادیده گرفته میشود. ضعف در سازوکارهای نظارتی، عدم به روزرسانی قوانین قدیمی و کمبود منابع مالی پایدار دیگر موانع موجود ذکر شده است.
قانون وظایف و اختیارات استانداران مصوبه سال ۱۳۳۹ است. پس از انقلاب شورای عالی اداری در سه نوبت مصوبات و اصلاحاتی را داشته است که چون مرجع قانونگذار محسوب نمیشود، جنبه محکم قانونی ندارد. حال آنکه قوانین نیاز به بازنگری جدی دارد تا با تحولات اجتماعی و اقتصادی سازگار شود. از همین روی مرکز پژوهشها پیشنهاد تدوین لایحهی وظایف و اختیارات استانداران در راستای تمرکززدایی برای ارائه به مجلس را داده است.
الگوی مناسب تمرکززدایی برای ایران
مرکز پژوهشهای مجلس در ادامه این گزارش الگوی پیشنهادی تمرکززدایی در ایران را نیز به تفصیل ارائه کرده است. الگویی که با یک رویکرد جامعنگر و کلگرا تنظیم شده و در قالب یک ماتریس، انواع تمرکززدایی را در چارچوب وظایف حاکمیتی و تصدیگرایانه به تفکیک سطوح مختلف نهادی توضیح میدهد. این الگو نشان میدهد که چگونه تمرکززدایی در چارچوب نقشهای حاکمیتی و تصدیگرایانه میتواند به توزیع بهتر وظایف و منابع میان سطوح مختلف حکمرانی کمک کند و توازن میان این دو نوع تمرکززدایی، نقش مهمی در بهبود کارایی، پاسخگویی و مشارکت عمومی در فرایندهای حکمرانی ایفا میکند.
نگارندگان این پژوهش، تمرکززدایی و نه تفویض اختیار را مطلوب ایران میدانند. تمرکززدایی به مثابه تراکمزدایی که براساس آن اختیارات تصمیمگیری و مسئولیتهای مدیریتی بین سطوح مختلف دولت مرکزی توزیع میشود و مسئولیتها را صرفاً از مقامات دولت مرکزی در پایتخت به کسانی که در مناطق و استانها کار میکنند منتقل میکند و یا مدیریت میدانی قوی یا ظرفیت اداری محلی تحت نظارت وزارتخانههای دولت مرکزی ایجاد میکند.
با تراکمزدایی از پایتخت به استانها، نقش استانداران و مدیرکلهای استانی تقویت خواهد شد. چراکه وزارتخانهها وظایف تخصصی دارند، یکی از چالشها این است که بسیاری از سیاستهای وزارتخانهها باید در استان پیادهسازی شود. این در حالی است که استاندار و مجموعه زیردست او بیش از وزیران و حتی رئیسجمهور، حضور تمام وقت در استان دارند و درگیر مسائل محلی هستند. از همین روی، تفویض اختیارات و اعتماد به استانداران باید صورت گیرد.
مدیران چه میگویند؟
مرکز پژوهشهای مجلس در این گزارش به نظر استانداران و مدیران استانی برای تحلیل دادههای گزارش استناد کرده است و در آن استانداران به اتفاق معتقدند که تمرکزگرایی دست و پای استانداران را در اداره امور استان بسته است. برای نمونه علیاصغر عنابستانی، استاندار پیشین چهارمحال و بختیاری استدلال میکند که تمرکزگرایی عملاً فرایندهای تصمیمگیری در استانها را به تهران گره زده است و همین مسئله موجب عدم تصمیمگیری مدیران یا تصمیمگیریهای اشتباه از سوی مرکز شده است.
به عقیده او مشکل اساسی به ساختار متمرکز حکمرانی برمیگردد که به شدت مرکزگرا است و اداره درست کشور به اصلاح نظام بوروکراسی بستگی دارد که اولین گام در این اصلاح نیز واگذاری اختیارات به مدیران محلی است. او ریشه تمرکزگرایی را نه در قوانین که در نگرشها و نبود اعتماد کافی مرکز به مدیران میدانی محلی میداند.
استاندار البرز نیز که در این گزارش اشارهای به نام وی نشده است میگوید استاندار از قدرت تصمیمگیری کمی برخوردار است. استاندار کرمانشاه نیز که اشارهای به نام وی نشده، معتقد است نظام اداری کشور علاوه بر تمرکزگرایی با مشکل بخشینگری نیز دست و پنجه نرم میکند؛ مسئلهای که بیش از پیش استانداران را در هماهنگسازی ادارهها در سطح استان با مشکل مواجه میکند.
استاندار سابق کردستان در این گزارش نیز که اشارهای به نام وی نشده است، معتقد است که اختیارات استانداران باید بیشتر شود. او توضیح میدهد که انتخاب مدیران استانی توسط وزیر انجام میشود، هرچند با هماهنگی استاندار که گاهی حتی همین هماهنگی نیز وجود ندارد، اما استاندار ناچار به تعامل با اوست، حال آنکه همین مدیرکل به صورت مستقیم با استاندار کار میکند و نظارت بر عملکرد وی با استاندار است.
نمایندگان مجلس نیز در اظهارنظرهای جداگانهای به محدودیتهایی که تمرکزگرایی در اداره استانها ایجاد کرده اشاره دارند، برای نمونه ابوالفضل ابوترابی نماینده ادوار مجلس معتقد است در ایران ساختار اداری غلط است چراکه به شدت تمرکزگرا است و در دنیا تا این حد از تمرکزگرایی وجود ندارد، در حالی که قانون اساسی نیز قانون لازم را تدارک دیده، مبنی بر اینکه باید حکمرانی به نیمه متمرکز تبدیل شود؛ موضوعی که در طرح مدیریت جامع شهری و روستایی نیز دیده شده است.
در این پژوهش، در سطح کوچکتری از ساختار تمرکززدایی، تمرکززدایی سیاسی و مالی از استانها به شهرها و روستاها نیز مورد بررسی قرار گرفت. منظور از تمرکززدایی مالی از استان به سطح شهر آن است که شوراهای شهر و روستا اختیارات لازم برای تصمیمگیری درباره برنامه و بودجه را داشته باشند. تمرکززدایی سیاسی نیز میتواند از طریق ارتقای نفوذ شهروندان و یا نمایندگان آنان در تدوین و اجرای سیاستها، به تقویت مردمسالاری پیشرفته و مشارکت گسترده عمومی کمک کند.
یافتههای این پژوهش نشان داد استانداران در برنامهریزی و بودجهریزی استانها نقش محدودی دارند، استانداران صرفاً امضاکننده برنامهها و بودجهها هستند، بدون اینکه تاثیر قابل توجهی در تصمیمگیریها داشته باشند. همچنین عدم حضور فعال بسیاری از مدیران استانی در جلسات شورای اداری استان، به دلیل نبود ابزارهای نظارتی استانداران، چالشبرانگیز است.
همچنین نظام مالی و نظارتی در استانها دارای ضعف است. وجود ردیفهای متفرقه بودجهای و نبود ارتباط سیستماتیک بین کمیته برنامهریزی شهرستانها و شورای توسعه استانها، مدیریت بودجه را پیچیده کرده است. این گزارش تراکمزدایی مالی و بودجهای به سطح استان را به عنوان یکی از کلیدیترین اختیاراتی که میتواند حکمرانی استانی را از جنبههای مختلف متحول کند پیشنهاد داده است.
بخش دیگری از این پژوهش بر ضرورت توجه به نیازهای بومی استانها تاکید کرده است، چراکه این ساختارها میتوانند اختیارات محلی را افزایش دهند و هماهنگی بیشتری بین وزارتخانهها و استانداران ایجاد کنند. در نتیجه برخی استانها با معاونتهای ویژه متناسب با ویژگیهای بومی خود نیاز دارند.
پیشنهادات اجرایی
این پژوهش پیشنهاداتی را نیز به منظور تمرکززدایی در نظام حکمرانی و اداری کشور ارائه کرده است. از جمله اینکه قانون وظایف و اختیارات استانداران و فرمانداران بهروزرسانی شود. دولت در این راستا میتواند لایحهای را درخصوص وظایف و اختیارات استانداران تدوین و به مجلس ارائه دهد که به موجب آن جایگاه قانونی استانداران تقویت شود. براساس این پیشنهاد دولت باید شاخصههایی را برای انتصاب و ارتقای افراد از بخشداری تا استانداری تدوین کند.
پیشنهاد دیگر مرکز پژوهشها، اعطای اختیارات برنامه و بودجه استان به استانداران است. از همین روی باید سازمان مدیریت و برنامهریزی استانها به معاونت برنامه و بودجه استاندار تغییر یابد تا به موجب آن استانداران در برنامهریزی و تخصیص بودجه استانی نقش فعالتری داشته باشند. این اقدام به افزایش کارآمدی شورای توسعه و برنامهریزی استان کمک خواهد کرد.
در قسمت دیگری از پیشنهادات تشکیل معاونتهای ویژه در استانها سخن گفته شده است. این معاونتها باید براساس نیازهای بومی هر استان تشکیل شوند. برای مثال در استانهای مرزی معاونت تجارت بینالمللی منطقهای، یا در استانهای مذهبی معاونت ویژه زیارت تشکیل شود. این معاونتها میتوانند سازمانهای مرتبط را در ساختاری واحد تحت نظارت استاندار قرار دهند.
تشکیل این معاونتهای ویژه کمک خواهد کرد تا اولاً در برخی از استانها، بعضی از دستگاههای ذیل یک وزارتخانه در معاونت ویژه ادغام شوند و ثانیاً با مشخص شدن استانهایی که نیاز به معاونتهای ویژه دارند، اختیاراتی از سوی رئیسجمهور به وزرا داده شود که چند استاندار را به طور ویژه حسابرسی کند.
اعطای حق رای به اعضای شورای اسلامی استان(آییننامه مصوب ۱۳۸۴) در شورای توسعه و برنامهریزی پیشنهاد دیگر بازوی پژوهشی مجلس است که معتقد است به افزایش تعامل و هماهنگی بین شوراهای اسلامی و شورای توسعه استان منجر خواهد شد و نقش آنها را در نظارت بر اجرای برنامههای توسعهای تقویت میکند.
همچنین در این پژوهش پیشنهاد شده است که جایگاه استاندار در شورای اداری استان تقویت شود و برای این منظور باید اختیارات نظارتی و اجرایی بیشتری به استاندار اعطا شود، از جمله حق استیضاح یا عزل مدیران استانی. این امر اقتدار استانداران را در مدیریت محلی افزایش خواهد داد. در حال حاضر حق انتخاب مدیران استانی با استاندار نیست چراکه وزیران مسئولیت اصلی عملکرد وزارتخانه ذیل خود را برعهده دارند.
در حال حاضر استاندار در شورای اداری استان اقتدار و اهرم لازم برای مدیریت را ندارد، چراکه اکثر مدیران حاضر در شورای اداری از سوی وزیر انتخاب شدند. بنابراین گزارش، با تقویت جایگاه استاندار در شورای اداری استان، به استاندار اهرمی داده میشود که مدیرکلهای سطح استان را در راستای برنامهریزیها تنبیه و یا تشویق کند. حتی اگر اختیار انتخاب مدیران نیز به استاندار داده نشود، با اعطای اهرم بودجه و نظام برنامهریزی میتوان به اقتدار استاندار در مدیریت اداره کلهای پراکنده کمک کند.
اعطای ابزارهای نظارتی به استاندار برای نظارت بر مدیران پیشنهاد دیگر مرکز پژوهشها است. وزیران باید در قبال عملکرد وزارتخانه خود پاسخگو باشند و از این لحاظ، مدیران استانی سازمانهای ذیل خود را انتخاب میکنند. اما گرچه گفته میشود این کار باید با هماهنگی استاندار انجام گیرد، این به وفور رخ داده است که نظر وزیر و استاندار متفاوت از هم است و در نهایت، استاندار به مصلحت استان سکوت کرده است. درنتیجه، مدیر صرفاً خود را به وزیر پاسخگو میداند. استاندار در استان نهادی شبیه کدخدا شده است و با کدخدامنشی کارها را انجام میدهد.
آیا مدیرکل صمت استان نسبت به استاندار باید پاسخگو باشد یا نسبت به وزیر صمت؟ نسبت به کدام باید پاسخگو باشد. همچنین یکی از آفتهای امروز حکمرانی کشور بخشینگری است. بهمنظور هماهنگی سیستمی بین دستگاهها و سازمانهای درون یک استان، حق انتخاب و نصب مدیران استانی با وزیران باشد، اما حق نظارت، استیضاح یا عزل مدیران استانی برای استاندار گذاشته شود. درنتیجه، اینجا وزیر و استاندار در منتهیالیه هماهنگی باهم کار خواهند کرد و از آفت بخشینگری در سیستم حکمرانی اندکی کاسته خواهد شد. این مسئله کمک خواهد کرد که جایگاه استاندار در شورای اداری استان تقویت شود و این شورای اداری نیز از اهمیت بیشتری در مدیریت استان برخوردار شود.
تراکمزدایی از وزارتخانهها
تراکمزدایی از وزارتخانه به ادارههای استانی پیشنهاد دیگر مرکز پژوهشها است، در تمرکززدایــی از وزارتخانهها به ادارههای استانی و محلی، بخشهای مختلفی از امور وزارتخانهها به ادارههای محلی و مناطق انتقال مییابند. این تغییر به دلایل مختلفی همچون بهبود کارایی، تقویت مدیریت محلی و تســهیل انجام کارهای محلی بهتر و بهروزی انجام میگیرد. این تمرکززدایی میتواند به افزایش محوریت و تمرکز بیشتر بر نیازهای محلی و افزایش رضایت محلی منجر شود. برای تمرکززدایی ادارههای محلی، مدلها و الگوهای مختلفی وجود دارند که بسته به نیازها و شرایط محلی متفاوتاند.
از مهمترین آنها و به فراخور ایران میتوان به تمرکززدایی محوری و تمرکززدایی مشترک اشاره کرد. در تمرکززدایی محوری، تمام ادارههای محلی تحت مدیریت یک محور محلی قرار میگیرند که از برنامهریزی و کنترل کلی ادارههای محلی نیز مسئول است. هماهنگی بیشتر، کنترل یکپارچه و تسهیل اجرای سیاســتها از ویژگیهای اصلی این مدل است. بهدلیل وجود یک محوریت اصلی، هماهنگی بین ادارههای محلی افزایش مییابد و از تداخل فعالیتها جلوگیری میشود. همچنین امکان کنترل یکپارچه و نظارت بر تمام فعالیتها فراهم میشود که میتواند به کاهش خطاها و افزایش کارایی منجر شــود.
همچنین باوجود یک محوریت اصلی، اجرای سیاستها و تصمیمات آسانتر و سریعتر میشود. تمرکززدایی مشترک نیز براساس همکاری و تعاون بین ادارات محلی و سازمانهای مرتبط انجام میشود تا به بهبود خدمات و کاهش هزینهها دست بزنند. در تمرکززدایی مشترک، ادارههای محلی و سازمانهای مرتبط به طور مشترک و در همکاری با یکدیگر عمل میکنند. این همکاری میتواند به شکل تفاهمنامهها، قراردادها یا ائتلافها باشد.
افزایش همکاری، بهبود خدمات و کاهش هزینهها از ویژگیهای اصلی تمرکززدایی مشترک است. کار مشترک باعث افزایش همکاری و تعامل بین ادارههای محلی و سازمانهای مختلف میشود. همچنین ادارههای محلی میتوانند خدمات بهتری ارائه دهند و از منابع مشترک بهرهبرداری کنند و درنتیجه اشــتراک منابع و همکاری میتوان به کاهش هزینهها و افزایش بهرهوری رسید. تمرکززدایی محوری و مشترک در سطح محلی را میتوان با شورای اداری استان و استانداری تأمین کرد.
مرکز پژوهشهای مجلس معتقد است باید با حفظ نظارت بیشتر استانداریها، اختیارات بیشتری به شهرداریها داده شود و پیشنهاد کرده است مدیریت یکپارچه شهری به شهرداریها تفویض شود. برای این منظور میتوان از تجربه فرمانداریهای ویژه استفاده کرد که در آن، همه دستگاههای یک ناحیه جغرافیایی موظف به هماهنگی با مسئول آن ناحیه در خدماترسانی هستند. این رویکرد به مدیریت بهتر و کاهش تداخلات اجرایی در سطوح محلی کمک کند. هرچند که این رویکرد نیازمند اصلاحات ساختاری در انتخابات شوراها نیز هست که به جزئیات این اصلاحات در گزارش مجلس اشارهای نشده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
بهاره شبانکارئیان / اعتماد
توضیح «اعتماد»: ۱۱ شهریورماه جاری، رسانهها اعلام کردند که زنی جوان در سقز توسط همسرش به آتش کشیده شده و جانش را از دست داده است. خانواده قربانی اطلاعاتی که توسط بعضی رسانهها در مورد این حادثه منتشر شده را تکذیب کرده و جزییات آن را برای «اعتماد» شرح دادهاند. پیگیریهایم از این حادثه نشان میدهد که زن جوان قبل از این اتفاق هولناک از سوی همسرش تهدید به مرگ شده است. خانواده قربانی مدعی هستند؛ مقتوله پیش از اینکه به قتل برسد به خواهرانش گفته بود متوجه موضوعی در مورد همسرش شده که اگر آن را فاش کند، اعدام هم برای همسرش کم خواهد بود و همین ماجرا نیز باعث شده همسرش با نقشه قبلی او را به قتل برساند.
دایی این زن جوان به «اعتماد» میگوید: «متهم قبل از اینکه خواهرزادهام را به قتل برساند پنجرهها را با گچ پوشانده و بعد از به قتل رساندن همسرش به کوچه رفته و فریاد زده خانهشان آتش گرفته است؛ این فرد قصد داشته وانمود کند که آتش سوزی طبیعی بوده و همسرش به همین خاطر فوت کرده است.» متهم پس از این حادثه با دستور مقام قضایی شهرستان سقز و دایره جنایی آگاهی به اتهام قتل همسرش بازداشت میشود.
متهم با گاز پیکنیک چند ضربه به قربانی وارد و با بستن دست و پای قربانی، او را به آتش کشیده است
این قتلها ادامه دارد. اینبار نوبت او بود؛ «ثریا علیمحمدی». زن جوان ۳۲ ساله که روز حادثه وقتی پسر ۱۰ ساله خود را به کلاس میرساند و به خانه بازمیگردد، توسط همسرش با ضربات متعدد« گاز پیکنیک» بیهوش و سپس به آتش کشیده میشود. آن روز قبل از اینکه ثریا وارد خانه شود به یکی از همسایههایشان میگوید از سوی همسرش تهدید به مرگ شده و ممکن است به دست او کشته شود.
«امید حبیبخدا» دایی ثریا در مورد جزییات روز حادثه به «اعتماد» میگوید: «آن روز ثریا وقتی پسرشان را به کلاس ورزش برده و به خانه برگشته یکی از همسایهها را دیده و به او گفته که افشین مرا تهدید کرده و جرات اینکه به خانه بروم را ندارم. ثریا بعد از اینکه چند دقیقه با همسایهشان صحبت میکند به داخل خانه میرود، اما افشین از قبل این برنامه را چیده بود؛ پنجرهها را با گچ پوشانده و تمام مستاجرانش هم که در خانه ساکن بودند را بیرون کرده بود. وقتی ثریا داخل خانه میرود افشین از پشت سر با گازپیکنیک به او حمله و چند ضربه به سر و بدن ثریا وارد میکند. ثریا بیهوش میشود و متهم او را به پارکینگ خانه منتقل میکند. ماشین و موتور خود را بیرون از ساختمان میبرد که آسیبی به آنها وارد نشود. سپس دست و پای ثریا را میبندد و او را به آتش میکشد.»
دایی قربانی در ادامه میگوید: «متهم پس از این اقدام به داخل کوچه میرود و بلند فریاد میزند الان خانه ما آتش میگیرد. او قصد داشته وانمود کند که ثریا بر اثر آتشسوزی طبیعی جانش را از دست داده است. وقتی ثریا داخل پارکینگ خانه در حال سوختن بوده، پسرشان هم مقابل خانه حضور داشته؛ آن موقع دیگر کلاس پسرشان تمام شده و او به خانه بازگشته و شاهد سوختن مادرش بوده است. در همان لحظات یکی از همسایهها در پارکینگ را باز کرده تا ثریا را نجات دهد. او به محض اینکه در پارکینگ را باز کرده ثریا دستش را به نشانه کمک به سمت او دراز کرده است.
همسایهها، ثریا را از داخل خانه بیرون کشیده و یکی از همسایهها که مرد مسنی بوده تا رسیدن اورژانس صبر نکرده و ثریا را داخل یک پتو پیچیده و بر روی صندلی عقب ماشین خود گذاشته و ثریا را به بیمارستان شفا رسانده است.
متهم پس از حادثه قصد داشته فرار کند که همسایهها نگذاشتهاند و با پلیس تماس گرفتهاند. ما وقتی به بیمارستان رسیدیم، ثریا زنده بود. ثریا حدود دو ساعت و نیم داخل بیمارستان بستری بود و به خاطر اینکه دچار سوختگی ۹۹درصدی شده بود، جانش را از دست میدهد.»
حبیبخدا همچنین میگوید: «ثریا قبل از این اتفاق متوجه ماجرایی شده و به خواهرانش گفته بود که اگر این موضوع را افشا کند، اعدام هم برای افشین کم خواهد بود، اما احتمالا افشین به همین دلیل ثریا را با نقشه قبلی به قتل رسانده و در بازداشتگاه هم به قتل ثریا اعتراف کرده است. این جزییاتی که از حادثه میدانم و برای شما تعریف میکنم هم بر اساس اعترافات خود متهم است. در خانه افشین مقداری دلار پیدا شده که ما حدس میزنیم به موضوعی که ثریا متوجه شده بود، ارتباط دارد.»
او در پاسخ به اینکه فکر میکنید ثریا متوجه چه رازی شده که جانش را بابت آن از دست داده، میگوید: «شاید موضوع به جرم و جنایتی مربوط میشود. ثریا جزییات ماجرا را برای خواهرانش فاش نکرده که بدانیم دقیقا ماجرا چه بوده است. ما تنها کاری که از دستمان برمیآید این است که به اعدام رضایت دهیم؛ این مرد مرتکب جنایت بزرگی شده و به بدترین شکل ممکن ثریا را کشته است. شدت سوختگی به قدری بود که حتی نتوانستیم جسد ثریا را هنگام کفن و دفن شست و شو دهیم.»
همچنین یکی از اقوام ثریا علیمحمدی نیز در همین راستا به «اعتماد» میگوید: «ثریا ۱۲ سال پیش با افشین ازدواج کرد. سه روز قبل از حادثه ثریا به خانه مادربزرگش در روستا رفته بود، اما همسرش دنبال او میرود و ثریا را به خانه میآورد. برخی رسانهها عنوان کرده بودند که متهم روز حادثه موادمخدر مصرف کرده و اعتیاد داشته است؛ این موضوع صحت ندارد. طبق گفته خود افشین؛ او آن روز قرص مصرف کرده، اما اعتیاد نداشته است. اتفاقا حین ارتکاب جنایت در حالت کاملا طبیعی بوده و با نقشه قبلی این اقدام وحشتناک را مرتکب شده است.»
قربانی دوم این جنایت؛ کودک بازمانده
خشونت خانگی فقط یک قربانی ندارد؛ در هر جنایت، کودکی ممکن است شاهد باشد و اگر تنها بماند، یک جامعه را در آینده با خود فرو میریزد؛ برای ثریا، دیر بود، اما برای فرزندش، هنوز نه… از منظر روانشناسی و آسیبشناسی؛ کودکی که شاهد به آتش کشیدن مادر خود توسط پدرش باشد، دچار ضربه روحی و روانی میشود و قربانی دوم این جنایت به حساب میآید.
مشاهده مرگ خشونتآمیز یک والد به ویژه وقتی توسط والد دیگر صورت گیرد یکی از سختترین و مخربترین تجربیات روانی ممکن برای یک کودک است. این کودک با مفاهیمی روبهرو میشود که درکشان حتی برای بزرگسالان هم دشوار است. بدون مداخله تخصصی، پیامدهای روانی این کودک میتواند شامل مواردی از جمله اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اضطراب شدید، شبادراری، سکوت یا پرخاشگری، احساس گناه و بیارزشی، مشکلات ارتباطی و رفتاری در آینده و ریسک تکرار الگوهای خشونت در بزرگسالی باشد.
در چنین مواقعی اداره بهزیستی، نهادهای قضایی و سازمانهای مردمنهاد فعال در حوزه کودک باید فورا جهت حمایت روانشناختی کودک بازمانده دخالت کنند تا محیطی امن و عاری از خشونت برای نگهداری او فراهم شود. این نهادها باید با استفاده از خدمات تخصصی مانند بازیدرمانی و ترومادرمانی به بازسازی روان این کودک کمک کنند.
قتل دستکم ۳۰ زن و دختر به دست مردان نزدیک به خود؛ از ابتدای تیر تا اواسط شهریور جاری
از ابتدای تیر امسال تا اواسط شهریورماه جاری، دستکم ۳۰ زن و دختر توسط مردان نزدیک به خود به قتل رسیدهاند. «اعتماد» در این گزارش به آمار قتل زنان و دخترانی پرداخته که توسط اعضای خانواده، بستگان و خواستگاران خود به بهانههای مختلف از جمله انگیزههای ناموسی، اختلافات خانوادگی و مالی کشته شدهاند. این آمار با استناد به خبرهای خبرگزاریهایی همچون تسنیم، ایسنا، ایرنا و رکنا جمعآوری شده است.
🔷 تیر: ۱۴ مورد
🔹۱ تیر ماه امسال، «محبوبه دلاوری» معلم ۴۲ ساله و اهل شهر آبدانان از توابع استان ایلام توسط همسرش به قتل رسیده است. طبق این گزارش؛ محبوبه دلاوری در جریان یک مشاجره بر سر مسائل مالی و مخالفت همسر با تصمیم محبوبه دلاوری برای خرید خانه توسط همسرش با استفاده از گلدان از ناحیه جمجمه مورد ضرب قرار گرفته و به قتل رسیده است.
🔹۷ تیر ماه امسال، «سولماز عباسی» زنی ۴۳ ساله و اهل ارومیه که مربی والیبال بوده توسط همسرش به قتل رسیده است. همسر او پس از این اقدام به زندگی خود پایان داده است.
🔹۸ تیرماه امسال، «بیانه فخری تبار» متاهل و اهل روستایی آلاوان از توابع پیرانشهر توسط برادرش با شلیک مستقیم گلوله به قتل رسیده است. خبرگزاریها، انگیزه این جنایت را ناموسی اعلام کردهاند.
🔹۱۰ تیر ماه امسال، «آمنه بالنده» دختر ۳۳ ساله در جاسک به دست برادرش به طرز فجیعی به قتل رسیده است.
🔹۱۱ تیرماه امسال، مردی در ایلام پس از آزادی از زندان، همسر و خواهر همسرش را با اسلحه کلت کمری به قتل رسانده و سپس به زندگی خود پایان داده است.
🔹۱۳ تیرماه امسال، «نرگس برافرازی» دختر جوان اهل دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد توسط پدر همسرش به قتل رسیده است.
🔹۱۵ تیر ماه امسال، «پریا غلامی» زن جوان ۲۲ ساله اهل کرمانشاه در خانه خود پس مشاجره با همسر و مادرهمسرش توسط آنها به قتل رسیده است.
🔹۱۶ تیرماه امسال، «نیلوفر فتوحی» زن جوان اهل فومن از توابع استان گیلان توسط مردی که با او در ارتباط بوده، به قتل رسیده است. طبق اعلام خبرگزاریها؛ انگیزه متهم از ارتکاب جرم تصمیم به قطع رابطه از سوی مقتول بوده است.
🔹۲۱ تیرماه امسال، «سیمین جغتایی» دختر ۲۱ساله اهل تایباد توسط برادرش به قتل رسیده است. طبق اخبار؛ برادر این دختر جوان پس از پی بردن به اینکه سیمین با پسری در ارتباط بوده او را به قتل رسانده است.
🔹۲۲ تیرماه امسال، «محدثه میرزایی» زن ۳۰ساله اهل کرمانشاه توسط همسر سابقش به قتل رسیده است.
🔹۲۶ تیرماه امسال، «چنور عباسی» زن جوان به همراه همسرش «پیام سرمستی» توسط یک مرد در دهگلان با شلیک اسلحه و ضربات چاقو به قتل رسیدهاند. انگیزه متهم از ارتکاب این جنایت، عدم جدایی چنور از همسرش و ازداج با او بوده است. طبق گزارشات خبرگزاریها؛ متهم پس از ارتکاب این جنایت به دلیل جلوگیری مردم قادر به فرار نشده و در همان محل توسط پلیس بازداشت شده است.
🔹۲۸ تیرماه امسال، مردی به نام «حمید بستامی» ٣٩ ساله و اهل خرمآباد با به کارگیری سلاح سرد و از طریق بریدن رگ گردن، دو همسرش به نامهای «فرزانه صادقی» از معلمان آموزش و پرورش و «الهام سالاری» ۴۰ ساله و دو فرزند ١٠ و ١١ ساله خود به نامهای «امیر عباس و امیر مهدی بستامی» را به قتل رسانده است. متهم پس از قتل دو همسر و فرزندانش خود نیز اقدام به خودکشی کرده، اما ناموفق بوده و به بیمارستان منتقل شده است.
🔷 مرداد: ۹ مورد
🔹۱ مردادماه امسال، دختری ١٧ساله به نام «زهرا شکاری» در شهر بابک توسط شوهر خواهرش با انگیزه ناموسی به قتل رسیده است.
🔹۴ مردادماه امسال، مردى همسر جوان و دختر ١٣ساله خود را در خانهشان واقع در برجهاى منطقه چیتگر تهران به قتل رسانده است. بر اساس اعترافات متهم، او پس از ارتکاب قتل، سلاح مورد استفاده را به جاده بهشت زهرا منتقل و در زیر خاک پنهان کرده و طلاهای همسرش را نیز برداشته و در انباری مخفی کرده است. او سپس با ماشین شخصی خود به بانک رفته و پس از بازگشت به خانه، اقدام به صحنه سازی کرده و نهایتا با پلیس تماس گرفته و موضوع را گزارش داده است.
🔹۹ مردادماه امسال، زن ٧٢سالهای در الیگودرز استان لرستان توسط همسرش به قتل رسیده است.
🔹۱۳ مرداد ماه امسال، «شهلا عارفخانی» اهل نیشابور توسط همسرش به قتل رسیده است.
🔹۲۰ مرداد ماه امسال، «شیدا کاردگر» دختر ۱۵ساله و اهل روستای درونکلا شرقی شهرستان بابل به خاطر جواب منفی به خواستگارش توسط او به قتل رسیده است.
🔹۲۱ مردادماه امسال، زنی اهل فیروزکوه توسط شوهرش با سلاح گرم به قتل رسیده است.
🔹۲۴ مردادماه امسال، زن جوان اهل آمل به همراه دو فرزندش و پنج نفر از خانوادهاش توسط شوهرش با انگیزه اختلافات خانوادگی به قتل رسیده است. متهم پس از این جنایت اقدام به خودکشی کرده است.
🔹۲۸ مرداد ماه امسال، «نسیبه تفکری» زن جوان اهل زاهدان که مادر یک کودک خردسال نیز بوده، توسط پدرش به قتل رسیده است.
🔹۳۰ مردادماه امسال، زنی ساکن تهران، توسط برادرش با ضربات چاقو به قتل رسیده است.
🔷 شهریور: ۷ مورد
🔹۳ شهریورماه جاری، یک مرد ۴۴ساله با هویت «امید.ع» در جاده هفتحوض مشهد، داخل خودروى شخصى خود و با استفاده از سلاح کلت کمرى، همسر ۴۱ ساله خود را به نام «وجیهه» به قتل رساند. متهم ابتدا با شلیک گلوله همسرش را به قتل رسانده و سپس با همان سلاح به سر خود شلیک کرده و جان خود را از دست داده است. رسانهها انگیزه متهم را اختلافات خانوادگی اعلام کردهاند.
🔹۱۱ شهریور ماه جاری، مردی ۳۵ساله به نام «افشین» همسر خود را به نام «ثریا علیمحمدی» در سقز با وارد کردن ضربات جسم سخت بیهوش و سپس به آتش کشیده است. متهم پس از این اقدام بازداشت شده است.
🔹۱۱ شهریورماه جاری، مردى در شهرستان مراغه از توابع استان آذربایجان شرقى همسر و دو دختر ۱۷ و ۹ ساله خود را به قتل رسانده است. طبق اعلام رسانهها؛ انگیزه متهم از این اقدام اختلافات خانوادگی گزارش شده و متهم پس از این اقدام خود را به اداره آگاهی مراغه معرفی کرده است.
🔹۱۵ شهریورماه جاری، مردى ۳۵ساله در شهرستان لنگرود، دختر ۶ساله خود را با وارد آوردن بیش از ۱۰ ضربه چاقو به طرز فجیعى به قتل رسانده است. این کودک پس از انتقال به بیمارستان، به دلیل شدت جراحات وارده جان خود را از دست داد. رسانهها در مورد این حادثه نوشتهاند که متهم داراى سابقه طولانى اعتیاد به مواد مخدر بوده و پس از مصرف دوز بالاى ماده مخدر شیشه، دختر شش ساله خود را به قتل رسانده است.
🔹۱۶ شهریورماه جاری، یک دختر ۱۶ساله در شهرستان شادگان توسط عموی خود به قتل رسیده است. طبق گزارش رسانهها؛ مردی برادرزاده خود را با انگیزه ناموسی و با اجازه پدر او، از طریق بریدن شاهرگ با استفاده از چاقو به قتل رسانده است. پدر نوجوان قربانى عامل قتل را بخشیده و هیچ شکایتی علیه او مطرح نکرده است. پس از اعتراف متهم با دستور بازپرس، او برای تحقیقات بیشتر و تکمیل به مقر ضابطان قضایی منتقل شده است. همچنین جسد دختر نوجوان نیز به پزشکی قانونی انتقال یافته است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
مراسم “گرامیداشت روز سینما در ستایش قصههای ماندگار یک ملت” جمعه شب ۲۱ شهریور ماه در موزه سینما با ادای احترام به گذشته و حال سینمای ایران و تجلیل از پرویز پرستویی و ستاره اسکندی به خاطر حمایت از سینماگران و مردم برگزار شد.
بهمن فرمان آرا، سعید پورصمیمی، رضا کیانیان، ایرج راد، احمد امینی، منوچهر محمدی، فرهاد توحیدی، بهرام عظیمی، عبدالله اسکندری، کمال تبریزی، شبنم مقدمی، منوچهر شاهسواری، غلامرضا موسوی، سید محمد بهشتی، حمید نعمتالله، ستاره اسکندری، محسن امیریوسفی، آزاده صمدی، رضا میرکریمی، اکتای براهنی، حبیب اسماعیلی، هوشنگ مرادی کرمانی، کامبیز دیرباز، بهروز شعیبی (مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران)، روحالله حسینی (معاون نظارت و ارزشیابی و دبیر جشنواره جهانی فجر)، فریبا کوثری، حامد جعفری (مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی)، رائد فریدزاده (رییس سازمان سینمایی)، مهدی شفیعی (معاون توسعه مدیریت و منابع سازمان سینمایی)، مسعود نجفی(مدیر روابط عمومی سازمان) در مراسم حضور داشتند.
این برنامه با اجرای منصور ضابطیان همراه بود و او گفت که امشب گردهم آمدیم تا به یادآوریم که با سینما تا چه اندازه در قابهای روشن گریستهایم، خندیدهایم و امیدوار ماندهایم.
تصاویر از سوسن تسلیمی، فردین، خسرو شکیبایی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، پرویز پرستویی، لیلا حاتمی، داود رشیدی، نیکی کریمی، عزت الله انتظامی، پروانه معصومی، داریوش ارجمند، هدیه تهرانی و یادآوری برخی نقشهای آنها نخستین کلیپی بود که در این برنامه پخش شد.
خوشامدگویی همایون اسعدیان، مدیرعامل خانه سینما
سپس همایون اسعدیان - مدیرعامل خانه سینما - با حضور در جایگاه و خوشامدگویی از طرف خانه سینما عذرخواهی کرد که امکان میزبانی از دیگر اعضای اصناف نبوده است.
او تاکید کرد: حال ما بد است و این یک جشن نیست اما امیدوارم جشن خانه سینما را به زودی و با شادی در کنار هم برگزار کنیم. این سینما برای مردم بوده و برای مردم خواهد ماند. وی افزود: بزرگان این سینما همیشه دغدغه مردم را داشتند و دلسوزترینها در این آب و خاک هستند اما همیشه انگ سیاهنمایی خوردند لازم است که نگاهها عوض شود.
اسعدیان با اشاره به جنگ چند ماه گذشته، گفت: در جنگ ۱۲ روزه بیش از هزار نفر را از دست دادیم و به روح همه شهدا درود میفرستم. در آن مقطع همه شوکه شدند، چه متجاوزان چه مسئولان و نیز مردم که وظیفه تاریخی خود را انجام دادند اما اگر در بر همان پاشنه بچرخد جور دیگری شوکه میشویم.
وی ادامه داد: در این ۱۲ روز آنچه مردم را به هم پیوند داد ایران سرزمین مادری ما بود. از آن زمان خیلی از مسئولان نشان پرچم را به سینه میزنند و تلویزیون روزانه چند بار سرودهای ملی را پخش میکند ولی امیدوارم دیر نشده باشد.
وی اضافه کرد: سرود «ای ایران» با هشتاد سال قدمت به نوعی غیررسمی سرود ملی ایران است که هیچ نشانی از شاهنشاهی یا ایدئولوژیی خاص ندارد و ۳۶ سال پیش ناصر تقوایی فیلمی به این نام ساخت، اما شاید متوجه آن نشدیم.
حامد بهداد: وزیر وقت توهین کرد
در ادامه رضا کیانیان پس از پخش کلیپی از فیلم «قیصر» و نواختن موسیقی زنده آن فیلم، شعر «دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت میدارم...» خواند و در جملهای کوتاه گفت: سینمای ایران بیش از ۴۰ سال است که بر شانههای زخمی مرهم عشق میگذارد و به امید روزی هستیم که مجبور نباشیم عشق را در پستو پنهان کنیم.
سپس حامد بهداد با حضور در جایگاه و تبریک به همایون اسعدیان و آرزوی موفقیت برای اکتای براهنی (کارگردان پیر پسر) در رقابت انتخابی اسکار بیان کرد: سال ۱۴۰۱ وزیر وقت (محمد مهدی اسماعیلی) از هنرمندان خواست مردم را به آرامش دعوت کنند و این از نظر من توهین بود چون همیشه مردم را جلوتر میدیدم. (در این لحظه جمعیتی از مردم که در محوطه بیرونی موزه صدای سخنرانان را میشنیدند با تشویق به این صحبتها پاسخ دادند). این کار ما را مقابل مردم قرار میداد و کار به جایی رسید که تبصره آمد یا اشاره شد که هنرمندان را مقابل هم قرار دهند.
من این همه تفرقه و جدایی را باورم نمیشد و کلمه خودی و ناخودی را هم دیدم به همین دلیل اعتراض کردم و الان هم به خانه سینما میگویم که دست ما در دست هم باشد و یک صدا داشته باشیم که آن هم صدای مردم است. چون ما از بافت و جرز آنها هستیم و خودمان به این مسئله آگاه باشیم.
او افزود: سینمای ایران در طول حیات خود همچون دیده بانی بیدار عرصههای حیات اجتماعی خود را رصد کرده و کوشیده است تا آسیبهای خطر را بدون بیم از برچسب زنی ها مرسوم و سیاهنمایی شناسایی کند و نسبت به تبعیض، فساد، نقض قوانین، جنس دوم شمردن زنان، دوگانه سازی از ایران و اسلام هشدار داده است. شاید گوش شنوایی باشد.
ستاره اسکندری: ما صدها ستاره را حذف و بعداً به آنها افتخار کردیم
در ادامه با حضور شبنم مقدمی، پژمان بازغی و علی دهکردی از ستاره اسکندری تقدیر شد. ستاره اسکندری در حالی که احساساتی شده بود با تبریک روز سینما و افسوس برای نبود سینمای متفکر گفت: من بسیار متاسفم که ترانه علیدوستی، باران کوثری، هنگامه قاضیانی، پانتهآ بهرام و... نیستند و این حسرتی است که سالها بعد ولههایی (تیزر) از بچهها نشاندهند؛ بچههایی که ما حذفشان کردیم.
اسکندری گفت:
- برای این بچههای صاحبنام دلسوزی نمیکنیم برای خودمان در سالهای دیگر دلم میسوزد؛ ما صدها ستاره را حذف و بعداً به آنها افتخار کردیم...
- سیاستگذاران برای سینما چاره کنند، برای سینماگرانی که فقط برای دیگر گونه اندیشیدن با مسائل امنیتی دست و پنجه نرم میکنند و در زندان و بازداشت هستند.
- دلمان برای سینمایی که جلوتر از جامعه و چراغ راه مردم بوده تنگ شده، ما همه باهمیم، حتی اگر دیگرگونه فکر کنیم فصل مشترکی به نام سینما و تئاتر داریم.
- امیدوارم هیچوقت کسی حذف نشود، تاریخ سینمای ما آنهایی هستند که به انتخاب خودشان الان دیگر کار نمیکنند.
- سالهای پیش با دستبندهای سبز و انگشتهای بنفش دست به دست هم دادیم تا اصلاحات اتفاق بیفتد خواهش میکنم چارهای کنید.
- چاره کنیم، دست به دست هم دهیم تا این مشکلات حل شود. ما یک فصل مشترک داریم به نام «ایران.»
پژمان بازغی هم در این بخش از رامبد جوان و شهاب حسینی برای همراهی در این مسیر یاد کرد.
کمال تبریزی کارگردان سینما با اشاره به همدلی اهالی سینما در زمانی که قرار بود خانه سینما را ببندند، گفت: امیدوارم قدر و منزلت این سینما دانسته شود و همه به این سینما ببالند. او سپس متنی را قرائت کرد که در بخشی از آن تاکید شده بود: سینمای ایران حماسه سرای مقاومت تاریخی مردم ایران در مقابل متجاوز است.
در بخش دیگری از این مراسم ضابطیان از مردم غزه و کودکان فلسطینی یاد کرد و بخش کوتاهی از فیلم تازه برگزیده جشنواره ونیز که در ارتباط با فلسطین بود هم پخش شد. سپس از حاضران خواسته شد به احترام خانوادههای جنگ اخیر یک دقیقه سکوت شود.
تقدیر از پرویز پرستویی
در ادامه رییس سازمان سینمایی، محمد مهدی عسگرپور و منوچهر شاهسواری برای تقدیر از پرویز پرستویی روی صحنه رفتند. پرویز پرستویی با تبریک روز سینما خطاب به همکارانش گفت که سهم مردم در فیلمها فراموش نشود.
او افزود: این برای من نه یک تقدیر بلکه یک یادآوری است که سینما فقط قصه و تصور نیست، سینما یعنی امید و احترام به مخاطب.
وی گفت: اگر قدمهای کوچک اجتماعی توانسته کمکی کوچک به مردم باشد برایم افتخاری بزرگ است. امیدوارم چراغ سینما ایران همیشه روشن و امیدافرین باشد.
او با تایید حرفهای ستاره اسکندری گفت: در تکمیل آن صحبتها میگویم که هنرمند دشمن نیست، جای هنرمند در بند نیست و ان شاءلله همه آنهایی که در بند هستند در عرصه هنر حضور داشته باشند.
پرستویی با اشاره به حضور علی ربیعی در مراسم درباره فعالیتهایی که همراه با رسول خادم در سیستان انجام میدهد به مردم آن مناطق اشاره کرد که آنها را به اسم کوچک صدا میزنند ولی چون رادیو و تلویزیون ندارند شغل آنها را نمیدانند.
او ادامه داد: در آنجا مردمی هستند که تابه حال کره، خامه، پنیر، مرغ و گوشت نخوردهاند و به جای غذا علف میخورند. آنها شناسنامه ندارند و تقاضا میکنم برای این هموطنان که متعلق به این آب و خاک هستند کاری شود تا هویت پیدا کنند.
وی در بخشی دیگر جایزه خود را به حسن پورشیرازی تقدیم کرد که رنج زیادی را برای نقش خود (در فیلم پیرپسر) متحمل شده است.
آزاده صمدی: سینمای ما خیلی وقت است که دلگیر است
در ادامه آزاده صمدی بازیگر در سخنانی گفت: امروز روز ملی سینماست ولی سینمای ما خیلی وقت است که دلگیر است. این شاید از وقتی پیش آمد که سریسازهای مبتذل جای سینمای متفکر را گرفت و شاید هم چون سیاست وارد آن شد. اما حیف چون ما مثل ایران یک سینما بیشتر نداریم.
در این مراسم پس از پخش تصاویری از فیلم «باشو غریبه کوچک»، ضابطیان از بهرام بیضایی هم یاد و به جایزه اخیر او برای همین فیلم در جشنواره ونیز اشاره کرد.
سپس فرهاد توحیدی به جایگاه آمد و متن کوتاهی را درباره سینمای ایران خواند.
بخش بعدی مراسم به سینمای انیمیشن اختصاص داشت که بهرام عظیمی با حضور در جایگاه از اسفندیار احمدیه، پدر انیمیشن ایران یاد کرد و گفت: ما همه نوه و نتیجههای ایشان هستیم و انیمیشن «در سایه سرو» هم که جایزه اسکار را گرفت توسط یکی از همین نوهها بوده است. او سپس متنی کوتاه را درباره جایگاه سینمای انیمیشن خواند.
فیلم کوتاه موضوع بخش دیگر این مراسم بود و امیرشهاب رضویان از یکی از قدیمی های سینما رضا مجاوری یاد کرد و با بیان اینکه او ۹۴ ساله است از مدیران سینما خواست که برای او بزرگداشتی برگزار کنند.
وی سپس به مدیران حاضر در مراسم گفت: سینمای متفاوت را خفه نکنید و اگر برای درست کردن مسیر، ادعایی هست، سه سال وقت دارید.
امیرشهاب رضویان یادآور شد: در سینمای کودک سالانه پنج هزار فیلم کوتاه ساخته میشود و این فیلمها در کنار آثار مستند، مرجع خوبی برای تحلیل جامعهشناسی هستند.
شهرام درخشان به نمایندگی از سینمای مستند آخرین سخنران مراسم بود و با قرائت متنی بیان کرد: ما از اول بودیم و هرگز ناظران خاموش نبودیم. ما همیشه راوی ایران بودیم. ما خاکآلوده شدیم که خاک، آلوده نشود.
این مراسم که کارگردانی آن را محمد صوفی برعهده داشت، پس از حدود دو ساعت با نواختن سرود ای ایران و همراه با شدت گرفتن وزش باد پاییزی به پایان رسید. در بخش های مختلف این برنامه نمایی از فیلم های قدیمی سینمای ایران چون طوقی، قیصر، ترن، خداحافظ رفیق، از کرخه تا راین و...با نواختن موسیقی هر کدام پخش شد.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
الهه محمدی / هممیهن
گرایش سیاسی، پیامک حجاب، اظهارنظر در شبکههای اجتماعی، مستقل یا خارج از یک خطفکری مشخص بودن؛ اینها گمانهزنی کاندیداهایی است که برای انتخابات سازمان نظام پزشکی ثبتنام کرده بودند و از چندروز پیش، برای بسیاریشان پیامکی کوتاه ارسال شده که: «شما برای کاندیداتوری انتخابات نظام پزشکی، ردصلاحیت شدهاید.»
تا لحظه تنظیم این گزارش دلیلی برای این ردصلاحیتهای گسترده به کاندیداها اعلام نشده اما آنطور که «محمد جمالیان»، رئیس هیئتنظارت بر انتخابات سازمان نظام پزشکی به «هممیهن» میگوید، بیشتر مواردی که صلاحیتشان احراز نشده یا موارد اخلاقی بوده، یا شکایتهای مالی داشتند یا فضاهای تبلیغاتی بوده که در شهرستانها رعایت نشده و بعضی کاندیداها به تبلیغات زیبایی پرداختهاند. به گفته او، براساس دستورالعمل همه افرادی که سابقه تخلفات مالی و اخلاقی داشته باشند یا حُسنشهرت نداشته باشند تایید نخواهند شد و چهاردرصد ردصلاحیت شدهاند.
پزشکان ردصلاحیت شدهای که با «هممیهن» گفتوگو کردهاند معتقدند که تعداد ردصلاحیتشدگان بیشتر از اینهاست و براساس تقویم انتخاباتی، داوطلبان ثبتنامشده، باید تا پایان وقت اداری روز هشتم شهریورماه نتیجه صلاحیت خود را دریافت میکردند که پس از آن، فرصت اعتراض از نهم تا یازدهم شهریورماه تعیین شده بود. اما رئیس هیئتمرکزی نظارت میگوید که نتیجه قطعی تایید و ردصلاحیتها تا سیزدهم مهرماه مشخص نخواهد شد؛ اقدامیکه به گفته کاندیداها، با رویههای گذشته مغایرت دارد، رویهایکه بهگفته آنها، محصول مستقیم ورود مستقیم نهادهای امنیتی در انتخابات این سازمان است.
این پزشکان میگویند طبق قانون، هیئتنظارت باید نتایج استعلامها را دریافت و درباره آن تصمیمگیری کند، اما در عمل بهنظر میرسد هیئتهاینظارت اختیار چندانی ندارند و صرفاً امضاءکننده نتایجیاند که به آنها ابلاغ میشود. هادی یزدانی، پزشک ساکن اصفهان به «هممیهن» میگوید بسیاری از افراد، ازجمله خود او، بدون داشتن محکومیت قضایی یا انتظامی و حتی بدون سوءپیشینه، صرفاً براساس استعلامهای نامشخص ردصلاحیت شدهاند.
بهگفته پزشکان ردصلاحیت شده، پیامک حجاب یکی دیگر از حدسها برای ردصلاحیت پزشکان زن است. یزدانی میگوید حتی شنیده شده که برای بعضی افراد بهدلیل دریافت پیامک مرتبط با حجاب، «عدم التزام اخلاقی» در نظر گرفته شده و ردصلاحیت شدهاند: «نمونههایی دراینباره وجود دارد، همسر یکی از دوستان من در تهران با چنین احتمالی ردصلاحیت شده است.» یکی دیگر از پزشکان هم میگوید، از نظر کمیته بررسی صلاحیت انتخابات نظام پزشکی ایران، پیامک حجاب یکی از کاندیداها مورد منکراتی بوده و موجب ردصلاحیت شده است.
رضا لاریپور، سخنگوی سازمان نظام پزشکی اما به «هممیهن» میگوید اینکه ملاک ردصلاحیت برای زنان در ارتباط با مواردی مانند حجاب باشد، بسیار بعید است: «من اطلاعی ندارم اما موضوع حجاب مسبوقبهسابقه نیست و فکر نمیکنم در این دوره در این حوزهبندی اضافه شده باشد. مسئله بعدی این تصور است که کسانی که تایید شدند الزاماً همگی شرایط متفاوتی نسبت به افراد ردصلاحیتشده دارند که این را هم بعید میدانم.» به گفته او، به روال هر دوره احتمال زیادی وجود دارد که بسیاری از کسانی که ردصلاحیت شدند یا بهدلایل مختلف تایید صلاحیت نشدند با حضور در جلسات هیئتهای اجرایی و تماسهایی که میتوانند با مجموعه استان و هیئتنظارت مرکزی برقرار کنند، تایید صلاحیت شوند.
به گفته لاریپور، در هر دوره انتخابات چهارساله نظام پزشکی حرفوحدیثهایی درباره کسانی که صلاحیت دارند و آنها که ردصلاحیت میشوند، نحوه انتخاب و ردصلاحیتها وجود دارد: «کسانی که مسئول و دستاندرکار تایید و ردصلاحیتها هستند، باید طوری نگاه کنند که امکان حضور حداکثری برای افراد شرکتکننده بهعنوان کاندید و افراد رأیدهنده فراهم شود. در مقاطع مختلف زمانی بعضی افراد از مراجع مختلفی ممکن است تایید صلاحیت نشوند. یکی از دلایل احراز صلاحیت نشدن، میتواند پروندههای محکومیت قطعی در مراجع قضایی یا مراجع انتظامی نظام پزشکی باشد یا افرادی که بههردلیلی به سلامت در هر نوعی شهره نیستند.» این درحالیاست که مهدیار سعیدیان، پزشک میگوید، پزشکانی بهدلیل اینکه صرفاً یک شکایت از آنها شده، ردصلاحیت شدهاند: «یا کسانی بودهاند که بهدلیل اتفاقات سال ۱۴۰۱، پرونده داشتهاند اما حتی محکوم هم نشده بودند و همانها حالا ردصلاحیت شدهاند.»
«محمدجمالیان»، رئیس هیئتنظارت بر انتخابات سازمان نظام پزشکی اما به «هممیهن» میگوید، بیشتر مواردی که صلاحیتشان احراز نشده یا موارد اخلاقی بوده، یا شکایتهای مالی داشتند یا فضاهای تبلیغاتی که در شهرستانها رعایت نشده و همکاران به تبلیغات زیبایی پرداختند. او این را هم میگوید که افراد میتوانند اعتراض کنند، سپس در هیئتمرکزی بررسی میشود: «درحالحاضر هیئتمرکزی در حال بررسی است که علتهای احراز نشدن صلاحیت افراد در شهرستانها، مستند بوده یا خیر. این بررسی در حال انجام است و بیشتر موارد اعتراضات هم در دست بررسی است که نتیجه آن در آینده اعلام میشود و حتماً تعدادی از آنها به انتخابات برمیگردند. سیزدهم مهرماه نتیجه نهایی تایید و ردصلاحیتها اعلام میشود و کاندیداها از چهاردهم مهرماه بهمدت ۱۰ روز میتوانند کارهای تبلیغات را انجام دهند و درنهایت ۲۵ مهرماه انتخابات خواهد بود.»
ردصلاحیتهای سلیقهای
مانند دیگر انتخابات در کشور، انتخابات سازمان نظام پزشکی دارای فرآیندی مشخص و مدون برای برگزاری است؛ در این فرآیند، ابتدا صلاحیت داوطلبان بررسی و مسئولیت اجرای انتخابات برعهده هیئتاجرایی است که اعضای آن توسط وزارت بهداشت منصوب میشوند. در کنار این هیئت، یک هیئتنظارت هم وجود دارد که اعضای آن از میان نمایندگان مجلس انتخاب میشوند.
هیئتمرکزی نظارت متشکل از سه نماینده مجلس است که وظیفه تعیین اعضای هیئتهاینظارت در شهرستانها را برعهده دارند. هیئتهاینظارت برای بررسی صلاحیتها از مراجع قانونی استعلام میگیرند. حالا آنطور که بعضی از پزشکان ردصلاحیت شده به «هممیهن» میگویند، برای این دوره از انتخابات نظام پزشکی، علاوه بر مراجع پیشین، سازمان اطلاعات سپاه هم به جمع استعلامکنندگان افزوده شده است؛ تغییری که بهنظر میرسد ناشی از اجرای مصوبه «مشاغل خاص و حساس» در سال ۱۴۰۱ باشد.
«هادی یزدانی»، پزشک ساکن اصفهان، یکی از این ردصلاحیتشدگان است؛ او به «هممیهن» میگوید اطمینان دارد در دورههای پیشین، مرجعی بهنام اطلاعات سپاه صلاحیتها را بررسی نمیکرد. به گفته او، برای این انتخابات مراجع مورد استفاده عبارتند از: سازمان ثبت احوال برای احراز ایرانیبودن، قوهقضائیه برای بررسی سوابق قضایی، سازمان نظام پزشکی که هیئتهای انتظامی آن گاهی احکامی صادر میکنند، دانشگاههای علوم پزشکی از طریق حراستها، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه.
او میگوید در دو، سه دوره اخیر، موضوع رد یا تأیید یا احراز صلاحیت بهطور برجستهتری مطرح شده و فرآیندهایی شکلگرفته که بهزعم بسیاری از پزشکان، شائبه مهندسی انتخابات را ایجاد میکند: «در انتخابات جاری نیز تغییری مشابه تغییر فرآیندی است که شورای نگهبان از انتخابات مجلس هشتم اعمال کرد؛ یعنی افزودهشدن اصطلاح «عدم احراز صلاحیت» در کنار رد یا تأیید صلاحیت.»
به گفته یزدانی، نکته مهم، ورود مستقیم نهادهای امنیتی در انتخابات است. طبق قانون، هیئتنظارت باید نتایج استعلامها را دریافت و درباره آن تصمیمگیری کند اما در عمل بهنظر میرسد هیئتهاینظارت اختیار چندانی ندارند و صرفاً امضاءکننده نتایجیاند که به آنها ابلاغ میشود: «علل و عوامل ردصلاحیت هم به داوطلبان اعلام نمیشود. بسیاری از افراد ازجمله خود من، بدون داشتن محکومیت قضایی یا انتظامی و حتی بدون سوءپیشینه، صرفاً براساس استعلامهای نامشخص ردصلاحیت شدهاند.»
بابک زمانی، متخصص مغز و اعصاب و رئیس انجمن سکته مغزی هم به «هممیهن» میگوید، اطلاعات دقیقی درباره ردصلاحیتها وجود ندارد: «تا آنجا که اطلاع داریم، برای تعدادی از افراد پیام ارسال شده و روند بسیار سریع بوده است.
بااینحال احتمال تغییر در نتیجه ردصلاحیتها با پیگیریهای انجامشده وجود دارد.» به گفته او، در تهران بعضی از فعالترین افراد جامعه پزشکی که هم در طبابت و هم در فعالیتهای صنفی نقش جدی داشتند، ردصلاحیت شدهاند. بهباور زمانی، پزشک تنها نباید به کار طبابت بسنده کند بلکه باید دغدغه اجتماعی داشته و سابقه فعالیتهای صنفی یا مدیریتی، مانند ریاست انجمنها یا حضور فعال در نظام پزشکی در کارنامهاش دیده شود: «چنین افرادی که هم پزشک برجسته و هم فعال صنفی باشند، تعدادشان بسیار محدود است.»
زمانی میگوید: «خود من از دو نفر شنیدم که افراد بسیار باتجربه و شناختهشدهای هستند که پیام ردصلاحیت دریافت کردهاند. البته پیگیریهایی از سوی سطوح بالاتر در جریان است تا شاید صلاحیتها بازبینی شود.»
بگویید چرا؟
مطابق ماده ۱۸ قانون انتخابات نظام پزشکی، شرایطی مانند تابعیت ایرانی، سهسال عضویت در نظام پزشکی، حسنشهرت مالی و اخلاقی و تعهد به دین اسلام و نظام از شروط داوطلبی است. اما آنطور که بعضی پزشکان ردصلاحیتشده به «هممیهن» میگویند، به داوطلبان اعلام نشده که دقیقاً براساس کدام بند ردصلاحیت شدهاند. این مسئله موجب شده بیشتر کسانی که ردصلاحیت میشوند، افراد مستقل، تأثیرگذار، صاحب رأی و دارای پایگاه اجتماعی باشند.
«مهدیار سعیدیان»، پزشک متخصص پوست و موی ساکن مشهد، یکی دیگر از ردصلاحیتشدگان این انتخابات است؛ او دهم شهریورماه پیامکی مبنی بر ردصلاحیت دریافت کرده. سعیدیان که همین امسال بهعنوان پزشک نمونه انتخاب شده، به «هممیهن» میگوید من چطور پزشک نمونهای هستم که ردصلاحیت میشوم؟: «مسئله مهم این است که سازمان نظام پزشکی بهسمت سیاسیانگاری پیش میرود. انگار سعی دارند کسانی انتخاب شوند که حرف گوشکن و خنثی باشند. با این روند سازمان نظام پزشکی بهسمت مطیع و بیشتر حاکمیتیشدن پیش خواهد رفت.» او هم میگوید، بعید نیست که داشتن پیامک حجاب، دلیلی برای ردصلاحیت پزشکان زن باشد: «از آنجایی میگویم بعید نیست که از همانموقعی که طرح دارویار اجرا شد، یکی ازمعیارها برای دادن دارو به داروخانهها این بود که شکایت نداشته باشند؛ یکی از معیارهای مهماش رعایت حجاب است که در نظرات معاونت درمان دانشگاههای علوم پزشکی اعمال میشود.»
با تمام این گمانهزنیها اما هنوز هیچ دلیلی برای ردصلاحیتشدگان به خودشان اعلام نشده. بهگفته هادی یزدانی، در جلسات هیئتنظارت هیچ مستند روشنی برای این ردصلاحیتها ارائه نشده است: «شخصاً سه ساعت در جلسه هیئتنظارت اصفهان تلاش کردم تا مستندات ردصلاحیت را دریافت کنم، اما پاسخی جز «استعلام منفی»، داده نشد. درحالیکه من سالها در حوزه تخصصی خودم در بهداشت و درمان فعالیت داشتهام، اظهارنظر علمی کردهام، مقاله نوشتهام و حتی فعالیت سیاسی آشکار و علنی بهعنوان عضو شورای مرکزی یکی از احزاب اصلاحطلب داشتهام، باز هم دلایل ردصلاحیت بهصورت شفاف بیان نمیشود. صرفاً بهطور غیررسمی گفته میشود که «تعهد به احکام اسلام و وفاداری به قانون اساسی» زیرسوال رفته است، بیآنکه مصادیق روشن ارائه شود.»
یزدانی میگوید، به همین دلایل است که فرآیند فعلی انتخابات نظام پزشکی نهتنها ابهامهای فراوانی دارد، بلکه شائبه مهندسی انتخابات را بیشازپیش تقویت میکند.
بابک زمانی، رئیس انجمن سکته مغزی اما دو پرسش اساسی را مطرح میکند: «۱- اصلاً «ردصلاحیت» به چه معناست؟ ۲- چه کسی و با چه معیارهایی، چنین حقی دارد؟» او تأکید میکند که باید معیارهای ردصلاحیت بهصورت شفاف و عمومی اعلام شود: «پزشک کسی است که مسئولیت خطیر درمان بیماران را برعهده دارد؛ اگر او برای طبابت صلاحیت دارد، پس چگونه میتوان صلاحیت اجتماعی او را زیرسوال برد؟ تنها در صورت وجود پرونده قطعی محکومیت اخلاقی یا رفتاری میتوان فردی را ردصلاحیت کرد؛ نهصرفاً بهدلایل نامعلوم یا حدس و گمان.»
سعیدیان هم میگوید، ما فعالان صنفیای هستیم که یا کار رسای میکنیم یا مستقل و فراجناحیایم: «در انتخابات دوره قبل یعنی در سال ۱۴۰۰ هم همین مسائل ردصلاحیت وجود داشت. آنزمان به کسانی که رد شده بودند، گفته شده بود طبق تبصره ۱۰ قانون انتخابات نظام پزشکی، احراز صلاحیت نشدهاید. برای انتخابات امسال اما به بسیاری از کاندیداها گفته شده؛ «شما ردصلاحیت شده ید.»
از دخالت نهادهای امنیتی تا ناامیدی پزشکان
بابک زمانی، متخصص مغز و اعصاب میگوید انتخابات اخیر نظام پزشکی در شرایطی برگزار شد که بسیاری از پزشکان حاضر به کاندیداتوری یا حتی رأیدادن نبودند: «به افراد زیادی پیشنهاد شد نامزد شوند اما نپذیرفتند. خود من هم با وجود درخواستهای متعدد همکاران، کاندید نشدم. بسیاری از پزشکان فعال بهدلیل ناامیدی از اثرگذاری اجتماعی از ورود به انتخابات صرفنظر کردند.»
بهباور او، چنین ردصلاحیتهایی ناامیدی موجود در جامعه پزشکی را تشدید میکند: «وقتی کسانی که سالها در انجمنها و فعالیتهای صنفی حضور داشتهاند، ردصلاحیت میشوند، پیام روشنی به دیگران منتقل میشود که «شرکت در انتخابات بیفایده است.»؛ این موضوع میتواند موج جدیدی از انفعال و ناامیدی را در میان پزشکان ایجاد کند.»
به گفته این متخصص مغز و اعصاب، جامعه پزشکی بخشی از بدنه تحصیلکرده و جوان کشور است که بیش از هر زمان دیگری نیازمند امید و تغییر است: «امروز تعداد زیادی از پزشکان جوان به فکر مهاجرتاند. خروج هر پزشک متخصص خلأ بزرگی ایجاد میکند؛ چراکه این افراد باید در کشور بمانند، آموزش دهند و نسل بعدی را تربیت کنند. اما وقتی امید از بین میرود، رفتن تنها انتخاب میشود.» زمانی میگوید، بسیاری از کسانی که کاندید شدند، حالا پشیماناند: «متأسفانه روند فعلی بیش از آنکه مشارکت ایجاد کند، انفعال را تشدید میکند که خطرناکترین پیامد برای آینده جامعه پزشکی است.»
لاریپور، سخنگوی سازمان نظام پزشکی اما به «هممیهن» میگوید، نکته مهم برای رأیدهندگان این مطلب است که در زمان انتخابات، تبلیغات مختلف از سوی کاندیداهای مختلف و آدمهای جدیدتر و قدیمیتر وجود داشته باشد و تفاوت معیار و ملاک با شعارهایی که ممکن است قابل انجام نباشد هم دیده میشود: «اما کسانی که دارای کارنامه هستند و در فعالیت حرفهای خودشان هم دارای صحت و ادقان هستند، بهویژه اینکه کسانی با روحیه متهور و شجاعانه بیشتر که در جوانترها بهعنوان موتور محرکه و نیروی پیشران و دونده کاری مجموعه سازمان نظام پزشکی هستند، رخ میدهد.»
او میگوید: «ما انتظار حضور پرشورتر جوانان را در این دوره هم داریم و از افراد باتجربه، دانشمند و خردمندی که بههرنوعی برای جامعه پزشکی تلاش کردند هم باید در آن حضور داشته باشند. این تلاش چه از بُعد فعالیتهای اجتماعی موثر برای کاهش بعضی مشکلات جامعه پزشکی، هم در حوزه اقتصادی و معیشتی و هم در حوزه اجتماعی بوده است. ازسویدیگر کسانی که از جان، مال و توان خودشان مصرف کردند و حضورشان موثر بوده، کسانیاند که میتوانند برای صنف موثر باشند و حقوق مردم بهعنوان خدمتگیرندگان از جامعه پزشکی را هم استیفا کنند.»
مهدیار سعیدیان، پزشک ساکن مشهد اما میگوید از سال ۱۳۳۸ که سازمان نظام پزشکی تاسیسشده تا الان، ۸ بار قانون انتخاباتش تغییر پیدا کرده است: «این سازمان فقط برای پزشکان، داروسازان و دندانپزشکان نیست؛ اعضای این سازمان شامل ماماها، کارشناسهای بیناییسنجی، فیزیوتراپی و روانشناسان هم میشود. همچنین این سازمان، یک سازمان صنفی صرف هم نیست؛ هم وظیفه حمایت از بیمار را دارد، هم مسائل مربوط به کادر بهداشت و درمان.» به گفته او، در این سالها بعد از فرازونشیبهای بسیار و دخالت دولتهای مختلف، این سازمان بیشتر شکلی حاکمیتی پیدا کرد تا نهادی صنفی.
سعیدیان معتقد است، نهادهای امنیتی از همان دوره قبل دخالتهایی در انتخابات و انتصابات داشتند: «در این دوره، انتخابات بهسود عدهای خاص در حال رقمخوردن است. در شهر مشهد؛ گروههایی وابسته به جهاد دانشگاهی، حدود ۳۵ گروه که عضو ثابت نظام پزشکیاند، درحالیکه کارنامه پرباری هم ندارند. آنها از طریق حراست و بعضی نهادهای امنیتی در انتخابات اعمال نفوذ میکنند.»
به گفته او، در دورههایی در مشهد، فردی هم رئیس نظام پزشکی و هم علوم پزشکی بود و شرایط را طوری رقم زدند که قشر جوان پزشکان سرخورده شوند: «این سازمان باید متعلق به همه باشد. قشری که در سالهای اخیر محبوبیتشان را از دست دادهاند، شروع به تخریب پزشکان کردهاند؛ همانطور که این اتفاق برای معلمان و وکلا هم در حال وقوع است. بسیاری از جامعه پزشکی و کادر درمان در کنار مردم ایستادهاند و عدهای نمیتوانند این موضوع را تحمل کنند.»
این پزشک میگوید، بسیاری از پزشکان برای این انتخابات ثبتنام و مدارک ارائه دادند و دیدیم همان افرادی که وابسته به حراستها در استانهای مختلف هستند، اعمالنفوذ کردهاند: «افرادی که ردصلاحیت شدهاند افرادی با سابقه صنفی، با استقلال فکری و برای نسل جوان قابلاعتماد بودند.»
هدف، شرکت حداکثری
درحالی انتخابات سازمان نظام پزشکی حرفوحدیثهای زیادی بهدنبال داشته که این انتخابات در ۲۲۰ شعبه در سراسر کشور انجام میشود و به گفته رضا لاریپور، سخنگوی سازمان نظام پزشکی این انتخابات، بزرگترین انتخابات نظامهای صنفی ازنظر حجم و تعداد انتخابات سازمان نظام پزشکی است. او به «هممیهن» میگوید، مجموع افرادی که دارای شرایط شرکتکردن و رأیدادن در این انتخابات هستند، بیش از ۳۵۰ هزار نفر است که در رشتههای مختلف پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی، مامایی، علوم آزمایشگاهی و رشتههای لیسانسیه پروانهدار میتوانند کاندید شوند: «هر نظام پزشکی بسته به تعداد افراد رأیدهنده و افرادی که در مجموعه نظام پزشکی عضو هستند، هیئتمدیرههای ۱۱ و ۱۷ نفره تشکیل میدهند. این انتخابات ازاینجهت اهمیت دارد که سازمان نظام پزشکی بهعنوان قدیمیترین و مهمترین سازمان صنفی در کشور تقریباً بیش از نیمقرن از موجودیتاش میگذرد و از اولین اری که برای آن قانون وضع شد، نزدیک ۸۰ سال زمان میگذرد.»
او میگوید، مطمئن باشید که کار نظام پزشکی صنفی است، سیاسی نیست و تمام تلاش ما این بوده که خارج از نگاه سیاسی این انتخابات برگزار شود: «ردصلاحیتها از هر دوطرف بوده و اگر بخواهید سیاسی نگاه کنید، هم افرادی با دیدگاه همراه و هم افرادی با دیدگاه غیرهمراه با دولت، ردصلاحیت شدند. ازسویدیگر دولت پزشکیان دولت وفاق است و ما نگاه همسوی دولت نداریم. نگاه همسوی دولت وفاق است و نگاه هیئتنظارت به مسئله انتخابات نظام پزشکی بههیچوجه سیاسی نیست. تمام تلاش ما این است که افراد خوشنام وارد این انتخابات شوند و همهچیز صنفی باشد.»
لاریپوری هم یکی از مسائل برای تایید صلاحیت شدن کاندیداها را رعایت شئون و قداست حرفه پزشکی میداند و میگوید، بهعنوان مثال فردی که شهره به زیرمیزیگرفتن و رعایتنکردن شئونات پزشکی است یا بههردلیلی رفتار خارج از عرف دارد،اگر برای انتخابات تایید صلاحیت شود، منطقی نیست: «چون این فرد میخواهد بعدها در شرایطی، تصمیمگیر برای کلیت جامعه پزشکی باشد و یکی از اهداف جامعه پزشکی حفظ و حمایت از حقوق توأمان مردم و جامعه پزشکی است که کار سخت و دشواری محسوب میشود. بههمیندلیل در هر انتخابات افرادی هستند که بهدلایل بسیار واضحی ممکن است ردصلاحیت شوند.»
پزشکان ردصلاحیتشدهای که با «هممیهن» گفتوگو کردهاند، معتقدند که رویکرد مستقلشان باعث این ردصلاحیتها شده اما لاریپور میگوید، انتظار میرود با نگاه بسیار مثبت سعی شود در انتخابات تنوع و تکثر کاندیداها از هر دسته، گروه، جناح و حزب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بتوانند شرکت کند. به گفته او، در هر دوره انتخابات بیش از پنج تا ۱۰ درصد کاندیداها ردصلاحیت نشدند و در این دوره انتخابات هم اینعدد بیش از دورههای قبلی نخواهد بود: «این اعداد باید از نظر آماری با دورههای پیشین مقایسه شوند.»
لاریپور خبررسانی دراینباره را بحق و منطقی نمیداند و میگوید، اینکه کسانی که دارای تریبوناند صرفاً در یک فضای عمومی بگویند تعداد ردصلاحیتها بالا بوده، درست نیست بلکه باید با آمار و ارقام مناسبی این اعداد گفته شود. بهگفته او، بعضی افراد پیش از انتخابات هم احساس میکردند که ممکن است در صلاحیت آنها تردید ایجاد شود و بااینحال نامزد و ردصلاحیت شدند و چون گاهی بعضی از این افراد چه بهشکل مثبت و چه بهشکل منفی شناختهشدهترند این شائبه را بهوجود میآورد که عده زیادی ردصلاحیت شدند: «مگر اینکه مسئله برجسته و مهمی در پرونده آنها باشد که مانع تاییدصلاحیت افراد شود و اصل بر برائت افراد است مگر آنکه خلافاش ثابت شود.»
لاریپور میگوید، نکته مهم دیگر این است که ما در دورهای برای انتخابات نظام پزشکی قرار داریم که بهنظر میرسد با حضور یک رئیسجمهور پزشک، توجه به نهادهای صنفی بهویژه سازمان نظام پزشکی که یکی از نهادهای مدنی کشور است و بهنوعی نماد دموکراسی، مدنیت و اراده قدرت مردم در انجام فعالیتهایشان در حوزههای مختلف و در اینجا در حوزه درمان و طبابت است، در شرایط ویژه و متفاوتتری با حضور ریاستجمهوری برگزار شود: «این انتظار که دولت بهعنوان مجموعه کاری توجه ویژهای به حضور جامعه پزشکی بهعنوان یک نهاد مهم در عرصه خدمتگزاری در کشور داشته باشد انتظار زیادی نیست.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
عباس عبدی / اعتماد
از سخنان و جلسات آقای پزشکیان در هفتههای اخیر دقیقا استنباط میکنیم که با وضعیت کنونی هیچ کدام از مسائل مهم کشور حل نخواهد شد. بهطور طبیعی باید نتیجه بگیریم که این مسائل بدتر میشود که بهتر نمیشود.
بعید است که آقای پزشکیان متوجه معنای ضمنی این سخنان خود نباشند. به نظرم درست میگویند. بنده نیز بارها گفتهام مسائل ایران راهحلهای فنی و جزیی و موردی ندارد. با وجود و غلبه رویکردهای گذشته هیچ مسالهای حل نخواهد شد.
جالب است که آقای پزشکیان در آخرین گفتوگوی خود مجبور شد بگوید از همان ابتدا که آمد، ناترازیها روی هم لبریز شده بود. نکات دیگر اظهارات اخیر وی به صورت خلاصه چنین است که به علت نداشتن کار درخواست کاهش زمان کاری کارمندان را به ۴ ساعت داده است!
- «کشور گیر آب، خاک، سوخت و گاز افتاده، همه جا گیر هستیم، در حالی که روی گنج خوابیدیم.»،
- «اصفهان دچار فرونشست شده تهران و اطراف آن بدتر.»، «به کجا میخواهیم برویم؟»،
- «عامل تورم ما هستیم، بنشینیم در خانه و از کارهای خود توبه کنیم!»،
- «پول نداریم و در ادارات ولخرجی میکنیم، به مجلس گفتیم کمک کنند تا ادارات را کوچک کنیم.»،
- «هر که بهتر میتواند مشکل آب، کشاورزی یا ناترازیها را حل کند، این گوی و این میدان.»،
- «کشور به سمت تغییرات وحشتناک اقلیمی میرود.»
- «باران کمتر میبارد و تبخیر بیشتر میشود. ۱.۵ درجه بیش از دورههای قبلی ایران گرمتر شده است.»
هنگامی که سیاههای از این سخنان بدون هیچ راهحلی ارایه میشود، نتیجه روشن است. یعنی دولت هم در موضع انتقادی مثل مردم و احزاب و روزنامهنگاران و... است. فقط، معلوم نیست مخاطب این نقدها کیست. به علاوه آقای پزشکیان باید به این پرسشها پاسخ دهند که علت این وضع چیست؟ آیا در یکسال گذشته این شاخصها بهبود یافتهاند یا بدتر شدهاند؟ و با ادامه این وضع به کجا خواهیم رسید؟
اگر از من بپرسند، پاسخم این است که اگر رقیب شما میآمد قطعا وضع فاجعهباری بود ولی با آمدن شما نیز هیچ کدام از ناترازیها کمتر نشده است. ادامه این وضع نیز غیرممکن است و به زودی اغلب شاخصها غیرقابل تحمل خواهند شد. علت رسیدن به اینجا نیز چند عامل به هم پیوسته رویکردی، سیاستگذاری، کارگزاری و نظارتی است.
مشکل اصلی نیز رویکردی است. هم در حوزه سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی. به تبع آن سیاستگذاری درست نیز انجام نمیشود و مهمتر اینکه کارگزاران شایسته جذب نمیشوند یا حاضر به حضور در پیشبرد برنامهها نمیشوند و بالاخره نهادهای نظارتی رسمی و غیر رسمی فاقد کارایی و اثرگذاری هستند.
مشکل رویکردی در سیاست داخلی چسبندگی به برنامه یکدستسازی و انحصار قدرت نزد یک اقلیت است که شما به خوبی در انتخابات به خطرات آن اشاره داشتید، راهحل نیز بازگشت به مردم است. سیاست انحصاری که هدف آن بردن مردم به نقطهای دست نیافتنی است که آن جمع اندک مطلوب میپندارند، در حالی که هدف حکومت چیز دیگری باید باشد. سیاستگذاریها نیز براساس این رویکرد نادرست انجام میشد و اغلب هم غیرعلمی و فاقد مبانی منطقی بود و در نهایت نیز برای اجرای این سیاستهای نادرست نیروهایی به کار گرفته میشدند که متناسب با این رویکردها بودند و قانون انتصابات حکومتی دقیقا برای همین منظور تصویب شده بود.
در وجه نظارتی نیز فقدان اثرگذاری رسانهها به ویژه صدا و سیما و نهادهای مدنی در جهت بهبود امور کاملا مشهود است. مشکل رویکردی در سیاست خارجی روشنتر است. نپذیرفتن نظام بینالملل و تقابل با آن مساله اصلی است. بهطور قطع نظام بینالملل موجود غیرعادلانه است، گرچه هیچگاه نظام بینالملل عادلانه نداشتهایم و نخواهیم داشت ولی بر فرض که بتوان نظام عادلانهای طراحی کرد؛ کو قدرت اجرایی کردن آن و این نه در حد و توان ماست و نه حتی آنچه دنبالش هستیم لزوما عادلانه است. بنابراین هزینهای را صرف میکنیم که هیچ دستاوردی و سودی جز زیان محض ندارد.
آقای پزشکیان هر دو مساله را به خوبی میداند، ولی به جای آنکه در مسیر حل این مسائل حرکت کنند، میخواهند مجبورش کنند که نقش جزیی از این فرآیند را ایفا کند، ولی چون صداقت دارد و نمیخواهد در این نقش بازی کند عملا و برخلاف مسوولان قبلی قصد پوشاندن حقیقت را ندارد، سخنانش انتقادی و مشکلات را مطرح میکند، بدون اینکه راهحلی برای آن ارایه دهد و از آن مهمتر، بدون اینکه راهحل واقعی را بپذیرد یا حتی توجه کند.
وظیفه اصلی ایشان جلسه گذاشتن با کارشناسان حوزه آب نیست. حتی جلسه کارشناسی با مدیران وزارت بهداشت و درمان هم وظیفهاش نیست. ایشان امروز دکتر پزشکیان جراح قلب نیست. او رییسجمهور است که نباید در امور کارشناسی حتی وزارت بهداشت که حوزه تخصصی و حرفهای او است، دخالت کند. او باید زمینههای سیاسی و مدیریتی کلان برای بهبود امور را فراهم کند.
هر روز ادامه این وضع، ایران را در بحران عمیقتری فرو میبرد. ایران نیازمند سیاستمدارانی راهگشاست و نه کارشناسان و منتقدانی نقزن. آقای پزشکیان در پاسخ به مجری صداوسیمای استانی که میگوید صداوسیما در کنار قوای سهگانه قرار دارد، با طعنه میگوید که «اینجا شاید ولی در مملکت گاها» مگر میشود کشور با چنین وضع و تعارضی اداره شود؟ شما باید ابتدا این را حل کنید. اینکه نمیشود تیغه را به کسی داد و دسته را به دیگری. هیچ کدام نمیتوانند چیزی را ببُّرند.
این پاسخ آقای پزشکیان یعنی ایده درست وفاق را آنگونه که شایسته است پیگیری و اجرایی نکردهاند. او نمیتواند با مجلسی که با رویکرد یکدستسازی تشکیل شده و نمایندگان تهران آن اغلب ۳ درصدی و فاقد پایگاه ارزشمند اجتماعی و سیاسی هستند مسائل کشور را حل کند.
رویکرد و راهبرد جدیدی که آقای پزشکیان را تایید صلاحیت کرد و آورد و ما هم از آن حمایت کردیم باید به تبعات آن آوردن ملتزم باشد و الا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. این یک اصل بدیهی است که الزام در شیء مستلزم پذیرش لوازم آن نیز هست. بدون حل این مساله ممکن نیست مسائل کشور حتی مساله ساختگی مثل موتورسواری زنان! هم حل شود.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
یک روز پس از حمله مرگبار به چارلی کرک، مقامهای امنیتی «تایلر رابینسون»، مظنون به قتل را دستگیر کردند. به گفته مقامهای پلیس، رابینسون پنجشنبه شب پس از آن دستگیر شد که یکی از دوستان خانوادگی او با پلیس تماس گرفت.
به گزارش خبرگزاری رویترز، مظنون تیراندازی به چارلی کرک، تایـلر رابینسون، جوانی ۲۲ ساله و اهل یوتا است که مقامهای مسئول میگویند در یک گفتوگوی اخیر از این چهره محافظهکار انتقاد کرده بود و در زمان تیراندازی با خانوادهاش زندگی میکرد.
بازرسان هنوز انگیزه احتمالی او را به طور علنی اعلام نکردهاند. اسپنسر کاکس، فرماندار یوتا، روز جمعه به خبرنگاران گفت که یکی از اعضای خانواده در گفتوگو با نیروهای انتظامی اظهار داشته رابینسون اخیراً در یکی از مهمانیهای شام به حضور کرک در دانشگاه دره یوتا – جایی که روز سهشنبه هدف تیراندازی قرار گرفت – اشاره کرده بود.
کاکس افزود: «آنها درباره این صحبت کرده بودند که چرا او \[کرک] را دوست ندارند و چرا با دیدگاههایش مخالفاند.» عضو خانواده همچنین به بازرسان گفته بود که رابینسون در سالهای اخیر گرایش سیاسی بیشتری پیدا کرده است.
طبق سوابق ایالتی، رابینسون سابقه کیفری ندارد و هرچند رأیدهنده ثبتشده بود، وابستگی حزبی نداشت و در انتخابات اخیر هم شرکت نکرده بود.
سوابق نشان میدهد او یک رأیدهنده «غیرفعال» بوده است؛ به این معنا که در انتخابات اخیر رأی نداده و به نامهای از سوی دفتر کارمند ثبت شهرستان نیز پاسخی نداده بود.
جزئیات بیشتری از زندگی رابینسون روز جمعه منتشر شد. دانشگاه ایالتی یوتا در لاگان تأیید کرد که او در سال ۲۰۲۱ تنها یک ترم در این دانشگاه تحصیل کرده و سپس ترک تحصیل کرده است. دلیل ترک تحصیل او روشن نیست.
در ویدیویی که مادرش در فیسبوک منتشر کرده، رابینسون در حال خواندن نامهای با صدای بلند دیده میشود که در آن به او یک بورس تحصیلی چهارساله از دانشگاه ایالتی یوتا پیشنهاد شده بود، در حالی که مادرش از خوشحالی او را تشویق میکرد. در پست دیگری آمده است که رابینسون در آزمون ورودی دانشگاه (ACT) نمره ۳۴ کسب کرده بود؛ نمرهای که بنا بر شرکت آمادگی آزمون پرینستون ریویو، او را در میان یک درصد برتر داوطلبان قرار میدهد.
به گفته فرماندار کاکس، در زمان دستگیری، رابینسون در خانه خانوادگی خود در شهرستان واشنگتن، در جنوبغربی ایالت یوتا نزدیک مرز نوادا زندگی میکرد.
طبق نوشتههای فیسبوک والدینش، او دو برادر کوچکتر دارد. مادرش مددکار اجتماعی در یک شرکت غیرانتفاعی خدمات درمانی است، اما شغل پدرش مشخص نشده است.
پستهای فیسبوک مادر: عشق به خانواده
پستهای فیسبوک مادرش در طول سالها – که بیشتر آنها روز جمعه حذف شد – عمدتاً به ستایش از خانواده اختصاص داشت: ثبت خاطرات سفر به آلاسکا، کارائیب و دیزنیلند؛ جشن نمایشهای مدرسه، لباسهای هالووین و خرگوشهای خانگی؛ و ابراز غرور از پیشرفت سه پسرش در مدرسه. هیچیک از این پستها محتوای سیاسی نداشت.
در برخی پستهای دیگر، رابینسون و برادرانش گاه با اسلحه دیده میشدند، امری که در ایالتی با قوانین نسبتاً آزاد در زمینه مالکیت سلاح، غیرمعمول نیست.
مادرش در یکی از پستها درباره کمک به او برای نقل مکان به دانشگاه در سال ۲۰۲۱ نوشته بود: «رانندگی و بازگشت بدون او یکی از سختترین کارهایی بود که در این مدت انجام دادم. او خیلی هیجانزده است که مسیر تازهاش را آغاز کند و مطمئنم تجربه فوقالعادهای خواهد داشت!»
کاکس گفت عصر پنجشنبه، یکی از اعضای خانواده با یکی از دوستان خانوادگی تماس گرفت و او نیز به دفتر کلانتر شهرستان واشنگتن اطلاع داد که رابینسون نزد آنها اعتراف کرده یا به نوعی اشاره کرده که این حادثه را مرتکب شده است.
همچنین هماتاقی رابینسون پیامهایی را که او در پلتفرم دیسکورد فرستاده بود، به پلیس نشان داد؛ پیامهایی که در آنها رابینسون از پنهانکردن یک قبضه تفنگ در میان بوتهها با پیچیدن آن در حوله صحبت کرده بود – همان سلاحی که نیروهای امنیتی در منطقه جنگلی نزدیک صحنه تیراندازی پیدا کردند.
رابینسون به زندان شهرستان یوتا در اسپنیش فورک – حدود ۱۹ کیلومتری جنوب دانشگاهی که کرک در آن هدف قرار گرفت – منتقل شد. هنوز به طور رسمی علیه او کیفرخواست صادر نشده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز: مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز جمعه با اکثریت قاطع به تصویب بیانیهای رأی داد که “گامهای ملموس، زمانمند و غیرقابل بازگشت” را برای دستیابی به راهحل دو کشوری بین اسرائیل و فلسطینیان ترسیم میکند. این رأیگیری پیش از نشست رهبران جهان انجام شد.
این بیانیه هفتصفحهای نتیجه کنفرانس بینالمللی برگزارشده در ماه ژوئیه در سازمان ملل - به میزبانی عربستان سعودی و فرانسه - درباره مناقشه چندین دههای اسرائیل و فلسطین است. ایالات متحده و اسرائیل این رویداد را تحریم کردند.
قطعنامهای که این بیانیه را تأیید میکند، ۱۴۲ رأی موافق، ۱۰ رأی مخالف و ۱۲ کشور رأی ممتنع دریافت کرد. این رأیگیری پیش از نشست رهبران جهان در ۲۲ سپتامبر - در حاشیه مجمع عمومی سطح بالای سازمان ملل - انجام میشود و انتظار میرود بریتانیا و چند کشور دیگر بهطور رسمی دولت فلسطین را به رسمیت بشناسند.
بیانیه مورد تأیید مجمع عمومی ۱۹۳ عضوی، حملات شبهنظامیان فلسطینی حماس علیه اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را که جرقه جنگ در غزه را زد، محکوم میکند.
این بیانیه همچنین حملات اسرائیل علیه غیرنظامیان و زیرساختهای غیرنظامی در غزه، محاصره و ایجاد قحطی را محکوم میکند که “به فاجعه انسانی ویرانگر و بحران حفاظتی منجر شده است.”
ژان نوئل بارو، وزیر امور خارجه فرانسه، اظهار داشت که این قطعنامه انزوای بینالمللی حماس را تضمین کرد. او در پستی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «برای اولین بار امروز، سازمان ملل متنی را تصویب کرد که حماس را به دلیل جنایاتش محکوم کرده و خواستار تسلیم و خلع سلاح آن شده است.»
این قطعنامه از سوی تمام کشورهای عربی حوزه خلیج فارس حمایت شد. اسرائیل و ایالات متحده به همراه آرژانتین، مجارستان، مجمعالجزایر میکرونزی، نائورو، پالائو، پاپوآ گینه نو، پاراگوئه و تونگا علیه آن رأی دادند.
بیانیه مورد تأیید این قطعنامه اعلام میکند که جنگ در غزه “باید اکنون پایان یابد” و از استقرار یک مأموریت بینالمللی موقت برای تثبیت اوضاع، با مجوز شورای امنیت سازمان ملل، حمایت میکند.
ایالات متحده این رأیگیری را “یک اقدام تبلیغاتی نابجا و نابهنگام دیگر” توصیف کرد که تلاشهای دیپلماتیک جدی برای پایان دادن به مناقشه را تضعیف میکند.
مورگان اورتاگوس، دیپلمات آمریکایی، در مجمع عمومی گفت: «اشتباه نکنید، این قطعنامه هدیهای به حماس است. این کنفرانس بهجای ترویج صلح، جنگ را طولانیتر کرده، حماس را جسورتر کرده و چشمانداز صلح را در کوتاهمدت و بلندمدت تضعیف کرده است.»
اسرائیل که مدتهاست سازمان ملل را به دلیل عدم محکومیت صریح حماس به خاطر حملات ۷ اکتبر مورد انتقاد قرار داده، این بیانیه را یکطرفه خواند و رأیگیری را نمایشی توصیف کرد.
دنی دانون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل، گفت: «تنها ذینفع این بیانیه حماس است... وقتی تروریستها تشویق میشوند، شما صلح را پیش نمیبرید؛ شما ترور را پیش میبرید.»
حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، بر اساس آمار اسرائیلی، ۱۲۰۰ کشته، عمدتاً غیرنظامی، و حدود ۲۵۱ گروگان به همراه داشت. طبق گزارش مقامات بهداشتی محلی، بیش از ۶۴,۰۰۰ نفر، که اکثراً غیرنظامی هستند، از آن زمان در جنگ غزه کشته شدهاند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
مقدمه مترجم: دیوان عالی برزیل در حکمی تاریخی رئیسجمهور پیشین این کشور، ژائیر بولسونارو، را به توطئه علیه دموکراسی و تلاش برای کودتا پس از شکست در انتخابات سال ۲۰۲۲ مجرم شناخت و به ۲۷ سال زندان محکوم کرد.
بدین مناسبت، نیویورکتایمز مقالهای به قلم دو پروفسور دانشگاههای ایالات متحده با عنوان «جایی که آمریکا شکست خورد، برزیل موفق شد» منتشر کرده است که حاوی اطلاعات و جزئیات جالب و قابل توجهی است که در زیر میخوانید.
مشاهدات بیش از یک دهه گذشته حاکی از آن است که دموکراسیهای معاصر با چالشی فزاینده روبهرو هستند: سیاستمداران و جنبشهای غیرلیبرال که از طریق صندوق رای به قدرت میرسند به محض تصاحب آن، نظم قانون اساسی را تضعیف میکنند. تجربه کشورهایی چون ونزوئلا با هوگو چاوز، ترکیه با رجب طیب اردوغان، مجارستان با ویکتور اوربان، السالوادور با نایب بوکله و تونس با قیس سعید نشان میدهد که چگونه رهبران منتخب، دستگاههای حکومتی را سیاسی کرده و آنها را علیه مخالفان به کار میگیرند تا بقای خود را تضمین کنند.
در سالهای گذشته، ایالات متحده و برزیل هر دو با تهدیدی مشابه مواجه شدند: رؤسایجمهوری با گرایشهای اقتدارگرایانه که پس از شکست در انتخابات، به نهادهای دموکراتیک یورش بردند. دونالد ترامپ در آمریکا و ژائیر بولسونارو در برزیل، هر دو از پذیرش شکست سر باز زدند و تلاش به بیاعتبار کردن فرآیندهای انتخاباتی نمودند.
ایالات متحده: فرصتهای از دسترفته
ترامپ با امتناع از پذیرش نتایج انتخابات ۲۰۲۰ و تحریک هوادارانش در حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به کنگره، یکی از بنیادیترین اصول دموکراسی – پذیرش شکست – را نقض کرد. با این حال، نهادهای آمریکایی در عمل نتوانستند او را پاسخگو کنند.
مجلس نمایندگان ترامپ را استیضاح کرد، اما سنای آمریکا او را تبرئه نمود و مانع از محرومیت او برای حضور مجدد در انتخابات شد. وزارت دادگستری در پیگرد او کند عمل کرد و دیوان عالی با اعطای مصونیت گسترده به روسایجمهوری عملاً پروندهها علیه ترامپ را متوقف ساخت. در نتیجه، حزب جمهوریخواه بار دیگر او را نامزد کرد و ترامپ پس از بازگشت به کاخ سفید در دور دوم ریاستجمهوری خود، آشکارا به سمت اقتدارگرایی حرکت کرد: استفاده ابزاری از نهادهای دولتی برای تنبیه منتقدان، فشار بر رسانهها و جامعه مدنی، و حتی عبور از خطوط قانون اساسی. کمتر از یک سال پس از آغاز این دوره، آمریکا وارد مرحلهای شده که میتوان آن را «اقتدارگرایی رقابتی» نامید.
برزیل: تجربهای متفاوت
برزیل اما مسیری دیگر پیمود. تجربه دیکتاتوری نظامی در نیمه دوم قرن بیستم موجب شد نخبگان سیاسی و قضایی این کشور تهدید بولسونارو را جدی بگیرند. قضات دیوان عالی و رهبران کنگره از همان آغاز ریاستجمهوری او در برابر تلاشهایش برای بیاعتبار کردن نظام انتخاباتی مقاومت کردند.
دادگاه عالی انتخابات تحقیقات گستردهای را درباره کارزار انتشار اخبار جعلی توسط بولسونارو آغاز کرد، حسابهای شبکههای اجتماعی فعالان ضد دموکراتیک را تعلیق نمود، محتوای آنلاین تهدیدآمیز را حذف کرد و حتی برخی متحدان بولسونارو را بازداشت کرد. هرچند این اقدامات جنجالی بود، اما بهطور کلی در راستای دفاع از دموکراسی تلقی شد.
در انتخابات ۲۰۲۲ نیز دادگاه انتخاباتی برای جلوگیری از مداخله طرفداران بولسونارو، تدابیر فوری اتخاذ کرد و بلافاصله پس از شمارش آرا، نتایج را اعلام نمود تا فرصت برای زیر سوال بردن آن وجود نداشته باشد. برخلاف آمریکا، بسیاری از رهبران راستگرا به سرعت شکست بولسونارو را پذیرفتند.
وقتی در ژانویه ۲۰۲۳ هزاران تن از هواداران بولسونارو به کنگره، دیوان عالی و کاخ ریاستجمهوری حمله کردند، نهادهای برزیلی بدون تأخیر وارد عمل شدند. در ژوئن همان سال، بولسونارو از حضور در هر مقام عمومی برای هشت سال محروم شد و در سال ۲۰۲۵ به اتهام توطئه برای کودتا محاکمه و محکوم گردید. این اقدام، او را نخستین رئیسجمهور سابق برزیل ساخت که به دلیل تلاش برای سرنگونی دموکراسی به زندان میرود.
مداخله ایالات متحده و تناقض بزرگ
محاکمه و محکومیت بولسونارو نقطه اوج قاطعیت نهادهای برزیل بود، اما همزمان دولت ترامپ – برخلاف سنت چند دههای آمریکا در حمایت از دموکراسی در آمریکای لاتین – کوشید این روند را تضعیف کند. دولت او تحریمهایی علیه مقامات برزیلی از جمله قضات دیوان عالی اعمال کرد و با تعرفههای سنگین اقتصادی بر صادرات برزیل، در عمل این کشور را بابت دفاع از دموکراسیاش مجازات نمود.
این اقدام که یادآور مداخلات ضددموکراتیک ایالات متحده در دوران جنگ سرد است، نشان داد که چگونه منافع سیاسی کوتاهمدت میتواند سیاست خارجی سنتی آمریکا را زیر پا بگذارد.
دموکراسی نیاز به دفاع دارد
با وجود تمام نقصها و موضوعات بحثبرانگیز در اقدامات بالا، امروز دموکراسی برزیل سرزندهتر از دموکراسی آمریکاست. علت ساده این ادعا: نهادهای برزیلی تهدید را جدی گرفتند و فعالانه عمل کردند. در مقابل، نهادهای آمریکا در برابر ترامپ یا منفعل ماندند یا ناکام شدند.
تجربه و درس روشن از مقایسه این دو مورد این است که دموکراسی، حتی در قدیمیترین و قدرتمندترین کشورها، امری بدیهی و تضمینشده نیست. باید از آن دفاع کرد – و اگر ایالات متحده میخواهد همچنان الگوی دموکراسی باشد، شاید بد نباشد به جای کارشکنی در راه برزیل، از آن بیاموزد.
در اینجا میتوان نکات بیشتری درباره دشواریهای دموکراسی زخمی آمریکا در پرتو قتل چارلی کرک یافت.
جایی که آمریکا شکست خورد، برزیل موفق شد
فیلیپه کامپانته و استیون لویتسکی / نیویورکتایمز / جمعه ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۵
روز پنجشنبه (۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵)، دیوان عالی برزیل کاری را انجام داد که سنای آمریکا و دادگاههای فدرال به شکلی غمانگیزی از آن بازماندند: محاکمه و محکوم کردن یک رئیسجمهور سابق که به دموکراسی حمله کرده بود.
در حکمی تاریخی، دیوان عالی با رای ۴ به ۱، ژائیر بولسونارو، رئیسجمهور پیشین برزیل، را به توطئه علیه دموکراسی و تلاش برای کودتا پس از شکست در انتخابات سال ۲۰۲۲ مجرم شناخت. او به ۲۷ سال زندان محکوم شد. مگر آنکه در تجدیدنظر – که بعید به نظر میرسد – موفق شود، بولسونارو نخستین رهبر کودتای تاریخ برزیل خواهد بود که واقعاً راهی زندان میشود.
این تحولات تضادی آشکار با ایالات متحده ترسیم میکند؛ جاییکه دونالد ترامپ، که او نیز در پی تغییر نتیجه انتخابات بود، نه به زندان که دوباره به کاخ سفید بازگشت. ترامپ، که به خوبی از قدرت این مقایسه آگاه بود، محاکمه بولسونارو را «شکار جادوگران» خواند و محکومیت او را «چیزی وحشتناک، واقعاً وحشتناک» توصیف کرد.
اما ترامپ تنها به انتقاد از تلاش برزیل برای دفاع از دموکراسی بسنده نکرد؛ او کشور را مجازات هم کرد. حتی پیش از صدور حکم، دولت ترامپ تعرفهای ۵۰ درصدی بر بیشتر صادرات برزیل وضع کرد و چند مقام دولتی و قضات دیوان عالی این کشور را تحریم نمود. الکساندر دِ مورائس، قاضی ناظر پرونده، تحت «قانون ماگنیتسکی جهانی» (توضیح در انتها) با سختترین تحریمها مواجه شد.
این اقدامی بیسابقه بود: دولت آمریکا قاضی یک دیوان عالی در کشوری دموکراتیک را با تحریمهایی هدف قرار داد که پیشتر تنها برای ناقضان بدنام حقوق بشر، مانند عبدالعزیز الحساوی (متهم در قتل جمال خاشقجی، نویسنده واشنگتنپست در سال ۲۰۱۸) یا چن کوانگو (معمار سرکوب اقلیت اویغور در چین) به کار گرفته شده بود. پس از اعلام حکم بولسونارو در روز پنجشنبه، مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، نهتنها از سیاست ترامپ دفاع کرد بلکه آن را تکرار نمود و گفت ایالات متحده به این «شکار جادوگران» «بهطور مقتضی پاسخ خواهد داد».
به بیان ساده، دولت ترامپ تلاش کرده است تا با استفاده از تعرفهها و تحریمها، برزیلیها را وادار کند که نظام حقوقی – و دموکراسی – خود را تضعیف کنند. در عمل، دولت آمریکا برزیلیها را برای کاری مجازات میکند که خود آمریکاییها باید انجام میدادند، اما در آن ناکام ماندند: پاسخگو کردن یک رئیسجمهور سابق بهخاطر تلاش برای تغییر نتیجه انتخابات.
دموکراسیهای معاصر با چالشهای فزایندهای از سوی سیاستمداران و جنبشهای غیر لیبرال روبهرو هستند؛ نیروهایی که از طریق انتخابات به قدرت میرسند، اما پس از آن نظم قانون اساسی را تضعیف میکنند. رهبران منتخبی همچون هوگو چاوز در ونزوئلا، رجب طیب اردوغان در ترکیه، ویکتور اوربان در مجارستان، نایب بوکله در السالوادور و قیس سعید در تونس نهادهای دولتی را سیاسی کرده و از آنها برای تضعیف مخالفان و تثبیت قدرت خود بهره بردند.
درس دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ – آخرین دورهای که دموکراسیهای غربی با چنین تهدیداتی از درون مواجه شدند – این بود که نیروهای غیر لیبرال در انتخابات همواره منصفانه عمل نمیکنند. آنها بیش از لیبرالها حاضرند از عوامفریبی، اطلاعات نادرست و حتی خشونت برای کسب و حفظ قدرت استفاده کنند. همانطور که لیبرالهای اروپایی در آن دوره آموختند، انفعال در برابر چنین تهدیداتی میتواند هزینهساز باشد. دموکراسیها ذاتاً توان دفاع از خود را ندارند؛ بلکه باید از آنها دفاع شود. حتی بهترین سازوکارهای قانون اساسی نیز صرفاً روی کاغذ باقی میمانند مگر آنکه رهبران واقعاً از آنها استفاده کنند.
در دهه گذشته، ایالات متحده و برزیل هر دو با تهدیدهایی غیر لیبرال مواجه شدند. شباهتها چشمگیراند. هر دو کشور رؤسایی با گرایشهای اقتدارگرایانه انتخاب کردند که پس از شکست در انتخابات، به نهادهای دموکراتیک حملهور شدند.
ترامپ، با رد نتایج انتخابات ۲۰۲۰ و تلاش برای تغییر نتیجه، اصلیترین قاعده دموکراسی را زیر پا گذاشت؛ کارزاری که در نهایت به شورش ۶ ژانویه ۲۰۲۱ انجامید.
بولسونارو، سیاستمدار راستگرای افراطی که در سال ۲۰۱۸ به قدرت رسید، آشکارا از الگوی ترامپ پیروی کرد. او وقتی در نظرسنجیهای پیش از انتخابات ۲۰۲۲ عقب افتاد، اعتبار روند انتخاباتی را زیر سوال برد. بارها مقامات انتخاباتی را متهم کرد، نظام رأیگیری الکترونیک برزیل را هدف حمله قرار داد و خواستار حذف آن شد. او مدعی بود که تنها امکان باختش تقلب است، به این معنا که پیروزی مخالفان از اساس نامشروع خواهد بود.
پس از شکست نزدیک از لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، همانطور که پیشبینی شده بود، بولسونارو از پذیرش شکست سر باز زد. در ۸ ژانویه ۲۰۲۳، هزاران تن از هوادارانش به کنگره، دیوان عالی و کاخ ریاستجمهوری برزیل یورش بردند. هرچند این قیام شباهت بسیاری به رویدادهای ۶ ژانویه داشت، اما حمله بولسونارو به دموکراسی حتی از اقدام ترامپ نیز فراتر رفت. او که سابقه خدمت در ارتش را داشت، با تکیه بر سنت دخالت نظامیان در سیاست برزیل، کوشید ائتلافی با بخشهایی از ارتش شکل دهد. در نبود یک حزب یا پایگاه قوی حامی در مجلس، بولسونارو امید خود را به ارتش دوخته بود.
تحقیقات گسترده پلیس فدرال نشان داد بولسونارو و شماری از متحدان نظامیاش برای براندازی انتخابات و جلوگیری از تحلیف لولا توطئه کرده بودند. شواهد حتی از طرحهایی برای ترور لولا، معاونش جرالدو آلکمین و قاضی مورائس حکایت داشت. خوشبختانه فرماندهی ارتش، تحت فشار دولت بایدن، حاضر به همراهی با این کودتا نشد.
در ایالات متحده و برزیل، هر دو رئیسجمهور منتخب پس از شکست در انتخابات به نهادهای دموکراتیک حمله کردند تا خود را در قدرت نگه دارند. هر دو تلاش در ابتدا ناکام ماند.
اما از این نقطه به بعد مسیر دو کشور از هم جدا شد. آمریکاییها در عمل کار چندانی برای حفاظت از دموکراسی خود در برابر رهبری که به آن حمله کرده بود، انجام ندادند. سازوکارهای مشهور قانون اساسی نتوانستند ترامپ را به دلیل تلاش برای تغییر نتیجه انتخابات ۲۰۲۰ پاسخگو کنند. هرچند مجلس نمایندگان در ژانویه ۲۰۲۱ به استیضاح او رای داد، سنا – که میتوانست او را محکوم کرده و برای همیشه از نامزدی ریاستجمهوری محروم سازد – رای به تبرئه داد. وزارت دادگستری نیز در پیگرد قضایی ترامپ به خاطر نقش او در شورش ۶ ژانویه تعلل کرد و تقریباً دو سال صبر کرد تا دادستان ویژه منصوب کند. ترامپ در اوت ۲۰۲۳ رسماً متهم شد، اما دیوان عالی بدون احساس فوریت، اجازه داد پرونده به تعویق بیفتد. در ژوئیه ۲۰۲۴، این دادگاه حکم داد که روسایجمهوری از مصونیت گسترده برخوردارند و در نتیجه پرونده دولت علیه ترامپ عملاً از مسیر خارج شد. حزب جمهوریخواه هم با وجود رفتار آشکارا اقتدارگرایانه ترامپ، او را برای انتخابات ۲۰۲۴ نامزد کرد. زمانی که او دوباره پیروز شد، تمام پروندههای فدرال علیه او مختومه اعلام گردید.
این ناکامیهای نهادی هزینههای سنگینی به بار آورد. دولت دوم ترامپ آشکارا اقتدارگرایانه عمل کرده است؛ نهادهای دولتی را به سلاحی برای تنبیه منتقدان، تهدید رقبا و تحت فشار قرار دادن بخش خصوصی، رسانهها، موسسات حقوقی، دانشگاهها و نهادهای مدنی بدل کرده است. این دولت بهطور مداوم قانون را دور زده و گاه حتی قانون اساسی را نادیده گرفته است. کمتر از ۹ ماه پس از آغاز دومین دوره ریاستجمهوری ترامپ، ایالات متحده بهطور جدی از مرز دموکراسی عبور کرده و به قلمرو «اقتدارگرایی رقابتی» وارد شده است.
برزیل مسیری متفاوت را در پیش گرفت. از آنجا که این کشور تجربه زندگی تحت دیکتاتوری نظامی را داشت، مقامات دولتی از همان آغاز ریاستجمهوری بولسونارو تهدید علیه دموکراسی را تشخیص دادند. بسیاری از قضات و رهبران کنگره به این نتیجه رسیدند که باید با تمام توان از نهادهای دموکراتیک کشورشان دفاع کنند. همانطور که قاضی مورائس به یکی از نویسندگان این متن گفته بود: «ما فهمیدیم که میتوانیم چرچیل باشیم یا چمبرلین. من نمیخواستم چمبرلین باشم.»
قضات برزیل خود را سد راه اقتدارگرایی بولسونارو میدیدند و با قدرت در برابر او ایستادند. وقتی شواهدی ظاهر شد که نشان میداد کارزار انتخاباتی بولسونارو در سال ۲۰۱۸ بهطور گسترده از اطلاعات نادرست استفاده کرده است، دادگاه تحقیقاتی موسوم به «پرونده اخبار جعلی» را آغاز کرد که هدف آن مقابله قاطعانه با اطلاعاتی بود که به باور قضات، تهدیدی علیه دموکراسی محسوب میشد. مورائس که در سال ۲۰۲۲ ریاست «دیوان عالی انتخابات» (وابسته به دیوان عالی کشور) را برعهده گرفت، این روند را هدایت کرد. تحت نظارت او، دادگاه حسابهای شبکههای اجتماعی فعالانی را که در فعالیتهای ضد دموکراتیک آنلاین دخیل بودند تعلیق کرد، دستور حذف محتوای آنلاین تهدیدکننده دموکراسی را داد، خانههای برخی از تاجران طرفدار بولسونارو را که متهم به حمایت از کودتا بودند بازرسی کرد و حتی یک نماینده طرفدار بولسونارو را که خواستار دیکتاتوری و انحلال دادگاه شده بود، بازداشت کرد (او پس از ۹ ماه آزاد شد). این اقدامات در برزیل بحثبرانگیز بودند و بیتردید با سنت آزادیگرایانه آمریکا ناسازگار به نظر میرسند، اما با رویکردی که آلمان و دیگر دموکراسیهای اروپایی در برابر سخنان ضد دموکراتیک اتخاذ میکنند، همخوانی داشتند.
در روز انتخابات، دیوان عالی انتخابات چندین اقدام کلیدی برای تضمین سلامت رأیگیری انجام داد؛ از جمله دستور به برچیدن ایستهای بازرسی غیر قانونی که توسط نیروهای پلیس حامی بولسونارو ایجاد شده بودند و اعلام فوری نتایج بلافاصله پس از پایان شمارش آرا داد تا بولسونارو فرصتی برای زیر سوال بردن نتایج نداشته باشد. نکته مهمتر، و متفاوت با آنچه در ایالات متحده رخ داد، این بود که سیاستمداران برجسته طرفدار بولسونارو – از جمله رهبران عالی کنگره و فرمانداران راستگرا – بیدرنگ پیروزی لولا را به رسمیت شناختند.
پس از حوادث ۸ ژانویه ۲۰۲۳، که روشن کرد بولسونارو تهدیدی جدی برای دموکراسی است، دادگاههای برزیل با قاطعیت وارد عمل شدند تا او را پاسخگو کنند و مانع بازگشتش به قدرت شوند. در ژوئن ۲۰۲۳، دیوان عالی انتخابات، بولسونارو را برای هشت سال از تصدی هرگونه مقام عمومی محروم کرد و بدین ترتیب راه بازگشت او به رقابتهای ریاستجمهوری ۲۰۲۶ بسته شد. در فوریه ۲۰۲۵، او به اتهام توطئه برای کودتا رسماً تحت تعقیب قرار گرفت؛ روندی که در نهایت به محکومیت روز پنجشنبه منتهی شد.
اگرچه هواداران بولسونارو برای اعتراض به محاکمه او به خیابانها آمدند، بیشتر سیاستمداران محافظهکار برزیل عملاً این روند را پذیرفتهاند. بسیاری از آنان دستگاه قضایی را به زیادهروی متهم کرده و حتی از طرحهایی برای استیضاح قضات دیوان عالی یا اعطای عفو به بولسونارو و شورشیان زندانی ۸ ژانویه حمایت کردهاند، اما کنگره تحت سلطه محافظهکاران آشکارا از پیگیری این طرحها خودداری کرده است. در واقع، اکثر سیاستمداران راستگرا ترجیح دادهاند بولسونارو در انتخابات ۲۰۲۶ کنار گذاشته شود تا بتوانند پشت سر یک نامزد متعارفتر – احتمالاً یک فرماندار راستگرا – گرد هم آیند؛ کسی که هرچند محافظهکار است، اما احتمالاً قواعد بازی دموکراتیک را رعایت خواهد کرد.
برخلاف ایالات متحده، در برزیل نهادها با قدرت و تا این لحظه به شکل موثری عمل کردهاند تا یک رئیسجمهور سابق را به خاطر تلاش برای براندازی انتخابات پاسخگو سازند. درست همین کارآمدی نهادهای برزیل است که این کشور را در تیررس دولت ترامپ قرار داده است. بولسونارو که در داخل کشور راهی برای بازگشت نیافت، به ترامپ پناه برد. پسر او، ادواردو بولسونارو، ماهها در کاخ سفید لابی کرد و از ایالات متحده خواست تا در پرونده پدرش مداخله کند. ترامپ که گفته بود پرونده بولسونارو «بسیار شبیه» چیزی است که «آنها تلاش کردند با من انجام دهند»، سرانجام متقاعد شد.
با فشار بر مقامات برزیلی برای نجات بولسونارو از عدالت، دولت ترامپ نزدیک به چهار دهه سیاست سنتی ایالات متحده در قبال آمریکای لاتین را کنار گذاشته است. پس از پایان جنگ سرد، دولتهای آمریکا کموبیش در دفاع از دموکراسی در آمریکای لاتین موضعی ثابت داشتند. تلاش دولت بایدن برای جلوگیری از کودتای بولسونارو نمونه روشنی از همان سیاست بود. اما اکنون، در حرکتی که یادآور ضددموکراتیکترین مداخلات آمریکا در دوران جنگ سرد است، ایالات متحده میکوشد یکی از مهمترین دموکراسیهای آمریکای لاتین را تضعیف کند.
دموکراسی برزیل با همه ضعفهایش امروز سالمتر از دموکراسی آمریکاست. مقامات قضایی و سیاسی برزیل، آگاه به گذشته اقتدارگرای کشورشان، هرگز دموکراسی را بدیهی فرض نکردند. همتایان آمریکایی آنها، در مقابل، در انجام وظیفهشان کوتاهی کردند. به جای کارشکنی در تلاش برزیل برای دفاع از دموکراسی، آمریکاییها باید از آن بیاموزند.
—————
• فیلیپه کامپانته، استاد اقتصاد در دانشگاه جانز هاپکینز است.
• استیون لویتسکی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد است.
توضیح:
قانون قانون جهانی مگنیتسکی (Global Magnitsky Act): یک قانون آمریکایی است که در سال ۲۰۱۶ تصویب شد.
🔹 کارکرد اصلی:
این قانون به دولت ایالات متحده اجازه میدهد تحریمهای مالی و ممنوعیت ورود علیه افراد خارجی اعمال کند که:
🔸در فساد گسترده دخیلاند، یا
🔸مرتکب نقض جدی حقوق بشر شدهاند.
🔹 نام قانون:
نام آن از سرگئی مگنیتسکی گرفته شده؛ او یک وکیل و حسابدار روس بود که در سال ۲۰۰۹ پس از افشای فساد مالی گسترده مقامات روسی، در زندان مسکو کشته شد.
🔹 اقدامات معمول طبق این قانون:
🔸مسدود کردن داراییها و حسابهای افراد هدف در آمریکا.
🔸ممنوعیت ورود آنها به خاک ایالات متحده.
🔸فشار بینالمللی بر دولتهایی که ناقض حقوق بشر هستند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
اگر عادت دارید بلافاصله پس از بیدار شدن نوشیدنی گرم مصرف کنید، میتوانید به جای قهوه از گزینههای ملایمتری مانند چای گیاهی یا آب گرم با لیمو استفاده کنید. یکی از دلایل اصلی که توصیه میشود قهوه را با معده خالی مصرف نکنیم، تأثیر آن بر ترشح اسید معده است. قهوه بهطور طبیعی میتواند تولید اسید معده را تحریک کند و وقتی هیچ غذایی در معده وجود نداشته باشد، این اسید مستقیماً با دیواره معده در تماس قرار میگیرد.
به گزارش رویداد۲۴، این حالت ممکن است در کوتاهمدت باعث احساس سوزش یا ناراحتی معده شود و در بلندمدت نیز احتمال بروز مشکلاتی مانند التهاب معده یا ریفلاکس اسیدی را افزایش دهد. به همین دلیل پزشکان توصیه میکنند قبل از نوشیدن قهوه، حتی یک وعده سبک مانند چند تکه نان یا مقداری میوه مصرف شود تا معده خالی نباشد.
تأثیر قهوه بر هورمون کورتیزول
یکی دیگر از مواردی که کمتر به آن توجه میشود، ارتباط قهوه با هورمون کورتیزول یا همان هورمون استرس است. تحقیقات نشان دادهاند که نوشیدن قهوه بلافاصله پس از بیدار شدن، بهویژه با معده خالی، باعث افزایش ناگهانی کورتیزول در بدن میشود. این هورمون بهطور طبیعی صبحها در بدن بالا است و مصرف قهوه میتواند این سطح را غیرطبیعیتر کند. افزایش مداوم کورتیزول ممکن است به مرور زمان باعث اضطراب، نوسانات خلقی و حتی اختلال در متابولیسم بدن شود. به همین خاطر، توصیه میشود قهوه را کمی بعد از صبحانه یا میانوعده صبح بنوشید تا اثر منفی آن بر هورمونهای بدن کمتر شود.
تأثیر قهوه بر عملکرد دستگاه گوارش
قهوه یک نوشیدنی محرک است که میتواند حرکات روده را افزایش دهد و گاهی باعث اسهال یا ناراحتی گوارشی شود. وقتی قهوه با معده خالی مصرف شود، تحریک دستگاه گوارش شدیدتر خواهد بود، زیرا هیچ غذایی برای کاهش اثرات محرک قهوه وجود ندارد. این موضوع بهویژه در افرادی که معده حساسی دارند، میتواند باعث دلپیچه یا نفخ شود. علاوه بر این، اسید موجود در قهوه ممکن است باعث تحریک مخاط معده شود و در برخی افراد منجر به مشکلات گوارشی جدیتری شود.
تأثیر قهوه بر تعادل قند خون
برخی مطالعات نشان دادهاند که مصرف قهوه با معده خالی میتواند سطح قند خون را تحت تأثیر قرار دهد. در حالی که قهوه میتواند باعث افزایش موقتی قند خون شود، نبود مواد غذایی در معده ممکن است این تغییر را شدیدتر کند. این موضوع برای افرادی که مشکلات قند خون یا مقاومت به انسولین دارند میتواند نگرانکننده باشد. خوردن قهوه همراه با وعده غذایی یا میانوعده کوچک، باعث میشود این تغییرات قند خون متعادلتر شده و فشار کمتری بر سیستم متابولیکی بدن وارد شود.
تأثیر قهوه بر اضطراب و تپش قلب
کافئین موجود در قهوه میتواند سیستم عصبی مرکزی را تحریک کند و در برخی افراد باعث افزایش اضطراب، تپش قلب یا حتی لرزش دستها شود. وقتی معده خالی باشد، جذب کافئین سریعتر صورت میگیرد و اثرات محرک آن شدیدتر خواهد بود. این وضعیت ممکن است در افراد حساس به کافئین منجر به اضطراب بیشتر یا حتی بیقراری شود. به همین دلیل، نوشیدن قهوه بعد از صرف یک وعده غذایی سبک، باعث میشود جذب کافئین آهستهتر شود و بدن فرصت بیشتری برای سازگاری با آن داشته باشد.
تأثیر قهوه بر جذب مواد مغذی
مصرف قهوه با معده خالی ممکن است بر جذب برخی مواد مغذی تأثیر منفی بگذارد. برای مثال، مطالعاتی وجود دارد که نشان میدهد نوشیدن قهوه بلافاصله بعد از غذا یا با معده خالی میتواند جذب آهن و برخی ویتامینها مانند ویتامین B را کاهش دهد. این مسئله برای افرادی که کمبود آهن دارند یا رژیم غذاییشان محدود است، میتواند اهمیت بیشتری داشته باشد. اگر قهوه کمی بعد از غذا و با فاصله زمانی مناسب مصرف شود، این مشکل به حداقل میرسد.
بهترین زمان مصرف قهوه برای سلامت بدن
با توجه به همه این موارد، متخصصان تغذیه توصیه میکنند قهوه را در زمانهایی بنوشیم که هم معده خالی نباشد و هم سطح کورتیزول بدن در حالت طبیعیتری قرار داشته باشد. معمولاً فاصله یک تا دو ساعت بعد از صبحانه یا میانوعده صبح، بهترین زمان برای نوشیدن قهوه محسوب میشود. در این حالت، بدن انرژی کافی از غذا دریافت کرده و قهوه میتواند بدون ایجاد مشکلات گوارشی یا هورمونی، اثرات مثبتی مانند افزایش هوشیاری و تمرکز را به همراه داشته باشد.
جایگزینهای مناسب برای صبح زود
اگر عادت دارید بلافاصله پس از بیدار شدن نوشیدنی گرم مصرف کنید، میتوانید به جای قهوه از گزینههای ملایمتری مانند چای گیاهی یا آب گرم با لیمو استفاده کنید. این نوشیدنیها معده را تحریک نمیکنند و میتوانند بدن را برای شروع روز آماده کنند. سپس بعد از خوردن صبحانه، میتوانید با خیال راحت قهوه بنوشید تا از فواید آن بهرهمند شوید بدون اینکه به معده یا هورمونهای بدن فشار وارد شود.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
ریچارد لاسکامب / گاردین / پنجشنبه ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵
همسایگان در منطقه مرفه وینْدرمیر فلوریدا، آنها را با نام «پیتر و نانسی» میشناسند؛ زوجی بازنشسته و به ظاهر خوشبرخورد که مردم در پیادهرویهای صبحگاهی به آنها دست تکان میدهند و اغلب نیز شاهد دیدار آنها با دو دختر موفق و سرشناسشان هستند؛ یکی از آنها استاد برجسته علوم در دانشگاه هاروارد است.
اما در پس دیوارهای بلند عمارت ۳/۶ میلیون دلاریشان در کنار دریاچه، واقعیتی تیرهتر و پنهانتر نهفته است: «پیتر» در حقیقت پرویز ثابتی است؛ فردی که گفته میشود رئیس پلیس مخفی و شکنجهگر اصلی حکومت پیش از انقلاب ایران بوده و اکنون با شکایتی ۲۲۵ میلیون دلاری در فلوریدا به دلیل ارتکاب جنایت در زندانهای تهران و سایر نقاط روبهرو است.
ماه گذشته یک قاضی دادگاه ناحیهای حکم داد که ثابتی ۸۹ ساله ــ که از زمان فرار از وطن در سال ۱۹۷۸ زندگی تازه و موفقی را در گمنامی برای خود و خانوادهاش ساخته بود ــ باید در برابر دادخواستی قرار گیرد که سه شاکی، خود را زندانیان سیاسی سابق معرفی کردهاند.
این شاکیان در دادخواست خود اعلام کردهاند که از جمله هزاران نفری بودند که بهعنوان مخالفان احتمالی شاه توسط ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت داخلی بدنام و بیرحم ایران، دستگیر شدند و تحت آزار و شکنجهای قرار گرفتند که شخصاً به دستور ثابتی اعمال میشد؛ از جمله تجاوز جنسی، شوک الکتریکی، خفگی تا مرز مرگ و کشیدن اجباری ناخنها.
آنها مدعیاند یکی از ابزارهای شکنجه بهویژه وحشیانه، دستگاهی موسوم به «آپولو» بود؛ یک صندلی الکتریکی که نام خود را از برنامه فضایی اولیه آمریکا گرفته بود و کلاهی فلزی داشت که فریاد قربانیان را چندین برابر و در گوش خودشان طنینانداز میکرد.
ثابتی تاکنون در برابر این اتهامات در دادگاه واکنشی علنی نشان نداده، اما پیشتر هرگونه شکنجه توسط ساواک را انکار کرده و گفته بود که «همواره با شکنجه مخالف بوده است».
اگرچه مکان اقامت ثابتی برای نزدیک به ۴۵ سال ناشناخته بود، اما موقعیت او در دولت ایران و نقش ادعاییاش بهعنوان معمار خشونتها در مقام رئیس اداره امنیت داخلی ساواک، همواره شناخته شده بود.
طبق یک تحلیل محرمانه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در سال ۱۹۷۸ که تا سال ۲۰۱۸ منتشر نشد، ثابتی متحدی وفادار به شاه معرفی شده بود و بهطور گسترده «بهعنوان یکی از قدرتمندترین و هراسانگیزترین افراد در رژیم شاه شناخته میشد … با اختیاراتی گسترده برای دستگیری، بازجویی و محاکمه مخالفان در سراسر کشور»، آنگونه که در متن دادخواست آمده است.
برآوردها از شمار قربانیان ساواک بین زمان تأسیس آن در سال ۱۹۵۷ و انحلالش در ۱۹۷۹ متفاوت است، اما هزاران نفر بازداشت و شکنجه شدند و صدها نفر دیگر نیز کشته شدند.
سه شاکی پرونده ــ مردانی ایرانی ساکن کالیفرنیا با سنین بین ۶۸ تا ۸۵ سال ــ ادعا کردهاند که توسط ساواک در تهران ربوده شده، زیر ضرب و شتم مجبور به اعترافات دروغین شده و سپس دوران زندان را گذراندهاند. درخواست وکلای ثابتی برای رد پرونده به دلیل گذشت زمان قانونی (statute of limitations) در ۱۲ اوت توسط قاضی گریگوری پرسنل از دادگاه ناحیه مرکزی فلوریدا رد شد. احتمال دارد محاکمه در اوایل سال آینده برگزار شود.
طبق متن دادخواست، ثابتی «چهار دهه گذشته را به دور از چشم عموم گذرانده و محل اقامت و هویت خود را پنهان کرده است». او و همسرش نسرین، ۷۵ ساله، حتی ممکن بود همچنان ناشناس باقی بمانند اگر یکی از دخترانش ناخواسته در توییتی در فوریه ۲۰۲۳ عکسی از او در تجمعی در لسآنجلس منتشر نمیکرد؛ تجمعی که در آن علیه حکومت اسلامی ایران شعار میداد.
اگرچه این افشاگری احتمالاً ناخواسته بود و مستقیماً باعث شد وکلای شاکیان بتوانند او را شناسایی کرده و شکایت کنند، اما برخی معتقدند این اقدام بخشی از کارزار ایرانیان مهاجر در آمریکا برای «پاکسازی» تاریخ حکومت ساقطشده شاه و ایجاد پویش و حمایت برای شکلگیری یک رژیم جدید طرفدار غرب بوده است.
رضا پهلوی، که گاه «ولیعهد» ایران خوانده میشود و فرزند محمدرضا شاه پهلوی است، در مصاحبهای با گاردین در سال ۲۰۲۳، در اوج اعتراضهای ضد تهران، گفت که همراه متحدانش در حال تدوین منشور اصول دموکراتیک برای هر دولت آینده ایران است. او از آن زمان خود را بهعنوان جانشین بالقوه رهبر کنونی، آیتالله علی خامنهای، و رئیس موقت کشور معرفی کرده است.
بر اساس گزارشی که در سال ۲۰۲۳ در وبسایت «شورای ملی مقاومت ایران» ــ ائتلافی از چهرههای سیاسی ایرانی که خود را بهعنوان پارلمانی در تبعید معرفی میکند ــ منتشر شد، ثابتی در این سالها بهعنوان «مشاور امنیتی» رضا پهلوی فعالیت کرده است.
تلاشهای روزنامه گاردین برای تماس با ثابتی بینتیجه ماند؛ از جمله ایمیلها و تماسهای تلفنی با خانهاش و نیز پیامهایی به هر چهار وکیل او که نامشان در اسناد دادگاه ثبت شده بود.
آنچه تردیدی دربارهاش وجود ندارد این است که ثابتی و خانوادهاش از زمان ورود به فلوریدا در سال ۱۹۷۸ ــ پس از فرار از تهران تنها چند هفته پیش از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ ــ زندگی بسیار خوبی در آمریکا داشتهاند.
طبق اسناد وزارت خارجه آمریکا که به بیرون درز کرده است، خانواده ثابتی توانستند مبلغ قابل توجهی پول از ایران منتقل کنند ــ رقمی که یک منبع آن را بیش از ۲۰ میلیون دلار عنوان کرده است. آنها پس از ورود به آمریکا نامهای کوچک خود را به شکل غربی «پیتر» و «نانسی» تغییر دادند.
ثابتی با استفاده از این نامهای مستعار، شرکتی در حوزه ساختوساز و توسعه املاک در مرکز فلوریدا تأسیس کرد که بعدها موفقیتآمیز شد. در پایگاه داده تجاری ایالت فلوریدا، نام ثابتی، همسرش و دو دخترشان همچنان بهعنوان مدیران چند شرکت فعال ثبت شده است.
اسناد عمومی که گاردین مشاهده کرده نشان میدهد خانواده ثابتی دستکم مالک هشت ملک در شهرستان اورنج هستند؛ از جمله عمارت پنجخوابه و ششحمام در وینْدرمیر که در اوت ۲۰۰۵ به قیمت ۳/۵ میلیون دلار خریداری شد.
وزارت خارجه آمریکا و سازمان سیا به پرسشها درباره وضعیت مهاجرتی خانواده ثابتی در آمریکا، یا مبنای پذیرش اولیه آنان در سال ۱۹۷۸ پاسخی ندادند. با این حال، هم پرویز و هم نسرین ثابتی دارای ثبتنام فعال در فهرست رأیدهندگان فلوریدا هستند و اسناد نشان میدهد که هر دو در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ رأی دادهاند؛ به این معنا که هر دو اکنون شهروند آمریکا هستند.
یکی از همسایگان گفت اغلب این زوج را ــ بهویژه نسرین ــ در حال پیادهروی میدیده، اما خانواده ثابتی بیشتر به نظر میرسید که برای حریم خصوصی خود ارزش قائلند. خانه آنها تقریباً همیشه آرام بود، به جز هنگام دیدارهای گاهبهگاه دخترانشان.
هیچیک از دختران خانواده ثابتی به درخواست برای اظهارنظر پاسخ ندادند.
جیمز اوتمایر، دادستان کل جمهوریخواه فلوریدا، به پرسشی درباره اینکه آیا قصد دارد تحقیق جنایی درباره فعالیتهای ثابتی آغاز کند یا خیر، پاسخی نداد؛ او پیشتر برای افراد دیگری در فلوریدا که به ارتکاب جنایات سنگین در خارج از کشور متهم بودند، چنین تحقیقاتی را شروع کرده بود.
سارا کولون، وکیل شاکیان، از تصمیم قاضی پرسنل مبنی بر رد درخواست ثابتی برای لغو پرونده و همچنین حفظ محرمانگی هویت موکلانش استقبال کرد. شاکیان گفتهاند از زمان طرح دادخواست با تهدید به مرگ و ارعاب مواجه بودهاند.
او گفت: «این تصمیمها نتیجهای مثبت برای بازماندگان شکنجه است که به دنبال پاسخگویی و عدالت هستند. این پرونده تنها درباره پایان دادن به مصونیت نیست، بلکه درباره تأیید این حق است که قربانیان میتوانند بدون ترس، عدالت را دنبال کنند و کرامت خود را بازپس گیرند.»
«ائتلاف ایرانی برای عدالت و پاسخگویی» ــ گروهی مدافع قربانیان شکنجه و خانوادههایشان ــ اعلام کرد که امیدوار است پرونده ثابتی به پایان دادن به «چرخه خشونت» کمک کند؛ چرخهای که هم در دوران رژیم شاه و هم در حکومت بنیادگرای اسلامی پس از آن در ایران دیده شده است.
سخنگوی این گروه در بیانیهای گفت: «پیام باید روشن و ساده باشد: همه قربانیان شایسته عدالت هستند و همه کسانی که در شکنجه و سرکوب دست داشتهاند باید پاسخگو شوند.»
او افزود: «ریشههای سیاستهای خشن امروز جمهوری اسلامی ایران به روشهای شکنجهای برمیگردد که توسط ثابتی و ساواک اعمال شد. \[این پرونده] باید بهعنوان رد قاطع آیندهای برای ایران تلقی شود که در آن ساواک دوباره برقرار شود یا به نیروهای امنیتی کنونی که در شکنجه و سرکوب دست داشتهاند، عفو کامل داده شود. تنها از طریق عدالت و پاسخگویی است که میتوان بر خشونت و سرکوب هولناکی که دههها بر ایران حکمفرما بوده، غلبه کرد.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
شورای امنیت سازمان ملل روز پنجشنبه ۱۱ سپتامبر، حملات اخیر به پایتخت قطر، دوحه، را محکوم کرد، اما در بیانیهای که با اجماع هر ۱۵ عضو، از جمله ایالات متحده، متحد اسرائیل، به تصویب رسید، نامی از اسرائیل برده نشد.
اسرائیل، رهبران سیاسی حماس را با حمله روز سهشنبه ۹ سپتامبر هدف قرار داد و پنج نفر را کشت. ایالات متحده این حمله را یک اقدام یکجانبه توصیف کرد که به منافع آمریکا و اسرائیل کمک نمیکند.
ایالات متحده بهطور سنتی در سازمان ملل از متحد خود، اسرائیل، حمایت میکند. حمایت آمریکا از بیانیه شورای امنیت، که تنها با اجماع قابل تصویب بود، نشاندهنده نارضایتی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، از حملهای است که به دستور بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، انجام شد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، در بیانیهای که توسط بریتانیا و فرانسه تدوین شده بود، آمده است: «اعضای شورا بر اهمیت کاهش تنش تأکید کرده و همبستگی خود را با قطر ابراز داشتند. آنها از حاکمیت و تمامیت ارضی قطر حمایت کردند.»
عملیات دوحه که در سطح جهان بهطور گسترده محکوم شده، از حساسیت ویژهای برخوردار بود، زیرا قطر میزبان و میانجی مذاکراتی برای برقراری آتشبس در جنگ غزه بوده است.
در بیانیه شورای امنیت آمده است: «اعضای شورا تأکید کردند که آزادی گروگانها، از جمله افرادی که توسط حماس کشته شدهاند، و پایان دادن به جنگ و رنج در غزه باید اولویت اصلی ما باقی بماند.»
اظهارات نخستوزیر و قطر در جلسه شورای امنیت:
• ما از همبستگی نشان داده شده توسط اعضای شورای امنیت پس از حمله خائنانه اسرائیل قدردانی میکنیم.
• از تلاشهای اعضای شورای امنیت برای تصویب بیانیه مطبوعاتی قدردانی میکنیم.
• حمله خائنانه اسرائیل ساختمانهایی را هدف قرار داد که برای همه به عنوان مقر هیئت مذاکره کننده حماس شناخته شده بودند.
• حمله خائنانه اسرائیل یک محله مسکونی پر از مدارس و مأموریتهای دیپلماتیک را هدف قرار داد.
• آنچه اتفاق افتاد نشاندهنده نقض حاکمیت یک کشور عضو کامل سازمان ملل است.
• حمله اسرائیل کل سیستم بینالمللی را در معرض یک آزمایش بزرگ قرار میدهد.
• نخست وزیر اسرائیل توجیهات ظالمانه و توضیحات دروغین برای تجاوز ارائه داد.
• رهبران اسرائیل از تکبر و قدرت مست شدهاند زیرا مصونیت از مجازات را تضمین کردهاند.
• ما کاملاً به اهمیت میانجیگری و نقش آن به عنوان چراغ امید در این درگیری خونین اعتقاد داریم.
• حمله به دوحه نقض حاکمیت یک کشور عضو سازمان ملل است که توسط یک رهبری افراطی انجام شده است.
• این حمله خائنانه نشان میدهد که آزادی گروگانها برای کسانی که تصمیم به انجام آن گرفتند، اولویت ندارد.
• کشور قطر تأکید میکند که بدون تردید به نقش بشردوستانه و دیپلماتیک خود ادامه خواهد داد.
• اسرائیل، به رهبری افراط گرایان خونخوار، از مرزها و قوانین بین المللی عبور کرده است.
• کشورها و مردم منطقه نمی توانند رفتار اسرائیل و لفاظی های همراه آن را بپذیرند.
• ما نباید تسلیم تکبر افراطگرایان شویم و باید بیوقفه برای راه حل دو کشور تلاش کنیم.
اظهارات نماینده اسرائیل در شورای امنیت:
• رهبران حماس تنها هدف حمله ما در دوحه بودند.
• هیچ مصونیتی برای تروریستها یا حامیان آنها وجود ندارد.
• هیچ مصونیتی برای تروریستها، چه در تونل باشند و چه در هتل، وجود ندارد.
• مبارزه ما با حماس است، نه مردم غزه یا کشور قطر.
• این حمله نشان میدهد که هیچ پناهگاه امنی برای تروریستها در هیچ کجا، نه در غزه، نه در تهران و نه در دوحه، وجود ندارد.
• قطر اکنون باید انتخاب کند: یا حماس را محکوم و اخراج کند، یا اسرائیل این کار را خواهد کرد.
• هیچ مصونیتی برای بن لادن وجود نداشت و حماس نیز باید از هرگونه مصونیتی محروم شود.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
گِرَم اسلاتری، استیو هالند و مت اسپتالنیک / خبرگزاری رویترز
کمتر از چهار ماه پیش، رئیسجمهور دونالد ترامپ با رهبر قطر دیدار کرد، از کاخ مجلل او تمجید نمود و یک توافقنامه دفاعی جامع با این پادشاهی حاشیه خلیج فارس ــ متحدی کلیدی که میزبان بزرگترین پایگاه آمریکا در خاورمیانه است ــ به امضا رساند.
اما حمله غافلگیرانه اسرائیل در روز سهشنبه به رهبران حماس در دوحه، این رابطه را دچار تکانهای شدید کرده، خشم ترامپ را برانگیخته و با محکومیت تند دوحه و متحدان غربی روبهرو شده است.
این حمله که به دستور نخستوزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و با هدف قرار دادن دفاتر سیاسی گروه فلسطینی حماس انجام شد، یک مأمور امنیتی قطری و پنج نفر دیگر را کشت اما به رهبران حماس آسیبی نرساند. ترامپ گفت از «هر جنبه» این عملیات اسرائیل «بسیار ناخشنود» است.
با این حال، مقامهای آمریکایی و تحلیلگران معتقدند که این خشم بعید است رویکرد اساسی رئیسجمهور نسبت به اسرائیل را تغییر دهد. بلکه این بمبارانها محاسبه سردی را که زیربنای رابطه ترامپ-نتانیاهو است برجستهتر کرده است.
اسرائیل نشان داد که از اقدام در تضاد با منافع آمریکا ابایی ندارد. مقامهای آمریکایی گفتند دولت نتانیاهو پیش از این بمبارانها واشنگتن را به طور رسمی از قصد خود آگاه نکرده بود.
ترامپ در یک تماس تلفنی پرتنش با نتانیاهو در همان روز، از اینکه خبر حمله را از ارتش آمریکا شنیده و نه مستقیماً از اسرائیل، شکایت کرد. به گفته یک منبع آگاه از این مکالمه، ترامپ همچنین از نتانیاهو به دلیل حمله به قطر ــ متحد نزدیک و بازیگر اصلی در مذاکرات مربوط به غزه ــ ابراز ناخشنودی کرد.
این فقدان هشدار، یادآور حمله اسرائیل در سپتامبر ۲۰۲۴ علیه حزبالله بود؛ زمانی که اسرائیل هزاران عضو این گروه را با بیسیمهای تلهگذاریشده مجروح کرد بیآنکه به جو بایدن، رئیسجمهور وقت آمریکا، اطلاع دهد.
ترامپ نیز گاهوبیگاه ناخشنودی خود از نتانیاهو را بیان کرده است. با این وجود، دولت او قاطعانه از کارزار اسرائیل برای تضعیف حماس حمایت کرده و اجازه داده در موضوعات کلیدی همچون برنامه هستهای ایران، دست بالا را داشته باشد.
آرون دیوید میلر، پژوهشگر اندیشکده «کارنگی» و مذاکرهکننده کهنهکار صلح خاورمیانه گفت: «در این مورد، فکر میکنم ترامپ از تاکتیکهای نتانیاهو دلخور است.» او افزود: «اما غریزه ترامپ این است که با دیدگاه نتانیاهو موافق است، یعنی حماس نباید فقط از لحاظ نظامی فرسوده شود، بلکه باید به طور بنیادین ضعیف گردد.»
کاخ سفید در پاسخ به پرسشها، به اظهارات ترامپ در شبکه اجتماعیاش در شب سهشنبه ارجاع داد؛ جایی که او نوشت این بمبارانها نه به منافع آمریکا خدمت کردهاند و نه به اهداف اسرائیل. او افزود: «با این حال، از میان برداشتن حماس ــ که از بدبختی مردم غزه سود برده است ــ هدفی ارزشمند است.»
سفارت اسرائیل در واشنگتن به درخواست اظهارنظر پاسخی نداد.
احتمال شکاف اندک است
برخی تحلیلگران احتمال نمیدهند که نتانیاهو با تکرار غافلگیریها، سرانجام صبر ترامپ را لبریز کند. در عمل، چنین وضعی میتواند به معنای عقبکشیدن پوشش سیاسی آمریکا از تهاجم جاری اسرائیل به غزه باشد؛ تهاجمی که بهدلیل گستردگی قحطی، خشم کشورهای عربی و اروپایی را برانگیخته است.
کارزار نظامی اسرائیل در باریکه غزه پس از یورش حماس به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد.
دنیس راس، مذاکرهکننده پیشین خاورمیانه در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات گفت: «وقتی دوستان عرب او از آنچه اسرائیل انجام میدهد شکایت کنند ــ که همین حالا هم میکنند ــ ممکن است ترامپ به آنها بگوید طرح معتبری برای روز بعد در غزه و جایگزینی برای حماس ارائه دهید، آنگاه من به بیبی (نتانیاهو) میگویم که کارتان کافی بوده است.»
حمله اسرائیل به دوحه احتمالاً امید ترامپ به پیوستن کشورهای بیشتری از خلیج فارس به توافقنامه ابراهیم ــ که در دوره اول ریاستجمهوری او میان چند کشور عربی و اسرائیل بسته شد ــ تضعیف خواهد کرد.
با این حال، مایکل اورن، سفیر پیشین اسرائیل در آمریکا، معتقد است بعید است روابط ترامپ و نتانیاهو به گسست بیانجامد. او گفت: «ترامپ قدرت را تحسین میکند و به معاملههایی ارزش میدهد که به جنگها پایان دهند. اگر نتانیاهو بتواند همچنان بر این دو وجه شخصیت رئیسجمهور تأکید کند، مشکلی پیش نخواهد آمد.»
روابط پرنوسان
مقامهای دولت آمریکا اذعان دارند که شراکت ترامپ-نتانیاهو فراز و فرودهای زیادی داشته است. یک مقام ارشد کاخ سفید گفت: «این رابطه از زمان کارزار انتخاباتی (۲۰۲۴) گرم و سرد بوده است.»
ترامپ در ماه مه به عربستان، قطر و امارات سفر کرد، اما اسرائیل را در نخستین سفر خارجی مهم خود نادیده گرفت؛ اقدامی که بسیاری از تحلیلگران آن را بیتوجهی دانستند. رئیسجمهور جمهوریخواه در ژانویه به قدرت بازگشت و وعده داد روابطی را که در دوره رئیسجمهور دموکرات پیشین با نتانیاهو تیره شده بود، احیا کند.
در همان سفر، ترامپ به درخواست محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، با لغو تحریمهای دولت جدید سوریه موافقت کرد؛ اقدامی که مقامات اسرائیلی را نگران کرد زیرا رئیسجمهور سوریه احمد الشرع، فرمانده سابق القاعده بوده است.
اما تنها یک ماه بعد، اتحاد ترامپ-نتانیاهو دوباره به مسیر بازگشت. در ژوئن، پس از آغاز جنگ هوایی اسرائیل علیه ایران، ترامپ ــ که با شعار پایان دادن به درگیریهای خارجی به قدرت بازگشته بود ــ حتی برخی از متحدان خود را غافلگیر کرد، چراکه بمبافکنهای B-2 آمریکا را برای تخریب بخشهایی از تأسیسات کلیدی هستهای ایران فرستاد.
اگرچه این اقدام حسننیت را در دولت نتانیاهو تقویت کرد، دستکم در کوتاهمدت به منافع سیاست خارجی ترامپ سودی نرساند. روزهایی بعد، او با لحنی تند ایران و اسرائیل را بهخاطر شکستن آتشبس انعقادشده با میانجیگری آمریکا نکوهش کرد. در ژوئیه، ایالات متحده ظاهراً یک حمله اسرائیل به دمشق را نقد کرد؛ حملهای که بخشی از وزارت دفاع سوریه را منهدم ساخت.
و روز سهشنبه، اسرائیل فقط اندکی پیش از حمله به قطر ایالات متحده را مطلع کرد، اما هیچ هماهنگی یا مجوزی از سوی واشنگتن در کار نبود؛ دو مقام آمریکایی چنین گفتند.
جاناتان پَنیکوف، معاون پیشین دفتر ملی اطلاعات آمریکا در امور خاورمیانه، اظهار داشت: «ایالات متحده میتواند تلاش کند اسرائیل را وادار یا متقاعد به گرفتن تصمیماتی کند. اما نتانیاهو همچنان به شیوهای عمل خواهد کرد که آن را در راستای منافع خالص اسرائیل بداند.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
فارین پالیسی / ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵
سالهاست که آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و تصمیمگیر نهایی در ایران، به مردم خود اطمینان میدهد که هیچ جنگی با ایالات متحده یا اسرائیل در نخواهد گرفت. اما این ادعا در خردادماه گذشته با کشته شدن بیش از هزار ایرانی در جنگ ۱۲ روزه نقش بر آب شد. اکنون او نسبت به لغزیدن کشور به وضعیت «نه جنگ، نه صلح» هشدار میدهد. این تشخیص نادرست نیست، اما امتناع او از مواجهه با انتخابهای دشوار، همان رویکرد همیشگی خامنهای است.
به جای نشان دادن یک بازنگری راهبردی، آخرین تغییرات او صرفاً پوششی بر رقابتهای جناحی است. و در حالی که مذاکرات [با غرب] هنوز با مشکل مواجه است، مقامات در تهران به جای تلاش بیشتر برای دستیابی به یک پیشرفت دیپلماتیک، به این توهم چسبیدهاند که چین و روسیه ایران را از فشار غرب نجات خواهند داد. این امید است، نه استراتژی. و چنین محاسبهای، سرنوشت ایران را در دست قدرتهایی میگذارد که بارها نشان دادهاند هرگز به نمایندگی از تهران ریسک زیادی نخواهند کرد.
جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل و ایالات متحده باید همچون یک زنگ بیدارباش عمل میکرد. حملات اسرائیل – و سپس ایالات متحده – ضعفهای آشکار در پدافند هوایی ایران را برملا کرد و بخشهایی از زیرساخت هستهای را نیز آسیب زد. رژیم از زمان ۱۹۷۹، تا این اندازه آسیبپذیر به نظر نرسیده بود. با این حال، تهران همچنان بر حق حاکمیتی خود برای غنیسازی اورانیوم پافشاری میکند؛ محدودیت بر برنامه موشکیاش را رد میکند؛ و هیچ نشانی از عقبنشینی از مداخلات نیابتی در لبنان، یمن یا دیگر نقاطی که ایالات متحده، اسرائیل و کشورهای عربی آنها را بیثباتکننده میدانند نشان نمیدهد.
در میانه بحران داخلی، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، خود را برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل در همین ماه آماده میکند. حامیانش اصرار دارند که این سفر نمیتواند یک نمایش نمادین دیگر باشد. پرسش این است که چه چیزی لازم است تا تهران به یک تغییر راهبردی حیاتی تن دهد؟
پزشکیان که بسیاری او را ضعیفترین رئیسجمهور تاریخ جمهوری اسلامی ارزیابی میکنند، از سوی تندروها به دلیل دعوت به مصالحه با دشمنان ایران سادهلوح خوانده میشود. اگرچه هم در سطح جامعه و هم در میان نخبگان سیاسی پیرامون پزشکیان تمایل گستردهای به تغییر وجود دارد، خامنهای او را به شدت تحت کنترل نگه داشته و تلاشهای اصلاحی او پیدرپی با سد روبهرو میشود. با این همه، پزشکیان تنها نیست؛ چهرههایی مانند حسن روحانی، رئیسجمهور پیشین، و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه اسبق، نیز خواستار بازتنظیم سیاستها و چارچوبهای تازهاند.
اما در حال حاضر، نظام چندپاره ایران قادر به وحدت بر سر تنشزدایی نیست. تهران به شکل ظاهری همچنان درِ دیپلماسی را باز گذاشته و در همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی پیشرفتهایی حاصل شده است؛ از جمله دیدار اخیر در قاهره میان مدیرکل آژانس و عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران. چنین گامهای تدریجی دیپلماسی را زنده نگه میدارد، اما فاصله زیادی با چرخش قاطع مورد نیاز بحران دارد. به جای آنکه تهران حرکتهای جسورانهای برای خروج از بنبست با واشنگتن انجام دهد، رژیم نشان میدهد که آماده است درگیریهای محدود با اسرائیل و ایالات متحده – یا حتی بازگشت تحریمهای سازمان ملل – را بپذیرد؛ امری که به معنای عدم پذیرش امتیازات اساسی است.
عوامل متعددی پشت این تردید قرار دارند، که مهمترین آنها شخص خامنهای است. هویت انقلابی او بر پایه هرگز تسلیم نشدن در برابر ایالات متحده شکل گرفته و او تنها در صورتی حاضر خواهد شد از این میراث دست بکشد که دستاوردی بیتردید بزرگتر نصیبش شود. تا اینجا، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، هیچ مشوقی از این دست ارائه نکرده است. در واقع، واشنگتن نشانهای از داشتن یک استراتژی منسجم برای مصالحه با ایران بروز نداده و صرفاً بر سه مطالبه فشار آورده است: توقف غنیسازی، محدود کردن برنامه موشکی و برچیدن شبکه متحدان مسلح منطقهای ایران. در غیاب یک مسیر روشن، تهران گمان میبرد پرونده ایران عملاً به اسرائیل واگذار شده است – و از دید خامنهای، همین امر دستیابی به توافق مذاکرهشده را حتی پرمخاطرهتر میسازد.
در همین حال، توانایی خامنهای برای آمادهسازی کشور در برابر آشوبهای بزرگتر محدود است و او تنها میتواند تیم امنیت ملی را جابهجا کند بیآنکه مجوز تغییر مسیر اساسی را بدهد. او همچنان به این امید چسبیده است که رقابت ایالات متحده با چین و روسیه راههای فراری از فشار غرب فراهم خواهد کرد — حتی با وجود آنکه بسیاری در تهران هشدار میدهند که نباید نمایشهای پرزرقوبرق پکن را با حمایت واقعی اشتباه گرفت.
فرماندهان سپاه پاسداران نیز همچنان مطمئناند که میتوانند فشارها را تاب بیاورند. سه برداشت، اعتمادبهنفس آنان را تغذیه میکند:
نخست آنکه رژیم در جریان جنگ ۱۲ روزه فرو نپاشید و جامعه نیز در آسیبپذیرترین لحظه بر ضد آن قیام نکرد؛ نتیجهای که برداشت شده – یا شاید قماری که صورت گرفته – این است که جامعه خشمگین است اما هنوز انقلابی نشده است.
دوم آنکه ایالات متحده و اسرائیل هیچ طرح منسجمی برای تغییر رژیم نشان ندادهاند؛ در بهترین حالت، ایران باید انتظار حملات مقطعی و محدود را داشته باشد که رهبران کشور بر این باورند میتوانند همچون حملات خردادماه از آنها جان سالم به در برند.
سوم آنکه تندروها تشدید درگیری ایالات متحده و چین را همچون پوششی سیاسی در صورت بازگشت تحریمهای شورای امنیت تفسیر میکنند. این امید به اوایل دهه ۲۰۰۰ بازمیگردد، اما با سفر نخست پزشکیان به چین جان تازهای گرفته است. اجلاسهای سازمان همکاری شانگهای و نمایشهای رژه نظامی بهمنزله پیامی دیده شد مبنی بر اینکه چین (همراه با روسیه) اجازه نخواهند داد رژیم اسلامگرا سقوط کند.
اما این قماری خطرناک است. روزنامه شرق، یکی از رسانههای مهم ایران، هشدار داده که این رویکرد خطر آن را دارد که ایران را به میدان آزمایش رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل کند؛ پژواکی خاورمیانهای از وضعیت اوکراین. همانطور که کییف به عرصهای بدل شد که در آن مسکو و واشنگتن عزم یکدیگر را میآزمایند، تهران نیز میتواند به یک مهره در رقابت میان «باشگاه قدرتمندان» – یعنی ایالات متحده و اروپا از یک سو، و روسیه و چین از سوی دیگر – تقلیل یابد.
در داخل تهران، عملگرایان به ضدحمله برخاستهاند. حسن روحانی اخیراً جنگ ۱۲ روزه را «یک جنگ جهانی سوم کوچک» خواند که در آن بلوکهای غربی و شرقی تسلیحات نظامی خود را آزمایش کردند. او و دیگر چهرههای برجسته استدلال میکنند که شفافیت هستهای سرزده برای کاهش محدود تحریمها، تنها راه خروج از چرخه تحریمها-امنیت است. روحانی حتی بهای سالهای تعلل را هم برآورد کرده است – او مدعی شد که مخالفت تندروها در دوره ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی (۲۰۲۴-۲۰۲۱) با بازگشت به توافق هستهای در زمان ریاستجمهوری جو بایدن، حدود ۵۰۰ میلیارد دلار به ایران زیان زد و مسیر را برای بحران بازگشت تحریمهای امروز هموار کرد.
این پرسشهای سخت محدود به میانهروها نیست. علیاکبر صالحی، وزیر خارجه پیشین، اخیراً در تلویزیون ملی فاش کرد که دستیابی به توافق حتی در سال ۲۰۰۹ ممکن بود اگر محمود احمدینژاد آن را به شکست نمیکشاند. این افشاگریهای عمومی تصادفی نیستند؛ آنها بازتابدهنده زیرجریانی از هراس نسبت به دور تازهای از جنگاند.
با این حال، به جای پذیرش ضرورت بازتنظیم سیاستها، خامنهای و نهادهای امنیتی با بازیهای لفظی سر میکنند. قاعده راهنمای رژیم این است که قدرت در دست «خودیها» باقی بماند. از خردادماه تاکنون، چشمگیرترین تغییر در ترکیب نیروها ارتقای علی لاریجانی به ریاست شورای عالی امنیت ملی بوده است. او که سیاستمداری باتجربه و در سالهای اخیر با کارنامهای پرنوسان است، امروز بهعنوان یک چهره میانهرو در برابر ایدئولوگهایی که خواستار تقابل هستند، معرفی میشود. لاریجانی از واشنگتن خواسته است خطوط قرمز تهران را محترم بشمارد و یادآور شده که «مسیر مذاکرات با آمریکا بسته نیست.»
تا اینجا، بزرگترین تغییر لاریجانی در سطح نیروی انسانی بوده است. او علی باقری را – که زمانی سایه تندرو سعید جلیلی در مذاکرات هستهای بود – بهعنوان معاون خود منصوب کرده است. باقری در گذشته توافق هستهای را «خفت ملی» میخواند، اما پس از هدایت مذاکرات در دولت رئیسی تغییر موضعی چشمگیر داد؛ او از مذاکرات بهعنوان ابزاری برای تأمین منافع ملی دفاع کرد و حتی نشانههایی از تمایل به تعامل با اروپا بروز داد. انتصاب او بازتابی است از تلاش خامنهای برای ایجاد تعادل، و نیز اذعان به این واقعیت که حتی تندروهای پیشتر ضدتوافق، زیر فشار واقعیتهای حکمرانی ناگزیر به بازتنظیم مواضع خود شدهاند.
سخن از انتقال پرونده هستهای از وزارت خارجه به شورای عالی امنیت ملی بازتابی از واقعیتهای ساختاری و افزایش نارضایتیهاست. در عمل، شورای عالی امنیت ملی همین حالا خطوط قرمز را تعیین میکند و وزارت خارجه – که امروز در دست عباس عراقچی است – صرفاً مجری سیاستهاست. سلب رسمی مسئولیت از وزارت خارجه، صرفاً ظاهر امور را تغییر میدهد، نه میزان اختیار را.
با این حال، عملکرد عراقچی آماج انتقاد شده است. او که زمانی بهعنوان مدیری باثبات مورد استقبال بود، اکنون متهم است به تحلیلهای حقوقی ضعیف – بهویژه تفسیر «سادهلوحانه»اش از بازگشت تحریمها (snapback) – به کارگیری لحن نظامیشدهای که برای دیپلماسی مناسب نیست، و ناتوانی در ارائه حتی یک راهبرد میانمدت.
دیپلماتهای کهنهکار میگویند عراقچی بیش از حد خطاب به افکار عمومی داخلی سخن میگوید تا پلسازی در خارج. مدافعانش اما استدلال میکنند که او با محدودیتهای فوقالعادهای روبهروست: بازگشت ترامپ به کاخ سفید، تشدید درگیری با اسرائیل، و تضعیف شبکه نیابتی ایران. اما نکته کلیدی پابرجاست: وزارت خارجه ایران از نظر ساختاری واکنشی است، در چارچوب مقامات بالادستی محصور است و به ندرت قادر است دستور کار مستقل خود را تعریف کند.
این بحث در شرایطی اضطراری شده که پزشکیان خود را برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک آماده میکند. تشدید دشواریهای اقتصادی، شکنندگی نظم داخلی و بازگشت قریبالوقوع تحریمها، همگی نیازمند دستاوردهای ملموس دیپلماتیک هستند. امید آن است که با بازگشت لاریجانی به شورای عالی امنیت ملی، فرآیند تصمیمگیری سرعت گیرد و با حمایت کامل دستگاه امنیتی پشتیبانی شود. مگر آنکه ایران پیش از فرود پزشکیان در نیویورک موضعی روشنتر تعریف کند، در غیر این صورت این سفر در معرض تکرار چرخهای آشنا خواهد بود: سخنرانیهای پرطمطراق در خارج، فلجشدگی در داخل، و پرونده هستهای سرگردان میان نهادها – در حالی که تهران همچنان به وعده رو به افول نجات از سوی شرق دل بسته است.
سفر اخیر پزشکیان به چین، آنچه تهران «پشتوانه شرقی» خود مینامد را برجسته کرد: معاملات تجاری با ارز محلی، وعدههای همکاری و سخنان گرم همبستگی. اما مسکو در بهترین حالت میتواند برای ایران زمان بخرد، نه اینکه امنیت آن را تضمین کند، در حالی که ارزش پکن در تجارت است، نه در حمایت.
«با فرض اینکه اتفاق مهمی رخ ندهد، وضعیت کلی وخیم خواهد بود: مکانیسم ماشه [برای بازگشت تحریمها] در اواخر سپتامبر یا اوایل اکتبر تکمیل میشود؛ مسکو و پکن از «به رسمیت شناختن» آن خودداری کرده و سعی در کماثر کردنش دارند؛ ایران بیشتر به سمت شبکههای خاکستری و کانالهای مالی غیردلاری متمایل میشود؛ فشار اقتصادی عمیقتر میگردد؛ و مسیر امنیتی به جای ورود به یک جنگ بزرگ، در یک تشدید تنش کنترلشده باقی میماند. این چیزی جز وضعیت «درجا زدن» نیست.
راه حل جایگزین، نیازمند شجاعت سیاسی است. خامنهای و سپاه پاسداران باید اکنون – پیش از آنکه تحریمهای بازگشتی اجرایی شوند – اجازه بازرسیهای هستهای سرزده را بدهند، همزمان دولت پزشکیان یک توافق محدود را بیازماید: تخفیف واقعی در برابر محدودیتهای قابلراستیآزمایی و زمانبندیای که منافع ملموس به بار آورد، نه وعدههای توخالی.
روسیه و چین میتوانند برای تلاش در جهت چنین توافقی زمان بخرند، اما نمیتوانند جایگزین آن شوند. در همین حال، مفهوم بازدارندگی ایران نیازمند بازتنظیم است. موشکها و گروههای نیابتی بهتنهایی برای حفاظت از سرزمین ایران کافی نیستند. در عوض، ثبات اقتصادی و انسجام اجتماعی، امنیتی نیرومندتر و کمهزینهتر فراهم میکنند. حتی پزشکیان نیز به این واقعیت اذعان کرده و هشدار داده که سلاحها بدون وحدت ملی معنای چندانی ندارند.
ایران همچنان گزینههایی دارد. اما مهمترین انتخاب، شرق در برابر غرب نیست، بلکه «کوتاه آمدن» یا «نیامدن» است.
معاملهی اهرم هستهای محدود در ازای یک توافق قابل راستیآزمایی کاهش تحریمها و راهی برای بازگشت به اقتصاد جهانی، پرهزینه، بحثبرانگیز و برگشتپذیر خواهد بود (اگر غرب دوباره زیر قولش بزند، همانطور که پس از توافق هستهای ۲۰۱۵ این کار را کرد). با این حال، این گزینه همچنان بهتر از درجا زدن، امید داشتن به اینکه جنگهای محدود، محدود باقی بمانند و اکتفای به نمایشهای تشریفاتی به جای حفاظت استراتژیک است.
اگر تهران میخواهد از تبدیل شدن به صحنهی رقابت قدرتهای جهانی که خودش در ایجاد آن نقشی نداشته، اجتناب کند، هزینهی حفظ کنترل بر سرنوشت خود، «کاهش تنش قابل راستیآزمایی» در برابر «تخفیف واقعی تحریمها» خواهد بود.
—-
* الکس وطنخواه، مدیر برنامه ایران در مؤسسه خاورمیانه است. تازهترین کتاب او «نبرد آیتاللهها در ایران: ایالات متحده، سیاست خارجی، و رقابت سیاسی از ۱۹۷۹ تاکنون» نام دارد.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
قدیمیترین اسناد مکتوب، فهرست دستمزدها و رسیدهای مالیاتی سومری هستند که در آنها نماد آبجو - یک ظرف گلی با خطوط مورب داخل آن - یکی از رایجترین نشانههاست، در کنار نمادهای غلات، منسوجات و دام. این به آن دلیل است که خط در اصل برای ثبت جمعآوری و توزیع غلات، آبجو، نان و سایر کالاها اختراع شد. این اختراع به عنوان توسعه طبیعی سنت نوسنگی استفاده از ژتونها برای محاسبه سهمها در انبارهای عمومی پدید آمد. در واقع، جامعه سومری ادامه منطقی ساختارهای اجتماعی عصر نوسنگی بود، اما در مقیاسی بسیار بزرگتر و نقطه اوج هزاران سال افزایش پیچیدگی اقتصادی و فرهنگی. همانطور که رئیس یک روستای نوسنگی مازاد غذا را جمعآوری میکرد، کاهنان شهرهای سومری نیز مازاد جو، گندم، گوسفند و منسوجات را جمع میکردند. رسماً این کالاها پیشکشی برای خدایان بودند، اما در عمل مالیاتهای اجباری محسوب میشدند که توسط بوروکراسی معابد مصرف یا برای کالاها و خدمات دیگر مبادله میشدند. به عنوان مثال، کاهنان میتوانستند با توزیع جیرههای نان و آبجو، هزینه نگهداری سیستمهای آبیاری و ساخت ساختمانهای عمومی را پرداخت کنند.
این سیستم پیچیده، کنترل مستقیم معبد بر بخش عمدهای از اقتصاد را در پی داشت. اینکه آیا این نظام به بهشت بازتوزیع ثروت - نوعی سوسیالیسم باستانی که در آن دولت برای همه تأمین میکرد - منجر شد یا به رژیم استثماری نزدیک به بردهداری، به سختی میتوان گفت. اما به نظر میرسد این سیستم در پاسخ به طبیعت غیرقابل پیشبینی محیط میانرودان شکل گرفته باشد. بارندگی کم و سیلابهای غیرمنظم دجله و فرات باعث شد کشاورزی به سیستمهای آبیاری عمومی با نگهداری دقیق وابسته باشد، سیستمی که سومریان معتقد بودند با پیشکشهای مناسب به خدایان محلی مرتبط است.
هر دو این وظایف بر عهده کاهنان بود و با رشد روستاها به شهرها، قدرت بیشتری در دستان آنان متمرکز گردید. انبارهای ساده دوره نوسنگی به معابد پیچیده یا زیگوراتهایی (ziggurats) تبدیل شدند که بر روی سکوهای پلکانی ساخته میشدند. دولت - شهرهای رقیب متعددی پدید آمدند که هر کدام خدای خاص خود را داشتند و توسط کاهنان نخبهای اداره میشدند که اقتصاد کشاورزی را حفظ نموده و از مازاد تولیدی آن زندگی میکردند. نقشهای برجسته آنان را با ریشها و دامنهای بلند و کلاههای گرد نشان میدهند که با نیهای بلند از خمرههای بزرگ آبجو مینوشیدند.
آنها برای کارآمدی این سیستم، کاهنان و زیردستانشان نیاز داشتند تا بتوانند دریافتیها و پرداختیها را ثبت کنند. رسیدهای مالیاتی در ابتدا به صورت ژتونهایی (tokens) درون «پاکتهای» گلی - پوستههای توخالی گلی به نام بولای (bullae) - نگهداری میشدند که چند ژتون درون آنها قرار میگرفت. ژتونهایی با اشکال مختلف برای نشان دادن مقادیر استاندارد غلات، منسوجات یا دامها استفاده میشد. وقتی کالاها به معبد تحویل داده میشدند، ژتونهای مربوطه درون پاکت گلی قرار میگرفت و هم مأمور مالیات و هم مؤدی با مهرهای شخصی خود روی گل خام پاکت اثر میگذاشتند تا نشان دهند محتوای پاکت به درستی میزان مالیات پرداخت شده را منعکس میکند. سپس پاکت در بایگانی معبد نگهداری میشد.
با این حال، به زودی مشخص شد که روش سادهتری برای ثبت همین اطلاعات وجود دارد: استفاده از لوحهای از گل خام و فشار دادن ژتونها به داخل آن برای ایجاد اشکال مختلف که نشاندهنده جو، گاو و غیره بودند. سپس مهرها روی این لوحه زده میشد و لوحه در آفتاب پخته میشد تا اثرها ماندگار شوند. دیگر به ژتونها نیازی نبود - اثر آنها کافی بود. به تدریج، ژتونها کاملاً کنار گذاشته شدند و به جای آنها از تصاویر حکاکی شده روی گل استفاده شد که از شکل ژتونها یا اشیایی که نشان میدادند الهام گرفته شده بودند. برخی از این تصاویر به صورت مستقیم نماینده کالاهای فیزیکی بودند، در حالی که ترکیبات دیگر فرورفتگیها مفاهیم انتزاعی مانند اعداد را نشان میدادند.
قدیمیترین اسناد مکتوب که مربوط به حدود ۳۴۰۰ سال پیش از میلاد از شهر اوروک (Uruk) هستند، لوحههای گلی کوچک و مسطحی هستند که به راحتی در کف دست جای میگیرند. این لوحهها معمولاً به ستونهایی تقسیم و سپس با خطوط مستقیم به مستطیلهای کوچکتری تقسیم میشدند. هر بخش شامل گروهی از نمادها بود که برخی با فشار دادن ژتونها به گل و برخی دیگر با استفاده از قلم روی گل ایجاد میشدند. اگرچه این نمادها از چپ به راست و از بالا به پایین خوانده میشدند، اما در سایر جنبهها این خط اولیه کاملاً با نوشتار مدرن متفاوت بود و فقط توسط متخصصان قابل خواندن است. اما با دقت نگاه کنید، میتوان به راحتی تصویر آبجو - کوزهای به پهلو با خطوط مورب داخل آن - را تشخیص داد. این نماد در فهرست دستمزدها، اسناد اداری و فهرست واژگان نوشته شده توسط کاتبان در حال آموزش دیده میشود که شامل دهها اصطلاح مربوط به آبجوسازی است. بسیاری از لوحها شامل فهرست نامها هستند که در کنار هر یک عبارت «نان و آبجو برای یک روز» - دستمزد استاندارد پرداختی توسط معبد - نوشته شده است.
تحلیل مدرن متون مربوط به جیرهبندی در میانرودان نشان میدهد که جیره استاندارد نان، آبجو، خرما و پیاز - که گاهی با گوشت یا ماهی و سبزیجات دیگری مانند نخود، عدس، شلغم و لوبیا تکمیل میشد - رژیم غذایی مغذی و متعادلی را فراهم میکرد. خرما ویتامین A، آبجو ویتامین B و پیاز ویتامین C تأمین میکرد و کل جیره بین ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ کالری انرژی داشت که با توصیههای امروزی برای مصرف بزرگسالان همخوانی دارد. این نشان میدهد که جیرههای دولتی صرفاً کمکهای موردی نبودند، بلکه منبع اصلی تغذیه برای بسیاری از مردم محسوب میشدند.
لوحهای گلی از خط میخی اولیه مربوط به حدود ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد که توزیع آبجو را ثبت کرده است
خط که در ابتدا به عنوان ابزاری برای ثبت رسیدهای مالیاتی و پرداخت جیرهها پدید آمده بود، به سرعت به رسانهای انعطافپذیرتر، بیانیتر و انتزاعیتر تبدیل شد. حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد، برخی نمادها شروع به نمایش اصوات خاص کردند. همزمان، تصاویر متشکل از فرورفتگیهای عمیق گوهشکل جایگزین خطوط کمعمق خراشدار شدند. این تغییر باعث افزایش سرعت نوشتار شد، اما از کیفیت تصویری نمادها کاست و نوشتار ظاهری انتزاعیتر به خود گرفت. نتیجه نهایی اولین شکل همهمنظوره نوشتار بود که بر اساس فرورفتگیهای گوهشکل یا «میخی» (cuneiform) روی لوحهای گلی با استفاده از نی ایجاد میشد. این سیستم نیای الفبای غربی امروزی محسوب میشود که از طریق الفبای اوگاریتی (Ugaritic) و فینیقی (Phoenician) که در هزاره دوم قبل از میلاد ابداع شدند، تکامل یافت.
در مقایسه با تصاویر اولیه، نماد میخی آبجو به سختی به شکل کوزه قابل تشخیص است. با این حال میتوان آن را به عنوان مثال روی لوحهایی مشاهده کرد که داستان «انکی» (Enki)، خدای زراعت زیرک و حیلهگر را روایت میکنند، هنگامی که برای پدرش «انلیل» (Enlil) ضیافتی تدارک میبیند. باید اعتراف کرد که شرح فرآیند آبجوسازی تا حدی مرموز است. اما مراحل کار قابل تشخیص هستند، که به این معنی است که قدیمیترین دستور نوشته شده جهان مربوط به تهیه آبجو است.
سیر تحول نماد نوشتاری آبجو در خط میخی
طی سالها (از ۳۲۰۰ پیش از میلاد تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد)، تصویر کوزه آبجو به تدریج انتزاعیتر شد
ثروت و سلامت مایع
در مصر، همانند میانرودان، مالیاتها به شکل غلات و کالاهای دیگر به معبد تحویل داده میشد و سپس برای تأمین هزینههای عمومی توزیع میگشت. این بدان معنا بود که در هر دو تمدن، جو و گندم و فرآوردههای جامد و مایع آنها، یعنی نان و آبجو نه تنها به عنوان مواد غذایی اصلی، بلکه به عنوان روشی متداول و کاربردی برای پرداخت و پول رایج نیز استفاده میشدند. در میانرودان، اسناد خط میخی نشان میدهند که پایینرتبهترین اعضای کارکنان معبد سومری روزانه یک «سیلا» (معادل حدود یک لیتر یا دو پینت آمریکایی) آبجو به عنوان بخشی از جیره خود دریافت میکردند. کارمندان رده پایین دو سیلا (sila)، مقامات ارشد و بانوان دربار سه سیلا، و بالاترین مقامات پنج سیلا دریافت مینمودند. تعداد زیادی کاسههای همانداز با لبههای اریب که در محوطههای سومری یافت شدهاند، احتمالاً به عنوان واحدهای استاندارد اندازهگیری استفاده میشدند. مقامات ارشد نه به این دلیل آبجوی بیشتری دریافت میکردند که بیشتر مینوشیدند، بلکه پس از سیراب کردن خود، مازاد آن را به عنوان انعام به پیامرسانان، کاتبان و سایر کارگران میدادند. مایعات، به دلیل قابلیت تقسیمپذیری آسان، گزینهای ایدهآل برای پول رایج بودند.
اسناد بعدی از دوران حکومت سارگون (Sargon)، یکی از پادشاهان منطقه همسایه آکد (Akkad) که حدود ۲۳۵۰ سال قبل از میلاد دولت - شهرهای رقیب سومر را متحد و اداره کرد به آبجو به عنوان بخشی از «مهریه» (پرداختی از سوی خانواده داماد به خانواده عروس) اشاره میکنند. سایر مدارک نشان میدهند که آبجو به عنوان دستمزد به زنان و کودکانی که چند روز در معبد کار میکردند، داده میشد: زنان دو سیلا و کودکان یک سیلا دریافت مینمودند (هر سیلا تقریباً معادل یک لیتر). بهطور مشابه، اسناد حاکی از آن است که زنان و کودکان پناهنده، که احتمالاً برده یا اسیران جنگی بودند ماهیانه بیست سیلا آبجو برای زنان و ده سیلا برای کودکان به عنوان جیره دریافت میکردند. سربازان، پلیسها و کاتبان نیز در مناسبتهای خاص پرداختهای ویژهای به شکل آبجو دریافت مینمودند، همانطور که پیامرسانان به عنوان نوعی پاداش، آبجو میگرفتند. یک سند متعلق به سال ۲۰۳۵ قبل از میلاد، فهرستی از اقلامی است که به پیامرسانان رسمی شهر «اومّا» (Umma) پرداخت شده است. مقادیر مختلفی از آبجوی «عالی»، آبجوی «معمولی»، سیر، روغن پختوپز و ادویهجات به پیامرسانانی با نامهایی چون «شو- دوموزی»، «نور- ایشتار»، «اسور- ایلی»، «اور- نینگیرسو» و «بازیمو» اختصاص یافته بود.
در این زمان، دولت سومر سیصد هزار نفر را در استخدام داشت که همگی ماهانه جو و سالانه پشم یا معادل آن به شکل کالاهای دیگر مانند نان یا آبجو به جای جو، و پارچه یا لباس به جای پشم دریافت میکردند. و هر معاملهای بهطور منظم توسط حسابداران میانرودانی بر روی لوحهای گلی ماندگار ثبت میشد.
مهر استوانهای که صحنهای از یک ضیافت را به تصویر میکشد، شامل چهرههای نشستهای که با استفاده از نی از یک خمره بزرگ آبجو مینوشند
بدون شک چشمگیرترین نمونه استفاده از آبجو به عنوان شکلِ پرداخت دستمزد را میتوان در فلات جیزه مصر (Egypt’s Giza) مشاهده کرد. بر اساس اسناد کشف شده در شهرک مجاور که کارگران ساختمانی در آن غذا میخوردند و میخوابیدند، به کارگران اهرام با آبجو دستمزد پرداخت میشد. این اسناد نشان میدهند که در زمان ساخت اهرام حدود ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد، جیره استاندارد یک کارگر شامل سه یا چهار قرص نان و دو کوزه حاوی حدود چهار لیتر (معادل هشت پینت آمریکایی) آبجو بود. مدیران و مقامات رسمی مقادیر بیشتری از هر دو دریافت میکردند. جای تعجب نیست که بر اساس برخی کتیبههای باستانی، یکی از گروههای کارگری در هرم سوم جیزه که برای پادشاه “منکورع” (of Menkaure) ساخته شد، خود را “مستهای منکورع” مینامیدند. اسناد مکتوب پرداختها به کارگران ساختمانی نشان میدهد که اهرام توسط کارمندان دولت ساخته شدهاند، نه توسط ارتش بردهها که قبلاً تصور میشد. یک نظریه این است که اهرام توسط کشاورزان در فصل طغیان نیل، زمانی که زمینهایشان زیر آب بود، ساخته شدهاند. دولت غلات را به عنوان خراج جمعآوری میکرد و سپس آن را به عنوان دستمزد توزیع مینمود. این کار ساختمانی حس وحدت ملی را تقویت میکرد، ثروت و قدرت دولت را به نمایش میگذاشت و توجیهی برای اخذ مالیات فراهم میآورد.
استفاده از نان و آبجو به عنوان دستمزد یا پول باعث شد که این دو مترادف رفاه و رونق شوند. مصریان باستان این دو را چنان با ضروریات زندگی مرتبط میدانستند که عبارت “نان و آبجو” به معنای مایحتاج عمومی زندگی بود؛ واژه هیروگلیف ترکیب شده از آنها نماد غذا محسوب میشد. عبارت «نان و آبجو» همچنین به عنوان سلام روزمره استفاده میشد، مشابه آرزوی موفقیت یا سلامتی برای کسی. یک کتیبه مصری از زنان میخواهد که به پسران دانشآموز خود روزانه دو کوزه آبجو و سه قرص نان کوچک بدهند تا رشد سالم آنها تضمین شود. به همین ترتیب، میانرودانیها از «نان و آبجو» به معنای «خوراک و نوشیدنی» استفاده میکردند و یک کلمه سومری برای ضیافت به معنای واقعی کلمه به معنی «مکان نان و آبجو» بود.
آبجو ارتباط مستقیمتری نیز با سلامتی داشت، زیرا هم میانرودانیها و هم مصریان از آن به عنوان دارو استفاده میکردند. یک لوحه میخی از شهر سومری نیپور (Nippur)، مربوط به حدود ۲۱۰۰ سال قبل از میلاد، شامل یک فارماکوپه (pharmacopoeia) یا فهرست دستورات پزشکی مبتنی بر آبجو است. این قدیمیترین سند باقیمانده از استفاده الکل در پزشکی محسوب میشود. در مصر، استفاده از آبجو به عنوان آرامبخش ملایم شناخته شده بود و همچنین پایه چندین معجون دارویی از گیاهان و ادویهها بود. آبجو البته نسبت به آب کمتر در معرض آلودگی بود، زیرا با آب جوشانده شده تهیه میشد و همچنین این مزیت را داشت که برخی مواد در آن راحتتر حل میشدند. «پاپیروس ابرس» (The Ebers Papyrus)، یک متن پزشکی مصری که مربوط به حدود ۱۵۵۰ سال قبل از میلاد است اما آشکارا بر اساس اسناد بسیار قدیمیتر نوشته شده، شامل صدها دستورالعمل برای درمانهای گیاهی است که بسیاری از آنها شامل آبجو میشود. به عنوان مثال، نیم عدد پیاز مخلوط با آبجو کفدار برای درمان یبوست توصیه میشد، در حالی که زیتون پودر شده مخلوط با آبجو سوءهاضمه را درمان میکرد؛ مخلوط زعفران و آبجو که روی شکم زن ماساژ داده میشد، برای دردهای زایمان تجویز میشد.
مصریان همچنین معتقد بودند که رفاه آنها در زندگی پس از مرگ به داشتن ذخیره کافی نان و آبجو بستگی دارد. پیشکش استاندارد تدفین شامل نان، آبجو، گاو نر، غاز، پارچه و ناترون (ماده پاککننده) بود. در برخی متون تدفین مصری به متوفی وعده «آبجویی که ترش نمیشود» داده میشد - که هم نشاندهنده تمایل به نوشیدن آبجو در ابدیت بود و هم دشواری نگهداری آبجو را نشان میداد. صحنهها و مدلهایی از آبجوسازی و نانوایی در مقبرههای مصری یافت شدهاند، همراه با کوزههای آبجو (که مدتها پیش تبخیر شدهاند) و تجهیزات آبجوسازی. الکهای مخصوص آبجوسازی در مقبره توتعنخآمون (Tutankhamen) که حدود ۱۳۳۵ سال قبل از میلاد درگذشت، یافت شدهاست. شهروندان عادی که در گورهای ساده و کمعمق به خاک سپرده میشدند نیز با کوزههای کوچک آبجو دفن میشدند.
نوشیدنی از سپیدهدم تمدن
آبجو در زندگی مصریان و میانرودانیها از گهواره تا گور رسوخ داشت. شوق آنان به این نوشیدنی تقریباً اجتنابناپذیر بود، چرا که ظهور جوامع پیچیده، نیاز به ثبت سوابق مکتوب و محبوبیت آبجو همگی از مازاد غلات نشأت میگرفتند. از آنجا که هلال حاصلخیز بهترین شرایط آبوهوایی را برای کشت غلات داشت، کشاورزی نخست در آنجا آغاز شد، اولین تمدنها در آنجا شکل گرفتند، نوشتن برای نخستین بار در آنجا پدید آمد و آبجو نیز در آنجا به فراوانی یافت میشد.
اگرچه آبجوی میانرودانی و مصری حاوی رازک (hops) نبود (که تنها در قرون وسطا به یک ماده استاندارد تبدیل شد)، هم این نوشیدنی و هم برخی از آداب مرتبط با آن حتی هزاران سال بعد برای مصرفکنندگان امروزی آبجو قابل تشخیص باقی ماندهاند. هرچند امروزه از آبجو به عنوان وسیلهای برای پرداخت استفاده نمیشود و مردم یکدیگر را با عبارت «نان و آبجو» خطاب نمیکنند، اما در بسیاری از نقاط جهان همچنان به عنوان نوشیدنی اصلی طبقه کارگر شناخته میشود. سنت سلامتی گفتن پیش از نوشیدن آبجو، بازماندهای از باورهای باستانی به خواص جادویی این نوشیدنی است. همچنین پیوند آبجو با معاشرت صمیمانه و بیآلایش هنوز پابرجاست؛ این نوشیدنی همواره برای سهیم شدن با دیگران بوده است. چه در روستاهای عصر حجر، چه در تالارهای ضیافت میانرودان و چه در میخانهها و بارهای مدرن، آبجو از سپیدهدم تمدن تاکنون مردم را گرد هم آورده است.
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش بعدی لذت شراب
A History of the World in Six Glasses, Tom Standage
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
باراک راوید / آکسیوس
دو منبع آگاه به اکسیوس گفتند که رئیسجمهور دونالد ترامپ از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، خواست که تعهد دهد پس از حمله به رهبران حماس در دوحه، دیگر به قطر حمله نکند.
چرا این موضوع مهم است؟ نتانیاهو پیش از انجام حمله و در حالی که موشکها در هوا بودند، با ترامپ یا هیچیک از مشاوران ارشد او مشورت نکرد. این حمله خشم کاخ سفید را برانگیخت و رهبران منطقه و جهان را نگران کرد.
این حمله نهتنها به جایگاه جهانی اسرائیل آسیب رساند، بلکه بهطور بالقوه به جایگاه آمریکا نیز لطمه زد.
نخستوزیر قطر به کاخ سفید اعلام کرد که کشورش پس از این اقدام که آن را “خیانت” خواند، در حال بازنگری در شراکت امنیتی خود با واشنگتن است. او در مصاحبهای با شبکه سیانان گفت که رهبران کشورهای حوزه خلیج فارس در حال رایزنی برای چگونگی واکنش به این موضوع هستند.
اما نتانیاهو بهصورت علنی از این اقدام پشیمان نیست و حتی اشاره کرده که ممکن است بدون توجه به درخواست ترامپ، دستور حمله دیگری صادر کند.
اظهارات مطرحشده: مشاوران ترامپ از حمله به قطر، که متحد نزدیک آمریکا و اکنون هفتمین کشوری است که اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به آن حمله کرده، بهشدت شوکه شدند.
ترامپ سهشنبه شب به خبرنگاران گفت: «من از کل این ماجرا اصلاً خوشحال نیستم. از هر جنبهای بسیار ناراحت شدم.»
یکی از منابع نزدیک به ترامپ به آکسیوس گفت که نحوه برخورد نتانیاهو و مشاور نزدیکش، رون درمر، با این موضوع “یادآور ناخوشایندی” از رفتارهایی بود که در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ باعث اصطکاک شده بود.
پشت پرده: مقامات آمریکایی گفتند که ترامپ روز سهشنبه دو تماس تلفنی با نتانیاهو برای بحث درباره حمله به قطر داشت.
در تماس اول، ترامپ از تصمیم اسرائیل ابراز ناامیدی کرد و از هدف بلندمدت این حمله ابراز سردرگمی نمود. به گفته دو منبع آگاه، ترامپ به نتانیاهو گفت: «این غیرقابلقبول است. من از شما میخواهم که این کار را تکرار نکنید.»
ترامپ سپس با امیر و نخستوزیر قطر صحبت کرد که هر دو بهشدت خشمگین بودند. یک مقام سابق آمریکایی گفت که محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر قطر، به مقامات آمریکایی گفته که این اقدام را خیانتی از سوی اسرائیل و آمریکا میداند.
آل ثانی به استیو ویتکوف، فرستاده کاخ سفید، گفته است که قطر پس از حملات ایران و سپس اسرائیل در شش ماه گذشته، شراکت امنیتی خود با آمریکا را بهطور عمیق بازنگری خواهد کرد و ممکن است “شرکای دیگری” برای حمایت از امنیت خود پیدا کند. این موضوع را منبعی با آگاهی مستقیم تأیید کرد.
کاخ سفید به درخواست اظهارنظر پاسخ نداد.
اظهارات نتانیاهو: نتانیاهو روز چهارشنبه در ویدیویی که منتشر کرد، به این موضوع واکنش نشان داد و تلویحاً گفت که اگر رهبران حماس در قطر بمانند، در صدور دستور حمله دوم تردید نخواهد کرد.
او گفت: «به قطر و همه کشورهایی که به تروریستها پناه میدهند میگویم، یا آنها را اخراج کنید یا به عدالت بسپارید. چون اگر این کار را نکنید، ما این کار را خواهیم کرد.»
نتانیاهو ادعا کرد که حمله اسرائیل به حماس در قطر مشابه اقدامات آمریکا علیه القاعده در افغانستان و پاکستان پس از ۱۱ سپتامبر است. او گفت: «آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر چه کرد؟ قول داد که تروریستهایی را که این جنایت هولناک را مرتکب شدند، در هر کجا که باشند، شکار کند. دیروز ما در همین راستا عمل کردیم.»
نگاهی به گذشته: با وجود این اظهارات، نتانیاهو پس از حملات ۷ اکتبر از قطر خواست تا میانجیگری با حماس را بر عهده بگیرد و پیشتر نیز سالها انتقال پول از قطر به حماس را تسهیل کرده بود.
دیدگاه مقابل: نخستوزیر آل ثانی به سیانان گفت که نتانیاهو باید به دلیل نقض قوانین بینالمللی با حمله به قطر، که آن را “تروریسم دولتی” خواند، به عدالت سپرده شود.
او گفت که قطر در حال رایزنی با شرکای منطقهای برای پاسخ به این اقدام است و افزود: «کل منطقه خلیج فارس در معرض خطر است.»
رهبران اروپا و بسیاری از نقاط جهان نیز حمله اسرائیل را محکوم کردهاند.
حماس ادعا میکند که حمله اسرائیل ناموفق بوده زیرا رهبران ارشد این گروه جان سالم به در بردهاند. هنوز بهطور کامل مشخص نیست که کدام اعضا کشته شدهاند و کدام زنده ماندهاند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
کاکس فرماندار یوتا، پس از ترور چارلی کرک، فعال راستگرا، سخنان تأثیرگذاری درباره وضعیت ایالات متحده ایراد کرد:
امروز روزی تاریک برای ایالت ما و روزی غمانگیز برای ملت ماست. میخواهم خیلی واضح بگویم: این یک ترور سیاسی است.
ما دویست و پنجاهمین سالگرد تأسیس این ملت بزرگ را جشن میگیریم. آن سند تأسیس، اعلامیه استقلال، از این تجربه بزرگی که ما ۲۵۰ سال پیش با هم آغاز کردیم، سخن میگفت، که بیان میکند خالق ما به ما حقوق سلبناپذیری اعطا کرده است و اولین آن حقوق، حق زندگی است.
و امروز، جان یک انسان گرفته شد.
چارلی کرک در درجه اول یک همسر و پدر دو فرزند خردسال بود. او همچنین از نظر سیاسی بسیار فعال بود، به همین دلیل است که اینجا در دانشگاه بود.
چارلی به قدرت آزادی بیان و بحث برای شکل دادن به ایدهها و ترغیب دیگران اعتقاد داشت. از نظر تاریخی، دانشگاهها در این کشور، و به طور خاص در یوتا، مکانهایی بودهاند که در آنها حقیقت فرموله میشود و ایدهها مورد بحث قرار میگیرند.
وقتی جان کسی به دلیل افکار یا باورهایش گرفته میشود، اساس قانون اساسی تهدید میشود.
به کسانی که این کار را کردهاند، میگویم که ما شما را پیدا خواهیم کرد. شما را تحت پیگرد قانونی قرار خواهیم داد. ما شما را تا حد امکان در برابر قانون پاسخگو خواهیم کرد. میخواهم به همه یادآوری کنم که هنوز در یوتا مجازات اعدام داریم.
ما اخیراً شاهد ترورهای سیاسی در مینه سوتا، سوء قصد به فرماندار پنسیلوانیا و سوء قصد به یک نامزد ریاست جمهوری و رئیس جمهور سابق ایالات متحده که اکنون رئیس جمهور فعلی است، بودهایم.
هیچ چیز که اکنون بگویم نمیتواند ما را به عنوان یک کشور متحد کند. هیچ چیز نمیتواند آنچه را که شکسته است، ترمیم کند. هیچ چیز نمیتواند چارلی کرک را به زندگی بازگرداند.
قلبهای ما شکسته است. ما در غم خانوادهاش شریک هستیم: همسرش، فرزندانش، خانوادهاش، دوستانش. ما به عنوان یک ملت سوگواریم.
اگر کسی الان گوش میدهد و با شنیدن خبر تیراندازی، حتی کمی، جشن میگیرد، از او التماس میکنم که در آینه نگاه کند و سعی کند فرد بهتری را در درون خود پیدا کند.
برایم مهم نیست که دیدگاههای سیاسی آنها چیست. چیزی که برای من مهم است این است که او یک آمریکایی بود.
کشور ما به شدت به رهبران نیاز دارد. اما بیش از رهبران، ما به تک تک افراد این کشور نیاز داریم که در مورد جایگاه فعلی خود و جایی که میخواهیم برویم، تأمل کنند.
ما باید از خود بپرسیم: آیا این جایگاهی است که پس از ۲۵۰ سال داریم؟ آیا این سرنوشت تجربه آمریکایی است؟
دعا میکنم که اینطور نباشد.
دعا میکنم کسانی که از آنچه چارلی کرک نماینده آن بود متنفر بودند، تلفنها و قلمهای خود را کنار بگذارند و برای خانوادهاش دعا کنند.
و امیدوارم همه، همه ما، سعی کنیم راهی پیدا کنیم تا از نفرت ورزیدن به یکدیگر به عنوان آمریکایی دست برداریم.
کانال تلگرام ایران تایمز
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
پائولا هنکاکس / سیانان
قطر میتوانست چنین تصور کند که از حمله اسرائیل در امان است.
این کشور کوچک حوزه خلیج فارس، متحد کلیدی ایالات متحده است که تنها چهار ماه پیش از رئیسجمهور دونالد ترامپ استقبال کرد؛ فرشهای قرمز پهن شد، قراردادهای میلیارد دلاری امضا شد و حتی یک هواپیمای ریاستجمهوری جنجالی نیز به آن واگذار شد.
از نظر نقش میانجیگری برای پایان دادن به جنگ غزه، نخستوزیر قطر، شیخ محمد بن عبدالرحمن بن جاسم آلثانی، روز دوشنبه شخصاً با رئیس هیأت مذاکرهکننده حماس، خلیل الحیه، دیدار کرد تا بر سر آتشبس جدید و توافق مبادله گروگانها که تحت رهبری آمریکا دنبال میشود، پیش برود. قرار بود پاسخ حماس سهشنبه شب در نشست بعدی ارائه شود؛ اما چند ساعت پیش از آن، جنگندههای اسرائیلی ساختمانی مسکونی در دوحه را هدف قرار دادند که به کشتهشدن پنج عضو حماس و یک مأمور امنیتی قطری انجامید.
احساس شوک و خیانت در پایتخت قطر کاملاً مشهود است. واژگانی که نخستوزیر قطر به کار میبرد، تند، تکاندهنده و محکومکننده است؛ لحنی متفاوت با واکنشهای معمولاً آرام و سنجیده او در برابر فراز و نشیبهای بیپایان تلاش برای پایان دادن به جنگ ۲۳ ماهه در غزه.
او در گفتوگو با «بکی اندرسون» از سیانان در روز چهارشنبه، این حمله را «ترور دولتی» توصیف کرد و هشدار داد که نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، «هر امیدی» برای آزادی گروگانها را از بین برده و «هرگونه امکان صلح» را تضعیف کرده است. او همچنین گفت که رهبر اسرائیل باید «به عدالت سپرده شود» و متهمش کرد که «تمام قوانین بینالمللی» را نقض کرده است.
کشوری که هیچ رابطه دیپلماتیکی با اسرائیل ندارد، هیأتهای این رژیم را برای مذاکره غیرمستقیم با حماس دعوت کرده بود؛ اقدامی که مورد قدردانی ترامپ قرار گرفت و او از دوحه بهعنوان کشوری یاد کرد که «شجاعانه با ما ریسک میکند تا صلح برقرار شود.»
قطر همچنین در ژوئن امسال از جانب آمریکا هزینه سنگینی متحمل شد؛ زمانی که ایران به پایگاه نظامی العدید، بزرگترین مرکز نظامی آمریکا در منطقه، حمله کرد. تهران اعلام کرد این اقدام در واکنش به حملات آمریکا علیه تأسیسات هستهایاش بوده است. دوحه شدیداً این حمله را محکوم کرد اما در عمل کار بیشتری انجام نداد.
زیر سؤال رفتن تکیه بر آمریکا
پیامد این حمله تنها به مرزهای قطر محدود نمیشود. کشورهای حوزه خلیج فارس که طی دههها بهطور فعال از نظر سیاسی و مالی به سمت آمریکا متمایل شدهاند، اکنون ممکن است درباره مزایای مفروض این انتخاب دچار تردید شوند.
تضمینهای امنیتی آمریکا بهطور ضمنی بخشی از قراردادها و تفاهمنامههای امضا شده بود. عربستان سعودی، قطر و امارات در جریان سفر ترامپ در ماه مه، متعهد به قراردادهایی به ارزش حیرتانگیز سه تریلیون دلار شدند و سهم خود را ایفا کردند.
ها هلییر، پژوهشگر بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی، میگوید: «فکر میکنم این کشورها به این میاندیشند که چه کاری میتوانند برای بازداشتن از حملات آتی انجام دهند، اما همچنین اینکه اکنون چه نوع معماری امنیتی باید ایجاد کنند به جای آنکه به شریکی تکیه کنند که حتی نتوانسته آنها را در برابر یکی از متحدان خودش محافظت کند.»
آسیب به اعتماد میان آمریکا و شرکای خلیج فارساش وارد شده، هرچند میزان آن هنوز مشخص نیست و بیشتر به تضمینهای ترامپ به متحدانش و پیامهای علنی او به اسرائیل بستگی دارد. پرسش بزرگتر این است که این رخداد چه تأثیر بازدارندهای بر تلاشهای آینده برای میانجیگری خواهد داشت.
در حالیکه قطر در را بهطور کامل بر میانجیگری صلح در غزه نبسته، گفتوگوها در بهترین حالت در حالت تعلیق و در بدترین حالت در خاکستر تازهترین تلاش اسرائیل برای ترور قرار گرفتهاند.
حسن الحسن، پژوهشگر ارشد سیاست خاورمیانه در مؤسسه بینالمللی مطالعات راهبردی، گفت: «این نوع ریسکی است که بسیاری از کشورهای منطقه حاضر نخواهند شد در قبال نقش میانجیگری بپذیرند.»
قطر و مصر مدتهاست میانجی میان اسرائیل و حماس بودهاند. عمان میزبان مذاکرات میان ایران و آمریکا و نیز مذاکرات موفقتر میان آمریکا و حوثیها بوده است. امارات نقش میانجی در تبادل زندانیان میان روسیه و اوکراین ایفا کرده است. عربستان سعودی خود را بهعنوان محلی برای گفتوگوهای صلح در چندین مناقشه معرفی کرده است.
رهبران همه این کشورها بهدقت واکنش ترامپ را در برابر آنچه نشانهای از ناتوانی آمریکا در خاورمیانه به نظر میرسد، زیر نظر خواهند داشت. و با حملات سهشنبه، باوری که مدتها در منطقه وجود داشت مبنی بر اینکه اسرائیل قصد دارد گفتوگوهای صلح را تخریب کند، بیش از پیش تقویت شده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
سومین سالگرد قتل مهسا/ژینا امینی و انفجار خیزش «زن-زندگی-آزادی» فرا رسیده است. خیزشی که با صد روز حضور خیابانی سراسری و مؤثر، به نقطهعطفی در تاریخ ایران بدل شد، پایههایی برای یک گفتمان نوین، به کلی متفاوت، معاصر و در طراز جهانی را خلق نمود و ماندگار شد. راز ماندگاری این خیزش، از جمله در این حقیقت نهفته است که به قولی حکیمانه، سه کلمهی «زن»، «زندگی» و «آزادی» به «بذرهای آیندهی روشن» تبدیل شدهاند. این بذرها اما برای آنکه به بار بنشینند، در همهی زمینهها، نیازمند تیمارند.
تلاش برای تعیین جایگاه و نقش تاریخی این جنبش، تعیین نسبت آن با گفتمانهای تاریخا شکلگرفتهی موجود و ظرفیتهای احتمالی آن برای خلق یک گفتمان جامع سیاسی-اجتماعی نوین، از جمله کوششهای ضروری است که در سه سال گذشته، اهالی اندیشه و صاحبنظران علوم اجتماعی را درگیر خود کرده و در نتیجه، ادبیات پرمایهای نیز تولید شده است.
بهعنوان یک کنشگر سیاسی، در نخستین و دومین سالگرد آغاز خیزش ز.ز.آ.، برخی ملاحظات در حوزهی نظر را، از جمله در دو یادداشت زیر به اشتراک گذاشتم.
🔸 زن، زندگی، آزادی، در آستانه یک سالگی
🔸 زن-زندگی-آزادی: فراسوسیال-دموکراسی!
در این یادداشت میکوشم تا مقایسهای میان گفتمان پایهای جنبش سوسیالدموکراسی و خیزش زن-زندگی-آزادی انجام دهم. اگر به نمودارهای زیر توجه کنیم، میتوانیم تفاوتها و اشتراکات آنها را به صورت زیر تبیین نماییم:
۱. «آزادی» در هر دو نمودار مشترک است و درک و تبیین آن هم تغییری نکرده است.
۲. درحالیکه «برابری» یکی از ستونهای گفتمان سوسیالدموکراتیک است، در زن-زندگی-آزادی، جلوهی مشخصی ندارد و تنها بهواسطهی «زن» بهگونهای غیرمستقیم نمایندگی میشود.
۳. «همبستگی» که کلیدواژهی سوم سوسیالدموکراسی است، در ز.ز.آ. حضوری ندارد و چسبی که باید همه سنگپایهها را در درهمآمیزی با یکدیگر، هارمونی و معنا ببخشد، در ز.ز.آ. مشاهده نمیشود.
۴. اگر خدشهناپذیری کرامت انسان، صلح، حقوق بشر و حفظ محیطزیست را بهعنوان عمیقترین زیرساختهای مشترک همهی گفتمانهای متمدنانهی معاصر، بدیهی و مشترک در نظر بگیریم، میتوانیم نتیجه بگیریم که ز.ز.آ. بهخاطر عدم حضور «برابری» و «همبستگی»، در مقایسه با سوسیالدموکراسی دچار نقصان جدی است.
۵. اصل «همبستگی» سوسیالدموکراسی که از خانواده و مدرسه تا کارخانه، شهر، کشور و جهان را در بر میگیرد، حاوی یک نگرش کلی به مناسبات دولت-ملتها در جهان امروز نیز هست و میتواند توضیحگر ضرورت همبستگی جهانی علیه افسارگسیخگی سرمایه جهانی شده باشد. این نگرش در ز.ز.آ. حضوری ندارد.
۶. ز.ز.آ. با برجسته کردن «زن» و «زندگی» در دو حوزهی تعیینکننده، از سوسیالدموکراسی پیشی گرفته است. تردیدی نیست که سوسیالدموکراسی یکی از پرچمداران اصیل دفاع از برابری زنان با مردان و رفع هرگونه تبعیض جنسی و جنسیتی و نیز پرچمدار دفاع از زندگی و زندگی بهتر برای همهی مردم بوده است؛ اما مجموعهی تحولات در دهههای اخیر، بهگونهای است که دیگر نمیتوان این دو مقولهی کلان را ذیل مفاهیم قدیمیتر قرار داد.
در جنوب جهانی و بهویژه در میان مسلمانان، ستم جنسی و جنسیتی، رکوردهای وحشتناکی پیدا کردهاند و بر زن کماکان، در مرز انسان و غیرانسان، بیشترین تحقیر و ستم روا داشته میشود و هیچ افق روشنی برای پایان دادن به این ننگ عظیم دیده نمیشود.
در شمال جهانی هم، گرچه پیشرفتهای بزرگی در راستای استیفای حقوق زنان و تحقق برابری جنسی و جنسیتی، رخ دادهاند، اما مسائل نوینی، به تهدید در زندگی زنان بدل شده است.
رها شدن از قیدوبند ازدواجهای سنتی و فراگیر شدن زندگی مشترک و آزاد دو جنس، در متن نابرابری اقتصادی و اجتماعی و نبود قوانین مؤثر در حمایت از دوران بارداری و مادری بهمثابهی «مشاغل برتر و دشوار»، ناهنجاریهای جدیدی ایجاد کردهاند که نتیجهی تحمیل و تحمل فشار نگهداری از فرزندان بهوسیلهی مادران جوان و تنهاست. این امر مادران جوان را از بسیاری از امکانات رشد در این جوامع محروم میکند و همزمان فرزندآوری را به معضلی بزرگ تبدیل مینماید.
تا وقتی که رابطهی دو جنس در این کشورها زیرورو نشود و زن بر تارک هستی انسانی ننشیند، بار این قافلهی تمدن تا حشر، کج خواهد ماند. با جهانیشدن سرمایه و پایان عصر طلایی «دولت-ملت»ها و دولتهای رفاه، فشار بر اقشار آسیبپذیرتر جوامع صنعتی و بهویژه زنان دائما در حال افزایش است. آنچه امروز در جوامع پیشرفته به مرحلهی بحرانی رسیده، دیر یا زود دامن کشورهای روبهرشد از جمله ایران را هم خواهد گرفت.
در حوزهی بازار کار هم تحولات بزرگی رخ داده است که معادلات را به سود زنان تغییر داده و میدهد. نقش زور بازو و تواناییهای بدنی در بخش تعیینکنندهی بازار کار و تولید ارزش، بسیار کمرنگ شده است و در مقابل هنر، ظرافت و چندوجهینگری در آنِ واحد، که از جمله مزیتهای بیولوژیک زنان است، جایگاه و وزن بیشتری یافته است. این امر هنوز در بخش مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، انعکاس لازم را نیافته است و در طبقات بالای سیاست و اقتصاد، کماکان مردان با موهای نقرهای و کتوشلوار خاکستری، حرف اول و آخر را میزنند.
همهی این مقدمات، به این نتیجه ره میبرد که اگر زمانی «کارگر» چشم و چراغ چپ و از جمله سوسیالدموکراسی به شمار میآمد، اکنون این «زن» است که بهمثابهی پیشتاز و پیشآهنگ، باید در نوک پیکان تمدن قرار بگیرد.
شعار «زن-زندگی-آزادی» از سر تصادف به تهران رسید؛ اما بر بستر ستم ناشی از حکومت اسلامی زنستیز از یک سو و گشایشهای عظیم ناشی از انقلابات بزرگ علمی و آغاز عصر فرمانروایی قهرمانان سرعت از سوی دیگر، جامعهی زنان ایران استعداد تمام را برای جذب و خودی کردن آن داشت و کرد آنچه را که باید میکرد و در گرفتن پرچم «زن» فردایی، پیشگام جهان آزادیخواه شد.
۷. در مبحث «زندگی» هم، سوسیالدموکراسی نتوانست، همهی آنچه را که باور داشت و بدان جامع عمل پوشاند، بر پیشانی گفتمان خود بنشاند و با ارتقای مطالبات و نیازهای جامعه به سطوح بالاتر هرم مازلو، خود را بهروز کند.
در نمودارهایی که مشاهده میکنید، درک تکاملیافته و هشتلایهای از هرم مازلو را بهمثابهی تبیین مفهوم «زندگی» پیش نهادهام تا پیکرهی کاملی از این مفهوم در مقابل ما قرار بگیرد و سیاستمدار هم بداند که منظور از زندگی چیست و از لایهی اول تأمین آب، غذا و خواب تا لایهی هشتم «تعالی» چه راه دراز و پیچیدهای در پیش دارد. چه با این تبیین و چه با هر تبیین دیگری، برکشیدن «زندگی» به مرکز گفتمان فراسوسیالدموکراسی را هم مدیون «زن-زندگی-آزادی» خواهیم بود.
۸. نظر به آنچه در مورد برتریها و کمبودهای دو گفتمان سوسیالدموکراسی و «زن-زندگی-آزادی» ترسیم شد، میتوان تصور کرد که اگر سنتزی صورت بگیرد و مثلاً «زن» و «زندگی» به سهگانهی «آزادی-برابری-همبستگی» سوسیالدموکراسی افزوده گردد و یا برعکس، «برابری» و «همبستگی» به سهگانهی «زن-زندگی-آزادی» اضافه شود، یک پنجگانهی معاصرتر، کاراتر و جامعتری به صورت «زن-زندگی-آزادی-برابری-همبستگی» پدید خواهد آمد که از پیوندهای درونی نیرومند و هارمونیکی برخوردار است و احتمالاً نه صرفاً ناشی از جمع و تفریق ساده، بلکه نوعی انتگرالگیری از مفاهیم محدودتر و رسیدن به یک کلانگفتمان راهگشا است. این را میتوان با ترسیم یک نمودار سوم هم نشان داد.
■ احمد پورمندی گرامی، خوب گفتی و پیگیریات در پرورش ایدههایت در مورد “فراسوسیالدموکراسی” قابل تحسین است. امیدوارم دیگران هم بتوانند به پرورش بیشتر این ایده کمک کنند.
با احترام - حسین جرجانی
■ با سلام و احترام. مقاله مفید و راه گشایی است، هر چند لازم به یادآوری است و شایسته بود که نگارنده محترم منشا گفتمان و شعار زن، زندگی، آزادی را متذکر میشدند که از جنبش کردستان ترکیه پدیدار شده و حاصل تراوشات و زحمات فکری روشنفکران و مبارزان آن دیار است که خوشبختانه میرود که بر سرتاسر خاورمیانه گسترش پیدا کند، متاسفانه این گفتمان در تاریخ سياسی معاصر ایران تا جنبش ژینا به صورت جدی طرح، بسط و انسجام نیافته بود.
مرسی. رودین
■ آقای پورمندی گرامی، ممنون که بحث مهمی را گشودید. مخصوصا نکته مهم و جالب مقاله شما، ارتباط دادن “هرم مازلو” با شعار زن، زندگی، آزادی، و همچنین سوسیالدمکراسی بود. این موضوع احتیاج به بررسی بسیار زیادتری دارد. چرا که هرم مازلو ناظر بر رفتار فردی است. ما اینجا از سیستم اداره کشور و ضرورتا مناسبات جهانی بحث میکنیم. صلح و محیط زیست اموری جهانی هستند. سؤال به این شکل مطرح میشود: اگر ملتی گرسنه بود (پایینترین لایه هرم مازلو)، آیا ملتی دیگر میتواند به لایههای بالاتر هرم مازلو (مثل نیازهای زیباییشناختی) بپردازد؟ اخلاق و اطلاعات به سمت جهانی شدن میروند. اما اقتصاد (علیرغم گلوبالیزاسیون) به سمت تمرکز میرود: با کالایی که در چین تولید میشود، تولید در اتیوپی یا لهستان نمیتواند رقابت کند. یعنی اقتصاد، متمرکز میشود.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ جناب پورمندی گرامی، درود بر شما. «آتش نهفته در خاکستر گرم»ی را که گرمای آن را در نوشتار شما نیز میتوان دید، آتش زیر خاکستری است که هنوز تن فرسوده و سرد بیشتر ایرانیان را از مرگ یخزدگی در امان نگه میدارد. این آتش از اخگر جهلی برمیخیزد که از افتادن سیخ سوختۀ سیگار یک ابله کارگزار و مزد بگیر ارتجاع سیاه جمهوری اسلامی در انبار خس و خاشاک خشک همین نظام برخاسته است. آتش پر اندوهی که جامعۀ ایرانی و من و شما را به جنبشی دوباره واداشت و هنوز گرم نگهداشته. اما گرمای آن پیش از هرچیز از تن سوختۀ یک دختر زیبای جوان کرد ایرانی و سپس دهها و سدها جوان ایرانی دیگر پس از او برخاسته و هم اکنون نیز جان چند زن کرد و غیر کرد ایرانی دیگر را هدف گرفته است. آتش تلخ و سوزانی که اکنون خواه ناخواه من و شما را نیز هنوز گرم نگهداشته است. آتش به گفتۀ درست شما «زیر خاکستر گرم»ی که اشک چشم میلیونها زن و مرد ایرانی آن را فرو نخواهد نشاند و دور نیست خشک و تر اصلاحطلب و اصولگرا و دلبستگان چپ محور شرارت و اولترالیبرال آن را در خود بسوزاند. زنهار که این آتش، این چپهای متوهم ریشو و اولترالیبرالهای «عاقل»، بیجا در آن نسوزند زیرا چنین سوختنی با سوختن مهساها و نیکاها .... که سیاوشهای بیگناه زمان ما بودند و هستند، یکسان نخواهد بود.
جناب پورمندی گرامی، با شناخت دورادوری که از شما دارم، میدانم که جوش و خروش بسیار شما در اینجا و آنجا، و این محفل و آن محفل و این مناظره و آن مناظره، یافتن راه بهتر و نزدیکتر برای ایرانی آزاد و آباد است. اما ترسم که با گزینش راههای ناتمام و گوناگون و نیمه کاره، به کعبۀ فراسوسیال دموکراسی هنوز نه چندان روشن خود نرسید.
جناب پورمندی، به گمان من سرود جنبش «اتقلاب ملی ایران» به تعبیر این نگارنده را، جوان دانشجوی نیکاندیش و خوشاندیش بیادعایی به نام شروین حاجیپور که اکنون همۀ ما او را میشناسیم و پس از او خوانندگانی که رها شدن «مو»ها در باد را خواستار شدهاند، به خوبی سرودهاند. انچه را امروز شما در گفتارنامۀ خود به سبک نقطویون و حروفیون و فیثاغورسیان و اخوان الصفا آوردهاید و گویا هدف نزدیکتان نیز این یا مدعی رهبری جنش انقلابی ایران است، راه به جایی نخواهد برد. اما چون به نیک اندیشی و ایراندوستی شما باور دارم، بار دیگر دست شما را برای رسیدن به ایرانی آباد و آزاد میفشارم.
بهرام خراسانی بیست و یکم شهریور ۱۴۰۴
■ با تشکر از جناب پورمندی برای مقاله خوبشان. کاش فعالان و صاحبنظران سیاسی اپوزسیون ایرانی که دستی هم در قلم دارند، (آنهم افرادی در کالیبر آقای پورمندی)، به آراء و نظرات متفکرین برجسته معاصر علوم انسانی توجه بیشتری داشتند. یکی از چنان متفکرانی آمارتیا سن (A. K. Sen) اقتصاددان (سیاسی) و فیلسوف برجسته هندی الاصل و استاد (فلسفه و اقتصاد) دانشگاه هاروارد و برنده جایزه نوبل اقتصاد است. از نظریههای مهم او تاثیر تبعیض سیستماتیک بر علیه زنان در جوامع (مخصوصا جنوب و غرب آسیا) در کندی رشد اقتصادی و عقب ماندگی این جوامع است. به همین دلیل او و همفکرانش ایده توانمند سازی زنان در این جوامع را مطرح کردند که بعدها در سازمان ملل در ذیل برنامه توسعه انسانی جایگاه مهمی یافت و هم اکنون نیز دنبال میشود.
نکته اصلی آمارتیا سن در این نظریه آن است که موقعیت افراد (از جمله زنان) در جوامع مختلف بواسطه برخورداری از و دسترسی آنها به دارائیهای (Assets) مختلف (بطور کلی ۵ دارایی) تعیین میشود. این دارائیها شامل سلامت و توانمندیهای جسمی، توانمندیهای ذهنی و دارائیهای مهارتی و تخصصها، دارائیهای مالی (منقول)، دارائیهای غیر منقول (املاک و مستغلات) و دارایی روابط اجتماعی و ارتباط با رهبران و افراد و تشکلهای تاثیرگذار در روابط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه (که اهمیت زیادی در پیشرفت افراد دارد)، است.
او نشان میدهد در جوامعی که تبعیض سیستماتیک علیه زنان وجود دارد (از جمله کشور ما) برخورداری زنان از تمام این دارائیها بطور کلی کمتر است و این موضوع باعث عقب ماندگی کلی این جوامع، در مقابل جوامعی که زنان در آنها از آزادیها و حقوق برابری نسبت به مردان برخوردار بوده اند، شده است. تصور میکنم این رویکرد و توجه به حقوق زنان و رفع تبعیض از آنها که برخورداری آنها از دارائیهای یاد شده را افزایش میدهد (توانمند سازی زنان) کارسازتر است و میتواند راهنمایی باشد برای موضعگیریها، گفتمانسازی و فعالیتهای اپوزیسیون بهخصوص زنان کشورمان که در سپهر اجتماعی- سیاسی و فرهنگی فعال هستند.
بهنظر میرسد در انقلاب ۱۳۵۷ ترکیب دو گفتمان استقلالطلبی و عدالت اجتماعی که توسط پیروان ایدئولوژیهای اسلام سیاسی و مارکسیسم ضدامپریالیستی آن زمان دنبال میشده تبدیل به گفتمان غالب شده و توانسته نیروی عظیم مردمی برای تغییرات ساختاری مناسبات اجتماعی سیاسی ایجاد کند که سپس با تسلط و استبداد آخوندی به بیراهه رفت. سئوال آنست که گفتمان غالب انقلاب اجتماعی-سیاسی آینده ایران که میتوان گفت هم اکنون در جریان است و با خیزش بزرگ انقلابی زن، زندگی آزادی درخشش و تابندگی تازهای پیدا کرده چه خواهد بود؟
تردیدی نیست که شخصیتها، گروهها و تشکلهایی که چنان گفتمانی را بسط و گسترش داده و به گفتمان غالب تبدیل کنند نقش مهمی در این انقلاب سرنوشتساز بازی خواهند کرد. تصور من آنست که گفتمان غالب گفتمانی با مولفههای ملیگرایی (عکسالعملی در برابر امتگرایی اسلام سیاسی) با تاکید بر شهروندی همه ایرانیان با قومیتها و باورهای مختلف و دموکراسی خواهی (برابری و تقابل با استبداد) خواهد بود و در این میان طبعا تاکید بر حقوق زن و آزادیهای اجتماعی سیاسی آنها اهمیت دارد که در شعار زن، زندگی، آزدی نیز به خوبی منعکس شده است.
امیدوارم با کوششهای صاحبنظران و شخصیتهای اجتماعی سیاسی توانمند و تاثیرگذار، مانند جناب پورمندی، به زودی شاهد شکلگیری و غالب شدن چنان گفتمان دورانسازی باشیم.
خسرو
■ رضا قنبری گرامی،
گمانم بر این است که احمد پورمندی، هم قادر است که از نظرش دفاع کند و هم خوب است که از نظرش دفاع کند. آنچه به ذهن من میرسد آن است که تعمیم هرم مازلو از “فرد” به “گروه” ایرادی ندارد. زیرا در سوسیالدموکراسی، برای هر فرد، علاوه بر یک هویت فردی (که لیبرالیسم هم به آن قائل است)، و یک هویت “به اصطلاح طبقاتی” (که کمونیسم هم به آن قائل است)، به هویتهای جمعیِ فراوانی برای هر فرد احترام قائل است. جمع کردن این نکته با هرم مازلو در این نهفته است که بالاترین مرحله هرم مازلو، که در این مقاله از آن با نام “نیاز به تعالی” نام برده شده، در زبان انگلیسی “self actualization” نام دارد. به عبارت دیگر، هرم مازلو، رسیدن به اهداف شخصی (و یا گروهی) را جزو خواستهها، نیازها، و یا “حق”های هر فرد یا گروهی در نظر میگیرد.
کارِ احمد پورمندی، در کنار هم قرار دادن یک امر “روانشناسانه” و یک امر “جامعهشناسانه”، کاری شجاعانه و قابل تقدیر است.
با آحترام - حسین جرجانی
■ با سلام و تشکر از نظرات سازنده دوستان
@ حسین آقا جرجانی عزیز،
نخست از توضیح روشنگرانه شما در مورد هرم مازلو ممنونم و از آن آموختم. در مورد تداوم این گفتگو، شما بیشتر از من اهلیت، تجربه و دانش این کار را دارید و خوب است که با دخالت فعالتر، این مبحث را گسترش و تعمیق ببخشید.
@ رودین گرامی! در دو نوشتهای که لینک دادم، به منشا این شعار هم اشاره کردهام. اکنون، همانطور که توجه کردهاید، دامنه نفوذ وگستره آن، از زادگاهش بسی فراتر رفته است و محتوی غنیتر هم بر آن بار شده است. مهم، شناخت این نقش نوین و محتوای فنیسازی شده آن است. زنده باشید.
@ آقای خراسانی عزیز!
ممنون از لطف شما، جنبش ز.ز.آ ادبیات غنی و گستردهای خلق کرد که به برخی از آنها اشاره کردید. در این جنبش هم، مثل هر جنبش دیگری، هر کوشندهای به وسع خویش سنگی بر سنگی، مینهد. یکی آهنگ میسازد، دیگری شعر و قصه مینویسد و یکی هم به قول شما به سبک حروفیون و بقیه، به مسایل نظری و حوزه گفتمان میپردازد. اینها مکمل همند و نه نافی یکدیگر. امیدوارم آتش این جنبش، همانطور که اشاره کردید، دلهای ما را همچنان گرم نگه دارد و در تلاش برای استقرار دموکراسی در کشورمان ، در کنار یکدیگر باشیم.
@ آقای قنبری عزیز!
به بخشی از سوال شما آقای جرجانی پرداختهاند. تصور می کنم که اگر «زندگی» را به مدد هرم مازلو تعریف کنیم، می توانیم به یک تعریف فراگیر برسیم که همه پایه های هرم را در بر بگیرد. طبعا تعارضاتی بین ملاحظات کسانی که در پایه هشتم به تعالی می اندیشند و آنها که در پایه اول گرفتار آب و نان هستند، وجود دارد، اما تلاش برای زندگی بهتر فصل مشترک هر هشت لایه هرم ونقطه قوت آن است. در مورد تحولات در اقتصاد جهان، حتما باید گفتگو کنیم. اما در جای مناسب دیگری. الان با یکاشاره، راه بجایی نمیبریم.
@ خسرو خدیو عزیز
مثل همیشه یادداشت شما سرشار از نکات آموزنده است. برداشت من این است که نظرات آمارتیا سن که به آنها اشاره کردید، می تواند مکمل برداشتی باشد که در نورد زنان پیش نهادهام. به نظرم «توانمند»سازی یکمفهومی است که فعال آن غیر از خود زن است. دولت، سمنها و یا نهاد های بینالمللی شاید مخاطب آقای سن بوده باشند. آنچه من بدان می اندیشم نقش خود زن، به عنوان فاعل داستان است. زمانی کارل مارکس بر پایه تحلیل نقش طبقه کارگر در تولید، به این نتیجه رسید که این طبقه پیشران تاریخ و طبقهای انقلابی است. امروز باز هم با عزیمت از سازمان تولید، میتوان گفت که پرولتاریای مارکس به یک اقلیت کوچک محافظهکار بدل شده است که نمیتوان آنرا پیشران تاریخ دانست. در متن یادداشت، این ایده- شاید کمی جسورانه - را پیشنهادهام که نقش پیشران تاریخ را هم در متروپل و هم در حاشیه و جنوب، زنان بر عهده گرفته و میگیرند. هسته اصلی این ایده این است که سهم کار یدی در تولید ناخالص جهان بسیار پایین آمده و باز هم پایین تر خواهد آمد. نوعی از کار که به هنر، ظرفیت و توانایی کار چند وجهی نیاز دارد، بخش بزرگتری از تولید جهانی را در دست دارد. بگذارید یکی- دو مثال از محیط اطراف بزنم . زیر عنوان «توانمند سازی» شرکت های آلمانی موظف شدهاند که درصدی از هیت مدیره را به زنان اختصاص بدهند. در بسیاری از شرکت ها، مردان مو نقره ای ، به اینگونه زنان عنوان «سهمیهای» دادهاند و آنها را موبینگ میکنند!
در مقابل شاهد یک تجربه جالب متفاوت بودم، دختری از نزدیکان و از نسل فعالین ز.ز.آ که ابتدا مهندسی و در ادامه مدیریت پروژه خوانده است، در همان ایران مردسالار، بدون کردیت و سهمیه، در یک شرکت بسیار بزرگ، ده مهندس مرد را مدیریت میکرد. ابتدا این مهندسان، به هیچ وجه به اتوریته یک «دختر بچه» ریزه میزه گردن نمیدادند. اما او توانست با همان ویژگیها که برشمردم، همه آنها را رام کند. این دختر حالا در اروپا ، به سرعت به مدیریت کیکی از پروژههای دهگانه یک کنسرت بزرگ، منصوب شده است. تفاوت این دو مثال آن چیزی است که به تصور من آینده را میسازد. ما مردان، زمانی که تولید با پتک نسبت مستقیم داشت، حرف زیادی برای زدن داشتیم. امروز اما، دوران دیگری آغاز شده است. زنان میتوانند به سادگی همزمان، هم بافتنی ببافند، هم در اینستا چت کنند، هم مراقب شیطنت اطفال باشد و هم یک گوش شان به بحث و جدل مردان در اتاق بغلی باشد! این استعداد در ما مردان وجود ندارد و اگر دوکار را با هم انجام بدهیم، هر دو را خراب خواهیم کرد! سازمان تولید امروز چنین تواناییهایی را می طلبد و بدین خاطر است که تصور میکنم زنان پیشران تاریخند. در جنبش زن زندگی آزادی شاهد نقش زنان به عنوان فاعل بودهایم و این واقعیت تلخ و در عین حال غرور آفرینی است که آنها، بدون حمایت چندانی از سوی مردان، یکی از مهم ترین سنگرهای ناموسی و هویتی ج.ا. را فتح کردند.
در خصوص عناصر اصلی گفتمان بدیل، نظیر ملیگرایی، دموکراسی و… بحث من اولا این است که این عناصر باید نظاممند شوند، ثانیا- ز.ز.آ به خودی خود، فاقد این نظامندی است و ثالثا سوسیال-دموکراسی به عنوان یکی از دستآوردهای بزرگ بشری هنوز این ظرفیت را دارد که مبنا و محور قرار بگیرد و با دستآوردهای نظری و عملی از جمله ز.ز. آ تکمیل شود. این نکته را کوشش کردم با رسم نمودارها روشن سازم.
زنده باشید پورمندی
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
صدها زندانی سیاسی، سندی علیه ادعاهای قوه قضاییه و دولت وفاق
اختصاصی تحکیم ملت: این فهرست که شامل دهها تن از زندانیان سیاسی زن و مرد در بندهای مختلف اوین است، صرفاً بر اساس اطلاعات موجود در دسترس تهیه شده و بهروزرسانی نشده است؛ بنابراین ممکن است برخی اسامی جدید در آن ذکر نشده باشند یا وضعیت فعلی برخی افراد تغییر کرده باشد.
بر خلاف ادعاهای مکرر مقامات قضایی و دولت وفاق مبنی بر محدود بودن تعداد زندانیان سیاسی، همین فهرست ناقص نشان میدهد که تنها در زندان اوین شمار قابل توجهی از زندانیان سیاسی (۴۰۷ نفر) حضور دارند. بسیاری از این افراد به دلیل فعالیتهای مدنی، صنفی، سیاسی یا مشارکت در اعتراضات بازداشت و محاکمه شدهاند.
در میان آنان فعالان صنفی کارگری و معلمان، روزنامهنگاران، دانشجویان، اعضای احزاب سیاسی، فعالان حقوق بشر و شهروندان عادی معترض دیده میشوند. شماری از این زندانیان سالهاست در اوین محبوساند و برخی دیگر بهتازگی و پس از اعتراضات اخیر بازداشت شدهاند.
رسانهی «تحکیم ملت» تأکید میکند که انتشار این فهرست با هدف مستندسازی و پیگیری وضعیت زندانیان سیاسی صورت گرفته و مقامات قضایی کشور موظفاند نسبت به آن پاسخگو باشند.
فهرست زندانیان سیاسی زن زندان اوین:
۱. راحله راحمیپور
۲. اعظم خضری جوادی
۳. كبری بیگی
۴. فریبا كمالآبادی
۵. آذر كوروندی
۶. معصومه نساجی
۷. ناهید خداجو
۸. پروین میرآسا
۹. ریحانه انصاری
۱۰. معصومه اكبری
۱۱. پرستو هاشمی
۱۲. پریوش مسلمی
۱۳. مینا خواجوی
۱۴. شیرین سعیدی
۱۵. نسرین حسنی
۱۶. مریم (آنیشا) اسدالهی
۱۷. ژینا مدرسی گرجی
۱۸. شیما اعظم فرزان
۱۹. افسانه تبیانیان
۲۰. فاطمه آتشی
۲۱. زهره سرو
۲۲. نرگس منصوری
۲۳. مریم حاج حسینی
۲۴. نسیم غلامی سیمیاری
۲۵. نازیلا خانیپور
۲۶. شریفه محمدی
۲۷. فریبا حسینی
۲۸. مریم دلباری
۲۹. مهوش صیدال
۳۰. نسیمه اسلام زهی
۳۱. وریشه مرادی
۳۲. پخشان عزیزی
۳۳. مریم اسلامفر
۳۴. فرزانه محمدی پارسا
۳۵. مهناز طراح
۳۶. شیوا اسماعیلی
۳۷. فرحناز نیكخو
۳۸. فردوس محمدی
۳۹. شكیلا منفرد
۴۰. طاهر منوری
۴۱. زهرا صفایی
۴۲. سودابه فخارزاده
۴۳. نیره بهبود
۴۴. مرضیه فارسی
۴۵. الهه فولادی
۴۶. فرشته حسینی
۴۷. گلرخ ایرایی
۴۸. سکینه پروانه
۴۹. محبوبه رضایی
۵۰. فروغ تقیپور
۵۱. گلاره عباسی
۵۲. مولود صفایی
۵۳. معصومه عسكری
۵۴. مریم بانو نصیری
۵۵. ندا فتوحی
۵۶. پریسا یوسفی
۵۷. آرزو ازرم صفت
۵۸. زهرا بنكدار تهرانی
۵۹. سعیده قربانعلی
۶۰. مهوش صیدال
۶۱. پرستو قبادی افشار
۶۲. كیمیا كیانی
۶۳. سمیه رشیدی
۶۴. آیدا نجفلو
فهرست زندانیان سیاسی مرد زندان اوین:
۱. سیامک ابراهیمی
۲. داود ابوفاضلی
۳. محمود اجاقلو
۴. علی احسانی
۵. موسی احمدی
۶. محمد احمدی
۷. سعید احمدی دلجو
۸. مطلب احمدیان
۹. امیر ارسلان شبانی
۱۰. حسین استحقی
۱۱. شایان استاد حسن
۱۲. مهدی اسدی
۱۳. علی اصغر اسدی تبریز
۱۴. ودود اسلامی
۱۵. مسعود اسلامی نصب
۱۶. اسماعیل اسلامی نموده
۱۷. محمد اسماعیلی
۱۸. زمان اسماعیلی
۱۹. امیر اصلاحی
۲۰. احسان اشرفیه
۲۱. علی افسری
۲۲. امید افشاری
۲۳. مسعود آکبری
۲۴. رضا اکبری منفرد
۲۵. دارا اکوویسی (رومانی)
۲۶. علی اماری الهیاری
۲۷. کمال امیربیگ
۲۸. نوراله امیرلو
۲۹. امیرحسین امیری
۳۰. مسعود امیری
۳۱. فتاح امیری
۳۲. مجتبی امیری
۳۳. محمدحسین امین
۳۴. رامیار امیننژاد
۳۵. محسن امیننسب
۳۶. محمدهادی آمینی
۳۷. منصور امینی
۳۸. سیامک امینی
۳۹. مصباح انصاری
۴۰. بهنام اوحدی
۴۱. رضا اهتمامی
۴۲. کیاوش ایانی صفت
۴۳. عباس ایقانیان
۴۴. سجاد ایمانژاد
۴۵. مظلوم آرلی
۴۶. سجاد آزاده
۴۷. وحید آقایی
۴۸. علی آئینی
۴۹. شایان بابا رحیمی
۵۰. فریبرز باباخانی
۵۱. امیرهادی بابایی
۵۲. پیام باستانی
۵۳. سعید باقری
۵۴. عباس باقری
۵۵. محمدتقی بالادستیان
۵۶. محمدباقر بختیار
۵۷. حمیدرضا بختیاری
۵۸. محسن بخشیان
۵۹. هادی بدیع صمدیان
۶۰. محمد بذکول
۶۱. شهریار براتی
۶۲. پیمان براتی راد
۶۳. سعید بغدادی
۶۴. محسن بهرامی
۶۵. شهریار بیات
۶۶. میررضا بیات
۶۷. حمید بیدار
۶۸. عباس پرستار
۶۹. حسین پرستار
۷۰. سعید پرکان
۷۱. مرتضی پروین
۷۲. بهزاد پناهی مهماندوست
۷۳. علی پور عظیمی
۷۴. امیر پورامین
۷۵. مجید پوران
۷۶. فرزاد پورعرب
۷۷. حمید پورمند
۷۸. محمدحسین پوره
۷۹. کوشان پیرزاد
۸۰. سیداحسان پیشنماز
۸۱. علی پیکریفر
۸۲. احمدرضا پیوندی
۸۳. مصطفی تاجزاده
۸۴. امید تباری مقدم
۸۵. افشین تبیانیان
۸۶. اشکان تبیانیان
۸۷. اردلان تبیانیان
۸۸. مهدی ترابیان
۸۹. سیدمجتبی تقوی
۹۰. پژمان توبره ریزی
۹۱. امیرعلی تهرانی
۹۲. بهمن تیرگان
۹۳. فواد تیموری
۹۴. امیرحسین جلالی
۹۵. حمید جلالی فخر
۹۶. امیر جلیلیان
۹۷. کامیل جمشیدپور
۹۸. حبیبالله جمشیدی (افغان)
۹۹. علی جوهری
۱۰۰. رضا جهانگیری
۱۰۱. حمیدرضا چراغی
۱۰۲. احمد چنانی
۱۰۳. بهرام چوبی اصل
۱۰۴. طاهر حاج قربانی
۱۰۵. باقر حاجیزاده
۱۰۶. فرهاد حافظی
۱۰۷. مسعود حساس
۱۰۸. اصغر حسنی راد
۱۰۹. حامد حسین (پاکستان)
۱۱۰. سعید حسینی
۱۱۱. سیدرضا حسینی
۱۱۲. فرشاد حسینی
۱۱۳. میروحید حسینی
۱۱۴. سید کاظم حقیقتطلب
۱۱۵. محمدحسین حقیقتمنش
۱۱۶. دانیال حکیمی مقدم
۱۱۷. مصطفی حمیدی
۱۱۸. محمد حیات
۱۱۹. امید خاکپور
۱۲۰. پیمان خانبیگی
۱۲۱. فریبرز خانجانی
۱۲۲. میثم خراسانی
۱۲۳. علیرضا خلجی
۱۲۴. عبدالعزیز خلیفه
۱۲۵. رضا خندان
۱۲۶. میلاد حسن خورشیدطلب
۱۲۷. فریدون خیری
۱۲۸. رضا داداشی جاری
۱۲۹. میخائیل دراپکین (روسیه)
۱۳۰. محمدمسعود درخشان
۱۳۱. شهاب دلیلی
۱۳۲. احمد دهقان
۱۳۳. رفیق دهقانی
۱۳۴. شاهین ذوقتبار
۱۳۵. علی رادفر
۱۳۶. مهران راضی پور
۱۳۷. حجتاله رافعی
۱۳۸. رامین رحیم پور
۱۳۹. امیر رحیم پور
۱۴۰. مسعود رحیمی
۱۴۱. امیر کیوان رحیمیان
۱۴۲. محسن رزم آیین
۱۴۳. حسین رستمزاده
۱۴۴. عبداللطیف رسولی
۱۴۵. عینالله رضازاده جویباری
۱۴۶. محمدعلی رضاقلی
۱۴۷. حمید رضایی
۱۴۸. آرش رضایی
۱۴۹. سلمان رضایی
۱۵۰. داوود رضوی
۱۵۱. محمدرحیم رمضانی
۱۵۲. افشین رنگ ریز
۱۵۳. علی رنگرز
۱۵۴. احسان روازژیان
۱۵۵. بهنام روناسیان
۱۵۶. محمدمهدی رهبری
۱۵۷. احمدرضا ریاضی
۱۵۸. مهران رئوف
۱۵۹. رضا زارع
۱۶۰. امیر زاهدی
۱۶۱. محمدرضا زاهدی
۱۶۲. بهزاد زرگین
۱۶۳. محمود زمانی
۱۶۴. داود زینعلی
۱۶۵. احمد الساعدی (عراق)
۱۶۶. علیرضا سامبند
۱۶۷. امین سخنور
۱۶۸. فرشاد سرایی
۱۶۹. وحید سرخ گل
۱۷۰. بنیامین سرکف
۱۷۱. محمد سعیدی شکیب
۱۷۲. خشایار سفیدی
۱۷۳. حمید سلیمانی
۱۷۴. دانیال سلیمانی
۱۷۵. نورالحق سلیمی
۱۷۶. سعید سلیمی نیکجه
۱۷۷. سومیت سود (هند)
۱۷۸. حسین سهرابی راد
۱۷۹. حمیدرضا سهلآبادی
۱۸۰. آیاز سیفخواه
۱۸۱. یوسف سیگاری
۱۸۲. مهران شاملویی
۱۸۳. اکبر شاه ملکی
۱۸۴. کامیار شجاعی
۱۸۵. صالح شریفی
۱۸۶. محمدصادق شمس
۱۸۷. حسین شنبهزاده
۱۸۸. میثم شهبازی
۱۸۹. ژوزف شهبازیان
۱۹۰. حسین شهسواری
۱۹۱. محمدرضا شیرخانی
۱۹۲. مجید شیرخانی
۱۹۳. سلطانعلی شیرزادی فخر
۱۹۴. خشایار صادق آزاد
۱۹۵. مهدی صادق زاده
۱۹۶. نصیر صدیق (افغان)
۱۹۷. امیرعباس صمیمی
۱۹۸. مرتضی صیدی
۱۹۹. سپهر ضیائی
۲۰۰. سالار طاهرافشار
۲۰۱. امیر ظهوریان
۲۰۲. رضا عاشورزاده
۲۰۳. امید عاشوری
۲۰۴. مانی عبداللهزاده
۲۰۵. مهدی عطایی
۲۰۶. پوریا عطایی
۲۰۷. امیرحسین عظیم مصر
۲۰۸. عزیز عظیمی قدیم
۲۰۹. حسین علی نجاری
۲۱۰. عبدالله علیجانی
۲۱۱. سعید علیزاده
۲۱۲. کاظم علینژاد
۲۱۳. رضا عمودزاد
۲۱۴. محمدحسین عمیدی
۲۱۵. فرزین عنبری
۲۱۶. مهرداد عیسی وند
۲۱۷. عباس غازی (پاکستان)
۲۱۸. محسن غشیان
۲۱۹. امیرطیب غفوری
۲۲۰. میثم غلامی
۲۲۱. علیرضا فاضلی
۲۲۲. آرش فتحعليان
۲۲۳. سیروس فتحی
۲۲۴. سجاد فتحی
۲۲۵. مهدی فراحی شاندیز
۲۲۶. مصطفی فرجی
۲۲۷. احسان فرجپور
۲۲۸. محمدعلی فرخی
۲۲۹. آرش فرد خالقی
۲۳۰. حمید فرهادی
۲۳۱. مهدی فرید
۲۳۲. روحالله فقیری
۲۳۳. محمدرضا فقیهی
۲۳۴. صادق فکوری نژاد
۲۳۵. نصرالله فلاحی
۲۳۶. محمد فلاحی
۲۳۷. کرک فورمن (انگلیس)
۲۳۸. محسن فیاضبخش
۲۳۹. مرصاد قاسمی
۲۴۰. ابوالفضل قدیانی
۲۴۱. وحید قدیرزاده
۲۴۲. مسعود قرایی
۲۴۳. مهرداد قزوینیان
۲۴۴. محسن قشقایی
۲۴۵. مرتضی قله
۲۴۶. عباسعلی قلیپور
۲۴۷. مجید قلیپور شیوایی
۲۴۸. علی قنادزاده
۲۴۹. محسن قورت بیگلی
۲۵۰. حسن کابلی
۲۵۱. محمد ابراهیم کاتوزیان
۲۵۲. فصیح کاراوتاش
۲۵۳. شاهین کاشلی
۲۵۴. امیر کاظمی مهماندوست
۲۵۵. مارک کاقمن
۲۵۶. شاهرخ کاوه
۲۵۷. مرسل کتابی
۲۵۸. تحسین کریم احمد
۲۵۹. مهرداد کریمانی
۲۶۰. بیژن کریمی شرفشاده
۲۶۱. کیاوش کریمیان
۲۶۲. امیر کوشکی
۲۶۳. قدرت کهریزی
۲۶۴. فرشید گشتاسب
۲۶۵. مهران گلچین
۲۶۶. هاکوپ گوچومیان
۲۶۷. لوئیس گونزالس (اکوادور)
۲۶۸. سعید لک
۲۶۹. کیوان مبتنی موسوی
۲۷۰. مصطفی محمدحسن
۲۷۱. رستم محمدحسینپور
۲۷۲. باقر محمدی
۲۷۳. اکبر محمدیان
۲۷۴. محمدعلی محمودی
۲۷۵. مهدی محمودیان
۲۷۶. محمدحسین مختاری
۲۷۷. امیرحسین مرادی
۲۷۸. کرم مردانه
۲۷۹. بهنام مرزبانی
۲۸۰. رضا مزگی
۲۸۱. حمیدرضا مزیانی
۲۸۲. منصور مسعودی
۲۸۳. سیامک مسیحپور
۲۸۴. حسام معصومی
۲۸۵. فرزاد معظمی گودرزی
۲۸۶. امیر معینی
۲۸۷. مسعود معینی
۲۸۸. حمید مکی
۲۸۹. سبحان ملک شاهی
۲۹۰. بارید ملکی
۲۹۱. محمد ملکی
۲۹۲. علی منصوری مشهدی
۲۹۳. سیدیاسین موسوی
۲۹۴. امیرحسین موسوی
۲۹۵. غلامرضا موسوی (افغان)
۲۹۶. علی اکبر موثق
۲۹۷. حسن مولائی
۲۹۸. بهنام مهاجر
۲۹۹. محمد مهدوی
۳۰۰. محمد مهدیپور
۳۰۱. رضا میرآخوندی
۳۰۲. سید محسن میرباقری
۳۰۳. امیرعلی میرحسینی وکیلی
۳۰۴. مصطفی میرشفیع
۳۰۵. محمدرضا میلادی
۳۰۶. امیرعلی میناوی
۳۰۷. مهدی نادری
۳۰۸. مهران نادری
۳۰۹. شهریار نام آور
۳۱۰. ناصر نبرد گلتپه
۳۱۱. علی نجاری
۳۱۲. رضا نجفی
۳۱۳. محمد نجفی
۳۱۴. سعید نسیمی
۳۱۵. علی نصری
۳۱۶. حسین نصیری
۳۱۷. احمد نصیری
۳۱۸. طاهر نقدی
۳۱۹. سید جواد نورجمالی
۳۲۰. آرمین نورمحمدی
۳۲۱. سعید نوروزی کیا
۳۲۲. محمد نوریزاد
۳۲۳. محمدعلی نیسانی
۳۲۴. پوریا وحیدیان
۳۲۵. نوید وفایی
۳۲۶. سیدعلیرضا وفائی
۳۲۷. سیدمهدی وفائی
۳۲۸. نوید وفائیان
۳۲۹. امیرمهدی ولی لوئی
۳۳۰. رضا ولیزاده
۳۳۱. سعید هاشمپور
۳۳۲. احسان هاشمله
۳۳۳. علیرضا هدایتی
۳۳۴. مهدی همتی
۳۳۵. داوود همتی
۳۳۶. شاهین همتی
۳۳۷. سعید یادگاری
۳۳۸. سعید الیاسی
۳۳۹. محمد یاسین
۳۴۰. سجاد یعقوبی
۳۴۱. حسین یگانه
۳۴۲. میریوسف یونسی
۳۴۳. محمد یهودی
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز – «چارلی کرک»، فعال و مفسر سیاسی راستگرای آمریکا و یکی از چهرههای همسو با «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور ایالات متحده، روز چهارشنبه در جریان یک رویداد در دانشگاهی در ایالت یوتا هدف گلوله قرار گرفت و بر اثر اصابت تیر به گردن کشته شد. ترامپ این خبر را اعلام کرد.
ترامپ در شبکههای اجتماعی نوشت: «بزرگمرد، و حتی افسانهای، چارلی کرک، درگذشت. هیچکس بیش از او دل و جان نسل جوان ایالات متحده آمریکا را درک نمیکرد. او نزد همگان محبوب و محترم بود ـ بهویژه نزد من ـ و اکنون دیگر در میان ما نیست.»
یک سخنگوی دانشگاه گفت پلیس هنوز مظنونی در بازداشت ندارد. پیشتر، دانشگاه اعلام کرده بود فردی در ارتباط با این حادثه بازداشت شده است.
تصاویر ضبطشده با تلفن همراه که در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود، نشان میدهد کرک در حال سخنرانی برای جمعیت بزرگی در محوطه دانشگاه «یوتا ولی» در شهر اورم بود که ناگهان صدای شلیک بلند شد. لحظهای بعد، کرک دستش را روی گردن گذاشت و از روی صندلی سقوط کرد و جمعیت حاضر وحشتزده گریختند.
در فیلمی دیگر دیده میشود که بلافاصله پس از شلیک، خون به شدت از گردن کرک جاری میشود. رویترز نتوانسته است بهطور مستقل اصالت این ویدئوها را تایید کند.
کرک و گروهی که او همبنیانگذارش بود، «ترنینگ پوینت یو.اس.ای» ـ بزرگترین سازمان جوانان محافظهکار در کشور ـ نقشی کلیدی در جلب حمایت رأیدهندگان جوان از ترامپ در انتخابات نوامبر ایفا کرده بودند.
حضور روز چهارشنبه کرک، نخستین ایستگاه از تور برنامهریزیشده «بازگشت آمریکا» شامل ۱۵ رویداد در دانشگاههای سراسر کشور بود. او در این برنامهها که معمولاً با استقبال انبوه دانشجویان همراه بود، از حاضران دعوت میکرد در مناظره زنده شرکت کنند. درست پیش از شلیک، او پشت میزی نشسته بود که آن را «مرا به خطا ثابت کنید» مینامید تا پرسشهای دانشجویان را پاسخ دهد.
کرک پیش از آغاز برنامه در شبکه اجتماعی ایکس نوشته بود: «ما دوباره بازگشتهایم. دانشگاه «یوتا ولی» پرشور و آماده است برای نخستین ایستگاه تور بازگشت آمریکا.»
ترامپ پس از پیروزی در دور دوم ریاستجمهوری خود، از کرک به دلیل بسیج رأیدهندگان جوان و رأیدهندگان رنگینپوست در حمایت از کارزار انتخاباتیاش تقدیر کرده بود. او در تجمعی در شهر فینیکس در دسامبر گفته بود: «این پیروزی من نیست، پیروزی شماست... شما ارتشهای مردمی ترنینگ پوینت را داشتید.»
کرک در شبکه ایکس ۵.۳ میلیون دنبالکننده داشت و مجری پادکست و برنامه رادیویی پرطرفدار «نمایش چارلی کرک» بود. او بهتازگی بهعنوان مجری مشترک برنامه «فاکس و دوستان» در شبکه فاکس نیوز نیز فعالیت میکرد.
کرک بخشی از شبکه گسترده چهرههای محافظهکار طرفدار ترامپ مانند «جک پوزوبیک»، «لارا لومر» و «کندیس اوونز» بود که همگی به تقویت دستورکار سیاسی ترامپ کمک کردهاند. او بارها رسانههای جریان اصلی را آماج انتقاد قرار داده و در موضوعات جنجالی پیرامون نژاد، جنسیت و مهاجرت لحن تند و تحریکآمیز به کار میبرد.
خشونتهای سیاسی چند سال اخیر در آمریکا
با وجود این، انگیزه این تیراندازی وقتل هنوز مشخص نیست. ایالات متحده هماکنون شاهد طولانیترین دوره خشونتهای سیاسی پس از دهه ۱۹۷۰ است. رویترز تاکنون بیش از ۳۰۰ مورد خشونت سیاسی را بعد از حمله هواداران ترامپ به ساختمان کنگره در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ ثبت کرده است.
در ژوئیه ۲۰۲۴، ترامپ در یکی از گردهماییهای انتخاباتی در «باتلر»، ایالت پنسیلوانیا، با گلوله مهاجمی بهطور سطحی زخمی شد. دو ماه بعد نیز ترور دیگری علیه او با دخالت مأموران فدرال ناکام ماند.
در آوریل سال جاری، یک مرد آتشافروز به محل اقامت فرماندار پنسیلوانیا «جاش شاپیرو» نفوذ کرد و در حالی که خانواده داخل خانه بودند، ساختمان را به آتش کشید.
اوایل امسال نیز یک فرد مسلح که خود را بهعنوان مأمور پلیس جا زده بود، در ایالت مینهسوتا «ملیسا هورتمن» نماینده ایالتی و همسر او را کشت و سپس به سناتور «جان هافمن» و همسرش شلیک کرد. همینطور در بولدر، کلرادو، فردی با استفاده از پرتابگر آتش دستی و کوکتل مولوتف به مراسم همبستگی با گروگانهای اسرائیلی حمله کرد که به کشته شدن یک زن و زخمی شدن دستکم شش نفر دیگر انجامید.
پس از تیراندازی مرگبار به کرک، سیاستمداران جمهوریخواه و دموکرات هر دو جناح پیام همدردی و پشتیبانی منتشر کردند.
«ای خداوند، آرامش جاویدان را به او عطا فرما»، این جملهای بود که معاون رئیسجمهور «جی. دی. ونس» ـ که از نزدیکان کرک به شمار میرفت ـ در ایکس نوشت.
«این حمله به چارلی کرک نفرتانگیز، شنیع و شرمآور است. در ایالات متحده آمریکا باید هر شکلی از خشونت سیاسی را قاطعانه رد کنیم.» این پیام «گوین نیوسام» فرماندار دموکرات کالیفرنیا بود که در ایکس منتشر شد.
در کاخ سفید، کارکنان ـ بسیاری از آنان جوان و هوادار چارلی کرک ـ با صورتهایی ماتمزده خبر این حادثه را دریافت کردند.
برخی واکنشها به ترور چارلی کرک
بیبیسی فارسی: خبر ترور به چارلی کرک، فعال سیاسی محافظهکار، موجی از واکنشها در میان سیاستمداران آمریکایی برانگیخته است:
● باراک اوباما، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی ایکس، به خانواده چارلی کرک تسلیت گفت. او نوشت: «هنوز نمیدانیم چه انگیزهای پشت تیراندازی و قتل چارلی کرک بوده، اما چنین خشونت نفرتانگیزی جایی در دموکراسی ما ندارد.» اوباما افزود: «من و میشل امشب برای خانواده چارلی دعا خواهیم کرد، بهویژه برای همسرش اریکا و دو فرزند خردسالشان.»
● دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، دستور داده است که پرچمهای آمریکا در سراسر کشور تا عصر یکشنبه ساعت ۶ بهنشانه احترام به چارلی کرک نیمهافراشته شوند. او در پیامی در شبکههای اجتماعی نوشت: «به افتخار چارلی کرک، میهنپرستی بزرگ و واقعی آمریکایی، دستور میدهم که تمامی پرچمهای آمریکا در سراسر ایالات متحده تا عصر یکشنبه نیمهافراشته شوند.»
● جو بایدن، رئیسجمهور پیشین آمریکا، با انتشار پیامی در شبکههای اجتماعی، به خانواده چارلی کرک تسلیت گفت. او نوشت: «چنین خشونتی جایی در کشور ما ندارد. این باید همین حالا پایان یابد.»
● پیت هگست، وزیر جنگ آمریکا: «برای چارلی کرک دعا میکنیم. او یک مسیحی، یک آمریکایی و یک انسان فوقالعاده است. باشد که دست شفابخش عیسی مسیح بر او باشد.»
● پاملا بوندی، دادستان کل آمریکا: «مأموران افبیآی و اداره ایتیاف (الکل، دخانیات و سلاح گرم) در راه هستند. برای چارلی دعا کنید.»
● مایک جانسون، رئیس مجلس نمایندگان: «لطفا در دعا برای دوست خوبمان، چارلی کرک، با ما همراه شوید.»
● گوین نیوسام، فرماندار دموکرات کالیفرنیا: «حمله به چارلی کرک نفرتانگیز، زننده و غیرقابل قبول است. در ایالات متحده آمریکا باید خشونت سیاسی را در هر شکلی رد کنیم.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
فارن پالیسی
۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵
باید اعتراف کرد: همانطور که تماشای ویدئوی سقوط یک هواپیما یا تخریب یک ساختمان با نوعی جذابیت هولناک همراه است، مشاهده عملکرد دولت ترامپ در سیاست خارجی آمریکا هم همین احساس را برمیانگیزد. ما در ردیف اول نمایش بزرگترین انحلال داوطلبانه جایگاه و نفوذ ژئوپلیتیکی یک قدرت بزرگ در تاریخ مدرن نشستهایم: نتایج آن هم چشمگیر و نگرانکننده است، اما نگاه برداشتن از آن تقریباً غیرممکن است. و هنوز حتی هشت ماه هم نگذشته.
آنقدر رویدادهای بد رخ داده که حتی کارشناسان تماموقت سیاست خارجی هم برای پیگیری همه آنها دچار مشکل میشوند. اصلاً «سیگنالگیت» را به خاطر دارید؟ بنابراین، بهعنوان یک خدمت عمومی، امروز فهرست ۱۰ اشتباه بزرگ دولت ترامپ در سیاست خارجی (تا اینجا) را ارائه میکنم.
۱. جنگ تجاری بسیار بد، وحشتناک و زیانبار
من طرفدار مطلق تجارت آزاد نیستم و میدانم که در برخی موارد دلایل موجهی برای محدود کردن تجارت بینالمللی از طریق تعرفه یا اقدامات دیگر وجود دارد. اما حمله نامنظم، متناقض و بیدلیل دونالد ترامپ به نظم تجاری جهانی به شکلی مدیریتشده، همزمان به ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر آسیب میرساند.
اگرچه واکنش بازارها تا این لحظه به دلایل مختلف ملایم بوده، اما مالیات بستن بر واردات خارجی همین حالا رشد اقتصادی آمریکا و جهان را کاهش داده، تورم را افزایش داده، تولید صنعتی آمریکا را به دلیل گرانتر شدن مواد اولیه وارداتی مختل کرده و بسیاری از کشورها را به خشم آورده است. این سیاست همچنین با برخی دیگر از اهداف دولت مغایر است: درخواست از متحدان برای افزایش هزینههای دفاعی و همزمان ضربه زدن به اقتصاد آنها کاری متناقض و زیانبار است. علاوه بر این، استفاده از تعرفهها برای تنبیه کشورهایی صرفاً به دلیل اینکه رهبرانشان رئیسجمهور زودرنج آمریکا را آزردهاند، ایالات متحده را شبیه یک قلدر انتقامجو نشان میدهد.
نظام مدیریتشده و مبتنی بر قواعد برای آزادسازی اقتصاد جهانی، یکی از چشمگیرترین دستاوردهای سیاست خارجی دوره پس از جنگ جهانی دوم است و یکی از دلایل آنکه بیشتر آمریکاییها امروز زندگی بهتری نسبت به پدربزرگها و مادربزرگهایشان دارند. آیا این نظام بینقص است؟ خیر. آیا نیاز به نگهداری مداوم و اصلاحات سنجیده گاهبهگاه دارد؟ قطعاً. اما چیزی که مطلقاً نیاز ندارد، آتشی ویرانگر از نوعی است که ترامپ برافروخته است — رویکردی که هم از نظر اقتصادی بیسوادانه است و هم از نظر ژئوپلیتیکی ابلهانه.
۲. طمع برای گرینلند، کانادا و شاید بیشتر
چه نوع نابغه راهبردی از پیش و علناً اعلام میکند که میخواهد سرزمینی را تصاحب کند که آشکارا متعلق به کشور دیگری است؟ پیشنهاد ترامپ برای تبدیل کانادا به ایالت پنجاهویکم و سیاست تعرفهای تنبیهی او علیه آن کشور — که بالاتر توضیح داده شد — به شکست نامزد طرفدار ترامپ در آخرین انتخابات کانادا کمک کرد و شاید جامعهای را که بیش از یک قرن همسایهای فوقالعاده خوب برای آمریکا بود، برای همیشه بیگانه ساخت.
تمایل نادرست او برای به دست آوردن گرینلند نیز نه از نظر راهبردی و نه اقتصادی معنایی ندارد، اما روابط با دانمارک را — که پیشتر یکی از طرفدارترین کشورهای اروپایی نسبت به آمریکا بود — به هم ریخت. دیگر اینطور نیست: یک نظرسنجی اخیر از یک روزنامه دانمارکی نشان داد که ۴۱ درصد دانمارکیها اکنون ایالات متحده را تهدید میدانند. و آیا ترامپ متوجه است که تضعیف هنجارهای موجود علیه چنین رفتار امپریالیستی درِ اقدامات غارتگرانه مشابه از سوی دیگران را خواهد گشود؟ پاسخ روشن است: نه، او متوجه نیست.
۳. متحد کردن دیگران علیه ایالات متحده
در یک جهان چندقطبی، هدف باید جذب هرچه بیشتر متحدان مهم و منزوی کردن رقیب یا رقبا باشد. همانطور که صدراعظم آلمان، اتو فون بیسمارک، گفته بود، در جهانی با پنج قدرت رقیب، هدف باید این باشد که در جمع سه قدرت باشید. هنری کیسینجر، وزیر خارجه فقید آمریکا، نیز در دوران جنگ سرد دیدگاهی مشابه داشت: در روابط مثلثی (مانند ایالات متحده، اتحاد شوروی و چین) بهتر است با ضعیفتر متحد شوید تا قویتر را مهار کنید.
از آنجا که ایالات متحده فاصله زیادی از دیگر قدرتهای بزرگ داشت و هیچ جاهطلبی سرزمینی مهمی در اوراسیا دنبال نمیکرد، بسیاری از دولتهای مهم آن منطقه ترجیح میدادند با آمریکا توازن برقرار کنند تا اینکه در برابر آن متحد شوند. این یکی از دلایل اصلی بود که چرا نظام اتحادهای تحت رهبری آمریکا بزرگتر، قدرتمندتر و بسیار ثروتمندتر از پیمان ورشو بود و چرا دیگر قدرتهای بزرگ همگی برای مهار ایالات متحده متحد نشدند. برعکس، بسیاری از آنها به دنبال کمک آمریکا بودند تا با چالشهای نزدیکتر به خانه خود مقابله کنند.
ترامپ موفق شده است آن مزیت بزرگ را به خطر بیندازد، عمدتاً به دلیل درگیری شخصی با نارندرا مودی، نخستوزیر هند. همانطور که نشست ۳۱ اوت و یکم سپتامبر در تیانجین نشان داد، اقدامات او به نزدیکتر شدن هند به روسیه، چین و کره شمالی کمک کرده و تقریباً سه دهه تلاش آمریکا برای پرورش دهلینو بهعنوان وزنه تعادل در برابر قدرت رو به رشد پکن را تضعیف کرده است. من میدانستم که مدل مطلوب ترامپ برای حکمرانی جهانی — یک «کنفرانس پدرخواندهها» — عملی نخواهد شد، اما انتظار نداشتم که خودش آن را منفجر کند و ایالات متحده را بیرون گود رها سازد.
۴. چراغ سبز به نسلکشی
سیاست آمریکا در خاورمیانه مدتهاست که ناکارآمد بوده و ترامپ مسئول پاسخ شرمآور و بیاثر دولت بایدن به جنگ نسلکشانه اسرائیل در غزه نیست. اما حمایت سخاوتمندانه و بیقید و شرط از اسرائیل، با وجود اقداماتش در غزه و کرانه باختری، نه آمریکاییها را امنتر یا ثروتمندتر میکند و نه احترام بیشتری در جهان برای آنان به همراه میآورد. نظرسنجیها نیز بهطور فزایندهای نشان میدهد که مردم آمریکا دیگر از این سیاست پشتیبانی نمیکنند.
بسیاری از دموکراتها و شمار رو به افزایش جمهوریخواهان برجسته، آشکارا این سیاست را زیر سؤال میبرند. این به معنای آن است که ترامپ فرصت طلایی داشت تا به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، یادآوری کند که ایالات متحده یک قدرت بزرگ است و اسرائیل یک دولت وابسته، و بنابراین روابط آمریکا با اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه را بر پایهای تازه و محکمتر قرار دهد. تنها کاری که لازم بود انجام دهد این بود که به نتانیاهو بگوید کمکهای آمریکا قطع خواهد شد مگر اینکه آتشبس را بپذیرد، الحاق عملی کرانه باختری را متوقف کند و بهطور جدی به راهحل دوکشوری روی آورد.
ترامپ چه کرد؟ او فرصت را از دست داد و تصمیم گرفت از تلاش بیهوده و خودویرانگر اسرائیل برای تثبیت سلطه دائمی منطقهای پشتیبانی کند.
۵. گذاشتن جیبش در اختیار پوتین
برخلاف بسیاری از منتقدان ترامپ، من فکر نمیکنم دیدگاههای او درباره پایان دادن به جنگ اوکراین کاملاً نادرست باشد. آرزو میکردم اوضاع طور دیگری بود، اما او درست میگوید که اوکراین در آینده قابل پیشبینی همه سرزمینهای از دسترفتهاش را بازپس نخواهد گرفت و یک توافق صلح باید به برخی (نه همه) از دلایلی بپردازد که روسیه را به آغاز این جنگ غیرقانونی واداشت. همچنین باید تضمین شود که تجاوزگریهای روسیه از سر گرفته نخواهد شد.
اما باور ترامپ که میتواند با تحت فشار گذاشتن رهبران اوکراین و دلجویی از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، جنگ را پایان دهد، در بهترین حالت سادهلوحانه بود. آن نشست آمادهنشده، شرمآور و در نهایت بیمعنای او با پوتین در آلاسکا یادآوری شرمآور دیگری بود مبنی بر اینکه ترامپ یک مذاکرهکننده بیاحتیاط و ناشی است که بیش از آنکه به پیشرفت واقعی در مسیر صلح علاقهمند باشد، دنبال جلب توجه است.
۶. معکوس کردن انقلاب سبز
یک آزمون سریع: در لحظهای که انتشار گازهای گلخانهای دمای جهانی را بالا میبرد، رویدادهای خطرناک آبوهوایی را تشدید میکند و جان میلیونها نفر را در سراسر جهان تهدید میسازد، و در شرایطی که هوش مصنوعی و دیگر فناوریهای نو تقاضا برای مقادیر عظیم تازهای از برق را بالا بردهاند، آیا کوچکترین منطقی دارد که تلاشهای آمریکا برای توسعه بیشتر ظرفیت انرژی خورشیدی و بادی را نابود کنیم؟ و بعد هم دیگر کشورها را تحت فشار بگذاریم تا همین کار را بکنند؟ جدی میگویید؟
حتی اگر هدف شما حمایت از شرکتهای بزرگ نفت و گاز (و ادامه جذب کمکهای مالی انتخاباتی آنها) باشد، این سیاستهای سر در برف فقط ایالات متحده را ناآگاه و کوتهبین جلوه میدهد. معنای دیگر آن این است که آمریکا آینده تولید انرژیهای تجدیدپذیر را به کشورهایی مانند چین واگذار میکند؛ کشوری که همین حالا بر بسیاری از فناوریهای سبز مسلط است و احتمالاً در آینده نیز جایگاه برتر را در این عرصهها حفظ خواهد کرد. برای ندیدن حماقت چنین اقداماتی، نوع خاصی از نابینایی لازم است — اما متأسفانه این دولت از نزدیکبینی چیزی کم ندارد.
۷. نمایشهای بیفایده از قدرت نظامی
ترامپ را میتوان بهخاطر احتیاط در پرهیز از «جنگهای بیپایان» که جورج دبلیو. بوش، رئیسجمهور پیشین، را به دام انداخت و باراک اوباما هم نتوانست از آن بگریزد، ستود. اما او علاقه دارد از نیروی هوایی در کارزارهای کوتاه علیه دشمنان ضعیفی استفاده کند که توانایی تلافی آسان علیه آمریکا را ندارند؛ مانند ایران، حوثیها در یمن یا یک قایق کوچک حامل قاچاقچیان مواد مخدر در کارائیب.
مشکل این است که این اقدامات نیمهتصادفی جنگی هیچ هدف راهبردی ملموسی به بار نمیآورند — حوثیها همچنان سرسختاند، برنامه هستهای ایران نابود نشد، و جریان مواد مخدر غیرقانونی از آمریکای لاتین هم با این نمایش سیاسی غیرقانونی قطع نخواهد شد. تلاشهای موازی ترامپ برای تبدیل ارتش آمریکا به ابزاری برای سرکوب داخلی نیز باید همه آمریکاییها را نگران کند؛ هم بهدلیل تهدیدی که برای آزادی در داخل ایجاد میکند و هم به این علت که استفاده از گارد ملی و دیگر منابع نظامی در خاک آمریکا، توان ایالات متحده را برای مقابله با مجموعهای فزاینده از دشمنان خارجی نیرومند کاهش خواهد داد.
۸. تلاش برای در اختیار گرفتن فدرال رزرو
تلاش ترامپ برای برکناری جروم پاول، رئیس فدرال رزرو، و لیزا کوک، عضو هیئتمدیره، شاید در ظاهر موضوعی صرفاً داخلی به نظر برسد، اما پیامدهای بزرگی برای سیاست اقتصادی خارجی آمریکا دارد. یک بانک مرکزی مستقل و قابلاعتماد باعث افزایش اعتماد خارجیها میشود که سیاست پولی ایالات متحده تابع منافع شخصی یا هوسهای رئیسجمهور نیست؛ در نتیجه، تمایل بیشتری به پذیرش بدهی آمریکا و استفاده از دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی خواهند داشت.
وقتی سیاستمداران کنترل سیاست پولی را به دست میگیرند — همانطور که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، انجام داد یا رهبران مختلف آرژانتین در گذشته کردهاند — نتایج معمولاً فاجعهبار است. اگر جمهوریخواهان در سنا و دیوان عالی کنونی از تلاش ترامپ برای سیاسی کردن فدرال رزرو حمایت کنند، آنگاه جان رابرتز، رئیس دیوان عالی، و همکارانش جایگاهی ویژه در تاریخ بدرفتاریهای ویرانگر قضایی خواهند یافت.
۹. نهادینه کردن بیکفایتی
این اشتباهات سیاست خارجی تعجبآور نیست، زیرا دولت عمداً افرادی را به سمتها منصوب کرده که نه صلاحیت لازم برای مسئولیتهای خود دارند، نه تجربهای در اداره سازمانهای بزرگ، و نه به خاطر دانش حرفهای بلکه صرفاً به دلیل وفاداری شخصی به رئیسجمهور انتخاب شدهاند.
بله، منظورم شما هستید، پیت هگست، وزیر دفاع؛ و شما، تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی؛ و بهویژه شما، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه. واقعاً چه کسی به یک سرمایهدار املاک و مستغلات بدون هیچ تجربه دیپلماتیک، مأموریت دشوار حل جنگ اوکراین و پایان دادن به نسلکشی در غزه را میسپارد؟ پاسخ: رئیسجمهوری که واقعاً اهمیتی به دستیابی به هیچیک از این اهداف نمیدهد. اینها همان افراد بیجدیتی هستند که فکر میکنند با نامیدن یک پهنه آبی به «خلیج آمریکا» یا تلاش برای تغییر نام وزارت دفاع، ایالات متحده ناگهان امنتر، قویتر و شکوفاتر خواهد شد.
میدانم چه فکری میکنید. با توجه به برخی نوشتههای دیگرم، شاید گمان کنید من از نابود کردن «بوروکراسی سیاست خارجی» خوشحال میشوم و بنابراین از تلاش ترامپ برای پاکسازی وزارت خارجه، اخراج افسران ارشد نظامی و مقامات عالی اطلاعاتی، و فشار بر بسیاری از کارمندان غیرسیاسی برای استعفا استقبال خواهم کرد.
اما همانطور که پیشتر گفتهام، مشکلات اصلی سیاست خارجی اخیر آمریکا نه از سوی کارشناسان غیرسیاسی در خدمات مدنی یا دیپلماتیک، بلکه از جاهطلبیهای معیوب همه رؤسایجمهور پس از جنگ سرد یا منصوبان سیاسیای ناشی شده که آنها برای مشاوره و اجرای دیدگاههایشان به آنها تکیه داشتند.
ترامپ چه میکند؟ او سراغ گروه نخست رفته است، از جمله تحلیلگر ارشد روسیه در سیا؛ کارشناسان غیرسیاسی امنیت سایبری مانند جن ایستِرلی؛ یا ژنرال تیموتی ها، رئیس آژانس امنیت ملی و فرماندهی سایبری. دلیلش — اگر باور کنید — این است که یک فعال افراطی در شبکههای اجتماعی به نام لورا لوومر از آنها خوشش نمیآید.
یکی از دیپلماتهای توانای ما، ویلیام برنز، سفیر پیشین و رئیس سابق سیا، اخیراً یادآور شد: «اگر تحلیلگران اطلاعاتی سیا میدیدند رقبای ما دست به چنین خودکشیِ قدرتهای بزرگ میزنند، ویسکی باز میکردیم. اما در واقع، این صدای تقتق لیوانهای شامپاین است که در کرملین و ژونگنانهای شنیده میشود.»
چرا این موضوع اهمیت دارد؟ زیرا یکی از ابرنقاط قدرت ایالات متحده، این برداشت گسترده بود که کشور توسط افرادی کاردان اداره میشود که در بیشتر موارد میدانستند چه میکنند. آنها معصوم نبودند (چه کسی هست؟) اما از زمان جنگ جهانی دوم، هم متحدان و هم دشمنان اذعان داشتند که اغلب مقامات عالی آمریکا افراد جدی هستند، کار خود را میشناسند و حتی زمانی که دیگران با آنان موافق نبودند، باید به سخنانشان گوش داد.
اما ترامپ چاپلوسی و وفاداری را بیش از شایستگی یا صداقت ترجیح میدهد. به همین دلیل، رئیس اداره آمار کار را صرفاً به خاطر گزارش دقیق درباره ناکامی سیاستهای اقتصادیاش اخراج کرد. از این پس، مقامات خارجی کمتر تمایل خواهند داشت از رهبری آمریکا پیروی کنند، زیرا نه به تخصص و قضاوت همتایان آمریکایی خود احترام خواهند گذاشت و نه به آنچه «واقعیت» خوانده میشود. آنها این را آشکارا نخواهند گفت، چون میدانند چاپلوسی شرط ورود به کاخ سفید فعلی است، اما میتوان مطمئن بود که وقتی یک نمایش مضحک میبینند، بهخوبی میشناسند.
۱۰. پایین آوردن سطح علمی و فکری آمریکا
بزرگترین دارایی راهبردی ایالات متحده موقعیت ژئوپلیتیکی بسیار مطلوب آن است، اما این مزیت عظیم همواره با دانشگاهها، کالجها و دیگر نهادهای علمی تراز اول جهان تقویت شده است. این مراکز هر سال میلیاردها دلار از محل شهریه دانشجویان خارجی به اقتصاد کشور تزریق میکنند، کشفیات و ایدههای تازهای ارائه میدهند که بهرهوری را بالا میبرد، ما را سالمتر و امنتر میکند و برتری فناورانه ارتش آمریکا را حفظ مینماید. اگر رئیسجمهور باشید و بخواهید ایالات متحده قدرت برتر جهان باقی بماند، باید شبانهروز تلاش کنید تا جایگاه مسلط کشور در بیشتر حوزههای علم، فناوری و آموزش حفظ شود — بهویژه اگر بدانید چین تا چه اندازه سخت در تلاش است تا از آمریکا پیشی بگیرد.
کاری که نباید انجام دهید این است که بودجه فدرال برای تحقیقات علمی را کاهش دهید، دانشگاههای آمریکا را با اتهامات ساختگی (که بازی با نام ترامپ هم در آن هست) هدف قرار دهید، دانشجویان خارجی را از تحصیل در این مراکز دلسرد کنید و آمریکا را برای دانشمندانی که مشتاق فعالیت علمی هستند، به مکانی کمجاذبهتر بدل کنید.
با این حال، دقیقاً همین کاری است که دولت ترامپ انجام داده است. آسیبها شاید بلافاصله آشکار نشود، اما گسترده، پایدار و دشوار برای جبران خواهد بود.
***
این ده مورد را کنار هم بگذارید، تصویری از نابودی سیستماتیک چیزی به دست میآید که همکار فقیدم جوزف نای به شهرت «قدرت نرم» توصیفش میکرد. نای استدلال میکرد که قدرت نرم پیش از هر چیز «قدرت جذب» است — اینکه جامعهای باشید که دیگران آن را تحسین کنند، بخواهند دستکم در برخی زمینهها از آن الگو بگیرند، شما را بهطور کلی خیرخواه و نه صرفاً مهاجم خودخواه ببینند، و کشوری که نماد ارزشها یا آرمانهای مشترک گسترده باشد. قدرت نرم جایگزین قدرت سخت نمیشود، اما باعث میشود دیگر کشورها داوطلبانه از رهبری آمریکا پیروی کنند و در نتیجه، استفاده از قدرت سخت کمتر ضروری گردد.
چین میکوشد قدرت نرم بیشتری در کنار قدرت سخت رو به رشدش به دست آورد، عمدتاً با تلاش برای متقاعد کردن دیگران که واقعاً متعهد به یک نظم جهانی عادلانهتر و باثباتتر از ایالات متحده است. نیازی نیست ادعاهای پکن را باور کنید تا درک کنید که این پیام در بخشهای زیادی از جهان شنونده همدل خواهد داشت.
اما ایالات متحده در پاسخ چه میکند؟ تحت دولت ترامپ ۲.۰، آمریکا تعرفههای تنبیهی بر کشورهای دیگر به دلایل گوناگون و تقریباً تصادفی و بدون توجه به پیامدها اعمال میکند. بهطور غیرقانونی به کشورهای دیگر و کشتیهای غیرنظامی حمله میکند و به متحدانش برای کشتن دهها هزار غیرنظامی بیگناه، از جمله کودکان، کمک میرساند. نه تنها مرتکبان چنین جنایاتی را تحریم نمیکند، بلکه مقامات دادگاه کیفری بینالمللی را که در حال تحقیق درباره این اقدامات هستند، هدف تحریم قرار میدهد. در داخل کشور، دستور اعزام نیرو به خیابانهای پایتخت را صادر کرده، مردم را بدون طی فرآیند قانونی بازداشت و اخراج میکند و قوانین را به شیوههای بیشمار دیگری نقض مینماید. و در همین حال، رئیسجمهور خود و خانوادهاش را ثروتمندتر میسازد، شورشیان را تجلیل میکند و کسانی را که کوشیدند آنان را پاسخگو کنند، مجازات مینماید. تنها دیگر مستبدان بالقوه هستند که این اقدامات را تحسین خواهند کرد یا میخواهند تقلید و دنبال کنند.
بسیاری از دولتهای ریاستجمهوری در آغاز اشتباهات ناشیانهای مرتکب میشوند و عملکردشان با گذشت زمان بهتر میشود؛ زیرا بیکفایتترین مقامات اخراج میشوند و باقیمانده یاد میگیرند که وظایف خود را مؤثرتر انجام دهند. اما این نخستین دوره ترامپ نیست — او اکنون مسنتر و از نظر ذهنی انعطافناپذیرتر است و تیمش این بار به شکل غیرعادیای در برابر واقعیت، شواهد، منطق یا یادگیری مقاوم به نظر میرسد. و این بدان معناست که این فهرست اشتباهات سیاست خارجی در طول زمان بسیار طولانیتر خواهد شد.
—-
* استفان ام. والت ستوننویس «فارن پالیسی» و استاد روابط بینالملل رابرت و رنه بلفر در دانشگاه هاروارد است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
آسوشیتدپرس: رئیس سازمان بینالمللی انرژی اتمی روز چهارشنبه اعلام کرد توافقی که میان تهران و نهاد هستهای سازمان ملل به دست آمده، دسترسی کامل این آژانس به تمامی تأسیسات هستهای ایران را امکانپذیر خواهد ساخت و ایران را ملزم میکند درباره محل نگهداری مواد هستهای موجود در سایتهایی که اوایل سال جاری هدف حمله اسرائیل قرار گرفت، گزارش بدهد.
این توافق روز سهشنبه پس از دیدار رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، با عباس عراقچی وزیر امور خارجه ایران و بدر عبدالطیف وزیر خارجه مصر اعلام شد.
جزئیات این توافق بلافاصله منتشر نشد. گروسی روز چهارشنبه در سخنرانی خود در نشست شورای حکام آژانس در وین گفت این سند «یک درک روشن از رویههای اطلاعرسانی مربوط به بازرسیها و نحوه اجرای آنها را فراهم میکند.»
وی افزود: «توافق شامل تمامی تأسیسات و واحدهای ایران میشود و همچنین گزارشدهی الزامی در مورد تمامی سایتهای مورد حمله، از جمله مواد هستهای موجود در آنها را در بر میگیرد.» او تصریح کرد این سند «راه را برای بازرسیها و دسترسیهای مورد نیاز باز میکند» هرچند زمان دقیق اجرای آن مشخص نیست.
گروسی تأکید کرد: «ماهیت فنی این سند از اهمیت عمیق آن نمیکاهد. ایران و آژانس اکنون همکاری متقابل و جامع را از سر خواهند گرفت. این گامهای عملی، و اجازه دهید آشکارا بگویم، باید از همین اکنون اجرا شوند.»
مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، دوم ژوئیه قانونی را که مجلس ایران تصویب کرده بود و طبق آن تمامی همکاریها با آژانس تعلیق میشد، امضا کرده بود. این تصمیم پس از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ژوئن گرفته شد؛ جنگی که طی آن اسرائیل و آمریکا تأسیسات هستهای ایران را هدف قرار دادند.
بازرسان آژانس از آغاز جنگ تاکنون نتوانستهاند ذخایر اورانیوم غنیشده ایران با خلوص نزدیک به سطح سلاح هستهای را راستیآزمایی کنند؛ موضوعی که آژانس آن را «بسیار نگرانکننده» توصیف کرده است. در گزارشی محرمانه که آژانس مستقر در وین تهیه کرده، آمده است که تا تاریخ ۱۳ ژوئن، ایران ۴۴۰.۹ کیلوگرم (۹۷۲ پوند) اورانیوم با غنای ۶۰ درصد در اختیار داشته است.
طبق معیارهای آژانس، در صورت غنیسازی اورانیوم تا ۹۰ درصد، این میزان برای ساخت ۱۰ سلاح هستهای کافی خواهد بود، هرچند تولید واقعی بمب نیازمند تخصصهای دیگری از جمله نصب دستگاه انفجاری است.
تنها سایتی که بازرسان آژانس از زمان جنگ موفق به بازدید آن شدند، نیروگاه هستهای بوشهر بود؛ نیروگاهی که با همکاری فنی روسیه فعالیت میکند. بازرسان طی دو روز از ۲۷ اوت در این مرکز شاهد فرایند تعویض سوخت بودند.
عراقچی روز سهشنبه اعلام کرد این توافق به نگرانیها و چالشهای امنیتی ایران میپردازد و الزامات فنی همکاری با آژانس را تعیین میکند. اما او هشدار داد که در صورت «هرگونه اقدام خصمانه» علیه ایران، از جمله بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل، تهران توافق با آژانس را لغو شده تلقی خواهد کرد.
این نشست در مقطع حساسی برگزار شد؛ چراکه فرانسه، آلمان و بریتانیا در ۲۸ اوت روند بازگرداندن تحریمها علیه ایران را به دلیل آنچه عدم پایبندی تهران به توافق هستهای ۲۰۱۵ خواندهاند، آغاز کردند.
دیپلماتهایی که بر سر توافق ۲۰۱۵ با ایران مذاکره کرده بودند، این روند را «مکانیسم ماشه» مینامند؛ روندی که به گونهای طراحی شده است که در سازمان ملل غیرقابل وتو باشد و میتواند ظرف یک ماه به اجرا گذاشته شود.
این اقدام شمارش معکوس ۳۰ روزهای را برای بازگشت تحریمها فعال کرده، مگر آنکه ایران و غرب به یک توافق دیپلماتیک دست یابند.
کشورهای اروپایی اعلام کردهاند در صورتی که ایران مذاکرات مستقیم با آمریکا درباره برنامه هستهای خود را از سر بگیرد، دسترسی بازرسان سازمان ملل به سایتهای هستهایاش را فراهم کند و نسبت به بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای بالا که به گفته آژانس در اختیار دارد پاسخگو باشد، حاضرند مهلت تعیینشده را تمدید کنند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز
لهستان روز چهارشنبه پهپادهایی را که وارد حریم هواییاش شده بودند سرنگون کرد. این اولین بار است که یک عضو ناتو در جریان جنگ روسیه علیه اوکراین اقدام به شلیک کرده است.
لهستان اعلام کرد که ۱۹ شیء در جریان حمله هوایی گسترده روسیه به اوکراین وارد حریم هوایی این کشور شده و آنهایی که تهدیدآمیز بودند، سرنگون شدند. دونالد توسک، نخستوزیر لهستان، گفت که ماده چهارم معاهده ناتو را فعال کرده است، که به اعضای این اتحاد اجازه میدهد با متحدان خود رایزنی کنند.
توسک اظهار داشت: «ما با یک تحریک گسترده روبرو هستیم. ما آماده دفع چنین تحریکاتی هستیم. وضعیت جدی است و هیچکس تردیدی ندارد که باید برای سناریوهای مختلف آماده باشیم.»
خبرگزاری دولتی ریانووستی روسیه به نقل از یک دیپلمات روس ادعاها درباره ورود غیرمجاز را «بیاساس» خواند و گفت که لهستان هیچ مدرکی مبنی بر روسی بودن پهپادهای سرنگونشده ارائه نکرده است.
چندین مقام اروپایی این ورود را عمدی و نشانهای از تشدید تنش توسط روسیه توصیف کردند. توسک گفت: «اینکه این پهپادها، که تهدید امنیتی ایجاد کرده بودند، سرنگون شدند، وضعیت سیاسی را تغییر میدهد.»
فرماندهی عملیاتی نیروهای مسلح لهستان از ساکنان خواست در خانه بمانند و اعلام کرد سه منطقه شرقی در معرض خطر ویژه قرار دارند. این نهاد اظهار داشت: «این یک اقدام تهاجمی بود که تهدید واقعی برای امنیت شهروندان ما ایجاد کرد.»
واکنش اروپا و ناتو
این حادثه میتواند به بحثها درباره تشدید تحریمها علیه مسکو دامن بزند. کشورهای اروپایی امیدوارند دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، را متقاعد کنند تا پس از مذاکرات پراکنده صلح که نتیجهای نداشته، در اعمال تحریمها به آنها بپیوندد.
کشورهای هممرز با اوکراین در گذشته مواردی از ورود موشکها یا پهپادهای روسی به حریم هوایی خود را گزارش کرده بودند، اما نه در این مقیاس، و تا کنون شناخته شده نبود که آنها را سرنگون کرده باشند. در سال ۲۰۲۲، دو نفر در لهستان بر اثر اصابت یک موشک دفاع هوایی اوکراین که منحرف شده بود، کشته شدند.
یک سخنگوی ناتو گفت که مارک روته، رئیس ناتو، با رهبران لهستان در تماس است و این اتحاد با لهستان در حال رایزنی نزدیک است. منبعی اعلام کرد که ناتو این حادثه را بهعنوان حمله تلقی نمیکند، بلکه آن را یک ورود عمدی میداند.
جنگندههای اف-۱۶ لهستان، اف-۳۵ هلندی، هواپیماهای نظارتی آواکس ایتالیایی و هواپیماهای سوخترسان هوایی که بهطور مشترک توسط ناتو اداره میشوند، در عملیات شبانه مشارکت داشتند. فرماندهی نظامی لهستان اعلام کرد که رادارها بیش از ۱۰ شیء را ردیابی کرده و آنهایی که تهدیدآمیز بودند، «خنثی» شدند. تا صبح، عملیات به پایان رسیده بود.
کایا کالاس، مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا، روز چهارشنبه گفت که نشانههای اولیه حاکی از آن است که ورود پهپادهای روسی به حریم هوایی اروپا عمدی بوده، نه تصادفی. او اظهار داشت: «جنگ روسیه در حال تشدید است، نه پایان یافتن. باید هزینه را برای مسکو افزایش دهیم، حمایت از اوکراین را تقویت کنیم و در دفاع اروپا سرمایهگذاری کنیم.» کالاس در پستی در شبکه ایکس نوشت: «اتحادیه اروپا نقش مهمی دارد و ما از ابتکارهایی مانند خط دفاعی سپر مرز شرقی حمایت خواهیم کرد.»
کیتلان کالینز، گزارشگر سیانان، گفت که مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، در جریان این موضوع قرار گرفته است. وزارت امور خارجه آمریکا به درخواست اظهارنظر فوری پاسخ نداد.
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، گفت که روسیه در حملات شبانه علیه اوکراین از ۴۱۵ پهپاد و ۴۰ موشک استفاده کرده و افزود که دستکم هشت پهپاد ساخت ایران به سمت لهستان هدفگیری شده بودند. او گفت: «این یک سابقه بسیار خطرناک برای اروپا است. پاسخ قاطعی لازم است – و این پاسخ تنها میتواند پاسخی مشترک از سوی همه شرکا باشد: اوکراین، لهستان، همه اروپاییها، ایالات متحده.»
روسیه مدتهاست که میگوید قصد ایجاد جنگ با ناتو را ندارد و کشورهای اروپای غربی که آن را تهدید میدانند، در تلاش برای بدتر کردن روابط هستند.
اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، خواستار تحریمهای بیشتر علیه روسیه شد و گفت که اتحادیه اروپا در حال آمادهسازی تحریمهایی علیه ناوگان «سایه» نفتکشهایی است که نفت روسیه را حمل میکنند و کشورهای ثالثی که آن را خریداری میکنند.
یان لیپاوسکی، وزیر امور خارجه چک، خواستار تقویت دفاع هوایی ناتو در خط مقدم شد.
واکنشهای آمریکا
در ایالات متحده، سناتور دموکرات دیک دوربین گفت نقضهای مکرر حریم هوایی ناتو توسط پهپادهای روسی نشانه آن است که «ولادیمیر پوتین اراده ما را برای دفاع از لهستان و کشورهای بالتیک به آزمایش گذاشته است».
او در شبکه ایکس نوشت: «پس از کشتارهایی که پوتین همچنان بر اوکراین تحمیل میکند، این تجاوزها را نمیتوان نادیده گرفت.»
جو ویلسون، نماینده جمهوریخواه و از اعضای ارشد کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، در پستی در ایکس اعلام کرد روسیه «با استفاده از پهپادها به همپیمان ناتو یعنی لهستان حمله کرده» و این اقدامی است که به تعبیر او «اعلان جنگ» محسوب میشود.
ویلسون از رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، خواست با اعمال تحریمهایی پاسخ دهد که «ماشین جنگی روسیه را به ورشکستگی بکشاند». او افزود: «پوتین دیگر به بمباران زنان و کودکان در اوکراین قانع نیست و اکنون مستقیماً اراده ما را در خاک ناتو به آزمایش میگذارد.»
ترامپ که ماه گذشته پوتین را برای نشستی در ایالات متحده به گرمی پذیرفته بود، آخر هفته گذشته اعلام کرد آماده است وارد «مرحله دوم» تحریمهای روسیه شود؛ پس از ماهها مذاکرات بیحاصل درباره یک توافق صلح. این قویترین نشانه تا امروز است مبنی بر اینکه او ممکن است فشارها بر مسکو یا خریداران نفت این کشور را افزایش دهد.
فرودگاه بسته شد
فرودگاه شوپن در ورشو، بزرگترین فرودگاه لهستان، برای چند ساعت حریم هوایی خود را بست و سپس بازگشایی کرد. این فرودگاه اعلام کرد که در طول روز اختلالها و تأخیرهایی وجود خواهد داشت. فرودگاه شهر لوبلین در شرق لهستان همچنان بسته ماند.
بیشتر مناطق اوکراین، از جمله مناطق غربی ولین و لووف که با لهستان هممرز هستند، تقریباً تمام شب تحت هشدار حمله هوایی بودند.
ترامپ، که در اوت گذشته در یک اجلاس در آلاسکا از پوتین به گرمی استقبال کرد، آخر هفته گفت که آماده است پس از ماهها مذاکره درباره توافق صلح، به فاز دوم تحریمهای روسیه برود. این قویترین نشانه او تاکنون بود که ممکن است فشار بر مسکو یا خریداران نفت آن را در پاسخ به جنگ در اوکراین افزایش دهد.
مقام ارشد تحریمهای اتحادیه اروپا این هفته در واشنگتن بود تا درباره تحریمهای هماهنگ بحث کند. اگر چنین تحریمهایی اعمال شوند، این اولین بار خواهد بود که ایالات متحده و اروپا از زمان بازگشت ترامپ به قدرت در ژانویه، که وعده پایان دادن به جنگ در ۲۴ ساعت را داده بود، اقدامات هماهنگی علیه روسیه انجام دادهاند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
سالها هشدار کارشناسان درباره فرسودگی نیروگاهها، کاهش راندمان سدها و نیروگاه های برق آبی و همچنین ضعف مدیریت در حوزه انرژی نادیده گرفته شد. اکنون بحران ناترازی انرژی به مرحلهای رسیده است که وزارت نیرو و شرکت توانیر، به جای اصلاح ساختاری، بار ناکارآمدی را بر دوش مردم می گذارند.
به گزارش رکنا، بیتوجهی به توسعه زیرساختها و عدم برنامه ریزی پایدار، تأمین برق کشور را به مرز بحران جدی کشانده است و تامین برق لازم نه تنها برای بخش خانگی که برای بخش های صنعت، کشاورزی و غیره نیز با مشکل مواجه شده است و روزانه زیان های هنگفت را برای اقتصاد ایران به همراه دارد. به طوری که طبق گفته کارشناسان نه تنها در زمستان امسال بلکه احتمال افزایش خاموشی ها در سال های آینده نیز ادامه دارد.
در این خصوص پروفسور سید هاشم اورعی، استاد دانشگاه صنعتی شریف با تشریح وضعیت تولید و مصرف برق در کشور گفت: علیرغم ظرفیت منصوبه ۹۴ هزار مگاواتی نیروگاه ها اما به دلیل مشکلات نیروگاه ها از جمله فرسودگی و راندمان پایین، در تابستان امسال تنها حدود ۶۰ هزار مگاوات برق در پیک مصرف تولید شده است.
وی با اشاره به سهم نیروگاه های برق آبی گفت: ۱۴ درصد ظرفیت منصوبه نیروگاهی کشور برق آبی است. یعنی باید حدود ۱۲ هزار مگاوات تولید می شد اما به دلیل کاهش سطح آب پشت سدها، در بهترین حالت تنها یک سوم این ظرفیت به مدار آمده است. در نتیجه ما در بخش تولید مشکل داریم.
استاد دانشگاه صنعتی شریف درخصوص میزان تقاضا در کشور گفت: تقاضای واقعی برق در بخش خانگی، صنعت، کشاورزی و غیره ۸۰ هزار مگاوات است و تولید به دلیل مشکلات موجود حداکثر ۶۰ هزار مگاوات است و در نتیجه ناترازی ۲۰ هزار مگاواتی شکل گرفته است.
دو مشکل اساسی در زمستان
پروفسور اورعی افزود: این تصور که در زمستان به دلیل کاهش برق مصرف کولرها مشکل کمبود برق نداریم، غلط است. دو مسئله در زمستان وجود دارد: نخست این که، تولید برق به دلیل توقف فعالیت بخشی از نیروگاه ها برای اورهال و تعمیرات اساسی حدود یک سوم کاهش خواهد یافت و دوم، عدم تامین سوخت کافی (گاز، گازوئیل و مازوت) از سوی وزارت نفت است که باعث از مدار خارج شدن بخش دیگری از نیروگاه ها خواهد شد. همچنین وزارت نفت در بسیاری موارد به جای گاز، مازوت و گازوئیل تحویل می دهد که هم آلایندگی دارد و هم راندمان نیروگاه ها را کاهش می دهد. بنابراین احتمال خاموشی زمستانی همچنان جدی است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه زمستان خاموشی خواهیم داشت، تأکید کرد: وعده وزیر نیرو مبنی بر پایان خاموشی ها غیرواقعی است؛ همانند وعده سال گذشته که خلاف آن ثابت شد. هر فردی که بگوید سال آینده خاموشی نخواهیم داشت یا از واقعیت بی اطلاع است یا صداقت لازم را ندارد.
وضعیت انرژی هستهای و خورشیدی در ایران
استاد دانشگاه صنعتی شریف درباره انرژی هسته ای گفت: انرژی هسته ای در جهان بسیار گران است. هزینه سرمایه گذاری اولیه برای هر کیلووات ظرفیت هسته ای حدود ۴ هزار دلار است، در حالی که نیروگاه های حرارتی و تجدیدپذیر زیر هزار دلار هزینه دارند. ایران با کمبود سرمایه مواجه است و توان استفاده گسترده از انرژی هسته ای را ندارد.
وی درباره انرژی خورشیدی افزود: ضریب ظرفیت نیروگاه های خورشیدی پایین است؛ به گونه ای که از ۱۰۰ کیلووات ظرفیت نصب شده، تنها ۲۵ کیلووات در سال قابل بهره برداری است. نیروگاه خورشیدی بیشتر ظهرها تولید دارد و شب و غروب بی اثر است. در حالی که انرژی بادی در ساعات غروب و شب بیشترین تولید را دارد و باید به صورت ترکیبی توسعه داده شوند اما این سیاست در کشور دنبال نشده است.
فرسودگی شبکه و سرمایه گذاری ناکافی
پروفسور اورعی با تأکید بر فرسودگی شبکه تولید، انتقال و توزیع گفت: سرمایه گذاری کافی در سالهای اخیر انجام نشده است. این ضعف به طور کامل متوجه وزارت نیرو نیست، چرا که سه منبع سرمایه گذاری شامل سرمایه گذاری خارجی (که به دلیل شرایط بین المللی ناممکن است)، سرمایه گذاری دولتی (که با کسری بودجه ۷۰۰ همتی مواجه است) و سرمایهگذاری بخش خصوصی است. با این حال وزارت نیرو به دلیل سیاست های غلط، اعتماد بخش خصوصی را نیز از بین برده است.
وی به نمونه ای اشاره کرد و گفت: در جلسه شورای اقتصاد مصوب شد بخش خصوصی با استفاده از صندوق توسعه ملی ۸ هزار مگاوات نیروگاه خورشیدی احداث کند، اما همزمان ساتبا و صندوق توسعه ملی خود مأمور اجرای ۷ هزار مگاوات شدند. در چنین شرایطی بخش خصوصی وارد رقابت نمی شود، زیرا طرف قرارداد و رقیبش یک نهاد دولتی است. بنابراین بخش خصوصی رقبتی برای سرمایه گذاری ندارد.
چالش قیمت گذاری برق
استاد دانشگاه صنعتی شریف درباره قیمت گذاری برق گفت: وزارت نیرو مدعی است قیمت تمام شده برق را باید از مردم دریافت کند اما وقتی بخش دولتی انحصاری عمل می کند و ناکارآمد است، مصرف کننده نباید هزینه ناکارآمدی و ضعف مدیریتی و عدم بهره وری را پرداخت کند. مثال روشن آن این است که در یکی از شرکت های توزیع برق ظرف مدتی کوتاه تعداد کارمندان از حدود ۳۰۰ نفر به ۲۰۰۰ نفر افزایش یافت.
وی ادامه داد: تنها راه واقعی سازی قیمت برق، خروج تدریجی دولت ازعرصه تصدیگری و حرکت به سمت بازار رقابتی طی چهار تا پنج سال است. در این صورت همانند بازار میوه یا سایر کالاها، عرضه و تقاضا قیمت را تعیین می کند و یارانه دولت نیز حذف می شود.پروفسور اورعی در پایان تأکید کرد: اصرار دولت بر انحصار و ناکارآمدی موجود موجب شده نه ظرفیت تولید افزایش یابد و نه سرمایه گذاری خصوصی شکل بگیرد؛ نتیجه این روند ادامه ناترازی برق و احتمال افزایش خاموشی ها در سال های آینده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
پیش از آنکه به سراغ نقش محیط و ژنتیک در موفقیت تحصیلی برویم، باید با یک حقیقت ناراحتکننده، اما بنیادین روبهرو شویم: نقش عظیم و غالبا نادیدهگرفتهشده «شانس». ما در فرهنگی زندگی میکنیم که موفقیت را ستایش میکند و آن را نتیجه مستقیم استعداد، هوش و تلاش بیوقفه میداند.
به گزارش رویداد۲۴، داستانهای افراد موفق همیشه بهگونهای روایت میشود که گویی موفقیت آنها امری محتوم و از پیش تعیینشده بوده است. اما یک پژوهش شبیهسازیشده در فیزیک آماری توسط تیمی از دانشمندان ایتالیایی به نامهای پلوکینو، بوندو و راپیساردا، که نتایج آن در مقالهای با عنوان «استعداد در برابر شانس» منتشر شد، این روایت را بهشدت به چالش میکشد.
این محققان یک مدل کامپیوتری ساده طراحی کردند. در این دنیای مجازی هزاران فرد (یا «عامل») با درجات مختلفی از استعداد وجود داشتند. توزیع استعداد در میان این افراد، کاملا طبیعی و منطبق بر دنیای واقعی بود؛ یعنی از یک توزیع گوسی یا زنگولهای شکل پیروی میکرد. این بدان معناست که تعداد بسیار کمی از افراد بسیار بااستعداد (نابغه) و تعداد بسیار کمی بسیار کماستعداد بودند و اکثریت جمعیت در حوالی میانگین قرار داشتند. این دقیقا مشابه توزیع بهره هوشی (IQ) در جهان واقعی است.
در مقابل، توزیع ثروت و موفقیت در دنیای واقعی از «قانون پارتو» یا قانون «۲۰-۸۰» پیروی میکند. این قانون میگوید که تقریبا ۸۰ درصد ثروت در دست ۲۰ درصد جمعیت است. این یک توزیع به شدت نابرابر است که با توزیع نرمال و متقارن استعداد هیچ همخوانی ندارد. اگر موفقیت صرفا تابعی از استعداد بود، توزیع موفقیت نیز باید شبیه توزیع استعداد، یعنی زنگولهای شکل میبود. اما اینطور نیست. این شکاف عمیق میان توزیع ورودی (استعداد) و توزیع خروجی (موفقیت) نشان میدهد که یک «عامل پنهان» در این میان ایفای نقش میکند.
پژوهشگران ایتالیایی در مدل خود، در کنار استعداد، عامل شانس را نیز وارد کردند. رویدادهای «خوششانسی» و «بدشانسی» بهصورت تصادفی در دنیای مجازی حرکت میکردند و با افراد برخورد میکردند. اگر یک رویداد خوششانسی به فردی برخورد میکرد، سرمایه (نمادی از موفقیت) او دو برابر میشد، البته به شرطی که فرد از استعداد کافی برای بهرهبرداری از آن شانس برخوردار بود (افراد بااستعدادتر، احتمال بیشتری برای استفاده از شانس داشتند). اما اگر یک رویداد بدشانسی رخ میداد (مانند یک بیماری ناگهانی یا یک تصادف)، سرمایه فرد بدون توجه به استعدادش نصف میشد.
نتیجه این شبیهسازی پس از یک دوره چهلساله (معادل یک عمر کاری)، تکاندهنده بود. همانند دنیای واقعی، توزیع موفقیت از قانون پارتو پیروی کرد و جامعهای به شدت نابرابر شکل گرفت. اما نکته کلیدی اینجا بود: موفقترین افراد، تقریبا هرگز بااستعدادترین افراد نبودند!
فردی که در شبیهسازی به بالاترین سطح موفقیت رسید، استعدادی در حد متوسط داشت، اما در طول زندگیاش با زنجیرهای استثنایی از رویدادهای خوششانسی مواجه شده بود. در مقابل، بااستعدادترین فرد آن جامعه مجازی، به دلیل برخورد با چند رویداد بدشانسی، در نهایت موفقیتی بسیار کمتر از حد متوسط کسب کرد. این پژوهش بهصورت کمی و آماری نشان داد که گرچه حدی از استعداد برای موفق شدن «لازم» است، اما هرگز «کافی» نیست. افراد متوسط، اما خوششانس، به دلیل تعداد بسیار بیشترشان در جامعه، شانس آماری بالاتری برای قرار گرفتن در مسیر رویدادهای مثبت و رسیدن به قلههای موفقیت دارند.
این یافته، سنگبنای درک ما را از «مریتوکراسی» (شایستهسالاری) متزلزل میکند. ما تمایل داریم موفقیت افراد را ببینیم و آن را به استعدادشان نسبت دهیم و سپس بر اساس همین موفقیت، منابع و فرصتهای بیشتری (مانند بورسیههای تحصیلی، بودجههای پژوهشی و ترفیع شغلی) در اختیارشان بگذاریم. اما این مدل نشان میدهد که چنین رویکردی که آن را «مریتوکراسی سادهلوحانه» مینامد، در عمل به پاداش دادن به خوششانسترین افراد منجر میشود، نه لزوما بااستعدادترینها.
این چرخه، که به «اثر متیو» (Matthew Effect) نیز معروف است، باعث میشود که ثروتمندان، ثروتمندتر شوند و موفقها، موفقتر، نه لزوما به خاطر شایستگی بیشتر، بلکه به خاطر انباشت فرصتهایی که شانس اولیه برایشان فراهم کرده است؛ بنابراین وقتی به رتبههای برتر کنکور نگاه میکنیم، اولین فرضیهای که باید در ذهن داشته باشیم این است: این افراد، علاوه بر تلاش و استعداد، بدون شک از خوششانسترین افراد نسل خود نیز بودهاند. شانس به دنیا آمدن در خانوادهای فرهیخته، شانس داشتن معلمانی خوب، شانس بیمار نشدن در سال برگزاری کنکور و هزاران رویداد تصادفی دیگر که مسیر زندگی آنها را هموار کرده است. اما این شانسها چگونه و در چه بستری عمل میکنند؟ اینجاست که باید از دنیای تصادف محض، به قلمرو تاثیرات نظاممند محیطی قدم بگذاریم.
کارخانه پنهان استعداد؛ قدرت شگرف «تحریک شناختی» و زبان
اگر شانس عاملی غیرقابل کنترل است، چه عامل کنترلپذیری میتواند تفاوتها را رقم بزند؟ پژوهشی کلیدی که توسط لوسی لوری و همکارانش در دانشگاههای هاروارد و استنفورد انجام شد و در ژورنال Cognitive Development به چاپ رسید، پاسخی قاطع به این پرسش میدهد: تحریک شناختی.
این پژوهش ارزشمند ارتباط میان وضعیت اقتصادی-اجتماعی (SES)، تحریک شناختی، رشد زبان و پیشرفت تحصیلی کودکان را بررسی کرده و یافتههای آن علاوه بر تبیین علل عملکرد بهتر خانوادههای مرفه در نظام آموزشی، مسیری روشن برای جبران این شکاف، حتی برای خانوادههای با درآمد متوسط و پایین، ترسیم میکنند.
تحریک شناختی چیست؟ تحریک شناختی به مجموعهای از تجربیات و تعاملات غنی در محیط خانه اشاره دارد که مغز کودک را مهیای یادگیری میسازند. این مفهوم چهار رکن اصلی دارد:
۱. مواجهه با زبان (Language Exposure): کمیت و کیفیت کلماتی که کودک میشنود.
۲. دسترسی به مواد آموزشی (Access to Learning Materials): وجود کتاب و ابزارهای یادگیری متناسب با سن کودک.
۳. مشارکت والدین در یادگیری (Caregiver Involvement): زمانی که والدین صرف خواندن کتاب، بازیهای فکری یا گفتوگوهای آموزشی با فرزندشان میکنند.
۴. تنوع تجربیات (Variety of Experiences): بردن کودک به مکانهای جدید مانند موزه، کتابخانه، پارک یا حتی یک فروشگاه مواد غذایی و صحبت کردن درباره تجربیات و مسائل مختلف.
پژوهش پروفسور لوری و همکارانش نشان داد که وضعیت اقتصادی-اجتماعی (SES) به خودی خود عامل اصلی موفقیت تحصیلی نیست. در واقع، SES یک متغیر واسطهای است. خانوادههای با SES بالاتر، به دلیل داشتن منابع مالی بیشتر، زمان آزادتر و سطح تحصیلات بالاتر، به طور متوسط محیطی با «تحریک شناختی» غنیتر برای فرزندان خود فراهم میکنند. این تحریک شناختی، به نوبه خود، مستقیما به رشد مهارتهای زبانی کودک منجر میشود. کودکانی که در معرض زبان و مفاهیم غنیتر و تعاملات آموزشی بیشتری قرار میگیرند، دایره واژگان وسیعتر، درک مطلب بهتر و توانایی بیان پیچیدهتری پیدا میکنند. در نهایت، این مهارتهای زبانی قوی، قدرتمندترین پیشبینیکننده موفقیت تحصیلی در سالهای بعد، بهویژه در دروسی مانند ریاضیات، است. به عبارت دیگر، زنجیره علیّت به این صورت است:
SES بالا ← تحریک شناختی غنی ← مهارتهای زبانی قوی ← پیشرفت تحصیلی بالا
این یافته خبری فوقالعاده امیدبخش است، زیرا نشان میدهد که حلقه کلیدی این زنجیره، یعنی «تحریک شناختی»، کاملا در کنترل والدین است و لزوما به ثروت گره نخورده است. یک خانواده با درآمد متوسط که زمان زیادی را صرف کتاب خواندن برای فرزندش میکند، با او درباره همه چیز حرف میزند، به سوالاتش با حوصله پاسخ میدهد و او را با تجربیات جدید (حتی کمهزینه) آشنا میکند، میتواند محیطی به مراتب غنیتر از یک خانواده ثروتمند، اما بیحوصله فراهم کند که کودک را مقابل تلویزیون یا با اسباببازیهای گرانقیمت تنها میگذارد.
بیایید برای درک اهمیت زبان در این فرآیند به پژوهش کلاسیک بتی هارت و تاد ریسلی که در دهه ۱۹۹۰ انجام شد رجوع کنیم. این پژوهش نشان داد که یک کودک از خانوادهای با SES بالا، تا سن سه سالگی، به طور متوسط ۳۰ میلیون کلمه بیشتر از یک کودک از خانوادهای با نرخ پایین SES شنیده است. این «شکاف ۳۰ میلیون کلمهای» در تمام طول زندگی کودک عمیقا موثر خواهد بود و مهارتهای شناختی، تحصیلی و ارتباطی کودک را در تمام طول زندگیاش تحت تاثیر خود خواهد داشت. اما نکته مهم تنها «کمیت» کلمات نیست، بلکه «کیفیت» آنها نیز اهمیت دارد. گفتوگوهای تعاملی، استفاده از واژگان متنوع، ساختارهای جملهای پیچیده و پرسیدن سوالات گشوده (سوالاتی که جوابشان «بله» یا «خیر» نیست) همگی به ساختن شبکههای عصبی پیچیدهتر در مغز کودک کمک میکنند.
کودکی که در چنین محیطی رشد کرده، پس از ورود به مدرسه، نسبت به دیگر کودکان، از یک مزیت ناعادلانه برخوردار است. او سخنان معلم را بهتر میفهمد و توانایی بسیار بالایی در درک متون درسی، بیان ایدههای خود و مشارکت در بحثهای کلاسی را داراست. این کودک از همان ابتدا در مسیر «انباشت مزیت» قرار میگیرد. موفقیتهای کوچک اولیه، به اعتماد به نفس بیشتر، توجه بیشتر از سوی معلمان و قرار گرفتن در گروههای درسی قویتر منجر میشود و این چرخه مثبت تا رسیدن به سطوح تحصیلات عالیه و فراتر از آن ادامه مییابد؛ بنابراین بخش بزرگی از آنچه ما به عنوان «استعداد ذاتی» یا «ژن خوب» در رتبههای برتر کنکور میبینیم، در واقع محصول سالها سرمایهگذاری نامرئی، اما پیوسته در «تحریک شناختی» و به ویژه در زبان است. این سرمایهگذاری، که از بدو تولد آغاز میشود، مغز کودک را برای یادگیریهای پیچیده در آینده سیمکشی میکند. این همان خاکی است که بذر ژنتیک، هر چه که باشد، در آن میروید یا میخشکد.
ژنتیک واقعا چقدر موثر است؟
حال به حساسترین بخش این مبحث میرسیم: ژنتیک. آیا انکار نقش ژنها، نوعی خودفریبی ایدئولوژیک نیست؟ رابرت پلومین، یکی از پیشگامان علم ژنتیک رفتاری، در آثار خود و در مقالهای با عنوان «تحقیقات ژنتیک درباره فرصت برابر و مریتوکراسی به ما چه میگوید؟» استدلال میکند که نادیده گرفتن نقش ژنتیک نه تنها غیرعلمی است، بلکه ما را از درک صحیح عدالت اجتماعی نیز دور میکند. یافتههای او که در نگاه اول ممکن است نگرانکننده به نظر برسند، در نهایت به درکی عمیقتر و انسانیتر از تفاوتهای فردی منجر میشوند.
سه یافته کلیدی از تحقیقات ژنتیک:
۱. وراثتپذیری (Heritability) نرخ قابل توجهی دارد: تقریبا تمام صفات روانشناختی انسان، از هوش و شخصیت گرفته تا استعدادهای خاص، به میزان قابل توجهی تحت تاثیر تفاوتهای ژنتیکی قرار دارند. این میزان برای پیشرفت تحصیلی و در کشورهای توسعهیافته میتواند به حدود ۴۰ درصد نیز برسد. این یعنی گاها تا ۴۰ درصد از «تفاوت» در نمرات دانشآموزان، به «تفاوت» در ژنهای آنها برمیگردد.
۲. تاثیرات محیطی عمدتا «غیرمشترک» هستند: این یکی از شگفتانگیزترین یافتههای ژنتیک رفتاری است. ما تصور میکنیم که محیط خانوادگی مشترک (مانند سبک فرزندپروری والدین، وضعیت اقتصادی خانه) مهمترین عامل محیطی است. اما تحقیقات نشان میدهد که تأثیرات محیطی که ما را از هم متفاوت میکنند، عمدتاً «غیرمشترک» (non-shared) و تصادفی هستند. اینها تجربیات منحصربهفردی هستند که یک فرزند تجربه میکند، اما دیگری نه (مانند دوستان متفاوت، بیماریها، یا حتی رویدادهای شانسی). البته پیشرفت تحصیلی یک استثنای مهم است؛ در این مورد، حدود ۲۰ درصد از تفاوتها به محیط مشترک (مانند کیفیت مدرسه و خانه) برمیگردد که نشان میدهد نابرابریهای سیستماتیک هنوز نقش دارند.
۳. طبیعتِ تربیت (The Nature of Nurture): آنچه ما به عنوان تاثیرات محیطی «محض» میبینیم، اغلب خودش تحت تاثیر ژنتیک است. این پدیده که «همبستگی ژن-محیط» نامیده میشود، به سه شکل رخ میدهد:
o منفعل (Passive): والدین هم ژن و هم محیط را به فرزندانشان منتقل میکنند. والدین کتابخوان، هم ژنهای مرتبط با علاقه به مطالعه را به ارث میدهند و هم خانهای پر از کتاب فراهم میکنند.
o واکنشی (Reactive): دیگران به استعدادهای ژنتیکی کودک واکنش نشان میدهند. کودکی که از نظر ژنتیکی استعداد موسیقی دارد، بیشتر از طرف والدین و معلمان تشویق میشود و برایش کلاس موسیقی میگذارند.
o فعال (Active): افراد به طور فعال محیطهایی را انتخاب، اصلاح و خلق میکنند که با تمایلات ژنتیکیشان همسو باشد. یک نوجوان با استعداد ریاضی، به سراغ حل مسائل پیچیده میرود و به کلوپ ریاضی میپیوندد.
این یافتهها چه معنایی برای بحث ما دارند؟ پلومین یک نتیجهگیری انقلابی ارائه میدهد: وراثتپذیری بالا، به جای آنکه دشمن فرصت برابر باشد، میتواند شاخصی برای وجود آن باشد!تصور کنید در جامعهای زندگی میکنیم که فرصتهای آموزشی کاملا برابر است. همه کودکان به بهترین مدارس، بهترین معلمان و بهترین منابع دسترسی دارند. در چنین جامعهای، تفاوتهای محیطی سیستماتیک (ناشی از فقر و ثروت) به حداقل میرسد. در این صورت، تفاوتهای باقیمانده در عملکرد تحصیلی دانشآموزان، بیشتر از کجا ناشی خواهد شد؟ از تفاوتهای ژنتیکیشان. بنابراین، هرچه یک جامعه در فراهم کردن فرصتهای برابر موفقتر عمل کند، وراثتپذیری پیشرفت تحصیلی در آن جامعه «بالاتر» میرود. این بدان معنا نیست که محیط بیاهمیت است؛ بلکه یعنی محیط، دیگر منشا عمدهی «نابرابری» نیست.
این دیدگاه رابطه میان SES و موفقیت را نیز دگرگون میکند. همبستگی میان SES والدین و موفقیت فرزندان، که معمولا به عنوان مدرکی برای انتقال ناعادلانه امتیازات محیطی تلقی میشود، از منظر ژنتیک عمدتا بازتابی از شباهت ژنتیکی است. والدین با تحصیلات و شغل بهتر (که هر دو صفاتی وراثتپذیر هستند)، ژنهای مرتبط با این موفقیتها را به فرزندانشان منتقل میکنند. بنابراین، این شباهت نسلها، نه نشانه ایستایی اجتماعی، که نتیجه تحرک اجتماعی مبتنی بر شایستگی ژنتیکی است.
آیا به سمت یک نظام کاستی ژنتیکی میرویم؟
این سوالی است که به طور طبیعی پیش میآید. اگر ژنها اینقدر مهم هستند، آیا جامعه به سمت طبقهبندی ژنتیکی حرکت نخواهد کرد که در آن نخبگان ژنتیکی در بالا و دیگران در پایین قرار گیرند؟ پلومین پاسخ میدهد: خیر. دو دلیل اصلی برای این موضوع وجود دارد:
اول، همانطور که گفتیم، بخش بزرگی از تأثیرات محیطی، تصادفی و غیرمشترک هستند. این تصادفی بودن، از شکلگیری کاستهای پایدار جلوگیری میکند.
دوم و مهمتر، قانون «بازگشت به میانگین» (regression to the mean) است. به دلیل بازترکیبی ژنها در هر نسل، فرزندان تنها ۵۰ درصد از ژنهای خود را از هر والد به ارث میبرند. این یعنی فرزندان والدین بسیار باهوش، به طور متوسط باهوشتر از میانگین جامعه خواهند بود، اما هوششان از والدینشان «کمتر» خواهد بود و به سمت میانگین جامعه بازمیگردد. به همین ترتیب، والدین با هوش متوسط، میتوانند فرزندانی نابغه داشته باشند. این «بختآزمایی ژنتیکی» در هر نسل، کارتها را از نو بُر میزند و مانع از ایجاد یک اشرافیت ژنتیکی ثابت میشود. در واقع، اکثر افراد بسیار باهوش در هر نسل، از والدینی با هوش متوسط متولد میشوند، صرفا به این دلیل که تعداد والدین با هوش متوسط بسیار بیشتر از والدین نابغه است.
پس ژنتیک به ما میگوید که تفاوتها واقعی و تا حدی موروثی هستند. اما این یک تقدیر محتوم نیست. ژنها پتانسیلها را تعیین میکنند، اما اینکه کدام پتانسیل شکوفا شود، به شدت به محیط و فرصتها بستگی دارد. یک کودک با پتانسیل ژنتیکی بالا برای قد بلند، اگر در محیطی با سوءتغذیه شدید رشد کند، هرگز قدبلند نخواهد شد. به همین ترتیب، یک کودک با پتانسیل ژنتیکی بالا برای هوش، اگر در محیطی فاقد «تحریک شناختی» بزرگ شود، هرگز این پتانسیل را محقق نخواهد کرد.
قانون ده هزار ساعت و مزیت انباشته؛ درسهایی از مالکوم گلدول
مالکوم گلدول، روزنامهنگار و نویسنده کتاب پرفروش «استثناییها» (Outliers)، در عمومیسازی ایدههای علمی پیچیده درباره موفقیت مهارت فوقالعادهای دارد. دو مفهوم کلیدی که او مطرح میکند، به شکل شگفتانگیزی با یافتههای علمی که تا اینجا بررسی کردیم همپوشانی دارد و به درک بهتر داستان ما کمک میکند.
۱. قانون ده هزار ساعت
گلدول با بررسی زندگی افراد فوقموفق، از گروه بیتلز تا بیل گیتس، به این نتیجه میرسد که رسیدن به سطح استادی در هر رشتهای، نیازمند حدود ده هزار ساعت «تمرین هدفمند» است. استعداد ذاتی به تنهایی کافی نیست؛ آنچه نوابغ را از افراد بااستعداد معمولی متمایز میکند، حجم عظیم و باورنکردنی تمرین است.
اما سوال کلیدی این است: چه کسی «فرصت» ده هزار ساعت تمرین را پیدا میکند؟ اینجاست که پای وضعیت اقتصادی-اجتماعی و شانس به میان میآید. گلدول داستان بیل گیتس را مثال میزند. گیتس بدون شک فردی بااستعداد بود، اما آنچه او را استثنایی کرد، این بود که در دهه ۱۹۶۰، به عنوان یک دانشآموز دبیرستانی، به یکی از معدود کامپیوترهای ترمینالی در جهان دسترسی شبانهروزی داشت. این یک نوع خوششانسی محض بود که به او اجازه داد هزاران ساعت برنامهنویسی را در زمانی که همنسلانش حتی کامپیوتر را از نزدیک ندیده بودند، تمرین کند. این فرصت، که محصول جایگاه اجتماعی و اقتصادی خانوادهاش بود، به او اجازه داد تا «قانون ده هزار ساعت» را محقق کند.
این مفهوم کاملا با ایده «تحریک شناختی» همراستاست. کودکی که در خانهای پر از کتاب بزرگ میشود، فرصت هزاران ساعت تمرین «خواندن» را دارد. کودکی که والدینش با او مدام در حال گفتوگو هستند، فرصت هزاران ساعت تمرین «مهارتهای زبانی» را دارد. این تمرینهای اولیه، که در خانوادههای مرفه به شکل طبیعیتری رخ میدهد، پایههای لازم برای موفقیتهای بعدی را میسازد. بنابراین، وقتی یک دانشآموز مرفه در کنکور موفق میشود، او نه تنها از کلاسهای کنکور گرانقیمت بهره برده، بلکه از «ده هزار ساعت» تمرین شناختی نامرئی در طول کودکیاش نیز سود جسته است.
۲. مزیت انباشته
گلدول این مفهوم را با مثال بازیکنان هاکی کانادایی توضیح میدهد. او متوجه شد که اکثریت قریب به اتفاق بازیکنان حرفهای هاکی، در ماههای ژانویه، فوریه و مارس به دنیا آمدهاند. دلیل این پدیده عجیب چیست؟ سن گزینش برای تیمهای نونهالان هاکی اول ژانویه است. بنابراین، کودکی که در ژانویه به دنیا آمده، در زمان گزینش تقریباً یک سال از همتیمی متولد دسامبر خود بزرگتر است. در سنین پایین، این تفاوت سنی به معنای برتری فیزیکی قابل توجهی است. این کودکان قویتر، به عنوان «بااستعدادتر» انتخاب میشوند، به تیمهای بهتر راه پیدا میکنند، مربیان بهتری میگیرند و ساعات تمرین بیشتری را تجربه میکنند. این مزیت کوچک اولیه، در طول زمان انباشته میشود و در نهایت به یک شکاف عملکردی عظیم منجر میشود. این همان «اثر متیو» است که پیشتر به آن اشاره کردیم.
این پدیده دقیقا در نظام آموزشی نیز رخ میدهد. کودکی که به دلیل «تحریک شناختی» بهتر در خانه، با آمادگی بیشتری وارد مدرسه میشود، از همان ابتدا توسط معلم به عنوان دانشآموزی «باهوش» شناخته میشود. این برچسب، به توجه بیشتر، بازخورد مثبتتر و فرصتهای یادگیری غنیتر منجر میشود. این مزیت کوچک اولیه، سال به سال انباشته شده و در نهایت، در زمان کنکور، خود را به شکل یک تفاوت عظیم در دانش و مهارت نشان میدهد.
گلدول به ما یادآوری میکند که موفقیت یک رویداد منفرد نیست، بلکه یک «فرایند» است. فرایندی که در آن فرصتهای محیطی و شانسهای اولیه، به افراد اجازه میدهند تا پتانسیلهای خود را از طریق تمرین بیوقفه شکوفا کنند. جایگاه اقتصادی-اجتماعی، بیش از آنکه مستقیما به استعداد ژنتیکی ربط داشته باشد، به فراهم آوردن این «فرصتها» و قرار دادن فرد در مسیر «مزیت انباشته» مربوط میشود.
روانشناسی جهانی نابرابری؛ چگونه باورهای ذهنی سرنوشت را میسازند؟
تا اینجا دیدیم که عوامل بیرونی مانند شانس، تحریک شناختی و فرصتها نقشی حیاتی دارند. اما یک لایه دیگر نیز وجود دارد که این عوامل بیرونی را به نتایج درونی (عملکرد تحصیلی) پیوند میزند: لایه روانشناختی یا «خود-پندارهها» (Self-perceptions). پژوهشی گسترده که توسط سارا هوفر و همکارانش بر روی دادههای آزمون پیزا (PISA) از بیش از نیم میلیون دانشآموز در ۷۰ کشور جهان انجام شد، نشان میدهد که جایگاه اقتصادی-اجتماعی چگونه باورهای دانشآموزان درباره خودشان را شکل میدهد و این باورها چگونه به نابرابری در موفقیت دامن میزنند.
این مطالعه پنج «خود-پنداره» کلیدی را بررسی کرد:
۱. شایستگی خود-ادراکشده (Self-perceived competency): دانشآموز چقدر خود را در یک درس خاص (مثلا خواندن) توانا میداند.
۲. خودکارآمدی (Self-efficacy): باور دانشآموز به توانایی خود برای غلبه بر مشکلات و رسیدن به اهداف.
۳. ذهنیت رشد (Growth Mindset): این باور که هوش و تواناییها ذاتی و ثابت نیستند، بلکه میتوانند با تلاش و تمرین رشد کنند.
۴. حس تعلق (Sense of Belonging): احساس دانشآموز مبنی بر اینکه به مدرسه و محیط آموزشی تعلق دارد.
۵. ترس از شکست (Fear of Failure): اضطراب غیرمنطقی درباره شکست خوردن.
یافته اصلی این پژوهش جهانی این بود که در تمام کشورها، دانشآموزان با SES پایینتر، به طور متوسط خود-پندارههای منفیتری داشتند. آنها خود را کمتر شایسته میدانستند، خودکارآمدی پایینتری داشتند، بیشتر به ذهنیت ثابت (fixed mindset) تمایل داشتند (این باور که هوش تغییری نمیکند) و حس تعلق کمتری به مدرسه داشتند. این خود-پندارههای منفی، به نوبه خود، به طور مستقیم با عملکرد تحصیلی پایینتر آنها در ارتباط بود.
در واقع، این خود-پندارهها نقش «واسطه» را بازی میکنند. جامعه و محیط اطراف، از طریق کلیشههای منفی درباره فقر، به کودکان طبقات پایین این پیام را منتقل میکنند که آنها کمتر توانا هستند. این کودکان، این پیامهای بیرونی را «درونی» کرده و به بخشی از هویت خود تبدیل میکنند. وقتی دانشآموزی باور داشته باشد که «باهوش نیست» و «تلاش کردن فایدهای ندارد»، انگیزه خود را برای درس خواندن از دست میدهد و این باور به یک پیشگویی خود-محققکننده (self-fulfilling prophecy) تبدیل میشود.
این یافته، به خصوص در مورد «ذهنیت رشد» که توسط کارول دوک عمومیت یافته، بسیار مهم است. دانشآموزانی که معتقدند هوش به واسطهی تلاش قابل افزایش است، در مواجهه با چالشها مقاومترند، از اشتباهات خود درس میگیرند و در نهایت عملکرد بهتری دارند. تحقیقات نشان میدهد که دانشآموزان با SES پایینتر، بیشتر مستعد داشتن «ذهنیت ثابت» هستند. این میتواند به این دلیل باشد که آنها در محیط خود شواهد کمتری از تحرک اجتماعی و پاداش تلاش دیدهاند.
این بعد روانشناختی توضیح میدهد که چرا صرفا فراهم کردن منابع مالی یا امکانات آموزشی یکسان کافی نیست. برای پر کردن شکاف تحصیلی، باید با این باورهای درونیشده نیز مقابله کرد. باید به دانشآموزان طبقات پایین کمک کرد تا حس شایستگی، خودکارآمدی و مهمتر از همه، ذهنیت رشد را در خود پرورش دهند. این کار از طریق بازخورد سازنده معلمان، تشویق به تلاشکردن به جای نتیجهگرفتن، و به اشتراک گذاشتن داستانها و قصههای افرادی با پیشینه مشابه ممکن است.
ساختن آینده؛ از افسانه ژن تا معماری فرصت
ما از شبیهسازیهای کامپیوتری درباره شانس آغاز کردیم، به اهمیت حیاتی کلماتی که در گوش نوزادان زمزمه میشود رسیدیم، با ماهیت واقعی و پیچیده ژنتیک روبهرو شدیم، از قانون ده هزار ساعت و مزیتهای انباشته آموختیم و در نهایت به قدرت باورهای ذهنی در شکل دادن به سرنوشت پی بردیم.
حال میتوانیم با اطمینان بیشتری به سوال اولیه پاسخ دهیم. موفقیت خیرهکننده فرزندان طبقات مرفه، نه نشانه برتری ژنتیکی، که محصول یک همافزایی قدرتمند از عوامل مختلف است:
● آنها در «بختآزمایی تولد» برنده شدهاند و در محیطی قرار گرفتهاند که شانسهای مثبت بیشتری سر راهشان قرار میدهد.
● آنها از بدو تولد در معرض «تحریک شناختی» غنی، بهویژه یک محیط زبانی پیچیده و تعاملی، قرار داشتهاند که مغزشان را برای یادگیری آماده کرده است.
● آنها از «فرصت» لازم برای هزاران ساعت تمرین و قرار گرفتن در مسیر «مزیت انباشته» برخوردار بودهاند.
● محیطشان «خود-پندارههای» مثبتی مانند کارآمدی و ذهنیت رشد را در آنها تقویت کرده است.
این تصویر پیچیده، به جای آنکه ناامیدکننده باشد، حامل یک پیام عمیقا رهاییبخش و دموکراتیک است. این تصویر به ما میگوید که مهمترین عوامل تعیینکننده موفقیت، یعنی محیط پرورشی غنی و باورهای ذهنی قدرتمند، در انحصار ثروتمندان نیستند. کلید شکوفایی استعداد، نه در حساب بانکی والدین، که در توجه، زمان، و تعامل آنها با فرزندانشان نهفته است.
یک خانواده با درآمد متوسط یا حتی پایین، میتواند با اولویت دادن به چند اقدام ساده، اما حیاتی، فرصتی برابر و حتی برتر برای فرزند خود خلق کند:
کتابخانه را به خانه بیاورید: بسیار مهم است که کتاب در دسترس کودکان باشد و خواندن، به یک فعالیت روزمره و لذتبخش خانوادگی تبدیل شود. خواندن با صدای بلند برای کودکان، حتی پس از آنکه خودشان خواندن را یاد میگیرند، یکی از قدرتمندترین ابزارها برای افزایش دایره واژگان و درک مطلب است.
خانه را به یک کلاس درس تبدیل کنید: هر موقعیتی فرصتی برای یادگیری است. در حین آشپزی درباره مفاهیم شیمی و ریاضی صحبت کنید. در مسیر خانه، درباره ساختمانها و درختان گفتوگو کنید. به جای پاسخهای کوتاه، با پرسیدن «چرا؟» و «چطور؟»، کنجکاوی کودک را تحریک کنید.
در کودکان ذهنیت رشد بکارید: به جای ستایش «هوش» و «استعداد» کودک، «تلاش» و «پشتکار» او را ستایش کنید. به او بیاموزید که شکست پلهای برای یادگیری است، نه نشانهای از ناتوانی.
کلمات را دریابید: غنیترین هدیهای که میتوانید به فرزندتان بدهید، زبان است، مفهوم و ایده است. با فرزندانتان حرف بزنید، بسیار زیاد حرف بزنید و سخنانی ارزشمند و مهم بگویید. داستان تعریف کنید، خاطراتتان را بازگو کنید و به داستانهای او با دقت گوش دهید. این سرمایهگذاری زبانی، بازدهی مادامالعمر خواهد داشت.
در نهایت، داستان موفقیت در کنکور و دیگر عرصهها، داستان ژنهای برتر نیست؛ داستان «فرصتهای برتر» و نابرابری ساختارهای اقتصادی و اجتماعی است. وظیفه ما به عنوان شهروندان ایرانی، عدم پذیرش این نابرابری با خرافاتی مربوط به تقدیر بیولوژیک، و عدم تن دادن به نابرابریهای اقتصادی است که عامل اصلی و عمدهی نابرابری فرصتها هستند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
برگردان: علیمحمد طباطبایی
ساختارهای ایدئولوژیک در حال تغییرند و فرجام کار نامعلوم
گفتگوی تازهترین شماره هفته نامه اشپیگل با جوزفین کوین، تاریخدان بریتانیایی تمدن باستان
گفتوگوی اشپیگل: جوزفین کوین (Josephine Quinn)، تاریخدان بریتانیایی تمدن باستان، «غرب» را یک توهم میداند و و همذاتپنداری با تمدنهای عهد باستان را بسیار مبالغهآمیز ارزیابی میکند. به عقیده او، نگرشِ مبتنی بر تقسیمبندی جهان به فرهنگهای مجزا خطرناک است.
در مقابل دروازه کالج سنت جان در کمبریج (St John’s College in Cambridge)، گردشگران ازدحام کردهاند. اما به محض ورود به داخل، آرامش بر فضا حاکم میشود و نمیتوان از تحت تأثیر قرار نگرفتن اجتناب کرد. راهروهای ارتباطی بین ساختمانها، یادآور دالانهای صومعهها هستند و تالار بزرگ غذاخوری متعلق به قرن شانزدهم، با تیرهای قوسی و پانلهای چوبی تزئین شده است. هر چه اینجاست گواهی است بر تاریخ درخشان و وزنۀ عظیم روحی. اکنون جوزفین کراولی کوین،۵۱ ساله، ما را از پلکانهایی که زیر پا جیرجیر میکنند به دفتر کارش راهنمایی میکند. از ابتدای امسال، او به عنوان اولین زن، کرسی استادی تاریخ باستان را در این دانشگاه نخبهپرور انگلستان در اختیار گرفته است. پیش از این در آکسفورد تدریس میکرد. در آغاز گفتوگو این پرسش مطرح میشود که قدیمیترین شیء موجود در دفتر کارش چیست. کوین در پاسخ میگوید: «ممکن است هنوز چند تکه سفال باستانی جایی اطراف افتاده باشد.»
همین جمله نشان میدهد که او لزوماً در پی حفظ گذشته نیست، بلکه بیشتر به واسازی (Dekonstruktion) آن علاقهمند است. او در کتاب جدیدش نیز همین رویکرد را دنبال میکند. کوین در این کتاب، به روایت مفصل از تاریخی از منطقه مدیترانه در طی۴۵۰۰ سال می پردازد، که آن رادر واقع از عصر برنز آغاز میکند. تز اصلی او این است: ما اینهمه مجذوب رومیان و یونانیان باستان هستیم و با آنان همذاتپنداری میکنیم، زیرا آنان در چارچوب یک مکتب فکری که تا به امروز غالب بوده است میگنجند، مکتبی که جهان را از طریق تمدنهای بزرگ مجزا و البته به شکلی نادرست درک میکند. به گفته کوین، این نگرش، دیدگاه ما را نسبت به گذشته و حال به شیوهای خطرناک محدود و تنگ میکند.
اشپیگل: خانم کوین، از زمانی که دونالد ترامپ برای دومین دوره به قدرت بازگشت، در همه جا از پایان غرب سخن گفته میشود. آیا شما موافقید؟
کوین: برای من این یک سؤال پیچیده است. ازیک سو، این ایده که «غرب» وجود دارد، یک تصور و پندار است، نه یک واقعیت. تاریخ نشان میدهد که جهان در واقعیت به گونهای دیگر تکامل یافته است. دستهبندیهایی مانند «غرب» و «شرق» جغرافیایی نیستند، بلکه انگیزههای سیاسی دارند. از سوی دیگر، افراد بسیار زیادی این مفهوم غرب را پذیرفته و از آن استفاده کردهاند.و بله، این مفهوم اکنون در بحران است، و حتی بسیار عمیقتر از چیزی که من فکر میکردم زمانی که کتابم ۱۸ ماه پیش به انگلیسی منتشر شد.
اشپیگل: دقیقاً پس از آن بود که ترامپ دوباره انتخاب شد.
کوین: این اتفاق، جهان انگلیسیزبان (Anglosphere) را به گونهای از هم گسست که حتی بریتانیاییها را نیز مجبور کرد تا دوباره با اروپاییهاهمکاری نزدیک تری برقرار کنند و به دنبال اتحادهای کاملاً جدیدی باشند. بنابراین پاسخ کوتاه من این است: مفهوم غرب در حال افول است.
اشپیگل: و پاسخ طولانی؟
کوین: ما در حال تجربه یک لحظه جالب هستیم که هنوز مشخص نیست چه چیزی جایگزین ایده غرب خواهد شد. ما نمیدانیم مردم، جهان را در پنج سال آینده چگونهاز جهت مفهومی درک خواهند کرد. ساختارهای ایدئولوژیک در حال تغییرند و نتیجه نهایی نامشخص است. برای مدتها دو مدل در حال رقابت از «اندیشۀ تمدنی» (civilisational thinking) یا به عبارتی اندیشیدن در قالب فرهنگها غالب بود: یک مدل چندقطبی است، که از دولتهایی نشأت میگیرد که از نظر فرهنگی جدا اما همارز (gleichwertig) هستند، در اینجا ولادیمیر پوتین، آنجا شی جین پینگ، و آنجا نارندرا مودی. مدل دیگر فرهنگ را معادل غرب میداند و بقیه جهان را به عنوان غیر متمدن (unzivilisiert) علامتگذاری میکند. این برای مدتها همان موضع ایالات متحده بود و این نوع تفکر در ماههای گذشته به مردی مانند بنیامین نتانیاهو کمک کرد. اکنون یک امکان سوم نیز روی میز است.
اشپیگل: که آن چه می تواند باشد؟
کوین: یک مدل که در آن برخی کشورهای بزرگتر توسعهطلبانه عمل میکنند، برای مثال ایالات متحده مقابل گرینلند و کانادا - که پشت آن ایده یک وحدت فرهنگی شمال آمریکایی قرار دارد - و روسیه در برابر اوکراین. کشورهای کوچکتر در میان اینها به دام افتادهاند و هنوز نمیدانند به کجا تعلق دارند: اروپا در واقع شامل روسیه نیز میشود، و غرب نیز دوباره شامل ایالات متحده است. اما در حال حاضر هیچ یک از این کشورها به عنوان متحد فرهنگی در دسترس نیستند.
اشپیگل: اصلاً چرا اندیشیدن در قالب فرهنگها پذیرفته شده و مورد تایید قرار گرفته است و تا به امروز باقی مانده؟
کوین: ایده غرب در نیمه اول قرن نوزدهم تثبیت شد. برای مثال، بریتانیا، فرانسه، پرتغال و اسپانیا گاهی علیه «اتحاد مقدس» (Heilige Allianz) متشکل از روسیه، پروس و اتریش متحد میشدند. جنگ کریمه در ۱۸۵۳ این ایده از یک شکاف بین روسیه و بقیه را تقویت کرد - ریشههای اندیشیدن در تضادهای فرهنگی در اینجا نهفته است. و سپس آمریکاییهای مستقلی بودند که باید به نوعی ادغام میشدند. اصطلاح «غرب» مفید است زیرا بسیار مبهم و نامشخص است: به یک منطقه جغرافیایی مشخص اشاره ندارد، میتواند مرزها را در اروپا جابجا کند. به زودی روشنفکران روسی، آمریکایی و بریتانیایی در مورد آن بحث کردند. در آن زمان، علاقه به رومیان و یونانیان به عنوان نیاکان غرب نیز رشد کرد.
اشپیگل: و ایده تمدنها چگونه با ایده غرب مرتبط است؟
کوین: در اواخر قرن نوزدهم، قدرتهای بزرگ اروپای غربی به تندروی کشانده شدند و در مستعمرات بیش از گذشته تاخت و تاز کردند. البته از عصر حجر ایدههای «ما» و «شما» وجود داشت. اما سپس این اندیشه به ظاهر با پشتوانه علمی مسلح شد: ایده وجود نژادها و تمدنهای متفاوت در میان روشنفکران اروپایی اهمیت یافت، در حالی که همزمان ایدههای جهانشمول عمدتاً مسیحی – که میگفت ما همگی فرزندان یک خدا هستیم – نفوذ خود را از دست داد. برخی نیز از فرهنگها صحبت میکردند که از مفهوم نژادها دوستانهتر به نظر میرسد. اما هدف، قرار دادن مردم در دستهبندیهای مشخص بود. در قرن بیستم، ایده تمدنهای متفاوت سپس به یک مفهوم شناخته شده تبدیل گردید و در قرن بیست و یکم به یک امر مسلم.
جوزفین کوین
اشپیگل: اما نمی توان گفت که اندیشیدن در قالب فرهنگها ایده مزخرفی (Humbug) است. این ایده فقط در مورد بهرهکشی و مرزبندی نیست.
کوین: یک تمدن یا فرهنگ یک منطقه محدود جغرافیایی و فرهنگی را با نوعی مرز توصیف میکند. و این به سادگی جواب نمیدهد. فقط در صورتی جواب میداد که جوامع واقعاً منزوی میبودند. اما این به ندرت اتفاق میافتد. بسیاری هنوز فکر میکنند جهانیسازی زمانی آغاز شد که انسان در سال ۱۴۸۸ برای اولین بار دماغه امید نیک را دور زد. اما جهان آفریقایی- اوراسیایی هنوز در دوران باستان به شدت شبکهای بود. من کتابم را از ۴۵۰۰ سال پیش آغاز میکنم زیرا در آن زمان کشتیهای بادبانی از نیل در منطقه مدیترانه گسترش یافتند. پیش از آن نیز تماسهایی وجود داشت، اما پراکنده و پیچیده بود – به نظر میرسد گاهی۳۰۰ سال هیچ انسانی اروپا را ترک نکرده است. همراه با کشتی های بادبانی اطمینان به مبادله و تجارت نیز همراه شد: ما ماه آینده دوباره همدیگر را میبینیم! یا حداقل سال آینده. بنابراین: ما معمولاً هویتهای بستهشده نداریم زیرا شبکهای (vernetzt) هستیم و تقریباً همیشه بودهایم. اما اصطلاحاتی مانند تمدن یا فرهنگ هویتهای بستهشده (abgeschlossene Identitäten) را القا میکنند.
اشپیگل: و وقتی مردم یک زبان، یک مذهب، و ارزشها را به اشتراک میگذارند، چگونه باید چنین گروهی را توصیف کرد؟
کوین: مثلاً منظور شما چه کسانی است؟
اشپیگل: در حوزه تخصص شما بمانیم: رومیان باستان.
کوین: رومیان یک مذهب واحد نداشتند، بلکه مذاهب مختلف زیادی داشتند. در امپراتوری روم حداقل سه زبان اصلی وجود داشت: لاتین، یونانی و پونی (فنیقی) و علاوه بر آن یک میلیون زبان دیگر، تقریباً هیچ کس لاتین را به عنوان زبان اول صحبت نمیکرد. رومی بودن معنای قومی نداشت، یک نسبتدهی صرفاً سیاسی بود: این که آیا کسی حق شهروندی روم را داشت یا نه. شواهد بسیار زیادی از رومیان وجود دارد که بین این هویت سیاسی و هویت محلی بسیار مهم آن زمان در یک جامعه خاص تمایز قائل میشدند. وضوح و یکتایی (Eindeutigkeit) را بعدها به این مردم نسبت دادند. اما همین که در گذشته چنین یکتایی و وضوحی وجود نداشت را مردم آن دوره بیشتر می پسندیدند. و امروز؟ مثلاً اروپایی بودن به چه معناست؟
اشپیگل: سؤال خوبی است.
کوین: معمولاً مردم احساس این که فقط اروپایی هستند را نمیکنند. فقط در زمانها یا زمینههای خاصی است که اروپایی بودن بسیار مهم میشود. بیست سال پیش، تقریباً هر بریتانیاییای به این سؤال که آیا اروپایی است پاسخ میداد: بله، هستم. امروز این یک سؤال بسیار احساسی است که با آن موضوعاتی بسیار بیشتر از هویت ابراز میشود: یا کاملاً اروپایی هستید، یا اصلاً نیستید. مردم آن قدر کسلکننده نیستند که تاریخنگاری اغلب آنها را نشان میدهد، آنها بسیار خیالپردازتر هستند.
اشپیگل: در کتاب خود شما خواستار تمرکز بیشتر بر مناطق مرزی امپراتوریهای بزرگ شدهاید – آن طور که می گوئید نه در مرکز قدرت، بلکه در حاشیه است که نوآوریهای سرنوشتساز صورت گرفته است.
کوین: زیرا این مناطق مرزی غالباً بهتر به صورت شبکهای با هم در ارتباط هستند! برای مثال جزیره کرت (Kreta) به دلیل موقعیت مرزیاش بسیار جذاب است: در دوران باستان بخشی از اروپا محسوب نمیشد، بلکه به عنوان حلقه ارتباطی میان شام (Levante) و مکانهای غربی بود. زمانی که احتمالاً ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد اولین کشتیهای بادبانی از لبنان امروزی به آنجا رسیدند، این جزیره به شدت تغییر کرد، فناوریها و کالاهای لوکس از غرب آسیا و شمال شرق آفریقا ظاهر شدند. چرخ در وسایل نقلیه و به عنوان چرخ کوزهگری استفاده شد، تولید پیشرفته برنز صورت گرفت. کرتیها شروع به نوشتن کردند، و آن هم در یک سیستم هیروگلیف که تا امروز رمزگشایی نشده است.
اشپیگل: این ایده را از کجا گرفته اند؟
کوین: به نظر میرسد کسی از آنان جایی نوشتهای دیده و سپس با الهام از آن، خطی برای خود ابداع کرده است. به همین ترتیب، نوعی کاخها در کرت به وجود آمدند که از معماری بناهای عظیم مصر الهام گرفته بودند، اما به نظر میرسد آنها را به عنوان میدانهای عمومی (Piazzas) بازتفسیر کردند. ما نمیدانیم که آیا در آن دوره پادشاهی در کرت وجود داشت یا نه. این نیزیک درس از تاریخ است: تبادل فرهنگی به معنای کپیبرداری صرف چیزها نیست. در غیر این صورت، تغییری هم رخ نمیداد. همیشه پای یک نسخه تغییریافته و متعلق به خود در میان است. توهم کنونی راست افراطی درباره یک «جابجایی بزرگ جمعیتی» ادعایی - که در نهایت اسلام جایگزین اروپای مسیحی میشود - این موضوع را به کلی بد فهمیده است.
اشپیگل: شما از مهاجرت و مرزهای باز دفاع میکنید.
کوین: قطعاً. جلوگیری از ورود مردم به اروپا یک جنایت اخلاقی است. اما همچنین نوعی خود- تخریبی (Selbstsabotage) محسوب می شود. چند ماه پیش، نخستوزیر کیر استارمر (Keir Starmer) هشدار داد که انگلستان در خطر تبدیل شدن به یک «جزیره غریبهها» است. اما به نظر من، به ویژه جزایر به مهاجرت نیاز دارند، زیرا همیشه در خطر دورماندن از ملاقاتهای جدید و در نتیجه جدا ماندن از تحولات تازه هستند. ما در بریتانیا به انسانها و ایدههای جدید نیاز داریم.
اشپیگل: آیا این امکان وجود دارد که کتاب شما به ویژه توسط مخاطبان چپ با نگاهی بسیار مثبت مورد توجه قرار گیرد؟
کوین: هدف من نوشتن یک تحلیل چپ یا نوشتن یک متن جهانوطنی مثبت از طریق نگاهی دستکاری شده نبود. برخوردهای بین انسانها میتواند خشونتآمیز نیز باشد. برای مورخان واضح است که شرایط زندگی بیشتر مردم معمولاً بسیار خوشحالکننده نبوده و آنان همچنین چندان یکدیگر را دوست نداشتهاند.
اشپیگل: بنابراین شما موافقید که تغییر میتواند منفی نیز باشد.
کوین: البته. اما این در مورد رکود نیز صادق است. تغییر معمولاً برای برخی مثبت و برای برخی دیگر منفی است، حداقل در کوتاه مدت. اما این دلیل نمی شود که مردم هیچ تلاشی جهت پیشرفت و توسعه انجام ندهند. صادقانه بگوییم: زندگیهای ما چقدر کسلکنندهتر میبود اگر این کشتیها چند هزار سال پیش چرخ را برای ما نمیآوردند! و چقدر دشوارتر.
اشپیگل: دونالد ترامپ و جنبش او با عنوان «بیائید دوباره آمریکا را عظمت بخشیم» (Make America Great Again) (یا به اختصارMAGA) نیز به ریشههای باستانی استناد میکنند و خود را در امتداد امپراتوری روم میبینند.
کوین: درست است. اما جنبش MAGA همچنین خود را با اسپارت همذاتپنداری میکند. نقل قول لئونیداس، پادشاه اسپارتی، مکرراً ظاهر میشود - «بیا و بگیرشان» - و این پاسخی است که او هنگامی که پادشاه پارسی از او در نبرد ترموپیل (Thermopylen) میخواهد سلاحهایش را زمین بگذارد، به آن حاکم می دهد. اسپارتیها میجنگند و همگی کشته میشوند. آیا واقعاً میخواهید با این قبیل چیز ها هویت بخشی کنید؟ اما احتمالاً میتوان ثابت کرد: در زمانه بحران، مردم در گذشته به دنبال تکیه گاه میگشتند و در جستجوی «اندیشۀ تمدنی».
جوزفین کوین
اشپیگل: زیرا آنچه قبلاً اتفاق افتاده، برخلاف زمان حال، برای آنان امن و آرامشبخش به نظر میرسد؟
کوین: شاید. من از خود میپرسم آیا اشتیاق به یک آمریکای بهتر پیشین و در نتیجه انتخاب مجدد ترامپ، همچنین با ضربه روحی حاصل از یک بیماری همه گیر (Pandemie) ارتباط دارد. ایالات متحده در بسیاری از مکانها به شدت از کووید رنج برد. بسیاری کسان شخص نزدیکی را از دست دادند. چنین چیزی جای زخمی از خود به جا میگذارد. این مردم را آسیبپذیرتر میکند و در نتیجه وضعیت جهان را برای حداقل یک یا دو نسل نامطمئن میسازد. برای این نیز نمونههای تاریخی وجود دارد، برای مثال رنسانس.
اشپیگل: رنسانس معمولاً به عنوان یک دوران بحرانی شناخته نمیشود، بلکه دورهای از نوآوری است.
کوین: رنسانس از یک تراژدی سربرآورد: مرگ سیاه. یک شاعر و متفکر رنسانس ایتالیایی مانند پترارک (Petrarca)، از طاعون جان سالم به در برد، اما بسیاری از عزیزانش مردند. غم و اندوه در آن زمان تقریباً جهانی بود، مرگ و مردن بسیار نزدیک احساس میشد. متفکرانی مانند پترارک در این بحران، عصر باستان را دوباره کشف کردند، به طور دقیقتر: جهان پیش از مسیحیت، رومیان و اتروسکها را (Etrusker). این ایده از یک میراث، یعنی این که مردم باید به چیزی که شاید اجدادشان انجام دادهاند افتخار کنند، یا حتی فقط به کسی که زمانی در جایی که امروز زندگی میکنند زندگی میکرده — این ایده تا به امروز ما را رها نکرده است، و به ویژه در دوران دشوار بسیاراهمیت پیدا می کند. آیا غمانگیز نیست که مردم میخواهند ریشهها و میراث خود را حفظ کنند، آن هم به جای آنکه از آنها به عنوان نقطه شروعی برای چیزی تازه و متعلق به خود استفاده کنند، یا به عبارتی خودشان تاریخ خود را بنویسند؟
اشپیگل: جایگزین تفکر بر اساس فرهنگها چگونه خواهد بود؟
کوین: عالی میشد اگر این ایده را پشت سر بگذاریم که معنقد است تمدنهای تا حد زیادی ایزوله هستند که ما را شکل میدهند. در عوض به تماسها و روابط بین انسانها فکر کنیم. آنچه ساموئل هانتینگتون (Samuel Huntington)، دانشمند علوم سیاسی، در سال ۱۹۹۶ با مفهوم معروف خود از «برخورد تمدنها» ادعا کرد به هیچ وجه صحت ندارد: این ادعا که هر فرهنگی مانند یک درخت منفرد رشد میکند و برای خودش شاخهدار می شود، اما مستقل از دیگران به شکوفایی میرسد ویا از بین می رود.
اشپیگل: بلکه؟
کوین: برخی از ژنتیکدان ها اکنون دیگر از شجره ها صحبت نمیکنند، بلکه از داربستها صحبت میکنند – مانند پیچک یا دیگر گیاهان رونده، برخی شاخهها به سمت بالا میروند، برخی به سمت پایین، و گرهگاههایی وجود دارد. ساختارهایی وجود دارند، اما آنها همواره به مکانی که از قبل مشخص نیست منتهی میشوند. اینگونه در مورد فرهنگها صحبت کنیم.
اشپیگل: اما این [ایده] از نظر زبانی میتواند پیچیده شود. چطور باید عملی گردد؟
کوین: برای مثال، ما تمایل داریم تفاوتهای درون گروهها را با استفاده از حروف تعریف پاک کنیم: «انگلیسیها» (die Engländer)، «آلمانیها» (die Deutschen). بدون حرف تعریف، این عناوین بسیار بازتر خواهند بود – یک گام کوچک برای یک دنیای بهتر. وقتی دانشجویانم از اصطلاحی مانند «غرب» استفاده میکنند، از آنها میپرسم: دقیقاً کدام دوره را منظور دارید؟ در مورد چه کسی صحبت میکنید؟ آیا به یک بلوک سیاسی اشاره دارید، به یک اشتراک فرهنگی؟ ما از این مفاهیم انتزاعی و جمعبندی و خلاصه کننده به ویژه زمانی استفاده میکنیم که جهان در واقعیت بسیار پیچیده است.
اشپیگل:چیزی مثل «غرب» را دانشجویان شما پشت سر نگذاشتهاند؟ مگر آنها ۲۰ ساله نیستند، با دغدغههای پسااستعماری، و علاقهمند یا حتی بهویژه علاقهمند به رویدادهایی که بیرون از تاریخنگاری کلاسیک جریان داشتهاند؟
کوین: نه، نمیتوان به طور کلی چنین گفت. برای درخواست ورود به دانشگاهها در بریتانیا، باید یک پرسشنامه پر کنید که بخش وحشتناکی نیز دارد: «بیانیه شخصی». در اینجا باید خود را تا حد امکان خیلی خوب نشان بدهید، بنابراین هیچکس واقعیترین افکار درونی خود را نمینویسد، بلکه چیزی را مینویسد که امیدوار است من یا یک کارمند اداره در یک دفتر آن را بپسندد. اغلب این جمله را در آنهامی بینیم: «من میخواهم در مورد یونان و روم بیاموزم، زیرا آنها ریشههای تمدن غربی هستند.» این مورد سال ها است که ادامه دارد، من آن را در آکسفورد خواندهام و هر سال اینجا در کمبریج نیز میخوانم. امیدوارم این چیزی نباشد که مردم واقعاً فکر میکنند.
هجوم طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا در سال ۲۰۱۹
اشپیگل: شاید متقاضیان به ساختارهای دموکراتیک اولیهای اشاره دارند که در آتن و روم پایه ریزی شده بودند.
کوین: اما ساختارهای دموکراتیک را میتوان در مکان های دیگر دوران باستان نیزیافت. سکونتگاههای لوانتی (شرق مدیترانه) که از طریق انجمنهای شهروندی و یک قانون اساسی سازماندهی شده بودند، ممکن است الگوهایی برای دولت-شهر یونانی بوده باشند. و این رومیان و یونانیان باستان به خودی خود برای ما بسیار بیگانه هستند. چرا میخواهیم خود را در یک خط با آنها ببینیم؟ هرکس که با رومیان و یونانیان سروکار دارد، متوجه میشود: این مردم نه فقط نظرات متفاوتی در مورد تمامی جوانب زندگی داشتند. بلکه مفروضات اساسی پشت این نظرات نیزبه طور اساسی متفاوت بود.
اشپیگل: زیرا برای مثال، آنها به عنوان شهروند تا حدی به شیوهای دموکراتیک زندگی میکردند، اما بردهداری داشتند. آیا منظور شما چنین تناقضهایی است؟
کوین: میتوان استدلال کرد که دولتشهرهای یونان باستان اولین جوامعی بودند که اقتصادشان به طور مرکزی به بردهداری وابسته بود. و امروز تقریباً هیچکس این را نقد نمیکند، این درست است. اما ایده پشت آن با ایده بردهداری مدرن متفاوت بود. انسانها را به دو دسته تقسیم میکردند: آزاد و غیرآزاد - و فرد میتوانست از یکی به دیگری حرکت کند. بردهداری هنوز هیچ ارتباطی با قومیت یا نژادپرستی نداشت. در عوض، این تصور وجود داشت که ممکن است یک روز پادشاه باشی و روز بعد یک برده. یایک روز برده باشی، اما شاید در آیندهای دور یک انسان آزاد.
اشپیگل: این بیگانگی عصر باستان در کدام موارد دیگر تا این اندازه قابل توجه است؟
کوین: طبیعتاً در حوزهٔ جنسیت. مفاهیم مدرن اروپایی دربارهٔ جنسیت ابژهمحور (objektzentriert) هستند: انسان به افراد خاصی جذب میشود، فرقی نمیکند که دگرجنسگرا، همجنسگرا یا دوجنسگرا باشد. در دوران باستان، «سلیقهها» در مرکز توجه بودند. ایدهٔ داشتن یک «هویت جنسی» برای آنها بیمعنا بود. جنسیت آن زمان بخش مرکزیِ هویت فردی بهشمار نمیرفت. هیچ مقولهای وجود نداشت که تو را در یک دستهٔ مشخص جای دهد. روشن کردن این موضوع میتواند بسیار سودمند باشد.
اشپیگل: چرا؟
کوین: من معتقدم که هر نوع اجبار هویتی میتواند مردم را بسیار محدود کند، به ویژه جوانان امروز را. آیا این واقعیت رهایی بخش نیست که مفهومی مانند هویت جنسی - و هویت به طور کلی - در دورههای طولانی از تاریخ بشریت نقش بزرگی ایفا نکرده است؟ نحوه نگاه ما به جهان تنها یکی از امکانات متعدد است. و ۲۰۰۰ سال پیش، کاملاً متفاوت به نظر میرسید.
اشپیگل: خانم کویین، از شما برای این گفتوگو سپاسگزاریم.
شماره ۳۷ / ۵ سپتامبر ۲۰۲۵
هفتهنامه اِشپیگِل - صفحه ۱۱۱
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
پراناو باسکار / نیویورک تایمز / ۹ سپتامبر ۲۰۲۵
در هفتههای منتهی به اعتراضات خشونتآمیز روز سهشنبه در نپال، عکسهایی که گفته میشد سبک زندگی تجملاتی فرزندان نخبگان سیاسی کشور را نشان میدهد، به طور گسترده در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد.
این تصاویر با برچسب #nepokids منتشر میشد؛ اصطلاحی که به جوانانی اشاره دارد که از رانت خانوادگی و روابط پدران و مادران خود بهرهمند شدهاند. بسیاری از نپالیها آنها را بهعنوان کسانی «بیخبر از واقعیت جامعه» محکوم کردند؛ در کشوری که یکچهارم جمعیت زیر خط فقر ملی زندگی میکنند.
مشخص نیست این تصاویر واقعی هستند یا ساختگی، اما به نمادی از فساد بدل شدهاند؛ فسادی که بسیاری از مردم نپال میگویند شکاف نابرابری را عمیقتر کرده و مقامات و خانوادههایشان را ثروتمندتر ساخته است.
این خشم یکی از محرکهای اصلی اعتراضات بود؛ اعتراضاتی که جرقه اولیهاش را ممنوعیت شبکههای اجتماعی زد، اما سوخت اصلی آن انباشت سالها نارضایتی از صاحبان قدرت است.
به عنوان بخشی از موج رسانهای #nepokids در نپال، کاربران ویدئوها و پستهایی در تیکتاک و ایکس منتشر میکنند که ظاهراً فرزندان مقامات سیاسی نپال را در تعطیلات لوکس و لباسهای فاخر نشان میدهد و در مقابل، تصاویری از سختیهای روزمره مردم عادی را قرار میدهد.
یکی از پرانتشارترین تصاویر، عکسی بود که ادعا میکرد پسر یکی از وزیران را نشان میدهد که کنار جعبههایی با برچسب «لویی ویتون» (برند لوازم آرایش گرانقیمت) و «کارتیه» (برند جواهرات) ژست گرفته؛ جعبههایی که به شکل درخت کریسمس چیده شده بودند. در ویدئوی دیگری، کاربری مجموعهای از عکسها را کنار هم گذاشته بود که بنا به ادعای او پسر یک قاضی سابق را نشان میداد در حال صرف غذا در رستورانهای گرانقیمت و ژست گرفتن کنار یک خودروی مرسدس.
«هزاران نمونه از این ویدئوها در سراسر فضای مجازی نپال ترند شده است.» این را «رقیب نایک»(Raqib Naik)، مدیر اجرایی «مرکز مطالعات نفرت سازمانیافته» مستقر در واشنگتن میگوید؛ نهادی که افراطگرایی و اطلاعات نادرست در جنوب آسیا و میان جوامع مهاجر آن را رصد میکند.
او میافزاید: «تضاد میان امتیازات نخبگان و دشواریهای زندگی روزمره، بهشدت بر نسل زد تأثیر گذاشت و به سرعت به روایت محوری محرک جنبش بدل شد.»
موج «نپو کیدز» نپال ـــ که شکل کوتاهشدهای از واژه «Nepotism» (رانتخوری خانوادگی) است ـــ مشابه مفهومی رایج در غرب است؛ جایی که از اصطلاح «nepo babies» برای اشاره به فرزندان هنرمندان یا چهرههای مشهور مرفه و بانفوذ استفاده میشود.
در بسیاری از پستها، تصاویر این «فرزندان پرنفوذ» در کنار عکسهایی از مشکلات روزمره مردم فقیر و عادی قرار میگیرد و حس عمومی در نپال را بازتاب میدهد؛ این حس که ثروت طبقه سیاسی کشور به بهای محرومیت اکثریت جامعه به دست آمده است.
سازمان غیرانتفاعی و مستقل «شفافیت بینالملل»، نپال را یکی از فاسدترین کشورهای آسیا رتبهبندی کرده است. با وجود رسواییهای پیدرپی ـــ که معمولاً شامل تبانی سیاستمداران منتخب و مقاماتی به ظاهر مستقل میشود ـــ تعداد بسیار کمی از این اتهامات به پیگرد قضایی موفق انجامیده است.
برای نمونه، تحقیقات پارلمانی نشان داد که دستکم ۷۱ میلیون دلار در جریان ساخت فرودگاه بینالمللی شهر پوخارا اختلاس شده است. در پروندهای دیگر، رهبران نپال متهم شدند که از جوانانی که به امید یافتن کار در ایالات متحده بودند پول گرفتهاند، در حالی که این برنامه برای پناهجویان قومی نپالی طراحی شده بود که به اجبار از کشور همسایه بوتان اخراج شده بودند.
بهویژه جوانان از مشاهده شمار اندکی از نخبگان نپالی که املاک و داراییهای گستردهای برای فرزندان خود گرد آوردهاند، برآشفتهاند و بسیاری خواستار آن شدهاند که دولت درباره نحوه خرید این داراییها تحقیق کند.
ممنوعیت کوتاهمدت شبکههای اجتماعی از سوی دولت، بیش از پیش معترضان را خشمگین کرد؛ چرا که آنان آن را تلاشی برای کنترل انتقادها از نابرابریهایی میدانند که همچنان علیهشان اعتراض میکنند.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
دیکنز شیفتگی عجیبی به سردخانهی پاریس داشت، جایی که روزها را صرف تماشای اجساد آوارههای غرقشده و بیچارگانی میکرد که همچنان ناشناس باقی مانده بودند.
چارلز دیکنز (Charles Dickens)
پسری جوان دوران کودکی غمانگیز و بیلذتی را در کارخانهای کسلکننده سپری میکند و این جا مکانی است که بوی بیهودگیِ انباشته شدهی تمام کسانی که پیش از او در آن جا کار کردهاند مشام را پر میکند. این بیشتر شبیه طرح داستان یکی از رمانهای چارلز دیکنز است و البته همینطور هم هست اما در عین حال میتواند نخستین جملهی زندگینامهی خودش هم باشد. تا مدتی، زندگی دیکنز به اندازهی زندگی الیور توئیست (Oliver Twist) «دیکنزی» بود. و بعد – خب، بعد او مشهور شد و دیگر نیازی به کار در کارخانهها نداشت.
آن کارخانه ای که در آن زندگی بیهوده ی مورد انتخاب دیکنز در جریان بود، کارخانهی واکس کفش «وارن» (Warren) بود،مکانی که پس از زندانی شدن پدرش، جان (John)، به خاطر بدهی در سال ۱۸۲۴، او را به آنجا فرستادند. وظیفهی چارلز نوجوان این بود که برچسبها را روی بطریهای واکس (۱) بچسباند. شاید کار سادهای به نظر برسد، اما وقتی بدانید باید روزی ده تا دوازده ساعت این کار را انجام دهید و فقط شش شیلینگ در هفته دستمزد بگیرید، زندگی به جهنمی واقعی تبدیل میشود، جهنمی که آدم را وامیدارد برای تمام عمر دربارهی سرنوشت کودکان فقیر در کارخانهها بنویسد – کاری که دقیقاً دیکنز انجام داد.
او با سهولتی باورنکردنی به شهرت رسید.«یادداشتهای پیکویک» (The Pickwick Papers) که وقتی دیکنز تنها بیستوچهار سال داشت منتشر شد، به یکی از پرفروشترین کتابها در تاریخ ادبیات انگلیس بدل گردید و نویسندهی جوان را یکشبه به شهرت جهانی رساند. حالا دیگر روزگار واکس کفش و زندان بدهکاران گذشته بود. حالا مردم صف میکشیدند تا تازهترین قسمتهای رمانهای بلند و دنبالهدار او را بخرند. در نیویورک، شش هزار نفر روی اسکله جمع شدند تا در سال ۱۸۴۱ آخرین فصلهای «فروشگاه عتیقهجات» (The Old Curiosity Shop) را دریافت کنند. آنان به ملوانان کشتی که در حال نزدیکشدن بود با اشتیاق برای دانستن سرنوشت قهرمان جوان و جسور داستان فریاد میزدند: «آیا نل کوچولو (Little Nell) میمیرد؟» (۲) (بله، او میمیرد. و همین موضوع باعث شد اسکار وایلد (Oscar Wilde) طعنه بزند: «آدم باید دل سنگی داشته باشد که داستان مرگ نل کوچولو را بخواند... و نخندد!»)
دیکنز در زمان خود همانند استفن کینگ (Stephen King) بود، از سوی منتقدان (و شوخطبعانی مثل وایلد) چندان علاقه ای به او ابراز نمی شد، اما هواداران پرشمارش او را میپرستیدند. نشریهی بررسی شنبه (Saturday Review) در ۱۸۵۸ نوشت: «ما به ماندگاری شهرت او باور نداریم. فرزندان ما از خود خواهند پرسید اجدادشان با قرار دادن دیکنز در صدر رماننویسان زمانش چه منظوری داشتهاند.» اما این را به تولستوی، داستایوفسکی، هنری جیمز و بسیاری دیگر بگویید که دیکنز را بهترین نویسندهی انگلیسی پس از شکسپیر میدانستند. یا به شرکای تجاریاش بگویید که از نبوغ بازاریابی عجیب او سود فراوان بردند. ایدهی انتشار رمانها به صورت دنبالهدار تنها از او بود. و البته انتشار نسخههای ویژه و بازچاپهای متعدد که همه دیکنز را به مردی ثروتمند تبدیل کردند. حتی طولانی بودن رمانهایش نیز به نفع مالی او تمام شد: چون او به ازای هر بخشی از آنهادستمزد میگرفت، در نتیجه هر چه بخشها بیشتر، سکههای زر بیشتری در جیب این نویسندهی زیرک میرفت.
با وجود آنکه رمانها و داستانهایش در طول بیش از سی سال تقریباً همیشه در سطحی شگفتانگیز باقی ماند، اما زندگی شخصی دیکنز فراز و نشیبهایی هم در بر داشت. او در ۱۸۳۶ با کاترین هاگارت (Catherine Hogarth)، دختر یک روزنامهنگار آبرومند، ازدواج کرد، اما به طرز غیرعادیای به دو خواهر کوچکتر او نزدیک بود. وقتی مری هاگارت (Mary Hogarth) در ۱۸۳۷ و در هفدهسالگی درگذشت، دیکنز چنان واکنش نشان داد که گویی همسر خودش را از دست داده است. او دستهمویی از مری را برید و در جعبهای نگه داشت. انگشتر او را از دستش بیرون آورد و تا پایان عمر به انگشت داشت. لباسهای دختر مرده را حفظ کرد و حتی دو سال بعد همچنان آنها را بیرون میآورد و نگاه میکرد. او حتی تمایل داشت در همان قبر با خواهرزنش دفن شود، و سالها گرفتار رؤیاهایی از شبح او بود. هیچکس نمیداند میانشان چه گذشته بود، اما این علاقه غیر عادی برای همسرش کاترین و ده فرزندشان قطعاً خوشایند نبود.
مشکلات بیشتری هم در راه بودند. دیکنز در ۱۸۵۸ از همسرش جدا شد. او تازه با الن ترنان (Ellen Ternan)، بازیگر هجدهسالهای که بیستوهفت سال از خودش کوچکتر بود، رابطه برقرار کرده بود. او نقش «شوگر ددی» (۳) را بازی میکرد و شاید هم فرزندی از او داشت. برای جلوگیری از رسوایی، الن با نامهای جعلی همراه دیکنز سفر میکرد. در ۱۸۶۵ هنگام بازگشت از فرانسه، قطارشان میان دوور و لندن از روی پل سقوط کرد. دیکنز که خجالتزده بود مبادا در کنار معشوقهاش در میان لاشهی قطار دیده شود، صحنه را ترک کرد و دستنوشتهی «دامبی و پسر» (Dombey and Son) را زیر بغل برد. او هرگز از آسیبهای ماندگار آن سانحه به طور کامل بهبود نیافت. فشار جسمی ناشی از دوره های طاقتفرسای کتابخوانی عمومی (۴) نیز بر او اثر منفی گذاشت. در نهایت دچار سکته شد و در ۹ ژوئن ۱۸۷۰ یعنی درست پنج سال پس از سانحهی قطار درگذشت. دیکنز برخلاف میلش، در «گوشهی مخصوص شاعران» کلیسای وستمینستر (Westminster Abbey) به خاک سپرده شد.
وسواسهای دیکنز (۵)
باب کرچیت (Bob Cratchit) مجبور بود در شرایط تنگ و تاریک کار کند، اما خالق او نه. دیکنز مردی بهشدت وسواسی در چیدمان بود که حاضر نمیشد در هیچ اتاقی بنویسد، مگر اینکه میز و صندلیها دقیقاً به سلیقهی او چیده شده باشند. او توانایی خارقالعادهای در به یاد سپردن محل دقیق هر تکه از وسایل در هر اتاق داشت و ساعتها وقت صرف میکرد تا همهچیز را مطابق میلش بچیند. وقتی در خانهای خصوصی یا هتلی مجلل مهمان میشد، نخستین کارش تغییر چیدمان اتاق به سبک دلخواه خودش بود.
جای تعجب ندارد که او در نظافت نیز وسواس داشت. دیکنز موهای همچنان در حال کمپشت شدنش را روزانه صدها بار شانه میکرد. حتی در میانهی مهمانی شام اگر یک تار مو را نامرتب حس میکرد، شانهای بیرون میآورد و مرتبش میکرد. وقتی دوستانش اتاق را ترک میکردند، او بیدرنگ جای آنها را مرتب میکرد و اگر اندکی شلختگی میدید، خشمگین میشد. در سال ۱۸۴۲ هنگام بازدید از کنگرهی آمریکا، از بینظمی نمایندگان منتخب کشور بهتزده شد، .بهویژه از اینکه نمیتوانستند تفالهی تنباکوی خود را درست در تف دان(Spittoon) بیندازند. او با نارضایتی نوشت: «من قویاً به غریبهها توصیه میکنم به کف نگاه نکنند و اگر چیزی روی زمین افتاد... به هیچ عنوان با دست بدون دستکش آن را برندارند.»
میدانهای مغناطیسی
اما آنچه در شخصیت دیکنز عجیب تر از وسواس های او در نظم و ترتیب دادن هایش بود اعتقاد به خرافه پرستی بود. او برای خوشیمنی همهچیز را سه بار لمس میکرد، روز جمعه را «روز خوششانسی» خود میدانست و همیشه درست همان روزی لندن را ترک میکرد که تازهترین بخش یکی از رمانهایش منتشر میشد. اما عجیبترین عادتش مربوط به خواب بود او اصرار داشت که هنگام خواب سرش به سمت قطب شمال قرار بگیرد. یکی از دوستانش گفته بود: «او معتقد بود به هیچ حالت دیگری خوابش نمیبرد.» وقتی از او دلیل این ترجیح را پرسیدند، دیکنز توضیحاتی مبهم دربارهی «جریانهای زمینی و برق مثبت و منفی» داد. او باور داشت که همراستا شدن با میدانهای مغناطیسی زمین به آفرینندگی کمک میکند.
مرا هیپنوتیزم کن
وقتی مشغول افسونکردن خوانندگان با رمانهای هشتصد صفحهایاش نبود، دیکنز با «مسمریسم» (Mesmerism) مردم را هیپنوتیزم میکرد. این روش را یک پزشک آلمانی به نام «فرانتس آنتون مسمر» (Franz Anton Mesmer) پایهگذاری کرده بود، «علمی» که مدعی بود میتوان با استفاده از مهار کردن پرتوهای شفابخش «مغناطیس حیوانی» بیماران را درمان کرد. این جریان در نیمهی دوم قرن نوزدهم در اروپا غوغا به پا کرد. در زمان دیکنز، مسمریسم به انگلستان هم رسیده بود و او نخستین آموزههایش را از پزشک سرشناس بریتانیایی «جان الیوتسون» (John Elliotson) فرا گرفت، شخصی که از پیشگامان استفاده از گوشی پزشکی بود، اما بعدها به خاطر همین عقاید هیپنوتیزمی از حرفهی پزشکی طرد شد.
دیکنز چنان شیفتهی این شبهعلم شد که خودش شروع به تمرین آن کرد. او در مهمانیها برای سرگرمی دیگران را هیپنوتیزم میکرد یا برای کمک به دوستان در درمان بیماریهای کوچک از آن استفاده مینمود. حتی گاهی به نظر میرسید معجزه میآفریند. در ۱۸۴۴، او به سراغ پروندهی مادام دو لا رو (Madame de la Rue) رفت، زنی که دچار حملات شدید اضطرابی بود و صورتش به شدت میپرید. تنها پس از چند هفته درمان با دیکنز، او آرام شد، بهخوبی میخوابید و زندگی عادی را از سر گرفت. دیکنز مدتی بعد هم جلساتشان را ادامه داد و با تعبیر خواب که یکی از سرگرمیهای دیگرش بود سعی کرد ریشهی اضطرابهای او را پیدا کند. همچنین در ۱۸۴۹، وقتی دوستش جان لیچ دچار ضربهی مغزی شد، دیکنز با نیروی مسمریسم او را در عرض چند روز درمان کرد.
با این حال، تقریباً تنها بیماریای که مسمریسم نتوانست درمان کند همان بود که بیش از همه دیکنز را آزار میداد: آسم (asthma). او برای این مشکل به روش قدیمی پناه برد: یعنی مصرف تریاک.
دیکنز شیفتگی عجیبی به سردخانهی پاریس داشت، جایی که روزها را صرف تماشای اجساد آوارههای غرقشده و بیچارگانی میکرد که همچنان ناشناس باقی مانده بودند.
هانس بیرون!
هانس کریستین آندرسن در جریان سفری ناموفق به خانهی دیکنز در ۱۸۵۷، از نزدیک با جنبهی خسیسمآبانهی او آشنا شد. این دو نویسنده یک دهه پیشتر همدیگر را دیده بودند، زمانی که دیکنز هیجانزده به مراسم امضای کتاب نویسندهی دانمارکی در لندن یورش برد و فریاد زد: «باید آندرسن را ببینم!» آنها سریعاً با هم دوست شدند. وقتی آندرسن آمادهی بازگشت به دانمارک بود، دیکنز یک مجموعهی کامل آثارش را با امضا به او هدیه داد. تا اینجا همهچیز شبیه دوستیای آسمانی به نظر میرسید.
آندرسن ده سال آرزوی بازگشت به انگلستان و دیدار با دوست عزیزش را در دل پروراند. اما وقتی بالاخره آمد، با انسانی کاملاً متفاوت روبهرو شد. دیکنز به مردی سرد و تحمل ناپذیر تبدیل شده بود، چرا که او در آستانهی جدایی از همسرش و در حال آماده شدن برای زندگی با معشوقهاش، الن ترنان بود. در چنین شرایطی، حضور یک دانمارکی عجیبوغریب که بهسختی انگلیسی حرف میزد، آخرین چیزی بود که دیکنز میخواست. اما وقتی آندرسن خودش را برای اقامتی دو هفتهای دعوت کرد، دیکنز نتوانست نه بگوید. این تحمیل، نویسندهی از پیش عصبی را بدخلقتر کرد. او در نامهای به یکی از دوستان نوشت: «هانس کریستین آندرسن شاید با ما باشد، اما تو اهمیت نده بهویژه چون او هیچ زبانی جز دانمارکی خودش نمیداند، و حتی گمان میرود همان را هم درست بلد نباشد».
آندرسن از همان لحظهی ورود فهمید اوضاع خراب است. دیکنز اصلاً خانه نبود، به لندن رفته بود تا کارهای شخصیاش را انجام دهد و مهمانش را به فرزندان بیادب و گستاخ خود سپرد. آنها پشت سر نویسندهی دانمارکی مسخرهاش میکردند، به نیازهایش رسیدگی نمیکردند و حتی رمانهایش را در حضورش تحقیر میکردند. حتی ادواردِ (Edward) پنجساله هم وارد بازی شد و تهدید کرد که نویسندهی محبوب کودکان را از پنجره به بیرون پرتاب خواهد کرد! آندرسن با گریههای بیامان روی چمنهای خانه افتاد.
با وجود همهی این تحقیرها، آندرسن حاضر به ترک خانه نشد. پنج هفته بعد، هنوز آنجا بود. دیکنز که بازگشته بود، نوشت: «ما از آندرسن خیلی رنج میبریم» زیرا او آرزو داشت هر چه زودتر از دست این «دوست» قدیمی خلاص شود. وقتی سرانجام مهمان ناخوانده خانه را ترک کرد، خانوادهی دیکنز نفسی راحت کشیدند و حسابی پشت سرش بد گفتند. دختر دیکنز، کیت (Kate)، گفت: «او خستهکننده و استخوانی بود، و همانجور هی ماند و ماند.» خود دیکنز هم یادداشتی تلخ در اتاق مهمان گذاشت: «هانس آندرسن پنج هفته در این اتاق خوابید، زمانی که برای خانواده به اندازهی سالها به نظر رسید.» آندرسن هرگز دوباره دعوت نشد.
تماشاگر مجانی (۶)
دیکنز زمانی چنین اعترافی کرده بود: « یک نیرویی نامرئی مرا به سوی سردخانه میکشاند.» منظورش سردخانهی پاریس بود، جایی که در طول قرن نوزدهم اجساد ناشناس در معرض دید عموم قرار میگرفت. دیکنز شیفتگی عجیبی به آنجا داشت. او روزها در آنجا پرسه میزد و با وسواس اجساد آوارههای غرقشده و بیچارگان بیادعا را تماشا میکرد. او این احساسی را که در چنین لحظاتی بر او چیره میشد «جاذبهی انزجار» مینامید. همین حس او را وادار میکرد که از صحنههای قتلهای مشهور بازدید کند و با کنجکاوی بیمارگونهای که شایستهی همعصرش ادگار آلن پو بود در جزئیات جنایات جنجالی غرق شود.
قفسه کتاب لوکس من! (۷)
اگر به خانهی دیکنز در گَدز هیل پلیس در کِنت (Gad’s Hill Place in Kent) سر بزنید، آمادهی یک شوخی باشید. این نویسندهی بازیگوش در اتاق مطالعهاش دری مخفی کار گذاشته بود که شبیه کتابخانه ساخته شده بود. قفسههای قلابیاش پر از جلد کتابهایی بود که همه خیالی بودند و عناوینشان را خود دیکنز احتمالاً در بعدازظهری که مقدار زیادی شری (sherry) نوشیده یود اختراع کرده بود.از جملهی این کتابهای خیالی میتوان به مجموعهی سهجلدی «پنج دقیقه در چین»، مجموعهی نهجلدی «زندگیهای گربهها» و عناوین طنزآلودی مانند «معماری نوح» و «مجلهی باروت» اشاره کرد. وجه تاریک و طنز دیکنز در کتاب ساختگی «خرد نیاکان ما» نیز نمایان میشود، یک مجموعهی چندجلدی که به بیماریها و ابزارهای شکنجه میپرداخت. در کنار آن، جلدی بسیار باریک به نام «فضیلتهای نیاکان ما» قرار داشت که به قدری نازک بود که عنوانش بهصورت افقی چاپ شده بود!
نل کجاست؟
تنها مجسمهای که میدانیم از دیکنز ساخته شده در کجای جهان قرار دارد؟ پاسخ، برخلاف انتظار، در فیلادلفیا (Philadelphia) است. دیکنز چنان از یادمانها بیزار بود که در وصیتنامهاش برپا کردن مجسمهای از خود را ممنوع کرده بود. با این حال، برخی از طرفدارانش باز هم یکی ساختند. وقتی خانوادهاش آن را نپذیرفت، این مجسمه در پارک «کلارک» در شهر عشق برادری (۸) نصب شد. این مجسمهی برنزی در اندازهی واقعی، نویسنده را در حال بازی با نل کوچولو (Little Nell)، قهرمان محبوب رمان فروشگاه عتیقهجات (The Old Curiosity Shopр) نشان میدهد.
پیوند دیکنز – بونادوس (۹)
دیکنز جدّ بزرگِ سهنسلیِ (great-great-great-grandfather) بازیگر برایان فورستر(Brian Forster) است، همان کسی که نقش کریس پارتریج (Chris Partridge) را در سریال تلویزیونی خانواده پارتریج (۱۹۷۱ تا ۱۹۷۴) بازی میکرد.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
———————
یاداشتهای مترجم:
۱: در آن زمان واکس کفش اغلب در شیشه بستهبندی میشد، نه در قوطیهای فلزی که امروز میشناسیم. در اوایل قرن نوزدهم در انگلستان، شرکتهایی مثل Warren’s Blacking Factory واکس کفش را به صورت مایع (مایع سیاهکنندهی چرمی) تولید میکردند. این مایع در بطریهای شیشهای با درپوش چوبی یا فلزی عرضه میشد. بعدها، در نیمه دوم قرن نوزدهم، کمکم بستهبندی واکس کفش به سمت قوطیهای فلزی (paste form) رفت که استفادهاش راحتتر بود.
۲: اینجا به یکی از مشهورترین شخصیتهای داستانی چارلز دیکنز یعنی «نل کوچولو» (Little Nell) اشاره شده است. نل کوچولو شخصیت اصلی رمان «فروشگاه عتیقهجات» (The Old Curiosity Shop) است. او دختری نوجوان، پاکدل و فداکار است که با پدربزرگش زندگی میکند. دیکنز در این رمان سرنوشت تراژیک او را روایت میکند: تلاش برای نجات پدربزرگ از ورشکستگی، آوارگی، و در نهایت مرگ زودرس خود نل. وقتی این داستان بهصورت پاورقی منتشر میشد، مردم انگلستان و آمریکا بهشدت تحتتأثیر قرار گرفتند. در آمریکا همانطور که در متن آمده هزاران نفر منتظر کشتیای بودند که آخرین فصلها را میآورد تا بفهمند «آیا نل کوچولو میمیرد؟» با این حال، مرگ نل بعدها مورد تمسخر برخی نویسندگان قرار گرفت. مشهورترین نمونه، جملهی اسکار وایلد است که گفت: «کسی باید قلبی از سنگ داشته باشد که مرگ نل کوچولو را بخواند... و گریه نکند!»
۳: اصطلاح sugar daddy در زبان انگلیسی به مردی (معمولاً مسنتر و ثروتمندتر) گفته میشود که با یک زن جوانتر وارد رابطه میشود و در این رابطه خرج او را میدهد، هدایا یا حمایت مالی زیادی میکند، و در عوض از همراهی، عشق یا رابطهی عاطفی/جنسی او بهرهمند میشود.
۴: در گذشته و حتی همین امروز بخشی از شهرت و درآمد نوینسدگان از جلسات زنده کتابخوانی در جمع علاقمندان به دست می آید.
۵: اینجا نویسنده بازی زبانی کرده است. عنوان این بخش یعنی OCD(ICKENS) ترکیبی است ازOC یعنی اختلال وسواس فکری عملی (Obsessive-Compulsive Disorder) و Dickens نام نویسنده (Charles Dickens). با کنار هم گذاشتن این دو، نویسنده میخواهد بگوید: «چارلز دیکنز نوعی وسواس شدید داشت» یعنی آدمی بود با رفتارهای وسواسگونه (مثل مرتب کردن وسواسگونهی اتاق و چیدمان وسایل).
۶: اینجا هم نویسنده یک بازی زبانی کرده است. عنوان بخش DEADHEAD است. این واژه چند معنی دارد. معنی اصلی در انگلیسی عامیانه :کسی که مجانی به تئاتر یا کنسرت میرود (تماشاگر بلیطنداده، مفتسوار). معنی تحتاللفظی «سرِ مرده» که به جنازه و مردگان اشاره دارد. نویسنده با انتخاب این واژه میخواهد دوپهلو صحبت کند: از یکسو به علاقهی عجیب دیکنز به تماشای مردهها در سردخانه پاریس اشاره دارد و از سوی دیگر بهنوعی کنایه میزند به «تماشاگر مجانی»، یعنی دیکنز مثل کسی بود که میرفت و به صحنههای مرگ نگاه میکرد، انگار سرگرمی است.
۷: این عنوان هم مثل موارد قبلی یک بازی زبانی و طنز فرهنگی است. PIMP MY BOOKSHELF اشارهای است به یک برنامهی تلویزیونی مشهور MTV به نام Pimp My Ride (اوایل دهه ۲۰۰۰) که در آن ماشینهای قدیمی و کهنه را با تزئینات عجیب و غریب و لوکس «دگرگون» میکردند. در انگلیسی عامیانه pimp در اینجا به معنی «زرق و برق دادن، تزیین کردن و بهطرز اغراقآمیز شیک و متفاوت کردن» است. نویسنده این عبارت را تغییر داده و به جای «Ride»(ماشین) گذاشته Bookshelf یا قفسهی کتاب یعنی: «قفسه کتابم را دگرگون کن / قفسه کتابم را زرق و برق بده». و این دقیقاً به شوخی دیکنز در خانهاش اشاره دارد: او یک درِ مخفی را شبیه به قفسه کتاب طراحی کرده بود که پر بود از کتابهای جعلی با عناوین بامزه بودند.
۸: اصطلاح City of Brotherly Love لقب معروف شهر فیلادلفیا در ایالت پنسیلوانیای آمریکاست. این نام از ریشهٔ یونانی کلمه Philadelphia میآید phílos عشق، محبت , و adelphós برادر پس Philadelphia یعنی «عشق برادری»، و به همین خاطر لقب این شهر در انگلیسی شده است The City of Brotherly Love شهر عشق و برادری.
۹: عنوان «THE DICKENS–BONADUCE NEXUS» از دو بخش ساخته شده:
۱. Dickens همان چارلز دیکنز، نویسندهٔ بزرگ انگلیسی است.
o متن اشاره میکند که یکی از نوادگان او (برایان فارستر) بازیگر سریال The Partridge Family بوده است.
۲. Bonaduce اشاره به دنی بونادوچی (Danny Bonaduce) دارد. او هم یکی از بازیگران اصلی همان سریال (The Partridge Family) بود.
o در سریال، دنی بونادوچی نقش برادر بزرگتر (Danny Partridge) را بازی میکرد.
۳. Nexus → به معنای «پیوند، ارتباط» است.
o در اینجا به طنز یا شگفتی اشاره دارد که یک خط نسب خانوادگی ادبی (دیکنز → برایان فارستر) و یک بازیگر تلویزیونی دههی ۷۰ (دنی بونادوچی) در یک نقطه یعنی سریال The Partridge Family به هم میرسند.
بنابراین:
عنوان در واقع دارد با حالت کمی شوخطبعانه میگوید: «چه جالب! رماننویس بزرگ انگلیسی (چارلز دیکنز) از طریق نوادهاش با یک سریال پاپفرهنگی آمریکایی دهه ۱۹۷۰ و بازیگرانی مثل دنی بونادوچی، پیوند پیدا میکند.»
■ آقای طباطبایی عزیز، من از سالها قبل به این نتیجهگیری رسیدهام و همیشه به دوستانم توصیه میکنم که از شناخت شخصی و نزدیکتر با آدمهای مورد علاقه شان بپرهیزند، حتی آدمهای خیلی بزرگ مثلا عیسای مسیح، چارلی چاپلین یا مارکس. زمانی «رفقای سازمانی» برای من به مثابه انسانهایی هموزن قدیسان بودند، اما در یک فرصت ناخواسته دو سه سالی با برخی از آنها دیوار به دیوار همزیستی داشتم و ای کاش نمیداشتم... پال جانسن هم در کتاب «روشنفکران» به برخی از این بزرگان به نام پرداخته است، اما خواندن آن را به دلیلی که گفتم به کسی توصیه نمیکنم.
با قدردانی صمیمانه به خاطر زحمتی که میکشید و به دانش ما میافزایید.
سعید سلامی
■ دوست گرامی، جناب سعید سلامی عزیز
از نکتهای که مطرح کردهاید بسیار سپاسگزارم. واقعاً پرسش مهمی است که زندگی درونی و خصوصی ما تا چه حد با زندگی بیرونی و آشکارمان در جمع تفاوت دارد. بهگمانم هر انسانی در دو جهان موازی زیست میکند: جهانی که در آن خودِ پنهان، با تمام ترسها، آرزوها و صداهای خاموشش جاری است. و جهانی که در جمع میسازیم، با نقابها و نقشهایی که بر اساس انتظارات دیگران یا قواعد اجتماعی برمیگزینیم. شاید فاصلهی میان این دو جهان، همان جایی است که رنجها و تنشهای ما زاده میشوند، اما در عین حال سرچشمهی خلاقیت و آزادی هم میتواند باشد. هرقدر صادقانهتر بتوانیم این دو را به هم نزدیک کنیم، زندگی ما یکپارچهتر و آرامتر خواهد شد. به همین خاطر، گفتوگوهایی مانند همین تبادل میان من و شما ارزشمندند، چون امکان میدهند لحظهای پردهها را کنار بزنیم و از دنیای درونی خود چیزی با دیگری شریک شویم.
در باره کتاب پال جانسون اتفاقاً من بخش اول آن که در باره ژان ژاک روسو است را مدتی است ترجمه کردم. البته این کتاب سال ها پیش به فارسی ترجمه شده اما دلم می خواست بخش روسو را در ایران امروز بازنشر بدهم. هنوز که فرصت نشده. امیدوارم در آینده نزدیک بتوانم این بخش را در ایران امروز منتشر کنم. و از شما هم بسیار متشکر هستم که همیشه باعث دلگرمی من در کارم هستید.
با تقدیم احترام: علی محمد طباطبایی
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
عباس عراقچی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی اعلام کرد: امروز، من و مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی دور نهایی مذاکرات را برای نهاییسازی تفاهم در خصوص نحوه اجرای تعهدات پادمانی ایران در پرتو تحولات ناشی از اقدامات غیرقانونی علیه تأسیسات هستهای ایران برگزار کردیم و موفق شدیم آن را نهایی کنیم.
به گزارش ایرنا، عراقچی در کنفرانس خبری مشترک با بدر عبدالعاطی، وزیر امور خارجه مصر و رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای اعلام خبر توافق ازسرگیری همکاری ایران و آژانس گفت: مایلم سخنم را با ابراز تشکر و قدردانی از مصر، دوست من وزیر بدر عبدالعاطی، به خاطر مساعی جمیله ایشان طی هفتههای اخیر و همچنین به دلیل میزبانی امروز آغاز کنم.
عراقچی گفت:
- امروز نشانه یک گام مهم در تداوم و پایداری حسن نیت جمهوری اسلامی ایران در راستای حل و فصل هرگونه مسأله مرتبط با برنامه هستهای صرفاً صلحآمیز خود از طریق دیپلماسی و گفتوگو است. علیرغم قرار گرفتن در معرض حملات غیرقانونی و جنایتکارانه، ایران همچنان بر استیفای حقوق مسلم خود برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای طبق معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) پایدار مانده و در عین حال آمادگی خود را برای مشارکت در گفتوگوی واقعی و معنادار به منظور اجرای تعهدات مربوطه خویش نشان داده است.
- اعمال تجاوزکارانه فاقد هرگونه توجیه که در فاصله ۱۳ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵ رخ داد و تأسیسات هستهای تحت پادمان ما را هدف قرار داد، آشکارا غیرقانونی و جنایتکارانه بود. رژیمهای ایالات متحده و اسرائیل باید در قبال تمامی تلفات انسانی و خسارات مادی وارده مسئول شناخته شده و پاسخگو باشند. ملت ایران این اعمال جنایتکارانه را هرگز نه فراموش خواهد کرد و نه خواهد بخشید.
- این حملات غیرقانونی و تداوم تهدید به اقدامات بیشتر، شرایطی را که ایران بر اساس آن با آژانس همکاری میکرد، بهطور بنیادین دگرگون ساخته است. ادامه همکاری در شرایطی که تأسیسات تحت پادمان ما به طور عمدی هدف قرار گرفته و تخریب میشد، دیگر امکانپذیر نبود.
- در واکنش به این وضعیت خطیر، مجلس شورای اسلامی ایران قانونی را به تصویب رساند که به تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی حکم میکند. این قانون بیانگر حق حاکمیتی ملت ایران در صیانت از امنیت خود، کرامت و دستاوردهای علمی هستهای خود در برابر تهدیدهای مستمر است. این اقدام انتخاب ما نبود، بلکه پیامد مستقیم اقدامات غیرقانونی علیه تأسیسات تحت پادمان ایران بود. هیچ ملت مسئولی زمانی که زیرساختهای هستهای صرفاً صلحآمیز آن عمداً هدف قرار گرفته، نمیتواند کار را به روال عادی ادامه دهد.
- چارچوب موجود موافقتنامه پادمانهای معاهده NPT میان ایران و آژانس ـ که برای شرایط عادی طراحی شده است ـ در عمل پاسخگوی وضعیت بیسابقهای که بر اثر اقدامات غیرقانونی ایالات متحده و اسرائیل ایجاد شده نیست. هیچ سابقهای از همکاری میان آژانس و یک دولت عضو در شرایطی که تأسیسات تحت پادمان آن به طور عمدی مورد حمله و آسیب قرار گرفته باشد وجود ندارد.
- بر همین اساس، ایران و آژانس وارد سلسله مذاکرات فشردهای با هدف ایجاد یک سازوکار جدید برای اجرای تعهدات پادمانی ایران و تضمین تداوم همکاری شدند. این مذاکرات بر پایه درک مشترک صورت گرفت که فعالیتهای پادمانی باید حفظ شود، در حالی که نگرانیهای امنیتی مشروع ایران نیز مورد توجه قرار گیرد.
- امروز، من و مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی دور نهایی مذاکرات را برای نهاییسازی تفاهم در خصوص نحوه اجرای تعهدات پادمانی ایران در پرتو تحولات ناشی از اقدامات غیرقانونی علیه تأسیسات هستهای ایران برگزار کردیم و موفق شدیم آن را نهایی کنیم.
- گامهای عملی توافقشده برای اجرای پادمانها به طور کامل با قانون مجلس شورای اسلامی ایران منطبق است؛ به نگرانیهای ایران میپردازد و چارچوبی برای استمرار همکاری فراهم میسازد. آنچه ما انجام دادهایم، در عین حال که حقوق مسلم ما را تضمین میکند، همکاری با آژانس را ذیل یک چارچوب توافقشده حفظ مینماید. این توافق یک سازوکار عملی برای همکاری برقرار میکند که هم شرایط استثنائی امنیتی ایران و هم الزامات فنی آژانس را بازتاب میدهد.
گروسی: گامی مهم در مسیر درست
رافائل گروسی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در پستی در X روز سهشنبه، این توافقنامه را «گامی مهم در مسیر درست» توصیف کرد.
گروسی در پست خود نوشت: «امروز در قاهره، با وزیر امور خارجه ایران ... در مورد روشهای عملی از سرگیری فعالیتهای بازرسی در ایران توافق شد.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
کاخ سفید روز سهشنبه اعلام کرد که دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، از حمله اسرائیل به اهداف حماس در قطر «بسیار ناراحت» است و به استیو ویتکاف، یکی از دستیاران ارشد خود، دستور داده بوده تا به قطر در مورد حمله قریبالوقوع هشدار دهد.
حماس، مسئول حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به جنوب اسرائیل از غزه، اعلام کرد که پنج نفر از اعضایش، از جمله پسر خلیل الحیه، رئیس تبعیدی حماس در غزه، در حمله اسرائیل در دوحه کشته شدهاند.
ایالات متحده قطر را به عنوان یک متحد قوی در خلیج فارس به حساب میآورد و به قطریها برای ایفای نقش میانجی در مذاکرات با هدف دستیابی به آتشبس در جنگ غزه تکیه کرده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، کارولین لیویت، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید، گفت که ارتش ایالات متحده صبح سهشنبه به دولت اطلاع داد که حمله اسرائیل قرار است انجام شود. او در پاسخ به این سوال که چه کسی به ارتش ایالات متحده اطلاع داده است، پاسخی نداد.
او گفت وقتی ترامپ از این موضوع مطلع شد، به ویتکاف، فرستاده ویژه ایالات متحده، دستور داد تا به قطر هشدار دهد که این حمله در راه است.
او گفت که پس از حمله، ترامپ هم با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، و هم با شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، امیر قطر، صحبت کرد.
او به رهبر قطر اطمینان داد که “چنین چیزی دیگر در خاک آنها اتفاق نخواهد افتاد.” او از این حمله به عنوان “حادثهای ناگوار” یاد کرد و گفت که ترامپ “احساس بسیار بدی” در مورد محل حمله دارد.
ایالات متحده در تلاش بوده است تا توافق آتشبس در ازای گروگانها را ترتیب دهد تا آزادی گروگانهای باقیمانده را تضمین کند و به دنبال طرحی برای غزه پس از جنگ باشد.
لیویت گفت: «بمباران یکجانبه در داخل قطر - یک کشور مستقل و متحد نزدیک ایالات متحده که با شجاعت تمام در کنار ما برای میانجیگری صلح ریسک میکند - اهداف اسرائیل یا آمریکا را پیش نمیبرد.»
او گفت: «با این حال، حذف حماس، که از بدبختی ساکنان غزه سود برده است، هدف ارزشمندی است. رئیسجمهور ترامپ بلافاصله به ویتکوف، فرستاده ویژه، دستور داد تا قطریها را از حمله قریبالوقوع مطلع کند، که او این کار را کرد.»
قطر ادعای آمریکا را تکذیب کرد
سخنگوی وزارت امور خارجه قطر در واکنش به اظهارات سخنگوی کاخ سفید اعلام کرد: اظهارات منتشر شده در مورد اطلاع رسانی قبلی به دولت قطر از حمله، نادرست است. تماس یک مقام آمریکایی همزمان با شنیدن صدای انفجارها صورت گرفت.
حماس: اسرائیل در ترور رهبران حماس شکست خورد
گروه حماس شامگاه سهشنبه در بیانیهای اعلام کرد حمله اسرائیل برای ترور رهبران این گروه شسکت خورده است.
در بیانیه حماس آمده است:
«تلاش مذبوحانه رژیم صهیونیستی برای ترور هیأت مذاکرهکننده حماس در پایتخت قطر، یک جنایت فجیع، تجاوز آشکار و نقض صریح همه قوانین بینالمللی است.
این جنایت، تعرضی به حاکمیت کشور قطر به شمار میآید؛ کشوری که به همراه مصر، نقش مهم و مسئولانهای در پیشبرد میانجیگری و تلاشها برای توقف تجاوز و دستیابی به توافق آتشبس و تبادل اسرا بر عهده دارد. این اقدام بار دیگر ماهیت جنایتکارانه اشغالگران و تمایل آن برای نابود کردن هر فرصتی جهت رسیدن به توافق را آشکار میکند.
ما تأکید میکنیم که دشمن در ترور برادرانمان در هیأت مذاکرهکننده شکست خورده است، در حالی که شماری از برادران شهید به جایگاه والای عزت و افتخار پیوستهاند.
آنان عبارتند از:
شهید جهاد لبد (ابو بلال) – مدیر دفتر خلیل الحیه
شهید همام الحیه (ابو یحیی) – فرزند خلیل الحیه
شهید عبدالله عبد الواحد (ابو خلیل) – محافظ
شهید مؤمن حسونه (ابو عمر) – محافظ
شهید احمد المملوک (ابو مالک) – محافظ»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
دفتر نخستوزیر اسرائیل اعلام کرد که روز سهشنبه، اسرائیل حملهای را علیه رهبری حماس در قطر انجام داده است.
یک مقام ارشد اسرائیلی به شبکه سیانان گفت که یکی از اهداف این حمله، خلیل الحیه، مذاکرهکننده ارشد حماس، بوده است.
این منبع نگفت که چه کسی هدف قرار گرفته است، اما رهبران حماس سالهاست که از پایتخت قطر به عنوان مقر فرماندهی خارج از غزه استفاده میکنند.
روز دوشنبه، خلیل الحیه، مذاکرهکننده ارشد حماس، با شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخستوزیر قطر، در دوحه دیدار کرد.
اندکی پس از انفجار در قطر، ارتش اسرائیل بیانیهای صادر کرد و اعلام نمود که در عملیاتی مشترک با آژانس امنیتی شینبت، «رهبری ارشد» حماس را با «حملهای دقیق» هدف قرار داده است.
ارتش اسرائیل: حمله دقیقی را علیه رهبری حماس انجام دادیم
ارتش اسرائیل در توئیتی ضمن تایید حمله به دوحه، اعلام کرد حمله دقیقی را علیه رهبری ارشد سازمان حماس انجام داده است.
ارتش اسرائیل در توئیت خود نوشته: «سالهاست که این اعضای رهبری حماس عملیات این سازمان تروریستی را رهبری میکنند، مستقیماً مسئول قتل عام وحشیانه ۷ اکتبر هستند و جنگ علیه کشور اسرائیل را سازماندهی و مدیریت میکنند.»
در ادامه توئیت آمده است: «پیش از این حمله، اقداماتی برای کاهش آسیب به غیرنظامیان، از جمله استفاده از مهمات دقیق و اطلاعات بیشتر، انجام شد. ارتش اسرائیل و ارتش اسرائیل با قاطعیت به عملیات خود برای شکست دادن سازمان تروریستی حماس که مسئول قتل عام ۷ اکتبر است، ادامه خواهند داد.»
خلیل الحیه، رهبر حماس، یکی از اهداف عملیات بود
جروزالم پست گزارش داده که ارتش اسرائیل و شین بت روز سهشنبه حمله به رهبری حماس در دوحه، قطر را تأیید کردند.
یک مقام اسرائیلی در گفتگو با جروزالم پست، تأیید کرد که خلیل الحیه، رهبر حماس، یکی از اهداف این عملیات بوده است. اما مرگ او هنوز تأیید نشده است.
مقامات اسرائیلی به جروزالم پست گفتند که ایالات متحده از قبل از این حمله مطلع بوده و به آن چراغ سبز نشان داده است.
به گفته ارتش و شین بت، اقدامات ویژهای برای جلوگیری از آسیب دیدن کسی غیر از رهبران ارشد حماس، بر اساس اطلاعات دقیق و مهمات، انجام شده است.
هنوز هیچ اشارهای به خالد مشعل، که سالها پیش رهبر سابق حماس بود و همچنان نمادی از این گروه است، نشده است.
در ژوئیه ۲۰۲۴، موساد، اسماعیل هنیه را در تهران، در زمانی که او به شدت درگیر مذاکرات بود، ترور کرد.
این حمله همچنین غیرمعمول بود زیرا آشکارا توسط نیروی هوایی و شین بت انجام شد. معمولاً موساد مسئول ترورهای خارج از اسرائیل، مانند ترور هنیه، است.
با این حال، موساد توانسته روابط بهتری با قطر حفظ کند، به طوری که ممکن است تصمیمی برای دور نگه داشتن آنها از این عملیات گرفته شده باشد.
بیانیه وزارت خارجه قطر درباره حمله اسرائیل به دوحه
وزارت خارجه قطر اعلام کرد حمله بزدلانه اسرائیل به اقامتگاههای شماری از اعضای دفتر سیاسی حماس در دوحه را محکوم میکند.
این وزارتخانه تأکید کرده که این اقدام مجرمانه نقض تمامی قوانین بینالمللی و تهدیدی جدی برای امنیت و سلامت شهروندان قطری و خارجیهای مقیم این کشور است.
قطر این تجاوز را به شدت محکوم و اعلام کرد که در برابر این رفتار بیملاحظه اسرائیل، هیچگونه تسامحی نشان نخواهد داد.
این کشور همچنین تأکید کرد که هرگونه اقدامی که امنیت و حاکمیت آن را هدف قرار دهد، بیجواب نخواهد ماند.
وزارت خارجه قطر اعلام کرد تحقیقات در بالاترین سطح ادامه دارد و جزئیات بیشتر به محض تکمیل شدن، اطلاعرسانی خواهد شد.
اسرائیل در دوحه اقدام به ترور مقامات حماس کرد
باراک راوید / اکسیوس
دو مقام اسرائیلی به اکسیوس گفتند که اسرائیل روز سهشنبه حمله هوایی را برای ترور مقامات حماس در دوحه انجام داد.
چرا این موضوع مهم است: اقدام به ترور در پایتخت قطر در بحبوحه تلاشهای مجدد ایالات متحده برای دستیابی به توافق آتشبس و گروگانگیری غزه بین اسرائیل و حماس صورت میگیرد.
قطر، متحد کلیدی ایالات متحده، از زمان حملات ۷ اکتبر، میانجی اصلی در این تلاشها بوده است.
خبرساز: نخستوزیر قطر روز دوشنبه با رهبران حماس در دوحه دیدار کرد و آنها را تحت فشار قرار داد تا پیشنهاد جدید ایالات متحده را بپذیرند.
این حمله زمانی رخ داد که رهبران حماس برای بحث در مورد پیشنهاد دولت ترامپ ملاقات کردند.
آنچه آنها میگویند: ارتش اسرائیل و سرویس اطلاعاتی شین بت در بیانیهای اعلام کردند: “نیروی هوایی اسرائیل حمله دقیقی را علیه رهبران حماس که در حملات تروریستی علیه اسرائیل دست داشتند و مستقیماً مسئول حملات ۷ اکتبر هستند، انجام داد.”
وزارت امور خارجه قطر این حمله را «بیملاحظه» و «بزدلانه» خواند، زیرا «ساختمانهای مسکونی محل سکونت چندین عضو دفتر سیاسی حماس را هدف قرار داده بود.»
این وزارتخانه در بیانیهای اعلام کرد: «این حمله جنایتکارانه نقض آشکار همه قوانین و هنجارهای بینالمللی است و تهدیدی جدی برای امنیت و سلامت قطریها و ساکنان قطر محسوب میشود.»
این وزارتخانه تأکید میکند که نیروهای امنیتی، دفاع مدنی و مقامات مربوطه بلافاصله رسیدگی به این حادثه و اتخاذ اقدامات لازم برای مهار پیامدهای آن و تضمین امنیت ساکنان و مناطق اطراف را آغاز کردهاند.
این وزارتخانه افزود که «تحقیقات در بالاترین سطح در حال انجام است.»
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز: «کِی.پی. شارما اولی» نخستوزیر نپال روز سهشنبه در حالی استعفا داد که معترضان ضد فساد با نقض مقررات منع آمد و شد نامحدود با پلیس درگیر شدند. روز گذشته (دوشنبه ۸ سپتامبر) در پی اعتراضات خشونتباری که بر اثر ممنوعیت شبکههای اجتماعی آغاز شده بود، ۱۹ نفر کشته شدند.
دولت شارما اولی پس از شدت گرفتن اعتراضها در روز دوشنبه، ممنوعیت استفاده از شبکههای اجتماعی را لغو کرد. در آن روز، پلیس برای مقابله با معترضان که قصد یورش به پارلمان را داشتند، از گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی استفاده کرد. در جریان ناآرامیها ۱۹ نفر کشته و بیش از ۱۰۰ نفر زخمی شدند.
اما اعتراضات روز سهشنبه فروکش نکرد و همین امر اولی را وادار به استعفا کرد؛ اقدامی که نپال را بار دیگر وارد بحران سیاسی تازهای ساخت.
این ناآرامیها شدیدترین موج خشونت در چند دهه اخیر در این کشور فقیر هیمالیایی است که میان هند و چین قرار دارد و از زمان اعتراضات منجر به لغو نظام پادشاهی در سال ۲۰۰۸ تاکنون با بیثباتی سیاسی و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکند.
اولی در نامه استعفای خود خطاب به «رامچاندرا پائودل» رئیسجمهور نپال نوشت: «با توجه به وضعیت نامساعد کشور، از امروز استعفا میدهم تا راهحلی برای مشکل فراهم شود و این مسئله طبق قانون اساسی از مسیر سیاسی حلوفصل گردد.»
یکی از مشاوران رئیسجمهور به رویترز گفت که استعفا پذیرفته شده و رئیسجمهور «روند و گفتوگوها برای انتخاب یک رهبر جدید» را آغاز کرده است.
ارتش نپال نیز در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس از مردم خواست «خویشتنداری نشان دهند» چرا که استعفای اولی پذیرفته شده است.
اولی ۷۳ ساله، در ژوئیه سال گذشته برای چهارمین دوره به عنوان چهاردهمین نخستوزیر نپال از سال ۲۰۰۸ تاکنون سوگند یاد کرده بود. دو نفر از اعضای کابینهاش نیز اواخر دوشنبه شب اعلام استعفا کردند و گفتند که از نظر اخلاقی نمیتوانند ادامه کار دهند.
او صبح سهشنبه نشستی با حضور همه احزاب سیاسی تشکیل داده و گفته بود که خشونت به نفع کشور نیست و «ما باید از طریق گفتوگوی مسالمتآمیز برای هر مشکلی راهحل بیابیم».
اولی همچنین اظهار داشت که از وقایع خشونتآمیز متأثر است و آنها را ناشی از «نفوذ مراکز خودخواه مختلف» دانست. او اما بهطور مستقیم به شکایت معترضان درباره فساد پاسخ نداد.
با این حال خشم عمومی علیه دولت همچنان ادامه یافت. معترضان در برابر ساختمان پارلمان و نقاط دیگر کاتماندو تجمع کردند و مقررات منع آمد و شد نامحدود را زیر پا گذاشتند.
معترضان در برخی از جادهها لاستیک آتش زدند، به سمت نیروهای پلیس ضد شورش سنگ پرتاب کردند و آنها را در خیابانهای باریک تعقیب کردند، در حالی که برخی نظارهگر بودند و از درگیریها با تلفنهای همراه خود فیلم میگرفتند.
شاهدان همچنین گفتند که معترضان خانه برخی سیاستمداران در کاتماندو را به آتش کشیدند. رسانههای محلی گزارش دادند که برخی وزیران با بالگردهای ارتش از مناطق ناامن خارج شدند. رویترز نتوانست این گزارشها را فوراً تأیید کند.
تعطیلی فرودگاه اصلی
اداره هوانوردی غیرنظامی نپال اعلام کرد فرودگاه کاتماندو – مهمترین دروازه بینالمللی کشور – بلافاصله تعطیل شد، زیرا دود ناشی از آتشسوزیهای اطراف که توسط معترضان ایجاد شده بود، میتوانست ایمنی هواپیماها را به خطر اندازد.
یکی از معترضان به نام «رابین شرشتا» به تلویزیون رویترز گفت: «ما هنوز اینجا ایستادهایم برای آیندهمان... ما کشوری عاری از فساد میخواهیم تا همه بتوانند به راحتی به آموزش، بیمارستانها، خدمات درمانی... و آیندهای روشن دسترسی داشته باشند.»
سازماندهندگان اعتراضات که به شهرهای دیگر نپال نیز گسترش یافتهاند، این حرکت را «تظاهرات نسل Z» توصیف کردهاند که از خشم گسترده جوانان نسبت به ناتوانی دولت در مقابله با فساد و ایجاد فرصتهای اقتصادی ناشی میشود.
یکی از معترضان در ایمیلی به رویترز نوشت: «این اعتراض در درجه نخست علیه فساد گسترده در دولت بود.» او خود را «یک شهروند نگران نپالی» معرفی کرده است.
جوانان نپالی در شبکههای اجتماعی درباره «زندگیهای پرزرقوبرق خانوادهها و فرزندان سیاستمداران و کارمندان فاسد» مطالبی منتشر کرده بودند و دولت در پاسخ، دسترسی به شبکههای اجتماعی را مسدود کرد.
هند، همسایه نپال که صدها هزار کارگر مهاجر نپالی در آن مشغول به کارند، ابراز امیدواری کرد همه طرفها خویشتنداری نشان دهند و از طریق گفتوگو مسائل را حل کنند.
همچنین سفارتخانههای استرالیا، فنلاند، فرانسه، ژاپن، کره جنوبی، بریتانیا، نروژ، آلمان و ایالات متحده در بیانیه مشترکی در نپال از همه طرفها خواستند حداکثر خویشتنداری را به خرج دهند، از تشدید بیشتر بحران بپرهیزند و از حقوق اساسی مردم حفاظت کنند.
دولت اولی هفته گذشته با این استدلال که برخی پلتفرمهای اجتماعی حاضر به ثبت رسمی در نپال نشدهاند، دسترسی به چندین شبکه را مسدود کرده بود.
منتقدان گفتند این اقدام تلاشی برای سرکوب آزادی بیان است؛ اتهامی که دولت رد میکند و مدعی است هدف از این محدودیتها جلوگیری از سوءاستفاده شبکههای اجتماعی برای انتشار اطلاعات نادرست، کلاهبرداری و سایر نگرانیها بوده است.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
سارا سبزی / هممیهن
بعد از ۱۴ سال قرار است دوباره نظام آموزش رسمی در ایران تغییر کند؛ اینبار بهواسطه طرح جدید مجلس برای اجباریشدن پیشدبستانی، آغاز آموزش رسمی از پنج سالگی و البته بازگشت به دوره پنج سالهشدن مقطع دبستان. این طرح هنوز در کمیسیون آموزش مجلس است و گفتههای رسمی رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک نشان از همراهی آنها با این طرح دارد. حالا نظام آموزش رسمی ایران در حال تجربه سومین دوره از تغییرات سالهای آموزشی بعد از انقلاب است و کارشناسان حوزه آموزش تاکید میکنند این مسیر نمیتواند ناکارآمدی نظام آموزش را جبران کند.
درحالحاضر فقط ۴۷ درصد کودکان در گروه سنی پنجساله به پیشدبستانی میروند و ۸۲ درصد پوشش پیشدبستانی در ایران، کاملاً خصوصی است. این اعداد، آخرین وضعیت پوشش تحصیلی پیشدبستانیها را در ایران نشان میدهد؛ پوششی که زمانی قرار بود به صددرصد نزدیک و کاملاً رایگان شود اما در روندی نزولی از دهه ۵۰ بهبعد، غیر از دورههایی خاص، همواره رو به کاهش بوده است، بهویژه بعد از تشکیل سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک که قرار بود تحصیل کودکان در دوره پیشدبستانی را بیشتر کند اما با خصوصیکردن این مراکز، عملاً بیشتر کودکان مناطق محروم و کمتربرخوردار را از این دوره حذف کرد.
سپیده، معلم ریاضی سوم دبستان در یکی از مدارس غیرانتفاعی تهران است و تجربه کار با کودکان در این مدارس به او نشان داده که دوره پنجساله برای دانشآموزان مناسبتر است: «بهنظر میرسد تا کلاس پنجم تقسیمبندی منطقیتری بود از نظر بلوغ بچهها. ما تصور میکردیم پسرها دیرتر بالغ میشوند اما در عمل دانشآموزان پسر کلاسهای ششم، تفاوت بیشتری با دانشآموزان سالهای پایینتر دارند و وارد دوره بلوغ میشوند و بهدلیل مسائل متفاوتی که دارند، از دانشآموزان دیگر جدا میافتند.
این مسئله در دانشآموزان دختر شدیدتر است چون زودتر بالغ میشوند. بههمیندلیل سیستم کلاس پنجم و ورود به دوران نوجوانی از ابتدای دوره راهنمایی منطقیتر است. میدانم که اجرای این طرح هزینههایی دارد اما احتمالاً برای دانشآموزان نتیجه بهتری خواهد داشت. بهدلیل همین تفاوت در سن بلوغ، ساعت تفریح دانشآموزان را هم متفاوت در نظر گرفتهاند.»
پیشدبستانی در مدرسهای که او تدریس میکند اجباری است و تفاوت یادگیری آنها با دانشآموزان دیگر از نگاه او واضحتر است. او میگوید، دانشآموزانی که شرایط مالی بهتری دارند، حضور در مقطع پیشدبستانی به آنها تجربیات بیشتری داده است، اما کودکانی که به امکانات آموزشی کمتری دسترسی دارند، ممکن است در کلاس اول دبستان با مسائل اولیه مثل نام رنگها هم آشنا نباشند: «زمانیکه در سازمانهای غیرانتفاعی فعالیت میکردم، سعی میکردیم حتماً دوره پیشدبستانی را برای کودکان برگزار کنیم؛ چون برای دانشآموزان محبوب بود و از آن استقبال میکردند. ایندوره بهشرط آموزش مهارتهای کاربردی، برای کودک مفید است.»
او توضیح میدهد که برای یادگیری دروسی مثل ریاضی در دبستان و مقاطع بالاتر، یک نظام فکری در نظر گرفته شده است و احتمالاً اگر کتابها را تغییر دهند، معلمان هم مجبور میشوند شیوههای تدریس را تغییر دهند که در اینصورت آموزشهای مقطع ششم، به اول راهنمایی منتقل میشود.
۵۸ سال تغییر نظام آموزش رسمی
تغییر اساسی و بنیادین مقاطع تحصیلی به سبک آموزش فعلی، در سال ۱۳۴۶ آغاز شد و نظام آموزشی ۶ ـ ۶ یعنی دو دوره ابتدایی و متوسطه به ۵ ـ ۳ ـ ۴ یعنی پنج سال ابتدایی، سه سال راهنمایی و چهار سال متوسطه تبدیل شد. این نوع نظام آموزشی پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۰ در مدارس کشور اجرا شد اما از این سال بهبعد، شورای عالی آموزشوپرورش تصمیم گرفت دوره پیشدانشگاهی را از دوره متوسطه جدا کند.
در این نظام آموزشی جدید که به «نظام جدید» معروف شد، دانشآموزان پنج سال ابتدایی، سهسال راهنمایی، سهسال تا دیپلم و یکسال دوره پیشدانشگاهی را پشتسر میگذاشتند تا بعد از آن وارد دانشگاه شوند. در طرح نظام جدید، دانشآموزان برای ورود به دوره پیشدانشگاهی باید آزمون جداگانهای میدادند و در صورت قبولی در آن، میتوانستند در این دوره شرکت و بعد در کنکور سراسری ثبتنام کنند. پس از گذشت چندسال و کاهش جمعیت داوطلبان دانشگاهی، امتحان ورود به پیشدانشگاهی برداشته شد و دانشآموزان پس از دیپلم و در صورت علاقه، میتوانستند در این دوره هم شرکت کنند.
در سال ۱۳۸۲ دوره متوسطه از ترمی- واحدی به سال ـ واحدی تبدیل شد و ششسال بعد از آن، اولین خبرها از تصمیم برای تغییر نظام آموزشی به دو دوره ششساله ابتدایی و راهنمایی به گوش رسید. اما این طرح هم پس از گذشت مدت کوتاهی تغییر کرد و اعلام شد که نظام آموزشی به سه دوره ۶-۳-۳ تبدیل میشود.
یعنی ششسال ابتدایی، سهسال راهنمایی و سهسال متوسطه. در سال ۱۳۸۹ بار دیگر مراکز پیشدانشگاهی که در سال ۱۳۸۳ از مدارس متوسطه جدا شده بودند، به دوره متوسطه متصل شدند و در آذرماه ۱۳۹۰ و با تصویب سند تحول بنیادین دوره آموزشوپرورش به دو دوره؛ ششساله ابتدایی و دوره ششساله متوسطه تغییر پیدا کرد. در اینسند دوره ابتدایی، به دو دوره سهساله اول و سهساله دوم و دوره متوسطه به دوره سهساله اول و سهساله دوم تقسیم شد.
حالا بعد از گذشت ۱۴ سال، دوباره مجلس طرحی برای تغییر نظام آموزشی مطرح کرده و پای اجباریشدن پیشدبستانی بهمیان آمده است. علیرضا منادی، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، ۲۶ مردادماه امسال اعلام کرد، طرحی در مجلس در حال بررسی است که آموزش رسمی از پنج سالگی آغاز شود و ۱۲ سال ادامه پیدا کند. در این طرح، کودکان یکسال زودتر وارد فضای آموزشوپرورش میشوند و درنتیجه یکسال هم زودتر وارد بازار کار خواهند شد. به اعتقاد او، پنج سالگی بهترین سن آموزشهای پیشدبستانی است و کیفیت آموزش را بالا میبرد. این طرح، در حال تصویب در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس است و بهزودی در صحن علی مجلس بررسی میشود.
تا امروز واکنش سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک به این طرح مثبت بوده است؛ چون حمیدرضا شیخالاسلام، رئیس این سازمان هفته گذشته اعلام کرد که این سازمان با طرح کمیسیون آموزش مجلس موافق است، اما باید بهدقت در مجلس بررسی شود. او گفته بود: «جلسات متعددی با مرکز پژوهشها و کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس داشتیم ولی قطعاً قانونی را بههمت نمایندگان مجلس مصوب خواهیم کرد که انتفاع آن ویژه اولیاء، نوآموزان و موسسان باشد. قاعدتاً پیشدبستانی باید اجباری شود البته این را که میگویم متقن نیست، باید ببینیم مجلس چهچیزی را تصویب میکند.»
نرگس ملکزاده
تغییرات شتابزده
واکنشهای کارشناسان آموزشوپرورش به این طرح تا امروز چندان مثبت نبوده است؛ چون ناکارآمدی نظام آموزشوپرورش را در جایی بهغیر از تغییرات سالهای آموزش رسمی میبینند. نرگس ملکزاده، معلم و کارشناس آموزش میگوید که ایده اجباریشدن پیشدبستانی و آغاز آموزش رسمی از پنجسالگی، در ظاهر میتواند نقطهعطفی در نظام آموزشی ایران باشد و فرصتی برای کاهش فاصلههای یادگیری و آمادهسازی کودکان برای ورود به دبستان؛ چون واقعیت این است که بخش قابلتوجهی از کودکان مناطق شهری و خانوادههای توانمند سالهاست پیشدبستانی را تجربه میکنند، درحالیکه همسالانشان در روستاها و مناطق محروم، بدون هیچ تجربه آموزشی وارد پایه اول میشوند.
همین تفاوت، آغازگر شکاف آموزشی است که تا سالها بعد باقی میماند. بنابراین اگر این طرح بهدرستی اجرا شود، میتواند به برقراری نوعی توازن و عدالت آموزشی منجر شود. بااینحال از نگاه او همچنان پرسشهایی بنیادین باقی میماند: «آیا آموزشوپرورش زیرساخت اجرای چنین طرحی را دارد؟ آیا معلمانی که باید کودکان پنجساله را آموزش دهند، آموزشدیده و متخصصاند؟ آیا فضاهای آموزشی برای پذیرش این حجم جدید از دانشآموزان آماده است؟ اگر پاسخ به این پرسشها منفی باشد، اجباریکردن پیشدبستانی میتواند بیش از آنکه عدالتآفرین باشد، به عاملی برای بازتولید نابرابری تبدیل شود؛ چراکه در برخی مناطق امکانات کافی وجود دارد و در برخی دیگر، تنها اسم «پیشدبستانی» باقی خواهد ماند.»
به گفته او مسئله مهمتر به شیوه تصمیمگیری در نظام آموزشی بازمیگردد؛ چون نظام آموزشی ایران طی دهههای اخیر گرفتار چرخهای از تغییرات پیدرپی و شتابزده بوده است: «هر ۱۰ تا ۱۵سال یکبار، طرحی کلان معرفی میشود که قرار است ساختار آموزش را متحول کند: یکبار نظام ۵-۳-۴، بار دیگر حذف و بازگشت پیشدانشگاهی، امروز هم تغییر سن ورود به مدرسه. این تغییرات معمولاً نه بر پایه پژوهشهای میدانی و دادههای دقیق، بلکه بیشتر براساس تصمیمهای مقطعی و فضای سیاسی یا مدیریتی آن زمان اتخاذ میشوند.
نتیجه چنین روندی چیزی جز بیثباتی، سردرگمی و هدررفت منابع نیست. در این میان، بیشترین فشار بر دوش معلمان و مدارس میافتد. آنها باید در کوتاهترین زمان، خود را با تغییرات تازه هماهنگ کنند؛ کتابهای جدید، روشهای جدید و گروههای سنی متفاوت. تجربه نشانداده است که این فشارها اغلب بدون پشتیبانی کافی اعمال میشود. نه بازآموزی گستردهای برای معلمان در نظر گرفته میشود، نه فضای آموزشی متناسبی فراهم میآید و نه بودجه لازم اختصاص مییابد. در چنین شرایطی، هر تصمیم بزرگ، بهجای آنکه زمینهساز تحول باشد، به یک معضل تازه تبدیل میشود.»
ملکزاده اعتقاد دارد که عدالت آموزشی، مفهومی گستردهتر از صرفاً اجبارکردن یکسال آموزشی است؛ چون عدالت یعنی همه کودکان، فارغ از موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقتصادی خانواده، به فرصتهای برابر برای یادگیری باکیفیت دسترسی داشته باشند. این امر نیازمند برنامهریزی بلندمدت، سرمایهگذاری جدی در تربیت معلم متخصص، تأمین فضاهای آموزشی استاندارد و تضمین کیفیت در سراسر کشور است: «اجبار بدون این مقدمات، میتواند تنها به یک تفاوت ظاهری منجر شود؛ دانشآموز شهری در کلاس مجهز با مربی حرفهای درس بخواند و دانشآموز روستایی در فضایی نامناسب با آموزش حداقلی وقت بگذراند.
پیشدبستانی اجباری میتواند فرصتی تاریخی برای نزدیکترشدن به عدالت آموزشی باشد، اما بهشرط آنکه در دام تصمیمات شتابزده و بیبرنامه گرفتار نشود. آموزشوپرورش به تصمیمهایی پایدار، کارشناسیشده و همراه با نقشه راه نیاز دارد؛ نه تغییرات مقطعی و آزمون و خطا. آینده کودکان، عرصه تجربهگری نیست؛ سرمایهای ملی است که تنها با نگاه بلندمدت، پژوهشمحور و عادلانه میتوان از آن پاسداری کرد.»
محمد داوری
راهکار، تغییر نظام آموزشی نیست
طراحانی که ۱۴ سال پیش ششسالهشدن مقطع دبستان را کلید زدند، روی نهادینهشدن مفاهیم دوره ابتدایی تاکید میکردند و با دلایل آموزشی از طرح خود دفاع میکردند. نقد کارشناسان آموزش به این طرح هم به همین نگاه یکجانبه و صرفاً آموزشی بود. محمد داوری، سخنگوی سازمان معلمان میگوید، طرح ششسالهشدن مقطع دبستان به اهدافاش نرسید و مطرحکردن اضافهشدن پیشدبستانی و حذف پایه ششم مثل زمانی که آن را اجرا کردند، عجولانه است: «ظرف ششماه برای پایه ششم محتوا و برنامه نوشتند و بعد دچار چالش شدند؛ نمونه آن همزمانی با دوران بلوغ دانشآموزان بود. این دوره نمیتواند با پایههای قبل از آن در یکمقطع قرار گیرد. چالش بعدی، تامین ساختمان بود؛ چون بعد از تفکیک دورهها برای مدارس سخت بود که بتوانند دو دوره را از هم تفکیک کنند و در بیشتر مدارس، دورههای اول و دوم در یک مدرسه بودند.»
داوری از تفاوت رشدی پایه اول و ششم میگوید و توضیح میدهد که حضور این دانشآموزان در یک مدرسه، آنها را دچار چالشهای روابط اجتماعی میکند: «موضوع عدالت آموزشی، وسیعتر از این است که با افزودن پیشدبستانی و تعجیل در سن ورود به مدرسه بتوان به آن پرداخت. علاوه بر این، با اجرای طرح جدید، چالش نیروی انسانی هم مطرح میشود. آیا نیروی انسانی مورد نیاز و فرصتی برای تربیت آن، وجود دارد؟»
تغییرات نظامهای آموزشی کارآمد بوده است؟ سخنگوی سازمان معلمان میگوی، بهنظر میرسد اهداف مورد تغییر قبلی نظام آموزشی، تحقق پیدا نکرده و ششسالهشدن این دوره و تفاوت سنی و رشدی کودکان در این مقطع، باعشده از نظر اجتماعی کارکرد تربیتی نداشته باشد: «علوم روانشناسی و تربیت اجتماعی میگوید، ترکیب دورهها باید بهشکلی در نظر گرفته شود که دانشآموزان از نظر بلوغ اجتماعی و یادگیری، سنخیت داشته باشند. نبود این سنخیت باعث شد اهدافآموزشی و تربیتی ششسالهشدن مقطع ابتدایی محقق نشود. با یک نگاه ساده، در یک مدرسه ابتدایی هم این نبود سنخیت را میبینیم. معلمان هم وقتی با دانشآموزان هفتم روبهرو میشوند، از نظر تسلط آنها به مفاهیم آموزشی دوره ابتدایی بهشدت گلهمندند. درمجموع بهنظر میرسد اهداف موردنظر تدوینکنندگان محقق نشده است.»
سخنگوی سازمان معلمان تاکید میکند که ناکارآمدی نظام آموزشی در ایران سالهاست از سوی کارشناسان با انتقاد روبهرو است و در این شرایط تغییر سالهای نظام آموزشی، مهمترین راهکار نیست: «این تغییرات که اولویت مباحث کارشناسی نیست، بهغیر از سردرگمی و پریشانی برای خانوادهها و دانشآموزان، نتیجه دیگری ندارد. اگر بهدنبال کارآمدی نظام آموزشی هستیم، باید از جای دیگری شروع کنیم؛ چون این ناکارآمدی دلایل ساختاری دارد.»
او آموزشوپرورش را متمرکز، حجیم و دستوری با دخالت نهادهای حاکمیتی غیرتخصصی، همراه با حاکمیت تفکرات ایدئولوژیک بر محتوا و مدیریت آموزشی توصیف میکند و میگوید، اگر کمیسیون آموزش مجلس میخواهد آموزشوپرورش را از ناکارآمدی خارج کند، باید فکری بهحال ساختار ناکارآمد و سیطره سیاست و ایدئولوژی بر یک دستگاه کاملاً تخصصی کند.
داوری درباره شروع آموزش رسمی از پنجسالگی میگوید، تصمیم برای اجرای این طرح باید مبنایی کارشناسی داشته باشد: «از سهمنظر باید ورود کودکان به مدرسه قبل از سن هفتسالگی را بررسی کرد؛ تغییرات نسلی، آمادهسازی دانشآموزان چندزبانه با زبان فارسی و آمادهسازی روانشناختی و اجتماعی کودکان برای ورود به مدرسه. هرکدام از این سههدف که دلیل اجرای شروع آموزش از سن پنجسالگی باشد، باید قبل از اجرا بررسی شود»
رسمیشدن آموزش پیشدبستانی بدون استراتژی
آذرماه سال گذشته رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش، در یک نشست از پژوهشی در آمریکا گفت که نشان میدهد پیامدهای محتمل محرومیت از دوره پیشدبستانی در کودکانی که در معرض خطرند ـ یعنی در مناطق کمتربرخوردارتر مثل حاشیه شهرها و... که فقر چندجانبه دارند، زندگی میکنند ـ و امکان حضور در پیش دبستانی را ندارند، در مقایسه با کودکان همین مناطق که تجربه پیشدبستانی دارند، قابلتوجه است. ۲۵ درصد احتمال افتتحصیلی و ترکتحصیل در آنها بیشتر است و احتمال اینکه اصلاً به دانشگاه راه پیدا نکنند، ۶۰ درصد بیشتر از کودکانی است که به پیشدبستانی رفتهاند و ۷۰ درصد احتمال بیشتری وجود دارد که بهدلیل ارتکابجرم دستگیر شوند.
حجتالله طالبیانبروجنی، کارشناس آموزشوپرورش هم میگوید، ممکن است در نگاه اول شروع آموزش رسمی از پنجسالگی، فرصتی برای افزایش مدتزمان یادگیری کودکان تلقی شود، اما واقعیت این است که چنین تغییری بدون در نظر گرفتن ابعاد روانشناسی رشد و زیرساختهای لازم، میتواند تبعات منفی جدی بههمراه داشته باشد.
روانشناسان تربیتی ازجمله پیاژه، تاکید دارند که در این سنین، کودک هنوز در مرحله رشد پیشعملیاتی است و نیاز اصلی او تجربههای عاطفی، اجتماعی، حرکتی و بازیمحور است، نه ورود به فضای رسمی و ساختارمند آموزش. او اعتقاد دارد که هنوز استراتژی روشنی برای «رسمیشدن آموزش پیشدبستانی» در ایران تعریف نشده است: «اگر قرار باشد محتوای آموزشی کلاس اول ابتدایی به دوره پیشدبستانی منتقل شود، این امر بهطور جدی برای رشد عاطفی، ذهنی و اجتماعی کودکان، خطرناک و مضر خواهد بود.
در مقابل، اگر بخواهیم با تکیه بر روانشناسی رشد و اصول علمی آموزش، این دوره را طراحی کنیم، موفقیت آن مشروط به چند پیشنیاز اساسی است: وجود مربیان آموزشدیده در حوزه تربیت کودک، فضاها و تجهیزات متناسب با نیازهای این گروه سنی (و نه صرفاً کلاس درس رسمی)، همچنین برنامه و محتوای آموزشی متناسب با ویژگیهای رشدی کودکان؛ چون هر نوع ضعف در تامین این پیشنیازها، عملاً میتواند به قربانیشدن نسلی از دانشآموزان منجر شود و آموزش رسمی را از همان ابتدا به تجربهای پرچالش و نابرابر برای کودکان بدل کند؛ بههمیندلیل تصمیمگیری در این زمینه باید مبتنی بر مطالعات عمیق، اجماع کارشناسی و نگاه بلندمدت باشد، نه براساس تصمیمهای آنی و مقطعی.»
طالبیانبروجنی میگوید، اجباریشدن پیشدبستانی در ظاهر میتواند یک گام بهسمت عدالت آموزشی باشد؛ چون بسیاری از خانوادهها بهدلیل هزینهها تاکنون از ثبتنام فرزند خود در ایندوره محروم ماندهاند. عدالت آموزشی بهمعنای فراهمکردن فرصتهای برابر یادگیری برای همه کودکان، فارغ از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانوادههاست. اما تحقق این عدالت در عمل، نیازمند رفع چند چالش جدی است: «درحالحاضر، دوره پیشدبستانی بیشتر در مراکز غیردولتی و خصوصی برگزار میشود که تازه زیر چتر سازمان تعلیم و تربیت ساماندهی شدهاند.
کیفیت این مراکز در شهرهای بزرگ، حتی از یک محله به محله دیگر، تفاوت چشمگیری دارد؛ از فضای آموزشی و امکانات گرفته تا محتوای درسی و مهارتهای تربیتی که به کودکان ارائه میشود. همین نابرابریها سبب چنددستگی کودکان در بدو ورود به دبستان شده و درنهایت اصل عدالت آموزشی را زیر سوال برده است. از این نگاه اجباریشدن پیشدبستانی بدون تدوین یک راهبرد روشن و جامع، نهتنها شکاف موجود را پر نمیکند، بلکه به چالشهای تازهای هم دامن میزند.
قانونگذار و مجری باید بهصراحت مشخص کنند که دقیقاً چرا بهدنبال چنین تغییری هستند؟ چه اهدافی را دنبال میکنند و چگونه میخواهند به آن برسند. در این مسیر، تعامل علمی و مشارکت واقعی میان همه متخصصان تعلیم و تربیت، با هر گرایش و طرز فکری، یک ضرورت غیرقابل چشمپوشی است.»
«تغییر در نظام آموزشی بهطور طبیعی فرآیندی پیچیده و پرچالش است و فشار مستقیم آن بر معلمان، مدیران و دانشآموزان وارد میشود.» این کارشناس آموزشوپرورش میگوید، تجربه تغییر یکباره نظام آموزشی با اضافهشدن پایه ششم نشان داد که این تحولات میتواند پیامدهای جدی داشته باشد: فاصله سنی معنادار میان دانشآموزان اول و ششم ابتدایی، ورود دبیران تخصصی به دوره ابتدایی بهدلیل تغییر مقطع، کمبود فضای آموزشی بهویژه در مدارس پنج کلاسه و مراکز استانها و حتی نیاز به استفاده از کانکسها، همگی نمونههایی از چالشهای عملی بودند. محتوای آموزشی نیز در سال اول اجرا، ظرف سه تا چهارماه تولید شد و در طول زمان بهتدریج اصلاح شد، اما هنوز بسیاری از آسیبها و نقاط بحرانی برطرف نشدهاند.
او اعتقاد دارد هر تغییر ساختاری جدید، بدون برنامهریزی دقیق و آمادهسازی زیرساختها میتواند دوباره چنین مشکلاتی را تکرار کند و حتی فشار و سردرگمی معلمان و دانشآموزان را افزایش دهد؛ چون اصلاحات در نظام آموزشی باید براساس مطالعات کارشناسی، ارزیابی دقیق تجربههای گذشته و فراهمکردن زیرساختهای لازم انجام شود تا کیفیت آموزش ارتقاء یابد و بیثباتی و آسیبهای تربیتی کاهش پیدا کند.
تاکید طالبیانبروجنی و کارشناسان حوزه آموزش این است که تکرار تغییرات ساختاری در نظام آموزشی، بهویژه در بازههای کوتاهمدت، میتواند نشانهای از بیثباتی در سیاستگذاری آموزشی باشد. بیثباتی باعث میشود خانوادهها، معلمان و مدیران مدارس نتوانند برنامهریزی بلندمدت انجام دهند و فرصت ارزیابی و اصلاح تجربههای قبلی از دست برود.
حالا او میگوید، یکی از مهمترین مؤلفههایی که سیاستگذاران آموزشی باید به آن توجه کنند، افزایش و تقویت اعتماد عمومی جامعه نسبت به نظام آموزشی و واحد اصلی آن، یعنی مدرسه است. همانطور که جان دیویی، فیلسوف و نظریهپرداز آموزشوپرورش، گفته است: «آموزش، ابزاری برای ایجاد جامعهای بهتر است و جامعهای که به مدرسه اعتماد ندارد، قادر به رشد نخواهد بود.
در سالهای اخیر و با شروع پاندمی کرونا، نظام آموزشی با مشکلات ترکتحصیل، افزایش تحصیل خصوصی و نابرابریهای آموزشی مواجه شده است. اگر برای این تغییر نتوان اعتماد عمومی جامعه را جلب و تقویت کرد، روند این چالشها با سرعت بیشتری پیش خواهد رفت و هر تغییر ساختاری، بهجای اصلاح، ممکن است بیثباتی و نارضایتی عمومی را تشدید کند.»
بروجنی در پاسخ به این پرسش که سیستم ۳-۳-۵-۱ برای نظام آموزشی فعلی ایران کارکردی خواهد داشت؟ میگوید: «هیچ ساختار عددی بهخودیخود ضامن کیفیت آموزش نیست. کارآمدی نظام آموزشی وابسته به سه رکن اصلی است: نیروی انسانی متخصص، فضا و تجهیزات متناسب، و منابع و محتوای آموزشی سازگار با نیازهای رشدی کودکان. تا زمانی که این سه رکن تقویت نشود، تغییر از ۳-۳-۶ به ۳-۳-۵-۱ تنها یک جابهجایی صوری است که همان مشکلات گذشته را در لباسی جدید بازتولید خواهد کرد. بنابراین بهجای تغییرات شتابزده در اعداد و سالهای تحصیلی، اولویت باید اصلاح عمیق محتوای آموزشی، تربیت معلم و تأمین زیرساختها باشد.
ساختار ۳-۳-۵-۱ در عمل شامل یکسال پیشدبستانی، پنجسال ابتدایی، سهسال متوسطه اول و سهسال متوسطه دوم است. اولین نکته مهم این است که مشخص شود چرا سیاستگذاران دنبال این تغییر هستند و کدام ضعفها در سیستم قبلی احصا و بهصورت کارشناسی مورد پژوهش قرار گرفتهاند که آنها را به این مدل جدید رسانده است؟ دوم اینکه، در راه دستیابی به اهداف متحولانه و بهبود، رهیافت و نحوه اجرای تغییر بسیار تعیینکننده است.
باتوجه به وضع فعلی سیستم آموزشی از نظر نیروی انسانی، فضا و تجهیزات و محتوای آموزشی مناسب، رسیدن به اهداف بهبود در این مقطع یکدور باطل است. برای مثال، ضعف مفرط و نتایج ضعیف دانشآموزان در آزمونهای بینالمللی مانند تیمز و پرلز در سالهای اخیر بسیار رسانهای شده است.
تازمانیکه روشن نباشد این تغییر جدید چگونه با هدف بهبود وضعیت در این استانداردها مرتبط است، نمیتوان درباره کارکرد و اقبال آن اظهارنظر دقیق کرد. بهعبارتی، این سوال شبیه سوالی است که از یک مربی فوتبال درباره انتخاب سیستمهای مختلف چیدمان بازیکنان پرسیده شود. مربی پاسخ جالبی به این پرسش داشت: «هیچکدام مهم نیستند و نسبت به دیگری برتری ندارند، مهم این است که ما پیروز شویم.» در نظام آموزشی نیز تا زمانی که اهداف، روشها و زیرساختها روشن و آماده نشده باشند، هیچ ساختار عددی و قالبی بهتنهایی تضمین موفقیت نخواهد بود. »
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
در حالیکه خیلیها معتقدند ترامپ و نتانیاهو در خلوت بر سر حمله نظامی دوباره به ایران توافق کردهاند و بعضی رسانهها نیز ادعا میکنند اسراییل تا حداکثر یک ماه دیگر یعنی سالروز حملات تروریستی ۷ اکتبر حماس به ایران حمله خواهد کرد؛ در آنطرف دنیا بحث درباره عملیات نظامی آمریکا در ونزوئلا و حتی سرنگونی نیکلاس مادورو داغ است. در این شرایط، شبکه فاکسنیوز به نقل از مقامات آمریکایی فاش کرد هدف از حملات آمریکا به کارتلهای مواد مخدر تحت فرمان نیکلاس مادورو، در حقیقت نابودی امپراطوری قاچاق مواد مخدر سپاه پاسداران و حزبالله لبنان است. سالهاست ردپای سپاه قدس و حزبالله لبنان و موتلفان سوری و یمنی آنها در قاچاق مواد مخدر، پولشویی، و حتی تولید مواد مخدر صنعتی مثل کاپتاگون به چشم میخورد. «برادران قاچاقچی» که احمدینژاد از آنها حرف میزد حالا ظاهرا به یک بازیگر بینالمللی بزرگ در پولشویی و تجارت سکس و مواد مخدر تبدیل شدهاند…
چشمانداز با مهدی مهدوی آزاد
مهمانان: شکریا برادوست - کامبیز غفوری
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز / اورشلیم، ۸ سپتامبر
دو فرد مسلح فلسطینی روز دوشنبه در یک ایستگاه اتوبوس در حومه اورشلیم به سوی مسافران آتش گشودند و شش نفر را کشتند. پلیس این حادثه را «حمله تروریستی» توصیف کرد که یکی از مرگبارترین حملات در این شهر طی سالهای اخیر بوده است.
تصاویر یک دوربین ثابت در محل حادثه نشان میدهد که مردم در حالی که صدای شلیک گلوله شنیده میشود، از اطراف اتوبوسی که در کنار جاده ایستاده بود، فرار میکنند. پلیس اسرائیل اعلام کرد که مهاجمان در محل حادثه توسط یک سرباز و یک غیرنظامی مسلح کشته شدند.
استر لوگاسی، یکی از مجروحان این حمله، از بیمارستان به تلویزیون اسرائیل گفت: «ناگهان صدای شلیکها شروع شد... احساس کردم که تا ابد میدوم. فکر میکردم که خواهم مرد.»
سرویس آمبولانس اسرائیل اعلام کرد که پنج نفر از قربانیان شامل یک مرد ۵۰ ساله، یک زن در دهه پنجاه زندگی و سه مرد در دهه سی زندگی بودند. همچنین گزارش شد که شش نفر دیگر با جراحات جدی ناشی از اصابت گلوله در وضعیت وخیمی به سر میبرند. پلیس اعلام کرد بیش از ۲۰ نفر در این حادثه زخمی شدند.
گیدئون سار، وزیر امور خارجه اسرائیل، بعداً اعلام کرد که نفر ششم نیز جان باخته و مهاجمان فلسطینیانی از کرانه باختری اشغالی اسرائیل بودند.
ارتش اسرائیل در بیانیهای در روز دوشنبه به نقل از رئیس ستاد کل، ایال زمیر، اعلام کرد که دستور بسته شدن کامل منطقهای که مهاجمان از آنجا آمده بودند، صادر شده است.
وزارت امور خارجه اسپانیا اعلام کرد یک شهروند اسپانیایی در میان کشتهشدگان بوده و این حمله را محکوم کرد. فرانسه، اتحادیه اروپا و امارات متحده عربی نیز بیانیههایی در محکومیت این حمله صادر کردند.
این تیراندازی در حالی رخ داد که نزدیک به دو سال از جنگ در غزه میگذرد، جایی که عملیات اسرائیل علیه گروه شبهنظامی حماس این منطقه را ویران کرده است. در کرانه باختری، فلسطینیان با محدودیتهای نظامی شدیدتر و افزایش حملات شهرکنشینان یهودی مواجه بودهاند.
اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل، ضمن اظهارنظر درباره این حمله گفت: «صبحی دردناک و دشوار. غیرنظامیان بیگناه، زنان، مردان و کودکان بهطور وحشیانهای با خونسردی در اتوبوسی در اورشلیم توسط تروریستهای پست و شرور کشته و زخمی شدند.»
محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، بیانیهای صادر کرد که در آن «هرگونه هدف قرار دادن غیرنظامیان فلسطینی و اسرائیلی» را محکوم کرد.
اما حماس از دو «رزمنده مقاومت» فلسطینی که به گفته این گروه این حمله را انجام دادهاند، تمجید کرد و جهاد اسلامی، یکی دیگر از گروههای شبهنظامی فلسطینی، نیز از این تیراندازی تمجید کرد. هیچ یک از این گروهها مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفتند.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در محل حادثه اعلام کرد که نیروهای اسرائیلی در حال تعقیب مظنونانی هستند که به مهاجمان کمک کردهاند.
پلیس اسرائیل اعلام کرد که دو مهاجم با خودرو به محل رسیده و در ایستگاه اتوبوس تقاطع راموت، منطقهای در اورشلیم که اسرائیل در جنگ ۱۹۶۷ آن را اشغال و بعداً ضمیمه کرد (اقدامی که سازمان ملل متحد و اکثر کشورها آن را به رسمیت نشناختهاند)، آتش گشودند.
چند قبضه اسلحه، مقداری مهمات و یک چاقو که توسط مهاجمان استفاده شده بود، در محل حادثه کشف شد و یک مظنون از اورشلیم شرقی که متهم به دست داشتن در این تیراندازی بود، بازداشت شد.
تصاویر رویترز نشاندهنده حضور گسترده پلیس در منطقه راموت پس از تیراندازی بود. سرویس آمبولانس اعلام کرد که یکی از امدادگران در محل گزارش داد که چندین قربانی روی جاده و پیادهرو افتاده بودند، برخی بیهوش.
ارتش اسرائیل اعلام کرد که سربازانی را به منطقه اعزام کرده است که به پلیس در جستجوی مظنونان کمک میکنند. سربازان همچنین در مناطقی از رامالله در کرانه باختری برای انجام بازجوییها و «خنثیسازی تروریسم» فعالیت میکردند.
از زمان آغاز جنگ غزه، چندین تیراندازی و چاقوکشی علیه غیرنظامیان و سربازان اسرائیلی در اسرائیل و کرانه باختری توسط فلسطینیان انجام شده است.
در اکتبر ۲۰۲۴، دو فلسطینی، یکی مسلح به اسلحه و دیگری با چاقو، ۷ نفر را در تلآویو کشتند. در نوامبر ۲۰۲۳، دو فرد مسلح فلسطینی ۳ نفر را در ایستگاه اتوبوسی در اورشلیم کشتند. سرویسهای امنیتی اسرائیل اعلام کردند که مهاجمان در تیراندازی اورشلیم به حماس مرتبط بودند.
در ژانویه ۲۰۲۳، یک فرد مسلح فلسطینی ۷ نفر را در کنیسهای در اورشلیم کشت.
به گفته مقامات بهداشتی غزه، از زمان آغاز جنگ در اکتبر ۲۰۲۳، بیش از ۶۴,۰۰۰ فلسطینی توسط ارتش اسرائیل در غزه کشته شدهاند. این جنگ پس از حمله تحت رهبری حماس به اسرائیل آغاز شد که طی آن حدود ۱,۲۰۰ نفر کشته و ۲۵۱ نفر به اسارت گرفته شدند، طبق آمار اسرائیل.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
عباس صالحی، وزیر فرهنگوارشاد ضمن تقدیر از تلاشهای نادره رضایی به عنوان معاون امور هنری وزیر، طی حکمی، محمدمهدی احمدی را با حفظ سمت، به عنوان سرپرست جدید این معاونت منصوب کرد.
خبرآنلاین به نقل از روابطعمومی وزارت فرهنگوارشاد گزارش داد، عباس صالحی، وزیر فرهنگوارشاد ضمن تقدیر از تلاشهای شبانهروزی نادره رضایی به عنوان معاون امور هنری وزیر، طی حکمی، محمدمهدی احمدی را با حفظ سمت، به عنوان سرپرست جدید این معاونت منصوب کرد.
محمدمهدی احمدی مشاور عالی وزیر و رئیس حوزه ریاست وزارت فرهنگ را برعهده دارد و قرار است تا تعیین معاون بعدی، به عنوان سرپرست معاونت هنری، امور مربوط به این معاونت را رسیدگی کند.
وزیر فرهنگ در حکم خود، از تلاشهای فراوان نادره رضایی در مدت زمان مسئولیت تشکر و تاکید کرد که فرایندهای آغاز شده در معاونت امور هنری در طول ماههای گذشته، با دقت توسط سرپرست این معاونت ادامه پیدا میکند.
مجوز کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی را نادره رضایی صادر کرده بود. اما با دخالت نهادهای امنیتی لغو شد. خانم رضایی به دلیل لغو این کنسرت، از مردم ایران و همایون شجریان عذرخواهی کرده بود. او گفته بود که «متاسفانه آنچه که قرار بود برای شادی مردم انجام شود به هر دلیلی محقق نشد، از مردم ایران و هنرمندان به خصوص جناب آقای همایون شجریان عذرخواهی میکنم.»
خبرگزاری تسنیم، نزدیک به سپاه پاسداران، از خانم رضایی به عنوان «معاون حاشیهساز وزیر فرهنگ» نام برده است. خبرگزاری فارس نیز از خانم رضایی به عنوان «مدیر نابلد برای دولت» و «حاشیهساز» نام برده بود.
احمد زیدآبادی: برکناری نادرۀ رضایی و یک سنّت امیدکُش!
دولتها بخصوص دولتهای متمایل به اصلاحطلبی یا اعتدالگرایی همین که به قدرت میرسند با نوعی ذوقزدگی برخی چهرههای متفاوت را به همکاری فرا میخوانند و به آنها وعده میدهند که اوضاع رو به تحول است.
پس از مدتی اما همین که وزیر یا معاونی از چارچوبهای فسیلشده کمی پا فراتر میگذارد یا عذرش خواسته میشود یا خود کنارهگیری را به صلاح خود میبیند.
به کارگیری زنده یاد احمد بورقانی در مقام معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در عهد ریاستجمهوری سید محمد خاتمی و وزارت سید عطاءالله مهاجرانی نمونۀ شاخصی از این داستان است که متأسفانه در دولت آقای پزشکیان هم تکرار شد!
نادرۀ رضایی معاون هنری وزارت ارشادِ دولت آقای پزشکیان هم فردی بود که تلاش میکرد در چارچوب آزادتری عمل کند، اما از چند ماه قبل آشکار شد که حضور او در این سمت دیری نخواهد پایید و او به زودی وادار به استعفا یا برکناری خواهد شد!
یک وضعیت تکرارشونده و ملالانگیز و امیدکُش که پایان و انتها ندارد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رسما تسلیم اوامر سعید_جلیلی و علیرضا_زاکانی شد و معاون هنری خود را برکنار کرد./راهبرد
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
خبرگزاری رویترز
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل روز دوشنبه (۸ سپتامبر ۲۰۲۵) اسرائیل را به دلیل «کشتار گسترده» غیرنظامیان فلسطینی در غزه و «مانعتراشی در رساندن کمکهای حیاتی کافی» محکوم کرد و گفت این کشور باید در برابر دیوان بینالمللی دادگستری پاسخگو باشد.
ولکر ترک، رئیس دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، گرچه از بهکار بردن واژه «نسلکشی در حال وقوع» درباره جنگ غزه پرهیز کرد، اما صدها نفر از کارکنان سازمان ملل پیشتر از او خواسته بودند چنین تعبیری را به کار گیرد.
اما ترک در سخنرانی افتتاحیه خود در شصتمین جلسه شورای حقوق بشر در ژنو، از آنچه که او «استفاده آشکار از لفاظیهای نسلکشی» و «غیرانسانیسازی ننگین» فلسطینیان توسط مقامات ارشد اسرائیلی نامید، ابراز وحشت کرد.
ترک گفت: «کشتار جمعی غیرنظامیان فلسطینی توسط اسرائیل در غزه؛ تحمیل رنجی توصیفناپذیر و تخریب و ویرانی گسترده؛ کارشکنی در ورود کمکهای حیاتی و در نتیجه به گرسنگی کشاندن غیرنظامیان؛ کشتن خبرنگاران؛ و ارتکاب جنایت جنگی پس از جنایت جنگی، وجدان جهانی را تکان داده است.»
ترک با اشاره به حکم دیوان بینالمللی دادگستری در ماه ژانویه مبنی بر اینکه اسرائیل از نظر قانونی موظف به جلوگیری از اقدامات نسلکشی است، گفت: «اسرائیل باید در دیوان بینالمللی دادگستری (ICJ) پاسخگو باشد و شواهد همچنان در حال افزایش است.»
واکنش اسرائیل
اسرائیل در پاسخ، ترک را متهم به بیاعتنایی به «واقعیتها و پیچیدگیها» کرد.
دانیل مرون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل در ژنو، در بیانیهای گفت: «به جای پرداختن به حقوق اسرائیلیها برای زندگی در صلح و امنیت، و اقدامات گستردهای که اسرائیل برای کاهش رنج غیرنظامیان ناشی از اقدامات حماس در غزه انجام داده، کمیسر عالی همچنان به ترویج ادبیات افتراگونه ادامه میدهد.»
روندهای نگرانکننده
اسرائیل پیش از این اتهامات نسلکشی در غزه را رد کرده و به حق دفاع از خود پس از حمله مرگبار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که طبق آمار اسرائیلی منجر به کشته شدن ۱۲۰۰ نفر و اسارت ۲۵۱ گروگان شد، استناد کرده است.
به گفته وزارت بهداشت غزه، عملیات بعدی اسرائیل تقریباً ۶۳۰۰۰ نفر را کشته است، در حالی که یک ناظر جهانی گرسنگی میگوید بخشی از این سرزمین دچار قحطی است.
اما طبق اعلام وزارت بهداشت غزه، عملیات نظامی اسرائیل تاکنون نزدیک به ۶۳ هزار کشته برجای گذاشته، در حالی که نهادهای بینالمللی ناظر گرسنگی هشدار دادهاند بخشهایی از این سرزمین وارد وضعیت قحطی شده است.
ترک در ادامه سخنان خود از نقض حقوق بشر و نظم بینالمللی در نقاط مختلف دنیا سخن گفت و این روندها را «نگرانکننده» توصیف کرد؛ از جمله رواج خشونتستایی و عقبنشینی برخی کشورها از نظام چندجانبه. او گفت: «قواعد جنگ در حال نابودی است – بدون آنکه تقریبا هیچ سازوکار پاسخگویی وجود داشته باشد.»
ترک همچنین نقضهای گسترده را پس از حمله تمامعیار روسیه به اوکراین، و همچنین درگیریهای میانمار و جمهوری دموکراتیک کنگو محکوم کرد.
او خروج ایالات متحده از برخی چارچوبها و نهادهای بینالمللی، از جمله توافق پاریس درباره تغییرات اقلیمی و یک سازوکار حقوق بشری سازمان ملل را «بسیار تأسفبرانگیز» خواند.
مشکلات مالی شورای حقوق بشر
شورای حقوق بشر با مشکل فزاینده کمبود بودجه روبهروست که ناشی از کاهش شدید کمکهای مالی کشورهاست؛ امری که به کاهش یا توقف پژوهشها درباره خشونت شهرکنشینان اسرائیلی و همچنین تحقیقات در خصوص احتمال ارتکاب جنایات جنگی در کنگو منجر شده است.
یکی از دیپلماتها به رویترز گفت کشورها باید شمار پیشنهادهایی را که به شورا ارائه میکنند کاهش دهند و یا آنها را ادغام کنند تا در هزینهها صرفهجویی شود.
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
گفتگوی جدیدترین شماره اشپیگل با یوهانس کراوزه
برگردان: علیمحمد طباطبایی
بسیاری از آلمانیهای شرقی از تبار اسلاو هستند. باستان شناسی مبتنی بر علم ژنتیک به این نتیجه رسیده است که موجهای مهاجرت در قرون وسطی ردپای بلندمدتی در ژنهای انسانها به جا گذاشتهاست. یوهانس کراوزه (Johannes Krause)، بیوشیمیست، توضیح میدهد که چرا از نظر ژنتیکی «آلمانی» به معنای واقعی وجود ندارد.
کراوزه، ۴۵ ساله، مدیر مؤسسه انسانشناسی تکاملی ماکس پلانک در لایپزیگ است. او با استفاده از DNA استخوانهای باستانی، تاریخ بشریت را مطالعه میکند.
اشپیگل: آقای کراوزه، شما درباره تاریخ ژنتیکی اروپا تحقیق میکنید. برای این کار، شما DNA را از استخوانهای باستانی استخراج و آن را با DNA انسانهای امروزی مقایسه میکنید. چه چیزی در مورد اجداد ما کشف کردهاید؟
کراوزه: در مطالعه اخیرمان، صدها استخوان متعلق به دوران مهاجرتهای بزرگ از حدود ۴۰۰ تا ۶۰۰ پس از میلاد و پس از آن را بررسی کردیم. متوجه شدیم که در قرن هفتم و هشتم، ترکیب ژنتیکی مردم در بسیاری از نقاط اروپا به طور چشمگیری تغییر کرده است.
اشپیگل: بیش از آنچه در یک مهاجرت انتظار میرود؟
کراوزه: بله. این تغییر ناشی از موج مهاجرت اسلاوهاست که از بلاروس و اوکراین شمالی امروزی در سراسر اروپا گسترش یافتند. تاریخنگاران میدانستند که این سکونتگاههای اسلاوی در اروپا وجود داشتهاند، اما سؤال این بود: آیا مردم با تمام وسایل خود کوچ کردند؟ یا این یک گسترش فرهنگی بود که در آن زبان و سنتها دچار تغییر شدند، اما جمعیت در جای خود باقی ماند؟ اکنون میدانیم: این گروههای اسلاوی واقعاً کوچ کردند و تأثیر بسیار بیشتری بر شجرهنامه ژنتیکی اروپا گذاشتند تا آنچه قبلاً تصور میشد.
اشپیگل: اما این تصور که در دوران مهاجرت، جمعیت های ژنتیکی همگن (homogene) در حرکت بودند، مدتهاست توسط تاریخنویسی رد شده است.
کراوزه: کلمه همگن در اینجا اشتباه است. از نظر ژنتیکی، گروههای کاملاً مشخصی وجود ندارند که بتوان آنها را «آلمانی نژاد» یا «اسلاو نژاد» نامید. اما آنچه ما مشاهده میکنیم، به اصطلاح نوعی امضاء یا ردپای ژنتیکی خاصی است که گروههای مختلف را به هم پیوند میدهد یا از هم جدا میکند.
اشپیگل: مانند کد ژنتیکی یک قوم؟
کراوزه: نه، زیرا «قوم» (Volk) از قبل یک دستهبندی سیاسی را توصیف میکند. ما محققین علم ژنتیک در مورد جمعیتها (Populationen) صحبت میکنیم، یعنی افرادی از یک منطقه و بازه زمانی خاص که ژنهای آنها ویژگیهای خاصی را نشان میدهد و از این رو آنها را به عنوان یک گروه قابل مطالعه میسازد.
اشپیگل: آیا این گمراهکننده نیست که شما از «اسلاوها» به صورت یک گروه یکپارچه صحبت میکنید؟ باستانشناسی و زبانشناسی به ما میگویند که این مردم از نظر زبانی و فرهنگی متنوع بودند.
کراوزه: در پژوهش های ما، اسلاوها در درجه اول به عنوان افرادی تعریف میشوند که به زبانهای اسلاوی صحبت میکنند. البته، این زبانها در گذشته و حال، طیف متنوعی را تشکیل میدهند. در مطالعه ما، استخوانهای به دست آمده از گورستانهای باستانی را بررسی کردیم که باستانشناسان آنها را به طور قطع به فرهنگ اسلاوی نسبت دادهاند. ما DNA این استخوانها را با DNA مردم امروزیِ کشورهای اسلاویزبان مقایسه کردیم و در این فرآیند به همبستگی خاصی رسیدیم که شناخت جدیدی برایمان فراهم کرد.
اشپیگل: چه شناختی؟
کراوزه: بینش ما نشان داد آن تغییرات ژنتیکی که گروههای اسلاوی در اروپای شرقی و مرکزی در اوایل قرون وسطی ایجاد کردند، چقدر گسترده بود. در کشورهایی مانند روسیه، لهستان یا کرواسی، سهم نشانگرهای ژنتیکی اسلاوی در ژنوم مردم هنوز بین۵۰ تا ۸۰ درصد است. اما نکته تعجبآور، سقف بالای این درصد در برخی مناطق آلمان است.
اشپیگل: به چه صورت؟
کراوزه: به طور متوسط، حدود نیمی از ژنوم یک شهروند لایپزیگی (Leipzigers) که چهار نسل اخیرش به این منطقه تعلق دارند، به موج مهاجرت اسلاوها بازمیگردد و نیم دیگر به مهاجران اواخر قرون وسطی که از گروههای آلمانیزبان بودند. در غرب آلمان، سهم ژنتیکی اسلاوها تنها یک رقمِ بسیار اندک زیر ده درصد و بنابراین بسیار پایینتر است. یک خط مرزبندی ژنتیکی واضح در آلمان مرکزی وجود دارد که تقریباً در امتداد رودهای اِلبه و زاله (Elbe and Saale) امتداد مییابد.
اشپیگل: آیا شما ادعا میکنید که بین آلمانیهای شرقی و غربی تفاوت ژنتیکی وجود دارد؟
کراوزه: بله، ژنهای مردم شرق و غرب آلمان متفاوت است. حتی اگر تمام ایالتهای شرقی (آلمان شرقی سابق) را که من نیز از آنجا هستم در نظر بگیریم، میانگین سهم ژنتیکی اسلاوها در ژنوم حدود ۵۰ درصد است، در حالی که همانطور که گفتم در غرب این عدد به مراتب کمتر است. ارائه ارقام دقیقتر برای مناطق خاص دشوار است، زیرا به سادگی دادههای DNA کافی با قابلیت رهگیری مکانی دقیق در اختیار نداریم. اما روند کلی صحت دارد: بسیاری از آلمانیهای شرقی به همان اندازه که در گروههای آلمانیزبان ریشه دارند، از اسلاوها نیز تبار گرفتهاند.
اشپیگل: انسانها از نظر ژنتیکی در بیش از ۹۹.۹ درصد موارد یکسان هستند. آیا واقعاً درصد سهم اسلاوی در ژنوم یک نفر تفاوت عمدهای ایجاد میکند؟
کراوزه: خیر. وقتی از «۵۰ درصد تبار اسلاوی» صحبت میکنیم، به این معنی نیست که DNA در بسیاری از نقاط متفاوت است. این موضوع به مقایسهی نسبتاً معدودی از واریانتها (گونهها) در ژنوم برمیگردد. ژنها برچسب نامی ندارند که روی آنها نوشته شده باشد «اسلاوی» یا «ژرمنی». ما در مورد الگوهای آماری صحبت میکنیم: گونههایی در ساختارهای ژنتیکی خاص که در کشورهای اسلاویزبان امروزی، بیشتر از مثلاً سوئد یا اسپانیا یافت میشوند.
اشپیگل: در آلمان سنت طولانیای از ضدیت با اسلاوها (آنتىاسلاویسم) وجود دارد. آیا مطالعه شما ممکن است به دست گروههای نژادپرست بیفتد و مورد سوء استفاده قرار گیرد؟
کراوزه: انسانها همیشه دلیلی برای تحقیر دیگران پیدا میکنند. رنگ پوست را در نظر بگیرید. ژنتیک نشان میدهد که پوست روشن و تیره به چند گونه معدود در DNA بازمیگردد. و با این وجود، مردم به خاطر رنگ پوستشان دیگران را طرد میکنند. یافتههای ژنتیکی ما ثابت میکند که انسانها از مناطق مختلف از جهت تاریخی به شدت درهم آمیختهاند. این یافتهها توجیهی برای طرد و انزوا فراهم نمیکنند.
اشپیگل: با این وجود، گروههای راستگرا - حتی در آلمان شرقی - اغلب به ریشههای “ژرمنی” خود استناد میکنند. آیا مطالعه شما این خودانگاره را از هم میپاشاند؟
کراوزه: یک فرد ضد اسلاو از آلمان شرقی قطعاً باید خود را مورد بازجویی قرار دهد. کسی که برای مثال از زاکسن (Sachsen) یا تورینگن (Thüringen) میآید و علیه «اسلاوها» تحریک میکند، به احتمال زیاد بخشی از اجداد خود را دشنام میدهد.
یوهانس کراوزه
اشپیگل: همچنین از جهت دیگر این خطر وجود دارد که نتایج شما مورد بهره برداری منفی قرار گیرد. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، با تصور یک ملت بزرگ اسلاوی، جنگ خود برای الحاق سرزمین های جدید علیه اوکراین را توجیه میکند. آیا شما از سوء استفاده از تحقیق خود هراس دارید؟
کراوزه: هر چیزی را میتوان مورد سوء استفاده قرار داد. از نظر واقعی، ما نشان میدهیم که هیچ وحدت اسلاوی وجود ندارد، حتی در روسیه نیز چنین نیست. در داخل مرزهای کنونی دولتی،۵۰ تا ۶۰ زبان صحبت میشود و از نظر ژنتیکی نیز این منطقه همچنان یک منطقه چندملیتی باقی میماند. کسی که در آنجا از یک تبار واحد خیالپردازی میکند، آمیزشهای عظیم را نادیده میگیرد. علاوه بر این، منشاء امضا ها یا نشانه های ژنتیکی اسلاوی که ما شناسایی کردهایم، بیشتر شامل بلاروس و اوکراین شمالی است تا مسکو.
اشپیگل: با این وجود: آیا توهمات قدرت بزرگ روسیه با استناد به تاریخ اسلاوی نمیتواند به زودی تا لایپزیگ هم گسترش یابد؟
کراوزه: در آن صورت کاناداییها نیز باید سیبری را ادعا کنند. در آنجا الگوهای ژنتیکی مشابهی با بومیان شمال آمریکا پیدا میکنیم. چنین ادعاهایی آشکارا بیمعنا خواهد بود. ژنهای تاریخی به سادگی به عنوان استدلالی برای مرزهای کنونی مناسب نیستند. اما حوزه تحقیقاتی ما، باستانشناسی مبتنی بر علم ژنتیک، به درک بهتر تاریخمان و ردیابی حرکتهای مهاجرتی کمک میکند.
اشپیگل: از زمانی که اسلاوها به قلمرو آلمان امروزی گسترش یافتند، اروپا شاهد موجهای مهاجرت بسیاری بوده است. چرا هنوز یک تفاوت ژنتیکی قابل اندازهگیری بین مردم شرق و غرب وجود دارد؟
کراوزه: دلیل اصلی این است که سکونتگاههای اسلاوی در آن زمان به ندرت به غرب آلمان امروزی گسترش یافتند. آنها بر مناطقی شرق رودهای البه و زاله متمرکز بودند: مکلنبورگ-فورپومرن، براندنبورگ، زاکسن، زاکسن- آنهالت و بخشهایی از تورینگن امروزی (Mecklenburg- Vorpommern, Brandenburg, Sachsen, Sachsen-Anhalt, Teile Thüringens).
اشپیگل: آیا آنها در آنجا با مقاومت گروههای ژرمن مواجه نشدند؟
کراوزه: احتمالاً نه. این یک فتح کلاسیک با لشکرکشیهای بزرگ نبود. در جریان فروپاشی امپراتوری روم از قرن چهارم به بعد، بسیاری از گروههای ژرمن به سمت غرب و جنوب حرکت کرده بودند و این منطقه به سختی مسکونی بود. اسلاوها این فضای خالی را پر کردند. اگر حدود سال ۹۰۰ میلادی از زاکسن یا براندنبورگ سفر میکردید، فقط روستاهای اسلاویزبان مییافتید. به ندرت میشد ژرمنها را در آنجا پیدا کرد. تنها در اواخر قرون وسطی بود که مهاجران آلمانیزبان دوباره به این منطقه کوچ کردند.
اشپیگل: اسلاوها چگونه توانستند تا این حد گسترش یابند؟
کراوزه: این یک سؤال کلیدی است که ما فقط پاسخهای جزئی برای آن داریم. دادههای ما به نرخ زاد و ولد فوقالعاده بالا اشاره میکنند - ما توانستیم از طریق گورستانها شجرهنامههایی با نوادگان بسیار بازسازی کنیم. باروری بالا باعث رشد سریع جمعیت میشود.
اشپیگل: تحقیقات شما در مورد اسلاوها همان چیزی را تأیید میکند که بسیاری از مورخان قبلاً بر آن تأکید کردهاند: آلمانیها یک خط سنتی ژرمنی واضح ندارند. چگونه باید خودانگاره خود را تعدیل کنیم؟
کراوزه: ما باید از پیچیدگی ریشه ژنتیکی خود آگاه شویم و بپذیریم که هیچ تبار همگون و اصیل آلمانی وجود ندارد. حتی پیش از دوران اسلاوها، سکونتگاههای ژرمنی ترکیبی از اقوام مختلف بودند: اسکاندیناویاییها، مردمانی از ایتالیا و مجارستان امروزی. این همان تحرک محض بود.
اشپیگل: با این وجود، آلمانیها در انگلیسی جرمنز (Germans) نامیده میشوند. آیا این عنوان هنوز مناسب است؟
کراوزه: واژه آله مانی (Alemanni) مطمئناً دقیقتر خواهد بود. این اصطلاح به معنای تحتاللفظی «مردمانی از همه قبیلهها» است و برای گروه خاصی از ژرمنها در جنوب آلمان به کار میرفت. این موضوع به نحو بهتری این واقعیت را که «آلمانیها» همیشه یک ترکیب متنوع بودهاند بازتاب می دهد.
مصاحبه: یوناس برنگ، مارتین شلاک
شماره ۳۷ / ۵ سپتامبر ۲۰۲۵
هفتهنامه اِشپیگِل - صفحه ۱۰۱
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، علاوه بر فاصلهای که هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ ادبیات با بیانیههای گذشته داشت، نکاتی وجود داشت که به عمد یا غیرعمد، زیاد چشمگیر نبود. درک این نکات نیاز به تیزبینی داشت، در حالی که از اهمیت بالایی برخوردار بودند. ولی قبل از هر چیز، باید اذعان کرد که چنانچه نکات ذکرشده در این بیانیه را جمعبندی کنیم، بهخصوص در مقایسه با گذشته، مواضع بیانشده در آن، کمترین شباهت را به اصلاحطلبی دارند. مواضع این جبهه در رابطه با غنیسازی اورانیوم، تعامل با جهان، سرکوبهای داخلی، و آزادی بیان، هیچ تفاوتی با مواضع کنشگران و مبارزان «خط سوم» در صحنه سیاسی و مدنی داخل کشور ندارد؛ یعنی هم مخالفت با دخالت و دخیل بستن به بیگانه و هم اعتراض به فساد و سرکوبهای حاکمیت.
دو نکته دیگر نیز در این بیانیه نیاز به دقت و تیزبینی داشت. بعد از عنوان «بیانیه جبهه اصلاحات» در بالای صفحه، کلمه «تغییر» به چشم میخورد. این یعنی در اینجا، «اصلاحات» جای خود را به «تغییر» داده است. تغییر، مقولهای بس فراتر از اصلاحات است. جمله دیگری که در ادامه کلمه «تغییر» به چشم میخورد و قابل ملاحظه است، عبارت «بازگشت به مردم» است.
شکی نیست که نویسندگان این بیانیه افراد بیسوادی نیستند. آنها بهخوبی معنای کلمات و جملاتی را که مینویسند، میفهمند. شما هر طور که مایلید میتوانید آن را تعبیر یا تفسیر کنید؛ اما «بازگشت به مردم» یعنی ما با مردم نبودیم، ولی حالا به سوی آنها بازگشتیم و شاید هم بهطور غیرمستقیم، نوعی اذعان به کوتاهیهای گذشته است.
من شخصاً حضور این طیف در صحنه سیاسی داخل کشور با شعار «تغییر و بازگشت به مردم» را مبارک میدانم و آن را گامی در جهت تقویت نیروهای تغییر و تحولطلب داخل کشور میشمارم.
اما در اینجا مایلم جوابی هم برای سؤالی که ذهنم را مشغول کرده، بیابم که موفق نمیشوم. وقتی این بیانیه را میخوانید، میبینید که برعکس گذشته، بهجای آیههای قرآنی، با جمله ساده و فارسی «به نام خدا» آغاز میشود. خواهی نخواهی سعی دارید ارتباطی بین محتوا و ادبیات بهکاربردهشده با تصویر بالای بیانیه بیابید، اما موفق نمیشوید. برای من، محتوای گفتهها و نوشتهها مهمتر از پوشش است؛ اما وقتی سطح و محتوای بیانیه را با تصویر بالای صفحه مقایسه میکنید، هماهنگی بین این دو مشاهده نمیکنید. پوشش سفت و سخت و بینهایت اسلامی خانم آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات، هماهنگ و همخوان با آنچه در بیانیه نوشته شده، نیست.
فرض را بر این میگذاریم که من و شما این بیانیه را بدون تصویر میخواندیم؛ مطمئن باشید تصویری که از نویسندگان بیانیه در ذهنمان نقش میبست، متفاوت با این تصویر میبود. قصد من هرگز این نیست که خانم منصوری را به خاطر نوع پوشش مورد انتقاد قرار دهم؛ اما مطالبات و خواستههای بهحق این جبهه، خواستهها و مطالبات زنانی نیز هست که پوشش کاملاً متفاوتی دارند و متأسفانه با وجود کمتر شدن سختگیریها، هنوز هم با اخطار مأموران روبرو میشوند که چرا حجابی مانند خانم منصوری ندارند.
زمانی که زنان و دختران ما برای مبارزه با حجاب اجباری، موی سرشان را کوتاه میکردند، یکی از وزیران کابینه هلند که یک زن ترکتبار بود، برای همصدایی با زنان هموطنمان، در تلویزیون موی سرش را کوتاه کرد. چهخوب میبود چنانچه زنان اصلاحطلب کشورمان نیز با نوع پوشش، حتی برای یکبار، همصداییشان با زنان هموطنمان را به نمایش میگذاشتند.
همزمان با این بیانیه، کشور ما در چندقدمی بحران و دوران خطرناکی قرار گرفته که در تاریخ صدساله اخیر سرزمینمان بینظیر بوده است؛ البته منظورم این نیست که در صد سال اخیر کشورمان با جنگ یا بحران روبرو نبودهایم، بلکه در زمانهایی که سرزمینمان درگیر جنگ، بحران یا انقلاب بود، حاکمان آن زمان به اندازه حاکمان کنونی به قتل، شکنجه و اعدام روزانه مردم نمیپرداختند؛ نه قاجارها و نه پهلویها، هیچکدام.
هم ترامپ و هم نتانیاهو علناً، هر روز رساتر از روز پیش، استفاده از «ماشه» را در چند روز آینده اعلام میکنند. این در حالی است که رژیم جمهوری اسلامی در قعر منجلاب فساد و سرکوب، دستوپا میزند. نه قادر به یافتن راهحل است، نه قادر به نوعی توافق برای جلوگیری از جنگ، و همزمان به جنایات و سرکوبها ادامه میدهد. نشریات روزانه هلند از یک جنایتکار به نام «سامی. ب» نام میبرند که از سوی جمهوری اسلامی مأمور ترور یک فعال مدنی ایرانی در هلند بود و اکنون به ایران فرار کرده است. در آخرین فرصتی که تیم عراقچی برای توافق با اروپا داشت، نتوانست به توافق برسد و کشورمان را در لبه پرتگاه قرار داد. در عوض، بهجای تعامل با غرب، پزشکیان در یک مجمع کشورهای آسیایی، در کنار شی جین پینگ، پوتین و رهبر کره شمالی، غرب را به چالش کشید؛ یعنی یک اقدام خطرناک در یک زمان خطرناکتر.
شریفه محمدی، فقط به جرم فعالیت صنفی کارگری، همراه با عزیزان زیاد دیگری محکوم به اعدام گردیده است. فکر نمیکنید چنانچه گزینه ماشه عملی شود، خانوادههای داغدار این عزیزان، در دوراهی وجدانی عذابدهندهای قرار خواهند گرفت که یا همکاری با ماشه برای انتقام قتل عزیزانشان یا سینه سپر کردن در برابر مهاجم بیگانه؟
اینجاست که نبود چشمگیر یک اجماع وسیع از نیروهای اصلاحطلب، مدنی و ملی در داخل کشور، بیش از هر زمان دیگر به چشم میخورد تا بتواند رژیم را به چالش بکشد و قادر به تشکیل دولتی برای زمان بحران شود؛ یعنی درحقیقت، نوعی «کابینه بحران». حتی جبهه اصلاحات، شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب و منفردین اصلاحطلب، بهصورت جمعی هم دارای نیرو، دانش و تجربه کافی برای اداره مملکت هستند، همانطور که در گذشته نیز نشان دادند، مانند زمان خاتمی.
اقدامات و فعالیتهای تهوعآور شادی و هلهله بهخاطر اظهارات ترامپ و نتانیاهو در رابطه با حمله به ایران، نشاندهنده فقط یک چیز است: نداشتن پایگاه مردمی و دخیل بستن به نیروی بیگانه. شخصاً معتقدم غرب حاضر نیست تجربه چلبی و کرزای را در ایران تکرار کند.
روان فردوسی شاد که نوشت: دریغ است ایران که ویران شود.
داریوش مجلسی
سپتامبر ۲۰۲۵
■ آقای مجلسی عزیز. شما برای نشان دادن توان نیرویهای گذارطلب در اداره مملکت، دلیل کافی ارائه نکردهاید. این ادعا که “حتی جبهه اصلاحات، شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب و منفردین اصلاحطلب، بهصورت جمعی هم دارای نیرو، دانش و تجربه کافی برای اداره مملکت هستند، همانطور که در گذشته نیز نشان دادند، مانند زمان خاتمی”، قیاس معالفارق و نادرست است. از جمله به این دلیل ساده که آقای خاتمی، فقط بخش کوچک و کماهمیتی از اداره کل کشور را در شرایطی کاملا متفاوت، به عهده داشت. در حاال حاضر، بخش وسیعی از مردم ایران این ناتوانی اپوزيسيون را درک کرده و به همین دلیل از وارد شدن در عرصههای خطیرتری از مبارزه، خودداری میکنند.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ جبهه اصلاحات متاسفانه از بدو پیدایش در سال ۱۳۹۹ تا امروز هیچ ره آوردی نداشته و حتی خود بیستو هشت حزب واحد که آنرا بوجود آوردند فقط در حدگپ زدنهای مکرر و بیهوده برای ماندن در سر تیتر روزنامهها تلاش کردند. آقای بهزاد نبوی که خود زمانی وزنه معتبری در سیاست بود و اعتبار بالائی در احزاب داشت به مرور زمان افول کرد و نتوانست مدیریتی بالا برای اصلاحات داشته باشد و بعد از دوبار استعفا سکان رابه خانم منصوری سپرد. اطلاع کامل دارم که شماری از اوضاع هم در حال برون رفت از جبهه هستند. متاسفانه گروهی هستند بدون مدیریت کارآمد و پویا. اکنون بیشتر مردمان در ایران جوگیر ملیگرائی و دور شدن از مکتبی بودن گذشته شدهاند ولی من فکر میکنم این تنها روبنائی است و درونی و خالصانه نیست. به امید آزادی ایران بزرگ و سروری مردم بر مردم در سایه سکولاریسم. با تشکر از مقاله شما آقای مجلسی گرامی.
کاظم مهراس
■ قنبری عزیز، یرواند آبرامیان تحلیل گر مسائل تاریخی، بهترین دولت بعد از انقلاب را دولت خاتمی مینامد. من به یاد دارم که در زمان خاتمی، اقتصاد مملکت، فعالیتهای فرهنگی، آزادی بیان، و روابط بینالمللی، در مقایسه با دوران پیش و بعد از او (بعد از انقلاب) بینظیر بود. ولی عزیز، شما اداره مملکت را با مبارزه مردم، اشتباه میگیری.
با عرض ارادت، مجلسی
■ مهراس گرامی،
یک حقیقت را باید اذعان کنیم، سازماندهی هیچوقت با خوی اصلاحطلبان سازگار نبوده، از زمان فعالیتشان تا کنون. منتها شما وقتی اصلاح طلبان را به طور فردی با تمام تفاوتهائی که بین آنها هست جمع بندی کنید با تعداد کثیری روبرو خواهید شد. ضمنا فراموش نکنید که یک تشکل اصلاحطلبی دیگری هم وجود دارد به نام “شورای هماهنگی احزاب اصلاح طلب” من از تعدادشان اطلاعی ندارم ولی لحن و زبان بیانیههایشان ملی میباشد. فقط یکی از احزاب آنها را از دور میشناسم “حزب توسعه و تدبیر”. حزب کوچکی است ولی دارای مواضح خوب. البته وضع ایده آلی میبود چنانچه جبهه ملی، فعالان مدنی، صنفی و سندیکایی به اضافه اصلاحطلبان، قادر به تشکیل یک حکومت آلترناتیو قوی در داخل کشور میبودند. ولی این بیشتر یک آرزو میباشد تا واقعیت.
با سپاس از توجهتان، داریوش مجلسی
■ آقای مجلسی گرامی، با شما موافقم به شرط موافقت روی معنی عبارت “اداره کشور”. شما معتقدید که نیروی دانا و مجرب کافی برای اداره کشور، در صورت نبودن ج.ا. وجود دارد. آری، وجود دارد! اگر اداره کشور فقط جنبه “اثباتی” داشته باشد. اما متأسفانه جنبه “غیر اثباتی” اداره کشور بسیار مهمتر است. به گمان من ۳۰ درصد انرژی حکومت برای اداره اثباتی کشور کافی است، اما ۷۰ درصد انرژی، صرف مبارزه با خرابکاریها، کارشکنیها، ندانمکاریها، ترمز کردن دوستان تندرو، هل دادن دوستان کندرو، خنثی کردن توطيههای داخلی و خارجی و.... میشود. باور ندارید؟!
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ نوشتن یک اعلامیه خشک و خالی و بدون پشتوانه و عمل بعد از این همه انفعال کدام معضل را قرار است حل کند و با چه کنشی؟ در حالی که چنین بساطی با یک تشر فرمانده هر چند درمانده جمع میشود و همه از ترس از دست دادن موقعیت متزلزل خود ماستها را کیسه خواهند کرد. اینها پشت کدام یک از جنبشهای چند سال اخیر محکم ایستادند و از خط قرمز رهبری و نظامشان گذشتند؟ فرق است بین جنبش اصلاحطلبی و این اصلاحطلبان، اولی در فکر گذر از این نظام است و دومی در فکر رفو کردن خیمه سوراخش. رییس جمهور مورد حمایتشان هم که دربست در خدمت رهبریست و اختیار اتاقش را هم که ندارد هیچ، چرند هم زیاد میگوید. ملت ایران اگر شجاعت که وظیفهاش است را به خرج ندهد حکومت بعدی دست اولیگارشی نظامی و امنیتی چشمک زن به غرب و با فاصله ای متعادل ولی شیرین از اسلام خواهد بود، چیزی حدودا بعد از فروپاشی شوروی و احتملا فلک زده تر. تا ته مانده هستی این سرزمین را هم ببلعد و زمین کاملا سوخته تحویل دهد. این قدر روی این اسب شل شرط بندی نکنید.
با احترام سالاری
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|
يكشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ -
Sunday 14 September 2025
|