چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴ - Wednesday 19 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 18.11.2025, 9:30

ایران پس از ۱۲ روز؛ بن‌بست ولایت فقیه / مصطفی تاج‌زاده


شکست همه‌جانبه‌ی نظام ولایت فقیه، ایران را آبستن تحولاتی گسترده، ژرف و اجتناب‌ناپذیر کرده است. همه منتظر تحول‌اند، اما کسی نمی‌داند تغییرات مزبور کی و چگونه رخ خواهد داد، چه روندی را طی می‌کند و فرجام آن چیست. آیا به دمکراسی گذر خواهیم کرد یا شاهد بی‌دولتی، هرج‌ومرج و سپس استبداد جدیدی خواهیم بود؟ درهرحال مسالمت‌آمیز بودنِ تحولات بستگی تام به عملکرد ذینفعان و صاحبان نقش از حاکمیت و مخالفانش تا عموم شهروندان دارد.

به نظر من رهبر نمی‌تواند مانع وقوع تغییرات شود، ولی می‌تواند آن‌را بسیار پرهزینه کند و آینده‌ای تیره‌وتار و آکنده از خشونت را برای ملت رقم بزند. به بیان واضح، همراهی نکردن آقای خامنه‌ای با تحولات، مردم را از تحقق آن‌ها منصرف نخواهد کرد؛ اما تقابل او با خواسته‌های ملت پیامدهای پیش‌بینی‌ناپذیر و به‌شدت مخاطره‌آمیز دارد، تاآنجاکه ممکن است راهی برای جبران خسارت‌های این لجاجت، دستِ‌کم در کوتاه‌مدت باقی نگذارد.

نه می‌تواند، نه می‌گذارد

استراتژی غلط رهبر، به‌ویژه در دو دهه گذشته، بیش‌وپیش از هرکس، خود او را سرگردان کرده است. اداره کشور به روش آمرانه و فردی و با سیاست‌هایی که ایران را به این روز اسف‌بار کشانده، ناممکن شده است و میهن را گرفتار تلاطم‌های بنیان‌برافکن می‌کند. تن دادن به تغییرات اساسی و ضروری برای عبور از بحران‌های درهم‌تنیده‌ی کنونی نیز مستلزم ترک تک‌صدایی و بازگشت حاکمیت به مردم است.

درحال‌حاضر رهبر نه می‌تواند با روش «النصر بالرعب» حکم براند و با بگیروببند، احکام اعدام و حبس و حصر بیشتر در دل‌ها وحشت بیفکند؛ نه زیر بار تغییرات عمیق و وسیع می‌رود که جلب اعتماد، رضایت و مشارکت ملت منوط به آن است.

- نه تمهید و اجرای برنامه‌های درازمدت باوجود تحریم‌ها ممکن است، نه چاره‌جویی‌های موقت جوابگوی بحران‌های هم‌افزای کنونی است.
- نه جنگ جدید می‌تواند گره معضلات را بگشاید، نه صلح جامع و عادلانه با آمریکا در دسترس است.
- نه می‌تواند هم‌چون گذشته اولویت را به تقویت «محور مقاومت» بدهد، نه مهار گرانی، تورم، رکود و بیکاری بدون لغو تحریم‌ها امکان‌پذیر است.
- نه قدرت تحمیل حجاب به زنان را دارد، نه ظرفیت تحمل آزادی حجاب آنان را.
- نه می‌تواند پروژه نظامی‌سازی حکومت و پادگانی‌کردن جامعه را ادامه‌دهد، نه مدیریت میهن را به غیرنظامیان وا می‌گذارد.
- نه می‌تواند بیش‌ازاین با حربه نظارت استصوابی به حذف منتقدان بپردازد، نه به انتخابات آزاد و عادلانه روی خوش نشان می‌دهد.
- نه می‌تواند نظرها و مطالبات اکثریت را نادیده بگیرد، نه به استقبال گفت‌وگوی ملی، تفاهم و آشتی ملی می‌رود.
- نه می‌تواند همچنان از موضع دانای کل و طلبکارانه سخن بگوید، نه با پذیرش چندصدایی قدرت را تسلیم مردم می‌کند.
- نه جانشینی می‌یابد که بتواند اختیارات عالم و آدم را به او واگذارد، نه تن به اصلاح/تغییر قانون اساسی می‌دهد.
- نه می‌تواند عصر یخبندان سیاسی را استمرار بخشد، نه کاری برای آب‌کردن یخ‌های بین حاکمیت و ملت می‌کند.
- نه شجاعت سرکشیدن جام زهر را دارد، نه شهامت استعفادادن را.

رهبر که نمی‌تواند با مدیران کارنابلد و بی‌تجربه، آن‌هم در حساس‌ترین و پیچیده‌ترین شرایط، کشتی کشور را از طوفان‌ها به‌سلامت عبور دهد، هنوز تغییرات اساسی را نپذیرفته و حاضر نیست هدایت سکان را به چهره‌های توانا، مجرّب و کارآمد بسپارد، درنتیجه دیریازود کشتی را به صخره خواهد کوبید، یا به گِل خواهد نشاند. این درحالی‌ست‌که کشور راه نجات دارد، اما رهبر تن به آن نمی‌دهد. آنچه ولی‌فقیه می‌خواهد اکثریت ملت نمی‌خواهد و برعکس. بن‌بست همه‌گیر برآمده از این تضاد، سرنوشت‌ساز است. خوشبختانه گذر زمان به زیان نظام ولایت فقیه است‌، اما شوربختانه معلوم نیست که به ساحل نجات برسیم.

کوتاه آنکه اسلام حکومتی به‌معنای «اسلام آمرانه و زوری» جاذبه و قدرت بسیج‌کنندگی خود را ازدست داده است. باوجوداین رهبر مصرّ است که آن را زنده نگه دارد و بر آن اساس حکم براند، آن‌هم در شرایطی که جنبش مهسا (ژینا) پلیسی و امنیتی‌کردن کامل فضا را ناممکن کرده است، زیرا عکس‌العمل اعتراضی مردم به‌ویژه جوانان، هم جدی است و هم برای حکومت ویرانگر؛ و رهبر از این حقیقت آگاه است.

لکنت زبان رهبر

هرکه در چنین بن‌بست و برزخی گرفتار آید، سخن گفتن و اخذ تصمیم‌های راهبردی برایش بسیار دشوار می‌شود، اگر ناممکن نشود. به‌همین‌دلیل رهبر نمی‌تواند بدون لکنت زبان به نقد رژیم پیشین بنشیند، چراکه در بسیاری از عرصه‌ها، اوضاع در زمان شاه اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود. او همچنین نمی‌تواند به تبیین شکست‌ها و آسیب‌شناسی نظام حکمرانی بپردازد...

زیرا شخصاً نقشی تعیین‌کننده در ناکامی‌ها ایفا کرده است. ترسیم افق روشن نیز برای او ممکن نیست. به نظر من کمتر سخن‌گفتن رهبر پس از جنگ ۱۲ روزه بیش از آنکه ناشی از ملاحظات امنیتی باشد، به‌علت آن‌است‌که حرف جدید و امیدبخشی ندارد. ناکامی‌های پی‌درپیِ ذیل، حباب منطق رهبر را شکسته، افسانه «نیابت امام معصوم» را به تاریخ سپرده و اسطوره «رهبر همه‌چیزدان» را فروریخته است:

۱- عجز در تحقق آرمان ملت ایران (عدالت، آزادی، پیشرفت و رفاه).
۲- گسترش کم‌سابقه فقر، فساد، تبعیض و افزایش روزافزون مشکلات اجتماعی و اقتصادی شهروندان.
۳- ناتوانی در تامین صلح و پیشگیری از جنگ.
۴- تداوم تحریم‌ها و الزامی‌شدن مجدد آن‌ها (سازوکار موسوم به “ماشه” و “اسنپ بک”).
۵- ریزش مستمر و هشداردهنده مخاطبان صداوسیمای رهبر و سایر تریبون‌های تبلیغاتی نظام.
۶- غلط‌درآمدنِ بسیاری از پیش‌گویی‌ها و پیش‌بینی‌های رهبر.
۷- ناکامی در فیلترینگ و پایان یافتن تک‌صدایی.
۸- رشد آگاهی‌های عمومی و ریختن ترس شهروندان.

عبرت‌آموز آنکه رهبر با وجود شکست‌های متعدد داخلی و خارجی، همچنان دامن خود را از ارتکاب هر خطایی مبرا می‌خواند و تمام قصورها و تقصیرات را متوجه مقاماتِ به‌ویژه انتخابی می‌کند. به نظر می‌رسد جنگ اخیر به توهّم رهبر درباره نابودی اسرائیل به‌دست «محور مقاومت» خاتمه بخشیده، راه بر تجدیدنظر اساسی در دیپلماسی منطقه‌ای و حتی جهانی ایران گشوده است.

بحران دستاورد و شکست گفتمانی

شکست نظام ولایت فقیه در تامین آزادی، عدالت، توسعه و رفاه، جمهوری اسلامی را با بحران دستاورد روبه‌رو کرده، موجودیت آن را به خطر انداخته است. به نظر من یکی از دلایل مهمی که رهبر شناسنامه‌ی جوان ایرانی را موشک می‌خواند، منحرف‌کردن توجه آنان از ناکامی نظام در تحقق آرمان‌های ملی است. او می‌کوشد موشک را جایگزین عدالت و آزادی کند که البته تلاش عبثی است. من البته دوگانه «موشک یا رضایت مردم» را درست و دقیق نمی‌دانم. ایران درحال‌حاضر هم نیازمند پشتوانه ملی است و هم باید از پیشرفته‌ترین موشک‌ها بهره‌مند باشد. موشک درحال‌حاضر موثرترین اهرمِ نظامیِ بازدارنده کشورمان، به‌ویژه مقابل اسرائیل است. اما تقلیل‌دادن هویت ایرانی به موشک‌ساز انحراف از مطالبات ایرانیان از نهضت مشروطه تاکنون است. ساخت موشک لازم و مهم است و تحسین‌برانگیز. اما آزادی، عدالت و توسعه همه‌جانبه و پایدار، ایران را آباد، زیبا و امن می‌سازد و آرمان ملت را تحقق می‌بخشد.

گذشته از آن رهبر توجه ندارد که اگر معیار افتخار و هویت موشک شود، نه‌فقط جوانان در آمریکا، اروپا، چین، روسیه و هند، بلکه حتی در کره‌شمالی نیز از جوانان ایرانی پیشی می‌گیرند؛ زیرا تمام آن‌ها موشک بالستیک و قاره‌پیما با قابلیت حمل کلاهک هسته‌ای دارند! وقتی سپاهیان بر کشور حاکم می‌شوند، موشک شناسنامه‌ی جوان ایرانی می‌گردد، نه تاسیس نظم و نظامی انسانی که بتواند «حریت» و «مساوات» به تعبیر عصر مشروطه و «آزادی»، «برابری» و «حقوق بشر» امروزیان را باهم جمع کند و طرحی نو دراندازد.

از نشانه‌های بارز شکست استراتژیک رهبر، ۱۰درصدی شدن جمعیت حزب‌اللهی‌هاست. طبق اعتراف باهنر، جوانان مومن و انقلابی، اقلیّت محض شده‌اند و ۹۰درصد مردم خواهان سبک زندگی متفاوت هستند. ایران‌خواهی و اخیراً باستان‌گرایی جناح رهبر نیز در همین چارچوب مطرح می‌شود، که صد البته همراه با تناقض‌های آشکار است. برای مثال بازدید از تخت جمشید را در سالگرد کوروش برای مردم ممنوع می‌کنند، هم‌زمان در خیابان‌های تهران سرباز هخامنشی را به نمایش می‌گذارند! من تندیس «پادشاه ساسانی» در میدان «انقلاب اسلامی» را همچون بدرودی نمادین اما بی‌شکوه با تمام ادعاهای گزافی می‌بینم که «جمهوری ولایی» را پایان‌بخش ۲۵۰۰ سال «شاهنشاهی سیاه و سراسر نکبت‌بار» می‌خواندند.

پرسش‌های استراتژیک

با رویکردی که ما را به وضعیت اندوه‌بار کنونی کشانده است، نمی‌توان ایران را نجات داد. بنابراین مسأله را نه در ضرورت تغییر، که در چندوچون و تبعات آن می‌دانم و به نظرم پرسش‌های اصلی این‌هاست:

۱- چه باید کرد که تحولات گریزناپذیر با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین پویایی و پایداری رقم بخورد؟
۲- آیا هدف باید براندازی حکومت یا نظام باشد یا گذار به دمکراسی و دستیابی به توسعه همه‌جانبه و عادلانه؟
۳- انتقام اصالت دارد یا دادخواهی؟
۴- آیا فقط استبداد دینی پلید است و باید برود یا دیکتاتوری سکولار نیز نباید دوباره بر میهن حاکم شود؟
۵- آیا می‌توان ایران را معادل یک‌صدا و یک گرایش دانست یا باید دست‌به‌دست هم داد تا ایران به همه ایرانیان تعلق گیرد؟ به‌عبارت دیگر آیا باید نگرش حذفی را راهنمای عمل قرار داد و راهبرد «برد-باخت» را برگزید یا لازم است روش «برد-برد» را انتخاب کرد، به جلب مشارکت همگان اهتمام ورزید و کوشید هر شهروند و گروهی متناسب با پایگاه اجتماعی خود در مدیریت کشور شراکت کند و سهیم شود؟
۶- آیا امکان دستیابی به توسعه و دمکراسی در ایران کنونی با یک رژیم اقتدارگرای تضعیف‌شده بیشتر است یا با سرنگونی خشونت‌بار آن؟

دو سوال اول و ششم اهمیت تاریخی دارند و تا حدود زیادی به‌هم مرتبطند و در تعیین تکلیف سایر سوالات نقش زیادی ایفا می‌کنند.

ریشه‌ی مشکلات

ساختار انسدادی ولایت فقیه، استراتژی ایران‌سوز رهبری و میدان‌دادن به فرصت‌طلبان کارنابلد، بیشترین نقش را در تلنبارشدن مشکلات و ناکارآمد و بلکه فلج‌کردن حکومت ایفا کرده است. رهبر با نظارت استصوابی راه بر حذف نخبگان و جذب پخمگان گشوده؛ با آمریکاستیزی و اولویت‌دادن به تقویت «محور مقاومت» و اختصاص‌دادن بخش مهمی از ثروت و منابع ملی به توهّم «محو اسرائیل»، توسعه ایران را به فراموشی سپرده و با رویکرد «نه جنگ، نه مذاکره» وضعیت فرساینده و زیان‌بار «نه جنگ، نه صلح» را به ملت تحمیل کرده است.

به اعتقاد من راهبرد آقای خامنه‌ای امکان و فرصت حل ریشه‌ای مشکلات از قبیل کمبود آب و برق و گاز تا معضل فرونشست زمین، ریزگردها و آلودگی هوا ازیک‌طرف و گرانی، تورم، رکود و بی‌کاری ازطرف‌دیگر را نمی‌دهد. با رویکرد وی، ایران هرگز در مسیر توسعه همه‌جانبه، پایدار و عادلانه قرار نمی‌گیرد. با سیاست‌های جاری جنگ بشود یا نشود و جمهوری اسلامی بماند یا برود، پدیده‌ی خانمان‌برانداز بی‌دولتی میهن را تهدید می‌کند، اگر رهبر هرچه سریع‌تر به اصلاحات بنیادین و تغییر پارادایم حکمرانی تن ندهد و فرصت‌های اندکِ باقی‌مانده را بسوزاند.

بستن باب گفت‌وگو

از علل بزرگ گرفتارشدن جامعه ما در چنبره بحران‌های جان‌سوز، بستن مجاری گفت‌وگوی عمومی درباره مسائل ملی توسط رهبر است. او با تمسک به روش رژیم‌های استبدادی نگذاشته است که صاحبان اندیشه و نظر در رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و حوزه‌ها، به بحث آزاد در مورد موضوعات ملی و چاره‌جویی درباره‌ی آن‌ها بپردازند. سانسور اجازه نمی‌دهد همگان و به‌خصوص حاکمیت بفهمند که در زیر پوست جامعه چه می‌گذرد، دیگر جوامع چه می‌کنند و راه رفع معضلات چیست؟ تلاش رهبر برای حاکمیت تک‌صدایی، به‌ویژه توقیف فله‌ای مطبوعات از سال ۱۳۷۸، افزون بر مردم، به هسته سخت قدرت نیز ضربه بزرگی وارد آورده و حاکمیت را از واقعیات و از ملت به‌گونه‌ی روزافزونی دورتر کرده است، در حدی که نسل جوان حاکمان را نمی‌شناسد و به آن‌ها اعتنا ندارد. حکومت نیز از درک جوانان عاجز است و نمی‌تواند با آن‌ها تعامل کند و به گفت‌وگوی مؤثر بنشیند.

هوشیاری ملت

آنچه ایران را در فرازونشیب‌های سال‌ها و دهه‌های اخیر حفظ کرده، در درجه نخست آگاهی، زمان‌شناسی و صبوری ملت بوده است، نه درایت و دوراندیشی رهبر. ایرانیان پیامدهای دخالت نظامی آمریکا و متحدانش را در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و... دیده‌اند. اغلبِ مشکلات این کشورها حل ناشده باقی مانده و بعضاً بر شدّت و حدّت و پیچیدگی آن‌ها افزوده شده است. به‌همین‌دلیل مردم باوجود نارضایتی و حتی خشم از حاکمیت، به‌علت ایجاد تنگناهای نفس‌گیر و اجتناب‌پذیر، حاضر نشده‌اند همسو و هم‌زمان با تهاجم نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران، به تسویه‌حساب با نظام بپردازند. آنان به‌درستی فکر می‌کردند که اعتراضات علنی و خیابانی در آن مقطع، بیش‌وپیش از آنکه به‌نفع ایران شود، به‌سود جنگ‌سالاران در دوسوی آب‌ها تمام می‌شود و حاصل آن، نه حاکمیت قانون و توسعه و دمکراسی میهن، که بی‌دولتی و هرج‌ومرج و افتادن در چاه ویل نزاع‌های خونین داخلی خواهد بود.

عقب‌نشینی نظام

هرچه اوضاع در بالا ناامیدکننده است، در پایین نشانه‌های امیدواری فراوان دیده می‌شود. به نظر من به‌رغم جهل و جمود در حکومت، تحولات ژرف و گسترده‌ای در جامعه جریان دارد. مردم درعین گذران زندگی، تحقیرها، تبعیض‌ها و تحمیل‌های حکومتی را با اقدامات و ابتکارات خود به چالش کشیده و با مقاومت مدنی و گاه با نافرمانی مدنی، رژیم را به عقب رانده‌اند. درست است که پروژه حاکمیت، پراکندن شهروندان و جلوگیری از متشکل شدن آن‌هاست، اما این روند مخرّب را آگاهی، شجاعت و خلاقیت مردم تا حدود زیادی خنثی کرده و می‌کند. به‌علاوه باوجود تلاش‌های سازمان‌یافته کانون قدرت، ایرانیان در این سال‌ها قربانیان ساکت و منفعل نبوده‌اند، اگرچه گاه بی‌دفاع و بی‌پناه مانده‌اند.

واقعیت آن‌است‌که پیشروی آهسته اما پیوسته و مؤثر مردم، مهم‌ترین خط قرمز رهبر را کمرنگ کرده است. عبور قاطبه ایرانیان و حتی اکثریت باورمندان به شعائر اسلامی از حجاب اجباری، به معنای نفی و ردّ فلسفه وجودی حکومت روحانیون است. هنگامی که نتوان احکام فقهی را الزامی کرد، استمرار ولایت «فقیه» دلیل ندارد. به تصریح رهبر، دیگران، یعنی حکومت‌های عرفی، به‌راحتی و بلکه بهتر می‌توانند امور دنیوی مردم را سامان دهند. از این منظر روحانیون حکومت را قبضه کرده‌اند تا احکام اسلامی و در راس آن‌ها حجاب را اجباری کنند. برهمین‌اساس حجاب اجباری را پرچم نظام ولایت فقیه می‌خوانند و آزادشدن حجاب را نشانه و مقدمه پایان‌یافتن «ولایت اجباری»، «اعترافات اجباری» و «بهشت اجباری» می‌یابند.

رهبر از این واقعیت آگاه است، اما کار چندانی ازدست او برنمی‌آید، زیرا مردم تصمیم خود را گرفته‌اند و تداوم فضای پلیسی و امنیتی برای الزام حجاب را برنمی‌تابند. اکثر مومنان نیز پیامدهای منفی حجاب اجباری را در دین‌گریزی و دین‌ستیزی مردم، به‌ویژه جوانان دیده‌اند و آزادی حجاب را برای دین و اعتقادات مردم کم‌ضررتر از اجبار آن یافته‌اند. به‌همین‌دلیل روند آزاد شدن حجاب را برگشت‌ناپذیر می‌دانم. فشار افکارِعمومی موجب شده که قبح مذاکره با آمریکا بریزد، فیلترینگ فضای مجازی خنثی شود و زیان‌های حصر رهبران جنبش سبز برای ولی‌فقیه بیش از همیشه گردد. نظارت استصوابی نیز که با شایسته‌ستیزی و بله‌قربان‌گوپروری سیستم را ناکارآمد، فسادپرور و سرکوبگر ساخته، به‌درستی لبه‌ی تیز انتقادها را متوجه شخص رهبر کرده است، به‌گونه‌ای که هرچه صداوسیما و ائمه جمعه بیشتر می‌کوشند مدیریت آقای خامنه‌ای را پیامبرگونه و رهنمودهای وی را راه‌گشا جلوه دهند، کمتر شنونده می‌یابند. شکست‌های متعدد نظام و رشد آگاهی شهروندان، به‌خصوص پس از جنبش درخشان «زن، زندگی، آزادی» برای ادعاهای گزاف حزب پادگانی و رهبرش جایی باقی نگذاشته است. اکنون اکثر مردم حکومت فقها و روحانیون را شکست‌خورده و شخص رهبر را بانی وضع اسفناک موجود می‌شناسند.

هنر ملت

هنر ملت آن‌است‌که با حفظ نظم و امنیت، رهبر را مجبور به شنیدن صدای خود کند تا ایران در مسیر توسعه دمکراتیک قرار گیرد. ملت باید بتواند و به یاری خدا خواهد توانست آقای خامنه‌ای را متوجه این واقعیت کند که دوره‌ای که گزینه‌ی او «حفظ کامل قدرت» یا «توزیع آن» بود، گذشته است. انتخاب واقعی او درحال‌حاضر «واگذاری تمام قدرت» یا بازکردن راه برای «مشارکت همگان در مدیریت کشور» و استفاده آحاد شهروندان از مواهب عمومی به روش مسالمت‌آمیز است. درغیراین‌صورت کشور به ورطه‌ی بی‌دولتی و هرج‌ومرج خواهد افتاد. روشن است که منافع جناح حاکم، از موانع بزرگ تغییرات ساختاری به‌شمار می‌رود. بسیاری از آنان چنان کوته‌نظرند که کمترین خدشه‌ای به نظام سرمایه‌داری رفاقتی/مافیایی را برنمی‌تایند، ولو آنکه فاجعه در دو قدمی باشد. اما ملت می‌تواند نوکیسه‌گان را نیز یا ساکت و منفعل کند و یا با تحولات همراه سازد، بدون آنکه جامعه در تله هیجانات کور بیفتد.

مذاکره با آمریکا

تلاش برای مذاکرات مستقیم با ایالات متحده همزمان با اصلاحات سیاسی داخلی، اقدامی مثبت و بلکه لازم ارزیابی می‌شود. اما مذاکره از موضع ضعف با آمریکا گره‌گشای بحران‌های فعلی نیست. واقعیت آن‌است‌که پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳، موازنه قوا به ضرر جمهوری اسلامی بر هم خورده است و رژیم نمی‌تواند به صرف مذاکره، به اهدافی دست یابد که پیش از آن در دسترس ایران قرار داشت و رهبر با فرصت‌سوزی تاریخی آن‌ها را به باد داد. به نظر من جنگ‌طلبان وطنی درست می‌گویند که مذاکره با آمریکا درحال‌حاضر حتی اگر با بن‌بست روبه‌رو نباشد، از موضع برابر ممکن نیست و با دادن امتیازات بزرگ، درحد تعطیل‌کردن غنی‌سازی اورانیوم همراه است؛ اما به‌جای آنکه بر انجام تغییرات ساختاری و گشایش‌های سیاسی تاکید ورزند تا مذاکره از موضع برابر ممکن شود، می‌گویند ایران راهی جز قطع ارتباط با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، خروج از NPT و ساخت سلاح هسته‌ای ندارد. آن‌ها از این نکته غافلند که پیمودن چنین مسیری، ایران را گرفتار جنگی ویرانگر با آمریکا و متحدانش می‌کند. بعید هم نمی‌دانم که جماعتی از آنان با علم به عواقب این راه، چنین پیشنهادهایی مطرح می‌کنند؛ چراکه منافع خود را در بروز جنگ می‌یابند. همچنان‌که پیش‌ازاین تحریم‌ها را نعمت خواندند و به کاسبی تحریم پرداختند. درهرحال از شرایط نابرابر طرفین و حتی از بن‌بست مذاکرات، نمی‌توان و نباید نتیجه گرفت که به استقبال جنگ رفتن بهتر است. آن‌هم در شرایطی که نظام، بسیاری از اهرم‌های بازدارنده خود را در داخل و خارج ازدست داده و اوضاع اقتصادی کشور و وضعیت معیشتی مردم بسیار وخیم است.

شرط عقل

ایران در جنگ‌هایش با روسیه (۱۱۸۲-۱۱۹۳خ، ۱۸۰۳-۱۸۱۴م) شکست‌های سنگینی متحمل شد. طبق پیمان گلستان بخش‌های مهمی از ارمنستان، آذربایجان، داغستان و گرجستان به همسایه قدرتمند شمالی واگذار شد. باوجوداین گروهی از درباریان، بی‌توجه به تغییر توازن قوا به‌سود روسیه، بر شروع دور دوم جنگ اصرار ورزیدند. آنان هشدار تاریخی قائم‌مقام فراهانی را نادیده گرفتند که «جنگ کشوری با شش کرور مالیات، با کشوری با ششصد کرور مالیات، نه شرط عقل است». ثمره تلخ جهل شاه و غفلت درباریان، شکستی سنگین‌تر و ازدست دادن بخش‌های دیگری از ایران و قفقاز ایران، شامل ایروان و نخجوان بود. عبرت‌آموز آنکه ایرانیان قرارداد ترکمنچای (۱۲۰۷خ، ۱۸۲۸م) را ننگین خواندند، اما به آن تن دادند، چراکه با امضای آن توانستند تبریز عزیز را که به‌دست ارتش تزار اشغال شده بود، پس بگیرند. هوچی‌گرایان وطنی پس از گذشت دویست سال از جنگ‌های با روسیه و پیمان‌های ننگین متعاقب آن، هنوز نفهمیده‌اند یا نمی‌خواهند بفهمند به استقبال جنگی نابرابررفتن «نه شرط عقل است» و ممکن است لطماتی احیاناً جبران‌ناپذیر به کشور وارد آورد و حتی خدای‌ناکرده به تجزیه ایران عزیزمان منتهی شود.

عجیب آنکه در دو دهه اخیر ایران هزینه تولید بمب اتم را پرداخت، بدون آنکه به آن دست یابد. اکنون همان کسانی‌که بهانه به آمریکا دادند تا پرونده هسته‌ای کشورمان را به شورای امنیت ببرد و قطعنامه‌های کمرشکن تحریم علیه کشورمان صادر کند، درصددند بهانه‌ی تازه‌ای به واشنگتن بدهند تا به‌نام دفاع از صلح و امنیت جهانی و جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، خاک میهن عزیزمان را شخم بزنند. روشن است که دفاع در برابر تجاوز دشمن، آن‌هم پس از تلاش همه‌جانبه به‌منظور جلوگیری از آغاز جنگ حسابش جداست. درآن‌صورت باید طبق توصیه حکیم فردوسی عمل کرد که :

همه سربه‌سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

نفی جنگ نابرابر

«زلنسکی» ارزیابی جامعی از موقعیت و توان خود و نیز روسیه نداشت. به نظر من او می‌توانست با دیپلماسی عاقلانه و دوراندیشانه، روابط صمیمانه با همسایه قدرتمند خود برقرار کند و مانع لشکرکشی مسکو به کشور خویش شود. قصدم توجیه اقدام و اهداف توسعه‌طلبانه پوتین در تجاوز به اوکراین نیست. تجاوز نظامی روسیه به کشور همسایه محکوم است، اما کی‌یف می‌توانست از جنگی که خسارات و تلفات فراوانی به هردوطرف وارد آورده است، جلوگیری کند. بگذریم از اینکه برقراری صلح نیز در گرو دادن امتیازات مهمی به روسیه است.

همچنین می‌دانیم که ۲۸ کشور جهان به رهبری آمریکا به افغانستان لشکر کشیدند، اما پس از ۲۰ سال اشغال، مفتضحانه از کابل فرار کردند و آن کشور را مجدداً تحویل طالبان دادند. اگر این قدرت‌ها به روش دیگری عمل می‌کردند چه می‌شد؟ یعنی اگر همان ابتدا با طالبان تضعیف‌شده به توافق می‌رسیدند و آن‌ها را ملزم به رعایت حقوق همه اقوام و اتباع خود می‌کردند، خون به‌مراتب کمتری ریخته نمی‌شد؟ خسارت کمتری به بار نمی‌آمد؟ و طرفین به‌ویژه مردم افغانستان به نتیجه بهتر و پایدارتری نمی‌رسیدند؟

براین‌اساس می‌گویم رفتن پرونده‌ی هسته‌ای کشورمان به شورای امنیت سازمان ملل و نیز صادرشدن قطعنامه‌های تحریم علیه ایران کاملاً اجتناب‌پذیر بود. همچنان‌که تجاوز هوایی اسرائیل و بمباران تاسیسات هسته‌ای ما توسط آمریکا گریزپذیر بود. به اعتقاد من تلاش برای نابودی طالبانیسم شیعی، مانند طالبان سنی، به نتیجه نمی‌رسد. به‌جای آن باید با بسیج افکارِعمومی، طالبان را به رعایت حقوق شهروندی و به‌ویژه حق حاکمیت ملی مجاب یا مجبور کرد. طالبانیسم، شیعه یا سنی، یک رویکرد فکری، سیاسی با تبار و تاریخی ۱۳۰۰ ساله است و نابودشدنی نیست اما می‌توان و باید آن‌ها را مهار کرد.

نه به سرکوب مردم، آری به دفاع ملی

جمهوری اسلامی باوجود ناتوانی و ضعف زیاد در ارائه خدمات به شهروندان، حفظ محیط زیست و مهار گرانی، تورم و رکود، در دو مورد همچنان توانمند است:

۱- سرکوب مخالفان، اما با توجه به این حقیقت که انبوه معضلات، شکست فیلترینگ و رشد آگاهی‌های عمومی امکان ساکت‌کردن منتقدان و به‌ویژه شهروندان معترض را روزبه‌روز دشوارتر و پرهزینه‌تر کرده است.

۲- قدرت موشکی-پهبادی که می‌تواند ضربات قابلِ‌توجهی به هر دولت مهاجمی وارد آورد، ولی با در نظرگرفتن این واقعیت که در هر جنگ جدید، آسیبی که ایران و ایرانیان می‌بینند، در اغلب موارد قابلِ‌قیاس با آسیب‌های طرف مقابل نیست و ضربات وارده، نارضایی‌ها و معضلات، به‌خصوص معضلات اقتصادی مردم را گسترش می‌دهد.

به نظر من برای مهار قوه سرکوب نظام، نباید بنیه دفاعی کشور را تضعیف یا تخطئه کرد، همچنان‌که نباید اجازه داد حاکمیت به‌نام تقویت بازدارندگی نظامی، منتقدان خود را زیر ضرب گیرد و به بهانه شرایط جنگی، مردم معترض را سرکوب کند. به‌ باور من اشتباهات مهلک رهبر در داخل و خارج، دخالت نظامی یا تحریم اقتصادی بیگانگان را موجه و مجاز نمی‌کند. ازجمله پیامدهای دخالت نظامی آمریکا و تحریم‌های اقتصادی آن تاکنون، تضعیف طبقه متوسط و مبارزات دمکراسی‌خواهانه درون‌زا بوده است. براین‌اساس لازم می‌دانم همگان مصادره اموال و ساختمان‌های کشورمان در نقاط مختلف جهان، انکار مالکیت ایران بر جزایر سه‌گانه در خلیج فارس، تجاوز به آسمان میهن و بمباران، به‌ویژه بمباران مراکز هسته‌ای و صنعتی و... را محکوم کنند. درعین‌حال وظیفه آحاد شهروندان می‌دانم که به افشا و مقابله با خطاهای پرهزینه‌ی رهبر و یا جناحش برای تداوم اعدام‌ها، بگیروببندهای تازه، بازگشت گشت‌های ارشاد، تداوم فیلترینگ، تشکیل هیئت منصفه‌های جناحی، جنگ‌افروزی صداوسیما و انزوای بیشتر ایران در جهان ازیک‌سو و سیاست‌های کمرشکنِ اقتصادی ازسوی‌دیگر بپردازند. صریح بگویم: لازم است از آمادگی دفاعی و نظامی کشور و الزامات آن بی‌قیدوشرط دفاع کرد و درعین‌حال قاطعانه با نظامی‌سازی حکومت و پادگان‌سازی جامعه به مخالفت برخاست. تضعیف نیروهای مسلح برخلاف مصالح و منافع ملی است. هرچند باید دخالت سپاهیان را در امور غیردفاعی و غیرنظامی صریحاً و قاطعانه محکوم کرد تا مداخله آنان در زمینه‌های سیاسی، انتخاباتی، رسانه‌ای و... پایان یابد.

لزوم هوشمندی مخالفان

منتقدان و مخالفان نظام نباید خطای ولی‌فقیه را تکرار کنند. او به نام مبارزه با آمریکا، استبداد ورزیده و خود و حکومتش را از اکثریت ملت جدا کرده است. مخالفان نباید به اسم مبارزه با استبداد دینی، به دام دولت‌های بزرگ بیفتند و یا به استقبال تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی آمریکا بروند. نادیده‌گرفتن نخ تسبیح مبارزات ملت، از انقلاب مشروطه تاکنون خطایی بزرگ است. ایرانیان هم استقلال‌طلبند و هم آزادی‌خواه. نه استقلال و حاکمیت ملی را فدای آزادی فردی می‌کنند و نه از مطالبه حقوق و آزادی‌های مدنی و سیاسی شهروندان به نام حفظ استقلال دست می‌کشند. همچنین اگر هسته سخت قدرت درک واقع‌بینانه‌ای از پایگاه و موقعیت خود و نیز سیر تحولات ملی، منطقه‌ای و جهانی ندارد، منتقدان و مخالفانش نباید از این عیب و نقیصه‌ی بزرگ رنج ببرند و حلقه اقبال ناممکن بجنبانند. آنان باید واقعیات را، هرچقدر تلخ ببینند و استراتژی خود را برای تحقق آرمان‌های ملت، متناسب با آن تنظیم کنند. برای مثال اگر مخالفان سلطنت مطلقه فقیه، رهبر کاریزماتیک و مورد قبول همه، ایدئولوژی بسیج‌کننده و انسجام‌بخش و سازماندهی سراسری ندارند، لازم است راهبرد خود را به منظور نیل به توسعه، دمکراسی و آزادی و نیز مبارزه با ستمگری، فساد و نابرابری بر مبنای همین واقعیاتِ بعضاً ناخوشایند تدوین کنند.

ائتلاف مطالباتی

در شرایطی که تشتت نیروها، اختلافات عقیدتی و سیاسی و تضاد منافع، ائتلاف سیاسی و تشکیلاتی را ناممکن می‌کند، می‌توان ائتلاف‌های مطالباتی را شکل داد و به‌ویژه درمورد «چه نباید کرد» ها و تا حدود زیادی درباره «چه باید کرد» ها به توافق رسید. یعنی درمورد موضوعات مهم و مشترک سلبی، مثل نفی خشونت‌ورزی، نفی دخالت خارجی و نفی انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی ازیک‌طرف و نیز مواضع ایجابی مانند آزادی حجاب، آزادی رسانه و اینترنت، آزادی اندیشه، قلم و بیان، آزادی اعتراض مسالمت‌آمیز، آزادی تشکیل احزاب، سمن‌ها (NGO) و اتحادیه‌های کارگری، کارمندی، کارفرمایی و آزادی انتخابات و... ازطرف‌دیگر توافق کرد. ما باید مشترکاً با مقاومت/نافرمانی مردمی به نفی تمرکز قدرت در دستان یک‌نفر، آن‌هم به‌شکل مادام‌العمر و به‌خصوص موروثی آن، نفی دخالت نظامیان در امور غیردفاعی و غیرنظامی، نفی انحصار صداوسیما، نفی وابستگی دستگاه قضا به قدرت حاکم و نقد سیاست‌های ایران‌سوز رهبر پرداخت، صرف‌نظر از اینکه اجماع‌کنندگان حامی پادشاهی مشروطه یا جمهوری‌خواه و دموکراسی‌خواه گذارطلب یا اصلاح‌طلب ساختاری باشند. مهم آن‌است‌که درباره استقلال میهن، حق حاکمیت هر نسل برای تعیین سرنوشت خود، تمامیت ارضی و یکپارچگی سرزمینی، درعین دفاع از حقوق اقوام گوناگون ایرانی، حقوق برابر شهروندی برای همه ایرانیان، خشونت‌پرهیزی و حاکمیت قانون به اشتراک‌نظر و تفاهم دست یابند.

بی‌دولتی از بالا

جمهوری اسلامی سه گزینه پیش رو دارد:

تداوم وضع موجود؛ تغییرات ساختاری؛ و سرنگونی.

ادامه سیاست‌های کنونی رهبری حداکثر با چند اصلاح تاکتیکی و جزئی، نتیجه‌ای جز افزایش نارضایی‌ها و ناتوانی‌های حکومت در زمینه‌های زیر را ندارد:

۱- مهار گرانی، تورم، رکود و بی‌کاری
۲- رفع تحریم‌ها
۳- جلوگیری از فرار مغزها و حفظ سرمایه‌های مادی و معنوی
۴- بازسازی تجهیزات و تاسیسات فرسوده‌ی صنایع گوناگون

معضلات فوق موضع کانون قدرت را چنان ضعیف کرده است که حتی ظاهراً تعمیر استادیوم آزادی را به تاخیر می‌اندازد تا به‌زعم خود، اجتماع یک‌صدهزار نفری مردم به این زودی ممکن نشود. یا مانع برگزاری کنسرت موسیقی در میدان آزادی می‌شود، مبادا شهروندان علیه بی‌کفایتی حاکمیت فریاد اعتراض سر دهند. به نظر من تداوم وضع موجود، دیر یا زود به ناکارآمدی حکومت در زمینه‌های مختلف و سرانجام به بی‌دولتی ختم خواهد شد.

تجربه شکست‌خورده پزشکیان

عملکرد دولت پزشکیان بیانگر آن است که انجام اصلاحات تاکتیکی، ذیل منویات رهبر نه‌فقط رافع معضلات تلنبارشده نیست، بلکه بر دامنه و ژرفای بحران‌ها می‌افزاید. به اعتقاد من سقوط سیاسی و اقتصادی سیستم چنان شتاب گرفته است که تغییرات در این حد نمی‌تواند مانع فروپاشی آن شود. درست است که اجرانشدن لایحه حجاب اجباری، شروع مذاکرات با آمریکا و خویشتن‌داری برابر اسرائیل، خصوصاً پس از عملیات وعده صادق ۲ از دلایل مهم سکوت مردم در جنگ ۱۲ روزه بود، اما شرایط بعد از جنگ متفاوت است‌. تاب‌آوری عمومی و کنترل جامعه در برابر تحریم، تورم فزاینده و کمرشکن، رشد بی‌کاری و کنترل خشم ناشی از تحقیر، فساد و تبعیض سیستماتیک از مقطعی به بعد ممکن نخواهد بود. علاوه بر حل معضلات اقتصادی و اجتماعی، شهروندان انتظارات به‌حقی درباره‌ی دورکردن شبح جنگ، گشایش‌های مدنی و سیاسی، ملی‌شدن صداوسیما، فرصت‌های برابر و مشارکت در عرصه تعیین سرنوشت دارند. برآورده‌نشدن این خواسته‌ها شکاف حاکمیت و مردم را به نقطه‌ی بی‌بازگشت می‌رساند. وضعیت بحران‌زده‌ی کشور شبیه بیماری است که نیاز به جراحی فوری و درعین‌حال خطرناکی دارد و با دارو و روش‌های متعارف درمانی، نمی‌توان او را مداوا کرد. حتی جراحی نیز ممکن است به نتیجه مطلوب نرسد و بیمار ازدست برود، اما انتخاب دیگری ندارد. در شرایط سخت فعلی نوع و میزان تغییرات را باید نیازهای کشور و مطالبات ملت تعیین کند، نه منویات و تجویزهای رهبر.

ازسوی‌دیگر ناکامی پزشکیان نباید سیل انتقادها را متوجه دولت او کند. علت اساسی شکست پزشکیان، پیش‌وبیش از آنکه به خود او برگردد، به ساختار ناکارآمد و مشکلات انباشت‌شده‌ای برمی‌گردد که دولت پنهان، تحت هدایت مستقیم رهبر مسبب آن بوده است. این آقای خامنه‌ای است که مسیر هر تحول مثبت مهمی به سود مردم را سد کرده است. رهبر، هم راه بر تغییر سیاست‌ها و هم بر انتخاب مصلحان کاردان بسته و به فرصت‌طلبان و حرام‌خوارانی میدان داده است که با ثروت‌های بادآورده از مناسبات ظالمانه، فسادآلود و نابرابر کنونی دفاع می‌کنند و بعضاً همچون زالو مشغول مکیدن خون ملت هستند. اصلاحات اندک دولت را نیز نادیده نمی‌گیرم، اما بهبودهای موردی در بهترین حالت نقش مسکن را دارند. درد را اندکی کاهش می‌دهند، اما قادر به درمان بیمار روبه‌موت نیستند.

درباره‌ی براندازی

تلاش برای سرنگونی هر رژیمِ دارایِ پایگاه مردمی، اگرچه اقلیّت، اما مومن، سازمان‌یافته و مسلح که منابع، انگیزه، اراده و ابزار سرکوب مخالفان را دارد و برای بقای خود به هر وسیله‌ای، از سرکوب خونین مردم معترض تا اعدام فله‌ای مخالفان متشبث می‌شود، بدون تردید با خشونت همراه خواهد بود. چنین راهبردی اگر به سقوط رژیم نینجامد، آن‌را خشن‌تر، وحشی‌تر و سرکوبگرتر می‌کند. چنانچه به تغییر رژیم منجر شود، به‌احتمال‌ِزیاد دمکراسی و حاکمیت قانون را به ارمغان نمی‌آورد. در مرحله اول هرج‌ومرج بر کشور حاکم می‌شود و پس از مدتی از دل بی‌دولتی، دیکتاتوری تازه‌نفس ظهور می‌کند که به نام حفظ امنیت عمومی و ملی، چنان خفقانی بر جامعه حاکم خواهد کرد که مستبد پیر و قدیمی را روسفید می‌کند. طالبانیسم شیعی را نیز پس از شکست مقطعی تقویت می‌کند و به کسب مجدد قدرت امیدوار می‌سازد، شبیه آنچه در افغانستان رخ داد.

برهمین‌اساس می‌گویم سختی و حتی طولانی‌بودن مسیر دمکراسی‌خواهی و روش خشونت‌پرهیزی نباید ما را از پیمودن آن راه منصرف کند و به فکر راه‌های میانبری اندازد که سراب‌اند؛ روندگان را هلاک و ناظران را مایوس می‌کنند.

به نظر من در هر جامعه‌ای که در آن اختلاف عقاید، سلایق و منافع غوغا می‌کند و متشکل از اقوامی با سنن و آداب و رسوم و فرهنگ و زبان‌های متفاوت است، دستیابی به ثبات، امنیت، آزادی و عدالت صرفاً با دیدن و به‌رسمیت شناختن یکدیگر، احترام متقابل، پذیرش حقوق برابر برای همه اقوام و شهروندان و تنها و تنها با گفت‌وگوی آزاد، علنی و همگانی میسر می‌شود. تجربه نشان‌داده که توهم پیروزی یک گرایش یا یک جریان و حذف و طرد سایرین، سیاه‌چاله‌ای است که افتادن درون آن برای ملت زیان‌بار است و به مستبدان امکان سوءاستفاده زیادی می‌دهد.

دخالت نظامی دولت‌های بزرگ نیز آرمان‌های ملت ایران را محقق نخواهد کرد. به باور من حملات هوایی احتمالی تل‌آویو و واشنگتن، حتی اگر بتواند نظام را ساقط کند، محتمل‌ترین پیامدش بی‌دولتی و سال‌ها هرج‌ومرج است. در خاورمیانه کنونی دل‌بستن به دخالت نظامی بیگانگان درنهایت به سرخوردگی ملی می‌انجامد، حتی اگر به همدستی با آنان در ویرانی میهن ختم نشود. درمورد خاص ایران، به استقرار دمکراسی، صلح در منطقه و آبادانی کشور منجر نمی‌شود.

سخنم با براندازان در یک کلام این است: اگر قدرت سرنگونی رژیم و جایگزینی نظمی تازه را دارید، به‌طریق‌اولی می‌توانید هسته سخت قدرت را مجبور به برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان کنید تا تحولات بزرگ متناسب با نظر ملت و به شکل گفت‌وگویی و مسالمت‌آمیز رقم بخورد. اگر فاقد چنین قدرتی هستید، از شیوه‌های مدنی و خشونت‌پرهیز تغییر پشتیبانی کنید تا فضا امنیتی‌تر و پلیسی‌تر نشود، هزینه فعالیت‌های سیاسی بالاتر نرود، یاس و استیصال بیشتر نگردد و حکومت به‌طور کامل در اختیار راست فاشیست قرار نگیرد.

تغییرات ساختاری

من انجام تغییرات استراتژیک و فوری در هر سه زمینه ساختاری، سیاستی و مدیریتی به‌نحو مسالمت‌آمیز را راه نجات ایران و شرط موفقیت آن‌را منوط به تحقق شرایط زیر می‌دانم:

۱- پایان‌یافتن استراتژی آزادی‌ستیز و مردم‌گریز رهبر
۲- تجدیدنظر حاکمیت در راهبرد آمریکاستیز خود و اولویت‌دادن به توسعه میهن و رفاه هم‌میهنان
۳- رفع موانع به‌کارگیری نیروهای متخصص، کاردان و مستقل
۴- اصلاح/تغییر قانون اساسی مطابق نظر «ملت بالفعل» یعنی همین مردم کوچه و بازار، براساس حق مسلم تعیین سرنوشت کشور به‌دست هر نسل. سقف اصلاحات/تغییرات قانون اساسی را نمایندگان برگزیده ملت در مجلس مؤسسان تعیین خواهند کرد و آن‌ها را به همه‌پرسی خواهند گذاشت. اگرچه به‌نظر می‌رسد کف خواسته‌های ملی، حذف ولایت فقیه از قانون اساسی و خاتمه‌دادن به حکومت فقها و روحانیون است که تجربه تلخ و شکست‌خورده حاکمیت کلیسا در قرون وسطا را در جهان معاصر زنده کرده است.

بازگشت به مردم

تضمینی نیست که در نتیجه بازگشت حاکمیت به مردم، آمریکا از موضع برابر با ایران روبه‌رو شود، اما چنین اقدامی ضرورت تام دارد، چراکه:

۱- حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش حق آن‌هاست و قانون اساسی بر آن تصریح دارد.
۲- جمهوری اسلامی براساس چنین وعده‌ای تاسیس و میزان رای ملت خوانده شد.
۳- یکی از دلایل استراتژیک تهاجم نظامی اسرائیل و آمریکا و الزام‌آورشدن مجدد تحریم‌های اقتصادی، اقلیّتی‌شدن پایگاه اجتماعی نظام است. خطای محاسباتی مهاجمان این بود که تصور می‌کردند مردم، همزمان با بمباران‌ها و در اعتراض به انبوه مشکلات، علیه جمهوری اسلامی به خیابان‌ها می‌ریزند و کار رژیم را تمام می‌کنند.

حال اگر ببینند جنگ ۱۲ روزه نتیجه عکس داده، رهبر با تجدیدنظر در رویکرد اشتباه پیشین از توهمات منطقه‌ای دست برداشته، حقوق و آزادی‌های شهروندان را به‌رسمیت شناخته، درصدد پرکردن شکاف عمیق حکومت با ملت برآمده و می‌کوشد با توزیع عادلانه قدرت و ثروت، مشارکت آحاد مردم را جلب کند، به‌احتمالِ‌زیاد خود را ناچار می‌بینند که از موضعی مناسب با نمایندگانِ حکومتِ متکی به رای اکثریتِ یک ملت بزرگِ ۹۰ میلیونی مذاکره کنند. چنان‌که حماسه مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ موجب شد که آمریکا از حمله نظامی محدود به ایران، در پاسخ به انفجار الخُبر عربستان، چشم بپوشد و انتخابات ۷۲ درصدی ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ نیز شبح جنگ را از آسمان کشورمان دور کرد و به مذاکرات موفق هسته‌ای منجر شد.

گذار به روش مشروطه

تأکیدم بر ضرورت تغییرات در دوره‌ی حیات آقای خامنه‌ای، به‌دلیل ناامیدی از مردم یا خوش‌بینی به او نیست. من به آگاهی و عزم ایرانیان برای دستیابی به آزادی، برابری و پیشرفت ایمان دارم، اما تنها مسیر مسالمت‌آمیز گذار از استبداد دینی را جلب همکاری هسته سخت قدرت، به شمول پاسداران و روحانیون می‌بینم. به اعتقاد من هر دو آلترناتیو این راهبرد، یعنی حفظ وضع موجود یا سرنگونی خشونت‌آمیز، به بی‌دولتی و فروپاشی خواهند انجامید‌. تداوم وضع موجود با ناتوانی در ارائه خدمات عمومی و تشدید مشکلات اقتصادی و اجتماعی به‌تدریج بی‌دولتی را حاکم می‌کند. سرنگونی خشونت‌آمیز هم به‌شکل دفعی و از پایین، کشور را با خلاء قدرت روبه‌رو خواهد ساخت. پیامد مشترک هر دو به‌احتمالِ‌بسیارزیاد هرج‌ومرج طولانی‌مدت، مداخله نظامی خارجی و تکه‌تکه‌شدن احتمالی ایران است.

به باور من ایرانیان یا می‌توانند با حفظ نظم و همانند انقلاب مشروطه، دگرگونی بنیادی در ساختار حکومت را رقم بزنند، یا در مسیر خلاء قدرت و هرج‌ومرج می‌افتند.

من در شرایط کنونی به دلایل متعدد گزینه «برد–باخت» را منتفی می‌دانم. یا همه از تغییرات منتفع می‌شوند یا همگی زیان می‌بینند. به بیان دیگر ما یا قادر به تحقق راهبرد برد-برد خواهیم شد و همه از جبهه پایداری تا پادشاهی‌خواهان از نظم جدید سود خواهند برد یا همه زیان خواهیم کرد. زیرا درحال‌حاضر تنها دو راهبرد دو سر برد یا دو سر باخت، ممکن و در دسترس است. یا همه می‌بریم یا همه می‌بازیم. برهمین‌اساس باید به رهبر تفهیم کرد که گرچه عقب‌نشینی او هزینه سنگینی برای وی و حامیانش دارد، اما عقب‌نشینی داوطلبانه و تسلیمِ حقِ تعیینِ سرنوشتِ ملت شدن، عواقبی به‌مراتب کمتر از عقب‌نشینی تحمیلی و پرهزینه توسط مردم برای ولی‌فقیه و وفادارانش دارد، به‌ویژه باتوجه به احتمال مداخله خارجی که مسئولیت آن مستقیماً متوجه رهبر خواهد گردید. من موثرترین اقدام برای خروج از بحران‌ها را، پذیرش حق تعیین سرنوشت ملت، گشودن راه مشارکت همگانی و ایجاد موازنه جدید قوا به‌سود جامعه می‌دانم. چنین تحولی جان تازه‌ای به کشور می‌بخشد، تاب‌آوری جامعه را افزایش می‌دهد و حل مشکلات و موفقیت دیپلماسی را تسهیل می‌کند، ثبات سیاسی را ‌نیز تداوم می‌بخشد، مشروط بر اینکه مردم تغییر رویکرد رهبر و توجه او به مطالباتشان را آشکارا ببینند.

من بر سرمشق قراردادن الگوی مقاومت/نافرمانی مدنی برای آزادی حجاب تاکید دارم. راهبرد موفقی که طبق آن، مردم اراده‌ی خود را بر ولی‌فقیه و دستگاه سرکوبش تحمیل کردند. همچنان‌که در مورد ویدئو، ماهواره و دسترسی آزاد به اینترنت نیز همین مسیر را پیمودند و نتیجه گرفتند. اکنون هم مردم می‌توانند با همان سیاق، یعنی با مقاومت مدنی و با کمترین تلفات و ضایعات و بیشترین ابتکارات و صدالبته با پایداری، «اسلام آمرانه» و «ولایت زوری» را از میدان به‌در کنند، حکومت روحانیون را برچینند و به نظام ولایت فقیه پایان دهند.

اگر رهبر بر سیاست‌های آزادی‌ستیز و مشارکت‌گریز پافشاری کند یا به سرکوب و محدودیت‌های تازه رو آورد، خطایی فاجعه‌بار مرتکب خواهد شد. زیرا کشور در وضعیت انفجاری ناشی از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی است و هر لحظه امکان شورش‌های گسترده وجود دارد. شورش‌هایی که لزوماً به نظم دمکراتیک نمی‌انجامد. در چنین حالتی رهبر نه‌تنها مسئول وضعیت بحران‌زده‌ی کنونی است، بلکه متهم اصلی هر بحرانی در آینده ازجمله بی‌دولتی، هرج‌ومرج، جنگ داخلی و چه بسا تهدید یکپارچگی ایران نیز خواهد بود. او هرگز نباید از یاد ببرد که مردم تغییر می‌خواهند و به آن جامه‌ی عمل خواهند پوشاند. همراهی با این خواست شرط عقل است.

زندان اوین - ۲۷ آبانماه ۱۴۰۴

تلگرام مصطفی تاج‌زاده



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net